logo
پر بازدید ترین عناوین تالار از ابتدا: مطالب زیبا با آیات (تعداد مشاهده:160432)    ایه 59 سوره احزاب(حجاب):زنان مسلمان،جلباب(روپوش) رابه بدن خود نزدیک کنند تا مورد اذیت قرار نگیرند (تعداد مشاهده:120776)    آیا زنان کفار که به اسارت مسلمانان در می آیند بر مسلمانان حلال میشوند و زناشویی با آنها اشکال ندارد (تعداد مشاهده:107538)    اوقات نماز های یومیه در قران (تعداد مشاهده:84753)      پر بازدید ترین عناوین سه ماه گذشته: زکات فطره چیست؟ میزان فطریه چقدر است؟    عرضه کتاب «آشنایی با مفسران و متفکران قرآن‌پژوه معاصر»    ❇️از آنها كه به ديگران خيانت ميكنند، حمايت نكنيد    ترجمه، نکات تفسیری و تدبر سوره عنکبوت       آخرین رویداد تالار: لذت مطالعه قران به ترتيب نزول سوره ها را در گروه تقرب ايتا تجربه كنيد      

توجه

Icon
Error

farhang Offline
#1 ارسال شده : 1402/02/22 04:40:59 ب.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 804
Iran (Islamic Republic Of)

46 تشکر دریافتی در 28 ارسال
ترجمه و فهم سوره عنکبوت: نکات تفسیری ایات 1-5 سوره عنکبوت


أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ ﴿۲﴾آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند ايمان آورديم رها مى ‏شوند و مورد آزمايش قرار نمى‏ گيرند (۲)
وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ ﴿۳﴾و به يقين كسانى را كه پيش از اينان بودند آزموديم تا خدا آنان را كه راست گفته‏ اند معلوم دارد و دروغگويان را [نيز] معلوم دارد (۳)
أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ أَنْ يَسْبِقُونَا سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ ﴿۴﴾آيا كسانى كه كارهاى بد مى كنند مى ‏پندارند كه بر ما پيشى خواهند جست چه بد داورى مى كنند (۴)
مَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ﴿۵﴾كسى كه به ديدار خدا اميد دارد [بداند كه] اجل [او از سوى] خدا آمدنى است و وست‏ شنواى دانا (۵)


عنکبوت:3 سئوال: منظور از اينكه خدا امتحان ميكند تا صادقين و كاذبين را بداند، چيست؟

وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ
در حالی که پیشینیان آن‌ها [=مؤمنین اُمت‌های سابق] را نیز آزمودیم تا خداوند کسانی را که [در ادعای ایمان] راست گفتند و دروغ گویان [مدعیان ایمان] را باز شناسند [=هویت‌شان را معلوم و محقق سازد].
______________

پاسخ 1
معنای «فلیعلمن الله»، [تا خدا بداند] می‌باشد. ما در این ترجمه نخواسته‌ایم از وفا‌داری به معنای ظاهری کلمات عدول کرده و ترجمه: «خدا حتما می‌داند»، یا «تا بر شما معلوم شود» را که اکثر مترجمان و مفسرین برگزیده‌اند، جایگزین سازیم.
علاوه بر فعل «لِیَعلَمنَّ» که 4 بار در سوره عنکبوت تکرار شده است [آیات 3 (29:3) و 11 (29:11) ]، افعال: «لِیَعلَم» [تا بداند]، «لِنعلم» [تا بدانیم]، و «لمّا یعلم» [هنوز ندانسته است] که 13 بار در مورد «علم خدا» در قرآن آمده است [بقره 143 (2:143) ، آل‌عمران 140 (3:140) و 142 و 166 (3:166) و 167، مائده 54 (5:54) ، توبه 16 (9:16) ، کهف 12 (18:12) ، نحل 39 (16:39) ، حج 54 (22:54) ، سبا 21 (34:21) ، محمد 31 (47:31) ] تماما در اغلب ترجمه‌های موجود از معنای ظاهری خود، به اتکاء دیدگاهی تفسیری برگردانده شده‌اند.
در حالی که اگر خدا می‌خواست می‌توانست به جای «لِنعلمُ» [تا بدانیم]، افعال: «لَنَعلمُ» [حتما می‌دانیم – حاقه 49 (69:49) ]، «قد نَعلمُ» [هر آینه می‌دانیم]، «انا نَعلمُ» [ما مسلما می‌دانیم] را به کار می‌برد. و یا به جای: «لِیَعلم الله» [تا خدا بداند]، افعال تاکیدی: «لَیعلَمَ» [حتما خدا می‌داند]، «ان الله یعلم» [مسلما خدا می‌داند]، «قد یعلم» [هر آینه خدا می‌داند] را به کار می‌برد. مسلما در این تفاوت‌ها، دلایلی وجود دارد که ما مجاز به نادیده گرفتن آن‌ها و تغییر‌شان، به اتکاء نظریات بشری، در ترجمه نیستیم مگر آنکه در پاورقی شرح و تفسیر خود را بیان کنیم.
علت این تفسیر و تحریف لفظی، تعارضی است که برخی در ترجمه ظاهری «تا خدا بداند» با علم مطلق خدا، که بر گذشته و حال و آینده اشراف دارد، می‌بینند، درست است که خدا خالق زمان و مکان است و نیازی به گذشت زمان و تجربه عمل آدمیان برای شناخت ندارد، اما به استناد: «ابی الله ان یجری الامور الاّ باسبابها» [خدا امتناع دارد که امور را جز از مجرای اسباب آنها بگذراند]، کار طبیعت و عالم انسان‌ها را در بُعد زمان و تأثیر آن [در تغییر، تحول و تحقق تدریجی] قرار داده و به زبان بشری و درک و فهم ما از ابعادی که در آن زندگی می‌کنیم سخن گفته است.
ناگفته نماند برخی را عقیده بر آن است که اعمال انسان به دلیل اختیاری که خدا به او عنایت کرده، مستقل و آزاد از نظامات اجباری از پیش تعیین شده می‌باشد، بنابراین تا عملی از او سر نزند، چیزی در علم خدا تحقق نمی‌یابد و باید امتحان بدهد تا خدا بداند [والله اعلم].

تفسير بازرگان

پاسخ 2
مراد از دانستن خدا، ظاهر شدن نشاني هاى ايمان واقعى و ادعايى است ، ممكن هم هست مراد از دانستن خدا، علم فعلى خدا باشد، كه همان نفس امر خارجى است ، چون كه اعمال و امورى كه از ما سر مى زند عينا يكى از مراتب علم خدا هستند، و گرنه علم ذاتى او احتياجى به امتحان ندارد. (پس معناى آيه اين مى شود كه خدا سنت امتحان را در همه اقوام و هميشه جارى مى كند، تا علم فعلى او يعنى راست ها و دروغ ها ظهور پيدا كند)
و بنابراين معناى آيه مورد بحث اين مى شود كه : آيا مردم پنداشته اند كه رها مى شوند، و در بوته آزمايش قرار نمى گيرند، و هر ادعايى بكنند از ايشان پذيرفته مى شود؟ در حالى كه چنين نيست ، يكى از سنت هاى ما امتحان است كه در امم قبل از ايشان نيز جريان داشت ، در اين امت نيز بايد جريان يابد، تا راستگويان از دروغگويان متمايز و جدا شوند، يعنى آثار راستگويى آنان و دروغگويى اينان ظاهر شود، و در نتيجه ايمان راستگويان پا برجاتر شده ، و ادعاى صورى و دروغى اينان نيز از دلهايشان بيرون شود

تفسير الميزان

پاسخ 3

و اين آزمايشها براى خود مكلفان است، زيرا خدا آنچه را بوده و هست و خواهد بود بخوبى مى داند، و هرگز براى خود نيازى به آزمايش ندارد،بنا بر اين "فليعلمنّ الله" و «وليعلمنّ» هرگز بمعناى عِلم نيست، بلكه ـ چنانكه بارها تكرار كرديم ـ از عَلْم بمعناى نشانه گذارى است، و انگهى عِلْم دو مفعولى است و عَلْم يك مفعولى، چنانكه در نُه مورد ديگر كه در قرآن آمده كلا يك مفعولى است، و بالاخره اگر از عِلْم بود بدين معنى بود كه پيامد اين آزمونها عِلم خدا به صدِق و كذب ادعاى ايمان است، بااينكه خدا از پيش آگاه وعالم بوده و خواهد يود، و اگر بمعناى اعلام كردن هم باشد (يُعلمنّ) است ونه (يَعلَمنّ).

گروهى «يَعْلَمَنّ» را از (عِلم) پنداشته اند، و لذا براى فرار از حدوث علم آلهى توجيهاتى كرده اند، مثلا آنرا به معناى نمودار شدن دانسته آلهى براى ديگران دانسته ـ كه خود وديگران بدانند كه راست گفته اند يا دروغ ـ ولى در اين صورت به جاى "ليعلمن الله" عبارت فصيح و صحيح: "ليعلم الذين صدقوا و يعلم الكاذبون"، مى باشد كه اين خود نشانه اى براى راستگويان و دروغ پردازان است، ياآن را به معناى علم فعلى خدا دانسته اند نه علم فاعلى، بدين معنى كه در اثر اين آزمون علم خدا براى ديگران تحقق يابد، لكن در اين صورت هم عبارت فصيح و صحيح آن اين است كه "فليحّقق الله صدِق الصادقين و كذب الكاذبين" اين آزمون بدين منظور است كه خدا راستى راستگويان و دروغ دروغگويان را براى خودشان وديگران تحقق دهد، يا برخلاف «لِيعْلَمَنَّ» (ِليُعْلِمَنَّ) باشد بدين معنى كه اين آزمون ها براى اعلام واعلان الهى است كه چه كسانى از اينان راستگويند و چه كسانى دروغگو، اينهم بر خلاف نص متواتر قرآن است

تفسیر فرقان

اينجا دو مقام محور بحث است در مقام اول هيچ كس خيال نكند صِرف اينكه گفت من مؤمنم كافي است بلكه در امتحان است يا مثل همين مسائل عادي يا امتحان‌هاي عمومي سالي يك بار يا سالي دو بار و آنها كه مؤمنين را در فشار قرار مي‌دهند بدانند كه ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ خدا در كمين است و خدا از جاي ديگر لشكركشي نمي‌كند با اعضا و جوارح خود انسان, انسان را مي‌گيرد خب اگر چنين قدرتي هست چه اينكه هست جا براي فرار نيست راه براي فرار اصلاً فرض ندارد لذا فرمود: ﴿وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ﴾ تا صدق و كذب افراد روشن بشود اگر گفتند ما مؤمنينم بايد در عمل صادق باشند و اگر مطابق ايمان عمل نكردند, معلوم مي‌شود كاذب‌اند ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ أَن يَسْبِقُونَا سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ﴾ اين يك اشتباه است

تسنیم

امْ حَسِب الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السيِّئَاتِ أَن يَسبِقُونَا ساءَ مَا يحْكُمُونَ سئوال: مراد از يسبقونا در ايه 4 چيست؟

