logo
پر بازدید ترین عناوین تالار از ابتدا: مطالب زیبا با آیات (تعداد مشاهده:183631)    ایه 59 سوره احزاب(حجاب):زنان مسلمان،جلباب(روپوش) رابه بدن خود نزدیک کنند تا مورد اذیت قرار نگیرند (تعداد مشاهده:148021)    آیا زنان کفار که به اسارت مسلمانان در می آیند بر مسلمانان حلال میشوند و زناشویی با آنها اشکال ندارد (تعداد مشاهده:139107)    اوقات نماز های یومیه در قران (تعداد مشاهده:99658)      پر بازدید ترین عناوین سه ماه گذشته: چشم و گوش و دل مسئول نيستند ما مسئول انها هستيم    قرآن و عترت معصوم است، نه مفسّر.اين قرآن وحي است، نه آن معنايي كه مفسّر مي‌فهمد    بررسی نقش احادیث نامطمئن (خبر واحد) در انزوای قرآن    منظور از ظلم به نفس در قران چیست؟ انسان چگونه میتواند خودش هم ظالم باشد هم مظلوم؟             

توجه

Icon
Error

shojaey Offline
#1 ارسال شده : 1393/07/05 09:55:56 ب.ظ
shojaey

رتبه: Member

گروه ها: Moderator, students, member
تاریخ عضویت: 1391/07/12
ارسالها: 27

1 تشکر دریافتی در 1 ارسال
آیات 66-67

وَ كَذَّب بِهِ قَوْمُك وَ هُوَ الْحَقُّ قُل لَّست عَلَيْكُم بِوَكِيلٍ‏(66) لِّكلّ‏ِ نَبَإٍ مُّستَقَرٌّوَ سوْف تَعْلَمُونَ‏(67)

ترجمه:


66 - قوم و جمعيت تو آن را تكذيب و انكار كردند در حالى كه حق است ، ( به آنها ) بگو من مسئول

( قبول و ايمان آوردن ) شما نيستم ( وظيفه من تنها ابلاغ رسالت است نه اجبار شما بر ايمان).


67 -هر خبرى ( كه خداوند به شما داده سرانجام ) قرار گاهى دارد ( و در موعد خود انجام مى ‏گيرد ) و به زودى خواهيد دانست.





تفسیر :

اين دو آيه در حقيقت تكميل بحثى است كه در پيرامون دعوت به سوى خدا و معاد و حقايق اسلام و ترس از مجازات الهى در آيات پيشين گذشت .


نخست مى ‏گويد : قوم و جمعيت تو يعنى قريش و مردم مكه تعليمات تو را تكذيب كردند در حالى كه همه حق است ، و دلائل گوناگونى از طريق عقل و فطرت و حس آنها را تاييد مى ‏كند .


( و كذب به قومك و هو الحق).بنابراين تكذيب و انكار آنان از اهميت اين حقايق نمى‏ كاهد ، هر چند مخالفان و منكران زياد باشند.


سپس دستور مى ‏دهد كه به آنها بگو وظيفه من تنها ابلاغ رسالت است ،

و من ضامن قبول شما نيستم
( قل لست عليكم بوكيل).

در آيه بعد با يك جمله كوتاه و پر معنى آنها را هشدار مى ‏دهد ، و به دقت كردن در انتخاب راه

صحيح دعوت مى ‏كند ، و مى ‏گويد : هر خبرى كه خدا و پيامبر (ص) به شما داده سرانجام در اين جهان

يا جهان ديگر قرار گاهى دارد ، و بالاخره در موعد مقرر انجام خواهد يافت ،

و به زودى با خبر خواهيد شد
( لكل نبا مستقر و سوف تعلمون ) .


تفسير نمونه ج 5 ص 287


کلمات کلیدی:مسخره تمسخر دین قرآن اعراض خوض

ویرایش بوسیله کاربر 1394/06/05 03:01:48 ب.ظ  | دلیل ویرایش: key words

shojaey Offline
#2 ارسال شده : 1393/07/05 10:13:22 ب.ظ
shojaey

رتبه: Member

گروه ها: Moderator, students, member
تاریخ عضویت: 1391/07/12
ارسالها: 27

1 تشکر دریافتی در 1 ارسال
آیات 68-69

وَ إِذَا رَأَيْت الَّذِينَ يخُوضونَ فى ءَايَتِنَا فَأَعْرِض عَنهُمْ حَتى يخُوضوا فى حَدِيثٍ غَيرِهِوَ إِمَّا يُنسِيَنَّك

الشيْطنُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكرَى مَعَ الْقَوْمِ الظلِمِينَ‏(68)

وَ مَا عَلى الَّذِينَ يَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِم مِّن شىْ‏ءٍ وَ لَكن ذِكرَى لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ‏(69)



ترجمه


68 -هر وقت كسانى را كه آيات ما را استهزاء مى ‏كنند مشاهده نمائى از آنها روى بگردان تا به

سخن ديگرى بپردازند
و اگر شيطان از ياد تو ببرد ، به محض توجه پيدا كردن با ( اين )

جمعيت ستمگر منشين .


69 -و اگر افراد با تقوى ( براى ارشاد و اندرز با آنها بنشينند ) چيزى از حساب

( و گناه ) آنها برايشان نيست ، ولى ( اين كار تنها بايد ) براى متذكر ساختن آنها باشد شايد

( بشنوند و ) پرهيز كارى پيشه كنند.



تفسیر:

شان نزول:


در تفسير مجمع البيان از امام باقر (عليه‏ السلام‏) نقل شده كه چون آيه نخست نازل گرديد و

مسلمانان از مجالست با كفار و استهزا كنندگان آيات الهى نهى شدند.

جمعى از مسلمانان گفتند : اگر بخواهيم در همه جا به اين دستور عمل كنيم بايد هرگز به مسجد الحرام

نرويم طواف خانه خدا نكنيم ( زيرا آنها در گوشه و كنار مسجد پراكنده‏ اند و به سخنان باطل

پيرامون آيات الهى مشغولند و در هر - گوشه‏اى از مسجد الحرام ما مختصر توقفى كنيم ممكن است سخنان

آنها به گوش ما برسد ) در اين موقع آيه دوم نازل شد و به مسلمانان دستور داد كه در اين گونه

مواقع آنها را نصيحت كنند و تا آنجا كه در قدرت دارند به ارشاد و راهنمائى آنها را بپردازند .


ذكر شان نزول براى آيه فوق - همانطور كه سابقا نيز اشاره كرديم - منافات با نازل شدن تمام سوره

با هم ندارد ، زيرا ممكن است حوادث مختلفى در زندگى مسلمانان رخ دهد ، سپس سوره‏اى يكجا نازل

شود و هر چند آيه‏اى از آن ناظر به قسمتى از آن حوادث بوده باشد.


تفسير:دورى از مجالس اهل باطل


از آنجا كه بحثهاى اين سوره بيشتر ناظر به وضع مشركان و بت پرستان است در اين دو آيه به يكى ديگر

از مسائل مربوط به آنها اشاره مى ‏شود نخست به پيامبر (ص‏) مى‏ گويد : هنگامى كه مخالفان لجوج و بى ‏منطق

را مشاهده كنى كه آيات خدا را استهزاء مى ‏كنند ، از آنها روى بگردان تا از اين كار صرف نظر كرده

به سخنان ديگر بپردازند
(

و اذا رايت الذين يخوضون فى آياتنا فاعرض عنهم حتى يخوضوا فى حديث غيره)


گرچه در اين جمله روى سخن به پيغمبر (ص‏) است ولى مسلما اين حكم اختصاصى به

او ندارد و تمام مؤمنان را شامل مى ‏شود ، فلسفه اين حكم نيز روشن است زيرا اگر مسلمانان در

مجالس آنها شركت مى ‏كردند ، آنها براى انتقام گرفتن و ناراحت ساختن ايشان به سخنان باطل و نارواى

خود ادامه مى ‏دادند ، اما هنگامى كه با بى ‏اعتنائى از كنار آنها بگذرند طبعا سكوت خواهند كرد و

به مسائل ديگر خواهند پرداخت ، زيرا تمام هدف آنها ناراحت ساختن پيامبر (ص) و مسلمين بود .


