رتبه: Advanced Member
گروه ها: member, Administrators تاریخ عضویت: 1390/02/31 ارسالها: 1,209 ![Iran (Islamic Republic Of) Iran (Islamic Republic Of)]() 48 تشکر دریافتی در 28 ارسال
|
ترجمه تدبر و فهم سوره نحل نکات مهم تفسیری آیات 120-124 سوره نحل
نحل:120 إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِّلَّهِ حَنِيفًا وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ به راستي ابراهيم [که يهوديان ادعاي انتساب به او ميکنند] با تمام وجود، همواره مطيعي حقگرا براي خدا بود و هرگز از مشرکان نبود. 125
______________ 125- براي شناخت اوصاف چهارگانهاي که براي ابراهيم برشمرده شده است [امه، قانت، حنيف، غيرمشرک] توجه به معناي دقيق اين واژهها مفيد ميباشد: امه به کساني گفته ميشود که در چيزي مثل: مکان، زبان، زمان، آرمان، دين، فرهنگ و... مشترک باشند. اشتراک در هدف، حکايت از قصد واحدي ميکند که در معناي اُمّ نيز وجود دارد [مائده 2 (5:2) ]. اما ابراهيم يک تن بود، چگونه ميتوان او را يک امت و يک جماعت تلقي کرد!؟ به نظر ميرسد رمز اين ابهام را در همسويي و هماهنگي همه اجزاء وجود، جسم و جان، لحظات شبانه روزي و غم و شادي آن پيشوا در خداپرستي دانست، مگر در قرآن نيامده است که تلاشهاي شما پراکنده است [إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّى- ليل 4 (92:4) ]، دلهاي آنها پراکنده است [...تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّى...- حشر 14 (59:14) ]؟ اما ابراهيم دل و دست خود را به يک سو داده بود. اما «قانت» اسم فاعل از قنوت، به دوام اطاعت همراه با خضوع و پيوستگي بندگي گفته ميشود. «حنيف» از ريشه حَنَفَ، بيانگر انگيزه و ميل از کجي به راستي و از گمراهي به هدايت است. به بيان قرآن، حنيف بودن معادل مشرک نبودن [حج 31 (22:31) ] و اخلاص در خداپرستي [بينه 5 (98:5) ] ميباشد. از 10 باري که کلمه «حنيفاً» در قرآن آمده، 8 بار آن اين صفت به ابراهيم نسبت داده شده است. در ضمن وصف مشرک نبودن ابراهيم [مطلقاً انگيزه غيرتوحيدي نداشتن] 6 بار در قرآن تکرار شده است [آلعمران 67 (3:67) و 95 (3:95) ، انعام 79 (6:79) و 161 (6:161) ، نحل 120 (16:120) و 123 (16:123) ].
نحل:121 شَاكِرًا لِّأَنْعُمِهِ اجْتَبَاهُ وَهَدَاهُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ شکرگزار نعمتهاي او بود [و خدا نيز استعدادهاي معنوي] او را سامان بخشيد 126 و به راه راست رهبرياش کرد.
______________ 126- معناي «اجتباء» همچون جبایت خراج [جمعآوري ماليات]، نوعي سامان دادن به پراكندگي سرمايههاي روحي و جمع و جور كردن روانِ از تمركز و توجه خارج شده است. اجتباء رسولان، هدف منسجم و واحد بخشيدن به شخصيت آنان است. ارتکاب گناه، آدمي را از استواري و انسجام روحي خارج ميسازد. از اين نظر، به سامان آمدن پس از توبه و اصلاح را قرآن در مواردي اجتباء ناميده است: در مورد حضرت آدم: طه 122 (20:122) - ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَى. در مورد يونس: قلم 50 (68:50) - فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ
تفسیر بازرگان
وَآتَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ ﴿۱۲۲﴾و در دنيا به او نيكويى و [نعمت] داديم و در آخرت [نيز] از شايستگان خواهد بود (۱۲۲)
ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴿۱۲۳﴾سپس به تو وحى كرديم كه از آيين ابراهيم حقگراى پيروى كن [چرا كه] او از مشركان نبود (۱۲۳)
همان طوري كه جمع را امت ميگويند يك نفر را هم امت ميگويند اما خب يك استعمال نادري است لكن در روايات ديگر آمده است كه چون وجود مبارك حضرت ابراهيم به تنهايي كار يك ملت را انجام داد لذا از او به امت ياد شده است. اين دو طايفه از رواياتي است كه مرحوم فيض(رضوان الله عليه) در صافي به اينها اشاره كرده است.
