رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,774
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه تدبر و فهم سوره حج: نکات تفسیری ایات 1و2 سوره الحج
يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ ﴿۱﴾اى مردم از پروردگار خود پروا كنيد چرا كه زلزله رستاخيز امرى هولناك است (۱) يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُكَارَى وَمَا هُمْ بِسُكَارَى وَلَكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ ﴿۲﴾روزى كه آن را ببينيد هر شيردهنده اى آن را كه شير مى دهد [از ترس] فرو مى گذارد و هر آبستنى بار خود را فرو مى نهد و مردم را مست مى بينى و حال آنكه مست نيستند ولى عذاب خدا شديد است (۲)
سئوال: منظور از زلزله الساعه چیست؟ در نفخ اول است یا نفخ صور دوم؟
فرمود: (إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ) در جريان قيامت اين زلزله مربوط به زمينلرزه نيست تا آن آيات (إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا) مفسّر آن باشد
(إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا) سوره ي «زلزله» و (إِذَا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجّاً) سوره ي «واقعه» و مانند آن اينها گوشهاي از زلزلةالساعه را تفسير ميكنند چون زلزلةالساعه هم به زلزال زمين برميگردد هم به زلزال منظومه ي شمسي و راه شيري و كلّ سماوات براي اينكه (يَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ) اين جهانلرزه است نه زمينلرزه كلّ صحنه بايد عوض بشود اگر گفته شد زلزله به ساعت اسناد دارد با اينكه زلزله ي آسمان و زمين از اشراط ساعت باشد هم هماهنگ است اگر مقدمه ي قيامت است و علامت ظهور قيامت است به همين مقدار هم ميشود اسناد داد زلزله را به ساعه و ظاهراً اين معيار است نه از باب (مَكْرُ الَّيْلِ وَالنَّهَارِ) سوره ي «سبأ» است نه اضافه به فاعل است نه اضافه به قابل يعني اين زلزله ي جهاني علامت ظهور قيامت است كه قيامت با اين شروع ميشود اينچنين نيست كه حالا قيامت ظرفي باشد و زلزله در قيامت اتفاق بيفتد قيامت دارالقرار است ديگر. اينها طليعه ي قيامت است
(إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ) وقتي چيزي را ذات اقدس الهي به عظمت ياد بكند معلوم ميشود خيلي مهم است تفسیر تسنیم
و ظاهر آيه اين است كه اين زلزله قبل از نفخه اولى صور كه خدا از آن در آيه ((و نفخ فى الصور فصعق من فى السموات و من فى الارض الا من شاء اللّه ثم نفخ فيه اخرى فاذا هم قيام ينظرون (( خبر داده ، واقع مى شود، چون آيه مورد بحث مردم را در حال عادى فرض كرده كه ناگهانى و بى مقدمه زلزله ساعت رخ مى دهد، و حال ايشان از مشاهده آن دگرگون گشته ، به آن صورت كه آيه شريفه شرح داده ، در مى آيند. و اين قبل از نفخه اولى است ، كه مردم با آن مى ميرند، نه نفخه دوم ، چون قبل از نفخه دوم ، مردم زنده اى در روى زمين وجود ندارد. بعضى از مفسرين گفته اند: اين آيه شدت عذاب را تمثيل كرده ، نه اينكه واقعا همانطور كه فرموده تحقق يابد، و معنايش اين است كه : اگر در اين ميان بيننده اى باشد كه صحنه را ببيند، به چنين حالى در خواهد آمد. و ليكن اين حرف صحيح نيست ، براى اينكه با سياق آيه كه سياق انذار به عذاب ناگهانى و بى سابقه است نمى سازد، و شنونده از انذار به عذابى كه از آن آگاهى ندارد، و تنها به او بگويند: اگر كسى آنجا باشد چنين و چنان مى شود، آن طور كه بايد نمى ترسد. تفسیر المیزان
ایا ترس و اضطراب و سکر لحظه قیامت ، عذاب عمومی است یا شامل صالحین نمیشود؟ (إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ). قيامت روزي است كه (يَوْمَ تَرَوْنَهَا) اين (تَرَوْنَهَا) به ساعت برميگردد اين ضمير يا به (زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ) برميگردد، اگر به (زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ) برگردد اُولاست يعني در طليعه ي قيامت كه جهان ميلرزد سهتا حادثه ي سنگين را ما براي شما شرح ميدهيم
آن اوّلي را جمع آورد يعني همهتان ميبينند، همهتان ميبينند كه هم مرضعه (عَمَّا أَرْضَعَتْ) غفلت دارد هم باردار بارش را به زمين مينهد اما دومي را مفرد آورد نه جمع (وَتَرَي النَّاسَ سُكَارَي) كلّ صحنه را تويِ پيامبر ميبيني اينها در حال سُكْرند. درباره ی سَكران و سكارا بودن مردم اين مشهود همه نيست لذا فعل را مفرد آورده درست است كه همگان مضطرباند اما كسي بفهمد اينها مضطرب است يك انسان هوشيار و هوشمندي ميخواهد انساني كه سكرةالقيامة درباره ی او اثر ندارد,
سُكْر يك مرض است اگر سكرةالموت است يا سكرةالساعه است يعني اضطراب، يعني بينظمي، يعني دستپاچگي، يعني سردرگُمي (وَتَرَي النَّاسَ سُكَارَي) همه را ميبيني كسي در اين صحنه هوشيار نيست ديگر نميدانند چه خبر است دفعتاً ميبينند وضع عوض شد يك صحنه و افرادي را ميبينند كه قبلاً نميديدند آن افرادي كه ميشناختند الآن نميشناسند البته براي اولياي الهي همه موارد استثنايي دارد اما (وَمَاهُم بِسُكَارَي) اينها مَست نيستند ولي حالت مستي دارند يعني آن جريان بينظمي و سردرگُمي را دارند شبيه (سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ) دامنگيرشان ميشود (وَلكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ) اينها را به اين صورت در آورده. خب، اين چه عذابي است عذاب كه هنوز حسابي نيامده، كتابي نيامده اگر در آن لحظه زنِ شيردهي باشد از شير دادن و از كودك رَضيعِ خود غافل است از هر دو امر غافل است هم ار ارضاع و هم از رضيع و اگر زن بارداري باشد از شدّت حادثه بارش را به زمين مينهد اگر چنين واقعيّتي در خارج باشد رخدادي اينچنيني دارد و اگر در آن حال اين اوضاع نباشد يعني زن شيردهي نباشد و زن بارداري نباشد ترسيمِ آن حادثه است كه اگر باشند اين احكام را و اين اوصاف را خواهند داشت خب, بنابراين اين يا ترسيم است در جريان صحنهی قيامت كه قيامت ميخواهد قيام بكند يا واقعيّت است
كسي بخواهد از يك عالَم محدودي به يك عالم وسيعي بيايد براي او دشوار است مثل اينكه كودك بخواهد از زِهدان مادر به عالَم طبيعت منتقل بشود هم براي مادر دردآور است هم براي كودك ولي نادراً ممكن است كساني از صحنه ی دنيا وارد برزخ و قيامت بشوند بدون هراس براي اينكه در بخشهاي پاياني سوره مباركه «انبياء» آيه ی 103 و بعد كه (لاَ يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ) صحنه ی قيامت اولياي الهي را محزون نميكند اينها به طور عادي از دنيا وارد برزخ و از برزخ وارد قيامت ميشوند درست است كه شيء عظيم است طوري است كه (تَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا), طوري است كه (تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ), طوري است كه (تَرَي النَّاسَ سُكَارَي) ولي اولياي الهي از هر سه خطر محفوظاند بنابراين اين طور نيست كه براي انبيا, ائمه, اولياي الهي(عليهم السلام) اين حادثه ی قيامت دردآور يا هولناك باشد. درباره حضرت یحیی و عیسی فرمود (وَسَلاَمٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيّاً) اين سلام يعني او در كمال سلامت ميميرد, در كمال سلامت وارد صحنه ی قيامت ميشود خب اگر اينها گرفتار اين (وَمَاهُم بِسُكَارَي) ميشوند, گرفتار اين صحنه ی هولناك ميشوند ديگر سلامتي در كار نيست اضطراب است براي اين گونه از مردان الهي صحنه ی قيامت هيچ هول و هراسي را به همراه ندارد و البته اين اختصاصي هم به اين دو وجود مبارك ندارد انبياي ديگر و ائمه(عليهم السلام) هم همين طورند. خب, پس اين (لاَ يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ) يك شاهد, (سَلاَمٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيّاً) هم شاهد ديگر.
