|
آیا طوفان نوح فراگیر در کل زمین بود و همه انسانهای روی زمین غرق شدند؟
در آیه 26 از زبان حضرت نوح بیان شده که وَقَالَ نُوحٌ رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا {26} که بعضی چنین برداشت کرده اند منظور تمام کافران روی کره زمین است اما با توجه به داستان نوح که در سوره های دیگر امده و بر مجازات کافرین قومش تصریح شده ( ازجمله سوره شعرا و فرقان) و نیز سنت الهی در عذاب اقوام که پس از ارسال رسولان است ، در اینجا منظور از الارض همان سرزمین قوم نوح و هلاکت انها است.
قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ {117}شعراگفت پروردگارا قوم من مرا تكذيب كردند {117} فَافْتَحْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فَتْحًا وَنَجِّنِي وَمَن مَّعِي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ {118}ميان من و آنان فيصله ده و من و هر كس از مؤمنان را كه با من است نجات بخش {118} و قوم نوح لما کذبوا الرسل اغرقناهم و جعلناهم للناس آیه (فرقان 37) اما از طرف دیگر آیاتی در قران هست که انسانها را ذریه نوح میداند مانند: اسراء ایه3، بنی اسراییل را ذریه من حملنا مع نوح خطاب میکند. و یا در سوره صافات میفرماید و نجیناه و اهله من الکرب العظیم و جعلنا ذریته هم الباقین که شاید این نکته را برساند که در ان زمان تنها انسانهای موجود روی زمین، قوم نوح بوده اند.
|
| سیدکاظم فرهنگ |
|
«زمین» و «آن سرزمین »
اگر منظور نوح درآیه 26 این باشد که خداوند «هیچ کافری» را در هیچ زمینی زنده نگذارد، واضح است که این موضوع باسیاست الهی و آزادی و اختیار انسان و «دار امتحـان بودن این دنیا» درتضاد است، پس، منظورنوح ازکلمه «الارض» درآیه مذکور چیست؟
چه بسا حدیث سازانی که «افسانه غرق شدن کل کره زمین در اثر طوفان نوح» را ساختند تحت تاثیر آیه 26 بودند که «ال»در کلمه «الارض» را «الِ جنس» گرفتند در حالی که دلیلی بر آن نیست و قرینه به این بزرگی یعنی خود داستان نوح را دایر بر آن که «ال» را باید «الِ عهد» می گرفتند در نظر نگرفتند، که منظور از «ارض» همان سرزمین قلمرو مأموریت نوح باشد.
دلیل بزرگتر، محتوای آیه 27 است که فقط در خور آن کافران است نه «همه کافرانِ همـه زمانها و مکانها» لذا نه تنها آن افسانه را در روایات یهودی رد نکردند بلکه برای خودشیرینی چیزهائی هم به صورت روایات جعلی جدید به آن افزودند و آن را پروبال بیشتر دادند، و امروز این همه روایات غلط و تو خالی وگمراه کننده در این مورد، و موارد مشابه، داریم که مجموعاً یکی از موانع مهم فهم قرآن است.
تاکنون تلقی عمومی این بودکه موضوع « طوفان نوح» یک موضوع فرامنطقه ای و«جهانی» بود و حتی قاطبه مفسران ارجمند این نظر را تبلیغ میکردند (ومیکنند) که حضرت نوح «پدردوم» بنی آدم است زیرا در اثر آن طوفان غیر از نوح و همراهانش دیگرکسی زنده نمانده است. ما نشان دادیم که طوفان مذکور محلی و منطقه ای بوده است.
