logo
پر بازدید ترین عناوین تالار از ابتدا: مطالب زیبا با آیات (تعداد مشاهده:170839)    ایه 59 سوره احزاب(حجاب):زنان مسلمان،جلباب(روپوش) رابه بدن خود نزدیک کنند تا مورد اذیت قرار نگیرند (تعداد مشاهده:133513)    آیا زنان کفار که به اسارت مسلمانان در می آیند بر مسلمانان حلال میشوند و زناشویی با آنها اشکال ندارد (تعداد مشاهده:123476)    اوقات نماز های یومیه در قران (تعداد مشاهده:89902)      پر بازدید ترین عناوین سه ماه گذشته: آيا توصيفاتي كه در آيات مختلف قران براي نعمات بهشت شده است، تمثيل است يا وافعي؟    مشخصات حكومت صالح و ناصالح در قران : حكومت فرعوني چه ويژگيهايي دارد؟    ایا دعا به هم زدن نظام موجود هستی است؟    عذاب و مغفرت خدا مشمول قانون عام است و منحصر به گروه خاصي نيست.       آخرین رویداد تالار: قران پویان 14 ساله شد : خلاصه اماری 13 سال فعالیت تالار گفتگوهای قران پویان      

توجه

Icon
Error

ali Offline
#1 ارسال شده : 1398/02/14 07:54:12 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,741

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
ترجمه و تفسير و تدبر سوره صافات:پرسش ها و نكات سوره صافات

پرسش:منظور از قسم هاي ابتداي سوره صافات چيست؟

پاسخ 1:
كلمات مفسرين در اين باره مختلف است . مثلا درباره صافات
1-بعضى گفته اند: مراد از آن ملائكه است كه در آسمان خود را به صف درمى آورند همان طور كه انسانها در زمين براى نماز صف مى بندند.

2-بعضى ديگر گفته اند: منظور ملائكه است كه وقتى مى خواهند به زمين نازل شوند بال خود را چون بال عقاب باز نگه مى دارند و بر هم نمى زنند و منتظر فرا رسيدن امر خداى تعالى هستند.

3-بعضى ديگر گفته اند: ((منظور جماعتى از مؤمنين است كه در نماز و جهاد به صف مى ايستند((.

و اما درباره زاجرات
بعضى گفته اند: ((مراد از آن ملائكه است كه بندگان را از معاصى زجر و نهى مى كنند، و خداى سبحان آن را به صورت الهام و خطور قلبى به قلب ايشان راه مى دهد، همانطور كه وسوسه هاى شيطان وارد قلب مى شود
.
بعضى ديگر گفته اند: مراد فرشتگان موكل بر ابرهايند كه آنها را زجر مى دهند و به هر جا كه خدا بخواهد مى رانند.

بعضى هم گفته اند: ((مراد آياتى است از قرآن كه در آنها از كارهاى زشت زجر و نهى شده ((.

بعضى هم گفته اند: ((مراد مؤمنين هستند كه صداى خود را در هنگام تلاوت قرآن بلند مى كنند و به اين وسيله مردم را از منهيات زجر و نهى مى كنند((.

و اما درباره ((تاليات ((.
بعضى گفته اند: ((مراد از آن ، ملائكه اى هستند كه وحى را بر پيامبران مى خواندند((.
و بعضى هم گفته اند: ((مراد از آن فرشتگانند كه ك تابى را مى خوانند كه خداى تعالى حوادث عالم را در آن نوشته ((.

و بعضى ديگر گفته اند: ((جماعت قاريان قرآنند كه آن را در نماز مى خوانند((.

و ما احتمال مى دهيم - و خدا داناتر است - كه مراد از هر سه طايفه (صافات و زاجرات و تاليات ) سه طايفه از ملائكه باشند كه مأمور نازل كردن وحى بودند و راه اين كار را از مداخله شيطانه ا ايمن مى كردند و آن را به پيغمبران و يا خصوص پيامبر اسلام محمّد (صلى اللّه عليه وآله و سلم ) مى رساندند

و اين معنا از آيه عالم ((الغيب فلا يظهر على غيبه احدا الا من ارتضى من رسول فانه يسلك من بين يديه و من خلفه رصدا ليعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم و احاط بما لديهم (( نيز استفاده مى شود.

و بنابر احتمال مزبور، معناى آيات مورد بحث اين مى شود كه : سوگند مى خورم به فرشتگانى كه در سر راه وحى صف بسته اند، و سپس به فرشتگانى كه شيطانها را از اينكه در كار وحى مداخله كنند زجر مى دهند و سپس به فرشتگانى كه وحى را بر پيغمبر مى خوانند.
و همانطور كه گفتيم - مراد از اين وحى يا عموم وحى ه
ايى است كه به عموم پيامبران مى شده ، و يا خصوص قرآن است كه به پيامبر اسلام وحى مى شده ، و مؤيد احتمال دوم اين است كه : از آن تعبير فرموده به تلاوت ذكر، چون در قرآن كريم كلمه ذكر اصطلاحى است براى قرآن .

ترجمه تفسير الميزان جلد 17 صفحه 180

پاسخ 2:

وَ الصَّافّٰاتِ صَفًّا. فَالزّٰاجِرٰاتِ زَجْراً. فَالتّٰالِيٰاتِ ذِكْراً إِنَّ- إِلٰهَكُمْ لَوٰاحِدٌ صافات: ۱- ۴، صافات و زاجرات و تاليات هر چه باشند، دليل وحدانيّت خالق اند، زيرا لازم است ميان قسم و مقسم به تناسبي باشد معني آيه اين است: قسم بصف كشنده‌ها پس قسم به آنهائيكه طرد ميكنند، طردي بخصوص، پس قسم بآنهائيكه براي حفظ يكديگر در پي هم اند، واقع اين است كه خداي شما يكي است.

در كتاب آغاز و انجام جهان ص ۱۰۰، صف كشنده‌ها به الكترونهاي اتم كه در پيرامون هسته صف و گاهي صفهائي كشيده اند و پيوسته از مركز اتم بواسطه نيروئي رانده ميشوند. و زاجرات به نيروهائيكه از درون ميرانند و از بيرون بر ميگردانند معني شده است (بخود كتاب رجوع شود). «تاليات» قهرا بمعناي از پي رونده‌ها است و «ذكر» بمعني حفظ است فَالتّٰالِيٰاتِ ذِكْراً پس قسم به از پي روندگانيكه براي نگهداري يكديگر در پي هم ميروند. بنظر ما ممكن است مراد از صافّات اتم‌هاي عناصر باشد، كسانيكه از عناصر و جدول مندليف اطلاع دارند ميدانند كه عناصر در طبيعت بطرز عجيبي صف كشيده اند مثلا اتم ئيدروژن يك الكترون و يك پروتون و اتم هليوم دو الكترون و دو پروتون و دو نوترون دارد … تا ميرسيم باتميكه ۹۲ الكترون و ۹۲ پروتون دارد. اينها صف كشندگان عجيبي هستند كه تمام موادّ طبيعي از آنها بوجود آمده است و اگر در پي يكديگر نباشند و هم ديگر را حفظ نكنند نظم عالم از هم خواهد پاشيد.

ممكن است بگوئيم «زاجرات» اند يعني يكديگر را منع و طرد ميكنند با آنكه با اتمهاي ديگر تركيب ميشوند و اشياء را بوجود مياورند ولي در تركيب شدن موجوديّت خود را از دست نميدهند تا بتدريج همۀ اتمها بيك شكل در نيايند و جهان از نظم نيافتد. و شايد: اين ذرّات يكنوع شعور دارند و براي ياد آوري وظيفۀ خود در پي يكديگر روانند و معني فَالتّٰالِيٰاتِ ذِكْراً آنست: قسم بآنهائيكه براي ياد آوري وظيفۀ خود تالي هم اند.

حتما و يقينا بايد معني آيات فوق چنين چيزها باشد، نه ملائكه كه با الف و تاء جمع بسته نميشوند زيرا در اين صورت مؤنث خواهند بود و قرآن مؤنّث بودن آنها را صريحا ردّ كرده است

يكي از بزرگان در تفسير خود احتمال داده كه مراد از صافّات، تاليات ملائكه باشند. و از جملۀ شواهدي كه آورده آيۀ ۱۶۶- ۱۶۵ سورۀ الصافات است، وَ إِنّٰا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ وَ إِنّٰا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ كه ملائكه خودشان گفته اند: مائيم صف كشندگان مائيم تسبيح گويان. و آنوقت فرموده: ضرري نيست كه وصف ملائكه در صافّات و زاجرات و تاليات با الف و تاء جمع بسته شده زيرا موصوف آنها جماعت و تأنيث لفظي است.

جواب اين سخن آنست اوّلا ظاهر آيه نشان ميدهد كه إِنّٰا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ قول جنّ است نه ملائكه بآخر سوره رجوع شود در آنجا سخني از ملائكه نيست و ما قبل آيات در بارۀ جنّ است. ثانيا چرا اعتبار تأنيث لفظي در لَنَحْنُ الصَّافُّونَ وَ إِنّٰا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ و بَلْ عِبٰادٌ مُكْرَمُونَ انبياء: ۲۶ وَ تَرَي الْمَلٰائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ زمر: ۷۵ و غيره بميان نيامده است؟ وانگهي ملائكه أولو العقل اند، در صفت مذكر لا يعقل الف و تاء مياورند مثل مرفوعات، منصوبات و مجرورات و الايّام الخاليات، در قرآن محلّي نداريم كه صفت
مذكّر عاقل با الف و تاء آمده باشد

قاموس قرآن، ج ۱، ص: ۲۸۳ تاليف آيت الله قرشي

پاسخ 3:

در ابتداي سوره مرسلات هم نظرات مختلفي براي مصاديق قسم هاي ابتداي سوره مطرح شد

و بحثي هم پيرامون اينكه ايا" ات "در انتهاي كلمات عربي لزوما برمونث بودن دلالت دارد ياخير



خلاصه بحثها در لينك زير قابل دسترسي است كه خوبه دوستان مراجعه كنند


http://www.quranpuyan.co...mrslt-wy-br-mkdhbyn.aspx

پاسخ 4:

«سازمان» القاء کلمه حق
آیه اول، به بهترین وجهی « نظم» و «سازمان یافتگی» را به ذهن می¬آورد و با توجه به آیه¬های 2و3 آیه اول که بیانگر«نظم سازمانی» است، در آن «سازمان»، «سرعت عمل» و «پند» ازاولویت¬های اصلی است.
بنابراین، این قسم به نوعی سازمان وحی¬رسانی اشاره دارد
که قبلاً نیز در قسم-های ابتدای سوره مرسلات با آن آشنا شده¬ایم.
در آیه 4 هدف اصلی کار این سازمانِ وحی¬رسانی، القاء کلمه توحید است و درحقیقت با توجه به این آیه، باید به این نکته منتقل شد که این سازمان مکملِ سازمان مطرح شده در قسم¬های سوره مرسلات است.

از تفسير اقاي جمال گنجه اي

پاسخ 5:

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمـَنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَالصَّافَّاتِ صَفًّا {1}
سوگندبه صف بستگان( فرشتگان وحی رسان)كه صفى [با شكوه] بسته اند
فَالزَّاجِرَاتِ زَجْرًا {2}
پس دفع كنندگانِ (شیاطین ) دفع کردنی
فَالتَّالِيَاتِ ذِكْرًا {3}
پس تلاوتكنندگانِ ذکر (وحی)
إِنَّ إِلَهَكُمْ لَوَاحِدٌ {4}
كه قطعا معبود شما يگانه است
رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَرَبُّ الْمَشَارِقِ {5}
پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است و پروردگار خاورها

ایات(7-10) تبیین کننده مفهوم و مصداق قسمهای ایات (1-3) است. زاجرات یا دفع کنندگان همان محافظان اسمان از صعود شیاطین و استرق سمع انهایند. فرشتگانی که شیاطین را مورد هدف تیرهای اسمانی قرار میدهند و انها را میرانند.و انهایی که موفق به صعود شده اند را نیز توسط شهابی منهدم می کنند.
پس فرشتگانی که صف بسته اند دو کار انجام میدهند یا دو دسته اند:رانندگان شیاطین،و رسانندگان اخبار و وحی به دنیا .


سیدکاظم فرهنگ

پاسخ6:

احتمالات سه گانه در مقصود از صافات، زاجرات و تاليات
منظور از اين «صافات» و «زاجرات» و «تاليات» خواه ملائکه و اصناف ملائکه باشند ـ کما هو الظاهر ـ يا اشخاصي باشند که سِمت‌هاي گوناگون دارند ـ کما هو المحتمل ـ يا برخي اين «صافات» را نظير «صافات» سوره مبارکه «نور»[3] بر طيور تطبيق کردند که آن هم محتمل است، هر کدام از اينها باشد اين قسم درست است، چون هر کدام از اينها مخلوق‌ هستند و هرکدام از اينها هم دليل بر وجود ذات اقدس الهي‌ می‌باشند و هم دليل بر توحيد او که ﴿لاَ شَرِيكَ لَهُ﴾،[4] به هر وسيله و به هر تقدير باشد، اين سوگندها حدود وسطاي براهين اثبات حق و توحيد حق هستند

مقصود از صافات و زاجرات و تاليات در آيه و مسئوليت آنان

از اين جهت فرمود سوگند به فرشته‌هايي که «صافات»‌ هستند که خود اين «صافات» «جمع ‌الجمع» است؛ جمع «صافّه» است که «صافّه» خودش جمع است؛ يعنی طايفه صافّه; پس ﴿وَ الصَّافَّاتِ﴾ «جمع الجمع» است. ﴿فَالزَّاجِراتِ زَجْراً * فَالتَّالِياتِ ذِكْراً﴾؛ حالا يا اينها فرشتگاني هستند که برخي‌ها در تدبير ـ کما هو المحتمل ـ و برخي‌ها در تعليم سهم دارند. اين ﴿فَالتَّالِياتِ﴾ کساني‌ هستند که آيات الهي را تلاوت مي‌کنند، ، فرشته‌اي هست که مسئوليت نازل کردن آيات الهي را دارد که ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمينُ ٭ عَلي‏ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرينَ﴾،[11] فرمود: ﴿بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ﴾؛[12] در سوره مبارکه «انعام» ملاحظه فرموديد که هفتاد هزار فرشته اين سوره مبارکه را بدرقه کردند به پيشگاه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آوردند.

تفسیر تسنیم


كلمات كليدي:صافات فرشتگان ملائك مخلصين ابراهيم

ویرایش بوسیله کاربر 1399/09/29 09:46:03 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

به ناز Offline
#2 ارسال شده : 1398/02/15 08:34:55 ق.ظ
به ناز

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, students, Moderator
تاریخ عضویت: 1396/05/22
ارسالها: 267

تشکرها: 1 بار
🌿حفاظ بودن «آسمان دنیا»


کلمه «دنیا» (آیه 6) را اگر بمعنی لغوی آن، یعنی «نزدیکتر» بگیریم، در آنصورت «آسمان نزدیک تر» همین «کره هوا» است ، که محدوده آن نیز، همان محدوده جاذبه زمین است.
این «کره هوا» از چه چیزهائی حفاظت می کند؟
تاکنون این را فهمیده ایم که ما را از «اجرام سماوی سرگردان» حفاظت می کند و آنها بمحض نزدیک شدن به زمین در اثر اصطکاک با کره هوا و حرارت حاصله از آن تا به زمین برسند و اصابت کنند و احیاناً چیزی را خراب کنند، چیزی از آنها باقی نمانده است، مگر اینکه بسیار بزرگ باشند که علیرغم سوختن قسمت عمده ای از وجودشان ، هنوز چیزی از آن بماند و باقیمانده به زمین اصابت کند که در آنصورت خرابی به بار می آورد و اگر هم در نقاط غیرمسکونی به زمین بیفتد ، حفره ای ایجاد می کند که از این نوع حفره ها در سطح زمین چند تائی وجود دارد .
و اگر این کره هوا ، چنین نقش حفاظتی نداشت کره زمین و حیات موجود بر روی آن ، زیر بمباران دائمی اینهمه اجرام آسمانی سرگردان که میلیونها عدد از آنها در هر ثانیه به زمین فرود می آید ، کاملاً نابود می شد .
این موضوع نیز هنوز سیصد سال نشده که شناخته شده و آیه 7 از این لحاظ بار اعجازی دارد.

💢جاسوسی ممنوع

در رابطه با آیات 7تا10 ، در سوره جن دیدیم که جنیان از استماع مطالب وحی پیامبر(ص) در آسمان منع شده اند و اگر بخواهند استراق سمعی کنند؛ «شهاب ثاقب» دنبالشان می کند .
تاکنون از سوره های قبلی اینطور فهمیده ایم که شیطان یکی از عوامل گمراهی آدمی است و یکی از آنان «ابلیس» نام دارد و او عوامل و فرزندانی دارد که آنها در کار گمراهی آدمیزادند و ابلیس از جنیان است و چنانکه در سوره های تکویر، حاقه، شعراء و جاهای دیگر دیدیم، «وحی» از دخل و تصرف جن و شیاطین محفوظ است.
در این پاراگراف نوع این حفاظت تشریح می گردد:
1) شیاطین (و جن) ، از استراق سمع مکالمات «بزرگان عالی رتبه آسمانی» منع می شوند و این منع از طریق «رانده شدن» آنان انجام می شود .
2) این رانده شدن با سرکوبی نیز همراه است .
3) ممکن هم هست بالاخره بعضی از آنها موفق به استراق سمعی هم بشوند که در آنصورت مورد تیراندازی شهاب های نافذ قرار خواهند گرفت و چنانکه از آیه 7 پیداست،این مکانیزم حفاظتی در «آسمان دنیا» تعبیه شده است.

ترجمه تفسیریِ آزاد
بسم الله الرحمن الرحيم
قسم به صف بستگانِ صف در صف (1) كه به تندي مي رانند (2) و خوانندگانی كه پند با عظمتی را می خوانند (3) که البته خداي شما يکي است (4) که پروردگار آسمانها و زمين و بين آنها و پروردگار مشرقهاست (5) البته آسمان نزدیکتر به شما را به زينت ستارگان آراستيم (6) و از هر موجود مزاحمی محفوظش داشتيم (7) هیچکس نمی تواند به گفتگوي بزرگان عاليمرتبه آسماني گوش سپارد و اگر کسی چنین قصدی داشته باشد از هر طرف رانده ميشود (8) به دورها، و عذابي سخت خواهد داشت (9) و گر کسي از آنها چیزی حتی کوچک را نیز برباید شهابي درخشان درتعقيب او خواهد بود (10) پس،ای پیامبر! از آنان که کفر میورزند بپرس آيا خلقت آنها محکمتر است يا آن كسانيکه در آسمانها آفريده ايم؟ اینان را که از گِلي چسبنده آفريده ايم (11)

از تفسير استاد گنجه اي
ali Offline
#3 ارسال شده : 1398/02/16 08:26:55 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,741

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
تفسير و تدبر سوره صافات:نكات و پرسشهاي سوره صافات


سئوال: در ايه 11 سوره صافات فَاسْتَفْتِهِمْ أَهُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَم مَّنْ خَلَقْنَا إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِّن طِينٍ لَّازِبٍ {11

خلقت انسان با خلقت چه چيز مقايسه شده؟ شياطين يا فرشتگان يا آسمانها؟و پيام اين مقايسه چيست؟

پاسخ 1:

با در نظر گرفت مَن که اسم موصول برای ذوالعقول هست میتونه مقایسه خلقت انسان با فرشتگان یا ابلیس باشد ولی از آنجایی که فرشتگان وابلیس قابل مشاهده با حواس انسان نیست لذا انسان نمی تواند خلقت خودش را با خلقت آنها که شناخت خاصی از آفرینش انها ندارد مقایسه کند لذا این مقایسه میتواند آسمانها واجرام اسمانی باشد که با چشم ودر عصر حاضر با ابزار قوی تر از چشم می تواند آنها را ببینید وعظمت افرینش آنها را درک کند این مقایسه برایش اسانتر است
مقایسه خلقت انسان با مقایسه آفرینش آسمانها

خانم انصاري

پاسخ2:
فاستفتهم اهم اشد خلقا ام من خلقنا انا خلقناهم من طين لازب

كـلمـه (لازب ) به معناى دو چيز به هم چسبيده است ، به طورى كه هر يك ملازم ديگرى شده باشد. و در مجمع البيان گفته: (لازب ) و (لازم ) به يك معنى است.

و مـراد از جـمـله (مـن خـلقنا) يا ملائكه اى است كه در آيات قبلى به آنان اشاره كرد كه حـافـظ وحـى و تيراندازان شهابهايند، و يا مخلوقات عظيم ديگرى غير از انسان است، از قـبـيـل آسـمانها، زمين و ملائكه، و اگر درباره آنها با ضمير (هم ) كه مخصوص عقلاء اسـت تـعبير كرد و فرمود: (آيا خلقت ايشان بزرگتر است، يا كسى كه ما خلق كرده ايم ) و نفرمود: (چيزى كه ما خلق كرده ايم ) بدان جهت است كه در بين نامبردگان ملائكه هـم مـنـظور بودند، و ملائكه داراى عقلند، جانب آنان را غلبه داده و از همه آسمانها و زمين و ملائكه تعبير كرده به (كسى كه ما خلقش كرده ايم ).

و مـعـنـاى آيـه اين ا ست كه: وقتى خداى سبحان رب آسمانها و زمين و موجودات بين آن دو و مـلائكـه بود،تو اى رسول گراميم، از ايشان نظرخواهى كن و بپرس آيا خلقت ايشان مهم تـر و بـزرگ تـر اسـت، يا خلقت غير ايشان از موجودات ديگرى كه ما خلق كرده ايم، آن وقـت مـتـوجـه خـواهند شد كه خلقت آنان ضعيف تر و ناچيزتر از خلقت موجودات ديگر است، بـرا ى ايـنـكـه خـلقـت ايـشـان از يـك گـل چـسـبـنـده بـود و مـعـلوم اسـت كـه ايـن گل چسبنده ناچيز نمى تواند ما را عاجز سازد.

از تفسير الميزان

پاسخ3:

مهمترین نکته ای که در این آیه هست ، تاکید بر فهم و اندیشیدن میباشد ( فاستفتهم ) به جای اینکه از واژه ( سوال کردن ) استفاده شود . اینکه به گونه ای سوال شود که پاسخِ بدون تعقل مدنظر نیست .بلکه جوابی منظور نظر است که اگر با فهم و درایت و اندیشه همراه باشد ، به آن خواهند رسید .

حال ، سوال اینکه آیا خلقت انسان سخت تر است یا سایر مخلوقین ؟ فرشتگان ، شیاطین و آسمانها ؟
باتوجه به اشاره ای که در انتهای آیه شده ( من طین لازب ) گل چسبنده هم اشاره به پست بودن ماده اولیه سازنده دارد که در اینصورت به مشرکان به طور خاص و به همه انسانها به طور عام میفهماند که در دستگاه عظیم آفرینش ، تکبر و غرور کاملا بی معنی است . و ثانیا ساختن و خلق کردن با گل بسیار آسانتر از خلق کردن با نور ( فرشتگان ) و آتش ( شیاطین ـ جن) حتی ذراتی که سبب پیدایش کهکشانها و آسمانها شده اند ، می باشد .
درنهایت پیام این آیه اینست که اولا با طرح این پرسش و مقایسه خلقت، انسان را به اندیشیدن و فکر کردن وا می دارد .
ثانیا باتوجه به مفهوم آیه بعدی تذکری است برای انسان که با یادآوری منشا آفرینش خود دچار عجب و غرور نشده و سخن حق را به سخره نگیرد .
(والله اعلم )

خانم رضوي

پاسخ4:
سلام و تشكر از شما و ساير دوستان مشاركت كننده در بحث

1-تركيب اشد خلقا تنها در دو سوره بكاررفته است. يكي نازعات يكي هم صافات.
در سوره نازعات،بعد از آيه ءانتم اشد خلقا ام السماء بناها،چند ايه در توصيف خلقت اسمانها و زمين ذكر شده است.و لذا مصداق مقايسه مشخص است

اما در سوره صافات،در ايات قبل و بعد،توضيح خاصي راجع به خواص يا جنبه مدنظر اسمانها و اجرام اسماني نشده است.

2-در ايات قبل،صحبت از راندن شياطين و عذاب براي شياطيني است كه مي خواهند در سيستم وحي رساني و نزول اوامر ملا اعلي به زمين اختلال ايجاد كنند

به نظر مي ايد در ايه 11 كافران را كه در ابلاغ پيام وحي توسط رسول خدا اختلال مي كنند،مخاطب قرار ميدهد كه ايا شما مستحكم تريد يا ان شياطين؟شياطيني را كه از اتش افريده ايم و در اسمان هستند ،عذاب مي كنيم و دفع مي كنيم. شما كه از خاك هستين و در زمين مستقريد،جاي خود دارد.

اقاي سيدكاظم فرهنگ
admin1 Offline
#4 ارسال شده : 1398/02/18 07:30:03 ق.ظ
admin1

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/14
ارسالها: 199

8 تشکر دریافتی در 7 ارسال
تدبر و تفسير سوره صافات:ايا حضرت ابراهيم دروغ گفت كه مريض است؟

پرسش : در آيه فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ"

بيان سقيم بودن ابراهيم چه ارتباطي با نگاه به ستارگان دارد؟

پاسخ 1:

آنگاه بستارگان نگاه كرد و عظمت خدا در نظرش مجسم شد و از ناداني آن قوم بر آشفت و گفت: من پريشان حالم. در لغت بمكان خوفناك و بقلب كينه ور مكان سقيم و قلب سقيم گفته شده است. لازم نيست «سَقِيمٌ» را حتماً در آيه بمعني مريض بگيريم و هيچ مانعي ندارد كه مراد از سقيم پريشان حالي باشد و مسلّما ابراهيم در آنوقت ناراحت و پريشان حال بود و ايضا بنظر ميايد كه مراد از سقيم در آيۀ «فَنَبَذْنٰاهُ بِالْعَرٰاءِ وَ هُوَ سَقِيمٌ» صافات: ۱۴۵ نيز پريشان حالي بوده باشد. يعني يونس را از شكم ماهي بصحرا انداختيم و پريشان حال بود، نه اينكه مريض و تبدار.

قاموس قرآن

پاسخ2:
سقیم از ریشه سقم: اصل الواحد در اين ماده، مرض (بيماري) است كه استقرار يابد و بيشتر استعمال آن در بيماريهاي ظاهري بدني است؛ با هر منشأي (علتي) كه باشد و مرض؛ مطلق اختلال در صحّت بدن، پس از اعتدال آن است و درباره اختلالات مزاجي و باطني (دروني) به كار ميرود. سوره مباركه صافّات آيه 145: فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقيمٌ، پس او را در حالی كه ناخوش بود به زمين خشكی افكنديم
از كتاب التحقيق في كلمات القران

پاسخ 3:

1 – آیه 88 تا 98:(المیزان) : " فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ" شكى نيست در اينكه ظاهر اين دو آيه اين است كه خبر دادن ابراهيم (ع) از مريضى خود مربوط است به نظر كردن در نجوم، حال اين نگاه كردن در ستارگان يا براى اين بوده كه وقت و ساعت را تشخيص دهد، مثل كسى كه دچار تب نوبه است، و ساعات عود تب خود را با طلوع و غروب ستارهاى و يا از وضعيت خاص نجوم تعيين مىكند.
و يا براى آن بوده كه از نگاه كردن به نجوم، به حوادث آيندهاى كه منجمها آن حوادث را از اوضاع ستارگان بدست مىآورند، معين كند. و صابئى مذهبان به اين مساله بسيار معتقد بودند و در عهد ابراهيم (ع) عده بسيارى از معاصرين او از همين صابئىها بودهاند.

بنا بر وجه اول، معنايش آيه چنين مىشود: وقتى اهل شهر خواستند همگى از شهر بيرون شوند تا در بيرون شهر مراسم عيد خود را به پا كنند، ابراهيم نگاهى به ستارگان انداخت و سپس به ايشان اطلاع داد كه به زودى كسالت من شروع مىشود، و من نمىتوانم در اين عيد شركت كنم.
و بنا بر وجه دوم معنايش اين مىشود: ابراهيم در اين هنگام نگاهى به ستارگان كرد و طبق قواعد منجمين پيشگويى كرد كه به زودى من مريض خواهم شد، و در نتيجه نمىتوانم با شما از شهر بيرون شوم.


ولى وجه اولى با وضع ابراهيم (ع) مناسبتر به نظر مىرسد، براى اينكه آن جناب با اينكه توحيدى خالص داشت، ديگر معنا ندارد براى غير خدا تاثيرى قائل باشد. و از سوى ديگر دليلى هم كه به قوت دلالت كند بر اينكه آن جناب در آن ايام مريض نبوده در دست نداريم، بلكه دليل داريم بر اينكه مريض بوده، براى اينكه از يك سو خداى تعالى او را صاحب قلبى سليم معرفى كرده و از سوى ديگر از او حكايت كرده كه صريحا گفته است: من مريضم و كسى كه داراى قلب سليم است، دروغ و سخن بيهوده نمىگويد.

اين بود آن وجهى كه ما در تفسير اين دو آيه اختيار كرديم. و مفسرين در توجيه آن وجوهى ذكر كردهاند كه از همه وجيهتر و بهتر اين است كه: نگاه كردنش به نجوم، وخبر دادنش از مريضى خود، از باب معاريض كلام است. و معاريض عبارت است از اينكه:
گوينده چيزى را بگويد كه شنونده از ظاهر آن معنايى بفهمد و خود او معناى ديگرى اراده كند. پس شايد نظر كردن آن جناب در ستارگان نظر كردن موحد در صنع خداى تعالى باشد، تا از آن راه بر وجود خداى تعالى و يكتايى او استدلال كند، ولى مردم خيال كردند كه نظر كردن او مثل نظر كردن منجمها است، كه مىخواهد از وضع ستارگان بر پيش آمدن حوادثى استدلال كند.

آن گاه فرموده:" من مريضم" و منظورش اين بوده كه او به زودى دچار بيمارى مىشود، چون آدمى در طول عمر بدون بيمارى نمىشود، هم چنان كه باز از همان جناب حكايت كرده كه گفت:" وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ" چيزى كه هست مردم خيال كردند منظور او اين است كه همين امروز كه روز عيد ايشان است مريض است، و آنچه در نظر آن جناب مرجح بوده كه اين همه زحمت به خود بدهد، اين بوده كه در شهر تنها بماند و آن هدفى را كه در نظر داشته انجام دهد، يعنى بتهاى اهل شهر را بشكند.

ليكن اين وجه- كه گفتيم بهترين وجوهى است كه مفسرين ذكر كردهاند- وقتى صحيح است كه آن جناب در آن روز مريض نبوده باشد و حال آنكه خواننده عزيز متوجه شد كه گفتيم هيچ دليلى بر اين معنا نيست.علاوه بر اين گفتن معاريض براى انبياء جايز نيست، زيرا باعث مىشود اعتماد مردم به سخنان ايشان سست گردد.
تفسير الميزان

پاسخ 4:

موضوع یک تمارض بوده تا فرصت کند به بتها نزدیک شود اما اینکه المیزان آنقدر خود را به تکلف انداخته تا همین موضوع ساده را بگوید بی وجه است زیرا ابراهیم (ع) در آن موقع هنوز پیامبر نبود و لذا به قول المیزان « معاریض » برای او اشکال نداشت، و دلیلِ هنوز به پیغمبری نرسیدن او در آیه 60 همین سوره است زیرا اگر شده بود باید اعلام میکرد.

