|
چرا پسر نوح از اهل او نبود؟ چرا نوح ،انتظار نجات پسرش از عذاب را داشت؟
و اهلك الا من سبق عليه القول )) - يعنى و اهل خود را نيز سوار كن ، و اهل هر كس عبارتند از افرادى كه مختص وى باشند نظير همسر و فرزند و همسر فرزندان و اولاد آنان ((الا من سبق عليه القول ))، يعنى مگر آن افرادى كه اهل تو هستند، و ليكن فرمان و عهد ما در سابق بر هلاكت آنان گذشته است . و منظور از اين اهل كه قرار شده هلاك گردند يكى همسر خائن آن جناب بوده ، به دليل اينكه قرآن كريم در آيه اى ديگر فرموده : ((ضرب اللّه مثلا للذين كفروا امراة نوح و امراة لوط كانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين فخانتاهما))، و ديگرى پسر نوح بوده كه خداى تعالى در آيات بعد، داستان او را بيان مى كند، و نوح مى پنداشته كه استثناء تنها مربوط به همسرش است ، بدين جهت خداى تعالى آن را برايش بيان كرده و فرمود كه او اهل تو نيست ، او عملى غير صالح است ، بعد از اين بيان الهى فهميد كه فرزندش نيز از كسانى است كه ظلم كرده .
براى آن جناب كفر فرزند ثابت نشده بود، بلكه اهل آن جناب حتى همين فرزندش (البته غير از همسرش ) به ظاهر مومن بودند، و اگر فرزند مذكور وى بر خلاف آنچه نوح (عليه السلام ) مى پنداشت كافر بود بطور مسلم او را براى سوار شدن به كشتى نمى خواند و چنين درخواستى را از خداى تعالى نميكرد، براى اينكه خود آن جناب قبلا كفار را نفرين كرده و از خداى تعالى خواسته بود كه ديارى از كافران را بر روى زمين زنده نگذارد، پس همه اينها شاهد بر آن است كه او پسر مورد بحثش را مومن مى پنداشته ، و اگر آن پسر سوار كشتى نشده و دستور پدر را مخالفت كرد، صرف اين مخالفت كفر آور نيست بلكه تنها معصيتى است كه مرتكب شده بوده .
و به خاطر همه اين جهات بود كه نوح (عليه السلام ) گفت : ((رب ان ابنى من اهلى و ان وعدك الحق ))، پس وعده پروردگارش را ياد كرد و به ضميمه اين يادآورى گفت : پسرم اهل من است . و اين خطاب را با كلمه ((ربى )) ادا كرد تا رحمت پروردگارش را به سوى خود جلب كند، چون اين كلمه دلالت بر استرحام و طلب رحم و شفقت دارد.
از تفسير الميزان
|
|
توضیحی در معنای لغت عشیره
سلام. در زبان عربی جاهلی و عربی قرآنی، عشيرة شامل بستگان و خانوادهٔ پدری مانند عمو، عمه، پسرعموها و پسرعمهها و ... میشد.
به نظر میرسد که «عشيرة» بستگان مادري را شامل نمیشده است.
به اين عبارت در قرآن توجه کنيم: قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ / يا به اين عبارت: مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ مشخص است که عشيرة به کسانی بجز پدر و پدر بزرگ، پسران، برادران و همسران میگويند.
دو بنواژهٔ همنوشت در زبان عربي وجود دارد که ريشهٔ تاريخي آنها با يکديگر متفاوت است، يکي بهمعناي برخورداري و ديگري بهمعناي 10. در عبری کلمهٔ عشر به معنای « 10» به بنواژهٔ עשׂר (ʿśr) و کلمهٔ عشر بهمعناي «دارا بودن و برخوردار بودن» به بنواژهٔ עָשַׁר (ʿāšar) بازميگردد.
ابوهلال عسکري (295 ق) نظام خانوادگي عرب را چنين صورتبندي ميکند: « الشعوبُ أعظمُ منَ القبائلِ، الواحدُ شعبٌ، بالفتحِ. ثمَّ القبائلُ، واحدتُها قبيلةٌ. ثمَّ العمائرُ، واحدتُها عمارةٌ. ثمَّ البُطونُ، واحدُها بطنٌ. ثمَّ الأفخاذُ، واحدتُها فخْذٌ، بالإسكانِ، وفخِذُ الإنسانِ بالتحريكِ، وقد يُسكَّنُ. ثمَّ الفصائلُ، واحدتُها فصيلةٌ، وفي القرآنِ: {وَفَصِيلَتِهِ الَّتِي تُؤْويهِ}. ثمَّ العشائرُ، واحدتُها عشيرةٌ.» [التَّلخِيص في مَعرفَةِ أسمَاءِ الأشياء 104] بستگان مرد (عشيرة) در دوران باستان، نماد برخورداری او بودند.
