logo
پر بازدید ترین عناوین تالار از ابتدا: مطالب زیبا با آیات (تعداد مشاهده:170727)    ایه 59 سوره احزاب(حجاب):زنان مسلمان،جلباب(روپوش) رابه بدن خود نزدیک کنند تا مورد اذیت قرار نگیرند (تعداد مشاهده:133447)    آیا زنان کفار که به اسارت مسلمانان در می آیند بر مسلمانان حلال میشوند و زناشویی با آنها اشکال ندارد (تعداد مشاهده:123382)    اوقات نماز های یومیه در قران (تعداد مشاهده:89863)      پر بازدید ترین عناوین سه ماه گذشته: آيا كشف حجاب،مجازات شلاق دارد؟ قواعدفقهی تعیین جرم و مجازات و تعزیزات چيست؟    آيا توصيفاتي كه در آيات مختلف قران براي نعمات بهشت شده است، تمثيل است يا وافعي؟    مشخصات حكومت صالح و ناصالح در قران : حكومت فرعوني چه ويژگيهايي دارد؟    عذاب و مغفرت خدا مشمول قانون عام است و منحصر به گروه خاصي نيست.       آخرین رویداد تالار: قران پویان 14 ساله شد : خلاصه اماری 13 سال فعالیت تالار گفتگوهای قران پویان      

توجه

Icon
Error

ali Offline
#1 ارسال شده : 1398/10/30 09:54:37 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,740

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال

ترجمه،تفسير ،تدبر و فهم سوره قصص

نكات و پرسش هاي تفسيري سوره قصص

پرسش:
در ماجراي دعواي دوم مرد بني اسراييلي با قبطي، گوينده جملات كيست؟مرد بني اسراييلي يا قبطي؟
فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَن يَبْطِش بِالَّذِى هُوَ عَدُوُّ لَّهُمَا قَالَ يَمُوسى أَ تُرِيدُ أَن تَقْتُلَنى كَمَا قَتَلْت نَفْسا بِالاَمْسِ...

پاسخ 1:
بيشتر مفسرين گفته اند: ((ضمير (قال - گفت ) به مرد اسرائيلى ، همان كسى كه موسى (عليه السلام ) را به كمك مى طلبيد؛ برمى گردد، براى اينكه مرد اسرائيلى خيال كرده بود موسى با اين توبيخ و عتابش بنا دارد او را مانند قبطى ديروز به قتل برساند، لذا از خشم او بيمناك شد، و گفت : اى موسى آيا مى خواهى مرا بكشى ، همان طور كه ديروز يك نفر را كشتى ؟ از سخن او، قبطى طرف دعوايش فهميد كه قاتل قبطى ديروز موسى بوده ، لذا به دربار فرعون برگشت ، و جريان را به وى گزارش داد، فرعون و درباريانش به مشورت نشستند، و سر انجام تصميم بر قتل موسى گرفتند

و اين تفسير به نظر ما نيز تفسير درستى است ، براى اينكه سياق هم بدان شهادت مى دهد، ليكن بعضى ها آيه را چنين تفسير كرده اند كه : ((گوينده اين سخن قبطى بوده ، نه اسرائيلى (( و ليكن اين تفسير قابل اعتناء نيست ، و معناى بقيه الفاظ آيه روشن است

و در اينكه فرمود: ((ان يبطش بالذى هو عدولهما(( تعريضى است به تورات موجود در عصر نزول قرآن ، چون در آن تورات آمده كه دو طرف مخاصمه در آن روز اسرائيلى بوده اند اين جمله مى فرمايد كه نه ، موسى خواست خشم بگيرد، بر كسى كه هم دشمن مرد اسرائيلى بود و هم دشمن خودش ، پس هر دو اسرائيلى نبوده اند و نيز اين جمله تأييد مى كند كه گوينده جمله ((اى موسى مى خواهى چنين و چنان كنى (( اسرائيلى بوده ، نه قبطى ، براى اينكه سياق اين جمله سياق ملامت و شكايت است

ترجمه تفسير الميزان جلد 16 صفحه 28

كلمات كليدي: تدبر تفسير فهم سوره قصص موسي فرعون قارون

ویرایش بوسیله کاربر 1398/11/01 05:23:05 ب.ظ  | دلیل ویرایش: edit

fatemeh59 Offline
#2 ارسال شده : 1398/11/02 07:41:45 ب.ظ
fatemeh59

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1398/02/31
ارسالها: 134


تدبر و فهم سوره قصص: نكات مهم تفسيري سوره القصص

در ايه 17 قصص مراد از ((مجرمين (( در قول موسى (ع ) (فلن اكون ظهيرا للمجرمين )چيست؟ مگر موسي ياريگر مجرمان بود؟ارتباط اين جمله با ساير قسمتهاي داستان موسي چيست؟

در اين ايه هم كه مراد از مجرمين كيست و چه ارتباطي با موسي دارد، بين مفسرين اختلاف نظر است و سه نظر كلي وجود دارد:
مجرم، بني اسراييلي درگير شونده با قبطي است.
مجرم، فرعونيان هستند.
مجرم،همان قبطي درگيرشونده با بني اسراييلي و كلا ظالمان هست.

پاسخ 1:
- بعضى از مفسرين گفته اند:((مراد از ((مجرم (( آن كسى است كه غير خودش را به جرم وادار سازد، و يا يارى او به جرم كشيده شود، مانند همان اسرائيلى كه مرد قبطى با او در افتاد، و يارى كردن موسى از وى ، موسى را دچار دردسر و ارتكاب جرم ساخت پس در حقيقت در كلمه ((مجرمين (( در اين جمله ، مجازى در نسبت به كار رفته ، چون آن مرد اسرائيلى مجرم نبود بلكه سبب شد تا موسى مرتكب جرم شود((

-بعضى ديگر گفته اند: ((مراد از ((مجرمين (( فرعون و قوم اوست ، و معناى جمله اين است كه : سوگند مى خورم به انعامت بر من ، كه توبه كنم ، و ديگر با مصاحبت و ملازمت ياور و كمك كار فرعون و قومش ‍ نشوم ، و ديگر - مانند سابق - نزدش نروم ، و ملازمش نشوم ، و خلاصه سياهى لشكرش نگردم ((
مفسر ديگر اين وجه را رد كرده به اينكه : ((اين وجه هيچ تناسبى با مقام ندارد((
اما آنچه حق مطلب است اين است كه : جمله ((رب بما انعمت على فلن آكون ظهيرا للمجرمين (( عهد و پيمانى است از سوى موسى كه ديگر هيچ مجرمى را در جرمش كمك نكند، تا شكر نعمتهايى را كه به وى ارزانى داشته به جا آورده باشد، و مراد از ((نعمت (( - با در نظر گرفتن اينكه قيدى به آن نزده - ولايت الهى است ؛ زيرا جمله ((فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين ((، شهادت مى دهد بر اينكه ((الذين انعم الله عليهم (( عبارتند از: نبيين و صديقين و شهداء و صالحين
و اين نامبردگان اهل صراط مستقيمند، كه به حكم آيه ((اهدنا الصراط المستقيم ، صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و لا الضالين ((، از ضلالت و غضب خدا ايمنند و ترتب امتناع از يارى كردن مجرمين ، بر انعام به اين معنا، ترتب روشنى است ، كه هيچ خفايى در آن نيست

از همين جا معلوم مى شود كه مراد از مجرمين امثال فرعون و درباريان اويند، نه امثال آن مرد اسرائيلى كه حضرت او را يارى كرد، چون نه يارى كردن موسى از اسرائيلى جرم بود و نه سيلى زدنش به قبطى ، تا از آن اعمال توبه كند، و چگونه ممكن است مرتكب جرم شده باشد، با اينكه او از اهل صراط مستقيم است كه هرگز معصيت خداوند نمى كنند تا گمراه شوند و خداوند در قرآن تصريح كرده بر اين كه آن جناب از مخلصانى بوده ، كه شيطان راهى به اغواى آنان ندارد، و فرموده : ((انه كان مخلصا و كان رسولا نبيا((و نيز در همين چند آيه قبل تصريح كرد بر اينكه به او حكم و علم داد و او از نيكوكاران و از متقيان بود، و چنين كسى را هرگز تعصب فاميلى و يا غضب بيجا گمراه نمى كند. و او را به يارى مجرم در جرمش ‍ وانمى دارد

تفسير الميزان

پاسخ 2:

قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيرًا لِّلْمُجْرِمِينَ

موسی گفت: پروردگارا، به پاس نعمتی که [در توانائي‌های جسمی و عقلي، يا آمرزش قتل غير عمد] بر من ارزانی داشتي، پس [تعهد مي‌کنم از اين به بعد] هرگز پشتيبان مجرمان نباشم. 16

16- ظاهرا منظور از مجرم در اين آيه همان هوادار خام و بي‌تجربه و بي‌احتياطی است که بي‌جهت درگيری با مأموران فرعون پيدا کرد و موجب دردسر برای خودش و ساير مؤمنين مي‌شد.

تفسير بازرگان


پاسخ 3:

موسي عرض کرد خدایا من از این کار پشیمان نیستم تو به من نعمت علم دادی، نعمت حکمت دادی، نعمت قدرت دادی، نعمت‌های دیگر به من عطا کردی چون به من نعمت عطا کردی و من جزء مُنعَم‌علیهم هستم این نعمتت را به‌جا صرف می‌کنم بی‌جا صرف نمی‌کنم ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ﴾ ﴿فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ من یقیناً پشتوانه و پشتیبان افراد مجرم نیستم.(كه بي تفاوت در برابر مظلوم باشم و اينگونه به ظالم و مجرم كمك كرده باشم)

تفسير تسنيم


إِنَّك لا تهْدِى مَنْ أَحْبَبْت وَ لَكِنَّ اللَّهَ يهْدِى مَن يَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ :ايا هدايت وظيفه خداست يا رسول؟

مراد از ((هدايت (( در اينجا صرف راهنمايى نيست ، بلكه رساندن به هدف مطلوب است كه بازگشتش افاضه ايمان بر قلب است ، و معلوم است كه اين چنين هدايت كار رسول نيست ، بلكه كار خداى تعالى است ، و احدى در آن با او شركت ندارد، و اما اگر مقصود از آن راهنمايى بود، معنا نداشت كه آن را از رسول خدا (صلى الله اليه و آله و سلم ) نفى كند، و بفرمايد تو هدايت نمى كنى ، براى اينكه اين قسم هدايت وظيفه رسول است . و مراد از ((مهتدين (( كسانى است كه هدايت را قبول مى كنند
بعد از آنكه خداى تعالى در آيات قبل محروميت مشركين يعنى قوم رسول خدا (صلى الله اليه و آله و سلم ) را از نعمت هدايت ، و نيز ضلالتشان را به خاطر پيروى هواى نفس ، و استكبار از حق ، كه به ايشان نازل شده ، بيان كرد، و نيز بعد از آنكه ايمان و اعتراف اهل كتاب را به آن حق ذكر فرمود، آيات اين فصل را با اين جمله ختم كرد كه امر هدايت به دست خدا است ، نه به دست تو، به دليل اينكه اهل كتاب را با اينكه قوم تو نيستند، هدايت فرمود، و قوم تو را با اينكه به تو نزديكند، و خيلى دوست مى دارى هدايت شوند، هدايت نفرمود، آرى اوست كه پذيرندگان هدايت را مى شناسد

غرض كلى آيات : بيان بهانه ديگرى از مشركين بر عدم ايمانشان به قرآن: عدم امنيت در صورت ايمان اوردن

اين آيات عذر ديگر از بهانه هاى مشركين مكه را در ايمان نياوردن به كتاب خدا بيان مى كند، همچنان كه آيات قبل عذر اولشان را بيان مى كرد، به اين كه : چرا آيات و معجزاتى چون معجزات موسى نياوردى ، در اين آيات متذكر مى شود كه اين عذر را بهانه كرده اند كه اگر ما به كتاب تو ايمان آوريم ، و به دين توحيد بگرويم ، مشركين عرب ما را از سرزمينمان بيرون مى كنند، ما را مى كشند، و اسير مى كنند، و اموالمان را غارت نموده و امنيت و صلح ما را به خطر مى اندازند

آنگاه خداى تعالى سخن ايشان را رد مى كند، به اينكه ما شهر ايشان را برايشان حرم امن كرديم ، تمامى عرب ، مكه را مقدس و محترم مى دانند، و ميوه هر درختى را بدانجا حمل مى كنند ديگر موجبى براى ترس ايشان كه آنان را از شهر بيرون كنند، نيست
علاوه بر اين برخوردارى از اموال و اولاد و كامروايى از عيش و زندگى براى آنان امنيت درست نمى كند، تا آن را بر پيروى هدايت ترجيح بدهند، چه بسيار قريه هايى كه در عيششان خدا هلاكشان نمود، و نسلشان را برانداخت ، و سرزمين آنان را به ارث برد، و اينك اين مسكنهاى آنان است كه بعد از ايشان همچنان خالى است ، و جز اندكى از آنها مسكونى نيست
از اين هم كه بگذريم ، آن چيزى كه پيروى هدايت را فداى آن مى كنند و آن را بر مى گزينند متاع زندگى دنيا است ، كه زودگذر و ناپايداراست ، و انسان عاقل زندگى ناپايدار را بر زندگى جاودانه آخرت و جوار خداى تعالى ترجيح نمى دهد
از اين نيز كه بگذريم خدايى كه خلقت و امر به دست او است ، وقتى چيزى را اختيار مى كند، و به آن امر مى نمايد، ديگر كسى نمى تواند به خاطر خواست خودش خواست او را مخالفت كند، و آنچه را كه طبع او متمايل به آن است اختيار نمايد، خداى تعالى بعد از اين چند جواب به داستان قارون اشاره مى كند، كه زمين او را با خانه اش در خود فرو برد

قَالَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنَا هَؤُلاءِ الَّذِينَ أَغْوَيْنَا أَغْوَيْنَهُمْ كَمَا غَوَيْنَا

الهه اى كه مشركين آنها را شركاى خداى سبحان مى پنداشتند دو صنف بودند، يك صنف بندگان گرامى خدا بودند، از قبيل ملائكه مقرب ، و عيسى بن مريم (عليهماالسلام ) و صنف ديگر ياغيان جن ، و گردنكشان انس ، كه ادعاى الوهيت كردند، مانند فرعون و نمرود و غير آن دو، و خداى سبحان هر كسى هم كه در باطل اطاعت شود، ملحق به آنان كرده مانند ابليس ، و شيطانهايى كه قرين انسانها مى شوند، و پيشوايان ضلالت ، همچنان كه درباره ابليس و شيطانها فرموده : ((الم اعهد اليكم يا بنى آدم ان لا تعبدوا الشيطان انه لكم عدو مبين (( تا آنجا كه مى فرمايد: ((و لقد اضل منكم جبلا كثيرا(( و نيز درباره اطاعت هوى فرموده : ((افرايت من اتخذ الهه هويه و نيز درباره پيشوايان ضلالت فرموده : ((اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله ((

و آنهايى كه مورد نظر آيه مورد بحث هستند از صنف دوم مى باشند، چون صنف اول كه ملائكه و عيسى بن مريم (عليهماالسلام ) هستند، كسى را اغواء نكرده اند، و آيه مورد بحث سخن از ((اغواء(( به ميان آورده و فرموده كه : پيشوايان شرك گفتند كه ما آنان را اغواء كرديم و از عبادت آنان بيزاريم . پس مراد از ((الذين حق عليهم القول ((، كه از مشركين بيزارى ميجويند، پيشوايان شركند، هر چند كه مشركين هم مصداق ((الذين حق عليهم القول (( هستند، و عذابشان حتمى است ، به شهادت آيه ((حق القول منى لاملئن جهنم من الجنه و الناس ‍ اجمعين (( كه همه كفار را مصداق ((الذين حق عليهم القول (( مى داند، و ليكن مراد در آيه مورد بحث پيشوايانى است كه شرك و ضلالت به ايشان منتهى مى شو

معناى و مراد از جمله ((اءغوينا هم كما غوينا((

((اغويناهم كما غوينا(( - گمراهشان كرديم ، همان طور كه خود گمراه شديم ، يعنى درست است كه گمراهى آنان به اغواى ما بود، چون كه ما خود گمراه بوديم ، و ليكن آن طور نبود كه ما مجبورشان كنيم به گمراهى ، بلكه عين گمراه كردن خودمان بود، همچنان كه خود ما به اختيار خود گمراه شديم ، ايشان نيز به اختيار خود گمراه شدند، و به هيچ وجه پاى اجبار و زور در بين نبود

فَعَمِيَت عَلَيهِمُ الاَنبَاءُ يَوْمَئذٍ فَهُمْ لا يَتَساءَلُونَ

● معناى اينكه كورى به اخبار نسبت داده شده ((فعميت عليهم الانباء(( نه به خود مشركين

كلمه ((عميت (( ماضى از ((عمى (( است كه به معناى كورى است ، و در اينجا معناى كورى مقصود نيست ، بلكه استعاره از اين است كه انسان در موقعيتى قرار گرفته كه به خبرى راه نمى يابد و مقتضاى ظاهر اين بود كه عمى و بى خبرى رابه خود آنان نسبت دهد، ولى مى بينيم كه به عكس تعبير كرده ، و فرموده : ((فعميت عليهم الانباء - خبرها بر آنان كور شد(( و اين به خاطر آن است كه بفهماند كفار در آن روز از همه طرف مأخوذ مى شوند، و راه نجات از همه طرف به رويشان بسته مى شود، و دستشان از تمامى اسباب بريده و كوتاه مى گردد، همچنان كه در سوره بقره ، آيه 166 فرموده : ((و تقطعت بهم الاسباب ((، توضيح اينكه : وقتى تمامى اسباب براى آنان از تاثير ساقط شد، ديگر در آن روز اخبار راهى به سوى آنان ندارد، و ايشان هم راهى به خارج از وجود خود ندارند، تا چيزى را دست آويز نموده ، به آن اعتذار بجويند، و به اين وسيله خود را از عذاب نجات دهند
((فهم لا يتساءلون (( - اين جمله تفريع است بر ((كور بودن اخبار((، از قبيل تفريع بعض افراد عام بر عام است (مثل اينكه بعد از گفتن اين جمله كه دانشمندان محترمند، بگويى پس بوعلى سينا هم محترم است )، در اينجا نيز بعد از گفتن اينكه كفار به طور كلى از چهار ديوارى وجود خود راهى به خارج از خود ندارند، فرمود پس بين خودشان نيز سوال و جوابى رد و بدل نمى شود، تا از راه گفتگو و مشورت بهانه و عذرى پيدا كنند، و آن را عذر نافرمانى خود، يعنى تكذيب رسولان ، و رد دعوت ايشان قرار دهند
تفسير الميزان

ویرایش بوسیله کاربر 1400/06/24 08:57:33 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

fatemeh59 Offline
#3 ارسال شده : 1398/11/03 09:29:00 ب.ظ
fatemeh59

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1398/02/31
ارسالها: 134

ترجمه و تفسير سوره قصص : نكات مهم تفسيري سوره قصص


آیه «فلسفه تاریخ»ی
آیه 5 و ثلث اول آیه 6 ، از لحاظ بیان یکی از قوانین تاریخ بشر بسیار قابل توجه است.
به این معنی که کسانی هستند که استعدادها و حقوقی دارند و کسان دیگری جلوی بالفعل شدن استعدادهای آنان را می¬گیرند و حقوقشان را از آنها باز می¬دارند. و خداوند چنین اراده نموده که آن گروهی را که مظلوم واقع شده¬اند مورد حمایت قرار داده و آنها را بالا آورده و نعمتهائی را به راحتی به آنان عطا فرماید.
این مطلب اگر مورد دقت قرار گیرد یک «قانون فلسفه تاریخ»ی است و می¬تواند در بسیاری از موارد در مناقشات بشری مورد دقت واقع شده و صحت آن دریافته شود.
صحت این مطلب را می¬توان در سقوط رم ، در فروپاشی شوروی ، در استیلای عجم بر اعراب از قرن سوم هجری به بعد ، در نهضت¬های استقلال¬طلبی قرن بیستم ، و خلاصه در موارد بسیار زیادی به رأی¬العین دید .
و خلاصه اینکه این «قانون» یکی از قوانین تخلف¬ناپذیری است که برحسب آن می-توان آینده را پیشگوئی نمود.
مثلاً می¬توان در مناقشات بین ملتها بررسی کرد و تعیین نمود که کدام طرف «ضعیف شمرده شده و حقوقش قطع گردیده» است و پیش¬بینی نمود که بطور حتم ، همان طرف ، در آینده پیروز خواهد گردید .
مثلاً در همین زمان ، «مسئله فلسطین» یکی از آن موارد است و ما در ابتدای سوره اسراء در این خصوص شرحی عرض کرده¬ایم .
در «آن روزها» هم میتوان اوضاع و احوال پیامبر (ص) و پیروانش را در چارچوب همین قانون به وضوح دید و درک کرد و چون موضوع تقریبا برای همگان آشنا است شرح بیشتری لازم نمیباشد .

فروریختِن یک افسانه
افسانه ای در میان یهودیان هست که نمیدانم در خود تورات هم وجود دارد یانه، و آن این است که «پیشگویان» به فرعون خبر داده بودند که در میان بنی اسرائیل پسری زاده خواهد شد که فروپاشی سیستم فرعونیت بدست او خواهد بود، و او دستور داده بود که نوزادان ذکور بنی اسرائیل کشته شوند که چنان پسری بدنیا نیاید.
چون قرآن حق مطلق است و اگر چیزی با آن مغایر باشد باطل است، افسانه مذکور نیز باطل میگردد، زیرا چطور میتوان وقوع چنان دستوری را با آیه های 8 و 9 جمع کرد؟
اگر فرعون چنان دستوری داده، چگونه ممکن است زنش نوزادی را از آب بگیرد و کسی نگوید شکل و قیافه و پارچه ای که این بچه در آن پیچیده شده داد میزند که او بنی اسرائیلی است، بعدش اورا از آب بگیرند و از آن تابلوتر یک دختر بچه بنی اسرائیلی به آنها پیشنهاد دهد که گوش به حرف من دهید و او را به یک زن بنی اسرائیلی بسپارید که شیرش دهد و آنها هم بره وار بپذیرند!!
بچه در رودخانه با شکل و شمایل بنی اسرائیلی و با قنداقِ بنی اسرائیلی و با راهنمائی دختر بچه بنی اسرائیلی با شیرِ زن بنی اسرائیلی بزرگ شود و همه اینها در حالی باشد که همان فرعون چند روز پیش فرمان قتل نوزادان ذکور بنی اسرائیلی را صادر کرده باشد؟!!
بله! آن افسانه بکلی باطل است!
موضوع آیات 8 و 9 مذکور را بجای آنکه مطابق روایات اسرائیلی به فرعون مربوط کنیم می باید به مشکلات داخل-قبیله ایِ بنی اسرائیل مربوط کرد، که قبیله بزرگی بودند در بردگی، و انگیزه تقرب به مرکز قدرت، طایفه های مختلف آنها را به رقابت با یکدیگر وامیداشت، و این، اسباب دشمنی ها و چشم-همچشمی های زیاد میگشت و از این میان مادر موسی بو کشیده و فهمیده بود گمان این هست که چشم زخمی به جگر گوشه اش برسد و آنطور او را (به وحی) از کانون خطر دور کرد.

تفسير مهندس گنجه اي

5 - حدسیاتی از اوضاع و احوال آن روزها
از آیه های 47 و 48 فهمیده میشود قبل از ظهور آنحضرت مردم مکه آرزوی ظهور یک پیامبر را داشته اند، اما، پس از اینکه آرزویشان برآورده شد آن حضرت را تکذیب نمودند و از آیه 50 فهمیده میشود علت تکذیب «اتباع اهواء» شان بوده است.
از آیه 57 این مطلب هم فهمیده می¬شود که کفار که پیشرفت اسلام و فتح قلوب مردم نگرانشان کرده بود دست به توطئه¬های وسیع زده بودند و از جمله آدم¬ربائی را نیز بعنوان یک عمل تروریستیِ بازدارنده در برنامه¬های خویش گنجانده بودند.

از آیه 51 این مطلب بسیار مهم فهمیده میشود که علیرغم اینکه مردم مکه مدتی طولانی بی پیامبر بوده اند اما از معارف وحیانی آنقدر که مورد نیازشان بود در بین آنها رایج بوده که نتوانند در قیامت ادعا کنند « ما که از حقایق بی خبر بودیم»

از آیات 52 تا 55 هم این نکته مهم فهمیده میشود که یهودیان و مسیحیانی که در مکه و دور و بر آن بوده اند پیشاپیش کاملا به آنحضرت ایمان داشتند و حتی به ایمانشان عمل هم میکرده اند.
از آیه 61 (و با توجه به آن ، از آیه 60 نیز) فهمیده میشود که مخالفان فعال آنحضرت (نسبت به پیروان آنحضرت) مالدار و قبیله دار، و اکثرِ پیروان آنحضرت از رده های فرودست جامعه بوده اند و خطاب دو آیه مذکور هم به دسته اول است.

از آیه 69 فهمیده میشود مخالفان آنحضرت در باره تعالیم او نظری داشته اند ولی آنچه که در باره تعالیم او ابراز میکرده اند مطابق و منطبق با چیزی که در نهانی های ضمیر خویش داشته اند نبوده است.

اگر ایمان بیاوریم دچار مشکل می¬شویم
موضوع آیه 57 را قبلاً در سوره¬های قریش و فجر دیده¬ایم. در سوره قریش مختصراً این مطالب را دیده¬ایم که کل زندگی شما براساس مجاورت با این حرم امن الهی (یعنی مکه) شکل گرفته است پس کفر چه معنی دارد و در سوره فجر بطور کامل این مطلب را دیده¬ایم که ارزش زندگی اقتصادی این جهانی ملاک و مناط اعتبار نیست و در مقابل حق و آخرت و ارزشهای واقعی چیزی نیست.

غفلت¬زدایی
آیات 71تا73چشم ما را به این نکته باز می¬کند که چه نعمت های عظیمی وجود دارد که ما به آنها عادت کرده¬ایم ، و حتی یک دفعه هم این عادت نقض نشده ، و هر کدام از آن نعمت¬های عادی که اصلاً وجود آنها را هم احساس نمی¬کنیم چه تأثیر عظیمی در زندگی ما به عنوان انسان دارد ، و اگر اینطور که هست نبود، اصلاً انسانیت و تمدن انسانی ما حتی به آن قدم¬های اولیه نیز نمی¬رسید. و اگر متوجه این نکته بودیم کمی شاکر می¬شدیم.


