رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,950
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
مشرك در تعريف قرآن كيست؟ مصاديق شرك چه افعال و باورهايي هستند؟
با توجه به اهميت موضوع در اين صفحه،آيات مرتبط با اين موضوع و نظر مفسرانو قران پژوهان را ارايه مي كنيم.
1-وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ ﴿۱۶۵﴾
و برخى از مردم در برابر خدا همانندهايى [براى او] برمى گزينند و آنها را چون دوستى خدا دوست مى دارند ولى كسانى كه ايمان آورده اند به خدا محبت بيشترى دارند كسانى كه [با برگزيدن بتها به خود] ستم نموده اند اگر مى دانستند هنگامى كه عذاب را مشاهده كنند تمام نيرو[ها] از آن خداست و خدا سخت كيفر است (۱۶۵)
● اطاعت از غير خدا شرك است
((يحبونهم كحب اللّه ، و الذين آمنوا اشد حبالله )) الخ ، در اينكه تعبير فرمود به : (يحبونهم ايشانرا - بتها را - دوست ميدارند)، با اينكه بتها سنگ و چوبند، و بايد مى فرمود: (يحبونها - آنها را دوست ميدارند) دلالت هست بر اينكه منظور از انداد تنها بتها نيست ، بلكه همه آلهه مشركين است كه يكى از آنها ملائكه و طائفه اى ديگر افرادى از بشرند كه مشركين براى همه اين چند طائفه قائل به الوهيت هستند، بلكه از اين هم بالاتر عموميت آيه ، شامل هر مطاعى ميشود، چون اطاعت غير خدا و غير كساني كه خدا امر به اطاعت آنان فرموده ، خود شرك است . به شهادت ذيل آيات كه مى فرمايد: ((اذ تبرا الذين اتبعوا، من الذين اتبعوا))، (روزى كه در آن روز كساني كه پيروى شدند، از پيروان خود بيزارى ميجويند)، كه كلمه (كساني كه ) مى فهماند منظور از آلهه تنها بتها نيست و كلمه (پيروى ) مى فهماند اطاعت بدون اذن خدا هم از شرك است . و نيز به شهادت آيه : ((و لا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون اللّه ))، (و اينكه ما بجاى خدا بعضى بعض ديگر را ارباب نگيريم )، و آيه : ((اتخذوا احبارهم و رهبانهم اءربابا من دون اللّه ))، (يهوديان ، خاخامها و مسيحيان كشيش هاى خود را بجاى خدا ارباب گرفتند).
و نيز آيه شريفه مورد بحث دلالت دارد بر اينكه ميتوان خدا را هم دوست داشت پس اينكه بعضى گفته اند: (محبت - كه وصفى شهوانى است - تنها به ماديات و جسمانيات تعلق مى گيرد و بطور حقيقت به خداى سبحان تعلق نمى گيرد و اگر در پاره اى آيات يا روايات اين كلمه در خدا بكار رفته ، بايد بگوئيم منظور از محبت به خدا اطاعت او، يعنى انجام اوامرش و ترك نواهيش مي باشد، خلاصه استعمال كلمه محبت در خدا مجازى است نه حقيقى ) بحكم اين آيه سخنى باطل است .
● استعمال محبت در خداى تعالى استعمال حقيقى است
و استعمال محبت در خداي تعالى ، در امثال آيه : ((قل ان كنتم تحبون اللّه فاتبعونى يحببكم اللّه ))، (بگو اگر خدا را دوست ميداريد، مرا پيروى كنيد، تا خدا هم شما را دوست بدارد) استعمالى است حقيقى ، براى اينكه در آيه مورد بحث جمله : ((اشد حبالله ))، دلالت دارد براينكه محبت به خدا شدت و ضعف دارد و اين محبت در مؤمنين شديدتر است تا در مشركين . و اگر مراد از محبت خدا اطاعت بود و اين استعمال مجازى بود، معنا اين ميشد: كه مشركين هم خدا را اطاعت مى كنند ولى مؤمنين بيشتر اطاعت مى كنند، در حاليكه مشركين (يا خدا را اطاعت نمى كنند و يا) اطاعتشان در درگاه خدا اطاعت نيست .