واژهٔ قوم بهمعناي گروهي از مردم از يک قبيله، نژاد يا سرزمين را گويند و شامل شعوب و قبائل ميشود.
|
|
سلام. آیه را با هم بخوانیم: إِذْ رَأَىٰ نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّي آتِيكُم مِّنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى (طه/10) آنگه که آتشي ديد، به اهل (همرهان) خويش گفت: «درنگ کنيد که من آتشی يافتم، بلکه آرم برای شما، از آن اخگری یا یکی رهنما، بهر آتش [افروختن].
از کجای این آیه فهمیده میشود که «منظور از اهل، قطعا پیروان موسی نیست و خانوادهٔ موسی است؟!» در قرآن در این باره سکوت شده است. در عهد عتیق در سفر خروج (دفتر سوم) نیز دلیلی بر این معنا نمیتوان اقامه کرد. در «زمان - مکان» آن حکایت، موسی پیامبر نیست، بلکه - طبق اساطیر رایج در میان مفسران - یک مسافر است که هنوز به پیامبری نرسیده و طبق عهد عتیق یک چوپان ساده است که هنوز به پیامبری نرسیده. بنابراین مؤلفهٔ شاخص «مسافر بودن» است، نه پیامبری.
در آیهٔ «فَرَاغَ إِلَىٰ أَهْلِهِ فَجَاءَ بِعِجْلٍ سَمِينٍ ﴿الذاريات: ٢٦﴾» مؤلفهٔ شاخص، «میزبانی» (ابراهیم) است. اگر به متن آیات قبل و بعد بنگریم، ترجیح میدهیم در این مورد، واژهٔ «بستگان» را انتخاب کنیم، زیرا مشخص نیست که ابراهیم به گوشهٔ دیگری از خانهاش رفت یا به خانهٔ فامیل سببی یا نسبیاش رفت. اصولاً در داستانهای قرآن جزئیات طرح نمیشود. بنابراین، در این مورد، واژهٔ «بستگان» را دقیقتر از «خانواده» میدانم. توجه کنیم که باز هم همان مؤلفهٔ معنایی مشترک «پیوستگی/ بستگی» مشاهده میشود. استبعادی ندارد که در جایی اهل به معنای «خانواده» هم بهکار برود، اما شاخص معنایی برای چنین کاربردی ضروری است.
|
|
سلام با تشکر فراوان از جناب احراری
من هم با شما موافقم اما فقط یک تفاوت جزیی داریم. درست است که جنبه مشهوریت محمد،موسی و ابراهیم ،رسالت شان است، اما همین افراد معروف نبی،وقتی در قران داستان زندگی شخصی شان ذکر میشود،مراد ،همان خانواده آنهاست که من آنها را دربند الف اشاره کردم. مثلا در آیه ۱۰طه که از زبان موسی فقال لاهله امکثوا انی انست نارا بیان شده،قطعا پیروان موسی نیست علیرغم اینکه وجه شاخص موسی،پیامبری است.
یا درسوره ذاریات،مراد از اهل ابراهیم،پیروانش نیست،بلکه خانواده اش هست.فراغ الی اهله فجا بعجل سمین
بنابراین،بسته به محل و موضوع کاربرد،مصادیق اهل یک فرد متفاوت است.
