logo
پر بازدید ترین عناوین تالار از ابتدا: مطالب زیبا با آیات (تعداد مشاهده:177727)    ایه 59 سوره احزاب(حجاب):زنان مسلمان،جلباب(روپوش) رابه بدن خود نزدیک کنند تا مورد اذیت قرار نگیرند (تعداد مشاهده:140595)    آیا زنان کفار که به اسارت مسلمانان در می آیند بر مسلمانان حلال میشوند و زناشویی با آنها اشکال ندارد (تعداد مشاهده:131532)    اوقات نماز های یومیه در قران (تعداد مشاهده:95544)      پر بازدید ترین عناوین سه ماه گذشته: ترجمه تدبر و نکات مهم تفسیری سوره لقمان: ایات حکمت اموز قران هدایت کننده اهل ایمان و عمل صالح است    تعصب ديني ، ممدوح يا مذموم؟ مفهوم تعصب چيست؟    ياد قيامت: عامل بازدارنده از هر گناه    دعاي مستمر براي عدم انحراف قلب پس از هدايت             

توجه

Icon
Error

fns4565 Offline
#1 ارسال شده : 1395/08/22 11:51:28 ق.ظ
fns4565

رتبه: Member

گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1395/02/18
ارسالها: 8
Iran (Islamic Republic Of)
مکان: مشهد

تشکرها: 1 بار
روابط و ارتباطات اجتماعی سالم، بنیاد جامعه را می سازد. روابط اجتماعی، افزون بر اینکه تاثیرات شگرفی بر روان شخص به جا می گذارد و روحیات وی را متاثر می کند، همچنین تاثیرات بسزایی نیز بر جامعه به جا می گذارد. هرچه شخصیت فرد قوی و استوارتر باشد، تاثیرات وی بر جامعه بیشتر خواهد بود. کاهش یا افزایش دایره نفوذ هر کسی بر جامعه ارتباط تنگاتنگی باخصوصیات و صفات وی دارد.
البته در این میان نمی توان از آداب معاشرت غافل ماند؛ زیرا محافظت و صیانت بر آداب و رسوم اجتماعی می تواند دایره نفوذ اجتماعی شخص را افزایش دهد و تقویت نماید. بر این اساس، هر انسانی به ویژه مومن می بایست به این آداب توجه کند و از آن برای افزایش دایره نفوذ و تاثیرگذاری بر جامعه در راستای رهایی خود از خسران و زیان مبین و ظهور در نقش ربوبیت بهره گیرد.
معاشرت، مسیری برای رهایی
انسان موجودی اجتماعی است. این حکمی است که همگان بر آن اتفاق و اجماع دارند، هرچند که درباره علل و اسباب آن اختلاف دارند. اجتماعی بودن انسان مقتضی این است که روابط خود را با دیگری بشناسد و به درستی سامان دهد. بخش بزرگی از احکام و قوانین عقلانی و عقلایی و آموزه های اخلاقی به حوزه رفتار اجتماعی و چگونگی ارتباطات بشری و ساماندهی آن، بازمی گردد.
اسلام به عنوان دین و سبک زندگی بشر، به این مهم توجه ویژه ای مبذول داشته است، به ویژه که از نظر اسلام، زندگی دنیوی، قرار گرفتن آدمی در زیان و خسران مبین است که تنها با ایمان و عمل صالح از سویی و دعوت و توصیه دیگران به ایمان و عمل صالح به عنوان یک مسئولیت اجتماعی از سویی دیگر، می توان از آن رهایی یافت. (سوره عصر) بنابراین، روابط سالم اجتماعی، به عنوان یک عامل رهایی از خسران و دست یابی به رستگاری در محور آموزه های قرآنی قرار می گیرد و معاشرت با دیگران از جایگاه مهم و اساسی در زندگی بشر برخوردار می شود. انسان کامل از نظر اسلام کسی است که خود را براساس آموزه های عقلانی و وحیانی، متاله و خدایی کرده و سپس در مقام مظهریت ربوبیت و پروردگاری از خدا و خلافت از او، به مسئولیت خود در قبال دیگران بپردازد. انجام این مسئولیت در مقام مظهریت ربوبی، در حوزه تعامل با انسان ها، نیازمند معاشرت و ارتباط درست و سالم با دیگران است. اینجاست که قوانینی برای تعامل درست و معاشرت و ارتباط سالم، از سوی وحی و عقل تبیین می شود. البته از آن جایی که انسان موجودی لطیف و کلمه وجودی خاصی است، نوعی ارتباط و معاشرت با او، از نوع پیچیدگی برخوردار می باشد و برای ایجاد ارتباط سالم کامل، لازم است تا لطایفی مورد توجه قرار گیرد. این گونه است که آداب معاشرت به عنوان لطایف پیچیده در ارتباطات و معاشرت انسانی از سوی عقل و شرع مطرح شده و خداوند بخشی از آیات قرآنی را به آداب معاشرت سالم و درست اختصاص داده است تا انسان در رسیدن به مقامات کامل انسانی و نقش آفرینی درست در مقام ظهور ربوبی، از آن استفاده کند.