سپس اضافه مى‏ كند اين موضوع به اندازه‏اى اهميت دارد كه اگر شيطان ترا به فراموشى افكند و با

اين گونه اشخاص سهوا همنشين شدى به مجرد اينكه متوجه موضوع گشتى فورا از آن مجلس برخيز و

با اين ستمكاران منشين
(

و اما ينسينك الشيطان فلا تقعد بعد الذكرى مع القوم الظالمين
).

یک سؤال


در اينجاسؤالی پيش مى ‏آيد :

مگرممكن است شيطان بر پيامبر مسلط گردد و باعث فراموشى او شود ، و به تعبير ديگر آيا با

وجود مقام عصمت و مصونيت از خطا حتى در موضوعات ، ممكن است پيامبر گرفتار اشتباه و فراموشى شود ؟ !

در پاسخ اين سؤال مى ‏توان گفت كه روى سخن در آيه گرچه به پيامبر است

اما در حقيقت منظور پيروان او هستند كه اگر گرفتار فراموشكارى شدند و در جلسات آميخته به گناه

كفار شركت كردند به محض اينكه متوجه شوند بايد از آنجا برخيزند و بيرون روند ، و نظير اين بحث در

گفتگوهاى روزانه ما و در ادبيات زبانهاى مختلف ديده مى ‏شود كه انسان روى سخن را به كسى مى ‏كند

اما هدفش اين است كه ديگران بشنوند ، مطابق ضرب المثل معروف عرب كه مى ‏گويد : اياك اعنى و اسمعى يا

جاره.


در آيه بعد يك مورد را استثناء كرده و مى ‏گويد :

اگر افراد با تقوا براى نهى از منكر در جلسات آنها شركت كنند و به اميد پرهيزكارى و بازگشت

آنها از گناه ، آنان را متذكر سازند مانعى ندارد و گناهان آنها را بر چنين اشخاصى نخواهند نوشت ،

زيرا در هر حال قصد آنها خدمت و انجام وظيفه بوده است

( و ما على الذين يتقون من حسابهم من شى‏ء و لكن ذكرى لعلهم يتقون )

براى اين آيه تفسير ديگرى نيز ذكر شده ولى آنچه گفتيم با ظاهر آيه و همچنين با شان نزول آن

سازگارتر است.


ضمنا بايد توجه داشت تنها كسانى مى ‏توانند از اين استثناء استفاده كنند كه طبق تعبير آيه

داراى مقام تقوا و پرهيزگارى باشند و نه تنها تحت تاثير آنها واقع نشوند بلكه بتوانند آنها

را تحت تاثير خود قرار دهند .


در ذيل آيه 140 سوره نساء نيز مضمونى شبيه آيه فوق داشتيم و مطالب ديگرى در اين زمينه بيان شد.




تفسير نمونه ج 5 ص292

ویرایش بوسیله کاربر 1394/06/05 03:03:12 ب.ظ  | دلیل ویرایش: size

ali Offline
#3 ارسال شده : 1393/07/21 05:51:27 ب.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 2,097

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
مفهوم وتوصیه قران در آیه 68 در خصوص برخورد با کسانی که ایات خدا را مسخره میکنند،در سوره نساء هم

که مدنی است و سالها پس از سوره انعام نازل شده،مجددا تاکید شده است.

وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللّهِ يُكَفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُواْ مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذًا مِّثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا ﴿۱۴۰﴾

فولادوند: و البته [خدا] در كتاب [قرآن] بر شما نازل كرده كه هر گاه شنيديد آيات خدا مورد انكار و ريشخند قرار مى ‏گيرد با آنان منشينيد تا به سخنى غير از آن درآيند چرا كه در اين صورت شما هم مثل آنان خواهيد بود خداوند منافقان و كافران را همگى در دوزخ گرد خواهد آورد
shojaey Offline
#4 ارسال شده : 1393/08/17 09:55:12 ب.ظ
shojaey

رتبه: Member

گروه ها: Moderator, students, member
تاریخ عضویت: 1391/07/12
ارسالها: 27

1 تشکر دریافتی در 1 ارسال
آیات 70-72

وَ ذَرِ الَّذِينَ اتخَذُوا دِينهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَيَوةُ الدُّنْيَاوَ ذَكرْ بِهِ أَن تُبْسلَ نَفْس بِمَا كَسبَت

لَيْس لها مِن دُونِ اللَّهِ وَلىٌّ وَ لا شفِيعٌ وَ إِن تَعْدِلْ كلَّعَدْلٍ

لا يُؤْخَذْ مِنهَاأُولَئك الَّذِينَ أُبْسِلُوا بِمَا كَسبُوالَهُمْ شرَابٌ مِّنْ حَمِيمٍ وَ عَذَابٌ أَلِيمُ بِمَا كانُوا يَكْفُرُونَ‏(70)


ترجمه:


70 -كسانى را كه آئين ( فطرى ) خود را به بازى و سرگرمى ( و استهزاء ) گرفتند و

زندگى دنيا آنها را مغرور ساخته رها كن
و به آنها يادآورى نما تا گرفتار ( عواقب شوم )

اعمال خود نشوند ، ( در آن روز ) جز خدا نه يار و ياورى دارند و نه شفاعت كننده‏اى و

( چنين كسى ) اگر هر گونه عوضى بپردازد از او پذيرفته نخواهد شد آنها كسانى هستند كه

گرفتار اعمالى شده‏اند كه انجام داده‏اند ،

نوشابه ‏اى از آب سوزان براى آنها است و عذاب دردناكى به خاطر اينكه كفر ورزيدند .




تفسير : آنها كه دين حق را به بازى گرفته‏اند.


اين آيه در حقيقت بحث آيه قبل را تكميل مى‏كند و به پيامبر (ص) دستور مى‏دهد

از كسانى كه دين و آئين خود را به شوخى گرفته‏اند و يك مشت بازى و سرگرمى را به حساب دين

مى‏گذارند و زندگى دنيا و امكانات مادى آنها را مغرور ساخته ، اعراض كند و آنها را به حال

خود واگذارد ( و ذر الذين اتخذوا دينهم لعبا و لهوا و غرتهم الحياة الدنيا

) بديهى است

دستور به ترك كردن اين گونه اشخاص هيچگونه منافاتى با مساله جهاد ندارد زيرا جهاد داراى

شرائطى است ، و بى‏اعتنائى به كفار داراى شرائط و ظروف ديگر ،

و هر كدام از اين دو در جاى خود بايد انجام گيرد ، گاهى لازم است با بى‏اعتنائى مخالفان را

كوبيد و گاهى با مبارزه و جهاد و كشيدن اسلحه ، و اينكه بعضى تصور كرده‏اند آيات جهاد ،

آيه فوق را نسخ كرده كاملا بى اساس است.


در حقيقت آيه فوق اشاره به اين است كه آئين آنها از نظر محتوا پوچ و واهى است و

نام دين را بر يك مشت اعمالى كه به كارهاى كودكان و سرگرمى‏هاى بزرگسالان شبيه‏تر است

گذارده‏ اند

اين چنين افراد قابل بحث و گفتگو نيستند و لذا دستور مى‏دهد از آنها روى بگردان و به آنها و

مذهب توخاليشان اعتنا مكن .