از تفسير اقاي گنجه اي

پاسخ 5:
در جريان رهسپار شدن نمروديان به بيرون شهر براى برگذارى عيدشان كه طبعاً ابراهيم(عليه السلام) هم بايستى به همراهشان روان گردد ـ حضرتش به دو منظورِ: ـ عدم شركت با آنان و نيز شكستن بتان در غيابشان ـ چاره اى بَس لطيف انديشيد، زيرا در انتظار چنين موقعيتى بود كه بتها را يكسره سرنگون سازد، چنانكه در آيه (21:57) به آنان فرمود: به خدا سوگند پس از آنكه شهر را ترك گوئيد بتهاتان را زير و زبر خواهم كرد، اكنون اين فرصت بدستش آمده و آيا چه كند كه با آنان رهسپار نگردد، اينجا چنانكه در آيات بعدى آمده توريهوار به ستارگان نظرى افكند و آنگاه به اينان گفت: من بسيار بيمارم، و با عذر بيمارى آنان را ترك گفت.

و آيا بيمارى با نگرش در ستارگان چه ارتباطى دارد؟ پاسخ اين است كه اينان از ستاره پرستان بودند، و ابراهيم با هماهنگى ظاهرى كه گوئى ستارگان را مانند اينان خدايانى پنداشته، با اين نگرش در برابرشان پيامد بيمارى را براى خود ادعا كرد.

اما ابراهيم كه بيمار نبود، و آيا اينجا دروغى مصلحت آميز گفت؟ هرگز! بلكه توريه نمود، بدين معنى كه ظاهر سخنش بيمارى تن است ولى قصدش از بيمارى، بيمارى روح و وجدان توحيدى اش بوده كه با اين همه دعوت روشن به توحيد ربانى چگونه اينان همچنان بر گمراهى شرك استوارند، و همچنين همانند اين توريه كه مقصود از بيمارى مرگ مى باشد كه من همى خواهم مرد، يا بالاخره در آينده اى بيمار خواهم شد.


بالاخره در اين خلوت حضرت ابراهيم(عليه السلام) كار بتان را يكسره ساخت و آنگاه تبر را برگردن بت بزرگ نهاد، چنانكه در آيه (21:85) آمده كه شايد بهنگام برگشتشان از همان بت بزرگ بپرسند: اين كيست كه چنين و چنان كرده است؟ و چون برگشتند و ويرانگاه بتها را ديدند، بر حسب آياتى از سوره انبياء، كه در جاى خود بيان گشته، از يكديگر همى پرسيدند: كه هر كس با بتان چنان كرده حقاً از ستمكاران است، در اين ميان گفته شد: ما جوانى را شنيديم بنام ابراهيم كه از اين بتان به بدى ياد مى كرد، پس او را در برابر ديدگان همگان احضار كنيد، آنگاه به وى گفتند: ابراهيم! آيا تو چنان كرده اى؟! گفت: اين كار بزرگ بتان است، اگر اينان سخن مى گويند از ايشان بپرسيد كه چه كس چنين كرده، از اينجا به بعد تصميم گرفتند كه دلهاى آتش گرفته خود را با آتش زدن ابراهيم جبران كنند.

تفسیر فرقان

پاسخ 6:

شبِ پيش از جشن، از ابراهيم نيز دعوت كردند كه همراه آنان در مراسم شركت كند، امّا حضرت ابراهيم كه منتظر فرصتى براى درهم كوبيدن بت‌ها و ايجاد شوك بر مردم بود، مطابقِ آداب و رسوم و اعتقاد مردم بابل كه ستارگان را در سرنوشت خود مؤثّر مى‌دانستند، نگاهى به ستارگان كرد و چنين وانمود كرد كه اوضاع كواكب، نوعى بيمارى را در صورت خروج او از شهر نشان مى‌دهد. لذا مردم نيز قانع شده و از اصرار خود دست برداشتند.

تفسیر نور

پاسخ 7:

اطلاق‌ سقيم‌ ‌بر‌ كسي‌ ‌که‌ مشرف‌ ‌به‌ سقيم‌ ‌است‌ ميشود چنانچه‌ حضرت‌ ‌علي‌ اكبر خدمت‌ پدرش‌ عرض‌ كرد العطش‌ قتلني‌ ‌يعني‌ مشرف‌ بقتل‌ ‌است‌ ابراهيم‌ فرمود خروج‌ ‌من‌ مشرف‌ بمرض‌ روحي‌ ‌من‌ ميشود و ‌آنها‌ بمقتضاي‌ نجوم‌ توهم‌ كردند ‌که‌ مرادش‌ مرض‌ جسمانيست‌ و پذيرفتند و ‌اينکه‌ يك‌ توريه‌ ‌بود‌ و مفاد اخبار ‌هم‌ خوب‌ واضح‌ ميشود ‌که‌ فرمودند

‌ما ‌کان‌ سقيما و ‌ما ‌کان‌ كاذبا‌-‌ ‌ما كذب‌ ابراهيم‌ و ‌ما ‌کان‌ سقيما

تفسر أطيب البيان

پاسخ 8:

در ایات 88 و89 ارتباط بیان بیماری با نگاه به نجوم چیست؟ بعضی انرا به دروغ یا توریه حمل کرده اند اما دلیلی بر دروغ بودن این بیان حضرت ابراهیم نداریم. یعنی در سرحالی و سلامتی کامل نبود.ایات حاکی از ان است که جمعیتی از قوم برای بردن ابراهیم به مراسمشان نزد او امده اند و او با این نگاه به ستارگان و بیان این جمله؛توانسته انها را برای نیامدنش مجاب کند و انها او را ترک کرده اند.احتمال دارد در واقع او با نگاه به ستارگان،نوعی احترام به انها کرده و به قومش اینطور فهمانده که من نیامدن و بیماری خود را با ستارگان که معبود و مورد احترام شمایند،هماهنگ کرده ام.

اقاي سيدكاظم فرهنگ

ویرایش بوسیله کاربر 1399/05/13 10:44:24 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

مدیر تالار
به ناز Offline
#5 ارسال شده : 1398/02/19 06:44:09 ق.ظ
به ناز

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, students, Moderator
تاریخ عضویت: 1396/05/22
ارسالها: 267

تشکرها: 1 بار

💠تقصیر متقابل


آیات 27تا33 ناظر به دعواهای گروهی از جهنمی ها نسبت به گروهی دیگر است که آن ها را عامل گمراهی خویش می پندارند ولی آن ها این ادعایشان را رد می کنند و می گویند خودتان هم مقصر بودید. موضوع فوق را بطور اشاره در چند سوره قبلی دیدیم، و در اینجا اندکی بازتر مطرح شده، و چنانکه بعداً خواهیم دید، در سوره های آینده بیشتر باز شده و بالاخره در سوره اعراف در اوج خویش مطرح خواهد شد.

این که گول نخوردی، لطف خداوند بوده
در رابطه با آیات 57-40 باید توجه داشته باشیم که قبلاً با این نوع آیات به اندازه کافی آشنا شده ایم.
موضوعی که در پاراگراف قبل دیدیم در اینجا نیز دیده می شود. اما بر عکس. به این معنی که در پاراگراف قبلی دیده بودیم که اغوا کننده ای هست و اغوا شونده ای. اما در این پاراگراف میبینیم که اغوا کننده وجود داشته اما طرف مقابل اغوا نشده و گول نخورده اما این گول نخوردن خود را به خویش نسبت نداده بلکه لطفی از سوی خداوند دانسته.
صرفنظر از تواضعی که آن شخص ابراز کرد، باید توجه داشت که نظر او بیان یک حقیقت است. اغوا نشدن در مقابل اغواگر یک «امر وجودی» است و هر امر وجودی به خداوند مربوط است.

نعمت بزرگ بهشتی
یکی از نعمت های بزرگ در بهشت، امکان خبرگیری از اوضاع و احوال معذبانِ در جهنم است.
این موضوع از لحاظ های زیادی اهمیت دارد :

1⃣توجه به الطاف الهی که مانع شد تحت تاثیر همگنان خویش قرار گیرند و از آنان نشوند.

2⃣تشفی خاطر برای استهزائات و اذیت ها (اعم از روحی و غیره) که مومنان در زندگی دنیا از آنها کشیده اند اما بر ایمان خویش پایدار مانده اند.

3⃣ امکان مطالعات دقیق روی مکانیزم تاثیرات اقران بر اقران هم سطح و استخراج قوانین علمی که ممکن است به درد جوامع مشابه بخورد، یا در بقبه زندگی اخروی مومنان اثر خوب داشته باشد.


🔺معنی کلمات :

کلمه «ازواجهم» در آیه 22 به معنی رایج نیست، بلکه به معنی «همراهانشان» است، و در قرآن در جاهای دیگری هم کلمه زوج به معنی همراه آمده (مثلا آیه 131 طه – که البته منحصر به آن نیست)

همچنین است کلمه «یمین» در آیه 28 که به معنی رایج (یعنی راست در مقابل چپ) نیست و بلکه به معنی قدرت است و در قرآن هم آنقدر شواهد دارد که نیاز به رفرنس دادن نیست.

از تفسير اقاي گنجه اي
admin Offline
#6 ارسال شده : 1398/02/20 10:14:47 ق.ظ
admin

رتبه: Administration

گروه ها: Administrators, Moderator, member
تاریخ عضویت: 1391/10/20
ارسالها: 419

9 تشکر دریافتی در 9 ارسال
ترجمه و تفسیر ساده سوره صافات

سئوال:منظور از يمين در ايه 28 سوره صافات چيست؟

قَالُوا إِنَّكُمْ كُنْتُمْ تَأْتُونَنَا عَنِ الْيَمِينِ ﴿۲۸﴾

پاسخ:

1-انصاریان: [پس پیروان گمراه به پیشوایان گمراه کننده] می گویند: همانا شما از راه خیرخواهی به سوی ما می آمدید، [ولی کارتان جز فریب و نیرنگ نبود!]


2-قمشه‌ای: گویند: شما بودید که از سمت راست (و چپ برای فریب) ما می‌آمدید.

3- گنجه ای: کلمه «یمین» در آیه 28 که به معنی رایج (یعنی راست در مقابل چپ) نیست و بلکه به معنی قدرت است


ali Offline
#7 ارسال شده : 1398/02/23 04:05:02 ب.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,741

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
تفسير و ترجمه سوره صافات

منظور از ذبح عظيم چيست؟

خداوند در سوره صافات به بیان داستان خواب حضرت ابراهیم و اماده شدن او برای قربانی اسماعیل اشاره کرده است.

خداوند هم او را از این کار باز میدارد و میفرماید او را با ذبحی عظیم فدیه گرفتیم

فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ ﴿۱۰۲﴾

فولادوند: و وقتى با او به جايگاه سعى رسيد گفت اى پسرك من من در خواب [چنين] مى‏بينم كه تو را سر مى‏برم پس ببين چه به نظرت مى‏ آيد گفت اى پدر من آنچه را مامورى بكن ان شاء الله مرا از شكيبايان خواهى يافت


فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ ﴿۱۰۳﴾

فولادوند: پس وقتى هر دو تن دردادند [و همديگر را بدرود گفتند] و [پسر] را به پيشانى بر خاك افكند


وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ ﴿۱۰۴﴾

فولادوند: او را ندا داديم كه اى ابراهيم


قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ﴿۱۰۵﴾

فولادوند: رؤيا[ى خود] را حقيقت بخشيدى ما نيكوكاران را چنين پاداش مى‏ دهيم


إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاء الْمُبِينُ ﴿۱۰۶﴾

فولادوند: راستى كه اين همان آزمايش آشكار بود


وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ ﴿۱۰۷﴾

فولادوند: و او را در ازاى قربانى بزرگى باز رهانيديم

مکارم: ما ذبح عظيمي را فداي او كرديم.


جهت مطالعه نظرات مختلف در اين ايه و مصداق ذبح عظيم به لينك زير مراجعه نماييد


مصداق ذبح عظيم چيست كه جايگزين قرباني اسماعيل شد؟
به ناز Offline
#8 ارسال شده : 1398/02/28 11:02:36 ق.ظ
به ناز

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, students, Moderator
تاریخ عضویت: 1396/05/22
ارسالها: 267

تشکرها: 1 بار
نکته ای جالب از تفسیر فرقان در سوره صافات

ایه 22 احشروالذین ظلموا و ازواجهم و ماکانوا یعبدون من دون الله

معبود فقط بت نیست بلکه طواغیت هم هست
و طبق ایات دیگر علمای دینی که هم بطور مطلق تبعیت شوند در حکم پرستش است

در اينجا خود «ظلموا» بيانگر «ازواجهم» مى باشد كه مقصود پيروان ظلم است و اين "و ما كانوا يعبدون" نيز هر دوى طواغيت و اصنام را شامل است، كه در كل اين معبودان و عابدانشان بسوى جهنم روان خواهند شد. و مسؤليت و پرسشى كه در آيه (24) نسبت به اينان خواهد بود تنها نسبت به معبودان بى جان پرسشى براى بروز حقيقت است، چنانكه در آياتى چند آمده،
ولى نسبت به طواغيت همچون عابدانشان سؤال در بُعد مسؤليت است كه "ما لكم لا تناصرون" و بر حسب آيه (24) هر سه دسته به حساب اعمال خود مسؤلند.


سلام علی نوح فی العالمین

و اين "فى العالمين" در آيه (79) ـ كه براى پيامبران زيرين نيامده است ـ روى اين اصل مى باشد كه نخست زحمات حضرتش بعنوان نخستين پيامبر اولوالعزم از اين يادشدگان بيشتر بوده، و نيز پيامبرى هم در زمانشان نمى شناسيم، و نوح از زمان آدم تا زمان خودش همانندى نداشته است، چنانكه عذاب جهانشمول در زمان حضرتش نيز همانند نداشته. و اينجا «العالمين» در سه بعد قبل از خودش و زمان خودش و نيز ما بعدش تا زمان حضرت ابراهيم را شامل است.


تفاوت مبین با مستبین چیست؟

آيه 117 )اين كتاب مستبين ـ و نه مبين ـ كه مقصود تورات موسى است فرقش با كتاب مبين كه قرآن است چيست؟ پاسخ اينست كه كتاب مبين ربانى خود بيانگر وحى است ولى كتاب مستبين كه گرفته اى از وحى است ممكن است خود بيانگر وحيانى خودش نباشد، چنانكه تورات در حال عدم تحريفش مبين و حيانى نبود، تا چه رسد به پس از تحريفش بدين معنى كه كل كتابهاى وحيانى مستبين اند و نه مبين و بيانگر وحى، و تنها بيانگر وحيانى بودنشان نشانه هاى ربانى رسالتى است مانند معجزات موسى(عليه السلام) ولى قرآن خود فرفان است و افزون برو حيانى بودنش به خودى خود بيانگر و حيانى بودن خود مى باشد .



تفسیر فرقان

ویرایش بوسیله کاربر 1399/05/17 09:29:07 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

به ناز Offline
#9 ارسال شده : 1398/02/28 11:08:27 ق.ظ
به ناز

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, students, Moderator
تاریخ عضویت: 1396/05/22
ارسالها: 267

تشکرها: 1 بار
- حدسیاتی از اوضاع و احوال آن روزها
ازآیه 158 معلوم می شود که مشرکان ، غیر از اینکه بین ملائکه و بین پیامبران و خداوند نسبت هائی (مثلاً پدر و فرزندی) برقرار کرده بودند بین جنیان و خداوند نیز چنین نسبت هائی قرار داده بودند .
آیات 167تا169 از زبان مشرکان معاصر این آیات است که می گویند اگر مانند گذشتگان کتابی بر ما نازل شده بود البته ما هم صالح می شدیم . (یعنی قرآن را لااقل در حد کتابهای گذشتگان هم نمی دانستند)
آیه 170 نیز همین مطلب اخیر را با صراحت بیشتر ذکر می کند و راجع به نتیجه آن نیز که یا عذاب در آخرت و یا شکست در این جهان است ، هشدار می دهد .
همچنین از آیه 149 و 150 و 153 معلوم میشود که در باور های مخالفان معاصر نزول این آیات تناقضی آشکار است که از طرفی جنس مونث را پست می انگاشتند و از طرف دیگر برای آنها مقام های بسیار بالای الوهیتی قائل بودند .
از آیه های 176 و 177 فهمیده میشود جبهه مخالف آنحضرت به هشدار های آنحضرت کوچکترین اهمیتی نمیدادند و ـ چنانکه قبلا هم در سوره های پیشین دیدیم – میگفتند «اگه راست میگی این عذابی که حرفش را میزنی برامون بیار»

6 - پیشگوئی های تحقق یافته
آیات 171 تا 182 صراحتا دارای این وعده هاست :
1 – پیامبران یاری خواهند شد (آیه 172)
2 – نیروهای الهی پیروزِ نهائی خواهند بود (آیه 173)
3 – ای پیامبر ! پس از مدتی کوتاه موفق خواهی شد (آیه 178)
4 – موفقیت تو آنقدر نزدیک است که معاصرانت آن را خواهند دید (آیه 179)
و چنانکه میدانیم همه این پیشگوئی ها به تحقق پیوسته است .

آیه های 149 و 150 و 153 و 158 ردیه ای است بر اینکه کافران سعی می کرده-اند برای خداوند «دور و بری» و «حاشیه» و «نزدیکانی» جعل کرده و خود را به آنها بچسبانند و ماده اصلی شرک نیز همین است که این «اطرافیان» و «حاشیه-ها» و «نزدیکان» به صورت فرزند و اجنّه مطرح می شده است.
در آیات 164 تا 166 واقعیت به این صورت مطرح می شود که خداوند «اطرافیان و حاشیه و نزدیکان» ندارد بلکه ملائکه ای دارد که صفات عمده آنها در رابطه با خداوند بیان شده است.
در آیات 167 تا 170 قول کافران نقل می شود که اگر «پند»ی می داشتیم ایمان می آوردیم اما دروغ می گویند.
بنابراین، این پاراگراف، سه محور دارد:
1- خداوند «اطرافیان و نزدیکان» (به آن معنی رایج مشرکانه) ندارد.
2- خداوند «بندگان خالص شده» (ملائکه و پیامبران و ...) دارد.
3- کافران که می گویند اگر چنین و چنان می شد ما بهترین بندگان می شدیم دروغ می گویند و به زودی هم متوجه حقایق خواهند شد.
خلاصه اینکه می فرماید کافران راجع به خداوند و چگونگی اداره جهان اشتباه، و برای ایمان نیاوردن هم بهانه گیری می کنند.

از تفسير مهندس گنجه اي
به ناز Offline
#10 ارسال شده : 1398/02/28 11:11:35 ق.ظ
به ناز

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, students, Moderator
تاریخ عضویت: 1396/05/22
ارسالها: 267

تشکرها: 1 بار
بنام خدا


🔶 تدبر در سوره صافات 🔶


🔸 درب پاراگراف اول : آیات ۱ تا ۵

سوگند به فرشتگان مسئول در انتقال وحی ، که خداوند یکتا ست


🔸 درب پاراگراف دوم ؛ آیات ۶ تا ۱۰

تدبیر ما بر آفرینش خاص فرشتگان وآسمانها برای حفظ کامل کلام وحی الهی بر پیامبر واقع شده است .


🔸 درب پاراگراف سوم : آیات ۱۱ تا ۱۸

ای پیامبر ، مشرکان را بر رفتار وافکار ناپسندشان ( در تکذیب واستهزا کلام وحی ) همچون شیاطین مداخله گر وبر عاقبت شومشان در معاد آگاه نما


🔸 درب پاراگراف چهارم : آیات ۱۹ تا ۳۹

عاقبتی که به یکباره با حقیقت تلخ آن روبرو شده وبازخواست می شوند اما تسلیم وبدون پاسخ می مانند .ودر آن روز به بحث وفرافکنی با هم کیشان خود می پردازندچراکه مخل دعوت پیامبرحق بودند،ولی نتیجه ای جز عذاب الهی عایدشان نخواهد شد .


🔸 درب پاراگراف پنجم : آیات ۴۰ تا ۶۱

ولی بندگانی که خود را برای خدا خالص کرده اند در بهشت پرنعمت متنعم ومکرم خواهند شد وبا هم صحبتی با یکدیگر ونیزآگاه شدن از حال رفیقان جهنمی خود ، الطاف پروردگار ( رستگاری ابدی )رابرخود مشاهده می نمایند



🔸 درب پاراگراف ششم : آیات ۶۲ تا ۷۴

عاقبت سخت آن ستمگران ، همانند اقوام پیشین که علیرغم حضور رسولان الهی وانذارشان ، انها را تکذیب کردند ، هلاکت در جهنم سوزان ودهشتزا خواهد بود .


👈👈شرح داستانهایی عبرت آموز بر پیروزی قطعی پیامبران وتصدیق کنندگان آنها وذلت ونابودی تکذیب کنندگانشان:
👇

🔸 درب پاراگراف هفتم : آیات ۷۵ تا ۸۲


سلام بر نوح پیامبر که او واهل نیکوکارش را نجات دادیم وقومش را که وی را تکذیب کردند هلاک کردیم



🔸 درب پاراگراف هشتم : آیات ۸۳ تا ۱۱۳

سلام بر ابراهیم پیامبر که در طول حیاتش با عقاید بت پرستان ( بویژه اهل بیتش ) مبارزه کرد ولی با تکذیب وآزار ایشان مواجه شد ونیز در اطاعت محض فرمان الهی بر قربانی فرزندش وآزار ابلیس ، صبر نمود وخداوند با گلستان کردن آتش وبخشیدن فرزندان صالح به وی ،اورا بلند مرتبه ساخت.


🔸 درب پاراگراف نهم : آیات ۱۱۴ تا ۱۲۲

سلام بر موسی وهارون پیامبرکه در مبارزه با قوم استکباری آزرده شدند ولی آنها وقوم مومنشان را نصرت داده ونجات بخشیدیم و نام نیکشان را حفظ کردیم .



🔸 درب پاراگراف دهم : آیات ۱۲۳ تا ۱۳۲

سلام بر الیاس پیامبر که در برپایی توحید تلاش کرد واو وقوم مومنش را برکت ونام نیکو دادیم وتکذیب کنندگانش به جزای اعمالشان گرفتار خواهند شد.


🔸درب پاراگراف یازدهم : آیات۱۳۳ تا ۱۳۸

ونیز لوط پیامبر که تکذیبش کردند وهمه جز اهل با ایمانش هلاک شدند تا عبرتی برای آیندگان باشند .



🔸درب پاراگراف دوازدهم : آیات ۱۳۹ تا ۱۴۸

ویونس پیامبرکه با ترک اولی یش مستحق عذابی شد که باعث پشیمانی وملامت وی شد وبا تسبیح پروردگار ، بخشش ونعمات پروردگار به وی تعلق گرفت وقومش را که با شروع عذاب الهی ، توبه کار شدند ، بخشیدیم واز نعمات دنیایی بهره مندشان گردانیدیم .



🔸 درب پاراگراف سیزدهم : آیات ۱۴۹ تا ۱۷۰

دروغها وتکذیبهای مشرکان و توصیفهای شرک آلود ( مثل قائل شدن دختران برای خدا یانسبت خویشاوندی با جنیان یا اینکه کتاب هدایتی نداشته اند )، هرگز ضرری به خداوند نمی رساند ومانع هدایت بندگانش نمی شود ، مگر کسی که خود ، طالب گمراهی باشد.



🔸 درب پاراگراف چهاردهم : آیات ۱۷۱ تا ۱۷۹

پس پیروزی همیشه وقطعا با پیامبران الهی ومومنان است ومشرکان در دنیا وآخرت عواقب اعمالشان را نظاره گر خواهندشد.



🔸 درب پاراگراف پانزدهم : آیات ۱۸۰ تا ۱۸۲

حمد وسپاس مخصوص خداوند یکتایی است که منزه از توصیف مشرکان است وسلام او بر فرستادگان پیام آور یکتایی اش

✅ (ارتباط قسم ها وآیات ابتدایی سوره با انتهای سوره در ستایش پروردگار یکتا ورسولان الهی )




📚درس سوره :

همانا آفریدگار هستی یکتاست واز هر نقصی منزه است

تدبیر الهی بر رساندن کلام وحی بر آفریدگانش با واسطه رسولان الهی است که بی هیچ کاستی انجام می پذیرد

وسنت الهی بر یاری ونصرت قطعی رسولان وتصدیق کنندگان آنها وذلت وهلاکت قطعی تکذیب کنندگان آنهاست

👌 پس با نظاره کردن سرنوشت گذشتگان ،عبرت گیرید و سعادت ابدی را با تبعیت وتسلیم دربرابر کلام الهی وپیامبرش ، برای خود رقم بزنید.


خانم الهه سادات خدایی

ali Offline
#11 ارسال شده : 1398/02/29 11:28:47 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,741

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
تفسير و ترجمه سوره صافات:پرسشهايي از تدبر سوره صافات

سئوال:

1-هدف از ذكر داستانهاي انبيا در سوره صافات چيست؟ چه پيامي در ارتباط با ساير ايات سوره دارد؟

2-چرا عبارات و نحوه بيان داستان يونس،متفاوت از ساير انبياي ذكر شده در سوره صافات است؟

3-منظور از هو مليم چيست؟ چه چيزي را ملامت ميكرده است؟

پاسخ:

2-سلام
باتوجه به ایات قبل
معاندین پیامبران عظم الشان را مسخره وانان را ساحر می خواندن
مخصوصا حضرت نوح سلام الله چون عمر طولانی داشتند وهمچنین ساختن کشتی که برای مردم در محل کم ابی عجیب بود
وقتی موعظه می فرمودند میگفتند ( کفار) چون سن ازشان زیاد هست عقلشان زائل شده وحتی مورد تمسخر پسرش هم قرار گرفتند
ولی با این همی سختی ....حضزت صبر کردند وحضرت دعا فرمودند( مفسران میگویند با صدای بلند )
سوره مبارکه صافات آیه 76.
ونجیناه واهله من الکرب العظیم
و او و خاندانش را از اندوه بزرگ رهایی بخشیدیم،

تا وعده الهی محقق شد..واز کرب عظیم نجات پیدا کردند

حضرت ابراهیم همچنین در دروان حکومت نمرود که بسیار قوی وصاحب قدرت بود
وحضرت ابراهیم با توجه با اینکه حتی بعضی از نزدیکان مثل (ارز ) وازار بت پرستان ولی در دعوت خود به یکتا پرستی صبور بودند
وخداوند ایشان را از اتش نمرودیان نجات بخشید دعای حضرت ابراهیم دعا فرمودند

رب هب لی من الصالحین 100
وبشرنا ه بغلام حلیم 101

وحضرت لوط که هم عصر با حضرت ابراهیم بودن ودر میان بدترین قوم قرار گرفته بودند
وان شبی که مهمانانی برای ایشان امده بود (ملائکه ماموران خداوند )
ومورد اذیت وازار قوم قرار گرفت
وحالت خیلی سختی بر ایشان گذشت
برای نجات از دست قومش دعا فرمودند
وخداوند ایشان را واهلش (بجز همسرش )با همراهی ملائکه نجات بخشید حتی در ان مرحله سخت حضرت لوط نفرین نکردند وقومشان را ترک نکردند مگر به دستور خداوند

حضرت موسی وهارون ذکر شد
در زمان فرعون که بسیار صاحب قدرت و.....‌.....بودند که اثار فرعنه تا الان هم باقیست
با این همه سختی ومشقت حضرت موسی هم از طرف فرعون
نفرین نکردند

تا وعده الهی تحقق یافت وحضرت وقومش از کرب عظیم نجات پیدا کردند
وبه نظرم سایر پیامبرا همچنین با وجود همه مشکلات وناملایمات صبر پیشه کردند

وفقط رضایت خداوند را خواستند

حضرت یونس
حضرت یونس(ع) سالها در میان قومش در سرزمین نینوا در عراق، به دعوت و تبلیغ مشغول بود، اما هرچه تلاش و کوشش نمود، تبلیغ و ارشادهایش در دل مردم مؤثر نیفتاد، فقط دو نفر به او ایمان آوردند؛ چون آنحضرت از دعوت قومش خسته و مأیوس شده بود -به جهت تبلیغ طولانی مدت- بر آنها غضبناک و خشمگین گردید و از میان آنها بیرون رفت، وی با آنکه مأمور نبود از آنها اعراض کند و از آنجا هجرت نماید، این کار را کرد؛ زیرا یقین داشت که خداوند بر او تنگ نمیگیرد. خروج حضرت یونس(ع) از منطقه مأموریتش ترک اولى بود که از او سر زده؛ مانند برخی از انبیا که ترک اولى نمودند

سركارخانم موسوي

3-ملوم: اسم مفعول است فَتُلْقيٰ فِي جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً اسراء ۳۹.
مليم: بضمّ ميم اسم فاعل است بمعني ملامت كننده فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِيمٌ صافات: ۱۴۲.
قاموس قران

اما يونس (عليه السلام ) وقتى خبردار شد كه آن عذابى كه خبر داده بود از ايشان برداشته شده ، و گويا متوجه نشده كه قوم او ايمان آورده و توبه كرده اند، لذا ديگر به سوى ايشان برنگشت در حالى كه از آنان خشمگين و ناراحت بود. همچنان پيش رفت ، در نتيجه ظاهر حالش حال كسى بود كه از خدا فرار مى كند و به عنوان قهر كردن از اينكه چرا خدا او را نزد اين مردم خوار كرد دور مى شود، و نيز در حالى مى رفت كه گمان مى كرد دست ما به او نمى رسد، پس سوار كشتى پر از جمعيت شد و رفت .
در بين راه نهنگى بر سر راه كشتى آمد، چارهاى نديدند جز اينكه يك نفر را نزد آن بيندازند، تا سرگرم خوردن او شود و از سر راه كشتى به كنارى رود، به اين منظور قرعه انداختند و قرعه به نام يونس درآمد، او را در دريا انداختند، نهنگ او را بلعيد و كشتى نجات يافت .
آنگاه خداى سبحان او را در شكم ماهى چند شبانه روز زنده نگه داشت ، و حفظ كرد يونس (عليه السلام ) فهميد كه اين جريان يك بلا و آزمايشى است كه خدا وى را بدان مبتلا كرده و اين مؤ اخذه اى است از خدا در برابر رفتارى كه او با قوم خود كرد، لذا از همان تاريكى شكم ماهى فريادش بلند شد به اينكه : ((لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين ((.

