رتبه: Advanced Member
گروه ها: member, Administrators تاریخ عضویت: 1390/02/31 ارسالها: 1,038 48 تشکر دریافتی در 28 ارسال
|
بنام خدا.
در راستای فهم بهتر قران و کمک به مخاطبان در تدبر موثرتر در آیات قرآن کریم،لازم است بدانیم که با توجه به انسجام آیات در یک سوره ،هر سوره یک محور یا درس یا موعظه اصلی دارد که در واقع "غرض سوره" است.واکثر آیات مختلف سوره در مقام تبیین این پیام اصلی هستند.
در این خصوص نظر مکتوب دو تن از اساتید قران پژوه را ارایه می کنیم:
1-آقای دکتر سیدمحسن میرباقری:
"چه بسا خواننده ی قرآن در نگاه آغازین بپندارد که یک سوره نه چندان کوتاه- متنی گسسته است و تنها زیبایی فوق العاده ی آن، جذبه ای برای پی گیری ایجاد می کند. اما در همان حال، انسجامی ویژه در آیات پیاپی آن احساس می کند، به گونه ای که قلب او گواهی می دهد، تمامی آن چه را می خواند، بر یک محور و در یک ارتباطند و همه ی آن ها بر آن اند تا جهات متفاوت یک حقیقت را برای او روشن کنند.
برماست در هنگام قرائت و مطالعه ی سوره های قرآن کریم، به وجود انسجام مطالب و ارتباط بین آیات توجه کنیم تا از این رهگذر، اولاً: بحث محوری سوره را دریابیم، و ثانیاً: به جایگاه هر آیه و یا هر مطلبی، در شاکله ی کلی مبحث مورد نظر سوره را پی ببریم.
صاحب نظران علوم قرآنی که بر اهمیت موضوع ارتباط آیات واقف بوده اند، در این زمینه به تألیف و تصنیف پرداخته اند؛ هر چند که غالباً عنوان«تناسب آیات» را بر آن نهاده اند. چنان که بدرالدین زرکشی، درکتاب«البرهان»، بابی مستقل در تناسب آیات گشوده است.
هم چنین، در کتاب«الاتقان» نیز تصریح شده است که ابن زبیر در این زمینه کتاب«البرهان فی مناسبه ترتیب سور القرآن» را تألیف کرده است و نیز شیخ برهان الدین بقاعی، در کتاب«نظم الدرر فی تناسب الآی و السّور» به این مطلب پرداخته است[سیوطی، الاتقان، ج3 : 369]. زرکشی و سیوطی هر دو اظهار داشته اند که علم مناسبت بین آیات، علمی شریف است، ولی توجه مفسرین بدان کم است، زیرا دقت ویژه ای را می طلبد.
امام فخرالدّین در تفسیر خود می گوید: «بیش ترین لطائف قرآن کریم درگرو ترتیب روابط آن است[نقل از: زرکشی، ج1 : 35و36]» درباره ی ارتباط و مناسبت بین آیات، دانشمندان شکل های متفاوتی را مطرح کرده واز هر کدام نمونه هایی ارائه داده اند؛
از جمله: «مناسبت آغاز آیه ها با پایان آن ها»،«مناسبت آیات با یکدیگر» و «مناسبت بین دو سوره که پشت سر یکدیگر قرار دارند» [همان، ص 35 و37]. و نیز درباره ی سبب های مناسبت، مفهوم هایی: «نظیر» (متصل ساختن دو مسئله ی همانند)، «مضّاده» (برقراری ارتباط بین دو مفهوم متضاد) و «استطراد» (بیان مطلبی خارج از موضوع به تناسب نکته ای که مطرح شده) را مورد دقت قرار داده اند[همان، ص39 و 49].
بحث محوری در سوره ها
تناسب و ارتباط آیات در یک سوره به دو گونه قابل تصور است: شکل یک، همان ارتباط هر آیه به نحوی با آیات قبل و بعد خود است. ولی شکل دیگر ارتباط آیات این است که همه ی آیات سوره در تکمیل بیان یک موضوع خاص ارائه شده باشند. معنای چنین ارتباطی این است که: هر سوره ی قرآن مطلبی را مورد توجه و بررسی قرار می دهد و از زوایای متفاوت به بحث درباره ی آن می پردازد.
اما این پی گیری مطلب به گونه ای است که هر فراز و گاه هر آیه، خود مطلبی مستقل را بیان می دارد و به همین خاطر است که به ارتباط فرازها و یا آیات کم تر توجه می شود؛ زیرا هر کدام جداگانه چنان جلوه گرند که خواننده چون بدان می رسد، در تجلی آن محو می گردد و آن را سخنی مستقل می یابد.
دکترعبدالله محمود شحّاته، از استاد خود، دکتر محمد عبداللّه، چنین نقل می کند: «خاورشناسان به خاطر بی خبری و سطحی انگاری نسبت به قرآن کریم اظهار داشته اند: [قرآن جز پیام ها و نظرات پراکنده و پریشان- که از مطالب متنوع تشکیل شده است- چیز دیگری نیست و محتوای قرآن عبارت از مطالبی است که با سبکی پریشان و گسیخته و بیگانه از یکدیگر فراهم آمده است]» [نقل از: حجتی: 28 و 30].
وی در برابر این سخن می گوید: «هر یک از سوره های قرآن کریم دارای نشانه و رنگی خاص و شکلی ویژه است و از جان و روحی برخوردار است که در تمام زوایای آن جریان دارد» [پیشین].
از آن چه گفته شد این نتیجه روشن می گردد که هنگام قرائت و تدبر در سوره های قرآن کریم، دو نکته را باید جویا باشیم:
الف) در ارتباط آیات با یکدیگر بیندیشیم.
