logo
پر بازدید ترین عناوین تالار از ابتدا: مطالب زیبا با آیات (تعداد مشاهده:170715)    ایه 59 سوره احزاب(حجاب):زنان مسلمان،جلباب(روپوش) رابه بدن خود نزدیک کنند تا مورد اذیت قرار نگیرند (تعداد مشاهده:133440)    آیا زنان کفار که به اسارت مسلمانان در می آیند بر مسلمانان حلال میشوند و زناشویی با آنها اشکال ندارد (تعداد مشاهده:123372)    اوقات نماز های یومیه در قران (تعداد مشاهده:89853)      پر بازدید ترین عناوین سه ماه گذشته: آيا كشف حجاب،مجازات شلاق دارد؟ قواعدفقهی تعیین جرم و مجازات و تعزیزات چيست؟    آيا توصيفاتي كه در آيات مختلف قران براي نعمات بهشت شده است، تمثيل است يا وافعي؟    مشخصات حكومت صالح و ناصالح در قران : حكومت فرعوني چه ويژگيهايي دارد؟    عذاب و مغفرت خدا مشمول قانون عام است و منحصر به گروه خاصي نيست.       آخرین رویداد تالار: قران پویان 14 ساله شد : خلاصه اماری 13 سال فعالیت تالار گفتگوهای قران پویان      

توجه

Icon
Error

ali Offline
#1 ارسال شده : 1400/12/04 12:54:00 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,740

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
ترجمه تدبر و فهم سوره فاطر: نكات تفسيري ايات ابتداي سوره فاطر


الحَْمْدُ للَّهِ فَاطِرِ السمَوَتِ وَ الاَرْضِ

كلمه ((فاطر(( از ماده ((فطر(( است ، كه - به طورى كه راغب گفته - به معناى شكافتن از طرف طول است . و اگر كلمه فاطر بر خداى تعالى اطلاق شده ، به عنايت استعاره اى بوده است ، گويا خداى تعالى عدم را پاره كرده ، و از درون آن آسمانها و زمين را بيرون آورده ، بنابراين ، حاصل معناى آيه اين مى شود: ((حمد خدا را كه پديد آورنده آسمانها و زمين است ، به ايجادى ابتدايى ، و بدون الگو(( و بنابراين كلمه فاطر همان معنايى را مى دهد كه كلمه بديع و مبدع دارند، با اين تفاوت كه در كلمه ابداع ، عنايت بر نبودن الگوى قبلى است ، و در كلمه فاطر عنايت بر طرد عدم و بر ايجاد چيزى است از اصل ، نه مانند كلمه صانع كه به معناى آن كسى است كه مواد مختلفى را با هم تركيب مى كند، و از آن صورتى جديد (از قبيل خانه ، ماشين ، و امثال آن ) كه وجود نداشت ، درست مى كند.
و مراد از آسمانها و زمين مجموع عالمى است كه به چشم مى بينيم ، كه هم شامل آسمانها و زمين مى شود، و هم شامل مخلوقاتى كه در آن دو است

تفسير الميزان

میان دو فعل: «خَلَقَ» و «فَطَرَ» تفاوتی موجود است؛ خلق ممکن است تکراری یا مسبوق به سابقه باشد، آدمیان نیز در کار خلق صنعت و ساختمان هستند، اما فطر از شکافتن عدم و پدید آوردن خلقتی بدیع و نوین سخن می‌گوید.

بازرگان

ايا ملائكه ، داراي بال هستند؟

جَاعِلِ الْمَلَئكَةِ رُسلاً أُولى أَجْنِحَةٍ مَّثْنى وَ ثُلَث وَ رُبَعَ ...
كلمه ملائكه جمع ملك - به فتحه لام - است ، كه موجوداتى هستند مخلوق خدا، و واسطه هايى بين او و بين عالم مشهود، كه آنان را موكل بر امور عالم تكوين و تشريع كرده است ، و بندگان محترمى هستند كه هرگز خدا را در هر صورتى كه به ايشان فرمان بدهد نافرمانى نمى كنند، و به هر چه ماءمور شوند انجام مى دهند.
بنابراين ، جمله ((جاعل الملائكة رسلا(( اشعار بلكه دلالت دارد بر اينكه تمام ملائكه - چون كلمه ملائكه جمع است و در آيه با الف و لام آمده افاده عموم مى كند - رسولان و واسطه هايى بين خدا و بين خلق هستند، تا اوامر تكوينى و تشريعى او را انجام دهند، و ديگر وجهى ندارد كه ما كلمه ((رسل (( را كه در آيه است اختصاص دهيم به آن ملائكه اى كه بر انبياء نازل مى شدند. با اينكه قرآن كلمه ((رسل (( را بر ملائكه اى كه واسطه وحى نبودند نيز اطلاق كرده

مراد از اينكه ملائكه داراى بالها اولى اجنحة هستند
و كلمه ((اءجنحة (( جمع جناح است ، كه در پرندگان به منزله دست انسان است ، و پرندگان به وسيله آن پرواز مى كنند، و به فضا مى روند و برمى گردند، و از جايى به جاى ديگر نقل مكان مى كنند.
وجود فرشتگان نيز مجهز به چيزى است كه مى توانند با آن كارى را بكنند كه پرندگان آن كار را با بال خود انجام مى دهند، يعنى ملائكه هم مجهز به چيزى هستند كه با آن از آسمان به زمين و از زمين به آسمان مى روند، و از جايى به جاى ديگر كه مأمور باشند مى روند، قرآن نام آن چيز را ((جناح (( (بال ) گذاشته ، و اين نامگذارى مستلزم آن نيست كه بگوييم ملائكه دو بال نظير بال پرندگان دارند، كه پوشيده از پر است ، چون صرف اطلاق لفظ مستلزم آن جناح ، نيست ، همچنان كه الفاظ ديگرى نظير جناح نيز مستلزم معانى معهود نمى باشد مثلا، وقتى كلمه عرش و كرسى و لوح و قلم و امثال آن را درباره خداى تعالى اطلاق مى كنيم ، نمى گوييم عرش آنها و كرسى و لوح و قلمش نظير كرسى و لوح و قلم ماست ، بله اين مقدار را از لفظ جناح مى فهميم كه : نتيجه اى را كه پرندگان از بالهاى خود مى گيرند، ملائكه هم آن نتيجه را مى گيرند، و اما اينكه چطور آن نتيجه را مى گيرند از لفظ جناح نمى توان به دست آورد.

جمله ((اولى اجنحة مثنى و ثلث و رباع (( صفت ملائكه است ، و كلمه ((مثنى (( و ((ثلاث ((، و كلمه ((رباع (( هر سه الفاظى هستند كه بر تكرار عدد دلالت دارند، يعنى كلمه مثنى به معناى دو تا دو تا است ، و كلمه ((ثلاث (( به معناى سه تا سه تا، و كلمه رباع به معناى چهار تا چهار تا است . گويا فرموده خداوند بعضى از فرشتگان را، دو بال داده و بعضى را سه بال ، و بعضى را چهار بال . و جمله ((يزيد فى الخلق ما يشاء((- بر حسب سياق ، خالى از اشاره به اين نكته نيست ، كه بعضى از ملائكه بيش از چهار بال هم دارند.

((ان اللّه على كل شى ء قدير((- اين جمله تمامى مطالب قبلى را تعليل مى كند، ممكن هم هست تنها تعليل جمله اخير باشد، ولى احتمال اول روشن تر به نظر مى رسد.

گفتارى درباره ملائكه ، اوصاف چهارگانه ملائكه در قرآن و حديث

در قرآن كريم مكرر كلمه ملائكه ذكر شده ولى نام هيچ يك از آنان را نبرده مگر جبرئيل و ميكائيل را و بقيه ملائكه را با ذكر اوصافشان ياد كرده ، مانند: ملك الموت و كرام الكاتبين و سفرة الكرام البرره و رقيب و عتيد و غير اينها.
و از صفات و اعمال ملائكه كه در كلام خدا و در احاديث سابق ذكر شده اند، يكى اين است كه ملائكه موجوداتى هستند شريف و مكرم ، كه واسطه هايى بين خداى تعالى و اين عالم محسوس هستند، به طورى كه هيچ حادثه اى از حوادث و هيچ واقعه اى مهم و يا غير مهم نيست ، مگر آنكه ملائكه در آن دخالتى دارند، و يك يا چند فرشته ، موكل و مأمور آنند، اگر آن حادثه فقط يك جنبه داشته باشد يك فرشته ، و اگر چند جنبه داشته باشد چند ملك موكل بر آنند.و دخالتى كه دارند تنها و تنها اين است كه امر الهى را در مجرايش به جريان اندازند، و آن را در مسيرش قرار دهند، همچنان كه قرآن در اين باره فرموده : ((لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون ((.

صفت دومى كه از ملائكه در قرآن و حديث آمده اين است كه : در بين ملائكه نافرمانى و عصيان نيست ، معلوم مى شود ملائكه نفسى مستقل ندارند، و داراى ارادهاى مستقل نيستند، كه بتوانند غير از آنچه كه خدا اراده كرده اراده كنند، پس ملائكه در هيچ كارى استقلال ندارند، و هيچ دستورى را كه خدا به ايشان تحميل كند تحريف نمى كنند، و كم و زيادش نمى سازند، همچنان كه فرمود: ((لا يعصون اللّه ما امرهم و يفعلون ما يؤمرون ((.

صفت سوم اينكه : ملائكه با همه كثرتى كه دارند، داراى مراتب مختلفى از نظر بلندى و پايينى هستند بعضى مافوق بعضى ديگر، و جمعى نسبت به مادون خود آمرند، و آن ديگران مأمور و مطيع آنان ، و آنكه آمر است به امر خدا امر مى كند، و حامل امر خدا به سوى مأمورين است ، و مأمورين هم به دستور خدا مطيع آمرند، در نتيجه ملائكه به هيچ وجه از ناحيه خود اختيارى ندارند، همچنان كه قرآن كريم فرموده : ((و ما منا الا له مقام معلوم (( و نيز فرموده : ((مطاع ثم امين (( و نيز فرموده : ((قالوا ما ذا قال ربكم قالوا الحق ((.

● بيان اينكه وجود ملائكه مادى و جسمانى نيست

صفت چهارم اينكه : ملائكه از آن جا كه هر چه مى كنند به امر خدا مى كنند، هرگز شكست نمى خورند، به شهادت اينكه فرموده : ((و ما كان اللّه ليعجره من شى ء فى السموات و لا فى الاءرض (( و از سوى ديگر فرموده : ((و اللّه غالب على امره (( و نيز فرموده : ((ان اللّه بالغ امره ((

از اين جا روشن مى شود ملائكه موجوداتى هستند كه در وجودشان منزه از ماده جسمانى اند، چون ماده جسمانى در معرض زوال و فساد و تغيير است ، و نيز كمال در ماده ، تدريجى است ، از مبداء سير و حركت مى كند تا به تدريج به غايت كمال برسد، و چه بسا در بين راه به موانع و آفاتى برخورد كند و قبل از رسيدن به حد كمالش از بين برود، ولى ملائكه اين طور نيستند.
و نيز از اين بيان روشن مى شود اينكه در روايات ، سخن از صورت و شكل و هيئتهاى جسمانى ملائكه رفته ، - كه پاره اى از آن را در روايات سابق ملاحظه فرموديد - از باب تمثل است ، و خواسته اند بفرمايند: فلان فرشته طورى است كه اگر اوصافش با طرحى نشان داده شود، به اين شكل درمى آيد، و به همين جهت انبيا و امامان ، فرشتگان را به آن صورت كه براى آنان مجسم شدند، توصيف كرده اند و گرنه ملائكه به صورت و شكل درنمى آيند.

● و توضيحى در مورد تمثل ملائكه به اشكال و تهيات جسمانى
آرى فرق است بين تمثل و شكل گيرى ، تمثل ملك به صورت انسان ، معنايش اين است كه ملك در ظرف ادراك آن كسى كه وى را مى بيند، به صورت انسان درآيد، در حالى كه بيرون از ظرف ادراك او، واقعيت و خارجيت ديگرى دارد، و آن عبارت است از صورتى ملكى


تفسير الميزان

«ملائکه» و «بال»
در رابطه با آیه 1 البته تصور ملائکه بصورت انسانی (آنهم با صورت زنانه) و در حالیکه دو عدد بال مانند پرندگان نیز در شانه­هایشان هست، خرافه و خیال است و هیچ واقعیی ندارد.

اینکه فرموده «ملائکه را فرستادگانی قرار داد که دارای بالهائی هستند»، از کلمه «فرستادگان» معلوم می­شود موجودات با شعور و آموزش یافته­ای هستند که برای انجام امر معلومی مأموریت یافته­اند اما اینکه فرموده «دارای بالهائی» هستند، به زبان مخاطب صحبت کرده و می­باید «وسیلۀ نقل و انتقال» را مورد نظر قرار داده باشد. زیرا چنانکه می­دانیم «بال» بدرد جائی می­خورد که «هوا» موجود باشد و خارج از کره زمین، فقط تا ارتفاع چند کیلومتر آنقدر هوا هست که بتوان در آن «بال زد» آیا پس از آن که دیگر هوا نیست و امکان «بال زدن» وجود ندارد، دیگر ملائکه ­ای نیست؟ در حالیکه در آیه به وضوح تصریح بر «آسمانها» نموده که طبعاً در آنجا هم ملائکه هستند. اما اینکه فرموده «فرستادگانی» هستند بما کمک می­کند موضوع را کمی بهتر بفهمیم.


در کلمه «فرستاده»، مفهوم «مأموریت»، «مبدأ» و «مقصد» و «توانائی بر انجام مأموریت» و از این نوع مفاهیم نهفته است. با توجه به آیه، چنین فهمیده می­شود که ملائکه موجوداتی هستند:
1- با شعور، 2- آموزش یافته برای انجام امور خاص، 3- دارای توانائی لازم برای انجام مورد مأموریت، 4- دارای تفاوت و تنوع بسیار زیاد نسبت به یکدیگر.
موضوع اخیر از آنجا فهمیده می­شود که وقتی ما آدم­ها که عیناً شبیه یکدیگر هستیم اینقدر تفاوت در درک و استعداد و قدرت و امکانات داریم، ملائکه که شبیه یکدیگر نیستند و از لحاظ اصل وجودشان با یکدیگر تفاوت اساسی زیادی دارند، چه تنوع و تفاوت عظیمی نسبت به یکدیگر می­توانند داشته باشند.
چنین بنظر می­آید که ملائکه کارگزاران اداره امور کل جهان باشند.
مثلاً یکی از چیزهائی که سبب اداره امور جهان می­شود و اگر آن نباشد جهان مادی از هم می­باشد، جاذبه عمومی است.
مثلاً می­توان مفهوم جاذبه عمومی را با توجه به مطلب آیه 1 چنین نامگذاری کرد: «سازمان ملائکۀ نگهدارِ اجزاءِ عالم در کنار یکدیگر و مانع فروپاشی آن».
اگر چنین تعبیری بکار ببریم در آنصورت کل جهان را «زنده» و «هدفمند» و «راهسپار بسوی مقصدی خاص» احساس کرده­ایم. زیرا برای هر امری مأموران با شعور قدرتمند آموزش یافته­ای برای انجام آن­ها متصور است و چون امور، زیاد و متنوع است، بی­نهایت ملائکه نیز قابل تصور است.
مثلاً جاذبه، نور، ارزاق، حرکت کلی جهان، وقوع قیامت هر کدام به بی­نهایت امور زیر مجموعه خویش بستگی دارد و هر یک به مَلِکی نیازمند است که برحسب موضوع، دارای دو امکان (= دو بال) یا سه امکان (= سه بال) یا چهار امکان (= چهار بال) یا بیشتر می­باشد (که این «بیشتر» بودن در آیه محدود نشده است)


تفسير مرحوم جمال گنجه اي


«الملائكة» كه باصطلاح جمع محلّى به (ال) است حالتى استغراقى دارد كه كل فرشتگان را شامل است، و اينان كلا رسولان و فرستادگان خدايند، چه در حمل تشريع بر پيامبران و چه در كارگزارى هاى ديگر جهان، و در جمع همگان به شغل رسالتهايى الهى اشتغال دارند.
"أولى اجنحة" كه داراى بال و پرهاى دو گانه يا سه گانه يا چهار گانه اند و "يزيد فى الخلق ما يشاء" بيش از آنها است كه "فى الخلق" هم زياده بالهاى فرشتگان را شامل است و هم بالها و جسمها و جانهاى ديگر آفريدگاران را، چنانكه آياتى از قبيل "و السماء بنيناها باييد و انا لموسعون" (51:47) خود گواهى است بر توسعه گام به گام جهان كه آفريدگار هرگز توقفى در تحولات كمى و كيفى جهان ندارد كه "و كل يوم هو فى شأن" (55:29): حضرتش در هر واحد زمان ربوبى به كارى مشغول است.

تفسیر فرقان

اجنحه از ریشه جنح: اصل الواحد در اين ماده ميل و رغبت به چيزي يا عملي يا جهتي است و خصوصياتش با اختلاف موارد و موضوعات متفاوت ميشود. ميگويند: جَنَحَ إلی الشَّيء؛ يعني به سوي آن ميل كرد. جَنَحَ اللَّيلُ: يعني شب به پايان ميل كرد و به قوس نزولش رسيد. جَنَحَ الرَّجُلُ: يعني بدن مرد خم شد و از راستي ميل كرد. و جانِحَۀ، دنده منحني مايل است و جَوانِح، دندهها هستند. جُناح مانند سؤال، در اصل مصدر يا اسم مصدر است و به معناي انحراف از عدل و استقامت يا چيزي است كه از اين انحراف حاصل ميشود. اما فرق ميان مَيل، جَنح و رَغبَۀ اين است كه رغبت عبارت است از ميل همراه با علاقه قلبي و محبت و جُنوح، ميل همراه با عمل است و ميل، مطلق گرايش است. اما جَناح (بال)، ظاهر اين است كه در اصل صفت بوده مانند جَبان و درباره آنچه پرنده به وسيله آن ميل ميكند، به كار رفته است و آن براي پرنده، به منزله دست، براي انسان است؛ چرا كه انسان با استفاده از دست، به سوي چيزي يا از چيزي ميل ميكند و جَناح (بال) براي پرنده، مظهر اراده، ميل، رغبت و حركتش به سوي چيزي است كه ميخواهد و مصداق ظاهري ميل و رغبت است.وَ اخفِض جَناحَكَ لِلمُؤمِنينَ (سورۀ مباركۀ حجر آيه 88)گفتيم كه جَناح عامل ميل و حركت و مظهر قدرت و عمل و مصداقي براي قوه فعّالة است و خَفض (پايين آوردن آن) اشاره به شكستن و پايين آوردن آن توانايي است، تا جايي كه در مقابل مؤمنين، توانايي و برتري از آن به چشم نيايد، بلكه او براي ايشان تواضع ميكند و با ايشان انس ميگيرد و مهرباني ميكند.فَلا جُناحَ عَلَيهِ اَن يَطَّوَّفَ بِهِما (سورۀ مباركۀ بقره آيه 158) يعني اين اعمال انحراف از حق و رويگرداني از راه دين نيست.

التحقیق فی کلمات القران


كلمات كليدي: تدبر فهم سوره فاطر ملائكه رنگ

ویرایش بوسیله کاربر 1401/01/13 11:51:38 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

ali Offline
#2 ارسال شده : 1400/12/08 09:09:16 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,740

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
ترجمه تدبر و فهم سوره فاطر :

سئوال: چگونه دنيا و شيطان ادم را نسبت به خدا مي فريبد؟

يَاأَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ فاطر:5
ای مردم! وعده خدا [در رستاخیر قیامت] مسلماً شدنی است، پس مبادا زندگی دنیا شما را بفریبد و مبادا فریب‌دهنده [=شیطان، قدرت، ثروت، جاه، مقام و...] شما را نسبت به خدا فریب دهد.9

پاسخ 1
__________
9 – چگونه می‌شود کسی مردم را در مورد خدا فریب دهد!؟ به نظر می‌رسد «بد خداشناسی» [سوء ظن بالله] خود فریب بزرگی است که هم موجب شرک در طاعت [از دیگران] می‌گردد و هم می‌تواند خوش باوری و سطحی‌نگری پدید آورد. برخی می‌گویند: خدا ارحم الراحمین است و محال است بنده‌ای را عذاب کند! این البته کلمه حقی است که نتیجه باطلی از آن گرفته می‌شود؛ معلم نیز مهربان و دلسوز محصلین است، اما لازم است مطابق عدالت و حکمت به هر کس کارنامه عمل خودش را بدهد. آری خدا ارحم الراحمین است، اما عذابش نیز [که نتیجه عمل خود ماست] شدید است [حجر 5]. آری خدا بخشنده گناه و توبه‌پذیر است، اما در ضمن شدیدالعقاب نیز هست [غافر 3].

تفسير بازرگان

پاسخ 2

معناى جمله : ولايغرنكم بالله الغرور

و در جمله ((و لا يغرنكم باللّه الغرور(( كلمه غرور - به فتحه غين - مبالغه از غرور به ضمه غين - است و آن عبارت است از اغفالگرى كه بسيار اغفال مى كند، و ظاهرا - به طورى كه گفته اند - منظور از آن شيطان است . و اين خود احتمالى است كه تعليل در آيه بعدى ، يعنى جمله ((ان الشيطان لكم عدو...(( آن را تأييد مى كند.

و معناى اينكه فرمود: زنهار كه غرور، شما را به خدا مغرور نكند اين است كه شيطان نظر مردم را يكسره به حلم و عفو خدا از يك سو، و به مظاهر امتحان و استدراج و كيدش از سوى ديگر، متوجه سازد، از يك سو به ايشان تلقين كند كه خدا حليم و بخشنده است ، و از سوى ديگر بگويد: به دنياپرستان بنگريد كه چگونه از عذاب خدا ايمنند، هر چه بيشتر در طلب دنيا مى كوشند، و بيشتر ا ز خدا غافل و در لجن زار گناه مستغرق مى شوند زندگى شان بهتر و راحت تر، و در بين مردم داراى مقامى رفيع تر مى شوند.


اين جاست كه شيطان از وسوسه هاى خود نتيجه مى گيرد، و به دل آنان مى افكند كه اصلا هيچ احترام و ارزشى نيست ، مگر در پيشرفت زندگى دنيا، و در ماوراى اين زندگى خبرى نيست ، و اين وعده و وعيد و قيامت و حساب و بهشت و دوزخى كه دعوت هاى دينى از آن خبر مى دهند، مشتى خرافات است .
در نتيجه مى توان گفت : مراد از غرور و فريب دادن شيطان انسان را نسبت به خدا، اين است كه : انسان را از آن معامله اى كه خداوند در برابر غفلت و ظلم انسان ، با انسان مى كند غافل سازد.
چه بسا بعضى از مفسرين گفته اند كه : مراد از ((غرور(( - به فتحه غين - دنياى حيله گر است ، كه انسانها را فريب مى دهد، و جمله و ((لا يغرنكم باللّه الغرور(( تاءكيد جمله ((فلا تغرنكم الحيوة الدنيا(( است ، كه معناى همان جمله را تكرار كرده .

تفسير الميزان

شيطان دشمن شماست پس شما هم او را دشمن بگيريد!

فاطر:6
إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا يَدْعُو حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِيرِ
مسلماً شیطان دشمنی [خطرناک] برای شماست، پس او را [به طور جدی] دشمن بدارید، او هواداران ِ [رام و تسلیم] خود را تنها به همین دلیل [به هوس‌ها] دعوت می‌کند تا [همچون خودش] دوزخی گردند.10
__________
10 – این ماهیت شیطان است که هر کس را جذب کند، همانند خود می‌سازد. همچنان که پروانه‌های پیرامون شمع در شعله آن می‌سوزند.
تفسیر بازرگان


إِنَّ الشيْطنَ لَكمْ عَدُوُّ فَاتخِذُوهُ عَدُواًّ ...
اين جمله تعليل نهى قبلى است ، كه مى فرمود: ((و لا يغرنكم باللّه الغرور((، و مراد از دشمنى شيطان اين است كه : او به جز اغواء و گمراه ساختن انسانها كارى ندارد، تمامى هم او در اين است كه نگذارد حتى يك انسان به سعادت زندگى و حسن عاقبت برسد. و مراد از اينكه فرمود: شما هم او را دشمن خود بگيريد، اين است كه : از پذيرفتن دعوتش به سوى باطل اجتناب كنيد، و او را در آنچه به عنوان دايه مهربان تر از مادر به شما پيشنهاد مى كند، اطاعت مكنيد. و به همين جهت دشمنى او را با جمله ((انما يدعوا حزبه (( تعليل نمود.

پس جمله ((انما يدعوا حزبه ليكونوا من اصحاب السعير(( در مقام تعليل دو جمله قبل است ، يكى جمله ((شيطان دشمن شما است (( و يكى هم ((شما هم او را دشمن خود بگيريد((. و كلمه ((حزب (( به معناى عده اى از مردم است كه غرض واحد آنها را جمع كرده و يكى ساخته ، و ((لام (( در جمله ((ليكونوا(( لام تعليل است ؛ چون دوزخى شدن مردم هدف نهايى براى دعوت شيطان است . و كلمه ((سعير(( به معناى آتش افروخته است ، و يكى از نامهايى است كه در قرآن براى دوزخ ذكر شده .


افَمَن زُيِّنَ لَهُ سوءُ عَمَلِهِ فَرَءَاهُ حَسناً فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشاءُ وَ يهْدِى مَن يَشاءُ ...
اين آيه تقرير وبيان آن تقسيمى است كه آيه قبلى متضمن آن بود، يعنى تقسيم مردم را به كافرى كه عذابى شديد دارد، و مومنى كه به صالحات عمل مى كند، و مغفرت و اجرى كبير دارد. و منظور آيه اين است كه : اين دوجور مردم عاقبت امرشان يكسان نيست .
بنابراين ، جمله ((افمن زين له سوء عمله فراه حسنا(( مبتدايى است كه خبرش حذف شده ، و آن عبارت است از جمله ((كمن ليس ‍ كذلك (( يعنى آيا كسى كه عمل زشتش در نظرش زيبا شده مثل كسى است كه اين طور نيست ؟ و حرف ((فاء(( كه بر سر كلمه ((من (( در آمده ، فاى تفريع است ، كه جمله را بر معناى آيه قبلى تفريع مى كند، و اين را نتيجه آن مى سازد. و استفهامى كه در آيه شده استفهام انكارى است . و مراد از كسى كه عمل زشتش در نظرش زيبا شده ، كافر است ، مى خواهد اشاره كند به اينكه كافر فهمش معكوس و وارونه ، و عقلش ‍ مغلوب شده ، عمل خود را بر خلاف آنچه كه هست مى بيند، و معناى آيه اين است كه : آن كس كه عمل زشت خود را زيبا مى بيند، با آن كس كه بد را بد و خوب را خوب تشخيص مى دهد، يكسان نيست .

و جمله ((فان اللّه يضل من يشاء و يهدى من يشاء(( انكار مساوات سابق را تعليل مى كند، مى فرمايد: كافرى كه وضعش چنين است ، و مؤمنى كه بر خلاف اوست ، مساوى نيستند، براى اينكه خدا يكى از آن دو را به مشيت خود گمراه كرده ، و آن كافر است ، كه به خاطر همين گمراهى ، بد را خوب مى بيند، و ديگرى را به مشيت خود هدايت فرموده و آن مؤمن است كه عمل صالح را دوست مى دارد و انجام مى دهد، و عمل زشت را زشت مى داند.