پس براي چه كسي آسان است؟ براي متّقيان كه در طليعهی اين سوره دعوت به تقوا شده است (يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ) اگر كسي اهل تقوا بود زلزله ی ساعه براي او شيء آسان است و اگر اهل تقوا نبود زلزله ی ساعه براي او (وَتَرَي النَّاسَ سُكَارَي) و مانند آن خواهد بود. براي مؤمن شيء حقير خواهد بود عظيم نيست براي اينكه اين مراحل را گذرانده نظير عذاب دنيا نيست نظير حوادث دنيا نيست كه عذاب نباشد آزمون باشد براي همه يكسان باشد در صحنه ی قيامت دارد (فَضُرِبَ بَيْنَهُم بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ) دفعتاً ديواري كشيده ميشود يك طرفش گداخته است يك طرفش نور است اينچنين نيست كه صحنه ی قيامت نظير صحنه ی دنيا يكسان باشد كه اگر يك حادثه شد براي همه عليالسوا باشد پس بنابراين آن شيء عظيم براي يك عدّه دردناك است براي يك عدّه فرحناك
تفسیر تسنیم ویرایش بوسیله کاربر 1403/02/13 03:21:48 ب.ظ
| دلیل ویرایش: ویرایش
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: member, Administrators تاریخ عضویت: 1390/02/31 ارسالها: 942 47 تشکر دریافتی در 28 ارسال
|
ترجمه تدبر و فهم سوره حج: نکات مهم تفسیری ایات 3و4 سوره الحج
حج:3 وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَّرِيدٍ و از مردم، کسی [یا کسانی] درباره خدا بی هیچ دانشی مجادله ميکند و [به جای خدا] از هر شیطان [صفت] بی خیر و سرکشی پیروی ميکند. 3
______________ 3- «شَیْطَانٍ مَرِیدٍ» به سران سرکش و بد سرشتی گفته ميشود که به هیچ قانون و قید و بند اخلاقی پایبند نیستند و هیچ خیر و خدمتی برای مردم ندارند. دو مفهوم کلی برای این کلمه، با توجه به موارد کاربرد آن، ميتوان استنباط کرد: 1- تمرّد نسبت به قانون و عدم تمکین به حقوق مردم- مؤمن به نیروی تقوا خود را در حریم و حدود الهی حفظ ميکند، اما شیطان [از ریشة شطن- خروج از مدار و محدوده] به کسی گفته ميشود که به هیچ قانون و قراری مقید نیست و هر چه دلش بخواهد ميکند. مفهوم برداشتن حریم و تجاوز از حدّ و مرز را در کاربردهای مختلف این کلمه، در این موارد مييابيد: برگهای شاخه را کند و آن را لخت کرد، آن چیز را برید و قطع کرد، آبروی فلانی را برد، پا از گلیم خود درازتر کرد و از حدّ خود تجاوز نمود، آن را صاف و صیقل کرد، تمرّد کرد، یاغی شد، سرکشی کرد... 2- بی خیر و خدمت برای مردم- المرداء- شنزاری که چیزی نميروياند، زمین خالی از گیاه. اَمْرَد- جوانی که هنوز بر صورتش ریش نروییده است. «شیطان مرید» را به جای «الله» پیروی کردن، نشانگر نهایت ناسپاسی کسانی است که ولی نعمت و رازق خود را رها کرده و از شیطان صفتانی در دنیا پیروی ميکنند که هیچ خیر و خاصیتی برای آنان ندارند. در این سوره از نظر مردم شناسی سه گروه را با جمله: «ومن الناس...» معرفی كرده است. اولین آنها كه در این آیه معرفی شدهاند، عوامالناس مقلدی هستند كه بيهيچ شناختی از هر صاحب قدرت و شهرتی پیروی ميكنند.
حج:4 كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَن تَـوَلَّاهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ ـ [با آنکه] بر او [=مجادله کننده یا شیطان] مقرّر شده است 4 که هر که او [=شیطان] را به ولایت [=دوستی و سرپرستی] گیرد، 5 پس مسلماً [شیطان] گمراهش ميسازد و به عذاب سوزانش ميرساند.6
______________ 4- مکتوب کردن قول و قرار و عهد و پیمان، در روزگاری که عموم مردم بیسواد بودند، شکل ثابت قانونی و قابل مراجعه دادن به آن داشته است. در اینجا منظور همان سخنی است که پروردگار در پاسخ به ادعای ابلیس در گمراه کردن بندگان، به عنوان یک اصل و قانون، فرمود که هر کس از او پیروی کند دوزخی خواهد شد [اعراف 18 (7:18) ، اسراء 63 (17:63) ، ص 85 (38:85) ].
5- ولایت، نه دوستی معمولی و متعارف، بلکه وابستگی و ارتباطی است که به سرپرستی و کارسازی و تسلط منتهی ميشود. به ولایت شیطان درآمدن، همان تسلیم و وادادگی در برابر تحریکات او و پیروی از گامهای گمراه کنندهاش ميباشد. در این آیه كوتاه 6 بار ضمیر سوم شخص غائب [ه] تكرار شده است، بسیاری از مترجمان همه این ضمائر را به شیطان نسبت دادهاند، اما به نظر ميرسد اولین ضمیر به شخص مجادله كننده و دومین ضمیر [انّه] به همین اصل عواقب ولایتپذیری شیطان برگردد.
6- معنای هدایت، نه «راه»نمائی، بلکه «راه»بری و رساندن به مقصود است. از گامهای شیطان پیروی کردن، پیرو را به همان جائی ميبرد که جایگاه شیطان است.
تفسیر بازرگان
در آيات سوره ی «حج» فرمود: (وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ) چه در اصول دين چه در فروع دين, چه در اخلاقيّات اسلامي, چه اقتصادي اسلامي, چه سياست اسلامي, چه اجتماعيّات اسلامي, چه حقوق اسلامي بالأخره اين بدون تحقيق حرف ميزند به دليل اينكه فرمود: (وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَّرِيدٍ) وقتي خودش محقّق نبود به دنبال هر شيطنت متمرّدي حركت ميكند هر كسي او را به هر سَمت بخواهد برود ميرود شيطنت كه معنايش مشخص است:
مَرِيد و مارِد يعني متمرّد كه «مَرَدَ» جمع مارِد است نه جمع مُريد, مَرَدَ يعني انسانهاي متمرّد, مارِد هم يعني متمرّد در سوره ی مباركه ی «انفال» آنجا گذشت كه (وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَي النِّفَاقِ) يعني اينها متمرّدانه به سمت نفاق حركت كردند شيطان اصولاً مَريد است مارد است متمرّد است اين چون بيتحقيق دارد حركت ميكند يك خلأ فكري و علمي دارد هر شيطاني با شيطنت متمرّدانه ی خود او را به دنبال خود ميكشاند لذا اين ميشود (يَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَّرِيدٍ) اين براي مقلّدِ بيتحقيق, پيرو بيتحقيق.