پاسخ 1
كلمه ((ام (( منقطعه است (كه در اصطلاح نحو به معناى بلكه است ) و مراد از جمله ((الذين يعملون السيئات - كسانى كه گناه مى كنند(( مشركين است ، كه مؤمنين را مى آزردند، و آنان را از راه خدا جلوگيرى مى كردند، همچنان كه مراد از كلمه ((ناس (( در جمله ((احسب الناس (( كسانى هستند كه گفته بودند: ((آمنا(( ولى در معرض ‍ برگشتن از ايمان بودند، چون از فتنه و شكنجه مشركين مى ترسيدند
و مراد از جمله ((ان يسبقونا(( - به طورى كه از سياق برمى آيد - غلبه و به ستوه آوردن خدا با فتنه مؤمنين ، و بازدارى ايشان از راه خدا است
و جمله ((ساء ما يحكمون (( تخطئه ايشان است ، كه گمان كرده بودند مى توانند بر خدا غلبه كنند، و با فكر و خدعه خود و بازدارى مؤمنين از راه خدا، و شكنجه دادن ايشان ، از او سبقت بگيرند
، و حال آنكه همين پندار غلط مكرى است كه خدا به ايشان كرده ، و ايشان را از اينكه به راه او كه راه راست است درآيند جلوگيرى نموده و نمى گذارد به سعادت خود برسند و ((لا يحيق المكر السيى ء الا باهله ((
بعضى از مفسرين گفته اند: ((مفاد آيه توبيخ عاصيان از مؤمنين است ، همچنان كه مراد از جمله قبلى هم كه مى فرمود: ((الذين يعملون السيئات (( همين مؤمنين است ، و مراد از ((سيئات (( گناهانى است كه مرتكب مى شوند، نه شرك (( ولى خواننده خوب مى داند كه سياق با اين احتمال مساعدت ندارد
بعضى ديگر گفته اند: ((مراد از عمل به سيئات اعم از شرك و ارتكاب ساير گناهان است ، و آيه شريفه عام است و جهت ندارد ما آن را مخصوص شرك و يا ساير گناهان بگيريم ((
ولى اين درست نيست ، چون اعتبار آيه از حيث اينكه در سياق خاصى قرار گرفته يك مطلب است ، و اعتبار آن از نظر خود الفاظش مطلبى ديگر است ، و آنچه كه اعتبار اولى اقتضاء مى كند و از نظر غرض سوره هم اهميت دارد همان است كه ما گفتيم ، و اما به اعتبار دوم اقتضايش ‍ عموميت است ، و هيچ حرفى در آن نيست

ترجمه تفسير الميزان جلد 16 صفحه 150


پاسخ 2:

در آيات گذشته سخن از آزمايش عمومى مؤمنان بود، و نخستين آيه مورد بحث تهديد شديدى براى كفار و گنهكاران است، تا گمان نكنند اگر مؤمنان را تحت فشار قرار دادند و مجازاتهاى الهى فورا دامان آنها را فرو نگرفت خدا از آنها غافل است و يا قدرت بر عذاب آنها ندارد
تفسیر نمونه

پاسخ 3
آيا جنايتكاران مى‌پندارند كه خداوند از جستجوى آنان ناتوان است‌؟ چگونه چنين باشد، درحالى‌كه او بر هر چيزى تواناست‌؟ آنان با چه كسى مى‌توانند مانع از او شوند، در صورتى كه او نه رقيبى دارد كه با او دشمنى ورزد و نه شريكى دارد كه با او برابرى كند؟ سٰاءَ مٰا يَحْكُمُونَ‌ آنان بد داورى مى‌كنند كه مى‌پندارند از سلطنت و حكومت خداوند رهايى مى‌يابند.
تفسیر کاشف

پاسخ 4
انْ‌ يَسْبِقُونٰا ، كه از ما پيشى بگيرند و ما را عاجز كنند. مقصود اين است كه مجازاتهاى الهى دامن آنها را خواهد گرفت. و مانند اين مورد است كه آيۀ وَ مٰا هُمْ‌ بِمُعْجِزِينَ‌ ، «آنها نمى‌توانند بر قدرت حق پيروز شوند» (زمر/ 51). أَمْ‌ حَسِبَ‌ ، حرف «أم» منقطعه است كه به معناى اضراب است يعنى اين گمان از گمان اوّلى باطل‌تر و فاسدتر است، زيرا آنها گمان مى‌كردند كه به خاطر ايمانشان امتحان نمى‌شوند، و اينها فكر مى‌كنند كه به علّت كفر و عصيانشان مجازات نمى‌شوند. سٰاءَ مٰا يَحْكُمُونَ‌ ، بدند كسانى كه اين چنين حكم مى‌كنند،
تفسیر جوامع الجامع

پاسخ 5
آیا کسانی که کارهای بد می‌کنند [چنین] پنداشتند که از ما پیشی گرفته‌اند [=می‌توانند حق را باطل کنند]؟ چه بد حکمی می‌کنند!4

______________
3 – سبقت گرفتن از خدا، همچون پیشدستی کردن از بزرگان، نوعی خود‌محوری و تکبر و احساس بیرون بودن از حوزه قدرت و ملک خداست. سبقت گرفتن از چیزی یا کسی، مسلط شدن و برتری جستن بر اوست، اما خدا فرموده: «ما نحن بمسبوقين» [کسی از ما پیشی نمی‌گیرد].

4 – در جمله: «ساء ما یحکمون» داوری میان اختلافی در کار نیست، نظری است که به تشخیص خود درباره امور اعلام می‌دارند.
تفسير بازرگان

مراد از مَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ چيست؟

جمله ((من كان يرجوا لقاء الله (( ابتداى برگشتن از لحن كلام سابق به بيان حال كسى است كه مى گويد: ايمان آوردم ، و مى فهماند چنين كسى حتى اگر مختصرى هم راست بگويد ايمان مى آورد چون كه اميد دارد روزى به سوى خدا بازگردد، و آن روز قيامت است ، زيرا اگر قيامتى در كار نبود دين و ايمان به كلى لغو و بيهوده مى شد
پس مراد از جمله مورد بحث اين است كه : هر كس به خدا ايمان بياورد، و يا هر كس كه به زبان بگويد: من ايمان آوردم ، اميد لقاى خدا را دارد، و اگر به جاى اين فرموده : ((هر كس اميد لقاى خدا را دارد(( از باب به كار بردن سبب در جاى مسبب است

مراد از ((لقاء الله (( قرار گرفتن بنده است در موقعى كه ديگر بين او و بين پروردگارش حجابى نباشد، همچنان كه روز قيامت نيز اين چنين است ، چون روز قيامت روز ظهور حقايق است ، كه قرآن كريم درباره اش ‍ فرمود: ((و يعلمون ان الله هو الحق المبين آن روز يقين مى كنند كه خدا حق آشكار است ((

بعضى از مفسرين در معناى ((لقاى خدا(( گفته اند: ((مراد از آن ، بعث است (( بعضى ديگر گفته اند: ((مراد از آن رسيدن به عاقبت زندگى ، و ديدار ملك الموت ، و حساب و جزاء است (( بعضى ديگر گفتند: ((مراد، ملاقات جزاى خدا، يعنى ثواب و يا عقاب اوست (( بعضى ديگر گفته اند: ((مراد ملاقات حكم او در روز قيامت است ((. بنابر بعضى از اين وجوه كلمه ((رجاء(( به معناى ترس است
و اين وجوه خرافه گويى و دور از ظاهر كلام است ، كه هيچ احتياجى به ارتكاب آنها نيست ، مگر آنكه بگوييم خواسته اند ((لقاء الله (( را به لازمه معنايش تفسير كنند. (پس معناى صحيح همان است كه گفتيم لقاى هر چيز علم يافتن به وجود او است ، و روز قيامت مردم به حقانيت خدا علم پيدا مى كنند، و لقاى علمى برايشان حاصل مى شود)

لقاى هر چيز علم يافتن به وجود او است ، و روز قيامت مردم به حقانيت خدا علم پيدا مى كنند، و لقاى علمى برايشان حاصل مى شود)
((فان اجل الله لات (( - كلمه ((اجل (( به معناى غايت و نهايتى است كه زمان دين و يا هر چيز ديگرى بدان منتهى مى گردد، گاهى هم اطلاق مى شود به مجموع زمان دين ، نه آخر آن ، ولى استعمالش غالبا در همان معناى اول است
و ((اجل الله (( عبارت است از آن غايتى كه خدا براى لقاى خود معين كرده . و آن آمدنى است ، و هيچ شكى در آن نيست ، و در اين جمله خداى تعالى مطلب را در نهايت درجه تاكيد فرموده ، و لازمه حتمى بودن اين اجل يعنى روز قيامت اين است كه بنده خدا درباره آن مسامحه روا ندارد، و آن را سبك نشمارد، و در ايمان حقيقى به خدا و صبر در برابر آن ، و تحمل فتنه هايى كه به خاطر آن رو مى آورد كوتاهى ننموده و از دين خدا و ايمان به او برنگردد


المیزان

اما شهود خدا معمولاً در كتاب‌هاي عقلي نبود اين از رهاوردهاي قرآن كريم است به تعبير سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) كه انسان خدا را مشاهده كند [5] آن بحث مبسوطش در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» گذشت آنجا كه وجود مبارك موساي كليم عرض كرد ﴿رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ﴾ [6] ايشان آن بحث مبسوط را آنجا دارند كه بنده مي‌تواند به لقاءالله موفق بشود
اگر ما بخواهيم تشبيه بكنيم اگر آفتاب در آينه‌ها تجلّي كرده, هر آينه به اندازه خود، آفتاب را نشان مي‌دهد اينكه مي‌گويند هر كسي خدا را به اندازه خود مي‌شناسد يعني در حيطه خودش نه اينكه بالا مي‌رود و گوشه‌اي از گوشه‌هاي خدا را مي‌شناسد چون آنجا بالارفتني نيست. به هر تقدير ما به لقاي خداي سبحان مي‌رسيم غالباً به لقاي اسماي حسنا مي‌رسيم اگر ـ ان‌شاءالله ـ مؤمن بوديم به لقاي اسماي جمال و رحمت و عفو و مغفرت و بخشش الهي مي‌رسيم اگر ـ خداي ناكرده ـ تبهكار بوديم خدا را با اسم جلال و قهّار و با ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنتَقِمُونَ﴾ [9] ملاقات مي‌كنيم همين‌هايي كه باور ندارند جهان, خدايي دارد در قيامت مي‌گويند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ [10] هم خدا را در حدّ خودشان در محدوده آينه مي‌بينند نه در محدوده ذات اقدس الهي و هم جهنم او را مشاهده مي‌كنند بنابراين مسئله لقاءالله براي هر كسي در حدّ خاص خودش مطرح است هيچ كس نيست كه به لقاي الهي نرود

تسنیم

چه کسی آرزوی ملاقات خداوند را دارد؟
آیات5تا7: به کسانی که در مسیر صحیح هستند انگیزه می­دهد و آنها را تشویق می­کند که سعی و کوشش خود را نه تنها قطع نکنند بلکه افزایش دهند.

در رابطه با آیه 5: واقعاً چه کسی آرزوی ملاقات خدا را دارد؟

اگر کمی فکر کنیم، نگاه به رفتارها و طرز زندگی­های خویش کنیم می­بینیم بسیار کم هستند (مثلاً یک در میلیونها) کسانی که آگاهانه آرزوی ملاقات خدا را داشته باشند.

اما اگر با دید دیگری به موضوع نگاه کنیم می­بینیم همگی افراد بشر بدون استثناء آرزوی ملاقات خداوند را دارند. زیرا خداوند آفریننده چیزهائیست که ما آنها را می­خواهیم، پس، از آنها خواستنی­تر است.

مثلاً کسی که ثروت و قدرت را دوست دارد و برای بدست آوردن ذره­ای از آنها تمام عمر خود را گذرانده، اگر بداند که موجد و منبع ثروت و قدرت خداوند است، و هر نوع ثروت و قدرتی که تصورش بشود رشحه­ای از رشحات صفات اوست، چنین کسی خواه ناخواه خداوند را می­خواهد اما به این خواست خویش آگاهی ندارد.
با این تعبیر، همه، بدون استثناء، خداوند را به عنوان کمال اعلای موجد و منبع چیزهائی که خواسته آنهاست، می­خواهند و آرزوی ملاقات او را دارند.

اما این نوع «خواستن» ناآگاهانه است و موضوع آیه 5 نوع آگاهانۀ آن است.

