رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,985
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه تدبر و فهم سوره ابراهيم: نكات تفسيري سوره ابراهيم
اشاره به عموميت رسالت پيامبر اسلام (ص )
الر كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ ﴿۱﴾انصاریان: الر ـ [این] کتابی است که آن را بر تو نازل کردیم تا مردم را به اجازه پروردگارشان از تاریکی ها [یِ جهل، گمراهی و طغیان] به سوی روشناییِ [معرفت، عدالت و ایمان و در حقیقت] به سوی راه [خدایِ] توانای شکست ناپذیر و ستوده بیرون آوری.
از ظاهر سياق جمله ((لتخرج الناس من الظلمات الى النور استفاده مى شود كه منظور از ((ناس )) عموم مردم مى باشد نه فقط قوم رسول خدا و مومنين از ايشان ، چون در ظاهر لفظ آيه هيچ دليلى بر اين تقييد نيست ، و كلام خداى تعالى در آياتى ديگر صراحت دارد بر اينكه رسالتش عمومى است ، مانند آيه ((ليكون للعالمين نذيرا))، و آيه ((لانذركم به و من بلغ ))، و آيه ((قل يا ايها الناس انى رسول الله اليكم جميعا)) و نيز آيات صريحى كه مربوط به دعوت يهود و ساير اهل كتاب مى باشد، و همچنين عمل خود آن حضرت كه همه اقوام و ملتها را دعوت مى كرد. و هر كه از هر قوم و ملتى ايمان مى آورد ايمانش را مى پذيرفت و نمى فرمود:من تنها براى قوم خود مبعوث شده ام به شهادت اينكه اسلام عبدالله بن سلام يهودى و سلمان فارسى و بلال حبشى و صهيب رومى و امثال ايشان را پذيرفت علاوه بر اين ، آخرين آيه اين سوره يعنى آيه ((هذا بلاغ للناس و لينذروا به ...)) در مقابل اولين آيه آن يعنى آيه ((هذا كتاب انزلناه )) است كه مؤيد اين گفتار ما است كه گفتيم مقصود از((ناس )) تنها همان افرادى نيست كه در زمان رسول خدا ايمان آوردند و از تاريكى ها به سوى نور بيرون آمدند، بلكه منظور عموم افراد بشر است .
ترجمه تفسير الميزان جلد 12 صفحه 6
ماموریت فوق العاده بزرگ و سرمایه ای که در ظاهر بزرگ نمی نماید
عظمت ماموریت، تا حدودی، از تمرکز و توقف روی جمله « لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ » فهمیده میشود، بخصوص کلمه «ناس» (مردم) که محدود به مردم آن روزهای مکه نیست و تمام مردمِ همه زمانها را در بر میگیرد که هنوز هم اکثریت مطلق آنها در در اعماق ظلماتی چند لایه و عمیق غوطه ورند. اما آیاتی مانند والعاقبه للمتقین و نرید ان نمنّ . . گویای این است که ماموریت آنحضرت بالاخره تکمیل خواهدشد. اصل تناسب سرمایه با ماموریت بما میگوید به عکس آنچه ظاهرا به نظر میرسد، این سرمایه هم متناسب با خود ماموریت بزرگ است ، گرچه ما عظمت آن را در نیابیم.
تفسير مرحوم گنجه اي
وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۴﴾انصاریان: و ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم تا [بتواند به وسیله آن زبان، پیام وحی را به روشنی] برای آنان بیان کند. پس خدا هر کس را بخواهد [به کیفر لجاجت و عنادش] گمراه می کند، و هر کس را بخواهد، هدایت می نماید، و او توانای شکست ناپذیر و حکیم است.
توضيحى در مورد ارسال رسل به لسان قوم خود (ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه ) آيا پيامبران فقط ، قوم خود را كه همزبان انها بوده اند دعوت ميكردند؟ يا به زبانهاي ديگر هم دعوت ميكردند؟
پس مقصود از ارسال رسل به زبان قوم خود، اين است كه رسولانى كه فرستاده ايم هر يك از اهل همان زبانى بوده كه مامور به ارشاد اهل آن شده اند، حال چه اينكه خودش از اهل همان محل و از نژاد همان مردم باشد، و يا آنكه مانند لوط از اهالى سرزمين ديگر باشد، ولى با زبان قومش با ايشان سخن بگويد، همچنان كه قرآن كريم از يك طرف او را در ميان قوم لوط غريب خوانده و فرموده :((انى مهاجر الى ربى )) و از طرفى ديگر همان مردم بيگانه را قوم لوط خوانده و مكرر فرموده :((و قوم لوط)).
حال اين سوال مطرح مى گردد كه آيا پيغمبرانى كه به بيش از يك امت مبعوث شده اند يعنى پيغمبران اولوا العزمى كه بر همگى اقوام بشرى مبعوث مى شدند چه وضعى داشته اند؟ آيا همه آنان زبان همه اهل عالم را مى دانسته اند و با اهل هر ملتى به زبان ايشان سخن مى گفته اند يا نه ؟ در پاسخ بايد گفت داستان هاى زير دلالت مى كنند بر اينكه اينها اقوامى كه اهل زبان خود نبوده اند را نيز دعوت مى كردند، مثلا ابراهيم خليل با اينكه خود، ((سريانى )) زبان بود عرب حجاز را به عمل حج دعوت نمود، و موسى با اينكه ((عبرى )) بود، فرعون و قوم او را كه ((قبطى )) بودند به ايمان به خدا دعوت فرمود، و پيغمبر بزرگوار اسلام هم يهود عبرى زبان و نصارى رومى زبان و غير ايشان را دعوت فرمود، و هر كه از ايشان كه ايمان مى آورد ايمانش را مى پذيرفت ، همچنين دعوت نوح ، كه از قرآن كريم ، عموميت دعوت او استفاده مى شود، و همچنين ديگران . بنابراين ، معناى جمله ((و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه ليبين لهم )) (و خدا داناتر است ) اين است كه خداى تعالى ، مساله ارسال رسل و دعوت دينى را بر اساس معجزه و يك امر غير عادى بنا نگذاشته ، و چيزى هم از قدرت و اختيارات خود را در اين باره به انبياى خود واگذار ننموده است بلكه ايشانرا فرستاده تا به زبان عادى كه با همان زبان در ميان خود گفتگو مى كنند و مقاصد خود را به ديگران مى فهمانند، با قوم خود صحبت كنند و مقاصد وحى را نيز به ايشان برسانند.
پس انبياء، غير از بيان ، وظيفه ديگرى ندارند، و اما مساله هدايت و ضلالت افراد، ربطى به انبياء (عليهم السلام ) و غير ايشان نداشته بلكه فقط كار خود خداى تعالى است . بنابراين مى توان گفت ، آيه شريفه ، به منزله بيان و ايضاح آيه ((كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الى النور باذن ربهم )) بوده و به آن چنين معنى مى دهد كه :ما به تو كتاب داديم تا مردم را از ظلمت ها به سوى نور بكشانى يعنى همينقدر براى شان بيان كنى كه خدا چه چيز نازل كرده و بس (تنها همين را برسانى كافى است ) در اين صورت معناى اين آيه و آيه اى كه مى فرمايد:((و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم )) يكى خواهد بود.
تفسير الميزان
زبان قوم در آیه 4 که فرموده «بلسان قومه»، منظور زبان و کلیه روشهای دیگر انتقال مفاهیم است و شامل ضرب المثل ها و سایر عناصر فرهنگی هم میشود و بحث در این خصوص زیاد است.
تفسير مرحوم گنجه اي
كلمات كليدي: ترجمه تدبر تفسير سوره ابراهيم ویرایش بوسیله کاربر 1400/10/04 01:01:38 ب.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,985
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه تدبر و فهم سوره ابراهيم: نكات تفسيري سوره ابراهيم
اللَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَوَيْلٌ لِلْكَافِرِينَ مِنْ عَذَابٍ شَدِيدٍ ﴿۲﴾ خدایی که آنچه در آسمان ها و زمین است، در سیطره مالکیّت و فرمانروایی اوست؛ و وای بر کافران از عذابی سخت.
لَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى الْآخِرَةِ وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا أُولَئِكَ فِي ضَلَالٍ بَعِيدٍ ﴿۳﴾ همانان که زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح می دهند و [مردم را] از راه خدا باز می دارند و می خواهند آن را [با وسوسه و اغواگری] کج نشان دهند؛ اینان در گمراهی دوری هستند.
جمله ((الذين يستحبون الحيوه الدنيا على الاخره )) كه مفسر كلمه كافرين است مى خواهد چه بگويد؟ مى خواهد بگويد:كفار با تمام وجود علاقه مند به دنيا هستند، و قهرا از آخرت اعراض نموده و گريزانند، و بعد از اعراض هم انكار آن قهرى است ، و بعد از انكار آخرت و كفر به آن هم كفر به توحيد و نبوت مسلم است .
● معناى اينكه كافران راه خدا را كج مى خواهند (و يبغونها عوجا)
((و يصدون عن سبيل الله و يبغونها عوجا)) - مفاد اين جمله اين است كه اينها نفس خود را از پيروى سنت خدا و تدين به دين او و تشرع به شريعت او باز مى دارند و به علاوه به سبب عناد و دشمنى كه با حق دارند، مردم را هم از ايمان به خدا و روز جزا و تشرع به شريعت او منصرف مى كنند، و در جستجوى اين هستند كه براى سنت و دين و شريعت خدا يك اعوجاج و كجى پيدا كنند (تا دشمنى خود را موجه جلوه دهند) و مردم را راضى كنند تا به هر سنتى از سنتهاى اجتماعى و بشرى هر قدر هم كه خرافى باشد عمل كنند و به اين وسيله ، ضلالت براى آنان مسجل و حتمى گردد، و اين همان مرحله اى است كه خدا درباره اش فرمود:((اولئك فى ضلال بعيد)). از مطالبى كه گذشت معلوم شد كه آنچه بعضى گفته اند كه :((مراد از جمله ((يبغونها عوجا)) اين است كه مى چرخند تا براى دين خدا كجى و اعوجاج پيدا نموده آن را معيوب و ناقص جلوه دهند و به اين وسيله مردم را از آن منصرف سازند))، صحيح نيست .و همچنين مطلبى كه بعضى ديگر گفته اند كه :((مراد اين است كه مى گردند بلكه اعوجاجى در دين ببينند و آن را ده چندان نموده دين خدا را بدان وسيله كج و معوج جلوه دهند، نيز صحيح نيست )). و همچنين اينكه بعضى ديگر گفته اند كه :((مراد اين است كه مى خواهند با تبليغات سوء اهل دين را منحرف و كج و معوج بار بياورند و با رواج فساد در ميان مومنين ، معارف دين را هم فاسد جلوه دهند))، صحيح نيست و وجه صحيح نبودن آنها روشن است
تفسير الميزان
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,985
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه تدبر و تفسير سوره ابراهيم
پرسش: مراد از ((ايام الله )) چيست؟ و چه تفاوتي با ساير روزها دارند؟
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ ﴿۵﴾ و همانا موسی را با نشانه های خود فرستادیم [و به او وحی کردیم] که قوم خود را از تاریکی ها به سوی روشنایی بیرون آور و روزهای خدا را [که روزهای رحمت، عذاب، پیروزی و شکست است] به آنان یادآوری کن، بی تردید در این روزهای خدا برای هر شکیبای سپاس گزاری نشانه هایی [از توحید، ربوبیّت و قدرت خدا] است.
پاسخ 1: تفسير الميزان
((و ذكرهم بايام الله ان فى ذلك لايات لكل صبار شكور)) - شكى نيست كه مراد از ايام ، ايام مخصوصى است ، و نسبت دادن ايام مخصوص به خدا با اينكه همه ايام و همه موجودات از خداست ،حتما به خاطر حوادثى است كه در آن ايام مخصوص به وجود آمده و امر خداى تعالى را ظاهر ساخته است ، كه در ديگر ايام چنين ظهورى رخ نداده است ، پس به طور مسلم مقصود از ايام خدا، آن زمان هايى است كه امر خدا و آيات وحدانيت و سلطنت او ظاهر شده ، و يا ظاهر مى شود، مانند روز مرگ ، كه در آن روز سلطنت آخرتى خدا هويدا مى گردد، و اسباب دنيوى از سببيت و تاثير مى افتند، و نيز مانند روز قيامت كه هيچ كس براى ديگرى مالك چيزى نيست و براى كسى كارى نمى توانند بكند، و همه امور، تنها به دست خدا است ، و نيز مانند ايامى كه قوم نوح و عاد و ثمود در آن ايام به هلاكت رسيدند، چون اين گونه ايام ، ايامى هستند كه قهر و غلبه الهى در آن ظاهر گشته ، و عزت خدائى ، خودنمايى كرده است . ممكن هم هست ايام ظهور رحمت و نعمت الهى ، جزء اين ايام بوده باشد، البته آن ايامى كه نعمتهاى الهى آنچنان ظهورى يافته كه در ديگر ايام به آن روشنى نبوده است ، مانند روزى كه حضرت نوح و يارانش از كشتى بيرون آمدند و مشمول سلام و بركات خدا شدند، و روزى كه ابراهيم (عليه السلام ) از آتش نجات يافت ، و امثال اينها، زيرا اينگونه ايام ، مانند ايام مذكور ديگر، در حقيقت نسبتى به غير خدا نداشته ، بلكه ايام خدا و منسوب به اويند، همچنان كه ايام امتها و اقوام را به آنها نسبت داده ، كه از آن جمله است ايام عرب ، مانند ((روزذى قار)) و ((روز فجار)) و ((روز بعاث )) و امثال اينها.
و اينكه بعضى از مفسرين ، ايام الله را به ايام ظهور نعمتهاى خدا اختصاص داده ، و آيات بعدى سوره را كه درباره نعمتهاى خدا است دليل خود گرفته اند و نيز مفسرين ديگرى كه ايام مذكور را به ايام عذابهاى خدا اختصاص داده اند، راه درستى نرفته اند، چون هيچ وجهى براى اين دو اختصاص نيست ، و همانطور كه گفتيم سياق كلام ، سياق بيانى است كه عزت خدا اقتضا دارد و مقتضاى عزت خدا، هم نعمت دادن است ، و هم عذاب كردن
پاسخ 2:
ايّام الله چيست؟ تمامى شب و روزها ايام الله هستند لكن در اينجا مقصود ايامى مخصوص است و نه كل ايام، گرچه زمان ها و زمين ها و زمينه ها كلا يادواره ها و نشانه هاى ربانى مى باشند ولى در اينجا اختصاص ايام به خدا، ايام ويژه اى است، چون ايام رحمت و نعمت چه در دنيا و چه در رجعت و چه در برزخ و آخرت، ايام الله نعمت در عالم تكليف زمانهاى زيبنده رسالت هاى ربانى است گرچه دچار موانعى بوده به ويژه ايام سلطه هاى رسالتى مانند زمان حضرت داود، سليمان، شعيب و سلطه محمدى(صلى الله عليه وآله) و علوى(عليه السلام) و در پايان كار حكومت جهان شمول ربانى مهدوى (عج) كه نمايانگر تمامى سلطه هاى ربانى است و بالاخره هر هنگام ربانى كه پيش آيد ـ با كل مراتبش ـ ايام الله رحمت است.
در مقابل اين ايام رحمت،ايام زحمت است در سراسر روزهاى زندگى در مربع زمان دنيا: پيش از رجعت و در رجعت، سپس برزخ و قيامت كه ايام نقمت هر چهار زمان عذاب هاى ويژه ربانى را نسبت به منحرفان شامل است و اين تذكر به زشت و زيباى ايام ويژه ربانى، يادواره اى است كه مكلفان را وادار به درست كارى مى كند تا در حكومت صالحان جاى شايسته اى داشته باشند و از عذاب بدكاران وارسته باشند.
اين تذكر به ايام الله نتيجه اش براى شكيبايان و شاكران است، روى همين اصل صبر در برابر ايام نقمت و شكر در ايام نعمت است و چنانكه در پرتو اين آيه فرموده اميرمؤمنان(عليه السلام) است كه زمان دوگونه است: گونه اى به سود شماست و گونه اى هم به زيانتان، در مرحله نخست نبايد آن گونه خوشحالى كرد كه كنترل ايمان از دست برود، و در دومين زمان بايستى همچنان صبورى نمود.
تفسير فرقان
پاسخ 3:
-ایام الله چیست؟ در ایه 5 خدا به موسی امر میکند که قومت را به ایام الله متذکر شو در آیه 6 موسی هم قوم خود را به یاداوری نعمت خدا در نجات انها از فرعونیان متذکر میشود. لذا به نظر میرسد یکی از مصادیق ایام الله روز نعمت بخشی عظیم خدا و هلاکت دشمن و پیروزی اهل حق است. همچنین با توجه به عبارت أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ قبل از ذکرهم بایام الله، شاید بتوان گفت ایام الله روزهای خروج اقوام از ظلمت به نور است.
در خصوص خروج از ظلمت به نور نظر اکثر مفسران همان بعد هدایتی و معنوی در کلمات ظلمت و نور است اما مرحوم محمد الجابری انرا به شرایط زندگی مادی هم مرتبط میداند و با توجه به ایه 6، مصداق خروج بنی اسراییل از ظلمات به نور را رهایی از استبداد و ازار و شکنجه فرعونیان میداند.
سیدکاظم فرهنگ
پرسش: ايا ايه لئن شكرتم لازيدنكم كلام موسي است يا خداوند؟ ايا ازدياد در دنياست يا اخرت؟
وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ ﴿۷﴾
انصاریان: و [نیز یاد کنید] هنگامی را که پروردگارتان اعلام کرد که اگر سپاس گزاری کنید، قطعاً [نعمتِ] خود را بر شما می افزایم، و اگر ناسپاسی کنید، بی تردید عذابم سخت است.
پاسخ1:
نقل و برسى اقوال مفسرين درباره جمله ((و اذ تاذن ))
بعضى از مفسرين گفته اند:آيه و ((اذ تاذن ))، كلام ابتدائى نبوده و همانند ((اذ قال موسى )) خطاب به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيست ، بلكه بقيه كلام موسى بوده و عطف بر ((نعمه الله عليكم )) است ، و تقدير كلام چنين است كه موسى گفت :((به ياد آوريد نعمتى را كه خدا به شما ارزانى داشت ، و به ياد آوريد زمانى را كه پروردگارتان اعلام داشت ....)). ولى اين وجه ، همانطور كه گفتيم ، با سياق كلام مناسبت ندارد، زيرا اگر چنين بود، جا داشت به ملاحظه رعايت ترتيب ، اول بفرمايد:بياد آوريد زمانى را كه پروردگارتان شما را از شر فرعون كه چنين و چنانتان مى كرد نجات داد سپس بر شما انعام نمود و آن زمان كه پروردگارتان اعلام كرد كه ....)).
بعضى ديگر گفته اند:جمله ((و اذ تاذن ...)) عطف است بر جمله ((اذا نجيكم )) و معناى اين دو جمله ، روى هم چنين است كه :((بياد آوريد نعمتى را كه خداوند بر شما انعام نمود، آن زمان كه پروردگارتان اعلام داشت كه ...))زيرا همين اعلام داشتن هم خود نعمتى است از خدا، چون تشويق و ترهيب براى رسيدن به خير دنيا و آخرت است .
ليكن اين وجه هم صحيح نيست ، زيرا اعلام مذكور، تنها براى شكرگزاران نعمت است ، و اما براى كفران كنندگان ، نقمت و عذاب است ، و با اين حال ، در رديف و دنباله ذكر نعمت هاى خدا آوردن مناسب و به جا نيست ، چرا كه اگر كفران كنندگان را استثناء مى كرد، باز ممكن بود بگوئيم :اول آيه تتمه ذكر نعمت ها است ، و در آخر، كفران كنندگان بوسيله استثناء بيرون شده اند.و چون استثنائى در كلام نيست مى فهميم كه اين آيه ، دنباله كلام موسى (عليه السلام ) نيست .
پس ظاهرا اين كلام كلامى ابتدائى است ، علاوه بر اين ، خداى تعالى در چند جاى از كلامش اين حقيقت را اعلام كرده كه شكر نعمت ، كه خود در حقيقت استعمال نعمت است به نحوى كه احسان منعم را يادآورى و اظهار مى كند، و در مورد خداى تعالى برگشت به ايمان و تقوى مى شود) مايه زياد شدن نعمت ، و كفران آن ، باعث عذاب شديد است .آرى اگر قبلا اين معنا سابقه نمى داشت ، ممكن بود بگوييم خداوند بوسيله موسى (عليه السلام ) آن را اعلام كرده ، و حال آنكه سابقه داشته ، مثلا از حضرت نوح حكايت مى كند كه گفته است :((فقلت استغفروا ربكم انه كان غفارا يرسل السماء عليكم مدرارا و يمددكم باموال و بنين )) و از لطايف كريمه خداى سبحان همان طور كه بعضى از مفسرين بيان كرده اند - نكته باريكى است كه آن را در آيه مورد بحث بكار برده ، و آن اين است كه وعده زياد كردن نعمت را بطور صريح (آن هم با نون تاكيد) آورده و فرموده :((لازيدنكم :حتما نعمت را برايتان زياد مى كنم )) ولى در تهديد عليه كفران كنندگان ، به صراحت نفرموده كه عذابتان مى كنم ، بلكه بطور تعريض و اشاره فرموده :((عذاب من سخت است ))، آرى اين ، شيوه و روش كريمان است كه در وعده و وعيدشان غالبا تصريح به عذاب نمى كنند. آيه شريفه مطلق است و دليلى نيست كه ما آن را به وعده و وعيدهاى دنيوى اختصاص دهيم و يا مختص آخرتش بنماييم ، وانگهى از آيات كريمه قرآن كاملا استفاده مى شود كه ايمان و كفر، و تقوى و فسق ، هم در شئون زندگى دنيا تاثير دارند، و هم در زندگى آخرت .
ترجمه تفسير الميزان جلد 12 صفحه 30
پاسخ 2:
ابراهیم:7 وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ و [اي بنياسرائيل به يادآريد] آنگاه كه پروردگارتان اعلام كرد، اگر شكر [نعمت] گزاريد، حتما فزونيتان ميبخشم 12 و اگر ناسپاسي كنيد، عذاب من بيترديد بسيار سخت است.
______________ 12- دراينجا وعده فزوني به خود مؤمنين داده شده است [لازِيدَنَّكُمْ]، نه به نعمت [لازيد نعمتكم]، آنچه با شكر نعمت حاصل ميشود، بسط شخصيتي و رشد روحي خود شخص است كه با توسعه ظرفيت وجودياش ميتواند نعمتهاي بيشتري را جذب ميكند. همچنانكه وزنهبردار با تمرين بيشتر، وزنههاي سنگينتري را ميتواند بلند كند و دانشآموز، با شكرِ نعمتِ مدرسه و معلم و كتاب، و استفاده روز افزون از آنها، توانائي درك و فهم و ظرفيت علمي خود را افزايش ميدهد.
تفسير بازرگان
پاسخ 3:
«کفر» و «شکر» در آیه های 7و8 دو بار مشتقات ریشه کفر آمده است. کفر در آیه 8 واضح است یعنی ایمان نیاوردن به تعالیم حضرت موسی و پیروی نکردن از او . لذا «شکرگزاری» آیه 7 بمعنی ایمان به تعالیم حضرت موسی و پیروی او میباشد . زیرا حضرت موسی بزرگترین نعمتی بوده که خداوند به آن قوم بیغیرت داده و آنها را بوسیله آنحضرت رشد داده تا جائیکه در لوای پرچم آنحضرت از دستگاه فرعونی فرار کردند و نجات یافتند و با این نجات یافتن ، گوشههایی از آدمیت خود را هم باز یافتند .
شکر و کفر، فردی و جمعی در آیه «. . لئن شکرتم . . .» ممکن است اینطور فکر شود که هرکس برای نعمتی شکری بجا بیاورد فورا مورد مزید آن نعمت واقع میشود و احیانا کسی هم این کار را امتحان کند و احیانا ببیند چنان نشد و سپس در نزد خویش یا دیگران چنین و چنان بگوید . . . خیر! آیه مربوط به اجتماع بشری است ، نه افراد! مثلا اگر اهالی محله ای ، یا دهی ، یا شهری ، یک کشوری، روحیه عمومی و غالب شان این بود که شکر نعمت های خدا کنند خداوند در پاسخ نعمت های آنان را زیاد می فرماید. ضمنا این را هم دانسته باشیم که شکر منحصر در گفتن و تکرار اذکاری از قبیل الحمدلله و شکرا لله نیست بلکه شامل رفتار هایی است که در رابطه با قدردانی از نعمتها و بکار بردن آنها در محل های صحیح و به طرزی عاقلانه و به دور از افراط و تفریط است.
تفسير مهندس گنجه اي
پاسخ 4
-منظور از لازیدنکم، زیادی در چه چیز است؟ ایه 7 در ادامه آیه 6 و از جملات حضرت موسی به بنی اسراییل است. در ایه 6 موسی بنی اسراییل را به یاداوری نعمت خدا بر قوم یعنی نجات از ستم فرعونیان فرا میخواند ایه 7 یک قاعده کلی از جانب خداست که آثار شکر و کفران نعمتها را بیان میکند. لذا مراد ایات 6 و 7 دعوت بنی اسراییل به شکر گزاری در برابر نجات از فرعون میباشد. که نتیجه ان میتواند ازدیاد نفرات بنی اسراییل و توسعه نسل انها باشد چرا که کشتن پسرانشان توسط فرعونیان دیگر انجام نمیشود.
سیدکاظم فرهنگ
ویرایش بوسیله کاربر 1400/12/01 08:53:49 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,985
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه تدبر و فهم سوره ابراهيم
واكنش مشابه مخالفان انبيا در طول تاريخ و پاسخ رسولان
أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْوَاهِهِمْ وَقَالُوا إِنَّا كَفَرْنَا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَإِنَّا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَنَا إِلَيْهِ مُرِيبٍ ﴿۹﴾
انصاریان: آیا خبر [پندآموز] کسانی که پیش از شما بودند، به شما نرسیده؟ [خبرِ] قوم نوح و عاد و ثمود و آنان که پس از ایشان بودند که جز خدا از آنان آگاه نیست، [همه آنان اقوامی بودند که] پیامبرانشان برای آنان دلایل روشن آوردند، ولی آنان دست هایشان را [به عنوان اعتراض، استهزا، تحقیر کردن و پاسخ ندادن به دعوت پیامبران] در دهان هایشان بردند و گفتند: مسلماً ما به آن رسالتی که شما به آن فرستاده شده اید، کافریم و نسبت به آنچه ما را به آن دعوت می کنید، به شدت در شک و تردیدیم!!
قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِي اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرَكُمْ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى قَالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا تُرِيدُونَ أَنْ تَصُدُّونَا عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ آبَاؤُنَا فَأْتُونَا بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ ﴿۱۰﴾
انصاریان: پیامبرانشان گفتند: آیا در خدا که آفریننده آسمان ها و زمین است، شکی هست؟ او شما را دعوت [به ایمان] می کند تا همه گناهانتان را بیامرزد، و شما را تا زمان معینِ [عمرتان] مهلت می دهد. پاسخ دادند: شما بشرهایی مانند ما هستید که می خواهید ما را از معبودهایی که پدرانمان می پرستیدند باز دارید؛ پس [شما] دلیل روشنی [بر اثبات رسالت خود که مورد پسند ما باشد] بیاورید.
جاءتهم رسلهم بالبينات فردوا ايديهم فى افواههم )) - منظور از فردواايديهم فى افواههم چيست؟ ضمير هم به انبيا برميگردد يا مخالفان؟
ظاهرا مراد از اين آيه ، اين باشد كه پيامبرانشان با حجت هائى آمدند كه آن حجت ها حق و حقيقت را بدون ابهام برايشان روشن مى ساخت ، ولى مردم مانع آن شدند كه پيامبران لب به كلمه حقى بگشايند و بالاخره راه حرف زدن را بر روى ايشان بستند.
بنابراين ، دو ضميرى كه در كلمه ((ايديهم )) و كلمه ((افواههم )) است هر دو، به ((رسل )) بر مى گردد، و جمله ((فردوا ايديهم فى افواههم : دست هايشان را به دهانهايشان بردند)) كنايه است از اينكه ايشان را مجبور به سكوت و نگفتن حق مى كردند، گويا دست انبياء را مى گرفتند و بر دهانهايشان مى گذاشتند و به اين وسيله اعلام مى كردند كه بايد از سخن حق ، صرف نظر كنند.
مؤيد اين هم كه چنين معنائى مقصود آيه است ، اين است كه بعد از جمله مورد بحث مى فرمايد:((انا كفرنا بما ارسلتم به و انا لفى شك مما تدعوننا اليه مريب )) چون ادعاى شك و ترديد، در مقابل حجت روشن و حق صريح ، كه جاى هيچ شكى را باقى نمى گذارد، از كسى قابل تصور است كه به اصطلاح جاحد و مكابر و متحكم و مجازف ، و به اصطلاح فارسى لجباز بوده و اصلا طاقت شنيدن حق را نداشته باشد، و گوينده حق را مجبور به سكوت نمايد
ترجمه تفسير الميزان جلد 12 صفحه 34
قَالَت رُسلُهُمْ أَ فى اللَّهِ شكُّ فَاطِرِ السمَوَتِ وَ الاَرْضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَ يُؤَخِّرَكمْ إِلى أَجَلٍ مُّسمًّى
● معناى ((فطر)) و ((فاطر)) و اثبات توحيد ربوبى خداوند در اين آيه
كلمه ((فطر)) بطورى كه راغب گفته است در اصل به معناى پاره كردن از درازاى پارچه و يا چيز ديگر است ، وقتى گفته مى شود:((فطرت الشى ء فطرا)) معنايش اين است كه آن را از طرف طول شكافتم .و وقتى گفته شود:((افطر الشى ء فطورا و انفطر انفطارا)) معنايش اين است كه قبول شكافتن و پاره شدن نمود.و در قرآن كريم هر جا كه اين ماده را به خداى تعالى نسبت داده به معناى ايجاد است ، ولى در معناى ايجاد به نوعى عنايت استعمال شده ، گويا خداى تعالى عالم عدم را شكاف ته ، و از شكم آن موجودات را بيرون كشيده است ، و اين موجودات تا زمانى وجود دارند كه خداى تعالى دو طرف عدم را همچنان باز نگهداشته باشد، و اما اگر آنها را رها كند كه به يكديگر وصل شوند باز موجودات معدوم شوند، همچنان كه فرموده ((ان الله يمسك السموات و الارض ان تزولا و لئن زالتا ان امسكهما من احد من بعده )). بنابراين ، تفسير كردن كلمه ((فطر)) به خلق ، كه عبارت است از جمع آورى اجزاء، تفسير صحيحى نيست ، و اگر در بعضى عبارات ديده مى شود، در حقيقت اشتباه است ، به شهادت اينكه اگر فطر به معناى خلق بود بايد برهانى كه در آيه مورد بحث ، يعنى در جمله ((فاطر السموات و الارض )) كه بر اثبات وجود خالق اقامه شده ، برهانى ناقص و اجنبى از مدعا باشد، زيرا بت پرست هم وجود خالق را منكر نيست ، و قبول دارد كه خالق عالم ، همان خداى سبحان است و بس ، ليكن توحيد ربوبيت را منكر است ، و همچنين معبود را منحصر به يكى نمى داند، و در مقابل كسى كه منكر توحيد در ربوبيت و عبادت است ، اثبات خالق فائده اى ندارد. از اينجا مى فهميم كه جمله مذكور، در مقام اثبات توحيد ربوبيت است ، چون اين جمله ، در مقابل كلام كفار و مشركين كه گفته بودند:((انا كفرنا بما ارسلتم به و انا لفى شك مما تدعوننا اليه مريب )) قرار گرفته ، و قبلا هم گفتيم كه مشركين در اين گفتار خود، دو چيز را انكار كرده اند، يكى رسالت را و ديگرى توحيد در ربوبيت را، و ناگزير، كلام رسولان هم كه جواب اين گفتار مشركين است ، بايد متضمن دو اثبات باشد.
ترجمه تفسير الميزان جلد 12 صفحه 35
پاسخ انبياء به ايراد كفار
قَالَت لَهُمْ رُسلُهُمْ إِن نحْنُ إِلا بَشرٌ مِّثْلُكمْ وَ لَكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلى مَن يَشاءُ... در اين آيه ، انبياء پاسخ ايراد كفار را مى دهند كه مى گفتند:شما بشرى مانند ما هستيد و داراى هويتى مانند فرشتگان ملكوتى و متصل به غيب نيستيد چون اگر چنين ادعائى بكنيد، بايد براى صدق ادعاى خود، عملى انجام دهيد كه دلالت بر داشتن قدرت غيبى شما بكند.
حاصل جواب رسولان اين است كه درست است كه ما مانند شما بشر هستيم ، و ليكن اين كه گفتيد:مانند شما بشر بودن مستلزم نداشتن امتياز و خصايصى فوق العاده ، از قبيل وحى و رسالت است ، صحيح نيست ، زيرا مماثلت و همانندى در بشريت ، باعث همانندى در جميع كمالات صورى و معنوى انسانى نيست ، همچنان كه مى بينيم افراد عادى مردم در اعتدال و موزون بودن قد و قامت و زيبائى منظر، مثل هم نيستند، و همچنين در رزانت عقل و درستى راى و فهم و ذكاوت همانند هم نيستند، در بعضى (اين كمالات ظاهرى و معنوى ) يافت مى شود و در بعضى نمى شود، بنابر اين ، چه استبعادى دارد كه خداوند به بعضى از افراد بشر، تفضل و عنايت مخصوص كرده ، و او را به وحى و رسالت ، بر ساير مردم ترجيح داده باشد، و خدا به هر كس از بندگان خويش بخواهد منت مى نهد. دليلى هم كه آورديد و گفتيد:((بايد عملى انجام دهيد كه دلالت بر داشتن قدرت غيبى شما بكند)) صحيح و تمام نيست ، زيرا اين سخن وقتى صحيح است كه ما ادعاى شخصيت ملكوتى و قدرت غيبى كرده باشيم ، قدرتى كه دارنده اش هر چه بخواهد مى كند، و ما چنين ادعائى نكرده ايم ، ما خود و ساير انبياء را جز بشرى مانند شما نمى دانيم ، تنها تفاوتى كه قائل هستيم ، اين است كه به ما انبياء وحى مى شود، ما را فرمان رسالت مى دهند، و اگر معجزه اى هم مى آوريم به اذن خدا و مشيت او است . بنابراين ، جمله ((ان نحن الا بشر مثلكم )) در حقيقت تسليمى است از انبياء (عليهم السلام ) نسبت به كلام كفار كه مى گفتند:((ان انتم الا بشر مثلنا)) يعنى در برابر سخن كفار تسليم شدند تا از همان سخن ، عكس آن نتيجه اى را كه خود آنان مى گرفتند بگيرند و جمله ((و لكن الله يمن على من يشاء)) اشاره به مقدمه اى است كه به انضمام آن ، نتيجه مطلوب بدست مى آيد، و اصل جواب عبارت است از جمله ((و ما كان لنا ان ناتيكم بسلطان الا باذن الله )) كه از بشر بودن خود، نتيجه گرفته اند.
تفسير الميزان
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,985
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه تدبر و فهم سوره ابراهيم
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ ﴿۱۳﴾انصاریان: ولی کفرپیشگان به پیامبرانشان گفتند: مسلماً ما شما را از سرزمین خود بیرون خواهیم کرد، مگر اینکه هم کیش ما شوید. پس پروردگارشان به آنان وحی کرد: ما قطعاً ستمکاران را نابود می کنیم.
ابراهیم:14 وَلَنُسْكِنَنَّكُمُ الْأَرْضَ مِن بَعْدِهِمْ ذَلِكَ لِـمَنْ خَافَ مَقَامِي وَخَافَ وَعِيدِ و مسلماً شما [رسولان و مؤمنين] را پس از [شكست] آنان در اين سرزمين سكونت خواهيم داد ، اين [وعدة پيروزي] براي كسي است كه از مقام و تهديد من بيم داشته باشد.
- در آية قبل از تهديد كافران نسبت به پيامبران براي اخراج آنها از شهر و ديار خود سخن ميگويد و در اين آيه، به رغم قدرت ظاهري آنان، تاکید می کند که آنها رفتنی هستند و مومنین ساکن در شهر خواهند ماند.
وَ قَالَ الَّذِينَ كفَرُوا لِرُسلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكم مِّنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فى مِلَّتِنَا
اين كلام ، تهديدى است كه كفار بعد از درماندن در بحث و مناظره با پيغمبران خود، به ايشان كرده اند، و خطاب در ((لنخرجنكم ...حتما شما را بيرون مى كنيم .)) به پيغمبران و مومنين به ايشان است ، و از آن بر مى آيد كه حتى به اين مقدار هم راضى نبودند كه پيغمبران از دين خدا دست بردارند ولى مومنين همچنان بر دين توحيد پايدار باشند، بلكه از ايشان خواسته اند كه با اتباع خود از دين توحيد دست برداشته ، به ملت كفر آنان روى آورند، و خداوند اين معنا را در آيه ((قال الملاء الذين استكبروا من قومه لنخرجنك يا شعيب و الذين آمنوا معك من قريتنا او لتعودن فى ملتنا)) تصريح فرموده است .
● منظوراز ((او لتعودن فى ملتنا)) در تهديد كفاره خطاب به پيامبران (ع ) و مؤمنان چيست؟ مگر آنها قبلا كافر بودند؟
كلمه ((لتعودن )) از ماده ((عاد)) به معناى ((صار)) است ، و به همين جهت ، جزء افعال ناقصه است ، و معنايش برگشتن از حالى به حال ديگر است ، چه اينكه حال دوم را قبلا داشته و يا نداشته ، خلاصه ، مى خواهيم بگوييم :كلمه ((عود)) در اين آيه ، دليل بر اين نيست كه انبياء قبلا در ملت كفر بوده اند، و حال به حكم كفار، بايد دوباره به آن آيين برگردند، چون اگر چنين معنايى در كلمه عود خوابيده بود بايستى مى گفتند:((لتعودن الى ملتنا : بايد به ملت ما برگردند)) ولى چنين نگفتند بلكه گفتند:((بايد در ملت ما درآييد)) و اين خود، همانطور كه ديگران نيز گفته اند دليل بر اين است كه انبياء، قبلا در ملت كفر نبوده اند.
و از بيانى كه كرديم فساد گفتار بعضى ظاهر مى شود كه گفته اند:ظاهر آيه اين است كه رسل ، قبل از رسالت در ملت خود بوده اند، (بعد از رسالت هم ) كفار، ايشان را مجبور كرده اند كه دوباره به آنچه كه قبلا در آن بوده اند برگردند. بعلاوه خطاب كفار و روى سخنشان ، تنها به انبياء نبوده ، بلكه مومنين به ايشان را نيز مخاطب قرار داده اند، و به خاطر اين كه مومنين قبلا در ملت كفر بوده اند، قرآن كريم هم تعبير به ((عود برگشتن )) كرده ، چون بيشتر و بلكه همه منهاى يك نفر ايشان قبلا در كفر بوده اند.
ترجمه تفسير الميزان جلد 12 صفحه 46
______________
منظور از خوف از مقام خدا چيست؟
20- كلمة «مقام» [در: ومن خاف مقام ربه] را كه مصدر ميمي و اسم زمان و مكان است، برخي «جايگاه قيام» و محل ايستادن تفسير كردهاند، كه اشارهاي است به روز قيامت، اما مقام ربّ را ميتوان همان منزلت و جلالت ربّ شمرد كه بنا به حكمتش به حساب بندگان رسيدگي ميكند. او در عين آنكه بخشنده و مهربان است، عذاب سختي نيز دارد [نَبِّئْ عِبَادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ وَأَنَّ عَذَابِي هُوَ الْعَذَابُ الْأَلِيمُ- حجر 49 (15:49) و 50] همچنانكه معلم با وجود مهرباني و دلسوزياش، ناشايستگان را رد ميكند؛ دانشآموز نيز از شخص معلم، يا پليس نميترسد، بلكه از مقام و موقعيت و نقش و در واقع از حسابكشي او نسبت به خطاهاي خود ميترسد.
تفسير بازرگان
پاسخ 2
كلمه ((مقام )) مصدر ميمى است كه مقصود از آن ، قيام خدا بر همه امور است ، و اگر آن را اسم بگيريم ، مقصود مرتبه قيوميت خداى تعالى نسبت به همه امور خواهد بود، مراد از ((وعيد)) هم تهديداتى است كه خداوند به متخلفين از اوامرش نموده است .
پس مراد از: ((ترس از مقام خداى تعالى )) ترس از خدا به اين جهت است كه او قائم به همه امور بندگان است ، و مقصود از: ((ترس از وعيد خدا)) ترس از خدا است به اين جهت كه او كسى است كه بوسيله انبيايش بندگان را از مخالفت اوامرش تهديد نموده ، كه البته برگشت اين هم ، باز به تقوى و ترس از خدا است آن وقت همانطور كه كشاف هم اشاره كرده ، آيه شريفه بر كلام موسى (عليه السلام ) منطبق مى شود كه به قوم خود فرموده : ((استعينوا بالله واصبروا ان الارض لله يورثها من يشاء من عباده و العاقبة للمتقين )). و معناى آن اين مى شود كه : پروردگار رسولان به ايشان وحى فرستاد كه - صفت ربوبيت خاصه خدا نسبت به انبياء را به خاطر توكلى كه ايشان كردند و در تنيجه رحمت خدا و عنايت خاصه او را به خود جلب نمودند ذكر كرده - من سوگند مى خورم كه اين مردم كافر را - كه شما را بظلم خود تهديد مى كنند - هلاك خواهم كرد، و زمين را (آرى همين سرزمينى كه آنها تهديد مى كنند شما را از آن بيرون كنند) در اختيار شما قرار خواهم داد، و اين پاداش ترسى است كه از من و از تهديد من داشتيد، و اين خواست ما است كه زمين رابه بندگان پرهيزگار خود بدهيم .
تفسير الميزان
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,985
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه تدبر و فهم سوره ابراهيم:
گفتگوي پيروان با رهبران در قيامت
ابراهیم:21 وَبَرَزُوا لِلَّهِ جَمِيعًا فَقَالَ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللَّهِ مِن شَيْءٍ قَالُوا لَوْ هَدَانَا اللَّهُ لَهَدَيْنَاكُمْ سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِن مَّحِيصٍ و [روز قيامت] همگان براي خدا [=در پيشگاه او] آشكار شوند [و كسي يا چيزي مخفي نماند، در آن صحنه] ضعيفان [=مقلدان دنبالهرو] به خود بزرگ بينان [=سلطه طلبان] گويند: ما هميشه دنبالهرو شما بوديم، آيا اينك ميتوانيد اندكي از عذاب خدا را از ما بازداريد؟ گويند: اگر خدا راهي [براي نجات] به ما نشان داده بود، حتما به شما نشان ميداديم، [اما در اين شرايط، ديگر] تفاوتي براي ما نميكند؛ چه بي تابي كنيم، چه تحمل نمائيم.
مقصود از((ضعفاء)) آنهايى هستند كه از بزرگان كفار تقليد و اطاعت مى كنند، و مقصود از((مستكبرين )) همان اولياء و بزرگان كفرند، كه دسته اول ، آنها را پيروى مى كردند، و قدرت ظاهرى ، وادارشان كرد، از ايمان به خدا و آياتش استنكاف ورزند. و معناى آيه اين است كه :ضعفاء كه كارشان تقليد بود، به مستكبرين خود مى گويند:ما در دنيا پيرو و مطيع شما بوديم بدون اين كه از شما مطالبه دليل بكنيم ، هر چه مى گفتيد، مى كرديم ، حالا آيا امروز مى توانيد فايده اى به حال ما داشته باشيد، و مقدارى از اين عذاب خداى را از ما دفع نماييد؟!
قالوا لو هدينا الله لهديناكم )) - از ظاهر سياق بر مى آيد كه مراد از ((هدايت )) در اينجا هدايت به چگونگى رها شدن از عذاب است هر چند كه ممكن است بگوييم به همان معناى اصليش ، يعنى راه يابى به دين حق در دنيا باشد، چون نتيجه هر دو يكى است و بين دنيا و آخرت تطابق است ، يعنى چيزى در آخرت ، بروز نموده و كشف مى شود كه در دنيا پنهان بوده است ، همچنان كه خداى تعالى از اهل بهشت حكايت مى فرمايد كه مى گويند:((الحمد لله الذى هدينا لهذا و ما كنا لنهتدى لو لا ان هدينا الله لقد جاءت رسل ربنا بالحق )) بطورى كه ملاحظه مى كنيد هدايت به دين حق را در دنيا با هدايت به سعادت اخروى در آخرت مخلوط كرده و آنها را تقريبا يكى دانسته اند.
تفسير الميزان
گفتگوي شيطان با كافران در قيامت: وعدههاي شيطان در برابر وعدههاي خدا ابراهیم:22 وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَـمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُم مِّن سُلْطَانٍ إِلَّا أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلَا تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنفُسَكُم مَّا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنتُم بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِمَا أَشْرَكْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّالِـمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ و چون كار از كار گذشت [=سرنوشتها برحسب عملكردها رقم خورد] شيطان [به گنهكاران] گويد: خدا به شما وعده داد؛ وعده راست. من نيز به شما وعده دادم ولي خلاف كردم. مرا بر شما هيچ تسلطي نبود، جزآنكه دعوتتان كردم. شما خود [دعوت] مرا پذيرفتيد، پس مرا ملامت نكنيد، خودتان را ملامت كنيد. [امروز] نه من فريادرس شمايم و نه شما فريادرس من! من به مشاركتي كه مرا [با امر خدا، درامور زندگيتان] ميداديد، منكر هستم [شما دنبال هوسهاي خودتان بوديد]. بيگمان ستمكاران را عذابي دردناك است،
وعده خدا چه بود؟ وعده شيطان چه بود؟
مقصود از وعده اى كه داده شد همه است كه ، اثباتا و نفيا مربوط به معاد باشد، يعنى خداوند آنها را اثبات ، و ابليس آنها را نفى مى كرده ، و اخلاف وعده هم به معناى روشن شدن دروغ بودن آن است كه در حقيقت ملزوم را گفته و لازمه آن را اراده كرده است . ممكن هم است - و بلكه وجه صحيح همين است كه - بگوييم وعده اى كه داده شد منحصر در پاداش اخروى نيست ، بلكه شامل وعده دنيوى هم شود و تمام افراد مومن و مشرك را در بر مى گيرد، چون زندگى دنيا و آخرت متطابق هم مى باشند و در حقيقت زندگى دنيا الگوى زندگى آخرت است ، و خداى تعالى اهل ايمان را به زندگى پاكيره و با سعادت وعده داده و اهل شرك را كه از ياد او اعراض مى كنند، به زندگى تنگ و توام با اندوه و عذاب درونى در دنيا وعده داده ، و آنگاه هر دو گروه را به يك زندگى ديگرى كه در آن حساب و كتاب و بهشت و جهنم است وعده داده است ، اين وعده اى است كه خداى تعالى به بشر داده است . از آن سو ابليس هم اولياى خود را به خواسته هاى دلپذير و آرزوهاى دور و دراز، وعده داده ، مرگ را از يادشان برده ، و از ياد بعث و حساب منصرفشان كرده است ،
و از سوى ديگر، ايشان را از فقر و ذلت و ملامت مردم ترسانده ، و كليد تمامى اين دامها غافل نمودن مردم از مقام پروردگار و جلوه دادن زندگى حاضرشان است ، بطورى كه چنين مى پندارند كه ، اسباب ظاهرى همه مستقل در تاثير، و خالق آثار خود هستند، و نيز مى پندارند كه خودشان هم ، در استعمال اسباب بر طبق دلخواه خود مستقلند، وقتى اولياى خود را دچار چنين انحرافى نمود آن وقت به آسانى ايشان را مغرور مى سازد، تا به خود اعتماد كنند، به خدا، و همه اسباب دنيوى را در راه شهوات و آرزوهاى خود بكار بندند.
كوتاه سخن اين كه خداوند، در آنچه مربوط به زندگى دنيا و آخرت است ، به مومنين وعده هايى داده ، كه به آنها وفا كرده ، و ابليس هم ايشان را دعوت نمود از راه اغفال و جلوه دادن امورى در برابر اوهام و آرزوهاى بشر كه يا سرانجام بر خلاف واقع در مى آيد و آدمى خودش مى فهمد كه فريب بوده ، و يا اگر به آن رسيده ، آن را بر خلاف آنچه كه مى پنداشت مى يابد، و ناگزير رهايش نموده ، باز دنبال چيزى كه آن را موافق خواسته اش بيابد، مى رود، اين وضع مربوط به دنياى آنها است ، و اما در آخرت كه گفتيم همه شئون آن را از يادشان مى برد.
مراد از سلطان ، اعم از سلطه صورى و معنوى است ، و معناى آيه اين است كه ابليس گفت :من در دنيا بر شما تسلط نداشتم نه بر ظاهر شما و بدنهايتان كه شما را مجبور به معصيت خدا كنم و پس از سلب اختيار از شما خواست خودم را بر شما تحميل كنم و نه بر عقل ها و انديشه هاى شما، تا به وسيله اقامه دليل ، شرك را بر عقول شما تحميل كرده باشم ، و عقول شما ناگزير از قبول آن شده در نتيجه ، نفوستان هم ناگزير از اطاعت من شده باشند.
و نيز ظاهرا استثناى ((الا ان دعوتكم )) استثناى منقطع است و معناى آيه اين است كه من چنين سلطنتى نداشتم ، ليكن اين را قبول دارم كه شما را به شرك و گناه دعوت كردم ، و شما هم بدون هيچ سلطنتى از ناحيه من ، دعوتم را پذيرفتيد. البته هر چند كه دعوت مردم به وسيله شيطان به سوى شرك و معصيت به اذن خدا است ، ليكن صرف دعوت است ، و تسلط نيست ، يعنى خداوند شيطان را بر ما مسلط نكرده چون دعوت كردن به كارى حقيقتش تسلط دعوت كننده بر كارى كه ديگرى را به آن دعوت كرده نمى باشد اگر چه شخص دعوت كننده يك نوع تسلطى بر اصل دعوت پيدا كند.
بيزاري شيطان از شريك گرفتن مشركان او را
((انى كفرت بما اشركتمون من قبل )) - يعنى من از اينكه شما در دنيا مرا شريك خداوند گرفتيد بيزارى مى جويم .و مراد از((شريك گرفتن )) شريك در پرستش نبوده بلكه مراد شرك در اطاعت است ، همچنان كه از خطابى كه خداى تعالى به اهل محشر كرده و فرموده ((الم اعهد اليكم يا بنى آدم ان لا تعبدوا الشيطان انه لكم عدومبين )) نيز استفاده مى شود. و اين بيزارى جستن شيطان از شرك ورزيدن پيروان خود، مخصوص به شيطان نيست ، بلكه خداى تعالى آن را از هر متبوع باطلى نسبت به تابع خود حكايت نموده كه در روز قيامت اظهار مى دارند كه شرك ورزيدن شما جز يك وهم سرابى بيش نبوده و ما در اين بين تقصيرى نداريم ، از آن جمله فرموده :((و يوم القيمه يكفرون بشرككم )). و نيز فرموده :((و قال الذين اتبعوا لو ان لنا كره فنتبرء منهم كما تبروا منا)). و نيز فرموده :((قال الذين حق عليهم القول ربنا هولاء الذين اغوينا اغويناهم كما غوينا تبرانا اليك ما كانوا ايانا يعبدون و قيل ادعوا شركاءكم فدعوهم فلم يستجيبوا لهم
در موقف قيامت ميان شيطان و مريدانش اين بحث نيست كه شيطان گله كند كه چرا مرا نجات نمى دهيد، و پيروانش هم چنين توهمى كه بتوانند او را نجات دهند ندارند، شيطان هم اينچنين توهم و توقعى ندارد، مقام هم چنين مقامى نيست كه چنين توهمى در بين بيايد، پس همانطور كه گفتيم ، دو جمله مزبور كنايه است از اينكه ميان من و شما رابطه اى نيست ، نه پندار دنيائيتان كه من متبوع شما بودم امروز به درد شما مى خورد، و نه اينكه شما تابع من بوديد به درد من مى خورد، من از شرك شما بيزارم ، يعنى من شريك خداى تعالى نيستم ، و اگر از شما بيزارى مى جويم براى اين است كه شما ستمكار بوديد، و به خود ستم كرديد، و ستمكاران امروز در عذاب دردناك هستند، و ديگر مجوزى براى حمايت از آنان ، و نزديكى به آنان نيست . در اين سياق به طورى كه ملاحظه مى كنيد شاهد بر اين است كه تابعين شيطان در آن روز، وى را به باد ملامت مى گيرند، كه تو اين مصيبت ها را بر سر ما آوردى ، حال بيا با ما شركت كن ، او هم در پاسخ مى گويد ميان من و شما رابطه اى نيست ، و ملامت شما، همه به خودتان بر مى گردد، و من نمى توانم با شما تماس بگيرم و نزديك شما شوم ، زيرا من از عذاب دردناكى كه براى ستمكاران آماده شده است مى ترسم ، و شما هم از آنان هستيد، بنابراين آيه مورد بحث ، معانى نزديك به معناى آيه ((كمثل الشيطان اذ قال للانسان اكفر فلما كفر قال انى برى ء منك انى اخاف الله رب العالمين )) خواهد داشت .
