logo
پر بازدید ترین عناوین تالار از ابتدا: مطالب زیبا با آیات (تعداد مشاهده:176942)    ایه 59 سوره احزاب(حجاب):زنان مسلمان،جلباب(روپوش) رابه بدن خود نزدیک کنند تا مورد اذیت قرار نگیرند (تعداد مشاهده:140027)    آیا زنان کفار که به اسارت مسلمانان در می آیند بر مسلمانان حلال میشوند و زناشویی با آنها اشکال ندارد (تعداد مشاهده:130750)    اوقات نماز های یومیه در قران (تعداد مشاهده:95064)      پر بازدید ترین عناوین سه ماه گذشته: ترجمه تدبر و نکات مهم تفسیری سوره لقمان: ایات حکمت اموز قران هدایت کننده اهل ایمان و عمل صالح است    وصیت در چه چیزهایی و برای چه کسانی؟    قمار، پليد و شيطاني است. از ان اجتناب كنيد    تعصب ديني ، ممدوح يا مذموم؟ مفهوم تعصب چيست؟             

توجه

Icon
Error

maghrebi Offline
#1 ارسال شده : 1394/06/14 09:52:09 ب.ظ
maghrebi

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1393/12/24
ارسالها: 43
Iran (Islamic Republic Of)

3 تشکر دریافتی در 2 ارسال
اسلام و کفر
مسلمان باطنی مسلمان ظاهری

به نظر من می توان کسانی مانند کربن ,ایزوتسو,آنه ماری شیمل ,جرج جرداق و بسیاری از اندیشمندان دیگر را مسلمان باطنی نام برد یعنی اینان حقیقت اسلام وگوهر آن را پذیرفته اند. شخصیتی مانند خانم شیمل تمام عمرش را در دفاع اسلام و عرفان اسلامی و پیامبر بزرگ اسلام گذارنید وی به دلیل دفاعی که از فتوای امام ره علیه سلمان رشدی کرد ,از دریافت جایزه نوبل محروم گردید و یا تحقیقی که ایزوتسو بر اساس دانش سیمانتیک (معناشناسی) درباره واژه های قرانی انجام داده و مرحوم آرام ترجمه کرده است و سالیانی از عمر خود در این کار گذاشته جز براساس اعتقاد به حقانیت اسلام و قران و پیامبر بوده , لذا نمی توان بر آنان مسلمان (باطنی) نام ننهاد در میان متکلمان مسیحی نیز این قبیل رویکرد در کسانی مانند جان هیک هم دیده می شود.

در تایید و نوعی مقایسه ,عالم بزرگی چون علامه حسینی طهرانی، عارفان برجسته ای از قبیل مولوی ,محی الدین عربی,عطارنیشابوری حافظ و....از اهل سنت را شیعیان باطنی می دانستند البته دراین زمینه گفتنی های فروانی وجود دارد به ویژه درباره شاخصه های دین داری و زیست مومنانه که نیاز به بررسی جامعی است و اکنون گذرا و به صورت اشاره می توان گفت كه جرج جرداق می گوید: من عاشق مرام و انسانیت علی(ع) هستم و باید بگویم با این نگاه من خود را از شیعیان علوی و از علویون می‌دانم

خاطره شخصی
حدود 15-10 پیش دانشکده الهیات دانشگاه تهران از آقای دکتر جرج جرداق لبنانی دعوت به انحام سخنرانی و پرسش و پاسخ نمود که نکات جالبی مطرح شد
1-ایشان گفت من به دنبال متون فصیح و بلیغ عرب بودم و رشته ادبیات عرب را دنبال می کردم برادر بزرگم گفت بهترین متن کتاب نهج البلاغه است و از این جا آشنایی من با نهح البلاغه آغاز شد
2-من هر چه بیشتر نهج البلاغه را می خواندم علاقه من به واسطه متن عربی آن بیشتر می شد و علاقه ام به علی هم افزایش می یافت، به تدریج 200 بار این کتاب را خواندم
3- در فضای لبنان و اختلافات شیعه و سنی احساس کردم کسی به علی توجه نمی کند تصمیم گرفتم کتابی راجع به علی بنویسم و او را که در شرایط اختلاف که بیشر مظلوم شده است معرفی نمایم.
می گفت: «وقتی این کتاب های مذهبی مسلمانان را دیدم متوجه ظلم بزرگی شدم که به امام علی (ع) صورت می گیرد و معمولا به جای توجه به عظمت او همه در باره بحث های اختلافی عقیدتی و کلامی می نویسند، در حالی که امام علی محدود به زمان و مکان نیست.»

4- کتاب هایم آماده شده بود، هیچ جایی حاضر به چاپ نبود حتی شیعیان، سرانجام کلیسای مارونی هزینه چاپ را پذیرفت و چاپ شد و البته به سرعت نایاب و اثر داخلی و منطقه ای آن گسترس یافت. نخستین جلد این کتاب منتشر شد و با چنان استقبال کم نظیری مواجه گردید که مرا به تالیف جلدهای بعدی کتاب تشویق کرد.

5- همواره عبارت مشهور خود را تکرار می کرد که «امام علی به زمان و مکان خاصی تعلق ندارد و مال همه انسان هاست» و می گفت: «اگر امروز امام علی بود جهان آشوب و فتنه نداشت و اگر مردم با شخصیت امام علی آشنا می شدند چنین نمی کردند.» یادش به خیر که همیشه با شور و حرارت می گفت اگر من از امام علی هیچ نشنیده بودم و هیچ نخوانده بودم و ایشان را جز با این جمله نمی شناختم همین جمله حضرتش برای شیفتگی و عشق و ارادت من کافی بود که فرموده: «اگر هفت اقلیم را به من بدهند که در مقابلش تنها پر کاهی را از دهان مورچه ای بستانم هرگز چنین نخواهم کرد» و بعد با حسرت سری تکان می داد و می گفت: «کسی امام علی را نمی شناسد!»

6- از ایشان سوال شد که اگر راست می گویید و عشق و علاقه شما به علی واقعی است چرا شیعه نشده اید مترجم گفت این طور نمی توانم ترجمه کنم و بد است و سرانجام به ایشان گفت با این علاقه شما فکر شیعه شدن هم افتاده اید.
7-ایشان در ابتدا مقدمه ای گفت من با 200 بار که کتاب نهج البلاغه را خوانده بودم عاشقانه بسیاری از عبارات آن را حفظ شده بودم و انس تنهایی من بود.
8- من هیچ صفحه ای از کتابم را ننوشتم مگر این که اشک های من جاری می شد
9- در مورد شیعه شدن من فکر نمی کنم باید شیعه شوم چون همان قدر که عیسی را دوست علی را دوست دارم و گاه بیشتر، به گمان من خداوند ما به دین خاصی امر نکرده است من مسیحی هستم و علی را عاشقانه دوست دارم و منافاتی ندارد.
این خاطراتی که در ذهن من از آن سال های دور باقی مانده است.

اسلام و کفر
نکته اول:
کفر بر دو نوع است: کفر از روی لجبازی و عناد و کفر از روی جهالت و نادانی و بی خبری.
1-کفر به دو نوع کفر فقهی و کفر اعتقادی تقسیم می شود
2-کفر فقهی کفری است که دین پیامبر خاتم را نپذیرفته است مانند اهل کتاب کافر ذمی محسوب می شوند این استنباط فقها است ولی چنین معنای کفر در قرآن نیامده است.

3- کفر اعتقادی در قرآن آمده وکسی که اسلام به معنای عام آن تسلیم حق بودن نداشته باشد معاندان و مخالفان پیامبران معتقدان به پیامبران مانند مسیحی و یهودی و..مسلمان به معنای عام هستند.ان الذین آمنوا والذین هادوا و النصاری و الصاءبین من آمن بالله و الیوم الاخر و عمل صالحا فلهم اجرهم عند ربهم و لاخوف علیهم و لاهم یحزنون (62 بقره) این گروه ها کافر اعتقادی نیستند و اسلام یعنی تسلیم خدایند

4- اسلام به معنای خاص دین پیامبر خاتم است در قرآن بدون استثنا هر جا واژه اسلموا و اسلام و تسلیم آمده منطور اسلام به معنای عام است و هر جا اسلام با ال یعنی الاسلام آمده اسلام خاص و دین پیامبر خاتم است

5- گروهی هیچ دینی به آنان نرسیده است و بر مبنای فطرت و وجدان درون عمل کرده اند دارای اسلام فطری و عقلی می باشند و اعمال فطری انان مبنای سنجش آخرت است و ماجور خواهند بود و اهل نجات می باشند

6- البته فقیهان از درجات کفر اعتقادی کفر فقهی را استخراج کرده اند و نسبت آن را با اسلام حقیقی سنجیده اند.
منظور از کفری که بخشیده نمی شود و اعمال به ظاهر نیک انسان را بی محتوای باطنی می سازد، کفری است که از روی لجاجت و عناد است، نه ناشی از بی خبری. به همین ترتیب، اسلامی هم که موجب نجات اخروی می شود، حقیقت تسلیم بودن در برابر حق است، نه اسلام شناسنامه ای. چه بسا افرادی که به ظاهر مسلمان نیستند، اما در برابر حقیقت تسلیم اند و این نکته ای است که بسیار مورد توجه معصومین (ع) بوده است. مثلا امیر المومنین (ع) می فرماید: "الاسلام هو التسلیم" اسلام تسلیم بودن در برابر حقیقت است.یا از امام باقر (ع) روایت شده است: "هر چیزی که نتیجه ی اقرار و تسلیم و روح پذیرش حقیقت باشد ایمان است و هر چیزی که نتیجه ی روح عناد و سرپیچی از حقیقت باشد کفر است." یا امام صادق (ع) فرموده اند: "هر که ما را بشناسد مومن است و هر که انکار کند، کافر است و هر که نه بشناسد و نه انکار کند «راه نایافته» است تا بازگردد به راه هدایت. اگر به همین حال بمیرد، از کسانی است که کارش واگذار به خداست"

کفری که بخشیده نمی شود و اعمال به ظاهر نیک انسان را بی محتوای باطنی می سازد، کفری است که از روی لجاجت و عناد است، نه ناشی از بی خبری. به همین ترتیب، اسلامی هم که موجب نجات اخروی می شود، حقیقت تسلیم بودن در برابر حق است، نه اسلام شناسنامه ای

و نیز از امام صادق (ع) نقل شده است که از شاگرد خویش ابوبصیر پرسیدند: نظرت درباره کسی که در خدا یا رسول خدا شک کند چیست؟ پاسخ داد: کافر است و امام فرمود: همانا چنین کسی آن گاه کافر است که انکار بورزد. پس نداشتن عناد در مقابل حقیقت اسلام، باعث نجات می شود، البته این نجات، با نجات مسلمانی که به تکالیف اسلامی عمل کرده است فرق دارد.

نکته دوم:
موضوعی است که استاد مطهری به آن اشاره دارند و آن این که "ممکن است کسی بگوید برای حسن فاعلی، ضرورت ندارد حتماً قصد تقرب به خداوند در کار باشد، اگر کسی عمل خیری را به انگیزه ی وجدان و به خاطر عطوفت و رحمتی که بر قلبش مستولی است، انجام دهد، کافی است که عمل او حسن فاعلی پیدا کند. یعنی همین که انگیزه ی انسان "خود" نباشد، حسن فاعلی پیدا می کند، اعم از این که انگیزه ی خدا باشد یا انسانیت. این نکته قابل تأمل است. در عین این که مطلب بالا را تأیید نمی کنیم که فرقی بین انگیزه ی خدا وانسانیت نباشد، در عین حال معتقدیم هر گاه عملی به منظور احسان و خدمت به خلق انجام گیرد، در ردیف عملی نیست که انگیزه اش فقط "برای خدا" است و البته خداوند چنین کسانی را بی اجر نمی گذارد.

اگر افرادی یافت شوند که نیکی به انسان های دیگر یا حتی نیکی به جانداری را بدون هیچ چشم انتظاری انجام دهند و حتی در عمق وجدان خود از آن جهت خدمت نکنند که چهره ی خود را در آینه وجود محرومین می بیند، یعنی ترس از این که روزی چنین سرنوشتی داشته باشند عامل محرک آن ها نباشد، بلکه طوری انگیزه ی احسان و خدمت در آن ها قوی باشد که اگر بدانند هیچ گونه سودی عاید آن ها نمی شود و حتی یک نفر هم از کار آن ها آگاه نمی گردد، باز هم آن کار خیر را انجام می دهند و تحت تأثیر عادت و امثال آن هم نباشند، باید گفت در عمق ضمیر این انسان ها نوری از معرفت خداوند هست و به فرض این که به زبان انکار کنند، در واقع امر موهومی را انکار می کنند که آن را به جای خدا تصور کرده اند. علاقه به خیر و عدل و احسان بدون هیج شائبه دیگری نشانه ای از علاقه و محبت به خداوند است. لذا بعید نیست که این افراد واقعاً و عملاً در زمره ی اهل کفر محشور نگردند هر چند زباناً کافر شمرده شوند.