در ادبيات تازي و فارسي كلمه امت و مانند آن بر يك نفر در صورتي كه از نظر علم و عمل كار يك جمعيت را بكند اطلاق شده است.
«حَنَف» يعني تمام تلاش و كوششاش اين است در بستر مستقيم، در صراط مستقيم باشد به چنين آدمي ميگويند حنيف، حنيف مايل از باطل به حق است
اين ﴿وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾ وصف سلبي است در قبال اوصاف ثبوتي سهگانهٴ گذشته و پنجگانهٴ آينده. امت هست، ﴿قَانِتاً لِلَّهِ﴾ است، «حنيف» است اين سه وصف ثبوتي. ﴿شَاكِراً لأَنْعُمِهِ﴾ است، مجتبي هست، مَهدي هست، از حَسنهٴ دنيا برخوردار است و از صالحين است اين اوصاف پنجگانهٴ بعدي در بين اوصاف ثبوتي پنجگانهٴ بعدي و اوصاف ثبوتي سهگانهٴ قبلي اين وصف سلبي ذكر شده است و اين از مشركين نيست.
اين ﴿وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾ براي آن است كه كسي توهّم نكند در سورهٴ مباركهٴ «انعام» كه قسمت اول قصهاش اين است وقتي ﴿ فَلَمَّا رَأي الْقَمَرَ بَازِغاً قَالَ هذَا رَبِّي... فَلَمَّا رَأي الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هذَا رَبِّي هذَا أَكْبَرُ﴾[9] اين ﴿هذَا رَبِّي﴾ ﴿هذَا رَبِّي﴾ او براي اين نيست كه ـ معاذ الله ـ او اول اينها را به عنوان رب تلقّي كرد بعد از اينها عدول كرد بلكه اين براي جدال احسن است و امثال ذلك. اصلاً شرك در حوزهٴ هستيِ وجود مبارك ابراهيم خليل راه پيدا نكرده
﴿وَآتَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً﴾ شهرت خوب، حيثيت خوب، معيشت خوب اينها حَسَنات دنياست فرزندان خوب حَسنه دنياست، توفيق ساختن كعبه، قبله و مطاف جهانيان حَسنه است براي اينكه ابراهيم خليل بود كه بنيانگذار كعبه بود، معمار بود، مهندس بود، كارگر همين كعبه بود اينها حَسنات دنياست كه به دست آدم كار خير انجام بگيرد، خب اگر كسي توفيق داشت به دست او مسجدي، مدرسهاي، يك مركز تحقيقياي خب اين ميشود حَسنه دنيا، اگر ديگري ساخت و او تماشاگر بود كه ديگر حَسنهاي نصيب او نميشود فرمود: ﴿وَآتَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً﴾ همه اين مراسم و مناسك حج و امثال ذلك حَسنهٴ اوست ﴿وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ﴾ كه وصف ثبوتي نُهم است. فرمود در آخرت از صالحين است.
