logo
پر بازدید ترین عناوین تالار از ابتدا: مطالب زیبا با آیات (تعداد مشاهده:170836)    ایه 59 سوره احزاب(حجاب):زنان مسلمان،جلباب(روپوش) رابه بدن خود نزدیک کنند تا مورد اذیت قرار نگیرند (تعداد مشاهده:133510)    آیا زنان کفار که به اسارت مسلمانان در می آیند بر مسلمانان حلال میشوند و زناشویی با آنها اشکال ندارد (تعداد مشاهده:123472)    اوقات نماز های یومیه در قران (تعداد مشاهده:89901)      پر بازدید ترین عناوین سه ماه گذشته: آيا توصيفاتي كه در آيات مختلف قران براي نعمات بهشت شده است، تمثيل است يا وافعي؟    مشخصات حكومت صالح و ناصالح در قران : حكومت فرعوني چه ويژگيهايي دارد؟    ایا دعا به هم زدن نظام موجود هستی است؟    عذاب و مغفرت خدا مشمول قانون عام است و منحصر به گروه خاصي نيست.       آخرین رویداد تالار: قران پویان 14 ساله شد : خلاصه اماری 13 سال فعالیت تالار گفتگوهای قران پویان      

توجه

Icon
Error

kabir Offline
#1 ارسال شده : 1393/08/30 06:47:03 ب.ظ
kabir

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1390/11/17
ارسالها: 221

6 تشکر دریافتی در 5 ارسال
در سوره مائده حکم قطع دست مردان و زنان دزد بیان شده است.

وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُواْ أَيْدِيَهُمَا جَزَاء بِمَا كَسَبَا نَكَالًا مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ﴿۳۸﴾

فولادوند: و مرد و زن دزد را به سزاى آنچه كرده‏ اند دستشان را به عنوان كيفرى از جانب خدا ببريد و خداوند توانا و حكيم است

فَمَن تَابَ مِن بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴿۳۹﴾

فولادوند: پس هر كه بعد از ستم ‏كردنش توبه كند و به صلاح آيد خدا توبه او را مى‏ پذيرد كه خدا آمرزنده مهربان است

مکارم: اما آن كس كه پس از ستم كردن، توبه و جبران نمايد خداوند توبه او را مي‏پذيرد زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است


کلمات کلیدی:قطع دست سارق دزد

ویرایش بوسیله کاربر 1401/08/22 01:16:47 ب.ظ  | دلیل ویرایش: edit

ali Offline
#2 ارسال شده : 1401/07/25 08:06:28 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,741

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
نگاهي متفاوت به تفسير قطع يد سارق در آيه 38 سوره مائده

وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نَكَالًا مِّنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ

دست مرد يا زن سارق را به سزاي عملشان، به عنوان عقوبت الهي ببُريد 117 [تا دستشان را از تكرار دزدي كوتاه كنيد] و خداوند عزتمند فرزانه است.


______________

117- آنچه در روزگار ما بحث‌انگيز و موجب انتقاد به اسلام شده است، مسئله بريدن دست مي‌باشد که عملي خشن و به دور از عواطف و احساسات بشري در جوامع امروزي تلقي مي شود. گرچه با محدوديت‌هاي بسيار گسترده‌اي که فقيهان، با اتکاء به روايات و احاديث، براي اجراي آن حکم [در 19 شرط] قائل شده اند، در طول چهارده قرن گذشته به ندرت اجرا شده است، با اين حال وجود چنين مجازاتي در قرآن، به خصوص اصرار برخي حکام شرع براي اجراي آن، حتي به رغم توصيه مقامات قضائي، مسئله آفرين‌تر شده است.

مسئله «قطع يد» دو بار در داستان يوسف و زليخا آمده است، آنجا که زنان درباري عنان اختيار از کف داده و دستان خود را با مشاهده جمال نيکوي يوسف بريدند [يوسف 31 (12:31) و 50 (12:50) ]. قرآن کلمة «قطع يد» را در اين مورد با فعل متعدي بيان کرده است که شدت بيشتر را مي‌رساند، آيا واقعا آنها دستان خود را به ناگهان قطع کردند!! آيا نمي توان گفت همگي از شدّت شيفتگي از خوردن ميوه «دست برداشتند» و نشانه و علامتي از جراحت در اثر بي‌توجهي بردستان‌شان باقي ماند!؟

اصطلاح دست برداشتن يا مانع دست درازي کسي از تجاوزشدن، اصطلاحي بسيار معمول و متعارف است، مثل «خلع يد» از انگلستان در قضيه ملي شدن نفت که دست تسلط بريتانياي کبير را از صنايع نفت ايران کوتاه کرد. در نهضت ملي ايران، مرحوم دکتر مصدق بدون آن که دست کسي را ببرد، دست قدرت انگلستان و دربار وابسته به آن را، از طريق شيوه‌هاي مؤثر روزگار، با بيدار ساختن مردم و مراجعه به دادگاه هاي بين المللي، قطع کرد.