در آيات همين سورهی مباركهی «حج» آيه ی هشت اين است (وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلاَ هُديً وَلاَ كِتَابٍ مُنِيرٍ ٭ ثَانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ) برخي بيتحقيق سرشان را خم ميكنند عدّهاي را بيجا به دنبال خود ميكشانند اينها ميشوند مُضِلّ بيتحقيق آنها ميشوند ضالّ بيتحقيق آيه ی محلّ بحث آيهاي كه فرمود يعني آيه ی سه همين سوره تابعِ بيتحقيق است لذا فرمود: (يَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَّرِيدٍ) آيه ی هشت متبوعِ بيتحقيق است فرمود همين طور سَرَش را خم ميكند (لِيُضِلَّ) اين ميشود مُضلّ بيتحقيق آن ميشود ضالّ بيتحقيق بنابراين براي اينكه ما نه تابعِ غير محقّق داشته باشيم نه متبوع غير محقّق فضاي جامعه بايد فضاي علمي باشد
خب اين شيطانِ متمرّد سرگذشت و سرنوشت او چيست؟ سرگذشت و سرنوشت او اين است كه چون او به سوء اختيار خودش باطل شد و باطلرو شد و باطلگو شد خودش و همراهان خودش را هم مستقيماً به دوزخ ميبرد (كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ) كسي كه تحت ولايت شيطان باشد (فَأَنَّهُ) يعني اين شيطان (يُضِلُّهُ) خودش بيراهه ميرود اينها را هم به بيراهه ميكشاند (وَيَهْدِيهِ إِلَي عَذَابِ السَّعِيرِ) اينها را ميبرد به جايي كه آنجا افروخته است آنجا آتشي است افروخته خودش ميسوزد آنها را هم ميسوزاند اين سرنوشت انساني است كه بيتحقيق كار كرده به دنبال اين شيطنتِ شيطان دارد حركت ميكند
اين ضمير (كُتِبَ عَلَيْهِ) به ابليس برميگردد به آن شيطانِ كل نه به (اللَّهِ) برميگردد نه به (مَن يُجَادِلُ) آن ابليس خودش و پيروانش را به دوزخ فرا ميخواند
تفسیر تسنیم
وصف الحال سه صنف از مردم : اصرار كنندگان برباطل ، متزلزلان در راه حق و مؤمنان
اين آيات اصنافى از مردم را معرفى مى كند و مى فرمايد: بعضى مصر بر باطل ، و مجادله كننده در برابر حقند، و بعضى درباره حق متزلزلند، و بعضى ديگر مؤمنند. و درباره هر صنفى وصف الحالى ذكر مى كند: دسته اول و دوم را گمراه دانسته و گمراهيشان را بيان مى كند و از بدى سرانجامشان خبر مى دهد، و صنف سوم را راه يافته در دنيا، و متنعم در آخرت مى داند.
وَ مِنَ النَّاسِ مَن يجَدِلُ فى اللَّهِ بِغَيرِ عِلْمٍ وَ يَتَّبِعُ كلَّ شيْطنٍ مَّرِيدٍ كلمه ((مريد(( به معناى پليد است . و بعضى گفته اند: به معناى كسى است كه يكسره و به كلى فاسد و از خير عارى باشد. و ((مجادله در خدا بدون علم (( به معناى اين است كه در مسائلى كه برگشتش به صفات و افعال خدا باشد سخنانى بر اساس جهل و بدون علم بزنند و درباره آن اصرار هم بورزند. ((و يتبع كل شيطان مريد(( - اين جمله بيان مسلك مشركين در اعتقاد و عمل است ، همچنانكه جمله قبلى بيان مسلك ايشان در حرف زدن بود، گويى كه فرموده : بعضى از مردم درباره خدا بدون علم حرف مى زنند و بر جهل خود اصرار هم مى ورزند و به هر باطلى معتقد شده ، به آن عمل هم مى كنند، و چون شيطان محرك و هادى آدميان به سوى باطل است پس در حقيقت اين گونه اشخاص به اغواى شيطان متمايل به وى شده اند، و در هر اعتقاد و عمل او را پيروى مى كنند.
در آيه شريفه پيروى شيطان به جاى اعتقاد و عمل به كار رفته ، تا دلالت كند بر چگونگى و حقيقت مطلب و در نتيجه زمينه فراهم شود براى آيه بعدى كه مى فرمايد: ((شيطان از طريق بهشت گمراهش مى كند، و به سوى عذاب آتش رهنمون مى شود(( و اگر فرمود: ((و يتبع كل شيطان (( و نفرمود ((و يتبع الشيطان المريد(( كه همان ابليس باشد، براى اين است كه دلالت كند بر اينكه شيطان انواع و اقسام و فنونى از ضلالت را دارد، چون ابواب باطل مختلف است ، و بر هر بابى شيطانى ،از قبيل ابليس ، و ذريه اش و شيطانهايى از آدميان هستند كه به سوى ضلالت دعوت مى كنند، و اولياى گمراهشان از ايشان تقليد و پيروى مى كنند، هر چند كه تمامى تسويلات ، و وسوسه هاى آنان منتهى به استاد همه شان ابليس ملعون مى شود.
مراد از اينكه فرمود ((بر او نوشته شده كه ...(( اين است كه قضاى الهى در حق وى چنين رانده شده كه اولا پيروان خود را گمراه كند، و ثانيا ايشان را داخل آتش سازد واين دو قضا كه در حق وى رانده شده همان است كه آيه ((ان عبادى ليس لك عليهم سلطان الا من اتبعك من الغاوين و ان جهنم لموعدهم اجمعين (( آن را بيان مى كند، و از آنچه گذشت ضعف كلام بعضى از مفسرين روشن مى شود كه گفته اند: معناى آيه اين است كه هر كه شيطان را ولى خود بگيرد خدا او را گمراه مى كند، زيرا از كلام خداى عزوجل هيچ شاهدى بر اين معنا نيست ، و در كلام خدا دليلى كه دلالت كند بر اينكه چنين قضايى عليه پيدوان شيطان رانده شده باشد نيست ، آنچه در كلام خداى تعالى آمده اين است كه قضاى رانده شده كه هر كس شيطان را ولى خود بگيرد و پيرويش كند خدا شيطان را بر او مسلط كند، تا گمراهش سازد، نه اينكه خداوند خودش مستقيما او را گمراه كند. علاوه بر اينكه لازمه اين معنا اين است كه مرجع ضميرها مختلف باشد، ضمير فانه بدون جهت به خداى تعالى برگردد، در حالى كه اسمى از خداى تعالى قبلا ذكرنشده
ترجمه تفسير الميزان جلد 14 صفحه 485
|
سیدکاظم فرهنگ |
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: member, Administrators تاریخ عضویت: 1390/02/31 ارسالها: 942 47 تشکر دریافتی در 28 ارسال
|
تدبر ترجمه و نکات مهم تفسیری ایات 5 تا7 سوره حج
حج:5 يَاأَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِّنُبَيِّنَ لَكُمْ وَنُقِرُّ فِي الْأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَمِنكُم مَّن يُتَوَفَّى وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلَا يَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئًا وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنبَتَتْ مِن كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ ای مردم، اگر از زنده شدن مجدد [در روز قیامت] در شک هستید، پس [بدانید که] مسلماً مائیم [نه دیگری] که شما را از خاکی آفریدیم، سپس از نطفهای، 7 سپس از علقهای [=مجموعهای از پیوستگیهای جسمی و روحی]، 8 سپس از مضغهای 9 سازنده [سلولهای بنیادین] و غیر سازنده. 10 [این مراحل را بیان کردیم] تا بر شما روشن کنیم [که آفرینش به دست تدبیر ماست]، و [آن جنین را] آنگونه که بخواهیم [مطابق مشیتمان] تا مدتی معین در رَحِمها [ی مادران] قرار ميدهيم، سپس شما را به صورت نوزادی خارج ميکنيم، سپس [به رشد جسمی و عقلی خود ادامه ميدهيد] تا به نهایت رشد تان برسید، و [در این مسیر] بعضی از شما به مرگ [زودرس] ميميريد و بعضی به پَستترین [مراحل] عمر [همچون ناتوانی ایام طفولیت] بازگردانده ميشويد، به گونهای که [شخص] بعد از علم [و اطلاعات فراوان]، هیچ آگاهی ندارد [=حافظه خود را به کلی از دست ميدهد]، و زمین را افسرده [=خشک و خاموش] ميبيني، 11 پس چون باران بر آن بباریم، به جنبش درآید و رشد کند و از هر گونه گیاهان دلگشا برویاند.