تفسير اقاي مهندس جمال گنجه اي
|
|
ايا طوفان نوح فراگير بود؟
فخر رازی بعد از نقل این جریان، میگوید آن طوفان عالمی بود، کلّ جهان ویران شده بود، سخن از بتهای بجا مانده از نوح نبود؛[13] البته اثبات اینکه جهانی بود آسان نیست که کلّ خاورمیانه را آب گرفته باشد، گرچه برخیها میگویند تمام این کوههایی که به جا مانده، نشانه میدهد که اینها مدتی زیر آب بودند؛ یعنی قبلاً کلّ زمین آب بود، بعد این «دحو الارض» که میگویند؛ زمین نظیر جزیرهای از این دریاها در آمده است، آیا این کوهها که سابقه زیر آب بودن را دارند، در زمان نوح زیر آب رفتند یا از دیرزمان؟ الآن سه چهارم زمین آب است یک چهارمش خشکی است. قبلاً چهار چهارمش آب بود. الآن این از زیر زمین و زیر آب درآمده به نام «دحو الارض»، آیا این کوهها که سابقه زیر آب بودن دارند، برای زمان نوح هستند یا از دیرزمان بودند، این اثباتش آسان نیست. از اینکه دارد این بتها از زمان نوح، وَدّ و یعوق و اینها بود در جاهلیت هم وَدّ و یعوق بود، حالا یا از نظر تاریخ مانده، یا راههای دیگری؛ ولی به هر حال نام این بتهای معروف زمان نوح مانده تا زمان اسلام. حالا یا خود این بتهای اینها همانطور یکی، پس از دیگری، البته یک تکه چوب، یک قطعه سنگ، اینها که این قدر نمیماند، ممکن است بتهایی یکی، پس از دیگری ساختند به نام وَدّ و یعوق که قرآن هم فرمود که چرا ﴿تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ﴾؛[14] چیزی را که خودتان میتراشید، چرا عبادت میکنید؟ غرض این است که اثبات اینکه کلّ خاورمیانه زیر آب رفته باشد، یک کاوش دقیق زمینشناسی میطلبد. پرسش: ... آنها به این آیه استناد میکنند: ﴿رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیَّاراً﴾.
پاسخ : در آيه 26 سوره نوح وَقَالَ نُوحٌ رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا و نوح گفت: پروردگارا، هيچ يک از كافران را روي زمين به حال خود [آزاد براي گمراه ساختن مردم] وا مگذار.
«الف و لام» ارض اگر جنس باشد، بله؛ اما اگر «الف و لام» آن «الف و لام» عهد باشد چه؟ یعنی این زمینی که ما در آن زندگی میکنیم. ما میگوییم مرز و بوم؛ یعنی مرز و بوم ما. اثبات اینکه کلّ خاورمیانه یا غرب آسیا را آب گرفته باشد، یک کاوش دقیق زمینشناسی میخواهد. دو مطلب میخواهد: یکی اینکه کلّ این زمین زیر آب بود، یک؛ این آب هم برای زمان نوح بود، نه دریا، دو؛ این دو تا مطلب خیلی کار دقیقی است. سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) در تدوین سوره مبارکه «هود» که این قسمت آمده: ﴿رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیَّاراً﴾، با این اساتید دانشگاه خیلی رابطه تنگاتنگ داشت، آنها زمینشناس بودند، زمینشناسی کردند، گزارشی دادند، ایشان یک شرح مبسوطی در کتاب شریف المیزان در بحث سوره مبارکه «نوح» دارند که شواهد زمینشناسی نشان میدهد که قسمت مهم زمین یا این قسمت خاورمیانه زیر آب بود.[15] حالا این باید ثابت شود که این آب، همان طوفان نوح بود یا نه به هر حال کلّ زمین یک وقت زیر آب بود. همان آبی که کلّ زمین را چهار چهارم زمین را پوشاند، الآن سه چهارم زمین را در اختیار دارد، یک چهارم زمین خشکی است، آن آب بود. این چند تا کار به هر حال لازم است. اما اگر اثبات شود که کلّش، آن وقت این «علی الارض»، «الف و لام» آن میشود جنس. اما اگر نه، «الف و لام» آن میشود «الف و لام» عهد. به هر حال این بتها نامشان مانده است. چگونه شده که مانده؟ باید راهحلّ پیدا کرد یا به تاریخ مانده است، چون اینها که در سفینه نوح نیامدند. در سفینه نوح فقط مؤمنین و اینها آمدند که در بخشهای دیگر از قرآن فرمود: ﴿ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْباقینَ﴾،[16] آن افرادی که روی کره زمین هستند، اینها ذراری کسانی هستند که در سفینه جمع شدند، آمدند. این قسمت فرمود اینها میگویند که همه بتها، مخصوصاً این پنج بت را حفظ بکنید، عده زیادی را هم گمراه کردند.