اگر در زمان نزول قرآن، در جامعه قبيله‌اي مدينه، با فقدان دولت و نيروي انتظامي و قضايي و نداشتن زندان مجبور بودند براي جلوگيري از تکرار دزدي دست سارقان را ببُرند، تا براي ديگران شناخته شوند، امروز که کارها از شکل «يدي» خارج شده و سرقت‌هاي ميلياردي توسط کمپاني‌هاي عظيم با هزاران کارمند از طريق کامپيوتر انجام مي شود، بدون آن که نيازي به بريدن دست‌ها باشد، عملا روح و محتواي حکم الهي با قطع تسهيلات قانوني و عدم ارجاع کار به خطاکاران تأمين مي‌شود و آن‌ها را پس از محاکمه و مجازات، از ادامة سوء استفاده باز مي دارند.

هر چند موضوع قطع دست و پا از زبان فرعون سه بار در قرآن آمده و کيفر محاربان با خدا و رسول نيز به همين نحو بيان شده است، اما براي شناخت گسترة معنايي اين کلمه و مصاديق آن لازم است دو کلمة: «قطع» و «يد» را در کلّ قرآن مورد بررسي قرار دهيم.

الف] معناي قطع

اين کلمه که با مشتقاتش 36 بار در قرآن تکرار شده است، به استثناي مواردي اندک، که دلالت بر بريدن و پاره شدن ظاهري مي کند، عموماً بر انواع ديگري از جدائي‌ها و بريدن‌ها دلالت مي کند. مثل:


• قطع ارتباط خويشاوندي [بقره 27 (2:27) و محمد22 (47:22) ]

• قطعه‌اي [پاره‌اي] از شب [يونس27 (10:27) ، هود81 (11:81) ، حجر65 (15:65) ]

• قطع ارتباط طبيعي با جنس مخالف [عنکبوت 29 (29:29) ]

• قطع دنبالة يک قوم و هلاکت يک نسل [اعراف72 (7:72) و حجر 66 (15:66) ]

• قطع ارتباط با واسطه‌هاي شرك در قيامت [انعام94 (6:94) ، اعراف72 (7:72) ]

• قطعات مجاور زمين [رعد4 (13:4) و 31 (13:31) ]

• قطعه قطعه کردن وحدت جامعه [اعراف 160 (7:160) و 168 (7:168) ، انبياء93 (21:93) ، مؤمنون53 (23:53) ]

• قطع شدن ميوه درخت [واقعه33 (56:33) ]

• قطعه قطعه کردن يک‌پارچگي دشمن [آل عمران127 (3:127) و انعام 45 (6:45) ]

• قطع شدن تمايلات قلبي به باطل [توبه 110 (9:110) ]

• قطع مسافت با طي طريق [توبه121 (9:121) ]

• قطع كردن فرامين خدا [رعد 25 (13:25) ]

• قاطع بودن در تصميم گيري و بريدن کار[نمل32 (27:32) ]

• بريدن لباس آتشين [حج 19 (22:19) ]

ب] معناي «يَد»

درست است که به دست در زبان عربي «يد» گفته مي‌شود، اما از آنجايي که معمولا اِعمال قدرت انسان با دست انجام مي شود، اين کلمه معناي مجازي «قدرت» يافته است. به همين دليل کلمه «يد» به طور استعاره به خداوند نسبت داده مي‌شود. مثل:

