logo
پر بازدید ترین عناوین تالار از ابتدا: مطالب زیبا با آیات (تعداد مشاهده:179354)    ایه 59 سوره احزاب(حجاب):زنان مسلمان،جلباب(روپوش) رابه بدن خود نزدیک کنند تا مورد اذیت قرار نگیرند (تعداد مشاهده:141923)    آیا زنان کفار که به اسارت مسلمانان در می آیند بر مسلمانان حلال میشوند و زناشویی با آنها اشکال ندارد (تعداد مشاهده:133569)    اوقات نماز های یومیه در قران (تعداد مشاهده:96591)      پر بازدید ترین عناوین سه ماه گذشته: تدبر و فهم سوره جاثیه :خداوند با وجود ایات و نشانه های مختلف در جهان هستی کتاب هدایتگر هم فرستاد    ایا بنی اسراییل پس از غرق فرعونیان، به مصر برگشتند و در انجا حاکم شدند؟    قرآن به عقل، بهاي زيادي داده است. عقل حتی می‌تواند علیه خدا احتجاج کند    رب و معبود ما، بايد دوست‌داشتني و هميشگي باشد       آخرین رویداد تالار: فروش كتاب "باورها و رفتارهاي قرآني" با 50درصد تخفيف بمناسبت عيد سعيد مبعث      

توجه

Icon
Error

admin1 Offline
#1 ارسال شده : 1398/05/12 01:52:47 ب.ظ
admin1

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/14
ارسالها: 199

8 تشکر دریافتی در 7 ارسال
تفسير ترجمه و تدبر سوره طه:نكات تفسيري و پرسشهاي سوره طاها

پرسش:

در ایه 124 وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى

منظور از تنگی معیشت چیست؟


منظور از کوری در اخرت چیست؟


پاسخ 1:

● مقصود از نابينا محشور نمودن معرضان از ياد خدا

چنين به نظر مى آيد كه كورى روز قيامت همان كورى حس باصره باشد، چون اعراض كننده از ياد خدا وقتى كور محشور مى شود مى پرسد: چرا مرا كور محشور كرديد، با اينكه در دنيا چشم داشتم و بينا بودم ؟ معلوم مى شود در آخرت آن چيزى را ندارد كه در دنيا داشته ، و آن حس باصره بود، نه بصيرت كه بينايى قلب است ، آن وقت بر اين معنا اشكال مى شود به ظاهر ادله اى كه دلالت مى كند بر اينكه مجرمين صحنه هاى هول انگيز قيامت و آيات عظيمه آن و قهر خداى را مى بينند، مانند آيه ((اذ المجرمون ناكسوا روسهم عند ربهم ربنا ابصرنا و سمعنا(( و آيه ((اقرء كتابك ((
به خاطر همين ناسازگارى ، بعضى گفته اند مجرمين در روز قيامت اول بينا محشور مى شوند،بعدا كور مى گردند. و بعضى ديگر گفته اند: نخست بينا محشور مى شوند، بعد كور مى گردند، و در آخر باز بينا مى شوند.
ولى همه اين حرفها از باب مقايسه اوضاع و احوال قيامت است به نظائر دنيايى آن و اين قياس ، قياسى است مع الفارق و بيجا، براى اينكه آنچه از ظاهر مسلم قرآن و سنت استفاده مى شود اين است كه نظام حاكم در آخرت غير نظام حاكم در دنيا و غير آن نظامى است كه معهود ذهن ما از طبيعت است ، آنچه ما از بصير و اعمى به ذهن داريم اين است كه بصير عبارت از كسى است كه همه ديدنى ها را ببيند، و كور آن كسى است كه آنچه را كه قابل رويت است نبيند.

ولى هيچ دليلى نداريم بر اينكه آنچه اين كلمات در دنيا معنا مى دهد در آخرت هم به همان معنا است ، ممكن است معناى آخرتى آنها تبعيض ‍ شود،
يعنى مجرم كه كور محشور مى شود، سعادت زندگى آخرتى و رستگارى به كرامت آخرت را نبيند، ولى نامه عمل خود را كه حجت را بر او تمام مى كند و نيز اوضاع هول انگيز، و هر چه را كه مايه شدت عذاب او است از آتش و غير آتش را ببيند، همچنانكه قرآن آنان را از مشاهده پروردگار خود محجوب معرفى نموده و فرموده است : ((انهم عن ربهم يومئذ لمحجوبون ((

ترجمه تفسير الميزان جلد 14 صفحه 317

پاسخ 2:

«اعمی» در آیه 124 یعنی کور نسبت به آن شرایط ، نه اینکه بینائی نداشته باشد و چیزهایی را که قبلا میدید نبیند بلکه چیزهایی خاص آن شرایط را نبیند ( مثلا نورهای «واشرقت الارض بنور ربها» و امثال آن را نبیند) و خلاصه اینکه چنین کسی نسبت به شرایط عالی آن موقعیت معلول و نارس است .

از تفسير اقاي گنجه اي

پاسخ 3:مراد از سختى و تنگى زندگى، نداشتن نيست، بلكه بسيارى از سرمايه‌داران به خاطر حرص، ترس و دلهره، در فشار و تنگنا زندگى مى‌كنند.

سؤال: كور بودن مجرمين، با آيه‌ «اقْرَأْ كِتابَكَ» كه خواندن نامه اعمال نياز به چشم‌دارد، چگونه قابل جمع است؟

پاسخ: چون در قيامت مواقف متعدّد است، ممكن است در موقفى بينا و در موقف ديگر اعمى باشند.

روايات متعدّدى مراد از كورى در قيامت را نديدن راه حقّ وخير دانسته‌اند.

تفسير نور

پاسخ 4:

اعمی از ریشه عمی: اصل الواحد در ماده، از دست دادن بصر است و در ماده بصر گفتيم كه آن، عبارت است از: علم حاصل از نظر (ديدن) با چشم يا قلب. پس عَمي؛ فقدان علمِ حاصل از نظر (بينايي) چشم يا قلب است. پس از مصاديق آن: از دست دادن دو چشم بينا و از دست دادن بصيرت باطني و از دست دادن هدايت و رَشاد، به واسطه گمراهي و جهل است و به همين مناسبت اين ماده، به معناي خفاء به كار ميرود و ميگويند: عَمِیَ الخبر؛ يعني خبر مخفي ماند

التحقيق في كلمات القران

معایش از ریشه عیش: اصل الواحد در ماده، كيفيت تطوّرات (تغييرات) در ادامه زندگي است. توضيح اينكه: حيات، صفتي ذاتي است كه وجود به وسيله آن استمرار مييابد و از اختيار، خارج است؛ زيرا اختيار از آثار قدرت و قدرت از آثار حيات است، بنابراين حيات، پيش از اختيار موجود است. اما عَيش (زندگاني): كيفيتي حادث و جديد است كه پس از حيات و اختيار عارض ميشود. پس انسان حيّ (زنده) مختار، در حياتش، كيفيت و برنامه معيني را از جهت خوردن، آشاميدن، پوشيدن، خواب، سكونت، شغل و ساير امور و حالاتش اختيار ميكند و عمل به اين برنامه، عَيش و مَعيشت ناميده ميشود.

نقل از ترجمه التحقيق في كلمات القران

پاسخ5:

منظور از تنگي معيشت و اعمي محشور شدن معرضين از ذكر خدا چيست؟
آيات 124-127 در ارتباط باهم هستند.در اين آيات سه عقوبت براي اعراض كنندگان از ذكر و خدا و آيات او،برشمرده است
تنگي معيشت، اعمي بودن در صحنه محشر،عذاب شديدتر و پايدارتر اخرت.

-تنگي معيشت،بر تنگي يا گشايش مادي زندگي دنيا منطبق نيست زيرا اولا در عمل مي بينيم كه بسياري از معرضين از آيات زندگي مرفهي دارند ثانيا در ساير ايات قران نيز چنين قانوني وجود ندارد بلكه برعكسش وجود دارد كه اگر مردم بانحراف نمي افتادند خداوند گشايش ها و امكانات مادي بسياري به مخالفان و دشمنان خود ميداد.

با توجه به اينكه وحي و ايات الهي براي هدايت انسانهاست،نتيجه بهره مندي يا اعراض از ان هم بايد به هدايت انسانها مرتبط باشد. هم چنين با توجه به آيه الابذكرالله تطمئن القلوب،در مي يابيم كه تنگي معيشت معرضين هم ميتواند به ناآرامي و اضطراب روحي و رواني آنها در مواضع حساس زندگي انها برگردد.
برخي معيشت ضنك را بر دوران برزخ منطبق كرده اند. اما با توجه به معناي عيش و معيشت و نيز اين نكته كه در دوران برزخ اولا اراده و اختياري براي عيش نيست و ثانيا قران در دوران برزخي انسان را ميت خطاب مي كند(عليرغم پابرجا بودن روح) لذا تنگي معيشت و حيات براي دوران برزخ درست به نظر نميرسد.


-اما مفهوم اعمي محشور شدن انها چيست؟
ابتدا نگاهي به معناي دقيق كلمه اعمي بياندازيم:

ايه 124 و 125 و توجه به معناي ريشه كلمه،گوياي ان است كه اين فرد،چيزي را كه در دنيا به ان دسترسي داشته،در صحنه قيامت،دسترسي ندارد.
ايه 126 نيز حاكي از آن است كه در واقع اين فرد، منزوي و فراموش شده است و به همين دليل اطلاع به بعضي اخبار و رويدادهاي قيامت ندارد .اين معنا با آيه 66 سوره مباركه قصص نيز همخواني دارد.

وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ مَاذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِينَ/ فَعَمِيَتْ عَلَيْهِمُ الْأَنْبَاءُ يَوْمَئِذٍ، و روزی را كه [خدا] آنان را ندا درمیدهد و میفرمايد: فرستادگان [ما] را چه پاسخ داديد؟/ پس در آن روز اخبار بر ايشان پوشيده گردد.
در آيه 57 سوره كهف نيز چنين مي فرمايد:وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآيَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَنَسِيَ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ ۚ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذَانِهِمْ وَقْرًا ۖ وَإِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدَىٰ فَلَنْ يَهْتَدُوا إِذًا أَبَدًا
ترجمه : و کيست ستمکارتر از آن کس که به آيات پروردگارش پند داده شده، و از آن روى برتافته، و دستاورد پيشينه خود را فراموش کرده است؟ ما بر دلهاى آنان پوششهايى قرار داديم تا آن را درنيابند و در گوشهايشان سنگينى [نهاديم‌]. و اگر آنها را به سوى هدايت فراخوانى باز هرگز به راه نخواهند آمد.

يعني اعراض كنندگان از آيات خدا،قلب و گوش انان بر پيام هاي هدايت بسته ميشود و در واقع با از دست دادن علم به هدايت، اعمي بحساب مي ايند و هيچگاه به هدايت نخواهند رسيد.اينها طبق ايه 32 سوره اسراء در آخرت نيز اعمي خواهند بود.
و من كان في هذه اعمي فهو في الاخره اعمي و اضل سبيلا

اقاي سيدكاظم فرهنگ


كلمات كليدي: تفسير ترجمه فهم تدبر سوره طاها اعمي سامري

ویرایش بوسیله کاربر 1398/05/30 08:10:43 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

مدیر تالار
fatemeh59 Offline
#2 ارسال شده : 1398/05/19 02:07:46 ب.ظ
fatemeh59

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1398/02/31
ارسالها: 134

تدبر و فهم سوره طه:نكات تفسيري سوره طاها

پرسش: آيا داستان اغواي آدم توسط شيطان،واقعي است يا تمثيلي؟آيا تخلف ادم،بر خلاف عصمت او نيست؟


پاسخ 1:تفسير الميزان ماجراي نافرماني ادم و حوا و خوردن از درخت را تمثيل ميداند نه واقعيت👍👍

"تمثيل حال نوع آدمى بر حسب طبع زمينى و زندگى مادى اش در داستان آدم (عليه السلام ) و هبوط او

و اين داستان - به طورى كه از سياق آن در اين سوره و در غير آن مانند سوره بقره و اعراف بر مى آيد. حال بنى نوع آدم رابر حسب طبع زمينى و زندگى ماديش تمثيل مى كند و مجسم مى سازد، زيرا خدا او را در بهترين قوام خلق كرده ، و در نعمتهايى بى شمار غرق ساخته ، و در بهشت اعتدالش منزل داده ، و از تعدى و خروج به يك سوى افراط و تفريط كه ناشى از پيروى هواى نف س و تعلق به سراب دنيا، و در نتيجه فراموشى جانب رب العزه است تهديد فرمود، تا عهد ميان خود و خدا را فراموش نكرده ، او را نافرمانى و شيطان را در وساوسش پيروى نكند، چون اگر بكند و گول او را بخورد، كه دنيا را برايش زينت داده ، و به نظرش مى رساند كه اگر دل به آن ببندد و پروردگارش را فراموش كند بر اسباب كونى و وجودى مسلط گشته ، همه را به خدمت خود در مى آورد، و هر كه مزاحم خواست هاى او از لذائذ زندگى شود ذليل مى كند، و نيز به نظرش مى رساند كه دنيا براى او باقى و او براى دنيا باقى است .

در اين صورت بعد از آنكه دل به دنيا بست ، و مقام پروردگارش را فراموش نمود، رفته رفته زشتى هاى زندگى دنيا برايش روشن گشته ، آثار سوء شقاوت با نزول بلاها و خيانت روزگار و نكول اسباب و پشت كردن شيطان به او، برايش هويدا مى گردد، آن وقت شروع مى كند با نعمتى ، نعمت از دست داده اى ديگر را تلافى نموده ، به عذابى روى مى آورد تا از عذابى شديدتر از آن فرار كرده باشد، و در گريز از دردى ناگوار، دردى ديگر ناگوارتر را تحمل مى كند تا وقتى كه به او بگويند از بهشت نعمت ها به كلى بيرون گشته ، به مهبط شقاوت و خيبت هبوط كند.

اين همان صورتى است كه از زندگى دنيا براى آدم ممثل شده ، نخست خداى تعالى او را داخل بهشت نموده و كرامت داد، تا سرانجام كارش ‍ بدانجا كشيد كه كشيد، چيزى كه هست از آنجايى كه اين واقعه قبل از تشريع دين اتفاق افتاده و بهشت او بهشت برزخى بوده كه در يك زندگى غير دنيوى برايش ممثل شده ، لذا نهى در آن نيز نهى دينى و مولوى نبوده ، بلكه نهى ارشادى بوده ، كه مخالفتش كار و سرنوشت او را به امرى قهرى كشانيده ، كه تفصيل آن در تفسير دو سوره بقره و اعراف گذشت .

خداى تعالى در اين آيه شريفه نافرمانى مجرمين يعنى اعراض كنندگان از ذكر او و تاركين هدايت او را نسيان و فراموشى آيات خود خوانده ، و مجازات آنان را كه كور كردن در قيامت است نيز فراموشى ايشان ناميده ، و با اين تعبير، آخر كلام را منعطف به اول آن كرده ، چون اول كلام داستان معصيت آدم بود كه خداى تعالى آن را نيز نسيان عهد خوانده و فرموده بود: ((و لقد عهدنا الى آدم من قبل فنسى ((

بنابراين ، داستان بهشت آدم با همه خصوصياتش مثالى است كه سرنوشت آينده يك يك فرزندان او را تا روز قيامت ممثل مى كند، با نهى آدم از نزديك شدن به درخت ، دعوت هاى دينى و هدايت الهى بعد از آدم را ممثل كرده ، و با نافرمانى آدم كه آن را نسيان عهد خواند نافرمانى فرزندانش را كه ناشى از نسيان ياد خداو ياد آيات مذكره او است ممثل فرموده ، تنها فرقى كه ميان آدم و بنى آدم است اين است كه آزمايش آدم قبل از تشريع شرايع بود، و در نتيجه نهيى كه متوجه او شد ارشادى و مخالفت او ترك اولى بود، ولى آزمايش بنى آدم بعد از تشريع دين و مخالفت آنان نافرمانى امر مولوى خدا است .

تفسير الميزان

برخلاف آن چه ميان كل مفسران عصيان آدم به معنى ترك اولى مشهور است، حتى يك روايت ضعيف هم بر اين خيال گواه نيست، و از جمله رواياتى كه طبق نص آيه نظر مى دهد روايتى است كه مأمون خدمت حضرت رضا(عليه السلام) عرض كرد: يا بن رسول الله شما پيامبران را كلا معصوم مى دانيد، پس درباره "عصى آدمُ ربَّه فغوى" چه مى گوييد؟ فرمود: اين عصيان پيش از عصمت و رسالتش بود، به دليل "ثم اجتباه ربّه" كه خود گزينش رسالتى است، كه نخست "فتاب عليه" خدا بر اين آدم گناه كار بازگشت نمود، تا موفق به توبه گردد و پس از توبه، حضرتش را به مقام رسالت برگزيد.

و اين سخن كه آن بهشت جاى تكليف نبوده پس عصيان و غوايت هم سرپيچى از تكليف نيست! با نص عصيان و غوايت مردود است، زيرا اگر تكليفى نبوده عصيان و غوايت هم معنايى ندارد. وانگهى اين نهى مكرر پروردگار از اين كه از اين درخت نخوريد، معلوم است خود تكليف است و آيا آدم غيرمكلف، مكلف شده است؟

البته عالم برزخ و رستاخيز جاى تكليف نيست ولى در دنيا چه زمينش و چه آسمانش براى عاقلان جاى تكليف است و آيا آدم و حوا عاقل نبودند و يا در برزخ و رستاخيز مى زيسته اند؟ و فى الجمله با هفت نص قرآنى چنانكه در سوره بقره گذشت، اين عمل آدم و حوا قطعاً عصيان، غوايت، ضلالت، زلّت و ... بوده است.

تفسير فرقان👍

داستان زیبای آفرینش انسان و برگزیدگی آدم
داستان برگزیدگی آدم؛ که در سوره¬های اسراء و حجر قسمت¬هایی از آن ذکر شد، و در این سوره نیز قسمتی، و آنگاه در سوره اعراف و بالاخره در سوره بقره تکمیل خواهد شد،

اما آنچه از قرآن فهمیده می¬شود این است که این داستان در سه مرحله مطرح است:
1- مرحله نرم¬افزاری (تقدیر، برنامه¬ریزی، عالم ملائکه، ابلیس، امتحان بین آدم و ملائکه و پیروزی آدم و شکست ملائکه، فراخوان ملائکه برای سجده ...)
2- مرحله « نه آسمان نه زمین» که مرحله مطرح در همین سوره است و گول خوردن آدم و همسرش در آن موقعیت واقع می¬شود.
3- مرحله آغاز حیات زمینی (هبوط، زاد و ولد، شیطان¬ها، ... تاکنون) و در این سوره با ذکر این قسمت داستان با توجه به «درس» و «درب» به مسلمانان می-فرماید صحنه گول خوردن پدرتان از ابلیس فقط منحصر به آن شرایط نبوده و هم اکنون نیز شما در معرض القائات شیطانی هستید، پس مواظب باشید و ...

در خصوص خوردن از درخت ممنوعه ،آنجا نه دنیا بود نه آخرت، و آدم هنوز «نبی» نشده بود، لذا کاربرد عناوینی مانند گناه و ترک اولی و امثالهم برای آن شرایط موجه نیست.


از تفسير اقاي گنجه اي

ویرایش بوسیله کاربر 1398/05/23 07:48:12 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

fatemeh59 Offline
#3 ارسال شده : 1398/05/20 01:59:32 ب.ظ
fatemeh59

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1398/02/31
ارسالها: 134

ترجمه،تفسير و فهم سوره طه:در داستان گوساله سامري،منظور از اثرالرسول چيست؟


پرسش:یکی از موارد اختلاف مترجمین و مفسرین در سوره طه ایه 96 است

عبارت فقبضت قبضه من اثر الرسول فنبذتها،به نظر شما مناسب ترین ترجمه و تفسیر چیست؟

قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَكَذَلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي ﴿۹۶﴾

انصاریان: گفت: من به حقایق و اسراری آگاه شدم که آنان آگاه نشدند، پس اندکی از دانش و اسرار رسول را گرفتم و [بر اثر هواپرستی] آن را دور انداختم [و به گوساله سازی پرداختم]؛ و این گونه نفس من [آن کار بسیار خطرناک را برای گمراه کردن بنی اسرائیل] در نظرم آراست.

خرمشاهی: [سامرى] گفت من چيزى را ديدم كه ديگران نديده بودند، و مشتى از خاك پاى جبرئيل برگرفتم، و آن را [در خمير مايه گوساله] انداختم، و بدينسان بود كه نفسم بدى را به من آراسته جلوه داد

مکارم شیرازی: گفت: من چيزي ديدم كه آنها نديدند، من قسمتي از آثار رسول (و فرستاده خدا) را گرفتم، سپس آنرا افكندم، و اين چنين نفس من مطلب را در نظرم جلوه داد!

ترجمه خواندنی،ملکی:گفت: «من مجسمه‌سازی بلدم و مردم بلد نیستند. نصفه‌نیمه به حرف‌هایت ایمان آوردم؛ ولی همان را هم بی‌خیال شدم. مجسمه‌ای ساختم و گوساله‌پرستی کردم. این‌طوری هوا‌وهوسم این کار زشت را در نظرم رنگ‌ولعاب داد.»

پاسخ1:

گوساله سامری
بالاخره قومی که عمری را در بساط بت و بت¬پرستی گذرانده بود ولو اینکه اسمی هم از توحید ابراهیمی بر سرشان بود، غیبت موسی سبب میدان¬یابی اغوای اغواگران شد و ممانعت هارون نیز ضعیف بود و نتوانست جلوگیری کند و بت-پرستیِ قلبیِ پنهان بصورتِ ملموسِ آشکار خودنمائی کرد.

واقعاً جواب سامری را در آیه 96 چگونه می¬توان تفسیر کرد؟
1- «آن رسول» کیست؟
2- «مشتی از اثر»ی از آن رسول یعنی چه؟
3- «چیزی دیدم که آنها ندیدند» مربوط به چیست؟
4- «انداختم» یعنی چه؟،
در اینجا باید عرض کنیم که تقریبا عموم مفسران برای فهم این قسمت به روایات متکی بوده اند و سخنان عجیب و غریبی گفته اند که نه تنها به فهم مطلب چندان کمکی نمیکند بلکه سبب بد فهمی هم میشود اما، ما، با توجه به ترتیب نزول و عصاره محتوای سوره (یعنی «درس») و عصاره محتوای پاراگراف (یعنی «درب») قاعدتا نباید دچار مشکلی باشیم.
اگر به ترتیب نزول توجه داشته باشیم اولین بار که کلمه منافق را در قرآن می بینیم در سوره عنکبوت است که به هجرت خیلی نزدیک است.
یعنی اینکه منافقین حس کرده بودند که این نهضت (یعنی اسلام) آینده دارد و کارش اصطلاحا «میگیرد»، لذا بدون اینکه موضوع حق و باطل برایشان مهم باشد به آنحضرت گرویدند تا در آیندهء نهضت، از آن نمد کلاهی داشته باشند و چنانکه تاریخ اسلام گویا است حسابشان هم درست درآمد و به ریاست و آلاف و الوف هم رسیدند و ضمنا هنوز سی سال از وفات آنحضرت نگذشته بسیاری از عناصر مهم محتوائی اسلام را نیز کاملا تغییر دادند.

کار سامری نیز چنین کاری بود، او نیز کل جریان حضرت موسی را تحلیل کرد و متوجه عناصری شد که از آنها برای ریاست احتمالی خویش استفاده کرد و مدتی هم (لا اقل تا برگشتن آنحضرت از میقات) موفق هم بود و ریاست پیدا کرد و هارون را که جانشین آنحضرت بود کنار زد و منزوی نمود.
بنابر این « بصرت بما لم یبصروا» یعنی اینکه در کار موسی مطالعه کردم و متوجه چیزهایی شدم که عموم مردم متوجه نشدند و «قبضت قبضة من اثرالرسول» (اعم از اینکه رسول موسی باشد یا جبرئیل که نتیجه گیری را تغییر نمیدهد) یعنی عنصری از عناصر دین موسی را گرفتم (که در این مورد تبدیل چند خدائی فرعونیان به تک خدائی دین موسی باشد) و « نبذتها» به قرینه «کذلک القی السامری» به معنی «القیتها» است،

و خلاصه مطلب این است که در کار رسول (اعم از موسی یا جبرئیل) مطالعه کردم و قسمتی از آن را انتخاب کردم و آن را القاء کردم، که در این مورد با توجه به اینکه بنی اسرائیل مدتی طولانی تحت بردگی فرعونیان بودند و فرعونیان تندیس بعضی از حیوانات را به عنوان نماد برخی از قدرت های خدائی پرستش میکردند، سامری نیز به زبان «قومِ تا دیروز برده و هنوز تحت تاثیر پسماندهای دین اربابان سابق» سخن گفت و تک خدائی را به عنوان رمز موفقیت موسی گرفت و نیز آن خدا را بصورت گوساله ای که صدائی هم از آن در می آمد معرفی کرد (که بالاخره خارق عادتی هم چاشنی کار خویش کند و بتواند در عوام الناس زمینه پذیرشی ایجاد کند) و پذیرفته هم شد و قسمتی از بنی اسرائیل اورا به رهبری خویش پذیرفتند.

و در این پاراگراف دارد به مسلمانان هشدار میدهد مبادا شما این گوهر عظیم را در اثر رفتار عده ای فرصت طلبِ منافقِ عوام فریب از دست بدهید که البته واقعیات تاریخی بما میگوید که موضوع این هشدار (که بعدا در سوره اعراف هم تکرار شد) واقع شد و مسلمانان دچار آن شدند که هنوز هم گرفتارش هستند.

از تفسير آقاي جمال گنجه اي

پاسخ 2:

موسي، سامرى را كه همان «شَمِرونى» عَبَرانى است مورد بازخواست قرار داد كه چرا چنين كردى؟ گفت: مخفيانه كارى كردم كه آن ها نفهميدند، به اين صورت كه بخشى از آثار رسالتى موسى را گرفتم و به دور افكندم تا به اين وسيله از ايمان اسرائيليان بكاهم، و اين خود راهى شيطانى است كه شخصيتى مورد قبول ابتدا حقى را بپذيرد و سپس آن را فروافكند كه اين خود موجب سستى ديگران گردد، كه حق بر ضد حق، آن را به كلى ناحق مى كند.
"اثر الرسول" از آثار رسالتى موسى است و نه ـ چنانكه گمان شده ـ خاك پاى جبرئيل! كه اولا جبرئيل ـ براى غير معصومان، تا چه رسد به كافران ـ ديدنى نيست، و در ثانى خاك پا ندارد و اگر هم داشته باشد خاك پايش به ويژ0 براى گمراهان معجزه نيست و آيا معجزه ربانى براى نقض حق به كار برده مى شود؟ بلكه اين جا رسولى به جز موسى براى اينان پيدا نبود و اثرش هم اثر رسالتى است كه سامرى بخشى از آن را برگرفت و همان را با ترديد و تشكيكى به دور افكند، كه اين خود اضافه بر جريان تأخير موسى موجب گمراهى اينان گرديد.

تفسير فرقان

پاسخ 3:
در جريان سامري آمده كه او بموسي گفت «فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهٰا» طه: ۹۶ مراد از اثر، چنانكه از ابو مسلم اصفهاني و فخر رازي نقل شده دين موسي و مراد از رسول خود موسي است
يعني من مقداري از دين تو را قبول كردم و سپس آنرا بدور افكندم و معني «بَصُرْتُ بِمٰا لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ» در صدر آيه آن است كه من بطلان دين تو را دريافتم ولي اين مردم ندانستند ولي باز اين ترجمه داراي اشكال است و دلچسب نيست و اللّٰه العالم.
و در بارۀ آنكه سامري از جاي پاي مركب جبرئيل خاك زنده شده را برداشت و مراد از اثر در آيه جاي پاي مركب و مراد از رسول، جبرئيل است يك روايت مرسلۀ از علي بن ابراهيم نقل شده (تفسير برهان ذيل آيه) و چند روايت در الدر المنثور و غيره آمده ولي بعيد بنظر ميايد و در ذيل روايت هست كه در اثر زدن خاك مزبور بگوساله در بدن آن مو روئيد و اين عجيبتر است در مجسّمه ايكه از طلا ساخته شده چطور مو ميرويد؟!! وانگهي آنوقت كه مركب جبرئيل وارد آب شد بني اسرائيل از آب گذشته بودند سامري در آنجا نبود كه خاك را ببيند و بردارد و اللّٰه العالم.

[قاموس قران - أَثَر: ؛ ج ۱، ص: ۲۲ - صفحه۳۰]

پاسخ 4:

كلمه ((اثر(( در جمله ((من اثر الرسول (( شكلى است كه از پاى آدمى در هنگام راه رفتن بر زمين مى افتد و در آن نقش مى بندد، و اصل در معناى آن ، هر نشانه و علامتى است كه از هر چيزى بعد از رفتن آن به جاى مى ماند، به طورى كه هر كس ببيند به آن چيز پى مى برد، مانند ساختمانى كه اثر بنّا است ، و مصنوع كه اثر صانع است ، و علم كه اثر عالم است و... و از اين جهت جاى پا را كه بر زمين نقش مى بندد اثر اقدام گويند.

كلمه ((رسول (( به معناى كسى است كه حامل پيامى باشد و در قرآن كريم ، هم بر رسول بشرى كه حامل رسالت خدابه سوى خلق است اطلاق مى شود و هم بر جبرئيل كه حامل وحى الهى است ، همچنان كه فرموده : ((انه لقول رسول كريم (( و هم همه ملائكه ، رسل خوانده شده اند مانند آيه ((بلى و رسلنا لديهم يكتبون (( و نيز مانند: ((جاعل الملائكه رسلا اولى اجنحه ((

در هيچ جاى قرآن كريم نه در موارد نقل اين داستان و نه در هيچ موردى كه ارتباطى با آن داشته باشد بيانى كه جمله مذكور را توضيح دهد نيست ، و به همين جهت مفسرين در معناى آن اختلاف كرده اند.

● وجوه مختلفى كه مفسرين در معناى (بصرت بمالم يبصروا...) گفته اند

بيشتر مفسرين بر طبق روايات وارده در اين داستان گفته اند: سامرى جبرئيل را در هنگامى كه به موسى (عليه السلام ) نازل مى شد، تا به او وحى برساند ديد و يا ديد كه بر اسبى بهشتى سوار است و نازل شد تا فرعون و لشكريانش را براى غرق شدن به دريا راهنمايى كند، در آن موقع مشتى از خاك زير پاى اسب او يا زير پاى خود جبرئيل برداشته ، با خود نگه داشت .
و از خاصيت هاى اين خاك اين بوده كه به هر چيز مى ريختند جان مى گرفت و زنده مى شد، سامرى خاك را همچنان داشت ، تا روزى كه آن گوساله را ساخت و خاك را در آن ريخت و در دم جان گرفت و حركت كرد و به صدا در آمد.

و از ابومسلم نقل شده كه در تفسير آيه گفته است : در قرآن تصريحى به اين معنا - كه مفسرين گفته اند - نشده و در اينجا وجه ديگرى است ، و آن اين است كه مراد از رسول ، موسى (عليه السلام ) و مراد از ((اثر رسول ((، سنت و رسم او باشد كه بدان امر شده بود و بر آن روش عمل مى كرد،
و بيان آن در آيه شريفه اين مى شود كه وقتى موسى روى به سامرى آورد، و شروع به ملامت و باز خواست كردن وى نمود در برابر عملى كه كرد و مردم را گمراه نمود، سامرى گفت : ((بصرت بما لم يبصروا به (( يعنى من به دست آوردم كه آنچه مردم بر آن شده اند حق نيست و من چيزى را كه از دين تو گرفته بودم آن را طرح كردم و بدان تمسك ننمودم ،
و اگر به جاى تعبير از لفظ موسى ، به غايب تعبير كرد، از باب سخن گفتن رعيت در برابر سلطان است كه با اينكه در برابر او قرار دارد مى گويد: ((فرمايش امير در اين باره چنين و چنان است (( و اگر از ناحيه سامرى به موسى اطلاق رسول كرده براى اين بوده كه نوعى استهزاء را برساند، چون مردى كافر بوده و رسالت موسى را قبول نداشته ،
و اشكال آن اين است كه اولا: سياق آيه شهادت مى دهد بر اينكه ريختن متفرع بر گرفتن بوده و گرفتن هم متفرع بر ديدن بوده ، خلاصه چون چيزى ديدم كه ديگران نديدند، قبضه اى از آن برداشتم ، و چون برداشتم آن را ريختم و لازمه وجه مزبور اين مى شود كه ريختن متفرع بر ديدن و ديدن متفرع بر قبض بوده (يعنى چون ديدم آن را ريختم ، و چون ريختم آن را گرفتم ) و اگر كلام مذكور صحيح بود جا داشت بگويد: ((بصرت بما لم يبصروا به فنبذت ما قبضته من اثر الرسول - چون به رازى بر خوردم كه ديگران نديده بودند آنچه را كه از دين رسول گرفته بودم رها كردم (( و يا بگويد: ((قبضت قبضه من اثر الرسول فبصرت بما لم يبصروا به فنبذتها - اثرى از دين رسول گرفته بودم ولى چون چيزى ديدم كه ديگران نديده بودند آن را رها كردم ((

و ثاننا: لازمه توجيه آن اين است كه جمله ((وكذلك سولت لى نفسى (( اشاره باشد به علت ساختن گوساله ، و جواب باشد از پرسش ‍ موسى كه پرسيد: ((ما خطبك (( و حاصل آن اين باشد كه اگر گوساله را ساخته تنها از اين جهت بوده كه نفسش او را تسويل كرد تا مردم را گمراه كند، پس مدلول صدر آيه اين است كه او موحد نبوده ، و مدلول ذيلش اين مى شود كه او وثنى هم نبوده ، نه موحد بوده و نه بت پرست ، با اينكه كلام موسى (عليه السلام ) به حكايت قرآن كه مى فرمايد: ((و انظر الى الهك الذى ظلت عليه عاكفا لنحرقنه - به معبودت نگاه كن كه او را مى پرستيدى كه چگونه آتشش مى زنيم (( دلالت دارد بر اينكه سامرى وثنى بوده .
و ثالثا: تعبير از موسى به رسول با اينكه با خود او حرف مى زد بعيد است .

ممكن است براى آيه معنايى ديگر تصور كرد - كه ديگران هم احتمالش را داده اند - و آن اينكه : مقصود از (اوزارى از زينت قوم ) زيورهايى از طلا كه از قبطيان بوده باشد و موسى دستور داده بوده كه آنها را جمع آورى نموده و با خود حمل كنند و چون طلا هاى مذكور مال موسى (عليه السلام ) و يا منسوب به او بوده ، لذا مراد از اثر رسول ، همانها باشد پس سامرى در جمله ((قبضت قبضه من اثر الرسول (( مى خواهد بگويد من در كار ريخته گرى و مجسمه سازى ماهرم مقدارى از اموال رسول را گرفته ريخته گرى كردم و اطلاعاتى دارم كه مردم ندارند، پس وسوسه مرا گرفت كه خوب است با طلا هاى رسول مجسمه اى بسازم ، پس مشتى از اثر رسول را - كه همان زيورهاى طلايى باشد - گرفتم و در آتش انداختم ، و براى مردم گوساله اى در آوردم كه صدا مى كرد، طورى ساختم كه هر وقت هوا در جوف آن وارد مى شد و با فشار از دهانش بيرون مى آمد صداى گوساله در مى آورد.
تا اينجا معنا رو به راه است ، باقى مى ماند اينكه چرا از موسى با اينكه با خود او صحبت مى كرد تعبير به رسول نمود؟ و چرا طلا هاى مردم را اثر رسول خواند؟ و چرا با اينكه خودش به گوساله ارادت مى ورزيد ساختن آن را وسوسه نفسانى ناميد؟.

تفسير الميزان

گفتگويي ديگر:

-"رسالت" موسا و چیزهایی از دست "سنت دینی" وی که قابل برگرفتن و یا فروهشتن باشند عمدتن به پس از ماجراهای کوه سینا راجع اند.

اگر از عقل عرفی من بپرسید ترجیح میدهم که "نبذ و انداختن" اینجا به معنای به کار زدن باشد و نه دور انداختن. موید دلیل‌گونه آن هم همین کار گروه‌های گوناگون مسلمین که هر کدامشان پاره‌ای از سنت را بر گرفته اند و دستگاهی برای خود درست کرده اند و از حدیثی و قرآنی و عقلی و شهودی و دهری و جمعی و ... هر کدام تاریخها آفریده اند.

جناب آقاي فرزين

-سلام و سپاس از شما

با مفهوم بند اول موافقم باين صورت كه وقتي سامري در جواب موسي ، اثر الرسول ميگويد،طبيعي است غير موسي مدنظرش باشد و گرنه مي گفت من اثرك

اما در معناي نبذ با شما هم نظر نيستم.نگاهي به كاربردهاي ان در قران انداختم. همه همين معناي مشهور كنار گذاشتن و دورافكندن را دارد.
جالب توجه انكه در بقره 100 و 101 و نيز ال عمران187 به يهودياني اشاره دارد كه كتاب و عهد را كنار گذاشتند :فنبذوه ورائ ظهورهم
يا كلما عاهدوا عهدا نبذه فريق منهم

جناب آقاي فرهنگ

-گویا روشن است اجمالن که نبذ یعنی انداختن.
این قدر مشترک ما است.
حال سخن در این است که آیا انداختن از نوع انداختن حبال و عصی در میدان و کارت روی میز و قند توی چای و مانند آن است یا از گونه‌ای دیگر. ("ط ر ح" هم همینگونه است.)

در همان سوره طه به عقب که برگردیم دو کاربرد همانند دیگر هم می‌بینیم:
القاء و قذف.
طه:۸۷ که برای خود آیتی کامل در این باب است!

ضمنن، از کاربردهای ۱۲گانه دیگر "ن ب ذ" در قرآن هم اکثرن همان انداختن اند، و "دور انداختن" همراه قرینه است.

من کاملن بعید میدانم که از واژه "رسول" قصد استهزا داشته باشد،
زیرا:
هم وجه روشنتر و راحت‌تری در میان داریم (مثلن مفهوم "مانند خود رسول عمل کردم")؛
و هم با واچید همراه آن ناسازگار مینماید: بعید است گوینده "و کذلک سولت لی نفسی" چنان چرخشی کند و چنین چیزی گوید.

جناب آقاي فرزين

ویرایش بوسیله کاربر 1398/06/20 07:35:44 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

fatemeh59 Offline
#4 ارسال شده : 1398/05/22 07:16:54 ق.ظ
fatemeh59

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1398/02/31
ارسالها: 134

یاس انصاری:
سوره طه به ترتیب مصحف کنونی سورة ٢٠ - وبه ترتیب نزول سوره ۴۸ قران و  ۱۳۵ ایه دارد با توجه به محتوا جزء سوره های مکی میباشد ودر مرحله پنجم، سال چهارم بعثت بر پیامبر اکرم ص نازل شده است
فراز اول ایات ۱_۸
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
به نام الله آن بسیار بخشنده ی مهربان
طه ﴿١﴾
 مَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى ﴿٢﴾
نازل نکردیم بر تو این قران را تا به رنج وزحمت بیافتی
 إِلا تَذْکِرَةً لِمَنْ یَخْشَى﴿٣﴾
جز اینکه پندی باشد برای کسیکه میترسد
 تَنْزِیلا مِمَّنْ خَلَقَ الأرْضَ وَالسَّمَاوَاتِ الْعُلا ﴿٤﴾ 
نازل شدنیست از سوی کسیکه آفرید زمین وآسمانهای رفیع را
الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى ﴿٥﴾
آن بسیار مهربان که بر عرش اسقرار یافته
 لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَّرَى ﴿٦﴾ 
برای اوست آنچه در آسمانها وانچه در زمین وآنچه در بین آندو است وانچه زیر خاک است
وَإِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى ﴿٧﴾ 
واگر آشکار کنی سخن گفتن را پس همانا او میداند نهان ونهانتر را
اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ لَهُ الأسْمَاءُ الْحُسْنَى ﴿٨﴾
الله نیست هیچ معبودی جر او برای اوست آن نامهای نیکوتر
درب فراز اول:
ای پیامبر این قران از سوی خالق بسیار مهربان هستی برای پنددادن کسانیکه از خدا پروا میکنند نازل شده پس برای هدایت غیر این افراد خود را به مشقت نیانداز
فراز دوم ایات ۹_۱۶
 وَهَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ مُوسَى ﴿٩﴾
وآیا رسید تورا حکایت موسی
 إِذْ رَأَى نَارًا فَقَالَ لأهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى ﴿١٠﴾
زمانیکه دید آتشی را پس گفت به اهلش درنگ کنید همانا من دیدم آتشی را شاید بیاورم از آن پاره ای یا بیابم بر آن اتش هدایتی را
 فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِیَ یَا مُوسَى ﴿١١﴾ 
پس زمانیکه رسید آن (آتش) را نداده شد ای موسی
إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى ﴿١٢﴾
همانا من ، منم پروردگارت پس بیرون بیار کفشت را همانا تو در سرزمین مقدس طوی هستی
 وَأَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَى ﴿١٣﴾
ومن برگزیدم تورا پس گوش فرا ده به آنچه وحی میشود
 إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی ﴿١٤﴾
همانا من ، منم الله نیست هیچ معبودی مگر من پس عبادت کن مرا وبه پا دار نماز را برای یادکرن من
 إِنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ أَکَادُ أُخْفِیهَا لِتُجْزَى کُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَى ﴿١٥﴾ 
همانا قیامت آمدنیست ، میخواهم پوشیده دارم آنرا تا پاداش داده شود هر جانی به سبب آنچه تلاش میکند
فَلا یَصُدَّنَّکَ عَنْهَا مَنْ لا یُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَى ﴿١٦﴾
پس بازنداردتورا از آن کسیکه ایمان نمی اورد به ان وپیروی نکن هوای نفسش را پس(در آنصورت) هلاک خواهی شد
درب فراز دوم:
بیان توحید ومعاد وراه سعادت در قیامت به حضرت موسی جهت آماده سازی ایشان برای امر رسالت وهدایت قوم بنی اسرائیل در اولین مراحل وحی به حضرت موسی

فزاز سوم ایات ۱۷_۲۴
 وَمَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَا مُوسَى ﴿١٧﴾ 
وچیست آنچه به دست توست ای موسی
قَالَ هِیَ عَصَایَ أَتَوَکَّأُ عَلَیْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِی وَلِیَ فِیهَا مَآرِبُ أُخْرَى ﴿١٨﴾
گفت این عصای من است تکیه میدهم بر آن وفرومی ریزم به وسیله آن برگ درختان را بر گوسفندانم وبرای من در آن حاجتهای دیگریست
 قَالَ أَلْقِهَا یَا مُوسَى ﴿١٩﴾
گفت بیانداز آن را ای موسی
فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِیَ حَیَّةٌ تَسْعَى ﴿٢٠﴾ 
پس انداخت آن را پس ناگهان آن اژدهایی شد که به سرعت می جنبید.
قَالَ خُذْهَا وَلا تَخَفْ سَنُعِیدُهَا سِیرَتَهَا الأولَى ﴿٢١﴾ 
گفت بگیر آنرا ونترس به زودی بازمی گردانیم انرا به صورت اولیه اش
وَاضْمُمْ یَدَکَ إِلَى جَنَاحِکَ تَخْرُجْ بَیْضَاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ آیَةً أُخْرَى ﴿٢٢﴾
وجمع کن دست وبه گریبانت را تا خارج شود سفید درخشان بدون نقص به حالت نشانه ای دیگر
 لِنُرِیَکَ مِنْ آیَاتِنَا الْکُبْرَى ﴿٢٣﴾
تا نشان دهیم به تو از نشانه های بزگترمان
 اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى ﴿٢٤﴾
برو به سوی فرعون همانا او سرکشی کرد

درب فراز سوم: خبر چگونگی اِعطاء معجزات اثر بخش برای هدایت بنی اسرائیل به حاکمیت فرعون که طغیان گر بود باکلماتی آرامش بخش برای آماده سازی حضرت موسی از سوی خداوند

فراز چهارم ایات ۲۵_ ۳۶

 قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی ﴿٢٥﴾
گفت پروردگارا گشایش ده برای من سینه ام را
وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی ﴿٢٦﴾
واسان کن برایم کارم را
 وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِی ﴿٢٧﴾
وبگشا گره از زبانم را
 یَفْقَهُوا قَوْلِی﴿٢٨﴾
تا بفهمند سخنم را
 وَاجْعَلْ لِی وَزِیرًا مِنْ أَهْلِی ﴿٢٩﴾
وقرار ده برای من وزیری از اهلم
 هَارُونَ أَخِی ﴿٣٠﴾
هارون برادرم را
 اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی ﴿٣١﴾
محکم کن به وسیله او پشتم را
 وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی ﴿٣٢﴾ 
وشریک کن او را در فرمانم
کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیرًا ﴿٣٣﴾
تا تسبیح کنیم تو را بسیاری
وَنَذْکُرَکَ کَثِیرًا ﴿٣٤﴾
ویادکنیم تورا بسیاری
 إِنَّکَ کُنْتَ بِنَا بَصِیرًا ﴿٣٥﴾
همانا تو هستی به ما بینا
 قَالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یَا مُوسَى ﴿٣٦﴾
گفت (خدا) بتحقیق داده شدی آنچه درخواست کردی توای موسی
درب فراز چهارم:
درخواست های حضرت موسی از خداوند برای دریافت موارد مورد نیاز در امر رسالتش وپذیرفته شدن آنها از سوی خدا

فراز پنجم: ایات۳۶_۴۱

 وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْرَى ﴿٣٧﴾
وهرآینه بتحقیق منت نهادیم برتو بار دیگری
 إِذْ أَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّکَ مَا یُوحَى ﴿٣٨﴾
زمانیکه وحی کردیم به سوی مادرت آنچه وحی میشود
 أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِی وَعَدُوٌّ لَهُ وَأَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی وَلِتُصْنَعَ عَلَى عَیْنِی ﴿٣٩﴾ 
اینکه قرارده اورا در صندوقی پس بیانداز اورا در دریا پس باید بیافکند اورا دریا به ساحل تا بگیرد اورا دشمنی برای من ودشمنی برای او .وافکندم بر تو محبتی از خودم و تا بزرگ شوی در مقابل چشمم

إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى مَنْ یَکْفُلُهُ فَرَجَعْنَاکَ إِلَى أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلا تَحْزَنَ وَقَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّیْنَاکَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاکَ فُتُونًا فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَى قَدَرٍ یَا مُوسَى﴿٤٠
یادار زمانیکه راه میرفت خواهرت پس میگفت آیا راهنمایی کنم شما را بر کسیکه نگهداری کند او را .پس بازگرداندیم تورا به مادرت تا روشن شود چشمش وتا غمگین نشود .وکشتی جانی را پس نجات دادیم تورا از اندوه وآزمودیم تو را یک نوع آزمودنی پس درنگ کردی سالیانی در بین اهل مدین سپس آمدی به موقع ای موسی
وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی ﴿٤١﴾
و برگزیدم تو را برای خودم
درب فراز پنجم:
یاداوری نعمتهای الهی به حضرت موسی از کودکی تا انتخاب شدنش برای رسالت که امکان تحقق اراده الهی در هر شرایطی را می رساند واین نقطه قوتی برای آرامش رسولان بعدی می باشد

فراز ششم ایات ۴۲_۴۸
 اذْهَبْ أَنْتَ وَأَخُوکَ بِآیَاتِی وَلا تَنِیَا فِی ذِکْرِی ﴿٤٢﴾
برو تو وبرادرت با نشانه های من وسستی نکنید شما دو نفر در یادکردنم
 اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى ﴿٤٣﴾
بروید به سوی فرعون همانا او طغیان کرده است
 فَقُولا لَهُ قَوْلا لَیِّنًا لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَى ﴿٤٤﴾
پس بگویید با اویک نوع سخنی نرم شاید او متذکر شود یا بترسد
 قَالا رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَنْ یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَنْ یَطْغَى ﴿٤٥﴾
گفتند پروردگارا همانا ما میترسیم اینکه آسیب رساند بر ما یا اینکه سرکشی کند
 قَالَ لا تَخَافَا إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى ﴿٤٦﴾
گفت نترسید همانا من با شماهستم میشنوم ومیبینم
فَأْتِیَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّکَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْنَاکَ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکَ وَالسَّلامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى ﴿٤٧﴾
پس بروید به سوی او پس بگویید همانا ما دو رسول پروردگارت هستیم پس بفرست با ما بنی اسرائیل را وعذاب نکن آنها را ،بتحقیق آوردیم تو را نشانه ای از پروردگارت ودردو بر کسیکه پیروی کند این هدایت را
 إِنَّا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَى مَنْ کَذَّبَ وَتَوَلَّى ﴿٤٨﴾
وهمانا ما ، بتحقیق وحی شده به سوی ما همانا این عذاب بر کسی است که تکذیب کرد و روی گرداند

درب فراز ششم:
فرامین الهی به حضرت موسی وهارون جهت برخورد با فرعون ابتدا با نرمش ودرادامه تهدیدهمراه با بیان سرانجام مخالفان که می تواند بهترین شیوه هدایتی بقیه انسانها به کار گرفته شود

فراز هفتم ایات ۴۹_۷۶

 قَالَ فَمَنْ رَبُّکُمَا یَا مُوسَى ﴿٤٩﴾
گفت پس چه کسیست پروردگار شما ای موسی
 قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى﴿٥٠﴾
گفت پروردگار ما کسیست که اعطا کرد هر چیزی را ، آفرید آنرا سپس هدایت کرد
 قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الأولَى ﴿٥١﴾
گفت(فرعون) پس چیست حال اقوام اولین
 قَالَ (عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّی فِی کِتَابٍ لا یَضِلُّ رَبِّی وَلا یَنْسَى ﴿٥٢﴾
گفت(موسی) علم آن نزد پروردگارم هست در کتابی که گم نمی کند پرکردگارم ونه فراموش میکند
 الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الأرْضَ مَهْدًا وَسَلَکَ لَکُمْ فِیهَا سُبُلا وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْ نَبَاتٍ شَتَّى ﴿٥٣﴾
کسیکه قرار داد برای شما زمین را محل آسایشی وایجاد کرد برای شما در آن راهها ونازل کرد از آسمان آبی پس بیرون اورد به وسیله آن زوجهارا از گیاهانی گوناگون
 کُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لأولِی النُّهَى ﴿٥٤﴾ 
بخورید و بچرانید چهارپایانتان را همانا در ان هرآینه نشانه هایست برای صاحبان عقل
مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَى ﴿٥٥﴾
از ان آفرید شما را ودر آن باز میگرداند شما را واز ان خارج میکند شمارا باری دیگر

