logo
پر بازدید ترین عناوین تالار از ابتدا: مطالب زیبا با آیات (تعداد مشاهده:182136)    ایه 59 سوره احزاب(حجاب):زنان مسلمان،جلباب(روپوش) رابه بدن خود نزدیک کنند تا مورد اذیت قرار نگیرند (تعداد مشاهده:146667)    آیا زنان کفار که به اسارت مسلمانان در می آیند بر مسلمانان حلال میشوند و زناشویی با آنها اشکال ندارد (تعداد مشاهده:137783)    اوقات نماز های یومیه در قران (تعداد مشاهده:98870)      پر بازدید ترین عناوین سه ماه گذشته: چشم و گوش و دل مسئول نيستند ما مسئول انها هستيم    روند انحراف حاکمان دینی    ارتباط عقل و نقل: عقل ميداند كه اشتباه ميكند. اما در نقل دو برابراشتباه وجود دارد.    قرآن و عترت معصوم است، نه مفسّر.اين قرآن وحي است، نه آن معنايي كه مفسّر مي‌فهمد       آخرین رویداد تالار: قرآن پویان 15 ساله شد : خلاصه اماری فعالیت تالار گفتگوهای قران پویان و پربازدیدترین موضوعات      

توجه

Icon
Error

SAGHI Offline
#1 ارسال شده : 1393/01/20 11:42:01 ق.ظ
SAGHI

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1390/03/30
ارسالها: 101

تشکرها: 1 بار
12 تشکر دریافتی در 9 ارسال
قُلْ إِنِّى نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ قُل لَّآ أَتَّبِعُ أَهْوَآءَكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَمَآ أَنَاْ مِنَ الْمُهْتَدِينَ‏ 56

بگو: من از پرستش آنها كه به جاى خدا مى‏خوانید نهى شده‏ ام. بگو: من از هوسهاى شما پیروى نمى‏ كنم، كه در این صورت گمراه شده و از هدایت یافتگان نخواهم بود.


پيام ها
1- در پاسخ به تمایلات نابجاى مشركین مبنى بر پذیرش بت‏ها و روش آنان، باید با صراحت جواب نفى داد. «نُهیتُ، لا أتّبع، ضللت» (آرى شرك، در هیچ قالبى مجاز نیست)
2- برخورد و موضع‏گیرى‏هاى پیامبر صلى الله علیه وآله، از وحى سرچشمه مى‏گیرد. «قل، قل»
3- برائت از شرك، جزو اسلام است. «نُهیتُ أن أعبد الّذین تدعون من دون اللّه»
4- ریشه‏ى شرك، هواپرستى است. «لا أتّبع أهوائكم»
5 - مبلّغ، نباید در پى ارضاى هوسهاى مردم باشد. «لا أتّبع أهوائكم»
6- هواپرستى، زمینه‏ى هدایت را در انسان از بین مى‏برد. «لاأتّبع اهوائكم... ما أنا من المهتدین»

قُلْ إِنِّى عَلَى‏ بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّى وَكَذَّبْتُم بِهِ مَا عِندِى مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفصِلِينَ‏ 57


بگو: همانا من از طرف پروردگارم بر دلیل آشكارى هستم، ولى شما آن را دروغ پنداشتید. آنچه را شما (از عذاب الهى) با شتاب مى‏طلبید به دست من نیست فرمان جز به دست خدا نیست كه حقّ را بیان مى‏ كند و او بهترین (داور و) جدا كننده‏ ى حقّ از باطل است.


نکته ها
«بیّنة» ازكلمه‏ى «بینونة» (جدایى)، به دلیلى گفته مى‏شود كه به طور كامل و روشن، حق و باطل را از هم جدا مى‏كند. دلائل و معجزات پیامبران، نه ثقیل بود نه مبهم، همه مى‏فهمیدند و اگر لجاجت نمى‏كردند، از جان و دل مى‏پذیرفتند، به همین خاطر پیامبران خود را داراى «بیّنه» معرّفى مى‏كردند.
كفّار مى‏گفتند: اگر راست مى‏گویى، چرا قهر خدا بر ما نازل نمى‏شود؟ «تستعجلون به» نظیر آیه‏اى كه مى‏گفتند: اگر این مطلب راست است، خدایا بر ما سنگ بباران، «فامطر علینا حجارةً من السماء» [354] «استعجال» و عذاب خواهى در اقوام دیگر هم بوده و به حضرت هود و صالح و نوح هم مى‏گفتند: اگر راست مى‏گویى عذاب موعود را سریعاً براى ما بیاور. «فَاتِنا بما تَعدُنا» [355]
354) انفال، 32.
355) اعراف، 70 و 77 ؛ هود، 32.