علاوه بر جمله نامبرده در آيه مورد بحث ، آيه شريفه : ((قل ان كان آباؤكم وابناؤكم - تا جمله - احب اليكم من اللّه و رسوله ))، (بگو اگر پدران و فرزندان و چه و چه و چه در دل شما محبوبتر از خدايند)، نيز دلالت دارد بر اينكه استعمال كلمه محبت در خدا حقيقى است نه مجازى ، براى اينكه حب متعلق به خدا و حب متعلق به رسول خدا (ص ) و حب متعلق به پدران و فرزندان و اموال و ساير منافع نامبرده در آيه را، از يك سنخ محبت دانسته ، چون فرموده : (اگر مثلا پولتان محبوبتر از خداست ) و اين را همه ميدانيم كه افضل و تفضيل (بهتر، محبوب تر، گرم تر، سردتر) در جائى بكار مى رود كه مفضل و مفضل عليه ، هر دو در اصل معناى كلمه شريك باشند، چيزى كه هست يكى از آن دو از اصل معنا بيشتر و ديگرى كمتر داشته باشد، (اينجاست كه ميگوئيم : فلان چيز از فلان چيز گرم تر است )، پس در آيه 24 سوره توبه هم ، بايد خدا محبوب باشد، تجارت هم محبوب باشد، ولى مشمولين آيه تجارت را از خدا بيشتر دوست بدارند.
نكته ديگرى كه بايد در آيه شريفه روشن گردد، اين است كه در آيه شريفه مشركين را مذمت كرده باينكه آلهه خود را دوست ميدارند، آنچنان كه خدا را دوست ميدارند، آنگاه مؤمنين را مدح كرده باينكه : خداى سبحان را بيشتر دوست ميدارند، و از اين مقابله فهميده ميشود: كه مذمت كفار بخاطر اين است كه محبت را ميان آلهه خود و ميان خدا بطور مساوى تقسيم كرده اند.
و چون اين مقابله باعث ميشد كه شنونده خيال كند كه اگر مشركين سهم بيشترى از محبت خود را درباره خدا مي داشتند،ديگر مذمتى متوجهشان نميشد، به همين جهت در ذيل آيه ، اين توهم را رد كرد، و فرمود: (اذ يرون العذاب ان القوة لله جميعا) و نيز فرموده ((اذ تبرء الذين اتبعوا من الذين اتبعوا، و راءوا العذاب ، و تقطعت بهم الاسباب )) و نيز فرمود: ((كذلك يريهم اللّه اعمالهم حسرات عليهم )) الخ ، كه همه اينها دلالت دارد بر اينكه مذمتى كه متوجه كفار شده ، در اين نبوده كه چرا خدا و يا انداد را دوست ميدارند، و خلاصه دوستى بدان جهت كه دوستى است مورد مذمت نيست بلكه از جهت لازمه آن ، يعنى اتباع ، مورد مذمت قرار گرفته ، چون مشركين بخاطر محبتى كه به بتها داشتند، آنها را پيروى مى كردند، باين معنا كه معتقد بودند بتها نيروئى دارند كه ايشان ميتوانند در جلب منافع و دفع مضارشان ، از نيروى بتها استمداد بگيرند و اين معنا ايشان را از پيروى حق بكلى و يا در قسمتى از امور باز داشت و چون پيروى خدا در بعضى امور و مخالفت او و پيروى از بت در بعضى ديگر، باز پيروى حق نيست ، لذا در اينجا آن توهم دفع ميشود و روشن مى گردد كه اين دوستى خدا بايد طورى باشد كه غير از خدا چيز ديگرى در آن سهيم نباشد، وگرنه سر از شرك در مى آورد، و اگر مؤمنين را مدح فرمود كه آنها محبت بيشترى به خدا دارند، بدين جهت است كه شدت محبت انحصار تبعيت از امر خدا را دنبال دارد.