قرآن كريم در اين زمينه پنج مطلب بيان كرد آن مطالب پنجگانه عبارت از نفي ارتباط يهوديت با ابراهيم خليل(سلام الله عليه)، نفي ارتباط مسيحيت با ابراهيم خليل، نفي ارتباط وثنيت و ارتباط مشركان با ابراهيم خليل اين سه امر سلبي. دو امر ثبوتي دارد و آن اين است كه وجود مبارك پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با ابراهيم خليل در پيوند است آن هم با ملت او در پيوند است كه تابع دين و مكتب اوست نه تابع خود او و اين پيروي از ملت و دين ابراهيم نه از شخص ابراهيم هم به وحي الهي است
پیامبر اسلام تابع دین و ملت ابراهیم است نه خود ابراهیم در سوره ال عمران نفرمود اين پيغمبر تابع ابراهيم است آنجا كه نام شخص ابراهيم است ميفرمايد عدهاي پيروان او هستند و پيغمبر هم به او اُولاست، آنجا كه سخن از ملت ابراهيم است ميفرمايد پيغمبر تابع ملت ابراهيم است. آنجا كه سخن از خود ابراهيم است ميفرمايد: ﴿إِنَّ أَوْلَي النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهذَا النَّبِيُّ﴾ نه اينكه اين پيغمبر هم ﴿اتَّبَعُوهُ﴾ فرمود پيروان ابراهيم و حضرت رسول اينها ﴿إِنَّ أَوْلَي النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ﴾اند. اما در آيه محلّ بحث سورهٴ «نحل» كه سخن از ملت ابراهيم است ميفرمايد: ﴿ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ﴾ خب ﴿مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ﴾ دين ابراهيم است ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ تو كه تابع ابراهيم خليل نيستي تو تابع دين او هستي كه همان دين الهي است كه خدا مشخص فرمود. در قرآن آيهاي نداريم كه فاضل تابع مفضول باشد
وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ﴾ جناب قرطبي اين ﴿مِنَ الصَّالِحِينَ﴾ را به «مع الصالحين»معنا كرده است، خب اگر ما دليل عقلي يا نقلي معتبر داشته باشيم ظاهر را صرفنظر ميكنيم در معاني حروف و افعال و اسما صرفنظر ميكنيم اما وقتي دليل نداشته باشيم ﴿مِنَ﴾ را به معناي خودش ميگيريم ديگر ﴿وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ﴾ نه «مع الصالحين».
درباره حضرت ابراهيم امت بودن، قانت بودن، حنيف بودن، نزاهت از شرك، شاكر بودن، مجتبي بودن، مَهدي بودن، در دنيا از حَسنه برخوردار بودن، در آخرت از صالحين بودن نُهتا و دهمي كه از همه اينها اشرف است به حَسب ظاهر با ﴿ثُمَّ﴾ كه از تأخير درجه و رتبه حكايت ميكند اين است كه يكي از مفاخر تو كه دهمين فخر توست اين است كه خاتم انبيا تابع دينِ توست ﴿ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ﴾ اين ﴿ثُمَّ﴾ اين نقش را دارد.
خب، اين در عين حال كه جريان حضرت رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را تبيين ميكند كه او تابع ابراهيم نيست، تابع ملت ابراهيم است ولي اين شَرف را هم براي حضرت ابراهيم تثبيت ميكند كه حضرت ابراهيم ملتي را آورد كه پيغمبر همان ملت را ميپذيرد و چيز ديگري نياورد بلكه تابع همان ملت است خود ابراهيم(سلام الله عليه) هم تابع ملت نوح بود ﴿وَإِنَّ مِن شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ﴾
اينها زمينه است براي اينكه به پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بفرمايد كه تو پيرو ملت ابراهيم باش، نه ابراهيم.
بعد از اين اوصاف نُهگانه ميفرمايد مسلمانها پيرو چنين آدمياند پيرو ملتياند كه ابراهيم در اين ملت به سر ميبرد. ما را به ابراهيم خليل دعوت نكردند به ما نگفتند شما پيرو ابراهيم خليل باشيد به ما گفتند پيرو ملت ابراهيم خليل باشيد، پيرو دين و مكتب خليل حق باشيد.
