logo
پر بازدید ترین عناوین تالار از ابتدا: مطالب زیبا با آیات (تعداد مشاهده:177722)    ایه 59 سوره احزاب(حجاب):زنان مسلمان،جلباب(روپوش) رابه بدن خود نزدیک کنند تا مورد اذیت قرار نگیرند (تعداد مشاهده:140592)    آیا زنان کفار که به اسارت مسلمانان در می آیند بر مسلمانان حلال میشوند و زناشویی با آنها اشکال ندارد (تعداد مشاهده:131501)    اوقات نماز های یومیه در قران (تعداد مشاهده:95543)      پر بازدید ترین عناوین سه ماه گذشته: ترجمه تدبر و نکات مهم تفسیری سوره لقمان: ایات حکمت اموز قران هدایت کننده اهل ایمان و عمل صالح است    تعصب ديني ، ممدوح يا مذموم؟ مفهوم تعصب چيست؟    ياد قيامت: عامل بازدارنده از هر گناه    دعاي مستمر براي عدم انحراف قلب پس از هدايت             

توجه

Icon
Error

2 صفحه<12
farhang Offline
#26 ارسال شده : 1402/12/25 03:24:20 ب.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,048
Iran (Islamic Republic Of)

48 تشکر دریافتی در 28 ارسال
ترجمه تدبر و فهم سوره رعد : نکات تفسیری ایه 42

رعد:42
وَقَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَمِيعًا يَعْلَمُ مَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ وَسَيَعْلَمُ الْكُفَّارُ لِـمَنْ عُقْبَى الدَّارِ
پيشينيان آنها نيز نيرنگ‌هائي زدند[=طرح و نقشه‌هائي براي نابودي پيامبران کشيدند]، ولي همه مکرها نزد خدا [افشاء شده و آشکار] است، [زيرا] از کار هر کسي آگاه است، و به زودي کافران خواهند دانست سراي آخرت از آنِ کيست.

______________
- «مکر» همان چاره‌جوئي‌ها و تدابيري است که هر کس براي مقابله با دشمن يا حل مشکلات خود به کار مي‌برد. اين صفت از بُعد مثبت، به خدا نيز، به دليل نظاماتش در مقابله و دفع و طرد عوامل ضد حق، نسبت داده مي‌شود، ولي خدا «خير الماکرين» است. برعکس، مکر تبه‌کاران، در نظام حق‌مدارِ عالم، منفي است و به خودشان برمي‌گردد.

- اين پنجمين باري است که لفظ «عُقْبَى» در اين سوره تکرار شده و اين لفظ در هيچ سوره ديگري از قرآن نيامده است. جالب اينکه الفاط «مُعَقِّبَ » و«مُعَقِّبَاتٌ» هم فقط در اين سوره [آيات 11 و 41] آمده است. چنين تأکيد و تمرکزي يادآور عاقبتِ عمل و سرنوشت محتوم در آخرت است که در پي هر نفسي روان مي‌باشد.

تفسیر بازرگان

قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَللَّهِ الْمَكْرُ جَمِيعاً ...
يعنى كسانى هم كه قبل از ايشان بودند مكر كردند و ليكن مكرشان سودى به ايشان نبخشيد و نتوانستند ما را از اينكه به زمين بپردازيم و از اطرافش بكاهيم مانع شوند، پس تنها خداى سبحان مالك مكر و همه آن است ، و مكر هر كس را به صاحبش برمى گرداند.
((يعلم ما تكسب كل نفس )) - اين جمله در مقام تعليل مالكيت خداى تعالى نسبت به همه مكرها است . به اين بيان كه مكر وقتى صورت مى گيرد كه طرف يعنى شخص مكر شده از نقشه مكر كننده بى خبر باشد، وگرنه اگر بداند كه چه نقشه اى برايش ريخته شده در صدد برمى آيد نقشه او را خنثى بسازد.

تفسیر المیزان

فرمود چون خدا سَرِيعُ الْحِسَابِ است فرصت نقشه به كسي نمي¬دهد تا كسي نقشه بكشد وَقَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ اينها اگر خوب بينديشند مي¬بينند كه همين نقشه¬ها را كفّار ديگر مي¬كشيدند نقشه¬هايي كه كفار ديگر مي¬كشيدند بي¬اثر ماند زيرا مَكَر و نقشه وقتي اثر دارد كه آن ممكور يعني طرف نقشه نداند انسان اگر خواست با يك دسيسه با يك نقشه به كسي آسيب برساند وقتي موفق مي¬شود كه مورد مَكَر و مورد نقشه از نقشه آگاه نباشد چه زماني مكر و دسيسه اثر مي¬گذارد آنجا كه مورد مَكَر و ممكور به نداند يا بر فرض بداند نتواند اين دسيسه را حل كند يا روي فقدان علم و قدرت هر دوست يا به فقدان احدهما آنجا است كه نقشه اثر مي¬كند
در اينجا فرمود هم مَكَر آنها را خدا مي¬داند يك هم مَكَر آنها اگر بخواهد اثر كند بايد به قدرت الهي اثر كند دو چون مَكَر اينها زير پوشش قدرت حق است پس بي‌اثر است نقشه اينها زير پوشش عمل حق است پس بي¬اثر است نشانه‌اش هم نقشه¬هاي اقوامي است قبل از اينها ديگران هم اين نقشه¬ها را كشيدند بي¬اثر ماند
اين هم برهان است هم موعظه فرمود وَقَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ اين موعظه است مي¬فرمايد ديگران قبل از اينها نقشه كشيدند ولي بي¬اثر ماند اما برهان چرا بي‌اثر است براي اينكه فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَمِيعاً تمام نقشه¬ها زير پوشش قدرت حق است تا او اذن ندهد كه اثر نمي¬كند

وَقَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَمِيعاً اين مال قدرت، يَعْلَمُ مَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ اين مال علم ، وَسَيَعْلَمُ الْكُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَي الدَّارِ اين هم باز موعظه
آيه مباركه چهار فراز دارد كه فراز اولش موعظه است فراز دوم و سومش حكمت است فراز چهارمش هم باز موعظه است كه حكمت را با موعظه كنار هم ذكر مي‌ند لذا قرآن مي¬شود نور مي¬شود هدايت ديگر سخن از بحث عقلي خشك نيست

تفسیر تسنیم

42 وَ قَدْ مَكَرَ اَلَّذِينَ‌ مِنْ‌ قَبْلِهِمْ‌ فَلِلّٰهِ‌ اَلْمَكْرُ جَمِيعاً يَعْلَمُ‌ مٰا تَكْسِبُ‌ كُلُّ‌ نَفْسٍ‌ وَ سَيَعْلَمُ‌ اَلْكُفّٰارُ لِمَنْ‌ عُقْبَى اَلدّٰارِ . شاهد عينى است بر عذاب موعود مشركان، يعنى پيشينيان اهل مكه در مقابل دعوت پيامبران مكر كردند ولى مكرشان از آمدن عذاب و ناقص شدن اطراف زمين جلوگيرى نكرد، چون همه تدبيرها خاص خدا و در دست اوست و مى‌تواند سائر تدبيرها را بى اثر كند
تفسیر احسن الحدیث
سیدکاظم فرهنگ
ali Offline
#27 ارسال شده : 1403/01/02 08:30:35 ب.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,975

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
ترجمه تدبر و فهم سوره رعد- نکات تفسیری مهم ایه 43

منظور از و من عنده علم الکتاب چیست؟

رعد:43
وَيَقُـولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ
کافران مي‌گويند: تو فرستاده [خدا] نيستي! بگو: گواهي خدا و کسي که علم کتاب داشته باشد ميان من و شما کافي است.73

______________
73- اين سوره با: «تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ» آغاز، و با: «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» به آخر مي‌رسد. در شرح مفهوم «کتاب» در آيه نخست، به نظامات و قوانيني که در عالم تکوين و تشريع در جهان و در عالم انسانها جاري است اشاره شد، و در آخرين آيه تأکيد مي‌کند، شاهد رسالت پيامبر خداست و کسي که به کتاب هستي علم داشته باشد. عنوان «اوتوا العلم» 9 بار در قرآن تکرار شده است، اما عنوان «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» که بسيار فراتر از آن است، تنها در اين آيه و آيه 40 سوره نمل (27:40) [قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ...] آمده است. مورد اول به کل علم کتاب و مورد دوم به قسمتي از آن اشاره مي‌کند.

بازرگان

وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلْكِتٰابِ‌ : در بارۀ اين جمله اقوالى است:
1 حسن و ضحاك و سعيد بن جبير و زجاج گويند: مقصود از كسى كه: علم كتاب پيش اوست، خداوند است. مؤيد آن قرائت «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلْكِتٰابِ‌» است.
2 ابن عباس و قتاده و مجاهد و جبائى گويند: مقصود مؤمنان اهل كتاب، از قبيل عبد اللّٰه سلام و سلمان فارسى و تميم دارى است. دستۀ اول، اين قول را نپذيرفته، گويند: اين سوره، مكى است و اينها بعد از هجرت، مسلمان شده‌اند.
3 از امام باقر و امام صادق (ع) نقل شده كه منظور على (ع) و ساير ائمه است. بريد بن معاويه از امام صادق (ع) نقل كرده است كه فرمود: «خداوند ما را قصد كرده است. اول و افضل و برگزيده‌تر ما بعد از پيامبر، على (ع) است». عبد اللّٰه بن كثير روايت كرده است كه آن بزرگوار دست بر سينه گذاشت و فرمود: «بخدا علم كتاب بطور كامل، پيش ماست»

ترجمه مجمع البيان

وَ يَقُولُ اَلَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً. آنان به‌رغم دلايل و گواهان، رسالت محمّد صلّى اللّه عليه و آله را منكر شدند؛ زيرا اين رسالت، پيكار و شورش عليه ستمگرى و سركشى و نيز بر ضدّ هر نوع تقليدى است كه مانع آزادى، امنيّت و خوشبختى انسان شود.

آسودگى خاطر و وجدان قُلْ كَفىٰ بِاللّٰهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلْكِتٰابِ‌. خداوند به پيامبرش در اين آيه فرمان داده است كه به مشركان بگويد: اگر شما رسالت مرا انكار مى‌كنيد، خدا گواهى مى‌دهد كه من فرستادۀ او هستم و نيز آن عدّه از علماى تورات و انجيل كه با انصاف هستند به اين امر گواهى مى‌دهند. اين، معناى ظاهر آيه است و مقصود هم همين است و تمامى مفسران، اين معنا را برگزيده‌اند و ما نيز با ايشان موافق هستيم، لكن ما در وراى اين ظاهر، يك معناى گسترده‌تر و بزرگ‌تر را احساس مى‌كنيم كه بر هر ايمان‌آورندۀ به حق و عمل‌كنندۀ بدان كه مفسدان در زمين از او خرده گرفتند و رنجى را كه پيامبران و صالحان ديدند او هم ديده، تطبيق مى‌شود. اين معناى بزرگ كه آيه بدان اشاره دارد، چنين است: هركس كه دلش نسبت به چيزى آرامش يابد و وجدان سالم بدان گواهى دهد، خدا و فرشتگان و انسان‌هاى با انصاف نيز گواهى مى‌دهند كه وى برحق است، خواه اين كس پيامبر باشد خواه نباشد.

پرسش: چه زمانى خاطر انسان آسوده است و وجدان سالم نيز بدان گواهى مى‌دهد؟

پاسخ: انسان، تنها زمانى اهل دل بيدار و وجدان سالم است كه به ارزش‌هاى انسانى نظير عدالت، آزادى، راستگويى، امانت و ديگر چيزهايى كه بركت آنها به تمامى انسان‌ها بازگشت مى‌كند ايمان داشته باشد و هر زمان كه انسان ارزش‌ها را باور كند و ميان باور و كردارهايش هماهنگى به‌وجود آورد، خاطر وى آسوده مى‌شود و وجدانش به نفع او شهادت مى‌دهد و هر زمان كه ميان باور انسان و اعمالش فاصله ايجاد شود، وجدانش ناراحت مى‌شود و او را سركوب و سرزنش مى‌كند.
پيروان ضمير و وجدان، تنها در برابر وجدان خود و نيز در برابر انسان‌هاى پاكى همانند خودشان كه در ايمان به ارزش‌هاى عالى انسان با آنان شريكند، به ارزش‌هايشان اهميّت مى‌دهند، امّا در نزد كسى كه وجدان ندارد و جز خودش و منافع خودش را نمى‌بيند، به اين ارزش‌ها به كلّى اهميّت نمى‌دهند، بلكه اگر مفسدان از آنان اظهار خشنودى كنند، خود را متّهم مى‌كنند و در پيشگاه خدا توبه مى‌نمايند. من يقين دارم كه خوشبخت‌ترين مردم، كسانى هستند كه به اصول حق اعتقاد دارند و تنها كارهايى را انجام مى‌دهند كه وجدانشان به آن رضايت مى‌دهد

تفسير کاشف محمدجواد مغنیه ،


وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلْكِتٰابِ‌ مراد از الكتاب قرآن است چنان كه خواهد آمد يعنى كسى كه علم به كتاب دارد و مى‌داند من پيامبرم، او ميان من و شما شاهد است وقتى كه دانا و خبره رسالت مرا تصديق كرد آن براى شما دليل خواهد بود، اكنون بايد ديد مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلْكِتٰابِ‌ كيست‌؟
گويند مراد از «الكتاب» لوح محفوظ است در اين صورت مراد از «من عنده» اللّٰه است ولى آن خلاف ظاهر است و خدا قصد شوخى ندارد. گويند: مراد از كتاب تورات و انجيل و مراد از من عنده» علماء يهود و نصارى است كه آنها نبوت آن حضرت را مى‌دانستند، ولى آيه مكى است و در وقت نزول آن نه كسى از آنها اسلام آورده بود و نه شهادت داده بود در بعضى از آيات آمده أَ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ آيَةً أَنْ يَعْلَمَهُ عُلَمٰاءُ بَنِي إِسْرٰائِيلَ‌ شعراء/ 197 ضمير «يعلمه» راجع به قرآن است اين آيه مى‌گويد: اينكه دانشمندان يهود مى‌دانند قرآن كتاب آسمانى است بر مشركان اهل مكه دليل است ولى آن هم عموم است و هم شهادت نيست اما «من عنده» مفرد است و كارش شهادت مى‌باشد. بقولى مراد از آن مؤمنان اهل كتاب است مانند عبد اللّٰه بن سلام، سلمان فارسى، تميم دارى و مانند آنها، ولى آن مردود است كه آنها در مدينه ايمان آوردند و اين آيه مكى است، ابن تيميه گويد: آيه بالاتفاق مدنى است، معلوم نيست اين اتفاق را از كجا آورده است. قول اصح همانست كه در روايات اهل بيت عليهم السّلام آمده: مراد از آن على عليه السّلام است

تفسير احسن الحديث

و اما " مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلْكِتٰابِ " اينان كسانى هستند كه با كتابهاى وحيانى گذشته آشنايى دارند و همان آشنايى، خود برهانى است روشن بر اينكه قرآن وحى خداست، چون از كل وحى‌هاى پيشين پيش‌روتر و دلالتش بر ربانى بودن بيشتر مى‌باشد.

و اين كه در بعضى از روايات آمده است من عنده علم الكتاب معصومان محمدى صلى الله عليه و آله مى‌باشند به عنوان برترين مصداق اين آيه است وگرنه شهادت ربانى در قرآن براى اثبات وحيانى بودن درونى آن كافى است، روى اين اصل مقصود از الكتاب تمامى كتابهاى وحى ربانى است كه آشنايى با آنها خود گواهى برونى بر وحيانى بودن برتر قرآن است. " كَفىٰ بِاللّٰهِ‌" خودى و قرآنى است كه ديگر نيازى به غير آن نيست، ولى كسانى كه نگرشى درست در قرآن ندارند دست‌كم مى‌توانند به‌وسيله دانشمندان كتب وحى كه روى همان مبنا وحيانى بودن قرآن را پذيرفته‌اند بر اين گواهي دهند

تفسير فرقان

وَ مَنْ عِنْدَهُ‌ عِلْمُ اَلْكِتٰابِ‌ »
در مجمع البيان آورده كه قرائت پيغمبر صلوات اللّٰه عليه و آله و قرائت على عليه السّلام است كه « #من_عنده » را بكسر ميم و كسر دال مى‌خوانده‌اند و على عليه السّلام «علم الكتاب» را بصيغۀ مجهول مى‌خواند باين معنى كه كافى است خداى تعالى و گواه ميانۀ من و ميانۀ شما و از نزد خداى تعالى دانسته شد حقايق قرآن و يا از نزد اوست دانستن كتاب اگر «علم الكتاب» موافق مشهور خوانده شود
تفسير شريف لاهيجى محمد بن علی اشکوری


«ارزیاب» چه کسی است؟
آیه 43 نیز یکی از آیات مشکل قرآنی و مورد مناقشه شدید مفسران ارجمند است.

اما «درس» و «درب» بما کمک می­کند که آنرا به سهولت درک کنیم.

مطابق «درس» و «درب»، به پیامبر(ص) دلداری می­دهد که اینهمه ناراحت نباش که تکذیبت می­کنند و همان موضع سوره کافرون را بگیر و بگو اگر شما مرا پیغمبر نمی­دانید من اهمیتی به نظر شما نمی­دهم. زیرا من خود را فرستاده کسی می­دانم که همو همه چیز من است و من به نظر او اهمیت می­هم و گواهی او و گواهی کسی که علم کتاب را دارد برای من کافیست.

چیزی که مشکل ایجاد کرده قسمت اخیر آیه است که گواهی «کسی که علم آن کتاب را دارد» را نیز «هم عرض» گواهی خداوند آورده است.

بعضی از مفسران فرموده­اند معنی قسمت اخیر این است که ای کافران شما به اهل کتاب مراجعه کنید و گواهی آنها را بخواهید که آیا پیامبر بودن مرا تصدیق می­کنند یا نه ! و بعضی هم فرموده اند «کسی که علم کتاب نزد او هست» امیرالمؤمنین است یعنی گواهی خدا و گواهی امیرالمؤمنین برای من کافیست.