يدالله فوق ايديهم [دست خدا بالاي دست‌هاست]، بيدک الخير[خير به دست توست]، بيده الملک [پادشاهي به دست اوست]، فرشتگان نيز كه موجوداتي غيرمادّي هستند، از «بسط يد» [اعمال قدرت] آنان در قرآن سخن گفته است [انعام 93 (6:93) ]. قرآن حضرت ابراهيم و فرزندانش را «دارندگان دست‌ها و بصيرت‌ها» [اولي الايدي والابصار] معرفي کرده که نيروي اراده و بينش آنان را نشان مي‌دهد. علاوه بر معناي قدرت، مفهوم «اختيار» و تصميم نيز در کلمة «يد» نهفته است. مثل: بقره 237 (2:237) - ... الَّذِي بِيَدِهِ
عُقْدَهُ النِّكَاحِ... [کسي که عقد ازدواج به اختيار اوست]، بقره 195 (2:195) - ... وَلا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَهِ... [خودتان را به دست، اختيار، خود به هلاکت نيندازيد].

تفسير بازرگان

farhang Online
#3 ارسال شده : 1401/08/06 10:44:56 ق.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 926
Iran (Islamic Republic Of)

47 تشکر دریافتی در 28 ارسال

وَالسَّارِق وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُواْ أَيْدِيَهُمَا جَزَآءَم بِمَا كَسَبَا نَكَـلاً مِّنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ 

و مرد و زن دزد را - به (سزاى) آنچه به دست آورده اند - دست هايشان را به كيفرى از جانب خدا قطع كنيد. و خدا عزيز حكيم است. 


سرقت در لغت رُبودن چيزى است بگونه‌اى پنهانى، چه مال باشد يا حق و يا شخص، و سرقت شخص از سرقت مال و حق مهم‌تر است، چنانكه " إِنَّكُمْ‌ لَسٰارِقُونَ‌ " كه نداى يوسف عليه السلام عليه برادرانش بود، دليل بر همين مسئله است، و قطع دستهاى سارقان تنها به معناى اين دستهايشان نيست، گرچه در مورد سرقت فعلى مالى معين چهار انگشت دست راست قطع مى‌گردد، لكن «فاقطعوا» درزمينۀ مطلق سرقتها، مطلق قطع است كه نخست با مراقبت شايسته در دولت اسلامى بايد دستها، كوششها و وسائل سرقت نابود گردد كه زمينه‌اى براى هيچ‌گونه سرقتى هرگز نماند، و اگر دزدىِ‌ مال در حالت اضطرار باشد تعذيب و تأديبى هم وجود ندارد.

در اينجا «ايديهما» چنانكه اشاره شد تمام دستها و توانهاى كل دزدها را شامل است، و چنانكه در دزدى مال با شرائطش حد شرعى جارى است، در دزدى شخص نيز چنين است بدين معنى كه آدم ربائى از دزدى مال بدتر است و حدش لااقل كمتر از آن نيست و اگر جمع بين سرقت و قتل شود دو حد جارى است

و در هر صورت چون حد سرقت تنها از باب "نكالا من الله" است كه بمعناى تعذيب و تأديب دزد مى باشد، اولا بايد بگونه عادى انگشتان قطع گردد و نه آنكه بوسيله بى حس كردن دست بدون درد بريده شود، و سپس اگر امكان اتصال دوباره دست در كار باشد نه تنها جايز است، بلكه واجب نيز مى باشد كه از باب "ولا تلقوا بأيديكم الى التهلكة" (195:2) بر عهده سارِ است كه دست بريده خود را در صورت امكان بازگرداند، زيرا بالاخره "نكالا من الله" تحقق يافته و عذاب دوم كه پس از قطع دست استمرارش نكال دومى است كه بر مبناى وحدت "نكالا من الله" تنها حد بريدن دست است و نه اينكه در صورت امكان مجدد وصل هم نگردد، مگر در صورت عدم امكان كه چاره اى جز استمرار نكال اول وجود ندارد.

اگر گفته شود نكال تنها به معناى عذاب نيست، بلكه عذابى است بازدارنده و اين بازدارندگى از دزدى به صرف بريدن انگشتان نيست، بلكه استمرار آن، دزد و ديگران را از دزدى همچنان باز مى دارد؟ پاسخ اين است كه اولا «نكالا» قدر مسلمش همان تعذيب است و تنوين تنكير هم دلالتى بر وحدت اين تعذيب دارد كه مصداِ يقيينى و كافى اش همان بريدن نخستين است و استمرارش نكالى مستمر مى باشد كه آنرا از وحدت برون مى برد، وانگهى «جزاء» خود دليلى است پيشين بر وحدت جزا كه «نكالا» هم به دنبال آن با حفظ همان وحدت تنها يك تعذيب را شامل است، وانگهى اگر استمرار بريدگى دست مقصود بود بايستى بدان تصريح مى نمود، و از نظر حكمت برونى هم اگر اين دزد كه دستش بريده شده كلا توبه كرد و از عادلانى بسيار شايسته شد خود اين استمرار بريدگى دست توبه اش را واژگون مى كند، زيرا خود نمايانگر دزدى است، روى اين اصول چنانكه گفتيم نه تنها پيوند انگشتان جايز است، بلكه از باب حفظ سلامتى و آبروى توبه كنندگان واجب نيز هست.