البته بايد دانست كه اين گمراه كردن خدا، ابتدايى نيست (براى اينكه به حكم آيات بسيارى از قرآن ، خداوند موجودات را عموما و انسان را بخصوص به سوى كمالش هدايت فرموده )، بلكه اين اضلال مجازاتى است ، كه وقتى كسى در برابر حق خضوع نكند، و لجبازى و مقاومت نمايد، خدا او را گمراه تر مى سازد، و نسبت دادن چنين اضلالى به خدا هيچ مانعى ندارد.

و كوتاه سخن اينكه : اختلاف كافر و مؤمن از نظر عاقبتشان به حسب وعده الهى كه اولى را به عذاب و دومى را به رحمت وعده داده به خاطر اختلافى است كه آن دو از نظر اضلال و هدايت الهى دارند، و نشانه اين اختلاف آن است كه طرز ديد آن دو مختلف است ، يكى زشت را زيبا مى بيند و ديگرى زشت را زشت ، و زيبا را زيبا مى بيند.


((فلا تذهب نفسك عليهم حسرات (( - كلمه ((حسرات (( جمع ((حسرت (( است ، كه به معناى اندوه از چيزى است كه فوت شده ، و پشيمانى از آن است ، و اين كلمه در آيه منصوب است ، چون مفعول له است . و مراد از اينكه فرمود: ((نفست بر ايشان نرود(( اين است كه تو خود را با اندوه از اينكه چرا اينان ايمان نمى آورند، هلاك مكن .
و اين جمله فرع و نتيجه فرق سابق است ، و معناى مجموع آن چنين است : ((حالا كه معلوم شد اين دو طايفه به خاطر اضلال و هدايتى كه از جانب خدا دارند، مختلفند، پس ديگر جا ندارد به خاطر اينكه به تو كافر شدند و تو را تكذيب كردند از شدت اندوه خود را هلاك كنى ؛ چون اين خدا است كه به كيفر كفرشان و اينكه بد را خوب ديدند، نمى گذارد ايمان بياورند، و خدا به آ نچه كه مى كنند داناست ، امر بر او مشتبه نمى شود، و با آنها جز به حق رفتار نمى كند، و جز به حق كيفرشان نمى دهد.((
از اينجا روشن مى شود كه جمله ((ان اللّه عليم بما يصنعون (( در موضع تعليل است براى جمله ((پس تو خودت را از غصه آنان هلاك مكن (( و مى فرمايد رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) نبايد خود را از اندوه بر ضلالت كفار، و حتمى شدن عذاب آنان هلاك كند، براى اينكه اين خدا است كه آنها را گمراه كرد، وخود او به آنچه مى كند داناست .

ترجمه تفسير الميزان جلد 17 صفحه 24


فاطر:8
أَفَمَن زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يَصْنَعُونَ
آیا کسی که رفتار زشت او در نظرش آراسته شده و آن را پسندیده می‌بیند11 [همچون کسی است که واقع‌نگر باشد؟]، مسلماً خدا هر که را خواهد [مطابق نظاماتش و عملکرد او] گمراه می‌کند و هر که را خواهد [به سوی سعادت] رهبری می‌کند. پس [ای پیامبر] مبادا جانت را از حسرت‌ها [ی ایمان نیاوردن آن‌ها] از دست بدهی!12 خدا به آنچه [به خیال خود با زرنگی] می‌کنند بس داناست.13

__________
11 – از خود راضی بودن، نوعی خودفریبی است که معیار ارزشی را به جای حق، تابع هوای نفس می‌کند، در این صورت هر آنچه خود پسندد، نیکو می‌شمارد، تا جایی که زشت‌کاری‌هایش را زیبا و فسادش را اصلاح می‌بیند. نگاه کنید به: محمد 14 (47:14) ، غافر 37 (40:37) ، رعد 33 (13:33) ، یونس 12 (10:12) ، انعام 122 (6:122) ، بقره 11 (2:11) و...

12 – از شگفتی‌های شخصیت پیامبر مکرم اسلام(ص) یکی هم «دردمندی» نسبت به مسائل و مشکلات مردم و غم و غصه جانکاهی بود که برای سرنوشت ابدی آنان داشت. قرآن در وصف این خصلت پیامبر آورده است: «رسولی از میان خودتان برخاسته است که تحمل رنج‌های شما برای او گران می‌آید. حریص [سعادت] شما و نسبت به مؤمنین مهربان است» [توبه 128 (9:128) ]

در قرآن 9 بار سخن از محزون بودن پیامبر به خاطر مردم رفته است
[حجر 87 (15:87) ، نحل 127 (16:127) ، نمل 70 (27:70) ، آل‌عمران 176 (3:176) ، مائده 41 (5:41) ، انعام 33 (6:33) ، یونس 65 (10:65) ، لقمان 23 (31:23) ، و یس 76 (36:76) ] که اهمیت این مطلب را نشان می‌دهد. این احساس عمیق قلبی و دردمندی تا آستانه مرگ را قرآن علاوه بر آیه 8 این سوره در آیات زیر نیز یادآور شده است:
شعراء 3 (26:3) : [لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ] تو نزدیک است جان خود را از اینکه منکران ایمان نمی‌آورند از دست بدهی.
کهف 6 (18:6) : [فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا] تو از تأسف نسبت به ایمان نیاوردن آنان به این پیام نو [قرآن] نزدیک است جان خود را به هلاکت اندازی.
13 – میان فعل «یصنعون» با یعلمون و یفعلون تفاوت ظریفی است؛ یصنعون که با صنعت و تصنع هنرمندانه توأم است، به رفتاری گفته می‌شود که برای فریب مردم با ظاهری آراسته و حق به جانب و هنرمندانه انجام می‌شود. همچون ریا کاری، تصنع و تقدس ظاهری دکان داران دین [مائده 63].

تفسير بازرگان


ویرایش بوسیله کاربر 1401/01/13 11:11:57 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

ali Offline
#3 ارسال شده : 1400/12/12 07:49:07 ب.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,740

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
ترجمه تدبر و فهم سوره فاطر: نکات تفسیری سوره فاطر :ارتباط کلمه طیب با عمل صالح چیست؟


فاطر:10

مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَالَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَكْرُ أُولَئِكَ هُوَ يَبُورُ

هر که [همواره] خواهان سربلندی است، پس [بداند] سربلندی به تمامه منحصر به خداست [=با تقرّب به او حاصل می‌شود، زیرا] به سوی او [نه معبودی دگر] کلام پاک صعود می‌کند و عمل صالح آن را بالا می‌برد16 [=رشد و کمال ما به توفیق اوست]، و کسانی که نقشه‌های تبه‌کارانه می‌کشند،17 سزای آنها عذابی شدید است و نقشه‌های آنها است که به تباهی می‌انجامد.
______________

منظور از عبارت مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا چیست؟

: جمله ((من كان يريد العزة فلله العزة جميعا(( سياقش آن نيست كه بخواهد اختصاص عزت به خدا را بيان كند، به طورى كه غير از خدا كسى دستش به آن نرسد، و نمى خواهد بفرمايد هركس در طلب عزت برآيد، چيزى را طلب كرده كه وجود ندارد، و ناشدنى است ، بلكه معنايش اين است كه هركس عزت مى خواهد بايد از خداى تعالى بخواهد، زيرا عزت همه اش ملك خدا است ، و هيچ مو جودى نيست كه خودش بالذات عزت داشته باشد.


راغب در كتاب مفردات گفته : كلمه ((عزت (( به معناى آن حالتى است كه نمى گذارد انسان شكست بخورد، و مغلوب واقع شود، و از همين قبيل است كه مى گويند: ((ارض عزاز : زمينى سخت (( و در قرآن فرموده : ((ايبتغون عندهم العزة فان العزة لله جميعا((.

پس صلابت ، اصل در معناى عزت است ، چيزى كه هست از باب توسعه در استعمال ، به كسى هم كه قاهر است و مق هور نمى شود، عزيز گفته اند، مانند: ((يا ايها العزيز((، و همچنين در معنى غلبه استعمال كرده اند، مانند: ((و عزنى فى الخطاب (( و در قلت و صعوبت منال استعمال كرده اند مانند: ((و انه لكتاب عزيز(( و در مطلق صعوبت و سختى به كار برده اند، مانند: ((عزيز عليه ما عنتم (( و عزت به معناى غيرت و حميت نيز آمده ، مانند آيه ((بل الّذين كفروا فى عزة و شقاق (( و آياتى ديگر.


سئوال: معناى جمله «اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه » چیست؟ ایا عمل صالح، عقاید حق را بالا می برد یا برعکس؟

پاسخ 1
ضمير در ((اليه (( به خداى سبحان برمى گردد، و مراد از كلم طيب عقايد حق از قبيل توحيد است ، و مراد از صعود آن تقربش به خداى تعالى است ، و مراد از عمل صالح هر عملى است كه بر طبق عقايد حق صادر شود و با آن سازگار باشد. و فاعل در جمله ((يرفعه (( ضميرى است مستتر، كه به عمل صالح برمى گردد، و ضمير مفعول به كلم طيب رجوع مى كند.

البته مفسرين در تفسير آيه اقوال ديگرى دارند، مثلا، بعضى - به طورى كه قبلا هم اشاره كرديم - گفته اند: ((مراد از صعود كردن كلم طيب ، اين است كه : خدا آن را قبول مى كند، و در برابر پاداش مى دهد.(( بعضى ديگر گفته اند: ((مراد آن است كه : ملائكه با نامه عملى كه از ايمان و اطاعت بنده نوشته اند، به سوى خداى تعالى صعود مى كنند((. بعضى ديگر گفته اند: ((مراد صعود به آسمان است كه مجازا آن را صعود به سوى خدا خوانده ((.

بعضى گفته اند: ((فاعل جمله ((يرفعه (( ضميرى است كه به كلم طيب برمى گردد، و ضمير مفعول كه در آخر اين جمله است به عمل صالح رجوع مى كند، و معناى جمله اين است كه : كلم طيب عمل صالح را بالا مى برد به اين معنا كه عمل صالح هيچ فايده اى ندارد، مگر آنكه از توحيد ناشى شود((. بعضى ديگر گفته اند: ((فاعل در ((يرفعه (( ضميرى است مستتر، كه به خداى تعالى برمى گردد، و معناى عبارت اين است كه : عمل صالح را خدا بالا مى برد.

ليكن هيچ يك از اين وجوه خالى از بعد نيست ، و آنچه به ذهن نزديك تر است همان معنايى است كه ما ذكر كرديم

تفسیر المیزان

پاسخ 2

سخنان پاكيزه تنها سوى او بالا مى رود، و كار شايسته را (خدا) رفعت مى بخشد.
«يصعد» در اين "الكلم الطيب" صعود و بالا رفتن خودى است كه بالا برنده اى هم نمى خواهد، زيرا اين كلم طيب است، كه پيش از عمل صالح در تمام ابعاد لفظى، عقيدتى، اخلاقى و نيت بر مبناى فطرت و عقل و شريعت داراى پاكيزگى كلى است، و روى همين اصل هم به خودى خود «اليه» بسوى حضرت اقدس الهى Iكه منهاى زمان و مكان مى باشد و اينها سوى مكانت و موقعيت ربانى است «يصعد»: بالا مى رود
اما "العمل الصالح" كه «يرفعه» اينجا نخست بالا برنده اين عمل صالح خداست كه بدنبال "الكلم الطيب" با تناسب و شايستگى با همان كلم طيب بالا مى رود، زيرا مجرد عمل صالح نه بالا مى رود و نه بالا برده مى شود بلكه مبدء بالا رفتنش در هر صورت كلم طيب است.
سپس فاعل دوم كه خود عملى صالح است كلم طيب را برتر و بالاتر مى كند. گرچه كلم طيب كه عمل صالح را بدنبال دارد به خودى خود بالا رونده است ولى با همپائى عمل صالح بالاتر مى رود.


و اينجا اگر كلم طيب با ترك عمل صالح باشد اصولا بالا رفتنى هم نيست چون در اين صورت طيب نيست، چنانكه عمل هم بدون كلم طيب بالا رفتنى نيست، ولى كلم طيب با عدم دسترسى به عمل صالح خود به خود بالا رفتنى است، و در صورت دسترسى به عمل صالح و انجامش با همين وسيله بالاتر مى رود، و بالاخره چنانكه در آياتى مانند (58:11) آمده است خدا مؤمنان و عالمان ربانى را با درجاتى بالا مى برد، و از جمله آيه (14:24) است كه اصل كلمه طيبه را ثابت در زمينه دلهاى موحدان و فرعش را در سماء ربانيت دانسته.
در جمع كلم طيب همان ولاية الله و ولاية اهل الله است همچون رسول الله(صلى الله عليه وآله) و عترت معصومش(عليهم السلام)، در هر دو بعد درونى و برونى.

تفسیر فرقان

پاسخ 3

16 – تمثیل گفتار و رفتار آدمی به صعود و ترفیع [«إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ»] چقدر زیبا و لطیف با آیه قبل در بیان صعود ذرات رطوبت در پرتو گرمای خورشید و نقش باد در بالا بردن و به ارتفاع رساندن آن [در مرحله تقطیر] شباهت دارد. گویی این حقیقت را می‌خواهد القاء کند که روح‌های پاک و سبک [از آلودگی شرک] به نیروی عمل صالح، خود را به قرب خدا نزدیک می‌سازند و اوج می‌گیرند و آثار وجودی‌شان همچون باران حیات‌بخش، آدمیان افسرده و مرده را زنده و بالنده می‌کند.

تفسیر بازرگان

پاسخ4

اعتقادات صحیح و عمل صالح
در رابطه با آیه 10، اصل، همان «کلمه پاک» است که از جنس اعتقادات صحیح باشد و ظاهراً عمل صالح مانند «سوخت» است که به بالا رفتن آن کمک می­کند. و از اینجا معلوم می­شود که اصل، کسب اعتقادات صحیح است که در جهان بعدی بدرد می­خورد اما عمل صالح، اعتقادات صحیح را بهتر و صحیح­تر و تمیزتر و «بالا رونده­»تر می­کند.

تفسير مرحوم گنجه اي


وَالَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَكْرُ أُولَئِكَ هُوَ يَبُورُ

معناى آيه چنين مى شود: كسانى كه مكرهايى زشت مى كنند، عذابى شديد دارند، و مكر اينان كه مكر مى كنند، بى نتيجه و نابود است و اثر زنده اى كه مايه سعادت و عزتشان باشد ندارد.



مراد از مكر سيئات و اينكه فرمود: و مكر اولئك هو يبور

مراد از ((سيئات انواع مكرها و حيله هايى است كه مشركين آنها را وسيله كسب عزت مى پنداشتند. و چون آيه شريفه مطلق است ، شامل همه مكرها كه مشركين عليه رسول خدا (صلى اللّه عل يه وآله وسلم ) كردند. و مكرهايى كه ساير مشركين عليه دين خدا مى كنند، مى شود. هر چند بعضى از مفسرين گفته اند: ((منظور خصوص آن حيله هايى است كه قريش عليه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) در ((دارالندوه (( و غير آن طرح ريزى مى كردند، از قبيل : حبس و اخراج و قتل ، و خدا كيد آنها را به خودشان برگردانيد، و از مكه به سوى چاه بدر بيرونشان آورده و در آنجا به كشتنشان داد، و در چاهشان افكند، پس همان حبس و اخراج و قتل ، به خودشان برگشت . هر چند كه اين وجه خوبى است ، ليكن - همان طور كه گفتيم - آيه شريفه مطلق است .

و وجه اتصال صدر آيه يعنى جمله ((من كان يريد العزة فلله العزة جميعا(( به ذيل آن ، يعنى جمله ((اليه يصعد الكلم الطيب (( اين است كه : مشركين قريش آلهه خود را وسيله عزت و شوكت خود مى گرفتند، همچنان كه قرآن كريم در اين باره فرموده : ((و اتخذوا من دون اللّه آلهه ليكونوا لهم عزا((.

از اين رو خداى سبحان اين طالبان عزت را به سوى خودش دعوت كرد، و اين چنين تذكرشان داد كه عزت همه اش از خدا است . و در توضيح و بيان آن فرمود: براى اينكه يگانه پرستى به سوى او صعود مى كند، و عمل صالح هم آن را در صعود كردن كمك مى دهد، در نتيجه انسان به خدا نزديك مى شود، و در اثر نزديك شدن از منبع عزت كسب عزت مى كند.

و اما كسانى كه مكر مى كنند، و به هر مكرى دست مى زنند، تا به خيال خود عزتى كسب كنند، بر عكس عذابى شديد دارند، و مكرهايى كه مى كنند همه نابود و بى نتيجه مى شود، نه به جايى مى رسد و نه عزتى برايشان كسب مى كند


تفسیر المیزان


17 – «مکر» همان چاره‌جویی و تدابیری است که هر کس برای مقابله با دشمن یا حل مشکلات خود به کار می‌برد. این صفت از بُعد مثبت به خدا نیز، به دلیل نظاماتش در مقابله و دفع و طرد عوامل ضد حق، اطلاق می‌گردد، ولی خدا «خیر الماکرین» است. برعکس، مکر تبه‌کارانه منکران، در نظام حق‌مدار عالم، منفی است و به خودشان برمی‌گردد.
تفسیر بازرگان

ویرایش بوسیله کاربر 1401/01/13 11:21:45 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

ali Offline
#4 ارسال شده : 1400/12/17 11:45:19 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,740

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
ترجمه تدبر و فهم سوره فاطر: ایه 12

وَمَا يَسْتَوِي الْبَحْرَانِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ سَائِغٌ شَرَابُهُ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَمِنْ كُلٍّ تَأْكُلُونَ لَحْمًا طَرِيًّا وَتَسْتَخْرِجُونَ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْكَ فِيهِ مَوَاخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ﴿۱۲﴾

انصاریان: دو دریا مساوی نیستند، این یکی شیرین و از بین برنده تشنگی و نوشیدنش گوارا و آن یکی شور و تلخ است؛ و از هر یک گوشتی تازه می خورید و زینتی که آن را می پوشید، استخراج می کنید. و کشتی ها را در آن می بینی که آب را می شکافند و می روند تا شما [با رسیدن به مقاصد و هدف هایتان] از فضل او بجویید و باشد که سپاس گزاری کنید.

منظور از مثال درياي شيرين و شور در سوره فاطر چيست؟

در اين آيه شريفه مؤمن و كافر را به درياى شيرين و شور مثل مى زند، و يكسان نبودن آن دو را در كمال فطرى بيان مى كند، هر چند كه در بسيارى از خواص انسانى و آثار آن مثل همند، ولى مؤمن به همان فطرت اولى و اصلى خودش باقى است ، و در نتيجه به سعادت حيات آخرت ، و دايمى خود مى رسد،

ولى كافر از آن فطرت اصلى منحرف شده ، و وضعى به خود گرفته كه فطرت انسانى ، آن را پاك و خوشايند نمى داند، و به زودى صاحبش به كيفر اعمالش معذب مى شود.

پس مثل اين دو قسم انسان مثل دو درياى شور و شيرين است ، كه يكى بر فطرت آب اصلى اش ، كه همان گوارايى باشد باقى است ، و ديگرى (به خاطر اختلاط با املاح ) شور شده است ، هر چند كه در بعضى از آثار نافع شريكند، چون مردم از هر دوى آنها ماهى مى گيرند، و يا مرغابى شكار مى كنند، و يا زيور مرواريد استخراج مى نمايند، و يا صدف و مرجان مى گيرند.


تفسير الميزان


و [آن] دو دریا [=دو نوع آب در روی زمین] مساوی نیستند، این یکی [=آب رودخانه‌ها و چشمه‌ها] شیرین و گواراست، که نوشیدنش دلچسب است، و آن دیگری [=آب دریاها] شور و تلخ است و [با این حال] از هر کدام [با صید ماهی و...] گوشت تازه می‌خورید و زیوری [از مروارید و مرجان] برای آراستن خود استخراج می‌کنید. [علاوه بر این منافع] کشتی‌ها را در دریا می‌بینی که [سینه امواج را] می‌شکافند تا شما در پی فضل خدا [در تجارت و سیر و سیاحت] روان گردید، بلکه شکر نعمتش به جای آورید.
______________

– «بحر» به آب وسیع گفته مى‌شود. رود نیل را هم قرآن بحر نامیده است؛ پس لازم نیست حتماً دریا مورد نظر باشد. مفسرین برای پیدا کردن این دو دریا، به دنبال تلاقی برخی دریاها در نقاط مختلف جهان رفته‌‌اند که با هم تفاوت رنگ و نوع املاح دارند ولی در هم مخلوط نمى‌شوند.

علم اقیانوس‌شناسی نیز برخی از این جریانات دریایی را مشخص کرده است و حتی عکس‌های هوایی خط فاصل میان این جریان‌ها را نیز مى‌توان دید. اما همه این کشفیات مربوط به زمان ماست و بعید به نظر مى‌رسد اعراب از چنین جریاناتی آگاه بوده باشند. اما اگر به معنای کلمه «بحر» که «آب کثير» است [و در لغت به هر وسعت و گستردگی اطلاق شود] توجه کنیم، بدون آنکه خواسته باشیم عظمت آیات و شگفتی این جریانات را انکار کنیم، با توجه به 4 موردی که در قرآن از این پدیده سخن گفته است [فرقان 53 (25:53) ، فاطر 12 (35:12) ، نمل 61 (27:61) ، و رحمن 19 (55:19) ] دو بحر [آب کثيری] که مردم در هر دو ماهیگیری می‌کنند، درّ و مرجان صید می‌کنند و کشتی می‌رانند [و یکی تلخ و شور و دیگری گوارا و شیرین است] دو سیستم آبهای روی زمین، یعنی آب شیرین رودخانه‌ها و آب شور دریاهاست که میلیاردها سال است در هم ادغام مى‌شوند [رودخانه‌ها به دريا‌ها می‌ریزند و دریاها نیز در اثر تبخیر، آب رودخانه‌ها را تشکیل می‌دهند]. در حالی‌که بسیاری از این جریانات دریایی، که مثال می‌زنند، هر دو تلخ و شوراند. اگر قرار بود بارانی که از ذرات رطوبت اقيانوس‌ها تشکیل می‌شود عیناً ماهیت و مزه تلخ و شور آنها را [با همه املاحش] با خود حمل می‌کرد، هیچکس هوس نمی‌کرد تشنگی خود را از آن سیراب کند و گیاهان نیز از نمک و املاح دریایی می‌خشکيدند!

تفسير بازرگان


ویرایش بوسیله کاربر 1401/01/13 11:52:34 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

rahim Offline
#5 ارسال شده : 1400/12/22 08:35:34 ق.ظ
rahim

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1390/03/04
ارسالها: 134

5 تشکر دریافتی در 4 ارسال
ترجمه تدبر و فهم سوره فاطر:


إِنْ تَدْعُوهُمْ لَا يَسْمَعُوا دُعَاءَكُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَكُمْ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَلَا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ ﴿۱۴﴾
انصاریان: اگر آنها را بخوانید، خواندنتان را نمی شنوند و اگر [بر فرض محال] بشنوند، پاسختان را نمی دهند، و روز قیامت شرک شما را انکار می کنند؛ و هیچ کس مانند [خدای] آگاه تو را [از حقایق] خبردار نمی کند.


● معناى اينكه فرمود آلهه مشركين دعايشان را نمى شنوند

اين آيه مطلب قبل را توضيح و شرح مى دهد، و اين معنا را كه آلهه مشركين حتى يك قطمير را هم مالك نيستند، تصديق مى نمايد، و مى فرمايد شاهدش اين است كه : اگر شما آنها را بخوانيد دعاى شما را نمى شنوند، براى اينكه خدايان شما مشتى سنگ و چوب و جمادند كه نه شعورى دارند و نه حسى ، و ارباب آنها هم مانند ملا ئكه و قديسين از بشر، سرگرم كار خود هستند، و اطلاعى از خدايى خود ندارند، علاوه بر اين از ناحيه خود مالك حس شنوايى نيستند، و اگر مى شنوند اين حس ‍ را خدا به آنان داده .

و اين هم معلوم است كه در آيه قبلى كه مى فرمود: ((له الملك (( مى خواست ملك حقيقى و استقلال در آن را منحصر در خداى تعالى كند و جمله ((و الّذين يدعون ...((

مى خواست ملك حقيقى و استقلال در آن را به طور مطلق از آلهه نفى كند و لازمه آن اثبات ، و اين نفى آن است كه الهه هر چند كه چون فراعنه و نمرودها گوش هم داشته باشند باز از خود نه گوش دارند و نه استقلال در شنوايى .

((و لو سمعوا ما استجابوا لكم (( - يعنى و اگر هم بشنوند خواسته شما را برنمى آورند، چون قدرتى بر استجابت خواسته شما ندارند، نه قولا و نه فعلا، و اين معنا درباره بت ها روشن است ، و اما درباره ارباب آنها؟ ايشان نيز هر قدرتى دارند، از ناحيه خداى سبحان است و خدا به احدى چنين اجازه اى نداده كه خواسته كسى را كه او را رب خود پنداشته برآورد،
چون خداوند فرموده : ((لن يستنكف المسيح ان يكون عبداللّه و لا الملائكة المقربون و من يستنكف عن عبادته و يستكبر فسيحشرهم اليه جميعا. و يوم القيامة يكفرون بشرككم - يعنى آنان روز قيامت عبادت شما را به خودتان بر مى گردانند، و به جاى اينكه شفاعتتان كنند، از شما بيزارى مى جويند. اين مضمون در سوره بقره نيز آمده مى فرمايد: ((اذ تبرء الّذين اتبعوا من الّذين اتبعوا((.

پس آيه شريفه در نفى استجابت آلهه ، و كفر ورزيدن آنها در قيامت به شرك مشركين ، در معناى آيه ((و من اضل ممن يدعو من دون اللّه من لا يستجيب له الى يوم القيامة و هم عن دعائهم غافلون و اذا حشر النّاس ‍ كانوا لهم اعداء و كانوا بعبادتهم كافرين ((، مى باشد.

تفسير الميزان

إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ ﴿۱۶﴾
انصاریان: اگر بخواهید شما را از بین می برد و آفریده تازه ای می آورد.

يعنى اى مردم ! اگر او بخواهد شما را (از بين ) ببرد مى برد، براى اينكه او از شما بى نياز است ، و با ا ز بين رفتن شما متضرر نمى شود، و خلقى جديد مى آورد، تا او را بستايند، و ثنايش گويند، البته نه از اين جهت كه او محتاج انسان باشد، بلكه از اين جهت كه او ذاتا حميد است ، و مقتضاى حميد بودنش همين است كه خلقى باشد تا او به ايشان جو د و بخشش كند و ايشان او را بستايند، و اين براى خدا دشوار نيست ، چون قدرتش مطلق است . و اگر بپرسى به چه دليل ؟ مى گويم به اين دليل كه اللّه (عز اسمه ) است .
پس روشن شد كه مضمون آيه متفرع بر مضمون آيه قبلى است ، پس ‍ اينكه فرمود: ((ان يشا يذهبكم (( نتيجه است براى غنى بودن خدا، و جمله ((و ياءت بخلق (( جديد فرع و نتيجه است بر حميد بودن او، و در جايى ديگر مضمون اين دو جمله را فرع غنا و رحمت خدا قرار داده و فرموده : ((و ربك الغنى ذو الرحمة ان يشاء يذهبكم و يستخلف من بعدكم ما يشاء((.

