رتبه: Advanced Member
گروه ها: member, Moderator تاریخ عضویت: 1399/01/25 ارسالها: 60 تشکرها: 38 بار 1 تشکر دریافتی در 1 ارسال
|
زبان قرآن، اصيلترين زبان
با توجه به حضور در تاریخی که نیاز به معارفی والا و عمیق دارد، قرآن در این تاریخ حرفهای مخصوص همین زمانه را که زمانهی آخرالزمانی است، برای ما دارا میباشد. بهخصوص باید برای حضوری فعّال در این زمانه مجهز به عمیقترین معارف، آنهم با هویت اشراقی و حضوری بود که این شاخصهی اصلی قرآن است از آن جهت که فرمود: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمينُ& عَلى قَلْبِكَ...» (شعراء/193 و 194) ای پیامبر! روح الأمین آن را بر قلب تو نازل کرد و شاخصهی اصلی این معارف، هویتِ قلبی آن است تا انسانها با جان خود در عالم حاضر شوند.
مسلّم است هر اندازه بهتر متوجهی جایگاه و خاستگاه زبان قرآن باشیم، به همان اندازه رویکرد ما به قرآن بهتر خواهد بود و متوجهی نحوهی «بودنی» میشویم که آیات الهی به آن اشاره دارد و آن را در مقابل ما میگشاید. اهمیت این امر در حدی است که ضرورت دارد عزیزان متوجه باشند قبل از ورود به بحث قرآنی، به نکات زیر توجه فرمایند تا اولاً: آمادهی حضوری شوند که قرآن بنا دارد در ما ایجاد کند. ثانیاً: از همان ابتدا بدانیم گمشدهی ما در نسبت با قرآن چیست و قرآن به عنوان کلام الهی در نوع برخوردی که باید با آن داشته باشیم، چه انتظاری از ما دارد.
عنایت داشته باشید هر شماره از مطالبی که روبهروی خود دارید میتواند چشماندازی باشد جهت تفکر و آمادگی برای رجوع به شمارهی بعدی و از آن مهمتر جهت تفکر و آمادگی است نسبت به عالَم گشودهای که قرآن در مقابل شما میگشاید. با توجه به این امر نکات زیر تقدیم میشود:
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: member, Moderator تاریخ عضویت: 1399/01/25 ارسالها: 60 تشکرها: 38 بار 1 تشکر دریافتی در 1 ارسال
|
1- زبان قرآن، زبانی است که انسان میتواند به کمک آن زبان، با حضور خدا در عالم نسبت برقرار کند و این وقتی صورت میگیرد که با تدبّر در قرآن، به لایههای زیرینِ زبانِ قرآن نزدیک شویم که آن نزدیکی به بنیاد روحی است که این زبان از آن برآمدهاست و از آن گزارش میدهد.
2- زبان قرآن از آن جهت که زبان فطرت است، جایگاه وجود ما است و میتوانیم بودنِ خود را در آن جستجو کنیم و در رجوع به قرآن به کمتر از جستجوی بودن خود قانع نباشیم و بتوانیم همواره بین خود و آنچه قرآن در مقابل ما میگشاید، در رفت و آمد باشیم که این نحوهای از انس و نزدیکی با خود و با حقیقت است، از آن جهت که زبان قرآن موجب بسط وجودِ انسان میگردد تا خود را نسبت به همه چیز گشوده نگه دارد و این چیزی است که امکان تحقق آن از طریق اُنس با قرآن فراهم میشود و در آن صورت نحوهی زیست ما را شکل میدهد.
3- زبان قرآن، زبان قوامدهنده به «بودنی» است که هرکس برای اُنسِ با حقیقت باید در آن ورود کند تا وجودش بسط یابد و درکرانهی «وجود» حاضر شود و بتواند همه چیز را به هم پیوند دهد.
خداوند پیامبر خود را برانگیزاند تا محلّ ظهور زبان قرآن شود و تفکر، همان احساس حضور میباشد که انسان در وجودِ گسترده و گشودهی خود مییابد. این همان پیداشدنِ نسبت انسان با «وجود» است، پیداشدنِ نسبت با وجودِ خود و وجود دیگر موجودات و دیگر انسانها. در این راستا است که عالَمِ انسان گسترده میشود.
آری! زبانِ قرآن، عالَمساز است و بدبخت انسانی که عالَم ندارد تا در پیام «وجود»، سکنا گزیند و در تاریخِ خود که آینهی ظهور ارادهی خاص الهی است، حاضر شود.
4- زبان قرآن، از آن جهت که زبانِ آشکارکردن «حقیقت» و «وجود» است و جایگاه عالَم را منعکس میکند، به ما امکان رابطه برقرارکردن با عالَم و آدم را میدهد، به شرطی که با همان روحیهی آهنگین و لطیفانه و به همان صورت هارمونیکِ قرآنی، با همهچیز رابطه برقرار کنیم و در زبان قرآن سُکنی گزینیم.
5- زبان قرآن، زبانِ به ظهورآوردنِ عالَمی است که ما را فرا گرفته و با آن زبان میتوان در همهی عالم حاضر شد، بدون احساسِ دوگانگی بین خود و عالَم. آن زبان درست به همان اندازه که آشکار میکند، رازگونه و ناآشکار است. تابلویی است که حقیقت در آن آشکار میشود، در حالیکه حقیقت هیچوقت آشکار نیست. از سنن عالم سخن میگوید، سنتهایی که ظاهری و باطنی دارند و به کمک آن زبان میتوان نحوهی زندگیکردنِ اصیل را که زندگیکردن در سنن الهی است، بهدست آورد.