تفسير تسنيم
|
|
#توفان_نوح_در_تورات_و_قرآن
: خلاصه داستان در تورات: ایشان (خاندان نوح) و پسرانش و همه حیوانات نر و ماده و همه بهایم نر و ماده و همه حشراتی که بر روی زمین میخزند، نر و ماده و همه پرندگان نر و ماده ،دو دو از هر ذیجسدی که روح حیات دارد نزد نوح به کشتیی در آمدند تا نسلشان بر زمین بماند. در سال ششصد از زندگانی نوح طوفان آمد و جمیع چشمههای لجه عظیم شکافته شد و روز نهایی آسمان گشوده شد و باران چهل شب و روز بر روی زمین می بارید و طوفان چهل روز بر زمین میآمد و آب همی افزود و کشتیی را برداشت که از زمین بلند شد و آب غلبه یافته بر زمین همی افزود و کشتیی بر سطح آب میرفت و آب بر زمین زیاد و زیاد غلبه یافت تا آنکه همه کوههای بلند که زیر تمامی آسمانها بود، مستور شد. پانزده ذراع بالاتر، آب غلبه یافت و کوهها مستور گردید و هر ذیجسدی که بر زمین حرکت میکرد، از پرندگان و بهایم و حیوانات و کل حشرات خزنده بر زمین و جمیع آدمیان مردند... و خدا محو کرد هر موجودی را که بر روی زمین بود... بعد از انقضای صد و پنجاه روز آب کم شد و کشتیی بر کوه آرارات قرار گرفت ... پس نوح و پسران و زنش و زنان پسرانش با وی بیرون آمدند و نوح بعد از آن، سیصد و پنجاه سال زیست.
داستان توفان در قرآن: «تا آنگاه که فرمان ما در رسید و تنور فوران کرد، فرمودیم: «در آن [کشتی] از هر حیوانی یک جفت، با کسانت _ مگر کسی که قبلاً در باره او سخن رفته است _ و کسانی که ایمان آوردهاند، حمل کن.» و با او جز [عدهی] اندکی ایمان نیاورده بودند! و [نوح] گفت: «در آن سوار شوید. به نام خداست روانشدنش و لنگر انداختنش، بیگمان پروردگار من آمرزنده مهربان است.» و آن [کشتی] ایشان را در میان موجی کوهآسا میبُرد، و نوح پسرش را که در کناری بود، بانگ در داد: « ای پسرک من، با ما سوار شود و با کافران مباش.» گفت: «به زودی به کوهی پناه میجویم که مرا از آب در امان نگاه میدارد.» گفت: « امروز در برابر فرمان خدا هیچ نگاهدارندهای نیست، مگر کسی که [خدا بر او] رحم کند.» و موج میان آن دو حایل شد و [پسر] از غرق شدگان گردید. و گفته شد: « ای زمین! آب خود را فرو بر، و ای آسمان، [از باران] خودداری کن. و آب فرو کاست و فرمان گزارده شده و [کشتی] بر جودی قرار گرفت.» و گفته شد: «مرگ بر قوم ستمکار» و نوح پروردگار خود را آواز داد و گفت: «پروردگارا، پسرم از کسان من است، و قطعاً وعده تو راست است و تو بهترین داورانی» فرمود: « ای نوح، او در حقیقت از کسان تو نیست، او [دارای] کرداری ناشایسته است. پس چیزی را که بدان علم نداری، از من مخواه. من به تو اندرز میدهم که مبادا از نادانان باشی.» گفت: «پروردگارا، من به تو پناه میبرم که از تو چیزی بخواهم که بدان علم ندارم، و اگر مرا نیامرزی و به من رحم نکنی، از زیانکاران باشم.» گفته شد: « ای نوح، با درودی از ما و برکتهایی بر تو و بر گروههایی که با تواند، فرود آی. و گروههایی هستند که به زودی بر خوردارشان میکنیم، سپس از جانب ما عذابی دردناک به آنان میرسد.