فاطر:18

وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَإِن تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلَى حِمْلِهَا لَا يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْءٌ وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى إِنَّمَا تُنذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَمَن تَزَكَّى فَإِنَّمَا يَتَزَكَّى لِنَفْسِهِ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ

هیچ کس بار [گناه] دیگری را بر دوش نمی‌گیرد و اگر سنگین باری [از کثرت گناه، شخص دیگری را] به برداشتن بارش فرا خواند، چیزی [سر سوزنی] از بارش برداشته نمی‌شود، حتی اگر خویشاوند باشد. [ای پیامبر] تو تنها کسانی را می‌توانی [از عاقبت گناه و جدی بودن آخرت] هشدار دهی که در نهان [وجدان بیدارشان] از پروردگار خویش بیم دارند و نماز [=ارتباط با خدا] را برپا می‌دارند [=جدی می‌گیرند] و هر کس پاکی پیشه کند [=به اصلاح خود بپردازد] جز این نیست که به سود خویش پاکی پیشه کرده است و فرجام24 [همه امور] به سوی خداست


انما تنذر الّذين يخشون ربهم بالغيب و اقاموا الصلوة (( - يعنى اينها كه تو را تكذيب مى كنند، از انذار تو سود نمى برند و اصلا انذار حقيقى نسبت به آنان محقق نمى شود، براى اين كه گفتيم دلهايشان مهر شده است ، تو تنها كسانى را به حقيقت انذار مى كنى و انذارت به آنان سود مى دهد كه از پروردگار ناديده خود خشيت دارند، و نماز به پا مى دارند، كه بهترين عبادات و مهم ترين آنهاست .
و كوتاه سخن اينكه : به خدا ايمان آورده ، او را مى پرستند، يعنى آنان كه از پروردگار خود به غيب يعنى به صرف انذار تو خشيت دارند، و نماز به پا مى دارند، نه اينكه قبل از انذار تو از پروردگارشان خشيت دارند، و نماز به پا مى دارند، و سپس تو ايشان را انذار مى كنى ، تا گفته شود اي
ن تحصيل حاصل است . پس آيه شريفه نظير آيه ((انى ارينى اعصر خمرا(( است .

((و من تزكى فانما يتزكى لنفسه (( - در اين جمله خشيت و اقامه نماز كه در جمله قبلى بود، به عبارت خود را تزكيه كند مبدل شد، تا اشاره باشد به اينكه مقصود اصلى از دعوت بشر به سوى توحيد و انذار آنان ، اين است كه نفوس بشر از رذايل و خرافات پاك شود، و پاك شدن نفس ، به خشيت او از خداى ناديده و اقامه نماز است .
و اين جمله مطلب قبلى را تأكيد و تقرير مى كند، كه خدا را غنى و حميد معرفى مى كرد، مى فرمايد: خدا از تزكيه شدن شما كه شما را بدان مى خواند استفاده نمى كند، بلكه هركس تزكّى كند، به نفع خود تزكّى كرده است

اين چند جمله پشت سر هم يعنى جمله ((و ما يستوى الاعمى و البصير(( و ((و لا الظلمات و لا النور((، و ((و لا الظل و لا الحرور و ((و ما يستوى الاحياء و لا الاموات (( تمثيل هايى براى مؤمن و كافر است و مى خواهد تبعه و اثر اعمال اين دو طايفه را شرح دهد.
و منظور از جمله : ((ان اللّه يسمع من يشاء : خدا مى شنواند هر كه را بخواهد(( مؤمن است ، كه قبلا مرده بود، و خداى تعالى زنده اش كرد، و هدايت را به گوشش شنوانيد، چون در نفس ، استعداد آن را داشت ، لذا درباره مؤمن فرموده : ((او من كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا(( و اما منظور از اين جمله رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيست ؛ چون آن جناب وسيله هدايت است و هدايت هم همانا هدايت خدا است .
و مراد از جمله ((و ما انت بمسمع من فى القبور(( اموات است يعنى كفارى هستند كه خاصيت پذيرفتن هدايت را ندارند؛ چون دلهايشان مهر خورده .

تفسير الميزان


ali Offline
#6 ارسال شده : 1400/12/24 09:30:30 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,740

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
تدبر و فهم سوره فاطر : نكات تفسيري سوره فاطر


إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَإِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٌ ﴿۲۴﴾
انصاریان: یقیناً ما تو را در حالی که مژده دهنده و هشدار دهنده ای، به حق و راستی فرستادیم، و هیچ امتی نبوده مگر آنکه در میان آنان بیم دهنده ای گذاشته است.

پرسش: ايا همه امتها، پيامبر و انذار دهنده داشتند؟ ايا با اياتي كه ميگويد براي پدران مردم معاصر پيامبر در مكه نذيري نيامده، تناقض ندارد؟

● سخنى پيرامون عموم انذار و اينكه هيچ امتى كه در آن پيغمبرى ظهور نكرده باشد نبوده است و ان من امة الاخلافيها نذير

در بحث هايى كه در جلد دوم راجع به نبوت داشتيم ، و نيز در جلد دهم در داستانهاى نوح (عليه السلام ) مطالبى عقلى گذشت ، كه دلالت مى كرد بر عموم نبوت ، واين معنا را قرآن نيز تأييد مى كند.
بنابراين ، هيچ امتى از امت هاى بشرى نبوده كه دعوت به حق پيامبران در آن ظهور نكرده باشد، و اما اينكه پيغمبر هر امتى ا ز خود آن امت بوده باشد، دليلى در دست نيست كه بر آن دلالت كند، همچنان كه به خاطر داريد كه گفتيم - جمله : ((و ان من امة الا خلا فيها نذير...((، نيز همين را افاده مى كند.

و اما اينكه : علاوه بر اصل اقتضا، انذار هر پيغمبرى فعليت هم داشته باشد، يعنى انذار هر پيغمبر به يك يك امتش برسد، و دعوتش يك يك افراد را شامل گردد، و كسى از افراد امت باقى نماند كه دعوت پيغمبر به گوشش نرسيده باشد، مطلبى است كه نمى توان آن را از آن ادله فهميد، زيرا نشاءه دنيا محل تزاحم علل و اسباب است ، و اين تزاحم در آن حكمفرماست ، و نمى گذارد اين غرض حاصل شود، همچنان كه ساير مقتضيات عمومى كه عامل صنع آنها را تقدير كرده ، با اين غرض مساعد نيست ، مثلا هر انسانى كه به دنيا مى آيد، اين اقتضا را دارد كه عمرى طب يعى كند، و ليكن حوادث نشاءه تزاحم دنيا، در بيشتر افراد، مزاحم اين اقتضاء مى شود، و نمى گذارد كه بيشتر افراد عمر طبيعى خود را بكنند.
و نيز هر انسانى كه به دنيا مى آيد مجهز به جهاز تناسلى است ، تا بتواند با گرفتن زن ، و يا شوهر رفتن ، نسلى از خود باقى بگذارد، و ليكن بعضى از افراد قبل از فرزنددار شدن مى ميرند، و همچنين نظاير اين مثالها.

پس نبوت و انذار در هر امتى لازم و واجب است ، و مستلزم آن نيست كه به طور ضرورى و حتمى تمامى افراد آن امت از هدايت پيغمبر خود برخوردار شوند، و دعوت او بگوش يك يك اش خاص برسد.
و ممكن است بعضى ها دعوت او را از خود او نشنوند، بلكه با واسطه و يا وسايطى بشنوند، و بعضى هم اصلا به گوششان نخورد، و علل و اسبابى بين او و آن دعوت حايل شود، در نتيجه هر فردى كه دعوت متوجه او شد و به گوشش رسيد حجت بر او تمام مى شود و هر فردى كه دعوت پيغمبرش به گوشش نرسيد، حجت بر او تمام نيست ، و او جزو مستضعفين است
، كه امرشان به دست خدا است ، و خدا هم درباره آنان فرموده : ((الا المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان لا يستطيعون حيلة و لا يه تدون سبيلا.

الميزان

پاسخ 2


مبالغه :
با توجه به اینکه در جاهائی از قرآن کریم سخنی همعرض آن آیه ابتدای سوره یس دارد که میفرماید ( ما انذر آباوهم فهم غافلون ) و از آنها معلوم میشود که اقوامی هم بوده اند که پیامبر به خویش ندیده بودند، قسمت انتهائی آیه 24 (وَإِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خلَا فِيهَا نَذِيرٌ) از باب مبالغه است، لذا، معنی آن اینطور میشود: تقریبا همه اقوام نذیر داشته اند .

تفسير مرحوم گنجه اي

پاسخ 3

آيه 24 ـ براى هر امتى نذيرو هشدار دهنده اى مقرر شده و آيه (25:51) آنرا براى هر قريه اى دانسته، و آيه (و ماکان ربک مهلک القری حتی یبعث فی امها رسولا 28:59) رسالتهاى ربانى را در مراكز قرى و مجتمعات مكلفان مى داند، كه در جمع امت در انحصار يك قريه نيست بلكه مجموعه اى از قرى نيز مى توانند يك امت را تشكيل دهند كه رسولشان در مركز و محور اين آباديها قرار دارد.
«رسولا» هم اعم است از ولايت عزم كه در انحصار پنج نفر است كه امت هر يك تمامى مكلفانند

تفسير فرقان

پاسخ 4

«إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فيها نَذيرٌ»

سوال
خداوند در آیه‌ای دیگر می‌فرماید «وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا في‏ كُلِّ قَرْيَةٍ نَذيرا و اگر فرضاً می خواستیم، حتما در هر قریه‌ای انذاردهنده ای می‌فرستادیم» این تعبیر ظهورش در این است که چنین نیست که حتما هر قریه‌ای انذاردهنده ای داشته باشد.

این مطلب چگونه جمع می‌شود با این آیه که می‌فرماید «هیچ امتی نیست جز اینکه در آن انذاردهنده‌ای گذشت»؟
پاسخ
امت جماعتی را می‌گویند که قصد و هدف واحد و دین واحدی آنها را در کنار هم جمع کرده باشد. این آیه ضابطه فرستادن انذاردهنده را همین دانسته که یک وحدت رویه ای در جامعه‌ای باشد؛ و مقیاس را شهر و منطقه جغرافیایی قرار نداده است. پس اگر صدها شهر و بلکه چند کشور یک وحدت رویه‌ای داشته باشند، یک انذاردهنده برایشان کافی است.

استاد سوزنچي

ویرایش بوسیله کاربر 1400/12/24 03:45:46 ب.ظ  | دلیل ویرایش: edit

ali Offline
#7 ارسال شده : 1401/01/03 11:37:26 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,740

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
ترجمه تدبر و فهم سوره فاطر: نکات تفسیری آیات 27 و28 فاطر

فاطر:27
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُّخْتَلِفًا أَلْوَانُهَا وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِيضٌ وَحُمْرٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَغَرَابِيبُ سُودٌ
آیا نمی‌بینی29 که خدا از آسمان آبی [حیات‌بخش] فرو فرستاد که به [برکت] آن ثمراتی30 [=آثار متنوع گیاهی] به رنگ‌های مختلف رویاندیم و نیز از کوه‌ها نیز رگه‌هایی31 سفید و سرخ به رنگ‌های مختلف [=در طیف کمرنگ تا پررنگ] و سیاه32 [پدید آوردیم]؟

__________
29 – قرآن 31 بار با جمله: «الم تر» [آیا ندیدی، نمی‌بینی]، 3 بار با جمله: «الم تروا» [یا: الاترون] و 24 بار با جمله: «الم یروا» [یا: الم یر، اولم یروا، افلا یرون، افلم یکونوا یرونها]، پیامبر و مؤمنین را به دقت نظر در مسائل مختلف دعوت کرده است که بررسی و طبقه‌بندی این موارد بس آموزنده است.

30 – منظور از ثمرات تنها میوه درختان نیست، هر چند این کلمه در بیشتر موارد به آن برمی‌گردد. زمینی که به لطف باران در بهاران از مرگ زمستانی بیدار می‌شود و گل‌های رنگارنگی پدید می‌آورد [ثمرات مختلفا الوانها] هر کدام دارای تخم و ثمره‌ای [برای حشرات] است.

31 – معنای «جُدَدٌ» [در: وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ] جاده‌ها و راه‌های عبور آدمیان یا دام‌ها نیست، این کلمه با کلمات: جدید، تجوید، مجدد و... هم‌ریشه است. در این آیه از نزول باران سخن گفته است، باران در زمین‌های هموار انواع ثمرات گیاهی را پدید می‌آورد و در کوهها [که روزی زیر دریاها بودند] ترکیب آب با مواد کانی، انواع سنگ‌های رسوبی را پدید می‌آورد که به اصطلاح زمین‌شناسی «رگه‌های» رسوبی در میان طبقات زمین را شکل می‌دهد. این رسوبات برخلاف سنگ‌های آذرین، چون در اثر نفوذ باران دائماً تجدید و تازه می‌شوند، جُدد نامیده شده است.

32 – این سه رنگ یا سه رگه‌ای که در این آیه از آن‌ها نام برده است، بیشترین نوع سنگ‌های رسوبی را تشکیل می‌دهند:
الف] بیض [سفید رنگ] شامل همه سنگهای آهکی و گچی،
ب] حمرٌ مختلف، الوانها [قرمز به رنگهای مختلف از زرد تا قهوه‌ای] شامل انواع سنگ آهن‌ها به نسبت مقدار آهن در ترکیب با مواد دیگر،
ج] غرابیب سود [سیاه مثل کلاغ] شامل ذغال سنگ‌ها [باقیمانده از جنگل‌های دوران پیشین].
همه این سنگ‌ها تحت عوامل فیزیکی و شیمیائی تحت فشار و حرارت و عوامل دیگر شکل گرفته است.

فاطر:28
وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ كَذَلِكَ إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ
[همچنین] از مردمان و جنبندگان33 و چهارپایان به رنگ‌های مختلف [نژادهای گوناگون آفریدیم]. چنین است که تنها بندگان دانشمندِ خدا از [شگفتی آیات] او در هیبت و حیرت [و هراس از غفلت خود] هستنند.34 مسلماً خدا فرادست آمرزنده است.

__________
33- «دوّاب» [جمع دابه] از ریشه «دبّ» [راه رفتن آرام و حرکت خفیف] است. این واژه هر چند به اعتبار جنبیدن و حرکت، در مواردی به همه جنبندگان [از جمله انسان] نسبت داده شده، اما وقتی در کنار اوصاف دیگر قرار می‌گیرد، معنای خاص می‌دهد. به نظر می‌رسد در این آیه منظور از انواع موجودات [حشرات، و جنبندگان و...] به استثنای انسان و چهارپایان باشد.
34 – در قرآن کلمات مختلفی همچون: خوف، خشیّت، رهبت، وجل، شفقّت، فزع، هول، انذار، تقوی و... آمده است که در برگردان فارسی، تماماً «ترس» ترجمه می‌شود! هر چند مفهوم ترس در این کلمات به نوعی وجود دارد، اما هر کدام معنای خاص خود را دارند که با دیگری متفاوت می‌باشد. در این آیه به وضوح نشان داده شده که «خشیّت» نه ترس عادی، که با آن آشناییم، بلکه احساس حیرت و هیبتی است که تنها بر دل دانشمندان خداشناس [نه هر دانشمند غافلی] از شناخت عظمت آیاتش در آفاق و انفس حاصل می‌گردد. دانشمندانی در رشته‌های: هواشناسی، آب‌شناسی، گیاه‌شناسی، زمین‌شناسی، علوم انسانی، جمعیت‌شناسی، جانور‌شناسی و... که در این آیات به آنها اشاره شده است.

تفسیر بازرگان

سئوال: اختلاف رنگها و اختلاف ظاهر موجودات و محصولات مختلف حاوی چه نکاتی است؟

پاسخ 1

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَتٍ مخْتَلِفاً أَلْوَنهَا ...

اين آيه حجت ديگرى است بر مسأله توحيد، به اين بيان كه خداى سبحان آب را بوسيله بارانها از آسمان نازل مى كند و اين خود قوى ترين عامل براى روييدن نباتات و ميوه هاست ، و اگر بيرون آمدن ميوه ها از مقتضاى همين آمدن باران بود، بايد همه ميوه ها به يكرنگ باشند، چون آب باران يكى است ، و حال اينكه مى بينيم الوان مختلفى دارند، پس ‍ همين اختلاف الوان دلالت مى كند بر اينكه تدبير الهى دست اندركار اين رنگ آميزى است .
و اما اينكه گفته اند: ((اين رنگ آميزيها منوط به اختلاف عواملى است كه در آنها مؤثر است ، و از آن جمله اختلاف عناصر موجود در آنهاست ، كه از نظر نوع و مقدار و تركيب مختلف هستند(( حرف صحيحى نيست ، براى اينكه ما سؤال خود را از اين كه اين رنگهاى مختلف از كجا آمد، برداشته ، و به اينجا منتقل مى كنيم كه اين اختلاف عوامل از كجا آمد، با اينكه تمامى اين عوامل منتهى مى شود به عامل ماده ، كه در همه هست . پس اختلاف عناصرى كه موجودات از آنها تركيب مى شوند، خود دليل بر اين است كه عامل ديگرى ماوراى ماده هست كه ماده را به سوى صورت هاى گوناگون سوق مى دهد.
و ظاهرا مراد از اختلاف الوان ميوه ها، اختلاف خود الوان است ، ولى لازمه اش اختلافهاى ديگرى از جهت طعم و بو و خاصيت نيز مى باشد.

تفسیر المیزان

پاسخ 2:

آنچه در اين آيه 27 بيان مي‌كند اين است كه ذات اقدس الهي باران را مي‌آفريند, باران آب است اين آب جنسش يكي است متنوّع نيست مختلف نيست روي يك قطعه باغ و زميني مي‌ريزد كه خاك‌هايش شبيه هم است هوايي هم كه در آن منطقه هست يكي است آفتاب روزانه و مهتاب شبانه هم يكي است اما ميوه‌هاي رنگارنگ, مزه‌هاي گوناگون, برگ‌هاي متفاوت كه برگ‌ها شبيه هم نيست, ميوه‌ها شبيه هم نيست, مزه‌ها شبيه هم نيست, رنگ‌ها شبيه هم نيست فرمود اين همه اختلافات با اينكه موادّ اصلي يكي است كاشف از تدبير يك ناظم حكيم است ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً﴾ كه اين ماء يعني«ماء واحداً لا اختلاف فيه» ﴿فَأَخْرَجْنَا﴾ ديگر التفات از غيبت به متكلّم مع‌الغير است ﴿فَأَخْرَجْنَا﴾ به وسيله اين آب ﴿ثَمَرَاتٍ﴾ كه ﴿مُخْتَلِفاً أَلْوَانُهَا﴾.

شباهت آيه مورد بحث با آيه سوره رعد در تنوع ميوه‌ها

ميوه‌ها هم اختلاف در طعم و مزه و مانند آن دارند هم اختلاف در رنگ; اختلاف در مزه و خوردن را در سوره مباركه «رعد» بيان فرمود, در سوره «رعد» آيه سه به بعد اين است ﴿وَهُوَ الَّذِي مَدَّ الْأَرْضَ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِي وَأَنْهَاراً وَمِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ﴾ در آيه چهار فرمود: ﴿وَفِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ﴾ يك هكتار زمين به ده قسمت تقسيم مي‌شود اينها در جوار هم‌اند خاك يكي, هوا يكي, ماه شبانه يكي, آفتاب روزانه يكي, باران يكي, اينها همه يكي است ﴿وَفِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ﴾ اما ﴿وَجَنَّاتٌ مِنْ أَعْنَابٍ وَزَرْعٌ﴾ بعضي‌ها باغداري است بعضي‌هامزرعه است ﴿وَزَرْعٌ وَنَخِيلٌ صِنْوَانٌ وَغَيْرُ صِنْوَانٍ﴾ برخي‌ها در يك خوشه چند ميوه است بعضي تك‌ميوه است ﴿وَزَرْعٌ وَنَخِيلٌ صِنْوَانٌ وَغَيْرُ صِنْوَانٍ يُسْقَي بِمَاءٍ وَاحِدٍ﴾ آب يكي است, زمين هم كه يكي, آفتاب هم كه يكي, هوا هم كه يكي ولي ﴿وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَي بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ﴾ اُكُل يعني خوراكي كه ﴿أُكُلُهَا دَائِمٌ﴾ يعني خوراكي‌اش دائم است در برابر «أكل» كه به معني خوردن است ﴿إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ﴾. يك ناظم حكيم, يك مدبّر حكيمي دارد اينها را اداره مي‌كند. در سوره مباركه «فاطر» كه محلّ بحث است از تفاوت مزه و طعم و خوراكي خبر نداد از تفاوت رنگ‌ها خبر داد فرمود اين ميوه‌ها ﴿مُخْتَلِفاً أَلْوَانُهَا﴾ رنگ‌هاي اينها يكسان نيست كه اين رنگ‌ها به قسمت‌هاي ذوق و هنر و اينها برمي‌گردد و آ‌ن خوراك به قسمت‌هاي بهداشت و تغذيه و اينها برمي‌گردد. فرمود: ﴿فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوَانُهَا﴾ كه بعضي‌ها سفيدند, بعضي‌ها سياه‌اند, بعضي‌ها رنگ‌هاي ديگري دارند اين براي كشاورزي.

وحدت مواد و كثرت در رنگ و محصول در كوه‌ها, دال بر ناظم حكيم
بعد از نظر كوه‌شناسي فرمود: ﴿وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ﴾ اين كوه‌ها مي‌بينيد خاكشان يكي است, هوا هم يكي است, باراني هم كه مي‌بارد يكي است, آفتاب روزانه هم يكي است, مهتاب شبانه هم يكي است اما يكي «لعل گردد در بدخشان» يكي «عقيق اندر يمن»[1] هر كوهي مثل كوه افغان نيست كه لعل تربيت كند, هر كوهي هم مثل كوه يمن نيست كه عقيق تربيت كند, هر كوهي هم مثل كوه‌هاي نيشابور و غير نيشابور نيست كه فيروزه تربيت كند با اينكه اين كوه‌ها شبيه هم‌اند, خاك‌ها شبيه هم‌اند و همه عوامل يكسان است يك مدبّر حكيم ناظمي دارد براي رفع نياز بشر اينها را مي‌پروراند ﴿وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ﴾ كه «فُعَل» جمع «فُعله» است جُدّه يعني جادّه, راه‌هاي گوناگون كوهستاني هست بعضي از رگه‌هاي اين كوه‌ها و خاك‌ها سفيد است بعضي از رگه‌هاي اين كوه‌ها و خاك‌ها قرمز است.

اختلاف رنگ و زبان در انسان جزء آيات الهي
مستحضريد كه اين اختلاف الوان در خصوص انسان جزء آيات الهي است اختلاف حنجره و نحوه تكلّم ﴿وَاخْتِلاَفُ الْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ﴾[5] هيچ انساني نيست كه حرف زدنش شبيه انسان ديگر باشد, هيچ انساني نيست كه رنگش و همه خصوصيّتش شبيه انسان ديگر باشد با اينكه مادر يكي است, پدر يكي است, غذا يكي است, نطفه يكي است, همه شرايط يكي است اما مع‌ذلك اختلاف السنه و الوان هست براي اينكه كسي با كسي اشتباه نشود ﴿وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ كَذلِكَ﴾.

استفاده عالم عاقل اهل خشيت از اين اختلاف در رسيدن به مبدأ
خب در بين اين امور چه كسي از اينها پي به مبدأ مي‌برد؟ عالِم عاقل, هر عالمي عاقل نيست و هر عاقلي هم اهل خشيت نيست; لذا عصاره اين كه خشيت است كه محصول علمِ بالغ‌شدهٴ به عقل‌رسيدهٴ به ثمرنشسته است اينجا ذكر شده است. هر علمي به ثمر نمي‌رسد.
خروج علم رسمي رايج از تقسيم علوم
علم رسمي و اسميِ حوزه و دانشگاه اين اصلاً در تقسيم نيست اين را مي‌گويند علم رسمي و اسمي, آن علمي كه به عمل بنشيند اين در تقسيم است اوّلش علم‌اليقين است بعد عين‌اليقين است بعد حقّ‌اليقين، اين علمِ رسمي و اسميِ براي مدرك اين اصلاً به حساب نمي‌آيد.

ايت الله جوادي املي



إِنَّمَا يخْشى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَؤُا

سئوال: خشیت از خدا در انحصار چه علمایی است؟ منظور از علما چیست؟

پاسخ 1
اين جمله جمله اى است از نو كه توضيح مى دهد چگونه و چه كسانى از اين آيات عبرت مى گيرند، و اين آيات اثر خود را كه ايمان حقيقى به خدا و خشيت از او به تمام معناى كلمه مى باشد، تنها در علما مى بخشد، نه جهال .
در سابق هم گذشت كه انذار تنها در علما نتيجه بخش است ، چون در آنجا فرمود: ((انما تنذر الّذين يخشون ربهم بالغيب و اقاموا الصلوة ((. پس در حقيقت آيه مورد بحث ، بيانگر معناى آن آيه است ، و روشن مى سازد كه خشيت به معنى حقيقى كلمه ، تنها در علما يافت مى شود.
و مراد از ((علما((، علماى باللّه است ، يعنى كسانى كه خداى سبحان را به اسماء و صفات و افعالش مى شناسند، شناسايى تامّى كه دلهايشان به وسيله آن آرامش مى يابد، و لكه هاى شك و دو دلى از نفوسشان زايل گشته ، و آثار آن در اعمالشان هويدا مى گردد، و فعلشان مصدق قولشان مى شود. و مراد از ((خشيت (( در چنين زمينه اى ، همان خشيت حقيقى است كه به دنبالش خشوع باطنى و خضوع در ظاهر پيدا مى شود، اين آن معنايى است كه از سياق آيه برمى آيد.

تفسیر المیزان

پاسخ 2
خشیت به معناى حقيقى كلمه فقط در علما دريافت مى شود

آيه 28 ـ اين آيه خشيت و هراس از خدا را در انحصار عالمان دانسته، با اينكه بسيارى از عالمان بى خدايان و يا خدا ناترسان اند؟
اينجا به مناسبت خشيت علماى بالله مقصودند. كه معرفت الله با درجاتش درجاتى از خشيت را در بر دارد، بويژه اينكه اختلاف رنگهاى جانداران خود نمادى است از تصميم و اراده آفريدگارشان، و در جمع نشانه هاى ربانى در آفريدگان خود دليلى بر ربوبيت و در نتيجه خشيت از رب است.
در ثانى اصولا علم و شناخت جهان خود راهى است عالمانه براى شناخت آفريدگار جهان، گرچه گروهى از دانش پژوهان از اين جريان غفلت دارند و بر خلاف اين نمادها از راه شناخت خدا منحرفند، و بالاخره نادانى در جريان دانشى از جهان هستى هرگز از وسائل شناخت خدا و خشيت از او نيست.
البته علمى كه وسيله شناخت خداست در انحصار علم اصطلاحى نيست، بلكه نگرش در نشانه هاى درونى و برونى در هر صورت با درجات كاوش و كوشش در اين راه بهترين وسيله شناخت خداست، ولى افزونى علوم اصطلاحى بر اين علم عقلى اين معرفت را طبعاً افزون تر مى كند، به شرط اينكه اين دانش خود حجاب ومانعى از علم نخست هم نباشد كه واويلاه.
بالاخره معرفت الله از هر راهى كه بدست آيد نتيجه اش خشيت و هراسى از خداست، و اين خود علم ايمان است كه چنان پيامدى دارد چنانكه آياتى مانند (96:13) اين حقيقت را تأييد مى كند كه ايمان سبب خشيت است، و نيز آياتى ديگر از قبيل (24:52) اعمالى ايمانى را نيز موجب اين خشيت دانسته، و چه بسيارند عالمان اصطلاحى كه جهلشان درباره ايمان و عمل ايمان كشنده روح معرفت و خشيت است.
خشيت هراسى است همراه با تعظيم و بزرگداشت كه خود حالتى قلبى است، و قلب هم نسبت به ساير قوى و حواس عاقلان فرمانده است.