6- اگر زبانِ اصیل، گزارشگر حقیقت است و دورانِ ما دوران تکنیک و به حجاب رفتن حقیقت میباشد، در این زمانه بهترین راهی که ما در مقابل خود داریم، زبان قرآن است. هوشیاری و تفکر، اقتضا میکند تا مواظب باشیم زبانِ قرآن را گم نکنیم؛ زیرا اگر زبانی اصیل نباشد، گزارشگرِ آن حقیقتی که راه نجات را نشان دهد، نخواهد بود.
7- وظیفهی ما با آگاهی از جایگاه زبانِ قرآن، نسبت به روحِ زبان قرآن، پاسبانی و نگهبانی از آن است تا کلام الهی نسبت به رسالتی که دارد محفوظ بماند و گرفتار زبان روزمرّهی ما نگردد.
8- قرآن، آینهی گشودهای است که با هنرنماییِ تمام، تلاش میکند نگاه ما را به عالم تسهیل کند، تا بتوانیم بین آنچه روبهروی خود داریم با عالم مثال، رابطهای برقرار کنیم و این، با نگاهی درست به عالم و آدم انجام میگیرد تا بدون واسطه قراردادن محفوظات ذهنی، با عالَم زندگی کنیم و نه با آن نوع آگاهیها که در آن، انسان با مفهومی از واقعیتِ عالم بهسر میبرد و رابطهی وجود با عالم و آدم را به حاشیه میبرد.
9- در آیات قرآن، حقیقت به صورت کلماتی آهنگین و لطیفانه و به صورتی هارمونیک به ظهور آمده است، تا روح انسان را در بر بگیرد و انسانها نسبت به آنچه آن کلمات متذکر آن هستند، احساس دوگانگیِ سوبژه و اُبژه نکنند و بیعالم نشوند.
10- آیات قرآن آنچنان است که عالَمی را در مقابل انسان میگشاید تا انسان نسبتِ خود را با خدا و با اسماء حسنای او به صورت یگانه احساس کند و قرآن از این جهت، آینهی رخدادِ حقیقت است، حقیقتی که در همهی موجودات بهخصوص در تاریخ، قابل احساس است و انسانها را در برگرفته.
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: member, Moderator تاریخ عضویت: 1399/01/25 ارسالها: 60 تشکرها: 38 بار 1 تشکر دریافتی در 1 ارسال
|
11- قرآن، پیام «وجود» است که در هر جایی و بهخصوص در تاریخ، با آن روبهرو هستیم و در عین حال نسبت به آن غفلت داریم، زیرا عموماً از گشودگیِ خود و اینکه هستی دارای ظهور است، غفلت میکنیم و متوجهی مجاورت و قرب حقیقت با خود نیستیم، آنطور که فرمود: «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد» (ق/16)، ما از رگ گردن به آن فرد نزدیکتر هستیم، زیرا حقیقت، ما را در برگرفته و قرب به او به معنای رفع حجابهایی است که ما را از این در برگرفتگی غافل کرده است.
12- زبان قرآن، ظهور واژههایی است که حامل قداستاند و وجوه پنهانیِ آن زبان، متذکرِ حقایقِ بزرگی است که ما را فرا میخوانند و میتوان با آنها روبهرو شد و با آنها زندگی کرد. معرفتی است برای زندگیکردن و نه صِرف دانایی؛ بلکه نوعی بصیرت عملی است، زیرا انسان با عملش انسان است و تا ایمانِ خود را به عمل نکشاند، حقیقت از طریق او به ظهور نمیآید تا او را در بر بگیرد و آن حقیقت از آنِ انسان شود و انسان، سرمستِ حقیقتی گردد که عالم را فراگرفتهاست.
آنچه بنده سعی کردهام در مباحث قرآنی دنبال نمایم، حاضرکردنِ خود و مخاطبان در عالمی است که قرآن در مقابل بشر گشوده است و بشرِ امروز بیش از پیش به آن نیاز دارد تا به بودنِ گشوده و گسترده و متعالیِ خود دست یابد.
13- زبان قرآن، زبان اشاره به «وجود» یا «حقیقت» است و با تذکرات آن میتوان با حقیقت، نسبتِ وجودی برقرار کرد و در این مسیر که ظهور حقیقت به حضور ما میباشد، همواره با حضور مجددی از خود روبهرو هستیم و اگر نوعی گشودگی در میان نباشد چگونه میتوان پیام قرآن را یافت؟ آن نوع گشودگی که گشودگی متقابلِ انسان نسبت به آیات الهی و گشودگی آیات الهی نسبت به ما است. این یعنی به روی هم گشودهبودن و در آینده و در امکاناتِ روبهرو نیز حاضرشدن و همواره امور والا را در هر چیز مدّ نظرقراردادن.
وقتی انسان کلِّ «بودنِ» خود را تا آنجا که برایش ممکن است احساس کند، آنچه آینده است، در اصل، «امکانِ» بودنِ اوست که به سوی او میآید و با گشودگی نسبت به آن، آن را احساس میکند و آنچه پیش روی اوست را نیز در خود دارد و در عین آنکه در « زمان حال» قرار دارد، «گذشته» و «آینده» نیز در نزد اوست.
14- با نظر به لایههای زیرینِ زبان قرآن که زبان حقیقت است، از طرف آن زبان چیزی به انسان داده میشود که تمامِ وجود انسان را در بر میگیرد و بدین لحاظ انسان سرمست میگردد و آن کلمات را قصهی وجودِ خود احساس میکند. در واقع در این حالت زبان قرآن، دارد قصهی جان انسان را تکلّم میکند و به انسان قوام میدهد تا در «موجود» هم به سراغ «وجود» برود و در همه چیز پیام وجود را بشنود.