:rewind: علاوه بر آیات قرآن، روایاتی هم وجود دارد که کم و کیف و جزئیات این رویداد را توصیف کرده است. برای مثال عیاشی در تفسیرش نقل کرده که بعد از تمام شدن طوفان، زمین فقط آبهایی که از خودش جوشیده بود را بلعید و آبهایی که از آسمان باریده بود را فرو نبرد. و این آبها به صورت دریاها بر سطح زمین و در اطراف دنیا باقی ماندند و در روایتی منسوب به امام صادق آمده است: همه دنیا در زیر آب غرق شد.
داستان توفان نوح بر اساس روایتهای عبرانی (یهودی) و قرآنی و روایی سه پیش فرض اساسی دارد: 1. طوفان سرتاسر زمین را فراگرفته بوده است. 2. نوح از ترس انقراض نسلهای موجودات در اثر طوفان از تمامی آنها نر ومادهای به کشتی سوار کرده است. 3. طوفان 22 قرن قبل از میلاد مسیح اتفاق افتاده است.
این داستان بر آمده از روایات یهودی و اسلامی با سؤالات و چالشهای اساسی زیر مواجه است: 1-چطور ممکن است، جفتی از تمامی گونه های موجودات در فضای یک کشتی به طول سیصد و عرض پنجاه و ارتفاع سی ذراع جا بگیرند؟ 2- چهطور میتوان برای چنین جماعت عظیمی از موجودات در این مدت نسبتاً طولانی آب و غذا فراهم کرد؟ 3- ریزش چهل شبانهروز باران، حجمی از آب تولید نمیکند که تمام کره زمین را آب بپوشاند، همانطور که در بعضی از نقاط بیش از این مقدار در طول سال باران میبارد، اما تمام کره زمین را فرا نمیگیرد! 4- چهطور این طوفان سهمگین آثار تاریخی مربوط به زمانهایی بس پیشتر از وقوع خود مانند اهرام مصر و مومیاییها و سنگ نوشته ها و... را از بین نبرده است؟ 5- محاسبه شده که اگر حجم تمام بخار آب جو زمین به هم ضمیمه شود و بر سطح زمین جاری گردد، ارتفاع آن از چند سانتیمتر تجاوز نمیکند. بنابراین این همه آب از کجا آمد که حتی قلههای شامخ کوهها را فرو برد و پرندگان آسمان مردند، چون جایی نیافتند که بر آن بنشینند؟ 6- اینهمه آب بعد از فرونشستن طوفان کجا رفت؟! مگر ممکن است که فضای داخلی کره زمین، گنجایش مقداری آب به حجم کراتی با شعاعهایی بسی بزرگتر _ که منطقاً بر آن محاط بوده _ را داشته باشد؟! 7- اگر اینگونه باشد که به دلیل ایمان نیاوردن انسانها، خداوند همه موجودات را نابود کرده باشد، این سؤال پیش میآید که آیا نابودکردن مرغان هوا و ... به خاطر گناه انسان خلاف حکمت نیست؟
برخی برای حل این مسأله روایت قرآن از توفان را از روایت تورات جدا کرده و روایات اسلامی را هم کنار نهاده اند. اینان نظریه «منقطه ای بودن توفان» را مطرح کرده اند. مفسران سرشناسی مانند علامه طباطبایی با عقیده به «واقعی بودن» داستان توفان نوح گفته اند که توفان تمام زمین را دربرگرفته بود. علامه نقل میکند که در تورات آمده است که پروردگار فرمان داد جنس این بشر را که من آفریدهام از روى زمین محو کنید، هم انسان را و هم همه چهارپایان و جنبندگان و مرغان هوا را. همه این موارد دلالت میکنند که عذاب الهی فرا گیر بوده است.