تفسیر فرقان

پاسخ 3


آیا «علم»، فقط پزشکی و فقه است؟

در آیه­های 28-27 «عالمان» را صاحب «خشیت» (= ترس حاصل از احترام قوی) می­داند. و قبل از آن نیز نمونه­هائی از پدیده­هائی طبیعی از مقوله­های کشاورزی و زمین­شناسی و جانورشناسی ذکر کرده بنابراین از نظر قرآن، مقوله­های فوق نیز جزء رشته­های اصلی علوم است.
ذکر این نکته در اینجا حائز اهمیت است که پیشینیان ما حدیثی نقل می­کردند که «العلم علمان علم الابدان و علم الادیان» (= علم دوتاست: پزشکی و دین­شناسی) و بقیه رشته­های علمی را نه از نوع «علم» که از نوع «فضل» محسوب می­کردند و بنا بر یک روایتِ مشهورِ دیگر، علم را چنین معرفی می­کردند که (آیه محکمه سنه جاریه و ...) و «آیه محکمه» را به قرآن (آنهم با آن نوع تفسیرها)، و «سنه جاریه» را به مستحبات تطبیق می­کردند.
تازه بفرض صحتِ دو حدیث فوق که صحیح هم بنظر می­رسد، معنی آنها منحصر در آن معانی نیست و اگر بخواهیم شرح دهیم طولانی می­شود و در حوصله اینجا نیست و خلاصه اینکه در نگاه سنتی برای علوم به معنی امروزی آن، شانی قائل نبودند در حالیکه به وضوح دیده می­شود که این نظر در مخالفت صریح با آیات این پاراگراف است که پس از ذکر نمونه­هائی از آثار خداوند در صحنه و پهنه طبیعت، می­فرماید که فقط علماء از خداوند خشیت دارند.
لذا بنابر همین آیات، علوم وابسته کشاورزی که خودش صدها رشته می­شود و علوم مربوط به زمین­شناسی که خودش به رشته­های بسیار متنوعی تقسیم میگردد و نیز علوم مربوط به انسان­شناسی و جانورشناسی که خواننده ارجمند خودش درجه تنوع آن­ها را می­داند، بطور قطع و مسلم در داخل محدوده تعریف چیزی قرار می­گیرد که آنرا «علم» می­نامند. بطوری که در هر دو آیه این بند دیده میشود، موضوع «رنگ» در همه آنها ذکر شده و سه بار مورد تأکید قرار گرفته است. چه بسا که «رنگ­شناسی» را نیز باید بعنوان یک رشته علمی مورد اهمیت قرار داده و درباره آن کار علمیِ در خوری صورت گیرد که تاکنون صورت نگرفته است. و همزمان باید به این نکته توجه کرد و دانست که ذکر این نمونه­ها از باب نمونه است نه اینکه علوم منحصر به اینها باشد.

تفسیر مرحوم گتجه ای


إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتَب اللَّهِ وَ أَقَامُوا الصلَوةَ وَ أَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً يَرْجُونَ تجَرَةً لَّن تَبُورَ
((تلاوت كتاب (( به معناى خواندن قرآن است ، كه خداى سبحان آن را ستوده . و ((اقامه نماز(( به معناى ادامه برآوردن آن و محافظت از ترك نشدن آن است . و ((انفاق از رزق در سر و علانيه (( به معناى اين است كه : از مال خود به فقراء مى دهند، و چون در انفاق هاى مستحبى مى ترسند جنبه خودنمايى به خود بگيرد، و خلوص آن از بين برود؛ لذا آن را پنهانى مى دهند، و در انفاقهاى واجب براى اينكه اطاعت خدا در بين مردم شايع شود و ديگران هم تشويق شوند، علنى مى دهند.
((يرجون تجارة لن تبور(( - يعنى تجارتى را اميدوارند كه به هيچ وجه ضرر نمى آورد،
كلمه ((ليوفيهم (( متعلق است به جمله ((يتلون (( و آنچه كه در آيه سابق ، بر آن عطف شده بود، و معنايش اين است كه : آنان كه كتاب خدا را تلاوت مى كنند، و نماز را به استمرار انجام مى دهند، هر چه مى كنند به اين منظور مى كنند كه خدا پاداشهايشان را به طور كامل بدهد، و چيزى از ثواب اعمال از ايشان فوت نشود


تفسیر المیزان

ویرایش بوسیله کاربر 1401/01/13 11:45:51 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

ali Offline
#8 ارسال شده : 1401/01/07 10:05:52 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,740

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
ترجمه تفسیر و فهم سوره فاطر :نکات تفسیری ایات 31تا 36

سئوال: در ايات 32-36 سوره فاطر
1- میراث داران کتاب چه کسانی هستند؟ هر سه گروه يا فقط گروه سابق بالخيرات؟ مرجع ضمیر «منهم» در آیه 32 چیست؟ کافران چه کسانی هستند؟
2-از این چهار گروه ذکر شده در آیات، چه کسانی بهشتی اند؟ مرجع ضمیر یحلون کیست و چه کسانی اهل بهشتند؟


فاطر:31
وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِّـمَا بَيْنَ يَدَيْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِيرٌ بَصِيرٌ
و آنچه از کتاب37 بر تو وحی کردیم، همان حقی است که [حقایق] کتب پیش رو [=تورات و انجیل] را تصدیق می‌کند. بی‌تردید خدا به [نیازهای رشد و کمال و هدایت] بندگانش بس آگاه و بیناست.
__________
37 – منظور از کتاب در این آیه ظاهراً «اُم الکتاب» است که قرآن از آن منشأ اصلی نازل شده است. این حقیقت را از جمله در آیات 2 تا 4 سوره زخرف (43:2) می‌توانید ببینید. قرآن به شکل کتابی میان دو جلد سال‌ها پس از رحلت پیامبر مکرم تدوین شده است.

فاطر:32
ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِـمٌ لِّنَفْسِهِ وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ
سپس [به دنبال انبیاء و اُمت‌های پیشین] ما کتاب [هدایت و راهنمای عمل] را به کسانی از بندگان خود که برگزیدیم38 [=اُمت اسلام] به میراث دادیم،39 [اما] بعضی از آنان به نفس خویش ستمگرند40 و بعضی میانه‌رو، و بعضی به اذن [=توفیق] خدا پیشتاز در کارهای خیرند،41 که این همان برتری بس بزرگ است.

__________
38 – تفاوت اصطفاء با اجتباء [یا: مصطفی با مجتبی]، همچنین با اختیار، در ریشه این کلمه است که دلالت بر صاف و خالص شدن می‌کند. گویا در سیر تکاملی نوع بشر و تصفیه تدریجی بنی‌آدم، اینک نوبت پیامبر اسلام(ص) و اُمت او رسیده است. این برداشت را آیه 110 سوره آل‌عمران (3:110) تأیید می‌کند [كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ...].
39 – همچنان که بنی‌اسرائیل تورات را از موسی(ع) به میراث گرفتند «وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْهُدَى وَأَوْرَثْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ الْكِتَابَ» [غافر 53 (40:53) ].
40 – ظلم بر نفس در آیات قرآن مجموعاً 40 بار تکرار شده است که 17 بار آن در نفی ظلم خدا به انسان‌هاست. مثل: «وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَـكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ» یا «وَمَا ظَلَمَهُمُ اللهُ وَلَكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ».
41 – «اذن الله» که به ناچاری «اجازه خدا» ترجمه می‌شود، همان نظامات و سنت‌هایى است که به رهرو مسیر حق، چراغ سبز و اجازه عبور مى‌دهد.

فاطر:33
جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤًا وَلِبَاسُهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ
[آنها] به بهشت جاویدی42 درمی‌آیند که در آن به دستبندهایی از طلا و مروارید آراسته می‌گردند43 و لباس‌شان در آنجا حریر است.44

__________
42 – «عدن» استقرار دائمی است، همچنان‌که معدن جایگاه دائمی عناصر مفید است. این کلمه که 11 بار در قرآن تکرار شده، مانند خلود دلالت بر جاودانگی می‌کند.
43 – اوصاف: ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤًا و حَرِيرٌ در این آیه تماماً نکره و ناشناخته می‌باشد و به عنوان مثال در تشبیه با نمونه‌های دنیایی ذکر شده است.
44- «حریر» را مترجمان و مفسرین، پارچه حریر تلقی کرده‌اند، در حالی‌که پس از وعده‌های کلی بهشت، اشاره به پارچه حریر، به عنوان مصداقی از نعمات بهشت، دور از ذهن مى‌نمايد. نگارنده تعبیر «آزادی» را که ترجمه فارسی حُرّ و حریت است، برای اولین بار از مرحوم مهندس عباس تاج در تفسیر ایشان فرا گرفتم [رحمة الله عليه]. در این آیه و نیز آیه 23 سوره حج (22:23) ، لباس بهشتیان را با کلمه حریر وصف کرده است. از طرفی در قرآن تقوا را لباس پروا پیشگان شمرده است که محافظ آنها از هر گزندی است [اعراف 26 (7:26) ]. آیا پوشش آزادی از هر عقوبتی نمی‌تواند بیانی از وصف «لِبَاسُهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ» باشد؟


تفسیر بازرگان

پاسخ 1

مراد از كتاب و وراثت آن در آيه : ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا...

ثمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَب الَّذِينَ اصطفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا ...
وقتى مى گويند: ((اورئهم مالا كذا(( معنايش اين است كه : فلانى فلان مال را به ارث براى آنان باقى گذاشت تا ايشان بعد از مرگ وى به امر آن مال قيام كنند، با اينكه تا خودش زنده بود خودش قائم به امر آن مال و متصرف در آن بود، و به همين معنا است ارث دادن علم و جاه و امثال آن ، كه وارث بعد از مرگ صاحب علم و جاه ، به امر آن دو قيام مى كند، بعد از آنكه قبلا نزد ديگرى بود و ديگرى صاحبش بود و از آن بهره مى گرفت .
بنابراين معناى ارث دادن كتاب به قوم و مردمى ، اين است كه : كتاب را نزد ايشان بگذارد تا نسل به نسل و از سلف به خلف دست به دست بگردد، و همه از آن برخوردار شوند.
بنابراين ، اين نسبت مزبور صحيح است ، هر چند كه قائم به امر كتاب ، بعضى از قومند نه همه آنان ، و به همين جهت مى بينيم همه جا دادن كتاب را به همه قوم نسبت مى دهد مثلا مى فرمايد: ((و لقد آتينا موسى الهدى و اورثنا بنى اسرائيل الكتاب هدى و ذكرى لاولى الالباب ((.


و نيز فرموده : ((انا انزلنا التّورية فيها هدى و نور يحكم بها النّبيّون الّذين اسلموا للذين هادوا و الرّبانيّون و الاحبار بما استحفظوا من كتاب اللّه ((.و نيز فرموده : ((و ان الّذين اورثوا الكتاب من بعدهم لفى شك منه مريب (( كه در اين چند آيه نسبت ارث بردن تورات را به همه بنى اسرائيل داده ، با اينكه متصديان امر تورات ، بعضى از بنى اسرائيل بودند نه همه .

و مراد از ((كتاب (( در آيه مورد بحث - به طورى كه از سياق برمى آيد - قرآن كريم است ، و غير از اين هم نمى تواند باشد، براى اينكه در آيه قبلى بدان تصريح كرده ، فرمود ((و الّذى اوحينا اليك من الكتاب ((. بنابراين ((الف و لام (( در الكتاب الف و لام عهد خواهد بود، (و معناى الكتاب همان كتاب خواهد بود)، نه الف و لام جنس (به معناى همه كتابها). بنابراين ديگر نبايد به گفته كسى كه گفته : ((الف و لام براى جنس است ، و مراد از كتاب مطلق كتابهاى آسمانى است كه بر انبياء نازل شده (( اعتناء كرد.

و كلمه ((اصطفاء(( از ماده ((صفو(( گرفته شده كه معنايش قريب به معناى اختيار است ، با اين تفاوت كه اختيار به معناى انتخاب يك چيز از بين چند چيز است كه بهترين آنها است و اصطفاء نيز انتخاب يكى از چند چيز است ، اما يكى كه از بين همه صفوه و خالص ‍ باشد.
((من عبادنا(( - احتمال دارد كلمه ((من (( براى بيان باشد، احتمال هم دارد براى ابتدا، يا تبعيض باشد. ولى آنچه به ذهن قريب تر است اين است كه بيانيه باشد، چون در آيه ((و سلام على عباده الّذين اصطفى (( هم سلام را بر همه بندگان خالص فرستاده ، نه بر بعضى از ايشان .

● مقصود از بندگان خاص الذين اصطفينا كه خداوند كتاب را به ايشان به ارث رساند

مفسرين در اينكه منظور از اين بندگان خاص چه كسانى هستند اختلاف كرده اند، بعضى گفته اند: ((انبيا هستند((. بعضى ديگر گفته اند: ((بنى اسرائيلند((، كه جزو مشمولين آيه ((ان اللّه اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران على العالمين (( هستند((.
و بعضى ديگر گفته اند: ((امت محمّد (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) هستند كه قرآن را از پيغمبر خود ارث برده ، و نيز به سوى او بازگشت مى كنند، و علمايشان بدون واسطه و بقيه امت به واسطه علما از قرآن بهره مند مى شوند((.
و بعضى ديگر گفته اند: ((تنها علماى امت محمد (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) هستند((.
بعضى ديگر - كه روايات بسيار زيادى از امام باقر و صادق (عليهما السلام ) بر طبق گفته آنان هست - گفته اند: ((مراد از اين كسان كه اصطفاء شده اند، ذريه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) از اولاد فاطمه (عليهاالسلام ) هستند، كه جزو آل ابراهيم و مشمول آيه ((ان اللّه اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران على العالمين (( نيز هستند.
و رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) هم تصريح فرموده ، به اينكه : آنان عالم به قرآن هستند، و نظر ايشان درباره قرآن صائب است .
و در روايت ((انى تارك فيكم الثقّلين كتاب اللّه و عترتى اهل بيتى لن يفترقا حتى يردا على الحوض (( - كه متواتر و مورد اتفاق دو طايفه شيعه و سنى است - فرموده : آنان ملازم قرآنند.
پس بنابراين ، معناى آيه چنين مى شود: بعد از آنكه ما قرآن را به تو وحى كرديم - چون كلمه ((ثمّ(( معناى تاخير رتبه را افاده مى كند - آن را به ذريه تو ارث داديم ، البته آن ذريه ات كه ما اصطفايشان كرديم ، و از بين همه بندگان آنان را در همان روزى كه آل ابراهيم را برمى گزيديم انتخاب كرديم ، و اضافه شدن كلمه ((عباد(( به كلمه ((نا(( كه نون عظمت است اضافه تشريفى است ، و مى خواهد به شرافت ذريه اشاره كند.

((فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخيرات (( - احتمال دارد ضمير در ((منهم (( به همان برگزيده شدگان برگردد، كه در نتيجه هر سه طايفه يعنى ظالم به نفس ، مقتصد، و سابق به خيرات ، در وراثت شريكند، چيزى كه هست وارث حقيقى همان عالم به كتاب ، و حافظ كتاب است ، كه عبارت است از سابق به خيرات .
احتمال هم دارد ضمير مزبور به كلمه ((عبادنا(( برگردد، البته در صورتى كه اضافه عباد به كلمه ((نا(( شرافتى به عباد ندهد، آن وقت كلمه ((فمنهم (( تعليل را مى رساند، و چنين معنا مى دهد: ما تنها كتاب را به بعضى از بندگان خود ارث داديم ، و آنان عبارتند از عده اى كه ما ايشان را برگزيديم ، نه همه بندگان ، براى اينكه بعضى از بندگان ما ظالم به نفس خود بودند، و بعض ى هم ميانه رو بودند، و بعضى سابق به خيرات بودند، و همه اين سه طايفه صلاحيت وراثت كتاب را نداشتند
.
ممكن است وجه اول را تأييد كرد به اينكه چه مانعى دارد وراثت را به همه نسبت دهيم ، در حالى كه قائمين واقعى به امر وراثت بعضى از افراد باشند، همچنان كه نظير اينگونه نسبت را در آيه ((و اورثنا بنى اسرائيل الكتاب (( مى بين
يم .
و از اينكه در آيه شريفه بين سه طايفه ظالم به نفس ، مقتصد، و سابق به سوى خيرات ، مقابله انداخته ، فهميده مى شود كه مراد از ظالم به نفس ‍ كسى است كه گناهى به گردن داشته باشد، و اين عنوان شامل هر مسلمانى از اهل قرآن مى شود، چون اهل قرآن است كه عنوان اصطفاء و وارث قرآن بر او صادق است .
و مراد از ((مقتصد(( كه به معناى متوسط است ، آن كسى است كه : در وسط راه ، و بين طريق واقع است . و مراد از سابق به سوى خيرات به اذن خدا، آن كسى است كه : از دسته اول يعنى ظالم به نفس ، و از دسته دوم ، يعنى ميانه روها، به درجات قرب نزديك تر است ، و اين طايفه به اذن خدا نسبت به آن دو طايفه ديگر، به خاطر فعل خيرات ، امامت دارند، همچنان كه خداى تعالى مى فرمايد: ((و السابقون السابقون اولئك المقربون ((.
((ذلك هو الفضل الكبير(( - يعنى اينكه قبلا گفتيم كتاب را ارث داديم ، خود ف ضلى است بزرگ ، از ناحيه خدا، كه فعاليت و كوشش ‍ كسى در آن دخالت ندارد، و چنان نيست كه كسى از راه عمل به وظايف ، به آن فضل برسد.

قَالُوا الحَْمْدُ للَّهِ الَّذِى أَذْهَب عَنَّا الحَْزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شكُورٌ
بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از ((حزن (( - كه خدا را، به خاطر اينكه ايشان را با بردن در بهشت از آن ((حزن (( نجات داده ، حمد گفته اند - آن شدائد و مصائب و اندوهى است كه اهل بهشت در دنيا داشتند.
بعضى ديگر گفته اند: ((مراد از آن اندوهى است كه بعد از رحلت از دنيا و قبل از دخول به بهشت به ايشان احاطه مى كند، اندوهى كه منشأش ‍ ترس از گناهان است ((.
بنابراين ، مى توان گفت آيه شريفه حكايت كلام دسته اول از آن سه طايفه است ، يعنى ظالم به نفس و يا كلام آن دسته و دسته دوم ، يعنى مقتصدين است ، و اما طايفه سوم كه سابق به خيراتند گناهى در صحيفه اعمال ندارند، تا از عذاب آن بترسند. و اين وجه دوم با آخر گفتار آنان كه گفتند: ((ان ربنا لغفور شكور(( مناسب تر است .
هُمْ يَصطرِخُونَ فِيهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا ...
در مجمع البيان گفته : كلمه ((اصطراخ (( به معناى شيون و فرياد و استغاثه است ، و اين كلمه از باب افتعال از ماده ((صراخ : ناله (( است .
و جمله ((ربنا اخرجنا(( بيان همان شيون و فرياد است . و جمله ((اولم نعمركم ما يتذكر فيه من تذكر(( پاسخ آن فرياد است . و جمله ((فذوقوا(( و جمله ((فما للظالمين من نصير(( هر يك نتيجه جمله ما قبل خودش است .
و معناى آيه اين است كه : اين كفار كه در آتشند، شيون و فرياد مى كنند، و استغاثه مى نمايند، در حالى كه فريادشان اين است كه : پروردگارا ما را از آتش بدر آور، تا عمل صالح كنيم غير از آن عمل زشت كه مى كرديم ، در پاسخ به ايشان گفته مى شود: نه ، هرگز، مگر ما آن قدر عمر به شما نداديم كه هركس مى خواست متذكر شود مجال آن را داشته باشد؟ ما اين مقدار عمر را به شما داديم ، پيامبران بيم رسان هم نزد شما آمدند، و از اين عذاب بيمتان دادند، ولى متذكر نشديد و ايمان نياورديد، حال عذاب را بچشيد كه ستمكاران را ياورى نباشد، تا به يارى آنان برخيزند و از عذاب خلاصشان كنند

الميزان

پاسخ 2

آيه 31 ـ اينجا وحى قرآن را براى رسول گرامى اسلام به ميان آورده سپس آيه (32) همين قرآن را براى گروهى ديگر پس از حضرتش ميراثى خاص معرفى كرده است.
اين ميراث تنها ميراث تكليفى نيست كه تمامى مؤمنان و حتى شكاكان نسبت به وحى را در بر مى گيرد چنانكه آيه (40:54) و (42:14) و نظائرشان چنان است، تا چه رسد كه تمامى مكلفان را در بر گيرد كه واجب است به كتاب وحيانى ايمان آورند. بلكه اين وارثان قرآن پس از رسول قرآن همانند او از فرمانداران معصوم قرآنى پس از حضرتش مى باشند، زيرا مثلث اوصافشان خود دلائلى روشن بر اين حقيقت است:
همين «عبادنا» اينجا به سه دسته "ظالم لنفسه"، «مقتصد» و "سابق بالخيرات" تقسيم گشته، و آيا در اين ميان ظالمان از همين برگزيدگان و وارثان قرآنند؟ يا بالاتر مقتصدان و ميانه روهايند كه نه فاسقند و نه معصوم، و يا مقصود معصومانند كه دراين ميان مورد اصطفاء و گزينش الهى قرار گرفته اند و به دنباله رسول قرآن رسالت و دعوت معصوم قرآنى را تداوم بخشند.

اين توصيف آخرين "سابق بالخيرات" نسبت به آن برگزيدگان ربانى معصوم برايشان مقامى والاتر از كل معصومان معرفى كرده كه بالاترين مقام عصمت در ميان تمامى معصومان بجز رسول قرآن اند، زيرا «الخيرات» تمامى خيرات را در مثلث زمان شامل است، و «سابق» هم سبقت زمانى نيست، زيرا سبقت زمانى هرگز فضيلتى نيست تا افضليتى را در بر داشته باشد، وانگهى اينان همان وارثان بعدى قرآنند كه پس از رسول اسلام با اين ميراث مفتخرند، روى اين اصل اين وارثان قرآن همان پيشى گيرندگان در كل خيرات در ميان كل برگزيدگان عصمت و رسالتند
در اين مثلث «عبادنا» كه در كل مشترك در ايمانند، نخست ستمگران نسبت به خودشان و نه به ديگران ياد شده اند كه اكثريت مؤمنان غير متعدى را در بر دارند، سپس عادلانند كه از اينان بسى كمترند، و در آخر كار اين برگزيدگان ممتازند كه پس از رسول قرآن تنها فرمانداران و وارثان قرآن نسبت به عموم مؤمنانند.


تفسیر فرقان

پاسخ 3

فرزندان فاطمه(سلام الله عليها) وارثان بالاصاله قرآن

اين الف و لامش, الف و لام عهد است همين قرآني كه ما نازل كرديم اين را به بندگان خودمان به عنوان علم‌الوراثه ارث داديم روايات را ملاحظه فرموديد كه منظور از ﴿أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا﴾اولاد فاطمه(صلوات الله و سلامه عليها) هستند[19] البته اينها ميراث‌دار بالاصاله هستند در ذيل اينها در دامنه اينها افرادي هستند كه مراحل مياني را طي مي‌كنند متأسفانه كساني هم هستند كه بيراهه مي‌روند; لذا تقسيم فرمود, فرمود: ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا﴾.

مقصود از ﴿اصطفَينا﴾ در آيه و اقسام سه‌گانه
اين ﴿اصْطَفَيْنَا﴾ از سنخ مصطفا بودن انبيا و ائمه نيست از سنخ مصطفا بودن امّتي است كه در آنها سه گروه هستند: عالي و متوسط و بد ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا﴾ اين ﴿عِبَادِنَا﴾ گاهي نظير ابراهيم و اسحاق و يعقوب است كه فرمود اينها عباد ما هستند ﴿أُولِي الْأَيْدِي وَالْأَبصَارِ﴾ اينها داراي دست‌اند, اينها داراي چشم‌اند. آن‌كه تبر مي‌گيرد و بت مي‌شكند دست دارد آن‌كه بت مي‌سازد, بت مي‌فروشد يا در برابر بت با دست بسته خضوع مي‌كند يا بي‌تفاوت است قرآن او را صاحب دست نمي‌داند و هكذا صاحب چشم. براي ابراهيم(سلام الله عليه) و بيت ابراهيم فرمود: ﴿وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإسْحاقَ وَيَعقوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَالْأَبصَارِ﴾[20] اينها داراي دست‌اند آ‌ن‌كه قلم دارد چيز خوب مي‌نويسد دست دارد آن‌كه بصر دارد كتاب‌هاي خوب مطالعه مي‌كند چشم دارد, آن‌كه دست نويسندگي ندارد چشم مطالعه‌كننده ندارد او را قرآن ﴿أُولِي الْأَيْدِي وَالْأَبصَارِ﴾ نمي‌داند. فرمود بعضي‌ها دست دارند بعضي‌ها چشم دارند آنها يك گروه خاص‌اند اما امت اسلامي كه ﴿اصْطَفَيْنَا﴾ شامل همه اينها بشود اينها بالجمله خوب نيستند في‌الجمله خوب‌اند به دليل تقسيم سه‌گانه‌اي كه در ذيل آمده. فرمود: ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا﴾ اينها سه گروه‌اند


بيان سه گروه از وارثان كتاب و شمول فضل الهي بر آنان
فرمود اين كتاب را ما به مسلمان‌هايي كه مصطفا هستند و برگزيده ما هستند به ارث گذاشتيم. در جريان تقسيم‌بندي گاهي ذات اقدس الهي حق و باطل را تقسيم مي‌كند بعد درجات حق را و دركات باطل را جداگانه ذكر مي‌كند و در سايه اين تقسيم اوّلي, ايمان و كفر را كساني كه مهتدي‌اند و كساني كه ضال‌اند را ذكر مي‌كند آن‌گاه درجات هدايت را جداگانه, دركات ضلالت را هم جداگانه ذكر مي‌كند. فعلاً درصدد بيان كساني‌اند كه در صراط مستقيم‌اند و مسلمان و موحّدند و به قرآن عمل مي‌كنند; منتها اينها سه درجه دارند بعضي‌ها ظالمِ لِنفسه‌اند نه ظالمِ نفس; ظالم نفس غير از ظالم لنفسه است آن كسي كه معصيت مي‌كند ظالمِ نفس است اما آن كسي كه به خودش فشار مي‌آورد بخشي از مشكلات را تحمل مي‌كند براي اينكه به مقام برتر برسد آن ظالم لنفسه است احياناً كسي هم كه معصيت مي‌كند او را هم ظالم لنفسه مي‌گويند ولي بالأخره مسلمان است, موحّد است و خدا را قبول دارد. به دليل اينكه خداي سبحان اين سه گروه را وارث كتاب الهي قرار داد, يك; و از صفوت و مصطفا بودن برخوردار كرد, دو; بعد در پايان فرمود فضل كبير الهي شامل حال اينها شد, سه; اين فضل كبير را به صورت ﴿جَنَّاتِ عَدْنٍ﴾ تفسير كرد, چهار; در جنّات, تحليه هست و لباس حرير هست و امثال ذلك و ساير كمالات, پنج و شش الي كذا.
حمد الهي, سخن وارثان كتاب
اينها كساني‌ هستند كه مي‌گويند: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ﴾ در مقابل اينها كساني هستند كه در آيه 36 فرمود: ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا لَهُم﴾ كذا و كذا. معلوم مي‌شود اينها از حوزه اسلام هيچ كدامشان بيرون نيستند همه در حوزه اسلام‌اند منتها برخورداري اينها فرق مي‌كند.
نحوه تقسيم انسان‌ها در قرآن كريم
در قرآن كريم گاهي تقسيم به ايمان و كفر و حق و باطل و مانند آن است, گاهي درجات حق و دركات باطل را ذكر مي‌كند, گاهي مجموع اقسام را ذكر مي‌كنند آنچه در سوره مباركه «واقعه» هم هست كه شما سه گروه خواهيد بود مقرّبين و اصحاب يمين و اصحاب شمال;[4] يعني حق و باطل در آن روز كنار هم هستند حق به دو قسم تقسيم مي‌شود: عالي و اعلا, باطل هم دركاتي دارد آن مكذّبين ضالّين دركاتي دارند آنها كه در مسير حقّ‌اند بعضي‌ها مياني‌اند يعني اصحاب يمين, بعضي‌ها عالي و برترند يعني مقرّبين; ولي در سوره مباركه «توبه» تقريباً به پنج قسم تقسيم فرمود از آيه 97 به بعد پنج گروه تقريباً تقسيم شدند ﴿الْأَعْرَابُ أَشَدُّ كُفْراً وَنِفَاقاً وَأَجْدَرُ أَلاَّ يَعْلَمُوا﴾در آيه 99 فرمود: ﴿وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَن يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ﴾ بعد فرمود: ﴿وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ﴾ بعد فرمود: ﴿وَمِمَّنْ حَوْلَكُم مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ﴾ بعد فرمود: ﴿وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً﴾ تقريباً پنج گروه را آنجا ذكر فرمود كه بعضي در مسيرند بعضي منحرف‌اند آنهايي كه در مسيرند هم مختلف‌اند آنهايي هم كه منحرف‌اند مختلف‌اند.

