رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,975
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
فلق:1 قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ بگو: [من برخلاف مشركين] به ربّ سپيده دم1 [=آن كه تاريكي فراگير را شكافته] پناه ميبرم، ______________
- فرمان: بگو پناه ميبرم به ربّ فلق، اعلام موضع قاطع فكري و عملي است در مقابل مردمان شركزدة آلوده به خرافات كه در برابر حوادث، بيماريها و نابسامانيهاي زندگي به بُت، كاهنان، ساحران، طلسم و جادو و اربابان قدرت و ثروت پناه ميبردند، و اگر غير از اين بود، چه ضرورتي داشت ارتباط و استعاذه به آفريدگار اعلام آشكار شود؟ پناه بردن به نام ربّ [به جاي الله] نيز به نقش سرپرست و مدير و كارساز بودن آفريدگار اشاره دارد.
خداوند «فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَى» [شكافندة دانه و هسته- انعام 95 (6:95) ] و «فَالِقُ الْإِصْبَاحِ» [شكافنده صبح- انعام 96 (9:96) ] است. هر تولد و حياتي از شكافتن پوسته و مانعي مثل تخم مرغ و جوجه، و غنچه و گُل پديد ميآيد و شكفته ميشود. «فالق» اسم فاعل و «فلق» اسم مصدر به معناي شكافته شده است. از اين نظر همه مخلوقات فلق هستند زيرا از مانع عدم برآمده و از تاريكي نيستي، به نور رحمت ربوبي، هست شدهاند.
در نهجالبلاغه 4 بار سوگند: «وَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّهَ ، وَبَرَأَ النَّسَمَهَ» [سوگند به كسي كه هسته را شكافت و حيات را پديد آورد] از زبان امير المؤمنين(ع) نقل شده است [خطبههاي 3 و 101، و نامههاي 14 و 43].
تفسير بازرگان
در این مواردی که فرمود: ﴿بِرَبِّ الْفَلَقِ﴾ برای اینکه این «فلق» تمام ظلمتها را میشکافد، خدا تمام شروری اگر باشد را میشکافد، نقصهایی که باشد را میشکافد، آفتها و عیبهایی که باشد میشکافد و سلامت را به بار میآورد به یک چنین موجودی باید استعاذه کرد او مستعاذ است او معاذ است که ﴿مَعاذَ اللَّهِ﴾، ملجأ است همان طوری که «لَا مَلْجَأَ مِنْکَ إِلَّا إِلَیْکَ»، معاذ هم چنین است. پس او که هر ظلمت و تاریکی را میشکافد باید به او پناهنده شد؛ از چه چیزی؟ از شرّ چیزهایی که خلق شدند، همین که اشاره شد یا شیطان است که بالاصل او منشأ شرّ است یا گاهی ﴿مَعاذَ اللَّهِ﴾ است، گاهی «من فتنة» است، گاهی سحر است، گاهی شعبده است گاهی جادو است اینها کارهایی است که منشأ شرّ است زوال حیات یا زوال کلام هستند
تفسير تسنيم
به خویش یا به دیگران؟
قل، یا «بگو»ی مورد بحث در ابتدای سوره می تواند دو معنی داشته باشد : به خویش بگو (یعنی به خودت تلقین کن) به مردم بگو (یعنی به عنوان رسالت به مردم ابلاغ کن) با توجه به اینکه آنحضرت هنوزدرابتدای راه رسالت است احتمال اول (یعنی به خویش بگو، یا به خودت چنین تلقین کن) مقبول تر به نظرمی آید.
بالاترین درصدِ«استعاره ای» بودن کلمات
این سوره از این لحاظ که بالاترین درصد «استعاره ای» بودن کلمات را دارد درقرآن بی نظیر است. خودِ سوره 23کلمه بیشتر نیست درحالیکه 5 کلمه آن (فلق، غاسق، وقب، نفاثات، عُقد) [یعنی نزدیک به 22٪] «استعاره ای» است. (برای مقایسه: این شاخص در سوره عصر7٪ است) کلمات استعاره ای بارِ معانی زیادی را با خود حمل میکنند، چنانکه در مورد کلمه عصر در سوره عصر دیدیم.
در اینجا هم «فلق» به معنی «شکافته شده» است و مانند کلمه عصر که درهمان سوره دیدیم، این کلمه هم بار معنی وسیعی دارد که یکی از حوزه های آن شکافتن تاریکی و پیدایش صبح است و مرحوم مولف کتاب ارزشمند المفردات، فلق در آیه اول این سوره را، به معنی صبح گرفته، که با آن موافق نیستیم، یعنی یکی از نتایج یکی از حوزه های معانی را به معنی مصدر گرفته (مثل اینکه کسی بگوید غذا یعنی بیسکویت مادر- یعنی اینکه همه چیزهای دیگری که داخل معنی غذا قرار میگیرد را حذف کند و با این کار اهمیت ویژه ای برای بیسکویت مادر قائل شود)
علت ترجیح این صفت (ربّ فلق) چیست؟ برای درکِ اهمیت و ظرافتِ فرایندِ شکافتن یکی دو مثال کافی است، مثلا تقسیمِ سلولی اساس زاد و ولد موجودات زنده، و شکافتن هسته اتم اساس «انفجاربزرگ» و پیدایشِ جهان به صورت فعلی است، وبطور کلی «شدنِ» امور و پدیده ها از راهِ فرایند شکافته شدن میگذرد و مثال در این موضوع زیاد است ولی همین دومثال باندازه کافی اهمیت مطلب را بازکرده است. وقتی که به پیامبر (ص) توصیه میشود که از شر همه نوع شرور به خداوند پناه ببرد باید تلویحا این موضوع راهم جا انداخته باشد که خداوند قدرت لازم را برای پناه دادن به او و دفع شرور را دارد. اینجاست که مفهوم بالاترین قدرتِ قابل تصور را در قالب عبارت بسیار کوتاه ربّ فلق مطرح فرموده است.
مرحوم گنجه اي
معاني مختلف فلق از نظر مفسران
در باره ی معنا و مفهوم فَلَق نظرات متفاوت وجود دارد. از جمله اینکه بعضی، آن را به معنای خلق گرفته اند، بنابراین معنای آیه می شود: قل اعوذ برب الخلق)جامع البیان ،ج 15 ،ص 350 ( و بعضی آن را به معنای صبح گرفته اند)همان و الکبیر ،ج 16 ،ص 191 ( و بعضی، جهنم یا اسمی از اسماء جهنم)همان، ص 349 ( و یا چاه یا زندانی در جهنم گرفته اند)همان؛ نمونه ج 27 ،ص 459 ( و فَلَق به معنای شکافتن نیز آمده است)المراغی، ص 266 ؛ نور، ص 647
مرحوم طبری می گوید: قول صحیح همان است که خدای بزرگ به پیامبرش )ص( امر فرمود که بگوید به فَلَق صبح پناه می برم. البته ممکن است اسم زندانی در جهنم باشد)جامع البیان، ص 351 (.