ب) در جست و جوی مسئله ی محوری سوره برآییم؛
مسئله ای که موضوعات متنوع- که چه بسا پراکنده تلقی شوند- پیرامون آن فراهم آمده اند و مقصد و مقصود مشترکی را دنبال می کنند."
لینک مطالبکلیک کنید
2-آقای مهندس جمال گنجه ای
"وهر سوره از لحاظ نوع سخن ، موعظه است ، ودر آن ، درباره مطالبِ دارایِ مهم تر ، بیشتر سخن گفته شده است.ما در هر سوره ، پر تکرار ترین مفهوم را پیداکرده ، و آن را به عنوان محور سخن در نظر گرفته ایم .
هر سوره قرآن یک واحد مستقلِ «گفتار»ی است که به لحاظ «موعظه» بودن حالت «جُنگ» را دارد و لذا برای فهم بهتر آن ، تفکیک به مؤلفه¬های تشکیل دهنده¬اش ضروری است.تفکیک مذکور باید طوری باشد که هر قسمت در درون خویش وحدت موضوعی داشته باشد.
لذا اصل اساسی در تقطیع متن و تشکیل پاراگراف¬ها، «همگن» بودن متن پاراگراف¬هائیست که به وجود می¬آید و تا وقتی که همه عناصر و جملات و آیات یک پاراگراف «همگن» نشده¬اند، پاراگراف قابل تقطیع است. یعنی عمل تقطیع را باید آنقدر ادامه دهیم که همه عناصر آن «همگن» باشند.
روش تفسیر ما دو محور دارد :
1 – ابتدا سعی میشود کشف شود محتوای هر سوره قرآن شامل چه موضوعاتی است . 2 – سپس سعی میشود کشف شود کدام موضوعات بیشترین حجم را در آن سوره به خود گرفته است .
ما براساس این دو محور الگوریتمی ساخته ایم که :
1 - به کمک آن ، پیام هر سوره براحتی استخراج میشود.
2 – سپس به کمک پیامِ استخراج شده سعی میشود سوره بازخوانی شود و در این حالت خودِ کاربر درک میکند که نسبت به قبل دارد بهتر می فهمد ."
لینک سایت مطالب بالا کلیک کنید ویرایش بوسیله کاربر 1395/11/26 05:19:32 ب.ظ
| دلیل ویرایش: edit |
سیدکاظم فرهنگ |
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1393/12/24 ارسالها: 43 3 تشکر دریافتی در 2 ارسال
|
قرآن پژوهی بسم الله الرحمن الرحیم
اکنون نکات و تجربیاتی که در مطالعات قرآن مفید به نظر می رسد
الف- اول نکات سوره و پاراگراف های آن را یاداشت برداری کنیم و مطالب کلیدی و محوری را در یک سیر ترتیبی بنویسیم
ب- نگاه به آیات و روایت مانند هر علمی بهتر است یکی نگاه میکروسکپی یعنی ریز و دقیق حول و حوش آیات و واژگان کلیدی و... باشد. نگاه دیگر ماکروسکپی یا کلی به تمام سوره و ترسیم خط سیر سوره بر اساس رابطه منطقی بین هر موضوع سوره با موضوع قبلی و بعدی در همان سوره انجام شود.
ج- بررسی جایگاه سوره در قرآن و رابطه با سوره قبل و بعد
د- بررسی در مورد اصلی ترین هدف سوره
هـ-روش بیان در قرآن ترکیبی است یعنی اخلاق، عقاید و احکام و مباحث عقلی پشت سرهم می آیند ولی هدف اصلی را دنبال و ارتباط با هم دارند.
مثال و نمونه، بررسی سوره مائده در قرآن
1- این سوره یکی از آخرین سوره های نازل شده می باشد و آخرین سوره بلند نازل شده می باشد و هیچ آیه ای از آن نسخ نشده است
2- این سوره ظاهرا به نام میثاق و عقد هم نامیده شده است.
3- سوره با آیه ای کلیدی و مهم آغاز می شود «یا ایهاالذین آمنوا اوفوا بالعقود» عقد گره زدن و خود گره است که سپس در مورد امور معنوی و ایجاد هر رابطه ای بین دو فرد یا جامعه به کار برده شده است.
4- عقد و عهد نسبتشان عموم و خصوص مطلق است یعنی هر عهدی عقد هست ولی هر عقدی عهد نیست.(مجمع البیان و مجمع البحرین)
5- اوفوا بالعقود شامل پیمان های فطری، وحیانی (قرآنی)، قولی و عملی مانند ازدواج، خرید و فروش، قراردادهای شغلی، قردادهای بین المللی می گردد. و شامل «الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان» (سوره یس60) می گردد. و شامل تمام حلال و حرام های الهی که در آیات 1،2،3،4،5 و هم چنین آیات 6 و 7 و 8 هم می گردد.
6- حکم ولایت امام علی مهم ترین پیمان الهی در این سوره است و نقل پیمان شکنی های یهود و نصاری، ده ها آیه را به خود اختصاص داده است. |
حمید فغفور مغربی |
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,960
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
پس از بررسي تدبّر در قرآن و آثار آن، بايد راه رسيدن به اين کلام الهي را پيدا کرد و دريافت که چگونه ميتوان به عمق بيشتري از مفاهيم قرآن رسيد. پاسخ اين پرسش در دو بخش ارائه خواهد شد:
ابتدا، بيان کليد راهيابي به ساحت معارف و مفاهيم نوراني وحي و سپس آداب عملي تدبّر. با تدبّر در قرآن ميتوان به اين حقيقت رسيد که تنها راه رسيدن به اين کلام الهي و گنجنامۀ معرفت، طهارت و پاکي است.
