رتبه: Guest
گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391/10/20 ارسالها: 809
17 تشکر دریافتی در 16 ارسال
|
با سلام
اخيرا متني منسوب به اقاي ملكيان در خصوص معناي عقل در قرآن وزبان عربي،منتشر شده است.آيا صحيح است؟
بخشي از نظر ايشان را در زير ارسال مي كنم:
"تعقل را به معناي استدلال به کار می بریم، ولی عقل در اصل به این معنا نبوده است.
عقل در زبان عربی یعنی انسان تجارب گذشته را فراموش نکند حفظ التجارب
اگر دقت کنید اکثر مشکلاتی که در زندگی پیدا می کنیم به خطر این است که تجاربی را که خودمان داشته ایم یادمان می رود، حفظ نمی کنیم.
علی ابن ابی طالب اصلا به عقل به عنوان یک نیروي استدلال گر در کتاب نهج البلاغه اشاره نمی کند. همیشه مرادش از عقل این است و در حکمت شماره ي211 می فرماید: و من التوفیق حفظ التجربه، توفیق ( یکی از توفیقاتی) که خدا می تواند به انسان بدهد، حفظ التجربه است. حضرت در مقام توصیف عقل می گوید: العقل حفظ التجارب. عقل یعنی حفظ تجربه ها.
این که آدم تجربه هاي خودش را فراموش نکند. و چون این جور است و این تلقی را دارند، بزرگ ترین دشمن عقل را عجب می دانند. به نظر من این نکته اي است که کسی به آن توجهی پیدا نکرده است، یعنی من تا الان ندیده ام. این که حضرت دائما عقل را در مقابل عجب می گذارد، به دلیل این است که مرادشان از عقل این است. میدانید چرا عقل بدین معنا در مقابل عجب قرار می گیرد؟ چون عجب و خود برتر بینی گویا به آدم می گوید تواستثنایی. "
استاد ملکیان،معنویت در نهج البلاغه
كلمات كليدي:عقل تعقل استدلال فكر تجارب
|
|
|
|
رتبه: Guest
گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391/10/20 ارسالها: 809
17 تشکر دریافتی در 16 ارسال
|
به المعجم مراجعه کردم و مشتقات واژه «ع ق ل» را دیدم ، تقریبا در همگیِ موارد به آنچه تفکر و منطق میخورَد نزدیک تر بود تا به آن معنی شاذ و نادر .
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1393/12/24 ارسالها: 43 3 تشکر دریافتی در 2 ارسال
|
معنای لغوی عقل
واژه ی عقل، مصدر «عقل یعقلُ» است که به معنای منع و امساک است (زبیدی، ج1: 7339؛ ابن منظور 1405 ج11: 459). عقل را به این دلیل عقل نامیده اند که صاحبش را از انحراف باز می دارد (ابن منظور، ج11 ص458). زنی را که به خاطر حجب و حیا در خانه می ماند و از بیرون رفتن امساک می کند عقیله می گویند. (ابن فارس 1405 ج4: 71)
علاوه بر این علمای لغت معنای مختلف دیگری نیز برای عقل ذکر کرده اند که از جمله می توان به علم (زبیدی، ج1: 7339)، قلب (ابن منظور، ج11: 458)، فهم (ابن منظور، ج11: 459) و حصن (فراهیدی 1409 ج1: 160) اشاره کرد. عرب دیه ی قتل را نیز چون که با آن خونی به هدر نمی رود و حفظ می شود، عقل می گوید. (عسکری 1412: 65) حصن و ملجأ را نیز به این دلیل که پناهنده ی به آن را حفظ می کند، عقل نامیده اند. (جوهری 1407 ج5: 1769)
عقل در معنای اصطلاحی نیز نیرویی است که زمینه ی قبول علم را فراهم می سازد و چیزی را که انسان با آن قوه استنباط می کند، عقل می گویند (راغب 1404: 341-342).
