logo
پر بازدید ترین عناوین تالار از ابتدا: مطالب زیبا با آیات (تعداد مشاهده:177892)    ایه 59 سوره احزاب(حجاب):زنان مسلمان،جلباب(روپوش) رابه بدن خود نزدیک کنند تا مورد اذیت قرار نگیرند (تعداد مشاهده:140760)    آیا زنان کفار که به اسارت مسلمانان در می آیند بر مسلمانان حلال میشوند و زناشویی با آنها اشکال ندارد (تعداد مشاهده:131729)    اوقات نماز های یومیه در قران (تعداد مشاهده:95660)      پر بازدید ترین عناوین سه ماه گذشته: تعصب ديني ، ممدوح يا مذموم؟ مفهوم تعصب چيست؟    ياد قيامت: عامل بازدارنده از هر گناه    دعاي مستمر براي عدم انحراف قلب پس از هدايت    تفقه در دين وظيفه همه است نه فقط علما. دين را با تحقيق بايد شناخت             

توجه

Icon
Error

farhang Offline
#1 ارسال شده : about a year ago
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,051
Iran (Islamic Republic Of)

48 تشکر دریافتی در 28 ارسال
ترجمه و فهم سوره عنکبوت: نکات تفسیری ایات 1-5 سوره عنکبوت


أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ ﴿۲﴾آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند ايمان آورديم رها مى ‏شوند و مورد آزمايش قرار نمى‏ گيرند (۲)
وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ ﴿۳﴾و به يقين كسانى را كه پيش از اينان بودند آزموديم تا خدا آنان را كه راست گفته‏ اند معلوم دارد و دروغگويان را [نيز] معلوم دارد (۳)
أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ أَنْ يَسْبِقُونَا سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ ﴿۴﴾آيا كسانى كه كارهاى بد مى كنند مى ‏پندارند كه بر ما پيشى خواهند جست چه بد داورى مى كنند (۴)
مَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ﴿۵﴾كسى كه به ديدار خدا اميد دارد [بداند كه] اجل [او از سوى] خدا آمدنى است و وست‏ شنواى دانا (۵)


عنکبوت:3 سئوال: منظور از اينكه خدا امتحان ميكند تا صادقين و كاذبين را بداند، چيست؟

وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ
در حالی که پیشینیان آن‌ها [=مؤمنین اُمت‌های سابق] را نیز آزمودیم تا خداوند کسانی را که [در ادعای ایمان] راست گفتند و دروغ گویان [مدعیان ایمان] را باز شناسند [=هویت‌شان را معلوم و محقق سازد].
______________

پاسخ 1
معنای «فلیعلمن الله»، [تا خدا بداند] می‌باشد. ما در این ترجمه نخواسته‌ایم از وفا‌داری به معنای ظاهری کلمات عدول کرده و ترجمه: «خدا حتما می‌داند»، یا «تا بر شما معلوم شود» را که اکثر مترجمان و مفسرین برگزیده‌اند، جایگزین سازیم.
علاوه بر فعل «لِیَعلَمنَّ» که 4 بار در سوره عنکبوت تکرار شده است [آیات 3 (29:3) و 11 (29:11) ]، افعال: «لِیَعلَم» [تا بداند]، «لِنعلم» [تا بدانیم]، و «لمّا یعلم» [هنوز ندانسته است] که 13 بار در مورد «علم خدا» در قرآن آمده است [بقره 143 (2:143) ، آل‌عمران 140 (3:140) و 142 و 166 (3:166) و 167، مائده 54 (5:54) ، توبه 16 (9:16) ، کهف 12 (18:12) ، نحل 39 (16:39) ، حج 54 (22:54) ، سبا 21 (34:21) ، محمد 31 (47:31) ] تماما در اغلب ترجمه‌های موجود از معنای ظاهری خود، به اتکاء دیدگاهی تفسیری برگردانده شده‌اند.
در حالی که اگر خدا می‌خواست می‌توانست به جای «لِنعلمُ» [تا بدانیم]، افعال: «لَنَعلمُ» [حتما می‌دانیم – حاقه 49 (69:49) ]، «قد نَعلمُ» [هر آینه می‌دانیم]، «انا نَعلمُ» [ما مسلما می‌دانیم] را به کار می‌برد. و یا به جای: «لِیَعلم الله» [تا خدا بداند]، افعال تاکیدی: «لَیعلَمَ» [حتما خدا می‌داند]، «ان الله یعلم» [مسلما خدا می‌داند]، «قد یعلم» [هر آینه خدا می‌داند] را به کار می‌برد. مسلما در این تفاوت‌ها، دلایلی وجود دارد که ما مجاز به نادیده گرفتن آن‌ها و تغییر‌شان، به اتکاء نظریات بشری، در ترجمه نیستیم مگر آنکه در پاورقی شرح و تفسیر خود را بیان کنیم.
علت این تفسیر و تحریف لفظی، تعارضی است که برخی در ترجمه ظاهری «تا خدا بداند» با علم مطلق خدا، که بر گذشته و حال و آینده اشراف دارد، می‌بینند، درست است که خدا خالق زمان و مکان است و نیازی به گذشت زمان و تجربه عمل آدمیان برای شناخت ندارد، اما به استناد: «ابی الله ان یجری الامور الاّ باسبابها» [خدا امتناع دارد که امور را جز از مجرای اسباب آنها بگذراند]، کار طبیعت و عالم انسان‌ها را در بُعد زمان و تأثیر آن [در تغییر، تحول و تحقق تدریجی] قرار داده و به زبان بشری و درک و فهم ما از ابعادی که در آن زندگی می‌کنیم سخن گفته است.
ناگفته نماند برخی را عقیده بر آن است که اعمال انسان به دلیل اختیاری که خدا به او عنایت کرده، مستقل و آزاد از نظامات اجباری از پیش تعیین شده می‌باشد، بنابراین تا عملی از او سر نزند، چیزی در علم خدا تحقق نمی‌یابد و باید امتحان بدهد تا خدا بداند [والله اعلم].

تفسير بازرگان

پاسخ 2
مراد از دانستن خدا، ظاهر شدن نشاني هاى ايمان واقعى و ادعايى است ، ممكن هم هست مراد از دانستن خدا، علم فعلى خدا باشد، كه همان نفس امر خارجى است ، چون كه اعمال و امورى كه از ما سر مى زند عينا يكى از مراتب علم خدا هستند، و گرنه علم ذاتى او احتياجى به امتحان ندارد. (پس معناى آيه اين مى شود كه خدا سنت امتحان را در همه اقوام و هميشه جارى مى كند، تا علم فعلى او يعنى راست ها و دروغ ها ظهور پيدا كند)
و بنابراين معناى آيه مورد بحث اين مى شود كه : آيا مردم پنداشته اند كه رها مى شوند، و در بوته آزمايش قرار نمى گيرند، و هر ادعايى بكنند از ايشان پذيرفته مى شود؟ در حالى كه چنين نيست ، يكى از سنت هاى ما امتحان است كه در امم قبل از ايشان نيز جريان داشت ، در اين امت نيز بايد جريان يابد، تا راستگويان از دروغگويان متمايز و جدا شوند، يعنى آثار راستگويى آنان و دروغگويى اينان ظاهر شود، و در نتيجه ايمان راستگويان پا برجاتر شده ، و ادعاى صورى و دروغى اينان نيز از دلهايشان بيرون شود

تفسير الميزان

پاسخ 3

و اين آزمايشها براى خود مكلفان است، زيرا خدا آنچه را بوده و هست و خواهد بود بخوبى مى داند، و هرگز براى خود نيازى به آزمايش ندارد،بنا بر اين "فليعلمنّ الله" و «وليعلمنّ» هرگز بمعناى عِلم نيست، بلكه ـ چنانكه بارها تكرار كرديم ـ از عَلْم بمعناى نشانه گذارى است، و انگهى عِلْم دو مفعولى است و عَلْم يك مفعولى، چنانكه در نُه مورد ديگر كه در قرآن آمده كلا يك مفعولى است، و بالاخره اگر از عِلْم بود بدين معنى بود كه پيامد اين آزمونها عِلم خدا به صدِق و كذب ادعاى ايمان است، بااينكه خدا از پيش آگاه وعالم بوده و خواهد يود، و اگر بمعناى اعلام كردن هم باشد (يُعلمنّ) است ونه (يَعلَمنّ).

گروهى «يَعْلَمَنّ» را از (عِلم) پنداشته اند، و لذا براى فرار از حدوث علم آلهى توجيهاتى كرده اند، مثلا آنرا به معناى نمودار شدن دانسته آلهى براى ديگران دانسته ـ كه خود وديگران بدانند كه راست گفته اند يا دروغ ـ ولى در اين صورت به جاى "ليعلمن الله" عبارت فصيح و صحيح: "ليعلم الذين صدقوا و يعلم الكاذبون"، مى باشد كه اين خود نشانه اى براى راستگويان و دروغ پردازان است، ياآن را به معناى علم فعلى خدا دانسته اند نه علم فاعلى، بدين معنى كه در اثر اين آزمون علم خدا براى ديگران تحقق يابد، لكن در اين صورت هم عبارت فصيح و صحيح آن اين است كه "فليحّقق الله صدِق الصادقين و كذب الكاذبين" اين آزمون بدين منظور است كه خدا راستى راستگويان و دروغ دروغگويان را براى خودشان وديگران تحقق دهد، يا برخلاف «لِيعْلَمَنَّ» (ِليُعْلِمَنَّ) باشد بدين معنى كه اين آزمون ها براى اعلام واعلان الهى است كه چه كسانى از اينان راستگويند و چه كسانى دروغگو، اينهم بر خلاف نص متواتر قرآن است

تفسیر فرقان

اينجا دو مقام محور بحث است در مقام اول هيچ كس خيال نكند صِرف اينكه گفت من مؤمنم كافي است بلكه در امتحان است يا مثل همين مسائل عادي يا امتحان‌هاي عمومي سالي يك بار يا سالي دو بار و آنها كه مؤمنين را در فشار قرار مي‌دهند بدانند كه ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ خدا در كمين است و خدا از جاي ديگر لشكركشي نمي‌كند با اعضا و جوارح خود انسان, انسان را مي‌گيرد خب اگر چنين قدرتي هست چه اينكه هست جا براي فرار نيست راه براي فرار اصلاً فرض ندارد لذا فرمود: ﴿وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ﴾ تا صدق و كذب افراد روشن بشود اگر گفتند ما مؤمنينم بايد در عمل صادق باشند و اگر مطابق ايمان عمل نكردند, معلوم مي‌شود كاذب‌اند ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ أَن يَسْبِقُونَا سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ﴾ اين يك اشتباه است

تسنیم

امْ حَسِب الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السيِّئَاتِ أَن يَسبِقُونَا ساءَ مَا يحْكُمُونَ سئوال: مراد از يسبقونا در ايه 4 چيست؟

پاسخ 1
كلمه ((ام (( منقطعه است (كه در اصطلاح نحو به معناى بلكه است ) و مراد از جمله ((الذين يعملون السيئات - كسانى كه گناه مى كنند(( مشركين است ، كه مؤمنين را مى آزردند، و آنان را از راه خدا جلوگيرى مى كردند، همچنان كه مراد از كلمه ((ناس (( در جمله ((احسب الناس (( كسانى هستند كه گفته بودند: ((آمنا(( ولى در معرض ‍ برگشتن از ايمان بودند، چون از فتنه و شكنجه مشركين مى ترسيدند
و مراد از جمله ((ان يسبقونا(( - به طورى كه از سياق برمى آيد - غلبه و به ستوه آوردن خدا با فتنه مؤمنين ، و بازدارى ايشان از راه خدا است
و جمله ((ساء ما يحكمون (( تخطئه ايشان است ، كه گمان كرده بودند مى توانند بر خدا غلبه كنند، و با فكر و خدعه خود و بازدارى مؤمنين از راه خدا، و شكنجه دادن ايشان ، از او سبقت بگيرند
، و حال آنكه همين پندار غلط مكرى است كه خدا به ايشان كرده ، و ايشان را از اينكه به راه او كه راه راست است درآيند جلوگيرى نموده و نمى گذارد به سعادت خود برسند و ((لا يحيق المكر السيى ء الا باهله ((
بعضى از مفسرين گفته اند: ((مفاد آيه توبيخ عاصيان از مؤمنين است ، همچنان كه مراد از جمله قبلى هم كه مى فرمود: ((الذين يعملون السيئات (( همين مؤمنين است ، و مراد از ((سيئات (( گناهانى است كه مرتكب مى شوند، نه شرك (( ولى خواننده خوب مى داند كه سياق با اين احتمال مساعدت ندارد
بعضى ديگر گفته اند: ((مراد از عمل به سيئات اعم از شرك و ارتكاب ساير گناهان است ، و آيه شريفه عام است و جهت ندارد ما آن را مخصوص شرك و يا ساير گناهان بگيريم ((
ولى اين درست نيست ، چون اعتبار آيه از حيث اينكه در سياق خاصى قرار گرفته يك مطلب است ، و اعتبار آن از نظر خود الفاظش مطلبى ديگر است ، و آنچه كه اعتبار اولى اقتضاء مى كند و از نظر غرض سوره هم اهميت دارد همان است كه ما گفتيم ، و اما به اعتبار دوم اقتضايش ‍ عموميت است ، و هيچ حرفى در آن نيست

ترجمه تفسير الميزان جلد 16 صفحه 150


پاسخ 2:

در آيات گذشته سخن از آزمايش عمومى مؤمنان بود، و نخستين آيه مورد بحث تهديد شديدى براى كفار و گنهكاران است، تا گمان نكنند اگر مؤمنان را تحت فشار قرار دادند و مجازاتهاى الهى فورا دامان آنها را فرو نگرفت خدا از آنها غافل است و يا قدرت بر عذاب آنها ندارد
تفسیر نمونه

پاسخ 3
آيا جنايتكاران مى‌پندارند كه خداوند از جستجوى آنان ناتوان است‌؟ چگونه چنين باشد، درحالى‌كه او بر هر چيزى تواناست‌؟ آنان با چه كسى مى‌توانند مانع از او شوند، در صورتى كه او نه رقيبى دارد كه با او دشمنى ورزد و نه شريكى دارد كه با او برابرى كند؟ سٰاءَ مٰا يَحْكُمُونَ‌ آنان بد داورى مى‌كنند كه مى‌پندارند از سلطنت و حكومت خداوند رهايى مى‌يابند.
تفسیر کاشف

پاسخ 4
انْ‌ يَسْبِقُونٰا ، كه از ما پيشى بگيرند و ما را عاجز كنند. مقصود اين است كه مجازاتهاى الهى دامن آنها را خواهد گرفت. و مانند اين مورد است كه آيۀ وَ مٰا هُمْ‌ بِمُعْجِزِينَ‌ ، «آنها نمى‌توانند بر قدرت حق پيروز شوند» (زمر/ 51). أَمْ‌ حَسِبَ‌ ، حرف «أم» منقطعه است كه به معناى اضراب است يعنى اين گمان از گمان اوّلى باطل‌تر و فاسدتر است، زيرا آنها گمان مى‌كردند كه به خاطر ايمانشان امتحان نمى‌شوند، و اينها فكر مى‌كنند كه به علّت كفر و عصيانشان مجازات نمى‌شوند. سٰاءَ مٰا يَحْكُمُونَ‌ ، بدند كسانى كه اين چنين حكم مى‌كنند،
تفسیر جوامع الجامع

پاسخ 5
آیا کسانی که کارهای بد می‌کنند [چنین] پنداشتند که از ما پیشی گرفته‌اند [=می‌توانند حق را باطل کنند]؟ چه بد حکمی می‌کنند!4

______________
3 – سبقت گرفتن از خدا، همچون پیشدستی کردن از بزرگان، نوعی خود‌محوری و تکبر و احساس بیرون بودن از حوزه قدرت و ملک خداست. سبقت گرفتن از چیزی یا کسی، مسلط شدن و برتری جستن بر اوست، اما خدا فرموده: «ما نحن بمسبوقين» [کسی از ما پیشی نمی‌گیرد].

4 – در جمله: «ساء ما یحکمون» داوری میان اختلافی در کار نیست، نظری است که به تشخیص خود درباره امور اعلام می‌دارند.
تفسير بازرگان

مراد از مَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ چيست؟

جمله ((من كان يرجوا لقاء الله (( ابتداى برگشتن از لحن كلام سابق به بيان حال كسى است كه مى گويد: ايمان آوردم ، و مى فهماند چنين كسى حتى اگر مختصرى هم راست بگويد ايمان مى آورد چون كه اميد دارد روزى به سوى خدا بازگردد، و آن روز قيامت است ، زيرا اگر قيامتى در كار نبود دين و ايمان به كلى لغو و بيهوده مى شد
پس مراد از جمله مورد بحث اين است كه : هر كس به خدا ايمان بياورد، و يا هر كس كه به زبان بگويد: من ايمان آوردم ، اميد لقاى خدا را دارد، و اگر به جاى اين فرموده : ((هر كس اميد لقاى خدا را دارد(( از باب به كار بردن سبب در جاى مسبب است

مراد از ((لقاء الله (( قرار گرفتن بنده است در موقعى كه ديگر بين او و بين پروردگارش حجابى نباشد، همچنان كه روز قيامت نيز اين چنين است ، چون روز قيامت روز ظهور حقايق است ، كه قرآن كريم درباره اش ‍ فرمود: ((و يعلمون ان الله هو الحق المبين آن روز يقين مى كنند كه خدا حق آشكار است ((

بعضى از مفسرين در معناى ((لقاى خدا(( گفته اند: ((مراد از آن ، بعث است (( بعضى ديگر گفته اند: ((مراد از آن رسيدن به عاقبت زندگى ، و ديدار ملك الموت ، و حساب و جزاء است (( بعضى ديگر گفتند: ((مراد، ملاقات جزاى خدا، يعنى ثواب و يا عقاب اوست (( بعضى ديگر گفته اند: ((مراد ملاقات حكم او در روز قيامت است ((. بنابر بعضى از اين وجوه كلمه ((رجاء(( به معناى ترس است
و اين وجوه خرافه گويى و دور از ظاهر كلام است ، كه هيچ احتياجى به ارتكاب آنها نيست ، مگر آنكه بگوييم خواسته اند ((لقاء الله (( را به لازمه معنايش تفسير كنند. (پس معناى صحيح همان است كه گفتيم لقاى هر چيز علم يافتن به وجود او است ، و روز قيامت مردم به حقانيت خدا علم پيدا مى كنند، و لقاى علمى برايشان حاصل مى شود)

لقاى هر چيز علم يافتن به وجود او است ، و روز قيامت مردم به حقانيت خدا علم پيدا مى كنند، و لقاى علمى برايشان حاصل مى شود)
((فان اجل الله لات (( - كلمه ((اجل (( به معناى غايت و نهايتى است كه زمان دين و يا هر چيز ديگرى بدان منتهى مى گردد، گاهى هم اطلاق مى شود به مجموع زمان دين ، نه آخر آن ، ولى استعمالش غالبا در همان معناى اول است
و ((اجل الله (( عبارت است از آن غايتى كه خدا براى لقاى خود معين كرده . و آن آمدنى است ، و هيچ شكى در آن نيست ، و در اين جمله خداى تعالى مطلب را در نهايت درجه تاكيد فرموده ، و لازمه حتمى بودن اين اجل يعنى روز قيامت اين است كه بنده خدا درباره آن مسامحه روا ندارد، و آن را سبك نشمارد، و در ايمان حقيقى به خدا و صبر در برابر آن ، و تحمل فتنه هايى كه به خاطر آن رو مى آورد كوتاهى ننموده و از دين خدا و ايمان به او برنگردد


المیزان

اما شهود خدا معمولاً در كتاب‌هاي عقلي نبود اين از رهاوردهاي قرآن كريم است به تعبير سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) كه انسان خدا را مشاهده كند [5] آن بحث مبسوطش در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» گذشت آنجا كه وجود مبارك موساي كليم عرض كرد ﴿رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ﴾ [6] ايشان آن بحث مبسوط را آنجا دارند كه بنده مي‌تواند به لقاءالله موفق بشود
اگر ما بخواهيم تشبيه بكنيم اگر آفتاب در آينه‌ها تجلّي كرده, هر آينه به اندازه خود، آفتاب را نشان مي‌دهد اينكه مي‌گويند هر كسي خدا را به اندازه خود مي‌شناسد يعني در حيطه خودش نه اينكه بالا مي‌رود و گوشه‌اي از گوشه‌هاي خدا را مي‌شناسد چون آنجا بالارفتني نيست. به هر تقدير ما به لقاي خداي سبحان مي‌رسيم غالباً به لقاي اسماي حسنا مي‌رسيم اگر ـ ان‌شاءالله ـ مؤمن بوديم به لقاي اسماي جمال و رحمت و عفو و مغفرت و بخشش الهي مي‌رسيم اگر ـ خداي ناكرده ـ تبهكار بوديم خدا را با اسم جلال و قهّار و با ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنتَقِمُونَ﴾ [9] ملاقات مي‌كنيم همين‌هايي كه باور ندارند جهان, خدايي دارد در قيامت مي‌گويند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ [10] هم خدا را در حدّ خودشان در محدوده آينه مي‌بينند نه در محدوده ذات اقدس الهي و هم جهنم او را مشاهده مي‌كنند بنابراين مسئله لقاءالله براي هر كسي در حدّ خاص خودش مطرح است هيچ كس نيست كه به لقاي الهي نرود

تسنیم

چه کسی آرزوی ملاقات خداوند را دارد؟
آیات5تا7: به کسانی که در مسیر صحیح هستند انگیزه می­دهد و آنها را تشویق می­کند که سعی و کوشش خود را نه تنها قطع نکنند بلکه افزایش دهند.

در رابطه با آیه 5: واقعاً چه کسی آرزوی ملاقات خدا را دارد؟

اگر کمی فکر کنیم، نگاه به رفتارها و طرز زندگی­های خویش کنیم می­بینیم بسیار کم هستند (مثلاً یک در میلیونها) کسانی که آگاهانه آرزوی ملاقات خدا را داشته باشند.

اما اگر با دید دیگری به موضوع نگاه کنیم می­بینیم همگی افراد بشر بدون استثناء آرزوی ملاقات خداوند را دارند. زیرا خداوند آفریننده چیزهائیست که ما آنها را می­خواهیم، پس، از آنها خواستنی­تر است.

مثلاً کسی که ثروت و قدرت را دوست دارد و برای بدست آوردن ذره­ای از آنها تمام عمر خود را گذرانده، اگر بداند که موجد و منبع ثروت و قدرت خداوند است، و هر نوع ثروت و قدرتی که تصورش بشود رشحه­ای از رشحات صفات اوست، چنین کسی خواه ناخواه خداوند را می­خواهد اما به این خواست خویش آگاهی ندارد.
با این تعبیر، همه، بدون استثناء، خداوند را به عنوان کمال اعلای موجد و منبع چیزهائی که خواسته آنهاست، می­خواهند و آرزوی ملاقات او را دارند.

اما این نوع «خواستن» ناآگاهانه است و موضوع آیه 5 نوع آگاهانۀ آن است.

تفسير مرحوم گنجه اي


كلمات كليدي: تدبر فهم سوره عنكبوت امتحان منافق

ویرایش بوسیله کاربر about a year ago  | دلیل ویرایش: edit

سیدکاظم فرهنگ
farhang Offline
#2 ارسال شده : about a year ago
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,051
Iran (Islamic Republic Of)

48 تشکر دریافتی در 28 ارسال
ترجمه تدبر و فهم سوره عنکبوت: نکات تفسیری ایات 6-13

وَمَنْ جَاهَدَ فَإِنَّمَا يُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ ﴿۶﴾و هر كه بكوشد تنها براى خود مى ‏كوشد زيرا خدا از جهانيان سخت بى ‏نياز است (۶)
وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿۷﴾و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏ اند قطعا گناهانشان را از آنان مى زداييم و بهتر از آنچه میکردند پاداششان مى‏ دهيم (۷)

وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنًا وَإِنْ جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۸﴾و به انسان سفارش كرديم كه به پدر و مادر خود نيكى كند و[لى] اگر آنها با تو دركوشند تا چيزى را كه بدان علم ندارى با من شريك گردانى از ايشان اطاعت مكن سرانجامتان به سوى من است و شما را از [حقيقت] آنچه انجام مى‏ داديد باخبر خواهم كرد (۸)
وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي الصَّالِحِينَ ﴿۹﴾و كسانى كه گرويده و كارهاى شايسته كرده‏ اند البته آنان را در زمره شايستگان درمى ‏آوريم (۹)
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذَابِ اللَّهِ وَلَئِنْ جَاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ أَوَلَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فِي صُدُورِ الْعَالَمِينَ ﴿۱۰﴾و از ميان مردم كسانى‏ اند كه مى‏ گويند به خدا ايمان آورده‏ ايم و چون در [راه] خدا آزار كشند آزمايش مردم را مانند عذاب خدا قرار مى‏ دهند و اگر از جانب پروردگارت پيروزى رسد حتما خواهند گفت ما با شما بوديم آيا خدا به آنچه در دلهاى جهانيان است داناتر نيست (۱۰)


مى فرمايد: اگر پدر و مادر او را به سوى شرك خواندند، و او به حكم خدا نافرمانيشان كرده ، و ناچار از ايشان كناره گيرى كرد، و پدر و مادر را به خاطر خدا از دست داد، مسئوليتى از اين بابت ندارد، و ما در برابر پدر و مادرى كه از دست داده بهتر از آن دو به او مى دهيم ، و به پاداش ‍ ايمان و عمل صالحش او را در زمره صالحان در مى آوريم ، به همان صالحان كه نزد ما در بهشت متنعم هستند

المیزان

عاقّ والدين, عَقَّ يعني عَصيٰ, عُقوق يعني عصيان, عاق اسم فاعل است يعني عاصي, عاقّ والدين شدن يعني معصيت كردنِ اينها از گناهان كبيره است اين مي‌گويد كه براي من فلان كار را انجام بده اين نافرماني مي‌كند معصيت مي‌كند اين معصيت كبيره است چون حرف پدر و مادر را گوش نداد اطاعت از پدر و مادر واجب است يك وقت است كه يك خواهش بي‌جا دارند يك وقت است كه نه, مريض است مي‌گويد برو براي من اين دارو را تهيه كن مورد نياز اوست يك وقت خواهش بيجا دارد تمنّاي بيجا دارد هيچ, تمنّي بيجا و خواهش بيجا نه, نيازمند است به پسر گفته برو اين كار را براي من انجام بده و اين نمي‌رود و پدر را مي‌رنجاند خب يك وقت است كه پدر يك كس ديگري را دارد يا نمي‌رنجد يا بر اساس عاطفه‌اي كه به پسر دارد رنجيده خاطر نمي‌شود قلبش درد نمي‌آيد كه خب هيچ! اما يك وقت نه, قلبش درد مي‌آيد اين مي‌شود معصيت كبيره عقوق والدين از معاصي بزرگ است اين كار خطر دارد.

شكرگزاري از پدر و مادر را در كنار شكرگزاري ذات اقدس الهي ذكر مي‌كند براي اينكه اينها مجراي فيض خالقيّت‌اند بعد فرمود اين اختصاصي به اسلام, به يهوديّت يا مسيحيّت يا زرتشتيّت يا صابئي بودن ندارد مشرك هم باشد همين‌طور است ملحد هم باشد اين‌طور است اگر هم مشرك بودند مبادا بگوييد چون حالا مشرك‌اند و كافرند من بروم اينها را تحويل خانه سالمندان بدهم اين كار را نكنيد البته اگر اصرار دارند كه شما ـ معاذ الله ـ دست از توحيدتان برداريد اصلي است كه جزء جوامع‌الكلم وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است كه «لا طاعةَ لمخلوقٍ في معصية الخالق» [22] اين به منزله قانون اساسي است

تسنیم

آرى اگر كوششى در مشرك شدن شما كردند تنها بايد از آنها پيروى نكنيد، وبرحَسَب آيه (31:15) "وَصاحِبْهُما فىِ الدُّنيا مَعْروُفاً" در امور دنيوى همچنان بااخلاِ و رفتارى پسنديده باآنها بر خورد كنيد،

فرقان

– در جمله «عملوا الصالحات»، نوع عمل صالح مشخص نشده است. صالح مقابل فاسد و اصلاح مقابل افساد است. اعمال صالح در هر زمانی با نوع فساد [سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اخلاقی] آن تناسب دارد و معنای فساد به هم خوردن نظم و تعادل در هر چیزی است.

بازرگان

فَإِذَا أُوذِيَ فِي اللَّهِ

كلمه ((فى (( براى سببيت است ، و در همين كلمه عنايت لطيفى از نظر لفظ هست ، كه خداى تعالى را - يعنى ايمان به خدا را - ظرف براى اذيت دادن كفار و اذيت ديدن مؤمنين قرار داده ، تا بفهماند كه اين اذيت منتسب و مستند به خداى تعالى است ، آن طور كه مظروف منسوب به ظرف است ، و اين لطيفه هم با سببيت مى سازد، و هم با غرضيت ، نظير اين تعبير در آيه ((يا حسرتا على ما فرطت فى جنب الله (( و نيز در آيه ((و الذين جاهدوا فينا(( آمده است
بعضى از مفسرين گفته اند: معناى ((ايذاء(( در خدا اين است كه : ايذاء در راه خدا باشد گويا خواسته اند بگويند مضافى در كلام بوده و حذف شده ، و آن كلمه ((سبيل (( است
ليكن بايد دانست كه عنايت كلامى مختلف است ، ايذاء در خدا جايى گفته مى شود كه علت آن ايذاء تنها و تنها ايمان به خدا باشد، تا ديگر نگويند ((ربنا الله ((، و ايذاء در راه خدا در جايى گفته مى شود كه علت اذيت طى كردن راه دين باشد، همچنان كه همين عنايت در آيه ((فالذين هاجروا و اخرجوا من ديارهم و اوذوا فى سبيلى (( به كار رفته است
شاهد بر اختلاف اين دو عنايت و اين دو اعتبار، آيه آخر همين سوره است كه مى فرمايد: ((و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا((، كه جهاد در راه خدا را، طريقه پيدا كردن سبل خود خوانده ، و اگر هر دو به يك معنا بود، ديگر اين آيه معناى صحيحى نداشت

المیزان




منظور از لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ چیست؟

فرمود اگر شما مؤمن بوديد و عمل صالح انجام داديد يعني دو كار كرديد هم حُسن فاعلي هم حُسن فعلي, هم آدم خوب بوديد يعني جانتان پاك بود بالإيمان, هم كارِ خوب كرديد يعني واجب‌ها را انجام داديد و محرّمات را ترك كرديد يعني حُسن فعلي, اگر حُسن فاعلي بود به عنوان ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ و حُسن فعلي بود به عنوان ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ من هم دو كار مي‌كنم بالأخره لغزش‌هايي داريد ما هيچ كدام آن لغزش‌هاي شما را به حساب نمي‌آوريم ما آن لغزش‌ها را مي‌پوشانيم در صورتي كه حقّ مردم را ضايع نكرده باشيد ظلمي نكرده باشيد ما آن لغزش‌هاي شما را مي‌پوشانيم بعد شما را به عنوان اينكه داراي اعمال صالحه هستيد به محكمه دعوت مي‌كنيم مي‌خواهيم بسنجيم وقتي هم بخواهيم بسنجيم آن اعمال ضعيفتان را روي ترازو نمي‌آوريم شما اگر هزارتا عمل داريد, صدتا عمل داريد از ريز و درشت ما فقط آن درشت‌ها را حساب مي‌كنيم بقيه را به حساب آن درشت‌ها به شما جزا مي‌دهيم اين ﴿وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ است به ارزش آن احسنِ اعمال با شما محاسبه مي‌كنيم
اين مي‌شود كريمانه برخورد كردن, اين مي‌شود با خداي كريم معامله كردن كه فرمود اگر كسي اين كار را بكند ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا﴾ (يك) از نظر عقيده بايد پاك باشد حُسن فاعلي ﴿وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ از نظر عمل هم بايد واجب‌هايش را انجام بدهد محرّمات را ترك بكند اين كار را بكند ما هم سه كار مي‌كنيم آن لغزش‌هاي او را مي‌پوشانيم مُكفِّر سيّئاتيم «يا مُكفّر السيّئات» اين كار را مي‌كنيم و دو كار ديگر هم مي‌كنيم همه اعمالشان را قبول مي‌كنيم و اما همه اعمال را به حساب برجسته‌ترين اعمالشان پاداش مي‌دهيم ﴿وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ بالأخره در هزارتا عمل, يكي, دوتاي آن خيلي برجسته است ما همه را به حساب همان دو عمل پاداش مي‌دهيم.