طهارت ظاهري براي قرائت قرآن و تماس جسمي با کتاب الهي لازم است؛ اما مهمتر از آن، طهارت باطني و صفاي روح است. طهارت ظاهري مقدمهاي است براي طهارت باطني که (لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ). بنابراين فقط قلب و فکر انساني که به مقام طهارت رسيده است، شايستگي و لياقت ارتباط روحي و معنوي با قرآن را دارد.
اولين مرحلۀ طهارت، تصميم به طهارت است؛ يعني نهايت همت انسان در زندگي، بايد پاكانديشيدن و پاكعملکردن باشد.
دومين مرحله، وارسي زندگي و پيراستن آلودگيهاست. تطهير باطن که ناظر به دو حوزۀ معاش و شهوت است، در رأس اين مسائل است. پايبندي به آداب انساني نيز موجب تطهير وجود آدمي است و قلب و جان او را براي تدبّر در کلام وحياني آماده ميسازد.
سومين مرحله، رعايت مسائل عبادي است. امور عبادي هنگامي براي انسان معنادار ميشود که براي او تطهير را به ارمغان آورد. طهارت در اين حوزه، هم شامل طهارت ظاهري و هم طهارت باطني است. طهارت ظاهري شامل وضو، تيمم، غسل، پاکيِ لباس و مکان است و طهارت باطني شامل حضور قلب و صفاي روح. انسان با تطهير، توفيق تدبّر در قرآن را پيدا ميکند و محبوب الهي ميشود:
(ِانَّ اللهَ یُحِبُّ التَّوَّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ) خداوند توبهكاران را دوست ميدارد و پاکيجويان را دوست ميدارد.
انسان با فکر و عمل و زبان آلوده هيچگاه به مقام تدبّر نميرسد؛ بنابراين هنگامي که بر قلب و جان و روح آدمي قفل باشد، توفيق تدبّر در قرآن را از دست ميدهد.
قفل به چيزي ميگويند که جايي را با آن ببندند و ارتباطش را با محيط اطراف قطع کنند. قفلِ دل، قساوت است و دلي که قساوت گرفته باشد، معنويت و تدبّر در آن نفوذ نميکند. قلبِ قاسي قلبي است که سنگ شده است و هيچ ترنّمي آن را نرم نميکند. در تعبيري بهتر، قلبِ قاسي قلبي است که روح در آن وجود ندارد و درواقع مرده است.
اما علت مردن قلب، خود انسان است که با ارتکاب اعمال ناپسند و رفتارهاي غيرانساني، قلبش را ويران ميکند. هر فکر و عمل ناپسند لايهاي از کدورت بر قلب مينشاند و از انباشت اين لايههاست كه حيات قلب از دست ميرود تا اينكه سرانجام ميميرد و توانايي تدبّر و تفکر را از دست ميدهد.
بخشهایی از کتاب مشکاة، جلد1، تفسیر سورۀ مبارکۀ حمد، محمدعلی انصاری
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,960
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ادامه آداب تدبّر در قرآن از منظر دكتر محمد علي انصاري
"دو ادب دربارة تدبّر ميتوان بيان کرد: اولين ادب «تفهّم» است.
تفهّم يعني طلب فهم كردن از خداوند؛ يعني از خداوند بخواهيم كه اجازۀ فهم سخنانش را به ما عنايت فرمايد و ما را به مضامين كلامش متوجه و آگاه سازد.
دومين ادب، زدودن موانع تدبّر است. ممکن است هنگام تلاوت قرآن با مسائلي مواجه شويم که مانع درک صحيح و تدبّر در کلام نوراني خداوند باشد:
مانع اول، وسواس تجويد است؛ يعني گرچه در هنگام قرائت قرآن بايد قواعد ادبي رعايت شود، نبايد به وسواسِ تجويد دچار شد؛ زيرا گاه، آنقدر قاري را به زحمت مياندازد که مانع تدبّر وي در آيات ميشود.
مانع دوم آن است که در حوزۀ قرآن، علم و دانش اندکي داشته باشيم.👍 گاه، دانش اندک توهّم مقام دانشمندي را در وجود انسانهاي كمظرفيت ايجاد ميكند؛ بهگونهاي كه گمان ميكنند قادر به دريافت مفهوم تمام قرآن هستند؛ باور غلطي که موجب ميشود انسان به رشد علمي در باب قرآن دست نيابد و از تدبّر در آن بيبهره بماند. حتي ممکن است چنين علمي موجب تفسيربهرأي شود که دراينصورت، هلاکي بيش نيست.
سومين مانع تدبّر قرآن، ارتكاب گناه و اصرار بر آن است. 👍زماني قرآن حقيقت خود را بر ما آشکار ميکند كه دارالملك ايمان، يعني قلب انسان از غوغاي كبر، حسد، نفاق، ريا، غرور، جاهطلبي، شهوتپرستي و... خالي شده باشد و تنها در اين هنگام است كه عروس حضرت قرآن، نقاب خود را برداشته و چهرۀ زيباي خويش را به ما نشان ميدهد. بهتعبير شاعر:
عروس حضرت قرآن نقاب آنگه براندازد كه دارالملك ايمان را مجرد بيند از غوغا عجب نبود گر از قرآن نصيبت نيست جز نقشي كه از خورشيد جز گرمي نبيند چشم نابينا
پاکي از گناه بهترين راهِ رسيدن به مقام طهارت است:
(إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَریمٌ * فی كِتابٍ مَكْنُونٍ * لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ).
بهراستي که آن قرآن ارجمندي است، در کتابي نهفته [که] جز تطهيرشدگان با آن تماس نمييابند.