نکته سوم:
در خصوص اهل کتاب، یعنی کسانی که مسلمان نیستند اما موحد و معتقد به قیامت اند و برای خدا کار می کنند مطلب به گونه دیگری است. قرآن کریم اهل کتاب را به دو دسته تفکیک می کند، می فرماید: "همه آنان یکسان نیستند. از میان اهل کتاب، گروهی درست کردارند که آیات الهی را در دل شب می خوانند و سر به سجده می نهند. به خدا و روز قیامت ایمان دارند و امر به معروف و نهی از منکر می کنند و در کارهای نیک شتاب می ورزند و آنان از شایستگان اند و هر کار نیکی انجام می دهند آن را باطل و تباه نمی سازند و خداوند، دانا به حال تقوا پیشگان است. کسانی که کفر ورزیدند، هرگز اموالشان و اولادشان چیزی را از آنان دفع نخواهد کرد و آنان اهل آتش اند و در آن جاودانه خواهند ماند." (آل عمران / 116-113)

به تعبیر علامه طباطبائی با توجه به مضمون آیه که در آن آمده است که اهل کتاب هر کار خیری می کنند آن را باطل و بی اثر نمی سازند و بعد روی سخن را به سوی کسانی که کفر می ورزند برده است، چنین فهمیده می شود که اهل کتاب دو دسته اند: سعی و تلاش برخی مشکور است یعنی پاداش دارد ولی برخی کفر می ورزند و سعی و تلاش آن ها به هدر می رود. شاید بتوان این دو را براهل کتابی که با حقیقت اسلام آشنا نشده اند ولی در حوزه ی دین خود، فردی مومن و معتقدند، و اهل کتابی که با حقیقت آشنا شده اند، ولی در مقابل آن لجاجت می ورزند تطبیق داد.

.پرسشی که در اینجا به ذهن می آید آن که ایمان به نبوت و امامت از چه نظر لازم است؟ اگر بنابر آنچه که گفته شد، ملاک در حسن فاعلی، جهت گیری الهی داشتن است، هم اهل کتاب و هم غیر شیعیان، جهت گیری الهی دارند، پس دیگر چه فرقی بین نیکو کار مسلمان و مسیحی یا یهودی یا ...؟ استاد مطهری چنین پاسخ می دهد: "به نظر می رسد دخالت ایمان به انبیا و اولیای خدا از دو جهت است: یکی این که معرفت آنان برمی گردد به معرفت خدا. در حقیقت شناخت خدا و شوون او بدون معرفت اولیای خدا کامل نمی گردد. به عبارت دیگر، لازمه ی شناختن خدا به طور کامل، شناختن مظاهر هدایت و راهنمایی است. دوم این که شناختن مقام نبوت و امامت از این نظر لازم است که بدون معرفت آنان، به دست آوردن برنامه کامل و صحیح ممکن نیست. فرق بین نیکوکار مسلمان و نیکوکار غیر مسلمان را می توان چنین بیان کرد که نیکار مسلمان همچون مریضی است که تحت مراقبت و دستور یک طبیب حاذق برنامه دارد، غذا و دوایش همه به دستور طبیب است، هم از لحاظ نوع غذا و دوا، هم از لحاظ دقت آن، و هم از لحاظ اندازه آن، کاملا طبق دستور عمل می کند. ولی نیکوکار غیر مسلمان همچون مریضی است که برنامه ندارد و خودسرانه عمل می کند، هر غذا یا دوائی را که به دستش برسد می خورد، چنین مریضی ممکن است احیانا یک دوای مفید بخورد و نتیجه خوب بگیرد ولی همین طور هم ممکن است دوائی را که زیان بار و مهلک است مورد استفاده قرار دهد، و نیز ممکن است یک غذای مناسب بخورد، ولی با ناپرهیزی بعدی و خوردن غذای نامناسب،اثر مفید غذای اول را هم خنثی کند.

با این بیان روشن می شود که تفاوت بین مسلمان و خداشناس غیر مسلمان این است که اولی، خداشناسی است که برنامه ی صحیح دارد. ولی دومی کارهایش بدون برنامه ی صحیح است. به عبارت دیگر، مسلمان، هدایت یافته است، ولی غیر مسلمان، هر چند خداشناس باشد، هدایت نایافته است.
قرآن می فرماید: "فان اسلموا فقد اهتدوا" (آل عمران / 20) اگر تسلیم حق شدند آن گاه هدایت یافته اند.

پس معلوم می شود همه غیر مسلمانان در آخرت یکسان نیستند. میان غیر مسلمان معتقد به خدا و قیامت و غیر مسلمانی که معتقد نیست، تفاوت فراوانی است. برای گروه دوم، امکان انجام یک عمل مقبول عندالله نیست، ولی برای دسته اول هست و این دسته، امکان رفتن به بهشت برایش مهیاست. شاید به همین دلیل است که اسلام میان اهل کتاب و مشرکین در هم زیستی تفاوت قائل است، زیرا اهل کتاب در شرایطی هستند که می توانند به بهشت راه یابند، اما مشرکان و کفار نمی توانند.

پی نوشت ها:
استاد مطهری، عدل الهی، ص270-2652- نهج البلاغه، حکمت 1253- شیخ کلینی، کافی، ج2، ص3874- شیخ کلینی، کافی، ج1، ص1875- شیخ کلینی، کافی، ج3، ص3996- استاد مطهری، عدل الهی، ص285-2837- علامه طباطبائی، ترجمه تفسیر
المیزان، ج3، ص597-5968- استاد مطهری، عدل الهی، ص288-286

سخنرانی در سومین نشست حضوری اعضای قرآن پویان ،دوازده شهریور ۹۴


كلمات كليدي:اسلام تسليم كفر شيعه مسلمان اهل کتاب

ویرایش بوسیله کاربر 1395/11/30 10:51:36 ق.ظ  | دلیل ویرایش: key words

حمید فغفور مغربی
farhang Offline
#2 ارسال شده : 1394/07/02 10:03:00 ب.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,034
Iran (Islamic Republic Of)

47 تشکر دریافتی در 28 ارسال
بنام خدا

در آیات 17-19 سوره حج ،قران به مذاهب اصلی آن روز اشاره میکند و داوری بین اختلافات انها را به داوری خدا در روز قیامت موکول میکند.سپس اشاره میکند همه این مذاهب و همه انسانها در دو گروه اصلی جای می گیرند:تسلیم شوندگان وسجده کنندگان در برابر خدا و کافران

علامه طباطبایی در تقسیر آیه 19 نکات جالبی اشاره کرده که با بحث بالا(اسلام ظاهری و باطنی)مطابقت دارد.

ان الذين آمنوا و الذين هادوا والصابين و النصارى و المجوس و الذين اشركوا ان اللّه يفصل بينهم يوم القيمه ان اللّه على كل شى ء شهيد (17)

الم تر ان اللّه يسجد له من فى السماوات و من فى الارض و الشمس و القمر و النجوم و الجبال و الشجر و الدواب و كثير من الناس و كثير حق عليه العذاب و من يهن اللّه فما له من مكرم ان اللّه يفعل ما يشاء (18)

هذان خصمان اختصموا فى ربهم فالذين كفروا قطعت لهم ثياب من نار يصب من فوق رؤ سهم الحميم (19)

كسانى كه ايمان آوردند و آنان كه يهودى شدند و صابئى ها و نصارى و مجوس و كسانى كه شرك آوردند خدا در روز رستاخيز ميانشان امتياز مى نهد، و از هم جدايشان مى كند كه خدا به همه چيز گواه است (17).

مگر ندانى كه هر كه در آسمانها و در زمين هست با خورشيد و ماه و ستارگان و كوه ها و درختان و جانوران و بسيارى مردمان خدا را سجده مى كنند و بسيارى نيز عذاب بر آنها محقق شده و هر كس كه خدا خوارش كند ديگر كسى نيست كه او را گرامى بدارد كه خدا هر چه بخواهد مى كند (18).

اين دو طايفه دشمنان هم هستند كه در مورد پروردگارشان با يكديگر مخاصمه كرده اند، و كسانى كه كافرند برايشان جامه هايى از آتش ‍ بريده شده و از بالاى سرهايشان آب جوشان ريخته مى شود(19)

""اشاره با كلمه (هذان ) به دو طايفه اى است كه جمله (ان اللّه يفصل بينهم يوم القيمه ) و جمله بعدى اش : (و كثير من الناس و كثير حق عليه العذاب ) بر آن دو دلالت مى كرد.

و از اينكه اختلاف كنندگان بشر را با اينكه اديان آنان و مذاهبشان بسيار است، منحصر در دو طايفه كرده فهميده مى شود كه برگشت تمامى اديان مختلف به دو طايفه است، يكى حق و يكى باطل، چون اگر اين دو جامع را در نظر نگيريم، به هيچ معناى ديگرى نمى توانيم مذاهب مختلف عالم را در تحت آن معنا دو تا كنيم. و محق و مبطل در عالم دو طايفه هستند در مقابل هم، يكى به حق ايمان دارد و ديگرى به آن كفر مى ورزد.

پس طوائف مذكور در آيه هم، با همه اختلافى كه در اقوال آنان است منحصر در دو خصمند، و با اينكه دو خصم هستند، اقوال مختلفى بيشتر از دو تا دارند. بنابراين خوب مى توان فهميد كه تعبير (خصمان اختصموا) چقدر جالب و پر معنا است. از يك طرف اهل خصومت را تثنيه آورده،و از سوى ديگر خصومتشان را به صورت جمع تعبير كرده،

و آنگاه خصومتشان را در بارها پروردگارشان دانسته و فهمانده كه اختلافشان در وصف ربوبيت خداى تعالى بوده، و در نتيجه فهمانده است كه برگشت تمامى اختلافات مذاهب هر قدر هم كه زياد باشند در يك مسأله است، و آن وصف ربوبيت خدا است.


پاره اى رب خود را به اسماء و صفاتى توصيف مى كنند كه او مستحق و سزاوار آنها است و هم افعالى به او نسبت مى دهند كه لايق ساحت اوست، و به آن اوصافى كه گفتيم ايمان دارند. اينها اهل حقند، و بر طبق همين اوصاف، و آنچه آن اوصاف اقتضاء دارند عمل مى كنند، و در نتيجه اعمالشان جز صالحات چيزى نيست.

پاره اى ديگر او را به آنچه از اسماء و صفات كه مستحق و سزاوار است توصيف نمى كنند، مثلا براى او شريك يا فرزند قائل مى شوند و در نتيجه وحدانيت او را منكر مى گردند، و يا صنع و ايجاد عالم را به طبيعت و يا دهر نسبت مى دهند، و يا منكر رسالت و نبوت، و يا رسالت بعضى از رسل، و يا منكر يكى از ضروريات دين حق مى شوند، و در نتيجه به حق كفر مى ورزند و آن را مى پوشانند، (چون كفر همان پوشاندن حق است )، و اين كافر و آن مؤمن به آن معنايى كه گفتيم عبارتند از (خصمان ).

آنگاه شروع كرده، در بيان كيفر و سزاى آن دو خصم، و عاقبت امر هر يك از آن دو، و نخست كيفر كفار را بيان نموده، مى فرمايد: (فالذين كفروا قطعت لهم ثياب من نار يصب من فوق روسهم الحميم ) يعنى براى كفار لباس از آتش مى برند، و از بالاى سرشان آب جوش بر سرشان مى ريزند.""
سیدکاظم فرهنگ
kabir Offline
#3 ارسال شده : 1394/08/18 08:02:48 ب.ظ
kabir

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1390/11/17
ارسالها: 221

6 تشکر دریافتی در 5 ارسال
اسلام شناسنامه ای کسی را به بهشت نمیبرد!

دانستیم که شرط ضروری نجات اخروی ایمان به خداوند، ایمان به‌آخرت و عمل صالح است، چه فرد مسلمان باشد چه نامسلمان، یعنی اسلام طریق اقوم به نجات است نه این‌که موضوعیت داشته باشد. اسلام شناسنامه‌ای کسی را به بهشت نمی‌برد و از دوزخ نمی رهاند.

بازاندیشی در جایگاه تشیع در سعادت اخروی: هر مسلمانی بلکه هر موحد و هر صالحی امکان نجات دارد. اصل نجات اخروی هیچ شرط دیگری ندارد. مسلمانان اهل سنت به دلیل مذهبشان از بهشت محروم نشده و به جهنم نمی‌روند، هم‌چنان‌که شعیان اهل بیت تنها به دلیل ایمان مذهبی شناسنامه‌ای بهشت برایشان تضمین نشده است. ولایت اهل بیت (ع) چیزی جز طریق اقوم به ایمان به‌خدا و آخرت و عمل صالح نیست. هرکه معصیت کند با هر مذهبی اگر توبه نکند عقاب می‌شود، شیعه باشد یا سنی. هر که مؤمنانه عمل صالح انجام دهد پاداشش نزد خدا محفوظ است سنی باشد یا شیعه. اگر ولایت اهل بیت (ع) مانع از ارتکاب معاصی نشود، ما را در آخرت نجات نخواهد داد. ملاک محکم برائت از نار ورع و تقوی است نه چیز دیگر. امام حسین (ع) دستگاه متفاوتی در مقابل موازین الهی و نبوی و قرآنی برپا نکرده است.