آداب معاشرت اسلامی
معاشرت، واژه ای عربی برگرفته از عشره به معنای آمیختن و مصاحبت است. (مجمع البحرین، ج ۳، ص ۴۰۳؛ التحقیق، مصطفوی، ج ۸، ص ۱۳۷؛ نثر طوبی، شعرانی، ج ۲، ص ۱۵۲) معاشرت در اصطلاح به معنای ارتباط، دوستی، رفت و آمد داشتن با کسی (فرهنگ بزرگ سخن، ج۷، ص۷۱۲۶)، گفت و شنیدکردن با هم (فرهنگ فارسی، ج۳، ص ۴۲۱۲)، با هم زیستن، همدمی، رفاقت، با کسی زندگی کردن، خوردن و آشامیدن با هم و نشست و برخاست است (لغت نامه دهخدا، ج۱۳، ص۱۸۶۳۲) بنابراین، معاشرت به طور کوتاه مدت و یا بلندمدت و در حد اعلا و یا اقل آن صورت می پذیرد و اختصاص به دور زمانی بلندمدت ندارد. براین اساس، هرگونه روابط کوتاه مدت یا بلندمدت میان افراد یک جامعه می بایست در چارچوب قوانین و آدابی شکل گیرد تا این روابط و معاشرت، سالم اسلامی باشد. خداوند در آیاتی از قرآن براهمیت و ارزش آموزش و عمل به آداب معاشرت توجه داده و از والدین خواسته تا آداب معاشرت را در حوزه رفتارهای اجتماعی در خانه و جامعه به فرزندان بیاموزند. (نور، آیات ۵۸ و ۵۹).
بنابراین همانگونه که خداوند معاشرت سالم و درست را از طریق پیامبران به مؤمنان و مردم می آموزد (انعام، آیه ۵۴ و فصلت آیه ۳۴ و نیز حجرات، آیات ۱تا۵) همچنین بر والدین است که آداب درست را از کودکی در محیط خانوادگی به کودکان خویش آموزش دهند. (لقمان، آیات ۱۷ و ۱۹) تا شرایط جامعه پذیری و حضور کودکان در جامعه فراهم آید. در ارزش و اهمیت آموزش آداب معاشرت همین بس که خداوند در مقام تعلیم و آموزش پیامبران (کهف، آیه۲۲) و مؤمنان (انعام، آیه ۵۴ و حجرات، آیات ۱تا ۵ و آیات دیگر قرآن) برآمده و خود اقدام به آموزش و پرورش ایشان نموده است تا این گونه بر ارزش و اهمیت آداب معاشرت تأکید کند.
نابهنجار های رفتاری در معاشرت
با نگاهی گذرا به آموزه های وحیانی قرآن درباره آداب معاشرت می توان به دو دسته احکام سلبی و ایجابی اشاره کرد. به این معنا که برخی از این آداب متوجه ترک برخی از رفتارهاست و برخی دیگر نیز رفتارهایی است که می بایست به عنوان رفتارهای درست و سالم مورد توجه قرارگرفته و بر آن اهتمام ورزیده شود.
در آغاز به برخی از رفتارهایی اشاره می شود که در معاشرت به عنوان رفتارهای نابهنجار از آنها یاد می شود و شخص می بایست از آنها اجتناب ورزد. از آن جایی که هرگونه رفتار سالم و نادرست می تواند روند اجتماعی و معاشرتی را به هم بریزد و مسیر ارتباطی انسان ها را به انحراف کشاند، خداوند در بسیاری از آیات به نابهنجاری های رفتاری و اخلاقی اشاره کرده و آن را عامل مهمی در فروپاشی جامعه سالم و ایجاد بحران در روابط اجتماعی دانسته است. از این رو بسیاری از رفتارهای ناسالم و نابهنجار معرفی شده و به عنوان رفتارهای ناپسند از آنها پرهیز داده شده است.
از جمله مهم ترین نابهنجاری های رفتاری و اخلاقی می توان به اختلاف افکنی (آل عمران، آیه ۱۰۳ و نساء آیه ۳۵ و انفال، آیات ۱ و ۴۶)، آزار و اذیت دیگران را با سخنان نسنجیده (بقره آیات ۲۶۳ و ۲۶۴ و آل عمران، آیه ۱۸۶ و آیات بسیار دیگر)، استهزای دیگران (بقره، آیات ۱۴ و ۱۵ و مائده آیه ۵۷)، افترا و تهمت (نساء آیات ۲۰ و ۱۱۲ و نور، آیات ۴تا۷ و ۱۲تا ۱۵)، استفاده از القاب زشت و بد (حجرات، آیه۱۱)، بخل ورزی (نساء آیات ۳۶و ۳۷ و ۱۳۸)، بغض و کینه ورزی (حشر، آیه۱۰)، تبعیض و برخورد دوگانه (عبس، آیات ۵ تا ۱۰)، تجسس در کار و زندگی دیگران (حجرات، آیه۱۲)، تحقیر دیگران با بدنام کردن آنان (حجرات، آیه ۱۱)، تفاخر و بزرگ فروشی (لقمان، آیه ۱۸)، تکبر (آل عمران، آیه ۷۵ و لقمان، آیه ۱۸)، خیانت در امور مالی (آل عمران، آیات ۷۵ و ۱۶۰)، دشنام به عقاید دیگران (انعام، آیه ۱۰۸)، گفتار خشونت آمیز (آل عمران، آیه ۱۵۹)، دشمنی با دیگران (مائده، آیه ۲)، با صدای بلند فریاد زدن (لقمان، آیه ۱۹)، ظلم و ستم (نساء، آیه ۱۴۸)، عیب جویی و عیب گیری (توبه، آیه ۷۹) غیبت کردن (حجرات، آیه ۱۲)، گمان بد و نادرست (همان و نیز نور، آیه ۱۲)، همکاری در گناه (مائده، آیه ۲)، منت گذاری (مدثر، آیه ۶)، نجوای آمیخته به گناه و ممنوع (مجادله، آیات ۹ و ۱۰) و مانند آن اشاره کرد که می بایست از آنها اجتناب کرد تا شرایط برای معاشرت و روابط سالم اجتماعی میان افراد مختلف و اقشار گوناگون جامعه فراهم آید. هرگونه نابهنجاری می تواند روابط اجتماعی را خدشه دار سازد و معاشرت را غیرممکن و یا دشوار نماید.
رعایت هنجارهای رفتاری و اخلاقی در معاشرت
از سوی دیگر، رعایت هنجارهای رفتاری و اخلاقی از اصولی است که خداوند در آموزه های قرآنی به عنوان آداب معاشرت از آن یاد کرده و بدان توجه داده است.