گفتگوئی که در خلال آیات 76 تا 80 بین بنی اسرائیل صورت گرفته ، بی جهت در قرآن در اینجا نقل نشده ، قابل فهم است که می باید چنین تلقیی از خویش در هریک از گروه های موجودِ ثروتی در دوره معاصر نزول این آیات در اذهان وجود داشته باشد ، شکاف طبقاتی عمیق (آیه 76) ، اعتراض به سوء رفتار سوپر متمکن ها (از ثلث آیه 76 تا آیه 77) ، توجیه آنان در دفاع از رفتار خویش (ثلث اول آیه 78) ، آرزوی موقعیتی شبیه آنها در بین طبقات نابرخوردار (نیمه آخر آیه 79) ، و دیالوگ داخلیِ تقابلیِ عده ای دیگر از همانها (آیه 80)
از مجموع اینها فهمیده میشود در زمان نزول این آیات ، عده ای از طبقات فرودست چشم تحسین و تقلید به سوی مخالفان آنحضرت داشتند ، و عده ای دیگر به وضوح منتقد آنان بوده و با آنها وارد دیالوگ انتقادی می بوده اند.


مطلب انتهای آیه 85 به چه معنی است؟
قابل فهم است که آنحضرت مورد دعوتهای مکرری از سوی کفار بوده که «بیا یک جوری با هم کنار بیائیم. هیچ چیزی نیست که قابل حل نباشد. این قدر راجع به خدایان ما سخت¬گیری نکن. بالاخره پرستش آنها هم به نوعی پرستش خدای تو است و ... و ...»
در انتهای آیه 85 یادآوری می¬نماید که اصلاً اینطور نیست. تو هدایت آورده¬ای و آنها از گمراهی آشکار دفاع می¬کنند و لذا مبادا هیچگونه سازشی کنی.
در صدر آیه نیز ابتدا نعمت بزرگی را که آن حضرت از آن برخوردار شده بود (ظرفیت پذیرش این رسالت) یادآوری نموده و سپس وعده¬ای به او داده که به دلخواهت میرسی و در آخر او را نهی نموده از اینکه کوچکترین سازشی نماید.

از جمله دوم آیه 85 فهمیده می¬شود دلخواه آن حضرت این بوده که به «بازگشتگاه» برگردد.
خداوند به او می¬فرماید لازم نیست برای اینکه به بازگشتگاه برگردی، کوچکترین سازشی کنی. ما که تو را الزام کرده¬ایم این بار را بر شانه¬ات حمل کنی، خودمان تو را به آرزویت می¬رسانیم. چه بسا «بازگشتگاه» در اینجا «روزهایی که اینهمه مشکلات نباشد» بوده باشد ، یعنی همان روزهایی که آنحضرت فقط یک «محمد امین» بود و عزیز و محترم بود و بار اینهمه مشکلات (تکذیب و تحقیر و استهزاء و آزار و اذیت پیروان و . . ) را نداشت ، بوده باشد ، که در اینجا تلویحا وعده موفقیت و پیروزی به آنحضرت میدهد .
در آیات 85 تا 88 مطالب عجیبی خطاب به پیامبر اکرم(ص) عنوان شده است و شبیه به مطالبی است که در سوره اسراء مبنی بر «بر حذر داشتن آنحضرت از اینکه حتی به مقدار کمی هم که باشد بسوی مشرکان رغبت فرماید» نازل شده است.
آیا پیامبر اکرم(ص) پس از اینهمه سوره¬ها و آیاتی که بر او نازل شده، و پس از اینهمه رنج و تعبی که دیده، و پس از اینهمه موفقیتی که به آن نائل شده، در موقعیتی بود که بقول آیه 87، «از مشرکان» باشد و «همراه با خدا»، «خدای دیگری را بخواند؟» البته که نه. پس سبب نزول آن مطالب چیست؟
«درس» و «درب» بما کمک می¬کند که موضوع فوق را بهتر بفهمیم.

پیامبر(ص) بار رسالتی را به دوش داشت که آنرا تا اینجای کار رسانده بود و مؤمنانی را تربیت کرده بود و مخالفان عجیبی هم ایجاد شده بودند که نه تنها هیچ طوری هیچ قدمی بطرف هدایت برنمی¬داشتند بلکه از تمام ظرفیت خویش برای از بین بردن آن استفاده می¬کردند و بزرگترین توطئه¬ها را و بدترین اعمال را مرتکب می¬شدند و حتی چنانکه در محل خویش دیده شد، حتی از آدم دزدی هم رویگردان نبودند.
پیامبر بود و بار رسالت و بقیه راه و این مؤمنان و آن موانع سخت.
هر کس دیگر که بود چه آرزوئی داشت؟
هر کس دیگر هم که بود آرزوئی جز برداشتن موانع نداشت.
یکی از بهترین راه¬های برداشتن این نوع موانع «معامله» است.
مثلاً پیامبر(ص) امتیاز کوچکی به آنان بدهد و امتیاز بزرگی از آنان بگیرد.
آنان چه نوع امتیازی را ممکن بود بخواهند؟
مشرکان و کفار آن روزها ظاهراً چیز زیادی نمی¬خواستند.

از آیه 86 فهمیده می¬شود که بعضی از کفار از پیامبر انتظارداشتند در جاهائی یک پشتیبانی¬هائی از آنان بکند و از آیه 87 فهمیده می¬شود از او می¬خواستند در جاهائی از مواضع (بنظر آنها) بسیار سفت و سخت خویش اندکی کوتاه بیاید و از آیه 88 فهمیده می¬شود از او می¬خواستند کمی هم که شده با آنان همراهی نشان دهد.
خلاصه اینکه آنها چیزی را می¬خواستند که در سوره کافرون به آن اشاره شده منتها اینک که نهضت اسلام اینهمه پیشرفت کرده بود، همان چیزها را منتها به بسـیار رقیق¬تر و به کمتر از آن هم راضی بودند که خداوند با این شدت (در سوره اسراء و در این سوره) آنحضرت را از کوچکترین معامله¬ای با آنان در این حوزه¬ها بر حذر داشته است.

با توجه به آیه 85 کلمه «فرض» از نوعی الزام و اجبار حکایت می¬کند (و «واجبات» را «فریضه» نام نهاده¬اند) و لذا «فرض کردن قرآن» بر پیامبر(ص) به این معنی است که چاره¬ای نبود جز اینکه نزول قرآن می¬یابد الزاماً بر او-ص- واقع باشد. حتماً به این علت که آنحضرت شایسته¬ترین کسی بود که قدرت و ظرفیت و امکان حمل این بار را داشت و حتماً شخص دیگری نبود که بتواند به خوبی او از پس انجام این رسالت برآید. اما خود آنحضرت به دلیل محتوای آیه 86 گمان نمیبرد که به پیامبری برسد و حالاکه رسیده همواره این امکان را داشته که با موضوع رسالتش بیش از مقدار لزوم درگیر شود و اصطلاحا به زبان امروز آن را «شخصی» تلقی کند و همواره برای او این وضعیت پیش می آمد که مانند محتوای ابتدای سوره قلم در معرض «پیشنهاد معامله» قرار گیرد (که مثلا سران کفار به آنحضرت بگویند یک امتیاز کوچکی بما بده و در عوض ده امتیاز بزرگ به تو میدهیم) که هم در سوره قلم و هم پس از آن بارها کرارا از آن نهی شده (لقد کدت ترکن الیهم . . . ولا ترکنوا الی الذین ظلموا . . .) و اینجا هم یکی از آن موارد است که بشدت نهی میشود که فلا تکونن ظهیرا للکافرین.
خلاصه اینکه آیات 85 تا 88 از طرفی همتراز آن آیات سوره قلم است که از «فلا تطع المکذبین» شروع و تا «اساطیر الاولین» ادامه می یابد، و از طرف دیگر همتراز آیه «ولقد کدت ترکن الیهم . . » سوره اسراء است که قبلا دیدیم.
حالا مسئله ما این است که در این چارچوب «. . لرادک الی معاد» را معنی کنیم.


– مرور كلي سوره قصص

پاراگراف 1 مطلقا امیدوارکننده است و بطور واضح خبر از تغییر اوضـاع در جهت حصول رضایت پیامبر(ص) و پیروانش ، و فائق شدن آنها بر مخالفان و دشمنانشـان میدهد .

در پاراگراف 2 می فرماید : ای پیامبر ! بطور قطع شما پیروز خواهیدشد پس ، براین اوضاع و احوال فعلی تان صبر کنید تا وقت مناسب برسد و اینکه ای پیامبر! قوم تو جای هیچ بهانه ای را نباید داشته باشــند زیرا این قرآنی که به تو داده ایم از معجزات هر پیامبری بالاتر است.

در پاراگراف 3ازکافران انتقــاد و نکوهش میشود که چرا تعلل وامروز- فردا و دست-دست می کنید و یکــباره ایمان نمی آورید و اگر منظورتان از تعلل درایمان آوری نگرانی راجع به «زندگی دنیا» تان است ، از کجا معلوم که بعدا موفق به ایمان شوید و از کجا معلوم که پذیرفته شود.

در پاراگراف اخر می فرماید : اینقدر به اموالتان غره نشوید ، اولاکه چیزی نیست ، ثانیا شاید وفا نکند ، و ای پیامبر ! لطف ونعمت ما برتو عظیم بوده ، البته آن خواسته ات راهم برآورده می¬کنیم .

از تفسير مهندس گنجه اي

ویرایش بوسیله کاربر 1398/11/06 10:03:34 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

fatemeh59 Offline
#4 ارسال شده : 1398/11/04 11:47:43 ق.ظ
fatemeh59

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1398/02/31
ارسالها: 134

ترجمه و ندبر و فهم سوره قصص نكات مهم تفسيري سوره قصص

اكنون در آيات (5) و (6) نقش پايدار و پنهانى سلطه ربانى نه تنها نسبت به مستضعفان اسرائيلى، بلكه نسبت به كل مستضعفان با ايمان و شايسته طول تاريخ نويدى اميد بخش براى آنان است، و اين «نريد» در اختصاص مستضعفان اسرائيلى نيست، چنان كه فرعون و هامان و لشكريان شان نيز در انحصار اين نابكاران نيستند، بلكه اين و آن خود بيان گر بسيار مهم سلطه مستضعفان در مثلث زمان هستند، چنان كه قبلا نيز در جريان نوح و ابراهيم گذشت. زيرا «نريد» در بعد ربانيت جمعى جمع مكلفان را در بر دارد، گرچه اين اراده داراى مراحل و درجاتى بر حسب مناسبت هاست.

مستضعفان سه دسته اند: گروهى مقصرند كه خود از نظر تقصيرشان دچار استضعاف گشته اند، چنان كه در آيه (4:97) آنان را "ظالمى أنفسهم" خوانده، كه هرگز اينان نقشى در اين نصرت ربانى ندارند، تا چه رسد كه داراى سلطه و حكومت ايمانى باشند.
دسته دوم مستضعفين بدون تقصيرند، چنان كه در آيه (4:99) آمده، كه ناخواسته ونادانسته مورد استكبار قرار گرفته اند.
و دسته سوم همان مستضعفانى هستند كه ازنظر عقل و ايمان و جهاد در راه ايمان سرآمد ديگرانند، ولى سلطه هاى استبدادى مجالى برايشان باقى نگذارده است، ايشانند كه بر حسب آياتى چند ـ مانند همين آيه مورد بحث و آياتى از سوره انبياء و نور و بعضى سور ديگر ـ مورد اين وعده ربانى قرار گرفته اند كه آينده حكومت ربانى در جهان تكليف مخصوص آنان خواهد بود.


آيه 15 ـ اين جا موسى از كاخ فرعون خست و برون جَست و به گونه اى غافل گير در شهر وارد شد، كه با درگيرى يك فرعونى بايك اسراييلى چنان معركه اى را آغاز كرد تا ناخواسته مبتلاى به قتل اين فرعونى گرديد، گرچه حداقل در حال دفاع از موحد اين خود قتل منحرفى مهاجم است، ولى بالاخره اين جريان دعوت رسمى رسالتى موسى(عليه السلام) را به عقب انداخت.
قَالَ رَبِّ إِنِّى ظَـلَمْتُ نَفْسِى فَاغْفِرْ لِى فَغَفَرَ لَهُو إِنَّهُو هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ16
گفت: «پروردگارم! من بر خويشتن ستم كردم، پس برايم پوششى (از اين كشتن ناخواسته) بنه.» در نتيجه خدا (هم) براى او (اين جريان را) پوشيد. او، بى گمان (هم)او، بسى پوشنده ى رحمت گر بر ويژگان است16

آيه 16 ـ از اين آيه چنين مى نمايد كه اين جريان هرگز ستمى بر اين فرعونى نبوده، بلكه به گونه اى ناخودآگاه ظلم و نقصانى در دعوت موسى داشت، لذا از خدا همى خواست تا اين جريان را بر او بپوشد، تا در راه رسالتش بكوشد، به همين جهت بر مبناى آيه (18) كه همان اسراييلى با كسى ديگر از فرعونيان درگير شده بود، و با فرياد دوباره از موسى كمك خواست، موسى به وى فرمود: تو گمراهى آشكارگرى، زيرا مرا به تكرار جريان گذشته خوانده اى كه دعوت رسالتى ام را دو چندان به تأخير افكنى، تأييد توجيه ظلم نفسى در آياتى مانند "و لم تظلم منه شياً" (18) پيداست كه اين خود نقصانى است ناخودآگاه و نه ظلمى رسمى، روى اين اصل ظلم هميشه از روى آگاهى و تقصير نيست. و نيز "نجوت من القوم الظالمين" (21) قصاصش را در برابر اين قتل ظلم دانسته كه در اين صورت اين قتل پى آمد قصاص را ندارد زيرا ظلم نبوده است.


آيه (27) شعيب به موسى بدون درخوست او پيشنهاد اين ازدواج راكرد كه "إنى اريد ان أنكحك احدى ابنتى هاتين" بدين معنى كه من همى خواهم تو رابه ازدواج يكى از اين دو دختر در آورم.
از اين جا و آياتى ديگر مانند «زوجناكها» (33:37) چنان مى فهميم كه در عقد اصولا ايجاب ازدواج با مرد است و قبول از زن چنان كه خواستگارى هم از مرد است و پذيرش از زن، كه ازدواج نخست در بعد خواستن و سپس در بعد پيوند زدن آغازش از مرد است و پذيرشش از زن، بر خلاف آن چه معمول است كه ايجاب از زن و قبول از مرد است.
از اين جا مى فهميم كه اصولا گرچه ايجاب در باب ازدواج از مرد است ولى احياناً خواستگارى از سوى زن و اهل اوست، زيرا نخست بر حسَب آيه (26) يكى از اين دو دختر به پدر پيشنهاد كرد كه موسى را به كار گير و اين خود اشاره اى است بس لطيف كه او را به ازدواج من در آور، و سپس بر مبناى آيه (27) اين شعيب بود كه از موسى درباره اين دختر خواستگارى كرد، چنان كه مشابه اين جريان براى پيامبر بزرگوار اسلام نيز تحقق يافت كه زنى به حضرتش به گونه اى مجانى پيشنهاد ازدواج كرد و قرآن هم نه تنها بر اين جريان صحّه گذاشت، بلكه از اين زن تجليل كرد چنان كه فرمود: "وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِىِّ" (33:50): زنى با ايمان اگر خود را به پيامبر بزرگوار بخشيد،

آيه (76) «مفاتحه» به معناى درب هاى گنج هاى قارونى است ـ و نه كليد هايش ـ زيرا «مفاتح» جمع (مفتح) به معناى درب است و (مفاتيح) جمع (مفتاح) به معناى كليد مى باشد، و اين جا نوعاً مفسران و مترجمان قرآن جاى مفتاح را با مفتح عوض كرده و گمان كرده اند كه كليدهاى گنج هاى قارونى را بايستى دلير مردانى به سختى بركشند، كه اين معقول هم نيست، زيرا حمل كليدهاى هزاران گنج براى يك نفر هم ممكن است.

آيه 83 ـ اين "لا يريدون علواً فى الارض" تنها اراده علو استكبارى را در زمينه تكليف سلب نموده چنان كه "و لا فساداً" اين حقيقت را تبيين مى كند، روى اين اصل اراده و تصميم رهبرى و علّو در زمين و زمينه تكليف نه تنها براى شايستگان حرام نيست بلكه واجب نيز هست. البته در غير معصومان مشروط به اين است كه خود را در اين سلطه كَم نكنند، چنان كه ره گم كردگان در ميان اينان در طول تاريخ مشاهده مى گردند. روى اين اصل براى اين شايستگان غير معصوم دو بعد سلب وايجاب توأمان است، ايجابش خواستار سلطه شرعى و سلبش فسادزدايى و نفى خود باختگى است كه بسيار هم دشوار و اندك است. چنان كه در "و يجعلكم خلفاء الارض" حتى اميرمؤمنان كه اين آيه را از حضرت اقدس رسول گرامى شنيد ـ پرسيد مقصود از خلفاء الارض كيانند ـ حضرت فرمود مانند تو يا على! على(عليه السلام) از نگرانى بى هوش شد و چون به هوش آمد رسول گرامى به وى فرمود خدا تو را در سلطه و خلافت از هر گونه انحراف و فساد نگهبان است.
"و العاقبة للمتقين" مراد از عاقبت دو عاقبت است: يكى در دولت جهان شمول مهدوى (عج) است كه مستضعفان با ايمان در طول تاريخ فرمانداران حضرت ولى امر (عج) خواهند بود، و ديگر عاقبت برزخ و قيامت است كه در اين دو زمان نيز از رستگارانند.


تفسیر فرقان

ویرایش بوسیله کاربر 1400/06/22 09:00:08 ب.ظ  | دلیل ویرایش: edit

fatemeh59 Offline
#5 ارسال شده : 1398/11/06 04:30:26 ب.ظ
fatemeh59

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1398/02/31
ارسالها: 134

ترجمه،فهم و تدبر در سوره قصص:نكات و پرسش هاي تفسيري سوره القصص


تِلْك الدَّارُ الاَخِرَةُ نجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فى الاَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعَقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ

اين آيه و آيه بعدش به منزله نتيجه گيرى از داستان قارون است

و در جمله ((تلك الدار الاخره (( كلمه ((تلك (( كه مخصوص ‍ اشاره به دور است ، شرافت و ارجمندى و علو مكان آخرت را مى رساند، و همين خود شاهد است بر اينكه مراد از دار آخرت ، دار آخرت سعيده است ، نه هر آخرتى ، و نيز به همين جهت مفسرين دار آخرت را در آيه مورد بحث به بهشت تفسير كرده اند

و معناى اينكه فرمود: ((نجعلها للذين لا يريدون علوا فى الارض و لا فسادا - قرارش مى دهيم براى كسانى كه نمى خواهند در زمين گردن فرازى كنند، و فساد انگيزند(( اين است كه : ما بهشت را اختصاص به چنين كسانى مى دهيم ، و منظور از گردن فرازى اين است كه : بر بندگان خدا استعلا و استكبار بورزند، و منظور از فساد انگيزى اين است كه : خواستار گناهان و نافرمانى خدا باشند، چون خداى تعالى شرايعش را، كه انسانها را به آنها مكلف فرموده ، بر اساس آنچه كه فطرت و خلقت آنان اقتضاء دارد بنا نهاده ، و فطرت انسان تقاضا ندارد مگر آن كار و آن روشى را كه موافق با نظام اتم و احسن در حيات زمينى انسانهاست ، پس هر معصيتى ، بى واسطه و يا باواسطه در فساد اين زندگى اثر دارد، همچنان كه قرآن كريم مى فرمايد: ((ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ايدى الناس ((

از اينجا روشن مى شود كه علو خواهى يكى از مصاديق فسادخواهى است ، و اگر از ميان فسادها خصوص علوخواهى و برترى جويى را نام برده ، براى اين است كه نسبت به خصوص آن عنايت داشته است ، و حاصل معناى آيه اين است كه : اين خانه آخرت ، يعنى بهشت را اختصاص به افرادى مى دهيم ، كه نمى خواهند با برترى جويى بر بندگان خداوند و با هر معصيتى ديگر در زمين فساد راه بيندازند

اين آيه شريفه عموميت دارد، و مى رساند كه تنها كسانى به بهشت مى روند، كه در زمين ، هيچ يك از مصاديق فساد و يا به عبارتى ديگر هيچ يك از گناهان را مرتكب نشوند، به طورى كه حتى اگر در همه عمر يك گناه كرده باشند، از بهشت محروم مى شوند، و ليكن آيه ديگرى از قرآن كريم اين عموم را تخصيص زده و فرموده : ((ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه ، نكفر عنكم سيئاتكم ، و ندخلكم مدخلا كريما((

((و العاقبه للمتقين (( - يعنى عاقبت نيك و پسنديده ، كه همان خانه سعيد آخرت ، و يا عاقبت سعيد در دنيا و آخرت است ، از آن مردمى است كه تقوى پيشه كنند، چيزى كه هست از دو احتمال مزبور احتمال اول مورد تاييد سياق هر دو آيه است




● اشاره به اينكه ملاك در ثواب و عقاب ، آثار حاصل از اعمال است


اين را بايد دانست كه ملاك در ((حسنه و سيئه (( به خاطر اثرى است كه از آنها براى انسان حاصل مى شود، و به خاطر آن آثار، اعمالى را حسنه ، و اعمالى ديگر را سيئه مى ناميم ، نه به خاطر جرم و اسكلت اعمال ، كه يك نوع حركت است
ثواب و عقابى هم كه بر اعمال مترتب مى شود، باز به لحاظ آن آثار است ، نه به خاطر متن عمل ، همچنان كه قرآن كريم نيت باطنى را نيز مورد محاسبه قرار مى دهد، و مى فرمايد: ((و ان تبدوا ما فى انفسكم او تخفوه يحاسبكم به الله ((
با اين بيان ، جواب از اشكالى كه بر اطلاق آيه شده ، كه : توحيد يك حسنه است ، و هيچ پاداشى مهم تر از آن نيست ، پس چگونه پاداش بهتر از آن را به شخص موحد مى دهند؟ و لابد آيه شريفه يا مربوط به عقايد نيست ، و يا به مساله توحيد تخصيص خورده است ، روشن مى شود
توضيح اينكه گفتيم : ملاك در ثواب و عقاب به خاطر آثار حاصل از اعمال است ، نه به خاطر خود اعمال ، در مساله توحيد هم ملاك اثرى است كه بر اين عمل قلبى مترتب مى شود، و اين اثر غير از خود توحيد است ، گرچه هيچ عملى بهتر از توحيد فرض ندارد، ولى ممكن است چيزى را فرض كرد كه از اثر توحيد بهتر و افضل باشد
علاوه بر اين توحيد هر چه و به هر معنا فرض شود، قابل شدت و ضعف و نقصان و زيادت است ، و پر واضح است كه توحيد شخص موحد كه در يك حدى از شدت و ضعف قرار دارد، اگر در وقت جزا دادن چند برابر شود از برابرش بهتر است


ظاهر كلام اقتضاء داشت به جاى جمله ((فلا يجزى الذين عملوا(( بفرمايد: ((فلا يجزون (( يعنى ضميرى به كلمه ((من - كسى كه (( برگرداند، ولى چنين نفرمود، بلكه دوباره اسم ظاهر به كار برد، يعنى به جاى ضمير، موصول ((الذين (( را به كار برد، و شايد اين تعبيراشاره به اين باشد كه حكم در آيه ، مخصوص كسانى است كه زياد معصيت مى كنند، و خطا سراپايشان را گرفته ، نه كسى كه در عمر يك گناه از او سرمى زند، همچنان كه كلمه ((سيئات (( كه جمع ((سيئه (( است ، و نيز جمله ((كانوا يعملون - همواره مرتكب مى شدند((، نيز دلالت بر اين كثرت و اصرار و استمرار دارد، و اما كسى كه هم گناه مى كند و هم حسنه به جاى مى آورد، اميد هست كه خداى تعالى او را بيامرزد، همچنان كه خودش فرموده : ((و آخرون اعترفوا بذنوبهم ، خلطوا عملا صالحا و آخر سيئا، عسى الله ان يتوب عليهم ان الله غفور رحيم ((


ترجمه تفسير الميزان جلد 16 صفحه : 120

ویرایش بوسیله کاربر 1398/11/15 04:27:27 ب.ظ  | دلیل ویرایش: edit

fatemeh59 Offline
#6 ارسال شده : 1398/11/08 01:43:24 ب.ظ
fatemeh59

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1398/02/31
ارسالها: 134


تدبر و فهم سوره قصص: نكات و پرسش هاي تفسيري سوره قصص

پرسش: در آيه 85 سوره قصص منظور از لرادك الي معاد چيست؟ نظرات مختلف مفسرين در اين ايه چيست؟


پاسخ 1:
لرادك الى معاد(( - كلمه ((معاد(( اسم محل عود، يا اسم زمان عود است ، و مفسرين در معناى اين محل ، و يا زمان اختلاف كرده اند
بعضى گفته اند: مراد مكه است ، و بنابراين آيه شريفه وعده اى است كه خداى تعالى به پيامبر گرامى اش مى دهد كه به زودى او را بعد از آنكه از مكه هجرت كرد دوباره به مكه برمى گرداند

بعضى ديگر گفته اند: مراد از آن مرگ است .
و بعضى گفته اند: قيامت است
بعضى ديگر گفته اند: محشر است .
بعضى ديگر آن را مقام محمود دانسته اند، كه همان موقف شفاعت كبرى است .
بعضى ديگر گفته اند: مراد از آن بهشت است .
و بعضى ديگر گفته اند: بيت المقدس است ، كه بنابراين قول آيه شريفه وعده اى است در خصوص معراج ، البته معراج دوم ، كه مى فرمايد: بعد از آنكه ما تو را در معراج اول به بيت المقدس ‍ برديم ، بزودى تو را بدانجا برمى گردانيم

بعضى ديگر گفته اند: مراد از آن هر امر محبوبى است كه دلخواه آن جناب باشد. كه اين معناى آخرى با همه اقوال قبلى و يا بيشتر آنها منطبق مى شود

اما آنچه كه دقت در سياق آيات سوره به دست مى دهد، اين است كه : آيه شريفه تصريحى باشد به آنچه كه داستان مزبور در اول سوره به آن اشاره مى كرد، و آيات بعد از آن هم مويد آن است
چون خداى تعالى در اول سوره ، داستان بنى اسرائيل و موسى (عليهماالسلام ) را نقل كرد، و مفصل بيان داشت كه چه منت ها بر آنان نهاد، امنيت ، سلامتى ، عزت ، و تمكن به آنان داد، بعد از آن كه ذليل و زبون دست آل فرعون بودند، و فرعونيان پسرانشان را مى كشتند، و زنانشان را زنده مى گذاشتند
و اين داستان به دلالت التزامى دلالت مى كند بر اينكه مى خواهد به همه مؤمنين وعده اى جميل دهد، كه به زودى از فتنه ها و شدائد و عسرتى كه گرفتارش هستند نجاتشان مى دهد، و دينشان را بر همه اديان تقديم و برترى مى بخشد، و آنان را بعد از آنكه در زمين جايى نداشتند، در زمين مكنت مى دهد، و اين دلالت التزامى را مطلع سوره نيز تاييد مى كند

ترجمه تفسير الميزان جلد 16 صفحه 129

پاسخ2:

آيه 85 ـ اين جا مانند چند آيه ديگر به پيامبر بزرگوار(صلى الله عليه وآله) وعده بازگشت به مكه مكرمه مركز فرماندهى رسالت داده شده است و از آن تعبير به معاد شده، يعنى بازگشت گاه، در حالى كه چنان جريانى از نظر عادى ناممكن مى نمود، و اين اراده الهى است كه اين موردهاى ناممكن را به سود رسالت ربانى محقق ساخته و مى سازد، «معاد» ضمناً برگشت حضرتش را در رجعت نيز در بر دارد.