تفسير مرحوم گنجه اي


كلمات كليدي: تدبر فهم سوره عنكبوت امتحان منافق

ویرایش بوسیله کاربر 1402/02/29 12:11:10 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

سیدکاظم فرهنگ
farhang Offline
#2 ارسال شده : 1402/02/24 09:54:44 ب.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 804
Iran (Islamic Republic Of)

46 تشکر دریافتی در 28 ارسال
ترجمه تدبر و فهم سوره عنکبوت: نکات تفسیری ایات 6-13

وَمَنْ جَاهَدَ فَإِنَّمَا يُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ ﴿۶﴾و هر كه بكوشد تنها براى خود مى ‏كوشد زيرا خدا از جهانيان سخت بى ‏نياز است (۶)
وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿۷﴾و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏ اند قطعا گناهانشان را از آنان مى زداييم و بهتر از آنچه میکردند پاداششان مى‏ دهيم (۷)

وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنًا وَإِنْ جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۸﴾و به انسان سفارش كرديم كه به پدر و مادر خود نيكى كند و[لى] اگر آنها با تو دركوشند تا چيزى را كه بدان علم ندارى با من شريك گردانى از ايشان اطاعت مكن سرانجامتان به سوى من است و شما را از [حقيقت] آنچه انجام مى‏ داديد باخبر خواهم كرد (۸)
وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي الصَّالِحِينَ ﴿۹﴾و كسانى كه گرويده و كارهاى شايسته كرده‏ اند البته آنان را در زمره شايستگان درمى ‏آوريم (۹)
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذَابِ اللَّهِ وَلَئِنْ جَاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ أَوَلَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فِي صُدُورِ الْعَالَمِينَ ﴿۱۰﴾و از ميان مردم كسانى‏ اند كه مى‏ گويند به خدا ايمان آورده‏ ايم و چون در [راه] خدا آزار كشند آزمايش مردم را مانند عذاب خدا قرار مى‏ دهند و اگر از جانب پروردگارت پيروزى رسد حتما خواهند گفت ما با شما بوديم آيا خدا به آنچه در دلهاى جهانيان است داناتر نيست (۱۰)


مى فرمايد: اگر پدر و مادر او را به سوى شرك خواندند، و او به حكم خدا نافرمانيشان كرده ، و ناچار از ايشان كناره گيرى كرد، و پدر و مادر را به خاطر خدا از دست داد، مسئوليتى از اين بابت ندارد، و ما در برابر پدر و مادرى كه از دست داده بهتر از آن دو به او مى دهيم ، و به پاداش ‍ ايمان و عمل صالحش او را در زمره صالحان در مى آوريم ، به همان صالحان كه نزد ما در بهشت متنعم هستند

المیزان

عاقّ والدين, عَقَّ يعني عَصيٰ, عُقوق يعني عصيان, عاق اسم فاعل است يعني عاصي, عاقّ والدين شدن يعني معصيت كردنِ اينها از گناهان كبيره است اين مي‌گويد كه براي من فلان كار را انجام بده اين نافرماني مي‌كند معصيت مي‌كند اين معصيت كبيره است چون حرف پدر و مادر را گوش نداد اطاعت از پدر و مادر واجب است يك وقت است كه يك خواهش بي‌جا دارند يك وقت است كه نه, مريض است مي‌گويد برو براي من اين دارو را تهيه كن مورد نياز اوست يك وقت خواهش بيجا دارد تمنّاي بيجا دارد هيچ, تمنّي بيجا و خواهش بيجا نه, نيازمند است به پسر گفته برو اين كار را براي من انجام بده و اين نمي‌رود و پدر را مي‌رنجاند خب يك وقت است كه پدر يك كس ديگري را دارد يا نمي‌رنجد يا بر اساس عاطفه‌اي كه به پسر دارد رنجيده خاطر نمي‌شود قلبش درد نمي‌آيد كه خب هيچ! اما يك وقت نه, قلبش درد مي‌آيد اين مي‌شود معصيت كبيره عقوق والدين از معاصي بزرگ است اين كار خطر دارد.

شكرگزاري از پدر و مادر را در كنار شكرگزاري ذات اقدس الهي ذكر مي‌كند براي اينكه اينها مجراي فيض خالقيّت‌اند بعد فرمود اين اختصاصي به اسلام, به يهوديّت يا مسيحيّت يا زرتشتيّت يا صابئي بودن ندارد مشرك هم باشد همين‌طور است ملحد هم باشد اين‌طور است اگر هم مشرك بودند مبادا بگوييد چون حالا مشرك‌اند و كافرند من بروم اينها را تحويل خانه سالمندان بدهم اين كار را نكنيد البته اگر اصرار دارند كه شما ـ معاذ الله ـ دست از توحيدتان برداريد اصلي است كه جزء جوامع‌الكلم وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است كه «لا طاعةَ لمخلوقٍ في معصية الخالق» [22] اين به منزله قانون اساسي است

تسنیم

آرى اگر كوششى در مشرك شدن شما كردند تنها بايد از آنها پيروى نكنيد، وبرحَسَب آيه (31:15) "وَصاحِبْهُما فىِ الدُّنيا مَعْروُفاً" در امور دنيوى همچنان بااخلاِ و رفتارى پسنديده باآنها بر خورد كنيد،

فرقان

– در جمله «عملوا الصالحات»، نوع عمل صالح مشخص نشده است. صالح مقابل فاسد و اصلاح مقابل افساد است. اعمال صالح در هر زمانی با نوع فساد [سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اخلاقی] آن تناسب دارد و معنای فساد به هم خوردن نظم و تعادل در هر چیزی است.

بازرگان

فَإِذَا أُوذِيَ فِي اللَّهِ

كلمه ((فى (( براى سببيت است ، و در همين كلمه عنايت لطيفى از نظر لفظ هست ، كه خداى تعالى را - يعنى ايمان به خدا را - ظرف براى اذيت دادن كفار و اذيت ديدن مؤمنين قرار داده ، تا بفهماند كه اين اذيت منتسب و مستند به خداى تعالى است ، آن طور كه مظروف منسوب به ظرف است ، و اين لطيفه هم با سببيت مى سازد، و هم با غرضيت ، نظير اين تعبير در آيه ((يا حسرتا على ما فرطت فى جنب الله (( و نيز در آيه ((و الذين جاهدوا فينا(( آمده است
بعضى از مفسرين گفته اند: معناى ((ايذاء(( در خدا اين است كه : ايذاء در راه خدا باشد گويا خواسته اند بگويند مضافى در كلام بوده و حذف شده ، و آن كلمه ((سبيل (( است
ليكن بايد دانست كه عنايت كلامى مختلف است ، ايذاء در خدا جايى گفته مى شود كه علت آن ايذاء تنها و تنها ايمان به خدا باشد، تا ديگر نگويند ((ربنا الله ((، و ايذاء در راه خدا در جايى گفته مى شود كه علت اذيت طى كردن راه دين باشد، همچنان كه همين عنايت در آيه ((فالذين هاجروا و اخرجوا من ديارهم و اوذوا فى سبيلى (( به كار رفته است
شاهد بر اختلاف اين دو عنايت و اين دو اعتبار، آيه آخر همين سوره است كه مى فرمايد: ((و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا((، كه جهاد در راه خدا را، طريقه پيدا كردن سبل خود خوانده ، و اگر هر دو به يك معنا بود، ديگر اين آيه معناى صحيحى نداشت

المیزان




منظور از لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ چیست؟

فرمود اگر شما مؤمن بوديد و عمل صالح انجام داديد يعني دو كار كرديد هم حُسن فاعلي هم حُسن فعلي, هم آدم خوب بوديد يعني جانتان پاك بود بالإيمان, هم كارِ خوب كرديد يعني واجب‌ها را انجام داديد و محرّمات را ترك كرديد يعني حُسن فعلي, اگر حُسن فاعلي بود به عنوان ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ و حُسن فعلي بود به عنوان ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ من هم دو كار مي‌كنم بالأخره لغزش‌هايي داريد ما هيچ كدام آن لغزش‌هاي شما را به حساب نمي‌آوريم ما آن لغزش‌ها را مي‌پوشانيم در صورتي كه حقّ مردم را ضايع نكرده باشيد ظلمي نكرده باشيد ما آن لغزش‌هاي شما را مي‌پوشانيم بعد شما را به عنوان اينكه داراي اعمال صالحه هستيد به محكمه دعوت مي‌كنيم مي‌خواهيم بسنجيم وقتي هم بخواهيم بسنجيم آن اعمال ضعيفتان را روي ترازو نمي‌آوريم شما اگر هزارتا عمل داريد, صدتا عمل داريد از ريز و درشت ما فقط آن درشت‌ها را حساب مي‌كنيم بقيه را به حساب آن درشت‌ها به شما جزا مي‌دهيم اين ﴿وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ است به ارزش آن احسنِ اعمال با شما محاسبه مي‌كنيم
اين مي‌شود كريمانه برخورد كردن, اين مي‌شود با خداي كريم معامله كردن كه فرمود اگر كسي اين كار را بكند ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا﴾ (يك) از نظر عقيده بايد پاك باشد حُسن فاعلي ﴿وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ از نظر عمل هم بايد واجب‌هايش را انجام بدهد محرّمات را ترك بكند اين كار را بكند ما هم سه كار مي‌كنيم آن لغزش‌هاي او را مي‌پوشانيم مُكفِّر سيّئاتيم «يا مُكفّر السيّئات» اين كار را مي‌كنيم و دو كار ديگر هم مي‌كنيم همه اعمالشان را قبول مي‌كنيم و اما همه اعمال را به حساب برجسته‌ترين اعمالشان پاداش مي‌دهيم ﴿وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ بالأخره در هزارتا عمل, يكي, دوتاي آن خيلي برجسته است ما همه را به حساب همان دو عمل پاداش مي‌دهيم.


در آيه هفت فرمود: ﴿وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾. مشابه اين تعبير درباره تبهكاران هم آمده در سورهٴ مباركهٴ «فصلت» راجع به تبهكاران آمده است كه خداي سبحان اينها را ﴿أَسْوَأَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ كيفر مي‌دهد [يعني در] آيه 27 سورهٴ مباركهٴ «فصلت»; فرمود: ﴿فَلَنُذِيقَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا عَذَاباً شَدِيداً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ خب اين ﴿أَسْوَأَ﴾ اگر به اين معنا باشد كه ما همه اعمال آنها را به حساب بدترين كار اينها مي‌آوريم اينكه با عدل الهي سازگار نيست اين با ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ [5] كه در قرآن آمده سازگار نيست اين با ﴿مَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلاَ يُجْزَي إِلَّا مِثْلَهَا﴾ و مانند آن سازگار نيست. در سورهٴ «قصص» گذشت كه خداي سبحان حسنه را به بهتر از آن جزا مي‌دهد ولي سيّئه را برابر همان سيّئه جزا مي‌دهد هرگز سيّئه را بيش از آن كيفر نمي‌دهد آيه 84 سورهٴ مباركهٴ «قصص» اين بود ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا وَمَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلاَ يُجْزَي الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئاتِ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ كيفر كه بيشتر از گناه نخواهد بود با عدل الهي سازگار نيست دليل عقلي, با ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ سازگار نيست دليل نقلي, با ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾ هم سازگار نيست دليل نقلي, پس اين تعبيري كه در سورهٴ مباركهٴ «فصلت» آمده ما اينها را به ﴿أَسْوَأَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ كيفر مي‌دهيم اين يعني چه؟ ﴿وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ اين را چند پاسخ دادند يكي اينكه آنجا ﴿أَسْوَأَ﴾ به معناي سيّء است نه به معناي افعل تفضيلي (يك): يكي اينكه اين ناظر به بدترين عمل است فرمود ما از بدترين عمل اينها نمي‌گذريم حالا به اعمال عادي‌شان, سيّئشان نظر ندارد (دو): به هر كدام از اين دو تقريب, معناي آيه اين نيست كه ما تمام اعمال اينها را به اندازه آن أسوأ كيفر مي‌دهيم.