برخی نیز عقل را قوه ی تشخیص دانسته اند که انسان را از حیوان متمایز می سازد (ابن منظور، ج11: 459). گذشته از این معانی، عقل در علوم مختلف از جمله فلسفه، معانی متفاوتی دارد که نیاز به بررسی جداگانه ی آن در هر علمی است؛ اما برای بررسی معنای عقل در قرآن کریم، نیاز به بررسی کاربردهای قرآنی این واژه و واژه های مترادف با آن است.
در ادامه به بررسی کاربردهای قرآنی و سپس واژه های مترادف آن می پردازیم.
واژه ی عقل در قرآن کریم صرفاً به صورت فعلی و تنها در شکل ثلاثی مجرد به کار رفته است و کاربرد اسمی و اسم مصدری از آن وجود ندارد. مجموع کاربردهای خود واژه ی عقل 49 مورد است که تعقلون 24 بار، یعقلون 22 بار، عقلوا، یعقل و نعقل هر کدام یک بار به کار رفته اند.
حتی ایزتسو محقق ژاپنی نیز که بی طرف است همین را فهمیده است در نگاه قرآنی همه چیز در حقیقت آیات الله هستند و از ماهیت نمادی آنها فقط کسانی آگاه می شوند که عقل دارند و می توانند به معنی واقعی تفکر، به تفکر بپردازند. (ایزوتسو 1361: 169-170)
برخی آیات در باره عقل
إِنَّ فىِ خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلَافِ الَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ الْفُلْكِ الَّتىِ تجَْرِى فىِ الْبَحْرِ بِمَا يَنفَعُ النَّاسَ وَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتهَِا وَ بَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِيفِ الرِّيَحِ وَ السَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ لاََيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ
در آفرينش آسمانها و زمين، و آمد و شد شب و روز، و كشتيهايى كه در دريا به سود مردم در حركتند، و آبى كه خداوند از آسمان نازل كرده، و با آن، زمين را پس از مرگ، زنده نموده، و انواع جنبندگان را در آن گسترده، و (همچنين) در تغيير مسير بادها و ابرهايى كه ميان زمين و آسمان مسخرند، نشانههايى است (از ذات پاك خدا و يگانگى او) براى مردمى كه عقل دارند و مىانديشند! )(سوره بقره آیات 162-163)
وَ تِلْكَ الْأَمْثَلُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَلِمُون
اينها مثالهايى است كه ما براى مردم مىزنيم، و جز دانايان آن را درك نمىكنند
( أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبرِّ) وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ وَ أَنتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَ فَلَا تَعْقِلُون
(آيا مردم را به نيكى (و ايمان به پيامبرى كه صفات او آشكارا در تورات آمده) دعوت مىكنيد) اما خودتان را فراموش مىنماييد با اينكه شما كتاب (آسمانى) را مىخوانيد! آيا نمىانديشيد؟
عقل در برخی روایات
«الْعَقْلَ أَمِیرُ جُنُودِهِ». کافی، ج 2، ص 47. «مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ بِالْعَقْل». کافی، ج 1، ص 17.
«التَّعَلُّمُ بِالْعَقْلِ یُعْتَقَدُ». همان. «الْعَقْلُ مِنْهُ الْفِطْنَةُ وَ الْفَهْمُ وَ الْحِفْظُ وَ الْعِلْمُ». همان، ص 25.
«لَا یُفْلِحُ مَنْ لَا یَعْقِلُ وَ لَا یَعْقِلُ مَنْ لَا یَعْلَم». همان، ص 26.