 وَلَقَدْ أَرَیْنَاهُ آیَاتِنَا کُلَّهَا فَکَذَّبَ وَأَبَى ﴿٥٦﴾
وهرآینه بتحقیق نشان دادیم اورا نشانه هایمان همگیش پس تکذیب کرد و سرپیچید
 قَالَ أَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا بِسِحْرِکَ یَا مُوسَى ﴿٥٧﴾ 
گفت(فرعون) آمدی ما را تا بیرون کنی ما را از سرزمینمان با جادویت ای موسی
فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ فَاجْعَلْ بَیْنَنَا وَبَیْنَکَ مَوْعِدًا لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَلا أَنْتَ مَکَانًا سُوًى ﴿٥٨﴾
پس هراینه میاوریم برایت جادویی مثل آن پس قرار ده بین ما وبین خودت وعده گاهی تخلف نمی کنیم آنرا ما ونه تو درجایگاهی مسطح
قَالَ مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَةِ وَأَنْ یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى ﴿٥٩﴾
گفت وعده گاه شما روز عید است که جمع شوند مردم هنگام روز
 فَتَوَلَّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ کَیْدَهُ ثُمَّ أَتَى ﴿٦٠﴾
پس روی گرداند فرعون پس جمع کرد مکرش را سپس آمد
 قَالَ لَهُمْ مُوسَى وَیْلَکُمْ لا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ کَذِبًا فَیُسْحِتَکُمْ بِعَذَابٍ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى ﴿٦١﴾ 
گفت به ایشان موسی وای بر شما افترا نزنید بر الله دروغی را پس تا نابود کند شما را به عذابی وبه تحقیق زیان کرد کسی که افترا زد
فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَى ﴿٦٢﴾
پس کشمکش کردند کارشان را در بینشان وپنهان کردند آن سخن پنهانی را
قَالُوا إِنْ هَذَانِ لَسَاحِرَانِ یُرِیدَانِ أَنْ یُخْرِجَاکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِمَا وَیَذْهَبَا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلَى ﴿٦٣﴾
گفتند اینکه ایندو هرآینه دو جادوگرند که میخواهند اینکه خارج کنند شمارا از سرزمینتان به کمک جادویشان تا از بین ببرند آئین برترتان را
 فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا وَقَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى ﴿٦٤﴾
پس جمع کنید مکرتان را سپس بیاید به صف درحالیکه بتحقیق پیروز است امروز کسیکه برتری یافت
 قَالُوا یَا مُوسَى إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَإِمَّا أَنْ نَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَى ﴿٦٥﴾ 
گفتند ای موسی یا بیافکن ویا اینکه باشیم اول کسیکه می افکند
قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى ﴿٦٦﴾
گفت بلکه بیافکنید پس ناگهان ریسمانهایشان وچوبدستیشان به خیال میامد که بهدسویش از طریق جادویشان همانا ان میجنبد
فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُوسَى ﴿٦٧﴾ 
پس احساس کرد پیش خودش ترسی را موسی
قُلْنَا لا تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الأعْلَى ﴿٦٨﴾
گفتیم نترس همانا تو تویی برتر
 وَأَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَلا یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَى ﴿٦٩﴾
وبینداز آنچه را که در دستت هست تا ببلعد آنچه فراساختند ، همانا فقط(آنچه) فراساختند مکر جادوگری هست ورستگار نمیشود جادوگر هرکجا که برود.
 فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَى ﴿٧٠﴾
پس افکنده شدند آن جادوگران به حالت سجده ، گفتند ایمان آوردیم به پروردگار هارون وموسی
 قَالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلأقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ وَلأصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَیُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَى ﴿٧١﴾ 
گفت(فرعون) آیا ایمان آوردید به او قبل اینکه اجازه دهم به شما . همانا او هر آینه بزرگ شماست که آموخت شما را این جادو پس هر آینه قطع کن

م البته البته دستان شما وپاهای شما را در خلاف هم وهرآینه به صلیب کشم البته البته شما را از درخت نخل و تا بدانید البته البته کدامیک ما شدیدتر است از حیث عذاب دادن و از حیث پایدارتر بودن
قَالُوا لَنْ نُؤْثِرَکَ عَلَى مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالَّذِی فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنْتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِی هَذِهِ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ﴿٧٢﴾
گفتند (جادوگران) هرگز ترجیح نخواهیم داد تو را بر آنچه آورد مارا (موسی) از دلایل روشن و کسیکه پدیداورد ما را . پس پایان ده نیستی تو پایان دهنده همانا فقط پایان میدهی این زندگی دنیایی را
إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِیَغْفِرَ لَنَا خَطَایَانَا وَمَا أَکْرَهْتَنَا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَیْرٌ وَأَبْقَى ﴿٧٣﴾
همانا ما ایمان اوردیم به پروردگارمان تا بیامرزد برای ما اشتباهاتمان را و آنچه وادارکردی ما را بر آن از این جادو. والله بهترین وپایدارترین هست
 إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا یَمُوتُ فِیهَا وَلا یَحْیَا ﴿٧٤﴾ 
همانا آن، هر کس بیاید پروردگارش را به حالت گناهکار پس همانا برای اوست جهنم نمی میرد در آن ونه زندگی میکند
وَمَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولَئِکَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى ﴿٧٥﴾
وهر کس بیاید اورا درحالیکه ایمان اورنده است بتحقیق انجام داده نیکیها را پس آنان برایشان مقامات برتری هست
 جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذَلِکَ جَزَاءُ مَنْ تَزَکَّى ﴿٧٦﴾ 
وباغهایی جاویدان که جاری میشود از زیر (درختانش) رودها جاودانند در آن و آن پاداش کسی هست که تزکیه کرد
درب فراز هفتم:
عکس العمل فرعون در برابر هدایت حضرت موسی به مانند باور اقوام پیشین که هدایت رسولان راسحر می نامیدند ، مکر فرعونیان با جمع اوری جادوگران برای مقابله به حضرت موسی مغلوب شدن جادوگران واثباط حقانیت دعوت حضرت موسی که سبب توبه وبازگشت وایمان اوردن جادوگران شد وسرانجام این بازگشت که سعادت اخروی بدنبال دارد

فراز هشتم ایات ۷۷_۹۹

وَلَقَدْ أَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِی فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقًا فِی الْبَحْرِ یَبَسًا لا تَخَافُ دَرَکًا وَلا تَخْشَى ﴿٧٧﴾ 
وهر آینه به تحقیق وحی کردیم به موسی اینکه کوچ بده شبانه بندگان مرا پس بزن برایشان راه خشکی ازمیان دریا که نه بترسی تعقیب کردنی را ونه بترسی(غرق شدنی را)
فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِیَهُمْ مِنَ الْیَمِّ مَا غَشِیَهُمْ ﴿٧٨﴾
پس دنبال کردند ایشان را فرعون با سپاهیانش پس پوشاند آنها را از دریا آنچه پوشاند آنها را (کاملا غرق شدند همگی)
 وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَى ﴿٧٩﴾
وگمراه کرد فرعون قومش را وهدایت نکرد
 یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ قَدْ أَنْجَیْنَاکُمْ مِنْ عَدُوِّکُمْ وَوَاعَدْنَاکُمْ جَانِبَ الطُّورِ الأیْمَنَ وَنَزَّلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى ﴿٨٠﴾ 

ای بنی اسرائیل بتحقیق نجات دادیم شما را از دشمنتان و وعده کردیم شما را سمت راست کوه طور ونازل کردیم بر شما ترنجبین وبلدرچینها را
کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَلا تَطْغَوْا فِیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی وَمَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوَى ﴿٨١﴾ 

بخورید از پاکیزه ها آنچه روزی دادیم شما را وسرکشی نکنید در آن .پس تافرودآید بر شما خشم من و هر کس فرود آید بر او خشم من پس بتحقیق تباه گشته است
وَإِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَى ﴿٨٢﴾
وهمانا من هرآینه بسیار بخشنده هستم برای کسی که توبه کند وایمان اورد وانجام دهد نیکی را سپس هدایت یابد
وَمَا أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یَا مُوسَى ﴿٨٣﴾ 
(خدا گفت) چه چیز به شتاب انداخت تو را از قومت ای موسی
قَالَ هُمْ أُولاءِ عَلَى أَثَرِی وَعَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَى ﴿٨٤﴾
گفت(موسی) آنها به دنبال من هستند وشتاب کردم به سوی تو تا خشنود شوی
 قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ ﴿٨٥﴾ 
گفت(خدا) پس همانا ما ؛ بتحقیق آزمودیم قومت را از بعد تو وگمراه کرد ایشان را آن سامری
فَرَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ یَا قَوْمِ أَلَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْدًا حَسَنًا أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِی ﴿٨٦﴾ 

پش بازگشت موسی به سوی قومش عصبانی در حالیکه اندوهگین بود.گفت ای قوم من آیا وعده ندادشما را پروردگارتان یک نوع وعده ی نیکویی آیا پس طولانی شد بر شما آن وعده یا اراده کردید اینکه فرود آید بر شما خشمی از پروردگارتان پس تخلف کردید وعده مرا
قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنَا وَلَکِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَارًا مِنْ زِینَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَکَذَلِکَ أَلْقَى السَّامِرِیُّ ﴿٨٧﴾

گفتند تخلف نکردیم وعده تورا به اختیار خود ولیکن ما همراه داشتیم بار سنگینی از زیورالات ان قوم (اموال فرعونیان) پس بتحقیق دور انداختیم آن را پس اینچنین افکند (در آتش انرا) سامری
 فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُکُمْ وَإِلَهُ مُوسَى فَنَسِیَ ﴿٨٨﴾

پس بیرون اورد برای آنها گوساله ای که مجسمه ای بود؟ بود برایش نعره ای پس گفتند این معبود شما ومعبود موسی است که فراموش کرده
 أَفَلا یَرَوْنَ أَلا یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلا وَلا یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرًّا وَلا نَفْعًا ﴿٨٩﴾
آیا پس نمی بینند (توجه نمی کنند) اینکه برنمی گردد به سویشان سخنی(از سوی آن گاو ) ومالک نمی شود برایشان ضرری را ونه نفعی را
 وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِنْ قَبْلُ یَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنْتُمْ بِهِ وَإِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِی وَأَطِیعُوا أَمْرِی ﴿٩٠﴾

و هر آینه بتحقیق گفت به ایشان هارون از قبل ، ای قوم من همانا فقط آزموده شدید به آن و همانا پروردگار شما آن (خدای) رحمن است پس پیروی کنید مرا واطاعلت کنید فرمان مرا
 قَالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عَاکِفِینَ حَتَّى یَرْجِعَ إِلَیْنَا مُوسَى ﴿٩١﴾
گفتند هرگز دست برنداریم از ان ، عبادت کننده هستیم تا بازگردد به سوی ما موسی
 قَالَ یَا هَارُونُ مَا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا ﴿٩٢﴾
گفت(موسی) ای هارون چه چیز مانع شد تو را(از هدایت انها) زمانیکه دیدی ایشان را گمراه شدند
 أَلا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَیْتَ أَمْرِی ﴿٩٣﴾
اینکه پیروی نکردی (امر) مرا .آیا نافرمانی کردی فرمان مرا ؟
 قَالَ یَا ابْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلا بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی ﴿٩٤﴾
گفت (هارون) ای پسر مادرم نگیر ریش مرا ونه موی سرم را همانا من ترسیدم اینکه بگویی جدایی افکندی بین بنی اسرائیل ومراقبت نکردی سخنم را (در مورد اصلاح امور)
 قَال

َ فَمَا خَطْبُکَ یَا سَامِرِیُّ ﴿٩٥﴾
گقت(موسی) پس چه بود منظورت ای سامری
 قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَکَذَلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی ﴿٩٦﴾

گفت میدانستم انچه را که نمی دانستند انرا پس گرفتم بخشی از فرامین فرستاده را (تورا که فرستاده ی خدایی) پس بدور انداختم آنرا(کفر بعد از ایمان) واینچنین زینت داد برایم هوای نفسم (این کار بت پرستی را)
 قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیَاةِ أَنْ تَقُولَ لا مِسَاسَ وَإِنَّ لَکَ مَوْعِدًا لَنْ تُخْلَفَهُ وَانْظُرْ إِلَى إِلَهِکَ الَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عَاکِفًا لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفًا ﴿٩٧﴾
گقت پس برو پس همانا برای تو در زندگی (دنیا) این است که بگویی نزدیک نشوید مرا و همانا برای تو وعده ایست که نیست هرگز تخلفی برایش و بنگر به سوی معبودت که پیوسته بر آن عبادت کننده بودی هرآینه بسوزانیم البته البته انرا سپس بپراکنیم (خاکستر انرا) در دریا یک نوع پراکنده کردنی
 إِنَّمَا إِلَهُکُمُ اللَّهُ الَّذِی لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَسِعَ کُلَّ شَیْءٍ عِلْمًا ﴿٩٨﴾ 
همانا فقط معبود شما الله است که نیست هیچ معبودی بجز او فراگرفته هر چیزی را علم (خدا)
کَذَلِکَ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَاءِ مَا قَدْ سَبَقَ وَقَدْ آتَیْنَاکَ مِنْ لَدُنَّا ذِکْرًا ﴿٩٩﴾ 
اینچنین تعریف کردیم بر تو از اخبار آنچه را که گذشته است وبتحقیق دادیم تورا از نزدخودمان پندی را

درب فراز هشنم:
بیان اخبار فرمان کوچ دادن بنی اسرائیل تنها راه نجات آنان از سلطه فرعونیان ، نعمتهای عطا شده به انان ، ملاقات حضرت موسی با خدا جهت دریافت الواح هدایتی برای قومش، گمراهی بنی اسرائیل علی رغم هدایتهای هارون بدنبال پیروی از سامری ، نابودی مکر سامری که نشان از غلبه حق بر هر باطلی هست به پیامبر ص جهت پنداموزی به امت ایشان

فراز نهم ایات ۱۰۰_۱۱۲
مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ یَحْمِلُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وِزْرًا ﴿١٠٠﴾
هر کس روی گرداند ازان(پند) پس همانا او حمل میکند در روز قیامت بارسنگین (گناه) را
 خَالِدِینَ فِیهِ وَسَاءَ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حِمْلا ﴿١٠١﴾ 
جاودانند در ان وچه بد باری است برای ایشان در روز قیامت
یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ زُرْقًا ﴿١٠٢﴾
روزی که دمیده میشوددر آن صور و گرداوری میکنیم آن گناهکاران را در چنین روزی کبودچشم
 یَتَخَافَتُونَ بَیْنَهُمْ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلا عَشْرًا ﴿١٠٣﴾
مخفیانه به یکدیگر میگویند در بینشان درنگ نکردیم (در دنیا یا برزخ) مگر ده (روزی)

نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَقُولُونَ إِذْ یَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِیقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلا یَوْمًا ﴿١٠٤﴾
ما داناتریم به آنچه میگویند آنزمانکه گفت بهترین ایشان از حیث روش: درنگ نکردید مگر روزی را
 وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ یَنْسِفُهَا رَبِّی نَسْفًا ﴿١٠۵
ومی پرسند تورا از آن کوهها پس بگو پراکنده میکن آنرا پروردگار م یک نوع پراکنده کردنی
فَیَذَرُهَا قَاعًا صَفْصَفًا ﴿١٠٦﴾
پس رها کند انرا (به شکل)زمین هموار صاف صاف
 لا تَرَى فِیهَا عِوَجًا وَلا أَمْتًا ﴿١٠٧﴾
نمی بینی در آن کجی ونه بلندی
یَوْمَئِذٍ یَتَّبِعُونَ الدَّاعِیَ لا عِوَجَ لَهُ وَخَشَعَتِ الأصْوَاتُ لِلرَّحْمَنِ فَلا تَسْمَعُ إِلا هَمْسًا ﴿١٠٨﴾
در چنین روزی پیروی میکنند آن دعوت کننده ای(حق) را که نیست هیچ کژی برای آن و خاشع هست صداها در مقابل (خدای) رحمن پس نمی شنوی جز صدای آهسته ای را
 یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِیَ لَهُ قَوْلا ﴿١٠٩﴾
در چنین روزی سود نمی کند شفاعتها مگر کسی که اجازه داد برایش (خدای) رحمن وپسندید برای اوگفتار را
 یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْمًا ﴿١١٠﴾
میداند آنچه پیش رویشان وآنچه پشت سرشان است واحاطه نمی کند به آن علمی (کسی آنرا نمی داند)
 وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا ﴿١١١﴾
وخوارند چهره ها برای ان زنده ی پابرجا و بتحقیق زیان کرد کسی که بردوش دار ستمی را
 وَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلا یَخَافُ ظُلْمًا وَلا هَضْمًا ﴿١١٢﴾
وهر کس انجام دهد از نیکیها در حالیکه او مومن هست پس نمی ترسد ستم شدنی ونه حق کشی را(که در حقش وارد شود)
درب فراز نهم:
بیان حالات مخالفان وطغیان گران در قیامت به همراه خبر از اتفاقات همزمان با وقوع قیامت

فراز دهم ۱۱۳_۱۱۴
 وَکَذَلِکَ أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا وَصَرَّفْنَا فِیهِ مِنَ الْوَعِیدِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ أَوْ یُحْدِثُ لَهُمْ ذِکْرًا ﴿١١٣﴾
واینچنین نازل کردیم انرا به حالت قرانی عربی وگوناگون بیان کردیم از تهدیدها شاید آیشان تقوا کنند یا سخن گوید برایشان پندی را
 فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ وَلا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضَى إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا ﴿١١٤﴾ 
پس بلند مرتبه است الله ان فرمانروای حق وشتاب مکن به (قرائت) قران ا قبل اینکه پایان یابد به سویت وحیش وبگو پروردگارا بیافزای مرا از حیث علم
درب فراز دهم:قران به زبان عربی با شیوه های متفاوت برای پند دادن جهت رعایت تقوای الهی از سوی خدای بلند مرتبه بر پیامبر ص نازل شده و برای پیامبر ص زمینه کمال با افزایش علم الهی همچنان وجود دارد

فراز یازدهم ۱۱۵_۱۲۹
وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا ﴿١١٥﴾
وهر اینه بتحقیق پیمان گرفتیم از آدم (ع) از قبل، پس فراموش کرو ونیافتیم برایش اراده محکمی را
 وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلا إِبْلِیسَ أَبَى ﴿١١٦﴾
و یادار زمانیکه گفتیم به فرشتگان سجده کنید برای آدم(ع) پس سجده کردند بجز ابلیس که سرپیچی کرد
 فَقُلْنَا یَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلا یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى ﴿١١٧﴾
پس گفتیم ای ادم همانا این دشمنی برای تووهمسرت هست پس نباید بیروبرد اابته البته شما را از این باغ پس تا بدبخت گردید
 إِنَّ لَکَ أَلا تَجُوعَ فِیهَا وَلا تَعْرَى ﴿١١٨﴾ 
همانا برای تو اینکه گرسنه نشوی در آن ونه برهنه شوی
وَأَنَّکَ لا تَظْمَأُ فِیهَا وَلا تَضْحَى ﴿١١٩﴾ 
وهماناتو تشنه نمی شوی در انجا ونه آفتابزده میشی
فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لا یَبْلَى﴿١٢٠﴾
پس وسوسه کرد به سوی او آن شیطان گفت ای ادم آیا راهنمایی کنم تو را بر درخت جاودانگی وپادشاهی که از بین نمی رورد
 فَأَکَلا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى ﴿١٢١﴾ 

پس خوردند ان دو از آن پس آشکار شد برایشان عورتهایشان وشروع کردند چسباندند بر آندو از برگ درختان و نافرمانی کرد آدم پروردگارش را پس گمراه گشت
ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیْهِ وَهَدَى ﴿١٢٢﴾
سپس برگزید اورا پروردگارش پس برگشت (خدا) بر او و هدایت کرد
 قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِیعًا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلا یَضِلُّ وَلا یَشْقَى﴿١٢٣﴾ 
گفت فرود آید از آن همگی ، بعض شما برای بعضی دیگر دشمنید پس اگر بیاید شما را از سوی من هدایتی پس هرکس پیروی کند هدایت مرا پس گمراه نمی شود و بدبخت نمی گردد
وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى ﴿١٢٤﴾ 
وهرکس روی گرداند از یاد کردن من پس همانا برایش زندکی تنگ گردد و محشور کنیم اورا در روز قیامت نابینا
قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَى وَقَدْ کُنْتُ بَصِیرًا﴿١٢٥﴾ 
گوید پروردگارا برای چه محشورکردی مرا کور در حالیکه بینا بوده ام
قَالَ کَذَلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکَذَلِکَ الْیَوْمَ تُنْسَى ﴿١٢٦﴾
گوید (خدا) اینچنین است ، آمد تورا نشانه های ما پس به فراموشی سپردی آنرا و اینچنین امروز فراموشانده شوی
وَکَذَلِکَ نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ یُؤْمِنْ بِآیَاتِ رَبِّهِ وَلَعَذَابُ الآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَى ﴿١٢٧﴾
واینچنین کیفر میکنیم کسی را که اسراف کرد و ایمان نیاورد به نشانه های پروردگارش و هرآینه عذاب آخرت شدید تر است وپایدارتر
 أَفَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ یَمْشُونَ فِی مَسَاکِنِهِمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لأولِی النُّهَى ﴿١٢٨﴾ 
آیا پس موجب هدایت نشد برایشان؛ چه بسیار هلاک کردیم از قبل ایشان از گروهایی که راه میروند در محل سکونت ایشان همانا در آن نشانه هایست برای صاحبان خرد
وَلَوْلا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَکَانَ لِزَامًا وَأَجَلٌ مُسَمًّى ﴿١٢٩﴾
واگر نبود کلمه ای که پیشی گرفت از پرکردگارت وز مان تعیین شده هرآینه حتمی میشد (عذاب)

درب فراز یازدهم:
بیان ماجرای عهد الهی با حضرت ادم ع ، تخلف از عهد با وسوسه شیطان (آن دشمن آشکار حضرت ادم وفرزندانش) که در نتیجه سبب هبوط ایشان از اسایشگاه اولیه اش گردید ، توبه حضرت ادم وپذیرفته شدن از سوی خدا وهدایتش که سبب برگزیده شدنش برای نبوتش در زمین ،حالات بنی ادم با انتخاب این هدایت که سرانجام نیکو یی را برایشان رقم می زند وبیان

رویگردانان وسرانجام سخت دنیایی واخروی انان

فراز دوازدهم ایات ۱۳۰_۱۳۲
 فَاصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّکَ تَرْضَى ﴿١٣٠﴾
پس(ای پیامبر) صبر کن بر آنچه میگویند وتسبیح گوی به ستایش پروردگارت قبل طلوع خورشید و پیش از غروب آن واز بخش از شب پس تسبیح گوی در دو طرف روز باشد تو پسندیده شوی
 وَلا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَى ﴿١٣١﴾ 
و امتداد نده چشمت را به سوی آنچه بهرمند کردیم به وسیله آن همسرانی از ایشان را ؛ شکوفایی زندگانی دنیاست تا بیازمایم ایشان را در آن وروزی (معنوی) پروردگارت بهترین وپایدارترین است
وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا لا نَسْأَلُکَ رِزْقًا نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى ﴿١٣٢﴾
وفرمان ده اهلت را به نماز وصبر کن بر آن ، نمی خواهیم ازتو روزی را ما روزی میدهیم تورا و سرانجام نیکو برای تقواپیشگان است

درب فراز دوازدهم:سفارش پیامبر ص به صبر در مقابل مخالفان ، بیان اوقات نماز ، ابلاغ فرمان نماز بر امت وصبر بر جا انداختن انجام نماز که موجب تقوی وسرانجام نیک میگردد

فراز سیزدهم ایات ۱۳۳_۱۳۵
وَقَالُوا لَوْلا یَأْتِینَا بِآیَةٍ مِنْ رَبِّهِ أَوَلَمْ تَأْتِهِمْ بَیِّنَةُ مَا فِی الصُّحُفِ الأولَى ﴿١٣٣﴾ 
وگویند چرا نیاورد ما را نشانه ای از پروردگارش آیا و نیامد ایشان را دلایل روشن آنچه در کتب پبشینیان است
وَلَوْ أَنَّا أَهْلَکْنَاهُمْ بِعَذَابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلا أَرْسَلْتَ إِلَیْنَا رَسُولا فَنَتَّبِعَ آیَاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَنَخْزَى ﴿١٣٤﴾
و اگر همانا ما هلاک میکردیم ایشان را به عذابی از قبل ان هراینه میگفتند پروردگارا چرا نفرستادی به سوی ما فرستاده ای را پس تا پیروی کنیم نشانه های تو را از قبل اینکه دلیل و خوار شویم
قُلْ کُلٌّ مُتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحَابُ الصِّرَاطِ السَّوِیِّ وَمَنِ اهْتَدَى ﴿١٣٥﴾
بگو همگی در انتظارید پس منتظر باشید پس به زودی خواهید دانست چه کسی بر راه راست هست و چه کسی هدایت یافته تر هست
درب فراز سیزدهم:
بهانه جویهای امت پیامبر ص به مانند امتهای پیشین وپاسخ خداوند به آنها ، وعده روشن شدن هدایت شدگان از گمراهان توسط اعمال وسرانجام نیک وبدشان از سوی خداوند
درس سوره: خداوند با نزول قران وبیان اخبار پیامبران و امتهایشان بر قلب پیامبر ص براساس رحمانیت خود آنرامایه پند وهدایت امت حضرتش گردانیده وبا آموزش راه صبر بر این رسالت ونوید پیروزی حق بر باطل انگیزه ی مضاعفی بر پیامبر ص در راه هدایت امتش را فراهم اورده وبا یاداوری عهد الهی با آدم ع وتخلفش با راهنمایی توام با مکر شیطان بنی آدم را در برابر وساوس شیطان آگاهی بخشیده باشد از طریق هدایت قران در دنیا وقیامت به سعادت برسند

مترجم : انصاری به شیوه ی تحت اللفظی
fatemeh59 Offline
#5 ارسال شده : 1398/05/24 03:31:02 ب.ظ
fatemeh59

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1398/02/31
ارسالها: 134

تدبر و فهم سوره طه:پرسش هاي تفسيري سوره طه

پرسش: در ايه 130 سوره طه منظور از تسبيح در اطراف النهار چيست؟ ارتباط تسبيح با كسب رضايت پيامبر چيست؟

فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُـلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِهَا وَ مِنْ ءَانَآىِ الَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّكَ تَرْضَى _…_130_
پس بر آنچه مى گويند شكيبايى كن و پيش از برآمدن آفتاب و پيش از فرو شدن آن با ستايش پروردگارت (او را) تسبيح گوى، و برخى از ساعات شب و كناره هاى روز را (هم) به نيايش بپرداز، شايد خشنود گردى. _…_130_

پاسخ 1:
آيه 130 ـ اشاره اى بس لطيف به نمازهاى پنج گانه يوميه دارد كه "قبل طلوع الشمس" براى نماز صبح است و طلوع هم به معناى آغاز درخشش خورشيد و پيش از نمودارشدن قرص خورشيد است و "قبل غروبها" در رابطه با نماز عصر است كه قبل از فرونشستن خورشيد مقرر است. درنتيجه نماز عصر پس از آن قضا است.
سپس "و من آناء الليل" نظر به مغرب و عشاء دارد و در آخر كار "و اطراف النهار" شاهد كرانه هاى سه گانه روز يعنى صبح و ظهر و عصر است، زيرا اطراف جمع طَرَف و كرانه است. اگر مقصود تنها صبح يا عصر بود "طَرَفى النهار" مى فرمود و نه "اطراف النهار". روى اين اصل، اطراف سه كرانه روز را شامل است.


"لعلك ترضى" كه رسول خدا بر مبناى تسبيح به حمد در بالاترين درجاتش دست كم در اين پنج وقت شايد خشنود گردد، خود دليل است بر اين حقيقت كه آن حضرت در عين حالت برترين و شايسته ترين عبادت نسبت به حضرت اقدس الهى، تمامى امكاناتش را مصروف مى داشته، باز هم گويى از عبادت خود راضى نبوده كه "لعلك ترضى" و نه (انك ترضى) به اين معنى كه قصور محدود بودن و فقر الى الله خود موجب است كه بر محور عبادت هايش گويى خشنود نيست، لكن «لعلك» به حضرتش خشنودى داده است.

تفسير فرقان

پاسخ2:
((لعلك ترضى (( - سياق سابق كه اعراض كفار از ياد خدا و نسيان ايشان آيات او و اسرافشان در امر او و ايمان نياوردنشان را ذكر مى كرد و نيز تاءخير انتقام از ايشان و دستور صبر و تسبيح و تحميد به رسول خدا را ذكر مى نمود اقتضاء دارد كه مراد از رضا، رضاى به قضاى خدا و قدر او باشد كه در اين صورت معنا اين طور مى شود: صبر كن و پروردگارت را حمد و تسبيح گوى آنقدر كه حالت رضا برايت حاصل شود، رضاى به قضاى خدا.

و بنابراين جمله مزبور نظير آيه ((و استعينوا بالصبر و الصلوه (( مى شود. و اما اينكه چطور تسبيح و تحميد خدا رضا مى آورد؟ وجهش اين است كه تنزيه فعل خدا را نقص ‍ و عيب ، و او را به ثناى جميل ياد كردن و مداومت در اين كار باعث مى شود انسان انس قلبى به خدا پيدا كند و علاقه مند به بيشتر كردن آن شود وقتى انس به زيبايى و جمال فعل خدا و نزاهت او زياد شد رفته رفته اين انس در قلب رسوخ پيدا مى كند و آنگاه آثارش در نظر نفس ‍ هويدا گشته خطورهايى كه مايه تشويش در درك و فكر است از نفس ‍ زايل مى گردد و چون جبلى نفس اين است كه به آنچه دوست دارد راضى و خوشنود باشد و آنچه غير جميل و داراى نقص و عيب است دوست ندارد لذا ادامه ياد خدا با تسبيح و تحميد باعث مى شود كه به قضاى خدا راضى گردد.

ترجمه تفسير الميزان جلد 14 صفحه 333

ویرایش بوسیله کاربر 1398/05/30 06:48:33 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

fatemeh59 Offline
#6 ارسال شده : 1398/05/24 03:33:32 ب.ظ
fatemeh59

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1398/02/31
ارسالها: 134

تدبرو تفسير سوره طاها:نكات مهم تفسيري سوره طه


آنحضرت در جدی گرفتن وظیفه بی مانند بود

آیه 2 نشان میدهد آنحضرت در موضوع رسالت بسیار بسیار بیش از رفع تکلیف کار میکرد، و چنین آیاتی در جای جای قرآن دائما بر ایشان نازل شده، و اگر این جدیت ایشان نبود، آن موانع جدیِ سخت، سبب ناکامی ایشان و ناموفق ماندن رسالت میگشت.
و خیلی جالب خواهد بود اگر به ترتیب نزول مطالبی در این محور جمع آوری کنیم، و اگر چنین کنیم، دو عنصر را به غلظت و پررنگی خواهیم دید:
1 – عبادات بسیار سنگین، چنانکه از اوائل سوره مزّمل پیداست،
2 – موضوع رسالت را «شخصی» پنداشتن، بطوریکه ایشان بسیار فراتر از «انما انت مذکر» میرفت،
به عبارت دیگر، اگر ایشان آیاتی را که بر او نازل میشد، فقط یکبار، در محلی که مردم بیشتر در آنجا تردد و تجمع داشتند، با صدای بلند، تلاوت میکرد، تکلیف را انجام داده بود،
زیادبودنِ آیاتی مانند آیه 2، و پخش شدگیِ آنها در تمام طول رسالتش، نشان میدهد که آنحضرت فقط «یک مامور ابلاغ» نبود، بلکه با جان و دل و مایه گذاشتن از تمامیِ توش و توان خویش، برای پیشبرد موضوع رسالتش مایه میگذاشت.

قبول ماموریت بزرگ، نه گیجی و نه استعفا
در رابطه با آیات 25تا47چنانکه ملاحظه می¬شود، حضرت موسی در اصلِ قبول یا رد مأموریت بحثی و یا حتی تردیدی نکرد بلکه امکاناتی را تقاضا نمود که با کمک آنها بتواند مأموریتش را بهتر انجام دهد.
امکاناتی که آن حضرت خواست اینها بود:
1- توسعه درونی – شخصیتی و روحی برای خویش. (آیه 25)،
2- توسعه درونی – فیزیولوژیکی برای خویش. (آیه¬های 27 و 28)،
3- کمک بیرونی – نیروی انسانی برای رسالت. (آیه¬های 29 تا 32)،
4- کمک بیرونی – اوضاع و احوال مساعد برای رسالت. (آیه 26).

موضوعِ خجالت بزرگ یهودیان
تورات و اسطوره¬های یهودی تأکید دارند که موسی بنی¬اسرائیل را از دریای سرخ عبور داد. واقعاً نمی¬دانیم این تصور چگونه به ذهن¬های کاهنان آنها رفت و چگونه در کتبشان نوشته شد و چگونه در فرهنگشان جا افتاد.
البته می¬دانیم که قوم یهود یک بار بطور کامل پراکنده شدند و کشتار عظیمی در میانشان صورت پذیرفت و معابد و کتبشان از بین رفت و بعداً کورش هخامنشی آنها را از اسارت در آورد و بسوی اطراف بیت¬المقدس فعلی کوچکشان داد و اجازه داد دانایان آنها از آنچه که در خاطره¬های بعضی مانده بود، چیزهائی بنویسند و آنچه امروز دارند، در حقیقت همان بازنوشته هاست که کاملاً ممکن و معقول است که در ضمن این بازنویسی تحریف¬های عظیمی نسبت به تورات اصلی صورت گرفته باشد.
فراری که بنی¬اسرائیل به رهبری حضرت موسی از قوم فرعونیان نمودند از مصر بود که نزدیکترین «آب زیاد» (و در فرهنگ قرآنی «دریا») به آن، رود نیل بود نه دریای سرخ که با آنان 150 کیلومتر فاصله داشت و چنان قومی که بچه و زن و پیرمرد و پیرزن و اثاثیه و بارو بنه داشتند کمتر از یکماه نمی¬توانستند به آن برسند در حالیکه رود نیل به موضوع آیه¬های 77 و 78 کاملاً می¬خورَد.

چنانکه از اهرام و مجسمه¬های ابوالهول و غیره پیداست، پایتخت فرعون بر ساحل رود نیل بود و بنی¬اسرائیل که شهروندان درجه دو محسوب می¬شدند حاشیه-نشینان آن پایتخت بوده و طبعاً در جاهای نامرغوب¬تر آنجا داشتند و مثلاً می-توان گفت پائین دست منازل قبطی¬ها بودند اما هرچه باشد آنها هم ساحل¬نشین بودند زیرا از انداختن موسی در هنگام نوزادی به «دریا» (که لااقل این مورد را خود یهودیان معترفند همان رود نیل بوده) معلوم می¬شود که آنها نیز ساحل-نشین بوده¬اند.

در هر حال طبیعی¬تر و معقول¬تر این است که آن «دریا»، همان رود نیل باشد زیرا وقتی چنان جمعیتی با مشخصات آن قوم با بار و بنه و مرغ و خروس و سگ و گاو و گوسفند و زن و کودک و پیرمرد و پیرزن می¬خواهد «شبانه» فرار کنند، اولین مانع، که بصورت مانع آبی باشد، چیز دیگری جز رود نیل نیست.

حال و احوال بسیار خوش، رفتار بسیار ناخوش

در رابطه با آیات 88تا99 میتوان گفت بسیار محل عبرت است .
اینک بنی¬اسرائیل به رهبری حضرت موسی(ع) آزادی خویش را باز یافته و دشمن خویش را هلاک شده می¬بینند و بسوئی می¬روند که آینده خویش را بسازند و شهرهای خویش را بنا کنند و زندگیی شایسته و در خور داشته باشند.
تصور فرمائید: قومی رها شده از بند، راهنمای دانای نجات دهنده در میانشان، با روحیه بالای ناشی از امید به آینده، با آب و غذای کافی مرغوب (یعنی منّ و سلوا) بعنوان توشه سفر مهیا، بطرف ساختن آینده خویش روانند.
واقعاً چه حالی خوشتر از این است؟ تنها کاری که بنی¬اسرائیل می باید میکردنداین بودکه تمام هوش و حواس خود را جمع کنند و بطور دقیق گوش به رهنمودهای آنحضرت بسپارند تا این مسیر طی شود و برسند به جائی که باید برسند و شایسته¬شان بود.
اما آنچه در واقعیت اتفاق افتاده، درست خلاف آن است. پر است از نافرمانی، خلاف، انحراف، خیانت، سستی در انجام وظیفه ، و گناه و ارتجاع و غیره.
با توجه به «لیست پیشنهادی ترتیب نزول سوره¬ها»، این اولین بار است که «داستانهای پس از نجات از اسارت فرعونیان» مطرح می¬شود. آنهم با این طول و تفصیل، که بعداً در سوره¬های اعراف و بقره آیات تکمیلی این بخش نازل خواهد شد.

ارتجاع؟ آنهم به این زودی؟
در رابطه با آیه¬های 83و84باید حدس بزنیم که ظاهراً حضرت موسی باید قومش را بسوی (کوه) طور می¬برد اما شیرینی دریافت وحی و طرف سخن خداوند قرار گرفتن او را به تعجیل وا داشت، و براساس آیه 85، همین نبودن حضرت موسی سبب گمراهی آن قوم شد.

چرا گمراهی به این زودی؟
صرفنظر از مندرجات تورات کنونی که از توحید خالص موسائی فاصله بسیار دارد، از روی مطالب قرآن کریم فهمیده می¬شود که تعالیم آن حضرت توحید خالص اسلامی.
اما مردمی که او برای نجات آنها گسیل شده بود، نسل اندر نسل تحت سلطه سیاسی و نظام سیاسی فرعونی نشو و نما یافته بودند و طبعاً از لحاظ فرهنگی نیز گرچه اسمی از توحید بر رویشان بود اما مانند مسلمانان ساکن در شوروی سابق که فقط اسمی برایشان مانده بود آنها نیز از توحید ابراهیمی چیزی برایشان نمانده بود.

طبعاً رنج و ذلت بردگی و تبلیغ مداوم مستمر فرعونیان نتیجه¬ای غیر از این نداشت.
ظاهراً فاصله بین مصر و کوه طور را با توجه به نقشه¬های فعلی جغرافیا و نیز کیفیت راهسپران که مردمِ معمولیِ دارای بار و بنه و زن و بچه و پیرمردان و پیرزنان بودند، نمی¬توان در کمتر از 5-4 ماه طی کرد.
آنان در این مدت طولانی فرصت کافی داشتند که تغییر اخلاق بدهند.
آنان قبل از این مهاجرت بزرگ عده¬ای برده ذلیل و تحت سلطه کسانی بودند که مقید به هیچ قید دینی و اخلاقی نبودند اما در این مدت اشخاصی آزاد و دارای حقوق الهی شده بودند و رئیس آنها هم کسی بود که نمی¬توانست هیچ خشونت کوچک ظلم¬آمیزی بر آنها روا دارد و لذا آنها بجای اینکه پاس این نعمت عظیم را بدارند، از موقعیت جدید خویش سوء استفاده نموده سر به نافرمانی و چون و چرای بیجا گذاشتند.
ضمناً آیات 85تا91 نیز باید با توجه به این نکته ملاحظه شود و در آنصورت مفهوم خواهد بود.

مروري بر كل سوره

در پاراگراف 1 که ابتدای سوره است می فرماید : ای پیامبر ! قرآن را برای این برتو نازل کرده ایم که بوسیلـهآن افراد مستعد را پند دهی و برای موضوع رسالتت خود را بیش از اندازه به زحمت میندازی .

در پاراگراف 2 می فرماید : ای مردم ! آزادی شما درگرو پیروی ازاین پیامبر(ص)است .

در پاراگراف 3 می فرماید : ای مردم ! پس از اینکه از این اوضاع نا مطلوب رهائی یافتید مبادا همان کار هائی را بکنید که بنی اسرائیل با پیامبرشان کردند .

در پاراگراف 4 می فرماید : ای انسانها ! گول خوردن پدرتان از ابلیس فقط منحصر به آن زمان نبوده وخودتان نیز هم اکنون در معرض القائات شیطانی هستید، پس مواظب خویش باشید و ای پیامبر ! دل مطمئن دار که این وحی رابرتو کامل میکنیم که با آن دائما پند برمومنان و هشداربرکفران تازه کنی و خود نیز علمِ بیشتر جستجو میکن و ای مردم! هولناکی قیامت برای کسانی است که از آن پند روگردان باشند .

در پاراگراف اخر می فرماید : هر کس از پندهای الهی روگردانی کند زندگی سختی خواهد داشت و کافیست به اقوام قبلی بنگرند که در اثر این رفتار عاقبتشان چه شد و اگر تا حالا عذاب بر آنها فرود نیامده به علت حکمت خداست که مهلتی داده است.
ای پیامبر! بگو بهانه نیاورید و معجزه نخواهید، آنچه باید معلوم شود خواهد شد و برآنچه این کافران میگویند صبر کن و فعلا این رژیم عبادتی رادرپیش گیر .

از تفسير استاد گنجه اي

ویرایش بوسیله کاربر 1398/05/30 06:56:26 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

fatemeh59 Offline
#7 ارسال شده : 1398/05/28 06:25:50 ق.ظ
fatemeh59

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1398/02/31
ارسالها: 134

ترجمه،تدبر و فهم سوره طه:فرازبندي،عصاره فرازها و درس سوره طه،نكات و پرسش هاي تفسيريسوره طاها


بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمـَنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
طه {1}
طه {1}
مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى {2}
قرآن را بر تو نازل نكرديم تا به رنج افتى {2}
إِلَّا تَذْكِرَةً لِّمَن يَخْشَى {3}
جز اينكه براى هر كه مىترسد پندى باشد {3}
تَنزِيلًا مِّمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّمَاوَاتِ الْعُلَى {4}
[كتابى است] نازل شده از جانب كسى كه زمين و آسمانهاى بلند را آفريده است {4}
الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى {5}
خداى رحمان كه بر عرش استيلا يافته است {5}
لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَّرَى {6}
آنچه در آسمانها و آنچه در زمين و آنچه ميان آن دو و آنچه زير خاك است از آن اوست {6}
وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى {7}
و اگر سخن به آواز گويى او نهان و نهانتر را مىداند {7}
اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَى {8}
خدايى كه جز او معبودى نيست [و] نامهاى نيكو به او اختصاص دارد {8}

عصاره فراز آیات 1-8:قران که نازل شده توسط خداوند خالق رحمان است، اهل خشیت را متذکر می کند نه همه را.پس ای پیامبر خود را به مشقت نینداز

وَهَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَى {9}
و آيا خبر موسى به تو رسيد {9}
إِذْ رَأَى نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّي آتِيكُم مِّنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى {10}
هنگامى كه آتشى ديد پس به خانواده خود گفت درنگ كنيد زيرا من آتشى ديدم اميد كه پارهاى از آن براى شما بياورم يا در پرتو آتش راه [خود را باز] يابم {10}
فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِي يَا مُوسَى {11}
پس چون بدان رسيد ندا داده شد كه اى موسى {11}
إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى {12}
اين منم پروردگار تو پاىپوش خويش بيرون آور كه تو در وادى مقدس طوى هستى {12}
وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى {13}
و من تو را برگزيده ام پس بدانچه وحى مىشود گوش فرا ده {13}
إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي {14}
منم من خدايى كه جز من خدايى نيست پس مرا پرستش كن و به ياد من نماز برپا دار {14}
إِنَّ السَّاعَةَ ءاَتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَى {15}
در حقيقت قيامت فرارسنده است مىخواهم آن را پوشيده دارم تا هر كسى به [موجب] آنچه مىكوشد جزا يابد {15}
فَلاَ يَصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَنْ لاَ يُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَى {16}
پس هرگز نبايد كسى كه به آن ايمان ندارد و از هوس خويش پيروى كرده است تو را از [ايمان به] آن باز دارد كه هلاك خواهى شد {16}

دسته ايات 9-16:اغاز وحی برموسی و انتخاب او به نبوت توسط خداوند با پيام توحيد و معاد

وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَى {17}
و اى موسى در دست راست تو چيست {17}
قَالَ هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّأُ عَلَيْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِي وَلِيَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَى {18}
گفت اين عصاى من است بر آن تكيه مىدهم و با آن براى گوسفندانم برگ مى تكانم و كارهاى ديگرى هم براى من از آن برمى آيد {18}

قَالَ أَلْقِهَا يَا مُوسَى {19}
فرمود اى موسى آن را بينداز {19}
فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعَى {20}
پس آن را انداخت و ناگاه مارى شد كه به سرعت مىخزيد {20}
قَالَ خُذْهَا وَلَا تَخَفْ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَى {21}
فرمود آن را بگير و مترس به زودى آن را به حال نخستينش بازخواهيم گردانيد {21}
وَاضْمُمْ يَدَكَ إِلَى جَنَاحِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاء مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرَى {22}
و دستخود را به پهلويت ببر سپيد بىگزند برمىآيد [اين] معجزهاى ديگر است {22}
لِنُرِيَكَ مِنْ آيَاتِنَا الْكُبْرَى {23}
تا به تو معجزات بزرگ خود را بنمايانيم {23}
اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى {24}
به سوى فرعون برو كه او به سركشى برخاسته است {24}
قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي {25}
گفت پروردگارا سينه ام را گشاده گردان {25}
وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي {26}
و كارم را براى من آسان ساز {26}
وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي {27}
و از زبانم گره بگشاى {27}
يَفْقَهُوا قَوْلِي {28}
[تا] سخنم را بفهمند {28}
وَاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي {29}
و براى من دستيارى از كسانم قرار ده {29}
هَارُونَ أَخِي {30}
هارون برادرم را {30}
اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي {31}
پشتم را به او استوار كن {31}
وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي {32}
و او را شريك كارم گردان {32}
كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيرًا {33}
تا تو را فراوان تسبيح گوييم {33}
وَنَذْكُرَكَ كَثِيرًا {34}
و بسيار به ياد تو باشيم {34}
إِنَّكَ كُنتَ بِنَا بَصِيرًا {35}
زيرا تو همواره به [حال] ما بينايى {35}
قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَى {36}
فرمود اى موسى خواستهات به تو داده شد {36}

دسته ايات 17 تا36:عطاي معجزه و نيز اجابت درخواستهاي موسي براي مواجهه با فرعون

وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرَى {37}
و به راستى بار ديگر [هم] بر تو منت نهاديم {37}
إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّكَ مَا يُوحَى {38}
هنگامى كه به مادرت آنچه را كه [بايد] وحى مىشد وحى كرديم {38}
أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّي وَعَدُوٌّ لَّهُ وَأَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِّنِّي وَلِتُصْنَعَ عَلَى عَيْنِي {39}
كه او را در صندوقچهاى بگذار سپس در دريايش افكن تا دريا [=رود نيل] او را به كرانه اندازد [و] دشمن من و دشمن وى او را برگيرد و مهرى از خودم بر تو افكندم تا زير نظر من پرورش يابى {39}

إِذْ تَمْشِي أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى مَن يَكْفُلُهُ فَرَجَعْنَاكَ إِلَى أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَقَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّيْنَاكَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاكَ فُتُونًا فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَى قَدَرٍ يَا مُوسَى {40}

آنگاه كه خواهر تو مىرفت و مىگفت آيا شما را بر كسى كه عهدهدار او گردد دلالت كنم پس تو را به سوى مادرت بازگردانيديم تا ديدهاش روشن شود و غم نخورد و [سپس] شخصى را كشتى و [ما] تو را از اندوه رهانيديم و تو را بارها آزموديم و سالى چند در ميان اهل مدين ماندى سپس اى موسى در زمان مقدر [و مقتضى] آمدى {40}
وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي {41}
و تو را براى خود پروردم {41}

دسته ايات 37تا 41:بيان الطاف همیشگی خدا به موسي بویژه در زمان كودكي كه او را از دست فرعونيان نجات دادو به اغوش مادر بازگرداند.