از سخنرانی دکتر محسن کدیور دربنیاد اسلامی فرهنگی ایرانیان هیوستون، تگزاس
شب عاشورا، جمعه ۹ محرم ۱۴۳۷،

kabir Offline
#4 ارسال شده : 1394/10/29 08:57:13 ق.ظ
kabir

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1390/11/17
ارسالها: 221

6 تشکر دریافتی در 5 ارسال
به نام خدا

در ارتباط با موضوع فوق و نوع نگاه قرآن به ساير اديان ،پژوهشي توسط اقاي دكتر جعفر نكونام انجام شده است،كه جهت مطالعه كاربران عزيز ارايه ميگردد:


حقانیت و نجات بخشی از نظر قرآن

1- با توجه به مجموع آیات قرآن درباره نجات یافتن پیروان ادیان، موضع قرآن را چگونه می توان دانست؟ تکثرگرایی؟ شمول گرایی؟ انحصارگرایی؟

پاسخ: در پاسخ به این سئوال که آیا از نظر قرآن حقانیت و نجات بخشی خاص دین اسلام است و این دین هم عبارت از همان دینی است که نزد مردم مسلمانان و مردم جهان به دین اسلام مشهور است یا نه، اختلاف نظر وجود دارد:

انحصارگرایی

برخی با تمسک به آیاتی از قرآن، دین اسلام را انحصارگرا معرفی می کنند و معتقدند که تنها دین حق و نجات بخش دین اسلام است و لذا تنها کسانی اهل نجات اند که به همان باورها و احکامی که در دین اسلام است، پایبند باشد و گرنه اهل نجات نیست و در این زمینه به آیاتی نظیر آیات ذیل استناد می کنند:

الف. إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ اْلإِسْلامُ (آل عمران، 19)

ب. وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ اْلإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ (آل عمران، 85)

ج. وَ أَنَّ هذا صِراطي مُسْتَقيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکمْ عَنْ سَبيلِهِ ذلِکمْ وَصَّاکمْ بِهِ لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ (انعام، 153)

مخالفان انحصارگرایی به این شواهد چنین اشکال می کنند که لفظ «اسلام» در چنین آیاتی هرگز به معنای دین اسلام به مفهوم امروزی یعنی باورها و احکامی که میان مسلمانان مشهور است، نیست؛ بلکه به مفهوم تسلیم حقیقت قدسی بودن است که میان ادیان الهی و بلکه میان تمام ادیان اعم از الهی و غیر الهی مشترک است. منتها یکی از آن حقیقت قدسی به الله و دیگری به برهمن و دیگری به نیروانا تعبیر می کند. صراط مستقیمی که حضرت محمد(ص) بر آن بود، باور به همین حقیقت قدسی بود.

آیه «ان الدین عند الله الاسلام»

آنان استنباطی را که انحصارگرایان از آیه «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ اْلإِسْلامُ» داشته اند، مخالف سیاق آن برشمرده اند. سیاق آیه چنین است:

إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ اْلإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذينَ أُوتُوا الْکتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَ مَنْ يَکفُرْ بِآياتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَريعُ الْحِسابِ (19)

فَإِنْ حَاجُّوک فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ وَ قُلْ لِلَّذينَ أُوتُوا الْکتابَ وَ اْلأُمِّيِّينَ ءَ أَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْک الْبَلاغُ وَ اللَّهُ بَصيرٌ بِالْعِبادِ (20)

مخالفان انحصارگرایی گفته اند: این آیات از سوره آل عمران، به گواهی سیاقشان دلالت دارند که مراد از «اسلام» تسلیم خدا بودن است. تعابیر «أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّهِ» و «ءَ أَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا» نشان می دهد که مراد از «اسلام» در آیه مورد بحث، هرگز شریعت محمدی(ص) نیست.

در ادامه نیز لفظ «مسلم» هرگز به معنای عامل به شریعت حضرت محمد(ص) تعریف نشده؛ بلکه به مشرک نبودن تعریف شده؛ چنان که آمده است:

ما کانَ إِبْراهيمُ يَهُودِيّاً وَ لا نَصْرانِيّاً وَ لکنْ کانَ حَنيفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکينَ (67) إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنينَ (68)

آیه «ومن یبتغ غیر الاسلام»

همین طور، مخالفان آیه «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ اْلإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ» را هم مخالف سیاقش خوانده اند. سیاق این آیه چنین است:

أَ فَغَيْرَ دينِ اللَّهِ يَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ طَوْعاً وَ کرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ (83) قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلى إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ اْلأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى وَ عيسى وَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (84) وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ اْلإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ (85)

گفته اند:‌ سیاق این آیات نیز نشان می دهد، مراد از «اسلام» تسلیم خدا بودن است و نه شریعت خاص محمدی(ص) و تعابیری چون «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ طَوْعاً وَ کرْهاً» و «وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» مؤید همین معناست.

به علاوه، آیات قبل از آن، تنها چیزی که از پیروان اهل کتاب خواسته شده، این است که فقط به پیامبر اسلام(ص) ایمان بیاورند و او را نصرت کنند؛ نه این که لزوماً به شریعت او نیز عمل کنند. آن آیات چنین است:

وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُکمْ مِنْ کتابٍ وَ حِکمَةٍ ثُمَّ جاءَکمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ ءَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى ذلِکمْ إِصْري قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکمْ مِنَ الشَّاهِدينَ (81) فَمَنْ تَوَلَّى بَعْدَ ذلِک فَأُولئِک هُمُ الْفاسِقُونَ (82)

این آیات نشان می دهد که حتی اگر میان «تسلیم خدا بودن» و عمل به دستورهای حضرت محمد(ص) ملازمه قایل بشویم، سیاق همین آیات حاکی است که پیروان انبیای سابق هرگز ملزم به پیروی از شریعت آن حضرت نبودند؛ بلکه همین که به او ایمان می آوردند و او را یاری می کردند، عمل به میثاق کرده بودند و لذا برای آنان پیروی از شریعت محمدی(ص) لازم نبوده است.

به علاوه انحصارگرایی با آیت دیگر در تنافی است؛ نظیر آیات ذیل که در سوره مائده این چنین آمده است:

قُلْ يا أَهْلَ الْکتابِ لَسْتُمْ عَلى شَيْ‏ءٍ حَتَّى تُقيمُوا التَّوْراةَ وَ اْلإِنْجيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْکمْ مِنْ رَبِّکمْ وَ لَيَزيدَنَّ کثيراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْک مِنْ رَبِّک طُغْياناً وَ کفْراً فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرينَ (68)

إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصارى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (69) لَقَدْ أَخَذْنا ميثاقَ بَني إِسْرائيلَ وَ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمْ رُسُلاً کلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى أَنْفُسُهُمْ فَريقاً کذَّبُوا وَ فَريقاً يَقْتُلُونَ (70)

به موجب این آیات، اگر اهل کتاب به شریعت خودشان عمل بکنند، اهل نجات اند. تنها چیزی که بر آنان واجب است، این است که ایمان به خدا و حیات پس از مرگ داشته باشند و عمل صالح انجام دهند.

البته این آیات ناظر به کسانی است که خدا و حیات پس از مرگ نزد آنان شناخته شده بود؛ اما نزد کسانی که خدا و حیات پس از مرگ نزد آنان ناشناخته است، تکلیف آنان به ایمان به چنین حقایقی مالایطاق شمرده می شود؛ چون معرفت به این حقایق اکتسابی و تعلیمی است؛ نه فطری و عقلی. آشکار است که خداوند هرگز جاهل را مجازات نمی کند و لذا خدا هرکسی را که به خدا و حیات پس از مرگ و یا شریعت محمدی(ص) علم نداشته باشد، مجازات نمی نماید.

امام باقر(ع) فرمود: «إنما يداقّ الله العباد في الحساب يوم القيامة على قدر ما آتاهم من العقول في الدنيا؛ خدا بندگان را در حسابرسی روز رستاخیز به اندازه خردهایی که در دنیا به آنان داده، دقت می کند (برقی، 1/ 195).
بی شک اگر ما خدا و حیات پس از مرگ را یک مفهوم خاصی بدانیم که از طریق اکتساب و تعلیم فراگرفته می شود، نمی توان علم به آنها را برای همه انسان ها تکلیف کرد؛ چون بسیاری از انسان ها به چنین مفاهیمی و ضرورت شناخت آنها جاهل اند و تکلیف از جاهل، مالایطاع و بر حکیم قبیح است.

در قرآن هم آمده است که خدا هرکسی را به قدر طاقتش تکلیف می کند؛ چنان که آمده است:
وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لا نُکلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها أُولئِک أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فيها خالِدُونَ (اعراف، 42)
مگر این که ما خدا و حیات پس از مرگ را به گونه ای توسعه بدهیم که برای همه انسان امکان و قدرت آن وجود داشته باشد.

نیز مخالفان انحصارگرایی افزوده اند که اگر فقط دین اسلام حق و نجات بخش دانسته شود، صفات حسنای الهی مثل حکمت و عدالت و رحمت و هدایت و قدرت شامله الهی مخدوش می گردد. خواهند گفت، این چه خدای حکیم و عادل و دارای رحمت و هدایت و قدرت شاملی است که علیرغم این که خدای تمام انسان هاست، دینش را به زبان یک قومی در یک منطقه محدودی و متناسب با مسائل و حاجات آنان قرار داده و سایر مردم را در جهل نگه داشته و از آنان علیرغم این که از این دین بی خبرند، خواسته است، به این دین بگروند و عمل کنند و گرنه اهل نجات نیستند؟ نمی توان پذیرفت که فقط اقلیتی از دین و هدایت الهی برخوردارند و اکثریتی دچار ضلالت و شقاوتند.

آیه ضلالت اکثریت

البته انحصارگراها با استناد به آیاتی از قرآن که نمونه های آن در پی می آید، میان هدایت شامل الهی و گمراهی اکثریت هیچ منافاتی نمی یابند.

الف. وَ إِنْ تُطِعْ أَکثَرَ مَنْ فِي اْلأَرْضِ يُضِلُّوک عَنْ سَبيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ (انعام، 116)
ب. أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَکونُ عَلَيْهِ وَکيلاً * أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ کاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبيلاً (فرقان، 43-44)

مخالفان انحصارگرایی چنین استنباطی را از این آیات صحیح نمی شمارند و می گویند:‌ اشتباه انحصارگراها در اینجا این است که آیات قرآنرا مطلق می انگارند و هیچ توجه به این نمی کنند که آیات مورد استشهاد مکی و ناظر به مشرکان قریش است که اکثر آنان مؤمن نبودند؛ بلکه گمراه بودند و گرنه چرا در هیچ آیه ای از آیات مدنی، اظهار نشده است که اکثر مردم کافر و گمراه اند؟ این آشکار می سازد که الفاظ قرآن را باید در فضای نزولش فهم کرد؛ نه خارج از فضای نزولش.

به علاوه اکثر مردم مکه در باورهایی که آیات در نقد آنها نازل شده، گمراه بودند؛ نه این که به طور مطلق هر جهتی گمراه باشند. گمراهی نسبی است و لذا می تواند شامل مسلمانان در جهاتی هم بشود و در آن جهات گمراه باشند.

آیه فی کل امة رسولا

انحصارگراها بر این نظرند که خداوند دین واحدی را حق شمرده و آن را بر همه امت ها عرضه کرده و در این زمینه به متون ذیل استشهاد می کنند:

و لقد بعثنا فی کلّ امة رسولاً ان اعبدوا اللّه واجتنبوا الطّاغوت؛ هر آینه در هر امتی پیامبری را بر انگیختیم تا آنان را به پرستش خدا و دوری از طاغوت دعوت کند.

و امام علی (علیه السلام) می‏فرماید: و لم یخل اللّه سبحانه خلقه من نبّی مرسل، او کتاب منزل، او حجّة لازمة، او محجّة قائمة؛ خداوند سبحان آفریده‏های خود را از پیام‏آور مرسل، یا کتاب نازل شده، یا دلیلی قاطع، یا راهی استوار، خالی نگذارده است.

منتها مخالفان می گویند: اگر چنان باشد که خداوند در میان هر امتی رسولی را برانگیخته است، باید مفهوم رسول را چنان توسعه بدهیم که هر امتی از آن برخوردار باشد؛ نه آن که فقط امت سامی از آن برخوردار باشند و سایر امت ها از آن محروم.