در آيه هفت فرمود: ﴿وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾. مشابه اين تعبير درباره تبهكاران هم آمده در سورهٴ مباركهٴ «فصلت» راجع به تبهكاران آمده است كه خداي سبحان اينها را ﴿أَسْوَأَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ كيفر مي‌دهد [يعني در] آيه 27 سورهٴ مباركهٴ «فصلت»; فرمود: ﴿فَلَنُذِيقَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا عَذَاباً شَدِيداً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ خب اين ﴿أَسْوَأَ﴾ اگر به اين معنا باشد كه ما همه اعمال آنها را به حساب بدترين كار اينها مي‌آوريم اينكه با عدل الهي سازگار نيست اين با ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ [5] كه در قرآن آمده سازگار نيست اين با ﴿مَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلاَ يُجْزَي إِلَّا مِثْلَهَا﴾ و مانند آن سازگار نيست. در سورهٴ «قصص» گذشت كه خداي سبحان حسنه را به بهتر از آن جزا مي‌دهد ولي سيّئه را برابر همان سيّئه جزا مي‌دهد هرگز سيّئه را بيش از آن كيفر نمي‌دهد آيه 84 سورهٴ مباركهٴ «قصص» اين بود ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا وَمَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلاَ يُجْزَي الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئاتِ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ كيفر كه بيشتر از گناه نخواهد بود با عدل الهي سازگار نيست دليل عقلي, با ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ سازگار نيست دليل نقلي, با ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾ هم سازگار نيست دليل نقلي, پس اين تعبيري كه در سورهٴ مباركهٴ «فصلت» آمده ما اينها را به ﴿أَسْوَأَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ كيفر مي‌دهيم اين يعني چه؟ ﴿وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ اين را چند پاسخ دادند يكي اينكه آنجا ﴿أَسْوَأَ﴾ به معناي سيّء است نه به معناي افعل تفضيلي (يك): يكي اينكه اين ناظر به بدترين عمل است فرمود ما از بدترين عمل اينها نمي‌گذريم حالا به اعمال عادي‌شان, سيّئشان نظر ندارد (دو): به هر كدام از اين دو تقريب, معناي آيه اين نيست كه ما تمام اعمال اينها را به اندازه آن أسوأ كيفر مي‌دهيم.

تفسیر تسنیم

آيه 7 ـ "ولنجزينّهم أحسن الذى كانوا يعملون" اين جزا وپاداش برترين عمل ـ طبعاً بابرترين كميت و كيفيت ـ بدين معنا نيست كه اعمال نيك فروتر پاداشى ندارد، يا پاداش فروتر دارد، بلكه بدين معنى است كه اعمال نيك و نيك تر هر دو به حساب خود پاداشى نيك تر دارند، چنانكه در آياتى ديگر اين حقيقت بيان گشته ـ بالاخره ـ پاداش هر خيرى بى نهايت است چون مقتضاى فضل و احسان بى پايان خداست، لكن جزاى شرّ اگر مورد توبه ; شفاعت و بخشش نباشد نه تنها محدود به حدود اعمال شرّ است بلكه ـ چنانكه بارها گفته ايم ـ جزاى شرّ باندازه اى كمتر از آن است كه موجب ستم بر ديگران نباشد.

تفسیر فرقان

اگر كسي مؤمن بود و عمل صالح داشت اين را با صالحان محشور مي‌كنيم . بين ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ با صالحان فرق است ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ كساني‌اند كه در مقام فعل, كارهاي خوب مي‌كنند كارهاي صالح انجام مي‌دهند, صالحان كساني‌اند كه به گوهر ذات رسيدند كه آن گوهر ذات, صالح است اگر درباره حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) آمده است كه ﴿وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ﴾ [13] و اگر درباره سليمان(سلام الله عليه) در سورهٴ مباركهٴ «نمل» گذشت كه با اينكه داراي نبوّت است عرض كرد ﴿وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ﴾ اين ناظر به آن است كه بعضي‌ها به جايي مي‌رسند كه گوهر ذاتشان صالح است ديگر از آن به بعد لغزشي از اينها صادر نخواهد شد بر خلاف كساني كه در مقام عمل, صالح‌اند ممكن است ـ معاذ الله ـ لغزش‌هايي از اينها صادر بشود ذات اقدس الهي كساني كه حُسن فاعلي داشتند حُسن فعلي داشتند بعد از تكرار اين دو وصف [ايمان و عمل صالح] و ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ را ذكر كردند يعني همه كارهاي صالح را انجام دادند كه آن هم جمع محلاّ به الف و لام است فرمود ما اينها را در قيامت در زمره بندگان صالح قرار مي‌دهيم اما ﴿مِنَ الصَّالِحِينَ﴾ شدن كار آساني نيست داخل در طايفه صالحين شدن وعده اينهاست.

درباره ابراهيم(سلام الله عليه) فرمود: ﴿وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ﴾ نه «في الصالحين» اما درباره اين گروه بشارتي كه مي‌دهد فرمود ما اينها را در زمره صالحين قرار مي‌دهيم نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» گذشت كه آنها كه مؤمن‌اند و متّقي‌اند و مطيع خدا و پيامبرند ﴿مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً﴾ [15] ما اين گروه را در زمرهٴ آن بزرگان قرار مي‌دهيم نه از آنها قرار بدهيم بنابراين بين ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ با ﴿الصَّالِحِينَ﴾ فرق است (يك) بين ﴿فِي الصَّالِحِينَ﴾ و ﴿مِنَ الصَّالِحِينَ﴾ هم فرق است (دو).



نفرمود «و من الناس من يؤمن» فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ﴾ يعني اينها كساني‌اند كه لفظاً مسلمان و مؤمن‌اند مي‌گويند ما ايمان داريم نشانه‌اش آن است كه اگر مقداري آسيب ببينند اين آسيب دنيايي را مثل عذاب خدا مي‌دانند عذاب الهي مانع كفر است اما اينها آسيب دنيايي را مانع ايمان مي‌بينند

فَإِذَا أُوذِيَ فِي اللَّهِ﴾ اين ﴿فِي اللَّهِ﴾ غير از «في سبيل الله» است يك وقت است كسي در جهاد شركت مي‌كند در مرابطه شركت مي‌كند اين ايذاي في سبيل الله است يك وقت در راه اصلِ ايمان آسيب مي‌بيند اين ايذاي في الله است در پايان همين سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» مي‌بينيد جهاد في الله با في سبيل الله اينها كنار هم ذكر شده معلوم مي‌شود دو چيز است در پايان سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» در آيه 69 يعني آخرين آيه سور‌ه, به اين صورت فرمود: ﴿وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا﴾ نه «الذين جاهدوا في سبيلنا», ﴿جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا﴾ اگر ﴿فِينَا﴾ به معناي «في سبيلنا» بود كه تكرار بود
نصر اختصاصي به غنيمت و پيروزي ندارد تا بگوييم اين در مكه نبود و در مدينه بود هر گونه پيروزي اعم از جلال, شكوه اعم از محبوبيّت اجتماعي و اينها باشد آنها مي‌گويند ما سهيم هستيم ﴿لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ﴾

تفسیر تسنیم


عنکبوت:13
وَلَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالًا مَّعَ أَثْقَالِهِمْ وَلَيُسْأَلُنَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَمَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ
و [نه تنها چنین توانایی ندارند، بلکه] مسلما بار [گناهان] خود و بارهای دیگری علاوه بر بار خویش را به دوش خواهند کشید و مسلما روز قیامت از آن چه [ادعاهای باطل که] به دروغ می‌بافتند بازخواست خواهند شد.16

______________
16 – 12 آیة مقدمه این سوره [پس از الم]، 12 اصل اساسی را برای هر مبارز موحدی در راه خدا به ترتیب زیر آیه به آیه بیان می‌کند [تفصیل مطلب را می‌توانید در نوشته: «قیام حسینی در قالب سوره عنکبوت» صفحات 179 تا 200 کتاب «در سایه سرو آزادی» ببینید]:
1- ملازمت فتنه با ایمان؛ 2- استمرار تاریخی فتنه؛ 3- محکومیت قطعی ستمکاران؛ 4- آماده شدن برای لقای خدا؛ 5- رنج و تلاش، نیاز ذاتی انسان؛ 6- مکانیسم پاکسازی نفسانی؛ 7- موانع راه؛ 8- پیوستن به جبهه صالحان؛ 9- رفیقان نیمه راه؛ 10- میدان شناخت ایمان از انفاق؛ 11- فریبکاری منکران؛ 12- سرنوشت فریبکاران.

تفسیر بازرگان

ویرایش بوسیله کاربر about a year ago  | دلیل ویرایش: edit

سیدکاظم فرهنگ
farhang Offline
#3 ارسال شده : about a year ago
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,051
Iran (Islamic Republic Of)

48 تشکر دریافتی در 28 ارسال

ترجمه تدبر و فهم سوره عنکبوت: نکات تفسیری داستان نوح و ابراهیم

أَنجَيْنَهُ وَ أَصحَب السفِينَةِ وَ جَعَلْنَهَا ءَايَةً لِّلْعَلَمِينَ

يعنى ما نوح و ياران او را كه با او سوار كشتى شدند نجات داديم ، و آنان عبارت بودند از خانواده نوح ، و عده كمى از كسانى كه به وى ايمان آورده بودند، و از ظالمان نبودند
از ظاهر عبارت برمى آيد كه ضمير در ((جعلناها(( به واقعه ، و يا به نجات برمى گردد، و اما اينكه بگوييم به سفينه برمى گردد بعيد است ، و كلمه ((عالمين (( به معناى جماعتهاى بسيارى است كه در قرنهاى مختلف و متصل زندگى كرده باشند


وَإِبْرَاهِيمَ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۱۶﴾و [ياد كن] ابراهيم را چون به قوم خويش گفت‏ خدا را بپرستيد و از او پروا بداريد اگر بدانيد اين [كار] براى شما بهتر است (۱۶)
إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا وَتَخْلُقُونَ إِفْكًا إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقًا فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَاعْبُدُوهُ وَاشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۱۷﴾واقعا آنچه را كه شما سواى خدا مى ‏پرستيد جز بتانى [بيش] نيستند و دروغى برمى‏ سازيد در حقيقت كسانى را كه جز خدا مى ‏پرستيد اختيار روزى شما را در دست ندارند پس روزى را پيش خدا بجوييد و او را بپرستيد و وى را سپاس گوييد كه به سوى او بازگردانيده مى ‏شويد (۱۷)
وَإِنْ تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ ﴿۱۸﴾و اگر تكذيب كنيد قطعا امتهاى پيش از شما [هم] تكذيب كردند و بر پيامبر [خدا] جز ابلاغ آشكار [وظيفه‏ اى] نيست (۱۸)
أَوَلَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ ﴿۱۹﴾آيا نديده‏ اند كه خدا چگونه آفرينش را آغاز مى ‏كند سپس آن را باز مى‏ گرداند در حقيقت اين [كار] بر خدا آسان است (۱۹)
قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۲۰﴾بگو در زمين بگرديد و بنگريد چگونه آفرينش را آغاز كرده است‏ سپس [باز ] خداست كه نشاه آخرت را پديد مى ‏آورد خداست كه بر هر چيزى تواناست (۲۰)
يُعَذِّبُ مَنْ يَشَاءُ وَيَرْحَمُ مَنْ يَشَاءُ وَإِلَيْهِ تُقْلَبُونَ ﴿۲۱﴾هر كه را بخواهد عذاب و هر كه را بخواهد رحمت مى ‏كند و به سوى او بازگردانيده مى شويد (۲۱)
وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ ﴿۲۲﴾و شما نه در زمين و نه در آسمان درمانده‏ كننده [او] نيستيد و جز خدا براى شما يار و ياورى نيست (۲۲)
وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَلِقَائِهِ أُولَئِكَ يَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِي وَأُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿۲۳﴾و كسانى كه آيات خدا و لقاى او را منكر شدند آنانند كه از رحمت من نوميدند و ايشان را عذابى پر درد خواهد بود (۲۳)


ان الذين تعبدون من دون الله لا يملكون لكم رزقا(( - اين جمله مطلب قبلى را، يعنى دروغى بودن بتها و بطلان پرستش آنها را تعليل مى كند، و حاصلش اين است كه : اينهايى كه شما به جاى خدا مى پرستيد، كه مجسمه مقرب ين درگاه خدا از ملائكه و جن هستند، از اين رو معبود شما شده ، و شما آنها را مى پرستيد كه از شما راضى شوند، و در نتيجه روزى به شما بدهند، و روزيتان را فراوان سازند، و ليكن بايد بدانيد كه اينها مالك رزقى براى شما نيستند، و آن كس كه مالك رزق شما است خدا است ، كه سبب امتداد بقاى شماست ، چون اوست كه شما را آفريده ، و نيز رزقتان را خلق كرده ، و آن رزق را سبب امتداد بقاى شما قرار داده ، چون ملكيت تابع خلقت و ايجاد است


و چون برگشت معناى جمله مورد بحث به اين معنا بود، لذا دنبال آن فرمود: ((فابتغوا عند الله الرزق و اعبدوه و اشكروا له (( يعنى حال كه رزق شما نزد خدا است ، و غرض شما هم از عبادت رزق است ، پس ‍ رزق را از خدا بخواهيد، چون اوست كه مالك رزق شماست ، پس غير او را نپرستيد، بلكه تنها خدا را بپرستيد، و او را شكر گزاريد كه به شما رزق داده ، و به انواع نعمت ها بهره مند ساخته ، و شكر منعم در برابر آنچه انعام كرده واجب است
((اليه ترجعون (( - اين جمله در مقام بيان علت جمله ((و اعبدوه و اشكروا له (( است ، و به همين جهت بدون واو عاطفه آمده ، و در آن فهمانده كه اين كه گفتيم خدا را عبادت كنيد، نه براى اين كه به شما رزق دهد، بلكه براى اينكه به سويش باز مى گرديد، و از شما حساب مى كشد، چون اگر قيامتى و رجوعى و حسابى نبود، براى عبادت خدا هيچ علت قانع كننده اى وجود نداشت ، چون رزق و امثال آن هر يك براى خود اسباب خاص طبيعى دارد، و رزق نه با عبادت زياد مى شود، و نه با كفر نقصان مى پذيرد، پس تنها ملاك عبادت سعادت اخروى است ، كه با ايمان و كفر و عبادت و شكر و ترك عبادت و كفران مختلف مى شود، پس بايد مساله رجوع به خدا باعث عبادت و شكر شود، نه طلب رزق


وَ إِن تُكَذِّبُوا فَقَدْ كذَّب أُمَمٌ مِّن قَبْلِكُمْ وَ مَا عَلى الرَّسولِ إِلا الْبَلَغُ الْمُبِينُ

از ظاهر آيه برمى آيد كه تتمه كلام ابراهيم (عليه السلام ) باشد، ولى بعضى از مفسرين گفته اند: كلام خدا و خطاب به مشركين قريش است ولى به نظر ما بعيد است

ترجمه تفسير الميزان جلد 16 صفحه 172


﴿إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْثَاناً﴾ پس معبودتان دروغين است (يك) دو: ﴿وَتَخْلُقُونَ إِفْكاً﴾ شما دروغ‌آفرين هستيد اين خلقت يعني جعل, اِفك چيزي را از جاي خود گرفتن به جاي ديگر بردن, منصرف كردن را مي‌گويند اِفك, ﴿يُؤْفَكُونَ﴾ يعني يُصرفون, عبادتي كه براي خداست به غير خدا مي‌دهيد مشركين اين‌طور نبودند كه نظير رياكار قدري براي خدا, قدري براي غير خدا عبادت كنند مشرك اصلاً خدا را نمي‌پرستيد اينكه فرمودند مشرك است معنايش اين است كه عبادتي كه براي خداست به غير خدا دادند غير خدا را شريك او دانستند همتاي او دانستند او را دارند عبادت مي‌كنند وگرنه مشرك فقط بت را مي‌پرستيد خدا را نمي‌پرستيد اينجا هم فرمود: ﴿وَتَخْلُقُونَ إِفْكاً﴾.

تفسیر تسنیم

آيه 17 ـ اين حصر عبادت بت پرستان با «انّما» در بتها بدين معنى نيست كه غير موحدان تنها موجوداتى بى جان را مى پرسيتند، زيرا بُت: وَ ثَن، به طور كلى معبودات غير خدا هستند، چه جاندار و طاغوت باشند، و چه بى جان مانند مجسمه هاى از انسان و حيوان، صَنَم هم اخص از وَثَن است، زيرا تنها به بتهاى بى جان اطلاق مى شود، چنانكه طاغوت هم وثن و بت جاندار و عاقل است .

تفسیر فرقان

احتجاج با منکرین معاد

اوَ لَمْ يَرَوْا كيْف يُبْدِىُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ إِنَّ ذَلِك عَلى اللَّهِ يَسِيرٌ

اين آيه تا آخر پنج آيه بعدش در وسط داستان ابراهيم واقع شده ، با اينكه خود آنها ربطى به قصه آن جناب ندارد، ولى چون مشركين منكر معاد هستند، و آن را بعيد مى شمارند، لذا بر مساله معاد اقامه حجت نموده ، و استعباد مشركين را برطرف مى سازد، چون در آيات قبل گفته شد كه عمده در تكذيب رسل همين است ، كه ايشان معاد را قبول ندارند، ابراهيم (عليه السلام ) هم در جمله ((اليه ترجعون و ان يكذبوا فقد كذب امم من قبلكم (( به همين معنا اشاره مى كند

و در جمله ((ان ذلك على الله يسير((، اشاره ((ذلك (( به اعاده بعد از ايجاد است ، و اين جمله مى خواهد استبعاد مشركين را برطرف سازد، و بفرمايد: وقتى اعاده عبارت است از ايجاد بعد از ايجاد، براى آن خدايى كه خود شما معتقديد كه عالم را ايجاد كرده ، چرا ممكن نيست كه ايجاد بعد از ايجاد هم بكند، و حال آنكه در حقيقت اعاده عبارت است از انتقال دادن خلق از خانه اى به خانه ديگر، و جاى دادن آنها در دار القرار
و اينكه بعضى از مفسرين گفته اند: ((مراد از ابداء و سپس اعاده اين است كه خلق را ايجاد كند، و بعد مثل آنها را پديد آورد(( صحيح نيست ، براى اينكه ربطى به مساله معاد ندارد، و آيه شريفه در مقام احتجاج بر مساله معاد است ، كه عبارت است از اعاده عين آنچه فانى كرده


قُلْ سِيرُوا فى الاَرْضِ فَانظرُوا كيْف بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنشِىُ النَّشأَةَ الاَخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلى كلِّ شىْءٍ قَدِيرٌ

اين آيه تا سه آيه بعد، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را دستور مى دهد كه مشركين را مخاطب قرار داده ، و حجت خود را عليه ايشان تمام كند، و به سير در زمين ارشادشان نمايد تا بفهمند كيفيت آغاز خلقت و ايجاد ايشان با اختلافى كه در طبيعتهاى خود دارند، و تفاوتى كه در رنگها و اشكالشان هست ، چگونه بوده ، و چگونه خدا آنها را بدون الگو و نقشه قبلى ، و بدون حساب و عددى معين ، و يا نيرويى مثل هم آفريده ، اين طرز فكر دليل قاطعى است بر اينكه قدرت او حساب و اندازه ندارد

معناى ((تقلبون ))، تردون مى باشد، يعنى شما برگردانده مى شويد، از دار اسباب به زندگى در آخرت يعنى ، جايى كه جز خدا كسى مالك نفع و ضرر نيست ، و اين معنايى است لطيف كه رجوع به خدا و رد به سوى او را به آن تفسير كرده ، چون روز قيامت در موقفى قرار مى گيرند، كه تمامى سبب ها از سببيت افتاده ، و جز خداى سبحان حاكمى نيست ، پس آيه شريفه در معناى اين آيه است كه مى فرمايد: ((و ردوا الى الله مولاهم الحق و ضل عنهم ما كانوا يفترون ((

و حاصل معناى آيه اين است كه : نشاءه آخرت نشاءه اى است كه خدا هر كه را بخواهد عذاب مى كند، و آنان مجرمين هستند، و هر كه را بخواهد رحم مى كند، كه آنان غير مجرمين مى باشند، و به سوى او برمى گرديد، كه ديگر جز او كسى درباره شما حكم نمى راند

تفسیر المیزان

براي اثبات معاد فرمود شما اگر بررسي كنيد مطلب به قدري روشن است از نظر علمي كه گويا قابل ديدن است وقتي بديهي باشد مي‌گويند اين مثل آفتاب روشن است از بس بديهي است كه به مرحله رؤيت مي‌رسد فرمود: ﴿أَوَ لَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ﴾
بعد اگر بگوييد كه چگونه زنده مي‌كند مي‌گوييم همان طوري كه اول آفريد اين ديگر روشن است ﴿ثُمَّ يُعِيدُهُ إِنَّ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسِيرٌ﴾ اصلِ معاد ضروري است اگر نباشد كه عالَم مي‌شود لغو كه هر كسي بيايد هر كاري بكند برود طاغي و باتقوا آن كسي كه اهل تقواست آن كسي كه اهل طغيان است اينها هر دو بروند و خاك بشوند و خبري نباشد خب معنايش اين است كه عادل و ظالم مي‌شود يكسان!

سيدناالاستاد آيه را اين‌چنين معنا مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿أَوَلَمْ يَرَوْا﴾ اين ﴿يَرَوْا﴾ يعني نظر بدهد يعني نظريه بدهد نظريه‌پردازي كند, يعني برهان اقامه كند ﴿كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ﴾ چگونه ذات اقدس الهي اين عالَم را آفريد خب اين عالَم بايد به مقصد برسد چون اين همه ظلم و فسادي كه هست يك حساب و كتابي بايد باشد پس چون هدفمند است مقصدي دارد ﴿ثُمَّ يُعِيدُهُ﴾ اين ﴿ثُمَّ يُعِيدُهُ﴾ را سيدناالاستاد عطف بر ﴿يُبْدِئُ﴾ گرفتند يعني اگر كسي نظريه‌پردازي كند نظر بدهد اهل نظر باشد هم به مبدأ پي مي‌برد هم به معاد,
جناب زمخشري مي‌گويد اين عطف جمله بر جمله است نه عطف ﴿يُعِيدُهُ﴾ بر ﴿يُبْدِئُ﴾ اين‌طور نيست كه خيلي‌ها وقتي بررسي كنند مي‌فهمند قيامتي هست اين‌طور نيست اين ﴿ثُمَّ يُعِيدُهُ﴾ خبر است ابتدايي است از طرف خود ذات اقدس الهي بيان شده فرمود اينها كه خوب بررسي كنند مي‌بينند كه اين جهان مبديي دارد بايد بفهمند كه معادي هم دارد براي اينكه همان خدايي كه اصل عالَم را آفريد توان آن را دارد كه دوباره ايجاد كند وگرنه توده مردم با بررسي اين عالَم پي به معاد نمي‌برند اين ﴿ثُمَّ يُعِيدُهُ﴾ عطف اين جمله است بر اصلِ جمله . شاهد اينكه آيه بايد اين‌طور معنا بشود ﴿ثُمَّ يُعِيدُهُ﴾ بايد عطف بشود بر اصلِ ﴿أَوَ لَمْ يَرَوْا﴾ آيه بيست است آيه بيست اين است كه ﴿قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ﴾ اين تصريح به اسم و به جمله اسميه آوردن, با «ثمّ» عطف كردن نشانه آن است كه دو مطلب است نه اينكه شما با نظريه‌پردازي و بررسي به دو مطلب مي‌رسيد شما به يك مطلب مي‌رسيد كه اين عالَم حساب و كتابي دارد و آفريده خداست بعد بدانيد كه همين خدايي كه اصلِ اين عالَم را آفريد قيامت هم دارد براي اينكه حساب و كتاب را بررسي كند و اين كار بر خدا سخت نيست براي اينكه اول را آفريده, دوم هم مثل اول است فرق نمي‌كند

تفسیر تسنیم

يُعَذِّبُ مَن يَشَاءُ وَيَرْحَمُ مَن يَشَاءُ وَإِلَيْهِ تُقْلَبُونَ عنکبوت:21
هر که را خواهد [طبق نظاماتش در بازتاب بزه کاری‌ها] عذاب می‌کند و هر که را خواهد [=شایسته بداند] مشمول رحمت قرار می‌دهد و [همه شما] به سوی او زیر و رو [=متحول و منقلب] می‌شوید.23
______________
– معنای «من یشاء» که «به هر که خواهد» ترجمه شده است، ممکن است با «دلبخواه» مصطلح در زبان فارسی اشتباه شود، اما مشیّت خدا همان نظامات و قوانین اوست که هر کس خود را با آن هماهنگ سازد سود می‌برد. در مدرسه نیز معلمان هر کس را بخواهند قبول یا ردّ می‌كنند، اما نه به دلخواه، بلکه بر اساس لياقت‌ها.

– جمله «الیه تُقلبون» را همانند: الیه تُرجعون، الیه تُحشرون، و... اغلب «به سوی او بازگردانده می‌شوید» ترجمه کرده‌اند، اما در واژه تقلبون نوعی انقلاب نفسانی [مثبت یا منفی] مشهود است؛ انقلابی روحی به سوی رشد و کمال یا انقلابی از نظر جا به جایی طبقاتی و مواضع قدرت و ثروت در زندگی دنیا.

تفسیر بازرگان

فرمود: ﴿يُعَذِّبُ مَن يَشَاءُ وَيَرْحَمُ مَن يَشَاءُ﴾ بعد فرمود شما همين طور به حضور خدا نمي‌رويد آن باطنتان مي‌آيد بيرون منقلب مي‌شويد و تمام اعمالتان در دستتان است مي‌رويد آنجا, هيچ نمي‌توانيد انكار كنيد ﴿يَوْمَ تُبْلَي السَّرَائِرُ﴾

جا براي تكذيب نيست فرمود شما مي‌رويد نزد خدا اما منقلباً مي‌رويد نه بسته برويد تا بتوانيد انكار كنيد يعني بعد از اينكه تمام اسرارتان از درون به بيرون آمد شفاف شد كه راه براي انكار نيست با اين وضع مي‌رويد خب ديگر آن روز جا براي انكار نيست ﴿يُعَذِّبُ مَن يَشَاءُ وَيَرْحَمُ مَن يَشَاءُ﴾ اما ﴿وَإِلَيْهِ تُقْلَبُونَ﴾ اين قوي‌تر از ﴿إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾ است ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ﴾ يك سطح متوسّطي را مي‌فهماند اما ﴿إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ﴾ معناي بالاتر و دقيق‌تري را مي‌فهماند مي‌فرمايد چنين چيزي هست شما بخواهيد در برابر اين صحنه مقاومت كنيد مقدورتان نيست, بخواهيد فرار كنيد ميدان را ترك كنيد اين هم مقدورتان نيست ﴿وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَلاَ فِي السَّماءِ﴾ فرقي بين آسمان و زمين نيست آنجا برويد قانون همين است زمين باشيد قانون همين است ﴿هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَفِي الْأَرْضِ إِلهٌ﴾ [21] نه موجودات آسماني مي‌توانند قضا و قدر الهي را عاجز كنند و نه شما ﴿وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَلاَ فِي السَّماءِ﴾ و نه ياري‌كننده‌اي داريد غير از خدا و نه سرپرستي, مي‌دانيد بالأخره عجز انسان روشن است اين حرفي در آن نيست

تعبير قرآن اين است كه آخرت است معلوم مي‌شود دنيا اول است اين آخر, اگر بين اول و دوم يك عدم فاصله باشد نه دومي, دومي است نه اوّلي, اوّلي; اگر كسي اينجا موجود بود اين از بين رفت يك كس ديگر در يك گوشه دنيا آمد آن شخص يك شخص ديگر است اين شخص يك شخص ديگر آن آخرِ اين نيست اينكه تعبير دارد ﴿يُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ﴾ يعني يك واحد متّصل است اين سَرش اول آن سرش آخر نه اينكه اين در دنيا هست بعد نابود مي‌شود بعد يك چيز ديگري آنجا پديد مي‌آيد اين تعبير لطيف و ظريف قرآن كريم كه فرمود: ﴿ثُمَّ اللَّهُ يُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ﴾ [29] اين است تعبير آخرت در قرآن فراوان است يعني آخرِ اين است پس معلوم مي‌شود اين اول است آن آخر, پس وسط, عدم در كار نيست اگر ما الف داشته باشيم اين الف از بين برود رأساً, بعد يك چيز ديگر هم موجود بشود آن ديگر آخرِ اين نيست نه اين اولِ آن است نه آ‌ن, آخر اين است بيگانه است اما وقتي فرمود آخِر يعني اين اول است يعني چيزي از بين نمي‌رود

تسنیم


«هر كه را بخواهد عذاب مى كند، و هر كه را بخواهد رحم مى كند، و تنها سوى او دگرگون مى شويد.» 21
آيه 21 ـ اينجا"من يشاء" پس از «يعذّبُ» و «يرحم» داراى دو بُعد است: يكى مشيت مكلفان و ديگر پيامدش كه مشيت ربانى است، كه اگر خواستِ مكلف عذاب باشد خداهم همان را مى خواهد، و اگر هم رحمت باشد خدا نيز همان رحمت را برايش مى خواهد.
تفسیر فرقان


وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَلِقَائِهِ أُولَئِكَ يَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِ
منظور از کفر بایات الله چیست؟

و به طورى كه از اطلاق كلمه ((آيات الله (( برمى آيد، مراد از آن تمامى ادله اى است كه بر وحدانيت حق تعالى ، و نبوت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )، و حقانيت معاد دلالت دارد، چه آيات آفاقى ، و چه معجزات نبوت ، كه يكى از آنها قرآن كريم است ، پس كفر به آيات خدا به عموميتش شامل كفر به معاد نيز مى شود، و اگر در عين حال دوباره كفر به لقاى خدا يعنى معاد را ذكر كرده ، از قبيل ذكر خاص بعد از عام است ، و نكته اش اشاره به اهميت ايمان به آن است ، چون با انكار معاد، امر دين به كلى لغو مى شود

مراد از اينكه نسبت نوميدى به ايشان داده ، يا اين است كه واقعا نوميد هم هستند، چون حيات آخرت را منكرند، و كسى كه اصلا اعتقادى به آن ندارد، قهرا از سعادت ابدى و رحمت جاودانى نوميد است ، و يا كنايه است از قضايى كه خدا درباره بهشت رانده كه هيچ كافرى داخل آن نشود
و معناى آيه اين است كه : كفارى كه آيات خدا را كه دلالت بر دين حق و مخصوصا بر مساله معاد مى كند منكر شدند، ايشان از رحمت خدا و بهشت نوميدند، و ايشان عذابى دردناك دارند

ترجمه تفسير الميزان جلد 16 صفحه 177

فرمود غير از خدا شما وليّ بگيريد نداريد, ناصر بگيريد نداريد, خودتان هم بخواهيد مشكلتان را حل كنيد كه مقدورتان نيست فرمود: ﴿وَمَا لَكُم مِن دُونِ اللَّهِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ نَصِيرٍ ٭ وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَلِقَائِهِ﴾ اينها هستند كه از رحمت خدا مأيوس‌اند در حالي كه ما درِ رحمت را تا آخر باز كرديم اما اگر خود اينها اين در را بستند و با درِ بسته وارد معاد شدند ديگر از رحمت الهي خودشان را مأيوس كردند ﴿وَأُولئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾

تفسیر تسنیم

وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَيَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضًا وَمَأْوَاكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ نَاصِرِينَ ﴿۲۵﴾و [ابراهيم] گفت جز خدا فقط بتهايى را اختيار كرده‏ ايد كه آن هم براى دوستى ميان شما در زندگى دنياست آنگاه روز قيامت بعضى از شما بعضى ديگر را انكار و برخى از شما برخى ديگر را لعنت مى كنند و جايتان در آتش است و براى شما ياورانى نخواهد بود (۲۵)

بت پرستى دليل و مستندى نداشته ، منشاء آن تقليد و علاقه هاى قومى است

از آنجايى كه مردم ، بر بت پرستى خود هيچ دليلى نداشتند، ديگر بهانه اى برايشان نماند، جز اينكه نسبت به كسانى كه مورد احترامشان بود استناد بجويند، مانند پدران براى فرزندان ، و روساء براى پيروان ، و دوستان در نظر دوستان ، و بالاخره امت براى تك تك افراد، پس يگانه چيزى كه سنت هاى قومى را سر پا نگه مى دارد، و باعث مى شود كه متروك نگردد همين ملاحظات است
پس پيروى از سنت بت پرستى در حقيقت يكى از آثار علاقه هاى اجتماعى است ، كه عامه آن را از تك تك افراد مشاهده مى كنند، و خيال مى كنند كه اين عمل صحيح است ، و علاقه قوميت وادارشان مى كند كه از آن تقليد كنند، و آن را براى خود نيز سنت قرار دهند، و اين سنت قرار دادن متقابلا آن علاقه قوميت را حفظ مى كند، و اتحاد و اتفاق و يكپارچگى يك قوم را محفوظ مى دارد اين حال و وضع عامه مردم است