بنابراین آنچه که در تفسیر نمونه آمده فَلَق به معنای طلوع صبح و تولد موجودات زنده و نیز آفرینش هر موجود آمده و هر سه معنی دلالت بر عظمت پروردگار دارد)جامع البیان، ص 351
إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ ذلِکُمُ اللَّهُ خداوند شکافنده دانه و هسته است، زنده را از مرده خارج می سازد و مرده را از زنده. در این آیه خالق به معنای شکافتن آمده است. شکافتن دانه هنگام تولد حیوان یا گیاه و انسان بنابراین به همه موالید و تمام موجودات زنده اعم از انسان و حیوان و گیاه اطلاق می شود زیرا این موجودات که با شکافتن دانه و تخم و مانند آن صورت می گیرد از عجیب ترین مراحل وجود آنهاست و در حقیقت هنگام تولد جهش عظیمی در آن موجود رخ می دهد و از جهانی به جهان دیگر گام می نهد نمونه، 458 در آیه مذکور نیز فَلَق به معنای شکافتن است اما شکافتن صبح. از آنجا که هنگام دمیدن سپیده ی صبح پرده ی سیاه شب شکافته می شود این واژه به معنای طلوع صبح گرفته می شود همان گونه که فجر همین مناسبت بر طلوع صبح اطلاق می شود)نمونه،
فلق از ریشه فلق: اصل الواحد در ماده، انشقاق (شكافته شدن) همراه با حصول إبانه (دور شدن و آشكاري) ميان دو طرف است و منظور از شَقّ: مطلق حصول انشقاق در چيزي است؛ خواه تفرّق و جدايي حاصل شود يا نشود. و از مصاديق ماده: انفلاق و شكاف در دانه، هسته و انفلاق (شكاف) ميان تاريكي، نور و انفلاق (شكاف) طبيعي ميان دو قله مرتفع، انفلاق و شكاف ميان حق و باطل و شكاف ميان چيزي عظيم مانند رمل (ريگهاي بيابان) و ... .انفلاق به خاطر حصول امري عجيب يا ابتلاء يا مصيبتي سنگين يا امري خلاف جريان طبيعي است. پس در تحقق اصل ماده، بايد اين دو قيد لحاظ شوند. اما اينكه به همه خَلق، فَلَق ميگويند؛ از اين روست كه هر موجودي در هر عالَمي -خواه مادي باشد يا معنوي- در خارج به واسطه تحقق يك انفلاق موجود ميشود
همچنين فَلَق؛ به خاطر دو فتحه، بر چيزي كه منفلق (شكافته) است و در آن انفلاق وجود دارد، دلالت ميكند. مانند: صبح كه مُنفلق است -يعني در آن نور خورشيد سر ميزند و تاريكي را ميشكافد- و زمين مطمئن منفلق ميان دو ارتفاع -يعني درّه يا بياباني كه ميان دو كوه، انفلاق و شكاف ايجاد كرده- و حق آشكاري كه از تاريكي مُنفلق شده (سرزده) است.
سوره مباركه فلق آيه 1: قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ/ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ، از آنجايي كه استعاذه از شرّ مطلق خلق، خواسته شده، ذكر ربّ فلق با آن مناسب است؛ يعني ربّ هر چيزي كه به منفلق بودن وصف ميشود؛ زيرا خَلق، از مصاديق فَلَق است و مربي (ربّ) فَلق؛ خداي عزّوجلّ است. پس از آنجا كه او مربي است، بر خلق، خير، شرّ و آثارش، حكومت و سلطه دارد و اين استعاذه در امور مادي و معنوي به طور همزمان لازم است. سوره مباركه شعرا آيه 63: فَانْفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ، تا از هم شكافت و هر پاره ای همچون كوهی ستُرگ بودسوره مباركه انعام آيات 95 و 96: إِنَّ اللَّـهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَی يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ .../ فَالِقُ الْإِصْبَاحِ وَجَعَلَ اللَّيْلَ سَكَنًا...، خدا شكافنده دانه و هسته است. زنده را از مرده و مرده را از زنده بيرون میآورد... [هم اوست كه] شكافنده صبح است و شب را برای آرامش قرار داده.يعني دريا به واسطه ضربه عصاي موسي شكافته شد و هر فَلَق و نيمه اي از آن كه جدا شده بود، مانند قله اي عظيم بود التحقيق في كلمات القران
فَلَق: (بر وزن فلس) شكافتن. «فلق الشّي ء فلقا: شقّه». فالق: شكافنده انفلاق شكافته شدن فَانْفَلَقَ فَكٰانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ شعراء: ۶۳. دريا بشكافت و هر قسمتش مانند كوه بزرگي گرديد. إِنَّ اللّٰهَ فٰالِقُ الْحَبِّ وَ النَّويٰ … انعام: ۹۵. خدا شكافندۀ دانه و هسته است.
فلق ۱- ۴. فلق (بر وزن فرس) اسم مصدر است بمعني شكافته شده طبرسي آنرا شكاف وسيع گفته، در قاموس و اقرب چند معني از قبيل صبح، دره، شكاف گفته و نيز گفته اند: «الخلق كلّه». مخلوق را از آن فلق گويند كه خداوند آنها را همانطور كه در «فطر» گفته شد با شكافتن و شكفتن بوجود آورده است. بنظر نگارنده مراد از «فلق» در آيه همۀ خلق است نه صبح گر چه آن نيز از مصاديق فلق است يعني: بگو پناه ميبرم بپروردگار خلق از شرّ آنچه خلق كرده
قاموس قران ج ۵، ص: ۲۰۲
كلمات كليدي:
تفسير تدبر فلق غاسق ساحر نفاثات عقد حسد
ویرایش بوسیله کاربر 1402/05/22 11:43:19 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,975
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه تدبر و فهم سوره فلق :
مراد از مِنْ شَرِّ مٰا خَلَقَ.چيست؟ مگر مخلوقات خدا شر هستند؟
پاسخ 1: شرّ امر عدمی است. ممکن نیست که شیئی وجود داشته باشد و شرّ باشد برای اینکه اگر وجود داشته باشد لااقل برای خودش و برای لوازم خودش خیر است. شرّ امر عدمی است «مما لا ریب فیه»، آن اموری که منشأ شرّ هستند برای خودشان خیر هستند لوازم آنها خیر است خیرشان بیش از شرّشان است شرّی که از اینها نازل میشود نه مساوی خیر است نه بیشتر، بلکه کمتر از خیر است.
پس آن دو اصل اساسی: یکی اینکه استعاذه در مقابل استخاره است سه اصل را به همراه دارد یعنی هر کدام از این استخارهها و استعاذهها؛ آن مطلب اساسی و عمیق عقلی که شرّ امر عدمی است «و لا ریب فیه». شرّی که عدمی است منشأ وجودی دارد مثل مار که امر وجودی است شرّی را به دنبال دارد؛ در آنجا آن خیرش بیش از شرّ اوست، نه شرّ و خیر معادل و مساوی هماند و نه شرّ بیشتر و این مواردی هم که ذکر شده است به عنوان تمثیل است و نه تعیین و این سوره از سورههای قطعی قرآن کریم است «مما لا ریب فیه». در استعاذه سه امر لازم است اصل استعاذه، استعاذه به چه کسی و استعاذه از چه چیزی.
تفسير تسنيم
گفتاری درباب نسبیت شرّ «شرّ»تر از شیطان که متصور نیست اما وقتیکه نگاه را در گستره بزرگ و زمان طولانی بکاربگیریم می بینیم وجود شیطان نیز مفید ولازم است زیرا سبب گول زدن آدمیزاد میشود و بعضی از آنها پس از تنبّه رفتارخویش را اصلاح میکنند (اذا مسّهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون – انتهای سوره اعراف -) یعنی شیطان که مطلقا شر شناخته میشود از لوازم خلقت است و به امر خداوندِ حکیم علیم آفریده شده که از طریق فرعی سبب هدایت برخی هدایت پذیران بشود.
تفسير مرحوم گنجه اي
پاسخ 3 همۀ مخلوقات داراي جنبۀ خير و شرّاند اتومبيل داراي خير است كه شخص را بمقصد ميرساند و داراي شرّ است كه در اثر سقوط هم خودش از بين ميرود و هم شخص را از بين ميبرد. پول داراي خير است كه شخص را بهدف ميرساند و داراي شرّ است كه شايد براي گرفتن و بردن آن شخص را بكشند، نفت داراي خير است كه منزل را گرم ميكند و داراي شرّ است كه شايد منزل را در اثر غفلت بآتش بكشد و بسوزاند. بدين حساب همۀ اشياء داراي دو جنبۀ خير و شرّاند و آيه مبيّن آنست كه بايد از شرّ همۀ مخلوقات بخدا پناه برد و خير آنها را از خدا خواست و چون جز خدا كسي نميتواند شرور مخلوقات را از انسان بر گرداند و منافع آنها را بوي روي آور كند لذا بايد بخدا پناه برد كه آفرينندۀ آنهاست و زمام همه بدست اوست «ازمّة الامور طرّا بيده».