15- وقتی انسان متوجه میشود قرآن تکرارناپذیر است و همواره در جلوهای تازه با ما سخن میگوید که متوجه باشد در آن کلمات، حقیقت است که رخ دادهاست و به عنوان رخداد، هبهای است به بشرِ آخرالزمان برای آغاز آن نوع جریانِ توحیدی که مناسب این زمانه است و به کمک آن کلماتِ آسمانی است که این زمانه بنیاد پیدا میکند و از نیهیلیسم که صورت بیبنیادی بشرِ آخرالزمان است، رهایی مییابد.
16- رجوع به قرآن برای حلّ بحرانی است که امروزه بشریت گرفتار آن شدهاست و آن، احساس پوچی و تنهایی یعنی نیهیلیسم است. درکِ پوچیِ دوران موجب میشود تا در قرآن به دنبال کشفِ نسبت خود با خداوند برآییم و از آن طریق نسبت به همه چیز گشودگی خاصی برقرار کنیم که آن، پیدا کردن وجهی از انسانیتِ گمشدهی ما است و برگشت به نسبتی است که از دست دادهایم؛ نسبتی واقعی با خود و با وجود، یعنی با حقیقت. همهی همّت بنده با نظر به آنچه گفته شد برگشت به خدایی است که در قرآن به ظهور آمده و عالم را فرا گرفته است. امید است در راستای رجوع به قرآن از این نگاه غفلت نشود.
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: member, Moderator تاریخ عضویت: 1399/01/25 ارسالها: 60 تشکرها: 38 بار 1 تشکر دریافتی در 1 ارسال
|
ظرفيتهای زبان قرآن
بسماللهالرحمنالرحيم
خداوند در آیهی 7 سورهی مبارکهی آلعمران میفرماید: «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَ مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلاّ أُولُو الألْبَابِ.»
ای پیامبر! او همان خدایی است که کتاب را بر تو نازل کرد. از آن کتاب آیاتی است محکم که آن آیات، أُمُّ الْكِتَاباند و آیات دیگری که متشابهاتاند. پس آنهایی که در قلبهایشان کجی هست، آیاتی را دنبال میکنند که متشابهاند، در راستای فتنهای که به دنبال آن هستند و به دنبال تأویل آیات متشابه میباشند با همان گرایش انحرافی که دارند، در حالیکه کسی دانا به تأویل آن آیات نیست مگر خداوند و راسخون در علم، آنهایی که میگویند ما به آن قرآن ایمان آوردیم، تماماً از طرف پروردگار ما میباشد و از حقیقت قرآن کسی متذکر نمیشود مگر صاحبان خرد.
در راستای آیه مذکور چندین سؤال پیش خواهد آمد که
نقل قول:اولاً: چرا قرآن، باید آیات متشابه داشته باشد؟ ثانیاً: جایگاه تأویل آیات به چه معناست؟ ثالثاً: چرا آنهایی که زیغ و انحراف قلبی دارند میتوانند از آیات متشابه سوء استفاده کنند؟
جهت جوابگویی به این نوع سؤالات و در رابطه با عظمت زبان قرآن نسبت به استعدادِ تأویلداشتن و متشابهبودنِ آیات، نکات زیر مدّ نظر عزیزان قرار میگیرد.
1- قرآن از یک حقیقت واحد صادر شده است، به همین جهت تمام آیات آن دارای پیوستگی است. مشکلِ آنهایی که در قلبهایشان زیغ است آن میباشد که کلام خدا را با کلام مردم عادی مقایسه میکنند و در توجه به ابعاد متعالیِ کلام خدا هیچگونه تلاشی ندارند، بلکه سعی دارند برای آیات متشابه انگیزههای مندرآوردی مطرح کنند، به این معنا که منظور آن آیات، آن مطلبی است که آنها میگویند، در حالیکه برای درک مبناهای متعالیِ آن آیات باید در آیات رسوخ داشت، نه آنکه با سطحینگری با آنها برخورد کرد.
2- آن «اللّه» که جامع کمالات است در قرآن با ما سخن میگوید و در سخنان خود، خود را به ما نشان میدهد. اگر او را بشناسیم میتوانیم به سخن او گوش فرا دهیم. قرآن، کلام خدایی است که به سخن آمده و برای ما در کتابش آشکار میگردد. باید بتوانیم از طریق قرآن در حضور خدایی قرار بگیریم که با ما سخن میگوید. امام صادق در همین رابطه میفرمایند: «لَقَدْ تَجَلَّی اللَّهُ لِخَلْقِهِ فِي كَلَامِهِ وَ لَكِنَّهُمْ لَا يُبْصِرُون» (بحارالأنوار، ج89، ص107) به درستى كه خداوند در كلام خود براى بندگان خود تجلّى كرده است ولي آنها نمی بینند.
3- قرآن اسرار حضور خداوند در عالم را بر روی ما باز میکند، از آن جهت که قرآن با تکوینِ عالم، هماهنگ است. یعنی از یک جهت حضورِ خدا در عالم و از جهت دیگر حضور خدا در کلام او به میان آمده است و با توجه به اینکه هرکس در کلامش حاضر میشود، خداوند نیز در قرآن ظاهر شده است، آنهم در عین همزبانی با انسانها برای آنکه قدرتِ درستدیدن را به انسانها عطا کند. در همین رابطه خداوند میفرماید: «لَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ كِتَابًا فِيهِ ذِكْرُكُمْ أَفَلا تَعْقِلُونَ» (انبیاء/10) حقیقتاً کتابی را برای شما نازل کردیم که در آن به فکر و یاد شما بودیم، آیا در این مورد فکر کردهاید؟
4- قرآن همان «بودنِ» خدا در عالم است؛ به همان اندازه که برای دین خدا در مظاهر باید «وجودبین» شد و از محدودهی ماهیات عبور کرد، به همان اندازه باید با تدبّر در قرآن و نگاهِ وحدتنگر - یعنی تمامیتی معنادار- خدا را در قرآن دید.