پيام ها
1- دعوت انبیا بر اساس «بینه» است، نه خیال و تقلید كوركورانه «على بیّنة»
2- اعطاى بیّنه به پیامبر، پرتوى از ربوبیّت خداوند است. «بیّنة من ربّى»
3- انبیا باید بیّنه‏ى الهى داشته باشند، نه آنكه طبق تقاضاى روزمرّه‏ى مردم كار كنند. «بیّنة من ربّى» (قرآن، بیّنه و دلیل روشن وگواه حقانیّت پیامبرصلى الله علیه وآله است)
4- پیامبر اسلام بر قرآن كه بیّنه‏ى اوست، احاطه‏ى كامل دارند. («على بیّنة» به معناى استعلا و احاطه بر مفاهیم قرآن است)
5 - كافران، بیّنه‏ى پیامبر را تكذیب مى‏كنند، ولى انتظار دارند او از هواهاى نفسانى آنان پیروى كند. «لا اتّبع اهوائكم - كذّبتم به»
6- با بهانه جویان، صریح حرف بزنید. «ما عندى»
7- پیامبر، تنها فرستاده‏اى همراه با منطق و بیّنه است و نظام هستى به دست خداست. (با تقاضاى نزول سریع قهر الهى از پیامبر، قلع و قمع خود یا نابودى هستى را نخواهید). «ما تستعجلون به»
8 - آیه، هم تهدید كافران است، هم دلدارى پیامبر. «و هو خیرالفاصلین»


قُل لَوْ أَنَّ عِندِى مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِىَ الْأَمْرُ بَيْنِى وَبَينَكُمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِالظَّلِمِينَ‏ 58

بگو: اگر آنچه كه درباره آن شتاب مى‏كنید نزد من بود (و به درخواست شما عذاب نازل مى‏كردم،) قطعاً كار میان من و شما پایان گرفته بود، ولى خداوند به حال ستمگران آگاه‏تر است (و به موقع مجازات مى‏كند).


پيام ها
1- عجله‏ى مردم، حكمت خدا را تغییر نمى‏دهد. «تستعجلون... واللَّه اعلم»
2- كیفرها به دست خداوند است، امّا اگر او به درخواست كفّار در عذاب خود عجله كند، هیچ‏كس باقى نمى‏ماند. «لقضى الامر» چنانكه در آیه 11 سوره‏ى یونس آمده است: «ولو یُعجّل اللّه للنّاس الشّر استعجالهم بالخیر لقضى الیهم أجلهم»
3- خدا طبق حكمت وسنّت خود، به ظالمان مهلت مى‏دهد. «قل لو ان عندى ماتستعجلون به لقضى... واللَّه‏اعلم بالظالمین»
4- تأخیر در قهر و عذاب الهى سبب نشود كه كافران خیال كنند كفرشان از یاد رفته است. «واللَّه اعلم بالظالمین»
5 - اعراض از ایمان و عجله در عذاب، ظلم است. «بالظالمین»

وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَآ إِلَّا هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِى ظُلُمَتِ الْأَرْضِ وَ لَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِى كِتَبٍ مُبِينٍ‏ 59


و گنجینه‏هاى غیب، تنها نزد خداست و جز او كسى آن را نمى‏داند و آنچه را در خشكى ودریاست مى‏داند، وهیچ برگى از درخت نمى‏افتد جز آنكه او مى‏داند و هیچ دانه‏اى در تاریكى‏هاى زمین وهیچ تر وخشكى نیست، مگر آنكه (علم آن) در كتاب مبین ثبت است.


