رتبه: Newbie
گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1390/06/15 ارسالها: 3
تشکرها: 2 بار
|
سلام بر محققین محترم
سئوالی برایم پیش آمده و آن اینکه تقریباً همه فطرت انسان آن را پاک می دانند ، این از کجای قرآن استخراج شده؟ کلمه انسان را در قرآن جستجو کردم
بیش از 60 مورد کلمه انسان آمده است. از توصیفات ذکر شده به این نتیجه نرسیدم که فطرت انسان پاک است مگر اینکه منظور از فطرت، سرشت یا ذات نباشد. لطفاً راهنمایی بفرمایید.
:1. نساء 28: انسان، ضعيف آفريده شده 2. یونس 12: هنگامي که به انسان آسیب یرسد، ما را در حالي که به پهلو خوابيده، يا نشسته، يا ايستاده است، ميخواند؛ اما هنگامي که ناراحتي را از او برطرف ساختيم، چنان ميرود که گويي هرگز ما را براي حل مشکلي که به او رسيده بود، نخوانده است. این گونه برای اسرافکارانآنچه انجام می دهند زینت داده شده است.
3. هود 9:و اگر از جانب خويش، نعمتي به انسان بچشانيم، سپس آن را از او بگيريم، قطعاً نوميد و ناسپاس خواهد بود. 4. یوسف 5: چرا که شيطان، دشمن آشکار انسان است.
5. ابراهیم 34: و از هر چيزي که از او خواستيد، به شما داد؛ و اگر نعمتهاي خدا را بشماريد، هرگز آنها را شماره نتوانيد کرد. انسان، ستم پیشه و ناسپاس است. 6. حجر 26:و در حقیقت انسان را از گلی خشک، که از گلی بد بوي (تيره رنگي) گرفته شده بود آفريديم. 7. نحل 4: انسان را از نطفه ي بيارزشي آفريد؛ و سرانجام مدافع آشکار از خويشتن گرديد. (ستیزه جوی آشکار) 8. اسراء 11: انسان (بر اثر شتابزدگي)، بديها را طلب ميکند آن گونه که نيکيها را ميطلبد؛ و انسان، هميشه عجول بوده است.
9. اسراء 53:به بندگانم بگو: «سخني بگويند که بهترين باشد. چرا که شيطان (بوسيله ي سخنان ناموزون)، ميان آنها فتنه و فساد ميکند؛ هميشه شيطان دشمن آشکاري براي انسان بوده است. 10. اسراء 67:و انسان، بسيار ناسپاس است. 11. اسراء 83: هنگامي که به انسان نعمت ميبخشيم، (از حق) روي ميگرداند و متکبرانه دور ميشود؛ و هنگامي که (کمترين) بدي به او ميرسد، (از همه چيز) مايوس ميگردد. 12. اسراء 100:و انسان تنگ نظر است.
13. کهف 54:ولي انسان بيش از هر چيز، به مجادله ميپردازد. 14. مریم 66:انسان ميگويد: «آيا پس از مردن، زنده (از قبر) بيرون آورده مي شوم؟!» 15. مریم 67:آيا انسان به خاطر نميآورد که ما پيش از اين او را آفريديم در حالي که چيزي نبود؟! 16. انبیاء 37: انساناز عجله آفريده شده؛ ولي عجله نکنيد؛ بزودي آياتم را به شما نشان خواهم داد! 17. حج 66:...حقا که انسان بسيار ناسپاس است. 18. مومنون 12:و ما انسان را از عصارهاي از گل آفريديم؛
19. فرقان 25:و شيطان هميشه خوارکننده ي انسان بوده است. 20. عنکبوت 8:ما به انسان توصيه کرديم که به پدر و مادرش نيکي کند،... 21. لقمان 14:و ما به انسان درباره ي پدر و مادرش سفارش کرديم؛... 22. سجده 7:او همان کسي است که هر چه را آفريد نيکو آفريد؛ و آفرينش انسان را از گل آغاز کرد؛
23. احزاب 72:ما امانت (تعهد، تکليف، و ولايت الهي) را بر آسمانها و زمين و کوهها عرضه داشتيم، آنها از حمل آن سر برتافتند، و از آن هراسيدند؛ اما انسان آن را بر دوش کشيد؛ او بسيار ظالم و جاهل بود، 24. یس 77:آيا انسان نميداند که ما او را از نطفهاي بيارزش آفريديم؟! و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد که ) به مخاصمه ي آشکار (با ما) برخاست. 25. زمر 8:هنگامي که انسان را زياني رسد، پروردگار خود را ميخواند و بسوي او باز مي گردد؛ اما هنگامي که نعمتي از خود به او عطا کند، آنچه را بخاطر آن قبلا خدا را مي خواند از ياد ميبرد و براي خداوند همتاياني قرارميدهد تا مردم را از راه او منحرف سازد؛ بگو: «چند روزي از کفرت بهرهگير که از دوزخياني!» 26. زمر 49:هنگامي که انسان را زياني رسد، ما را (براي حل مشکلش) ميخواند؛ سپس هنگامي که از جانب خود به او نعمتي دهيم، ميگويد: «اين نعمت را بخاطر کارداني خودم به من دادهاند»؛ ولي اين وسيله ي آزمايش (آنها) است، اما بيشترشان نميدانند.