نیز می افزایند: اگر چنین است که همه اقوام بشر صاحب پیامبری بودند و دینی الهی داشتند، چرا فقط گفته شود، ادیان ابراهیمی الهی اند و مثلاً ادیان هندی و بودائی الهی نیستند؟ این پیامبرانی که در قرآن ذکر آنان رفته است، البته در هر منطقه ای از مناطق جزیرة العرب و اطرافش به چشم می خورند و بنابراین صحیح است که گفته شود، خدا در هر منطقه ای پیامبری را مبعوث کرده است؛ اما در غیر جزیرة العرب مثل چین و ژاپن و روسیه و امریکا و آفریقا و استرلیا چه می توان گفت؟ چرا هیچ یک از پیامبرانی که در قرآن ذکر شده اند، به آن مناطق تعلق ندارند؟ و آیا این دلیل نمی شود بر این که مراد آیات مذکور از عبارت «فی کل امة» یا «ان من امة» هر امتی باشد که در جزیرة العرب و اطراف آن است؛ نه هر منطقه ای؟

منافات انحصارگرایی با صفات خدا

مخالفان انحصارگرایی افزوده اند: ما اگر فرض را بر این بگذاریم که تنها دین اسلام حق است و سایر ادیان باطل اند، باید قایل به نوعی بی عدالتی و بی حکمتی در کار خدا بشویم که یک دینی را که برای کل بشریت است، فقط در جزیرة العرب آورده و شرایطی را فراهم نکرده است که همه اقوام در سراسر جهان از آن برخوردار بشوند. اگر بخواهد یک دین جهانی باشد، باید در اختیار تمام مردم جهان باشد و متناسب حاجات تمام مردم جهان سخن گفته باشد؛ نه این که فقط در اختیار عرب حجاز باشد و متناسب با حاجات آنان سخن گفته باشد.

کدام شخص عادل و عاقلی که پادشاه یک کشور است، می آید و امکاناتی را در اختیار بک منطقه خاص از کشورش می گذارد و بدون این که آن را اختیار مناطق دیگر بگذارد و حتی به آگاهی آنان برساند، از مردمان دیگر مناطق بخواهد، به آن منطقه خاص مراجعه کنند و امکانات را از دست آنان بگیرند؟ به علاوه، مردم این منطقه خاص چه امتیازی دارند که باید فقط آنها برخوردار باشند و مردمان دیگر مناطق از آن محروم بگردند؟ اگر تمام مردم جهان مخلوق یک خدایند، باید از امکانات و شرایط یکسانی برخوردار باشند.

به این ترتیب باید گفت که سعادت و نجات بشر در پیروی از دین و شریعت محمدی(ص) منحصر نیست. هر قومی با هر دین و شریعتی که باشند، اگر به حکم عقلشان عمل کنند، اهل نجات و سعادت اند و لذا خدا یک امکان برابر برای تمام مردمان جهان قرار داده و هیچ تبعیضی هم میان آنان قایل نشده است. اسلام یعنی تابع عقل و فطرت بودن؛ نه آنچه که به نام دین اسلام شناخته می شود.

شمول گرایی

برخی دیگر دین اسلام را شمول گرا معرفی می کنند و بر این باورند که اسلام عبارت است از تسلیم خدا بودن و عمل صالح انجام دادن و بر این اساس، هرکه به خدا ایمان داشته باشد و عمل صالح انجام دهد، اهل نجات است؛ چه مسلمان باشد و چه مسلمان نباشد و در این زمینه به آیات ذیل تمسک می جویند:

الف. مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (بقره، 112)

ب. قُلْ يا أَهْلَ الْکتابِ لَسْتُمْ عَلى شَيْ‏ءٍ حَتَّى تُقيمُوا التَّوْراةَ وَ اْلإِنْجيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْکمْ مِنْ رَبِّکمْ وَ لَيَزيدَنَّ کثيراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْک مِنْ رَبِّک طُغْياناً وَ کفْراً فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرينَ * إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصارى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (مائده، 68-69)

ج. وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلينَ إِلاَّ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (انعام، 48)

اما برخی بر این آیات چنین اشکال کرده اند که ایمان به خدا و قیامت، نمی تواند شمول پذیر باشد؛ مگر این که از آن تعریفی به دست داده شود که تمام امت ها را در شرق و غرب عالم فرا بگیرد و در عین حالی که شامل ادیان الهی می شود، شامل ادیانی که غیر الهی خوانده می شود، مثل ادیان هندی و بودائی هم شامل شود.

انحصارگراها نیز گفته اند که حقانیت و نجات بخشی که در این آیات اظهار شده، تا قبل از این بوده است که ادیان و کتاب های آسمانی قبلی تحریف نشده بود و دین اسلام و کتاب آسمانی قرآن به عنوان ناسخ و مکمل ادیان قبلی نیامده بود؛ منتها مخالفانشان چنین پاسخ داده اند که این آیات خطاب به اهل کتاب زمان رسول خدا(ص) نازل شده و ناظر به همان کتاب هایی است که در دست داشتند. این تورات و انجیلی که هم اکنون موجود است، در قرن ها قبل از اسلام نوشته شده و بعد از آن، هیچ تحریفی در آنها رخ نداده است و لذا همین تورات و انجیلی که امروزه وجود دارد، در اختیار اهل کتاب زمان رسول خدا(ص) وجود داشته است. وجهی هم ندارد که در قرآن به اهل کتاب گفته شود، آنها باید به کتاب هایی که در اختیار ندارند، عمل کنند؛ لذا ادعای این که آیات مذکور حقانیت و نجات بخشی ادیان یهودی و مسیحی و صابئی زمان رسول خدا(ص) را تأیید نمی کند، نمی تواند صحیح باشد. حتی در قرآن، کسانی از اهل کتاب که تمایل داشتند، طبق شریعت محمدی(ع) به دعاوی آنان رسیدگی بشود، مورد توبیخ قرار گرفته و اظهار شده است که چرا به شریعت خودتان عمل نمی کنید؛ چنان که آمده است:

وَ کيْفَ يُحَکمُونَک وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فيها حُکمُ اللَّهِ ثُمَّ يَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِک وَ ما أُولئِک بِالْمُؤْمِنينَ (43) إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فيها هُدًى وَ نُورٌ يَحْکمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذينَ أَسْلَمُوا لِلَّذينَ هادُوا وَ الرَّبَّانِيُّونَ وَ اْلأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کتابِ اللَّهِ وَ کانُوا عَلَيْهِ شُهَداءَ فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتي ثَمَناً قَليلاً وَ مَنْ لَمْ يَحْکمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِک هُمُ الْکافِرُونَ (44)

وَ کتَبْنا عَلَيْهِمْ فيها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَ اْلأَنْفَ بِاْلأَنْفِ وَ اْلأُذُنَ بِاْلأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کفَّارَةٌ لَهُ وَ مَنْ لَمْ يَحْکمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِک هُمُ الظَّالِمُونَ (45) وَ قَفَّيْنا عَلى آثارِهِمْ بِعيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ آتَيْناهُ اْلإِنْجيلَ فيهِ هُدًى وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ هُدًى وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقينَ (46)

وَ لْيَحْکمْ أَهْلُ اْلإِنْجيلِ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فيهِ وَ مَنْ لَمْ يَحْکمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِک هُمُ الْفاسِقُونَ (47) وَ أَنْزَلْنا إِلَيْک الْکتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْکتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْکمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَک مِنَ الْحَقِّ لِکلٍّ جَعَلْنا مِنْکمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکنْ لِيَبْلُوَکمْ في ما آتاکمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکمْ جَميعاً فَيُنَبِّئُکمْ بِما کنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ (48)

طی این آیات اظهار شده است: چرا یهودیان به توراتی که نزد خودشان است، عمل نمی کنند. در همین تورات، حکم خدا و هدایت و نور هست و انبیای گذشته طبق همین تورات به دعاوی رسیدگی می کردند و در ادامه آمده است که اگر یهودیان به تورات عمل نکنند، ظالم اند. نیز افزوده شده است که در انجیل نیز هدایت و نور هست و اگر مسیحیان نیز به انجیل عمل نکنند، فاسق اند و باز افزوده شده است که همه این شریعت ها را ما قرار دادیم و بنا بر این نبوده است که همه بر یک دین باشند. چنین نیست که فقط عمل به یک شریعت جایز باشد. عمل پیروان هر شریعتی به شریعت خودش جایز است. آن چیزی که از پیروان همه شریعت ها خواسته می شود، این است که هرکسی در شریعت خودش به کارهای نیک شتاب بورزد.

افعال در این آیه به نحو ماضی است و ناظر به کسانی است که تا زمان نزول آیه چنین کرده اند و مخاطب آیه بوده اند. شاهد مطلب این که در آیه از ادیانی یاد شده است که برای عرب حجاز عصر پیامبر(ص) شناخته شده بود و هرگز از ادیانی که در دیگر مناطق وجود داشته، هیچ سخنی گفته نشده است.

ما اگر مبنا را قبح تکلیف مالایطاع بگیریم، باید بگوییم، خدا همه انسان ها را به آنچه که عقلشان تشخیص می دهد، تکلیف و مجازات می کند. اسلام یعنی تسلیم عقل و فطرت بودن و اساساً دین یعنی فطرت؛ چنان که در سوره روم آمده است:
فَأَقِمْ وَجْهَک لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِک الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (30) مُنيبينَ إِلَيْهِ وَ اتَّقُوهُ وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ لا تَکونُوا مِنَ الْمُشْرِکينَ (31) مِنَ الَّذينَ فَرَّقُوا دينَهُمْ وَ کانُوا شِيَعاً کلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ (32) وَ إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنيبينَ إِلَيْهِ ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذا فَريقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ يُشْرِکونَ (33)

در این آیه اظهار شده است که دین همان تشخیص فطری آدمی است؛ اما این که هر ملتی برای خود ادیانی را جعل کرده و نجات را در انحصار آن می شمارند، نمی تواند ملاک باشد. ما اگر اسلام را به این گستردگی معنا کنیم؛ یعنی آن را عبارت از تسلیم فطرت و وجدان انسانی بدانیم، می توانیم، شمول گرایی را خصیصه دین اسلام بر شماریم و بگوییم، هرکسی اگر به احکام وجدان و فطرتش عمل کند، بر دین اسلام است ولو آن که به ظاهر مسلمان نامیده نشوند.

تکثرگرایی

برخی نیز دین اسلام را تکثرگرا معرفی می دانند و بر این عقیده اند که هرکسی طبق دین و شریعت خودش عمل صالح انجام دهد ولو به این که به خدا و قیامت باور نداشته باشد و به شریعت اسلام هم پایبند نباشد، اهل نجات است.
اینان در این زمینه به آیات ذیل تمسک می کنند:

الف. وَ لِکلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلّيها فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ أَيْنَ ما تَکونُوا يَأْتِ بِکمُ اللَّهُ جَميعاً إِنَّ اللَّهَ عَلى کلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ (بقره، 148)
ب. لِکلٍّ جَعَلْنا مِنْکمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکنْ لِيَبْلُوَکمْ في ما آتاکمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکمْ جَميعاً فَيُنَبِّئُکمْ بِما کنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ (مائده، 48)

ج. لِکلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَکاً هُمْ ناسِکوهُ فَلا يُنازِعُنَّک فِي اْلأَمْرِ وَ ادْعُ إِلى رَبِّک إِنَّک لَعَلى هُدًى مُسْتَقيمٍ * وَ إِنْ جادَلُوک فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ * اللَّهُ يَحْکمُ بَيْنَکمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فيما کنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ (حج، 67-69)

د. مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَيْها وَ ما رَبُّک بِظَلاَّمٍ لِلْعَبيدِ (فصلت، 46)

هـ. وَجْهَک لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِک الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (روم، 30)

اشکالی که بر این شواهد گرفته می شود، این است که این آیات ناظر به ادیان الهی مثل اسلام و یهودیت و مسیحیت و صابئیت است و لذا شامل ادیان غیر الهی نمی شود؛ به علاوه، عمل صالح در صورتی نجات بخش دانسته شده است که با ایمان به غیب همراه باشد و لذا این آیات با تکثرگرایی نمی تواند سازگاری داشته باشد؛ مگر این که گفته شود، می توان از این آیات الغای خصوصیت کرد و اظهار داشت که این آیات ناظر به ادیانی نازل شده است که در حجاز عصر پیامبر(ص) وجود داشته و این حصر به جهت، حصر مخاطبان قرآن بوده است؛ اما اگر چنین آیاتی می خواست خطاب به تمام مردم جهان باشد که بسیاری از آنها هرگز از باورها و احکام اسلام آگاهی ندارند، به همان عمل صالح منحصر می شد. به خصوص آن که تکلیف جاهل قبیح است؛ زیرا تکلیف مالایطاق به شمار می رود و چنین تکلیفی هم به لحاظ عقل و هم به لحاض تصریح خود قرآن مناسب شأن الهی نیست؛ چنان که آمده است:

لا يُکلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها لَها ما کسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اکتَسَبَتْ رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسينا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً کما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرينَ (بقره، 286)

بنابراین باید گفت که تنها عمل صالح است که مایه نجات است و عمل صالح با همان عقل فطری انسان ها قابل تشخیص است و همه ابنای بشر نیز از آن برخوردارند. بر این اساس باید گفت که دین الهی همان فطرت و وجدان و عقل آدمی است که در وجود تمام انسان ها به ودیعت سپرده شده است و انبیاء نیز که مبعوث شدند؛ جز برای دعوت به احکام همین عقل و فطرت انسان ها نبوده است؛

چنانکه امام علی فرمود:
فبعث فيهم رسله وواتر إليهم أنبياءه ليستأدوهم ميثاق فطرته ويذكروهم منسي نعمته ويحتجوا عليهم بالتبليغ ويثيروا لهم دفائن العقول (نهج البلاغه، ج1، ص23)