شراكت اقسام سه‌گانه وارثان كتاب در اصل اسلام با حفظ مراتب
فعلاً در اينجا اين اقسام سه‌گانه كساني‌اند كه در اصلِ اسلام سهيم‌اند منتها درجاتشان فرق مي‌كند آنها كه خيلي برترند كه «يحوم حوم ربّه» هستند طبق آن روايتي كه از معصوم(سلام الله عليه) رسيده است آنها جزء برترين‌اند كه «يحوم حوم ربّه» مقتصد كساني هستند كه «يحوم حوم قلبه» بر اساس عقل و قلب حركت مي‌كنند و آن گروه نازل كه «يحوم حوم نفسه» [5]احياناً لغزشي هم دارند. اينها كساني‌اند كه ﴿يَتْلُونَ كِتَابَ اللَّهِ﴾ هستند و ذيل مجموعه آيه 29 همين سوره هستند كه ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ﴾ و كذا و كذا. در برابر اينها آيه 36 است كه ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا لَهُم﴾ كذا و كذا. فتحصّل آن سه قسم همه‌شان از اسلام برخوردارند, از صفوت برخوردارند, وارثان كتاب الهي‌اند, فضل الهي شامل حال آنها شده است ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ﴾ به چه گروه؟ به ﴿الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا﴾ اينها جزء بندگان ما هستند كه از صفوت الهي برخوردارند; منتها همه اينها يكسان نيستند بعضي‌ها لغزشي دارند, بعضي معتدل‌اند, بعضي پيشرو هستند ﴿فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ﴾البته سِبقتشان به اذن الله است چه اينكه اقتصاد گروه دوم هم به اذن الله است و اين, آن فضل كبير است.
فضلِ الهي, محور هدايت انسان و ارث‌بري او از كتاب اين بخش را فضل دارد اداره مي‌كند سه بار كلمه «فضل» در اين بخش آمده يعني در آيه سي فرمود: ﴿وَيَزِيدَهُم مِن فَضْلِهِ﴾در آيه 32 هم فرمود: ﴿ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ﴾در آيه 35 هم فرمود: ﴿أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ مِن فَضْلِهِ﴾همه اين بخش‌ها با فضل الهي است چون ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[6]اصلِ هدايت به فضل الهي است, دادن عقل و فطرت, فضل الهي است فرستادن انبيا فضل الهي است, دادن توفيق فضل الهي است; منتها بعضي‌ها ـ معاذ الله ـ «نبذوا كتاب الله وراء ظهورهم»[7]اين فضل را كنار مي‌گذارند وگرنه ذات اقدس الهي فضل را عطا كرده و مي‌كند.


انسان‌هاي خودمحور مصداق بارز ﴿فَمِنهُم ظالمٌ لِنَفسه﴾
رواياتي كه در ذيل اين آيه نوراني است ملاحظه فرموديد ائمه(عليهم السلام) فرمودند ﴿ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ﴾ انسان خودمحور كه «يحوم حوم نفسه» هر چه دلش مي‌خواهد, اينكه مي‌گويد من هر دلم بخواهد انجام مي‌دهد, هر جا دلم بخواهد مي‌روم, هر چه دلم بخواهد مي‌نويسم اين «يحوم حوم نفسه» اين قسم اول است كه از او به ظالم ياد شده است بدترين ظلمش هم همان است كه گرفتار الحاد مي‌شود و به خودش ستم مي‌كند ﴿وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ﴾ ميانه‌روها هستند كه در روايات دارد اينها «يحوم حوم قلبه» آنچه را مي‌فهمند, معتدل‌اند, حق مي‌فهمند اينها مشكل خودشان را حل مي‌كنند.
مراحل پنج‌گانه سير تكاملی انسان در رسيدن به ﴿سابقٌ بِالخيرات﴾ و بعد از آن
گروه عالي ﴿وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾ اينها پيشگام‌اند كه اينها «يحوم حوم ربّه عزّ وجل». [22]قبلاً هم ملاحظه فرموديد آياتي كه در اين زمينه هست پنج طايفه است طايفه اُوليٰ ما را به معرفت دعوت مي‌كند كه بشناسيم, طايفه ثانيه ما را به هجرت دعوت مي‌كند كه حالا كه اهل معرفت شديم حركت كنيم, طايفه ثالثه آياتي است كه ما را به سرعت فرا مي‌خواند كه حالا كه راه افتاديد قدري زودتر, طايفه چهارم آياتي است كه به ما مي‌گويد حالا كه سرعت گرفتيد, سبقت بگيريد سعي كنيد از ديگران جلو بزنيد, جلو بزنيد نه در مسائل وهمي و خيالي اين همين كه در دعاي «كميل» آمده است «أقربهم منزلة منك و أخصّهم زلفة لديك» [23]اين مي‌شود جلو زدن وگرنه در اوهام و خيالات انسان جلو بزند اين در حقيقت دنبال افتاده است. طايفه پنجم اين است كه حالا كه معرفت داشتيد, هجرت كرديد, سرعت گرفتيد, سبقت گرفتيد, جلو زديد به فكر آيندگان و ديگران و همراهانتان باشيد.

امامت بر امت بالاترين توفيق انسان در سيرتكاملي و پسنديده بودن آن
اينكه در قرآن آيه دارد ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾[24]همين است خدايا آن توفيق را بده كه من امام متّقيان باشم مردان پاك جامعه به من اقتدا كنند اينكه چيز بدي نيست اينكه هوس نيست ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾ اين چيز بدي است كه خوبان جامعه به آدم اقتدا بكنند چيز بدي نيست, اگر كسي ـ خداي ناكرده ـ مشكل داشته باشد كه اين حرف‌ها را نمي‌زند و خوبان جامعه هم كه به او اقتدا نمي‌كنند. برخي‌ها هميشه مي‌گويند ما دنبال چه كسي برويم, مي‌گويد چرا شما مي‌گوييد به دنبال چه كسي برويم, بگوييد خدا يك عده را به دنبال ما بفرست چرا ما به دنبال ديگري باشيم ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً﴾ آدم اين‌قدر اهل فضيلت باشد كه عده‌اي به او اقتدا كنند اقتدا نه يعني تنها در مسجد شركت بكنند پشت سر او نماز بخوانم به روش او, به سيره او, به سنّت او, به سريره او اقتدا مي‌كنند فرمود اينها سابق‌اند ﴿بِالْخَيْرَاتِ﴾ وقتي سابق به خيرات شدند مواظب ديگران هم هستند اين گروه را در روايت دارد سابق بالخيرات كساني‌اند كه «يحوم حوم ربّه عزّ وجل» نه حوم نفس‌اند خودمحورند كه فرقه اُولاست نه حوم قلب‌اند كه فرقه مياني و ثانيه است بلكه به اراده الهي كار مي‌كنند هر چه او پسندد مي‌پسندند ﴿وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ﴾.

ایت الله جوادی املی

پاسخ4

«ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا»

چرا تعبیر «ارث دادیم» را به کار برد؟
الف. به معنای این است که حکم به آنها رسید و بدانها ختم شد، شبیه آن که در جای دیگر فرمود «وَ تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي أُورِثْتُمُوها: و آن بهشتی است که آن را به شما به ارث دادیم» (زخرف/۷۲) (مجمع‌البیان، ج۸، ص۶۳۸)
ب. منظور این است که ایمان به کتاب‌های قبلی را از امت‌های قبلی به این امت دادیم؛ چرا که ارث بردن به معنای انتقال چیزی از قومی به قوم دیگر است. (به نقل از مجمع‌البیان، ج۸، ص۶۳۸)
ج. اینکه چه کسانی علم و معارف قرآن را به دست آورند، یک امر دلبخواهی نیست؛ بلکه ناشی از یک نحوه عنایت ویژه خداست؛ گویی این ارثیه‌ای است که از پیامبران به آنان، به عنوان وارث مستقیم پیامبران می‌رسد.
استاد سوزنچي
در این آیه یک دسته‌بندی‌ای انجام شده است به سه گروه: ظالمان به خویش، میانه‌روها، و پیشتازان در خوبی‌ها.

مقسم این تقسیم چیست (یا به عبارت دیگر، مرجع ضمیر «منهم» چیست)؟
الف. «عبادنا» است؛ یعنی از میان بندگانمان که سه قسم‌اند، یک گروه را گلچین کردیم، که همان قسم سوم‌اند، چرا که بویژه معنی ندارد که آنان که ظالم به خویش‌اند جزء برگزیدگان باشند (ابن عباس، حسن، قتادة، سیدمرتضى، به نقل از مجمع‌البیان، ج۸، ص۶۳۸) و بر اساس بسیاری از روایات، گروه سوم همان ائمه اهل بیت ع هستند.
ب. «الَّذينَ اصْطَفَيْنا» است، یعنی گلچین شده‌ها به این سه دسته تقسیم می‌شوند؛ آنگاه مراد این است که ما عده‌ای را امتیاز دادیم و برگزیدیم؛ اما اینان سه دسته شدند؛ آنگاه:
ب.۱. همگی نجات می‌یابند (مجمع‌البیان، ج۸، ص۶۳۸)، که در مورد «ظالم به خویش» بدین جهت که مدتی در برزخ و مواقف قیامت معطل می‌شود تا پاک شود و وارد بهشت گردد (حدیث۷).
ب.۲. در مورد پیشتازان در خیرات، تردیدی نیست که بهشتی‌اند؛ میانه‌روها هم بهشتی می‌شوند بدین جهت که ممکن است کسانی باشند که اعمال خوب وبدشان برابر است (وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً؛ توبه/۱۰۲) ویا باید تفضل الهی و … آنان را دربرگیرد تا بهشتی شوند (وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ؛ توبه/۱۰۶) و …[۱۸] اما آنان که ظالم به خویش‌اند، جهنمی‌ هستند (مجمع‌البیان، ج۸، ص۶۳۸)؛ و در این صورت، مقصود از برگزیده شدن، به معنای یک امتیاز و نعمت دنیوی است که مثلا موقعیتی ممتاز برای رشد آنان مهیا شده است؛ ولی معنایش این نیست که حتما آنان از این درست استفاده کردند؛ همان طور که در جایی در مورد بنی‌اسرائیل تعبیر «به شما نعمت دادیم و شما بر جهانیان برتری بخشیدیم» آمده است (بقره/۴۷ و ۱۲۲) در عین حال در جاهای دیگر همین‌ها مورد لعن قرار گرفتند. (مائده/۷۸)
«فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ»

مقصود از این سه گروه «ظالم به خویش ، میانه‌رو و پیشتاز در خوبی‌ها» به ترتیب چیست؟
الف. کسی از ما که حق امام ع را [به رسمیت] نمی‌شناسد، کسی که حق امام ع را می‌شناسد، و خود امام. (حدیث۱ و۲؛ و نیز مجمع‌البیان، ج۸، ص۶۳۸)
ب. کسی از ما که هم عمل صالح دارد و هم عمل بد؛ فرد متعبد و کوشا در دین؛ ائمه اطهار علیهم‌السلام (امام باقر ع، نقل از مجمع‌البیان، ج۸، ص۶۳۹)[۱۹]
توضیحی درباره دو دیدگاه الف و ب
در روایات فوق، مقسم را «کسانی از «ما» که اینچنین باشند» دانسته و تاکید کرده نهایتا همگی اینها بهشتی‌اند؛ و درباره اینکه «ما» چه کسانی‌اند، ظاهر برخی از روایات، اولاد حضرت زهرا س است؛ یعنی هرکسی که در زمره فرزندان پیامبر ص به حساب آید، یعنی جمیع سادات؛ و و ظاهر برخی از روایات «شیعیان» است، یا صریحا (التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص۱۱۰)[۲۰] ویا از این جهت که هرکس از اهل بیت پیروی کند در زمره آنان درمی‌آید. (الأصول الستة عشر، ص۱۶۴)[۲۱]
در هر صورت، بهشتی شدن دسته اول (ظالم لنفسه)، با این فرض است که در برزخ ویا در مواقف قیامت ویا با شفاعت، بتدریچ پاک می‌شوند و نهایتا شایسته ورود در بهشت می‌گردند؛ البته بویژه در مورد دیدگاه الف، با توجه به اینکه یقین داریم که گناهان برخی از فرزندان و نوادگان ائمه اطهار ع بسیار عظیم بوده، چرا که گاه در مقابل اهل بیت ع ادعای امامت و مهدویت کردند (مانند برخی از نوادگان امام حسن ع در زمان امام صادق ع، ویا جعفر کذاب، برادر امام حسن عسکری ع) و یا در به شهادت رساندن ائمه ع نقش جدی داشته‌اند (مانند محمد بن اسماعیل، برادرزاده امام کاظم ع، که حکایتش در جلسه ۷۱۱، تدبر۷ گذشت) چنین معنایی بسیار بعید به نظر می‌رسد و بدین جهت در برخی روایات، چنین افرادی را از مصداق این آیه خارج دانسته اند (حدیث۲.ب).[۲۲]
ضمنا این مطلب که مصداق «پیشتاز در خوبی‌ها» ائمه اطهار ع هستند در روایات بسیار زیادی آمده است. (فقط ۱۵ روایت با سندهای مختلف در بصائر الدرجات، ج‏۱، ص۴۴-۴۷)[۲۳]
ج. کسی که به دور نفس خویش می‌چرخد و طواف می‌کند، کسی که به دور قلب خویش می‌چرخد؛ و کسی که به دور پروردگار خویش می چرخد (امام صادق ع، معاني الأخبار، ص۱۰۴)[۲۴]
د. کسی که ظاهرش بهتر از باطنش است؛ کسی که ظاهر و باطنش برابر است؛ و کسی که باطنش بهتر از ظاهرش است. (به نقل از مجمع‌البیان، ج۸، ص۶۳۸)
ه. کسی که با انجام گناهان صغیره در حق خویش ظلم کرده، کسی که با انجام واجبات در حد متوسطی قرار گرفته؛ و کسی که با پیشتازی در خوبی‌ها به درجات عالی رسیده است (جعفر بن حرب، به نقل از مجمع‌البیان، ج۸، ص۶۳۸) یا به تعبیر دیگر، چون همه اینها برگزیده‌اند و میراث‌بر قرآن معرفی شده‌اند، پس همگی دست کم مسلمان و اهل قرآن‌اند، لکن برخی از آنان به هر حال گناهانی مرتکب شده و ظالم به خویش است، و برخی در میانه راه و برخی پیشتاز در خوبی‌ها که بدین سبب، امام دیگران می‌شود. (المیزان، ج۱۷، ص۴۶)
و. همان سه قسمی که در سوره واقعه مطرح شد که «وَ كُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً …» (واقعه/۷-۱۰)، یعنی: اصحاب شمال؛ اصحاب یمین؛ السابقون. (به نقل از مجمع‌البیان، ج۸، ص۶۳۸)
ز. گروه اول، منافقان‌اند و دو گروه بعدی از بقیه مردم (ابن‌عباس، به نقل از مجمع‌البیان، ج۸، ص۶۳۸)
«ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ …»

چرا بعد از اینکه از دادن کتاب به عده‌ای از برگزیدگان سخن گفت، «ف» تفریع آورد و فرمود «پس، از آنان عده‌ای چنین‌اند و عده‌ای چنان‌اند …»
الف. این موید آن است که برگزیدگان را تنها عده‌ای از «عبادنا» به حساب آوریم و مقسم را «عبادنا» بشمریم؛ یعنی می‌خواهد بفرماید علت اینکه ما برخی از بندگانمان را برگزیدیم و به آنان کتاب را به ارث دادیم این بود که بندگان ما سه قسم‌اند و تنها یک قسم لیاقت به ارث بردن کتاب را دارد. (المیزان، ج۱۷، ص۴۶)
ب. می‌تواند با همان معنای اینکه «من» تبیینیه باشد و همه «عبادنا» برگزیدگان باشند و مقسم هم «برگزیدگان» باشند، نیز جمع شود بدین بیان که ارث دادن کتاب، امری بود که نسبت به کل این عباد انجام شود؛ اما تنها برخی از اینان از ارث داده شده درست استفاده کردند و حق آن را ادا کردند؛ همان گونه که در آیات دیگر از ارث بردن کتاب توسط بنی‌اسرائیل، و سپس ظلم پاره‌ای از آنان در این میراث سخن گفته است: «وَ أَوْرَثْنا بَنِي إِسْرائِيلَ الْكِتابَ» (غافر/۵۴) «وَ إِنَّ الَّذِينَ أُورِثُوا الْكِتابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مُرِيبٍ» (شوری/۱۴) (المیزان، ج۱۷، ص۴۶)
«ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبيرُ»

فرمود آن است که همان تفضل بزرگ است. مقصود از «ذلک: آن» چیست؟
الف. به ارث دادن کتاب است. (المیزان، ج۱۷، ص۴۶) وبلکه هم گلچین کردن و هم به ارث دادن کتاب (مجمع‌البیان، ج۷، ث۶۳۹)
ب. رسیدن به مقام «پیشتاز در خوبی‌ها» بودن است.
«ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبيرُ»

این گونه نیست که هرکس از معارف دین به طور صحیح بهره‌مند شود، حتماً به آن عمل کند و آدم خوبی شود.
معارف دین ظرفیت‌های انسان را چنان گسترش می‌دهد که:
برخی می‌توانند با تکیه بر آن از همگان در خوبی‌ها پیشی بگیرند؛
اما برخی همچنان، علی‌رغم برخورداری از اینها همانند دیگرانی که از این معارف برخوردار نیستند حالت بینابین دارند (مثل اغلب مردم عادی، نه خیلی خوب می‌شوند و نه خیلی بد)؛
و برخی هم با وجود این معارف، در حق خویش ظلم می‌کنند و به جای حسن استفاده از این معارف، از آنها سوءاستفاده می کنند و به جای اینکه این معارف عامل ارتقای آنان شود، وبال گردنشان می‌شود.
و نکته مهم این است که آن کسانی که هم معارف دین را فرامی‌گیرند، و هم پیشتاز در خوبی‌ها می‌شوند، مورد تفضل خاص الهی قرار گرفته‌اند:

استاد سوزنچی

پاسخ 5

دو حالت متصور است:
الف-فعل ارث بردن فاقد معنای ارزشی اداکردن حق موروث است و صرفا منتقل شدن و به دست وارث افتادن موروث (و استفاده از آن) را افاده میکند. از جمله در شعرا 58 بنی اسراییل را میراث بران باغها و گنجهای فرعونیان اعلام میکند (کذلک و اورثناها بنی اسراییل) و در غافر 53 هم انها را وارثان تورات معرفی می کند ولقد اتینا موسی الهدی و اورثنا بنی اسراییل الکتاب که بیان کننده این است که اولا صرفا بدست انها رسیدن و مطلع شدن از این میراث مدنظر نیست بلکه استفاده از ان و تصدیق و پذیرفتن حداقل زبانی ان مدنظر است زیرا بنی اسراییل خود را پیرو موسی و تورات میدانست ضمن انکه تورات را میراثی برای همه افرادیکه از وجود یا محتوای ان باخبر بودند، بر نشمرد. ثانیا مفهوم ملتزم بودن کامل به مفاد ان و حق میراث را ادا کردن مدنظر نبوده چرا که در قران بارها، یهودیان از عمل نکردن به کتاب خود سرزنش و مواخذه شده اند. در این صورت مفهوم ایه این خواهد بود که گروهی از انسانها یعنی امت پیامبر اسلام که قران کتاب دینی انهاست و حداقل در زبان انرا پذیرفته اند، وارثان قران هستند .و همین وارث قران بودن انها نشانه برگزیده بودن انهاست که در میان اعصار مختلف زندگی بشری و از میان کتب ادیان مختلف اسمانی و غیر اسمانی، انها باین افتخار نایل شده اند که قران را در اختیار داشته و مصدق آن باشند. در این فرض، مقصود از برگزیده شدن، به معنای یک امتیاز و نعمت دنیوی است که مثلا موقعیتی ممتاز برای رشد آنان و در معرض هدایت قران قرارگرفتن، مهیا شده است؛ ولی معنایش این نیست که حتما همه آنان از این نعمت درست استفاده کردند؛ همان طور که بنی اسراییل میراث بران تورات بودند اما گروهی از انها برخلاف تورات عمل میکردند. وارثان قران هم در عمل سه دسته هستند: ظالم لنفسه، مقتصد و سابقون. که تنها یک یا دو گروه اخر اهل بهشتند.
در این گزینه، ضمیر هم در منهم نیز به همان امت برگزیده (الذین اصطفینا) برمیگردد.

در این حالت، کافران، چه کسانی خواهند بود؟ یا دسته چهارمی از وارثان هستند ( که قرینه لفظی صریحی در آیه وجود ندارد بلکه برعکس متن ایات نشان دهنده متقابل بودن کافران در برابر وارثان است) و یا بندگانی غیر از وارثان هستند که به قران کافر شدند که این احتمال مناسب تر است. یعنی در برابر وارثان گروه دیگری از انسانها(که قران به انها رسیده) هم هستند که زبانا و قلبا منکر و کافر قرانند که اهل جهنم خواهند بود. (ایه 37 گویای آن است که این کافران هم پیام های نذیر را دریافت کرده اند)
و یا توضیح و تفصیل همان گروه ظالم لنفسه است. که با توجه به توضیحات و فرضیات این حالت ناسازگار است یعنی این ظالمان جزو وارثانی هستند که قران را بطور زبانی تصدیق کرده اند لذا نمی توانند جزو کافران باشند.

در واقع در این گزینه، جامعه انسانی که قران به انها رسیده است، به دو دسته وارثان قران که ظاهرا انرا پذیرفته اند و کافران قران تقسیم میشود.

ب-احتمال دیگر اینکه مراد از وارثان کتاب، وارثانی باشند که حق این میرات را ادا می کنند. در این صورت بندگان برگزیده که وارث قران اند، همان سابقون هستند .
در این حالت ضمیر هم در منهم به عبادنا برمیگردد یعنی چون بندگان ما شامل سه گروه ظالم، مقتصد و سابق هستند، تنها سابقون، وارث واقعی کتابند. بر اساس روایات، گروه سوم یعنی سابقون همان ائمه اهل بیت ع هستند .که در هر دو برداشت الف و ب میتواند صادق باشد.
در این حالت، کافران، چه کسانی خواهند بود؟ یا دسته چهارمی از عباد هستند ( که قرینه لفظی صریحی در آیه وجود ندارد) و یا توضیح و تفصیل همان گروه ظالم لنفسه است که این احتمال مناسب تر است. یعنی بعد از توصیف سرنوشت مطلوب میراث داران کتاب، به سرنوشت کافران به کتاب که به خویش ستم کردند، بپردازد.
در این گزینه، کل بندگان خدا به سه دسته در مواجهه با قران تقسیم شده اند. کافران که همان ظالمین به نفس هستند، مقتصدون انها که اراده عمل به کتاب دارند، و سابقون.

اما با توجه به معنا و کاربردهای دیگر فعل ارث در قران، احتمال نخست ارجح است.

2-از این چهار گروه ذکر شده در آیات، چه کسانی بهشتی اند؟ مرجع ضمیر یحلون کیست و چه کسانی اهل بهشتند؟
در مورد پیشتازان در خیرات، تردیدی نیست که بهشتی‌اند؛ زیرا هم توصیف نیکوی انها این انتظار را ایجاد می کند و هم اینکه نزدیکترین ضمیر به فعل یحلون فیها هستند. کافران هم که قطعا جهنمی اند. سرنوشت مقتصدون یا مسکوت مانده که بسته به رفتار و عملکرد هریک، ممکن است بهشتی یا جهنمی باشند. و یا در عطف با سابقون، انها هم اهل بهشتند که با توجه به دو کاربرد دیگر مقتصده در قران، به نظر میرسد انها نیر اهل بهشت باشند. اما آنان که ظالم به خویش‌اند، اگر همان کافران باشند که قطعا جهنمی‌ هستند . اگر هم در حالت اول یعنی جزو وارثان کتاب باشند، نمیتوان حکم کلی راجع به بهشتی یا جهنمی بودن انها داد.


لذا ترجمه ايات باين صورت خواهد شد

سپس اين كتاب را به کسانی که از میان بندگان خود برگزيده بوديم به ميراث داديم پس برخى از آنان (وارثان) بخود ستمكارند و برخى از ايشان ميانه‏رو (اراده کننده به عمل به کتاب) و برخى از آنان در كارهاى نيك به اذن خدا پيشگامند و اين (پیشگامی) خود توفيق بزرگ است {32}

[پیشگامان و مقتصدین در] بهشتهاى هميشگى [كه] به آنها درخواهندآمد در آنجا با دستبندهايى از زر و مرواريد زيور يابند و در آنجا جامه‏شان پرنيان خواهد بود {33}

و[لى] كسانى كه كافر شده ‏اند(به کتاب) آتش جهنم براى آنان خواهد بود حكم به مرگ بر ايشان [جارى] نمى‏شود تا بميرند و نه عذاب آن از ايشان كاسته شود [آرى] هر ناسپاسى را چنين كيفر مى‏دهيم {36}


سيدكاظم فرهنگ

ویرایش بوسیله کاربر 1401/02/24 02:14:33 ب.ظ  | دلیل ویرایش: edit

farhang Offline
#9 ارسال شده : 1401/01/13 12:05:50 ق.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 922
Iran (Islamic Republic Of)

47 تشکر دریافتی در 28 ارسال
ترجمه تدبر و فهم سوره فاطر : استدلالها و احتجاجات توحیدی

هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ فِي الْأَرْضِ فَمَنْ كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَلَا يَزِيدُ الْكَافِرِينَ كُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتًا وَلَا يَزِيدُ الْكَافِرِينَ كُفْرُهُمْ إِلَّا خَسَارًا ﴿۳۹﴾
اوست آن كس كه شما را در اين سرزمين جانشين گردانيد پس هر كس كفر ورزد كفرش به زيان اوست و كافران را كفرشان جز دشمنى نزد پروردگارشان نمى‏ افزايد و كافران را كفرشان غير از زيان نمى‏ افزايد (۳۹)


منظور از خلیفه بودن انسانها چیست؟

هُوَ الَّذِى جَعَلَكمْ خَلَئف فى الاَرْضِ ...