27. فصلت 49: 28. فصلت 51: و هرگاه به انسان (غافل و بيخبر) نعمت دهيم، روي ميگرداند و با حال تکبر از حق دور ميشود؛ ولي هرگاه مختصر ناراحتي به او رسد، تقاضاي فراوان و مستمر (براي بر طرف شدن آن) دارد. 29. شوری 48:و اگر رويگردان شوند (غمگين مباش)، ما تو را حافظ آنان (و مأمور اجبارشان) قرار ندادهايم؛ وظيفه ي تو تنها ابلاغ رسالت است. و هنگامي که ما رحمتي از سوي خود به انسان بچشانيم به آن دلخوش ميشود، و اگر بلايي بخاطر اعمالي که انجام دادهاند به آنها رسد (به کفران ميپردازند، چرا که) انسان بسيار کفرانکننده است. 30. زخرف 15: ... انسان کفرانکننده ي آشکاري است. 31. احقاف 15:ما به انسان توصيه کرديم که به پدر و مادرش نيکي کند،... 32. ق 16: ما انسان را آفريديم و وسوسههاي نفس او را ميدانيم، و ما به او از رگ قلبش نزديکتريم. 33. نجم 24:يا آنچه انسان تمنا دارد به آن ميرسد؟! –25 در حالي که آخرت و دنيا از آن خداست. 34. نجم 39:و اينکه براي انسان بهرهاي جز سعي و کوشش او نيست، 35. رحمان 3: انسان را آفريد، -4 و او را بیان آموخت 36. رحمان 14: انسان را از گل خشکيدهاي همچون سفال آفريد،
37. حشر 16: کار آنها همچون شيطان است که به انسان گفت: «کافر شو (تا مشکلات تو را حل کنم).» اما هنگامي که کافر شد گفت: «من از تو بيزارم، من از خداوندي که پروردگار عالميان است بيم دارم.» 38. معارج 19:بيقين انسان حريص و کمطاقت آفريده شده است، 39. نوح 14:در حالي که شما را در مراحل مختلف آفريد (تا از نطفه به انسان کامل رسيديد). 40. قیامت 3:آيا انسان ميپندارد که هرگز استخوانهاي او را جمع نخواهيم کرد؟! 41. قیامت 5:(انسان شک در معاد ندارد) بلکه او ميخواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قيامت) در تمام عمر گناه کند. 42. قیامت 10:آن روز انسان ميگويد: «راه فرار کجاست؟!» 43. قیامت 13:و در آن روز انسان را از تمام کارهايي که از پيش يا پس فرستاده آگاه ميکنند. 44. قیامت 14:بلکه انسان خودش از وضع خود آگاه است، 45. قیامت 36:آيا انسان گمان ميکند بيهدف رها ميشود؟!
46. انسان 1:آيا زماني طولاني بر انسان گذشت که چيز قابل ذکري نبود؟! 47. انسان 2:ما انسان را از نطفه ي مختلطي آفريديم، و او را ميآزماييم؛ (بدين جهت) او را شنوا و بينا قرار داديم.- 3 ما راه را به او نشان داديم، خواه شاکر باشد (و پذيرا گردد) يا ناسپاس. 48. نازعات 35:در آن روز انسان به ياد کوششهايش ميافتد، 49. عبس 17:مرگ بر اين انسان، چقدر کافر و ناسپاس است! 50. عبس 24:انسان بايد به غذاي خويش (و آفرينش آن) بنگرد. 51. انفطار 6:اي انسان! چه چيز تو را در برابر پروردگار کريمت مغرور ساخته است؟! -7 همان خدايي که تو را آفريد و سامان داد و منظم ساخت، 52. انشقاق 6: اي انسان! تو با تلاش و رنج به سوي پروردگارت ميروي و او را ملاقات خواهي کرد. 53. طارق 5: انسان بايد بنگرد که از چه چيز آفريده شده است؟!
