رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,950
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه تدبر و فهم سوره غافر: نكات تفسيري سوره مومن
غافر:7 ،مفهوم استغفار فرشتگان براي مومنين چيست؟
الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَّحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ
آنهائی [=فرشتگانی] که عرش [=نظام مديريت جهان] را حمل ميکنند، و آنان که پيرامون آنند [=فرشتگانی که در مرتبه پائينترند] دائماً به حمد پروردگارشان تسبيح ميکنند [=ستايشگرانه مشغول کاری مثبت و کمال آفريناند] و به او ايمان دارند و برای کسانی که ايمان آوردهاند [عملا با نقش تعاليبخش خود] طلب پاکی [از عيب و نقص و نيل به کمال] ميکنند [و به زبان تکوينی ميگويند:] پروردگارا، تو با رحمت و دانش بر همه چيز احاطه يافتهاي، پس کسانی را که توبه [=بازگشت به تو] کرده و از راه [توحيديات] تبعيت کردهاند، بيامرز [=از آثار گناه پاکيزه کن] و از عذاب دوزخ محفوظشان دار. 7 ______________
7- اين دعای فرشتگان، در واقع نقش نيروهای کليدی جهان هستي، که ارکان جهان بر دوش آنان است، و نيز نيروهای زير مجموعه و فرعی را، به زبانی قابل فهم ما بيان ميکند و نشان ميدهد همه نيروهای ذيشعور جهان، به تعبير قرآن ملائک ، همچون اساتيد يک دانشگاه و آسيستانهای آنها نسبت به دانشجويان، مأمور رشد و کمال بخشيدن به آدمی و پاک و پيراسته کردن او از انواع معايباند. در اين آيه از استغفار آنها برای توبه و تبعيت کنندگان راه توحيد و در آيه 5 سوره شوری از استغفار آنها برای همه اهل زمين سخن گفته است.
تفسير عبدالعلي بازرگان
حاملان عرش و اطرافيان آن چه كسانى هستند؟
الَّذِينَ يحْمِلُونَ الْعَرْش وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسبِّحُونَ بحَمْدِ رَبهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ ...
پاسخ 1:
خداى سبحان در اين آيه و در هيچ جا از كلام عزيزش معرفى نفرموده كه اين حاملان عرش چه كسانى هستند؛ آيا از ملائكه اند؟ يا كسانى ديگر؟ ولى عطف كردن جمله ((و من حوله (( بر حاملان عرش ، اشعار دارد بر اينكه حاملان عرش هم از ملائكه اند: چون در آيه ((و ترى الملائكة حافين من حول العرش (( تصريح دارد كه طواف كنندگان پيرامون عرش از ملائكه اند.
پس نتيجه مى گيريم كه حاملين عرش نيز از اين طايفه اند.
و ما در جلد هشتم اين كتاب گفتار مفصلى پيرامون معناى عرش گذرانديم .
و با در نظر داشتن آن بحث معناى جمله ((الّذين يحملون العرش و من حوله (( چنين مى شود: آن ملائكه اى كه حامل عرشند، عرشى كه تمامى اوامر و همه احكام الهى از آنجا صادر مى شود اوامر و احكامى كه با آنها امور عالم تدبير مى شود، و نيز آن ملائكه اى كه پيرامون عرشند، يعنى مقربين از ملائكه ، چنين و چنان مى كنند.
((يسبحون بحمد ربهم (( - يعنى خدا را منزه مى دارند، در حالى كه اين تنزيهشان همراه با ثناى پروردگارشان است . پس ملائكه ، خداى تعالى را از هر چيز كه لايق ساحت قدس او نيست ، و از آن جمله شريك داشتن در ملك ، منزه مى دارند و بر فعل او و تدبيرش ثنا مى گويند.
تفسير الميزان
پاسخ2:
در هر صورت در اين آيات سه دسته مورد نظرند: 1ـ حاملان عرش كارگزارى
2ـ اطرافيان عرش كه كل معصومان، و شايستگانى همچون معصومانند، كه كلا كارگزاران فرعى ربانى مى باشند، چنانكه آياتى مانند "و يرسل عليكم حفظه..." (6:61) و "يحفظونه من امرالله" (13:11) كه خداى جهان نگهبانانى براى نگهداشت مكلفان گسيل داشته، و هم اينانند كه در آيه مورد بحث و (39:75)، چنانكه گذشت، "الذين يحملون العرش" شامل تمامى كارگزاران اصلى و فرعى ربانى اعم از آدميان ، فرشتگان و جنيان مى باشد، ولى در (69:17) حاملان عرش را هشت تن معين فرموده: "و يَحْمل عرشَ رّبِكَ فوقهم يومئذ ثمانيةٌ" كه بر حَسَب رواياتى چند (اربعة من الاولين و اربعة من الاخرين) هستند، «اولين»: حضرت نوح، ابراهيم، موسى و عيسى(عليهما السلام)هستند و «آخرين»: پيامبر اسلام امير المؤمنين على و حسنين(عليهما السلام) مى باشند و ائمه نه گانه ديگر از اين حاملين دوم عرش اند، كه همگان وحدت دارند و 3 ـ "الذين آمنوا" كه مورد استغفارند.
تفسير فرقان
مراد از ((سيئات (( كه ملائكه درخواست حفظ مؤمنين را از آنها كرده اند،چيست؟
پاسخ 1:
و به هر حال مراد از ((سيئات (( كه ملائكه درخواست حفظ مؤمنين را از آنها كرده اند، هراسها و شدايدى است كه در روز قيامت همه با آن مواجهند، نه عذاب جهنم ، تا جمله ((و قهم عذاب الجحيم (( و جمله ((و قهم السيئات (( دو جمله تكرارى شود.
بعضى گفته اند: مراد از ((سيئات (( خود آن گناهانى است كه در دنيا واقع مى شود، و كلمه ((يومئذ(( هم اشاره به دنيا است و معناى جمله اين است كه : پروردگارا مؤمنين را به توفيق خود در دنيا از ارتكاب گناهان حفظ فرما.
ولى اين تفسير صحيح نيست ، چون سياق مؤيد آن است كه مراد از كلمه ((يومئذ : امروز(( روز قيامت باشد همچنان كه جمله ((و قهم عذاب الجحيم (( در آيه هفتم و جمله ((و ادخلهم جنات عدن (( در آيه هشتم نيز شاهد بر اين است كه گفتگو در اين سياق درباره روز قيامت است ، پس حق اين است كه مراد از كلمه ((سيئات (( هول و هراسها و شدايدى است كه در روز قيامت براى مردم ظهور مى كند.
ترجمه تفسير الميزان جلد 17 صفحه 468
پاسخ2:
حفظ از بدی ها و بخشش سيئات مؤمنين تقاضای فرشته ها از خدای سبحان
﴿وَ قِهِمُ السَّيِّئات﴾؛ خدايا اينها را از زشتيها و بديها حفظ کن! چون سياق درباره آخرت است، سيئات يعني کيفر اعمال بد؛ اگر يک کار ناشايستي در دنيا کردند، اينطور نباشد که حالا شما از اينها صرف نظر نکني. اينها نه تنها معصوم نيستند، عادل هم نيستند، چون همه مؤمنين که عادل نيستند، بالاخره غفلتي، سهوي، نسياني، اشتباهي، عيبي و نقصي هست، خدايا از اينها بگذر و اينها را حفظ کن، براي اينکه هر کس که تو آنها را از سيئات باز داشتي و امروز با رحمت خاصّه مورد رحمت الهي است ﴿فَقَدْ رَحِمْتَهُ﴾، اين فوز عظيمي است که نصيب اينها ميشود که بايد اين محبت را بکنيد و انجام دهيد؛ اين خواسته گروه اول؛ يعني حاملان «عَرش» است و هم خواسته گروه دوم است؛ يعني «حافين حول العرش» يا همان عرشمداران است. هم حاملان عرش و هم عرشمحوران هستند که براي مؤمنين چنين دعايي ميکنند!
تفسير تسنيم
مراد از دعاي ملايكه براي ورود فرزندان و همسران مومنين به بهشت چيست؟ ايا فرزندان ناصالح را هم شامل ميشود؟
پاسخ 1: رَبَّنَا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّتِ عَدْنٍ الَّتى وَعَدتَّهُمْ ...
در اين آيه مجددا نداى ((ربنا(( را تكرار كردند تا عطوفت الهى را بيشتر برانگيزند. و مراد از وعدهاى كه خداى تعالى داده ، وعده هايى است كه به زبان انبيايش و در كتب آسمانياش داده است .
((و من صلح من ابائهم و ازواجهم و ذرياتهم (( - اين جمله عطف است بر محل ضميرى كه در جمله ((ادخلهم (( است ، و مراد از ((صلاحيت ((، صلاحيت براى داخل بهشت شدن است . و معناى جمله چنين است : پروردگارا و هر كس از ايشان و پدران و همسران و فرزندان ايشان كه صلاحيت داخل شدن بهشت را دارند، داخل بهشت هاى عدن بفرما.
اين نكته از سياق آيات به خوبى معلوم است كه استغفار ملائكه براى عموم مؤمنين است و نيز معلوم است كه مؤمنين را دو قسمت كردند: يكى آن مؤمنينى كه خودشان توبه كرده و راه خدا را پيروى كردند كه خدا هم وعده جنات عدن به ايشان داده . و قسم دوم آن مؤمنينى كه خودشان چنين نبوده اند و ليكن صلاحيت داخل شدن در بهشت را دارند و ملائكه قسم اول را متبوع و قسم دوم را تابع آنان خواندند.
از اين تقسيم برمى آيد طايفه اول اشخاصى هستند كه در ايمان و عمل كاملند، چون مقتضاى حقيقت معناى ((الّذين تابوا و اتبعوا سبيلك (( همين است ، لذا اول اين طايفه را ذكر كردند و از پروردگار خود خواستند تا ايشان را بيامرزد و وعده بهشت عدنى كه به ايشان داده در حقشان منجز فرمايد.
و طايفه دوم در مقام و منزلت پايينتر از طايفه اولند. كسانى هستند كه ايمان و عمل صالح خود را به حد كمال نرسانده اند و ايمانى ناقص و ضعيف دارند و عملى زشت . ولى به طايفه اول منسوبند، يا پدر و يا فرزند و يا همسر آنهايند لذا سپس اين طايفه را ذكر كرده و از خداى تعالى درخواست كرده اند كه اين طايفه را هم به طايفه اول كاملين در ايمان در جنات عدن ملحق نموده ، و از بديها حفظشان فرمايد.
بنابراين بيان ، آيه شريفه مورد بحث در معناى آيه ((و الّذين آمنوا و اتبعتهم ذريتهم بايمان الحقنا بهم ذريتهم و ما التناهم من عملهم من شى ء(( خواهد بود، با اين تفاوت كه آيه مورد بحث دامنه شمولش وسيع تر است ، چون شامل پدران و همسران نيز مى شود، به خلاف آيه سوره طور كه تنها شامل ((ذريات (( مى شود، و از نظر ديگر نيز وسيع تر است ؛ چون در آيه سوره طور ايمان ذريه قيد شده و در آيه مورد بحث صلاحيت ذريه و آبا و ازواج ، و صلاحيت اعم از ايمان است .
ترجمه تفسير الميزان جلد 17 صفحه 470
پاسخ 2:
در آيه (8) مراد از «ازواجهم» همسران شايسته اند، چه زنان براى شوهرانشان، و چه شوهران براى زنانشان، زيرا احياناً اينان و گاه آنان محور ايمانند، و سپس همسرانشان در حاشيه آنان داراى ايمانند، و نيز همسانانشان كه پيروانشان مى باشند، كه از لحاظ جنسى ازواج آنها نيستند، بلكه از نظر ايمانى ازواجند كه اينحا در كل مقصود از «ازواجهم» همپايه ها و پيروان ايمانى اند.
«ذرياتهم» هم به معنى پيروان ديگر ايمانى آنان است، چه از بستگان آنها و چه از ديگران، زيرا ايمان در كل ابعادش حَسَب و نَسب نمى شناسد، بلكه خودش بهترين حَسَب و نَسب است،
تفسير فرقان
غافر:10
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنَادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَكْبَرُ مِن مَّقْتِكُمْ أَنفُسَكُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِيمَانِ فَتَكْفُرُونَ
سئوال: منظور از اينكه خشم كفار بيش از خشم خداوند بوده، چيست؟
پاسخ 1:
آنها که کفر ورزيدند [در دوزخ] ندا داده ميشوند که خشم خدا، بيترديد از خشم شما [نسبت به پيامبر و مؤمنين]، آنگاه که به ايمان دعوت ميشديد و انکار ميکرديد، سختتر است.
عبدالعلي بازرگان
پاسخ 2:
ظاهر اين آيه و آيه بعدش اين است كه : ندايى كه در اين آيه حكايت مى كند، ندايى است كه كفار در آخرت و بعد از داخل شدن در آتش به آن نداء مى شوند. آن هنگامى كه عذاب كفر خود را مى چشند و مى فهمند كه كفرشان در دنيا در حقيقت خشم گرفتن بر خودشان بوده است ، آن روزى كه از طرف انبيا دعوت مى شدند به سوى ايمان و آن دعوت را مسخره مى كردند، به دست خود اين آتش را براى خود افروختند و خويشتن را به هلاكت دايمى دچار كردند.
در آن روز از جانب خداى سبحان اين ندا را مى شنوند: سوگند مى خورم كه شدت خشم خدا براى شما خيلى بزرگتر و بيشتر از شدت خشمى است كه خودتان بر خود گرفتيد، آن هنگام كه دعوت مى شديد - اگر مضارع آورده به اعتبار حكايت حال گذشته معناى گذشته را مى دهد - به سوى ايمان ، يعنى انبيا شما را بدان دعوت مى كردند، و شما كفر مى ورزيديد.
ترجمه تفسير الميزان جلد 17 صفحه 474
پاسخ 3:
«خشم بر خویشتن» یعنی چه؟ با توجه به آیه 10 پس از پدیدار شدن قیامت، پرده از جلوی چشم¬های کافران کنار می¬رود و آنها می¬بینند که موقعیت جهنمی بودن را خودشان برای خویش بوجود آورده¬اند و بر خویش خشمناک می¬شوند و رفتارهای شخص خشمناک را علیه خویش بروز می¬دهند، مثلاً خودشان را می¬زنند، یا به خویش دشنام می-دهند و غیره.
تفسير اقاي گنجه اي
كلمات كليدي: تدبر فهم سوره غافر مومن تفسير ویرایش بوسیله کاربر 1399/11/25 02:08:45 ب.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
1 کاربر از ali برای ارسال مفیدش تشکر کرده است.
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,950
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه تدبر و فهم سوره مومن: نكات تفسيري سوره غافر
معناى اينكه خداى تعالى رفيع الدرجات است [/color]
مفسرين براى جمله ((رفيع الدرجات (( معانى مختلفى ذكر كرده اند: بعضى گفته اند: معنايش ((رافع الدرجات (( است ، يعنى او درجات انبياء و اولياء را در بهشت بالا مى برد. و بعضى ديگر گفته اند: رافع آسمانهاى هفت گانه اى است كه ملائكه از آن آسمانها به سوى عرش خدا بالا مى روند.
و بعضى گفته اند: معنايش اين است كه نردبانهاى صعود به سوى عرشش رفيع و بلند است . بعضى ديگر گفته اند: اصلا معناى تحت اللفظى آن منظور نيست ، بلكه اين جمله كنايه است از رفعت شان و سلطنت خداى تعالى .
ولى آنچه با دقت از آيه شريفه استفاده مى شود اين است كه : اين آيه و آيه بعدش ملك خدا بر خلقش را توصيف مى كند به اين بيان كه خداى تعالى داراى عرشى است كه زمام تمامى امور مخلوقات در آنجا جمع مى شود و اوامر راجعه به خلق از آنجا نازل مى شود، البته آن مقام هم ، بر حسب مراتبى كه در خلق خدا هست ، داراى مراتبى و درجاتى است متعالى ، و شايد آن مراتب عبارت باشد از آسمانها كه در كلام مجيدش به عنوان مسكن ملائكه معرفى شده كه امر خدا از عرش به سوى ايشان نازل مى شود و همين آسمان هايند كه بين مردم و عرش خدا حائل شده اند.
آنگاه مى فرمايد: روزى - كه همان روز تلاقى و ديدار باشد - فرا خواهد رسيد كه در آن روز ديگر حجابى بين خدا و مردم نمى ماند، روزى است كه از جلو چشم و بصيرت مردم كشف غطا مى شود و پرده ها كنار زده مى شود و در همان روز است كه به دست خدا آسمانها در هم پيچيده مى گردد و عرش خدا براى مردم هويدا مى شود، آن روز براى همه روشن مى شود كه تنها حاكم بر هر چيز او بوده و ملكى جز ملك او نيست ، در چنين روزى او در بين مردم حكم مى كند.
پس مراد از ((درجات (( بنابراين بيان ، درجاتى است كه از آنجا به سوى عرش خدا بالا مى روند و آن وقت جمله ((رفيع الدرجات ذو العرش (( كنايه استعارى است از بلندى عرش ملك خدا، از افق خلق و غايب بودن آن از خلق قبل از قيامت ، آنهم غايب بودن به درجاتى بس رفيع و مسافتى بس دور
وجه تسميه روز قيامت به يوم التلاق
((لينذر يوم التلاق (( - منظور از ((يوم التلاق (( روز قيامت است . و بدين جهت آن را به اين نام ناميده كه در آن روز خلايق يكديگر را ملاقات مى كنند، و يا خالق و مخلوق بهم بر مى خورند، و يا اهل آسمان و زمين با هم تلاقى مى كنند، و يا ظالم و مظلوم به يكديگر مى رسند، و يا در آن روز هر كسى به عمل خود مى رسد البته براى هر يك از اين وجوه قائلى هست .
و ممكن است قول دوم را يعنى تلاقى خالق و مخلوق را به مضمونى كه مكرر در قرآن آمده تأييد كرد و آن مضمون عبارت از همين است كه روز قيامت مردم پروردگار خود را مى بينند. يكى از آيات كه اين مضمون را خاطر نشان مى سازد آيه ((بلقاء ربهم لكافرون (( است .
يكى ديگر آيه ((انهم ملاقوا ربهم (( است و يكى ديگر آيه ((يا ايّها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه (( است . و معناى لقاء اين است كه : در آن روز تمامى سببهايى كه در دنيا مردم را به خود مشغول مى كرد از كار مى افتند و در آن روز اين حقيقت فاش و روشن مى شود كه تنها حق مبين خداست ، و در آن روز حقيقت هر كسى نيز براى خدا بروز مى كند
منظور از اينكه مردم در روز قيامت بارز و ظاهر هستند، چيست؟
يَوْمَ هُم بَرِزُونَ لا يخْفَى عَلى اللَّهِ مِنهُمْ شىْءٌ ...
اين آيه شريفه كلمه ((يوم التلاق (( را تفسير مى كند، مى فرمايد: يوم التلاق روزى است كه باطن مردم ظاهر مى شود. و معناى بروز مردم براى خدا اين نيست كه خدا در دنيا از باطن مردم خبر نداشت ، و در آن روز خبردار مى شود، بلكه معنايش اين است كه : مردمى كه در دنيا به خاطر اشتغال به سببهاى موهوم از معرفت پروردگارشان محجوب بودند و متوجه نبودند كه ملك خدا بر آنها احاطه دارد و تنها حاكم بر آنان خداست ، و يگانه در ربوبيت و الوهيت است ، روز قيامت به خاطر از كار افتادن آن سببهاى موهوم اين معانى برايشان بروز مى كند.
پس جمله ((يوم هم بارزون (( اشاره است به از بين رفتن هر سببى كه در دنيا حاجب و مانع از درك حقايق بود. و جمله ((لا يخفى على اللّه منهم شى ء(( تفسير همان بروز براى خداست و معناى آن را توضيح مى دهد، و مى فهماند كه دلها و اعمالشان همه زير نظر خدا بوده ، ظاهر و باطنشان براى خدا ظاهر بوده و آنچه به ياد دارند و آنچه فراموش كرده اند، همه براى خدا مكشوف و هويداست
منظور از اينكه در روز قيامت ، قلبها به گلوگاه ميرسد چيست؟
أَنذِرْهُمْ يَوْمَ الاَزِفَةِ إِذِ الْقُلُوب لَدَى الحَْنَاجِرِ كَظِمِينَ ...
كلمه ((آزفه (( از اوصاف روز قيامت ، و به معناى نزديك است . پس معناى اين جمله آن است كه مردم را از روز نزديك انذار كن ، و اين معنا يعنى نزديك بودن قيامت در آيه ((انهم يرونه بعيدا و نريه قريبا(( نيز آمده .
((اذا القلوب لدى الحناجر(( - ((حناجر(( جمع ((حنجره (( به معناى سر حلق است . اين جمله كنايه است از نهايت درجه ترس ، گويا كار مردم از شدت وحشت به جايى مى رسد كه گويى دلهايشان از جاى خود كنده مى شود و تا حنجره بالا مى آيد. و كلمه ((كاظمين (( اسم فاعل از ((كظم (( است و ((كظم (( به معناى شدت اندوه است .
االلَّهُ يَقْضى بِالْحَقِّ وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ لا يَقْضونَ بِشىْءٍ ...
اين جمله حجت ديگرى است بر يگانگى خداى تعالى در الوهيت ، كه آن را بعد از داستان انحصار ملك در خدا در روز قيامت ، نيز بعد از ذكر اينكه خدا ((خائنة الاعين (( را مى داند، آورده ، تا آن دو جمله مقدمه براى جمله مورد بحث بوده باشند.
و حاصل اين حجت آن است كه : يكى از لوازم ضرورى و بديهى الوهيت اين است كه اله بايد در بندگان خود و در بين آنان به حق داورى كند و خداى سبحان در قيامت در بين خلقش به حق داورى مى كند، اما خدايانى كه شما مشركين اتخاذ كرده ايد، هيچ حكمى نمى كنند، نه به حق و نه به باطل ؛ براى اينكه اين آلهه خود مملوك خدايند، و هيچ چيز را مالك نيستند.
تفسير الميزان
غافر:15
رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِيُنذِرَ يَوْمَ التَّلَاقِ
ـ [آن خدائی که] بالابرنده درجات [بندگان مخلص] و صاحب عرش [=ستاد تدبير جهان هستی] است، روح [=وحی] را که از امر اوست، بر هر يک از بندگانش که بخواهد [=مصلحت بداند] القاء ميکند تا [مردم را] به روز ملاقات [با نتایج عملشان] هشدار دهد.
غافر:18
وَأَنذِرْهُمْ يَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَنَاجِرِ كَاظِمِينَ مَا لِلظَّالِـمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَلَا شَفِيعٍ يُطَاعُ
آنها را به روزِ نزديک 12 [=قيامت] هشدار ده، آنگاه که دلها [گوئی] از شدت تنگنای 13 حادثه به گلوگاه ميرسد! [در آن روز] ستمگران را هيچ دوست مهربان يا واسطهای که شفاعتش پذيرفته گردد نيست.