از جمله مهمترین هنجارهایی که می بایست در معاشرت بدان اهتمام ورزید موارد زیر است:احترام به عقاید و مقدسات دیگران (انعام، آیه ۱۰۸)، احترام به عالمان و دانشمندان حاضر در مجلس (مجادله، آیه ۱۱)، احترام به معلم در معاشرت و استفاده علمی از او (کهف، آیات ۶۰ تا ۷۷)، احترام به دیگران و جا دادن به آنانی که وارد مجلس می شوند (مجادله، آیه ۱۱)، احسان به دیگران (بقره، آیه ۱۹۵ و آل عمران، آیه ۱۳۴)، برخورد برادرانه (بقره، آیه ۲۲۰ و حجرات، آیه ۱۰)، ادای امانت به اهل آن (بقره، آیه ۲۸۳ و آل عمران، آیات ۷۵ و ۱۶۱)، اجازه خواستن از صاحب خانه (نور، آیه ۲۷)، اجازه خواستن پیش از ورود به حریم خصوصی دیگران (نور، آیات ۵۸ و ۵۹)، رعایت انصاف در برخورد با مردم بدون در نظر گرفتن اعتقادات آنان (آل عمران، آیه ۷۵)، نرمی در گفتار و پایین آوردن صدا در معاشرت و سخن گفتن (لقمان، آیه ۱۹و حجرات، آیات ۲ و ۳)، پذیرش دعوت دیگران برای شرکت در مهمانی (احزاب، آیه ۵۳)، سلام کردن (نساء، آیه ۸۶ که مصادقی از احسان است، الجوهر الثمین، ج ۲، ص ۷۶)، تحیت به نیکوترین وجه در مقابل احترام و تحیت دیگران (همان)، تعاون بر نیکی ها (مائده، آیه ۲)، تواضع و فروتنی و پرهیز از تکبر (مائده، آیه ۵۴ و نیز اسراء، آیه ۳۷ و لقمان، آیات ۱۸ و ۱۹)، جا دادن به دیگران و برخاستن از جای خویش در مجالس برای تکریم به دیگران و در اختیار قرار دادن آن (مجادله، آیه ۱۱)، حفظ شخصیت افراد و آبروی آنان (بقره، آیات ۲۲۰ و ۲۶۳ و نساء آیه ۱۵ و آیات دیگر)، خوش خلقی و خوشرویی (آل عمران، آیه ۱۵۹)، دفع بدی با خوبی (مومنون، آیه۹۶ و فصلت، آیه ۳۴)، سخن نیک و رفتار نیکو داشتن (بقره، آیه ۸۳ و نساء، آیات ۵ و ۸)، صبر و شکیبایی در برابر گفته های مخالفان (مزمل، آیه ۱۰ و بلد، آیه ۱۷) و با اقشار محروم جامعه (کهف، آیه ۲۸)، صداقت در گفتار و اعمال (توبه، آیه ۱۱۹)، رعایت عدالت (نساء، آیه ۱۳۵) عفو و نادیده گرفتن لغزش های مردم و گذشت از خطای آنان (بقره، آیه ۱۰۹ و نیز آل عمران، آیات ۱۳۴ و ۱۵۹)، مشورت با مردم (همان)، معرفی خود به مخاطب (هود، آیه ۸۱ و حجر، آیات ۵۱ تا ۵۸ و آیات دیگر)، مهربانی در گفتار و رفتار (آل عمران، آیه ۱۵۹ و فتح، آیه ۲۹ و حدید، آیه ۲۷)، وفای به عهد در روابط (بقره، آیات ۱۰۰ و ۱۲۷ و اسراء، آیه ۳۲) و وفای به وعده (مریم، آیه ۵۴).
مراعات عرف عقلایی و هنجارهای پسندیده در معاشرت ها بویژه با جنس مخالف (بقره، آیات ۲۲۹ و ۲۳۱ و نساء، آیه ۱۹ و احزاب، آیه ۵۳) می تواند مسیر درست را برای سلامت شخص و شخصیت و جامعه نشان دهد و جامعه ایمانی را منسجم و مستحکم تر سازد. به هر حال، از آیات قرآنی و آداب پیش گفته به خوبی به دست می آید که مراعات بسیاری از هنجارهای عرفی و شرعی و عقلی و پرهیز از نابهنجاری های سه گانه تا چه اندازه می تواند روابط اجتماعی را درمسیر سازنده قراردهد و آثار و برکات بسیاری را برای شخص و جامعه به ارمغان آورد. به عنوان نمونه گذشت از خطای دیگران و نادیده گرفتن لغزش های مردم، از مصادیق احسان است و این نیکوکاری عملی، به شخص خطاکار این امکان را می بخشد تا به تصحیح و اصلاح رفتار خود اقدام کند و حرکت درمسیر نادرست را به حرکت درمسیر درست تبدیل نماید. این به معنای فرصت بخشی به دیگران برای طی مدارج کمالی است که آثار آن به خود شخص عفوکننده و محسن نیز باز می گردد؛ زیرا انسان دریک محیط بسته زندگی نمی کند و ارتباطات اجتماعی و برآوردن نیازهای روحی و روانی و نیز اقتصادی از طریق آن،امری طبیعی است که نمی توان از آن گذشت، هر انسانی نیاز دارد تا روابط اجتماعی با دیگران داشته باشد؛ بازسازی، اصلاح و تصحیح رفتار دیگران از طریق عفو و احسان وگذشت، به خود شخص این امکان را می بخشد تا در یک محیط سالم تر روابط اجتماعی را تداوم بخشد و از آثار ارتباط بهره مند گردد.
ملاک ها و معیارهای معاشرت
اما اینکه درمعاشرت چه معیارهایی را درنظر داشته باشیم تا معاشرت های ما انسان ساز و جامعه ساز باشد و ما را درمسیر اهداف و فلسفه آفرینش یاری رساند، موضوعی است که درآیات دیگر قرآن به آن توجه داده شده است. در قرآن دست کم می توان هفت معیار و ملاک برای معاشرت های انسانی شناسایی کرد که در اینجا به طور اجمال به آنها پرداخته می شود. از مهم ترین معیارهایی که خداوند برای معاشرت و دوستی با دیگران بیان می کند، مساله ایمان است؛ زیرا ارتباطات میان مومنان با غیرمومنان می تواند تاثیرات منفی به جا گذارد؛ زیرا انسان همان اندازه که تاثیرگذار است ممکن است از دیگران تاثیر بپذیرد و کسی که کامل ساخته نباشد درمعرض خطر است. از این رو از جمله شرایط دوستی و معاشرت بر ایمان تاکید می شود. (آل عمران، آیه ۲۷و نساء آیه ۱۴۴ و انفال، آیه ۷۲) دومین معیار درمعاشرت ها و دوستی ها، تقواست که یکی از مهم ترین ملاک های قرآنی است و خداوند درآیاتی ازجمله ۶۷ سوره زخرف برآن تاکید کرده است.
صداقت و راستگویی (نساء آیه ۶۹)، صلاح و درستکاری (همان)، عرف عقلایی و خرد جمعی و سیره خردمندان (بقره، آیه ۲۲۹ و نساء آیه ۱۴ و لقمان،آیه ۱۵ و طلاق، آیه ۲) درکنار معیار مصلحت و مصالح عمومی و خصوصی (انعام، آیه ۱۵۲و اسراء آیه ۳۴) و هجرت از محیط ناسالم به محیط سالم اجتماعی (نساء، آیه ۸۹ و نیز انفال، آیات ۷۲ تا ۷۵ و حشر، آیه ۷) ازجمله مهم ترین ملاک ها و معیارهای دوست گزینی و معاشرت با مردم است که خداوند برآن تاکید کرده است.