ترجمه تفسير الميزان جلد 12 صفحه 69
دو ترجمه در عبارت «كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ»: نعبیر «من قبل» (= قبلاً) هم میتواند متعلق به «بما أَشْرَكْتُمُونِ» باشد، یعنی وصف کار شما: «بدانچه شما قبلا در موردم شرک میورزیدید» (در ترجمه فوق، ویرگول فقط بعد از «از قبل» گذاشته شود)؛ و نیز میتواند متعلق به «كَفَرْتُ» باشد، یعنی وصف کار خود شیطان: «من قبلا ً خودم به این مطلب کافر بودم و آن را قبول نداشتم» (در ترجمه فوق، ویرگول فقط پیش از «از قبل» گذاشته شود).
نقل از سايت استاد سوزنچي
ویرایش بوسیله کاربر 1400/10/27 10:37:49 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,985
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه تدبر و فهم سوره ابراهيم: كلمه طيبه چيست؟
أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ ﴿۲۴﴾
آیا ندانستی که خدا چگونه مثلی زده است؟ کلمه پاک [که اعتقاد واقعی به توحید است] مانند درخت پاک است، ریشه اش استوار و پابرجا و شاخه اش در آسمان است.
تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ﴿۲۵﴾
میوه اش را به اجازه پروردگارش در هر زمانی می دهد. و خدا مَثَل ها را برای مردم می زند تا متذکّر حقایق شوند.
بيان مراد از ((كلمه طيبه )) اى كه به شجره طيبه تشبيه شده است
آنچه كه از دقت در آيات به دست مى آيد اين است كه :مراد از ((كلمه طيبه )) كه به ((درخت طيب )) تشبيه شده و صفاتى چنين و چنان دارد، عبارت است از عقايد حقى كه ريشه اش در اعماق قلب و در نهاد بشر جاى دارد زيرا خداى تعالى در خلال همين آيات ، به عنوان نتيجه گيرى از مثلها مى فرمايد:((يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت فى الحيوه الدنيا و فى الاخره ....)). و مقصود از ((قول ثابت )) هم ، بيان كلمه است ، البته نه هر كلمه اى كه لفظ باشد، بلكه كلمه از اين جهت كه بر اساس اعتقاد و عزم راسخ استوار بوده و صاحبش پاى آن مى ايستد، و عملا از آن منحرف نمى گردد.
و خداى تعالى نزديك به اين معنا را در آيه ديگرى ، در چند جاى از كلامش خاطر نشان ساخته است .از جمله فرموده ((ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون )) و فرموده :((ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكه ان لا تخافوا و لا تحزنوا)) و نيز فرموده :((اليه يصعدكم الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه )).
و اين قول كه در دو آيه اول بود، و كلمه طيب كه در آيه سوم قرار دارد، چيزى است كه خداى تعالى ثبات قدم اهل آن را در دنيا و آخرت مترتب بر آن قول دانسته ، و اثر آن مى شمرد همچنان كه مقابل آن ، چيزى است كه گمراهى ظالمان و يا شرك مشركين اثر آن چيز است ، و به اين بيان روشن مى گردد كه ، مراد از آن قول همانا كلمه توحيد، و شهادت از روى حقيقت به يكتايى معبود است .
پس قول به وحدانيت خدا، و استقامت بر آن ، قول حقى است كه داراى اصلى ثابت است ، و به همين جهت از هر تغير و زوال و بطلانى محفوظ مى ماند، و آن اصل ، خداى ، عز اسمه و يا زمينه حقايق است ، و آن اصل داراى شاخه هايى است كه بدون هيچ مانع و عايقى از آن ريشه جوانه مى زند، و آن شاخه ها عبارت است از معارف حق فرعى و اخلاق پسنديده و اعمال صالح ، كه ، مومن ، حيات طيبه خود را بوسيله آنها تامين نموده و عالم بشريت و انسانيت ، بوسيله آنها رونق و عمارت واقعى خود را مى يابد، همين معارف و اخلاق و اعمال هستند كه با سير نظام وجود كه منتهى به ظهور انسان (البته انسان مفطور بر اعتقاد حق و عمل صالح ) مى گردد سازگارى و موافقت دارند و هر چه كه غير اين معارف باشد از مبدا عالم ، جوانه نزده و با حيات طيبه انسانى و سير نظام وجود سازگار نيست .
مومنهاى كاملى كه گفتند:((ربنا الله )) و پاى آنهم ايستاده ، و مصداق مثل مذكور در آيه شدند، همانها هستند كه هميشه مردم از خيرات وجوديشان بهره مندند و از بركاتشان استفاده مى كنند. و همچنين هر كلمه حق و هر عمل صالحى ، مثلش اين مثل است ، ((اصلى ثابت و فروعى پر رشد و نما، و ثمراتى طيب و مفيد و نافع دارد)).
تدبر در معناى كلمه طيبه و مثالى كه قرآن كريم براى آن آورد چه معنائى را مى رساند، و لذا به آسانى مى تواند، معناى كلمه خبيثه و مثال آن را مو به مو پيدا كند، و بفهمد كه مقصود از كلمه خبيثه شرك به خدا است كه به درخت خبيثى تشبيه شده ، كه از جاى كنده شده باشد، و در نتيجه اصل ثابت و قرار و آرام و خلاصه جاى معينى نداشته .و چون خبيث است ، جز شر و ضرر اثر ديگرى ببار نياورد.
يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ وَيُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ وَيَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ ﴿۲۷﴾ خدا مؤمنان را به سبب اعتقاد و ایمانشان در زندگی دنیا و آخرت ثابت قدم و پابرجا می دارد، و خدا ستمکاران [به آیاتش] را [به علت لجاجت و عنادشان] گمراه می کند، و خدا هر چه بخواهد [بر اساس حکمتش] انجام می دهد.
معناى آيه به اين برگشت مى كند كه :كسانى كه ايمان آورده اند، اگر بر ايمان خود ثابت بمانند و استقامت به خرج دهند، خداوند هم ايشان را در دنيا و آخرت بر همان ايمانشان ثابت قدم مى كند و اگر مشيت خداى تعالى نباشد، ثبات خودشان سودى نخواهد داشت ، و از فوايد آن بهره نمى برند، آرى همه امور به خداى سبحان بازگشت مى كند، پس جمله ((يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت )) در مقام هدايت همان نكته اى را مى رساند كه آيه فلما زاغوا ازاغ الله قلوبهم )) در طرف ضلالت ، آن را افاده مى كند. فرقى كه ميان اين دو مقام يعنى باب هدايت و ضلالت است ، اين است كه ، هدايت ابتدا و آغازش از ناحيه خدا است ، كه نتيجه اش هدايت شدن است ولى ضلالت ابتدايش از خود بنده است ، و خداوند به خاطر سوء اختيار بنده او را با ضلالت بيشترى كيفر داده و بر ضلالتش مى افزايد همچنان كه فرمود:((و ما يضل به الا الفاسقين )) و بسيارى آيات از قرآن اين معنا را خاطر نشان مى سازد كه هدايت تنها از خداى سبحان است ، و غير او كسى در آن دخالت ندارد.
از اين گفتار علت اختلاف در دو آيه ((فلما زاغوا ازاغ الله قلوبهم )) و آيه ((يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت )) معلوم مى شود كه چرا در اولى ، انحراف و لغزش را از ناحيه خود منحرفين فرض نموده .سپس ازاغه را به خدا نسبت مى دهد.و در دومى نخست ايمانى كه خود مستلزم هدايت خدايى است ، (منحرف كردن ) فرض نمود.و سپس قول ثابت را كه عبارت است از ثبات و استقامت به حسن اختيار آنان اضافه مى كند.آنگاه تثبيت را به عنوان پاداش ثبات اختيارى آنان ، كه فعل آنها است ذكر مى فرمايد.و خلاصه كلام اين كه :در باب هدايت ، نقطه شروع را به خود بندگان نسبت نداده بلكه ثبات بر هدايت فطرى را به ايشان نسبت مى دهد و سپس تثبيت خود را به عنوان پاداش ذكر مى كند و نويد مى دهد كه چنين افرادى را خداوند در خطرهاى زندگى دنيا و آخرت از لغزش و انحراف حفظ فرمايد.پس نتيجه اين شد كه هدايت اولى و فطرى بشر، مربوط به خود او نبوده ، بلكه هدايت اول و دومش همه از خدا است ، و تنها آنچه از ناحيه او و به اختيار او است ، ثبات بر هدايت اولى است .به خلاف ضلالت ، كه نخست ، از ناحيه خودش شروع مى شود (دقت فرمائيد). به هر حال تثبيت مذكور در آيه ، با در نظر گرفتن مثالى كه برايش آورده ، به منزله محكم كردن درخت طيب است ، به طورى ، كه ريشه اش در زمين جاى گيرتر شود.
و وقتى ريشه درخت ثابت شد، نمو مى كند.و رگهاى مويى و بزرگتر خود را در اطراف دوانيده ، در نتيجه ميوه خود را همه وقت مى دهد.و اين كه گوييم همه وقت كه معناى ((كل حين )) در آيه است ، عبارتى است كه با عمر دنيا و آخرت درست منطبق مى شود.زيرا عمر دنيا و آخرت كه مى گوئيم ، تمامى زمانها و دقائق را شامل مى شود.و عبارت ((كل حين )) هم همين طور است و اين معنائى است كه از آيه شريفه ، بدست مى آيد.
منظور از تثبيت افراد باايمان در اخرت چيست؟
يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت فى الحيوه الدنيا و فى الاخره )). و در همان كتاب آمده كه طبرسى در كتاب تفسير اوسط، و ابن مردويه از ابى سعيد خدرى نقل مى كنند كه گفت :من از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) شنيدم كه مى فرمود:در اين آيه ((يثبت الله ...))، كلمه آخرت به معناى قبر است .
مؤلف :در اين بين روايات بسيارى از شيعه و همچنين از سنى داريم كه درباره جزئيات سوال قبر، و آمدن دو ملك منكر و نكير و ثبات مومن ، و لغزش و ضلالت كافر، در دست هست كه در بسيارى از آنها به آيه مورد بحث بعنوان شاهد تمسك شده است . و ظاهر آنها همين است كه مراد از آخرت ، قبر و عالم مرگ باشد، و شايد اين ظهور بر اين اساس مبتنى باشد كه تثبيت ، ظاهرش ثبات در غير روز قيامت است ، چون خداوند كه اشخاصى را ثبات مى دهد در مقامى مى دهد كه اگر ندهد دچار لغزش و خطا بشوند، و لغزش و خطا در غير روز قيامت تصور دارد، زيرا روز قيامت روز مجازات به اعمال است ، لذا از اين نظر مى گوئيم مراد از تثبيت ، تثبيت در قبر و عالم مرگ است . ولى از اين نظر كه تمامى آنچه كه در عالم هستى است چه آنها كه زوال پذيرند و چه غير آنها ثبوتشان بواسطه خداى سبحان است ، ديگر فرقى ميان برزخ و قيامت نيست ، چه ، مومن هم در آن عالم و هم در اين عالم ثبوتش بوسيله تثبيت خداى سبحان است ، و به همين جهت مى گوييم :بهتر اين است كه روايات مذكور را از باب تطبيق گرفته ، بگوئيم :يكى از مصاديق تثبيت را بيان مى كند.
ترجمه تفسير الميزان ویرایش بوسیله کاربر 1400/10/27 12:03:34 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,985
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه تدبر و فهم سوره ابراهيم
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ ﴿۲۸﴾ انصاریان: آیا کسانی را که [شکر] نعمت خدا را به کفران و ناسپاسی تبدیل کردند و قوم خود را به سرای نابودی و هلاکت درآوردند، ندیدی؟
بازرگان: آيا به كساني [=رهبران سياسي و ديني] كه نعمت خدا را [=سرمايه هاي نيكوي ملت را؛ با سياست هاي شرك آلودشان] به ناسپاسي تبديل كردند، توجه نكردي؟ كه [چگونه] ملت خود را [با افكار و عملكرد شرك آميز و خرافي شان، به جاي امنيّت و آسايش] به خانه خرابي كشاندند؟
آيه ((الم تر الى الذين بدلوا نعمه الله كفرا)) وضع طاغوتها، يعنى پيشوايان ضلالت امتهاى گذشته و امت اسلام را بيان مى كند. به دليل اينكه مى فرمايد:((و احلوا قومهم دار البوار : سرانجام كار، قوم خود را به هلاكت كشانيدند)) كه به خوبى اشعار دارد كه اينها افرادى متنفذ بودند، كه از آنها شنوايى داشتند. و مقصود از اينكه مى فرمايد ((نعمت خدا را مبدل به كفر كردند)) اين است كه شكر نعمت خدا را مبدل به كفران نمودند.پس در حقيقت كلمه شكر حذف شده ، و تقدير آيه چنين بوده :((بدلوا شكر نعمه الله كفرا)). بنابراين ، معناى آيه اين مى شود:آيا به پيشوايان و روساى ضلالت ، چه در امتهاى گذشته و چه در امت خودت نمى نگرى كه چگونه شكر نعمت خدا را مبدل به كفران كرده ، و مردمى هم پيرويشان نمودند.و در نتيجه هم خود و هم مردم خود را به هلاكت و شقاوت و آتش كشاندند؟.
و مراد از حلول دادن در دار البوار، جاى دادن آنان در آتش شقاوت و بدبختى است نه كشته شدن در دنيا و حتى آيه ، آنهايى را هم كه هنوز كشته نشده اند.و نمرده اند و به آتش دوزخ نرفته اند، شامل مى شود.
علاوه بر اين ظاهر آيه بعدى هم كه مى فرمايد:و جعلوا لله اندادا ليضلوا عن سبيله قل تمتعوا فان مصيركم الى النار)) كه ظاهر آن اين است كه ، ضمير جمع در آن (واو در فعلهاى جعلوا و ليضلوا) به كفار نامبرده در اين آيه بر مى گردد.و معلوم است كه وقتى ضمير به افراد مذكور در آيه قبل ، برگشت خطاب ((قل تمتعوا)) به باقيماندگان از كفار است ، كه در روز فتح مكه زنده بودند.و تهديد قطعى ايشان به شقاوت و بدبختى مسلم بدون استثناء مى باشد.
وَ جَعَلُوا للَّهِ أَندَاداً لِّيُضِلُّوا عَن سبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِيرَكمْ إِلى النَّارِ كلمه ((انداد)) جمع ((ند)) و به معناى مثل است .و مقصود از آن ، معبودهايى است كه كفار از ميان ملائكه و جن و انس به جاى خدا براى خود، اتخاذ كردند.
● انگيزه اصلى مشركين در شرك ورزيدن به عمد و اختيار
و اگر مشركين با اعتراف به اينكه آفريدگار همه جهان و جهانيان و حتى بتها و ارباب ايشان خدا است با اين وصف بت را مانند خداوند قرار دادند، از اين جهت بوده است كه ايشان بتهاى خود را الهه خود مى خواندند، به اين معنا كه پاره اى از تدابير عالم را به آنها نسبت داده ، آنگاه بخاطر طمع به خيرات و ترس از شرشان آنها را پرستش مى نمودند( مشركين هم ، با داشتن بصيرت در امر توحيد و بدون هيچ غفلت و اشتباهى از روى عمد و اختيار چنين انحرافى را مرتكب شده بودند.آرى ، عمدا اشتباه كردند تا از اين راه مردمى را به بندگى و بردگى خود وادار نموده ، و ايشان را از راه حق و فطرت منحرف كنند تا اموالشان را بربايند.به همين جهت در اين آيه ، علت بت پرستى آنان را اينگونه تعليل مى كند كه مى خواستند مردم را از راه خدا منحرف كنند.آنگاه دنبال اين تعليل رسول خود را دستور مى دهد كه به ايشان هشدار دهد راهى كه مى روند به آتش دوزخ منتهى مى شود، و جز آن بازگشت ديگرى ندارند: ((بگو از كار خود بهره بگيريد كه بازگشت شما به سوى آتش است )).
تفسير الميزان
ابراهیم:30 وَجَعَلُوا لِلَّهِ أَندَادًا لِّيُضِلُّوا عَن سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِيرَكُمْ إِلَى النَّارِ بارزگان: و براي خدا همتاياني [از بُتها يا مقدسان ديني يا شخصيتهاي سياسي] قرار دادند تا [با پل زدن ميان خود و خدا و نقش متوليگري، مردم را] از راه او گمراه سازند. بگو: [اين چند روزه عمر را] برخوردار باشيد كه سرانجامتان [=عاقبت اين خانه خرابيها] به سوي آتش است.
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,985
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه تدبر و فهم سوره ابراهيم: مروري بر نعمتهاي خدا
معناى ((سخر لكم الفلك )) و سخر لكم الانهار))
تسخير كشتيها براى مردم به معناى آن است كه آن را وسيله نفع بردن مردم در مقاصدشان قرار دهد، به اين صورت خود آنان و بارهايشان را از جايى بجاى ديگر حمل كند بدون اينكه متوقف شوند، و يا در آب فرو روند. و اما اينكه بعضى گفته اند ((تسخير كشتيها براى بشر به معناى قدرت دادن بشر بر ساختن و به كار بستن كشتى است ، و منظور اين است كه خداوند بشر را به چنين طريقه اى آشنا نمود)) معنايى بعيد است ، چون ظاهر از تسخير چيزى براى ايشان ، اين است كه خداوند در آن چيز تصرفى بكند، و آن را موافق با مقاصد و منافع بشر قرار دهد، نه اينكه در خود انسان تصرف كند، و دل و فهم او را ملهم به ساختن آن چيز بنمايد. طبع كلام اقتضاء دارد كه بفرمايد:((و سخر لكم البحر لتجرى فيه الفلك بامره و سخر لكم الانهار : دريا را براى شما مسخر نمود)). تا كشتى ها در آن آمد و شد كنند، و رودخانه ها را براى شما مسخر نمود.ولى اينطور نفرمود، بلكه به عكس فرمود ((كشتى ها را براى شما مسخر كرد تا به امر خدا در دريا آمد و شد كنند)) چون در ميان نعمت هاى دريائى ، كشتى چشم گيرترين آنها است ، نه اينكه منحصر به آن باشد و شايد همين جهت باعث شده كه مطلب را به عكس بفرمايد، چون مقام گفتار، مقام شمردن نعمتها است ، و نعمت كشتى چشم گيرتر است ، هر چند كه نعمت دريا بزرگتر است . و اگر جريان كشتى در دريا را به امر خدا نسبت داده با اينكه ظاهرا علتهاى طبيعى ، از قبيل باد و بخار و ساير عوامل طبيعى آن را به جريان در مى آورند به اين منظور بوده كه بفهماند خداى تعالى يگانه سببى است كه هر سبب ديگرى به او منتهى مى گردد. و مقصود از ((انهار)) در جمله ((سخر لكم الانهار)) آبهاى جارى است كه در مكانهاى مختلف زمين جريان دارد.و تسخير ((انهار)) به اين است كه آنها را رام بشر كند، تا بشر براى آشاميدن و شستشو و بر طرف كردن كثافات و امثال آن ، از آن بهره مند شود.
سخَّرَ لَكُمُ الشمْس وَ الْقَمَرَ دَائبَينِ وَ سخَّرَ لَكُمُ الَّيْلَ وَ النهَارَ راغب مى گويد:كلمه ((داب )) به معناى ادامه سير است ، وقتى گفته مى شود((فلان داب فى السير دابا)) معنايش اين است كه فلانى همچنان راه را ادامه داد، در قرآن كريم هم در آيه ((و سخر الشمس و القمر دائبين )) به همين معنا آمده و نيز داب به معناى عادت هميشگى و مستمر است بطورى كه دائما بر يك حال بماند، در قرآن آنجا كه فرموده :((كداب آل فرعون )) به اين معنا است .يعنى مانند عادت فرعون كه سالها بر آن جريان داشت و معناى آيه روشن است .
تفسير الميزان
در ايه 34 سوزه ابراهيم منظور از انكه هرچه سئوال كرديد، خداوند عطا كرد، چيست؟
وَآتَاكُم مِّن كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ الْإِنسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ ابراهیم:34 و [با نهادن اراده و انگيزه برای خواستن، در وجودتان، و اجابت آن خواسته ها] از هرآنچه طلب كرديد به شما داد 33 و اگر بخواهيد نعمتهاي خدا را بشماريد، نتوانيد. به راستي كه انسان [با نديده گرفتن اين نعمات] بسي ظالم [به نفس خويش] و ناسپاس است.
______________ 33- اين سخن عيناً در آية 18 سوره نحل (16:18) ، با تفاوتي در انتهاي آن تكرار شده است؛ سورة كهف «غفور و رحيم» بودن پروردگار را مطرح كرده و سوره نحل، «ظلوم كفار» بودن انسان را، ظلم در تمثيل زيباي قرآني، همچون ميوه ندادن درخت است، درختي كه يكسره مصرف كنندة آب، خاك، نور وهواي طبيعت است، اگر ميوه ندهد، ظلم كرده و حق خود را به جاي نياورده است. انساني كه مسخر بودن زمين و آسمان، درياها و نهرها، خورشيد وماه، شب و روز و بي نهايت بودن نعمات خدا برخود را ناديده ميگيرد و دعوت شيطان را لبيك ميگويد، بزرگترين ظلم و ناسپاسي را مرتكب شده است.
32- سئوال، در خواستههاي زباني خلاصه نميشود؛ بلكه درخواست و طلبي است كه همة نيازهاي جسمي و روحي انسان را شامل ميشود، اصولا همة موجودات جهان، از جماد و گياه و حيوان، يكسره دست نياز به سوي آفريدگارشان بلند كرده و در حال سئوالاند و خدا هرلحظه در شأن و كاري است [رحمن 29 (55:29) - يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ] و اين قُوت و غذائي كه خدا درعناصر درون خاك قرار داده، يكسان براي همه موجودات درخواست كننده [سائلين] فراهم است [فصلت 10 (41:10) - وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ مِنْ فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَهِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ]. با اين تفاوت كه حيوانات مطابق غريزة از پيش تعيين شده، به زبان ضمير خود درخواستهاي غريزي ميكنند، و انسان به بركت موهبت اختيار و استعدادي كه خدا از روح خود در او دميده، بسي فراتر از غرائز و تا بينهايت سئوال و درخواست دارد! و خداوند مهربان نيزكه همه جهان هستي را در دسترس خواستههاي نامنتهاي او [البته مشروط به تلاش و احراز قدرت علمي و صنعتي] قرار داده است: [لقمان20 (31:20) - أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَهً وَبَاطِنَهً وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلا هُدًى وَلا كِتَابٍ مُنِيرٍ] دعاي او اجابت ميكند. [آيات 65 حج (22:65) و 10 فصلت (41:10) نيز در همين ارتباط است]. اين امتياز انسان برديگر موجودات، همان فضيلت «دعا»، به معناي عمومي طلب و درخواست است كه موهبتي انحصاري ميباشد. به سخن حكيمانه امام علي(ع) در نامه به فرزند بزرگوار خود، مسألت يا دعا، كليد گشودن جهان هستي است: «بدان خداوندي كه گنجينة آسمانها و زمين به دست اوست، تو را رخصت دعا داده و خود اجابت آن را به عهده گرفته است و از تو خواسته تا از او بخواهي تا عطايت كند و از او طلب رحمت كني تا برتو بگستراند و ميان تو و خود هيچ واسطهاي قرار نداده و تو را به كسي وانگذاشته تا نزد او شفاعتت كند.... خداوند كليدهاي خزائن خود را با رخصتي كه در «مسألت» [دعا و درخواست] به تو داده، در دستان تو نهاده است تا هر زمان كه خواستي درهاي رحمتش را با دعا بگشائي....» [نهج البلاغه نامه 31]
______________ 33- اين سخن عيناً در آية 18 سوره نحل (16:18) ، با تفاوتي در انتهاي آن تكرار شده است؛ سورة كهف «غفور و رحيم» بودن پروردگار را مطرح كرده و سوره نحل، «ظلوم كفار» بودن انسان را، ظلم در تمثيل زيباي قرآني، همچون ميوه ندادن درخت است، درختي كه يكسره مصرف كنندة آب، خاك، نور وهواي طبيعت است، اگر ميوه ندهد، ظلم كرده و حق خود را به جاي نياورده است. انساني كه مسخر بودن زمين و آسمان، درياها و نهرها، خورشيد وماه، شب و روز و بي نهايت بودن نعمات خدا برخود را ناديده ميگيرد و دعوت شيطان را لبيك ميگويد، بزرگترين ظلم و ناسپاسي را مرتكب شده است.