_____________
12- «آزِفـَه» يکی از نامهای آخرت است که علاوه بر اين آيه، در آيه 57 سوره نجم (53:57) نيز آمده است. در سوره معارج [آيات 6 (70:6) و 7] هم آمده است که منکران قيامت را بسی دور ميبينند، اما ما آن را نزديک ميبينيم! نام آزفه بر همين نزديک و قريبالوقوع بودن قيامت دلالت ميکند که به سرعت و شتاب نزديک ميگردد، و مؤمنين راستين شايسته است عمر فراخ و طولانی را بسی تنگ و زودگذر بشمارند.
13- کاظمين از ريشه «کَظْم»، وصف حال کسی است که غضب يا غم و غصه خود را در درون حبس ميکند و مانع بروز و بيرون ريختن آن ميشود. احساسی است از آمادگی انفجار درونی و مهار آن به نيروی تقوا [از جهت مثبت] يا ترس و وحشت [از ناچاری]. در اين آيه حالت دوم مورد نظر است که انگار با مشاهده عظمت حادثه قيامت، راه نفس بند ميآيد!
تفسير اقاي بازرگان
ویرایش بوسیله کاربر 1399/11/07 08:39:05 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,950
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه تدبر و فهم سوره غافر: نكات تفسيري از داستان مومن ال فرعون
غافر:24
إِلَى فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَقَارُونَ فَقَالُوا سَاحِرٌ كَذَّابٌ
به سوی فرعون و هامان و قارون، 16 ولی [آنها] گفتند: [موسی] جادوگر دروغپردازی است.
______________
16- اين سه شخصيت منحرف هر يک نماد طغيان در يک بُعد بودند؛ فرعون با ادعای خدائياش، نماد طغيان دينی و فريب اعتقادي، هامان وزير يا فرمانده لشکر فرعون، نماد طغيان قدرت نظامی و بالاخره قارون ثروتمند افسانهای وابسته به دستگاه فاسد فرعون، نماد طغيان مالي. در اين سوره ابتدا از فرعون نام برده و در آخر از قارون. اما در سوره عنکبوت آيه 9 (29:9) - قارون را مقدم بر فرعون ذکر کرده و فساد اقتصادی و اختلاف طبقاتی را در ابتدا قرار داده است. اين سه عنوان ياد آور مثلث به يادماندنی شادروان شريعتی است در: زر و زور و تزوير، تيغ و طلا و تسبيح، مالک و مَلِک و ملا، استعمار و استثمار و استحمار..
غافر:26
وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسَى وَلْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخَافُ أَن يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَن يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسَادَ
منظور فرعون از اينكه ميترسم موسي دين شما را تبديل كندچه بود؟
پاسخ 1: و فرعون گفت: بگذاريد 18 موسی را بکشم تا پروردگارش را [به ياری] بخواند [و معلوم شود تکيهگاهی ندارد]. من ميترسم دين، شما را دگرگون 19 سازد يا در اين سرزمين فسادی 20 پديد آورد! ______________
18- ذرونی يعنی مرا رها کنيد و به حال خود گذاريد. اين سخن بر اين نکته دلالت ميکند که گويا کسانی فرعون را توصيه به مدارا و مذاکره با حضرت موسی ميکردند که در جواب ميگويد: بگذاريد چنين کنم! شايد هم صحنهسازی و حفظ ظاهری باشد.
19- اين همان نظامات و قوانينی است که جامعه بر اساس آن اداره شده و مردم مطابق آن «جزا» و کيفر ميبينند. تبديل دين، معنای تغيير نظام دارد، اعم از نظام دينی يا سياسي. در آيه 76 سوره يوسف (12:76) ، قانون اساسی حاکم در مصر «دين الملک» ناميده شده است.
20- افساد مقابل اصلاح است و ظهور فساد در مملکت، به هم خوردن نظم و تعادل حاکم است.
پاسخ 2:
در جمله ((انى اخاف ان يبدل دينكم او ان يظهر فى الاءرض الفساد(( تصميم خود را توجيه و تعليل مى كند، مى گويد: من از موسى بر شما مى ترسم كه مبادا دين و دنياى شما را تباه كند. اما از جهت دين - يعنى پرستش بتها - براى اينكه مى ترسم او دين ديگرى به جاى آن رواج دهد و آن پرستش خداى يگانه است . و اما از جهت دنيا چون مى ترسم كار او بالا بگيرد و نيرومند شود و پيروانش زياد گشته ، به آسانى سر از اطاعت ما برتابد و كار منجر به مشاجره و جنگ و از بين رفتن امنيت گردد.
تفسير الميزان
مقصود از فرعون از اينكه به وزير خود گفت : يا هامان ابن لى صرحا ابلغ الاسباب ...
كلمه ((صرح (( - به طورى كه صاحب مجمع البيان گفته - به معناى بنايى است كه از چشم بيننده ، هر قدر هم دور باشد پوشيده نماند. و كلمه ((اسباب (( جمع ((سبب (( است كه به معناى هر چيزى است كه به وسيله آن به مقصد و هدف دور خود برسى .
و جمله ((لعلى ابلغ الاسباب (( به منزله تعليلى است براى دستور مزبور، و معنايش اين است كه : اگر به تو دستور مى دهم براى من برج بلندى بسازى ، علتش اين است كه اميدوارم به وسيله آن و با صعود بر بالاى آن به اسباب دست يابم . آنگاه خودش اسباب را تفسير كرده ، به اسباب السموات ، و بر آن متفرع كرده كه : ((فاطلع الى اله موسى (( تا بر خداى موسى مشرف شوم . گويا خواسته بگويد: آن اله كه اين مرد به سوى آن دعوت مى كند، و موسى هم به سوى آن مى خواند، در زمين نيست ، چون در زمين ، غير از من اله ديگر وجود ندارد، پس اگر باشد لابد در آسمان است ، پس برايم برجى بساز، شايد كه من با صعود بر بالاى آن ، به اسباب آسمانى كه نهانى هاى آسمان را كشف مى كند، دست يابم ، و از راه آن اسباب كشف كنم كه اله موسى كجا است ، چون من موسى را دروغگو مى پندارم .
بعضى از مفسرين گفته اند: مراد فرعون اين بوده كه برايش رصد خانه اى بسازند و در آن رصد خانه اوضاع آسمانى را زير نظر بگيرند، باشد كه به اين وسيله به چيزى دست يابد كه با آن بر وجود اله موسى استدلال كند، چون از وسايل زمينى مأيوس شده ، و از اين راه نتوانسته دليلى پيدا كند. و اين توجيه توجيه خوبى است .
به هر حال معناى سخن فرعون هر چه باشد، با هيچ يك از مذاهب وثنيت سازگار نيست و بعيد نيست كه خواسته به اين وسيله مردم را نوميد كند، و يا آنكه اصلا از مذاهب وثنيت آگاهى نداشته - و از ستمگران هر چه بگويى برمى آيد.
سياق آيه اين اشعار را دارد كه يكى از گويندگان اين حرف قارون بوده كه خود از بنى اسرائيل بوده است و اشكالى هم ندارد، چون فرمان به كشتن پسران بنى اسرائيل و زنده نگهداشتن دختران از ناحيه فرعونيان و قبل از دعوت موسى (عليه السلام ) بوده ، و فرمان در اين آيه كه گفتيم قارون هم در آن شريك بوده ، بعد از دعوت موسى و در خصوص فرزندان مؤمنين به وى بوده است و هيچ مانعى ندارد كه قارون هم در اين فرمان با فرعونيان موافقت كرده باشد، چون او با موسى و مؤمنين عداوت مى ورزيده .
و در اينكه فرمود: ((الّذين امنوا معه (( و نفرمود: ((آمنوا به (( اشاره است به اينكه گروندگان به موسى از آن جناب پشتيبانى هم مى كردند و در دعوتش كمكش مى نمودند.
قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلا مَا أَرَى وَ مَا أَهْدِيكمْ إِلا سبِيلَ الرَّشادِ
فرعون در پاسخ گفت : من شما را جز به طريق صواب و مطابق واقع راهنمايى نمى كنم ، و منظورش اين بوده كه بگويد: خودم بدانچه مردم را به سويش راهنمايى ميكنم يقين دارم ، و آن طريقه علاوه بر اينكه برايم معلوم است ، با واقع هم مطابق است ، و اين سخن از فرعون يك فريبكارى و زرنگى عجيبى است
تفسير الميزان
غافر:38
وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَاقَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشَادِ
و [بار ديگر] مردی که ايمان آورده بود، گفت: ای قوم من، [به جای فرعون] از من پيروی کنيد تا شما را به راه رشد رهبری کنم. 26 ___________
26- در آية 29 فرعون ادعا ميکرد من شما را جز به راه رشد رهبری نميکنم [وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ] و اينک مؤمن آل فرعون با نفی ادعای او، شجاعانه مردم را دعوت به پيروی از سخن او [نه فرعون] ميکند تا رشد کنند [اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشَادِ].
تفسير اقاي بازرگان
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,950
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
تفسير تدبر و فهم سوره غافر: نكات تفسيري سوره مومن
غافر:40
مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلَا يُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَمَنْ عَمِلَ صَالِـحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيهَا بِغَيْرِ حِسَابٍ
هر کسی بدی کند، جز همانند آن کيفر نميبيند، ولی هر کس کار شايستهای کند، چه مرد، چه زن، در حالی که مؤمن باشد [و انگيزه ايمانی و نه شخصی، در کار خير داشته باشد] چنين کسانی به بهشت درآيند و در آنجا از روزی بيحساب برخوردار گردند.
در اين آيه اشاره اى هم به يكسان بودن زن و مرد در قبولى عمل كرده . و اگر عمل صالح را در تأثيرش مقيد به ايمان كرد، براى اين است كه عمل هر چه هم صالح باشد،
بدون ايمان حبط و بى اجر مى شود، همچنان كه قرآن كريم در جاى ديگر فرموده : ((و من يكفر بالايمان فقد حبط عمله (( و آياتى ديگر نظير آن .
مؤمن آل فرعون در كوتاهترين عبارت ، تمامى اركان دين حق و سبيل رشاد را جمع كرده و آن اين است كه آدمى حياتى دارد پايدار و داراى قرار - بر خلاف حيات ناپايدار دنيا كه در آن حيات به آنچه در دنيا كرده جزا داده مى شود، چه عمل زشتش و چه صالحش . و چون چنين است ، آدمى بايد عمل صالح كند و عمل زشت مرتكب نگردد. و براى مزيد بيان اين را هم اضافه كرد كه اگر كسى عمل صالح كند بدون حساب روزى داده مى شود.
غافر:42
تَدْعُونَنِي لِأَكْفُرَ بِاللَّهِ وَأُشْرِكَ بِهِ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَأَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى الْعَزِيزِ الْغَفَّارِ
شما مرا [با توصيه به اطاعت از امر فرعون] به ناديده گرفتن خدا و شرک به او در چيزی که شناختی از [نقش داشتن و تأثير] آن ندارم، 27 دعوت ميکنيد و من شما را به [ربوبيت خدای] ابرقدرت آمرزنده دعوت ميکنم.
______________
27- درباريان فرعون، مؤمن آل فرعون را به چه چيزی دعوت ميکردند که ميگويد: «آيا مرا به کفر به خدا و شرک به او در چيزی که بر آن علمی ندارم ميخوانيد...؟» جمله «ليس لی به علم» [چيزی که به آن علم ندارم] که با ضمائر مختلف [ليس لک، لکم، لی] جمعاً 8 بار در قرآن تکرار شده است [هود 46 (11:46) و 47، اسراء 36 (17:36) ، حج 71 (22:71) ، نور 15 (24:15) ، عنکبوت 8 (29:8) ، لقمان 15 (31:15) ، غافر 42 (40:42) ] نشان ميدهد آدمی تا به چيزی کاملا علم و اطلاع پيدا نکند نبايد از آن پيروی نمايد. درباريان فرعون مطابق اعتقادات دينی زمان خود که در طول قرنها و بلکه هزارهها شکل گرفته بود به خدايان متعدد باور داشتند ولی بر اين باور خود جز پيروی از عقايد آباء و اجدادی دليلی نميتوانستند ارائه دهند. در اينجا مؤمن آل فرعون به جای اثبات بطلان اين عقايد، که تحريک کننده و دشمن برانگيز مشرکان ميشد، از بعد مثبت وارد شده و ميگويد: «در نقش داشتن اين خدايان علمی بر من حاصل نشده است». قرآن نيز در آيه 36 سوره اسراء (17:36) تأکيد کرده است هرگز از چيزی که بر آن علمی نداری پيروی نکن زيرا چشم و گوش و دل [ابزار شناخت] تو نزد خدا بايد پاسخگو باشد.
تفسير اقاي عبدالعلي بازرگان
لا جَرَمَ أَنَّمَا تَدْعُونَنى إِلَيْهِ لَيْس لَهُ دَعْوَةٌ فى الدُّنْيَا وَ لا فى الاَخِرَةِ ... غافر43
و مفاد آيه اين است كه : مى خواهد حجت اقامه كند بر اينكه آنچه شما مرا به سويش مى خوانيد اله نيست و اين حجت را از اين راه اقامه مى كند كه خدايان شما دعوتى ندارند. و اين خود تأييد كلام سابقش نيز هست ، كه گفت : مرا دعوت مى كنيد براى خدا شريكى بگيرم كه علمى به شركت او ندارم ، چون اگر خدايان مشركين دعوت مى داشتند، مؤمن آل فرعون هم به خدايى آنها علم پيدا مى كرد.
و معناى آيه اين است كه : بروشنى ثابت شد كه آنچه شما مرا به سويش مى خوانيد و نامش را شريك خداى سبحان مى گذاريد، هيچ دعوتى در دنيا ندارد، چون سابقه ندارد كه پيغمبرى به سوى مردم فرستاده باشد تا مردم را به پرستش او دعوت كند و نيز در آخرت هم دعوتى ندارد، چون احدى از خلق به سوى او برنمى گردد.
بخلاف آن خدايى كه من شما را به سويش مى خوانم كه هم در دنيا دعوت دارد و هم در آخرت و آن خداى سبحان است كه در دنيا انبيا و رسولان متصدى ابلاغ دعوت اويند و از طرف او مبعوثند و از ناحيه او مؤيد به حجتها و معجزاتند و در آخرت هم مردم به سويش باز مى گردند، تا در بينشان فصل قضا كند، همچنان كه درباره دعوت آخرت خودش فرموده : ((يوم يدعوكم فتستجيبون بحمده ((.
اين معنا مسلم و معلوم است كه ربوبيت بدون دعوت در دنيا و نظير آن دعوت در آخرت تمام نمى شود، و چون خدايى كه مؤمن آل فرعون مردم را به سوى او مى خواند، هم دعوت در دنيا دارد و هم در آخرت ، ناگزير اله تنها همو است ، نه آن بتهايى كه مشركين وى را به پرستش او مى خواندند، براى اينكه بتها نه در دنيا دعوت دارند و نه در آخرت ، پس اله نيستند.
مفهوم جمله معروف افوض امري الي الله چيست؟
اشاره به مقامات سه گانه عبوديت : توكل ، تفويض و تسليم (غافر 44)
((و افوض امرى الى اللّه (( - راغب كلمه ((تفويض (( را به معناى رد دانسته . و بنا به گفته وى تفويض امر به خدا، برگرداندن و واگذارى امر است به او، در نتيجه تفويض با توكل و تسليم قريب المعنى مى شود، چيزى كه هست اعتبارها مختلف است .
و اگر آن را تفويض مى گويند به اين اعتبار است كه بنده خدا آنچه را كه به ظاهر منسوب به خودش است ، به خدا برمى گرداند و حال عبد در چنين وضعى حال كسى است كه بركنار باشد و هيچ امرى راجع به او نباشد و اگر توكلش مى خوانند به اين اعتبار است كه بنده خدا پروردگار خود را وكيل خود مى گيرد، تا هر تصرفى را كه خواست در امور او بكند و اگر تسليمش مى نامند، به اين اعتبار است كه بنده خدا رام و منقاد محض است در برابر هر اراده اى كه خداى سبحان درباره اش بكند، و هر كارى كه از او بخواهد بدون اينكه هيچ امرى را به خود نسبت دهد، اطاعت مى كند. پس تفويض و توكل و تسليم مقامات سه گانه اى هستند از مراحل عبوديت ، از همه پايين تر و سطحي تر توكل است و از آن دقيق تر و بالاتر تفويض و از آنهم دقيق تر و مهم تر تسليم است
فَوَقَاهُ اللَّهُ سيِّئَاتِ مَا مَكرُوا : حفظ شدن مومن ال فرعون از سيئات يعني چه؟ ايا خداوند مانع كشتن او شد؟
اين جمله تفريع و نتيجه تفويض امور است به خداى تعالى ، مى فرمايد: نتيجه واگذارى امورش به خدا اين شد كه خداى سبحان شر كفار و نقشه هاى شوم آنان را از وى بگردانيد. و در اين جمله اشاره اى هم به اين معنا هست كه كفار نسبت به او قصد سوء داشتند. و ليكن خداى تعالى شر آنها را دفع كرد.
در محاسن به سند خود از ايوب بن حر، از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه در ذيل آيه ((فوقيه اللّه سيئات ما مكروا(( فرموده : اين آيه نمى خواهد بفرمايد: خدا نگذاشت آل فرعون آن مرد مؤمن را به قتل برسانند، بلكه بر او حمله كردند و او را كشتند. آيا مى دانيد چه چيز را حفظ كرد! منظور آيه اين است كه خدا او را از اينكه در دينش شكست دهند حفظ فرمود.
مؤلف : در معناى اين روايت روايات ديگرى هست ، و در بعضى از رواياتى كه از طرق اهل سنت نقل شده ، آمده كه : خدا او را از كشتن نجات داد.
و در خصال از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: من تعجب مى كنم از كسى كه از چهار چيز جزع و فزع مى كند و به چهار چيز پناه نمى برد - تا آنجا كه فرمود - و تعجب مى كنم از كسى كه فزع مى كند از اينكه مبادا دشمن به او مكر كند و نيرنگ بزند، ولى پناه نمى برد به آيه ((و افوض امرى الى اللّه ان اللّه بصير بالعباد(( براى اينكه مى شنوم كه خداى عزّوجلّ دنبالش مى فرمايد: ((فوقيه اللّه سيئات ما مكروا((.
مؤلف : اين حديث در غير خصال نيز نقل شده .
تفسير الميزان
اينجا "فَوَ قاه الله" ـ بر خلاف روايتى جعلى ـ مؤمن ال فرعون را در برابر هلاكت فرعونيان نجات يافته خوانده، كه از تمامى مكرهايشان در امان شد، و فرعونيان كلا بهلاكت رسيدند، چنانكه در آياتى ديگر هم مانند (71:21) به آن تصريح شده است.
تفسير فرقان
پرسش
غافر:46 منظور از اينكه فرعونيان بعد از مرگ،صبح و شب بر اتش عرضه ميشوند چيست؟ ايا برزخ است يا قيامت؟
النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَعَشِيًّا وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ
ـ [اين عذاب] همان آتش [اعمالشان] است که صبح و شام [همواره] بر آنان عرضه ميشود و روز برپائی رستاخيز [فرمان داده ميشود] فرعونيان را به سختترين عذاب درآوريد. 29
______________
پاسخ 1 - بسياری از مفسرين، نيمه اول اين آيه را دليلی بر وجود عالم برزخ و اشارهای به عذاب آل فرعون، پس از مرگ [قبل از قيامت] شمرده و نيمه دوم را در ارتباط با عذاب آخرت دانستهاند. اما حدود يک چهارم قرآن [بيش از 1500 آيه] در ارتباط مستقيم و غير مستقيم با عالم آخرت است. از ميان اين حجم عظيم، برخی مفسرين از چند آيه نادری [از جمله آيه مورد نظر در همين سوره] استنباط عالمی به نام برزخ کردهاند، که حد فاصل ميان دنيا و آخرت است. در حالی که اگر چنين تصوری واقعيت داشت و ضروری بود بندگان از آن واقف شوند، به صراحت بيان ميگرديد. اما تقدم و تأخری که در آية 46 اين سوره مشاهده شده و ابتدا از عذاب شبانه روزی و سپس وقوع قيامت ياد شده است، از ويژگيهای فنی قرآن محسوب ميگردد که با نقض قواعد عادی و پيش کشيدن يک موضوع، اهميت آن را بيشتر جلوه ميدهد و اتفاقاً در مورد آلفرعون همين شيوه را در آيات 57 (26:57) تا 77 سوره شعراء نيز به کار برده است. همچنين آيات 25 (71:25) تا 28 سوره نوح به وضوح غرق شدن و داخل آتش گشتن قوم نوح [در آخرت] را قبل از خاتمه داستان به پيش کشيده است.
عرضه کردن دوزخ به منکران در قيامت، در معرض قرار دادن آن است، گناهاني که در زندگي دنيا ميکنيم، چون در پناه خداوند حليم و عليم ستارالعيوب و مکانيسم «مهلت و ميدان عمل دادن» [امهال و املاء] او قرار داريم، از عوارض آن مصون ميمانيم، اما در آخرت که صحنه ظهور و بروز اعمال است، اين مانع برداشته ميشود و هر کسي با دستاوردش مواجه ميشود و در «معرض» آثار نيک و بد اعمالش قرار ميگيرد.
در اين آيه از عرضه کافران بر آتش،و در آيات ديگري از عرضه آتش بر کافران ياد ميشود که چنين تفاوتي حالت جذب و انجذاب کفر و آتش را ميرساند
تفسير اقاي عبدالعلي بارزگان
پاسخ 2:
وَ حَاقَ بِئَالِ فِرْعَوْنَ سوءُ الْعَذَابِ ... أَشدَّ الْعَذَابِ
يعنى به دنبال اين جريان عذابى سخت بر آل فرعون نازل شد. و بنابراين عبارت ((سوء العذاب (( از باب اضافه صفت به موصوف است
نكاتى درباره كيفيت و مراحل تعذيب فرعونيان در عالم برزخ و قيامت
و اين آيه شريفه در افاده چند نكته صريح است : اول اينكه : با آل فرعون اين طور معامله مى شود كه اول آنان را بر آتش عرضه مى كنند، و سپس آنان را در آن داخل مى كنند و اين هم پيداست كه داخل آتش شدن سخت تر است ، از اينكه انسان را بر آتش عرضه كنند.
نكته دوم اينكه : عرضه آنان بر آتش قبل از روز قيامت است كه در آن روز دوزخيان را داخل دوزخ مى كنند. پس معلوم مى شود عرضه كردن آل فرعون بر آتش ، در عالمى قبل از عالم قيامت صورت مى گيرد، و آن عالم برزخ است كه فاصله بين دنيا و آخرت است .
نكته سوم اينكه شكنجه در برزخ با شكنجه در قيامت به وسيله يك چيز صورت مى گيرد، آنهم آتش است ، چيزى كه هست اهل برزخ از دور از آتش رنج مى برند، و اهل قيامت در داخل آن قرار مى گيرند.