سه دسته بالا را که هم موضوع هستند،میتوان یک فراز در نظر گرفت:

عصاره فراز آیات9-41:مبعوث شدن موسی به پیامبری و ماموریت وی برای هدایت فرعون همراه با الطاف خاص خدا به موسی و ارایه معجزات

نکات:
1-نعمات ومنتهای خدا برموسی که دراین سوره بیان شده:اجابت خواسته هاهنگام بعثت،اعطای معجزه برای دعوت مردم،تایید قلبی و رفع ترس هنگامیکه عازم فرعون بودبرگرداندن او به مادرش ،نجات از فرعونیان که ادم کشته بود

2-کاربرد اولین فعل اقم الصلاه در این سوره برای حضرت موسی. نکته جالب انکه در فراز اخر سوره خطاب به پیامبر وامر اهلک بالصلاه امده است نه وامر اهلک باقامه الصلاه

اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوكَ بِآيَاتِي وَلَا تَنِيَا فِي ذِكْرِي {42}
تو و برادرت معجزههاى مرا [براى مردم] ببريد و در يادكردن من سستى مكنيد {42}
اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى {43}
به سوى فرعون برويد كه او به سركشى برخاسته {43}
فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّيِّنًا لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى {44}
و با او سخنى نرم گوييد شايد كه پند پذيرد يا بترسد {44}
قَالَا رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن يَفْرُطَ عَلَيْنَا أَوْ أَن يَطْغَى {45}
آن دو گفتند پروردگارا ما مىترسيم كه [او] آسيبى به ما برساند يا آنكه سركشى كند {45}
قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى {46}
فرمود مترسيد من همراه شمايم مىشنوم و مى بينم {46}
فَأْتِيَاهُ فَقُولَا إِنَّا رَسُولَا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْنَاكَ بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكَ وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى {47}
پس به سوى او برويد و بگوييد ما دو فرستاده پروردگار توايم پس فرزندان اسرائيل را با ما بفرست و عذابشان مكن به راستى ما براى تو از جانب پروردگارت معجزهاى آوردهايم و سلام بر هر كس كه از این هدايت پيروى كند {47}
إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَى مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّى {48}
در حقيقت به سوى ما وحى آمده كه عذاب بر كسى است كه تكذيب كند و روى گرداند {48}
قَالَ فَمَن رَّبُّكُمَا يَا مُوسَى {49}
[فرعون] گفت اى موسى پروردگار شما دو تن كيست {49}
قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى {50}
گفت پروردگار ما كسى است كه هر چيزى را خلقتى كه درخور اوست داده سپس آن را هدايت فرموده است {50}
قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَى {51}
گفتحال نسلهاى گذشته چون است {51}
قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي فِي كِتَابٍ لَّا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنسَى {52}
گفت علم آن در كتابى نزد پروردگار من است پروردگارم نه خطا مىكند و نه فراموش مىنمايد {52}
الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَسَلَكَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلًا وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّن نَّبَاتٍ شَتَّى {53}
همان كسى كه زمين را برايتان گهوارهاى ساخت و براى شما در آن راهها ترسيم كرد و از آسمان آبى فرود آورد پس به وسيله آن رستنيهاى گوناگون جفت جفت بيرون آورديم {53}

كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّأُوْلِي النُّهَى {54}
بخوريد و دامهايتان را بچرانيد كه قطعا در اينها براى خردمندان نشانه هايى است {54}
مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى {55}
از اين [زمين] شما را آفريدهايم در آن شما را بازمىگردانيم و بار ديگر شما را از آن بيرون مىآوريم {55}
وَلَقَدْ أَرَيْنَاهُ آيَاتِنَا كُلَّهَا فَكَذَّبَ وَأَبَى {56}
در حقيقت [ما] همه آيات خود را به [فرعون] نشان داديم ولى [او آنها را] دروغ پنداشت و نپذيرفت {56}
قَالَ أَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا بِسِحْرِكَ يَا مُوسَى {57}
گفت اى موسى آمدهاى تا با سحر خود ما را از سرزمينمان بيرون كنى {57}

فَلَنَأْتِيَنَّكَ بِسِحْرٍ مِّثْلِهِ فَاجْعَلْ بَيْنَنَا وَبَيْنَكَ مَوْعِدًا لَّا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَلَا أَنتَ مَكَانًا سُوًى {58}
ما [هم] قطعا براى تو سحرى مثل آن خواهيم آورد پس ميان ما و خودت موعدى بگذار كه نه ما آن را خلاف كنيم و نه تو [آن هم] در جايى هموار {58}
قَالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَأَن يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى {59}
[موسى] گفت موعد شما روز جشن باشد كه مردم پيش از ظهر گرد مىآيند {59}
فَتَوَلَّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ ثُمَّ أَتَى {60}
پس فرعون رفت و [همه] نيرنگ خود را گرد آورد و بازآمد {60}
قَالَ لَهُم مُّوسَى وَيْلَكُمْ لَا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ كَذِبًا فَيُسْحِتَكُمْ بِعَذَابٍ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى {61}
موسى به [ساحران] گفت واى بر شما به خدا دروغ مبنديد كه شما را به عذابى [سخت] هلاك مىكند و هر كه دروغ بندد نوميد مىگردد {61}
فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَى {62}
[فرعونيان] ميان خود در باره كارشان به نزاع برخاستند و به نجوا پرداختند {62}

قَالُوا إِنْ هَذَانِ لَسَاحِرَانِ يُرِيدَانِ أَن يُخْرِجَاكُم مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِمَا وَيَذْهَبَا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلَى {63}
گفتند قطعا اين دو تن ساحرند [و] مىخواهند شما را با سحر خود از سرزمينتان بيرون كنند و آيين والاى شما را براندازند {63}
فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا وَقَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى {64}
پس نيرنگ خود را گرد آوريد و به صف پيش آييد در حقيقت امروز هر كه فايق آيد خوشبخت مىشود {64}
قَالُوا يَا مُوسَى إِمَّا أَن تُلْقِيَ وَإِمَّا أَن نَّكُونَ

أَوَّلَ مَنْ أَلْقَى {65}
[ساحران] گفتند اى موسى يا تو مىافكنى يا [ما] نخستين كس باشيم كه مى اندازيم {65}

قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى {66}
گفت [نه] بلكه شما بيندازيد پس ناگهان ريسمانها و چوبدستىهايشان بر اثر سحرشان در خيال او [چنين] مىنمود كه آنها به شتاب مىخزند {66}
فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُّوسَى {67}
و موسى در خود بيمى احساس كرد {67}
قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنتَ الْأَعْلَى {68}
گفتيم مترس كه تو خود برترى {68}
وَأَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَى {69}
و آنچه در دست راست دارى بينداز تا هر چه را ساختهاند ببلعد در حقيقت آنچه سرهمبندى كردهاند افسون افسونگر است و افسونگر هر جا برود رستگار نمى شود {69}
فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَى {70}
پس ساحران به سجده درافتادند گفتند به پروردگار موسى و هارون ايمان آورديم {70}

قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَى {71}
[فرعون] گفت آيا پيش از آنكه به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد قطعا او بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است پس بىشك دسته اى شما و پاهايتان را يكى از راست و يكى از چپ قطع مىكنم و شما را بر تنه هاى درختخرما به دار مىآويزم تا خوب بدانيد عذاب كدام يك از ما سختتر و پايدارتر است {71}
قَالُوا لَن نُّؤْثِرَكَ عَلَى مَا جَاءنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالَّذِي فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هَذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا {72}
گفتند ما هرگز تو را بر معجزاتى كه به سوى ما آمده و [بر] آن كس كه ما را پديد آورده است ترجيح نخواهيم داد پس هر حكمى مىخواهى بكن كه تنها در اين زندگى دنياست كه [تو] حكم مىرانى {72}
إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا وَمَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَى {73}
ما به پروردگارمان ايمان آورديم تا گناهان ما و آن سحرى كه ما را بدان واداشتى بر ما ببخشايد و خدا بهتر و پايدارتر است {73}
إِنَّهُ مَن يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيى {74}
در حقيقت هر كه به نزد پروردگارش گنهكار رود جهنم براى اوست در آن نه مىميرد و نه زندگى مىيابد {74}
وَمَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُوْلَئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى {75}
و هر كه مؤمن به نزد او رود در حالى كه كارهاى شايسته انجام داده باشد براى آنان درجات والا خواهد بود {75}
جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَاء مَن تَزَكَّى {76}
بهشتهاى عدن كه از زير [درختان] آن جويبارها روان است جاودانه در آن مىمانند و اين است پاداش كسى كه به پاكى گرايد {76}
وَلَقَدْ أَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقًا فِي الْبَحْرِ يَبَسًا لَّا تَخَافُ دَرَكًا وَلَا تَخْشَى {77}
و در حقيقت به موسى وحى كرديم كه بندگانم را شبانه ببر و راهى خشك در دريا براى آنان باز كن كه نه از فرارسيدن [دشمن] بترسى و نه [از غرقشدن] بيمناك باشى {77}
فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِيَهُم مِّنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ {78}
پس فرعون با لشكريانش آنها را دنبال كرد و[لى] از دريا آنچه آنان را فرو پوشانيد فرو پوشانيد {78}
وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَى {79}
و فرعون قوم خود را گمراه كرد و هدايت ننمود {79}

عصاره فراز آيات 42-79:فرعون در برابردعوت موسي و ارايه معجزه،تكذيب و طغيان كرد.كيد او در مسابقه ساحران با موسي براي تخطئه موسي نيز،شكست خورد. ساحران توبه کردند و ایمان اوردند اما فرعون سرانجام غرق شد.


يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ قَدْ أَنجَيْنَاكُم مِّنْ عَدُوِّكُمْ وَوَاعَدْنَاكُمْ جَانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَنَ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى {80}
اى فرزندان اسرائيل در حقيقت [ما] شما را از [دست] دشمنتان رهانيديم و در جانب راست طور با شما وعده نهاديم و بر شما ترنجبين و بلدرچين فرو فرستاديم {80}
كُلُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَلَا تَطْغَوْا فِيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِي وَمَن يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوَى {81}
از خوراكيهاى پاكيزهاى كه روزى شما كرديم بخوريد و[لى] در آن زيادهروى مكنيد كه خشم من بر شما فرود آيد و هر كس خشم من بر او فرود آيد قطعا در [ورطه] هلاكت افتاده است {81}
وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَى {82}
و به يقين من آمرزنده كسى هستم كه توبه كند و ايمان بياورد و كار شايسته نمايد و هدایت الهی را پذیرا گردد{82}
وَمَا أَعْجَلَكَ عَن قَوْمِكَ يَا مُوسَى {83}
و اى موسى چه چيز تو را [دور] از قوم خودت به شتاب واداشته است {83}
قَالَ هُمْ أُولَاء عَلَى أَثَرِي وَعَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضَى {84}
گفت اينان در پى منند و من اى پروردگارم به سويتشتافتم تا خشنود شوى {84}
قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِن بَعْدِكَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ {85}
فرمود در حقيقت ما قوم تو را پس از [عزيمت] تو آزموديم و سامرى آنها را گمراه ساخت {85}
فَرَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ يَا قَوْمِ أَلَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْدًا حَسَنًا أَفَطَالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدتُّمْ أَن يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُم مَّوْعِدِي {86}
پس موسى خشمگين و اندوهناك به سوى قوم خود برگشت [و] گفت اى قوم من آيا پروردگارتان به شما وعده نيكو نداد آيا اين مدت بر شما طولانى مىنمود يا خواستيد خشمى از پروردگارتان بر شما فرود آيد كه با وعده من مخالفت كرديد {86}
قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنَا وَلَكِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَارًا مِّن زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَكَذَلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ {87}
گفتند ما به اختيار خود با تو خلاف وعده نكرديم ولى از زينتآلات قوم بارهايى سنگين بر دوش داشتيم و آنها را افكنديم پس سامري اينگونه با انها مواجه شد(و گوساله را ساخت){87}
فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُكُمْ وَإِلَهُ مُوسَى فَنَسِيَ {88}
پس براى آنان پيكر گوسالهاى كه صدايى داشت بيرون آورد و [او و پيروانش] گفتند اين خداى شما و خداى موسى است و [موسي شما را] فراموش كرد {88}
أَفَلَا يَرَوْنَ أَلَّا يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلًا وَلَا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا {89}
مگر نمىبينند كه [گوساله] پاسخ سخن آنان را نمىدهد و به حالشان سود و زيانى ندارد {89}
وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِن قَبْلُ يَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوا أَمْرِي {90}
و در حقيقت هارون قبلا به آنان گفته بود اى قوم من شما به وسيله اين [گوساله] مورد آزمايش قرار گرفتهايد و پروردگار شما [خداى] رحمان است پس مرا پيروى كنيد و فرمان مرا پذيرا باشيد {90}
قَالُوا لَن نَّبْرَحَ عَلَيْهِ عَاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنَا مُوسَى {91}
گفتند ما هرگز از پرستش آن دست بر نخواهيم داشت تا موسى به سوى ما بازگردد {91}
قَالَ يَا هَارُونُ مَا مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا {92}
[موسى] گفت اى هارون وقتى ديدى آنها گمراه شدند چه چيز مانع تو شد {92}
أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَيْتَ أَمْرِي {93}
كه از من پيروى كنى آيا از فرمانم سر باز زدى {93}
قَالَ يَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَلَا بِرَأْسِي إِنِّي خَشِيتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي {94}
گفت اى پسر مادرم نه ريش مرا بگير و نه [موى] سرم را من ترسيدم بگويى ميان بنىاسرائيل تفرقه انداختى و سخنم را مراعات نكردى {94}
قَالَ فَمَا خَطْبُكَ يَا سَامِرِيُّ {95}
[موسى] گفت اى سامرى منظور تو چه بود {95}

قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَكَذَلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي {96}
گفت به چيزى كه [ديگران] به آن پى نبردند پى بردم پس جمع كردم اثر فرستاده را تحت تسلط خودم پس آنرا (بطريقي خاص)افكندم (بر ان جسد ساخته شده از زيورالات) و نفس من برايم چنين فريبكارى كرد {96}

قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَن تَقُولَ لَا مِسَاسَ وَإِنَّ لَكَ مَوْعِدًا لَّنْ تُخْلَفَهُ وَانظُرْ إِلَى إِلَهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفًا لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفًا {97}
گفت پس برو كه بهره تو در زندگى اين باشد كه [به هر كه نزديك تو آمد] بگويى [به من] دست مزنيد و تو را موعدى خواهد بود كه هرگز از آن تخلف نخواهى كرد و [اينك] به آن خدايى كه پيوسته ملازمش بودى بنگر آن را قطعا مىسوزانيم و خاكسترش مىكنيم [و] در دريا فرو مى پاشيم {97}
إِنَّمَا إِلَهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا {98}
معبود شما تنها آن خدايى است كه جز او معبودى نيست و دانش او همه چيز را در بر گرفته است {98}

عصاره فراز ايات 80تا98:بني اسراييل بعد از نجات از ستم فرعونيان،در نبود موسي فريب سامري را خوردند و بت پرست شدند.

كَذَلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاء مَا قَدْ سَبَقَ وَقَدْ آتَيْنَاكَ مِن لَّدُنَّا ذِكْرًا {99}
اين گونه از اخبار پيشين بر تو حكايت مىرانيم و مسلما به تو از جانب خود ذکری (قرآن) دادهايم {99}
مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وِزْرًا {100}
هر كس از [پيروى] آن(قرآن) روى برتابد روز قيامت بار گناهى بر دوش مىگيرد {100}
خَالِدِينَ فِيهِ وَسَاء لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حِمْلًا {101}
پيوسته در آن [حال] مىماند و چه بد بارى روز قيامتخواهند داشت {101}
{يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقًا {102}
[همان] روزى كه در صور دميده مىشود و در آن روز مجرمان را كبودچشم (يا رو برگردانده)برمىانگيزيم {102}
يَتَخَافَتُونَ بَيْنَهُمْ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا عَشْرًا {103}
ميان خود به طور پنهانى با يكديگر مىگويند شما [در دنيا] جز ده [روز بيش] نماندهايد {103}
نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا يَوْمًا {104}
ما داناتريم به آنچه مىگويند آنگاه كه نيك آيين ترين آنان مىگويد جز يك روز بيش نمانده ايد {104}
وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ يَنسِفُهَا رَبِّي نَسْفًا {105}
و از تو در باره كوهها مى پرسند بگو پروردگارم آنها را [در قيامت‌]از ریشه بر می کند برکندنی{105}
فَيَذَرُهَا قَاعًا صَفْصَفًا {106}
پس آنها را پهن و هموار خواهد كرد {106}
لَا تَرَى فِيهَا عِوَجًا وَلَا أَمْتًا {107}
نه در آن كژى مىبينى و نه ناهموارى {107}
يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِيَ لَا عِوَجَ لَهُ وَخَشَعَت الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمَنِ فَلَا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْسًا {108}
در آن روز [همه مردم] داعى [حق] را كه هيچ انحرافى در او نيست پيروى مى كنند و صداها در مقابل [خداى] رحمان خاشع مىگردد و جز صدايى آهسته نمىشنوى {108}
يَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلًا {109}
در آن روز شفاعت [به كسى] سود نبخشد مگر كسى را كه [خداى] رحمان اجازه دهد و سخنش او را پسند آيد {109}
يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا {110}
آنچه را كه آنان در پيش دارند و آنچه را كه پشتسر گذاشتهاند مىداند و حال آنكه ايشان بدان دانشى ندارند {110}}
وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا {111}
و چهرهها براى آن [خداى] زنده پاينده خضوع مى كنند و آن كس كه ظلمى بر دوش دارد نوميد مىماند {111}
وَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا يَخَافُ ظُلْمًا وَلَا هَضْمًا {112}
و هر كس كارهاى شايسته كند در حالى كه مؤمن باشد نه از ستمى مىهراسد و نه از كاسته شدن [حقش] {112}

وَكَذَلِكَ أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا وَصَرَّفْنَا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْرًا {113}
و اين گونه آن را [به صورت] قرآنى عربى نازل كرديم و در آن از انواع هشدارها سخن آورديم شايد آنان راه تقوا در پيش گيرند يا [اين كتاب] پندى تازه براى آنان بياورد {113}

فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا {114}
پس بلندمرتبه استخدا فرمانرواى بر حق و در [خواندن] قرآن پيش از آنكه وحى آن بر تو پايان يابد شتاب مكن و بگو پروردگارا بر دانشم بيفزاى {114}

عصاره فراز ايات 99 تا 114:قران براي تذكر گرفتن مردم از جانب خدا نازل شده و هركس از آن اعراض كند در قيامت سرنوشت بد و ناگزیری خواهد داشت.

نکات:
1-اولین اشاره به عربی بودن قران

2-مشابه ایه 114 درسوره قیامت نیز بود که لاتحرک به لسانک لتعجل به ظاهرا پیامبر بخاطر خوف از فراموش کردن وحی همزمان با ابلاغ وحی توسط جبرییل ایات را میخوانده است . خداوند توصیه میکند که عجله نکن در خواندن تا اینکه وحی تمام شود.

وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا {115}
و به يقين پيش از اين با آدم پيمان بستيم و[لى آن را] فراموش كرد و براى او عزمى [استوار] نيافتيم {115}
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى {116}
و [ياد كن] هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم براى آدم سجده كنيد پس جز ابليس كه سر باز زد [همه] سجده كردند {116}
فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى {117}
پس گفتيم اى آدم در حقيقت اين [ابليس] براى تو و همسرت دشمنى [خطرناك] است زنهار تا شما را از بهشت به در نكند تا تيرهبخت گردى {117}
إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيهَا وَلَا تَعْرَى {118}
در حقيقت براى تو در آنجا اين [امتياز] است كه نه گرسنه مىشوى و نه برهنه مىمانى {118}
وَأَنَّكَ لَا تَظْمَأُ فِيهَا وَلَا تَضْحَى {119}
و [هم] اينكه در آنجا نه تشنه مىگردى و نه آفتابزده {119}
فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا يَبْلَى {120}
پس شيطان او را وسوسه كرد گفت اى آدم آيا تو را به درخت جاودانگى و ملكى كه زايل نمىشود راه نمايم {120}

فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى {121}
آنگاه از آن [درخت ممنوع] خوردند و برهنگى آنان برايشان نمايان شد و شروع كردند به چسبانيدن برگهاى بهشت بر خود و [اين گونه] آدم به پروردگار خود عصيان ورزيد و بيراهه رفت {121}
ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَى {122}
سپس پروردگارش او را برگزيد و بر او ببخشود و [وى را] هدايت كرد {122}
قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى {123}
فرمود همگى از آن [مقام] فرود آييد در حالى كه بعضى از شما دشمن بعضى ديگر است پس اگر براى شما از جانب من رهنمودى رسد هر كس از هدايتم پيروى كند نه گمراه مىشود و نه تيرهبخت {123}

عصاره فراز آيات 115 تا 123:ادم تحت وسوسه شيطان،عهد خدا را فراموش كرد و عصيان كرد.اما با توبه،برگشت.تنها تبعيت از هدايت خدا،نجات بخش است.

اولین اشاره به داستان ادم و حوا و اغوای انها توسط شیطان و هبوط انها به زمین

وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى {124}
و هر كس از ياد من دل بگرداند در حقيقت زندگى تنگ [و سختى] خواهد داشت و روز رستاخيز او را همانند كوران محشور مىكنيم {124}
قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَقَدْ كُنتُ بَصِيرًا {125}
مىگويد پروردگارا چرا مرا نابينا محشور كردى با آنكه بينا بودم {125}
قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنسَى {126}
مىفرمايد همان طور كه نشانههاى ما بر تو آمد و آن را به فراموشى سپردى امروز همان گونه فراموش مىشوى {126}
وَكَذَلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ يُؤْمِن بِآيَاتِ رَبِّهِ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَى {127}
و اين گونه هر كه را به افراط گراييده و به نشانه هاى پروردگارش نگرويده استسزا مىدهيم و قطعا شكنجه آخرت سختتر و پايدارتر است {127}
أَفَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَسَاكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّأُوْلِي النُّهَى {128}
آيا براى هدايتشان كافى نبود كه [ببينند] چه نسلها را پيش از آنان نابود كرديم كه [اينك آنها] در سراهاى ايشان راه مىروند به راستى براى خردمندان در اين [امر] نشانههايى [عبرتانگيز] است {128}
وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَكَانَ لِزَامًا وَأَجَلٌ مُسَمًّى {129}
و اگر سخنى از پروردگارت پيشى نگرفته و موعدى معين مقرر نشده بود قطعا [عذاب آنها] لازم مىآمد {129}

عصاره فراز آیات 124-129:نتيجه اعراض از قران و عدم ايمان به ايات خدا،عذاب شديد و جاودان اخروي است.

نكات:
1-منظور از تنگي معيشت و اعمي محشور شدن معرضين از ذكر خدا چيست؟
آيات 124-127 در ارتباط باهم هستند.در اين آيات سه عقوبت براي اعراض كنندگان از ذكر و خدا و آيات او،برشمرده است
تنگي معيشت، اعمي بودن در صحنه محشر،عذاب شديدتر و پايدارتر اخرت.
-تنگي معيشت،بر تنگي يا گشايش مادي زندگي دنيا منطبق نيست زيرا اولا در عمل مي بينيم كه بسياري از معرضين از آيات زندگي مرفهي دارند ثانيا در ساير ايات قران نيز چنين قانوني وجود ندارد بلكه برعكسش وجود دارد كه اگر مردم بانحراف نمي افتادند خداوند گشايش ها و امكانات مادي بسياري به مخالفان و دشمنان خود ميداد.
با توجه به اينكه وحي و ايات الهي براي هدايت انسانهاست،نتيجه بهره مندي يا اعراض از ان هم بايد به هدايت انسانها مرتبط باشد. هم چنين با توجه به آيه الابذكرالله تطمئن القلوب،در مي يابيم كه تنگي معيشت معرضين هم ميتواند به ناآرامي و اضطراب روحي و رواني آنها در مواضع حساس زندگي انها برگردد.
برخي معيشت ضنك را بر دوران برزخ منطبق كرده اند. اما با توجه به معناي عيش و معيشت و نيز اين نكته كه در دوران برزخ اولا اراده و اختياري براي عيش نيست و ثانيا قران در دوران برزخي انسان را ميت خطاب مي كند(عليرغم پابرجا بودن روح) لذا تنگي معيشت و حيات براي دوران برزخ درست به نظر نميرسد.

معایش از ریشه عیش: اصل الواحد در ماده، كيفيت تطوّرات (تغييرات) در ادامه زندگي است. توضيح اينكه: حيات، صفتي ذاتي است كه وجود به وسيله آن استمرار مييابد و از اختيار، خارج است؛ زيرا اختيار از آثار قدرت و قدرت از آثار حيات است، بنابراين حيات، پيش از اختيار موجود است. اما عَيش (زندگاني): كيفيتي حادث و جديد است كه پس از حيات و اختيار عارض ميشود. پس انسان حيّ (زنده) مختار، در حياتش، كيفيت و برنامه معيني را از جهت خوردن، آشاميدن، پوشيدن، خواب، سكونت، شغل و ساير امور و حالاتش اختيار ميكند و عمل به اين برنامه، عَيش و مَعيشت ناميده ميشود.
نقل از ترجمه التحقيق في كلمات القران

-اما مفهوم اعمي محشور شدن انها چيست؟
ابتدا نگاهي به معناي دقيق كلمه اعمي بياندازيم:
اعمی از ریشه عمی: اصل الواحد در ماده، از دست دادن بصر است و در ماده بصر گفتيم كه آن، عبارت است از: علم حاصل از نظر (ديدن) با چشم يا قلب. پس عَمي؛ فقدان علمِ حاصل از نظر (بينايي) چشم يا قلب است. پس از مصاديق آن: از دست دادن دو چشم بينا و از دست دادن بصيرت باطني و از دست دادن هدايت و رَشاد، به واسطه گمراهي و جهل است
التحقيق في كلمات القران

ايه 124 و 125 و توجه به معناي ريشه كلمه،گوياي ان است كه اين فرد،چيزي را كه در دنيا به ان دسترسي داشته،در صحنه قيامت،دسترسي ندارد.
ايه 126 نيز حاكي از آن است كه در واقع اين فرد، منزوي و فراموش شده است و به همين دليل اطلاع به بعضي اخبار و رويدادهاي قيامت ندارد .اين معنا با آيه 66 سوره مباركه قصص نيز همخواني دارد.
وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ مَاذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِينَ/ فَعَمِيَتْ عَلَيْهِمُ الْأَنْبَاءُ يَوْمَئِذٍ، و روزی را كه [خدا] آنان را ندا درمیدهد و میفرمايد: فرستادگان [ما] را چه پاسخ داديد؟/ پس در آن روز اخبار بر ايشان پوشيده گردد.
در آيه 57 سوره كهف نيز چنين مي فرمايد:وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآيَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَنَسِيَ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ ۚ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذَانِهِمْ وَقْرًا ۖ وَإِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدَىٰ فَلَنْ يَهْتَدُوا إِذًا أَبَدًا
ترجمه : و کيست ستمکارتر از آن کس که به آيات پروردگارش پند داده شده، و از آن روى برتافته، و دستاورد پيشينه خود را فراموش کرده است؟ ما بر دلهاى آنان پوششهايى قرار داديم تا آن را درنيابند و در گوشهايشان سنگينى [نهاديم‌]. و اگر آنها را به سوى هدايت فراخوانى باز هرگز به راه نخواهند آمد.
يعني اعراض كنندگان از آيات خدا،قلب و گوش انان بر پيام هاي هدايت بسته ميشود و در واقع با از دست دادن علم به هدايت، اعمي بحساب مي ايند و هيچگاه به هدايت نخواهند رسيد.اينها طبق ايه 32 سوره اسراء در آخرت نيز اعمي خواهند بود.
و من كان في هذه اعمي فهو في الاخره اعمي و اضل سبيلا

فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ آنَاء اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّكَ تَرْضَى {130}
پس بر آنچه مىگويند شكيبا باش و پيش از بر آمدن آفتاب و قبل از فرو شدن آن با ستايش پروردگارت [او را] تسبيح گوى و برخى از ساعات شب و حوالى روز را به نيايش پرداز باشد كه خشنود گردى {130}
وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَى {131}
و زنهار به سوى آنچه اصنافى از ايشان را از آن برخوردار كرديم [و فقط] زيور زندگى دنياست تا ايشان را در آن بيازماييم ديدگان خود مدوز و [بدان كه] روزى پروردگار تو بهتر و پايدارتر است {131}
وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا لَا نَسْأَلُكَ رِزْقًا نَّحْنُ نَرْزُقُكَ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى {132}
و كسان خود را به نماز فرمان ده و خود بر آن شكيبا باش ما از تو جوياى روزى نيستيم ما به تو روزى مىدهيم و فرجام [نيك] براى پرهيزگارى است {132}

وَقَالُوا لَوْلَا يَأْتِينَا بِآيَةٍ مِّن رَّبِّهِ أَوَلَمْ تَأْتِهِم بَيِّنَةُمَا فِي الصُّحُفِ الْأُولَى {133}
و گفتند چرا از جانب پروردگارش معجزهاى براى ما نمىآورد آيا دليل روشن آنچه در صحيفههاى پيشين است براى آنان نيامده است {133}
وَلَوْ أَنَّا أَهْلَكْنَاهُم بِعَذَابٍ مِّن قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَنَخْزَى {134}
و اگر ما آنان را قبل از [آمدن قرآن] به عذابى هلاك مىكرديم قطعا مىگفتند پروردگارا چرا پيامبرى به سوى ما نفرستادى تا پيش از آنكه خوار و رسوا شويم از آيات تو پيروى كنيم {134}
قُلْ كُلٌّ مُّتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحَابُ الصِّرَاطِ السَّوِيِّ وَمَنِ اهْتَدَى {135}
بگو همه در انتظارند(ما در انتظار عذاب شما و شما در انتظار شکست و نابودی ما ودین ما) پس در انتظار باشيد زودا كه بدانيد ياران راه راست كيانند و چه كسى راهيافته است {135}

عصاره فراز آیات 130تا135:اي پيامبر در برابر حرفها و بهانه هاي انها صبر كن و بی توجه به امکانات دنیوی انها و با تسبيح خدا ،پيروانت را به نماز و استواري در راه فرمان ده.

نکات:
1-مشابه ایه 130 در سوره قاف بود:فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ الْغُرُوبِ {39}وَمِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَأَدْبَارَ السُّجُودِ {40}و بر آنچه مىگويند صبر كن و پيش از برآمدن آفتاب و پيش از غروب به ستايش پروردگارت تسبيح گوى {39}و پارهاى از شب و به دنبال سجود [به صورت تعقيب و نافله یا نمازشب] او را تسبيح گوى {40}

2-اولین اشاره به بهانه مشرکان برای ارسال معجزه مشابه انبیای قبل توسط پیامبر
3-اولین دستور خدا به پیامبر برای امر پیروان به نماز
4-به امکانات و داراییهای مخالفان دین خیره نشوید و حسرت نخورید.بخاطر ترس از رزق و روزی،از عبادات و ایین خود دست برندارید چرا که خداوند روزی ده شماست.و روزی او برتر و پایدارتر است.

مرور عصاره فرازها:

عصاره فراز آیات 1-8:قران که نازل شده توسط خداوند خالق رحمان است، اهل خشیت را متذکر می کند نه همه را.پس ای پیامبر خود را به مشقت نینداز
عصاره فراز آیات9-41:مبعوث شدن موسی به پیامبری و ماموریت وی برای هدایت فرعون همراه با الطاف خاص خدا به موسی و ارایه معجزات (ارایه نمونه واقعی به پیامبر در حمایت همیشگی خدا از رسولانش و دلداری به ایشان)

عصاره فراز آيات 42-79:فرعون در برابردعوت موسي و ارايه معجزه،تكذيب و طغيان كرد.كيد او در مسابقه ساحران با موسي براي تخطئه موسي نيز،شكست خورد. ساحران توبه کردند و ایمان اوردند اما فرعون سرانجام غرق شد.(ارایه نمونه عملی از شکست و هلاکت منکران وحی که توان خود را در مخالفت با رسولان الهی بکار می بندند)

عصاره فراز ايات 80تا98:بني اسراييل بعد از نجات از ستم فرعونيان،در نبود موسي فريب سامري را خوردند و بت پرست شدند.(ارایه نمونه واقعی از افرادیکه حتی با پذیرش هدایت الهی و ایمان به رسولان،تحت تاثیر القائات درونی و بیرونی،منحرف شدند.)
آیات 9-98 که به داستان موسی،فرعون ،بنی اسراییل و سامری اشاره داردحاوی سه نکته اصلی است که بعنوان شاهدی بر سایر ایات اصلی سوره است.در واقع از نیمه دوم ایه 99 به بعد، ادامه ایات فراز اول است که قران را تذکر برای اهل خشیت دانسته بود و در ادامه سرنوشت معرضین از ان را بیان می کند.بعبارت دیگر ایات 1-8،99-114،و 124-129 مرتبط باهم و در جهت تبیین یک موضوع هستند.

همچنین ایات 115 تا 123 نیز که به داستان آدم ونافرمانی او و خروجش از جنت اشاره دارد،بعنوان تذکر و مویدی بر لزوم تبعیت مستمر از هدایت الهی است.
عصاره فراز ايات 99 تا 114:قران براي تذكر گرفتن مردم از جانب خدا نازل شده و هركس از آن اعراض كند در قيامت سرنوشت بدی خواهد داشت که گریزی هم از ان نیست.

عصاره فراز آيات 115 تا 123:ادم تحت وسوسه شيطان،عهد خدا را فراموش كرد و عصيان كرد.اما با توبه برگشت.تنها تبعيت از هدايت خدا،نجات بخش است.
عصاره فراز آیات 124-129:نتيجه اعراض از قران و عدم ايمان به ايات خدا،عذاب شديد و جاودان اخروي است.

عصاره فراز آیات 130تا135:اي پيامبر در برابر حرفها و بهانه هاي انها صبر كن و بی توجه به امکانات دنیوی انها و با تسبيح خدا ،پيروانت را به نماز و استواري در راه فرمان ده.

درس سوره طه:نجات و رستگاری در پذیرش هدایت الهی و سپس استواری در این مسیر و متاثر نشدن از القائات شیطانی است.قران مایه تذکر و هدایت اهل خشیت است وکسانی که از ان اعراض کنند نیز عذاب شدید اخروی خواهند داشت.ای پیامبر با توجه به سنت خدا که حمایت از رسولان و شکست دشمنان انان است،بی توجه به حرفها و بهانه ها و امکانات مادی مخالفان ویا استعانت از صبر و تسبیح خدا،به کارخود ادامه بده

آیاتی که حاوی قوانین کلی هستند:

وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى
أَنَّ الْعَذَابَ عَلَى مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّى
إِنَّهُ مَن يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيى {74}
وَمَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُوْلَئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى {75}
وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَى
وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا {111}

وَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا يَخَافُ ظُلْمًا وَلَا هَضْمًا {
فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى
وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى
وَكَذَلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ يُؤْمِن بِآيَاتِ رَبِّهِ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَى

کلمات کلیدی:
--کلمات و افعال از ریشه هدی واهتدی در این سوره زیاد است. همچنین افعال مشتق از تبع و طغی(بيشترين تكرار كلمات مشتق از طغي در اين سوره است) و نسی.رحمن،ذكر،خشي،
-فعل نسی :آدم که عهد خدا را فراموش کرد.،و انسانهایی که در دنیا ازیاد خدا اعراض میکنند و ایات الهی را فراموش میکنند.خدا هم در قیامت اینها را فراموش میکند. گویا میخواهد بفهماند که نوع انسان فراموشکار است از خوب واز بد.در عوض خدا فراموش نمی کند و فعل لاینسی برای خدا استفاده شد.
-لاتخف 2 بار خطاب به موسی و یکبار هم به موسی و هارون لاتخافا استفاده شده

استادسيدكاظم فرهنگ

ویرایش بوسیله کاربر 1398/05/30 08:02:28 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

شهروزی Offline
#8 ارسال شده : 1400/03/11 10:55:02 ب.ظ
شهروزی

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1391/07/08
ارسالها: 33

1 تشکر دریافتی در 1 ارسال

نگاهی كلی و آماری به سوره طه: مفهوم ط ه و طه چيست؟

میان سه سوره پشت هم : شعراء [26]، نمل [27] و قصص [28]، که با «طس» یا «طسم» شروع شده‌‏اند، با سوره طه [20] ارتباطی موضوعی برقرار مي‌باشد.
👈 مهم‌ترین موضوع هر چهار سوره، شرح زندگی و رسالت حضرت موسی(ع) است و این داستان محور اساسی سوره‌‏های مذکور را تشکیل مي‌دهد. شگفت اینکه کلماتی که در این سوره‌‏ها، به خصوص در داستان حضرت موسی(ع) به کار رفته، بیش از سوره‌های دیگر قرآن حرف «ط» در آن آمده است. مثل: طور، طوی، طود، طغیان، طریقه، طین، طیبات و غیره.

اگر خواسته باشیم به کمک محاسبات آماری رابطه‌ای بین حرف «ط» در این سوره‌ها پیدا کنیم به ارقامی مي‌رسيم که تماماً مضربی از عدد «9» یا «19» مي‌باشد.
اگر مجموع کلماتی را که در هر چهار سوره شامل حرف «ط» مي‌باشد در نظر بگیریم، 38 کلمه [2×19] مي‌باشد. همچنین، تعداد کلماتی که در هر چهار سوره، ریشه آنها با حرف «ط» آغاز مي‌شود، دقیقاً 19 کلمه است مثل: طوی، طغی [2 بار]، طریقتکم، طریقاً، طور [3 بار]، طیبات، تطغوا، طال، اطیعوا، یطغی، ینطلق، طود، طائفه، طین، فاطلع، فتطاول.

با توجه به ارتباط دقیق موضوعی در چهار سوره مورد نظر و کاربرد حساب شده حرف «ط» در آنها، چنین به نظر مي‌رسد که حرف «ط» رمزی است برای یاد‌آوری رسالتی که حضرت موسی در رابطه با امّت بني‌اسرائيل به عهده داشته است،
و حرف «ه»، که تنها در حروف مقطعه این سوره و سوره مریم [کهیعص] به کار رفته است،
با مقایسه مضامین این دو سوره به نظر مي‌رسد بیانگر «صلوه» در معنای عام آن شامل: نماز، دعا، مناجات، تسبیح، تقرّب، سجده و... باشد. بطور خلاصه «طه» ارتباط موسی با خدا را در تجربه تاریخی بني‌اسرائيل بیان مي‌كند، همچنانكه «یاسین» رسالت حضرت عیسی(ع) را بیان مي‌كرد.

از تفسير آقای عبدالعلی بازرگان

ویرایش بوسیله کاربر 1402/09/28 03:54:30 ب.ظ  | دلیل ویرایش: edit

ali Offline
#9 ارسال شده : 1400/10/10 11:58:45 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 2,021

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال

ایه121
فَأَکَلاٰ مِنْهٰا فَبَدَتْ لَهُمٰا سَوْآتُهُمٰا وَ طَفِقٰا یَخْصِفٰانِ عَلَیْهِمٰا مِنْ وَرَقِ اَلْجَنَّةِ وَ عَصىٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوىٰ لفظ «لهما» در اینجا و در سورۀ اعراف 20 و 22 نشان مى دهد که کس دیگرى در آنجا نبود، با خوردن از میوۀ آن درخت، لباسهاى آنها ریخت، شروع کردند با برگ درختان ستر عورت کردن در زمینۀ وَ عَصىٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوىٰ خلاصه فرمودۀ طبرسى چنین است معصیت هم در مقابل واجب گفته مى شود و هم در مخالفت امر مستحبّ ، شاعر گوید: «امرتک امرا جازما فعصیتنى» یعنى تو را دستور جازم دادم ولى مخالفتم کردى پس ترک کننده مستحبّ را مانعى نیست عاصى بنامند، آن گاه فرماید: شکى نیست که محتمل است «فغوى» به معنى نومیدى باشد، جایز است معناى «فغوى» آن باشد که آدم از رسیدن به خلود نومید گردید یعنى از درخت خورد ولى به آرزویش نرسید المیزان فرموده: معصیة آدم در مقابل امر ارشادى بود نه امر مولوى و وجوبى، پیامبران از معصیت و مخالفت حق معصومند این است معناى قول قائل: انبیاء با آنکه معصوم هستند مانعى نیست ترک اولى از آنها سر زند، خوردن آدم از شجره، ترک اولى بود

ایه 122
ثُمَّ اِجْتَبٰاهُ رَبُّهُ فَتٰابَ عَلَیْهِ وَ هَدىٰ در سورۀ بقره 37 فرموده: فَتَلَقّٰى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمٰاتٍ فَتٰابَ عَلَیْهِ پس «اجتباء» در آیه همان تلقین کلمات از طرف خداست، توبۀ خدا در مقابل سخن آدم و زنش بود که گفتند: رَبَّنٰا ظَلَمْنٰا أَنْفُسَنٰا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنٰا وَ تَرْحَمْنٰا لَنَکُونَنَّ مِنَ اَلْخٰاسِرِینَ اعراف 23، قبول توبه، او را به مقام اولى برنگردانید، بلکه خدا وعده کرد که اگر به دستورهاى خدا عمل نماید اهل بهشت خواهد بود، در نهج البلاغه خطبه اوّل فرموده است: «ثم بسط اللّٰه سبحانه له فی توبته و لقاه کلمة رحمة و وعده المراد الى جنّته» به نظر مى آید: منظور از «فهدى» وعدۀ آمدن شریعت باشد که در آیه بعدى خواهد آمد، یعنى: خدا پس از قبول توبه، او را به شریعت و احکام خود رهبرى فرمود: ناگفته نماند آیاتى که جریان آدم و سجده ملائکه را نقل مى کنند آیات متشابهى هستند باید گفت: مصلحت اقتضاء مى کرده فقط این مقدار گفته شود و یا عقل ما آنها را درک نمى کند و اللّٰه العالم


ایه123
قٰالَ اِهْبِطٰا مِنْهٰا جَمِیعاً بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمّٰا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنِ اِتَّبَعَ هُدٰایَ فَلاٰ یَضِلُّ وَ لاٰ یَشْقىٰ لفظ «اهبطا» در اینجا تثنیه است خطاب به آدم و زنش، ولى در سورۀ بقره و اعراف «اهبطوا» به لفظ جمع است، ظاهرا جمع آمدن براى آن است که هبوط آن دو هبوط همه انسانها بود، قرآن مجید به جمله بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ در هر سه سوره تکیه کرده است، به نظر مى آید این جمله، اشاره به رقابتها و تصادمها و تضادها است که انسان در زندگى خواهد داشت به نظر مى آید: این جمله در هر سه آیه، حال باشد از فاعل «اهبطوا» یعنى: در همچو حال فرود آئید و از همین حالا خصومت میان شما شروع مى شود به نظر المیزان «لا یشقى» دنباله «لا یضل» است یعنى هر که تابع هدایت من شد گمراه نمى شود و عاقبت امرش به بدبختى نمى رسد و چون هر دو فعل مطلق است شامل دنیا و آخرت هر دو مى شود، یعنى نه در دنیا گمراه و بدبخت مى شود و نه در آخرت امّا دیگران گفته اند: «فلا یضل فی الدنیا و لا یشقى فی الاخرة» ولى کلمه «ضنکا» در آیه بعدى قول المیزان را تایید مى کند زیرا بى ایمان در دنیا هم بدبخت است و در زندگى تنگ بسر مى برد در روایات اهل بیت علیهم السّلام دربارۀ فَمَنِ اِتَّبَعَ هُدٰایَ فرموده اند «من قال بالائمة و اتبع امرهم» آن از باب تعیین و تطبیق است «امّا» در آیه «ان» شرطیه است با «ماء» زائد و تأکید، «ما» در «امّا» و نون تأکید در «یأتینکم» حاکى است که شرط حتما عملى است، یعنى هدایت خواهد آمد قضاء حتمى خداست که پیرو هدایت مطلقا گمراه و شقى نباشد




ایه125
قٰالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمىٰ وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً

ظهور آیه در آن است که منظور از «اعمى» کور بودن چشم است نه بصیرت با آنکه بسیارى از آیات حاکى است که مجرمان و کفار روز قیامت بینا خواهند بود مانند سخن منافقان به مؤمنین که خواهند گفت: اُنْظُرُونٰا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ حدید 13 و مانند: وَ رَأَى اَلْمُجْرِمُونَ اَلنّٰارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُوٰاقِعُوهٰا کهف 53 وَ تَرَى اَلظّٰالِمِینَ لَمّٰا رَأَوُا اَلْعَذٰابَ یَقُولُونَ هَلْ إِلىٰ مَرَدٍّ مِنْ سَبِیلٍ شورى 44 و ده ها دلائل دیگر، شاید به همین منظور است که «فراء» گفته، وقت خروج از قبر بینا هستند بعد کور مى شوند ولى قول او مشکل را حل نمى کند در المیزان بعد از ذکر مقدمه اى فرموده است جایز است که در این امر تبعیض باشد یعنى گناهکاران چیزى را که سعادت و فلاح و رسیدن به کرامت در آنست نبیند ولى آنچه را که بر او حجت را تمام مى کند، و اهوالى که او را مى ترساند و آتشى را که مى سوزاند به بیند، خدا فرموده: کَلاّٰ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ مطففین 15 ناگفته نماند: در مجمع البیان و تفسیر برهان نقل شد که معاویة بن عمار گوید از امام صادق علیه السّلام پرسیدم از کسى که ثروت دارد ولى به حج نمى رود فرمود: او از کسانى است که خدا فرموده: وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ أَعْمىٰ گفتم: سبحان اللّٰه آیا کور محشور خواهد شد؟! فرمود: اعماه اللّٰه عن طریق الجنة در نسخه مجمع «عن طریق الحق» است ولى در دو روایت برهان «عن طریق الجنة» آمده و این مؤید قول المیزان است


تفسیر احسن الحدیث
farhang Offline
#10 ارسال شده : 1402/09/10 10:48:45 ق.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,081
Iran (Islamic Republic Of)

48 تشکر دریافتی در 28 ارسال
نکات مهم تفسیری سوره طه از تفسیر تسنیم

مطلب مهمّي كه آغاز سوره مباركه«طه» با آنها روبه‌روست اين است كه وجود مبارك پيغمبر(ص) حقّانيّت محض را به خوبي ادراك كرد و اينكه اين مردم از حق اعراض كردند و حق را فراموش كردند از اين جهت رنج مي‌برند وظيفه آن حضرت هم بيش از انذار و تعليم كتاب و حكمت و تزكيه نفوس چيز ديگر نيست نه اجباري در كار است و نه قدرت تكويني
فرمود ما اين قرآن را براي اين نازل نكرديم كه شما خود را به زحمت بيندازيد

سه نظر در مراد لتشقی برای پیامبر
سه وجه گفته شده است: يكي نفي حرف مشركان حجاز بود كه مي‌گفتند ـ معاذ الله ـ اين شقيّ شد چون دين رسمي حجاز را رها كرد. يكي هم برابر روايات, عبادتهاي فراواني حضرت داشت بر خودش سختي تحميل مي‌كرد آيه نازل شد كه اين كار را نكن, يكي نگراني حضرت بود از بي‌ايماني مردم .طبق بعضي از آيات ديگر وجود مبارك پيغمبر بسيار حسّاس و نگران بود كه چرا مردم اين حق را نپذيرفتند و دارند كجا مي‌روند . . سوره «كهف» ناظر به همين است فرمود: فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَي آثَارِهِم إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً بسيار متأسفي, بسيار متأثّري مثل اينكه داري جانت را نثار مي‌كني كه اينها قبول نكردند خب قبول نكردند, نكردند تو تكليفت را انجام دادي لذا با اين آيه شش سوره مباركه «كهف» و همچنين با آيه سوره مباركه«شعراء» هم هماهنگ است در سوره مباركه «شعراء» آيه سه به اين صورت آمده است كه لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ «بَخَع نفسه» يعني جانش را داد داري جانت را مي‌دهي قالب‌ تهي مي‌كني كه اينها قبول نكردند خب نكردند, نكردند تو وظيفه‌ات بيش از اين نيست.
انَّكَ لاَ تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يَشَاءُ بيش از اين هم تكليف تو نيست و خودت را هم رنج نده و غصّه نخور . بر پيغمبر گران است عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ .و در رنج است اگر مؤمنين به چاه بيفتند مسلمانها و انسانها به چاه بيفتند خاصيّت رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ همين است. خدا هم برابر با حكمت كار مي‌كند هيچ چيزي مسير اراده خدا را از حكمت تغيير نمي‌دهد پس مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَي
يك بيان نوراني از وجود مبارك امام باقر(سلام الله عليه) هست كه فرمود: «بَليّة الناس علينا عظيمة» ابتلاي ما با مردم خيلي مهم است براي اينكه «إن دعوناهم لم يجيبونا و إن تركناهم يهتدوا بغيرنا» ما اينها را دعوت كنيم نمي‌آيند رها كنيم راه غير از اين نيست اين منطق صحيح نيست كه بگوييم بگذار تا بيفتد و بيند سزاي خويش آن براي آن اواخر امر است وگرنه ما چرا ببينيم كه يك عدّه دارند به چاه مي‌افتند براي ما خيلي سخت است بگوييم رها كنيم اگر يك راه ديگري بود عيب نداشت اما هيچ راهي غير از اين نيست .لذا «بَليّة الناس علينا عظيمة» وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) همين راه را داشت و بسيار نگران بود .ذات اقدس الهي تسلّي داد كه لازم نيست همين كه گفتي بيش از اين ديگر وظيفه نداري و رنج هم نبر مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَي
👈ما اين كتاب را نفرستاديم كه تو در زحمت بيفتي اين تذكره است .پس اين كتاب براي چيست كه اين شبيه استثناي منقطع است 👈إِلَّا تَذْكِرَةً لِمَن يَخْشَي. قرآن ذِكْرَي لِلْبَشَرِ است .لِمَن يَخْشَي نيست .وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكْرَي لِلْبَشَرِ. نَذِيراً لِلْبَشَرِ اين ذِكْرَي لِلْبَشَرِ براي آن است كه خداي سبحان بشر را بدون دلمايه و سرمايه خلق نكرد اين طور نيست كه انسان همان طوري كه از علوم حوزوي و دانشگاهي اين علوم حصولي تهي بود و خلق شد .از آن علوم الهامي و فطري هم تهي بوده و لوح نانوشته‌اي خدا به او داده
بعد برهان اقامه مي‌كند چرا او خالق ارض و سماست يك, چرا او مستولي بر عرش است دو,
چرا اومالك و مَلك سماوات و ارض و وَمَا بَيْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَرَي است سه, چهار, پنج
چرا او عالِم به جَهر و سرّ و اخفاست شش و هفت و هشت براي اينكه اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ اوست, همه كمالات را هم داراست لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنَي. اين تقديم خبر بر مبتدا هم مفيد حصر است .اسماي حسنا منحصراً براي خداست غير خدا كسي اسماي حسنا ندارد .غير خدا يا اسم قبيح دارد يا اسم حَسن, اسم أحسن براي خداست فقط, چون اسم سه قِسم است يا قبيح است نظير ظالم, جائر, فاسق, عاصي, عاق و مانند آن خائن اينها اسماي قبيح‌اند يا حَسن‌اند مثل عالِم, قدير, عادل, مُقسِط, مُحب اينها اسم حَسن‌اند. خدا نه تنها اسم قبيح ندارد اسم حَسن هم ندارد براي اينكه اسم حَسن متناهي است اين حُسنا مؤنث أحسن است كه أفعل تفضيل است او أحسن اسما را دارد حقيقت نامتناهي علم نامتناهي براي اوست, قدرت نامتناهي براي اوست هيچ كمبودي در او نيست قدرت نامتناهي, حيات نامتناهي, علم نامتناهي, در اسماي فعليه جود نامتناهي, عدل نامتناهي, احسان نامتناهي, عفو نامتناهي, اينهاست پس او منزّه از اسماي قبيح است يك, مقدّس از اسماي حَسن است دو
مطلب دوم اينكه از استيلا به اِستوا ياد كرده است اگر مي‌فرمود «الرحمن علي العرش استولي» يعني او مستولي است, او قاهر است, او سلطان عرش است اين معناي روشني دارد .اما كسي كه سلطان مقام عرش است مستولي بر مقام عرش است احاطه او و توجّه او به نزديكهاي عرش بيش از احاطه و اشراف او نسبت به اشياي دور است ولي ذات اقدس الهي اين‌چنين نيست نسبتش به جميع اشياء علي السواست گرچه اشياء در ارتباط با او يكسان نيستند
👈 اينجا دو مطلب است يكي اينكه احاطه خدا, حضور خدا, علم خدا, قدرت خدا به جميع اشياء علي السواست اين طور نيست كه يكي را بهتر ببيند, يكي را كمتر ببيند, يكي را دورتر ببيند, يكي را نزديك‌تر ببيند بر يكي قادر باشد بر يكي قادرتر اين‌چنين نيست چون در حقيقت غير متناهي اينها فرض ندارد.مطلب دوم اينكه از اين طرف تفاوت فراوان است يعني بعضيها به خدا نزديك‌اند بعضي از خدا دورند كه اين مطلب دوم بايد بيان بشود توضيح داده بشود كه چگونه اين اضافه يك‌طرفه است ؟الآن در صدد اين هستيم كه اين «استولي» با «استوي» بايد بيان بشود چه اينكه بيان شده .اگر «استولي» مي‌فرمود اين نمي‌فهماند كه به جميع اشياء علي وزانٍ واحد اشراف دارد.
اما وقتي گفته شد اسْتَوَي» يعني به جميع اشياء علي وزانٍ واحد متساوية الأطراف و الأقدام يكسان احاطه دارد
, فرمود حالا كه مقدمات فراهم شد «هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَي»
از نبوّت وجود مبارك موساي كليم شروع مي‌كند اين قصّه, اين جريان اين را مي‌گويند حديث خود قرآن كريم احسن الحديث است .
آغاز اين داستان از اينجا شروع مي‌شود« إِذْ رَأي نَاراً »وجود مبارك موساي كليم كه از مصر به مدين تشريف بردند مدين در شمال شرقي مصر بود. بعد از گذر و عبور از آن چند سال در محضر شعيب(سلام الله عليه) متأهّل شده با اهل و عيالش از مدين دوباره دارد برمي‌گردد به طرف مصر .وقتي از مدين به مصر مي‌آيد يعني از شمال شرقي به طرف غرب حركت مي‌كند دست راست او يعني به طرف شمال كوهي است به نام طور اصل طور هم به معني كوه است مطلق كوه است .ولي حالا آنجا به عنوان طور سينا معروف شده است قسمت دست راستش كوه طور بود كه دارد مِن جَانِبِ الطورِ الْأَيْمَنِ. در اين وادي كه حركت مي‌كرد .اين «الْأَيْمَنِ» وصف جانب است نه وصف وادي, جانبِ اَيمنِ وادي نه وادي أيمن,
در طرف راستش اين كوه بود به نام كوه طور در اينجا در اين نقطه مرتفع آتشي ديد همراهان آن حضرت هيچ كسي اين آتش را نديد .حالا اين چه ناري بود كه فقط حضرت ديد ديگران نديدند يك بحث خاصّ خودش را دارد ولي اجمالاً اين ظاهر آيه اين است كه او ديد و ديگران نديدند إِذْ رَأي نَاراً فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوْا .حالا چند نفر بودند روشن نيست ولي خطاب جمع است امر جمع است فرمود مَكث كنيد اينجا صبر كنيد براي اينكه شب است تار است سرد است من بروم يك مقدار آتش تهيه كنم يا بالأخره كساني آنجا هستند كه من راه را بپرسم و هدايت بشويم كه از كدام طرف برويم كه از سرما نجات پيدا كنيم سايه‌باني داشته باشيم مسكني پيدا كنيم