در حديث ديگرى از على(عليه السلام) آمده است: «الْعُقُولُ اَئمَّةُ الأَفْكارِ، واْلأَفْكارُ أئَمّةُ الْقُلُوبِ، وَالقُلُوبُ أئَمةُ الحَوَاسِّ، وَالحَوَاسُّ اَئمَةُ الاعضاءِ»(10)؛ (عقل ها پيشوايان افكاراند و افكار پيشوايان عواطف اند و عواطف پيشوايان حواس اند و حواس پيشوايان اعضايند [به اين ترتيب اعضاى انسان بر حواس او تكيه مى كنند و حواس او از عواطف او كمك مى گيرند و عواطف بر افكار تكيه مى كنند و افكار بر عقل ها!]).
ا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ... » (الكافي،ج 1، كتاب العقل و الجهل، ح 12، ص 10).
هشام بن حکم مي گويد: امام کاظم عليه السلام به من فرمود: ...اي هشام! خداوند پيامبرانش و رسولانش را نزد بندگانش نفرستاد، مگر براي اينکه در مورد خدا انديشه کنند، زيرا کساني به دعوت انبياء نيکوتر پاسخ مي گويند که معرفت بهتري نسبت به خدا داشته باشند و کساني به امر خدا شناخت بيشتري دارند که عقل سالم تري داشته باشند و هر کس عقلش کامل تر باشد، درجه اش در دنيا و آخرت بالاتر است.اي هشام! خدا بر مردم دو حجّت دارد: يکي حجّت ظاهري و يکي حجّت باطني؛ حجّت ظاهري رسولان و انبياء و امامان ع هستند و حجّت باطني، عقل هاست.
کسی که ظواهر عربی هم آشنا باشد در آیات و روایات فوق هرگز عقل به معنای حفظ التجارب قابل توجیه نیست
البته عقل معانی گوناگون دارد یکی از معانی آن حفظ است حفظ هر چیز
این هم روایتی دیگر
« عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ النَّبِيُّ وَ الْحُجَّةُ فِيمَا بَيْنَ الْعِبَادِ وَ بَيْنَ اللَّهِ الْعَقْلُ » (الكافي،ج 1، كتاب العقل و الجهل، ح 22، ص 17).
امام صادق عليه السلام فرمودند: حجّت خدا بر بندگان، پيامبر است و حجّت بين بندگان و بين خدا عقل است. یعنی انبیاء حجّت خدا هستند و عقل حجّت بین خدا و خلق می باشد ؛ یعنی خدا بر اساس عقل از آنها تکلیف می خواهد و آنها نیز بر اساس عقل از خدا توقّع هدایت و ارسال نبی و امام و کتاب دارند. بنابراين اينکه عقل حجت الهي است، مورد تأييد روايات است.
واژه های مترادف عقل
لب لب در لغت به معنای عقل است که به خالص هر چیزی اطلاق می شود (جوهری 1407 ج2: 130). گردو، بادام و میوه هایی مانند آن متشکل از پوسته و مغزند که به مغز آن ها لب گفته می شود (جوهری 1407 ج2: 130). به تعبیری عام تر به داخل و درون هر چیزی لب اطلاق می شود. لب فرد همان عقل وی است (فراهیدی 1409 ج1: 160). گویا انسان از مغز و پوسته ای تشکیل شده است که لب انسان به منزله ی مغز وی و بقیه ی اعضا و جوارحش پوسته و قشر محسوب می شوند. برخی از لغویان با بهره گیری از تعریف لب بین دو واژه ی عقل و لب تفاوتی قائل شده اند و لب را عقل خالص از شوائب دانسته اند (راغب 1404: 446). از این رو هر لبی عقل محسوب می شود؛ ولی هر عقلی لب نیست. به همین دلیل است که خداوند احکامی که عقول زکیه و خالص توانایی درک آن را دارند، به اولی الباب اختصاص داده است. (راغب1404: 446) واژه ی «الباب» که شکل جمع «لب» است، شانزده مرتبه در قرآن کریم به کار رفته است. بررسی کاربردهای قرآنی این واژه نشان می دهد که «اولوالالباب» گروهی هستند که در درجه ی خاصی از تعقل قرار دارند (راغب 1404: 446). تذکر (بقره: 269)، تدبر(ص: 29)، عبرت (ص: 43)، (زمر: 21)، هدی (رهنمود) (غافر: 54) را به اولواالاباب نسبت داده است. نُهیه