در هر حال آيه اختصاصى به كفار ندارد و شامل حال همه كسانى

مى‏شود كه مقدسات و احكام الهى را بازيچه نيل به هدفهاى مادى و شخصى قرار مى‏دهند

دين را آلت دنيا و حكم خدا را بازيچه اغراض شخصى مى‏سازند.


سپس به پيامبر (صلى‏ الله‏ عليه ‏وآله‏ وسلّم‏) دستور مى ‏دهد كه به آنها در برابر اين اعمال هشدار دهد كه

روزى فرا مى ‏رسد كه هر كس تسليم اعمال خويش است و راهى براى فرار از چنگال آن ندارد

( و ذكر به ان تبسل نفس بما كسبت ) .

و در آن روز جز خدا نه حامى و ياورى دارد و نه شفاعت كننده‏اى

( ليس لها من دون الله ولى و لا شفيع).


كار آنها در آن روز به قدرى سخت و دردناك است و چنان در زنجير اعمال خود گرفتارند كه

هر گونه غرامت و جريمه آن را ( فرضا داشته باشند و ) بپردازند كه خود را از مجازات نجات دهند

از آنها پذيرفته نخواهد شد ( و ان تعدل كل عدل لا يؤخذ منها).


چرا كه آنها گرفتار اعمال خويش شده‏اند نه راه جبران در آن روز باز است و نه زمان ،

زمان توبه است به همين دليل راه نجاتى براى آنها تصور نمى‏شود ( اولئك الذين ابسلوا بما كسبوا ) .


سپس به گوشه‏اى از مجازاتهاى دردناك آنها اشاره كرده ، مى‏گويد :

نوشابه‏اى دارند از آب داغ و سوزان به همراه عذاب دردناك در برابر پشت‏پازدنشان به حق و حقيقت .

( لهم شراب من حميم و عذاب اليم بما كانوا يكفرون).


آنها از درون به وسيله آب سوزان مى‏سوزند و از برون بوسيله آتش !

نكته‏اى كه بايد به آن توجه داشت اين است كه جمله اولئك الذين ابسلوا بما كسبوا

( آنها گرفتار اعمال خويش هستند ) در حقيقت به منزله دليل و علت عدم قبول غرامت و عدم وجود

ولى و شفيع براى آنها است ، يعنى مجازات آنها بر اثر يك عامل خارجى نيست كه بتوان آن را به

نوعى دفع كرد بلكه از درون ذات و صفات و اعمال خود آنها سرچشمه مى‏گيرد ،

آنها اسير كارهاى زشت خويشند ، به همين دليل رهائى براى آنها ممكن نيست ، زيرا جدائى از

اعمال و آثار اعمال همچون جدائى از خويشتن است.


اما بايد توجه داشت كه اين شدت و سختى و عدم وجود راه بازگشت و شفاعت مخصوص كسانى است كه

اصرار بر كفر داشته‏اند و به آن ادامه مى‏دادند همانطور كه از جمله بما كانوا يكفرون استفاده

مى‏شود ( زيرافعل مضارع براى بيان استمرار چيزى است).





قُلْ أَ نَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَا لا يَنفَعُنَا وَ لا يَضرُّنَا وَ نُرَدُّ عَلى أَعْقَابِنَا بَعْدَ إِذْ هَدَانَا اللَّهُ كالَّذِى

استَهْوَتْهُ الشيَطِينُ فى الأَرْضِ حَيرَانَ لَهُ أَصحَبٌ يَدْعُونَهُ إِلى الْهُدَى ائْتِنَاقُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَىوَ أُمِرْنَا

لِنُسلِمَ لِرَب الْعَلَمِينَ‏(71) وَ أَنْ أَقِيمُوا الصلَوةَ وَ اتَّقُوهُوَ هُوَ الَّذِى إِلَيْهِ تحْشرُونَ‏(72)


ترجمه:


71 -بگو آيا چيزى غير از خدا بخوانيم كه نه سودى به حال ما دارد نه زيانى و

( به اين ترتيب ) بازگشت به عقب كنيم بعد از آنكه خداوند ما را هدايت كرده ،

همانند كسى كه بر اثر وسوسه‏هاى شياطين راه را گم كرده و سرگردان مانده ،

در حالى كه يارانى هم دارد كه او را به هدايت دعوت مى‏كنند كه به سوى ما بيا ،

بگو تنها هدايت خداوند هدايت است و ما دستور داريم كه تسليم پروردگار عالميان باشيم .


72 -و اينكه نماز را بر پا داريد و از او بپرهيزيد و او است كه به سوى او محشور خواهيد شد.



تفسير:


اين آيه در برابر اصرارى كه مشركان براى دعوت مسلمانان به كفر و بت پرستى داشتند به

پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله‏وسلّم‏) دستور مى‏دهد كه با يك دليل دندان‏شكن به آنها پاسخ گويد و

به صورت يك استفهام انكارى از آنها بپرسد كه آيا شما مى‏گوئيد ما چيزى را شريك خدا قرار دهيم

كه نه سودى به حال ما دارد كه به خاطر سودش به سوى او برويم و نه زيانى دارد كه از زيان او

بترسيم ؟ ! ( قل ا ندعوا من دون الله ما لا ينفعنا و لا يضرنا).


اين جمله در حقيقت اشاره به آن است كه معمولا كارهاى انسان از يكى از دو سرچشمه ناشى مى‏شود

يا به خاطر جلب منفعت است ( اعم از اينكه منفعت معنوى يا مادى باشد ) و يا به خاطر دفع ضرر است

( اعم از اينكه ضرر معنوى يا مادى باشد ) چگونه شخصى عاقل كارى انجام مى‏دهد كه هيچيك از اين دو

عامل در آن وجود نداشته باشد ؟ سپس به استدلال ديگرى در برابر مشركان دست مى‏زند و مى‏گويد :

اگر ما به سوى بت پرستى باز گرديم و پس از هدايت الهى در راه شرك گام نهيم بازگشت به عقب كرده‏ايم

و اين بر خلاف قانون تكامل است كه قانون عمومى عالم حيات مى‏باشد.

( و نرد على اعقابنا بعد اذ هدانا الله ) .


و بعد با يك مثال ، مطلب را روشنتر مى‏سازد و مى‏گويد بازگشت از توحيد به شرك همانند

آن است كه كسى بر اثر وسوسه‏هاى شيطان ( يا غولهاى بيابانى ، به پندار عرب جاهليت كه

تصور مى‏كردند در راهها كمين كرده‏اند و مسافران رابه بيراهه‏ها مى‏كشانند ! )

راه مقصد را گم كرده و حيران و سرگردان در بيابان مانده است .

( كالذى استهوته الشياطين فى الارض حيران).


در حالى كه يارانى دارد كه او را به سوى هدايت و شاهراه دعوت مى‏كنند و فرياد مى‏زنند

به سوى ما بيا ولى آن چنان حيران و سرگردان است كه گوئى سخنان آنان را نمى‏شنود

و يا قادر بر تصميم گرفتن نيست ( له اصحاب يدعونه الى الهدى ائتنا).


و در پايان آيه به پيامبر دستور مى‏دهد كه با صراحت بگويد :

هدايت تنها هدايت خدا است و ما ماموريت داريم كه فقط در برابر پروردگار عالميان تسليم شويم .

( قل ان هدى الله هو الهدى و امرنا لنسلم لرب العالمين ) .