قاموس قرآن، ج ۵، ص: ۲۰۳
پاسخ 4 مقصود از ماخلق چیست؟آیا خلقت الهی شرّ است که باید از آن به خدا پناه برده شود؟
همان گونه که اشاره کردیم ماخلق اشاره به مخلوقات دارد نه خلقت. می فرماید از شرّ موجودات شرور انسان های شرور، جن و حیوانات و حوادث و پیشآمدهای شرّ و از شرّ نفس اماره باید به خدا پناه ببریم. مفهوم "من شرّ ما خلق" این نیست که آفرینش الهی در ذات خود شرّی دارد، چرا که آفرینش همان ایجاد است و ایجاد و وجود خیر است و در آن شرّی نیست. قرآن می فرماید: الذی احسن کل شیءٍ خلقه؛ خدایی که هر چیزی را به بهترین وجه آفریده است. بنابراین آفرینش شرّ نیست بلکه شرّ هنگامی پیدا میشود که مخلوقات از قوانین آفرینش منحرف شوند و از مسیر تعیین شده جدا گردند)ر.ک. نمونه459 ؛ صافی،597؛ نور،645 ؛ الکبیر،189-186 .) بعضی از مفسران شرّ را منحصر در مخلوقات می دانند و میگویند من شرّ ما خلق یعنی من شرّ االشیاء التی خلقها اهلل تعالی مانند: درندگان ،حشرات ،شیاطین و غیره)مجمع،866.) مرحوم علامه فرمود: مقصود از شرّ ما خلق یعنی شرّ چیزهایی که شرّی را حمل می کنند از انس و جن و حیوانات و هر چیزی که صاحب شرّ باشد پس اشتمال مطلق ماخلق بر شرّ مستلزم استغراق نیست. یعنی منظور این نیست که همه مخلوقات شرّ هستند بلکه منظور مخلوقاتی است که ذی شرّ باشند)المیزان، ص392.)
از مقاله بررسی ساختارهای محتوایی و واژگانی در تفسیر سوره فَلَق دکتر افضل بلوکی، استادیار دانشگاه سیستان و بلوچستان، گروه معارف اسالمی محمدعلی مصلح نژاد، عضو هیأت علمی دانشگاه سیستان و بلوچستان، گروه معارف اسالمی
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,975
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
تدبر و فهم سوره فلق :
مراد از شر غاسق چيست؟
فلق:3 وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ و از شرّ هر تاريكي متراكمي [=ظلمت، ظلم و جور و جهل و...] كه فراگير شود [=سلطه يابد].
پاسخ 1 ______________ 4- ظلم [ستم] و ظلمت [تاريكي] از يك ريشه هستند؛ در مقام استعاره نيز از اصطلاح شب براي بيان ظلم و ستم نظامهاي استبدادي كه نميتوان به صراحت از آن سخن گفت، در ادبيات سياسي به وفور استفاده ميشود؛ هرشب از اين آسمان ستارهاي به زمين ميكشند و اين آسمان همچنان ستاره باران است. نكره ذكر شدن اسم فاعلِ «غَاسِق»، نشانه عام و فراتر بودن آن از مصاديق معين و محدود، و تنگ بودن ظرف زبان و كلمات ابداع شده براي امور روزمرة زندگي در انتقال مفاهيم نامحسوس و غير مادّي است.
مشتقات غاسق از ريشة «غَسَقَ» سه بار ديگر در قرآن آمده است كه با نظر داشتن آنان ميتوان برداشتي جامعتر كرد. نخستين مورد در تقابل اوج روشنايي روز [ظهر]، با اوج تاريكي شب [هنگام نماز عشاء] آمده است: اسراء 78 (17:78) - أَقِمِ الصَّلاهَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ... دو مورد ديگر در وصف آب سوزان و كثيف و كِدري كه اهل دوزخ ميچشند. در اين مورد نيز مفهوم تيرگي در آن نمايان است: نبأ 24 (78:24) و 25 [و نيز ص 57 (38:57) ]- «لا يَذُوقُونَ فِيهَا بَرْدًا وَلا شَرَابًا إِلاَّ حَمِيمًا وَغَسَّاقًا». تاريكي فراگير نمادي است از انواع تاريكيهاي مجازي و ظلماتي همچون: شرك، كفر، جهل، جور، خشم و شهوت و آز و ساير هواهاي نفس كه پيامبران مأموريت داشتند مردم را به هدايت الهي به سوي نور رهبري كنند [بقره 257 (2:257) ، مائده 16 (5:16) ، ابراهيم 1 (14:1) و 5 (14:5) ، احزاب 33 (33:33) ، حديد 9 (57:9) ، طلاق 11 (65:11) ].
- وصف «إِذَا وَقَبَ»، داخل شدن و تسلط يافتن تاريكي و مسدود كردن هر روزنة نور است. «وقوب» در لغت معناي دخول دارد؛ به حفره در سنگ نيز كه در آب در آن داخل ميشود «وقبه» گفته ميشود. اين معناي اصلي كلمه است، اما در موارد مجازي، تسلط تاريكيهاي نفساني آدمي بر عقل و ايمان او، يا تسلّط ظلم و جهل و جور بر جامعه از مصاديق «غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ» محسوب ميشود.
تفسير بازرگان
پاسخ 2
مِن شرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَب
در صحاح مى گويد: كلمه ((غسق )) به معناى اولين مرحله از ظلمت شب است ، وقتى گفته مى شود ((قد غسق الليل )) معنايش اين است كه تاريكى شب فرا رسيد، و عاسق شب ، آن ساعتى است كه شفق سمت مغرب ناپديد شود. و كلمه ((وقوب )) كه مصدر فعل ماضى ((وقب )) است ، به معناى داخل شدن است .
در نتيجه معناى آيه اين مى شود: و از شر شب وقتى كه با ظلمتش داخل مى شود. و اگر در آيه شريفه شر را به شب نسبت داده ، به خاطر اين بوده كه شب با تاريكيش شرير را در رساندن شر كمك مى كند، و به همين جهت مى بينيم شرورى كه در شب واقع مى شود بيشتر از شرور واقع در روز است . علاوه بر اين ، انسان كه مورد حمله شرور است ، در شب ناتوان تر از روز است . ولى بعضى گفته اند: مراد از كلمه ((غاسق )) خصوص شب نيست ، بلكه هر شرى است كه به آدمى هجوم بياورد، هر چه مى خواهد باشد.
در آيه اول مطلق شر را ذكر كرد، و در آيه دوم خصوص ((شر غاسق )) را ياد آور شد، و اين خود از باب ذكر خاص بعد از عام است ، تا اهتمام بيشتر نسبت به خاص را برساند، و در اين سوره بعد از ذكر شر عام ، به خصوص سه شر اهتمام شده است : يكى شر شب وقتى داخل مى شود. و دوم شر ساحران . و سوم شر حاسد، كه مشغول توطئه مى گردد. و اهتمام بيشتر نسبت به اين سه نوع شر بخاطر اين است كه انسان از اين سه شر غافل است ، يعنى اين سه نوع شر در حال غفلت آدمى حمله مى آورند
ترجمه تفسير الميزان جلد 20 صفحه 681
پاسخ 3
منظور از شرّ غاسق اذا وقب، شرّ آنچه از شرّ و مکروه است که در شب حادث می شود. همان گونه که گفته می شود، اعوذ من شرّ هذه البلدة. در این که غاسق چه معنی دارد؛ اختلاف نظر وجود دارد. ابن عباس می گوید: هنگامی که شب تاریک شود. ضحاک می گوید:هنگامی که شب داخل شود. قتاده می گوید: وقتی که شب برود، به نظر یمان بن رئاب وقتی که شب ساکن شود. بنابر قولی، وقب یعنی نزل، وقب العذاب علی الکافرین یعنی نزل العذاب. به نظر زجاج، غاسق یعنی بارد، الغسق یعنی البرد، قولی است که غاسق یعنی ثریا و کوکب، به قول ابن شهاب، هو الشمس اذاغربت، قتبی گفته: هو القمر و اقوالی دیگر.
چرا شرّ به شب نسبت داده شده است. آیا شب شرّ است؟ جواب: چون مضار، در شب بیشتر اتفاق می افتد و دفع شرّ در آن مشکل تر است از این رو گفته اند شب پنهان کننده ی مصیبت-هاست. تاریکی شب به شرّیر در ایجاد شرّ کمک می کند، زیرا شب ساتر است. شاید بتوان گفت که انسان در شب از روز ضعیف تر است (ر،ک، صافی، ص597 و المراغی، ص 267 و المیزان ص392 -393.) شاید اختصاص شرّ به شب به این دلیل باشد که فساق در شب بیشتر به فساد اقدام می کنند(مجمع ،ص 866.)