كلمه خلائف جمع خليفه است . و خليفه بودن مردم در زمين به اين معنا است كه هر لاحقى از ايشان جانشين سابق شود و سلطه و توانايى بر دخل و تصرف و انتفاع از زمين داشته باشد، همان طور كه سابقين بر اين كار توانايى و تسلط داشتند.
و اگر انسانها به اين خلاف رسيدند، از جهت نوع خلقتشان است ، كه خلقتى است از طريق توالد و تناسل ؛ چون اين نو ع از خلقت است كه مخلوق را به دو گروه سابق و لاحق تقسيم مى كند.
و خليفه قرار دادن در زمين ، خود يك نوع تدبيرى است آميخته با خلقت كه از آن انفكاك نمى پذيرد، و به همين جهت از اين طريق استدلال مى كند بر يگانگى خداى تعالى در ربوبيت ، چون چنين خلقت و تدبيرى مختص او است ، كسى نمى تواند آن را براى غير او ادعا كند.


پس اينكه مى فرمايد: ((هو الّذى جعلكم خلائف فى الاءرض (( حجتى است بر يگانگى خدا در ربوبيت ، و نفى ربوبيت از آلهه مشركين .
توضيح اينكه : آن كسى كه خلافت زمينى را در عالم انسانى درست كرده ، او رب انسانها و مدبر امر آنان است ، و چون خليفه قرار دادن ، از نوع خلقت انفكاك ندارد، ناگزير خالق انسان همان رب انسان است ، و چون به عقيده مشركين هم ، خالق تنها خدا است پس رب انسان هم به تنهايى او است .


قُلْ أَرَأَيْتُمْ شُرَكَاءَكُمُ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّمَاوَاتِ أَمْ آتَيْنَاهُمْ كِتَابًا فَهُمْ عَلَى بَيِّنَتٍ مِنْهُ بَلْ إِنْ يَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا إِلَّا غُرُورًا ﴿۴۰﴾بگو به من خبر دهيد از شريكان خودتان كه به جاى خدا مى‏ خوانيد به من نشان دهيد كه چه چيزى از زمين را آفريده‏ اند يا آنان در [كار] آسمانها همكارى داشته‏ اند يا به ايشان كتابى داده‏ ايم كه دليلى بر [حقانيت] خود از آن دارند [نه] بلكه ستمكاران جز فريب به يكديگر وعده نمى‏ دهند (۴۰)

استدلال و احتجاج عليه مشركين و در ردّ ارباب و آلهه موهوم آنان
و در اين آيه شريفه به رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) تلقين مى كند كه چگونه عليه ربوبيت آلهه مشركين ، و معبودهاى آنان احتجاج كند.
بيان حجت چنين است كه : اگر بت ها ارباب و آلهه باشند بجز خدا، بايد حداقل سهمى از تدبير عالم به دست آنها باشد، و اگر چنين تدبيرى مى داشتند، بايد خالق همان مقدارى كه تدبيرش را در دست دارند بوده باشند، براى اينكه تدبير بدون خلقت تصور ندارد همان طور كه خلقت بدون تدبير تصور ندارد (براى اينكه تدبير عبارت از اين است كه : خلقتى را بعد از خلقتى قرار دهد، و چيزى را بعد از چيزى بيافريند).

و اگر بتها خالق بودند، قطعا دليلى بر خالقيت آنها دلالت مى كرد، و اين دليل يا از ناحيه عالم بود و يا از ناحيه خداى سبحان ، اما از ناحيه عالم ، كه مى بينيم هيچ موجودى در عالم دلالت بر خالقيت بت ها و مخلوقيت خودش براى آنها ندارد، حتى به طور شركت ،

((بل ان يعد الظّالمون بعضهم بعضا الا غرورا(( - اين جمله اعراض ‍ از احتجاج گذشته است ، به اين بيان كه : داعى مشركين بر شرك ورزيدن ، حجتى نبوده كه آنان را بر اين كار وادار كرده باشد، و خواسته باشند بر آن حجت اعتماد كنند، بلكه انگيره آنها صرف فريبى است كه بعضى نسبت به بعض ديگر روا مى دارند، به اين معنا كه نياكان و اسلاف ، آيندگان را مغرور مى كردند به اينكه : بت ها نزد خدا شفاعت مى كنند، و نيز رؤساى هر قوم مرئوسين خود را فريب مى دادند به اينكه اين شركاء نزد خداى سبحان شفاعت خواهند كرد، در حالى كه اين وعده ها همه پوچ بود و حقيقت نداشت .
احتجاجى كه در آيه شده ، عليه تمامى طوايف مشركين است ، و نسبت به همه عموميت دارد، چه آنها كه ملائكه و جن و قديسين از بشر را مى پرستيدند، و براى آنها صنمى (بتى ) درست مى كردند تا رو به آن بت ها بايستند،
و چه آنهايى كه روحانيين كواكب را مى پرستيدند، و رو به ستاره ، عبادت مى كردند، و براى هر ستاره ، صنمى (بتى ) مى تراشيدند. و چه آنهايى كه ملائكه و عناصر را مى پرستيدند و ديگر براى آنها صنمى اتخاذ نمى كردند مانند: مشركين فرس قديم - بطورى كه نقل شده . و چه آنهايى كه بعضى از افراد بشر را مى پرستيدند، مانند: نصارى كه مسيح (عليه السلام ) را عبادت مى كنند؛ حجت آيه شريفه عليه همه اين طوايف است .


إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ أَنْ تَزُولَا وَلَئِنْ زَالَتَا إِنْ أَمْسَكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا ﴿۴۱﴾همانا خدا آسمانها و زمين را نگاه مى دارد تا نيفتند و اگر بيفتند بعد از او هيچ كس آنها را نگاه نمى دارد اوست بردبار آمرزنده (۴۱)


استدلال بر توحيد با استناد به ابقاء موجودات و اينكه ابقاء عبارتست از ايجاد و تدبير متوالى

إِنَّ اللَّهَ يُمْسِك السمَوَتِ وَ الاَرْض أَن تَزُولا وَ لَئن زَالَتَا إِنْ أَمْسكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِّن بَعْدِهِ ...
بعضى از مفسرين گفته اند: ((اين آيه شريفه استينافى است كه نتيجه قبح شرك و دلهره ناشى از آن را بيان مى كند، و ربطى به ما قبل ندارد، مى خواهد بفرمايد: خداى تعالى آسمانها و زمين را حفظ مى كند، چون نمى خواهد فرو بريزند، و يا حفظ مى كند تا فرو نريزند و مضمحل نشوند؛ چون ممكن الوجود همان طور كه در حال پديد آمدنش محتاج پديد آورنده است ، در بقايش نيز محتاج اوست ((.
اما آنچه از آيه ظاهرمى شود، اين است كه : خداى تعالى مى خواهد بعد از استدلال بر يگانگى خود در ربوبيت ، به اينكه من خلافت را در نوع انسانى قرار دادم و بعد از نفى شرك به حجت مزبور، حجت و استدلال خود را عموميت دهد تا شامل تمامى مخلوقات ، يعنى آسمانها و زمين بشود، لذا در آيه مورد بحث استدلال مى كند بر يگانگى خود به اينكه خلق را بعد از ايجاد، ابقاء هم كرده و نگذاشته مضمحل شوند، چون اين معنا خيلى روشن است ، و جاى هيچ شكى نيست كه پيدايش موجود و اصل هستى يك مسأله است ، و بقاى آن موجود و داشتن هستى هاى پى در پى بعد از هستى اولش مسأله ديگرى است ، آرى هر موجودى كه مى بينيم هنوز هست ، در حقيقت هستى آن ، هستى هايى متصل به هم است ، كه چون استمرار دارد، ما آن را يك هستى مى پنداريم .
و اين نيز روشن است كه ابقاى موجود بعد از پديد آوردن ، همانطور كه ايجادى بعد از ايجادى ديگر است ، همچنين تدبيرى بعد از تدبير ديگر است ، چون اگر خوب در اين قضيه تامل كنى و دقت نظر به خرج دهى ، خواهى ديد كه نظام جارى در عالم به وسيله احداث و ابقاء جارى است ، و چون پديد آورنده و خالق ، حتى به عقيده مشركين تنها خداى سبحان است ، پس قهرا خداى تعالى خالق و مدبر آسمانها و زمين است ، و كسى ديگر شريك او نيست .
پس معلوم شد آيه شريفه ((ان اللّه يمسك السموات و الاءرض ان تزولا...(( متصل به ما قبل است .


تفسیر المیزان

سیدکاظم فرهنگ
ali Offline
#10 ارسال شده : 1401/02/06 03:13:46 ب.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,740

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال

ترجمه تدبر و فهم سوره فاطر: نكات تفسيري سوره فاطر از تفسير فرقان

سوره فاطـر
نام اين سوره خود اسمى است از اسماء الله كه با صيغه هاى گوناگون در بيست جاى قرآن تكرار گشته، و معناى لغويش دو بعد جدا سازنده و تكوين جهان بر فطرت توحيد ست كه اين خود دو تكوين است زيرا فرق است بين فاطر، و جاعلِ و خالق و اوصافى از اين قبيل، فاطر مجموعه اى از خلقت و جداسازى بر مبناى فطرت توحيدى است، گرچه در حاشيه اش شامل فطر و جدائى ماده نخستين ـ نيز بر همان مبناى توحيد ـ از عدم مطلق است.


"أولى اجنحة" كه داراى بال و پرهاى دو گانه يا سه گانه يا چهار گانه اند
و "يزيد فى الخلق ما يشاء" بيش از آنها است كه "فى الخلق" هم زياده بالهاى فرشتگان را شامل است و هم بالها و جسمها و جانهاى ديگر آفريدگاران را، چنانكه آياتى از قبيل "و السماء بنيناها باييد و انا لموسعون" (51:47) خود گواهى است بر توسعه گام به گام جهان كه آفريدگار هرگز توقفى در تحولات كمى و كيفى جهان ندارد كه "و كل يوم هو فى شأن" (55:29): حضرتش در هر واحد زمان ربوبى به كارى مشغول است.

آيه 3 ـ اينجا "هل من خالق غير الله" خالقيت و آفرينش ربانى را در انحصار حضرتش دانسته، و روى اين اصل اگر لفظ خلقت در پديد شدن آياتى ربانى بدست رسولانى مانند حضرت مسيح(عليه السلام) به ميان آمده، اين خود حقيقت خالقيت نيست، بلكه وساطتى ظاهرى در بعضى خلقت هاست چنانكه در آيات مربوطه اش «باذنى» تكرار گشته كه «اذن» همان اصل آفرينش است، و عيسى تنها همپاى اين آفرينش ربانى مأمور است كه در جسم گلين پرنده بدمد تا با اين دميدن در نخستين بار اين گل تبديل به جسم پرنده گردد، و در بار دوم روحى در بدنش ايجاد شود چنانكه «باذنى» هم در هر دو بار تكرار گشته.


آيات 19 تا 22 ـ نخست ميان كور و بينا برابرى را از ميان برده، و سپس اين نابرابرى را براى هر يك از ظلمات و نور، سايه خنك و گرما، زندگان و مردگان، دانسته، روى اين اصل كه كل كوران دركورى برابر و نيز كل بينايان در اصل بينائى برابرند، ولى ديگران دو گونه نابرابرى دارند، نخست نابرابرى ميان خود تاريكيها و خود روشنيها و ... و سپس نابرابرى ميان تمامى تاريكيها و روشنيها و ... و روى همين اصل هم «لا» در غير كور و بينا آمده و براى كور و بينا و نيامده است.

آيات 36 و 37 ـ نخست مرگ در جهنم را از گروهى سلب كرده، كه مرگشان را بطور كلى نفى نكرده، بلكه تنها در جهنم مرگ را از اينان سلب كرده، كه تا جهنم باقى است اينان نيز زنده اند، ولى همين جهنم كه به مقتضاى عدل الهى و آياتى چند بالاخره خاموش شدنى است، اين جهنميان نيز همراهش خاموش مى شوند، و البته اينان همان آخرين جهنميانند كه گيرانه هاى آخرين جهنم اند كه به آتش خود به اندازه استحقاقشان مى سوزند، ولى جهنميان ديگرى هم هستند كه چون هرگز شايسته بهشت نيستند و نيز گناهشان در كم و كيف و زمان از اينان كمتر است بر مبناى عدل الهى پيش از خاموش شدن جهنم خاموش مى شوند.
حقيقتى ديگر در آيه (37) است كه تنها عمر كفرآميزى موجب عذاب است كه فرصت تذكر حقيقت در آن بوده ولى در آن غفلت داشته است، ولى كسانيكه چنان فرصتى را نه از لحاظ عمرشان و نه از لحاظ محيطشان نداشته اند و بدون تقصير با حالت كفرشان مرده اند، اينان اهل عذاب نيستند، بجز مشركان كه تنها يك آن تفكرشان آنان را به راه مى آورد ولى تقصير كرده اند، و در هر صورت هر اندازه مجال زمانى و جو تفكر فراهم تر باشد حجت الهى هم روشنتر و ثابت تر است، و اگر هم مجالى هرگز نيست كفر از روى قصور ـ باستثناى شرك كه كلا از روى تقصير است ـ مورد عذاب نخواهد بود، بلكه بى تكليفان مانند ديوانگان و كودكان جائى از بهشت خواهند داشت، زيرا جهنم ويژه مقصرانى است كه راهى ديگر براى عقوبت كاملشان نيست.
مجال تفكر در هر جهتى درونى و برونى و زمانى هر اندازه بيشتر باشد مسئوليت هم بيشتر است و هر چه كمتر مى باشد، تا آنجا كه هرگز مجالى براى تفكر نبوده كه هر مجال مسئوليت هم نيست، گرچه عاقل باشد، زيرا تنها عقل مورد مسئوليت نيست چنانكه آياتى مانند (17:15) بر اين حقيقت گواه است كه عذاب در انحصار وصول رسالت است براى مكلفان، و نه تنها عاقل بودن آنان.


admin Offline
#11 ارسال شده : 1401/02/16 10:25:12 ق.ظ
admin

رتبه: Administration

گروه ها: Administrators, Moderator, member
تاریخ عضویت: 1391/10/20
ارسالها: 419

9 تشکر دریافتی در 9 ارسال

تدبر و فهم سوره فاطر: نکات تفسیری از مرحوم جمال گنجه ای


دریافت­های کوتاه مستقیم


اعتقادات صحیح و عمل صالح
در رابطه با آیه 10، اصل، همان «کلمه پاک» است که از جنس اعتقادات صحیح باشد و ظاهراً عمل صالح مانند «سوخت» است که به بالا رفتن آن کمک می­کند. و از اینجا معلوم می­شود که اصل، کسب اعتقادات صحیح است که در جهان بعدی بدرد می­خورد اما عمل صالح، اعتقادات صحیح را بهتر و صحیح­تر و تمیزتر و «بالا رونده­»تر می­کند.
همه به خداوند نیازمندند و او نیاز به هیچ چیز و هیچ کس ندارد

آیه 15 تفسیر آیه 2 سوره اخلاص است.


آیه 45: به این معنی است که اعمال بشر در حد چنان مجازات شدیدی است که فقط به آنها محدود نمی­شود و مانند آتش که خشک و تر را می­سوزاند ، اعمال مذکور نیز علاوه بر بشر و علاوه بر خوبان آنها، حتی حیوانات معصوم و بی­گناه را نیز در بر می­گیرد. (مانند اتفاقی که در داستان لوط در سوره­های مختلف دیدیم).

آیه 43: کلمه «سنت» در این آیه اشاره به همان چیزی دارد که به آن «قانون الهی» می­گوئیم.

فعل خداوند قانونمند است
اینکه در آیه 41 فرموده خداوند آسمانها و زمین را نگه می­دارد با این مفهوم که نیروی جاذبه بین اجرام چنین می­کند و یا اینکه به تعبیری که در بند اول ذکر شده، ملائکه چنین می­کنند مخالفتی ندارد زیرا ملائکه مملوکان و بندگان خداوند هستند و به امر او و نیروی او عمل می­کنند و عمل آنها در طول عمل خداوند است و همچنین نیروی جاذبه (که در حقیقت نوعی نام­گذاریست که توسط بشر صورت گرفته است) در «ادامه» عمل خداوند (و اصطلاحاً در «طول» عمل خداوندی) عمل می­کند.


مقید به «اذن خدا»
با توجه به آیه 32 چون سبقت در کارهای پسندیده از جنس «وجود» است (و کارهای ناپسند از جنس «عدم» است)، مطلب را به «اذن خدا» مشروط نموده است.
البته از آنجا که «فعل خداوند قانونمند است» خود «اذن خدا» نیز مکانیزم و نظامات خاص پیچیده خود را دارد.

عبادت تاجران!
دربسیاری ازکتب«اخلاق»ی و«عرفان»ی مطلبی به این مضمون از قول امیرالمومنین (ع) نقل میشودکه من خداوندرابه طمع بهشت عبادت نمیکنم که این عبادت تاجران است.
درحالیکه می بینیم درآیات فوق مردم راتشویق به «تجارتی که ورشکستگی ندارد» نموده ، ودرسوره صفّ نیزمردم رابه تجارتی که سبب نجات می باشد دعــــوت فرموده، واین معنی منحصر به این دو مورد نیست.
اینک سوال اینجاست که دراین دو موضوع متقابل ماباید چگونه بیاندیشیم.
جواب این است که «ظاهرقرآن» حجّت، وبه هرچیزی که معارضش به نظرآید مرجح است. اما، آن فرمایش آن حضرت برای اشخاصی است که درسطح ایشان باشند و معارض این مفهوم مورد بحث (که برای«عموم مردم»است) نیست.

آیه آشنا
نوع استدلالی که در آیه 40 انجام شده، شبیه همان استدلال­هائی است که در انتهای سوره قلم، سوره طور، و سوره ذاریات شده است و در اینجا از تکرار شرح آنها معذوریم.

در پایان
در سرتاسر این سوره چنان خداشناسی لطیفی موج می­زند که واقعاً بی­نظیر است، بطوریکه می­توان گفت این سوره، تفسیر سوره توحید (اخلاص) است.
فطرتِ جاری در تمام آسمانها و زمین، ملائکه، رحمت و رحمت و رحمت که دائماً به زبانهای مختلف و عبارات گوناگون در این سوره موج می­زند، نعمتها، آیات، حکمت، لطف و لطف و ... .
در این سوره، با وضوح بیشتر، برای ایمان پایه عقلی می­شناساند و آدرس علم را در طبیعت، در زندگی، در
و آنچه از آن کتاب بتو وحي کرده ايم البته حق است و تصديق کتب آسماني قبلي است. البته خداوند به بندگانش آگاه بيناست (31) سپس آن کتاب را به کساني از ميان بندگان خويش که آنها را برگزيده ايم به ميراث داديم، از ميان آنها کساني بودند که به خويش ظلم کردند و بعضي معتدل بودند و برخي در کارهاي خير به اذن خدا سبقت ميگرفتند. که آن خودش فضل بزرگي است (32)

سيماي سوره فاطر
در پاراگراف 1 می فرماید : ای مردم! فراموش نکنید که این خداوند خلاق تنها مرجع خیر و نعمت­رسانی به شماست و لذا پیامبرش را تکذیب نکنید و مبادا فریفته شده و از حق دور بیفتید و خداوند اینطوراست اما این به اصطلاح«خدایان» شما ، هیچ خاصیتی ندارند ، وشما باپرستش آنها درحقیقت کار بیهوده میکنید و خداوند واقعی است ، واین به اصطلاح«خدایان»واهی هستند ، و نسبت کسی که این موضوع رابفهمد به کسی که نفهمد مانند «زنده» و«بینا» و «نور» است ، به «مرده» و «نابینا» و «ظلمت» .

در پاراگراف دو(ايات 27-45) گوناگونی آفریدگان که نشانه عظمت نظامات الهی است را یادآوری می فرماید و ضمن جلب توجه به تفاوت­های عظیم اخروی مؤمنان و کافران و اینکه کسانی که واقعا بسوی خدا می آیند ازلحاظ «بهره عقلی» از دیگران بالاترند زیرا منفعت بلندمدت خویش را تشخیص میدهند ، گوشه­هایی از صفات و افعال الهی را یاد آوری مینماید ، و اینکه باوجود همه اینها کافران بهانه­ میگیرند و از عاقبت پیشینیان عبرت نمی­گیرند و از مهلتی که خداوند داده استفاده نمی­کنند.


درس سوره: خداوند نظام جهان را مانند نظام كاشت و برداشت قرار داده و كافران كه اين را درك نمي كنند براي خود عذاب درست مي كنند.

تفسير مهندس گنجه اي

ویرایش بوسیله کاربر 1401/02/18 08:25:25 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

ali Offline
#12 ارسال شده : 1401/02/18 01:32:24 ب.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,740

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
ترجمه تدبر و فهم سوره فاطر : نكات تفسيري انتهاي سوره فاطر


استدلال بر توحيد با استناد به ابقاء موجودات و اينكه ابقاء عبارتست از ايجاد و تدبير متوالى

إِنَّ اللَّهَ يُمْسِك السمَوَتِ وَ الاَرْض أَن تَزُولا وَ لَئن زَالَتَا إِنْ أَمْسكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِّن بَعْدِهِ ...
بعضى از مفسرين گفته اند: ((اين آيه شريفه استينافى است كه نتيجه قبح شرك و دلهره ناشى از آن را بيان مى كند، و ربطى به ما قبل ندارد، مى خواهد بفرمايد: خداى تعالى آسمانها و زمين را حفظ مى كند، چون نمى خواهد فرو بريزند، و يا حفظ مى كند تا فرو نريزند و مضمحل نشوند؛ چون ممكن الوجود همان طور كه در حال پديد آمدنش محتاج پديد آورنده است ، در بقايش نيز محتاج اوست ((.

اما آنچه از آيه ظاهرمى شود، اين است كه : خداى تعالى مى خواهد بعد از استدلال بر يگانگى خود در ربوبيت ، به اينكه من خلافت را در نوع انسانى قرار دادم و بعد از نفى شرك به حجت مزبور، حجت و استدلال خود را عموميت دهد تا شامل تمامى مخلوقات ، يعنى آسمانها و زمين بشود، لذا در آيه مورد بحث استدلال مى كند بر يگانگى خود به اينكه خلق را بعد از ايجاد، ابقاء هم كرده و نگذاشته مضمحل شوند، چون اين معنا خيلى روشن است ، و جاى هيچ شكى نيست كه پيدايش موجود و اصل هستى يك مسأله است ، و بقاى آن موجود و داشتن هستى هاى پى در پى بعد از هستى اولش مسأله ديگرى است ، آرى هر موجودى كه مى بينيم هنوز هست ، در حقيقت هستى آن ، هستى هايى متصل به هم است ، كه چون استمرار دارد، ما آن را يك هستى مى پنداريم .
و اين نيز روشن است كه ابقاى موجود بعد از پديد آوردن ، همانطور كه ايجادى بعد از ايجادى ديگر است ، همچنين تدبيرى بعد از تدبير ديگر است ، چون اگر خوب در اين قضيه تامل كنى و دقت نظر به خرج دهى ، خواهى ديد كه نظام جارى در عالم به وسيله احداث و ابقاء جارى است ، و چون پديد آورنده و خالق ، حتى به عقيده مشركين تنها خداى سبحان است ، پس قهرا خداى تعالى خالق و مدبر آسمانها و زمين است ، و كسى ديگر شريك او نيست .
پس معلوم شد آيه شريفه ((ان اللّه يمسك السموات و الاءرض ان تزولا...(( متصل به ما قبل است .



معناى اين كلام قريش كه پيش از بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله قسم مى خوردند كه اگر نذيرى به سويشان بيايد اهدى من احدى الام خواهند شد

بعضى از مفسرين گفته اند: ((قبل از بعثت رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) خبر به قريش رسيد كه اهل كتاب پيغمبران خود را تكذيب كردند. قريش گفتند: خدا يهود و نصارى را لعنت كند كه پيامبرانى به سوى شان آمدند و آنان تكذيبشان كردند. به خدا سوگند اگر پيامبرى به سوى ما آيد، قطعا و به طور حتم راه يافته ترين امت ها خواهيم بود((. و سياق آيه شريفه مصدق اين نقل است و آن را تأييد مى كند.
پس در جمله ((و اقسموا باللّه جهد ايمانهم (( ضمير جمع به قريش ‍ برمى گردد كه اين سوگند را قبل از بعثت رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) خورده بودند به دليل اينكه دنبالش مى فرمايد: ((فلما جاءهم نذير(( و سوگندشان هم همين بود كه : ((لئن جاءهم نذير... : اگر نذيرى به سوى ما بيايد ما چنين و چنان مى كنيم ((.
و معناى جمله ((لئن جاءهم نذير ليكونن اهدى من احدى الامم (( اين است كه : اگر نذيرى به سوى ما بيايد ما راه يافته تر از يكى از امت ها خواهيم بود، يعنى يكى از امت هايى كه نذير برايشان آمد از قبيل يهود و نصارى . در اينجا ممكن بود بگويند: ((راه يافته تر از ايشان خواهيم بود((، و ليكن اين طور نفرمود، براى اينكه معناى آنچه را گفتند اين است كه ما امتى هستيم كه فعلا نذيرى نداريم ، و اگر براى ما هم نذيرى بيايد و ما نيز امتى صاحب نذير شويم ، مانند يكى از اين امتهاى صاحب نذير، آن وقت با تصديق نذير خود راه يافته تر از امت مثل خود مى شويم . اين آن معنايى است كه از تعبير ((اهدى من احدى الامم (( استفاده مى شود، (دقت بفرماييد كه نكته اى لطيف است ).

ترجمه تفسير الميزان جلد 17 صفحه 82


مكر سوء چيست؟
فاطر:43
اسْتِكْبَارًا فِي الْأَرْضِ وَمَكْرَ السَّيِّئِ وَلَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا
[گریز ناشی از] خود بزرگ‌بینی در زمین [=شهر و دیار خود] و مکر تبه‌کارانه،54 و مکر تبه‌کارانه جز دامن اهلش را نمی‌گیرد.55 آیا [آن‌ها] جز سرنوشت پیشینیان [هلاکت شده] را انتظار می‌کشند؟ و برای سنت خدا56 هرگز تبدیلی نمی‌یابی و برای سنت خدا هرگز دگرگونی نخواهی یافت.57

__________
54- «مکر السوء» همان نیرنگ‌ها و نقشه‌های توطئه‌آمیزی است که با خودمحوری مستکبرانه علیه حق‌طلبان طراحی می‌شود، و گرنه کلمه «مکر» بدون پسوند «سوء» فاقد بار معنایی منفی است. خداوند نیز از جهت مثبت، خیرالماکرین است.
55- «يَحِيقُ» از ریشه حق، به تحقق یافتن و دامنگیر شدن بازتاب مکر و حیله به فاعل آن گفته می‌شود.

56 – منظور از «سنت» رویه و طریقه است، سنت خدا یا سنت رسول یعنی رویه و شیوه خدا و رسول. سنت خدا را می‌توان همان نظاماتی که در جوامع انسانی جاری کرده شمرد. کلمه سنت 9 بار در قرآن به خدا نسبت داده شده است [احزاب 28 (33:28) و 62 (33:62) ، فاطر 43 (35:43) ، غافر 85 (40:85) ، فتح 23 (48:23) ، و اسراء 77 (17:77) ].

57- «تَبْدِيل» هر چیز، جایگزینی با چیزی دیگر، چه بسا مخالف آن است، اما «تحویل» تغییر حالت است.

تفسير بازرگان


و لا يحيق المكر السى ء الا باهله (( - يعنى مكر بد نازل نمى شود و نمى رسد مگر به صاحبش ، و در غير از خود او مستقر نمى شود، براى اينكه هر چند مكر بد، بسا مى شود كه به شخص مكر شده صدمه اى وارد مى آورد، و ليكن چيزى نمى گذرد كه از او زايل مى شود و دوام نمى آورد، ولى اثر زشت آن بدان جهت كه مكر سيى ء است در نفس ‍ مكر كننده باقى مى ماند، و چيزى نمى گذرد كه آن اثر ظاهر گشته ، گريبانش را مى گيرد و به خاطر آن مجازات مى شود، حال يا در دنيا و يا در آخرت . و به همين جهت در مجمع البيان آيه شريفه را تفسير كرده به اينكه : كيفر مكر سيى ء جز به مرتكبش نمى رسد.
و اين آيه شرى فه كلامى است از باب مثل ، نظير اين جمله كه قرآن كريم فرموده : ((انما بغيكم على انفسكم ((، و نيز فرموده : ((و من نكث فانما ينكث على نفسه ((.