تفسير فرقان

پاسخ3:

معاد:اسم مکان و محلی است که در ان امری اعاده میشود. عود :رجوع به عملی در مرتبه دوم است.
معاد فقط یکبار در قران بکار رفته است. در تعیین مصداق معاد برای پیامبر، مفسران احتمالات مختلفی بیان کرده اند از جمله شهر مکه، قیامت،مرگ،مقام محمود، هر انچه که محبوب پیامبر است
با توجه به معنای لغوی معاد و نیز ایه 7 که به مادر موسی نیز وحی شد نگران نباش ما موسی را به تو برمی گردانیم. انا رادوه الیک، و در ایه 13 تحقق این وعده را اعلام کرد که فرددناه الی امه.بهترین مصداق همان شهر مکه است.

نکته ظریف: در ایه 13 بازگشت موسی به امش مطرح شده،در ایه 59 بیان شده که رسولان در ام القری مبعوث میشوند. پیامبر هم برای انذار این قوم مبعوث شده است. پس پیامبر هم به ام القرای اسلام برخواهد گشت.

اما سئوالی پیش می اید :با توجه به مکی بودن سوره قصص که پیامبر هنوز در مکه است و هجرت نکرده، وعده بازگشت به مکه چه توجیهی دارد؟

سه احتمال میتوان داد:الف- ایات اخر سوره، مدنی باشد که ظاهرا روایتی در این مورد نیست . ضمن انکه سیاق ایات هم به ایات مکی مشابهت دارد.
ب- با توجه به تهدیدهای مشرکان مبنی بر قتل و اخراج پیامبر از مکه که در سوره اسرائ بیان شد،هم چنین ناامنی و احتمال ادم ربایی مومنان که در ایه 57 اشاره شد، خداوند این نگرانی را قبل از وقوع ان برطرف میکند که حتی در صورت تحقق خروج تو از مکه، مجددا برخواهی گشت. و نقشه اخراج یا قتل تو منتفی و بی اثر است.
ج- این آیات و سوره قصص در دوران شعب ابی طالب نازل شده و خداوند با بیان ابعادی از داستان موسی که به ترس او و مادرش و نجات چندباره موسی از مرگ و نیز هلاکت فرعون و قارون می پردازد؛به مسلمانان تحت محاصره بشارت بازگشت به مکه را میدهد.


اقاي سیدکاظم فرهنگ

پاسخ4:

﴿إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَي مَعَادٍ﴾ اين ﴿إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ﴾ جمله‌اي است كه در وسط ذكر شده به منزله تعليل است يعني همان خدايي كه اين حقيقت قرآن را به شما داد و شما فكر نمي‌كرديد به مقام وحي و نبوّت و رسالت و خلافت الهي برسيد همان خدا شما را مي‌تواند دوباره به مكه برگرداند مقتدراً,

اين سورهٴ «قصص» در مكه نازل شد در زمان نزول اين سور‌ه وجود مبارك حضرت در مكه بود اما اينكه مي‌فرمايد: ﴿إِلَي مَعَادٍ﴾ شما را دوباره برمي‌گرداند يعني شبيه قصّه حضرت موساي كليم است كه موسي(سلام الله عليه) در مصر بود رنج‌هاي فراواني بر آن حضرت تحميل شد همه را با حِلم تحمّل كرد از مصر بيرون رفت ولي مقتدراً قوم او به مصر برگشتند, ولو خود آن حضرت ممكن است در آن تيه رحلت كرده باشند

﴿إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَي مَعَادٍ﴾ برخي‌ها خواستند بگويند اين معاد همان معاد مصطلح است يعني بعدالموت به معاد برمي‌گرديد[3] آن حق است در آيات فراواني هم به آن مطلب اشاره شده ولي مناسب با اين قسمت نيست اين تنوين ﴿مَعَادٍ﴾ هم اين تنكيرش براي تفخيم و تعظيم است كه به يك نحو خاصّي به معاد برمي‌گردي كه مقتدراً به معاد برمي‌گردي, فاتحاً به معاد برمي‌گردي
همان حرفي كه وجود مبارك موساي كليم به ملأ فرعون زد كه ﴿رَبِّي أَعْلَمُ بِمَن جَاءَ بِالْهُدَي﴾[4] اينجا هم وجود مبارك پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مأمور شد بگويد كه ﴿رَبِّي أَعْلَمُ مَن جَاءَ بِالْهُدَي﴾ و همان طوري كه وجود مبارك موساي كليم مأمور شد بگويد كه ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِّلْمُجْرِمِينَ﴾[5] اينجا هم ذات اقدس الهي به آن حضرت مي‌فرمايد: ﴿فَلاَ تَكُونَنَّ ظَهِيراً لِلْكَافِرِينَ﴾ اين هم‌آوايي و اشتراك در معارف و در اخلاق و در عمل كاملاً مشهود است.

تفسير تسنيم


پاسخ 5:

قصص:85

بي‌گمان آن که [ابلاغ] قرآن را بر تو فريضه نهاد، حتما تو را به بازگشتگاهی [=مکه] 63 برمي‌گرداند [پس تسليم حکم او باش و آرام و متوکل در برابر انکار مخالفين] بگو: پروردگارم به کسی که هدايت را مطرح کرده و آنکه در گمراهی آشکاری است داناتر است.
______________

63- جملة: «لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ» [تو را به بازگشتگاهی برمي‌گرداند] از جهاتي، به خصوص نکره آمدن کلمه معادٍ، دارای ابهام است، اما اگر اين آيه را به شيوة تفسير قرآن با قرآن، با آيه 7 همين سوره در کنار هم قرار دهيم، به نظر مي‌رسد رفع ابهام گردد؛ در آيه 7 خداوند مادر موسی را که از رها کردن طفل نوزادش به امواج رودخانة نيل سخت دل نگران و مضطرب بود، وعده مي‌دهد: «مترس و غصه مخور، ما او را به تو برمي‌گردانيم... إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ]، در آيه 85 نيز با ذکر همين فعل [لَرَادُّكَ] رسول، خود را که فرمان يافته از موطن خود، مکه و کانون توحيد [کعبه] هجرت نمايد و خود را به امواج خطرات بسپارد، وعده مي‌دهد، همان کسی که ابلاغ وحی را بر تو واجب کرده، مسلماً تو را به آغوش مام ميهنت، مکه باز مي‌گرداند. نکره آمدن کلمه معادٍ چه بسا دلالت بر پيروزمندانه برگشتن و عظمت و ابهت اين بازگشت نمايد. در ضمن به مصداق سوگند آغازين سوره بلد [لا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ وَأَنْتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ] پيوند مبارک پيامبر با مکه و حل شدن او در تاريخ اين شهر قابل فهم مي‌باشد.

تفسير اقاي بازرگان

ویرایش بوسیله کاربر 1399/07/20 09:09:59 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

fatemeh59 Offline
#7 ارسال شده : 1398/11/09 06:20:50 ب.ظ
fatemeh59

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1398/02/31
ارسالها: 134

ترجمه تدبر و فهم سوره قصص: نكات و پرسش هاي تفسيري سوره قصص


پرسش:
در آیه 52 سوره قصص الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ يُؤْمِنُونَ ﴿۵۲﴾

مرجع ضمیر ه در به يومنون چیست؟

قرآن یا کتاب خودشان!؟



پاسخ1:
مرجع ضمیر ه در "به" و "قبله" یکی است. وگرنه اشاره به قرآن حشو خواهد بود. نیز ضمیر "هم" که اقتضای تاکید دارد، در این صورت است که معنا پیدا می‌کند . آنهایند که به آن ایمان می آورند. می شد بسادگی بگوید الذین آتیناهم الکتاب یومنون به.

سركارخانم دكتر موسوي

پاسخ2:

سلام

ممنون خانم دکتر

من هم همین برداشت را دارم

اما دو تفسیر دیدم که آنرا به کتاب خودشان برگردانده‌اند

یعنی که اي اهل مکه، اقوام قبل از شما به کتابشون ایمان آوردند اما شما نه

. حال آنکه این برداشت با آيات بسیار دیگری که گفته اقوام قبل سولانشان را تکذیب می‌کردند، مغایرت دارد.

اقاي سيدكاظم فرهنگ

پاسخ 3:

قصص:۴۷ و ادامه‌اش به مشرکان و قصص:۵۱ و دنباله‌اش به اهل‌کتاب ناظر است.
به جای "هم" در آیه ۵۲ میتوان "الذین" گذاشت. ۵۲ بیان ضمیر "هم" در ۵۱ (یا متعلق و مصداق حکم آن جمله) است و گزاره مستقل و تامی نیست. و مرادش هم همان معدودی از اهل‌کتاب است که به پیامبر یا به وحی الاهی ایمان آورده بودند. آیه بعدش هم کالصریح در همین معنا

جناب اقاي فرزين

پاسخ4:

در تفسير القرآن العظيم مسنداً عن رسول الله صلى الله عليه وسلم والصحابة والتابعين

دو حديث نقل كرده يكي مرتبط با اسلام نجاشي و دومي عبدالله بن سلام
و ضمير ه به رسول الله ص بر ميگردد:
يعني من آمن بمحمد صلي الله عليه و ( آله) و سلم من اهل الكتاب.

همچنين در مرآة العقول ج٩ ص١٦٥ هم نوشته:

‌ قال الطبرسي (ره): من قبله أي من قبل محمد هُمْ‌ بِهِ‌ أي بمحمد يُؤْمِنُونَ‌ لأنهم وجدوا صفته في التوراة و قيل: من قبله أي من قبل القرآن هم بالقرآن يصدقون، و المراد بالكتاب التوراة و الإنجيل

اقاي دكتر موذن

پاسخ5:

ایه52. کسانی که قبل از ان کتاب اسمانی به ایشان داده ایم انان به قران می گرویدند. این ایه شریفه را دو نحوه می توان تفسیر کرد نحوه اول مراد از الذین اتینا هم الکتاب. انبیا هستند. که بر انها کتاب نازل شده. مثل موسی وداوودو عیسی کهتورات وزبور و انجیل بر ان ها نازل شده. دوم. مومنین به انبیا که این کتب سماویه بر انها تلاوت شده وقبول نمودند ووحی الهی دانستند و مانعی ندارد مراد اعم از انبیا ومومنین به ا نها باشند.

من قبله مرجع ضمیر ممکن است قران باشد یعنی کتبی که قبل از قران نازل شده. وممکن است پیغمبر اسلام باشد یعنی انبیایی که قبل از حضرت رسالت بودند (هم به یومنون)انها به این قران و به این رسول ایمان اوردند. زیرا تمام انبیا خبر از امدن حضرت رسالت داده اند ودر تمام کتب سماویه بشارت به وجود مبارک او داده شده
تفسر اطیب البیان جلد 16 صفحه 152

پاسخ 6:

ترجمه اي متفاوت از اقاي بازرگان در ايه 48

فَلَمَّا جَاءهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِندِنَا قَالُوا لَوْلَا أُوتِيَ مِثْلَ مَا أُوتِيَ مُوسَى أَوَلَمْ يَكْفُرُوا بِمَا أُوتِيَ مُوسَى مِن قَبْلُ قَالُوا سِحْرَانِ تَظَاهَرَا وَقَالُوا إِنَّا بِكُلٍّ كَافِرُونَ {48}
فولادوند :پس چون حق از جانب ما برایشان (قوم پیامبر) آمد ، گفتند: «چرا نظیر آنچه به موسی داده شد ، به او داده نشده است؟» آیا به آنچه قبلًا به موسی داده شد کفر نورزیدند؟(وقتی که) گفتند: «دو ساحر با هم ساخته اند.» و گفتند: «ما همه را منکریم.» {48}

بازرگان :اما حالا که [رسولی بر] حق، از جانب ما برای آنها آمده، مي‌گويند: چرا به او مثل موسی معجزاتی داده نشده است؟ مگر [منکرانی از قماش آنها] در گذشته منکر معجزاتی که موسی آورد نشدند و نگفتند: [موسی و هارون] دو جادوگر همدستند و ما به همه [اين حرف‌ها] منکريم؟

قصص:52

ـ [مؤمنين راستين از] کسانی که پيش از اين [قرآن] به آنان کتاب [تورات و انجيل] داديم، آنها به اين کتاب ايمان مي‌آوردند.

قصص:53

و چون [قرآن] بر آنها تلاوت شود، گويند: به آن ايمان آورديم که بي‌ترديد حقی است از جانب پروردگارمان، ما پيش از اين نيز مسلمان [=تسليم حق] بوده‌ايم.

قصص:54

آنها پاداش خويش را به خاطر شکيبائي‌شان [در برابر متعصّبان آئين خويش] و اينکه به شيوه‌ای نيکو، بدي‌ها [ی مخالفان] را دفع کرده و از آنچه روزي‌شان داده‌ايم انفاق مي‌کنند، دو برابر دريافت مي‌دارند.

قصص:55

و [علاوه بر آن] هر گاه ياوه‌ای بشنوند، [بزرگوارانه] از آن روی برمي‌تابند [=درگير نمي‌شوند] و مي‌گويند: اعمال ما برای ما و اعمال شما برای خودتان [=بندگان خدا آزاداند و حساب هر کس با اوست]، سلام بر شما [=سلامتی و خيرتان را خواهانيم] ما در پی جاهلان نيستيم [=قصد مشاجره و منازعه نداريم].

پاسخ 7:

دو ضمير "قبله" و "به" به قرآن برمى‌گردد و بعضى از مفسرين آن را به رسول خدا برگردانده‌اند. ولى قول اول با سياق موافق‌تر است. در اين آيه و ما بعد آن بعضى از مردم با ايمان از يهود و نصارى مدح شده‌اند، بعد از آنكه در آيه‌هاى قبل، مشركين اهل مكه مذمت شدند.

و سياق ذيل آيه شهادت مى‌دهد بر اينكه اين طايفه از اهل كتاب كه مدح شده‌اند، طايفه مخصوصى از اهل كتاب بوده‌اند كه ايمان به قرآن آورده‌اند، نه تمامى مؤمنين اهل كتاب. پس نبايد به گفته مفسرينى كه اين احتمال را داده‌اند، اعتناء كرد.

الميزان

سئوال در گروه تقرب واتساپ

. در رابطه با آیه ی ۵۲ قصص، میفرماید: "الذین اتینهم الکتاب من قبله..." ، و نفرموده "من الذین اتینهم الکتاب من قبله"، و ظاهرا جمیع کسانی که پیش از نزول قرآن به آنان کتاب آسمانی داده شده است (و البته هم عصر پیامبر (ص) بودند) مورد نظر هستند و برای آنها توصیفات و ویژگیهایی ذکر کرده. در تفاسیر ذکر شده ی فوق مفسرین به این نکته نپرداختند و خیلی ساده از این نکته عبور شده و منظور آیه "عده ای حقجو از اهل کتاب" یا "عده ای از اهل کتاب" فرض شده است. این در حالی است که آنجایی که خداوند خواسته گروه خاصی از یک مجموعه ی بزرگتر را مخاطب قرار دهد این کار را کرده است. مثال: "مِنَ الَّذينَ هادُوا يُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ" (آیه ۴۶ سوره نسا). پس چطور میتوان آیه را با این توضیحات فهمید؟
آیا کلید فهم این نکته در فهم صحیح عبارت "الذین اتینهم الکتاب من قبله" میباشد؟


ویرایش بوسیله کاربر 1402/05/10 10:51:11 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

fatemeh59 Offline
#8 ارسال شده : 1398/11/10 11:35:33 ب.ظ
fatemeh59

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1398/02/31
ارسالها: 134

ترجمه،تدبر و فهم سوره قصص:نكات و پرسش هاي تفسيري سوره القصص

پرسش:

در آيه 51 وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ﴿۵۱﴾

منظور از وصل قول چيست؟ آيا قران است يا كتابهاي آسماني؟
با توجه به اينكه اكثر تفاسير و ترجمه ها،ضمير هم را به مردم مكه و قول را به قران برگرده اند،

ايا ميتواند اين ايه بر نفي روايات فترت وحي دلالت نمايد؟

انصاریان: ما این قرآن را برای آنان پی در پی و به هم پیوسته [به صورت سوره ای پس از سوره ای و آیه ای بعد از آیه ای] آوردیم تا متذکّر و هوشیار [حقایق] شوند.
خرمشاهی: و براى آنان سخن در سخن پيوستيم باشد كه پندگيرند
فولادوند: و به راستى اين گفتار را براى آنان پى در پى و به هم پيوسته نازل ساختيم اميد كه آنان پند پذيرند
قمشه‌ای: و همانا ما برای (هدایت) این مردم (آیات قرآن را) سخن پیوسته (یعنی مرتب و مربوط به سعادت دنیا و آخرت خلق) آوردیم تا مگر متذکر (حقایق آن) شوند.
مکارم شیرازی: ما آيات قرآن را يكي بعد از ديگري براي آنها آورديم شايد متذكر شوند.


پاسخ 1:
((و لقد وصلنا لهم القول لعلهم يتذكرون ((

كلمه ((وصلنا(( از باب تفعيل از ماده وصل است ، و وصل در باب تفعيل ، كثرت را افاده مى كند، مانند قطع كه به معناى بريدن ، و تقطيع به معناى بسيار بريدن است ، و قتل به معناى كشتن ، و تقتيل به معناى بسيار كشتن است ، و ضمير در ((لهم (( به مشركين مكه بر مى گردد، و معناى آيه اين است كه : ما قرآن را كه اجزايى متصل به هم دارد، بر آنان نازل كرديم ، قرآنى كه آيه اى بعد از آيه ، و سوره اى دنبال سوره ، و وعده و وعيد و معارف و احكام و قصص و عبرت ها و حكمت ها، و مواعظى پيوسته به هم دارد، چنين قرآنى بر آنان نازل كرديم ، براى اين كه متذكر شوند

تفسير الميزان

پاسخ 2:

سلام.ايه 51 مرتبط با اهل كتاب است.چون تعبیر "وصلنا لهم القول" تنها در مورد آنها جا دارد. یعنی ادامه سیر تاریخی وحی.

ضمنن، ۵۱ به بعدش بهتر میخورد تا به قبلش.


جناب اقاي فرزين

پاسخ:

سلام.اما در ايه 51 و قبلش كه صحبتي از اهل كتاب نشده است


قاعدتا مرجع ضمير هم ،بايد قبل از خودش مشخص شده باشد.

بلحاظ مفهومی هم آیه 51 نمی تواند به اهل کتاب برگردد زیرا آیه 51 نکوهشی است لعلهم یتذکرون
اما آیات 52 به بعد تمجیدی است

لذا 51 به مشرکان مکه و 52 به مومنان اهل کتاب می‌خورد.

جناب اقاي فرهنگ

پاسخ:

چند نکته در باب مبحث ضمیر و متعلقاتش، و بویژه ناظر به پرسش اخیر آقای فرهنگ، مینویسم و امیدوارم دوستان اهل ادبیات عرب یا اصحاب ادبیات فارسی حک و اصلاح یا تکمیل بفرمایند.

گرچه بعیدالعهدم و نیز جز مراجعه مختصری نتوانستم، اما به گمانم در ادبیات عرب مبحث مرجع ضمیر را تنها در چهار جای نحو یا بلاغت توضیحاتی آورده اند:

- در نحو در یک جا، که از مواضع ۵ یا ۷ گانه عدم نیاز به مرجع و یا جواز تاخیر آن یاد میشود؛
- در معانی‌-بیان در چند جا ولی مختصر، تحت عناوینی مانند ضعف التأليف، الاضمار علي شريطة التفسير، و تضمين الكلام میتوان در این باب اشاراتی یافت. نیز بحثهای مشابه‌ای ذیل مباحث بلاغی مربوط به شئون موصولات یادکردنی است.

عجالتن، در مثال‌های نحوی در تبیین حداقل ۳ مورد همان لم بلاغی "جواز اضمار به اتکال تفسیر متعاقب" در میان می‌آید و گویی بحث را با همان نکات بلاغی هم‌ارز میکند.
اما
شوربختا که بحث روشنگر مستوفایی در هیچیک از سه عنوان بلاغی یادشده نیز نخواهید یافت. تنها به اجمال و با یاد چند مثال و استقرائاتی ناقص و ناامیدکننده. لااقل در دو معجم بلاغی در دسترس بنده که اوضاع ازین قرار بود. (و برای همین هم بود که از دوستان درخواست کردم احیانن تصحیح و تکمیل فرمایند.)


و اما بر گردیم سر ماجرای خودمان:

برکنار از
- مواردی که ضمیر مرجع نمیخواهد (مانند ضمیر شان و یا ضمیر فصل)،
یا
- مواردی که مرجعش عام یا روشن است و لذا ذکرش نالازم (مانند "کل من علیها فان")،
یا
- مواردی مثل "وقالوا ما/ان هی الا حیاتنا الدنیا"،
یا
- موارد دچار خطای تحلیل (مانند "و أوجس في نفسه خیفة موسي" که صرفن از ضرورت سجع است)،
به گمانم مواردی مانند آیه‌ی درپرسش را میتوان به راحتی از نوع بلاغی اضمار قبل از تفسیر/تفصیل دانست. در واقع، بیان یا تفسیر پسین از مرجع پیشین بینیازش میکند.


به هر روی، نکته اساسی‌تر همان است که پیشتر عرض کردم: ربط قصص:۵۱ به بعدش بیشتر و وثیقتر است تا به قبلش.

در مورد مفهوم هم،بعید میدونم نکوهشی در کار باشد
ذکر امید و احتمال عرفی است و حتا تشویقکی هم در خود دارد

جناب اقاي فرزين

ویرایش بوسیله کاربر 1398/11/14 08:55:07 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

fatemeh59 Offline
#9 ارسال شده : 1398/11/11 12:16:08 ق.ظ
fatemeh59

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1398/02/31
ارسالها: 134

تدبر و فهم سوره قصص:فراز بندي،عصاره فرازها و درس سوره قصص چيست؟ نكات مهم تفسيري و كلمات كليدي سوره قصص

56 - قصص

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمـَنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
طسم {1}
طا ، سین ، میم. {1}
تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ {2}
این است آیات کتاب روشنگر. {2}

عصاره فراز آیات 1-2: آیات قرآن، روشنگر و آشکار کننده هدایت از گمراهی است.

نَتْلُوا عَلَيْكَ مِن نَّبَإِ مُوسَى وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ {3}
[ بخشی ] از گزارش [ حال ] موسی و فرعون را برای [ آگاهی ] مردمی که ایمان می آورند ، به درستی بر تو می خوانیم: {3}
إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ {4}
فرعون در سرزمین [ مصر ] سر برافراشت ، و مردمِ آن را طبقه طبقه ساخت طبقه ای از آنان را زبون می داشت (به ضعف کشانید): پسرانشان را سر می برید ، و زنانشان را [ برای بهره کشی ] زنده بر جای می گذاشت ، که وی از فسادکاران بود. {4}
وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ {5}
و خواستیم بر کسانی که در آن سرزمین به ضعف کشانده شده بودند منّت نهیم و آنان را پیشوایان [ مردم ] گردانیم، و ایشان را وارث [ زمین ] کنیم .{5}
وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَنُرِي فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كَانُوا يَحْذَرُونَ {6}
و در زمین قدرتشان دهیم و [ از طرفی ] به فرعون و هامان و لشکریانشان آنچه را که از جانب آنان بیمناک بودند ، بنمایانیم. {6}

عصاره فراز آیات 3-6: بیان اخباری حق از موسی و فرعون در قران برای بشارت اهل ایمان: عطای عزت و فرمانروایی به بنی اسراییل و نابودی فرعون مفسد و سپاهش که انها را باستضعاف می کشید.

نکات:
-اولین کاربرد فعل استضعف در قران در سوره قصص،2بار
-پیش از این در سوره کهف یاجوج و ماجوج بعنوان مفسد معرفی شدند. در سوره قصص هم فرعون و قارون 2بار کلمه مفسد و 2 بار کلمه فساد استفاده شده است در سوره.
-فعل نمکن سه بار در قران بکار رفته که 2 بار ان در سوره قصص است. در سوره قبل(یوسف) هم فعل مکنا 2بار برای یوسف استفاده شده بود.
-سوره قصص اولین سوره ایست که اسم هامان نیز کنار فرعون می اید . در سوره های غافر و عنکبوت هم اسم هامان امده است. نکته جالب انکه در سوره قصص هر دو بار به همراه جنود امده است. فرعون و هامان و جنودهما

وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ {7}
و به مادر موسی وحی (الهام) کردیم که: «او را شیر ده ، و چون بر او بیمناک شدی او را در نیل بینداز ، و مترس و اندوه مدار که ما او را به تو بازمی گردانیم و از [ زمره ] پیمبرانش قرار می دهیم.» {7}
فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا كَانُوا خَاطِئِينَ {8}
پس خاندان فرعون ، او را [ از آب ] برگرفتند تا سرانجام دشمنِ [ جانِ ] آنان و مایه اندوهشان باشد. آری ، فرعون و هامان و لشکریان آنها خطاکار بودند. {8}
وَقَالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِّي وَلَكَ لَا تَقْتُلُوهُ عَسَى أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ {9}
و همسر فرعون گفت: « [ این کودک ] نور چشم من و تو خواهد بود. او را مکُشید. شاید برای ما سودمند باشد یا او را به فرزندی بگیریم ، ولی آنها خبر نداشتند. {9}
وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغًا إِن كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلَا أَن رَّبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ {10}
و دل مادر موسی [ از اضطراب] تهی گشت. اگر قلبش را استوار نساخته بودیم تا از ایمان آورندگان(به محافظت خدا) باشد ، چیزی نمانده بود که آن [ راز ] را افشا کند. {10}
وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ {11}
و به خواهر [ موسی ] گفت: «از پی او برو.» پس او (موسی) را از دور دید ، در حالی که آنان (فرعونیان) متوجّه نبودند. {11}
وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ {12}
و از پیش ، شیر دایگان را بر او حرام گردانیده بودیم. پس [ خواهرش آمد و ] گفت: «آیا شما را بر خانواده ای راهنمایی کنم که برای شما از وی سرپرستی کنند و خیرخواه او باشند؟» {12}
فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ {13}
پس او را به مادرش بازگردانیدیم تا چشمش [ بدو ] روشن شود و غم نخورد و بداند که وعده خدا درست است ، ولی بیشترشان نمی دانند. {13}

عصاره فراز آیات 7-13: تدابیر زیاد و پشت سرهم خداوند برای زنده ماندن موسی در نوزادی،رفع ترس مادرش و رشد او در دامان زن فرعون در عین اینکه به مادرش نیز برگردانده شد از نعمتهای خدا به موسی است.

وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ {14}
و چون به رشد و کمال خویش رسید ، به او حکمت و دانش عطا کردیم ، و نیکوکاران را چنین پاداش می دهیم. {14}
وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِن شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِن شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِينٌ {15}
و داخل شهر شد بی آنکه مردمش متوجّه باشند. پس دو مرد را با هم در زدوخورد یافت: یکی، از پیروان او و دیگری از دشمنانش [ بود ] . آن کس که از پیروانش بود ، بر ضدّ کسی که دشمن وی بود ، از او یاری خواست. پس موسی مشتی بدو زد و او را کشت. گفت: «این (صحنه چینی و درگیری) کار شیطان است ، چرا که او دشمنی گمراه کننده [ و ] آشکار است.» {15}
قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ {16}
گفت: «پروردگارا ، من بر خویشتن ستم کردم ، پس مرا ببخش.» پس خدا از او درگذشت که وی آمرزنده مهربان است. {16}
قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيرًا لِّلْمُجْرِمِينَ {17}
[ موسی ] گفت: «پروردگارا به [ پاس ] نعمتی که بر من ارزانی داشتی هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم بود.» {17}
فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خَائِفًا يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسَى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُّبِينٌ {18}
صبحگاهان در شهر ، بیمناک و در حالی که مراقب اطراف بود. ناگاه همان کسی که دیروز از وی یاری خواسته بود [ باز ] با فریاد از او یاری خواست. موسی به او گفت: «به راستی که تو آشکارا گمراهی.» {18}
فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَن يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَّهُمَا قَالَ يَا مُوسَى أَتُرِيدُ أَن تَقْتُلَنِي كَمَا قَتَلْتَ نَفْسًا بِالْأَمْسِ إِن تُرِيدُ إِلَّا أَن تَكُونَ جَبَّارًا فِي الْأَرْضِ وَمَا تُرِيدُ أَن تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ {19}
و چون (موسی) خواست به سوی آنکه دشمن هر دوشان بود حمله آورد ،(دشمن شان) گفت: «ای موسی ، آیا می خواهی مرا بکشی چنان که دیروز شخصی را کشتی؟ تو می خواهی در این سرزمین فقط زورگو باشی ، و نمی خواهی از اصلاحگران باشی.» {19}
وَجَاء رَجُلٌ مِّنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَى قَالَ يَا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ {20}
و از دورافتاده ترین [ نقطه ] شهر ، مردی دوان دوان آمد [ و ] گفت: «ای موسی ، سران قوم در باره تو مشورت می کنند تا تو را بکشند. پس [ از شهر ] خارج شو. من جدّا از خیرخواهان توام.» {20}
فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ {21}
موسی ترسان از آنجا بیرون رفت [ در حالی که ] مراقب اطراف بود .گفت: «پروردگارا ، مرا از گروه ستمکاران نجات بخش.» {21}
وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاء مَدْيَنَ قَالَ عَسَى رَبِّي أَن يَهْدِيَنِي سَوَاء السَّبِيلِ {22}
و چون به سوی [ شهر ] مَدْیَن رو نهاد [ با خود ] گفت: «امید است پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند.» {22}
وَلَمَّا وَرَدَ مَاء مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأتَيْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا قَالَتَا لَا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعَاء وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ {23}
و چون به آب مَدْیَن رسید ، گروهی از مردم را بر آن یافت که [ دامهای خود را ] آب می دادند ، و پشت سرشان دو زن را یافت که [ گوسفندان خود را ] دور می کردند. [ موسی ] گفت: «منظورتان [ از این کار ] چیست؟» گفتند: « [ ما به گوسفندان خود ] آب نمی دهیم تا شبانان [ همگی گوسفندانشان را ] برگردانند ، و پدر ما پیری سالخورده است.» {23}
فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ {24}
پس برای آن دو ، [ گوسفندان را ] آب داد ، آن گاه به سوی سایه برگشت و گفت: «پروردگارا ، من به هر خیری که سویم بفرستی سخت نیازمندم.» {24}
فَجَاءتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاء قَالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءهُ وَقَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ {25}
پس یکی از آن دو زن- در حالی که به آزرم گام بر می داشت- نزد وی آمد [ و ] گفت: «پدرم تو را می طلبد تا تو را به پاداش آب دادن [ گوسفندان ] برای ما ، مزد دهد.» و چون [ موسی ] نزد او آمد و سرگذشت [ خود ] را بر او حکایت کرد ، [ وی ] گفت: «مترس که از گروه ستمگران نجات یافتی.» {25}
قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ {26}
یکی از آن دو [ دختر ] گفت: «ای پدر ، او را استخدام کن ، چرا که بهترین کسی است که استخدام می کنی: هم نیرومند [ و هم ] درخور اعتماد است.» {26}
قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَى أَن تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِندِكَ وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ {27}
[ شعیب ] گفت: «من می خواهم یکی از این دو دختر خود را [ که مشاهده می کنی ] به نکاح تو در آورم ، به این [ شرط ] که هشت سال برای من کار کنی ، و اگر ده سال را تمام گردانی اختیار با تو است ، و نمی خواهم بر تو سخت گیرم، و مرا ان شاء اللَّه از درستکاران خواهی یافت.» {27}
قَالَ ذَلِكَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلَا عُدْوَانَ عَلَيَّ وَاللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَكِيلٌ {28}
[ موسی ] گفت: «این [ قرار داد ] میان من و تو باشد که هر یک از دو مدّت را به انجام رسانیدم ، بر من تعدّی [ روا ] نباشد ، و خدا بر آنچه می گوییم وکیل است.» {28}

عصاره فراز آیات 14-28: ادامه الطاف خدا به موسی:عطای علم و حکمت در جوانی ،نجات او از دست فرعونیان که قصد قتلش را داشتند و اجابت دعاهای موسی و رفع ترس و نگرانی او

نکات:
1-تکرار افعال و کلمات مشتق از خوف
2-فعل امر لاتخف در قرآن در موارد زیر بکار رفته است:
-سوره صاد، ایه 22، فرشتگان خطاب به داود وقتی برای رفع اختلاف مراجعه کردند
-سوره ذاریات ایه 28، و هود 70فرشتگان به ابراهیم وقتی بر او وارد شدند و بشارت فرزند دادند.
-سوره طه ایه 21 و قصص ایه 31 و نمل 10 خداوند به موسی وقتی عصایش تبدیل به مار شد
-سوره طه آیه 68 خداوند به موسی وقتی ساحران ،سحر خود را نمایش دادند.
-سوره قصص ایه 25، شعیب خطاب به موسی وقتی که از ترس فرعونیان وارد مدین شد.
-سوره عنکبوت آیه 33؛فرشتگان خطاب به لوط وقتی بر او وارد شدند

3- فعل امر لاتحزن نیز در قرآن در موارد زیر بکار رفته است:
-سوره طه ایه 40،قصص آیه 7،قصص ایه 13 خطاب به مادر موسی،
-سوره مریم ایه 24 خطاب به مریم،
-سوره نمل آیه 70 ،نحل ایه 127و سوره حجر آیه 88خطاب به پیامبر اسلام لاتحزن علیهم
-سوره عنکبوت ایه 33 خطاب به لوط نبی
-سوره توبه آیه 40 پیامبر خطاب به هم نشینش در غار ثور

4- ایه وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ دو بار در قران بکار رفته(با تفاوت جزیی در فعل استوی) یکبار برای حضرت یوسف یکبار هم حضرت موسی در سوره های قصص و یوسف
5-خداوند سه بار موسی را از مرگ نجات داد: در نوزادی هنگامیکه به اب انداخته شد،هنگامیکه توسط فرعونیان از اب گرفته شد و زن فرعون او را نگاه داشت و مانع قتلش شد. یکی هم هنگامیکه فرد فرعونی را کشته بود و تصمیم به قتل او گرفتند.

6- آیه 25، حاوی یک نکته ظریف اخلاقی تربیتی است که کوچکترین احسان و همکاری دیگران، را نباید بدون تشکر و تحنیت و جبران گذاشت. اقدام پدر دختران در دادن اجرت به موسی که برای گوسفندانشان اب کشیده بود،درسی در این زمینه است.
7- ایه 26 سوره قصص ،در زمینه شرایط بکارگیری و انتصاب نیروی انسانی،یکی از بهترین ایات قران، است.
حضرت موسی پس از اینکه به شهر مدین رسید و دختران شعیب(که البته ان زمان،انها را نمی شناخت)را در کار آب کشیدن از چاه و اب دادن به گوسفندان یاری کرد،حضرت شعیب در صدد جبران خدمت او بر می آید.
یکی از دخترانش پیشنهاد می کند که او را بکار گیریم.
قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ ﴿۲۶﴾
فولادوند: يكى از آن دو [دختر] گفت اى پدر او را استخدام كن چرا كه بهترين كسى است كه استخدام مى ‏كنى هم نيرومند [و هم] در خور اعتماد است
خرمشاهی: يكى از آن دو [دختر] گفت پدرجان او را [با دستمزد] به كار گير كه او بهترين كسى است كه مى ‏توانى به كار بگيرى، هم تواناست و هم درستكار
در واقع دو شرط تخصص و تعهد را خیلی جامع تر بیان میکند.قوی و توانا در انجام کار یعنی هم توانایی جسمی و هم امادگی و مهارت فکری و علمی.امین هم که یعنی قابل اعتماد و درست کار باشد.


فَلَمَّا قَضَى مُوسَى الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّي آتِيكُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ {29}
و چون موسی آن مدّت را به پایان رسانید و همسرش را [ همراه ] برد ، آتشی را از دور در کنار طور مشاهده کرد ، به خانواده خود گفت: « [ اینجا ] بمانید ، که من [ از دور ] آتشی دیدم ، شاید خبری از آن یا شعله ای آتش برایتان بیاورم ، باشد که خود را گرم کنید.» {29}
فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِي مِن شَاطِئِ الْوَادِي الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن يَا مُوسَى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ {30}
پس چون به آن [ آتش ] رسید ، از جانب راستِ وادی ، در آن جایگاه مبارک ، از آن درخت ندا آمد که: «ای موسی ، منم ، من ، خداوند ، پروردگار جهانیان.» {30}
وَأَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ يَا مُوسَى أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِينَ {31}
و [ فرمود: ] «عصای خود را بیفکن.» پس چون دید آن مِثْلِ ماری می جُنبد ، پشت کرد و برنگشت. «ای موسی ، پیش آی و مترس که تو در امانی.» {31}
اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاء مِنْ غَيْرِ سُوءٍ وَاضْمُمْ إِلَيْكَ جَنَاحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذَانِكَ بُرْهَانَانِ مِن رَّبِّكَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ {32}
«دست خود را به گریبانت ببر تا سپید بی گزند بیرون بیاید ، و [ برای رهایی ] از این هراس بازویت را به خویشتن بچسبان. این دو [ نشانه ] دو برهان از جانب پروردگار تو است [ که باید ] به سوی فرعون و سران [ کشور ] او [ ببری ] ، زیرا آنان همواره قومی نافرمانند.» {32}
قَالَ رَبِّ إِنِّي قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْسًا فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ {33}
گفت: «پروردگارا ، من کسی از ایشان را کشته ام ، می ترسم مرا بکشند. {33}
وَأَخِي هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِيَ رِدْءًا يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ {34}
و برادرم هارون از من زبان آورتر است ، پس او را با من به دستیاری گسیل دار تا مرا تصدیق کند ، زیرا می ترسم مرا تکذیب کنند.» {34}
قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَنَجْعَلُ لَكُمَا سُلْطَانًا فَلَا يَصِلُونَ إِلَيْكُمَا بِآيَاتِنَا أَنتُمَا وَمَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغَالِبُونَ {35}
فرمود: «به زودی بازویت را به [ وسیله ] برادرت نیرومند خواهیم کرد و برای شما هر دو ، تسلّطی قرار خواهیم داد که با [ وجود ] آیات ما ، به شما دست نخواهند یافت شما و هر که شما را پیروی کند چیره خواهید بود.» {35}
فَلَمَّا جَاءهُم مُّوسَى بِآيَاتِنَا بَيِّنَاتٍ قَالُوا مَا هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّفْتَرًى وَمَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ {36}
پس چون موسی آیات روشن ما را برای آنان آورد ، گفتند: «این جز سحری ساختگی نیست و از پدران پیشین خود چنین [ چیزی ] نشنیده ایم.» {36}
وَقَالَ مُوسَى رَبِّي أَعْلَمُ بِمَن جَاء بِالْهُدَى مِنْ عِندِهِ وَمَن تَكُونُ لَهُ عَاقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ {37}
و موسی گفت: «پروردگارم به [ حال ] کسی که از جانب او رهنمودی آورده و [ نیز ] کسی که فرجام [ نیکویِ ] آن سرا برای اوست ، داناتر است. در حقیقت ، ظالمان رستگار نمی شوند.» {37}
وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يَا هَامَانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَل لِّي صَرْحًا لَّعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكَاذِبِينَ {38}
و فرعون گفت: «ای بزرگان قوم ، من جز خویشتن برای شما خدایی نمی شناسم. پس ای هامان برایم بر گِل آتش بیفروز و برجی [ بلند ] برای من بساز ، شاید به [ حالِ ] خدای موسی اطّلاع یابم ، و من جدّا او را از دروغگویان می پندارم.» {38}
وَاسْتَكْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنَا لَا يُرْجَعُونَ {39}
و او و سپاهیانش در آن سرزمین به ناحق سرکشی کردند و پنداشتند که به سوی ما بازگردانیده نمی شوند. {39}
فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ {40}
تا او و سپاهیانش را فرو گرفتیم و آنان را در دریا افکندیم ، بنگر که فرجام کار ستمکاران چگونه بود. {40}
وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنصَرُونَ {41}
و آنان را پیشوایانی که به سوی آتش می خوانند گردانیدیم ، و روز رستاخیز یاری نخواهند شد. {41}
وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ هُم مِّنَ الْمَقْبُوحِينَ{42}
و در این دنیا لعنتی بدرقه [ نامِ ] آنان کردیم و روز قیامت [ نیز ] ایشان از [ جمله ] زشت رویانند. {42}

عصاره فراز ایات 29-42: بعثت موسی به رسالت و تاییدات خداوند و رفع ترس و نگرانی موسی.علیرغم ارایه معجزات توسط موسی، فرعون از روی استکبار او را تکذیب کرد و ساحر خواند. خدا هم فرعون و سپاهش را غرق کرد تا عاقبت کار ظالمان را نشان دهد.

نکات:
1-در آیه 32 خداوند دو معجزه موسی (عصا و ید بیضا) را برهان نامیده است.
2-خدا برای امیدواری مسلمانان نمونه هایی از حمایت خود و تحقق وعده هایش را بیان کرده است:
-وعده خدا به مادر موسی که اورا به تو برمیگردانیم و چنین شد.
امرزش خدا،موسی را وقتیکه یکی را کشت(به خود ظلم کرد)
-قصد کشتنش را کردند و خدا دعای اورا برای نجات از ظالمین اجابت کرد. و به مدین رفت.(قوت قلبی برای پیامبر که توطئه ها را خدا خنثی میکند.)
-موسی طلب خیر کرد و دختر شعیب بسراغش امد.
-قبول درخواست موسی برای یاری شدن توسط هارون ونیز اطمینان دادن خدا برای رفع ترس قتل موسی بخاطر قتل قبلیش زمانی که دوباره به مصر برمیگردد.
-فرعون ظالم بود .موسی را تکذیب کرد.خدای دیگری غیر از خود را نپذیرفت و خداغرقشان کرد وبنی اسراییل وارث انها شدند
3-بیشترین تکرار جنود در سوره قصص 4 بار که همگی به سپاه فرعون اشاره دارد. در سوره نمل و بقره 3 بار.
4-اولین کاربرد ائمه در قران که در ایات 5 و 41 بکار رفته است. تقابل بین پیشوایانی از مردم تحت استضعاف و پیشوایانی که مردم را به اتش جهنم رهنمون میشوند.


وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ مِن بَعْدِ مَا أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ الْأُولَى بَصَائِرَ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَرَحْمَةً لَّعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ {43}
و به راستی ، پس از آنکه نسلهای نخستین (قبلی) را هلاک کردیم ، به موسی کتاب دادیم که [ دربردارنده ] روشنگری ها و رهنمود و رحمتی برای مردم بود ، امید که آنان پند گیرند. {43}
وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنَا إِلَى مُوسَى الْأَمْرَ وَمَا كُنتَ مِنَ الشَّاهِدِينَ {44}
و چون امرِ [ ابلاغ پیامبری ] را به موسی تمام کردیم ، تو در جانب غربیِ [ طور ] نبودی و از گواهان [ نیز ] نبودی. {44}
وَلَكِنَّا أَنشَأْنَا قُرُونًا فَتَطَاوَلَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ وَمَا كُنتَ ثَاوِيًا فِي أَهْلِ مَدْيَنَ تَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَلَكِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ {45}
لیکن ما نسلهایی پدید آوردیم و زمان طولانی برانها گذشت (خبر انها به نسلهای فعلی نرسیده) و تو هم در میان ساکنان [ شهر ] مَدْیَن مقیم نبودی تا آیات ما را بر ایشان (قومت) بخوانی ، لیکن ماییم که فرستنده [ پیامبران ] هستیم.(و این اخبار را از طریق وحی به انها میرسانیم){45}
وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَيْنَا وَلَكِن رَّحْمَةً مِّن رَّبِّكَ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أَتَاهُم مِّن نَّذِيرٍ مِّن قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ {46}
و آن دم که [ موسی را ] ندا دردادیم ، تو در جانب طور نبودی ، ولی [ این اطّلاع تو ] رحمتی است از پروردگار تو ، تا قومی را که هیچ هشداردهنده ای پیش از تو برایشان نیامده است بیم دهی ، باشد که آنان پند پذیرند. {46}
وَلَوْلَا أَن تُصِيبَهُم مُّصِيبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَيَقُولُوا رَبَّنَا لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ {47}
و اگر نبود که وقتی به [ سزای ] اعمالشان مصیبتی به ایشان برسد ، بگویند: «پروردگارا ، چرا فرستاده ای به سوی ما نفرستادی تا از آیات تو پیروی کنیم و از مؤمنان باشیم» [ قطعاً ترا نمی فرستادیم] . {47}

عصاره فراز آیات 43-47:ارسال رسل و کتب اسمانی سنت خدا در هدایت و متذکر نمودن انسانهاست.ای پیامبر ترا هم فرستادیم و داستانهای انبیای قبل ازجمله موسی را نیز وحی کردیم تا این قوم را بیم دهی.و بر انها حجت تمام شود که نگویند خدا رسولی نفرستاد.

فَلَمَّا جَاءهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِندِنَا قَالُوا لَوْلَا أُوتِيَ مِثْلَ مَا أُوتِيَ مُوسَى أَوَلَمْ يَكْفُرُوا بِمَا أُوتِيَ مُوسَى مِن قَبْلُ قَالُوا سِحْرَانِ تَظَاهَرَا وَقَالُوا إِنَّا بِكُلٍّ كَافِرُونَ {48}
پس چون حق از جانب ما برایشان (قوم پیامبر) آمد ، گفتند: «چرا نظیر آنچه به موسی داده شد ، به او داده نشده است؟» آیا به آنچه قبلًا به موسی داده شد کفر نورزیدند؟(وقتی که) گفتند: «دو ساحر با هم ساخته اند.» و گفتند: «ما همه را منکریم.» {48}
قُلْ فَأْتُوا بِكِتَابٍ مِّنْ عِندِ اللَّهِ هُوَ أَهْدَى مِنْهُمَا أَتَّبِعْهُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ {49}
بگو: «پس اگر راست می گویید (که میخواهید از رسول خدا و آیاتش پیروی کنید و از طرف دیگر قران و تورات را هم تکذیب میکنید)، کتابی از جانب خدا بیاورید که از این دو هدایت کننده تر باشد تا پیرویش کنم.» {49}
فَإِن لَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهْوَاءهُمْ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ {50}
پس اگر تو را اجابت نکردند(در پاسخ این سئوال)، بدان که فقط هوسهای خود را پیروی می کنند و کیست گمراه تر از آنکه بی راهنمایی خدا از هوسش پیروی کند؟ بی تردید خدا مردم ستمگر را راهنمایی نمی کند. {50}
وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ {51}
و به راستی، این گفتار( و تذکرات) را برای آنان پی در پی و به هم پیوسته نازل ساختیم ، امید که آنان پند پذیرند. {51}
الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ مِن قَبْلِهِ هُم بِهِ يُؤْمِنُونَ {52}
کسانی که قبل از آن (قرآن )، کتاب [ آسمانی ] به ایشان داده ایم ، آنان به [ قرآن ] می گروند. {52}
وَإِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ قَالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّنَا إِنَّا كُنَّا مِن قَبْلِهِ مُسْلِمِينَ {53}
و چون بر ایشان فرو خوانده می شود ، می گویند: «بدان ایمان آوردیم چراکه آن درست است [ و ] از طرف پروردگار ماست ما پیش از آن [ هم ] از تسلیم شوندگان (به مفاهیم وحیانی) بودیم.» {53}
أُوْلَئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَّرَّتَيْنِ بِمَا صَبَرُوا وَيَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ {54}
آنان دو بار پاداش خواهند یافت به [ پاس ] آنکه صبر کردند و [ برای آنکه ] بدی (گفتار و رفتار مشرکین و مخالفین هم دین خودشان با انها) را با نیکی دفع می نمایند و از آنچه روزی شان داده ایم انفاق می کنند ،. {54}
وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ لَا نَبْتَغِي الْجَاهِلِينَ {55}
و چون لغوی بشنوند (از مخالفان) از آن روی برمی تابند و می گویند: «کردارهای ما از آنِ ما و کردارهای شما از آنِ شماست. سلام بر شما ، جویای [ مصاحبت ] نادانان نیستیم.» {55}
إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يَشَاء وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ {56}
در حقیقت ، تو هر که را دوست داری نمی توانی راهنمایی کنی ، لیکن خداست که هر که را بخواهد راهنمایی می کند ، و او به راه یافتگان داناتر است. {56}
وَقَالُوا إِن نَّتَّبِعِ الْهُدَى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا أَوَلَمْ نُمَكِّن لَّهُمْ حَرَمًا آمِنًا يُجْبَى إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْءٍ رِزْقًا مِن لَّدُنَّا وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ {57}
و گفتند: «اگر با تو از [ نورِ ] هدایت پیروی کنیم ، از سرزمین خود ربوده خواهیم شد.» آیا آنان را در حرمی امن جای ندادیم که (علیرغم بی ثمر بودن زمین ان) محصولات هر چیزی- که رزقی از جانب ماست- به سوی آن سرازیر می شود؟ ولی بیشترشان نمی دانند. {57}

عصاره فراز آیات 48-57:به کافران که با بهانه های مختلف (چرا معجزه ای مثل موسی نداری یا درصورت ایمان به تو امنیت نداریم) هدایت را نمی پذیرند،اینگونه پاسخ بده .ضمن اینکه گروهی از پیروان موسی علیرغم مخالفتها، قران را تصدیق میکنند که پاداش مضاعف دارند.ای پیامبر هدایت افراد بدست خداست و نگران نباش.

نکات:
-تکرار زباد کلمات مشتق از هدی
- دومین کاربرد افعال انفاق در معنای انفاق مشهور و توصیه به ان . اولین مورد در سوره فرقان بود. اولین کلمه انفاق نیز در سوره اسرا بود.
1-پیش از این در سوره شعرا اینکه علمای بنی اسراییل پیامبر را می شناسند، بعنوان حجت و دلیلی علیه کافران مکه بیان شد.
سپس در سوره اسراء هم بیان شد که شما چه ایمان بیاورید چه نیاورید،اهل کتاب در برابر آیات قران خاضعند.
در سوره قصص ضمن بیان مجدد این مطلب اشاره می کند که همین اهل کتب مومن به قران و پیامبر اسلام هم مخالفانی دارند هم از مشرکین و هم از هم مسلکان خود که بخاطر صبر و مقاومت در برابر این مخالفان، پاداش مضاعف خواهند داشت.

2-ربودن اهل ایمان در مکه، مانع ذهنی برای گسترش اسلام:
در سوره عنکبوت ایه 67 خدا فرموده: اولم یروا انا جعلنا حرما امنا و یتخطف الناس من حولهم
همچنین در سوره انفال پس از هجرت مسلمانان و استقرار انها در مدینه میفرماید: واذکروا اذ انتم قلیل مستضعفون فی الارض تخافون ان یتخطفکم الناس فاواکم و ایدکم بنصره

این آیات نشان می دهد که اولا آدم ربایی در عربستان ان زمان و شهرها و روستاهای اطراف مکه شایع بوده است اما امن بودن حرم الهی، مکه را مستثنی از ادم ربایی کرده بود.که در سوره قریش هم اشاره ای کوتاه شده بود. امنهم من خوف
ثانیا بعد از گرویدن تعداد قابل توجهی از مکیان به دین اسلام، تهدید و ازار و فشار سران مشرک علیه مسلمانان زیاد شده بود. یکی از اقدامات انها جهت ایجاد فضای رعب و ترس از همراهی با پیامبر، ربوده شدن تازه مسلمانانی بوده که از چتر حمایتی قریش و هم پیمانانش خارج میشدند و این عامل مهمی در ایمان نیاوردن سایر مردم بوده که خداوند در اینجا به آن پاسخ میدهد که تامین امنیت هم بخواست خداست همانگونه که علیرغم ناامنی اطراف مکه، مکه را در امنیت قرار داده است.