نهیه نیز از جمله معانی عقل است که از ریشه ی نهی به معنای منع و باز داشتن است. عقل را به این دلیل نهیه نامیده اند که باز دارنده ی نفس از هوی و تمایلات منفی و زشتی هاست. (ابن منظور 1405 ج15: 346؛ راغب 1404: 507) این واژه در قرآن دو بار به کار رفته است که در هر دو بار به صورت جمع (نُهی) به کار رفته است: «إنَّ فی ذلک لآیات لأُّولی النُّهی» (طه 54 و 128) در آیات 53 و 54 سوره ی طه خداوند با بیان نعمت ها و آیاتی که در زمین برای بندگان خود قرار داده است، آنها را امر به بهره گیری انسان و دام هایش از آنها می کند و تأکید می کند که در آنها آیات و نشانه هایی برای خردمندان و عقل ورزان وجود دارد. در آیه ی 127 همین سوره سرگذشت کسانی که افراط کرده اند و به نشانه های پروردگار خود نگراییده اند بیان می شود که در عذاب الهی گرفتار آمده اند. سپس در آیه ی 128 خداوند بیان می کند که آیا برای هدایتشان کافی نبود که ببینند چه نسل هایی را پیش از آنان نابود کردیم که اینک آن ها در سراهای ایشان راه می روند؟ به راستی برای خردمندان در این نشانه هایی عبرت انگیز است. حِجر یکی دیگر از معانی عقل، حجر است که به معنای منع است. عقل را از این باب حجر گفته اند که در مقابل هواها و خواهش های نفسانی، انسان را منع می کند و جلوی گمراهی فرد را می گیرد و در دژ محکم خود، نفس انسان را حفظ می کند. (راغب 1404: 109) این واژه به معنای عقل یک بار در قرآن کریم به کار رفته است: «هَل فی ذلکَ قسمٌ لِّذی حِجرٍ». (فجر: 5) فهم واژه ی عقل به معنای فهم نیز به کار رفته است: «عقل الشیء یعقله عقلاً: فهِمَه» (زبیدی، بی تا: 7349) فهم کیفیت و شکلی انسانی است که فرد با آن معانی را که دوست دارد متحقق می کند و می گوید آن مسأله یا موضوع را فهمیدم (راغب 1404: 386). از آن جهت «عقل» را به معنای «فهم» گفته اند که هر چه را انسان می فهمد و درک می کند گویا با بند عقل و فهم آن را به تور می اندازد و در زمره ی معقولات و مدرکات خویش در می آورد. (مهدی زاده، معرفت، ش 74: 29) طبرسی عقل را در آیه ی شریفه ی «و ما یعقلها إلاَّ العالمون» (عنکبوت: 43) به فهم تفسیر کرده است. این معنا در روایات نیز به کار رفته است. در برخی از روایات فهم، مترادف عقل، در برخی موجب و داعی فهم و در برخی دیگر از روایات فهم به عنوان بخشی از عقل بیان شده است.
|
حمید فغفور مغربی |
|
|
|
رتبه: Guest
گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391/10/20 ارسالها: 809
17 تشکر دریافتی در 16 ارسال
|
یکی از وازه های مترقی قرآن عقل است که در روایات به طور مفصل تری تبیین گشته است.
از معنای دکتر ملکیان جز تنزل جایگاه این مفهوم چیزی فایده ای دریافت نمی شد.بیان مبسوط حضرتعالی ایمان را به یقین مبدل نمود.
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,960
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ
ما آن را [به صورت یک متن] خواندنی آشکاری [در سطح درک و فهم شما] نازل کرديم، تا خِرَد خويش به کار بنديد.