______________ 7- کلمة نطفه در این آیه به صورت نکره و نامعین استعمال شده است که شامل نطفه همگی حیوانات نیز ميشود. نطفه از تخم پدید ميآيد و تخم هم از امتزاج دو سلول جنسی نر و ماده حاصل ميشود. چون انسان از نطفه پدید آمده، پس قطعاً پیش از آن حیوانات زنده دیگری وجود داشتهاند تا از نطفه آنها اولین انسان خلق شده است [کتاب «قرآن مجید، تکامل و خلقت انسان» نوشته مرحوم دکتر یدالله سحابی ص 198 و 297].
8- اغلب مفسرین، «علق» را خون بسته و دَلَمَه شده دانستهاند، که از نظر علمی پایهای ندارد و هیچ حیوان و انسانی از خون منعقد متولد نشده است. معنای علقه با توجه به ریشه و مشتقات آن، بستگی به چیزی یا چیزهائی را ميرساند. یعنی پروردگار جهان انسان را از یک سلسله بستگیها و ارتباطات جسمی و تشریحی با موجودات گذشته و یا پیوندهای روحی و معنوی با همنوعان و اعمال خود آفریده است. طبق شواهد علمی، صفات طبیعی نسلی، به ترتیب ظهور و بروز مينمايد [همان ، ص 201 و 299].
9- «مضغه» از ریشة «مضغ» [جویدن] است که مشابهت با غذای جویده شده در دهان و آمیخته شده با ترکیبات بزاق که وضع و شکل تازهای را به طعام جویده ميدهد دارد. در این آیه، مرحلة «مضغه» از نمو جنینی انسان را در وصفهای «مخلقه» [خلقت تأم] و «غیر مخلقه» [آفرینش ناتمام] توصیف فرموده. به این ترتیب مجموعه جسمی «مضغه» پیوسته در تحول و تغییر ميباشد؛ در این تحولات، اجزائی از «مضغه» تدریجاً حذف ميشوند و اجزای دیگری که منتهی به آفرینش فرد و نوزاد کامل انسانی ميگردد باقی ميمانند [همان ص 301].
10- آیا نميتوان مضغه را همان سلولهای بنیادین دانست که خود سازنده استخوانها هستند [فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا] و استخوانها نیز سازنده گلبولها؟ آیا تعبیر قرآنی این آیه که دو نوع «مضغه»: مخلّقه و غیرمخلّقه معرفی کرده است، دلالت بر سلولهای بنیادین [سازنده- مخلّقه] و سلولهای عادی نیست؟
11- آیة 39 سوره فصلت (41:39) نیز مشابه همین سخن است، با این تفاوت که در اینجا چون سخن از آفرینش است، زمین را با صفت «هَامِدَهً» [مرده و افسرده] وصف کرده و در سوره فصلت، چون در آیات قبل آن، سخن از «تکبر» است، آنرا «خاشعه» نامیده تا عبرتی از زمین برای مستکبران عرضه نماید.
تفسیر بازرگان
مسئلهی قيامت سهم تعيينكنندهاي دارد در اخلاق بعد ميفرمايد شما روحتان كه نميميرد ميماند بدنتان وقتي مُرديد در بدنِ برزخي هستيد صحنه ی قيامت دوباره همين را خدا زنده ميكند همين بدنِ دنيايي را مشكلتان چيست؟ (يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ) اگر شك داريد كه ـ معاذ الله ـ معادي هست يا نه, اين قدرت ما را بايد ببينيد اين ميشود جدال احسن يعني اين مقدمات كه مقبول شماست معقول هم هست هم حق است هم مورد قبول شما از همين مقدمات ما برهان اقامه ميكنيم براي حقانيّت معاد اما كسي كه اين مقدمات را قبول ندارد ما بايد برايش دليل اقامه كنيم كه خدا اينچنين هست شما كه قبول داريد,ميفرمايد اگر شما شك داريد (فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِن تُرَابٍ) همه ی شما اصلتان از خاك بوديد نسلتان از نطفه, ولي نطفه بالأخره از غذا و موادّ غذايي است كه از خاك است اگر شك داريد كه خدا چگونه شما را دوباره زنده ميكند اين را كه ديديد كه همان خداست ديگر روحتان كه از بين نميرود يك, بدنتان كه هيچ بود به اين صورت در آورد خب دوباره جمع ميكند ديگر.
يك نمونه دیگر براي معاد هست و آن اين است كه (وَتَرَي الْأَرْضَ هَامِدَةً) اين راكد است و جامد است شما هر روز هر سال ميبينيد يك عدّه مُرده را ما داريم زنده ميكنيم معناي اينكه وقتي بهار شد مُرده زنده ميشود اين نيست كه درختهاي خوابيده بيدار ميشوند در بحثهاي قبل هم داشتيم كه وقتي بهار شد دوتا كار انجام ميگيرد يكي اينكه خوابيدهها بيدار ميشوند يكي اينكه مُردهها زنده ميشوند اين درخت خوابيده است وقتي بيدار شد آب ميخواهد, غذا ميخواهد, هوا ميخواهد, نور ميخواهد اين كارِ خود درخت است حالا كه ميخواهد غذا بخورد چه كار ميكند؟ اين خاكهاي كنار ريشهاش را, اين آب كنار ريشهاش را, اين كودهاي كنار ريشهاش را, اين خاك مرده است ديگر اينكه گياه نيست كه اين را كه خورد و جذب كرد در آينده ی نزديك ميشود شاخ و برگ و ميوه مُرده يعني مرده اين مرده را زنده كرده «إذا جاء الربيع» يا «إذا رأيت الربيع فأذكروا النشور» اين است فرمود: (يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا) ما زمينِ مُرده را زنده ميكنيم نه درختِ خوابيده را بيدار كنيم آن درختِ خوابيده را بيدار كردن يك مرحله ی عنايت الهي است اين خاكِ بيجان را جاندار كردن يك مرحله است در اينجا فرمود: (وَتَرَي الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ) وقتي باران آمد اين كم كم, كم كم همين خاك ميشود گياه ديگر همين خاك ميشود درخت, همين خاكِ مُرده ميشود زنده (وَأَنْبَتَتْ مِن كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ).
(مُّخَلَقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِّنُبَيِّنَ لَكُمْ) اين واقع آدم را مبهوت ميكند آخر اين (لِّنُبَيِّنَ لَكُمْ) اينجا جايش نبود كه شما داريد خلقت را شرح ميدهيد اين بايد ميفرمود: «و نُقرّ في الارحام ما نشاء» بعد ما اين مضغه را جنين ميكنيم همان طوري كه در سورهی مباركهی «مؤمنون» فرمود: (كَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً) بعد (ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ) اما اين (لِّنُبَيِّنَ لَكُمْ) يك حكمِ كليدي است كه راز اساسي در آن هست فرمود من هر روز دارم به شما ياد ميدهم كه چگونه مُرده را زنده ميكنم آن وقت شما درباره ی معاد ترديد داريد خب اين (لِّنُبَيِّنَ لَكُمْ) براي اثبات مبدا است خب مشركان حجاز كه كاملاً باورشان شده بود (وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ) آنها ترديد نداشتند كه خالق ذات اقدس الهي است مشكلشان چه بود؟ مشكلشان هم مشكل فضاي حجاز هم مشكل فضاي نزول آيه، فضاي حجاز هم باور نكردن. خب اينكه آدم تحقيق ميكند آدم ديگر اين را ميفرمايد شما هر روز داريد ميبينيد (لِّنُبَيِّنَ لَكُمْ) هم فضاي حجاز انكار معاد بود هم صدر اين آيه دارد (إِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ) پس عنصر محوري اين آيه جريان معاد است. فرمود من ميخواهم براي شما بيان كنم كه چگونه من مُرده را زنده ميكنم من دو قطره آب را كه مُرده است زنده ميكنم يكي را در رَحِم يكي را در باغ و راغ هر دو هم در يك آيه ذكر شده آن آبِ خالص و صافي را هم ميگويند نطفه حالا ما عادت نكرديم كه آبِ باران را بگوييم نطفه وگرنه نطفه به اين معنايي كه (يَخْرُجُ مِن بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ) نيست حالا بعدها يك نقل خاصّي است فرمود ما اين كار را كرديم به شما بگوييم چطوري مُرده را زنده ميكنيم شما غافليد ما كلاس كارآموزي داريم ما هر روز داريم به شما چيز ياد ميدهيم. فرمود شما هر روز ميبينيد ما داريم مُردهها را زنده ميكنيم چطور اين مردهها را ميبينيد (لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَي فَلَوْلاَ تَذَكَّرُونَ) خب اين همه گندمهاي مُرده را ما زنده كرديم ديگر, اين همه جُويِ مُرده, برنج مُرده, اين همه حبّهها و هستههاي مُرده (فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَي) اين حبّه ی گندم آن هسته ی خرما هر دو را ما ميشكافيم حيات ميدهيم دو دست به اينها ميدهيم يك طرف پايين يك طرف بالا, يكي به نام ريشه يكي به نام خوشه ما اين كار را ميكنيم ديگر (فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَي) حَبّ يعني همين حبّه ی گندم, نَوا يعني هسته. خب هر دو را او ميشكافد ديگر اين مردهها را او دارد زنده ميكند ديگر. خب, در اينجا فرمود ما اين كار را ميكنيم (لِّنُبَيِّنَ لَكُمْ) اين يك كلاس درسي است
وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لاَّ رَيْبَ فُيهَا) اين امر ضروري است اين (لاَّ رَيْبَ فُيهَا) اگر به اصطلاح فنّي بخواهيم اين قضيه را جهت بدهيم بشود موجّهه ميگوييم «الساعة آتيةٌ بالضروره» منتها حالا اصطلاحي است كه قرآن كريم از بالضروره به (لاَّ رَيْبَ فُيهَا) ياد ميكند در كتابهاي منطقي و غير منطق از همين (لاَّ رَيْبَ فُيهَا) اصطلاحاً ميگويند بالضروره ميگويند «الإنسان ناطقٌ بالضروره» در قرآن كلمه ی «بالضروره» به صورت (لا جرم) و اينها در بعضي از موارد ذكر شد (لاَ جَرَمَ) و مانند آن, اما تعبير رايج قرآن كريم اين است كه (السَّاعَةَ آتِيَةٌ لاَّ رَيْبَ فُيهَا وَأَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَن فِي الْقُبُورِ) هم صحنه ی قيامت حق است هم مُردهها را خدا زنده ميكند. در قرآن دوتا حق است يك حق عين ذات اقدس الهي است كه مقابل ندارد هوالحق يك حق است كه فعلِ خداي سبحان است اين فعل هر لحظه به صورتي در ميآيد هر لحظه به صورتهاي گوناگون جلوه ميكند و مانند آن الحق من ربک
تفسیر تسنیم
مقصود از جمله ((لنبين لكم (( بر حسب ظاهر سياق ، اين است كه تا برايتان بيان كنيم كه بعث ممكن است ، و شك و شبهه را از دلهايتان زايل نماييم ، چون مشاهده انتقال خاكى مرده به صورت نطفه ، و سپس به صورت علقه ، و آنگاه مضغه ، و در آخر انسان زنده ، براى هيچكس شكى نمى گذارد در اينكه زنده شدن مرده نيز ممكن است ، و به همين جهت جمله مورد بحث را در اينجاى آيه قرار داد، نه در آخر آن . ((و نقر فى الارحام ما نشاء الى اجل مسمى (( يعنى ما در ارحام آنچه از جنين ها بخواهيم مستقر مى سازيم ، و آن را سقط نمى كنيم تا مدت حمل شود، آنگاه شما را بيرون مى آوريم ، در حالى كه طفل باشيد. لكى لا يعلم من بعد علم شيئا(( - يعنى تا به حدى برسند كه بعد از يك دوره دانايى ديگر چيزى ندانند، البته چيز قابل اعتنايى كه اساس زندگى بر آن است . لام ((لكيلا(( لام غايت است ، يعنى امر بشر منتهى مى شود به ضعف قوا و مشاعر، به طورى كه از علم كه نفيس ترين محصول زندگى است ، چيز قابل اعتنايى برايش نماند.
ترجمه تفسير الميزان جلد 14 صفحه 486
ویرایش بوسیله کاربر 1403/02/27 06:24:43 ب.ظ
| دلیل ویرایش: ویرایش |
سیدکاظم فرهنگ |
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: member, Administrators تاریخ عضویت: 1390/02/31 ارسالها: 942 47 تشکر دریافتی در 28 ارسال
|
ترجمه تدبر و فهم سوره حج: نکات مهم تفسیری آیات 8-13 سوره حج : توصیف گروه دوم و سوم منکران معاد
تفاوت ایه 3 با ایه 8 چیست؟
حج:8 وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا كِتَابٍ مُّنِيرٍ و از مردم، کسی [یا کسانی] درباره خدا ناآگاهانه و بی هیچ هدایت و کتاب روشنی [با مؤمنین] مجادله ميکند.