ویرایش بوسیله کاربر 1394/10/30 05:15:43 ب.ظ  | دلیل ویرایش: size

kabir Offline
#5 ارسال شده : 1394/10/29 08:58:59 ق.ظ
kabir

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1390/11/17
ارسالها: 221

6 تشکر دریافتی در 5 ارسال
ادامه تحقيق اقاي دكتر جعفر نكونام

موضع قرآن نسبت به سایر ادیان

3- منظور از الاسلام در آیه 19 آل عمران چیست؟ اسلام در معنای خط سیر کلی ادیان توحیدی؟ یا اسلام به معنای یک دین خاص؟ به فرض اینکه الاسلام در این آیه به معنای مجموعه ای احکام و قوانین و اعتقاداتی دانسته شود که توسط حضرت محمد (ص) تببین شده و اسلام در معنای خاص آن باشد، آیا ضرورتا این بدین معناست که پیروان سایر ادیان بهره ای از نجات ندارند؟

پاسخ: درباره این که آیا از نظر قرآن، سایر ادیان و کتب آسمانی، منسوخ و تحریف شده اند یا نه، اختلاف نظر است:

نسخ گرایی

برخی بر این نظرند که هر دینی که می آمده، ناسخ و مکمل دین سابق خودش بوده و لذا دین اسلام مکمل و ناسخ دین مسیحیت است و با آمدن دین اسلام و کتاب قرآن، پایبندی به ادیان و کتاب های آسمانی پیشین جایز نیست و لذا کسانی که علیرغم آگاهی از دین اسلام بر دین سابق خود هستند، اهل نجات نیستند و در این زمینه به آیات چندی استناد می کنند که برخی از مهم ترین آنها از این قرار است:

الف. وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصارى تِلْک أَمانِيُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکمْ إِنْ کنْتُمْ صادِقينَ (111) بَلى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (112) وَ قالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصارى عَلى شَيْ‏ءٍ وَ قالَتِ النَّصارى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلى شَيْ‏ءٍ وَ هُمْ يَتْلُونَ الْکتابَ کذلِک قالَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ يَحْکمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فيما کانُوا فيهِ يَخْتَلِفُونَ (113)

انحصارگراها با تکیه بر این آیات مدعی اند که یهودیان و مسیحیان اهل نجات نیستند و به بهشت در نمی آیند و پندار نجات بخشی آرزوهایی است که آنان دارند؛ اما مخالفان آنان می گویند، اتفاقاً، طی این آیات، انحصارگرایی یهودیان و مسیحیان که فقط خود را اهل نجات می شمارند و مسلمانان را اهل هلاکت رد شده و نجات متعلق به تمام ادیان دانسته شده و افزوده شده است که نجات در این است که بشر خود را تسلیم خدا کند و نیکوکاری پیشه کند؛ حال به هر دینی که می خواهد باشد.

ب. وَ أَنْزَلْنا إِلَيْک الْکتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْکتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْکمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَک مِنَ الْحَقِّ لِکلٍّ جَعَلْنا مِنْکمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکنْ لِيَبْلُوَکمْ في ما آتاکمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکمْ جَميعاً فَيُنَبِّئُکمْ بِما کنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ (مائده، 48)

انحصارگراها با تمسک به لفظ «مهیمن» در این آیه و گرفتن آن به معنای ناسخ مدعی اند که قرآن ناسخ کتاب های آسمانی سابق است؛ اما مخالفان اظهار می کنند که مهیمن و مصدق در این آیه مترادف اند و عطف مهیمن به مصدق در این آیه تفسیری است. به علاوه اگر چنان بود که با آمدن قرآن کتاب های آسمانی سابق منسوخ اند، نباید در خود این آیه تصریح بشود که ما برای هر قومی شریعتی را قراردادیم و بنای ما بر این نبوده است که همه را بر دین واحدی قرار بدهیم و یا در آیات قبلی اش گفته شود، در تورات و انجیل حکم خدا و هدایت و نور است و اگر اهل تورات به تورات و اهل انجیل به انجیلشان عمل نکنند، ظالم و فاسق اند.

ج. قُلْ يا أَهْلَ الْکتابِ تَعالَوْا إِلى کلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَکمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِک بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (64) يا أَهْلَ الْکتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ في إِبْراهيمَ وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراةُ وَ اْلإِنْجيلُ إِلاَّ مِنْ بَعْدِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (65) ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ فيما لَکمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فيما لَيْسَ لَکمْ بِهِ عِلْمٌ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (66) ما کانَ إِبْراهيمُ يَهُودِيّاً وَ لا نَصْرانِيّاً وَ لکنْ کانَ حَنيفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکينَ (67) إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنينَ (68)

انحصارگراها گفته اند: به موجب این آیات، دین یهودیت و مسیحیت در اصل باطل اند و دعوت قرآن از آنان به مشترکات از سر این است که یهودیان و مسیحیان دین حق را که دین اسلام باشد، نمی پذیرند؛ اما مخالفان پاسخ داده اند که این استنباط از این آیات صحیح نیست؛ چون با آیات دیگر نمی سازد. باید گفت که این آیات مانند دیگر آیاتی است که به شمول گرایی دعوت می کنند و دین حق را فقط در تسلیم خدا بودن معرفی می کند. به موجب این آیات، هم دین اسلام حق است و هم دین یهود و مسیحیت، منوط به این که هیچ کس انحصارگرایی پیشه نکند و فقط دین خودش را حق نشمارد؛ بلکه تمام ادیان را علیرغم اختلافاتی که با هم دارند، حق بشمارند. اسلام یعنی تسلیم خدای یگانه بودن و خدای یگانه نیز جز به همان عقل و فطرت حکم نمی کند و لذا تسلیم خدا بودن یعنی تسلیم عقل و فطرت بودن. به این ترتیب شمول گرایی با نوعی تکثرگرایی هم ملازمه دارد که آن عبارت است از به رسمیت شناختن قرائت های مختلف از حق و نیز به رسمیت شناختن شریعت ها و مناسک و آیین های مذهبی و دینی. در عین حال با یک انحصارگرایی هم گره خورده است و آن عبارت است از حاکمیت عقلانیت.

آیه دین حنیف

نباید هر دینی را مکمل و ناسخ دین سابق بر بشماریم؛ چرا که در هر امتی می تواند دین لاحق، مکمل و ناسخ دین سابق باشد؛ اما در امت های متمایز هرگز چنین نیست. برای مثال، دین اسلام مکمل و ناسخ دین حنیف است که در میان قریش وجود داشته است؛ نه دین مسیحیت که به لحاظ زمانی قبل از اسلام بوده ولی در امت بنی اسرائیل وجود داشته است. می توان مسیحیت را مکمل و ناسخ یهودیت دانست؛ چون مسیحیت در همان یهودیت به وجود آمد؛ به همین رو،‌ در قرآن آمده است که پیامبر اسلام(ص) بر همان دین آباء و اجدای خود یعنی حضرت ابراهیم بود و به ترویج همان دین نیز برانگیخته شده بود؛

چنان که در سوره یونس آمده است:
قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ کنْتُمْ في شَک مِنْ ديني فَلا أَعْبُدُ الَّذينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذي يَتَوَفَّاکمْ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکونَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ (104) وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَک لِلدِّينِ حَنيفاً وَ لا تَکونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکينَ (105) وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُک وَ لا يَضُرُّک فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّک إِذاً مِنَ الظَّالِمينَ (106)

یا در سوره انعام آمده است:
قُلْ إِنَّني هَداني رَبّي إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ ديناً قِيَماً مِلَّةَ إِبْراهيمَ حَنيفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکينَ (161)

یا در سوره نحل آمده است:

ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْک أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهيمَ حَنيفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکينَ (123)

یا در سوره آل عمران آمده است:

ما کانَ إِبْراهيمُ يَهُودِيّاً وَ لا نَصْرانِيّاً وَ لکنْ کانَ حَنيفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکينَ (67) إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنينَ (68)

در این آیات تصریح شده است که پیامبر(ص) نه یهودی و نه مسیحی بود؛ بلکه بر دین حنیف حضرت ابراهیم بود.

آیه شرع لکم

انحصارگرایی بر این نظرند که ادیان لاحق مکمل و ناسخ ادیان سابق بوده و لذا دین اسلام جامع همه ادیان سابق و کاملترین آنهاست و در این زمینه به آیات ذیل تمسک می جویند:

شَرَعَ لَکمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْک وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهيمَ وَ مُوسى وَ عيسى أَنْ أَقيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فيهِ کبُرَ عَلَى الْمُشْرِکينَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبي إِلَيْهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي إِلَيْهِ مَنْ يُنيبُ (13) وَ ما تَفَرَّقُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَ لَوْ لا کلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّک إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّ الَّذينَ أُورِثُوا الْکتابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفي شَک مِنْهُ مُريبٍ (14) فَلِذلِک فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ کما أُمِرْتَ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ کتابٍ وَ أُمِرْتُ ِلأَعْدِلَ بَيْنَکمُ اللَّهُ رَبُّنا وَ رَبُّکمْ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکمْ أَعْمالُکمْ لا حُجَّةَ بَيْنَنا وَ بَيْنَکمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنا وَ إِلَيْهِ الْمَصيرُ (15)

اما مخالفان می گویند که در این آیات تأکید بر این است که تمام پیامبران مردم را به یگانه پرستی دعوت کردند و از امت پیامبر اسلام(ص) هم خواسته شده است، بر همین پایدار باشند؛ نه این که بر شریعت های پیامبران سابق باشند؛ چرا که امکان عمل به همه شریعت های پیامبران وجود ندارد. جهت آن این است که نه زبان عبادات آنها یکی است و نه شیوه عبادات آنها و نه سایر سنت ها و احکام شرعی آنان.

به علاوه در اینجا گفته نشده است که هر شریعتی مکمل و ناسخ شریعت سابق است. اساساً لفظ «شرع» در این آیه معنای شریعت و مناسک و دیگر احکام شرعی نیست؛ بلکه به معنای معنای لغوی قرارداد است.

خدا آنچه از هر نبی و پیروانش خواسته، این است که انبیای سابق و لاحق و کتاب هایشان را تصدیق کنند و نیز انبیای لاحق را نصرت بخشند؛ چنان که آمده است:

وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُکمْ مِنْ کتابٍ وَ حِکمَةٍ ثُمَّ جاءَکمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ ءَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى ذلِکمْ إِصْري قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکمْ مِنَ الشَّاهِدينَ (81) فَمَنْ تَوَلَّى بَعْدَ ذلِک فَأُولئِک هُمُ الْفاسِقُونَ (82) أَ فَغَيْرَ دينِ اللَّهِ يَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ طَوْعاً وَ کرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ (83) قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلى إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ اْلأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى وَ عيسى وَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (84) وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ اْلإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ (85)

آیه خاتم النبیین

انحصارگرایان یکی از شواهدی که با استناد به آن دین اسلام را ناسخ و مکمل ادیان سابق می شمارند، آیه خاتم النبیین است. عبارت آیه چنین است:

* ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکمْ وَ لکنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ کانَ اللَّهُ بِکلِّ شَيْ‏ءٍ عَليماً (40)

منتها مخالفان می گویند: در این آیه، هرگز اظهار نشده است که شریعت پیامبر اسلام(ص) آخرین شریعت است؛ بلکه اظهار شده است که پیامبر اسلام(ص)، آخرین پیامبر است. پیامبری هم عبارت از این است که کسی ادعا کند، از سوی خداوند مبعوث شده است؛ نه این که شئون نبوت هم تعطیل بشود.

در قرآن راجع به فلسفه بعثت انبیاء چنین آمده است:

کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْکمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فيهِ إِلاَّ الَّذينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ يَهْدي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (بقره، 213)

انبیاء آمدند که تبشیر و انذار کنند و میان مردم به قضاوت و رفع خصومت بپردازند. این هم چیزی نیست که تعطیل بردار باشد.

لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَديدَ فيهِ بَأْسٌ شَديدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزيزٌ (حدید، 25)

به موجب این آیه، انبیاء آمدند که اقامه قسط بکنند. این نیز چیزی نیست که تعطیل بردار باشد.