وصایای اخلاقی سید بن طاووس به فرزندش

بدترین معاشرت ‏

ای فرزند، بدان که بدترین معاشرت، معاشرت با گناهکاران است، خواه ازوالیان باشد یا از غیر آنان. اما این معاشرت وقتی ناپسند است که برای مخالفت بااعمال ناپسند آنان و از روی اطاعت فرمان خدای عز جلاله برای پند گفتن به آناننباشد، چه خدای جل جلاله از انسان چنین می‌خواهد که آنسان که معاشرت کند، یا دستکماز آنچه خدای جل جلاله از آن اعراض می‌فرماید، اعراض کند و از آنچه که خدای جلجلاله از آن خشمگین است، متنفر باشد. و این مقام بسی دشوار است و به خدا سوگندکه بسیار بعید می‌دانم که انسان چنین باشد، بویژه اگر کسی که با او معاشرت است صاحبمقامی باشد، یا در مورد نیاز او باشد و نیاز او را برآورده و به او خوبی کرده باشد. در این حال چگونه او را دل با خدای جل جلاله خواهد بود تا از آن مرد صاحب مقام رویبرتابد و دل در این کار با او همراهی کند؟ هیهات! هیهات! که چنین نشود، بلکه آنصاحب مقام که نیازش را برآورده است، بیش از اصلاح کار او، دین او را به فسادمی‌کشاند و به احوال او در آخرت زیان می‌رساند. روزی وزیری نامه‌ای به من نوشت وخواستار آن شد که به دیدار او بروم. در پاسخ به او چنین نوشتم: “من چگونه تواناییآن دارم که در مورد نیازهای خود و نیاز فقیران و دیگر نیازمندان با تو مکاتبه کنم،در حالی که خدای تعالی و فرستاده او(ص) و پیشوایان (ع) مرا مکلف فرموده‌اند که ازباقی ماندن تو بر کرسی فرمانروایی، حتی تا رسیدن نامه من به تو، اکراه داشته باشم،نیز تکلیف من این است که آرزومند باشم تا زان پیش که نامه من به تو رسید از مقامخود معزول شده باشی”.‏
ای فرزندم، اساس مطلبی که باید در نظر داشته باشی و از کفندهی، آن است که پیوسته متذکر باشی که در پیشگاه خدای جل جلاله قرار داری و او برهمه احوال تو آگاه است و هر چگونگی که بر تو رود از احسانی است که او به تو دارد واو از آغاز آفرینش تو از خاک و انتقال تو از پدران و مادران، در آنچه بر تو گذشتهاست با بهترین شیوه و نثار عنایات خود، بهترین دوست تو بوده است. نیز پیوسته با توبوده است و تو پیوسته حتی پس از مرگ به مصاحبت جمیل او نیازمندی. اگر او از تو رویبگرداند یا تو از او روی بگردانی، کیست که پشتیبان تو شود؟ اگر خویشتن را و هر آنچهرا که داری تباه کنی، کیست که تو را حفظ کند؟ و اگر او را از دل بیرون کنی، کیست کهاو را به جای پروردگار خود جل جلاله بنشانی؟ پس من از رحمت حق تعالی می‌خواهم که دلتو را از معرفت و هیبت و رحمت خود سرشار فرماید و عقل و اعضای تو را آنسان به خدمتو طاعت خود در آورد که وقتی نشسته‌ای به یاد داشته باشی که در پیشگاه مقدس اونشسته‌ای و هنگامی که ایستاده‌ای، متذکر باشی که نیروی قدرت تو در راه رفتن از اوستو در راه رفتن چنان با ادب باشی و به ادب کوشی که در حضرت ملک الملوک -که هیچموجودی از او بی‌نیاز نیست- باید آن سان بود و آگاه باش که اعضای بدن تو سرمایه وبضاعتی است که خدای جل جلاله به تو عنایت فرموده و امانتهایی است که خداوند جلجلاله به دست تو سپرده است تا با آن برای خویشتن و آخرت خویش سوداگری کنی. پس اگرآن را در کاری به مصرف برسانی که برای آن آفریده نشده است و در اطاعات و مراقبات بهکار نبری، یا دمی در غفلت به سر آری، از این شیوه، زیان به نصیب می‌بری و بار و بریکه بهره تو می‌شود آن است که از سرور و مولای خود دور افتی و در آستان او فرومایه وسبک گردی.ما به حکم وجدان و خرد می‌دانیم که آن گونه مردم یا ملوک و بزرگان اینسرای ناپایدار با دوستان و رفیقان، بلکه با غلامان و همسایگان و با کسانی که ازآنان امید نفع و احسان یا جلوگیری از خطر دارند، هر یک را به قدر مقام در نشست وبرخاست و در مشهودات، ادب نگاه می‌دارند. پس چگونه روا باشد که با وجود علمی کهخدای جل جلاله به ما دارد و با وجود قدرت او بر ما و احسان او با ما، ادبی که درمحضر مقدس او بجای می‌آوریم، کمتر از آن باشد که درباره مردمی که از اعراض آنانباکی نداریم، بجای می‌آوریم؟

منع شدگان از معاشرت

از آنجا که محیط رفاقتی یکی از عوامل مهم تکوین شخصیت هر انسانی به حساب می آید و تأثیر مستقیم بر افکار و اخلاق دارد، آموزه های وحیانی چه کسانی را از شمولیت این رفاقت و معاشرت منع می کند؟ لطفاً به نحو اجمال پاسخ دهید؟ در روان شناسی اصلی وجود دارد به نام اصل محاکات یا رنگ پذیری، بدین معنی که هر کس با رفیق یا معاشر خود که در تعامل است به طور طبیعی از او رنگ می پذیرد. بدین لحاظ در برخی روایات آمده است که انسان بر دین و آئین همنشین و نزدیکان خود است. با عنایت به این مقدمه کوتاه اینک کسانی را که براساس آموزه های وحیانی از قلمرو معاشرت و نزدیکی با آنان منع شده ایم را به نحو اجمال مطرح می کنیم.
۱- کافران یا اهل ذمه

از امام صادق(ع) نقل شده است که سزاوار نیست مؤمن با کافران اهل ذمه شراکت داشته یا امانتی به ایشان بدهد که برایش چیزی بخرند یا چیزی به ایشان بسپارد یا دوستی با آنها بکند.
قرآن مؤمنان را از دوستی با کافران شدیداً نهی کرده و می فرماید: افراد با ایمان نباید غیر از مؤمنان (یعنی) کافران را دوست و ولی و حامی خود انتخاب کند، و هر کس چنین کند هیچ چیز از خداوند برای او نیست و رابطه خود را به کلی از پروردگارش گسسته است. این آیه در واقع یک درس مهم سیاسی و اجتماعی به مسلمانان می دهد که بیگانگان را به عنوان دوست و حامی و یار و یاور هرگز نپذیرند، پس به عنوان یک استثناء از این قانون کلی می فرماید: مگر اینکه از آنها بپرهیزید و تقیه کنید. همان تقیه ای که برای حفظ نیروها و جلوگیری از هدر رفتن قوا و امکانات و سرانجام پیروزی بر دشمن است. (تفسیر نمونه، ج۱، ص۲۷۶)
۲- ظالم یا ستمگر