إِنِّي آنَسْتُ نَاراً يك وقت آدم چيزي را مي‌بيند براي او بي‌تفاوت است يك وقت از باب اِيناس است يعني يك چيز دلپذير, مورد اُنس, مورد علاقه را مي‌بيند آنجا كه ابصار با اُنس و علاقه همراه است مي‌گويند آنَسَ «آنَسْتُ نَاراً» يعني اين آتشي كه در اين شب سرد مورد علاقه ماست من اين را ديدم .شما اينجا باشيد لَّعَلِّي آتِيكُم مِّنْهَا بِقَبَسٍ» يا بتوانم مقداري از آتش بياورم كه با هم گرم بشويم «أَوْ أَجِدُ عَلَي النَّارِ هُديً» كساني كه اشرافي بر نار دارند كه با« عَلَي »هماهنگ باشد كساني كه اشرافي بر نار دارند مسئول افروختن اين نارند از آنها يك راهنمايي بگيريم كه در اين شب تار كجا برويم كه هم مسكن مناسبي براي ما پيدا بشود و هم از سرما نجات پيدا كنيم.
وقتي وجود مبارك موساي كليم به كنار اين نار آمد «فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ»صدايي آمد «نُودِيَ يَا مُوسَي » إِنِّي أَنَا رَبُّكَ من پروردگار تو هستم «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ» اين كفشها را از پا در بياور چرا,
إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوي» تو الآن جاي بسيار منزّهي پا گذاشتي. برخي بر اين هستند كه اين «طُوي »نام جايي از كوه طور است . شيخناالاستاد مرحوم علامه شعراني(رضوان الله عليه) مي‌فرمايد اين درست نيست اين طُوي در عربي تأكيد آن وصف قبلي است همان طوري كه ما در فارسي چيزي را بخواهيم تأكيد بياوريم مي‌گوييم پاكِ پاك است, پاكِ پاك است, پاك اندر پاك است. در عربي اگر بخواهند بگويند اين سرزمين پاك اندر پاك است مي‌گويند مقدّس طوي
پس سخن از مكان نيست «إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوي» مثل اين است كه حضرت فرموده باشد إنّك بالوادي كه مقدّسٌ مقدّسٌ.چون الآن در جاي پاك اندر پاك پا نهادي كفشت را در بياور مثل اينكه نمازگزار كفشش را در مي‌آورد ديگر اگر كسي خواست نماز بخواند كه ديگر با كفش نماز نمي‌خواند كه لباسش طاهر, بدنش طاهر, خودش متطهّر, كفشش هم مي‌گيرد و مؤدبانه در پيشگاه خداي سبحان قرار مي‌گيرد
بعد اينكه فرمود: إِنِّي أَنَا رَبُّكَ مربوط به توحيد است. بعد وَأَنَا اخْتَرْتُكَ راجع به وحي و نبوّت است. من تو را به عنوان پيامبر انتخاب كردم, اختيار كردم, حالا كه اين‌چنين است

إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوي
برخيها گفتند سرّ نامگذاري آن منطقه به طوي اين است كه اين وادي عميق است و مُستدير. برخيها معناي مادّي به اين طُوي دادند گفتند اسم آن سرزمين اسم اين مقطع اسم اين بُقعه مباركه «طوي» است. چون پيچيده است شبيه طَوي است گفتند طُوي .بالأخره يك كار فيزيكي و مادّي است.اما اين در دعاي نوراني «ندبه» كه مي‌بينيد به حضرت عرض مي‌كنيم ما نمي‌دانيم شما كجاييد مي‌گوييم «أبرضوي أم غيرها أم ذي طوي» نه «أم طوي» طوي اسم جايي نيست يعني جايي كه صاحب قداست است اگر طوي اسم مقطعي بود، اسم وادي بود، اسم جِرگه‌اي بود، اسم جايي بود مي‌گفتيم «برضوي أم غيرها أم طوي» ولي وقتي گفته مي‌شود «أم ذي طوي» يعني ذي قداست، طوي نظير حِرا نيست

وَأَنَا اخْتَرْتُكَ
من تو را انتخاب كردم چون «إنّ الله يختار ما يشاء» ديگر مشيئتش هم حكيمانه است اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ. پُستهاي كليدي را خدا مي‌داند به چه كسي بدهد غير كليدي را به افرادي مي‌دهد بعد كشف خلاف مي‌شود تا حجّت بشود نظير بلعم, نظير سامري و مانند آن, اما پُستهاي كليدي را به احدي نمي‌دهد مگر اينكه بداند اينها مستقيم‌اند به هيچ وجه از راه مستقيم فاصله نمي‌گيرند

فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَي
آنچه وحي مي‌فرستيم به طرف تو وحي مي‌آيد آنها را خوب گوش بكن.
حالا وجود مبارك موساي كليم هيچ شك نكرده كه خدا دارد با او حرف مي‌زند.
چيزي در اين وسط نيست تا موساي كليم بگويد شايد از اين باشد اين, ايني نيست بين مستمِع و مخاطب هيچ چيز نيست و جا براي شك نيست وقتي انسان به جايي رسيد كه خلع نَعل كرد و همه امور را گذاشت كنار .شيطاني نمي‌بيند تا بگويد شايد از اين باشد ايني در كار نيست شايد و بايد در كار نيست يك گوينده است و يك شنونده.به وجود مبارك موساي كليم فرمود تو پيغمبر مايي ديگر جا براي شك نيست وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَي اين صداها را ذات مقدس موساي كليم شنيد خب چيست؟
اول كه فرمود: إِنِّي أَنَا رَبُّكَ معلوم شد كه گوينده خداست حالا حوزه رسالت او چه چيزي بايد به مردم بگويد يك, إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا أَنَا توحيد را منتشر كن دو, فَاعْبُدْنِي سه
آنچه را كه وحي مي‌آيد آنها را گوش بده مستمِع خوبي باش آ‌نچه به تو وحي مي‌شود يك جريان توحيد است إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ كه هويّت محض را با اين يادآوري مي‌كند معبود بودن, اله بودن منحصراً براي من است لاَ إِلهَ إِلَّا أَنَا

در بين عبادت وَأَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِكْرِي اين نماز كه ستون دين است در همه اديان بود و عظمت نماز هم براي ذكر است حالا برخيها اين اضافه ذكر به ياء را اضافه به مفعول مي‌دانند يعني تو به ياد من باش.
برخيها موافق‌اند كه اين را به فاعل اضافه مي‌دانند يعني من نماز را اقامه مي‌كنم تا او به ياد من باشد براي اينكه فرمود: فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ خب شما به ياد من باشيد من هم به ياد شما هستم
مستحضريد كه معمولاً در كتاب و سنّت هر جا سخن از صلات هست سخن از اقامه نماز است آنجا كه دارد يُصَلِّي .يَصِلُونَ ] نه يعني «يقرئون الصلاة» يعني «يُقيمون الصلاة» سرّ اينكه از نماز به اقامه تعبير مي‌كنند براي اينكه خود خدا قرآن را به عنوان كتاب حكيم .يس وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ .معرفي كرده خب اگر كتابي حكيم است بايد حكيمانه حرف بزند اگر دين گفته «الصلاة عمود الدين» بعد بگويد «إقرأ الصلاة» اينكه حرف حكيمانه نيست آخر ستون را كه نمي‌خوانند ستون را اقامه مي‌كنند هر جا ستون است سخن از اقامه است أَقِيمُوا الصَّلاَةَ .أَقِمِ الصَّلاَةَ] يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ .مُقِيمَ الصَّلاَةَ و امثال ذلك, اگر ستون هست كه هست بايد اين را اقامه كرد ديگر لذا فرمود: وَأَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِكْرِي .
اين مسئله توحيد آن هم وَأَنَا اخْتَرْتُكَ مسئله نبوّت

إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ. مسئله معاد و مسئله قيامت اينها اصول كلي است كه ذات اقدس الهي به همه انبيا در هر زمان و زميني فرموده است. قيامت آينده است يعني مي‌آيد به طور يقين أَكَادُ أُخْفِيهَا من مخفي مي‌كنم براي اينكه اگر قيامت علني باشد خب مردم از ترس تابع دين مي‌شوند گناه نمي‌كنند قيامت براي آن است كه لِتُجْزَي كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَي
خيلي روشن و شفاف است جريان قيامت ولي نزديك است كه من اين را مخفي كنم
قيامت چرا اين‌چنين است براي اينكه نظام عالَم نظام عدل است افراد بعضي عادل‌اند بعضي ظالم ما اگر جلوي ظلم را در دنيا بگيريم اين مي‌شود اجبار خب .وقتي كسي يك گناه كرده فوراً تنبيه بشود ديگر دست برمي‌دارد ديگر اين مي‌شود الجاء, براي اينكه مختار باشند قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ و به دنبال او در صدر او لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ را داشته باشيم پس يوم الجزاء مي‌افتد براي مرحله بعد در دنيا هر كس گناه كرد فوراً اين را بسوزانند خب كسي گناه نمي‌كند در دنيا بايد دست انسان باز باشد .مَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكُفُرْ .
اينجا فرمود: أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَي كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَي. هر كسي هر چه مي‌كند جزا مي‌بيند حالا يا پاداش است يا كيفر است جزا مي‌بيند البته حدّاقل اين است كه هيچ كسي از جزاي خود محروم نيست اما به مقدار عمل پاداش مي‌دهند يا بيشتر اين دو بيان در قرآن كريم است در جريان سيّئه و گناه فرمود ممكن نيست بيش از گناه كسي را ما كيفر بدهيم جَزَاءً وِفَاقاً

فَلاَ يَصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَن لاَّ يُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَي
نفرمود به ياد دنيا نباش يا از قيامت غفلت نكن فرمود ديگران تو را از راه در نبرند . فرمود آن نفوذيها كه بخواهند تو را از ياد قيامت غافل بكنند هوامدارند اينها كساني است كه اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ لذا با فعل ماضي هم ياد شده كسي كه اتَّبَعَ هَوَاهُ او اگر در تو نفوذ كرد از قيامت غافل شدي فَتَرْدَي سقوط مي‌كني. تا اينجا مقام اول بود راجع به نبوّت
وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَى
اما از اين به بعد مسئله رسالت است كه دارد جريان عصا را, اژدها شدن عصا را و مانند آن را و يد بيضا را به موساي كليم ارائه مي‌كند مي‌فرمايد: وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَي. اين چيست كه در دست راستت است عرض كرد عصاي من است خب بر او تكيه مي‌كنم يك, چون دام داشتند به وسيله اين چوب برگهاي درخت را مي‌ريزم و اين دامم از اين برگها تغذيه مي‌كند وَأَهُشُّ بِهَا عَلَي غَنَمِي و براي اينكه خيلي طول نكشد و تفسيري در بين نباشد فرمود: وَلِيَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَي

پرسش: خداوند مگر نمي‌دانست در دست حضرت موسي چيست؟
پاسخ: بله, براي اينكه بفهماند كه هر چه خدا بخواهد هست نه اينكه شما بگويي عَصَايَ
شما بايد بگويي هر چه تو بخواهي. يك انسان عادي وقتي چوب دستش است از او سؤال بكنند چيست مي‌گويد عصاست, اما اگر كسي به دالان نبوّت و رسالت رسيد و موحّدانه دارد با مبدأ واحدش سخن مي‌گويد اگر خدا از او سؤال كرد اين چيست فرمود حكم آنچه تو فرمايي, هر چه تو بخواهي تو خواستي عصا باشد عصاست خواستي چيز ديگر باشد چيز ديگر است اين را دارد به وجود مبارك موساي كليم ياد مي‌دهد كه شما اصالت را به اشياء ندهي
قَالَ أَلْقِهَا يَا مُوسَي . فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعَي .
آن‌گاه ذات اقدس الهي فرمود اگر عصاست بينداز ببينيم هنوز عصاست .أَلْقِهَا . خب او مي‌توانست يك چوب ديگري را هم مار كند اما مي‌خواهد به موساي كليم بفرمايد اشياء تابع اراده الهي‌اند. قَالَ أَلْقِهَا يَا مُوسَي .
وقتي اين چوب‌دستي و اين عصا را انداخت فَإِذَا هِيَ حَيَّةٌ .نه يك حيّه خوابيده, نه حيّه‌اي كه بين بيداري و خواب است .تَسْعَي .كَأَنَّهَا جَانٌّ. اين‌قدر متحرّك بود اين‌قدر دَمان بود كه گويا به صورت يك جنّ بزرگي در آمده است آيه 31 سوره مباركه «قصص» اين است .خب, در چنين حالتي خب البته ترس هست ديگر چرا موساي كليم ترسيد موساي كليم كه بي‌سابقه است ذاتاً كه عالِم به اين كار نيست بعد كه فهميد معجزه است و امر بيد الله است اين يك امر عادي شد هر وقت خواست به اراده الهي و او هم به خليفةاللهي اين به صورت مار در بيايد مار در مي‌آيد هر وقت هم ي‌خواست دست مي‌گذاشت مي‌گرفت در برخورد با فرعون اين طور بود در صحنه مبارزه با سَحره همين بود ديگر عادي بود برايش.
, قَالَ خُذْهَا. بگير, يك وقت است مي‌فرمايد نترس كاري به تو ندارد يك وقت نه, تو بگير قَالَ خُذْهَا وَلاَ تَخَفْ. چرا, براي اينكه سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَي. ما آن سيرت اصلي‌اش را برمي‌گردانيم
اين مادّه گاهي به صورت چوب در مي‌آيد گاهي به صورت مار در مي‌آيد و اين كار, كار ممكني است
يعني يك تكّه چوب ممكن است بعد از چند سال بشود مار, اما ممكن نيست دو دوتا بشود پنج‌تا
محالِ عقلي تحت اعجاز در نمي‌آيد اما محالهاي عادي چرا, تحت اعجاز در مي‌آيد الآن همين يك تكّه چوب بعد از مدّتي مي‌تواند بشود مار ديگر, اگر اين يك تكّه چوب بعد از مدّتي پوسيد و خاك شد يك, در كنار يك بوته بياباني قرار گرفت و يك مار رهگذري از آن بوته تغذيه كرد سه, و شده نطفه چهار, بعد مي‌شود مارزاده پنج, همين يك تكّه چوب بعد از دويست سال مي‌شود مار اين شدني است.محال عادي با معجزه ممكن است اما محالِ عقلي شدني نيست .
اما همين جريان وقتي در جريان برخورد كرد با فرعون همين كار را كرد اين عصا را انداخت شده اژدها و كَأَنَّهَا جَانٌّ ] بعد دست آورد او را گرفت هيچ ترسي نبود,
اما اينكه فرمود: وَاضْمُمْ يَدَكَ إِلَي جَنَاحِكَ اين براي دست است به حسب ظاهر يك دست عادي است اما اين دست مي‌شود بيضا, بيضا به معناي سفيد در برابر سياه به طور عادي استعمال مي‌شود .
سخن از سپيد و سياه نيست سخن از برّاق بودن اوست كه فرمود اين دست را وقتي به جَيب گذاشتي و بيرون آوردي اين مي‌شود برّاق و درخشان و اختصاصي هم به قلب نوراني وجود مبارك موساي كليم داشت
وَاضْمُمْ يَدَكَ إِلَي جَنَاحِكَ تَخْرُجْ اين يد بَيْضَاءَ اما اين آسيب‌ديده نيست اين يك معجزه ديگر است
مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرَي
پس آيه قبلي آن است كه اين چوب شده اژدها, مار دمان شده آيه بعدي اين است كه اين دست عادي برّاق شده نظير جام بهشتيها. اين كارها را ما كرديم لِنُرِيَكَ مِنْ آيَاتِنَا الْكُبْري اينها معجزات بزرگ ماست كه به تو نشان مي‌دهيم.پس با اين جهاز رسالتي, رسالت را از هم اكنون بايد بپذيري

اذْهَبْ إِلَي فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَي
پس قبلش مقام اول مربوط به نبوت بود اين مقام ثاني مربوط به رسالت است وقتي مجهّز كرد فرمود: اذْهَبْ إِلَي فِرْعَوْنَ .وجود مبارك موساي كليم(سلام الله عليه) بعد از دريافت وحي و دو معجزه از معجزه‌هاي بزرگ الهي يكي جريان عصا و ديگري يد بيضا مأموريتي را از طرف ذات اقدس الهي تلقّي كرد كه خداي سبحان به او فرمود به طرف فرعون برو كه او طغيان كرد يعني برو طغيان او را برطرف بكن.
وجود مبارك موساي كليم مدّتها در مصر زندگي كرد شكوه جبّارانه طاغوت مصر را ديد و سلطنت آميخته با دعواي الوهيّت فرعون را هم مشاهده كرد, قدرت قِبطيهاي مصر را هم ديد, ضعف نِبطيها و بني‌اسرائيل را هم از نزديك مشاهده كرد و بي‌تابي خودش را هم در برابر ظلم ديد كه نمي‌تواند آرام بنشيند به دليل اينكه آن ستمكار را با مُشت از پا در آورد و كُشت, چنين كسي اگر بخواهد رسالتي را براي هدايت مردم مصر تلقّي كند نيازي به امدادهاي الهي دارد. عرض كرد كه به من شرح صدر بده كه تا كسي كه خودش بنده‌اي از بندگان توست به مبارزه عليه الوهيّت قيام كرد گاهي مي‌گويد أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَي گاهي مي‌گويد مَا عَلِمْتُ لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرِي] به من شرح صدري بده كه اگر ظلمي را ديدم فوراً پرخاش نكنم فوراً دست به گريبان نشوم, زد و خورد راه نيندازم كسي را نكُشم, به من شرح صدر بده تا به تدريج استضعاف محرومان را از آنها زدوده كنم, به من شرح صدري بده تا قدرت بي‌جاي قِبطيها را از اينها بگيرم اينها شرح صدر مي‌خواهد و كار را بر من آسان بكن براي اينكه ما هيچ ابزاري نداريم و به نبرد كسي مي‌رويم كه او مدّعي الوهيّت است.
اينها را از ذات اقدس الهي خواست تا فضاي اجتماعي مصر را آماده كند بعد عرض كرد 👈وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِن لِسَانِي خداي سبحان هم او را عطا كرد فرمود: قَدْ أُوتيِتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَي آن مشكلِ زباني‌ات برطرف شد.،
فصيح كسي است كه هم حرفِ خوب بزند هم خوب حرف بزند هم هنر خوب داشته باشد هم چيزهاي خوب را نشان بدهد هم چيزهاي خوب را بنويسد هم خوب بنويسد و مانند آن. اين بخش را وجود مبارك موساي كليم فرمود برادرم از من هنرمندتر است هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَاناً

البته آن در سوره مباركه «طه» نيست بخشي در سوره «قصص» است بخشي در سوره «زخرف» است
خب هارون هم كسي است كه به مقام نبوّت رسيده است ديگر يك آدم عادي كه نيست منتها وجود مبارك موساي كليم از انبياي اولواالعزم است او يك نبيّ غير اولواالعزم وگرنه او يك آدم عادي كه نيست كه وجود مبارك هارون يك فرد عادي نيست تا انسان بگويد چگونه يك فرد غير عادي از پيغمبر افصح مي‌شود نه خير هر دو نبيّ‌اند منتها يكي جزء اولواالعزم است ديگري اولواالعزم نيست و آن نصاب لازم در فصاحت را وجود مبارك موساي كليم داشت اما آن ابزار مهم كه طوري حرف بزنند كه در جان مردم اثر بكند فرمود برادرم از من از اين جهت موفق‌تر است چون ما بايد حرف را به جانِ مردم برسانيم نه گوش مردم،
به گوش مردم رساندن كار مبلّغان عادي است اما به جان مردم منتقل كردن كارِ انبياست كه قُل لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِيغاً نه «في آذانهم و أسماءهم» حرف را بايد به جان اينها برساني

مطلب ديگر اينكه به تنهايي كه نمي‌شود مشكلات مملكت را حل كرد كسي كه وِزر، سنگيني و ثِقل مملكت را تقسيم بكند بخشي از سنگيني كارهاي مملكت را به عهده بگيرد آن را مي‌گويند وزير كه وِزر و سنگيني و بخشي از دشواريهاي كشور را به عهده مي‌گيرد عرض كرد وَاجْعَل لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي.
آن هم هارون باشد اهل من باشد در بين اهل من هم هارون باشد اين هارون نه هارونِ ديگر، هاروني كه برادر من است اين را وزير من قرار بدهيد چرا، براي چه، به او هم همه اين توفيقات را بده نه اينكه او را وزير من قرار بدهي كارها را به دست خود ما رها كني خير، او را هم عَزِير من، هم وَزير من قرار بده وزير آن كه وِزر، سنگيني و بخشي از دشواريهاي كشور را به عهده مي‌گيرد،
اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي «أزْر» يعني عون، كمك وجود مبارك هارون هم وزير موسي بود هم أزير موسي بود اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي يعني معاونت و كمك را به وسيله اين زياد كن .وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي . او را شريك كار من قرار بده.
آن امرِ رسالت را كه به من سپردي او را شريك در اين كار قرار بده يعني در وحي‌يابي شريك من است در ابلاغ وحي هم شريك من است. وجود مبارك هارون خب نبيّ بود وحي را مي‌گرفت مثل موساي كليم، وحي را مي‌رساند مثل موساي كليم اين مي‌شود شريك امر،
وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي خب، راز موفقيّت ما سلاح نيست ما رازمان اين است و خدا هم دستور داد كه اين‌چنين باشيد كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيراً . ما براي اينكه فراعنه را از تخت بكشيم پايين بايد سبّوح و قدّوس‌گوي تو باشيم يك، وَنَذْكُرَكَ كَثِيراً اين دو، اين كلمه كثرت هم در تسبيح آمده هم در ذكر، در ذكر كه مكرّر دارد يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً اگر مي‌فرمود «كَيْ نسبّحك و نَذكرك كثيرا» اين احتمال آن مي‌داد كه كثرت براي مجموع باشد نه براي جميع يعني مجموع تسبيح و ذكر كثير است اما براي اينكه روشن بشود براي جميع است نه براي مجموع عرض كرد نُسَبِّحَكَ كَثِيراً وَنَذْكُرَكَ كَثِيراً

قدْ أُوتيِتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَيَ.و لَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرَي
بعد از اينكه ذات اقدس الهي مأموريت سنگيني را به وجود مبارك موساي كليم(سلام الله عليه) داد چندتا درخواست از طرف وجود مبارك موساي كليم ارائه شد و همه آن درخواستها برآورده شد .
بعد خداي سبحان مي‌فرمايد شما از زمان كودكي و شيرخوارگي مورد عنايت خاصّ ما بودي و شما را در تمام خطرها حفظ كرديم اكنون كه اين مأموريت را به شما داديم مطمئن باش محفوظ مي‌مانيد نگران از سنگيني اين مأموريت نباش بعد از اينكه فرمود: قَدْ أُوتيِتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَي فرمود: وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرَي. منّت همان نعمت عُظماست هر نعمتي را هم منّت نمي‌گويند نعمتهاي مهم را منّت مي‌گويند
بار ديگر, اين بار ديگر همان طوري كه در كتابهاي عقلي و در فضاي عرف هم مي‌گويند بار ديگر نه يعني بار دوم يعني «ما ليس بأوّل», در تعبيرات عرفي هم مي‌گويند دست دوم, دست دوم نه يعني دست دوم يعني ممكن است دست پنجم و ششم باشد .مَرَّةً أُخْرَي يعني غير اول, چون چندين بار محبّت الهي را اينجا بازگو مي‌كند دوران شيرخوارگي يكي, دريا انداختن يكي, گرفتن آل فرعون يكي, نگهداري آل فرعون از او يكي, موفقيّت حضرت در دربار فرعون يكي, رفتن به مدين يكي, همه اينها جزء منّتهاي الهي است
مَرَّةً أُخْرَي يعني يك بار ديگر هم ما اين محبّت را نسبت به شما اِعمال كرديم
از اينجا شروع مي‌شود كه درست است كه ما به مادر تو وحي فرستاديم اما در حقيقت اين منّت و عنايت نسبت به تو بود

إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَي أُمِّكَ مَا يُوحَي
وحيي كه به مادرت فرستاديم از سنخ وحيي نيست كه به تو يا برادرت هارون فرستاديم اينها كه به شما داديم وحي تشريعي است, وحي علمي است, توحيد و عقايد ديگر است, اما وحيي كه به مادرت فرستاديم از سنخ علم نيست از سنخ عمل است, از سنخ حكم نيست از سنخ تصميم است, انسان بخشي دارد كه با او انديشه‌هايش را تأمين مي‌كند كه به آن مي‌گويند عقل نظري كه مي‌فهمد, بخشي دارد كارش عزم و اراده و تصميم و گرايش و محبّت و اخلاص و اينهاست كه ريا و سُمعِه هم در اين بخشهاست و آن كارِ عقلي عملي است. انسان در بخش جزم با انديشه كار دارد در بخش عزم با عمل كار دارد و شيطان در هر دو بخش دخالت مي‌كند يكي را با مغالطه گرفتار انديشه‌هاي بد مي‌كند, يكي را با وسوسه گرفتار عمل زشت مي‌كند ذات اقدس الهي با وحيِ علمي يكي را آگاه مي‌كند, با وحي عملي يكي را مصمّم مي‌كند
فرمود ما به مادر تو وحيِ عملي فرستاديم يعني در آن محور تصميم‌گيريِ او وحي رسانديم كه اين كار را بكن آن كار را بكن, اين كار را بكن آن كار را بكن اينها وحيهاي عزم و اراده و تصميم است
آنكه به مادر تو وحي فرستاديم از سنخ وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ است. كاري به حكم و علم و معرفت ندارد يك تصميم غيرعادي تصميم مي‌گيرد كه بچه را بيندازد در دريا خب اين تصميم معلوم مي‌شود عادي نيست ديگر آن هم با آرامش قلب. انسان براي اينكه مبادا بچه‌اش را بكُشند عمدا بچه‌اش را مي‌اندازد در دريا با طمأنينه، طمأنينه از سنخ علم نيست از سنخ عمل است عزم و اراده و آرامش است
إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَي أُمِّكَ مَا يُوحَي . آن مَا يُوحَي . چيست، ؟دو امرِ حاضر است و دو امر غايب
أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ. «قَذْف» گاهي به معناي گذاشتن است گاهي به معناي انداختن،
اما بي‌اعتنايي را به همراه دارد يك وقت آدم كتاب را در كتابخانه مي‌گذارد در قفسه اين مي‌شود وضع كردم كتاب را نه قَذف كردم، يك وقت است كه اين كاغذ‌باطله را در سطل زباله مي‌ريزد مي‌گويد قذف كردم، قذف آن گذاشتنِ همراه با بي‌اعتنايي است همراه با كم‌اهميت است . فرمود اعتنا نكن به كودك به ما اعتنا بكن مي‌خواهي چه كني هر چه بخواهي ما به تو مي‌دهيم .
قذف تعبير كرده اين را در قلب او انداخته آنجا سخن از قذف نبود در قلب او انداخته كه اين را بينداز در دريا مثل سطل زباله تو چه كار داري به ما مرتبط باش
در سوره قصص دوتا نهي هم كنارش است وَلاَ تَخَافِي وَلاَ تَحْزَنِي. اينكه گفته شد أَلاَ إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ ] نه از آينده هراس داشته باش نه نسبت به گذشته غمگين باش كه بچه را از دست دادي فعلاً كه چيزي را از دست ندادي به ما سپردي از آينده هم هراسناك نباش براي اينكه إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ برمي‌گردانيم بعد از اينكه به تو برگردانديم دوران سلامت را پشت سر گذاشت در پايان عمرش هم وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ

أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ يك، فَاقْذِفِيهِ با «فاء» تفريع فِي الْيَمِّ دو، اين دوتا امر حاضر نسبت به مادر،
فَلْيُلْقِهِ. امر غايب نسبت به دريا، دريا هم موظف است . دو امر غايب يكي دريا يكي آل‌فرعون فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ . امر غايب ديگر يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّي وَعَدُوٌّ لَهُ حتماً فرعون بايد بگيرد، حتماً دريا بايد اين امانت را كنار قصر فرعون ببرد اين همان است كه مسخَّر در سماوات و ارض است
يَمْ گاهي بر دريا اطلاق مي‌شود گاهي بر نهر بزرگي كه در حكم دريا دارد مثل نِيل,
خب, فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ كه همه اينها معجزه است گرفتنِ كسي كه نه تنها دشمن من است دشمن تو هم هست, نه تنها دشمن توست دشمن من هم هست
وَقَتَلْتَ نَفْساً
يك وقت هم تو كسي را كُشتي ما تو را از آن غم و اندوه نجات داديم وَقَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّيْنَاكَ مِنَ الْغَمِّ
ما تو را از اندوه نجات داديم كه حالا اگر تو را بخواهند بگيرند قصاص بكنند چه كار بكنند، ما براي نجات تو همه را آماده كرديم .چون آن قبطي كه درخواست كمك ميكرد، مظلوم بود وجود مبارك موساي كليم به حمايت از مظلوم، ظالم را از پا در آورد. با مُشت زدن يا تنبيه ديگر او را از پا در آورد .قبل از اين تو سابقه‌اي داشتي و آن اين بود كه تبهكاري را كُشتي ما تو را نجات داديم وَقَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّيْنَاكَ مِنَ الْغَمِّ

بعد در موارد گوناگون هم تو را آزموديم وَفَتَنَّاكَ فُتُوناً
حالا آن فُتون و آزمايشات چه بود بخشي از اين در آيات سوَر ديگر ممكن است مطرح بشود بعد فرمود وقتي وارد مدين شدي جاي خوبي هم براي تو فراهم كرديم

فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ
چند سال هم در مدين ماندي در بهترين بيت هم تربيت شدي كه بيت پيغمبر بود, بيت شعيب بود ثُمَّ جِئْتَ عَلَي قَدَرٍ يَا مُوسَي حالا برازنده شدي وارد مصر شدي الآن ما به تو مأموريت مي‌دهيم
از دوران ميلادت تا الآن لحظه به لحظه ما مواظب تو بوديم پس اگر يك وقت چيزي خواستي حتماً گرفتي براي اينكه نخواسته‌هايت را ما داديم چه رسد به خواسته‌هايت حالا ثُمَّ جِئْتَ عَلَي قَدَرٍ يَا مُوسَي وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي ما تمام اين كارها را كرديم تو را صَنيع قرار داديم براي خودمان, تو را براي خودمان ساختيم اصطناع كردن هم به معناي اصطفاست و برگزيدن است هم ساخت و ساز و ساختار داخلي‌ات را به عهده گرفتيم
حالا برو به طرف فرعون او را هدايت كن بني‌اسرائيل را نجات بده اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوكَ بِآيَاتِي
اين معجزاتي كه من دادم اينها را بگيريد برويد .بِآيَاتِي وَلاَ تَنِيَا فِي ذِكْرِي
سستي به خود راه ندهيد در نام من, در ياد من هيچ سستي نكنيد وَلاَ تَنِيَا فِي ذِكْرِي اذْهَبَا إِلَي فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَي .فرمود من تو را براي خودم انتخاب كردم براي خودم يعني براي مأموريت ويژه، براي راهنمايي، براي نبوّت، براي رسالت ويژه تو را انتخاب كردم تا حال هم خوب پروراندم براي اين منظور،
آن منظور من از همين جا شروع مي‌شود اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوكَ بِآيَاتِي

سه بار جريان دستور به هدايت و ارشاد فرعون در همين بخش مطرح شد
يكي در آيه 24 است كه فرمود: اذْهَبْ إِلَي فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَي آنجا ديگر سخن از هارون(سلام الله عليه) نبود بعد وقتي وجود مبارك موساي كليم(سلام الله عليه) درخواست كرد كه وَاجْعَل لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي هَارُونَ أَخِي اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي] فرمود: قَدْ أُوتيِتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَي برادرت را ما وزيرت قرار داديم
در مرحله دوم فرمود: اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوكَ باز خطاب مستقيم را متوجّه موساي كليم كرد برادر او را بر او عطف كرد. در بخش سوم آن‌گاه فرمود: اذْهَبَا پس فرعون كه مخاطب اصلي بود كه مخاطب اصليِ وجود مبارك موسي و هارون(سلام الله عليهما) بود طرفِ رسالت اين دو بزرگوار قرار گرفت
اذْهَبَا إِلَي فِرْعَوْنَ. مسئله طغيان براي اينكه او ادّعاي ربوبيّت مي‌كرد إِنَّهُ طَغَي
اما بعداً كه وجود مبارك موسي و هارون عرض مي‌كنند رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن يَفْرُطَ عَلَيْنَا أَوْ أَن يَطْغَي ما مي‌ترسيم بر ما طغيان كند يا بر محرومان ديگر طغيان كند بشورد بر ما .پس اين طغياني كه بعدها ذكر مي‌شود غير از اين طغياني است كه دو بار تا حال ذكر شده يكي در همان آيه 43 است كه فرمود: اذْهَبْ إِلَي فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَي يكي در آيه 24 است كه فرمود: اذْهَبَا إِلَي فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَي

فرمود: وَلاَ تَنِيَا فِي ذِكْرِي آنچه باعث طمأنينه است ياد خدا و نام خداست شما اگر بخواهيد مصمّم باشيد بايد به مركز تصميم ارتباط برقرار كنيد مركز تصميم، مركز ثبات و طمأنينه ياد و نام خداست براي اينكه أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّيِّناً مي‌دانيد او آدم پرخاشگري است هم حرفِ خوب بزنيد هم خوب حرف بزنيد كه او بهانه‌اي نداشته باشد و حرفِ نرم بزنيد او را دعوت كنيد .هم با القاب خوب، هم با تعبيرات خوب كه تا او متذكِّر بشود كه بالأخره نبود و خدا او را ايجاد كرد و پاياني هست و يك روز حسابي هست كه در درون او فطرتاً تعبيه شد يا بترسد بالأخره يا بترسد ايمان بياورد يا متذكّر به گذشته بشود

وجود مبارك موسي و هارون(سلام الله عليهما) عرض كردند رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن يَفْرُطَ عَلَيْنَا أَوْ أَن يَطْغَي
«فَرَطَ» يعني عجله كرد، شتاب‌زده، عرض كردند خدايا! ما مي‌ترسيم همين كه برويم آنجا و با او بخواهيم سخن بگوييم او شتاب‌زده اعتراض كند حرفِ ما را گوش ندهد يا پرخاش كند با ما درگير بشود
آن‌گاه ذات اقدس الهي فرمود.قَالَ لاَ تَخَافَا نترسيد از اين دو كار براي اينكه انَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَي
در بعضي از آيات ديگر آمد من با هر سه هستم مَعَكُمْ هم با او هستم كه جلوي اقتدار او را مي‌گيرم
هم با شما هستم شما را مقتدر مي‌كنم إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ حرفهاي شما را و مي‌بينم مناظر شما را
فَأْتِيَاهُ برويد به طرف او و بگوييد، حالا رسالت شما از اينجا شروع مي‌شود در بعضي از تعبيرات از توحيد شروع مي‌كند در بعضي از آيات به مناسبتهايي از نجات مردم شروع مي‌كند

فَأْتِيَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولاَ رَبِّكَ بگوييد تو ربّي داري كه آن ربّ عالَمين است ربّ ما هم هست يك،
ما از طرف پروردگار تو آمديم دو، و اولين كار ما اين است كه مردم را رها كن به دست ما بسپار ما از تو سرزمين و رود نيل و اينها را نمي‌خواهيم مردم را انبيا بايد اداره كنند مردم امانت خدايند و امانت خدا را بايد امين‌الله اداره كند
اولين حرفي كه در اين بخش وجود مبارك موسي و هارون(سلام الله عليهما) به فرعون گفتند اين است كه مردم را به ما واگذار كن نه كشور را، نه سرزمين را، وقتي مردم به رهبري انبياي الهي مستقل شدند خودشان كشور را اداره مي‌كنند. فرمود: فَأَرْسِل مَعَنَا بَني إِسْرائِيلَ نه اينها را بده ما برويم جايي، اينها را آزاد كن الآن اينها را در بند كردي اينها را آزاد بكن

در سوره مباركه «دخان» آيه هيجده به اين صورت آمده فرمود: وَلَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَجَاءَهُمْ رَسُولٌ كَرِيمٌ أَنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبَادَ اللَّهِ . آن رسولِ كريم كه وجود مبارك موساي كليم(سلام الله عليه) است به فرعون گفت تأديه كن تأديه براي اَداي امانت است ملّت امانتِ خدايند اين امانت را به امينِ خدا بسپار همين،
فَأَرْسِل مَعَنَا بَني إِسْرائِيلَ وَلاَ تُعَذِّبْهُمْ اينكه يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ بود، يَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ] بود و به كارگري مي‌گرفتند بر اينها تحميل مي‌كردند اينها را فرمود رها كنيد اينها را آزاد كنيد
قَدْ جِئْناكَ بِآيَةٍ ما رسوليم و با معجزه هم آمديم قَدْ جِئْناكَ بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكَ
اول مسئله يدِ بيضاست آن آخرها مسئله اژدها، نه «بآيتين» با اينكه آنجا يا «آيات» كه فرمود با اين آيات شما برويد در آيات قبلي فرمود ما تو را فرستاديم با همين آياتي كه فرستاديم به طرف بِآيَاتِي همين آيه 42 كه خوانديم اين بود ذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوكَ بِآيَاتِي نه «بآيتي» اما آن آيات پشت سر هم را وجود مبارك موساي كليم مأمور نبود كه دفعتاً نشان بدهد اژدها براي مرحله بعد
اينجا هم وجود مبارك موساي كليم عرض كرد قَدْ جِئْناكَ بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكَ وَالسَّلاَمُ عَلَي مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَي
ما از طرف خدايي كه سلام است، سلامت را هم پيام آورديم كه به پيروان هدايت ابلاغ بكنيم هر كس پيرو هدايت بود سلام خدا بر او، چه اينكه ذات اقدس الهي درباره موسي و هارون(سلام الله عليهما) دارد كه سَلاَمٌ عَلَي مُوسَي وَهَارُونَ إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ

فرمود اين اصل كلي اين است كه وَالسَّلاَمُ عَلَي مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَي چه شما چه ديگري، ديگري
إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَي مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّي چه شما چه ديگري، فرقي نمي‌كند
سخن در خصوص فرعون نيست حوزه رسالت ما وسيع است هر كس اهل ايمان بود سلام الهي بر او، هر كس اهل كفر بود عذاب الهي دامنگير او مي‌شود اين دوتا اصل كلي را بيان كردند
انبيا را تكذيب بكنند، اوليا را تكذيب بكنند، دين را تكذيب بكنند، وحي و نبوّت را تكذيب بكنند و رخ برتابيند از حق أَنَّ الْعَذَابَ عَلَي مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّي
دو توسعه در اين مسئله عذاب هست يكي اينكه اختصاصي به آل‌فرعون ندارد هر كسي كه كَذَّبَ وَتَوَلَّي. عذاب دامن‌گيرش مي‌شود. يكي اينكه عذاب اختصاصي به قيامت ندارد براي اينكه درباره همين فرعوني كه طغيانش ادامه داشت در سوره مباركه «نازعات» دارد كه فَكَذَّبَ وَعَصَي . ثُمَّ أَدْبَرَ يَسْعَي.
آن‌گاه فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكَالَ الْآخِرَةِ وَالْأُولَي پس اينكه أَنَّ الْعَذَابَ عَلَي مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّي. اختصاصي به عذاب آخرت ندارد هم عذاب دنيا را شامل مي‌شود هم عذاب آخرت را .چه اينكه وَالسَّلاَمُ عَلَي مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَي اختصاصي به درود و رحمت آخرت ندارد شامل درود و رحمت دنيا هم خواهد شد.

چون وجود مبارك موساي كليم هم جريان ربوبيّت را مطرح كرد, هم جريان تبشير و انذار را مطرح كرد كه زمينه معاد است هم مسئله معاد را ذكر كرد براي اينكه إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَي مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّي خب, چون جريان ربوبيّت را مطرح كرد كه گفت أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ. و جريان معاد را مطرح كرد فرعون دوتا سؤال كرد يكي درباره رب, يكي درباره معاد.
درباره. رب گفت وَمَن رَبُّكُمَا يَا مُوسَي قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي
. قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَي خب آنها كه رفتند چطور, چرا برنگشتند, صالح و طالح هر دو مُردند پس كجاست تبشير و كجاست انذارتان
فرمود: قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي فِي كِتَابٍ لاَّ يَضِلُّ رَبِّي وَلاَ يَنسَي همه. اينها محفوظ‌اند در كتاب تكوين محفوظ‌اند, در لوح محو و اثبات محفوظ‌اند هنوز به آنجاها نرسيديم تا براي شما شرح بدهيم همه اينها حسابشان, كتابشان, سيّئاتشان, حَسناتشان همه‌اش محفوظ است


بعد از اينكه وجود مبارك موساي كليم و هارون(عليهما السلام) وارد دربار و ساحت فرعون شدند و آن دو نكته اساسي يعني دعوت و دعوا مطرح شد وجود مبارك موساي كليم, فرعون و قومش را به توحيد و معاد دعوت كرد يك, ادّعاي نبوّت خود را هم مطرح كرد كه او بايد به نبوّت حضرت موسي ايمان بياورد دو,
فرعون نپذيرفت آن صحنه معجزه پيش آمد و در برابر اين عصا كه به صورت مار در آمده گفته سِحر است ما هم ساحراني داريم و آنها مثل تو سِحر مي‌كنند .بنا شد يك ميدان مبارزه و مناظره‌اي ترتيب بدهند و همين كار را هم كردند و همه ساحران جمع شدند با دوتا اِجماع يكي اجماع خصوصي يكي اجماع عمومي,