تفسير بازرگان
پاسخ 2 معناى آيه اينگونه مى شود كه :هيچ انسانى در رابطه با انسانيتش به هيچ نعمتى محتاج نمى شود مگر آنكه خداوند آن را بر آورده مى كند حال يا همه آن را، و يا بعضى از آن را.و خلاصه براى نوع انسان هيچ حاجتى زمين نمى ماند هر چند كه ممكن است افرادى از انسان محتاج بوده و حتى سوال هم كرده باشند ليكن حاجتشان بر آورده نباشد. اين معنى را جمله ((اجيب دعوه الداع اذا دعان )) تاييد مى كند.و ما در تفسير آن گفتيم كه خداى تعالى دعاى دعا كننده خود را رد نمى كند مگر آنكه در حقيقت دعاء نباشد، و يا اگر دعاء هست ، دعاى از خدا نباشد، و يا تنها از خدا نباشد، و چه بسيار مى شود كه آدمى زبانش با دلش يكسان نبوده و يا دعايش بيهوده گويى است ، ولى نوع انسان دچار هذيان و بيهوده سرايى نمى شود، و هيچگاه مرتكب نفاق و دوروئى نمى گردد، و جز خداى سبحان رب و پروردگار ديگرى نمى شناسد.در نتيجه هر وقت به حاجتى برخورد، از او به معناى حقيقى كلمه درخواست و سوال مى كند، و از خود او هم سوال مى كند نه از غير او.و لذا مى بينيم تمامى حوائجش بر آورده است ، و همه سوالاتش داده شده و تمامى دعاهايش مستجاب است . آنچه گذشت روشن گرديد كه كلمه ((من )) در جمله ((من كل ما سالتموه )) ابتدائيه است و معنايش اين است كه آنچه كه خداى تعالى مى دهد از است كه سوال مى كنند، حال چه همه آنها باشد، و چه بعضى از آنها.
و اگر كلمه ((من )) تبعيضى مى بود چنين معنا مى داد كه :خداى تعالى در هر سوالى ، بعضى از آن را مى دهد.و حال آنكه مى بينيم واقع بر خلاف آن است ، و خداوند در پاره اى موارد بعضى از خواسته ها را مى دهد و در مواردى همه آنرا عطا مى كند.همچنان كه اگر مى فرمود:((و اتيكم كل ما سالتموه : و همه آنچه از او بخواهيد مى دهد)) نيز بر خلاف واقع بود. و همچنين اگر مى فرمود:((و اتيكم مما سالتموه )) باز صحيح نبود، چون معنايش اين مى شود كه خداوند بعضى از خواسته ها را استجابت مى كند و بعضى را استجابت نمى كند و به كلى رد مى نمايد.علت اينكه اين معنا صحيح نيست اين است كه آيه شريفه در مقام امتنان است و اين معنا با امتنان تناسب ندارد. كوتاه سخن ، معناى آيه چنين است .((خداى تعالى به نوع انسان آنچه كه خواسته است مرحمت فرموده ، و هيچ حاجتى نمانده مگر آنكه بر آورده ، و بر مى آورد، حال يا همه آنها و يا از هر يك مقدارى را كه حكمت بالغه اش اقتضاء داشته باشد)).
در اين جمله به اين معنا اشاره شده كه نعمتهاى خدا از محدوده عدد و شماره بيرون است و در نتيجه انسان نمى توانند نعمتهايى را كه خداى تعالى به او ارزانى داشته بشمارد.
چگونه مى توان نعمتهاى خدا را شمرد و حال آنكه عالم وجود با تمامى اجزاء و اوصاف و احوالش كه همه به هم مرتبط و پيوسته اند و هر يك در ديگرى اثر دارد و وجود يكى متوقف بر وجود ديگرى است ، نعمتهاى خدا هستند، و اين معنا قابل احصاء نيست . و شايد همين معنا باعث شده كه نعمت را به لفظ مفرد بياورد و بفرمايد:((نعمه الله )) چون هر چه در عالم وجود دارد نعمت او است ، و در چنين موردى براى نشان دادن زيادى نعمت احتياجى به جمع نيست چون هر چه با او برخورد مى كنيم نعمت او است ، البته مراد از ((نعمه )) جنس آن است كه در نتيجه از نظر معنا با جمع فرقى نمى كند.
((ان الانسان لظلوم كفار كفار)) - به فتح كاف به معناى كثير الكفران است يعنى كسى كه بسيار كفران مى ورزد بخود ستم مى كند و شكر نعمت هاى خدا را بجا نمى آورد و همچنان كفران مى كند تا آنكه كفران ، كار او را به هلاكت و خسران منتهى مى سازد، و ممكن است معنايش اين باشد كه به نعمت هاى خدا زياد ظلم مى كند، يعنى شكرش را بجا نياورده كفران كند. اين جمله با اينكه استينافى و مستقل است ، مطالب قبلى را هم تاكيد مى كند، زيرا كسى كه در گفتار ما پيرامون نعمتهاى خدا و چگونگى دادن آنها به انسان تامل كند قطعا خواهد فهميد كه انسان ، بخاطر غفلتش از اين همه نعمت ظلم به خودش نموده و نعمتهاى خدا را كفران مى نمايد.
تفسير الميزان
پاسخ 3:
وَءَاتَـلـكُم مِّن كُلِّ مَا سَأَلُْتمُوهُ وَ إِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللَّهِ لاَ تُحْصُوهَآ إِنَّ الاِْنسَـنَ لَظَـلُومٌ كَفَّارٌ _…_34_
و برخى از همه ى آنچه از او خواستيد به شما داد، و اگر نعمت خدا را شماره كنيد، نمى توانيد آن را به شمار آوريد. بى گمان انسان، بى امان ستم پيشه اى بسى كفران كننده است. _…_34_ آيه 34 ـ «مِن» در "مِن كُلِّ ما سَألُتموه" براى تبعيض و بيانگر اين است كه خداى رحمان و رحيم در دو بعد رحمت همگانى و ويژه اش برخى از آنچه درخواست كرده ايم به ما عنايت فرموده اعم از آنچه خود آگاهيم و يا آنچه مورد سؤال اصلى و ناخودآگاه است مانند سؤالات فطرى و عقلى، چنانكه "يَسئَلُه مَن فى السّماوات و الارض كل يوم هو فى شأن" (55:29) كه اين پرسش را برمبناى نياز جهان شمول همگانى دانسته و در هر صورت انسان كه برگزيده آفريدگان است: و "أنتُمُ الفُقَراءُ الى اللهِ وَاللهُ هو الغنىّ الحَميد" (35:15) او را سراپا نياز مطلق در برابر غنى مطلق خوانده است.
تفسير فرقانویرایش بوسیله کاربر 1400/10/28 03:45:15 ب.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,985
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه تدبر و فهم سوره ابراهيم:
قُلْ لِعِبَادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا يُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَيُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِيَةً مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خِلَالٌ ﴿۳۱﴾ به بندگان مؤمنم بگو: نماز را بر پا دارند، و از آنچه روزی آنان کرده ایم، پنهان و آشکار، انفاق کنند، پیش از آنکه روزی فرا رسد که در آن نه داد و ستدی است و نه پیوند دوستی و رفاقت.
چرا در ايه 31 سوره ابراهيم مومنان فقط به نماز و انفاق امر شدند؟
جمله ((يقيموا الصلوه و ينفقوا)) بيان از راه خدا است و در معرفى راه خدا، تنها به اين دو اكتفاكرد، چون ساير وظائف و دستورات شرعى كه هر يك به تناسب خود، شأنى از شئون حيات دنيوى را اصلاح مى كند - عده اى از قبيل نماز ميان بنده و پروردگار او را، و عده اى نظير انفاق ، ميان بنده با بندگان ديگر را اصلاح مى نمايد - همه از آن دو ركن ، منشعب مى شوند.
و دو جمله ((يقيموا)) و ((ينفقوا)) از اين نظر مجزوم (بدون نون ) آمده اند كه در جواب امر و مقول قول حذف شده قرار گرفته اند و تقدير كلام چنين است :((قل اقيموا الصلوه و انفقوا...، يقيموا الصلوه و ينفقوا....)).
انفاقى كه در آيه شريفه آمده انفاق معينى نيست ، بلكه مطلق انفاق در راه خداست ، چون سوره مورد بحث مكى است و در مكه هنوز آيه اى در باره زكات معين اسلامى نازل نشده بود.و مقصود از انفاق سرى و علنى اين است كه انفاق بر مقتضاى ادب دينى انجام گيرد، آنجا كه ادب ، اقتضاى پنهان بودن را دارد، پنهانى انفاق كنند و هر جا كه ادب ، علنى آن را مى پسندد، علنى بدهند، به هر حال ، مطلوب از انفاق اين است كه هر گوشه و شأنى از شئون اجتماع كه در شرف فساد و تباهى است اصلاح شود، و بر جامعه مسلمين خللى وارد نيايد.
تفسير الميزان
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,985
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه تدبر و فهم سوره ابراهيم: نكات تفسيري دعاي ابراهيم پس از ساخت كعبه
ابراهیم:35 وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَن نَّعْبُدَ الْأَصْنَامَ و [و به ياد آر] آنگاه كه ابراهيم [در مناجات و دعاي خود] گفت: پروردگارا، اين شهر [=دره مكه؛ در دل قبائل ستيزه جو و غارتگر] را امنيّت بخش و من و فرزندانم را [درساية امنيّت بندگي خودت] از پرستش بُتها دور بدار. ______________ 34- هرچند قِدمت «بيت العتيق»، آنچنان كه گفتهاند، از زمان آدم(ع) آغاز ميشود، اما اين بنا كه آزاد از مالكيت خصوصي، نخستين خانهاي است كه براي «مردم» [ناس] در دل درهاي دور از آبادي ساخته شده است [آلعمران 96 (3:96) ]، در طول تاريخ در اثر سيلابها و ساير عوامل طبيعي تخريب شده و ابراهيم(ع) به الهام و راهنمائي الهي مأموريت يافته بود بر شالودههاي باقيمانده از كعبه، آنرا بازسازي و احياء كند. ابراهيم(ع) هنگام بالا آوردن قاعدههاي خانه به كمك فرزند جوانش اسمعيل [بقره 127 (2:127) ]، همچون بنّايان امروز، زمزمههائي با خداي خويش زيرلب ميكرد كه قرآن بخشهائي از آن را در اين سوره و سورههائي ديگر نقل كرده است؛ در اين دعا دو نوع امنيّت از خدا طلب كرده است: امنيت بيروني [از شرّ شيطان صفتانِ اهل قتل و غارت] وامنيّت دروني [از شرّ شيطان نفس و شرك در عبادت]. اين دو درخواست كه همچون دو سوره انتهائي قرآن [ناس و فلق]، از دو نوع شرّ سخن ميگويد عبارتند از: 1- اين [مكان و مدرسه و كانون توحيد در ميان قبائل مشرك] را شهري امن بگردان [امنيت بيروني]، 2- من و فرزندان مرا [به عنوان خادمان اين خانه از شيطان و پرستش] بُتها دور بدار [امنيت دروني]. تا امنيّت و آزادي نباشد، نه اقتصادي رونق مييابد و نه علم و هنر و دينداري واقعي توسعه پيدا ميكند در نظامات استبدادي خدا هم آزادانه و عارفانه پرستيده نميشود.
ابراهیم:37 رَّبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِندَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ
پروردگارا، من [هاجر و يكي] از فرزندانم را در درهاي فاقد [استعداد] زراعت [=بي آب و علف]، نزد بیتالحرام تو سكونت دادهام؛ 36 پروردگارا، تا صلات [=خداجوئي دور از شرك و رويكرد توحيدي] را بلند دارند؛ 37 پس دلهائي از مردمان را به سوي ايشان مشتاق گردان و [در چنين سرزمين خشك و تفتيده] از ثمرات روزيشان بخش، باشد تا شكر نعمت گذارند.
______________ 36- به گفتة مؤرخين، «سارا» كه نازا بود، كنيز خود «هاجر» را به همسرش ابراهيم هديه ميدهد تا فرزندي براي او بياورد. اسمعيل از هاجر متولد ميشود و سالياني بعد، سارا نيز به معجزة الهي، اسحق را به دنيا ميآورد. ابراهيم در هجرت به سرزمين مكه، نيمي از خانوادة خود [هاجر و اسمعيل] را همراه ميآورد تا اين كانون توحيد را براي بندگان مؤمنش تميز و طاهر نگه دارند [بقره 135 (2:135) ] و توليّت آن را به عهده گيرند. به اين ترتيب به بركت امنيّت خانه، در فقدان امكانات كشاورزي و دامداري، پايههاي اوليه تجارتي با قبائل اطراف و زوّاري كه به تدريج وارد ميشدند، بنا گذاشته ميشود. [بهترين توصيف از وضعيت جغرافيائي مكه را دربخشي از خطبة 192 نهج البلاغه، معروف به قاصعه ميتوان يافت].
37- براي نماز خواندن نيازي نبوده ابراهيم(ع) همسر و فرزندش را از سرزمين آباد بابل هجرت دهد و آنها را در درهاي تنگ و تفتيده رها سازد! اگر غرض همين خواندن نمازهاي به عادت درآمده يوميه بوده باشد، در همان شهر و ديار هم كه ميتوانستندآن را به جاي آورند، دراين صورت بقيه روز را بايد چه ميكردند؟ جز آنكه مأموريت آن مادر و فرزند، در مقام خادمان نخستين، به اصطلاح آب و جارو كردن و اداره اين كانون توحيد براي به پا كردن و بلند داشتن ياد و نام خدا، كه همان معناي صلات و روح نماز است، در دل سرزمين شرك زده عربستان بوده است؟
38- دعاي بسيار بليغ و لطيفي است؛ تهوي اليهم، همان هواي آنها را كردن است! هوي، همان شوق و اشتياق و تمايل است؛ اگر به انگيزه شيطاني باشد، «هواي نفس» ناميده ميشود كه مذموم است، واگر به شوق كعبه و ديدار دل باشد، حال و هواي خدائي محسوب ميشود.
39- در سرزمين خشك و لم يزرع مكه، در ساية امنيّت حريمي كه به فرمان خدا براي كعبه و شهر وضع شده بود، و حرمتي كه براي ماههاي حرام [در ممنوعيت جنگ و جدال] وجود داشت [توبه 36 (9:36) ]، قبايل اطراف در ايام حج و عمره كالاها و ارزاق خود را براي داد و ستد در اين مكان عرضه ميكردند و به بركت امنيت، آسايش و شكوفائي اقتصادي پديد آمد و تجارت رونق گرفت و مكه به بازار مكاره و تنها مركزتجارتي شبه جزيره عربستان تبديل گرديد. اين چنين بود كه دعاي ابراهيم تحقّق يافت.
منظوراز دعاي ابراهيم كه مرا مقيم الصلاه قرار بده چيست؟
ابراهیم:40 رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلَاةِ وَمِن ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ پروردگارا، مرا برپادارنده صلات [=ارتباط با خدا و رويكرد به او] بگردان و همچنین فرزندانم را 42 اي پروردگارمان، اين دعا را بپذير. 43
پاسخ 1:
آيه 40 ـ "اجعلنى مقيم الصلوة" در دعاى ابراهيم، بدين معنى نيست كه حضرتش پيش از اين بر پا دارنده نماز نبوده، بلكه مقصود اقامه رسالتى نماز است، چنان كه "و من ذريتى" گواه است، زيرا اصل بر پادارى نماز بايد موردش تمامى ذريه و غير ذريه ابراهيم و كل مكلفان باشند، روى اين اصل اين خود اقامه رسالتى نماز است كه با تأييدى وحيانى در حد اعلا و والا نسبت به ابراهيم و ذريه رسالتيش انجام گيرد
تفسير فرقان ______________ 42- اصطلاح اقامه [برپا داشتن] در قرآن، بيش از همه دربارة کلمة «صلوه» به کار رفته است که بعضاً تصور کردهاند معنای به پاي ايستادن و قائم شدن دارد، اما با توجه به موارد ديگر، مثل: اقامه وزن [سنجش]، اقامه قسط [عدالت]، اقامه شهادت [گواهی دادن]، اقامه وجوه [هدفداری در راه حق] و... معلوم میشود اقامه کردن بيش از معنای ظاهری، معنای اهميت دادن و جدی گرفتن و رعايت کردن دارد. يعنی ارتباط با خدا [صلات] را نبايد همچون برخی ارتباطات، بیاهميت و سَرسَری گرفت. اين مهمترين رويکرد آدمی به سوی آفريدگار جهان هستی است.
43- جملة «التماس دعا» درفرهنگ ديني ما بسيار معمول است، اما از «التماسِ قبول دعا»! چندان خبري نيست، اولي از مردم براي اجابت دعاهاي مادّي است، دومي از خدا براي اجابت دعاهاي معنوي. در نوع اول ما كاري نميكنيم، التماس ميكنيم ديگران براي ما دعا كنند، در دومي ما كار خود را كردهايم، توفيق و نتيجه دادنش را از خدا التماس ميكنيم.
در قرآن سه بار فعل «تَقَبّل» [قبول كن] تكرار شده است و در هر سه مورد، بنده كار خود را با نهايت اخلاص انجام داده، فقط قبول خدا را آرزو ميكند؛ اولينش همين آيه است كه ابراهيم(ع) دعا ميكند خدا او و فرزندانش را از به پادارندگان نماز قرار دهد، مورد دوم نيز دعاي ابراهيم(ع) است آن گاه كه با تجديد بناي كعبه به كمك اسمعيل، از خدا التماس ميكند تلاش آنها براي تأسيس اين كانون توحيد را قبول كند و اين مكان را بلند و بارور سازد [بقره 127 (2:127) - وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ] و بالاخره سومين مورد هنگامي است كه مادر مريم فرزندي را كه در رحِم دارد نذر ميكند تا خادم عبادتگاه خدا باشد و التماس ميكند پروردگارش اين هديه معصوم را بپذيرد [آل عمران 35 (3:35) - إِذْ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ]. جالب اين كه هر دو آيه فوق با جمله: «إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ» ختم شده و پيش از آيه 40 سوره ابراهيم (14:40) نيز جملة «إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ» آمده است كه بر يقين آنان به شنوائي كسي كه او را ميخوانند دلالت ميكند.
تفسير بازرگان
ايا ابراهيم براي ازر مجددا درخواست غفران كرد؟ ابراهیم:41 رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ اي پروردگارمان، مرا، و والدين مرا، و ديگر مؤمنان را در روزي كه حساب برپا مي شود بيامرز. 44
______________ 44- جمعاً چهار آيه درباره استغفار ابراهيم(ع) براي پدرش در قرآن آمده است كه هركدام از زاوية مستقلي به اين مسئله نگاه ميكند؛ اولين اشاره در سال 6 بعثت، وعده او را براي چنين آمرزشي مطرح كرده است [مريم 47 (19:47) - قَالَ سَلَامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كَانَ بِي حَفِيًّا]، اشارة دوم در سال 12 بعثت، وفاي به عهد ابراهيم(ع) را براي اين آمرزش خواهي نشان ميدهد [ابراهيم 41 (14:41) - رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ]، در سومين اشاره 8 سال بعد، در سال 7 هجري، در ابتدا تأكيد ميكندكه پيامبر و مؤمنين شايسته نيست براي مشركيني كه از رفتارشان مسلم شده كه دوزخي هستند، از خدا طلب آمرزش كنند، هرچند از خويشاوندان باشند، آنگاه براي رفع سوء تفاهم نسبت به آمرزش خواهي ابراهيم(ع) براي پدرش، تأكيد ميكند كه اين استغفار به دليل قولي بود كه به او داده بود. به اين ترتيب معلوم ميشود اهميّت وعده نزد خدا تا كجا اهميت دارد!! [توبه 113 (9:113) و 114- مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَلَوْ كَانُوا أُولِي قُرْبَى مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ. وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ ِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ]
و بالاخره در سال 10 هجري بار ديگر اين استثنا را مورد تأكيد قرار ميدهد و با جزئيات بيشتري ضرورت صراحت در مواضع اعتقادي را تبيين ميكند تا حق و باطل مخلوط نگردند [ممتحنه 4 (60:4) - قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللهِ مِنْ شَيْءٍ رَبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ].
تفسير بازرگان
آيه 41 ـ «لِوالِدَىَّ» به هنگام پيرى ابراهيم(عليه السلام) است كه مدت ها پيش آزر مرده بود و اين خود دليلى است براينكه در اين دعا والد همان پدر حقيقى اوست و نه آزر، زيرا "ما كان لِلنَّبىِّ و الّذينَ آمنوا أن يَستَغفِروا لِلمُشرِكينَ وَلَو كانوا اُولى قُربى مِن بَعدِ ما تَبَيَّنَ لَهُم أنَّهُم أصحابُ الجَحيمِ. وَماكان استِغفارُ اِبراهيمَ لِأبيهِ اِلّا عَن مَوعِدَة وَعَدَهَا اِيّاهُ فَلَمّا تَبَيَّنَ لَهُ أنّه عَدُوٌ للهِ تَبَرَّأ مِنهُ اِنَّ ابراهيمَ لَاَوّاهٌ حليم" (9:114 ـ 113) اين آيه استغفار پيامبر و مؤمنان را براى مشركان حرام دانسته و درباره استغفار ابراهيم(عليه السلام) نسبت به آزر كه در آياتى أب و پدرخوانده معرفى شده مى فرمايد: اين استغفار كه "واغفِر لِأبى اِنَّه كان مِنَ الضّالّين" برحسب وعده اى بود كه ابراهيم به آزر داده بود كه "سَأستَغفِرُ لَك ربّى" و اين وعده هم برمبناى "واهجُرنى مَلِيّاً" بود كه پس از «لَأجُمَنَّك» براى ابراهيم چنان وانمود شد كه آزر از تهديدش به سنگباران صرف نظر كرده و فعلا مهلتى به او داده، كه برداشت ابراهيم با علاقه مفرطش به هدايت آزر اين بود كه وى را در تفكر ديد و احتمال داد كه از پايداريش در شرك تا اندازه اى صرف نظر كرده باشد و روى همين جهت هم براى او طلب مغفرت كرد ولى چون ديد كه آزر برخلاف اين گمان همچنان به بت پرستى و بت سازى تا آخر عمر ادامه داد و به همان حالت شرك جان سپرد، ديگر براى او استغفار نكرد كه "تَبَرَّأ منه" داراى دو بعد ربانى و رسالتى است: بعد ربانى اش اِخبار به ترك اين استغفار است و بعد رسالتى اش اينكه ابراهيم نيز برحسب اين اخبار ربانى ديگر براى آزر استغفارى نكرد و اينجا "رَبّنااغْفِر لى و لِوالِدَىّ" پس از ساليان دراز از مرگ آزر، تصريحى است به استغفار براى پدر و مادر اصلى اش و اگر مقصود از اين والد همان آزر باشد اين پيام ربانى درباره اين رسول بزرگوار باطل خواهد بود، پس «والد» همان پدر اصلى است و «أب» هم در لغت پدر اصلى نيست بلكه اعم از والد است كه در جاهايى از قرآن به عمو هم اطلاِق شده است.
در پاسخ اينكه چرا عموى ابراهيم در قرآن به نام «أب» آمده بايد گفت: چون ابراهيم(عليه السلام) در كودكى پدر اصلى اش (تارخ) را از دست داده بود و عمويش آزر به جاى پدرش سرپرستى اش را بر عهده داشت به اين جهت به «أب» تعبير شده است و اين خود بيانگر عمق توحيدى ابراهيم است كه در عين سرپرستى اين بت پرست بت ساز از همان آغاز با وى به مخالفت پرداخت.
تفسير فرقان
-در سوره های قبل به دفعات شرح گفتگوها و اقدامات ابراهیم برای دعوت قومش به توحید و ترک شرک و غیرخداپرستی ارایه گردیده است. و بیان شد که او پس از نجات از اتشی که بخاطر شکستن بتها در ان انداخته شد، آن سرزمین را بخاطر اعلام برائت از انها و بتهایشان ترک کرد. لذا پس از بنای کعبه از خداوند درخواست می کند که خودش و نسلش را از بت پرستی دور نگهدارد. در ایه 37 هم هدف از اسکان همسر و فرزندش در مکه را اقامه صلاه معرفی میکند یعنی که مصداق رفتار و عمل ایجابی نفی شرک، اقامه صلات است.
-مشابه آیات 35-37 در ایات 126-128 سوره بقره هم بیان شده است که اذ قال ابراهیم رب اجعل هذا بلدا امنا وارزق اهله من الثمرات.....ربنا واجعلنا مسلمین لک و من ذریتنا امه مسلمه لک....که مربوط به زمان بنای خانه کعبه است. بنظر میرسد ایات سوره ابراهیم مربوط به زمان ترک مکه توسط ابراهیم باشد. بلد: قطعه محدودی از زمین خواه اباد باشد یا نباشد (التحقیق)
-در ایه 39 به دو فرزند ابراهیم یعنی اسماعیل و اسحاق اشاره شده است. در ابتدای سوره اشاره کوتاهی به قوم بنی اسراییل که ذریه اسحاق هستند اشاره شد که شکرگزار نعمات خدا باشند و در ایات 35-37 به ذریه اسماعیل اشاره شد که ابراهیم برای موحد بودن انها دعا کرده بود.
- در سوره نوح هم از زبان نوح به خداوند راجع به اضلال کثیری از مردم توسط بتها اشاره شد وَقَدْ أَضَلُّوا كَثِيرًا وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا ضَلَالًا مشابه جمله ابراهیم ع در ایه 36 رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ
- در آیه 36 از زبان ابراهیم فرزندانش به دو گروه تقسیم شدند: پیروان ( من تبعنی) و نافرمانان (من عصانی) .در سوره نوح هم همین تقسیم بندی مشاهده شد: قَالَ نُوحٌ رَّبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِي وَاتَّبَعُوا مَن لَّمْ يَزِدْهُ مَالُهُ وَوَلَدُهُ إِلَّا خَسَارًا {21}نوح گفت پروردگارا آنان (قومم) نافرمانى من كردند و كسى را پيروى نمودند كه مال و فرزندش جز بر زيان وى نيفزود {21}
- در ایه 41 ابراهیم برای والدینش و مومنین درخواست غفران الهی میکند . در سوره نوح هم از زبان نوح، چنین بیان شد: رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِمَن دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِنًا وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا تَبَارًا {28}
-در ایه 10از زبان مخالفان انبیا بیان شد که تُرِيدُونَ أَن تَصُدُّونَا عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ آبَآؤُنَا یعنی رسولان میخواهند ما را از دین نیاکان ما برگردانند. در این فراز خداوند به دین ابراهیم و دعای او برای نسلش که موحد باشند اشاره کرده است. با توجه به اینکه در فراز اول پیامبر مامور تبلیغ برای اعراب مکه و اطراف آن شد و انها هم از نسل ابراهیم بودند، خدا دین نیای بزرگ انها یعنی ابراهیم را توحید معرفی کرده است. تا با انها به روش خودشان هم محاجه کرده باشد.