● ملاك مدح ذم ((محبت )) اطاعت از محبوب است
ساده تر بگويم ، كسي كه محبتش بخدا شدت ياف ت ، متابعتش هم منحصر در خدا ميشود توضيح اينكه مشركين اگر بتها را دوست ميداشتند بعنوان خدائى دوست ميداشتند ولى مؤمنين به اين عنوان جز خدا را دوست نميدارند و در نتيجه اطاعتشان نيز منحصرا از خدا ميشود.
و چون اين مدح مؤمنين و مذمت مشركين ، مربوط به محبت ، آن هم از جهت اثرش ، يعنى پيروى حق بود، لذا اگر چنانچه كسى غير خدا را دوست بدارد، اما بخاطر اطاعت خدا در امر و نهى او دوست بدارد، براى خاطر اينكه آن كس وى را به اطاعت خدا دعوت مى كند - و اصلا بجز دعوت باطاعت خدا كارى ندارد - در چنين موردى مذمت دوست داشتن غير خدا، متوجه او نميشود.
و به همين جهت در آيه : ((قل ان كان آباؤ كم و ابناؤ كم )) - تا جمله ((احب اليكم من اللّه و رسوله )، دوستى رسول خدا (ص ) را به دوستى خدا عطف كرده و فهمانده هر چند دوستى با من كه خدا هستم ، يك دوستى جداگانه و دوستى پيامبر هم ، دوستى جداگانه اى است ، اما از آن جهت كه دوستى نسبت به پيامبرم بخاطر دوستى من است و اثر دوستى پيغمبر كه متابعت او است ، عين متابعت من است ، چون خود من بشر را به اطاعت رسول دعوت نموده و به پيروى از اوامر كرده ام ،لذا دوستى پيغمبر مانند دوستى پدر و فرزند و تجارت مذموم نيست .
آيه شريفه : ((و ما ارسلنا من رسول الا ليطاع باذن اللّه ))، (ما هيچ رسولى نفرستاديم مگر به اين منظور كه باذن ما اطاعت شود)، و آيه شريفه ((قل ان كنتم تحبون اللّه فاتبعونى يحببكم اللّه )) كه ترجمه اش گذشت ، روشنگر اين معنا هستند.
و به همين مقياس متابعت كسي كه بشر را بسوى خدا هدايت مى كند و پيروى او انسان را به خدا راه مي نمايد، مانند عالمى كه با علمش و يا آيتى كه با دلالتش و يا قرآنى كه با تلاوتش ، آدمى را بسوى خدا مى كشاند، اگر محبوب كسى باشند، قطعا بخاطر محبت به خدا است ، تا كسى خدا را دوست نداشته باشد، پيروى نامبردگان را دوست نميدارد، پس اگر پيروى مى كند بخاطر اين است كه او را به محبوب اصليش يعنى خداي تعالى مى رسانند، و يا نزديك مى كنند.
پس با اين بيان روشن شد كه هر كس به غير از خدا چيزى را دوست بدارد، بدان جهت كه دردى از او دوا مى كند، و به همين منظور او را پيروى كند، به اين معنا كه او را وسيله رسيدن به حاجت خود بداند و يا او را در كارى اطاعت كند كه خدا بدان كار امر نفرموده ، در حقيقت او را شريك خدا دانسته و خداي تعالى بزودى اعمال اينگونه مشركين را بصورت حسرتى برايشان مجسم مى سازد.
بر عكس ، مؤمنين كه جز خدا چيزى را و كسى را دوست نميدارند و از هيچ چيز به غير از خدا نيرو نميخواهند و جز آنچه را خدا امر و نهى كرده پيروى نمى كنند، اينگونه اشخاص داراى دينى خالص هستند.