از تفسير المیزان


به ناز Offline
#12 ارسال شده : 1398/02/30 10:55:28 ق.ظ
به ناز

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, students, Moderator
تاریخ عضویت: 1396/05/22
ارسالها: 267

تشکرها: 1 بار
ترجمه ،تدبر و تفسير ساده سوره صافات :درس سوره صافات چيست؟ نكات و پرسش هايي از سوره صافات

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمـَنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَالصَّافَّاتِ صَفًّا {1}
سوگندبه صف بستگان( فرشتگان وحی رسان)كه صفى [با شكوه] بسته اند
فَالزَّاجِرَاتِ زَجْرًا {2}
پس دفع كنندگانِ (شیاطین ) دفع کردنی
فَالتَّالِيَاتِ ذِكْرًا {3}
پس تلاوتكنندگانِ ذکر (وحی)
إِنَّ إِلَهَكُمْ لَوَاحِدٌ {4}
كه قطعا معبود شما يگانه است
رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَرَبُّ الْمَشَارِقِ {5}
پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است و پروردگار خاورها

💠عصاره فراز آیات (1-4)قطعا معبود و اله شما،فقط پرودگار آسمانها و زمین است.

إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ {6}
ما آسمان اين دنيا را به زيور اختران(ستارگان نورانی) آراستيم
وَحِفْظًا مِّن كُلِّ شَيْطَانٍ مَّارِدٍ {7}
و [آن را] از هر شيطان سركشى نگاه داشتيم
لَا يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلَى
[به طورى كه شیاطین] نمىتوانند به عالم بالا گوش فرا دهند
{ وَيُقْذَفُونَ مِن كُلِّ جَانِبٍ {8}
و از هر سو به آنها پرتاب مىشود
دُحُورًا وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ {9}
با شدت به دور رانده مى شوندوبرايشان عذابى دايم است
إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ {10}
مگر كسى كه[از سخن بالاييان] يكباره استراق سمع كند كه شهابى شكافنده از پى او مى تازد

💠عصاره فراز ایات (5-10)آفرینش آسمان و سیستم محافظ ملااعلی بگونه ای تعبیه شده که شیاطین بشدت رانده میشوند بطوریکه امکان استراق سمع ندارند.

💢نکات:
1)ایات(7-10) تبیین کننده مفهوم و مصداق قسمهای ایات (1-3) است. زاجرات یا دفع کنندگان همان محافظان اسمان از صعود شیاطین و استرق سمع انهایند. فرشتگانی که شیاطین را مورد هدف تیرهای اسمانی قرار میدهند و انها را میرانند.و انهایی که موفق به صعود شده اند را نیز توسط شهابی منهدم می کنند.
پس فرشتگانی که صف بسته اند دو کار انجام میدهند یا دو دسته اند:رانندگان شیاطین،و رسانندگان اخبار و وحی به دنیا .

2)در سوره صاد به اخراج ابلیس از ملا اعلی اشاره شد.در سوره صافات به تمایل و تلاش شیطانیان و جنیان پیروان ابلیس برای صعود و بازگشت به ملا اعلی اشاره می کند.

فَاسْتَفْتِهِمْ أَهُمْ أَشَدُّخَلْقًا أَم مَّنْ خَلَقْنَا إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِّن طِينٍ لَّازِبٍ {11}
پس[از كافران] بپرس آيا ايشان [از نظر] آفرينش سختتر(مستحکم تر)ند يا كسانى كه [در آسمانها] خلق كرديم ما آنان را از گلى چسبنده پديد آورديم
بَلْ عَجِبْتَ وَيَسْخَرُونَ {12}
بلكه عجب مىدارى و [آنها] ريشخند مى كنند
وَإِذَا ذُكِّرُوا لَا يَذْكُرُونَ {13}
و چون پند داده شوند عبرت نمى گيرند
وَإِذَا رَأَوْا آيَةً يَسْتَسْخِرُونَ {14}
و چون آيتى ببينندبه ريشخند مى پردازند
وَقَالُوا إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِينٌ {15}
و مىگويند اين جز سحرى آشكار نيست
أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ {16}
آيا چون مرديم و خاك و استخوانهاى [خرد] گرديديم آيا راستى برانگيخته مى شويم
أَوَآبَاؤُنَا الْأَوَّلُونَ {17}
و همين طور پدران اوليه ما
قُلْ نَعَمْ وَأَنتُمْ دَاخِرُونَ {18}
بگو آرى در حالى كه شما خواريد

💠عصاره فراز آیات (11-18)توصيف رفتار و گفتار كافران:بجاي پندپذيري از آيات وحي،مسخره،انكار و اتهام زني ميكنند

💢نكات:
1)در آيه (11)خلقت انسان با خلقت چه چيز مقايسه شده؟ شياطين يا فرشتگان يا آسمانها؟و پيام اين مقايسه چيست؟
🔺تركيب اشد خلقا تنها در دو سوره بكاررفته است. يكي نازعات يكي هم صافات.
در سوره نازعات،بعد از آيه ءانتم اشد خلقا ام السماء بناها،چند ايه در توصيف خلقت اسمانها و زمين ذكر شده است.و لذا مصداق مقايسه مشخص است
اما در سوره صافات،در ايات قبل و بعد،توضيح خاصي راجع به خواص يا جنبه مدنظر اسمانها و اجرام اسماني نشده است.
🔺در ايات قبل،صحبت از راندن شياطين و عذاب براي شياطيني است كه مي خواهند در سيستم وحي رساني و نزول اوامر ملا اعلي به زمين اختلال ايجاد كنند
به نظر مي ايد در ايه 11 كافران را كه در ابلاغ پيام وحي توسط رسول خدا اختلال مي كنند،مخاطب قرار ميدهد كه ايا شما مستحكم تريد يا ان شياطين؟شياطيني را كه از اتش افريده ايم و در اسمان هستند ،عذاب مي كنيم و دفع مي كنيم. شما كه از خاك هستين و در زمين مستقريد،جاي خود دارد.

فَإِنَّمَا هِيَ زَجْرَةٌ وَاحِدَةٌ فَإِذَا هُمْ يَنظُرُونَ {19}
و آن تنها يك فرياد است و بس و بناگاه آنان به تماشا خيزند
وَقَالُوا يَا وَيْلَنَا هَذَا يَوْمُ الدِّينِ {20}
و مىگويند اى واى بر ما اين است روز جزا
هَذَا يَوْمُ الْفَصْلِ الَّذِي كُنتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ {21}
اين است همان روز داورى كه آن را تكذيب مى كرديد

احْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَأَزْوَاجَهُمْ وَمَا كَانُوا يَعْبُدُونَ {22}
كسانى را كه ستم كرده اند با همرديفانشان و آنچه غير از خدا مى پرستيده اند
مِن دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلَى صِرَاطِ الْجَحِيمِ {23}
گرد آوريد و به سوى راه جهنم رهبرى شان كنيد
وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ {24}
و بازداشتشان نماييد كه آنها مسؤولند
مَا لَكُمْ لَا تَنَاصَرُونَ {25}
شما را چه شده است كه همديگر را يارى نمى كنيد
بَلْ هُمُ الْيَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ {26}
[نه] بلكه امروز آنان از در تسليم درآمدگانند

💠عصاره فراز آیات (19-26)بيان سرنوشت اخروي كافران: منكرين توحيد و همفكران شان با معبودهايشان در روز داوري كه انرا تكذيب ميكردند،در جهنم تسليم حكم خدا خواهند بود.

وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ يَتَسَاءلُونَ {27}
و بعضى روى به بعضى ديگر مى آورند [و] از يكديگر مىپرسند
قَالُوا إِنَّكُمْ كُنتُمْ تَأْتُونَنَا عَنِ الْيَمِينِ {28}
[و پيروان] مىگويند شما [ظاهرا] از در راستى با ما درمىآمديد [و خود را حق به جانب مى نموديد]
قَالُوا بَل لَّمْ تَكُونُوا مُؤْمِنِينَ {29}
[رهبران] مى گويند [نه] بلكه خودتان با ايمان نبوديد
وَمَا كَانَ لَنَا عَلَيْكُم مِّن سُلْطَانٍ بَلْ كُنتُمْ قَوْمًا طَاغِينَ {30}
و ما را بر شما هيچ تسلطى نبود بلكه خودتان سركش بوديد
فَحَقَّ عَلَيْنَا قَوْلُ رَبِّنَا إِنَّا لَذَائِقُونَ {31}
پس فرمان پروردگارمان بر ما سزاوار آمد ما واقعا بايد [عذاب را] بچشيم
فَأَغْوَيْنَاكُمْ إِنَّا كُنَّا غَاوِينَ {32}
پس شما را به شر هدايت كرديم همانطور كه خودمان به شر هدايت شديم
فَإِنَّهُمْ يَوْمَئِذٍ فِي الْعَذَابِ مُشْتَرِكُونَ {33}
پس در حقيقت آنان در آن روز در عذاب شريك يكديگرند
إِنَّا كَذَلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ {34}
[آرى] ما با مجرمان چنين رفتار مى كنيم
إِنَّهُمْ كَانُوا إِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ يَسْتَكْبِرُونَ {35}
چرا كه آنان بودند كه وقتى به ايشان گفته مى شد خدايى جز خداى يگانه نيست تكبر مى ورزيدند
وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُوا آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَّجْنُونٍ {36}
و مىگفتند آيا ما براى شاعرى ديوانه دست از خدايانمان برداريم
بَلْ جَاء بِالْحَقِّ وَصَدَّقَ الْمُرْسَلِينَ {37}
ولى نه [او] حقيقت را آورده و فرستادگان را تصديق كرده است
إِنَّكُمْ لَذَائِقُو الْعَذَابِ الْأَلِيمِ {38}
در واقع شما عذاب پر درد را خواهيد چشيد
وَمَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ {39}
و جز آنچه مىكرديد جزا نمى يابيد

💠عصاره فراز آیات (27-39)عذاب بر تمام مجرمين و تكبركنندگان در برابرخداوند يگانه و منكران رسولش اعم از رهبران و پيروان قطعا محقق خواهد شد. پیروان و رهبران در دوزخ مسئولیت گمراهی را به دوش یکدیگر می اندازند.

در سوره صاد نيز جدال بين رهبران وپيروان در جهنم بيان شده بود.
در سوره صاد از غرور كافران و استكبار ابليس صحبت شد. در سوره صافات از منكران و مخالفين پيامبر كه در برابر خداي واحد نيز استكبار ميورزند و حاضر به پذيرش ان نيستند،صحبت شده است.
بررسی سوره های قبلي نشان میدهد که در همه سوره هایی که از مجرمین و الذین اجرموا سخن رفته (مدثر، مرسلات،معارج، مطففین،قلم،) تکذیب معاد و یوم الدین نیز بعنوان یکی از صفات انها مطرح شده است. اما برعکس آن اینگونه نیست. یعنی سوره هایی هستند که اشاره به تکذیب دارند اما عنوان مجرم استفاده نشده است .لذا میتوان نتیجه گرفت یکی از شاخصه های رفتاری مجرمین ،تکذیب است. در اينجا نفي توحيد نيز به عنوان صفات مجرمين بيان شده است.

إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ {40}
مگر بندگان پاكدل خدا
أُوْلَئِكَ لَهُمْ رِزْقٌ مَّعْلُومٌ {41}
آنان روزى معين خواهند داشت
فَوَاكِهُ وَهُم مُّكْرَمُونَ {42}
[انواع] ميوهها و آنان مورد احترام خواهند بود
فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ {43}
در باغهاى پر نعمت
عَلَى سُرُرٍ مُّتَقَابِلِينَ {44}
بر سريرها در برابر همديگر [مى نشينند]
يُطَافُ عَلَيْهِم بِكَأْسٍ مِن مَّعِينٍ {45}
با جامى از باده ناب پيرامونشان به گردش درمى آيند
بَيْضَاء لَذَّةٍ لِّلشَّارِبِينَ {46}
[بادهاى] سخت سپيد كه نوشندگان را لذتى [خاص] مىدهد
لَا فِيهَا غَوْلٌ وَلَا هُمْ عَنْهَا يُنزَفُونَ {47}
نه در آن فساد عقل است و نه ايشان از آن به بدمستى [و فرسودگى] مى افتند
وَعِنْدَهُمْ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ عِينٌ {48}
و نزدشان [دلبرانى] فروهشتهنگاه و فراخ ديده باشند {48}
كَأَنَّهُنَّ بَيْضٌ مَّكْنُونٌ {49}
[از شدت سپيدى] گويى تخم شتر مرغ [زير پرند]

💠عصاره فراز آیات (40-49)سرنوشت مطبوع بندگان مخلص خدا در بهشت پرنعمت

💢نكات:

1)ايا مخلصين(به فتح لام) منحصر به معصومين و انبيا و بندگان خاص است؟
براي پاسخ باين سئوال لازم است كاربردهاي مختلف مخلص را در كل قران مرور كنيم.مخلص در سوره هاي صاد،صافات(5بار) مريم يوسف و حجر بكاررفته است.

در سوره صاد،ابليس به خداوند ميگويد همه بندگان بجز مخلصين را به راه شر هدايت و اغوا ميكند.سپس خداوند هم مي فرمايد جايگاه تو و همه پيروانت(كساني كه اغواي ابليس را مي پذيرند) جهنم است.بنابراين در سوره صاد،مخلصين تمام كساني هستند كه فريب شيطان را نمي خورند و در اخرت نيز در بهشت هستند.در سوره حجر نيز مخلصين در همين سياق بكار رفته است.

در سوره صافات ايه 39 خطاب به كفار در جهنم گفته شده است كه فقط به مقدار انچه عمل كره ايد جزا داده ميشويد.جز بندگان مخلص خدا و طبق سوره هاي ديگر قران مي دانيم كه فقط اهل جهنم اين گونه مجازات ميشند اما اهل بهشت پاداش و جزايي بيشتر از عملكرد خود خواهند داشت. من جاء بالحسنه فله خير منها،يا فله عشر امثالها لذا طبق اين سوره نيز مخلصين،شامل تمام افراد غير جهنمي ميشود.همين مفهوم در ايات( 74 و128)نيز مشاهده ميشود.در ایه 128 بندگان مخلص در مقابل مکذبین الیاس که در جهنم خواهند بود،قرار گرفته است.در سوره مريم،حضرت موسي بعنوان مخلص و در سوره يوسف،حضرت يوسف بعنوان يكي از عباد مخلص خدا معرفي شده است.در ایه 160 نیز بندگان مخلص از مشرکان و افرادیکه باورهای غلط راجع به ملائکه و جنیان و خدا دارند،مستثنی شده اند.

با عنايت به مراتب فوق،عباد مخلص خداوند محدود به انبيا نيست بلكه شامل همه نجات يافتگان از دوزخ و راه يافتگان به بهشت هستند.

فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ يَتَسَاءلُونَ {50}
پس برخىشان به برخى روى نموده و از همديگر پرسوجو مى كنند
قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ إِنِّي كَانَ لِي قَرِينٌ {51}
گويندهاى از آنان مىگويد راستى من [در دنيا] همنشينى داشتم
يَقُولُ أَئِنَّكَ لَمِنْ الْمُصَدِّقِينَ {52}
[كه به من] مىگفت آيا واقعا تو از باوردارندگانى
أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَدِينُونَ {53}
آيا وقتى مرديم و خاك و [مشتى] استخوان شديم آيا واقعا جزا مى يابيم
قَالَ هَلْ أَنتُم مُّطَّلِعُونَ {54}
[مؤمن] مى پرسد آيا شما اطلاع داريد [كجاست] {54}
فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِي سَوَاء الْجَحِيمِ {55}
پس اطلاع حاصل مى كند و او را در ميان آتش مى بيند
قَالَ تَاللَّهِ إِنْ كِدتَّ لَتُرْدِينِ {56}
[و] مىگويد به خدا سوگند چيزى نمانده بود كه تو مرا به سقوط و هلاكت اندازى
وَلَوْلَا نِعْمَةُ رَبِّي لَكُنتُ مِنَ الْمُحْضَرِينَ {57}
و اگر رحمت پروردگارم نبود هرآينه من [نيز] از احضارشدگان بودم
أَفَمَا نَحْنُ بِمَيِّتِينَ {58}
[و از روى شوق مىگويد] آيا ديگر روى مرگ نمىبينيم
إِلَّا مَوْتَتَنَا الْأُولَى وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ {59}
جز همان مرگ نخستين خود و ما هرگز عذاب نخواهيم شد
إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ {60}
راستى كه اين همان كاميابى بزرگ است
لِمِثْلِ هَذَا فَلْيَعْمَلْ الْعَامِلُونَ {61}
براى چنين [پاداشى] بايد كوشندگان بكوشند

💠عصاره فراز آیات (50-61)سرنوشت بسيار متفاوت بهشتيان و جهنميان ناشي از تصديق و تكذيب جزاي اخروي است كه بهشتيان عليرغم القائات مخالفين در دنيا به لطف خدا بر ايمان خود پابرجا ماندند.


تكرار عبارت وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ يَتَسَاءلُونَ در ايه (27 و 50 )نشاندهنده امكان گفتگوي بهشتيان با هم و جهنميان با يكديگراست. طبق ايه 55 بهشتيان ميتوانند از احوال دوزخيان اگاه شده و با انها صحبت كنند.

أَذَلِكَ خَيْرٌ نُّزُلًا أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ {62}
آيا از نظر پذيرايى اين بهتر استيا درخت زقوم {62}
إِنَّا جَعَلْنَاهَا فِتْنَةً لِّلظَّالِمِينَ {63}
در حقيقت ما آن را براى ستمگران [مايه آزمايش و] عذابى گردانيديم {63}
إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِي أَصْلِ الْجَحِيمِ {64}
آن درختى است كه از قعر آتش سوزان مىرويد {64}
طَلْعُهَا كَأَنَّهُ رُؤُوسُ الشَّيَاطِينِ {65}
ميوهاش گويى چون كلههاى شياطين است {65}
فَإِنَّهُمْ لَآكِلُونَ مِنْهَا فَمَالِؤُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ {66}
پس [دوزخيان] حتما از آن مىخورند و شكمها را از آن پر مىكنند {66}
ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَيْهَا لَشَوْبًا مِّنْ حَمِيمٍ {67}
سپس ايشان را بر سر آن آميغى از آب جوشان است {67}
ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَى الْجَحِيمِ {68}
آنگاه بازگشتشان بىگمان به سوى دوزخ است {68}
إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آبَاءهُمْ ضَالِّينَ {69}
آنها پدران خود را گمراه يافتند {69}
فَهُمْ عَلَى آثَارِهِمْ يُهْرَعُونَ {70}
پس ايشان به دنبال آنها مىشتابند {70}
وَلَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ {71}
و قطعا پيش از آنها بيشتر پيشينيان به گمراهى افتادند {71}
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا فِيهِم مُّنذِرِينَ {72}
و حال آنكه مسلما در ميانشان هشداردهندگانى فرستاديم {72}
فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُنذَرِينَ {73}
پس ببين فرجام هشداردادهشدگان چگونه بود {73}
إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ {74}
به استثناى بندگان پاكدل خدا {74}

عصاره فراز آیات 62-74:عذاب سخت و درد اور دوزخيان كه در دنيا بر ايين گمراه اجداد خود باقي مانده و پيام و هشدارهاي رسولان الهي را منكر شدند.اما بندگان مخلص خدا در بهشت كاميابند.

وَلَقَدْ نَادَانَا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِيبُونَ {75}
و نوح ما را ندا داد و چه نيك اجابتكننده بوديم {75}
وَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ {76}
و او و كسانش را از اندوه بزرگ رهانيديم {76}
وَجَعَلْنَا ذُرِّيَّتَهُ هُمْ الْبَاقِينَ {77}
و [تنها] نسل او را باقى گذاشتيم {77}
وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ {78}
و در ميان آيندگان [آوازه نيك] او را بر جاى گذاشتيم {78}
سَلَامٌ عَلَى نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ {79}
درود بر نوح در ميان جهانيان {79}
إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ {80}
ما اين گونه نيكوكاران را پاداش مىدهيم {80}
إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ {81}
به راستى او از بندگان مؤمن ما بود {81}
ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِينَ {82}
سپس ديگران را غرق كرديم {82}

عصاره فراز آیات 75-82:پاداش خدا به بندگان محسن قطعي است:نوح كه بنده ای مومن و محسن بود دعایش را اجابت کردیم ،خودش و پیروانش را از اندوه نجات داديم. مخالفانش را غرق كرديم و نامي نيك از او برجا گذاشتيم.


وَإِنَّ مِن شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ {83}
و بىگمان ابراهيم از پيروان اوست {83}
إِذْ جَاء رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ {84}
آنگاه كه با دلى پاك به [پيشگاه] پروردگارش آمد {84}
إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَاذَا تَعْبُدُونَ {85}
چون به پدر[خوانده] و قوم خود گفت چه مىپرستيد {85}
أَئِفْكًا آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِيدُونَ {86}
آيا غير از آنها به دروغ خدايانى [ديگر] مىخواهيد {86}
فَمَا ظَنُّكُم بِرَبِّ الْعَالَمِينَ {87}
پس گمانتان به پروردگار جهانها چيست {87}
فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ {88}
پس نظرى به ستارگان افكند {88}
فَقَالَ إِنِّي سَقِيمٌ {89}
و گفت من كسالت دارم {89}
فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ {90}
پس پشتكنان از او روى برتافتند {90}
فَرَاغَ إِلَى آلِهَتِهِمْ فَقَالَ أَلَا تَأْكُلُونَ {91}
تا نهانى به سوى خدايانشان رفت و [به ريشخند] گفت آيا غذا نمىخوريد {91}
مَا لَكُمْ لَا تَنطِقُونَ {92}
شما را چه شده كه سخن نمىگوييد {92}
فَرَاغَ عَلَيْهِمْ ضَرْبًا بِالْيَمِينِ {93}
پس با دست راست بر سر آنها زدن گرفت {93}
فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ {94}
تا دوان دوان سوى او روىآور شدند {94}
قَالَ أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ {95}
[ابراهيم] گفت آيا آنچه را مىتراشيد مىپرستيد {95}
وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ {96}
با اينكه خدا شما و آنچه را كه برمىسازيد آفريده است {96}
قَالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْيَانًا فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ {97}
گفتند برايش [كوره]خانهاى بسازيد و در آتشش بيندازيد {97}
فَأَرَادُوا بِهِ كَيْدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَسْفَلِينَ {98}
پس خواستند به از نيرنگى زنند و[لى] ما آنان را پست گردانيديم {98}
وَقَالَ إِنِّي ذَاهِبٌ إِلَى رَبِّي سَيَهْدِينِ {99}
و [ابراهيم] گفت من به سوى پروردگارم رهسپارم زودا كه مرا راه نمايد {99}
رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ {100}
اى پروردگار من مرا [فرزندى] از شايستگان بخش {100}
فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِيمٍ {101}
پس او را به پسرى بردبار مژده داديم {101}
فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ {102}
و وقتى با او به جايگاه سعى رسيد گفت اى پسرك من من در خواب [چنين] مىبينم كه تو را س ر مىبرم پس ببين چه به نظرت مىآيد گفت اى پدر من آنچه را مامورى بكن ان شاء الله مرا از شكيبايان خواهى يافت {102}
فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ {103}
پس وقتى هر دو تن دردادند [و همديگر را بدرود گفتند] و [پسر] را به پيشانى بر خاك افكند {103}
وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ {104}
او را ندا داديم كه اى ابراهيم {104}
قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ {105}
رؤيا[ى خود] را حقيقت بخشيدى ما نيكوكاران را چنين پاداش مىدهيم {105}
إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاء الْمُبِينُ {106}
راستى كه اين همان آزمايش آشكار بود {106}
وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ {107}
و او(اسماعیل) را در ازاى قربانى بزرگى باز رهانيديم {107}
وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ {108}
و در [ميان] آيندگان براى او(ابراهیم) [آوازه نيك] به جاى گذاشتيم {108}
سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ {109}
درود بر ابراهيم {109}
كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ {110}
نيكوكاران را چنين پاداش مىدهيم {110}
إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ {111}
در حقيقت او از بندگان با ايمان ما بود {111}
وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَقَ نَبِيًّا مِّنَ الصَّالِحِينَ {112}
و او را به اسحاق كه پيامبرى از [جمله] شايستگان است مژده داديم {112}
وَبَارَكْنَا عَلَيْهِ وَعَلَى إِسْحَقَ وَمِن ذُرِّيَّتِهِمَا مُحْسِنٌ وَظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ مُبِينٌ {113}
و به او و به اسحاق بركت داديم و از نسل آن دو برخى نيكوكار و [برخى] آشكارا به خود ستمكار بودند {113}

عصاره فراز آیات 83-113:پاداش خدا به بندگان محسن قطعی است:ابراهیم هم که بنده ای مومن و محسن بود ،در ابلاغ پیام توحید و شکستن بتها،او را از کید دشمنانش و اتش سوزان نجات دادیم. درخواست فرزندش را با هبه اسماعیل و اسحاق اجابت کردیم. و نامي نيك از او برجا گذاشتيم


نکات:
1-در ایات 88 و89 ارتباط بیان بیماری با نگاه به نجوم چیست؟ بعضی انرا به دروغ یا توریه حمل کرده اند اما دلیلی بر دروغ بودن این بیان حضرت ابراهیم نداریم.یعنی در سرحالی و سلامتی کامل نبود.ایات حاکی از ان است که جمعیتی از قوم برای بردن ابراهیم به مراسمشان نزد او امده اند و او با این نگاه به ستارگان و بیان این جمله؛توانسته انها را برای نیامدنش مجاب کند و انها او را ترک کرده اند.احتمال دارد در واقع او با نگاه به ستارگان،نوعی احترام به انها کرده و به قومش اینطور فهمانده که من نیامدن و بیماری خود را با ستارگان که معبود و مورد احترام شمایند،هماهنگ کرده ام.

وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ {114}
و در حقيقت بر موسى و هارون منت نهاديم {114}
وَنَجَّيْنَاهُمَا وَقَوْمَهُمَا مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ {115}
و آن دو و قومشان را از اندوه بزرگ رهانيديم {115}
وَنَصَرْنَاهُمْ فَكَانُوا هُمُ الْغَالِبِينَ {116}
و آنان را يارى داديم تا ايشان غالب آمدند {116}
وَآتَيْنَاهُمَا الْكِتَابَ الْمُسْتَبِينَ {117}
و آن دو را كتاب روشن داديم {117}
وَهَدَيْنَاهُمَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ {118}
و هر دو را به راه راست هدايت كرديم {118}
وَتَرَكْنَا عَلَيْهِمَا فِي الْآخِرِينَ {119}
و براى آن دو در [ميان] آيندگان [نام نيك] به جاى گذاشتيم {119}
سَلَامٌ عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ {120}
درود بر موسى و هارون {120}
إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ {121}
ما نيكوكاران را چنين پاداش مىدهيم {121}
إِنَّهُمَا مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ {122}
زيرا آن دو از بندگان با ايمان ما بودند {122}

عصاره فراز آیات 114-122:پاداش خدا به بندگان محسن قطعی است:موسی و هارون که بندگان مومن و محسن بودند را به همراه پیروانشان از اندوه نجات داديم. با یاری خود انها را بر فرعونیان غالب کردیم.و نامي نيك از انها برجا گذاشتيم.

وَإِنَّ إِلْيَاسَ لَمِنْ الْمُرْسَلِينَ {123}
و به راستى الياس از فرستادگان [ما] بود {123}
إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَلَا تَتَّقُونَ {124}
چون به قوم خود گفت آيا پروا نمىداريد {124}
أَتَدْعُونَ بَعْلًا وَتَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخَالِقِينَ {125}
آيا بعل را مىپرستيد و بهترين آفرينندگان را وامى گذاريد {125}
وَاللَّهَ رَبَّكُمْ وَرَبَّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ {126}
[يعنى] خدا را كه پروردگار شما و پروردگار پدران پيشين شماست {126}
فَكَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ {127}
پس او را دروغگو شمردند و قطعا آنها [در آتش] احضار خواهند شد {127}
إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ {128}
مگر بندگان پاكدل خدا {128}
وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ {129}
و براى او در [ميان] آيندگان [آوازه نيك] به جاى گذاشتيم {129}
سَلَامٌ عَلَى إِلْ يَاسِينَ {130}
درود بر پيروان الياس {130}
إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ {131}
ما نيكوكاران را اين گونه پاداش مىدهيم {131}
إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ {132}
زيرا او از بندگان با ايمان ما بود {132}

عصاره فراز آیات 123-132:پاداش خدا به بندگان محسن قطعی است.:الیاس كه بنده ای مومن و محسن بود را مخالفان بت پرستش تکذیب کردند.و نامي نيك از او برجا گذاشتيم.او و پیروانش در سلامتی و امنیت خواهند بود حال انکه مخالفانش در جهنم خواهند بود.

نکته:
در پیامبران ذکر شده در ایات قبلی،یک پیروزی و نصرت دنیوی اعم از نجات از کرب عظیم،غلبه بر مخالفان،استجابت دعا و..هم ذکر شده بود. اما در مورد الیاس چنین چیزی مطرح نشده است.لذا به نظر میرسد خداوند میخواهد این نکته را یاداوری کند که پاداش به محسنین لزوما در دنیا نخواهد بود. ممکن است در دنیا هم باشد اما پاداش اخروی قطعی است.


وَإِنَّ لُوطًا لَّمِنَ الْمُرْسَلِينَ {133}
و در حقيقت لوط از زمره فرستادگان بود {133}
إِذْ نَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِينَ {134}
آنگاه كه او و همه كسانش را رهانيديم {134}
إِلَّا عَجُوزًا فِي الْغَابِرِينَ {135}
جز پيرزنى كه در ميان باقىماندگان [و خاكسترشدگان] بود {135}
ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ {136}
سپس ديگران را هلاك كرديم {136}
وَإِنَّكُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَيْهِم مُّصْبِحِينَ {137}
و در حقيقتشما بر آنان صبحگاهان {137}
وَبِاللَّيْلِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ {138}
و شامگاهان مى گذريد آيا به فكر فرو نمىرويد {138}

عصاره فراز آیات 133-138:لوط نبی و پیروانش را نجات دادیم و مخالفان و منکرانش را هلاک کردیم.

وَإِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ {139}
و در حقيقتيونس از زمره فرستادگان بود {139}
إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ {140}
آنگاه كه به سوى كشتى پر بگريخت (بدون طلب اذن از خدا){140}
فَسَاهَمَ فَكَانَ مِنْ الْمُدْحَضِينَ {141}
پس [سرنشينان] با هم قرعه انداختند و [يونس] از باختگان شد {141}
فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِيمٌ {142}
[او را به دريا افكندند] و عنبرماهى او را بلعيد در حالى كه او ملامت کننده(اوضاع و تدبیر خدا) بود {142}
فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنْ الْمُسَبِّحِينَ {143}
و اگر او از زمره تسبيحكنندگان نبود( و خدا را منزه از اشتباه نمیدانست) {143}
لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ {144}
قطعا تا روزى كه برانگيخته مىشوند در شكم آن [ماهى] مىماند {144}
فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاء وَهُوَ سَقِيمٌ {145}
پس او را در حالى كه ناخوش بود به زمين خشكى افكنديم {145}
وَأَنبَتْنَا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِّن يَقْطِينٍ {146}
و بر بالاى [سر] او درختى از [نوع] كدوبن
رويانيديم {146}
وَأَرْسَلْنَاهُ إِلَى مِئَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ {147}
و او را به سوى يكصدهزار [نفر از ساكنان نينوا] يا بيشتر روانه كرديم {147}
فَآمَنُوا فَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ {148}
پس ايمان آوردند و تا چندى برخوردارشان كرديم {148}

عصاره فراز آیات 139-148:یونس را هم که بدون اذن خداوند و با نارضایتی ماموریت خود را ترک کرد،چون از تسبیح کنندگان بود،نجاتش دادیم.
نكات:
سقیم تنها دو بار بکار رفته در قران که همین سوره صافات است :ابراهیم و یونس
به نظر میرسد یونس نسبت به وضعیت پیش امده و روال حوادث،ناراضی و ملامت کننده بوده و نسبت به خداوند نارضایتی داشته اما بعد از محصور شدن در شکم نهنگ،توبه کرده و خدا را منزه از تقصیر و ذهنیت قبلی خود میداند و لذا نجات می باید.

فَاسْتَفْتِهِمْ أَلِرَبِّكَ الْبَنَاتُ وَلَهُمُ الْبَنُونَ {149}
پس از مشركان جويا شو آيا پروردگارت را دختران و آنان را پسران است {149}
أَمْ خَلَقْنَا الْمَلَائِكَةَ إِنَاثًا وَهُمْ شَاهِدُونَ {150}
يا فرشتگان را مادينه آفريديم و آنان شاهد بودند {150}
أَلَا إِنَّهُم مِّنْ إِفْكِهِمْ لَيَقُولُونَ {151}
هشدار كه اينان از دروغ پردازى خود قطعا خواهند گفت {151}
وَلَدَ اللَّهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ {152}
خدا فرزند آورده در حالى كه آنها قطعا دروغگويانند {152}
أَصْطَفَى الْبَنَاتِ عَلَى الْبَنِينَ {153}
آيا [خدا] دختران را بر پسران برگزيده است {153}
مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ {154}
شما را چه شده چگونه داورى مىكنيد {154}
أَفَلَا تَذَكَّرُونَ {155}
آيا سر پند گرفتن نداريد {155}
أَمْ لَكُمْ سُلْطَانٌ مُّبِينٌ {156}
يا دليلى آشكار [در دست] داريد {156}
فَأْتُوا بِكِتَابِكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ {157}
پس اگر راست مىگوييد كتابتان را بياوريد {157}
وَجَعَلُوا بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَبًا وَلَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ {158}
و ميان خدا و جنها پيوندى انگاشتند و حال آنكه جنيان نيك دانستهاند كه [براى حساب پسدادن] خودشان احضار خواهند شد {158}
سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ {159}
خدا منزه است از توصیفاتی که (مشرکان) میکنند{159}
إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ {160}
به استثناى بندگان پاكدل خدا (که این توصیفات و باورهای باطل را راجع به خدا ندارند){160}
فَإِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ {161}
در حقيقتشما و آنچه [كه شما آن را] مىپرستيد {161}
مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ بِفَاتِنِينَ {162}
بر ضد او گمراهگر نيستيد {162}
إِلَّا مَنْ هُوَ صَالِ الْجَحِيمِ {163}
مگر كسى را كه به دوزخ رفتنى است {163}
وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ {164}
و هيچ يك از ما [فرشتگان] نيست مگر [اينكه] براى او [مقام و] مرتبهاى معين است (یعنی مختار و مستقل نیستیم){164}
وَإِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ {165}
و در حقيقت ماييم كه [براى انجام فرمان خدا] صف بستهايم {165}
وَإِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ {166}
و ماييم كه خود تسبيحگويانيم ( و خدا را از انچه که لایقش نیست و شما باو نسبت میدهید منزه می دانیم){166}
وَإِنْ كَانُوا لَيَقُولُونَ {167}
و [مشركان] به تاكيد مىگفتند {167}
لَوْ أَنَّ عِندَنَا ذِكْرًا مِّنْ الْأَوَّلِينَ {168}
اگر پند [نامها]ى از پيشينيان نزد ما بود {168}
لَكُنَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ {169}
قطعا از بندگان خالص خدا مىشديم {169}
فَكَفَرُوا بِهِ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ {170}
ولى [وقتى قرآن آمد] به آن كافر شدند و زودا كه بدانند {170}

عصاره فراز ایات 149-170: منکران توحید باورهای اشتباه دیگری هم پیرامون ارتباط خدا با ملائکه و جنیان دارند اما حجت و دلیلی بر ادعاهای خود ندارند.و علیرغم ادعای هدایت در صورت برخورداری کتاب پیشینیان،وقتی قران از جانب خدا نازل شد ،انرا منکر شدند.

وَلَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِينَ {171}
و قطعا فرمان ما در باره بندگان فرستاده ما از پيش [چنين] رفته است {171}
إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنصُورُونَ {172}
كه آنان [برابر دشمنان خودشان] حتما یاری خواهند شد {172}
وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ {173}
و سپاه ما هرآينه غالبآيندگانند {173}
فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِينٍ {174}
پس تا مدتى [معين] از آنان روى برتاب {174}
وَأَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ يُبْصِرُونَ{175}
و آنان را بنگر كه خواهند ديد {175}
أَفَبِعَذَابِنَا يَسْتَعْجِلُونَ {176}
آيا عذاب ما را شتابزده خواستارند {176}
فَإِذَا نَزَلَ بِسَاحَتِهِمْ فَسَاء صَبَاحُ الْمُنذَرِينَ {177}
[پس هشداردادهشدگان را] آنگاه كه عذاب به خانه آنان فرود آيد چه بد صبحگاهى است {177}
وَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِينٍ {178}
و از ايشان تا مدتى [معين] روى برتاب {178}
وَأَبْصِرْ فَسَوْفَ يُبْصِرُونَ {179}
و بنگر كه خواهند ديد {179}
سُبْحَانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ {180}
منزه است پروردگار تو پروردگار شكوهمند از آنچه وصف مىكنند {180}
وَسَلَامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ {181}
و درود بر فرستادگان {181}
وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ {182}
و ستايش ويژه خدا پروردگار جهانهاست {182}

عصاره فراز ایات 171-182:سنت و قول قطعی خداوند حمایت از رسولان الهی و پیروزی لشکر الهی است. پس ای پیامبر فعلا از انها روی برگردان تا نتیجه کارخود را ببینند


نکات:
مخالفان ،جهت تمسخر و تكذيب پيامبر،درخواست نزول سريع عذاب در دنيا را داشتند. افبعذابنا یستعجلون .پيش از اين در سوره معارج هم در خواست تعجيل در نزول عذاب با هدف نفي و بعيد شمردن ان مطرح شده بود.در سوره صاد هم تعجیل در عذاب را از خداوند خواستند.
مشابه ایه و ابصر فسوف یبصرون،در سوره قلم هم بیان شده بود. فستبصر و یبصرون

مرور عصاره فرازها

عصاره فراز آیات 1-4:قسم به فرشگان وحی رسان و محافظ وحی(که شما انها را معبود خود و دختر خدا میدانید ولی همگی تحت امر خدا عهده دار کاری هستند)، معبود و اله شما،فقط پرودگار آسمانها و زمین است.

عصاره فراز ایات 5-10:آفرینش آسمان و سیستم محافظ ملا اعلی بگونه ای تعبیه شده که شیاطین بشدت رانده میشوند بطوریکه امکان استراق سمع ندارند.لذا وحی سیستمی مطمئن الهی و نه شیطانی است.

عصاره این دو فراز با توجه به عصاره فرازهای دیگر و جهت کلی سوره،تدقیق و بازنگری شد.

سیاق آیات 11-74:كافران و منکران توحید بجاي پندپذيري از آيات وحي، باتکبر مسخره،انكار و اتهام زني ميكنند و بر ايين گمراه اجداد خود باقي مانده.که همه انها اعم از رهبران و پيروان،عذاب جهنمی خواهند داشت . اما بندگان مخلص خدا که پیام رسولان را تصدیق کردند ،در بهشت كاميابند.

سیاق آیات 75-148:بیان نمونه هایی از نصرت و یاری خداوند در حق رسولانش که بندگانی محسن و مومن بودند.انها و پیروانشان را از اندوه نجات داد. برمخالفان غلبه داد. دعایشان را اجابت کردو نامی نیک از انها برجای گذاشت.مخالفان انها هم دردوزخ خواهند بود.

عصاره فراز ایات 149-170: منکران توحید باورهای اشتباه دیگری هم پیرامون ارتباط خدا با ملائکه و جنیان دارند اما حجت و دلیلی بر ادعاهای خود ندارند.و علیرغم ادعای هدایت در صورت برخورداری کتاب پیشینیان،وقتی قران از جانب خدا نازل شد ،انرا منکر شدند.

عصاره فراز ایات 171-182:سنت و قول قطعی خداوند حمایت از رسولان الهی و پیروزی لشکر الهی است. پس ای پیامبر فعلا از انها روی برگردان تا نتیجه کارخود را ببینند.

درس سوره:تبیین تفاوت جایگاه مصدقین و منکران رسولان الهی:رسولان خدا و پیروانشان علاوه بر دریافت نصرتهای مختلف الهی در دنیا،در اخرت در بهشت متنعم خواهند بود اما منکران وحی،معاد و توحید که به اتهام زنی،تمسخر و مخالفت بارسولان پرداخته بر آیین باطل خود باقی می مانند،عذاب جهنمی در انتظارشان خواهد بود.

اقاي سيدكاظم فرهنگ

ویرایش بوسیله کاربر 1399/06/13 04:50:04 ب.ظ  | دلیل ویرایش: edit

ali Offline
#13 ارسال شده : 1399/04/03 08:56:05 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,741

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
تدبر و فهم سوره صافات: پرسش هاي تفسيري سوره صافات

پرسش:
سلام دوستان. در سوره صافات صحنه‌ای از گفت و گوی بهشتیان با یکدیگر و گفت و گوی یکی از بهشتیان با قرین وی در دنیا که اکنون در دوزخ به سر می‌برد، ترسیم شده است بدین شرح:

قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّي كانَ لي‏ قَرينٌ (51) يَقُولُ أَ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُصَدِّقينَ (52) أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَدينُونَ (53)قالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ (54)فَاطَّلَعَ فَرَآهُ في‏ سَواءِ الْجَحيمِ (55)قالَ تَاللَّهِ إِنْ كِدْتَ لَتُرْدينِ (56)وَ لَوْ لا نِعْمَةُ رَبِّي لَكُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرينَ (57)أَ فَما نَحْنُ بِمَيِّتينَ (58)إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولى‏ وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبينَ (59)إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ (60)

اکثر قریب به اتفاق مفسران و نیز اکثر قریب به اتفاق مترجمان آیات ۶۰-۵۸ را پرسش فرد بهشتی از دیگر اهل بهشت دانسته‌اند بدین مضمون که آن فرد از شدت شوق به یاران بهشتی اش می‌گوید آیا ما در بهشت جاودانه خواهیم ماند و جز مرگ پیشین مرگی در کار نخواهد بود؟ این همان توفیق و پیروزی بزرگ است.
سؤال من این است به چه دلیل مفسران در این آیات خطاب را به یاران بهشتی برگردانده‌اند در حالی که اگر مخاطب همان قرین دوزخی باشد معنای آیات سر راست تر خواهد بود و نیازی به تأویل‌ و توجیه هم ندارد بدین معنا که فرد بهشتی در ادامه به قرین دنیوی خود می‌گوید آیا تو نمی‌گفتی که جز یکبار نمی‌میریم و پس از مرگ رستاخیز و عذابی در کار نخواهد بود؟ آیه بعد و آیات بعد سخن خداوند است که می‌فرماید این همان رستگاری و توفیق عظیم است...

مترجمان و مفسران به چه دلیل از این آیه تفسیر و ترجمه دیگری به دست داده‌اند؟ چون وقتی اکثر قریب به اتفاق یک برداشت داشته باشند علی القاعده باید علتی داشته باشد. در مورد کمتر آیه‌آی می‌توان این یک دستی را دید. آیا علت برداشت یکسان وجود یک روایت در این زمینه است؟ جالب این که تعبیر «موتتنا الاولی» در سوره دخان هم آمده و همه مفسران آن را مرگ دنیایی و عدم حیات مجدد و انکار رستاخیز معنا کرده‌اند

اقاي دكتر آرمين

پاسخ1:

من با شما هم نظرم. این سوال افما نحن بمیتین... ادامه تالله ان کدت لتردین.. است، خواه این تخاطب بین الاثنینی باشد، خواه گفتگوی ذهنی این فرد باشد.
ان هذا لهو الفوز العظیم، هم کامنت خداست بر این ماجرای مثالی.

خانم العوی هم جمله مصدر به ان را زیر بخش مجزا از ماقبلش می داند.

سركار خانم دكتر موسوي

پاسخ 2:
سلام

ايه ميگويد افما نحن بمييتين،اگر ميفرمود افما نحن بمبعوثين فرمايش شما درست بود

انها بعث بعد از مرگ،را قبول نداشتند


:point_left: آیا تو نمی‌گفتی (در دنيا)که جز یکبار نمی‌میریم (از متن شما)

انها منكر بعث بودند نه اينكه بر سر تعداد دفعات موت،اختلاف داشته باشند

اما براي بهشتي منطقي تر است كه خواستار خلود اين نعمت ها باشد

جناب اقاي فرهنگ


با تشکر از نکاتی که فرمودید. چنان که عرض کردم تعبیر «موتتنا الاولی» یک بار دیگر در سوره دخان از قول مشرکان به کار رفته است: «إن هی الا موتتنا الوالی و ما نحن بمنشرین» در این آیه منظور از «موتتنا الاولی» این نیست که تنها یک بار می‌میریم بلکه به قرینه «ما نحن بمنشرین» مقصودشان این بوده که پس از مرگ دیگر حیاتی نخواهد بود

اقاي آرمين

سلام

1-در سوره دخان،درست مي فرماييد. موافقم. اما سئوال شما و پاسخ من به سوره صافات بر ميگشت كه متفاوت است.

2-در سور ه صافات ،نقل قولهاي ان قرين دنيوي كه الان در دوزخ است از ايه 52 با يقول شروع مي شود و تا ايه 53 تمام ميشود.

از ايه 54 به بعد صحبتهاي فرد بهشتي شروع ميشود و قرينه ظاهري براي بازگشت به نقل قول ان قرين،نداريم.

3-همان طور كه اتفاق نظر داريم انها منكر زنده شدن مجددو عذاب بودند كه در ايات 52 و 53 بيان شده است.لذا تكرار ان وجهي ندارد. ضمن اينكه اين پرسش نيز بلامحل است.اگر از قول ان كافر باشد:"ايا پس ما نمي ميريم جز مرگ نخست؟"چرا كه مرگ،محل منازعه نبوده

4-اين ايه سوره صافات را در كنار ايه56 سوره دخان بايد ديد كه اوصاف بهشتيان است
لايذوقون فيها الموت الا الموته الاولي و وقاهم عذاب الجحيم
كه كاملا پاسخ همان سئوال فرد بهشتي است.

اقاي فرهنگ

صلوات Offline
#14 ارسال شده : 1399/05/15 10:34:31 ق.ظ
صلوات

رتبه: Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1399/05/06
ارسالها: 28
Iran (Islamic Republic Of)
مکان: فارس

1 تشکر دریافتی در 1 ارسال
تدبر در سوره صافات:

با عرض سلام

برداشت هایی از سوره صافات

سوره صافات از نظر ساختار و محتوا به شاخساری انبوه و درهم تنیده می ماند.
زمان آیات مدام در حال نوسان از حال به آینده، آینده به گذشته، گذشته به آینده و حال به گذشته و آینده است و این رفت و برگشت از زمانی به زمان دیگر مخاطب را به کشف خطوط اصلی ارتباطی آیات ترغیب میکند. موضوع سوره بر حول سه محور توحید، نبوت و معاد می چرخد

و اگر بخواهیم آیات را از ابتدا تا انتها بر اساس این سه محور تفکیک کنیم به نتیجه جالب و شگفت انگیز زیر میرسیم:


(۱۱ - ۱) توحید (A)
(۱۲-۱۵) نبوت (B)
(۳۴- ۱۶) معاد (C)

(۳۵) توحید (A)
(۳۷- ۳۶) نبوت (B)
(۶۸ - ۳۸) معاد (C)

( ۱۴۸- ۶۹) نبوت (B)
(۱۶۳ -۱۴۹) توحید(A)
( ۱۶۴-۱۷۰) نبوت (B)

(۱۷۵ - ۱۷۱) نبوت (B)
(۱۷۷ -۱۷۶) معاد (C)
(۱۷۸-۱۷۹) نبوت (B)

(۱۸۰) توحید (A)
(۱۸۱) نبوت (B)
(۱۸۲) توحید (A)

بنظر میرسد آیات رفته رفته در حال ادغام با یکدیگرند بطوریکه هر چه به سمت انتهای سوره نزدیک ترمیشویم مفاهیم فشرده تر و جامع تر شده و تفکیک آنها از هم دشوارتر میشود؛ بعنوان مثال می توان از آیه ۱۶۱ الی ۱۶۳ حدود ۷۵ آیه از سوره را استخراج کرد که غالبا در ارتباط با مشرکان و منکران معاد و رسولان الهی اند. یا آیه ۱۸۰ میتواند خلاصه و عصاره آیات زیر باشد:

سبحن ربک ......عما یصفون
(۱ -۴ )
(۱۴۹ -۱۷۰)

..... رب العزه .......
(۵-۱۱)
( ۱۹- ۱۴۸)
(۱۷۱- ۱۷۹)
(۱۸۱ - ۱۸۲)

بنظر میرسد منظور از عباد الله المخلصین همان مقربین یا سابقون باشند چرا که آیاتی که از رزق معلوم مخلصین در سوره صافات سخن میگوید، شباهت بسیار زیادی با نعمات بهشتی مقربون در سوره واقعه دارد که اگر آیات مشابه هر دو سوره را با هم مقایسه کنیم متوجه خواهیم شد که بعضی از آنها درست مثل هستند و برخی دیگر مکمل هم بعنوان مثال :

۴۲)صافات: فوکه و هم مکرمون
۲۰)واقعه: و فکهه مما یتخیرون


۴۳) صافات: فی جنت النعیم
۱۲) واقعه: فی جنت النعیم


۴۴): صافات:علی سرر متقبلین
۱۵) واقعه: علی سرر موضونه
۱۶) واقعه: متکئین علیها متقبلین


۴۵)صافات: یطاف علیهم بکاس من معین
۴۶)صافات: بیضا لذه لشربین
۱۷)واقعه: یطوف علیهم ولدن مخلدون
۱۸)واقعه:باکواب واباریق و کاس من معین


۴۷)صافات:لا فیها غول و لا هم عنها ینزفون
۱۹)واقعه: لا یصدعون عنها و لا ینزفون


۴۸)صافات: و عندهم قصرت الطرف عین
۲۲)واقعه: و حور عین


۴۹) صافات: کانهن بیض مکنون
۲۳)واقعه: کامثل اللو المکنون


همانطور که رزق و نعمات بهشتی بندگان مخلص خدا با دیگر راه یافتگان بهشت (طبق سوره واقعه) فرق میکند، ممکن است مقام و رتبه های آنها هم، از هم متمایز بوده و بعضی بر بعضی دیگر برتری داشته باشند‌. لذا ممکن است آیه ۴۱ صافات با آیه ۱۶۴ ارتباطی داشته باشد: "رزق معلوم" "مقام معلوم"،

بنابراین احتمال دارد مسبحون در آیه ۱۶۶ علاوه بر فرشتگان ناظر بر عبادالله المخلصین هم باشد که هر کدام بنا بر مقام و منزلتشان خداوند را آنطور که شایسته و بایسته اوست تنزیه و تسبیح میکنند، همچون تسبیح حضرت یونس که مورد عنایت خدا قرار گرفت و باعث نجات او از شکم ماهی شد(۱۴۳)

همچنین بنظر میرسد عبارت نعمه ربی در آیه ۵۷ تداعی کننده عبارت "انعمت علیهم" در آیه ۷ سوره حمد هم باشد یعنی همان نعمت داده شدگانی (هدایت یافتگانی)که میتوان در نیل به صراط مستقیم (عبودیت خالصانه خدا) از آنها الگو گرفت. در این راستا میتوان آیات ۱۱۸ و ۱۱۹ در مورد حضرت موسی و هارون را مثال زد: " و هدینهما الصراط المستقیم- و ترکنا علیهما فی الاخرین"
یا آیه ۹۹ در مورد حضرت ابراهیم:" و قال انی ذاهب الی ربی سیهدین"
همچنین ممکن است منظور از قلب سلیم، بالاترین مرتبه از نفس مطمئنه باشد که حضرت ابراهیم به آن رسیده بود‌ گویی قلب او همچون ملا اعلی در برابر هر نوع شیطان سرکشی با ذکر " لا اله الا الله " نفوذ نا پذیر شده بود.

با توجه به موارد فوق بنظر میرسد خداوند با ارائه چند نمونه عینی و تاریخی از سرگذشت بندگان مخلص و برگزیده اش که در ایمان و عمل صالح پیشگام و سرآمد زمان خود بودند، از ما میخواهد که از بندگی خالصانه آنها سرمشق بگیریم(لمثل هذا فلیعمل العملون) و همچون کسانی نباشیم که با طغیان و سرکشی از حدود و مرزهای الهی یا با تقلید کورکورانه از آبا و اجداد گمراهشان به نفس خود ظلم کرده و دچار عاقبت شومی شدند (فنظر کیف کان عقبه المنذرین). همچنین ممکن است تشبیه میوه های درخت زقوم به رئوس شیاطین، ثمره ظلم به نفس های انسان سرکش و طغیانگر باشد.

ارسال شده توسط سرکار خانم معصومیان از قران اموزان دوره نخست روش ساده فهم قران

ویرایش بوسیله کاربر 1399/05/17 09:34:33 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

ali Offline
#15 ارسال شده : 1402/07/08 03:30:25 ب.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,741

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
ترجمه تدبر و فهم سوره صافات: مرور و نكات مهم تفسيري سوره صافات از ايت اله جوادي املي

احتمالات سه گانه در مقصود از صافات، زاجرات و تاليات👇
منظور از اين «صافات» و «زاجرات» و «تاليات» خواه ملائکه و اصناف ملائکه باشند ـ کما هو الظاهر ـ
يا اشخاصي باشند که سِمت‌هاي گوناگون دارند ـ کما هو المحتمل ـ يا برخي اين «صافات» را نظير «صافات» سوره مبارکه «نور» بر طيور تطبيق کردند که آن هم محتمل است، هر کدام از اينها باشد اين قسم درست است، چون هر کدام از اينها مخلوق‌ هستند و هرکدام از اينها هم دليل بر وجود ذات اقدس الهي‌ می‌باشند و هم دليل بر توحيد او که ﴿لاَ شَرِيكَ لَهُ﴾،
به هر وسيله و به هر تقدير باشد، اين سوگندها حدود وسطاي براهين اثبات حق و توحيد حق هستند

علت طرح بعضی از سوگندهای الهی با «فا» تفريع👇
سوگندهاي الهي گاهي با «واو» مطرح است نظير ﴿وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ﴾يا ﴿وَ الشَّمْسَ﴾،﴿وَ الْقَمَرَ﴾و گاهي با «فاء» مطرح است نظير همين قسمت.
اين ذکر «فاء» يا براي آن است که اينها مقامات گوناگون دارند که ﴿وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ﴾؛ هرکدام که برتر باشد متبوع است و هرکدام که تابع باشد زيرمجموعه آن است؛ لذا با «فاء» تفريع ذکر شده است، قسم اول; بعضي‌ها ترتيب فضلي يا سِمَتي دارند و احياناً ترتيب وجودي دارند که ﴿مُطاعٍ ثَمَّ أَمينٍ﴾؛ يعني در آن بارگاه رفيع بعضي‌ها مطاع و بعضي‌ها مطيع‌ هستند،
يا اوصاف آنها در طول هم است، قسم دوم; يا قسم سوم است که ذات آنها در طول هم نيست اوصاف آنها هم در طول هم نيست؛ ولي كارهاي آنها تقسيم شده است و کارهاي آنها ترتيب دارد؛
لذا سومي بر دومي و دومي بر اوّلي مترتّب و متفرّع است.
پس مصحح «فاء» يا ترتيب ذات است يا ترتيب وصف است يا ترتيب فعل.


مقصود از صافات و زاجرات و تاليات در آيه و مسئوليت آنان👇
از اين جهت فرمود سوگند به فرشته‌هايي که «صافات»‌ هستند که خود اين «صافات» «جمع ‌الجمع» است؛ جمع «صافّه» است که «صافّه» خودش جمع است؛ يعنی طايفه صافّه; پس ﴿وَ الصَّافَّاتِ﴾ «جمع الجمع» است. ﴿فَالزَّاجِراتِ زَجْراً * فَالتَّالِياتِ ذِكْراً﴾؛ حالا يا اينها فرشتگاني هستند که برخي‌ها در تدبير ـ کما هو المحتمل ـ و برخي‌ها در تعليم سهم دارند. اين ﴿فَالتَّالِياتِ﴾ کساني‌ هستند که آيات الهي را تلاوت مي‌کنند،، فرشته‌اي هست که مسئوليت نازل کردن آيات الهي را دارد که ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمينُ ٭ عَلي‌ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرينَ﴾،
سوگند در ادبيات عرب رايج بود و مردم حجاز «في‌الجمله» به مسائل فرشته‌ها معتقد بودند،هر چند برخي فرشته‌ها را به جاي اينكه مدبّرات امر الهي تلقّي كنند، به عنوان وسائط و شفعا و بت‌ها به حساب مي‌آوردند.
قرآن كريم به اين فرشته‌ها سوگند ياد مي‌كند يا ناظر به فرشته‌هاي مخصوص ‌هستند که اصنافي از فرشته‌ها مورد سوگند می باشند يا اوصاف يك صنف خاصّي است كه آن صنف خاص گاهي داراي وصف صافّ است، گاهي زجر است و گاهي تلاوت

پرسش: اين زاجرات, زاجر از چه چيزي هستند؟👇
پاسخ: منافقان يا کفار را در جهنم طرد مي‌کنند يا براساس ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ .که فرمود ما ﴿مُسَوِّمِين﴾ را فرستاديم که اينها کفار و دشمنان را در جنگ‌ها طرد مي‌کنند و مسلمان‌ها را پيروز مي‌کنند يا قلب مومن را از نفوذ شيطان نگه مي‌دارند، يا «زاجرات» شيطان هستند و نمي‌گذارند در قلب مومن راه پيدا کند و مانند آن.
توحيد، محور آيات در سوره صافات👇
با اين سوگندها آن «مقسم‌ عليه» اين است ﴿إِنَّ إِلهَكُمْ لَواحِدٌ﴾. قسم ياد مي‌کند که ﴿إِنَّ إِلهَكُمْ لَواحِدٌ﴾؛ يعني اگر ما درباره خود «صافات» بحث کنيم به وحدت الهي مي‌رسيم، در «زاجرات» بحث کنيم به وحدت الهي مي‌رسيم، در «تاليات» بحث کنيم به وحدت الهي مي‌رسيم، در مجموع اين سه صنف بحث کنيم به وحدت الهي مي‌رسيم،
محور اصلي مطالب اين سوره «توحيد» است، اصل وجود ذات اقدس الهي براي آنها «مفروق‌عنه» بود؛ لذا بعد از اين سه سوگند مي‌فرمايد: ﴿إِنَّ إِلهَكُمْ لَواحِدٌ﴾ شما بيش از يک «اله» نداريد و اين اصنام و اوثان آلهه نيستند، اينها هم مثل شما مخلوق‌ هستند و هيچ آثار و سودی از اينها به شما نمي‌رسد، تنها «اله» شما همان کسي است که شما را آفريد﴿إِنَّ إِلهَكُمْ لَواحِدٌ﴾.

تكرار «رب» در آيه دال بر اهميت اثبات توحيد با نظم عالم👇
به هر تقدير فرمود «اله» شما واحد است؛ باز اصل مطلب را كه توحيد خداست، در يك آيه, دو بار نام مبارك «الله» را مي‌برد: ﴿رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما﴾, يك; ﴿وَ رَبُّ الْمَشارِقِ﴾, دو; اگر اين بار دوم, «رب» را تكرار نمي‌فرمود مطلب حل بود؛ ولي براي اهميت مطلب دو بار مسئله توحيد را ذكر مي‌كند،
براي اينكه اين نظمي كه شما مي‌بينيد ناظمي دارد.
بررسي آيات دال بر زيبايي آسمان👇
فرمود ﴿إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزينَةٍ الْكَواكِبِ﴾ ما اينها را مزيّن كرديم, به چه زينتي؟ ﴿الْكَواكِبِ﴾اين يا عطف بيان است يا بدل آن است، آيه كه اين نيست «انا زينا السماء الدنيا بزينةِ الكواكب» تا بگوييم زينت كواكب؛ يعني كواكب براي ما در آسمان دنيا خودشان را اين‌طور نشان مي‌دهند، بلكه يعني ما نزديك‌ترين آسمان به شما را با زينت, روشن كرديم، آن زينت چيست؟ ﴿الْكَواكِبِ﴾؛يعني كوكب است كه زينت آسمان است و اين هم در آسمان دنياست که نزديك‌ترين آسمان است.
در بخشي از آيات فرمود زينت آسمان‌ها همين ستاره‌هاست؛ پس گاهي زينت آسمان را «بروج» مي‌داند, گاهي «سراج» مي‌داند, گاهي «مصباح» مي‌داند, گاهي خود «كوكب» كه مبيّن همه اينهاست

حفاظت آسمان از ورود شيطان مارد, كار اجرايي در مديريت وحياني👇
فرمود ما به وسيله موجودات آسماني و به وسيله شهاب‌سنگ‌ها نمي‌گذاريم شيطان بالا بيايد و هر حرفي را بشنود. ﴿وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ مارِدٍ﴾، «مارد» يعني متمرّد, «مَرَد» جمع «مارد» به معناي متمرّد است
ديدگاه علامه طباطبايي(رضوان الله عليه) به تمثيل بودن رمي شيطان و معنوي بودن طَرد آن👇
آيا جريان رَمي كردن و تيراندازي شيطان به وسيله شهاب‌سنگ‌ها از سنخ تمثيلات قرآن است يا از سنخ حقايقي است كه ديگر تمثيل نيست؟👇
ايشان مي‌فرمايند:احتمالاً اين ممكن است نظير آن آيات تمثيلي باشد؛ يعني همان‌طوري كه تيرانداز ماهر كه در كمين است، جلوي بيگانه را مي‌گيرد و نمي‌گذارد نفوذ كند، فرشته‌هاي آسمان هم جلوي نفوذ شياطين را مي‌گيرند وگرنه شهاب‌سنگي در كار نيست، تيري در كار نيست،تيرزدني در كار نيست؛ همه اينها منع غيبي است.
شهاب‌سنگ‌ها سر جايش محفوظ است، اجرام سماوي سر جايش محفوظ است، اين شهاب‌سنگ كجا نازل شد؟ كجا مي‌آيد؟ چه وقت هم مي‌آيد طبق اصول رياضي مشخص است، اما مربوط به شياطين نيست؛ اين يك احتمال, در برابر آن احتمالي كه ديگران به ظاهر حمل مي‌كنند.
پس تاكنون دو مطلب رأي هست: 👈يكي اينكه اين شهاب‌سنگ‌ها كه از اين كواكب نشأت مي‌گيرند، به منزله تيرهايي هستند كه جلوي شيطان را مي‌گيرند كه شيطان «مارد» بالا نرود
و يك نظر اين است كه در آسمان اسرار غيبي هست, يك; فرشته‌هاي الهي حامل علوم غيبي هستند, دو;
شياطين به آنها دسترسي ندارند, سه; اگر بخواهند به آنها دسترسي داشته باشند رجم مي‌شوند, چهار;
همان‌طوري كه خداي سبحان فرمود رجم شديد، اما اين‌طور نيست كه تيري به شيطان زده باشد؛ همان طرد معنوي, همان طرد غيبي, همان طرد ملكوتي, رجم اوست. ما كه مي‌گوييم شيطان رجيم است، اين‌چنين نيست كه به حسب ظاهر سنگي به شيطان خورده يا تيري به شيطان خورده است.
فرمود تو رجيمي که ﴿وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتي‌ إِلي‌ يَوْمِ الدِّينِ﴾ همان طرد معنوي است.