و در اينكه فرمود: ((غدوا و عشيا(( اشاره است به اينكه عرضه كفار بر آتش پشت سر هم واقع مى شود، و لا ينقطع ادامه مى يابد. و اى بسا اين استفاده هم بشود، كه اهل برزخ از آنجا كه به كلى از نداى منقطع نشده اند، مانند اهل دنيا صبح و شام دارند
و در تفسير قمى مى گويد: مردى به امام صادق (عليه السلام ) عرضه داشت : شما درباره آيه ((النار يعرضون عليها غدوا و عشيا(( چه مى فرمايد؟ فرمود: بگو ببينم مردم چه مى گويند؟ عرضه داشت : مى گويند اين عذاب در آتش دوزخ است كه آتش خلد است ، و ايشان در عين حال معذب به آن نمى شوند. حضرت فرمود: پس ايشان از سعدا هستند. شخص ديگرى عرضه داشت : فدايت شوم پس خودتان بفرماييد، كه چگونه است ؟ فرمود: اين در دنيا است و اما در آخرت كه دار خلد است داخل در عذاب مى شود، همچنان كه دنبالش فرموده : ((يوم تقوم الساعة ادخلوا ال فرعون اشد العذاب ((.
مؤلف : منظور امام (عليه السلام ) از دنيا زندگى برزخ است كه تعبير از آن به دنيا در بسيارى از روايات اهل بيت آمده است .
الميزان
البته تفسير الميزان در سوره احقاف در خصوص جمع اياتي كه آتش بر كافران عرضه ميشود و نيز كافران بر اتش عرضه ميشوند اينگونه نظر داده است:
يكبار آتش دوزخ عرضه بر كافران شود، به ايـن عـنـايـت كـه كـافـر عـمـل صـالح و يـا شـفـيـعـى نـدارد كـه مـانـع داخـل شدنش در آتش شود، مانند اين مورد كه فرموده : (و عرضنا جهنم يومئذ للكافرين عـرضـا)، و يـكـبـار ديـگـر كـفار عرضه بر آتش شوند، به اين عنايت كه هيچ مانعى از نـاحـيـه آتـش جلوگير عذاب آنان نيست، مانند اين مورد كه مى فرمايد: (النار يعرضون عليها غدوا و عشيا) و اين مورد كه مى فرمايد: (يعرض الذين كفروا على النار...).
و بـنـابـرايـن نـزديـكـتر به ذهن اين است كه هر دو عرضه در قيامت صورت مى گيرد، هم عـرضـه كـفار بر جهنم، و هم عرضه جهنم بر كفار. عرضه جهنم بر كفار وقتى است كه خـود را بـراى اوليـن بـار به كفار نشان مى دهد، و عرضه كفار بر جهنم هنگامى است كه بـه حـسـاب هـا رسـيـده و تـكليف ها را يكسره كرده باشند، در آن موقع كفار را عرضه بر جـهـنـم مـى كـنـند، و به سوى دوزخ سوقشان مى دهند، همچنان كه فرموده : (و سيق الذين كفروا الى جهنم زمرا).
پاسخ 3:
آيات 45 و 46 ـ بيانگز زندگى و آتش برزخى براى فرعونيان است، كه «حاِق» احاطه فعلى عذابشان بهنگام غرقِ است، و "يعرضون عليها..." عذاب برزخى است كه ميانگين عذاب دنيا و آخرت است، زيرا در آخرت گيراندن آتش و دخول در آن است كه پيوسته در آن مى سوزند، ولى اينجا عرض بر آتش را در اختصاص صبح و شام دانسته، چنانكه آيات بهشت برزخ هم نسبت به اهل بهشت اين مطلب را بيان مى كند، دليل ديگر هم بر اين زندگى و عذاب برزخى "غُدوّاً و عَيشاً" است زيرا در ـ قيامت چنانكه اشاره شد ـ هرگز براى عذاب و رحمت وقت معينى نيست و ـ چنانكه در آيه (36:52) نيز آمده ـ در عالم برزخ برزخيان در اكثر اوقات خوابند بجز ويژگان كه به مقتضاى رحمت ربانى بيداريهاى رحمت افزاى آنان افزون است. و آخرين برهان بر اين زندگى برزخى "يوم القيامة" است كه ال فرعون را پس از اين عذاب در "اشدّ العذاب" قرار مى دهد.
تفسير فرقانویرایش بوسیله کاربر 1399/11/29 10:04:19 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,950
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
تدبر و فهم سوره غافر: نکات تفسیری ایه 55 سوره مومن
غافر:55 منظور از دستور خدا به پیامبر که برای ذنبت استغفار کن چیست؟
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَالْإِبْكَارِ
پس [تو نيز در ايفای رسالت خويش، همچون موسی] پايداری کن [و بدان که] وعده خدا [در ياری تو] حق است و برای گناهت [در بيتابی و شتاب برای ياری خدا] آمرزش بخواه 31 و در شبانگاه و آغاز روز به ستايش کمال مطلق پروردگارت مشغول باش. 32
پاسخ 1: ______________
31- انتظار خداوند از پيامبران به مراتب بيش از ساير بندگان است. بنابراين هر چند آنان هرگز نافرمانی و گناه دانسته و عمدی نميكردند، اما به مصداق: «حسنات الابرار سيئات المقربين» [نيكوكاريهای نيکان برای مقربان گناه محسوب ميشود]، هرگونه ترک اولی [ترجيح کار آسانتر] تعجيل و يا بيتوجهی مختصر آنان ذنب محسوب ميشده است و اين مطلب به وفور در قرآن در مورد بيشتر پيامبران ديده ميشود. و اصولا لحن قرآن درباره انبياء، بيش از تمجيد و تجليل و تعظيم، حالت تذکر، تنبيه، و حتی در مواردی توبيخ دارد! در مورد رسول مکرم اسلام(ص) علاوه بر اين سوره، در هفت سوره ديگر به آن رسول به رغم مقام عظيمش امر به استغفار شده است [محمد 19 (47:19) ، مؤمنين 118 (23:118) ، تحريم 8 (66:8) ، نساء 106 (4:106) ، فتح 48 (48:48) ، و نصر 3 (110:3) ]. علاوه بر آن، هشدارهای ديگر نظير: عفی الله عنک [توبه 43 (9:43) ] يا ايها النبی لم تحرم ما احل الله لك [تحريم 1 (66:1) ]، فلا تكن من الجاهلين [انعام 35 (6:35) ] اتق الله [احزاب 1 (33:1) ] و... دلالت بر توجه ويژه خداوند به آن حضرت برای رشد و کمال و پاکی بيشتر ميكند.
32- تسبيح به حمد، همانطور که قبلا نيز گفته شده، انجام وظيفه و کار مثبت اصلاحی برای رشد و کمال بخشيدن به هستي؛ نه به اجبار و اکراه، بلکه با ميل و رغبت و به انگيزه حمد و سپاس است.
تفسیر عبدالعلی بازرگان
پاسخ 2:
استنتاج از داستان موسى و فرعون و امر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به صبر،استغفار و تسبيح
بعد از آنكه داستان موسى (عليه السلام ) و ارسال به حق او را به سوى فرعون و قومش بيان كرد، و نيز مجادله به باطل آل فرعون در آيات خدا را، و نيرنگ بازى هايشان را خاطرنشان ساخت ، و نيز بيان كرد كه چگونه خداى تعالى پيامبر خود را يارى كرد و كيد آنان را باطل ساخت ، و در آخر به مال كار آنان ، يعنى بى ثمر شدن تلاشهايشان و عاقبت شرشان اشاره نمود، اينك در اين آيات به عنوان فروع و نتيجه آن بيانات ، پيامبر گرامى خود را دستور مى دهد كه صبر پيشه خود كند، و هشدار مى دهد كه وعده خدا به نصرت او حق ، و نيرنگها و جدال به باطل مردم و استكبارشان از قبول دعوت او به زودى باطل گشته ، تمامى تلاشهايشان جز عليه خودشان ، نتيجه نمى دهد. بنابراين ، كفار نمى توانند خدا را عاجز سازند. و به زودى قيامت موعود بپا گشته ، با ذلت و خوارى بدرون جهنم در مى آيند.
و سبح بحمد ربك بالعشى و الابكار(( - يعنى خداى سبحان را تسبيح بگو، تسبيحى كه همراه حمد او باشد، حمدش بر نعمتهاى جميلش ، حمدى كه با توالى ايام استمرار داشته باشد. و يا: حمدى كه در هر صبح و شام انجام شود. و بنا بر معنى اول ، دو كلمه ((عشى (( و ((ابكار(( از قبيل كنايه خواهد بود.
در جمله ((و استغفر لذنبك (( به آن جناب دستور استغفار مى دهد، البته استغفار از عملى كه نسبت به ساحت قدس آن جناب گناه باشد، هر چند كه گناه به معناى معروف يعنى مخالفت امر مولوى نباشد، چون آن جناب داراى عصمت است ، و در سابق هم گفتارى در معناى گناه و مغفرت در اواخر جلد ششم اين كتاب گذرانديم .
البته گناهى كه به آن جناب منسوب شود، معناى ديگرى هم دارد كه - ان شاءاللّه - در اول سوره فتح بدان اشاره خواهيم كرد. بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از گناه آن جناب گناه امت اوست ، آن گناهانى كه ممكن باشد با شفاعت آن جناب آمرزيده شود.
غافر:56
إِنَّ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِن فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ مَّا هُم بِبَالِغِيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ
مسلماً کسانی که بی هيچ دليل برتري، درباره آيات خدا [با مؤمنين] مجادله ميکنند، در سينهشان [احساسی] جز خود بزرگبينی نيست، که به آن [بزرگی خيالی] نخواهند رسيد. پس [از شرّ آنان] به خدا پناه ببر که او بس شنوا و بس بيناست
پس جمله ((ان فى صدورهم الا كبر(( علت مجادله ايشان را منحصر مى كند در كبر ايشان ، و مى فرمايد: عاملى كه ايشان را وادار به اين جدال مى كند، نه حس جستجوى از حق است و نه شك در حقانيت آيات ما است تا بخواهند با مجادله حق را روشن كنند، و حجت و برهانى هم ندارند، تا بخواهند با مجادله ، آن حجت را اظهار بدارند بلكه تنها عامل جدالشان آن كبريست كه در سينه دارند. آرى ، آن كبر است كه ايشان را وادار كرده در برابر حق جدال كنند، و به وسيله آن حق صريح روشن را باطل جلوه دهند.
((ما هم ببالغيه (( - ضمير در كلمه ((ببالغيه (( به كبر برمى گردد، به اعتبار سببى كه موجب آنست ؛ چون كبر سبب جدال است كه مى خواستند با آن ، حق را و آورنده دعوت حقه را سركوب كنند. و معناى جمله اين است كه : ايشان به مراد دل خود و آرزوهايى كه از جدال خود دارند نمى رسند، جدالى كه بخاطر كبرشان مرتكب مى شوند. (فاستعذ باللّه (( - يعنى پس از ايشان و كبرى كه دارند به خدا پناه ببر، همچنان كه موسى (عليه السلام ) از هر متكبر جدالگرى به خدا پناه برد، و خدا آن را چنين حكايت مى كند: ((و قال موسى انى عذت بربى و ربكم من كل متكبر لا يؤ من بيوم الحساب ((.
(فاستعذ باللّه (( - يعنى پس از ايشان و كبرى كه دارند به خدا پناه ببر، همچنان كه موسى (عليه السلام ) از هر متكبر جدالگرى به خدا پناه برد، و خدا آن را چنين حكايت مى كند: ((و قال موسى انى عذت بربى و ربكم من كل متكبر لا يؤ من بيوم الحساب ((
ترجمه تفسير الميزان جلد 17
پاسخ3:
_ فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَاسْتَغْفِرْ لِذَمنبِكَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِىِّ وَ الاِْبْكَـرِ _…_55_ آيه 55 ـ «ذَنْبِك» در اين آيه كه پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) مأمور به استغفار از آن شده، همان ذنب آيه دوم سوره فتح است كه: "ليغفرلَكَ اللهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ دَنبِكَ وَ ما تَأخّر" و چنانكه خواهد آمد اولا «ذنبك» تنها يك ذنب است، و ثانياً از نظر لغت ذنب به معناى گناه نيست، بلكه هر آنچه داراى عاقبتى خطرناك است مى باشد، و رسالت قرآنى حضرتش بزرگترين و خطرناكترين عاقبتهاى دنيوى را در ميان جّو كفر و شرك داشته، كه در عهد مكى همواره مظلوم و در حال فرار، و در آخر كار در شعب ابى طالب زندانى بود، و سپس بسوى مدينه هجرت كرد كه در آنجا هم مشركان مكى و منافقان و يهوديان مدنى از او دست برنداشتند، و پيوسته به آزارش مى پرداختند، تا بهنگام فتح مكه كه كل جزيرة العرب در برابر حضرتش تسليم شد، ذنب گذشته اين ذنب خطرات مكى و مدنى بود كه پياپى آنحضرت و مؤمنين را مى آزرد، و طلب استغفار نسبت به اين خطرات ناچيز گرفتن آنهاست كه با پيروزى بزرگ فتح مكه و برگشت به مركز فرماندهى رسالت آخرين تمام مصائب گذشته در بوته فراموشى نهاده شد، كه اين (غَفْر) به معناى رفع است، و نسبت به زمان پس از فتح مكه تا رحلت آن حضرت اين (غَفْر) به معناى دفع است ـ كه ديگرى خطرى هم نبود ـ در هر صورت اين معناى ذنب از خود قرائن آيات پيداست، كه يا مانند عاقبت وخيم دنيوى است چنانكه اينجا و در آيه فتح نمودار است، و اين خود بزرگترين طاعات ربانى است، و يا عاقبت وخيم اخروى است كه بدترين گناهان است، و در كل قرآن ذنب به يكى از اين دو معناست، مثلا در (47:19) "و استغفر لذنبك و للمؤمنين"، «ذنبك» همان است كه بيان شد، و «للمؤمنين» اعم از هر دو معنى است كه يا بى گناه گرفتارند و يا گرفتارى گنهكارند.
تفسیر فرقان
پاسخ 4:
علّت مأموريت پيامبر به استغفار با توجه به مقام عصمت آنان*
فرمود: ﴿فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ﴾، درباره انبيا مستحضريد که اينها منزه از گناه و مُطَهَّر هستند و استغفار که ميکنند جنبه دفاعي دارد؛ ديگران که استغفار ميکنند، براي رفع «ذَنب» مرتکب شده است، اين ذوات قدسي وقتي استغفار ميکنند، براي دفع «ذَنب» نيامده است؛ اينها استغفار ميکنند که «ذَنب» نيايد، هميشه به ياد حق می باشند که «ذَنب» نيايد؛ امّا ديگران استغفار ميکنند تا «ذَنب» آمده را برطرف کنند، براي ديگران رفع است و براي اينها دفع! در سوره مبارکه «فتح» هم خواهد آمد که ﴿لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ﴾، مستحضريد که در آن جا بين فتح مکّه با مغفرت «ذَنب» پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) هيچ تناسبي ندارد، ﴿إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبيناً ٭لِيَغْفِرَ لَكَ﴾![30]اين معلوم ميشود اين «ذَنب» همان «ذنبي» است که موساي کليم به خدا عرض کرد: ﴿وَ لَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ﴾؛[31]من به زعم مردم مصر «مُذنب» هستم، عملی صورت گيرد که اين برطرف شود! ﴿وَ لَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ﴾،نه اينکه موساي کليم «مُذنب» باشد!
وجود مبارک حضرت هم به زَعم مشرکان در اثر اينکه جنگهاي بدر و حُنين و خيبر و اينها را پشت سر گذاشته و عدّه زيادي از اينها را در «قليب» افکنده، به زعم آنها «مُذنب» بود؛ فرمود ما پيروزي را نصيب تو کرديم که تو با کرامت اينها را ببخشي و آن «ذَنب» متوهمي که پيش ايشان داري برطرف شود، وگرنه «ذَنب» مصطلح که با فتح مکّه بخشيده نميشود. پرسش: ...؟پاسخ: نه، معناي استغفار اين است که خودت را حفظ بکن! معناي تحفظ هم اين است! وقتي گفتند خودت را حفظ بکن، معناي آن اين نيست که خودت را آلوده کن و بعد حفظ کن! در سوره مبارکه «بقره» همين مبسوطاً بحث شد، آن جا که دارد ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾؛ يعني همه مؤمنين قبلاً مشرک، کافر و تبهکار بودند و خدا آنها را از ظلمت به نور خارج کرد!؟ يا مفسّران عاليقدر ما اين جا به اين وضع درآمدند که گفتند وقتي ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ﴾، اين دفع است نه رفع! الآن اگر يک جلسه و همايش خصوصي باشد و يک بيگانه اگر بخواهد به آنجا برود، او را بيرون ميکنند و به اين بيگانه ميگويند آقا شما را بيرون ميکنند! بيرون ميکنند يعني چه؟ يعني به شما اجازه ميدهند که برويد داخل بنشينيد و بعد برونتان ميکنند؟! يعني راه نميدهند! اين محاوره و ادبيات عرفي است! وقتي به اين آقا ميگويند بيرون ميکنند، يعني راه نميدهند. حرف مفسّران اين است که وقتي خدا فرمود من مؤمنين را از ظلمت خارج ميکنم؛ يعني نميگذارم در ظلمت بروند، وگرنه مؤمنين اينطور نيست که همه اينها کافر و مشرک و بتپرست بودند، بعد خدا اينها را از ظلمت بيرون آورد! ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ﴾، مگر همه اينها ظلمت داشتند و بعد خدا اينها را از ظلمت بيرون آورد؟! يا نميگذارد اينها وارد ظلمت شوند؟ اين دفع است نه رفع!
*مأموريت پيامبر به تسبيح بامداد و شامگاه و علّت آن*
﴿وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ﴾، بنابراين براي آن «ذَنب» خودت استغفار کن و به «ربّ» خودت و به پيشگاه پروردگارت هم تسبيح کن! چه وقت؟ ﴿بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكَارِ﴾. اين ﴿بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكَارِ﴾ دو اصطلاح است؛ يک وقت نظير نماز بامداد و نظير شامگاه است که در جاي ديگر دارد که ﴿فَسُبْحانَ اللَّهِ حينَ تُمْسُونَ وَ حينَ تُصْبِحُونَ ٭ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِيًّا وَ حينَ تُظْهِرُونَ﴾[34]که اين ناظر به آن نمازهاي پنج وقت است؛ فرمود نماز صبح است، نماز بامداد است، نماز شامگاه است، نماز ظهر است که ﴿وَ عَشِيًّا وَ حينَ تُظْهِرُونَ﴾؛ يعني «تدخلون في الظهر» اين معلوم ميشود که اوقات پنجگانه است و يک وقت هم است که ميفرمايد: ﴿بُكْرَةً وَ عَشِيًّا﴾[35] اينکه ميگويند صبح و شام، کنايه از دوام است؛ فرمود به اينکه دائماً به ياد پرودگار باش! ﴿وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكَارِ﴾؛ هم بامداد و هم شامگاه به ياد حق باش و تسبيح پروردگار کن! چرا؟ براي اينکه شما دو مقصد داشتي به هر دو رسيدي و ميرسي، آنها هم دو مقصد دارند که به هيچ کدام هم نميرسند ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ﴾، معلوم ميشود که سلطنت، يعني احتجاج و برهان، وگرنه سلطنت ظاهري که داشتند! ﴿بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِن فِي صُدُورِهِمْ إِلاَّ كِبْرٌ مَا هُم بِبَالِغِيهِ﴾ «في کلا الامرين»! نه در «إدحاض» با حق و در اين جدال بي جا پيروز ميشوند، نه به آن کِبري که در درون دارند ميرسند؛ نه به غرور دروني و نه به قدرت بيروني، به هيچ چيزي نميرسند! ﴿مَا هُم بِبَالِغِيهِ﴾؛ امّا شما به هر دو رسيديد، براي اينکه ﴿إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا﴾، وقتي ما شما را ياري ميکنيم؛ يعني دين شما را ياري ميکنيم، ولو ﴿يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ﴾ باشد، ولو صحنه شهادت کربلا هم باشد، ما دين شما را ياري ميکنيم! بنابراين شما هم در احتجاج به مقصد ميرسيد و هم در قرب الهي که امر نفساني است و کمال دروني است؛ دشمنان شما نه در احتجاج به مقصد ميرسند و نه در آن غرور ﴿إِن فِي صُدُورِهِمْ إِلاَّ كِبْرٌ مَا هُم بِبَالِغِيهِ﴾.
تفسير تسنيم
ویرایش بوسیله کاربر 1399/11/25 02:32:25 ب.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,950
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه ندبر و فهم سوره غافر: نكات تفسيري سوره مومن از تفسير الميزان
چرا پيروان در قيامت و جهنم هم به رهبران خود رجوع ميكنند؟
وَإِذْ يَتَحَاجُّونَ فِي النَّارِ فَيَقُولُ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصِيبًا مِنَ النَّارِ ﴿۴۷﴾و آنگاه كه در آتش شروع به آوردن حجت مى كنند زيردستان به كسانى كه گردنكش بودند مى گويند ما پيرو شما بوديم پس آيا مى توانيد پاره اى از اين آتش را از ما دفع كنيد (۴۷)
ضعفاى ايشان به اقوياى متكبر مى گويند: ما در دنيا تابع شما بوديم ، و لازمه اش اين است كه شما در مواقع حاجت به كمك ما بشتابيد و در شدايد يارى مان كنيد و هيچ حاجت و شدتى شديدتر از وضعى كه امروز داريم نيست ، حال آيا مى توانيد كارى براى ما بكنيد و مقدارى از اين آتش و عذاب را از ما برداريد؟ توقع نداريم كه همه اين عذاب را برداريد، بلكه مقدارى را هم برداريد ما قانعيم .
:اين سخن از ايشان در حقيقت ظهور (ملكه ) تملقى است كه در دنيا نسبت به اقويا و بزرگان خود داشتند كه در هر شدتى به آنها پناهنده مى شدند، نه به خداى تعالى و گرنه اگر ظهور قهرى آن ملكه نباشد، چگونه چنين درخواستى مى كنند، با اينكه مى دانند كه خود اقويا گرفتارترند و در وضعى و روزگارى قرار دارند كه هيچ كس به درد هيچ كس نمى خورد، روزى كه امر همه به دست خداست ، و از اينگونه ظهورها نظائرى در قرآن كريم از مردم دوزخ حكايت شده ، مثل اينكه در آنجا همان دروغگويى دنيا را از سر مى گيرند و سوگند دروغ مى خورند، و كارهايى كه كرده اند حاشا مى كنند و يكديگر را تكذيب مى نمايند و از اين قبيل اظهارات كه همه از باب ظهور ملكات دنيوى است .