نکته ها
«مفاتح»، یا جمع «مِفتَح» به معناى گنجینه و خزانه است، یا جمع «مِفتاح» به معناى كلید است، ولى معناى اوّل مناسب‏تر است. [356]
كلمه‏ى تر و خشك، كنایه از همه‏ى چیزهایى است كه مقابل همند، مثل مرگ و حیات، سلامتى و مرض، فقر و غنا، نیك و بد، مجرّد و مادّى. این مطلب در آیه‏ى «و كلّ شى‏ء أحصیناه فى امامٍ مُبین» [357] نیز بیان شده است.
شاید مراد از سقوط برگ‏ها، حركات نزولى و مراد از دانه‏هاى در حال رشد زیر زمین، حركات صعودى باشد. [358]
356) تفسیر المیزان.
357) یس، 12.
358) تفسیر فى ظلال القرآن.
پيام ها
1- دلیل آنكه عذاب عجولانه‏اى كه كفّار تقاضا مى‏كنند فرا نمى‏رسد، علم خداوند به اسرار هستى است. «ما تستعجلون... و عنده مفاتح الغیب»
2- احكام الهى بر اساس آگاهى او بر غیب و شهود است. «اِنِ الحُكم الاّ للّه - و عنده مفاتح الغیب»
3- دامنه‏ى علم غیب، گسترده‏تر از علوم عادّى است. (زیرا قرآن درباره آن تعبیر انحصارى دارد.) «لا یعلمها الاّ هو»
4- بر خلاف كسانى كه مى‏گویند خداوند تنها به كلیّات علم دارد، خداوند به همه چیز دانا و از همه‏ى جزئیّات هستى آگاه است. پس باید مواظب اعمال خود باشیم. «لا تسقط من ورقة...»
5 - جز خداوند، هیچكس از پیش خود علم غیب ندارد. «و عنده مفاتح الغیب لایعلمها الاّ هو»
6- در جهان، مركزیّتى براى اطلاعات وجود دارد. «فى كتاب مبین»
7- نظام هستى، طبق برنامه‏ى پیش بینى شده‏اى طراحى شده است. «كتاب مبین»
[color=green][b]


کلمات کلیدی : عذاب،بينه،حجت،غيبي،كتاب

ویرایش بوسیله کاربر 1393/06/06 10:32:53 ب.ظ  | دلیل ویرایش: مشخص نشده است

ali Offline
#2 ارسال شده : 1399/04/18 07:05:18 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 2,076

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
تدبر سوره انعام: نكات تفسيري سوره انعام

منظور از مفاتح الغيب چيست؟ مراد از كتاب مبين چيست؟

اول اينكه : مراد از مفاتح غيب ، همان خزينه هاى الهى است كه مشتمل است بر غيب تمامى موجودات ، چه آنها كه به اين عرصه پا نهاده اند، و چه آنها كه ننهاده اند. و خلاصه ، مفاد آيه مورد بحث ، همان مفاد آيه (( و ان من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم )) مى باشد.

دوم اينكه : مراد از كتاب مبين امرى است كه نسبتش به موجودات ، نسبت برنامه عمل است به خود عمل ، و هر موجودى در اين كتاب يك نوع اندازه و تقدير دارد، الا اينكه خود اين كتاب موجودى است كه قبل از هر موجودى و در حين وجود يافتن و بعد از فناى آن ، وجود داشته و خواهد داشت ، و موجودى است كه مشتمل است بر علم خداى تعالى به اشياء، همان علمى كه فراموشى و گم كردن حساب ، در آن راه ندارد.

از اين جهت مى توان حدس زد كه مراد از كتاب مبين ، مرتبه واقعى اشياء و تحقق خارجى آنها باشد كه قابل پذيرفتن هيچگونه تغيير نيست . آرى ، موجودات وقتى قابل تغيير نيستند كه در عرصه اين عالم قرار گرفته باشند، وگرنه قبل از وقوع در اين عالم ، عروض تغيير بر آنها ممتنع نيست ، و لذا گفته اند: (( ان الشى ء لا يتغير عما وقع عليه هيچ چيزى از آن حالتى كه بر آن حال وقوع يافته تغيير نمى كند )) .