5- برای شنیدن کلامی اینچنین گسترده که خدا را مینمایاند، باید گشودگیِ لازم را در خود ایجاد کنیم و خود را از تنگناهای سوءِفهم و سوءِاخلاق آزاد نماییم وگرنه سخنِ گستردهی خدا را در شخصیتِ تنگ خود اسیر میکنیم، و این است معنای تفسیر به رأی که جان خود را در مقابل تجلیّات انوار الهی که از طریق کلامش به ظهور آمده، نمیگشائیم، بلکه نظرِ محدود خود را به کلام الهی تحمیل میکنیم و همچنان در تاریکیِ وجود خود تنها میمانیم و این همان غفلت از شرح صدر قرآنی است، شرح صدری که موجب میشود تا انسان حضور بیکرانهی حق را در همهی مظاهر بنگرد.
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: member, Moderator تاریخ عضویت: 1399/01/25 ارسالها: 60 تشکرها: 38 بار 1 تشکر دریافتی در 1 ارسال
|
6- برای گوشسپردن به سخن خدا لازم است ابتدا به «خود» گوش فرا دهیم تا بیابیم فطرت ما چهچیزی را طلب میکند و با این گشایشِ اولیه میتوان به سراغ خدا رفت و از ضیقِ قلبی آزاد شد. شنیدن سخن خدا با گوشِ فطرت ممکن است و آن تنها گوشی است که همواره در مقابل سخن خدا گشوده است. مگر نه آن است که تنها کسی که میفهمد، گوش فرا میدهد؟ این نوع گوشسپردن به کلام الهی موجب میشود تا انسان در چشماندازی گسترده حاضر شود و در مقابل خود به جای خیرهشدن به جهان کمّیّتها، جهان کیفی را مدّ نظر داشته باشد.
7- زبان واقعی که سطحی و همراه با پراکندهگویی نباشد، حتماً زبانی است که تأویلبردار است، زیرا بیبنیاد و بیریشه نیست. و زبان قرآن، زبانی است که میخواهد به عالیترین شکل، حقیقت را ظاهر کند. لذا به همان اندازه وجوهِ مستور و تأویلی دارد، در عین آنکه دریچهای به سوی حقیقت است و هنر قرآن به ظهورآوردنِ حقایقی است که مستورند و این غیر از گزارشکردن از حقایق است و به همین جهت حقیقت را در متن حادثههای تاریخی نشان میدهد و هر آنچه هست را با زبانِ اشاره مینمایاند.
حضرت صادق در مورد قرآن میفرمایند: «كِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى أَرْبَعَةِ أَشْيَاءَ عَلَى الْعِبَارَةِ وَ الْإِشَارَةِ وَ اللَّطَائِفِ وَ الْحَقَائِقِ فَالْعِبَارَةُ لِلْعَوَامِّ وَ الْإِشَارَةُ لِلْخَوَاصِّ وَ اللَّطَائِفُ لِلْأَوْلِيَاءِ وَ الْحَقَائِقُ لِلْأَنْبِيَاء» (بحار الانوار، ج 89، ص 103) كتاب خداى عزّ و جلّ دارای چهار چيز است: «عبارت»، «اشارت»، «لطايف» و «حقايق». «عبارت» براى عوام است و «اشارت» براى خواص و «لطايف» براى اولياء و «حقايق» براى انبياء.
8- قرآن، عامل اظهارِ حقایقی است که در هستی پنهاناند و از این جهت خداست که سخن میگوید و نه انسان. خداوند خود سخن میگوید و تجلیِ آن حقیقت، صورتِ گفتار به خود میگیرد و اولین کسی که از آن گفتار بهرهمند میگردد، رسول خدا میباشند. آیا این معجزه نیست که خدا سخن میگوید و سخن خدایی میگوید؟ خاصیت سخن خدایی آن است که آن سخنان میدان گستردهای میشوند برای اُنس با خدا.
با تدبّر در قرآن متوجهی نوعی یگانگی در قرآن میشویم و اطمینان مییابیم که آن سخنان، سخنانی در محدودهی بشریت نیست و در این رابطه خداوند در قرآن میفرماید: «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا» (نساء/82) و یا میفرماید: «وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ» (بقره/23).
9- با نظر به قرآن، به عنوان میدان گشودهای برای انس با خدا، «بودنِ» ما برای ما روشن میشود و احساسی به وسعت حضور در همهی عوالم به سراغ ما میآید. از آن جهت که «بالحقّ» در عالم حاضر میشویم، با هویتی که از یک طرف در ذات خود فقیر هستیم، و از طرف دیگر با ظرفیت رجوع به حضرت «اللّه» که جامع جمیع کمالات است، در نزد خود میباشیم. در عین احساسِ بودنِ خود به عنوان یک فرد، غرق توجه به حضور بیکرانهی خداوند هستیم.
10- اندیشیدن به سخن خدا در قرآن، یک نوع گوشدادن به ندای خداوند است و این مهمترین و سختترین کاری است که انسان باید برای شخصیت خود شکل دهد؛ از آن جهت خداوند در عین آشکاری در قرآن، خود را در همان کلام مخفی نگه داشته و در صورتی انسان میتواند این دو نحوه نگاه را در خود بپروراند که به توحیدِ جمعِ اضداد برسد، توحیدی که حضرت حق در عین اول بودن، آخر است.
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: member, Moderator تاریخ عضویت: 1399/01/25 ارسالها: 60 تشکرها: 38 بار 1 تشکر دریافتی در 1 ارسال
|
11- شرط بازشدنِ آغوش قرآن بر روی انسان آن است که بدانیم زبان قرآن در اختیار انسان نیست که هر طور خواست آن را مطابق میل خود معنا کند. زبان قرآن، زبان خدا است تا اگر انسان بخواهد میهمان خدا باشد در آن تدبّر کند.