ما هم با توجه به «درس» و «درب» که از خود سوره استخراج شده است عرض می­کنیم قسمت اول که می­گوید «گواهی خدا برایم بس است» [[هم موضع]] با سوره کافرون است و آیات مشابه با آن نیز بسیار زیاد است ، و قسمت دوم هم که می­گوید «و کسی که علم آن کتاب نزد اوست» ، [[ هم موضع]] با آیاتی است که مبارزطلبی می­کند (که اگر در اصالت این قرآن شکی دارید مانند آن را بیاورید. مانند آیاتی که در سوره­های اسراء، هود، یونس و بقره ذکر شده است). گیریم که کسی یا کسانی پیدا شدند و سوره­ای آوردند و ادعا هم کردند که این سوره مانند سوره­های قرآن است ، چه کسی باید صحت و سقم ادعای آنها را ارزیابی کند؟

اگر پیغمبر بگوید خدا گواهی می­دهد که این سورۀ ادعائی «هم ارز» سوره­های قرآن نیست کافیست؟

واضح است که داور باید از بیرون متخاصمین باشد. طبیعی است که عده ­ای آدم سخن ­شناس باید ارزیابی کنند و ادعای مدعی را بپذیرند یا نپذیرند.

با توجه به «درس» و «درب» و سوره­هائی مانند کافرون و آیه­هائی مانند آیات «تحدی» در سوره­هائی مانند هود و یونس و بقره و غیره، «کسی که نزد او علم آن کتاب هست» را می­توان به مجموعه­ ای از مردمِ صاحب فهمِ سخن­شناس که قابلیت ارزیابی اصالت این رسالت و این قرآن را دارند (که در همه زمانها هم وجود دارند و در دسترس می­باشند) تطبیق نمود.

نکته فنی در اینجا این است که کلمه «من» در جمله «و من عنده علم ­الکتاب» را به معنی «چه کسی» گرفته­ اند در حالی که آن کلمه معنی «چه کسانی» را هم می­دهد، و ما با توجه به درس و درب، معنی «چه کسانی» را ترجیح داده­ایم. همچنین نکته فنی دیگر این است که الف ولام موجود درکلمه «الکتاب» را «الف لام عهد»گرفته انـد

درحالیکه به «الف لام جنس» بهتر می خورد ، وآن بزرگواران این دو ترجیح نامناسب را نداده اند مگر تحت تاثیر روایاتی که دراین باب وجود دارد
و آن روایات را اصل گرفته اند ومعنی آنها را برآیه تحمیل کرده اند ونتیجه اش این شده که معنی نامعقول و نچسبی برای آیـــه کرده اند زیرا اگرکسی ازمیان کافران بگوید «ماخودت راقبول نداریم چه رسد یکی ازپیروانت را» جواب او چه خواهد بود؟ اما معنیی که ماعرض کرده ایم با توجه به درس و درب است که ازخود سوره به آن رسیده ایم، نه چیزی که از خارج قرآن آورده باشیم.

تفسیر مرحوم گنجه ای

وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَست مُرْسلاً ...
زمينه گفتار در اين سوره بيان اين جهت بود كه كفار منكر حقيقت كتابند و آن را آيتى الهى نمى دانند، و لذا از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) درخواست آيتى غير آن مى كردند، همچنان كه در اين سوره در خلال آياتش چند نوبت اين معنا را از كفار حكايت نمود، و از جوابى داد كه كلامشان را به خودشان برگردانيد،و كانّه وقتى اين جواب را شنيده و از آمدن آيتى غير قرآن مأيوس شدند، ناگزير اصل رسالت را انكار كردند، چون آيت بودن قرآن را قبول نداشتند، و آيت ديگرى هم نيامد و لذا گفتند: ((لست مرسلا - تو اصلا پيغمبر نيستى ))
اين آيه ، آخرين آيه اين سوره است ، و با حرف ((و)) گفتار در آن را عطف بر كلامى مى كند كه در ابتداء سوره آورده و فرموده بود: ((و الذى انزل اليك من ربك الحق و لكن اكثر الناس لا يؤمنون )) و اين سومين باريست كه بر منكرين حقيقت كتاب اللّه حمله نموده ، استشهاد مى كند به اين كه خداوند و آنها كه علم به اين كتاب دارند بر رسالت خاتم النبيين گواهند.
كه معناى جمله ((اللّه شهيد بينى و بينكم )) اين است كه آنچه در قرآن درباره تصديق رسالت آمده شهادت الهى بر رسالت است .
(و سيعلم الكفار لمن عقبى الدار)) - اين جمله حجت را تمام نموده ، ادعا مى كند كه مسأله انتهاى امور به عواقبش از مسائل ضرورى و بديهى است كه در هيچ موردى تخلف نمى پذيرد، و بطور كلى هر امرى به عاقبتش منتهى مى گردد. و كفار به زودى خواهند ديد كه سرانجام نيك از آن كيست ، بنابراين هيچ حاجتى نيست به اينكه براى فهماندن اين حقيقت استدلال را تعقيب نموده ، طولانى كنيم .
اگر شهادت را به معناى شهادت تحمّل بگيريم ، به كلى معناى آيه را فاسد نموده ايم ، چون شهادت تحمل به معناى ديدن و ناظر بودن و علم داشتن بما وقع است ، و هيچ معنا ندارد كه مسأله مورد بحث ، يعنى صدق رسالت آنجناب را به علم خدا ارجاع داده و علم خدا را حجت عليه خصم بدانيم ، زيرا خصم راهى به علم خدا ندارد تا بفهمد آيا رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) در دعوى خود درست مى گويد و يا به خدا افتراء مى بندد.
شهادت در اينجا شهادت تأديه است ، نه شهادت تحمّل تنها، (خلاصه ، خداوند مى گويد نه صرف اينكه مى داند) زيرا امثال جمله ((انك لمن المرسلين ، على صراط مستقيم )) مكرر در قرآن كريم آمده و آيت و معجزه بودن قرآن هم ضروريست كه از ناحيه خداوند آمده ، و شامل شدن آن بر تصديق رسالت ، آنهم به دلالت مطابقى كه مورد اعتماد همه است نيز ضروريست ، و شهادت تأديه هم همين است ، كه شاهد به علم ضرورى شهادت دهد.

تفسير الميزان

معمولاً يك سوره به منزله يك فصلي از كلام است كه اين فصل محتواي او با پايان پذيرفتن آن فصل تمام مي¬شود و براي اينكه هماهنگي محتواي سوره مشخص بشود آخر سوره مطلبي بيان مي¬شود كه با اول سوره و اولين آيه سوره تناسب داشته باشد در اول سوره «رعد» اين‌چنين است بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ المر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَالَّذِي أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ الْحَقُّ درباره وحي است و حقانيت كتاب است و رسالت. در پايان اين سوره هم درباره حقانيت وحي و رسالت آيه نازل شده چه اينكه در اثناي اين سوره هم مكرر درباره حقانيت وحي و رسالت سخن به ميان آمد.
مشركين مي¬گفتند تو اگر پيامبر هستي معجزه¬أي به دلخواه ما بياور قرآن را معجزه نمي¬دانستند در اين زمينه چند فراز از فرازهاي همين سوره «رعد» آيه نازل كرد و دلالت كرد به اينكه اين پيشنهاد براي آن نيست كه اينها ايمان بياورند مي¬خواهند معجزه را ملعبه قرار بدهند هر روز بگويند يا اين كوهها را كنارتر ببر يا اين دشتها را سرسبز و خرم بكن و مانند آن و چون ديدند به دلخواه آنها معجزه آورده نمي¬شود صريحاً انكارشان را تصريح كردند گفتند: لَسْتَ مُرْسَلاً توكه مدعي رسالتي رسول نيستي قرآن كه يك كتاب نور و برهان و حجت است سخني را بدون دليل نقل نمي¬كند و انكاري را هم بدون قيام شهادت شاهد رها نمي¬كند
به منكريني كه مي¬گويند: لَسْتَ مُرْسَلاً مي¬فرمايد من دو شاهد دارم كه پيامبر هستم كه اينها شاهد رسالت من هستند شمايي كه اصل رسالت پيامبر را انكار مي¬كنيد بدانيد كه هم خدا شاهد رسالت من است و هم كسي كه عنده علم الكتاب او شاهد رسالت است قُلْ كَفَي بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ اين احتجاج است اين شهادت بايد شهادتي باشد كه ادعا را تثبيت كند آن مدعا را تثبيت كند يعني اگر كسي مدعي بود و ديگري منكر شاهد بايد شهادتش قاطع باشد كه مدعا را تثبيت كند آن شهادتي كه مدعا را تثبيت مي‌كند به معناي علم نيست به معناي تحمل جريان نيست به معناي آگاهي نيست به معناي اداي شهادت است
چون گاهي شهادت به معناي علم است كه شهيد يعني عليم والله بكل شيء شهيد يعني «بكل شيء عليم» يك وقت شهادت به معناي آگاهي است يك وقت شهادت به معناي تعديه و ابراز اين آگاهي است
در محكمه آن شهادتي كه به دعوا خاتمه مي¬دهد مقام اداي شهادت است نه مقام تحمل هر شاهدي كه در محكمه حضور پيدا مي¬كند اين بايد دو مرحله را طي كند تا با حفظ آن دو مرحله شهادت او نافذ باشد اول مرحله تحمل است كه در حين آن حادثه و سانحه حضور داشته باشد و جريان را ببيند و ضبط كند و به خاطر بسپارد كسي كه عبور مي¬كند يك صحنه¬اي اتفاق مي¬افتد او در صحنه حاضر است و مي¬بيند و به خاطر مي‌سپارد اين مرحله را مي¬گويند مرحله تحمل شهادت يعني ديد فهميد ضبط كرد مرحله دوم مرحله اداي شهادت است وقتي محكمه تشكيل شد مدعي و مدعي¬عليه پيش حاكم حضور پيدا كردند شاهد مي¬آيد آنچه را كه ديد ادا مي‌كند كه اين مرحله دوم مرحله اداي شهادت است

الان مدعي رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) ‌است. منكر، كفار مكه آنچه به اين دعوا خاتمه مي¬دهد شهادت خداست به معناي ادا يعني خدا شهادت مي¬دهد كه من پيامبر هستم نه خدا مي¬داند كه من پيامبر هستم
اين انكار از آن طرف هم رسول خدا مدعي رسالت است براي پايان بخشيدن به اين خصومت پيامبر بفرمايد به اينكه خدا مي¬داند كه من پيامبر هستم اينكه دعوا تمام نمي¬شود كه نه انكار آنها برطرف مي¬شود نه ادعاي حضرت سودي دارد حضرت مدعي رسالت است آنها منكرند
انسان بگويد كه خدا مي‌داند خيلي خوب خدا مي¬داند تازه اول دعواست مي¬گويد تو پيامبر نيستي حضرت هم مدعي نبوت است دليل چيست دليل اين است كه خدا مي-داند آن هم مي¬گويد نه خدا نمي¬داند چون خدا چيزي كه هست مي¬داند نبوت تو كه نيست وجود ندارد معلوم هم نيست.

حضرت مي¬فرمايد به اينكه من مدعيم شما منكريد در محكمه عقل و برهان من شاهد مي¬آورم خدا گواهي داد كه من پيامبرم چرا براي اينكه اين كتابش دست من است شما فقط بايد بگوييد اين كتاب الله نيست ديگر خب مثل اين بياوريد اينجا حجت تمام است آنها از آن به بعد ديگر لجاجت مي‌كنند در محكمه عقل محكوم‌اند من كه يك نفرم تحصيل نكرده شما همه تحصيل كرده‌هاي عالم را جمع كنيد فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ يك سوره كوچك بياوريد اگر از اين به بعد لجاجت كردند معلوم مي¬شود در محكمه عقل و برهان محكوم شدند به كفرشان عناد مي¬ورزند حرفيست عقل پسند
اينكه دو نفر در مخاصمه يكي كه دليل ندارد گرچه حق با او باشد مي¬¬گويد كه خدا مي¬داند و در قيامت حل مي‌شود يعني اين دعوا همين طور هست تا يوم الفصل كه بين حق و باطل امتياز مي¬شود اين يعني دعوا فعلاً مسكوت باشد تا آن روز اين نه به اين معناست كه دعوا تمام است اما آيه مي¬خواهد دعوا را تمام كند قطع كند يعني همين است كه از آن به بعد اگر كسي نپذيرفت لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ است يعني مطلب تمام است مطلب مثل آفتاب روشن است

درباره شهادت قرآن كريم مي¬فرمايد به اينكه راجع به توحيد هم خدا شاهد وحدانيت است هم ملائكه هم اولو العلم كه در سوره «آل‌عمران» آن آيه معروف است كه شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاّ هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ

درباره نبوت خاتم(سلام الله عليه و عليهم الصلوه و عليهم السلام) مي¬فرمايد كه لكِنِ اللّهُ يَشْهَدُ بِمَا أَنْزَلَ إِلَيْكَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلاَئِكَةُ يَشْهَدُونَ هم خدا شاهد است هم آن فرشتگاني كه آوردند شاهدند و گواهي مي¬دهند هم من عنده علم الكتابي كه در آيه سوره «رعد» است

الآن بحث در اين است كه اين شهادتهايي كه ملائكه و من عنده علم الكتاب يا اولوالعلم مي¬دهند اينها بالعرض است درباره عزت هم اين‌چنين است اگر يك جايي مي¬فرمايد كه لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِين ‌در جاي ديگر مي¬فرمايد كه الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً يعني اين‌طور نيست كه مؤمنين و انبياء بالذات و در عرض خداي سبحان عزيز باشند. عزت اولاً و بالذات از آن خداست ثانيا و بالعرض از آن انبيا و مؤمنين است شفاعت اين‌چنين است قوت هم اين‌چنين است درباره شهادت كه محل بحث است آن هم ، هم اينطور است اگر در سوره «نساء» مي¬فرمايد الله و ملائكه شهادت مي¬دهند اگر در پايان سوره «رعد» كه محل بحث است مي¬فرمايد الله و من عنده علم الكتاب شهادت مي‌دهند در جاي ديگر فقط مي¬فرمايد الله شهادت مي¬دهد و اين هم كافي است و آن در سوره «اسراء» است.

نفی اینکه مراد از من عنده علم الکتاب، خداوند است.
اما مقام ثاني بحث كه فرمود: وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ هم خدا شاهد است هم كسي كه علم الكتاب پيش اوست منظور از علم الكتاب لوح محفوظ باشد چه اينكه بعضي احتمال دادند و مراد از مَن خداي سبحان باشد اين اتحاد معطوف و معطوف عليه مي¬شود در يك همچنين مواردي عطف روا نيست كه ما بگوييم خدا شاهد است خدايي كه عنده علم الكتاب است مثل آن است كه ما بگوييم زيد شاهد است فقيه شاهد است بايد بگوييم زيد فقيه شاهد است اینجا هم بايد بگوييم خدايي كه من عنده علم الكتاب شاهد است نه اينكه عطف بكنيم اين عطف نشانه آن است كه معطوف غير از معطوف عليه است مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ غير از الله است پس مراد از من عنده ذات اقدس الهي نخواهد بود اين يك امر

نفی اینکه مراد ،علمای اهل کتاب هستند
آيا منظور از اين كتاب تورات و انجيل است كه بعضي از مفسرين و خيلي از مفسرين اهل سنت گفتند يعني خدا شاهد است و علماي يهود و مسيحيت كه عالم به تورات و انجيل هستند شاهد هستند كه منظور از اين كتاب تورات و انجيل باشد اين هم نمي-تواند مراد باشد براي اينكه آنها آن علماي يهود و مسيحي كه عالم به تورات و انجيل بودند و در تورات و انجيل نوشته بود و بشارت داده بود كه خاتم ظهور مي¬كند اينكه دعوا و مشكل را حل نمي¬كند كه بله آنها مي¬دانند كه حضرت رسول است مگر مي¬آيند در محكمه شهادت مي¬دهند مگر براي مردم مي¬گويند مگر به مردم مي¬گويند در تورات و انجيل ما نوشته اين پيغمبر است پس اين دعوا به حالتش باقي است
علماي يهود مي¬دانند خوب مگر مي¬آيند و مي¬گويند كفار مي¬توانند بگويند اگر علماي يهود مي¬دانند و در كتابهاي آسماني هم نوشته خوب بيايند بگويند ديگر چطور آنها انكار مي¬كنند مثل ما آنها هم انكار مي¬كردند ديگر خود علماي يهود هم مثل اين كفار انكار مي¬كردند پس صرف اينكه در تورات و انجيل چيزي نوشته باشد و علماي يهود و مسيحيت بدانند كه در آنجا چه چيزي نوشته است اين حجت نيست و دعوا را تمام نمي¬كند پس منظور از اين كتاب و من عنده علم الكتاب علماي يهودي و مسيحي نيست.