و خلاصه اينكه ، اين كتاب كتابى است كه جميع موجوداتى را كه در عالم صنع و ايجاد واقع شده اند، برشمرده ، و آنچه را كه بوده و هست و خواهد بود، احصاء كرده است ، بدون اينكه كوچكترين موجودى را از قلم انداخته باشد، البته غير اين كتاب الواح و كتب ديگرى نيز هست كه قابل تغيير و تبديل بوده و محو و اثبات را مى پذيرد، آيه (( يمحو الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب )) از وجود چنين كتبى حكايت مى كند، براى اينكه محو و اثبات را در مقابل ام الكتاب قرار داده است و اين به خوبى دلالت دارد بر اينكه اين محو و اثبات هم در كتابى صورت مى گيرد. اينجا است كه وجه اتصال آيه مورد بحث به ما قبلش روشن مى گردد زيرا در آيه قبل چنين داشت كه : آن چيزى كه شما درخواست كرده بوديد و خواستيد تا بين من و شما كار را يكسره كند، در تحت قدرت من نيست ، و همچنين حكم به حق هم نزد پروردگار من و در حيطه علم او و در تحت قدرت او است ،

و به فرضى هم كه از من ساخته بود و من آنرا انجام ميدادم ، كار من و شما اينطور يكسره مى شد كه شما به عذابى كه مخصوص ستمكاران است ، دچار مى شديد، زيرا خدايى كه علمش آميخته با جهل نيست مى داند كه بين من و شما ستمكار كدام است . اين معنا را ما از جمله (( و عنده مفاتح الغيب )) و جمله (( و يعلم ما فى البر و البحر )) مى فهميم كه جمله اول اشاره مى كند به اينكه رسول خدا قادر بر انجام خواسته هاى آنان و فيصله دادن اختلاف بين خود و آنان نيست ، و جمله دوم دلالت دارد بر اينكه خدايى كه به همه موجودات دريا و خشكى عالم ، آگاه است هرگز ستمكار را به غير ستمكار اشتباه نمى كند، زيرا كوچك و بزرگى نيست ، مگر اينكه در كتاب مبين او است .

پس مراد از غيبى كه در آيه ذكر شده ، (( غيب مطلق )) است ، و جمله (( لا يعلمها... )) جمله اى است حاليه كه دلالت مى كند بر اينكه مفاتح غيب ، از مقوله علم است


ترجمه تفسير الميزان جلد 7 صفحه : 183
farhang Offline
#3 ارسال شده : 1404/02/18 02:23:32 ب.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,149
Iran (Islamic Republic Of)

48 تشکر دریافتی در 28 ارسال
خلاصه برگزیده تفسیر تسنیم از ایات 56 تا 59 سوره انعام

اما اينكه فرمود: ﴿قُلْ إِنّي نُهيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾
معلوم مي‌شود كه كافران در اوايل امر اصراري داشتند كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كيش باطل اينها را بپذيرد و از توحيد نهي مي‌كردند و مانند آن چه اينكه پيغمبر اسلام آنها را از وثنيت نهي مي‌كرد و به توحيد امر مي‌كرد
در اين زمينه ذات اقدس الهی به پيغمبر فرمود: ﴿قُلْ إِنّي نُهيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ شما ما را به پرستش و عبادت اوثان و اصنام دعوت مي‌كنيد و من عقلاً و نقلاً از اين كار نهي شدم ﴿قُلْ إِنّي نُهيتُ أَنْ أَعْبُدَ﴾ اين اوثان و اصنامي كه شما مي‌پرستيد تعبير از آنها به ﴿الَّذينَ﴾ براي آن است كه وثنيين آثار ذوي العقول را بر اينها بار مي‌كردند البته آنها اول اين بتها را نمي‌پرستيدند حالا يا ستاره‌ها را يا ملائكه را يا قديسين بشر را مي‌پرستيدند بعد كم كم تِمثالي مجسمه‌اي بر آنها ساختند كه آن معبودشان محسوس باشد كم كم همين مجسمه‌ها را پرستيدند وگرنه آن محققينشان اين‌چنين نبودند كه اول اينها را بپرستند به هر تقدير چه آن ستاره‌ها و فرشته‌ها، قديسين بشر چه احجار و اصنام هيچ كدام از اينها صلاحيت ربوبيّت ندارند فرمود: ﴿قُلْ إِنّي نُهيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ يعني اين معبودهايي كه غير خدا هستند من نهي شدم كه اينها را بپرستم از پرستش اينها نهي شدم