آیه من بلغ
از دیگر شواهدی برای ناسخ و مکمل بودن دین اسلام به آن استشهاد می جویند، آیه من بلغ است که آمده است:

قُلْ أَيُّ شَيْ‏ءٍ أَکبَرُ شَهادَةً قُلِ اللَّهُ شَهيدٌ بَيْني وَ بَيْنَکمْ وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ ِلأُنْذِرَکمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ أَ إِنَّکمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرى قُلْ لا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنَّني بَري‏ءٌ مِمَّا تُشْرِکونَ (انعام،‌19)

منتها مخالفان می گویند: این آیه در سوره انعام است که در مکه و ناظر به مشرکان قریش نازل شده و طی آیه خطاب به حضرت محمد(ص) اظهار شده است، به مشرکان قریش بگوید که این که می خوانم بر من وحی شده است که با آن شما و کسانی را که به آنان ابلاغ شود، انذار کنم و بگویم که آیا شما مشاهده کرده اید که با خدا خدایان دیگری هست. به آنان بگو: من که مشاهده نمی کنم. فقط خدای واحد است و من از این خدایانی که شریک خدا می گیرید، بیزارم. سیاق این آیه نشان می دهد که موضوع رسالت حضرت محمد(ص) نفی شرک و بت پرستی از سرزمین مکه و اطرافش بوده است؛ چنان که در ادامه آمده است:

وَ هذا کتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَک مُصَدِّقُ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها وَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ يُحافِظُونَ (انعام، 92)

طی این آیه اظهار شده است که حضرت محمد(ص) مأموریت داشته است که مردم مکه و اطراف آن را انذار کند.
نیز در سوره یس آمده است:

وَ الْقُرْآنِ الْحَکيمِ (2) إِنَّک لَمِنَ الْمُرْسَلينَ (3) عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (4) تَنْزيلَ الْعَزيزِ الرَّحيمِ (5) لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ (6)
نیز در سوره انعام آمده است:

وَ هذا کتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَک فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّکمْ تُرْحَمُونَ (155) أَنْ تَقُولُوا إِنَّما أُنْزِلَ الْکتابُ عَلى طائِفَتَيْنِ مِنْ قَبْلِنا وَ إِنْ کنَّا عَنْ دِراسَتِهِمْ لَغافِلينَ (156) أَوْ تَقُولُوا لَوْ أَنَّا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْکتابُ لَکنَّا أَهْدى مِنْهُمْ فَقَدْ جاءَکمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّکمْ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کذَّبَ بِآياتِ اللَّهِ وَ صَدَفَ عَنْها سَنَجْزِي الَّذينَ يَصْدِفُونَ عَنْ آياتِنا سُوءَ الْعَذابِ بِما کانُوا يَصْدِفُونَ (157)

به موجب این آیات، پیامبر اسلام(ص) مبعوث شده است که قریش را که پیامبر و کتاب آسمانی نداشتند، انذار کند.

البته این منافاتی ندارد با این که پیامبر اسلام(ص) در مقام هدایت دیگران هم باشد؛ چنان که در سوره مائده که در اواخر دوره مدنی نازل شده، آمده است:

يا أَهْلَ الْکتابِ قَدْ جاءَکمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَکمْ عَلى فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشيرٍ وَ لا نَذيرٍ فَقَدْ جاءَکمْ بَشيرٌ وَ نَذيرٌ وَ اللَّهُ عَلى کلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ (19)

طی این آیه گفته شده است که پیامبر اسلام(ص) بشیر و نذیر برای اهل کتاب هم بوده است؛ اما به هر حال، با چنین آیاتی نمی توان گفت که دین اسلام ناسخ و مکمل ادیان سابق بوده است.

تصدیق گرایی

برخی با استناد به آیاتی از قرآن قائل اند که قرآن، ادیان و کتاب های آسمانی سابق را علیرغم اختلافاتی که با هم دارند، تأیید کرده و عمل پیروان هر دینی را به دین خود جایز و بلکه واجب شمرده است.

برخی از مهم ترین آیاتی که به آنها استناد می کنند، از این قرار است:

الف. لِکلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَکاً هُمْ ناسِکوهُ فَلا يُنازِعُنَّک فِي اْلأَمْرِ وَ ادْعُ إِلى رَبِّک إِنَّک لَعَلى هُدًى مُسْتَقيمٍ * وَ إِنْ جادَلُوک فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ * اللَّهُ يَحْکمُ بَيْنَکمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فيما کنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ (حج، 67-69)

طی این آیات اظهار شده است، یهودیان مدعی بودند که فقط آنها بر هدایت و نجات اند و لذا مسلمانان بر هدایت و نجات نیستند؛ اما در این آیه انحصارگرایی یهودیان رد شده و تصریح شده است که همه آیین ها و مناسک ها حق اند و خداوند آنها را قرار داده است. دین و آیین اسلام نیز حق است و پیامبر اسلام(ص) و پیروانش نیز بر هدایت و نجات است.

ب. وَ قالُوا کونُوا هُوداً أَوْ نَصارى تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهيمَ حَنيفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکينَ * قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ اْلأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى وَ عيسى وَ ما أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ * فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ في شِقاقٍ فَسَيَکفيکهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ (بقره، 135-137)

طی این آیات گفته شده است یهودیان و مسیحیان هر کدام دین خود را دین هدایت تلقی می کردند. در پاسخ گفته شده است که دین هدایت همان دین اصلی شما یعنی حضرت ابراهیم است که خدای یگانه را می پرستید. ما به همان ادیان و پیامبران داریم و هیچ فرقی میان آنان نمی گذاریم و همه ما تسلیم خدای یگانه هستیم. اگر پیروان همه ادیان این گونه باشند، اهل هدایتند.

البته انحصارگراها تعبیر «فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا» را این گونه معنا می کنند که اگر پیروان همه ادیان مثل مسلمانان ایمان داشته باشند؛ یعنی بر این باور باشند که حضرت محمد(ص) خاتم پیامبران است و او آخرین و کامل ترین دین را آورده و به دین او بگروند، اهل هدایت و نجات اند؛ اما مخالفان اظهار می کنند، در سیاق این آیه هرگز چنین قیودی وجود ندارد؛ به علاوه، چنین معنایی متعارض آیات دیگری هست که حاکی اند، پیروان همه ادیان منوط به این که ایمان به خدا و قیامت داشته باشند و عمل صالح انجام دهند، اهل نجات اند و یا اگر اهل کتاب به تورات و انجیل خود عمل نکنند، اهل نجات نیستند.

چنان که سیاق آیات نشان می دهد، مراد از «فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا» این است که آنان به همه انبیاء ایمان بیاورند و فرقی میان آنان نگذارند و فقط خدای یگانه را بپرستند؛ نه این که لزوماً به شریعت حضرت محمد(ص) بگرایند. در سیاق آیه هرگز سخن از عمل به شریعت محمدی(ص) نیست.

جاهل قاصر و مقصر در انحصارگرایی

4- آیا هیچ استناد قرآنی برای مساله جاهل قاصر و مقصر می توان یافت؟

5- با توجه به مجموع آیات قرآن، نجات در قرآن چگونه است؟ آیا می توان برای آن سطوح مختلفی را متصور شد؟ آیا می توان برای پیروان ادیان مختلف، با توجه به این سطوح متفاوت، بهره بردن از نجات را متصور شد؟

پاسخ: انحصارگراها با استناد به آیات و روایاتی، مردمانی را که از روی جهل به اسلام نگرویده اند، اهل نجات می شمارند؛ اما آنان را در مرتبه پایین تری از مسلمانان قرار می دهند. آنان جاهلان قاصر را مشمول رحمت واسعه الهی محسوب می کنند. از جمله آیاتی که به آنها استناد می کنند، آیات ذیل است:

إِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکةُ ظالِمي أَنْفُسِهِمْ قالُوا فيمَ کنْتُمْ قالُوا کنَّا مُسْتَضْعَفينَ فِي اْلأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيها فَأُولئِک مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصيراً * إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطيعُونَ حيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبيلاً * فَأُولئِک عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ کانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً (نساء، 97-99)

این آیات ناظر به کسانی است که در شهر مکه مانده و به مدینه مهاجرت نکرده بودند و لذا مورد توبیخ الهی واقع شده بودند. در این آیات اظهار شده است، اینانی که چاره ای نداشتند و راه به جایی نمی بردند که از مکه تحت ستم قریش مهاجرت کنند، مشمول عفو الهی واقع می شوند.

البته انحصارگرا مسلمانان را موظف می شمارند، اسلام را به آگاهی تمام مردم جهان برسانند و ولو به این وسیله که با حکومت ها بجنگند و این را جهادی مقدس تلقی می کنند و در این زمینه به آیاتی مثل آیات ذیل تمسک می جویند:
وَ ما لَکمْ لا تُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْک وَلِيّاً وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْک نَصيراً (نساء، 75)

اما مخالفان به این استشهادات این گونه اشکال می کنند که این آیات، برای نجات کسانی بوده است که تحت ستم واقع شده بودند و لذا جهاد در این گونه آیات جهاد دفاعی تلقی می شود؛ بر این اساس، پیروان هیچ دینی حق ندارد، با زور و جنگ دین خود را توسعه بدهد. از نظر قرآن تمام معابد مورد احترام اند؛ چنان که آمده است:

وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْکرُ فيهَا اسْمُ اللَّهِ کثيراً وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزيزٌ (حج، 40)

در این آیه دفاع از آبادانی و رواج معابد ادیان مختلف اعم از مساجد و کنیسه ها و کلیساها مورد تأکید قرار گرفته است. اگر چنان بود که فقط دین اسلام حق بود، وجهی نداشت، دفاع از آبادانی و رواج معابد ادیان غیر مسلمانان مورد تأکید واقع شود.

هرگز تحمیل دین در قرآن تجویز نشده است و حتی به پیامبر(ص) مکرراً تأکید شده است که او هیچ وظیفه ای جز ابلاغ ندارد و لذا نباید در ترویج دین، جبار و مسیطر باشد. مردم در انتخاب دین آزادند؛ چنان که آمده است:

الف. وَ إِنْ تُکذِّبُوا فَقَدْ کذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِکمْ وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبينُ (عنکبوت، 18)
ب. نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَقُولُونَ وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ فَذَکرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ يَخافُ وَعيدِ (ق، 45)

ج. فَذَکرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکرٌ * لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ (غاشيه، 21-22)
د. وَ لَوْ شاءَ رَبُّک َلآمَنَ مَنْ فِي اْلأَرْضِ کلُّهُمْ جَميعاً أَ فَأَنْتَ تُکرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَکونُوا مُؤْمِنينَ (يونس،99)

هـ. لا إِکراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَکفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَک بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ (بقره، 256)

انحصارگراها انسان ها را مکلف می شمارند که دین حق را شناسایی کنند و گرنه اهل نجات نیستند؛ اما مخالفان انحصارگرایی پاسخ می دهند: سخن در این است که عقل های انسان ها کامل نیست و هرکسی عقلی برای خود دارد و بسا بدون این که تعمدی داشته باشد، یک اندیشه و عملی را انتخاب می کند و آن در عین حالی که به حسب واقع باطل است، اما او آن را حق تلقی می کند. اگر ما مبنای سعادت را معرفت مطابق واقع آنچنان که هست، بگیریم، این برای کسانی که نمی توانند به معرفت مطابق واقع آنچنان که هست، دست پیدا کنند، تکلیف مالایطاق خواهد بود. بنابر این باید گفت که درست است که معرفت باید اساس باشد؛ اما معرفتی که در حد عقل هر کس است و لذا لزوماً معرفت حق آنچنان که هست، قابل دسترسی نیست؛ از این رو، هرکس اگر طبق آنچه که خود حق می داند، عمل کند، اهل نجات خواهد بود.

6- خاستگاه بحث شمول گرایی، انحصار گرایی و ... کجاست؟ آیا در آثار قرآن پژوهان سنتی نیز، از اینگونه مباحث می توان یافت؟

پاسخ: سرگذشت ادیان و اتفاقاتی که در آنها پیش آمده است، در بسیاری از موارد مشترک است و لذا بررسی تطبیقی هر موضوع دینی می تواند برای ما دستاوردهای مفیدی داشته باشد. بحث حاضر نیز از آن جمله است. مسیحیان در عالم مسیحیت، وقتی با ادیان مختلفی رو به رو شدند که می یافتند، پیروان هر کدام ادعا می کردند، تنها دین ما حق است و مایه نجات، این سئوال مطرح شد که چه کسی درست می گوید و چه ملاک و معیاری هست و در این صورت، وضعیت کسانی که بر دین آنان نیستند، چگونه می شود و آیا اگر کسانی که بر دین آنان نیستند، اهل نجات نباشند، می تواند عادلانه باشد؟
اولین پاسخی که به این سئوال داده می شد، این بود که مسیحیان متعصب که در لاک خود فرو رفته بودند و غیر خود را نمی دیدند، می گفتند، تنها دین مسیحیت، حق است و نجات بخش و سایر ادیان باطل اند و بر هلاکت؛ اما آنان که از لاک خود بیرون آمده بودند و سری به سایر ادیان انداخته بودند و به لحاظ کلی چندان امتیازی میان آنها نمی یافتند، نمی توانستند، بپذیرند که در تمام عالم فقط یک دین حق و نجات بخش است و سایر ادیان باطل و هلاکت بخش؛ لذا یا اقبال کردند به این که تعریف دین حق را چنان توسعه بدهند که شامل تمام مردم جهان بشود و همه آنان در دایره دین مسیحیت بگنجند و یا این که تمام ادیان را حق و نجات بخش تلقی کنند.