بيان عاقبت بت پرستى : عابد و معبود يكديگر را تكفير مى كنند

بعد از جمله ((انما اتخذتم ...(( فرمود: ((ثم يوم القيمه يكفر بعضكم ببعض و يلعن بعضكم بعضا((، و به اين وسيله سرانجام بت پرستى را به علت مودت كه باطن و واقعيت آن است بيان نمود، تا بدانند آن علاقه هاى اجتماعى كه وادارشان كرد به اينكه تن به بت پرستى دهند به زودى واقعيت خود را نشان داده ، در روزى كه باطن هر چيز بيرون مى افتد، به صورت دشمنى و نفرت از يكديگر جلوه مى كند
آرى مشركين به خاطر رسيدن به اين متاع قليل و اين سود بى ارزش ‍ متوسل به شرك شدند، كه بزرگترين ظلم ها و هلاك كننده ترين گناهان است ، و آن وقت بر اين بت پرستى اتفاق كردند، ليكن به زودى حقيقت عملشان برايشان ظاهر مى شود، و وبال آن گردن گيرشان مى گردد، و در نتيجه از يكديگر بيزار مى شوند، و جرم را به گردن يكديگر مى اندازند

و مراد از اينكه فرمود: به يكديگر كفر مى ورزند، اين است كه : اين عابد و معبودها، يكديگر را تكفير مى كنند، خدايان دروغى به ايشان كفر مى ورزند، يعنى از ايشان بيزارى مى جويند، همچنان كه قرآن كريم در جاى ديگر فرموده : ((سيكفرون بعبادتهم و يكونون عليهم ضدا(( و نيز فرمود: ((و يوم القيمه يكفرون بشرككم ((
و اين معنا را درباره هر متبوعى نسبت به تابع خود بيان كرده ، و فرموده : ((اذ تبرء الذين اتبعوا من الذين اتبعوا و راوا العذاب و تقطعت بهم الاسباب (( و مراد از لعن يكديگر اين است كه : اين عده آن عده را لعن مى كنند، همچنان كه باز قرآن كريم مى فرمايد: ((كلما دخلت امه لعنت اختها((
آنگاه دنبال جمله فوق فرمود: ((و ماواكم النار و مالكم من ناصرين (( و اين جمله اشاره است به اينكه وبال اعمالشان به ايشان مى رسد، و كيفر خود را كه همان آتش است و هلاكى ابدى را دنبال دارد مى بينند، و هيچ ناصرى كه ياريشان كند، و از آنان دفاع نمايد، ندارند، پس ايشان كه در دنيا متوسل به مودت شدند، تا از يارى يكديگر و تعاون اجتماعى و پشتيبانى از هم بهره مند شوند، به همين خاطر شرك ورزيدند، روز قيامت دشمن يكديگر خواهند شد، و بر ضد يكديگر قيام خواهند نمود، و سرانجامشان بيزارى و ترك يارى يكديگر خواهد شد

ترجمه تفسير الميزان جلد 16 صفحه 180

ویرایش بوسیله کاربر about a year ago  | دلیل ویرایش: edit

سیدکاظم فرهنگ
farhang Offline
#4 ارسال شده : about a year ago
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,051
Iran (Islamic Republic Of)

48 تشکر دریافتی در 28 ارسال
ترجمه تدبر و فهم سوره عنکبوت: نکات مهم تفسیری ایات 26-35


عنکبوت:26 فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَقَالَ إِنِّي مُهَاجِرٌ إِلَى رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ
پس [با معجزه نجات ابراهیم از آتش] لوط به او ایمان آورد و [ابراهیم که از میان قومش تنها یک یاور یافته بود] گفت: من به سوی پروردگارم [برای عبادت آزادانه در سرزمینی دیگر] مهاجرت می‌کنم که او مسلماً همان ابرقدرت حکیم است.
عنکبوت:27
وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ وَآتَيْنَاهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَـمِنَ الصَّالِـحِينَ
و ما [در دوران پس از هجرت] اسحق و یعقوب را به او بخشیدیم و در میان دودمانش 26 [استعداد] پیامبری و [دریافت] کتاب را قرار دادیم 27 و پاداش او را در دنیا دادیم و مسلماً او در آخرت در زمره اصلاح‌گران خواهد بود.
______________
26 – بر حسب مضمون آیه 124 سوره بقره (2:124) ، پس از آن که خداوند مقام «امامت» را به ابراهیم، به پاس گذراندن ابتلائاتی بزرگ، می‌بخشید، ابراهیم پرسید: آیا در میان ذرّیه [فرزندان و نسل‌های بعدی] من هم چنین امامتی دوام خواهد داشت؟ و خدا پاسخ می‌دهد: عهد من به ظالمان نمی‌رسد! یعنی آری، چنین استعدادی در ذرّیه تو تداوم خواهد داشت، مشروط بر آن که ظالم نباشند.

27 – منظور از قرار دادن نبوّت و کتاب در دودمان ابراهیم، به نظر می‌رسد همان قابلیت و استعداد روحیِ رسیدن به آگاهی‌های معنوی [نبوت] و دریافت اصول و قوانینی از نظام تکوین و تشریع [کتاب] باشد.

معناي فامن له لوط چيست؟ مهاجرت بسوي رب يعني چه؟
و اگر بپرسى بايد فرموده باشد ((فامن به لوط(( چرا فرمود: ((فامن له لوط((؟ در جواب مى گوييم : كلمه ايمان هم با لام متعدى مى شود، و هم با باء، و در هر دو صورت معنا يكى است
بعضى از مفسرين در جمله ((و قال انى مهاجر الى ربى (( گفته اند كه : ((ضمير در آن به لوط برمى گردد، يعنى لوط گفت كه من مهاجرت مى كنم ((. بعضى ديگر گفته اند: ((به ابراهيم برمى گردد((. مويد مفسر دوم آيه ((و قال انى ذاهب الى ربى سيهدين (( مى باشد
و گويا منظور از مهاجرت به سوى پروردگار، دورى از وطن ، و بيرون شدن از بين قوم و فاميل مشرك ، و رفتن به سرزمين غربت براى خداست ، يعنى من اين زحمت ها را تحمل مى كنم ، تا در غربت كسى مانع يكتاپرستيم نشود، بنابراين مهاجرت را، مهاجرت به سوى خدا خواندن نوعى مجاز عقلى است

تفسير الميزان

آيه 26 ـ "آمَن له لوط" و نه "آمن بِهِ" كه لوط به نفع رسالتى ابراهيم به شريعت او ايمان آورد، و نه به خود او، و "آمن به" كه به او ايمان آوردن است نخست در انحصار خدا است كه پناه دهنده است، و آنگاه در پرتو ايمان به خدا، ايمان به رسول آخرين است كه پيامبران آلهى در كل پيش از ولادت و رسالت حضرتش مأمور به ايمان به او شدند، چنانكه در اياتى مانند (3:81) گذشت كه "لتؤمنن به": بايد به منظور اخذ رسالت و كتاب و حياتى به حامل وحى پايانى ايمان بياوريد.

آيه 28 ـ در "ما سبقكم بها" دو احتمال است: احتمال اول اينكه قبل از لوط چنين فاحشه اى اصلا وجود نداشته، و احتمال دوم اگر هم بوده به صورت گروهى و دسته جمعى نبوده، چنانكه در ميان قوم لوط ـبجز مؤمنانشانـ همگى اهل چنين فاحشه اى بوده اند،و در اين صورت مراد از"أحَدمن العالمين" فردى از جهانيان نيست،بلكه گروه و طايفه اى از جهانيان مقصودند، و گر چه «احد» در بُعد خودى به معناى يك فرد است، لكن اينجا"لتأبون الفاحشة" كه به معناى لواط جمعى است اين «احد» را احد گروهى دانسته كه "من العالمين" اينان را بعضى از گروههاى مكلفان خوانده، هيچ گروهى بصورت جمعى اينگونه آشكارا به اين گناه آلوده نبوده اند.


تفسیر فرقان


(و آتيناه اجره فى الدنيا - ممكن است مراد از اين اجر، اجر دنيوى نيكو باشد، آن وقت مناسب تر آن است كه بگوييم كلمه ((فى الدنيا(( متعلق به ((اجر(( است ، نه به ((ايتاء - دادن (( و اى بسا اين معنا به آيه اى ديگر تاييد شود، كه مى فرمايد: ((و آتيناه فى الدنيا حسنه ، و انه فى الاخره لمن الصالحين (( چون ظاهرا مراد از ((حسنه (( همان زندگى و عيش نيكو است ، و مراد از ((ايتاء(( اعطاى عملى است نه تقدير كردن و كتابت آن . ممكن هم هست مراد از دادن آن ، جلو انداختن وعده اى باشد كه به عموم مؤمنين داده ، و معنايش اين باشد كه ما آن وعده را در حق وى جلو انداختيم ، و آن وعده عبارت است از مقامات قرب ، همچنان كه قرآن كريم مقامات او را در ضمن داستانهايش در سوره انعام برشمرده

أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَتَقْطَعُونَ السَّبِيلَ وَتَأْتُونَ فِي نَادِيكُمُ الْمُنْكَرَ فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا ائْتِنَا بِعَذَابِ اللَّهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ ﴿۲۹﴾آيا شما با مردها درمى ‏آميزيد و راه [توالد و تناسل] را قطع مى ‏كنيد و در محافل [انس] خود پليدكارى مى ‏كنيد و[لى] پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند اگر راست مى گويى عذاب خدا را براى ما بياور (۲۹)

تعبير به قطع سبيل كنايه است از اعراض از نسوان و ترك مقاربت با آنان ، و مراد از ((اتيانهم المنكر فى ناديهم (( - با در نظر داشتن اينكه كلمه ((نادى (( به معناى مجلسى است كه جمعى در آن گرد هم باشند، و وقتى گفته مى شود: نادى كه همه اهل مجلس حضور داشته باشند -، اين است كه عمل لواط را و يا مقدمات شنيعه آن را در پيش روى همه انجام مى دادند
بعضى از مفسرين گفته اند: ((مراد از ((قطع سبيل ((، بستن راه هايى است كه به شهر و ديار ايشان منتهى مى شد، چون قوم لوط از شهر بيرون مى شدند، و سر راه را بر مسافرينى كه مى خواستند به شهر آنان درآيند مى گرفتند، و آنگاه هر يك سنگى به طرف آنها پرتاب مى كردند، سنگ هر كس به هر كس مى خورد، او را مى گرفتند و اموالش را غارت مى كردند، و با او عمل لواط انجام مى دادند، و تازه سه درهم نيز غرامت مى ستاندند، و در شهر قاضى داشتند كه او هم همين طور قضاوت مى كرد، و حق را به اهل شهر مى داد((
بعضى ديگر گفته اند: ((مراد از ((قطع سبيل ((، اشاره به گناه ديگر آنان است ، و آن اينكه علاوه بر عمل زشت مزبور راهزنى هم مى كردند(( ولى به طورى كه خواننده ملاحظه فرمود، سياق آيه خلاف اين را مى رساند


بعضى ديگر گفته اند: ((مراد از ((اتيان المنكر فى النادى ((، اين است كه : مجالسشان همه رقم منكرات و اعمال زشت داشت ، به يكديگر ناسزا، و ناملايم مى گفتند، و قمار مى كردند، و به عابران سنگ مى انداختند، و دف و ناى مى نواختند، كشف عورت مى كردند، لواط مرتكب مى شدند. ولى خواننده عزيز آنچه را كه از سياق استفاده مى شد فهميد

(و زين لهم الشيطان اعمالهم فصدهم عن السبيل و كانوا مستبصرين (( - زينت دادن شيطان اعمال ايشان را كنايه به استعاره است از اينكه شيطان اعمال زشتشان را مورد علاقه و محبتشان قرار داد، و علاقه به آن را در آنان تشديد كرد، و معناى اينكه فرمود: از راه بازشان داشت ، اين است كه : از راه خدا كه راه فطرت است بازشان داشت ، و لذا بعضى از مفسرين گفته اند: ((مراد از مستبصر بودن آنان ، اين است كه : قبلا بر فطرت ساده انسانى خود بودند، و ليكن در آخر شيطان آن را از ايشان بگرفت (( ولى ظاهر آيه - همان طور كه در تفسير آيه ((كان الناس امه واحده فبعث الله النبيين (( نيز گفتيم - اين است كه : عهد فطرت ساده و سالم قبل از بعثت نوح بوده ، و عاد و ثمود اقوامى بوده اند كه بعد از نوح مى زيسته اند، پس معلوم مى شود مستبصر بودن آنان قبل از فريب شيطان ، اين بوده كه پيرو دين توحيد، يعنى دين فطرت بوده اند، و تنها خدا را مى پرستيدند

ترجمه تفسير الميزان جلد 16 صفحه 188



وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا إِنَّا مُهْلِكُو أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَهَا كَانُوا ظَالِمِينَ ﴿۳۱﴾و چون فرستادگان ما براى ابراهيم مژده آوردند گفتند ما اهل اين شهر را هلاك خواهيم كرد زيرا مردمش ستمكار بوده‏ اند (۳۱) قَالَ إِنَّ فِيهَا لُوطًا قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِيهَا لَنُنَجِّيَنَّهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ ﴿۳۲﴾گفت لوط [نيز] در آنجاست گفتند ما بهتر مى‏ دانيم چه كسانى در آنجا هستند او و كسانش را جز زنش كه از باقى ماندگان [در خاكستر آتش] است‏ حتما نجات خواهيم داد (۳۲)


دو وجه مطرح در مراد حضرت ابراهيم(عليه السلام) از جمله ﴿إِنَّ فِيهَا لُوطاً﴾
حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) فرمود در اين قريه, لوط زندگي مي‌كند غالب مفسّرين نظرشان اين است كه شما كه بخواهيد قريه را ويران كنيد خب لوط پيامبر در اينجا هست آيا نظرشان اين بود كه شما مواظب باشيد به لوط آسيب نرسد يا راهي كه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) فرمودند كه غرض ابراهيم(سلام الله عليه) اين است كه شما به احترام لوط كاري به اينها نداشته باشيد اينها را بگذاريد به عذاب قيامت اينها را عذاب كنيد ويران كنيد اين محل را به صورت تلّي از خاك در بياوريد اين كار را نكنيد به بركت لوط و احترام لوط به اينها آسيب نرسانيد

سيدناالاستاد مي‌فرمايند به قرينه آيات سورهٴ مباركهٴ «هود» منظور حضرت ابراهيم شفاعت بود.
﴿يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ﴾ حالا دارد با ما مجادله مي‌كند كه شما آمديد مي‌خواهيد آن منطقه را زيرورو كنيد اينها بالأخره بشرند به قيامت واگذار كنيد ﴿يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ﴾ چرا؟
براي اينكه ﴿إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ﴾ اين سه خصلت را دارد ولي ما گفتيم ﴿يَا إِبْرَاهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هذَا﴾ حلم, حسابي دارد صبر هم حسابي دارد شكيبايي هم حسابي دارد ﴿يَا إِبْرَاهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَإِنَّهُمْ آتِيِهمْ عَذَابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ﴾ اين معلوم مي‌شود كه شفاعت انبيا(عليهم السلام) هم بر اساس ﴿مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ﴾ است, اينجا وجود مبارك ابراهيم مأذون نبود شفاعت كند يعني به او اذن ندادند فرمود عذاب, قطعي است اينها ديگر حقّ حيات ندارند ﴿قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَإِنَّهُمْ آتِيِهمْ عَذَابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ﴾ و عذاب قطعي شد. سيدناالاستاد به شهادت اين بخش از آيات سورهٴ مباركهٴ «هود» مي‌فرمايد آنچه در سورهٴ «عنكبوت» هست و وجود مبارك ابراهيم مي‌گويد: ﴿إِنَّ فِيهَا لُوطاً﴾ يعني به احترام لوط عذاب را از اين منطقه برداريد نه اينكه مواظب باشيد به لوط آسيب نرسد.

مشكل فرشته‌ها بود كه حرف ابراهيم را نفهميدند نه مشكل ابراهيم خليل.ظاهرش اين است كه اينها متوجّه نشدند كه مسير فرمايش ابراهيم كجاست ابراهيم(سلام الله عليه) مي‌داند كه هيچ پيغمبري مورد عذاب نيست اين را همه مؤمنين مي‌دانند, ابراهيمی كه جزء مخلَصين است نداند كه لوط جزء معذّبين نيست.

﴿قَالُوا﴾ آنها گفتند ﴿نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَن فِيهَا﴾ اگر بنا شد به احترام لوط, اهل آن محل نجات پيدا كنند به ما مي‌گفتند, خدا عالِم بود به ما گفت ما هم عالِميم در اينجا لوط زندگي مي‌كند ما هم احترام لوط را حفظ مي‌كنيم هم اين محل را ويران مي‌كنيم احترام لوط به اين حفظ مي‌شود كه ما به او مي‌گوييم شما و اهلتان به استثناي آن همسر اين محل را ترك كنيد وقتي اين محل را ترك كردند ما اين محل را ويران مي‌كنيم
تفسير تسنيم

مقصود ابراهيم (ع ) از (ان فيها لوطا...) خطاب به ملائكه عذاب

از ظاهر سياق برمى آيد كه منظور حضرت ابراهيم (عليه السلام ) از اينكه فرمود: لوط در آن قريه است ، اين بوده كه عذاب را از آن قوم بردارد، تا لوط هم محفوظ بماند، ملائكه هم در پاسخ گفتند: اين مطلب از ما پنهان نيست ، و ما بدان جاهل نيستيم ، بلكه نه تنها لوط مشمول عذاب نيست ، بلكه هستند كسانى ديگر كه از عذاب مستثنايند، مانند فرزندانش ولى همسرش بايد هلاك گردد
پس ابراهيم از اين مساله جاهل نبوده كه خداوند لوط را كه پيغمبر اوست با اهل قريه هلاك نمى كند، و نيز از تهديد ملائكه اين ترس در او پيدا نشد كه مبادا لوط هم هلاك شود، پس منظورش از اينكه فرمود: آخر لوط در آن قريه است ، اين بوده كه به احترام لوط، عذاب را از اهل قريه برگرداند، ملائكه هم در پاسخش گفتند: كه نه ، مأموريم به اين كه او را از ميان قوم بيرون كنيم ، و همچنين اهل او را، مگر همسرش را كه او از باقى ماندگان در قريه است
دليل بر اين معنايى كه ما كرديم آيات ((فلما ذهب عن ابراهيم الروع و جاءته البشرى يجاد لنا فى قوم لوط ان ابراهيم لحليم اواه منيب يا ابراهيم اعرض عن هذا، انه قد جاء امر ربك و انهم آتيهم عذاب غير مردود(( است ، و از اين آيات به خوبى برمى آيد كه در آيات مورد بحث هم منظور ابراهيم دفاع از قوم لوط بود، نه از خود لوط
ملائكه نيز از كلام او همين را فهميدند، و كلامش را بر ظاهرش باقى گذاشتند، و در پاسخش گفتند ما از هر كس داناتريم كه چه كسانى در آن قريه هستند، و مى دانيم كه لوط و خانواده اش كسانى نيستند كه سزاوار عذاب باشند، و به زودى او و خانواده اش نجات مى يابند، به جز همسرش كه او هلاك شدنى است ، و چون همان طور كه گفتيم ملائكه از كلام ابراهيم (عليه السلام ) دفاع از اهل قريه را فهميدند لذا در پاسخ گفتند: عذاب اهل قريه امرى است حتمى ، همان طور كه آيات سوره هود هم به آن اشاره مى كند

تفسير الميزان



عنکبوت:34
إِنَّا مُنزِلُونَ عَلَى أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزًا مِّنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ
ما بر مردم این شهر به کیفر نقض حریم حق 32 [=دریدن پرده اخلاق]، نازل کننده عذابی از آسمان 33 هستیم.

______________
32- «فسق» در زبان عربی، پاره کردن پوسته محافظ است که موجب «فساد» می‌گردد. همچون پاره شدن پوست میوه که موجب نفوذ میکروب و فساد و گندیدگی آن می‌شود. پوسته انسان همان حریم و حدود شرعی و نظامات ایمانی است. تقوا نیرویی است که ما را به محافظت از حریم و حدود وادار می‌کند و فسق به پاره کردن آن و تجاوز از مرزهای مجاز.

33 – در این آیه عذاب آسمانی را به صفت آن یعنی «رجز» نامیده است. رجز اضطراب و لرزشی است که شخص را زمین‌گیر و متوقف می‌سازد. اعراب جاهلیت این کلمه را وقتی پای شتری دچار آسیب می‌شد و به درد و لرزه و ناتوانی می‌افتاد به کار می‌بردند. عذابی که بر قوم لوط نازل شد، آتشفشانی بود که موج انفجار آن کاخ‌های آن‌ها را به لرزه درآورد و سپس زمین‌گیر و زیر گدازه‌های آتشفشانی مدفون‌شان ساخت.


وَلَقَدْ تَرَكْنَا مِنْهَا آيَةً بَيِّنَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ﴿۳۵﴾
و از آن [شهر سوخته] براى مردمى كه مى‏ انديشند نشانه‏ اى روشن باقى گذاشتيم (۳۵)

فرمود شما كه از مكه به طرف شام مي‌رويد اين سر راهتان است اين راه‌ها دو قسم است آن اتوبان به اصطلاح بزرگراه را عرب مي‌گويد امام كه اگر كسي وارد اين راه شد به مقصد مي‌رسد ديگر لازم نيست از اين و آن سؤال بكند اتوبان, بزرگراه آدم را به مقصد مي‌رساند اين را عرب مي‌گويند امام, هر راهي را نمي‌گويد امام از مكه به شام امامي داشت بزرگراه داشت كه قافله از آنجا مي‌رفتند كسي وارد آن راه مي‌شد مستقيماً به شام مي‌رسيد يا از شام حركت مي‌كرد مستقيماً به مكه مي‌رسيد يك راه‌هاي فرعي هم دو طرفش دارد فرمود ما اين قريه‌ها را كه ويران كرديم دو محل بود ﴿إِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُّبِينٍ﴾ يعني برِ اتوبان است اگر وسمه‌شناس باشيد متوسّم باشيد آثار فرهنگي بشناسيد ميراث فرهنگي بشناسيد تشخيص مي‌دهيد اينها براي كدام قرن است فرمود: ﴿فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُّبِينٍ﴾ [12] اين برِ اتوبان است منتها شما بايد متوسّم باشيد اگر مسئله آيت و معجزه و اينها باشد آن را مفرد آورده فرمود براي مؤمنين اين معجزه است ﴿لَآيَةً لِّلْمُؤْمِنِينَ﴾ [13] اما براي متوسّم, متوسّم از وَسَمة است وَسمة يعني علامت, موسوم يعني علامت‌دار سِمه اصل آن وَسم بود سيما به معني صورت نيست سيما به معني علامت است فرمود اگر كسي سيماشناس باشد سِمه‌شناس باشد موسوم‌شناس باشد كه از او به عنوان متوسّم ياد مي‌كنند اين مي‌فهمد ميراث فرهنگي اينجا چيست چه قومي اينجا بودند ﴿إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ﴾

تفسیر تسنیم

وَ لَقَد تَّرَكنَا مِنْهَا ءَايَةَ بَيِّنَةً لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ

ضمير مونث در ((منها(( به قريه برمى گردد، و ((ترك (( به معناى باقى گذاشتن است ، و معنايش اين است كه : ما از اين قريه تنها علامتى روشن باقى گذاشتيم ، براى مردمى كه تعقل دارند، تا از ديدن آن عبرت گيرند و از خدا بترسند، و آن علامت همان آثار و خرابه هايى است كه بعد از نزول عذاب از قريه باقى مى ماند. و ليكن امروز معلوم نيست كه آن آثار كجا است . و چه بسا گفته مى شود كه : ((بعد از جريان هلاكت آنان ، آب دريا آن شهر را گرفت ، و آن دريا همان بحر لوط است ((. و ليكن از ظاهر آيه - بطورى كه ملاحظه مى كنيد - برمى آيد كه آثار اين شهر در زمان نزول آيات مورد بحث معروف بوده ، و از اين ظاهرتر اين جمله است كه در سوره حجر درباره همين آثار صراحتا فرموده : ((و انها لبسبيل مقيم (( و در سوره صافات آيه 138 فرموده : ((و انكم لتمرون عليهم مصبحين و بالليل افلا تعقلون ((

تفسير الميزان

وَعَادًا وَثَمُودَ وَقَدْ تَبَيَّنَ لَكُمْ مِنْ مَسَاكِنِهِمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَكَانُوا مُسْتَبْصِرِينَ ﴿۳۸﴾و [همچنین اقوام] عاد و ثمود را [به خاطر اعمال تباهشان هلاک کردیم] که قسمتی از [خرابه] خانه‌های آن‌ها برای شما کاملا آشکار است و [مشکل اینجا بود که] شیطان اعمال آن‌ها را در نظرشان نیکو جلوه داد [که نفهمیدند بد می‌کنند] در نتیجه از راه [حق] بازشان داشت در حالی که آگاه و مطلع [از عذاب اقوام پیشین] بودند.

(و زين لهم الشيطان اعمالهم فصدهم عن السبيل و كانوا مستبصرين ((زينت دادن شيطان اعمال ايشان را كنايه به استعاره است از اينكه شيطان اعمال زشتشان را مورد علاقه و محبتشان قرار داد، و علاقه به آن را در آنان تشديد كرد، و معناى اينكه فرمود: از راه بازشان داشت ، اين است كه : از راه خدا كه راه فطرت است بازشان داشت ، و لذا بعضى از مفسرين گفته اند: ((مراد از مستبصر بودن آنان ، اين است كه : قبلا بر فطرت ساده انسانى خود بودند، و ليكن در آخر شيطان آن را از ايشان بگرفت (( ولى ظاهر آيه - همان طور كه در تفسير آيه ((كان الناس امه واحده فبعث الله النبيين (( نيز گفتيم - اين است كه : عهد فطرت ساده و سالم قبل از بعثت نوح بوده ، و عاد و ثمود اقوامى بوده اند كه بعد از نوح مى زيسته اند، پس معلوم مى شود مستبصر بودن آنان قبل از فريب شيطان ، اين بوده كه پيرو دين توحيد، يعنى دين فطرت بوده اند، و تنها خدا را مى پرستيدند

ترجمه تفسير الميزان جلد 16 صفحه 188


آيات 38 تا 40 ـ اينجا "و كانوا مستبصرين" دليل است بر اينكه قوم عاد و ثمود و مانندشان از مكلفان متخلفى بوده اند كه در ژرفاى دعوتهاى شيطانى غرقِ بوده اند، و در اين غرقاب حقيقت ربانى برايشان آشكار بوده است، و اگر هم پنهان گشته در اثر تغافل و سهل انگار يشان بوده كه در عين دانستن نادانى كرده اند، تا اينكه به جزاى نادانيشان خدا هم چشم بصيرت را از آنان گرفت، كه امتناع به اختيار منافاتى با اصل اختيار ندارند و آيه، (40) هم كه ـ "كلا اخذنا بذنبه" همه اينان رامأخوذ به گناهانشان دانسته ، چه با آگاهى و چه ناآگاهى كه پس از آگاهى بوده است.
در پاسخ اين پرسش كه "كانوا مستبصيرين" به معناى جويايى و كاوش براى دستيابى به بصيرت است ـ و نه خود آن ـ اين كافران در جستجوى حقيقت بوده اند كه آنرا يافته اند يا نه ؟ بايد گفت اينان در عين بصيرت عقلى و عينى كه با كوشش يا بدون آن حاصل گشته، كاوشى بيشتر در بصيرتهاى باطل داشته اند كه برخلاف بصيرت وحيانى حقايق ربانى نه تنها آنرا نپذيرفته اند، بلكه در پى يافتن باطل برضد حق هم بوده اند.

تفسیر فرقان

فَكُلًّا أَخَذْنَا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِ حَاصِبًا وَمِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ وَمِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ وَمِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنَا وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ﴿۴۰﴾
و هر يك [از ايشان] را به گناهش گرفتار [عذاب] كرديم از آنان كسانى بودند كه بر [سر] ايشان بادى همراه با شن فرو فرستاديم و از آنان كسانى بودند كه فرياد [مرگبار] آنها را فرو گرفت و برخى از آنان را در زمين فرو برديم و بعضى را غرق كرديم و [اين] خدا نبود كه بر ايشان ستم كرد بلكه خودشان بر خود ستم میکردند (۴۰)

خداى سبحان بعد از تفصيل آن اجمال ، به همه داستانهايى كه تا اينجا بيان كرده بود برگشته ، عاقبت امت هاى نامبرده را با بيانى عام شرح مى دهد، و مى فرمايد آنچه اين اقوام را گرفتار ببلايى كرد كه بدان مبتلا شدند، تنها ظلم خود آنها بود، نه ظلم خدا، ((و ما كان الله ليظلمهم و لكن كانوا انفسهم يظلمون - خدا هرگز به آنان ظلم نكرد، و ليكن اين خودشان بودند كه به خود ظلم مى كردند(( يعنى خدا آن بلاها را به عنوان مجازات بر آنان نازل كرد، چون دنيا دار فتنه و امتحان است ، و اين سنتى است الهى كه به هيچ وجه از آن چشم پوشى نمى شود، پس هر كس هدايت بيابد براى خود يافته ، و هر كس گمراه شود آن نيز عليه خود او است

ترجمه تفسير الميزان جلد 16 صفحه 189


فرمود همه اينهايي كه ما قصه‌هايشان را گفتيم خلاصه جمع‌بندي كنيم اين «فاء», «فاء» نتيجه است ﴿فَكُلّاً﴾ از قوم نوح گرفته تا قوم فرعون ﴿أَخَذْنَا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُم مَنْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِ حَاصِباً﴾ با سنگ‌هاي آسماني آ‌نها را از پا در آورديم ﴿وَمِنْهُم مَّنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ﴾ رعد و برق و مانند آن ﴿وَمِنْهُم مَّنْ خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ﴾ كه قارون بود ﴿وَمِنْهُم مَنْ أَغْرَقْنَا﴾ مثل قوم نوح و مثل قوم موسي هم فرعون را به دريا سپرديم هم طوفان نوح قومش را فرا گرفته ولي جمع‌بندي نهايي اين است كه خدا به احدي ستم نكرد با «كان» هم ذكر فرمود ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلكِن كَانُوا انفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾

تسنيم

ویرایش بوسیله کاربر about a year ago  | دلیل ویرایش: edit

سیدکاظم فرهنگ
farhang Offline
#5 ارسال شده : about a year ago
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,051
Iran (Islamic Republic Of)

48 تشکر دریافتی در 28 ارسال
ترجمه تدبر و نکات تفسیری آیات 41-44 سوره عنکبوت

چه کسانی در خانه عنکبوت هستند؟
عنکبوت:41
مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ كَمَثَلِ الْعَنكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنكَبُوتِ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ
مَثَل کسانی که به غیر خدا اولیایی [=تکیه‌گاه‌هایی] در دنیا می‌گیرند، همچون مثل عنکبوت است که [برای خود] خانه‌ای ساخت، و بی‌تردید سُست‌ترین خانه‌ها، خانه عنکبوت است،39 اگر به راستی می‌دانستند.