﴿قُلْ إِنّي عَلي بَيِّنَةٍ مِنْ رَبّي وَ كَذَّبْتُمْ بِهِ ما عِنْدي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلاّ لِلّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ الْفاصِلين ﴿57﴾ قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِيَ اْلأَمْرُ بَيْني وَ بَيْنَكُمْ وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِالظّالِمينَ ﴿58﴾
بعد از اينكه فرمود بت‌پرستي آميخته با هوي است و توحيد با بيّنه همراه است و فرمود من بر بيّنه استوارم و اين بيّنه هم از طرف خدا به من افاضه شده است و شما اين وحي را كه بيّنه الهي است تكذيب كرده‌ايد
آن‌گاه فرمود خطر تكذيب را شما استعجال داريد لكن آن خطر فرو فرستادنش به دست خداست و خدا هم مستحق عذاب را مي‌داند و هم وقت نزول عذاب را. اگر كسي بيّنه را انكار كند هرگز توان تشخيص حق و باطل را نمي‌دهد براي اينكه اگر كسي مميّز را منكر شد آن عامل جدايي حق از هوي را منكر شد هرگز توان تشخيص حق و باطل را نخواهد داشت و شما هم كه وحي الهي را تكذيب كرديد اين ﴿وَ كَذَّبْتُمْ بِهِ﴾ يعني به آنچه را كه من آوردم تكذيب مي‌كنيد. نه به رب.
بعد فرمود: ﴿ماعِنْدي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ﴾ شما شتابزده براي فصل خصومت پيشنهاد عذاب مي‌دهيد همان طور كه پيروان نوح پيغمبر به نوح مي‌گفتند: ﴿يا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا فَأَكْثَرْتَ جِدالَنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصّادِقينَ﴾ يا به انبياي ديگر پيشنهاد مي‌دادند كه اگر عذاب حق است فوراً بفرستيد به حيات ما خاتمه بدهيد اين پيشنهاد عذاب كه به عنوان استعجال است از زبان بسياري از امم در قرآن كريم نقل شده است جوابي كه انبياي الهي از طرف ذات اقدس الهی به اممشان مي‌دهند اين است كه ﴿لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ﴾ کی بايد عذاب نازل بشود و چه امتي در چه عصري بايد منقرض بشود اينها را فقط ذات اقدس الهی مي‌داند و بعد هم به بندگانش ابلاغ مي‌كند به اوليايش ابلاغ مي‌كند تا حجت بالغ نشود و هلاكت يك عده هلاكت عن بيّنه نشود خدا عذاب را نازل نمي‌كند بنابراين فرمود: ﴿ما عِنْدي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ﴾ آنچه را كه شما شتابان به دنبال او مي‌رويد او كه دست من نيست

﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾
در اين كريمه كه ذات اقدس الهی حكم را منحصرا از آن خداي تعالي دانست كه فرمود: ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾ آن‌گاه فرمود: ﴿يَقُصُّ الْحَقَّ﴾ كه در اين ﴿يَقُصُّ﴾ سه احتمال بود احتمال اول اينكه ﴿يَقُصُّ﴾ يعني «يتبع» و «يتبّع» احتمال دوم اين بود كه ﴿يَقُصُّ﴾ يعني «يخبر» به صورت قصه جريان را براي شما بيان مي‌كند احتمال سوم هم اين بود كه ﴿يَقُصُّ﴾ يعني يقطع چون قصد به معناي قطع است
در بين اين احتمالات سه گانه اين احتمال سوم پذيرفته شد به دليل اينكه قبل از ﴿يَقُصُّ الْحَقَّ﴾ فرمود: ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾ بعد هم فرمود: ﴿وَ هُوَ خَيْرُ الْفاصِلين﴾ اين نشان مي‌دهد كه «قص» در اينجا به معني «قطع» و «قص» است به معني قصه وداستان گفتن و امثال ذلك نيست