سید کاظم فرهنگ
ویرایش بوسیله کاربر 1400/12/01 09:01:46 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,985
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه تدبر و تفسير سوره ابراهيم
بيان آيات حضرت ابراهيم
اين آيات بعد از تذکري که در آيات گذشته يعني از آيه و اذ قال موسي لقومه اذکروا نعمة الله عليکم اذ انجيکم من آل فرعون ... به بعد ميداد ، براي بار دوم نعمتهايي را تذکر ميدهد ، و نخست نعمتهايي را که خداي سبحان به عموم بندگان مؤمنش - که همان بني اسرائيل از ولد ابراهيم باشند - داده يادآوري ميکند و سپس نعمتهاي ديگرش را که به دودمان ديگر از نسل ابراهيم يعني فرزند اسماعيل ارزاني داشته خاطرنشان ميسازد ، و آن نعمتها عبارتست از همان چيزهايي که ابراهيم (عليهالسلام) در دعاي خود از خداي تعالي درخواست نموده و گفته بود رب اجعل هذا البلد آمنا ... که يکي از آنها طلب توفيق بر اجتناب از بتپرستي و يکي نعمت امنيت مکه و يکي تمايل دلها به سوي اهل مکه و يکي برخورداري آنان از ميوهها ، و غير آنست ، و همه آنها بدين جهت که عزيز و حميد بودن خدا را اثبات کند ، خاطر نشان شده است .
و اذ قال ابراهيم رب اجعل هذا البلد آمنا . يعني بياد آور آنوقتي که ابراهيم چنين و چنان گفت . کلمه هذا اشاره به مکه است - که خدا روز به روز بر حرمتش بيفزايد . خداي تعالي نظير اين دعا را بطور مختصر در جاي ديگر حکايت کرده و فرموده : و اذ قال ابراهيم رب اجعل هذا بلدا آمنا و ارزق اهله من الثمرات من آمن منهم بالله و اليوم الآخر قال و من کفر فامتعه قليلا ثم اضطره الي عذاب النار و بئس المصير .
علت اختلاف تعبير در دعاي ابراهيم ع : هذالبلد و هذا بلدا امنا آيا يك دعاست يا دو بار؟
ممکن هم هست از اختلافي که ميان اين دو نقل و دو حکايت هست که از يکي تعبير کرده به اجعل هذا بلدا آمنا - اين را شهر امني قرار ده و از ديگري تعبير کرده به اجعل هذا البلد آمنا - اين شهر را ايمن کن چنين استفاده شود که ابراهيم خليل (عليهالسلام) دو نوبت اين دعا را کرده ، يکي موقعيکه مکه صورت شهر به خود نگرفته بوده و بار ديگر موقعي که به صورت شهر در آمده بود ، چون ابراهيم (عليهالسلام) مکرر به مکه و به سرکشي هاجر و اسماعيل رفته بود . و آن وقت که اسماعيل و مادرش را در آنجا اسکان داد و به سرزمين فلسطين برگشت ، و براي نوبت دوم به ديدن آنها رفت ديد که قوم جرهم دور فرزندش را گرفته و به وي روي آوردهاند ، در اين موقع از خداي تعالي خواسته است که اين محل را شهري امن قرار دهد - چون شهر نبود - و مؤمنين از اهلش را از ثمرات روزي فرمايد . و آن وقت که سرزمين مزبور را به صورت شهري ديده از خداي خواسته است که اين شهر را محل امني قرار دهد . يکي از مؤيدات احتمال مذکور اختلافات ديگري است که در اين دو آيه به چشم ميخورد . در آيه بقره براي اهل شهر دعا کرده و برخورداري از ثمرات را خواسته است ، ولي در آيات مورد بحث برخورداري ثمرات به اضافه چند چيز ديگر را تنها براي ذريه خود خواسته است . و بنا بر اين ، ميتوان فهميد که اين آيات که حکايت دعاي ابراهيم (عليهالسلام) است آخرين مطلبي است که قرآن کريم از کلام و دعاي ابراهيم نقل ميکند . و نيز ميتوان جزم کرد بر اينکه ابراهيم (عليهالسلام) اين دعا را بعد از اسکان اسماعيل و هاجر و جمع شدن قبيله جرهم و ساختن خانه کعبه و پديد آمدن شهري به نام مکه به دست ساکنينش در آنجا ، کرده است . و فقره هاي اين آيات همه دليل و مؤيد اين احتمال است . و بنا بر اينکه اين احتمال را نپذيريم و بگوييم هر دو دسته آيات يک حکايت است و ابراهيم يک بار دعا کرده بوده آنوقت بايد بگوييم از جمله رب اجعل ... چيزي حذف شده و تقديرش چنين است : رب اجعل هذا البلد بلدا آمنا - پروردگارا اين شهر را شهر امني قرار ده .
چيزي که هست در يک نقل مشار اليه هذا حذف شده و در نقل ديگر موصوف حذف شده تا کلام کوتاهتر شود . و مقصود از امنيتي که آن جناب درخواست کرده امنيت تشريعي است ، نه تکويني .
و همانطور که در تفسير همين مطلب در سوره بقره گفتيم مقصود اين است که قانوني امنيت اين شهر را تضمين کند ، نه اينکه هر که خواست امنيت آن را بر هم زند - مثلا - دستش بخشکد ، و همين امنيت - بر خلاف آنچه شايد بعضي توهم کرده باشند - نعمت بسيار بزرگي و بلکه از بزرگترين نعمتهايي است که خداوند بر بندگان خود انعام کرده است . چون اگر قدري در همين حکم حرمت و امنيت قانوني که ابراهيم به اذن پروردگارش براي اين شهر تشريع نموده دقت کنيم ، و اعتقادي که مردم در طول چهار هزار سال به قداست اين بيت عتيق داشته و تا امروز هم دارند ارزيابي کنيم ، آن وقت ميفهميم که چه خيرات و برکات ديني و دنيوي نصيب مردم آن و نصيب ساير اهل حق که هواخواه اين شهر و مردم اين شهر بوده و هستند شده است .
اگر به تاريخ هم - که قطعا آنچه را ضبط نکرده بيش از آني است که ضبط نموده - مراجعه کنيم خواهيم ديد که اهل اين شهر از چه بلاهايي که ديگر شهرها ديدهاند مصون ماندهاند ، آن وقت ميفهميم که همين امنيت تشريعي مکه چه نعمت بزرگي بوده که خدا نصيب بندگان خود کرده است .
منظور از دعاي ابراهيم در دور ماندن از پرستش بتها چيست؟ ايا به معناي اجبار است؟
و اجنبني و بني ان نعبد الاصنام رب انهن اضللن کثيرا من الناس ... غفور رحيم .
وقتي گفته ميشود جنبه و يا اجنبه به اين معنا است که آن را دور کرد . و درخواست ابراهيم از خداي تعالي که او را از پرستش بتها دور گرداند ، پناهندگي او است به خداي تعالي از شر گمراه کردني که او به بتها نسبت داده و گفته است : رب انهن اضللن ... . و پر واضح است که اين دور کردن هر جور و هر وقت که باشد بالأخره مستلزم اين است که خداي تعالي در بنده اش به نحوي از انحاء تصرف بکند . چيزي که هست اين تصرف به آن حد نيست که بنده را بي اختيار و مجبور سازد و اختيار را از بنده سلب نمايد ، چون اگر دور کردن به اين حد باشد ديگر چنين دور بودني کمالي نيست که شخصي مثل ابراهيم (عليهالسلام) آن را از خدا مسالت نمايد .
پس برگشت اين دعا در حقيقت به همان معنايي است که قبلا خاطر نشان شده بود که : يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت ... و آن اينکه : هر چه از خيرات چه فعل باشد و چه ترک ، چه امر وجودي باشد چه عدمي ، همه نخست منسوب به خداي تعالي است و پس از آن منسوب به بندهاي از بندگان اوست ، بخلاف شر که چه فعل باشد و چه ترک ، ابتداء منسوب به بنده است ، و اگر هم به خدا نسبت ميدهيم آن شروري را نسبت ميدهيم که خداوند بندهاش را به عنوان مجازات مبتلا به آن کرده باشد - که بيانش مفصل گذشت . پس اجتناب از بتپرستي وقتي عملي ميشود که خداوند به رحمت و عنايتي که نسبت به بنده اي دارد او را از آن اجتناب ) دوري ( داده باشد . و خلاصه ، صفت اجتناب داشتن از بتپرستي صفتي است که بنده بعد از تمليک خداي تعالي مالک آن ميشود ، و مالک بالذات آن تنها خداست . همچنانکه هدايت راه يافتگان نيز از خود ايشان نيست ، بلکه خداوند به ايشان تمليک نموده . خداي تعالي آن را بالذات مالک است و بنده به تمليک خدا مالک آن ميشود ، نه اينکه هدايت خدا چيزي و هدايت بنده چيز ديگري باشد . کوتاهترين و ساده ترين بياني که اين معنا را افاده کند عبارتي است که در کلمات اهل بيت عصمت (عليهمالسلام) آمده که فرموده اند : خداوند بنده خود را موفق به عمل خير و يا ترک عمل زشت ميکند . پس خلاصه کلام اين شد که : منظور از جمله و اجنبني درخواست صنعي است از خدا در ترک بتپرستي ، و به عبارت ديگر از خداي خود درخواست ميکند که او را و فرزندانش را از پرستش بتها نگهداري نموده ، و در صورتي که خود آنان بخواهند به سوي حق هدايتشان کند ، و اگر از او خواستند تا دين حق را افاضهشان فرمايد افاضهشان بفرمايد ، نه اينکه ايشان را حفظ بکند ، چه اينکه خودشان خواهان اين حفظ باشند و يا نباشند ، و دين حق را افاضهشان بکند ، چه اينکه خود آنان خواهان آن باشند و يا نباشند - اين است معناي دعاي آن جناب . و از آن فهميده ميشود که نتيجه دعا براي بعضي از کساني است که جهت ايشان دعا شده هر چند که لفظ دعا عمومي است ، و ليکن تنها در باره کساني مستجاب ميشود که خود آنان استعداد و خواهندگي داشته باشند ، و اما معاندين و مستکبريني که از پذيرفتن حق امتناع ميورزند دعا در حق ايشان مستجاب نميشود . و ما به زودي اين معنا را توضيح بيشتري ميدهيم ان شاء الله .
مطلب ديگر اينکه : ابراهيم (عليهالسلام) در اين دعا براي خود و فرزندانش دعا ميکند و ميگويد : و اجنبني و بني ان نعبد الاصنام و معلوم است که کلمه بني تمامي فرزنداني را که از نسل او پديد آيند شامل ميشود ، و آنها عبارتند از دودمان اسماعيل و اسحاق .
کلمه ابن در لغت عرب همانطور که بر فرزند بلا فصل اطلاق ميشود ، بر فرزندان پشتهاي بعدي نيز اطلاق ميشود ، همچنانکه قرآن کريم ابراهيم را پدر مردم عرب و يهود زمان رسول خدا )صلياللهعليهوآلهوسلّم( خوانده و فرموده است : ملة ابيکم ابراهيم . و اطلاق بني اسرائيل ) فرزندان يعقوب ( هم بر يهوديان عصر نزول قرآن - که بسيار است و شايد در چهل و چند جاي قرآن اطلاق شده باشد - از همين باب است . پس ابراهيم (عليهالسلام) در اين آيه دوري از بتپرستي را براي خودش و براي فرزندانش به آن معنا که گذشت مسالت ميدارد . و اگر در تفريع خود تعبير تبعني را آورد ، با اينکه اتباع به معناي پيروي در راه است ، و همچنين کلمه اضلال را بکار برد که آن هم اشاره به راه دارد بدين منظور است که بفهماند مقصود از اتباع صرف پيروي در عقيده و اعتقاد به توحيد نيست ، بلکه در راه او سير کردن و سلوک طريقه او که اساسش اعتقاد به وحدانيت خداي سبحان است ، و خود را به دامن خداي تعالي انداختن و در معرض او قرار دادن است تا او وي را از پرستش بتها دور بدارد .
مؤيد اين مطلب جمله و من عصاني است که در مقابل جمله فمن تبعني قرارش داده ، چون در جمله مذکور عصيان را به خودش نسبت داده ، نه به خدا ، و نگفته است و من کفر بک - و هر که به خدائي تو معتقد نباشد ، و نيز نگفته و من عصاک - و هر که تو را عصيان کند ، همچنانکه در جمله اول هم نگفت : فمن آمن بک - هر که به تو ايمان آورد ، و يا فمن اطاعک - هر که تو را اطاعت کند ، و يا فمن اتقاک - هر کس که از تو بپرهيزد ، و امثال آن .
پس معلوم ميشود که مقصود از پيروي او ، پيروي از دين و دستورات شرع او است - چه دستورات مربوط به اعتقادات و چه مربوط به اعمال - همچنانکه مقصود از عصيان او ، ترک سيره و شريعت و دستورات اعتقادي و عملي اوست . کانه خواسته است بگويد : هر که در عمل به شريعت من و مشي بر طبق سيره من ، مرا پيروي کند او به من ملحق است و به منزله فرزندان من خواهد بود ، و من اي خدا از تو مسالت ميدارم مرا و ايشان را از اينکه بت بپرستيم دور بدار ، و هر که مرا در عمل به شريعتم نافرماني کند و يا در بعضي از آنها عصيان بورزد ، چه از فرزندانم باشد و چه غير ايشان ، خدايا او را به من ملحق مفرما ، و من از تو درخواست نميکنم که او را هم از شرک دور بداري ، بلکه او را به رحمت و مغفرت خودت ميسپارم . از اين بيان چند نکته معلوم ميشود : يکي اينکه جمله فمن تبعني فانه مني و من عصاني فانک غفور رحيم تفسير جمله قبلي است که عرض ميکرد و اجنبني و بني ان نعبد الاصنام . به اين معنا که مراد از فرزندان را که در آيه قبل بود توسعه و تخصيص ميدهد .
فرزندان خود را به عموم پيروانش تفسير نموده ، و فرزندان واقعي خود را به همان پيروان تخصيص زده و عاصيان ايشان را از فرزندي خود خارج ميکند . و کوتاه سخن ، ابراهيم (عليهالسلام) پيروان بعدي خود را به خود ملحق ميسازد و عاصيان را هر چند که از فرزندان واقعيش باشند به مغفرت و رحمت خدا ميسپارد . قرآن کريم هم اين معنا را در جاي ديگر گوشزد کرده و ميفرمايد : ان اولي الناس بابراهيم للذين اتبعوه و هذا النبي و الذين آمنوا ... . اين توسعه و تضييق ، و تعميم و تخصيص ، از ابراهيم خليل (عليهالسلام) نظير مطلبي است که از مجموع گفتههاي او و پروردگارش - بنا به حکايت قرآن کريم - استفاده ميشود که در سوره بقره عرض ميکند : و ارزق اهله من الثمرات من آمن منهم بالله و اليوم الآخر قال و من کفر فامتعه قليلا ثم اضطره الي عذاب النار و بئس المصير ، چون در اين آيه نخست رزق را براي اهل مکه مسالت ميدارد و سپس همين مسالت خود را به مؤمنين ايشان اختصاص ميدهد ، و خداي تعالي در پاسخش همان درخواست را تعميم داده تا شامل کفار هم بشود . نکته دومي که ممکن است از کلام ابراهيم (عليهالسلام) استفاده شود اين است که در باره پيروانش عرض کرد از من است و اما نسبت به آنها که عصيانش کنند سکوت کرد ، و اين خود ظهور دارد در اينکه خواسته است همه پيروانش را که تا آخر دهر بيايند پسر خوانده خود کند ، و همه آنهايي را که نافرمانيش کنند بيگانه معرفي نمايد ، هر چند که از صلب خودش باشند . گو اينکه اين احتمال هم هست که خواسته است متابعين خود را پسر خوانده خود معرفي نمايد و نسبت به عاصيان خود سکوت کرده چون سکوت دلالت صريحي بر نفي ندارد . سوم اينکه هر چند به طور صريح براي عاصيان خود طلب مغفرت و رحمت نکرد ، و تنها در جمله و من عصاني فانک غفور رحيم ايشان را در معرض مغفرت خداي قرار داد ، و ليکن کلامش بدون اشاره به اين جهت نيست که رحمت الهي را جهت ايشان هم خواسته است . آري ، درست است که سيره و طريقه او آدمي را براي رحمت الهي و محفوظ ماندن از پرستش بتها آماده ميسازد ليکن چنان هم نيست که هر کس طريقه او را پيش گيرد معصوم و هر کس آن را ترک گويد به کلي از رحمتش مايوس شود ، چون اين مقدار از گناه مانع شمول رحمت حق نميشود ، هر چند که مقتضي آن هم نيست .
و اگر خانه را به خدا نسبت داده از اين باب است که خانه مزبور براي منظوري ساخته شده که جز براي خدا صلاحيت ندارد ، و آن عبادت است . و مقصود از محرم بودن آن ، همان حرمتي است که خداوند براي خانه تشريع نموده .
و اينکه گفته است : ربنا ليقيموا الصلوة غرض خود را از اسکان اسماعيل و مادرش بيان ميدارد که به انضمام جمله قبليش : بواد غير ذي زرع ، و جملهاي که دنبال آن آورد و گفت : فاجعل افئدة من الناس تهوي اليهم و ارزقهم من الثمرات اين معنا را افاده ميکند که اگر در ميان نقاط مختلف زمين نقطهاي غير قابل کشت و خالي از امتعه زندگي - يعني آب گوارا و روييدنيهاي سبز و خرم و درختان زيبا و هواي معتدل و خالي از مردم - را اختيار کرد ، براي اين بوده که ذريهاش در عبادت خدا خالص باشند و امور دنيوي دلهايشان را مشغول نسازد .
فاجعل افئدة من الناس تهوي اليهم ... - کلمه هوي - به ضم هاء - به معناي سقوط است ، و آيه تهوي اليهم به معناي اين است که دلهاي مردم متمايل به سوي ذريه او شود بطوري که وطنهاي خود را رها نموده بيايند و پيرامون آنها منزل گزينند ، و يا حداقل به زيارت خانه بيايند ، و قهرا با ايشان هم انس بگيرند .
ربنا اغفر لي و لوالدي و للمؤمنين يوم يقوم الحساب . ابراهيم (عليهالسلام) با اين جمله دعاي خود را ختم نموده است . و همانطور که قبلا هم گفتيم اين آخرين دعايي است که وي کرده ، و قرآن کريم از او نقل نموده است . و اين دعا شبيه به آخرين دعايي است که قرآن از حضرت نوح (عليهالسلام) نقل نموده که گفته است : رب اغفر لي و لوالدي و لمن دخل بيتي مؤمنا و للمؤمنين و المؤمنات . اين آيه دلالت دارد بر اينکه ابراهيم فرزند آزر مشرک نبوده ، زيرا در اين آيه براي پدرش طلب مغفرت کرده است ، در حالي که خودش سنين آخر عمر را ميگذرانده ، و در اوائل عمر بعد از وعدهاي که به آزر داده از وي بيزاري جسته است . در اول به وي گفته : سلام عليک ساستغفر لک ربي و نيز گفته است : و اغفر لابي انه کان من الضالين و سپس از او بيزاري جسته است ، که قرآن کريم چنين حکايت ميکند : و ما کان استغفار ابراهيم لابيه الا عن موعدة وعدها اياه فلما تبين له انه عدو لله تبرء منه که تفصيل داستان آنجناب در سوره انعام در جلد هفتم اين کتاب گذشت . و از جمله لطائف که در دعاي آن حضرت به چشم ميخورد ، اختلاف تعبير در نداء است که يکجا رب آمده و جاي ديگر ربنا . در اولي بخاطر آن موهبتهايي که خداوند فقط به او ارزاني داشته است - از قبيل سبقت در اسلام و امامت - او را به خود نسبت داده . و در دومي پروردگار را به خودش و ديگران نسبت داده ، بخاطر آن نعمتهايي که خداوند هم به او و هم به غير او ارزاني داشته است .
تفسير الميزانویرایش بوسیله کاربر 1400/11/09 02:37:45 ب.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,985
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه تدبر و تفسير سوره ابراهيم: تهديد و انذار از دو عذاب دنيوي و اخروي؟
مجازات ظالمان به چه زماني موكول شده است؟ دنيا يا قيامت؟
وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّمَا يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الْأَبْصَارُ ﴿۴۲﴾
و خدا را از آنچه ستمکاران انجام می دهند، بی خبر مپندار؛ مسلماً [کیفر] آنان را برای روزی که چشم ها در آن خیره می شود، به تأخیر می اندازد.
مُهْطِعِينَ مُقْنِعِي رُءُوسِهِمْ لَا يَرْتَدُّ إِلَيْهِمْ طَرْفُهُمْ وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ ﴿۴۳﴾
ـ [درآن روز] شتابان وسر به هوا [درحالي كه از وحشت] پلك چشمشان به هم نميآيد و دلهایشان [از هول و هراس] فرو ريخته است[در عالم محشر گرد مي آيند].
و معناي اينکه فرمود : لا يرتد اليهم طرفهم اين است که از شدت هول و ترس از آنچه ميبينند قادر نيستند چشم خود را بگردانند . و معناي افئدتهم هواء اين است که از شدت و وحشت قيامت دلهايشان از تعقل و تدبير خالي ميشود . و يا به کلي عقلشان را زايل ميسازد . و معناي آيه اينست که : تو از اينکه ميبيني ستمکاران غرق در عيش و هوسراني و سرگرم فساد انگيختن در زمينند مپندار که خدا از آنچه ميکنند غافل است ، بلکه ايشان را مهلت داده و عذابشان را تاخير انداخته براي فرا رسيدن روزي که چشمها در حدقه از حرکت باز ميايستد ، در حالي که همينها گردن ميکشند و چشمها خيره ميکنند و دلهايشان دهشت زده ميشود و از شدت موقف ، حيله و تدبير را از ياد ميبرند . اين آيه براي ستمکاران انذار و براي ديگران جنبه تسليت را دارد .
تفسير الميزان_
46- «مُهْطِعِينَ» از ريشة «هطع»، با شتاب از بيم يا بيزاري به سوي مقصدي روان شدن است. اين كلمه در آيه 8 قمر (54:8) [خُشَّعًا أَبْصَارُهُمْ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ كَأَنَّهُمْ جَرَادٌ مُنْتَشِرٌ مُهْطِعِينَ إِلَى الدَّاعِ يَقُولُ الْكَافِرُونَ هَذَا يَوْمٌ عَسِرٌ] و آية 36 معارج (70:36) [فَمَالِ الَّذِينَ كَفَرُوا قِبَلَكَ مُهْطِعِينَ عَنِ الْيَمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ عِزِينَ] نيز آمده است. «مقنعي» از «قنع»، به گفته اهل لغت، كسي است كه سر خود را از ترس به بالا گرفته و به خطر خيره شده است. در طبيعت دنيائي نيز گونههاي متعددي به خصوص ازپروانهها، ماهيها، خرچنگها و لاك پشتهاي دريائي در فيلمها ميبينيم كه وقتي در ساحل يا دريا سر از تخم در ميآورند، در ابعاد عظيم غير قابل شمارشي به سوي مقصدي كه غريزه مرموزشان حكم ميكند روان ميشوند. رستاخيز انسان نيز از اين جهت شباهتهائي با تجديد نسل برخي حيوانات دارد. اما در مقياسي ديگر. نگاه كنيد:
معارج 43 (70:43) و 44- وَاسْتَمِعْ يَوْمَ يُنَادِ الْمُنَادِ مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ يَوْمَ يَسْمَعُونَ الصَّيْحَهَ بِالْحَقِّ ذَلِكَ يَوْمُ الْخُرُوجِ إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي وَنُمِيتُ وَإِلَيْنَا الْمَصِيرُ يَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِرَاعًا ذَلِكَ حَشْرٌ عَلَيْنَا يَسِيرٌ.
ق 44 (50:44) - يَوْمَ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ سِرَاعًا كَأَنَّهُمْ إِلَى نُصُبٍ يُوفِضُونَ خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّهٌ ذَلِكَ الْيَوْمُ الَّذِي كَانُوا يُوعَدُونَ
47- اين تصاوير مجسّمكنندة وضعيت انساني است كه در برابر خطري مافوق تصور، آنچنان خيره شده كه پلك هم نميزند و قلبش به تمامه فرو ريخته است. پناه بر ربّ غفور از آثار عذابآور اعمال.
تفسير بازرگان
وَأَنْذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأْتِيهِمُ الْعَذَابُ فَيَقُولُ الَّذِينَ ظَلَمُوا رَبَّنَا أَخِّرْنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ نُجِبْ دَعْوَتَكَ وَنَتَّبِعِ الرُّسُلَ أَوَلَمْ تَكُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ مَا لَكُمْ مِنْ زَوَالٍ ﴿۴۴﴾ و مردم را از روزی که عذاب به سویشان می آید، هشدار ده. پس کسانی که ستم ورزیده اند، می گویند: پروردگارا! ما را تا [سرآمدی نزدیک؟ و] مدتی کوتاه مهلت ده تا دعوتت را اجابت کنیم، و از پیامبرانت پیروی نماییم. [ولی به آنان گویند:] شما نبودید که پیش از این سوگند یاد می کردید که هرگز برای شما زوال و فنایی نیست؟!
و انذر الناس يوم ياتيهم العذاب ... اين آيه انذار بعد از انذار است که البته ميان اين دو انذار از دو جهت تفاوت است : جهت اول اينکه انذار در دو آيه قبلي انذار به عذابي است که خداوند براي روز قيامت آماده کرده است ، و اما انذار در اين آيه و ما بعد آن ، انذار به عذاب استيصال دنيوي است ، و از شواهدي که بر اين معنا دلالت دارد جمله فيقول الذين ظلموا ربنا اخرنا الي اجل قريب ... است . و از همينجا روشن ميشود اينکه بعضي گفته اند منظور از اين روز ، روز قيامت است وجهي ندارد . و همچنين اينکه بعضي ديگر گفته اند منظور از آن ، روز مرگ است .