54. فجر 15:اما انسان هنگامي که پروردگارش او را براي آزمايش، اکرام ميکند و نعمت ميبخشد (مغرور ميشود و) ميگويد: «پروردگارم مرا گرامي داشته است!» 55. فجر 23:و در آن روز جهنم را حاضر ميکنند؛ (آري) در آن روز انسان متذکر ميشود؛ اما اين تذکر چه سودي براي او دارد؟! 56. بلد 4:که ما انسان را در رنج آفريديم (و زندگي او پر از رنجهاست). 57. تین 4:که ما انسان را در بهترين صورت و نظام آفريديم، 58. خلق 2:انسانرا از خون بستهاي خلق کرد. 59. خلق 5:و به انسان آنچه را نميدانست ياد داد. 60. خلق 6:حقا که انسان طغيان ميکند،-7 از اينکه خود را بينياز ببيند. 61. زلزله 3: و انسان ميگويد: «زمين را چه ميشود (که اين گونه ميلرزد)؟!» 62. عادیات 6:که انسان در برابر نعمتهاي پروردگارش بسيار ناسپاس و بخيل است؛ 63. عصر 2:انسان هم در خسارت و زیان است. کلمات کلیدی:فطرت،انسان،ذات،نفس،سرشت ویرایش بوسیله کاربر 1393/06/11 09:28:26 ب.ظ
| دلیل ویرایش: مشخص نشده است
|
|
|
|
رتبه: Member
گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1390/04/23 ارسالها: 17
1 تشکر دریافتی در 1 ارسال
|
فکر می کنم اگر واژه فطرت را جستجو کنیم سریع تر به پاسخ این سوال برسیم چرا که آیات و روایات پیرامون این موضوع به صراحت سخن گفته،
من با مطالعه مختصری که داشتم این طور برداشت کردم که نه تنها ما بیگناه آفریده شدیم بلکه با کلی گرایشات مثبت بالقوه نیز پا به عرصه هستی می گذاریم.
برخی از این مطالب را از منابع مختلف در ذیل آوردم که برای مطالعه بیشتر مقاله فطرت شهید مطهری در مجموعه مقالات ایشان منبع خوب و مفیدی است.
نظريه (فطرت) يکي از سنگ بناها و شايد کليدي ترين اصل در مجموعه باورها و انديشه هاي استاد مطهري به شمار مي رود که در سراسر انديشه ها و
نظريه هاي او به ويژه در زمينه هاي انسان شناسي، جامعه شناسي، تاريخ، فلسفه اخلاق، فلسفه تاريخ، حقوق طبيعي، اثبات وجود و علم خداوند،
بعث و رستاخيز انسان ها پس از مرگ و... پرتو افکنده و افق هاي نويني فراروي وي گشوده است. او خود نماي کلي از جايگاه فطرت درميان معارف اسلامي
و نيز برآيندهاي دو سوي باور و ناباوري به فطرت را چنين ترسيم کرده است:
فطرت از مادة (فَطَرَ) است و به دليل ساختار لفظي خاص (وزن فِعلة) زياده بر معناي آفرينش و خلقت که از اصل مادّه (فَطَرَ) به دست مي آيد،
بيانگر آفرينش ويژه و خاص است. استاد مطهري با عنايت به همين نکته در تعريف فطرت مي نويسد:
(فطرت يعني حالت خاص و نوع خاص از آفرينش، مثل لغت (جِلسة) و (رِکبة) که نوع خاصي از نشستن و ايستادن سوار شدن است). و اين مفهوم يعني آفرينش خاص، گرچه در مورد همه موجودات جهان مادّي صادق است، امّا در زبان وحي، واژه فطرت، تنها در مورد انسان به کار رفته است.
بدين سان فطرت گونه اي خاص از ساختار خلقي و سرشتي است که انسان در آغاز آفرينش خود و پيش از قرار گرفتن در شعاع تأثير تربيتي، تاريخي، اجتماعي و جغرافيايي دارد و بر اساس آن نسبت به حقايق و واقعيّت هاي جهان هستي بي طرف نيست.
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتىِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهَْا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَالِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لَاكِنَّ أَكْثرََ النَّاسِ لَا يَعْلَمُون(روم،30) پس روى خود به سوى دين حنيف كن كه مطابق فطرت خدا است فطرتى كه خدا بشر را بر آن فطرت آفريده و در آفرينش خدا دگرگونگى نيست، اين است
دين مستقيم ولى بيشتر مردم نمىدانند
در حديث معروفي از پيامبر اکرم(ص) مي خوانيم که فرمود: “کل مولود يولد علي الفطره حتي ليکون ابواهما اللذان يهودانه و ينصرانه هر نوزادي بر
فطرت اسلام و دين خالي از شرک آفريده شده است و رنگ هايي هم چون يهوديت و نصرانيت انحرافي است که از طريق پدر و مادر به آن ها انتقال
مي يابد” (علامه طبرسي، تفسير جمع الجوامع، ذيل آ يه ۳۰ روم)
الإمامُ الصّادقُ عليه السلام :إنَّ اللّه َ خلقَ خَلقَهُ جميعا مُسلمِينَ ، أمَرَهُم و نَهاهُم . و الكُفر اسمٌ يَلْحَقُ الفِعلَ حينَ يَفْعلُهُ العبدُ ، و لَم يَخْلُقِ اللّه ُ العبدَ حينَ خَلَقهُ كافرا، إنَّهُ إنَّما كَفَرَ مِن بَعدِ أنْ بَلغَ وَقتا لَزِمَتْهُ الحُجّةُ مِن اللّه ِ، فَعَرضَ عليهِ الحقَّ فَجحَدَهُ، فبِإنْكارِهِ الحقَّ صارَ كافرا .