تفسیر تسنیم

آيه 7 ـ "ولنجزينّهم أحسن الذى كانوا يعملون" اين جزا وپاداش برترين عمل ـ طبعاً بابرترين كميت و كيفيت ـ بدين معنا نيست كه اعمال نيك فروتر پاداشى ندارد، يا پاداش فروتر دارد، بلكه بدين معنى است كه اعمال نيك و نيك تر هر دو به حساب خود پاداشى نيك تر دارند، چنانكه در آياتى ديگر اين حقيقت بيان گشته ـ بالاخره ـ پاداش هر خيرى بى نهايت است چون مقتضاى فضل و احسان بى پايان خداست، لكن جزاى شرّ اگر مورد توبه ; شفاعت و بخشش نباشد نه تنها محدود به حدود اعمال شرّ است بلكه ـ چنانكه بارها گفته ايم ـ جزاى شرّ باندازه اى كمتر از آن است كه موجب ستم بر ديگران نباشد.

تفسیر فرقان

اگر كسي مؤمن بود و عمل صالح داشت اين را با صالحان محشور مي‌كنيم . بين ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ با صالحان فرق است ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ كساني‌اند كه در مقام فعل, كارهاي خوب مي‌كنند كارهاي صالح انجام مي‌دهند, صالحان كساني‌اند كه به گوهر ذات رسيدند كه آن گوهر ذات, صالح است اگر درباره حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) آمده است كه ﴿وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ﴾ [13] و اگر درباره سليمان(سلام الله عليه) در سورهٴ مباركهٴ «نمل» گذشت كه با اينكه داراي نبوّت است عرض كرد ﴿وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ﴾ اين ناظر به آن است كه بعضي‌ها به جايي مي‌رسند كه گوهر ذاتشان صالح است ديگر از آن به بعد لغزشي از اينها صادر نخواهد شد بر خلاف كساني كه در مقام عمل, صالح‌اند ممكن است ـ معاذ الله ـ لغزش‌هايي از اينها صادر بشود ذات اقدس الهي كساني كه حُسن فاعلي داشتند حُسن فعلي داشتند بعد از تكرار اين دو وصف [ايمان و عمل صالح] و ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ را ذكر كردند يعني همه كارهاي صالح را انجام دادند كه آن هم جمع محلاّ به الف و لام است فرمود ما اينها را در قيامت در زمره بندگان صالح قرار مي‌دهيم اما ﴿مِنَ الصَّالِحِينَ﴾ شدن كار آساني نيست داخل در طايفه صالحين شدن وعده اينهاست.

درباره ابراهيم(سلام الله عليه) فرمود: ﴿وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ﴾ نه «في الصالحين» اما درباره اين گروه بشارتي كه مي‌دهد فرمود ما اينها را در زمره صالحين قرار مي‌دهيم نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» گذشت كه آنها كه مؤمن‌اند و متّقي‌اند و مطيع خدا و پيامبرند ﴿مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً﴾ [15] ما اين گروه را در زمرهٴ آن بزرگان قرار مي‌دهيم نه از آنها قرار بدهيم بنابراين بين ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ با ﴿الصَّالِحِينَ﴾ فرق است (يك) بين ﴿فِي الصَّالِحِينَ﴾ و ﴿مِنَ الصَّالِحِينَ﴾ هم فرق است (دو).



نفرمود «و من الناس من يؤمن» فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ﴾ يعني اينها كساني‌اند كه لفظاً مسلمان و مؤمن‌اند مي‌گويند ما ايمان داريم نشانه‌اش آن است كه اگر مقداري آسيب ببينند اين آسيب دنيايي را مثل عذاب خدا مي‌دانند عذاب الهي مانع كفر است اما اينها آسيب دنيايي را مانع ايمان مي‌بينند

فَإِذَا أُوذِيَ فِي اللَّهِ﴾ اين ﴿فِي اللَّهِ﴾ غير از «في سبيل الله» است يك وقت است كسي در جهاد شركت مي‌كند در مرابطه شركت مي‌كند اين ايذاي في سبيل الله است يك وقت در راه اصلِ ايمان آسيب مي‌بيند اين ايذاي في الله است در پايان همين سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» مي‌بينيد جهاد في الله با في سبيل الله اينها كنار هم ذكر شده معلوم مي‌شود دو چيز است در پايان سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» در آيه 69 يعني آخرين آيه سور‌ه, به اين صورت فرمود: ﴿وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا﴾ نه «الذين جاهدوا في سبيلنا», ﴿جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا﴾ اگر ﴿فِينَا﴾ به معناي «في سبيلنا» بود كه تكرار بود
نصر اختصاصي به غنيمت و پيروزي ندارد تا بگوييم اين در مكه نبود و در مدينه بود هر گونه پيروزي اعم از جلال, شكوه اعم از محبوبيّت اجتماعي و اينها باشد آنها مي‌گويند ما سهيم هستيم ﴿لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ﴾

تفسیر تسنیم


عنکبوت:13
وَلَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالًا مَّعَ أَثْقَالِهِمْ وَلَيُسْأَلُنَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَمَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ
و [نه تنها چنین توانایی ندارند، بلکه] مسلما بار [گناهان] خود و بارهای دیگری علاوه بر بار خویش را به دوش خواهند کشید و مسلما روز قیامت از آن چه [ادعاهای باطل که] به دروغ می‌بافتند بازخواست خواهند شد.16

______________
16 – 12 آیة مقدمه این سوره [پس از الم]، 12 اصل اساسی را برای هر مبارز موحدی در راه خدا به ترتیب زیر آیه به آیه بیان می‌کند [تفصیل مطلب را می‌توانید در نوشته: «قیام حسینی در قالب سوره عنکبوت» صفحات 179 تا 200 کتاب «در سایه سرو آزادی» ببینید]:
1- ملازمت فتنه با ایمان؛ 2- استمرار تاریخی فتنه؛ 3- محکومیت قطعی ستمکاران؛ 4- آماده شدن برای لقای خدا؛ 5- رنج و تلاش، نیاز ذاتی انسان؛ 6- مکانیسم پاکسازی نفسانی؛ 7- موانع راه؛ 8- پیوستن به جبهه صالحان؛ 9- رفیقان نیمه راه؛ 10- میدان شناخت ایمان از انفاق؛ 11- فریبکاری منکران؛ 12- سرنوشت فریبکاران.

تفسیر بازرگان

ویرایش بوسیله کاربر 1402/02/29 12:16:27 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

سیدکاظم فرهنگ
farhang Offline
#3 ارسال شده : 1402/02/27 09:20:54 ب.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 804
Iran (Islamic Republic Of)

46 تشکر دریافتی در 28 ارسال

ترجمه تدبر و فهم سوره عنکبوت: نکات تفسیری داستان نوح و ابراهیم

أَنجَيْنَهُ وَ أَصحَب السفِينَةِ وَ جَعَلْنَهَا ءَايَةً لِّلْعَلَمِينَ

يعنى ما نوح و ياران او را كه با او سوار كشتى شدند نجات داديم ، و آنان عبارت بودند از خانواده نوح ، و عده كمى از كسانى كه به وى ايمان آورده بودند، و از ظالمان نبودند
از ظاهر عبارت برمى آيد كه ضمير در ((جعلناها(( به واقعه ، و يا به نجات برمى گردد، و اما اينكه بگوييم به سفينه برمى گردد بعيد است ، و كلمه ((عالمين (( به معناى جماعتهاى بسيارى است كه در قرنهاى مختلف و متصل زندگى كرده باشند


وَإِبْرَاهِيمَ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۱۶﴾و [ياد كن] ابراهيم را چون به قوم خويش گفت‏ خدا را بپرستيد و از او پروا بداريد اگر بدانيد اين [كار] براى شما بهتر است (۱۶)
إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا وَتَخْلُقُونَ إِفْكًا إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقًا فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَاعْبُدُوهُ وَاشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۱۷﴾واقعا آنچه را كه شما سواى خدا مى ‏پرستيد جز بتانى [بيش] نيستند و دروغى برمى‏ سازيد در حقيقت كسانى را كه جز خدا مى ‏پرستيد اختيار روزى شما را در دست ندارند پس روزى را پيش خدا بجوييد و او را بپرستيد و وى را سپاس گوييد كه به سوى او بازگردانيده مى ‏شويد (۱۷)
وَإِنْ تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ ﴿۱۸﴾و اگر تكذيب كنيد قطعا امتهاى پيش از شما [هم] تكذيب كردند و بر پيامبر [خدا] جز ابلاغ آشكار [وظيفه‏ اى] نيست (۱۸)
أَوَلَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ ﴿۱۹﴾آيا نديده‏ اند كه خدا چگونه آفرينش را آغاز مى ‏كند سپس آن را باز مى‏ گرداند در حقيقت اين [كار] بر خدا آسان است (۱۹)
قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۲۰﴾بگو در زمين بگرديد و بنگريد چگونه آفرينش را آغاز كرده است‏ سپس [باز ] خداست كه نشاه آخرت را پديد مى ‏آورد خداست كه بر هر چيزى تواناست (۲۰)
يُعَذِّبُ مَنْ يَشَاءُ وَيَرْحَمُ مَنْ يَشَاءُ وَإِلَيْهِ تُقْلَبُونَ ﴿۲۱﴾هر كه را بخواهد عذاب و هر كه را بخواهد رحمت مى ‏كند و به سوى او بازگردانيده مى شويد (۲۱)
وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ ﴿۲۲﴾و شما نه در زمين و نه در آسمان درمانده‏ كننده [او] نيستيد و جز خدا براى شما يار و ياورى نيست (۲۲)
وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَلِقَائِهِ أُولَئِكَ يَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِي وَأُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿۲۳﴾و كسانى كه آيات خدا و لقاى او را منكر شدند آنانند كه از رحمت من نوميدند و ايشان را عذابى پر درد خواهد بود (۲۳)


ان الذين تعبدون من دون الله لا يملكون لكم رزقا(( - اين جمله مطلب قبلى را، يعنى دروغى بودن بتها و بطلان پرستش آنها را تعليل مى كند، و حاصلش اين است كه : اينهايى كه شما به جاى خدا مى پرستيد، كه مجسمه مقرب ين درگاه خدا از ملائكه و جن هستند، از اين رو معبود شما شده ، و شما آنها را مى پرستيد كه از شما راضى شوند، و در نتيجه روزى به شما بدهند، و روزيتان را فراوان سازند، و ليكن بايد بدانيد كه اينها مالك رزقى براى شما نيستند، و آن كس كه مالك رزق شما است خدا است ، كه سبب امتداد بقاى شماست ، چون اوست كه شما را آفريده ، و نيز رزقتان را خلق كرده ، و آن رزق را سبب امتداد بقاى شما قرار داده ، چون ملكيت تابع خلقت و ايجاد است


و چون برگشت معناى جمله مورد بحث به اين معنا بود، لذا دنبال آن فرمود: ((فابتغوا عند الله الرزق و اعبدوه و اشكروا له (( يعنى حال كه رزق شما نزد خدا است ، و غرض شما هم از عبادت رزق است ، پس ‍ رزق را از خدا بخواهيد، چون اوست كه مالك رزق شماست ، پس غير او را نپرستيد، بلكه تنها خدا را بپرستيد، و او را شكر گزاريد كه به شما رزق داده ، و به انواع نعمت ها بهره مند ساخته ، و شكر منعم در برابر آنچه انعام كرده واجب است
((اليه ترجعون (( - اين جمله در مقام بيان علت جمله ((و اعبدوه و اشكروا له (( است ، و به همين جهت بدون واو عاطفه آمده ، و در آن فهمانده كه اين كه گفتيم خدا را عبادت كنيد، نه براى اين كه به شما رزق دهد، بلكه براى اينكه به سويش باز مى گرديد، و از شما حساب مى كشد، چون اگر قيامتى و رجوعى و حسابى نبود، براى عبادت خدا هيچ علت قانع كننده اى وجود نداشت ، چون رزق و امثال آن هر يك براى خود اسباب خاص طبيعى دارد، و رزق نه با عبادت زياد مى شود، و نه با كفر نقصان مى پذيرد، پس تنها ملاك عبادت سعادت اخروى است ، كه با ايمان و كفر و عبادت و شكر و ترك عبادت و كفران مختلف مى شود، پس بايد مساله رجوع به خدا باعث عبادت و شكر شود، نه طلب رزق