جهت دوم اينکه انذار اول انذار به عذاب قطعي است که هيچ قدرتي آن را از ستمکاران و حتي از يک فرد ستمکار بر نميگرداند ، بخلاف انذار دومي که هر چند از امت ستمکار بر نميگردد ولي از يک فرد قابل برگشت است ، و لذا ميبينيم که خداي تعالي در انذار اولي تعبير به و انذر الناس کرده ، و در دومي فرموده فيقول الذين ظلموا ، و نفرموده فيقولون . و اين خود شاهد بر اين است که افرادي از عذاب دومي که همان عذاب استيصال است استثناء ميشوند . آري ، مؤمنين هيچوقت به چنين عذابي که به کلي منقرضشان کند مبتلا نميگردند ، و اين عذاب مخصوص امتها است که بخاطر ظلمشان بدان دچار ميگردند ، نه تمام افراد امت ، و لذا ميبينيم خداي تعالي ميفرمايد : ثم ننجي رسلنا و الذين آمنوا کذلک حقا علينا ننج المؤمنين . و کوتاه سخن ، جمله و انذر الناس يوم ياتيهم العذاب انذار مردم به عذاب استيصال است که نسل ستمکاران را قطع ميکند . و در تفسير سوره يونس و غير آن اين معنا گذشت که خداي تعالي در امتهاي گذشته و حتي در امت محمدي اين قضاء را رانده که در صورت ارتکاب کفر و ستم دچار انقراضشان ميکند ، و اين مطلب را بارها در کلام مجيدش تکرار نموده است . و روزي که چنين عذابهايي بيايد روزيست که زمين را از آلودگي و پليدي شرک و ظلم پاک ميکند ، و ديگر به غير از خدا کسي در روي زمين عبادت نميشود ، زيرا دعوت ، دعوت عمومي است ، و مقصود از امت هم تمامي ساکنين عالمند . و وقتي به وسيله عذاب انقراض ، شرک ريشه کن شود ديگر جز مؤمنين کسي باقي نميماند ، آنوقت است که دين هر چه باشد خالص براي خدا ميشود ، همچنانکه فرموده : و لقد کتبنا في الزبور من بعد الذکر ان الأرض يرثها عبادي الصالحون .
تفسير الميزان
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,985
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه تدبر و فهم سوره ابراهيم: نكات تفسيري انتهاي سوره ابراهيم
فَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ ابراهیم:47
پس هرگز مپندار كه خدا با رسولانش خُلف وعده كند، مسلماً خدا [در مقابله با نقشهها و نيرنگهاي كافران] شكست ناپذير و منتقم [=دفع كننده با عقوبت] است.
روحیه دادن به پیامبر(ص) و مسلمانان
سراسر مطالب این پاراگراف پر از مطالبی است که بطور کنایهای به پیامبر(ص) و مسلمانان روحیه میدهد و اگر بخواهیم شرح دهیم طولانی خواهد شد، اما همین مقدار اشاره کافی است که بگوئیم: در این پاراگراف به مسلمانانِ تحت فشار و آزارِ آن روزها دلداری داده میشود، و این دلداری از طریق تأکید و القای این نکته است که خداوند از حال شما آگاه است، و تأکید مذکور، در آیههای 42 و 47 به واضحترین شکل پیداست. در مرحله اول (آیات 42 تا 46) آنها را به قیامت ارجاع میدهد که کافران در قبال این آزار و ناراحتیی که برشما روا میدارند عذاب اخروی را خواهند داشت. در مرحله دوم (آیه 47) آنها را به پیروزی زمینی در این جهان نیز مژده میدهد (اما باز هم به آخرت توجه میدهد و پیگیر آیات قبل میشود و با این بیان تلویحاً به مؤمنان آن روزها این مطلب را القاء میفرماید که دلتان را بیشتر به آخرت خوش کنید تا به این جهان)
از آیه های 42 و 47 چنین فهمیده میشود که آنحضرت در درون ضمیر خویش این فکر را میکرده که چرا اینک که حجت بر همگان تمام شده، ولی سران و فعالان کفر کماکان دارند رفتار مالوف خویش را پی میگیرند، چرا خداوند این خیره سریِ آنان را بی پاسخ میگذارد؟
خداوند دغدغه خاطر آنحضرت را چنین پاسخ میدهد که متوجه باش که روش خداوند در باره تو و امت تو با روش او در باره انبیاء سلف و امت هایشان فرق میکند، و در باره تو و امتت کمتر به واکنش های اعجازی خواهد پرداخت و بیشتر به روش های انسانی و نتیجه بخش کردنِ تعالیمت از طریق بذل صبر و حوصله از سوی تو و پیروانت نظر دارد. لذا، ای پیامبر! تو نیز به هشدار بیشتر در باره قیامت بپرداز.
ابراهیم:48 يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَبَرَزُوا لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ
روزي كه اين زمين [با همه دوامي كه بر آن ميپنداريد] به زميني ديگر تبديل شود 54 و آسمانها نيز [متحول و دگرگون گردند] و همگان در پيشگاه [خداوند] يگانة چيره بر همه چيز، [از نهانگاههاي خود در ذرات زمين] آشكار گردند.
قیامت در کجا اتفاق خواهد افتاد؟؟ ايا زمين كلا نابود ميشود؟ منظور از تبديل زمين چيست؟
در آیه 48 یکی از صفات جدید قیامت را باز میگوید: آیا این کره زمین بکلی از بین میرود و وقوع قیامت در جای دیگری اتفاق میافتد؟ و «محل حضور بشر در آنجا» را زمین قلمداد کرده؟ یا اینکه همین زمین فعلی تغییراتی چنان عمیق میکند که دیگر بکلی از این حالت فعلی قابل بازشناسی نیست؟ با توجه به آیات سوره انشقاق و آیات دیگری که تاکنون در مجموعه «مرحله سوم» دیدهایم شق دوم را ترجیح میدهیم.
تفسير مرحوم گنجه اي
آيه 48 ـ "غَيرَ الارض" د راين آيه مانند سماوات به معناى تغيير كلى نيست كه زمين و آسمانهاى ديگرى پديد آيد بلكه اين مغايرت ـ و نه تبديلـ به معناى دگرگون شدن اينهاست كه كل كائنات در قيامت نخستين كه قيامت انفجارى است دگرگون شوند و سپس بر حسب آياتى ديگر، آسمان ها و زمينى نوين پديد آيد و كل مكلفان از نو زنده شوند.
تفسير فرقان
در تبديل زمين به غير ان تفاسير اختلاف دارند و منشا اين اختلاف در تفسير تبديل ، اختلاف رواياتي است که در تفسير اين آيه آمده است . و اختلاف روايات در صورتي که معتبر باشند ، خود بهترين شاهد است بر اينکه ظاهر آيه شريفه مقصود نيست ، و اين روايات به عنوان مثل آمده است .
دقت کافي در آياتي که پيرامون تبديل آسمانها و زمين بحث ميکند اين معنا را ميرساند که اين مساله در عظمت به مثابه اي نيست که در تصور بگنجد ، و هر چه در آن باره فکر کنيم - مثلا تصور کنيم زمين نقره و آسمان طلا ميشود و يا بلنديها و پستيهاي زمين يکسان گردد و يا کره زمين يک پارچه نان پخته گردد باز آنچه را که هست تصور نکردهايم .
تفسير الميزان
ابراهیم:51
لِيَجْزِيَ اللَّهُ كُلَّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ
تا خدا هركس را به تناسب دستاوردش جزا دهد، بيترديد خدا سريع الحساب است. ______________
- در قرآن جمعاً 8 بار از «سريع الحساب» و 2 بار از «سريع العقاب» بودن خدا، عمدتاً در ارتباط با حکم او و جزای مکتسبات بندگان، ياد کرده است. برخی چنين پنداشتهاند که تجلی اين صفت در روز داوری است و خدا با وجود کثرت بندگان در نسلهای مختلف، در يک لحظه به حسابهای ريز و درشت و نيک و بد همه بندگان رسيدگی میکند و برخلاف حسابرسیهای دنيائی، تراکم امور، کار او را کند نمیسازد. اما به نظر میرسد اين صفت جاری و دائمی بوده و اختصاصی به قيامت نداشته باشد. يعنی هر کردار و رفتار آدمی، بلافاصله ثبت و ضبط میشود و نيازی به حسابرسیهای بعدی همچون امور دنيائی نيست.
تفسير بازرگان
آيه شريفه نخست جزاي اعمال را در روز جزاء بيان نموده و سپس انتقام اخروي خدا را معنا ميکند و ميفهماند که انتقام او از قبيل شکنجه دادن مجرم بخاطر رضايت خاطر نيست ، بلکه از باب به ثمر رساندن کشته اعمال است . و به عبارت ديگر از باب رساندن هر کسي به عمل خويش است . و اگر اين معنا را با جمله ان الله سريع الحساب تعليل نموده ، براي اشاره به اين نکته است که پاداش مذکور بدون فاصله و مهلت انجام ميشود ، چيزي که هست ظرف ظهور و تحققش آن روز است . و يا خواسته است بفهماند که حکم جزاء و نوشتن آن سريع و دوش به دوش عمل است الا آنکه ظهور و تحقق جزاء در قيامت واقع ميشود .
، آيات آخر سوره با آيات اول آن مرتبط و متطابق ميشوند .
در اول سوره فرمود : کتاب انزلناه اليک لتخرج الناس من الظلمات الي النور باذن ربهم الي صراط العزيز الحميد - کتابي است که بر تو نازل کرديم تا مردم را به اذن پروردگارشان از ظلمتها به سوي نور ، به سوي راه خداي عزيز و حميد بيرون آري و ما در ذيل آن گفتيم که مدلول آن مامور شدن رسول خدا )ص( به دعوت و تبليغ به سوي راه خداست بعنوان اينکه خدا پروردگار عزيز و حميد ايشان است ، و بدين وسيله مردم را از ظلمتها به سوي نور بيرون ميآورد .
حال اگر پذيرفتند و ايمان آوردند ، از ظلمتهاي کفر به سوي ايمان بيرون شدهاند ، و اگر نپذيرفتند انذارشان کند ، و بر توحيد حق تعالي واقفشان سازد و جهلشان را مبدل به علم نمايد که اين خود نيز نوعي بيرون کردن از ظلمت به نور است ، و لو اينکه به ضرر آنها تمام ميشود ) چون انکار دعوت يک پيغمبر از روي جهل با انکار از روي علم و عمد يکسان نيست ( ولي در هر دو حال دعوت پيغمبر انذار مردم است . چيزي که هست نسبت به عموم انذار و اعلام وحدانيت خداست ، و بس ، ولي نسبت به خصوص مؤمنين تذکر هم هست .
تفسير الميزانویرایش بوسیله کاربر 1400/11/20 08:21:36 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,985
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه تدبر و تفسير سوره ابراهيم روزهای خدا «روزهای خدا» در آیه 5 یعنی روزهایی که «نعمتهای خدا» در آن روزها قویتر، غلیظتر، و آشکارتر ظاهر میشود.
سربریدن پسران و زنده گذاشتن «زنان» توضیح سر بریدن پسران و زنده گذاردن زنان در آیه 6 این است که چون در مقابل پسران ، نفرموده «دختران» و فرموده «زنان» و در مقابل سر بریدن پسران نفرموده ، دختران را به حال خود رها میکردند بلکه فرموده «زنانتان را زنده میخواستند» یعنی اینکه دستگاه فرعونی یک سیستم نظارتی قوی روی بنیاسرائیل داشته و راجع به دختران کاری میکرده که آنها نه تنها کشته نشوند ، بلکه بزرگ شوند و تربیت شوند و به مرحله «زنانگی» هم برسند . و این موضوع مربوط به یکی دو سال نمیشده ، بلکه یک روش جا افتاده بوده که مدتهای طولانی اجرا میشده است و اینطور هم نبوده که «همه پسران» را سر ببرند زیرا نسل آنها منقرض میشده و نمیتوانستند به «زنان» آنها برسند . از مطلب فوق فهمیده میشود که فرعونیان «زنان» بنیاسرائیل را مورد استفاده قرار میدادند (مثلاً خدمت در قصرهایشان یا استفاده جنسی و غیره) اما کسانی که به این روش ظالمانه اعتراض میکردند کشف و شناسایی و به روش سر بریدن ، کشته میشدند . چرا بنیاسرائیل رضایت میدادند «زنان»شان مورد استفاده فرعونیان قرار گرفته اما «پسران»شان سر بریده شوند؟ واضح است آنها تدریجاً قومی بیغیرت شده بودند که به چنین بلایی دچار شدند و اگر از ابتدا از کیان خانواده خویش دفاع میکردند به چنین خفت و خواریی دچار نمیشدند.
رابطه پیامبران با قوم خویش در سه مرحله لطفا توجه داشته باشید که مطلب این پاراگراف راجع به فاز نهایی عمر اقوام و تمدن ها است ، مثلا در مورد قوم نوح مربوط به فاز نهائی عمر تمدن قوم نوح است و حتما توجه دارید که نوح 950 سال در میان قوم خویش زندگی کرد و داستانهای مربوط به کشتی و طوفان و غیره مربوط به فاز آخر تمدن آنها است و مطلب این پاراگراف هم نوعی از «فلسفه تاریخ» و مربوط به آخر عمر تمدن ها است ، بطوریکه تمدن شان در حال فروپاشی بوده و قابل نجات نبوده مگر اینکه کلا روش زندگی شان را تغییر اساسی دهند. با این پیش زمینه دعوت انبیاء و واکنش قوم در مقابل آنها در سه مرحله قابل بررسی است : مرحله اول انکار و تکذیب بطور کلی در این مرحله قوم مربوطه میگوید اساسا با کل تعالیمت مخالفیم (انا کفرنا بما ارسلتم به – آیه 9) پیامبران در جواب پیام و ماموریت خویش را تحلیل میکردند و میگفتند آیا در باره خداوند که آفرینشگر آسمانها و زمین است شک دارید؟(ا فی الله شک؟ - آیه 10) (خوب ، معلوم است که در این مورد ش کی ندارید و نداشتند) یا اینکه در این باره شک دارید که خداوند میخواهد به شما لطفی کند و موانع رشدتان را بردارد شکی دارید؟ (لیغفرلکم من ذنوبکم – آیه 10) (خوب ، معلوم است که در این مورد نیز شکی ندارید) یا اینکه در این باره شک دارید که این وضع فعلی تان قابل دوام نیست و باید اصلاح اساسی در آن صورت گیرد تا اساسا این تمدن تان ادامه حیات دهد (یوخرکم الی اجل مسمی – آیه 10) مرحله دوم بهانه گیری و مطرح کردن موضوعات خارج از موضوع قوم ها در جواب این سوال ها در می ماندند و برای خروج از بن بست به بهانه گیری می پرداختند که شما هم بشری مانند ما هستید (ان انتم بشر مثلنا – آیه 10) و اینکه میخواهید ما را از آنچه به آن عادت کرده ایم باز دارید (تریدون ان تصدونا عما کان یعبد آباونا – آیه 10) و اینکه اگر راست میگوئید باید معجزه ای بیاورید – فاتونا بسلطان مبین – آیه 10) پیامبران جواب میدادند درست است که ماهم بشریم ، اما مورد لطف قرار گرفتیم و بما وحی میشود (آیه 11) و معجزه آوردن هم به اختیار ما نیست (آیه 11) مرحله سوم تصمیم به برخورد فیزیکی و حذف مخالفان پیامبران که از لحاط منطق و استدلال کم می آوردند زبان به تهدید و اجبار باز میکردند (آیه 13) که با این نوع برخورد به پایان کار خویش و هلاکت و انقراض میرسیدند . والبته عذاب آخرتشان سرجای خویش هست.
هم مستکبران و هم ضعیفان مقصرند مسئولیت مستکبران این است که فرهنگ شهروند درجه 1 و درجه 2 را ابداع کردند و آن را تبلیغ کردند و دین را طوری تفسیر کردند که آن را توجیه کند و سپس از نتایج آن که استثمار انسانی باشد بهره بردند. مسئولیت ضعیفان هم این بود که این فرهنگ را پذیرفتند ، و البته این پذیرش تدریجی بود و در اوائل کاملا قابل احتراز بود و میتوانستند در همان اوائل این فرایند با آن مقابله کنند. (پیام این قسمت هم این است که ای مردم عادی ! به خدا توکل کنید و زیر پرچم پیامبرش بروید و خود را از این رابطه نادرست و ناحق آزاد کنید)
عقاید صحیح «ریشه» های انسان میباشند تمثیل بسیار زیبای آیات 24تا27 اینطور مفهوم است که مؤمن چون در حقایق اساسی ریشه دارد بالنده است و کافر علیرغم جثه بزرگش چون در حقایق اساسی ریشه ندارد بجائی بند نیست و هر لحظه امکان نابودیش هست. «قول ثابتِ» آیه 27 همان اعتقادات صحیح است که بوسیله آن در دنیا تثبیت میشود که این ثبات او را به آخرت هم میرساند. در مثال مذکور اینطور مطرح شده که انسانِ دارایِ اعتقاد صحیح با این جهان «همخوان» است ، و بقیه بیگانه اند .
فلسفه تاریخ از منظری دیگر خیلی آشکار است که «الذین» به سرانِ جوامع اشاره دارد و «جعلوا» به فرایند تغییر دادن قوانین که تقریبا در همه جوامع رخ میدهد اشاره میکند و «تمتعوا» به انگیزه آنان . بنا براین آیات 28 تا 30 دارد به یکی از جنبه های «فلسفه تاریخ» اشاره میکند که طی یکی از شایع ترین مورد های آن ، برخی از سرانِ جوامع بشری (الذین)، با انگیزهء « به سوی خویش کِشیِ مواهبِ عمومی»، (تمتعوا) در دینِ متبوعِ جامعه، دستکاری مینمایند (جعلوا لله اندادا) و نتیجه کارشان هم دو چیز است: مسیر زندگی صحیح مردم را به مسیر غلط می اندازند (یضلوا عن سبیل الله) و مردم جامعه خویش را بدبخت میکنند (احلوا قومهم دار البوار) و راه برون رفت از این جریان هم آیه 31 است.
تردد بین «ربّ»ی و «ربّ»نا در آیه های 35و36 خداوند را ربّ خطاب میکند و در آیه های 37 و 38 ربّنا و در آیه های 39 و 40ربّ، و در آیه 41 ربّنا. چرا؟ اگر خوب دقت کنید می بینید که آنجا که رب من (ربی) خطاب یا ذکر میکند موضوعاتی را در نظر دارد که به خودش مستقیما ربط دارد، ولی آنجا که رب ما (ربنا) خطاب یا ذکر میکند موضوعاتی را در نظر دارد که علاوه بر خودش به کسانی دیگر نیز مربوط میشود.
مکه در آن زمان بیابان بود به قرینه آیه 37، هنگامی که حضرت ابراهیم(ع) داشت اسمعیل(ع) را که هنوز نوزاد بود (و مادرش را) در مکه بجا میگذاشت آنجا هنوز بیابان بود و لذا اینکه در آیه 35 گفته «این شهر» به این معنی است: «این بیابانی که به زودی شهر خواهد شد» آیا بت گمراه میکند؟ موضوع آیه 36 اشاره به ذهنیتی است که عدهای داشتند و دارند که در جهان غیر از خداوند کسانی و چیزهایی را دارای اثر میدانند و بتها را به عنوان نماد آن کسان یا چیزها میسازند و لذا 6 کلمه اول آیه 36 به این معنی است که «پروردگارا عقیده مشرکانه، عده زیادی از مردم را گمراه کرده»
مرور كل سوره
در پاراگراف 1 میفرماید : رفتار خداوند نسبت به مردم لطفآمیز است اما اگر کفر ورزند ممکن است قهرآمیز گردد ، و اینکه بعضي اقوام گذشته نسبت به پيامبران نافرماني کردند و سعی کردند با آنان مقابله کنند اما مغلوب شدند و در آخرت معذب خواهند بود و اینکه پیامبر ص دلگرم باشد که کارش درست است و مخالفانش در گمراهيند .
در پاراگراف 2 می فرماید : ای کافران ! دائما دارید از بینهایت نعمت های الهی استفاده می کنید ، آیا سزاوار است کفر بورزید؟ ای مردم! در جهنم علاوه بر عذابها بین جهنمیان دعوا و بگومگو ، و در بهشت علاوه بر نعمـتها صلح و صفا حاکم است، و عقاید صحیح ، اصیل و مفید ، و عقاید غلط، بیریشه و بیفایدهاند. ای پیامبر! با اطمینان به ماموریتت برس، اینها درمقابل حق کاری ازپیش نخواهندبرد. کافران را به حال خود رهایشان کن و به ارشاد بیشتر پیروانت بپرداز.
در پاراگراف اخر ضمن یاد آوری راز و نیاز و مناجات و دعاهای ابراهیم(ع) و دغدغه خاطرهای او تلویحا میفرماید ای پیامبر! به جدّت ابراهیم نگاه کن که چگونه درآن شرایط نامساعد نیز ماموریت خویش راکاملا محکم و جدی دنبال کرد، لذا تو نیز از این شرایط که هر چه باشد به آن بدی نیست دلگیر مشو و رسالتت را به محکمی پی بگیر و نگران نباش، و به کافران راجع به آینده محتومشان هشدار بده و بیاد داشته باش که خداوند وعدهاش را عمل میکند و کنترل هم دارد و این مطالب برای عموم مردم، حاوی هشدار و برای اشخاص مستعد خاص، حاوی اندرز است
از تفسير مرحوم جمال گنجه اي
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,985
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه تدبر و فهم سوره براهيم: نكات تفسيري سوره ابراهيم از تفسير فرقان
آيه 3 ـ «يَستَحِبّون» و نه «يُحِبّون» دليل است بر اينكه دوست داشتن زندگى دنيا برمبناى ذاتيت و عقلانيت نيست، بلكه تكلفى نفسانى و شيطانى است كه در نتيجه "وَ يَصُدّون عَن سَبيلِ اللّه" راه خدا را بر خود و ديگران مصدود مى سازند "وَ يَبغُونَها عِوَجاً": و به كجى آن را جويا مى شوند كه به گونه اى وارونه وانمودش كنند و اين خود برخلاف برهان هاى درونى و برونى است.
آيه 4 ـ "بِلِسانِ قومِهِ" مقصود لغت امت رسول نيست، زيرا لغات امت هاى بسيارى از رسالت ها متفاوت است، مانند «اولوالعزم» كه رسالت هايشان جهانى است و درست است كه در ميان آنان مى باشند، ولى مردمانى ديگر كه داراى لغاتى ديگرند نيز امت ايشانند، بنابراين و بر مبناى لفظ «لسان» و نه لغت و همچنين "لِيُبَيّنَ لهم" مقصود از لسان رسالت بيانى است روشنگر كه همگان آنرا دريافت كنند و اصولا بين لغت و لسان به اصطلاح عموم من وجه است، گاه لغت، لغت همان كسانى است كه مورد دعوت هستند ولى چندان برايشان مفهوم نيست و گاه لسان لسانى است مانند لغت قرآن كه هم بهترين لغت و هم روشنترين لسان است و بالاخره "لِسان قومه ليبين لهم" لسان وحيانى، بيانگر و از هر بيانى برتر است. كسانى كه لغتشان همان لغت وحى است، آن را بى واسطه مى فهمند و ديگران به واسطه ترجمانش به خوبى آنرا دريافت مى كنند.
آيه 9 ـ در ضمير «هم» در "فَرُدّوا أيدِيَهُم فى أفواهِهم" احتمالاتى است كه تمامى آنها با مراتبشان مقصودند: 1 ـ در پاسخ بينات فرستادگان ربانى، اين نابكاران دست ها و نيروهاى آن شايستگان را به دهان هاشان برمى گرداندند بدين معنى كه نشانه ها و احكام ربانى آنان را با خشونت به آنها برگشت مى دادند و 2 ـ به عكس اين بزرگواران ايدى و ايادى كفر وضلالت را با بيّناتشان بر سروسامان اين نابكاران بازگشت مى دادند، در اين دو احتمال ضمير غايب «ردّوا» و «هم» در "أيدِيَهُم فى أفواهِهِم" به گونه اى متعاكس است، سومين احتمال اينكه اين بزرگواران بينات ربانى خود را كه ايدى و ايادى رسالتى شان مى باشد، پس از اينكه در اين نابكاران اثر نمى كرد به عنوان "أعرِضْ عَنِ المُشرِكين" به خود بازگشت مى دادند و احتمال مقابلش اينكه اين نابكاران كل نيروهاى خود را كه شايسته پذيرش حق است به جاى آنكه در دريافت حق مصرف كنند به خودشان و هواهاى نفسانيشان برگشت مى دادند كه اين خود معناى شقاِق است يعنى حساب ما با شما رسولان كلا جداست. پاسخ فرستادگان در آيه بعد نمودار است كه آيا در آفريننده آسمانها و زمين بر مبناى فطرت توحيدى شكى وجود دارد؟ نه! تنها فطرت توحيدى براى شما مكلفان نيست بلكه براى كل آفريدگان نيز اين فطرت توحيدى پابرجاست كه "وَ اِنْ مِن شَىء الّا يُسَبِّحُ بِحَمدِهِ وَلكِن لاتَفقَهونَ تَسبيحَهُم" (17:44) و اگر هم از اين فطرت هاى توحيدى چشم پوشى نكنند اينان كه خداى آفريدگار را باور دارند چگونه به سوى برخى از آفريدگان روانند و به خداى آفريدگار هرگز توجهى ندارند.