مفسرانی که چنین دیدگاهی دارند عمدتاً می گویند در بلندیهای بعضی از کوهها، فسیلها و صدفهایی وجود دارد که بقایای موجودات آبزی است و این دلیل آن است که زمانی آب بر آنها بالا رفته است. در حالی که همان گونه که شیخ محمد عبده و آیت الله معرفت گفته اند: وجود صدفها و حیوانات دریایی فسیل شده در قلههای کوهها، بر این مطلب که آنها در اثر طوفان در آن محلها واقع شده باشند، دلالت ندارد، بلکه به احتمال قویتر به خاطر آن است که کوهها از درون آبها سر برآوردهاند. چون صعود چند روزهی آب بر بالای کوهها، برای چنین پدیده ای کافی نیست. چنین آثاری بقایای رسوبی موجوداتی باشد که روزی زیر دریاها بوده و بعد در اثر تغییرات پوستهی زمین و عواملی مانند زلزله و غیر آن به بلندی تبدیل شدهاند. آنان همچنین می گویند که در قرآن آمده است که توفان همه زمین را فرا گرفته بود. چون در دعای نوح آمده است که او از خدا خواست که بر «زمین» کافری را فرونگذارد: رب لاتذر علی الارض من الکافرین دیاراً.
برخی از مفسران گفته اند که در قرآن گاه ارض در معنای سرزمین مشخصی آمده نه همه زمین. اینان می گویند توفان منطقه ای بوده نه جهان شمول. اما این توجیه کافی نیست. چون داستان قرآن با تورات هماهنگی دارد و در تورات هم آمده است که همه زمین گرفتار توفان شد و روایات اسلامی هم همین را تأیید می کنند. داستان توفان نوح جزء داستانهایی است که قرآن و تورات در خیلی از جزئیات آن توافق دارند. تنها تفاوت مهم نقل تورات و نقل قرآن این است که در تورات از پسر و زن نوح که به خاطر سوء اختیارشان در عذاب افتادند، یاد نشده اما قرآن آنها را ذکر کرده است. بنا بر این ملاحظه می شود که نظریه جهان شمولی توفان با سؤالات و تنگناهای عقلی و محاسباتی مواجه است و نظریه منطقه ای بودن نیز به دلیل نادیده گرفتن تفصیل بیان شده در تورات و روایات اسلامی قابل قبول نیست.
به نظر من دو گونه جواب برای این همه سؤال وجود دارد: گونه اول- مربوط به سنت گرایان و واقع انگاران است. آنان خیال خودشان را راحت می کنند و می گویند: خداوند به هر کاری قادر است و این توفان از سنخ اعجاز است. اینکه ناباوران به قرآن و تورات نمی پذیرند برای اینام مهم نیست. این دیدگاه کارکرد درون دینی دارد و این همه موارد را باید فقط «پذیرفت» و هر جا با علم و عقل هم تعارض پیش آمد باید گفت خدا به هر کاری تواناست!
گونه دوم- داستانهای کتابهای مقدس، لزوماً واقعی نیستند گرچه ممکن است ریشه در واقعیت داشته باشند اما داستانهای بزرگنمایی شده رایج در میان مردمان وبده اند و غرض این قصه ها مدنظر قرآن بوده است نه خود قصه ها. مؤید این دیدگاه شواهد اسطوره شناسی و باستان شناسی است که امروزه بدان دسترسی وجود دارد.غرض داستان هم که در سوره های مکی بیان شده، ترساندن مشرکان مکه از عاقبت مخالفت با پیامبر و تسلی خاطر و وعده نجات به مؤمنان بوده است.
شباهتهای اسطورههای رایج در میان ملل به ویژه بابل (عراق) با شخصیتها و داستانهای متون دینی ابراهیمی چیزی است که به هر حال جای تامل دارد. پیشتر درباره شباهت خلقت آدم و حوا با یکی از اسطورههای بابلی مطالبی آوردیم که در زیر دسترسی بدان را ارائه می کنم...
یکی دیگر از شباهتها مربوط به داستان نوح است. آیت الله معرفت نیز در کتاب شبهات و ردود این شباهتها را ذکر کرده است.
#شباهت_توفاننوح_و_گیلگمش_اسطورهای
هنگاميکه گيلگمش «اوتهنهپيشتيم» را آدمي شبيه به خود ميبيند، از او راز بيمرگي و چگونگي ورود به مجلس خدايان را ميپرسد. در پي اين پرسش، «اوتهنهپيشتيم» به گيلگمش ميگويد:"ميخواهم نکتهاي نهان را با تو در ميان نهم و از رازهاي خدايان با تو حکايت کنم". بدينترتيب ماجرايي را براي وي بازگو ميکند که شبيه به افسانه طوفا ن نوح است و در آن، «اوتهنهپيشتيم» به پاداش خدمتي که انجام ميدهد به بيمرگي دست مييابد تا تنها آدميزادي باشد که جاودانگي را تجربه کرده است.