غاسق را به معنای فرد مهاجم یا موجود شرور دانسته اند که از تاریکی شب برای حمله کردن استفاده می کند؛ زیرا هم حیوانات درنده و هم انسان های شرور از تاریکی شب برای ضرر زدن و حمله ور شدن استفاده می کنند. وَقَب را نیز بر وزن شَفَق از ماده وَقب بر وزن نَقب به معنی حفره و گودال گرفته است. گویی که موجودات شرور و زیان آور از تاریکی شب استفاده کرده و با ایجاد حفره هایی زیانبار برای تحقق بخشیدن به مقاصد پلید خود اقدام می کنند یا این که این تعبیر اشاره به نفوذ کردن دارد
از مقاله بررسی ساختارهای محتوایی و واژگانی در تفسیر سوره فَلَق دکتر افضل بلوکی، استادیار دانشگاه سیستان و بلوچستان، گروه معارف محمدعلی مصلح نژاد، عضو هیأت علمی دانشگاه سیستان و بلوچستان، گروه معارف
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,975
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه تدبر و فهم سوره فلق
فلق:4 وَمِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ نفث يعني چه؟ منظور از نفاثات چه كساني هستند؟
و از شرّ دمندگان افسون [=مردم فريبان] در گِرهها [=پيوندها و پيمانها].
______________
پاسخ 1 - گفته ميشود مؤنث ذكر شدن نفاثات به دليل واقعيت حضور زنان جادوگري است كه مردمان جاهليت در اختلافات زناشويي يا حوادث ناگوار به طاس و طلسم و تلقينات روحي آنان پناه ميبردند، در اين صورت معناي «عُقَدْ» گرهها و بنبستهاي روزگار ميشود؛ اما چه كساني در روزگار ما مردمان سادهدل را براي گشودن گرة نابسامانيهاي زندگيشان، به جاي كار و زحمت و تلاش و توكل به خداي ربّ الفلق، به عريضه انداختن در چاه جمكران، به جاي اعتصام بحبل الله، به قفل بستن بر ضريح، به جاي الگو گرفتن از اولياء خدا و پيروي از سيرة توحيدي آنان، به تزيين مقابر آنان با طلا و نقره و آينهكاري و سنگ مرمر و پيروي از موهومات خود بافتهشان ترغيب ميكنند؟ همانها «نَفَّاثَاتِ فِي الْعُقَد» در روزگار ما هستند. اما اگر عُقَد را گرههاي عقيدتي و ايماني بگيريم، تشبيه استعارهاي لطيفي است به نقش برخي زنان يا جاذبة تمايل به آنان در سُست شدن گرة عزم و اراده و تصميمات جدي. در قرآن نيز از آتش بياري همسر ابيلهب در فتنهاي كه بپا كرده بود ياد كرده است [سوره تبّت]. در هر حال اين تعبير متشابه شامل هر نوع تلقين و تبليغ شبههانگيز را شامل ميشود. عزم و اراده و قصد و همّتها را عواملي سُست ميكنند كه قابل تشبيه به نقش خواب شب در فراموش كردن تصميمات روز است. اين فراز از حكيم سخن علي(ع) است: «عزيمه و وليمه [كار جدّي و سورچراني] با هم جمع نميشوند؛ چه بسيار نُوم [خواب] كه عزم يُوم را از خاطر ميبرد و تاريكي كه بيداري همّت را محو ميكند» [خطبة 241].
- منظور از گرهها [عُقَد] ظاهراً همان گره مشكلات و اختلافاتي است كه ميان زن و شوهر يا مردم با يكديگر پيش ميآيد و كساني به جاي گشودن آن و ايجاد صلح و آشتي در جامعه، با دميدن بر آتش اختلافات، آنها را شعلهور ساخته و دشمنيها را با كور كردن گرهها عميقتر ميكنند.
تفسير بازرگان
پاسخ 2 [قاموس قران - نفث: ؛ ج ۷، ص: ۸۸ - صفحه۲۱۳۹]
نفث: دميدن وَ مِنْ شَرِّ النَّفّٰاثٰاتِ فِي الْعُقَدِ فلق: ۴. در مجمع فرموده: نفث شبيه نفخ (دميدن) است ولي تفل آنست كه با دميدن مقداري از آب دهان بيرون انداخته شود اين است فرق ما بين نفث و تفل. در نهج البلاغه خطبۀ ۱۹۱. هست كه امام عليه السلام بآن شخص فرمود: «فانّما نفث الشّيطان علي لسانك» شيطان بر زبان تو دميد كه اين سخن گفتي و در خطبۀ ۸۱. فرموده: شما را بر حذر ميدارم از دشمنيكه (شيطان) بطور مخفي در سينهها نفوذ كرده و «نفث في الآذان نجيّا» در گوشها نجوي كنان دميده است. در كافي از امام صادق عليه السلام نقل شده «ما من مؤمن الّا و لقلبه اذنان في جوفه اذن ينفث فيه الوسواس الخنّاس و اذن ينفث فيها الملك فيؤيد الله المؤمن بذلك فذلك قوله: وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ» در اين حديث نيز نفث بمعني دميدن است دميدن معنوي و در روايت آمده كه رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله فرموده: الا و انّ الرّوح الامين نفث في روعي» راغب در مفردات گفته: «النفث: قذف الريق القليل و هو اقلّ من التّفل» يعني آن انداختن بزاق كمي است و از بزاق معمولي اندك است عبارت صحاح چنين است: «النّفث كالنّفخ و هو قليل من التّفل» قاموس نيز چنين گفته است در نهج البلاغه حكمت: ۳۷۴. فرموده: همۀ اعمال نيك و جهاد در راه خدا در مقابل اهميت امر بمعروف و نهي از منكر نيستند «الا كنفثة في بحر لجّي» مگر مانند بزاقي در دريائي مواج و متلاطم. معني آيه چنين ميشود: بخداي فلق پناه ميبرم از شرّ دمندگان در گره ها. ظاهرا مراد دميدن است نه بزاق انداختن.
اهل تفسير نفاثات را زنان ساحر گفته اند كه جادوي خود را در گرهها ميدميدند و شخص از شر آنها بخدا پناه ميبرد. بعضي از محققين احتمال داده اند: نفّاثات نيروهاي دمنده است و «الْعُقَدِ» پروتونهاي اتم است كه بوسيلۀ دميدن آن نيروهاي مرموز الكترونهائي از پروتون جدا شده و در اطراف هسته بحركت در ميايند و آن باعث انبساط جهان است
پاسخ 3 - نفاثات به چه معناست؟ واژه نفاثات در تفاسیر به چند معنا آمده است: 1 -زنان ساحره: اکثر مفسران آن را به معنای زنان ساحره گرفته اند 2 -جماعت سحرکننده: نفاثات به معنای جماعات یعنی گروه های سحرکننده، 3 -دختران لبید بن اعصم یهودی: بنا به گفته ی ابو عبیده منظور از نفاثات، دختران لبید بن اعصم یهودی است که پیامبر را سحرکرده بودند(الکبیر، ص196-195.) 4 -نفاثات به معنای نمّامان است. من شرّ النفاثات یعنی من شرّ النمامین الذین یقطعون روابط المحبه و یبددون شمل المودة. منظورآیه، زنان سخن چین و نمامی است که ارتباط دوستی و محبت را قطع می کنند)المراغی، ص267.)
المراغی نفاثات را به معنای سخن چینان گرفته و گفته نفاثات کسانی هستند که روابط دوستانه را قطع می کنند و با وسایل خفیه که گونه ای از سحر است دوستی را به دشمنی تبدیل می کنند . نمّام کالمی شبیه کالم صادق می آورد که تشخیص کذب بودن آن مشکل است همان گونه که ساحر با دمیدن در گره ها عقده ی محبت میان مرد و زن او را قطع می کند. تفاسیر دیگر نظیر المنیر و تفسیر صافی تقریباً همین تفسیر آمده است)المنیر، ص474؛ صافی، ص597.)