ايا دعاي كافران مستجاب نميشود؟
وَقَالَ الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْمًا مِنَ الْعَذَابِ ﴿۴۹﴾و كسانى كه در آتشند به نگهبانان جهنم مى گويند پروردگارتان را بخوانيد تا يك روز از اين عذاب را به ما تخفيف دهد (۴۹) قَالُوا أَوَلَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُسُلُكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا بَلَى قَالُوا فَادْعُوا وَمَا دُعَاءُ الْكَافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَالٍ ﴿۵۰﴾مى گويند مگر پيامبرانتان دلايل روشن به سوى شما نياوردند مى گويند چرا مى گويند پس بخوانيد و[لى] دعاى كافران جز در بيراهه نيست (۵۰)
بعضى از مفسرين به اين آيه استدلال كرده اند بر اينكه دعاى كافر مطلقا مستجاب نيست ، چون توجه فرموديد كه آيه شريفه نمى خواهد بفرمايد دعاى كافر بطور كلى مستجاب نيست بلكه مى خواهد بفرمايد: دعاى او در خصوص آنچه كه در دنيا منكر آن بوده مستجاب نيست ،
و گرنه در ساير حوائج چرا مستجاب نباشد؟ با اينكه آيات بسيارى از قرآن كريم اين معنا را خاطرنشان مى سازد كه خداى سبحان در موارد اضطرار دعاى كفار را هم مستجاب كرده است
غافر:64
اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَرَارًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً وَصَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَرَزَقَكُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَتَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَـمِينَ
خداست آنکه زمين را برای شما قرارگاهی [امن] و آسمان را بنائی ساخت [و جوّ زمين را به عنوان چتر حفاظتی در برابر اجرام و اشعههای کيهاني، از طريق فعل و انفعالات فيزيکی شيميائی روی زمين بالا آورد] و شما را شکل داد [=تدريجاً در سير تکاملی به صورت انسان درآورد]، پس شکلگيری شما را [از خاک و نطفه تا انسان برومند] نيکو گرداند و [پس از تولد،] شما را از طيبات [=آنچه پاک و پسند شماست] روزی داد. اين است خدا، صاحب اختيار شما، [پس] ستايش مختص خدای صاحب اختيار جهانيان است. ترجمه بازرگان
منظور از ((و صوركم فاحسن صوركم )) چيست؟
- حرف ((فا(( كه بر سر جمله ((فاحسن (( در آمده ، فاى تفسيرى است ، و به آيه چنين معنا مى دهد: خداوند خلقت صورتهاى شما را نيكو كرد، و اين بدان جهت است كه خداى تعالى صورت انسان را مجهز به جهازى بسيار دقيق كرد كه با آن جهاز و وسايل مى تواند انواع كارهاى عجيب را انجام دهد، كارهايى كه ساير موجودات جاندار از انجام آن عاجز است . و نيز از مزايايى از زندگى بهره مند است كه آن مزايا براى غير انسان ابدا فراهم نيست .
هُوَ الْحَىُّ لا إِلَهَ إِلا هُوَ فَادْعُوهُ مخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ ...65
در جمله ((هو الحى (( اطلاقى است كه به هيچ وجه مقيد نمى شود، نه عقلا و نه نقلا. علاوه بر اين ، انحصار را هم افاده مى كند، در نتيجه معنايش اين مى شود كه : تنها خداى تعالى حياتى دارد كه دستخوش مرگ و زوال نمى شود، پس خداى تعالى حى بالذات است و هر زنده ديگرى با احياى او داراى حيات شده .
و چون معلوم شد كه در اين ميان يك حى بالذات است و يك حى به وسيله غير، در نتيجه تنها كسى بالذات مستحق عبادت است كه حياتش نيز بالذات باشد و او خداى تعالى است و به همين جهت دنبال جمله مورد بحث فرمود: ((لا اله الا هو((.
و اين دو جمله مقدمه است براى جمله بعدى كه در آن امر به دعا مى كند، البته نه خواندن خدا به طور مطلق ، بلكه خواندنش به توحيد و در حالى كه دين را براى او خالص كنند، چون تنها او حى بالذات است و نه ديگرى ، و چون تنها اوست كه استحقاقش براى پرستش ذاتى است ، و هيچ كس ديگرى چون او نيست ، لذا است كه بعد از دو جمله ((هو الحى (( و ((لا اله الا هو(( متفرع بر آن دو فرمود: ((فادعوه مخلصين له الدين ((.
فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ رُسلُهُم بِالْبَيِّنَتِ فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِّنَ الْعِلْمِ ...83
ضميرهاى هفت گانه جمع كه در اين آيه است ، همه به اقوام قبل از مشركين معاصر رسول خدا برمى گردد. مراد از جمله ((بما عندهم من العلم (( اطلاعاتى است كه از زينت زندگى دنيا و فنون تدبيرى است كه براى به دست آوردن آن داشتند، و خداى سبحان اين فنون تدبير را علم ناميده ، تا بفهماند غير از آن علمى نداشتند، همچنان كه در جاى ديگر فرموده : ((يعلمون ظاهرا من الحيوه الدنيا و هم عن الاخرة هم غافلون (( و نيز فرموده : ((فاعرض عمن تولى عن ذكرنا و لم يرد الا الحيوه الدنيا ذلك مبلغهم من العلم ((.
و مراد از فرحشان از علمى كه دارند، غرور و خودپسندى ناشى از زرنگى و علم ظاهرى است كه در اداره زندگى خود دارند. و خودباختگى در مقابل اين اطلاعات و زرنگيها، باعث شد كه از معارف حقيقى كه به وسيله رسولان خدا عرضه مى شود، اعراض كنند و آن را چيزى به حساب نياورند و مسخره كنند و به همين جهت دنبال جمله ((و فرحوا بما عندهم من العلم (( فرمود: ((و حاق بهم ما كانوا به يستهزؤن ((.
چرا ايمان هنگام نزول عذاب،فايده ندارد؟
فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَكَفَرْنَا بِمَا كُنَّا بِهِ مُشْرِكِينَ ﴿۸۴﴾پس چون سختى [عذاب] ما را ديدند گفتند فقط به خدا ايمان آورديم و بدانچه با او شريك مى گردانيديم كافريم (۸۴) فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبَادِهِ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْكَافِرُونَ ﴿۸۵﴾و[لى] هنگامى كه عذاب ما را مشاهده كردند ديگر ايمانشان براى آنها سودى نداد سنت خداست كه از [ديرباز] در باره بندگانش چنين جارى شده و آنجاست كه ناباوران زيان كرده اند (۸۵)
(فلم يك ينفعهم ايمانهم لما راوا باءسنا...((
و سود نبخشيدن ايمان بعد از ديدن عذاب ، براى اين است كه چنين ايمانى اختيارى نيست و ارزشى ندارد.
((سنت اللّه التى قد خلت فى عباده (( - يعنى آن سنتى كه خداى تعالى در گذشته در بين بندگانش باب كرده ، اين است كه توبه بعد از ديدن عذاب را قبول نكند. ((و خسر هنالك الكافرون ((، اينجاست كه كفار زيانكار مى شوند.
ترجمه تفسير الميزان جلد 17 صفحه 542
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,950
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
تدبر و فهم سوره غافر: نكات تفسيري سوره مومن
- چه عناصر فرا زمانی و فرا مکانی در پاراگراف اول هست؟ توجیه آنحضرت که توجه مخالفانش را به چند نکته اساسی جلب کند: 1 - مطالب این قرآن، و صفات ذکر شده الهی، رافع لجبازی و کفر می¬شود، 2 -تکذیب پیامبران مطلب جدیدی نیست، اما از حد که بگذرد سبب نابودی در دنیا و عذاب آخرت می¬شود، 3 -کارگزاران جهان (ملائکه و . . ) خواهان موفقيت نهايي مومنان¬اند، 4 - توجه نکردن به عاقبت آخرتی سبب بروز رفتار قابل نکوهش است و نکوهش شدیدتر هنگامی خواهد بود که جهان آخرت برپا شود و آنها ببینند چه بر سر خود آورده¬اند.
«خشم بر خویشتن» یعنی چه؟ با توجه به آیه 10 پس از پدیدار شدن قیامت، پرده از جلوی چشم¬های کافران کنار می¬رود و آنها می¬بینند که موقعیت جهنمی بودن را خودشان برای خویش بوجود آورده¬اند و بر خویش خشمناک می¬شوند و رفتارهای شخص خشمناک را علیه خویش بروز می¬دهند، مثلاً خودشان را می¬زنند، یا به خویش دشنام می-دهند و غیره.
«وحی» و « رزق» با توجه به آیه¬های 13 و 15 وحی نیز نوع والا و بالای رزق است. راجع به جهان انسانیت، وحی همان نقش رزق را نسبت به جهان حیوانیت دارد. انسان بدون تأثیرپذیری از وحی مانند حیوان است.
آیا فرماندهی خداوند فقط در قیامت است؟ با توجه به تیتر فوق، سئوال را اینطور هم میتوان مطرح کرد: «آیا خداوند در این جهان فرماندهی ندارد؟» جواب این است که واضح است فرماندهی خداوند در همه¬جا و همه ¬زمانها است اما ذکر آن در آیه 16 به این خاطر است که دست اداره کننده خداوند در این جهان آشکار و واضح نیست اما در قیامت این حقیقت برای همگان آشکار و واضح میگردد.
دروغگو، جادوگر با توجه به آیه 24 از آن جهت آنحضرت را جادوگر نامیده بودند که می¬دیدند در سخنان او چیزیست که مردم را جذب می¬کند، و از این جهت او را دروغگو می-نامیدند که جاذبه او را از بین برده و مردم را از او دور و متنفر کنند.
تهمت و تهدید با توجه به آیه 25 جادوگر و دروغگو خواندن آنحضرت، مقابله ذهنی، و تهدیدِ عملیِ پیروانِ احتمالیِ آن حضرت، مقابله عملی آنها بود. بعبارت دیگر، آنها به زبان او را جادوگر و دروغگو می¬خواندند و با آنچه در آیه 25 اشاره شد، ترسی ایجاد می¬کرده¬اند که کسی تمایل به پیروی از آنحضرت را در سر نپروراند.
حکومت سلطنتی مشروطه با توجه به آیه 26 معلوم می¬شود حکومت فراعنه آنطور نبود که فقط قائم به یک فرد باشد، بلکه نوعی «مجلس تصمیم¬گیری» داشت که فرعون «مجری مصوبات» آن بود. لذا در سلسله مراتب قدرت، (ازلحاظ رسمی) فرعون پائین¬تر از آن مجلس تصمیم¬گیری قرار داشت. یعنی مثلاً مانند امروز که نخست وزیر در مقابل مجلس مسئول است، در آنجا هم شبیه چنین چیزی بوده و مجلسی بوده که فرعون در مقابل آن مسئول بوده و برای کشتن حضرت موسی احتیاج به تصویب آن مجلس داشته است.
امتحان حقانیت چیزی که از آیه 26 فهمیده میشود ظاهراً نوعی امتحان حقانیت بوده است. یعنی اینکه مگر موسی نمی¬گوید پیامبر است؟ ما او را می¬کشیم، اگر او راستگو باشد خدایش را خواهد خواند و خدایش نخواهد گذاشت ما او را بکشیم و به این ترتیب حقانیت او روشن می¬گردد، اما اگر کسی کمکش نکرد و ما موفق شدیم او را بکشیم پس معلوم می¬شود او دروغگو بوده است. این شیوه شناختِ حقانیتِ ادعاها در قدیم (لااقل می¬دانیم در اروپای قرون وسطی و قبل از آن) عادی بوده و اگر کمی به عمق این طرز تفکر دقت کنیم ملاحظه خواهد شد که این نهایت بی¬قانونی و تعریف نشدن حقوق انسانها و موکول شدن فصل دعاوی به امور مجهول بوده و لااقل این را نیز می¬دانیم که در هیچ نقطه¬ای که اسلام به آن راه یافته، دیگر این نوع وحشیگریها دیده نشده است.
اعتراف ضمنی همچنین باز هم از همان آیه 26 فهمیده می¬شود که جمله «می¬ترسم دینتان را تغییر دهد» یعنی اینکه آنها فکر می¬کردند دینشان بهتر بوده و دین مورد تبلیغ موسی بدتر بوده و فرعون می¬خواسته دین بهتر خودشان را در مقابل دین بدتر موسی حفظ کند. هرچه بوده، آنها با این نوع برخورد یعنی برخورد فیزیکی بجای برخورد عقلی و استدلالی، اعتراف نموده بودند که دینشان از لحاظ عقلی و استدلالی ضعیف است و چون از این نظر کم می¬آوردند می¬خواستند از نیروی نظامی خویش کمک بگیرند.
«مومن آل فرعون»
ضمن آیات 44-28 مطلبی از آن مردی که در آیه 28 به او اشاره شده نقل می-شود که در نوع خود بسیار عجیب و قابل تأمل است: اولاً از این لحاظ که این معارف نوعاً بالا و بلند مرتبه و در حد معارف مورد تبلیغ قرآن است. ثانیاً از این لحاظ که چگونه آن شخص که بالاخره جزء رجال حکومتی بوده به چنان معارف بالائی دست یافته بود، زیرا به طور حتم نمی¬توانسته معارف مذکور را از موسی اخذ کرده باشد، زیرا در آن صورت به تبانی با دشمن متهم و محاکمه و کشته می¬شده است. و اگر از موسی اخذ نکرده، (که حتماً هم اخذ نکرده زیرا آدم محتاطی بوده) پس از کجا به آن معارف بلند مرتبه رسیده؟ راهی نمی¬ماند جز اینکه قبول کنیم آن معارف در آن محیط وجود داشته اما مورد توجه و استقبال عمومی نبوده است. (مثلاً از معارف و تعلیمات دوره حضرت یوسف (که در آیه 34 به او اشاره شده) چیزی مانده بوده که مورد توجه و مطالعه آن شخص واقع شده و او شخصاً در مدتی طولانی آن مطالب را پیگیری کرده و جذب آن شده و در نتیجه به چنان شخصیت وزینی تبدیل شده است) همچنین از آیه¬های این پاراگراف فهمیده می¬شود که در آن «مجلس» چنین سنت بوده که باید موافق و مخالف صحبت می¬کردند و نتیجه به رأی گذاشته می¬شد و همچنین فهمیده می¬شود در آن مجلس نوعی «مصونیت پارلمانی» وجود داشته و اظهارنظر مخالف فرعون ایرادی نداشته است.
از مجموع آیه¬های 44-42-41 فهمیده می¬شود که «مجلس» مورد بحث که سخنان آن مرد و سخنان فرعون را شنیده بود بالاخره پس از شور، سخنان فرعون را ترجیح داد و تصمیم خویش را اتخاذ کرد و آن مرد در اقلیت قرار گرقت.
فهمیده می¬شود که آن مرد بر سر دو راهی قرار گرفت که یا باید به راه اکثریت تغییر مسیر می¬داد یا دچار ناراحتی می¬شد که مورد لطف و عنایت و حمایت الهی قرار گرفت و از مکر فرعونیان محفوظ ماند.
معارف عمومی مرتبط با پیامبران در زمان فرعون وجود داشته
با توجه به آیه 31 چنانکه می¬دانیم تمدن مصر در «دوره تاریخی» است و از آن زمان دستخط¬ها و سنگ نبشته¬ها و طومارها و سکه¬ها و اشیاء و ظروف و البسه و ساختمانها و بسیاری از علائم و شواهد تمدنی بجا مانده و فاصله زمانی آنها با ما نیز معلوم است. اما قوم عاد و نوح و ثمود مربوط به «قبل از تاریخ» است و چنین نشانه¬هائی دال بر وجود آنها یا کیفیت زندگی آنها موجود نیست. از این آیه معلوم می¬شود علاوه بر آن شخص مؤمن، مستمعان او نیز، به وجود اقوامی مانند قوم نوح و عاد و ثمود اعتقاد داشتند.
عذاب روحی عذاب جهنم غیر از خود عذاب ، سه خصوصیت دیگرهم دارد : بگو مگوی بی حاصل اهل جهنم ، درخواست بی فایده تخفیف ، سرکوفت مدیران جهنم به معذبان که مگر در دنیا پیغمبران بسویتان نیامده بودند؟ آیات بسیار صمیمانه در این پاراگراف صمیمیت بسیار زیادی نسبت به مردم اظهار شده ، بطوری که: 1 - در تمام این آیات ، راجع به خداوند از حالت گوینده فردی (که در فارسی با کلمه «من» بیان میشود) بکار رفته ، مثلا : [قال ربکم ادعونی استجب عبادتی الذی جعل ذوفضل ربکم خالق هو الذی جعل صوّر احسن رزق ربّ تبارک ربّ خلق یخرج هو الذی یحیی یمیت قضی یقول] 2 – در تمام این پاراگراف بسیار از کلمه «شما» استفاده شده [ربکم لکم لکم تسکنوا الناس الناس ربکم لکم صورکم صورکم رزقکم ربکم ادعوه خلقکم یخرجکم تبلغوا اشدکم تکونوا منکم تبلغوا تعقلون] 3 – در تمام این آیات یکبار هم از حالت گوینده جمعی که در فارسی با کلمه «ما» مشخص میشود (مانند خلقنا و جعلنا و رزقنا و صورنا و . . نا) استفاده نشده است.
آفرینش از «خاک»: ايا منظور حضرت ادم است يا همه انسانها؟
با توجه به آیه 67 اگر برعکسِ ترتیب مذکور بخوانیم اینطور می¬شود: طفل، قبل از آن علقه ، قبل از آن نطفه ، و قبل از آن خاک. این دگردیسی برای همه هست و لذا همه «از خاک» آفریده شده¬اند. اگر دقت کنیم این عبارتِ «از خاک» مربوط به مرحله قبل از مرحله «نطفه» بودن انسان است . یعنی مواد پیدایش هر فرد انسانی در زمین است (بصورت غذاها و غیره) و هنوز جذب بدن زن و مرد نشده است تا بعداً بصورت نطفه درآید . اگر این «همه از خاک آفریده شده اند» را با توجه به مطلب فوق در ذهن خویش بپرورانید این نتیجه حاصل می شود که «آفرینش از خاک با داشتن پدر و مادر مغایر نیست» یعنی آدمی میتواند هم پدر و مادر داشته باشد ، هم از خاک آفریده شده باشد. این موضوع مغایر تولد حضرت عیسی (ع) نیزاز خاک [ که قرآن درباره او گفته «خلقه من تراب» (او را از خاک آفرید)] نمی¬شود زیرا چنانکه میدانیم حضرت عیسی (ع) مادر راکه داشت ، و بجای پدر هم «قائم¬مقام پدر» را داشت ، زیرا در قرآن فرموده «قال انما انا رسول ربک لا هب لک غلاما زکیا» (گفت جز این نیست که من فرستاده پروردگارت هستم که به تو پسری پاک عطا کنم) اگر همین سلسله زنجیر استدلالی را در ذهن خویش ادامه دهیم به کجا میرسیم؟ به آدم! گرچه او نیز «از خاک» آفریده شده ، اما این موضوع مغایرتی با لزوم داشتن پدر و مادر [ یا لااقل مادر و قائم¬مقام پدر، یا از آن هم پائین¬تر قائم¬مقام مادر و قائم-مقام پدر ] ندارد . بنابراین «آفرینش از خاک» یعنی اینکه مواد تشکیل¬دهنده بدن شما منشاء خاکی دارد ، و این چیزیست (که با تعبیر فوق اینک )کاملا مفهوم شده است.
فعل خداوند قانونمند است با توجه به آیه 74 ، اینکه خداوند کسی را گمراه کند ، به این معنی است که مثلا کسی رفتاری را پیشه میکند که نتیجه آن رفتار گمراهی است ، و ماحصل آیه این است که چنین کسانی که چنان رفتارهایی را پیشه کنند گمراه خواهند شد .
شادی ناحق موضوع آیه 75 ، و شادیی که مطرح شده ، به قرینه «بما کنتم تمرحون» و همچنین به قرینه «متکبرین» (آیه 76) شادی حاصل از گناه و آنهم گناهان مربوط به تجاوزات به حقوق دیگران است .
حقیقتش این است که . . . در آیه 74 ، نشان داده میشود که در قیامت که پرده ها کنار میرود و حقایق رفتارها برای همگان آشکار میشود برای خود مشرکان نیز این امر روشن میگردد که آن انرژیی که برای سینه زدن زیر پرچم باطل صرف میکردند در حقیقت واقعی و از روی حقیقت نبوده و بلکه شعارهائی که میدادند برای منظوری غیر از آن چیزی بوده که اظهار میکرده اند ، و لذا وقتیکه شرایط تغییر میکند دیگر از آن شعارها عدول میکنند و حتی انکارش هم می نمایند.
پیامبر اسلام(ص) مربوط به دوره بلوغ بشریت است از دو آیه 77 و 78 فهمیده می¬شود به پیامبر(ص) فشار آمده و آرزو دارد کاش می¬شد به روش¬های اعجازی کار رسالت پیش برود و مخالفان یکسره منکوب شوند اما خداوند می¬خواهد آن حضرت که آخرین پیامبر و متعلق به «دوره بلوغ انسانیت» است کارش را با «روش های انسانی» (برنامه¬ریزی، استدلال، صبر، هجرت، تشکیل حکومت، جهاد و ...) پیش ببرد.
سيماي كلي سوره غافر
در پاراگراف 1 فرموده : توجه به مطالب این قرآن، و صفات ذکر شده الهی، رافع لجبازی و کفر می¬شود ، و تکذیب پیامبران مطلب جدیدی نیست ، اما از حد که بگذرد سبب نابودی در دنیا و عذاب آخرت می¬شود ، و دست اندرکاران امور جهان خواهان موفقيت نهايي مومنان¬اند ، و توجه نکردن به عاقبت آخرتی سبب بروز رفتار قابل نکوهش است و نکوهش شدیدتر هنگامی خواهد بود که جهان آخرت برپا شود و خاسران ببینند چه بر سر خود آورده¬اند .
در پاراگراف 2 می فرماید : تکذیبگران مهم ترِ قبلی نیز مورد هلاکت قرار گرفتند و سران کافران خیال نکنند که ما برخوردبا آنها را حتما تا قیامت عقب می اندازیم ، بلکه ممکن است درهمین جهان هم (درصورتیکه ازحدودی تجاوزکنند) آنها را به عذاب هلاکت دچارکنیم وعذاب آخرتی شان هم محفوظ باشد مثلا فرعون و پیروان او نیز در مقابل سخن حق ، که چه از طرف پیامبرشان و چه از جانب فردی از میان خودشان بطور مفصل و مستدل مطرح میشد ، تکذیب و لجبازی پیشه کردند به هلاکت رسیدند . در پاراگراف 3 بخشِ مربوط به عذاب قیامت آنها برجسته شده ، تا اندکی به خویش آیند و در عین حال به آنحضرت نیز دلداری میدهد که منشاء وحی او و سایر پیامبران یکی است ، و مانع سران قومش برای گرایش ، تکبرِ بی پشتوانه است که ممکن است تدریجا رقیق شود .
در پاراگراف 4 می فرماید : به افعال و نعمتها و صفات الهی توجه کنید . در پاراگراف آخر می فرماید : تکذیبگران وقتیکه عذاب آخرتی را احساس کنند آنگاه متوجه خواهند شد و اینکه آیات خداوند واضح و در دسترس شماست ، اگر اهل دیدن و تشخیص باشید ، و اینکه ای تکذیبگران! مواظب باشید که دیر نشود و مبادا به جائی برسید که ایمان آوردن فایده¬ای برایتان نداشته باشد ، و اینکه ای پیامبر! مقاومت کن .