آيه سرقت با همان لفظ "السارِr و السارقة" بيانگر حد دزدى است كه بايد بگونه اى پنهان باشد زيرا تصرف نابجا در مال ديگران بگونه اى آشكار اگرچه غصب و حرام است لكن سرقت نيست، و آيا اين تصرف پنهانى مطلق است كه هيچكس آنرا نفهمد، پس چگونه ثابت مى شود؟ پاسخ اين است كه براى اثباتش دست كم ديدن دو نفر عادل لازم است چنانكه در رواياتى اين شهادت محقق است.

و در پاسخ اين پرسش كه وجود دو شاهد عادل در سرقت كه بگونه اى پنهانى است ناچيز و بسيار كم است؟ بايد گفت كه اينجا دو مطلب است: نخست تصرف غاصبانه مالى از ديگرى است، و در ثانى وقاحت اين تصرف بدين گونه كه در عين سرى بودن اين جريان كه هم مال پنهان است و هم در پنهانى ربوده مى گردد شخص دزد با كمال وقاحت به اين مال را دست بُرد زند، اينجاست كه سرقت تحقق مى يابد و با شرايط شرعى اصل دزدى و شهادت بر آن حدّ تحقق مى يابد و اگر هم اين جريان بسيار نادر باشد مانند شهادت بر اعمال جنسى اين حد هم تنها براى جلوگيرى از دزدى نيست، بلكه براى جلوگيرى از اين بعد وقاحت است كه در ميانگين علنى بودنش و پنهانى اش از جايگاهى پنهان و محفوظ از دستبرد چنان دزدى حاصل گردد.

اصولا جامعه اسلامى بايستى با همپائى و كمك مسلمانان جامعه اى نظيف و از هر گونه بى بند و بارى مبرّا باشد و در عين حال حدود الهى بويژه در امور جنسى و دزدى در انحصار همين موارد بسيار كم است وگرنه بسيارى از نابكاران بايستى همچنان با دستهاى بريده در ميان مسلمانان جولان كنند و اين فضيحتى است نوعى.

و اين آيه درست است كه مطلق است و هر گونه سرقت نسبت به هر مقدار مالى را شامل است جز آنكه نه نص است در اطلاق و نه ظاهر در آن، بلكه اين قاعده اى است كلى كه در سرقتى لااقل مورد اعتنا چنان حدى هم هست كه قطعاً مواردى از خود سرقت هم معمولى است و هم مورد حد نيست كه مثلا بريدن انگشتان بخاطر سرقت مقدار اندكى مال هرگز قابل پذيرش هيچ عاقلى نيست.

و در پاسخ اين پرسش كه دزدانى بگونه اى پياپى با وسائلى پيشرفته و سرّى دزدى هاى كلان مى كنند و اگر اينجا حدى در كار نباشد چون شاهدان عادلى هم در كار نيست روى اين اصل اجتماع مسلمانان اجتماعى ناهنجار خواهند بود بايد گفت چنانكه اين تكرار و اصرار از مصاديق سعى در افساد اقتصادى باشد با وسائلى شايسته حتماً بايستى جلوگيرى شود، البته با شهادت حد زده مى شود وگرنه اين اموال بكلى باز پس گرفته مى شود و وسايل اين گونه دزدى ها بكلى جلوگيرى مى گردد.

forghan


تفسیر فرقان

ویرایش بوسیله کاربر 1401/08/15 11:40:52 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

سیدکاظم فرهنگ
ali Offline
#4 ارسال شده : 1401/08/22 08:26:59 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,741