حال ببينيم آنهايي كه ايمان آوردند شهادت مي¬دهند يا نه اگر بعضي از اهل كتاب كه يهودي هستند و مسيحي هستند و بعد ايمان آوردند آنها اگر شهادت بدهند كافي است يا نه آنها اگر شهادت بدهند في الجمله سودمند است نه بالجمله كافي باشد و نكته¬أي كه بعد خواهد آمد
كدام يهودي و كدام مسيحي كه شهادت بدهد و شهادت او ارزش داشته باشد كه در عدل شهادت الله باشد كه بگوييم كَفَى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ يك شاهدي كه بالاخره شهادتش بيرزد آن كسي كه هم علما مورد اطمينان باشد هم عقلا مورد وثوق باشد و عدالتا مورد وثوق باشد يك همچنين آدمي مي‌خواهيم كه شهادت او در عدل شهادت الله كافي باشد

و اما اين احتجاج در مكه است و در مكه هيچكدام از اهل كتاب ايمان نياورده بودند در مكه بيش از چند نفر در اوايل از همان مردم مكه كسي ايمان نياورد بقيه هم مشركيني بودند كه عليه اسلام قيام مي¬كردند و در مكه هم كسي از اهل كتاب مسلمان نشد و نمي¬شود اين مسئله را به مدينه واگذار كرد بگوييم به اينكه خوب بعدها بالاخره يك عده يهوديها و مسيحيها مسلمان مي¬شوند آنها شهادت مي¬دهند اين كه دعوا را تمام نمي¬كند

آمدند گفتند ايه مدني است در صورتي كه اين آيه در سوره رعد است و سوره رعد مكي است گفتند چه عيب دارد كه خودش سوره مكي باشد بعضي از آياتش مدني بله هيچ عيبي ندارد اما دليل بايد داشته باشيد بله احتمال اين هست اين معنا جايز است ممكن است كه يك سوره خودش مكي باشد بعضي از آياتش در مدينه نازل شده باشد اين هست نظيرش هم در قرآن هست اما دليل داريم كدام آيه در مدينه نازل شد به دستور حضرت در وسط كدام سوره گذاشته شد شما هم دليل بياوريد كه اين آيه در مدينه نازل شد پس اين آيه مانند ساير آيات اين سوره در مكه نازل شد
حضرت مي‌فرمايد من پيامبر هستم آنها هم مي¬گويند نيستي حضرت مي¬فرمايد من كلام خدا را آوردم ديگر من از طرف او آمدم حرفش هم دست من است مي¬گوييد اين حرف او نيست مثل او بياوريد ديگر ما دعوا نداريم كه من يك نفر تحصيل نكرده شما همه علمايتان جمع بشويد من يك كتاب آوردم شما يك سوره بياوريد اين حجت قاطعه است پس خدا شهادت مي¬دهد كه اين كتاب، كتاب اوست در اين كتاب هم شهادت فعلي است براي اينكه مهرش را به دست من داد هم شهادت قولي است در آن آمده إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ در اين كتاب صريحاً با دلالت مطابقه گفت تو پيغمبري ديگر
و آن هم كه اين قرآن را مي¬شناسد مي¬فهمد من پيامبر هستم براي اينكه او مي¬داند بدون اينكه از من معجزه طلب كند اين فهميد من پيامبر هستم مگر حضرت علي[(سلام الله عليه)] از پيامبر[(صلي الله عليه و آله و سلّم)] معجزه طلب كرد كه اين درخت را حركت بده آن سنگريزه را گويا بكن آن مرده را زنده بكن تا من به تو ايمان بياورم اين كسي كه كارشناس وحي است مي¬فهمد كه اين گوينده از وحي سخن مي¬گويد
و اگر در روايات ما وارد شده و بسيار از مفسرين اماميه تطبيق كردند كه منظور از مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَاب ذات مقدس علي ابن ابي طالب(سلام الله عليه) است اين براساس برهان قرآني است نه براساس تعصب اماميت است.

تفسیر تسنیم

ویرایش بوسیله کاربر 1403/01/26 11:06:29 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

farhang Offline
#28 ارسال شده : 1403/01/12 09:47:23 ب.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,048
Iran (Islamic Republic Of)

48 تشکر دریافتی در 28 ارسال
تدبر در سوره رعد

منظور از معقبات در ایه 11 سوره رعد چیست؟

پاسخ 1
11 لَهُ‌ مُعَقِّبٰاتٌ‌ مِنْ‌ بَيْنِ‌ يَدَيْهِ‌ وَ مِنْ‌ خَلْفِهِ‌ يَحْفَظُونَهُ‌ مِنْ‌ أَمْرِ اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ لاٰ يُغَيِّرُ مٰا بِقَوْمٍ‌ حَتّٰى يُغَيِّرُوا مٰا بِأَنْفُسِهِمْ‌ وَ إِذٰا أَرٰادَ اَللّٰهُ‌ بِقَوْمٍ‌ سُوْءاً فَلاٰ مَرَدَّ لَهُ‌ وَ مٰا لَهُمْ‌ مِنْ‌ دُونِهِ‌ مِنْ‌ وٰالٍ‌
اين آيه مربوط‍‌ به آيۀ سابق است يعنى: خدايى كه بر ضمير انسان و بر سخن آشكار و راه رفتن و پنهان شدنش در شب احاطه دارد، براى انسان محافظانى گذاشته است كه او را از بلايا و پيشامدهاى خدايى حفظ‍‌ مى‌كنند، چون خدا نعمت قومى را تغيير نمى‌دهد... ضمائر «له، يديه، خلفه، يحفظونه» راجع به «من» موصول در آيۀ سابق مَنْ‌ أَسَرَّ اَلْقَوْلَ‌ است و مراد از آن انسان مى‌باشد
در اينجا بايد چند مطلب بررسى شود. اول: منظور از «معقبات» ملائكه‌ايست كه مأمور حفظ‍‌ انسانها هستند، ما انسانها كه به حكم: وَ خُلِقَ‌ اَلْإِنْسٰانُ‌ ضَعِيفاً نساء/ 28 و به حكم وَ اَللّٰهُ‌ اَلْغَنِيُّ‌ وَ أَنْتُمُ‌ اَلْفُقَرٰاءُ محمّد/ 28، ضعيف و محتاج الى اللّٰه هستيم و همه چيز ما در دست خداست نمى‌توانيم با استقلال خودمان را حفظ‍‌ كنيم لذا خدا براى حفظ‍‌ ما ملائكه را مأمور كرده است: وَ إِنَّ‌ عَلَيْكُمْ‌ لَحٰافِظِينَ‌ `كِرٰاماً كٰاتِبِينَ‌ انفطار/ 10 معلوم مى‌شود كه ملائكه هم ما را حفظ‍‌ مى‌كنند و هم اعمال ما را مى‌نويسند وَ يُرْسِلُ‌ عَلَيْكُمْ‌ حَفَظَةً‌ حَتّٰى إِذٰا جٰاءَ أَحَدَكُمُ‌ اَلْمَوْتُ‌ تَوَفَّتْهُ‌ رُسُلُنٰا وَ هُمْ‌ لاٰ يُفَرِّطُونَ‌ انعام/ 61 از آيه به نظر مى‌آيد كه ملائكه حفظ‍‌ كننده به هنگام مرگ جان آدمى را مى‌گيرند البته حافظ‍‌ و نگهدار اصلى خداست و ملائكه بالواسطه هستند چنان كه فرموده: وَ رَبُّكَ‌ عَلىٰ‌ كُلِّ‌ شَيْ‌ءٍ حَفِيظٌ‍‌ سبأ/ 21. دوم: يَحْفَظُونَهُ‌ مِنْ‌ أَمْرِ اَللّٰهِ‌ منظور از أَمْرِ اَللّٰهِ‌ بلايا و پيشامدها است يعنى ملائكه انسان را به امر خدا از بلايا و حوادث كه امر و تقدير خدا هستند، حفظ‍‌ مى‌كنند، احتمال دارد كه حفظ‍‌ راجع به جسم و روح و اعمال و عقيده، همه باشد و انسان كه به حكم إِنَّكَ‌ كٰادِحٌ‌ إِلىٰ‌ رَبِّكَ‌ كَدْحاً فَمُلاٰقِيهِ‌ انشقاق/ 6 و به حكم كُلٌّ‌ إِلَيْنٰا رٰاجِعُونَ‌ انبياء/ 93 پيوسته در حال سير به سوى خداست ملائكه از پس و پيش او را و اعمال و عقائد او را حفظ‍‌ مى‌كنند، در صافى از امام باقر عليه السّلام نقل شده: «او را حفظ‍‌ مى‌كنند از اينكه در چاهى بيافتد يا زير ديوارى بماند و يا حادثه‌اى به او برسد و چون تقدير حتمى خدا آيد او را رها مى‌كنند، آنها دو فرشته در شب و دو فرشته در روز هستند كه انسان را تعقيب مى‌كنند گويا منظور از بَيْنِ‌ يَدَيْهِ‌ وَ مِنْ‌ خَلْفِهِ‌ آن است كه او را از هر طرف احاطه كرده‌اند در اين صورت تعقيب از پس و پيش همان احاطه كردن او است. سوم: إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ لاٰ يُغَيِّرُ مٰا بِقَوْمٍ‌ حَتّٰى يُغَيِّرُوا مٰا بِأَنْفُسِهِمْ‌ اين جمله اولا دليل «يحفظونه» است يعنى انسان را حفظ‍‌ مى‌كنند به علّت آنكه خدا نمى‌خواهد نعمت و موهبتى را كه به انسان داده است از دستش بگيرد، ثانيا آن يك قاعدۀ كلى است چنان كه در سوره انفال آيه 53 نيز گذشت، مراد از مٰا بِأَنْفُسِهِمْ‌ حالات روحى و باطنى انسان است تغيير آنها مانند تغيير توحيد به شرك و تغيير شكر نعمت به كفران و تغيير عدالت به ظلم و تجاوز و طاعت به معصيت. بهر حال ما بين حالات روحى و استعداد انسانها و اوضاع خارجى، ارتباط‍‌ و تلازم حتمى وجود دارد، اگر قومى بر سبيل فطرت توحيد، اهل ايمان و عمل و عدالت و انصاف شدند در پى آن، نعمتهاى دنيا و آخرت نصيب آنها خواهد شد و تا در آن حال باشند نعمت دوام خواهد يافت و اگر آن حالات را تغيير دادند و به ظلم و شرك و كفران و مانند آن روى آوردند، خدا نعمتها را به نقمت مبدل مى‌كند، اين آيۀ شريفه به هر دو شق قضيه اشاره مى‌كند: وَ لَوْ أَنَّ‌ أَهْلَ‌ اَلْقُرىٰ‌ آمَنُوا وَ اِتَّقَوْا لَفَتَحْنٰا عَلَيْهِمْ‌ بَرَكٰاتٍ‌ مِنَ‌ اَلسَّمٰاءِ وَ اَلْأَرْضِ‌ وَ لٰكِنْ‌ كَذَّبُوا فَأَخَذْنٰاهُمْ‌ بِمٰا كٰانُوا يَكْسِبُونَ‌ اعراف/ 96 از رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله و سلّم منقول است: «الملك يبقى مع الكفر و لا يبقى مع الظلم. چهارم: وَ إِذٰا أَرٰادَ اَللّٰهُ‌ بِقَوْمٍ‌ سُوْءاً فَلاٰ مَرَدَّ لَهُ‌ وَ مٰا لَهُمْ‌ مِنْ‌ دُونِهِ‌ مِنْ‌ وٰالٍ‌ اين جمله اشاره است به قضاء حتمى خدا يعنى اگر كار به آنجا رسد كه خدا نعمت را تغيير دهد ديگر هيچ چيز جلو آن را نمى‌گيرد و جز خدا سرپرست و مباشر كار نخواهند داشت، خدا نيز يارشان نخواهد بود
پنجم: گفتيم مراد از «معقبات» ملائكه هستند، جمع با الف و تاء در دو جا آيد، يكى در مؤنث حقيقى مانند مؤمنات، مسلمات، صالحات و مانند آن ولى مى‌دانيم كه ملائكه مؤنث نيستند، خدا مشركان را كه چنين عقيده‌اى داشتند نكوهش مى‌كند: وَ جَعَلُوااَلْمَلاٰئِكَةَ‌ اَلَّذِينَ‌ هُمْ‌ عِبٰادُ اَلرَّحْمٰنِ‌ إِنٰاثاً أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ‌ ؟!! زخرف/ 19، ديگرى در آنجا كه موصوف مذكر لا يعقل باشد مانند مرفوعات، منصوبات و غيره، امّا مى‌دانيم كه ملائكه لا يعقل نيستند وانگهى نمى‌شود گفت مراد از «معقبات» نيروهاى بى‌شعور مى‌باشند زيرا فعل «يحفظونه» ظهورش در اولى العقل است، چاره‌اى نداريم جز اينكه بگوئيم: در اين جمع، جماعت مورد نظر بوده است و تقدير آن «ملائكة معقبات» است، الجمع باعتبار الجماعة مؤنث».

تفسیر احسن الحدیث

پاسخ 2:
تفسير نور مصطفی خرم‌دل ، صفحه 488

(11) «مُعَقِّبٰاتٌ‌»: جمع معقّبة، گروه ملائكه و جماعت فرشتگان. حرف (ة) براى مبالغه است. فرشتگانى كه آدمى را مى‌پايند و كردار و گفتار او را ضبط‍‌ مى‌نمايند و از مصائب و بلايا و اشياء و اشخاصى كه خدا بخواهد وى را حفظ‍‌ مى‌كنند. از آنجا كه فرشتگان مانند افراد كشيكچى عوض مى‌شوند و به دنبال يكديگر مى‌آيند و اعمال انسان را تعقيب مى‌نمايند و او را نيز مى‌پايند، آنان را (معقّبات) گفته‌اند (نگا: يونس/ 21، زخرف/ 80، ق/ 17 و 18، انفطار/ 10 و 11 و 12). «مِنْ‌ أَمْرِ اَللّٰهِ‌»: به خاطر فرمان خدا. به فرمان خدا. حرف (من) به معنى (ب) است (نگا: غافر/ 15)
مُعَقِّبٰاتٌ‌» جمع «معقبة» است و حرف «تاء» آن براى تأنيث نيست، بلكه براى مبالغه است. مثل علامة، لذا فاعل «يَحْفَظُونَهُ‌» مذكر آمده است.

پاسخ 3:
البتّه مراد از «مُعَقِّبٰاتٌ‌» تعقيب انسان نيست تا با «بَيْنِ يَدَيْهِ‌» منافات داشته باشد، بلكه منظور، تعاقب و پى‌درپى آمدن ملائكه شب و روز است.

مراد از «أَمْرِ اَللّٰهِ‌» در اين آيه قهر و عذاب الهى نيست، زيرا معنا ندارد كه فرشتگان انسان را در برابر كيفر الهى حفاظت كنند، بلكه مراد خطرات و حوادث طبيعى است. چون طبيعت مخلوق خداست و آنچه در آن بگذرد نيز به خواست و اراده‌ى او مى‌باشد.

در آيات و روايات متعدّد از فرشتگانى ياد شده كه مأمور حفظ جان انسان و ثبت كارهاى او هستند و از آنان در برابر خطراتى كه مورد اراده‌ى حتمى خداوند نيست محافظت مى‌نمايند.

البتّه بنا بر مستفاد از روايات، همين‌كه اراده‌ى قطعى خداوند رسيد، فرشتگانِ محافظ، مأموريّت حفاظت را رها و انسان را به دست اجل حتمى الهى مى‌سپارند. بنابراين امر و فرمان خداوند دوگونه است، حتمى و غير حتمى (قضا و قدر) و فرشتگان فقط انسان را از حوادث غير حتمى حفظ مى‌كنند، بديهى است كه اين حفاظت باعث سلب اختيار از انسان نمى‌شود و سرنوشت انسان‌ها و امّت‌ها همچنان در اختيار خود آنهاست.

حفاظت فرشتگان هم از جان انسان‌هاست و هم از اعمال و رفتار آنها «إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحٰافِظِينَ‌ يُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً‌» و هم از ايمان و فكر آنها در برابر انحرافات و وساوس شيطانى، زيرا «يَحْفَظُونَهُ‌» هم شامل روح مى‌شود و هم شامل جسم.

تفسیر نور قرائتی

پاسخ 4
لَهُ مُعَقِّبٰاتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اَللّٰهِ‌. ضمير «له» و «يديه» و «خلفه» به انسان برمى‌گردد، چنان‌كه از سياق سخن برمى‌آيد. «معقّبات» كنايه از حواس انسان و غرايز اوست كه در حفظ و نگهدارى وجودش اثر مهم دارد. واژه «من» در سخن خدا «مِنْ أَمْرِ اَللّٰهِ‌» ، به معناى «با» است
. مفسران گفته‌اند: مراد از معقّبات، فرشتگان است.
اين سخن، علاوه بر آن‌كه از مفهوم لفظ و ظاهر آيه به دور است، فهم و ذوق انسان نيز آن را نمى‌پذيرد. امّا آنچه ما از اين واژه مى‌فهميم آن است كه مراد از معقّبات، حواسّ و غرايز انسان است كه با آن وجود خويش را حفظ مى‌كند و معناى آيه چنين است: خداى سبحان انسان را آفريد و در او گوش، چشم، درك و ديگر ويژگى‌ها و غرايز را قرار داد تا او را نگهدارد. اين معنا هرچند از مفهوم لفظ دور است، لكن با واقعيّت هم‌خوانى دارد و سياق آيه هم آن را نفى نمى‌كند؛ چرا كه مثلا، انسان با درك، سودمند را از زيان‌آور تشخيص مى‌دهد و با چشم راه درست را مى‌شناسد و از راه دوستى ذاتى از كارهايى كه باعث هلاكت او مى‌شوند خوددارى مى‌كند.


تفسیر کاشف👆 جواد مغنیه

سیدکاظم فرهنگ
farhang Offline
#29 ارسال شده : 1403/01/22 09:31:45 ق.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,048
Iran (Islamic Republic Of)

48 تشکر دریافتی در 28 ارسال
ترجمه تدبر و فهم سوره رعد: چند برداشت مستقیم از ایات به همراه فرازبندی و درس سوره از مرحوم گنجه ای

ترجمه تفسیریِ آزاد فراز 2
خداوند ميداند هر ماده اي به چه چيزي حامله است و رحِم ها چه چيزي را کم و زياد مي کنند و همه چيز در نزد او به اندازه است (8) داناي پنهان و آشکار، و بزرگ و بلند مرتبه است (9) براي او فرقي نمي کند که کسي سخن را پنهان يا آشکار کند، و کسي در شبِ پنهاني، و يا در روزِ آشكارا ، روان شود (10) هر کس به امر خدا تعقيب کنندگاني دارد، که چه از جلو و چه از پشت سر، حفظش ميکنند. البته خداوند اوضاع و احوال قومي را عوض نمي کند تا اينکه آنها آنچه را که در خودهاشان است تغيير دهند. و اگر خداوند براي قومي اراده سوئي کند برطرف کننده اي نخواهند داشت و برايشان غير از او وليّ و سرپرستي نخواهد بود (11) هموست که برق را به شما مي نماياند که از آن، هم خوف و هم در آن طمع داريد، و ابرهاي بارور ايجاد مي کند (12) و رعد به حمدش او را تسبيح ميکند و ملائکه نيز ازبيم او چنان مي کنند و صاعقه ها را ميفرستد و هر کس را که خواهد دچارش مي کند، اما آنها درباره خداوند جدل مي کنند و همو سخت گير است (13) دعوت حق مخصوص اوست، و کساني که غير او را ميخوانند اجابت نمي شوند. مانند کسي که دو دستش را بسوي آب باز کرده که به دهانش برساند ولي به آن نميرسد و دعاي کافران جز در گمراهیي نيست (14) و هر کس که در آسمانها و زمين است، و سايه هايشان، چه به دلخواه و چه نادلخواه، براي خداوند صبحها و شبها سجده مي کنند (15) ای پیامبر! بگو پروردگار آسمانها و زمين کيست؟ بگو خداوند است. بگو پس آيا کور و بينا يا تاريکيها و نور مساويند؟ يا اينکه براي خداوند شريکاني قرار داده اند که آفرينشي مانند آفرينش او دارند و آفرينش ها بر آنها مشتبه شده؟ بگو خداوند آفريدگار همه چيز است و همو تنهاي قهار است (16) از آسمان آبي فرو فرستاده و از هر جائي به اندازه اش سيلابي جريان مي يابد. آن سيل کفي حمل مي کند، و بعضي چيزها که براي ساختن زيور آلات يا وسايلي در آتش ميگدازند نيز کفي مانند آن دارد، البته کف به کنار ميرود و چيزي که براي مردم مفيد است بجا ميماند. خداوند چنين مَثَل ميزند (17)

چند دریافت کوتاه مستقیم
آیه 11: مطلب ابتدای آیه همان مطلبی است که در سوره طارق آمده که فرموده «هیچکسی نیست مگر اینکه نگهبانی دارد» و در همانجا نیز شرح داده شده است. مطالبی که در این آیه آمده است ممکن است کسی را به این فکر بیاندازد که عمل آن «نگهبانان» ، «علیرغم» و «در مقابل» و «در مخالفت» با «امر خدا» است. اما واضح است که چنین نیست بلکه به این معنی است که خود این حفاظت «از» امر خداست یعنی امر خدا بر این تعلق گرفته که چنین حفاظتی صورت گیرد. و دلایل زیادی برای این موضوع می­توان آورد اما دلیل محکم ما «درب» است که از کل خود سوره و آیات این پاراگراف گرفته شده و ما بطور کلی در آن در مقام آشنائی با صفات الهی هستیم و معنی­ای که عرض شد با «درب» قرابت بیشتری دارد.