در اين مرحله است كه بايد گفت:
مُرده بُدم زنده شدم گريه بُدم خنده شدم دولت عشق آمد و من دولت پاينده شدم تابش جان يافت دلم وا شد و بشكافت دلم اطلس نو بافت دلــم دشمن اين ژنده شدم
چنين انساني شايستگي تماس فكري و عملي با حقيقت قرآن را پيدا ميكند، قرآن در جان او فروميرود، با قرآن ميزيد و نورانيتِ همنشيني با قرآن در اعمال و افكار او جلوهگر ميشود و اين حقيقتي است كه: خلوت دل نيست جاي صحبت اضداد ديو چو بيرون رود فرشته در آيد
تحفّظ
بعد از قرائت و تلاوت و تدبّر در قرآن، به بالاترين مرحلۀ انس با قرآن يعني «تحفّظ» بر آن ميرسيم.
اهل معرفت آنگاه كه به اين مقام ميرسند، حالت خوشي در وجودشان ايجاد ميشود و به كمال انس دست مييابند. اين مقام نيز مراحلي دارد که در ادامه به آنها اشاره ميکنيم.
🌷اولين مرحله «تخصيص» است؛ يعني اينکه انسان با خواندن قرآن احساس كند خود، مخاطب قرآن است و گويي قرآن بر او نازل شده و خداوند با او سخن ميگويد. البته رسيدن به اين مرحله احتياج به انس بسيار و تهذيب نفس و طهارت روح دارد.🌷
دومين مرحله «تأثير و تأثر» از آيات قرآن است. بعد از آنکه انسان خود را مخاطب مستقيم قرآن احساس كرد، حالت تأثيرپذيري از قرآن در وجودش بروز ميکند. اينجاست كه قرآن رهايش نكرده و او را به دنبال خود ميكشاند.
چنين انساني قرآني ميشود و با آيات قرآن و از دريچۀ تعاليم آن، به امور زندگي مينگرد.
اگر در مسير علم قدم بگذارد، آية (یَرْفَعِ اللهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ) (خدا كسانى از شما را كه ايمان آوردهاند و كسانى را كه دانش داده شدهاند، برحسب درجات بلند ميگرداند) در گوشش زمزمه ميشود
و اگر بخواهد آبي بنوشد، به ياد آية (وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً) (و از آسمان آبى پاككننده فرود آورديم) ميافتد.
وقتي به سيماي پدر و مادرش نگاه ميکند، آيۀ (وَ قَضىَْ رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً) (و پروردگار تو حکم قطعي نمود كه جز او را مپرستيد و به پدر و مادر احسان كنيد) را با خود زمزمه ميکند و هنگامي که به چهرۀ همسرش مينگرد، آيۀ (وَ جَعَلَ بَیْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً) (و ميانتان دوستى و رحمت نهاد.) را به ياد ميآورد.
هنگامي كه به بازار وارد ميشود، آيۀ (وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَیْنَكُمْ بِالْباطِلِ) (و اموالتان را ميان خودتان به باطل مخوريد) را در ذهن مرور ميكند و زمانيکه در جامعه با مردم برخورد ميکند، آيۀ (وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً) (و با مردم به نيكي سخن بگوييد) راهنمايش ميشود.
اگر با کسي پيمان ميبندد، آيۀ (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ) (اى كسانى كه ايمان آوردهايد، به قراردادها وفا كنيد) را در ذهن حاضر ميسازد و وقتي به خانۀ خدا مينگرد، آيۀ (جَعَلَ اللهُ الْكَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاسِ) (خداوند كعبۀ بيت الحرام را وسيلۀ به پاداشتن [مصالح] مردم قرار داده) را زمزمه ميكند.
بدين گونه قرآن ذهن و ضمير او را تسخير كرده، متحول ميكند و لحظه لحظۀ زندگياش را از تعاليم خويش متأثر ميسازد.
سومين مرحله «ترقّي» است. در اين مرحله، ديگر خواندني در كار نيست و هرچه هست، ديدنِ تجلّي خداوند در آيات اوست.
در اين مرحله قرآن براي انسان عينيت مييابد و حقيقت قرآن در وجودِ او تجلّي ميكند، آدمي از مرحلۀ وجود لفظيِ قرآن گذر كرده و پا به مرحلۀ وجود عينيِ آن ميگذارد.
دربارۀ وجود نازنـين پيامبر اكرم(ص) نقل شده است: «كـانَ رَسُولُ اللهِ9 خُلْقُهُ اَلْقُرآنَ»؛ يعني اخلاق رسول خدا(ص) قرآني بود. اين نيز که به حضرات معصوم(ع) «قرآن ناطق» ميگوييم به همين معناست؛ يعني قرآن در وجود ايشان تحقق يافته است و آنها هموزن قرآن و نمونۀ عيني و عملي آن هستند. سِرّ حديث ثقلين و قرين و هموزنبودن اهل بيت(ع) با قرآن نيز همين است. البته انسان بايد مراقب خطر عظيم خودبزرگبيني و خودشيفتگي باشد و حالت تبرّي و دوري جستن از اين رضايتمندي نفساني را در خود ايجاد كند و بداند كه اخلاص امر خطيری است.
پس بايد بداند كه بزرگترين حجاب بين او و خداوند، انانيت انسان است.