((فهل ينظرون الا سنه الاولين (( - ((نظر(( و ((انتظار(( هر دو به معناى توقع است ، و ((فاء(( براى تفريع و نتيجه است كه جمله را از ما قبل نتيجه گيرى مى كند. و استفهام در آن انكارى است ، و معنايش ‍ اين است كه : و چون مكر سيى ء مى كنند، و مكر سيى ء جز به صاحبش ‍ برنمى گردد، پس مكاران ، جز سنت جارى در امم گذشته كه همان عذاب الهى نازل بر مكاران است ، كه اثر مكر و تكذيبشان به آيات خدا بود، انتظار ديگرى را نمى كشند.
((فلن تجد لسنّة اللّه تبديلا و لن تجد لسنة اللّه تحويلا(( - ((تبديل سنت خدا(( به اين است كه : عذاب خدا را بردارند، و به جايش عافيت و نعمت بگذارند، و ((تحويل سنت (( عبارت از اين است كه : عذاب فلان قوم را كه مستحق آن مى باشند، به سوى قومى ديگر برگردانند، و سنت خدا نه تبديل مى پذيرد و نه تحويل ، براى اينكه خداى تعالى بر صراط مستقيم است ، حكم او نه تبعيض دارد و نه استثناء. همچنان كه خداى تعالى مشركين مورد نظر آيه را در جنگ بدر به عذاب خود گرفت ، و همگى را كشت . و خطاب در آيه به رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم )، و يا به عموم شنوندگان است .

مَا كانَ اللَّهُ لِيُعْجِزَهُ مِن شىْءٍ فى السمَوَتِ وَ لا فى الاَرْضِ إِنَّهُ كانَ عَلِيماً قَدِيراً
اين آيه تتمه بيان است ، تا مشركين مكه را بيشتر انذار و تخويف كرده باشد، و حاصل معنايش اين است كه : پس اينان بايد از خدا بترسند، و بايد به او ايمان بياورند، و با او نيرنگ نكنند، و آياتش را تكذيب ننمايند، كه سنت خدا در اين باره همان عذاب است ، همچنان كه ماجراى امت هاى گذشته كه چگونه خدا هلاكشان كرد و عذابشان نمود، بر اين سنت شهادت مى دهد، زيرا با اينكه آن امت ها از اين مشركين قوى تر بودند، نتوانستند خدا را عاجز كنند، چون در همه آسمانها و زمين چيزى و كسى نيست كه با نيرو و يا نيرنگ خود خدا را عاجز كند، زيرا او عليم على الاطلاق است ، غفلت و جهل در او راه ندارد تا دشمن ، او را در حال غفلت و جهل فريب دهد، و نيز او قادر على الاطلاق است و چيزى تاب مقاومت با او را ندارد.

تفسير الميزان

منظور از اينكه اگر خدا ميخواست هيچ جنبنده اي روي زمين باقي نمي ماند، چيست؟

فاطر:45
وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا كَسَبُوا مَا تَرَكَ عَلَى ظَهْرِهَا مِن دَابَّةٍ وَلَكِن يُؤَخِّرُهُمْ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِعِبَادِهِ بَصِيرًا
و اگر خدا مردم را به خاطر عملکردشان مؤاخذه می‌کرد [=در دنیا کیفر می‌داد]، جنبنده‌ای در روی زمین باقی نمی‌گذاشت!59 اما [با وجود گناهان بسیار] تا مدتی معین آن‌ها را مهلت می‌دهد. پس چون سرآمدشان فرا رسید، مسلماً خدا به [عملکرد] بندگانش بیناست.

__________
59 – سراسر جهان را نظمی فرا گرفته که کوچکترین بی‌نظمی را بی‌درنگ دفع و طرد می‌کند، به استثنای عالم آدمیان که به دلیل اختیار و مهلت و مدتی که خداوند در زندگی دنیا به انسان عنایت داده، عکس‌العمل و بازتاب رفتار منفی او طبق مکانیسمی تا روز قیامت به تعویق می‌افتد. این مکانیسم را قرآن در آیات متعددی «کلمه پیشی گرفته» [کلمة سبقت من ربک] یا کلمه جداکننده [کلمة الفصل] نامیده است [یونس 19 (10:19) ، هود 110 (11:110) ، طه 129 (20:129) ، فصلت 45 (41:45) ، شوری 14 (42:14) و 21 (42:21) ].
اما در آیه انتهایی این سوره [که در آیه 61 سوره نحل (16:61) و آیه 58 سوره کهف (18:58) به وضوح و تفصیل بیشتری آمده] مسئله تعویق «اخذ» [گرفتار شدن به نتیجه عمل] را تا سرآمد معین [پایان عمر] به لطف و رحمت خدا مطرح ساخته است.


(و لو يواخذ اللّه النّاس بظلمهم ما ترك عليها من دابة ((.

و مراد از ((ظهرها(( روى زمين است ، چون مردم روى زمين زندگى مى كنند، علاوه بر اين در آيه قبلى ذكرى از زمين به ميان آمده بود.
و مراد از ((دابة : جنبنده (( هر موجودى است كه روى زمين جنب و جوش و حركتى داشته باشد، چه حيوان و چه انسان . و اگر به كيفر كفر و تكذيب انسانها، همه جنبندگان را هلاك مى كند، براى اين است كه همه جنبندگان براى انسان خلق شده اند، همچنان كه خالق تعالى خودش ‍ فرمود: ((خلق لكم ما فى الأرض جميعا((

و اينكه بعضى از مفسرين گفته اند: ((اين هلاكت همه جنبندگان به خاطر شومى گناهان است ، همچنان كه از آيه ((و اتقوا فتنة لا تصيبن الّذين ظلموا منكم خاصة (( برمى آيد كه پاره اى از گناهان و ظلم ها فتنه اى مى آورد عالم گير، كه غير از مرتكب ظلم را نيز شامل مى شود. درست نيست ، براى اينكه شومى گناه نبايد از گناهكار تجاوز كند و دامنگير غير او شود، همچنان كه خداى تعالى فرموده : ((و لا تزروا زرة وزر اخرى (( و اما آيه اى كه شاهد آورد، يعنى آيه ((و اتّقوا فتنة لا تصيبنّ الّذين ظلموا منكم خاصة (( مدلولش - به بيانى كه در تفسير سوره انفال گذشت - اين است كه : فتنه ناشى از ظلم تنها به كسانى از ايشان مى رسد كه مرتكب ظلم شدند، نه به عموم مردم اعم از ستمكاران و غير آنها - براى مزيد اطلاع به همانجا مراجعه شود.
آيه شريفه يعنى جمله ((ولو يواخذ اللّه النّاس ...(( در حقيقت در جاى جواب از سوالى تقديرى قرار گرفته ، سؤالى كه ناشى از آيه قبلى مى شد، چون در آيه قبلى خداى تعالى اهل نيرنگ و تكذيب را - كه همان مشركين مكه باشند - تهديد مى كرد به مؤاخذه ، و براى آنان از امت هاى سابق شاهد آورد، كه آنها نتوانستند خدا را به ستوه آورند.

چون سخن بدينجا انجاميد، گويا كسى پرسيده : وقتى هيچ چيز نه در آسمان و نه در زمين خدا را به ستوه نمى آورد، پس چطور ساير مردم را به حال خود واگذاشته ، هر گناهى مى خواهند مرتكب مى شوند و چرا آنها را به جرم گناهانشان عذاب نمى كند؟ در پاسخ فرموده : ((اگر خدا مى خواست همه مردم را به جرم گناهانشان مؤاخذه كند، آن طور كه نيرنگ بازان از مشركين و مكذبين را مؤاخذه كرد، ديگر هيچ جنبده اى بر روى زمين باقى نمى ماند((. و حال آنكه خدا چنين حكم كرده كه : مردم ، در روى زمين بمانند و زمين را آباد كنند، همچنان كه فرموده : ((و لكم فى الاءرض مستقر و متاع الى حين (( پس بدين جهت گناهكاران را مؤاخذه نمى كند، و آنها را تا روزى معين مهلت مى دهد. و آن روز يا روز مرگ است و يا روز قيامت . پس وقتى آن روز رسيد هر عاملى از ايشان را به آنچه عمل كرده ، جزا مى دهد، كه او به كار بندگانش ‍ بصير است .

الميزان

farhang Offline
#13 ارسال شده : 1401/02/22 09:56:45 ق.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 922
Iran (Islamic Republic Of)

47 تشکر دریافتی در 28 ارسال

تدبر و فهم سوره فاطر: فراز بندی ،عصاره فرازها، نکات و سئوالات مهم تفسیری و در س سوره فاطر

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمـَنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان

الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا أُولِي أَجْنِحَةٍ مَّثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ مَا يَشَاء إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ {1}
سپاس خداى را كه پديدآورنده آسمان و زمين است [و] فرشتگان را كه داراى بال (دست و یا وسایل و اندام انجام کار) هاى دوگانه و سه‏گانه و چهارگانه‏اند پيام‏آورنده و مامور قرار داده است. در آفرينش هر چه بخواهد مى‏افزايد زيرا خدا بر هر چيزى تواناست {1}
مَا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلَا مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلَا مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ {2}
هر رحمتى را كه خدا براى مردم گشايد بازدارنده‏اى براى آن نيست و آنچه را كه باز دارد پس از [باز گرفتن] گشاينده‏اى ندارد و اوست همان شكست‏ ناپذير سنجيده‏كار {2}
يَا أَيُّهَا النَّاسُ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاء وَالْأَرْضِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ {3}
اى مردم نعمت ‏خدا را بر خود ياد كنيد آيا غير از خدا آفريدگارى است كه شما را از آسمان و زمين روزى دهد خدايى جز او نيست پس چگونه [از حق] انحراف مى‏يابيد {3}
وَإِن يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِكَ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ {4}
و اگر تو را تكذيب كنند قطعا پيش از تو [هم] فرستادگانى تكذيب شدند و [همه] كارها به سوى خدا بازگردانيده مى‏شود {4}
يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ {5}
اى مردم همانا وعده خدا حق است زنهار تا اين زندگى دنيا شما را فريب ندهد و زنهار تا [شيطان]فريبنده شما را در باره خدا نفريبد5}
إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا يَدْعُو حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِيرِ {6}
در حقيقت ‏شيطان دشمن شماست‏ شما [نيز] او را دشمن گيريد [او] فقط دار و دسته خود را مى‏خواند تا آنها از ياران آتش باشند {6}
الَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ {7}
كسانى كه كفر ورزيده‏اند عذابى سخت‏خواهند داشت و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏اند براى آنان آمرزش و پاداشى بزرگ است {7}
أَفَمَن زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَاء وَيَهْدِي مَن يَشَاء فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يَصْنَعُونَ {8}
آيا آن كس كه زشتى كردارش براى او آراسته شده و آن را زيبا مى‏بيند [مانند مؤمن نيكوكار است] خداست كه هر كه را بخواهد بى‏راه مى‏گذارد و هر كه را بخواهد هدايت مى‏كند پس مبادا به سبب حسرتها[ى گوناگون] بر آنان جانت [از كف] برود قطعا خدا به آنچه مى‏كنند داناست {8}
وَاللَّهُ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَابًا فَسُقْنَاهُ إِلَى بَلَدٍ مَّيِّتٍ فَأَحْيَيْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا كَذَلِكَ النُّشُورُ {9}
و خدا همان كسى است كه بادها را روانه مى‏كند پس [بادها] ابرى را برمى‏انگيزند و [ما] آن را به سوى سرزمينى مرده رانديم و آن زمين را بدان [وسيله] پس از مرگش زندگى بخشيديم رستاخيز [نيز] چنين است {9}

عصاره فراز ایات 1-9: ای مردم نعمتهای بیشمار خداوندی که خالق هستی و رازق شما و مسبب هر خیری برای شماست را به یاد داشته باشید و از حق منحرف نشوید. زندگی دنیا و شیطان شما را نفریبد وعده او حق است که کافران عذاب شدید و مومنین امرزش و پاداش خواهند داشت. ای پیامبر تو هم از تکذیب و عدم ایمان انها اندوه مخور که بازگشت همه بسوی خداست.

نکات:
-تکرار یاایها الناس در ایات 3،5 و 15 سوره یونس4 بار، حج 3 بار، للناس و الناس هم یک بار
-تذکر به نعمات خدا در سوره ابراهیم هم تکرار شده بود.
-رزق در ایات 3 و29
-ناراحتی شدید پیامبر از ایمان نیاوردن مردم در سوره های مختلف بیان شده است. ازجمله عبارت لاتحزن علیهم برای پیامبر در سوره های نمل، حجر، نحل بکار رفته است. در سوره هود هم وَضَآئِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَن يَقُولُواْ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ كَنزٌ أَوْ جَاء مَعَهُ مَلَكٌ بیان شده بود در سوره های شعرا و کهف هم لعلک باخع نفسک الا یکونوا مومنین
-کلمات مشتق از غرور :ایه 5، 3بار،( فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ ) و ایه 40 (یعد الظالمون بعضهم بعضا غرورا)
-دشمن بودن شیطان برای انسان: اسرا کهف یوسف قصص یس انعام اعراف زخرف فاطر بقره

مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَالَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَكْرُ أُوْلَئِكَ هُوَ يَبُورُ {10}
هر كس عزت و استعلا مى‏خواهد (با تقرب به خدا حاصل میشود چرا که) سربلندى يكسره از آن خداست‏ سخنان (و افکار) پاكيزه به سوى او بالا مى‏رود و كار شايسته به آن رفعت مى‏بخشد و كسانى كه به بدی مکر و حیله مى‏كنند (که به عزت برسند) عذابى سخت‏خواهند داشت و مکرشان خود تباه مى‏گردد{10}
وَاللَّهُ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْوَاجًا وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنثَى وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَمَا يُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٍ وَلَا يُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِي كِتَابٍ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ {11}
و خدا[ست كه] شما را از خاكى آفريد سپس از نطفه‏اى آنگاه شما را جفت جفت گردانيد و هيچ مادينه‏اى بار نمى‏گيرد و بار نمى‏نهد مگر به علم او و هيچ سالخورده‏اى عمر دراز نمى‏يابد و از عمرش كاسته نمى‏شود مگر آنكه در كتابى [مندرج] است در حقيقت اين [كار] بر خدا آسان است {11}
وَمَا يَسْتَوِي الْبَحْرَانِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ سَائِغٌ شَرَابُهُ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَمِن كُلٍّ تَأْكُلُونَ لَحْمًا طَرِيًّا وَتَسْتَخْرِجُونَ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْكَ فِيهِ مَوَاخِرَ لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ {12}
و دو دريا يكسان نيستند اين يكی شيرين تشنگى‏زدا [و] نوشيدنش گواراست و آن يكی شور تلخ‏مزه است و از هر يك گوشتى تازه مى‏خوريد و زيورى كه آن را بر خود مى‏پوشيد بيرون مى‏آوريد و كشتى را در آن موج‏شكاف مى‏بينى تا از فضل او [روزى خود را] جستجو كنيد و اميد كه سپاس بگزاريد {12}
يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُّسَمًّى ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ مَا يَمْلِكُونَ مِن قِطْمِيرٍ {13}
شب را به روز درمى‏آورد و روز را به شب درمى‏آورد و آفتاب و ماه را تسخير كرده است [كه] هر يك تا هنگامى معين روانند اين است‏ خدا پروردگار شما فرمانروايى از آن اوست و كسانى را كه بجز او مى‏خوانيد مالك پوست هسته خرمايى [هم] نيستند {13}
إِن تَدْعُوهُمْ لَا يَسْمَعُوا دُعَاءكُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَكُمْ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَلَا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ {14}
اگر آنها را بخوانيد دعاى شما را نمى‏شنوند و اگر [فرضا] بشنوند اجابتتان نمى‏كنند و روز قيامت‏ شرك شما را انكار مى‏كنند و [هيچ كس] چون [خداى] آگاه تو را خبردار نمى‏كند {14}
يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ {15}
اى مردم شما به خدا نيازمنديد و خداست كه بى‏نياز ستوده است {15}
إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ {16}
و اگر بخواهد شما را مى‏برد و خلقى نو [بر سر كار] مى‏آورد {16}
وَمَا ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ {17}
و اين [امر] براى خدا دشوار نيست {17}

عصاره فراز آیات 10-17: عزت و شکست ناپذیری تنها از ان الله است با باورپاک توحیدی و عمل صالح میتوانید باو تقرب یابید. اما مکرکنندگان، ناکام مانده و عذاب خواهند شد او که افریننده شماست و پدیده های مختلف و ظاهرا متضاد هستی را با علم خود در جهت بهره مندی انسان تدبیر میکند، بی نیاز از شما و شما نیازمند اویید. معبودانی را که به جای الله میخوانید براجابت خواستهای شما قدرتی ندارند و در قیامت هم شرک شما را منکر میشوند.

نکات:
-کلمه طیبه در سوره ابراهیم هم استفاده شد که بر با ثمر و پابرجا بودن کلمه طیبه و باورهای اصیل توحیدی اشاره داشت.
-در سوره ابراهیم هم به بی ثمر بودن اقدامات جباران مخالف پیامبران(خاب کل جبار عنید) و اعمال کافران (اعمالهم کرماد اشتدت فی یوم عاصف) اشاره شد.
-إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ : سوره ابراهیم و فاطر، مشابه در انعام و نسا
-مکر : دو بار ایه 10 یمکرون السیئات، مکر السیی 2 بار ایه 43
-مکر مخالفان که در نزد خدا بی اثر است : یوسف نمل انعام اعراف غافر ابراهیم 46، فاطر 10 و 43 رعد 33و 42 نحل انفال ال عمران
-لله العزه: فاطر منافقون ،العزه لله جمیعا: یونس نسا ، عزیز: صفت خدا 3 بار در سوره بکار رفته، عزت: 2بار درسوره
-مشابه آیه 12 در سوره نحل هم تکرار شده که وَهُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُواْ مِنْهُ لَحْمًا طَرِيًّا وَتَسْتَخْرِجُواْ مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْكَ مَوَاخِرَ فِيهِ وَلِتَبْتَغُواْ مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ {14}و اوست كسى كه دريا را مسخر گردانيد تا از آن گوشت تازه بخوريد و پيرايه‏اى كه آن را مى‏پوشيد از آن بيرون آوريد و كشتيها را در آن شكافنده [آب] مى‏بينى و تا از فضل او بجوييد و باشد كه شما شكر گزاريد {14}
-مشابه آیه 12 در سوره فرقان اینگونه امده است: وَهُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَّحْجُورًا {53}و اوست كسى كه دو دريا را موج‏زنان به سوى هم روان كرد اين يكى شيرين [و] گوارا و آن يكى شور [و] تلخ است و ميان آن دو مانع و حريمى استوار قرار داد {53}

وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَإِن تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلَى حِمْلِهَا لَا يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْءٌ وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى إِنَّمَا تُنذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالغَيْبِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَمَن تَزَكَّى فَإِنَّمَا يَتَزَكَّى لِنَفْسِهِ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ {18}
و هيچ باربردارنده‏اى بار [گناه] ديگرى را برنمى‏دارد و اگر گرانبارى [ديگرى را به يارى] به سوى بارش فرا خواند چيزى از آن برداشته نمى‏شود هر چند خويشاوند باشد [تو] تنها كسانى را كه از پروردگارشان در نهان مى‏ترسند و نماز برپا مى‏دارند هشدار مى‏دهى (هشدارت موثر میفتد) و هر كس پاكيزگى جويد تنها براى خود پاكيزگى مى‏جويد و فرجام [كارها] به سوى خداست {18}
وَمَا يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ {19}
و نابينا و بينا يكسان نيستند {19}
وَلَا الظُّلُمَاتُ وَلَا النُّورُ {20}
و نه تيرگيها و نه روشنايى {20}
وَلَا الظِّلُّ وَلَا الْحَرُورُ {21}
و نه سايه و نه گرماى آفتاب {21}
وَمَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاء وَلَا الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَن يَشَاء وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِي الْقُبُورِ {22}
و زندگان و مردگان يكسان نيستند خداست كه هر كه را بخواهد شنوا مى‏گرداند و تو كسانى را كه در گورهايند نمى‏توانى شنوا سازى {22}
إِنْ أَنتَ إِلَّا نَذِيرٌ {23}
تو جز هشداردهنده‏اى [بيش] نيستى {23}
إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَإِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خلَا فِيهَا نَذِيرٌ {24}
ما تو را بحق [به سمت] بشارتگر و هشداردهنده گسيل داشتيم و هيچ امتى نبوده مگر اينكه در آن هشداردهنده‏اى گذشته است {24}
وَإِن يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ وَبِالزُّبُرِ وَبِالْكِتَابِ الْمُنِيرِ {25}
و اگر تو را تكذيب كنند قطعا كسانى كه پيش از آنها بودند [نيز] به تكذيب پرداختند پيامبرانشان دلايل آشكار و نوشته‏ها و كتاب روشن براى آنان آوردند {25}
ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ {26}
آنگاه كسانى را كه كافر شده بودند فرو گرفتم پس چگونه بود كيفر من {26}

عصاره فراز ایات 18-26:هرکس پاسخگوی اعمال خود است. ای پیامبر تو فقط بشارت دهنده و بیم دهنده هستی. طبق سنت خدا، فقط خداترسان انذارهای ترا میپذیرند. که این تزکیه هم به سود خودشان خواهد بود. اما بقیه مانند مردگان ناشنوایند. همچنانکه رسولان اقوام قبل هم تکذیب شدند و کافرانشان را هم خدا مجازات کرد.

نکات:
-تکرار نذیر در ایات 23 24 37 و 42 تنذر 18
-در ایه 18 نتیجه عملی خشیت از خدا، انذارپذیری از رسولان و اقامه صلات بیان شده. در سوره ابراهیم هم بیان شد که مصداق رفتار و عمل ایجابی نفی شرک، اقامه صلات است.
-اقامه صلات ایات 18 و29
- یقیمواالصلاه و ینفقوا مما رزقنهم (رعد ابراهیم فاطر)
- إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا فاطر بقره

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُّخْتَلِفًا أَلْوَانُهَا وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِيضٌ وَحُمْرٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَغَرَابِيبُ سُودٌ {27}
آيا نديده‏اى كه خدا از آسمان آبى فرود آورد و به [وسيله] آن ميوه‏هايى كه ظاهر و رنگهاى آنها گوناگون است بيرون آورديم و از برخى كوهها راهها [و رگه‏ها یا معادن]ى سپيد و گلگون به رنگهاى مختلف و سياه پر رنگ [آفريديم] {27}
وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ كَذَلِكَ
إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ {28}
و از مردمان و جانوران و دامها كه رنگهايشان (ظاهرشان) همان گونه مختلف است [پديد آورديم]
از بندگان خدا تنها دانايانند كه از او مى‏ترسند آرى خدا باعزت و آمرزنده است {28}
إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِيَةً يَرْجُونَ تِجَارَةً لَّن تَبُورَ {29}
همانا كسانى كه كتاب خدا را تلاوت (و پیروی) میکنند و نماز برپا مى‏دارند و از آنچه بديشان روزى داده‏ايم نهان و آشكارا انفاق مى‏كنند اميد به تجارتى بسته‏اند كه هرگز زوال نمى‏پذيرد {29}
لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ وَيَزِيدَهُم مِّن فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَكُورٌ {30}
تا پاداششان را تمام بديشان عطا كند و از فزون‏بخشى خود در حق آنان بيفزايد كه او آمرزنده حق‏شناس است {30}

عصاره فراز ایات 27-30: ای پیامبر، همانگونه که به تدبیر خدا از باران اسمان، محصولات و موجودات و جانداران با ظواهر مختلف پدید می اید، در برابر هدایت و کتاب خدا نیز مردم مختلفند. فقط آگاهان، از خدا خشیت دارند که با پیروی از کتاب، اقامه صلات و انفاق، از فضل خدا برخوردار خواهندشد.

نکات
-اختلاف الوان در آیات 27 و 28 سه بار تکرار شده است. در سوره زمر هم به الوان مختلف اشاره شده بود. در هر دو سوره هم با جمله أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء اغاز شده است. در سوره نحل هم 2 بار
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَلَكَهُ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعًا مُّخْتَلِفًا أَلْوَانُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَجْعَلُهُ حُطَامًا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِأُوْلِي الْأَلْبَابِ {21} أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِّن رَّبِّهِ فَوَيْلٌ لِّلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِكْرِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ {22}زمر مگر نديده‏اى كه خدا از آسمان آبى فرود آورد پس آن را به مجراهايى كه در زمين است راه داد آنگاه به وسيله آن كشتزارى را كه رنگهاى آن گوناگون است بيرون مى‏آورد (واکنش انسانها هم در برابر هدایت مختلف است) سپس خشك مى‏گردد آنگاه آن را زرد مى‏بينى سپس خاشاكش مى‏گرداند (عاقبت همه انسانها علیرغم تفاوتشان، مرگ و قیامت است) قطعا در اين [دگرگونيها] براى صاحبان خرد عبرتى است {21} پس آيا كسى كه خدا سينه‏اش را براى [پذيرش] اسلام گشاده و [در نتيجه] برخوردار از نورى از جانب پروردگارش مى‏باشد [همانند فرد تاريكدل است] پس واى بر آنان كه از سخت‏دلى ياد خدا نمى‏كنند اينانند كه در گمراهى آشكارند {22}
در سوره زمر بیان شد که مثال آیه 21 و آیه 22 سوره زمر بیانگر آن است که ریشه اصلی تفاوت هدایت پذیران و هدایت گریزان، در خشیت داشتن یا نداشتن از پرودگار است که باعث نرمی یا قساوت دل میشود که نتیجه آن برخوداری از شرح صدر برای پذیرش اسلام یا تنگی سینه برای تکذیب در هنگام شنیدن قرآن میشود.

-اشاره به پدیده های متضاد و مختلف در هستی در ایات سوره فاطر :اب شیرین و گوارا و اب شور و تلخ ایه 12، شب وروز، خورشید و ماه، میوه ها و محصولات و جانوران و انسانهای با ظاهر مختلف، نشانگر ان است که اين همه اختلافات با اينكه موادّ اصلي سازنده انها يكي است كاشف از تدبير يك خالق حكيم است که همه این پدیده ها را در جهت بهره بردن انسان از زندگی و طبیعت مدیریت میکند. اما در ایات 27 و28 از آنجا که قبل و بعد آنها موضوع انذارپذیری و تکذیب مردم در برابر دعوت پیامبر امده است، به نظر میرسد غرض اصلی اشاره به این پدیده ها، طبیعی دانستن اختلاف مردم در مواجهه با هدایت الهی رسول باشد. یعنی همانگونه که از باران اسمان پدیده های مختلف بوجود میاید در برابر کتاب خدا هم رفتارهای مختلف انسانی شکل میگیرد که تابع باورها و رفتارها و خشیت یا قساوت قلب انهاست.
ایه 12 (دریای شور و شیرین) را هم المیزان تمثیلی از کافر و مومن دانسته اما از انجا که ادامه ایه قابل تطبیق بر کافر و مومن نیست و در ایات بعد هم مجددا به مظاهر افرینش اشاره شده و اشاره ای به اختلاف یا انواع مردم نشده است، بهتر است ایه 12 را هم در ادامه مثالهای ایات قبل و بعد ان یعنی توجه دادن به قدرت و تدبیر خداوند در خلق و بقای این پدیده ها بدانیم.