در روايت داستان به نقل از شاملو آمده: "شوروپپک، شهري که تو نيک ميشناسي بر کنارة فرات، در گذشتههاي دور جايگاه خدايان بود. روزي خدايان بزرگ بر آن شدند که توفاني عظيم بر پا کنند… . پس «اِآ» سخنهاي ايشان با يکي حصير بوريا بازگفت: بوريا، بوريا!، ديواره، ديواره! گوش دار اي بوريا!، هوش دار اي ديواره! اي مرد «شوروپپک»، اي پسر «اوبر-توتو»! خانه بگذار و يکي کشتي ساز همي کن. از خواستهها و داشتهها دست بازدار و تنها جوياي حيات باش. گنجها به خاک بگذار و نفس حيات را پاس ميدار. از هرگونه جانداري جفتي به کشتي اندر بنشان. که اين کشتي که تو ساز هميکني، بايد که اندازههايش نيک برساخته باشد. به درازا و پهنا يکسان…"
بهاينترتيب «اوتهنهپيشتيم» شروع به ساخت کشتي ميکند و آن را در طي هفت روز ميسازد. سپس سيم و زر و جانداران را به داخل کشتي ميبرد."کسانم را همه به کشتي اندر نشاندم و پيوندانم را همه به کشتي درنشاندم. گلههاي صحراگرد و جانوران وحشي و استادکاران را همه به کشتي اندر نشاندم."
بعد از سوار شدن همگان در کشتي، خداي «شمش» از آسمان، مائده و گندم ميفرستد و به «اوتهنهپيشتيم» دستور ميدهد که: "بامداد، نم بارههاي مائده گسيل ميکنم و شامگاه، رگبارهاي گندم. آنگاه تو به کشتي درآي و در نيکي فرازکن. بعدازاين، شش روز و هفت شب باد وزيد و باران باريد و توفان زمين را همي کوفت. چون روز هفتم برآمد توفان سرکش فرونشست… پس کشتي بر کوه «نيثير» پهلو گرفت و کوه «نيثير» بگرفته از حرکتش بازداشت".
"يک روز و دومين روز کوه «نيثير» کشتي را گرفته از حرکت بداشت. سومين روز و چهارمين روز کوه «نيثير» کشتي را گرفته و از حرکت بداشت. پنجمين روز و ششمين روز کوه «نيثير» کشتي را گرفته و از حرکت بداشت. چون روز هفتم دررسيد کبوتري برون برده رها کردم. کبوتر رفت و بازآمد که هيچجا که فرود آيد پيدا نبود و به نيمچرخي بازآمده بود. پس ابابيلي برون برده رها کردم. ابابيل رفت و بازآمد که هيچجا که فرود آيد پيدا نبود و به نيمچرخي بازآمده بود. پس کليواژي برون برده رها کردم. کليواژ برفت و چون خشکيدگي خاک بديد چيزي خورد و بالي زد و بانگي کرد و نيمچرخش به کار نيامد. پس من بهسوي جهات چهارگانه فرمودم برون رفتن". بدينترتيب کشتي نشستگان از بلاي توفان نجات مييابند.
يکي از شباهتهاي ماجراي فوقالذکر با داستان توفان نوح و همچنين دلايل تقدس کوه، ويژگي ناجي بودن آن در هر دو افسانه است.
"آنگاه «انليل» (يکي از خدايان) به کشتي درآمد و دستم بگرفت و مرا به کشتي اندرآورد. نيز جفت مرا به کشتي اندرآورده کنار من به زانو برنشاند. آنگاه پيشاني ما مسح کرده ميان ما دو بايستاد و مارا بِهِل کرد: «اوتهنهپيشتيم» از اين پيش در شمار آدميان بود، باشد که ازاينپس با جفت خويش همتاي ما خدايان گردد".