روایات مورد استناد الف- روی اَن نساء سحرن النبی ص فی احدی عشره عقده فانزل اهلل المعوذتین احدی عشرة آیه)قرطبی ،ص258-259) چون زنان، پیامبر )ص( را در یازده گره سحر کردند خداوند نیز معوذتین را در یازده آیه نازل فرمود. ب- نسائی از ابوهریره: قال رسول اهلل )ص( من عقد عقده ثم نفث فیها فقد سحر، و من سحر فقد اشرک. در این روایت ساحر را مشرک معرفی نموده است.
5 -در تفسیر طبری نفاثات با توجه به روایتی به معنای زنان و مردان ساحر آمده است)طبری، ص
الف- اگر نفّاثات را به معنای زنان ساحر (ساحرات) بگیریم که بعضی از مفسران این کار را کرده اند چرا زنان به سحر وساحری اختصاص داده شده اند؟ مرحوم علامه در المیزان با ذکر اینکه نفاثات زنان ساحره ای هستند که با گره ها سحر می کنند و در گره ها می دمند، فرمودند علت اختصاص این امر به زنان این است که زنان بیش از مردان سحر می کنند)المیزان، ص393 .) فخر رازی میگوید: زنان به خاطر نفوذ محبت هایشان در قلوب رجال در آنان تصرف می کنند)الکبیر، 195 .)
ب- آیا سحر در پیامبر ص اثر دارد و پیامبر ص مسحور می شود؟ اگر سحر در پیامبر تأثیر کند چگونه می توان به آیاتی که می آورد اعتماد کرد؟ و اصالً آیا سحر اثری دارد، خواه در پیامبر یا افراد دیگر؟
تأثیر سحر در عقل و روح پیامبر )ص( چیزی است که مشرکان به آن قائل بودند؛ آیه شریفه »ان تتّبعون اال رجالً مسحوراً« بیانگر این امر است. در صورتی که نظر اکثر مفسران این است که تأثیر سحر در جسم دلیل بر تأثیر در عقل و روح نیست کما اینکه وحی از طرف خداوند است و او سلامت پیامبرش را در رساندن وحی تضمین نموده است. چنان که قرآن کریم می فرماید: وَ لا یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتى )طه،69 ،)ساحران آنقدر قدرت ندارند که در روح و جان پیامبر تأثیر بگذارند. بنابر قول بعضی از مفسران اگر منظور از تأثیر سحر، ایجاد الم و دردی در بدن پیامبر باشد احدی آن را انکار نکرده است پس ضرر در بدن و جسم بعید نیست و مهم هم نیست، آنچه مد نظر است این است که سحر در روح و روان پیامبر بی تأثیر است.
بعضی از مفسران نیز گفته اند اینکه خداوند به پیامبرش امر فرموده تا از سحر ساحران به خدا پناه ببرد؛ لزوماً دلیل بر تأثیر حتمی سحر نیست. چه بسا استعاذه برای جلوگیری از تأثیرگذاری و نوعی پیشگیری باشد مانند اینکه انسان سالمی از بیماری سرطان به خدا پناه ببرد تا هرگز مبتال نشود. شاید این بیان استعاذه درسی برای عموم انسان ها باشد نه اینکه پیامبر اکرم مبتلا شده یا می- شوند. مضاف بر اینکه دلیل بر این مطلب که مراد از "النفاثات فی العُقَد"، ساحران باشد؛ نداریم)الکبیر، ص195.) اما این سوال که آیا سحر اثر دارد یا خیر؟ آیه شریفه » فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍإِالَّا بِإِذْنِ اللَّهِ « )بقره، 102 )و همچنین ایاتی که درباره ی ساحران فرعون نازل گردیده، فی الجمله دلالت بر تأثیر سحر دارند.
از مقاله بررسی ساختارهای محتوایی و واژگانی در تفسیر سوره فَلَق دکتر افضل بلوکی، استادیار دانشگاه سیستان و بلوچستان، گروه معارف محمدعلی مصلح نژاد، عضو هیأت علمی دانشگاه سیستان و بلوچستان، گروه معارف
ویرایش بوسیله کاربر 1401/09/14 09:25:55 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,975
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
تدبر و فهم سوره فلق
فلق:5 وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ پناه بردن از شر حسودان و از شرّ هر حسودى، آنگاه كه حسادت ورزد [=عقده حسدش باز شود].
______________ - حسادت احساسي نفساني ناشي از ناخوشايندي نسبت به نعمت يا فضل و كمال ديگري است. چنين احساسي مادام كه خفته و در كمون است به خود شخص آسيب ميرساند، به تعبير امام علي(ع): «حسود هرگز نياسود» [الحَسُودُ لايَسُودُ] و نيز: «شگفت از غفلت حسودان نسبت به سلامت جسم خود» [الْعَجَبُ لِغَفْلَهِ الْحُسَّادِ عَنْ سَلاَمَهِ الْأَجْسَادِ- حمت 225 نهجالبلاغه]. اما هنگامي كه به عمل و اقدام عليه ديگري درآيد [اذا حَسَدَ]، بايد به ربّ الفلق پناه برد تا پردة اين تاريكي را كنار زند و پوستة عقدة آن را بشكافد و از شرّش ايمني بخشد.
حسّ حسادت كم و بيش در همه وجود دارد؛ برخي آن را مهار و متوقف ميكنند، و برخي ميدان ميدهند. بيماري هاري هم زمينهاش در سگ و برخي درندگان وجود دارد، خطر موقعي است كه فعّال شود.
قرآن نيروي تخريبي حسادتِ فعال شده را حداقل در دو ماجرا به تفصيل بيان كرده است؛ يكي ماجراي دو فرزند آدم؛ هابيل و قابيل كه اولين برادركشي را در تاريخ رقم زد، و ديگر داستان يوسف و برادرانش و ماجراي به چاه حسادت انداختن او و بقية قضايا! قرآن ريشة عناد برخي از يهوديان با پيامبر اسلام و مسلمانان را در حسادت نسبت به آيين تازهاي شمرده كه انتظار داشتند از ميان قوم خودشان ظهور كند [نساء 54 (4:54) و بقره 109 (2:109) ]. گويا دشمني ابولهب عموي پيامبر اسلام با آن رسول بر حق ناشي از حسادتي بود كه نميتوانست چنان فضيلتي را براي برادر زادهاش ببيند. در سورة ناس از شرّ وسواس الخناسي كه در سينههاي مردم وسوسه ميكند؛ پناه بردن به ربّ الناس توصيه شده بود، و در اين سوره از شرور چهارگانه: 1- شرّ احتمالي هرآنچه خلق شده، 2- شرّ انواع ظلم و ظلمتهاي غلبه كننده، 3- شرّ دمندگان فريبكار در گرة مشكلات، 4- شرّ حسادت حسودان.
سورة ناس از شرّي دروني سخن ميگويد و سورة فلق از چهار نوع شرور بيروني.
تفسير بازرگان
پس این موارد مورد شرّ است؛ حسود هم همین طور است برخیها یک خصیصهای در چشمشان است در روحشان است در خاصیت روانیشان است که اگر تمنّی زوال نعمت کسی را بکنند او آسیب میبیند تمنّی زوال حیات کسی را بکنند او آسیب میبیند این حسد هست یک خصیصه نفسانی است و بسیار تلخ است و بسیار بد هم هست حسد در قبال غبطه است. غبطه آن است که اگر کمال یا سلامت یا علم یا خیر دیگری را انسان در کسی ببیند بقای آن را برای همان شخص از خدا بخواهد معادل آن و مشابه آن را هم برای خودش طلب بکند آن را میگویند غبطه. غبطه در برابر حسد است حسد آن است که انسان خیری را کمالی را در کسی میبیند و خواهان زوال این نعمت از آن متنعّم است این حرام است و شرّ است. اما غبطه آن است که اگر کمالی را در کسی میبیند حفظ این کمال را برای آن صاحب کمال از خدا مسئلت میکند و مشابه آن را برای خود میطلبد این کار خیری است غبطه این است.