آیه 11: اینکه فرموده خداوند اوضاع و احوال مردمی را عوض نمی­کند مگر اینکه ... به «جوامع» بشری مربوط است نه به افراد.

یعنی اینکه اگر مثلاً اهالی یک شهر تنبلی را کنار بگذارند و روحیه جستجو و کوشش را بر خویش حاکم نمایند، وضعشان از تهیدستی به ثروت و از ذلت به عزت متحول می­شود . اما درباره هر فرد ممکن است صادق نباشد.

بعبارت دیگر جمله فوق بیان «یک قانون الهی حاکم بر جوامع بشری» است و نه حاکم بر افراد بشر.

زیرا بسیاری از افراد تنبل را می­بینیم که ثروتمند هم هستند و برعکس بسیار افراد باهوش و کوشا را نیز می­بینیم که فقیر می­باشند.

آیه11: اینکه «اگر خداوند برای قومی اراده سوئی کند» ... با توجه به «خواست خداوند قانونمند است»کاملاً مفهوم است.

آیه 12: «هم خوف و هم طمع دارید» یعنی اینکه از برق خوف دارید و به باران طمع دارید.

آیه 13: حمد و تسبیح رعد نیز به همان معنیی است که قبلاً دیده­ایم که در چندین جا فرموده که آنچه در آسمانها و زمین است خداوند را تسبیح می­کند و تسبیحِ هر چیز همان رفتاریست که برای آن آفریده شده و لذا پر زدن پرندگان و آب فرو دادن و بیرون دادن ماهیان و جذب اجرام کوچک بطرف اجرام بزرگ، و هزاران مثال دیگر تسبیح آنهاست. رعد هم یکی از پدیده­های این جهانی و مخلوق است و آن صدایش نیز جزء آفرینش اوست و لذا همان تسبیح اوست.

آیه 14: به این معنی است که دعا دو نوع است. یکی آنکه موضوع دعا خداوند باشد که این دعا حق است و اگر موضوع دعا غیر از خداوند باشد، این دعا باطل و بی­فایده و بی­اثر و پوچ است مطابق همان مثالی که در آیه 14 آمده است.

در آن مثال، کسی که بسوی خدا دعا می­کند مانند کسی است که دستش را بطرف آب دراز کرده، اما کسی که بسوی دیگری دعا می­کند مانند کسی است که دست خود را بطرف سراب (بی­وجود، پوچ، ...) دراز کرده است.


آیه 15: معنی سجده سایه ­ها را نیز مطابق آنچه که در شرح موضوع رعد و برق عرض کردیم در نظر آورید.

حرکت سایه، نوع رفتاری است که از سایه بر می­آید و آفرینش این جهان طوریست که اگر جائی نور و شیئی باشد، سایه هم هست.

«رفتار طبیعی سایه» نیز حرکت او به تناسب حرکت شیئی است. و مطابق آنچه عرض کرده­ایم تسبیح و سجده و عبادت او نیز همان حرکت اوست .

زیرا سایه برایِ آن حرکتِ تابعِ شیئی، آفریده شده و وقتیکه مقصود از آفرینش خویش را انجام می­دهد دارد از خالق خود اطاعت می­کند و «اطاعت» هم همان چیزیست که در بسیاری از آیات با «عبادت» هم معنی است.

لذا به این معنی، حرکت سایه عبادت اوست یعنی حمد و تسبیح و سجده اوست.

آیه 17: به این معنی است که پدیده­های جهان را به آنچه در بوته ریخته­گری اتفاق می­افتد مثال می­زند.

بوته ریخته­گری یک محیط کوچک است که می­توانیم جریانات داخل آن را ببینیم. می­بینیم که در اثر حرارت، فلزات داخل بوته ذوب می­شوند و ناخالصی­ها، مانند کف روی سطح مذاب قرار می­گیرند که بعداً ریخته­گر آنها را کنار می­زند و مذاب را در قالب­ها می­ریزد و غیره و غیره.

در حقیقت منظور از همه این کارها آن مذاب است که در قالب­ها ریخته می­شود و کفِ روی سطح مذاب گرچه وجود دارد اما منظور و هدف آن عملیات نیست و بی­اهمیت است و کنار زده می­شود.

دراشل وسیع­تر بدون اینکه دست بشر دخالت داشته باشد، در سیلاب­ها همین موضوع دیده می­شود.

حرکت و جوشش و سر و صدای سهمگین و حرکت ترسناک و کف و خار و خاشاک و اشیاء و چه­ها و چه­ها، و بالاخره سکوت و سکون.

اما آنچه از سیل بجا می­ماند رسوبات مفیدی است که بدرد غنای کشاورزی می­خورد. (البته قبلاً و معاصر نزول این آیات که موضوع قطع جنگلها و تقلب و کلاهبرداری و فروش مسیل­ها برای خانه­سازی نبود، در اغلب موارد سیل چیز مفیدی بود اما امروز بعلل فوق، سیل یک بلای مهلک است).

دراشل دیگر که جوامع انسانی باشد این مثال اینطور قابل طرح است که کافرانی هستند و مؤمنانی.

گاهی کافران غالب و مسلطند و رفتارهای مغرورانه­ای دارند که به حرکات تهاجمی و سیل­آسائی می­انجامد.

اما در نهایت، آنچه که در تاریخ بشر می­ماند، دین و دیانت و پیشرفت احکام الهی و روشن­تر شدن چهره حق و تعالیم پیامبران است.

زیرا آن حرکات ظاهری و موفقیت­های کافرانه مانند آن کف است که به کناری می­رود و ریشه­ای ندارد.


آیه 36: از آنجا که این سوره قبل از هجرت و نزدیکی­های آن نازل شده، و یهودیان در کتب خود چیزهائی می­دیدند که مصادیق آنها بر وجود مقدس رسول اکرم(ص) و نهضت اسلام منطبق می­شد خوشحال بودند و خود را چنان می­دیدند که در پناه این دین و این پیامبر به عزت و سعادت برسند.

البته از همین آیه فهمیده می­شود که در میان همان یهودیان هم دسته­بندی­های مختلفی وجود داشت و آنها یکدست و یک دین نبودند و بعضی از گروه­های آنان در مقام انکار بودند.

اما از ابتدای آیه فهمیده می­شود روحیه امید و انتظار در میان یهودیان آن روز عربستان غلبه داشت.

آیه 37: فهمیده می­شود یهودیان پیشنهاداتی به پیغمبر می­کردند که چنین و چنان بگو تا ما کاملاً از تو پیروی کنیم و نهی شدید خداوند در مقابل این امر نیز تازگی ندارد.

از سوره کافرون و عبس و حاقه و اسراء گرفته تا بعدها دائماً چنین نهی­های شدیدی را دیده­ایم.

منتها در اینجا کمی رقیق­تر است زیرا شرایط تغییر یافته است و طرف مخالف، طمع کمتری دارد زیرا جبهه حق اینک از شرایطی که سوره­های مذکور نازل می­شدند بسیار قوی­تر است.

آیه 41: «هیچکس پیگیر حکم او نیست» به این معنی است که هیچکس در موقعیتی نیست که درحکم او تغییری بدهد.

موقعیت خداوند در این جهان
موضوع آیه 39 یکی از آن مواردی است که بحث سنگین و نفس­گیری را در متفکران و اندیشمندان و صاحبان آراء و عقاید در طول این حدود 14 قرن ایجاد کرده و یکی از برجسته­ترین آیات در مقوله خداشناسی است.

البته این نگارنده بعنوان اینکه زمینه­ای به خواننده گرامی بدهد ناچار است این مقدمه را عرض کند که:

به عقیده یهودیان موقعیت خداوند در مقابل جهان و مخلوقات اینطور ترسیم شده که خداوند این جهان را ساخت و پرداخت و کلید استارت را زد و خودش کنار نشست و این جهان از اول استارت اولیه تا آخرین لحظه وجود بصورت خودکار و اتوماتیک و از روی برنامه­ای از پیش نوشته حرکت می­کند و خداوند در حرکت و وجود آن نقشی ندارد. و «یدالله مغلوله» (دست خدا بسته است) که از قول یهودیان نقل شده دلیل این نوع تفکرات در میان یهودیان نسبت به رابطه خداوند و جهان است.

کفار و مشرکان نیز که به خدایان متعدد معتقد بودند آنها نیز جهان را محل تاخت و تاز و دخل و تصرف دائم انواع و اقسام خدایان می­دانستند که وضعی بسیار متلاطم و غیرقابل پیش­بینی و پراضطراب و بی­ثبات برای هر امری از امور زندگی و جهان بــه ذهن می­آوَرَد و در چنین محل مضطرب پرخطری آدمی برای اینکه یک زندگی حداقلی داشته باشد باید خود را با آنهمه خدا هماهنگ کند تا از آنها در امان و از خیر انها با نصیب باشد.

اما اسلام که خدای واحد را تبلیغ و تعلیم می­کند چه تصویری ارائه می­دهد؟

آنچه که تاکنون از سوره­های قبلی دیده­ایم، اولاً هر نوع شرکی نفی و تنها یک مؤثر تبلیغ می­شود که آنهم خداست و اگر کسی می­خواهد خود را هماهنگ کند تنها کافیست با یک جاو یک مرکز و یک محل و یک شخص هماهنگ شود که آنهم خداست و اگر چنین کند دلش آرام می­گیرد و اوست که هیچ خیر و شری جز به اذن او وقوع نمی­یابد و آخرتی هم هست که برای هماهنگ­ها تماماً خیر است و هیچ شری ندارد.

اما رابطه این «یک شخص مؤثر واقعی» با این جهان چه نوع رابطه­ای است؟

این آیه می­گوید موقعیت خداوند در جهان مطابق الگوی یهودیان نیست.

یعنی اینطور نیست که خداوند یک جهان اتوماتیکی آفریده و آن را استارت کرده و خودش دیگر در آن دخل و تصرفی نداشته باشد. بلکه در آن دخل و تصرف دائمی دارد. و چنانکه تاکنون دیده­ایم دائماً هم همه چیزهائی را که ما آنها را عادی و طبیعی می­دانیم (مثلاً باران و روئیدن و روئیدنی­ها در بهار و غیره و غیره) و بلکه امور دیگر مانند هدایت و گمراهی و عذاب و انتقام و هلاکت اقوام و سعادت مردمان را بخویش نسبت می­دهد و بخصوص در آیاتی مانند «یُبدء و یُعید» (بوجود می­آورد و اعاده می­کند) آفرینش را امری دائمی معرفی می­کند که با آن الگو بسیار تفاوت دارد.

در الگوئی که در این آیه می­بینیم و با توجه به آیات و سوره­های قبلی، خداوند آفریننده­ای است که مجموعه­ای را آفریده و برای آن غایت و هدفی دارد که آن مجموعه را بطرف آن هدف می­راند و در این مسیرِ «راندن»، دائماً تغییراتی و اصلاحاتی را که لازم است در امور آن (و حتی در وجود آن) اعمال شود اعمال می­کند.

«محو و اثبات»ی که در آیه 39 آمده، همان اصلاحات و تغییرات لازمه است که در الگوی فوق مشاهده شد.

البته این موضوع یکی از موضوعات فکری و اعتقاداتی و فلسفی سنگین است، اما این معجزه قرآن است که چنین مطلب سنگینی را به این سادگی مطرح کرده است .


تدبر سوره رعد

درپاراگراف 1 می فرماید : ای پیامبر ! این آیات ونعمت های الهی رابیادشان بیاور و به سوال های تکراری و دائما معجزه خواستن ولجاجت آنها اهمیتی مده

در پاراگراف 2 به گوشه های دیگری از آیات علم و قدرت و رحمت الهی توجه میدهد .

در پاراگراف 3 می فرماید : عاقبت اشخاص مطلوب و مقبول، نیکویی، و عاقبت اشخاص نامطلوب و نامقبول بسیار بد است

در پاراگراف اخر می فرماید: رفتارهای کافرانه به عذاب اخروی و رفتارهای صحیح به نعمت اخروی می­رساند و ای پیامبر! به کافران بگو اینقدر تقاضای معجزه نکنید و همین قرآن معجزه است و نیز اینکه به زودی شکست خواهند خورد ونیز خودت با جدیت کامل رسالتت را پیگیر باش

درس سوره:ای پیامبر در مقابل این کافران که به چنین خداوندی کافرند و چنین اعمال و صفات زشتی دارد،وحیی که به تو میشود را محکم بگیر و رسالت را پیگیری کن
تفسير مرحوم گنجه اي
سیدکاظم فرهنگ
farhang Offline
#30 ارسال شده : 1403/01/30 10:55:50 ق.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,048
Iran (Islamic Republic Of)

48 تشکر دریافتی در 28 ارسال
ترجمه تدبر و فهم سوره رعد: نکات تفسیری از تفسیر تسنیم

سوره مباركه رعد اول با بيان حقّيّت آنچه كه نازل شده است بر رسول الله(ص) شروع شد
بعد از اينكه اين مدعا را با چند برهان اثبات فرمود يعني بعد از اينكه فرمود و الذي انزل اليك من ربك الحق اين مدعا را با سه برهان اثبات فرمود دو برهان ناظر به مبدأ و معاد بود و در خلال اين دو برهان يا اين سه برهان مسئله وحي و رسالت هم تبيين شد
زيرا اگر مبدأ حق است و معاد حق است يعني براي بشر مبدئي است كه آنها را آفريد و معادي است كه در آن‌ روز از اينها حساب مي‌طلبد بين مبدأ و معاد يعني راه به نام رسالت و وحي و شريعت و دين هم حق خواهد بود بنابراين اصول سه‌گانه دين را يعني توحيد ونبوت و معاد را با براهيني كه اقامه فرمودند اثبات كرد
آن‌گاه به نقل شبهات و اشكالات كفار پرداختند,
مقام اول اشكالات آنها راجع به معاد بود, مقام ثاني شبهات آنها راجع به وحي و رسالت است حرفي كه كفار درباره رسالت دارند مي‌گويند بشر نمي‌تواند رسول الله بشود منشاء همه حرفهايشان اين است آن‌گاه روزانه هر گروهي يا همان افرادي كه رسول‌الله(صلي الله عليه وآله وسلم) با آنها مبتلا بود پيشنهاد تازه‌اي مي‌دادند مي‌گفتند تو اگر پيامبري بايد اين كوهها را كنار ببري براي ما چشمه‌ها بجوشاني اين كوهها را به صورت طلا دربياوري نردباني نصب بكني به آسمانها بروي و مانند آن هر روز يك اقتراح يك پيشنهاد تازه‌اي طرح مي‌كردند اين است كه قرآن كريم جريان پيشنهاد آنها را مكرر نقل مي‌كند
مقام سوم راجع به توحيد است براي اثبات توحيد ربوبي خداي سبحان علم و قدرت و تدبير همگاني خداي سبحان را مطرح مي‌كند, چون مشركين اصل وجود خدا را مي‌پذيرفتند كه خدا خالق آسمانها و زمين است اما ربوبيت آسمانها و زمين و ربوبيت انسانها هم به دست اوست ترديد داشتند و نمي‌پذيرفتند, لذا آلهة خود را عبادت مي‌كردند تا از عبادت آلهه نفعي ببرند و آلهه را عبادت مي‌كردند تا از آلهه خيري به اينها برسد و مانند اينها؛
قرآن كريم در اين بخش براي اثبات توحيد ربوبي خداي سبحان شواهد علمي و عملي اقامه مي‌كند و چون يك موجودي كه رب جهان است رب انسانهاست بايد به حالات انسان عالم باشد و بر مصالح آنها قدرت داشته باشد لذا به مسائل علمي و عملي خداي سبحان دربارة انسانها و غير انسان

سرّ نپذيرفتن درخواست‌هاي منكران نبوت برای معجزات

كفار مي‌گويند چرا يك معجزه‌اي از خداي سبحان بر حضرتش بر رسول الله(صلي الله عليه وآله وسلم) نازل نمي‌شود؟ اين آيه را در سورهاي ديگر به طور تفصيل بيان كرده است نظير آنچه كه براي موساي كليم نازل شده است آنچه كه براي عيساي مسيح بود براي شما هم باشد

اينها در مقام احتجاج نبودند و اگر در مقام احتجاج بودند خداي سبحان حجت بالغه را به اينها ارائه مي‌داد اينها در مقام استهزاء بودند


گفتند چرا آيات الهي نازل نمي‌شود معجزات نمي‌آوريد و مانند آن. در همين سوره «رعد» آيه 38 به اين صورت است وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلاً مِّن قَبْلِكَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجاً وَذُرِّيَّةً وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَن يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللَّهِ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ , فرمود گرچه اينها پيشنهاد مي‌دهند كه شما معجزه جديد و آيت تازه‌اي ارائه بدهيد اما اين‌چنين نيست كه اگر كسي پيامبر شد هر روز هر لحظه در نظام اثر كند زيرا تغيير نظام هم با نظم است يعني لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ يعني لكل وقتٍ محدودٍ حكمٌ مقضي كتاب آن حكم مقضي است
إِنَّ الصَّلاَةَ كَانَتْ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ كِتَاباً مَوْقُوتاً يعني حكمي است معين تنظيم شده براي هر شيئي حكم مضبوطي است گرچه وجود نبوت لازم است و نبوت بدون اعجاز نخواهد بود اما اعجاز روزانه و لحظه‌اي نيست كه هر لحظه اعجاز و هر روز يك معجزه كه نظام عوض بشود تغيير نظام هم روي نظم خاص است يعني همانطوري كه هدايت انسان لازم است و هدايت انسان جز به وحي و رسالت ميسر نيست و تشخيص وحي و رسالت جز به اعجاز ميسر نيست پس وجود اعجاز به عنوان يك ضرورت در نظام مطرح است اين اعجاز هم لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ منظم است اينطور نيست كه هر روز معجزه جديد هر روز آيت تازه باشد
اين موارد گوناگوني بود كه در همين سوره رعد مطرح است و اما آنچه كه در سور ديگر مطرح است.