.امام صادق عليه السلام :خداوند همه آفريدگان خود را مسلمان آفريد و به آنان امر و نهى كرد. و كفر، نامى است كه به دنبال كفر ورزيدن بنده، مى آيد. خداوند آنگاه كه بنده را مى آفريد، او را كافر نيافريد، بلكه آنگاه كفر ورزيد كه روزگارى رسيد و حجّت الهى ملازم او شد و حق را بر آن بنده عرضه كرد، اما او آن را نپذيرفت و با نپذيرفتن حق، كافر گشت.
عنه عليه السلام :إنَّ اللّه َ عزّ و جلّ خَلقَ النّاسَ كُلَّهُم على الفِطْرَةِ الّتي فَطَرهُم علَيها ، لا يَعرِفونَ إيمانا بشريعةٍ و لا كُفرا بِجُحودٍ ، ثُمّ بَعثَ اللّه ُ الرُّسلَ تَدعو العِبادَ إلى الإيمانِ بهِ، فمِنْهُم مَن هدى اللّه ُ و مِنْهُم مَن لَم يَهْدِهِ اللّه ُ .
امام صادق عليه السلام :خداوند عزّ و جلّ همه مردم را بر فطرتى كه در نهادشان سرشت، آفريد كه نه ايمان به دين و شريعتى را مى شناختند و نه كفر و انكار نسبت به آن را. آن گاه خداوند رسولان را برانگيخت تا بندگان را به ايمان آوردن به خدا فرا خوانند. سپس خداوند برخى از مردم را هدايت كرد و برخى را هدايت نكرد.
و امير مومنان در ضمن گفتاري مي فرمايد: “فبعث فيهم رسله، و واتراليهم انبيائه لتستادو هم ميثاق فطرته خداوند رسولان خود را به سوي انسان ها فرستاد و انبياي خود را يکي پس از ديگري مامويت داد تا وفاي به پيمان فطرت را از آن ها مطالبه کند” (سيد رضي، نهج البلاغه، خطبه اول)
خداوند در قرآن میفرماید: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ؛[اعراف / 172] «به یاد آور زمانی را که پروردگارت از پشت [و صلب] فرزندان آدم، ذریة آنها را بر گرفت و آنان را گواه بر خویشتن ساخت [و فرمود]: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری، گواهی میدهیم. [چرا چنین کرد؟] برای اینکه در روز رستاخیز نگویید ما از این غافل بودیم.»
از آیه ذر به دست میآید که مفاد پیمان گواهی بر پذیرش پروردگار (ألَسْتُ بِرَبِّکُمْ) و بر پذیرش توحید بوده است (أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا) و برخی روایات این پیمان را به فطرت نیز میکشانند: « اَلدِینُ الْحَنِیفُ وَ الْفِطْرَةُ وَ صِبْغَةُ اللَّهِ وَ التَّعْرِیفُ فِی الْمِیثَاقِ؛ دین حنیف و فطرت و صبغة¬الله و تعریف همان است که [خدا] در میثاق (یعنی در پیمانی که خدا با روح بشر بسته، بشر را با آن آشنا کرده) است.» روایاتی نیز اعتراف به نبوت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و امامت حضرت علی ـ علیه السلام ـ را جزء پیمان عالم ذر معرفی میکنند
«حُنَفَاءَ للَّهِ غَیرَ مُشرِکِینَ بِهِ وَ مَن یشرِک بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السمَاءِ فَتَخْطفُهُ الطیرُ أَوْ تَهْوِى بِهِ الرِّیحُ فى مَکان سحِیق(حج 31)»: ''( برنامه و مناسک حج را انجام دهید ) در حالى که همگى خالص براى خدا باشید و هیچگونه شریکى براى او قائل نشوید ، و هر کس شریکى براى خدا قرار دهد گوئى از آسمان سقوط کرده و پرندگان ( در وسط هوا ) او را مى ربایند ، و یا تندباد او را به مکان دورى پرتاب مى کند !'' . در حدیثى از امام باقر (علیه السلام) مى خوانیم در پاسخ سؤال از تفسیر حنیف فرمود : «هى الفطرة التى فطر الناس علیها ، لا تبدیل لخلق الله قال فطرهم الله على المعرفة »: حنیف آن فطرت الهى است که مردم را بر آن آفریده و دگرگونى در آفرینش خدا نیست سپس فرمود : خدا توحید را در سرشت انسانها قرار داده است . زراره از امام باقر علیه السلام راجع به " « حنفاء لله غیر مشرکین به »" و بعد ، از " حنیفیت " سؤال کرد ، امام فرمود : « هی الفطره التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ، قال فطرهم الله علی المعرفه» ''خدا مردم را بر معرفت خودش مفطور کرده است'' . بعد امام به داستان ذر اشاره کرد و فرمود : پیغمبر هم فرمود : « کل مولود یولد علی الفطره یعنی علی المعرفه بان الله عز و جل خالقه » یعنی در فطرت هر کسی این معرفت هست که خداوند ، آفریننده اوست .