______________
39 – خانه عنکبوت در عین آن که خانه اوست، دام فریب او نیز برای به چنگ آوردن طعمه می‌باشد. اولین کاری که عنکبوت درباره اسیران خود می‌کند بستن دست و پای آنان با تارهای جدا‌نشدنی است، آن گاه سر فرصت شیره جان آنان را می‌مکد! آیا مثالی برای تجسم استثمار آدمیان توسط طاغوت‌ها و جبّاران روشن‌تر از این می‌تواند عرضه کرد؟

بازرگان


معناى آيه اين است كه : اتخاذ مشركين اوليايى به غير از خدا، مثل اتخاذ عنكبوت است خانه اى را، خانه اى كه سست ترين خانه ها است ، چون هيچ يك از آثار خانه به جز اسم بر آن صادق نيست ، زيرا خانه را براى اين مى سازند كه صاحبش را از سرما و گرما حفظ كند، و چيزى كه اين خواص را ندارد و صاحبش را از هيچ مكروهى حفظ نمى كند خانه نيست . اوليايى هم كه مشركين براى خود گرفته اند تنها از ولايت ، اسمى دارند، براى اينكه نه نفعى مى رسانند و نه ضررى ، نه مالك مرگى هستند و نه حياتى ، و نه نشورى
مورد مثل ، همان مساله اتخاذ آلهه است ، پس اگر در آيه مورد بحث به جاى كلمه آلهه اولياء را آورد، براى اين است كه بفهماند كه اصولا داعى مشركين در پرستش خدايان مساله ولايت است ، زيرا مشركين مى پنداشتند كه بت ها در كار آنان ولايت دارند، و امور آنان را تدبير مى كنند، خير را به سوى آنان جلب نموده و شر را از ايشان دور مى سازند، و درباره آنان شفاعت مى كنند
در آيه مورد بحث علاوه بر نكته اى كه گذشت ، نكته ديگرى هست ، و آن اين است كه : با اطلاقى كه دارد تمامى اقسام شرك را شامل مى شود، و روى سخنش با تمامى كسانى خواهد بود كه حتى در يك امرى از امور خود به غير از خدا وليى بگيرند و به آن تكيه كنند، و آن را مستقل در اثر خود بدانند، البته آن اثرى كه از وى توقعش را دارد، هر چند كه آن ولى بت نباشد

بلكه آيه شريفه شامل ولايت كسى نمى شود كه برگشت ولايتش به ولايت خدا باشد، مانند ولايت رسول ، و امام و مؤمنين ، چون اگر كسى رسول و يا امام و يا مومنى را ولى خود بداند، در حقيقت خدا را ولى خود خوانده ، براى اينكه ولايت آنان در طول ولايت خدا است ، و خود خدا ايشان را ولايت داده ، و آيه ((و ما يومن اكثرهم بالله الا و هم مشركون (( اين اطلاق را تأييد مى كند


تفسیر المیزان

اين مَثَل براى نماياندن سستى عنكبوت نسبت به خود اونيست، بلكه نسبت به اين نا بخردان است كه در نهايت بى خردى و نادانى ولايت و سرپرستى خود را از غير خدا مى خواهند.
خانه و كشور عنكبوت بقدرى دقيق و رقيق است كه كتابها در باره آنان نگاشته اند،يكى از دانشمندان آلمانى بدين حقيقت رسيده كه هر يك از تارهاى خانه عنكبوت از چهار تار بافته شده و هر يك از اين چهار تار خود از هزار تار ديگر، وهر يك از اين هزار تار از سوارخى ويژه از عنكبوت برون مى ريزد، بنابراين هر تار از (4000 = 1000 × 4) تار تشكيل شده است.

تفسیر فرقان

عدم اختصاص آيه 41 به بت پرستي
مطلب ديگر سخن از نفي بت‌پرستي نيست تا كسي بگويد الآن بعضي‌ها اومانيست‌اند بت‌پرست نيستند انسان‌محورند و مانند آن, سخن از نفي ولايت است نه نفي الوهيّت مي‌فرمايد بسيار خوب شما مشرك نيستيد بت را نمي‌پرستيديد اصل عبادت را قبول نداريد ولي بالأخره به جايي تكيه مي‌كنيد آن تكيه‌گاه شما بيت عنكبوت است

سخن از اولياست نه آلهه
هيچ كسي و هيچ چيزي غير خدا سهمي در حفظ انسان ندارد اگر كسي به غير خدا تمسّك كرد مثل آن است كه به خانه عنكبوت رفت و سست‌ترين خانه, خانه عنكبوت است.
فرمود: ﴿مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ﴾ نه «من دون الله آلهه» اينها كه آلهه را معبود قرار دادند به عنوان اينكه وليّ اينها باشد مقرّب اينها باشد شفيع اينها باشد ضارّ و نافع است براي اينها, اينها آلهه را براي همين مي‌خواستند اينها كه به مسئله قيامت معتقد نبودند اينها اگر مي‌گفتند شفاعت يعني شفاعت دنيا, تقرّب يعني تقرّب دنيا, حيات و ممات اينها در همان محدوده دنيا بود مردم حجاز كه معتقد به معاد نبودند كه بگويند ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي﴾ [2] در معاد يا ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ [3] در معاد, مي‌خواستند بگويند مشكل ما را اين بت‌ها حل مي‌كنند. پس به غير خدا مراجعه كردن چه به هوا باشد چه به دولت بيگانه باشد چه به صنم و وثن باشد مثل آن است كه به خانه عنكبوت مراجعه كند اين مدّعا.

هر كس بالأخره احتياج را احساس مي‌كند اما نمي‌داند چه كسي مشكل او را حل مي‌كند گاهي خيال مي‌كند مشكل خودش را خودش حل مي‌كند اين ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلههُ هَوَاهُ﴾ اينجاست كه بزرگان گفتند كه كثيف‌ترين و غليظ‌ترين بت‌ها, بت‌هاي سنگ و چوب است نازك‌ترين و لطيف‌ترين بت‌ها, بت‌هاي هوا و هوس است [17] بالأخره بت است اين كسي كه مي‌گويد من هر چه بخواهم مي‌كنم, هر چه دلم بخواهد مي‌كنم يعني معبود من, هوس من است


﴿إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ مِن شَيْ‌ءٍ وَهُوَ الْعَزِيزُ﴾ (يك) ﴿الْحَكِيمُ﴾ (دو) اين دو برهان است چون دو حدّ وسط است شما وليّ مي‌خواهيد وليّ بايد مقتدر باشد عزيز اوست, وليّ بايد حكيم باشد حكيم اوست, ديگران يا سفيه‌اند يا ضعيف‌اند

تسنیم

هدف قران از ذکر مثلها چیست؟

وَ تِلْك الاَمْثَلُ نَضرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا يَعْقِلُهَا إِلا الْعَلِمُونَ

اين جمله به مثلهايى كه در قرآن زده شده اشاره مى كند، و مى فرمايد كه هر چند آنها را همه مردم مى شنوند، و ليكن حقيقت معانى آن و لب مقاصدش را تنها اهل دانش درك مى كنند، آن كسانى كه حقايق امور را مى فهمند، و بر ظواهر هر چيزى جمود نمى كنند
دليل بر اين معنا جمله ((لا يعقلها(( است ، براى اينكه ممكن بود بفرمايد: ((و لا يومن بها((، و يا تعبيرى نظير آن بياورد، پس اينكه فرمود: ((لا يعقلها(( دليل بر آن است كه منظور درك حقيقت و مغز آن مثلها است ، و گرنه بسيارى از غير دانايان هستند كه به ظواهر آن مثلها ايمان دارند
پس درك مثلهايى كه در كلام خدا زده شده نسبت به فهم و شعور مردم مختلف است ، بعضى از شنوندگان هستند كه به جز شنيدن الفاظ آن و تصور معانى ساده اش هيچ بهره اى از آن نمى برند، چون در آن تعمق نمى كنند، بعضى ديگر هستند كه علاوه بر آنچه كه دسته اول مى شنوند و مى فهمند، در مقاصد آن تعمق هم مى كنند، و حقايق باريك و دقيقش را درك مى نمايند
در اين آيه اشاره است به اينكه مثل زدن بت پرستى به تار تنيدن عنكبوت ، صرف مثل شعرى و ادعاى خالى از دليل نيست ، بلكه پايه اى از حجت و برهان عقلى دارد، و حقيقت حقه و ثابته اى دارد، كه آيه بعد به آن اشاره مى كند

تفسیر المیزان

بعضي از مطالب را يا همان مطلب را قرآن كريم به صورت مَثل بيان مي‌كند كه همان مطلب پيچيده اصولي كه بزرگاني بايد درباره آن بحث كنند در دسترس فهم همه باشد بنابراين همه قرآن به استثناي آن اوجش كه عليّ حكيم است در دسترس همه است بعضي‌ها با مَثل مي‌فهمند بعضي‌ها خود آيه را مي‌فهمند اين «امثال» براي دو هدف است يكي اينكه دست كوته‌دستان را مي‌گيرد بالا مي‌برد يكي اينكه آن مطالب بلند را مي‌كشد پايين مي‌آورد تا دامن آن مطالب اوج‌گرفته همسطح دستِ بالاآمدهٴ اوساط مردم بشود تا اينها بفهمند خاصيّت مَثل زدن همين است
اما اين مَثل‌ها نردبان است كسي مي‌تواند از اين نردبان بالا برود و به جايي برسد كه كه عالِم باشد معلوم مي‌شود علم, نردبان است وقتي انسان عالِم شد كم كم اين نردبان را مي‌گيرد بالا مي‌رود وقتي بالا رفت مي‌شود عاقل. هنوز به مقصد نرسيد وقتي عاقل شد ايمان مي‌آورد به مقصد رسيده است فرمود: ﴿وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ﴾ ما براي همه مثل مي‌زنيم اما ﴿وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ﴾ اين نردباني است كه ما ايجاد مي‌كنيم كسي نمي‌تواند بالاي نردبان برود مگر دست و پا داشته باشد
هيچ عاقلي جهنم نمي‌رود عالِم جهنم مي‌رود ولي عاقل جهنم نمي‌رود فرمود ما اين مَثل‌ها را مي‌زنيم براي همين جهت.



﴿خَلَقَ اللَّهُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ﴾
يعني اول و آخر عالَم حق است ظاهر و باطن عالم حق است ليل و نهارش حق است مصالح حق در آن به كار رفته خب اگر همه عالم حق است كسي بخواهد حرف باطل بزند همه عالم او را مي‌گيرد .هيچ ممكن نيست كه كسي كار باطل بكند و نتيجه صحيح بگيرد

تفسیر تسنیم
سیدکاظم فرهنگ
ali Online
#6 ارسال شده : about a year ago
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,984

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
ترجمه تدبر و فهم سوره عنكبوت: سئوالات و نكات تفسيري سوره عنكبوت ايات 45 تا47


عنکبوت:45
اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ
آن چه را از این کتاب [=قرآن] بر تو وحی شده تلاوت کن و نماز را بپا دار که مسلماً نماز [=ارتباط واقعی با خدا، آدمی را] از کارهای زشت و ناپسند باز می‌دارد و بی‌تردید یاد خدا بالاتر [از یاد هرکس و هر چیز] است و خدا آن چه را [ریاکارانه برای تظاهر] می‌کنید، می‌داند.

______________
40 – تلاوت، تفاوتی ظریف با قرائت دارد. در مفهوم تلاوت، تبعیت از آنچه خوانده می‌شود و پیروی از حکم آن نهفته است و بیش از فهم و تدبّر در آن، عمل کردن و به کار بستن آن اهمیت دارد. تلاوت معمولا در مورد کتاب‌های دینی به کار برده می‌شود، نه هر نوشته و کتابی، بنابراین هر تلاوتی، قرائت هم هست ولی هر قرائتی، تلاوت محسوب نمی‌شود.

41- کلمه «اقامه» در «اقيموا الصلوه» معنای برپا داشتن [در برابر زمین انداختن] و جدی گرفتن دارد. مثل: اقامه وزن [سنجش و عدالت]، اقامه شهادت، اقامه وجه [هدف گیری در زندگی] و…

42- میان فعل «یصنعون» با افعال یعلمون و یفعلون تفاوت ظریفی وجود دارد؛ یصنعون که با صنعت و تصنع هنرمندانه توأم است، به رفتاری گفته می‌شود که برای فریب مردم با ظاهری آراسته و حق به جانب و هنرمندانه انجام می‌شود. همچون ریاکاری، تصنع و تقدس ظاهری دکان داران دین [مائده 63 (5:63) ].


نماز را بالأخره يادتان نرود مگر نمي‌خواهيد با متكلّم رابطه برقرار كنيد اگر خواستيد با او حرف بزنيد همين نماز است خواستيد حرفِ او را بشنويد كه قرآن است ﴿اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ﴾ تا مخاطب او باشيد ﴿وَأَقِمِ الصَّلاَةَ﴾ تا متكلّم با او باشيد بالأخره دو راه دارد يا انسان مستمع است يا متكلّم بخواهي با او حرف بزني, نماز, بخواهي حرف او را گوش بدهي, قرآن; او با تو حرف مي‌زند ﴿اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلاَةَ﴾

آنجا اگر گوش دادي فرمود: ﴿إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ خودت هم كه داري مي‌خواني گوش بده ببين چه چيزي داري مي‌گويي برخي حمل بر وجوب كردند که ﴿إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ وجود مبارك امام باقر فرمود اين مربوط به نماز جماعت است در نماز جماعت وقتي امام جماعت مشغول قرائت است لازم است كه مأموم ساكت باشد بعضي‌ها بر استحباب حمل كردند بعضي‌ها فتوا به وجوب دادند ﴿إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ را حمل بر نماز جماعت كردند بالأخره خودت هم كه داري مي‌خواني گوش كن ببين چه چيزي داري مي‌گويي نه اينكه ﴿إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ براي ديگران باشد خودت هم كه مي‌خواني با حواس جمع بخوان نه اينكه حواست جاي ديگر باشد آن وقت قرآن هم بخواني اين‌طور نيست ﴿إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ﴾ چه خودت بخواني چه ديگري بخواني گوش كن ببين متكلّم چه مي‌گويد ﴿إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ بعد هم بخواهي با او حرف بزني ﴿أَقِمِ الصَّلاَ لذا هر دو را جمع كرده فرمود: ﴿اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلاَةَ﴾ كه ـ ان‌شاءالله ـ اميدواريم همه اهل اين دو فضيلت باشيم!
مي‌فرمايد شما نماز را مي‌خوانيد براي اينكه فحشا و منكر نكنيد اين نماز, انسان را از دَرن و چرك و اينها شستشو مي‌كند تا انسان آماده بشود براي درك فيض آن بياني كه در قرآن كريم است ﴿كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَي قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾ رِيْن يعني چرك, فرمود آن گناهان, چرك روي دل است اين نماز اين چرك‌ها را برمي‌دارد اين دل را شستشو مي‌كند آينه شفاف مي‌شود اما حالا آينه را به كدام طرف نگه بدارد نماز خصوصيّتش اين است كه هم شما را متذكّر خدا مي‌كند و هم خدا را به ياد شما لطيفانه منشأ فيض قرار مي‌دهد

سئوال: منظور از ﴿وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ﴾ چيست؟

پاسخ 1:
دو بيان در تفسير كريمه ﴿وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ﴾
﴿وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ﴾ اين اگر اضافه به مفعول باشد يعني ذكر شما الله را در نماز, اكبر از اين است كه شما فحشا و منكر نكنيد آن رفع مانع است اين ايجاد مقتضي براي دريافت فيض برتر و بيشتر
و اگر اضافهٴ مصدر به فاعل باشد شما كه به نماز ايستاده‌ايد به ذكر خدا مشغول شديد طبق وعده الهي كه فرمود: ﴿فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ﴾ خدا هم به ياد شماست يك وقت است انسان به ياد نعمت الهي است ﴿اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ﴾ ذكر نعمت باعث افزايش نعمت است كه اگر شكر كرديد [زياد مي‌شود] ﴿لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ﴾ اما ذكر مُنعم سخن از نعمت نيست فرمود اگر شما به ياد خدا بوديد خدا هم به ياد شماست اگر كسي مذكور الهي بود و خدا به ياد او بود اين به درجه عاليه نايل مي‌شود
پس اگر اين ذكر اضافه مصدر به مفعول باشد يعني نه نام خدا بر لب بلكه ياد خدا در دل, ياد خدا در دل بهتر از اين فحشا و منكر نكردن است فحشا و منكر نكردن براي رفع مانع است انسان را كه نوراني نمي‌كند نور بايد بتابد اين آينه را شما شفاف كرديد در آن نور نمي‌تابد بايد در برابر شمس قرار بدهيد تا نور بتابد.
اگر ياد خدا باشد اين بالاتر از پرهيز از فحشا و منكر است

پرسش: استاد اگر ما ذكر الله اكبر را, اكبر مِن كلّ ذكر بدانيم كه يكي از مواردش هم مي‌تواند در عمل پرهيز از فحشا و منكر باشد اين‌طوري بهتر و كامل‌تر نيست؟
پاسخ: در اينجا يقيناً اكبر از پرهيز از فحشا و منكر است

و يكي از مصاديق ذكر هم صلات است براي اينكه در سورهٴ مباركهٴ «جمعه» ديگر نفرمود «يا ايها الذين آمنوا إذا نودي للصلاة من يوم الجمعة فاسعوا إليها» يا «فأسعوا إلي الصلاة» نه اسم ظاهر آورد نه ضميري كه به صلات برگردد اگر ضمير مي‌آورد كافي بود ولي فرمود: ﴿فَاسْعَوْا إِلَي ذِكْرِ اللَّهِ﴾ تا نشان بدهد صلات, ذكر است مخصوصاً صلات جمعه خب صلات, ذكر باشد مشكل اين آيه را حل نمي‌كند براي اينكه اين آيه مي‌گويد ﴿وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ﴾ پس معلوم مي‌شود اكبرِ از صلات معيار نيست اكبر از نهي از فحشا و منكر معيار است. يعني صلات چند خاصيّت دارد يكي اينكه انسان را متذكّر خدا مي‌كند اين كارِ اثباتي صلات است يكي اينكه جلوي زشتي را مي‌گيرد اين كار منفي صلات است آن كار اثباتي صلات بهتر از كار منفي صلات است

تفسير تسنيم

پاسخ 2:
به هر حال از ظاهر سياق آيه ((و اقم الصلوه ان الصلوه تنهى عن الفحشاء و المنكر(( بر مى آيد كه جمله ((و لذكر الله اكبر(( متصل به آن است ، و اثر ديگرى از نماز را بيان مى كند، و اينكه آن اثر، بزرگتر از اثر قبلى است ، در نتيجه جمله ((و لذكر الله اكبر(( به منزله ترقى دادن مطلب است ، و البته منظور از ذكر در آن جمله نيز همان ذكر قلبى است ، كه گفتيم از نماز حاصل مى شود
پس گويا فرموده : نماز بگزار تا تو را از فحشاء و منكر باز بدارد، بلكه آنچه عايد تو مى كند بيش از اين حرفها است ، چون مهم تر از نهى از فحشاء و منكر اين است كه : تو را به ياد خدا مى اندازد، و اين مهم تر است
، براى اينكه ذكر خدا بزرگترين خيرى است كه ممكن است به يك انسان برسد، چون ذكر خدا كليد همه خيرات است ، و نهى از فحشاء و منكرات نسبت به آن فايده اى جزئى است
اگر نماز را ذكر ناميده اند، براى اين است كه : نماز هم مشتمل است بر ذكر زبانى از تهليل ، و حمد، و تسبيح ، و هم به اعتبارى ديگر مصداقى است از مصاديق ذكر، چون مجموعه آن عبوديت بنده خدا را مجسم مى سازد، و لذا خداى تعالى نماز را ذكر الله ناميده و

تفسير الميزان

پاسخ 3
اینکه فرموده «و البته یاد خدا بزرگتر است» یعنی اینکه یاد خدا از لحاظ باز داشتن از فحشاء و منکر اثری قوی­تر دارد.

مرحوم گنجه اي

آيه 45 ـ در اين آيه امر به تلاوت كتاب وحى تنها بمعناى خواندن آن نيست، زيرا خواندن كتاب براى خود تعبير صحيحش «اقرء» و براى ديگران ـ "اتل عليهم" يا "اقرء عليهم" است، ولى اينجا «اُتْلُ» بدون هيچگونه تعلقى ذكر شده كه بمعناى پيروى است، چنانكه ماه خورشيد را تلات مى كند
روى اين مبنا محتواى «اُتْلُ» چنين است كه اى رسول گرامى خود آيات وحيانى را پيروى كن، زيرا تا نقطه نخستين پيروى رسولى در كار نباشد پيروى دادن رسالتى بيجاست، و آنگاه ديگران را پيروى ده، همچون "ورتّل القرآن ترتيلا" (73:4) قرآن را آرام و استوار چنان بخوان كه تمام قلبت را فرار گيرد، و سراسر و جودت را نمودى از آن قرار ده.
«ترتيلا» كه نتيجه «رتّل» است بدين معنى است كه جريان آغازين برخوردت با قرآن بگونه اى باشد كه ديگران را همانگونه كُنى، ابن عباس از آن حضرت پرسيد معنى آيه چيست؟ فرمود: "حرّكوا به القلوب"، دلها را بااين قرآن حركت دهيد.

اينجا مى بينيم پس از اين جريان قرآنى ـ كه كل اصول و فروع و حيانى را در بردارد ـ بپا داشتن نماز ياد شده، و آيا اين اختصاص و ارتباط چيست؟
«صلاة» هم بمعناى گيرانه نور است، كه ظلمات درونى و برونى را كه ميان عبد و معبود است مى زُدايد، البته با شرايطى كه در قرآن ياد گشته است، و در مورد پيامبر نازنين (صلى الله عليه وآله)است كه هرگاه نگران مى شد به نماز پناه مى برد، تا اين پيوند صلاتى نابسامانى ها را بزُدايد، روى اين مبنا و اينكه در اين آيه اولا خطاب به رسول گرامى (صلى الله عليه وآله)و ثانياً به مؤمنان است ـ كه طبعاً كل اصول و فروع را با درجاتشان معتقدند ـ ياد كردن ويژه نماز خود دليل است بر اينكه نماز گُل سَرسبد عبادات است.

تفسیر فرقان


وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَأُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ﴿۴۶﴾و با اهل كتاب جز به [شيوه‏ اى] كه بهتر است مجادله مكنيد مگر [با] كسانى از آنان كه ستم كرده‏ اند و بگوييد به آنچه به سوى ما نازل شده و [آنچه] به سوى شما نازل گرديده ايمان آورديم و خداى ما و خداى شما يكى است و ما تسليم اوييم (۴۶)

مجادله احسن چيست؟
مجادله وقتى نيكو به شمار مى رود، كه با درشتخويى و طعنه و اهانت همراه نباشد، پس يكى از خوبيهاى مجادله اين است كه : با نرمى و سازش همراه باشد، و خصم را متاذى نكند كه در اين صورت مجادله داراى حسن و نيكى است ، يكى ديگر اينكه شخص مجادله كننده از نظر فكر با طرفش نزديك باشد، به اين معنا كه هر دو علاقه مند به روشن شدن حق باشند، و در نتيجه هر دو با كمك يك ديگر حق را روشن سازند، و لجاجت و عناد به خرج ندهند، پس وقتى اين شرط با شرط اول جمع شد، حسن و نيكويى مجادله دو برابر مى شود، آن وقت است كه مى توان گفت اين مجادله بهترين مجادله ها است
و به همين جهت وقتى مؤمنين را نهى مى كند از مجادله با اهل كتاب ، مگر آن مجادله كه احسن و بهترين طرق مجادله باشد، از اهل كتاب جمعى را استثناء مى كند، و مى فرمايد مگر آن عده از اهل كتاب را كه ستم كردند

تفسير الميزان

اصولا "بالتى هى أحسن" در هر گونه جدال و ردو بدلى عبارتست از آنچه طرفين ـ در اصل آنرا ـ پذيرفته و يا بايد بپذيرند، مثلا نسبت به اهل كتاب دليلى از كتابشان به نفع شريعت اسلام و عليه آنان بر گزيدن است، و اين هم بااخلاق و منطقى دلپسند كه آنچه را ناپسند ديده اند با دليل پسنديده بپذيرند، كه اين أحسن به سود هر دو طرف است،
ولى "الاّ الذين ظلموا منهم" ـ جدالش تنها به سود مسلمانان است كه همواره از حق دفاعى شايسته كنند، گرچه به زيان كتابيان باشد، و اين «أحسن» كه در مجادله معمولى بااهل كتاب واجب است، غير آن را كه مجادله حَسَن، سَيّىء و اسوء است ممنوع دانسته، و نسبت به كتابيان ستمكار كه در عين روشن شدن حق آنرا نمى پذيرند جريان سه بعدى جدال به ترتيب محقق است، كه بعد از أحسن، حَسَن و سپس سيّىء و در آخر كار اسوء است كه ـ كُشتن آنان مى باشد، البته چنانكه گذشت اسوء و بدتر اين جدال نسبت به خود كتابيان است و نه نسبت به خود مسلمانان.

تفسیر فرقان

امر به تلاوت قرآن و جدال احسن با نمايندگان اديان ديگر
فرمود تلاوت بكن, گاهي آن چند وظيفه‌اي كه خدا به عهده پيغمبر(ص) گذاشته همه را مبسوط ذكر مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِم وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾ گاهي يكي از اينها را ذكر میکند اين همه آن وظايف چندگانه را به همراه دارد تلاوت را, تعليم كتاب را, تعليم حكمت را, تزكيه نفوس را به همراه دارد مثل همين آيه اينكه فرمود: ﴿أَتْلُ﴾ اين‌چنين نيست كه فقط لفظاً قرائت بكني به دليل اينكه شما مي‌خواهي اين آيات را بر ملحدان تلاوت بكني مشركان تلاوت بكني يهودي‌ها و مسيحي‌ها و مجوسي‌ها و صابئين تلاوت بكني آنها سؤالي دارند نقدي دارند اشكالي دارند فرمود تو تلاوت بكن با تعليم با تزكيه با تفسير با تبيين, حالا كه اين كار را كردي آنها سؤال مي‌كنند اشكال مي‌كنند جدال شروع مي‌شود
ـ جدال همان گفتگو و گفتمان ديني است ـ فرمود با مسئولان دين‌هاي ديگر گفتگو بكن اما به نحو احسن, با آنها جدال نكن الا به طريق احسن هم خوب حرف بزن (يك) هم حرفِ خوب بزن (دو) هم در خوب حرف زدن خوب‌تر را انتخاب بكن (سه) هم در حرفِ خوب زدن خوب‌تر را انتخاب بكن (چهار) گاهي انسان حرفِ بد مي‌زند بد حرف مي‌زند, گاهي يكي‌اش خوب است ديگري بد است گاهي هر دو خوب است گاهي هر دو خوب‌تر، فرمود هر دو خوب‌تر باشد بهترين برهان را اقامه كن به بهترين روش, فرمود: ﴿وَلاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ يعني مبادا حرف سست بزنيد حرف بي‌برهان بزنيد حرفي كه ممكن است عدّه‌اي بپسندند ولي معقول نيست مطابق وحي نيست بزني هيچ وقت اين كار را نكن با احترام با آنها برخورد كن ادب را رعايت رعايت بكن.

تفاوت دعوت ابتدايي با جدال احسن
﴿وَلاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ﴾ نه «بالّتي هي حسن» بلكه ﴿إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ در دعوت ابتدايي ﴿ادْعُ إِلَي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ﴾ اما در گفتمان در مناظره در مباحثه سعي كن بهترين روش را انتخاب كني ﴿إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ مگر آنها كه اصرار دارند درباره الحاد (يك) تثنيه (دو) تثليث (سه) مسائل ديگر (چهار) آ‌نها كه ملحدند و اصلاً سخن از مبدأ به ميان نمي‌آورند خب با آنها شما قدر مشترك نداريد

پيش‌فرض‌هاي مشترك مسلمانان با ساير موحدان
اما مجادله حقّ که علمي است و مشترك دارد اين است براي اينكه شما با اهل كتاب كه بحث مي‌كنيد اصل خدا را, توحيد خدا را, وحي و نبوت را مي‌پذيريد اينها اصول مشترك است شما الآن مي‌توانيد با اينها مذاكره كنيد چرا, براي اينكه شما مي‌توانيد بگوييد: ﴿آمَنَّا بِالَّذِي أُنزِلَ إِلَيْنَا وَأُنزِلَ إِلَيْكُمْ﴾
ما قرآن را قبول داريم بياييد درباره قرآن هم با ما هماهنگ بشويد قرآن را بپذيريد.

بررسي اركان جدال احسن با موحدان
شما چرا تورات را پذيرفتيد للإعجاز, چرا انجيل را پذيرفتيد للإعجاز خب قرآن را هم بايد بپذيريد للإعجاز, عِبري و عربي كه دخيل نيست اگر معجزه است و اگر بيّنه الهي است بايد مقبول باشد به چه دليل شما انجيل را قبول كرديد همان دليل درباره قرآن هست, به چه دليل تورات را قبول كرديد همان دليل درباره قرآن كريم هست, جن و انس هم دعوت كنيد اگر توانستند مثل اين كتاب بياورند .اينجا به صورت شفاف مي‌فرمايد: ﴿ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنزِلَ إِلَيْنَا﴾ در مجادله احسن با اهل كتاب اين حرف‌ها را بزنيد (يك) ﴿وَأُنزِلَ إِلَيْكُمْ﴾ (دو) ﴿وَإِلـٰهُنَا وَإِلـٰهُكُمْ وَاحِدٌ﴾ (سه) ما مسلميم شما هم بايد مسلم باشيد مسلم يعني منقاد و مطيع, وجود مبارك ابراهيم خليل(سلام الله عليه) پدر مسلمين است اگر اسلام به معناي انقياد است و دين نزد خدا غير از اسلام چيز ديگر نيست ـ گرچه مَنهج و شريعت مختلف است ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾ ـ همه مسلمان‌اند يعني منقادند بياييد مسلمان و منقاد بشويد براي اينكه دليل, مشترك است اگر دليل مشترك بود مدلول هم مشترك خواهد بود.


هر كسي در هر جايي بخواهد با هر ملت و نحلتي گفتگو داشته باشد اين عناصر محوري چهارگانه سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» را بايد مدار بحث قرار بدهد ايمان به مبدأ, ايمان به قرآن, ايمان به كتاب‌هاي آسماني, انقياد در برابر خدا; اين چهار اصل محور گفتگوي اديان يا هر تعبير كه بگوييد ﴿قُولُوا آمَنَّا بِاللّهِ﴾ (يك) ﴿وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْنَا﴾ (دو) ﴿وَمَا أُنْزِلَ﴾ اين ﴿مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم﴾ كه در سورهٴ «عنكبوت» كه در مكه نازل شد به صورت متن آمده در سورهٴ «بقره» كه در مدينه نازل شد شرح داده شد ﴿وَمَا أُنْزِلَ إِلَي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَي وَعِيسَي وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِن رَبِّهِمْ﴾ اين شرح ﴿مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم﴾ است پس به اين بايد ايمان داشته باشيم ﴿لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ﴾ اين‌چنين نيست كه «يكفر ببعض و يؤمن ببعض» باشد اينها محور جدال است هر چه خدا گفت ما آن را قبول داريم خدا همان‌طور كه تورات را نازل كرده انجيل را نازل كرده وجود مبارك موسي و عيسي(عليهما السلام) را پيغمبر قرار داده خب قرآن را نازل كرده ﴿وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ﴾ بعد فرمود اين تعارف ندارد اين‌چنين نيست كه كثرت‌گرايي, تعدّد صراط اينها را ما امضا كنيم


تفسير تسنيم


منظور از إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ در استثناي جدال احسن چيست؟

پاسخ 1:

و مراد از ستم به قرينه سياق اين است كه : آن اهل كتاب كه شما مى خواهيد با او مجادله كنيد معاند نباشد، و نرمى و ملاطفت در سخن را حمل بر ذلت و خوارى نكند، كه در اين صورت مجادله به طريق احسن نيز فايده اى به حال آنان ندارد، چون هر چه بيشتر نرمى به خرج دهى ، او خيال مى كند اين نرمى از بيچارگى و ضعف تو است ، و يا مى پندارد كه مى خواهى با اين خلق خوشت او را به دام بيندازى ، و از راه حقش به راه باطل ببرى ، اين قسم افراد ظالمند، كه مجادله هر قدر هم احسن باشد سودى نخواهد بخشيد

تفسير الميزان

پاسخ 2:
فرمود: ﴿إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ﴾ يعني ظلم در عقيده, ظلم در جهان‌بيني, تجاوز از حق و مانند آن.
﴿إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا﴾ يعني با ظالمان جدال نكنيد خب شرك, ظلم عظيم است و ما با مشركان بايد جدال داشته باشيم و كفر, ظلم است با كفار بايد جدال داشته باشيم آنها كه كافرند ملحدند مشرك‌اند صِرف الحاد يا شرك يا كفر مانع جدال نيست كه استثنا بشود آن كسي كه در قلمرو جدال هم ظالم است يعني اصل مشتركي نداريم خب اگر اصل مشتركي نداشتيم با چه چيزي جدال كنيم ما با يك مقدمهٴ مقبول بايد قياس تشكيل بدهيم مقبول باشد براي آن مُستشكِل يا سائل و معقول باشد براي ما وگرنه مي‌شود جدال باطل ما كه نمي‌خواهيم از هر راهي حق را ثابت كنيم ولو راه باطل با راه باطل به حق نمي‌شود رسيد از راه صحيح مي‌توان به حق رسيد پس اگر كسي در حوزه جدال، ظالم باشد مورد استثناست كه اصلاً جدال‌پذير نيست.
جدالتان بايد «بطريقة التي هي أحسن» باشد مخاطبانتان بايد ظالم نباشند ﴿وَلاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ﴾ دو تعبير است يكي اهل كتاب است كه مخاطب جدال است يكي خود جدال, خود جدال استثنا شده است به ﴿بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ اهل كتاب استثنا شده است ﴿إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا﴾ اگر كتابي اي‌ عاقل و عادل بود و اصل مشتركي داشت با او جدال احسن كنيد.