چنانچه از سوره اسراء به خوبي برمي‌آيد اولاً اين حرفها را با پيامبري در ميان مي‌گذاشتند كه هم وجود او معجزه است و هم كتاب او اعجاز, قرآن كريم هم وجود رسول الله(صلي الله عليه وآله وسلم) را معجزه مي‌داند هم كتابي كه به همراهش آورد معجزه مي‌داند وجود او معجزه است براي اينكه يك امي درس نخوانده در بين اميين به مقام رسالت برسد اگر مردم يك عصر اهل علم بودند يا مركز علمي در جائي تشكيل مي‌شد از بين علما يك نابغه‌اي برخيزد شايد اوايل امر خيلي مهم به نظر نيايد اما در بين اميين كه از درك ساده‌ترين مسائل محروم بودند از بين اميين رسولي برخيزد مهم است,

اينطور نيست كه حالا اگر در بين اميين نبود در بين علما بود معجزه نباشد نه در بين علما هم اگر رسول الله(صلي الله عليه وآله وسلم) بسر مي‌برد و از بين اينها ظهور مي‌كرد باز هم معجزه بود اگر در بين علماي رباني هم حضرت بود, معجزه بود, اين‌چنين نيست كه مقام او مقامي باشد كه ديگران بتوانند همانند او كتاب بياورند و وحي تلقي كنند لذا در سوره اسراء همه جن و انس را تحدي كرده و دعوت كرده به مبارزه لئن اجتمعت الانس والجن علي ان يأتوا بمثل هذا القرآن لايأتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا

اگر در بعضي از موارد تكلم معجزه است براي رسول الله(صلي الله عليه وآله وسلم) هم تكلم معجزه است هم كلام معجزه است, درباره عيسي مسيح(سلام الله عليه) تكلمش معجزه است يعني در حدي كلام گفت كه در آن حد ديگران قدرت بر تكلم نيستند قالوا كيف نكلم من كان في المهد صبيّا قال اني عبدالله آتاني الكتاب و جعلني نبيا كه خود اين تكلم معجزه است و الا اين كلمات مشابه آن آسان است براي ديگران
اما تكلم معجزه است درباره رسول الله(صلي الله عليه وآله وسلم) هم تكلمش معجزه است يك امي تكلم كند بكلمات الهي و هم خود كلمات معجزه است. امي اگر تكلم كند معجزه است اما خود اين كلمات معجزه است براي اينكه همه علماي رباني هم اگر بخواهند ولو كان بعضهم لبعضٍ ظهيرا بخواهند مانند اين تكلم كنند ميسورشان نيست,
بنابراين اعجاز در سه قسمت خلاصه مي‌شود يكي وجود خود حضرت كه يك انساني در بين اميين, امي باشد و به اين مقام برسد يكي تكلم حضرت و يكي كلمات حضرت ولي كفار هيچ يك از اين معارف و معجزات را به حساب نمي‌آوردند مي‌گفتند يا بايد عصايي اژدها كني يا مانند آن و يقول الذين كفروا لولا انزل عليه آيه من ربه

آن‌گاه فرمود عده‌اي كه در برابر اين قرآن نتوانستند به مبارزه برخيزند به استهزاء برخاستند و قالوا لن نؤمن لك حتي تفجر لنا من الارض ينبوعا اواخر سوره اسراء است

فرمود به اينها بگو اولاً من بشرم از خود اراده‌اي ندارم يك, و رسولم پيام خداي سبحان را به شما مي‌رسانم و از اين راه هر چه او بخواهد از دست من صادر مي‌شود اين دو, ولي منظور شما جز استهزاء چيز ديگري نيست شما كه در مقام احتجاج نيستيد
بسيار خب بر فرض من اين كوههاي حجاز را كنارتر بردم و چشمه‌ها را هم جوشان كردم و اين سرزمين را هم خرم كردم پس فردا يك پيشنهاد ديگر مي‌دهيد اينطور نيست كه شما بپذيريد و قانع بشويد كه كارتان استهزاء است در اينجا در همين سوره اسراء مي‌فرمايد كه قل به اينها جواب بگو سبحان ربي هل كنت الا بشراً رسولا و مشكل كارتان اين است كه شما مي‌گوئيد بشر نمي‌تواند پيامبر بشود و ما منع الناس ان يؤمنوا اذ جاءهم الهدي الا ان قالوا أبعث الله بشراً رسولا آنچه كه نمي‌گذارد شما ايمان بياوريد همان فكر باطل شماست كه خيال مي‌كنيد بشر نمي‌تواند به رسالت برسد, اين است لذا هر روز يك استهزائي مي‌كنيد

ویرایش بوسیله کاربر 1403/01/30 11:11:17 ق.ظ  | دلیل ویرایش: ویرایش

سیدکاظم فرهنگ
farhang Offline
#31 ارسال شده : 1403/01/31 04:47:28 ب.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,048
Iran (Islamic Republic Of)

48 تشکر دریافتی در 28 ارسال
نکات مهم تفسیری سوره رعد از تفسیر فرقان

آيه 22 ـ "و يدرؤن بالحسنة السيئة" به معناى دفع و رفع است، كه با كارهاى نيك هم جلوگيرى از كارهاى بد مى كنند، و اگر هم كار بَدى انجام دادند با كار خوب آنرا را جبران مى نمايند. و اين يك قاعده كلى است كه ـ "ان الحسنات يذهبن السيئات" (11:114) و البته سيئات گناهان كوچك يا ترك و اجبات كوچك مى باشد كه عمل به حسنات اينگونه سيئات را محو مى كند و از جمله حسنات بزرگ نماز است كه سيئات را از بين مى برد، و نيز ترك گناهان بزرگ گناهان كوچك را مى زدايد، چنانكه "ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفر عنكم سيئاتكم" (4:31) اگر از گناهان بزرگ دورى جوئيد ما گناهان كوچك را مى زدائيم.

آيه 36 ـ شاد كامى اهل كتاب به فرود آمدن قرآن بر دو مبناست: 1ـ بشاراتى كه در آن كتب نسبت به نزول قرآن آمده، و 2ـ آشنائى با وحى گذشته و موقت انسان را با وحى آخرين و ابدى و كاملتر آشناتر مى سازد، البته اين دو جريان براى كسانى است كه ايمان شايسته اى دارند.

آيه 37 ـ قرآن كه بر اساس اين آيه حكمى عربى است بدين معنى نيست كه احكام قرآن عربى و در انحصار عرب زبانان است، زيرا "حُكْماً للعرب" نيست تا قرآن در انحصار عرب زبانان باشد، بلكه "حكماً عربياً" است و عربى در اصل به معناى واضح مى باشد، و درست است كه لغت عربى روشن ترين لغات است، لكن احكام قرآن به زبان عربى در دو بُعد روشن بيان مى باشد; نخست كه با بهترين لغات بيان گرديده، و دوم آنكه لغت عربى نيز شايسته ترين بيان است.
«عربياً» در خصوص اين آيه بويژه به معناى دوم است كه مراد روشن بيانى بى نظير آن مى باشد كه هيچگونه گِره و نامفهومى و ناشدنى در سراسر آن وجود ندارد، بلكه با همه راستها و بينشها و راستيها و واقعيتهاى دُرست و هرگونه پيشرفت صحيح توافق دارد، زبانش هرگز لكنتى در بيانگرى حقايق ـ بعنوان پيشواى منحصر به فرد ـ ندارد، و هر گونه عقلها، علمها، اكتشافات و اختراعات تا آخر زمان تكليف ترقى و تكامل جويند باز هم قرآن نسبت به آنها عربى يعنى روشن است.
قرآن در دو بُعد عربى است: در روشنايى لفظى و دلالتى كه قطعى ترين بيان را تا آخر زمان تكليف در بَر دارد، ترقى و تنزل و جابجائى معانى لغات عربى هرگز گزندى بر بيان روشن قرآن وارد نمى كند، و در معناى روشنِ آن نيز در طول و عرض جهان تكليف هزگز گزندى وارد نمى شود كه "لايأتيه

آيه 41 ـ در اينجا مقصود از «الارض» كلا زمين و زمينه تكليف است و نه تنها حجم اين زمين، روى اين مبنا نقص از اطراف و اكناف زمين نفى است از جانب مكلفان در عمل به شريعت ربانى كه اين نقص روبه تزايد مى رود تا آنجا كه سراسر زمين تكليف را ظلمت و نابسامانى فرا گرفته و سپس "و الله يحكم لامعقب لحكمه و هو سريع الحساب" در آن هنگام و هنگامه جها نشمول خدا حكم جهانى خود را مجدداً زنده و آشكار مى سازد و بوسيله فرمانده كل قواى شريعت آخرين در آخر الزمان زمين را پر از عدل و داد مى كند، پس از آنكه پُر از ظلم و جور گرديده است،

ایه 43 "من عنده علم الكتاب" اينان كسانى هستند كه با كتابهاى و حيانى گذشته آشنايى دارند و همان آشنايى، خود برهانى است روشن بر اينكه قرآن وحى خداست، چون از كل وحى هاى پيشين پيش روتر و دلالنش بر ربانى بودن بيشتر مى باشد.
سیدکاظم فرهنگ
farhang Offline
#32 ارسال شده : 1403/02/07 11:59:29 ق.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,048
Iran (Islamic Republic Of)

48 تشکر دریافتی در 28 ارسال
ترجمه و فهم سوره رعد: پرسش های تفسیری سوره رعد
سلام

❓نظر دوستان در مورد دو تفاوت ترجمه اقای بازرگان با سایر ترجمه و ها و تفاسیری که مشاهده کرده ام، در ایات زیر چیست؟ ایا ترجمه ایشان با توجه به قواعد عربی و نیز سیاق، قابل قبول است؟

سئوال 1-رعد:13
وَيُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلَائِكَةُ مِنْ خِيفَتِهِ وَيُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ
👈👈فَيُصِيبُ بِهَا مَن يَشَاءُ وَهُمْ يُجَادِلُونَ فِي اللَّهِ وَهُوَ شَدِيدُ الْمِحَالِ
و رعد [گوئي با طنين رساي خود] به حمد او تسبيح مي‌کند [=صوتش اعلام کننده نقش مثبت و کارساز پديدة تخليه الکتريکي ابرها در طبيعت است] و فرشتگان [نيز] از بيمش [به نقش اصلاحي خود مشغول‌اند].
👈👈و صاعقه‌ها را مي‌فرستد و به وسيله آن [باران را] بر هر که بخواهد [=طبق مشيّت و نظاماتي که در پديده‌هاي جوّي قرار داده] مي‌ريزد، در حالي که آنها درباره خدا مجادله مي‌کنند و او سخت کيفر است.
__

- جملة «فَيُصِيبُ بِهَا» معلوم مي‌سازد که به «وسيله» صاعقه، که زمينه‌ساز و کمک کننده به شکل‌گيري ذرات باران است، باران رحمت به مردم مي‌رسد، نه خود صاعقه! گويا از آنجایی که کلمه اصابت و مصيبت همواره در ذهن ما بار منفي داشته، کساني معناي کيفري از آيه برداشت کرده‌اند، حال آنکه کلمه اصابت هم براي عذاب آمده است و هم براي رحمت و فضل و حسنه و خير [نساء 73 (4:73) و 79 (4:79) ، توبه 90 (9:90) ، يونس 107 (10:107) ، يوسف 56 (12:56) ] علاوه بر آن، در مورد باران و باد و برف و تگرگ نيز قرآن بعضاً کلمه اصابت را مورد استفاده قرار داده است [از جمله: بقره 264 (2:264) و 265 (24:43) ، نور 43 (24:43) ، روم 48 (30:48) ، ص 36 (38:36) ].


سایرین به اسیب صاعقه توجه کرده اند باین صورت:
و صاعقه ‏ها را فرو مى‏ فرستند و با آنها هر كه را بخواهد مورد اصابت قرار مى‏ دهد

پاسخ 1:

ممکنه تقدیر جمله اینجور باشه؟
"و من خیفته یسبح الرعد و الملائکت بحمده"

معنیش تهدیده گویا.به ویژه به قرینه و هم یجادلون.

اون فرمایشات الکتریکی و هم بهتره کنار بذاریم.

نمیخواد بگه اون صدای رعد همون تسبیحشه؛
بلکه داره میگه اون رعد پرفریاد و ترسناک هم تسبیح میکنه. (و به تقابل و تضاد با آن جدل‌پیشگان گیرایی یا بلاغت بیان بالا میره.)

همچنین، در جاهای دیگر متن هم که از صاعقه یا صعق و مانند اینها نام میبره بیان واقع در میون نیومده بلکه با این استعاره‌های ملموس صرفن معنا رو با ابلاغ بلیغ به شنونده/خواننده میرسونه.

ترجمه وی هم اشکالاتی دارد:

سیاق: رعد چه در آغاز و چه در رعد: ۶-۱۷ و به گمانم در خود آیه ۱۳ نیز بیشتر با عتاب و تهدید و یاد گرفتاری سازگار است و فرض باران رحمت در آن میانه گویا جایی ندارد.

جناب اقای فرزین

پاسخ 2: سلام

بله موافقم
علاوه بر سیاق، به نظرم با توجه به کاربردهای دیگر فعل در قران، فعل اصاب، یک مفعولی است .اما اصاب ب. دو مفعولی است

و در ایه مورد نظر، معنای ان میشود، خدا انرا یعنی صاعقه را اصابت میدهد به هرکه بخواهد

اما اقای بازرگان، "بها" را بوسیله صاعقه در نظر گرفته که باران در تقدیر است.

اقای فرهنگ

سئوال 2-رعد:31
وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَل لِّلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعًا أَفَلَمْ يَيْأَسِ الَّذِينَ آمَنُوا أَن لَّوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِيعًا
👈👈وَلَا يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُم بِمَا صَنَعُوا قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيبًا مِّن دَارِهِمْ حَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ
اگر [آنچه بر تو وحي کرده‌ايم] قرآني بود که کوه‌ها با [تلاوت] آن به حرکت در مي‌آمدند، يا زمين بدان متلاشي مي‌شد و يا مردگان بدان به سخن مي‌آمدند [باز هم آنرا چشم‌بندي مي‌ناميدند و ايمان نمي‌آوردند]، با اين حال همه امور به دست خداست [و ايمان امري اختياري است، نه اجباري]. آيا مؤمنان قطع اميد [از ايمان آوردن کافران] نکرده‌اند
👈👈[و ندانسته‌اند] که اگر خدا مي‌خواست، حتماً [جبراً] همه مردم را هدايت مي‌کرد و بر کساني که کفر ورزيدند، به سبب کردارشان يکسره [بلافاصله با هر خطائي] مصيبت کوبنده‌اي مي‌رسيد يا [خطر] در نزديکي خانه‌هاشان فرود مي‌آمد؟ [اما بازتاب آن به لطف «مهلت» الهي در عمر دنيائي به تعويق مي‌افتد] تا زماني که وعده خدا [=قيامت] فرا رسد، مسلماً خدا خُلف وعده نخواهد کرد.


در حالیکه سایرین جمله و لایزال الذین ...را جمله ای مستقل گرفته و اینگونه ترجمه کرده اند

پس آيا كسانى كه ايمان آورده اند هنوز [از ايمان آوردن كافران] نااميد نشده اند [و ندانسته اند] كه اگر خدا بخواهد همۀ مردم را هدايت خواهد كرد؟! و كسانى كه كافر شدند به خاطر آن چه كرده اند پيوسته رويدادى سركوب كننده به آنان مى رسد يا نزديك خانۀ آنها فرود مى آيد، تا وعدۀ خداوند فرارسد، كه خداوند خلف وعده نمى كند


پاسخ 1:

گمان ندارم ترکیب و ترجمه آقای بازرگان درست باشد زیرا تقدیرش چنین خواهد بود:
"افلم ییاس الذین آمنوا ان لو یشاء الله لما زال یصیب الکافرین قارعه و ..."

این گزاره نه تنها خودش غیرعادی است بلکه "حتا"ی ذیل را هم بی‌معنا میکند.

گفتن اینکه "خدا نخواسته هدایتشان کند پس رها کنید" درست و به قاعده است اما گفتن اینکه "خدا نخواسته هر روز بلایشان دهد پس (هدایتخواهی برای آنان را) رها کنید" سرراست و خوشساخت به چشم نمی‌آید.

و البته پرسش از معنا یا مورد مصادیق آن "قارعه‌ها" و "حلول قریب" همچنان باز است.
و گویا قاعدتن باید چیزهایی در مایه اشاره میانی ابن عاشور (والمراد هنا الحادثه المفجعه) و یا رویدادهای کلافه‌کننده‌ای که آنک معنادار میشده اند منظور باشد. (دیگر توضیحات ابن عاشور نادرست اند.)

رعد: ۳۱ و به ویژه به اعتبار همان مصادیق مورد بحث از نمونه‌ها یا آزمون‌های فیصله‌بخش در باره متن است.بنابرین خراب کردن معنا خدمتی به متن یا به علم نخواهد بود!

به این نکته هم باز توجه میدم که "رحمان" نماد داور معاده
رحمانو قبول ندارن یعنی داوری معادو نمیپذیرن

جناب اقای فرزین

سلام.
سپاس
فقط ان لو یشاءالله را باید درتقدیر گرفت.
اگر خدا میخواست همه مردم ایمان می اوردند و همواره به کافران یا نزدیکشان، مصیبتی میرسید تا زمانیکه وعده خدا فرارسد

این با ایمان اختیاری سازگارتر است تا اینکه بخاطر رهایی از مصیبتها، ایمان اورند.