ويژگي شيطان مارد در جاسوسي و ناتواني او حتي در استراق سمع👇
شيطان «مارد» را گفتند شيطان خاصي است كه از همه اينها متمرّدتر است که يك شيطان ويژه است؛ هر كسي نمي‌تواند اين كار را كند كه اخبار جاسوسي داشته باشد.
فرمود ما اين كار را كرديم كه هيچ راهي به اسرار غيب پيدا نكنند؛ اينها ﴿لا يَسَّمَّعُونَ إِلَي الْمَلَإِ الْأَعْلي﴾؛
در آن ملأ اعلا كه جاي فرشته‌هاي آگاه هست و مدبّرات امر هستند و دستور را از ما مي‌گيرند و بررسي مي‌كنند و اجرا مي‌كنند، در آن بررسي اين تدبيرات الهي كه به عهده اينهاست، شياطين نمي‌توانند «تَسمُّع» كنند, ﴿لا يَسَّمَّعُونَ﴾؛ يعني «لا يتسمّعون»؛ يعني نمي‌توانند اسماع كنند و نمي‌توانند گوش دهند،
چرا؟ چون از هر راهي بخواهند بيايند تير به آنها مي‌رسند﴿دُحُوراً﴾که ﴿مَذْمُوماً مَدْحُوراً﴾هم از همين قبيل است؛
امكان «في الجمله» دسترسي شياطين به اسرار غيبي عالم👇
اما آيا شياطين راه دارند يا نه؟ 👇
مستحضريد كه شياطين؛ يعني جن و ابليس و مانند آن، برخي از اينها با ملائكه رابطه‌اي داشتند؛ چه اينكه خود ابليس هزارها سال در بين فرشته‌ها بود و عبادت مي‌كرد، چنين موجوداتي هم هستند.
در سوره مباركه «شعراء» فرمود اينها اخبار غيب را كم و بيش تلقّي مي‌كنند, يك; دروغ‌هايي را بر آن اضافه مي‌كنند, دو; اين اخبار غيبيِ مشوب و مخلوط را به «افّاك اثيم» القا مي‌كنند, سه.
بسياري از اينها چيزهايي كه به وسيله «كَهنه» مي‌گويند، دروغ مي‌گويند. معلوم مي‌شود يك سلسله امور غيبي را «في‌الجمله» اينها دسترسي دارند، حالا لازم نيست كه از اسرار غيبي عالم باخبر باشند، يك سلسله امور غيبي را دسترسي دارند. آن را به كاهنان و امثال كاهنان القا مي‌كنند، اكثر اينها هم آميخته به دروغ است؛ اينها اگر بخواهند به آن موطن غيبي راه پيدا كنند با اين شهاب‌سنگ‌ها و امثال ذلك طرد مي‌شوند🌷

انتقال از تبيين نظم آفرينش به بحث معاد با ﴿فاستفتهم...﴾👇
فرمود از اينها استفتا كن كه كدام يك مشكل‌تر است؟ شما چه مشكلي داريد و چه نقدي درباره مسئله معاد داريد؟ ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا﴾ اين عظمت و جلال و شكوهي كه ما به شما گفتيم، شما مهم‌تر هستيد يا اين؟! دوباره ما شما را خلق مي‌كنيم، شما چه مشكلي داريد؟! روحتان كه از بين نرفته و نمي‌رود، اين بدنتان خاك شد ما دوباره جمع مي‌كنيم ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا﴾؛ ما «صافات» را, «زاجرات» را, «تاليات» را, «سماوات» را, ﴿زَيَّنَّا﴾, ﴿حِفْظاً﴾, ﴿الْمَلَإِ الْأَعْلي﴾ را همه اينها را با اين جلال و شكوه خلق كرديم شما سنگين‌تر هستيد يا او؟ شما آسان‌تر هستيد يا او؟
شما از يك مُشت گِل خلق شديد و روحتان كه از بين نرفته! بدنتان هم كه يك مُشت گِل است که دوباره جمع مي‌كنيم. در بخش‌هاي ديگر هم دارد ﴿أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّمَاءُ بَنَاهَا﴾همه اينها را بيان فرمود.
﴿ إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طينٍ لازِبٍ﴾؛ «لازب» يعنی چسبنده، اين «باء» مي‌گويند اصلش ميم بود؛ «لازِم» و «لازب» هر دو در يك معنا شريك هستند، اين كار را ما انجام داديم.

فراموشي اوليه آفرينش سرّ تمسخر و تعجّب مشركان👇
فرمود: ﴿بَلْ عَجِبْتَ وَ يَسْخَرُونَ﴾ آنها ـ معاذ الله ـ مسخره مي‌كنند شما اگر از كار آ‌نها در تعجّب هستيد، چون شگفت‌انگيز است جاي تعجّب هم هست؛ آنها دارند مسخره مي‌كنند مي‌گويند مگر انسانِ مرده زنده مي‌شود؟! ﴿وَ إِذا ذُكِّرُوا لا يَذْكُرُونَ﴾ از بس خوابيده‌اند و خواب سنگين دارند، اگر هم متذكّر شوند به ياد نمي‌آورند که بالاخره شما چون گذشته‌تان را فراموش كرديد؟
فرمود: ﴿ وَ إِذا رَأَوْا آيَةً يَسْتَسْخِرُونَ﴾؛ وقتی آيات الهي را مي‌بينند، اين آيات الهي را مسخره مي‌كنند. سرّش اين است كه اينها در بحث‌هاي علمي از نظر انديشه در همان زير سقف وهم و خيال هستند, از نظر انگيزه هم در زير سقف شهوت و غضب می باشند؛ ديگر دسترسي به بالا ندارد.
فرمود: ﴿ وَ قالُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبينٌ﴾, چون خودش نمي‌تواند چنين حرفي بزند مي‌گويد اين سِحر است؛ سحر آن است كه مقدور شما نيست، نه اينکه هر چه مقدور شما نبود سحر است ﴿إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبينٌ﴾

تبيين زمينه‌هاي تعجب مشركان و پاسخ آن با علم و قدرت الهي👇
تعجّب و استبعاد آنها اين است﴿أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً﴾, يك; ﴿وَ عِظاماً﴾, دو; استخوان شديم
﴿أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ﴾؛ از اين سخت‌تر و مستبعدتر اين است كه ﴿أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ﴾ حالا ما كه مُرديم خاك مي‌شويم و استخوان, آنها «عظام رميم» مي‌شوند؛ يعنی استخوان‌هايشان هم به صورت پودر در مي‌آيد، آيا آنها هم زنده مي‌شوند؟!

﴿قُلْ نَعَمْ﴾ بله, شما آخر درباره چه چيزي انكار مي‌كنيد؟ شما كه سابقه اين كار را داريد! ﴿قُلْ نَعَمْ وَ أَنْتُمْ داخِرُونَ﴾ «خاضعون», «خاشعون», در پيشگاه اراده الهي با دخول, با خضوع, با خشوع خواهيد آمد چيزي در عالَم محو نشده است
آيات دال بر چگونگي حشر با نفخ دوم و اعتراف منکران معاد👇
چطور بعد از مرگ محشور مي‌شويد؟ ؟؟
با يك تشر؛ همان‌طوري كه ما با يك تشر همه را خاموش كرديم، با يك تشر و با يک «ضجره» كه نفخه دوم است همه را زنده مي‌كنيم. در صدر اين سوره فرمود: ﴿فَالزَّاجِراتِ زَجْراً﴾ در اين آيه هم مي‌فرمايد: ﴿فَإِنَّما هِيَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ﴾ فرشتگاني كه اهل «زجر» هستند سِمت‌هاي آنها مشخص است. در مواردي متنوع سِمت‌هاي آنها بازگو مي‌شود؛ يكي از سمت‌هاي آن فرشتگان «زاجر» همين است كه ﴿فَإِنَّما هِيَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ﴾ آنها با يك صيحه, با يك تشر همه را مي‌خوابانند و با يك صيحه و تشر كه نفخ دوم است همه را بيدار مي‌كنن

﴿فَإِنَّما هِيَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ﴾ وقتي با صيحه همه بيدار شدند ﴿فَإِذا هُمْ يَنْظُرُونَ﴾. همين دو نفخه را در سوره مباركه «زمر» آيه 68 به بعد به اين صورت فرمود ﴿وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ﴾ اين نفخ اول است ﴿فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فيهِ أُخْري‌ فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ﴾ در همين سوره مباركه «صافات» فرمود: ﴿فَإِنَّما هِيَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ فَإِذا هُمْ يَنْظُرُونَ﴾ اين نفخ دوم است كه همه برمي‌خيزند؛
اصلاً قيامت از اين جهت قيامت ناميده شد كه ﴿يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمينَ است از قبر برمي‌خيزند و قيامشان «لله» است . از اين جهت آن را رستاخيز, رستخيز و راستخيز نام گذاري كردند
حالا كه برخاستند
﴿قالُوا يا وَيْلَنا﴾ مي‌گويند امروز همان روز «دِين», روز جزا و روز معادي است كه انبيا به ما مي‌گفتند ﴿قالُوا يا وَيْلَنا هذا يَوْمُ الدِّينِ ٭ هذا يَوْمُ الْفَصْلِ الَّذي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ﴾؛ به اينها مي‌گويند اين همان روزي است كه شما باور نداشتيد خود آنها هم مي‌گويند اين ﴿يَوْمُ الدِّينِ﴾ است و فرشتگان الهي و اولياي الهي مي‌گويند اين همان روزي است كه شما در دنيا تكذيب مي‌كرديد.

مقصود از «يوم الفصل» بودن قيامت و کوچ هماهنگ سه گروه برای عذاب👇
به آنها گفته مي‌شود ﴿هذا يَوْمُ الْفَصْلِ﴾؛ يعني فصل بين حق و باطل, صدق و كذب, خير و شرّ, حَسن و قبيح, محمود و مذموم و سرانجام هدايت و ضلالت است، اين روز «بالقول المطلق» «يوم الفصل» است؛ لذا ﴿لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ﴾مطرح است, ﴿وَ امْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾مطرح است،
الآن خالص می شويد. حالا اين صحنه كه با نفخه صور حاصل شد و همه فهميدند كه «يوم الحشر» و «يوم الجزاء» است چه دستوري مي‌رسد؟ مي‌فرمايد اين سه گروه را يكجا كوچ ‌دهيد؛ «حشر» يعني كوچ همگاني، «يوم الحشر» همين است.
﴿احْشُرُوا﴾ اين سه گروه را؛ ﴿الَّذينَ ظَلَمُوا﴾, يك; ﴿وَ أَزْواجَهُمْ﴾, دو;﴿وَ ما كانُوا يَعْبُدُونَ ٭ مِنْ دُونِ اللَّهِ﴾, سه. اين سه گروه را يكسر كوچ دهيد و به طرف جهنم ببريد.
پيشگام همه اينها افرادي هستند كه ظالم‌ می باشند ﴿الْكافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾،چون بدترين ظلم همان كفر و شرك است كه ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ﴾.
فرمود: ﴿فَاهْدُوهُمْ إِلي‌ صِراطِ الْجَحيمِ﴾ که هدايت به آن معنا روشن شد و صراط جحيم پايان كار است،
اما در بين راه ﴿وَ قِفُوهُمْ﴾چرا؟ براي اينكه اينها مسئول هستند؛ بر چه چيزي مسئول‌ می باشند؟ از همان كه در سوره مباركه «اسراء» فرمود: ﴿إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً﴾؛اعمالي كه انجام دادند از آنها سؤال مي‌كنند

بازگشت ضمير جمع سالم در ﴿و قفوهم﴾ به مشركان👇
بعد فرمود: ﴿وَ قِفُوهُمْ﴾؛ در بين راه اينها را بازداشت كنيد، براي اينكه اينها مورد سؤال هستند. چون اين سه گروه را به طرف جهنم اعزام كردند، ضمير ﴿وَ قِفُوهُمْ﴾ بايد به كساني برگردد كه صلاحيّت سؤال دارند و آن دو گروه‌ هستند، نه گروه سوم. گروه اول كه ظالمان و كافران هستند و گروه دوم كه اصناف آنها از تبهكاران هستند اينها مي‌توانند مسئول باشند، اما صنف سوم كه معبودها و بت‌ها هستند، اينها محلّ سؤال نيستند و ضمير به چيزي برمي‌گردد كه صلاحيت رجوع را داشته باشد

مقصود از «ازواج» در آيه ﴿احشروا الّذين ظلموا و ازواجهم ...﴾👇
براي كلمه «ازواج» وجوهي بيان كردند: يكي از آنها اين است كه بالأخره هر كدام با شيطاني كه جزء «شياطين‌الانس» يا «شياطين‌الجن» است قرين است آيه 36 سوره مباركه «زخرف» اين است: ﴿وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرينٌ﴾؛ هر كسي با شيطان خودش محشور مي‌شود که اين يكي از محتملات است. احتمال ديگر اين است كه منظور از اين «ازواج»، همسران مشرك باشد که اين خيلي بعيد است .و تعبير ديگري كه يك مقدار مأنوس‌تر و ظاهرتر است، همان است كه در اول سوره مباركه «واقعه» از آنها به عنوان زوج ياد كرده است؛ فرمود وقتي صحنه قيامت متشكّل شد ﴿ وَ كُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً﴾؛شما سه صنف هستيد و لازم نيست كه در گناه خاص مشترك باشيد؛ صنف ظالمان و فاسدان و كافران و منافقان اينها يك صنف هستند كه ﴿وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ﴾]هستند؛
لذا فرمود: ﴿احْشُرُوا الَّذينَ ظَلَمُوا﴾؛ «ازواج» اينها حالا عصيانشان يا اعتقادي است يا نفاقي است يا اخلاقي است يا حقوقی است يا عملي است يا شهوتي است يا غضبي است بالأخره ازواج اينها يعني اين صنف اند,
زوج يعني يك صنف ﴿وَ كُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً﴾؛ يعني «اصنافاً ثلاثه»، نه اينكه سه زوج هستيد که سه دوتا شش‌تا، از اين قبيل نيست؛ يعني صنف‌تان سه‌تا است که بعضي مقرّب‌ هستند, بعضي جزء اصحاب يمين‌ هستند و بعضي جزء اصحاب شمال.

تسليم محض بودن تبهکاران و ظهور دشمني آنها با يکديگر در قيامت👇
فرمود: ﴿ما لَكُمْ لا تَناصَرُونَ﴾ هيچ راهي ندارند، ﴿بَلْ هُمُ الْيَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ﴾ آن روز همه نه تنها تسليم‌ هستند, بلکه «مستسلِم» می باشند كه اين مبالغه در خضوع است؛ در دنيا مبالغه در «مسخره» بود كه فرمود: ﴿وَ إِذا رَأَوْا آيَةً يَسْتَسْخِرُونَ﴾، اما اين‌جا مبالغه در انقياد است که فرمود: ﴿بَلْ هُمُ الْيَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ﴾
آن‌گاه ﴿وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلي‌ بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ﴾ با يكديگر اين جهمني‌ها که حالا يا در راه هستند يا از صراط افتادند، با يكديگر سخن مي‌گويند که تو باعث شدي و اين ديگری مي‌گويد تو باعث شدي, اين مي‌گويد لعنت بر تو و او مي‌گويد لعنت بر تو؛

گفتگوي مشاجره‌آميز تبهكاران هنگام ورود به جهنم👇
حالا اينها وقتي وارد جهنم مي‌شوند براي عُقده خالي كردن ـ با توجه به ﴿الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ﴾ از نظر رواني, اين مي‌گويد تو تقصير داشتي و آن مي‌گويد تو تقصير داشتي. در چند جاي قرآن اين گفتگوهاي مشاجره‌آميز تبهكاران دوزخي را ذكر مي‌كند که يكي از موارد همين‌جاست؛ فرمود: ﴿وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلي‌ بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ﴾ سخن از سؤال و جواب نيست, تسائل است و تسائل يعني سؤال متقابل.
حالا حرف‌هايشان چيست؟ حرف‌هايشان اين است كه يك عدّه به ديگري مي‌گويند: ﴿إِنَّكُمْ كُنْتُمْ تَأْتُونَنا عَنِ الْيَمينِ﴾شما از طرف يمين آمديد؛ اين يمين را به وجوهي معنا كردند:
يكي اينكه شما از طرف ميمنت و خير و سعادت و بركت آمديد و گفتيد دين اين را مي‌گويد, خيرِ شما در اين است، يُمن و بركت شما در اين است، حرف‌هاي انبيا اين است.
يا نه, با قهر و غلبه آمديد، چون «يمين» «أقبل الجانبين» است كه شما از راه قدرت و قهر و غلبه آمديد.
ردّ تقاضاي مستضعفين از تبهكاران بر عذاب مضاعف رهبران خود👇
مستحضريد آن مستضعفي كه حجّت الهي بر او بالغ نشود، براساس حديث «رفع»هرگز عذاب نخواهد شد؛
آن مستضعفي كه نفهميده به دنبال اين و آن مي‌رود، اين مثل مستكبر گرفتار عذاب است وگرنه آ‌ن مستضعفي كه چون هيچ حقی براي او روشن نشد دست به كاري نبرد، آن «رُفِعَمَا لَا يَعْلَمُونَ» است، آ‌ن مستضعفي كه ﴿عَلَي الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ﴾اينها اهل عذاب نيستند.
آن مستضعفي كه نفهميده به دنبال زيد و عمرو راه افتاد، او مثل مستكبر در عذاب است

علت مضاعف بودن عذاب رهبران و پيروان👇
سران مستكبر دو گناه كردند و دو گناه آن2ها هم روشن است و عذابشان هم زياد است؛
شما هم دو گناه كرديد، اما دو گناه شما براي شما مخفي است، خيال مي‌كنيد نبايد به اندازه آ‌نها عذاب ببينيد ﴿قالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾؛ دو گناه آنها ضلالت و اضلال است که خودشان بيراهه رفتند و در اثر تبليغ سوء شما را هم گرفتار كردند. اينها دو گناه دارند: هم گناه ضلالت و هم گناه اضلال; لذا دو عذاب مي‌چشند، اما شما هم دو گناه كرديد: يكي اينكه خود آن عمل را مرتكب شديد, ديگر اينكه با داشتن رهبران الهي, مثل اهل بيت(عليهم السلام) آنها را رها كرديد و به دنبال اينها راه افتاديد، آنها كه در معرض شما بودند.
مي‌فرمايد آنها وقتي به مستكبران گفتند, مستكبران گفتند: بله ما آدم‌هاي بدي بوديم، ما نمي‌گوييم آدم خوبي بوديم؛ ولي شما ما را الگوي خود قرار داديد، مي‌خواستيد دنبال ائمه‌تان برويد! ﴿فَأَغْوَيْناكُمْ إِنَّا كُنَّا غاوينَ﴾؛ لذا فرمود: ﴿فَإِنَّهُمْ يَوْمَئِذٍ فِي الْعَذابِ مُشْتَرِكُونَ﴾؛ در قيامت، اينها شريك در عذاب‌ هستند، هم آن مستكبر و هم اين مستضعَف. بنابراين اين‌چنين نيست كه اگر كسي مستضعف شد جهنم نرود يا عذابش كمتر باشد.


اعتراف رهبران كفر و پيروان آنها به غوايت و ضلالت خود👇
آن‌گاه مي‌گويند حالا پس نه ما شما را كافر كرديم و نه شما ما را, هر دوي ما مستحق عذاب بوديم؛ لذا ﴿فَحَقَّ عَلَيْنا قَوْلُ رَبِّنا﴾فرمان الهي, دستور الهي بر ما روا شد، چرا؟ براي اينكه ما بايد عذاب را بچشيم؛ چه ما و چه شما يكسان هستيم.

فرق بين غوايت و ضلالت و جمع آن در كافران و رهبران آنها👇
در دو بخش قرآن كريم بين ضلالت و «غوايت» جمع شده است. ضلالت يعني گمراه و بيراهه رفتن, ما راه را گم كرديم; غوايت يعني ما اصلاً هدف را گم كرديم و نمي‌دانيم كجا بايد برويم.
يك وقت است انسان هدفدار است ولی راه را بلد نيست، مثل مسافري كه مي‌خواهد جايي برود، اما راه را گم كرده که اين را مي‌گويند «ضال», يك وقت است که انسان پوچ‌گراست و اصلاً نمي‌داند كجا بايد برود که مي‌گويند «غاوي». حالا اين‌جا فرمود ما اصلاً هدف را گم كرديم؛ اگر كسي هدف را گم كرده راهي ندارد ﴿إِنَّا كُنَّا غاوينَ﴾ بي‌هدف بوديم, پوچ‌گرا بوديم و نمي‌دانستيم كجا مي‌خواهيم برويم، نه اينكه مشخص بود كجايي هستيم؛ ولي راه را بلد نبوديم ﴿إِنَّا كُنَّا غاوينَ﴾.

مطابق سنت الهي بودن كيفر مجرمان👇
بعد مي‌فرمايد اين سنّت ماست ﴿إِنَّا كَذلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمينَ﴾ ما از راه عقل و فطرت از درون, وحي و كتاب و سنّت از بيرون, راهنمايي مي‌كنيم؛ اگر كسي راه را تشخيص نداد به او مهلت مي‌دهيم, راه را تشخيص داد بيراهه رفت راه توبه و انابه و گذشت را به روي او باز مي‌كنيم. اگر گناه كرد براي گناه يك كيفر مي‌نويسيم اگر اطاعت كرد براي يكي, ده‌تا يا بيشتر مي‌نويسيم؛ همه ارفاق‌ها را مي‌كنيم؛ اگر بيراهه رفت، مدت‌ها به او مهلت مي‌دهيم كه برگردد.

استكبارِ در برابر دعوت توحيد رهبران الهي, جرم كافران👇
: ﴿إِنَّا كَذلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمينَ﴾ جُرم اينها چيست؟ مي‌فرمايد جرم اينها اين است كه ﴿إِنَّهُمْ كانُوا إِذا قيلَ لَهُمْ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ يَسْتَكْبِرُونَ﴾؛ وقتي رهبران الهي اينها را به توحيد دعوت مي‌كردند، اينها نه تنها كِبر مي‌ورزيدند، بلكه مستكبرانه برخورد مي‌كردند, يك; نه تنها استكبار بود به صورت فعل ماضي، بلكه به صورت فعل مضارع كه دلالت بر استمرار است، همواره مستكبرانه برخورد مي‌كردند ﴿يَسْتَكْبِرُونَ﴾؛ يعني سنّت اينها بود، نه اينكه يك وقت برخورد استكباري داشتند؛ يك وقت نبود، به نحو استمرار دعوت انبيا بود و استكبار اينها هم بود ﴿يَسْتَكْبِرُونَ﴾.

مطابقت جزا با عمل، فصل مشترك بين بهشتيان و دوزخيان👇
حالا اين طليعه ورود به بحث متقابل است كه درباره بهشتي‌هاست. و اين يك فصل مشتركي است بين دوزخيان و بهشتيان و آن اين است كه :﴿وَ ما تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾؛ هيچ كس كيفر يا پاداش نمي‌بيند، مگر در برابر عمل خود كه اين آيه هم از آن آيات شفاف و روشني است كه دلالت مي‌كند كه جزا متن عمل است، چون نفرمود «و ما تجزون الاّ بما كنتم تعملون»،

مخلصین چه کسانی هستند ؟👇
مخلِص» داريم و «مخلَص»؛ 👈«مخلِص» يعني كسي كه «أخلص دينه لله» منزّه از ريا و مانند آن بود.
. در👈 بين «مخلِصين» افراد خاصّي هستند كه ذات اقدس الهي «استخلصهم الله لنفسه فصاروا مخلَصين».در بين «مخلِصين» عدّه‌اي را ذات اقدس الهي براي خود انتخاب مي‌كند كه «اجتباه الله» مي‌شوند «اصطفاه الله» مي‌شوند که اينها مي‌شوند «مخلَصين»، ﴿إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصينَ﴾؛ اينها كه «أَسْتَخْلِصْهُم الله لِنَفْسه» آن ﴿جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ﴾و مانند آن را كه دارند، پاداش های ديگري هم دارند كه اين‌جا مطرح مي‌فرمايد.


ويژه بودن پاداش اولياي الهي (مخلَصين)👇
فرمود: ﴿وَ ما تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾؛ اگر اين است، پس اين همه پاداش خوبي كه شما براي بهشتيان و اولياي الهي مقرّر كرديد، آن چيست؟ مي‌فرمايد درست است كه هر كسي به اندازه عمل پاداش مي‌بيند؛ ولي بندگان «مخلَص» مستثنا هستند، يک چيزهايي خدا به آنها مي‌دهد كه فوق اعمال آ‌نها در دنيا است، اين بنا بر اينكه استثنا متصل باشد ﴿وَ ما تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ٭ إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصينَ﴾،

مقصود از ﴿رزق معلوم﴾ 👇
. مي‌فرمايد بندگان «مخلَص» الهي از رزق معلوم باخبر هستند؛ يعني رزقي كه نزد خدا معلوم است و بسياري از اسرار آن رزق نزد ديگران روشن نيست؛ لذا در بخش‌هايي از قرآن راجع به رزق اين بزرگان مي‌فرمايد: ﴿لا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ﴾كه گفتند اين پاداش نماز شب است.
فرمود خيلي‌ها نمي‌دانند كه خدا براي اينها چه چيز ذخيره كرده است؛ پس اگر گفته مي‌شود رزق معلوم دارند، به اين معنا نيست که معلومِ همگان است؛ معلوم خداي سبحان است و معلوم كساني است كه علمِ به آنها را خداي سبحان عطا كرده است که اين مي‌شود متن، ﴿لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ﴾.
که آن رزق معلوم از اين‌جا شروع مي‌شود
👈 ﴿فَواكِهُ﴾ وقتي فاكهه و ميوه حاضر است غذاي رسمي يقيناً حاضر است و اين غذا كه «فواكه» و غير «فواكه» باشد با كرامت همراه است؛ غرض اطعام نيست، غرض اكرام است و تنها سير كردن شكم بهشتيان مطرح نيست، با كرامت نياز اينها را تأمين كردن مطرح است ﴿وَ هُمْ مُكْرَمُونَ﴾،
در كجا به سر مي‌برند؟ ﴿في‌ جَنَّاتِ النَّعيمِ﴾ روي فرش‌هاي مي‌نشينند كه همگان ديگران را مشاهده مي‌كنند؛ يعني غيبت و حجاب و خفايي در كار نيست ﴿في‌ جَنَّاتِ النَّعيمِ * عَلي‌ سُرُرٍ مُتَقابِلينَ﴾
از نظر نوشيدنی هم «کأس» است، چشمه را كه «عين» مي‌گويند براي اينكه «تَرَاهُ الْعُيُونُ»، خودِ «عين» هم به معناي چشمه است؛ از چشمه‌اي كه «تراه العيون و تناله الدلاء»آب روان هست و نه آب راكد اينها بهره مي‌برند
مي‌فرمايد: ﴿وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبينَ﴾، اين ﴿لَذَّةٍ لِلشَّارِبينَ﴾ هم رفع ثبوتي را داراست و هم از وضع سلبي آن ما را باخبر مي‌كند؛
در آيه محلّ بحث سوره مباركه «صافات» بعد از اينكه فرمود: ﴿بَيْضاءَ لَذَّةٍ لِلشَّارِبينَ﴾ تشريح بيشتري را با اين بيان دارد، فرمود: ﴿لا فيها غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنْها يُنْزَفُونَ﴾ «غُول», «غيل» و «غائله» همه معناي شرّ و فساد و مانند اينهاست؛ در آن شرّ و فسادي نيست، زيانی نيست و غائله‌اي در اين خمر نيست، چون غائله‌اي در اين خمر نيست، شاربين گذشته از اينكه لذّت مي‌برند از گزند خماري هم مصون‌ هستند؛
لذا فرمود: ﴿لا هُمْ عَنْها يُنْزَفُونَ﴾؛ «مُنزَف» كسي است كه در اثر خُماری, ضعف عقل, ضعف فطرت, ضعف خِرَد گرفتار آثار رواني شود اينها نه مُنزَف‌ هستند و نه خود اين شراب غائله دارد؛

گفتگوي بهشتي با بهشتيان ديگر درباره سرنوشت رفيق ناباب خود👇
اما راجع به گفتمان اينها كه فرمود: ﴿فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلي‌ بَعْضٍ﴾، گفتگوي اينها هم درباره حقانيّت و صادق بودن وحي انبياست. گفت من رفيقي داشتم كه اين رفيق حرف‌هاي او اين بود كه ـ معاذ الله ـ بعد از مرگ خبري نيست. گاهي انسان مبتلا مي‌شود به دوستي كه هر چه نصيحت مي‌كند در او اثر نمي‌كند، از آن طرف ديد خودش گرفتار شبهه‌اي است كه از آن به در نمي‌آيد؛ حالا معناي آن اين نيست كه اين شخص كه جزء عباد مخلَصين است،
چگونه او حشر و نشر با تبهكاران دارد؛؟
گاهي اتفاق مي‌افتد انسان حالا يا فرزندي يا همسايه‌اي يا بسته نَسبي يا سببي چنين كسي پيدا مي‌شود. گفت ما قريني داشتيم به ما گفت كه شما قيامت را تصديق مي‌كنيد؟ مگر انسان بعد از مرگ زنده مي‌شود؟
﴿يَقُولُ أَ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُصَدِّقينَ﴾ حالا اين بهشتي به ساير بهشتيان مي‌گويد ما كه در دنيا بوديم چنين قريني هم داشتيم كه چنين شبهه‌اي وارد می کرد و ما هر چه مي‌گفتيم در اين اثر نمي‌كرد، شما از او خبر داريد؟
اين شخص مي‌خواست ببيند كه اين در كجاي جهنم است، (گاهي انسان حتي به آن «عين‌اليقين» يا «حقّ‌اليقين» هم كه رسيد باز ديگران درجات برتري دارند