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال

براي فهم بهتر آيه و معاني متعدد احتمالي ان ترجمه لغات قطع و ايدي را مرور مي كنيم

قطع: اصل الواحد در ماده، فصل (جدا كردن) مطلق و حائل (مانع) شدن ميان اجزاء از جهت اتصال و ارتباط است؛ خواه مادي يا معنوي و محسوس يا معقول باشد و خواه جدايي حاصل شود يا نشود. اما فرق اين ماده و موادّ فصل، فرق، فلق، قطّ و قرض اين است كه: در فصل؛ ابتدا وصل ميان دو چيز و سپس فصل و جدايي آنها لحاظ ميشود و در فرق؛ ابتدا جمع ميان دو چيز و سپس تفرقه و پراكندن آن مورد نظر است و فلق؛ به معناي شكافته شدن در چيزي و پديد آمدن جدايي است و قَطّ؛ به معناي بريده شدن همراه با پديد آمدن تعيّن و محدوديت است و قرض (قيچي كردن)؛ بريدن و جداكردن به صورت قطعه قطعه است. اما قطع؛ مطلق ايجاد مانع يا حائل و جدايي در ارتباط و اتصال ميان اجزاء يك چيز است. بنابراين قطع به صورت مادي محسوس و معقول معنوي و قطع همراه با جدا كردن و قطع در عوالم اخروي است


ایدیهم از ریشه ید: اصل الواحد در ماده، قوه مجريه (اجراكننده) است و فرقي نميكند كه اجرا در خير يا شرّ و در امور مادي يا معنوي باشد. از مصاديق آن در امور خير:سوره مباركه بقره آيه ۲۳۷: إِلَّا أَن يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَاْ الَّذِی بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاَح، مگر اينكه آنان خود ببخشند يا كسی كه پيوند نكاح به دست اوست ببخشد.
و در امور مربوط به شرّ و فساد:سوره مباركه مائده آيه ۲۸: لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ، اگر دست خود را به سوی من دراز كنی تا مرا بكشی، من دستم را به سوی تو دراز نمیكنم تا تو را بكشم.و در مواردي به خداوند منتسب ميشود:سوره مباركه آل عمران آيه ۷۳: قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ، بگو: [اين] تفضل به دست خداست آن را به هر كس كه بخواهد میدهد.و در مواردي به امور روحاني منتسب مي شود:سوره مباركه هود آيه ۷۰: فَلَمَّا رَأی أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ، و چون ديد دستهايشان به غذا دراز نمیشود، آنان را ناشناس يافت.و معناي جامع ميان همه اين موارد، مظهر قوّه اجرايي است و خصوصيات اين معنا به اختلاف موضوعات، اقتضا و تناسب موارد، متفاوت ميشود. پس در مقام ربّ متعال: به واسطه ظهور اراده و قدرت در امري است؛ بهگونهاي كه آن امر، تحت اراده، قدرت و سلطه او باشد، مانند و در مقام موجودات روحاني در ماوراء عالم ماده: به ظهور قوّت و قدرت مخصوصي از ايشان به اقتضاي ذاتشان و وظايفي است كه براي هر يك از ايشان، معين شده و در مرتبه حيوان و انسان: به اظهار قوّت، قدرت و عمل به وسيله دست و مانند آن است و يَد (دست) در آنها؛ مظهر قوّت و قدرت است و در اين مورد، يَد به امور خير اختصاص ندارد؛ بلكه در موارد خير و همچنين شرّ و ضرر و نيز در امور معنوي و روحاني به كار ميرود.سوره مائده آيه 64: وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ، و يهود گفتند: دست خدا بسته است. دستهای خودشان بسته باد و به [سزای] آنچه گفتند، از رحمت خدا دور شوند. بلكه هر دو دست او گشاده است، هرگونه بخواهد میبخشد. بنابراين از اين اصل، در ماده فهميده ميشود كه مصداق حقيقي آن: مجموع عضو از انتهاي انگشتان تا شانه است و اين چيزي است كه اگر كلمه، مطلق باشد به ذهن خطور ميكند، مگر اينكه قرينه اي يافت شود كه بر مقدار معيني از آن دلالت كند و اينكه مجموع اين عضو و نه مقدار محدود و معيني از آن - مظهر قوّت و قدرت است، بر اين موضوع دلالت ميكند؛ زيرا اين عضو در هنگام عمل، حركت ميكند و قوّت و انجام فعل، از مجموع اين عضو ظاهر ميشود
،سوره مباركه اعراف آبه ۱۹۵: أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِها، آيا آنها پاهايی دارند كه با آن راه بروند، يا دستهايی دارند كه با آن كاری انجام دهندو اگر جزء محدود و معيني از يَد (دست) مورد نظر باشد، قرينه معيّن كننده اي ذكر ميشود، سوره مباركه نمل آيه ۱۲: وَ أَدْخِلْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيرْ سُوء، و دستت را در گريبانت كن تا سپيدِ بیعيب بيرون آيد.و قرينه ميتواند حالي يا مَقامي باشد. اما أيد، پيشتر گفتيم كه اصل در آن؛ قوت (نيرو) و حفظ است و ميان اين ماده و ماده يَد: اشتقاق اكبر است و اين دو ماده در برخي از كتب لغت به دليل نزديكي لفظي و معنوي با هم درآميخته اند.