اجماع خصوصي را در آيه شصت بيان كرد كه فرمود: فَتَوَلَّي فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ ثُمَّ أَتَي . آن كارشناسان خود, درباريان خود, دست‌اندركاران اصلي نظام را دعوت كرد با اجماع حضور پيدا كردند سراسر سَحره كشور را هم دعوت كردند حضور پيدا كردند و آنها هم گفتند فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُمْ اجماع آيه 64 با اجماع آيه شصت راجع به دوتا اجماع خصوصي و عمومي است .حالا اينها آمدند در صحنه دارند مبارزه مي‌كنند سَحره هم آن روز فراوان بودند
اين چند نكته در فرق بين معجزه و سِحر قبلاً بازگو شد نكته اول اينكه سِحر مثل شَعبده نه شُعبده, سِحر مثل شَعبده, جادو, طلسم و مانند آن جزء علوم است هر علمي مسائلي دارد مسائلش موضوعي دارد, محمولي دارد, مباني دارد, مبادي دارد منتها چون آن علوم ضارّ است و غير نافع است در دين تحريف شده و كسي هم به سراغش نمي‌رود علمي است حرام, عملش حرام, كسبش حرام و مانند آن .ولي علم است دانش است يعني راه براي فراگيري اين علم باز است. هر كسي مي‌تواند البته هر كسي استعداد اين كار را دارد هر كسي نمي‌تواند فقيه يا اصولي يا طبيب يا مثلاً مهندس بشود استعدادها فرق مي‌كند همان طوري كه راه براي همه باز است مستعدّان مي‌روند غير مستعد مي‌ماند. سِحر و شعبده و اينها هم همين طور است راه فكري دارد. اما معجزه راه فكري ندارد يعني راه درس و بحث نيست كه كسي چند سال درس بخواند با نزاهت و با طهارت راهِ معجزه را ياد بگيرد اين‌چنين نيست درس و بحث باشد كه اگر فلان كار را بكني مي‌شود معجزه اين‌چنين نيست اين فقط به قداست روح آن شخص وليّ از امام و نبي بسته است آن روحِ قداستي هم به اذن الله كه خليفه خود را تأييد مي‌كند ثابت مي‌شود.
پس فرق اساسي معجزه با سِحر اين است كه سحر علم است نظير علوم ديگر راهِ فكري دارد قابل تعليم و تعلّم است ولي معجزه راه فكري ندارد كه كسي برود درس بخواند معجزه ياد بگيرد
در مصاف سِحر و معجزه, معجزه هميشه پيروز است هرگز معجزه شكست نخواهد خورد نه با علوم قريبه با قاف, نه با علوم غريبه با غين كه فرمود: وَإِنَّ جُنْدَنَا لَهُمْ الْغَالِبُونَ. يا كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي. و مانند آن, پس اين سه عنصر محوري فارق بين معجزه و سِحر است: يكي اينكه سِحر و مانند آن جزء علوم‌اند تحصيل‌كردني است معجزه به قداست روح وليّ وابسته است .دوم اينكه سِحر در محدوده خيال اثر مي‌گذارد و خيال منشأ بسياري از كارهاي خارجي است ولي معجزه كيمياگري مي‌كند و واقع را عوض مي‌كند
سوم اينكه سِحر شكست‌پذير است و معجزه شكست‌پذير نيست.
در اين صحنه سَحره همه جمع شدند همه در يك روز عيدي در ميدان وسيع و بازي و در يك وقت شفافي كه ضُحي. باشد حضور پيدا كردند تا اينكه اين مناظره سامان بپذيرد وجود مبارك موساي كليم قبل از صحنه انجام مبارزه آنها را هدايت كرد, دعوت كرد .وَيْلَكُمْ لاَ تَفْتَرُوا.
آنها اظهار ادب كردند گفتند كه إِمَّا أَن تُلْقِيَ وَإِمَّا أَن نَّكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَي
اول تو اين عصا را مي‌اندازي كه به صورت مار در بيايد يا ما اين طنابها و عصاها را القا مي‌كنيم كه به صورت مار در آيند, چون تأدّب كردند وجود مبارك موساي كليم فرمود شما اول اين كار را بكنيد او هم ادب را با ادب جواب داد تعارف كرد كه شما بفرماييد شما القا كنيد حالا از اين به بعد صحنه, صحنه عميق است
وجود مبارك موساي كليم فرمود كه شما بيندازيد صحنه هم صحنه‌اي است كه همه تماشاچيان حاضرند فَإِذَا. يعني إذاي مفاجات در اين حال كه آنها عصا را و طنابها را انداختند فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ .. اين حَبلها و اين عصاها يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعَي. در حوزه خيال وجود مبارك موساي كليم اثر گذاشت و موساي كليم هم تخيّل كرد نه تعقّل كه اينها مارها راه افتادند اين چوبها به صورت مار در آمد واين حبلها طنابها به صورت مار در آمد.
برخي از بزرگان مي‌گويند همين‌جا ساحران فهميدند كه موسي پيغمبر است و ساحر نيست چرا, ؟؟
براي اينكه اين تعبير يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعَي. باعث شد كه موساي كليم ترسيد ولي سَحره از ترسِ موساي كليم نفهميدند اين چه خوفي است ولي اثر سِحر كه در حوزه خيال بيننده مؤثر است يك,
و از حوزه خيال به بدنه. بدن او سرايت مي‌كند و آثار ترس در بدن ظاهر مي‌شود دو, از اين دو جهت فهميدند كه موسي ساحر نيست چرا, چون خودشان مي‌دانند اين سِحر است و عصاي سِحري, طناب سحري كه سمّي ندارد كاري به آدم ندارد خود اين سحره به هيچ وجه نمي‌ترسيدند چون مي‌دانستند واقعيّت ندارد اگر موساي كليم ساحر بود نبايد تخيّل مي‌كرد, اگر موساي كليم ساحر بود نبايد مي‌ترسيد چرا ?فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُّوسَي
در قرآن ندارد كه وجود مبارك موساي كليم ترسيد آن طوري كه در كوه طور ترسيد در كوه طور ترسيد واقعاً ديگر «فولّي » فرار كرد, فاصله گرفت اوّلين بار بود شب تار آدم با اژدهايي روبه‌رو بشود خب فرار مي‌كند ديگر «فولّي» ذات اقدس الهي فرمود موسي نترس برگرد خُذْهَا وَلاَ تَخَفْ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَي بعد فهميد صاحب معجزه است و از آن به بعد ديگر هر وقت عصا را مي‌انداخت اژدها مي‌شد واقعاً و دست مي‌آورد اژدهاي واقعي را مي‌گرفت عصا مي‌شد واقعاً, ديگر نمي‌ترسيد .
اما اينجا ديگر جا براي ترس نبود آيه ندارد كه موساي كليم ترسيد فرمود در دلش هراسي پيدا شد
فَأَوْجَسَ . يعني «خاف» كه اين خِيفَةً مفعول مطلق است نه از فعل او مثل «قَعد جلوساً»
فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُّوسَي اين فاعل آخر ذكر شد چون آخر آيات, فواصل آيات با «ياء» و «الف» ختم مي‌شود خب. درون خودش هراسناك شد. راز هراسناكي موساي كليم(سلام الله عليه) در درون خودش همين بيان نوراني حضرت امير است فرمود:👈 «لَمْ يُوجِسْ مُوسَي(‏عليه السلام) خِيفَةً عَلَي نَفْسِهِ بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَ دُوَلِ الضَّلالِ» ترسِ موساي كليم اين بود كه خب حالا اين صحنه ميدان شده ميدان مار اينها هم كه تماشاچي‌اند من هم اگر عصا را بيندازم بشود مار آن وقت اينها نتوانند بين سِحر سَحره و معجزه من فرق بگذارند چه كنم؟
, ذات اقدس الهي فرمود نه خير, ما اين را بيّن‌الرشد مي‌كنيم طرزي مي‌كنيم كه حتي اين عوامها هم بفهمند او كه گفت .أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَي. ما دماغ او را خاك مي‌ماليم لاَ تَخَفْ إِنَّكَ أَنتَ الْأَعْلَي اولاً او نبايد خودش را با من قياس كند او در بين بنده‌ها اگر گفته أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَي من مي‌گويم .لاَ تَخَفْ إِنَّكَ أَنتَ الْأَعْلَي تو پيروز مي‌شوي طرزي من اين صحنه را مي‌گردانم كه حتي عوامها هم بفهمند.
پس بنابراين ترسِ موساي كليم از ضعف مردم, جهل مردم و مانند آن است
قُلْنَا. ما به او گفتيم لاَ تَخَفْ إِنَّكَ أَنتَ الْأَعْلَي. اين يكي, بعد به او گفتيم وَأَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ
در كوه طور به وجود مبارك موساي كليم آموخت نگو اين عصاست خدا فرمود:
مَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَي قَالَ هِيَ عَصَايَ آنجا فرمود خير, تو بگو هر چه خدا بخواهد اوست اگر خدا اراده كرده است اين عصا باشد مي‌شود عصا, اگر اراده كرده است بشود اژدها اين مي‌شود اژدهاي دمان.. الآن اينجا هم فرمود: أَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ اينكه در دستت است بينداز ببينيم چه چيزي در مي‌آيد أَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ وقتي اين كار را كردي تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا آنچه را كه سَحره انجام دادند آن را مي‌بلعد خب سَحره چه كار كردند؟ طناب‌بافي كردند نه, چوب‌تراشي كردند نه, پس عصا كارِ سَحره نيست, طناب كارِ سحره نيست, سِحر كار سَحره است
فرمود: تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا. بعد اين را بازتر كرد, شفاف‌تر كرد فرمود: إِنَّ. كه متأسفانه متّصل نوشته شده نه «إنّما» إِنَّ مَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ اينها كيد كردند, سِحر كردند اين عصا آن كيد را مي‌خورد نه چوب را
به موساي كليم گفت اگر تو اين عصا را بيندازي اين ميدان مارِ فعلي مي‌شود ميدان طناب و ميدان عَصيّ و يك اژدها همين, وجود مبارك موساي كليم وقتي عصا را انداخت اين همه تماشاچيها ديدند اين ميدان مار فقط يك دانه مار است بقيه چوبهايي است افتاده, طنابهايي است افتاده .تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّ مَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ در سوره مباركه «اعراف» قبلاً گذشت در سوره مباركه «شعراء» هم بعداً مي‌آيد كه تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ.. اِفك را, كذب را, كيد را, حيله را مي‌خورد نه چوب را بخورد, نه طناب را بخورد .همين كار را كرديم سخن از ابطال سحر است إِنَّ اللَّهَ سَيُبْطِلُهُ.
مردم همه ديدند كه تمام اين طنابها يك گوشه افتاده, تمام اين چوبها يك گوشه افتاده يك مار دمان است فقط, اول كسي كه فهميد همين كارشناسان سحره بودند ديگر اينها گفتند ما به ربّ العالمين ايمان آورديم براي اينكه مشخص بشود كه ديگر فرعون نگويد أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَي گفتند به ربّ موسي و هارون ايمان آورديم اين سِحر نيست.
اينها فوراً به خاك افتادند در روايات ما هم هست كه ائمه(علهيم السلام) فرمودند: «كُن لما ترجوا أرجا مِنك لما ترجوا» يعني از راهي كه اميدوار نيستي اميدوارتر باشيد .بعد چندتا مثال ذكر كردند يكي اينكه وجود مبارك موساي كليم در شبِ تار به اميد آتش و قَبس از نار رفته نورِ نبوّت نصيبش شده, سَحره موساي كليم به اميد جايزه دربار فرعون رفتند اسلام و ايمان نصيبشان شده آنها گفتند به عزّت فرعون ما غالبيم اگر غالب شديم جايزه داريم فرعون گفت جايزه داريد «وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ» هستيد
فرمود وقتي اين صحنه پيش آمد ديگر آنها هيچ درنگي نداشتند فوراً سَحره آن خِصّيصينشان كارشناسانشان به سجده افتادند. نه اينكه بعد فكر كردند و امثال ذلك
فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّداً .. آن‌قدر مسئله فوري و براي حقّانيّت آنها نياز به فكر نداشت كه نفرمود «سجدوا» فرمود: ?فَأُلْقِيَ گويا بي‌اختيار شدند مشتاقانه سجده كردند .فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّداً . اين يك نكته كه نفرمود «سجدوا» دوم اينكه «قالوا» را عطف بر «اُلقي» نفرمود ظاهرش اين است كه خب آن يك جمله فعليه است بر او بايد عطف بشود يا فعلي بر فعل ديگر عطف باشد بشود نفرمود «و قالوا» آن‌قدر اين مطالب سريع و هماهنگ و مرتبط است كه به جاي اينكه بفرمايد «و قالوا» يا «فقالوا» نه «واو» آورد نه «فاء» فرمود: قَالُوا.. چه گفتند؟ قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَي..
فرعون گاهي مي‌گفت كه آمَنتُمْ لَهُ گاهي مي‌گفتند آمَنْتُمْ بِهِ ظاهرش آمَنْتُمْ بِهِ.. يعني به او ايمان آورديم اما آنجايي كه دارد آمَنتُمْ لَهُ مثل همين‌جا كه دارد آمَنتُمْ لَهُ. يعني شما هدف سياسي داشتيد به او ايمان نياورديد براي او ايمان آورديد كارِ شما سِحر بود از نظر فنّي يك, هدف شما سياسي بود خواستيد نظام را زير و رو كنيد دو إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ.
هم شما به سود موساي كليم ايمان آورديد تا بساط مرا جمع بكنيد .آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آَذَنَ لَكُمْ.
اين متكلّم وحده است يعني قبل از اينكه من اذن بدهم اين قبل از اينكه من اذن بدهم معنايش اين نيست كه من بعداً اذن مي‌دادم چرا شما قبلاً انجام داديد يعني من كه اذن نمي‌دهم اذن دادني هم نيستم قبل از اذن من كه اذن من محال است شما حقّ ايمان نداريد حق نداريد ايمان بياوريد
آن وقت من در كيفر اين كار چنين مي‌كنم فَلَأُقَطِّعَنَّ. كه باب تفعيل هم مبالغه را مي‌رساند هم تشديد را و كثرت را, تقطيع مي‌كنم دستها و پاهاي شما را .مِنْ خِلاَفٍ. دست و پا خلاف هم‌اند اگر دستها را قطع بكند يا پاها را قطع بكند اينها خلاف هم نيستند اما دست و پا, پا و دست خلاف هم‌اند يعني مختلف‌اند اين يك, يَمين و يسار هم مختلف‌اند دو, اگر دست راست باشد با پاي چپ دوتا خلاف است, دست چپ باشد با پاي راست دوتا خلاف است هم دست و پا خلاف هم‌اند هم دست راست و پاي چپ خلاف هم‌اند اين كار را براي تشديد عذاب مي‌كنم
وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ بعد از اينكه تقطيع كردم چهار شَقّه كردم در لاي درختان مي‌گذارم
يعني در جِذع و شاخه‌هاي درخت خرما آن‌گاه .وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَي
شما چرا ايمان مي‌آوريد براي اينكه مي‌ترسيد اگر ايمان نياوريد به عذاب گرفتار مي‌شويد آن وقت معلوم مي‌شود چه كسي أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَي است. اين صحنه را من انجام مي‌دهم از طرفي هم نسبت به موساي كليم يك طعن و طنزي دارد و آن اين است كه با اينكه وجود مبارك موساي كليم اهل تعذيب نبود كسي را هم تهديد نكرد خب, از اين دو جهت فرعون گفته بود كه وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَي. سوابق طولاني يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ داشت, يَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ داشت و مانند آن.
گفتند كه فرعون تو گفتي أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَي تو عذابت در دنياست يك, دنيا هم محدود است دو, پس عذابت تمام شدني است اين سه, فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا. دنيا هم تمام مي‌شود پس تو أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَي نيستي آن كه أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَي است خداست براي اينكه تو را مي‌برد در جهنّمي كه نه مي‌ميري نه زنده مي‌شوي, نه زنده هستي به حيات طيّبه ..نه مي‌ميري تا راحت باشي
فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا ..إِنَّا در پاسخ او إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا
لذا احتياج به اذن نداشتيم و اين براي چند جهت است يكي ترميم سيّئات قبلي ماست يكي تكميل درجات بعدي, ترميم سيّئات قبلي اين است كه لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا يك, وَمَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ كه عطف خاص بر عام است نكتة دو، اين مَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ يعني اين سِحري كه ما كرديم حرام است مبارزه و مناظره‌اي كه با پيغمبر عصر كرديم حرام است ولي تو ما را وادار كردي كه اين كار حرام را انجام بدهيم ما هم مي‌توانستيم مقاومت بكنيم ولي اين معصيت را كرديم اين ذكر خاص بعد از عام براي اهميت اين مبارزه با پيغمبر جداگانه ذكر شده است.
تو گفتي چه كسي بهتر است ما مي‌گوييم الله و دين الهي و شريعت الهي بهتر است.
إِنَّهُ مَنْ يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْييَ
اين مُجرم هم اسمِ فاعل نيست صفت مشبهه است چون اگر اسم فاعل باشد دلالت بر حدوث مي‌كند با گذشتِ الهي همراه است بعد از مدّتي آزاد مي‌شود.اما ثُمَّ لاَ يَمُوتُ فِيهَا وَلاَ يَحْيَي براي كسي است كه اين مجرم به عنوان صفت مشبهه براي او امر ثابت باشد
وَمَن يَأْتِهِ مُؤْمِناً. .نه «مَن آمنَ», وَمَن يَأْتِهِ مُؤْمِناً . كه قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ ملاحظه مي‌فرماييد كه قرآن كريم روي عمل تكيه مي‌كند اما كدام عمل را ذكر نمي‌كند .گاهي خصوصيت عمل را ذكر مي‌كند اما اينكه عمل مشروع باشد و مورد رضاي خدا باشد يك وقت دامداري است يك وقت كشاورزي است يك وقت بحث است يك وقت توليد است يك وقت خودكفايي است فرق نمي‌كند چه باشد هر كسي در هر كاري كه دارد بالأخره اين مردم كه هستند همه‌شان كارهايشان شبيه هم نيست كه هر كسي در هر رشته‌اي كه هست كارش رالله انجام بدهد مشمول عمل صالح است لذا در اين گونه از موارد اصلاً عمل, خصوصيّت و نحوه عمل هيچ مطرح نيست كه حالا كسي نماز بخواند يا كشاورزي بكند يا دامداري بكند يا درختكاري بكند درخت را آب بدهد هر عمل صالحي را ذات اقدس الهي پاداش مي‌دهد
لذا براي اين بخش از آيات اصلاً خصوصيت عمل مطرح نيست فرمود: وَمَن يَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَي حالا اگر كسي عمل صالح نداشت ولي مؤمن بود اين‌چنين نيست كه او را بهشت راه ندهند بعد از مدّتي راه مي‌دهند اما درجات عُليا به او نمي‌دهند اين درجات عُليا
جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذلِكَ جَزَاءُ مَن تَزَكَّي
آنجا فرمود: فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ اما اينجا نفرمود «فإنّ له درجات» فرمود: فَأُولئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ . اين تعبير «اولئك» نشانه به رفعت منزلت آنهاست كه :يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ. اين درجات را به اين صورت بيان كرده


ذات اقدس الهي يك صفت ثبوتي دارد و آن اين است كه به همه چيز عالِم است صفت ثبوتي ديگر آن است كه همه چيز را حفظ مي‌كند هم بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ است و هم «بكلّ شيءٍ حَفيظ»
دوتا صفت سلبي دارد كه هيچ چيزي را گُم نكرده و هيچ چيزي را هم فراموش نمي‌كند فِي كِتَابٍ لاَّ يَضِلُّ رَبِّي چون «لانه بكل شيء عليم» وَلاَ يَنسَي. چون وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً
چون حفيظِ مطلق است وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً , چون عليمِ محض است لاَّ يَضِلُّ رَبِّي.
خب, ذات مقدس موساي كليم(سلام الله عليه) داشتند در مسائل توحيد سخن مي‌گفتند اين در اثناي تحليل حضرت و كلام حضرت يك دوتا سؤال كرده وجود مبارك موساي كليم فوراً به اين دوتا سؤالش جواب داده بعد شروع كرده به ادامه بحث .وقتي ادامه بحث را شما ملاحظه مي‌كنيد مثل آن است اين‌چنين فرموده باشد إِنَّا رَسُولاَ رَبِّكَ يك, خواسته ما هم اين است فَأَرْسِل مَعَنَا بَني إِسْرائِيلَ وَلاَ تُعَذِّبْهُمْ دو, كه درباره آزادي و امنيت مردم است
قَدْ جِئْناكَ بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكَ ما با معجزه آمديم وَالسَّلاَمُ عَلَي مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَي اين تبشير,
إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَي مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّي اين انذار,
هنوز فرمايشات وجود مبارك موساي كليم تمام نشده دوتا سؤال فرعون فوراً حضرت اين دوتا سؤال را جواب داد حقّش اين بود كه صبر بكند تا پايان. آن وقت جوابي كه وجود مبارك موساي كليم داد آن تمام شد فرمود: الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اين الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ دنباله همان رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي كه مهم‌ترين مسئله, مسئله توحيد است شما درباره توحيد سؤال كرديد گفتيد كه مَن رَبُّكُمَا يَا مُوسَي ما متني را اول گفتيم بعد داريم شرح مي‌دهيم .

متني كه گفته شد اين است كه رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي
شرح آن متن اين است كه الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَسَلَكَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلاً وَأَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِن نَبَاتٍ شَتَّي . كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِأُولِي النُّهَي .
جواب اجمالي ما درباره توحيد و مبدأ اين است كه رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي
جواب اجمالي درباره معاد هم اين است كه فِي كِتَابٍ لاَّ يَضِلُّ رَبِّي وَلاَ يَنسَي
اما اين دو جواب اجمالي كه به صورت متن بيان شده شرح تفصيلي‌اش اين است
از جريان ازل و ابد كه فعلاً تو خبر نداري ما بازگو كنيم از آسمان و عرش و لوح و قلم و قضا و اينها كه باخبر نيستي طرح بكنيم تو فقط زمين و اهل زمين و درياها و صحراها و نباتات و جمادات و حيوانات و اينها را مي‌شناسي ما درباره ربوبيّت خدا نسبت به اينها الآن شرح مي‌دهيم مي‌گوييم 👈 الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً يعني زمين را آفريد يك, زمين را هم آماده كرد دو, شما مي‌خواهي خانه بسازي مسكن تهيه كنين زمين ذلول و نرم است هر كاري بخواهي بكني آماده است بخواهي كشاورزي كني زمين ذلول است, بخواهي باغداري كني زمين ذلول است كه ارض را ذلول قرار داد, مَهد قرار داد, مِهاد قرار داد, آماده قرار داد, گهواره قرار داد براي شما اين كار را كرد.راههاي زميني و زيرزميني را هم مشخص كرده كجا راه است, كجا كوه است, كجا درّه است براي روي زمين, زير زمين را هم در آيات ديگر فرمود.فرمود: وَسَلَكَ لَكُمْ فِيهَا يعني في الأرض سُبُلاً . راههاي گوناگون
وَأَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً . ما به وسيله باران نيازهاي شما را تأمين مي‌كرديم, درياها را هم ما تأمين مي‌كرديم, صحراها را هم ما تأمين مي‌كرديم وقتي كه فضا و هوا در حدّ خاصّي سرد شد تبديل به آب مي‌شود ما از همان‌جا برايتان باران مي‌فرستيم
فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِن نَبَاتٍ شَتَّي . از انواع و اقسام روئيدنيها آن‌گاه اين تعبير لطيف و ادبي كه آن پيام غيبي را به همراه دارد حرفِ همه انبيا بود .فرمود اين چيزهايي كه ما گفتيم اينها بركات مشترك انسان و دام است كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَكُمْ . آن كه خَبير است مي‌فهمد اينجا يك توهينِ ضمني هم هست و آن كه خبير نيست باكش نيست آنجا كه سخن از ثروت و خوردن و پوشيدن است آن خورنده‌ها را با دام يكجا ذكر مي‌كند قدري خودتان بخوريد قدري به دامهايتان بدهيد.
او بايد بفهمد كه اين آيه چه مي‌خواهد بگويد .كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَكُمْ يعني اينها مشترك بين شما و آنهاست خب اين براي تأديب كافي نيست ؟؟اين بايد آدم خجالت بكشد ديگر خب چطوري آدم را دوتايي ذكر مي‌كند قدري خودتان بخوريد قدري به اسبهايتان بدهيد مَتَاعاً لَّكُمْ وَلْأَنْعَامِكُمْ خب اگر دوتا صف باشد خب آدم بهتر است كنار ملائكه صف ببندد ديگر, اگر بنا شد آدم جا بگيرد صف ببندد چرا كنار ملائكه ننشيند, چرا كنار اينها بنشيند سخن از حلال و حرام نيست سخن از اين است كه انسان در چه هدفي دارد زندگي مي‌كند .كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَكُمْ. قدري خودتان بخوريد قدري به دامهايتان بدهيد.
إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِأُولِي النُّهَي. عقل را نُهيِه مي‌گويند, حِجر مي‌گويند چه اينكه عقل مي‌‌گويند, فؤاد مي‌گويند, لُبّ مي‌گويند به شئون گوناگوني كه عقل متّصف است نامگذاري شده چون انسان را از زشتي باز مي‌دارد نهي مي‌كند مي‌شود نُهيه و عقول مي‌شود نُهي. و عقلا را مي‌گويند اُولي النُهي صاحبان نُهيه‌اند, براي كسي كه داراي نُهيه باشد هر كدام از اينها يك آيه و علامت و نشانه قدرت الهي است اينها غير از آن معجزاتي است كه وجود مبارك موساي كليم دارد
بعد فرمود: مِنْهَا.. چون آن مسئله توحيد بود حالا اين مسئله معاد است مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ ما شما را از زمين آفريديم و در زمين برمي‌گردانيم مي‌بريم به زمين و از زمين بار ديگر شما را بيرون مي‌آوريم اينها مربوط به بدن انسان است درباره بدن انسان فرمود: إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِن طِينٍ. حالا بشر اوّلي از طين است كه وضعش روشن است بشرهاي بعدي هم از طين‌اند مع‌الواسطه يا به وساطت اينكه أب‌شان و جدّشان از خاك بود فرمود انسان از خاك است يا نه، همه انسانها از خاك‌اند الآن اگر كسي به پشت‌بام اين نظام كيهاني برود مردم اين زمين را نگاه كند مي‌بيند اينها دو قرن قبل در همان بيابانها و خاكها و مزرعه‌ها و مرتعها بودند دو قرن بعد هم باز در همين مزارع‌اند
اما روح كه هرگز نمي‌ميرد خداي سبحان مي‌فرمايد شما خيال نكنيد در زمين گُم مي‌شويد اين تعبير «يُعيد» آن معاد مصطلح نيست كه فرمود: مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَي اين معاد, معاد اصطلاحي نيست معاد اصطلاحي همان است كه در سوره مباركه «اسراء» و مانند آن آمده است كه آنها مي‌گفتند آيه 51 سوره «اسراء» اين است كه فَسَيَقُولُونَ مَن يُعِيدُنَا قُلِ الَّذِي فَطَرَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ . آن‌گاه اينها به فطرتشان برمي‌گردند سرشان خم مي‌شود .
اين معادي كه در آيه محلّ بحث است راجع به ورود دوباره انسان به زمين است عود انسان به زمين است كه دوباره خاك مي‌شود. خب, فرمود اين راهي است كه همگان بايد طي بكنند
مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَي
مطلب ديگر آن است كه در دفن اموات بين ملل اختلاف است بعضي مي‌سوزانند, بعضي در آب مي‌اندازند, بعضي موميايي مي‌كنند روي زمين نگه مي‌دارند همه اينها بر خلاف سنّت الهي است آنچه سنّت الهي است اين است كه 👈وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ بنابراين اگر كسي خواست بفهمد كه از نظر قرآن كريم ذات اقدس الهي چه دستوري درباره اموات مي‌دهد همين است كه وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ . پس سوزاندن بدن كه در شرق كُره. زمين در بخشي از هند رسم است آن تام نيست و قَرس كردن به دريا و سپردن به دريا هم بر خلاف سنّت است و موميايي گرفتن و روي زمين نگه داشتن هم بر خلاف سنّت الهي است بلكه وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ. فقط مطابق با سنّت است چه اينكه در سوره مباركه «مائده» هم وقتي ذات اقدس الهي جريان فرزندان آدم را ذكر مي‌كند كه يكي ديگري را كُشت و متحيّر شد با اين بدنِ مُرده چه كار بكند .فَبَعَثَ اللّهُ غُرَاباً يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِيغ سَوْءَةَ أَخِيهِ . آن هم تعليمِ آسماني هم به وسيله يك حيوان همين است كه مُرده را بايد دفن كرد بنابراين بهترين راه كه با سنّت الهي و فطرت ديني هماهنگ است دفن اموات است در زمين نه سوزاندن, نه به دريا ريختن, نه با موميايي روي زمين نگه داشتن.
بعد فرمود: وَلَقَدْ أَرَيْنَاهُ آيَاتِنَا كُلَّهَا فَكَذَّبَ وَأَبَي . فرعون بر بني‌اسرائيل منّت مي‌گذاشت آنها را تحت اسارت خود قرار داده بود وجود مبارك موسي و هارون گرچه مثل ساير ضَعَفه بني‌اسرائيل جزء مستضعفان به آن صورت نبودند ولي بالأخره تحت قَهر حكومت عصر بودند و خود موساي كليم هم به فرعون فرمود: تِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِي إِسْرَائِيلَ ] اين چه نعمتي است بر ما مي‌گذاري, وقتي هم كه فرعون گفت كه ما ساليان متمادي تو را پرورانديم وجود مبارك موساي كليم پاسخ داد غرض اين است كه موسي هم تحت منّت عمومي فرعون بود ولي آن بردگي و اينها براي بني‌اسرائيل و مستضعفان بود كه هم برده بودند و هم كارهاي دشوار مصر به وسيله آنها انجام مي‌شد. وجود مبارك موساي كليم فرمود: أَرْسِلْ مَعَنَا . نه اينكه الآن ما مي‌خواهيم برويم شام شما اينها را بفرست براي ما .آن شام در جريان مبارزه و عبور از دريا و امثال ذلك بود «أرسل إلينا» نيست, «أرسلنا» نيست أرْسِلْ مَعَنَا. اينها را با ما آزاد كن از بردگي آزاد كن يك,
امنيت اينها را هم تأمين بكن دو, اين معناي ارسال است. خب,
حالا اين گفتگوهاي وجود مبارك موساي كليم با فرعون در صد جاي قرآن به طور پراكنده ذكر شده يعني وجود مبارك موساي كليم نام شريفش بيش از صد بار در قرآن آمده اما اين طور نيست كه تمام اين گفتگوها رديف شده باشد بدون تقطيع الآن در همين‌جا كه محلّ بحث است فرمود:
وَلَقَدْ أَرَيْنَاهُ آيَاتِنَا كُلَّهَا ما همه آيات را نشان فرعون داديم در حالي كه اين طليعه امر است هنوز از جريان عصا و يد بيضا باخبر نشد چيزي در اينجا نيامده چه رسد به آن هفت معجزه ديگر آن آيات دَم و ضفادع و نمي‌دانم قُمّل و امثال ذلك آن هفت معجزه با اين دو معجزه كه جمعاً نُه معجزه است فرمود: تِسْعَ آيَاتٍ بَيِّنَا هيچ كدام از اين نُه معجزه را نشان فرعون نداد.اين كُلَّهَا . به اين معنا نيست كه به نحو قضيه حقيقيه. جميع آيات الهي را نشان فرعون داده باشند بلكه كلّ نسبي و اضافي است يعني همه معجزاتي كه وجود مبارك موساي كليم بنا بود ارائه بدهد و همچنين براهين عقلي كه بنا شد اقامه بكند همه را با او درميان گذاشتيم .
وَلَقَدْ أَرَيْنَاهُ آيَاتِنَا كُلَّهَا. ولي فَكَذَّبَ وَأَبَي. اين اِبا چون با تكذيب همراه است اِباي استكباري است نه اِباي اِشفاقي, اباي اشفاقي مورد قبول و رحمت است مثل اينكه در بخش پاياني سوره مباركه «احزاب» آمده است كه إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا اما چون وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا . اين اباي اشفاقي را كسي مذمّت نمي‌كند اگر كسي بگويد من مقدورم نيست اما آن اِباي استكباري است كه مذموم است أَبَي وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ . اين اِباي فرعون اباي استكباري است به دليل اينكه فرمود: فَكَذَّبَ وَأَبَي
وقتي روح انسان در اثر قساوت خود را به شهوت و غضب سپرد فرمانرواي مطلق در درون انسان مي‌شود غضب يا شهوت. زيرا آن عقل يا دفن شده است كه قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا. يا به بند كشيده شده است كه «كَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِيرٍ تَحْتَ هَوي أَمِيرٍ» اگر نَفْس غالب شد اين عقل را يا به بند مي‌كشد به اسارت خود در مي‌آورد به هر تقدير فرمود اگر انسان به اينجا رسيد معجزات فراواني را هم ذات اقدس الهي به وسيله يكي از انبياي اولواالعزم نشانش بدهد او ايمان نمي‌آورد
فرعون مي‌گويد كه تو از خارج آمدي مي‌خواهي ما را از سرزمينمان بيرون كني تو مدتي اينجا نبودي. خب, قَالَ أَجِئْتَنَا اين أَجِئْتَنَا . براي همين نكته است لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا. و آنچه ادّعا كردي دوتا ادّعا كردي و هر دو باطل است ـ معاذ الله ـ يكي گفتي اين جريان عصا و جريان يد بيضا و اينها معجزه است خير اين معجزه نيست اين سِحر است, يكي اينكه گفتي از طرف خداست خير از طرف خدا نيست و از طرف خودت است بِسِحْرِكَ . لا بإعجاز الله.
چون در آيات قبل اين‌چنين وجود مبارك موساي كليم ادّعا كرد كه به دستور خدا فرمود:قَدْ جِئْناكَ . يعني من و برادرم آمديم بِآيَةٍ . يك, مِّن رَّبِّكَ دو, اين آيه است معجزه است و از طرف خدا. اين هر دو را انكار مي‌كند .حالا كه اين است ما هم راهش را بلديم. در جريان معجزه لازم نيست در مناظره اگر كسي برنده نشده بهتر از او نياورد اعجاز ثابت بشود .در مناظره‌ها در گفتگوها در گفتمان بالأخره كسي بايد برنده بشود حرف آخر را بزند در تَحدّي لازم نيست كه يكي حرف آخر را بزند همين كه مثل اين را بياورد و برنده‌اي نداشته باشد اين شكست‌خورده است.براي اينكه اين ادّعا دارد اين معجزه است يك, و ادّعا دارد كه مثل ندارد دو, اگر مماثل پيدا بشود شكست مي‌خورد.فرعون گفت ما هم مِثلش را مي‌آوريم چون سِحر است فَلَنَأْتِيَنَّكَ با فاء تفريع, لام قسم, نون تأكيد ثقيله تَثبيت كرده كه اين كار مقدور ماست فَلَنَأْتِيَنَّكَ بِسِحْرٍ مِّثْلِهِ كه تعبير آن تنوين خاص يك, آوردن مثل دو, همه نشانه تحقير داعيه موساي كليم است.
فَاجْعَلْ بَيْنَنَا وَبَيْنَكَ مَوْعِداً لاَّ نُخْلِفُهُ نَحْنُ اين آورن نَحْنُ. هم براي اينكه ما هرگز تخلّف نمي‌كنيم خودشان را مقتدر نشان مي‌دهند .وَلاَ أَنتَ. بعد مي‌فرمايد حالا جايي كه مي‌خواهيد قرار بدهي جايي باشد كه وسط شهر باشد كه همه بتوانند به آساني دسترسي داشته باشند براي همه مستوي باشد يك, و ميداني هم باشد كه ديدش براي همه تماشاچيها علي‌السويه باشد جايي كه فراز و نشيب داشته باشد, جدار داشته باشد, درخت داشته باشد, تپّه ماهوري داشته باشد كه بعضيها ببينند بعضيها نبينند نباشد يك مكان مسطّح مستوي كه همه تماشاچي ببينند آنجا را انتخاب بكنيد اين براي زمان, وجود مبارك موساي كليم تتمّه‌اش را ذكر كرده فرمود نه تنها جايي را انتخاب بكنيم كه همه مردم در آنجا باشند شما همه مردم در روز عيد يك جايي مي‌رويد ما همان‌جا را انتخاب مي‌كنيم روز عيد كه همه شما جمع مي‌شويد جايي جمع نمي‌شويد كه تپّه ماهوري داشته باشد, درخت داشته باشد, ديوار داشته باشد يكديگر را نبينيد كه يك جاي بازي است اين يك ميدان وسيعي است اين يك, چيزي كه من اضافه مي‌كنم اين است كه در روز زينت باشد كه روز تعطيلي است دو, روز تعطيلي هم اول روز و آخر روز هم نه, وسط روز كه همه فرصت حضور داشته باشند عندالضّحي يعني ساعت ده به بعد مثلاً كه به آن مي‌گويند برخيها چاشت اين «ضُحي» يعني چاشت شد يعني خيلي روشن است اين سه,
پس زمانش روز عيد رسمي شما, مكان هم همان ميدان بزرگ شما, ساعتش هم ساعت ضُحي, ضُحي. يعني ده به بعد نه اول روز نه آخر روز كه بعضيها معذور باشند قَالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ
اين قرارداد بسته شد. فرعون رفت و دسيسه‌ها و كِيدهاي خودش را جمع‌آوري كند ابزار كِيد, عناصر كيد, تهمتها را از يك سو, سَحره را از سوي ديگر, كارگزاران خودش را از سوي ديگر ..
براي او هم يك چادر مخصوصي نصب كردند در آنجا حضور پيدا كرد .فَتَوَلَّي فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ
چه كيدهاي سياسي, چه كيدهاي مناظراتي, چه كيدهاي امنيتي همه را آورد ثُمَّ أَتَي. با اين كيد وارد صحنه مناظره شد. وجود مبارك موساي كليم قبل از مناظره باز دعوت كرد ادّعاي خود را, دعوا و دعوت يعني دعوت به مبدأ و معاد, دعواي وحي و نبوّت و رسالت اين مطالب را دوباره با مردم درميان گذاشت.
وجود مبارك موساي كليم چون تنها براي فرعون و آل‌فرعون موعظه نمي‌كرد و براي آنها سخنراني نمي‌كرد اين سَحره‌اي هم كه جمع شدند قبل از اينكه با آنها به مناظره بپردازد به مباحثه پرداخت فرمود: 👈قَالَ لَهُمْ مُّوسَي وَيْلَكُمْ لاَ تَفْتَرُوا عَلَي اللَّهِ كَذِباً من گفتم معجزه است شما مي‌گوييد سِحر است, من گفتم كارِ خداست شما مي‌گوييد كارِ موساست شما به خداي سبحان اِفترا بستيد كاري كه او كرد مي‌گوييد نكرد, معجزه‌اي كه او داد مي‌گوييد نداد چرا افترا مي‌بنديد لاَ تَفْتَرُوا عَلَي اللَّهِ كَذِباً اين هم دروغ است هم فِريه, دروغ است چون مطابق با واقع نيست افتراست براي اينكه كاري كه او كرده مي‌گوييد نكرده .كاري كه من نكردم مي‌گوييد كردي من سِحر نكردم مي‌گوييد سِحر كردي, او معجزه آورده مي‌گوييد نياورده خب.رسول حرفي ندارد جز اينكه پيام الهي را مي‌رساند نه كسي مزاحم آب و خاك شماست كه شما را از سرزمين بيرون كند, نه مزاحم تمدّن و فرهنگ شماست اگر فرهنگ صحيح باشد, نه مزاحم امنيتهاي شماست بلكه ما آمديم آن طريقه مُثلي را به شما ارائه كنيم وگرنه اين روشي كه شما داريد طريقه مُثلي نيست., وَيْلَكُمْ لاَ تَفْتَرُوا عَلَي اللَّهِ كَذِباً فَيُسْحِتَكُم بِعَذَابٍ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَي اين را مستحضر باشيد هر كس به خدا فِريه بست خِيْبِه و خسارت دامنگير او مي‌شود اين سرمايه‌اش را مي‌بازد يك, بعد شما را اِسحات مي‌كند اسحات يعني پوستتان را مي‌كَند.
فَيُسْحِتَكُم بِعَذَابٍ. بعد .وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَي. هر كه بر خدا و پيامبرش فريه ببندد سرمايه‌اش را مي‌بازد, خسارت مي‌بيند, با حق نمي‌شود مبارزه كرد «من صارع الحق صرع»
بعد از بيان نوراني موساي كليم(سلام الله عليه) يك اختلاف داخلي پيش آمد بالأخره اينها نگاه كردند تأمّل كردند وضع خودشان را مي‌ديدند ستمِ فرعون را هم ديده بودند بي‌بند و باري او را هم ديده بودند حرفِ احياگر را هم شنيدند.
يك اختلاف داخلي بينشان پيش آمد كه چه كار بكنيم حق با موسي است حق با فرعون است چه كار بكنيم ?
فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ . يعني اينهايي كه جزء كِيد فرعون بودند باند فرعون بودند يك اختلاف داخلي بينشان پيش آمد
وَأَسَرُّوا النَّجْوَي.هم مؤمنان آينده اينها كه دست به تحقيق بودند با هم زير گوش هم نجوا كردند در سِرّ و نهان و رمز با هم نجوا داشتند هم درباريان با هم نجوا داشتند كه ما چگونه اين شستشوي مغزي را ادامه بدهيم و در اين صحنه پيروز بشويم اين اصرار نجوا يعني رازگويي, نجواداري, با هم مناجات كردن مي‌تواند براي هر دو گروه باشد يعني هم گروهي كه مردّد بودند كه حق با موسي است يا نه, هم گروهي كه در صدد توطئه بودند كه چگونه پيشرفت موسي را كنترل كنند.
فَلَنَأْتِيَنَّكَ بِسِحْرٍ مِّثْلِهِ فَاجْعَلْ بَيْنَنَا وَبَيْنَكَ مَوْعِداً لاَّ نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَلاَ أَنتَ مَكَاناً سُوي اين با فاء تفريع و لام قسم و نون تأكيد ثقيله و تنوين تحقير در «سِحْرِه» و كلمه مِّثْلِهِ همه اينها نشان مي‌دهد كه كاري كه تويِ موسي كردي از ما هم برمي‌آيد اين چيز مهمّي نيست .
در جريان آن مناظره و مسابقه هم تعبيرات تندي دارد گفت تو انتخاب بكن هر جا كه انتخاب بكني ما براي مناظره حاضريم اين خودش پيشنهاد نمي‌دهد پيشنهاد را به موساي كليم واگذار مي‌كند كه نشان بدهد ما هم بلديم .
فَاجْعَلْ بَيْنَنَا وَبَيْنَكَ مَوْعِداً كه .لاَّ نُخْلِفُهُ ما آن موعِد را .وَلاَ أَنتَ. نه تو آن موعِد را خُلف بكني يعني نه ما خلف وعده بكنيم نه تو. قَالُوا.. اينهايي كه أَسَرُّوا النَّجْوَي بودند فتنه‌گران .قَالُوا إِنْ هذَانِ لَسَاحِرَانِ. حرف اين گروهي كه جزء درباريان فرعون بودند و جزء توطئه‌گران بودند جزء كيد فرعون بودند اين بود كه مي‌گفتند كه وجود مبارك موسي و هارون ـ معاذ الله ـ ساحرند
پس از نظر كلامي اينها با معجزه نيامدند سِحر مي‌گويند و هدفِ سياسي آنها هم اين است كه .يُرِيدَانِ أَن يُخْرِجَاكُم مِنْ أَرْضِكُم👈 براي اينكه عواطف وطني و ملّي اينها را تَهييج كنند گفتند كه اينها آمدند شما را از سرزمينتان بيرون كنند .آنجا كه سخن از تقابل بين وجود مبارك موسي و فرعون بود فرعون آنجا گفت كه آمدي لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا. اما اينجا براي شوراندن افكار مردم گفتند كه اينها آمدند .أَن يُخْرِجَاكُم مِنْ أَرْضِكُم اين كلمه سِحر را زياد تكرار كردند هم اول گفتند .إِنْ هذَانِ لَسَاحِرَانِ . هم بعداً گفتند كه أَن يُخْرِجَاكُم مِنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِمَا . آن تمدّن فرهنگي مصر را هم خواستند ضميمه كنند گفتند وَيَذْهَبَا بِطَرِيقَتِكُمُ كه اين طريقه و روش و فرهنگ شما أمثل است, أعلاست, أكمل است و أنبَل است و مانند آن,
فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُمْ يعني شما برويد تمام نقشه‌هايتان را روي هم بريزيد ببينيم چه كار از دست شما برمي‌آيد اينجا هم فرعون با درباريانش با كيدي كه آمده بود به آنها گفته بود .فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُمْ همين . همه اينها كه گفتند إِنْ هذَانِ لَسَاحِرَانِ يُرِيدَانِ أَن يُخْرِجَاكُم مِنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِمَا وَيَذْهَبَا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلَي حالا كه مثلاً ـ معاذ الله ـ اينها ساحرند و هدف آنها برهم زدن تمدّن شماست و گرفتن سرزمين شماست پس فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفّاً مشورت كنيد, نظرت بدهيد, آماده باشيد براي مناظره با موسي. بياييد ببينيم كه كدام پيروز مي‌شويد. پس نصيحتي وجود مبارك موساي كليم داشت و يك تصميم شورانگيز و شرربرانگيزي هم آنها داشتند دستور دادند كه بياييد براي اينكه قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَي. هر كه پيروز شد او اهل فلاح و رستگاري است سعادت و تمدّن در همين است. خب, اين تصميم نهايي آنها .

بعد از موفقيت وجود مبارك موساي كليم در آن مناظره و مبارزه زمزمه‌اي در مردم مصر پديد آمد عده‌اي هم پذيرفتند, عده‌اي هم ترديد پيدا كردند ولي بالأخره وضع مصر به ناساماني رفت درباريان و فراعنه به فرعون گفتند كه تو همين طور رها مي‌كني كه او هر كاري را در مصر انجام بدهد فرعون گفت سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ وَنَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ وَ إِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ يعني ما همان روش طغيانِ قبلي را ادامه مي‌دهيم مردهاي اينها را مي‌كُشيم زنهاي اينها را نگه مي‌داريم ديگر نظير قبل خواهد بود بنابراين تصميم توطئه قتل وجود مبارك موساي كليم و مؤمنان به آن حضرت گرفته شد .خداي سبحان از اين صحنه باخبر هست به موساي كليم گزارش داد آنها تصميم قتل تو و مؤمنان را گرفتند بر شما لازم است كه هجرت كنيد
نظير اينكه صناديد قريش تصميم قتل وجود مبارك پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را گرفتند ذات اقدس الهي به آن حضرت اعلام كرد و دستور هجرت داد منتها صناديد قريش تصميم قتل ‌عام نداشتند ولي فرعون تصميم قتل بسياري از همراهان موساي كليم را داشت لذا ذات اقدس الهي به موساي كليم فرمود بر تو هجرت لازم است يك, عدّه‌اي را هم به عنوان مهاجر به همراه ببري دو,
در اسلام اين‌چنين نبود كه وجود مبارك پيغمبر(ص) مأمور شده باشد عدّه‌اي را به همراه ببرد چون آنها فقط در ليلةالمبيت قصد شهيد كردن خود حضرت را داشتند با جريان موساي كليم فرق مي‌كند
لذا در همين آيات سوره مباركه «طه» فرمود: وَلَقَدْ أَوْحَيْنَا إِلَي مُوسَي أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي .
ديگر الآن جريان عصا و يد بيضا و آ‌ن معجزات ديگر كارگر نيست بايد هجرت كنيد تا جان خود و مؤمنان را حفظ بكنيد اين بر تو لازم است.
جريان اسراي وجود مبارك موساي كليم درباره اين قوم براي آن بود كه اينها شناخته نشوند يك, و هراسي نداشته باشند از اينكه تحت تعقيب باشند دو, و اگر ارتش جرّار فرعون اينها را تعقيب كرد اينها نفهمند چه كسي به دنبال اينهاست خيال مي‌كنند دنباله جمعيت خود اينهاست سه, اين نكات باعث شد كه اينها شبانه حركت كردند
. فرمود دو خطر شما را تهديد مي‌كرد يكي از جلو يكي از دنبال، خطر دنبال همان ارتش جرّار فرعون بود كه گفتيم لاَّ تَخَافُ دَرَكاً... خطر جلو همين جريان غرق است كه مي‌گوييم لاَ تَخْشَي ..
و اما اينكه فرمود فرعون جنود خود را آورد بعد فرمود قوم خود را گمراه كرد اين براي اينكه قوم اعم از جنود است اضلال اختصاصي به جنود و غير جنود ندارد همه قِبطيها را گمراه كرد و اما در تعقيب جنود خودش را آورد نه همه قبطيها را ..آنجا كه شستشوي مغزي مطرح است فرمود: وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ اعم از جنود و غير جنود ..آنجا كه سخن از تعقيب مطرح است فرمود: فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ خب،
فرمود: يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ قَدْ أَنجَيْنَاكُم مِنْ عَدُوِّكُمْ وَوَاعَدْناكُمْ جَانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَنَ.
ما به شما از راه موساي كليم وعده داديم كه به طرف راست كوه طور قرار بگيريد يعني وقتي شما از دريا گذشتيد رو به مشرق هستيد طرف راست شما كوه طور است جانب ايمنِ طور .
وَنَزَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَي ... كه دو نوع غذاست فرمود اين غذاها را كه ما فرستاديم كُلُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ. هر گونه از غذاها اين طور است اين ديگر اصل كلي است وَلاَ تَطْغَوْا فِيهِ .. اسراف نكنيد، تبذير نكنيد، آن را به صورت حرام در نياوريد .
ذات اقدس الهي اين ميوه‌ها را كه طيّبات است به انسان عطا كرده و روزي انسان كرده فرمود در آن طغيان نكنيد اين انگور فوايد فراواني دارد همه آن فوايد براي شما حلال است مگر اينكه آن را به صورت شراب در بياوريد آن خرما همين طور است آن كشمش همين طور است آن آب جو همين طور است اينها را به صورت حرام در نياوريد اسراف نكنيد، تبذير نكنيد، به صورت حرام در نياوريد اينها قابل تطبيق است كُلُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَلاَ تَطْغَوْا فِيهِ اين اصل كلي است مورد هم كه مخصّص نيست .فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِي .
غضب ذات اقدس الهي بر كسي حلال است كه طيّبات او را حرام كند .. وَمَن يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوَي . او سقوط مي‌كند.
در همين فضا كه مَن يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوَي. در همين فضا فرمود اگر كسي توبه كند توبه او مقبول است چون راه توبه تا آخرين لحظه باز است مگر اينكه انسان به حالت احتضار برسد كه ديگر رابطه‌اش با عملِ صالح منقطع است وگرنه اگر به مرحله احتضار نرسد در حال عادي باشد يك لحظه قبل از موت توبه كند بعد به ايست قلبي مبتلا بشود توبه او مقبول است وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً ثُمَّ اهْتَدَي
يعني كاري انجام بدهد كه هيچ مشكلي نداشته باشد حقّ‌الله را، حقّ‌الناس را امثال ذلك را انجام بدهد و مستقر باشد توبه او توبه مستقرّ باشد نه توبه مستودع چنين كسي توبه او مقبول است .
پرسش: تَابَ كه مقدم بر آمَن شده توبه از چيز ديگري است يا از معصيت؟
پاسخ: اين اهتدا اين توبه اول انسان به اصطلاح بايد تخليه كند بعد تحليه، اول بايد از آن زشتي پشيمان بشود تا بخواهد خودش را تطهير كند اگر شرك هست، اگر كفر هست، اگر رَانَ عَلَي قُلُوبِهِم هست با آن رِيْن و شرك و خَتم و طبع و امثال ذلك كه نور ايمان نمي‌تابد اول بايد از آن كفر و الحاد و فرعونيّت و تفرعون بگردد بعد ايمان بياورد و مستقر بشود خب.
بعد به دنبال او در همين قصّه و پارگراف جريان فرمود ما به موساي كليم گفتيم كه ما قرارمان اين بود كه با هم بياييد جَانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَنَ. چرا عجله كردي و تنها آمدي وَمَا أَعْجَلَكَ عَن قَوْمِكَ يَا مُوسَي خب ما وَاعَدْناكُمْ جَانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَنَ مي‌خواستيم همه اينها از نزديك بيايند و همه اينها از آن فيض برخوردار باشند تو چرا تنها آمدي؟ عرض كرد .هُمْ أُولاَءِ عَلَي أَثَرِي اينها به دنبال من دارند مي‌آيند اما وَعَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضَي.. من زودتر آمدم تا تو راضي بشوي اين همه محبّت و لطف و احساني كه نسبت به ما كردي بر اساس سرعت در كار خير، سبقت بر ديگران سَارِعُوا. فَاسْتَبِقُوا. و مانند آن من زودتر آمدم تا رضاي شما را تأمين كنم. خب، عرض كرد هُمْ أُولاَءِ تكرار كرد هم با «هُم» نفرمود «هم علي أثري» يا نفرمود «هؤلاء علي أثري» عرض كرد هُمْ أُولاَءِ آقا اينها نزديك‌اند اينها پشت سر من دارند مي‌آيند پس من تنها نيامدم وَعَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضَي براي مزيد رضا آمدم من شوق لقاي تو را دارم وقتي تو وعده كردي .از تو به سر اشاره از ما به سر دويدن خب زودتر آمدم ديگر .
خدا قبول كرد. بعد فرمود حالا كه تو آمدي اين قوم همه جمعيت نبودند اگر مربوط به وَاخْتَارَ مُوسَي قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلاً لِميقاتِنا بود اين راجع به اين چند نفر بود نه همه قوم .چون همه قوم بنا نبود كه بيايند در طور آن‌گاه در اين صحنه مناجات ذات اقدس الهي مي‌فرمايد تو كه مي‌آمدي آن صحنه برادرانت را الآن دو گروه‌اند اينها يك گروه بنا بود كه وجود مبارك موساي كليم را همراهي كنند وَاخْتَارَ مُوسَي قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلاً
بقيه بني‌اسرائيل هم در شهر ماندند كه در آنجا وجود مبارك موساي كليم به هارون فرمود: وَقَالَ مُوسَي لْأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلاَتَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ هارون را به عنوان خليفه در بين مردم گذاشت به مردم هم سفارش كرد كه حرف هارون را گوش بدهند اين وضع مردم اين هفتاد نفر يا كمتر و بيشتري كه وجود مبارك موساي كليم انتخاب كرده بود به دنبال او راه افتادند
👈 پس موساي كليم بود يك ،گروه ويژه بودند دو, توده مردم بودند سه, و با خلافت وجود مبارك هارون(سلام الله عليه) چهار, در اين فضا و فاز خداي سبحان به موساي كليم مي‌فرمايد در غياب تو ما قوم تو را امتحان كرديم ما آزموديم ببينيم اينها با مشاهده همه اين آيات بيّن باز آن تفكّر حس‌گرايي را مي‌گذارند كنار و عقل‌گرا مي‌شوند يا نه, ما آزموديم اينها را يك مقدار راه را باز گذاشتيم سامري اينها را به گوساله‌پرستي دعوت كرد اينها هم اجابت كردند فرمود
قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ
ما قوم تو را آزموديم فتنه همان آزمون است مِن بَعْدِكَ بعد از اينكه تو به طرف ملاقات و مناجات ما آمدي ما اينها را آزموديم ما امتحان كرديم ما كسي را گمراه نكرديم ولي سامري اينها را گمراه كرد ما وسايل را در اختيار شما قرار داديم عقل داديم اين همه معجزات را به اينها نشان داديم پيغمبري را كه خليفه توست به نام هارون او را در بينشان گذاشتيم مع‌ذلك اينها با داشتن اين همه آيات بيّن و شفاف گمراه شدند وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ. يكي از قبايل بني‌اسرائيل به نام قبيله سامره است كه اين شخص منسوب به اوست در نام‌گذاري اين شخص به سامري چندين وجه است كه يكي از آن وجوه همين است كه يكي از قبايل بني‌اسرائيل قبيله سامره است و اين شخص به آن قبيله منسوب است. آن وقت ذات اقدس الهي اين خبر را داد كه اينها گمراه شدند
فَرَجَعَ مُوسَي إِلَي قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً هم عصباني شد غضبناك شد هم تأسف خورد كه اينها با داشتن اين همه معجزات با عبور از درياي خشك و مشاهده. آن تِسع آيات بيّن به دنبال سامري رفتند هم متأسف بود هم عصباني. قَالَ يَا قَوْمِ أَلَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْداً وجود مبارك موساي كليم وقتي كه آمد فرمود آخر چرا بيراهه رفتيد ؟وعده الهي كه حق بود. مرا برابر آن وعده عمومي بُرد به ميقات به من دستورها داد, راهنماييها كرد, كتاب داد و مانند آن, براي هدايت شما همه مقرّرات را به من فرمود عهد كه طول نكشيد چه چيز باعث شده است كه شما آن همه معجزات را ديديد به دنبال سامري حركت كرديد ?
فَرَجَعَ مُوسَي إِلَي قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً قَالَ يَا قَوْمِ أَلَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْداً حَسَناً أَفَطَالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ?
مگر اين تعهّدي كه قبلاً از شما گرفتيم طول كشيد يادتان رفته ؟أَمْ أَرَدتُّمْ أَن يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِن رَّبِّكُمْ? يا نه, خداي سبحان فرمود: كُلُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَلاَ تَطْغَوْا فِيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِي
شما از اين نعمتِ استقلال, نعمت آزادي, نعمت امنيت طغيان‌گرانه داريد استفاده مي‌كنيد خدا شما را آزاد گذاشته نه رها, شما به جاي عبادت الله چرا به دنبال گوساله رفتيد الآن هم خيليها را رها بكني همين است
أَفَطَالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ? اين به صورت سبر و تقسيم است يعني قِسم اول كه نبود, قسم دوم كه نبود,؟ قسم سوم اين است كه شما معصيت كرديد مي‌خواهيد با سوء اختيار خود مستحقّ عذاب الهي باشيد
أَمْ أَرَدتُّمْ أَن يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِن رَّبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُم مَّوْعِدِي
حالا اينها دارند عُذرشان را ذكر مي‌كنند قَالُوا همين قوم او مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنَا درست است ما خُلف وعده كرديم تخلّف كرديم اما فريب خورديم چطور فريب خورديم,؟
برخيها گفتند «بِمِلْكِنا» قرائت شده يعني با مال خودمان نبود اين اموالي را كه سامري از ما تحويل گرفته و با او گوساله راه انداخته اينها آن زيورهايي بود كه ما از اين قوم قِبط از فرعون و اينها گرفته بوديم ما خودمان چيزي نداشتيم او مي‌خواست گوساله‌اي, مجسّمه‌اي درست كند گوساله‌اي درست كند از طلا, ما آنچه را كه فراهم كرديم خودش هم چيزهايي كه از آنها فراهم كرده اين مجموعاً يك گوساله طلايي ساخته اين را گفتند اما بِمَلْكِنَا. يعني ظاهرش اين است به اختيار ما نبود اين بهانه‌اي است
وَلكِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَاراً مِن زِينَةِ الْقَوْمِ
اوزار يعني كارهاي سنگين .يك مقدار طلا, يك مقدار نقره به ما رسيد بر ما تحميل شد ما اينها را بار كرديم به همراه آورديم . فَقَذَفْنَاهَا. اينها را هم انداختيم او هم گرفت خودش هم هر چه گرفته بود انداخت ما هم هر چه گرفته بوديم انداختيم او رفته در خِفا گوساله‌اي درست كرده
اين أَخْرَجَ معلوم مي‌شود اين كار را در حضور مردم نكرده در پنهان در نهاني با فتنه و توطئه گوساله‌اي, مجسّمه گوساله البته نه خود گوساله مجسّمه گوساله درست كرده و آن چيزي را كه گفت
فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ آن را گرفته و در درون اين گوساله جاسازي كرده و در دَم باد گذاشته كه اگر بادي مي‌وزيد اين صدا توليد مي‌كرد.