اتفاقا این معنا با ایه بعد هم سازگار است که خدا به کافران مهلت میدهد سپس انها را میگیرد
نه اینکه مرتبا انها را دچار قارعه نماید

در ایه 31 اگر بلحاظ قواعد عربی ایرادی نباشد ،تفسیر ایشان خیلی بهتر است
زیرا همه مفسران در تعیین مصداق قارعه ای که به مشرکان مکه و اطرافش رسیده، دچار احتلاف و توجیه شدند. ضمن اینکه با ایات دیگر هم این معنا هماهنگ تر است

اقای فرهنگ
سلام

آقای مهندس، یا من سخن شما را در نیافتم یا سخن شما نادرست است.
مثلن ببینید که با فرض ایمان همه مردم نمیتوان دیگر از "و همواره به کافران یا نزدیکشان مصیبتی  میرسید" سخن گفت و به اصطلاح منتفی به انتفاء موضوع است.

اقای فرزین

سلام
ممنون
اگر میشد "یا" ترجمه کرد و یا جمله دوم را توضیحی یا مثالی از چگونگی هدایت جمعی مردم بحساب اورد، این مشکل، مرتفع میشد
همچنان با فهم اصابت پیوسته قارعه به کافران، چالش دارم😄

اقای فرهنگ

بله، درست حس میکنید؛ اصابت پیوسته "قارعه" به کافران چیز غریبی است و نمیتوان به صدق اطلاقی یا عمومی آن اذعان کرد.

پایانه آیه هم اگر از همان جنس باشد باز مشکل خواهیم داشت. یعنی باید قاعدتن (هم عرفن و هم بیانن) آن امر غایی (مغیا به حتا) و این قارعه‌ها دو چیز متمایز باشند.

عجالتن، "لا یزال ..." را میتوان نسبی دانست. یعنی در آن اوضاع خاص و با شماری بیش از متعارف.

یعنی گزاره "همواره گرفتار خواهند بود تا اینکه بلخره امر خدا برسه" دچار اشکاله.

چون عجیبه و جا نداره.

مثلن اگه میگف "همواره گرفتار خواهند بود تا اینکه بلخره نابود شن" نسبتن خوب بود و جا داشت ولی اونجوری خیر.

جناب اقای فرزین
سیدکاظم فرهنگ
farhang Offline
#33 ارسال شده : 1403/02/20 02:02:17 ب.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,048
Iran (Islamic Republic Of)

48 تشکر دریافتی در 28 ارسال
ترجمه تدبر و فرازبندی و استخراج عصاره فرازها و نکات مهم تفسیری و تعیین درس سوره رعد

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمـَنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
المر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَالَّذِيَ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ الْحَقُّ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يُؤْمِنُونَ {1}
الف لام ميم راء اين ها آيات كتاب است و هرآنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده حق است ولى بيشتر مردم (به ان) نمى‏گروند {1}
اللّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لأَجَلٍ مُّسَمًّى يُدَبِّرُ الأَمْرَ يُفَصِّلُ الآيَاتِ لَعَلَّكُم بِلِقَاء رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ {2}
(نازل کننده کتاب) همان خدایی است كه آسمانها را بدون ستونهايى كه آنها را ببينيد برافراشت آنگاه بر عرش استيلا يافت و خورشيد و ماه را رام گردانيد هر كدام براى مدتى معين به سير خود ادامه مى‏دهند [خداوند] در كار [آفرينش] تدبير مى‏كند و آيات [خود] را به روشنى بيان مى‏نمايد اميد كه شما به لقاى پروردگارتان يقين حاصل كنيد {2}
وَهُوَ الَّذِي مَدَّ الأَرْضَ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ وَأَنْهَارًا وَمِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ {3}
و اوست كسى كه زمين را گسترانيد و در آن كوهها و رودها نهاد و از هرگونه ميوه‏اى در آن جفت جفت قرار داد روز را به شب مى‏پوشاند قطعا در اين [امور] براى مردمى كه تفكر مى‏كنند نشانه‏هايى وجود دارد {3}
وَفِي الأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ وَجَنَّاتٌ مِّنْ أَعْنَابٍ وَزَرْعٌ وَنَخِيلٌ صِنْوَانٌ وَغَيْرُ صِنْوَانٍ يُسْقَى بِمَاء وَاحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ فِي الأُكُلِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ {4}
و در زمين قطعاتى است كنار هم و باغهايى از انگور و كشتزارها و درختان خرما چه از يك ريشه و چه از غير يك ريشه كه با يك آب سيراب مى‏گردند و [با اين همه] برخى از آنها را در خوردن [از حيث مزه و نوع و كيفيت] بر برخى ديگر برترى مى‏دهيم بى گمان در اين [امر نيز] براى مردمى كه تعقل مى‏كنند دلايل [روشنى] است {4}
عصاره دسته ایات 1-4: خدایی که خالق آسمانها و ماه و خورشید و مدبر امور و گستراننده زمین و پرورش دهنده میوه های مختلف در یک زمین و با یک اب و در عین حال برتری دهنده بعضی از انها بر بعضی است، با فرستادن قران، نشانه های خود را به تفصیل برشمرده تا تعقل کنند اما اینها به قران و لقای پرودگار ایمان نمی اورند.

کلمات کلیدی:
-کلمه ایات در هر 4 ایه اول بکار رفته است.
-اجل: ایه 2 و 38
-مشابه ایه 4 که به پرورش محصولات مختلف از یک زمین و اب اشاره شده در سوره های دیگر هم این امر اشاره شده بود مثل ایات 27 و28 سوره فاطر و ایه 21 سوره زمر. لذا انسانها هم در یک محیط و در برابر یک پیامبر واکنشها و رفتارهای مختلف دارند

وَإِن تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَئِذَا كُنَّا تُرَابًا أَئِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ أُوْلَـئِكَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ وَأُوْلَئِكَ الأَغْلاَلُ فِي أَعْنَاقِهِمْ وَأُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدونَ {5}
و اگر عجب دارى عجب از سخن آنان [=منکران معاد] است كه آيا وقتى خاك شديم به راستى در آفرينش جديدى خواهيم بود اينان همان كسانند كه به (حکمت و قدت) پروردگارشان كفر ورزيده‏اند و در گردنهايشان زنجيرها(ی دنیا طلبی و زمین بسندگی) است و آنان همدم آتشند و در آن ماندگار خواهند بود {5}
وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَقَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِمُ الْمَثُلاَتُ وَإِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِّلنَّاسِ عَلَى ظُلْمِهِمْ وَإِنَّ رَبَّكَ لَشَدِيدُ الْعِقَابِ {6}
و از تو تعجیل در عذاب را پيش از رحمت‏، طلب می کنند در حالیکه پيش از آنان [بر كافران] عقوبتها(ی مثال زدنی) رفته است و حال انکه مسلما پروردگار تو نسبت به مردم با وجود ستمشان بخشايشگر است (پس چرا بجای رحمت و مغفرتش، عذابش را طلب می کنند) و البته پروردگار تو سخت‏كيفر است (نسبت به ظالمانی که از مغفرت خدا استفاده نکردند){6}
وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْلآ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ {7}
و آنان كه كافر شده‏اند مى‏گويند چرا نشانه‏اى (همانند معجزات انبیای قبل) از طرف پروردگارش بر او نازل نشده است [اى پيامبر] تو فقط هشداردهنده‏اى ( قدرت و اختیاری در انجام معجزه نداری)و براى هر قومى هدایت کننده ای (=خدا) است {7}
عصاره دسته ایات 5-7: انها با انکار معاد ،در واقع به حکمت و قدرت رب عالم کافرند انها اهل اتشند. علیرغم علم به سرنوشت اقوام قبلی با تمسخر، از تو تعجیل در نزول عذاب الهی و معجزات دیگر را طلب میکنند درحالیکه تو فقط انذار دهنده هستی و امر معجزه و امرزش و عقاب و مهلت با خداست

عصاره فراز ایات 1-7: خدای خالق هستی و مدبر امور ، با فرستادن قران، نشانه های خود را به تفصیل برشمرده تا تعقل کنند اما اینها به قران و حیات بعد از مرگ و لقای رب ایمان نمی اورند. علیرغم علم به سرنوشت اقوام قبلی با تمسخر، از تو تعجیل در نزول عذاب الهی و معجزات دیگر طلب میکنند درحالیکه تو فقط انذار دهنده هستی
کلمات کلیدی:
-لولا انزل علیه ایه من ربه: ایه 7 و 27
-الذین کفروا و کافر:ایات 5 و7 و ،27،30،31،32،33،43 14، کفار:42
-در ایه 7 لکل قوم هاد، با توجه به اینکه پیامبر را فقط منذر میداند و در ایه 27 و33 هم هدایت را در مشیت و اذن خدا میداند و نیز سوره حج که خدا را هادی الذین امنوا معرفی میکند، منظور از هاد همان خداوند است نه رسولان انسانی.

اللّهُ يَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ كُلُّ أُنثَى وَمَا تَغِيضُ الأَرْحَامُ وَمَا تَزْدَادُ وَكُلُّ شَيْءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ {8}
خدا مى‏داند آنچه را كه هر ماده‏اى [در رحم] بار مى‏گيرد و [نيز] آنچه را كه رحمها مى‏كاهند ( از بین می برند از محتویات داخل) و آنچه را مى‏افزايند ( برمحتویات داخل و نطفه ها) و هر چيزى نزد او اندازه‏اى دارد {8}
عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ الْكَبِيرُ الْمُتَعَالِ {9}
(چرا که او) داناى نهان و آشكار [و] بزرگ بلندمرتبه است {9}
سَوَاء مِّنكُم مَّنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَمَن جَهَرَ بِهِ وَمَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّيْلِ وَسَارِبٌ بِالنَّهَارِ {10}لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِّن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللّهِ
(شاهد دیگر عالم بودن او این است که) [براى او] يكسان است كسى از شما سخن [خود] را نهان كند و كسى كه آن را فاش گرداند و كسى كه خويشتن را به شب پنهان دارد و در روز آشكارا حركت كند {10} براى او (همان انسان پنهان شونده در شب و کل انسانها) فرشتگانى است كه پى در پى او را از پيش رو و از پشت‏سرش از امر خدا محافظت مى‏كنند
إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلاَ مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ {11}
البته خدا حال قومى را تغيير نمى‏دهد (به محافظت از انها ادامه میدهد) تا آنان حال خود را تغيير دهند و چون خدا براى قومى آسيبى بخواهد هيچ برگشتى براى آن نيست و غير از او حمايتگرى براى آنان نخواهد بود {11}
هُوَ الَّذِي يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَيُنْشِىءُ السَّحَابَ الثِّقَالَ {12}
اوست كسى كه برق را براى بيم و اميد به شما مى‏نماياند و ابرهاى گرانبار را پديدار مى‏كند {12}
وَيُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلاَئِكَةُ مِنْ خِيفَتِهِ وَيُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَيُصِيبُ بِهَا مَن يَشَاء وَهُمْ يُجَادِلُونَ فِي اللّهِ وَهُوَ شَدِيدُ الْمِحَالِ {13}
و رعد به حمد او و فرشتگان از خوفش تسبيح مى‏گويند و صاعقه‏ها را فرو مى‏فرستند پس آنها را به هر كه بخواهد اصابت مى‏دهد در حالى كه آنان در باره خدا مجادله مى‏كنند و او سخت‏كيفر است {13}
لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ لاَ يَسْتَجِيبُونَ لَهُم بِشَيْءٍ إِلاَّ كَبَاسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْمَاء لِيَبْلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَالِغِهِ وَمَا دُعَاء الْكَافِرِينَ إِلاَّ فِي ضَلاَلٍ {14}
خواندن و دعای حق (دعای شایسته اجابت) تنها براى اوست و كسانى را كه [مشركان] جز او مى‏خوانند هيچ جوابى به آنان نمى‏دهند (دعای باطل است) مگر مانند كسى كه دو دستش را به سوى آب بگشايد تا [آب حرکت کند و] به دهانش برسد در حالى كه [آب] به [دهان] او نخواهد رسيد و دعاى كافران (هم اینگونه) جز بر هدر نباشد {14}
وَلِلّهِ يَسْجُدُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَظِلالُهُم بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ {15}
و هر كه در آسمانها و زمين است‏ خواه و ناخواه با سايه‏هايشان بامدادان و شامگاهان براى خدا سجده مى‏كنند {15}
قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ قُلِ اللّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُم مِّن دُونِهِ أَوْلِيَاء لاَ يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ أَمْ جَعَلُواْ لِلّهِ شُرَكَاء خَلَقُواْ كَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ {16}
بگو پروردگار آسمانها و زمين كيست بگو خدا بگو پس آيا جز او سرپرستانى گرفته‏ايد كه اختيار سود و زيان خود را ندارند بگو آيا نابينا و بينا يكسانند يا تاريكيها و روشنايى برابرند (ان معبودان هم با الله یکسان نیستند) يا براى خدا شريكانى پنداشته‏اند كه مانند آفرينش او آفريده‏اند و در نتيجه [اين دو] آفرينش بر آنان مشتبه شده است بگو خدا آفريننده هر چيزى است و اوست‏ يگانه غلبه کننده {16}
أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَّابِيًا وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاء حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاء وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَالَ {17}
[همو كه] از آسمان آبى فرو فرستاد پس رودخانه‏هايى به اندازه گنجايش خودشان روان شدند و سيل كفى بلند روى خود برداشت و از آنچه براى به دست آوردن زينتى يا كالايى در آتش مى‏گدازند هم نظير آن كفى برمى‏آيد خداوند حق و باطل را چنين مثل مى‏زند اما كف بيرون افتاده از ميان مى‏رود ولى آنچه به مردم سود مى‏رساند در زمين [باقى] مى‏ماند خداوند مثلها را چنين مى‏زند {17}

عصاره فراز ایات 8-17: خدا برهر چیز اشکار و نهان اگاهی و غلبه دارد حتی برحوادثی که به شما میرسد یا دفع میشود . او مسجود و مسبوح همه موجودات است و فقط او مستحق خواندن و عبادت است کسانی را که جز او میخوانید و ولی خود می گیرید مالک سود و زیان خود هم نیستند و هیچ شراکتی در افرینش ندارند و قادر به اجابت دعای شما نیستند. مشرکان در گمراهی و بی بهره از حق و در تفکرات باطل هستند که همچون کف روی سیلاب ناماندگار و غیر نافع است.
کلمات کلیدی:
-یجادلون فی الله رعد ، حج 2 بار، لقمان ، جدال در ایات خدا : غافر 4 بار، شوری
-دعوه، دعا،یدعون : هر سه در ایه 14، ایه 36
-ایه 11 به وجود معقباتی برای انسانها اشاره کرده که انها را از خطرات محافظت می کنند. مشابه این مفهوم در سوره های طارق و انفطار هم امده بود که ان کل نفس لما علیها حافظ، ان علیکم لحافظین

-منظور از وَمَا تَغِيضُ الأَرْحَامُ وَمَا تَزْدَادُ در ایه 8 چیست؟
1-" مى‌داند نطفه‌اى را كه رحم‌ها فاسد مى‌كنند و از بين مى‌برند و مى‌داند آنچه را كه رحم‌ها زياد مى‌كنند و به جاى يك فرزند دو فرزند يا بيشتر مى‌كنند. در تفسير عياشى از محمّد بن مسلم و حمران و زراره از امام باقر و امام صادق عليهما السّلام نقل كرده است كه فرمودند: مى‌داند آنچه هر مؤنث از مذكر و مؤنث حمل مى‌كند و مى‌داند آنچه را كه به حمل و جنين مبدل نشده و مى‌داند آنچه را كه زايد مى‌شود از مؤنث يا مذكر نظير اين آيه است آيۀ: يَهَبُ‌ لِمَنْ‌ يَشاءُ إِناثاً وَ يَهَبُ‌ لِمَنْ‌ يَشاءُ اَلذُّكُورَ `أَوْ يُزَوِّجُهُمْ‌ ذُكْراناً وَ إِناثاً وَ يَجْعَلُ‌ مَنْ‌ يَشاءُ عَقِيماً شورى/ 4950 جملۀ اول در جاى يَعْلَمُ‌ ما تَحْمِلُ‌ كُلُّ‌ أُنْثى‌ جمله دوم كه دادن پسر و دختر باشد، در جاى وَ ما تَزْدادُ است، جمله سوم و عقيم بودن همان تَغِيضُ‌ اَلْأَرْحامُ‌ و فاسد كردن نطفه است. در بعضى از روايات « تغيض» بكمتر از نه ماه زائيدن و «تزداد» اضافه شدن مدت حمل بيشتر از نه ماه است، اقوال مفسران در معنى آيه مختلف است به آنچه گفته شد، اعتماد نگارنده بيشتر است "تفسیر احسن الحدیث
2-ما تَغِيضُ‌ اَلْأَرْحامُ‌ وَ ما تَزْدادُ كلمۀ «ما» در اينجا مصدرى مى‌تواند كه باشد باين تقدير كه «اللّه يعلم غيض الارحام و ازديادها» يعنى خداى تعالى مى‌داند كم شدن ارحام و زياد شدن ارحام را يعنى كم شدن ما فى الارحام را بنا بر مصدريت كلمۀ «ما تغيض وَ ما تَزْدادُ » بمعنى لازمى خواهند بود چنانچه از ترجمه معلوم شد و مى‌تواند كه هر دو متعدى باشند ليكن درين صورت كلمۀ «ما» بمعنى «الذى» است به اين معنى كه خداى تعالى مى‌داند آنچه را كه كم كنند رحمها از مدت حمل كه نه ماهست و كمتر از نه ماه بزايند و خداى تعالى مى‌داند آنچه را كه افزون كنند رحمها از مدت عمل و بيشتر از نه ماه بزايند.
تفسیر شریف لاهیجی
3- آنچه را که رَحِم‌ها در خود جذب مي‌کنند [=به درون هسته اوول راه مي‌دهند] و آنچه را که [با تکثير سلولي در تخمک] به آن مي‌افزايند .«تَغِيضُ» از «غَيضَ»، فروکش کردن و جذب شدن آب است. اين لفظ فقط دو بار در قرآن آمده است که با توجه به مورد دوم که اشاره به طوفان نوح و فروکش کردن تدريجي آب دارد [هود 44 (11:44) - ... وَغِيضَ الْمَاءُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ...]، بهتر مي‌توان به مفهوم «تَغِيضُ الْأَرْحَامُ» پي برد. فيلم‌هائي که از مراحل مختلف رشد جنيني گرفته شده است به خوبي نشان مي‌دهد که چگونه نطفه اوليه شکل مي‌گيرد و جذب رحم مي‌گردد. تفسیر بازرگان
که به نظر میرسد معنای سوم مناسب تر است.