ترجمه تفسير الميزان جلد 1 صفحه : 614
كلمات كليدي: توحيد شرك مشرك موحد
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,950
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
آيا توسل به اولياي الهي و معصومين شرك است؟ ايا درخواست شفاعت از انسانها نرد خدا، شرك است؟ايا توسل به امامان شرك است؟
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,950
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
يك موحّد تمام شئونش را دين تأمين ميكند كاري را نه به ميل خود انجام ميدهد نه به ميل ديگري همان طوري كه از نظر وجودي خداست و بقيه فيضِ او, از نظر مسائل اعتقادي و علمي و فقهي و اصولي و امثال ذلك خداست و دستورهاي او, چيزي كه دستور خدا نباشد ما در دين نداريم خارج از دستور خدا هم باطل است اين حرف از صدرالدين قونوي نقل شده است كه هيچ كس معصيت نميكند الاّ در حال شرك ايشان ميفرمايند هيچ كس خدا را معصيت نميكند مگر در حال شرك مثلاً كسي ميخواهد دروغ بگويد يك وقت است كه بر اساس خطاست, سهو است, نسيان است, اضطرار است, اضطراب است, اِلجا است, اكراه است امثال ذلك است اينها طبق حديث رفع معصيت نيست اما يك وقت است كه نه, هيچ كدام از اين عناويني كه حديث رفع برميدارد نيست عالِم به موضوع هست, عالم به حكم است نه جاهل موضوع است نه جاهل حكم است, نه سهو دارد نه نسيان دارد, نه خطا دارد, نه اضطرار دارد, نه اضطراب دارد, نه الجا دارد, نه اكراه دارد عالماً عامداً دارد نامحرم نگاه ميكند اين بازگشتش به شرك است يعني چه؟ يعني خدايا تو گفتي (قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ) ولي من ميخواهم نگاه كنم هيچ يعني هيچ, هيچ گناه عمدي نيست الاّ اينكه رو در روي خدا ايستادن است درست است ميگويند «غلبت علينا شقوتنا» خب يك وقت است كسي يادش رفته جاهل است بعد ممكن است كه ترميم بكند حكمِ وضعياش را و حكم تكليفياش را اما وقتي مشمول حديث رفع نيست دارد نگاه ميكند همان حرف شيطان را دارد ميزند ديگر شيطان رو در رو به خدا عرض كرد كه شما نظرتان اين است كه دربارهی آدم بايد سجده كرد من نظرم اين نيست. غرض اين است كه كسي كه عالماً عامداً دارد گناه ميكند همان حرف شيطان را دارد ميزند ذات اقدس الهي فرمود: (اسْجُدُوا) اين گفت (أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ) اين (أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ) معصيتِ عادي نيست اين استكبار است نه عصيانِ عادي هر دو عصيان است منتها آن شركِ ظلم عظيم است اگر كسي رو در روي خدا قرار بگيرد خب همان حرف شيطان است ديگر لذا براي ابد ممكن است خدا نبخشد چون اين رو در رو قرار گرفتن است ديگر يك وقت است كسي حالا بايد رعايت ميكرد بايد مبادي حفظ را داشت و مبادي را مثلاً يادش رفته حفظ بكند فعلاً معصيت كرده به او ميگويند كه چرا مواظب نبودي اين ميگويند (رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا) اينجا راه دارد اما اگر كسي عالماً عامداً معصيت ميكند بازگشتش به همين خطر است ديگر.