3- پاسخ خدا به بهانه کافران که چرا به محمد ص نظیر انچه به موسی داده شد(معجزات) داده نشده است:
-اگر صادقید پس چرا موسی را هم ساحر خواندید؟
- اگر راست می گویید (که میخواهید از رسول خدا و آیاتش پیروی کنید و از طرف دیگر قران و تورات را هم تکذیب میکنید)، کتابی از جانب خدا بیاورید که از این دو هدایت کننده تر باشد تا پیرویش کنم.
- پس اگر جواب این سئوالات را نمیدهند بدان که فقط هوسهای خود را پیروی می کنند
-خود پیروان موسی که باو استناد می کنید، قران را تصدیق می کنند

4- ایه 55 که پاسخ مومنان اهل کتاب به مخالفانشان اعم از مشزکین مکه یا هم کیشان خود است،مشابه توصیف عبادالرحمان در سوره فرقان است. و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما

وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَهَا فَتِلْكَ مَسَاكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَن مِّن بَعْدِهِمْ إِلَّا قَلِيلًا وَكُنَّا نَحْنُ الْوَارِثِينَ {58}
و چه بسیار شهرها که هلاکش کردیم ، [ زیرا ] زندگی خوش ، آنها را سرمست کرده بود. این است سراهایشان که پس از آنان- جز برای عدّه کمی- مورد سکونت قرار نگرفته ، و ماییم که وارث آنان بودیم. {58}
وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَى حَتَّى يَبْعَثَ فِي أُمِّهَا رَسُولًا يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَمَا كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرَى إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَالِمُونَ {59}
و پروردگار تو [ هرگز ] ویرانگر شهرها نبوده است تا [ پیشتر ] در مرکز آنها پیامبری برانگیزد که آیات ما را بر ایشان بخواند ، و ما شهرها را- تا مردمشان ستمگر نباشند- ویران کننده نبوده ایم. {59}
وَمَا أُوتِيتُم مِّن شَيْءٍ فَمَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَزِينَتُهَا وَمَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَى أَفَلَا تَعْقِلُونَ {60}
و هر آنچه به شما داده شده است ، کالای زندگی دنیا و زیور آن است ، و [ لی ] آنچه پیش خداست بهتر و پایدارتر است مگر نمی اندیشید؟ {60}
أَفَمَن وَعَدْنَاهُ وَعْدًا حَسَنًا فَهُوَ لَاقِيهِ كَمَن مَّتَّعْنَاهُ مَتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ هُوَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِينَ {61}
آیا کسی که وعده نیکو به او داده ایم و او به آن خواهد رسید ، مانند کسی است که از کالای زندگی دنیا بهره مندش گردانیده ایم [ ولی ] او روز قیامت از [ جمله ] احضارشدگان [ در آتش ] است؟ {61}

عصاره فراز ایات 58-61:اقوام قبل هم بخاطر دلبستگی و اشتغال زیاد به متاع زندگی دنیا و غفلت از اخرت، هلاک شدند. بخود ایید و خود را از زندگی بهتر و پایدار اخرت بهره مند کنید.

نکات:
-در سوره کهف نیز بیان شد انچه که روی زمین است، زینت است برای امتحان انسانها. همچنین اموال و اولاد نیز متاع زندگی دنیاست.
-وما اوتیتم من شیء فمتاع الحیاه الدنیا و ماعندالله خیر و ابقی : قصص شوری


وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكَائِيَ الَّذِينَ كُنتُمْ تَزْعُمُونَ {62}
و [ به یاد آور ] روزی را که آنان را ندا می دهد و می فرماید: «آن شریکان من ، که می پنداشتید کجایند؟» {62}
قَالَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنَا هَؤُلَاء الَّذِينَ أَغْوَيْنَا أَغْوَيْنَاهُمْ كَمَا غَوَيْنَا تَبَرَّأْنَا إِلَيْكَ مَا كَانُوا إِيَّانَا يَعْبُدُونَ {63}
آنان (از معبودانشان) که حکم [ عذاب ] بر ایشان واجب آمده ، می گویند: «پروردگارا ، اینانند کسانی که گمراه کردیم گمراهشان کردیم هم چنان که خود گمراه شدیم ، [ از آنان ] به سوی تو بیزاری می جوییم. اینها تنها ما را نمی پرستیدند.» {63}
وَقِيلَ ادْعُوا شُرَكَاءكُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ وَرَأَوُا الْعَذَابَ لَوْ أَنَّهُمْ كَانُوا يَهْتَدُونَ {64}
و [ به آنان ] گفته می شود: «شریکان خود را فرا خوانید.» پس آنها را می خوانند ولی پاسخشان نمی دهند و عذاب را می بینند [ و آرزو می کنند که ] ای کاش هدایت یافته بودند. {64}
وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ مَاذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِينَ {65}
و روزی را که [ خدا ] آنان را ندا درمی دهد و می فرماید: «فرستادگان [ ما ] را چه پاسخ دادید؟» {65}
فَعَمِيَتْ عَلَيْهِمُ الْأَنبَاء يَوْمَئِذٍ فَهُمْ لَا يَتَسَاءلُونَ {66}
پس در آن روز اخبار بر ایشان پوشیده گردد و از یکدیگر نمی توانند بپرسند. {66}
فَأَمَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَعَسَى أَن يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ {67}
و امّا کسی که توبه کند و ایمان آورَد و به کار شایسته پردازد ، امید که از رستگاران باشد. {67}
وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاء وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ {68}
و پروردگار تو هر چه را بخواهد می آفریند و برمی گزیند و برتری میدهد ، و آنان اختیاری در انتخاب ندارند. منزّه است خدا ، و از آنچه [ با او ] شریک می گردانند برتر است. {68}
وَرَبُّكَ يَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يُعْلِنُونَ {69}
و آنچه را سینه هایشان پوشیده یا آشکار می دارد ، پروردگارت می داند. {69}
وَهُوَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولَى وَالْآخِرَةِ وَلَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ {70}
و اوست خدا [ یی که ] جز او معبودی نیست. در این [ سرایِ ] نخستین و در آخرت ، ستایش از آن اوست ، و فرمان ، او راست و به سوی او بازگردانیده می شوید. {70}
قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَدًا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُم بِضِيَاء أَفَلَا تَسْمَعُونَ {71}
بگو: «هان ، چه می پندارید اگر خدا تا روز رستاخیز شب را بر شما جاوید بدارد جز خداوند کدامین معبود برای شما روشنی می آورد؟ آیا نمی شنوید؟» {71}
قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ النَّهَارَ سَرْمَدًا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُم بِلَيْلٍ تَسْكُنُونَ فِيهِ أَفَلَا تُبْصِرُونَ {72}
بگو: «هان ، چه می پندارید اگر خدا تا روز قیامت روز را بر شما جاوید بدارد جز خداوند کدامین معبود برای شما شبی می آورد که در آن آرام گیرید ، آیا نمی بینید؟» {72}
وَمِن رَّحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ {73}
و از رحمتش برایتان شب و روز را قرار داد تا در این [ یک ] بیارامید و [ در آن یک ] از فزون بخشی او [ روزی خود ] بجویید ، باشد که سپاس بدارید. {73}
وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكَائِيَ الَّذِينَ كُنتُمْ تَزْعُمُونَ {74}
و [ یاد کن ] روزی را که ندایشان می کند و می فرماید: «آن شریکان که می پنداشتید کجایند؟» {74}
وَنَزَعْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا فَقُلْنَا هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ {75}
و از میان هر امتی گواهی بیرون می کشیم و می گوییم: «برهان خود را بیاورید.» پس بدانند که حقّ از آنِ خداست ، و آنچه برمی بافتند از دستشان می رود. {75}

عصاره فراز ایات 62-75:معبودان و اربابان شما که انها را شریک خدا و موثر در اداره امور میدانید نه قدرتی در نجات شما در اخرت دارند و نه توانایی و اختیاری در اداره امور دنیا.حکمرانی تنها از ان خداست.پس توبه کنید و با ایمان و عمل صالح از رستگاران شوید.

نکات:
-تکرار ایات 74 و 62 در ابتدا و انتهای فراز
-در سوره صافات هم به گفتگوی سران کفر و پیروانشان اشاره شده بود که گفتند ما تسلطی برای اجبار شما نداشتیم. فاغویناکم انا کنا غاوین
شیطان هم در سوره حجر خطاب به خداوند میگوید رب بما اغویتنی لازینن لهم فی الارض
-مفهوم اعمي در اخرت چيست؟ در این خصوص در سوره طه ذیل ایه124(و من اعرض عن ذکری...و نحشره یوم القیامه اعمی)نیز توضیحی ارایه شد.
در ایات 45 و46 سوره اسرا عنوان شد که مخالفان پیامبر بعلت باورها و رفتارهای غلط قلب و گوششان سنگین شده و پیامهای قران بر نفرت و اعراض انها می افزاید و بهره گیری از هدایت قران را از دست میدهند. لذا اعمی هستند.
در سوره طه نیز بیان شد که در قیامت نیز اين فرد، منزوي و فراموش شده است واطلاع به بعضي اخبار و رويدادهاي قيامت ندارد . و به همين دليل لفظ اعمی برای او استفاده شده بود.اين معنا با آيه 66 سوره مباركه قصص نيز همخواني دارد.
وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ مَاذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِينَ/ فَعَمِيَتْ عَلَيْهِمُ الْأَنْبَاءُ يَوْمَئِذٍ، و روزی را كه [خدا] آنان را ندا درمیدهد و میفرمايد: فرستادگان [ما] را چه پاسخ داديد؟/ پس در آن روز اخبار بر ايشان پوشيده گردد.
در ایه 97 سوره اسرا نیز فرموده کسانی که هدایت الهی را نپذیرند، وَنَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى وُجُوهِهِمْ عُمْيًا وَبُكْمًا وَصُمًّا مَّأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ

-سئوال از شریکان مزعوم مشرکان در قیامت با عبارت أَيْنَ شُرَكَاء در سوره های قصص انعام فصلت نحل تکرار شده است.
در سوره کهف نیز با عبارت ویوم یقول نادو شرکائی الذین زعمتم
-با توجه به تعریف ظریفی که در سوره کهف از شرک ارایه شد، شرکاء صرفا به بتها و معبودان مسجود منحصر نمیشود بلکه همه علل و عوامل مادی (انسانی و غیر انسانی) که انسانها انها را مستقل از خداوند موثر در اداره امور میدانند و به انها اتکا میکنند را شامل میشود.

- در ایه 65 بیان شد که خدا در قیامت از انسانها میپرسد که چه جوابی به رسولانش دادید. در سوره مائده ایه 109 نیز همین معنا ذکر شده که از رسولان می پرسد چگونه اجابت شدید. یوم یجمع الله الرسل فیقول ماذا اجبتم


إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِن قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَيْهِمْ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ {76}
قارون از قوم موسی بود و بر آنان ستم و زیاده خواهی کرد ، و از گنجینه ها آن قدر به او داده بودیم که (حمل) خزاین او بر گروه نیرومندی سنگین می آمد ، آن گاه که قوم وی بدو گفتند: «شادی مکن که خدا شادی کنندگان را دوست نمی دارد. {76}
وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ {77}
و با آنچه خدایت داده سرای آخرت را بجوی و سهم خود را از دنیا فراموش مکن ، و هم چنان که خدا به تو نیکی کرده نیکی کن و در زمین فساد مجوی که خدا فسادگران را دوست نمی دارد. {77}
قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِي أَوَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِن قَبْلِهِ مِنَ القُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعًا وَلَا يُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ {78}
[ قارون ] گفت: «من اینها را در نتیجه دانش خود یافته ام.» آیا وی ندانست که خدا نسلهایی را پیش از او نابود کرد که از او نیرومندتر و مال اندوزتر بودند؟ و [ لی این گونه ] مجرمان را [ نیازی ] به پرسیده شدن از گناهانشان نیست. {78}
فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ {79}
پس [ قارون ] با کوکبه خود بر قومش نمایان شد کسانی که خواستار زندگی دنیا بودند گفتند: «ای کاش مثل آنچه به قارون داده شده به ما [ هم ] داده می شد واقعاً او بهره بزرگی [ از ثروت ] دارد.» {79}
وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِّمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا وَلَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ {80}
و کسانی که دانش [ واقعی ] یافته بودند ، گفتند: «وای بر شما! برای کسی که گرویده و کار شایسته کرده پاداش خدا بهتر است ، و جز شکیبایان آن را نیابند.» {80}
فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا كَانَ لَهُ مِن فِئَةٍ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مِنَ المُنتَصِرِينَ {81}
آن گاه [ قارون ] را با خانه اش در زمین فرو بردیم ، و گروهی نداشت که در برابر [ عذابِ ] خدا او را یاری کنند و [ خود نیز ] نتوانست از خود دفاع کند. {81}
وَأَصْبَحَ الَّذِينَ تَمَنَّوْا مَكَانَهُ بِالْأَمْسِ يَقُولُونَ وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَوْلَا أَن مَّنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا وَيْكَأَنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ {82}
و همان کسانی که دیروز آرزو داشتند به جای او باشند ، صبح می گفتند: «وای ، مثل اینکه خدا روزی را برای هر کس از بندگانش که بخواهد گشاده یا تنگ می گرداند ، و اگر خدا بر ما منّت ننهاده بود ، ما را [ هم ] به زمین فرو برده بود وای ، گویی که کافران رستگار نمی گردند.» {82}

تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ {83}
آن سرای آخرت را برای کسانی قرار می دهیم که در زمین خواستار برتری جویی و فساد نیستند، و فرجام [ خوش ] از آنِ پرهیزگاران است. {83}
مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِّنْهَا وَمَن جَاء بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَى الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ {84}
هر کس نیکی به میان آورَد ، برای او [ پاداشی ] بهتر از آن خواهد بود ، و هر کس بدی به میان آورد ، کسانی که کارهای بد کرده اند جز سزای آنچه کرده اند نخواهند یافت. {84}

عصاره فراز ایات 76-84:هلاکت عجیب قارون، ثروتمند بزرگ قوم موسی (که به اموال خود سرمست شد و به برتری جویی و ظلم به سایرین و فساد پرداخت)، عبرتی است برای شما. بدانید که فرجام خوش در اخرت تنها برای اهل تقوا و نیکوکاران است

نکات:
-دار الاخره:سوره های یوسف،قصص 2،انعام اعراف عنکبوت نحل بقره احزاب
-دار الاخره خیر للذین اتقوا(یتقون):یوسف انعام اعراف
-عاقبه للمتقین: قصص هود اعراف
-اولین اشاره به قارون،در سوره های غافر و عنکبوت اسم قارون فرعون و هامان کنار هم ذکر شده است.
- در این سوره دو مثال از هلاکت دو مستکبر و مفسد که یکی قدرت سیاسی و دیگری قدرت اقتصادی است،ارایه شده است تا نویدی برای مسلمانان و مخاطبان قران باشد.
-صفات و رفتارهای منفی قارون که در این فراز بیان شده است:
بغی و تجاوز و تعدی به دیگران، سرمستی و غرور و تفاخر ناشی از اتکا به اموالش ،فساد درسرزمین،عدم احسان( وانفاق) به دیگران
در سوره غافر بیان شده که قارون به همراه فرعون و هامان، موسی را ساحر کذاب خواند. و دستور به قتل فرزندان مومنان به موسی را دادند. در سوره عنکبوت هم بیان شده که این سه نفر در سرزمین استکبار و سرکشی داشتند.

-صفات و رفتارهای منفی فرعون که در این سوره بیان شده است:
-سرکشی و برتری جویی در زمین، تفرقه انداختن بین مردم، به ضعف کشاندن گروهی از مردم (بنی اسراییل) و به قتل رساندن مردانشان، مفسد، خود را اله و خداوند مردم و سرزمین مصر میخواند، استکبار در زمین.
-عبارت الله (ربی/ربک) یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر ،9 بار در قران بکار رفته است. قبلا در سوره اسراء بود.مفهوم ان نیز در سوره های متعدد ذکر شده از جمله در سوره فجر در ابتدای نزول که گشادگی یا تنگی روزی هر دو امتحان خداست و نشانه ای بر فضیلت یا حقارت افراد نیست.
- در ایه 76 بیان شده که ان الله لایحب الفرحین. معنای فرح چیست؟ ایا خداوند افراد شاد را دوست ندارد؟

در کتاب قاموس قران فرح،شادی توام با تکبر معنا شده است.در قران کریم نیز فرح هم در شادی مذموم بکار رفته و هم در شادی ممدوح. لذا مقصود واقعی انرا باید درسیاق آیات جستجو کرد.
در اینجا با توجه به بیان حالات دیگری از قارون که زیاده خواه بود، اموالش را ناشی از علم و هنر خود میدانست و اینکه در حالت تفاخر با زینتهایش بر مردم عبور میکرد،نشان میدهد مقصود از فرح در این آیات شادی مذموم یعنی شادی همراه با تکبر و تفاخر و سرمستی است که خداوند انرا دوست ندارد.

إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ مَن جَاء بِالْهُدَى وَمَنْ هُوَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ {85}
در حقیقت ، همان کسی که (القا و ابلاغ) این قرآن را بر تو مقرر کرد ، یقیناً تو را به سوی بازگشتگاه (مکه) بازمی گرداند. بگو: «پروردگارم بهتر می داند چه کس هدایت آورده و چه کس در گمراهی آشکاری است؟» {85}
وَمَا كُنتَ تَرْجُو أَن يُلْقَى إِلَيْكَ الْكِتَابُ إِلَّا رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ ظَهِيرًا لِّلْكَافِرِينَ {86}
و تو امیدوار نبودی که بر تو کتاب القا شود ، بلکه این رحمتی از پروردگار تو بود. پس تو هرگز پشتیبان کافران مباش. {86}
وَلَا يَصُدُّنَّكَ عَنْ آيَاتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنزِلَتْ إِلَيْكَ وَادْعُ إِلَى رَبِّكَ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ {87}
و البته نباید تو را از آیات خدا- بعد از آنکه بر تو نازل شده است- باز دارند ، و به سوی پروردگارت دعوت کن ، و زنهار از مشرکان مباش. {87}
وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ {88}
و با خدا معبودی دیگر مخوان. خدایی جز او نیست. جز ذات او همه چیز نابود شونده است. فرمان از آنِ اوست. و به سوی او بازگردانیده می شوید. {88}

عصاره فراز ایات 85-88:ای پیامبر با توجه به ایات قبل و امید به رحمت خدا و بدون توجه و ترس از مخالفان، به دعوت خود بسوی خداوند یگانه ادامه بده که حکمرانی تنها از آن اوست.

نکات:
- در ایه 7 به مادر موسی نیز وحی شد که نگران نباش ما موسی را به تو برمی گردانیم. انا رادوه الیک
1-منظور از معاد در لرادک الی معاد چیست؟
معاد:اسم مکان و محلی است که در ان امری اعاده میشود. عود :رجوع به عملی در مرتبه دوم است.
معاد فقط یکبار در قران بکار رفته است. در تعیین مصداق معاد برای پیامبر، مفسران احتمالات مختلفی بیان کرده اند از جمله شهر مکه، قیامت،مرگ،مقام محمود، هر انچه که محبوب پیامبر است
با توجه به معنای لغوی معاد و نیز ایه 7 که به مادر موسی نیز وحی شد نگران نباش ما موسی را به تو برمی گردانیم. انا رادوه الیک، و در ایه 13 تحقق این وعده را اعلام کرد که فرددناه الی امه.بهترین مصداق همان شهر مکه است.
نکته ظریف: در ایه 13 بازگشت موسی به امش مطرح شده،در ایه 59 بیان شده که رسولان در ام القری مبعوث میشوند. پیامبر هم برای انذار این قوم مبعوث شده است. پس پیامبر هم به ام القرای اسلام برخواهد گشت.
اما سئوالی پیش می اید :با توجه به مکی بودن سوره قصص که پیامبر هنوز در مکه است و هجرت نکرده، وعده بازگشت به مکه چه توجیهی دارد؟
سه احتمال میتوان داد:الف- ایات اخر سوره، مدنی باشد که ظاهرا روایتی در این مورد نیست . ضمن انکه سیاق ایات هم به ایات مکی مشابهت دارد.

ب- با توجه به تهدیدهای مشرکان مبنی بر قتل و اخراج پیامبر از مکه که در سوره اسرائ بیان شد،هم چنین ناامنی و احتمال ادم ربایی مومنان که در ایه 57 اشاره شد، خداوند این نگرانی را قبل از وقوع ان برطرف میکند که حتی در صورت تحقق خروج تو از مکه، مجددا برخواهی گشت. و نقشه اخراج یا قتل تو منتفی و بی اثر است.
ج- این آیات و سوره قصص در دوران شعب ابی طالب نازل شده و خداوند با بیان ابعادی از داستان موسی که به ترس او و مادرش و نجات چندباره موسی از مرگ و نیز هلاکت فرعون و قارون می پردازد؛به مسلمانان تحت محاصره بشارت بازگشت به مکه را میدهد.

2-معنا و مفهوم وجه چیست؟منظور از وجه رب چیست؟
قبلا در سوره رحمان اشاره شد که وجه: چیزی است که به ان توجه میشود در هنگام مواجهه و رویارویی .وجه در امور روحانی و درباره خدا عبارت است از جهتی که بوسیله قلب مورد توجه قرار میگیرد. التحقیق فی کلمات القران
ترکیب وجه رب در سه سوره قران بکار رفته است .نخستین بار در سوره لیل إِلَّا ابْتِغَاء وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلَى در توصیف افرادیکه مالشان را فقط برای کسب رضای خدا می بخشند بکار رفت.دیگری در سوره رحمان: ویبقی وجه ربک ذوالجلال والاکرام. و اخری نیز در سوره رعد:والذین صبروا ابتغاء وجه ربهم و اقامواالصلاه
وجه الله نیز در قران بکار رفته است:انمانطعمکم لوجه الله،فاینما تولوا فثم وجه الله،
اما ترکیب وجه با ضمیر ه که به خدا برمیگردد نیز در چند جا استفاده شده است:از جمله سوره قصص: کل شی ء هالک الاوجهه (که مشابه ایه 27 سوره رحمان است) یا در سوره های کهف و انعام:الذین یدعون ربهم بالغداه والعشی یریدون وجهه
لفظ وجه برای صورت انسانها و نیز جهت توجه انها استفاده شده است: سوره یوسف:القاه علی وجهه فارتد بصیرا
سوره لقمان:ومن یسلم وجهه الی الله
سوره بقره:ولکل وجهه هو مولیها
-در سوره نحل نیز مفهومی مشابه ایه 27 رحمان برای بقا و فنا ارایه شده است: ماعندکم ینفد و ماعندالله باق
با عنایت به مطالب بالا میتوان گفت در ایه اخر سوره قصص منظور این است که همه چیز در این جهان هلاک میشوند مگر آن چیزهایی که در توجه به او انجام شده و رو به خدا قرار گرفته اند.
-جملات لا اله الاهو له الحکم و الیه ترجعون در ایات70 و 88 تکرار شده است. که هر دو در سیاق دعوت به توحید هستند.


مرور عصاره فرازها:
عصاره فراز آیات 1-2: آیات قرآن، روشنگر و آشکار کننده هدایت از گمراهی است.
عصاره فراز آیات 3-6: بیان اخباری حق از موسی و فرعون در قران برای بشارت اهل ایمان: عطای عزت و فرمانروایی به بنی اسراییل و نابودی فرعون مفسد و سپاهش که انها را باستضعاف می کشید.
عصاره فراز آیات 7-13: تدابیر زیاد و پشت سرهم خداوند برای زنده ماندن موسی در نوزادی، رفع ترس مادرش و رشد او در دامان زن فرعون در عین اینکه به مادرش نیز برگردانده شد از نعمتهای خدا به موسی است.
عصاره فراز آیات 14-28: ادامه الطاف خدا به موسی: عطای علم و حکمت در جوانی، نجات او از دست فرعونیان که قصد قتلش را داشتند و اجابت دعاهای موسی و رفع ترس و نگرانی او
عصاره فراز ایات 29-42: مبعوث شدن موسی به رسالت و تاییدات خداوند و رفع ترس و نگرانی های موسی. علیرغم ارایه معجزات توسط موسی، فرعون از روی استکبار او را تکذیب کرد و ساحر خواند. خدا هم فرعون و سپاهش را غرق کرد تا عاقبت کار ظالمان را نشان دهد.
عصاره سیاق آیات 3-42:عطاهای متعدد خدا به موسی از کودکی تا رسالت (از قبیل نجات از مرگ، رفع ترسها و اجابت دعاهایش )، عطای عزت و فرمانروایی به بنی اسراییل مستضعف، و نابودی فرعون مفسد مستکبر و سپاهش اخبار حقی است که خدا وحی کرده است برای بشارت اهل ایمان.
عصاره فراز آیات 43-47:ارسال رسل و کتب اسمانی سنت خدا در هدایت و متذکر نمودن انسانهاست.ای پیامبر ترا هم فرستادیم و داستانهای انبیای قبل ازجمله موسی را نیز وحی کردیم تا این قوم را بیم دهی.و بر انها حجت تمام شود که نگویند خدا رسولی نفرستاد.
عصاره فراز آیات 48-57:به کافران که به بهانه های مختلف (چرا معجزه ای مثل موسی نداری یا درصورت ایمان به تو امنیت نداریم) هدایت را نمی پذیرند، اینگونه پاسخ بده. ضمن اینکه گروهی از پیروان موسی علیرغم مخالفتها، قران را تصدیق میکنند که پاداش مضاعف دارند.ای پیامبر هدایت افراد بدست خداست و نگران نباش.
عصاره فراز ایات 58-61: اقوام قبل هم بخاطر دلبستگی و اشتغال زیاد به متاع زندگی دنیا و غفلت از اخرت هلاک شدند. بخود ایید و خود را از زندگی بهتر و پایدار اخرت بهره مند کنید.
عصاره فراز ایات 62-75: معبودان و اربابان شما که انها را شریک خدا و موثر در اداره امور میدانید نه قدرتی در نجات شما در اخرت دارند و نه توانایی و اختیاری در اداره امور دنیا. حکمرانی تنها از ان خداست. پس توبه کنید و با ایمان و عمل صالح از رستگاران شوید.
عصاره فراز ایات 76-84:هلاکت عجیب قارون، ثروتمند بزرگ قوم موسی (که به اموال خود سرمست شد و به برتری جویی و ظلم به سایرین و فساد پرداخت)، عبرتی است برای شما. بدانید که فرجام خوش در اخرت تنها برای اهل تقوا و نیکوکاران است.

عصاره سیاق آیات 43-84: ارسال رسل سنت خدا در هدایت انسانهاست. ای پیامبر ترا هم فرستادیم تا اتمام حجت شود بر این قوم.اما کافران به بهانه های مختلف هدایت را نمی پذیرند. با آیات وحی پاسخ انها را بده و از سرنوشت اقوام قبل و قارون مفسدکه بخاطر دلبستگی و اشتغال زیاد به متاع زندگی دنیا و غفلت از اخرت هلاک شدند، هشدارشان ده. بگو معبودان و اربابان شما قدرتی در دنیا و اخرت ندارند. حکمرانی تنها از ان خداست. پس توبه کنید و با ایمان و عمل صالح از رستگاران سرای اخرت شوید.
عصاره فراز ایات 85-88:ای پیامبر با توجه به ایات قبل و امید به رحمت خدا و بدون توجه و ترس از مخالفان، به دعوت خود بسوی خداوند یگانه ادامه بده که حکمرانی تنها از آن اوست.

درس سوره قصص: بیان عطاهای متعدد خدا به موسی و بنی اسراییل مستضعف، و نابودی فرعون و قارون مفسد مستکبر و سپاهش از ایات روشنگر خداست برای بشارت اهل ایمان. اما کافران بخاطر دلبستگی زیاد به زندگی دنیا و اتکا به معبودان و اربابان غیر خدا، با طرح بهانه های مختلف هدایت خدا و رسولان را نمی پذیرند. ای پیامبر با آیات وحی انها را انذار کن و تذکر بده که فرجام خوش در سرای اخرت برای اهل تقوا و نیکوکاران است. با امید به رحمت خدا و بدون ترس و تاثیر از مخالفان، به دعوت خود ادامه بده .