لِلَّذِينَ اسْتَجَابُواْ لِرَبِّهِمُ الْحُسْنَى وَالَّذِينَ لَمْ يَسْتَجِيبُواْ لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْاْ بِهِ أُوْلَـئِكَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسَابِ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ {18}
براى كسانى كه (دعوت حق) پروردگارشان را اجابت كرده‏اند پاداش بس نيكوست و كسانى كه وى را اجابت نكرده‏اند اگر سراسر آنچه در زمين است و مانند آن را با آن داشته باشند قطعا آن را براى بازخريد خود خواهند داد آنان به سختى و همراه با ناراحتی محاسبه‏ شوند و جايشان در دوزخ است و چه بد جايگاهى است {18}
أَفَمَن يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ {19}
پس آيا كسى كه مى ‏داند (و می پذیرد) آنچه از جانب پروردگارت به تو نازل شده حقيقت دارد (و بیناست) مانند كسى است كه كوردل است؟ تنها خردمندانند كه متذکر میشوند {19}
الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَلاَ يِنقُضُونَ الْمِيثَاقَ {20}
(خردورزان) همانانند كه به پيمان خدا وفادارند و عهد [او] را نمى‏شكنند {20}
وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الحِسَابِ {21}
و آنان كه آنچه را خدا به پيوستنش فرمان داده مى‏پيوندند و از پروردگارشان خشیت دارند و از سختى حساب بيم دارند {21}
وَالَّذِينَ صَبَرُواْ ابْتِغَاء وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلاَنِيَةً وَيَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُوْلَئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ {22}
و كسانى كه براى طلب خشنودى پروردگارشان شكيبايى كردند و نماز برپا داشتند و از آنچه روزيشان داديم نهان و آشكارا انفاق كردند و بدى را با نيكى مى‏زدايند ايشان راست فرجام دنیا{22}
جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا وَمَنْ صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَالمَلاَئِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِم مِّن كُلِّ بَابٍ {23}
[همان] بهشتهاى دائمی كه آنان با پدرانشان و همسرانشان و فرزندانشان كه درستكارند در آن داخل مى‏شوند و فرشتگان از هر درى بر آنان درمى‏آيند {23}
سَلاَمٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ {24}
[و به آنان مى‏گويند] درود بر شما به [پاداش] آنچه صبر كرديد راستى چه نيكوست فرجام دنیا{24}
وَالَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِن بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَآ أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الأَرْضِ أُوْلَئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ {25}
ولی كسانى كه پيمان خدا را پس از بستن آن مى‏شكنند و آنچه را خدا به پيوستن آن فرمان داده مى‏گسلند و در زمين فساد مى‏كنند بر ايشان لعنت است و بد فرجامى دنیا برای ایشان است{25}
اللّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاء وَيَقَدِرُ وَفَرِحُواْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فِي الآخِرَةِ إِلاَّ مَتَاعٌ {26}
خدا روزى را براى هر كه بخواهد گشاده يا تنگ مى‏گرداند و[لى آنان] به زندگى دنيا شاد شده‏اند و زندگى دنيا در [برابر] آخرت جز بهره‏اى [ناچيز] نيست {26}

عصاره فراز ایات 18-26: خردورزانی که با علم به حق بودن قران، دعوت خدا را اجابت میکنند و با خوف از سختی حساب، اهل صلاه و انفاق و صبر هستند، فرجام خوش و بهشت جاودان در انتظارشان است اما انها که دعوت خدا را اجابت نکرده، در زمین فساد می کنند و به زندگی دنیا دلخوشند، فرجامی بد در جهنم خواهند داشت
کلمات کلیدی:
-در ایه 1 وَالَّذِيَ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ الْحَقُّ، در ایه 19 افمن یعلم أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ الْحَقُّ
- در ایه 6 در وصف کافران بیان شده بود وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ. در ایه 22 در وصف اولوالباب میگوید: وَيَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ
-در ایه 16 هم تقابل اعمی و بصیر برای مشرک و موحد بیان شد در ایه 19 هم فردمقابل کسیکه قران را بحق میداند ، اعمی نامیده شد. یعنی کسیکه قران را حق میداند در گام اول موحد خواهد بود و سپس بقیه صفات اولوالالباب را پیدا می کند.
-تقابل کلمات عقبی الدار و سوء الدار برای سرنوشت متضاد این دو گروه. عقبی الدار فقط در سوره رعد بکار رفته سه بار. در ایات 22و 24 و 42 ، سوء الدار در ایه 52 غافر و 25 رعد
- عبارت سوء الحساب هم فقط در این سوره استفاده شده است. در ایه 18 سوء الحساب بعنوان سرنوشت کافران بیان شده اما در ایه 21 از مشخصات اولوالالباب ذکر شده که از سوء الحساب خوف دارند. در سوره انشقاق برای اصحاب یمین بیان شد که فسوف یحاسب حسابا یسیرا.

وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّ اللّهَ يُضِلُّ مَن يَشَاء وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ {27}
و كسانى كه كافر شده‏اند مى‏گويند چرا از جانب پروردگارش معجزه‏اى بر او نازل نشده است بگو در حقيقت‏خداست كه هر كس را بخواهد بى‏راه مى‏گذارد (حتی اگر معجزه ای غیر قران هم بیاید، هدایت نمی شوند) و هر كس را كه [به سوى او] بازگردد به سوى خود راه مى‏نمايد {27}
الَّذِينَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ {28}
(بازگردندگان بسوی او) همان كسانى اند كه ايمان آورده و دلهايشان به ياد خدا آرام مى‏گيرد آگاه باش كه با ياد خدا دلها آرامش مى‏يابد {28}
الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ {29}
(همانا) كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏اند خوشا به حالشان و خوش سرانجامى دارند {29}
كَذَلِكَ أَرْسَلْنَاكَ فِي أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهَا أُمَمٌ لِّتَتْلُوَ عَلَيْهِمُ الَّذِيَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَـنِ قُلْ هُوَ رَبِّي لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ {30}
بدين گونه تو را در ميان امتى كه پيش از آن امتهايى روزگار به سر بردند فرستاديم تا آنچه را به تو وحى كرديم بر آنان بخوانى در حالى كه آنان به [خداى] رحمان كفر مى‏ورزند بگو اوست پروردگار من معبودى بجز او نيست بر او توكل كرده‏ام و بازگشت من به سوى اوست {30}
وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَل لِّلّهِ الأَمْرُ جَمِيعًا أَفَلَمْ يَيْأَسِ الَّذِينَ آمَنُواْ أَن لَّوْ يَشَاء اللّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِيعًا وَلاَ يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُواْ تُصِيبُهُم بِمَا صَنَعُواْ قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيبًا مِّن دَارِهِمْ حَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ {31}
و اگر قرآنى بود كه كوهها بدان روان مى‏شد يا زمين بدان قطعه قطعه مى‏گرديد يا مردگان بدان به سخن درمى‏آمدند [باز هم در آنان اثر نمى‏كرد] بلكه همه امور بستگى به خدا دارد آيا كسانى كه ايمان آورده‏اند (از ایمان اوردن کافران) ناامید نشده اند؟ چرا كه اگر خدا مى‏خواست قطعا تمام مردم را به راه مى‏آورد (ولی ایمان اجباری ارزشی ندارد) و كسانى كه كافر شده‏اند پيوسته ( از باب انکار وعده خدا طلب میکنند که ) به [سزاى] آنچه كرده‏اند مصيبت كوبنده‏اى به آنان ‏رسد يا نزديك خانه‏هايشان فرود ‏آيد تا وعده خدا فرا رسد آرى خدا وعده [خود را] خلاف نمى‏كند {31}
وَلَقَدِ اسْتُهْزِىءَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِكَ فَأَمْلَيْتُ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ {32}
و بى‏گمان فرستادگان پيش از تو [نيز] مسخره شدند پس به كسانى كه كافر شده بودند مهلت دادم آنگاه آنان را [به كيفر] گرفتم پس چگونه بود كيفر من {32}
عصاره دسته ایات 27-32: کافران بهانه معجزه ای غیر از قران دارند و حال انکه هدایت تابع مشیت خداست .خدا روکنندگان بسوی او را به ایمان و عمل صالح هدایت میکند که قلبی ارام و سرنوشتی نیکو برایشان خواهد بود. اما اینها که ترا مسخره می کنند به خدای رحمان کافرند و هر نشانه ای هم بیاید هدایت نمی شوند که پس از مهلت درنظر گرفته شده برایشان، عقاب در دنیا و اخرت در انتظارشان است. بگو بر او که پرودگارم است توکل میکنم و او خلف وعده نمی کند.

کلمات کلیدی:
-در ایه 5 منکران معاد با عبارت یکفرون بربهم توصیف شدند در ایه 30 با عبارت یکفرون بالرحمان
-سئوال: ایا ایه 29 بیان شق دیگری از من اناب در ایه 27 است؟ یا جمله مستقلی است و یا در ادامه ایه 28 و سرانجام ان است؟ امنوا در ایه 28 با ایه 29 چه تفاوتی دارد؟
ایه 28 بیان جمله من اناب است یعنی خدا اهل ایمان و ذکر را هدایت میکند. اما ایه 29 جمله ای مستقل در اخبار از سرنوشت اهل ایمان و عمل صالح است. در سوره حج هم امده که: ان الله لهاد الذین امنوا الی صراط مستقیم

-سئوال: منظور از تصیبهم بما صنعوا قارعه در ایه 31 چیست؟
غالب مفسران و مترجمان این بخش از ایه را اینطور معنا کرده اند که "و كسانى‌كه كافر شدند به‌خاطر آن‌چه كرده‌اند پيوسته رويدادى سركوب‌كننده به آنان مى‌رسد يا نزديك خانۀ آنها فرود مى‌آيد، تا وعدۀ خداوند فرارسد" و در تعیین مصداق انکه چه حادثه کوبنده ای به مشرکین مکه و اطرافش رسیده، دچار توجیه و اختلاف هستند. ضمن اینکه این معنا با واقعیت و نیز ایات قبل و بعد که خداوند به اجبار هدایت نمی کند و به کافران مهلت داده، سازگاری ندارد.
البته در سوره های دیگر قران داریم که خداوند افراد را به باسا و ضراء مبتلامیکند تا متضرع و متذکر شوند اما لفظ قارعه بر حادثه کوبنده دلالت دارد که در قران هم فقط برای قیامت بکار رفته است (سوره قارعه و حاقه) ضمن اینکه قید لایزال هم تکرار مکرر این اصابت قارعه را میرساند و نه فقط یکبار. در ایه 13 همین سوره نیز پس از انکه در ایه 11 اشاره کرد که خدا انسانها را بوسیله فرشتگان تا زمانیکه خودشان تغییری در رفتار خود نداده باشند، از حوادث حفظ میکند، اشاره میکند که وَيُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ
فَيُصِيبُ بِهَا مَن يَشَاءُ وَهُمْ يُجَادِلُونَ فِي اللَّهِ وَهُوَ شَدِيدُ الْمِحَال که این اصابت صاعقه هم همواره و پیوسته نیست ضمن اینکه معمولا اصابت صاعقه بویژه در زمان قدیم به مرگ فرد منجر میشده و دیگر زمینه ای برای ظهور حتی یاتی وعد الله نمی ماند.
وعده خدا هم عذاب دنیا و اخرت است که در ایه 34 همین سوره بیان شده است: لَّهُمْ عَذَابٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَعَذَابُ الآخِرَةِ أَشَقُّ
در ایه 40 هم خطاب به پیامبر میفرماید که انچه را به انها وعده دادیم یا در زمان حیات تو و یا بعد از وفات تو به انها می چشانیم.
اقای عبدالعلی بازرگان اینگونه ترجمه کرده است: "آيا مؤمنان قطع اميد [از ايمان آوردن کافران] نکرده‌اند [و ندانسته‌اند] که اگر خدا مي‌خواست، حتماً [جبراً] همه مردم را هدايت مي‌کرد و بر کساني که کفر ورزيدند، به سبب کردارشان يکسره [بلافاصله با هر خطائي] مصيبت کوبنده‌اي مي‌رسيد يا [خطر] در نزديکي خانه‌هاشان فرود مي‌آمد؟ [اما بازتاب آن به لطف «مهلت» الهي در عمر دنيائي به تعويق مي‌افتد] تا زماني که وعده خدا [=قيامت] فرا رسد".
این ترجمه بلحاظ مفهوم کلی سازگارتر به نظر میرسد اما دو ایراد دارد: دو جمله در تقدیر دارد. و با توجه به جمله اول ایه که اگر خدا میخواست همه را اجبارا هدایت میکرد با جمله دوم که به کافران قارعه ای میرسید ناسازگار است.(چرا که همه ایمان اوردند)
ترجمه سومی هم میتوان پیشنهاد داد:
و اگر قرآنى بود كه كوهها بدان روان مى‏شد يا زمين بدان قطعه قطعه مى‏گرديد يا مردگان بدان به سخن درمى‏آمدند [باز هم در آنان اثر نمى‏كرد] بلكه همه امور بستگى به خدا دارد .
آيا كسانى كه ايمان آورده‏اند (از ایمان اوردن کافران) ناامید نشده اند؟ چرا كه اگر خدا مى‏خواست قطعا تمام مردم را به راه مى‏آورد
و كسانى كه كافر شده‏اند پیوسته( از باب انکار وعده خدا طلب میکنند که ) به [سزاى] آنچه كرده‏اند مصيبت كوبنده‏اى به آنان برسد يا نزديك خانه‏هايشان فرود ‏آيد(اما اینگونه نیست و خدا به ایشان مهلت داده است) تا وعده خدا فرا رسد. آرى خدا وعده [خود را] خلاف نمى‏كند {31}
که این ترجمه هم دو جمله در تقدیر دارد اما ظاهرا اشکالات مفهومی ندارد. این درخواست ظاهری کافران هم برای نزول عذاب با ابتدای سوره که بیان شده بود" و یستعجلونک بالعذاب " و نیز ایه 40 که خطاب به پیامبر میفرماید که انچه را به انها وعده دادیم یا در زمان حیات تو و یا بعد از وفات تو به انها می چشانیم، مطابقت دارد.

أَفَمَنْ هُوَ قَآئِمٌ عَلَى كُلِّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَجَعَلُواْ لِلّهِ شُرَكَاء قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِمَا لاَ يَعْلَمُ فِي الأَرْضِ أَم بِظَاهِرٍ مِّنَ الْقَوْلِ بَلْ زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ مَكْرُهُمْ وَصُدُّواْ عَنِ السَّبِيلِ وَمَن يُضْلِلِ اللّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ {33}
آيا كسى كه بر همه نفوس با انچه بدست اورده اند، مراقب و مسلط است [مانند كسى است كه اینگونه نیست] و براى خدا شريكانى قرار دادند بگو نامشان را ببريد (و توصیفشان را بگویید) آيا او (الله) را به آنچه در زمين است و او نمى‏داند خبر مى‏دهيد يا سخنى سطحى [و ميان‏تهى] مى‏گوييد [چنين نيست] بلكه براى كسانى كه كافر شده‏اند نيرنگ ( و توجیه)شان آراسته شده و از راه [حق] بازداشته شده‏اند و هر كه را خدا بى‏راه گذارد هدایت کننده ای نخواهد داشت {33}
لَّهُمْ عَذَابٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَعَذَابُ الآخِرَةِ أَشَقُّ وَمَا لَهُم مِّنَ اللّهِ مِن وَاقٍ {34}
براى آنان در زندگى دنيا عذابى است و قطعا عذاب آخرت دشوارتر است و براى ايشان در برابر خدا هيچ نگهدارنده‏اى نيست {34}
مَّثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ أُكُلُهَا دَآئِمٌ وِظِلُّهَا تِلْكَ عُقْبَى الَّذِينَ اتَّقَواْ وَّعُقْبَى الْكَافِرِينَ النَّارُ {35}
مثل بهشتى كه به پرهيزگاران وعده داده شده [اين است كه] از زير [درختان ] آن نهرها روان است خوردنی ها و سايه‏اش پايدار است اين است فرجام كسانى كه پرهيزگارى كرده‏اند و فرجام كافران آتش [دوزخ] است {35}
وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَفْرَحُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمِنَ الأَحْزَابِ مَن يُنكِرُ بَعْضَهُ قُلْ إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللّهَ وَلا أُشْرِكَ بِهِ إِلَيْهِ أَدْعُو وَإِلَيْهِ مَآبِ {36}
و كسانى كه به آنان كتاب [آسمانى] داده‏ايم از آنچه به سوى تو نازل شده شاد مى‏شوند و کسانی از دسته‏های مخالفین، بخشى از آن (مباحث توحیدی قران) را انكار مى‏كنند بگو جز اين نيست كه من مامورم خدا را بپرستم و به او شرك نورزم به سوى او مى‏خوانم و بازگشتم به سوى اوست {36}
عصاره دسته ایات 33-36: بگو کافران صفات و توانایی های شریکانی که برای خدا قایل شدند را نام ببرند که نمی توانند. اینها بخاطر اعمالشان از راه حق و هدایت بازمانده، گمراهند و در دنیا و اخرت عذاب خواهند شد. اما متقین در بهشت خوش فرجام خواهند بود. بگو من مامورم که فقط خدا را عبادت کنم و به سوی او دعوت کنم

عصاره فراز ایات 27-36: هدایت تابع مشیت خداست .خدا روکنندگان بسوی او را به ایمان و عمل صالح هدایت میکند که سرنوشتی نیکو برایشان خواهد بود. اما اینها به خدای رحمان و بخشی از قران کافرند و هر نشانه ای هم علاوه بر قران بیاید هدایت نمی شوند . شریکانی هم که برای خدا قایل شدند فاقد هرگونه توانایی و وصفی هستند. اینها بخاطر اعمالشان از راه حق و هدایت بازمانده، گمراهند و پس از مهلت درنظر گرفته شده برایشان، عقاب در دنیا و اخرت در انتظارشان است. بگو من مامورم که فقط خدا را عبادت کنم و به سوی او دعوت کنم براو توکل میکنم و او خلف وعده نمیکند