آيه 78 سورهٴ مباركهٴ «حج» اين است ﴿وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِيكُمْ﴾ اين ﴿مِّلَّةَ﴾ منصوب است چون اغراست يعني «خذوا ملة أبيكم» دين پدرتان را بگيريد يعني او را به عنوان پدر قبول كنيد، فرزند او باشيد
وقتي اين اوصاف گذشت ﴿ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «انعام» هم گذشت فرمود: ﴿فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾[22] نه «بِهم مقتده» نفرمود به انبيا اقتدا بكن، فرمود به هدايتي كه خدا به انبيا اعطا كرده است به همان هدايت يعني راه يكي است، دين يكي است، مكتب يكي است به آن مكتب اقتدا بكن ﴿فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾ نه «بِهم مقتده»
خلاصه تفسیر تسنیم نحل:124 إِنَّمَا جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ وَإِنَّ رَبَّكَ لَيَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ـ [حکم] تعطيل [کار در روز شنبه و پرداختن به عبادت و خدمت خلق در آيين ابراهيم نبود، بلکه] تنها بر کساني مقرّر شد که در آن [حکم، يا آيين توحيدي] اختلاف کردند 129 و بيترديد پروردگار تو در آنچه يکسره در آن اختلاف ميکردند داوري خواهد کرد.
______________ 129 -گويا از ايرادهاي يهوديان به پيامبر اسلام اين بود که اگر پيرو آيين ابراهيم است، پس چرا به جاي روز شنبه، جمعه را تعطيل ميکند و مسلمانان نماز جمعه را به جماعت برپا ميدارند؟ در اين آيه پاسخ داده ميشود که براي اختلاف کنندگان در آيين ابراهيم، که تمام ايام هفته را به دنيا و مادّيات ميپرداختند، ضروري شمرده شد يک روز را تعطيل کنند، که در آن هم اختلاف کردند. در ضمن، معناي «سبت» قطع کردن کار و تعطيل آن است. قرآن خواب را نيز «سبات» [قطع کننده تلاشهاي روز] ناميده است [فرقان 47 (25:47) و نبأ 9 (78:9) ].
تفسیر بازرگان
ماجرای تعطیلی روز شنبه و تحریم کار چه بود؟
﴿إِنَّمَا جُعِلَ السَّبْتُ﴾ اين ﴿إِنَّمَا﴾ به منزلهٴ جواب سؤال مقدّر است چرا روز شنبه براي همه حلال است و براي اينها حرام؟ اين هم پاسخ آن است ﴿إِنَّمَا جُعِلَ السَّبْتُ عَلَي الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ﴾ اينها خودشان پذيرفتند كه روز شنبه روز عيد رسمي يهوديها براي عبادت باشد آن وقت معذلك حيله و مكر كردند ما آن روز تحريم كرديم گفتيم صيد حرام است اينها آمدند راه آب را بستند كه ماهيها بيايند و نروند و روز يكشنبه صيد كنند. اينكه ما براي آنها صيد روز شنبه را حرام كرديم براي اين مكر و حيله خود آنها بود و اين ارتباط دارد با آن حصر محرّمات در آن چهار چيز كه ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ﴾[10] دوتا اشكال شد، دوتا پاسخ هم دادند يك اشكال مربوط به آيه 118 است كه پس آن محرّمات قبلي براي يهوديها تحريم كرديد آن چه چيزي بود؟ فرمود: ﴿وَعَلَي الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا مَا قَصَصْنَا عَلَيْكَ مِن قَبْلُ﴾ «في محله فارجع» و سؤال دوم پس صيد در روز شنبه چرا براي اينها حرام شد؟ فرمود: ﴿إِنَّمَا جُعِلَ السَّبْتُ عَلَي الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ﴾ اين هم براي كيفر مكر و حيله اينهاست
﴿إِنَّمَا جُعِلَ السَّبْتُ عَلَي الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ﴾ در بيان روز عيد كه روز رسمي يهوديها باشد اختلاف شده است كه شنبه باشد، غير شنبه باشد بعضي پذيرفتند شنبه، بعضي غير شنبه و معناي عيد هم فراغت از كار دنيا و اشتغال به عبادت خدا و حرمت صيد و امثال صيد را هم به همراه داشت. اين ﴿إِنَّمَا جُعِلَ السَّبْتُ﴾ يعني ما روز شنبه را بر كساني كه اختلاف كردند بعضي گفتند آري، بعضي گفتند نه به عنوان عيد رسمي قرار داديم همانها كه گفتند شنبه عيد رسمي ما باشد، ما شنبه را تعطيل اعلام ميكنيم، دست به كاري نميزنيم همينها مكر و كيد كردند براي صيد ماهي، آنگاه در سورهٴ «اعراف» و غير «اعراف» فرمود ما اصحاب سَبت را لعنت كردهايم بر اساس مكر و حيلهاي كه اينها داشتند.