تفسير تسنيم
پرسش: چرا از میان همه ی گناهان و شرور حسادت ذکر شده است؟ حسادت اولین گناهی است که خدا با آن، در آسمان معصیت شده ، و اولین گناهی است که خدا در زمین با آن معصیت شده، و نیز ابلیس به آدم و قابیل به هابیل حسادت کرد)قرطبی، ص259 .)ک
منظور از حاسد که باید از شرّ او به خدا پناه برده شود در بعضی تفاسیر نفس و عین حاسد است که باید از آنها به خدا پناه ببریم چون به انسان ضرر می زند. و بعضی گفته اند خدای سبحان شرور را در این سوره جمع کرده و آن را با حسد ختم نموده است تا دانسته شود که حسد محسوس ترین طبیعتی است که باید از آن به خدا پناه ببریم)مجمع،866.) حسادت، دارویی جز پناه بردن به خدا ندارد، می فرماید »من شرّ حاسد اذا حسد« یعنی وقتی که حسادت کند، پس زمینه ها زمانی خطرناک است که به فعلیت در آید)نور، ص650 ؛ قرطبی، ص259.)
برداشتی که این سخن می شود این است که حسادت اگر در دل باشد و دست و زبان آشکار نشود و به منصه ظهور نرسد گناه کبیره محسوب نمی شود هر چند که زمینه ایجاد آن باشد. گفته شده است آیه مذکور شامل عائن نیز می شود چشم عائن )کسی که چشم می کند( نوعی حسادت نفسانی است وقتی که خیری رازیاد ببیند و باعث تعجب او شود)المیزان، ص393.)
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,975
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
فهم سوره فلق: ترجمه و نكات تفسيري سوره فلق از تفسير فرقان
بگو: «پناه مى برم به پروردگار گشايشگر;» _…_1_ «از شرّ آنچه آفريده است;» (و نه از شر آفرينش كه كلا خير است) _…_2_ «و از شرّ هر شرورى، هنگامى كه شبانه سوراخ (و پرده درى) كند;» _…_3_ «و از شر فوت و فن كنندگان در گره ها;» _…_4_ «و از شرّ هر حسودى هنگامى كه حسد ورزد.» _…_5_
تمامى زمينه هاى تاريكى و ناپيدائى كه وسيله ناروائى است همان "غاسق اذا وقب" است، كه نابهنگام فرا مى رسد هنگامه اى بر پا مى كند.
سپس فوت و فن هائى كه با كاوش و كوشش خستگى ناپذير گره ها را باز مى كند، گره ها و پيوستگى هاى شايسته خير را مى گشايد، و گره ها و همبستگى هاى شر را محكم تر مى كند، كه در هر مرحله شرورى بيشتر به بار مى آورد.
«نفاثات» بيانگر دو مبالغه است، نخست نفاث كه خود صيغه مبالغه است، سپس تاى مبالغه كه آنچنان را آنچنان تر و بد را همواره بدتر و خوب را تبديل به شرى پر شرر مى كند.
اين «عقد» تماى گره ها و پيوندهاى خير و شر را در كل ابعاد تكليفى در بر دارد، كه جانى، عقلانى، عقيدتى، سياسى، اقتصادى، جنگى، فرهنگى همه و همه را در بر دارد، كه از جمله گره هاى جنگى به تعبير عربى «طائرات نفاثه» يعنى هواپيماهاى سريع السير بمب افكن و به ويژه بى سرنشين اند كه از راه دور كنترل مى شوند و «نفاثه» هم به معنى جت است
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,975
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه تدبر و فهم سوره فلق نكات تفسيري سوره فلق
چرا استعاذه به رب الفَلَق آمده است نه الله؟ چون شرور به قلب و فکر انسان قفل می زنند باید به خدا پناه برد که شکافنده و شکننده ی قفل ها و موانع است و به نظر بعضی از مفسران به کار بردن لفظ ربّ بهتر است زیرا اعاذه از ضررها و بلاها، ترتیب و عنایت است .المنیر، 473
فخر رازی در این رابطه وجوهی را ذکر می کند ایشان می گوید علت اینکه نمی فرماید » قل اعوذ بالله « بلکه می فرماید قل اعوذ برب الفَلَق چند وجه ذکر شده است.
الف وقتی گفته می شود "اذا قرات القران فاستعذ بالله" در این جا استعاذه به خاطر قرائت قرآن است. اما استعاذه در اینجا به خاطر حفظ نفس و بدن از سحر است. مهم اول اعظم است بنا بر این اسم اعظم را آنجا ذکر فرمود. ب- شیطان بیشتر سعی در منع انسان از عبادت دارد تا ضربه جسمی و روحی، بنابراین آنجا استعاذه به اسم اعظم آمده نه اینجا. ج- اسم رب اشاره به ترتیب دارد، گویی که ماتقدّم وسیله ای است برای تربیت او در ماتاخّر. در این سوره آخر قرآن است و پس ذکر لفظ رب اشاره به این است که خدای سبحان تربیت و احسانش را از تو قطع نفرموده است. خداوند به حضرت محمد)ص( می فرماید: قلب تو برای من است پس در قرآن غیر مرا داخل نکن و زبان تو مال من است با آن احدی را غیر از من ذکر نکن و بدن تو برای من است آن را برای غیر من مشغول نکن، پس اگر چیزی خواستی از غیر من نخواه، اگر علم خواستی بگو رب زدنی علماً و اگر دنیاخواستی از فضل خدا بخواه و اگر از ضرری ترسیدی بگو اعوذ برب الفَلَق. من خودم را این گونه توصیف نمودم که فالق الاصباح هستم و اینکه فالق الحب و النوی هستم. این کارها را نکردم جز برای تو. وقتی همه این کارها را بخاطر تو انجام دهم، پس آیا تو رااز شرّ آنچه آفرید.از آفات و مخافات حفظ نمی کنم در آیه شریفه پیامبر اکرم )ص( و به تبع ایشان انسان مامور است که از شرّ مخلوقات به خداوند پناه ببرد.
نتيجه گيري به نظر می رسد دو نکته در این سوره باشد. اول اینکه انسان هم ذی شرّ است و هم آسیب پذیر. باید از خود)که شَرور است( برای خود)که آسیب پذیر است( به خدا پناه ببرد. دیگر اینکه همه موجود ذی شرّ مخلوقات خداوند هستند مخلوقات ذی شرّ و انسان هم ذی شرّ و هم آسیب پذیر. این طبیعت موجودات است این گونه آفریده شده اند حال باید به دست و زبان و کردار به خدا پناه ببرد تا درامان باشد. چه می شد اگر موجودات ذی شرّ نبودند یا انسان آسیب پذیر نبود و چه می شد خداوند انسان را بدون اینکه او بگوید، اعوذ برب الفَلَق، درپناه خود محفوظ بدارد. گویا سوره می خواهد بگوید مصونیت از بدی ها، تلاش انسان را می طلبد، یعنی تا نخواهی در امان نیستی
از بررسی تفاسیر مفسران در سوره فَلَق به نظر می رسد شروری که انسان مامور است به خدا پناه ببرد، یا با واسطه یا بی واسطه از خود انسان ناشی و صادر می شود و می توان نتیجه گرفت که مصدر فساد و شرّ انسان است. اوست که به خاطر در اختیار داشتن قوای عقلیه و غضبیه و قدرت اختیار، می تواند موجودات عالم را به گونه ای تحت سیطره خود در آورد که فقط خیر حاصل شود و میتواند با به کارگیری نادرست قوا و بهره مند ی غیر منطقی از آفریده های الهی همه عالم از جمله خود را در مسیر شرّ قرار دهد . یعنی انسان است که شرّ می آفریند زیرا آن گونه که از آیات قرآن بر می آید مخلوقات دیگر برای انسان آفریده شده است. طبیعتاً خداوند تبارک برای اشرف مخلوقات خود که از او انتظار می رود خدا گونه شود و به قرب الهی برسد طبیعت را به عنوان شرّ و سدّ راه بشر نیافرید بلکه آن را منبع خیر جهت تعالی انسان قرار داد، پس شرّ از انسان صادر می شود و در این سوره مامور است از شرّ به خدا پناه ببرد؛ یعنی به کمک قوایی که خداوند در اختیارش گذاشته تلاش کند تا مسیر را برای ترقی و تقرب الهی پاک سازی و هموار نماید. اگر از تاریکی، از کید ساحران و از بعضی افکار پلید آدمی شرّ ایجاد می شود، انسان با در دست داشتن چراغ هدایت که به رسولان ظاهری و باطنی تعبیر می-شود میتواند مسیر روشن را بیابد و در صراط مستقیم گام بردارد
از مقاله بررسی ساختارهای محتوایی و واژگانی در تفسیر سوره فَلَق
کلید همه اعتمادها چنانکه ملاحظه فرمودید هرکس در معرض بی نهایت شر قرار دارد، و شخص هر چه مهم تر باشد در معرض آسیب رسانی شرور بیشتر و مهم تری هست. در سوره می فرماید ای پیامبر(ص) در مقابل این همه شر به خدا پناه ببر و در این بیان دو نکته وجود دارد: درست است که شر زیاد است اما این جهان صاحب دارد و روی شرور کنترل وجود دارد و شر نمی تواند رأساً و مستقلاً ضرر رسانی کند (و اگر آدمی فقط به همین یک نکته توجه کند به چه سرمایه سرشاری از اعتماد دست می یابد!) آن قسمت از شرور که جنبه انسانی دارند (دمندگان در گره ها- یعنی ایجادکننده ها و محکم کنندگان معضلات – و حسودان وقتی که به کار حسادت مشغولند) تا از عرصه ذهنی به عرصه فعل نرسیده اند مورد نظر نیست. مثلاً حسود وقتی که در ذهن خویش چیزی را می پرورد در این سوره مطرح نیست بلکه آن فازی از حسادت او مطرح است که دارد فعلیّت می یابد.