آري، بايد توجه داشت كه اولين و بزرگترين خطاي خلقت از كلمة «أنا» شروع شد؛ كلمهاي كه ابليسِ ملعون در جواب اينکه «چرا به آدم سجده نكردي؟» بر زبان جاري ساخت و گفت: (أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ) (من از او بهترم). اگر «من» آمد، ديگر «اويي» باقي نميماند:
از وجودت تا بود مويي به جاي بيوفايت خوانم از سر تا به پاي
بنابراين «قرائت»، «تلاوت»، «تدبّر» و «تحفّظ» راه هاي انس با قرآن هستند و ميتوانند راهگشاي ورود انسان به سرزمين وحي الهي و سخن خداوندي باشند:
زاهد ار رندي حافظ نکند فهم چه شد ديو بگريزد از آن قوم که قرآن خوانند
امام صادق(ع) میفرماید:
کسي که قرآن بخواند، ولي براي خداوند خضوع نکند و دلش نرم نشود و جامۀ حزن و بيم در باطن بر تن نکند، عظمت شأن خداي تعالي را کوچک شمرده و دچار خسران آشکاري شده است.
بدانید قاري قرآن به سه چيز احتياج دارد: قلبي خاشع، روحی آرام و مکاني خلوت.
هنگامي که قاری قلبش براي خداوند خاشع گردد، شيطان از او ميگريزد. خداي تعالي می فرماید: « هنگامي که قرآن مىخوانى از شيطانِ رانده شده به خدا پناه ببر».
زماني که قاری نفس خود را از اسباب و تعلّقات دنيايي خالي گرداند، قلبش براي قرائت قرآن خالي از تعلقات ميگردد، عارضهاي برای او پديد نميآيد که او را از برکت نور قرآن و فوايد آن محروم سازد
و هنگامي که قاری مکاني خلوت را برگزيند، البته بعد از به دستآوردن دو خصلت اولي، روح او با مطالب نهاني قرآن انس ميگيرد و حلاوت همصحبتي خداوند عزوجل با بندگان صالحش را درمييابد و به لطف خدا به آنها آگاه ميشود و درمييابد که خداوند آنان را به انواع کرامت و اشاراتِ مخصوص خويش اختصاص داده است.
پس اگر جامى در اين مقام نوشيد و از كرامات و اشارات و حلاوتهاى كلام پروردگار متعال استفاده كرد، البته بر اين حال و بر اين وقت، هرگز حال و وقتى را اختيار و ترجيح نميدهد و آن را بر انواع عبادات و اطاعات برترى خواهد داد؛ زيرا او در اين حال، بىواسطه كلمات خدا را استماع كرده و با او راز و نياز ميكند.
پس بنگر چگونه کتاب پروردگارت و منشور عهد ولايت خود را قرائت ميکني و چگونه اوامر و نواهي او را اجابت مينمايي و حدودش را امتثال ميکني؛ «و به راستي که آن کتابي پيروز است، هيچ باطلي از پيش رو و در پي به سويش نميآيد؛ چون از سوي حکمتدان ستوده نازل شده است».
پس قرآن را به ترتيل [تأمل و تأني] بخوان و در نزد وعد و وعيد آن بايست و در امثال و مواعظش تفکر کن و از اين حذر کن که به دليل اداي حروف، حدود آن را ضايع کني.
محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج82، صص44-43.
روایتی شگرف از امامصادق علیهالسلام دربارۀ انس با قرآن:
نامهها در روز قيامت سه گونهاند: نامهای كه نعمتها در آن ثبت شده و نامهای كه كارهاى نيك در آن است و نامهای كه كارهاى بد در آن است.
نامۀ نعمتها با نامۀ كارهاى نيك مقابله ميشود و نعمتها همۀ كارهاى نيك را فراميگيرد و در خود فرو ميبرد و نامۀ كارهاى بد به جا ميماند. آنگاه مؤمن را براى حساب بخوانند و قرآن در بهترين صورتى پيش رويش قرار میگیرد و میگويد: «پروردگارا، من قرآنم و اين بندۀ مؤمنِ توست كه خود را براى تلاوت من(فهم و تدبر و عمل) به سختیِ بسيار میانداخت و زماني طولاني از شب خود را با ترتيلخواندن من ميگذراند و ديدگانش در هنگام عبادت اشكريزان ميشد؛ پس همچنان که مرا خشنود ساختهای، او را خشنود كن».
خداى عزيز جبار ميفرمايد: اى بندۀ من، دست راستت را باز كن؛ آنگاه آن را از رضوان خداوند و نیز دست چپش را از رحمت الهي پر میكند. سپس میفرماید: بهشت براى تو مباح است. قرآن بخوان و بالا برو. پس هرگاه يك آيه بخواند يك درجه بالا ميرود.
محمد بن يعقوب کليني، الكافي، ج2، ص 602
بخشهایی از کتاب مشکاة، جلد1، تفسیر سورۀ مبارکۀ حمد، محمدعلی انصاری تفسیرمشکاة
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: member, Administrators تاریخ عضویت: 1390/02/31 ارسالها: 1,038 48 تشکر دریافتی در 28 ارسال
|
نظریه هدف مندی سوره ها یا سوره بعنوان یک واحد امروزه طرفداران زیادی دارد.
فراهی و اصلاحی از هند که از قران پژوهان ومفسران هندی هستند ،مقالات وکتبی در این زمینه دارند.
در بخشی از مقاله انسجام قرآن؛ رهيافت «فراهى - اصلاحى» در تفسير نوشته سید علی اقایی چنین امده است:
"به رأى فراهى هر سوره قرآن يك مضمون اصلى به نام عمود دارد. عمود محور سوره است و همه آيات آن سوره حول آن مى چرخد. عمود، مفهومى بنيادين در نظريه فراهى و به تبع او، اصلاحى است و بنابراين ويژگى هاى آن بايد به طور دقيق بيان شود. فراهى عمود را جامع مضامين كلام تعريف مى كند.
عمود مرجع كلام، محصول و مقصد در هر سوره است. همچنين عمود از امور كلى است. بنابراين موضوعى است كه محدود به زمان يا مكان خاصى نيست. عمود كليد فهم هر سوره است، چنانكه به سوره هويت مى بخشد.