درس : نکوهش کافران که عليرغم الطاف الهي با اصرار و لجبازي باحق مخالفت مي کنند .
تفسير اقاي جمال گنجه ايویرایش بوسیله کاربر 1399/11/13 08:36:33 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,950
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
تدبر و فهم سوره غافر: نكات تفسري سوره مومن
يَعْلَمُ خَآلـِنَةَ الاَْعْيُنِ وَ مَا تُخْفِى الصُّدُورُ _…_19_ منظور از "خائنة الاعين" چيست؟
(خدا) نگاه هاى دزدانه و آنچه را كه در سينه ها(شان) نهان مى دارند، مى داند. _…_19_
آيه 19 ـ "خائنة الاعين" در اين آيه اشاره خائنانه چشمهاست كه از خفاياى ظاهرى است، و "و ما تخفى الصدور" پنهانهاى باطنى است، كه در هر صورت همه چيز در برابر حضرت اقدس الهى آشكار است.
آيه 28 ـ چرا مومن ال فرعون گفت اگر موسي دروغ گفته باشد ضررش فقط يراي خودش است؟ ژيروان موسي چطور؟
در اين آيه دليلى روشن بر حقانيت حضرت موسى(عليه السلام) آورده كه از جمله: اگر دروغ گويد به زيان خود اوست، حال جاى اين سئوال است كه دروغ مدعى رسالت تنها عليه خود او نيست، بلكه به زيان كسانى هم كه او را تصديق مى كنند هست كه آزاديشان را در حدود دعوى رسالتش بر خلاف حقيقت سلب مى كند؟ پاسخ اين است كه اگر هم برخلاف دعوى او رسالتى در كار نباشد، در اين زمينه زيان و خطرى با حجت به ديگران نمى رساند، زيرا بر حَسَب آياتى چند پذيرش اين مدعى دروغين رسالت ـ كه هيچگونه دليلى بر رسالتش ندارد ـ بعنوان رسول هرگز قابل قبول نيست، بنابراين زيان دعوى دروغين رسالت نخست عليه خود مدعى است و نسبت به ديگران نيز چون بر خلاف حجّت ربانى است زيان ربانى در كار نيست، بلكه پيروان پيامبر دروغين اند كه بدون هيچ دليلى رسالتش را پذيرفته اند. و اما اگر رسالتى در كار باشد ـ كه هست ـ و موسى(عليه السلام) ـ معاذالله ـ به دروغ مطلبى را به خدا نسبت دهد، قطعاً از جانب حضرت حق Iرسوا خواهد شد، چنانكه در آيه (69:46) چنين جريانى در مورد پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) مطرح شده، كه بحث آن قبلا آمده و در جاى خود نيز خواهد آمد.
_ لاَ جَرَمَ أَنَّمَا تَدْعُونَنِى إِلَيْهِ لَيْسَ لَهُو دَعْوَةٌ فِى الدُّنْيَا وَ لاَ فِى الاَْخِرَةِ وَ أَنَّ مَرَدَّنَآ إِلَى اللَّهِ وَ أَنَّ الْمُسْرِفِينَ هُمْ أَصْحَـبُ النَّارِ _…_43_
آيه 43 ـ اين نفى دعوت در دنيا و آخرت نسبت به بتها و طاغوتها به چه معناست؟ درست است كه بتهاى بى جان نه در دنيا و نه در آخرت هرگز دعوتى ندارند، ولكن طاغوتان در دنيا مستضعفان را به سوى خود همواره دعوت مى كنند، كه همين دعوتهاى شيطانى و طاغوتى آنان را به شرك مى كشاند، البته اين دعوتشان هرگز نقش درستى ندارد زيرا هيچ گونه دليلى جز بر عليه خود در الوهيت يا شركت در آن ندارند، بنابراين نفى دعوت آنان اصل دعوت را نفى نمى كند، بلكه دعوتى با برهان را از آنان سلب كرده، ولى در آخرت اين دعوت باطل را هم ندارند، كه در توانشان هم نيست، و نظرشان هم ـ در آن هنگام «حديد» و تيز است، كه نا خواسته حقايقى را مى نگرند.
ايا نصرت رسولان و اهل ايمان در دنياست يا در آخرت؟
_ إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ فِى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ يَوْمَ يَقُومُ الاَْشْهَـدُ _…_51_
آيه 51 ـ اين آيه مشتمل بر وعده نصرت حتمى رسولان الهى و مؤمنان است، كه حتى در همين زندگى دنيا هم بر كافران پيروزند، و اين خود مانند آياتى ديگر نويدى براى رجعت است كه دولت جهانشمول ربانى به فرماندهى كل قواى مهدوى(عليه السلام)آغازگر آن است.
پنج تأكيد در "إنّا لنصر رسلنا" نشانگر حتميت اين وعده ربانى است كه اين شايستگان پس از شكست ظاهريشان در آخر كار پيروز خواهند شد، و در آياتى مشابه مانند آيه (37:173) اين حقيقت نويد داده شده است.
إِنَّ الَّذِينَ يُجَـدِلُونَ فِى ءَايَـتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَـن أَتَـلـهُمْ إِن فِى صُدُورِهِمْ إِلاَّ كِبْرٌ مَّا هُم بِبَــلِغِيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُو هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ _…_
آيه 56 ـ اينجا "ما هم ببالغيه" رَسائى اين نابكاران را نسبت به خود بزرگ بينى آنان بيان كرده، كه آن بزرگى و عظمتى را كه در برابر الله و آيات الله گمان مى كردند، هرگز بدان نخواهند رسيد، مگر اينكه خود الله شوند!
سپس "فَاستَعِذْ باللهِ" تنها امر به استعاذه لفظى نيست، بلكه در اصل استعاذه و پناه بردن علمى، عقيدتى، اخلاقى، عملى، فردى و اجتماعى است، و زبان هم تنها بلندگوى اين استعاذه هاى حقيقى است، و اينجا از «السميع» شنوايى ربانى را نسبت به استعاذه هاى لفظى و سپس «البصير» كل استعاذه هاى حقيقى را در بَر دارد، كه اين خود كمال استعاذه است كه قال و حال و اعمال انسان مثلثى از استعاذه انسانيت را تشكيل دهد.
آيه 58 ـ چنانكه در مشابه اين آيه گذشت «وَلاَ المُسِىءُ» نابرابرى بدكاران را با يكديگر تبيين كرده، كه به طريق اولى كلا با مؤمنان و شايستگان نابرابرند، چنانكه بينايان نيز در بينائى نابرابرند، و به طريق اولى تمامى نابينايان با تمامى بينايان نابرابرى كلّى دارند.
_ ذَ لِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ خَــلِقُ كُلِّ شَىْء لاَّ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ _…_62_
آيه 62 ـ "كلّ ِ شَىء" كه در اين آيه مخلوِق خدا دانسته شده، شىء روح را بطريق اولى شامل است، چون شيئيت انسان در اصل به روح اوست، بنابراين روح هم مانند جسم مخلوِق خداست، و بر خلاف آنچه فلاسفه گمان كرده اند اين گونه نيست كه خلق در اختصاص ماده و ماديات، و امر مخصوص مجردات باشد، در جاى خود هم به تفصيل تبيين شده كه امر در معانى گوناگونش هرگز بمعناى ايجاد مجردات نيست، بلكه پس از خلقت آسمانها و زمين "أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأَْمْرُ" (7:54) تدبير آفريدگان را افزون بر آنان ويژه حضرت رحيم رحمان دانسته است.
هُوَ الْحَىُّ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ فَـادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَــلَمِينَ _…_65_
آيه 65 ـ اينجا "هو الحّى" است و نه (هو حّىٌ)، و حال آنكه قاعده ادبى خبر اين است كه نكره باشد، ولى در صورت معرفه بودن ـ مانند "هو الحى" ـ بمعناى انحصار خبر است در مبتدا بدين معنى كه حيات و زندگى در انحصار حضرت اقدس الهى است، (هو حىٌّ) يعنى او زنده است، ولى "هو الحى" يعنى تنها او زنده است، و در برابر او همگان مرده اند، در حال مرگشان كه معلوم، در حال زندگيشان نيز ـ از نظر محدود بودن آن و فقر مطلق الى الله ـ مرده اند، كه "كُلُّ مَنْ عَلَيها فان وَيَبْقى وَجْهُ رّبِك ذُوالجَلالَ و الإكْرامِ" همه زندگان ـ چنانكه پيش از وجودشان و پس از آن در حال زندگيشان و سپس در حالت مرگشان در اين مثلث ـ مرده اند، فقير و فقر الى الله هستند، خودى ندارند تا از خود چيزى داشته باشند، خودشان و آنچه متعلق به آنهاست تنها از آن خداست، و به همين جهت "هُوَ الحَى" تنها او زنده است.
_ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِالْكِتَـبِ وَ بِمَآ أَرْسَلْنَا بِهِى رُسُلَنَا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ _…_70_
آيه 70 ـ "كَذَّبُوا بِالْكِتاب" و نه (كذّبوا الكتاب) در عين متعدى بودن تكذيب خود دليل است كه (باء) در «بالكتاب» براى تعديه نيست بلكه بمعناى سببيت و معيت و مانند آن از معانى مناسب با غير تعديه است، بدين معنى كه با در دست داشتن كتاب و مصاحبت با آن بوسيله همان كتاب آن را تكذيب كردند، كه اين كفرى مضاعف است، آرى كسانى هستند كه بدون آگاهى از كتاب وحيانى آن را تكذيب مى كنند، كه تكذيبشان كمتر است، ولى اينان در كفرى عنادى با آگاهى به كتاب و بوسيله آن آنرا تكذيب مى نمايند.
_ فَلَمَّا رَأَوْاْ بَأْسَنَا قَالُواْ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُو وَ كَفَرْنَا بِمَا كُنَّا بِهِى مُشْرِكِينَ _…_84_
آيه 84 ـ اين آيه ايمان از روى ترس را مانند هنگام نزول عذاب ناچيز دانسته، زيرا اين خود ترس است و نه ايمان، آرى اگر مانند قوم يونس در عين ترس در برابر عذاب ايمانشان واقعى باشد، تا اندازه اى مقبول است چنانكه در (10:98) تبيين شده.
تفسير فرقانویرایش بوسیله کاربر 1399/12/02 02:19:30 ب.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,950
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه تدبر و فهم سوره غافر نکات تفسیری سوره مومن
در ایه 60 سوره غافر جمله مشهور ادعونی استجب لکم بکار رفته است. منظور از این جمله چیست؟ ایا هر دعایی اجابت میشود؟ ارتباط دعا و عبادت چیست؟
وَ قَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِى سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ _…_60_
پاسخ 1:
آيه 60 ـ اين آيه دعوتى عمومى نسبت به دعوت ربانى است كه او را همواره بخوانند و پيوسته از او بخواهند. اينجا "أستجب لكم" وعده كلى استجابت است نسبت به تمامى درخواستها، البته باشرايطى كه در جاى جاى قرآن بيان شده، اگر هم تمامى اين شرايط مقرر گردد، وقت و كيفيتى براى اجابت تعيين نشده است، و تنها اصل اجابت برحسب مصلحت ربانى از نظر وقت و كم و كيفش مورد وعده است و بَس.
گاه مى شود كه مصلحت درخواست كننده در تأخير اجابت است چه در دنيا، چه در برزخ و چه آخرت، گاهى هم مورد درخواست مصلحتى ندارد، كه خدا هم آن را تبديل به خواسته اى شايسته مى كند، و احياناً بخشى از همان درخواست شايسته است كه در جمع استجابت هم شايسته مصلحت ربانى است.
"استجب لكم" بدين معناست كه در پرتو كل رحمتهاى رحيمى و ويژه شما را اجابت مى كنم، و نه بگونه اى سطحى و عادى، و لفظ «عبادتى» هم در اينجا ـ كه مقصود دعاى خالص است ـ بيانگر اين حقيقت است، كه "الدعاءُ مُخُّ العبادة"، زيرا در ساير عبادات احياناً قلب و فكر انسان داراى ارتباطى خالصانه با خدا نيست، بلكه تنها انجام وظيفه اى است سطحى، اما دعاى واقعى به هنگامه اى است كه دست درخواست كننده از همه جا كوتاه و ضرورت نيازش او را وادار كرده كه تنها از حضرت اقدس الهى درخواست كند، و روى همين اصل هم دعا عبادتى انحصارى و سرلوحه ساير عبادتهاست.
تفسیر فرقان
پاسخ 2 پروردگارتان [=صاحب اختيار و گرداننده امورتان] فرمود: مرا بخوانيد تا فاصلهتان کوتاه کنم، 33 مسلماً کسانی که از عبادت من استکبار ميورزند [نميخواهند در برابر نظامات من سر خم کنند] به زودی سرافکنده به جهنم داخل ميشوند. ______________
33- معنای «اجابتِ» خواستهها، رفع موانع و برآوردن حاجات است که منحصرا در اختيار خداست. ر.ک. به مقاله «اجابت دعا» از همين قلم.
از تفسیر عبدالعلی بازرگان
پاسخ 3
قَالَ رَبُّكمُ ادْعُونى أَستَجِب لَكمْ
اين آيه دعوتى است از خداى تعالى به همه بندگانش ، دعوتى است به دعا و خواندن او، و وعده اى است به استجابت آنان . و به طورى كه ملاحظه مى كنيد هم دعا را مطلق آورده ، و هم مستجاب كردن آن را. و ما در بحثى كه پيرامون معناى دعا و اجابت در ذيل آيه ((اءجيب دعوة الداع اذا دعان (( در جلد دوم اين كتاب ايراد كرديم پيرامون آن مفصلا بحث نموديم .
((ان الّذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنم داخرين (( - كلمه ((داخرين (( جمع اسم فاعل از مصدر ((دخور(( است كه به معناى ذلت است . در اين آيه دعاى در آيه قبلى را به عبادت مبدل كرده تا بفهماند كه دعا خود نوعى عبادت است
تفسير الميزان
پاسخ 4
آیات بسیار صمیمانه در این پاراگراف صمیمیت بسیار زیادی نسبت به مردم اظهار شده ، بطوری که: 1 - در تمام این آیات ، راجع به خداوند از حالت گوینده فردی (که در فارسی با کلمه «من» بیان میشود) بکار رفته ، مثلا : [قال ربکم ادعونی استجب عبادتی الذی جعل ذوفضل ربکم خالق هو الذی جعل صوّر احسن رزق ربّ تبارک ربّ خلق یخرج هو الذی یحیی یمیت قضی یقول] 2 – در تمام این پاراگراف بسیار از کلمه «شما» استفاده شده [ربکم لکم لکم تسکنوا الناس الناس ربکم لکم صورکم صورکم رزقکم ربکم ادعوه خلقکم یخرجکم تبلغوا اشدکم تکونوا منکم تبلغوا تعقلون] 3 – در تمام این آیات یکبار هم از حالت گوینده جمعی که در فارسی با کلمه «ما» مشخص میشود (مانند خلقنا و جعلنا و رزقنا و صورنا و . . نا) استفاده نشده است.
رفع یک خرافه بسیاری ، از قبیل وعاظ وغیره ، با اشتشهاد به آیه 60 همین سوره ، و نیز آیه «انی قریب اجیب دعوه الداع اذا دعان . . .» سوره بقره ، مطالبی میگویند که در مخاطب این طمع را ایجاد میکند که برای هر مشکلی باید به ادعیه و توسلات دست یازید و البته (چنانکه تجربه بشری نشان میدهد) این یک توقع بیجا است .
«دعا» از لحاظ لغت به معنی «صدازدن» است ، و اینکه چرا معمولا کسی شخصی را صدا میزند دلایل مختلفی دارد ، از جمله توجه او را به خویش جلب کردن و یا با او مکالمه نمودن و یا . . و البته گاهی هم درخواستِ رفع حاجت هم هست ، اما درخواست رفع حاجت بی مقدمه و باصطلاح ابتدا به ساکن رخ نمیدهد و می باید بین داعی و مدعوّ سابقه ای و الفتی و رابطه ای و صمیمیتی موجود بوده باشد تا داعی از مدعو رفع حاجت خویش را بخواهد .درس و درب بما میگوید مضمون این سوره و این پاراگراف این است که ای لجبازان! دست از مخالفت لجبازانه با تعالیم این پیامبر بردارید و با خداوند رابطه صمیمانه ای برقرار کنید ، همان خدائی که اینقدر باشما صمیمی است.
تفسیر اقای گنجه ایویرایش بوسیله کاربر 1399/11/19 01:59:20 ب.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,950
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه تدبر و تفسير سوره غافر
چرا روز قيامت را يوم الازفه ناميده است؟
وَأَنذِرْهُمْ يَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَنَاجِرِ كَاظِمِينَ مَا لِلظَّالِـمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَلَا شَفِيعٍ يُطَاعُ غافر:18
آنها را به روزِ نزديک 12 [=قيامت] هشدار ده، آنگاه که دلها [گوئی] از شدت تنگنای 13 حادثه به گلوگاه ميرسد! [در آن روز] ستمگران را هيچ دوست مهربان يا واسطهای که شفاعتش پذيرفته گردد نيست.
____________
12- «آزِفـَه» يکی از نامهای آخرت است که علاوه بر اين آيه، در آيه 57 سوره نجم (53:57) نيز آمده است. در سوره معارج [آيات 6 (70:6) و 7] هم آمده است که منکران قيامت را بسی دور ميبينند، اما ما آن را نزديک ميبينيم! نام آزفه بر همين نزديک و قريبالوقوع بودن قيامت دلالت ميکند که به سرعت و شتاب نزديک ميگردد، و مؤمنين راستين شايسته است عمر فراخ و طولانی را بسی تنگ و زودگذر بشمارند.
13- کاظمين از ريشه «کَظْم»، وصف حال کسی است که غضب يا غم و غصه خود را در درون حبس ميکند و مانع بروز و بيرون ريختن آن ميشود. احساسی است از آمادگی انفجار درونی و مهار آن به نيروی تقوا [از جهت مثبت] يا ترس و وحشت [از ناچاری]. در اين آيه حالت دوم مورد نظر است که انگار با مشاهده عظمت حادثه قيامت، راه نفس بند ميآيد!
غافر:24
إِلَى فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَقَارُونَ فَقَالُوا سَاحِرٌ كَذَّابٌ
به سوی فرعون و هامان و قارون، 16 ولی [آنها] گفتند: [موسی] جادوگر دروغپردازی است. _____________
16- اين سه شخصيت منحرف هر يک نماد طغيان در يک بُعد بودند؛ فرعون با ادعای خدائياش، نماد طغيان دينی و فريب اعتقادي، هامان وزير يا فرمانده لشکر فرعون، نماد طغيان قدرت نظامی و بالاخره قارون ثروتمند افسانهای وابسته به دستگاه فاسد فرعون، نماد طغيان مالي. در اين سوره ابتدا از فرعون نام برده و در آخر از قارون. اما در سوره عنکبوت آيه 9 (29:9) - قارون را مقدم بر فرعون ذکر کرده و فساد اقتصادی و اختلاف طبقاتی را در ابتدا قرار داده است. اين سه عنوان ياد آور مثلث به يادماندنی شادروان شريعتی است در: زر و زور و تزوير، تيغ و طلا و تسبيح، مالک و مَلِک و ملا، استعمار و استثمار و استحمار..
غافر:26 ديني كه فرعون نگران تبديل ان بود،چه بود؟
وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسَى وَلْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخَافُ أَن يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَن يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسَادَ
و فرعون گفت: بگذاريد 18 موسی را بکشم تا پروردگارش را [به ياری] بخواند [و معلوم شود تکيهگاهی ندارد]. من ميترسم دين، شما را دگرگون 19 سازد يا در اين سرزمين فسادی 20 پديد آورد! ______________
18- ذرونی يعنی مرا رها کنيد و به حال خود گذاريد. اين سخن بر اين نکته دلالت ميکند که گويا کسانی فرعون را توصيه به مدارا و مذاکره با حضرت موسی ميکردند که در جواب ميگويد: بگذاريد چنين کنم! شايد هم صحنهسازی و حفظ ظاهری باشد.
19- اين همان نظامات و قوانينی است که جامعه بر اساس آن اداره شده و مردم مطابق آن «جزا» و کيفر ميبينند. تبديل دين، معنای تغيير نظام دارد، اعم از نظام دينی يا سياسي. در آيه 76 سوره يوسف (12:76) ، قانون اساسی حاکم در مصر «دين الملک» ناميده شده است.
20- افساد مقابل اصلاح است و ظهور فساد در مملکت، به هم خوردن نظم و تعادل حاکم است.
غافر:34
وَلَقَدْ جَاءَكُمْ يُوسُفُ مِن قَبْلُ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِي شَكٍّ مِّمَّا جَاءَكُم بِهِ حَتَّى إِذَا هَلَكَ قُلْتُمْ لَن يَبْعَثَ اللَّهُ مِن بَعْدِهِ رَسُـولًا كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُّرْتَابٌ
در گذشته نيز يوسف نشانههای روشنی برای شما آورده بود، اما پيوسته از پيامش در شک بوديد، تا همين که از دنيا رفت، گفتيد: هرگز پس از او خدا رسولی برنميانگيزد، 24 اين چنين خدا کسی را که از حد گذرندۀ شکپذير باشد، در گمراهی رها ميسازد. ______________
24- اين روحيه انسانهای نامتعادل است که وقتی در برابر دو راهی انتخاب قرار ميگيرند، فاقد قدرت تصميمگيری و اتخاذ موضع قاطع هستند و بلاتکليف و سرگشته در شک و ترديد باقی ميمانند، اما وقتی فرصت گذشت و ديدند که چه موقعيت و فرصت ممتازی را از دست دادهاند، در تأسف خود نيز زيادهروی و غلّو ميکنند. چنين برخوردی با پيامبران و شخصيتهای دينی يا سياسی نيز صادق است؛ قدر نعمت آنان را در زمان حياتشان نميشناسند و حمايتشان نميکنند، اما وقتی از دنيا رفتند، به گونهای غلوآميز درباره آنها سخن ميگويند. جمله «مُسْرِفٌ مُرْتَابٌ» دلالت بر همين بقای در شک و ترديد و از حد تعادل گذشتنها ميکند.