-از تلفیق آیات إِنَّمَا تُنذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالغَيْبِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَمَن تَزَكَّى فَإِنَّمَا يَتَزَكَّى لِنَفْسِهِ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ {18}و
إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ {28}إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِيَةً يَرْجُونَ تِجَارَةً لَّن تَبُورَ {29}
نتیجه میشود که تنها آگاهان و علما از خدا خشیت دارند و انذار رسولان هم تنها در این گروه موثر واقع میشود. نتیجه انذارپذیری و هدایت انها نیز، تلاوت کتاب الله و اقامه صلات و انفاق می باشد.
از تلفیق این ایات با فراز بعد که وارثان کتاب را سه دسته میکند نیز می توان نتیجه گرفت که انذارپذیران رسول و کتاب، در طول زندگی خود بسته به عملکردشان به سه دسته تقسیم میشوند.


وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِيرٌ بَصِيرٌ {31}
و آنچه از كتاب به سوى تو وحى كرده‏ايم خود حق [و] تصديق‏كننده [كتابهاى] پيش از آن است قطعا خدا نسبت به بندگانش آگاه بيناست {31}
ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ {32}
سپس اين كتاب را به کسانی که از میان بندگان خود برگزيده بوديم به ميراث داديم پس برخى از آنان (وارثان) بخود ستمكارند و برخى از ايشان ميانه‏رو (اراده کننده به عمل به کتاب) و برخى از آنان در كارهاى نيك به اذن خدا پيشگامند و اين (پیشگامی) خود توفيق بزرگ است {32}
جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤًا وَلِبَاسُهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ {33}
[پیشگامان و مقتصدین در] بهشتهاى هميشگى [كه] به آنها درخواهندآمد در آنجا با دستبندهايى از زر و مرواريد زيور يابند و در آنجا جامه‏شان پرنيان خواهد بود {33}
وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَكُورٌ {34}
و مى‏گويند سپاس خدايى را كه اندوه را از ما بزدود به راستى پروردگار ما آمرزنده [و] حق‏شناس است {34}
الَّذِي أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ مِن فَضْلِهِ لَا يَمَسُّنَا فِيهَا نَصَبٌ وَلَا يَمَسُّنَا فِيهَا لُغُوبٌ {35}
همان [خدايى] كه ما را به فضل خويش در سراى ابدى جاى داد در اينجا رنجى به ما نمى‏رسد و در اينجا درماندگى به ما دست نمى‏دهد {35}
وَالَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لَا يُقْضَى عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا وَلَا يُخَفَّفُ عَنْهُم مِّنْ عَذَابِهَا كَذَلِكَ نَجْزِي كُلَّ كَفُورٍ {36}
و[لى] كسانى كه كافر شده‏اند(به کتاب) آتش جهنم براى آنان خواهد بود حكم به مرگ بر ايشان [جارى] نمى‏شود تا بميرند و نه عذاب آن از ايشان كاسته شود [آرى] هر ناسپاسى را چنين كيفر مى‏دهيم {36}
وَهُمْ يَصْطَرِخُونَ فِيهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ أَوَلَمْ نُعَمِّرْكُم مَّا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَن تَذَكَّرَ وَجَاءكُمُ النَّذِيرُ فَذُوقُوا فَمَا لِلظَّالِمِينَ مِن نَّصِيرٍ {37}
و آنان (کافران) در آنجا فرياد برمى‏آورند پروردگارا ما را بيرون بياور تا غير از آنچه مى‏كرديم كار شايسته كنيم مگر شما را [آن قدر] عمر دراز نداديم كه هر كس كه بايد در آن عبرت گيرد عبرت مى‏گرفت و [آيا] براى شما هشداردهنده نيامد پس بچشيد كه براى ستمگران ياورى نيست {37}
إِنَّ اللَّهَ عَالِمُ غَيْبِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ {38}
خدا[ست كه] داناى نهان آسمانها و زمين است و اوست كه به راز دلها داناست {38}
هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ فِي الْأَرْضِ فَمَن كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَلَا يَزِيدُ الْكَافِرِينَ كُفْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتًا وَلَا يَزِيدُ الْكَافِرِينَ كُفْرُهُمْ إِلَّا خَسَارًا {39}
اوست آن كس كه شما را در اين سرزمين جانشين گردانيد پس هر كس كفر ورزد كفرش به زيان اوست و كافران را كفرشان جز دشمنى نزد پروردگارشان نمى‏افزايد و كافران را كفرشان غير از زيان نمى‏ افزايد {39}

عصاره فراز ایات 31-39: قرانی که به تو وحی شده حق است و گروهی برگزیده از انسانها (که انرا تصدیق میکنند) وارث آن خواهند شد که از میان انها عمل کنندگان به کتاب و سبقت جویندگان در خیرات، در بهشت بدون حزن و رنج از فضل خدا برخوردار خواهند شد. اما کافران به کتاب خسارت کرده، در جهنم عذاب شده و پشیمان خواهندبود.

عصاره فراز ایات 18-26: هرکس پاسخگوی اعمال خود است. ای پیامبر تو فقط بشارت دهنده و بیم دهنده هستی. طبق سنت خدا، فقط خداترسان انذارهای ترا میپذیرند. که این تزکیه هم به سود خودشان خواهد بود. اما بقیه مانند مردگان ناشنوایند. همچنانکه رسولان اقوام قبل هم تکذیب شدند و کافرانشان را هم خدا مجازات کرد.

عصاره فراز ایات 27-30: ای پیامبر، همانگونه که به تدبیر خدا از باران اسمان، محصولات و موجودات و جانداران با ظواهر مختلف پدید می اید، در برابر هدایت و کتاب خدا نیز مردم مختلفند. فقط آگاهان، از خدا خشیت دارند که با پیروی از کتاب، اقامه صلات و انفاق، از فضل خدا برخوردار خواهندشد.

عصاره فراز ایات 31-39: قرانی که به تو وحی شده حق است و گروهی برگزیده از انسانها (که انرا تصدیق میکنند) وارث آن خواهند شد که از میان انها عمل کنندگان به کتاب و سبقت جویندگان در خیرات، در بهشت بدون حزن و رنج از فضل خدا برخوردار خواهند شد. اما کافران به کتاب خسارت کرده، در جهنم عذاب شده و پشیمان خواهندبود.

عصاره سیاق آیات 18-39: هرکس پاسخگوی اعمال خود است. ای پیامبر تو فقط بشارت دهنده و بیم دهنده هستی. در برابر هدایت و کتاب خدا مردم مختلفند. فقط آگاهان، از خدا خشیت دارند که انذارهای ترا پذیرفته، وارث کتاب خواهند بود. از میان اینها نیز عمل کنندگان به کتاب و سبقت جویندگان در خیرات، در بهشت از فضل خدا برخوردار خواهند شد. اما نپذیرندگان انذارها و کافران به کتاب هم خسارت کرده، در جهنم عذاب شده و پشیمان خواهند بود.


نکات:
-تکرار 6 باره کلمات کفر و کافر در ایه 39
-عباد: ایه 28:عباده العلما، ایه 31: بعباده لخبیر، ایه 32: من عبادنا، ایه 45: بعباده بصیرا
-فضل (خدا): ایات 12 30 32 35
- يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤًا وَلِبَاسُهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ :فاطر 33 و حج 23(ان الله یدخل الذین امنوا و عملوالصالحات جنات تجری من تحتها الانهار یحلون...)
-مقتصد: مائده 66 اهل کتاب به دو گروه تقسیم شدند امه مقتصده و بسیاری که بدکردارند. لقمان 32 نجات یافتگان از کشتی طوفان زده دو دسته اند مقتصد و کفور ( یعنی گروهی متضاد افراد کفور و بدکردار)
-عبارت ظالم لنفسه علاوه بر سوره فاطر 2 بار در قران تکرار شده است: وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هَذِهِ أَبَدًا {35}سوره کهف که راجع به صاحب باغی است که به قیامت باور نداشت و قران او را با عبارات کافر و مشرک توصیف کرده است. دیگری هم در سوره صافات راجع به بخشی از ذریه ابراهیم و اسحاق است. وَبَارَكْنَا عَلَيْهِ وَعَلَى إِسْحَقَ وَمِن ذُرِّيَّتِهِمَا مُحْسِنٌ وَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ مُبِينٌ {113}و به او (ابراهیم) و به اسحاق بركت داديم و از نسل آن دو برخى نيكوكار و [برخى] آشكارا به خود ستمكار بودند {113} که در گروه مقابل محسنین هستند.
همچنین قران تعدی از حدودالله را ظلم به نفس دانسته است (من یتعد حدود الله فقد ظلم نفسه) لذا ظالم لنفسه نمی تواند اهل بهشت باشد.
-اصطفی :تمایل به صاف کردن چیزی و انتخاب به اختیار .کاربرد فعل اصطفی از جانب خداوند: سلام علی عباده الذین اصطفی (نمل 59) یاموسی انی اصطفیتک علی الناس (اعراف 144) ان الله اصطفی لکم الدین (بقره 132) ان الله اصطفی ادم و نوحا و ال ابراهیم و ال عمران علی العالمین (ال عمران 33) یا مریم ان الله اصطفاک و طهرک و اصطفاک علی نسائ العالمین ( ال عمران 42)
-عبادنا در ایه 32 از باب تشریفات نیست و اشاره به بندگان خاص خدا ندارد. بلکه مراد همان بندگان و انسانهای مخلوق خدا هستند. که در ایه قبل (31) هم خدا خود را نسبت به انها (بعباده) خبیر دانسته است. . همچنین در ایه 28 هم از میان بندگانش تنها علما را خشیت پذیر دانسته و منظور از عباده، بندگان خاص خدا نبوده است. در واقع این بندگان اگاه خشیت پذیر که هدایت کتاب را پذیرفته اند، بخشی از میراث بران کتاب در ایه 32 را تشکیل میدهند.(احتمالا مقتصدین و سابقون )

سئوال: در ايات 32-36 سوره فاطر
1- میراث داران کتاب چه کسانی هستند؟ هر سه گروه يا فقط گروه سابق بالخيرات؟ مرجع ضمیر «منهم» در آیه 32 چیست؟ کافران چه کسانی هستند؟
طبق ایه 32 کتاب قران به گروهی برگزیده (انتخاب شده) از میان بندگان خدا (انسانها ) بارث میرسد. اما ایا به ارث رسیدن به معنای ملتزم بودن به تمام دستورات و مفاهیم آن است یا صرفا همه کسانی که این کتاب به انها رسیده و از محتوای ان مطلع شدند، را در برمی گیرد؟ و یا اینکه مراد کسانی است که ظاهرا و زبانا قران را تصدیق کرده و کتاب اسمانی خود قرار داده اند؟


دو حالت متصور است:
الف-فعل ارث بردن فاقد معنای ارزشی اداکردن حق موروث است و صرفا منتقل شدن و به دست وارث افتادن موروث (و استفاده از آن) را افاده میکند. از جمله در شعرا 58 بنی اسراییل را میراث بران باغها و گنجهای فرعونیان اعلام میکند (کذلک و اورثناها بنی اسراییل) و در غافر 53 هم انها را وارثان تورات معرفی می کند ولقد اتینا موسی الهدی و اورثنا بنی اسراییل الکتاب که بیان کننده این است که اولا صرفا بدست انها رسیدن و مطلع شدن از این میراث مدنظر نیست بلکه استفاده از ان و تصدیق و پذیرفتن حداقل زبانی ان مدنظر است زیرا بنی اسراییل خود را پیرو موسی و تورات میدانست ضمن انکه تورات را میراثی برای همه افرادیکه از وجود یا محتوای ان باخبر بودند، بر نشمرد. ثانیا مفهوم ملتزم بودن کامل به مفاد ان و حق میراث را ادا کردن مدنظر نبوده چرا که در قران بارها، یهودیان از عمل نکردن به کتاب خود سرزنش و مواخذه شده اند. در این صورت مفهوم ایه این خواهد بود که گروهی از انسانها یعنی امت پیامبر اسلام که قران کتاب دینی انهاست و حداقل در زبان انرا پذیرفته اند، وارثان قران هستند .و همین وارث قران بودن انها نشانه برگزیده بودن انهاست که در میان اعصار مختلف زندگی بشری و از میان کتب ادیان مختلف اسمانی و غیر اسمانی، انها باین افتخار نایل شده اند که قران را در اختیار داشته و مصدق آن باشند. در این فرض، مقصود از برگزیده شدن، به معنای یک امتیاز و نعمت دنیوی است که مثلا موقعیتی ممتاز برای رشد آنان و در معرض هدایت قران قرارگرفتن، مهیا شده است؛ ولی معنایش این نیست که حتما همه آنان از این نعمت درست استفاده کردند؛ همان طور که بنی اسراییل میراث بران تورات بودند اما گروهی از انها برخلاف تورات عمل میکردند. وارثان قران هم در عمل سه دسته هستند: ظالم لنفسه، مقتصد و سابقون. که تنها یک یا دو گروه اخر اهل بهشتند.
در این گزینه، ضمیر هم در منهم نیز به همان امت برگزیده (الذین اصطفینا) برمیگردد.

در این حالت، کافران، چه کسانی خواهند بود؟ یا دسته چهارمی از وارثان هستند ( که قرینه لفظی صریحی در آیه وجود ندارد بلکه برعکس متن ایات نشان دهنده متقابل بودن کافران در برابر وارثان است) و یا بندگانی غیر از وارثان هستند که به قران کافر شدند که این احتمال مناسب تر است. یعنی در برابر وارثان گروه دیگری از انسانها(که قران به انها رسیده) هم هستند که زبانا و قلبا منکر و کافر قرانند که اهل جهنم خواهند بود. (ایه 37 گویای آن است که این کافران هم پیام های نذیر را دریافت کرده اند)
و یا توضیح و تفصیل همان گروه ظالم لنفسه است. که با توجه به توضیحات و فرضیات این حالت ناسازگار است یعنی این ظالمان جزو وارثانی هستند که قران را بطور زبانی تصدیق کرده اند لذا نمی توانند جزو کافران باشند.

در واقع در این گزینه، جامعه انسانی که قران به انها رسیده است، به دو دسته وارثان قران که ظاهرا انرا پذیرفته اند و کافران قران تقسیم میشود.

ب-احتمال دیگر اینکه مراد از وارثان کتاب، وارثانی باشند که حق این میرات را ادا می کنند. در این صورت بندگان برگزیده که وارث قران اند، همان سابقون هستند .
در این حالت ضمیر هم در منهم به عبادنا برمیگردد یعنی چون بندگان ما شامل سه گروه ظالم، مقتصد و سابق هستند، تنها سابقون، وارث واقعی کتابند. بر اساس روایات، گروه سوم یعنی سابقون همان ائمه اهل بیت ع هستند .که در هر دو برداشت الف و ب میتواند صادق باشد.
در این حالت، کافران، چه کسانی خواهند بود؟ یا دسته چهارمی از عباد هستند ( که قرینه لفظی صریحی در آیه وجود ندارد) و یا توضیح و تفصیل همان گروه ظالم لنفسه است که این احتمال مناسب تر است. یعنی بعد از توصیف سرنوشت مطلوب میراث داران کتاب، به سرنوشت کافران به کتاب که به خویش ستم کردند، بپردازد.
در این گزینه، کل بندگان خدا به سه دسته در مواجهه با قران تقسیم شده اند. کافران که همان ظالمین به نفس هستند، مقتصدون انها که اراده عمل به کتاب دارند، و سابقون.

اما با توجه به معنا و کاربردهای دیگر فعل ارث در قران، احتمال نخست ارجح است.

2-از این چهار گروه ذکر شده در آیات، چه کسانی بهشتی اند؟ مرجع ضمیر یحلون کیست و چه کسانی اهل بهشتند؟
در مورد پیشتازان در خیرات، تردیدی نیست که بهشتی‌اند؛ زیرا هم توصیف نیکوی انها این انتظار را ایجاد می کند و هم اینکه نزدیکترین ضمیر به فعل یحلون فیها هستند. کافران هم که قطعا جهنمی اند. سرنوشت مقتصدون یا مسکوت مانده که بسته به رفتار و عملکرد هریک، ممکن است بهشتی یا جهنمی باشند. و یا در عطف با سابقون، انها هم اهل بهشتند که با توجه به دو کاربرد دیگر مقتصده در قران، به نظر میرسد انها نیر اهل بهشت باشند. اما آنان که ظالم به خویش‌اند، اگر همان کافران باشند که قطعا جهنمی‌ هستند . اگر هم در حالت اول یعنی جزو وارثان کتاب باشند، نمیتوان حکم کلی راجع به بهشتی یا جهنمی بودن انها داد.

قُلْ أَرَأَيْتُمْ شُرَكَاءكُمُ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّمَاوَاتِ أَمْ آتَيْنَاهُمْ كِتَابًا فَهُمْ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّنْهُ بَلْ إِن يَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُم بَعْضًا إِلَّا غُرُورًا {40}
بگو به من خبر دهيد از شريكان خودتان كه به جاى خدا مى‏خوانيد به من نشان دهيد كه چه چيزى از زمين را آفريده‏اند يا آنان در [كار] آسمانها همكارى داشته‏اند يا به ايشان كتابى داده‏ايم كه دليلى بر [حقانيت] خود از آن دارند [نه] بلكه ستمكاران جز فريب به يكديگر وعده نمى‏دهند {40}
إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا وَلَئِن زَالَتَا إِنْ أَمْسَكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِّن بَعْدِهِ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا {41}
همانا خدا آسمانها و زمين را نگاه مى‏دارد تا نيفتند و اگر بيفتند بعد از او هيچ كس آنها را نگاه نمى‏دارد اوست بردبار آمرزنده {41}
وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِن جَاءهُمْ نَذِيرٌ لَّيَكُونُنَّ أَهْدَى مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ فَلَمَّا جَاءهُمْ نَذِيرٌ مَّا زَادَهُمْ إِلَّا نُفُورًا {42}
و با سوگندهاى سخت ‏خود به خدا سوگند ياد كردند كه اگر هرآينه هشداردهنده‏اى براى آنان بيايد قطعا از هر يك از امتها[ى ديگر] راه‏يافته‏تر شوند و[لى] چون هشداردهنده‏اى براى ايشان آمد جز بر نفرتشان نيفزود {42}
اسْتِكْبَارًا فِي الْأَرْضِ وَمَكْرَ السَّيِّئِ وَلَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا {43}
[انگيزه] اين كارشان فقط گردنكشى در [روى] زمين و نيرنگ زشت بود و نيرنگ زشت جز [دامن] صاحبش را نگيرد پس آيا جز سنت [و سرنوشت‏ شوم] پيشينيان را انتظار مى‏برند و هرگز براى سنت‏ خدا ( ازجمله در هلاکت مکاران) دگرگونى نخواهى يافت {43}
أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَكَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعْجِزَهُ مِن شَيْءٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ إِنَّهُ كَانَ عَلِيمًا قَدِيرًا {44}
آيا در زمين نگرديده‏اند تا فرجام [كار] كسانى را كه پيش از ايشان [زيسته] و نيرومندتر از ايشان بودند بنگرند و هيچ چيز نه در آسمانها و نه در زمين خدا را درمانده نكرده است چرا كه او همواره داناى تواناست {44}
وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا كَسَبُوا مَا تَرَكَ عَلَى ظَهْرِهَا مِن دَابَّةٍ وَلَكِن يُؤَخِّرُهُمْ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِعِبَادِهِ بَصِيرًا {45}
و اگر خدا مردم را به [سزاى] آنچه انجام داده‏اند مؤاخذه مى‏كرد هيچ جنبنده‏اى را بر پشت زمين باقى نمى‏گذاشت ولى تا مدتى معين مهلتشان مى‏دهد و چون اجلشان فرا رسد خدا به [كار] بندگانش بيناست {45}

عصاره فراز آیات 40 تا45: مشرکان هیچ حجت و دلیلی بر پرستش معبودان بی قدرت خود ندارند. بلکه از روی تکبر هشدارهای رسول الهی را نمی پذیرند و در مخالفت با او مکر میکنند.که طبق سنت خدا عاقبتشان همانند اقوام مکذب قبلی هلاکت است. خدایی که پیوسته اسمان و زمین را از نابودی حفظ کرده، مدتی به انها مهلت داده وگرنه میتوانست بلافاصله عذابشان کند.

نکات:
- أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّمَاوَاتِ: احقاف فاطر (لقمان:ارونی ماذا خلق الذین من دونه)
- مشابه ایه 45 در سوره نحل نیز امده است. وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِم مَّا تَرَكَ عَلَيْهَا مِن دَآبَّةٍ وَلَكِن يُؤَخِّرُهُمْ إلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ لاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ {61}و اگر خداوند مردم را به [سزاى] ستمشان مؤاخذه مى‏كرد جنبنده‏اى بر روى زمين باقى نمى‏گذاشت ليكن [كيفر] آنان را تا وقتى معين بازپس مى‏اندازد و چون اجلشان فرا رسد ساعتى آن را پس و پيش نمى‏توانند افكنند {61}
-مکر : دو بار ایه 10 یمکرون السیئات، مکر السیی 2 بار ایه 43

مرور عصاره فرازها:
عصاره فراز ایات 1-9: ای مردم نعمتهای بیشمار خداوندی که خالق هستی و رازق شما و مسبب هر خیری برای شماست را به یاد
داشته باشید و از حق منحرف نشوید. زندگی دنیا و شیطان شما را نفریبد وعده او حق است که کافران عذاب شدید و مومنین امرزش و پاداش خواهند داشت. ای پیامبر تو هم از تکذیب و عدم ایمان انها اندوه مخور که بازگشت همه بسوی خداست.
عصاره فراز آیات 10-17: عزت و شکست ناپذیری تنها از ان الله است با باورپاک توحیدی و عمل صالح میتوانید باو تقرب یابید. اما مکرکنندگان، ناکام مانده و عذاب خواهند شد او که افریننده شماست و پدیده های مختلف و ظاهرا متضاد هستی را با علم خود در جهت بهره مندی انسان تدبیر میکند، بی نیاز از شما و شما نیازمند اویید. معبودانی را که به جای الله میخوانید براجابت خواستهای شما قدرتی ندارند و در قیامت هم شرک شما را منکر میشوند.
عصاره دسته آیات 18-39: هرکس پاسخگوی اعمال خود است. ای پیامبر تو فقط بشارت دهنده و بیم دهنده هستی. در برابر هدایت و کتاب خدا مردم مختلفند. فقط آگاهان، از خدا خشیت دارند که انذارهای ترا پذیرفته، وارث کتاب خواهند بود. از میان اینها نیز عمل کنندگان به کتاب و سبقت جویندگان در خیرات، در بهشت از فضل خدا برخوردار خواهند شد. اما نپذیرندگان انذارها و کافران به کتاب هم خسارت کرده، در جهنم عذاب شده و پشیمان خواهند بود.
عصاره فراز آیات 40 تا45: مشرکان هیچ حجت و دلیلی بر پرستش معبودان بی قدرت خود ندارند.بلکه از روی تکبر هشدارهای رسول الهی را نمی پذیرند و در مخالفت با او مکر میکنند.که طبق سنت خدا عاقبتشان همانند اقوام مکذب قبلی هلاکت است. خدایی که پیوسته اسمان و زمین را از نابودی حفظ کرده، مدتی به انها مهلت داده وگرنه میتوانست بلافاصله عذابشان کند.

محور های مهم و باتکرار در سوره: توصیف نعمات مختلف و قدرت خداوند، تسلای پیامبر در انذارپذیری محدود مردم همانند اقوام قبل، بی حجتی مشرکان در پرستش معبودان غیر خدا، ناکامی مکر کنندگان و خسارت و عذاب کافران


درس سوره فاطر:ای مردم نعمتهای بیشمار خداوندی که خالق هستی و تدبیر کننده همه امور ان است را به یادداشته باشید و بدانید عزت و شکست ناپذیری تنها از ان الله است.پس با باور پاک توحیدی و عمل صالح باو تقرب یابید. معبودانی را که به جای الله میخوانید حجتی بر انها ندارید و انها هم براجابت خواستهای شما قدرتی ندارند ای پیامبر تو تنها بشارت دهنده و بیم دهنده هستی و فقط اهل خشیت از خدا انذارهای ترا میپذیرند که از امرزش و پاداش و فضل خدا برخودارخواهند شد. اما مکذبان و کافران عذاب شدید خواهند شد. مکرمخالفان، نیز ناکام مانده و در موعد مقرر هلاک و عذاب خواهند شد .



کلمات کلیدی:
-تذکر به نعمات خدا در سوره ابراهیم هم تکرار شده بود.
-کلمه طیبه در سوره ابراهیم هم استفاده شد که بر با ثمر و پابرجا بودن کلمه طیبه و باورهای اصیل توحیدی اشاره داشت.
-در سوره ابراهیم هم به بی ثمر بودن اقدامات جباران مخالف پیامبران(خاب کل جبار عنید) و اعمال کافران (اعمالهم کرماد اشتدت فی یوم عاصف) اشاره شد.
-إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ : سوره ابراهیم و فاطر، مشابه در انعام و نسا
-مکر مخالفان که در نزد خدا بی اثر است : یوسف نمل انعام اعراف غافر ابراهیم ، فاطر و رعد و نحل انفال ال عمران
- یقیمواالصلاه و ینفقوا مما رزقنهم (رعد ابراهیم فاطر)
-تکرار یاایها الناس در ایات 3،5 و 15 سوره یونس 4بار، حج 3 بار ، للناس و الناس هم یک بار
-ناراحتی شدید پیامبر از ایمان نیاوردن مردم در سوره های مختلف بیان شده است. ازجمله عبارت لاتحزن علیهم برای پیامبر در سوره های نمل، حجر، نحل بکار رفته است.در سوره هود هم وَضَآئِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَن يَقُولُواْ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ كَنزٌ أَوْ جَاء مَعَهُ مَلَكٌ بیان شده بود در سوره های شعرا و کهف هم لعلک باخع نفسک الا یکونوا مومنین، فاطر: فلاتذهب نفسسک علیهم حسرات
-کلمات مشتق از غرور :ایه 5، 3بار،( فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ ) و ایه 40 (یعد الظالمون بعضهم بعضا غرورا)
-دشمن بودن شیطان برای انسان: اسرا کهف یوسف قصص یس انعام اعراف زخرف فاطر بقره
-مکر : دو بار ایه 10 یمکرون السیئات، مکر السیی 2 بار ایه 43
-تکرار نذیر در ایات 23 24 37 و 42 (بیشترین تکرار) تنذر 18
-اقامه صلات ایات 18 و29
- إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا فاطر بقره
-اختلاف الوان در آیات 27 و 28 سه بار تکرار شده . در سوره زمر هم به الوان مختلف اشاره شده بود. در سوره نحل هم 2 بار
-تکرار 6 باره کلمات کفر و کافر در ایه 39
-عباد: 4 بار، ایه 28:عباده العلما، ایه 31: بعباده لخبیر، ایه 32: من عبادنا، ایه 45: بعباده بصیرا
-فضل (خدا): ایات 12 30 32 35
أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّمَاوَاتِ: احقاف فاطر (لقمان:ارونی ماذا خلق الذین من دونه)

ویرایش بوسیله کاربر 1401/02/24 11:47:07 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

سیدکاظم فرهنگ
کاربرانی که در حال مشاهده انجمن هستند
Guest
جهش به انجمن  
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.

قدرت گرفته از YAF 1.9.6.1 | YAF © 2003-2024, Yet Another Forum.NET
این صفحه در مدت زمان 3.639 ثانیه ایجاد شد.