بنابراين اين ﴿إِنَّمَا جُعِلَ السَّبْتُ عَلَي الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ﴾ درباره اصل قرار دادن روز شنبه به عنوان عيد رسمي است آياتي كه در سورهٴ «اعراف» و مانند آن آمده است كه اصحاب سَبت را ما لعنت كرديم براي اينكه اينها قبول كردند كه روز شنبه روز تعطيل و عيد رسمي آنهاست و كسب، نارواست معذلك در همان روزي كه كسب حرام بود مكر و حيله كردند و كسب كردند اين دو طايفه از آيات راجع به روز شنبه.
خلاصه تفسیر تسنیم
كلمه ((جعل )) را با لفظ ((على )) متعدى كرده نه با لفظ لام ، با اينكه لفظ ((على )) تكليف و تشديد را مى رساند مثلا مى گويند: ((لى عليك دين : براى منست بر ضرر تو قرضى )) يعنى تو به من بدهكارى ، و يا مى گويند: ((هذا عليك لا لك : اين بر ضرر تو است نه بنفع تو)) و اين بدان جهت بود كه بفهماند، تعطيلى روز شنبه در يهود به منظور آسايش آنان نبود، بلكه ابتلاء و امتحانى بوده و لذا مى بينيم كه بالا خره تشريع اين حكم منجر به لعنت طائفه اى از ايشان و مسخ شدن طايفه ديگرشان شد كه در سوره بقره آيه 65 و در سوره نساء آيه 47 بدان اشاره شده است ، بنابراين مناسب تر اين است كه بگوييم مراد از جمله ((اختلفوا فيه )) اختلاف در سبت ، بعد از تشريع آن باشد، زيرا بنى اسرائيل در باره آن اختلاف نموده عده اى تشريع آن پذيرفته و عده اى رد كردند، دسته سومى حيله بكار بردند كه در سوره بقره و نساء و اعراف به حيله آنان و داستانشان اشاره شده است ، نه اينكه مراد از اختلافشان در آن ، قبل از تشريع آن باشد چنانچه در بعضى روايات آمده كه اول پيشنهاد شد كه در هر هفته يك روز براى عبادت تعطيل كنند آنگاه آن روز را جمعه قرار دادند، و بهمين خاطر اختلاف در گرفت بخاطر رفع اختلاف شنبه را قرار دادند. و معناى آيه اين است كه : ((جز اين نيست كه روز سبت قرار داده شد و يا يك روز در هفته براى عبادت تعطيل شد بمنظور تشديد و آزمايش يهود كه بعد از تشريع آن اختلاف كردند، يك دسته قبولش كردند، و يك دسته ديگر آن را رد نمودند، دسته سوم در ظاهر به قبول آن تظاهر نموده و در خفا، براى اشتغال به ماهيگيرى حيله نمودند پروردگار تو در روز قيامت ميان آنان در آنچه اختلاف مى كردند حكم خواهد نمود)). بنا بر اينكه معنا چنين باشد وزان آيه وزان آيه قبلى مى باشد كه مى فرمود: ((و على الذين هادوا حرمنا ...)) كه گفتيم در معناى جواب از سؤال مقدر و معطوف بر داستان نسخ است كه قبل از اين گفتگويش در ميان بود و تقدير آن چنين است ، اما قرار دادن سبت براى يهود به نفع نبود بلكه عليه ايشان بود تا خدا امتحانشان كند و برايشان تنگ بگيرد، همچنان كه نظاير اين آزمايش و به حساب چوبكارى در آنان زياد بود، چون مردمى ياغى و متجاوز و متكبر بودند و كوتاه سخن اينكه آيه شريفه ناظر به اعتراضى است كه يهود بر تشريع بعضى احكام غير فطرى در دين خود و نسخ آن در اين شريعت كردند، و اگر اين مطلب را ضميمه آيه اى كه قبلا درباره يهود بحث مى كرد و مى فرمود: ((و على الذين هادوا حرمنا ...)) ننمود براى اين بود كه مساله سبت با سنخ مساله تحليل طيبات و استثناء غذاهاى حرام مغاير است ، قبلا هم فهميديد كه آيه : ((و على الذين هادوا)) تا جمله ((و ما كان من المشركين )) كه هفت آيه مي باشند كلامى است متصل و تمام كه به آيه مورد بحث متصل گشته و آن هشتمى آنها شده است . از اينجا