عدم تفاوت خودپرستي و بت پرستي اصرار قرآن كريم بر نفي آلهه فرق نميكند. برخيها گفتند كه هيچ بُتي بدتر از بُت هوا نيست اينچنين نيست كه أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ كم از أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً داشته باشد؛ اينكه ميگويد من هر چه بخواهم ميكنم اين همان است فرقي نميكند، آن به اله بيرون سرسپردگي دارد اين به اله درون. اينكه ميگويد من هر چه بخواهم ميكنم، هر چه بخواهم انجام ميدهم و ميگويم، [اين] أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ است. لطيفترين اله همين هوا و هوس است نظير جاهليّت كه قبلاً يك نحو بود الآن يك نحو ديگر است، شرك و وثنيّت قبلاً طور ديگر بود الآن طور ديگر است. اگر كسي به مِيل خود عمل ميكند اين در حقيقت بتپرست است، چيز ديگري غير از اين نيست؛
تفسير تسنیم سوره انبيا
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,950
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
فرمود لاَ يُشْرِكُونَ بِى شَيْئاً( )،در كار براي خدا هيچ كس را شريك نكنيم چيزي را #شريك من قرار نمي¬دهند اين شىء كه نكره است در سياق نفي مفيد استغراق و عموم است هيچ چيزي را در هيچ امري شريك من قرار نمي¬دهند لاَ يُشْرِكُونَ بِى شَيْئاً( ) اين طور نباشد كه اگر اسم ما را نبردند ، اگر به نام ما ثبت ندادند ، اگر از ما تعريف نكردند نبايد ما برنجيم كار را ما بكنيم براي رضاي خدا كار را بدانيم او قبول مي¬كند ولاغير اگر اين چنين شد يَعْبُدُونَنِى لاَ يُشْرِكُونَ بِى شَيْئاً( )، مطرح است حتي واو در اين وسط نيست نفرمود يَعْبُدُونَنِى ولاَ يُشْرِكُونَ. چون چيزي نيست كه عطف بشود بر (يعبدون) اين لاَ يُشْرِكُونَ بيان خلوص همان عبادت است يك امر جدايي نيست كه با واو عاطفه لاَ يُشْرِكُونَ را بر (يعبدون) عطف بكنند
يَعْبُدُونَنِى چطور عبادت ؟ لاَ يُشْرِكُونَ بِى شَيْئاً يعني توحيد محض يعني توحيد خالص أَلاَ لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ( )، كه اين شيئا نكره در سياق نفي است هر گونه شرك را نفي مي¬كند و اين هم بيان #توحيد خالص است
#مشرك شدن تنها به اين نيست كه انسان يك بتي را بتراشد و در معبدي بگذارد و بتكده¬اي او را بپرستند معناي مشرك اين نيست كه در برابر يك چوب يا سنگ سجده كند كسي كه تدبير اين نظام را به غير خدا مي¬دهد مشرك است لذا ماركسيستها مشركت هستند اين كار رب العالمين را به طبيعت كور سپردند اين كاري كه مال خدا است به غير خدا دادند و در برابر غير خدا كه طبيعت كور است خاضع هستند اينكه براي خدا مثل و شريك قائل شده است و كارهاي خدا را به غير خدا نسبت داده است مي¬شود مشرك حالا خواه به آن صورت باشد كه بتي بسازد و در برابر بت خضوع كند يا اقسام و انحاي ديگر داشته باشد
تفسير تسنيم سوره رعدویرایش بوسیله کاربر 1402/12/04 12:45:07 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: member, Administrators تاریخ عضویت: 1390/02/31 ارسالها: 1,036 47 تشکر دریافتی در 28 ارسال