______________ - این مضمون که عیناً در آیه 20 سوره شعراء (26:20) تکرار شده است، به سه سرچشمه آگاهی اشاره ميکند که مجادلهکنندگان از هیچ کدام آنها بهره نگرفتهاند؛ علم [اطلاعات دریافتی از تفکر و تحقیق]، هدایت [آموزش و رهبری از غیر خود]، و بالاخره کتابی روشنگر.
این آیه دربارة دومین گروه از كسانی كه منكر آخرت هستند سخن میگوید. این گروه همان شیطان مریدی هستند كه طبق مفاد آیة 3 عوامالناس مقلد و چشم و گوش بسته از آنان پیروی ميكنند. از مشخصاتی كه در آیات 8 و 9 آمده است معلوم ميشود اینها با تكبری كه دارند از حق روی ميگردانند تا مردم را از راه خدا گمراه سازند [لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللهِ]. تفاوت دیگرشان با گروه اول [مقلدین] این است كه آنها فقط علم ندارند، اما اینها نه علم دارند، نه راهنمائی و نه كتاب روشن.
تفسیر بازرگان
برخيها خيال كردند كه اين آيه ي هشت و آيه ي سه يك مضمون دارد و سرّ اين تكرار هم تأكيد مطلب است لكن اين تام نيست براي اينكه در محور بحث كردند و عدم تماميّت اين تكرار را هم جناب زمخشري ذكر كرده فخررازي هم قبول كرده و مانند آن, آن آيه ي سه مربوط به تابعان است اين آيه ي هشت مربوط به متبوعان آن تابع اگر گرفتار تعصّب قومي و قبيلگي و امثال ذلك نباشد ميداند از چه كسي تبعيّت كند اين متبوع هم اگر گرفتار هوا نباشد ميداند كه چه موقع و در چه شرايطي عدّهاي را به دنبال خود دعوت كند پس اينها تكرار نيست اين تصنيف است يعني مردم چند صنفاند چه اينكه در آيه ي يازده همين سوره كه امروز تلاوت شد ميفرمايد: (وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَي حَرْفٍ) كه اين هم يك صنف از مردماند بنابراين اگر به ما گفتند خودتان را بر قرآن كريم عرضه كنيد براي آن است كه غالب اين اصناف و غالب اين افراد و غالب اين انواع خصوصيّاتشان در قرآن كريم بيان شده است.
مطلب بعدي آن است كه در آيه ي سه اين جدالش جدالِ جاهلانه است حرفي براي گفتن ندارد همان مدّعاي خود را تكرار ميكند كه فلان شخص يا فلان مكتب خوب است اما استدلال نميكند چون تابع است و اهل استدلال نيست لذا در آن آيه ي سه نفرمود كه «ومن الناس من يجادل في الله بغير علمٍ ولا كذا و كذا» اين علم به معني جامع است هر سه قسم را شامل ميشود براي اينكه او فقط جاهل است بالقول المطلق جاهل است نه دليل عقلي دارد نه دليل نقلي دارد نه از وحي خبر دارد و مانند آن, اين علم جامع اقسام سهگانه است. اما در آيه ي هشت فرمود: (وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلاَ هُدي وَلاَ كِتَابٍ مُنِيرٍ) معلوم ميشود احتجاج به سه قسم درست است و تفصيل هم قاطع شركت است اين علم غير از آن هدايت است آن علم و هدايت غير از كتابِ مُنير است.
قسم سوم هم مشخص است كه كتابِ منير است يعني دليل نقلي اما قسم دوم چيست؟ ما يك علم داريم يك هدايت داريم يك دليل نقلي, دليل نقلي همان آيه ي قرآني است علم هم برهان است كه برهان عقلي است اين هدايت چيست؟ اگر كسي تقوا و پرهيزگاري را از دست داد علمي كه از ناحيه ي تقوا نصيبش ميشود آن ديگر حاصل نخواهد شد اين يك حرفِ تازهاي است كه انبيا آوردند اين جزء (وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ) است ممكن است كه از راه حواس خيلي چيزها بفهمد اما آن علمي كه از راه تقوا نصيب ميشود آن علم را ديگر نخواهد داشت اين علم را انبيا آوردند فرمودند: (إِن تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَل لَكُمْ فُرْقَاناً) و مضمونش هم همين اصل كلي خواهد بود كه «مَن فقد تقواً فَقدْ فَقَدَ علما و مَن حصَّل تقواً فقد حصّل علما» اين كه «مَن أخلص لله أربعين صباحاً» يا «أصبح لله مخلِصاً أربعين صباحاً تَنفجر ينابيع الحكمة مِن قلبه علي لسانه» اين ميشود هدايت,
اما اينكه در آن آيه ي ده فرمود: (ذلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ يَدَاكَ وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ) يعني در صحنه ي قيامت آثار تلخ تبهكاريِ تبهكاران را به آنها ميچشانند ميگويند اين آن چيزي است كه شما با دو دستت فرستادي اين با دو دستت فرستادي يعني تمام كارها چون مهمترين كار را انسان با دست انجام ميدهد با دو دستت فرستادي و هر كاري را كه انسان انجام ميدهد اين كار پيشاپيش قبل از اينكه انسان به مقصد برسد ميرود در آنجا مستقر ميشود در تعبيرات مثبت دارد (فَلِأَنفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ) خب اگر مسافري قبلاً ميخواهد برود جايي، كسي كه قبلاً كاروان را هدايت ميكند رهبري ميكند آن مسافرخانه را آماده ميكند فرش را پهن ميكند تا اين بيايد اين (فَلِأَنفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ) يعني مُمَهَّد است آماده است اين براي افراد پرهيزكار، تبهكارها هم (بِمَا قَدَّمَتْ يَدَاكَ) است يعني هر عملي پيشاپيش عامل ميرود جلو آنجا منتظر است انسان بر عمل خود وارد ميشود مهمان عمل است
تفسیر تسنیم
حج:11 وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ و از مردم، کسی [یا کسانی] است که خدا را یک سویه [=سطحی و خودخواهانه] عبادت ميکند؛ 15 پس اگر خیری [از ایمان آوردنش] به او برسد، بدان مطمئن [=دلگرم] ميشود، و اگر فتنهای [از ناحیه مخالفان] به او اصابت کند، تغییر جهت ميدهد 17 [=انقلاب ارتجاعی ميکند؛ چنین کسی] دنیا و آخرت را باخته است. این است همان زیان آشکار.
______________ 15- «حرفِ» هر چیز، طرف و جانبی از آن است. مثل حرف خانه، درخت، اتومبیل و غیره. همه جانبه دیدن مسائل و کلنگری، شرط موفقیت است، اما نگاه یک سویه و جزءنگری، آدمی را به خطا گرفتار ميکند. به این دلیل عبادت کردن خدا به طمع منافع دنیایی با ایمان مغایرت دارد. تحریف کلام نیز برگرداندن مراد گوینده [یا نویسنده] از منظور صریح و جامع او، به معنائی است که شنونده [یا خواننده] برای توجیه افکار خودش دوست دارد فهمیده شود. منحرف نیز کسی است که از راه مستقیم به چپ یا راست رفته باشد. چنین است جاده انحرافی، زاویه انحرافی، سؤال انحرافی و...
17- انقلاب وجه، تغییر جهت دادن رویکرد و کنار گذاشتن آرمان و عقیده قبلی است. این آیه دربارة سومین گروه بيتوجه به آخرت است. اینها در ظاهر ایمان ميآورند، اما ایمانی مردّد و مصلحتی و در حاشیه تا اگر منافعی داشت بمانند وگرنه برگردند.
يَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُ وَمَا لَا يَنْفَعُهُ ذَلِكَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِيدُ ﴿۱۲﴾به جاى خدا چيزى را مى خواند كه نه زيانى به او مى رساند و نه سودش مى دهد اين است همان گمراهى دور و دراز (۱۲)
يَدْعُو لَـمَن ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلَى وَلَبِئْسَ الْعَشِيرُ حج:13 کسی را ميخواند که مسلماً زیانش بیش از سود اوست، 18 به راستی چه بد مولا [=دوست کارساز] و چه بد یاوری است. 19
______________ 18- در آیة 12 از خواندن چیزی [یَدْعُوا مِنْ...]، و در آیه 13 از خواندن کسی [یَدْعُوا لَمَنْ...] سخن میگوید. ظاهراً «ما» اشاره به موجودات بیجانی مثل بُتها است که مطلقاً نفع و ضرری نميتوانند به کسی برسانند. اما «من» اشاره به متولیان نظام بُتپرستی و سردمداران سوء استفاده کننده از جهل مردم است، که البته سیاهه لشگر آنها بودن، مختصر منافع مادّی برای پیروان مقلد و مطیع دارد، اما مسلماً ضرر چنین سرسپردگیهائی به مراتب بیش از منافع آن است.
19- عشیر، عشیره، معشر و معشار، از ریشه «عَشْر» [عدد ده] اند و عدد ده نماد تمام و کمال است. از این روی به جماعت زیاد معشر و به خانواده و خویشان شخص عشیره او گفته ميشود که در نظام قبیلگی و فقدان امنیت، به آنها تکیه و از آنها یاری طلب ميشد. در اینجا «بِئْسَ الْمَوْلَى» نشانگر سرپرست نااهل، و «بِئْسَ الْعَشِیرُ» یاور و حامی بد داشتن است.
تفسیر بازرگان
(وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَي حَرْفٍ) حرف يعني طرف، حاشيه وقتي گفتند اين مطلب را تحريف كرد يعني از وسط جاده از صراط مستقيم اين را كم كم كنار كشيد، كنار كشيد به آن بخش خاكي رساند به آن لبه رساند ميگويند تحريف كردند. فلان شخص منحرف شد يعني از وسط جاده كم كم كنار رفت به آن جاده خاكي رسيد به آن لبه رسيد كه حالا دارد ميافتد انحراف، تحريف از همين ريشه است. فرمود بعضيها (وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَي حَرْفٍ) اين كنار ايستاده است در حاشيه راه است نه در متن صراط،اگر خيري از اسلام به او رسيده است خب ميماند و احياناً نزديكتر ميشود و اگر خيري از اسلام به او نرسيده است اين فوراً خودش را كنار ميكشد و نسبت به اسلام بدبين ميشود.(وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ) اگر رنج و دردي به او برسد فوراً منقلب ميشود صورت برميگرداند (انقَلَبَ عَلَي وَجْهِهِ) راه خودش را طي ميكند روح اين گونه از افراد روح الحاد و شرك است نه روح ايمان.
منظور مشركان از تقرّب إلي الله يا منظور مشركان از شفاعت عندالله بهرههاي مادّي و دنيايي است براي اينكه مشرك كه به برزخ و قيامت معتقد نيست به بهشت و جهنم معتقد نيست اينكه بگويد (لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي) چون الله كه ربّالأرباب است و مديركل است اين اربابِ جزئي را مديريت ميكند إلهالآلهه است دستور ميدهد رزق ما را زياد ميكند فرزندان را براي ما حفظ ميكند بيماران ما را شفا ميدهد همين، اينها كه به قيامت و بهشت و جهنم و عرضِ اعمال و موقِف حساب و تطاير كُتب و شفاعت يوم القيامه معتقد نيستند وقتي ميگويند كه (هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ) يعني شفاعتِ دنيايي اين بتها براي ما نزد خدا شفاعت بكنند كه دامِ ما، كشاورزي ما زياد بشود مال ما زياد بشود فرزندان ما مثلاً رشد بكنند همين، پس روحِ عبادت صَنمي و وثني به همين دنيا برميگردد آن مسلماني كه به دنبال خير حركت ميكند روحاً با مشرك يكي است (وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَي حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ)
چنين افرادي (خَسِرَ الدُّنْيَا) براي اينكه (انقَلَبَ عَلَي وَجْهِهِ) كجا ميخواهد برود (أَيْنَ تَذْهَبُونَ), «خَسِرَ الآخرة» براي اينكه دين خودش را از دست داد اين طور نيست كه حالا اگر به غير خدا مراجعه كند راهي باشد كه لذا فرمود: (أَيْنَ تَذْهَبُونَ). (خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ) يك وقت است كه انسان سرمايه را ميبازد وقتي سرمايه را باخت ديگر جا براي ترميم نيست وقتي كه سرمايه را باخت يعني عمر را از دست داد چيزي نيست كه در برابر او عطا بكند و مقابل را دريافت بكند لذا ميشود (خُسْرَانُ الْمُبِينُ) و غالب انسانها هم در معرض اين خسارتاند (وَالْعَصْرِ ٭ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ) غالباً عمر ميدهند و چيزي در برابر اين عمر نميگيرند فرمود اين كسي كه (انقَلَبَ عَلَي وَجْهِهِ) اين گروه كه حالا, نه (اطْمَأَنَّ بِهِ) اينكه (انقَلَبَ عَلَي وَجْهِهِ) اينكه (خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ) به دنبال غير خدا ميرود ديگر (يَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَضُرُّهُ وَمَا لاَ يَنفَعُهُ) براي اينكه حيات و ممات به دست او نيست, نفع و ضرر به دست او نيست (لاَ يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَلاَ حَيَاةً وَلاَ نُشُوراً) هيچكارهاند خب. به دنبال اسم بيمسمّا رفتن ضرر دارد عبادت اينها ضرر دارد (يَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَضُرُّهُ وَمَا لاَ يَنفَعُهُ) اين (ذلِكَ هُوَ الضَّلاَلُ الْبَعِيدُ) در دسترسي كسي نيست تا هدايتش بكند آنقدر دور است كه (يُنَادَوْنَ مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ)
هر دو ایه 12 و 13 به همه معبودهای انسانی و غیرانسانی برمیگردد. فرمود: (يَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ) اين (مِن دُونِ اللَّهِ) اعم از وَثن و صنم جسمي و جِرمي و انسان باشد اين كلمه ي (مَا) گرچه براي غير ذويالعقول است لكن در اين گونه از موارد ذويالعقول را هم شامل ميشود به قرينه ي مقام چه اينكه از اين بتها با جمع مذكّر سالم ياد ميشود كه مخصوص ذويالعقول است براي اينكه بتها گرچه عقل و ادراك و شعوري ندارند ولي نزد عابدانشان اينها سهمي از ادراك و شهود دارند اگر در آيه ي محلّ بحث فرمود: (يَدْعُوا لَمَن ضَرُّهُ) از بت به عنوان «مَن» ياد كرده است اين اختصاصي به معبودهاي انساني نظير فرعون و نمرود و امثال ذلك ندارد خب.