عنکبوت:47
وَكَذَلِكَ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ فَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمِنْ هَـؤُلَاءِ مَن يُؤْمِنُ بِهِ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الْكَافِرُونَ
و بدین گونه ما این کتاب را بر تو نازل کردیم. پس کسانی که کتاب [آسمانی] به آن‌ها داده‌ایم به آن ایمان می‌آورند44 و نیز برخی از این گروه [مشرکان] ایمان می‌آورند و جز کافران [=ناسپاسان به نعمت هدایت] آیات ما را آگاهانه انکار نمی‌کنند.45
______________
44 – مسلم است که همه یهودیان و مسیحیان شناسنامه‌ای به قرآن ایمان نیاوردند، منظور کسانی است که واقعاً به تورات و انجیل پایبند بوده‌اند.

45 – جحود، انکاری آگاهانه توأم با لجبازی و عناد است.
تفسير بازرگان


﴿فَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ﴾ آنها كه كتاب الهي دارند مثل يهودي‌ها, مسيحي‌ها اينها ﴿يُؤْمِنُونَ بِهِ﴾ يعني اگر «بينهم و بين الله» لجاجي نكنند به همان دليلي كه تورات و انجيل را پذيرفتند به همان دليل بايد قرآن را بپذيرند. اهل مكه هم كه مشرك‌اند و اهل كتاب نيستند اينها هم اگر اهل لجاج نباشند دين را مي‌پذيرند ﴿وَمِنْ هؤُلاَءِ مَن يُؤْمِنُ بِهِ﴾ بعد فرمود: ﴿وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا﴾ نه ضمير آورد نه اسم ظاهر نفرمود «و ما يجحد بالكتاب» و نفرمود «ما يجحد به» هر كدام از اين دو را مي‌فرمود كافي بود ولي فرمود: ﴿بِآيَاتِنَا﴾ براي اينكه نشان بدهد اين آيه است, علامت است يعني اول تا آخر
قرآن همه‌اش خدا, خدا, خدا!

تفسير تسنيم

يعنى اين چنين و بر اين صفت ما كتاب و قرآن را بر تو نازل كرديم ، يعنى بر صفت اسلام و تسليم شدن براى خدا، و اينكه ساير كتابهاى آسمانى و پيغمبران او را تصديق داشته باشى
بعضى از مفسرين گفته اند: ((معناى آيه اين است كه : همان طور كه كتاب بر موسى و عيسى نازل كرديم ، بر تو نيز نازل كرديم كه قرآن است (( و بنابراين جمله ((فالذين آتيناهم الكتاب ...((، تفريعى است بر چگونگى نازل شدن قرآن ، و معنايش اين است كه : از آنجايى كه قرآن درباره تسليم خدا شدن ، و تصديق كتب و پيامبران خدا نازل شده ، طبعا اهل كتاب هم به آن ايمان خواهند آورد، براى اينكه اگر ايشان به كتاب آسمانى ، و پيغمبر خود ايمان آورده اند، به خاطر همين است كه : خواسته اند تسليم خدا باشند، و هر دستورى كه خدا بدهد فرمان ببرند
البته بعضى از اينان يعنى مشركين و بت پرستان نيز كسانى هستند كه به اين كتاب ايمان مى آورند، و هر كس آيات ما را انكار كند و به آن ايمان نياورد كافر است كه همه جا و همواره مى خواهد با باطل روى حق را بپوشاند

تفسير الميزان

47-و منكران قرآن، تنها كافران معاندند، چه مشركان و چه كتابيان، با اين فرق كه اهل كتاب به اين ايمان نزديكتر از مشركانند، زيرا آنان افزون بر حجت درونى قرآنى حجتى برونى نيز در اختبار دارند، كه دلالت وحيانى كتابشان مى باشد، ولى حجت مشركان در انحصار دلالت درونى قرآنى است، روى اين اصل ايمان مشركان برازنده تر از ايمان كتابيان است، گرچه ايمان قرآنى كتابيان نسبت به مشركان نزدیكتراست، و در هر صورت انكار و حيانى بودن قرآن در انحصار كافرانى است كه از روى عناد آنرا انكار مى كنند، چه كتابى باشند و چه مشرك.

تفسیر فرقان

ویرایش بوسیله کاربر about a year ago  | دلیل ویرایش: edit

farhang Offline
#7 ارسال شده : about a year ago
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,051
Iran (Islamic Republic Of)

48 تشکر دریافتی در 28 ارسال
ترجمه تدبر و فهم سوره عنکبوت: نکات تفسیری ایات 48 تا 52


وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ ﴿۴۸﴾و تو هيچ كتابى را پيش از اين نمى‏ خواندى و با دست [راست] خود [كتابى] نمى ‏نوشتى و گر نه باطل‏ انديشان قطعا به شك مى‏ افتادند (۴۸)
بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ ﴿۴۹﴾بلكه [قرآن] آياتى روشن در سينه‏ هاى كسانى است كه علم [الهى] يافته‏ اند و جز ستمگران منكر آيات ما نمى ‏شوند (۴۹)
وَقَالُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَاتٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآيَاتُ عِنْدَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ ﴿۵۰﴾و گفتند چرا بر او از جانب پروردگارش نشانه‏ هايى [معجزه‏ آسا] نازل نشده است بگو آن نشانه‏ ها پيش خداست و من تنها هشداردهنده‏ اى آشكارم (۵۰) أَوَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلَى عَلَيْهِمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَرَحْمَةً وَذِكْرَى لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ﴿۵۱﴾آيا براى ايشان بس نيست كه اين كتاب را كه بر آنان خوانده مى ‏شود بر تو فرو فرستاديم در حقيقت در اين [كار] براى مردمى كه ايمان دارند رحمت و يادآورى است (۵۱)
قُلْ كَفَى بِاللَّهِ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ شَهِيدًا يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالَّذِينَ آمَنُوا بِالْبَاطِلِ وَكَفَرُوا بِاللَّهِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿۵۲﴾بگو كافى است‏ خدا ميان من و شما شاهد باشد آنچه را كه در آسمانها و زمين است مى‏ داند و آنان كه به باطل گرويده و خدا را انكار كرده‏ اند همان زيانكارانند (۵۲)


در جمله ((و ما يجحد بآياتنا الا الظالمون ((، مراد از ظلم ، بقرينه مقام ، ظلم به آيات خدا و تكذيب آنها، و استكبار از پذيرفتن آنها، از روى عناد و تعنت است
وَ
جمله ((قل انما الايات عند الله - بگو تنها آيات نزد خدا است ((، پاسخ از آن پندار است ، و مى فرمايد: اين طور كه شما مى پنداريد نيست ، كه هر كس دعوى رسالت كند بايد نيرويى غيبى و الهى داشته باشد كه هر كارى دلش خواست بتواند انجام دهد، بلكه آيات تنها نزد خدا است ، هر وقت بخواهد و بر هر كس بخواهد و به هر نحو كه بخواهد نازل مى كند، و در قدرت بر نازل كردن آن هيچ كس شريك او نيست ، پس ‍ يك فرد پيغمبر هم هيچ اختيارى و قدرتى ندارد، مگر آنكه خدا بخواهد
آنگاه در بيان همين معنا اضافه فرمود كه پيغمبر جز انذار هيچ پستى ندارد، تنها وظيفه او انذار است و بس ((و انما انا نذير مبين ((

تفسیر المیزان

بعد فرمود رسول من! ما هيچ بهانه‌اي به دست اينها نداديم كمترين بهانه را نداديم اولاً اگر شما ساليان متمادي در حوزه‌ها درس مي‌خوانديد اعلمِ علما مي‌شديد قرآن مي‌آورديد معجزه بود مگر همه علماي شرق و غرب عالَم جمع بشوند مي‌توانند يك سور‌ه بياورند فرمود ما اين كار را نكرديم تا كسي بهانه نگيرد قبلاً نانويسا بودي ناخوانا بودي ننوشتي نفي است نه نهي, قدرت را داشتيد ولي هيچ كس از شما نديد كه شما يك سطر نامه را بخوانيد اگر كسي براي شما نامه مي‌نوشت ديگري براي شما مي‌خواند و شما نمي‌خوانديد سابقه ندارد كه چيزي را نوشته باشيد, سابقه ندارد كه چيزي را خوانده باشيد

فرمود هيچ بهانه‌اي شما نداريد
چهل سال امتحان دادن كم نيست همه شما من را به صداقت قبول داريد همه شما هم به اُمّي بودن من علم داريد اين است اينكه فرمود: ﴿فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُراً مِن قَبْلِهِ﴾ ناظر به همين است اين عمر طولاني چهل سال كه كم نيست.

. فرمود اين دو مطلب را با آنها در ميان بگذار ﴿إِذاً لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ﴾ نه «لارتاب الناس» كساني كه بهانه‌جو هستند شك مي‌كردند ﴿لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ﴾.
«أبطل» فعل لازم است يعني باطل‌گو, باطل‌رو گرچه از يك نظر معناي متعدّي را به همراه دارد اما به قرينه «كافرون» قبل و «ظالمون» بعد, «مبطلون» يعني كساني كه حق را باطل مي‌كنند «يُبطل الحق» ولي به قرينه داخلي اين مبطل يعني باطل‌گو, باطل‌رو.
فرمود اگر شما مي‌نوشتي يا از روي كتاب مي‌خواندي آنها كه اهل باطل‌اند شك مي‌كردند چرا, يك بحث در اين است كه قرآن معجزه است يا نه, يك بحث اين است كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) پيغمبر است يا نه, معجزه بودن قرآن را خود قرآن ثابت مي‌كند همان‌طوري كه متكلّم, دليل بر خودش است قرآن هم دليل معجزه است كسي نيامد بگويد عصاي موسي به چه دليل معجزه است در معجزه بودن اين كتاب ترديدي نيست اگر شما بگوييد او از ديگران خوانده او اصلاً اهل خواندن و نوشتن نبود اگر كسي برابر آيه پنج سورهٴ مباركهٴ «فرقان» اين تهمت را بزند آيه پنج سورهٴ «فرقان» اين است: ﴿وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَي عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلاً﴾ بگويد همان‌طور كه قصه رستم و اسفنديار در ايران مطرح است قصه نوح و ابراهيم(سلام الله عليهما) ـ معاذ الله ـ افسانه و اسطوره‌اي است در عرب مطرح است براي او املا كردند او هم نوشته, خب شما مي‌دانيد او اهل نوشتن نبود و ثانياً آن حرف‌هايي كه گفتند آن آهنگر رومي اين حرف‌ها را به او آموخته اين تهمت‌ها را مي‌زنيد او اصلاً عرب نبود.
در اينجا فرمود كه اصلاً هيچ كس نديد شما يك سطر بنويسيد هيچ كس نديده كه شما يك سطر را رونوشته بخوانيد اينها بود. اين حرف‌ها براي مبطلون است
در برابر مبطلون, عالمان دين‌اند . اين آيات در سينه عالمان دين هر كدام يك بيّنه است ﴿بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾
برويد از علما بپرسيد علما ديگر سؤال نمي‌كنند كه اين شخص قبلاً خوانا بود يا نويسا اين آيات را كه مي‌بينند, مي‌بينند معجزه است ولو آورنده اعلمِ علما باشد خب خودشان عالم‌اند مي‌دانند اين حرف از دهن هيچ كس صادر نشده خب طوري اين قرآن نقشه عالَم را مهندسي كرده كوچ و پس‌كوچه عالم را نشان مي‌دهد كه آدم مبهوت است به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آدرس كلّ جهان را مي‌دهد تو در آن عصر نبودي ولي قصه اين است تو در آن قسمت نبودي قصه از اين قبيل است

پاسخ پيامبر(ص) به درخواست معجزه مشركان
بعد ﴿وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا﴾ اينها چون حس‌گرا بودند گفتند شما معارف آوردي ما نمي‌فهميم يك معجزه شفاف و روشن بياور مثل عصاي موسي مثل يد بيضا اين‌طور معجزه بياور اگر مثلاً سخن شما درست است ﴿وَقَالُوا لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَاتٌ مِن رَّبِّهِ﴾ دو پاسخ ذات اقدس الهي داد كه پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل كرد يكي اينكه اولاً آوردن معجزه به دست ما كه نيست ما رسوليم مأموريم نازل شدن هر آيه به فرمان الهي است نازل شدن هر معجزه به فرمان الهي است اعجاز به دست ذات اقدس الهي است اين‌طور نيست كه ما اينجا نشسته باشيم هر پيشنهادي كه شما بدهيد بتوانيم عمل بكنيم (هذا اولاً) و ثانياً مگر ما اين معجزه را نياورديم آنكه عصاست يك گوشه بود بعد دوباره به حالت اول در آمده اما اين آيات صبح معجزه, عصر معجزه, ظهر معجزه, شب معجزه, شهر معجزه, روستا معجزه, هر جا بروي معجزه با شماست شما به دنبال عصا مي‌گردي؟! مگر اينها معجزه نيست همه عرب جمع بشوند بالأخره يك سورهٴ كوچك بياورند خب اين معجزه‌اي است كه هميشه با شماست اين دو پاسخ را داد فرمود: ﴿قُلْ إِنَّمَا الآيَاتُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ﴾ اين جواب اول, جواب دوم شما به دنبال عصا مي‌گرديد ﴿أَوَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلَي عَلَيْهِمْ﴾ با اينكه قرآن كه هميشه با شماست هر جا برويد معجزه با شماست در هر جايي برويد از علماي آنجا از اعلم علماي آنجا بخواه كه چنين سورهٴ كوچكي بياورند نمي‌توانند, پس اين معجزه‌اي است كه هميشه با شماست

مراد از شهيد بودن خدا در آيه ﴿قُلْ كَفَي بِاللَّهِ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ شَهِيداً﴾ چیست؟
شما مي‌خواهيد بگوييد كه به چه دليل اين معجزه است من مي‌گويم من شاهد دارم اين شاهد دارم آن نيست كه جناب زمخشري در كشاف معنا كرده زمخشري آيه 52 همين سورهٴ «عنكبوت» را ﴿قُلْ كَفَي بِاللَّهِ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ شَهِيداً﴾ را اين‌طور معنا كرده كه ما حجّت خدا را ابلاغ كرديم خدا شاهد است كه من وظيفه خودم را انجام دادم و خدا شاهد است كه شما وظيفه‌تان را انجام نداديد [16] اين مطلب, حق است ولي با سياق آيات هماهنگ نيست
سياق آيات اين است كه اينها معجزه خواستند ذات اقدس الهي به رسولش(ص) فرمود بگو اولاً معجزه به اذن خداست و ثانياً ما معجزه آورديم و دليل اينكه ما از طرف خدا هستيم خدا شهادت داد كه من از طرف او هستم چرا؟ براي اينكه امضاي او, نامه او, پيام او دست من است اگر كسي بگويد من از طرف فلان حاكم آمدم خطّ آن حاكم, امضاي آن حاكم, پيام آن حاكم دست اين باشد خب آدم باور مي‌كند. فرمود من شاهد دارم كه من از طرف خدا آمدم براي اينكه حرف خدا دست من است مي‌گوييد حرف خدا نيست مثل اين بياوريد,
معناي ﴿شَهِيداً﴾ اين نيست كه خدا مي‌داند اين پيشنهاد كفايت مذاكرات است اينكه استدلال نيست كفار مي‌گويند تو پيغمبر نيستي, اين بگويد خدا مي‌داند من پيغمبرم اينكه احتجاج نشد اين شهادت به معناي علم نيست اين شهادت به معني گواهي است كفار مي‌گويند تو پيغمبر نيستي از طرف خدا نيامدي فرمود بگو خدا گواهي داد كه من از طرف او آمدم براي اينكه اين كتاب دست من است اين نامه اوست

تفسیر تسنیم


عنکبوت:51
أَوَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلَى عَلَيْهِمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَرَحْمَةً وَذِكْرَى لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ
آیا [همین معجزه] برای آنان کافی نیست که ما بر تو کتابی نازل کرده‌ایم که بر آن‌ها [به تدریج و به تناسب موقعیت‌ها و نیازها] خوانده می‌شود؟ بی‌گمان در این [نزول کتاب هدایت]، رحمت و یادآوری است برای مردمی که ایمان می‌آورند [=انگیزه حق گرایی دارند].

______________
– کسانی همچنان اصرار دارند معجزه‌ای حسّی برای پیامبر اسلام، همچون شقّ‌القمر، سخن گفتن ریگ در کف دست، حرکت دادن درخت با ریشه‌ها و... با استناد به برخی روایات نامطمئن اثبات کنند، اما در این آیه به وضوح نشان می‌دهد، معجزه قرآن برای اثبات حقانیت نبوّت او کاملا کافی است و چه بسا چنان تلاش‌هایی از کم بها دادن به قرآن و ترجیح معجزه حسّی به معجزه عقلی ناشی می‌شود.

تفسیر بازرگان

آیه 51: با توجه به اینکه قرآن معجزه الهی است و همگان دعوت شدند که سوره­ ای مانند آن بیاورند و نتوانستند، می­فرماید معجزه از این بالاتر می­خواهید؟ و این آیه، آیه 50 را هم جواب می­دهد.

خلاصه اینکه ای کافران ! مگر شما «معجزه» نمیخواهید؟ پس این قرآن چیست؟ معجــزه نیست؟ مگرقبلا نگفتیم اگرمیتوانید مانندآن را بیاورید (سوره اسراء) و بعد تخفیف دادیم و گفتیم ده سوره مانند آن بیاورید (سوره هود) و بعدش بازهم تخفیف دادیم وگفتیم یـک سوره مانند آن بیاورید (سوره یونس) آیا آوردید؟ اینک که نتوانستید مانند حتی یــک سوره هم بیاورید پس دیگر چرا اینقدر معجزه–معجزه میکنید؟ این قرآن همان معجزه ای است که آنقدر تکرار میکنید .

تفسیر گنجه ای



آيه 48 ـ «ماكنتَ» در كلّْ توان خواندن و نوشتن هر كتابى را نسبت به رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) پيش از نزول قرآن نفى كرده، كه اين تنها سلبى است در انحصار زمانهاى پيش از رسالت قرآنى، ولى پس از آن اين خواندن و نوشتن بگونه اى برتر از ديگران براى حضرتش ثابت است.

آيه 51 ـ اين آيه آيت قطعى و مدوام ربانى را تا روز رستاخيز در انحصار قرآن دانسته، كه با پيشرفت عقل، علم و معرفت همواره ربانى بودن قرآن بگونه برتر نمايان مى شود.
برمبناى اين آيه شريفه، قرآن براى ايمان و احكام اسلامى كافى است، بدين معنى كه در وحيانى بودن ودلالتش برمرادات ربانى هرگز نيازى به بيان احدى ندارد كه: آفتاب آمد دليل آفتاب، و اگر قرآن در تفسير و بيانش نيازى به ديگران و حتى پيامبر بزرگوار و ساير معصومان (عليهم السلام)داشته باشد، خود دليلى بر بى كفايتى قرآن و بر خلاف "أوَلم يكفهم" است، آرى، قرآن بر حسَب اين آيه و آياتى مشابه خودكفاست.
و حتى در احكامى هم كه در دلالت وضعى لغوى قرآن نيست، خود مستفاد از رمزهاى قرآنى اعم از حروف رمزى و ساير رمزهايى است كه در اختصاص رسول گرامى و سپس معصومانى محمدى است كه از احاديثى قطعى نمودار است. چنانكه "و لن تجد من دونه ملتحداً" (18:27) تنها قرآن را در كل پناه رسالتى حضرتش دانسته.

آيه 52 ـ در اين آيه مى بينم كه گواهى قرآن بر وحيانى بودنش را گواهى خدا دانسته شده، كه گوئى خدا خود براى مكلفان آشكار گرديده، و در اين زمينه به صراحت شهادت داده است.

تفسیر فرقان

سیدکاظم فرهنگ
farhang Offline
#8 ارسال شده : about a year ago
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,051
Iran (Islamic Republic Of)

48 تشکر دریافتی در 28 ارسال

ترجمه تدبر و فهم سوره عنکبوت: نکات تفسیری سوره عنکبوت از ایه 53 تا ایه 55

وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَلَوْلَا أَجَلٌ مُسَمًّى لَجَاءَهُمُ الْعَذَابُ وَلَيَأْتِيَنَّهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿۵۳﴾و از تو به شتاب درخواست عذاب [الهى را] دارند و اگر سرآمدى معين نبود قطعا عذاب به آنان مى ‏رسيد و بى‏آنكه خبردار شوند غافلگيرشان میکرد (۵۳) يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ ﴿۵۴﴾و شتابزده از تو عذاب مى‏ خواهند و حال آنكه جهنم قطعا بر كافران احاطه دارد (۵۴)
يَوْمَ يَغْشَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَيَقُولُ ذُوقُوا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۵۵﴾آن روز كه عذاب از بالاى [سر] آنها و از زير پاهايشان آنها را فرو گيرد و [خدا] مى‏ فرمايد [نتيجه] آنچه را میکرديد بچشيد (۵۵)

سوال: چرا در ایات 53 و54 دو بار یستعجلونک فی العذاب امده است؟

÷اسخ 1
اين عذابى كه اجل معين جلو آن را گرفته ، آن عذابى است كه به كيفر همه اعمال زشتشان مستحق شدند، چيزى كه هست اجل ميان آنان و آن عذاب حائل شده ، همچنان كه در جاى ديگر كلام بى نظيرش فرموده : ((و ربك الغفور ذوالرحمه لو يواخذهم بما كسبوا لعجل لهم العذاب بل لهم موعد لن يجدوا من دونه موئلا((


تكرار كلمه ((يستعجلونك (( براى اين است كه بر كمال جهل و نادانى كفار و تباهى فهمشان دلالت كند، و بفهماند كه استعجال آنان ، استعجال به امرى است كه به طور قطع خواهد آمد، و به هيچ وجه دروغ نمى شود، چون كيفر اعمالشان است . و كيفر اعمال از صاحب عمل جدا شدنى نيست


المیزان

پاسخ 2:

فرمود اينها ﴿يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ﴾ اينها يا نسبت به عذاب دنيايي عجله دارند يا نسبت به عذاب آخرت و قيامت . فرمود نسبت به عذاب دنيا عجله مي‌كنند عجله‌شان بيهوده است نسبت به عذاب آخرت عجله مي‌كنند الآن اينها در عذاب‌اند
اين تعبير استعجال را هم درباره عذاب دنيا بيان كردند هم درباره عذاب آخرت ﴿وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ﴾ ولي هر چيزي حسابي دارد كتابي دارد گاهي فرزندان صالح از اينها بايد به دنيا بيايند ﴿وَلَوْلاَ أَجَلٌ مُسَمّي لَجَاءَهُمُ الْعَذَابُ﴾ و اگر نوبت فرا رسيد ﴿وَلَيَأْتِيَنَّهُم بَغْتَةً وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ﴾

يكي مربوط به عذاب قيامت است يكي مربوط به عذاب دنيا آن ﴿يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ﴾ مربوط به دنياست نظير آ‌نچه اصحاب ايكه گفتند: ﴿فَأَسْقِطْ عَلَيْنَا كِسَفاً مِنَ السَّماءِ﴾ استعجال دوم درباره عذاب آخرت است ﴿وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ﴾ اما ﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ﴾ چه وقت ظاهر مي‌شود؟ ﴿يَوْمَ يَغْشَاهُمُ الْعَذَابُ مِن فَوْقِهمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾

درباره آخرت ﴿وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ﴾ كه خب حالا عذاب قيامت بيايد اينها خيال مي‌كنند كه عذاب قيامت هم تعيينش به دست اينهاست يا مثلاً تاريخ زماني و زميني برمي‌دارد در حالي كه ﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ﴾

تسنیم


تفاوت استعجال قولي و فعلي کافران نسبت به عذاب
مسئله استعجال كه در دو بخش دنيا و آخرت تكرار شد اگر اينها لساناً استعجال مي‌كنند خب اين استهزاست اينها باور ندارند ممكن است برخي‌ها كه شك داشته باشند مي‌گويند مقدمات عذاب اگر آمد ما ايمان مي‌آوريم
آنجا شايد استعجال جدّي باشد اما اينها كه معتقدند كه اينها اساطير اوّلين است استعجالشان به صورت مسخره است اين اگر قولي و لفظي باشد اما اگر كسي عملاً دارد خلاف مي‌كند يك دورانديش عالِم فرزانه مي‌گويد اين به سرعت به طرف عذاب و سقوط مي‌رود اينكه فرمود: ﴿وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ﴾ يعني كارِ اينها باعث نزول عذاب است به صورت سريع, پس اگر قولي باشد صِبغه استهزا دارد براي اينكه آنها معتقد نيستند مگر آ‌نها كه شك داشته باشند اگر فعلي باشد آن عالِم فرزانه مي‌گويد اينها به سرعت به طرف عذاب دارند مي‌روند ﴿وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ﴾.

محیط بودن جهنم بر کافران یعنی چه؟ ایا در دنیا هم بر انها احاطه دارد؟

الآن اينها در عذاب‌اند خيلي‌ها همان‌طور كه ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ﴾ الآن هم «فالنار محيطة بهم» الآن هم در جهنم‌اند دفعتاً مي‌فهمند دارد گُر مي‌گيرد

آياتي كه مربوط به محيط بودن جهنم است دو طايفه است يك طايفه مقيّد است نظير همين طايفه كه دارد ﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ ٭ يَوْمَ يَغْشَاهُمُ الْعَذَابُ﴾ ظاهرش اين است كه جهنم در قيامت, محيط به اينهاست
طايفه ديگر مطلق است كه جهنم ﴿إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ﴾
برخي‌ها هم‌اكنون در جهنم‌اند منتها عاملي مي‌خواهد كه نشان بدهد
الآن جهنم محيط به كافرين است بله ظهورش مربوط به صحنه قيامت است قيامت ظرف ظهور اين حقايق است نه ظرف حدوث اين حقايق اگر فرمود: ﴿يَوْمَ لاَ تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً وَالْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾ [32] يعني اليوم ـ معاذ الله ـ امر لغير الله است فردا لله است يا نه, فردا روشن مي‌شود كه در كلّ عالَم «الأمر لله» فردا يعني قيامت ظرف ظهور اين معارف است نه ظرف حدوث
اگر كسي به جايي رسيد ـ معاذ الله ـ كه ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ﴾ اين در حدّي است كه ﴿إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ﴾ اين نار است

تفسیر تسنیم

عنکبوت:53
وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَلَـوْلَا أَجَلٌ مُّسَمًّى لَّجَاءَهُمُ الْعَذَابُ وَلَيَأْتِيَنَّهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ
و [مشرکان با انکار لجبازانه] زودتر آمدنِ عذاب را از تو طلب می‌کنند [=می‌گویند: اگر راست می‌گویی، عذاب را بیاور]،49 و اگر سرآمدی مقرّر شده [برای عمر آن‌ها در دنیا] نبود، حتماً عذاب دامن‌شان را می‌گرفت و حتما [به صورت] ناگهانی، در حالی که از آن غافلند، بر آنان می‌رسید.

______________
49 – در مدرسه هستی کارنامه عمل هر کسی در پایان دوره مقرر داده می‌شود و در این مهلت، آزادی و اختیار و امکان جبران و اصلاح گذشته وجود دارد. مشرکان همین بازتاب فوری نداشتن شرک و بت‌پرستی و به اصطلاح سکوت خدا در برابر اعمال‌شان را دلیل رضایت او و درستی کار خود می‌پنداشتند. قرآن بارها تصریح کرده است که اگر چنان مهلت و مکانیسمی در تعویق بازتاب اعمال نبود، بلافاصله نتیجه و عذاب هر عمل نا‌شایستی دامن شخص را می‌گرفت [از جمله: کهف 58 (18:58) ].
با چنین انتظار و بینشی بود که مشرکین معاصر پیامبران معمولا از آنان مطالبه عذاب فوری را می‌کردند و قرآن 19 بار در آیات مختلف چنان شتابی را نقل کرده است [انعام 57 (6:57) و 58، یونس 50 (10:50) و 51، رعد 6 (13:6) ، نحل 1 (16:1) ، انبیاء 37 (21:37) ، نمل 46 (27:46) و 72 (27:72) ، حج 47 (22:47) ، شعراء 204 (26:204) ، عنکبوت 53 (29:53) و 54، صافات 176 (37:176) ، ص 16 (38:16) ، شورا 18 (42:18) ، احقاف 24 (46:24) ، ذاریات 14 (51:14) و 59 (51:59) ].
شاید آیه 30 سوره مدثر (74:30) که موکلان بر دوزخ را «نوزده» فرشته شمرده [علیها تسعه عشر] بی ارتباط با این موضوع نباشد [والله اعلم].

بازرگان
سیدکاظم فرهنگ
farhang Offline
#9 ارسال شده : about a year ago
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,051
Iran (Islamic Republic Of)

48 تشکر دریافتی در 28 ارسال
ترجمه تدبر و فهم سوره عنکبوت: نکات تفسیری آیات 56 تا


يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِي وَاسِعَةٌ فَإِيَّايَ فَاعْبُدُونِ ﴿۵۶﴾اى بندگان من كه ايمان آورده‏ ايد زمين من فراخ است تنها مرا بپرستيد (۵۶)
كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ ﴿۵۷﴾هر نفسى چشنده مرگ است آنگاه به سوى ما بازگردانيده خواهيد شد (۵۷)

به چالش كشاندن فرهنگ جاهلي پيرامون مرگ با تعبير «وفات»
اينها خيال مي‌كردند كه مرگ, نابودي است (يك) بعد فكر مي‌كردند انساني كه نابود شد مگر دوباره زنده مي‌شود (دو) اين دو امر در جاهليّت رواج داشت در آيات قرآن كريم آمده اين فرهنگ باطل و پوسيده جاهلي را عوض كرده فرموده موت, فوت نيست وفات است قبلاً مكرّراً ملاحظه فرموديد كه «تاء» وفات جزء كلمه نيست اصل اين مادّه وفاست استيفا, مستوفا, مستوفي, متوفّي, متوفّا همه اين الفاظ براي اخذ تام است اگر كسي مقاله‌اي نوشت و حقّ آن مطلب را ادا كرد مي‌گويند مستوفا بيان كرده يعني همه حقوق را رعايت كرده «متوفّي» يعني تمام هويّت شخص را مي‌گيرد «متوفّا» يعني تمام هويّتش را تسليم كرده است

تلخي و شيريني مرگ محصول سبك زندگي انسان
قرآن اصراري دارد كه بگويد شما مرگ را مي‌ميرانيد مرگ چشيدني است و شما مي‌چشيد منتها بايد مواظب باشيد اين شربتي كه هنگام هجرت مي‌چشيد اين محصول درخت زندگي شماست

﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ آن سؤال اين بود كه چون «ذائق» اسم فاعل است و مصداق بارزش همان تلبّس بالفعل است ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ ناظر به آن ذرّات و سلول‌هايي است كه هر لحظه مي‌ميرند و سلول ديگر زنده مي‌شود؟
اين معنا درست است كه اين ذرّات در حال تبدّل‌اند ولي مفاد آيه مرگ و مير اين سلول‌ها نيست براي اينكه هيچ سلولي ذائق سلول ديگر نيست از سنخ كون و فساد است يكي رخت برمي‌بندد و ديگري ظهور مي‌كند نه اينكه آن, ديگري را هضم بكند و بماند و ديگري از بين برود ذوق غير از كون و فساد است غير از تقليل است ذوق يعني ذائق مي‌ماند و مذوق حذف مي‌شود. مطلب ديگر اينكه در ذيل همين آيه 57 آمده است ﴿ثُمَّ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ﴾ اين معلوم مي‌شود راجع به مرگ و قيامت مطرح مي‌كند نه تبدّل يك سلول به سلول ديگر.


تفسیر تسنیم

آيه 56 ـ در اين آيه التزام به ايمان را مطلق مى بينيم، كه اگر در زمين يا زمينه اى امكان تداوم و بروز آن نباشد، بايد به جايى ديگر و زمينه اى مناسب تر انتقال يافت، تا نقش عبوديت براى مؤمن بگونه اى بهتر و آزادتر تحقق يابد، در حقيقت وطن مؤمن آنجاست كه توطنى ايمانى داشته باشد، و اگر حتى در زادگاه خويش نتواند به ايمانش تدوام دهد، يا آن را آشكار و تبليغ كند، آنجا وطن او نيست.