وَ إِن تُكَذِّبُوا فَقَدْ كذَّب أُمَمٌ مِّن قَبْلِكُمْ وَ مَا عَلى الرَّسولِ إِلا الْبَلَغُ الْمُبِينُ

از ظاهر آيه برمى آيد كه تتمه كلام ابراهيم (عليه السلام ) باشد، ولى بعضى از مفسرين گفته اند: كلام خدا و خطاب به مشركين قريش است ولى به نظر ما بعيد است

ترجمه تفسير الميزان جلد 16 صفحه 172


﴿إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْثَاناً﴾ پس معبودتان دروغين است (يك) دو: ﴿وَتَخْلُقُونَ إِفْكاً﴾ شما دروغ‌آفرين هستيد اين خلقت يعني جعل, اِفك چيزي را از جاي خود گرفتن به جاي ديگر بردن, منصرف كردن را مي‌گويند اِفك, ﴿يُؤْفَكُونَ﴾ يعني يُصرفون, عبادتي كه براي خداست به غير خدا مي‌دهيد مشركين اين‌طور نبودند كه نظير رياكار قدري براي خدا, قدري براي غير خدا عبادت كنند مشرك اصلاً خدا را نمي‌پرستيد اينكه فرمودند مشرك است معنايش اين است كه عبادتي كه براي خداست به غير خدا دادند غير خدا را شريك او دانستند همتاي او دانستند او را دارند عبادت مي‌كنند وگرنه مشرك فقط بت را مي‌پرستيد خدا را نمي‌پرستيد اينجا هم فرمود: ﴿وَتَخْلُقُونَ إِفْكاً﴾.

تفسیر تسنیم

آيه 17 ـ اين حصر عبادت بت پرستان با «انّما» در بتها بدين معنى نيست كه غير موحدان تنها موجوداتى بى جان را مى پرسيتند، زيرا بُت: وَ ثَن، به طور كلى معبودات غير خدا هستند، چه جاندار و طاغوت باشند، و چه بى جان مانند مجسمه هاى از انسان و حيوان، صَنَم هم اخص از وَثَن است، زيرا تنها به بتهاى بى جان اطلاق مى شود، چنانكه طاغوت هم وثن و بت جاندار و عاقل است .

تفسیر فرقان

احتجاج با منکرین معاد

اوَ لَمْ يَرَوْا كيْف يُبْدِىُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ إِنَّ ذَلِك عَلى اللَّهِ يَسِيرٌ

اين آيه تا آخر پنج آيه بعدش در وسط داستان ابراهيم واقع شده ، با اينكه خود آنها ربطى به قصه آن جناب ندارد، ولى چون مشركين منكر معاد هستند، و آن را بعيد مى شمارند، لذا بر مساله معاد اقامه حجت نموده ، و استعباد مشركين را برطرف مى سازد، چون در آيات قبل گفته شد كه عمده در تكذيب رسل همين است ، كه ايشان معاد را قبول ندارند، ابراهيم (عليه السلام ) هم در جمله ((اليه ترجعون و ان يكذبوا فقد كذب امم من قبلكم (( به همين معنا اشاره مى كند

و در جمله ((ان ذلك على الله يسير((، اشاره ((ذلك (( به اعاده بعد از ايجاد است ، و اين جمله مى خواهد استبعاد مشركين را برطرف سازد، و بفرمايد: وقتى اعاده عبارت است از ايجاد بعد از ايجاد، براى آن خدايى كه خود شما معتقديد كه عالم را ايجاد كرده ، چرا ممكن نيست كه ايجاد بعد از ايجاد هم بكند، و حال آنكه در حقيقت اعاده عبارت است از انتقال دادن خلق از خانه اى به خانه ديگر، و جاى دادن آنها در دار القرار
و اينكه بعضى از مفسرين گفته اند: ((مراد از ابداء و سپس اعاده اين است كه خلق را ايجاد كند، و بعد مثل آنها را پديد آورد(( صحيح نيست ، براى اينكه ربطى به مساله معاد ندارد، و آيه شريفه در مقام احتجاج بر مساله معاد است ، كه عبارت است از اعاده عين آنچه فانى كرده


قُلْ سِيرُوا فى الاَرْضِ فَانظرُوا كيْف بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنشِىُ النَّشأَةَ الاَخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلى كلِّ شىْءٍ قَدِيرٌ

اين آيه تا سه آيه بعد، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را دستور مى دهد كه مشركين را مخاطب قرار داده ، و حجت خود را عليه ايشان تمام كند، و به سير در زمين ارشادشان نمايد تا بفهمند كيفيت آغاز خلقت و ايجاد ايشان با اختلافى كه در طبيعتهاى خود دارند، و تفاوتى كه در رنگها و اشكالشان هست ، چگونه بوده ، و چگونه خدا آنها را بدون الگو و نقشه قبلى ، و بدون حساب و عددى معين ، و يا نيرويى مثل هم آفريده ، اين طرز فكر دليل قاطعى است بر اينكه قدرت او حساب و اندازه ندارد

معناى ((تقلبون ))، تردون مى باشد، يعنى شما برگردانده مى شويد، از دار اسباب به زندگى در آخرت يعنى ، جايى كه جز خدا كسى مالك نفع و ضرر نيست ، و اين معنايى است لطيف كه رجوع به خدا و رد به سوى او را به آن تفسير كرده ، چون روز قيامت در موقفى قرار مى گيرند، كه تمامى سبب ها از سببيت افتاده ، و جز خداى سبحان حاكمى نيست ، پس آيه شريفه در معناى اين آيه است كه مى فرمايد: ((و ردوا الى الله مولاهم الحق و ضل عنهم ما كانوا يفترون ((

و حاصل معناى آيه اين است كه : نشاءه آخرت نشاءه اى است كه خدا هر كه را بخواهد عذاب مى كند، و آنان مجرمين هستند، و هر كه را بخواهد رحم مى كند، كه آنان غير مجرمين مى باشند، و به سوى او برمى گرديد، كه ديگر جز او كسى درباره شما حكم نمى راند

تفسیر المیزان

براي اثبات معاد فرمود شما اگر بررسي كنيد مطلب به قدري روشن است از نظر علمي كه گويا قابل ديدن است وقتي بديهي باشد مي‌گويند اين مثل آفتاب روشن است از بس بديهي است كه به مرحله رؤيت مي‌رسد فرمود: ﴿أَوَ لَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ﴾
بعد اگر بگوييد كه چگونه زنده مي‌كند مي‌گوييم همان طوري كه اول آفريد اين ديگر روشن است ﴿ثُمَّ يُعِيدُهُ إِنَّ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسِيرٌ﴾ اصلِ معاد ضروري است اگر نباشد كه عالَم مي‌شود لغو كه هر كسي بيايد هر كاري بكند برود طاغي و باتقوا آن كسي كه اهل تقواست آن كسي كه اهل طغيان است اينها هر دو بروند و خاك بشوند و خبري نباشد خب معنايش اين است كه عادل و ظالم مي‌شود يكسان!

سيدناالاستاد آيه را اين‌چنين معنا مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿أَوَلَمْ يَرَوْا﴾ اين ﴿يَرَوْا﴾ يعني نظر بدهد يعني نظريه بدهد نظريه‌پردازي كند, يعني برهان اقامه كند ﴿كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ﴾ چگونه ذات اقدس الهي اين عالَم را آفريد خب اين عالَم بايد به مقصد برسد چون اين همه ظلم و فسادي كه هست يك حساب و كتابي بايد باشد پس چون هدفمند است مقصدي دارد ﴿ثُمَّ يُعِيدُهُ﴾ اين ﴿ثُمَّ يُعِيدُهُ﴾ را سيدناالاستاد عطف بر ﴿يُبْدِئُ﴾ گرفتند يعني اگر كسي نظريه‌پردازي كند نظر بدهد اهل نظر باشد هم به مبدأ پي مي‌برد هم به معاد,
جناب زمخشري مي‌گويد اين عطف جمله بر جمله است نه عطف ﴿يُعِيدُهُ﴾ بر ﴿يُبْدِئُ﴾ اين‌طور نيست كه خيلي‌ها وقتي بررسي كنند مي‌فهمند قيامتي هست اين‌طور نيست اين ﴿ثُمَّ يُعِيدُهُ﴾ خبر است ابتدايي است از طرف خود ذات اقدس الهي بيان شده فرمود اينها كه خوب بررسي كنند مي‌بينند كه اين جهان مبديي دارد بايد بفهمند كه معادي هم دارد براي اينكه همان خدايي كه اصل عالَم را آفريد توان آن را دارد كه دوباره ايجاد كند وگرنه توده مردم با بررسي اين عالَم پي به معاد نمي‌برند اين ﴿ثُمَّ يُعِيدُهُ﴾ عطف اين جمله است بر اصلِ جمله . شاهد اينكه آيه بايد اين‌طور معنا بشود ﴿ثُمَّ يُعِيدُهُ﴾ بايد عطف بشود بر اصلِ ﴿أَوَ لَمْ يَرَوْا﴾ آيه بيست است آيه بيست اين است كه ﴿قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ﴾ اين تصريح به اسم و به جمله اسميه آوردن, با «ثمّ» عطف كردن نشانه آن است كه دو مطلب است نه اينكه شما با نظريه‌پردازي و بررسي به دو مطلب مي‌رسيد شما به يك مطلب مي‌رسيد كه اين عالَم حساب و كتابي دارد و آفريده خداست بعد بدانيد كه همين خدايي كه اصلِ اين عالَم را آفريد قيامت هم دارد براي اينكه حساب و كتاب را بررسي كند و اين كار بر خدا سخت نيست براي اينكه اول را آفريده, دوم هم مثل اول است فرق نمي‌كند

تفسیر تسنیم

يُعَذِّبُ مَن يَشَاءُ وَيَرْحَمُ مَن يَشَاءُ وَإِلَيْهِ تُقْلَبُونَ عنکبوت:21
هر که را خواهد [طبق نظاماتش در بازتاب بزه کاری‌ها] عذاب می‌کند و هر که را خواهد [=شایسته بداند] مشمول رحمت قرار می‌دهد و [همه شما] به سوی او زیر و رو [=متحول و منقلب] می‌شوید.23
______________
– معنای «من یشاء» که «به هر که خواهد» ترجمه شده است، ممکن است با «دلبخواه» مصطلح در زبان فارسی اشتباه شود، اما مشیّت خدا همان نظامات و قوانین اوست که هر کس خود را با آن هماهنگ سازد سود می‌برد. در مدرسه نیز معلمان هر کس را بخواهند قبول یا ردّ می‌كنند، اما نه به دلخواه، بلکه بر اساس لياقت‌ها.

– جمله «الیه تُقلبون» را همانند: الیه تُرجعون، الیه تُحشرون، و... اغلب «به سوی او بازگردانده می‌شوید» ترجمه کرده‌اند، اما در واژه تقلبون نوعی انقلاب نفسانی [مثبت یا منفی] مشهود است؛ انقلابی روحی به سوی رشد و کمال یا انقلابی از نظر جا به جایی طبقاتی و مواضع قدرت و ثروت در زندگی دنیا.