فراهى فرايند زير را براى تعيين عمود يك سوره نوعى به كار مى بندد:
با مرور اجمالى سوره، نقاط عطف سوره به لحاظ موضوعى شناسايى و سپس سوره به چند بخش مجزا تقسيم مىشود. هر بخش بايد به دقت مطالعه شود تا ايده اصلى كه آيات هر بخش را به هم پيوند مى دهد، بدست آيد.
در مرحله بعد كوشش مىشود مضمون جامع و اصلى كه همه بخشهاى سوره ذيل آن قرار مىگيرد، كشف شود؛ به گونه اى كه در همه آيات سوره از ابتدا تا انتها قابل تسرى باشد. چنانچه اين مضمون مركزى بتواند همه سوره را در قالب كلى منسجم قرار دهد، به عنوان عمود سوره پذيرفته مى شود.جهت مطالعه مقالات و نظرات دیگر در خصوص هدف مندی سوره ها به لینک زیر مراجعه نمایید. کلیک کنید |
سیدکاظم فرهنگ |
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1390/03/04 ارسالها: 134
5 تشکر دریافتی در 4 ارسال
|
هفت اصل تدبر در قران از منظر ايت الله جوادي آملي
تفسير آيه أَ فَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَي قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا (۲٤) سوره محمد
"تبيين چگونگی تدبّر در قرآن با طرح اصول هفتگانه
اصل اوّل: بررسی معجزه بودن قرآن
اصل اوّل اين است که انسان به قرآن مراجعه کند ببيند که «القرآن ما هو»؟ آيا معجزه است يا نه؟ در اينجا سخن از روايت و امثال آن نيست، چون هنوز نبوت و امامت ثابت نشده تا به حرف آنها استناد بشود، پس اوّلين مرجع ميشود قرآن. وقتي درباره خود قرآن غور کردند، معلوم ميشود اين معجزه است و بديل ندارد، ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ﴾.
اصل دوم: پيغمبر بودن آورنده آن
اصل دوم آن است که حالا که ثابت شد که قرآن معجزه است، ثابت ميشود که آورنده او پيغمبر است، چون معجزه را که به دست غير پيغمبر نميدهند! اين براساس برهان عقلي است، چون خداي حکيم که «علي الاطلاق» حکمت او نافذ است، هرگز پيام خود را، کلام خود را، نامه و امضاي خود را به دست غير نماينده خود نميدهد! ممکن نيست خداي سبحان پيام خود را به وسيله غير نمايندهاش برساند! پس اصل دوم اين است آن کسي که اين کتاب را آورد پيامبر است.
اصل سوم: حياتبخشی قرآن برای دنيا و آخرت
مرحله سوم اين است که حالا اين کتاب، کتاب الهي است و کسي هم که آورده پيامبر است، اين کتاب هم براي دنياي ما و هم براي آخرت ما حياتبخش است، مراجعه ميکنيم که اين کتاب را بفهميم و ببينيم که اين کتاب چه ميگويد؛
وقتي به اين کتاب مراجعه ميکنيم، ميبينيم که اين کتاب براي خودش مفسِّر معين کرده است! فرمود: ﴿وَ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ﴾؛[8] تو مبيّن هستي! تو مفسّر هستي! بدون مفسّر و مبيّن الهي که نميشود کلام الهي را فهميد! آنکه اين را آورد، خدا او را مفسّر و مبيّن قرار داد، اين هم اصل سوم.
اصل چهارم: اهل بيت مفسران واقعی قرآن
پس از آنجا مراجعه ميکنيم به خدمت پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) و خلفاي او که اهل بيت هستند و نور واحد می باشند.
الف: جعل حديث به نام پيامبر و اهل بيت(عليهم السلام)
وقتي به اينها مراجعه ميکنيم ميبينيم که اينها ميفرمايند: «سَتَكْثُرُ بَعدِي الْقالَة عَليَّ»؛[10] به نام ما زياد دروغ جعل ميکنند!
ب: رجوع به قرآن راه حلِّ تعارض روايات
دو طايفه از روايات است، يک طايفه مربوط به نصوص علاجيه است که اگر دو خبرِ متعارضي شد عرضه کنيد بر قرآن، آنچه مخالف قرآن بود حرف ما نيست و مطرود است و آنچه مخالف نبود حجّت است طايفه ديگر روايتهايي است که ميگويد چون به نام ما دروغ جعل ميکنند، هر چه از ما نقل کردند اوّل بر قرآن عرضه کنيد.
پس اصل اوّل رجوع به قرآن بود براي اثبات معجزه بودن آن، اصل دوم بهرهئاي که از اين معجزه ميبريم، رسالتِ آورنده آن است. اصل سوم مراجعه مجدّد به قرآن است و تدبّر در قرآن براي فهم؛ وقتي در اين اصل سوم مراجعه کرديم، ميبينيم که قرآن براي خودش مبيّن معين کرده، فرمود: ﴿وَ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ﴾. اصل چهارم اين است که وقتي خدمت مبيّن ميآييم، ميبينيم که ميفرمايد به نام ما زياد دروغ جعل ميکنند، شما حرفهاي ما را با قرآن بسنجيد.
اصل پنجم: رجوع به قرآن برای فهم خطوط کلّی دين بدون اعتقاد
اصل پنجم اين است که ما بايد برويم به قرآن مراجعه کنيم و خطوط کلّی دين را بفهميم، بعد از اينکه فهميديم فقط در حدّ فهم براي ما حجّت است، نه در حدّ اعتقاد، نه در حدّ عمل، نه در حدّ روش، نه در حدّ منش، فقط اينها را بايد يادداشت کنيم.