«اوتهنهپيشتيم» داستانش را به پايان ميبرد و به گيلگمش ميفهماند که چگونه به جاودانگي دستيافته است. علاوه بر اين راهي براي دستيابي به بيمرگي، به گيلگمش نشان ميدهد: "اما اکنون، از براي تو، که تواند خدايان را به يک جاي گرد آرد تا آن حيات را که هميجويي به دست تواني کرد؟ مگر آنکه هفت شباروز از خواب بيبهرهماني". بنابراين شرط بيمرگ شدن گيلگمش اين است که بتواند هفت شبانهروز در برابر خوابيدن مقاومت کند.
اقای دکتر سيد جعفر صادقی
|
|
آيا طوفان نوح همه كره زمين را دربرگرفت ؟ نظر تفسير المنار منطقه اي بودن و نظر الميزان، جهاني بودن ان است.
جواب از اين سوال در فصل سابق داده شد، براى اينكه وقتى ثابت شد كه دعوت آن جناب عمومى بوده ، قهرا بايد عذاب نازل شده نيز عموم بشر را فرا گرفته باشد و اين خود قرينه خوبى است بر اينكه مراد از ساير آياتى كه به ظاهرش دلالت بر عموم دارد همين معنا است ، مانند آيه اى كه دعاى نوح (عليه السلام ) را حكايت نموده و مى فرمايد: ((رب لا تذر على الارض من الكافرين ديارا))، و آيه اى كه باز گفتار آن جناب را حكايت نموده مى فرمايد: ((لا عاصم اليوم من امر اللّه الا من رحم ))، و آيه شريفه ((و جعلنا ذريته هم الباقين )).
و از شواهدى كه در كلام خداى تعالى بر عموميت طوفان شهادت مى دهد اين است كه در دو جا از كلام مجيدش فرموده كه : به نوح دستور داديم تا از هر نوع حيوان نر و ماده اى يك جفت داخل كشتى كند، چون واضح است كه اگر طوفان اختصاص به يك ناحيه از زمين داشت مثلا مختص به سرزمين عراق بود - كه بعضى گفته اند - احتياج نبود كه از تمامى حيوانات يك جفت سوار كشتى كند، زيرا فرضا اگر حيوانات عراق منقرض مى شدند در نواحى ديگر زمين وجود داشتند.
بعضى اين احتمال را اختيار كرده اند كه طوفان مخصوص سرزمين قوم نوح بوده .
صاحب تفسير المنار در تفسير خود گفته : "اما اينكه خداى تعالى بعد از ذكر نجات نوح (عليه السلام ) و اهلش فرموده : ((و جعلنا ذريته هم الباقين )) و باقيماندگان بعد از طوفان را منحصر در ذريه آن جناب نموده ممكن است منظور از آن ، انحصارى اضافى و نسبى باشد، و معنايش اين باشد كه از قوم آن جناب تنها ذريه اش را باقى گذاشتيم نه از كل ساكنان زمين .
و اما اينكه آن جناب از خداى تعالى خواست كه ديارى از كافران را بر روى زمين باقى نگذارد عبارتى كه از آن جناب حكايت شده صريح در اين معنا نيست كه منظورش از كلمه ((ارض )) همه كره زمين است ، چون معروف از كلام انبياء و اقوام و همچنين از اخبارى كه تاريخ از آنان حكايت مى كند اين است كه منظورشان از كلمه ((ارض )) - هر جا كه ذكر شده باشد - سرزمين خود آنان يعنى خصوص وطن آنان است ، مثل آيه زير كه در حكايت خطاب فرعون به موسى مى فرمايد: ((و تكون لكما الكبرياء فى الارض )) كه منظورش از زمين ، كره زمين نيست بلكه سرزمين مصر است ، و آيه شريفه ((و ان كادوا ليستفزونك من الارض ليخرجوك منها))، كه در اينجا نيز منظور از كلمه ((ارض )) خصوص وطن رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) يعنى شهر مكه است ، و آيه شريفه ((و قضينا الى بنى اسرائيل فى الكتاب لتفسدن فى الارض مرتين )) كه منظور از كلمه ((ارض )) سرزمينى است كه در آنجا موطن كردند و شواهد بر اين گفتار بسيار است .