آيات 13 و 14 ـ اين دو آيه نويدى است مهم نسبت به دولت جهان شمول آخرين توسط حضرت قايم آل محمد(صلى الله عليه وآله) و "الذين كَفَروا" كل كفار تاريخ را در بردارد و نيز «رُسُلِهِم» شامل كل رسولان است كه اين دو نيرو كلا در طول تاريخ تكليف در برابر هم قرار گرفته اند و با صرف نظر از زمانها و مكانهاى گوناگون، سخنان اين دو گروه در برابر هم بيان شده و نتيجه كار نيز در آخر كار محقق شده است، كافران كلا به كل رسولان با هر چه تأكيد مى گفته اند كه شما را از زمينيان برون مى رانيم كه به معناى كشتن آنان يا دربه در كردنشان مى باشد، و بالاخره دعوت شما هرگز نقشى براى ما نخواهد داشت، يا دست كم بايستى در گروه ما و زير سلطه ما بدون هيچ گونه دعوتى قرارگيريد، يا همچون ما كافر شويد، و يا كلا سكوت اختيار نماييد، پاسخ وحيانى اين سخن از جانب خدا دو گونه نفى واثبات بود، نخست "لَنُهْلِكَنَّ الظّالمين" كه كل شما نابكاران را ناچيز خواهيم كرد كه يا در همين زمين تكليف نابودتان مى كنيم و يا اگر هم گروهى از شما ـ مانند برخى از يهوديان و نصرانيان و ديگران برحسب آياتى از قرآن ـ برجاى بمانند، كلا تحت سلطه حكومت جهان شمول ربانى قرار خواهند گرفت چنانكه «أغرَينا» و "ألقَينا بَينَهُمُ العَداوة و البَغضاء الى يومِ القيامة" نشانه برجاى ماندن گروهى از اينان و آنان تا آخرين زمان تكليف است و اين "لَنُهلِكَنَّ الظّالمين" كه هلاكت جمعى و يك جاى ستمكاران را مى نمايد در صورتى است كه آن ظالمان كه داراى محض كفر مى باشند و به تعبير رواياتى "مَن مَحَّضَ الكُفرمحضاً" هستند، مردگانشان در زمان رجعت زنده مى شوند و به ستمگران موجودشان در آن زمان مى پيوندند و يك جا به هلاكت مى رسند و با توجه به اينكه مقصود از اين ظالمان تهديدكنندگان رسالت ها و رسولان اند، هلاكت يهوديان و نصرانيان كه در دولت مهدوى(صلى الله عليه وآله) همچنان پاى برجايند هلاكت كلى نيست بلكه چنانكه اشاره شد غير معاندانشان تحت سلطه حكومت مهدوى(عج) خواهند بود.
اينان كه مورد هلاكت قرار مى گيرند: بعد سلبى اين جريانند، و بعد ايجابى آن "و لَنُسكِنَنَّكُمُ الارض" است كه وعده حتمى است با دو تأكيد ـ چنانكه در نفى هم دو تأكيد بود ـ كه كل رسولان را در همين زمين تكليف اسكان خواهيم داد و بر حسب حديث "مَن مَحَّضَ الايمانَ مَحضاً" اين رسولان ربانى و ساير مؤمنان كه سرچشمه ايمانند رجعت و حكومت خواهند كرد و تفاصيل آن حكومت ها در روايات فريقين به گونه اى متواتر وارد است.
غير از رجعت بالاستعداد يعنى خواهى نخواهى براى محض كفرو ايمان، رجعتى هم بالاستدعاء است كه ميانگين اين دو دسته مؤمنانى با درخواست از حضرت اقدس الهى رجعت خواهند كرد جز آنكه گروهى از مؤمنان طراز اول كه تالى تلو مقام عصمت اند جزو "مَن مَحَّضَ الايمانَ محضاً" خواهند بود چنانكه در آياتى مانند آيه نور تبيين خواهد شد.
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّمَـوَ تِ وَالاَْرْضَ بِالْحَقِّ إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْق جَدِيد _…_19_ آيا نديدى ]: درنيافتى[ كه خدا به راستى آسمان ها و زمين را به حق آفريد؟ اگر بخواهد شما را مى برد و خلق تازه اى (به جايتان) مى آورد. _…_19 اين انسان آخرين كه آفرينش و خلافت او به جاى آن ناانسان هاست در اين آيه مورد تهديد است و اين تهديد تنها هشدارى از براى اين جريان است كه آنان در اثر شرّ زائدالوصفشان كلا منقرض گشتند چنانكه در آيه (2:30) توضيح داده شد و اگر شما هم چنان كنيد منقرض خواهيد شد.
وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلَا تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنْفُسَكُمْ مَا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِمَا أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿۲۲﴾ و شیطان [در قیامت] هنگامی که کار [محاسبه بندگان] پایان یافته [به پیروانش] می گوید: یقیناً خدا [نسبت به برپایی قیامت، حساب بندگان، پاداش و عذاب] به شما وعده حق داد، و من به شما وعده دادم [که آنچه خدا وعده داده، دروغ است، ولی می بینید که وعده خدا تحقّق یافت] و [من] در وعده ام نسبت به شما وفا نکردم، مرا بر شما هیچ غلبه و تسلّطی نبود، فقط شما را دعوت کردم [به دعوتی دروغ و بی پایه] و شما هم [بدون اندیشه و دقت دعوتم را] پذیرفتید، پس سرزنشم نکنید، بلکه خود را سرزنش کنید، نه من فریادرس شمایم، و نه شما فریادرس من، بی تردید من نسبت به شرکورزی شما که در دنیا درباره من داشتید [که اطاعت از من را هم چون اطاعت خدا قرار دادید] بیزار و منکرم؛ یقیناً برای ستمکاران عذابی دردناک است.
اين سخن شيطان اعترافى بر نفى باطل و اثبات حق است كه اكنون در عالم تكليف به پيرامون تكليف از زبان شيطان عليه پيروانش گوشزد مى شود، چنانكه آيات و نشانه هايى ديگر از شيطنت هاى خود شيطان اين مطلب را با بياناتى گوناگون وانمود كرده است كه بالاخره شيطان نه هرگز برهانى دارد و نه هيچ سلطه اى ديگر، برهان و سلطه تنها با ساير مكلفان است كه با ناچيز گرفتن آنها خود را بدون هيچ برهان و سلطه اى تحويل شيطان مى دهند.
"قالَ الشيطان" هم نسبت به پس از مرگ است كه اين ماضى، مضارعى محقق الوقوع است و درثانى نسبت به گذشته هاى كل شيطنت هاست گرچه شيطان به اين حقيقت اعتراف ندارد ولى تمامى خواسته هاى باطلش از نظر فطرت و عقل و وحى نشانگر بطلان اوست، گر چه در جهان تكليف اين حقيقت بر معاندان و ساير مقصران ـ با كوتاهى كردنشان ـ روشن نيست، ولى در برزخ و به ويژه در قيامت شيطان اين جريان را از بلندگوى همگانى به زبانش اعتراف خواهد كرد. "قُضى الأمر" هم برزخ و هم قيامت را در بردارد، جز آنكه برزخش تسلسلى است و قيامتش همگانى و يك جاست. و آيا شيطان در شيطنت هاى عالم تكليف داراى مقام جمع الجمع است كه همگان را در هر زمان و زمينه اى گمراه مى كند؟ پاسخ اين است كه شيطنت هاى بزرگ و محورى مربوط به سرسلسله شياطين و شيطنت هاى فروتر مربوط به ذريه و دودمان شيطان است، پس شيطان هرگز داراى چنان مقامى نيست، و درثانى مقام جمع الجمع شيطانى هم ـ صورت امكانش ـ منزلتى براى شيطان نيست زيرا مقام جمع الجمعى هدايت گران وحيانى معصومان در برابرش مقام جمع الجمعى ضلالت گران شيطانى است و اين «قال» تحمل هر دو معنى را دارد "قضى الأمر" هم به معناى پايان تكليف است زيرا پيش از آن شيطان هرگز چنان سخنى نگفته تا از شيطنتش بكاهد ولى پس از عالم تكليف به ويژه روز رستاخيز چاره اى جز بيان اين حقيقت ندارد. «أشرَكتُمون» ظاهراً همان شرك رسمى است زيرا عذاب اليم نيز براى ظالمان مربوط به مشركان رسمى و يا معاندانى ديگر است كه در زمره مشركان محسوبند.
رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَمَنْ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿۳۶﴾ پروردگارا! آن [بت] ها بسیاری از مردم را گمراه کردند، پس هر کسی از من [که یکتاپرست و حق گرایم] پیروی کند، یقیناً از من است، و هر کس از من نافرمانی کند [شایسته شدنش برای آمرزش و رحمت بسته به عنایت توست] زیرا تو بسیار آمرزنده و مهربانی.
آيه 36 ـ «أضْلَلْنَ»كه به معناى گمراه كردن بتها نسبت به بت پرستان است بدين معنى نيست كه اين بتان همچون طاغوتان مردمان را به سوى خود دعوت كرده اند، بلكه ناخودآگاه برحسب جهالت اينان موجب گمراهيشان شده اند.
آيه 40 ـ "اجعلنى مقيم الصلوة" در دعاى ابراهيم، بدين معنى نيست كه حضرتش پيش از اين بر پا دارنده نماز نبوده، بلكه مقصود اقامه رسالتى نماز است، چنان كه "و من ذريتى" گواه است، زيرا اصل بر پادارى نماز بايد موردش تمامى ذريه و غير ذريه ابراهيم و كل مكلفان باشند، روى اين اصل اين خود اقامه رسالتى نماز است كه با تأييدى وحيانى در حد اعلا و والا نسبت به ابراهيم و ذريه رسالتيش انجام گيرد
اين (قرآن) براى مردمان بلاغ و رسانه اى (وحيانى) است، و تا بدان هشدار داده شوند و بدانند كه خدا بى گمان معبودى يگانه است، و تا انديشمندان پندى بزرگ گيرند. _…_52_ آيه 52 ـ اينجا «و لِيُنذَروا» كه عطف به "بلاغٌ لِلنّاس" است دو بعد تخويف و ترغيب را شامل است كه "بلاغ للناس" رسايى برهان وحيانى قرآن براى تمام مكلفان است و در اين رسايى كسانى كه تجاهل و نارسايى مى كنند مشمول «و لِيُنذروا» هستند كه دست كم اگر به جهات رحمت ربانيه در انجام تكاليف توجهى ندارند، از عذاب خدا در آن هنگامه فراگير هراسناك شوند.
تفسير فرقانویرایش بوسیله کاربر 1400/11/19 09:11:28 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: member, Administrators تاریخ عضویت: 1390/02/31 ارسالها: 1,051 48 تشکر دریافتی در 28 ارسال
|
ترجمه تدبر و فهم سوره ابراهیم: فراز بندی ،عصاره فرازها و درس سوره و نکات مهم تفسیری سوره ابراهیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمـَنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الَر كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ {1} الف لام راء كتابى است كه آن را به سوى تو فرود آورديم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاريكيها به سوى روشنايى بيرون آورى به سوى راه آن شكست ناپذير ستوده {1} اللّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَوَيْلٌ لِّلْكَافِرِينَ مِنْ عَذَابٍ شَدِيدٍ {2} خدايى كه آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست و واى بر كافران (باین دعوت ) از عذابى سخت {2} الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى الآخِرَةِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا أُوْلَـئِكَ فِي ضَلاَلٍ بَعِيدٍ {3} همانان كه زندگى دنيا را بر آخرت ترجيح مىدهند و مانع راه خدا مىشوند و آن را كج و منحرف مىخواهند آنانند كه در گمراهى دور و درازى هستند {3} وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللّهُ مَن يَشَاء وَيَهْدِي مَن يَشَاء وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ {4} و ما هيچ پيامبرى را جز به زبان (و لغت) قومش نفرستاديم تا [حقايق را] براى آنان بيان كند پس خدا هر كه را بخواهد بىراه مىگذارد و هر كه را بخواهد هدايت مىكند و اوست ارجمند حكيم {4}
عصاره فراز آیات 1-4: ای پیامبر قران را برتو فرستادیم تا مردم را از تاریکی به راه خدا خارج کنی. تو برای قومت (عرب زبانها) امر ما را تبیین کن. برخی هدایت را پذیرفته و برخی در گمراهی میمانند.کافران باین دعوت که دنیا را بر اخرت ترجیح داده و سایرمردم را از راه خدا باز میدارند عذاب شدید دارند. نکات: -اولین کاربرد عبارت خروج از ظلمات الی النور ، در سوره های ابراهیم 2 بار، بقره احزاب حدید طلاق مائده - وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا : هود اعراف ابراهیم -عذاب: ایات 2 6 7 17 21 22 44 7بار
-در سوره سبا خطاب به پیامبر: انا ارسلناک کافه للناس، سوره اعراف هم قل یا ایهاالناس انی رسول الله الیکم جمیعا -خطابهای یاایهاالناس نیز از مرحله هفتم سوره یونس اغاز شد. -تلفیق ایه 1 که وظیفه پیامبر را خروج مردم –الناس- از ظلمات به نور معرفی میکند با ایه 4 که نقش پیامبران را تبیین مفاد وحی برای مردم همزبانشان عنوان نموده، میتواند حاوی این نکته باشد که پیامبرخاتم نیز در این مرحله باید پیام خود را به همه عرب زبانان برساند . قبلا نیز گسترش تبلیغ در اطراف مکه به ایشان ابلاغ شده بود.
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللّهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ {5} و در حقيقت موسى را با آيات خود فرستاديم [و به او فرموديم] كه قوم خود را از تاريكيها به سوى روشنايى بيرون آور و روزهاى خدا را به آنان يادآورى كن كه قطعا در اين [يادآورى] براى هر شكيباى سپاسگزارى عبرتهاست {5} وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ أَنجَاكُم مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ وَيُذَبِّحُونَ أَبْنَاءكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءكُمْ وَفِي ذَلِكُم بَلاء مِّن رَّبِّكُمْ عَظِيمٌ {6} و [به خاطر بياور] هنگامى را كه موسى به قوم خود گفت نعمت خدا را بر خود به ياد آوريد آنگاه كه شما را از فرعونيان رهانيد [همانان] كه بر شما عذاب سخت روا مىداشتند و پسرانتان را سر مىبريدند و زنانتان را زنده مىگذاشتند و در اين [امر] براى شما از جانب پروردگارتان آزمايشى بزرگ بود {6} وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ {7} و آنگاه كه پروردگارتان اعلام كرد كه اگر واقعا سپاسگزارى كنيد [نعمت] شما را افزون خواهم كرد و اگر ناسپاسى نماييد قطعا عذاب من سختخواهد بود {7} وَقَالَ مُوسَى إِن تَكْفُرُواْ أَنتُمْ وَمَن فِي الأَرْضِ جَمِيعًا فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ {8} و موسى گفت اگر شما و هر كه در روى زمين است همگى كافر شويد بىگمان خدا بىنياز ستوده[صفات] است {8}
عصاره دسته آیات 5-8: موسی هم قومش را از ظلمت خارج و به نور هدایت کرد و انها را به شکرگزاری بر نعمت نجات از شر فرعونیان متذکر شد. وعده خداست که هر که شاکر باشد نعمات او را می افزاید و هر که کفران نماید عذاب شدید دارد و خدا بی نیاز از شکر یا کفرشماست.
نکات: -شکر: ایات 7و 37، شکور:5 -نعمت: 28 6 34
-ایام الله چیست؟ در ایه 5 خدا به موسی امر میکند که قومت را به ایام الله متذکر شو در آیه 6 موسی هم قوم خود را به یاداوری نعمت خدا در نجات انها از فرعونیان متذکر میشود. لذا به نظر میرسد یکی از مصادیق ایام الله روز نعمت بخشی عظیم خدا و هلاکت دشمن و پیروزی اهل حق است. همچنین با توجه به عبارت أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ قبل از ذکرهم بایام الله، شاید بتوان گفت ایام الله روزهای خروج اقوام از ظلمت به نور است. در خصوص خروج از ظلمت به نور نظر اکثر مفسران همان بعد هدایتی و معنوی در کلمات ظلمت و نور است اما مرحوم محمد الجابری انرا به شرایط زندگی مادی هم مرتبط میداند و با توجه به ایه 6، مصداق خروج بنی اسراییل از ظلمات به نور را رهایی از استبداد و ازار و شکنجه فرعونیان میداند.
-منظور از لازیدنکم، زیادی در چه چیز است؟ ایه 7 در ادامه آیه 6 و از جملات حضرت موسی به بنی اسراییل است. در ایه 6 موسی بنی اسراییل را به یاداوری نعمت خدا بر قوم یعنی نجات از ستم فرعونیان فرا میخواند ایه 7 یک قاعده کلی از جانب خداست که آثار شکر و کفران نعمتها را بیان میکند. لذا مراد ایات 6 و 7 دعوت بنی اسراییل به شکر گزاری در برابر نجات از فرعون میباشد. که نتیجه ان میتواند ازدیاد نفرات بنی اسراییل و توسعه نسل انها باشد چرا که کشتن پسرانشان توسط فرعونیان دیگر انجام نمیشود.
مصادیق مختلف کفر در سوره: -کفر در ایه 2 کفران نعمت دعوت رسولان و کتاب الهی است. کفر در ایه 7 در برابر شکر است به معنای ناسپاسی کفر در ایه 8 کفران نعمت خدا بر بنی اسراییل در نجات از فرعون و عدم اطاعت از موسی است. در ایه 9 انکار و کفر محتوای رسالت رسولان در ایه 18 کفر به رب ایه 22 کفر و انکار شیطان به اطاعت کافران از او ایه 28 کفران نعمات خدا با جعل شریکان برای خدا تا مردم را گمراه کنند
أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِن بَعْدِهِمْ لاَ يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ اللّهُ جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَرَدُّواْ أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْوَاهِهِمْ وَقَالُواْ إِنَّا كَفَرْنَا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ وَإِنَّا لَفِي شَكٍّ مِّمَّا تَدْعُونَنَا إِلَيْهِ مُرِيبٍ {9} آيا خبر كسانى كه پيش از شما بودند قوم نوح و عاد و ثمود و آنانكه بعد از ايشان بودند [و] كسى جز خدا از آنان آگاهى ندارد به شما نرسيده است فرستادگانشان دلايل آشكار برايشان آوردند ولى آنان دستهايشان را [به نشانه اعتراض] بر دهانهايشان نهادند و گفتند ما به آنچه شما بدان ماموريت داريد كافريم و از آنچه ما را بدان مىخوانيد سخت در شكيم {9} قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِي اللّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرَكُمْ إِلَى أَجَلٍ مُّسَـمًّى قَالُواْ إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُنَا تُرِيدُونَ أَن تَصُدُّونَا عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ آبَآؤُنَا فَأْتُونَا بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ {10} پيامبرانشان گفتند مگر در باره خدا پديد آورنده آسمانها و زمين ترديدى هست او شما را دعوت مىكند تا پارهاى از گناهانتان را بر شما ببخشايد و تا زمان معينى شما را مهلت دهد گفتند شما جز بشرى مانند ما نيستيد مىخواهيد ما را از آنچه پدرانمان مىپرستيدند باز داريد پس براى ما حجتى آشكار بياوريد {10} قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِن نَّحْنُ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ وَلَـكِنَّ اللّهَ يَمُنُّ عَلَى مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَمَا كَانَ لَنَا أَن نَّأْتِيَكُم بِسُلْطَانٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَعلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ {11} پيامبرانشان به آنان گفتند ما جز بشرى مثل شما نيستيم ولى خدا بر هر يك از بندگانش كه بخواهد منت مىنهد و ما را نرسد كه جز به اذن خدا براى شما حجتى بياوريم و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكل كنند {11} وَمَا لَنَا أَلاَّ نَتَوَكَّلَ عَلَى اللّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَى مَا آذَيْتُمُونَا وَعَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ {12} و چرا بر خدا توكل نكنيم و حال آنكه ما را به راههايمان رهبرى كرده است و البته ما بر آزارى كه به ما رسانديد شكيبايى خواهيم كرد و توكلكنندگان بايد تنها بر خدا توكل كنند {12} وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّـكُم مِّنْ أَرْضِنَآ أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ {13} و كسانى كه كافر شدند به پيامبرانشان گفتند شما را از سرزمين خودمان بيرون خواهيم كرد مگر اينكه به كيش ما بازگرديد پس پروردگارشان به آنان وحى كرد كه حتما ستمگران را هلاك خواهيم كرد {13} وَلَنُسْكِنَنَّـكُمُ الأَرْضَ مِن بَعْدِهِمْ ذَلِكَ لِمَنْ خَافَ مَقَامِي وَخَافَ وَعِيدِ {14} و قطعا شما را پس از ايشان در آن سرزمين سكونت خواهيم داد اين براى كسى است كه از ايستادن [در محشر به هنگام حساب] در پيشگاه من بترسد و از تهديدم بيم داشته باشد {14} وَاسْتَفْتَحُواْ وَخَابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ {15} و [پيامبران از خدا] گشايش خواستند و [سرانجام] هر زورگوى لجوجى ناکام و محروم (از آرزوهای خود) شد {15} مِّن وَرَآئِهِ جَهَنَّمُ وَيُسْقَى مِن مَّاء صَدِيدٍ {16} پيش روى او (جبار عنید) جهنم است و به او آبى چركين نوشانده مىشود {16} يَتَجَرَّعُهُ وَلاَ يَكَادُ يُسِيغُهُ وَيَأْتِيهِ الْمَوْتُ مِن كُلِّ مَكَانٍ وَمَا هُوَ بِمَيِّتٍ وَمِن وَرَآئِهِ عَذَابٌ غَلِيظٌ {17} آن را جرعه جرعه مىنوشد و نمىتواند آن را فرو برد و مرگ از هر جانبى به سويش مىآيد ولى نمىميرد و عذابى سنگين به دنبال دارد {17}
عصاره دسته آیات 9-17: اقوام قبل هم دعوت رسولانشان به خدا را کفران نموده با انها مخالفت کردند. اما انها و مومنان با توکل برخدا صبر کردند. در برابر تهدید کافران به اخراج انها یا ترک آیین شان نیز خدا هلاکت این ظالمین و جانشینی خداترسان را وعده داد. امران و حاکمان معاندحق ناکام و بی بهره از تلاشهای خود ماندند و در جهنم هم عذاب غلیظ خواهند داشت.
عصاره دسته آیات 5-8: موسی هم قومش را از ظلمت خارج و به نور هدایت کرد و انها را به شکرگزاری بر نعمت نجات از شر فرعونیان متذکر شد. وعده خداست که هر که شاکر باشد نعمات او را می افزاید و هر که کفران نماید عذاب شدید دارد و خدا بی نیاز از شکر یا کفرشماست.
عصاره فراز آیات 5-17: هدایت و خروج از ظلمات به نور و نجات از چنگال حکام ظالم هم نعمتی است که باید شاکر بود. همچنانکه رسولان قبل و پیروانشان در برابر ازار کافران مخالف و تهدیدشان به اخراج یا ترک ایین ، با توکل برخدا صبر کردند. سنت خداوند نعمت افزایی شاکران، عذاب کافران، هلاکت ظالمین و بی بهره بودن اقدامات معاندین زورگو و سرنوشت جهنمی ایشان است.
نکات -یدعوکم لیغفر لکم من ذنوبکم و یوخرکم الی اجل مسمی: سوره نوح، سوره ابراهیم (قول مشترک همه رسولان) -وَعلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ : شروع استفاده از این عبارت، سوره های ابراهیم ال عمران نور مائده عبارت وَعلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ و ایه 11 نشاندهنده افزایش ازار بر مسلمانان و تضعیف روحیه انها میباشد که خداوند با نزول این ایات در صدد تشویق انها به صبر و تقویت روحیه انها برآمده است. همچنین ایات 5-8 هم که مربوط به مرحله بعد از نجات بنی اسراییل از فرعونیان و خطاب به همراهان موسی میباشد، و نیز خطاب قل لعبادی الذین امنوا در ایه 31 نشاندهنده ان است که مخاطب ایات سوره ، مومنان و همراهان پیامبر نیز هستند. فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ : ابراهیم یوسف ،توکل :3بار در این فراز بکار رفته -آیه 13 میتواند نشان دهنده فشار مشرکین بر پیامبر برای اخراج ایشان از مکه یا ترک رسالت ایشان باشد قبلا در سوره اسراء هم مشاهده شد. -در ایات 13-17 صحبت از مخالفان رسولان است که در آیه 13 از عنوان الَّذِينَ كَفَرُواْ لِرُسُلِهِمْ استفاده شد در ایه 18 از عنوان الَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ استفاده شده که میتواند نشان دهنده این نکته باشد که مخالفین رسالت انبیا مخالف و کافر به ربوبیت خدا هستند. -اذن (خدا) : ایات 1 7 11 23 25 مَّثَلُ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عَاصِفٍ لاَّ يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُواْ عَلَى شَيْءٍ ذَلِكَ هُوَ الضَّلاَلُ الْبَعِيدُ {18} مثل كسانى كه به پروردگار خود كافر شدند كردارهايشان به خاكسترى مىماند كه بادى تند در روزى طوفانى بر آن بوزد از آنچه به دست آوردهاند هيچ [بهرهاى] نمىتوانند برد اين است همان گمراهى دور و دراز {18} {أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ بِالْحقِّ إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ {19} آيا در نيافتهاى كه خدا آسمانها و زمين را به حق (و سیر کننده به سوی هدفی)آفريده است اگر بخواهد (ضرورت داشته باشد) شما را مىبرد و خلق و نسل تازهاى (در راستای هدف خلقت) مىآورد {19} وَمَا ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ {20} و اين [كار] بر خدا دشوار نيست {20}} وَبَرَزُواْ لِلّهِ جَمِيعًا فَقَالَ الضُّعَفَاء لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللّهِ مِن شَيْءٍ قَالُواْ لَوْ هَدَانَا اللّهُ لَهَدَيْنَاكُمْ سَوَاء عَلَيْنَآ أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِن مَّحِيصٍ {21} و همگى در برابر خدا ظاهر مىشوند پس ناتوانان به گردنكشان مىگويند ما پيروان شما بوديم آيا چيزى از عذاب خدا را از ما دور مىكنيد مىگويند اگر خدا ما را هدايت كرده بود قطعا شما را هدايت مىكرديم چه بىتابى كنيم چه صبر نماييم براى ما يكسان است ما را راه گريزى نيست {21} وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الأَمْرُ إِنَّ اللّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُم مِّن سُلْطَانٍ إِلاَّ أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلاَ تَلُومُونِي وَلُومُواْ أَنفُسَكُم مَّا أَنَاْ بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِمَآ أَشْرَكْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ {22} و چون كار از كار گذشت [و داورى صورت گرفت] شيطان مىگويد در حقيقتخدا به شما وعده داد وعده راست و من به شما وعده دادم و با شما خلاف كردم و مرا بر شما هيچ تسلطى نبود جز اينكه شما را دعوت كردم و اجابتم نموديد پس مرا ملامت نكنيد و خود را ملامت كنيد من فريادرس شما نيستم و شما هم فريادرس من نيستيد من به آنچه پيش از اين مرا [در كار خدا] شريك مىدانستيد (و اطاعت و اجابتم کردید) كافرم آرى ستمكاران عذابى پردرد خواهند داشت {22} وَأُدْخِلَ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ {23} و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند به بهشتهايى درآورده مىشوند كه از زير [درختان] آن جويبارها روان است كه به اذن پروردگارشان در آنجا جاودانه به سر مىبرند و درودشان در آنجا سلام است {23}
عصاره دسته آیات 18-23: کافران به ربوبیت خدا بهره ای از اعمال و تلاشهای خود نخواهند داشت.آنها بخاطر تبعیت از سران مستکبر و یا اجابت وعده ها و وساوس شیطان گمراه شدند اما هیچکدام نمی توانند انها را از عذاب اخرت نجات دهند. در حالیکه اهل ایمان و عمل صالح باذن خدا وارد بهشت خواهند شد. نکات: تکرار سلطان به معنای حجت در ایات 10 و11و22 وعده: 3 بار در ایه 22 و 1 بار ایه 47 أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاء {24} آيا نديدى خدا چگونه مثل زده سخن و اثر پاك كه مانند درختى پاك است كه ريشهاش استوار و شاخهاش در آسمان است {24} تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ {25} ميوهاش را هر دم به اذن پروردگارش مىدهد و خدا مثلها را براى مردم مىزند شايد كه آنان پند گيرند {25} وَمَثلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ {26} و مثل سخن و اثر ناپاك چون درختى ناپاك است كه از روى زمين كنده شده و قرارى ندارد {26} يُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ وَيُضِلُّ اللّهُ الظَّالِمِينَ وَيَفْعَلُ اللّهُ مَا يَشَاء {27} خدا كسانى را كه ايمان آوردهاند در زندگى دنيا و در آخرت با سخن استوار ثابت مىگرداند و ستمگران را بىراه مىگذارد و خدا هر چه بخواهد انجام مى دهد {27}
عصاره دسته آیات 24-27: سنت خداست که ایمان و هر اثر پاکی استوارو پابرجا بوده همواره ثمره خود را خواهد داشت برخلاف کفر و اثر ناپاک که ریشه ای ندارد و از دست رونده است. خدا اهل ایمان را اینگونه در دنیا و آخرت تثبیت می کند. و ظالمان را هم حیران و بی راه می گذارد.