نتایج بحث


7- نتایج و آثار پذیرش و یا عدم پذیرش این بحث چیست؟

پاسخ: آشکار است که نتایج پذیرش هر دیدگاه بسیار متفاوت و تعیین کننده است:

اگر فرض بر این باشد که هر دینی فقط خودش را حق و نجات بخش بشمارد و این هم به به باورهای پیروان هر دین محدود نباشد و بر اساس آن، پیروان هر دینی بخواهند نسبت به پیروان ادیان دیگر موضع منفی بگیرند و در مقام این بر آیند که ادیان دیگر و پیروانشان را ضال و ضاله معرفی کنند و حتی بخواهند به سبب دین، نسبت به همدیگر تبعیض روا دارند و حقوق اجتماعی همدیگر را تضییع کنند، نتیجه ای جز نفرت پراکنی و ظلم و تبعیض و قتل و غارت و فساد و تبهکاری در پی نخواهد داشت.

مگر این که بنا را بر این بگذارند که دین و باورهای دینی از حوزه امور خصوصی افراد در نگذرد و به حوزه امور اجتماعی تسری پیدا نکند و پیروان همه ادیان در امور اجتماعی از حقوق یکسانی برخوردار باشند.
یا نهایتاً پیروان هر دین انحصارگرایی بپذیرند که همین نگاه منفی و تبعیض آلود از سوی پیروان ادیان دیگر هم در قبال آنان وجود داشته باشد. به عبارت دیگر، پیروان هر دین انحصارگرایی، در میان قوم و کشور خود، خود را شهروند درجه اول و پیروان سایر ادیان را شهروند درجه دوم محسوب کنند.

اما اگر فرض بر شمول گرایی باشد و هر دینی، پیروان سایر ادیان را هم جزو پیروان دین خود بر بشمارند و همان نگاه و حقوقی را که برای پیروان خود قائل اند، برای پیروان سایر ادیان نیز قایل باشند، باز مشکل نفرت پراکنی و تبعیض و تضییع حقوق اجتماعی در پی نخواهد بود.

نیز اگر فرض بر تکثرگرایی باشد و هر دینی، پیروان سایر ادیان را نیز بر حق و نجات بشمارند، باز مشکل نفرت پراکنی و تبعیض و تضییع حقوق اجتماعی به دنبال نخواهد آمد.

ali Offline
#6 ارسال شده : 1396/11/09 03:30:57 ب.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,949

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
در قرآن،کلمه اسلام و نیز افعال مشتق از آن،اسلم،اسلما،اسلمت و....زیاد بکار رفته است.

آیا منظور آنها،همان دین اسلام است یا مفهوم اصلی لغت یعنی تسلیم شدن مدنظر بوده است؟


براي مطالعه مباحث مربوط به معناي اسلام در قرآن،كليك كنيد
ali Offline
#7 ارسال شده : 1399/08/17 08:05:15 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,949

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
دین کثرت‌گرا

اگر چه قرآن کریم همهٔ حق‌جویان جهان را پیرو دینی واحد به‌نام اسلام می‌داند (آل‌عمران، ۱۹)، ولی از شریعت‌های گوناگونی سخن می‌گوید (مائده، ۴۸) که به‌تناسب شرایط، راه‌هایی متفاوت و احکامی جداگانه (آل‌عمران، ۵۰) را برای رستگاری و نجات در برابر بشر قرار داده است.

برخلاف مشهور، قرآن نه‌تنها شرایع قبل از خود را منسوخ اعلام نکرده، بلکه با اینکه خود را ارائه‌دهندهٔ برترین و کامل‌ترین شریعت می‌داند (اسراء، ۹)، نوزده بار از تأیید و اعتبار شریعت‌های پیشین سخن گفته (مانند: بقره، ۴۱) و بارها پیمودن راه‌های قبلی را نیز مطلوب و اثربخش دانسته است.

قرآن در آخرین سال نزولش از مسیحیان می‌خواهد احکام انجیل را اجرا کنند (مائده، ۴۷) و به کسانی که تورات را نیز برپا دارند، وعدهٔ پاداش و برکت می‌دهد (مائده، ۶۶) و اگر چنین نکنند آنها را بی‌ارزش می‌خواند (مائده، ۶۸). این یعنی خداوند پس از کامل شدن شریعت خاتم، همچنان شرایع گذشته را معتبر می‌داند.

راز این نکته را باید در شرط اصلی نجات از نظر قرآن جستجو کرد. در این کتاب، تسلیم بودن در برابر حق، عامل نجات (آل‌عمران، ۸۵) و اخلاق‌مداری، راه رستگاری همهٔ انسان‌ها معرفی شده (اعلی، ۱۴) و تکلیف هر کس به‌اندازهٔ دسترسی‌ و وُسعش تعیین گردیده است. (بقره، ۲۳۳)

از آنجا که قرآن به تفاوت افراد (نوح، ۱۴) و بهره‌های مختلف آنها (طلاق، ۷) توجه دارد، شرط رستگاری را برای عموم انسان‌ها اخلاق‌مداری (شمس، ۹) و برای کسانی که پیام ماوراء به آنها رسیده باشد، ایمان به خدا و آخرت (بقره، ۶۲) و برای آنان که از احکام شریعت، آگاهی دارند، عمل به واجبات (بقره، ۲۷۷) قرار داده است.

بر این اساس قرآن صریحاً با انحصارگرایی دینی مبارزه می‌کند (بقره، ۱۱۱ و ۱۱۲) و برتری‌طلبی پیروان شرایع را آرزویی خام می‌خواند (نساء، ۱۲۳ تا ۱۲۵)، ولی این کثرت‌گرایی را به‌معنی اباحه‌گری نمی‌داند و از عذاب دردناک گناهکاران (دخان، ۴۴) و کسانی که وظایف روشن خود را به‌جا نیاورند (مدثر، ۴۳) خبر می‌دهد.

تنها با همین مبنا می‌توان تمجیدهای فراوان قرآن از مهربانی (حدید، ۲۷)، امانتداری (آل‌عمران، ۷۵)، عبادت (آل‌عمران، ۱۱۳)، مودت و روحانیت (مائده، ۸۲) و راسخ در علم بودن (نساء، ۱۶۲) گروهی از اهل کتاب را در کنار توبیخ‌ها و مذمت‌های شدید دسته‌ای دیگر از آنان به‌درستی فهمید و تحلیل کرد.

این تعریف و تمجیدها از کسانی است که به هر دلیل، حقانیت شریعت جدید را درک نکرده‌ یا به‌خاطر زاویهٔ دید، برتری‌اش بر شریعت خود را ندیده‌اند، ولی به آن احترام می‌گذارند و در برابر همان حقایقی که می‌فهمند، تسلیم بوده‌اند. لذا قرآن، آنها را مؤمن و متقی به‌شمار می‌آورد. (آل‌عمران، ۱۱۴ و ۱۱۵)

برخلاف تصور و ادعای انحصارگرایان، اولویت قرآن این نیست که همگان از شریعتی واحد تبعیت کنند؛ لذا صریحاً اعلام می‌کند: اگر خدا می‌خواست همهٔ شما را پیرو یک آیین قرار می‌داد، ولی او بر اساس شرایط متفاوت شما را می‌آزماید و خواستهٔ مهم‌ترش این است که در نیکی‌ها از هم سبقت بگیرید. (مائده، ۴۸)

سیدحمیدحسینی
farhang Offline
#8 ارسال شده : 1402/03/14 02:26:07 ب.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,034
Iran (Islamic Republic Of)

47 تشکر دریافتی در 28 ارسال

ادله قرآني نافي كثرت‌گرايي در دين از ایت الله جوادی املی

مردم يك خدا دارند و يك معاد و راهي است بين مبدأ و معاد صراط مستقيم متعدّد نيست بيش از يكي نيست نه صراط, متكثِّر است نه حق متعدّد, حق مِن الله است ﴿الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ﴾ از مبدأ تا معاد بيش از يك صراط نيست و همه انبيا در اين صراط‌اند شُعب فرعي اين صراط كه منهاج و شِرعه و شريعت نام دارد براي هر ملت و نِحلتي در هر عصر و مصري فرق مي‌كند يعني وجود مبارك موساي كليم(سلام الله عليه) فروع دينشان با وجود مبارك عيسي(سلام الله عليه) فروع دينشان با وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فروع دينشان اينها فرق مي‌كند اما راه مستقيم يكي است بنابراين چون صراط متعدّد نيست حق متعدّد نيست اصول دين متعدّد نيست كثرت‌گرايي در دين هم نيست

دليل اول: مشروط بودن اعمال به تطابق آن با حجّت هر عصر

دو آيه در قرآن كريم هست كه گاهي به اين دو آيه استشهاد مي‌كنند براي جريان پلوراليزم و كثرت‌گرايي و تعدّد صراط ؛
آيه 62 سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين بود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَاري وَالصَّابِئِينَ﴾ اين چهار گروه كه موّحدند اصل وحي و نبوّت را قبول دارند مؤمنين, يهودي‌ها, ترسايان و صابئان اينها را كه ذكر مي‌كند بدون «واو» عاطفه جمع‌بندي مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ موحد باشد ﴿وَالْيَوْمِ الْآخِرِ﴾ معاد, ﴿وَعَمِلَ صَالِحاً﴾ اين سه اصل را داشته باشد ﴿فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾ مشابه اين مضمون در جاي ديگر هم هست لذا به همين تمسّك كردند كه پلوراليزم, كثرت‌گرايي, تعدّد صراط حق است در حالي كه در همان سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيه 135 به بعد روشن كرد كه اصل اول معلوم است اصل دوم معلوم است اصل سوم يعني چه؟ ايمان به خدا معلوم است, ايمان به قيامت معلوم است اما عمل صالح يعني چه؟ عمل صالح در فرهنگ قرآن عبارت از عملي است كه مطابق با حجّت عصر باشد اگر عمل مطابق با حجّت عصر نبود صالح نيست نماز با همه فضيلتي كه دارد اگر الآن به طرف قدس خوانده بشود ديگر عمل صالحي نيست عملي صالح است كه مطابق با دستور پيغمبر آن عصر باشد پس اين‌چنين نيست كه اگر كسي مطابق دين منسوخ, منهاج منسوخ, شريعت منسوخ عمل كرد آن عمل, عمل صالح باشد . بنابراين تعدّد صراط معنايش اين است كه در عصر هر پيامبري آن حجّت بالفعل, صراط است درست هم است اما در عصر خاتم(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) تنها يك دين حق است نشان اينكه منظور از عمل صالح عملي است كه مطابق با حجّت عصر باشد آيه 135 به بعد همان سورهٴ مباركهٴ «بقره» است.

دليل دوم: تقييد هدايت به تسليم در برابر همه انبياي الهي
در آيه 135 به بعد سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين‌چنين آمده است: ﴿وَقَالُوا كُونُوا هُودَاً أَوْ نَصَارَي تَهْتَدُوا﴾ يهودي‌ها گفتند يهودي‌ها فقط نجات پيدا مي‌كنند, مسيحي‌ها گفتند فقط مسيحي‌ها نجات پيدا مي‌كنند شمايِ پيامبر ﴿قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفاً وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾ شما به آنها اين بيانات را بگوييد اين بيانات همان است كه الآن در سورهٴ «عنكبوت» محور مجادله است يعني عنصر اصلي جدال مسلمان‌ها با ديگران گفتگوي اديان اين عناصر محوري چهارگانه سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» را بايد مدار بحث قرار بدهد
ايمان به مبدأ, ايمان به قرآن, ايمان به كتاب‌هاي آسماني, انقياد در برابر خدا; اين چهار اصل محور گفتگوي اديان يا هر تعبير كه بگوييد ﴿قُولُوا آمَنَّا بِاللّهِ﴾ (يك) ﴿وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْنَا﴾ (دو) ﴿وَمَا أُنْزِلَ﴾ اين ﴿مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم﴾ كه در سورهٴ «عنكبوت» كه در مكه نازل شد به صورت متن آمده در سورهٴ «بقره» كه در مدينه نازل شد شرح داده شد ﴿وَمَا أُنْزِلَ إِلَي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَي وَعِيسَي وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِن رَبِّهِمْ﴾ اين شرح ﴿مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم﴾ است پس به اين بايد ايمان داشته باشيم ﴿لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ﴾ اين‌چنين نيست كه «يكفر ببعض و يؤمن ببعض» باشد

اينها محور جدال است هر چه خدا گفت ما آن را قبول داريم خدا همان‌طور كه تورات را نازل كرده انجيل را نازل كرده وجود مبارك موسي و عيسي(عليهما السلام) را پيغمبر قرار داده خب قرآن را نازل كرده ﴿وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ﴾ بعد فرمود اين تعارف ندارد اين‌چنين نيست كه كثرت‌گرايي, تعدّد صراط اينها را ما امضا كنيم ﴿فَإِن آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهتَدَوا﴾ نه اينكه هر كسي به دين خود عمل بكند اهل نجات است حالا يك وقت است كسي مستضعف است معذور است آن حرف ديگر است اما كسي عالماً عامداً اسلام را قبول نكرده [چنين كسي اهل نجات نيست]
پس پلوراليزم مذهبي, كثرت‌گرايي ديني, تعدّد صراط, هر كسي هر ملّتي دارد اهل نجات باشد اين‌چنين نيست.