اين جمله در حقيقت دليل ديگرى بر نفى مذهب مشركان است زيرا تنها در برابر كسى بايد تسليم شد

كه مالك و آفريدگار و مربى جهان هستى است نه بتها كه هيچ نقشى در ايجاد و اراده اين جهان ندارند.


سؤال:


در اينجا سؤالى پيش مى‏آيد كه مگر پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله‏وسلّم‏) قبل از بعثت پيرو مذهب مشركان

بوده است كه مى‏گويد :

نرد على اعقابنا ( آيا به حال سابق باز گرديم )

در حالى كه مى‏دانيم او هيچگاه در برابر بت سجده نكرد و در هيچ تاريخى چنين چيزى ننوشته‏اند ،

اصولا مقام عصمت چنين اجازه‏اى را نمى‏دهد .

پاسخ:


اين جمله در حقيقت از زبان جمع مسلمين است ، نه از زبان شخص پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله‏وسلّم‏)

لذا با صيغه و ضمائر جمع ادا شده است.


در آيه بعد دنباله دعوت الهى را چنين شرح مى‏دهد كه ما گذشته از توحيد دستور داريم كه نماز را

برپا داريد و تقوا را پيشه كنيد ( و ان اقيموا الصلاة و اتقوه ) .


و سرانجام با توجه به مساله معاد و اينكه حشر و بازگشت شما به سوى خدا است اين بحث را پايان

مى‏دهد ( و هو الذى اليه تحشرون).


در حقيقت در اين چند جمله كوتاه برنامه‏اى كه پيامبر به سوى آن دعوت مى‏كرده ،

و از حكم عقل و فرمان خدا سرچشمه گرفته ، به صورت يك برنامه چهار ماده‏اى كه آغازش توحيد ،

و انجامش معاد ، و مراحل متوسط آن محكم ساختن پيوندهاى الهى و پرهيز از هر گونه گناه مى‏باشد

ارائه داده شده است.





برگرفته از تفسیر نمونه ج5 ص 298

ویرایش بوسیله کاربر 1394/06/05 03:06:22 ب.ظ  | دلیل ویرایش: size

farhang Online
#5 ارسال شده : 1394/06/05 03:14:02 ب.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,159
Iran (Islamic Republic Of)

48 تشکر دریافتی در 28 ارسال
قران در سوره مائده که از آخرین سوره های نازل شده بر پیامبر است
بصراحت دستور میدهد از دوستی کردن با مسخره کنندگان دینتان خودداری کنید.

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الَّذِينَ اتَّخَذُواْ دِينَكُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَالْكُفَّارَ أَوْلِيَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ﴿۵۷﴾

فولادوند: اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد كسانى را كه دين شما را به ريشخند و بازى گرفته ‏اند [چه] از كسانى كه پيش از شما به آنان كتاب داده شده و [چه از] كافران دوستان [خود] مگيريد و اگر ايمان داريد از خدا پروا داريد
سیدکاظم فرهنگ
ali Offline
#6 ارسال شده : 1399/04/17 07:50:00 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 2,097

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
ترجمه تفسير و تدبر سوره انعام: مراد از خوض در آيات چيست؟ايا هم نشيني با كفار اشكال دارد؟

و اذا رايت الذين يخوضون فى آياتنا فاعرض عنهم حتى يخوضوا فى حديث غيره ))

راغب در مفردات خود مى گويد: خوض در لغت به معناى در آب داخل شدن و از آن عبور كردن است ، و به طور استعاره در ساير امور هم استعمال مى شود، و در قرآن بيشتر در امورى استعمال شده كه دخول در آن زشت و مذموم است از قبيل غور در باطل و ذكر آيات حق پروردگار و استهزاء نسبت به آن .

و مراد از اينكه فرمود: از آنان اعراض كن ، اين است كه با آنان در عملشان شركت نكرده و اگر در ميان آنان است ، از ايشان جدا شود يا به نحو ديگرى اعراض نمايد. و اينكه نهى از شركت را مقيد به : (( حتى يخوضوا فى حديث غيره )) نمود براى اين بود كه دلالت كند بر اينكه مطلق مشاركت و همنشينى با آنان مورد نهى نيست ، و مجالستى كه غرض از آن پيروى و يا اقامه حق و يا دعوت به آن بوده باشد جايز است ، تنها مجالستى مورد نهى است كه در آن مجالست خوض در آيات خداوند بشود.



و گو اينكه سياق كلام سياق احتجاج عليه مشركين است ، و ليكن ملاكى كه در آن ذكر شده خصوصيت مشركين را ملغى و مطلب را عمومى كرده ، و ديگران را هم شامل شده است . علاوه ، در آخر آن مى فرمايد: (( فلا تقعد بعد الذكرى مع القوم الظالمين )) پس معلوم مى شود خوض در آيات خدا ظلم است ، و در حقيقت نهى در آيه ، نهى از شركت با ستمكاران در ستم ايشان است ، چه اين ظلم را مشركين مرتكب شوند و چه غير آنان ، به شهادت اينكه در جاى ديگر مى فرمايد: (( انكم اذا مثلهم )) و معلوم است كه مراد از اين جمله اين نيست كه شما هم مثل آنان مشرك و كافر مى شويد، بلكه مراد اين است كه شما هم مانند آنان نافرمان و ظالم خواهيد بود. و ضميرى كه در (( غيره )) است به حديثى برمى گردد كه در آن خوض و استهزاء به آيات خدا مى شود.

تفسير الميزان

ویرایش بوسیله کاربر 1399/04/17 09:26:00 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

ali Offline
#7 ارسال شده : 1404/03/13 12:40:13 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 2,097

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
خلاصه تفسير ايت اله جوادي املي از آيات 66 تا 72 سوره انعام

مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿وَ كَذَّبَ بِهِ قَوْمُكَ﴾
اين ضمير «به» را فخر‌رازي و ساير مفسّرين به سه مرجع برگرداندند يعني يا به اين قرآن تكذيب كردند يا تصريف آيات را تكذيب كردند يا تعذيب را تكذيب كردند البته همه‌اش حق است ولي همان طوري كه سيدنا‌الاستاد(رضوان الله عليه) تنبه دادند اگر به تعذيب برگردد مناسب با سياق هم خواهد بود چون آيه در اين محور هست كه ﴿قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذابًا مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَ يُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ اْلآياتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ ٭ وَ كَذَّبَ بِهِ قَوْمُكَ﴾ اين انظر ذيل آن آيه است و كلام مسوق است براي انحاي تعذيب نه براي كيفيت تبيين .
يعني به اين تعذيب تكذيب كردند در حالي كه اين حق است

بعد فرمود: ﴿قُلْ لَسْتُ عَلَيْكُمْ بِوَكيلٍ﴾ ذات اقدس الهي براي پيغمبر(ص) سمت هدايت و رهبري و سراج مبين و بشير نذير بودن بشير و منذر بودن را ذكر كرد عامل معروف هست ناهي از منكر هست و مانند آن. اما وكيل مردم نيست. اين وكيل وكيل تكويني است نه وكيل تشريعي يعني وكيل مردم باشد كه از طرف مردم كار مردم را به اجبار به عهده بگيرد آنها را هدايت كند عذاب را از آنها بردارد قلب آنها را به دين متوجه كند اين چنين نيست چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «غاشيه» هم آيهٴ 22 فرمود: ﴿لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ﴾ تو نه بر اينها سيطره داري نه از طرف اينها وكالت مي‌كني كه اينها سيطره تكويني و وكالت تكويني است وگرنه تشريعاً وجود مبارك پيغمبر مأمور هدايت اينها بود .در همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» در آيات بعدي وكالت پيغمبر نسبت به اينها نفي مي‌شود كه وكيل اينها خداست يعني حفيظ اينها وكيل تكويني درآيهٴ 107 سورهٴ مباركهٴ «انعام» اين چنين است ﴿وَ لَوْ شاءَ اللّهُ ما أَشْرَكُوا وَ ما جَعَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظًا وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكيلٍ﴾.پس اينكه فرمود: ﴿قُلْ لَسْتُ عَلَيْكُمْ بِوَكيلٍ﴾ يعني تكويناً وگرنه تشريعاً به اين معنا كه هدايت مردم تبليغ مردم و امثال ذلك به عهده پيغمبر است اين محفوظ است