نکات: -در آیه 18اعمال کافران به خاکستری تشبیه شد که توسط باد پراکنده میشود. در آیه 26 هم کلمه خبیث به درختی تشبیه شده که بی ریشه است و روی زمین ناپایدار و بی قرار است و با هر تکانی، جابجا میشود.برخلاف کلمه طیبه که ریشه ای استوار دارد. - (ایه 24و25 به مثال کلمه طیبه اشاره کرده. به نظر من قران هم میتواند کلمه طیبه باشد که ثابت است اما میوه هدایت ان در هرزمان بسته به شرایط هدایت خواهان ،با تفاوتهایی در اختیار شان قرار می گیرد.لذا بهره همه از قرآن یکی نیست.) کلم الطیب در سوره فاطر هم هست
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُواْ نِعْمَةَ اللّهِ كُفْرًا وَأَحَلُّواْ قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ {28} آيا به كسانى كه [شكر] نعمت خدا را به كفر تبديل كردند و قوم خود را به سراى هلاكت درآوردند ننگريستى {28} جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا وَبِئْسَ الْقَرَارُ {29} [در آن سراى هلاكت كه] جهنم است [و] در آن وارد مىشوند و چه بد قرارگاهى است {29} وَجَعَلُواْ لِلّهِ أَندَادًا لِّيُضِلُّواْ عَن سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعُواْ فَإِنَّ مَصِيرَكُمْ إِلَى النَّارِ {30} و براى خدا شریکانى قرار دادند تا [مردم را] از راه او گمراه كنند بگو برخوردار شويد كه قطعا بازگشت شما به سوى آتش است {30} قُل لِّعِبَادِيَ الَّذِينَ آمَنُواْ يُقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَيُنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلانِيَةً مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لاَّ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خِلاَلٌ {31} به آن بندگانم كه ايمان آورده اند بگو نماز را بر پا دارند و از آنچه به ايشان روزى داده ايم پنهان و آشكارا انفاق كنند پيش از آنكه روزى فرا رسد كه در آن نه داد و ستدى باشد و نه دوستيى {31}
عصاره دسته آیات 28-31: به کسانی که با شریک تراشیدن برای خدا کفران نعمات او کردند و دیگران را هم به گمراهی انداختند، بگو از متاع موقت دنیا بهره ببرید که سرانجام شما جهنم است.به بندگان مومنم هم بگو که به خدا روی اورند و انفاق کنند که در قیامت فرصتی برای جبران ندارند عصاره دسته آیات 18-23: کافران به ربوبیت خدا بهره ای از اعمال و تلاشهای خود نخواهند داشت.آنها بخاطر تبعیت از سران مستکبر و یا اجابت وعده ها و وساوس شیطان گمراه شدند اما هیچکدام نمی توانند انها را از عذاب اخرت نجات دهند. در حالیکه اهل ایمان و عمل صالح باذن خدا وارد بهشت خواهند شد. عصاره دسته آیات 24-27: سنت خداست که ایمان و هر اثر پاکی استوارو پابرجا بوده همواره ثمره خود را خواهد داشت برخلاف کفر و اثر ناپاک که ریشه ای ندارد و از دست رونده است. خدا اهل ایمان را اینگونه در دنیا و آخرت تثبیت می کند. و ظالمان را هم حیران و بی راه می گذارد. عصاره دسته آیات 28-31: به کسانی که با شریک تراشیدن برای خدا کفران نعمات او کردند و دیگران را هم به گمراهی انداختند، بگو از متاع موقت دنیا بهره ببرید که سرانجام شما جهنم است.به بندگان مومنم هم بگو که به خدا روی اورند و انفاق کنند که در قیامت فرصتی برای جبران ندارند
عصاره فراز آیات 18-31: کافران بهره ای از اعمال خود نخواهند داشت. سران مستکبر و شیطان هم که در دنیا از آنها تبعیت کردند، نمی توانند انها و خودشان را از عذاب جهنم نجات دهند اما خدا اهل ایمان و عمل صالح را در دنیا و آخرت تثبیت کرده، وارد بهشت میکند.
نکات جعل انداد: سبا 33 فصلت 9 زمر8( جعل لله اندادا لیضل عن سبیله) ابراهیم 30 بقره 22 رزق: ایات 31 32 37 اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّكُمْ وَسَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَكُمُ الأَنْهَارَ {32} خداست كه آسمانها و زمين را آفريد و از آسمان آبى فرستاد و به وسيله آن از ميوهها براى شما روزى بيرون آورد و كشتى را براى شما رام گردانيد تا به فرمان او در دريا روان شود و رودها را براى شما مسخر كرد {32} وَسَخَّر لَكُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَآئِبَينَ وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ {33} و خورشيد و ماه را كه پيوسته روانند براى شما رام گردانيد و شب و روز را [نيز] مسخر شما ساخت {33} وَآتَاكُم مِّن كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا إِنَّ الإِنسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ {34} و از هر چه از او خواستيد به شما عطا كرد و اگر نعمتخدا را شماره كنيد نمىتوانيد آن را به شمار درآوريد قطعا انسان ستم پيشه ناسپاس است {34} عصاره دسته آیات 32-34: خدایی که نعمات بی شمار را برای شما پدید آورده و مسخر شما ساخته و روزی ده شماست شایسته شکر و عبودیت است اما انسان ظالم و ناسپاس است
وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَـذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَن نَّعْبُدَ الأَصْنَامَ {35} و [ياد كن] هنگامى را كه ابراهيم گفت پروردگارا اين شهر را ايمن گردان و مرا و فرزندانم را از پرستيدن بتان دور دار {35} رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَمَنْ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ {36} پروردگارا آنها (بتها و متولیانشان) بسيارى از مردم را گمراه كردند پس هر كه (از فرزندان و ذریه ام) از من پيروى كند بى گمان او از من است و هر كه مرا نافرمانى كند به يقين تو (که) آمرزنده و مهربانى (به حساب آنها رسیدگی خواهی کرد) {36} رَّبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِندَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُواْ الصَّلاَةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ {37} پروردگارا من [يكى از] فرزندانم را در درهاى بىكشت نزد خانه محترم تو سكونت دادم پروردگارا تا رو بسوی تو کنند نماز را به پا دارند پس دلهاى برخى از مردم را به سوى آنان گرايش ده و آنان را از محصولات [مورد نيازشان] روزى ده باشد كه سپاسگزارى كنند {37} رَبَّنَا إِنَّكَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِي وَمَا نُعْلِنُ وَمَا يَخْفَى عَلَى اللّهِ مِن شَيْءٍ فَي الأَرْضِ وَلاَ فِي السَّمَاء {38} پروردگارا بىگمان تو آنچه را كه پنهان مىداريم و آنچه را كه آشكار مىسازيم مىدانى و چيزى در زمين و در آسمان بر خدا پوشيده نمىماند {38} الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاء {39} سپاس خداى را كه با وجود سالخوردگى اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد به راستى پروردگار من شنونده دعاست {39} رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاَةِ وَمِن ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاء {40} پروردگارا مرا برپادارنده نماز قرار ده و از فرزندان من نيز پروردگارا و دعاى مرا بپذير {40} رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ {41} پروردگارا روزى كه حساب برپا مىشود بر من و پدر و مادرم و بر مؤمنان ببخشاى {41}
عصاره دسته آیات 35-41: ابراهیم که بنیانگذار کعبه و شهر مکه و پدر شما بود، شاکری موحد بود ونه بت پرست. او از خدا امنیت شهر مکه و روزی اهل ان و ایجاد نسلی موحد که اجتناب کننده از بت پرستی و شرک و اقامه کننده صلات و شکرگزار باشند را درخواست نمود. پس با تبعیت از ابراهیم شاکر خدا و فرزند واقعی ابراهیم باشید. عصاره دسته آیات 32-34: خدایی که نعمات بی شمار را برای شما پدید آورده و مسخر شما ساخته و روزی ده شماست شایسته شکر و عبودیت است اما انسان ظالم و ناسپاس است
عصاره فراز آیات 32-41:بخاطر نعمات بی شمار خدا به شما و با تبعیت از ایین پدر و بنیانگذار شهرتان-ابراهیم که شاکری موحد و برپاکننده نماز بود- شکر خدا را با ترک بت پرستی و اقامه صلات بجای اورید و گرنه ظالم و ناسپاس خواهید بود.
نکات: -در سوره های قبل به دفعات شرح گفتگوها و اقدامات ابراهیم برای دعوت قومش به توحید و ترک شرک و غیرخداپرستی ارایه گردیده است. و بیان شد که او پس از نجات از اتشی که بخاطر شکستن بتها در ان انداخته شد، آن سرزمین را بخاطر اعلام برائت از انها و بتهایشان ترک کرد. لذا پس از بنای کعبه از خداوند درخواست می کند که خودش و نسلش را از بت پرستی دور نگهدارد. در ایه 37 هم هدف از اسکان همسر و فرزندش در مکه را اقامه صلاه معرفی میکند یعنی که مصداق رفتار و عمل ایجابی نفی شرک، اقامه صلات است.
-مشابه آیات 35-37 در ایات 126-128 سوره بقره هم بیان شده است که اذ قال ابراهیم رب اجعل هذا بلدا امنا وارزق اهله من الثمرات.....ربنا واجعلنا مسلمین لک و من ذریتنا امه مسلمه لک....که مربوط به زمان بنای خانه کعبه است. بنظر میرسد ایات سوره ابراهیم مربوط به زمان ترک مکه توسط ابراهیم باشد. بلد: قطعه محدودی از زمین خواه اباد باشد یا نباشد (التحقیق)
-در ایه 39 به دو فرزند ابراهیم یعنی اسماعیل و اسحاق اشاره شده است. در ابتدای سوره اشاره کوتاهی به قوم بنی اسراییل که ذریه اسحاق هستند اشاره شد که شکرگزار نعمات خدا باشند و در ایات 35-37 به ذریه اسماعیل اشاره شد که ابراهیم برای موحد بودن انها دعا کرده بود.
- در سوره نوح هم از زبان نوح به خداوند راجع به اضلال کثیری از مردم توسط بتها اشاره شد وَقَدْ أَضَلُّوا كَثِيرًا وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا ضَلَالًا مشابه جمله ابراهیم ع در ایه 36 رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ
- در آیه 36 از زبان ابراهیم فرزندانش به دو گروه تقسیم شدند: پیروان ( من تبعنی) و نافرمانان (من عصانی) .در سوره نوح هم همین تقسیم بندی مشاهده شد: قَالَ نُوحٌ رَّبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِي وَاتَّبَعُوا مَن لَّمْ يَزِدْهُ مَالُهُ وَوَلَدُهُ إِلَّا خَسَارًا {21}نوح گفت پروردگارا آنان (قومم) نافرمانى من كردند و كسى را پيروى نمودند كه مال و فرزندش جز بر زيان وى نيفزود {21}
- در ایه 41 ابراهیم برای والدینش و مومنین درخواست غفران الهی میکند . در سوره نوح هم از زبان نوح، چنین بیان شد: رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِمَن دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِنًا وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا تَبَارًا {28} -در ایه 10از زبان مخالفان انبیا بیان شد که تُرِيدُونَ أَن تَصُدُّونَا عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ آبَآؤُنَا یعنی رسولان میخواهند ما را از دین نیاکان ما برگردانند. در این فراز خداوند به دین ابراهیم و دعای او برای نسلش که موحد باشند اشاره کرده است. با توجه به اینکه در فراز اول پیامبر مامور تبلیغ برای اعراب مکه و اطراف آن شد و انها هم از نسل ابراهیم بودند، خدا دین نیای بزرگ انها یعنی ابراهیم را توحید معرفی کرده است. تا با انها به روش خودشان هم محاجه کرده باشد.
وَلاَ تَحْسَبَنَّ اللّهَ غَافِلاً عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّمَا يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الأَبْصَارُ {42} و خدا را از آنچه ستمكاران مىكنند غافل مپندار جز اين نيست كه [كيفر] آنان را براى روزى به تاخير مىاندازد كه چشمها در آن خيره مىشود {42} مُهْطِعِينَ مُقْنِعِي رُءُوسِهِمْ لاَ يَرْتَدُّ إِلَيْهِمْ طَرْفُهُمْ وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاء {43} شتابان سر برداشته و چشم بر هم نمىزنند و [از وحشت] دلهايشان تهى است {43} وَأَنذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأْتِيهِمُ الْعَذَابُ فَيَقُولُ الَّذِينَ ظَلَمُواْ رَبَّنَا أَخِّرْنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ نُّجِبْ دَعْوَتَكَ وَنَتَّبِعِ الرُّسُلَ أَوَلَمْ تَكُونُواْ أَقْسَمْتُم مِّن قَبْلُ مَا لَكُم مِّن زَوَالٍ {44} و مردم را از روزى كه عذاب بر آنان مىآيد بترسان پس آنان كه ستم كردهاند مىگويند پروردگارا ما را تا چندى مهلت بخش تا دعوت تو را پاسخ گوييم و از فرستادگان [تو] پيروى كنيم [به آنان گفته مىشود] مگر شما پيش از اين سوگند نمىخورديد كه شما را فنايى نيست {44} وَسَكَنتُمْ فِي مَسَـاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ وَتَبَيَّنَ لَكُمْ كَيْفَ فَعَلْنَا بِهِمْ وَضَرَبْنَا لَكُمُ الأَمْثَالَ {45} و در سراهاى كسانى كه بر خود ستم روا داشتند سكونت گزيديد و براى شما آشكار گرديد كه با آنان چگونه معامله كرديم و مثلها براى شما زديم {45} وَقَدْ مَكَرُواْ مَكْرَهُمْ وَعِندَ اللّهِ مَكْرُهُمْ وَإِن كَانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ {46} و به يقين آنان نيرنگ خود را به كار بردند و (چاره)مكرشان نزد خداست هر چند از مكرشان كوهها از جاى كنده مىشد {46} عصاره دسته آیات 42-46: خدا از عملکرد ظالمان که از سرنوشت اقوام قبل عبرت نگرفته، دعوت رسولان خدا را اجابت نمی کنند، غافل نیست. به انها هشدار بده که زمان مجازات آنها با خداست اما چون فرارسد، هیچ تاخیری در ان نیست و مکر آنها هرچند بزرگ باشد در برابر خدا باطل است.
نکات: -در سوره نوح هم مانند ایه 46 سوره ابراهیم به مکر مخالفان اشاره شد وَمَكَرُوا مَكْرًا كُبَّارًا {22}و دست به نيرنگى بس بزرگ زدند (سران و اشراف قوم) {22} -در آیات 42 و 43 بیان شده که عذاب ظالمان به روزی تاخیر انداخته شده که عذابی هولناک در انتظار آنان است. مفسران انرا به عذاب قیامت تفسیر کرده اند اما عذاب قیامت یکی از مصادیق ان است . این ایات میتواند به عذاب ترسناک دنیوی هم اشاره داشته باشد.
فَلاَ تَحْسَبَنَّ اللّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ ذُو انْتِقَامٍ {47} پس مپندار كه خدا وعده خود را به پيامبرانش خلاف مىكند كه خدا شكست ناپذير انتقامگيرنده است {47} يَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَيْرَ الأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَبَرَزُواْ للّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ {48} روزى كه زمين به غير اين زمين و آسمانها [به غير اين آسمانها] مبدل گردد و [مردم] در برابر خداى يگانه قهار ظاهر شوند {48} وَتَرَى الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ مُّقَرَّنِينَ فِي الأَصْفَادِ {49} و گناهكاران را در آن روز مىبينى كه با هم در زنجيرها بسته شدهاند {49} سَرَابِيلُهُم مِّن قَطِرَانٍ وَتَغْشَى وُجُوهَهُمْ النَّارُ {50} تنپوشهايشان از قطران است و چهرههايشان را آتش مىپوشاند {50} لِيَجْزِي اللّهُ كُلَّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ إِنَّ اللّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ {51} تا خدا به هر كس هر چه به دست آورده است جزا دهد كه خدا زودشمار است {51}
عصاره دسته آیات 47-51: خدا از وعده هایی که به رسولانش داده تخلف نمیکند او انتقام گیرنده از مجرمین است اما در قیامت. که هرکس جزای اعمال خود را می بیند. و مجرمان در اتش خواهند بود عصاره دسته آیات 42-46: خدا از عملکرد ظالمان که از سرنوشت اقوام قبل عبرت نگرفته، دعوت رسولان خدا را اجابت نمی کنند، غافل نیست. به انها هشدار بده که زمان مجازات آنها با خداست اما چون فرارسد، هیچ تاخیری در ان نیست و مکر آنها هرچند بزرگ باشد در برابر خدا باطل است.
عصاره فرازآیات 42-51:خدا از عملکرد ظالمان که از سرنوشت اقوام قبل عبرت نگرفته، دعوت رسولان خدا را اجابت نکرده، بلکه مکر میکنند، غافل نیست. به انها هشدار بده که زمان مجازات آنها با خداست اما چون فرارسد، هیچ تاخیری در ان نیست. خدا از وعده هایی که به رسولانش داده تخلف نمیکند در قیامت هرکس جزای اعمال خود را می بیند. و مجرمان در اتش خواهند بود
هَـذَا بَلاَغٌ لِّلنَّاسِ وَلِيُنذَرُواْ بِهِ وَلِيَعْلَمُواْ أَنَّمَا هُوَ إِلَـهٌ وَاحِدٌ وَلِيَذَّكَّرَ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ {52} اين [قرآن] ابلاغ و اتمام حجتى براى مردم است [تا به وسيله آن هدايتشوند] و بدان بيم يابند و بدانند كه او معبودى يگانه است و تا صاحبان خرد پند گيرند {52} ایه 52: قران و این ایات بلاغ و اتمام حجتی برای مردم است تا بوسیله ان انذار شوند و به وحدانیت خدا آگاه شوند.
مرور عصاره فرازها: عصاره فراز آیات 1-4: ای پیامبر قران را برتو فرستادیم تا مردم را از تاریکی به راه خدا خارج کنی. تو برای قومت (عرب زبانها) امر ما را تبیین کن. برخی هدایت را پذیرفته و برخی در گمراهی میمانند.کافران باین دعوت که دنیا را بر اخرت ترجیح داده و سایرمردم را از راه خدا باز میدارند عذاب شدید دارند. عصاره فراز آیات 5-17: هدایت و خروج از ظلمات به نور و نجات از چنگال حکام ظالم هم نعمتی است که باید شاکر بود. همچنانکه رسولان قبل و پیروانشان در برابر ازار کافران مخالف و تهدیدشان به اخراج یا ترک ایین ، با توکل برخدا صبر کردند. سنت خداوند نعمت افزایی شاکران، عذاب کافران، هلاکت ظالمین و بی بهره بودن اقدامات معاندین زورگو و سرنوشت جهنمی ایشان است. (توجه دادن پیروان رسول به شکر گزاری در برابر نعمت هدایت با صبر و توکل برخدا و امید به وعده الهی هلاکت مخالفان) عصاره فراز آیات 18-31: کافران بهره ای از اعمال خود نخواهند داشت. سران مستکبر و شیطان هم که در دنیا از آنها تبعیت کردند، نمی توانند انها و خودشان را از عذاب جهنم نجات دهند اما خدا اهل ایمان و عمل صالح را در دنیا و آخرت تثبیت کرده، وارد بهشت میکند. عصاره فراز آیات 32-41:بخاطر نعمات بی شمار خدا به شما و نیز تبعیت از ایین پدر و بنیانگذار شهرتان-ابراهیم که شاکری موحد و برپاکننده نماز بود- شکر خدا را با ترک بت پرستی و اقامه صلات بجای اورید و گرنه ظالم و ناسپاس خواهید بود. (ترغیب مردم به شکر)
عصاره فرازآیات 42-51:خدا از عملکرد ظالمان که از سرنوشت اقوام قبل عبرت نگرفته، دعوت رسولان خدا را اجابت نکرده، بلکه مکر میکنند غافل نیست. به انها هشدار بده که زمان مجازات آنها با خداست اما چون فرارسد، هیچ تاخیری در ان نیست. خدا از وعده هایی که به رسولانش داده تخلف نمیکند در قیامت هرکس جزای اعمال خود را می بیند. و مجرمان در اتش خواهند بود (دلداری به مومنین)
عصاره آیه 52: قران و این ایات بلاغ و اتمام حجتی برای مردم است تا بوسیله ان انذار شوند و به وحدانیت خدا آگاه شوند.
درس سوره ابراهیم: ای پیامبر قران را فرستادیم تا مردم را بوسیله آن از تاریکی به راه خدا خارج کنی.کافران و مشرکان دنیاطلب که سایرین را از راه خدا بازمیدارند، بهره ای از اعمال و تلاشهای خود نخواهند داشت و در زمان مقرر نزد خدا هلاک شده، در جهنم هم عذاب خواهند شد. اما اهل ایمان و عمل صالح، که با توکل برخدا بر ازار مخالفان صبر میکنند، توسط خدا تثبیت و اهل بهشت خواهند شد. به قومت بگو که بخاطر نعمات بی شمار خدا و نیز تبعیت از ایین ابراهیم، شکر خدا را با ترک بت پرستی و اقامه صلات بجای اورید.
کلمات کلیدی: -اولین کاربرد عبارت خروج از ظلمات الی النور ، در سوره های ابراهیم 2 بار، بقره احزاب حدید طلاق مائده - وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا : هود اعراف ابراهیم -عذاب: ایات 2 6 7 17 21 22 44 7بار -شکر: ایات 7و 37، شکور:5 -نعمت: 28 6 34 مصادیق مختلف کفر در سوره: -کفر در ایه 2 کفران نعمت دعوت رسولان و کتاب الهی است. کفر در ایه 8 کفران نعمت خدا بر بنی اسراییل در نجات از فرعون و عدم اطاعت از موسی است. در ایه 9 انکار و کفر محتوای رسالت رسولان در ایه 18 کفر به رب ایه 22 کفر و انکار شیطان به اطاعت کافران از او ایه 28 کفران نعمات خدا با جعل شریکان برای خدا تا مردم را گمراه کنند -یدعوکم لیغفر لکم من ذنوبکم و یوخرکم الی اجل مسمی: سوره نوح، سوره ابراهیم (قول مشترک همه رسولان) -وَعلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ : شروع استفاده از این عبارت، سوره های ابراهیم ال عمران نور مائده فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ : ابراهیم یوسف ،توکل :3بار بکار رفته -اذن (خدا) : ایات 1 7 11 23 25 تکرار سلطان به معنای حجت در ایات 10 و11و22 جعل انداد: سبا 33 فصلت 9 زمر 8( جعل لله اندادا لیضل عن سبیله) ابراهیم 30 بقره 22 رزق: ایات 31 32 37 قل لعبادی الذین امنوا(زمر ابراهیم عنکبوت) یقیمواالصلاه و ینفقوا مما رزقنهم (رعد ابراهیم فاطر)، یقیموالصلاه: 2بار، مقیم الصلاه 1بار لاتحسبن الله غافلا عمایعمل الظالمون (مشابه انعام هود نمل) ان تکفرو ….ان الله غنی ..(لقمان زمر ابراهیم نسا)
ویرایش بوسیله کاربر 1400/11/26 08:44:48 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit |
سیدکاظم فرهنگ |
|
|
|
جهش به انجمن
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.