تفسیر بازرگان

فرمود: ﴿يُعَذِّبُ مَن يَشَاءُ وَيَرْحَمُ مَن يَشَاءُ﴾ بعد فرمود شما همين طور به حضور خدا نمي‌رويد آن باطنتان مي‌آيد بيرون منقلب مي‌شويد و تمام اعمالتان در دستتان است مي‌رويد آنجا, هيچ نمي‌توانيد انكار كنيد ﴿يَوْمَ تُبْلَي السَّرَائِرُ﴾

جا براي تكذيب نيست فرمود شما مي‌رويد نزد خدا اما منقلباً مي‌رويد نه بسته برويد تا بتوانيد انكار كنيد يعني بعد از اينكه تمام اسرارتان از درون به بيرون آمد شفاف شد كه راه براي انكار نيست با اين وضع مي‌رويد خب ديگر آن روز جا براي انكار نيست ﴿يُعَذِّبُ مَن يَشَاءُ وَيَرْحَمُ مَن يَشَاءُ﴾ اما ﴿وَإِلَيْهِ تُقْلَبُونَ﴾ اين قوي‌تر از ﴿إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾ است ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ﴾ يك سطح متوسّطي را مي‌فهماند اما ﴿إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ﴾ معناي بالاتر و دقيق‌تري را مي‌فهماند مي‌فرمايد چنين چيزي هست شما بخواهيد در برابر اين صحنه مقاومت كنيد مقدورتان نيست, بخواهيد فرار كنيد ميدان را ترك كنيد اين هم مقدورتان نيست ﴿وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَلاَ فِي السَّماءِ﴾ فرقي بين آسمان و زمين نيست آنجا برويد قانون همين است زمين باشيد قانون همين است ﴿هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَفِي الْأَرْضِ إِلهٌ﴾ [21] نه موجودات آسماني مي‌توانند قضا و قدر الهي را عاجز كنند و نه شما ﴿وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَلاَ فِي السَّماءِ﴾ و نه ياري‌كننده‌اي داريد غير از خدا و نه سرپرستي, مي‌دانيد بالأخره عجز انسان روشن است اين حرفي در آن نيست

تعبير قرآن اين است كه آخرت است معلوم مي‌شود دنيا اول است اين آخر, اگر بين اول و دوم يك عدم فاصله باشد نه دومي, دومي است نه اوّلي, اوّلي; اگر كسي اينجا موجود بود اين از بين رفت يك كس ديگر در يك گوشه دنيا آمد آن شخص يك شخص ديگر است اين شخص يك شخص ديگر آن آخرِ اين نيست اينكه تعبير دارد ﴿يُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ﴾ يعني يك واحد متّصل است اين سَرش اول آن سرش آخر نه اينكه اين در دنيا هست بعد نابود مي‌شود بعد يك چيز ديگري آنجا پديد مي‌آيد اين تعبير لطيف و ظريف قرآن كريم كه فرمود: ﴿ثُمَّ اللَّهُ يُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ﴾ [29] اين است تعبير آخرت در قرآن فراوان است يعني آخرِ اين است پس معلوم مي‌شود اين اول است آن آخر, پس وسط, عدم در كار نيست اگر ما الف داشته باشيم اين الف از بين برود رأساً, بعد يك چيز ديگر هم موجود بشود آن ديگر آخرِ اين نيست نه اين اولِ آن است نه آ‌ن, آخر اين است بيگانه است اما وقتي فرمود آخِر يعني اين اول است يعني چيزي از بين نمي‌رود

تسنیم

وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَلِقَائِهِ أُولَئِكَ يَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِ
منظور از کفر بایات الله چیست؟

و به طورى كه از اطلاق كلمه ((آيات الله (( برمى آيد، مراد از آن تمامى ادله اى است كه بر وحدانيت حق تعالى ، و نبوت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )، و حقانيت معاد دلالت دارد، چه آيات آفاقى ، و چه معجزات نبوت ، كه يكى از آنها قرآن كريم است ، پس كفر به آيات خدا به عموميتش شامل كفر به معاد نيز مى شود، و اگر در عين حال دوباره كفر به لقاى خدا يعنى معاد را ذكر كرده ، از قبيل ذكر خاص بعد از عام است ، و نكته اش اشاره به اهميت ايمان به آن است ، چون با انكار معاد، امر دين به كلى لغو مى شود

مراد از اينكه نسبت نوميدى به ايشان داده ، يا اين است كه واقعا نوميد هم هستند، چون حيات آخرت را منكرند، و كسى كه اصلا اعتقادى به آن ندارد، قهرا از سعادت ابدى و رحمت جاودانى نوميد است ، و يا كنايه است از قضايى كه خدا درباره بهشت رانده كه هيچ كافرى داخل آن نشود
و معناى آيه اين است كه : كفارى كه آيات خدا را كه دلالت بر دين حق و مخصوصا بر مساله معاد مى كند منكر شدند، ايشان از رحمت خدا و بهشت نوميدند، و ايشان عذابى دردناك دارند

ترجمه تفسير الميزان جلد 16 صفحه 177

فرمود غير از خدا شما وليّ بگيريد نداريد, ناصر بگيريد نداريد, خودتان هم بخواهيد مشكلتان را حل كنيد كه مقدورتان نيست فرمود: ﴿وَمَا لَكُم مِن دُونِ اللَّهِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ نَصِيرٍ ٭ وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَلِقَائِهِ﴾ اينها هستند كه از رحمت خدا مأيوس‌اند در حالي كه ما درِ رحمت را تا آخر باز كرديم اما اگر خود اينها اين در را بستند و با درِ بسته وارد معاد شدند ديگر از رحمت الهي خودشان را مأيوس كردند ﴿وَأُولئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾

تفسیر تسنیم

وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَيَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضًا وَمَأْوَاكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ نَاصِرِينَ ﴿۲۵﴾و [ابراهيم] گفت جز خدا فقط بتهايى را اختيار كرده‏ ايد كه آن هم براى دوستى ميان شما در زندگى دنياست آنگاه روز قيامت بعضى از شما بعضى ديگر را انكار و برخى از شما برخى ديگر را لعنت مى كنند و جايتان در آتش است و براى شما ياورانى نخواهد بود (۲۵)

بت پرستى دليل و مستندى نداشته ، منشاء آن تقليد و علاقه هاى قومى است

از آنجايى كه مردم ، بر بت پرستى خود هيچ دليلى نداشتند، ديگر بهانه اى برايشان نماند، جز اينكه نسبت به كسانى كه مورد احترامشان بود استناد بجويند، مانند پدران براى فرزندان ، و روساء براى پيروان ، و دوستان در نظر دوستان ، و بالاخره امت براى تك تك افراد، پس يگانه چيزى كه سنت هاى قومى را سر پا نگه مى دارد، و باعث مى شود كه متروك نگردد همين ملاحظات است
پس پيروى از سنت بت پرستى در حقيقت يكى از آثار علاقه هاى اجتماعى است ، كه عامه آن را از تك تك افراد مشاهده مى كنند، و خيال مى كنند كه اين عمل صحيح است ، و علاقه قوميت وادارشان مى كند كه از آن تقليد كنند، و آن را براى خود نيز سنت قرار دهند، و اين سنت قرار دادن متقابلا آن علاقه قوميت را حفظ مى كند، و اتحاد و اتفاق و يكپارچگى يك قوم را محفوظ مى دارد اين حال و وضع عامه مردم است

بيان عاقبت بت پرستى : عابد و معبود يكديگر را تكفير مى كنند

بعد از جمله ((انما اتخذتم ...(( فرمود: ((ثم يوم القيمه يكفر بعضكم ببعض و يلعن بعضكم بعضا((، و به اين وسيله سرانجام بت پرستى را به علت مودت كه باطن و واقعيت آن است بيان نمود، تا بدانند آن علاقه هاى اجتماعى كه وادارشان كرد به اينكه تن به بت پرستى دهند به زودى واقعيت خود را نشان داده ، در روزى كه باطن هر چيز بيرون مى افتد، به صورت دشمنى و نفرت از يكديگر جلوه مى كند
آرى مشركين به خاطر رسيدن به اين متاع قليل و اين سود بى ارزش ‍ متوسل به شرك شدند، كه بزرگترين ظلم ها و هلاك كننده ترين گناهان است ، و آن وقت بر اين بت پرستى اتفاق كردند، ليكن به زودى حقيقت عملشان برايشان ظاهر مى شود، و وبال آن گردن گيرشان مى گردد، و در نتيجه از يكديگر بيزار مى شوند، و جرم را به گردن يكديگر مى اندازند

و مراد از اينكه فرمود: به يكديگر كفر مى ورزند، اين است كه : اين عابد و معبودها، يكديگر را تكفير مى كنند، خدايان دروغى به ايشان كفر مى ورزند، يعنى از ايشان بيزارى مى جويند، همچنان كه قرآن كريم در جاى ديگر فرموده : ((سيكفرون بعبادتهم و يكونون عليهم ضدا(( و نيز فرمود: ((و يوم القيمه يكفرون بشرككم ((
و اين معنا را درباره هر متبوعى نسبت به تابع خود بيان كرده ، و فرموده : ((اذ تبرء الذين اتبعوا من الذين اتبعوا و راوا العذاب و تقطعت بهم الاسباب (( و مراد از لعن يكديگر اين است كه : اين عده آن عده را لعن مى كنند، همچنان كه باز قرآن كريم مى فرمايد: ((كلما دخلت امه لعنت اختها((
آنگاه دنبال جمله فوق فرمود: ((و ماواكم النار و مالكم من ناصرين (( و اين جمله اشاره است به اينكه وبال اعمالشان به ايشان مى رسد، و كيفر خود را كه همان آتش است و هلاكى ابدى را دنبال دارد مى بينند، و هيچ ناصرى كه ياريشان كند، و از آنان دفاع نمايد، ندارند، پس ايشان كه در دنيا متوسل به مودت شدند، تا از يارى يكديگر و تعاون اجتماعى و پشتيبانى از هم بهره مند شوند، به همين خاطر شرك ورزيدند، روز قيامت دشمن يكديگر خواهند شد، و بر ضد يكديگر قيام خواهند نمود، و سرانجامشان بيزارى و ترك يارى يكديگر خواهد شد

ترجمه تفسير الميزان جلد 16 صفحه 180

ویرایش بوسیله کاربر 1402/03/04 02:27:18 ب.ظ  | دلیل ویرایش: edit

سیدکاظم فرهنگ
farhang Offline
#4 ارسال شده : 1402/03/04 02:31:35 ب.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 804
Iran (Islamic Republic Of)

46 تشکر دریافتی در 28 ارسال
ترجمه تدبر و فهم سوره عنکبوت: نکات مهم تفسیری ایات 26-35


عنکبوت:26 فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَقَالَ إِنِّي مُهَاجِرٌ إِلَى رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ
پس [با معجزه نجات ابراهیم از آتش] لوط به او ایمان آورد و [ابراهیم که از میان قومش تنها یک یاور یافته بود] گفت: من به سوی پروردگارم [برای عبادت آزادانه در سرزمینی دیگر] مهاجرت می‌کنم که او مسلماً همان ابرقدرت حکیم است.
عنکبوت:27
وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ وَآتَيْنَاهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَـمِنَ الصَّالِـحِينَ
و ما [در دوران پس از هجرت] اسحق و یعقوب را به او بخشیدیم و در میان دودمانش 26 [استعداد] پیامبری و [دریافت] کتاب را قرار دادیم 27 و پاداش او را در دنیا دادیم و مسلماً او در آخرت در زمره اصلاح‌گران خواهد بود.
______________
26 – بر حسب مضمون آیه 124 سوره بقره (2:124) ، پس از آن که خداوند مقام «امامت» را به ابراهیم، به پاس گذراندن ابتلائاتی بزرگ، می‌بخشید، ابراهیم پرسید: آیا در میان ذرّیه [فرزندان و نسل‌های بعدی] من هم چنین امامتی دوام خواهد داشت؟ و خدا پاسخ می‌دهد: عهد من به ظالمان نمی‌رسد! یعنی آری، چنین استعدادی در ذرّیه تو تداوم خواهد داشت، مشروط بر آن که ظالم نباشند.