تفسیر سوره عنکبوت
سیدکاظم فرهنگ
ali Offline
#9 ارسال شده : 1402/07/25 09:26:24 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,949

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
نظريه ملاصدرا و ابن عربي در خصوص نجات

نظرية نجات ملاصدرا يكي از بحـث برانگيزتـرين نظريات اوست كه بر پاية مباني حكمـت متعاليـه،
نظير اصـالت وجـود و تشـكيك آن و نيـز نظريـة حركت جوهري، بنا شده اسـت .
ملاصـدرا معتقـداست همة انسانها به تناسب مرتبة وجوديشان از درجه اي از نجات برخوردار خواهند بود.


مفهـوم نجــات از ديــدگاه او مفهــومي عــام و فراگيــر و تشكيكي است كه از اسفل السافلين تا اعلـا علّيـين را شامل ميشود. ملاصدرا در ارائة اين تصـوير از مراتب نجات اخـروي آدمـي كـاملاً تحـت تـأثير محيي الدين عربي بوده و در بسياري از موارد، پس از بيان نظرية خـود، سـخنش را مسـتند بـه اقـوال ابن عربي كرده است و ابايي از اين ندارد كه خـود را به نوعي دنباله رو ابن عربي در اين انديشه بداند؛ بايد توجه داشت كه ابن عربي بيـان خـود را در اين زمينه بيشتر بر مبناي شهودات و كشـفيات خود قرار داده، ولـي ملاصـدرا ايـن نظريـه را بـر مبناي اصول عقلي خود انتظام بخشيده است.
نظريـة شمولگرايي فراگير ملاصدرا در حقيقت به نظريـة نجات از ديدگاه ابن عربي برمي گـردد و در واقـع،مبدع انديشـة شـمولگرايـي فراگيـر را مـيتـوان ابن عربي دانست

به بـاوراو، دوزخيان نيز در نهايت به نجـاتي متناسـب بـاشرايطي كه در آن به سر مي برنـد دسـت خواهنـد يافت. «شمولگرايـي فراگيـر» عنـواني اسـت كـه نگارندگان براي ديـدگاه ملاصـدرا دربـارة نجـات اخروي انسان برگزيده اند. وجه تسمية اين عنـوان آن است كه نظرية نجات ملاصدرا بر هـيچ يـك ازسه نظرية عمـدة نجـات، يعنـي 1-انحصـارگرايي 2 -شمولگرايي و 3-كثرتگرايي منطبـق نيسـت وديدگاه وي را مـيتـوان بـه منزلـة بـديلي در كنـارنظريات ديگر در نظر گرفت.

ميتوان از ديدگاه وي نجات را در چهار مرحله، توصيف كرد:

1-نجات به معني اعم :عام تريين سطح نجات كه همه انسانها را دربرمي گيرد. ملاصدرا معتقد اسـت حتـي كسـاني كـه مخلد در جهنم باشند در نهايت از رنج ابدي و الم عذاب نجات مييابند. در حقيقـت او، بـا تفكيـك ميان عذاب و الم عـذاب، معتقـد اسـت خلـود در عذاب جهنم مستلزم خالد بودن الم عذاب نيسـتو همة مخلدان در دوزخ، در نهايت از الم عـذاب نجات مي يابند .وي معتقد است كار اهل جهنم به جايي مي رسد كه از سنخ جهنم ميشوند و در ايـن حالـت، نـه تنهـا ازعذاب رنجي نمي بينند، بلكـه ممكـن اسـت از آن لذت نيز ببرند و در حقيقـت عـذاب بـراي آنهـا «عذب» (گوارا) مي شود.

2-نجات به معني عام :
ملاصدرا معتقد است اكثريت قريب به اتفاق نـوع بشر اهل جهنم نميشـوند. او تنهـا عـدة قليلـي ازانسانها را مستحق عـذاب جهـنم و خلـود در آن مي داند (كه البته آن عدة قليل هم اهل نجـات بـالمعني الاعـم ميشـوند)از نظر ملاصدرا كساني كـه حقيقـت وجـودي آنهـا بـه گونه اي باشد كه جهـل مركـب همـراه بـا عنـاد و استكبار نداشته باشند، به درجة بـالاتري از نجـات دسـت مـي يابنـد. از ديـد او حتـي ممكـن اسـت شخص اصلاً ايمان به مبدأ و معاد و ساير معارف نداشته باشد، ولي اين مرتبه از نجات شامل حالش شود.او درتقسيم بندي اهل آخرت معتقد است كساني وجود دارند كه وارد عـذاب نمـيشـوند و از طرفـي بـه درجات سعداء نيز نميرسند و آن ها كساني اند كـه خوبي و بـدي را مخلـوط كـرده بودنـد و عنـادي نداشتند

3- نجات خاص ( سعادت)
ملاصـدرا معتقـد اسـت بسـياري از انسـانهـا بـه مرتبـه اي از نجـات دسـت مـي يابنـد كـه او آن را سعادت خيالي نام مي نهد . اين مرتبه از نجـات، پـاييـن تـرين مرتبـة سعادت را از ديد او شامل ميشود كه همان تـنعم به نعم خيالي در بهشـت خيـال اسـت . ضابطه براي رسيدن به اين مرتبه از نجات از ديدگاه ملاصدرا، درجه اي از وجود است كه شامل ايمان به خداونـد و معـاد،عمــل صــالح و داشــتن ملكات حميـدة اخلاقـي مـيشـود .
ملاصدرا معتقد است اين افراد كساني اند كه خداونـد متعـال در قـرآن كـريم از آنهـا بـا نـام
«اصحاب اليمين » ياد كرده اسـت و به درجه اي از نجات دست مي يابند كه او آن را سـعادت خيـالي، ظنّـي يــا وهمــي مينامد.
ايـن افراد به مرحلـة بـالاتري از سـعادت كـه سـعادت حقيقي خوانده ميشود راهي ندارنـد، زيـرا آنهـا شوقي بـه عقليـات نداشـته و از اهـل حكمـت و معرفت نبوده اند .

4- نجات به معني اخص (خاص ترين مرتبة نجات)
از نظر ملاصدرا تعداد كمي از انسانها به درجه اي از نجـات دسـت مـي يابنـد كـه او آن را سـعادت
حقيقـي مـيخوانـد. واصـلين بـه ايـن درجـه از سعادت، كه بالاترين مرتبة سعادت است، متنعم به
نعـــم عقلانـــي در عـــالم عقـــول مـــيشـــوند. از نظــــــر صدرالمتألهين، اين مرتبه از نجات بالاترين درجـة سعة وجودي انسان را شامل مـيشـود و موجـب وصول او بـه درجـه اي از سـعادت مـيشـود كـه ملاصدرا از آن به سـعادت حقيقـي ، سعادت قصـوي سـعادت عظمي، بهجت كبري ، خير حقيقي و سعادت سرمدي تعبير مي كند. او معتقـد اسـت كـه اوحــدي از انســانهــا و قليلــي از اوليــاي الهــي ميتوانند به اين مرتبـه دسـت پيـدا كننـد كه قرآن كريم از آن هـا تعبيـر بـه «مقرّبون» كرده است . ضابطه بـراي رسيدن به اين درجه از نجات از ديدگاه ملاصدرا، علاوه بر شرايطي كـه بـراي رسـيدن بـه سـعادت خيالي ياد شد، رسيدن به معارف حقّة عقليه اسـت. او وصول به اين مرتبه را منـوط به داشتن حكمت و معرفت حقيقي و لـذت ايـن معرفـت و حكمـت را الـذّاللذات ميداند.

از مقاله تأثير آراي ابن عربي بر نظرية نجات فراگير ملاصدرا
دوفصلنامة علمي ـ پژوهشي حكمت صدرايي، سال چهارم، شمارة دوم، بهار و تابستان 1395 ،صص 86-65
* محمدصادق زاهدي
** محمدجواد شمس
*** علي صداقت
و

شمول‌گرایی فراگیر: بررسی نظریة نجات ملاصدرا
نویسندگان :علی صداقت کارشناس ارشد دانشگاه بین‌المللی امام خمینی(ره)، رشته فلسفه و حکمت اسلامی، تهران، ایران
محمد صادق زاهدی دانشیار دانشگاه بین‌المللی امام خمینی(ره)، رشته فلسفه و حکمت اسلامی، تهران، ایران


ملاصدرا در عین حال که اسلام را دین کامل و حق می داند و پلورالیزم در حقانیت و صدق را به هیچ وجه قبول ندارد، بر این باور است که نجات اکثری است و اکثر آدمیان اهل نجاتند. آن چه باعث شده، ملاصدرا با توجه به حصرگرا بودن در صدق ادیان، اکثر انسان ها را اهل نجات بداند، باور وی به امور ذیل است. الف) فطرت توحیدی ب) تنها اهل عناد و تقصیر هلاک می شوند ج) تشکیک در نجات د) تلازم میان محدودیت نجات و امساک جود ه) غلبه رحمت بر غضب و) حسن خلف وعید
. رسالت اسلام جهانی است و پیامش جامع، ناسخ ادیان پیشین است و با ظهور اسلام رسالت سایر ادیان پایان پذیرفته و جز اسلام از کسی پذیرفته نیست و این مطلب با نجات حداکثری مورد نظر ملاصدرا منافی نیست. ملاصدرا در عین اینکه اسلام را تنها دین کامل می داند قائل به نجات حداکثری است. در موارد بسیاری پیروان سایر ادیان هم نجات خواهند یافت هر چند مقداری از عذاب را ممکن است، به دلایل دیگر درک کنند.
. فطرت، حکمت خداوند، رحمت عام الهی، حسن خلف وعید و شفاعت از اموری هستند که توجیه کننده، مبنای ملاصدرا در باب نجات حداکثری هستند و بر مبنای همین امور است که ایشان قائل به نجات حداکثری شده است.
. مهم ترین عامل نجات دست یابی به معرفت و رسیدن به حقیقت است. ملاک رستگاری ایمان و عمل است و در پرتو دست یابی به حقایق و حقوق است که رستگاری معنا پیدا می کند. در این میان توبه می تواند بسیاری از کاستی ها را جبران نماید، ولی نقائصی که مربوط به حقوق دیگران است، به وسیله ی توبه مرتفع نمی شود.

نجات از دیدگاه ملاصدرا
پایان نامه اقاي علی زنگویی

ویرایش بوسیله کاربر 1402/07/25 09:28:23 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

ali Offline
#10 ارسال شده : 1402/11/10 12:58:38 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,949

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال


❇️اسم #مسلمان يا #يهود مهم نيست. مهم #ايمان، عمق آگاهي و عمل است

💠لكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ الْمُقِيمِينَ الصَّلاةَ وَ الْمُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ أُولئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ أَجْراً عَظِيماً «162»

🌱ولى راسخان در علم از يهود و مؤمنان از انها، به آنچه بر تو و آنچه پيش از تو نازل شده است ايمان دارند. و به ويژه برپا دارندگان نماز، و اداكنندگان زكات، و ايمان آورندگان به خدا و قيامتند. بزودى آنان را پاداش بزرگى خواهيم داد.

🔹از ميان اهل كتاب (راسخون در علم ) به سبب علم به اينكه وحى به پيامبر اسلام (ص) با وحى به انبياء پيشين فرقى ندارد، به آن حضرت ايمان مى آورند .

🔹علت اينكه  پيروان پيامبر اسلام از #اهل_كتاب را راسخون در علم خوانده، اين است كه در آيات قبل كل اهل كتاب را به عنوان جامعه اى معرفى كرد كه رسوخ در علم ندارند و در برابر هيچ حقى ثبات قدم به خرج نمى دهند، هر چند كه براى تاييد حقانيت آن حق از سوى خداى تعالى معجزات روشن برايشان اقامه شود، قهرا عده كمى كه از آنان پيروى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) كردند، چون او را حق يافتند، #راسخين در علم خواهند بود و بايد در مقابل دسته اول به اين صفت متصف شوند.

📚تفسير الميزان


3⃣هدف و #باورهاى_مشترك مهم است، نه نژاد و قبيله و زبان. «الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ»

4⃣نماز از زكات جدا نيست و اهل نماز بايد اهل انفاق‌هاى مالى هم باشند.

📚تفسير نور


🔹جداگانه ذكر كردن #راسخون در علم از مؤمنون ، بر دانش و رسوخ علمي آنها، علاوه بر ايمانشان دلالت مي‌كند. #رسوخ_علمي نشان از عمق دانش و ريشه‌دار بودن آن مي‌كند كه مقابل سطحي‌نگري و محفوظات ذهني است.

🔹معرفي #راسخون در علم و مؤمناني با ويژگي‌هاي ممتاز از ميان يهوديان، اولا جامع‌نگري و انصاف قرآن را نشان مي‌دهد كه در كنار مذمّت منحرفان آن قوم، از مؤمنين راستين آنان نيز تجليل مي‌كند
ثانياً نشان مي‌دهد راسخين در علم منحصر به اهل بيت پيامبر(ص) اسلام، آنطور كه بعضاً گفته‌اند، نيست.


📚تفسير بازرگان

༻🍃‌🌸🍃༺
کاربرانی که در حال مشاهده انجمن هستند
Guest (2)
جهش به انجمن  
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.

قدرت گرفته از YAF 1.9.6.1 | YAF © 2003-2024, Yet Another Forum.NET
این صفحه در مدت زمان 1.907 ثانیه ایجاد شد.