معنایِ پاسداشتنِ سخن خدا در این رابطه آشکار میشود که انسان تنها گوشی باشد برای شنیدن. شنیدنِ کلام الهی وقتی برای ما ممکن میگردد که خود را از تنگیِ نفس امّاره آزاد کنیم و جان خود را در برابر نسیمِ اشارات قرآن قرار دهیم و پذیرای تذکرات آن باشیم. این غیر از شنیدن جسمانی است که با گوشِ سَر انجام میشود. به همین جهت خداوند فرمود: «ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ» آری! باید با نوعی شایستگی که مربوط به متقین است، به سراغ قرآن رفت.
12- تواناییِ انسانهای بزرگی چون علیبنابیطالب در سخنگفتن، از آن جهت است که توانستهاند به کلام الهی خوب گوش بسپارند. اگر نور ذات الهی در زبان آن حضرت پیداست، بدان جهت است که آن حضرت، به زبان خدا خوب گوش سپردهاند و لذا خداوند در زبان ایشان ظهور کرده است. اینجاست که زبان، نمودِ هستی انسان میشود و این، با سکوت در مقابل سخن خدا پدید میآید وقتی با هستی خود به سخن خدا گوش بسپاریم.
13- سکوتی باید محقق شود تا ذاتِ زبان الهی بر جان انسان پرتوافشانی نماید و این سکوت، اصلِ هر سخنی است که باید گفته شود و لذا حضرت حق در این رابطه فرمود: «وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ». باید به اشارههای گفتِ حضرت حق، بدون به میانآوردنِ خود، گوش فرا داد تا حامل شایستهی پیامش باشیم وگرنه خداوند در کلام خود، خود را از ما مخفی میدارد و ما را با انبوهی از الفاظِ قرآن تنها میگذارد.
ما را خوش است سیر سکوتی که پیش روست گشت و گذار در ملکوتی که پیش روست
یـــا ربّ مبــــاد بـــیغــــزلِ عـــاشقی شبـی موسیقی بلنــد سـکوتی که پیــش روست
14- قرآن، زبانِ هستیِ مطلق است لذا با رجوع به قرآن میتوان به هستیِ مطلق رجوع کرد و با رجوع به سیرهی اولیای معصوم از یک طرف با قرآن و از طرف دیگر با عالَم مرتبط شد. در این رابطه ابتدا باید معلوم شود غفلت از چه موضوعی موجب ابتغاء فتنه و ابتغاءِ تأویل آیات متشابه میشود؛ در حالیکه با نظری درست به حضرت حق، میتوان نسبت خود را با کلام الهی اصلاح کرد.
آیا غفلت از آنکه کلام الهی دارای باطن و بنیاد است و باید قلب را نسبت به آن بنیاد متعالی مستقیم نمود موجب نمیشود تا قلب به فتنه گرایش پیدا کند؟ زیرا بر قلبِ منحرف که به جای دیگری منحرف شده است هرگز بنیادهای متعالی قرآن رخ نمینمایاند و به همین جهت قرآن فرمود: «أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ».
15- سکوت در مقابل کلام خدا با رویکرد «انفتاح»، معنا دارد و این بیانگرِ قدرت فهم انسانهای وارسته است در یافتنِ آنچه قابل تصریح نیست. در همین رابطه خداوند ما را دعوت به تدبّر در قرآن میکند و میفرماید: «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا» (محمد/24). آیا آنها در قرآن تدبّر کردهاند و نسبت به لایههای پنهانی کلام الهی جان خود را گشودهاند یا بر قلبها قفلها نهاده شده است؟ آیا نسبت به کلام الهی رویکردِ انفتاحآمیز داریم تا جان خود را در مقابل آن بگشاییم؟ در حالیکه خداوند میفرماید: «إِنَّ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ» (اعراف/40) آنان که آیات الهی را انکار کردند و در مقابل آنها استکبار ورزیدند و جان خود را در معرض نسیم آیات قرار ندادند، برای آنها ابواب آسمانها گشوده نمیشود تا متوجهی حقایق ملکوتی عالم بشوند.
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: member, Moderator تاریخ عضویت: 1399/01/25 ارسالها: 60 تشکرها: 38 بار 1 تشکر دریافتی در 1 ارسال
|
16- سخنهای بیبنیاد، عموماً پوشانندهی حقیقتاند به جای آشکارکنندگی آن. سخنان بیبنیاد، انسانها را از حقیقتِ خود بیگانه میکنند، برعکسِ سخن خدا که مبتنی بر بنیادِ هستی است و تدبّر در قرآن بدین معناست که تلاش کنیم تا انوار الهی از طریق آن کلمات بدرخشند و ما را متوجهی سنتهای اساسی جاری در عالم بکنند، و این با رسوخ بر بنیاد کلام الهی و یا تأویل آن پیش میآید.
17- منشأ زبان قدسی از اساس، «رازآلود» است - زیرا ریشه در «وجود» دارد- پس در واقع زبان قدسی، زبان «وجود» است و قرآن در عین حضورِ الفاظ به صورت گسترده، حقیقتی وجودی و وحدانی است و از این جهت چه برای فرد و چه برای جامعه، وحدتبخش است. زیرا همهی افراد خود را در دل نوری احساس میکنند که آنها را فراگرفته و از این جهت است که جامعهی الهی در فضای تفاهم نسبت به همدیگر زیست میکنند.
18- چه موقع ممکن میشود تا جمع ما متوجه شوند بالاترین نیرو در کلام، در عین حال متواضعترین نیروست و بدون رگهای از فروتنی و غم، تجلّیِ آنچه خدایی است، ممکن نیست؟ در این رابطه میتوان به جایگاه رسول خدا نظر کرد که چگونه با عبودیت خود در مقابل حضرت حق، اوج فروتنی را به ظهور آوردهاند، و از طرف دیگر با غمی که برای انسانها خوردند، شایستهی به ظهورآوردنِ نیرومندترین کلام شدند که همان کلام خداست.