﴿قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِيَ اْلأَمْرُ بَيْني وَ بَيْنَكُمْ وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِالظّالِمينَ ﴿58﴾
بعد از اينكه فرمود با آنها چنين احتجاج كن كه ﴿إِنّي عَلي بَيِّنَةٍ مِنْ رَبّي وَ كَذَّبْتُمْ بِهِ ما عِنْدي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلاّ لِلّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ الْفاصِلينَ﴾
آن‌گاه فرمود با اينها در ميان بگذار شما روي عناد و لجاجي كه داريد از ما درخواست عذاب مي‌كنيد چون انسان ﴿خُلِقَ اْلإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ﴾ و اين عجول بودن باعث است كه شما درخواست فيصله نهايي امر را مسئلت مي‌كنيد كه عذاب بيايد و به حيات تبهكاران خاتمه بدهد اولاً بدانيد وقتي آن حجت قاطع و خاتم آمد هلاكت شما قطعي است چون ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾لكن آوردن آن حجت قاطع و خاتم در اختيار من نيست من مأمور الهي‌ام هم علمش نزد ذات اقدس الهي است هم قدرتش نزد ذات اقدس الهي است و اگر يك وقتي معجزه الهي به دست پيامبري از انبيا و مرسلين ظهور بكند آن هم به اذن الله است پس آن برهاني كه مي‌خواهيد من برايتان اقامه كردم روي لجاج و عنادي كه داريد درخواست آن معجزهٴ قاطع و فيصل بخش مي‌كنيد آن در اختيار ما نيست و اگر در اختيار ما بود به حيات شما خاتمه مي‌داد براي اينكه آن حجت حجت پاياني است ﴿لَوْ أَنَّ عِنْدي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِيَ اْلأَمْرُ بَيْني وَ بَيْنَكُمْ﴾ پس نزد من نيست.
مطلب دوم آن است كه انبياي الهي كه رحمت خاص خدا هستند تا آخرين لحظه آن محبت الهي را به مردم ابلاغ مي‌كنند در اين بيان يك وعيد تلويحي است تصريحاً نفرمود اگر آنچه پيشنهاد مي‌دهيد نزد من بود من آن را مي‌آوردم به حيات شما خاتمه مي‌دادم بلكه به صورت تلويح فرمود تصريح نكرد نفرمود: «لَوْ أَنَّ عِنْدي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لاهلكتكم» و مانند آن يا «لعذبتكم» فرمود بالأخره اگر آن چيزي كه شما مي‌طلبيد نزد من بود و من او را انجام مي‌دادم حَكم خوبي بود بين من و شما ﴿لَقُضِيَ اْلأَمْرُ بَيْني وَ بَيْنَكُمْ﴾ اگر من استحقاق كيفر داشته بودم كه كيفر مي‌شدم اگر شما استحقاق كيفر داشتيد كيفر مي‌شديد نظير ﴿إِنّا أَوْ إِيّاكُمْ لَعَلي هُدًي أَوْ في ضَلالٍ مُبينٍ﴾ فرمود: ﴿لَقُضِيَ اْلأَمْرُ بَيْني وَ بَيْنَكُمْ﴾
﴿وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِالظّالِمينَ﴾
براي اينكه روشن بشود كار به دست كسي است كه هرگز خطا در آنجا راه ندارد فرمود: ﴿وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِالظّالِمينَ﴾ يعني كي ظالم است؟ و محدوده ظلم او چقدر است؟ كي استحقاق كيفر دارد؟ و آن كيفر چيست؟ وقتي هم كه نازل مي‌شود فقط به تبهكار مي‌رسد همهٴ اين علوم در اختيار خداست ﴿وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِالظّالِمينَ﴾ لذا مي‌داند كِي بايد به حيات ظالم خاتمه بدهد و تا چه فرصتي مناسب است اينها را امتحان بكنند و مهلت بدهند آن‌گاه در پايان آن مطالب قبلي به عنوان يك اصل جامع اين آيات را ذكر فرمود.