27 – منظور از قرار دادن نبوّت و کتاب در دودمان ابراهیم، به نظر می‌رسد همان قابلیت و استعداد روحیِ رسیدن به آگاهی‌های معنوی [نبوت] و دریافت اصول و قوانینی از نظام تکوین و تشریع [کتاب] باشد.

معناي فامن له لوط چيست؟ مهاجرت بسوي رب يعني چه؟
و اگر بپرسى بايد فرموده باشد ((فامن به لوط(( چرا فرمود: ((فامن له لوط((؟ در جواب مى گوييم : كلمه ايمان هم با لام متعدى مى شود، و هم با باء، و در هر دو صورت معنا يكى است
بعضى از مفسرين در جمله ((و قال انى مهاجر الى ربى (( گفته اند كه : ((ضمير در آن به لوط برمى گردد، يعنى لوط گفت كه من مهاجرت مى كنم ((. بعضى ديگر گفته اند: ((به ابراهيم برمى گردد((. مويد مفسر دوم آيه ((و قال انى ذاهب الى ربى سيهدين (( مى باشد
و گويا منظور از مهاجرت به سوى پروردگار، دورى از وطن ، و بيرون شدن از بين قوم و فاميل مشرك ، و رفتن به سرزمين غربت براى خداست ، يعنى من اين زحمت ها را تحمل مى كنم ، تا در غربت كسى مانع يكتاپرستيم نشود، بنابراين مهاجرت را، مهاجرت به سوى خدا خواندن نوعى مجاز عقلى است

تفسير الميزان



(و آتيناه اجره فى الدنيا - ممكن است مراد از اين اجر، اجر دنيوى نيكو باشد، آن وقت مناسب تر آن است كه بگوييم كلمه ((فى الدنيا(( متعلق به ((اجر(( است ، نه به ((ايتاء - دادن (( و اى بسا اين معنا به آيه اى ديگر تاييد شود، كه مى فرمايد: ((و آتيناه فى الدنيا حسنه ، و انه فى الاخره لمن الصالحين (( چون ظاهرا مراد از ((حسنه (( همان زندگى و عيش نيكو است ، و مراد از ((ايتاء(( اعطاى عملى است نه تقدير كردن و كتابت آن . ممكن هم هست مراد از دادن آن ، جلو انداختن وعده اى باشد كه به عموم مؤمنين داده ، و معنايش اين باشد كه ما آن وعده را در حق وى جلو انداختيم ، و آن وعده عبارت است از مقامات قرب ، همچنان كه قرآن كريم مقامات او را در ضمن داستانهايش در سوره انعام برشمرده

أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَتَقْطَعُونَ السَّبِيلَ وَتَأْتُونَ فِي نَادِيكُمُ الْمُنْكَرَ فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا ائْتِنَا بِعَذَابِ اللَّهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ ﴿۲۹﴾آيا شما با مردها درمى ‏آميزيد و راه [توالد و تناسل] را قطع مى ‏كنيد و در محافل [انس] خود پليدكارى مى ‏كنيد و[لى] پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند اگر راست مى گويى عذاب خدا را براى ما بياور (۲۹)

تعبير به قطع سبيل كنايه است از اعراض از نسوان و ترك مقاربت با آنان ، و مراد از ((اتيانهم المنكر فى ناديهم (( - با در نظر داشتن اينكه كلمه ((نادى (( به معناى مجلسى است كه جمعى در آن گرد هم باشند، و وقتى گفته مى شود: نادى كه همه اهل مجلس حضور داشته باشند -، اين است كه عمل لواط را و يا مقدمات شنيعه آن را در پيش روى همه انجام مى دادند
بعضى از مفسرين گفته اند: ((مراد از ((قطع سبيل ((، بستن راه هايى است كه به شهر و ديار ايشان منتهى مى شد، چون قوم لوط از شهر بيرون مى شدند، و سر راه را بر مسافرينى كه مى خواستند به شهر آنان درآيند مى گرفتند، و آنگاه هر يك سنگى به طرف آنها پرتاب مى كردند، سنگ هر كس به هر كس مى خورد، او را مى گرفتند و اموالش را غارت مى كردند، و با او عمل لواط انجام مى دادند، و تازه سه درهم نيز غرامت مى ستاندند، و در شهر قاضى داشتند كه او هم همين طور قضاوت مى كرد، و حق را به اهل شهر مى داد((
بعضى ديگر گفته اند: ((مراد از ((قطع سبيل ((، اشاره به گناه ديگر آنان است ، و آن اينكه علاوه بر عمل زشت مزبور راهزنى هم مى كردند(( ولى به طورى كه خواننده ملاحظه فرمود، سياق آيه خلاف اين را مى رساند


بعضى ديگر گفته اند: ((مراد از ((اتيان المنكر فى النادى ((، اين است كه : مجالسشان همه رقم منكرات و اعمال زشت داشت ، به يكديگر ناسزا، و ناملايم مى گفتند، و قمار مى كردند، و به عابران سنگ مى انداختند، و دف و ناى مى نواختند، كشف عورت مى كردند، لواط مرتكب مى شدند. ولى خواننده عزيز آنچه را كه از سياق استفاده مى شد فهميد

(و زين لهم الشيطان اعمالهم فصدهم عن السبيل و كانوا مستبصرين (( - زينت دادن شيطان اعمال ايشان را كنايه به استعاره است از اينكه شيطان اعمال زشتشان را مورد علاقه و محبتشان قرار داد، و علاقه به آن را در آنان تشديد كرد، و معناى اينكه فرمود: از راه بازشان داشت ، اين است كه : از راه خدا كه راه فطرت است بازشان داشت ، و لذا بعضى از مفسرين گفته اند: ((مراد از مستبصر بودن آنان ، اين است كه : قبلا بر فطرت ساده انسانى خود بودند، و ليكن در آخر شيطان آن را از ايشان بگرفت (( ولى ظاهر آيه - همان طور كه در تفسير آيه ((كان الناس امه واحده فبعث الله النبيين (( نيز گفتيم - اين است كه : عهد فطرت ساده و سالم قبل از بعثت نوح بوده ، و عاد و ثمود اقوامى بوده اند كه بعد از نوح مى زيسته اند، پس معلوم مى شود مستبصر بودن آنان قبل از فريب شيطان ، اين بوده كه پيرو دين توحيد، يعنى دين فطرت بوده اند، و تنها خدا را مى پرستيدند

ترجمه تفسير الميزان جلد 16 صفحه 188



وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا إِنَّا مُهْلِكُو أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَهَا كَانُوا ظَالِمِينَ ﴿۳۱﴾و چون فرستادگان ما براى ابراهيم مژده آوردند گفتند ما اهل اين شهر را هلاك خواهيم كرد زيرا مردمش ستمكار بوده‏ اند (۳۱) قَالَ إِنَّ فِيهَا لُوطًا قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِيهَا لَنُنَجِّيَنَّهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ ﴿۳۲﴾گفت لوط [نيز] در آنجاست گفتند ما بهتر مى‏ دانيم چه كسانى در آنجا هستند او و كسانش را جز زنش كه از باقى ماندگان [در خاكستر آتش] است‏ حتما نجات خواهيم داد (۳۲)


دو وجه مطرح در مراد حضرت ابراهيم(عليه السلام) از جمله ﴿إِنَّ فِيهَا لُوطاً﴾
حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) فرمود در اين قريه, لوط زندگي مي‌كند غالب مفسّرين نظرشان اين است كه شما كه بخواهيد قريه را ويران كنيد خب لوط پيامبر در اينجا هست آيا نظرشان اين بود كه شما مواظب باشيد به لوط آسيب نرسد يا راهي كه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) فرمودند كه غرض ابراهيم(سلام الله عليه) اين است كه شما به احترام لوط كاري به اينها نداشته باشيد اينها را بگذاريد به عذاب قيامت اينها را عذاب كنيد ويران كنيد اين محل را به صورت تلّي از خاك در بياوريد اين كار را نكنيد به بركت لوط و احترام لوط به اينها آسيب نرسانيد

سيدناالاستاد مي‌فرمايند به قرينه آيات سورهٴ مباركهٴ «هود» منظور حضرت ابراهيم شفاعت بود.
﴿يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ﴾ حالا دارد با ما مجادله مي‌كند كه شما آمديد مي‌خواهيد آن منطقه را زيرورو كنيد اينها بالأخره بشرند به قيامت واگذار كنيد ﴿يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ﴾ چرا؟
براي اينكه ﴿إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ﴾ اين سه خصلت را دارد ولي ما گفتيم ﴿يَا إِبْرَاهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هذَا﴾ حلم, حسابي دارد صبر هم حسابي دارد شكيبايي هم حسابي دارد ﴿يَا إِبْرَاهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَإِنَّهُمْ آتِيِهمْ عَذَابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ﴾ اين معلوم مي‌شود كه شفاعت انبيا(عليهم السلام) هم بر اساس ﴿مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ﴾ است, اينجا وجود مبارك ابراهيم مأذون نبود شفاعت كند يعني به او اذن ندادند فرمود عذاب, قطعي است اينها ديگر حقّ حيات ندارند ﴿قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَإِنَّهُمْ آتِيِهمْ عَذَابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ﴾ و عذاب قطعي شد. سيدناالاستاد به شهادت اين بخش از آيات سورهٴ مباركهٴ «هود» مي‌فرمايد آنچه در سورهٴ «عنكبوت» هست و وجود مبارك ابراهيم مي‌گويد: ﴿إِنَّ فِيهَا لُوطاً﴾ يعني به احترام لوط عذاب را از اين منطقه برداريد نه اينكه مواظب باشيد به لوط آسيب نرسد.

مشكل فرشته‌ها بود كه حرف ابراهيم را نفهميدند نه مشكل ابراهيم خليل.ظاهرش اين است كه اينها متوجّه نشدند كه مسير فرمايش ابراهيم كجاست ابراهيم(سلام الله عليه) مي‌داند كه هيچ پيغمبري مورد عذاب نيست اين را همه مؤمنين مي‌دانند, ابراهيمی كه جزء مخلَصين است نداند كه لوط جزء معذّبين نيست.