- معناي ريشهاي كلمة «عقل» حفظ و نگهداري است. تفكر يعني انديشه كردن در امور. محصول انديشه، «علم» است. اما حفظ و نگهداري و كاربرد علم، تعقل ناميده ميشود و عاقل كسي است كه از دانش خود در مسير درست استفاده كند.
فرقان : ۴۴ أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا يا ميپنداری بيشترشان [واقعاً به قرآن] گوش فرا ميدهند يا [اگر هم شنيدند] آن را به کار ميبندند؟ ۴۴ [خير، با تعطيل قوای فهم و درک و تعقل،] آنها جز در رديف چهارپايان نيستند، بلکه [هم] گمراه تر. ۴۴- معنای قرآنی عقل، حفظ تجربه و به کار بستن آن است. محصول تفکر در آيات يا شنيدن حق، کسب علم به آگاهی است و استفاده از علم برای اصلاح نفس را عقل گويند. پس عاقل کسی است که پايبند آگاهيهائی است که به آن رسيده. اما منکران نه انگيزهای برای شنيدن داشتند و نه نيازی به مهار خود.
تفسير عبدالعلي بازرگان
|
|
|
|
رتبه: Administration
گروه ها: Administrators, Moderator, member تاریخ عضویت: 1391/10/20 ارسالها: 421
9 تشکر دریافتی در 9 ارسال
|
مراد از قلب در قرآن چیست؟ آيا دل ،جايگاه تعقل و تفكر است؟
- مفهوم قلب و صدر در قران:ايا قلب و عقل در قران يكي است؟
جهت مطالعه به لينك زير مراجعه نماييد
http://quranpuyan.com/ya...-jygh-tql-w-tfkr-st.aspx
|
|
|
|
رتبه: Guest
گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391/10/20 ارسالها: 809
17 تشکر دریافتی در 16 ارسال
|
اصل ارسال توسط : Guest با سلام
اخيرا متني منسوب به اقاي ملكيان در خصوص معناي عقل در قرآن وزبان عربي،منتشر شده است.آيا صحيح است؟
بخشي از نظر ايشان را در زير ارسال مي كنم:
"تعقل را به معناي استدلال به کار می بریم، ولی عقل در اصل به این معنا نبوده است.
عقل در زبان عربی یعنی انسان تجارب گذشته را فراموش نکند حفظ التجارب
اگر دقت کنید اکثر مشکلاتی که در زندگی پیدا می کنیم به خطر این است که تجاربی را که خودمان داشته ایم یادمان می رود، حفظ نمی کنیم.
علی ابن ابی طالب اصلا به عقل به عنوان یک نیروي استدلال گر در کتاب نهج البلاغه اشاره نمی کند. همیشه مرادش از عقل این است و در حکمت شماره ي211 می فرماید: و من التوفیق حفظ التجربه، توفیق ( یکی از توفیقاتی) که خدا می تواند به انسان بدهد، حفظ التجربه است. حضرت در مقام توصیف عقل می گوید: العقل حفظ التجارب. عقل یعنی حفظ تجربه ها.
این که آدم تجربه هاي خودش را فراموش نکند. و چون این جور است و این تلقی را دارند، بزرگ ترین دشمن عقل را عجب می دانند. به نظر من این نکته اي است که کسی به آن توجهی پیدا نکرده است، یعنی من تا الان ندیده ام. این که حضرت دائما عقل را در مقابل عجب می گذارد، به دلیل این است که مرادشان از عقل این است. میدانید چرا عقل بدین معنا در مقابل عجب قرار می گیرد؟ چون عجب و خود برتر بینی گویا به آدم می گوید تواستثنایی. "
استاد ملکیان،معنویت در نهج البلاغه
كلمات كليدي:عقل تعقل استدلال فكر تجارب
|
|
|
|
جهش به انجمن
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن می باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن می باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن می باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن می باشید.