|
| سیدکاظم فرهنگ |
|
دوستان ارجمند فرهنگ، محمدی، گنجهای و موسوی سلام. تمام این موارد و مصادیق را بنده هم دیده بودم. به نظر شما مؤلفهٔ مشترک معنایی اهل در همهٔ این کاربردها چیزی جز پیوستگی و همبستگی (خواه مکانی، قومی، خانوادگی و دینی) است؟ مؤلفهٔ مشترک، کلید یافتن معنای کانونی است. روش شما در احصای کاربردها، روشی درست است، اما نیازمند یک فرایند دیگر است که اگر آن فرایند را نیز طی کنید، ممکن است به نتیجهٔ مشترکی برسیم. در معناشناسی واژهٔ اهل با ملاحظهٔ همهٔ کاربردها، ما با یک وضعیت همنامی مطلق (absolute homonymy) روبرو نیستیم. زیرا یکی از شروط اصلی وجود ندارد. در همنامی مطلق باید همنامها علیرغم همگونی کامل به لحاظ نقش دستوری و حروف، ارتباط یا همبستگی معنایی نداشته باشند. مثلا در واژهٔ انگلیسی bank دو معنای «موسسه مالی» و «ساحل رودخانه» چنین هستند. در کاربردهای «اهل» در قرآن، نوعی اشتراک مشاهده میشود. در چنین شرایطی ما با مؤلفه یا مؤلفههای معنایی مشترکی روبرو هستیم که آن مؤلفه یا مؤلفهها میتوانند راهنمای ما برای دستیابی به معنای کاربردی واژه باشد. اگر آن معنای کانونی را در مرکز قرار دهیم، در هر «باهمآیی»، مؤلفهٔ شاخص، معنای کاربردی را بازنمایی خواهد کرد.
اگر اهل را با پسوند «یان» فارسی معادلسازی کنیم. در این صورت فرعونیان (پیوستگان و باشندگان با به فرعون)، اهل القریۀ (کسی که پیوسته در قریه زندگی میکند یا باشندگان قریه) یا اهل المدینۀ (به معنای کسی است که پیوسته در مدینه ساکن است، نه کسی که برای مسافرت به آنجا رفته است.) بنابراین ما دو واژهٔ فارسی «قرویان» یا «مدنیان» را برابرسازی خواهیم کرد. با این مقدمه اگر به کسانی میگوییم «مسیحیان» منظورمان چیست؟ (پیروان مسیح یا خاندان مسیح ؟) معنای شاخص در واژهٔ مسیح، نبوت اوست نه سمت خانوادگی او یا شهر او یا قیافهٔ او. به همین ترتیب معنای شاخصِ کتاب در سپهر قرآن «آیین و دین» است ،بنابراین در کاربرد «اهل الکتاب» را ما به معنای «پیروان کتاب مقدس» میشناسیم. بنابراین در اهل محمد یا آل محمد باید مشخص کنیم که معنای شاخص محمد چیست؟
من نیز مانند شما اهل المدینۀ را به معنای «پیروان مدینه» ترجمه نمیکنم، بلکه همان طور که در پست قبلی آوردهام به معنای ساکنین، باشندگان و شهروندان مدینه معنا میکنم.
در بند الف «أَهْلِيکُمْ»: مرکّب از (أَهْلينَ) و (کُمْ) است و نون (أَهْلينَ) که جمع اهل است به علّت اضافه حذف شده است و نباید مانند «اهلکم» ترجمه شود. بنابراین در اینجا هم من واژهٔ «أَهْلِيکُمْ» را به «بستگانتان» ترجمه میکنم و شامل خاندان نسبی و سببی میدانم.
در بند 3 به جای معادل صاحب و اهلیت بهتر است با پسوند «دار» معادلسازی کنید. خواهید دید که گویاتر خواهد شد: «امانتدار» به جای «اهل الأمانة» و «تقوادار» به جای «اهل التقوی» و ... از این پسوند نیز مؤلفهٔ معنایی «پیوستگی» مستفاد میشود.
|
|
الا من سبق . . یعنی آنها (کافران) را سوار کشتی نکن
«الا . . . القول» ، پرانتزی است
به پرانتزها به عنوان یکی از کلیدهای بسیار مهم فهم متن باید توجه کرد
|
|
با سلام وتشکر از جناب احراری و سرکارخانم موسوی
با مطالعه نظرات این دو بزرگوار در موضوع اهل،تمام موارد کاربرد این لغت در قران را جستجو کردم .