کلمات کلیدی سوره قصص:
-تلک ایات الکتاب المبین: اغاز سوره های شعرا یوسف قصص
-اولین کاربرد فعل استضعف در قران در سوره قصص،2بار
-پیش از این در سوره کهف یاجوج و ماجوج بعنوان مفسد معرفی شدند. در سوره قصص هم فرعون و قارون .2بار کلمه مفسد و 2 بار کلمه فساد استفاده شده است در سوره.
-تکرار افعال و کلمات مشتق از خوف
-بیشترین تکرار جنود در سوره قصص
-اولین کاربرد ائمه در قران که در ایات 5 و 41 بکار رفته است. تقابل بین پیشوایانی از مردمِ تحتِ استضعاف و پیشوایانی که مردم را به اتش جهنم رهنمون میشوند
-تکرار زباد کلمات مشتق از هدی
-دار الاخره:سوره های یوسف،قصص 2،انعام اعراف عنکبوت نحل بقره احزاب
-دار الاخره خیر للذین اتقوا(یتقون):یوسف انعام اعراف
-عاقبه للمتقین: قصص هود اعراف
-اولین اشاره به قارون،در سوره های غافر و عنکبوت اسم قارون فرعون و هامان کنار هم ذکر شده است.
- در این سوره دو مثال از هلاکت دو مستکبر و مفسد که یکی قدرت سیاسی و دیگری قدرت اقتصادی است،ارایه شده است تا نویدی برای مسلمانان و مخاطبان قران باشد.
عبارت الله (ربی/ربک) یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر ،9 بار در قران بکار رفته است.

تدبر و تفسير: آقاي سيدكاظم فرهنگ

ویرایش بوسیله کاربر 1399/07/13 12:29:51 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

ali Offline
#10 ارسال شده : 1399/07/16 08:57:14 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,740

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
تدبر و فهم سوره قصص: نكات تفسيري سوره القصص


قصص:10
ـ [از طرف ديگر] دل مادر موسی [از بي‌قراری در رها ساختن کودک دلبندش به امواج رود نيل] تهی شده بود و اگر قلبش را [از نگرانی به آرامش] پيوند و استواری نداده بوديم 10 تا از مؤمنين [به وعدة نجات ما] گردد، نزديک بود آن [راز] را فاش سازد.
__________
10- معنای «رَبَطَ»، بستن است، وقتی چيزی گسيخته و اجزاء آن از هم جدا شده باشد، چسباندن و به هم پيوند دادن آن موجب «ارتباط» مجدد مي‌گردد. در مشکلات و مصائب نيز گوئی دل آدمی از جا کنده مي‌شود و آرامش و ثباتش دستخوش ترس و تزلزل مي‌گردد. ربط دادن دل‌ها، همان دل قوی داشتن و روحيه پيدا کردن است که در آيات 14 سوره کهف (18:14) ، 10 قصص (28:10) و 11 انفال (8:11) به آن اشاره شده است. برقراری اتحاد ميان آحاد يک ملت نيز نوعی ربط دادن است: «یَا أَیُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» [آل‌عمران 200 (3:200) ]. رباط الخيل نيز ظاهرا به اسبان بسته شده به ارابه‌های جنگی که نيروی مضاعف ايجاد مي‌کنند گفته مي‌شود.

قصص:14
و چون [موسی] به سن رشد [=بلوغ جسمی] رسيد و [بر قوای نفسانی خود] مسلط شد 14 به او حکمت [=اخلاق] 15 و علم عطا کرديم و اين چنين نيکوکاران را پاداش مي‌دهيم.
__________
14- رسيدن به بلوغ جسمی و «استواء سنی» که در اين آيه آمده است، به نظر مي‌رسد قدرت جسمی و عقلی و برخورد مسلط و سوار شدن بر غرايز کودکی باشد. شبيه اين معنا را قرآن از عالم گياهان مثال زده است؛ نهالی که از زمين جوانه زده، نيرومندش کرده تا ستبر گردد تا بتواند روی پای خويش بايستد.
«...كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ...» [فتح 29 (48:29) ]

15- منظور از تعليم حکمت، آموزش فلسفه و ذهن‌گرائی نيست، معنای حکمت در قرآن، عمدتاً جنبه عملی [نه نظری] دارد و دلالت بر «رفتار و منش» خردمندانه و خدا‌پسندانه مي‌كند. فردی ممکن است علم و دانش نداشته باشد، ولی رفتار و مناسبات اخلاقي‌اش با دوست و دشمن «حکيمانه» باشد، معنای حکمت متأسفانه در همان دوران آشنائی متفکران اوليه مسلمان، همچون ابن‌سيناها با فلسفه يونان، از معنای اصيل و عملی و قرآنی خود منحرف شد و جنبه نظری يافت.
واژة «حکمه» 20 بار در قرآن تکرار شده که 10 مورد آن همراه کتاب آمده است [يعلمهم الکتاب و الحکمة] و اين دو، دو بال پروازند. تعليم کتاب، آموزش قوانين و نظامات [در تشريع و تکوين] است و تعليم حکمت، آموزش اخلاقيات در ارتباط با خدا و خلق و رفتار و عملکرد آدمي. توصيه‌های لقمان به فرزندش دقيقاً بر همين اخلاقيات تکيه دارد. آيات 22 (17:22) تا 38 سوره اسراء نيز که ده توصيه اخلاقی بسيار مهم را مطرح مي‌سازد [و گويا اشاره به همان ده فرمان حضرت موسی باشد] با اين جمله ختم مي‌شود: «ذَلِكَ مِمَّا أَوْحَى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَهِ» [اينها از جمله حکمت‌هائی است که پروردگارت بر تو وحی کرده].


قصص:30
و چون نزد آن آمد، از مبدأ مبارک آن بستر نور 33 در جايگاه ويژه مبارکی 34 از آن سلسله مراتب [شجره مانند] نور، 35 ندائی رسيد که ای موسي، همانا منم خدای يگانه، پروردگار جهانيان.
__________
33- «شطأ» به جوانه لطيف و نهال نازک گياه که از زمين يا شاخه مي‌رويد گفته مي‌شود و بيانگر رويش و تولّدی نوين از يک مبدأ مي‌باشد. قرآن، محمّد(ص) و ياران نخستين او را به همين جوانه‌های نوبر آمده از سرزمين خشک و مرده تشبيه کرده است که چون نهالی روئيده و سخت و استوار بر ساق خويش تکيه کرده‌اند [سوره فتح آيه 28 (48:28) ]. اغلب مترجمان «شَاطِئِ» را جانب و حاشيه گرفته‌اند. اما با توجه به آيه 28 سوره فتح [که تنها مورد ديگری است که اين واژه در قرآن به کار رفته است] شايد بتوان «شَاطِئِ الْوَادِ الْأَيْمَنِ» را نشأت يافته، پديد آمده و ظهور کرده از مبدأ امنيت و روحانيت ترجمه کرد.
اما «وادی» به دره، که سيل‌گاه، يعنی محل جريان آب است، گفته مي‌شود. ولی معنای ريشه‌ای آن به طور کلی همان جريان يافتن است و اگر به خون بها «ديه» گفته شده، به خاطر خونی است که ريخته و جاری گشته، و اگر در قرآن گفته شده: او را در «وادی»های گوناگون سرگردان مي‌بينی [أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی كُلِّ وَادٍ یَهِيمُونَ – شعراء 225 (26:225) ]، وادی همان مجرای عمل، يعنی شيوه رفتاری و طريقه عمل شخص به نظر مي‌رسد. با چنين معنائي، آيا نمي‌توان وادی را در اين آيه، مبداء جريان و بستر ساطع شده نور هدايت فهميد؟ والله اعلم.

34- واژة «الْبُقْعَةِ» که فقط يک بار در قرآن آمده، به قطعه ممتاز و مستقلی از زمين گفته مي‌شود. به کسی نيز که مقام و منزلت والائی نزد حاکم دارد مي‌گويند: فلانٌ حَسَنُ البقعه عندالامير. به نظر مي‌رسيد منظور از کلمة «بُقْعَة» در اين آيه، همان جايگاه ويژه‌ای باشد که با صفت مبارک توصيف گشته است.

35- کلمة «شجره» را مفسرين درخت ترجمه کرده‌اند. هر چند درخت را در زبان عربی شجر مي‌گويند و در قرآن نيز به همين معنا هم آمده است، اما درخت مصداق و معنای خاصی از کلمه شجر در طبيعت گياهی است و مفهوم اين کلمه به مراتب جامع‌تر است و بسياری از امور مادی و غير مادی را نيز که همچون درخت از ريشه، تنه، شاخ و برگ و ميوه و محصول تشکيل شده، و شبکه مانند و دارای سيستم است شامل مي‌شود. در قرآن از شجره‌های طيبه، خبيثه، ملعونه و زقوم نيز ياد کرده است که هيچکدام گياه نيستند.



از تفسير اقاي عبدالعلي بازرگان
ali Offline
#11 ارسال شده : 1399/07/19 08:40:22 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,740

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال

تدبر و فهم قران كريم: نكات تفسيري سوره قصص

تشابه وقايع مربوط به پيامبر اكرم با داستان موساي كليم

سورهٴ مباركهٴ «قصص» با قصّه وجود مبارك موساي كليم در چند مقطع شروع شد
محروميّت وجود مبارك موساي كليم در يكي از اين مقاطع زندگي, تلاش و كوشش ايشان در مقطع ديگر, برخورد ايشان با فرعوني كه داعيه شرك داشت در مقطع ديگر, مبارزات نفس‌گير آن حضرت با فرعون و ملأ فرعون از نظر ديگر, مبارزاتش با قارون كه ﴿فَبَغَي عَلَيْهِمْ﴾ در مقطع ديگر, سرانجام آنها به هلاكت رسيدند و موساي كليم(سلام الله عليه) پيروز شد و قوم مستضعف او نجات پيدا كردند اين قصّه مبسوط كه در سورهٴ مباركهٴ «قصص» بخش مهمّش آمده درباره وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم مطرح است فرمود شما الآن در مكه هستيد وجود مبارك موساي كليم هم در مصر بود اما در اثر فشاري كه بر آن حضرت آوردند ناچار شد از مصر فاصله بگيرد بعد مقتدراً به مصر برگردد شما هم چنين روزگاري داريد از مكه خارج مي‌شويد به عنوان هجرت بعد مقتدراً به مكه برمي‌گرديد


پاسخ به ايراد اينكه چرا عقد ازدواج موسي به دختر شعيب ابهام دارد؟

در اين قسمت وجود مبارك شعيب بعد از پذيرش پيشنهاد دخترش كه گفت: ﴿يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ﴾ فرمود: ﴿إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَي ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ﴾ پيشنهاد از طرف آن پيرمرد بود نه از طرف حضرت موسي(سلام الله عليه) گفت من مي‌خواهم يكي از اين دو دختر را به عقد شما در بياورم اين گفتگوست عقد نيست تا گفته بشود كه اين با ابهام سازگار نيست اين مقاوله قبل العقد است لذا از چند جهت با ابهام همراه است يكي معلوم نيست كه كدام يك از اين دو دختر باشد در حالي كه در عقد بايد زوجه مشخص باشد, يكي اينكه مهريه بايد معين باشد در مهرالمسمّي اينجا مشخص نيست كه مهرالمسمّي اجاره هشت ساله است يا اجاره ده ساله اينها گفتگوهاي قبل‌العقد است كه حين‌العقد مشخص بشود.
چون مقاوله قبل العقد است اين ابهام‌ها ضرر ندارد.




ضرورت حمایت از مظلوم

موسای کلیم چون حمایت از مظلوم جزء برنامه‌های بین‌المللی اسلام است اختصاصی به حوزه اسلامی ندارد یعنی بر یک مسلمان لازم است وقتی می‌بیند یکی ظالم است دیگری مظلوم از مظلوم حمایت کند خواه آن ظالم و مظلوم هر دو مسلمان باشند یا هر دو کافر باشند یا یکی کافر یکی مسلمان, حالا کافری دارد به کافر ظلم می‌کند به انسان پناهنده شد و مقدور انسان هم است که از مظلوم حمایت کند خب بر او واجب است حمایت از مظلوم جزء دستورهای بین‌المللی اسلام است اختصاصی به حوزه اسلامی ندارد.

خطئی بودن قتل ظالم قبطی توسط حضرت موسی(علیه السلام)
﴿فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّه﴾ وجود مبارک موسای کلیم هم به حمایت از مظلوم ظالم را سر جایش نشاند مُشتی به سینه ظالم زد این را می‌گویند وَکز این مُشت زدن، این کار طبعاً و نوعاً کشنده نیست (یک) وجود مبارک موسای کلیم هم قصد قتل نداشت (دو) پس نه فعل, کشنده است؛ نه ضارب و فاعل قصد کشتن دارد این می‌شود خطأ محض وقتی خطأ محض شد دیگر جُرم نیست ﴿فَوَکَزَهُ مُوسَی فَقَضَی عَلَیْهِ﴾ دیگر اجل مقضیّ او فرا رسید و مُرد.

سخنان حضرت موسی(علیه­السّلام) پس از کشته ­شدن ظالم قبطی

این مضروب که مُرد وجود مبارک موسای کلیم سه حرف زد سه بار کلمه ﴿قَالَ﴾ در اینجا تکرار شد حرف اولش این است که وجود مبارک حضرت فرمود: ﴿هذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ﴾, ﴿هذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ﴾ یعنی این درگیری شما که باعث قتل این شد این عمل شیطان است وگرنه حمایت از مظلوم که عمل شیطان نیست. کاری که زمینه قتل کسی را فراهم می‌کند این عمل شیطان است زیرا شیطان دشمن انسان است (یک) گمراه‌کننده است (دو) هم عداوتش شفاف و روشن است هم اضلال او شفاف و روشن است عدوّ مبین است مُضلّ مبین است (سه) این کلمه ﴿مُبِینٌ﴾ هم می‌تواند مربوط به هر دو باشد هم می‌تواند مربوط به اخیر؛ گرچه قدر متیقّنش اخیر است این ﴿قَالَ﴾ اول, ﴿قَالَ﴾ دوم با خدای خود گفتگو کرد چون از حکم الهی از علم الهی برخوردار بود و موحد بود ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی﴾ به او ظلم نکردم برای اینکه او استحقاق این را داشت که من او را طرد کنم ولی به خودم ظلم کردم که کار خطا از من صادر شده است البته این قبل از وحی و نبوّت است با توجه به این دو امر یکی اینکه این فعل, کشنده نبود یکی اینکه ضارب هم قصد کشتن نداشت ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی﴾ برای مردان الهی همین نقص محسوب می‌شود ﴿فَاغْفِرْ لِی﴾ مرا بیامرز این دعا مستجاب شد اگر حقّی از کسی ضایع شده بود خدا می‌فرمود بالأخره یا قصاص است یا حدود است یا دیه است یا تعزیر است باید حقّ دیگری را ادا کنی صرف استغفار که باعث بخشودن نیست از اینکه بخشود معلوم می‌شود او استحقاق این کار را داشت ﴿فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ﴾ این ﴿قَالَ﴾ دوم.

﴿قَالَ﴾ سوم عرض کرد خدایا من از این کار پشیمان نیستم تو به من نعمت علم دادی، نعمت حکمت دادی، نعمت قدرت دادی، نعمت‌های دیگر به من عطا کردی چون به من نعمت عطا کردی و من جزء مُنعَم‌علیهم هستم این نعمتت را به‌جا صرف می‌کنم بی‌جا صرف نمی‌کنم

﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ﴾ که اگر این «باء» سوگند باشد یعنی به همین نعمت تو قسم یا به انعام تو قسم من جزء منعم‌علیه هستم همین نعمتی که به من دادی حالا یا علم و حکمت است که در آیه چهارده فرمود: ﴿آتَیْنَاهُ حُکْماً وَعِلْماً﴾ یا نِعم دیگر است عرض کرد خدایا ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ این «لن» مستحضرید که برای نفی تأکید است نه تأبید چون اگر چیزی ابدی باشد دیگر غایت ندارد در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» گذشت ﴿فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّی یَأْذَنَ لِی أَبِی﴾[۵] اگر ﴿لَنْ﴾ برای نفی ابد باشد ابد دیگر «حتی» و «إلی» و امثال ذلک ندارد نمی‌شود گفت ابداً این کار را نمی‌کنم تا آن وقت, این تا آن وقت یا مگر فلان، این با ابدیّت سازگار نیست از اینکه فرمود: ﴿حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ﴾[۶] یا ﴿حَتَّی یَأْذَنَ لِی أَبِی﴾ در این گونه از موارد که با ﴿حَتَّی﴾ مغیّا شد معلوم می‌‌شود ﴿لَنْ﴾ برای تأکید نفی است نه تأبید. ﴿فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ من یقیناً پشتوانه و پشتیبان افراد مجرم نیستم. این سه ﴿قَالَ﴾ در برابر مُشتی که وجود مبارک موسای کلیم زد که این مربوط به قبل از نبوّت است فعل, کشنده نبود فاعل قصد کشتن نداشت مضروب هم استحقاق این کتک خوردن را داشت همه اینها سر جایش محفوظ.

علت عدم بازگشت حضرت موسی(علیه السلام) به قصر فرعون
چون حضرت موسی(علیه السلام) کسی را کُشت و این هم وابسته به قبطی‌ها بود و مرز قبطی‌ها از بنی‌اسرائیل جدا بود این خبر قطعاً به کاخ فرعون رسید وجود مبارک موسای کلیم دیگر برنگشت به قصر فرعون همان طور در شهر ماند ﴿فَأَصْبَحَ فِی الْمَدِینَةِ
خَائِفاً یَتَرَقَّبُ﴾ بالأخره از مظلوم حمایت کرد قتلی هم اتفاق افتاده و گزارش هم به قصر فرعون رسیده و بعد معلوم شد که وجود مبارک موسای کلیم از بنی‌اسرائیل است و آن وقت فرعون هم احساس خطر کرد دیگر وجود مبارک موسای کلیم برنگشت ﴿فَأَصْبَحَ﴾ وجود مبارک موسای کلیم ـ همه ضمیرها به حضرت موسی برمی‌گردد ـ ﴿فِی الْمَدِینَةِ خَائِفاً یَتَرَقَّبُ﴾.



غيرمنتظره بودن نيل به مقام رسالت، براي پيامبر اكرم

در جريان قرآن كه فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ﴾ اين را بازتر ذكر فرمود, فرمود: ﴿وَمَا كُنْتَ تَرْجُوا أَن يُلْقَي إِلَيْكَ الْكِتَابُ﴾ شما هيچ فكر نمي‌كردي كه پيامبر بشوي خب اين رحمت الهي بود اين عنايت الهي بود الآن هم به حسب ظاهر هيچ فكر نمي‌كنيد كه شما بر اين صناديد قريش پيروز بشويد همه اينها از بين بروند و آنها كه ماندند تسليم بشوند يا مُسلِم بشوند يا مُستسلِم مكه با همه عظمت در اختيار شما قرار بگيرد هيچ فكر نمي‌كنيد.

بنابراين ﴿وَمَا كُنْتَ تَرْجُوا أَن يُلْقَي إِلَيْكَ الْكِتَابُ إِلَّا رَحْمَةً مِن رَبِّكَ﴾ درست است كه اين شبيه آن آيات فراواني است كه در همين سورهٴ مباركهٴ «قصص» گذشت كه خداي سبحان به وجود مبارك پيامبر مي‌فرمايد تو در آن صحنه نبودي ﴿وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِيِّ﴾,[6] ﴿وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ﴾,[7] ﴿وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ﴾[8] که در سورهٴ «آل‌عمران» درباره حضرت مريم آمده فرمود تو در فلان صحنه نبودي ولي قصّه همين است اما اينجا كه مي‌فرمايد: ﴿وَمَا كُنْتَ تَرْجُوا أَن يُلْقَي إِلَيْكَ الْكِتَابُ إِلَّا رَحْمَةً مِن رَبِّكَ﴾ تنها ناظر به اِخبار به غيب نيست ناظر به اين هم است كه شما هيچ فكر نمي‌كرديد به مقام نبوّت برسيد و الآن هم هيچ فكر نمي‌كرديد به مقام حكومت برسيد كه حاكم الهي و حاكم ديني بشويد و مقتدراً به مكه برگرديد ولي اين توفيق نصيب شما هست.

تفسیر تسنیم ايت الله جوادي املي

6] . سورهٴ قصص, آيهٴ 44.
[7] . سورهٴ قصص, آيهٴ 46.
[8] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 44

ویرایش بوسیله کاربر 1400/06/27 11:12:31 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

ali Offline
#12 ارسال شده : 1400/06/23 08:27:09 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,740

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال

تدبر در سوره قصص: ايا آيات 5 و6 سوره قصص يك اصل كلي است يا مخصوص مستضعفان بني اسراييل؟



پاسخ 1:

اراده و مشيت ما بر اين قرار گرفته است كه بر مستضعفين در زمين منت نهيم و آنها را مشمول مواهب خود نمائيم" (وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ‌).
‏" آنها را پيشوايان و وارثين روی زمين قرار دهيم" (وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ‌).
‏***" آنها را نيرومند و قوی و صاحب قدرت، و حكومتشان را مستقر و پا بر جا سازيم" (وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ‌).
‏" و به فرعون و هامان و لشكريان آنها آنچه را از سوی اين مستضعفين بيم داشتند نشان دهيم"! (وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ‌).

‏چقدر اين دو آيه گويا و اميدبخش است؟ چرا كه به صورت يك قانون كلی و در شكل فعل مضارع و مستمر بيان شده است، تا تصور نشود اختصاص به مستضعفان بنی اسرائيل و حكومت فرعونيان داشته، می‌گويد: ما می‌خواهيم چنين كنيم ...

‏يعنی فرعون می‌خواست بنی اسرائيل را تار و مار كند و قدرت و شوكتشان را درهم بشكند، اما ما می‌خواستيم آنها قوی و پيروز شوند. او می‌خواست حكومت تا ابد در دست مستكبران باشد اما ما اراده كرده بوديم كه حكومت را به مستضعفان بسپاريم! و سرانجام چنين شد.
‏ضمنا تعبير به" منت" چنان كه قبلا هم گفته‌ايم به معنی بخشيدن مواهب و نعمتها است، و اين با منت زبانی كه بازگو كردن نعمت به قصد تحقير طرف است و مسلما كار مذمومی است، فرق بسيار دارد.

در اين دو آيه خداوند پرده از روی اراده و مشيت خود در مورد مستضعفان برداشته و پنج امر را در اين زمينه بيان می‌كند كه با هم پيوند و ارتباط نزديك دارند.
‏نخست اينكه ما می‌خواهيم آنها را مشمول نعمتهای خود كنيم (وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَ‌ ...).
‏ديگر اينكه ما می‌خواهيم آنها را پيشوايان نمائيم (نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً).
‏سوم اينكه ما می‌خواهيم آنها را وارثان حكومت جباران قرار دهيم (وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ‌).
‏چهارم اينكه ما حكومت قوی و پا بر جا به آنها می‌دهيم (وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ‌).
‏و بالآخره پنجم اينكه آنچه را دشمنانشان از آن بيم داشتند و تمام نيروهای خود را بر ضد آن بسيج كرده بودند به آنها نشان دهيم (وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ‌).

آیات فوق، هرگز سخن از یک برنامه موضعى و خصوصى مربوط به بنى اسرائیل، نمى گوید، بلکه بیان گر یک قانون کلى است، براى همه اعصار و قرون، و همه اقوام و جمعیت ها، مى گوید: «ما اراده داریم که بر مستضعفان منت بگذاریم، و آنها را پیشوایان و وارثان حکومت روى زمین قرار دهیم».

این، بشارتى است در زمینه پیروزى حق بر باطل و ایمان بر کفر.

این، بشارتى است براى همه انسان هاى آزاده و خواهان حکومت عدل و داد، و برچیده شدن بساط ظلم و جور.
نمونه اى از تحقق این مشیت الهى، حکومت بنى اسرائیل و زوال حکومت فرعونیان بود.

و نمونه کاملترش حکومت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و یارانش بعد از ظهور اسلام بود، حکومت پا برهنه ها و تهى دستان با ایمان و مظلومان پاک دل، که پیوسته از سوى فراعنه زمان خود، مورد تحقیر و استهزاء بودند، و تحت فشار و ظلم و ستم قرار داشتند.

سرانجام، خدا به دست همین گروه، دروازه قصرهاى کسراها و قیصرها را گشود، و آنها را از تخت قدرت به زیر آورد، و بینى مستکبران را به خاک مالید.

و نمونه «گسترده تر» آن، ظهور حکومت حق و عدالت، در تمام کره زمین به وسیله حضرت «مهدى»(علیه السلام) است.

این آیات، از جمله آیاتى است که به روشنى بشارت ظهور چنین حکومتى را مى دهد، لذا در روایات اسلامى مى خوانیم که، ائمه اهل بیت(علیهم السلام) در تفسیر این آیه، اشاره به این ظهور بزرگ کرده اند


تفسير نمونه

پاسخ 2:

كلمه" نريد" حكايت حال گذشته است، يعنی با اينكه مضارع است و معنای" می‌خواهيم" را می‌دهد، و ليكن چون در حكايت حال گذشته استعمال شده معنای" خواستيم" را افاده می‌كند.
‏و جمله‌" وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً" عطف تفسير است برای" نمن" و همچنين جملات ديگری كه بعد از آن پی در پی آمده، همه منت مذكور را تفسير می‌كنند.

معنايش اين است كه: جوی كه ما موسی (ع) را در آن پروريديم جو علو فرعون در زمين و تفرقه افكنی وی در ميان مردم و استضعاف بنی اسرائيل بود، استضعافی كه به كلی نابودشان می‌كرد، در حالی كه ما خواستيم بر همان ضعيف شدگان از هر جهت، نعمتی ارزانی بداريم كه از سنگينی آن گرانبار شوند، به اين كه خواستيم آنان را پيشوا كنيم، تا ديگران به ايشان اقتدا كنند و در نتيجه پيشرو ديگران باشند، در حالی كه سالها تابع ديگران بودند، و نيز خواستيم آنان را وارث ديگران در زمين كنيم، بعد از آنكه زمين در دست ديگران بود، و خواستيم تا در زمين مكنتشان دهيم، به اينكه قسمتی از زمين را ملك آنان كنيم، تا در آن استقرار يابند، و مالك آن باشند، بعد از آنكه در زمين هيچ جايی نداشتند، جز همان جايی كه فرعون می‌خواست آنان را در آنجا مستقر كند و خواستيم تا به فرعون پادشاه مصر و هامان وزيرش و لشكريان آن دو از همين مستضعفين، آن سرنوشت را نشان دهيم كه از آن بيمناك بودند، و آن اين بود كه روزی بنی اسرائيل بر ايشان چيره شوند، و ملك و سلطنت و مال و ثروت و رسم و سنت آنان را از دستشان بگيرند، هم چنان كه خودشان‌ در باره موسی و برادرش (ع) روزی كه به سوی ايشان گسيل شدند، گفتند كه:‏" يُرِيدانِ أَنْ يُخْرِجاكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِما وَ يَذْهَبا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلی‌".