باز در حدیث دیگر امام باقر علیهالسلام فرمود : « عروة الله الوثقی التوحید ، و الصبغة الاسلام » . ابن اثیر در ماده " حنف " گفته است که معنای " حنفاء " این است که خداوند ، انسانها را از معاصی پاک آفریده است: « خلقت عبادی حنفاء ای طاهری الاعضاء من المعاصی و قیل اراد انه خلقهم حنفاء مؤمنین لما اخذ علیهم المیثاق « ا لست بربکم قالوا بلی »، فلا یوجد احد الا وهو مقربان له ربا وان اشرک به و اختلفوا فیه والحنفاء جمع حنیف وهو المائل الی الاسلام الثابت علیه و الحنیف عند العرب من کان علی دین ابراهیم ( علیه السلام ) » و اصل الحنف المیل . خلاصه حرف او این میشود که حنیفیت یعنی میل و گرایش به حقیقت . پس اگر ما بخواهیم لغت حنیف را معنی کنیم معنایش چنین میشود : حق گرا ، حقیقت گرا ، و یا خداگرا ، توحیدگرا . در فطرت انسان حنیفیت هست یعنی در فطرت او حق گرایی و حقیقت گرایی هست .
ارزيابى نهايى
انسان در نحوه وجود و واقعيتش بالقوه آفريده شده است; يعنى بذر انسانيت در وجود او به صورت بالقوه موجود است تا به تدريج، از زمينه وجود وى سربرآورد.
بنابراين، نظريه فطرت در مفهوم اسلامى آن،به اين معنى نيست كه انسان در بدو تولد، پاره اى از ادراكات يا گرايشها را بالفعل دارد، همچنان كه به اين معنى نيز نيست كه انسان در آغاز تولد پذيرا و منفعل محض است و هر نقشى به او داده شود، مى پذيرد، بلكه انسان موجودى ذو مراتب است كه در هر مرحله از مراحل رشد و شكوفايى اش، در مرتبه اى از مراتب انسانى واقع مى شود ومتناسب با آن مرتبه، لوازم آن مرتبه را دارا مى گردد. بدين ترتيب، گرايش به علم، خير اخلاقى، جمال و زيبايى، تقديس و پرستش و امثال آن از جمله گرايشات انسانى است كه در مراحل گوناگون رشد و نمو انسان، به تدريج و البته متناسب با معرفت انسان درباره متعلق هريك از اين گرايشات، شكوفا مى شود تا انسان به معرفت عقلانى نايل آيد و فارق ديگر انسان از ساير موجودات، يعنى قدرت تعقل و دورانديشى، پا به ميدان گذارد و او را از نفوذ جبرى اين گرايشها و ميلهاى مادى و طبيعى، مانند ميل به غذا، خواب، امور جنسى و چون آن، آزاد نمايد و همه آنها را تحت فرمان عقل قرار دهد و انسان را به آزادى واقعى و مقام خليفة اللهى نزديك گرداند.
بنابراين، اينكه مى بينيم در قرآن از سويى، انسان به عنوان خليفه خدا در زمين، داراى فطرتى خداآشنا، آزاد، مستقل، امانت دار و ملهم به الهام فطرى فجور و تقوى معرفى شده است و از سوى ديگر، ظلوم، جهول، طغيانگر و عجول توصيف شده نه به اين دليل است كه انسان موجودى دوسرشتى است كه نيمى از آن متعالى و ستودنى ونيمى ازآن پست ونكوهيدنى است، بلكه به اين جهت است كه انسان كمالات مذكور رابالقوه دارد واين خود اوست كه بايد سازنده و معمار آنها باشد و شرط اصلى وصول انسان به آن كمالات ايمان، تقوى و عمل صالح است. پس انسان منهاى ايمان، ناقص، حريص، ظالم، نادان، بخيل و گاهى از حيوان پست تر است. دراين صورت، واضح است كه انسانيت زيست شناسى و بيولوژيكى ملاك انسان بودن نيست
|
|
|
|
رتبه: Newbie
گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1390/06/15 ارسالها: 3
تشکرها: 2 بار
|
ضمن تشکر از پاسخ مبسوط سرکار خانم فرهنگ، با سئوالی پمواجه شدم که به ضعف عربی بنده بر می گردد و آن این است که: در عبارت " فِطْرَتَ اللَّهِ" نسبت بین فطرت و الله چیست؟ آیا درست است که اینجا از فطرت خدا سخن گفته شده است. یعنی فِطْرَتَ اللَّهِ = فطرت خدا راهنمایی فرمایید. با سپاس