19- در زبان قدسی، «وجود» به سخن میآید؛ آن کلمات جایگاه ظهور حقایقاند همچنانکه خداوند در تکوین با مخلوقات به ظهور آمدهاست. از این جهت میتوان گفت انسان از طریق همدلی با قرآن به بنیاد هرچیزی نظر میکند، زیرا با وجودِ واقعیات نظر میکند، همانطور که در سیر عبودی خود به واقعیترین واقعیات که اساس همهی مخلوقات است یعنی خداوند، رجوع میکنیم و آن تعلقِ وجودیِ ما میباشد به مقام الوهیّت حضرت حق، و از طرف دیگر به خودمان نزدیک میشویم که عین ربط به حضرت حق هستیم.
20- آنهایی که وجود را نفهمیدهاند و گرفتار کثرتِ ماهیات هستند، قادر به شنیدن کلام الهی نیستند و نمیتوانند با شنیدن کلام الهی خود را در حضور حضرت حق بیابند. با رجوع به قرآن، به عنوان کلام الهی و با نوعی گوشسپردن به آن عملاً جان ما در معرض تجلیّات «وجود» قرار میگیرد که نوعی حضورِ جامع است در هستی.
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: member, Moderator تاریخ عضویت: 1399/01/25 ارسالها: 60 تشکرها: 38 بار 1 تشکر دریافتی در 1 ارسال
|
21- قرآن عطایی است از طرف خداوند و ما تنها میتوانیم خود را در مقابل آن، مفتوح قرار دهیم. این آن چیزی است که به عهدهی ماست و حقیقتاً متدینین خواسته یا ناخواسته در معرض انوار آن عطای الهی قرار میگیرند و افقی از ظهور حقیقت را در مقابل خود مییابند.
22- متشابهات، در زبانی ظهور دارند که به حقایق اشاره دارد و ما را با بیکرانگیِ مفاهیم مواجه میسازند. زیرا آن زبان «عالَم امر» را در مقابل انسان میگشاید که باطن «عالَم خلق» است و به جهت وسعتی که آن عالم دارد انسان به سعهی صدر خاصی میرسد، زیرا انسان در آن حالت خود را وسیعتر از محدودهای که در عالم خلق حاضر است، احساس میکند.
23- زبان قرآن، زبان به ظهور آوردنِ ذات بشر است، بر عکس زبان روزمره که ذات انسان را به حجاب میبرد و ذات بشر امری است وجودی، آن هم وجودی به جامعیت همهی اسماء الهی به حکم خلیفة الله بودن او؛ پس با نظر به وجه وجودی خود و استقرار در وجود، با ابعاد متعالی قرآن که همان مظهر اسماء الهی است، رابطه برقرار میکنیم.
24- قرآن، حقیقتِ موجودات و آدمی را منکشف میسازد، زیرا کلام خالقِ موجودات و آدمی است. کافی است در مقابل آن گشوده بود تا در عالم به معنای واقعیِ آن حاضر شویم و معنای بودن هر موجودی را بفهمیم.
25- قرآن، راز است. وقتی از راز بودن قرآن غفلت کنیم به اشارات آن توجه نخواهیم کرد و در عبارات میمانیم. قرآن از آن جهت راز است که به وجه جلالیِ حضرت ربّ العالمین اشاره دارد و از این جهت راهی است گشوده، ولی به سوی جلال حق، به طوری که انسان احساس میکند در مقابلِ او حقایقی ناشناخته به ظهور میآیند.
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: member, Moderator تاریخ عضویت: 1399/01/25 ارسالها: 60 تشکرها: 38 بار 1 تشکر دریافتی در 1 ارسال
|
26- قرآن همواره به سوی آن کشفی اشاره دارد که رسول خدا نسبت به حضور حق در عالم پیدا کردهاند و این است معنای کشف تامّ محمّدی . کشفی که آن حضرت با باطنیترین ابعاد عالم رابطه پیدا کردند.
27- گوشدادن به قرآن یعنی بگذاریم کلام الهی سخن خود را با ما در میان بگذارد. برای شنیدن سخنان اصیل باید گوش را از شنیدن سخنان روزمره باز داشت. باید روح خود را در برابر اشارات آن گشوده نمائیم و پذیرای انوار آن باشیم.
28- خداوند به نور اسم ناطقِ خود با رسولان سخن میگوید و رسولان، سخن خدا و گفتِ الهی را آشکار میکنند؛ گفتی که سخن حقیقت است و در واقع عیان گشتن حقیقت هستی است در کلمات. مثل ظهور «حیات» در یک گُل به آن صورت که شاخهها و برگها و کاسبرگها و گلبرگها همه آینهای هستند تا «حیات» به ظهور آید.
29- وقتی با قلبی که تمایلش به سوی حقیقت نیست به قرآن رجوع کنیم، جان خود را با گشودگی کامل در معرض سخن خدا قرار ندادهایم تا پیام خدا را از زبان خدا بشنویم و قرآن بتواند خود را به ما نشان دهد. آری «أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ» . آنهایی که در قلبهایشان انحراف هست و به سوی حقیقت گشوده نشدهاند، به آنچه در کلام خدا به صورت متشابه و چند بُعدی است، روی میکنند برای دنبالکردن فتنه و برای آنکه آن سخنان را تأویل کنند، ولی تأویلی ناروا، نه آن نوع تأویلی که خدا و راسخون در علم به عهده دارند و ظاهر سخنان را تا باطن آن گسترده میکنند.
30- کلام الهی در الفاظِ کتاب مقدسِ قرآن، چیزی را خلق نمیکند ولی کمک میکند تا آنچه را که هست درست بنمایاند تا ما با وَهم خود با عالم خارج برخورد نکرده باشیم و در اثر آن وَهم همچنان جداییِ ما با عالم و آدم باقی باشد.