‏اين آيه شريفه نقشه‌ای را كه فرعون برای بنی اسرائيل در سر می‌پروراند تصوير نموده است، و آن نقشه اين بود كه از بنی اسرائيل حتی يك نفر نفس‌كش در روی زمين باقی نگذارد، و اين نقشه را تا آنجا به كار برده بود كه قدرتش به تمامی شؤون هستی آنان احاطه يافته و ترسش همه جوانب وجود آنان را پر كرده بود و آن قدر آن بيچارگان را خوار ساخته بود كه حكم نابودی آنان را می‌داد، البته اين ظاهر امر بود، و اما در باطن امر اراده الهی به اين تعلق گرفته بود كه آنان را از زير يوغ وی نجات دهد، و ثقل نعمتی را كه آل فرعون و آن ياغيان گردن‌كش را گمراه ساخته بود، از آنان گرفته و به بنی اسرائيل منتقل كند، آری اراده الهی چنين بود كه تمامی آن اسباب و نقشه‌هايی را كه عليه بنی اسرائيل جريان می‌يافت، همه را به نفع آنان گرداند و آنچه به نفع آل فرعون جريان می‌يافت به ضرر آنان تمامش كند، آری خدا حكم می‌كند و كسی هم نيست كه حكمش را به تاخير اندازد.


تفسير الميزان


پاسخ 3:

اكنون در آيات (5) و (6) نقش پايدار و پنهانى سلطه ربانى نه تنها نسبت به مستضعفان اسرائيلى، بلكه نسبت به كل مستضعفان با ايمان و شايسته طول تاريخ نويدى اميد بخش براى آنان است، و اين «نريد» در اختصاص مستضعفان اسرائيلى نيست، چنان كه فرعون و هامان و لشكريان شان نيز در انحصار اين نابكاران نيستند، بلكه اين و آن خود بيان گر بسيار مهم سلطه مستضعفان در مثلث زمان هستند، چنان كه قبلا نيز در جريان نوح و ابراهيم گذشت. زيرا «نريد» در بعد ربانيت جمعى جمع مكلفان را در بر دارد، گرچه اين اراده داراى مراحل و درجاتى بر حسب مناسبت هاست.

تفسير فرقان

ویرایش بوسیله کاربر 1400/06/23 08:41:59 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

farhang Offline
#13 ارسال شده : 1402/05/13 10:12:58 ق.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 922
Iran (Islamic Republic Of)

47 تشکر دریافتی در 28 ارسال

♻️♻️♻️ پیام های آیات ۶-۱ سوره قصص از تفسیر نور

۱- قرآن،معجزه ی ابدی اسلام،از همین حروف الفبای عربی تشکیل شده است، اگر آن را کلام بشر می دانید شما نیز مثل آن را بیاورید. «طسم ، تِلْکَ آیاتُ»

۲- بیان سرگذشت پیشینیان،نشانه ی قانونمند بودن سنّت های الهی در تاریخ است.اگر تاریخ،حساب و کتاب و قانون نداشت،ما نمی توانستیم از آن برای زندگی امروز خود استفاده کنیم. نَتْلُوا ... مِنْ نَبَإِ مُوسی ... لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ

۳- مبارزه پیامبران با طاغوت ها و ستمگران،الگوی مؤمنان است. نَبَإِ مُوسی وَ فِرْعَوْنَ ... لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ

۴- داستان های قرآن،خُرافه،خیالی و گزافه نیست. «نَبَإِ مُوسی وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ»

۵- هدفِ قرآن از بیان داستان،هدایت مؤمنان است. «لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»

۶- در شناخت نظام ها،اشخاص مهم نیستند،بلکه عملکردها اهمیّت دارند. «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ» (نام«فرعون»به خاطر عملکرد استکباری ومتجاوزانه اوست)

۷- تکبّر و گردنکشی،زمینه ی فساد و گناه است. عَلا فِی الْأَرْضِ ... یَسْتَضْعِفُ ...
یُذَبِّحُ ...

۸- تفرقه اندازی،بارزترین اهرم سلطه مستکبران بر مردم است. «جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً» (تا وقتی مردم اتّحاد و همبستگی داشته باشند،طاغوت ها قدرتی ندارند و نمی توانند کاری از پیش ببرند.)

۹- تفرقه،مقدّمه ی ذلّت پذیری است.ابتدا مردم گروه گروه و متفرّق می شوند سپس به استضعاف کشیده می شوند. «شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ»

۱۰- اعمال خلاف کارگزاران،به پای حاکم نیز حساب می شود.در این آیات تمام جنایات یاران فرعون،به شخص او نیز نسبت داده شد. «جَعَلَ ، یَسْتَضْعِفُ ، یُذَبِّحُ»

۱۱- خداوند،مسأله تفرقه افکنی را قبل از قتل و کشتار ذکر فرموده است.شاید به خاطر آن که تفرقه زمینه ی کشتن و یا مهم تر از کشتن است. شِیَعاً ... یُذَبِّحُ

۱۲- سیاست گذار و دستوردهنده نیز عامل و فاعل جرم شناخته می شود. إِنَّ فِرْعَوْنَ ... یَسْتَضْعِفُ ، یُذَبِّحُ ، یَسْتَحْیِی

۱۳- تفرقه افکنان مفسدند. «کانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ»
آری هر جامعه که حاکمش متکبّر،مردمش متفرّق،نیروهای فعّالش مورد تهدید و منافعش در کام طبقه مرفّه باشد،جامعه ای فرعونی و طاغوتی است.

۱۴- حکومت جهانی مستضعفان و حمایت از مظلومان تاریخ،اراده وخواست الهی است. «نُرِیدُ»

۱۵- در حکومت خودکامه طاغوتی،نیروهای کارآمد به ضعف کشانده می شوند.
«اسْتُضْعِفُوا»


۱۶- آینده از آنِ مستضعفان است. نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً ...

۱۷- مستضعفان مأیوس نشوند که خداوند به آنان نیز قدرت می دهد. «وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ»

۱۸- اگر چه کیفر اصلی طاغوت ها در جهان دیگر است،ولی در دنیا نیز از قهر الهی در امان نخواهند بود. نُرِیَ ... ما کانُوا یَحْذَرُونَ

۱۹- خداوند،کافران را به دست مؤمنان،ذلیل و خوار می گرداند. نُرِیَ ... ما کانُوا یَحْذَرُونَ

سیدکاظم فرهنگ
شهروزی Offline
#14 ارسال شده : 1402/07/11 10:56:54 ب.ظ
شهروزی

رتبه: Member

گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1391/07/08
ارسالها: 27

1 تشکر دریافتی در 1 ارسال
🔹نکات سوره قصص از تفسیر عبدالعلی بازرگان

قصص : ۴

إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ

 
فرعون در سرزمين [مصر] چیرگی یافت و [برای جلوگيری از اتحاد و تشکل مردم] شهروندانش را پراکنده ساخت ۴
[با اين شيوه که] گروهی از آنها [بني‌اسرائيل] را به ضعف و زبونی مي‌کشاند [تا اين حدّ که] پسران‌شان را سر مي‌بريد ۵
و زنان‌شان را [برای کلفتی يا کامجويی] زنده نگه مي‌داشت، او به راستی از تبه‌کاران بود. 
__
۴- «شِيعْ» جمع «شيعه» به معنای فرقه‌های مختلف است. در اين کلمه معنای مشايعت و پيروی از کسی نهفته است. در قرآن آمده است: از مشركين نباشيد، همان کسانی که دين‌شان را پراکنده ساختند و فرقه فرقه شدند و هر حزبی به آنچه خود به دست آورده متکبرانه دلخوش است. فرعون ملت خويش را از وحدت پيرامون حق بازداشت و از نظر فکری و ایمانی گرفتار تشتت آراء و افکارشان کرد.

۵- البته اگر قرار بود فرعون همه اولاد ذکور را سر ببرد، نیروی کاری برای او باقی نمي‌ماند. بر حسب آيه ۲۵ سوره غافر (۴۰:۲۵) او از اين حربه در مورد جوانانی که ايمان مي‌آوردند استفاده مي‌کرد.

قصص : ۵

وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ 


و ما [نيز] مي‌خواستيم ۶
بر کسانی که در زمين [=شهر و ديار خود] به ضعف و زبونی کشيده شده‌اند، نعمت رهائی و آزادی بخشيم ۷
و آنها را در مقام پيشوائی [=حاكميت بر سرنوشت خويش] و ميراث بری [=مالکيت بر سرزمين خود] قرار دهيم. 
__
۶- افعال مضارع: نريد، نمن، نجعل، و نُري، تماماً مضارع است که دلالت بر استمرار و هميشگی بودن چنين اراده‌ای در همه جوامع بشری مي‌کند.

۷- معنای اصلی منت از ريشه «مَنّ»، نعمت گرانی است که باعث رفع گرفتاری و پريشانی شخص مي‌گردد، و چه گرفتاری و رنجی بدتر از اسارت در چنگال رژيمی ستمگر که مخالفين خود را سرکوب مي‌کند. از آيات ۴ سوره محمد (۴۷:۴) و ۳۹ سوره ص (۳۸:۳۹) ، که کلمه «مَنّ» را در برابر اسير کردن و به بند کشيدن آورده است، مي‌توان مفهوم آزادسازی و رهائی از اسارت و مشکلات را در اين کلمه به خوبی دريافت.

قصص : ۱۰

وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغًا إِن كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَـوْلَا أَن رَّبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ 

ـ [از طرف ديگر] دل مادر موسی [از بي‌قراری در رها ساختن کودک دلبندش به امواج رود نيل] تهی شده بود و اگر قلبش را [از نگرانی به آرامش] پيوند و استواری نداده بوديم ۱۰
تا از مؤمنين [به وعدة نجات ما] گردد، نزديک بود آن [راز] را فاش سازد. 
__
۱۰- معنای «رَبَطَ»، بستن است، وقتی چيزی گسيخته و اجزاء آن از هم جدا شده باشد، چسباندن و به هم پيوند دادن آن موجب «ارتباط» مجدد مي‌گردد. در مشکلات و مصائب نيز گوئی دل آدمی از جا کنده مي‌شود و آرامش و ثباتش دستخوش ترس و تزلزل مي‌گردد. ربط دادن دل‌ها، همان دل قوی داشتن و روحيه پيدا کردن است که در آيات ۱۴ سوره کهف (۱۸:۱۴) ، ۱۰ قصص (۲۸:۱۰) و ۱۱ انفال (۸:۱۱) به آن اشاره شده است. برقراری اتحاد ميان آحاد يک ملت نيز نوعی ربط دادن است: «یَا أَیُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» [آل‌عمران ۲۰۰ (۳:۲۰۰) ]. رباط الخيل نيز ظاهرا به اسبان بسته شده به ارابه‌های جنگی که نيروی مضاعف ايجاد مي‌کنند گفته مي‌شود.

قصص : ۱۲

وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ

 
و ما [شير] همه دايه‌ها را پيشاپيش بر او حرام کرديم ۱۲
[به طوری که به رغم گرسنگی و گريه شديد، سينه هيچ زنی را نمي‌پذيرفت و در شرايطی که همسر فرعون و بقيه با نگرانی و دلسوزی متحير مانده بودند چه کنند، خواهر موسی خود را نزديک کرده و] گفت: آيا مي‌خواهيد به خانواده‌ای راهنمائي‌تان کنم که او را برای شما نگهداری کنند و خيرخواهش باشند؟ 
__
۱۲- منظور از «حَرّمنا» در اين آيه، حرام شرعی برای طفل چند روزه يا چند ماهه نيست. صرف نظر از معنای شرعی و فقهی آن، حلال چيزی است که به طور طبيعی «حلّ» و جذب مي‌گردد؛ و حرام، حدود و حريمی است که بدن يا هر سيستم طبيعی برای حفظ خود در برابر آنچه ناسازگار با مزاج و ساختارش باشد اتخاذ مي‌کند. در اين مورد خاص، گوئی آن طفل فقط به بوی بدن و طعم شير مادر عادت کرده و در برابر ديگران عکس‌العمل نشان مي‌داده است [والله اعلم].

قصص : ۱۴

وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ
 

و چون [موسی] به سن رشد [=بلوغ جسمی] رسيد و [بر قوای نفسانی خود] مسلط شد ۱۴
به او حکمت [=اخلاق] ۱۵
و علم عطا کرديم و اين چنين نيکوکاران را پاداش مي‌دهيم. 
__
۱۴- رسيدن به بلوغ جسمی و «استواء سنی» که در اين آيه آمده است، به نظر مي‌رسد قدرت جسمی و عقلی و برخورد مسلط و سوار شدن بر غرايز کودکی باشد. شبيه اين معنا را قرآن از عالم گياهان مثال زده است؛ نهالی که از زمين جوانه زده، نيرومندش کرده تا ستبر گردد تا بتواند روی پای خويش بايستد. 
«...كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ...» [فتح ۲۹ (۴۸:۲۹) ]

۱۵- منظور از تعليم حکمت، آموزش فلسفه و ذهن‌گرائی نيست، معنای حکمت در قرآن، عمدتاً جنبه عملی [نه نظری] دارد و دلالت بر «رفتار و منش» خردمندانه و خدا‌پسندانه مي‌كند. فردی ممکن است علم و دانش نداشته باشد، ولی رفتار و مناسبات اخلاقي‌اش با دوست و دشمن «حکيمانه» باشد، معنای حکمت متأسفانه در همان دوران آشنائی متفکران اوليه مسلمان، همچون ابن‌سيناها با فلسفه يونان، از معنای اصيل و عملی و قرآنی خود منحرف شد و جنبه نظری يافت. 
واژة «حکمه» ۲۰ بار در قرآن تکرار شده که ۱۰ مورد آن همراه کتاب آمده است [يعلمهم الکتاب و الحکمة] و اين دو، دو بال پروازند. تعليم کتاب، آموزش قوانين و نظامات [در تشريع و تکوين] است و تعليم حکمت، آموزش اخلاقيات در ارتباط با خدا و خلق و رفتار و عملکرد آدمي. توصيه‌های لقمان به فرزندش دقيقاً بر همين اخلاقيات تکيه دارد. آيات ۲۲ (۱۷:۲۲) تا ۳۸ سوره اسراء نيز که ده توصيه اخلاقی بسيار مهم را مطرح مي‌سازد [و گويا اشاره به همان ده فرمان حضرت موسی باشد] با اين جمله ختم مي‌شود: «ذَلِكَ مِمَّا أَوْحَى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَهِ» [اينها از جمله حکمت‌هائی است که پروردگارت بر تو وحی کرده].

قصص : ۱۵

وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِن شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِن شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِينٌ 


و [در آن ايام، روزی موسی به صورت مخفيانه برای سرکشی به مؤمنين] در حال غفلت مردم، از کاخ وارد شهر شد و دو تن را يافت که زد و خورد مي‌کردند، يکی از پیروانش [=قوم بني‌اسرائيل] و ديگری از دشمنانش [=قبطيان پيرو فرعون] بود. آن که از پيروانش بود، عليه کسی که از دشمنانش بود، از موسی ياری طلبيد، پس موسی مشتی [آنچنان محکم] بر او نواخت که او را از پای درآورد. [آنگاه با مشاهده چنين قتل ناخواسته‌ای] گفت: اين کار شيطانی بود [=از تحريکات او ناشی شد] که مسلماً شيطان دشمن گمراه کننده آشکاری است.

قصص : ۱۶

قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ
 

ـ [آنگاه با ندامت بسيار] گفت: پروردگارا، من به خود ستم کردم، مرا ببخش، آنگاه [به دليل غير عمد بودن قتل و توبه‌اش] او را بخشيديم، همانا خدا همان بخشنده مهربان است.

قصص : ۱۷

قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيرًا لِّلْمُجْرِمِينَ
 

موسی گفت: پروردگارا، به پاس نعمتی که [در توانائي‌های جسمی و عقلي، يا آمرزش قتل غير عمد] بر من ارزانی داشتي، پس [تعهد مي‌کنم از اين به بعد] هرگز پشتيبان مجرمان نباشم. ۱۶ 
__
۱۶- ظاهرا منظور از مجرم در اين آيه همان هوادار خام و بي‌تجربه و بي‌احتياطی است که بي‌جهت درگيری با مأموران فرعون پيدا کرد و موجب دردسر برای خودش و ساير مؤمنين مي‌شد.

قصص : ۱۸

فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خَائِفًا يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسَى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُّبِينٌ 


ـ [در نگرانی از پي‌آمد چنين قتلی] موسی با ترس و انتظار ۱۷
[از عکس‌العمل دستگاه فرعون] آن روز را به فردا رساند که [بار ديگر] کسی که ديروز از او ياری خواسته بود، همی به فرياد‌رسي‌اش مي‌خواند! موسی گفت: مسلماً تو آشکارا به خطا مي‌روی ۱۸
[که هر روز موجب درگيری مي‌شوی]. 
__
۱۷- معنای «تَرَقَّبُ»، معادل انتظار است، با اين تفاوت که در آن «مراقبت» از موضوع و مراعات احتياط هم وجود دارد.

۱۸- کلمه غَیّ، مقابل رشد [بقره ۲۵۶ (۲:۲۵۶) : قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ] و غوايه، رفتن در راه هلاکت است. غوی کسی است که کار خطرناک و نينديشيده‌ای مي‌کند و به جای موفقيت و پيروزي، به شکست و هلاکت مي‌رسد. تندروي‌های آن هوادار افراطی و احساساتی به تعبير حضرت موسی موجب دستگيری و اعدام او مي‌شد.

قصص : ۱۹

فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَن يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَّهُمَا قَالَ يَامُوسَى أَتُرِيدُ أَن تَقْتُلَنِي كَمَا قَتَلْتَ نَفْسًا بِالْأَمْسِ إِن تُرِيدُ إِلَّا أَن تَكُونَ جَبَّارًا فِي الْأَرْضِ وَمَا تُرِيدُ أَن تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ
 

پس همين که موسی خواست به آن که دشمن هر دو بود يورش آورد، گفت: ای موسی آيا همچنان که ديروز کسی را کشتي، مي‌خواهی مرا نيز به قتل رساني؟ [با چنين شيوه‌ای گويا] تو جز جباريت در اين سرزمين قصدی نداری [=فقط مي‌خواهی به قدرت برسی] و نمي‌خواهی از اصلاح‌گران باشي. ۱۹ 
__
۱۹- اشارات اين آيه مي‌رساند که توسل به خشونت در تبليغ و پيش‌برد دين نوعی جباريت محسوب مي‌شود که با اصلاح‌گری تناقض دارد.

قصص : ۲۰

وَجَاءَ رَجُلٌ مِّنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَى قَالَ يَامُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ 

ـ [در اين هنگام] مردی از دورترين نقطه شهر ۲۰
شتابان آمد و گفت: ای موسی سردمداران قوم به مشورت پرداخته‌اند تا تو را بكشند، [پس بي‌درنگ از شهر] خارج شو که من خيرخواه تو هستم. 
__
۲۰- ذکر جمله: «أَقْصَى الْمَدِينَهِ یَسْعَى» نشان مي‌دهد، به رغم نزديک‌ترهای تندرو و افراطي، که مجرمانه عمل مي‌کنند، چه بسا از «دورترين» نقطه شهر، که دسترسی و اميد به آنها کمتر است، فردی دورنگر، مآل انديش و محتاط، آنهم نه به شکل عادي، بلکه با شتاب خود را به صحنه برساند و به موقع هشدار دهد.

قصص : ۲۳

وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا قَالَتَا لَا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعَاءُ وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ 

و چون به [سرچشمه / چاه] آب مَدْين رسيد، گروهی از مردم [=چوپان‌هائی] ۲۴
را بر سر آن يافت که [گوسفندان خود را] آب مي‌دادند و سوای آنها، دو زن را ديد که [گوسفندان خود را از رفتن به سوی آب] باز مي‌داشتند؛ ۲۵
گفت: اين چه کاری است که مي‌کنيد؟ ۲۶

گفتند: ما تا چوپان‌ها [گوسفندان خود را سيراب نکرده و به خانه] بازنگردند، [گوسفندانمان را] آب نمي‌دهيم [آنها نوبت ما را رعايت نمي‌کنند] و پدرمان هم پيری سالخورده است [که نمي‌تواند خود عهده‌دار اين کار باشد]. 
__
۲۴- امت به گروهی از مردم گفته مي‌شود که از جهاتی همسوئي، همفکری يا همکاری داشته باشند. موسي(ع) در آن مکان امتی از مردم را يافت [وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ]، به نظر مي‌رسد معنای امت در اينجا، همان اشتراک و هم جهت بودن آنان در همين شغل چوپانی بوده است.

۲۵- «تَذُودَانِ» از ريشه «ذَوَدَ»، نوعی باز‌داشتن، دفع کردن و کنار کشيدن است.

۲۶ – خطب به کارهای مهم گفته مي‌شود که قابل گفتگو [خطاب کردن ديگری] باشد. خُطبه، خطابه، مخاطب و... از همين ريشه‌اند. کاری که آن دو دختر مي‌کردند، سؤال برانگيز و قابل گفتگو بود.

قصص : ۲۴

پس [موسی دلسوزانه و در دفاع از حق مظلومان، گوسفندان‌شان را] برای آنها آب داد و سپس [در اثر خستگی و گرما] به سمت سايه [درختی که قبلا استراحت مي‌کرد] برگشت و [در حالت در به دری و بي‌پناهی] گفت: پروردگارا، من به هر خيری که بر من فرو فرستی سخت نيازمندم. ۲۷ 
__
۲۷- فقير [در باب فعيل] شدت فقر و نياز را مي‌رساند [مثل: عليم، بسيار دانا]. تأکيد اِنَّ [در: انّی] نيز شدت نياز موسي(ع) را به پناهگاهی امنی در فرارش از تعقيب مأموران فرعون و دربدری در کوه و دشت نشان مي‌دهد.

قصص : ۲۵

پس [از مدتی] يکی از آن دو دختر، در حالی که با شرم، گام بر‌مي‌داشت، نزد او آمد و گفت: پدرم تو را فراخوانده تا پاداش تو را در آب دادن [به گوسفندان] ما بدهد؛ پس [موسی شادمان از چنين پيشنهادی] چون به نزدش رسيد و ماجرا را برای او بيان کرد، گفت: [ديگر] مترس که از [شرّ] ستمگران نجات يافته‌اي.

قصص : ۲۷

قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَى أَن تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِندِكَ وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِـحِينَ 

ـ [پدر] گفت: مي‌خواهم يکی از اين دو دخترم را با اين [شرط / مهريه] که هشت سال برای من کار کنی به همسری تو درآورم؛ و اگر تا ده سال تمامش کني، به اختيار خودت است، ۲۹ نمي‌خواهم بر تو سخت بگيرم، اگر خدا بخواهد، مرا از جمله شايستگان خواهی يافت. 
__
۲۹- تعيين سرآمد هشت ساله برای قرارداد، آنگاه دو سال هم به صورت اختياری به آن اضافه کردن، حائز پندی آموزنده است. گوئی اين دو سال به جوانمردی و احسان موسي(ع) واگذار شده و ميدانی برای رشد شخصيتی او مي‌باشد، شايد هم ترجیحی برای مصالح خانوادگی بوده باشد [والله اعلم]. در ضمن عدد ده را نيز نماد تمام بودن خوانده‌اند. و شرط: «فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا» ناظر به همين به تمام و کمال رساندن است. اتفاقاً ميقات الهی با موسي(ع) در کوه طور هم سی روز بوده که با ده روز ديگر «تمام» شده است. «وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً...» [اعراف ۱۴۲ (۷:۱۴۲) ].

قصص : ۲۸

ـ [موسی] گفت: اين [توافق] ميان من و تو باشد که هر کدام از اين دو سرآمد [=هشت يا ده سال] را گذراندم، حق من پايمال نشود، و خدا بر آنچه مي‌گوئيم [=تعهداتی که مي‌سپاريم] گواه است

قصص : ۲۹

فَلَمَّا قَضَى مُوسَى الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّي آتِيكُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِّنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ 

و چون موسی [مدت قرارداد را] سپری کرد و [برای تشکيل زندگی مستقل] خانواده‌اش را شبانه حرکت داد، [در بين راه، در تاريکی و سرمای صحرا] از طرف [کوه] طور، احساس [مطبوع] آتشی کرد؛ ۳۰
به خانواده‌اش گفت: کمی درنگ کنيد، من آتشی احساس مي‌کنم، شايد از آن برای شما خبری يا اخگری بياورم تا گرم شويد ۳۱
[چه بسا در پرتو نور، يا از کسی که آن را روشن کرده، راهيابی کنم و هيزم گرمی برای شما بياورم]. ۳۲ 
__
۳۰- اين صحنه از ماجرای شگفت‌آور زندگی موسي(ع) علاوه بر اين سوره در سوره‌های طه آيه ۱۰ (۲۰:۱۰) و نمل آيه ۷ (۲۷:۷) هم تکرار شده است، با اين تفاوت که دو بار فعل «انس» را به کار برده، يکبار فعل رَا [ديد- طه ۱۰ (۲۰:۱۰) ].
ميان فعلِ رَای [ديد] و انس تفاوت وجود دارد، در «رَای» فقط چشم است که مي‌بيند، اما در انَسَ دل است، يا چشم بصيرت است، که مي‌بيند. انس با اُنس و مأنوس هم‌ريشه است و در آن ميل قلبی و مؤانست، انس گرفتن و احساس مطبوع کردن نهفته است. در اين واژه نوعی مراقبت، زير نظر گرفتن و احساس مسئوليت محبت‌آميز هم وجود دارد. در قرآن تشخيص سن رشد و بلوغ عقلی يتيمان، برای سپردن کامل اموال به خودشان، را با واژه «انس» بيان کرده است: «...فان انستم منهم رشدا فادفعوا اليهم اموالهم...» [نساء ۶ (۴:۶) ].

۳۱- «تَصْطَلُونَ» از ريشه «صَلَی» [ملازم آتش شدن و به آن در آمدن] است که در باب افتعال، نوعی پذيرش و جذب گرمای آتش را مي‌رساند. اصطلاء همان گرم شدن با آتش است.