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, member تاریخ عضویت: 1394/12/17 ارسالها: 651 تشکرها: 7 بار 31 تشکر دریافتی در 31 ارسال
|
مثل روح الله در باره حضرت عیسی و بیت الله راجع به کعبه و ناقه الله در داستان قوم ثمود ، فقط نسبت مورد نظر است از باب اهمیت مضاف الیه از نظر خداوند متعال
نظر جناب آقای گنجه ای👆👆👆👆👆
🍀☘🍀☘🍀☘🍀☘🍀☘🍀☘🍀🍀☘🍀 با سلام چون بعدش گفته التی فطر الناس علیها با همدیگر معنای مضاعفی پیدا میکند (با کلمات خیلی ساده میشود شباهت انسان به خدا یا شباهت فطرت انسان به خدا) یعنی تفکیک و جدائی این دو خیلی کم به نظر میرسد (انسان و فطرت الله) شخصا با این تعبیری که مرحوم شجاعی در مورد نفخت من روحی دارند، قضیه برایم بهتر روشن شد
حقيقت اصلى انسان و صورت اوليّه او • حقيقت روح انسانى و اصل او، همان "روح خدا" ست كه اقرب مخلوقات به مبدأ متعال است و همان است كه در آيه "و نفخت فيه من روحى" به آن اشاره شده است. سوره ص، آيه 72: "فاذا سويته و نفخت فيه من روحى..." وقتى كه خلقت بدنى انسان را تسويه نمودم و در آن از روح خودم دميدم...
• "من روحى" حكايت از اين امر مىكند كه آنچه در بدن انسانى دميده شده است، از روح خداست و نه روح خدا، به بيان روشنتر تعبير "و نفخت فيه من روحى" غير از تعبير "و نفخت فيه روحى" مىباشد.
• از طرف ديگر، آوردن همين كلمه "من" در جمله "من روحى" حكايت از اين واقعيت دارد كه آنچه در بدن انسانى دميده شده است، از يك حقيقت برتر و بالاترى مىباشد كه به حضرت حق منسوب بوده و نزديكترين مخلوق به اوست و آن "روح خدا"ست.
• "من" در "من روحى" نمىشود براى تبعيض و براى بيان بعض يا جزء بوده و "من روحى" به معنى جزئى و يا قسمتى از روحم باشد. زيرا كه "روح خدا" با توجه به تجرد آن از ماده و آثار و لوازم ماده، هيچگونه تجزيه و تبعيض بر نمىدارد. كلمه "من" در جمله "من روحى" گوياى اين حقيقت است كه آنچه بعد از تسويه خلقت مادى بدن از جانب خداى متعال در آن دميده شده، از "روح خدا" ست، نه عين "روح خدا" ست و نه غير آن و جدا از آن. عين آن نيست و غير آن هم نيست، بلكه صورت نازلهاى است از آن. آن نيست، ولكن از آن مىباشد. اصل روح دميده شده در بدن، همان "روح خدا" ست كه اقرب مخلوقات به حق و مظهر و مجلاى وجه الله و اسماء و صفات اوست
نظر سرکار خانم دکتریارایی ،ارسالی در گروه قرآن پویان
ویرایش بوسیله کاربر 1396/05/03 03:53:14 ب.ظ
| دلیل ویرایش: مشخص نشده است
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, member تاریخ عضویت: 1394/12/17 ارسالها: 651 تشکرها: 7 بار 31 تشکر دریافتی در 31 ارسال
|
مفهوم فطرت
واژۀ فطرت از مادّۀ «فَطْر» به معنای شکافتن و شکاف است؛ البتّه در اصل به معنای شکاف طولی است. کاربردهای گوناگون این واژه، همه ناظر بر همین معناست؛ چنانکه «فَطَرَ نَابُ الْعَبِیرِ»، یعنی دندان نیش شتر بیرون زد؛ «تَفَطَّرَتْ وَ انْفَطَرَتِ الْأَرْضُ بِالنَّبَاتِ»، یعنی زمین شکافت و گیاه را رویانید؛ «تَفَطَّرَ وَ انْفَطَرَ الْقَضِیبُ»، یعنی شاخه شکافته شد [که برگ از آن سرزند]، و «فُطْر» و «فِطْر» گیاه نوک زده از زمین را گویند. بنابراین، «فَطْر» شقّ و پاره کردن است، و همین لفظ به معنای ابداع و آفرینش ابتدایی و بدون سابقه و خلقت آمده است. «فَطَرَ اللهُ الْخَلْقَ» همان ایجاد و آفریدن و ابداع موجود است بر طبیعت و شکلی که آمادۀ فعلی و کاری باشد.