وجود مبارك موساي كليم اين الواح را در همان بالاي كوه تلقّي كرد از طرف خداي سبحان الواحي آمد يعني تورات آمد اين تلقّي كرد وقتي برگشت جريان گوساله‌پرستي را از نزديك ديد چندتا كار كرد
👈يك كار با اين الواح كرد يعني با تورات كرد
👈يك كار با برادرش هارون كرد كه اين دوتا كار شبيه هم است
👈 يك كار با توده مردم جاهل و مستضعف كرد كه آن معادل ندارد
👈 يك كار با سامري كرد يك كار هم با گوساله,
👈كاري كه با سامري و گوساله كرد همان كاري است كه وجود مبارك ابراهيم خليل با تبر با بُتها كرد فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلَّا كَبِيراً لَّهُمْ فرمود من اين گوساله را لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفا
من اين را آتش مي‌زنم پودر مي‌كنم خاكسترش را به دريا مي‌ريزم اين كار را كرد, نسبت به سامري هم آن كيفر الهي را اِعمال كرد پس نسبت به گوساله و گوساله‌ساز يك طور عمل كرد,
نسبت به توده مردم از راه استدلال و ترحّم و اينها رفتار كرد, نسبت به هارون كاري كرد كه با تورات كرد نسبت به تورات كاري كرد كه با هارون كرد اين از لطايف تفسيري اماميه است. خب,
وقتي انسان وارد مي‌شود اين صحنه را ببيند كه مهم‌ترين اعتقاد ديني توحيد است و اين كتاب را از طرف خدايِ واحدِ احد آورده وقتي كه اين صحنه را ديد در نهايت غضب و عصبانيّتِ الهي بود كه غَضْبَانَ أَسِفاً . خداي سبحان اين غضب و عصبانيّت او را در كمال لطف ستود . بعد در اين حال دوتا كار كرد يكي با تورات يكي با هارون, تورات را انداخت خب اين انداختن تورات يعني چه؟ يعني ـ معاذ الله ـ به تورات بي‌اعتنايي كرد؟ يا از شدّت استغراق در توحيد است كه انسان عصباني مي‌شود خدا غريق رحمت كند مرحوم سيّد مرتضي ايشان در تنزيه‌الأنبياء مي‌گويد كه آدم كه عصباني شد از شدّت تأسّف سر و صورت خودش را مي‌زند, موي خودش را مي‌كَند, موي صورتش را مي‌كَند, موي سرش را مي‌كَند مبادا كسي جاهلانه خيال بكند وقتي وجود مبارك موساي كليم سر و صورت برادرش را گرفت دارد او را مي‌زند يا اهانت مي‌كند اينها يك حقيقت‌اند موسي و هارون يك حقيقت است. به دليل اينكه بعد دارد 👈رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلأَخِي خدايا ما هر دو بنده تو هستيم ما هيچ كدام بد نكرديم تو ارحم‌الراحميني
هيچ كس سؤال نكرد كه چرا تورات را انداخت ؟ فقط همه‌اش اعتراض اين است كه چرا موي سر و صورت برادرش را گرفت.اينكه جناب هارون به برادرش فرمود: لاَ تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَلاَ بِرَأْسِي
براي اينكه به اينها بفهماند كه اين از باب غضب و عصبانيّت نسبت به من نيست. خب، لذا بعد از اينكه آن جمله را گفت وجود مبارك موساي كليم عرض كرد :رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلأَخِي وَأَدْخِلْنَا فِي رَحْمَتِكَ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ
أَفَلاَ يَرَوْنَ أَلاَّ يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلاً وَلاَ يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً .وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِن قَبْلُ يَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوا أَمْرِي .فرمود اينها نه از نظر معرفت‌شناسي بهره نقلي داشتند نه بهره عقلي .بالأخره انسان يا بايد مثل چشمه از درون بجوشد يا مثل استخرِ مرتبط به چشمه از چشمه آب بگيرد وگرنه مي‌‌خشكد ديگر يا بايد انسان گوش بدهد ببيند معصومين چه مي‌گويند يا اهل عقل و استدلال باشد كه حرفِ معصومين را بتواند درك كند وجود مبارك هارون(سلام الله عليه) فرمود اين بني‌اسرائيل نه اوّلي را داشتند نه دومي را، نه اهل نقل بودند براي اينكه من پيغمبرم خليفه اولواالعزمم حرف مرا گوش نمي‌دهند، برهان اقامه مي‌كنم كه بالأخره اين گوساله فتنه است معبود نيست إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ .
رب آن است كه مشكل شما را حل بكند اين چه مشكلي را مي‌تواند حل بكند اين برهان عقلي اينها نه اهل عقل بودند نه اهل نقل بودند، نه حرف پيغمبرشان را گوش دادند نه اهل استدلال بودند.
أُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ. همان سنّت تلخ نياكان بود در اينها كه بالأخره گوساله‌پرستي در آن عهد كهن در مصر سابقه داشت خود فرعون هم گاوپرست بود عدّه‌اي هم گوساله‌پرست بودند اينها يك خداي ديدني مي‌خواهند كه به زعم اينها رابط باشد بين ديدني و ناديدني اينها گفتند يَا مُوسَي اجْعَلْ لَنَا إِلهاً كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ اين رسميّت دادن اين بُت از چند راه نزد آنها معروف بود يا رهبران ديني آنها بايد اين كار را بكنند كه براي آنها مقبوليّت داشته باشد يا نياكانشان بايد اين كار را بكنند كه بشود سنّت يا دستگاه حكومت بايد اين كار را بكند دستگاه حكومت كه فرعون بود گفت :مَا عَلِمْتُ لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرِي نياكان عدّه‌اي هم كه بت‌پرست بودند مي‌گفتند :إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَي أُمَّةٍ اينها از آن قبيل نبودند لذا به موساي كليم عرض كردند :يَا مُوسَي اجْعَلْ لَنَا إِلهاً كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ از اين سوء تشخيص.. سامري سوء استفاده كرد و گفت هذَا إِلهُكُمْ وَإِلهُ مُوسَي
آن‌گاه وجود مبارك هارون در كمال قدرت با اينها مقاومت كرد برخورد كرد فرمود يا عقل يا نقل هر دو در اينجا حاضر است خداي شما الرحمن است من از طرف خداي شما هستم بايد مرا اطاعت كنيد و اين كاري از او برنمي‌آيد.
خدا آن است كه دوست‌داشتني باشد آدم چه كسي را دوست دارد؟ كسي را دوست دارد كه حياتِ او، سلامت او، رزق او، شفاي او، حيات و ممات او به دست اوست
أَفَلاَ يَرَوْنَ أَلاَّ يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلاً وَلاَ يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً .هارون همين را فرمود، وجود مبارك موسي(عليهما السلام) همين را فرمودند كه خدا آن است كه مشكل شما را حل كند، ضرر شما را برطرف كند، نفع به شما برساند اين طور.
اين استدلالها را وجود مبارك هارون فرمود بعد به موساي كليم عرض كرد إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي اينها مرا مستضعف حساب كردند يعني ضعيف پنداشتند نزديك بود مرا بكُشند خب من اگر بيش از اين اصرار مي‌كردم يك اختلاف داخلي و جنگ داخلي و خونريزي داخلي مي‌شد، بنابراين هم هارون(سلام الله عليه) در كمال عصمت مأموريتش را انجام داد هم وجود مبارك موساي كليم در كمال عصمت مأموريتش را انجام داد اما غيرت يك حساب ديگري است.
إِنِّي خَشِيتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرائِيلَ خب اگر حضرت هارون را شهيد مي‌كردند گروهي بالأخره از اين طرف قيام مي‌كردند اين طور نبود كه حالا ساكت بنشينند كه مي‌شود خونريزي داخلي آن وقت كلّ نظام از بين مي‌رفت و وجود مبارك موساي كليم هم كاملاً پذيرفت عرض كرد ديگر نگفت شما كوتاه آمديد اين معلوم مي‌شود كه آن حالتها بر اساس تأسف است نه بر اساس غضب انسان متأسف اين كارها را مي‌كند
وجود مبارك موسي و هارون برادران مادري بودند وجود مبارك هارون گفت يَبْنَؤُمَّ لاَ تَأْخُذْ
بِلِحْيَتِي وَلاَ بِرَأْسِي. گفته شد كه تعبير يا براي عاطفه‌انگيزي است چون رِحامت از ناحيه مادر به فرزندان بيش از ناحيه پدر مي‌رسد صِله رَحِم هم كه گفتند براي اينكه اينها به يك زهدان متّصل‌اند صِله اصلاب نيست صله ارحام است درست است كه اصلاب سهمي در رحامت دارد اما آن رحامتي كه از رَحِم مادر نشأت مي‌گيرد بيش از رحامتي است كه از اصلاب پدران نشأت مي‌گيرد
كوتاهي از ناحيه موسي هم نبوده طلب مغفرت معنايش اين است , طلب مغفرت اصولاً براي انبيا جنبه دفع دارد نه رفع, استغفاري كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) روزانه مي‌كرد كه هفتاد بار استغفار مي‌كرد اينها جنبه دفع دارد يعني استغفار مي‌كنند كه خطر و گناه به طرف آنها نيايد ماها استغفار مي‌كنيم تا گناهان آمده بخشوده بشود رفعاً خب,
وَلَمْ تَرْقُبْ
قَوْلِي تو گفتي اصلاح بكن من اگر اين كار را مي‌كردم و خونريزي مي‌شد شما مي‌گفتي قولِ مرا مراقبت نكردي به دستور من عمل نكردي لذا وجود مبارك موساي كليم هم كاملاً خودش كه روشن بود در حضور مردم معلوم شد كه هارون به وظيفه خود انجام داد
فرمود: فَمَا خَطْبُكَ يَا سامِريُّ خَطْب آن كار مهم را مي‌گويند, اين كار مهمّي كه تو كردي براي چه بود,؟ چگونه كردي يك, چرا كردي دو. قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ من چيزي ديدم كه اينها نديدند. آن چيز چه بود مشخص نيست مشكل اين گونه از آيات آن است كه در قرآن كريم فقط يك ‌جا نقل شد مطلبي كه در قرآن كريم يك‌جا نقل بشود به عنوان متن ادراكش آسان نيست نظير جريان وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّهَا ....كه يك ‌جا نقل شد
جريان سامري هم بشرح ايضاً اينكه مي‌گويد من چيزي را ديدم اثر رسول را ديدم اين قبضه‌اي گرفتم و اين كار را انجام دادم اين فقط يك جاي قرآن نقل شد .آن رسول چه كسي است آيا فرشته است,؟ جبرئيل(سلام الله عليه) است اگر فرشته‌ است جبرئيل است يا نه,؟ يا اثر اسبي كه مثلاً آن فرشته بر او سوار شده بود او را گرفته اين دو, و اين خاكي كه يا قبضه‌اي كه بالأخره از اثر پاهاي فرشته يا اثر پاي مركوب فرشته گرفت آن چه بود؟ آيا باعث حيات يك موجود جامد است يا نه, روايات فراواني است كه مثلاً آن را گرفته در اين گوساله دست‌ساز تعبيه كرده و او را زنده كرده خب اين روايات با ظاهر آيه هماهنگ نيست براي اينكه آيه هر جا دارد, دارد عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوَارٌ . نه اينكه «عِجلاً له خوار» آوردن جسد نشانه آن است كه اين روحي ندارد
اگر ظاهر اين روايات اين است كه سامري گوساله را زنده كرده است ظاهر قرآن اين است كه جَسَداً لَهُ خُوَارٌ. ما كدام را بگيريم يعني واقعاً سامري مثل عيساي مسيح مُرده زنده كرد, حيات داد, اينكه با ظاهر قرآن سازگار نيست اين است كه در اين زمينه بايد يك بحث دقيق‌تر بشود.

سيدناالاستاد مرحوم علامه بياني را دارد از بعضيها هم نقل كردند و آن اين است كه اينكه گفت بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ منظور از رسول وجود مبارك موساي كليم است يك, من برخي از آثار او, احكام او, حِكم او, معارف ديني او را گرفتم دو, اينها را با وثنيّت و صنميّت آميختم و آلوده كردم سه, به خوردِ مردم دادم چهار, يك دينِ التقاطي را به مردم تحميل دادم.

خب اصلاً اين واقع شده يا واقع نشده؟ اثبات اينكه اين درست بود👈 اگر خداوند اِسناد مي‌داد كه سامري چيزي را ديد كه ديگران نديدند «و قَبض قبضة مِن الرسول» معلوم مي‌شود واقعيّت داشت و اگر موساي كليم مي‌فرمود كه سامري «قبض قبضة من الرسول» معلوم مي‌شود واقعيّت داشت اما هيچ كدام از اين دو مطلب نبود خود سامري دارد ادّعا مي‌كند من چنين چيزي را ديدم و گرفتم اما درست است يا درست نيست, واقع شد يا واقع نشد؟ ديگر وجود مبارك موساي كليم به او مهلت نداد فرمود:قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَن تَقُولَ لاَ مِسَاسَ وَإِنَّ لَكَ مَوْعِداً لَّن تُخْلَفَهُ وَانظُرْ إِلَي إِلهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفاً لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً
وجود مبارك موساي كليم به او مهلت نداد كه ديگر او بماند و حرفهايش را اثبات بكند فرمود گوساله‌ات را ما نَسف مي‌كنيم تو هم در دنيا به عذاب لامساس مبتلايي, در آخرت هم به وعيد الهي كه لَّن تُخْلَفَهُ گرفتار مي‌شود اين سه مطلب را درباره سامري و كار سامري گفته.
گوساله‌ات را ما آتش مي‌زنيم خاكسترش را به هوا پَرت مي‌كنيم تو را هم به عذاب اليم دنيا و آخرت گرفتار خواهيم كرد و خدا هم خواهد كرد .ديگر به او فرصت نداد كه تحليل بكند كه اين درست است درست نيست, دروغ مي‌گويي دروغ نمي‌گويي .آيا واقعاً چنين چيزي بود يا نه, ؟
اگر روايات معتبر باشد يك, و در اين گونه از مسائل هم روايت حجّت باشد دو,
مي‌شود به آن استدلال كرد اما از آيه برنمي‌آيد كه او چنين كاري كرده و درست هم بود.
پرسش: انگيزه سامري از گفتن اين دروغ چه بوده؟من به سؤال نفسم به خواسته نفسم پاسخ مثبت دادم. اين كَذلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي كه مي‌گويد حالا كه انگيزه‌اش این بود
ولي چطور اين كار را كرده خودش گفته فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ اما انگيزه‌اش وَكَذلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي كه مقام ثاني بحث است.
مسوله نفس یعنی چه ؟ تَسويل‌گري يعني روانكاوي كردن, روانشناسي كردن يك,
كه اين شخص چه مي‌خواهد بعد آنچه را كه اين شخص مي‌شود و نزد او زيبا و لذيذ است از همان اموري تهيّه مي‌كند به صورت يك تابلوي زرّين در مي‌آورد پشت اين تابلوي زرّين همه اين سمومات و لَجنها را پنهان مي‌كند زرورقي روي اين تابلو مي‌كِشد چيزي كه مورد علاقه اوست مي‌گويد مگر شما فلان كار را نمي‌خواهي بكني اين هم فلان كار, مگر فلان خدمت را نمي‌خواهي بكني اين هم فلان خدمت. «سَوَّلَ» يعني «سوّل» يعني زشت را براي من زيبا نشان داد فهميد من چه مي‌خواهم يك, روانكاوي كرد روانشناسي كرد رفته بدليها را آورده با زرورقي روي آن كشيده دو, همه آن لجنها و فتنه‌ها را پشتش پنهان كرده سه, به من اين تابلوي زرّين را هم نشان داد گفت اين خواسته توست چهار, من هم اين را انجام دادم
برادران يوسف همين را گفتند, گفتند ما بر اثر تَسويل نفس يوسف را به چاه انداختيم ما خيال كرديم اين خوب است گفتيم اين را از پا در بياوريم براي اينكه نزد پدر بشويم عزيز ما مي‌خواستيم نزد تو عزيز بشويم و اين خواسته باطل ما را نفس فهميد زرورقي روي اين چاه‌اندازي يوسف كشيد گفت اين كارِ شماست ما هم انجام داديم هم وجود مبارك يعقوب(سلام الله عليه) به
آنها فرمود: سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِيلٌ هم خود برادران يوسف گفتند كَذلِكَ سَوَّلَتْ لِي بنابراين تَسويل چنين كاري است اول تسويل است .
اين تسويل براي همه هست بنابراين به ما گفتند مراقب باشيد يعني رَقبه بكِشيد يعني گردن بكشيد مواظب كارتان باشيد . غرض اين است كه اگر نفس را رها بكنيم اين نفس مسوّله يك درونكاو خوبي است يك روانشناسي خوبي است مي‌داند اين شخص چه چيزي خوشش مي‌آيد آن وقت همه آن فساد و تباهيهاي را پشت اين خوبي پنهان میکند
اين خوبي را به صورت يك زرورق نشان مي‌دهد انسان را مبتلا مي‌كند وقتي مبتلا كرد او را به دام مي‌كِشد وقتي به دام كشيد از آن به بعد اين مي‌شود اسير اين نفس و آن شهوت و غضب مي‌شود امير. گاهي سامري درست مي‌شود گاهي برادركُشي يا برادر به چاه انداختن درست مي‌شود و مانند آن.
معرفی خدای سبحان توسط حضرت موسی کلیم به قومش 👇
إِنَّمَا إِلهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ عِلْماً ?98

خطاب به سامری فرمود :اين اله تو كه مرتّب با اين اِله عكوف داشتي
وَانظُرْ إِلَي إِلهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفاً كه مرتّب با اين خدا در ارتباط بودي اين را ما مي‌سوزانيم پودر مي‌كنيم به دريا مي‌ريزيم و مانند آن,

آن‌گاه خطاب به همه كرد فرمود:
👈👈 خداي سبحان الله است يك,
و توحيد بعد از اثبات اصل الوهيّت مطرح است دو,
اين خدا شريك‌بردار نيست هيچ چيزي در جهان هستي شريك اين خدا نيست
و اين خدا به جميع اشياء عالِم است چون به جميع اشياء احاطه تدبيري دارد
👈 پس بايد به جميع اشياء عالِم باشد

إِنَّمَا إِلهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ عِلْماً
هدف از ذکر قصه انبیاء الهی تعلیم کتاب و حکمت است👇
كَذلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَاءِ مَا قَدْ سَبَقَ...
ذات اقدس الهي بعد از پايان اين‌داستان مي‌فرمايد:كَذلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَاءِ مَا قَدْ سَبَقَ
👈 ما قصّه را براي تعليم كتاب و حكمت ذكر مي‌كنيم
قصّه انبياي گذشته را ذكر مي‌كنيم, قصّه اولياي گذشته را ذكر مي‌كنيم, قصّه اقوام و اُمم گذشته را ذكر مي‌كنيم
اما همه اين قِصص در مدار يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ است
چيزي كه حكمت باشد براي توده مردم يك, و طهارت روح را به همراه داشته باشد دو, اينها را نقل مي‌كنيم
بعد از نقل جريانهاي گذشته مخصوصاً قصّه موسي و هارون(عليهما السلام) فرمود

كَذلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَاءِ مَا قَدْ سَبَقَ

👈 اين‌چنين ما اخبار گذشته را براي تو بازگو مي‌كنيم
در بخشهاي ديگر به طور تفصيل فرمود شما در جريان كوه طور نبودي, در جريان مدين نبودي, در جريان قصّه حضرت زكريا نبودي ما همه اين صحنه‌ها را براي شما بازگو كرديم
مَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ ....مَا كُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِيِّ. مَا كُنتَ ثَاوِياً فِي أَهْلِ مَدْيَنَ....,مَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ....
همه اينها را با آدرس ذكر كرده تو در مدين نبودي, تو در بالاي طور نبودي, تو در وادي نبودي ولي قصّه از اين قبيل است
👈بعد براي اينكه روشن بشود اين كتاب قصّه نيست و تذكره الهي است فرمود:

👈كَذلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَاءِ مَا قَدْ سَبَقَ وَقَدْ آتَيْنَاكَ مِن لَّدُنَّا ذِكْراً
👈 ما يك علم لدنّي, كتاب لدنّي, ذكر لدنّي, تذكره لدنّي به تو داديم و اين همان قرآن كريم است كه از نزد ما به تو رسيده است و تو آن را از نزد ما دريافت كردي

👈نه تنها مِنْ عِندِنَا است بلكه مِن لَّدُنَّا است آن وقت اين مي‌شود معيار حق

👈 از آن به بعد مردم يا قبول دارند يا نكول
آن كه اقبال مي‌كند كه روح و ريحان به انتظار اوست
و آن كه اعراض مي‌كند بار سنگين را به دوش خود مي‌كِشد مَّنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وِزْراً
👈 يعني اين خودِ اعراض يك بارِ گناه سنگين است و اين بار گناه را هيچ باربَري نمي‌برد. كَلَّا لاَ وَزَرَ هيچ باربري در قيامت نيست مگر خود صاحب بار فرمود👈: فَإِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وِزْراً
كه خَالِدِينَ فِيهِ. در اين وِزر مُخلّدند محفوف به همين وزرند.
👈. ظاهر اين آيه آن است كه انسان در درون گناه خودش خفه مي‌شود و همان‌جا هست همين وِزر و همين سيّئه به صورت يك بار سنگين در مي‌آيد و خود انسان اين بار سنگين را حمل مي‌كند و در درون اين هم مي‌ماند
👈خَالِدِينَ فِيهِ وَسَاءَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حِمْلاً
اين يك بارِ بدي است آنچه را كه انسان در درون حمل مي‌كند مثل مادر آن مي‌شود حَمل,
آنچه را در پشت حمل مي‌كند مي‌شود حِمل
در سوره مباركه «يوسف» گذشت كه فرمود: وَلِمَن جَاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَأَنَا بِهِ زَعِيمٌ. اگر كسي اين سُواء را پيدا كرده به اندازه. يك بار شتر جايزه دارد و من هم ضامنم
وَلِمَن جَاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَأَنَا بِهِ زَعِيمٌ
آنجا فرق بين حِمل و حَمل گفته شد اينجا هم فرمود: 👈وَسَاءَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حِمْلاً? اين بار, بار سنگين و بار بدي است ولي اينها در همين بار مُخلّدند
قيامت چه موقع قيام مي‌كند؟👇

👈چون همه قائم‌اند يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ]
«يوم يقوم الناس للحساب»
چه موقع قيامت قيام مي‌كند👈 يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ. روزي كه در صور دميده مي‌شود يا در صوَر و صورتها دميده مي‌شود

👈نافخ چه كسي است,؟ نَفخ چيست,؟ نفخ چندتاست ؟
آن در آيات گوناگون مطرح است كه دوتا نفخ صور است فاصله بين دوتا نفخ صور هست
با نفخ صور اول همگان مي‌ميرند صَعِقَ مَن فِي السَّماوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاءَ اللَّهُ
با نفخ ديگر همه زنده مي‌شوند مي‌بينيد 👈دوتا فوت كردن است يك فوت كردني است كه آدم آتش را خاموش مي‌كند آن شعله را خاموش مي‌كند
يك فوت كردن است براي گيراندن آن شعله است
👈 دوتا نفخ است دوتا فوت كردن در عالم است يك فوت كردني است براي خاموش شدن چراغ ممكنات كه همه خاموش مي‌شوند,
يك فوت كردني است براي اشتعال و روشن شدن كه همه بار دگر زنده مي‌شوند ا👈اين ناظر به آن بار ديگر زنده شدن است كه يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ. و همگان سر از قبر برمي‌دارند
اما يك عدّه كور محشور مي‌شوند

👈وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقاً
اين «زُرق» جمع أزرق است و اين أزرق به معناي كبود چشم نيست ظاهراً يعني كساني كه نور چشمشان رفته است نور چشمشان آن باصره از بين رفته است قدرت باصره و بينايي از بين رفته است اين شبكه چشم كبود مي‌شود
بنابراين اين‌چنين نيست كه يعني اين چشم بيناست ولي كبود است
وقتي نور رخت بربست اين شبكه چشم كبود مي‌شود بعضيها كه كورند شبكه چشمشان را كه ملاحظه مي‌كنيد مي‌بينيد أزرق است وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقاً
در همين سوره مباركه «طه» آياتي در پيش داريم آيه 124 كه فرمود:
وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَي(اعمی یعنی کور)
👈 بنابراين وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقاً مي‌تواند به معناي اعما باشد خب,

👈اينها كه محشور شدند از شدّت هول با يكديگر آرام آرام گفتگو مي‌كنند چون در آن روز فَلاَ تَسْمَعُ إِلَّا هَمْساً
از شدّت رنج, درد و هول كسي قدرت سخن گفتنِ علني و صداي بلند ندارد آهسته كنار هم با يكديگر زمزمه مي‌كنند كه ما چند مدّت اينجا مانديم
👈 يَتَخَافَتُونَ بَيْنَهُمْ.
آرام با اِخفات با صداي هَمس با يكديگر گفتگو مي‌كنند كه ما چقدر اينجا مانديم يعني بعد از مرگ تا صحنه قيامت چقدر فاصله شد؟
بعضيها مي‌گويند 👈إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا عَشْراً مثلاً ده روز مانديم بعد خدا مي‌فرمايد:
👈 نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ.
ما بهتر مي‌دانيم كه اينها دارند چه مي‌گويند آن كه يك مقدار معتدل‌تر است مي‌گويد كه 👈يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا يَوْماً.
ده روز خيلي زياد است يك روز مانديم. از اين يك روز هم اين چون يك روز نسبت به ده روز أمثل است يعني به واقع نزديك‌تر است نه اينكه واقعاً يك روز مانده‌اند 
غير از خدا كسي نمي‌داند👇
نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا يَوْماً

👈غير از خدا كسي نمي‌داند سخن از ده روز و يك روز و يك لحظه نيست الآن شما نسبت به ابديّتي كه مشاهده مي‌كنيد مي‌گوييد ده روز يا يك روز يا يك لحظه وگرنه ساليان متمادي در برزخ مانديد

لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِلَي يَوْمِ الْبَعْثِ فَهذَا يَوْمُ الْبَعْثِ وَلكِنَّكُمْ كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ خب,
بالأخره قلَّ أو كَثُرَ صحنه برزخ به پايان مي‌رسد ساهره قيامت قيام مي‌كند
👈يَتَخَافَتُونَ بَيْنَهُمْ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا عَشْراً ? نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا يَوْماً. و ما آشناتريم

👈مهم‌ترين مسئله‌اي كه بشر از او غافل است همين مسئله معاد است
شما ببينيد غالب اين معرفت‌شناسيها غالب اين جهان‌بيني‌ها بر اساس همان عالم طبيعت است
پيشرفت علم اينها را متحيّر كرده اصلاً حقيقتاً خواب‌اند نمي‌دانند كه بعد از مرگ چه خبري است و درباره مرگ به بعد اصلاً فكر نمي‌كنند
اينها خيال مي‌كنند انسان يك چند سالي زنده است بعد مي‌پوسد «الناس نيامٌ فإذا ماتوا انتبهوا» مهم‌ترين مسئله‌اي كه بشر در پيش دارد جريان معاد است و برزخ, مرگ و بعد از مرگ و از او غافل است چون از او غافل است به همين صورت مبتلا شد خب.
اين كوهها در قيامت چه مي‌شود؟
يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ?

 از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) سؤال كردند اين كوهها در قيامت چه مي‌شود؟
👈 برخيها سؤالِ عالِمانه داشتند برخيها هم سؤال مستهزئانه كه اگر معادي هست وضع اين كوه چه مي‌شود،؟
اگر خدا در قيامت بخواهد افراد را زنده كند روي اين كوهها زمين چگونه مي‌شود ?

👈يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ?
فرمود: ?فَقُلْ يَنسِفُهَا رَبِّي نَسْفاً ? فَيَذَرُهَا قَاعاً صَفْصَفاً ? لاَّ تَرَي فِيهَا عِوَجاً وَلاَ أَمْتاً?

👈 اين كوهها را مي‌كوبد به صورت يك پودر و شنِ نَرم در مي‌آورد يك،
اين درّه‌ها را با اين كوهها پُر مي‌كند دو،
نه به حسب چشم عِوَج و اَمتي نيست

👈آن طوري كه خداي سبحان زمين را تَسطيح مي‌كند نه عَوج در زمين است نه عِوج،
عَوج آن است كه محسوس باشد يعني انسان با چشمِ عادي بتواند آن فراز و نشيب را ببيند،
عِوج آن است كه نه تنها با چشم نمي‌تواند ببيند با مقياسهاي دقيقِ هندسي هم نمي‌تواند يك ميليمتر كم و زياد ببيند
آن ديگر محسوس نيست آن كارِ عميق رياضيِ رياضيدان است چون آن كارِ عميق علميِ رياضيدان است و جزء محسوسات نيست گرچه متعلّقش محسوس است

👈 لذا قرآ‌ن كريم تعبير به عِوج كرده يعني هيچ مهندسي نمي‌تواند يك پَستي و بلندي در اين سطح زمين پيدا كند پس سطح زمين مي‌شود صاف،
بيابان صاف را مي‌گويند قاع، وقتي مزرعه‌ها دِرو شده مي‌گويند قاع شده قِيعه هم همين بيابان صاف است
خب اين سرزمين صاف را مي‌گويند قيعه، قاع.
👈اين كلمه «صَفصه» كه به باب «دهرج» رسيده است نظير زلزله آن تكرّر در لرزش را كه زَلّ نمي‌فهماند و زلزله مي‌فهماند
آن تكرّر صف‌بندي را كه صفَّ نمي‌فهماند صَفصفه مي‌فهماند
👈 لذا فرمود: لاَّ تَرَي فِيهَا عِوَجاً وَلاَ أَمْتاً ، قَاعاً صَفْصَفاً.
يعني تمام اين موجودات زميني همه صف‌بسته و منظّم‌اند كه هيچ انحرافي در آن نيست خب، اين براي سطح زمين.

اگر زمين قاع صفصف شد اهل زمين حديدالبصر شدند شرمنده كجا خودش را پنهان كند
اين است كه در دعاي «مناجات شعبانيه» و مانند آن آمده است كه تبهكار علي رئوس الأشهاد رسواست چگونه خودش را مخفي كند اين هم يك نوع،
تازه اين براي تجلّي خداي سبحان به اسم الرحمان است اما اگر بخواهد به اسم المُنتَقِم تجلّي كند، به اسم الجبّار تجلّي كند 👈?إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنتَقِمُونَ تجلّي كند آن چه مي‌شود ديگر احدي آن قدرت
لَا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ .. وَلاَ يُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ

👈 اما همه اينجا با نرم‌گفتاري و رفتاري با ما معامله مي‌كنند
خَشَعَتِ الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمنِ. يَتَّبِعُونَ الدَّاعِيَ لاَ عِوَجَ لَهُ وَخَشَعَتِ الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمنِ
تازه رحمانش اين است. خب،
👈بنابراين اينكه مي‌بينيد اهل بيت اين طور ناله مي‌كنند مي‌دانند چه خبر است ديگر اين درون گناه كه انسان اين حقيقت را از ذات اقدس الهي دريافت كرده
آن روح را دريافت كرده آسمان و زمين را خدا براي او مسخّر كرده اين عالماً عامداً در برابر خدا دارد نافرماني مي‌كند،
👈 بنابراين مسئله معاد از نظر تربيتي مهم‌ترين عامل آموزش‌دهنده است


يَوْمَئِذٍ لاَّ تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلاً
👈 ذات اقدس الهي تا به شفيع اذن ندهد برابر آيه سوره مباركه «نبأ»
او حقّ حرف ندارد لاَّ يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ
مشفوع‌ٌله تا مرضي‌المذهب نباشد
لاَ يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَي بهره‌اي از شفاعت ندارد مرضي‌المذهب هم همان است كه در اوايل سوره مباركه. «مائده» مشخص فرمود كه رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلاَمَ دِيناً
يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً
👈 ذات اقدس الهي كه بخواهد حساب اينها را ارزيابي كند به اينها كيفر و پاداش بدهد گذشته‌هايشان را مي‌داند, آينده‌هايشان را مي‌داند, در دنيا چه كردند مي‌داند, نتيجه آن اعمال و عقايد در قيامت چيست مي‌داند,
👈هم گذشته كه مَا خَلْفَهُمْ. است مي‌داند
هم آينده كه جريان كيفر يا پاداش است يعني مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ و اينهاست مي‌داند

لذا سهو و نسيان هم كه در آن نيست
وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً
بنابراين جزاي او عدلِ محض خواهد بود
👈يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً
اما اين بخش كه 👈وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ
آيا براي همه مردم است؟
👈 فوراً تقسيم فرمود, فرمود نه همه اين طور نيستند براي اينكه در بخشهاي ديگر فرمود: قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا یک
, وقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا دو,
همين تقسيم دو ضلعي در محلّ بحث هم آمده با تعبير ديگر در آنجا فرمود: قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا
👈 اينجا فرمود: ?وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً? يك,
وَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلاَ يَخَافُ ظُلْماً وَلاَ هَضْماً دو,
آن كسي كه مَنْ حَمَلَ ظُلْماً خواب است, آن كه «حَمل عدلا أفلح»
منتها اين چهار تعبير شبيه هم نيست
👈آن دو تعبير معهود است
اين دو تعبير اين است وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً
چون انسان ظلمي را كه كرده كه عمل عامل را رها نمي‌كند كه عمل زنده است يك,
موجود زنده مي‌افتد در خطّ توليد مگر مي‌شود چيزي در عالَم معطّل باشد در چيزي اثر نكند از چيزي اثر نگيرد؟؟

👈 اگر عمل زنده است كه زنده است فعّال است چگونه مي‌شود كسي كاري انجام بدهد كار از بين برود ؟؟
چگونه ممكن است كار از بين نرود و بيكار باشد؟؟
اين مي‌بينيد بركات فراواني كه شامل بعضي از بيوتات است بر اساس عمل صالح جدّشان است ديگر,
اگر خضر فرمود: كَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً
همين است ديگر..
👈 يعني صَلاح جدّشان كه در روايت بود جدّ هفتم بود يا هفتادم هميشه خضرِ راه هست اين طور نيست كه كسي آدم صالح باشد و عمل رخت بربندد
وقتي به موسي(سلام الله عليهما) فرمود مي‌داني چرا من اين ديوار را دارم مي‌چينم؟
👈 براي اينكه جدّ اين بچه‌ها يا پدر اين بچه‌ها آدم صالحي بود يعني صلاح او باعث شد كه من الآن اين كار را بكنم ديگر
وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً
👈 پس عمل زنده است يك,
موجود زنده مي‌افتد در خطّ توليد دو,
بيكار نمي‌ماند با چه كسي رابطه دارد با عامل خودش سه,
👈پس اگر كسي در چند سال قبل كار خلاف كرده و او را اصلاح نكرده توبه نكرده آن باري است بر دوش او 👈قَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً
چه اينكه اگر كسي عادلانه زندگي كرده «قد افلح من حمل عدلا»
در مقابل آن قَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً
اين جمله نوراني را فرمود كه👈 وَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ
اين ديگر 👈فَلاَ يَخَافُ ظُلْماً يك,
وَلاَ هَضْماً دو,
نه از ما بدي به او مي‌رسد يك,
نه نتايجش را كم به او مي‌دهيم دو,
هضم كردن يعني كم كردن
مروری اجمالی بر آیات معاد👇

👈با خاتمه يافتن اين آيه بيان اجمالى سرنوشت ايشان در روز جزاء از ساعتى كه مبعوث مى شوند تا وقتى كه به پاداش عمل خود مى رسند، تمام مى شود،
1⃣ اول مسأله احضارشان را با جمله (يوم ينفخ فى الصور).
2⃣ و سپس مسأله حشرشان را با جمله (يتخافتون ) بيان نموده و آن را خيلى نزديك معرفى كرده، به طورى كه بعضى از افرادى كه درباره آن اظهار نظر مى كنند مى گويند: يك روز ميان مرگ و بعث ما فاصله شد.
3⃣ در مرحله سوم مسأله گنجايش زمين براى اجتماع همه مردم را بيان كرد، و با جمله (و يسئلونك عن الجبال...) فهماند كه در آن روز زمين هموار و بدون پستى و بلندى مى شود.
4⃣در مرحله چهارم اطاعت و پيروى مردم از داعى حضور را با جمله (يومئذ يتبعون الداعى لا عوج له ) بيان كرد.
5⃣ و در مرحله پنجم با جمله (يومئذ لا تنفع الشفاعه ) خاطر نشان ساخت كه شفاعت هيچ تأثيرى در اسقاط جزاء ندارد مگر به اذن.
6⃣ و در مرحله ششم با جمله (يعلم ما بين ايديهم و ما خلفهم ) مسأله احاطه علمى خدا را نسبت به حال بندگان، و احاطه نداشتن بندگان به علم او را خاطر نشان ساخت.
7⃣ و در مرحله هفتم سلطنت خداى را بر كافران، و ذلت ايشان را در برابر او، و نفوذ حكم او در ميان بندگان را با جمله (و عنت الوجوه للحى القيوم ) بيان كرد،
8⃣و در مرحله هشتم با جمله (و قد خاب ) كيفر كافران را معين نمود كه چيست ؟
با اين بيان وجه ترتب آيات به يكديگر و ترتب مطالب آنها معلوم گرديد.

 
👈وَكَذلِكَ أَنزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً وَصَرَّفْنَا فُيهِ مِنَ الْوَعِيدِ
قرآن گرچه لفظش عربي است اما هُديً لِلنَّاسِ است,
لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً است, ذِكْرَي لِلْبَشَرِ است همگاني است و هميشگي
منتها دالان ورودي‌اش همان عربيّت است وَصَرَّفْنَا فُيهِ مِنَ الْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْراً
👈 گرچه اينها بايد اين كار را بكنند اما زمينه, زمينه لعلّ است چون عصيان‌پذير است
حالا كه قصص انبيا گفته شد و جريان قيامت هم بازگو شد و ظهور سلطنت الهي در قيامت مشخص شد
👈فَتَعَالَي چه كسي تعالي؟
👈 المَلِك, چرا؟ چون الحق است
پس علوّ براي ملك و سلطان است چرا علوّ براي اوست؟
👈 چون حق است, حق عالي است و شكست‌ناپذير است
فَتَعَالَي اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ
بعد فرمود اين قرآني كه ما نازل كرده‌ايم با فرقان فرق دارد
سوره مباركه «طه» كه عناصر محوري آ‌ن جريان اصول اعتقادي است مسئله مبدأ و وحي و نبوّت را بازگو فرمودند

👈در بخش اخير جريان معاد را مطرح مي‌كنند. به مناسبت اين اصول اعتقادي، قصّه حضرت آدم و حوّا(سلام الله عليهما) را بازگو فرمودند براي بار سوم

👈 چون هم در سوره مباركه «بقره» گذشت هم در سوره «اعراف» و بار سوم جريان سوره مباركه «طه» مطرح است

👈 گرچه جريان سجده در هفت سور‌ه مطرح شد ولي جريان بهشت در اين سه سور‌ه طرح شد.
👈بعد فرمود شما در اين منطقه كه حالا جنّت آسماني است نبايد حضور داشته باشيد بايد برويد زمين
👈 آدم و حوّا و همچنين شيطان وارد سرزمين شدند.
تَثنيه به لحاظ دو جنس است يعني آدم و حوّا جنس انسان و ابليس جنس جن و مانند آن
اين دو جنس مأمور شدند كه بيايند زمين لذا فرمود: 👈بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ

👈 اين طور نيست كه اين تثنيه براي آدم و حوّا باشد نظير لاَ تَقْرَبَا. نظير آنها نيست

قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعاً تثنيه در سوره «طه» همان جمعي است كه در سوره مباركه «بقره» بيان شده آيه. 36 سوره مباركه «بقره» اين بود كه 👈 وَقُلْنَا اهْبِطُوا
به آدم و حوّا و ابليس 👈بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَي حِينٍ
👈 همين جمع را به صورت دو جنس متقابل در آيه محلّ بحث سوره مباركه «طه» مطرح فرمود 👈قَالَ اهْبِطَا

👈يعني جنس انس و جن، آدم و حوّا از يك طرف، ابليس از طرف ديگر ‌«‌جميعا بعضكم لبعض عدو» خب،
👈 از اين به بعد شريعت مي‌آيد، وحي و حكم الهي مي‌آيد وقتي شريعت آمد شما در انتخاب راه و چاه آزاد و مختاريد
👈بشر را ما آزاد آفريديم هيچ اجباري در كار نيست و اين نشانه كمالِ بشريّت است و كمال دين است 👈فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِنِّي هُديً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ كسي تابع هدايت الهي باشد نه گمراه مي‌شود نه در زحمت مي‌افتد اين مطلق است چه در دنيا، چه در برزخ، چه در قيامت،
چه به لحاظ فردي و بدني، چه به لحاظ روحي، چه به لحاظ اجتماعي، بالقول المطلق گمراهي ندارد كج‌راهه نمي‌رود و در زحمت نمي‌افتد 👈مگر آن زحمتهايي كه زمينه امتحان است كه لازمه تكامل است

👈 وگرنه از ناحيه دين نه گمراه مي‌شود نه گرفتار 👈فَلاَ يَضِلُّ وَلاَ يَشْقَي

در مقابل اگر كسي اعراض كرد از دين الهي👈 وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي
يعني از همان هدايت و دين الهي،

ضلالت و شَقاي او به اين است كه
👈 فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً
او در يك زندگي تنگ قرار مي‌گيرد

👈 اين هم به اطلاق شامل بدني و روحي و فردي و اجتماعي در دنيا، شامل دنيا برزخ آخرت خواهد شد
همه اينها زير پوشش 👈فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً مي‌تواند قرار بگيرد

👈 منتها اگر اين فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً مطلق بود ذكر جريان معاد بعد از اين اطلاق يا عموم از باب ذكر خاص بعد از عام للإهتمام است كه👈 وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَي

👈 و اگر فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً. ناظر به دنيا بود 👈وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فقط ناظر به آخرت است

👈 پس ذكر نَحْشُرُهُ. يا از باب ذكر خاص بعد از عام است در صورتي كه جمله قبل مطلق يا عام باشد
و يا نه، در مقابل دنياست اگر جمله قبل مخصوص دنيا باشد
👈وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَي. همين تعبير دو جانبه در سوره مباركه. «بقره» هم آمد فرمود آيه 36 به بعد سوره مباركه «بقره» اين است 👈وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَي حِينٍ

👈بعد در جريان تلقّي دارد قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُديً

👈 آيه 38 سوره «بقره» فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ👈 اين همان تعبير ديگري از 👈فَلاَ يَضِلُّ وَلاَ يَشْقَي است

👈وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ👈 در مقابل 👈مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً

👈 بالأخره يا قبول يا نكول هم در سوره مباركه «بقره» هر دو قِسم ذكر شده هم در محلّ بحث سوره مباركه «طه».
مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً اين دوتا آيه كه يكي در سوره مباركه «طه» يعني محلّ بحث است
يكي در سوره مباركه «طلاق» اينها مقابل هم‌اند
👈در آ‌نجا فرمود: مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ

👈 يك آدم باتقوا هرگز گير نمي‌كند نمي‌ماند بالأخره برون‌رفت دارد 👈مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً . وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ
اما از اين طرف 👈وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً اين تمام تلاش و كوشش را مي‌كند شب با قرص بخواند

همه نِعَم را دارد خب اين فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً👈 ‌«‌ضنك» يعني فشار، تنگي
👈 با اينكه در وسعت رزق است آن يكي
👈مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً
رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَي وَقَدْ كُنتُ بَصِيراً?
پروردگارا . چرا ما را کور محشور کردی؟ما که بینا بودیم

👈 ما كه در دنيا بصير بوديم
جهنم هم مي‌خواهي ببري بسوزاني ما نسبت به او حرفي نداريم اما حالا چرا كور محشور كردي، ؟
👈ذات اقدس الهي در پاسخ به اينها مهلت مي‌دهد كه چنين سؤالي بكنند تا هم براي آنها در آخرت روشن بشود
هم براي مؤمنان در دنيا روشن بشود

👈 فرمود اين حق است كه جزاء وفاق عمل است و ما وعده‌اي كه داديم كه بيش از مقدار گناه كسي را كيفر نمي‌دهيم به همين وعده و ميعاد عمل كرديم و مي‌كنيم

👈 اما ما تو را كور نكرديم تو كور بودي منتها نمي‌فهميدي. بيان ذلك اين است كه تو خيال مي‌كردي آخرت نيست ـ معاذ الله ـ اگر هم باشد مثل دنياست

👈آن چشمي كه بايد بهشت را ببيند و اهل بهشت را ببيند كه تو نداشتي اين همه مساجد و مراكز مذهب بود تو آنها را نديدي به دنبال مراكز فساد مي‌رفتي تو هر جا ببيني جاي گناه كجاست آنجا را مي‌ديدي آدرس مي‌گرفتي و مي‌رفتي
👈 خب مسجد كه درِ خانه‌ات بود، حسينيه كه درِ خانه‌ات بود، مراكز قرآن كه درِ خانه‌ات بود اصلاً آنها را نمي‌ديدي
ما كه تو را كور نكرديم تو كور بودي و كور محشور شدي همين، اينكه مي‌گويد
👈رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَي وَقَدْ كُنتُ بَصِيراً? جواب مي‌دهد كه اشتباه مي‌كني تو بصير نبودي ما كور نكرديم چيزهايي اينجا هست كه اينجا با چشمِ دل بايد ديد تو آن را كه فراهم نكردي آ‌ن چشمي كه داشتي براي دنيا بود اينجا كه آن كالاها خبري نيست
👈 اينجا جاي نامحرم نيست كه تو ببيني اينجا جاي غيبت نيست تو بشنوي
خب گوش براي چه مي‌خواهي، ؟

بنابراين كالاها فرق مي‌كند مرئيها فرق مي‌كند، رؤيتها فرق مي‌كند رائيها هم فرق مي‌كند.
👈اين بخش از آيات سوره مباركه «طه» با سرفصل خاص شروع شد كه تذكّر اصول اعتقادي و احكام شرعي چه اثر دارد
👈, نسيان عهد الهي چه اثري.
آيه 115 اين بود وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَي آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً

اين سرفصل اين بخش اخير است مثل تيتر بحث است عنوان بحث است كه نسيان چه اثري دارد و تذكّر چه اثري, ⁉️

پايان همين بخش هم اين است كه
👈كَذلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذلِكَ الْيَوْمَ تُنسَي
منتها آن نسيان براي قبل از شريعت بود كه يك جريان واقعه خاصّ آن عالَم بود و اين نسيان يك اصل كلي است براي همه مردم لذا در ذيلش فرمود: 👈وَكَذلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ
👈 يعني تنها درباره اين گروهي كه گرفتار معيشتِ ضَنك مي‌شوند نيست يك اصل كلي است كه نسيان احكام الهي چه آثار تلخي دارد 👈و قبل از اين عالَم همين حكم بود بعد از اين عالم هم همين حكم است منتها حكم هر عالمي مناسب با آن عالم است
👈وجود مبارك آدم(سلام الله عليه) قبل از اينكه وارد زمين بشود مورد آزمايش مناسب آن عالم قرار گرفت تعهّدي سپرد و فراموش كرد يعني ترك كرد و آثارش هم همان رنج و درد و خروج از جنّت و مأمور شدن به هبوط به زمين

👈وَكَذلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ
هر كسي بيراهه رفته, تجاوز كرده, تعدّي كرده وَلَمْ يُؤْمِن بِآيَاتِ رَبِّهِ اين‌چنين است
وَلَعَذَابُّ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَي
فرمود: أَفَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ
👈 هدايت به معني روشنگري, راهنمايي و امثال ذلك است گاهي هدايت معناي تبيين را در برِ خود مي‌گيرد يعني تضمين مي‌كنند به اصطلاح, معناي تبيين را در هدايت نهادينه مي‌كنند مي‌گويند 👈أَفَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ
👈 يعني «أفلم يُبيِّن لهم» آيا جريان گذشته براي آنها بيان نكرد اينها را هدايت نكرد يعني اينها را متوجّه نكرد ?أَفَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ?
👈يعني «يُبيِّن لهم» ?كَمْ أَهْلَكْنَا? اين
كَمْ اسم است به معني كثرت است
👈«كَثرتُ إهلاكنا» ما خيليها را خاك كرديم در جريان معاصران پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) يك طور است,
در جريان قارون يك طور است, قبل از قارون يك طور است در بحثهاي قبلي به مناسبتهايي اين سه مقطع گذشت

👈فرمود ما كساني را از بين برديم كه
أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعاً
ما سرمايه‌دارتر از قارون را هم از بين برديم جلوتر از اينها جريان عاد و ثمود است كه
👈لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلاَدِ
اينها خانه‌هايي ساختند, كاخهايي ساختند كه در كلّ روي زمين مثل آنها نظير نداشت ديگر برج مي‌ساختند خانه مي‌ساختند در دامنه‌هاي كوه ويلا مي‌ساختند اينها آن طور نبودند اينها كوه را خانه ساختند
,
👈فرمودما همه اینها را از بین بردیم منتها بايد بدانيد كه يك قضا و قدري هست, آزموني هست, مدّتي هست اين‌چنين نيست كه هر كس گناه كرده ما فوراً خفه‌اش كنيم ما امتحان مي‌كنيم ديگر راه توبه باز است راه برگشت باز است راه استغفار باز است راه انابه باز است
«انت الذي فتحت لعبادك باباً إلي عفوك و سمّيته التوبة» اينها هست
👈اگر آن كلمه الهي نبود و اجل مسمّا نبود بله ما اينها را هم هلاك مي‌كرديم ولي حدّي دارد, حسابي دارد كسي نمي‌تواند در قيامت بگويد خدايا اگر به من مهلت مي‌دادي ما توبه مي‌كرديم نه, ما مهلت كافي هم مي‌دهيم
👈 همين افراد تبهكار مُعرض عن ذكر الله في مَسَاكِنِهِمْ رفت و آمد مي‌كنند بايد بدانند كه إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لَأُوْلِي النُّهَي اينها عبرتاً فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ
إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لَأُوْلِي النُّهَي وَلَوْ لاَ كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَكَانَ لِزَاماً وَأَجَلٌ مُسَمّي

اينها آيات‌اند لَأُوْلِي النُّهَي
👈 عقل را نُهيه مي‌گويند چون انسان را از زشتي باز مي‌دارد و «نُهي » جمع نُهيه است 👈عقل را حِجر مي‌گويند هَلْ فِي ذلِكَ قَسَمٌ لِذِي حِجْرٍ براي اينكه تحجير مي‌كند دور آدم را خط مي‌كشد نه مي‌گذارد دوستي بي‌جهت بيرون برود نه اجازه مي‌دهد دشمني بي‌جهت وارد بشود
👈 عقل را حِجر مي‌گويند به همين جهت, نُهيه مي‌گويند به همين جهت, لُب مي‌گويند به همين جهت و مانند آن,

👈 فرمود: إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لَأُوْلِي النُّهَي وَلَوْ لاَ كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَكَانَ لِزَاماً وَأَجَلٌ مُسَمّي كه اين 👈أَجَلٌ مُسَمّي عطف بر كَلِمَةٌ. است
👈يعني «ولولا كلمة سبقت مِن ربّك و لولا أجلٌ مسمّا لكان» اين «اهلاك لزاما» حالا بايد بحث بشود كه اجل مسمّا با
كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ دو عامل مستقل‌اند يا نه.
فرمود آيتها و علامتهاي فراواني براي صاحبان عقل هست ولي آنها عقلشان را خاموش كردند و از اين مواعظ بهره‌اي نبردند
👈و اگر قضا و قدر الهي برنامه‌ريزي از سابق نكرده بود و براي اينها يك مدّت معيّني به عنوان آزمون مقرّر نكرده بود بساط اينها را هم برمي‌چيد

اگر چند صباحي به يك عدّه مهلت مي‌دهند براي اين است كه اينها كاملاً آزمون بشوند و برابر آن برنامه‌هاي از پيش تعيين ‌شده باشد دو عامل عندالتفصيل و يك .عامل عندالإجمال باعث مهلت دادن اينهاست
👈 آن دو عامل يكي كلمه‌اي است كه قبلاً ذات اقدس الهي آنها را تقرير كرده است به عنوان قضاي الهي
👈و دوّمي اجل معيّن و مسمّايي است كه براي فرد و ملّت مشخص كرد
همان طوري كه هر فرد اجلي دارد و از آن اجل نمي‌تواند متأخّر بشود چه اينكه متقدّم بر او هم مقدور نيست هر امّت و ملّت هم اجلي دارند
👈 آجال اُمم مثل آجال افراد مقرّر و مشخص است لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَيَستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ

👈همان طوري كه فرد اجلي دارد ملّت هم اجلي دارد خب,
👈 عبارت اين خواهد بود وَلَوْ لاَ كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ يك,
«ولو لا أجل مسمّيً» دو,
لَكَانَ. اين اِهلاك ..لِزَاماً.. اين «لِزام» مصدر باب مفاعله است نظير كتاب و دِعام. خب,
👈پس يك قضا و قدر الهي است كه به مبدأ فاعلي برمي‌گردد
يكي هم قرارداد خداي سبحان است كه آن هم زيرمجموعه قضا و قدر الهي است كه براي هر فرد يا ملّتي اجلي قرار داد

👈 پس اگر قضاي الهي نبود و اگر مدّت معيّني براي اُمم مشخص نبود اين اِهلاك ضروري بود ولي ما فعلاً مهلت داديم.
اينكه فرمود: فَاصْبِرْ عَلَي مَا يَقُولُونَ

👈چون مهم‌ترين آزار را وجود مبارك پيغمبر در همان مكّه داشتند سيزده سال به تعبير بعضي از آقايان, سيزده سال، سالِ خُورد بود نه زد و خورد, زد و خورد در ده سال مدينه بود وگرنه سيزده سال مكّه همه‌اش خورد بود ديگر عذاب بود و رنج بود در مكه فرمود:👈 فَاصْبِرْ عَلَي مَا يَقُولُونَ

👈 نه تنها يَقُولُونَ «يفعلون» و كذا و كذا, آنها هم نيشِ زبان دارند هم نيشِ عمل دارند فرمود 👈صبر و تحمّل را رها نكن و در برابر آنچه اينها انجام مي‌دهند تو براي تحصيل استقامت نمازِ چند وقت را فراموش نكن
👈حالا اين راجع به نماز است آيا نماز در مكّه نازل شد يا اين بخش از آيات مدني است در سوَر مكّي يا بخشي از نمازها در مكّه آمده يعني در معراج آمده كه در مكّه واقع شده بود تفصيلش در مدينه نازل شده است
👈فرمود: وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ كه اين را بزرگان ما مثل مرحوم شيخ طوسي در تبيان و ساير مفسّران به همين نمازهاي چند وقت حمل كردند

👈وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ در روايات هم البته اين‌چنين آمده
👈وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ كه مي‌شود نماز فجر, نماز صبح
👈وَقَبْلَ غُرُوبِهَا مي‌شود نماز عصر,
👈 وَمِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ مي‌شود مغربين نماز مغرب و عشا
👈وَأَطْرَافَ النَّهَارِ كه طرفِ نهار اختصاصي به اول و آخر روز ندارد وسط روز هم طرفِ نهار است اين مي‌شود نماز ظهر.