۳۲- قصد و منظور حضرت موسی را برای رفتن به سوی آتش، قرآن در سوره‌های مختلف با واژه‌های متفاوتی به شرح زير بيان کرده است: 
طه ۱۰ (۲۰:۱۰) - إِذْ رَأَى نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّی آتِيكُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى
نمل ۷ (۲۷:۷) - إِذْ قَالَ مُوسَى لِأَهْلِهِ إِنِّی آنَسْتُ نَارًا سَآتِيكُمْ مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ آتِيكُمْ بِشِهَابٍ قَبَسٍ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ
قصص ۲۹ (۲۸:۲۹) - فَلَمَّا قَضَى مُوسَى الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّی آتِيكُمْ مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ
از مقايسه اين موارد مي‌توان فهميد قصد نخست، خبر يافتن از مسير درست در شب تاريک و قصد دوم، گرم شدن از سرما بوده است. اولی به شناخت و راهنمائی مربوط مي‌شود، که امری بيرونی است، و دومی به دلگرمی و نيرو گرفتن که به درون ارتباط دارد.

قصص : ۳۰

و چون نزد آن آمد، از مبدأ مبارک آن بستر نور ۳۳
در جايگاه ويژه مبارکی ۳۴
از آن سلسله مراتب [شجره مانند] نور، ۳۵
ندائی رسيد که ای موسي، همانا منم خدای يگانه، پروردگار جهانيان.
__
۳۳- «شطأ» به جوانه لطيف و نهال نازک گياه که از زمين يا شاخه مي‌رويد گفته مي‌شود و بيانگر رويش و تولّدی نوين از يک مبدأ مي‌باشد. قرآن، محمّد(ص) و ياران نخستين او را به همين جوانه‌های نوبر آمده از سرزمين خشک و مرده تشبيه کرده است که چون نهالی روئيده و سخت و استوار بر ساق خويش تکيه کرده‌اند [سوره فتح آيه ۲۸ (۴۸:۲۸) ]. اغلب مترجمان «شَاطِئِ» را جانب و حاشيه گرفته‌اند. اما با توجه به آيه ۲۸ سوره فتح [که تنها مورد ديگری است که اين واژه در قرآن به کار رفته است] شايد بتوان «شَاطِئِ الْوَادِ الْأَيْمَنِ» را نشأت يافته، پديد آمده و ظهور کرده از مبدأ امنيت و روحانيت ترجمه کرد.
اما «وادی» به دره، که سيل‌گاه، يعنی محل جريان آب است، گفته مي‌شود. ولی معنای ريشه‌ای آن به طور کلی همان جريان يافتن است و اگر به خون بها «ديه» گفته شده، به خاطر خونی است که ريخته و جاری گشته، و اگر در قرآن گفته شده: او را در «وادی»های گوناگون سرگردان مي‌بينی [أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی كُلِّ وَادٍ یَهِيمُونَ – شعراء ۲۲۵ (۲۶:۲۲۵) ]، وادی همان مجرای عمل، يعنی شيوه رفتاری و طريقه عمل شخص به نظر مي‌رسد. با چنين معنائي، آيا نمي‌توان وادی را در اين آيه، مبداء جريان و بستر ساطع شده نور هدايت فهميد؟ والله اعلم.

۳۴- واژة «الْبُقْعَةِ» که فقط يک بار در قرآن آمده، به قطعه ممتاز و مستقلی از زمين گفته مي‌شود. به کسی نيز که مقام و منزلت والائی نزد حاکم دارد مي‌گويند: فلانٌ حَسَنُ البقعه عندالامير. به نظر مي‌رسيد منظور از کلمة «بُقْعَة» در اين آيه، همان جايگاه ويژه‌ای باشد که با صفت مبارک توصيف گشته است.

۳۵- کلمة «شجره» را مفسرين درخت ترجمه کرده‌اند. هر چند درخت را در زبان عربی شجر مي‌گويند و در قرآن نيز به همين معنا هم آمده است، اما درخت مصداق و معنای خاصی از کلمه شجر در طبيعت گياهی است و مفهوم اين کلمه به مراتب جامع‌تر است و بسياری از امور مادی و غير مادی را نيز که همچون درخت از ريشه، تنه، شاخ و برگ و ميوه و محصول تشکيل شده، و شبکه مانند و دارای سيستم است شامل مي‌شود. در قرآن از شجره‌های طيبه، خبيثه، ملعونه و زقوم نيز ياد کرده است که هيچکدام گياه نيستند.
شهروزی Offline
#15 ارسال شده : 1402/07/11 11:16:56 ب.ظ
شهروزی

رتبه: Member

گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1391/07/08
ارسالها: 27

1 تشکر دریافتی در 1 ارسال
🔹نکات سوره قصص از تفسیر عبدالعلی بازرگان

قصص : ۴۲

وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ هُم مِّنَ الْمَقْبُوحِينَ 


و در اين دنيا لعنت [=دوری از رحمت] را پي‌آمدشان کرديم ۴۴
و در آخرت نيز از زشت شمردگان خواهند بود. ۴۵ 
__
۴۴- تبعيت، پيروی کردن و دنبال کسی يا چيزی رفتن است و «أَتْبَعْنَاهُمْ» [در باب افعال]، عقوبت و کيفری را متعاقب و پيرو عمل کسی قرار دادن مي‌باشد، همانطور که سوء تغذيه عواقب و آثار سوئی از نظر سلامتی جسم دارد، سوء رفتار نيز سلامتی روح و روان را به خطر مي‌اندازد. معنای لعنت، دوری از رحمت است. کسی که در راه حق گام بردارد، خود را در معرض پرتو رحمت الهی قرار مي‌دهد و کسی که حق را پايمال مي‌کند و با آن در مي‌افتد، مسلماً از رحمت الهی دور مي‌شود. 
در قرآن ۸ بار ضمن توصيه به برخی کارهای شايسته، حاصل آن را در معرض رحمت الهی قرار گرفتن [لَعَلَّکُم تُرحَمُون] شمرده است [آل‌عمران ۱۳۲ (۳:۱۳۲) ، اعراف ۶۳ (۷:۶۳) و ۲۰۴ (۷:۲۰۴) ، نور ۵۶ (۲۴:۵۶) ، نمل ۴۶ (۲۷:۴۶) ، يس ۴۵ (۳۶:۴۵) ، حجرات ۱۰ (۴۹:۱۰) ].

۴۵- «قُبح» به نا‌پسندی گفته مي‌شود. گاهی چشم، چيزی را زشت و ناپسند مي‌بيند و گاهی نفس انسان نسبت به گفتار يا کردار کسی چنين احساسی پيدا مي‌کند. «مَقْبُوحِينَ» کسانی هستند که ناپسند همگان‌اند و همه از آنها متنفرند.

قصص : ۵۱

وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَـوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ 

و ما اين گفتار [قرآن] را برای [هدايت] آنها [به صورت مجموعة هماهنگی سلسله وار با نزول تدریجی] به هم متصل ساختيم، باشد که یادآور شوند. ۴۶ 
__
۴۶- منظور اين است که قرآن جُنگی از مطالب پراکنده هدايتي، که بی هيچ ارتباطی در کنار هم قرار داده شده باشند، نيست، بلکه ترتيب آيات و سوره‌ها و پيوند آنها با يکديگر برخوردار از سيستم و نظامی مقدر مي‌باشد.

قصص : ۵۳

وَإِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ قَالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّنَا إِنَّا كُنَّا مِن قَبْلِهِ مُسْلِمِينَ
 
و چون [قرآن] بر آنها تلاوت شود، گويند: به آن ايمان آورديم که بي‌ترديد حقی است از جانب پروردگار مان، ما پيش از اين نيز مسلمان [=تسليم حق] بوده‌ايم.

قصص : ۵۴

أُولَئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَّرَّتَيْنِ بِمَا صَبَرُوا وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ 

آنها پاداش خويش را به خاطر شکيبائي‌شان [در برابر متعصّبان آئين خويش] و اينکه به شيوه‌ای نيکو، بدي‌ها [ی مخالفان] را دفع کرده و از آنچه روزي‌شان داده‌ايم انفاق مي‌کنند، دو برابر دريافت مي‌دارند.

قصص : ۵۵

وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ لَا نَبْتَغِي الْجَاهِلِينَ
 
و [علاوه بر آن] هر گاه ياوه‌ای بشنوند، [بزرگوارانه] از آن روی برمي‌تابند [=درگير نمي‌شوند] و مي‌گويند: اعمال ما برای ما و اعمال شما برای خودتان [=بندگان خدا آزاداند و حساب هر کس با اوست]، سلام بر شما [=سلامتی و خيرتان را خواهانيم] ما در پی جاهلان نيستيم [=قصد مشاجره و منازعه نداريم].

قصص : ۵۶

إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ
 
ـ [ای پيامبر] مسلماً تو آنرا که دوست داری نمي‌توانی هدايت کني، اين خداست که هر که را بخواهد [طبق نظاماتش و با تلاش خود او] هدايت مي‌کند و او به هدايت يافتگان آگاه‌تر است [=نيازی نيست که بندگان در اين مورد داوری کنند].

قصص : ۵۷

وَقَالُوا إِن نَّتَّبِعِ الْهُدَى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا أَوَلَمْ نُمَكِّن لَّهُمْ حَرَمًا آمِنًا يُجْبَى إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْءٍ رِّزْقًا مِّن لَّدُنَّا وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ 

ـ [برخی از مکّيان تمايل يافته به ايمان، اما عافيت‌طلب و محافظه کار] گفتند: اگر با تو از هدايت [قرآن] پيروی کنيم [=با تو همفکری نمائيم] از سرزمين‌مان کنده مي‌شويم ۴۷
[با سلب حمايت قبيله‌مان، آواره و اسير مي‌شويم]، آيا جز اين است که ما برای آنها حريم امنی [=مکه] قرار داده‌ايم که انواع محصولات، که رزقی از جانب ماست، ۴۸
به طرف آنها گسيل مي‌شود؟ [برخورداری و رشد اقتصادی ناشی از تجارت و تبادل کالاها در مکه، ناشی از امنيت حريم مکه است] وليکن [متأسفانه] بيشتر آنها نمي‌دانند [که همين امنيت را هم ما مقرّر کرده‌ايم]. 
__
۴۷- «خطف» ربودن و به سرعت اخذ کردن است. در قرآن آمده است که: «برق آسمان نزديک است بينايی چشم آنان را بربايد» [بقره ۲۰ (۲:۲۰) - یَكَادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ].

۴۸ – مکه تنها نقطه‌ای از عربستان بود که به دليل حرمت کعبه، جنگيدن در آن حرام به شمار مي‌رفت و در سايه چنين پناهي، قبايل متخاصم مي‌توانستند در کمال امنيت در کنار يکديگر به داد و ستد بپردازند. چنين امنيتي، تجارت را رونق داده و موجب توسعه اقتصادی و راحت و رفاه ساکنان شهری شده بود که با وجود محروم بودن از کشاورزی و دامداری و صنعت، قطب اقتصادی شبه جزيره عربستان گشته و «رزق الهی» از هر سو به طرف آنان سرازير مي‌شد. اين همان دعای معمار اين خانه ابراهيم خليل(ع) بود که هنگام بنای کعبه، تأمين رزق مکه را مسئلت کرده بود [بقره ۱۲۶ (۲:۱۲۶) ].

قصص : ۵۸

وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَهَا فَتِلْكَ مَسَاكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَن مِّن بَعْدِهِمْ إِلَّا قَلِيلًا وَكُنَّا نَحْنُ الْوَارِثِينَ
 
چه بسيار [مردم] شهر هایی را که در [ناز و نعمتِ] زندگی طغيان کردند ۴۹
هلاک ساختيم، اين خانه‌های [ويران] آنهاست که بعد از آنان کمتر کسی در آن ساکن گرديده است، و ما همواره وارث [ديار آنها] بوده‌ايم [=آنها چيزی را با خود نبردند]. 
__
۴۹- «بَطَرَ»، طغيان و تکبری است که از راحت و رفاه فراوان و مست ثروت و قدرت شدن ناشی مي‌گردد.

قصص : ۵۹

وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَى حَتَّى يَبْعَثَ فِي أُمِّهَا رَسُـولًا يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَمَا كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرَى إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَالِـمُونَ 

پروردگار تو هرگز هلاک کننده [مردم] شهرها نيست، مگر اينکه در مرکز آنها پيامبری [برای هدايت و هشدارشان] برانگيزد تا آيات ما را بر آنها تلاوت کند ۵۰
و ما هرگز هلاک کننده [مردم] شهرها نبوده‌ايم، مگر آنکه مردمان‌شان ستمگر بوده‌اند. 
__
۵۰- «اُمِّ» هر شهر، همان مرکز تجمع يا پايتخت آن است که اخبار آن به اطراف منتشر مي‌گردد.

قصص : ۶۱

أَفَمَن وَعَدْنَاهُ وَعْدًا حَسَنًا فَهُوَ لَاقِيهِ كَمَن مَّتَّعْنَاهُ مَتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ هُوَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِينَ
 
پس آيا کسی که وعده نیکوئی [برای آخرت] به او داده‌ايم، که [حتماً] به آن خواهد رسيد، همچون کسی است که [فقط] از بهره زندگی دنيا بهره‌مندش کرده‌ايم و سرانجام در روز قيامت [برای پاسخ‌گوئی به اسارتش در زندگی دنيا و فراموشی آخرت] احضار خواهد شد؟

قصص : ۶۳

قَالَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنَا هَـؤُلَاءِ الَّذِينَ أَغْوَيْنَا أَغْوَيْنَاهُمْ كَمَا غَوَيْنَا تَبَرَّأْنَا إِلَيْكَ مَا كَانُوا إِيَّانَا يَعْبُدُونَ
 
آنهائی که قول [=فرمان عذاب] بر آنها تحقق يافته است ۵۱
[يعنی همان سرکردگان گمراهی و ستم] گويند: پروردگارا، اينها همان کسانی هستند که ما به گمراهی کشانديم، گمراهشان کرديم [نه از روی دشمني، بلکه] چون خود گمراه بوديم. [اينک] در برابر تو تبرّی مي‌جوئيم [ما بری از گناه و از آنها، و بي‌تقصير هستيم] آنها [در واقع] سر سپرده ما نبودند ۵۲
[بلکه منافعشان ايجاب مي‌کرد پيرو ما باشند]. 
__
۵۱- قول خدا فرمانی است که در همان آغاز آزمون آدمی و فريب شيطان هشدار داد که جهنم را از شيطان و آدميان پيرو او پر خواهد کرد [ص ۸۵ (۳۸:۸۵) ، اعراف ۱۸ (۷:۱۸) ، هود ۱۱۹ (۱۱:۱۱۹) ، و سجده ۱۳ (۳۲:۱۳) ].

۵۲- منظور از عبادت در اينجا پرستش به معنای مصطلح نيست، بلکه حاصل آن، يعنی سرسپردگي، تسليم، تقليد و نوکر صفتی است.

قصص : ۷۲

قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ النَّهَارَ سَرْمَدًا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُم بِلَيْلٍ تَسْكُنُونَ فِيهِ أَفَلَا تُبْصِرُونَ 

بگو: آيا هيچ انديشيده‌ايد که اگر خدا روز را برای شما تا قيامت هميشگی دارد، کدام معبودی است غير او که برای شما شب را بياورد تا در آن آرامش يابيد؟ آيا نمي‌بينيد؟ ۵۴ 
__
۵۴- آيات ۷۱ و ۷۲، دو پديده شب و روز را به عنوان دو نشانه مهم ربوبيت متذکر شده است که در تداوم يکديگر حيات زمينی را موجب شده‌اند. با اين تفاوت که در مورد آيت شب گفته: «افلا تسمعون» و در مورد آيت روز: «افلا تبصرون». معنای سمع فهميدن از طريق شنوائی و معنای بصر، فهميدن با چشم بصيرت در پرتو روشنائی روز است.

قصص : ۷۳

وَمِن رَّحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ
 
اين از رحمت خداست [نه امور اتفاقی] که شب و روز را برای شما قرار داده تا در آن [=شب] آرام گيريد و [در روز] به دنبال فضل او برويد، ۵۵
باشد تا شکر نعمت گزاريد [=استفاده بهينه از اوقات شب و روز نمائيد]. 
__
۵۵- اصطلاح «ابتغاء فضل الله» [در جستجوی فضل خدا] جمعاً ۱۴ بار در قرآن در زمينه‌های مختلف تکرار شده است. به طور کلی قرآن شب را هنگام استراحت و ذکر خدا، و روز را زمان به دنبال فضل خدا رفتن در کسب رزق و علم و همه زمينه‌های نيکو شمرده است. ر ک به: اسراء ۱۲ (۱۷:۱۲) ، روم ۲۳ (۳۰:۲۳) .

قصص : ۷۶

إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِن قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَيْهِمْ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ 

همانا قارون از قوم موسی بود، با اين حال بر [حقوق] آنها تجاوز کرد و [در اين تجاوز و ثروت اندوزی] به او از گنج‌ها [ی ثروت و دارائی] آنچنان داده بوديم که [حمل] کليدها [يا صندوق‌ها]ی آن بر گروهی نيرومند هم دشوار مي‌آمد. [با مشاهده چنين تکبر و غرور ناشی از ثروت و قدرت] قومش به او گفتند: سرمستی نکن که خدا سرمستان را دوست ندارد.

قصص : ۷۷

وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ 

در آنچه خدا به تو بخشيده [با استفاده از امکاناتی که داری] سرای آخرت را طلب کن و نصيبت را از دنيا [در کار و تلاش برای ساختن آخرت] فراموش نکن ۵۷
و همانگونه که خدا به تو نيکی کرده، [تو نيز به ديگران] نيکی کن و در پی فساد در زمين مباش که مسلماً خدا مفسدان را دوست ندارد. 
__
۵۷- امام علي(ع) شنيد کسی دنيا را نکوهش مي‌کند، در انتقاد از چنين نگرشی فرمود: ...دنيا سرای راستی است برای کسی که حقيقت آن را دريابد، سرای عافيت است برای کسی که از آن برای آخرتش توشه برگيرد... دنيا سجده‌گاه دوستان خدا، مصلای فرشتگان، محل نزول وحی و تجارت‌خانه اولياء خداست که در آن کسب رحمت کنند و سود بهشت به دست آورند [حکمت ۱۲۶ يا ۱۳۱].

قصص : ۷۸

قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِي أَوَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِن قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعًا وَلَا يُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ 

ـ [قارون] گفت: آنچه به دستم آمده، فقط مرهون کاردانی خودم است! آيا ندانست که خداوند پيش از او مردمانی را که بسی نيرومندتر و ثروتمندتر از او بوده‌اند [به دليل همين تکبر و تکيه بر مال دنيا] هلاک کرده است و [هنگام نزول بلا يا عذاب] مجرمان را از گناه‌شان نپرسند [=نيازی به تحقيق نيست].

قصص : ۷۹

فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا يَالَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ 


ـ [آنگاه قارون] با زيور های خويش [برای خودنمایی] بر همشهريانش درآمد. [با چنين نمایشی از تجملات] کسانی که دنيا را طلب مي‌کردند گفتند: ای کاش ما هم مانند آنچه به قارون داده شده مي‌داشتيم، که واقعاً او برخوردار از بهره عظيمی است. ۵۸ 
__
۵۸- قرآن دوبار از «حظ عظيم» سخن گفته است؛ يکی همين آيه که از چشم و دل مردم دنيا‌بين حظ عظيم را نشان مي‌دهد، يکی هم آيه ۳۵ سوره فصلت (۴۱:۳۵) که از نظر خدا حظ عظيم را در تسلط بر نفس و بدی ديگران را با خوبی پاسخ دادن ارائه داده است. جالب اينکه در هر دو آيه، جملة: «وَلا یُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ» تکرار شده است. صبر اولی در برابر جاذبه‌های فريبنده دنيا و صبر دومی در برابر خشم و انتقام‌گيری است.

قصص : ۸۰

وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِّـمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِـحًا وَلَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ 

و [اما] کسانی که [موهبت] دانش داده شده بودند گفتند: وای بر شما، بهره خدائی ۵۹
برای کسی که ايمان آورده و کار شايسته کند بهتر است و جز صابران [در برابر جاذبه‌های فريبنده دنيا] به آن نمي‌رسند. 
__
۵۹- معنای «ثواب» در قرآن، هر گونه نتيجه مثبت يا منفی است که از تلاش خود برای دنيا يا آخرت به دست مي‌آوريم، که البته با آنچه اکثر مردم مي‌پندارند تفاوت دارد. ر ک به: آل‌عمران ۱۴۵ (۳:۱۴۵) و ۱۴۸ (۳:۱۴۸) .

قصص : ۸۱

فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا كَانَ لَهُ مِن فِئَةٍ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مِنَ الْمُنتَصِرِينَ 

پس [در عواقب غرق شدن در تجملات]، قارون و خانه‌اش را [با زلزله يا فرو نشست خاک] به زمين فرو برديم، ۶۰
و [در اين حادثه] هيچ گروهی را نداشت که در برابر [نظامات] خدا ياري‌اش کنند و خود نيز نتوانست مقاومت نمايد. 
__
۶۰- معلوم نيست چه حادثه‌ای موجب فرو رفتن قصر افسانه‌ای قارون در زمين شده است! وقتی حمل کليد‌ها يا صندوق‌های جواهرات او بر گروهی مرد نيرومند سنگين مي‌آمده است، چه بسا زمين نيز سنگينی کاخ او را تحمل نکرده و طبقات زيرين آن نشست کرده و موجب سقوط و فروکش کردن ساختمان شده باشد [والله اعلم].

قصص : ۸۴

مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِّنْهَا وَمَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَى الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ 

هر کس نيکی آورد [=کار خيری کند]، پاداشی بهتر از آن خواهد داشت و هر کس بدی آورد، ۶۲
آنان که مرتکب زشتي‌ها شده‌اند، جز به آنچه [در دنيا] مي‌کردند کيفر نمي‌بينند [و فقط پاداش خوبی بيش از نفس عمل است]. 
__
۶۲- در اين آيه به جای «من عَمِلَ» يا «من کَسَبَ» و مشابه آن، «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ... وَمَنْ جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ» گفته شده است که مفهوم پديد آوردن و عرضه کردن عمل دارد و بر ايجاد و آفرينش عمل تکيه مي‌کند.

قصص : ۸۵

إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ مَن جَاءَ بِالْهُدَى وَمَنْ هُوَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ 

بي‌گمان آن که [ابلاغ] قرآن را بر تو فريضه نهاد، حتما تو را به بازگشتگاهی [=مکه] ۶۳
برمي‌گرداند [پس تسليم حکم او باش و آرام و متوکل در برابر انکار مخالفين] بگو: پروردگارم به کسی که هدايت را مطرح کرده و آنکه در گمراهی آشکاری است داناتر است. 
__
۶۳- جملة: «لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ» [تو را به بازگشتگاهی برمي‌گرداند] از جهاتي، به خصوص نکره آمدن کلمه معادٍ، دارای ابهام است، اما اگر اين آيه را به شيوة تفسير قرآن با قرآن، با آيه ۷ همين سوره در کنار هم قرار دهيم، به نظر مي‌رسد رفع ابهام گردد؛ در آيه ۷ خداوند مادر موسی را که از رها کردن طفل نوزادش به امواج رودخانة نيل سخت دل نگران و مضطرب بود، وعده مي‌دهد: «مترس و غصه مخور، ما او را به تو برمي‌گردانيم... إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ]، در آيه ۸۵ نيز با ذکر همين فعل [لَرَادُّكَ] رسول، خود را که فرمان يافته از موطن خود، مکه و کانون توحيد [کعبه] هجرت نمايد و خود را به امواج خطرات بسپارد، وعده مي‌دهد، همان کسی که ابلاغ وحی را بر تو واجب کرده، مسلماً تو را به آغوش مام ميهنت، مکه باز مي‌گرداند. نکره آمدن کلمه معادٍ چه بسا دلالت بر پيروزمندانه برگشتن و عظمت و ابهت اين بازگشت نمايد. در ضمن به مصداق سوگند آغازين سوره بلد [لا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ وَأَنْتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ] پيوند مبارک پيامبر با مکه و حل شدن او در تاريخ اين شهر قابل فهم مي‌باشد.

قصص : ۸۷

وَلَا يَصُدُّنَّكَ عَنْ آيَاتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنزِلَتْ إِلَيْكَ وَادْعُ إِلَى رَبِّكَ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ 

و مبادا [دشواری يا تهديدی] تو را از [ابلاغ آشکار] آيات خدا پس از آنکه بر تو نازل شد باز دارد؛ [مردم را] به سوی پروردگارت دعوت کن و هرگز از مشرکين مباش [=تحت تأثير ديگران و انگيزه‌های غير توحيدی قرار مگير].

قصص : ۸۸

وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ 

و با خدا معبود ديگری را نخوان که معبودی جز او نيست، همه چيز زوال‌پذير است جز سوی او ۶۵
[=آنچه خدائی و در مسير او باشد]، حکم [=فرمانروائی] از آنِ اوست و [همگی] به پيشگاه او بازگردانده مي‌شويد. 
__
۶۵- مفسرين «وجه ربّ» را اغلب «ذات» پروردگار شمرده‌اند! در حالی که معنای وجه با ذات تفاوتی بسيار دارد. وجه هر چيزی روی آن است، وجه اشياء قسمتی از آن است كه مشاهده مي‌كنيم. ما که ذات خدا را مطلقاً نمي‌شناسيم، اما در جستجوی صفات و اسماء نيکوی او [ابتغاء وجه الله] به انجام خدمات پايدار [باقيات الصالحات] نائل مي‌شويم. آيا معنای «و یبقی وجه ربک» غير از اسماء نيکوی اوست؟ «وجه الله» که در قرآن ۵ بار تکرار شده [بقره ۱۱۸ (۲:۱۱۸) ، ۲۷۲ (۲:۲۷۲) ، روم ۳۸ (۳۰:۳۸) ، ۳۹، انسان ۹ (۷۶:۹) ] همان هدف و نيت خدائی است که در نماز، انفاق، زکات و اطعام گرسنگان به آن توجه داريم. اما سه بار هم در قرآن «وجه ربّ» [علاوه بر وجه الله] آمده است [رعد ۲۲ (۱۳:۲۲) ، رحمن ۲۷ (۵۵:۲۷) ، و ليل ۲۰ (۹۲:۲۰) ] که در هر سه مورد رب مضاف [ربهم، ربک] يعنی تربيت پذيری و تجلی صفات ربّ در وجود آدمی مورد نظر است. به اين معنا که همه کسانی که روی زمين‌اند مي‌ميرند اما «باقيات الصالحات» و اعمالی که به هدف خدائی انجام شده و در وجود انسان نقش بسته شده باقی مي‌ماند. همه مدارس دنيائی نيز تعطيل مي‌شوند، ولی آنچه در وجود محصلين از «وجه مدرسه» نقش بسته باشد، باقی مي‌ماند.
کاربرانی که در حال مشاهده انجمن هستند
Guest (2)
جهش به انجمن  
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.

قدرت گرفته از YAF 1.9.6.1 | YAF © 2003-2024, Yet Another Forum.NET
این صفحه در مدت زمان 5.880 ثانیه ایجاد شد.