ترجمه تفسیریِ آزاد بسم الله الرحمن الرحیم ای پیامبر! به خویش تلقین کن و بگو پناه ميبرم به پروردگارِ غلبه دهنده نور بر ظلمت (1) از شرِ آن قسمت از خواص اینهمه مخلوقات که متضمن شر است (2) و نیز از شر ظلمت ضخیم فراگیر (3) و از شر ایجادکنندگان و محکم کنندگان مشکلات در راه حق (4) و از شر حسودان وقتي که حسودی کنند (5)
حدسیاتی از اوضاع واحوال آن روزها
در این سوره دارد از «مشکلات راه» با پیامبر(ص) میگوید و تلویحا ذهنش را آماده میکند که ثلث مشکلات او مربوط به اوضاع واحوال عمومی است و دوبرابر آن ناشی از عوامل انسانی است که در جریان امور رسالتش گره ها می اندازند و در این راه محکم کاری ها میکنند و نیز حسادت ها دارند که به فعل در می آورند و در آیه 2 ذهنش را آماده نموده که مشکلات خیلی بیشتر از این چیزهاست.
از آیه آخر این سوره فهمیده میشود که موضوع رسالت آنحضرت به نظر معاصرانش دارای اهمیت زیاد تلقی میشده و خیلی ها ناراحت بوده اند که چرا این موهبت بسوی آنها نیامده و همین مایهء آنهمه کارشکنی ها و آزار واذیت ها و در نهایت جنگ های سنگینی که براه انداختند بوده است.
همچنین از همین سوره فهمیده میشود آنحضرت در شرایطی به رسالت مبعوث شد که اوضاع و احوال عمومی بسیار نامساعد بوده و ما امروز میتوانیم عناصر اصلی این نامساعد بودن را تا حدودی درک کنیم که نظام بت پرستی و ارتزاق عمومی اهل مکه (که اولین مخاطب های آن حضرت بوده اند) از نتایج آن، ودر نتیجه دفاع با جان ودل از آن، و ردّ کردن پیشاپیشِ هر سخنی که با این مایه اصلی ارتزاقشان کوچکترین مخالفتی داشته باشد، و بی سوادی، و کم تمدنی، واعتقاد به قشر ضخیم محکمی از خرافات، و زندگی دائمیِ در جنگ وستیز، و درعین حال فقر فراگیر، و معیشت نزدیک به حیوانی، ودرعین حال بالیدن به آن،(ودر نتیجه مخالفت ذاتی با پیامی که مایه تغییر وبهبودِ همه وجوه زندگیشان میشده) و چیزهائی که اگربخواهیم فقط تیترهایش را ذکر کنیم طولانی میشود، عناصر بازدارنده حرکت رسالتی آنحضرت بوده، که ذات خداوندی همه اینها را «مشکل کوچک» شمرده و مشکل بزرگ را مشکل عوامل انسانی دانسته (که در دو آیه آخر به دو سرفصل آنها اشاره فرموده است)
تفسير مرحوم گنجه اي
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,975
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
شأن نزول سوره فلق و ناس و نقد آن : ايا سحر بر پيامبر اثر دارد؟
جمهور مفسران اهل سنت بر اساس روایاتی از عایشه و ابن عباس-با اختلاف در متن روایات-، نزول این سوره را مربوط به سحر پیامبر اکرم توسط لبیدبنأعصم یهودی-یا دختران او و یا مردی از یهود- دانستهاند که آن را در چاه بنیزریق به نام «دروان»-و در برخی نقل ها «ذروان» یا «ذی أروان» - انداخته بود و موجب بیماری رسول خدا شد، تا اینکه در خواب، دو فرشته بر پیامبر حاضر شدند، یکی بالای سر و دیگری پیش پای حضرت نشستند و ایشان را از محل سحر باخبر ساختند. حضرت بیدار شدند و اصحاب خود- علی 7، زبیر و عمار- را در پی آن فرستادند. آنها طبق خبری که فرشتهها دادند، آب چاه را کشیدند، سنگ ته چاه را بلند کرده و بستهای از زیر آن بیرون آوردند که درون آن شانه سری بود که در دو دانه از دندانههای آن شانه، یازده گره بود که با سوزن دوخته شده بود؛ پس این دو سوره نازل شد و هر آیهای که قرائت میشد، یکی از این گرهها باز میشد و پیامبر اکرم در خود احساس سبکی و عافیت میکردند و چون سورهها به اتمام رسید، همه گرهها باز شد و پیامبر سلامتی کامل خود را به دست آوردند، سپس جبرئیل خطاب به پیامبر فرمود: به نام خدا تو را از شر هر چیزی که آزارت دهد، همچون حسد و چشمزخم، حفظ میکنیم و خدا تو را شفا بخشد.
هرچند برخی از این مفسران توجیهاتی برای امکان چنین سحری در پیامبر آوردهاند؛ اما برخی مفسران شیعه این نوع روایات را مردود و باطل دانستهاند و گفتهاند شاید تنها بتوان چنین توجیه کرد که لبیدبنأعصم یا دیگران چنین قصدی داشتند، اما خدای متعال پیامبر را از نقشه آنها باخبر کرد و سحر آنان استخراج شد و هیچ تأثیری نتوانست در جسم پیامبر بگذارد-همچنانکه تأثیر سحر در روح ایشان باطل است-.
دلیل بطلان چنین روایاتی این است که اولاً مخالفت آشکار با آیات قرآن دارد که نسبت سحر به پیامبر را مذموم شمرده است: «وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَسْحُوراً اُنْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلَا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً» (فرقان 42/8 تا 9) ثانیاً از طرف دیگر تأثیر سحر در پیامبر6، موجب زوال عقل در او گشته و موجب بازیچه قرار گرفتن مقام والای نبوت و بیاعتباری این مقام و به مقصد نرسیدن هدف رسالت می شود. شاید گفته شود که این سحر بر بدن پیامبر ـ نه در عقل وی ـ کارساز بوده است؛ اما باید دانست، پذیرش این ادعا به معنای سلب اعتماد از درستی دریافت های غیبی آن حضرت از سوی مردم است؛ از کجا معلوم که اگر سحر بربدن آن حضرت مؤثر باشد، بر عقل آن حضرت کارگر نیفتاده باشد؟! از این رو این ادعا موجب عدم اعتماد به پیامبر است؛
از سویی دیگر همانطور که گفته شد، بنا بر روایات ترتیب نزول و ارتباطی که با سوره های کافرون و فیل بیان شد، این سوره مکی است، در حالی که درگیری یهود با پیامبر در مدینه بوده است و این خود دلیلی بر عدم اصالت اینگونه روایات است؛ لذا حقیقت آن است که کارگر افتادن سحر بر پیامبر 6 به تعبیر شیخ طوسی افسانه ای است که قصه سراهای جاهل ساخته اند؛ و لذا معتزله و غالب امامیه و محققان از مذاهب اسلامی از پذیرش چنین افسانهای پرهیز کرده اند و روایاتی که در آنها صحبت از سحر پیامبر توسط افرادی از یهود شده، قطعا نمیتوانند سبب نزول این سوره باشند.