فرمود: ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاّ هُوَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّ يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ في ظُلُماتِ اْلأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاّ في كِتابٍ مُبينٍ﴿59﴾
مطالب فراواني كه اين كريمه دارد عبارت از اين است كه اولاً موجود را موجودات جهان آفرينش را به غيب و شهادة تقسيم مي‌كند بر خلاف متفكران مادي كه هر موجودي را مادي مي‌دانند و اگر چيزي از ماده سهمي نداشته باشد در وجود سهيم نيست آنها مي‌گويند« كُل موجودٍ مادي» پس چيزي كه ماده ندارد وجود ندارد و امر خرافي است انبيا‌(عليهم السّلام ) برابر وحي الهي مي‌گويند «الموجود الي قسمين» مادي و مجرد.
تعبيرات قرآن كريم كه مي‌فرمايد خدا عالم غيب و شهادت است اين غيب ناظر به موجودات مجرد است و شهادت ناظر به موجودات مادي . البته ممكن است يك موجود مادي هم غايب باشد لكن آن يك غيب نسبي است نه نفسي مثلاً كسي كه پشت ديوار است براي ما غايب است ولي يك موجود مادي محسوس است يا چيزي كه در ديروز بود و در امروز وجود ندارد يا در فردا يافت مي‌شود و امروز وجود ندارد موجود محسوس مادي است ولي نسبت به ما غايب است پس موجود يا في نفسه مجرد است يا نه في نفسه امري است مادي لكن از بعضيها غايب است اينكه قرآن كريم موجودات را به غيب و شهادت تقسيم كرد و خدا را عالم غيب و شهادت دانست ناظر به هر دو قسم است اينكه فرمود: ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ﴾ يعني بعضي از موجودات غيب‌اند نه تنها غيب نسبي‌اند بلكه غيب نفسي‌اند و مخزن اينها پيش خداست يا كليد اينها پيش خداست

.مطلب بعدي آن است كه اين مخازن يا اين كليدها از زوال مصون‌اند نظير موجودات عالم شهادت نيستند كه بر اساس ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ و علل و عوامل ديگري باعث تغيير و تبدل عالم موجودات عالم شهادت باشد بلكه كليدهاي عالم غيب يا مخزنهاي عالم غيب ثابت از زوال و مصون از دگرگوني است براي اينكه فرمود: ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ﴾ برابر آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «نحل» كه فرمود: ﴿ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ﴾ پس مفاتح غيب ‌خواه به معناي كليدها خواه به معناي خزائن يك امر ثابت باقي لايتغير است.
مطلب بعدي آن است كه اين كليدهاي غيب يا اين مخازن غيب فقط نزد خداست اينكه فقط نزد خداست از دو راه مي‌توان اثبات كرد يكي تقديم خبر بر مبتدا كه مفيد حصر است كه فرمود: ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ﴾ یعنی در نزد غير خدا نيست اين تقديم مفيد حصر است دوم اينكه به صراحت فرمود: ﴿لا يَعْلَمُها إِلاّ هُوَ﴾ پس كليدهاي غيب يا مخازن غيبي فقط نزد خداست
اين چند نكته درباره صدر آيه كه فرمود: ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ﴾

و اما بعد از آن مي‌فرمايد خدا ﴿بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ﴾ است پس در صدر آيه مطلبي دارد كه غيب را غير از خدا نمي‌داند يعني بالذات. در ذيل آيه مطلبي دارد كه خدا ﴿بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ﴾ است
اما فرمود: ﴿وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ آنچه در دريا و صحراست كه كنايه از همه موجودات عالم شهادت است خدا مي‌داند بعد فرمود: ﴿وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّ يَعْلَمُها﴾ سقوط ورقه اگر نسيمي مي‌وزد بادي مي‌وزد ورقه‌اي برگي مي‌ريزد هيچ برگي نمي‌ريزد مگر با علم خدا ﴿وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّ يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ في ظُلُماتِ اْلأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاّ في كِتابٍ مُبينٍ﴾ هيچ حبه‌اي در تاريكي‌هاي زمين و ظلمتهاي زمين نيست مگر اينكه در يك جايي ثبت است. يك وقت است كه بعضي از اشيا در اثر تاريكي مجهول‌اند و يك وقت است كه بعضي از اشيا در اثر ريزي مجهول‌اند در بعضي از آيات الهي مي‌فرمايد كه براي علم ذات اقدس الهي هيچ حجابي نيست نه دور بودن, نه ريز بودن, نه در حجاب بودن, نه در تاريكي بودن, اگر چيزي در ظلمت زمين باشد در دل زمين فرورفته باشد يا درون سنگ باشد مظلم باشد يا محجوب بعيد باشد يا صغير هيچ كدام از اين علل چهارگانه احتجاب مانع علم خدا نيست
اينكه فرمود: ﴿وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّ يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ في ظُلُماتِ اْلأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاّ في كِتابٍ مُبينٍ﴾