امکان ديدن جهنم و افراد آن برای بهشتی و نفی عکس آن👇
اين شخص از ساير بهشتي‌ها در آن «تسائل» مي‌پرسد ﴿هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ﴾؛؟؟ از آن باخبريد؟ خودش سَرَک مي‌كشد و جهنم را مي‌بيند، بهشتي‌ها مي‌توانند جهنم را ببينند؛ ولي جهنمي‌ها نمي‌توانند بهشت را ببينند، چون جهنمي‌ها واقعاً نابينا هستند. اين‌طور نيست كه واقعاً اين كفار نابينا محشور شوند؛ اينها كاملاً بينا هستند، چشم دارند، جهنم را مي‌بينند، شعله‌هاي جهنم را مي‌بينند و خداي سبحان به آنها نشان مي‌دهد ﴿أَ فَسِحْرٌ هذا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ﴾ که جواب مي‌دهند ﴿رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا﴾؛ اينها از ديدن بهشت و بهشتيان كور هستند،
بهشتي‌ها از بالا سَرَک مي‌كشند و مي‌توانند جهنمي‌ها را ببينند ﴿فَاطَّلَعَ فَرَآهُ في‌ سَواءِ الْجَحيمِ﴾ که در وسط جهنم اين شخص را ديد؛
بعد به او مي‌فرمايد: ﴿قالَ تَاللَّهِ إِنْ كِدْتَ لَتُرْدينِ﴾ قسم به خدا که تو نزديك بود مرا گمراه كني
﴿وَ لَوْ لا نِعْمَةُ رَبِّي لَكُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرينَ﴾؛ اگر فيض الهي و هدايت الهي نبود امروز من را هم جَلب مي‌كردند؛ ـ «مُحضر» يعني كسي كه براي تنبيه شدن جَلب مي‌شود ـ .
پرده برداری بهشتی از تصور نادرست جهنمی از مرگ در دنيا👇
علاوه اينکه تو خيال مي‌كردي ما فقط يك مرگ داريم؛ يعني انسان مي‌ميرد و وارد گور مي‌شود و تمام مي‌شود، خير ما دو مرگ داريم ـچون مرگ هجرت است ـ پس از دنيا وارد برزخ مي‌شويم اين مرگ اول,
از برزخ وارد صحنه قيامت و بهشت مي‌شويم، اين مرگ دوم يعني هجرت دوم.
منكرين معاد مرگ اول را قبول دارند، براي اينكه يك امر محسوسي است و مي‌ميرند، مرگ دوم را نمي‌پذيرند؛ يعني هجرت از برزخ، چون آن جا را اصلاً برزخ نمي‌دانند؛ هجرت از برزخ به صحنه قيامت و بهشت را قبول ندارند، اين شخص مي‌گويد: ﴿أَ فَما نَحْنُ بِمَيِّتينَ﴾ مگر ما بعد از مرگ كه وارد برزخ شديم آن آخر خط است؛ يعني بعد از اينكه وارد قبر شديم خبري نيست و فقط يك مرگ داريم؟!
اين‌چنين نيست، ما وارد قبر مي‌شويم, يك; از قبر وارد صحنه قيامت و بهشت مي‌شويم, دو; شما خيال مي‌كرديد ما فقط يك مرگ داريم ﴿أَ فَما نَحْنُ بِمَيِّتينَ﴾ما كه مرديم ديگر مرگ ديگر نيست؟ ﴿إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولي﴾ همان يك دانه مرگ است و تمام مي‌شود؟
﴿وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبينَ﴾ ما از صحنه برزخ و قبر وارد صحنه ديگر نمي‌شويم، پاداش و حساب و كيفري در كار نيست؟
امر به الگوگيري از رفقا مخلَصين در رسيدن به فوز عظيم👇
﴿إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ﴾؛ اين فوز عظيم است ﴿لِمِثْلِ هذا فَلْيَعْمَلِ الْعامِلُونَ﴾ هر كه مي‌خواهد كاري انجام دهد به روش بندگان «مخلَص» كار انجام دهد، براي اينكه پاداش او چنين حياتي است

جريان ترسيم دوزخ و عذاب‌هاي دوزخ👇
فرمود: ﴿أَ ذلِكَ خَيْرٌ نُزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ﴾؛؟؟در تعبير خيلي فرق است، وقتي از بهشتي‌ها و نعمت‌هاي بهشت ياد مي‌شود، از پذيرايي بهشتي‌ها ياد مي‌شود از ميوه سخن به ميان مي‌آيد و وقتي از جهنمي‌ها سخن به ميان مي‌آيد، سخن از ميوه نيست سخن از «شجر» است.يعني اينها مثل «شجر» شدند كه شاخه‌هايشان داخل هم رفته است.اصلاً مشاجره را مشاجره گفتند برای همين است كه افكار اين در آ‌ن مي‌رود و افكار او در اين مي‌رود.
انجا فرمود: ﴿فَواكِهُ وَ هُمْ مُكْرَمُونَ﴾اما اين‌جا فرمود «نُزُل» آنها؛ يعنی اوّلين چيزي كه به دوزخيان مي‌دهند و از آنها پذيرايي مي‌كنند «شجر زقّوم» است ، «تشاجر» است كه محصول تنازع و درگيري و اختلاف دنيايي آنهاست ﴿إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ في‌ أَصْلِ الْجَحيمِ﴾ كه قرارگاهش اصلِ جهنم است.
مطلب ديگر اينكه نه شيطان را كسي ديد, نه فرشته را; 👇
در اين‌جا مي‌فرمايد: ﴿كَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّياطينِ﴾ شيطان را كه نديدند، او «متخيّل» است؛ تصويري كه انسان از شيطان دارد چهره بد است و تصويري كه انسان از فرشته دارد چهره خوب است. تشبيه آن درخت به شيطان , تشبيه معقول به «متخيّل» است نه محسوس,
﴿فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ﴾
در برابر آن بخش كه فرمود: ﴿لا يُسْمِنُ وَ لا يُغْني‌ مِنْ جُوعٍ﴾ سير نشدند، اما وقتي كه خواستند آب بنوشند ﴿ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَيْها لَشَوْباً مِنْ حَميمٍ﴾ از چشمه داغ و گدازنده; براي «ابرار» از چشمه «تسنيم» چند قطره در «رحيق» مي‌ريزند, براي اينها «مشوب» از آن چشمه «حميم», حمّام, داغ و گدازنده است؛ اين براي آب و آن هم براي غذاي آنها میباشد.

ارسال انبيا براي انذار 👇
؛ در سوره مباركه «صافات» آيه 71 به بعد فرمود: ﴿وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلينَ﴾؛اينكه در عصرِ تو برخي مي‌پذيرند و برخي نمي‌پذيرند، اين سابقه دارد و در گذشته هم همين‌طور بود که بسياري از افراد در سابق به ضلالت افتادند و ما حجّت را بر آنها تمام كرديم
﴿وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا فيهِمْ مُنْذِرينَ﴾؛ـ «لام»، «لام» قسم است ـ انبيا را براي انذار فرستاديم، حالا نگاه كن كه پايان كار «منذَرين» چيست، ما قصه را براي شما نقل مي‌كنيم. وجود مبارك پيغمبر(ص) در بين انبيا و اُمم گذشته نبود،
خداي سبحان مي‌فرمايد تو در بين انبيا و امم گذشته نبودي؛ ولي من قصص آنها را مبسوطاً براي شما بيان مي‌كنم ﴿فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرينَ﴾
👈انبيا «مُنذِر» بودند, يك;
👈اقوام و اُمم آنها «منذَر» بودند, دو;
👈 آنها كه پذيرفتند به فيض و فوز رسيدند, سه;
👈 آنها كه نپذيرفتند گرفتار كيفر تلخ شدند, چهار;
نگاه كن ببين قصه چه بود، من دارم براي شما نقل مي‌كنم.
و اين‌جا هم مي‌فرمايد که حالا در جريان طوفان نوح نبودي؛ ولي قصه طوفان نوح را دارم بازگو مي‌كنم ﴿فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرينَ﴾،
البته انبيا آمدند «انذار» كردند که بعضي قبول و بعضي «نكول» كردند, آن كساني كه قبول كردند بعضي «مخلِص» بودند، بعضي «مخلَص» و مخلَصين در سطح بالايي از نجات هستند ﴿إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصينَ﴾، اين متن اوّلي بود.

حالا وارد قصص كه مي‌شوند جريان حضرت نوح را, جريان حضرت ابراهيم را, جريان حضرت موسي را, جريان حضرت لوط را، جريان حضرت هارون و اينها را يكي پس از ديگري در همين سوره مباركه «صافات» ذكر مي‌كنند.
اول از حضرت نوح(سلام الله عليه) شروع فرمود که مي‌فرمايد: ﴿وَ لَقَدْ نادانا نُوحٌ﴾؛نوح در چند قسمت با ما ندا كرد و مشكل خود را با ما درميان گذاشت، در اجابت دعاي حضرت نوح مي‌فرمايد او ما را براي نصرت خواست; حالا يا نجات از قوم يا نجات از غرق يا از هر دو، با ما حاجت خود را در ميان گذاشت و از ما كمك خواست ﴿وَ لَقَدْ نادانا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجيبُونَ﴾؛ ما براي او جواب‌دهنده خوبي بوديم، چطور جواب داديم؟
فرمود: ﴿فَلَنِعْمَ﴾؛ يعني خوب بود, با صورت براي اينكه جمع مذكر سالم آورد و فرمود: ﴿فَلَنِعْمَ الْمُجيبُونَ﴾.
اينكه جمع مذكر سالم آورد، براي اجلال و تكريم و تعظيم مقام مُجيب است.
پس مادتاً و صورتاً به اين جواب اهميت داده شد ﴿وَ لَقَدْ نادانا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجيبُونَ ٭ وَ نَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ﴾؛هم او و هم اهل او را از دشواري سخت نجات داديم؛ هم از قوم تبهكار نجاتشان داديم و هم از طوفان مُهلك نجاتشان داديم که اختصاصي به «احدهما» ندارد و هر دو را شامل مي‌شود؛ ما آنها را از دست قومشان نجات داديم و آنها را از هلاكت هم نجات داديم.
﴿وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقينَ﴾؛ فرزندان او را ما نگه داشتيم كه نسل‌هاي بعدي از فرزندان حضرت نوح هستند. از وجود مبارك امام باقر(سلام الله عليه) رسيده است كه يعني انبيا و اوليايي كه بعدها آمدند اينها از ذريّه حضرت نوح(سلام الله عليه) هستند,
فرمود: ﴿سَلامٌ عَلي‌ نُوحٍ فِي الْعالَمينَ﴾ چرا؟
👈 براي اينكه ما «محسنين» را جزا مي‌دهيم، پس معلوم مي‌شود که او جزء «محسنين» بود؛
احساني كه قرآن كريم از آن به عظمت ياد مي‌كند ﴿إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ﴾، بعد به اين تعليل هم اكتفا نكرده است و فرمود: ﴿إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنينَ﴾ منشأ احسانِ او, عبادت مؤمنانهٴ او بود، او جزء بندگان خاص و بندگان «مخلَص» ما بود كه جزء ﴿إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصينَ﴾ است، بلكه جزء پرورنده‌هاي بندگان «مخلَص» هم بود؛ و ما «عباد» مؤمنين را پاداش ويژه مي‌دهيم، پس به نوح پاداش ويژه داديم؛
👈فرمود: ﴿وَ إِنَّ مِنْ شيعَتِهِ لَإِبْراهيمَ﴾از پيروان مكتب است نه پيروان نوح, پيروان مكتب نوح؛
﴿إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍ﴾اين هم جزء ميراث ابراهيم است و جزء ﴿وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرينَ﴾است.
خدا فرمود او (نوح) ميراث من است، من او را به ارث گذاشتم و انبياي ابراهيمي در كنار همين مائده و مأدبه رشد مي‌كنند ﴿وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرينَ﴾؛

معناي «شيعه» و مقصود از آن در ﴿وَ إِنَّ مِنْ شيعَتِهِ﴾👇
👈شيعه يعني كسي كاري انجام دهد كه مطابق با فكر و مرام ديگري است و باعث شيوع پيدا كردن آن فكر است،👈 شيعه به معناي پيرو و تابع نيست. اگر فكري برای يك صاحبِ فكري بود، عدّه‌اي مقدمتاً اين فكر را پذيرفتند و رواج دادند عدّه‌اي هم زمان و عدّه‌اي هم بعد, هر سه گروه شيعه‌ هستند؛ يعني مايه شيوع اين كار می باشند.

مشترك بودن دين بين انبيا و عدم تابعيت يكي از ديگري👇
مطلب دوم آن است كه هيچ پيامبري پيرو و تابع پيامبر قبلي نيست، هر كدام وحي مستقل دارند.
يك اصل مشتركي بين انبياست به نام دين اسلام كه ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ﴾اين دين الهي نه تنها جمع بسته نمي‌شود و نمي‌شود گفت اديان, تثنيه هم ندارد، دو اسلام ما نداريم
مطلب سوم آن است كه هر پيامبري شريعتي دارد، فروع خاصی دارد، «منهاج»ي دارد؛ نمازهاي آنها, قبله‌هاي آنها, روزه‌هاي آنها, عبادات و خمس و زكات آنها يك روش خاصي دارد که اينها را مي‌گويند شريعت، نه دين كه ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً﴾؛
براي هر پيامبري يك «شريعه» و روشي است كه با آن «شريعه» و روش، آن دين اسلام پياده مي‌شود;
👈لذا هيچ پيامبري تابع پيامبر ديگر نيست. اينكه درباره حضرت ابراهيم آمده است ﴿وَ إِنَّ مِنْ شيعَتِهِ لَإِبْراهيمَ﴾؛ يعني وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) دين مشتركي كه بين همه انبيا بود و حضرت نوح آورد اين را دارد، روش خاصي كه وجود مبارك حضرت نوح داشت كه «تصلّب» در مقاومت و استقامت و پايداري بود را دارد؛ او با درياي آب همراه شد و ايشان هم با دريايي از آتش همراه شد، اين مقاومت‌ها را داشتند; لذا تشيّع به اين معناست، وگرنه طوري باشد كه وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) در مطلبي از مطالب ديني يا «شرعه» و «منهاج»، پيرو حضرت نوح باشد و وحي خاصّي به آن حضرت نشده باشد اين طور نيست;

مقصود از قلب سليم در ﴿إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍ﴾👇
﴿إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍ﴾ وجود مبارك ابراهيم با قلب سالم به پيشگاه پروردگار رفته است
👈و قلب سالم قلبي است كه هيچ بيماري در آن نباشد، هر گونه كار و فكري كه بر خلاف توحيد باشد مرض است؛ حالا گاهي مرض شديد است، يك غدّه سرطاني است ﴿في‌ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً يا بيماري ضعف ايمان است كه افراد «ضعيف‌الايمان» هم در كنار منافقين ذكر مي‌شوند؛بعضي‌ها غدّه دارند كه قابل درمان نيستند, و بعضي‌ها بيماري اعتقادي ندارند، بلکه بيماري اخلاقي دارند؛

مراد از أب در آيه ﴿إِذْ قالَ لِأَبيهِ وَ قَوْمِهِ﴾ و دليل آن👇
👈 منظور از پدر در آيه يقيناً والد نيست، براي اينكه خداي سبحان به او فرمود ديگر براي هيچ مشركي طلب مغفرت نكن و عموي او كه از او به «أب» ياد مي‌كردند هم گرفتار شرك بود و حضرت از او فاصله گرفت. بعد از اينكه وجود مبارك ابراهيم اين پيام تند را از خداي سبحان دريافت كرد كه براي احدي از مشركين ولو اگر پدر كسي باشد طلب مغفرت نكن، در آخرهاي عمر، وجود مبارك ابراهيم عرض مي‌كند خدايا ﴿رَبِّ اغْفِرْ لي‌ وَ لِوالِدَيَّ « به عمو نمي‌گويند «والد»؛ ولي به عمو مي‌گويند «أب», به مربي مي‌گويند «أب», «أبٌ علّمك» مي‌گويند, «أبٌ زوّجك» مي‌گويند؛ اما «والد» الاّ و لابد مخصوص پدر است. در آخر عمر عرض كرد: ﴿رَبِّ اغْفِرْ لي‌ وَ لِوالِدَيَّ﴾ معلوم مي‌شود پدر و مادر حضرت ابراهيم (سلام الله عليهم اجمعين) موحّد و مورد عنايت پروردگار بودند؛

دروغ بودن اِسناد الوهيت بت‌ها محور اعتراض ابراهيم
فرمود: ﴿إِذْ قالَ لِأَبيهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ﴾؛ چه چيزي مي‌پرستيد؟! اين «اِفك», كذب, «فرية» و دروغ است. شما اِسناد ربوبيّت و الوهيّت را به اين اصنام واوثان مي‌دهيد، اين كذب است و فريه است و دروغ است و باطل صد درصد. ﴿أَ إِفْكاً آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُريدُونَ ٭ فَما ظَنُّكُمْ بِرَبِّ الْعالَمينَ﴾ گمانتان نسبت به پروردگار چيست و خدا با شما چه خواهد كرد؟ همه نظام هستي را او آفريد، شما را او آفريد، اين چوب‌ها و سنگ‌هايي كه شما از آنها بت تراشيديد ﴿خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ﴾، نسبت به او چه گماني داريد و او با شما چه كار خواهد كرد؟ آنها جوابي براي گفتن نداشتند

علت طرح «آفل» بودن ستارگان در استدلال ابراهيم(عليه السلام)👇
نگاهي حضرت به ستاره‌ها كرد؛ اين نگاه به ستاره در سوره مباركه «انعام» براي اين بود كه صابئين و ستاره‌پرست‌ها در آن روز كم نبودند؛ آنها اين ستاره‌ها را مي‌پرستيدند، براي اينكه ثابت كند اينها شايسته معبود بودن و الوهيّت نيستند، صغرا و كبرا درست كرد كه اينها «آفل» هستند, يك و هيچ «آفل»ي معبود الهي نيست, دو; پس در نتيجه اينها «اله» نيستند ﴿لا أُحِبُّ الْآفِلينَ﴾؛
آن كسي كه غروب مي‌كند و با ما رابطه خود را قطع مي‌كند كه مدير ما نيست، مدبّر ما نيست و از ما خبر ندارد؛ آن كسي كه دائماً با ماست مي‌تواند مدير و مدبّر ما باشد،
آن كسي كه بخشي از روز را با ما نيست و از ما خبر ندارد او چگونه مي‌تواند مربي ما باشد؟ بنابراين اينها «آفل» هستند و هيچ «آفل»ي هم نمي‌تواند ربوبيّت داشته باشد, پس اينها رب نيستند.
اما اين جا كه ﴿فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ﴾،در بين آنها هم ستاره‌پرست و ماه‌پرست و آفتاب‌پرست و اينها بودند و هم اهل علم نجوم بودند.


احتمال باخبر شدن ابراهيم(عليه السلام) از اوضاع كواكب بر بيماري خود👇

حالا اين جا وجود مبارك حضرت ابراهيم نگاهي به اين نجوم كرد ﴿فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ﴾و بعد به آنها فرمود: ﴿إِنِّي سَقيمٌ﴾؛ خود حضرت ممكن است از اين راه فهميده باشد, همان‌ها كه مي‌گويند قمر در عقرب اين‌طور است، از راه وحي مي‌گويند و اين هم كه صاحب وحي است.

برخورد تحقيرآميز ابراهيم(عليه السلام) با بت‌ها بعد از خروج مردم از شهر👇
آنها حضرت را رها كردند و گفتند ديگر ما مي‌رويم بيرون و شما اين‌جا بمانيد که حضرت فرصت را غنيمت شمرد و تبر را گرفت و وارد بتكده شده و با طنز به اينها گفت ـ بعضي‌ها شبيه انسان بودند ـ چرا حرف نمي‌زنيد و چرا غذا نمي‌خوريد؟! اين را به زبان اعتراض در برابر كساني كه اين اصنام و اوثان را منشأ تقريب و شفاعت مي‌دانستند گفته است؛ مثل اينكه در سوره مباركه «نحل» آيه 27 خداي سبحان در قيامت به اينها مي‌فرمايد: ﴿أَيْنَ شُرَكَائِيَ الَّذِينَ﴾؛ شركاي من كجا هستند ؟!
چوب‌ها و سنگ‌ها كه شريك خدا نيستند، اما اين‌ گونه برخورد كردن يك برخورد تحقيرآميز خاصّي نسبت به اصنام و اوثان‌پرستان است و اين جا هم به اينها فرمود چرا غذا نمي‌خوريد؟! در مورد شما كه مي‌گويند كارهاي فراواني از شما ساخته است، شما مقرّب الهي هستيد، تقريب‌كننده‌ و شفيع هستيد!
﴿فَراغَ إِلي‌ آلِهَتِهِمْ﴾،
حضرت به نحوی اينها را غافلگير كرد که چرا غذا نمي‌خوريد؟! چرا حرف نمي‌زنيد؟! بعد كمين كرد و با قدرت به وسيله آن تبري كه داشت همه اينها را ريز ريز كرد براي اينكه اينها را با طنز و طعن تحقير كند، بار دوم ﴿فَراغَ عَلَيْهِمْ ضَرْباً بِالْيَمينِ﴾ حالا يا با دست راست تبر را داشت يا با قدرت اين تبر را كوبيد كه «يمين» همان قدرت و مانند اينهاست. برخي‌ها خواستند بگويند منظور از اين «يمين», سوگندي بود كه وجود مبارك حضرت ابراهيم قبلاً ياد كرد كه فرمود: ﴿تَاللَّهِ لَأَكيدَنَّ أَصْنامَكُمْ﴾؛ قسم به خدا من اين بت‌ها را ريز ريز مي‌كنم. اثبات آن كه منظور از اين «يمين»، آن«يمين» باشد آسان نيست؛ ولي با قدرت اينها را درهم كوبيد فقط آن بت بزرگ را سالم گذاشت تا آنها بيايند و سؤال و جواب مطرح شود.

علت مراجعه بعضی از بت پرستان به ابراهيم(سلام الله عليه) بعد از مشاجره بت ها👇
حالا كه اينها را خُرد كرده, شكسته, فقط بت بزرگ را گذاشته ﴿فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ﴾
؛اينها از مراسم عيد كه از شهر خارج شده بودند برگشتند و اوضاع بتكده را ديدند «زَفّاً»؛ يعني سريعاً به طرف حضرت ابراهيم آمدند، چون مي‌دانستند غير از او كس ديگري نبود.
بعضي‌ها اين صحنه را مي‌دانستند، مستقيماً به حضرت ابراهيم مراجعه كردند؛ اين همه جمعيت همه كه از نزديك باخبر نبودند، آنها كه باخبر نبودند گفتند: ﴿مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا﴾؟؟!
آنها كه تا نيم‌خبری داشتند، گفتند جواني بود كه مي‌گفت قسم به خدا من بت‌هاي شما را از بين مي‌برم, آنها كه قبلاً شنيده بودند گفتند: ﴿قالُوا سَمِعْنا فَتًي يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إِبْراهيمُ﴾ كه اين مي‌گفت: ﴿تَاللَّهِ لَأَكيدَنَّ أَصْنامَكُمْ﴾؛
استدلال ابراهيم(سلام الله عليه) در نقد معبود قرار دادن بت ها👇
بعد وجود مبارك ابراهيم استدلال خود را پي گرفت و فرمود: ﴿أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ﴾ چيزي كه خودتان تراشيديد او را عبادت مي‌كنيد!!! در حالي كه ﴿وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ﴾؛ اين سنگ و چوب را «الله» آفريد، شما را هم «الله» آفريد، چرا غير «الله» را عبادت مي‌كنيد؟ چرا مصنوع خودتان را مي‌پرستيد؟
پس «الله» را عبادت كنيد . آن وقت مراسم ابراهيم‌سوزي را راه انداختند.
تعصّب جاهلي, علت تصميم ائمه كفر بر افكندن ابراهيم در آتش👇
اما آن تعصّب جاهلي نگذاشت که اينها براساس اين فطرت بمانند; لذا تصميم نهايي گرفتند، البته تصميم نهايي به عهده نمرودها و مانند آنها است كه ائمه كفر بودند. آنها تصميم گرفتند كه وجود مبارك حضرت ابراهيم را به بدترين وضع از بين ببرند؛ گفتند بنا وساختماني درست كنيم که طول و عرض و عمقي داشته باشد، بعد آتشي در آن روشن كنيد و او را در آن آتش بسوزانيد كه راه فرار هم نباشد.
گفتند: ﴿قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْياناً﴾؛ بنايي براي او درست كنيد، حالا چون خصوصيت اين بنا دخيل نبود قرآن كريم آن را مطرح نكرد كه ارتفاع و طول و عرض آن چقدر بود، بالأخره بنا وساختماني درست كردند كه در آن آتش روشن كنند.
﴿ فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحيمِ﴾؛ گفتند بنايي درست كنيد و آتش فراوان روشن كنيد؛ «جحيم» آن نار مشتعل و افروخته است كه وقتي كاملاً گداخته و افروخته شد به آن «جحيم» مي‌گويند. شما اين كار را انجام دهيد و او را در بحبوحه همين نار افروخته و گداخته قرار بدهيد که اينها اين كار را كردند ﴿فَأَرادُوا بِهِ كَيْداً﴾.
نصرت الهي بر سلامت ابراهيم(عليه السلام) در آتش و اطاعت‌پذيري آن👇
اما آن‌طوري كه در سوره مباركه «انبياء» آمده است و فرمود اين كار را كردند، اما ما گفتيم: ﴿يا نارُ كُوني‌ بَرْداً وَ سَلاماً عَلي‌ إِبْراهيمَ﴾؛ ما نگذاشتيم كه وجود مبارك ابراهيم آسيب ببيند،

چگونگي اثر نكردن آتش در ابراهيم(عليه السلام) با توجه به قانون عليت👇
يك سؤال مطرح است كه آيا مي‌شود معلول را از علت جدا كرد و علت را از عليّت باز داشت؟ مي‌شود ذاتيِ يك شيء را از يك شيء گرفت يا نه؟
اگر ما بتوانيم رابطه علت و معلول را قطع كنيم, رابطه ذاتي و ذات را قطع كنيم، آن وقت هيچ راهي براي معرفت اشيا نداريم، براي اينكه نظام علّي و معلولي را ما اگر از دست دهيم عالَم مي‌شود هرج و مرج؛ يعني هر چيزي ممكن است از هر چيزي پديد بيايد.

روابط علت و معلول طبق عادت و مانند آن نيست، رابطه ای ضروري است و غير قابل انكار.
منتها ثابت نشده كه آتش علت حرارت است، ما آنچه تجربه كرديم و ديديم, ديديم که آتش مي‌سوزاند، اما همه علل و عوامل آتش و سوختن آتش را تجربه كرديم كه چطور مي‌سوزاند؟
اما ما انواع و اقسام آتش عالم را بررسي نكرديم. خيلي از آتش‌هاست كه كار آب را مي‌كند، حالا شجره زقّومي كه در سوره «صافات» بحث شد همين بود فرمود: ﴿إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ في‌ أَصْلِ الْجَحيمِ ))که اصل و ريشه آن در دل جهنم است، پس ما چنين آتشي هم داريم. چطور مي‌شود كه آتش كار آب را كند و كدام آتش است كه در آن درخت سبز مي‌شود؟ ما انواع و اقسام آتش را كه شمارش نكرديم. اين آتش‌هايي كه مي‌سوزانند چه ذرّاتي در آنها هست؟ چه عنصري در آن هست؟ چه جِرمي در آن هست كه حرارت توليد مي‌كنند كه اگر آن را ذات اقدس الهي بردارد ديگر آتش نمي‌سوازند.؟؟
آن هم چه خصوصيتي در بدن وجود مبارك حضرت ابراهيم ايجاد كرده كه آتش در او اثر نكرده است؟
سه فرضيه است: يكي اينكه در دستگاه آتش دستكاري شده باشد,
يكي اينكه در دستگاه بدن وجود مبارك ابراهيم دستكاري شده باشد
يكي اينكه بين آتش و ابراهيم دستكاري شده باشد،
راه‌هاي فراواني است که هيچ كدام از اينها براي ما روشن نيست. بنابراين ما نمي‌توانيم بگوييم يك امر ذاتي از ذات جدا شده, معلولي از علت جدا شده و مانند آن

راز پذيرش مردم با سرمايه قلب سليم👇
فرمود وجود مبارك ابراهيم بعد از اين صحنه ﴿فَأَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلينَ ٭ وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلي‌ رَبِّي سَيَهْدينِ﴾؛ من مي‌خواهم به طرف «الله» حركت كنم. كدام راه و کجاست؟ آن راه را بلد است، آن‌كه ﴿إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍ﴾فرمود اين‌جا كه كار من اثر ندارد؛ برهان و معجزه آوردم اثر نكرد ناچارم ﴿إِنِّي ذاهِبٌ إِلي‌ رَبِّي سَيَهْدينِ﴾، البته اين كار هم باز به عنايت و دستور الهي است، بعد درخواست فرزند صالحي كرد ﴿رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ﴾ كه طليعه پيدايش اسماعيل است و مسئله ذَبح و قرباني.

انسان کامل، بهترين عطاي الهي به تقاضاي هبه صالح ابراهيم (عليه السلام)👇
از ذات اقدس الهي درخواست «هبه» كرد. بهترين هبه‌اي كه خداي سبحان عطا مي‌كند همان انسان كامل است؛ گاهي به موسي برادري مثل هارون عطا مي‌كند, گاهي به ابراهيم پسري مثل اسماعيل(عليهم الصلاة و عليهم السلام) عطا مي‌كند، اينها بهترين هبه‌ها و هدايا و بخشش‌هاي الهي ‌هستند.
حضرت ابراهيم(عليه السلام) چند چيز را از ذات اقدس الهي به عنوان «هبه» درخواست كرد؛
عرض كرد مي‌خواهم که از صالحين باشد، نه تنها جزء افرادي باشد كه ﴿عَمِلُوا الصَّالِحاتِ﴾، بلكه مسئلت مي‌كند که از صالحين باشد.