غافر:42
تَدْعُونَنِي لِأَكْفُرَ بِاللَّهِ وَأُشْرِكَ بِهِ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَأَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى الْعَزِيزِ الْغَفَّارِ
شما مرا [با توصيه به اطاعت از امر فرعون] به ناديده گرفتن خدا و شرک به او در چيزی که شناختی از [نقش داشتن و تأثير] آن ندارم، 27 دعوت ميکنيد و من شما را به [ربوبيت خدای] ابرقدرت آمرزنده دعوت ميکنم. _____________
27- درباريان فرعون، مؤمن آل فرعون را به چه چيزی دعوت ميکردند که ميگويد: «آيا مرا به کفر به خدا و شرک به او در چيزی که بر آن علمی ندارم ميخوانيد...؟» جمله «ليس لی به علم» [چيزی که به آن علم ندارم] که با ضمائر مختلف [ليس لک، لکم، لی] جمعاً 8 بار در قرآن تکرار شده است [هود 46 (11:46) و 47، اسراء 36 (17:36) ، حج 71 (22:71) ، نور 15 (24:15) ، عنکبوت 8 (29:8) ، لقمان 15 (31:15) ، غافر 42 (40:42) ] نشان ميدهد آدمی تا به چيزی کاملا علم و اطلاع پيدا نکند نبايد از آن پيروی نمايد. درباريان فرعون مطابق اعتقادات دينی زمان خود که در طول قرنها و بلکه هزارهها شکل گرفته بود به خدايان متعدد باور داشتند ولی بر اين باور خود جز پيروی از عقايد آباء و اجدادی دليلی نميتوانستند ارائه دهند. در اينجا مؤمن آل فرعون به جای اثبات بطلان اين عقايد، که تحريک کننده و دشمن برانگيز مشرکان ميشد، از بعد مثبت وارد شده و ميگويد: «در نقش داشتن اين خدايان علمی بر من حاصل نشده است». قرآن نيز در آيه 36 سوره اسراء (17:36) تأکيد کرده است هرگز از چيزی که بر آن علمی نداری پيروی نکن زيرا چشم و گوش و دل [ابزار شناخت] تو نزد خدا بايد پاسخگو باشد.
غافر:72
فِي الْحَمِيمِ ثُمَّ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ
به درون آب جوشان، سپس در آتش دوزخ ميسوزند. 38 _____________
38- روشن است اين تعابير تجسم دادن عينی کيفرهائی است که فهم واقعی آن برای ما آدميان محدود و محبوس در معيارهای مادی دنيائی ممکن نيست؛ همين قدر متناسب با فهم مخاطبان زمان نزول در قالب واژههای روزمره بيان شده است. کلمه «يسجرون» از ريشه «سَجَرَ»، به افروختن آتش با انداختن هيزم در آن، پر کردن نهر آب و مشابه آن گفته ميشود. از اين تعبير، که مشابه آن در قرآن به دفعات آمده است، ميتوان فهميد آتش دوزخ را اعمال آدميان پديد ميآورد و سوخت و ساز آن بيرون از وجود ستمگران آتش افروز نيست!
غافر:85
فَلَمْ يَكُ يَنفَعُهُمْ إِيمَانُهُمْ لَـمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبَادِهِ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْكَافِرُونَ
اما ايمانشان، آنگاه که سختی [عذاب] ما را ديدند، سودی به حالشان نداشت [زیرا توبه از آگاهی حاصل ميشود، نه اضطرار. اين قوانين و نظامات] سنّت خداست که در ميان بندگانش جريان دارد. اين چنين است که ناباوران [همواره] زيانکار شدهاند.
از تفسير اقاي عبدالعلي بازرگان
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,950
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه تدبر و فهم سوره غافر: نكات تفسيري سوره مومن
علّت تقييد رسالت موسی(سلام الله عليه) به نام سه نفر با توجه به عام بودن آن
اين اصل کلّي بود که در آن اصل کلّي نام کسي را نبردند؛ امّا در جريان موساي کليم(سلام الله عليه) اسم بعضي از افراد را بردند که اينها عناصر سوء و تبهکار آن روز بودند.
﴿وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا موسی بآياتنا﴾؛ نه معجزه، براي وجود مبارک موساي کليم بود، البته اوّل با همان «عصا» و «يد بيضاء» اعزام شدند، بعد معجزات ديگر هم در اختيار آن حضرت قرار گرفت. ﴿وَ سلْطانٍ مبين﴾، برهان و معجزه را سلطان ميگويند؛ برهان سلطان است، براي اينکه برهان بر وَهم و خيال مسلّط ميشود و سلطهٴ فکري و علمي برای برهان است؛ معجزه سلطان است، براي اينکه بر سحر و شعبده و جادو مسلط ميشود و تنها اصلي که در جهان ميتواند حرفي براي گفتن داشته باشد، معجزه است. در جريان مسابقه مار ملاحظه فرموديد که وقتي وجود مبارک موساي کليم عصا را انداخت، همهٴ اينها به صورت اوّلي خودشان درآمدند و تنها يک مار واقعي بود که در ميدان حرکت ميکرد؛ اين ميشود سلطان، سلطان روشن! بعد از اينکه فرمود: ﴿وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا موسی بآياتنا وَ سلْطانٍ مبين﴾ ديگر نفرمود: به افراد مردم مصر، بلکه فرمود: ﴿إلى فرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ قارونَ﴾، براي همه فرستاد؛ امّا منشأ فساد همينها بودند؛ يا قدرت بود يا اجراي سوء بود يا سرمايهداري کلان بود.
موعظه مؤمن آل فرعون به پيامد دنيوي و اخروي مخالفت با انبيا
﴿وَ قَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ﴾؛ حالا شروع به موعظه کرده است. جريان انبياي ابراهيمي براي مردم مصر روشن بود؛ احکام وجود مبارک ابراهيم خليل، وجود مبارک يعقوب و اسحاق و يوسف و اينها در همان کنعان و مصر رواج داشت؛ ساليان متمادي وجود مبارک يوسف صديق فرزند ابراهيم خليل و يعقوب و اسحاق در آن سرزمين حکومت کرد، وزارت کرد، معارف الهي را منتقل کرد و مردم با آن احکام آشنا بودند. اين مومن «آلِ فرعون» مي گويد اگر بيراهه رفتيد، خطر مخالفان انبياي گذشته دامن گير شما مي شود؛ اگر بيراهه رفتيد من خطر مخالفان انبياي گذشته و گروه هايي که در برابر وحي و نبوت مي ايستادند، براي شما همان ها را رقم زده مي يابم! مثل «دأب» قوم نوح و عاد و ثمود ﴿وَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِم﴾ تا به عصر يعقوب و اسحاق و اسماعيل و امثال آنها و خداي سبحان هرگز نسبت به بندگان خود ظلم روا نمي دارد. ﴿وَ يَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِ﴾؛ من هم از عذاب دنيا و هم عذاب آخرت مي ترسم. در روزقيامت هر کدام ندا مي دهند «يَا وَيْلَتَا»، [36]آن را مي گويند روز «تَنادي» که يکديگر را ندا مي دهند «هَلْ مِنْ مُغِيث»،[37]«يَا وَيْلَتَا»؛ کسي هست به داد ما برسد؟! اين روز، روز «تَنادي» است، ﴿يَوْمَ التَّلاَقِ﴾ [38]است که قبلاً گذشت و ﴿يَوْمَ التَّنَادِ﴾ است که الآن آمده است، آن گاه در آن روز کجا فرار مي کنيد؟ از عذاب الهي مي خواهيم فرار کنم؛ امّا راه فرار نيست! ﴿يَوْمَ تُوَلُّونَ﴾ شما که الآن از وحي نبوت رو برگردانديد، آن روز از عذاب الهي مي خواهيد رو برگردانيد و فرار کنيد؛ امّا مفرّي نيست! «أينَ المفرّ»؟ امروز به شما گفتند: ﴿فَفِرُّوا إِلَي اللَّهِ﴾؛ [39]از معصيت، از تجاوز، از خطا و خطيئه به طرف «الله» فرار کنيد؛ ولي آن روز مفرّي نيست.
*موعظه مؤمن آل فرعون به روز سلب قدرت از قدرتمندان*
بعد مؤمن آل فرعون می گويد: ﴿يَا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظَاهِرِينَ فىِ الْأَرْضِ فَمَن يَنصُرُنَا مِن بَأْسِ اللَّهِ إِن جَاءَنَا﴾، اين موعظهٴ آل فرعون است! امروز اين قدرتهاي مصر در اختيار شماست! حرف خود فرعون هم اين بود که ﴿أَ لَيْسَ لي مُلْكُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْري مِنْ تَحْتي﴾،[31]
اين مؤمن آل فرعون هم ميگويد امروز قدرت دست شماست، بعد چه خواهيد کرد؟ انسان که با مُردن نميپوسد مشکل اساسي شما اين است که شما مرگ را نميدانيد چيست؟ مرگ چاله نيست، چاه نيست، گودال نيست، همان بيان نوراني سيد الشهداء(سلام الله عليه) است که فرمود «صَبْراً بَنِي الْكِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ»؛[32]مرگ گودال نيست، چاه نيست، چاله نيست، بلکه مرگ معبر و پل است، انسان از اين پل ميگذرد و بالاخره تمام خبرها آن طرف آب است. فرمود شما چون به معاد معتقد نيستيد و الاّ امکانات فراواني در عالَم داريد!
﴿يا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظاهِرينَ فِي الْأَرْضِ﴾؛ امروز چشم گير هستيد، به چشم ميآييد و درخشان هستيد؛ امّا اگر من شما را همراهي کنم و دست از دين خود بردارم: ﴿فَمَنْ يَنْصُرُنا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جاءَنا﴾؛ ما گروهي هستيم که به موساي کليم ايمان آورديم. آن وقت آل فرعون گفت: ﴿ما أُريكُمْ إِلاَّ ما أَری وَ ما أَهْديكُمْ إِلاَّ سَبيلَ الرَّشادِ﴾.
*پيروی توده مردم از محققين بت پرست و ظهور فرعون ها محصول آن*
امّا تودهٴ مردم اينها که اهل تحقيق نبودند، ميگفتند قبول و نکول ما وابسته به تصديق و تکذيب نياکان ماست، ما چيزي را قبول ميکنيم که ﴿إِنَّا وَجَدْنَا ءَابَاءَنَا عَلیَ أُمَّة﴾[21]و چيزي را ردّ ميکنيم که ﴿ما سَمِعْنا بِهذا في آبائِنَا الْأَوَّلين﴾؛[22]هر چه آنها تصديق کردند، مورد قبول ماست و هر چه که آنها تکذيب کردند، مورد نکول ماست. اين ﴿إِنَّا وَجَدْنَا ءَابَاءَنَا عَلیَ أُمَّة﴾ و اين ﴿ما سَمِعْنا بِهذا في آبائِنَا الْأَوَّلين﴾ براي اينها اصلي بود، پس اين کار تودهٴ مردم است. دين آمده هم محققين را به راه تحقيق آشنا کرد که اصلاً تحقيق يعني چه؟ هم تودهٴ مردم را گفت شما بيش از اين و برتر از اين ميارزيد، چرا خودتان را ارزان فروختيد!؟ هر وقت تودهٴ مردم گرفتار ﴿إِنَّا وَجَدْنَا ءَابَاءَنَا عَلیَ أُمَّة﴾ و گرفتار ﴿ما سَمِعْنا بِهذا في آبائِنَا الْأَوَّلين﴾ شدند، فرعونها ظهور ميکنند؛ هر وقت تودهٴ مردم بالا آمدند، فرعونها فروکش ميکنند.
*دوری از استخفاف و تقويت عقلانيت، بهترين خدمتِ حکومت اسلامی به مردم*
دو نگاه وجود دارد: يک نگاه اين است که ما بايد به مردم خدمت کنيم که اين وظيفه همه ماست؛ امّا نگاه دوم اين است که مردم مصرفکننده نيستند، مهمترين خدمتي که ما بايد به مردم کنيم، عقلانيت و خردورزي مردم است! اگر ـ خداي ناکرده ـ سطح فکر مردم پايين بيايد ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ﴾ هست، چه اينکه الآن شما در کشورهاي غرب همين را ميبينيد و «خروشچف» هم که اين حرف را ميزد، همين بود؛ يعنی ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ﴾
*شب مايه آسايش انسان و تعارض سبک زندگي ما با آن*
﴿اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ﴾؛آسايش شما در شب است، اگر هميشه روز بود يا هميشه شب بود که زندگي ميسور نبود. الآن متأسفانه ما اصرار داريم که زندگي ما زندگي اسلامي باشد، اي کاش اسلامي باشد! امّا مردم تاساعت نه و ده صبح ميخوابند، شب اين نيروها و انرژيها را مصرف ميکنند، برق را مصرف ميکنند، با همه معاصي که به وسيله نامحرمان رد و بدل ميشود و مغازهها تا آن وقت باز است، کجاي اين زندگي اسلامي است؟ صبح زود بياييد کار کنيد و اول مغرب برويد نماز جماعت را بخوانيد و استراحت کنيد! يا در هر جا، هر کوچه و پس کوچه و هر محلهاي که هستيد اهل آن محل جلسه داشته باشيد، مشکلات اقتصادي، سياسي، اجتماعي و مشکلات عمراني خود را مطرح کنيد، شب براي آن است! نه اينکه صبح بخوابيد و از نيمه روز شروع کنيد تا ده شب مغازهها باز باشد! اين همه نيرو و آن همه نامحرم! شب براي اين امور است و اين ميشود زندگي اسلامي! ديگر همايش نميخواهد! سبک اسلامي را شما بايد در خيابان صفائيه و غير صفائيه ميرويد بينيد! فرمود: ﴿اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ﴾، اهالي هر محل بعد از نماز مغرب و عشا جلسهاي داشته باشند و هفتهاي يک شب مشکلات خودشان را مطرح کنند، اينها که طرح بدهند امورات محل پيش ميرود! ﴿لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَ النَّهَارَ مُبْصِراً﴾؛روز را روشن کرد تا اينکه تجارت تمام شود، ﴿إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَي النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَشْكُرُونَ﴾؛ اين نظم را ميبينيد که جهان را چهار فصل آفريد! الآن ما در نيم کره شمالي هستيم مردمي مثل مردم برزيل در نيم کره جنوبي هستند، الآن براي آنها آن جا تابستان است؛ تمام ميوه ها در تمام چهار فصل روي کره زمين هست؛ يک جا زمستان است، يک جا تابستان است، يک جا بهار است و يک جا پاييز است، اينطور نيست که همه جا زمستان باشد يا همه جا تابستان باشد؛ نه خير! کره زمين است و نيم کره شمالي و نيم کره جنوبي دارد که يک جا زمستان است و مقابل آن تابستان است؛ يک جا بهار است و مقابل آن پاييز است؛ همه ميوه، همه اقسام و همه برکات در همه فرصتها روي کره زمين است، براي اينکه نيازها برطرف شود! ﴿وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَشْكُرُونَ﴾.
اختلاف چهره ها و صداها، مصداقی از خلقت احسن انسان و عامل شناسايي او
فرمود: ﴿اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الأرْضَ قَرَاراً وَالسَّماءَ بِنَاءً وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ﴾، براي اينکه شما يکديگر را نشناسيد و يک شناسنامه طبيعي همراه هر کسي باشد ـ الآن اين هفت ميلياردي که روي زمين هستند هيچ کدام شبيه ديگري نيستند؛ نه صداي اينها شبيه ديگري است و نه چهره اينها شبيه ديگري است ـ ﴿وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ﴾؛[26]فرمود که اين اختلاف ها يک شناسنامه طبيعي است. مردم يک کوي و برزن يکديگر را با اسم ممکن است بشناسند؛ امّا انساني که در جامعه بين المللی دارد به سر ميبرد که الآن به صورت يک دهکده يا شهر بزرگ درآمده است، هيچ کدام از اين هفت ميليارد شبيه هم نيستند؛ نه آهنگ آنها و نه چهره آنها ﴿وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ﴾،فرمود اين اختلاف يک شناسنامه طبيعي است که مبادا کسي يک کسي را بي جا يا اشتباه بگيرد و مانند آن
انسان موقع مرگ صداي نفس لوامه را ميشنود ولي ديگر سودي ندارد
دنيا جاي ايمان و کفر است؛ ولي آخرت جاي ايمان و کفر نيست، بلکه جاي ظهور علم، وضوح علم، شدت علم، بلوغ علم و علم اليقين است و انسان درجات علم را يکي پس از ديگري، يا در طرف بهشت يا در طرف جهنم مي بيند؛ اما اينها دفن کردند و صداي فطرت به گوش آنها نمي رسد. اين نفس لوامه را خدا فرمود: يک زنگ خطر و آژيري است که در درون همه گذاشتيم؛ افراد عادي اگر ـ خداي ناکرده ـ خلافي کنند، شب که به بستر استراحت مي روند، اصلاً خوابشان نمي برد و مدتي نگران هستند که چرا اين کار را کردند!؟ چه کسي از درون فشار مي آورد؟ اين همان ﴿لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَة ٭ وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَة﴾ [32]است، اين در درون ما يک آيينهٴ الهي و آيتی الهي است که خدا خلق کرده و مدام آژير مي زند که چرا اين کار را کردي؟ چرا اين کار را کردي؟ برو عذرخواهي کن! برو عذرخواهي کن! اين نعمت الهي است، اين پيام الهي است و انسان چه مسلمان باشد و چه کافر، با همين فطرت خلق شده است؛ اين طور نيست که به مسلمان ها داده باشد و به غير مسلمان ها نداده باشد. فرمود: من ساختار هر کسي را با اين آژير خطر خلق کردم که اگر خلافي کرد، به او بگويد که چرا اين کار را کردي؟ ﴿النَّفْسِ اللَّوَّامَة﴾. حالا اين شخص آمده و اين نفس لوامه را هم که آژير خطر مي کشيد، دفن کرده و اين بيچاره صدايش به جايي نمي رسد: ﴿قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها﴾؛ اين قدر دسيسه کرده که از ثلاثي مجرد رفته روي ثلاثي مزيد. تدسيس کرده، نه تنها دسيسه کرده است. صداي او را نمي شنود و چون صداي او را نمي شنود، صداي ديگري را هم که نمي شنود و صداي خودش را هم که فطرت است نمي شنود؛ لذا ميدان داري مي کند،
مرگ که فرا رسيد، اين خاک ها کنار مي رود و اين فطرت و آژير بلند مي شود و صداي آژير را حالا مي شنود، مذمت نفس را مي شنود، سرزنش نفس را مي شنود؛ اما کاري نمي تواند انجام دهد.
پرسش: ...؟پاسخ: بله، در دنيا تا انسان نفس مي کشد و عذاب الهي نيامده، توبه ممکن است. پرسش: ...؟پاسخ: بله، حالا تا چگونه نفس بکشد!؟ جريان فضيل همين طور بود، جريان حُر همين طور بود که او محارب بود و در برابر امام زمانش صف کشيد، از اين گناه بدتر چيست؟ بعد هم شهيد شد.
پس اگر کسي واقعاً بخواهد راه حق را طي کند مي شود که اين نمونه هايش در تاريخ هست، در قرآن هست، ذيل جريان قصهٴ فُضيل که آن آيه را خوانده است. پس اين راه در حال عادي ممکن است، فرمود: ﴿فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إيمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا﴾، اين سنّت الهي است، اين قانون اساسي ماست و جزء «جوامع الکلم» است، اختصاصي به حال و گذشته و آينده و به عصر و مصر و نسل و تازی و فارسي ندارد، اين از سنّت الهي است. ﴿فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إيمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتي قَدْ خَلَتْ في عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْكافِرُون﴾ که اين رجوع پايان اين سوره است به صدر آن
تفسير تسنيم ايت اله جوادي املي
ویرایش بوسیله کاربر 1399/11/25 02:38:09 ب.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,950
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
در سوره غافر (مومن)از زبان کافران در دوزخ ، جملاتی بیان شده از جمله در ایه 11
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنَادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَكْبَرُ مِن مَّقْتِكُمْ أَنفُسَكُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِيمَانِ فَتَكْفُرُونَ ﴿۱۰﴾
فولادوند: كسانى كه كافر بوده اند مورد ندا قرار مى گيرند كه قطعا دشمنى خدا از دشمنى شما نسبت به همديگر سختتر است آنگاه كه به سوى ايمان فرا خوانده مى شديد و انكار مى ورزيديد
قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوجٍ مِّن سَبِيلٍ ﴿۱۱﴾
مکارم: آنها ميگويند: پروردگارا! ما را دو بار ميراندي و دو بار زنده كردي، اكنون به گناهان خود معترفيم، آيا راهي براي خارج شدن (از دوزخ) وجود دارد؟!
منظور از دو بار میراندن چیست؟
جهت مطالعه نظرات مختلف به لينك زير مراجعه نماييد ايا دوبار ميراندن مخصوص كفار است؟ مرگ برزخي است يا رجعت؟
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: member, Administrators تاریخ عضویت: 1390/02/31 ارسالها: 1,036 47 تشکر دریافتی در 28 ارسال
|
ترجمه، تدبر و فهم سوره غافر: فرازبندي،عصاره فرازها،نكات مهم تفسيري و درس سوره مومن
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمـَنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند رحمتگر مهربان
حم {1} حاء ميم {1} تَنزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ {2} فرو فرستادن اين كتاب از جانب خداى ارجمند داناست {2} غَافِرِ الذَّنبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ شَدِيدِ الْعِقَابِ ذِي الطَّوْلِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ {3} [كه] گناهبخش و توبهپذير [و] سختكيفر [و] صاحب قدرت و مکنت (توانگرِ فراگیر) است خدايى جز او نيست بازگشت به سوى اوست {3} مَا يُجَادِلُ فِي آيَاتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَا يَغْرُرْكَ تَقَلُّبُهُمْ فِي الْبِلَادِ {4} جز آنهايى كه كفر ورزيدند [كسى] در آيات خدا جدال(ادامه دادن سخن خود با خصومت برای غلبه برحریف) نمىكند پس رفت و آمدشان در شهرها ( بخشها ) تو را دستخوش فريب نگرداند {4} كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَالْأَحْزَابُ مِن بَعْدِهِمْ وَهَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ {5} پيش از اينان قوم نوح و دستههاى مخالف بعد از آنان به تكذيب پرداختند و هر امتى آهنگ رسول خود را كردند تا او را بگيرند و به [وسيله] باطل جدال نمودند تا حقيقت را با آن پايمال كنند پس آنان را فرو گرفتم پس (بنگر) چگونه بود كيفر من {5} وَكَذَلِكَ حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحَابُ النَّارِ {6} و بدين سان فرمان پروردگارت درباره كسانى كه كفر ورزيده بودند به حقيقت پيوست كه ايشان همدمان آتش خواهند بود {6} الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَّحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ {7} كسانى كه عرش [خدا] را حمل مىكنند و آنها كه پيرامون آنند به سپاس پروردگارشان تسبيح مىگويند و به او ايمان دارند و براى كسانى كه گرويدهاند طلب آمرزش مىكنند پروردگارا رحمت و دانش [تو بر] هر چيز احاطه دارد كسانى را كه توبه كرده و راه تو را دنبال كردهاند ببخش و آنها را از عذاب آتش نگاه دار {7} رَبَّنَا وَأَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدتَّهُم وَمَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ {8} پروردگارا آنان را در باغهاى جاويد كه وعدهشان دادهاى با هر كه از پدران و همسران و فرزندانشان كه به صلاح آمدهاند داخل كن زيرا تو خود ارجمند و حكيمى {8} وَقِهِمُ السَّيِّئَاتِ وَمَن تَقِ السَّيِّئَاتِ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ {9} و آنان را از بديها (در قیامت) نگاه دار و هر كه را در آن روز از بديها حفظ كنى البته رحمتش كردهاى و اين همان كاميابى بزرگ است {9} إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنَادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَكْبَرُ مِن مَّقْتِكُمْ أَنفُسَكُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِيمَانِ فَتَكْفُرُونَ {10} كسانى كه كافر بودهاند مورد ندا قرار مىگيرند كه قطعا بغض خدا از نفرت شما (در حال حاضر) نسبت به خودتان سختتر است كه به سوى ايمان فرا خوانده مىشديد و انكار مى ورزيديد {10} قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوجٍ مِّن سَبِيلٍ {11} مىگويند پروردگارا دو بار ما را میراندی و دو بار ما را زنده گردانيدى پس به گناهانمان اعتراف كرديم پس آيا راه بيرونشدنى [از آتش] هست {11} ذَلِكُم بِأَنَّهُ إِذَا دُعِيَ اللَّهُ وَحْدَهُ كَفَرْتُمْ وَإِن يُشْرَكْ بِهِ تُؤْمِنُوا فَالْحُكْمُ لِلَّهِ الْعَلِيِّ الْكَبِيرِ {12} اين [كيفر] از آن روى براى شماست كه چون خدا به تنهايى خوانده مىشد كفر مىورزيديد و چون به او شرك آورده مىشد آن را باور مىكرديد پس [امروز] فرمان از آن خداى والاى بزرگ است {12}
عصاره فراز آیات 1-12:قران نازل شده از جانب خداوندِ آمرزنده و سخت کیفر است. کافرانی که به جدال و خصومت با رسولان برخیزند و از پرستش خدای واحد روگردان و گرونده به شرک هستند، گرفتار عقاب خدا شده و در اخرت اهل اتش خواهند بود . اما اهل ایمان و پیروان راه خدا مورد مغفرت و رحمت خدا و مصون از اتش و اهل بهشت خواهند بود .