فرمود دو عامل است كه فرد و ملّت را نجات مي‌دهد 👈يكي صبر و بردباري, يكي هم عبادت كه فرمود از اينها كمك بگيريد
وَاسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ يكي از مصاديق صبر البته روزه است ولي اين‌چنين نيست كه صبر به معني صوم باشد
فرمود هم شما بدان هم آنها بدانند هم به آنها اعلام بكن كه زرق و برق دنيا براي هيچ كس ميوه نمي‌شود و هيچ كس از دنيا طرْفي نمي‌بندد
👈وَلاَ تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَي مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا
مبادا چشم بدوزي به آنچه را كه در دست ديگران است ديگران هم بدانند شما هم مستحضر باش كه آنچه در دست ديگران است يا در باغ ديگران است فقط شكوفه است
اينجا جاي ميوه نيست درختِ دنيا براي احدي ميوه نمي‌دهد اينجا جاي سردي است شما در منطقه‌هاي سردسير كم و بيش مأنوس هستيد كه آنجا اصلاً درخت سبز نمي‌شود بر فرض درخت سبز بشود ميوه نمي‌دهد يك تابستان كوتاهي دارد كه تا اين درختان مي‌خواهند شكوفه بكنند پاييز زودرس مي‌آيد بساطش را به هم مي‌زند

👈 «زَهْر» يعني شكوفه اين تاء زَهره نظير تاء تَمره علامت وحدت است زَهر و زَهره مثل تَمر و تمره,
زهرالربيع يعني شكوفه بهار نه زُهَرالربيع, زَهر يعني شكوفه, ‌«زَهره‌‌» يعني يك شكوفه,
فرمود درخت دنيا براي احدي ميوه نمي‌دهد اگر باغ است اين است,
اگر راغ است اين است, اگر پُست و مقام و جاه و جلال است همين است
تا كمي حواس بخواهد به طرف اين شكوفه جمع بشود مي‌گويند نوبت ديگري است
👈 بنابراين تو بدان به آنها هم بگو كه اگر واقعاً ميوه مي‌خواهند شجره طيّبه جاي ديگر است, سايه مي‌خواهند جاي ديگر است اينجا جاي امتحان است
👈 حالا وجود مبارك پيغمبر كه از همه اينها منزّه بود بعضيها يك چشمشان به طرف مثلاً شكوفه است بعضي هر دو چشمشان را پُر مي‌كنند خيره خيره به يك جا نگاه مي‌كنند
فرمود اين طور خيره خيره نگاه نكن اين فقط شكوفه است هر دو چشمش را پُر كرده پُر كرده دو چشمت را پُر كردي داري نگاه مي‌كني اين براي كسي ميوه نمي‌شود وَلاَ تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَي مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ
👈 يعني گروههايي از اينها را چه چيزي متمتّع كرديم زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا نه ثَمر, فقط شكوفه است تازه اين شكوفه هم براي آزمون است👈 لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ

👈 اما آنچه را كه ما به شما مي‌دهيم كه محصول آن صبر و محصول اين تسبيح, محصول استعانت بالصبر و الصلاة است آن رزق ربّ توست كه هم بهتر است هم ماندگارتر 👈وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَي
👈 براي اينكه روشن بشود در مكه مقاومت لازم است و مسائل خانوادگي هم نبايد جلوي مقاومت را بگيرد فرمود:
👈وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاَةِ
اين اختصاص دارد به وجود مبارك حضرت امير و حضرت خديجه(سلام الله عليها) و اگر برخي از فرزندان در پايان مكه به دنيا آمده باشند چون حضرت تا خديجه(سلام الله عليها) زنده بود كه تأهّلي نكرده بود سايرين را شامل نمي‌شود و شامل عموم مردم هم نيست
👈وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاَةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا
اين نماز براي اوّلين بار است يا تازه است كه به عنوان شريعت مطرح شده كلمه اصطبار كه باب افتعال است صبرِ شديد را به همراه دارد شدّت صبر را به همراه دارد

👈 لذا فرمود بر اين عبادت خيلي با تحمّل صابر باش ما از تو چيزي نمي‌خواهيم و تو به ما محتاجي
در اوايل براي خيليها روشن نبود كه مسئله عبادت كردن, متديّن شدن سودي به اسلام و به خدا و به قرآن نمي‌رساند تمام منافع براي خود اين شخص است
در سوَر مكّي اين مطلب مطرح است كه ما از شما چيزي نمي‌خواهيم بلكه به شما چيز مي‌دهيم ما نمي‌خواهيم كه شما دين بياوريد به ما كمك بكنيد اين دين حياتِ شما را تأمين مي‌كند سعادت شما را تضمين مي‌كند 👈لاَ نَسْأَلُكَ رِزْقاً نَّحْنُ نَرْزُقُكَ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَي

👈 اين سه مسئله را بدانيد كه ما از شما چيزي نمي‌خواهيم يك,
همه نيازهاي شما را هم تأمين مي‌كنيم دو, در هر مقطع تاريخي مردان باتقوا پيروزند سه,
لاَ نَسْأَلُكَ رِزْقاً رزق به معناي «ما يعيش به انسان» اختصاصي به غذا خوردن ندارد مسكن و پوشاك و نوشاك و همه اينها رزق است
نَّحْنُ نَرْزُقُكَ ما نيازهاي تو را تأمين مي‌كنيم در هر حادثه‌اي قبل از اينكه پرونده آن حادثه بسته بشود خدا اعلام مي‌كند كه اين پرونده به سود متّقيان بسته مي‌شود

👈?وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَي البته آن عاقبتِ اساسي كه در قيامت است آنجا مشخص است
وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها
👈 چه اينكه قبلاً هم فرمود: فَاصْبِرْ عَلي ما يَقُولُونَ
يكي از چيزهايي كه آنها مي‌گفتند و وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) برابر فَاصْبِرْ عَلي ما يَقُولُونَ و برابر وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها مأمور به صبر و مقاومت بود

👈 همين آيه سوره مباركه همين آيه 133 است وَ قالُوا لَوْ لا يَأْتينا بِآيَةٍ مِنْ رَبِّهِ مي‌گفتند اگر تو پيغمبري چرا معجزه‌اي از طرف خداي سبحان نمي‌آوري انبياي پيشين معجزه مي‌آوردند تو هم يك آيه و علامتي از طرف خداي سبحان بياور
👈خب اين حرف يك مطلب سخن بين الغي‌اي است اين همه آيات و شواهد فراواني كه پيغمبر ارائه مي‌كرده است و ارائه كرده است آيات الهي بود خود قرآن كريم كه 👈لَئِنِ اجْتَمَعَتِ اْلإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلي أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ. آيه الهي است آيه كبراي خداست

اين همه معجزات را آنها ناديده مي‌گيرند مي‌گويند چرا معجزه نياوردي خب در برابر اين پيغمبر جز صبر كار ديگري نمي‌تواند بكند
برهان كه اقامه كرده معجزه كه آورده تحدّي هم كه كرده آنها باز مي‌گويند چرا معجزه نياوردي وَ قالُوا لَوْ لا يَأْتينا بِآيَةٍ مِنْ رَبِّهِ
👈 بعد ذات اقدس الهي مي‌فرمايد كه بينه و آيه شفاف و روشن جريانهاي گذشته را ما براي شما بيان كرديم ما تمام اسرار غيبي انبياي گذشته را قدم به قدم آدرس داديم


👈وَ قالُوا لَوْ لا يَأْتينا يعني پيامبر بِآيَةٍ مِنْ رَبِّهِ يك معجزه بياورد لااقل
ايشان مي‌فرمايند ما معجزات فراواني آورديم بينات آورديم 👈أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ بَيِّنَةُ كه اين بينه فاعل «تأتي» است
بَيِّنَةُ ما فِي الصُّحُفِ اْلأُولي
بعد مي‌فرمايد كه اين مطلب حق است اگر ما قبل از اقامه دليل كسي را هلاك مي‌كرديم حجتي نداشتيم
آن👈 لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ نشانه آن است كه كار ما بر اساس بينه است .
اگر ما كسي را قبل از اقامه حجت هلاك بكنيم يا عذاب بكنيم اعتراض دارند دليل آنها حق است و آن اين است كه 👈وَ لَوْ أَنّا أَهْلَكْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ. يعني قبل آمدن آيه و حجت و بيان الهي
👈لَقالُوا يعني مي‌توانستند بگويند و مي‌گفتند و گفتنشان هم حق بود 👈لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزي
👈 اين لو لا براي تحضيض است خب چرا قبلاً ما را با خبر نكرديد؟
چرا پيامبر نفرستاديد چرا حجتت را به ما ابلاغ نكردي ؟اگر حجتت را به ما ابلاغ مي‌كردي ما ذليل نمي‌شديم رسوا نمي‌شديم الآن با عذاب شما ذليل شديم رسوا شديم قبل از اقامه حجت چرا ما را رسوا كردي ؟
فرمود اگر ما حجت را تمام نمي‌كرديم اين مردم اين اعتراض را مي‌كردند معلوم مي‌شود كه 👈عقلي را ذات اقدس الهي به مردم داده است كه حجت باطني است چيزي در روايات هم آمده و استدلال عقلي مادامي كه قياس و خيال و گمان و وهم او را همراهي نكند و عقل برهاني باشد مقبول خداست چه در دنيا چه در آخرت
قُلْ كُلٌّ مُّتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا ۖ فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحَابُ الصِّرَاطِ السَّوِيِّ وَمَنِ اهْتَدَىٰ ﴿١٣٥﴾
👈كلمه تربص به معناي انتظار است، و صراط سوي به معناي راه مستقيم است، و جمله كل متربص معنايش اين است كه
👈 بگو هر يك از ما و شما منتظريم، ما منتظريم تا وعده‏اي كه در باره شما خدا به ما داده، كه دين خود را بر كفر شما جلو مي‏اندازد و نور خود را تمام مي‏كند فرا رسد،
👈 شما هم منتظريد تا بلاها بر سر ما هجوم آورد، و شما بتوانيد دعوت حق ما را باطل كنيد، و هر يك از ما و شما راه خود را به سوي آرزو و هدف خود گرفته، پيش مي‏رود، پس شما منتظر باشيد.

👈و اين جمله تهديد است، مي‏فرمايد: به زودي خواهيد فهميد كه كدام يك از ما و شما راه درست را پيموده، و آن صراط مستقيمي كه آدمي را به هدفش مي‏رساند، طي كرده، و كدام يك به مطلوب خود راه يافته است.[
👈 يكي از متقن‌ترين دليل بر ضرورت معاد همين است كه بالأخره حق بايد ظاهر بشود، در عالم دنيا حق به آن معنا قابل ظهور نيست،
چون خيلي ها خود را حق مي‌دانند، بالأخره در عالم بايد جایی باشد كه معلوم بشود حق با چه کسی است، اگر فقط دنيا بود هيچ راهي براي تشخيص حق نبود،
اين جنگ هفتاد و دو ملت براي هميشه هست، اين مكتب ها و مرام هاي گوناگون هست و هر كسي هم خودش را حق مي‌داند، اگر جهان جايي نداشته باشد كه حق محض در آنجا ظهور كند مي‌شود عالم باطل،
👈 لذا قرآن كريم يكي از متقن‌ترين برهان های معاد را ظهور حق مي‌داند. زودا كه بدانيد رهروان راه راست كيانند و هدايت يافتگان كدامند و در قبالش چه كسي كجراهه رفته و (ضل عن سبيل الله

ویرایش بوسیله کاربر 1402/09/28 03:52:57 ب.ظ  | دلیل ویرایش: edit

سیدکاظم فرهنگ
ali Offline
#11 ارسال شده : 1402/09/28 04:14:20 ب.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 2,021

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
ترجمه و نكات مهم تفسيري سوره طه از تفسير عبدالعلي بازرگان

طه:2
مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى
ما این قرآن را بر تو نازل نکرده‌ایم تا [برای باوراندن آن به منکران] خود را به مشقّت اندازی. 2

______________
2- وظیفة پیامبر، ابلاغ آشکار آنچه بر او وحی مي‌شد و سپردن نتیجه و بازتاب آن، در ایمان یا انکار مخاطبان، به خدا بوده است. اما پیامبر به عنوان یک «بشر» و انسانی با عواطف و احساسات بسیار لطیف و با دلی دردمند و دلسوز نسبت به مردم، نمي‌توانست در برابر افکار مخالفان بی تفاوت و خونسرد باشد. بنابراین برای هدایت آنها به استقبال هر سختی و مشقتی مي‌رفت. تا جائی که به شهادت قرآن، خود را در آستانه هلاکت قرار داده بود [کهف 7 (18:7) ، شعراء 3 (26:3) ، فاطر 8 (35:8) ، توبه 128 (9:128) ].

طه:9
وَهَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَى
آیا داستان موسی به تو رسیده است؟ 7

______________
7- جملة «هَلْ أَتَاكَ حَدِیثُ مُوسَى » در آیه 15 نازعات (79:15) نیز آمده است. با این تفاوت که در آنجا به قسمتی از قصه موسی که در آن صحنه مقدس ماموریت مي‌يابد به نزد فرعون برود اشاره مي‌کند، و در این آیه [که پس از دو سال فاصله در سال چهارم بعثت نازل شده] با جزئیاتی بیشتر، مراحل رسیدن به آن سرزمین مقدس و مراحل بعدی را شرح مي‌دهد.

طه:10
إِذْ رَأَى نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّي آتِيكُم مِّنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى
آنگاه که [در سرما و تاریکی صحرا] آتشی را [از دور] مشاهده کرد. پس به خانواده‌اش گفت: درنگ کنید! من آتشی احساس کردم 8 [=کمی توقف کنید]، شاید اخگری از آن برای شما بیاورم [تا گرم شوید] یا در پرتو آتش، راهی [برای عبور از صحرا] بیابم.9

______________
8- میان فعلِ رَای [دید] و انس تفاوت وجود دارد، در «رَای» فقط چشم است که مي‌بيند، اما در انَسَ دل است یا چشم بصیرت است که مي‌بيند. انس با اُنس و مأنوس هم‌ریشه است و در آن میل قلبی، انس گرفتن و احساس مطبوع کردن نهفته است. در این واژه نوعی مراقبت، زیر نظر گرفتن و احساس مسئولیت محبت‌آمیز هم وجود دارد. در قرآن تشخیص سن رشد و بلوغ عقلی یتیمان، برای سپردن کامل اموال به خودشان را با واژة «انس» بیان کرده است: «...فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ...» [نساء 6 (4:6) ].

9- قصد و منظور حضرت موسی را برای رفتن به سوی آتش، قرآن در سوره‌های مختلف با واژه‌های متفاوتی به شرح زیر بیان کرده است:
نمل 7 (27:7) - إِذْ قَالَ مُوسَى لِأَهْلِهِ إِنِّی آنَسْتُ نَارًا سَآتِیكُمْ مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ آتِیكُمْ بِشِهَابٍ قَبَسٍ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ
قصص 29 (28:29) - فَلَمَّا قَضَى مُوسَى الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّی آتِیكُمْ مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ
از مقایسه این موارد مي‌توان فهمید قصد نخست، خبر یافتن از مسیر درست در شب تاریک و قصد دوم، گرم شدن از سرما بوده است. اولی به شناخت و راهنمائی مربوط مي‌شود، که امری بیرونی است، و دومی به دلگرمی و نیرو گرفتن که به درون ارتباط دارد.

طه:12
إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى
منم پروردگار تو! 10 پای پوش خود به درآر 11 که تو [اینک] در وادی مقدس طوی هستی.12

______________
10- در جملة « إِنِّی أَنَا رَبُّكَ»، تأکید «اِنَّ» و دو بار تکرار ضمیر متکلم وحده، نشان از قطعیت و اهمیت موضوع دارد.

11- کفش از پای درآوردن را ادای احترامی دانسته‌اند که معمولا در آستان بزرگان یا خانه‌ها برای پرهیز از خاک آلوده کردن فرش رعایت مي‌کنيم. اما نه خدا نیازی به چنین تشریفاتی دارد، و نه کوه طور مفروش بوده است! در آن آستان، خدا علاوه بر کفش، به موسی فرمان داده بود عصای خود نیز بیفکند، عصا، تکیه‌گاه و اسلحه و ابزار چوپان‌ها، و کفش، پایپوش و محافظ آنان در مقابل سنگ‌ و سختیهای راه است. آیا با برداشتی نمادین نمي‌توان گفت به نزد خدا درآمدن و تقرّب به او تنها با ترک تعلقات و تکیه‌گاه‌های دنیایی ممکن است؟

12- عنوان «وَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى» در آیه 16 سوره نازعات (79:16) نیز تکرار شده است. گفته مي‌شود وادی طوی در صحرای سینا واقع شده است. در کلمه طوی مفهوم پیچیدگی نیز نهفته است [انبیاء 104 (21:104) و زمر 67 (39:67) ] ولی چگونگی آن از نظر وضعیت اقلیمی یا تاریخی و معنوی روشن نیست.

طه:14
إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي
منم همان خدای یکتا که معبودی جز من نیست، پس مرا عبادت کن و نماز را برای یاد کردن من بپادار. 13

______________
13- در این آیه 5 بار، و در آیات 12 تا 15 جمعاً 11 بار خداوند مستقیماً با ضمیر متکلم وحده [من] با حضرت موسی سخن گفته است که در قرآن بي‌نظير مي‌باشد. در بیشتر آیات قرآن ضمیر «ما» در مورد خداوند به کار مي‌رود که شامل فرشتگان و نظاماتی که در جهان مقرّر کرده است مي‌شود.
در ضمن عبادت همان هموار کردن نفس برای پذیرش فرامین الهی و تسلیم به آن است، و صلات، روی آوردن به خدا با توجه و تمرکز و نماز و دعاست.

طه:16
فَلَا يَصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَن لَّا يُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَى
پس مبادا [انکار] کسی که آن را باور ندارد و از هوای [نفس] خویش پیروی مي‌کند [=به دلخواهش عمل مي‌کند و اعتنائی به حق و باطل ندارد] تو را [از توجه به عظمت رستاخیز] باز دارد، که در این صورت به هلاکت [=بدبختی] خواهی افتاد.
طه:18
قَالَ هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّأُ عَلَيْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِي وَلِيَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَى
گفت این عصای من است که بر آن تکیه مي‌کنم و با آن برگ درختان را برای گوسفندانم مي‌ريزم و در آن مصارف دیگری نیز دارم. 14

______________
14- واژة «عصا» 12 بار در قرآن تکرار شده است که ده مورد آن [عدد تمام]، به عصای موسی و دو مورد دیگر به ریسمان و عصاهای ساحران فرعون اشاره دارد [طه 66 (20:66) و شعراء 44 (26:44) ]. عصا تکیه‌گاهی است که کارهای دیگری نیز از آن برمي‌آيد [طه 18 (20:18) ]، اما تکیه‌گاه مي‌تواند باطل و شیطانی و موجب «عصیان» گردد یا حق و خدائی باشد. آیا نمي‌توان گفت عصای موسی در این قصه «نماد تکیه‌گاه» هر کسی است که مي‌تواند همچون مار و اژدها گزنده و هلاک کننده باشد، یا تکیه‌گاهی از منطق و هدایت و همّت که هر فریب و دروغی را ببلعد [اعراف 117 (7:117) ، شعراء 45 (26:45) ]، همچنین چشمه آب از دل سنگ برای تشنگان بجوشاند [بقره 60 (2:60) و اعراف 160 (7:160) ] یا سد و مانع رود نیل را برای ملتی که در تعقیب سپاه فرعون است بگشاید [شعراء 63 (26:63) ]؟
به قول مولوی درباره پیامبر اسلام:
ای رسول ما تو جادو نیستی
صادقی هم خرقه موسیستی

هست قرآن مر تو را همچون عصا
کفرها را در کشَد چون اژدها

تو اگر در زیر خاکی خفته‌ای
چون عصایش دان تو آنچه گفته‌ای

قاصدان را بر عصایت دست نی
تو بخسب ای شه مبارک خفتنی

طه:19
قَالَ أَلْقِهَا يَامُوسَى
ـ [خدا] گفت: آن را بیفکن ای موسی! 15

______________
15 – چه نكته‌ای در این خطاب كه در دست راستت چیست وجود دارد؟ چرا نگفته «ما بیدك یا موسی»؟ شاید مفهوم نیرومندی كه در كلمة یمین و دست راست وجود دارد مورد نظر باشد [والله اعلم]. علاوه بر آن، خداوند علیم به خوبی مي‌ديد که در دست موسی چیست و بر کاربرد آن نیز آگاه بود، ذکر این جزئیات شاید بیانگر این نکته باشد که عصای موسی همچون عصای بقیه چوپان‌ها، چوبدستی معمولی و اژدها شدن آن ناشی از فرمان خدا بوده است. در ضمن 6 بار در این سوره خدا این پیامبر را با جملة: «یا موسی» خطاب كرده است كه نوعی ابراز لطف و انس و آرامش است، ساحران نیز 3 بار «یا موسی» گفته‌اند كه حالت هماوردی دارد. نام موسی در این سوره 17 بار تكرار شده كه بعد از سوره اعراف از بقیة سوره‌ها بیشتر است.

طه:20
فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعَى
پس [به فرمان خدا] آن را بینداخت که ناگهان [تبدیل به] ماری [زنده] شد که به تندی مي‌خزيد. 16

______________
16- «حیّ» [زنده] مقابل میت [مُرده] است و «حیه» از همان ریشه مي‌باشد که برخلاف عصای ساحران، زنده بود. این کلمه فقط یکبار در قرآن آمده است. مار شدن این عصا را، بر حسب موقعیت، در سوره‌های دیگر با دو نام دیگر نیز آورده است؛ یکی: ثعبان [اعراف 107 (7:107) ، شعراء 32 (26:32) ] و دیگری جانّ [نمل 10 (27:10) ، قصص 31 (28:31) ]. در کلمه «حیه» مفهوم زنده و متحرک بودن آن جلوه مي‌کند و در کلمة «جانّ» خصلت پنهان بودن [در سوراخ] و بالاخره در کلمة «ثعبان» مفهوم اژدها گونه بودن آن! قرآن دو عنوان نخست را در صحنه کوه طور که موسی تنها بود آورده است، اما کلمة ثعبان را که اژدها گونگی آن را مي‌رساند، در کاخ فرعون و در مقابل آن مستکبر مطرح کرده است.

طه:22
وَاضْمُمْ يَدَكَ إِلَى جَنَاحِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُـوءٍ آيَةً أُخْرَى
ـ [اینک] دست خویش [از حالت دفاعی به حالت آرامش] به پهلوی خویش جمع کن و [خواهی دید] درخشنده، بی هیچ آسیبی [ناشی از بیماری پوستی] خارج مي‌شود. 17 این هم نشانه دیگری است [علاوه بر عصا].

______________
17- آیا مي‌توان از معجزة «ید بیضاء» [دست روشن] پند و پیامی به صورت نمادین دریافت کرد؟ مشتقات واژه «بَیضَ» نیز [همچون واژه عصا] 12 بار در قرآن آمده است که 5 مورد آن مرتبط با همین معجزه مي‌باشد [اعراف 108 (7:108) ، طه 22 (20:22) ، شعراء 33 (26:33) ، نمل 12 (27:12) ، قصص 32 (28:32) ].
معنای بیضاء همان درخشندگی است که قرآن آن را در وصف: پوست تخم مرغ، سنگ‌های سفید، خطوط روشن طلوع فجر، سپید روئی [در برابر سیه روئی عمل] و... به کار برده است، اما روشن و درخشنده بودن دست موسی(ع) ناشی از بیماری پوستی نبود، بلکه به تعبیر قرآن، برای ناظرین چنین نمودی پیدا مي‌کرد [هی بیضاء للناظرین- اعراف 108 (7:108) ، شعراء 33 (26:33) ] و در ارتباط با مردم معنا مي‌داد.
از طرفی «ید» [دست]، نماد قدرت و انجام کار و خدمت است و «جَیب» به سینه و قلب و گریبان [بالای سینه] گفته مي‌شود، همچنانکه توصیه شده است بانوان روسری خود را بر سینه خود بپوشانند. آیا نمي‌توان معجزة «ید بیضاء» را، نمادی از نورانیتی شمرد که موسی از سینه پر سوز و نورانی شده خود از پرتو وحی برای «ناظرین» عرضه مي‌کرد؟ کسی که در عرصه آتش طور در آمده، اینک باید به دست توانای همتش، تاریکیهای نظام فرعونی را به نور حق بزداید. در ضمن در این سوره بر جمع کردن دست به پهلو [وَاضْمُمْ یَدَكَ إِلَى جَنَاحِكَ] سخن گفته که مفهوم آرامش یافتن دارد، در سوره نمل (27:12) بر داخل کردن دست در گریبان [وَأَدْخِلْ یَدَكَ فِی جَیْبِكَ] و در سوره قصص (28:32) از بردن دست در گریبان [اسْلُكْ یَدَكَ فِی جَیْبِكَ] که در این تفاوت‌ها نکات ظریفی برای تدبر در آیات نهفته است.


طه:25
قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي
گفت: پروردگارا، سینه‌ام را [برای تحمل سختی در این مأموریت خطرناک] بگشا. 18

______________
18- اصطلاح «شرح صدر» که نشانه گشادگی قفسه سینه در تنفس و تحمل سختیها و صعود مي‌باشد، تمثیلی است برای گشودن‌ِ اختیاری و با اشتیاق سینه در هوای اهداف و تمایلات انسانی، که مي‌تواند کفر باشد [...مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا...- نحل 106 (16:106) ] یا تسلیم به خدا، آنچنان که در این آیه، همچنین آیه 125 انعام (6:125) آمده است [کسی که خدا بخواهد رهبری اش کند، سینه‌اش را برای تسلیم به حق گشاده مي‌دارد و کسی را خواهد به گمراهی رها سازد، سینه‌اش را تنگ و حق‌ناپذیر مي‌گرداند، گوئی به سختی به آسمان صعود مي‌کند! این چنین خدا بار سنگین گناه را بر کسانی که ایمان نمي‌آورند قرار مي‌دهد].
اولین درخواستی که حضرت موسی پس از دریافت مأموریت سخت به مصاف فرعون رفتن از خدا مي‌کند، همین «انشراح صدر» بوده است [قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی- طه 25 (20:25) و 26]، قرآن تحقق چنین شرح صدری را نیز نسبت به پیامبر اسلام(ص) در سوره‌ای به همین نام اعلام کرده است: أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ و...

طه:37
وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرَى
دگر بار نیز نعمتی رهائی بخش [از مشکلات] به تو بخشیده بودیم؛ 21

______________
21- منّت از ریشه «مَنّ»، نعمت بزرگی است که موجب رفع مشکلات و پریشانی فرد یا جامعه گرفتار مي‌شود. چه مادّی، چه غیر مادّی. آزاد کردن اسیر را هم قرآن منّت شمرده است [محمد 4 (47:4) ، ص 39 (38:39) ]. از نام‌های نیکوی خدا منّان است که بر بي‌کرانی نعمت‌های رهائی بخش او نسبت به بندگان، در گرفتاریها، حکایت مي‌کند. چنین صفتی برای خدا نیکوست، چون حقیقت دارد، ولی منّت‌گذاری بندگان نکوهیده است. چون هر چه دارند از آنِ خداست که به آنها امانت داده و منّت نهادن بر گرفتاران، اثر مثبت انفاق را خنثی مي‌کند [بقره 264 (2:264) ].



طه:39
که او را در صندوقی بگذار و سپس آن را به دریا [=رود نیل] بینداز تا [امواج] دریا به ساحلش افکند، و دشمن من و دشمن او، آن را برگیرد 22 و [نیز جاذبه] محبّتی از جانب خود بر تو نهادم [تا مشتاق مراقبت از تو شوند]، 23 تا زیر نظر من ساخته شوی.

______________
22- دشمن خدای یکتا بودن فرعون بدیهی است، اما دشمنی با موسای تازه به دنیا آمده را باید به حساب دشمنی با بني‌اسرائيل دانست، یا خوابی که گفته مي‌شود از تولد کسی که سلطنت او را دگرگون مي‌کند دیده بود.

23- کما اینکه وقتی نگهبانان کاخ، صندوق را از آب گرفتند و با مشاهده چهره بني‌اسرائيلی طفل، قصد کشتنش کردند، همسر فرعون با اولین نگاه اسیر مِهر او شد و به مأموران گفت: نکشیدش، شاید فایده‌ای برای ما داشته باشد، شاید هم به فرزندی اش بگیریم [قصص 9 (28:9) ].

طه:40
إِذْ تَمْشِي أُخْتُكَ فَتَقُـولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى مَن يَكْفُلُهُ فَرَجَعْنَاكَ إِلَى أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَقَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّيْنَاكَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاكَ فُتُونًا فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَى قَدَرٍ يَامُوسَى
آنگاه که خواهرت [در تعقیب صندوق در ساحل] مي‌رفت 24 و [با مشاهده گرفتنت از آب و امتناعت از شیر دایه‌ها] گفت: آیا [مي‌خواهيد] شما را به کسی که او را سرپرستی [=دایگی] کند راهنمائی کنم؟ به این ترتیب تو را به [آغوش] مادرت بازگرداندیم تا چشمش روشن شود و غصه نخورد. و [منّت دیگر الهی] آنگاه که [در دفاع از یک مؤمن، به غیرعمد] یک نفر را کُشتی، پس تو را از آن اندوه نجات دادیم 25 و [برای آبدیده شدن در مشکلات] به آزمون‌هایت انداختیم، 26 در نتیجه سالیانی در میان مردم مَدین به سر بردی، 27 [پس از گذراندن سختی های سازنده] سپس با اندازه‌ای [از رشد شخصیتی، برای پذیرش رسالت، به کوه طور] آمده‌ای.28

______________
24- اشاره به دستوری که مادر موسی به دخترش داد تا از دور مراقب جعبه حامل برادرش باشد كه رود نیل با او چه مي‌کند [قصص 11 (28:11) ].

25- این قتل ناخواسته که خلاف روش مسالمت‌آمیز پیامبرانه بود، بر موسی سخت گران آمد و با شیطانی شمردن چنین کاری، از خدا طلب آمرزش کرد و خدا نیز او را بخشید [قصص آیات 15 (28:15) تا 17]. اتفاقاً برخلاف تعصب بیجائی که برخی نشان مي‌دهند و چنین عکس‌العملی را خشم انقلابی در مبارزه با فرعونیان تلقی مي‌کنند، خود حضرت موسی، در پاسخ به فرعون که چنین عملی را نشانه نمک نشناسی و ناسپاسی او شمرده بود، شجاعانه بر چنین خطائی اعتراف مي‌کند و آن را به دوران ناپختگی و جهل خود نسبت مي‌دهد [شعراء 19 (26:19) و 20].

26- آزمایشات آدمی را قرآن با واژه‌های متفاوتی همچون: فتنه، ابتلاء، امتحان، اختبار، تمحیص، تمخیض بیان کرده است. اصل کلمه «فتنه»، قرار دادن طلا و نقره در آتش برای خالص شدن از آمیختگی هاست و به طور مجازی در مورد مشکلات و مصیبت‌های زندگی، که همچون کوره آتش آدمی را صیقل مي‌زند و آبدیده مي‌کند، به کار مي‌رود. ر ک به کتاب «پژوهشی در قرآن» ج 4 ص 44 تا 82.

27- نام سرزمین مَدین که رسالت حضرت شعیب ناظر به آنها بوده 10 بار در قرآن تکرار شده است و حضرت موسی پس از قتل یک مأمور فرعونی، به آن سرزمین، که ظاهراً بیرون از قلمرو فرعون یا دور از دسترس مأموران او بوده، مي‌گريزد [قصص 22 (28:22) و 23].

28- «قَدَر» را در جمله: «ثُمَّ جِئْتَ عَلَى قَدَرٍ یَا مُوسَى»، تقدیر الهی برای رسالت حضرت موسی شمرده‌اند، اما با توجه به تمامی 7 موردی که کلمه «قَدَر» در قرآن آمده است، به نظر مي‌رسد کلمه قَدَر به اندازه و ابعاد شخصیتی حضرت موسی که پس از طی آزمون‌های مختلف حاصل شده اشارت داشته باشد [والله اعلم]. توضیح آنکه از این 7 مورد، 4 مورد آن درباره «اندازه» باران، یک مورد درباره به اندازه بودن همه آفریده‌های خدا، و بالاخره یک مورد هم به زمانی که جنین در رحم تبدیل به نوزاد مي‌شود قَدَر گفته شده است. آیا نمي‌توان به کمال رسیدن موسی در رحم دنیا و ابتلائات آن را با چنین مصداقی مقایسه کرد؟

طه:41
وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي
و تو را برای [رسالت ویژه] خودم ساخته‌ام. 29

______________
29- کلمة «وَاصْطَنَعْتُكَ» را برگزیدم، پرورش دادم، پروردم و... ترجمه کرده‌اند، اما «وَاصْطَنَعْتُكَ» با صنعت که امری توأم با هنرمندی و مهارت است همریشه مي‌باشد. اتفاقاً در دو آیه قبل نیز که فرمود‌: «وَلِتُصْنَعَ عَلَى عَیْنِی»، بر همین هنرمندی زیبای خداوند که طفل را به نیل سپرد تا توسط دشمن به مادرش برگردانده شود و در کاخ فرعون و در دل دشمن، موجبات سقوط او را فراهم آورد دلالت مي‌کند. جالب اینکه از 20 موردی که مشتقات واژه صنعت در قرآن آمده است، 5 مورد آن در همین سوره واقع شده است؛ 2 مورد درباره صنعت ساحران در شعبده بازی [طه 69 (20:69) - وَأَلْقِ مَا فِی یَمِینِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا كَیْدُ]، یک مورد صنایع نظامی، معماری و... فرعون و قومش [اعراف 137 (7:137) - ... وَدَمَّرْنَا مَا كَانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا كَانُوا یَعْرِشُونَ]، و 2 مورد دیگر همان صنعت الهی در ساختن پیامبری همچون موسی.

طه:55
مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى
از همان [خاکی که اینهمه گیاهان متنوع رویانده] شما را آفریدیم و به همان [نیز] بازتان مي‌گردانيم و بار دیگر [در رستاخیز] از همان [خاک] بیرون‌تان خواهیم آورد. 36

______________
36- این آیه که به دنبال زنده شدن طبیعت، در اثر باران بهاری و تنوع گونه‌های مختلف گیاهی آمده است، بار دیگر مشابهت قیامت و رستاخیز ابدی را با پدیده تجدید حیات طبیعت در بهاران نشان مي‌دهد.

طه:59
قَالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَأَن يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى
گفت موعد شما روز زینت [=جشن ملی / عید] باشد که مردم در نیمروز گردآورده مي‌شوند. 37

______________
37- فعل مجهول «یُحْشَرَ» نشان مي‌دهد که این جشنی رسمی و حکومتی بوده که مردم را، نه با اشتیاق و اراده خودشان، بلکه گوسفندوار به فرمان فرعون جمع مي‌کردند. اگر خود مردم جمع مي‌شدند فعل آن به جای یُحْشَرَ، یحْشُر مي‌شد.
طه:60
فَتَوَلَّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ ثُمَّ أَتَى
پس [از چنین توافقی] فرعون برگشت و همه تدابیرش [علیه موسی] را جمع کرد، 38 سپس [به اتفاق ساحرانش به میدان] آمد.

______________
38- معنای کید، طرح و تدبیر و نقشه‌هائی است که علیه دشمن کشیده مي‌شود. اگر معنای هدایت، رهبری به مقصود و رسیدن به هدف است، ضلالت معنای معکوس دارد. «فی ضلال» بودن نقشه‌های نیرنگ‌آمیز، خبر از شکست قطعی آنها مي‌دهد، همچنانکه نقشه‌های فرعونیان علیه موسی و بني‌اسرائيل به شکست انجامید.

طه:61
قَالَ لَهُم مُّوسَى وَيْلَكُمْ لَا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ كَذِبًا فَيُسْحِتَكُم بِعَذَابٍ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى
موسی [با قاطعیت] به آنها هشدار داد‌: وای بر شما، [با سِحرهای خود] بر خدا دروغ نبندید 39 که با عذابی نابود‌تان مي‌کند 40 و هر که افترا بندد، شکست مي‌خورد.41

______________
39- «افتری» از ریشه «فَرَی»، سخنانی من درآوردی و بی پایه و اساس و بافته شده است. در قرآن آمده است که ماجرای حضرت یوسف(ع) قصه‌ای بافته شده و ساختگی نیست، بلکه حقیقتی است که در کتاب‌های پیشین نیز ذکر گردیده است: «...مَا كَانَ حَدِیثًا یُفْتَرَى وَلَكِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ...» [یوسف 111 (12:111) ].

40- واژة سُحْت [در: فَیُسْحِتَكُمْ] جمعاً چهار بار در قرآن آمده است که 3 بار آن در سوره مائده [آیات 42 (5:42) ، 62 (5:62) و 63] به معنای حرام خواری آمده است. گویا حرام‌خواری را از آن جهت سُحْت گفته‌اند که روح و روان و شخصیت حرام‌خوار را نابود و ریشه کن مي‌سازد. اهل لغت اصل این کلمه را به استیصال کشیده شدن، یعنی در بُن‌بست نابودی قرار گرفتن، دانسته‌اند.

41- از آیه 9 (91:9) و 10 سوره شمس مي‌توان فهمید معنای مقابل «خاب»، «افلح» مي‌باشد [قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا]. از آنجائی که معنای فلح از زبان فرعونیان همان پیروزی است، معنای خاب شکست مي‌شود.


طه:62
فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَى
[ساحران با چنین هشدار قاطعی] در کار مشترکشان [که همانا رویاروئی با موسی بود، مردّد شده و] به نزاع [=اختلاف و مجادله با یکدیگر] پرداختند و[لی] سخنان در گوشی خود را [از دید فرعون و مامورانش] پنهان داشتند.

طه:63
قَالُوا إِنْ هَذَانِ لَسَاحِرَانِ يُرِيدَانِ أَن يُخْرِجَاكُم مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِمَا وَيَذْهَبَا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلَى
ـ [مأموران فرعون خطاب به ساحران] گفتند: این دو تن، ساحرانی هستند که مي‌خواهند با سِحرشان شما را از سرزمین‌تان بیرون کنند و آئین شما را، که بهترین است، براندازند. 42

______________
42- اتهام براندازی و تغییر نظام را، که آیه 57 (20:57) از زبان فرعون خطاب به درباریان نقل کرد، در این آیه همان درباریان به ساحران تحویل مي‌دهند، گوئی در نظام‌های استبدادی، همه طوطی وار حرف مستبد را تکرار مي‌کنند.

طه:64
فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا وَقَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى
همه تدابیر خود [علیه موسی] را به کار گیرید، سپس به صف 43 [=به میدان] در آیید که امروز پیروزی از آن کسی است که [با تمام نیرو] برتری طلبد. 44

______________
43- منظور از به صف درآمدن، متشکل و هماهنگ، همچون صفوف ارتش است که متحّدالشکل عمل مي‌کنند.

44- صفت برتری طلبی را قرآن بیش از همه به فرعون و قومش نسبت داده است [قصص 4 (28:4) ، یونس 83 (10:83) ، دخان 31 (44:31) ، مؤمنون 46 (23:46) ، نمل 14 (27:14) ] به این ترتیب خود بزرگ بینی یک دیکتاتور به صورت سلسله مراتب به کارگزاران حکومتی و از آنها به بقیه مردم منتقل مي‌شود و برعکس هم مي‌توان این مسئله را عنوان کرد؛ وقتی ملتی برتری طلب و خود بزرگ‌بین باشد، رهبرشان نیز برتری طلب خواهد شد.
طه:66
قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى
گفت: [نخست] شما بیندازید، که ناگاه در اثر سحرشان به خیال او [=موسی] رسید که گوئی ریسمان‌ها و عصاهایشان به تندی [=همچون مار] مي‌خزند. 45

______________
45- نقل این سخن ساحران و پاسخ حضرت موسی، در کتابی که هیچ کلام آن بي‌حکمت نیست، حاوی این پیام هدایتی است که مؤمن هیچگاه شروع به درگیری و نبرد نمي‌کند، بلکه جنگ او همواره دفاعی است. علاوه بر آیات متعدد قرآن و سنّت پیامبر، که دلالت آشکار بر دفاعی بودن جنگ‌های اسلامی مي‌کند، این سخن حکمت‌آموز امام علی نیز شنیدنی است که: کسی را به مبارزه مخوان، اما اگر به آن خوانده شدی، بپذیر [حکمت 233 نهج البلاغه].

طه:67
فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُّوسَى
پس [با مشاهده این صحنه] موسی در دل خویش بیمی احساس کرد. 46

______________
46- به تعبیر امام علی]: موسی برای جانش احساس ترس نکرد، بلکه از پیروزی جاهلان و قدرت یافتن گمراهان ترسید. [نهج‌البلاغه خطبه 4]

طه:71
قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَى
ـ [فرعون] گفت: به او ایمان آورده‌اید، پیش از آنکه من به شما اجازه دهم!؟ 49 بیشک و تردید او بزرگ [=استاد] شماست که به شما سحر آموخته است! پس [حال که تبانی و خیانت کرده‌اید] مسلماً دست‌ها و پاهای شما را در جهت معکوس قطع خواهم کرد و بر تنه‌های درخت خرما به دارتان خواهم آویخت و بی تردید خواهید دانست کدام یک از ما [=من یا خدای موسی] سخت مجازات‌تر و پاینده‌تر هستیم! 50

______________
49- شگفتا که مستبدّین انتظار دارند حتی ایمان مردم هم، که امری قلبی است، به اجازه و تحت کنترل آنان باشد!

50- وقتی دلیل و منطقی برای پاسخ نباشد، توسل به حربة تهمت و تهدید شیوه همیشگی مستبدین است تا ضعف و زبونی خود در میدان منطق را با سخت‌ترین تهدیدها بپوشانند.
طه:73
إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا وَمَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَى
ما به صاحب اختیارمان ایمان آورده‌ایم تا خطاهایمان، و این سحری را که تو بر آن وادارمان کردی، بیامرزد و [مطمئن باش] خدا بهتر و پاینده‌تر است. 51

______________
51- در انتهای آیه قبل، از قول فرعون آمده بود که: «أَیُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَى» و در انتهای این آیه حضرت موسی(ع) می‌گوید: «وَاللهُ خَیْرٌ وَأَبْقَى» و در این پاسخ ظریف، فرعون را مساوی «عذاب شدید» و خدا را «خیر» معرفی مي‌کند.
طه:75
وَمَن يَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولَئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى
و هر آن کس مؤمن نزد او آید [مشروط برآنكه] کارهای نیک هم انجام داده باشد، 52 پس برای آنان درجات بلندی خواهد بود. 53

______________
52- مشروط شمردن ایمان به عمل صالح و جدائی ناپذیر بودن این دو بال پرواز، در 6 آیه دیگر قرآن هم آمده است.

53- کلمات درجه و درجات، جمعاً 19 بار در قرآن تکرار شده است. از نام‌های نیکوی الهی «رفیع الدّرجات» است که محدودیتی برای رشد و کمال آدمی قرار نداده و به تناسب مجاهدت و جانبازی در راه حق [نساء 95 (4:95) ] و علم و ایمان [مجادله 11 (58:11) ]، بندگان را به درجات بالاتری تعالی مي‌بخشد. پیامبران نیز در یک سطح نبودند، بلکه درجات متفاوتی داشتند [بقره 253 (2:253) ].

طه:76
جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَاءُ مَن تَزَكَّى
بهشت‌های جاوید که نهرها از زیر آن جاری است، 54 در آن جاودانه خواهند بود و این است پاداش آنكه پاکی طلبید.

______________
54- در قرآن 35 بار در وصف بهشت جمله «تَجْرِی مِنْ تَحْتِها الاَنْهار» تکرار شده است که نمادی است از جریان داشتن دائمی عامل حیات و سبز و خرمی بهشت متقین. اما 4 بار نیز به جای جریان داشتن از «زیر باغ»، به جریان داشتن از «زیر آنها» اشاره کرده است که مفهوم «تحت کنترل و اختیار» مي‌دهد. یکی آیه 31 سوره کهف (18:31) و دیگری آیه 6 سوره انعام (6:6) است که جریان داشتن نهرها را در کنترل و تسلط انسان‌ [با جمله: تجری من تحتهم] نشان مي‌دهد. دو مورد دیگر آیات 9 سوره یونس (10:9) و 43 سوره اعراف (7:43) مي‌باشند که جریان یافتن نهرهای بهشتی را از تحت [کنترل و اختیار] متقین شمرده است.

طه:77
وَلَقَدْ أَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقًا فِي الْبَحْرِ يَبَسًا لَّا تَخَافُ دَرَكًا وَلَا تَخْشَى
و به موسی وحی کردیم که شبانه بندگانم [=بني‌اسرائيل] را [برای هجرت از مصر] حرکت بده و برای آنها [با زدن عصایت به نیل] راهی خشک در دریا بگشا، و نه از رسیدن [=تعقیب سپاه فرعون] بترس و نه [از غرق شدن] نگران باش.
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
حرکت دادن شبانه، همچون هجرت شبانه پیامبر اسلام و مؤمنان از مکه به مدینه، برای نجات از شرّ ستمگران بود. فرعون نه تنها به درخواست موسی(ع) برای آزاد گذاشتن بني‌اسرائيل در بازگشت به سرزمین خود اعتنائی نکرد، بلکه با تهدیدات سخت و کشتن جوانان گرویده به موسی(ع) [غافر 25 ]، چاره‌ای جز کوچ شبانه به وقت خواب مأموران باقی نگذاشته بود.