و ليكن ظواهر آيات با كمك قرائن و تقليدهايى كه از يهود و نصاراى قديم به ارث مانده دلالت دارد بر اينكه در دوران نوح روى كره زمين غير از نقطه اى كه قوم نوح بودند، هيچ نقطه ديگرى مسكونى نبوده و جمعيت بشر منحصر بودند در همان قوم نوح كه آنها هم در حادثه طوفان هلاك شدند و بعد از آن حادثه به جز ذريه آن جناب كسى نماند و اين احتمال اقتضاء دارد كه طوفان تنها در قطعه زمينى واقع شده باشد كه نوح و قومش - و يا به عبارت ديگر كل بشر - در آن قطعه زندگى مى كرده اند و طوفان همه آن بقعه را از كوهستان و دشتش فرا گرفته باشد نه همه كره زمين را، مگر آنكه احتمال ديگرى دهيم و بگوييم اصلا در آن روز كه قريب العهد به آغاز پيدايش زمين و بشر بوده از كره زمين تنها همان سرزمين نوح و قومش خشك و مسكونى بوده و ما بقى هنوز از زير آب بيرون نيامده بوده ، و علماى زمين شناس و ژئولوژيست ها نيز مى گويند: زمين در روزگارى كه از كره خورشيد جدا شد كره اى آتشين و ملتهب بود و به تدريج سرد شده و به صورت كره اى آبى در آمد، كره اى كه همه اطرافش را آب فرا گرفته بود و سپس به تدريج نقاط خشكى از زير آب بيرون آمد.
صاحب المنار سپس اضافه مى كند به استدلالى كه بعضى از اهل نظر بر عموميت طوفان كرده و گفته اند: دليل بر اين معنا اين است كه ما فسيل و اسكلت هاى سنگ شده ماهيانى را در بالاى كوهها يافته ايم و معلوم است كه ماهى بالاى كوه زندگى مى كرده پس حتما در روزگارى زندگى مى كرده كه بالاى كوهها نيز زير آب قرار داشته و اين كافى است به اينكه يك بار كوهها در زير آب قرار گرفته باشند.
آنگاه سخن اين اهل نظر را رد نموده و گفته است پيدا شدن صدفها و حيوانات دريايى در بالاى قله كوهها دليل بر اين نمى شود كه از آثار باقيمانده از طوفان نوح است بلكه آنچه به ذهن نزديكتر است اين است كه گفتيم قلل جبال و همچنين ساير نقاط كره زمين در زير آب درست شده و تكون يافته است زيرا بالا رفتن آب براى چند روز از كوهها كافى نيست در اينكه حيوانات زنده اى در بالاى قلل جبال بميرند و فسيل شوند.
آنگاه در آخر گفتارش كلامى دارد كه خلاصه اش اين است كه اين مسائل تاريخى و باستانى از اهداف و مقاصد قرآن نيست و به همين جهت قرآن كريم آن را بطور صريح و قاطع بيان نكرده ما هم كه در اين باره اظهار نظرى كرديم تنها گفتيم از ظاهر نصوص چنين بر مى آيد نه اينكه خواسته باشيم اعتقاد دينى خود را اظهار نماييم و يا نتيجه بحث را به عنوان يك عقيده قطعى دينى بپذيريم ، بنابراين اگر در فن ژئولوژى خلاف اين نتيجه ثابت شده باشد ضررى به حال ما ندارد براى اينكه هيچ نص قطعى ، بحث ما را نقض نمى كند.
ترجمه تفسير الميزان جلد 10 صفحه 395
● بيان نادرستى سخن صاحب المنار و اشاره به اينكه آيات قرآنى ظاهر در اين است كه طوفان نوح همه زمين را فرا گرفته بوده است
|
|
مشهور ان است که طوفان نوح فراگیر و جهانی بوده و همه سطح کره زمین را ان سیل عظیم فرا گرفته و همه انسانهای روی زمین، غرق شده اند.
آیا آیات قران چنین حادثه ای را تایید می کند؟ یا صرفا وقوع سیل و طوفان در منطقه قوم نوح را تایید می کند؟
کلمات کلیدی: طوفان نوح سیل غرق زمین
|
| سیدکاظم فرهنگ |