از پیامبر اعظم(ص) نقل شده است که هر کس مدح کند حکم ظالمی را و نزد او سرشکستگی و تذلل کند برای طمع دنیا، قرین او باشد در جهنم، زیرا که حق تعالی می فرماید: «به دل میل می کنید به سوی آنها که ظلم می کنند، پس مس می کند شما را آتش»
۳- فرومایگان

فرومایگان افرادی هستند که همیشه به دنبال بسط و گسترش اخلاق مذموم خویش می باشند، که پیامبر گرامی(ص) در تعریف چنین افرادی می فرماید: الذی لاناکل و لانعطی» آن است که نه بخورد و نه بخوراند. (تحف العقول، ص۸۴) همچنین علی(ع) می فرماید: «و من خالط الاندلال حقر» هرکس با فرومایه دوستی کند پست و کوچک می شود. (تحف العقول، ص۸۴) این روایات از منظر اجتماعی افرادی را توصیف می کند که برای اجتماع خود حاصل و ثمره ای ندارند و اموال خود را (هر چند زیاد یا کم) در جامعه به کار نمی گیرند. یعنی نه سبب کار و تلاش می شوند که از تلاش و به کارگیری سرمایه های آنها انسان های دیگر زندگی خود را بگذرانند، نه خود هزینه می کنند یعنی مال خود را خرج نمی کنند و از این باب نیز برای اجتماع خویش حاصلی ندارند.
۴- فاجران

فاجر یعنی افرادی که بد کار هستند و معاشرت با این گونه افراد نیز مذمت شده است که پیامبر گرامی(ص) در توصیف چنین افرادی فرموده اند: «والفاجر خس لئیم» فاجر فرومایه و فریبکار است و از خودش گناه و آلودگی در اجتماع بوجود می آورد.
۵- فاسقان

فاسق کسی است که از راه راست منحرف گشته و به احکام الهی بی تفاوت است و کسی است که احکام و دستورات الهی را نادیده گرفته یعنی شخصی پست و فرومایه که تنها به دنبال منافع خویش بوده و اگر نفعی از کسی به او برسد دوستی می کند و اگر شخص ثالثی منفعتش بیشتر از او باشد دوستی قبلی را فدای آن می کند. حضرت رسول اکرم(ص) در روایتی مبارزه با این گونه افراد را جزء جهاد قلمداد نموده و می فرمایند: «الجهاد اربع: الامر بالمعروف و النهی عن المنکر و الصدق فی مواطن و شنأن الفاسق» جهاد چهارقسم است: امر به معروف و نهی از منکر و راستی در موقع صبر و تنفر از فاسق. (نهج الفصاحه، ص ۲۸۱) در توصیه های امام سجاد(ع) به امام باقر(ع) آمده است که با این سه دسته مصاحبت مکن، با آنان به بحث و سخن مپرداز، رفیق راهشان مشو: با آدم فاسق و بدکار که تورا به لقمه ای و یا کمتر از آن خواهد فروخت…
۶- بخیلان

خدای متعال در سوره مائده آیه ۳۷ در مورد بخیلان می فرماید: «متکبران فخرفروش» کسانی هستند که بخل می ورزند و مردم را به بخل فرمان می دهند و آنچه را که خدا از فضل خود به آنان داده است پنهان می کنند. ما برای کافران عذاب خوارکننده ای آماده ساختیم. علی(ع) در مورد بخیل می فرماید: «لیس لبخیل حبیب» بخیل را دوستی نیست. در توصیه های امام سجاد(ع) به امام باقر(ع) آمده است: با این سه دسته مصاحبت مکن، با آنان به بحث و سخن مپرداز، رفیق راهشان مشو: ۱- با دروغگو ۲- با ادم فاسق ۳- با بخیل که چون به ثروتش نیاز داشته باشی رسوایت کند. فرد بخیل و تنگ نظر از تو می گیرد اما چیزی به تو پس نمی دهد.
۷- احمق ها

شخص احمق و بی خرد می خواهد به تو سود رساند ولی ضرر می رساند. در آموزه های اسلامی ما را از دوستی با شخص احمق برحذر داشته اند، چرا که نفع او ضرر برای ما است. شخص احمق ممکن است که در ابعاد مختلف حماقت و بی خردی نشان دهد نه این که آثار بی عقلی به وضوح در او نمایان باشد. (زیرا ما طبیعتاً از اشخاصی که به وضوح احمق هستند پرهیز می کنیم.) احمق و بی خرد به کسی می گویند که در جنبه هایی از شؤون زندگی خویش عقل و درایت از خود نشان نمی دهد و کارهایش عاقلانه و شایسته نیست. پیامبر اعظم(ص) می فرماید: «ایاک و مصاحبه الاحمق فانه یریدان ینفعک فیضرک» از مصاحبت با احمق بگریز که او می خواهد به تو نفع رساند. در عوض ضرر می رساند. (نهج الفصاحه، ص ۲۰۴)
آن حضرت همچنین در این زمینه می فرماید: «ایاک و قرین السوء فانک به تعرف» از یاد بد بپرهیز که تو به وسیله او شناخته می شوی. (همان، ص ۳۰۷)

۸- اشرار

اشرار افرادی هستند که شاید ظاهری زیبا دارند ولی باطنشان زشت است. امام جواد(ع) فرمودند: مبادا باشخص بدکار و تبهکار دوستی و رابطه برقرار کنید که او همانند شمشیر آهیخته است که ظاهری زیبا دارد ولی اثرش زشت، بد و نازیباست. (بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۱۹۸) همچنین امام صادق(ع) به نقل از پدربزرگوار خود فرمود: قال الصادق(ع): قال لی ابی یا بنی من یصحب صاحب السوء، لایسلم» پدرم به من فرمود: فرزندم هر که با مردم پلید معاشر و همنشین باشد، آسایش و آرامش ندارد. (الاختصاص، ص ۳۲۲)
۹- جاهلان

پیامبر اعظم(ص) در توصیف ویژگی های جاهلان می فرمایند: جاهلان به اطرافیان ستم کنند و بر زیردستان تعدی و به بزرگان تکبر فروشند، و بدون تشخیص سخن گویند. (نهج الفصاحه، ص ۲۷۸).
۱۰- دروغگویان