در این آیه فقط به فعل «فَاضْرِبْ» برای گشودن راهی خشک در رود نیل اکتفا شده است، اما در آیه 63 سوره شعراء ، مشخصاً به وسیله «عصا» برای چنین راهگشایی اشاره شده است: «فَأَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْبَحْرَ...». شگفتا از این عصا که گاهی مار و اژدها مي‌شود، زمانی دریا را مي‌شکافد و زمانی چشمه آب برای تشنگان بني‌اسرائيل از دل کوه جاری مي‌سازد [بقره 60 و اعراف 160 ].

منظور از دَرَکَ [در: لا تَخَافُ دَرَكًا...] رسیدن سپاه فرعون و دستگیر شدن است. در آیة 61 سوره شعراء نقل شده که پس از فرار، پیش از آنکه بتوانند از نیل بگذرند، بني‌اسرائيل سپاه فرعون را در فاصله نزدیکی دیده و گفتند: «إِنَّا لَمُدْرَكُونَ» [=همه ما دستگیر خواهیم شد].

┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄

طه:84
قَالَ هُمْ أُولَاءِ عَلَى أَثَرِي وَعَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضَى
گفت: آنها در پی من هستند و به سوی تو، ای صاحب اختیارم شتاب کردم تا راضی شوی.
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
معنای «اثر» در جمله: «هُمْ أُولَاءِ عَلَى أَثَرِی» را عده‌ای جای پا و نشانه‌ای که از شخص مي‌ماند گرفته و گفته‌اند منظور حضرت موسی این بوده که آنها در پی من روانند. اما نه بني‌اسرائيل در پی موسی حرکت مي‌کردند و نه هفتاد نفر از برگزیدگانی که قرار بود حضرت موسی همراه خود به کوه طور ببرد به دنبال او بودند، چرا که به صراحت آیه 155 سوره اعراف ، این عده پس از جریان گوساله‌پرستی بني‌اسرائيل برگزیده و راهی طور شدند. در این تفسیر «اثر» جنبه مادّی و مشهود دارد، اما «اثر» مي‌تواند مثل تعالیم علمی و دینی، معنوی هم باشد که قرآن عمدتاً بر همین معنا اشاره دارد، مثل آثار ایمانی پیامبران گذشته [مائده 46 ] یا آثار علمی [احقاف 4 ]. آیا نمي‌توان تصور کرد منظور حضرت موسی این بوده که بني‌اسرائيل بر اساس توصیه‌های من به هارون در مراقبت از آنان و تعالیم من رفتار مي‌کنند؟

شتاب موسی(ع) برای رفتن به میقات، بیش از شوق وصال یار، که بالاخره مربوط به نفس «خود» است، در جلب «رضایت ربّ»، که مربوط به «خدا» است، توصیف گشته است و این نکته بس عارفانه‌ای است که عشق واقعی در فراموشی خود و فنای در حُسن یار تحقّق مي‌يابد. جلب رضای خدا از موضوعات بسیار مهمی است که قرآن فراوان یاد کرده است [از جمله: نمل 19 ، احقاف 15 ، مریم 6 ، مائده 2 و 16 ، فتح 29 ، بقره 207 و 265 ، ممتحنه 1 ، نساء 114و...]


طه:85
قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِن بَعْدِكَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ
خدا گفت: پس از [رفتن] تو، قومت را [به امتحانی] آزمودیم و سامری آنها را به گمراهی افکند.
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
نام «سَامِرِیُّ» فقط سه بار در آیات 85، 87 و 95 این سوره آمده است. مشتقات این کلمه فقط یک مورد در قرآن آمده است که شاید بتوان با توجه به معنای آن، به وجه تسمیه سامری پی برد: نگاه کنید به مؤمنون
مُسْتَكْبِرِینَ بِهِ سَامِرًا تَهْجُرُونَ [شبانه درباره او به عیب جویی مي‌پرداختند]. سامری از ریشة «سمر»، و سمر، گپ و گفتگوی شبانه است. سُمره نیز به رنگ خاکستری که میان سفید و سیاه است گفته مي‌شود و دهر و روزگار را نیز که مبهم و نامشخص است سمیر نامیده‌اند. آیا نام «سامری» [با یاء نسبتی که بر اسم فاعل سامر اضافه شده] معرّف کسی نیست که در شک و تردید میان حق و باطل سرگردان و در شبهات خود اسیر است؟ در اینصورت حضور سامری های بسیاری را در کسوت پیشوائی دینی مردم مي‌بينيم که با القائات باطل‌شان مردم ساده‌لوح دیندار را از توحید به شرک و خرافه‌پرستی منحرف مي‌سازند.

┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄

طه:87
قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنَا وَلَكِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَارًا مِّن زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَكَذَلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ
گفتید: ما به میل و اختیار خود وعده تو را خلاف نکردیم، بلکه با رهائی از زینت‌های آن قوم [=فرعونیان] بر ما بار شده بود که آنها را [ذوب کرده و برای ساخت مجسمه طلائی در آتش] افکندیم و این چنین سامری به ما القاء کرد [وگرنه ما بی تقصیر هستیم].
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
فرافکنی و نسبت دادن گناه به دیگری، از نشانه‌های مردمان زبون و بی شخصیت مي‌باشد که شهامت اعتراف به اشتباه خود را ندارند و همواره با مرگ خواهی برای مخالفان یا رقیبان، نقاط ضعف خود را ندیده مي‌گيرند. منظور از «أَوْزَارًا مِنْ زِینَهِ الْقَوْمِ»، ظاهراً طلا و تزئیناتی بوده كه بني‌اسرائيل پس از غرق فرعونیان با خود حمل مي‌كردند. این طلاها را احتمالا از تزئینات لباس افسران غرق شدة فرعونی به دست آورده بودند كه از مدل لباس‌های آنها مي‌توان چنین پنداشت، و یا ممكن است بني‌اسرائيل پس از غرق سپاه فرعون به مصر بازگشته و كاخ‌های بی صاحب را به جبران دوران بردگی و استثمار خود غارت كرده باشند [والله اعلم].


طه:91
قَالُوا لَن نَّبْرَحَ عَلَيْهِ عَاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنَا مُوسَى

گفتند: ما همچنان بر [پرستش] آن باقی مي‌مانيم تا موسی نزد ما باز آید [و تکلیف‌مان را روشن کند].
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
همه این فریب‌خوردگیها، در همان ده روزی اتفاق افتاد که بازگشت موسی(ع) از میقات به تعویق افتاده بود، در این مدت بني‌اسرائيل همچون کودکانی که والدین‌شان لحظاتی آنها را ترک کرده باشند، تحمل تنهائی و بی سرپرستی نداشتند و به دلیل وابسته به «رهبری» و رئیس بودن، نمي‌توانستند درست بیندیشند و تصمیم بگیرند. كاری كه سامری انجام داد سرآغاز یك انقلاب ارتجاعی و بازگشت از یك انقلاب توحیدی به شرك و كفر، یعنی ناسپاسی نسبت به خدای رحمن بود. جالب اینكه واژة انقلاب، در معنای مثبت و پیشرو آن، سه بار با جمله «إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ» در مورد ساحرانی كه ایمان آوردند، در قصة موسی و فرعون آمده است

[اعراف 125 ، شعراء 50 ، زخرف 14 ]

و دو بار نیز در معنای منفی و ارتجاعی آن در این حكایت ذكر شده است

[اعراف 119 - ...وَانْقَلَبُوا صَاغِرِینَ... ؛ مائده 21 - ...فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِینَ].

اتفاقاتی كه برای این انقلاب توحیدی افتاد، از جهات عدیده قابل انطباق با انقلاب ایران و انقلابات دیگری است كه «Crane Brinton» مشخصات چهار نمونه آن را در كتاب «كالبد شكافی چهار انقلاب» [در: روسیه، آمریكا، فرانسه، انگلیس] آورده است.
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿

طه:96
قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُـولِ فَنَبَذْتُهَا وَكَذَلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي
گفت: من به چیزی پی برده بودم که بقیه شناخت نداشتند [=نقطه ضعف قوم و تعلق‌شان به گوساله و طلا را مي‌دانستم] در نتیجه مشتی از اثر [تعالیم و آموزه‌های] رسول را برگرفتم و آن را مطرح ساختم و این چنین نفسم [انجام این کار] را در نظرم آراست.

👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
در تشخیص اینکه منظور آیا رسول جبرئیل است یا موسی(ع)؟ و «اثر»، جای پای جبرئیل است یا تعلیمات موسی(ع)؟ سخنان بسیاری گفته شده است، اما اگر خواسته باشیم از خود قرآن برای فهم موضوع مدد بگیریم، آیه 84 همین سوره [قَالَ هُمْ أُولاَءِ عَلَى أَثَرِی...] نشان مي‌دهد که رسول، خود موسی(ع) و منظور از اثر، همان آموزه‌های آن پیامبر به قومش مي‌باشد.


معنای «نَبَذَ»[در فَنَبَذْتُهَا] انداختن و افکندن است، اما در اینجا معنای «طرح» موضوع و درانداختن یک نظر دارد.


طه:97
قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَن تَقُولَ لَا مِسَاسَ وَإِنَّ لَكَ مَوْعِدًا لَّن تُخْلَفَهُ وَانظُرْ إِلَى إِلَهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفًا لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفًا
ـ [موسی با طرد سامری] گفت: برو [گمشو] که کیفر تو در زندگی [دنیا] این است که همواره خواهان عدم تماس [=منزوی و گریزان از مردم] باشی 77 و بی تردید [علاوه بر کیفر دنیایی] وعده‌گاهی [در دوزخ] خواهی داشت که در آن با تو خُلف وعده نشود و [اینک] به معبودت [=گوساله‌ای] که بر [پرستش] آن پیوسته مقیم بودی بنگر که مطمئناً آن را خواهیم سوزاند و خاکسترش را نیز به دریا خواهیم پراکند.

______________
77- گویا سامری با چنین فریبی مي‌خواست نظر مردم را به خود جلب و مریدانی جذب کند، اما عقده‌اش نتیجه معکوس داد و چنان بی آبرو مشمول لعن و نفرین مردم شد که آرزو مي‌کرد کسی با او تماس نگیرد تا کمتر مورد ملامت واقع شود [والله اعلم].

طه:99
كَذَلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاءِ مَا قَدْ سَبَقَ وَقَدْ آتَيْنَاكَ مِن لَّدُنَّا ذِكْرًا
ـ [ای محمّد] ما این چنین از خبرهای گذشته بر تو حکایت مي‌کنيم و [اینک] از نزد خود ذکری [=قرآن] را به تو داده‌ایم. 78

______________
78- این آیه نیز تأیید دیگری است که پیامبر اسلام، این حکایات را نه از نزد خود، یا برگرفته از قصه‌هائی که میان معاصرین‌اش گفته مي‌شده، بلکه از طریق وحی دریافت مي‌داشته است.

طه:102
يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقًا
روزی که در صور دمیده شود 79 و مجرمین را در آن روز خیره شده [از هولناکی و بي‌خبری از واقعه] محشور خواهیم کرد. 80

______________
79- شرح مختصر در این مورد کفایت کننده نمي‌باشد. به نوشته «دمیدن در صور» از همین قلم در جلد 5 کتاب «پژوهشی در پرتو قرآن» و یا وبسایت نویسنده مراجعه نمائید. تشبیه بازآفرینی جهان به دمیدن در شیپور که در یهودیت و مسیحیت نیز وجود دارد، با تئوریهای علمی نیز هماهنگی دارد و تصویری که دانشمندان نجومی از پیدایش جهان از لحظه مه بانگ [Bing Bang] ارائه داده‌اند، فضای طی شده تا امروز را دقیقاً به شکل شیپور نشان مي‌دهد.

80- « زُرْق» را کبود چشم گفته‌اند که دلالت بر نابینائی مي‌کند و آیات 124 (20:124) و 125 همین سوره نیز بر کور محشور شدن اعراض کنندگان از یاد خدا تصریح شده است، اما کتاب‌های لغت معانی دیگری نیز برای رُزق برشمرده‌اند که با توجه به دنباله آیه ممکن است مناسب‌تر باشد. از جمله: به چیزی خیره شدن و چشم دوختن، تیزبینی، نگاهی آنچنان باز که سفیدی چشم آشکار گردد و... تیزبینی چشم در قیامت از نشانه‌هائی است که قرآن در جای دیگری نقل کرده است [ق 22 (50:22) - فَبَصَرُكَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ] همچنین خیره ماندن چشم و پلک نزدن از وحشت واقعه [ابراهیم 43 (14:43) - ...لا یَرْتَدُّ إِلَیْهِمْ طَرْفُهُمْ...]. با این تعاریف، احتمال دیگر این است که زُرق بودن مجرمان در روز محشر، همین وحشت‌زدگی و خیره شدن چشم‌ها باشد که زبان را از سخن گفتن به نجوا وا مي‌دارد [والله اعلم].
طه:107
لَّا تَرَى فِيهَا عِوَجًا وَلَا أَمْتًا
ـ [به گونه‌ای که] هیچ پَستی و بلندی در آن نمي‌بيني. 83

______________
83- به نظر مي‌رسد تغییر نظام جاذبه، با تحولاتی که در منظومه شمسی یا فراتر از آن پدید مي‌آيد، و نیز انفجار کوه‌ها و سرازیر شدن آتشفشان‌های عظیم، پوسته جامد زمین را با تمام چین‌خوردگیهایش به سطحی صاف تبدیل کند، همچنانکه موج انفجار یک بمب، موانع مقابلش را در هم مي‌ريزد و یکسان مي‌کند. ظاهراً همه زمین را دریای مذابی از مواد طبقات زیرین فرا مي‌گيرد.
طه:105
وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ يَنسِفُهَا رَبِّي نَسْفًا
ـ [ای پیامبر، مردم] از تو درباره [وضعیت] کوه‌ها [در قیامت] مي‌پرسند. بگو پروردگارم آن را به کلی متلاشی خواهد کرد. 82

______________
82- «نَسَفَ»، کندن و پراکندنی است که اجزای شئ را از هم جدا سازد. همچنانکه خاکستر را به باد مي‌دهند. این واژه پنج بار در قرآن آمده است که 4 بار آن در همین سوره [آیات 95 (20:95) و 107 (20:107) ] و بار دیگر در آیه 10 مرسلات (77:10) آمده است.

طه:108
يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِيَ لَا عِوَجَ لَهُ وَخَشَعَتِ الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمَنِ فَلَا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْسًا
در آن روز [همه برانگیخته‌شدگان] از فراخوانی که هیچ نارسائی در آن نیست پیروی کنند 84 و صداها در برابر خدای رحمان ساکت شود و جز صدائی بسیار آهسته نشنوی.

______________
84- «داعی» گویا فرشته‌ای باشد که با دمیدن در صور فراخوان زنده شدن مي‌دهد و «عِوَجَ» معنای کجی و بیراهه دارد، یعنی فراخوان آن فرشته، بیدارشدگان را مستقیم بدون هیچ انحرافی به سوی مقصدی كه مقررّ است سوق مي‌دهد، همچنانكه در طبیعت دنیائی مي‌بينيم وقتی نوزاد لاك‌پشت‌های دریائی از میان سواحل ماسه‌ای سر برمي‌آورند، هزاران هزار به دریا برمي‌گردند و به سوی مقصدی معین بی هیچ انحرافی حركت مي‌كنند. همین مثال در مورد ماهیها، خرچنگ‌ها و امثالهم صادق است. این مثال‌های دنیائی نمونه‌هائی از فراخوانی است كه بي‌هيچ استثنائی از یك «داعی» تبعیّت مي‌شود.

طه:109
يَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِيَ لَهُ قَـوْلًا
در آن روز، شفاعت [هیچکس] سودی نمي‌بخشد، جز کسی که خدای رحمان برای او [در شفاعت کردن] اجازه داده و به سخنی [در شفاعت] برای او راضی باشد. 85

______________
85- مشرکین معاصر نزول قرآن که نه اعتقادی به آخرت داشتند و نه به نبوّت و امامت، در حوادث ناگوار برای دفع ضرر و جلب منفعت، به بُت‌ها، که آنها را نماد فرشتگان، و فرشتگان را نیز دختران خدا! مي‌پنداشتند، پناهنده شده و آنها را برای برآورده شدن حاجات‌شان به دعا و نیاز «مي‌خواندند» و مي‌گفتند اینها شفیعان ما نزد خدا هستند [هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللهِ- یونس 18 (10:18) ]
بحث شفاعت در قرآن در چنین زمینه‌ای مطرح شده است. بي‌توجهی به این بستر تاریخی، برداشت‌های دل بخواهی از آیات شفاعت و بسط دادن آن به زمینه‌های دیگر، نتایج غلوآمیزی به بار مي‌آورد. معنای شفع، پیوند و یاری است، فرشتگان، که نیروهای عالم و کارگزار جهان‌اند، تنها از نقشی که خدا برای آنها تعیین کرده پیروی مي‌کنند و تنها کسانی را که مورد رضایت خدا باشند یاری مي‌رسانند.
«اذن الله» که معمولا «اجازه خدا» ترجمه مي‌شود، همان نظامات و سنت‌هائی است که به رهرو حق، چراغ سبز و اجازه عبور مي‌دهد. بنابراین اذن دو طرف دارد؛ حرکت مثبت از یک طرف، راه باز کردن و اجازه عبور از طرف دیگر. مثل آن که معلمی به شاگردان بگوید: دنبال تقلب و پارتی بازی نروید، کارنامة قبولی را جز کسی که از عهدة امتحانات برآید دریافت نمي‌کند.

طه:111
وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا
ـ [در آن روز] همه چهره‌ها در برابر آن [خدای] زنده جاوید و برپا دارنده، سر به زیرند 87 و هر که ستمی کرده باشد [خودش] تباه گشته است. 88

______________
87- منظور از وجوه، صورت ظاهری نیست، وجه نمایانگر شخصیت‌های مختلف با رویکردهای متفاوت به حقیقت است. ذكر نام «رحمن» در این آیه، به جای «الله»، سر به زیری آن وجوه را از شرمندگی ناسپاسی، نسبت به آن كه همه خوبیها از اوست نشان مي‌دهد.

88- «خَابَ» معنائی مقابل «فَلَحَ» دارد [قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا- شمس 9 (91:9) و 10] یعنی شکست و تباهی و عدم توفیق.

طه:112
وَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا يَخَافُ ظُلْمًا وَلَا هَضْمًا
و هر کس عملی از [انواع] اصلاحات، به انگیزه ایمانی انجام داده باشد، 89 [در روز داوری] نه از نادیده گرفتن زحماتش بترسد و نه از کاستن [اجر] آن. 90

______________
89- جملة حالیه «وَهُوَ مُؤْمِنٌ»، که معنای شرطی برای پذیرش عمل صالح دارد، در 6 آیه قرآن آمده است [نساء 124 (4:124) ، نحل 97 (16:97) ، اسراء 19 (17:19) ، طه 112 (20:112) ، انبیاء 94 (21:94) ، و غافر 40 (40:40) ]. در جهت مقابل نیز، ایمانی که منتهی به دستاورد خیری برای شخص نگردد، نفعی برای او نخواهد داشت [انعام 158 (6:158) - ...لا یَنْفَعُ نَفْسًا إِیمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْرًا...]. در این موارد به جای جمله «وَهُوَ مُؤْمِنٌ»، جمله حالیه «وَهُوَ مُحْسِن» [در حالی که نیکوکار باشد] را به کار برده است [بقره 112 (2:112) ، نساء 125 (4:125) ، و لقمان 22 (31:22) ]. از آنجائی که ایمانِ بدون عمل در فرهنگ قرآنی مفهومی ندارد، در این 3 مورد استثنائی، به جای ایمان، تسلیم وجه به خدا [من اسلم وجهه لله] را آورده است که گام اول ایمان محسوب مي‌شود. مثل: بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ... [بقره 112 (2:112) ].

90- ظلم مقابل عدالت است و به پایمال شدن حق گفته مي‌شود، اما هضم معنای نقص و کاهش دارد، در قیامت نه حق کسی نادیده گرفته مي‌شود، و نه کوچکترین بخشی از آن حذف مي‌شود.

طه:113
وَكَذَلِكَ أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا وَصَرَّفْنَا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْرًا
و ما بدین سان آن [=قرآن] را [به صورت متن] خواندنی روانی، نازل کردیم 91 و در آن انواع هشدارها را به اشکال مختلف بیان کردیم 92 شاید پروا کنند یا [حداقل] تذکری برای آنان تازه گردد.93

______________
91- واژة قرآن در اصل مصدر است، به معنی خواندن، از ریشه «قـَرَءَ»، به آنچه بر پیامبر مکرم اسلام(ص) نازل شده نیز به اعتبار آن که متنی خواندنی است، قرآن گفته مي‌شود [به سوره قیامه آیات 17 (75:17) و 18 نگاه کنید]. «عربی» نیز وصفی است برای قرآن، به معنای فصیح و روشن که واژة مقابل آن «عجمی» به معنای گنگ و نامفهوم است. اِعراب گذاری کلمات نیز برای روشن کردن آنها در تلفظ مي‌باشد.

92- معنای تصریف آیات، همچون صرف افعال مختلف در زبان عربی [رفتم، رفتی، رفت، رفتیم...]، بیان حالات مختلف و متنوع یک امر است تا هر کسی در حد درک و فهم و ذوق و استعداد خود آن را دریابد. تصریف آیات در قرآن یعنی خدا آن را به تناسب سن، سلیقه، سواد، و جنسیت، مطالب را در حدّ فهم آنها بیان کرده است.

93- در آیه 44 همین سوره (20:44) خطاب به موسی(ع) آمده بود که به ملایمت با فرعون سخن بگو شاید ذکر پذیرد یا بیم کند. در این آیه پروا داشتن [تقوا]، که ناشی از بیم گناه است، مقدّم بر تذکر آمده است.

طه:115
وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا
و ما پیش از آن [نیز در آغازِ آزمون انسان، برای پرهیز از پیروی از شیطان]، از آدم پیمانی گرفتیم 94 که به فراموشی سپرد و اراده استواری [در پایبندی به پیمان] در او نیافتیم. 95

______________
94- معنای عهد، پایبندی پیوسته به پیمانی است که با کسی بسته مي‌شود. آنچه در عهد، تعهد و معاهده اهمیت دارد، همین مراعات مستمری است که باید حفظ شود. حرف الی [در: لَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ] ابلاغ تعهد پروردگار به آدم را برای نگهداری دائمی این توصیه مي‌رساند.

95- عزم، قصد، اراده و قدرت تصمیم‌گیری با ثباتی است که به شخص تسلط بر نفس و استقامت مي‌دهد.


طه:116
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى
و [به یاد آر] زمانی را که به فرشتگان گفتیم بر آدم سجده کنید [=در خدمت رشد و کمال او باشید]، 96 پس همه سجده کردند مگر ابلیس که [از این کار] سر باز زد. 97

______________
96- سجده فرشتگان بر آدم را مي‌توان با نقش معلمین در مدرسه مقایسه کرد؛ دانش آموز در آغاز جز استعداد آموزش و فراگیری هیچ دانشی ندارد، این آموزگارانند که ظرف ذهنی او را در زمینه‌های مختلف علوم، به تدریج در طول سالیان تحصیل پُر مي‌کنند و سرانجام همه معلومات خود را در راه رشد و کمال دانش‌آموزان به آخر مي‌رسانند. معنای سجده، همین در خدمت پدیده مافوق و برتر درآمدن است، و اگر در قرآن به دفعات به سجده ماه و خورشید و کوه و درخت و سایر موجودات در آستان پروردگار اشاره شده، معنایش رام و تسلیم و در خدمت مشیت خدا بودن است. نقش فرشتگان نسبت به انسان، همچون نقش معلمان، خارج کردن آدمیان از انواع تاریکیها به سوی نور است. به این منظور وقتی سیر تکاملی حیات از نظر مادی به اوج رسید، خداوند با دمیدن از روح خود در وجود انسان [نَفَخَت فیهِ مِن رُوحی] و اختیار و استعدادی که در نهاد آدمی قرار داد، فرشتگان را، که حامل نیروها و کارگزاران جهان هستی اند، فرمان داد در خدمت رُشد و کمال این تازه به عرصه وجود درآمده باشند.

97- نام ابلیس 11 بار در قرآن تکرار شده است. این نام از «بَلَسَ‌» مشتق شده و اِبلاس، یأس و تحیر ناشی از نومیدی و اندوه است. فرشته‌ای که سجده بر آدم بر او سخت آمد و از فرمان خدا سر پیچید، خود بزرگ‌بینی کرد و با تکیه بر برتری آتش بر خاک [یا انرژی بر مادّه]، تعصب نژادی ورزید، اما نه تنها به بزرگی نرسید، بلکه به خاطر «منیّت»، از مقام خود ساقط و از رحمت ربّ محروم و «مأیوس» شد. نام ابلیس نمایانگر همین محرومیت از رحمت ربوبی است.

طه:117
فَقُلْنَا يَاآدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى
پس گفتیم: ای آدم! بی گمان این [موجود] دشمن تو و همسرت میباشد، پس مبادا [با وسوسه و فریب‌هایش] شما را از بهشت براند، که به سختی و رنج افتی. 98

______________
98- محیط بهشت، محیط فراوانی و رفاه است که رزق همگان در آن به وفور و بی دریغ از پیش آماده گشته است، این آدمیانند که با استعمار و استثمار و بهره‌کشی از دیگران و تجاوز به حقوق ضعیفان، تعادل و توزیع عادلانه امکانات را به هم مي‌زنند و موجب انباشته شدن ثروت از یک سو و فقر و محرومیت از سوئی دیگر مي‌شوند. حیوانات جنگل هرچند در تنازع بقاء با یکدیگرند، اما چون به حریم و حدود و حوائج غریزی خود قانع‌اند، توسعه طلبی و تمامیت خواهی ندارند، از زمانی که «اختیار» و امکان عبور از غرائز پدید آمد، محیط بهشتی، که چه بسا در همین زمین بوده باشد، میدان تنازع و تخاصم بنی آدم گردید.


طه:119
وَأَنَّكَ لَا تَظْمَأُ فِيهَا وَلَا تَضْحَى
و بی تردید نه تشنه خواهی شد و نه آفتاب‌زده، 100
______________
100- آب و آفتاب نیز نعمات رایگان و مقدّر پروردگارند، اما آب را که عامل آبادانی مزارع و باغات است و خاک را که خشت خانه‌هاست، فرعون‌های روزگار در کنترل خود مي‌گيرند تا سلطه خویش را محکم سازند [...أَلَیْسَ لِی مُلْكُ مِصْرَ وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی...- زخرف 51 (43:51) ]

طه:120
فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَاآدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا يَبْلَى
پس [با وجود این توصیه] شیطان وسوسه‌اش کرد و گفت: ای آدم، آیا [مي‌خواهي] تو را به شجره جاودانگی 101 و فرمانروائی زوال‌ناپذیر راهنمائی کنم؟ 102 [تا عمری ابدی و ثروتی تمام نشدنی داشته باشی].

______________
101- درباره میوه ممنوعه‌ای كه آدم و همسرش از آن خوردند ، سخن‌های بسیار گفته شده است. عده‌ای گفته‌اند سیب بوده، كسانی هم گفته‌اند گندم بوده است:
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم

اما در قرآن فقط گفته شده است: «به این شجره نزدیك نشوید» [فلاتقرباهذه الشجره....]
منظور از نزدیك شدن به شجره‌ای كه موجب ظلم مي‌شود چیست؟ البته معنای متعارف «شجره»، همان درخت قابل فهم همگان است. اما این كلمه به معانی غیر مادّی هم در قرآن به كار رفته است. همچون: «شجره طیبه» و «شجره خبیثه» [در تمثیل كلام توحیدی و كلام شرك آمیز]، «شجره ملعونه» كه مفسرین به سلسله بنی امیه نسبت داده‌اند، «شجره زقوم» در قعر جهنم، و مواردی دیگر. اتفاقاً ابلیس نیز آدم و همسرش را به «شجره خلد» [شجرة جاودانگی] فریب داد!

به طور كلی در زبان عربی به هر چیزی كه همچون درخت دارای ریشه و اساس، تنه اصلی، شاخ و برگ و میوه و محصول باشد، شجره مي‌گويند. یعنی هر چیزی كه نظام و شبكه و شاخه و شعبه داشته باشد و سیستم و سلسله مراتبی همچون درخت در آن قابل مشاهده باشد. سیستم‌های حكومتی نیز ریشه در فرهنگ و عقاید مردم، تنه اصلی [زمامدار]، سلسله مراتبی همچون شاخ و برگ و عملكرد منفی یا مثبتی همچون میوه تلخ و شیرین دارند. آیا نمي‌توان شجره‌ای را كه نزدیك شدن به آن موجب ظلم مي‌گردد، در زبان نمادین و به گونه سمبلیك، همان پیروی از شیطان در نافرمانی از رحمان دانست كه سرآغاز سلسله انحرافات بعدی مي‌گردد؟

102- بزرگترین ترس و نگرانی آدمی دو چیز است: 1- پیر شدن و ترس از مرگ، 2- از دست دادن مالکیت‌های اعتباری و قدرت. این که 14 بار در قرآن به مؤمنان وعده داده شده است که در بهشت نه ترسی خواهند داشت و نه حُزنی [لا خوف علیهم و لاهم یحزنون]، عطف به همین نیاز ذاتی آدمی است که تنها در بهشت تأمین مي‌گردد و اتفاقاً شیطان آدم و همسرش را در دنیا به چنین فریبی وسوسه کرد [فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ...وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَهِ إِلاَّ أَنْ تَكُونَا مَلَكَیْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ- اعراف 20 (7:20) ]. مَلک شدن آدمی، همان فرشته صفت شدن اکتسابی اوست که شایسته جایگاه بهشتی اش مي‌کند، او باید در بهشتی ساختن زمین مشارکت نماید تا در رستاخیز، از میراث‌بران بهشتی باشد که در بنایش سهیم بوده است.

طه:121
فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى
پس [با فریب‌ شیطان] هر دو از آن خوردند، 103 در نتیجه [با ظهور اختیار و خیر و شرّ،] شرمگاهشان بر آنها آشکار شد و شروع کردند از برگ آن باغ بر آن پوشاندن 104 و [به این ترتیب] آدم پروردگارش را نافرمانی کرد و به راه تباهی افتاد.

______________
103- در این آیه، خوردن از آن درخت [فَأَكَلاَ مِنْهَا] و در اعراف 22 (7:22) [فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَهَ]، چشیدن آن را مطرح کرده است. تفاسیر سنتی عموماً از خوردن گندم یا سیب سخن گفته‌اند، اما قرآن از خوردن‌های دیگری که در آن نه دست به کار برده مي‌شود و نه دهان، شواهدی آورده است، مثل: خوردن مال مردم [توبه 34 (9:34) ، نساء 161 (4:161) ، مائده 62 (5:62) ، بقره 188 (2:188) ]، رشوه خواری [مائده 42 (5:42) ، 63 (5:63) ]، خوردن مال یتیم [نساء 4 (4:4) ، 6 (4:6) ، 10 (4:10) ]، مصرف نامناسب اموال خود در زندگی [نساء 29 (4:29) ، بقره 188 (2:188) ]، میراث‌خواری [فجر 19 (89:19) ]، رباخواری [بقره 285 (2:285) ، آل‌عمران 130 (3:130) ]، دین فروشی و ارتزاق از آن [بقره 174 (2:174) ]. آیا نهی از نزدیک نشدن به آن شجره، نهی از ارتکاب این اعمال نیست؟اما از میان 63 مورد مشتقات کلمه ذائقه که در قرآن آمده است، تنها یک مورد [اعراف 22 (7:22) ] به چشیدن از این شجره اشاره شده و بقیه موارد تماماً از چشیدن‌های دیگری مثال زده است. مثل: چشیدن عذاب [30 بار]، چشیدن رحمت [7 بار]، چشیدن نتیجه اعمال بد [5 بار]، وبال اعمال [4 بار]، چشیدن مرگ [4 بار] و همچنین چشیدن‌های: نعمت، نتیجه فراموشی، سرما، سوء، خشم و خشونت، خزی در دنیا و...چرا با وجود چنین تنوعی در موضوع خوردن و چشیدن ، همه اذهان متوجه خوردن میوه ممنوعه شده است؟ جز اسرائیلیاتی که از طریق یهودیان مسلمان شده یا نسخه برداری از مطالب بعضاً تحریف شده توارت از قرون گذشته وارد تفاسیر نخستین شده است؟

104- این را همه شنیده‌ایم كه آدم و حوا برای پوشاندن اندام‌ جنسی خود از برگ درختان بهشتی استفاده كردند. این تصور را نقاشان نیز در تابلوهای فراوانی، به اتکاء آنكه در دوران اولیه [دوران غارنشینی]، آدمیان مشابه حیوانات عریان بوده‌اند، به تصویر كشیده‌اند.اما در قرآن نه تنها اثری از برهنگی آدم و همسرش به چشم نمي‌خورد، بلكه از نشانه های بهشت آنان «هرگز گرسنه و برهنه نشدن» را شمرده است:
طه 118 (20:118) - إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِیهَا وَلا تَعْرَى- در آنجا نه گرسنه می شوی و نه عریان
از آن مهم‌تر، به بیان قرآن؛ هدف شیطان از فریب آدم و همسرش ، اصلا كندن همین لباس آنان بوده است!!
اعراف 27 (7:27) - یا بَنِی آدَمَ لاَ یفْتِنَنَّكُمُ الشَّیطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیكُم مِّنَ الْجَنَّهِ ینزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیرِیهُمَا سَوْءَاتِهِمَا....
ای فرزندان آدم ، شیطان فریبتان ندهد ، چنانچه پدر و مادرتان را فریفت و از بهشت بیرون راند؛ او جامة آنها را بر مي‌كند تا بدیهای [سوآه] آنان را به آنها بنمایاند....
صرفنظر از معنای برهنگی و ابعاد درونی و بیرونی [جسمی و روحی] آن، آنها بر خلاف تصور عمومی برهنه نبوده‌اند كه پس از خوردن از شجره اقدام به پوشاندن خود كرده باشند.آنچه در قرآن چندین بار ذكر شده است، آشكار شدن بدیها [سوآه]ی آنها پس از چشیدن از شجره بوده است. آیا منظور از آشكار شدن «سواه»، اندام‌های جنسی است، یا به گونه نمادین، هر آنچه را كه آشكار شدنش موجب شرم و حیا گردد، از جمله معایب و مفاسد اخلاقی، شامل مي‌شود و مفهوم برملا شدن و ظهور و بروز بدیها دارد؟ به طور كلی، حیوانات با نیروی غریزه محافظت مي‌شوند و در برابر خطرات خارجی عریان و بی پناه نمي‌مانند. به عنوان مثال، حیوانات هرگز گرفتار سوء هاضمه ناشی از پُرخوری یا اسراف در غریزه جنسی و سایر غرایز نمي‌شوند، ولی آدمی با اختیاری كه در اسراف و زیاده روی دارد، گرفتار بیماریهای گوارشی و جنسی مي‌گردد و بدیهایش [سواه] آشكار مي‌گردد. در واقع این شیطان است كه لباس حفاظت و كنترل [تقوا] را از تن‌ها در مي‌آورد . نگاه كنید به نکات زیر:
الف] فریب شیطان اصلا به قصد آشكار كردن بدیهای نهفته در آدم و همسرش بوده است [اعراف 20 (7:20) ]:
پس شیطان آن دو را وسوسه كرد تا آنچه از بدی هایشان بر آنها پوشیده و نهان بود، بر ایشان آشكار سازد.
ب] آشكار شدن بدیها بلافاصله پس از خوردن از «شجره» اتفاق افتاده است [اعراف 22 (7:22) ]:
پس شیطان آن دو را دلالتی فریب‌كارانه كرد. پس همین كه شجره را چشیدند، بدیهایشان بر آنها آشكار شد و شروع به پوشاندن خود از برگ درختان بهشتی كردند.
ج] هدف شیطان چیزی جز برهنه ساختن آدم از پوشش[های درونی و بیرونی] نبوده است [اعراف 27 (7:27) ]:
ای فرزندان آدم، شیطان فریب‌تان ندهد، چنانچه پدر و مادرتا
ن را از بهشت بیرون راند او لباس آنها را از تن‌شان بر مي‌كند تا بدیهایشان را به آنها بنمایاند.
خیر و شرّ، خدمت و خیانت، نیك و بد و به طور كلی زیبایی و زشتی یا جاذبه رحمانی و شیطانی در جان همه ما زمینه ظهور و بروز دارد. ما در واقع مجموعه‌ای از استعدادهای متضاد هستیم كه بر حسب نوع زندگی خود، آنها را از قوه به فعلیت رسانده و صفاتی را كه در ضمیر و نهادمان نهان است آشكار مي‌كنيم. خوب و بد برای موجودی مطرح است كه اختیار انتخاب و خود آگاهی داشته، ارزش و ضد ارزش را بشناسد. بر هیچ حیوانی نمي‌توان خرده گرفت كه چرا بر حیوانی دیگر حمله كرده است! آنها جز به فرمان غریزه و تبعیت از ژن‌های خود عمل نمي‌كنند. اما با اختیاری كه به آدمی داده شده است، برای اولین بار امكان اشتباه و آشكار شدن خودخواهی ها [به جای خدا خواهیها] در زمینة جاودانگی و مالكیت مطلق پیدا شد. به این ترتیب آدم با «نسیان»، اولین تجربه ناموفق عزم و اراده را تحقق داد.
از آنجايي كه ارزش‌های اخلاقی اموری ذهنی و قراردادی هستند، درك و فهم آنان برای توده‌های مردم، به خصوص انسان‌های اولیه چندان آسان نبوده است. اما شكم و شهوت را كه قویترین غرایز اولیه به شمار مي‌روند، آدمیان در هر سطح و سن و سوادی عمیقاً احساس مي‌كنند . بنابراین در سناریوی سكونت آدم در بهشت، به گونه سمبلیک، از «خوردن» و آشكار شدن «بدی ها» [سوآه] یاد شده است تا هر كسی در هر زمان و مكانی آن را به فراخور فهم و فراست خود دریابد.
با چنین نگاهی، چه بسا معانی نمادهای به كار رفته در این قصه برای ما روشن‌تر شود. آیا نمي‌توان برگ بهشت را، كه بدیها را مي‌پوشاند، همان تقوای اخلاقی دانست؟ مگر در قرآن نیامده است كه «لباس تقوا بهترین لباس هاست»: اعراف 26- ای فرزندان آدم، ما برای شما لباسی قرار دادیم تا بدیهایتان را بپوشاند و لباسی برای زیبایی و آرایش و لباس تقوا، كه این بهترین است. این از نشانه‌های خداست، باشد تا یادآور شوید.
البته نمي‌توان نادیده گرفت كه در قرآن [بقره 121 (2:121) ] آمده است كه آدم و همسرش به محض چشیدن از شجره و آشكار شدن «سوآه»شان، اقدام به پوشاندن خود با برگ‌های بهشت كردند. اگر معنای «سوآه» را شرمگاه یعنی اندام جنسی بگیریم، این برداشت با آیاتی كه تصریح مي‌كند آنها در بهشت پوشیده بودند، و سعی ابلیس در برهنه ساختن آنها بود، تناقض پیدا مي‌كند. مگر آنكه بگوییم آشكار شدن اندام‌های جنسی یكی از موارد و مصادیق «سوآه» است و از آنجا كه غریزه جنسی قویترین و محسوس‌ترین غرایز است، احساس شرم و گناه از خطای در آن آشكارتر و قابل فهم‌تر بوده است. هیچ حیوانی اندام جنسی خود را نمي‌پوشاند، در عالم حیوانات كه تحت فرمان غریزه هدایت شده الهی هستند، خطا و خیانت و گناهی واقع نمي‌شود. احساس «شرم» و «گناه» آنگاه آغاز شد كه اختیار و انتخاب بر آدم و همسرش [نوع آدمی] عرضه گردید. اتفاقاً در تورات نیز خوردن از میوة ممنوعه رمز آگاهی از ارزش‌های نیك و بد شمرده شده است. سفر پیدایش، فصل3 بند 4- ...خدا خوب میداند زمانی كه از میوه آن درخت بخورید چشمان شما باز می شود و مانند خدا می شوید و می توانید خوب را از بد تشخیص دهید [همچنین در بند 20].
نكتة فوق برای فهم مسئله است وگرنه در هیچ آیه قرآن، در ارتباط با داستان آدم، مطلقاً ذکری از كلمه «عورات»، كه مفسرین بجای كلمه «سوآه» به كار برده‌اند، نشده است و معلوم نیست این قضیه خیالی از كجا وارد ذهنیت مسلمانان شده است! چه بسا این برداشت را هم مفسرین از تورات گرفته باشند.
در قرآن همه جا از آشكار شدن «سوآه» یاد كرده است. سوآه كه از كلمه سوء [بدی] مشتق مي‌شود، به چیزی گفته مي‌شود كه ظاهر شدنش شرم آور باشد. گویا به این خاطر، شارحین این قصه سراغ اندام‌های جنسی رفته‌اند كه شرم آشكار شدن‌شان بدیهی تر است!؟ معنای دقیق كلمة «سوآه» را، كه پنج بار در قرآن و تماماً در داستان آدم بكار رفته است، در داستان اختلاف دو فرزند آدم، كه تجربه پدر را تكرار كردند، به روشن‌ترین وجه مي‌توان دریافت. وقتی یكی از آن دو[قابیل] برادر خود [هابیل] را به قتل رساند، جنازة مقتول آشكاركننده جنایت و عداوت ناشی از حسادت در نفس قاتل گردید. او كه نمي‌دانست با مدرك جنایت چه كند، با مشاهدة كلاغی كه چیزی را در خاك مخفی مي‌كرد، جنازة برادر را در خاك پنهان نمود! وصف جنازة مقتول در قرآن، با همان كلمه «سوآه»، مي‌تواند راهنمایی باشد برای تبیین این كلمه؛ وقتی جسم عزیزترین وابستگان هم باید به سرعت در خاك پوشیده شود، وگرنه بوی منزجر كننده‌اش همگان را فراری مي‌دهد، فساد اخلاقی انسان و عصیان پروردگار بیشتر آشكار كننده زشتیهای نفس مي‌گردد. اگر مفارقت روح حیاتی از جسم انزجار مي‌آورد، مفارقت روح خدایی از آن چه می كند؟

طه:123
قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى
ـ [آنگاه خدا] گفت: همگی از آنجا هبوط کنید [=نزول موقعیت و مقامی کنید؛ و در شرایط جدید] 106 برخی با یکدیگر دشمنی خواهید داشت، 107 پس هرگاه هدایتی از جانب من آمد، هر کس از هدایت من پیروی کند، گمراه و بدبخت نخواهد شد.

______________
106- در آیات مربوط به گزینش آدم، همه جا مسئله هبوط او از بهشت مطرح شده است. تصور عمومی از هبوط، فرود آمدن مكانی است. در حالی که فرود مقامی و كاهش موقعیت و منزلت، با توجه به موارد دیگری كه این كلمه در قرآن به كار رفته است [از جمله هبوط بنی اسرائیل از زندگی ساده در صحرا به زندگی مصرفی شهر] مناسب‌تر مي‌باشد. اتفاقاً هم ابلیس پس از امتناع از سجده به آدم از جایگاه منزلتی فرشتگان هبوط كرد [اعراف 13 (7:13) ] و هم كشتی نوح نیز پس از فروكش كردن آب به سطح زمین هبوط كرد [هود 48 (11:48) ].

107- در هر سه سورة بلندی كه به ماجرای هبوط آدم و آدمیان پرداخته است، به مسئله عداوت بعضی ازانسان‌ها نسبت به بعضی دیگر پس از هبوط از موقعیت بهشتی اشاره شده است:
بقره 38 (2:38) و اعراف 25 (7:25) - قَالَ اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِی الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِینٍ...
طه123 (20:123) - قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِیعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ....
به راستی چه ارتباطی میان هبوط از بهشت و پدیدار شدن دشمنی موجود است؟ به نظر مي‌رسد رمز مسئله در همان موضوع «اختیار» و امكان گرایش به تحریكات ابلیس در دو راهی رحمان یا شیطان نهفته باشد. در عالم حیوانی، هر چند جنگ و كشتار وجود دارد، اما همة این تحركات ناشی از تنازع بقاء و اصل انتخاب اصلح است كه به فرمان غرایز و ژن‌ها عمل مي‌كند و كوچك‌ترین عداوت و عنادی در آن نقش ندارد. اما در عالم انسان‌ها، وسوسه‌های شیطانی زمینه‌های بالقوه حرص و حسد، بخل و كینه و عصبیت و عناد را به فعلیت و ظهور و بروز مي‌رساند و آتش‌ها به پا مي‌كند. این همان شجره‌ای است كه آدم با اولین عصیان در برابر خدا، با فریب شیطان آثار آنرا چشید [فاكلامنها] و فرزندان او این شجره را آبیاری كردند و همچنان مي‌كنند.

طه:126
قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنسَى
ـ [خدا] گوید: همانطور که نشانه‌های ما را که برای تو مي‌آمد نادیده گرفتی، امروز نادیده گرفته مي‌شوي 109 .

______________
109- بدیهی است که هیچکس از چشم خدا دور نمي‌ماند، منظور بي‌توجهی و محرومیت است. همچنانکه در بازار به کسی که پولی ندارد اعتنائی نمي‌کنند.
طه:125
قَالَ رَبِّ لِـمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَقَدْ كُنتُ بَصِيرًا
ـ [در آن روز] گوید: صاحب اختیارا، چرا مرا کور محشور کردی؟ من که همواره بینا بودم. 108

______________
108- مي‌گويند: بیسواد کور است! در کشورهای پیشرفته امروزی و در آینده‌ای نه چندان دور، اگر کسی با کامپیوتر آشنا نباشد و نتواند به شبکه اینترنت متصل شود، عملاً همچون بیسوادان کور خواهد بود. کسانی که به دنیا چسبیده و خود را به شبکة معنوی الهی وصل نکرده باشند، چشم بصیرتی برای ادامه راه و تکامل در آینده ندارند.


طه:127
وَكَذَلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ يُؤْمِن بِآيَاتِ رَبِّهِ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَى
و ما کسی را که زیاده‌روی کرده 110 و به آیات پروردگارش ایمان نیاورد این چنین جزا مي‌دهيم و مسلماً عذاب آخرت سخت‌تر و پاینده‌تر است.

______________
110- اسراف، مقابل میانه‌روی و اعتدال است و در هر کاری مي‌تواند صدق کند. مسرفین از حدّ گذرند‌گان در انحراف هستند.

طه:129
وَلَـوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَكَانَ لِزَامًا وَأَجَلٌ مُّسَمًّى
و اگر نبود کلمه‌ای [=عامل مهلتی] از جانب پروردگارت که [بر نظام علت و معلولی و جزای فوری گناه] پیشی گرفته، و سرآمدی که [تا روز قیامت] دارد، حتماً [عوارض گناه بی درنگ] دامن‌گیر مي‌شد.

طه:131
وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَى
و [نه تنها از آزادی مخالفین راضی باش، بلکه] به بهره‌مندی هائی از تجملات زندگی دنیایی [نیز] که به برخی منکران بخشیده‌ایم، چشم [نارضایتی و مخالفت] مدوز، ما خواسته‌ایم در این [تجملات] آنها را بیازماییم. [مطمئن باش] رزق پروردگار تو بهتر و پاینده‌تر است.

طه:132
وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا لَا نَسْأَلُكَ رِزْقًا نَّحْنُ نَرْزُقُكَ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى
و خانواده خود را به نماز [=رویکرد به خدا] سفارش کن 113 و بر اینکار صابر باش [مداومت و پیگیری داشته باش]، ما از تو [در قبال نماز] رزقی نمي‌خواهيم، [بلکه] ما خود تو را روزی مي‌دهيم و سرانجام [پیروزی] در پرهیزکاری [=تسلط بر نفس] است.

______________
113- معنای امر همه جا فرمان یک جانبة رسمی نیست که باید پذیرفته گردد، به خصوص در مورد نماز که امری قلبی است، این امر معنای سفارش و توصیه و آموزش دارد.

طه:130
فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُـولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ آنَاءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّكَ تَرْضَى
پس [تو نیز] در برابر آنچه [از کفر و عناد] مي‌گويند صبور باش و پیش از برآمدن آفتاب و قبل از غروب آن و [همینطور] در پاره‌ای از شب و اطراف روز، پروردگارت را [در بی عیب و نقص بودن نظاماتش] ستایش کن تا راضی شوی. 112

______________
112- تغییر نگاه از زمین به آسمان و از مناسبات مخالفت‌آمیز جوامع بشری به نظام حکیمانه الهی در طلوع و غروب خورشید، کسی را که از آزادی مشرکین و کفار در انکار توحید، قیامت و نبوّت ناراضی و دلتنگ است، در نمازهای پنج‌گانه‌اش در اوقات متنوع شب و روز به این حقیقت مي‌رساند که در تداخل نور و تاریکی و در تناوب و تداوم شب و روز، خیر و برکتی نهفته است که دلالت بر مشیت حکیمانه الهی مي‌کند. در این نظام بی عیب و نقص، وجود مخالف، نه تنها عیب و ایرادی محسوب نمي‌شود، بلکه باید از میدان دادن به آنان استقبال کرد و از آن «راضی» بود.

طه:133
وَقَالُوا لَـوْلَا يَأْتِينَا بِآيَةٍ مِّن رَّبِّهِ أَوَلَمْ تَأْتِهِم بَيِّنَةُ مَا فِي الصُّحُفِ الْأُولَى
و [منکران] گفتند: چرا [محمد، اگر راست می‌گوید] معجزه‌ای از سوی پروردگارش برای ما نمي‌آورد؟ آیا دلیل روشنی از آنچه در کتب گذشته است، برای آنها نیامده است؟ 114

______________
114- معجزه برای باوراندن یک حقیقت به مردمی بوده که تنها از طریق حواس ظاهری چیزی را مي‌پذيرفتند. ظاهراً این آیه حاوی این پرسش است که اگر شما کتاب‌های پیشین [صحف الاولی] را باور کرده‌اید، قرآن نیز بینائی را برای شما عرضه کرده است که در آنها وجود دارد؟ و اگر هم کتاب‌های پیشین را قبول ندارید [که نداشتند] نشان مي‌دهد درخواست معجزه بهانه است؟

طه:135
قُلْ كُلٌّ مُّتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحَابُ الصِّرَاطِ السَّوِيِّ وَمَنِ اهْتَدَى
بگو: همه منتظریم [=ما منتظر یاری خدا و شما منتظر نابودی ما]، پس منتظر باشید؛ به زودی خواهید دانست اهل میانه‌روی [در تعادل] و هدایت پذیری چه کسانی اند. 115

______________
115 – تربّص و ترقّب و انتظار معنائی نزدیک به هم دارند؛ با این تفاوت که در «تربّص»، سرانجام و نهایت یک مسئله مورد انتظار است، در «ترقّب»، مراقبت و حفاظت از چیزی که باید منتظر نتیجه‌اش بود و بالاخره در «انتظار»، نفسِ نظر کردن و شتاب نداشتن در آن.

ویرایش بوسیله کاربر 1402/09/28 04:18:01 ب.ظ  | دلیل ویرایش: edit

کاربرانی که در حال مشاهده انجمن هستند
Guest
جهش به انجمن  
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.

قدرت گرفته از YAF 1.9.6.1 | YAF © 2003-2025, Yet Another Forum.NET
این صفحه در مدت زمان 19.186 ثانیه ایجاد شد.