خود قرآن کريم يک کتاب مجمل و مبهم نيست، وقتي نور شد خطوط کلّي خودش را مشخص ميکند، ﴿تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْءٍ﴾[20] است و نور هست، پس خطوط کلّي قرآن مشخص است و ابهامي در خطوط کلّي و اصول نيست؛ اما عمومات آن به وسيله روايات تخصيص پذير است، . اگر قرآن ميزان نباشد، بيّن و شفّاف و روشن نباشد و خطوط کلّي آن بيان نشود، چگونه ما آن را ميتوانيم به عنوان ميزان و ترازو قرار بدهيم؟! الميزان که نوشته شده، براساس همين معيار نوشته شده است، براي اينکه قرآن ترازو است؛ اما ترازو براي کالاست، روايات را که کالاست بايد در ترازو گذاشت و بعد به آن عمل کرد
اصل ششم: رجوع به روايات برای صمت فهم ما از خطوط دين
اصل ششم اين است که آنگاه برويم خدمت روايات و آنچه با اين آيات مربوط است را بررسي کنيم، هر چه مخالف آيات بود نپذيريم و هر چه مخالف نبود را بپذيريم؛ اگر تخصيصِ عام است، اگر تقييد مطلق است، اگر قرينهٴ «ذي القرينه» است، اگر بيان شأن نزول است، اگر تطبيق بر مصاديق است ـ مثل آيه ولايت،[15] آيه تطهير،[16] آيه مباهله[17] و مانند آن ـ اينها را يادداشت ميکنيم.
اصل هفتم: حجت شرعی بودن جمعبندی يادداشتها از روايات و قرآن
جمع بندي شده آن ميشود حجّت که به آن معتقد ميشويم و عمل ميکنيم؛ به اين دليل است که الّا و لابدّ اوّل بايد خطوط کلّي قرآن براي ما مشخص بشود، بعد روايات را بر قرآن عرضه کنيم، اگر چيزي مخالف بود طرد کنيم و اگر چيزي مخالف نبود آن را حجّت بدانيم، آن وقت آن حجّتها را در کنار آيات قرار بدهيم، عموم آيات را با آنها تخصيص بزنيم، اطلاقات آيات را با آنها تخصيص بزنيم، کلّيات آنها را با بيان مصاديق و تطبيقشان مثل اهل بيت و ولايت و امثال آن مشخص بکنيم، اين مجموع ميشود حجّت خدا که انسان به آن معتقد ميشود، عمل ميکند و مانند آن؛ اين راه تدبّر در قرآن است که هم قرآن هست و هم عترت.
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,960
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
پاراگرافبندی و ساختارشناسی سورهها روشی قاعدهمند برای فهم قرآن است
بسیاری از قرآنپژوهان مسلمان و غیر مسلمان، قرآن کریم را فاقد ساختار میدانند، به ویژه مستشرقان ازجمله «تئودور نولدکه»، زبانشناس و مترجم آلمانی. وی تنوع موضوعات و مضامین، تغییرات مکرر ضمایر، تعویض گوینده و تغییر مخاطب در آیات پیاپی را از معایب قرآن میداند اما نتیجه پژوهش بنده نشان میدهد که همین مطالب، خود وسیله ساختارسازی و تعیین ساختار سورهها است.
برخی مفسران به ویژه از قرن چهاردهم به بعد، به ساختارمندی سورههای قرآن کریم معتقدند و تفاسیری نیز بر این اساس به رشته تحریر درآوردهاند. تفسیر «المیزان» نمونهای از این دست آثار است. مرحوم حضرت علامه طباطبایی، در این تفسیر شریف، ابتدا غرض سوره را تعیین ساخته، بیان میدارد که این سوره در راستای چه غرض و منظوری است. سپس سوره را «سیاقبندی» کرده و با توجه به غرض محوری سوره، اجزاء هر سیاق را تفسیر میکند.
یا مرحوم امین احسن اصلاحی که در ساختار سورهها زیاد کارکرده و از مدافعان ساختارمندی سورههای قرآن است همین روش را دارد. وی قسمتهای سوره را «فصل» نامیده (به جای سیاق) و روش وی نیز در تفسیر سوره، از کل به جز است.
من، همچون بسیاری از قرآنپژوهان معتقدم که قرآن کریم دارای سبکی گفتاری است. در سبک گفتاری، سخنران برای بیان مطلب مورد نظر خود، صرفاً از کلمات تخصصی بهره نمیبرد بلکه با شعر، حکایات، مثل و مطالب مختلف به بیان مقصود خود میپردازد. سبک و نظام نوشتاری با نظام گفتاری متفاوت است و هر نظام، شاخصههای مخصوص به خود را دارد، البته شاخصههای این دو در عین تفاوت، دارای مشترکاتی نیز هستند.
از جمله شاخصههای مشترک نظام نوشتاري و گفتاري، پاراگرافبندی «متن» است، لیکن هر نظام علائم پاراگرافبندی متفاوتی دارد. در متن نوشتاری، برای نشانهگذاری از علائم بصری و دیداری استفاده میشود در حالی که در متن گفتاری، علائم از نوع الفاظ یا نکات دستوری هستند.
یعنی وقتی میخواهیم متن نوشتاری را بررسی کنیم، ساختار متن از منظر فیزیکی و ظاهری نیز قابل تشخیص است، اما آیات قرآن اینطور نیستند. پس مخاطب از کجا متوجه آغاز و پایان یک پاراگراف خواهد شد؟ در اینجا برخی نشانههای لفظی به کمک او میآید. یعنی به جای علائم صوری پاراگرافبندی، نشانههای لفظی داریم.