کلمات کلیدی:
جعلوا لله شرکا: رعد 16 و 33، انعام 100 ، لااشرک ایه 36
هاد : در ایات 7 (لکل قوم هاد) و ایه 33 ( من یضلل الله فماله من هاد : سوره های زمر 2 غافر اعراف ) (سوره حج: ان الله لهاد الذین امنوا الی صراط مستقیم)

منظور از مکر در ایه 33 چیست؟
1-بَلْ زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مَكْرُهُمْ. معناى مكر در لغت، فريب دادن است و مشركان به‌وسيله بت‌ها فريب داده شدند و گمان كردند كه آنها شريكان خدا در آفرينش او هستند و هواهاى نفسانى آنان، اين مكر و فريب را برايشان زيبا جلوه دادند . تفسیرکاشف
2-بَلْ‌ زُيِّنَ‌ لِلَّذِينَ‌ كَفَرُوا مَكْرُهُمْ‌. هيچ يك از اينها علت جعل شريك براى خدا نيست بلكه علت آنست كه مكرى كه براى اغفال مردم و براى رسيدن باغراض دنيا مى‌كنند در نظرشان خوب و مزين شده و لذا از راه راست بازداشته شده‌اند، شايد منظور از مكر آن باشد كه سران آنها مى‌دانستند بتها نمى‌توانند شريك خدا باشند بلكه نسبت به مردم حيله مى‌كردند تا بت‌پرستى باشد و آنها به اغراض خود برسند چنان كه آمده روز قيامت مستضعفين به مستكبرين خواهند گفت: بَلْ‌ مَكْرُ اَللَّيْلِ‌ وَ اَلنَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ‌ نَكْفُرَ بِاللّهِ‌ وَ نَجْعَلَ‌ لَهُ‌ أَنْداداً سبأ/ 32 احسن الحدیث
3- آيه 21 از سوره يونس اين چنين است وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِن بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ اگر يك مقدار آسيبي ديدند بعد رحمت الهي شامل حال اينها شده خدا فرمود ما به اينها رحمت چشانديم إِذَا لَهُم مَكْرٌ فِي آيَاتِنَا در آيات ما مكر ميكنند اينها را به تصادف به اتفاق به اينكه وضع روزگار اين طور است .مي‌فرمايد: اين آيات ما را به مكر و بازيچه ميگيرند إِذَا لَهُم مَكْرٌ فِي آيَاتِنَا اين طور نيست كه اين كليات درباره كفار و اقوام گذشته باشد خود ما هم هر لحظه اين حالات را داريم هر روز يك حال داريم هر لحظه يك حال داريم هر لحظه در معرض امتحان الهي هستيم نبايد بگوييم روزگار است .اين مكر در آيات الهي است .
تفسیر تسنیم
مکر در برخی ایات و سوره های قران به منزله مکر و نیرنگ برای اقدام عملی و توطئه علیه رسول و پیروانش نیست بلکه پاسخ توجیه گونه برای عدم پذیرش حقیقت و پیام رسولان است. مانند ایه 21 سوره یونس ،25 سوره نحل، با توجه به سیاق ایات سوره رعد، اینجا هم همین معنا ارجح است و معناهای مطرح شده در بند یک و دو قابل قبول نیست. چرا که صحبت از فریب دادن کسی توسط کس دیگر اعم از شیطان یا و بت یا سران کفر نیست.

-سئوال: مراد از احزاب در ایه 36 چیست؟
معنای ان مخالفان و منکران پیامبر اعم از اهل کتاب و مشرک و ... است. در آیه 11 سوره صاد هم بیان شد که برخی انرا به جنگ احزاب یا بدر مربوط دانسته اند. اما در ایه 13 همان سوره بصراحت احزاب را مشخص کرده است یعنی گروهها و ائتلافهای ضد رسولان که همواره در طول تاریخ بوده و هستند. این معنا در سایر استعمالات این کلمه در قران نیز بکار رفته است:مریم 37،هود 17،غافر30،و5،زخرف65،رعد36،احزاب 20و22
در سوره هود هم همراه با اهل کتاب امده است: أَفَمَن كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ وَمِن قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إَمَامًا وَرَحْمَةً أُوْلَـئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَن يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلاَ تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِّنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يُؤْمِنُونَ {17}آيا پس كسى که حجتى روشن از جانب پروردگارش دارد (پیامبر اسلام) و شاهدى از جانب پروردگارش (قران) درپی او می آید و پيش از ان [نيز] كتاب موسى که راهبر و مايه رحمت بوده است (موید اوست) آنان (همین مخالفان دنیاطلب) به او ایمان می آورند؟ و هر كس از گروه‏هاى [مخالف] به او كفر ورزد آتش وعده‏گاه اوست پس در این امر ترديد مكن كه آن حق است [و] از
جانب پروردگارت [آمده است] ولى بيشتر مردم باور نمى‏كنند {17}
در این سوره هم پس از بیان حال دو گروه اصلی اهل ایمان و کافران و اشاره کوتاهی به خوشحالی اهل کتاب از قران،به این امر می پردازد که از گروههای مختلف مخالف، بعضی از قران را انکار می کنند


وَكَذَلِكَ أَنزَلْنَاهُ حُكْمًا عَرَبِيًّا وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم بَعْدَ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللّهِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ وَاقٍ {37}
و بدين سان آن [قرآن] را فرمانى روشن نازل كرديم و اگر پس از دانشى كه به تو رسيده از هوسهاى آنان پيروى كنى در برابر خدا هيچ سرپرست و حمايتگرى نخواهى داشت {37}
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلاً مِّن قَبْلِكَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجًا وَذُرِّيَّةً وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَن يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ
و قطعا پيش از تو [نيز] رسولانى (انسانی) فرستاديم و براى آنان زنان و فرزندانى قرار داديم و هيچ پيامبرى را نرسد كه جز به اذن خدا معجزه‏اى بياورد
لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ {38}يَمْحُو اللّهُ مَا يَشَاء وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ {39}
(چرا که) براى هر مهلت ( و پدیده زمان مند) ی، كتابى و قاعده ای است {38}خدا آنچه را بخواهد محو يا اثبات مى‏كند و اصل كتاب (که ثابت است) نزد اوست {39}
وَإِن مَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلاَغُ وَعَلَيْنَا الْحِسَابُ {40}
(مهلت عذاب هم موعد و قانونی دارد) و اگر پاره‏اى از آنچه را كه به آنان وعده مى‏دهيم به تو بنمايانيم يا تو را بميرانيم جز اين نيست كه بر تو رساندن [پيام] است و بر ما حساب [آنان] {40}
أَوَلَمْ يَرَوْاْ أَنَّا نَأْتِي الأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا وَاللّهُ يَحْكُمُ لاَ مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ وَهُوَ سَرِيعُ الْحِسَابِ {41}
آيا نديده‏اند كه ما [همواره طبق قواعد خودمان] مى‏آييم و از اطراف اين زمين (و کافران ساکن بر ان) مى‏كاهيم و خداست كه حكم مى‏كند براى حكم او باز دارنده‏اى نيست و او به سرعت ‏حسابرسى مى‏كند {41}
وَقَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلِلّهِ الْمَكْرُ جَمِيعًا يَعْلَمُ مَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ وَسَيَعْلَمُ الْكُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ {42}
و به يقين كسانى كه پيش از آنان بودند نيرنگ ( و توجیه برای عدم پذیرش حقیقت) كردند ولى همه تدبيرها نزد خداست چرا که آنچه را كه هر كسى به دست مى‏آورد مى‏داند و به زودى كافران بدانند كه فرجام دنیا از آن كيست {42}
وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفَى بِاللّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ {43}
و كسانى كه كافر شدند مى‏گويند تو فرستاده نيستى بگو كافى است‏ خدا ميان من و شما گواه باشد و آن كس كه نزد او علم كتاب است {43}

عصاره فراز ایات 37-43: ای پیامبر باتوجه به اطلاع یافتنت از علت مخالفت اینها که رسالتت را انکار میکنند، از آنهاتبعیت نکن . ظهور معجزه و نزول عذاب هم فقط باذن خدا و طبق قواعد او که در امتهای قبل هم جاری بوده، انجام میشود وظیفه تو هم تنها ابلاغ است و حساب کافران بر ماست که یا در زمان حیات تو یا بعد از ان وعدههای خود بر انها را محقق می کنیم و خواهند دانست سرانجام دنیا از ان کیست؟


کلمات کلیدی:
مکر : ایات 33 و42- 3بار
کفر:ایات 5،27،30،31،32،33،43 کفار:42
حکم: ایات 37،41
واق: 34 و37
کلمه معقب تنها در این سوره بکار رفته در ایات 11و41
اشاره به سرنوشت اقوام قبل: ایات 6 30 32 38 42
رسول، رسل و مرسل:32،38 و43
کتاب :ایات 1،36،38،39،43 (4بار تکرار در فراز اخر)
ایه: در ایات 27 و 38، ایات در 1،2، 3،4
-در ایه 33 بیان شده بود أَفَمَنْ هُوَ قَآئِمٌ عَلَى كُلِّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ. در ایه 42 بیان شده يَعْلَمُ مَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ
-کفی بالله شهیدا بینی و بینکم: سوره اسرائ ایه 96(پیامبر خطاب به مخالفان) یونس 29 در قیامت معبودان مشرکان خطاب به مشرکان: کفی بالله شهیدا بیننا و بینکم، احقاف ایه 7 کفی به شهیدا بینی و بینکم : پیامبر خطاب به کافران، عنکبوت 52: قل کفی بالله بینی و بینکم شهیدا،(پیامبر خطاب به کافران) تنها در سوره رعد است که به جز الله، شهیدی اضافه شده است: ومن عنده عم الکتاب

-سئوال: منظور از لکل اجل کتاب چیست؟ ایا به موضوع معجزه اوردن اشاره دارد یا به موضوع عذاب کافران که در ایات بعد ذکر شده است؟ و یا هر دو؟
جمله "لکل اجل کتاب" که یک قاعده کلی و مطلق است بلافاصله بعد از این امر که رسولان جز باذن خدا معجزه نمی اوردند قرار گرفته . پس از ان هم موضوع تحقق وعده عذاب کافران خطاب به پیامبر بیان شده که زمان ان یا قبل از وفات ایشان است یا بعد از ان. اما به هر دو موضوع قبل و بعد ان مرتبط می باشد. یعنی هم مهلت و دوره نزول معجزات غیرکتابی و هم نزول عذاب تابع ضوابط و قواعد مقرر شده خداوند می باشد.

-سئوال: منظور از" و من عنده علم الکتاب" چیست؟
در این خصوص چهار گونه نظر ابراز شده است که با توجه به سیاق ایات و ایات نسبتا مشابه در سایر سور، بهترین ترجمه و مصداق ،هرکسی است که نزد او علم به کتاب وجود دارد. اول در ایه 19 بیان شد کسانی هستند که علم دارند به انکه قران حق است. أَفَمَن يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ الْحَقُّ. دوم، راجع به توحيد هم در سوره «آل‌عمران» بیان شده است كه اولو العلم هم شهادت میدهند. شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاّ هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ .سوم در سوره حج هم گفته شده که افراد دارای علم، میفهمند که قران حق است و ایمان می اورند . پس این افراد هم میتوانند به حقانیت قران و مرسل بودن محمد ص از جانب خدا شهادت دهند. وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ {54}و تا آنان كه دانش يافته‏اند بدانند كه اين [قرآن] حق است [و] از جانب پروردگار توست و بدان ايمان آورند و دلهايشان براى او خاضع گردد و به راستى خداوند كسانى را كه ايمان آورده‏اند به سوى راهى راست راهبر است {54}
چهار،در سوره انعام هم بیان شده که اهل کتاب میدانند این کتاب حق است. وَهُوَ الَّذِي أَنَزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتَابَ مُفَصَّلاً وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِّن رَّبِّكَ بِالْحَقِّ فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ {114}
پنج. در سوره انبیا و نحل هم مشابه این مفهوم ذکر شده که و ما ارسلنا قبلک الا رجالا نوحی الیهم فسالوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون. که یکی از مصادیق اهل الذکر، اهل کتاب شمرده شده اند.

مرور عصاره فرازها:
عصاره فراز ایات 1-7: خدای خالق هستی و مدبر امور ، با فرستادن قران، نشانه های خود را به تفصیل برشمرده تا تعقل کنند اما اینها به قران و حیات بعد از مرگ و لقای رب ایمان نمی اورند. علیرغم علم به سرنوشت اقوام قبلی با تمسخر، از تو تعجیل در نزول عذاب الهی و معجزات دیگر طلب میکنند درحالیکه تو فقط انذار دهنده هستی.
عصاره فراز ایات 8-17: خدا برهر چیز اشکار و نهان اگاهی و غلبه دارد حتی برحوادثی که به شما میرسد یا دفع میشود . او مسجود و مسبوح همه موجودات است و فقط او مستحق خواندن و عبادت است کسانی را که جز او میخوانید و ولی خود می گیرید مالک سود و زیان خود هم نیستند و هیچ شراکتی در افرینش ندارند و قادر به اجابت دعای شما نیستند. مشرکان در گمراهی و بی بهره از حق و در تفکرات باطل هستند که همچون کف روی سیلاب ناماندگار و غیر نافع است.
عصاره فراز ایات 18-26: خردورزانی که با علم به حق بودن قران، دعوت خدا را اجابت میکنند و با خوف از سختی حساب، اهل صلاه و انفاق و صبر هستند، فرجام خوش و بهشت جاودان در انتظارشان است اما انها که دعوت خدا را اجابت نکرده، در زمین فساد می کنند و به زندگی دنیا دلخوشند، فرجامی بد در جهنم خواهند داشت
عصاره فراز ایات 27-36: هدایت تابع مشیت خداست. خدا روکنندگان بسوی او را به ایمان و عمل صالح هدایت میکند که سرنوشتی نیکو برایشان خواهد بود. اما اینها به خدای رحمان و بخشی از قران کافرند و هر نشانه ای هم علاوه بر قران بیاید هدایت نمی شوند . شریکانی هم که برای خدا قایل شدند فاقد هرگونه توانایی و وصفی هستند. اینها بخاطر اعمالشان از راه حق و هدایت بازمانده گمراهند و پس از مهلت درنظر گرفته شده برایشان، عقاب در دنیا و اخرت در انتظارشان است. بگو من مامورم که فقط خدا را عبادت کنم و به سوی او دعوت کنم براو توکل میکنم و او خلف وعده نمیکند
عصاره فراز ایات 37-43: ای پیامبر باتوجه به اطلاع یافتنت از علت مخالفت اینها که رسالتت را انکار میکنند، از آنهاتبعیت نکن. ظهور معجزه و نزول عذاب هم فقط باذن خدا و طبق قواعد او که در امتهای قبل هم جاری بوده، انجام میشود وظیفه تو هم تنها ابلاغ است و حساب کافران بر ماست که یا در زمان حیات تو یا بعد از ان وعدههای خود بر انها را محقق می کنیم و خواهند دانست سرانجام دنیا از ان کیست؟

درس سوره: خدای خالق هستی و مدبر امور، با فرستادن کتاب، نشانه های خود را به تفصیل برشمرده تا تعقل کنند. خردورزانی که دعوت خدا را در نظر و عمل اجابت میکنند فرجام خوش و بهشت جاودان در انتظارشان است اما این کافران که به زندگی دنیا دلخوشند و جز خدا را معبود و ولی خود می گیرند، منکر اخرت و توحید هستند، لذا رسالت پیامبر و قران را منکر شده، تقاضای نزول معجزه و تعجیل در عذاب می کنند که انهم باذن خدا و طبق قواعد او انجام پذیر است. لذا هر نشانه ای هم علاوه بر قران بیاید هدایت نمی شوند و پس از مهلت درنظر گرفته شده برایشان، عقاب در دنیا و اخرت در انتظارشان است ای پیامبر از انها تبعیت نکن و وظیفه ابلاغ و دعوت خود بسوی توحید و نفی شرک را انجام بده

کلمات کلیدی:

الله : 34 بار
کتاب :ایات 1،36،38،39،43
لولا انزل علیه ایه من ربه: ایه 7 و 27
-در ایه 1 وَالَّذِيَ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ الْحَقُّ ،در ایه 19 أَفَمَن يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ الْحَقُّ
ایه: در ایات 27 و 38، ایات در 1،2، 3،4
الذین کفروا و کافر:ایات 5 و7 و ،27،30،31،32،33،43 14، کفار:42
-یجادلون فی الله رعد ، حج 2 بار، لقمان ، جدال در ایات خدا : غافر 4 بار، شوری
-تقابل کلمات عقبی الدار و سوئ الدار برای سرنوشت متضاد این دو گروه. عقبی الدار فقط در سوره رعد بکار رفته. سه بار. در ایات 22و 24 و 42 ، سوئ الدار در ایه 52 غافر و 25 رعد
- عبارت سوء الحساب هم فقط در این سوره استفاده شده است. در ایه 18 سوء الحساب بعنوان سرنوشت کافران بیان شده اما در ایه 21 از مشخصات اولواالالباب ذکر شده که از سوء الحساب خوف دارند. در سوره انشقاق برای اصحاب یمین بیان شد که فسوف یحاسب حسابا یسیرا.
حساب: 4 بار
جعلوا لله شرکا: رعد 16 و 33، انعام 100 ، لااشرک ایه 36
مکر : ایات 33 و42- 3بار
اشاره به سرنوشت اقوام قبل: ایات 6 30 32 38 42
رسول، رسل و مرسل:32،38 و43
کلمه معقب تنها در این سوره بکار رفته در ایات 11و41
هاد : در ایات 7 (لکل قوم هاد) و 33 ( من یضلل الله فماله من هاد : سوره های زمر 2 غافر اعراف ) (سوره حج: ان الله لهاد الذین امنوا الی صراط مستقیم)

ویرایش بوسیله کاربر 1403/02/21 10:00:44 ب.ظ  | دلیل ویرایش: edit

سیدکاظم فرهنگ
کاربرانی که در حال مشاهده انجمن هستند
Guest (7)
2 صفحه<12
جهش به انجمن  
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.

قدرت گرفته از YAF 1.9.6.1 | YAF © 2003-2024, Yet Another Forum.NET
این صفحه در مدت زمان 2.365 ثانیه ایجاد شد.