براي ابراهيم و اسماعيل حِلم و بردباري هم از برجسته‌ترين مَلَكات نفساني است.👇
در قرآن كريم حِلم را ذات اقدس الهي مكرّر به خودش اِسناد داد، اما وصف حِلم را ذات اقدس الهي براي هيچ پيامبري ثابت نكرد، مگر براي وجود مبارك حضرت ابراهيم(عليه السلام) و فرزند او. ابراهيم(عليه السلام) را فرمود: ﴿لَحَليمٌ أَوَّاهٌ مُنيبٌ﴾خداي سبحان طبق درخواست ابراهيم به او «غلام حليم» عطا كرد. حِلم از آن كلمات برجستهٴ عربي است كه معادل فارسي ندارد.وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) را به آن ستود و فرزندش اسماعيل هم به حلم ستوده شد كه ابراهيم عرض كرد: ﴿رَبِّ هَبْ لي‌ مِنَ الصَّالِحينَ﴾و خدا مي‌فرمايد: ﴿فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَليمٍ﴾؛ به او پسر بشارت داديم, يك; گفتيم اين در كودكي نمي‌ميرد به دوران جواني مي‌رسد ـ البته دوران جواني را هم پشت سر گذاشت ـ به دوران غلام بودن و جوان بودن مي‌رسد, دو; حليم و بردبار است كه زير تيغ پدر عرض مي‌كند: ﴿يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ﴾ اين بار را مي‌برد، اين حليم است. وقتي خدا اسماعيل را به حليم بودن ستود، معلوم مي‌شود او بهترين بردباري را خواهد داشت.

تسليم امر الهي بودن اسماعيل (عليه السلام) نشانه حلم و بردباري او👇
نشانه صالح بودن و نشانه حليم و بردبار بودن او اين است كه در زير تيغ نگفت «ذبح» بكن,
گفت هر چه به آن امر شدي انجام بده, ﴿يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ﴾ که اين كمال حِلم و كمال صبر و كمال بردباري است؛ بالاتر از «ذبح» هر چه دستور داري انجام بده, گفت: ﴿إِنِّي أَرَي فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ﴾، عرض نكرد «يا أبت اذبح» عرض كرد هر چه شد, اين حلم و برباري است، اين صبر محض است. از اين بالاتر شما چه چيزي مي‌خواهيد؟!
﴿يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ﴾ را در برابر تيغ عرض كرد، گفت هر چه دلت مي‌خواهد و هر چه امر داري انجام بده
آن وقت اين فرزند را ذات اقدس الهي به عنوان صالح و غلام حليم مي‌ستايد و براي او «ذبح» عظيم مي‌فرستد.

علت مهاجرت ابراهيم (عليه السلام) با توجه به قلب سليم داشتن او👇
اينكه وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) فرمود: ﴿إِنِّي ذاهِبٌ إِلي‌ رَبِّي﴾، با اينكه ﴿إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍ﴾؛ يعني يك مكان مناسب‌تري كه ديگر در آن جا سخن از آتش‌سوزي و ابراهيم‌سوزي و ﴿حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ﴾ و اينها نباشد؛ از درون كه مزاحم ندارم، از بيرون مزاحم نداشته باشم براي من مناسب‌تر است ﴿إِنِّي ذاهِبٌ إِلي‌ رَبِّي سَيَهْدينِ﴾. هر جا باشد با قلب سليم است؛ منتها در بعضي از بخش‌ها و مكان‌ها فرصت اين «ذهاب» بهتر از جاي ديگر است، مثل اينکه اگرچه در تمام اوقات «ليل» و «نهار» مکان و زمان براي مناجات هست، اما در سحر اين فرصت بهتر است

مکان و زمان «ذَبح» دال بر ذبيح بودن اسماعيل نه اسحاق(عليهما السلام)👇
پرسش: آيا اين مسئله در ايام حج بوده؟
👈پاسخ: ظاهراً بله, آنهايي كه به اين فكر مي‌كنند كه «ذَبيح» اسحاق است، ديگر نمي‌دانند كه تمام آنچه در بين مسلمين رواج دارد «ذَبح» در مكه و منا و آن محدوده است و اسحاق(سلام الله عليه) در شام بود؛
اگر «ذَبيح» حضرت اسحاق باشد، بايد سرزمين شام را «مَذبح» قرار مي‌دادند در حالی که اصلِ حج بود،
چون فرمود: ﴿وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلي‌ كُلِّ ضامِرٍ﴾؛

علت تعبير آزمون «ذَبح» به «بلاء مبين»👇
حالا اينكه فرمود «بلاء مبين» است، خود نعمت را هم مي‌گويند «بلاء».
در دعاهاي روز عيد قربان كه «وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَی مَا أَبْلَانَا‌ .اين «أَبْلَانَا‌» يعني «أنعمنا». «البلاء هو النعمة»، چه اينكه بلاء هم به معناي نعمت است
و هم به معناي آزمون; يعني اين نعمت بزرگي است، خداي سبحان به شما داده است كه توانستيد از آزمون به خوبي و موفق بيرون بياييد. برهان مسئله هم اين است كه هم او اهل احسان است و هم اهل ايمان، احسان و ايمانشان هم همين است

جريان رؤيا و ذبح مهم ترين امتحان اسماعيل نه ابراهيم(سلام الله عليهما)👇
مطلب مهم آن است كه 👈جريان اين ﴿إِنِّي أَري‌ فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ﴾، يك امتحان خداست كه فرمود: ﴿إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبينُ﴾؛در اين بلا و اين آزمون درست است كه وجود مبارك ابراهيم هم سهيم است؛ ولي بخش قابل توجّهی از آن براي حضرت اسماعيل(سلام الله عليه) است، براي اينكه جريان ابراهيم مهم‌ترين آزمون او همان بود كه در جريان ﴿حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ﴾ ايشان تسليم محض بود،
ديگر از آن بالاتر امتحاني نيست. اگر كسي جريان ﴿حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ﴾ را كاملاً پشت سر بگذارد و بگويد رضاي خدا رضاي من است و من از احدي كمك نمي‌طلبم، جا دارد كه خدا امضا كند و بفرمايد: ﴿جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍ﴾که ديگر از آن بالاتر امتحاني نيست.

نيک بودن تقاضای ابراهيم(عليه السلام) بر امامت ذريّه و نرسيدن آن به ظالمين👇
مطلب ديگر اينكه فرمود ابراهيم و اسحاق اينها ذريّه‌اي دارند كه بعضي از آنها آدم‌هاي صالح و «مُحسن‌« هستند و بعضي هم آدم‌هاي ظالم می باشند در آيه 124 سوره «بقره» وقتي خداي سبحان به حضرت ابراهيم فرمود: ﴿إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً﴾، حضرت عرض كرد ﴿وَ مِنْ ذُرِّيَّتي﴾؛که دعاي پربركتي است. خداي سبحان فرمود: اما همه ذريّه تو كه صالح نيستند. اينكه ابراهيم فرمود: ﴿قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي﴾ ذات اقدس الهي فرمود: ذريّه شما دو قسمت هستند: بعضي‌ها ظالم و بعضي‌ها «مُحسن»‌ می باشند ﴿لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ﴾، مقام و فيض ما بايد به آنها برسد. اين‌چنين نيست كه مقامي باشد كه خود مردم بتوانند به آن دسترسي پيدا كنند يا اشخاص بتوانند به آن دسترسي پيدا كنند. نفرمود «لا ينال عهدي الظالمون» كه «عهد» مفعول شود, بلکه فرمود عهد هم بايد برسد، ﴿لا يَنالُ عَهْدِي﴾كه اين ﴿عَهْدِي﴾مي‌شود فاعل و ﴿الظَّالِمينَ﴾مي‌شود مفعول. فيض ما بايد برسد و فيض ما به همه نمي‌رسد؛ آن فيض عام كه ﴿رَحْمَةً لِلْعالَمينَ﴾ است که البته شامل همه است، اما علم و معنويّت و معرفت و اين گونه از فيوضات خاصّه، اينها عهد ماست, يك; عهد ما به هر كسي نمي‌رسد, دو; آنها كه «مُحسن» بودند عهد الهي به آنها مي‌رسد و آنها كه «ظالم» بودند عهد الهي به آنها نمي‌رسد,

علّت ملقّب شدن ابراهيم(عليه السلام) به «شيخ‌الأنبياء»👇
. حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) كه مي‌گويند «شيخ‌الأنبياء» است، براي اينكه بخش وسيعي از خاورميانه را حضرت از نزديك طي كرد, راهنمايي كرد و هدايت كرد.
زادگاه او در عراق بود؛ در همين کلدان، بابِل و قسمت‌هاي جنوب عراق بود که اين مراحل ﴿حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ﴾ را حضرت پشت سر گذاشت، بعد هم به شمال عراق نزديك «بين‌النهرين» سفر كردند،
بعد هم سفري به مصر داشتند، سفري به مكه داشتند، كعبه را بنا كردند كه مطاف و قبله مسلمان‌هاي عالم است و مسئله قرباني را در آن‌جا به عنوان سنّت حسنه رواج دادند، از آن‌جا به شام آمدند و به فلسطين رفتند، دوباره برگشتند و بار دوم آمدند فلسطين و در همان‌جا رحلت كردند كه قبر مطهر ايشان در «الخليل» است كه ﴿وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهيمَ خَليلاً﴾،اين بخش خاورميانه را وجود مبارك ابراهيم از نزديك طي كرد, سخنراني كرد, اتمام حجّت كرد و آزمون الهي را به خوبي عمل كرد.

نبوت موسی و هارون(عليهما السلام) منّت الهی بر فرزندان اسحاق(عليه السلام)
به دنبال آنها فرزندان اسحاق و اسرائيل را ذكر مي‌كند و مي‌فرمايد: ﴿وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلي‌ مُوسي‌ وَ هارُونَ﴾،
ما منّت نهاديم، «اَلمِنَّه هِيَ النِّعمَةُ العُظمي‌«؛ آن نعمت بزرگ را منّت مي‌گويند، ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَي الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً﴾منّت نهاد؛ يعني نعمت مهم عطا كرده است.اين‌جا هم فرمود ما يك نعمت مهمّي به شخص موسي و هارون(عليهما السلام) داديم؛ به آنها نبوّت داديم, به آنها كتاب داديم, آنها را رهبران الهي قرار داديم. اينها در درجه اول نجات پيدا كردند, يك;بعد رو در روي قدرت مركزي مصر قرار گرفتند, دو;
بعد نصرت الهي نصيب ايشان شد, سه; چون نصرت الهي نصيب ايشان شد رقيب آنها شكست خورد, چهار.
اعطای کتاب به موسی و هارون (سلام الله عليهما) برای تمدن سازی بعدِ نجات از فرعون👇
حالا كه اين دشمن‌ها رخت بربستند و فرعون غرق شد، اين جامعه از خطر و از بردگي غير خدا نجات پيدا كرد؛ اما بايد وارد «حِصن» الهي شود. صِرف اينكه از ستمي رهايي يافت كافي نيست، بايد وارد روضه‌اي از رياض بهشت و «حِصن»ي از «حصون» الهي شود؛ لذا فرمود آن مراحل كه سپري شد؛ يعني فراعنه به غرق محكوم شدند، ما براي تمدّن نوين دينيِ مردم مصر كتاب «مستبين» داديم ﴿وَ آتَيْناهُمَا الْكِتابَ الْمُسْتَبينَ ٭ وَ هَدَيْناهُمَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ﴾؛ اين‌طور نيست كه كتاب را فقط وجود مبارك موسي داشته باشد، كتاب براي هر دو نازل شد، چون هر دو پيامبر بودند.

ويژه بودن هدايت موسی و هارون(سلام الله عليهما) و بقای سنت و سيرت آنها👇

﴿وَ آتَيْناهُمَا الْكِتابَ الْمُسْتَبينَ﴾، گرچه همه را به هدايت تشريعي هدايت كرديم، لكن اين دو وجود مبارك را گذشته از هدايت تشريعي، از هدايت ويژه‌اي برخوردار كرديم؛ اينها را مستقيماً به صراط مستقيم آشنا كرديم، گرايش داديم، معرفت داديم, محبت داديم, قدرت داديم كه اين راه را به خوبي دارند طي مي‌كنند و رهبري رهروان ديگر را هم به عهده دارند؛ بعد نام مبارك اينها را در اعقابشان حفظ كرديم؛ مكتب اينها, سنّت اينها, سيرت اينها و روش و منش اينها را در آينده حفظ كرديم ﴿وَ تَرَكْنا عَلَيْهِما فِي الْآخِرينَ﴾.
مقصود از هدايت موسي و هارون(عليهما السلام) به صراط مستقيم👇
بعد فرمود اين دو بزرگوار را ما صراط مستقيم داديم و آنها را به صراط مستقيم هدايت كرديم؛ 👈اين صراط مستقيم همان صراط مستقيمي است كه ﴿إِنَّ رَبِّي عَلي‌ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ﴾ست, يك;👈 اين صراط مستقيم همان دين اسلام است كه ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ﴾,[دو; 👈اين صراط مستقيم غير از «سَبيل» و «منهج» و «شريعه» ويژه است كه هر ديني براي خودش يك راه خاص دارد.

ذكر پاداش انبيا در پايان قصص و دعوت ما به وراثت از آنها👇
اين بخش‌ها كه به پايان رسيد ذات اقدس الهي بعد از جريان انبيا، هم پاداش اينها را ذكر مي‌كند و هم ما را دعوت مي‌كنند كه شما وارثان اينها باشيد، از يك سو و از سوي ديگر آنها اُسوه ما هستند
پس قصه انبيا(عليهم السلام) را كه نقل مي‌كند، در پايان يك جمع‌بندي مي‌كند كه پاداش اينها را عطا مي‌كند و مي‌فرمايد: ﴿سَلامٌ عَلي‌ إِبْراهيمَ﴾، يك وقت اينها را اُسوه ما قرار مي‌دهد مي‌فرمايد: ﴿إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنينَ﴾؛ ما به هر کسی كه بنده مؤمن باشد پاداش خوب مي‌دهيم؛
لذا اين دو خصوصيت در پايان جريان حضرت نوح و در پايان جريان حضرت ابراهيم(سلام الله عليهما) و مانند آن هست.

پيام الياس(عليه السلام) دعوت به توحيد و اعتراض بر پرستش بتي به نام «بعل»👇
پيام او چه بود؟ پيام الياس(سلام الله عليه) اين است كه قوم خود را به توحيد دعوت كرد، ﴿إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ لا تَتَّقُونَ﴾؛ چرا تقوا نداريد؟ منظور تقواي در توحيد است. شما چرا بتي را به نام «بَعل» مي‌پرستيد و خداي سبحان كه ﴿أَحْسَنَ الْخالِقينَ﴾ است از يك سو، گذشته از اينكه خالق است, «رب» است از سوي ديگر؛
نه تنها ربوبيت جهان را به عهده دارد, بلكه ربوبيّت شما و نياكان شما را هم تأمين مي‌كند ﴿وَ إِنَّ إِلْياسَ لَمِنَ الْمُرْسَلينَ ٭ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ لا تَتَّقُونَ ٭ أَ تَدْعُونَ بَعْلاً وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخالِقينَ﴾، چرا او را نمي‌پرستيد؟!
سلام بر «إل ياسين» و مقصود از آن در آيه👇
در پايان قصه نوح سلام بود, در پايان قصه ابراهيم سلام بود, در پايان قصه موسي و عيسي(سلام الله عليهم اجمعين) سلام بود, در پايان قصه الياس هم سلام است،👈 فرمود: ﴿سَلامٌ عَلي‌ إِلْ‌ياسينَ﴾. الياس يك لغت ديگري هم دارد؛ يعنی«إِلْ‌ياسينَ»که مثل ادريسين است. برخي از لغات چيزهايي هم در آن اضافه می شود؛ مثلاً ميكال را ميكائيل مي‌گويند, جبريل را جبرائيل مي‌گويند و الياس را «إِلْ‌ياسينَ» مي‌گويند.
بعضي گفتند كه اين «آل ياسين» است، چون الياس فرزند ياسين بود، به جاي اينكه بفرمايد «سلام علي الياس» فرمود: «سَلامٌ عَلي‌ آل ‌ياسينَ».
در برخي از روايات ما هست كه منظور از «يس» وجود مبارك پيغمبر(ص) است و منظور از «آل ياسين» اهل بيت(عليهم اسلام) است.اما استفاده آن مطلب از ظاهر آيه آسان نيست.

يکی بودن پيام لوط برای قوم با حرف تمام انبيا👇
لوط كه يك نفر بود، شما جمع مذكر سالم مي‌آوريد و مي‌گوييد قوم لوط, حرف همه انبيا را تكذيب كردند، ﴿كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلينَ﴾ براي اينكه اين حرف, حرفِ تمام انبياست.
وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ ؛ اين همسران را، براي شما خلق كرده است
👈 ﴿بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ﴾ تعدّي و تجاوز مي‌كنيد! آنها در جواب به حضرت لوط گفتند: ﴿لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجينَ﴾؛ما شما را از اين سرزمين بيرون مي‌كنيم.
وجود مبارك لوط فرمود: ﴿إِنِّي لِعَمَلِكُمْ مِنَ الْقالينَ﴾؛ من دشمن كار شما هستم، من در برابر كار شما مي‌ايستم و كار, كارِ پليد و زشتی است، بعد به خداي خود عرض كرد: ﴿رَبِّ نَجِّني‌ وَ أَهْلي‌ مِمَّا يَعْمَلُونَ﴾؛
👈 دعاي او را ما مستجاب كرديم ﴿فَنَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعينَ ٭ إِلاَّ عَجُوزاً فِي الْغابِرينَ﴾كه اين مثل غباري بود مانده، براي اينكه به وجود مبارك لوط ايمان نياورد.
﴿ثُمَّ دَمَّرْنَا﴾، 👈«تدمير» يعني «اهلاك», همه را به «دمار» و به «هلاك» مبتلا كرديم ﴿ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرينَ﴾ و راهش هم ﴿وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرينَ﴾ كه سنگ‌باران كرديم و اين شهاب‌سنگ‌ها به حيات اينها خاتمه دادند،
امر به عبرت آموزی از آثار مخروبه قوم لوط👇
بعد به مردم مكه مي‌فرمايد که هنوز آثار مخروبهٴ قوم لوط بر جا مانده است؛ در اين فاصله منطقه‌هايي هست كه قوم لوط زندگي مي‌كردند، فرمود: ﴿وَ إِنَّكُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَيْهِمْ مُصْبِحينَ ٭ وَ بِاللَّيْلِ﴾شما كه از حجاز به طرف شام می رويد صبح گاه در سفر و راهتان به اين قسمت ها مي‌رسيد كه ديوارهاي مخروبه و آثار مخروبه شهر است و در برگشت, شبانگاه به اين‌جا مي‌رسيد كه اين‌جا مخروبه آنهاست؛ الآن مي‌گويند در اثر طغيان آب به زير آب فرو رفته و اثري از آنها نيست؛ ولي بالأخره آن وقت بود.
.وَ إِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلينَ (139)👇
ششمين پيامبري كه نام مبارك ايشان در سوره مباركه «صافات» آمده، حضرت يونس(سلام الله عليه) است
بعد از اقامه براهين نسبت به اصول دين, قصه حضرت نوح، ابراهيم, موسي، عيسي و لوط، اين پنج پيامبر را ذكر فرمود که ششمينِ آنها جريان حضرت يونس است. قبل از اينكه آن حادثه اتفاق بيفتد؛ يعنی وجود مبارك يونس در دريا به كام ماهي بيفتد، رسالت او محفوظ بود. حضرت يونس به عنوان رسول خدا از محلّ مأموريت خود فاصله گرفت و به مکانی رسيد كه سفر دريايي لازم بود، كشتيِ او هم پُر از بار و مسافر بود،
نهنگی يا هر چه كه بود جلوي اين كشتي را گرفت و بنا بر قرعه بنا شد يك نفر را در برابر آن ماهي بزرگ يا نهنگ بيندازند تا اين كشتي بتواند راه خودش را ادامه دهد.
👈غرض آن است كه يونس(سلام الله عليه) ـ در ظرف رسالت ـ از آن جهت كه از انبيا و مرسلين بود بعد از اثبات رسالت او اين قصه واقع شد؛ لذا بعد از اينكه در همين سوره «صافات» آيه 147 مي‌فرمايد: ﴿وَ أَرْسَلْناهُ إِلي‌ مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزيدُونَ﴾ اين تجديد همان رسالت است، نه احداث رسالت
إِذْ أَبَقَ إِلَي الْفُلْكِ؛ آن وقتي كه «اِباق» داشت؛ يعني فعلِ او فعل عبد «آبق» بود كه مسئوليت را به حسب ظاهر رها كرده, از فعلِ او چنين مطلبي انتزاع مي‌شد و اين‌چنين نبود كه ـ معاذ الله ـ او خلاف كرده باشد.
👈اين همه اوصافي كه خداي سبحان براي يونس ذكر كرد «مجتبي» بود, «صالح» بود، «مهدي» بود و مانند آن نشان مي‌دهد كه «إباق» او, «إباق» عصياني نبود,
اين حيوان آمده جلوي اين كشتي را گرفته است و حيوان هم براساس ﴿ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها﴾،
👈 «ناصيه»ٴ اين «دابّه» هم در دست خداي سبحان است و خدا هم ﴿إِنَّ رَبِّي عَلي‌ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ﴾،
پس اين هم آزمون الهي است. اين «فُلك» «مشحون» بود و از بار و مسافر پُر بود و او هم به حسب ظاهر يك بار زائدي بود، حالا يا خطر غرق او را تهديد می كرد که اين كلمه «مشحون» بودن مُشعر به اين است يا آن‌طوري كه در روايت هست، غير نهنگی مثل ماهی آمده و جلوي آنها را گرفته. اين كلمه «مشحون» بودن نشان مي‌دهد كه چون پُر بود و بار آن سنگين بود، در شُرف غرق بود که بايد يك نفر را بيرون مي‌انداختند، قرعه زدند و چون قرعه با آن «سِهام» و با تيرها انجام مي‌گرفت، از قرعه به «مساهمة» ياد مي‌شود، ﴿فَساهَمَ﴾؛ اين در قرعه شركت كرد و قرعه زدند، ﴿فَكانَ مِنَ الْمُدْحَضينَ﴾، «دَحض» يعني لغزيدن؛ «مدحض» يعني كسي كه لغزانده؛ قرعه چون به نام او افتاد، او را هم به طرف دريا لغزاندند و به دريا انداختند.
👈👈; از آن جايي که تحت ولايت الهي بود، اگر ماهي آن‌جا حاضر نبود، چه كسي اين را نجات مي‌داد؟ در دريا غرق مي‌شد.خيلي روشن نيست كه ماهي براي جلوگيري از حرکت کشتی آمده و دنبال طعمه بود اين ماهي مأمور بود تا امانت الهي را در درون خود حفظ كند و غرق نشود، نه اينكه ماهي منتظر «التقام» و غذا و طعام بود. ﴿فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ﴾
و خود يونس(سلام الله عليه) ﴿وَ هُوَ مُليمٌ﴾ بود. «الام» يعني «دخل في اللوم» وارد حوزه ملامت شد كه من چه كاري بود كردم! چرا محلّ مأموريتم را ترك كردم! چرا قوم تبهكار را با صبر بيشتر هدايت نكردم! و مانند آن.
بعد مي‌فرمايد: ﴿فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحينَ﴾.
در ذکر اين واقعه بين دو سوره مباركه «انبياء» و «صافات» خيلي فرق است؛ در سوره «انبياء» آيه 87 فرمود: ﴿فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادي‌ فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ﴾؛ خدا را تسبيح كرد، خدا هم فرمود ما جواب خواسته او را داديم و او را نجات داديم. اما اين‌جا به دو مطلب اشاره مي‌كند: يكي سببيّت تسبيح و يكي هم انحصار اين سببيّت. فرمود: ﴿فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُليمٌ ٭ فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحينَ﴾؛ او چون اهل تسبيح بود، ما نجاتش داديم.
معلوم مي‌شود ﴿لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ﴾، اين تسبيح زمينه نجات است، اين يك مطلب.مطلب دوم اين است كه اين سببِ منحصر است؛ تكبير و تحليل شايد در اين موقع سبب منحصر نباشند. فرمود: ﴿فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحينَ ٭ لَلَبِثَ في‌ بَطْنِهِ إِلي‌ يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾، معلوم مي‌شود تنها عامل نجات او اين تسبيح بود.
👈، ما چه كار كرديم؟ ﴿فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقيمٌ﴾؛ ما او را به بيرون انداختيم. اين ساحل, «مشجّر» نبود, «معمور» نبود, آباد نبود, خانه و مسكن و مانند آن نداشت، يك بيابان صافي بود، «اعراء» بود، از گياه و بِنا و مانند آن عاري بود, براي اينكه آسيب نبيند ما درختي رويانديم.
،فرمود كه ﴿وَ أَنْبَتْنا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِنْ يَقْطينٍ﴾، منظور از اين ﴿يَقْطينٍ﴾ چيزي بايد باشد كه درخت باشد نه «نجم» 👈 اين ﴿يَقْطينٍ﴾ حتماً به معناي كدو نيست.,👈 بايد ساقه داشته باشد، در بالا باشد، به منزله چادر و خيمه‌اي باشد كه او بتواند از سايه آن استفاده كند.
👈پس در اين‌گونه از موارد تسبيح, سبب است، يك؛
👈سبب منحصر است، دو؛
👈 غير از تسبيح از هيچ ذكري كاري ساخته نيست مي‌شود ﴿لاَ إِلٰهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ﴾، البته تسبيح در كنار توحيد است. «مسبّح» بودن در اين گونه از موارد، ظاهراً صفت مشبهه است و نه اسم فاعل كه دلالت بر حدوث داشته باشد، اين دلالت بر ثبات و استمرار دارد.
👈 يك بار شخص مسبّح نمي‌شود، مگر به نحو اسم فاعلي; ولي سه قول در مسئله هست:
👈 يكي اينكه سبب نجات او تسبيحِ قبل از «التقام» است، قبل از اينكه لقمه ماهي قرار بگيرد و به درون بطن ماهي وارد شود، اين جزء مسبّحين بود؛
👈قول دوم آن است كه تنها عامل آن تسبيح در بطن «حوت» بود؛ يعنی در شكم ماهي و از قبل سخني به ميان نياوردند
؛👈 قول سوم آن است كه هم قبل از «التقام» جزء «مسبّحين» بود و هم در بطن «حوت»
كه اين به تعبير سيدناالاستاد «خير الاقوال» است كه هم قبل از ابتلا جزء «مسبّحين» بود و هم حين ابتلا خطر مرگ او را ناسي و خاطی نكرده است؛ بعد از اين تحليل نهايي كه فرمود اگر او جزء «مسبّحين» و اهل تسبيح نبود نجات پيدا نمي‌كرد، معلوم مي‌شود آن هستهٴ مركزي نجات به وسيله همان ناله حال خطر است، اين ناله حال خطر كه گفت: ﴿لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ﴾ اين هسته مركزي نجات اوست، زيرا «مسبّح» بودن كه اعتراف به ظالم بودن نيست،
👈 از اينها معلوم مي‌شود كه آن كليد اساسي به وسيله آن اعتراف به ظلم است كه در بطن ماهي انجام گرفت. درست است كه تسبيح‌هاي قبلي بي‌اثر نيست؛ اما آن بخش مهمّ تأثير به قرينه اين ذكر خاص كه ﴿إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ﴾ براي آن ناله در بطن «حوت» است، چون آن تسبيح‌هاي قبل از «التقام» كه با اعتراف با ظلم همراه نبود لذا فرمود اگر اين كار را نمي‌كرد ﴿لَلَبِثَ في‌ بَطْنِهِ إِلي‌ يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾.

مي‌فرمايد از اينها استفتا كن! 👇
👈طبق نظري كه اينها دارند و مي‌گويند فرشته‌ها مؤنث‌ هستند يك, فرشته‌ها دختران الهي‌اند دو,
از اينها سؤال كن که شما با حس و تجربه حسّي آزموديد اينها مؤنث هستند؟ اينكه نبود, دليل عقلي داريد كه اينها مؤنث هستند؟ اين هم كه نيست, برهان نقلي در يكي از كتاب‌هاي آسماني چنين نوشته است؟ اين هم كه نيست, 👈پس در اين مقدمه كه مي‌گوييد فرشته‌ها مؤنث‌ می باشند، دستتان خالي است؛
مي‌ماند مطلب دوم, چه بگوييد ﴿اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً﴾،چه بگوييد ﴿أَصْطَفَي الْبَناتِ عَلَي الْبَنينَ﴾ و چه بگوييد ﴿وَلَدَ اللَّهُ﴾ بايد به يكي از اين سه دليل تكيه كنيد:👈 يا حس و تجربه حسّي داشته باشيد ﴿أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِكَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ﴾ در حالي كه نيست,👈 برهان عقلي داشته باشيد ﴿أَمْ لَكُمْ سُلْطانٌ مُبينٌ﴾ اين هم كه نيست,👈 دليل نقلي داشته باشيد و در كتابي از كتاب‌هاي آسماني نوشته شده باشد ﴿فَأْتُوا بِكِتابِكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ﴾ اين هم كه نيست؛ مي‌ماند تقليد, تقليد هم كه در اصول دين, «بيّن‌الغي» است.
اين عصاره استدلال قرآن كريم در سوره «صافات» با مشركان حجاز بود كه از راه استفتا و استعلام چه در بخش مبدأ چه در بخش معاد مي‌فرمايد دست اينها خالي است و فقط به تقليد بسنده كردند كه آن هم حجّت نيست و آن دو دليل؛ يعني دليل حسّي و تجربه حسّي و دليل نقلي به برهان عقلي تكيه مي‌كند.

👈نسبتي بين ذات اقدس الهي و بين جن قرار دادند، در حالي كه هر جا اين نسبت يا شركت مطرح است خداي سبحان مي‌فرمايد اين دروغ است، جن‌ها مخلوق‌ هستند، در برابر مسئوليت‌هاي خودشان بازخواست مي‌شوند و مانند ساير موجوداتي كه متعهّدند بايد عمل كنند، اينها بيش از اين سِمتي ندارند.
و در مقام ما هم فرمود از جن و شيطان و مانند آن هيچ كاري در اداره جهان ساخته نيست، براي اينكه ما همه اينها را در صحنه قيامت حاضر مي‌كنيم كه بايد پاسخگوي وظايف محوّله باشند، چون آنچه را ما در عهده اينها گذاشتيم بايد انجام مي‌دادند.
فرمود: ﴿وَ جَعَلُوا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ﴾؛ اينها براي پاسخگويي احضار مي‌شوند, پس اينها در عالَم هيچ سِمتي ندارند.

نبوت موسی و هارون(عليهما السلام) منّت الهی بر فرزندان اسحاق(عليه السلام)
به دنبال آنها فرزندان اسحاق و اسرائيل را ذكر مي‌كند و مي‌فرمايد: ﴿وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلي‌ مُوسي‌ وَ هارُونَ﴾،
ما منّت نهاديم، «اَلمِنَّه هِيَ النِّعمَةُ العُظمي‌«؛ آن نعمت بزرگ را منّت مي‌گويند، ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَي الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً﴾منّت نهاد؛ يعني نعمت مهم عطا كرده است.اين‌جا هم فرمود ما يك نعمت مهمّي به شخص موسي و هارون(عليهما السلام) داديم؛ به آنها نبوّت داديم, به آنها كتاب داديم, آنها را رهبران الهي قرار داديم. اينها در درجه اول نجات پيدا كردند, يك;بعد رو در روي قدرت مركزي مصر قرار گرفتند, دو;
بعد نصرت الهي نصيب ايشان شد, سه; چون نصرت الهي نصيب ايشان شد رقيب آنها شكست خورد, چهار.
اعطای کتاب به موسی و هارون (سلام الله عليهما) برای تمدن سازی بعدِ نجات از فرعون👇
حالا كه اين دشمن‌ها رخت بربستند و فرعون غرق شد، اين جامعه از خطر و از بردگي غير خدا نجات پيدا كرد؛ اما بايد وارد «حِصن» الهي شود. صِرف اينكه از ستمي رهايي يافت كافي نيست، بايد وارد روضه‌اي از رياض بهشت و «حِصن»ي از «حصون» الهي شود؛ لذا فرمود آن مراحل كه سپري شد؛ يعني فراعنه به غرق محكوم شدند، ما براي تمدّن نوين دينيِ مردم مصر كتاب «مستبين» داديم ﴿وَ آتَيْناهُمَا الْكِتابَ الْمُسْتَبينَ ٭ وَ هَدَيْناهُمَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ﴾؛ اين‌طور نيست كه كتاب را فقط وجود مبارك موسي داشته باشد، كتاب براي هر دو نازل شد، چون هر دو پيامبر بودند.