نکات: -فعل جادل و عبارت یجادلون فی ایات الله (4 بار) بیشترین تکرار را در این سوره دارند. - وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ سوره های کهف و غافر -مشتقات فعل دعا(18 بار) دعا 9 بار عبادت 2 بار،عباد 4 بار -آیات 10 بار -تکرار فعل اخذ توسط خدا، اقوام و مردم را3 بار -تکرار کلمات تق واق ق - کبر 1،مستکبر 3، متکبر 3بار بیشترین تکرار در سوره غافر، استکبر و مستکبر 8 بار در سوره اعراف، -مسرف 3بار، بیشترین تکرار -اولین کاربرد شدیدالعقاب در این سوره:2 بار، بیشترین تکرار درسوره انفال 4بار
-در ایه 10 منظور از مقتکم انفسکم چیست؟ با توجه به آیه 18 که به خشم و اضطراب کفار در روز قیامت اشاره شده است وَأَنذِرْهُمْ يَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَنَاجِرِ كَاظِمِينَ و معنای مقت که بغض شدید است، گویای این است که کافران در قیامت از عملکرد خود در دنیا در مخالفت و لجاجت با پیام رسولان پشیمان و نسبت به خود غضبناکند اما خشم و افسوس خدا از انها بیشتر است.
-منظور از دو بار اماته و احیا در آیه 11 چیست؟ در آیات مختلف مراحل کلی و عمومی تغییر انسانها بین مرگ و زندگی بدین گونه بیان شده است: اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ الروم(40) خدا همان کسى است که شما را آفريد، سپس به شما روزى بخشيد، آنگاه شما را مىميراند و پس از آن زنده مىگرداند. قُلِ اللَّهُ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يَجْمَعُكُمْ إِلَىٰ يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا رَيْبَ فِيهِ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ الجاثية(26) بگو: «خدا[ست که] شما را زندگى مىبخشد، سپس مىميراند، آنگاه شما را به سوى روز رستاخيز -که ترديدى در آن نيست- گرد مىآورد، ولى بيشتر مردم [اين را] نمىدانند.» كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنْتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْيَاكُمْ ۖ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ البقرة(28) چگونه خدا را منکريد؟ با آنکه مردگانى بوديد و شما را زنده کرد؛ باز شما را مى ميراند [و] باز زنده مىکند؛ [و] آنگاه به سوى او بازگردانده مىشويد. نکته مشترک بین انها این است که ابتدا خداوند به انسان (در حالیکه میت بوده) حیات داده سپس او را می میراند و مجددا زنده می کند سپس بسوی خدا جهت حساب وکتاب برمیگرداند. همچنین در آیاتی چون دخان56 و صافات 58 بیان شده که بهشتیان نیز مرگی جز مرگ در انتهای زندگی دنیا ندارند. لذا روال عمومی یک میراندن در زندگی دنیوی و سپس یک احیا در روز رستاخیز است. اما اینکه کافران صحبت از دو اماته میکنند جریانی مخصوص خود انهاست که جزییات ان در قران مبهم است. (تنها در سوره دخان از قول کافران بیان شده که انها در دنیا منکر مرگ مجدد و نشور در قیامت بودند.) این مرگ و زندگی نمیتواند در عالم برزخ یا قبر باشد زیرا طبق ایات بالا، انسان از نظرقران بعد ازمرگ تا زمان حشر، میت است (روح جدا از جسم است) و لذا زنده شدن در برزخ و مردن در ان، مخالف آیات قران است. قران فقط کشته شدگان در راه خدا را احیا نامیده است که البته مراد از این نوع حی بودن مشخص نیست چون قطعا انها نیز فاقد بدن مادی هستند. همچنین رجعت هم نمیتواند باشد چرا که اولا اصل ان بصراحت در قران ذکر نشده و ثانیا با روال عمومی ایات فوق و نیز یکبار میراندن بهشتیان در تناقض است چرا که طبق نقلها برخی از انبیا و صلحا نیز در رجعت زنده شده و سپس می میرند حال انکه طبق ایات قران بهشتیان قط یک مرگ دارند. همچنین راجع به حضرت یحیی و عیسی مطرح شده که سلام بر انها روزیکه متولد میشوند، می میرند و زنده مبعوث میشوند که مشابه همان جریان و مراحل عمومی موت و حیات انسانهاست.
هُوَ الَّذِي يُرِيكُمْ آيَاتِهِ وَيُنَزِّلُ لَكُم مِّنَ السَّمَاء رِزْقًا وَمَا يَتَذَكَّرُ إِلَّا مَن يُنِيبُ {13} اوست آن كس كه نشانههاى خود را به شما مىنماياند و براى شما از آسمان روزى مىفرستد و جز آن كس كه توبهكار است [كسى] پند نمىگيرد {13} فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ {14} پس شما خدا را باخلوص فرا خوانيد هر چند کافرانِ(جدال کننده) از آن (توحید) کراهت دارند (و آنرا نمی پذیرند){14} رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ لِيُنذِرَ يَوْمَ التَّلَاقِ {15} بالابرنده درجات خداوند عرش به هر كس از بندگانش كه خواهد آن روح [=فرشته حامل ابلاغ رسالت] را به فرمان خويش مىفرستد تا [مردم را] از روز ملاقات [با خدا] بترساند {15} يَوْمَ هُم بَارِزُونَ لَا يَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ لِّمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ {16} آن روز كه آنان ظاهر گردند چيزى از آنها بر خدا پوشيده نمىماند امروز فرمانروايى از آن كيست از آن خداوند يكتاى قهار است {16} الْيَوْمَ تُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ لَا ظُلْمَ الْيَوْمَ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ {17} امروز هر كسى به [موجب] آنچه انجام داده است كيفر مىيابد امروز ستمى نيست آرى خدا زودشمار است {17} وَأَنذِرْهُمْ يَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَنَاجِرِ كَاظِمِينَ مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَلَا شَفِيعٍ يُطَاعُ {18} و آنها را از آن روز قريب[الوقوع] بترسان آنگاه كه جانها به گلوگاه مىرسد در حالى كه اندوه خود را فرو مىخورند براى ستمگران نه يارى است و نه شفاعتگرى كه مورد اطاعت باشد {18} يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَمَا تُخْفِي الصُّدُورُ {19} [خدا همه چیز حتی] نگاههاى مخفی چشمان و آنچه را كه دلها نهان مىدارند مىداند {19} وَاللَّهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ لَا يَقْضُونَ بِشَيْءٍ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ {20} و خداست كه به حق داورى مىكند و كسانى را كه جز او مىخوانند [عاجزند و] به چيزى داورى نمىكنند در حقيقت خداست كه خود شنواى بيناست {20}
عصاره فراز ایات 13-20:خدایی که ایاتش در جهان هویداست و شما را روزی میدهد، رسولانی فرستاده تا شما را از روز قیامت که بین شما داوری کرده ، اعمال شما را جزا میدهد و هیچ شفیعی ندارید، انذار دهد. پس تنها اوست که شایسته پرستش و خواندن است.
نکات: -مخلصین له الدین. در سوره های یونس اعراف غافر 2 عنکبوت لقمان و بینه بکار رفته . جالب انکه در سوره های یونس، عنکبوت و لقمان برای بیان حالت خواندن خدا توسط مسافران کشتی که گرفتار امواج شدند، بکار رفته است. لذا میتوان نتیجه گرفت در سایر سوره هایی که امر شده فادعوه مخلصین له الدین، منظور خواندن خدا از روی چنین حالتی مشابه مضطر واقعی در کشتی است که غیر خدا امیدی ندارد.
أَوَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ كَانُوا مِن قَبْلِهِمْ كَانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَآثَارًا فِي الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَمَا كَانَ لَهُم مِّنَ اللَّهِ مِن وَاقٍ {21} آيا در زمين نگرديدهاند تا ببينند فرجام كسانى كه پيش از آنها [زيسته]اند چگونه بوده است آنها از ايشان نيرومندتر [بوده] و آثار [پايدارترى] در روى زمين [از خود باقى گذاشتند] با اين همه خدا آنان را به كيفر گناهانشان گرفتار كرد و در برابر خدا بازدارنده ای نداشتند {21} ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانَت تَّأْتِيهِمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَكَفَرُوا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ إِنَّهُ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقَابِ {22} اين [كيفر] از آن روى بود كه پيامبرانشان دلايل آشكار برايشان مى آوردند ولى [آنها] انكار مىكردند پس خدا [گريبان] آنها را گرفت زيرا او نيرومند سختكيفر است {22} وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِينٍ {23} و به يقين موسى را با آيات خود و حجتى آشكار فرستاديم {23} إِلَى فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَقَارُونَ فَقَالُوا سَاحِرٌ كَذَّابٌ {24} به سوى فرعون و هامان و قارون [اما آنان] گفتند افسونگرى شياد است {24} فَلَمَّا جَاءهُم بِالْحَقِّ مِنْ عِندِنَا قَالُوا اقْتُلُوا أَبْنَاء الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ وَاسْتَحْيُوا نِسَاءهُمْ وَمَا كَيْدُ الْكَافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَالٍ {25} پس وقتى حقيقت را از جانب ما براى آنان آورد گفتند پسران كسانى را كه با او ايمان آوردهاند بكشيد و زنانشان را زنده بگذاريد و[لى] نيرنگ كافران جز در گمراهى نيست {25} وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسَى وَلْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخَافُ أَن يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَن يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسَادَ {26} و فرعون گفت مرا بگذاريد موسى را بكشم تا پروردگارش را بخواند (که نجاتش دهد اگر راست میگوید) من مىترسم آيين و رسوم شما را تغيير دهد يا در اين سرزمين فساد كند {26} وَقَالَ مُوسَى إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُم مِّن كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لَّا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ {27} و موسى گفت من از هر متكبرى كه به روز حساب باور ندارد به پروردگار خود و پروردگار شما پناه بردهام {27}
عصاره دسته آیات 21-27:از سرنوشت اقوام قبل که نیرومند تر از شما بودند و رسولان الهی را که با نشانه و دلایل بسویشان امدند؛ انکار کردند و خداوند انها را به کیفر کارشان هلاک کرد، متنبه شوید. فرعونیان موسی را که با حجتی اشکار بسویشان مبعوث شد، ساحری دروغپرداز خواندند. پسران مومنین را کشتند و در صدد قتل موسی هم برامدند اما خداوند او را حفظ کرد.
نکات: -در این سوره و سوره اعراف به کشتن پسران مومنین بنی اسراییل توسط فرعونیان اشاره شده است. ظاهرا این دوران، مقارن افزایش فشار و کشتار مسلمانان توسط سران قریش بوده است.
وَقَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَن يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءكُم بِالْبَيِّنَاتِ مِن رَّبِّكُمْ وَإِن يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِن يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُم بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ {28} و مردى مؤمن از خاندان فرعون كه ايمان خود را نهان مىداشت گفت آيا مردى را (موسی) مىكشيد كه مىگويد پروردگار من خداست و مسلما براى شما از جانب پروردگارتان دلايل آشكارى آورده و اگر دروغگو باشد دروغش به زيان اوست و اگر راستگو باشد برخى از آنچه به شما وعده مىدهد به شما خواهد رسيد چرا كه خدا كسى را كه افراطكارِ(متجاوز از حدود) دروغزن باشد هدايت نمىكند {28} يَا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظَاهِرِينَ فِي الْأَرْضِ فَمَن يَنصُرُنَا مِن بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جَاءنَا قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَى وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ {29} اى قوم من امروز فرمانروايى از آن شماست [و] در اين سرزمين مسلطيد و[لى] چه كسى ما را از بلاى خدا اگر به ما برسد حمايت خواهد كرد فرعون گفت جز آنچه مىبينم به شما نمىنمايم و شما را جز به راه راست ( رشد) راهبر نيستم {29} وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُم مِّثْلَ يَوْمِ الْأَحْزَابِ {30} و كسى كه ايمان آورده بود گفت اى قوم من من از [روزى] مثل روز دستهها[ى پیشین مخالف خدا] بر شما مىترسم {30} مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِن بَعْدِهِمْ وَمَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِّلْعِبَادِ {31} [از سرنوشتى] نظير سرنوشت قوم نوح و عاد و ثمود و كسانى كه پس از آنها [آمدند] و [گرنه] خدا بر بندگان [خود] ستم نمىخواهد {31} وَيَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِ {32} و اى قوم من بر شما از روزى كه مردم يكديگر را [به يارى هم] ندا درمىدهند بيم دارم {32} يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ مَا لَكُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ {33} روزى كه پشتكنان مىگریزيد براى شما در برابر خدا هيچ حمايتگرى نيست و هر كه را خدا گمراه كند او را راهبرى نيست {33} وَلَقَدْ جَاءكُمْ يُوسُفُ مِن قَبْلُ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِي شَكٍّ مِّمَّا جَاءكُم بِهِ حَتَّى إِذَا هَلَكَ قُلْتُمْ لَن يَبْعَثَ اللَّهُ مِن بَعْدِهِ رَسُولًا كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُّرْتَابٌ {34} و به يقين يوسف پيش از اين دلايل آشكار براى شما آورد و از آنچه براى شما آورد همواره در ترديد بوديد تا وقتى كه از دنيا رفت گفتيد خدا بعد از او هرگز فرستادهاى را برنخواهد انگيخت (رسول بودنش را بعد از مرگش اقرار کردید) اين گونه خدا هر كه را افراطگرِ (متجاوز از حدود) شكاك است بى راه مىگذارد {34} الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ وَعِندَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ {35} كسانى كه در باره آيات خدا بدون حجتى كه براى آنان آمده باشد مجادله مىكنند [اين ستيزه] در نزد خدا و نزد كسانى كه ايمان آوردهاند [مايه] عداوت بزرگى است اين گونه خدا بر دل هر متكبر و زورگويى مهر مىنهد {35} وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا هَامَانُ ابْنِ لِي صَرْحًا لَّعَلِّي أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ {36} و فرعون گفت اى هامان براى من كوشكى بلند بساز شايد من به آن راهها برسم {36} أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ فَأَطَّلِعَ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ كَاذِبًا وَكَذَلِكَ زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَصُدَّ عَنِ السَّبِيلِ وَمَا كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِي تَبَابٍ {37} راههاى [دستيابى به] آسمانها تا از خداى موسى اطلاع حاصل كنم و من او را سخت دروغپرداز مىپندارم و اين گونه براى فرعون زشتى كارش آراسته شد و از راه [راست] بازماند و نيرنگ فرعون جز به تباهى نينجاميد {37} وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشَادِ {38} و آن كس كه ايمان آورده بود(همان مومن) گفت اى قوم من مرا پيروى كنيد تا شما را به راه درست هدايت كنم {38} يَا قَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دَارُ الْقَرَارِ {39} اى قوم من اين زندگى دنيا تنها كالايى [ناچيز] است و در حقيقت آن آخرت است كه سراى پايدار است {39} مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلَا يُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيهَا بِغَيْرِ حِسَابٍ {40} هر كه بدى كند جز به مانند آن كيفر نمىيابد و هر كه كار شايسته كند چه مرد باشد يا زن در حالى كه ايمان داشته باشد در نتيجه آنان داخل بهشت مىشوند و در آنجا بىحساب روزى مىيابند {40} وَيَا قَوْمِ مَا لِي أَدْعُوكُمْ إِلَى النَّجَاةِ وَتَدْعُونَنِي إِلَى النَّارِ {41} و اى قوم من چه شده است كه من شما را به نجات فرا مى خوانم و [شما] مرا به آتش فرا مىخوانيد {41} تَدْعُونَنِي لِأَكْفُرَ بِاللَّهِ وَأُشْرِكَ بِهِ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَأَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى الْعَزِيزِ الْغَفَّارِ {42} مرا فرا مىخوانيد تا به خدا كافر شوم و چيزى را كه بدان علمى ندارم با او شريك گردانم و من شما را به سوى آن ارجمند آمرزنده دعوت مىكنم {42} لَا جَرَمَ أَنَّمَا تَدْعُونَنِي إِلَيْهِ لَيْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِي الدُّنْيَا وَلَا فِي الْآخِرَةِ وَأَنَّ مَرَدَّنَا إِلَى اللَّهِ وَأَنَّ الْمُسْرِفِينَ هُمْ أَصْحَابُ النَّارِ {43} آنچه مرا به سوى آن دعوت مىكنيد به ناچار نه در دنيا و نه در آخرت [درخور] خواندن نيست (یا این معبودان شما هیچ دعوتی ندارند در حالیکه خداوند با ارسال رسولان دعوت میکند) و در حقيقت برگشت ما به سوى خداست و افراطگران همدمان آتشند {43} فَسَتَذْكُرُونَ مَا أَقُولُ لَكُمْ وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ {44} پس به زودى آنچه را به شما مىگويم به ياد خواهيد آورد و كارم را به خدا مىسپارم خداست كه به [حال] بندگان [خود] بيناست {44} فَوَقَاهُ اللَّهُ سَيِّئَاتِ مَا مَكَرُوا وَحَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ {45} پس خدا او را از عواقب سوء آنچه نيرنگ مىكردند حمايت فرمود و فرعونيان را عذاب سخت فرو گرفت {45} النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَعَشِيًّا وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ {46} [اينك هر] صبح و شام بر آتش عرضه مىشوند و روزى كه رستاخيز بر پا شود [فرياد مىرسد كه] فرعونيان را در سختترين [انواع] عذاب درآوريد {46}
عصاره دسته آیات 28-46:مرد مومنی از ال فرعون با تلاش برای منصرف کردن انها از قتل موسی، انها را از رفتار و سرگذشت اقوام مکذب قبلی و نیز وقوع عذاب موعود موسی ، و از سرنوشت جهنمی انها در اخرت هشدار داد و به مسیر نجات دعوت کرد. اما فرعونیان متکبر متجاوز از حدود که دلهاشان سخت و غیرقابل هدایت شده بود ، به جدال خود در ایات خدا ادامه دادند و سرانجام گرفتار عذاب اتشین شدند. و آن مومن را هم خدا از شر فرعونیان حفظ کرد.
نکات: سبیل الرشاد: 2بار فقط در این سوره . در ایه 29 فرعون مدعی هدایت مردم به راه رشد است و در ایه 38 مرد مومن هم تبعیت از تذکرات و مطالب خودش را راه رشد معرفی میکند. متکبر 3بار بیشترین تکرار در سوره غافر -مسرف 3بار، بیشترین تکرار -ایا جمله اول آیه 46 بر وجود عالم برزخ و عذاب در ان دلالت دارد؟
{وَإِذْ يَتَحَاجُّونَ فِي النَّارِ فَيَقُولُ الضُّعَفَاء لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا نَصِيبًا مِّنَ النَّارِ {47} و آنگاه كه در آتش شروع به آوردن حجت مىكنند زيردستان به كسانى كه گردنكش بودند مىگويند ما پيرو شما بوديم پس آيا مىتوانيد پارهاى از اين آتش را از ما دفع كنيد {47} قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُلٌّ فِيهَا إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَمَ بَيْنَ الْعِبَادِ {48} كسانى كه گردنكشى مىكردند مىگويند [اكنون] همه ما در آن هستيم خداست كه ميان بندگان [خود] داورى كرده است {48} وَقَالَ الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْمًا مِّنَ الْعَذَابِ {49} و كسانى كه در آتشند به نگهبانان جهنم مىگويند پروردگارتان را بخوانيد تا يك روز از اين عذاب را به ما تخفيف دهد {49} قَالُوا أَوَلَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُسُلُكُم بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا بَلَى قَالُوا فَادْعُوا وَمَا دُعَاء الْكَافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَالٍ {50} مىگويند مگر پيامبرانتان دلايل روشن به سوى شما نياوردند مىگويند چرا. مىگويند پس خودتان بخوانيد (پروردگارتان را) و[لى] دعاى كافران جز در بيراهه نيست {50}}
عصاره دسته ایات 47-50: پیروان هم به همراه رهبران و مستکبران در آتش خواهند بود و هیچ کدام راهی برای تخفیف عذاب نخواهند داشت.
إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ {51} در حقيقت ما فرستادگان خود و كسانى را كه گرويدهاند در زندگى دنيا و روزى كه گواهان برپاى مىايستند قطعا يارى مىكنيم {51} {يَوْمَ لَا يَنفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَلَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ {52} [همان] روزى كه ستمگران را پوزشطلبىشان سود نمى دهد و براى آنان لعنت است و برايشان بدفرجامى آن سراى است {52}} وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْهُدَى وَأَوْرَثْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ الْكِتَابَ {53} و قطعا موسى را هدايت داديم (و یاریش کردیم در رسالتش) و برای بنی اسرائيل تورات را به ميراث نهاديم {53} هُدًى وَذِكْرَى لِأُولِي الْأَلْبَابِ {54} [كه] رهنمود و يادكردى براى خردمندان است {54} فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَالْإِبْكَارِ {55} پس صبر كن كه وعده خدا حق است و براى گناهت آمرزش بخواه و به سپاس پروردگارت شامگاهان و بامدادان ستايشگر باش {55} إِنَّ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِن فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ مَّا هُم بِبَالِغِيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ {56} در حقيقت آنان كه در باره نشانههاى خدا بىآنكه حجتى برايشان آمده باشد به مجادله برمىخيزند در دلهايشان جز کبر و بزرگنمايى نيست [و] آنان به آن [بزرگى كه آرزويش را دارند] نخواهند رسيد پس به خدا پناه جوى زيرا او خود شنواى بيناست {56}
عصاره دسته ایات 51-56:خداوند رسولان و اهل ایمان را در دنیا و اخرت، یاری خواهد کرد پس ای پیامبر بر وعده حق خدا صبر کن . مخالفین که از روی کبر در ایات مجادله می کنند، به مقصود خود نمیرسند. پس از اقدامات انها به خدا پناه ببر
عصاره دسته آیات 21-27:از سرنوشت اقوام قبل که نیرومند تر از شما بودند و رسولان الهی را که با نشانه و دلایل بسویشان امدند؛ انکار کردند و خداوند انها را به کیفر کارشان هلاک کرد، متنبه شوید.فرعونیان موسی را که با حجتی اشکار بسویشان مبعوث شد، ساحری دروغپرداز خواندند. پسران مومنین را کشتند و در صدد قتل موسی هم برامدند اما خداوند او را حفظ کرد.