﴿قُلْ لَسْتُ عَلَيْكُمْ بِوَكيلٍ﴾ اين هم يك هشداري است يعني عذاب الهي ممكن است بيايد ولي از من كاري ساخته نيست ﴿لِكُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرُّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ﴾ اين هم يك هشداري است خبرهايي كه آن روز رسمي بود در مراكز حجاز از يكديگر سؤال مي‌كردند چه خبر اين مختلف بود مهمترين خبري كه آن روز از يكديگر سؤال مي‌كردند چه خبر همين مسئله معاد بود كه ﴿عَمَّ يَتَساءَلُونَ ٭ ... ٭ الَّذي هُمْ فيهِ مُخْتَلِفُونَ ٭ كَلاّ سَيَعْلَمُونَ ٭ ثُمَّ كَلاّ سَيَعْلَمُونَ﴾ بعد جريان معاد را مبسوطاً ذكر مي‌كردند مهمترين مسئله براي آنها مسئله معاد بود كه اينها مي‌گفتند كه رجعٌ بعيد ﴿وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقينَ﴾ و مانند آن .چون مسئله معاد را اينها در حقيقت بازگشت به همين دنيا مي‌دانستند و خيال مي‌كردند كه مرده‌ها دوباره به همين دنيا برمي‌گردند غافل از اينكه منظور از معاد اين است كه انسانهايي كه مردند همين طور مسير را ادامه مي‌دهند ﴿كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلاقيهِ﴾

﴿وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذينَ يَخُوضُونَ في آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّى يَخُوضُوا في حَديثٍ غَيْرِهِ﴾
كلمه خوض به معناي فرو رفتن و تدبر كردن و مانند آن آمده چه خوض حسي چه خوض معنوي. لكن اكثر موارد استعمالش در قرآن كريم در مورد نكوهش و مذمت است كه كساني كه در امور باطل غور مي‌كنند تأمل مي‌كنند نظير اينكه مشركان مي‌گويند ﴿وَ كُنّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضينَ﴾ يا ذات اقدس الهي مي‌فرمايد: ﴿قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ في خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ﴾ از اين موارد بر‌مي‌آيد به اينكه منظور از اين خوض تامل در امور باطل و فرو‌رفتن در يك كارهاي قبيح و حرام است
نمي‌فرمايد كساني كه در آيات الهي خوض مي‌كنند آيات الهي را مسخره مي‌كنند كلاً اينها را ترك كن بلكه مي‌فرمايد مجلس اينها را ترك كن تا اينها وارد مسائل ديگر بشوند .

معلوم مي‌شود كه افراد دو گونه است بعضي افرادند كه به جايي مي‌رسند ﴿سَواءٌ عَلَيْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ﴾ دربارهٴ اينها گفته مي‌شود ﴿قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ في خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ﴾ يك وقت است كه نه به اين مرحلهٴ از فساد و تباهي نرسيدند گاهي در باطل خوض مي‌كنند و گاهي هم آماده‌اند براي پذيرش حق دربارهٴ چنين گروهي دستور مقطعي صادر شده است به پيغمبر(ص) فرمود به اين مؤمنين ابلاغ بكن در مجلس تبهكاران حين اشتغال آنها به استهزا ننشينند مگر اينكه آنها وضع مجلس را عوض كنند دستور كارشان عوض بشود اگر در مطالب عادي دارند سخن مي‌گويند يا دربارهٴ مطالب علمي و مانند آن به بحث و گفت‌وگو مي‌نشينند آن‌گاه شركت شما مجاز است .
نفرمود از اين گروه رأساً صرف نظر كن فرمود: ﴿وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذينَ يَخُوضُونَ في آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّى يَخُوضُوا في حَديثٍ غَيْرِهِ﴾ البته اگر به جايي رسيدند كه دينشان را استهزا كه مي‌كنند به طور رسمي آن‌گاه آن آيهٴ هفتاد همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» دربارهٴ آنها جاري است كه ﴿وَ ذَرِ الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَهُمْ لَعِبًا وَ لَهْوًا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا﴾ باز تا آنجا كه اميد نجات هست آنجا هم باز دستور تذكره و مانند آن مطرح است مگر به جايي كه انسان يقين داشته باشد موعظة و تبليغ در آنها اثر نمي‌كند وگرنه احتجاج با اينها تذكره اينها دعوت اينها به سبيل حق از راه حكمت و موعظه حسنه و جدال اَحسن همچنان به جاست.

مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذينَ يَخُوضُونَ في آياتِنا فَأَعْرِضْ عنهم﴾ آيا اين خطاب متوجه پيغمبر(ص) است يا منظور امت‌اند ؟؟!
گرچه پيغمبر(ص) مكلّف است لكن اين آيه يك باري دارد كه نمي‌شود ملتزم شد كه مخاطب اين آيه پيغمبر است چون دارد كه اگر نسيان دامنگيرت شد در اثر سلطهٴ شيطان‌, شيطان فراموشت داد فراموش كردي مطلب را عيب ندارد ولي اگر متذكر شدي برخيز در جمع آنها ننشين اين‌چنين كاري براي پيغمبر(ص) نيست نشانهٴ اينكه اين آيه مربوط به پيغمبر نيست و مربوط به امت است دو تاست يكي شاهد داخلي يكي شاهد خارجي .
شاهد داخلي آن است که هرگز پيغمبر در مجلسي كه مردم سرگرم مسخره كردن او و دين او بودند نمي‌نشست گرچه بعضي از رواياتي كه در كتاب شريف تفسير برهان و امثال برهان است اين ﴿يَخُوضُونَ في آياتِنا﴾ تعميم داده شد حتي مجلس غيبت و گناههاي عادي را هم شامل مي‌شود ولي محور اصلي آيهٴ محلّ بحث آن است كه ﴿وَ كَذَّبَ بِهِ قَوْمُكَ وَ هُوَ الْحَقُّ قُلْ لَسْتُ عَلَيْكُمْ بِوَكيلٍ﴾ در چنين فضايي كه آنها مشغول تكذيب آيات الهي‌اند نه تنها دارند غيبت مي‌كنند كه گناه عادي باشد بلكه به يك امر اعتقادي دارند ‌آسيب مي‌رسانند خب در چنين مجلسي يقيناً پيغمبر شركت نمي‌فرمود اين شاهد داخلي كه آنها در مجلسي كه او را دارند مسخره مي‌كنند خدا را مسخره مي‌كنند دين را مسخره مي‌كنند وحي را مسخره مي‌كنند او بنشيند دربارهٴ مسلمين عادي اين فرض دارد اما دربارهٴ خود پيغمبر كه روا نيست.
و اماشاهد خارجي همان است كه قبلاً در سورهٴ مباركهٴ «نساء» گذشت آيهٴ 139 و140 اين‌چنين است ﴿الَّذينَ يَتَّخِذُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ أَ يَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَميعًا ٭ وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللّهِ يُكْفَرُ بِها وَ يُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّى يَخُوضُوا في حَديثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقينَ وَ الْكافِرينَ في جَهَنَّمَ جَميعًا﴾ فرمود كساني كه كافرين را به عنوان اوليا يا سرپرست يا محب و ناصر اتخاذ مي‌كنند و رابطه‌شان از مؤمنين منقطع است و به كافرين متصل است اينها چه طمع دارند اينها براي عزت رابطه‌شان را از مؤمنين قطع مي‌كنند به كفار مي‌پيوندند يا اهداف ديگري دارند اگر براي عزت است بدانند كه ﴿فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَميعًا﴾ هرگز عزت نزد كفار نيست تا اينها با قطع ارتباط از مؤمنين و پيوند با كفار عزيز بشوند. آن‌گاه فرمود ما قبلاً به شما گفتيم كه در مجلس استهزا كافران ننشينيد شما در تمام قرآن كه جستجو مي‌كنيد مي‌بينيد غير از آيهٴ محلّ بحث سورهٴ مباركهٴ «انعام» اصلاً هيچ جايي خدا در قرآن نفرمود در مجلس كافران ننشينيد اينجا فرمود ما قبلاً به شما گفتيم كه در مجلس استهزا ننشينيد در حالي كه در هيچ جاي قرآن يك چنين آيه‌اي نيست مگر همين آيهٴ محلّ بحث كه خطاب به پيغمبر است . معلوم مي‌شود آنچه كه در سورهٴ «انعام» آمده .و مكه نازل شده و قبلاً نازل شده منظور مؤمنين‌ است چرا؟ براي اينكه در سورهٴ «نساء» كه در مدينه نازل شد خدا به مؤمنين مي‌فرمايد كه ما قبلاً به شما گفتيم اين مطلب را .
مطلب ديگر آن است كه در آيه نفرمود برخيز فرمود از اينها اعراض بكن .
ممكن است كسي در همان جمع بنشيند مجلس ديگر تشكيل بدهد عمده اعراض از محفل حرام آنهاست نه قيام از آن مجلس حالا اگر پنج نفر وارد مسجد‌الحرام شدند در جمعي نشستند كه آنها «يخوضون في آيات الله» بر اين پنج نفر مسلمان متقي اعراض واجب است نه قيام .ممكن است همانجا كنار هم كه نشسته‌اند يك محفل علمي تشكيل بدهند اعراض صادق است قيام از مجلس باطل. آن يكي از مصاديق اعراض است نه اينكه واقعاً قيام واجب باشد .پس اگر خود آنها در كنار هم يك محفل علمي تشكيل بدهند بدون اينكه قيام بكنند اعراض هم كرده‌اند قيام هم نكرده‌اند ﴿فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّى يَخُوضُوا في حَديثٍ غَيْرِهِ﴾

بعد فرمود: ﴿وَ إِمّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرى مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ﴾
يكي از نشانه‌هايي كه اين خوض در آيات الهي اختصاصي به همان مسئلهٴ تكذيب پيغمبر يا استهزا پيغمبرو مانند آن ندارد آن است كه در ذيل آيه همين محتواي صدر را به صورت يك قانون عام بيان كرد فرمود: ﴿فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرى مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ﴾ اگر اين الف و لام ﴿الظّالِمينَ﴾ عهد باشد اشاره باشد يعني همينها كه ظلم كلامي دارند دربارهٴ دين دارند معصيت مي‌كنند ديگر اطلاق ندارد. اما اگر مطلق ﴿الظّالِمينَ﴾ باشد كسي وارد يك مجلسي شده است كه اعضاي آن مجلس دارند توطئه مي‌كنند بر قتل كسي خب نشستن او در اينجا منهي است به همين آيه. دارند توطئه مي‌كنند براي يك سرقتي خب اين آيه نهي مي‌كند نشستن در چنين مجلسي.

﴿وَ ما عَلَي الَّذينَ يَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ﴾
خب اينها ناچار بودند در مسجد‌الحرام و مانند آن شركت كنند عده‌اي بودند كه هيچ چاره‌اي نداشتند آمدند گفتند خب ما اگر در آنجا اصلاً نرويم كه مقدورمان نيست ما طواف داريم نماز داريم برويم كه در مسجد‌الحرام اينها نشستند و اين استهزا را و سُخريّه را دارند در اين بخش اين آيه قابل تطبيق است كه ﴿وَ ما عَلَي الَّذينَ يَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ﴾ متقيان گرفتار اعمال استهزا‌آميز مخالفان نخواهند بود ﴿وَ لكِنْ ذِكْري لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ﴾ لكن آنها را تذكر بدهند همان طور كه تو آنها را تذكر مي‌دهي اينها هم تذكر بدهند تا شايد آنها متقي باشند اين ﴿لَعَلَّهُمْ﴾ ضميرش به كفار بر‌مي‌گردد. اما اگر معنا اين باشد ﴿وَ لكِنْ ذِكْري﴾ يعني ما به متقيان تذكر مي‌دهيم تا اينها تقوايشان را حفظ بكنند و در جمع آنها ننشينند و مواظب باشند اين ضمير ﴿لَعَلَّهُمْ﴾ به متقيان بر‌مي‌گردد.

آن‌گاه براي اهميت مسئله ذات اقدس الهي به پيغمبر(ص) فرمود اينها را رها كن اينها كه دينشان را مسخره گرفتند و: ﴿وَ ذَرِ الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَهُمْ لَعِبًا وَ لَهْوًا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا﴾ اما نه ترك مطلق كنيد باز ﴿وَ ذَكِّرْ بِهِ﴾
ببينيد هر جا هجران هست تذكره هست اين مي‌شود هجر بليغ هجر جميل قهر نيست .نسبت به همين گروه هم فرمود: ﴿و ذَكِّرْ بِهِ﴾ آيه دربارهٴ كساني كه صناديد قريش بودند مشركين رسمي مكه بودند آنها كه از دين براي دنيا تغذيه نمي‌كردند كه فرمود: الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَهُمْ لَهْوٌا وَ لَعِبًا﴾ يعني كسي كه مشرك است و كافر است چون اله او هواي اوست دين او هم لهو و لعب خواهد بود قيامت او هم به شرح ايضاً [همچنين] آن‌گاه چنين كسي دين حق را مسخره مي‌كند اين ظاهر مستفاد از اين آيه و امثال اين آيه است.