از اين ﴿وَ لا حَبَّةٍ﴾ فصل سوم بحث شروع مي‌شود.
فصل اول بحث اين است كه غيب را جز ذات اقدس الهي كسي نمي‌داند.
فصل دوم اين است كه خدا همه چيز را مي‌داند.
فصل سوم اين است كه همه چيز در كتاب مبين ثبت است.

خب اينها تعدد مراحل علمي ذات اقدس الهي است ﴿وَ لا حَبَّةٍ في ظُلُماتِ اْلأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاّ في كِتابٍ مُبينٍ﴾ يك وقت است بر و بحر را خدا مي‌داند سقوط ورقه را خدا مي‌داند يك وقت بحث در اين است كه هر حبه‌اي كه در ﴿ظُلُماتِ اْلأَرْضِ﴾ باشد در كتاب روشن ثبت شده است هر‌ تر و خشكي در كتاب روشن ثبت شده است حالا اين كتاب روشن در نظام تكوين چيست؟ و در نظام تشريع چيست؟ مطلب ديگري است پس بِنا براين خود اين آيه سه فصل داشت فصل اول اين است كه غيب را خدا مي‌داند و غير از او كسي نمي‌داند فصل دوم آن است كه خدا ﴿بكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ﴾است «بالغيب و الشهادة» فصل سوم اين است كه جميع اين اشيا در يك كتاب مبيني ثبت‌اند حالا آن كتاب مبين انسان كامل است يا لوح محفوظ است بايد علي حده بحث بشود.
اين كتاب مبين چيست؟
آيا قرآن كريم است آيا امام است يا غير از قرآن و غير از امام يك حقيقت خارجي ديگري است كه آن كتاب مبين است؟

اينكه فرمود هيچ رَطب و يابسي نيست مگر اينكه در كتاب مبين است البته قرآن كتاب مبين است كه فرمود: ﴿قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبينٌ﴾ كتابهايي كه به وسيله انبيا براي هدايت مردم نازل مي‌شود هم كتاب مبين است هم كتاب منير است فرمود: ﴿جاؤُ بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ الْكِتابِ الْمُنيرِ﴾ يا ﴿جاءَكُمْ مِنَ اللّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبينٌ﴾ در آيات گوناگون آنچه را كه انبيا(عليهم الصّلاة و عليهم السّلام) آورده‌اند به عنوان كتاب منير وصف شدند به عنوان كتاب مبين وصف شدند
اگر اين كتاب مبين كه فرمود: ﴿لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاّ في كِتابٍ مُبينٍ﴾ منظور انسان كامل باشد اين هم برهان عقلي حمايت مي‌كند هم راه‌هايي كه اهل معرفت رفتند تأييد مي‌كند هم ظواهر نقلي كه انسان كامل مثلاً اليوم وجود مبارك حضرت ولي عصر‌(ارواحنا فداه) هيچ رطب و يابسي نيست مگر اينكه به اذن الله مي‌داند اين حق است و چون مطهّر است دسترسي به كتاب مكنون دارد و مانند آن

ایت اله جوادی املی
سیدکاظم فرهنگ
کاربرانی که در حال مشاهده انجمن هستند
Guest (3)
جهش به انجمن  
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.

قدرت گرفته از YAF 1.9.6.1 | YAF © 2003-2025, Yet Another Forum.NET
این صفحه در مدت زمان 0.424 ثانیه ایجاد شد.