صفت دروغگویی یکی از بدترین صفاتی است که اگر در کسی یافت شود، او را از شمولیت دوستی و مصاحبت دیگران خارج می سازد. زیرا این صفت کلید ضدارزش های دیگر است و به تعبیر روایت «مفتاح کل شر» است. از این رو پیامبر اعظم(ص) در نهج الفصاحه، ص ۲۰۴ می فرماید: «ایاک و مصاحبه الکذاب، فانه یقرب الیک البعید و یبعد الیک القریب» از مصاحبت دروغگو بپرهیزید که دروغگو چون سراب است دور را نزدیک و نزدیک را دور نماید. در توصیه های امام سجاد(ع) به امام باقر(ع) آمده است: با این سه گروه مصاحبت مکن! با آنان به بحث و سخن مپرداز و رفیق راه مشو: با دروغگو که چون سراب است و دور را نزدیک و نزدیک را دور می نماید. دروغگو تو را به اشتباه می اندازد.
۱۱- گنهکاران

امام سجاد(ع) در این زمینه می فرماید: «ایاکم وصحبه العاصین، و معونه الظالمین و مجاوره الفاسقین، احذرو افتنتهم، و تباعدوا من ساحتهم» از هم نشینی با گناهکاران، و یاری ستمگران و نزدیکی با فاسقان بپرهیزید و از فتنه هایشان برحذر باشید و از درگاهشان دوری کنید. (تحف العقول، ص ۸۸۴)
۱۲- یهود و نصاری

قرآن کریم، مسلمانان را از دوستی با یهود و نصاری به شدت بر حذر می دارد. نخست می گوید: ای کسانی که ایمان آورده اید، یهود و نصاری را تکیه گاه و هم پیمان خود قرار ندهید. (مائده- ۱۵)
یعنی ایمان به خدا ایجاب می کند که به خاطر جلب منافع مادی با آنها همکاری نکنید. سپس با یک جمله کوتاه، دلیل این نهی را بیان کرده و می گوید: «هر یک از آن دوطایفه، دوست و هم پیمان هم مسلکان خود هستند. (بعضهم اولیاء بعض) یعنی تا زمانی که منافع خود و دوستانشان مطرح است هرگز به شما نمی پردازند. روی این جهت هر کس از شما طرح دوستی و پیمان با آنها بریزد، از نظر تقسیم بندی اجتماعی و مذهبی، جزء آنها محسوب خواهد شد. (و من یتولهم منک فانه منهم) و شک نیست که خداوند چنین افراد ستمگری را که به خود و برادران و خواهران مسلمان خود خیانت کرده و بر دشمنان آنان تکیه می کنند، هدایت نخواهد کرد. (ان الله لا یهدی القوم الظالمین)

۱۳- خائنان

خدای متعال در آیات بسیاری خطاب به پیامبر گرامی(ص) و مومنان می فرماید: «ولا تجادل عن الذین یختانون انفسهم» هیچ گاه از خائنان و آنها که به خود خیانت کردند حمایت نکن. چرا که خداوند خیانت کنندگان را دوست نمی دارد. سپس به پیامبر(ص) هشدار می دهد که هرگز از کسانی مباش که از خائنان حمایت نمایی (نساء- ۱۰۷) گرچه روی سخن در این آیه خطاب به پیامبر اعظم(ص) است، ولی شکی نیست که این حکم، یک حکم عمومی و ناظر به همه افراد است.
۱۴- منافقان

خداوند صریحاً در قرآن کریم (نساء-۱۴۴) می فرماید: ای کسانی که ایمان آورده اید! کافران و (منافقان) را به جای مومنان تکیه گاه و ولی خود انتخاب نکنید. چرا که این عمل یک جرم و قانون شکی آشکار و شرک به خداوند است و با توجه به قانون عدالت پروردگار موجب استحقاق مجازات شدیدی است.
۱۵- خودی هایی که کفر را بر ایمان ترجیح می دهند

خداوند در قرآن کریم (توبه- ۲۳) می فرماید: ای کسانی که ایمان آورده اید! پدران و برادران خود را در صورتی که کفر را بر ایمان مقدم دارند یار و یاور و متحد و ولی خود قرار ندهید. سپس به عنوان تاکید اضافه می کند، کسانی که از شما آنها را به یاری، دوستی و ولایت برگزینند، ستمگرند.
۱۶- کسانی که آیات خدا را استهزاء می کنند

خداوند در قرآن کریم (مائده- ۵۷) می فرماید: ای کسانی که ایمان آورده اید! آنهایی را که آیین شما را به باد استهزاء و یا به بازی می گیرند، چه آنها که از اهل کتابند و چه آنها که از مشرکان و منافقانند، هیچ یک از آنان را به عنوان دوست انتخاب نکنید. و در پایان آیه این موضوع را تاکید می کند که طرح دوستی با آنان، با تقوا و ایمان سازگار نیست.
۱۷- دشمن خداوند و دشمن خودتان

خداوند در سوره ممتحنه آیه اول آن می فرماید: ای کسانی که ایمان آورده اید دشمن من و دشمن خودتان را به عنوان دوست نگیرید. زیرا آنها هم در عقیده با شما مخالفند، و هم عملاً به مبارزه برخاسته اند، و کاری را که بزرگ ترین افتخار شما است، یعنی ایمان به پروردگار، برای شما بزرگ ترین جرم و گناه شمرده اند، با این حال آیا جای این است که شما نسبت به آنها اظهار محبت کنید و پیوند دوستی برقرار سازید. در آیه دیگر خداوند برای تاکید و توضیح بیشتر می فرماید: اگر آنها بر شما مسلط شوند، دشمنانتان خواهند بود، و دست و زبان خود را به بدی کردن شما می گشایند.

چگونه باید رفتار کنیم، تا پایه های مودت و رحمت در مناسبات اجتماعی مستحکم تر گردد؟