فرمود: ﴿وَ ذَكِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما كَسَبَتْ لَيْسَ لَها مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِيُّ وَ لا شَفيعٌ﴾ فرمود با اين قرآن اينها را موعظه كن.
با اين قرآن آنها را متذكر كن نصيحت كن كه فطرت آنها باز بشود چرا؟
براي اينكه يك خطر غير قابل تحملي در پيش دارند «و ذكر به» چرا؟ «ان تبسل» يعني مبادا «تمنع نفسٌ» «تحبس نفسٌ تقيد نفسٌ بما كسبت» اين همان است كه ﴿أَحاطَتْ بِهِ خَطيئَتُهُ﴾ يعني سيئات اعتقادي و سيئات اخلاقي و سيئات اَعمالي او يك زنداني است براي او اين با اين زنجير‌ها بسته مي‌شود .خب اگر انسان مبسول بشود محبوس بشود ممنوع بشود به وسيله اين حلقات سنگين هيچ راهي براي او نيست سه تا راه است كه تمام سه راه‌ بسته است يكي راه ولايت است يكي راه شفاعت است يكي توسل. همه براي او بسته است. لذا فرمود: ﴿وَ ذَكِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما كَسَبَتْ لَيْسَ لَها مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِيُّ وَ لا شَفيعٌ وَ إِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ﴾ چون آنجا نظير دنيا نيست كه انسان چيزي بدهد و چيزي بخرد نظير دنيا نيست كه مال انسان را به گرو بگيرد در آنجا خود آدم را گرو مي‌گيرند ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَةٌ﴾ ﴿كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ﴾ خب اگر بخواهد فك رهن بكند چه بكند بايد دينش را ادا كند در آخرت كه جاي تعديهٴ دين نيست اين بدهكار است آن روز هم كه جا براي عمل نيست پس ممكن نيست دِينش را ادا كند .
خب فرمود: ﴿وَ ذَكِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما كَسَبَتْ﴾ كه چنين نفسي ﴿لَيْسَ لَها مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِيُّ﴾ اين يك، ﴿وَ لا شَفيعٌ﴾ اين دو، و لا توسل به چه چيزي توسل كند ﴿وَ إِنْ تَعْدِلْ﴾ كه نفي وسيله است ﴿وَ إِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لا يُؤْخَذْ مِنْها﴾ اگر هر چيزي را بخواهد عِدل و عَديل كار خود قرار بدهد كفاره بدهد غرامت بدهد جريمه بدهد هيچ چيز را قبول نمي‌كند اولاً ندارد چون ﴿وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ بر فرض محال اگر داشته باشد آنجا جاي غريمت و غرامت و جريمه گرفتن اين چنيني نيست لذا فرمود: ﴿وَ إِنْ تَعْدِلْ﴾ يعني همين نفس بخواهد عِدل بدهد عَديل بدهد معادل بدهد از او پذيرفته نمي‌شود .در بعضي از آيات قرآن كريم فرمود اگر كل زمين دنيا ارض طلا باشد و مثل او با او باشد ﴿بِهِ مِن سُوءِ الْعَذَابِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَبَدَا لَهُم مِنَ اللَّهِ مَا لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ﴾ بخواهند فديه بدهند باز اثر ندارد

﴿أُولئِكَ الَّذينَ أُبْسِلُوا بِما كَسَبُوا﴾ باز تكرار مي‌كند كه هيچ كسي اينها را به اين روز سياه مبتلا نكرده مگر سيّئات اعمال خود اينها ﴿أُولئِكَ الَّذينَ أُبْسِلُوا بِما كَسَبُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَميمٍ﴾ كه خيلي اين آب داغ است حمام را كه حمام گفتند براي همين جهت است و از شدت حميم بودن و داغ بودن آن آب اخروي همين بس كه گفتند ﴿كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ﴾ يعني همين كه نزديك صورت شد پوستها مي‌ريزد لازم نيست حالا به لب برسد ﴿لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَميمٍ وَ عَذابٌ أَليمٌ بِما كانُوا يَكْفُرُونَ﴾ اينجا هم ملاحظه فرموديد باز بار سوم اين شرب از آن حميم را آن عذاب دردناك را محصول كفر خود اينها مي‌داند ﴿أَليمٌ بِما كانُوا يَكْفُرُونَ﴾

فرمود: ﴿قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا يَنْفَعُنا وَ لا يَضُرُّنا﴾
اين يك برهان است مي‌فرمايد اصلاً شما خدا را براي چه مي‌خواهيد چرا خدا را عبادت مي‌كنيد و مي‌پرستيد براي اينكه مشكل شما را حل بكند . ذات اقدس الهي را انسان خوفاً و طمعاً عبادت مي‌كند ﴿يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَ طَمَعًا﴾ براي اينكه تقرب به او سود‌آور است هم در دنيا حسنه دارد هم در آخرت حسنه دارد دوري از ذات اقدس الهي هم در دنيا سيئه دارد هم در آخرت. اما قرب و بُعد صنم و وثن كه اين‌چنين نيست نه تقرب به آنها سود‌آور است نه دوري از آنها رنج‌آور و درد‌آور بنابراين چرا اينها معبودند و چرا اينها را مي‌پرستيد؟ ﴿قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا يَنْفَعُنا﴾ اگر به آنها نزديك بشويم ﴿وَ لا يَضُرُّنا﴾ اگر از آنها دور بشويم.
آيات قرآني در اين زمينه چند طبقه است يك طبقه ناظر به اين است كه اينها براي شما كاري را انجام نمي‌دهند شما كه مي‌گوييد ﴿ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِيُقَرِّبُونا إِلَي اللّهِ زُلْفي﴾ يا مي‌گوييد ﴿هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللّهِ﴾ اينها مشكل شما را حل نمي‌كنند نه تقرب به آنها سود‌آور است نه ابتعاد و دوري از اينها ضرر‌بار. طبقهٴ دوم آياتي است كه مي‌گويد اينها مشكل خودشان را حل نمي‌كنند چگونه مشكل شما را حل كنند؟ اينها نه تنها مالك نفع و ضرر براي شما نيستند بلكه مالك نفع و ضرر براي خودشان هم نيستند ﴿لا يَمْلِكُونَ ِلأَنْفُسِهِمْ نَفْعًا وَ لا ضَرًّا﴾ اگر اينها مالك نفع و ضرر براي خودشان نيستند چگونه مالك نفع و ضرر براي شمايند؟

آن‌گاه فرمود: ﴿وَ نُرَدُّ عَلي أَعْقابِنا﴾ اين ﴿وَ نُرَدُّ عَلي أَعْقابِنا﴾ نسبت به مسلمين درست است اينها كه قبلاً در جاهليت بودند مشرك بودند بعد مسلمان شدند اگر بخواهند دوباره به وثنيت روي بياورند اين همان ارتداد هست و ارتجاع به قهقرا است اما نسبت به ذات مقدس پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه اين‌چنين نبود اين اصلاً اهل وثن وصنم نبود كه حالا ارتداد باشد و رد به عقب باشد به عقب بر‌گشت باشد اين يا ناظر به كل مسلمين است همانهايي كه اسلام آوردند به استثناي اهل بيت(عليه السّلام) به استثناي پيغمبر يا اگر شامل همه مي‌شود اين ارتداد مصطلح نيست اين همان معناي عرفي و لغوي خود را دارد كه اگر يك كسي از حق به باطل برود مي‌گويند ارتجاع نه اينكه قبلاً باطل‌گو بود باطل‌رو بود بعد محق شد دوباره بخواهد به حق بر‌گردد نظير اينكه فرمود: ﴿اللّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ﴾ خب مگر همه مؤمنين سابقهٴ كفر و شرك و عصيان فسوق داشتند كه در ظلمت بودند و خداوند آنها را از ظلمت به نور خارج كرد ؟؟!