ويژه بودن هدايت موسی و هارون(سلام الله عليهما) و بقای سنت و سيرت آنها👇

﴿وَ آتَيْناهُمَا الْكِتابَ الْمُسْتَبينَ﴾، گرچه همه را به هدايت تشريعي هدايت كرديم، لكن اين دو وجود مبارك را گذشته از هدايت تشريعي، از هدايت ويژه‌اي برخوردار كرديم؛ اينها را مستقيماً به صراط مستقيم آشنا كرديم، گرايش داديم، معرفت داديم, محبت داديم, قدرت داديم كه اين راه را به خوبي دارند طي مي‌كنند و رهبري رهروان ديگر را هم به عهده دارند؛ بعد نام مبارك اينها را در اعقابشان حفظ كرديم؛ مكتب اينها, سنّت اينها, سيرت اينها و روش و منش اينها را در آينده حفظ كرديم ﴿وَ تَرَكْنا عَلَيْهِما فِي الْآخِرينَ﴾.
مقصود از هدايت موسي و هارون(عليهما السلام) به صراط مستقيم👇
بعد فرمود اين دو بزرگوار را ما صراط مستقيم داديم و آنها را به صراط مستقيم هدايت كرديم؛ 👈اين صراط مستقيم همان صراط مستقيمي است كه ﴿إِنَّ رَبِّي عَلي‌ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ﴾ست, يك;👈 اين صراط مستقيم همان دين اسلام است كه ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ﴾,[دو; 👈اين صراط مستقيم غير از «سَبيل» و «منهج» و «شريعه» ويژه است كه هر ديني براي خودش يك راه خاص دارد.

ذكر پاداش انبيا در پايان قصص و دعوت ما به وراثت از آنها👇
اين بخش‌ها كه به پايان رسيد ذات اقدس الهي بعد از جريان انبيا، هم پاداش اينها را ذكر مي‌كند و هم ما را دعوت مي‌كنند كه شما وارثان اينها باشيد، از يك سو و از سوي ديگر آنها اُسوه ما هستند
پس قصه انبيا(عليهم السلام) را كه نقل مي‌كند، در پايان يك جمع‌بندي مي‌كند كه پاداش اينها را عطا مي‌كند و مي‌فرمايد: ﴿سَلامٌ عَلي‌ إِبْراهيمَ﴾، يك وقت اينها را اُسوه ما قرار مي‌دهد مي‌فرمايد: ﴿إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنينَ﴾؛ ما به هر کسی كه بنده مؤمن باشد پاداش خوب مي‌دهيم؛
لذا اين دو خصوصيت در پايان جريان حضرت نوح و در پايان جريان حضرت ابراهيم(سلام الله عليهما) و مانند آن هست.

پيام الياس(عليه السلام) دعوت به توحيد و اعتراض بر پرستش بتي به نام «بعل»👇
پيام او چه بود؟ پيام الياس(سلام الله عليه) اين است كه قوم خود را به توحيد دعوت كرد، ﴿إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ لا تَتَّقُونَ﴾؛ چرا تقوا نداريد؟ منظور تقواي در توحيد است. شما چرا بتي را به نام «بَعل» مي‌پرستيد و خداي سبحان كه ﴿أَحْسَنَ الْخالِقينَ﴾ است از يك سو، گذشته از اينكه خالق است, «رب» است از سوي ديگر؛
نه تنها ربوبيت جهان را به عهده دارد, بلكه ربوبيّت شما و نياكان شما را هم تأمين مي‌كند ﴿وَ إِنَّ إِلْياسَ لَمِنَ الْمُرْسَلينَ ٭ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ لا تَتَّقُونَ ٭ أَ تَدْعُونَ بَعْلاً وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخالِقينَ﴾، چرا او را نمي‌پرستيد؟!

سلام بر «إل ياسين» و مقصود از آن در آيه👇
در پايان قصه نوح سلام بود, در پايان قصه ابراهيم سلام بود, در پايان قصه موسي و عيسي(سلام الله عليهم اجمعين) سلام بود, در پايان قصه الياس هم سلام است،👈 فرمود: ﴿سَلامٌ عَلي‌ إِلْ‌ياسينَ﴾. الياس يك لغت ديگري هم دارد؛ يعنی«إِلْ‌ياسينَ»که مثل ادريسين است. برخي از لغات چيزهايي هم در آن اضافه می شود؛ مثلاً ميكال را ميكائيل مي‌گويند, جبريل را جبرائيل مي‌گويند و الياس را «إِلْ‌ياسينَ» مي‌گويند.
بعضي گفتند كه اين «آل ياسين» است، چون الياس فرزند ياسين بود، به جاي اينكه بفرمايد «سلام علي الياس» فرمود: «سَلامٌ عَلي‌ آل ‌ياسينَ».
در برخي از روايات ما هست كه منظور از «يس» وجود مبارك پيغمبر(ص) است و منظور از «آل ياسين» اهل بيت(عليهم اسلام) است.اما استفاده آن مطلب از ظاهر آيه آسان نيست.

يکی بودن پيام لوط برای قوم با حرف تمام انبيا👇
لوط كه يك نفر بود، شما جمع مذكر سالم مي‌آوريد و مي‌گوييد قوم لوط, حرف همه انبيا را تكذيب كردند، ﴿كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلينَ﴾ براي اينكه اين حرف, حرفِ تمام انبياست.
وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ ؛ اين همسران را، براي شما خلق كرده است
👈 ﴿بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ﴾ تعدّي و تجاوز مي‌كنيد! آنها در جواب به حضرت لوط گفتند: ﴿لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجينَ﴾؛ما شما را از اين سرزمين بيرون مي‌كنيم.
وجود مبارك لوط فرمود: ﴿إِنِّي لِعَمَلِكُمْ مِنَ الْقالينَ﴾؛ من دشمن كار شما هستم، من در برابر كار شما مي‌ايستم و كار, كارِ پليد و زشتی است، بعد به خداي خود عرض كرد: ﴿رَبِّ نَجِّني‌ وَ أَهْلي‌ مِمَّا يَعْمَلُونَ﴾؛
👈 دعاي او را ما مستجاب كرديم ﴿فَنَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعينَ ٭ إِلاَّ عَجُوزاً فِي الْغابِرينَ﴾كه اين مثل غباري بود مانده، براي اينكه به وجود مبارك لوط ايمان نياورد.
﴿ثُمَّ دَمَّرْنَا﴾، 👈«تدمير» يعني «اهلاك», همه را به «دمار» و به «هلاك» مبتلا كرديم ﴿ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرينَ﴾ و راهش هم ﴿وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرينَ﴾ كه سنگ‌باران كرديم و اين شهاب‌سنگ‌ها به حيات اينها خاتمه دادند،

امر به عبرت آموزی از آثار مخروبه قوم لوط👇
بعد به مردم مكه مي‌فرمايد که هنوز آثار مخروبهٴ قوم لوط بر جا مانده است؛ در اين فاصله منطقه‌هايي هست كه قوم لوط زندگي مي‌كردند، فرمود: ﴿وَ إِنَّكُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَيْهِمْ مُصْبِحينَ ٭ وَ بِاللَّيْلِ﴾شما كه از حجاز به طرف شام می رويد صبح گاه در سفر و راهتان به اين قسمت ها مي‌رسيد كه ديوارهاي مخروبه و آثار مخروبه شهر است و در برگشت, شبانگاه به اين‌جا مي‌رسيد كه اين‌جا مخروبه آنهاست؛ الآن مي‌گويند در اثر طغيان آب به زير آب فرو رفته و اثري از آنها نيست؛ ولي بالأخره آن وقت بود.

.وَ إِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلينَ (139)👇
ششمين پيامبري كه نام مبارك ايشان در سوره مباركه «صافات» آمده، حضرت يونس(سلام الله عليه) است
بعد از اقامه براهين نسبت به اصول دين, قصه حضرت نوح، ابراهيم, موسي، عيسي و لوط، اين پنج پيامبر را ذكر فرمود که ششمينِ آنها جريان حضرت يونس است. قبل از اينكه آن حادثه اتفاق بيفتد؛ يعنی وجود مبارك يونس در دريا به كام ماهي بيفتد، رسالت او محفوظ بود. حضرت يونس به عنوان رسول خدا از محلّ مأموريت خود فاصله گرفت و به مکانی رسيد كه سفر دريايي لازم بود، كشتيِ او هم پُر از بار و مسافر بود،
نهنگی يا هر چه كه بود جلوي اين كشتي را گرفت و بنا بر قرعه بنا شد يك نفر را در برابر آن ماهي بزرگ يا نهنگ بيندازند تا اين كشتي بتواند راه خودش را ادامه دهد.
👈غرض آن است كه يونس(سلام الله عليه) ـ در ظرف رسالت ـ از آن جهت كه از انبيا و مرسلين بود بعد از اثبات رسالت او اين قصه واقع شد؛ لذا بعد از اينكه در همين سوره «صافات» آيه 147 مي‌فرمايد: ﴿وَ أَرْسَلْناهُ إِلي‌ مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزيدُونَ﴾ اين تجديد همان رسالت است، نه احداث رسالت
إِذْ أَبَقَ إِلَي الْفُلْكِ؛ آن وقتي كه «اِباق» داشت؛ يعني فعلِ او فعل عبد «آبق» بود كه مسئوليت را به حسب ظاهر رها كرده, از فعلِ او چنين مطلبي انتزاع مي‌شد و اين‌چنين نبود كه ـ معاذ الله ـ او خلاف كرده باشد.
👈اين همه اوصافي كه خداي سبحان براي يونس ذكر كرد «مجتبي» بود, «صالح» بود، «مهدي» بود و مانند آن نشان مي‌دهد كه «إباق» او, «إباق» عصياني نبود,
اين حيوان آمده جلوي اين كشتي را گرفته است و حيوان هم براساس ﴿ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها﴾،
👈 «ناصيه»ٴ اين «دابّه» هم در دست خداي سبحان است و خدا هم ﴿إِنَّ رَبِّي عَلي‌ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ﴾،
پس اين هم آزمون الهي است. اين «فُلك» «مشحون» بود و از بار و مسافر پُر بود و او هم به حسب ظاهر يك بار زائدي بود، حالا يا خطر غرق او را تهديد می كرد که اين كلمه «مشحون» بودن مُشعر به اين است يا آن‌طوري كه در روايت هست، غير نهنگی مثل ماهی آمده و جلوي آنها را گرفته. اين كلمه «مشحون» بودن نشان مي‌دهد كه چون پُر بود و بار آن سنگين بود، در شُرف غرق بود که بايد يك نفر را بيرون مي‌انداختند، قرعه زدند و چون قرعه با آن «سِهام» و با تيرها انجام مي‌گرفت، از قرعه به «مساهمة» ياد مي‌شود، ﴿فَساهَمَ﴾؛ اين در قرعه شركت كرد و قرعه زدند، ﴿فَكانَ مِنَ الْمُدْحَضينَ﴾، «دَحض» يعني لغزيدن؛ «مدحض» يعني كسي كه لغزانده؛ قرعه چون به نام او افتاد، او را هم به طرف دريا لغزاندند و به دريا انداختند.
👈👈; از آن جايي که تحت ولايت الهي بود، اگر ماهي آن‌جا حاضر نبود، چه كسي اين را نجات مي‌داد؟ در دريا غرق مي‌شد.خيلي روشن نيست كه ماهي براي جلوگيري از حرکت کشتی آمده و دنبال طعمه بود اين ماهي مأمور بود تا امانت الهي را در درون خود حفظ كند و غرق نشود، نه اينكه ماهي منتظر «التقام» و غذا و طعام بود. ﴿فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ﴾
و خود يونس(سلام الله عليه) ﴿وَ هُوَ مُليمٌ﴾ بود. «الام» يعني «دخل في اللوم» وارد حوزه ملامت شد كه من چه كاري بود كردم! چرا محلّ مأموريتم را ترك كردم! چرا قوم تبهكار را با صبر بيشتر هدايت نكردم! و مانند آن.


بعد مي‌فرمايد: ﴿فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحينَ﴾.
در ذکر اين واقعه بين دو سوره مباركه «انبياء» و «صافات» خيلي فرق است؛ در سوره «انبياء» آيه 87 فرمود: ﴿فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادي‌ فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ﴾؛ خدا را تسبيح كرد، خدا هم فرمود ما جواب خواسته او را داديم و او را نجات داديم. اما اين‌جا به دو مطلب اشاره مي‌كند: يكي سببيّت تسبيح و يكي هم انحصار اين سببيّت. فرمود: ﴿فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُليمٌ ٭ فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحينَ﴾؛ او چون اهل تسبيح بود، ما نجاتش داديم.
معلوم مي‌شود ﴿لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ﴾، اين تسبيح زمينه نجات است، اين يك مطلب.مطلب دوم اين است كه اين سببِ منحصر است؛ تكبير و تحليل شايد در اين موقع سبب منحصر نباشند. فرمود: ﴿فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحينَ ٭ لَلَبِثَ في‌ بَطْنِهِ إِلي‌ يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾، معلوم مي‌شود تنها عامل نجات او اين تسبيح بود.
👈، ما چه كار كرديم؟ ﴿فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقيمٌ﴾؛ ما او را به بيرون انداختيم. اين ساحل, «مشجّر» نبود, «معمور» نبود, آباد نبود, خانه و مسكن و مانند آن نداشت، يك بيابان صافي بود، «اعراء» بود، از گياه و بِنا و مانند آن عاري بود, براي اينكه آسيب نبيند ما درختي رويانديم.
،فرمود كه ﴿وَ أَنْبَتْنا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِنْ يَقْطينٍ﴾، منظور از اين ﴿يَقْطينٍ﴾ چيزي بايد باشد كه درخت باشد نه «نجم» 👈 اين ﴿يَقْطينٍ﴾ حتماً به معناي كدو نيست.,👈 بايد ساقه داشته باشد، در بالا باشد، به منزله چادر و خيمه‌اي باشد كه او بتواند از سايه آن استفاده كند.
👈پس در اين‌گونه از موارد تسبيح, سبب است، يك؛
👈سبب منحصر است، دو؛
👈 غير از تسبيح از هيچ ذكري كاري ساخته نيست مي‌شود ﴿لاَ إِلٰهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ﴾، البته تسبيح در كنار توحيد است. «مسبّح» بودن در اين گونه از موارد، ظاهراً صفت مشبهه است و نه اسم فاعل كه دلالت بر حدوث داشته باشد، اين دلالت بر ثبات و استمرار دارد.
👈 يك بار شخص مسبّح نمي‌شود، مگر به نحو اسم فاعلي; ولي سه قول در مسئله هست:
👈 يكي اينكه سبب نجات او تسبيحِ قبل از «التقام» است، قبل از اينكه لقمه ماهي قرار بگيرد و به درون بطن ماهي وارد شود، اين جزء مسبّحين بود؛
👈قول دوم آن است كه تنها عامل آن تسبيح در بطن «حوت» بود؛ يعنی در شكم ماهي و از قبل سخني به ميان نياوردند
؛👈 قول سوم آن است كه هم قبل از «التقام» جزء «مسبّحين» بود و هم در بطن «حوت»
كه اين به تعبير سيدناالاستاد «خير الاقوال» است كه هم قبل از ابتلا جزء «مسبّحين» بود و هم حين ابتلا خطر مرگ او را ناسي و خاطی نكرده است؛ بعد از اين تحليل نهايي كه فرمود اگر او جزء «مسبّحين» و اهل تسبيح نبود نجات پيدا نمي‌كرد، معلوم مي‌شود آن هستهٴ مركزي نجات به وسيله همان ناله حال خطر است، اين ناله حال خطر كه گفت: ﴿لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ﴾ اين هسته مركزي نجات اوست، زيرا «مسبّح» بودن كه اعتراف به ظالم بودن نيست،

👈 از اينها معلوم مي‌شود كه آن كليد اساسي به وسيله آن اعتراف به ظلم است كه در بطن ماهي انجام گرفت. درست است كه تسبيح‌هاي قبلي بي‌اثر نيست؛ اما آن بخش مهمّ تأثير به قرينه اين ذكر خاص كه ﴿إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ﴾ براي آن ناله در بطن «حوت» است، چون آن تسبيح‌هاي قبل از «التقام» كه با اعتراف با ظلم همراه نبود لذا فرمود اگر اين كار را نمي‌كرد ﴿لَلَبِثَ في‌ بَطْنِهِ إِلي‌ يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾.

مي‌فرمايد از اينها استفتا كن! 👇
👈طبق نظري كه اينها دارند و مي‌گويند فرشته‌ها مؤنث‌ هستند يك, فرشته‌ها دختران الهي‌اند دو,
از اينها سؤال كن که شما با حس و تجربه حسّي آزموديد اينها مؤنث هستند؟ اينكه نبود, دليل عقلي داريد كه اينها مؤنث هستند؟ اين هم كه نيست, برهان نقلي در يكي از كتاب‌هاي آسماني چنين نوشته است؟ اين هم كه نيست, 👈پس در اين مقدمه كه مي‌گوييد فرشته‌ها مؤنث‌ می باشند، دستتان خالي است؛
مي‌ماند مطلب دوم, چه بگوييد ﴿اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً﴾،چه بگوييد ﴿أَصْطَفَي الْبَناتِ عَلَي الْبَنينَ﴾ و چه بگوييد ﴿وَلَدَ اللَّهُ﴾ بايد به يكي از اين سه دليل تكيه كنيد:👈 يا حس و تجربه حسّي داشته باشيد ﴿أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِكَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ﴾ در حالي كه نيست,👈 برهان عقلي داشته باشيد ﴿أَمْ لَكُمْ سُلْطانٌ مُبينٌ﴾ اين هم كه نيست,👈 دليل نقلي داشته باشيد و در كتابي از كتاب‌هاي آسماني نوشته شده باشد ﴿فَأْتُوا بِكِتابِكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ﴾ اين هم كه نيست؛ مي‌ماند تقليد, تقليد هم كه در اصول دين, «بيّن‌الغي» است.
اين عصاره استدلال قرآن كريم در سوره «صافات» با مشركان حجاز بود كه از راه استفتا و استعلام چه در بخش مبدأ چه در بخش معاد مي‌فرمايد دست اينها خالي است و فقط به تقليد بسنده كردند كه آن هم حجّت نيست و آن دو دليل؛ يعني دليل حسّي و تجربه حسّي و دليل نقلي به برهان عقلي تكيه مي‌كند.

👈نسبتي بين ذات اقدس الهي و بين جن قرار دادند، در حالي كه هر جا اين نسبت يا شركت مطرح است خداي سبحان مي‌فرمايد اين دروغ است، جن‌ها مخلوق‌ هستند، در برابر مسئوليت‌هاي خودشان بازخواست مي‌شوند و مانند ساير موجوداتي كه متعهّدند بايد عمل كنند، اينها بيش از اين سِمتي ندارند.
و در مقام ما هم فرمود از جن و شيطان و مانند آن هيچ كاري در اداره جهان ساخته نيست، براي اينكه ما همه اينها را در صحنه قيامت حاضر مي‌كنيم كه بايد پاسخگوي وظايف محوّله باشند، چون آنچه را ما در عهده اينها گذاشتيم بايد انجام مي‌دادند.
فرمود: ﴿وَ جَعَلُوا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ﴾؛ اينها براي پاسخگويي احضار مي‌شوند, پس اينها در عالَم هيچ سِمتي ندارند.

بعد از بيان عناصر اوّليه اصول دين و بيان شش قصه از قصص انبيا(عليهم السلام)، در جمع‌بندي نهايي به اين نتيجه رسيديم
👈 كه ايمان به خدا و قيامت و وحي و نبوّت و عمل صالح عامل نجات و كفر به اينها عامل هلاكت است.
بعد درباره معرفت‌شناسي هم به مشركان فرمود شما حرفي كه درباره فرشته‌ها داريد و فرشته‌ها را ربّ و معبود و همچنين اينها را مؤنث و فرزندان خدا مي‌پنداريد، اين حرف‌هايتان يا بايد سند حسّي و تجربه حسّي داشته باشد يا سند عقلي داشته باشد يا سند نقلي، در حالی که هيچ كدام از اينها نيست، براي اينكه فرمود: ﴿أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِكَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ﴾ آيا شما دليل حسی داريد که اينها مونث هستند؟ که نبود؛ برهان عقلي داريد؟ كه نبود؛ ﴿فَأْتُوا بِكِتابِكُمْ﴾ دليل نقلي داريد؟ اين هم كه نبود؛ قهراً براساس وهم و خيال و پندار حرف مي‌زنيد.
قبلاً ملاحظه فرموديد بساط مشركان بر اين بود كه اينها در تصديقشان تابع گفته‌هاي نياكانشان بودند و در تكذيبشان تابع انكار نياكانشان, هر چه نياكانشان گفته بودند اينها مي‌پذيرفتند و مي‌گفتند: ﴿إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلي‌ أُمَّةٍ﴾ و هر چه آنها نگفته بودند, مي‌گفتند: ﴿ما سَمِعْنا بِهذا في‌ آبائِنَا الْأَوَّلينَ﴾؛محور قبول و نكول اينها نفي و اثبات نياكانشان بود، نه برهان.
بعد از اين بيان به مشركان مي‌فرمايد که درباره فرشته‌ها حرفي براي گفتن نداريد؛ اگر درباره معبود بودن و رب بودن اينها سخني داريد، اينها بندگان خدايند و حرف آنها همين است كه ما نقل مي‌كنيم؛ درباره وصف خداي سبحان هم شما نمي‌توانيد خدا را وصف كنيد كه بگوييد او ﴿وَلَدَ اللَّهُ﴾است يا ﴿اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً﴾ است يا ﴿أَصْطَفَي الْبَناتِ عَلَي الْبَنينَ﴾است و مانند آن.

چه کسانی می‌توانند خدا را وصف کنند ؟؟كساني مي‌توانند خدا را وصف كنند كه بندگان «مُخلَص» باشند؛ بندگان مخلص كساني‌ هستند كه با زبان الهي خدا را وصف مي‌كنند .خدا را چه كسي بايد وصف كند؟👇
فرمود: ﴿سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ ٭ إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخلَصينَ﴾؛ با ديدِ ملكوتي خدا مشاهده مي‌كنند و با زبان ملكوتي خدا, خدا را وصف مي‌كنند.

طبق ظاهر آيه اوصافي كه اينها مي‌گويند باطل است و بندگان «مُخلَص» خدا مي‌توانند خدا را وصف كنند؛اين ﴿إِلاَّ﴾ را غالب مفسّران استثناي منطقع گرفتند، براي اينكه بحث درباره كفّار و مشركان بود و استثناي عباد «مُخلَص» كه بالاتر از عباد «مُخلِص»‌ هستند، از آنها استثنا منقطع است؛ لذا غالباً به خودشان اجازه دادند كه اين استثنا را استثناي منقطع بدانند و روال هم همين است، براي اينكه بحث در مشركان و كافراني است كه دهن‌كجي آنها در اين چهار طايفه از آيات است يا ﴿اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً﴾ است يا ﴿أَصْطَفَي الْبَناتِ عَلَي الْبَنينَ﴾ است كه قرآن نهي كرده و فرمود: ﴿أَصْطَفَي الْبَناتِ عَلَي الْبَنينَ﴾ يا ﴿وَلَدَ اللَّهُ﴾ گفتن اينهاست يا نسبت بين «جِنّة» و «الله» دادن است كه اينها عناوين چهارگانه مضمون است
. در چنين فضايي فرمود خدا از وصف اينها منزّه است، مگر آنچه بندگان «مُخلَص» وصف مي‌كنند. سخن از بندگان «مُخلَص» نبود استثناي عباد «مُخلَص» از مشركان و كافراني كه گرفتار وصف‌هاي جاهلي هستند يك استثناي منقطع است.
بعد فرمود: ﴿ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ بِفاتِنينَ﴾؛👇
عابد و معبود توان آن را ندارد كه نسبت به ذات اقدس الهي و به دين خدا آسيب برساند، مگر كسي كه ﴿يَصْلَي النَّارَ﴾است, ﴿صالِ الْجَحيمِ﴾است و مانند آن.
سپس سخن فرشته‌ها را نقل مي‌كند كه فرشته‌ها خودشان را با سه وصف مشترك و اوصاف خاصّه براي هر يكي نقل مي‌كنند؛ آن اوصاف مشترك كه براي همه ملائكه است اين است كه ﴿وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ﴾ يك, ﴿وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ﴾دو, ﴿وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ﴾سه؛
هركدام از ما يك منزلت خاصّي داريم كه از آن تعدّي نمي‌كنيم
﴿وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ﴾ما همه آماده به خدمتيم، همه صف بسته براي امتثال امر پروردگاريم و همه ما تسبيح‌گوي او هستيم؛او منزّه است از اينكه شريك داشته باشد، او منزّه از «اتّخاذ ولد» است, او منزّه از «اصطفاي بنات» است, او منزّه از ﴿وَلَدَ اللَّهُ﴾ است، ﴿وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ﴾ که اين كار همه ماست؛

👈اما تقسيم‌بندي كارها گوشه‌اي از آنها در همين آغاز سوره مباركه «صافات» آمده است كه فرمود: ﴿وَ الصَّافَّاتِ صَفّاً * فَالزَّاجِرَاتِ زَجْراً * فَالتَّالِيَاتِ ذِكْراً﴾,]﴿فَالْمُغِيرَاتِ صُبْحاً) آمده, ﴿النَّازِعاتِ﴾ آمده , ﴿السَّابِحاتِ﴾ آمده. اينها اوصاف خاصّي است كه زيرمجموعه ﴿فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً﴾مي‌گنجند اينها به اذن خدا مدبّرات امر هستند و هركدام گوشه‌اي از امور را دارند، بعضي كارهاي علمي دارند, بعضي‌ها براي «احياء» هستند, بعضي براي «إماته» هستند. و بعضي براي «رزق» و مانند آن هستند؛

👈 فرمود: ﴿وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلينَ ٭ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ﴾ـ اين جمله اسميه با اين لام ـ حتماً اينها پيروزند. پيروزند يا ﴿فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِي الْيَمِّ﴾پيروزند .يا ﴿فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ﴾پيروزند .يا ﴿سَخَّرَها عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيالٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيَّامٍاپيروزند. يا ﴿قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ﴾پيروزند
در جريان نصرت مشترك چه در دنيا و چه در آخرت مي‌فرمايد👇
سرانجام پيروزي براي همه انبيا و اولياي الهي است كه آيه 51 سوره مباركه «غافر»؛ يعنی همان سوره «مومن» اين است: ﴿إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ﴾، ﴿وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِين﴾؛يعني در هر پارگراف تاريخي پيروزي براي مردان با ايمان است،
ممكن است در صحنه‌اي موقتاً آسيب ببينند؛ ولي در جمع‌بندي تاريخي پيروزي از آن اهل توحيد است ﴿إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذينَ آمَنُوا﴾؛هم در دنيا هم در روز قيامت.
بنابراين اگر شهادتي بود، اين شهادت جزء ﴿إِحْدَی الْحُسْنَيَيْنِ﴾ است؛اما آنها چه فاتح شوند و چه كُشته شوند «احدي ‌السيّئتين» است، اگر كشته شوند كه «الي‌النار» است و اگر پيروز بشوند به حسب ظاهر هم كه ظلم مستمر است، براي آنها پيروزي يا كُشته شدن «احدي ‌السيّئتين» است

پس آنچه فعلاً در بخش‌هاي نهايي سوره مباركه «صافات» مطرح است كه فرمود: ﴿وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا﴾؛
👈يعني قضا و قدر ما, مصوّبه ما اين است كه انبيا منصور باشند ﴿وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلينَ * إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ * وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ﴾؛ حالا ﴿وَ مَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلاَّ هُوَ﴾،
﴿جُنُودَ رَبِّكَ﴾ اختصاصی به فرشته ها ندارد؛ مردان الهی که در ميدان های مبارزه عليه کفر می جنگند، اينها هم جنود الهی هستند،
بعد فرمود: ﴿فَتَوَلَّ عَنْهُمْ﴾ حالا که حرف اثر نمی کند به جايي رسيدند که خودشان می گويند ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الْوَاعِظِينَ﴾.
﴿وَ أَبْصِرْ فَسَوْفَ يُبْصِرُونَ﴾ را هم تكرار فرمود با تفاوتي كه در ﴿أَبْصِرْهُمْ﴾ هست و در جمله دوم «هم » نيست، 👈اين را تكرار مي‌كند تا يك تسلّي باشد براي وجود مبارك پيغمبر از يك سو و تهديد باشد براي آنها از سوي ديگر,

بعد فرمود: ﴿سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ﴾؛ اينها «الله» را با داشتن شريك, با داشتن فرزند, با «اتّخاذ ولد», با «اصطفاي بنات»اينها وصف مي‌كردند .
براي اينكه روشن شود انبيا پيروز هستند و حرف اينها, دين اينها, مكتب و روش و منش اينها پيروز است فرمود ﴿وَ سَلامٌ عَلَي الْمُرْسَلينَ﴾ كه با سلامت رسالت را به پايان بردند

👈﴿وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ﴾،
اين «حمد» گاهي در اول سوره است؛ نظير حدود پنج يا شش سوَر قرآني كه قبلاً گذشت؛ يكي سوره مباركه «فاتحة الكتاب»بود، چند سوره بود كه اوّلشان «حمد» بود كه مُصدّر به «حمد» است
و چند سوره هستند كه مختوم به حمد می باشند؛ نظير «صافات» و مانند آن كه در آخر آنها «حمد» است
و بعضي از سوَر هستند كه وسط آنها «حمد» است؛ نظير آيه ده سوره مباركه «يونس» که فرمود: ﴿دَعْواهُمْ فيها سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ وَ تَحِيَّتُهُمْ فيها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ﴾؛


ویرایش بوسیله کاربر 1402/07/22 12:37:12 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

کاربرانی که در حال مشاهده انجمن هستند
Guest (4)
جهش به انجمن  
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.

قدرت گرفته از YAF 1.9.6.1 | YAF © 2003-2024, Yet Another Forum.NET
این صفحه در مدت زمان 8.336 ثانیه ایجاد شد.