بعد از پاراگرافبندی، آنها را بر اساس اصول پاراگرافنویسی دستهبندی کرده، فصول را تعیین میکنیم. ممکن است یک سوره از چند پاراگراف یا چند فصل تشکیل شده باشد و ممکن است فقط شامل یک پاراگراف باشد.
روش پیشنهادی من، از جزء به کل است. آقای محمد خامهگر هم درباره ساختار سورهها زیاد کار کرده است و کتب متعددی از جمله کتاب «تفسیر ساختاری سورههای قرآن کریم» دارند. وی نیز سوره را با توجه به معانی و مفاهیم آیات به قسمتهایی تحت عنوان «گفتار»، تقسیمبندی و تفکیک کرده است. درحالیکه بنده معتقدم که اگر تنها به مفاهیم آیات توجه شود، کار تقسیمبندی سخت میشود. به نظر من، در قرآن کریم شیوهای داریم که خودش آیات را دستهبندی میکند و جای اینکه با توجه به مفهوم آیات، یک سیاق تعیین کنیم، میگوییم خداوند در این یک یا چند آیه، دارد با شخص حضرت رسول(ص) صحبت میکند و این یک پاراگراف خواهد بود، سپس روی سخن به سمت مومنان میشود و در نتیجه پاراگراف جدید تشکیل میشود. یعنی وقتی خداوند یک شخص را مخاطب قرار میدهد تا به خطاب دیگر نرسیده پاراگراف ادامه دارد و به محض خطاب جدید، پاراگراف جدید شروع میشود. لذا ما بدون توجه به محتوای آیات میتوانیم سوره را پاراگرافبندی کنیم.
بدین ترتیب، هر سوره پاراگرافهایی دارد که محدودۀ هریک با تغییر مخاطب یا سایر نشانههای لفظی تعیین میشود و از جمع دو یا چند پاراگراف، بر اساس اصول پارگرافنویسی یک فصل ایجاد میشود. بر اساس اصول پاراگرافنویسی میتوان مقدمه، متن میانی و موخره یا نتیجهگیری سوره را نیز تعیین کرد. این سازوکار ما را به ساختارشناسی سوره رهنمون میسازد و روش و نظریۀ پیشنهادی اینجانب است.
فرمایشات الله تعالی به گونهای است که همه مردم بفهمند و در آن تدبر کنند؛ به زبان انسان است پس قواعد زبانی بر آن حاکم است.
ایکنا: این مربوط به کلیات و شیوه کار میشود؛ در جزئیات اجرا چه روشی دارید؟ یکسری نشانههایی داریم که عام هستند و برخی خاص. نشانههای خاص یعنی اینکه هرجا خداوند متعال تکلم میفرمایند یا شخصی را مخاطب قرار میدهد آغاز پاراگراف است. هر جا هم یک روایت یا حکایت جدید آغاز شود همین وضعیت را داریم؛ یعنی پاراگرافی نو با موضوع حکایت. نشانههای آن هم ندا و یا افعال امری یا سوالی یا خبری در ابتدای آیه است، کلماتی مثل «قُل»، «یا ایها الذین...» یا افعالی همچون «یستعجلونک»، «انا ارسلناک»، «انا فتحنا» و غیره و در بخش حکایات الفاظی همچون «واذکر»، «واتل»، «اذکر»، «هل اتیک حدیث» و غیره.
یعنی با مشخص شدن سبک آیه (تکلم، تخاطب، بیان حکایت یا مثل و...) دیگر به محتوای آیه کاری نداریم تا به آیه بعدی برسیم؛ با توجه به واو عطف یا سایر علائم در ابتدای آیه، تشخیص میدهیم که این آیه در ادامه آیه قبلی است یا خیر. اگر نباشد پاراگراف جدید آغاز میشود.
ایکنا: این پاراگرافبندی به چه کاری میآید و خروجی استفهام آنها چیست؟ امروزه اساتید زیادی در بحث تدبر قرآن کار کردهاند. عدهای از اساتید هم به نوعی درخصوص بخشبندی سورهها تلاش میکنند و با استفاده از محتوای آیات به این تقسیمبندیها میرسند؛ که البته از همینجا اختلاف در تقسیمبندی و سیاقبندی آغاز میشود، چون قاعدهمند نیست. برخی هم تقارن موجود در سورهها را بررسی کردهاند مثل «کویپرس» یا «رابینسون»؛ که البته این افراد نیز برای دستهبندی بیشتر از معنا استفاده کردهاند.
برخی هم از نشانههای لفظی محدودی استفاده میکنند مثل «سعید حَوی»، مفسر و یا «سلوی العوا» که پژوهشگر قرآنی است. این دو استثنائا از چند نشانه برای فصلبندی نام بردهاند که جای بحث دارد. لذا روش بنده به درد متدبر، مفسر و پژوهشگر قرآنی برای دستهبندی میخورد.
پس روشهای زیادی برای ساختار شناسی وجود داشته اما قاعدهمند نبوده است. قواعد پیشنهادی اینجانب را میتوان در مورد اکثر سورهها پیاده کرد. به همین دلیل آن را روش ساختارشناسی سورههای قرآن کریم نامیدهایم.
یک نکته مهم این است که گفتار افراد با یکدیگر تاثیری در تعیین ساختار سوره ندارد. مثلا کافران با مؤمنان، یا مؤمنان با مؤمنان و غیره.حتی مکالمات پیامبر اکرم(ص) نیز با دیگران، با وارد شدن لفظ «قُل» در ابتدای کلام ایشان، در ساختارسازی سوره مؤثر واقع میشود.
گفتوگوی ایکنا با محمد تیموری؛ استاد دانشگاه و دکترای علوم قرآن و حدیث
|
|
|
|
جهش به انجمن
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.