1-اهل ،قبل از مکان،شهر یا قریه بکار رفته است که معنای اهالی وساکنان ان جارا میدهد:
أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَن يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا بَيَاتاً وَهُمْ نَآئِمُونَ اعراف 97 وَجَاء أَهْلُ الْمَدِينَةِ يَسْتَبْشِرُونَ حجر67 فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ طه40
2-اهل،برای افراد بکاررفته که در هر دو معنای هم بستگی فکری و نسبی وجود دارد: الف:اهل در معنای بستگی نسبی وخانوادگی که موارد کاربرد آن در این معنابیشتر از همبستگی فکری است
وَإِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّىءُ الْمُؤْمِنِينَ مَقَاعِدَ لِلْقِتَالِ ال عمران 121
فَكَفَّارَتُهُ إِطْعَامُ عَشَرَةِ مَسَاكِينَ مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ مائده 89
وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُواْ حَكَمًا مِّنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِّنْ أَهْلِهَا نساء 35
قَالَتْ مَا جَزَاء مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوَءًا یوسف 25
اذْهَبُواْ بِقَمِيصِي هَـذَا فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيرًا وَأْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ یوسف 93
وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَانًا شَرْقِيًّا مریم 16 فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا طه 10
فَرَاغَ إِلَى أَهْلِهِ فَجَاء بِعِجْلٍ سَمِينٍ ذاریات 26
ب:اهل در معنای وابستگی فکری ورفتاری،پیروان،همراهان
قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ هود46 که این آیه صریحترین موردی است که اهل را در معنای نسبت داشتن عقیدتی و ایمانی بکار برده است.
وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَّبِيًّا وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مریم 54 رَبِّ نَجِّنِي وَأَهْلِي مِمَّا يَعْمَلُونَ فَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِينَ إِلَّا عَجُوزًا فِي الْغَابِرِينَ شعرا 169-171(در مورد لوط)
3-اهل به معنای صاحب اصلی و اهلیت داشتن واستحقاق هم بکاررفته است:
ِانَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا نساء 58 وَلَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فاطر 43
فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوَى وَكَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا فتح 26
با تامل در موارد فوق میتوان نتیجه گرفت لغت اهل وقتی برای افراد بکار میرود ،از انجا که هر فرد در مکانهای مختلف نقش ها و وظایف متفاوتی دارد،اهل او هم متفاوتند.
هم چنان که منسوبین و نزدیکان ما در محل کار با منسوبین ونزدیکان ما در خانه متفاوت است،در قران هم هرجا موضوع بحث ،رسالت پیامبران و امور مربوط به انذار و تبشیر و هدایت است ،اهل در مفهوم پیروان و همفکران است اما آنجا که صحبت از داستان زندگی پیامبران وتحولات شخصی آنها ست،اهل در معنای بستگان نسبی است.
احتمالا این سوئ تفاهم نوح هم که پسرش را جزو اهلش میدانسته،ناشی از همین عدم تفکیک بین جایگاه پدری و پیامبری نوح بوده است و او اهل را ،خانواده خود محسوب میکرده است.
|
| سیدکاظم فرهنگ |
|
ممنون دو آیه را هم مد نظر داشته باشیم خوب است یکی ترکیب
"وَ أَهْلَكَ إِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ" در هود:
حَتَّى إِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَ أَهْلَكَ إِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ آمَنَ وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَليلٌ (40)
که اگر اهل لزوما به معنی پیروان بود، استثناء "من سبق علیه القول" که همان کافرین هستند، لزومی نداشت.
ديگري هم پاسخ الهی به نوح است:
هود
فَلَا تَسَْلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنىِّ أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ(46)
اگر پسر نوح صرفا ناصالح بود، نوح حتما این را می دانست، اما اگر او پسر واقعی او نبوده باشد، احتمال این هست که او این را نمی دانسته باشد! و عتاب خدا این نادانی نوح را در نظر گرفته است.
|
|
خیانت در مقابل امانت است، کاربرد این کلمه در معنای نقض پیمان زناشویی کاربردی متاخر است. البته احتمال آقای محمدی نامعقول نیست، اما تاثیری در صورت مساله ندارد. سرنوشت پسر نوح بخاطر خویشاوندی یا عدم خویشاوندی با نوح نیست که مشخص می شود. نجات وعده ای است که به اهل ایمان داده شده.
نوح از وعده نجات اهلش، طبق کاربرد زبانی واژه اهل، به نجات پسرش امید بسته بود. اما خداوند او را از اهل نجات استثنا کرد. نه اینکه پیوند خویشی او را نفی کند، بلکه ناصالح بودنش را متذکر می شود. همچنان که در یک آیه "و من آمن" را به اهل نوح افزود، در اینجا پسر نوح را از اهل او استثنا کرد. نرگس موسوی
|
|
به این قرینه که در سوره تحریم آن دو زن را باهم ذکر کرده معلوم میشود «موضوع خیانتِ» آنها همکاری با مخالفانِ شوهرانشان (مثلا جاسوسی برای آنها - همانطور که در باره زن لوط گفته میشود) بوده
|