جواب اعتراضى كه شده روشن مى شود، و اعتراض اين است كه وسط قرار گرفتن داستان سبت ميان آيه ((ثم اوحينا اليك ...)) كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را امر به پيروى از ملت ابراهيم مى كند و آيه ((ادع الى سبيل ربك ...)) نظير فاصله شدن ميان درخت و پوست درخت است . و حاصل جواب اين شد كه گفتيم : آيه ((ثم اوحينا اليك ان اتبع ملة ابراهيم ...)) جزء آخر سياق قبلى است ، و آيه ((انما جعل السبت )) مربوط و متصل به مطالب قبل آن است ، و اما آيه ((ادع الى سبيل ربك ...)) مطلب تازه اى را بيان مى كند، و آن دستور به دعوت بسوى راه خداست ، بعنوان خطاب و هيچ ربطى به ملت ابراهيم و كيش وى ندارد تا بگوييد به آيه پيروى ملت ابراهيم متصل است ، و مساله سبت در ميان آن دو بيگانه است ، هر چند كه راه خدا به عينه همان ملت ابراهيم است ، و ليكن براى الفاظ حكمى است ، و براى معانى حكمى ديگر (دقت بفرمائيد).
ترجمه تفسير الميزان جلد 12 صفحه 533
ویرایش بوسیله کاربر 1404/07/11 02:40:18 ب.ظ
| دلیل ویرایش: ویرایش |
سیدکاظم فرهنگ |
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 2,173
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه تدبر و فهم آیات پایانی سوره نحل: نکات مهم تفسیری ایات 125-128
ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ ﴿۱۲۵﴾با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به [شيوه اى] كه نيكوتر است مجادله نماى در حقيقت پروردگار تو به [حال] كسى كه از راه او منحرف شده داناتر و او به [حال] راهيافتگان [نيز] داناتر است (۱۲۵) وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ ﴿۱۲۶﴾و اگر عقوبت كرديد همان گونه كه مورد عقوبت قرار گرفته ايد [متجاوز را ] به عقوبت رسانيد و اگر صبر كنيد البته آن براى شكيبايان بهتر است (۱۲۶) وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ وَلَا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَلَا تَكُ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ ﴿۱۲۷﴾و صبر كن و صبر تو جز به [توفيق] خدا نيست و بر آنان اندوه مخور و از آنچه نيرنگ مى كنند دل تنگ مدار (۱۲۷) إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَالَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ ﴿۱۲۸﴾در حقيقت خدا با كسانى است كه پروا داشته اند و [با] كسانى [است] كه آنها نيكوكارند (۱۲۸)
اگر ذات اقدس الهي به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿ادْعُ إِلَي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ﴾ يعني آيات قرآني اين سه قِسم است، سنت تو هم بايد همين سه قِسم باشد و سنت اهلبيت(عليهم السلام) هم همين سه قِسم است يعني آنها با برهان، با موعظه، با جدال احسن دعوت ميكردند. در جريان حضرت موساي كليم ﴿وَيَا قَوْمِ مَا لِي أَدْعُوكُمْ إِلَي النَّجَاةِ وَتَدْعُونَنِي إِلَي النَّارِ﴾ من شما را به الله و به ايمان به خدا و مبدأ و معاد دعوت ميكنم اين نجاتبخش است شما ما را به شرك و وثنيّت فرا ميخوانيد اين هلاكتآور است دعوت انبيا «الي النجاة» است پس ﴿ادْعُ إِلَي سَبِيلِ رَبِّكَ﴾ يعني «الي النجاة» در حقيقت اين براي نجاتبخشي اما حياتبخشي همان آيه معروف سورهٴ مباركهٴ «انفال» است كه فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ﴾ از كفار ذات اقدس الهي به مُرده ياد ميكند در سورهٴ مباركهٴ «يس» مؤمن را زنده ميداند و كافر را مُرده فرمود: ﴿لِيُنذِرَ مَن كَانَ حَيّاً وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَي الْكَافِرِينَ﴾ هم دعوت ﴿بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ﴾ باشد، هم مدعوّاليه و روش دعوت. دعوت ﴿بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ﴾ باشد يعني خوب حرف بزني، حرفِ خوب بزني، برهان اقامه بكني، ليّن باشي گذشته از اينكه محتوا بايد مُتقن و محكم باشد دعوت هم بايد جاذبه داشته باشد
يك وقت است كه انسان از مقدّمات معقول و مقبول براي احقاق حق و ابطال باطل كمك ميگيرد اين ميشود جدال احسن، وقتي ميخواهد باطلي را زنده كند، حقي را اماته كند ميشود جدال غير احسن و مِراي باطل. جدال احسن اين است كه مطلب حق است يك، از مقدمات معقول و مقبولي كه مورد پسند طرف هست كمك ميگيرند دو،
موعظه هم البته وَعظ بايد زيبا باشد زيبايياش هم به همين است اما متقن ببينيد در مسائل برهاني سخن از اينكه من دوست دارم يا دوست ندارم، اي كاش اين طور بود، اي كاش آن طور نبود اين طور نيست لذا موعظه به حَسنه قيد شده است ولي حكمت كه برهان است ديگر جا براي اين حرفها نيست. ينكه فرمود: ﴿ادْعُ إِلَي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ﴾ اين ذيل ناظر به همين بخش است كه شما وظيفهتان دعوت است خدا ميداند چه عدهاي اهل قبولاند، چه عدهاي اهل نكولاند ولي اين كار را شما حتماً تا آخرين لحظه بايد انجام بدهيد
﴿وَإِنْ عَاقَبْتُمْ﴾ اگر خواستيد معاقبه بكنيد يعني ما كه دستور معاقبه نميدهيم، ما كه دستور انتقام نميدهيم بر فرض شما خواستيد انتقام بگيريد از عدل نگذريد.
اينكه در آيه نود همين سورهٴ مباركهٴ «نحل» فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَي﴾ اين عدل و احسان را در بخش پاياني تبيين كرد كه حتي نسبت به مشركان هم همين طور است،شما هم بر فرض خواستيد عِقاب بكنيد ﴿بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم﴾ باشد ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ﴾ و اگر از اينها بگذريد ميشود صبر و احسان ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ﴾.
فرمود اگر كسي نسبت به شما عداوتي را اعمال كرد، تعدّي كرد به حقّ شما ﴿فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَي عَلَيْكُمْ﴾ نه بيشتر. آن امر فقط براي اباحه است، ترخيص است اين ﴿عَاقَبْتُمْ﴾ كه تعريض است يعني اين كار را نكنيد، انتقام نگيريد براي اينكه عفو بهتر از انتقام است. همين معنا را كه ضمناً فهماند عفو بهتر از انتقام است همين را باز كرد فرمود: ﴿وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ﴾ اين هم به عنوان اصل كلّي باز هم به عنوان قضيه شرطيه، اگر خواستيد انتقام بگيريد از عدل نگذريد، اگر صبر كرديد، عفو كرديد، بخشيديد صبر بهتر است. مرحله سوم اين اگر را برداشت و امر كرد فرمود: ﴿وَاصْبِرْ﴾ البته اين را به خصوص وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خطاب كرد چون اوست كه ميتواند اينگونه عفوها را اعمال بكند البته امّتش هم تأسّي ميكند اين بخش سوم است. اول تعريضاً فرمود انتقام خوب نيست، بعد تصريحاً فرمود گذشت و صبر بهتر از انتقام است، بعد هم امر به صبر كرد ﴿وَاصْبِرْ﴾.