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: member, Moderator تاریخ عضویت: 1399/01/25 ارسالها: 60 تشکرها: 38 بار 1 تشکر دریافتی در 1 ارسال
|
31- وقتی خداوند میفرماید: «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقين» (بقره/ 2) میخواهد این نکته را برساند که انسانها با آن نوع زندگانی که همراه با تقوا باشد میتوانند مخاطب خداوند گردند. یعنی انسانهای با تقوا مییابند که خداوند در قرآن با آنها حرف دارد، از آن جهت که تقوا حالتی است که انسان در آن حالت مواظب است خود را از توهّمات آزاد کند زیرا به حکم آیهای که میفرماید: «وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض»(مائده/17) همهی عالم ملک خداوند است و نزد خداوند میباشند و خداوندی که همهی عالم نزد اوست، با قرآن به سوی ما میآید خدایی که همهی عالم را پر کرده و ما با گشودهشدن نسبت به کلام او، وجود او را که همهی عالم را پر کرده است، مییابیم.
32- مراقبت نسبت به جنبهی نوریِ پیامی که به سوی بشر آمده است، ما را به سوی صاحب پیام جلو میبرد، تا به نقطهای که شروع شدهایم برگردیم و در سنت «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون» نقش خود را ایفا کنیم و در نتیجه آنچه هستیم را در کلّ جهان، چه در این جهان و چه در جهان بعدی، بیابیم.
33- تدبر در قرآن، زمینه است تا قرآن بتواند با ما سخن بگوید و مشخص کند خداوند ما را به کجا حوالت میدهد. به جان گشودهی خودمان که عین ربط به حضرت حق است و یا به حضورِ بیکرانهی خودش که در کتاب خود به سراغ ما آمده، تا متذکرمان باشد که در آغوش او هستیم ولی از او غفلت کردهایم.
34- وقتی توانستیم به قرآن و سخن نورانی خداوند که همواره در تجلی است نظر کنیم، هر لحظه با سخنی که مناسب حال امروز ما و مناسب روزگاری است که در آن زندگی میکنیم، روبهرو خواهیم بود، همچنان که تجلی وجودیِ مرتبهی صد، نود و نهمین فعلیت را که قوهی تجلی صدمین است، تبدیل به صدمین فعلیت میکند و آن غیر از تجلی وجودی مرتبهی نود و نهمین است که مرتبهی نود و هشتم را به فعلیت نود و نهمین تبدیل میکند. از این جهت هر تجلی، تاریخ خود را دارد و قرآن در دورانهای مختلف با ما حرفهای متفاوتی به میان میآورد و این رازِ متشابهبودن آیات قرآن است و وسعتی که آن آیات دارند جهت ورود ما به باطن ملکیِشان و نجات از روزمرّگی که بعضاً با عادت به خواندن قرآن پیش میآید.
35- زبان محدود و کم ظرفیت، زبانی است که در آن استعاره و الفاظِ متشابه وجود ندارد و برعکس، خاصیت زبان غنی و زبان استعاری - و نه زبان روزمرّه- این است که معنای آن را نمیتوان در فهمهای عادی محدود کرد و آن را تمام شده دانست، هر بار که آن را میخوانیم معانی تازهای در مییابیم و پا به پای آمادگی ما خود را برای ورود در عالمی برتر در مقابل ما میگشاید و اشارات آن به عالَمی از معانی نظر دارد که چندین معنا را در مقابل انسان باز میکند.
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: member, Moderator تاریخ عضویت: 1399/01/25 ارسالها: 60 تشکرها: 38 بار 1 تشکر دریافتی در 1 ارسال
|
36- زبان قرآن روشنگر حقایق عالم و آدم است و هرچه زبان، زندهتر و استعاریتر باشد، روشنگری آن بیشتر است از آن جهت که الفاظ آن محدود به معانی جزئی نیست، بلکه نظر به حقایق عالم دارد.
37- زبان قرآن، از همان مبدئی است که فطرت انسان از آن مبدأ ایجاد شده؛ هر کس به فطرت نزدیکتر باشد زبان قرآن را بهتر میفهمد. زیرا فطرت انسانها بر توحید شکل گرفته و زبان قرآن چیزی جز ظهورات انوار وحدانی حضرت حق نیست و معنای اهل تقوا بودن برای همسخنی انسان با قرآن در همین نکته نهفته است که اهل تقوا به فطرت خود که بر توحید شکل گرفته نزدیکاند و قرآن نیز نور انوار وحدانی و توحیدی حضرت حق است.
38- با نگاه قرآنی به عالَم و آدم، عالم وآدم درست دیده میشوند و آن نگاه تحقق و دوام مییابد. زیرا نگاه باطل، نگاه به سرابهایی است که آب پنداشته شده و چیزی نمیگذرد که سراببودن آن آشکار میشود، ولی در نگاه قرآنی به عالم همواره انسان با حقیقتی که با آن بهسر میبرد مأنوس است و هرگز احساس تنهایی نمیکند.
39- در جزمیتِ نگاه تجربی که واقعیت را مساوی محسوسات میداند و تنها حسّ و عقلِ مبتنی بر دادههای حسی را وسیلهی رسیدن به واقعیت میداند، حقایق عالم، جایگاه واقعی و معرفتبخشیِشان را از دست میدهند و تنها جنبهی سوبژکتیو پیدا میکنند و قرآن درست برعکسِ نگاهِ جزمیتگرایِ علم تجربی، متذکرِ وجود حقایق است و عقلی را مخاطب قرار میدهد که توانایی درک آن حقایق را در عالم دارد؛ همانطور که آثار هنریِ اصیل تنها امورِ سوبژکتیو نیستند، بلکه حقایقی را در مقابل بینندهی خود قرار میدهند که آن حقایق، والاتر از واقعیاتی است که علوم تجربی به آن توجه دارد و انسان را در ساحتی دیگر، ماورای اطلاعاتِ علوم تجربی حاضر میکند.