با توجه به معنای یاد شده، « فطرت» نیز به معنای آفرینش و خلقت است، اما آفرینش و خلقتی خاص، زیرا «فطرت» بر وزن « فغلة» آمده است و واژه چون بر وزن « فئلة » قرار گیرد، معنای هیأت و حالت انجام شدن فعل را میگیرد. بنابراین، «فطرت» به مفهوم نوعی خاص از آفرینش است؛ آفرینشی که آدمی را به سوی کمال مطلق میکشاند و به سمت حقیقت وجودی اش می خواند.
امام خمینی (ره) در این باره چنین می نویسد: و بدان که خدای تبارک و تعالی گرچه بر مادّه هایی که قابلیت داشتند، همان را که در خورد استعداد و لیاقتشان بود، بدون اینکه - العیاذ بالله - بخلی بورزد افاضه فرمود، ولی در عین حال فطرت همه را، چه سعید و چه شقی، و چه خوب و چه بد بر فطرت الله قرار داد و در سرشت همهٔ انسانها عشق به کمال مطلق را سرشت؛ و از آن رو همهٔ نفوس بشری را از خرد و کلان علاقه مند ساخت که دارای کمالی بدون نقص وخیری بدون شر و نوری بدون ظلمت و علمی بدون جهل و قدرتی بدون عجز باشند. و خلاصهٔ مطلب آنکه فطرت آدمی عاشق کمال مطلق است.
از کتاب منظر مهر نوشته دکتر مصطفی دلشاد تهرانی☝️
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, member تاریخ عضویت: 1394/12/17 ارسالها: 651 تشکرها: 7 بار 31 تشکر دریافتی در 31 ارسال
|
معنای عبارت قرآنی «فِطرَتَ الله» «فطرت» در آیه شریفه «فطرت اللّه التى فطر الناس علیها» به چه معناست؟ پاسخ اجمالی: طبق روایات متعدد مراد از فطرت در آیه 30 سوره روم، توحید و اسلام و معرفت به خدا و پذیرش ولایت رهبران دینی و حتی فروع احکام است؛ چراکه علاوه بر معرفة الله مجموع اسلام به صورت فشرده در درون سرشت انسانی نهاده شده است.
پاسخ تفصیلی: در احادیث اسلامى درباره فطرى بودن «معرفه اللهو توحید»، بحث هاى قابل ملاحظه اى وارد شده است، که در بعضى تاکید بر «فطرت توحیدى»، و در بعضى تحت عنوان «معرفت» و در بعضى دیگر «فطرت اسلامى» و بالاخره در بعضى نیز تحت عنوان «ولایت» آمده است. در حدیث معتبرى که محدث بزرگوار «کلینى» در «اصول کافى» آورده، از «هشام بن سالم» چنین نقل مى کند: «از امام صادق(علیه السلام) پرسیدم: منظور از «فِطْرَتَ اللهِ الَّتى فَطَرَ الناسَ عَلَیها»، (1) چیست؟ فرمود: منظور، توحیداست. و نیز در همان کتاب «کافى» از یکى دیگر از یاران امام صادق(علیه السلام) نقل شده که وقتى از امام، تفسیر آیه را مطالبه کرد، امام فرمود: «هِىَ الاِسْلامُ». در حدیث مشابهى از امام باقر(علیه السلام) مى خوانیم که در پاسخ «زراره» یکى از یاران دانشمندش، که از تفسیر آیه سوال کرده بود، فرمود: «فَطَرَهُمْ عَلَى الْمَعْرِفَهِ بِه»؛ (خداوند سرشت آنها را بر معرفت و شناخت خود قرار داد).
حدیث معروف «کُلُّ مَوْلُود یُولَدُ عَلَى الْفِطْرَهِ حَتّى لَیَکُونُ ابْوَاهُ هُما اللَّذان یُهَوِّدانِهِ وَ یُنَصِّرانِهِ» که از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) نقل شده، نیز نشان مى دهد هر نوزادى بر فطرت اسلامو دین خالى از شرک متولد مى شود، و معتقد است، «یهودیت و نصرانیت» انحرافی، از طریق پدر و مادر به آنها القاء مى شود. (2)
و بالاخره، در حدیثى که آن نیز در اصول کافى از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است در تفسیرهمین آیه، مى خوانیم: «قالَ هِىَ الْوِلایَهُ»؛ (فرمود: منظور فطرت ولایت و پذیرش رهبرى اولیاى الهى است). (3) در خطبه اوّل «نهج البلاغه» نیز از امیر مومنان على(علیه السلام) در عبارتى کوتاه و پرمعنى چنین آمده است: «خداوند رسولان خود را به سوى انسان ها فرستاد و انبیاى خود را یکى پس از دیگرى ماموریت داد، تا وفاى به پیمان فطرت را از آن ها مطالبه کنند، و نعمت هاى فراموش شده الهى را به آنها یادآور شوند. از طریق تبلیغ بر آنان اتمام حجت نمایند، و گنجینه هاى اندیشه ها را براى آنها فاش سازند». طبق روایات فوق، نه تنها معرفه الله که مجموع اسلام به صورت فشرده، در درون سرشت انسانى نهاده شده، از توحیدگرفته تا رهبرى پیشوایان الهى و جانشینان راستین پیامبر(صلى اللهعلیه وآله) و حتى فروع احکام. (4)
پی نوشت:
(1). سوره روم، آیه 30.