"ذائقة الموت" و نه خود (الموت) بيانگر اين حقيقت است كه مقصود موت كلى نيست، زيرا مرگ در واقع انتقالى است به زندگى برزخى، كه در اين انتقال موت كلى نيست، بلكه حياتى ديگر است، و در مرگ از برزخ هم ـ كه مرحله اى بالاتر از اين مرگ است ـ زندگى قيامت نسبت به آن حياتى انتقالى است، كه اينان چشندگان اين حالت انتقالى بالاتر از موت نخستين هستند، كه از آن در قرآن به دو لفظ "صعقه و فزع" تعبير شده، و در جهان آخرت براى بهشتيان هرگز مرگى نيست، ولى براى گروهى از جهنميان كه هرگز شايستگى بهشت را ندارند مرگى حتمى بمعناى فناى كلى است.
"ثمّ الينا ترجعون" ناظر به حيات انتقالى آخرين است، و آيا ما در دنيا و برزخ نزد خدا و در محضر او نبوده ايم، كه حال در رستاخيز بسوى او باز مى گرديم؟ پاسخ اين است كه بوده ايم، ليكن بويژه در زندگى تكليف بر حَسَب اختياراتى كه داشته ايم احياناً خود را از خدا دور دانسته ايم.
او هميشه بدون هيچ تفاوتى به كل آفريدگان به گونه يكسان ـ در بعد الوهيت و ربانيت ـ نزديك است، ولى اين مائيم كه باداشتن اختياراتى تكليفى از او دور و مهجور مى شويم، ولى نخست بهنگام مرگ و سپس بهنگام رستاخيز كه تكليفى هم نداريم ـ بگونه اى مطلق در برابر اراده ربانى، خواه ناخواه تسليم هستيم.


تفسیر فرقان

عنکبوت:58
وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُم مِّنَ الْجَنَّةِ غُرَفًا تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا نِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ
و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردند، مسلماً آن‌ها را [با دستاوردهای نیکوشان] در عالی‌ترین منازل بهشت 53 که نهرها[ی خرّمی‌بخش] از زیر آن جاری است جای می‌دهیم54 و جاودانه در آن خواهند زیست، چه نیکوست پاداش عمل کنندگان [به ارزش‌های ایمانی].

______________
53- مترجمان قرآن، تا جایی که این قلم دیده است، کلمه «غرفه» را عیناً به همین صورت برگردانده‌اند، که در زمان ما به قسمت بلند مهمان‌خانه و مکان‌های ممتاز گفته می‌شود، و چنین تعبیر کرده‌اند که گویا غرفه‌های بهشت، مکان‌های بلندتر آن برای مهمانان ویژه است. اما غرفه از ریشه «غَرْف»، معنای اخذ کردن و برداشتن با دست می‌دهد و غرفه همان «برداشته شده» است که ما در این جا «دستاورد» ترجمه کرده‌ایم. و اتفاقا آیه 249 سوره بقره (2:249) دقیقاً همین معنا را تبیین کرده است. غرفه‌های ساخته شده بهشت [غرف مبنیه] دستاوردهای نیکوی دنیایی است که در آخرت در مقاماتی متعالی تحقق پیدا می‌کند. در قرآن، هم وصف غرفات و غُرَف به صورت جمع یا غرفا [نکره] آمده است و هم، الغرف [معرفه] که دلالت بر جایگاه ممتاز می‌کند [فرقان 75 (25:75) ].

54 – در قرآن 35 بار در وصف بهشت، جمله: «تجری من تحتها الانهار» تکرار شده که نمادی است از جریان داشتن دائمی حیات و سبز و خرمی بهشت. بدیهی است چنین وصفی برای ساکنین صحاری سوزان عربستان و مردمان حاشیه کویر بسیار مطبوع تر و دل‌انگیزتر بوده تا مردمان ساکن یا حاشیه نشین جنگل‌ها و سواحل دریاها. بنابراین به جای متوقف ساختن ذهن خود روی باغ‌هایی که از زیر آن نهرهای آب جاری است، باید با شناخت ظرف زمانی و مکانی و قالب فرهنگی این آیات، پیام امروزی آن را که دلالت بر سبز و خرمی زندگی بهشتیان و جریان داشتن دائمی عامل چنان خرمی می‌کند دریافت کرد.

تفسیر بازرگان


الَّذِينَ صَبَرُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ ﴿۵۹﴾همان كسانى كه شكيبايى ورزيده و بر پروردگارشان توكل نموده‏ اند (۵۹)

حقيقت توكل و توسل از ديدگاه اسلام
مستحضريد كه معناي توسّل و توكّل و امثال ذلك اين نيست كه بخشي از كارها را انسان انجام بدهد در بخش ديگر توكل كند بلكه همه اين امور را به خدا مي‌سپارد و او را وكيل مي‌گيرد آن‌گاه خودش مي‌شود نيروي اجراييِ وكيل آن‌گاه آن وكيل او را راهنمايي مي‌كند كه چطور فكر كند چطور تصميم بگيرد چطور عمل كند معنايش واگذاري كار به خدا نيست كه انسان تعطيل بشود كاري انجام ندهد وقتي توكل كرد خودش مي‌شود مأمور اجرايي ذات اقدس الهي

تفسیر تسنیم

سیدکاظم فرهنگ
farhang Offline
#10 ارسال شده : about a year ago
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,051
Iran (Islamic Republic Of)

48 تشکر دریافتی در 28 ارسال
ترجمه تدبر و فهم سوره عنکبوت: نکات تفسیری آیات 60 تا اخر سوره


تسنيم
عنکبوت:60
وَكَأَيِّن مِّن دَابَّةٍ لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُهَا وَإِيَّاكُمْ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ
چه بسیار از جنبندگانی که روزی ِ خویش را حمل [=نگهداری و ذخیره] نمی‌کنند56 [بلکه] خداست که آن‌ها و شما را روزی می‌دهد و او شنوای داناست.57

______________
56 – این سخن حکمت‌آمیز از امام علی(ع) است که: «رزق دو گونه است، رزقی که تو طلب می‌کنی، و رزقی که تو را طلب می‌کند، هر چند دنبالش نبوده باشی» [نهج البلاغه حکمت 431]. بیشتر حیوانات در جستجوی روزی خود تلاش می‌کنند و پس از یافتن، آن را برای زمستان ذخیره می‌سازند، اما رزق بسیاری از موجودات در زمین و هوا، به خصوص در اقیانوس‌ها، روزانه بوده و دائماً دهان نیازشان به سوی رزاق کریم گشوده است.
اشاره عبرت‌آموز به رزاقیت عام و دائمی پروردگار، تذکری است در سال‌های پیش از هجرت به کسانی که نگران بودند با کندن از سرزمین پدری و رها کردن کار و کسب، از فقر و گرسنگی در غربت بمیرند.

57 – یادآوری صفات سمیع و علیم، دلگرمی امید بخشی است که خدا غافل از احوالات شما پس از هجرت نیست، او شنوای دعاها و درخواست‌های به زبان آورده یا نیاورده ضمیر شماست. در دعاهای انبیاء، صفات سمیع و علیم، یا سمیع البصیر بسیار تکرار می‌شده. بدیهی است خدا نه گوشی برای شنیدن و نه چشمی برای دیدن دارد، گوش و چشم ابزار محدودی است که او برای شناخت در اختیار ما گذاشته و گرنه خود مطلقِ شناخت است.

تفسیر بازرگان

مسلمانان نگران بودند که اگر بخواهيم مهاجرت كنيم اينها مصادره مي‌كنند نه اموال منقول ما را اجازه مي‌دهند كه ببريم نه اموال غير منقول را از ما مي‌خرند ما ناچاريم با دست خالي از مكه حركت كنيم برويم حبشه يا جاي ديگر آن وقت چگونه آنجا خودمان را تأمين كنيم

آيه نازل شد كه اين همه پرنده‌هايي كه در عالَم زندگي مي‌كنند اين جنبنده‌ها اين دابّه‌ها رازق آنها خداست اين همه مرغ‌ها از جايي به جايي حركت مي‌كنند هجرت مي‌كنند روزيشان را ذات اقدس الهي در همه جا عطا مي‌كند ﴿وَكَأَيِّن مِن دَابَةٍ لَا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُهَا وَإِيَّاكُمْ﴾ همان خدايي كه اين پرنده را در آن منقول‌عنه اداره مي‌كرد در منقول‌اليه هم اداره مي‌كند ﴿وَكَأَيِّن مِن دَابَةٍ لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُهَا وَإِيَّاكُمْ﴾
فرمود خدا نيازهاي شما را مي‌داند دعاهاي شما را مي‌شنود و مي‌داند كه شما چه نياز داريد ﴿عَلَي كُلِّ شَيْ‌ءٍ شَهِيد﴾ است ﴿عَلَي كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ﴾ است اين دو عنصر محوري را اوّل كه سميع و عليم است دارد بعد قدرتش هم كه مشخص است دارد.

تفسیر تسنیم

وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ ﴿۶۱﴾و اگر از ايشان بپرسى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده و خورشيد و ماه را [چنين] رام كرده است‏ حتما خواهند گفت الله پس چگونه [از حق] بازگردانيده مى ‏شوند (۶۱)


پس اين عجب است كه انسانهايى خدا را كنار گذاشته و از غير خدا رزق بخواهند، از كسى و چيزى كه مالك هيچ چيز نيست ، جمله ((فانى یوفکون ((، اشاره به همين تعجب است ، يعنى وقتى خلقت و تدبير آفتاب و ماه مستند به خدا است ، پس چگونه اين مشركين در دعاى خود متوجه غير خدا مى شوند، و بت ها را مى پرستند؟


﴿وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَن نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهَا لَيَقُولُنَّ اللَّهُ﴾
اين باران كه در بهار و پاييز مي‌آيد دو كار مي‌كند هم خوابيده‌ها را بيدار مي‌كند هم مُرده‌ها را زنده مي‌كند اين درخت در زمستان خواب است وقتي كه بهار شد بيدار مي‌شود وقتي كه بيدار شد غذا مي‌خواهد آب مي‌خواهد, غذا و آبش كه تأمين شده اين خاك‌هاي اطراف خود را جذب مي‌كند خودش بيدار شده مُرده نبود ولي خاكي كه در كنار ريشه آن است اين مُرده است اين خاك را به بدنه خود جذب مي‌كند اين خاك را گياه مي‌كند همين خاك را خوشه و شاخه و برگ مي‌كند همين خاك را ميوه مي‌كند كه داراي حيات گياهي است لذا فرمود خداي سبحان در بهار كه شد ﴿يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾ [18] نه «يوقظ النائم» آن ايقاظ نائم مربوط به خود درخت است كه خدا خوابيده را بيدار مي‌كند اما اين خاك‌هايي كه به حسب ظاهر حياتي در آنها نيست اين را به خوشه و شاخه تبديل مي‌كند اينها را چه كسي مي‌كند ﴿فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهَا﴾ آنها حتماً خواهند گفت الله اين كار را مي‌كند پس اگر كلّ نظام را خدا آفريد كلّ نظام را خدا دارد اداره مي‌كند شما بايد فقط خدا را بپرستيد و طبق دستور خدا عمل كنيد ﴿قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ﴾.

تسنیم



عنکبوت:65
فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ
[همین آدم‌های ناسپاس] وقتی سوار کشتی [و گرفتار طوفان و ترس مرگ] می‌شوند، خدا را، به خالصانه‌ترین شیوه بندگی می‌خوانند.61 اما همین که به ساحل نجاتشان رساند، در آن حال [نیز که جای شکر است، باز هم] شرک می‌ورزند [= نجات خود را به حساب شانس یا تلاش خود و دیگران می‌گذارند].

______________
61- موضوع «خالص كردن دين در عبادت خدا» 12 بار در قرآن تکرار شده است که اهمیت فوق‌العاده این امر را در خداپرستی نشان مى‌دهد و سوره «زمر» بیش از بقیه سوره‌ها [4 بار در آیات: 2، 3، 11، و 14] به این امر پرداخته است. مشرکین معاصر پیامبر، برخلاف تصور بسیاری از مردم، بر حسب آیات زیادی از قرآن، کاملا به «الله» اعتقاد داشتند و او را خالق و رازق خود دانسته و به صفت عزیز و علیم نیز می‌ستودند، اما می‌پنداشتند خدا «ربّ‌الارباب» بوده و اداره امور دنیا را به فرشتگان، که دختران اویند، سپرده است.
آنها در واقع بُت‌ها را نماد فرشتگان می‌دانستند که برای دفع ضرر و جلب منفعت آن‌ها را پرستش و در آستانه‌شان قربانی می‌کردند. به این ترتیب نقش اصلی، به عنوان واسطه و شفیع به بُت‌ها سپرده می‌گشت و توده‌های مردم نیز همین واسطه‌ها را مؤثر در زندگی خود می‌شناختند و به آنان متوسل می‌شدند. شرک در حقیقت نه بی‌خدایى، که آفت خداپرستی و خشک‌کننده شجره ایمان است. به تعبیر قرآن بیشتر مشرکین ایمان نمی‌آوردند، مگر ایمانی آلوده به فرهنگ شرک‌آميز آباء و اجدادی [يوسف 106 (12:106) ].
اینکه چرا در قرآن تأکید شده خداوند همه گناهان را می‌بخشد به غیر از شرک [نساء 48 (4:48) و 116 (4:116) ] و هر انگیزه ناخالص و غیر توحيدی، هر چند مشارکت اندکی در عبادت داشته باشد، آن را باطل می‌کند، نکته‌ای بس اساسی است. به نظر می‌رسد انسان در پرستش خدایی که «ليس كمثله شئ» [شبیه هیچ چیز نیست] و اول و آخر و ظاهر و باطن همه چیز است [حدید 3 (57:3) ]، به محض آن که دستگیره‌ای ذهنی و واسطه‌ای محسوس و ملموس پیدا کند، خدا را در همان می‌بيند و به او دل می‌بندد و از آنجايی که فقط در پرستش خالص خدا، صفات و اسماء نیکوی او در وجود انسان تجلی می‌کند، دل بستن به آفریده‌های او، به امید برآورده شدن حاجات، نه تنها رشد و کمالی پدید نمی‌آورد، بلکه آدمی را در حوائج مادّی متوقف می‌سازد.

تفسیر بازرگان

و معناى آيه اين است كه : چون با استقرار در كشتى سوار بر آن مى شوند، (و يا چون در كشتى مستقر مى شوند، در حالى كه سوار بر آنند)، خداى را به خلوص مى خوانند، و معناى بقيه آيه روشن است ، مى خواهد يك تناقض ديگر از تناقض هاى مشركين را حكايت كند كه در يك حال خدا را به خلوص مى خوانند، و چون بر آنان منت مى نهد و نجاتشان مى بخشد كفران نعمت مى كنند

تفسیر المیزان


استفاده قرآن از فطرت انسان براي اثبات توحيد
اما در آياتي كه از آيه 61 شروع شد قرآن كريم برهان عقلي اقامه مي‌كند كه از فِطريات خود آنها كمك مي‌گيرد حالت‌هاي رواني را تبيين مي‌كند كه از درون اينها كمك مي‌گيرد مي‌فرمايد ما نيازي به استدلال از بيرون نداريم و نيازي به طرح حالت ديگران و قصّه ديگران نداريم از خود شما مي‌پرسيم اين نظام عميق را چه كسي آفريد مي‌گوييد خدا, اگر خدا اينها را آفريد خدا اينها را مي‌پروراند انسان هم كه جزء همين مجموعه است هم مخلوق خداست هم مربوب خدا, بايد ربّتان خدا باشد و اينها پاسخي كه مي‌دهند پاسخ عاقلانه نيست فرمود: ﴿وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَن نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهَا﴾ اينها بر اساس فطرت خودشان پاسخ مثبت مي‌دهند كه ﴿لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ﴾

بعد از اينكه از آنها اين مطلب علمي را اقرار گرفت و ثابت كرد كه اينها از نظر عقل نظري عاقل نيستند چه اينكه از نظر عقل عملي عاقل نيستند آيه 65 از راه درون اينها كمك مي‌گيرد مي‌فرمايد شما اين حالت‌هاي دروني را كه داريد اگر بيمار بشويد درمانده بشويد در غربت گرفتار بشويد در سفر گرفتار بشويد و دستتان به هيچ كمكي نرسد آيا نااميديد يا به يك قدرت مطلق تكيه مي‌كنيد هرگز انسان نااميد نيست اگر زيردريايي غرق شد و انساني در زير دريا در عمق اقيانوس در حال غرق شدن است نااميد نيست بلكه قلبش متوجّه به قدرتي است كه مي‌تواند اقيانوس را مهار كند از حال او هم باخبر است و هم توانمند و اين همان خداست.
کسي هم به انسان تعليم نداد كه اگر در اقيانوس در حال غرق شدن هستي بگو «يا الله» اينكه هر انساني در هر زمان و زميني داراي اين وضع است معلوم مي‌شود در درون هر انسان است نه از بيرون و اين همان خداست. گاهي اين حالت در موقع مرض هست اگر گفتند فلان شخص غدّه سرطاني صعب‌العلاج يا لاعلاج دارد چه شرقي چه غربي, چه مشرك چه ملحد چه موحد نااميد نيست بالأخره به جايي تكيه مي‌كند اين همان خداست كسي كه قدرتش نامتناهي است و علمش هم نامتناهي

﴿فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ﴾ «ركب» مستحضريد كه متعدّي است اما «في» نشانه استقرار است يعني اگر وسط دريا رفتند ركوبشان در دريا مستقر شد در ساحل نيستند كه دسترسي به نجات داشته باشند كاملاً در كشتي مستقر شدند اگر باد ناملايمي بوزد اينها راه گم كنند يا در معرض خطر باشند ﴿دَعَوُا اللَّهَ﴾ اما با اخلاص ﴿دَعَوُا اللَّهَ﴾ نه اينكه دعاي تصنّعي داشته باشند واقعاً خدا را مي‌خواهند چون از درون دل برخاست نه اينكه براي اينكه ثواب ببرند

يك وقت است مي‌گويند فلان دعا را بخوانيد ثواب مي بريد اين ديگر حالت ضجّه نيست اگر بگويند پسر شما الآن در اتاق عمل است آدم يك طور دعا مي‌خواند يك وقت دعاي روزانه مي‌خواند براي اينكه ثواب ببرد يك طور ديگر دعا مي‌خواند آنجايي كه در اتاق عمل عزيز او بستري شده او با ضجّه دعا مي‌كند اين را مي‌گويند ﴿دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ﴾ قرآن امضا كرده كه اينها واقعاً با توحيد خدا را مي‌خوانند با اينكه مشرك‌اند براي اينكه اين فشار آن غبار شرك را كنار مي‌برد اين غبارِ تلقين و تعليم و سنّت‌هاي جاهلي را كنار مي‌برد

تفسیر تسنیم


لِيَكْفُرُوا بِمَا ءَاتَيْنَهُمْ وَ لِيَتَمَتَّعُوا فَسوْف يَعْلَمُونَ

لام در كلمه ((ليكفروا(( و هم چنين در كلمه ((ليتمتعوا(( لام امر است ، و معلوم است كه وقتى بزرگى زيردست خود را به چيزى امر مى كند كه دوست ندارد، مى خواهد او را تهديد كند، مثل اينكه خود شما به فرمانبرتان بگوييد: هر چه مى خواهى بكن ، و نيز مانند اين تهديد خداى تعالى كه فرموده : ((اعلموا ما شئتم انه بما تعملون بصير((
بعضى از مفسرين احتمال داده اند كه : ((لام مذكور لام غايت باشد، و معناى آيه اين است كه : مشركين اين كارها را مى كنند كه كفران نعمت كرده باشند، كفران آن نعمت هايى كه ما به ايشان داديم ، و نيز اين كارها را مى كنند تا به خيال خود لذت برده باشند((، ولى وجه اول با ذيل آيه كه مى فرمايد ((فسوف يعلمون - به زودى خواهند دانست (( بهتر مى سازد، و مويد آن ، اين آيه است كه در سوره روم ، آيه 34 مى فرمايد: ((ليكفروا بما آتيناهم فتمتعوا فسوف تعلمون - كفر بورزند به آن نعمت ها كه به ايشان داديم ، آرى خوش بگذرانيد كه به زودى خواهيد فهميد(( و به همين جهت بعضى از قاريان ((لام (( در كلمه ((وليتمتعوا(( را با سكون خوانده اند، چون غير از لام امر هيچ لام ديگرى به سكون خوانده نمى شود

تفسیر المیزان

وَ مَنْ أَظلَمُ مِمَّنِ افْترَى عَلى اللَّهِ كذِباً أَوْ كَذَّب بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُ أَ لَيْس فى جَهَنَّمَ مَثْوًى لِّلْكفِرِينَ

اين آيه ، مشركين را به آتش دوزخ تهديد مى كند، و آنان را به ارتكاب شديدترين ظلم ، و بزرگترين ستم معرفى مى كند، و آن عبارت است از دو چيز: اول اين است كه به خدا افتراء بسته اند، چون خدايانى دروغى را شريك او معرفى نموده اند، و دوم اينكه بعد از آمدن حق آن را تكذيب كردند و اين دو صفت هر دو در مشركين وجود داشت ، چون هم بت مى پرستيدند، و هم رسالت پيامبر و قرآن كريم را تكذيب كردند با اينكه قرآن براى آنان آمده بود، پس به اين دو جهت كافر بودند، و جاى كافران و محل اقامتشان در آخرت ، جهنم است

تفسیر المیزان



فرمود: ﴿أَوَ لَمْ نُمَكِّن لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبَي إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ رِزْقاً مِن لَدُنَّا﴾ جاهاي ديگر ناامن است اينجا كه امن است خب چه كسي اينجا را امن كرده به بركت همين بيت امن شده است به بركت اينكه سرزمين وحي است امن شده است از خودش هيچ ندارد (يك) همه نعمت به اينجا سرازير مي‌شود (دو) همه جا از نظر امنيت ناامن است (سه) همه جا از نظر اقتصاد مشكل گراني و تورّم و امثال ذلك دارند (چهار) اينجا از اين خطرها خبري نيست (پنج) خب چرا ايمان نمي‌آوريد اين نعمت الهي است;


بعد فرمود از شما ظالم‌تر كيست؟! اين ﴿وَمَنْ أَظْلَمُ﴾ يعني از شما ظالم‌تر كسي نيست معنايش اين نيست كه شما ظالم‌ترين مردمانيد چون بعضي از گناهان مشترك است و اين گناهان كه مشترك است هم گروه خاص دارند هم شما لذا كساني كه به اين نصاب از معصيت رسيدند از اينها ظالم‌تر كسي نيست اما معنايش اين نيست كه اينها ظالم‌ترين مردم‌اند اگر قرينه‌اي در كار باشد آن ظالم‌ترين را مي‌شود از اين تعبير ﴿مَنْ أَظْلَمُ﴾ استفاده كرد اما لسان ﴿مَنْ أَظْلَمُ﴾ لسان نفي است يعني از اين گروه كسي ظالم‌تر نيست هر كس باشد يا پايين‌تر از اينهاست يا مساوي اينها ﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَي عَلَي اللَّهِ كَذِباً﴾ شما دو كار كرديد يكي مثبت (يعني اثباتي) يكي منفي, آن مثبت‌تان بايد منفي باشد آن منفي‌تان بايد مثبت, آن مثبت‌تان اين بود كه براي خدا شريك قائل شديد در حالي كه يك منفي است و اين افتراي علي الله است آنچه را خدا فرمود نيست ﴿لاَ إِلهَ إِلَّا الله﴾ شما مي‌گوييد هست آنچه را خدا فرمود هست شما مي‌گوييد نيست گفتيد خدا وحي و نبوّت ندارد در حالي كه خدا وحي و نبوّت را امضا كرده است پيامبر فرستاده است

فرمود: ﴿وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ﴾

اين هدايت افزون, هدايت اضافي اين تنها به راهنمايي نيست راهنمايي هم مي‌كند علم بيشتر, هدايت بيشتر, رهنمود بيشتر هم مي‌دهد قسمت مهم آن ارائه طريق نيست آن ايصال به مطلوب است گرايشي در انسان ايجاد مي‌كند علاقه‌اي ايجاد مي‌كند بعضي‌ها مي‌بينيد نسبت به مطالعه كم‌حوصله‌اند نسبت به نماز اول وقت كم‌حوصله‌اند بعضي بي‌صبرانه منتظرند كه نماز اول وقتشان را بخوانند چه وقت ظهر مي‌شود نماز اول وقتشان را بخوانند اين گرايش, نعمتي است اين نعمت, هدايت خاصّه است براي ايصال به مطلوب است تنها ارائه طريق نيست ارائه طريق همان ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ است
اقسام معيّت خدا با مجاهدان در افزودن هدايت و رساندن به مطلوب

خدا سه معيّت دارد
يك معيّت عام كه خدا با هر چيزي با هر انساني هست يك معيّت مطلقه كه با رحمت رحمانيّه او همراه است برابر آيه سورهٴ مباركهٴ «حديد» كه ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ﴾
يك معيّت خاصّه دارد نسبت به مؤمنين كه ﴿إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ﴾, ﴿مَعَ الْمُتَّقِينَ﴾, مع كذا و مع كذا اين معيّت ويژه است كه با رحمت رحيميه همراه است
يك معيّت خاصّه هم با كفار دارد كه با آنهاست كه در فرصت مناسب آنها را فوراً بگيرد ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾

تفسیر تسنیم


معناى ((جاهدوا فينا(( اين است كه جهادشان همواره در راه ما است ، و اين تعبير كنايه از اين است كه : جهادشان در امورى است كه متعلق به خداى تعالى است ، چه جهاد در راه عقيده باشد، و چه در راه عمل ، و چون جهادشان در راه خدا است هيچ عاملى ايشان را از ايمان به خدا و اطاعت اوامر و نواحى او بازنمى دارد
((لنهدينهم سبلنا(( - در اينجا خداى تعالى براى خود سبيل هايى نشان مى دهد، و راه ها هر چه باشد بالاخره به درگاه او منتهى مى شود، براى اينكه راه را براى اين راه مى گويند كه به سوى صاحب راه منتهى مى شود، و آن صاحب راه منظور اصلى از راه است . (مثلا وقتى مى گويند اين راه سعادت است ، معنايش اين است كه : اين راه به سوى سعادت منتهى مى شود)، پس راه هاى خدا عبارت است از طريقه هايى كه آدمى را به او نزديك و به سوى او هدايت مى كند، و وقتى خود جهاد در راه خدا هدايت باشد، قهرا هدايت به سوى سبل ، هدايت روى هدايت خواهد بود، و آن وقت آيه شريفه با آيه ((و الذين اهتدوا زادهم هدى (( منطبق مى شود

تفسیر المیزان

ویرایش بوسیله کاربر about a year ago  | دلیل ویرایش: edit

سیدکاظم فرهنگ
farhang Offline
#11 ارسال شده : about a year ago
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,051
Iran (Islamic Republic Of)

48 تشکر دریافتی در 28 ارسال
تدبر و فهم سوره عنکبوت : نکات مهم و فرازبندی و درس سوره عنکبوت از تفسير مرحوم گنجه اي


باز هم «طوفان نوح در چه حدودی بود»؟
با توجه به آیه 15 منظور از کلمه «جهانیان» که در آیه 15 آمده چه کسانیست؟ بعبارت دیگر، نوح و اهل آن کشتی را آیتی برای چه کسانی قرار داد؟


از همینجا معلوم می­شود آن فرضیه ­ای که می­گوید قضیه طوفان نوح مربوط به کل کره زمین بوده و آب تمام کره زمین را گرفت و همه اهالی کره زمین غرق شدند غیر از سواران آن کشتی، غلط است .

زیرا باید جهانیانی بوده باشند که راکبان آن کشتی برای آنها آیت شده باشند.

در غیر اینصورت آنها فقط برای خودشان آیت بودند و حداکثر برای اولاد و احفادشان که این البته پذیرفتنی نیست زیرا مثل این است که بگوئیم آیت­هائی برای خودشان آیت شده­ اند.

از همین نکته فهمیده می­شود موضوع طوفان نوح یک موضوع محلی و محدود به حدود معینی بوده و کل کره زمین را شامل نشده است و بحث در این مورد زیاد است و ما در سوره قمر (پاراگراف 3) بحثی در این خصوص عرض کرده­ایم.


حدسیاتی از اوضاع و احوال آن روزها
در آیه های 56 و 60 تلویحا مومنان را به هجرت تشویق میفرماید .

آیه های 61 و 62 بما میگوید در زمان نزول این سوره فعالان کفر آفرینش آسمانها و زمین و رام کردن خورشید و ماه و فرو ریختن باران را به خداوند نسبت میدادند و از آیه 65 فهمیده میشود مردم آن دوره کشتی سوار میشدند و از آیه 67 فهمیده میشود حومه مکه نا امن بود و آدم ربائی چیزی غیر عادی نبود و از آیه 69 فهمیده میشود در زمان نزول این آیات در اردوگاه ایمان عده ای بودند که در مسلمانی خویش جدی بوده و در راه خدا از کوششی دریغ نداشتند .

شرک مشرکانِ آن روزها در چه حدودی بود؟
در رابطه با آیات 61تا63 معلوم می­ شود که کفار آن روزها این چیزها را قبول داشتند:

1- آسمانها و زمین را خدا آفریده،

2- خورشید و ماه را خدا رام کرده،

3- خداوند از آسمان آبی می­فرستند و بوسیله آن زمین را زنده می­کند.

یعنی آنها قبول داشتند که روزی بندگان نیز بدست خداست. چنانکه ملاحظه می­شود، آنها ، هم خالقیت خداوند ، و هم رازقیت او را ، قبول داشتند ، و لذا شرک آنها محدود به سایر عناصر تدبیری جهان بود که در آنها بعضی ملائکه و ارواح خبیثه و طیبه را شریک می­دانستند و برای آنها بتهائی درست کرده بودند.


یک مکان امن در جنگل وحوش
موضوع آیه 67 همان است که در سوره قریش آمده است که «ای مشرکان شما در دنیای جنگل مانندِ پر از جنگ و غارت و وحشیگیریی زندگی می­کنید که مکه مانند یک جهانِ متفاوتِ امن و محترم در آن جنگل وحشی، زندگی امن و آبرومندانه­ای برای شما فراهم کرده که احترام آن نیز بخاطر احترام رب آن است ، و لذا آیا سزاست که رسول همان رب را احترام و پیروی نکرده بلکه شدیدترین مخالفت­ها را هم با او بکنید؟»


تدبر سوره عنكبوت
در پاراگراف 1 می فرماید : ای مردم! برای رشد و تعالی خویش باید کوششی بکنید و رفتارعاقلانه با والدین (که از طرفی باید به آنها احسان کنید وازطرف دیگرنباید درجهت خلاف حق اطاعتشان کنید) و باید در راه ایمان از خودتان صبر و استقامتی نشان دهید زیرا خداوند ارزیابی می­کند .

در پاراگراف 2 شرحی گذرا از پیامبران سابق میدهد و اشاره ای به مشکلاتشات با قومشان میکند که در آخر، آنها و پیروانشان نجات یافته و آن اقوام هلاک میشوند .


در پاراگراف 3 می فرماید : کسی که سنگ بنای عقاید و رفتارهایش را بر «حق» مبتنی نکند، بر چه مبتنی خواهد کرد؟ ای کافران ! این قرآن به عنوان معجزه کافی نیست ؟ و ای پیامبر! چنین چیز ارزشمندی به تو داده شده ، قدردان آن باش.

در پاراگراف اخر می فرماید: ای مسلمانان! به ایمانتان بچسبید که رستگاری­تان در همان است و ای کافران! ازلحاظ عقاید که به پیامهای این پیامبر نزدیک هستید، از لحاظ معیشت هم که از مزایای حرمت وامنیتی که خدای این پیامبر برای شهرتان ایجادکرده دارید استفاده میکنید، پس مخالفت و کفر و لجبازی و توطئه های دائمی تان چه وجهی دارد؟

سیدکاظم فرهنگ
ali Online
#12 ارسال شده : about a year ago
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,984

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
تدبر در سوره عنكبوت : نكاتي از تفسير بازرگان

عنکبوت:13
وَلَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالًا مَّعَ أَثْقَالِهِمْ وَلَيُسْأَلُنَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَمَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ
و [نه تنها چنین توانایی ندارند، بلکه] مسلما بار [گناهان] خود و بارهای دیگری علاوه بر بار خویش را به دوش خواهند کشید و مسلما روز قیامت از آن چه [ادعاهای باطل که] به دروغ می‌بافتند بازخواست خواهند شد.16

______________
16 – 12 آیة مقدمه این سوره [پس از الم]، 12 اصل اساسی را برای هر مبارز موحدی در راه خدا به ترتیب زیر آیه به آیه بیان می‌کند [تفصیل مطلب را می‌توانید در نوشته: «قیام حسینی در قالب سوره عنکبوت» صفحات 179 تا 200 کتاب «در سایه سرو آزادی» ببینید]:

1- ملازمت فتنه با ایمان؛
2- استمرار تاریخی فتنه؛
3- محکومیت قطعی ستمکاران؛
4- آماده شدن برای لقای خدا؛
5- رنج و تلاش، نیاز ذاتی انسان؛
6- مکانیسم پاکسازی نفسانی؛
7- موانع راه؛
8- پیوستن به جبهه صالحان؛
9- رفیقان نیمه راه؛
10- میدان شناخت ایمان از انفاق؛
11- فریبکاری منکران؛
12- سرنوشت فریبکاران.