﴿قَالُوا﴾ آنها گفتند ﴿نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَن فِيهَا﴾ اگر بنا شد به احترام لوط, اهل آن محل نجات پيدا كنند به ما مي‌گفتند, خدا عالِم بود به ما گفت ما هم عالِميم در اينجا لوط زندگي مي‌كند ما هم احترام لوط را حفظ مي‌كنيم هم اين محل را ويران مي‌كنيم احترام لوط به اين حفظ مي‌شود كه ما به او مي‌گوييم شما و اهلتان به استثناي آن همسر اين محل را ترك كنيد وقتي اين محل را ترك كردند ما اين محل را ويران مي‌كنيم
تفسير تسنيم

مقصود ابراهيم (ع ) از (ان فيها لوطا...) خطاب به ملائكه عذاب

از ظاهر سياق برمى آيد كه منظور حضرت ابراهيم (عليه السلام ) از اينكه فرمود: لوط در آن قريه است ، اين بوده كه عذاب را از آن قوم بردارد، تا لوط هم محفوظ بماند، ملائكه هم در پاسخ گفتند: اين مطلب از ما پنهان نيست ، و ما بدان جاهل نيستيم ، بلكه نه تنها لوط مشمول عذاب نيست ، بلكه هستند كسانى ديگر كه از عذاب مستثنايند، مانند فرزندانش ولى همسرش بايد هلاك گردد
پس ابراهيم از اين مساله جاهل نبوده كه خداوند لوط را كه پيغمبر اوست با اهل قريه هلاك نمى كند، و نيز از تهديد ملائكه اين ترس در او پيدا نشد كه مبادا لوط هم هلاك شود، پس منظورش از اينكه فرمود: آخر لوط در آن قريه است ، اين بوده كه به احترام لوط، عذاب را از اهل قريه برگرداند، ملائكه هم در پاسخش گفتند: كه نه ، مأموريم به اين كه او را از ميان قوم بيرون كنيم ، و همچنين اهل او را، مگر همسرش را كه او از باقى ماندگان در قريه است
دليل بر اين معنايى كه ما كرديم آيات ((فلما ذهب عن ابراهيم الروع و جاءته البشرى يجاد لنا فى قوم لوط ان ابراهيم لحليم اواه منيب يا ابراهيم اعرض عن هذا، انه قد جاء امر ربك و انهم آتيهم عذاب غير مردود(( است ، و از اين آيات به خوبى برمى آيد كه در آيات مورد بحث هم منظور ابراهيم دفاع از قوم لوط بود، نه از خود لوط
ملائكه نيز از كلام او همين را فهميدند، و كلامش را بر ظاهرش باقى گذاشتند، و در پاسخش گفتند ما از هر كس داناتريم كه چه كسانى در آن قريه هستند، و مى دانيم كه لوط و خانواده اش كسانى نيستند كه سزاوار عذاب باشند، و به زودى او و خانواده اش نجات مى يابند، به جز همسرش كه او هلاك شدنى است ، و چون همان طور كه گفتيم ملائكه از كلام ابراهيم (عليه السلام ) دفاع از اهل قريه را فهميدند لذا در پاسخ گفتند: عذاب اهل قريه امرى است حتمى ، همان طور كه آيات سوره هود هم به آن اشاره مى كند

تفسير الميزان



عنکبوت:34
إِنَّا مُنزِلُونَ عَلَى أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزًا مِّنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ
ما بر مردم این شهر به کیفر نقض حریم حق 32 [=دریدن پرده اخلاق]، نازل کننده عذابی از آسمان 33 هستیم.

______________
32- «فسق» در زبان عربی، پاره کردن پوسته محافظ است که موجب «فساد» می‌گردد. همچون پاره شدن پوست میوه که موجب نفوذ میکروب و فساد و گندیدگی آن می‌شود. پوسته انسان همان حریم و حدود شرعی و نظامات ایمانی است. تقوا نیرویی است که ما را به محافظت از حریم و حدود وادار می‌کند و فسق به پاره کردن آن و تجاوز از مرزهای مجاز.

33 – در این آیه عذاب آسمانی را به صفت آن یعنی «رجز» نامیده است. رجز اضطراب و لرزشی است که شخص را زمین‌گیر و متوقف می‌سازد. اعراب جاهلیت این کلمه را وقتی پای شتری دچار آسیب می‌شد و به درد و لرزه و ناتوانی می‌افتاد به کار می‌بردند. عذابی که بر قوم لوط نازل شد، آتشفشانی بود که موج انفجار آن کاخ‌های آن‌ها را به لرزه درآورد و سپس زمین‌گیر و زیر گدازه‌های آتشفشانی مدفون‌شان ساخت.


وَلَقَدْ تَرَكْنَا مِنْهَا آيَةً بَيِّنَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ﴿۳۵﴾
و از آن [شهر سوخته] براى مردمى كه مى‏ انديشند نشانه‏ اى روشن باقى گذاشتيم (۳۵)

فرمود شما كه از مكه به طرف شام مي‌رويد اين سر راهتان است اين راه‌ها دو قسم است آن اتوبان به اصطلاح بزرگراه را عرب مي‌گويد امام كه اگر كسي وارد اين راه شد به مقصد مي‌رسد ديگر لازم نيست از اين و آن سؤال بكند اتوبان, بزرگراه آدم را به مقصد مي‌رساند اين را عرب مي‌گويند امام, هر راهي را نمي‌گويد امام از مكه به شام امامي داشت بزرگراه داشت كه قافله از آنجا مي‌رفتند كسي وارد آن راه مي‌شد مستقيماً به شام مي‌رسيد يا از شام حركت مي‌كرد مستقيماً به مكه مي‌رسيد يك راه‌هاي فرعي هم دو طرفش دارد فرمود ما اين قريه‌ها را كه ويران كرديم دو محل بود ﴿إِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُّبِينٍ﴾ يعني برِ اتوبان است اگر وسمه‌شناس باشيد متوسّم باشيد آثار فرهنگي بشناسيد ميراث فرهنگي بشناسيد تشخيص مي‌دهيد اينها براي كدام قرن است فرمود: ﴿فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُّبِينٍ﴾ [12] اين برِ اتوبان است منتها شما بايد متوسّم باشيد اگر مسئله آيت و معجزه و اينها باشد آن را مفرد آورده فرمود براي مؤمنين اين معجزه است ﴿لَآيَةً لِّلْمُؤْمِنِينَ﴾ [13] اما براي متوسّم, متوسّم از وَسَمة است وَسمة يعني علامت, موسوم يعني علامت‌دار سِمه اصل آن وَسم بود سيما به معني صورت نيست سيما به معني علامت است فرمود اگر كسي سيماشناس باشد سِمه‌شناس باشد موسوم‌شناس باشد كه از او به عنوان متوسّم ياد مي‌كنند اين مي‌فهمد ميراث فرهنگي اينجا چيست چه قومي اينجا بودند ﴿إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ﴾

تفسیر تسنیم

وَ لَقَد تَّرَكنَا مِنْهَا ءَايَةَ بَيِّنَةً لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ

ضمير مونث در ((منها(( به قريه برمى گردد، و ((ترك (( به معناى باقى گذاشتن است ، و معنايش اين است كه : ما از اين قريه تنها علامتى روشن باقى گذاشتيم ، براى مردمى كه تعقل دارند، تا از ديدن آن عبرت گيرند و از خدا بترسند، و آن علامت همان آثار و خرابه هايى است كه بعد از نزول عذاب از قريه باقى مى ماند. و ليكن امروز معلوم نيست كه آن آثار كجا است . و چه بسا گفته مى شود كه : ((بعد از جريان هلاكت آنان ، آب دريا آن شهر را گرفت ، و آن دريا همان بحر لوط است ((. و ليكن از ظاهر آيه - بطورى كه ملاحظه مى كنيد - برمى آيد كه آثار اين شهر در زمان نزول آيات مورد بحث معروف بوده ، و از اين ظاهرتر اين جمله است كه در سوره حجر درباره همين آثار صراحتا فرموده : ((و انها لبسبيل مقيم (( و در سوره صافات آيه 138 فرموده : ((و انكم لتمرون عليهم مصبحين و بالليل افلا تعقلون ((

تفسير الميزان

وَعَادًا وَثَمُودَ وَقَدْ تَبَيَّنَ لَكُمْ مِنْ مَسَاكِنِهِمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَكَانُوا مُسْتَبْصِرِينَ ﴿۳۸﴾و [همچنین اقوام] عاد و ثمود را [به خاطر اعمال تباهشان هلاک کردیم] که قسمتی از [خرابه] خانه‌های آن‌ها برای شما کاملا آشکار است و [مشکل اینجا بود که] شیطان اعمال آن‌ها را در نظرشان نیکو جلوه داد [که نفهمیدند بد می‌کنند] در نتیجه از راه [حق] بازشان داشت در حالی که آگاه و مطلع [از عذاب اقوام پیشین] بودند.

(و زين لهم الشيطان اعمالهم فصدهم عن السبيل و كانوا مستبصرين ((زينت دادن شيطان اعمال ايشان را كنايه به استعاره است از اينكه شيطان اعمال زشتشان را مورد علاقه و محبتشان قرار داد، و علاقه به آن را در آنان تشديد كرد، و معناى اينكه فرمود: از راه بازشان داشت ، اين است كه : از راه خدا كه راه فطرت است بازشان داشت ، و لذا بعضى از مفسرين گفته اند: ((مراد از مستبصر بودن آنان ، اين است كه : قبلا بر فطرت ساده انسانى خود بودند، و ليكن در آخر شيطان آن را از ايشان بگرفت (( ولى ظاهر آيه - همان طور كه در تفسير آيه ((كان الناس امه واحده فبعث الله النبيين (( نيز گفتيم - اين است كه : عهد فطرت ساده و سالم قبل از بعثت نوح بوده ، و عاد و ثمود اقوامى بوده اند كه بعد از نوح مى زيسته اند، پس معلوم مى شود مستبصر بودن آنان قبل از فريب شيطان ، اين بوده كه پيرو دين توحيد، يعنى دين فطرت بوده اند، و تنها خدا را مى پرستيدند

ترجمه تفسير الميزان جلد 16 صفحه 188

فَكُلًّا أَخَذْنَا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِ حَاصِبًا وَمِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ وَمِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ وَمِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنَا وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ﴿۴۰﴾
و هر يك [از ايشان] را به گناهش گرفتار [عذاب] كرديم از آنان كسانى بودند كه بر [سر] ايشان بادى همراه با شن فرو فرستاديم و از آنان كسانى بودند كه فرياد [مرگبار] آنها را فرو گرفت و برخى از آنان را در زمين فرو برديم و بعضى را غرق كرديم و [اين] خدا نبود كه بر ايشان ستم كرد بلكه خودشان بر خود ستم میکردند (۴۰)

خداى سبحان بعد از تفصيل آن اجمال ، به همه داستانهايى كه تا اينجا بيان كرده بود برگشته ، عاقبت امت هاى نامبرده را با بيانى عام شرح مى دهد، و مى فرمايد آنچه اين اقوام را گرفتار ببلايى كرد كه بدان مبتلا شدند، تنها ظلم خود آنها بود، نه ظلم خدا، ((و ما كان الله ليظلمهم و لكن كانوا انفسهم يظلمون - خدا هرگز به آنان ظلم نكرد، و ليكن اين خودشان بودند كه به خود ظلم مى كردند(( يعنى خدا آن بلاها را به عنوان مجازات بر آنان نازل كرد، چون دنيا دار فتنه و امتحان است ، و اين سنتى است الهى كه به هيچ وجه از آن چشم پوشى نمى شود، پس هر كس هدايت بيابد براى خود يافته ، و هر كس گمراه شود آن نيز عليه خود او است

ترجمه تفسير الميزان جلد 16 صفحه 189


فرمود همه اينهايي كه ما قصه‌هايشان را گفتيم خلاصه جمع‌بندي كنيم اين «فاء», «فاء» نتيجه است ﴿فَكُلّاً﴾ از قوم نوح گرفته تا قوم فرعون ﴿أَخَذْنَا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُم مَنْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِ حَاصِباً﴾ با سنگ‌هاي آسماني آ‌نها را از پا در آورديم ﴿وَمِنْهُم مَّنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ﴾ رعد و برق و مانند آن ﴿وَمِنْهُم مَّنْ خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ﴾ كه قارون بود ﴿وَمِنْهُم مَنْ أَغْرَقْنَا﴾ مثل قوم نوح و مثل قوم موسي هم فرعون را به دريا سپرديم هم طوفان نوح قومش را فرا گرفته ولي جمع‌بندي نهايي اين است كه خدا به احدي ستم نكرد با «كان» هم ذكر فرمود ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلكِن كَانُوا انفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾

تسنيم

ویرایش بوسیله کاربر 1402/03/10 01:20:19 ب.ظ  | دلیل ویرایش: edit

سیدکاظم فرهنگ
کاربرانی که در حال مشاهده انجمن هستند
Guest
جهش به انجمن  
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.

قدرت گرفته از YAF 1.9.6.1 | YAF © 2003-2023, Yet Another Forum.NET
این صفحه در مدت زمان 1.445 ثانیه ایجاد شد.