40- فهمی که از طریق اُنس با قرآن پیش میآید، فهمی است وجودی و وجود انسان را شدید میکند و در نتیجه با سعهی وجودیِ بیشتری در هستی ظاهر میشود و این غیر از آن نوع فهمی است که به جای فکر و ذکر، عامل اطلاعات بیشتر میگردد و در آن اُبژهشدنِ معلومات پدید میآید. زیرا در قرآن، هستی به زبان آمده و ما در رجوعِ به وجود خود میتوانیم زبان هستیِ خود را از قرآن بشنویم زیرا قصهی هستی را در مقابل انسان میگشاید. این است راز اینکه اُنس با قرآن اگر به صورتی صحیح انجام گیرد، درک ما را از جهان و از خودمان تغییر میدهد و عالَمی را بر روی ما میگشاید که عالم کیفیتها است.
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: member, Moderator تاریخ عضویت: 1399/01/25 ارسالها: 60 تشکرها: 38 بار 1 تشکر دریافتی در 1 ارسال
|
41- اگر بپذیریم «فهم»، یک رخداد است و امری است «وجودی» که سراسر جان آدمی را در بر میگیرد، میفهمیم چرا قرآن از ما خواسته است با آن برخورد خاصی داشته باشیم تا با تدبّر در آن، فهمی که به یک معنا رخداد و به یک معنا تذکر و هشدار است؛ برای انسان رخ دهد و انسان احساس کند در سراسر عالم حضور پیدا کرده است. این بدان جهت است که تنها هستی که به فهم در میآید، «زبان» است و زبانِ اصیل واسطهی میان انسان و هستی و به یک معنا، مظهرِ حقیقت یا «وجود» است.
42- حضرت علی ع میفرمایند: «اِنَّ الْقُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِيقٌ لَا تَفْنَى عَجَائِبُهُ وَ لَا تَنْقَضِي غَرَائِبُهُ وَ لَا تُكْشَفُ الظُّلُمَاتُ إِلاّ بِه»(نهج البلاغه، خطبهی 18) قرآن ظاهرش زيبا، و باطنش عميق و ناپيداست، شگفتىهايش تمامشدنى نيست، و غرايبش پايانى ندارد، و تاريكىها جز با قرآن از فضاى حيات زدوده نگردد. به این نکته فکر کنید که میفرماید ما را به امور ناشناختهای روبهرو میکند که پایانناپذیر است و همواره ما میتوانیم با افقی روبهرو باشیم که همواره به سوی او قدم میگذاریم و از حضور در محضر آن بهرهها میبریم و باز جای جلورفتن و بهرهمندشدن گشوده است.
43- مقام معظم رهبری«حفظهالله» میفرمایند: قرآن یک اثر هنری بینظیر است، یعنی یک جنبه از عظمت قرآن و اهمّیّت قرآن عبارت است از زیبایی هنری قرآن؛ اتّفاقاً آن چیزی که در درجهی اوّل دلها را مثل مغناطیس به سمت اسلام جذب کرد، همین جنبهی هنریِ قرآن بود. عربها، هم موسیقی الفاظ را میفهمیدند، هم با زبان ادب آشنا بودند - در آن محیط عربی این جوری بود- ناگهان دیدند پدیدهای وسط آمد که شبیه آن را نشنیدهاند؛ نه شعر است، نه نثر است، امّا یک پدیدهی هنری فوقالعاده است. این همان چیزی است که امیرالمؤمنین میفرمایند: «ظاهِرُهُ اَنیقٌ وَ باطِنُهُ عَمیق».«اَنیق» یعنی آن زیباییِ شگفتآور، آن زیبایی که وقتی انسان در مقابل آن قرار میگیرد، به حیرت میافتد؛ زیبایی در قرآن اینگونه است.
44- نگاه علم تجربی که واقعیت را مساویِ محسوسات قلمداد میکند و تنها حس و عقلِ مبتنی بر دادههای حسیّ را وسیلهی رسیدن به واقعیت میداند، حقایق عالم و جایگاه واقعی و معرفت بخش آنها را از دست میدهد و تنها جنبهی سوبژکتیو دارند و قرآن درست برعکسِ نگاه جزمیتِ علم تجربی، متذکر وجود حقایق است و عقلی را مخاطب قرار میدهد که تواناییِ درک آن حقایق را در عالم دارد، همانطور که آثار هنری تنها امور سوبژکتیو نیستند، بلکه حقایقی را در مقابل بینندهی خود قرار میدهند، حقایقی که بالاتر از واقعیاتی است که علوم تجربی به آنها توجه دارد.
45- فهمی که با اُنس با قرآن پیش میآید، فهمی است وجودی و وجود انسان را شدید میکند و لذا انسان میتواند در هستی با سعهی بیشتری حاضر شود و این غیر از آن فهمی است که به جای ذکر و فکر، موجب اطلاعات بیشتر میگردد و در آن پای اُبژهشدنِ معلومات در میان است. زیرا در قرآن، هستی به زبان آمده و ما در رجوع به وجودِ خود میتوانیم زبانِ هستیِ خود را از قرآن بشنویم، چرا که قصهی هستی را در مقابل انسان میگشاید. این است راز اینکه اُنس با قرآن اگر به صورتی صحیح انجام گیرد درک ما را از جهان و از خودمان تغییر میدهد و عالَمی را بر روی ما میگشاید بسی فراختر از عالَم و جهان کیفی.
زبان قرآن : اصغر طاهرزاده
|
|
|
|
جهش به انجمن
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.