آیا می توان این روایات را از جنس جری و تطبیق سوره در مدینه قلمداد کرد؟ برخی برای حفظ این گزارشات خود را به زحمت انداخته اند؛ از جمله ایشان مرحوم طبرسی در مجمع البیان است. وی چنین توجیه می کند: افرادی از یهود قصد سحر پیامبر را داشته و برای آن تلاش کردند، اما خداوند با آگاه کردن نبی خود از سحر آنها و فرمان به خواندن معوذتان، ایشان را از سحر دشمنان محفوظ داشت. این توجیه دو تأویل لازم دارد. اولاً: باید مراد از ظاهر الفاظ مربوط به سحرشدن را، تلاش ساحران بدون هر گونه تأثیری بر حضرت شمرد. در این صورت سؤال میشود: چرا باید به دنبال نوشته ای گشت تا با قرائت معوذتین از بند آن رها شد؟ شاید پاسخ آن باشد تا نقش معوذتین در ابطال سحر را نشان دهند. ثانیاً: این گزارشات را حمل بر تطبیق و نه سبب نزول کرد، زیرا شواهد مکی بودن سوره های معوذتین از محتوا و مضامین آیات هویداست. بنا بر این، عبارت منسوب به امام صادق : «کان جبرئیل أنزل یومئذ معوذتین علی النبی» به معنای نزول اول بار نیست، بلکه از جنس نزول تأییدی است، برای یادآوری راه برون رفت از حادثه سحر. در این صورت گزارش از جنس تطبیق بر سوره فلق قلمداد می شود. به هر حال صرف نظر کردن از روایاتی که از نظر اعتقادی با مبانی عصمت انبیا: و پیامبر اسلام سازگاری ندارد، مناسبتر و زیبنده محققان ارجمند است.
از سايت تفسير همگام با وحي
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,975
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
نكاتي از سوره فلق از تفسير همگام با وحي
مقصود سوره دستور خدای متعال به پیامبر مبنی بر پناه بردن )استعاذه( بَه پروردگَار جَل و اعلَی درمقابل خطرهای برخواسته از برخی گروههای اجتماعی، دستوری که پس از آشکاری برائَت وی از معبودها و دین کافران، و ممکن نبودن هرگونه همراهی آنان با معبود و دین اسلام،صور گرفت
پیامبر اکرم وظیفه اصلاح جامعه را درکنار مسئولیت انهدام بنیَان شرک و کفَر بَردوش داشت هنگامی که پیامبر اکرم آن موضعِ حساسِ برائَت خَود از معبودهَا و آیَین کافران را در سوره کافرون اعلام کرد به استقبال خطر رفت در آغاز این حرکت اصلاحی، سوره فلَق، شیوه پنَاه گَرفتن دربرابَر خطرات و ضررهای اجتماعی و اعلام این موضع را به پیامبر اکرم تعلیم داد علنَی کَردن این شیوه استعاذه به پیامبر اکرم ، دو فایده داشت: اول آنکه کافران معاند ایشَان، بداننَد که وی دربرابر آنها، برای خود پناهگاه بزرگ پروردگار سپیده دم را دارد دوم آنکه دیگر مؤمنان بداننه که راه استعاذه به پروردگار، چگونه اسَت، و از چَه کسَانی یَا چَه دشروری با چه اسمهایی به پروردگار پناه ببرند
ايه 1 شايد دلیل پناه بردن به پروردگار صبح )رب الفلَق(، ایَن باشد کَه حضرت با موضع گیری اش که دربرابر کفار، بر پردهی سیاه فرهنگ جاهلی، شکاف افکند
مراد آیه: ای محمد، بگو به پروردگاری پناه میبرم که با قَدرتش ظلمَت را بَا نَور صَبح شکافت و ظلمتها را محو نمود همو که قادر است تا تمام تاریکیها را با نَور حَق، روشن نماید
ايه 2 مراد از ترکیب »مَا« موصوله و فعل »خَلَقَ«، تمامی مخلوقاتی اسَت کَه ممکَن اسَت از آنهَاشرّی حاصل شود مصادیق این موجودات متعددن، ازجمله میتوان ابلَیس، جهَنم، دوسَتان،خانواده، فرزندان، مال، خاندان، بیماریها و آفات را نام برد
ايه 3
اگر »غَاسِق« صَفت بَرای موصوف محذوف مانند شخص قرار گرفته در تاریکی باشد، بَر نفَوذکننَده در شب تاریَک،اطلاق میشود ولی اگر »غَاسِق«، خود، موصوف باده، به معنی نفَوذِ شب تاریَک مَیشود
»وَقَبَ« به معنی داخل شد، نفوذ پنهانی را میرساند مراد آیه: نیز بگو: از شر تاریکی شديد جهالت، که به نور هدایت هجوم و نفوذ میکنَد، بَه پروردگار سپیده دم پناه میبرم )یا از افرادی که در تاریکی های شديد نفَوذ کَرده و داخَل در جریان نورانی اسلام شدند، به پروردگار سپیده دم پناه میبرم (
ايه 4
»نَفَّاثَات« بیرون ریختن مقدار کمی از آب دهان در هنگام دمیدن میباشد البته ایَن واژه، بَرای دمیدن معنوی، به معنی الهام و تلقین نیز به کار میرود
بَه نظَر مَی رسَد،مؤنث آوردن »النفاثات «، به جهت رعایت تناسب با موصوف مقدر ، یعنی نفوس می باشد هم چنَین اگر مراد از این کلمه، زنان ساحر باشد، منظور پناه بردن به پروردگار از شر زنان سَاحر دربَاره ی عموم مردم است، نه درباره ی پیامبر اکرم که سحر بَر او کَارگر نخواهَد افتاد
ازاین رو، درصورتی که مراد از نفاثات را نفوس ندانیم، می تَوان احتمَال دیگَری هرچنَد ضعیف داد: مثلا مراد از نفاثات را زنانی شمرد که با دیدن تأثیر دعوت دین بر فرزندان ، شوهر و پدرانشان، اراده ی آن ها را سست می کردند
شايد دمیدن و فوت کردن در گره ها، تعبیری مجازی برای کسانی باشد که مانع نشسَتن مطالب پیامبر در جان مردم می شوند
مراد آیه: ای محمد، بگو از شر نفوس و جماعتی که عزمها و رأیها را زده و در تصمیمات ایمانی و عزمهای اعتقادی عموم مردم نفوذ، و آنها را یکی پس از دیگری سست میکننَد، بَه پروردگار سپیده دم، پناه میبرم نکته: معنایی که در مراد ذکر شد، با سیاق آیات همآهنگ است.
ايه 5 مراد آیه: ای محمد، بگو از در گروهی حسود که دلیل مخالفتشان با تو، دیَدن نعمتهَای داده شده به تو و حسادت است، به پروردگارسپيده دم پناه میبرم
بررسي روايات شان نزول بنَابر روایات ترتیب نزول و ارتباطی که با سورههای کافرون و فیل بیَان شد، ایَن سَوره، مکَی است، درحالیکه درگیری یهود با پیامبر در مدینه بوده است و این، خود دلیلی بر اصَالت نداشتن اینگونه روایات است
ازجمله پیامهای الهام بخش سَوره ی فلَق آنکه دفع جریان مخالف ، تنها بر دوش رهبران نیست، بلکه این پروردگَار اسَت کَه بَه دفَع جریان مخالف میپردازد البته مشروط به دعا و درخواست رهبران صالح دینی
ویرایش بوسیله کاربر 1402/05/22 11:37:10 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
جهش به انجمن
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.