|
يوسف صديق (سلام الله عليه) مي¬فرمود كه هرچه تنها سخن از چوب نيست تنها سخن از سنگ نيست هر چه كه غير خدا است شما اگر دل بستيد به اسم بي¬مسما دل بسته¬ايد اين يك حصر كلي است انسان اگر به هرچه غير خدا است تكيه كند به او دل ببندد و از او اميدوار باشد و از او بهراسد از اسم بي¬مسمّا ترسيد
اين بيان يوسف صديق يك بيان تام و جامعي است فرمود مَا تَعبُدُونَ مِن دُونِهِ إِلاَّ أسماءً( )، اسم بي مسمّا اين نامگذاري هم مال شما و نياكان شما است اين سنّت ديرينه است سَمَّيْتُمُوهَا أنتُم وَآبَاؤُكُم مَّا أنزَلَ اللهُ بِهَا مِن سُلطَانٍ( )، خدا دليلي نازل نكرده نه براي دلها به نام برهان عقلي نه در جهان خارج به عنوان وحي براي امت هيچ برهاني را خدا نازل نكرده مَّا أنزَلَ اللهُ بِهَا مِن سُلطَانٍ( )، آنگاه فرمود إِنِ الحُكمُ إِلاّ لِلهِ( )، حكم از آن خدا است و لاغير فرمانروايي چه در تكوين و چه در تشريع از آن خدا است و لاغير اگر حاكمي جز الله نيست بايد گوش فرا داد ببينيم او چه حكم كرده هيچ كسي حقّ حكم ندارد مگر خدا حكم خدا هم اين است كه أمَرَ ألاَّ تَعبُدُوا إِلاّ إِيَّاهُ ذلِكَ الدِّينُ القَيِّمُ( )، اين توحيد و خداپرستي است كه قيّم انسانيّت انسان است ولاغير وَلكِنَّ أكثَرَ النَّاسِ لاَ يَعلَمُونَ( )، اين هشدار به خيلي از موحّدين هم هست
آن كسي كه مي¬گويد وَإِيَّاكَ نَستَعِينُ وقتي كه يك حادثه¬اي پيش آمد فوراً در و ديوار را تكيه گاه خود مي¬داند و از اين و آن كمك ميخواهد اين دروغ ميگويد براي اين كه يك حادثه¬اي پيش آمد اذ غيرا يري غير خدا را مي¬بيند اين گرچه قرائت مي¬كند وَإِيَّاكَ نَستَعِينُ اما يك حادثه¬اي كه پيش آمده حتماً از غير خدا كمك مي¬خواهد
در اين كريمه فرمود اكثر مؤمنين مشرك هستند وَمَا يُؤمِنُ أكثَرُهُم بِاللَّهِ إِلاّ وَهُم مُشرِكُونَ( )، در ذيل اين كريمه وقتي از معصوم (عليه السلام) سؤال مي¬كنند كه چگونه اكثر مؤمنين مشرك هستند فرمود همين كه مواظب حرفهايشان نيستند اينكه مي¬گويند اگر فلان كس نبود ما آسيب مي-ديديم اگر فلان طبيب نبود ما مرده بوديم اگر فلان كس نبود ما نجات پيدا نمي¬كرديم يا همين تعبيرات رايجه خود ما كه مي¬گوييم اوّل خدا دوّم فلان شخص اگر نبود اين مشكل حل نمي¬شد براي خداي سبحان يك اوّلي قايل هستيم كه دوّم دارد خوب وقتي آدم نگاه بكند مي¬بيند كه در بسياري از كلماتش لغزشهايي زيادي است كه مواظب آن لغزشها نبوده و نيست مي¬آيد سؤال مي¬كند راوي كه پس ما چه بگوييم فرمود اين چنين بگوييد كه لطف خداي سبحان از اين راه به ما رسيده است خداي سبحان از اين راه به ما احسان كرده حيات بخشيده شفا بخشيده و مانند آن و الا انسان اگر بگويد گرچه خدايي هست ولي يك چيز ديگر هم لازم است اين وقتي كه خوب تحليل بشود همين (آيه 106) سوره يوسف در مي¬آيد كه وَمَا يُؤمِنُ أكثَرُهُم بِاللَّهِ إِلاّ وَهُم مُشرِكُونَ( )،
تفسیر سوره رعد ایت اله جوادی املی
|
سیدکاظم فرهنگ |
|
|
|
جهش به انجمن
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.