در اين قسمت هم جريان كفّار و مشركان و ملحدان و امثال ذلك بيان شده، هم جريان منافقان بيان شده، هم افراد مؤمن نظير اوايل سوره ي مباركه ي «بقره» كه اين سه گروه جداگانه تبيين شدند گرچه در سوره ي مباركه ي «توبه» افراد به پنج قِسم تقسيم شدند اما جامع آن اقسام پنجگانه همين سه قسماند اينكه فرمود: (وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَي حَرْفٍ) اگر واقعاً ايمان ندارند فقط به نفع و سود خود ميانديشند اين جزء منافقان واقعي است و تعبير اينكه فرمود: (فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَي وَجْهِهِ) اين انقلاب به معناي ارتداد قلبي نيست بلكه به معناي ارتداد لساني است زيرا قلباً او اسلام نياورده و اما اگر نه، واقعاً مؤمن بود منتها ضعيفالإيمان اين (انقَلَبَ عَلَي وَجْهِهِ) به ارتداد برميگردد لكن ذيل آيه كه دارد (خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ) نشان ميدهد كه اين درباره ي منافقان است نه درباره ي افراد ضعيفالإيمان. ظاهراً اين (وَمِنَ النَّاسِ) درباره ي افراد منافق است چون مشابه اين در سوره ي مباركه ي «نساء» آيه ي 143 گذشت كه اين گروه (إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ) در آيه بعد دارد (مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذلِكَ لاَ إِلَي هؤُلاَءِ وَلاَ إِلَي هؤُلاَءِ) اين گروه كسانياند كه اگر مسلمانها پيروز ميشدند اينها ميگفتند ما هم سهمي از غنيمت جنگي داريم با شما بوديم و مانند آن، و اگر مسلمانها خداي ناكرده شكست ميخوردند ميگفتند كه خوب شد كه ما نرفتيم جبهه.
ایا ایه 12 که می گوید چیزی را می پرستند که نفع و ضرر ندارد با ایه 13 که میگوید ضررش بیش از نفعش است، تناقض ندارد؟ توجيه نفي و اثبات به چيست؟ فرمود: (يَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَضُرُّهُ وَمَا لاَ يَنفَعُهُ) به نحو كلّي نفع و ضرر را از اين معبودها سلب كرد بعد در آيه ي سيزده فرمود: (يَدْعُوا لَمَن ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ) نفع دارد، ضرر دارد منتها ضررش بيشتر از نفع اوست خب اگر موجودي نه ضارّ است نه نافع چگونه ضررش بيش از نفع است؟ وجوه متعدّدي براي جمع بين اين نفي و اثبات گفته شد
يكي از آن وجوه آن است كه در آنجا ناظر به معبود است در اينجا ناظر به عبادت معبودها كاري انجام نميدهند اين عبادتها گذشته از اينكه سودي ندارد زيانبار است (يَدْعُوا لَمَن ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ) آن وقت اين سؤال مطرح است كه چگونه ضرر را به معبود اسناد دادند؟ ميفرمايند در اسناد و اضافه ادنا ملابسه كافي است در سوره ي مباركه ي «ابراهيم» آيه ي 36 وجود مبارك ابراهيم اضلال و گمراه كردن را به بتها اسناد ميدهد عرض كرد خدايا! فرزندان مرا از بتپرستي نجات بده زيرا (رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثيراً مِنَ النَّاسِ) اين بتها خيليها را گمراه كردند خب بتها كه منحوت و تراشيدهشده و دستتراش خود بتپرستاند كه (أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ) چگونه اينها زيانبارند و ضرر ميرسانند يا گمراه ميكنند اما در اسناد و در اضافه ادنا ملابسه كافي است همينها منشأ گمراهياند اگر وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) دست به تبر كرد اينها را (فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً) براي اينكه به همين مقدار اينها منشأ گمراه كردن مردم بودند كه فرمود: (رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثيراً مِنَ النَّاسِ) پس: وجه اول اين شد كه نفي سود و زيان به لحاظ معبود است اثبات ضرر به لحاظ عبادت است اين يك، و از اين جهت به اينها ميشود نسبت داد.
وجه دوم مطلب ديگر آنكه برخيها خواستند بگويند كه اين «مَن» معبودهاي انساني است اين فرعون و امثال فرعون اطاعت آنها زيانبارتر از نفع موهومي است كه شما خيال ميكنيد از عبادت آنها نصيبتان ميشود پس معبودهاي صنمي و وثني و جمادي ضارّ و نافع نيستند معبودهاي انساني اگر هم نفعي به شما برسانند مثل فرعون ضررش بيش از نفع است.
وجه سوم آن است كه آن نفي به لحاظ واقع است يعني واقعاً معبودهاي به هيچ وجه نفع و ضرر نميرسانند كاري از آنها ساخته نيست اين اثبات به لحاظ عقيده ي بتپرستهاست براي اينكه بتپرستها معتقد بودند كه اينها نافعاند و ضارّ ميفرمايند بنا بر عقيده ي شما كه اينها نافع و ضارّ باشند ضرر اينها بيشتر از نفع اينهاست اينها نه تنها مقرِّب إلي الله نيستند (يك), نه تنها شفيع عندالله نيستند (دو), بلكه وسيله ي اضلال و گمراهي شما هستند و شما در قيامت تهمتها را به همين بتها اسناد ميدهيد و ميگوييد اينها باعث گمراهي ما شدند اين سه, پس ضرر اينها بيش از نفع اينهاست اثبات ضرر به لحاظ عقيده ي بتپرستهاست براي اينكه در همين قرآن بين اين دو مطلب جمع كرده فرمود: (يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ) اين صدر آيه, بعد در ذيلش فرمود: (وَيَقُولُونَ هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ) يعني اين موجودي كه واقعاً نه نافع است نه ضارّ, به گمان اينها نافع و ضارّند كه اگر عبادت بكنند نفع ميبرند و اگر عبادت نكنند متضرّر ميشوند پس ضرر به لحاظ عقيده ي اينهاست و اثبات ضرر و نفع به لحاظ عقيده ي اينهاست و نفي ضرر و نفع به لحاظ واقع است
نظر ما (يَدْعُوا لَمَن ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ) اين اثبات و نفي به يك جا برنميگردد تا به تناقض سر در بياورد عبادت اينها ضرر دارد خب بالأخره انسان محبوبي دارد و در تطبيق آن محبوب عالماً عامداً بيراهه ميرود تمام عبادت خود را صرف ميكند براي پوچ بنابراين اين ضررش اقرب از نفع اوست اين اقرب هم افعل تعييني است نه تفضيلي يعني نفعِ موهومي كه شما داريد اين ضررش نقد است و بيشتر هم هست نفعي در كار نيست تا اينكه ضررش بيشتر از نفع باشد اصلاً نفع نيست به دليل اينكه فرمود: (وَمَا لاَ يَنفَعُهُ) لكن اين نفع موهومي كه شما ميپنداريد در برابر ضرر قطعي او قابل قياس نيست
(لَبِئْسَ الْمَوْلَي) كه آنها هستند (وَلَبِئْسَ الْعَشِيرُ) كه شما معاشر با آنهاييد آنها را معاشر خود ميدانيد عشيره را كه عشيره ميگويند براي اينكه معاشرت اينها با آنهاست فرمود با آنها بخواهيد معاشر باشيد (لَبِئْسَ الْعَشِيرُ) است تحت ولاي آنها بخواهيد باشيد (لَبِئْسَ الْمَوْلَي) است براي اينكه پرستش آنها, تقرّب آنها ضررآور است
تفسیر تسنیم
ویرایش بوسیله کاربر 1403/02/28 06:49:39 ب.ظ
| دلیل ویرایش: ویرایش |
سیدکاظم فرهنگ |
|
|
|
جهش به انجمن
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.