معناي اخراج از ظلمت يعني نمي‌گذارند كه اينها ظلماني بشوند اينجا هم معناي رّد به عقب يعني ارتجاع يعني ما موظفيم مرتجع نباشيم نه اينكه قبلاً باطل را داشتيم بعد به حق رو آورديم اگر دوباره به باطل برگرديم مي‌شود ارتجاع پس ﴿وَ نُرَدُّ عَلي أَعْقابِنا﴾ يك تعبير عرفي و فرهنگ محاوره است كه مي‌گويند ارتجاع هر كسي از حق و باطل گرايش پيدا كند مي‌شود مرتجع .اما اينكه فرمود: ﴿بَعْدَ إِذْ هَدانَا اللّهُ﴾ آن هم همين طور است خداي سبحان كه ما را هدايت كرده است حالا با فطرت هم هدايت كرد ما دست از هدايت الهي برداريم به طرف باطل برويم اين بَعد بَعد زماني نيست كه مثلاً يك مدتي ما قبلاً هدايت نبوديم بعد خدا ما را هدايت كرد حالا اگر به طرف بت‌پرستي برويم مي‌شود ارتجاع .وقتي خدا برهان اقامه كرد و از راه عقل و فطرت و همچنين از راه وحي ما را هدايت كرد دليلي ندارد ما مرتجع بشويم

آن وقت در چنين فضايي مثل ذكر مي‌كند مي‌فرمايد مِثل كسي كه ﴿اسْتَهْوَتْهُ الشَّياطينُ فِي اْلأَرْضِ حَيْرانَ﴾
«استهوتهم» يعني اين را از بالا پرت كردند يك كسي كه از بالا پرت شده است مي‌گويند هوا .كسي كه ﴿اسْتَهْوَتْهُ الشَّياطينُ فِي اْلأَرْضِ﴾ يعني از آسمان و از اوج معرفت او را به زمين انداختند و حيران و سرگردانند چنين كسي اصحاب معرفت او را به هدايت دعوت مي‌كنند ﴿لَهُ أَصْحابٌ يَدْعُونَهُ إِلَي الْهُدَي ائْتِنا﴾ اين‌چنين نيست كه اصحاب معرفت و هدايت نداشته باشد از درون و بيرون او را صاحبان معرفت هدايت مي‌كنند و هدايت الگويي هم دارند .حرف راهنما را مردم گوش مي‌دهند راهنما كسي است كه عمل مي‌كند جلو مي‌افتد به مردم مي‌گويد بياييد من رفته‌ام به همراه من بياييد .﴿لَهُ أَصْحابٌ يَدْعُونَهُ إِلَي الْهُدَي ائْتِنا﴾ نه فقط ﴿يَدْعُونَهُ إِلَي الْهُدَي﴾ خودشان مهتدي‌اند جلو افتادند به اين مي‌گويند بياييد در پيش ما چنين افرادي با اينكه رهبران الهي دارند هداة مهديه مهتدي دارند كساني‌اند كه اينها را به هدايت دعوت مي‌كنند با اينكه چنين هادياني آنها را راهنمايي مي‌كنند مع‌ذلك نمي‌آيند .چنين افرادي متحير‌اند.

مطلب بعدي آن است كه اگر كسي دعوت انبيا را از بيرون و دعوت فطرت و عقل را از درون نپذيرفت و به دنبال شيطنت شياطين حركت كردّ چنين شخصي براي هميشه گمراه است و متحير است .اين شخص الآن زمام كارش را به شياطين سپرد براي اينكه دربارهٴ اغواي شيطان به صورت فعل ماضي ياد كرد فرمود: ﴿اسْتَهْوَتْهُ الشَّياطينُ﴾ دربارهٴ هدايت حق به صورت فعل مضارع ياد كرد فرمود: ﴿لَهُ أَصْحابٌ يَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنا﴾ شياطين بر او مسلط شدند او را از بالا ساقط كردند يا بر اساس هوا و هوس او، او را دارند مي‌گردانند كه ﴿اسْتَهْوَتْهُ الشَّياطينُ﴾ .اصحاب او. او را به طرف حق دعوت مي‌كنند اما اين‌چنين نيست كه او زمامش را به رهبران حق سپرده باشد اينها حيران‌اند چون راه نيست چند روزي به يك سمت حركت مي‌كنند مي‌بينند خبري نيست بر‌مي‌گردند
﴿فَهُمْ في رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ﴾ اما تا آخرين لحظه كه دنيا دار التكليف است دعوت‌‌كنندگان دين او را به حق هدايت مي‌كنند ﴿لَهُ أَصْحابٌ يَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى﴾ بعد آن‌گاه در پايان آيه به عنوان آخرين حجت در اين بخش فرمود: ﴿قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدى﴾ چون كسي شايسته هدايت است كه مهتدي بالذات باشد ﴿أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدّي إِلاّ أَنْ يُهْدى﴾ آنكه مهتدي بالذات است ذات اقدس الهي است .
وَأُمِرْنَا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ اين ﴿رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ برهان مسئله است كه چرا هدايت خدا تنها هدايت است؟ براي اينكه او مدبر كل هستي است چرا ما مأمور و موظفيم كه كل در برابر ارادهٴ الهي تسليم محض باشيم؟ چون او رب همهٴ هستي است لذا بعد از اينكه فرمود: ﴿وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ دستور داد
فرمود: ﴿وَ أَنْ أَقيمُوا الصَّلاةَ﴾ در بين عبادتهاي فرعي نماز را ذكر كردند كه آن عمود دين است و اسرار كتاب و سنت هم بر حفظ اين نماز است براي اينكه بسياري از امور به بركت نماز حل مي‌شود تقوا در همهٴ امور چه در مسئلهٴ تسليم چه در مسئلهٴ اقامه نماز ملحوظ است لذا بعد از مسئلهٴ امر به اقامه نماز تقوا را ذكر كرد ﴿وَ أَنْ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ اتَّقُوهُ﴾ خب چرا بايد نماز را اقامه كنيم چرا بايد از خدا بهراسيم براي اينكه ﴿هُوَ الَّذي إِلَيْهِ تُحْشَرُون﴾ مگر حشر شما با او نيست مگر حساب و كتاب شما با او نيست مگر بعد از مرگ به لقاي او نمي‌رويد خب پس حرف او را بايد گوش داد اگر حشر انسان به طرف خداست و حساب و كتاب انسان به طرف خداست پس بايد از او تقوي داشت و عبادت او را اقامه كرد و در برابر او تسليم محض بود اينها هر كدام برهان قبل است ﴿وَ أَنْ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ اتَّقُوهُ وَ هُوَ الَّذي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ﴾
اين ﴿وَ هُوَ الَّذي إِلَيْهِ تُحْشَرُون﴾ در عين حال كه ذيل مسائل قبلي است و دليل همان مطالب قبلي است يك سر‌فصلي است كه با مسائل بعدي در ارتباط است فرمود: ﴿وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ بِالْحَقِّ﴾ كه اين جريان معاد را ذكر مي‌كند
خب چرا بايد كار‌ها را به خدا سپرد براي اينكه انسان و همهٴ مبادي قبلي و لواحق بعدي را الله آفريد ﴿وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ﴾ اين يك مطلب، مطلب ديگر اينكه اين خلق بالحق است چيزي كه هدف‌مند است پايانش به حساب و كتاب مي‌رسند چنين چيزي حق است و يك چيزي كه منقطع الآخِر است ابتر است بي‌نتيجه است مي‌گويند باطل كاري كه پايانش حساب و كتاب نيست كاري كه پايانش زوال است كاري كه همهٴ گروه‌ها در پايانش يكسانند چنين كاري را مي‌گويند باطل. تمام موجودات حق‌اند يعني زمين باطل نيست آسمان باطل نيست بين آسمان و زمين چيزي باطل نيست
يعني هدف دارد خب اگر هدف دارند انسان حق است هدف دارد يعني بعد از مرگ خبري هست يك راهي هست خب اين راه را بايد خدا تعيين كند ديگر اگر معاد هست راهي هست اگر راهي هست راهنما و راه‌بلدي هست و آن راهنما و راه‌بلد جز وحي كسي چيزي ديگر نخواهد بود لذا گاهي از جريان معاد بر جريان وحي و نبوت و رسالت احتجاج ميشود

ویرایش بوسیله کاربر 1404/03/14 06:17:20 ب.ظ  | دلیل ویرایش: ویرایش

کاربرانی که در حال مشاهده انجمن هستند
Guest (2)
جهش به انجمن  
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.

قدرت گرفته از YAF 1.9.6.1 | YAF © 2003-2025, Yet Another Forum.NET
این صفحه در مدت زمان 1.201 ثانیه ایجاد شد.