(2). تفسير« جوامع الجامع»، مرحوم« طبرسى»، ذيل آيات 30 تا 37 سوره روم. (3) تفسير« نور الثقلين»، جلد 4، صفحه 182. (4). گرد آوري از کتاب: تفسیر نمونه، آيت الله العظمي مکارم شيرازي، دار الکتب الإسلامیه، چاپ بیست و پنجم، ج 16، ص 452.
** سرکار خانم تندیس ارسالی در گروه قرآن پویان***
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, member تاریخ عضویت: 1394/12/17 ارسالها: 651 تشکرها: 7 بار 31 تشکر دریافتی در 31 ارسال
|
زوال فطرت به محیط اجتماعی بر اساس آموزه های قرآنی هر کسی را فطرتی است که بر اساس آن فطرت هر کسی در یک اعتدالی قرار دارد به گونه ای حق و باطل را از هم باز می شناسد و به سوی حق گرایش و از باطل گریزش دارد.(شمس، آیات 7 تا 10)
اسلام به عنوان تشریع الهی و شریعت خداوندی ، مطابق همین فطرت است؛ از این روست که انسان های با فطرت سالم و الهی، به سوی اسلام گرایش دارند و فلسفه و سبک زندگی خود را بر اساس آن سامان می دهند.(روم، آیه 30)
اما هستند کسانی که از این فطرت دور می شوند. از همین روست که از آموزه های وحیانی اسلام نیز گریزش دارند و گرایشی به آن ندارند. این افراد به چند دسته بخش می شوند؛ برخی از آن ها کسانی هستند با گرایش به خواهش های نفسانی، این تعادل الهی را به هم می ریزند و با دفن و دسیسه ، فطرت الهی ، قابلیت های فطرت را از میان می برند. دفن فطرت به سبب افراط و زیاده روی در پاسخ گویی به هواهای نفسانی تحقق می یابد که از آن به گناه یاد می شود.(شمس، آیات 7 تا 10) البته علت دیگر، محیط زیست و محیط اجتماعی که در آن پرورش می یابند؛ خداوند در آیه 27 سوره نوح بیان می کند که برخی از محیط های اجتماعی چنان است که شخص از همان آغاز فطرتش تباه و دفن و دسیسه می شود. از این روست که کودک در یک محیط اجتماعی رشد می کند که از نظر اعتقادی کافر و از نظر رفتاری فاجر می شود. البته از این آیه هم چنین به دست می آید که می تواند وراثت نیز این نقش را داشته باشد و پدران با گناهان و رفتارهایی که دارند، کودکی جز کافر و فاجر به دنیا نمی آورند و اصولا فطرت آنان را از همان آغاز تباه می سازند.
**سرکار خانم زهرا ابوترابی، ارسالی در گروه قرآن پویان**
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, member تاریخ عضویت: 1394/12/17 ارسالها: 651 تشکرها: 7 بار 31 تشکر دریافتی در 31 ارسال
|
سلام به همه دوستان .از نظر دستوری این نوع اضافه رو تشریفی می گویند .که به دلیل شرافت و منزلت برتر خداوند آنرا به خود منتسب می کند .
**نظر سرکار خانم دکتر خمسی ،ارسالی در گروه قرآن پویان**
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, member تاریخ عضویت: 1394/12/17 ارسالها: 651 تشکرها: 7 بار 31 تشکر دریافتی در 31 ارسال
|
فطرت و خدا رابطه ای ندارند میفرماید فطرتی که خدا بر ان فطرت مردم را سرشته است
الله فاعل است رابطه صفت موصوفی با فطرت ندارد
ترجمه ایه پس روى خود را با گرايش تمام به حق به سوى اين دين كن با همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است آفرينش خداى تغييرپذير نيست اين است همان دين پايدار ولى بيشتر مردم نمى دانند (۳۰)
سرکار خانم ابوترابی
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, member تاریخ عضویت: 1394/12/17 ارسالها: 651 تشکرها: 7 بار 31 تشکر دریافتی در 31 ارسال
|
فطر در واژه به معنای «خلق کردن» و «به وجود آوردن» است و وقتی به صورت فطرت مبدل می شود یعنی حالت خاصی از خلق کردن. در اصطلاح منظور از فطرت، خلقت خاص انسان است که با دیگر موجودات تفاوت دارد.
سرکار خانم تندیس ارسالی در گروه قرآن پویان
|
|
|
|
جهش به انجمن
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.