یکی از شاخص های رشد و پیشرفت هر کشور چگونگی روابط و مناسبات اجتماعی میان آحاد آن جامعه است. اینکه تا چه اندازه ملاک ها و معیارهای اخلاقی و انسانی میان آنان رعایت می شود؟ و اینکه تا چه اندازه صداقت، شفافیت، صمیمیت، اعتماد و رعایت حق و حقوق یکدیگر و… در روابط و مناسبات اجتماعی عینیت و جلوه خارجی دارد؟ میزان رشد و شکوفایی و بالندگی هر کشوری را تعیین می کند. آموزه های اسلامی در این رابطه الگوهای رفتاری را برای ما مطرح می کند که در صورت تحقق و التزام عملی به آنها، جامعه اسلامی جلوه ای الهی و انسانی و الهام بخش پیدا خواهد کرد در اینجا به نحو اجمال اهم این الگوهای رفتاری را مطرح می کنیم.
۱- خوش اخلاقی
قرآن کریم یکی از مزایای فوق العاده اخلاقی پیامبر اسلام(ص) را خوش اخلاقی ذکر کرده و می فرماید:
در پرتو رحمت و لطف پروردگار، تو با مردم مهربان شدی در حالی که اگر خشن و تندخو و سنگدل بودی از اطراف تو پراکنده می شدند. پس دستور می دهد: از تقصیر آنان بگذر و آنها را مشمول عفو خود گردان و برای آنها طلب آمرزش کن. (آل عمران- ۱۵۹) امام علی(ع) می فرماید: چه بسا (کسی که) عزیز و ارجمند است و اخلاقش او را خوار و ذلیل می کند و کسی که خوار و ذلیل است و اخلاقش او را عزیز و ارجمند کرد. (میزان الحکمه، ج۴، ص ۱۵۱۹) آن حضرت در جای دیگر می فرماید: بنده هر چند در عبادت ضعیف باشد، با اخلاق نیکوی خود در آخرت به درجات بزرگ و منزلت های والایی دست می یابد. (همان، ص ۱۵۲۴) همچنین امام صادق(ع) در پاسخ به پرسشی از حد و معنای حسن خلق فرمود: حسن خلق این است که نرم خو و مهربان باشی، گفتارت پاکیزه و مودبانه باشد و با برادرت با خوشرویی برخورد کنی.(همان)
۲- اظهار محبت و پاسخگویی به آن
جامعه اسلامی براساس محبت و دوستی بین برادران ایمانی پایه ریزی شده است، و این محبت ناشی از ایمان به خدا و تکلیف مردمان ایمانی در رعایت حدود و حقوق یکدیگر بر مبنای مودت و برادری است.
در جامعه ای که اساس آن بر محبت به دیگران پایه گذاری شده و براساس چشم پوشی از خطاهای افراد طراحی شده و همه باور دارند که رفع نیاز دیگران نعمت الهی است و این فرصت، لطف خدا به بندگان نیکوی اوست، این فرصت ها چنان مورد استفاده بزرگان دین و مذهب قرار می گرفته است که در رفتار آنان رفع نیاز از نیازمندان در صدر عبادات الهی است و الگوی این عمل علی(ع) است که در حین نماز که عبادت الهی است، نیاز مستمندی را رفع می نماید که آن هم عبادت الهی است.
پیامبر گرامی اسلام در زمینه ابراز محبت به دیگران می فرماید: هرگاه یکی از شما برادرش را دوست داشته باشد، باید به او اعلام کند، زیرا این بیشتر مایه بقای الفت و استواری محبت می شود. (نهج الفصاحه، ج۲، ص۲۶) قرآن کریم در سوره نساء آیه ۸۶ یک حکم کلی و عمومی را در رابطه با پاسخگویی به محبت های دیگران اعلام می دارد: «هنگامی که کسی به شما تحیت گوید، پاسخ آن را به طرز بهتر بدهید و یا لااقل به طور مساوی پاسخ گویید» تحیت در لغت از ماده حیات و به معنی دعا برای حیات دیگری کرده است، ولی معمولا این کلمه هر نوع اظهار محبتی را که افراد به وسیله سخن یا عمل، با یکدیگر می کنند شامل می شود که روشن ترین مصداق آن همان موضوع سلام کردن است.

۳- اظهار شادی در هنگام دیدارداشتن روابط حسنه با افراد، در بیان جملات و صحبت های مثبت و خوش آیند، موج بزرگی از انرژی مثبت را به اطرافیان انتقال می دهد. احساس مفیدبودن و رضایت از کار و تلاش، باعث خوشحالی و نشاط روح می گردد واین امر به سایر افراد مرتبط به یکدیگر تاثیر مثبت گذاشته و رفته رفته یک شهر اصلاح می شود. امام باقر(ع) در این زمینه می فرماید: لبخندزدن، بر روی مومن حسنه و ثواب است و برگرداندن آسیب از وی نیز ثواب است، محبوب ترین عبادت در پیشگاه خدا شاد کردن مومن است. (بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۲۸۸) همچنین امام صادق(ع) در زمینه قالب های شادی می فرماید: شادی در سه خصلت است: وفاداری، رعایت حقوق و ایستادگی در برابر سختی های زمانه (میزان الحکمه، ج ۵، ص ۲۴۴۸)
۴- لبخند زدن در هنگام ملاقات مهم ترین نیاز مردم در یک جامعه الهی، محبت به یکدیگر است و آغاز این محبت- یا حداقل این محبت- تبسم داشتن است. این برای مومنی که تبسم دارد حسنه و بر مومن دیگر احسان است. ابودرداء می گوید: رسول خدا هرگاه حدیث و سخنی می فرمود، با لبخند همراه بود. (مکارم الاخلاق، ج ۱ ص ۵۸) همچنین امام صادق(ع) می فرماید: هرکس به چهره برادر مومن خود لبخند بزند، آن لبخند برای او حسنه ای باشد. (الکافی، ج ۲، ص ۲۰۶)
۵- انجام مزاح های شرعی مزاح و شوخی های متعارف و در چارچوب عقل و شرع یکی از امتیازات مومن به حساب می آید و منطبق با سیره پیامبرگرامی (ص) و ائمه اطهار(ع) می باشد. پیامبر اکرم(ص) می فرماید: «انی امزح و لا اقول الاحقا» همانا من شوخی می کنم. اما جز حق نمی گویم. (نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۶، ص ۳۳۰) علی(ع) در این زمینه می فرماید: رسول خدا(ص) هرگاه یکی از اصحاب را اندوهگین می دید او را با شوخی و مزاح خوشحال می کرد. (مستدرک الوسایل، ج ۱، ص ۷۶)
همچنین امام صادق(ع) در این رابطه می فرماید: به شخصی فرمودند: آیا با یکدیگر مزاح می کنید، آن مرد گفت: کم مزاح می کنیم. حضرت فرمودند: این طور نباشید زیرا شوخی نشانه خوش خلقی است و به وسیله شوخی برادر دینی خود را خوشحال می کنی. پس فرمودند: رسول خدا(ص) برای اینکه کسی را خوشحال کند با او مزاح می کرد. (اصول کافی، ج ۲، ص ۶۶۳)
۶- وفاداری و انجام تعهدات وفاداری و التزام عملی به تعهدات و پیمان ها و وعده ها یکی از شاخص های رشد و بالندگی جوامع انسانی به حساب می آید. علی(ع) می فرماید: بالاترین صداقت، وفای به پیمان ها است. افضل الصدق، الوفاء بالعهود. (غرر الحکم، ح ۳۰۲۰) آن حضرت در کلامی دیگر می فرماید: من احسن الوفاء استحق الاصطفاء. هر کس که خوش قول باشد شایسته گزینش برای همکاری و معاشرت است. (غرر الحکم، ح ۸۶۹۰) همچنین امام علی(ع) در این زمینه می فرماید: به مودت (دوستی، یاری و همکاری) کسی که به عهد و قول خود وفادار نیست، اعتماد مکن. (غررالحکم، ح ۱۰۲۶)