التحقيق في كلمات القران

[قاموس قران - قطع: ؛ ج ۶، ص: ۲۱ - صفحه۱۷۵۹]
قطع: ؛ ج ۶، ص: ۲۱
قطع: بفتح قاف بريدن. اعم از آنكه محسوس باشد مثل وَ السّٰارِقُ وَ السّٰارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمٰا … مائده: ۳۸. يا معقول مثل وَ يَقْطَعُونَ مٰا أَمَرَ اللّٰهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ بقره: ۲۷. براه رفتن قطع طريق گويند گوئي راه ممتد در اثر راه رفتن قطعه قطعه ميشود وَ لٰا يَقْطَعُونَ وٰادِياً إِلّٰا كُتِبَ لَهُمْ توبه: ۱۲۱. أَ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجٰالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبِيلَ عنكبوت: ۲۹. آيه دربارۀ قوم لوط عليه السّلام است ظاهرا مراد از قطع سبيل قطع تناسل است كه آنها با توجه بلواط و اعراض از زنان راه تناسل را قطع ميكردند، بقولي مراد قطع راه مسافرين و منع عبور آنهاست ولي معني اول موافق سياق است.
تقطيع: براي كثرت و مبالغه است أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلٰافٍ مائده: ۳۳.

ali Offline
#5 ارسال شده : 1402/12/15 08:28:55 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,741

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال


توبه از سرقت و جبران ظلم

فَمَن تَابَ مِن بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ مائده:39
اما كسي كه پس از ستمش [از سرقتي كه كرده] توبه كند و [با پس دادن مال مسروقه، ظلم خود را] اصلاح نمايد، در اين صورت، حتماً خدا توبة او را مي‌پذيرد، مسلماً خدا آمرزندة مهربانست.
__________
- چنين بخششي پس از مجازات سرقت، همچون بخشش پس از مجازات محاربه و افساد [آية 34 (5:34) ] نشانگر غلبة روح رحمت و گذشت بر احكام كيفري قرآن و هدفِ پيشگيري [نه مجازات] آن است. علاوه بر آن، گمان نمي‌رود به غير از قرآن، در هيچ قانون بشري كيفر سرقت، در صورت پشيماني [توبه] سارق و مُسترد داشتن مال، بخشيده شود.

تفسير بازرگان

توبه، تنها يك ندامت درونى نيست؛ بلكه بايد همراه با جبران مفاسد گذشته باشد. «وَ أَصْلَحَ»

اگر سارق پيش از دستگيرى توبه كند و مال را پس دهد، هم در دنيا بخشيده مى‌شود و هم در آخرت، » ولى پس‌از دستگيرشدن، حد اجرا مى‌شود ونقش توبه تنها براى قيامت است.


تفسير نور

حال كه قطع دست دزد، عقوبتي است از خدای تعالی تا شخص ،عقوبت شده و از گناه خود بر گردد، پس اگر دزدی بعد از دزديش توبه كند و خود را اصلاح نمايد، به طوری كه ديگر پيرامون دزدی نگردد- كه همين معنای توبه را تثبيت می‌كند- خدای تعالی توبه‌اش را می‌پذيرد و مغفرت و رحمتش به وی بر می‌گردد برای اينكه خدای تعالی غفور و رحيم است

تفسير الميزان
کاربرانی که در حال مشاهده انجمن هستند
Guest
جهش به انجمن  
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.

قدرت گرفته از YAF 1.9.6.1 | YAF © 2003-2024, Yet Another Forum.NET
این صفحه در مدت زمان 0.206 ثانیه ایجاد شد.