عنکبوت:39
وَقَارُونَ وَفِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَلَقَدْ جَاءَهُم مُّوسَى بِالْبَيِّنَاتِ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ وَمَا كَانُوا سَابِقِينَ
و [همچنین] قارون و فرعون و هامان37 [این مثلث: زر و زور و تزویر را نیز هلاک کردیم] که موسی نشانه‌های روشنی برای آن‌ها آورده بود، ولی [از پذیرش آن‌ها] در زمین استکبار ورزیدند [=خود را بزرگتر از آن دیدند که در آن سرزمین حقوقی مساوی با بقیه مردم داشته باشند] ولی نتوانستند پیشی گیرنده [از قهر و عذاب الهی] باشند.

______________
37- این سه شخصیت منحرف هر یک نماد طغیان در یک بُعد بودند؛ فرعون با ادعای خدایی‌اش، نماد طغیان دینی و فریب اعتقادی، هامان وزیر یا فرمانده لشکر فرعون، نماد طغیان قدرت نظامی و بالاخره قارون ثروتمند افسانه‌ای دستگاه فاسد فرعون، نماد طغیان مالی. در سوره غافر ابتدا از فرعون نام برده و در آخر از قارون. اما در این سوره قارون را مقدم بر فرعون ذکر کرده و فساد اقتصادی و اختلاف طبقاتی را در ابتدا قرار داده است. این سه عنوان یاد آور مثلث به یادماندنی شادروان شریعتی است در: زر و زور و تزویر، تیغ و طلا و تسبیح، مالک و مَلِک و ملا، استعمار و استثمار و استحمار...
farhang Offline
#13 ارسال شده : about a year ago
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,051
Iran (Islamic Republic Of)

48 تشکر دریافتی در 28 ارسال
تدبر و نکات تفسیری مهم ایات سوره عنکبوت از تفسیر تسنیم

اينكه عرض كرد ﴿رَبَّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَي﴾
اين چهارمين قصّه معاد قرآن است يك بخش علم حصولي است كه احتجاج ابراهيم با نمرود است يك بحث درباره قومي كه ﴿خَرَجُوا مِن دِيَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ﴾ كه از دياري خارج شدند ﴿مُوتُوْا ثُمَّ أَحْيَاهُمْ﴾ [10] عدّه‌اي براي فرار از مرگ از محلّي كه در اثر بيماري مرگ‌زا بود خارج شدند خدا آنها را در خارج يا همان منطقه اماته كرد بعد احيا كرد بعد به اينها نشان داد. قسم سوم جريان عُزير يا اِرميا يا كس ديگري بود كه ﴿مَرَّ عَلَي قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَي عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّي يُحْيِيْ هذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾ خدا همين صحنه احيا و اماته را درباره خود او پياده كرد ﴿فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِاْئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ﴾. [11] قسمت چهارم كاري اصلاً به قبل ندارد به وجود مبارك حضرت ابراهيم چيزي ياد داد و حضرت ابراهيم هم همان را مي‌خواست حضرت ابراهيم نمي‌خواست بگويد خدايا من مي‌خواهم مطمئن بشوم چگونه مُرده‌ها را زنده مي‌كني عرض كرد ياد بده من هم مثل شما مظهر محيي بشوم مظهر مميت بشوم من هم مرده را زنده كنم فرمود راهش اين است چهارتا مرغ مي‌گيري مي‌كُشي مي‌خواني مي‌آيند. وقتي دارد عرض مي‌كند ﴿رَبَّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَي﴾ معنايش اين نيست كه چگونه مرده‌ها را زنده مي‌كني او يقين داشت نه «ربّ كيف تحيي» نه, به من نشان بده كه من هم مظهر محيي بشوم من هم مظهر مميت بشوم بعدها وجود مبارك عيسي هم همين كار را كرد مظهر محيي شد مميت شد ﴿وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي﴾ [12] عرض كرد نشان بده من هم اين كار را بكنم فرمود راهش اين است من مي‌خواهم به اين طمأنينه برسم كه مظهر «هو المحيي» [13] بشوم مظهر «هو المميت» [14] بشوم فرمود اين راهش اين است كه اين چهارتا مرغ را مي‌گيري مي‌كُشي مي‌كوبي ذرّاتشان را به هم مخلوط مي‌كني ﴿ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِيَنَّكَ سَعْياً﴾ [15] ما در قيامت ﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ [16] تو هم در اينجا هر يك از اينها را سرش را بگير صدا بزن يا فلان اين زنده مي‌شود اين چيز ديگر است كاري با سه قسم قبلي ندارد.
اوج مقام ابراهيم(سلام الله عليه) آنجاست كه شده مظهر «هو المحيي» وگرنه مي‌دانست كه چه كار بكند


خدا با اسما جهان را اداره مي‌كند اين اسما را به خليفه خودش ياد داد ﴿عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ﴾ بعد به فرشته‌ها فرمود شما اينها را بلديد عرض كردند نه, اگر استعداد داشته بودند كه خدا يادشان مي‌داد اينها دو مرحله عقب‌اند يكي استعداد آن را ندارند كه شاگرد بلاواسطه خدا باشند وگرنه خدا اين اسما را ياد ملائكه مي‌داد دو: حالا كه شاگرد انسان كامل‌اند آن لياقت را ندارند كه علم اسما را ياد بگيرند در حدّ اِنبا و گزارش باخبر مي‌شوند ﴿قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾ [20] دو مرتبه فرشته‌ها از انسان كامل دنبال‌اند

اين جدال احسن هنوز ادامه دارد احسن بودنِ اين روش اين است كه نام بت‌ها را نمي‌برد نام اصنام و اوثان را نمي‌برد نمي‌گويد شما بر باطليد نمي‌فرمايد كه كساني كه به بت ايمان دارند جهنمي‌اند به صورت كلي فرمود: ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا بِالْبَاطِلِ﴾ نفرمود شما بر باطليد نفرمود بت‌ها باطل‌اند با اينكه آنها بيّن‌الغي است اين مي‌شود جدال احسن نظير ﴿إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلَي هُديً أَوْ فِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ﴾ [4] كه اين روش, روش احسن است

در دنيا انسان نياز خود را با يكي از اين دو عامل برطرف مي‌كند انساني كه به مسكن و لباس و پوشاك و نوشاك و اينها محتاج است در دنيا با يكي از دو امر نيازش را برطرف مي‌كند يا با ضابطه تجاري اينها را مي‌خرد يا اجاره مي‌كند يا با رابطه خانوادگي كسي پدر كسي است, كسي پسر كسي است پدر, پسر را تأمين مي‌كند پسر, پدر را تأمين مي‌كند و مانند آن; بالأخره نياز يا با ضابطه حل مي‌شود يا با رابطه. بعد از مرگ نه از ضابطه خبري است نه از رابطه, احتياج هست, انسان هست, بدن دارد, مسكن مي‌خواهد, پوشاك و نوشاك مي‌خواهد ولي نه ضابطه‌اي است كه با ضابطه فراهم كند نه رابطه‌اي است كه با رابطه تحصيل كند نه جا براي خريد و فروش و اجاره و عقود ديگر است نه جا براي دوستي و پدر و پسر ﴿يَوْمٌ لاَ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خُلَّةٌ﴾
پس در دنيا بايد اين كار را بكند در دنيا بر اساس ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم﴾ [5] اين تجارت را انجام مي‌دهد آنجا سود مي‌برد آنجا جا براي كار نيست
تسنیم

﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ آن سؤال اين بود كه چون «ذائق» اسم فاعل است و مصداق بارزش همان تلبّس بالفعل است ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ ناظر به آن ذرّات و سلول‌هايي است كه هر لحظه مي‌ميرند و سلول ديگر زنده مي‌شود؟
اين معنا درست است كه اين ذرّات در حال تبدّل‌اند ولي مفاد آيه مرگ و مير اين سلول‌ها نيست براي اينكه هيچ سلولي ذائق سلول ديگر نيست از سنخ كون و فساد است يكي رخت برمي‌بندد و ديگري ظهور مي‌كند نه اينكه آن, ديگري را هضم بكند و بماند و ديگري از بين برود ذوق غير از كون و فساد است غير از تقليل است ذوق يعني ذائق مي‌ماند و مذوق حذف مي‌شود. مطلب ديگر اينكه در ذيل همين آيه 57 آمده است ﴿ثُمَّ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ﴾ اين معلوم مي‌شود راجع به مرگ و قيامت مطرح مي‌كند نه تبدّل يك سلول به سلول ديگر.

تساوي نااميدي از پناهگاه اصلي با کفر
اينكه مي‌گويند يأس از رحمت خدا كفر است براي همين است يأس از رحمت خدا معنايش اين است كه ديگر كسي نيست يك وقت است كه من لياقت ندارم آن كفر نيست اما بگويد ديگر كسي نيست كه مشكل مرا حل كند فرمود: ﴿وَلاَ تَيْأَسُوا مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِن رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ﴾ [8] خب چرا يأس از رحمت خدا كفر است براي همين كه معنايش به انكار مبدأ برمي‌گردد


بعضي‌ها براي ايمان به خدا جهاد مي‌كنند اگر براي اصل ايمان تلاش و كوشش كردند خداي سبحان راه رسيدن به مقصد را به آنها نشان مي‌دهد نه نشانِ تشريعي بلكه نشانِ تكويني, نه نشان ارائه طريق بلكه ايصال به مطلوب كه در پايان همين سورهٴ مباركهٴ عنكبوت آمده ﴿وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا﴾ [4] اينكه فرمود ما راه‌هاي ويژه را به مجاهدان نشان مي‌دهيم آن هدايت تكويني است نه تنها تنها ارائه طريق باشد به معناي نشان دادن تشريعي باشد بلكه گرايش در قلب اينها ايجاد مي‌كنيم (اولاً) وسيله را فراهم مي‌كنيم (ثانياً) او به سرعت اين راه را طي مي‌كند (ثالثاً) به مقصد مي‌رسد (رابعاً) وگرنه خود قرآن ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ [5] است براي همه هدايت است چه براي مجاهد چه براي غير مجاهد و از اينكه جهاد في الله را با هدايت به سبيل الله در كنار هم قرار داد تفصيل قاطع شركت است معلوم مي‌شود جهاد في الله غير از اهتداي به سبيل الله است (يك) و اهتداي به سبيل الله بالاتر از جهاد في الله است (دو) براي اينكه آن جهاد في الله كار ابتدايي است هميشه نتيجه برتر از مقدّمه است بالاتر از مقدّمه است اگر كسي بخشي از كارها را ابتدائاً انجام بدهد آن‌گاه خداي سبحان قلبش را متيّم به حبّ خود مي‌كند به آساني اين راه را طي مي‌كند با سرعت اين راه را طي مي‌كند اين اهتداي به سبيل الهي تكويني است يعني ايصال به مطلوب است نه تشريعي يعني ارائه طريق و اين اهتدا بالاتر از آن جهاد ابتدايي مجاهد است كه [اين اهتدا] به صورت نتيجه ذكر مي‌شود
تسنیم

ویرایش بوسیله کاربر about a year ago  | دلیل ویرایش: edit

سیدکاظم فرهنگ
farhang Offline
#14 ارسال شده : about a year ago
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,051
Iran (Islamic Republic Of)

48 تشکر دریافتی در 28 ارسال
ترجمه تدبر و فهم سوره عنکبوت: فرازبندی، نکات مهم تفسیری ایات، ارتباط فرازها و درس سوره عنکبوت:

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمـَنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الم {1}
الف لام ميم {1}
أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ {2}
آيا مردم (تازه ایمان آورده) پنداشتند كه تا گفتند ايمان آورديم رها مى‏شوند و مورد آزمايش قرار نمى‏گيرند {2}
وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ {3}
و به يقين كسانى را كه پيش از اينان بودند هم آزموديم تا خدا آنان را كه (در ایمانشان) صادق بودند معلوم دارد و دروغگويان را [نيز] معلوم دارد {3}
أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ أَن يَسْبِقُونَا سَاء مَا يَحْكُمُونَ {4}
آيا كسانى كه مرتبا كارهاى بد مى‏كنند مى‏پندارند كه بر (سنتها و قوانین ) ما پيشى خواهند جست چه بد داورى مى‏كنند {4}
مَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ {5}
هركسى كه (به ایمان به خدا تمایل دارد و در نتیجه به) ديدار خدا اميد دارد [بداند كه] ا جل [مقرر شده از سوى] خدا آمدنى است و اوست‏ شنواى دانا {5}
وَمَن جَاهَدَ فَإِنَّمَا يُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ {6}
و هر كه بكوشد تنها براى خود مى‏كوشد زيرا خدا از جهانيان سخت بى‏نياز است {6}
وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ {7}
و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏اند قطعا گناهانشان را از آنان مى زداييم و بهترین آنچه مى‏كردند را پاداششان مى‏دهيم {7}

عصاره دسته آیات 1-7: اظهار ایمان، به معنای اتمام امتحانات و سختی ها نیست. همه در دنیا امتحان میشوند تا صدق ادعای انها معلوم گردد. لازمه ایمان به خدا باور باین موضوع است که سرانجام به ملاقات خدا خواهید رفت و تلاش شما در دنیا به نفع یا ضرر خودتان است. خدا اهل ایمان و عمل صالح را از بدیهاشان چشم پوشی و به بهترین عملشان اجر می دهد و بدکاران هم نمی توانند بر اراده خدا غلبه کنند.

نکات:
-عبارت "من کان یرجوا لقاء" در سوره کهف با "ربه" بکار رفته و در سوره عنکبوت با الله. در سوره های احزاب و ممتحنه هم لمن کان یرجوالله و الیوم الاخر امده است. که بر اهل ایمان دلالت دارد نه همه مردم یا کفار. در ایه 23 هم کفر بایات خدا و لقای او را باهم اورده و انها را مایوس از رحمت او نامیده است
-فتنه و مشتقات آن :3 بار در سوره
-یسبقونا و مشتقات ان: 3 بار ، معجزین:1 بار
-سیئات در مقابل حسنات ، زیاد در قران بکار رفته است. در سوره جاثیه مرتکبین سیئات، در برابر اهل ایمان و عمل صالح ذکر شده است .که در ایه 4 سوره عنکبوت هم با توجه به ایات قبل و بعد، اینگونه می تواند باشد. یعنی کسانی که پیوسته مرتکب سیئات میشوند، بلحاظ جایگاه در مقابل اهل ایمان و عمل صالح هستند. فعل یعملون السیئات در دو سوره دیگر قران بکار رفته که بر اعمال زنا و لواط دلالت دارد. (سوره نسا و هود)

1-منظور از ایه 4 چیست؟ چه کسانی در چه زمینه ای خود را سبقت گیرنده بر خدا میدانستند؟
"در آيات گذشته سخن از آزمايش عمومى مؤمنان بود، و آيه مورد بحث تهديد شديدى براى كفار و گنهكاران است، تا گمان نكنند اگر مؤمنان را تحت فشار قرار دادند و مجازاتهاى الهى فورا دامان آنها را فرو نگرفت خدا از آنها غافل است و يا قدرت بر عذاب آنها ندارد." تفسیر نمونه
"آيا جنايتكاران مى‌پندارند كه خداوند از جستجوى آنان ناتوان است‌؟ چگونه چنين باشد، درحالى‌كه او بر هر چيزى تواناست‌؟ ساءَ ما يَحْكُمُونَ‌ آنان بد داورى مى‌كنند كه مى‌پندارند از سلطنت و حكومت خداوند رهايى مى‌يابند."تفسیر کاشف

"انْ‌ يَسْبِقُونا كه از ما پيشى بگيرند و ما را عاجز كنند. مقصود اين است كه مجازاتهاى الهى دامن آنها را خواهد گرفت. و مانند اين مورد است كه آيۀ وَ ما هُمْ‌ بِمُعْجِزِينَ‌ «آنها نمى‌توانند بر قدرت حق پيروز شوند» (زمر/ 51). أَمْ‌ حَسِبَ‌ ، حرف «أم» منقطعه است كه به معناى اضراب است يعنى اين گمان از گمان اوّلى باطل‌تر و فاسدتر است، زيرا آنها گمان مى‌كردند كه به خاطر ايمانشان امتحان نمى‌شوند، و اينها فكر مى‌كنند كه به علّت كفر و عصيانشان مجازات نمى‌شوند. " تفسیر جوامع الجامع
-در ایات اشاره ای نشده که مراد از بدکاران، چه کسانی است و نمی توان گفت لزوما مطابق نظر مفسران، افراد ازار دهنده مسلمانان هستند و متعاقب ان "ان یسبقونا" را هم بر فرار از مجازات این افراد از دست خداوند منطبق دانست. لذا مطابق ظاهر آیه باید انرا مطلق دانست که عموم بدکاران، این تصور را دارند که می توانند با غلبه بر اراده و خواست و قوانین خدا، خود را از عذاب و تبعات اعمال خود برهانند و یا حتی بطور استثنایی اهل نجات و سعادت هم باشند.
در ایه 22 هم وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاء امده که با توجه به ایات قبل آن که بحث معاد و بازگشت بسوی خدا و مشمول عذاب یا رحمت شدن افراد مطرح شده، براین امر دلالت می کند که شما نمی توانید از این مشیت الهی فرار کنید . حتما می میرید و حتما مبعوث میشوید و در محضر او حساب پس میدهید.


وَوَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنًا وَإِن جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ {8}
و به انسان سفارش كرديم كه به پدر و مادر خود نيكى كند و[لى] اگر آنها با تو دركوشند تا چيزى را كه بدان علم ندارى با من شريك گردانى از ايشان اطاعت مكن (چراکه) سرانجامتان به سوى من است و شما را از [حقيقت] آنچه انجام مى‏داديد باخبر خواهم كرد {8}
وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي الصَّالِحِينَ {9}
و كسانى كه گرويده و كارهاى شايسته كرده‏اند البته آنان را ( در اخرت) در زمره شايستگان درمى‏آوريم {9}
وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذَابِ اللَّهِ وَلَئِن جَاء نَصْرٌ مِّن رَّبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ أَوَلَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فِي صُدُورِ الْعَالَمِينَ {10}
و از ميان مردم كسانى‏اند كه مى‏گويند به خدا ايمان آورده‏ايم و چون در [راه] خدا آزار كشند آزار مردم را مانند عذاب خدا قرار مى‏دهند و اگر از جانب پروردگارت پيروزى رسد حتما خواهند گفت ما با شما بوديم آيا خدا به آنچه در دلهاى جهانيان است داناتر نيست {10}
وَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْمُنَافِقِينَ {11}
و قطعا خدا كسانى را كه ايمان آورده‏اند مى‏شناسد و يقينا منافقان را [نيز] مى‏شناسد {11}
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنَا وَلْنَحْمِلْ خَطَايَاكُمْ وَمَا هُم بِحَامِلِينَ مِنْ خَطَايَاهُم مِّن شَيْءٍ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ {12}
و كسانى كه كافر شده‏اند به كسانى كه ايمان آورده‏اند مى‏گويند راه ما را پيروى كنيد و گناهانتان به گردن ما و[لى] چيزى از گناهانشان را به گردن نخواهند گرفت قطعا آنان دروغگويانند {12}
وَلَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالًا مَّعَ أَثْقَالِهِمْ وَلَيُسْأَلُنَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَمَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ {13}
و قطعا بارهاى گران خودشان و بارهاى گران [ديگر] را با بارهاى گران خود برخواهند گرفت و مسلما روز قيامت از آنچه به دروغ برمى‏بستند پرسيده خواهند شد {13}
عصاره دسته ایات 8-13: موانعی از قبیل نهی پدر و مادر، ازار و اذیت مخالفان،و یا تشویق و تطمیع و توجیهات سران کفر ، شما را از ایمان به توحید برنگرداند که مسئولیتش بر عهده خودشماست. ایمانی که در سختیها عقب نشینی کند و در پیروزی ها همراه باشد، منافقانه و بی فایده است. خدا به دلها اگاه و اهل ایمان و عمل صالح را در اخرت در زمره صالحین قرار میدهد.

عصاره دسته آیات 1-7: اظهار ایمان، به معنای اتمام امتحانات و سختی ها نیست. همه در دنیا امتحان میشوند تا صدق ادعای انها معلوم گردد. لازمه ایمان به خدا باور باین موضوع است که سرانجام به ملاقات خدا خواهید رفت و تلاش شما در دنیا به نفع یا ضرر خودتان است. خدا اهل ایمان و عمل صالح را از بدیهاشان چشم پوشی و به بهترین عملشان اجر می دهد و بدکاران هم نمی توانند بر اراده خدا غلبه کنند.

عصاره فراز ایات 1- 13: اظهار ایمان، به معنای اتمام امتحانات نیست از سختی ها و موانع موجود در راه ایمان به خدای واحد نهراسید بدانید حتما به ملاقات خدا خواهید رفت و مسئولیت و تبعات ایمان یا کفر و اعمال شما، با خود شماست. اهل ایمان و عمل صالح در اخرت از زمره صالحین بوده و به بهترین عملشان اجر می گیرند . بدکاران هم نمی توانند بر اراده خدا غلبه کنند. پس، صادقانه و غیرمنافقانه ایمان بیاورید

نکات:
قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا: مریم، یس، احقاف، عنکبوت
اولین کاربرد کلمه منافق در قران
وَلَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالًا مَّعَ أَثْقَالِهِمْ مشابه ایه 25 سوره نحل: لیحملوا اوزارهم ...و من اوزار الذین یضلونهم بغیر علم
بازگشت به سوی خدا در آیات 8،17،21،

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عَامًا فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَهُمْ ظَالِمُونَ {14}
و به راستى نوح را به سوى قومش فرستاديم پس در ميان آنان نهصد و پنجاه سال درنگ كرد تا طوفان آنها را در حالى كه ستمكار بودند فرا گرفت {14}
فَأَنجَيْنَاهُ وَأَصْحَابَ السَّفِينَةِ وَجَعَلْنَاهَا آيَةً لِّلْعَالَمِينَ {15}
و او را با كشتى‏نشينان برهانيديم و آن [ماجرا یا سفينه] را براى جهانيان عبرتى گردانيديم {15}
عصاره دسته ایات 14-15: نوح هم مدت طولانی قومش را دعوت کرد اما سرانجام ظالمان غرق شدند و نوح و یارانش نجات یافتند. و این را نشانه ای برای جهانیان قراردادیم

در سوره قمر هم در انتهای داستان نوح اینگونه امده بود: تَجْرِي بِأَعْيُنِنَا جَزَاء لِّمَن كَانَ كُفِرَ {14}[كشتى] زير نظر ما روان بود [اين] پاداش كسى بود كه مورد انكار واقع شده بود {14}وَلَقَد تَّرَكْنَاهَا آيَةً فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ {15}و به راستى آن [سفينه يا ماجرا] را بر جاى نهاديم [تا] عبرتى [باشد] پس آيا پندگيرنده‏اى هست {15}

وَإِبْرَاهِيمَ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ {16}
و [فرستادیم] ابراهيم را چون به قوم خويش گفت‏ خدا را بپرستيد و از او پروا بداريد اين [كار] براى شما خوب است اگر بدانيد {16}
إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا وَتَخْلُقُونَ إِفْكًا إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقًا فَابْتَغُوا عِندَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَاعْبُدُوهُ وَاشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ {17}
واقعا آنچه را كه شما سواى خدا مى‏پرستيد جز بتانى [بيش] نيستند و دروغى برمى‏سازيد در حقيقت كسانى را كه جز خدا مى‏پرستيد اختيار روزى شما را در دست ندارند پس روزى را پيش خدا بجوييد و او را بپرستيد و وى را سپاس گوييد كه به سوى او بازگردانيده مى‏شويد {17}
وَإِن تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِّن قَبْلِكُمْ وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ {18}
و اگر تكذيب كنيد قطعا امتهاى پيش از شما [هم] تكذيب كردند و بر پيامبر [خدا] جز ابلاغ آشكار [وظيفه‏اى] نيست {18}
{أَوَلَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ {19}
آيا (منکران معاد) نمی بینند (نمی دانند) كه خدا چگونه آفرينش را آغاز مى‏كند سپس (همانگونه) آن را باز مى‏گرداند در حقيقت اين [كار] بر خدا آسان است{19}
قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ {20}
(ای پیامبر) بگو در زمين بگرديد و بنگريد چگونه آفرينش را آغاز كرده است ‏سپس [باز ] خداست كه نشاه آخرت را پديد مى‏آورد خداست كه بر هر چيزى تواناست {20}
يُعَذِّبُ مَن يَشَاء وَيَرْحَمُ مَن يَشَاء وَإِلَيْهِ تُقْلَبُونَ {21}
هر كه را بخواهد عذاب و هر كه را بخواهد رحمت مى‏كند و به سوى او بازگردانيده مى شويد {21}
وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاء وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِن وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ {22}
و شما نه در زمين و نه در آسمان درمانده‏كننده [او] نيستيد (که بسوی او برنگردید و از او فرار کنید) و جز خدا براى شما يار و ياورى نيست {22}
وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَلِقَائِهِ أُوْلَئِكَ يَئِسُوا مِن رَّحْمَتِي وَأُوْلَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ {23}
و كسانى كه آيات خدا و لقاى او را منكر شدند آنانند كه از رحمت من نوميدند و ايشان را عذابى پر درد خواهد بود {23}}
فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنجَاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ {24}
و پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند بكشيدش يا بسوزانيدش ولى خدا او را از آتش نجات بخشيد آرى در اين [نجات بخشى خدا] براى مردمى كه ايمان دارند قطعا نشانه هاست {24}
وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا مَّوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُم بِبَعْضٍ وَيَلْعَنُ بَعْضُكُم بَعْضًا وَمَأْوَاكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُم مِّن نَّاصِرِينَ {25}
و [ابراهيم] گفت بجای خدا فقط بتهايى ثابت و حقیر را اختيار كرده‏ايد كه آن هم براى دوستى ميان شما در زندگى دنياست آنگاه روز قيامت بعضى از شما بعضى ديگر را انكار و برخى از شما برخى ديگر را لعنت مى‏كنند و جايتان در آتش است و براى شما ياورانى نخواهد بود {25}
فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَقَالَ إِنِّي مُهَاجِرٌ إِلَى رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ {26}
پس لوط به او ايمان آورد و [ابراهيم] گفت من به سوى پروردگار خود روى مى آورم كه اوست ارجمند حكيم {26}
وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ وَآتَيْنَاهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ {27}
و اسحاق و يعقوب را به او عطا كرديم و در ميان فرزندانش پيامبرى و كتاب قرار داديم و در دنيا پاداشش را به او بخشيديم و قطعا او در آخرت [نيز] از شايستگان خواهد بود {27}

عصاره دسته ایات 14-27: ابراهیم قومش را به عبادت و تقوای خدا و نفی پرستش بتهای بی خاصیت بجای الله دعوت کرد اما قومش او را به اتش افکندند که خدا او را نجات داد.و در نسلش کتاب و نبوت قرار داد و در اخرت هم از صالحان خواهد بود. ای پیامبر به منکرین معاد بگو بازگرداندن افرینش در قیامت برخدا اسان است. بسوی او بازمیگردید و کافران به ایات و لقای خدا، عذاب خواهند شد. بدانید که شما نمیتوانید بر خدا غلبه کنید.

نکات:
-در سوره های شوری و زمر و روم هم باین موضوع که یکی از ریشه های گرایش به پرستش غیر خدا، رزق است اشاره شده بود.
-اوثان: عنکبوت 2 بار(از قول ابراهیم ع)، حج 1 بار( در ادامه وحی مناسک حج به ابراهیم) ، اصنام : 4 بار مربوط به ابراهیم ع، 1 بار هم بنی اسراییل قومی را دیدند که یعکفون علی اصنام لهم
-یَبدا الخلق ثم یعیده: روم 2، یونس2، نمل، یُبدی الله الخلق ثم یعیده: عنکبوت ، کما بدانا اول خلق نعیده: سوره انبیا، انه هو یبدی و یعید: بروج

- دلایل ابراهیم در نفی پرستش بتان: اختیاری برای روزی شما ندارند، انها را بدروغ اله و معبود جازده اید، فکر میکنید انها مایه مودت شماست در حالیکه در اخرت مایه تفرق و برائت شما از انها و یکدیگر است، شما را نمی توانند در برابر خدا نصرت کنند

-در ایه 22 وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاء امده که با توجه به ایات قبل آن که بحث معاد و بازگشت بسوی خدا و مشمول عذاب یا رحمت شدن افراد مطرح شد، براین امر دلالت می کند که شما نمی توانید از این مشیت الهی فرار کنید . حتما می میرید و حتما مبعوث میشوید و در محضر او حساب پس میدهید. در ایه 4 هم امده بود که أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ أَن يَسْبِقُونَا سَاء مَا يَحْكُمُونَ{4}. در ایه 38 راجع به هارون قارون و فرعون هم ذکر شده بود که و ماکانوا سابقین یعنی نتوانستند از عقوبت اعمال خود و عذاب دنیوی خدا فرار کنند.
-در آیه 5 امده بود "مَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ" در ایه 23 امده "وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَلِقَائِهِ أُوْلَئِكَ يَئِسُوا مِن رَّحْمَتِي" در ایه 36 هم شعیب به قومش میگوید وارجوا الیوم الاخر


-در خصوص ایه 26 مهاجر الی ربی ابراهیم است یا لوط؟ در سوره صافات هم از زبان ابراهیم بیان شد که انی ذاهب الی ربی سیهدین. هم چنین در ایه 27 بیان شده که باو اسحاق و یعقوب را دادیم که مراد ابراهیم است. لذا مراد از مهاجر هم ابراهیم است.

وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّنَ الْعَالَمِينَ {28}
و [ياد كن] لوط را هنگامى كه به قوم خود گفت ‏شما به كارى زشت مى‏پردازيد كه هيچ يك از جهانیان در آن [كار] بر شما پيشى نگرفته است {28}
أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَتَقْطَعُونَ السَّبِيلَ وَتَأْتُونَ فِي نَادِيكُمُ الْمُنكَرَ فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا ائْتِنَا بِعَذَابِ اللَّهِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ {29}
آيا شما با مردها درمى‏آميزيد و راه [توالد و تناسل] را قطع مى‏كنيد و در محافل خود به زشتكارى دعوت مى‏كنيد و[لى] پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند اگر راست مى گويى عذاب خدا را براى ما بياور {29}
قَالَ رَبِّ انصُرْنِي عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِينَ {30}
[لوط] گفت پروردگارا مرا بر قوم فسادكار غالب گردان {30}
وَلَمَّا جَاءتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا إِنَّا مُهْلِكُو أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَهَا كَانُوا ظَالِمِينَ {31}
و چون فرستادگان ما براى ابراهيم مژده (فرزند) آوردند گفتند ما اهل اين شهر را هلاك خواهيم كرد زيرا مردمش ستمكار بوده‏اند {31}
قَالَ إِنَّ فِيهَا لُوطًا قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَن فِيهَا لَنُنَجِّيَنَّهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ {32}
گفت همانا لوط در آنجاست گفتند ما بهتر مى‏دانيم چه كسانى در آنجا هستند او و كسانش را جز زنش كه از باقى ماندگان [در خاكستر آتش] است‏ حتما نجات خواهيم داد {32}
وَلَمَّا أَن جَاءتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِيءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالُوا لَا تَخَفْ وَلَا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَأَهْلَكَ إِلَّا امْرَأَتَكَ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ {33}
و هنگامى كه فرستادگان ما به سوى لوط آمدند به علت [حضور] ايشان (و احتمال تمایل قوم به انها) ناراحت‏ شد و خود را دست بسته در حمایت از انها دید گفتند مترس و غم مدار كه ما تو و خانواده‏ات را جز زنت كه از باقى‏ماندگان [در خاكستر آتش] است‏ حتما مى رهانيم {33}
إِنَّا مُنزِلُونَ عَلَى أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزًا مِّنَ السَّمَاء بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ {34}
ما بر مردم اين شهر به [سزاى] فسقى كه مى‏كردند عذابى از آسمان فرو خواهيم فرستاد {34}
وَلَقَد تَّرَكْنَا مِنْهَا آيَةً بَيِّنَةً لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ {35}
و از آن [شهر سوخته] براى مردمى كه مى‏انديشند نشانه‏اى روشن باقى گذاشتيم {35}
عصاره دسته آیات 28-35: قوم بدکار لوط که تذکرات پیامبرشان را پشت سر انداختند و او را مسخره کردند، با عذاب الهی هلاک و نشانه و عبرتی برای خردورزان شدند. لوط و اهلش هم نجات یافتند.
وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَارْجُوا الْيَوْمَ الْآخِرَ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ {36}
و به سوى [مردم] مدين برادرشان شعيب را [فرستاديم] گفت اى قوم من خدا را بپرستيد و به روز بازپسين اميد داشته باشيد و در زمين سر به فساد برمداريد {36}
فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ {37}
پس او را دروغگو خواندند و زلزله آنان را فرو گرفت و بامدادان در خانه‏هايشان از پا درآمدند {37}

عصاره دسته آیات 36-37:شعیب هم قومش را به بندگی خدا و ملاحظه اخرت و ترک فساد دعوت کرد اما او را تکذیب کرده، با عذاب هلاک شدند

وَعَادًا وَثَمُودَ وَقَد تَّبَيَّنَ لَكُم مِّن مَّسَاكِنِهِمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَكَانُوا مُسْتَبْصِرِينَ {38}
و عاد و ثمود را [نيز هلاك نموديم] قطعا [فرجام آنان] از سراهايشان بر شما آشكار گرديده است و شيطان كارهايشان را در نظرشان بياراست و از راه بازشان داشت با آنكه بينا و اگاه بودند (از راه درست و زشتی کارشان) {38}
وَقَارُونَ وَفِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَلَقَدْ جَاءهُم مُّوسَى بِالْبَيِّنَاتِ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ وَمَا كَانُوا سَابِقِينَ {39}
و قارون و فرعون و هامان را [هم هلاك كرديم] و به راستى موسى براى آنان دلايل آشكار آورد و[لى آنها] در آن سرزمين سركشى نمودند و [با اين همه بر ما] پيشى نجستند {39}
فَكُلًّا أَخَذْنَا بِذَنبِهِ فَمِنْهُم مَّنْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِ حَاصِبًا وَمِنْهُم مَّنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ وَمِنْهُم مَّنْ خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ وَمِنْهُم مَّنْ أَغْرَقْنَا وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ {40}
و هر يك [از ايشان] را به گناهش گرفتار [عذاب] كرديم از آنان كسانى بودند كه بر [سر] ايشان بادى همراه با شن فرو فرستاديم (عاد)و از آنان كسانى بودند كه فرياد [مرگبار] آنها را فرو گرفت (ثمود) و برخى از آنان را در زمين فرو برديم (قارون) و بعضى را غرق كرديم (فرعون) و [اين] خدا نبود كه بر ايشان ستم كرد بلكه خودشان بر خود ستم مى‏كردند {40}

عصاره دسته آیات 38-40: قوم عاد و ثمود، قارون و فرعون و هامان هم با اعمال شیطانی و سرکشی شان در زمین، به خودشان ظلم کردند و سرانجام بطرق مختلف عذاب و هلاک شدند

عصاره دسته ایات 14-15: نوح هم مدت طولانی قومش را دعوت کرد اما سرانجام ظالمان غرق شدند و نوح و یارانش نجات یافتند. و این را نشانه ای برای جهانیان قراردادیم
عصاره دسته ایات 14-27: ابراهیم قومش را به عبادت و تقوای خدا و نفی پرستش بتهای بی خاصیت بجای الله دعوت کرد اما قومش او را به اتش افکندند که خدا او را نجات داد.و در نسلش کتاب و نبوت قرار داد و در اخرت هم از صالحان خواهد بود. ای پیامبر به منکرین معاد بگو بازگرداندن افرینش در قیامت برخدا اسان است. بسوی او بازمیگردید و کافران به ایات و لقای خدا، عذاب خواهند شد. بدانید که شما نمیتوانید بر خدا غلبه کنید.
عصاره دسته آیات 28-35: قوم بدکار لوط که تذکرات پیامبرشان را پشت سر انداختند و او را مسخره کردند، با عذاب الهی هلاک و نشانه و عبرتی برای خردورزان شدند. لوط و اهلش هم نجات یافتند.
عصاره دسته آیات36-37:شعیب هم قومش را به بندگی خدا و ملاحظه اخرت و ترک فساد دعوت کرد اما او را تکذیب کرده، با عذاب هلاک شدند
عصاره دسته آیات 38-40: قوم عاد و ثمود، قارون و فرعون و هامان هم با اعمال شیطانی و سرکشی شان در زمین، به خودشان ظلم کردند و سرانجام بطرق مختلف عذاب و هلاک شدند
عصاره فراز ایات 14-40: اقوام نوح، لوط، عاد و ثمود و افراد مستکبری چون قارون و فرعون و هامان بخاطر اعمالشان و فساد و تکذیب و روگردانی از دعوت توحیدی و اصلاحی پیامبرانشان عذاب و مایه عبرت شدند. پیامبران و یارانشان هم نجات یافتند. (نمونه ای از سرانجام دنیوی بدکاران و کافران و مومنین) ای پیامبر به کافران به ایات و لقای خدا، بگو بازگرداندن افرینش در قیامت برخدا اسان است بسوی او بازمیگردید حتما عذاب خواهید شد و نمیتوانید بر خدا غلبه کنید.

نکات
-اولین اشاره به قارون در سوره قصص،در سوره های غافر و عنکبوت اسم قارون فرعون و هامان کنار هم ذکر شده است.

مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاء كَمَثَلِ الْعَنكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنكَبُوتِ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ {41}
مثل كسانى كه غير از خدا اولیایی اختيار كرده‏اند همچون عنكبوت است كه خانه‏اى براى خويش ساخته و در حقيقت سست‏ترين خانه‏ها همان خانه عنكبوت است اگر مى‏دانستند (که کار انها هم اینگونه است) {41}
إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ مِن شَيْءٍ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ {42}
(علت این تشابه آنست که ) خدا، هم هر آنچه را كه جز او مى‏خوانند (رو بسویش میکنند ) مى‏داند و هم ‏شكست‏ ناپذير (از شما و اولیایتان) و حکیم است {42}
وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ {43}
و اين مثلها را براى مردم مى‏زنيم و[لى] جز دانشوران آنها را به کارنبندند (در آن تعقل نمی کنند){43}
خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِّلْمُؤْمِنِينَ {44}
خداوند (که این مثال را زد) آسمانها و زمين (و هرچه بینشان هست) را آفريده است به حق (و رب و شریک و ولی مستقلی از خود که تحت امرش نباشد قرار نداده) قطعا در اين براى مؤمنان نشانه (ی عبرت آموز) است {44}

عصاره فراز ایات 41-44: تکیه به اولیایی غیراز خدا و خواندن معبودانی جز خدا، پناهی سست و کاری دور از تعقل است. چرا که تنها خدای خالق افرینش که شکست ناپذیر و حکیم است، شایسته ولایت و عبودیت است.
نکات:
-اتخذوا من دون الله الهه: مریم، فرقان، کهف، یس، احقاف، زمر، انبیا
-اتخذوا من دون الله اولیاء: شوری،عنکبوت، جاثیه
-از تلفیق ایه 42 و 43 نتیجه میشود که اتخاذ اولیا غیر خدا معادل یا مصداقی از خواندن غیر خداست.
-معنای دعا: دعا از ریشه دعو: طلب چيزي است؛ به اين كه به سوي او روي كند يا به آن رغبت كند يا به سوي او برود و معناي هر مورد بر حسب همان مورد است و اين معنا به ماده نَدْب (خواندن) نزديك است و در فارسي از آن به واژههاي دعوت كردن و خواندن تعبير ميشود. اما در مفهوم نِداء، تنها جنبه مورد خطاب قرار دادن لحاظ ميشود و اين مطلق معناي صدا زدن كسي يا چيزي است و آن بر دعاء مقدم است؛ همچنان كه قصد و اراده مقدم بر نداء هستند. التحقیق فی کلمات القران

اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ {45}
آنچه از كتاب به سوى تو وحى شده است تلاوت کن و نماز را برپا دار كه نماز از كار زشت و ناپسند نهی میکند و قطعا ياد خدا بالاتر (از نهی از فحشا) است و خدا مى‏داند چه مى‏كنيد {45}
وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنزِلَ إِلَيْنَا وَأُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ {46}
و با اهل كتاب جز به [شيوه‏اى] كه بهتر است مجادله مكنيد مگر [با] كسانى از آنان كه ستم كرده‏اند و بگوييد به آنچه به سوى ما نازل شده و [آنچه] به سوى شما نازل گرديده ايمان آورديم و خداى ما و خداى شما يكى است و ما تسليم اوييم {46}
وَكَذَلِكَ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ فَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمِنْ هَؤُلَاء مَن يُؤْمِنُ بِهِ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الْكَافِرُونَ {47}
و این چنین ما قرآن را بر تو نازل كرديم (همانند کتب اسمانی قبل) پس آنان كه بديشان كتاب داده‏ايم بدان ايمان مى‏آورند و از ميان اينان هم (مشرکان مکه) كسانى‏اند كه به آن مى‏گروند و جز كافران [كسى] آيات ما را انكار نمى‏كند {47}
وَمَا كُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ {48}
و(تو هم که این کتاب حق را اوردی، برحق هستی زیرا) تو هيچ كتابى را پيش از اين نمى‏خواندى و با دست [راست] خود [كتابى] نمى‏نوشتى و گر نه باطل‏انديشان قطعا شك و توهم را اختیار می کردند. {48}
بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ {49}
بلكه [قرآن] آياتى روشن در سينه‏هاى كسانى است كه علم يافته‏اند و جز ستمگران منكر آيات ما نمى‏شوند {49}

عصاره دسته ایات 45-49: ای پیامبر با تلاوت کتاب و اقامه صلاه انها را به یادخدا دعوت کن. این کتاب را هم ما برتو که قبلا نمیخواندی و نمی نوشتی نازل کردیم تا بهانه ای برای انکار و تردید نباشد. به اهل کتاب هم با جدال احسن بگویید که ما با ایمان به کتب خودمان و شما، در برابر خدای واحدمان تسلیمیم. گروهی از اهل کتاب و مشرکان به این ایات روشن کتاب ایمان میاورند اما کافران ستمکار انکار میکنند
نکات:
-و ما کنت تتلو من قبله من کتاب (ماکنت تدری ما الکتاب:شوری)،


وَقَالُوا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَاتٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآيَاتُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ {50}
و (کافران) گفتند چرا بر او از جانب پروردگارش نشانه‏هايى [معجزه‏آسا] نازل نشده است بگو (اولا) نشانه‏ها و معجزات پيش خداست و من تنها هشداردهنده‏اى آشكارم {50}
أَوَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلَى عَلَيْهِمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَرَحْمَةً وَذِكْرَى لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ {51}
(ثانیا) آيا براى ايشان بس نيست كه اين كتاب را كه بر آنان خوانده مى‏شود بر تو فرو فرستاديم (همین کتاب، معجزه است) در حقيقت در اين [كتاب] براى مردمى كه ايمان می اورند رحمت و يادآورى است {51}
قُلْ كَفَى بِاللَّهِ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ شَهِيدًا يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالَّذِينَ آمَنُوا بِالْبَاطِلِ وَكَفَرُوا بِاللَّهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ {52}
بگو كافى است‏ خدا ميان من و شما شاهد و گواه باشد (خدا در کتابش به حقانیت من و قران گواهی داده) آنچه را كه در آسمانها و زمين است مى‏داند و آنان كه به باطل گرويده و به خدا پشت كرده‏اند همان زيانكارانند {52}
وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَلَوْلَا أَجَلٌ مُّسَمًّى لَجَاءهُمُ الْعَذَابُ وَلَيَأْتِيَنَّهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ {53}
و از تو به شتاب درخواست عذاب [الهى در دنیا را] دارند و اگر سرآمدى معين نبود قطعا عذاب به آنان مى‏رسيد و بى‏آنكه خبردار شوند غافلگيرشان مى‏كرد {53}
يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ {54}
و شتابزده از تو عذاب (اخرت را) مى‏خواهند و حال آنكه جهنم قطعا بر كافران احاطه دارد {54}
يَوْمَ يَغْشَاهُمُ الْعَذَابُ مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَيَقُولُ ذُوقُوا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ {55}
آن روز كه عذاب از بالاى [سر] آنها و از زير پاهايشان آنها را فرو گيرد و [خدا] مى‏فرمايد [نتيجه] آنچه را مى‏كرديد بچشيد {55}

عصاره دسته ایات 50-55: به کافرانی که معجزات دیگر طلب میکنند بگو همین قران معجزه است و خدا هم به حقانیت آن گواهی داده است. اهل ایمان از ان بهره مند میشوند اما کافران با انکار آن و قبول باطل خسران میکنند. انها به نشانه تحقیر و استبعاد، تعجیل در عذاب را از تو طلب میکنند بگو که در دنیا خدا به انها مهلتی داده اما عذاب جهنم قطعا در انتظار انهاست .

عصاره دسته ایات 45-49: ای پیامبر با تلاوت کتاب و اقامه صلاه انها را به یادخدا دعوت کن. این کتاب را هم ما برتو که قبلا نمیخواندی و نمی نوشتی نازل کردیم تا بهانه ای برای انکار و تردید نباشد. به اهل کتاب هم با جدال احسن بگویید که ما با ایمان به کتب خودمان و شما، در برابر خدای واحدمان تسلیمیم. گروهی از اهل کتاب و مشرکان به این ایات روشن کتاب ایمان میاورند اما کافران ستمکار انکار میکنند
عصاره دسته ایات 50-55: به کافرانی که معجزات دیگر طلب میکنند بگو همین قران معجزه است و خدا هم به حقانیت آن گواهی داده است. اهل ایمان از ان بهره مند میشوند اما کافران با انکار آن و قبول باطل خسران میکنند. انها به نشانه تحقیر و استبعاد، تعجیل در عذاب را از تو طلب میکنند بگو که در دنیا خدا به انها مهلتی داده اما عذاب جهنم قطعا در انتظار انهاست .

عصاره فراز ایات 45-55:ای پیامبر با تلاوت کتاب و اقامه صلاه مشرکان و اهل کتاب را به یادخدا دعوت کن. هم تو و هم قران برحق هستید. به منکران بگو همین قران معجزه ارسالی از سوی خدا برتوست. گروهی از انها ایمان می اورند، که از ان بهره مند میشوند اما کافران ستمگر خسران میکنند. که عذاب جهنم قطعا در انتظار انهاست

نکات:
-یستعجلونک بالعذاب:حج عنکبوت 2

عصاره فراز ایات 14-40: اقوام نوح، لوط، عاد و ثمود و افراد مستکبری چون قارون و فرعون و هامان بخاطر اعمالشان و فساد و تکذیب و روگردانی از دعوت توحیدی و اصلاحی پیامبرانشان عذاب و مایه عبرت شدند. پیامبران و یارانشان هم نجات یافتند. (نمونه ای از سرانجام دنیوی بدکاران و کافران و مومنین) ای پیامبر به کافران به ایات و لقای خدا، بگو بازگرداندن افرینش در قیامت برخدا اسان است بسوی او بازمیگردید حتما عذاب خواهید شد و نمیتوانید بر خدا غلبه کنید.
عصاره فراز ایات 41-44: تکیه به اولیایی غیراز خدا و خواندن معبودانی جز خدا، پناهی سست و کاری دور از تعقل است. چرا که تنها خدای خالق افرینش که شکست ناپذیر و حکیم است، شایسته ولایت و عبودیت است.
عصاره فراز ایات 45-55:ای پیامبر با تلاوت کتاب و اقامه صلاه مشرکان و اهل کتاب را به یادخدا دعوت کن. هم تو و هم قران برحق هستید. به منکران بگو همین قران معجزه ارسالی از سوی خدا برتوست. گروهی از انها ایمان می اورند، که از ان بهره مند میشوند اما کافران ستمگر خسران میکنند. که عذاب جهنم قطعا در انتظار انهاست

عصاره سیاق آیات 14-55: بدکاران امتهای قبل هم که از دعوت توحیدی و اصلاحی پیامبرانشان روگردان شده، و با آنها مقابله میکردند، عذاب و هلاک و مایه عبرت شده اما پیامبران و یارانشان نجات یافتند. ای پیامبر مشرکان و اهل کتاب را به یادخدا دعوت کن.کافران به لقای خدا و ایات خدا از جمله قران که معجزه نازل شده خدا بر توست، حتما عذاب خواهند شد و بر اراده خدا هم غالب نخواهند شد چرا که تکیه به اولیا و معبودانی غیراز خداوند شکست ناپذیر خالق افرینش ، پناهگاهی سست است.



يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِي وَاسِعَةٌ فَإِيَّايَ فَاعْبُدُونِ {56}
اى بندگان من كه ايمان آورده‏ايد زمين من فراخ است پس (اگر اینجا نمی توانید، با هجرت به نقطه ای دیگر از زمین) تنها مرا بندگی کنید{56}
كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ {57}
(زیرا که) هر نفسى چشنده مرگ است آنگاه به سوى ما بازگردانيده خواهيد شد {57}
وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُم مِّنَ الْجَنَّةِ غُرَفًا تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا نِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ {58}
و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏اند قطعا آنان را در غرفه‏هايى از بهشت جاى مى‏دهيم كه از زير آنها جويها روان است جاودان در آنجا خواهند بود چه نيكوست پاداش عمل‏كنندگان {58}
الَّذِينَ صَبَرُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ {59}
همان كسانى كه شكيبايى ورزيده و بر پروردگارشان توكل نموده‏اند {59}
وَكَأَيِّن مِن دَابَّةٍ لَا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُهَا وَإِيَّاكُمْ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ {60}
و چه بسيار جاندارانى كه نمى‏توانند متحمل روزى خود شوند خداست كه آنها و شما را روزى مى‏دهد(پس ترس از روزی در اثر هجرت را نداشته باشید) و اوست ‏شنواى دانا {60}

عصاره فراز ایات 56-60: ای بندگان با ایمان من، تنها مرا بندگی کنید و اگر در سرزمین خود نمی توانید، به نقطه ای دیگر بدون ترس از روزی که خدا متکفل ان است، مهاجرت کنید چرا که پس از مرگ بسوی خدا برمی گردید. و انجا مومنان دارای عمل صالح که بر سختی ها صبر کرده اند، وارد بهشت پرنعمت خواهند شد.
نکات:
-عاملین مطلوب که در بهشت خواهند بود در سوره های صافات (لمثل هذا فلیعمل العاملون) زمر 74و عنکبوت و ال عمران هر سه ( نعم اجرالعاملین)
كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ در سوره های انبیا عنکبوت و ال عمران
-درایه 60 به نترسیدن از قطع روزی در اثر ایمان و هجرت مسلمانان اشاره شده در ایه 17 هم چنین امده بود إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقًا فَابْتَغُوا عِندَ اللَّهِ الرِّزْقَ

وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ {61}
و اگر از ايشان (آنها که ایمان نمی آورند) بپرسى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده و خورشيد و ماه را [چنين] رام كرده است‏ (که هر روز و شب بطور منظم در برابر شما ظاهر شوند) حتما خواهند گفت الله پس چگونه [از حق] بازگردانيده مى‏شوند ( و به خدای واحد ایمان نمیاورند) {61}
اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ {62}
خدا بر هر كس از بندگانش كه بخواهد روزى را گشاده مى‏گرداند و [يا] بر او تنگ مى‏سازد زيرا خدا به هر چيزى داناست {62}
وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّن نَّزَّلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ مِن بَعْدِ مَوْتِهَا لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ {63}
و اگر از آنان بپرسى چه كسى از آسمان آبى فرو فرستاده و زمين را پس از مرگش به وسيله آن زنده گردانيده است ‏حتما خواهند گفت الله بگو ستايش از آن خداست با اين همه بيشترشان نمى‏انديشند {63}
وَمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ {64}
اين زندگى دنيا جز سرگرمى و بازيچه نيست و زندگى حقيقى همانا [در] سراى آخرت است اى كاش مى‏دانستند {64}
فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ {65}
و هنگامى كه در كشتى مستقر مى‏شوند (اگر خطری پیش اید) خدا را پاكدلانه مى‏خوانند و[لى] همینکه خدا آنانرا به سوى خشكى رساند و نجاتشان داد بناگاه شرك مى‏ورزند ( و به معبودان و ارباب دیگر پناه می برند یا نجات خود را مرهون عوامل دیگر میدانند) {65}
لِيَكْفُرُوا بِمَا آتَيْنَاهُمْ وَلِيَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ {66}
بگذار تا به آنچه بديشان داده‏ايم انكار آورند و بگذار تا برخوردار و بهره مند شوند زودا كه بدانند {66}
أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَمًا آمِنًا وَيُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَكْفُرُونَ {67}
آيا نديده‏اند كه ما [براى آنان] حرمى امن قرار داديم و حال آنكه مردم از حوالى آنان ربوده مى‏شوند آيا به باطل ايمان مى‏آورند و به نعمت ‏خدا كفر مى‏ورزند {67}
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءهُ أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًى لِّلْكَافِرِينَ {68}
و كيست ‏ستمكارتر از آن كس كه بر خدا دروغ بندد (و شریکی برای او بگیرد) يا چون حق (رسول و کتاب الهی) به سوى او آيد آن را تكذيب كند آيا جاى كافران [در] جهنم نيست {68}
وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ {69}
و كسانى كه در راه ما كوشش کنند به يقين آنها را به راه‏هاى خود هدایت مى‏نماييم و در حقيقت‏ خدا با نيكوكاران است {69}

عصاره فراز ایات 61-69: اینها که علیرغم اقرار به خالقیت، ربوبیت و رزاقیت خداوند و اینکه همه نعمات را او برای انها مهیا کرده، اما بدون تعقل و به بهانه های مختلف کفر ورزیده، رسول و کتاب الهی را تکذیب میکنند و ایمان نمیاورند، نتیجه کفر خود را در جهنم خواهند دید اما انها که در مسیر ما قرار بگیرند و تلاش کنند، را حمایت کرده به راههای خود سوق میدهیم.

نکات
-ایات 52 و 67 ایمان به باطل مطرح شده است.
-عبارت من اظلم ممن افتری علی الله کذبا در سوره های کهف، هود،انعام(3بار)، یونس،عنکبوت و صف تکرار شده است.
-مشابهت ایه 68 عنکبوت با ایه 32 زمر فمن اظلم ممن افتری علی اله کذبا او کذب بالحق لما جاءه
- در سوره عنکبوت ایه 67 خدا فرموده: اولم یروا انا جعلنا حرما امنا و یتخطف الناس من حولهم
این آیه نشان می دهد که اولا آدم ربایی در عربستان ان زمان و شهرها و روستاهای اطراف مکه شایع بوده است اما امن بودن حرم الهی، مکه را مستثنی از ادم ربایی کرده بود. که در سوره قریش هم اشاره ای کوتاه شده بود. امنهم من خوف. مراد از بیان این جمله در میان این سیاق خطاب به انهایی که ایمان نمی اورند، یاداوری نعمت بزرگ امنیت مکه است که خداوند برای انها ایجاد کرده است که مقتضای شکر آن، ایمان به خدا و ترک شرک است.
البته در ایه 57 سوره قصص، ربودن اهل ایمان در مکه، مانع ذهنی برای گسترش اسلام ذکر شده است. همچنین در سوره انفال پس از هجرت مسلمانان و استقرار انها در مدینه میفرماید: واذکروا اذ انتم قلیل مستضعفون فی الارض تخافون ان یتخطفکم الناس فاواکم و ایدکم بنصره

مرور فرازها:
عصاره فراز ایات 1- 13: اظهار ایمان، به معنای اتمام امتحانات نیست از سختی ها و موانع موجود در راه ایمان به خدای واحد نهراسید بدانید حتما به ملاقات خدا خواهید رفت و مسئولیت و تبعات ایمان یا کفر و اعمال شما، با خود شماست. اهل ایمان و عمل صالح در اخرت از زمره صالحین بوده و به بهترین عملشان اجر می گیرند. بدکاران هم نمی توانند بر اراده خدا غلبه کنند. پس، صادقانه و غیرمنافقانه ایمان بیاورید
عصاره سیاق آیات 14-55: بدکاران امتهای قبل هم که از دعوت توحیدی و اصلاحی پیامبرانشان روگردان شده، و با آنها مقابله میکردند، عذاب و هلاک و مایه عبرت شده اما پیامبران و یارانشان نجات یافتند. ای پیامبر مشرکان و اهل کتاب را به یاد خدا دعوت کن. کافران به لقای خدا و ایات خدا از جمله قران که معجزه نازل شده خدا بر توست، حتما عذاب خواهند شد و بر اراده خدا هم غالب نخواهند شد چرا که تکیه به اولیا و معبودانی غیراز خداوند شکست ناپذیر خالق افرینش، پناهگاهی سست است.
عصاره فراز ایات 56-60: ای بندگان با ایمان من، تنها مرا بندگی کنید و اگر در سرزمین خود نمی توانید، به نقطه ای دیگر بدون ترس از روزی که خدا متکفل ان است، مهاجرت کنید چرا که پس از مرگ بسوی خدا برمی گردید. و انجا مومنان دارای عمل صالح که بر سختی ها صبر کرده اند، وارد بهشت پرنعمت خواهند شد.
عصاره فراز ایات 61-69: اینها که علیرغم اقرار به خالقیت، ربوبیت و رزاقیت خداوند و اینکه همه نعمات را او برای انها مهیا کرده، اما بدون تعقل و به بهانه های مختلف کفر ورزیده، رسول و کتاب الهی را تکذیب میکنند و ایمان نمیاورند، نتیجه کفر خود را در جهنم خواهند دید اما انها که در مسیر ما قرار بگیرند و تلاش کنند، را حمایت کرده به راههای خود سوق میدهیم.


درس سوره عنکبوت: از سختی ها و موانع و ابتلائات موجود در راه ایمان به خدای واحد نهراسید . قطعا بسوی خدا بازمیگردید و مسئولیت و تبعات ایمان یا کفر و اعمال شما، با خود شما خواهد بود. اهل ایمان و عمل صالح که بر سختی ها صبر کرده اند، وارد بهشت پرنعمت خواهند شد. اما کافران به لقای خدا و ایات خدا از جمله قران که معجزه نازل شده خدا بر محمد ص است، همانند بدکاران اقوام قبل که از دعوت توحیدی و اصلاحی پیامبرانشان روگردان شده و هلاک شدند، عذاب خواهند شد و بر اراده خدا هم غالب نخواهند شد چرا که تکیه به اولیا و ارباب و معبودان و رازقینی غیراز خداوند شکست ناپذیر خالق افرینش ، پناهگاهی سست است. پس، ایمان صادقانه بیاورید و در راه خدا تلاش کنید.

کلمات کلیدی:
-عبارت "من کان یرجوا لقاء" در سوره کهف با "ربه" بکار رفته و در سوره عنکبوت با "الله". در سوره های احزاب و ممتحنه هم لمن کان یرجوالله و الیوم الاخر امده است. تکرار یرجو لقائ ربه و الیوم الاخر و کفر لقائ ربه 5و23و36
-فتنه و مشتقات آن :3 بار در سوره
-یسبقونا و مشتقات ان: 3 بار ، معجزین:1 بار
-قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا:مریم،یس،احقاف، عنکبوت
-اولین کاربرد کلمه منافق در قران- اولین وتنها سوره مکی است که منافقین در ان ذکر شده و مراد کسانی اند که تحت اذیت وازار مشرکان ، از ایمان خود برگشته اند.
-وَلَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالًا مَّعَ أَثْقَالِهِمْ مشابه ایه 25 سوره نحل: لیحملوا اوزارهم ...و من اوزار الذین یضلونهم بغیر علم
-بازگشت به سوی خدا در آیات 8،17،21،
-در سوره های شوری و زمر و روم هم باین موضوع که یکی از ریشه های گرایش به پرستش غیر خدا،رزق است اشاره شده بود. درایه 60 عنکبوت به نترسیدن از قطع روزی در اثر ایمان و هجرت مسلمانان اشاره شده در ایه 17 هم چنین امده بود إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقًا فَابْتَغُوا عِندَ اللَّهِ الرِّزْقَ
-اوثان: عنکبوت 2 بار(از قول ابراهیم ع)، حج 1 بار( در ادامه وحی مناسک حج به ابراهیم) ، اصنام : 4 بار مربوط به ابراهیم ع، 1 بار هم بنی اسراییل قومی را دیدند که یعکفون علی اصنام لهم
-یَبدا الخلق ثم یعیده: روم 2، یونس2، نمل، یُبدی الله الخلق ثم یعیده: عنکبوت ، کما بدانا اول خلق نعیده: سوره انبیا، انه هو یبدی و یعید: بروج
-اتخذوا من دون الله الهه: مریم، فرقان، کهف، یس، احقاف، زمر، انبیا
-اتخذوا من دون الله اولیاء: شوری،عنکبوت، جاثیه
-عبادت و شکر خدا ،نفی عبادت غیر خدا 16و17و36و56
-و ما کنت تتلو من قبله من کتاب عنکبوت (ماکنت تدری ما الکتاب:شوری)،
-ایات 52 و 67 ایمان به باطل مطرح شده است.
-در اینجاهم مانند سوره لقمان احسان به والدین و عدم اطاعت از انها در شرک به خدا تکرار شده. خطاب به مسلمانانی که از جانب والدین خود در مکه تحت فشار بودند.
-مانند سوره لقمان،به اقامه نماز امرداده.
-در اینجا هم مانند زمر به وسیع بودن زمین اشاره شده که زمینه سازی برای هجرت مردم در زمان پیامبر بوده است.
-مشابهت ایه 68 با ایه 32 زمر فمن اظلم ممن افتری علی اله کذبا او کذب بالحق لما جاءه
-رب انصرنی : مومنون 2 عنکبوت
-وقولوا امنا بالذی انزل الینا الهنا والهکم واحد ونحن له مسلمون(مشابه بقره وال عمران)
-عبادی الذین امنوا (عنکبوت ابراهیم) اولین و تنها خطاب یا عبادی الذین امنوا در عنکبوت
-فلا تستعجلون(یستعجلونک بالعذاب:حج عنکبوت 2
-كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ در سوره های انبیا عنکبوت و ال عمران
-خلق السماوت والارض بالحق(عنکبوت جاثیه سجده نحل)
-ولئن سالتهم من خلق السماوات و الارض: زخرف 9و 87،زمر38، عنکبوت 61،لقمان 25،
-مخلصا له الدین: زمر 2و 11، مخلصا له دینی :زمر 14، دین الخالص: فقط در سوره زمر، مخلصین له الدین: یونس اعراف غافر عنکبوت لقمان بینه. جالب انکه در سوره های یونس، عنکبوت و لقمان برای بیان حالت خواندن خدا توسط مسافران کشتی که گرفتار امواج شدند، بکار رفته است. لذا میتوان نتیجه گرفت در سایر سوره هایی که امر شده فادعوه مخلصین له الدین، منظور خواندن خدا از روی چنین حالتی مشابه مضطر واقعی در کشتی است که غیر خدا امیدی ندارد. در سوره یونس هم دین حنیف نفی پرستش غیرخدا معرفی شد.در سوره زمر هم با مثالهایی از عبادت غیر مخلصانه از جمله انسانهایی که فقط در سختی ها خدا را میخوانند، از انسانها خواسته شده که همواره تنها خدا را بخوانند بدون واسطه و بدون اتخاذ نایب.
-وَيَجْزِيَهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ (زمر35) مشابه ایه 7 عنکبوت وَلنجْزِيَنهُمْ أَحْسَنِ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ
- بلاغ در ایه 48 شوری: ابراهیم نحل انبیا عنکبوت رعد یس احقاف جن

ویرایش بوسیله کاربر about a year ago  | دلیل ویرایش: edit

سیدکاظم فرهنگ
کاربرانی که در حال مشاهده انجمن هستند
Guest
جهش به انجمن  
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.

قدرت گرفته از YAF 1.9.6.1 | YAF © 2003-2024, Yet Another Forum.NET
این صفحه در مدت زمان 4.677 ثانیه ایجاد شد.