رها كن حالا نپذيرفتند، نپذيرفتند اين طور نيست كه حالا شما غصه بخوري اين قدر خودت را در رنج بيندازي. در بخشهايي فرمود: ﴿فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ﴾[7] ، ﴿فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَي آثَارِهِم إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً﴾[8] اين دوتا آيه در دو مقطع بلكه آيه سوم در مقطع سوم دارد كه خيلي خودت را فشار نياور خب نپذيرفتند، نپذيرفتند، اما ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلاً﴾ يك وقت است آدم قهر ميكند از جامعه فاصله ميگيرد نظير يونس(سلام الله عليه) همه انبيا بزرگوار را كه قرآن كريم نام ميبرد به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عرض ميكند كه ميفرمايد: ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ﴾[9] «واذكر في الكتاب كذا و كذا و كذا و كذا» يعني به ياد اينها باش سيرهٴ اينها، سنّت اينها، روش اينها، برخورد اينها، اينها در گذشته بود، اما نسبت به حضرت #يونس(سلام الله عليه) كه ميرسد ميفرمايد: ﴿وَلاَ تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾[10] مبادا مثل يونس باشي كه او را ماهي بلعيد كه او فاصله گرفت و قومش را رها كرد تو اگر رها ميكني هَجر جميل باشد يعني نگران اينها نباش قلباً از اينها فاصله بگير چون اينها بالصراحه ميگويند چه باشي، چه نباشي، خدا هم فرمود چه انذار بكني، چه نكني در اينها اثر ندارد
خب، آن مراحل پنجگانه يعني سه مرحله مربوط به تعريض و تصريح و امر به صبر و اين دو مرحله نهي از حُزن بر گذشته و نهي از تنگنا قرار گرفتن از هراس آينده اين امور خمسه را با اين كريمهٴ آخر سورهٴ «نحل» تحليل كرده فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَالَّذِينَ هُم مُحْسِنُونَ﴾ آنها كه صِدق «مع الحق» را رعايت كردند، رابطهشان را با خدا حفظ كردند شدند متّقي، آنها كه روابط حَسنهشان را با خلق خدا حفظ كردند شدند ﴿مُحْسِنُونَ﴾ كسي كه اين دو پيوند را حفظ كرد با خدا متّقي بود، با خلق خدا مُحسن بود خدا با اوست.
اين معيّتي كه در قرآن كريم است اينها سه قِسم است يك معيّت قيّوميّه است كه معيّت عام و مطلق است خدا با هر كسي هست در هر شرايطي آن را در سورهٴ مباركهٴ «حديد» آيه چهارم به اين صورت بيان فرمود: ﴿وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ﴾ يك معيّت ويژه است براي قهر و غلبه و گرفتن آن را ذات اقدس الهي دربارهٴ كساني كه تصميمهاي زشت ميگرفتند فرمود خدا در پشت درهاي بستهٴ افرادي كه بيتوته ميكنند، جلسات خصوصي دارند در جلسات خصوصيشان هست كه همانجا خواست اينها را بگيرد بتواند. ﴿وَهُوَ مَعَهُمْ﴾ آيه محلّ بحث يك معيّت ويژه است كه نسبت به مؤمنان صالح و متّقيان و مُحسنين دارد كه فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا﴾ كه با خدا رابطه خوبي دارند ﴿وَالَّذِينَ هُم مُحْسِنُونَ﴾ بعضي رابطهٴ خَلقيشان خوب است اما صبغهٴ الهي ندارد، بعضيها قداست الهيشان خوب است اما به حال جامعه نافع نيستند اينها از آن معيّت ويژه بهره نميبرند فرمود اگر كسي اين دو عنصر محوري را داشت خدا معيّت خاص دارد نسبت به آنها اينكه فرمود: ﴿ان رحمة الله مع المحسنين﴾ از همين قبيل است. ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَالَّذِينَ هُم مُحْسِنُونَ﴾.
خلاصه تفسیر آیت الله جوادی آملی
|
|
|
|
جهش به انجمن
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.