عصاره دسته آیات 28-46: مرد مومنی از ال فرعون با تلاش برای منصرف کردن انها از قتل موسی، انها را از رفتار و سرگذشت اقوام مکذب قبلی و نیز وقوع عذاب موعود موسی ، و از سرنوشت جهنمی انها در اخرت هشدار داد و به مسیر نجات دعوت کرد. اما فرعونیان متکبر متجاوز از حدود که دلهاشان سخت و غیرقابل هدایت شده بود ، به جدال خود در ایات خدا ادامه دادند و سرانجام گرفتار عذاب اتشین شدند. و آن مومن را هم خدا از شر فرعونیان حفظ کرد.
عصاره دسته ایات 47-50: پیروان هم به همراه رهبران و مستکبران در آتش خواهند بود و هیچ کدام راهی برای تخفیف عذاب نخواهند داشت. عصاره دسته ایات 51-56:خداوند رسولان و اهل ایمان را در دنیا و اخرت، یاری خواهد کرد پس ای پیامبر بر وعده حق خدا صبر کن . مخالفین که از روی کبر در ایات مجادله می کنند، به مقصود خود نمیرسند. پس از اقدامات انها به خدا پناه ببر
عصاره فراز آیات 21-56:از سرنوشت اقوام قبل که رسولان الهی را انکار کردند و خداوند انها را به کیفر کارشان هلاک کرد، متنبه شوید. فرعونیان متکبر متجاوز چون دلهاشان سخت و غیرقابل هدایت شده بود موسی و مومن قوم را تکذیب و به جدال خود در ایات خدا ادامه دادند و سرانجام گرفتار عذاب اتشین شدند اما خداوند موسی و ان مومن را حفظ کرد. ای پیامبر بر وعده حق خدا صبر کن . مخالفین که از روی کبر در ایات مجادله می کنند، به مقصود خود نمیرسند. از اقدامات انها به خدا پناه ببر
نکات: -الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ در ایات 35 و56 امده است
-مفهوم استغفار پیامبر برای ذنبش چیست؟ برای فهم بهتر ذنب پیامبر در قرآن کریم، نگاهی به سایر موارد مشابه بیاندازیم. غیر از سوره غافر خداوند در دو سوره دیگر هم عبارت ذنبک را خطاب به پیامبر اسلام بکار برده است. یکی سوره محمد آیه 19:فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَمَثْوَاكُمْ دیگری در سوره فتح آیه 2 :لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا تامل در سوره های فوق نکات جالبی را روشن میکند: هر سه سوره به نصرت پیامبر و مسلمانان و دین حق و بطلان و عذاب و خواری کافرین و مخالفان ومنکران حق اشاره شده و خداوند ضمن تاکید بر برحق بودن ایشان، در مقام دلداری و قوت قلب دادن به پیامبر از آینده اسلام و دعوت ایشان است. جملات و عبارات زیر در سوره های فوق مشهود است: سوره محمد وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ آیه 2 ذَلِكَ بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْبَاطِلَ وَأَنَّ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِن رَّبِّهِمْ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثَالَهُمْ آیه 3 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ آیه 7 ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكَافِرِينَ لَا مَوْلَى لَهُمْ آیه 11 سوره غافر مَا يُجَادِلُ فِي آيَاتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَا يَغْرُرْكَ تَقَلُّبُهُمْ فِي الْبِلَادِ آیه 4 كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَالْأَحْزَابُ مِن بَعْدِهِمْ وَهَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ آیه 5 وَكَذَلِكَ حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحَابُ النَّارِ آیه6 إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ آیه 51 فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَإِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنَا يُرْجَعُونَ آیه 77 سوره فتح وَيَنصُرَكَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِيزًا آیه 3 هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا آیه28
در سوره غافر خداوند در ابتدای سوره به پیامبر متذکر میشود که رفت و امد و عده کافران ترا نفریبد. سپس با بیان مثالهای پیامبران قبل به پیامبر و مسلمانان امیدواری میدهد که ما قطعا پیامبران واهل ایمان را یاری میکنیم و کافران و اهل باطل هم عذاب دنیوی و اخروی دارند. اما ممکن است عذاب مشرکین مکه در دوران زندگی پیامبر نباشد یا باشد. بهر حال ای پیامبر صبر کن.و راجع به این نگرانی و اضطرابت از آینده ،استغفار کن و خدا را صبح وعصر تسبیح کن.
در سوره محمد که در اولین سال هجرت مسلمانان به مدینه نازل شده ،خداوند ضمن حق دانستن مسلمانان و پیامبر و باطل شمردن کافران ،زمینه را برای نبرد حق و باطل و جنگهای مسلمین با کافرین اماده میکند و به مسلمانان وعده میدهد اگر شما خدا را یاری کنید او هم شما را نصرت میدهد.همانطور که در امتهای پیشین چنین کرد زیرا خدا ولی مومنین است. سپس به پیامبر دستور میدهد که برای ذنب خودت و مومنین و مومنات استغفار کن. این جمله با توجه به آیات قبلی نشان میدهد که بر فضای عمومی مسلمانان خوف ونگرانی از نتیجه نبرد با انبوه کفار حاکم بوده که خدا ضمن دلداری، دستور استغفار از این نگرانی را میدهد.
در سوره فتح هم که بنابر قول مشهور در سال ششم هجری نازل شده، خداوند در ابتدای سوره، صلح حدیبیه را فتح مبینی نامیده تا ذنب قدیم واخیر پیامبر که همانا نگرانی از آینده اسلام و نیز مسلمانان مکه با توجه به وجود دشمنان (اعم از یهودیان و مشرکین مکه) بوده را ببخشد و نعمتش را بر او تمام کند و نصرتی عزیز نصیبش گرداند.
لذا بنظر میرسد در هر سه سوره، ذنب پیامبر همان اضطراب و نگرانی ایشان از پیشرفت رسالتشان بوده است که خداوند با دلداری ایشان را به استغفار و صبر توصیه میکند.
لَخَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ {57} قطعا آفرينش آسمانها و زمين بزرگتر [و شكوهمندتر] از آفرينش مردم است ولى بيشتر مردم نمىدانند {57} وَمَا يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَلَا الْمُسِيءُ قَلِيلًا مَّا تَتَذَكَّرُونَ {58} و نابينا و بينا يكسان نيستند و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند [نيز] با [مردم] بدكار [يكسان] نيستند چه اندك پند مىپذيريد {58} إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ لَّا رَيْبَ فِيهَا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ {59} در حقيقت رستاخيز قطعا آمدنى است در آن ترديدى نيست ولى بيشتر مردم ايمان نمىآورند {59} وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ {60} و پروردگارتان فرمود مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم در حقيقت كسانى كه از پرستش من كبر مىورزند به زودى خوار در دوزخ درمىآيند {60} اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ {61} خدا [همان] كسى است كه شب را براى شما پديد آورد تا در آن آرام گيريد و روز را روشنىبخش [قرار داد] آرى خدا بر مردم بسيار صاحبتفضل است ولى بيشتر مردم سپاس نمىدارند {61} ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ لَّا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ {62} اين استخدا پروردگار شما [كه] آفريننده هر چيزى است خدايى جز او نيست پس چگونه [از او] بازگردانيده مىشويد {62} كَذَلِكَ يُؤْفَكُ الَّذِينَ كَانُوا بِآيَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ {63} كسانى كه نشانههاى خدا را انكار مى كردند اين گونه [از خدا] رويگردان مىشوند {63} اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَرَارًا وَالسَّمَاء بِنَاء وَصَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَرَزَقَكُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَتَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ {64} خدا [همان] كسى است كه زمين را براى شما قرارگاه ساخت و آسمان را بنايى [گردانيد] و شما را صورتگرى كرد و صورتهاى شما را نيكو نمود و از چيزهاى پاكيزه به شما روزى داد اين است خدا پروردگار شما بلند مرتبه و بزرگ است خدا پروردگار جهانيان {64} هُوَ الْحَيُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ {65} اوست [همان] زندهاى كه خدايى جز او نيست پس او را در حالى كه دين [و دعا و پرستش خود] را براى وى بىآلايش گردانيدهايد بخوانيد سپاس[ها همه] ويژه خدا پروردگار جهانيان است {65} قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَمَّا جَاءنِيَ الْبَيِّنَاتُ مِن رَّبِّي وَأُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ {66} بگو من نهى شدهام از اينكه جز خدا كسانى را كه [شما] مىخوانيد پرستش كنم [آن هم] هنگامى كه از جانب پروردگارم مرا دلايل روشن رسيده باشد و مامورم كه فرمانبر پروردگار جهانيان باشم {66} هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخًا وَمِنكُم مَّن يُتَوَفَّى مِن قَبْلُ وَلِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُّسَمًّى وَلَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ {67} او همان كسى است كه شما را از خاكى آفريد سپس از نطفهاى آنگاه از علقهاى و بعد شما را [به صورت] كودكى برمىآورد تا به كمال قوت خود برسيد و تا سالمند شويد و از ميان شما كسى است كه مرگ پيشرس مىيابد و تا [بالاخره] به مدتى كه مقرر است برسيد و اميد كه در انديشه فرو رويد {67} هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ فَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ {68} او همان كسى است كه زنده مىكند و مىميراند و چون به كارى حكم كند همين قدر به آن مىگويد باش بىدرنگ موجود مىشود {68}
عصاره فراز ایات 57-68: خدایی که خالق اسمان و زمین و همه چیز است و نشانه های خلقت و ربوبیتش در جهان بطور مستمر هویداست، تنها او رب و پرودگار شماست. پس تنها او را با خلوص و اطمینان به یگانگی و اجابتش بخوانید. بگو ای پیامبر من هم تسلیم امر اویم و معبودان دیگر را نمیخوانم
نکات: ارتباط دعا و عبادت :در آیات 60 و 66 دعا و عبادت کنارهم قرار گرفته اند و نشان میدهداولا دعا زیر محموعه و بخشی از عبادت است ثانیا دعا و درخواست حاجت خطاب به کسی است که عبادت و اطاعت و پرستش میشود. أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ أَنَّى يُصْرَفُونَ {69} آيا كسانى را كه در [ابطال] آيات خدا مجادله مىكنند نديدهاى [كه] تا كجا [از حقيقت] انحراف حاصل كردهاند {69} الَّذِينَ كَذَّبُوا بِالْكِتَابِ وَبِمَا أَرْسَلْنَا بِهِ رُسُلَنَا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ {70} كسانى كه كتاب [خدا] و آنچه را كه فرستادگان خود را بدان گسيل داشتهايم تكذيب كردهاند به زودى خواهند دانست {70} إِذِ الْأَغْلَالُ فِي أَعْنَاقِهِمْ وَالسَّلَاسِلُ يُسْحَبُونَ {71} هنگامى كه غلها در گردنهايشان [افتاده] و [با] زنجيرها كشانيده مىشوند {71} فِي الْحَمِيمِ ثُمَّ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ {72} در ميان جوشاب [و] آنگاه در آتش برافروخته مىشوند {72} ثُمَّ قِيلَ لَهُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ تُشْرِكُونَ {73} آنگاه به آنان گفته مىشود آنچه را در برابر خدا [با او] شريك مىساختيد كجايند {73} مِن دُونِ اللَّهِ قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا بَل لَّمْ نَكُن نَّدْعُو مِن قَبْلُ شَيْئًا كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ الْكَافِرِينَ {74} مىگويند گمشان كرديم بلكه پيشتر [هم] ما چيزی (درست و قابل اتکا) را نمىخوانديم اين گونه خدا كافران را بىراه مىگذارد {74} ذَلِكُم بِمَا كُنتُمْ تَفْرَحُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَبِمَا كُنتُمْ تَمْرَحُونَ {75} اين [عقوبت] به سبب آن است كه در زمين به ناروا سرمستى مىكرديد و بدان سبب است كه [سخت به خود] مىنازيديد {75} ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ {76} از درهاى دوزخ درآييد در آن جاودان [بمانيد] چه بد است جاى سركشان {76} فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَإِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنَا يُرْجَعُونَ {77} پس صبر كن كه وعده خدا راست است پس چه پارهاى از آنچه را كه به آنان وعده دادهايم (عذاب دنیوی) به تو بنمايانيم چه تو را از دنيا ببريم [در هر صورت آنان] به سوى ما بازگردانيده مىشوند {77} وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِّن قَبْلِكَ مِنْهُم مَّن قَصَصْنَا عَلَيْكَ وَمِنْهُم مَّن لَّمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذَا جَاء أَمْرُ اللَّهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْمُبْطِلُونَ {78} و مسلما پيش از تو فرستادگانى را روانه كرديم برخى از آنان را [ماجرايشان را] بر تو حكايت كردهايم و برخى از ايشان را بر تو حكايت نكردهايم و هيچ فرستادهاى را نرسد كه بىاجازه خدا نشانهاى بياورد پس چون فرمان خدا برسد به حق داورى مىشود و آنجاست كه باطلكاران زيان مىكنند {78}
عصاره فراز ایات 69-78:آنها که در آیات خدا جدال کرده، کتاب و رسول را تکذیب میکنند و معبودانی جز خدا را میخوانند، در نتیجه تکبر و سرمستی خودشان از مسیر هدایت دورافتاده اند انها در جهنم کیفر خواهند شد. وعده خدا حق است.هرگاه فرمانش سر رسد، بحق حکم خواهد کرد. پس ای پیامبر صبر کن.
اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَنْعَامَ لِتَرْكَبُوا مِنْهَا وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ {79} خدا [همان] كسى است كه چهارپايان را براى شما پديد آورد تا از برخى از آنها سوارى گيريد و از برخى از آنها بخوريد {79} وَلَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ وَلِتَبْلُغُوا عَلَيْهَا حَاجَةً فِي صُدُورِكُمْ وَعَلَيْهَا وَعَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ {80} و در آنها براى شما سودهاست تا با [سوار شدن بر] آنها به مقصودى كه در دلهايتان است برسيد و بر آنها و بر كشتى حمل مىشويد {80} وَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ فَأَيَّ آيَاتِ اللَّهِ تُنكِرُونَ {81} و نشانه هاى [قدرت] خويش را به شما مىنماياند پس كدام يك از آيات خدا را انكار مىكنيد {81} عصاره فراز ایات 79-81: آیات خداوند در اطراف شما زیاد است ازجمله وجود چارپایان و استفاده های مختلف شما از انها.کدام را انکار میکنید؟ أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَانُوا أَكْثَرَ مِنْهُمْ وَأَشَدَّ قُوَّةً وَآثَارًا فِي الْأَرْضِ فَمَا أَغْنَى عَنْهُم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ {82} آيا در زمين نگشتهاند تا ببينند فرجام كسانى كه پيش از آنان بودند چگونه بوده است [آنها به مراتب از حيث تعداد] بيشتر از آنان و [از حيث] نيرو و آثار در روى زمين استوارتر بودند و[لى] آنچه به دست مىآوردند به حالشان سودى نبخشيد {82} فَلَمَّا جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِّنَ الْعِلْمِ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُون {83} و چون پيامبرانشان دلايل آشكار برايشان آوردند به آن چيز [مختصرى] از دانش كه نزدشان بود سرمست شدند و [سرانجام] آنچه به ريشخند مىگرفتند آنان را فروگرفت {83} فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَكَفَرْنَا بِمَا كُنَّا بِهِ مُشْرِكِينَ {84} پس چون سختى [عذاب] ما را ديدند گفتند فقط به خدا ايمان آورديم و بدانچه با او شريك مىگردانيديم كافريم {84} فَلَمْ يَكُ يَنفَعُهُمْ إِيمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبَادِهِ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْكَافِرُونَ {85} و[لى] هنگامى كه عذاب ما را مشاهده كردند ديگر ايمانشان براى آنها سودى نداد نتخداست كه از [ديرباز] در باره بندگانش چنين جارى شده و آنجاست كه ناباوران زيان كردهاند {85}
عصاره فراز ایات 82-85: از سرگذشت اقوام مشرک قبلی که از شما نیرومندتر بودند و از روی سرمستی به علمشان، رسولان را استهزا کردند عبرت بگیرید که داشته هایشان در هنگام عذاب مرگ را از انها دور نکرد و ایمان و پشیمانی در ان هنگام هم برایشان سودی نبخشید.
نکات: -أَوَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ كَانُوا مِن قَبْلِهِمْ كَانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَآثَارًا فِي الْأَرْضِ در ایات 21و 82 - یوم لاینفع الظالمین معذرتهم(روم)،
مرور سوره غافر
عصاره فراز آیات 1-12:قران نازل شده از جانب خداوند امرزنده و سخت کیفر است. کافرانی که به جدال و خصومت با رسولان برخیزند و از پرستش خدای واحد روگردان و گرونده به شرک هستند، گرفتار عقاب خدا شده و در اخرت اهل اتش خواهند بود . اما اهل ایمان و پیروان راه خدا مورد مغفرت و رحمت خدا و مصون از اتش و اهل بهشت خواهند بود . عصاره فراز ایات 13-20: خدایی که ایاتش در جهان هویداست و شما را روزی میدهد، رسولانی فرستاده تا شما را از روز قیامت که بین شما داوری کرده، اعمال شما را جزا میدهد، انذار دهد. پس تنها اوست که شایسته پرستش و خواندن است.
عصاره فراز ایات 21-56: از سرنوشت اقوام قبل که رسولان الهی را انکار کردند و خداوند انها را به کیفر کارشان هلاک کرد، متنبه شوید. فرعونیان متکبر متجاوز چون دلهاشان سخت و غیرقابل هدایت شده بود موسی و مومن قوم را تکذیب و به جدال خود در ایات خدا ادامه دادند و سرانجام گرفتار عذاب اتشین شدند اما خداوند موسی و ان مومن را حفظ کرد. پس ای پیامبر بر وعده حق خدا صبر کن. مخالفین که از روی کبر در ایات مجادله می کنند، به مقصود خود نمیرسند. پس از اقدامات انها به خدا پناه ببر عصاره فراز ایات 57-68: خدایی که خالق اسمان و زمین و همه چیز است و نشانه های خلقت و ربوبیتش در جهان بطور مستمر هویداست، تنها او رب و پرودگار شماست. پس تنها او را با خلوص و اطمینان به یگانگی و اجابتش بخوانید. بگو ای پیامبر من هم تسلیم امر اویم و معبودان دیگر را نمیخوانم
عصاره فراز ایات 69-78: آنها که در آیات خدا جدال کرده، کتاب و رسول را تکذیب میکنند و معبودانی جز خدا را میخوانند، در نتیجه تکبر و سرمستی خودشان از مسیر هدایت دورافتاده اند انها در جهنم کیفر خواهند شد. وعده خدا حق است. هرگاه فرمانش سر رسد، بحق حکم خواهد کرد. پس ای پیامبر صبر کن. عصاره فراز ایات 79-81: آیات خداوند در اطراف شما زیاد است ازجمله وجود چارپایان و استفاده های مختلف شما از انها کدام را انکار میکنید؟
عصاره فراز ایات 82-85: از سرگذشت اقوام اقوام مشرک قبلی که از شما نیرومندتر بودند و از روی سرمستی به علمشان، رسولان را استهزا کردند عبرت بگیرید که داشته هایشان در هنگام عذاب مرگ را از انها دور نکرد و ایمان و پشیمانی در ان هنگام هم برایشان سودی نبخشید.
درس سوره: کافرانی که از روی تکبر به جدال و خصومت با رسولان برخیزند و از پرستش خدای واحد روگردان و گرونده به شرک هستند، به مقصود خود نخواهند رسید بلکه در موعد مقتضی گرفتار عقاب خدا شده و در اخرت نیز اهل اتش خواهند بود. همانند فرعونیان متکبر متجاوز. پس تنها خدایی که نشانه های خلقت و ربوبیتش در جهان بطور مستمر هویداست، را بخوانید و قبل از نزول عذاب به رسول و کتابش ایمان اورید.
دقت در عصاره فرازها نشان میدهد که درس اصلی سوره در فراز اول بطور خلاصه بیان شده و سپس در ایات و فرازهای بعدی تفصیل داده شده است. در فراز اول به جدال کافران اشاره شده و انرا ناشی از شرک انها دانسته و انها را از سرانجام عقوبت دنیوی و اخروی ان انذار داده است. نکته جالب انکه در فرازها بطور یک در میان به موضوع جدال و عواقب ان و مثال اقوام پیش و موضع توحید و ایات متعددخداوند در جهان پرداخته است.
کلمات کلیدی: -فعل جادل و عبارت یجادلون فی ایات الله (4 بار) بیشترین تکرار را در این سوره دارند. - وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ سوره های کهف و غافر -مشتقات فعل دعا(18 بار) -آیات 10 بار -تکرار فعل اخذ برای خدا اقوام و مردم را 3بار --تکرار کلمات تق واق ق - استکبر و مستکبر 8 بار در سوره اعراف. -مسرف 3بار، بیشترین تکرار کبر 1،مستکبر 3، متکبر 3بار بیشترین تکرار -مخلصین له الدین. در سوره های یونس اعراف غافر 2 عنکبوت لقمان و بینه بکار رفته . -اولین کاربرد شدیدالعقاب در این سوره:2 بار، بیشترین تکرار درسوره انفال 4بار سبیل الرشاد: 2بار فقط در این سوره اسامی مختلفی از روز قیامت ذکر شده یوم التلاق،یوم یقوم الاشهاد،یوم التناد،یوم الازفه الذین یحملون العرش ومن حوله یسبحون بحمد ربهم (غافر، اعراف: لایستکبرون و یسبحونه) الذین یستکبرون عن عبادتی(مشابه اعراف) قل انی نهیت ان اعبد الذین تدعون من دون الله (انعام غافر و زمر در رد سازش)، وامرت ان اسلم لرب العالمین (انعام یوسف غافر زمر)، فاما نرینک بعض الذی نعدهم او نتوفینک( غافر مشابه یونس زخرف رعد مومنون مریم) ویرایش بوسیله کاربر 1399/11/27 07:52:30 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit |
سیدکاظم فرهنگ |
|
|
|
جهش به انجمن
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.