۷- رعایت انصاف رعایت انصاف یکی از مشکل ترین نکات تربیتی و اخلاقی در اسلام است که ارایه و حفظ آن از افراد باتقوا و مومن برمی آید. بسیاری از اختلافات و کشمکش ها در بین خانواده ها، نتیجه عدم رعایت انصاف است، و این اختلافات رفع شدنی است، اگر به دستورات خدا عمل نماییم و حقوق دیگران را رعایت کنیم و اخلاق خود را تعالی بخشیم. امام صادق(ع) در این زمینه می فرماید: «بالاترین اعمال سه چیز است: ۱-رعایت انصاف نسبت به مردم تا آنجا که هر چه برای خود دوست داری برای آنان نیز دوست بداری ۲-مواسات نمودن ۳-یاد کردن خدا در هر حال (پس فرمودند) یاد خدا تنها گفتن سبحان الله و الحمدلله و لااله الاالله و الله اکبر نیست، بلکه مقصود این است که اوامر خدا را اطاعت و از نواهی اجتناب کنی. (اصول کافی، ج ۲، ص ۱۴۴)
۸- فروتنی و تواضع تواضع و فروتنی یکی از خصلت های مهم پیامبران و اولیای الهی است. خدای متعال در قرآن خطاب به پیامبر اعظم(ص) می فرماید: ای پیامبر! به کسانی که از مؤمنین به شما ایمان می آورند تواضع و فروتنی کن. این درحالی است که خود آن حضرت می فرماید: ان افضل الناس عبدا من تواضع عن رفعه » برترین مردم در بندگی خدا کسی است که در عین بزرگی فروتنی کند (بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۱۷۹)
همچنین پیامبر اعظم(ص) در این رابطه می فرماید: کسی که به خاطر خدا تواضع کند، خداوند مقام او را بالا می برد، پس شخص متواضع گرچه پیش خود ضعیف و حقیر است، ولی درنظر مردم بزرگ است.(کنزالعمال، ج ۳، ص ۱۱۳) امام کاظم(ع) در این زمینه می فرماید: این گونه حکمت در دل انسان متواضع سامان می یابد که در قلب انسان متکبر و زورگو جایی ندارد، چون خداوند تواضع را ابزار کار عقل قرار داده و تکبر را ابزار جهل. (بحارالانوار، ج ۵۷، ص ۳۱۲)
۹- رازداری یکی از صفات ممتاز انسان در تعامل همه جانبه با دیگران بحث رازداری است چرا که در پرتو ارتباطات انسان با هم نوع خود به طور طبیعی اسرار و مسایل خصوصی زندگی نیز مطرح می شود. بنابراین کسی که رازدار اسرار دیگران نباشد قهرا بسیاری از مناسبات اجتماعی و روابط خانوادگی افراد را مختل خواهد کرد و احیانا سبب اختلافات و نزاع ها خواهد شد. به همین دلیل در آموزه های اسلامی بر صفت رازداری مؤمن بسیار تأکید شده است. امام صادق(ع) می فرماید: مردم به دو خصلت مأمور شده اند. اما آنها را خراب کردند و به همین خاطر همه چیز را از دست دادند: ۱-شکیبایی ۲-رازداری. (الکافی، ج ۲، ص ۲۲۲)
همچنین آن حضرت در بیانی دیگر می فرماید: چهار چیز مال و آبرو را می برد: دوستی با شخص بی وفا و بخشش کردن به کسی که سپاس و تشکر نکند و آموختن دانش به نااهلی که گوش فرا ندهد و راز سپردن به کسی که حفظش نکند. (آثار الصادقین، ج ۸، ص ۴۲۶) امام علی(ع) در این رابطه می فرماید: توفیق مرد در این است که راز خود را به کسی گوید که پوشیده اش دارد و احسان خود را به کسی رساند که آن را فاش سازد. (همان، ص ۴۲۰) بنابراین انسان با دوست خود لازم است در اظهار محبت و دوستی سنگ تمام بگذارد ولی چند درصد شیوه احتیاط لازم است و برخی رازها را نباید برای او بیان کند.
۱۱- عدم تکبر و غرور تکبر و غرور از جمله صفات رذیله و اخلاق سیئه انسان به حساب می آید، و همواره چنین فرد متکبر و مغرور، اطرافیان خود را از دست می دهد و نفرت دیگران را نسبت به خود برمی انگیزد. برعکس کسی که متواضع و فروتن باشد همواره مورد لطف و عنایت دیگران قرار می گیرد. لقمان حکیم درخصوص مسایل اخلاقی و ارتباط با مردم و خویشتن مواعظی دارد که نخست تواضع، فروتنی و خوشرویی را توصیه کرده و می گوید: با بی اعتنایی از مردم روی مگردان، «ولا تصعر خدک للناس»
و مغرورانه بر زمین راه نرو «ولاتمش فی الارض مرحا» چرا که خداوند هیچ متکبر مغروری را دوست ندارد. «ان الله لایحب کل مختال فخور» (لقمان- ۱۸) به این ترتیب لقمان حکیم به دو صفت بسیار زشت و ناپسند که مایه از هم پاشیدن روابط صمیمانه اجتماعی است اشاره می کند: یکی تکبر و بی اعتنایی، و دیگر غرور و خودپسندی که هر دو در این جهت مشترکند که انسان را در عالمی از تو هم و پندار خودبرتربینی فرو می برند، و رابطه او را از دیگران قطع می کند. در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) آمده است: کسی که از روی غرور و تکبر روی زمین راه رود، زمین و کسانی که در زیرزمین خفته اند، و آنها که روی زمین هستند، همه او را لعنت می کنند.»
۱۲- صداقت و شفافیت در آموزه های اسلامی صداقت و شفافیت از ویژگی های مهم یک انسان مؤمن و سبب نجات و رستگاری او به حساب می آید و برعکس کذب، دروغ و نفاق موجب هلاکت و نابودی او می شود. پیامبر اعظم(ص) می فرماید: «النجاه فی الصدق، کما ان الهلاک فی الکذب» سربلندی و نجات انسان در صداقت و شفافیت است همچنانکه هلاکت و نابودی او در دروغ و عدم شفافیت است. علی(ع) در این زمینه می فرماید: راستی و راستگویی تو را نجات می دهد، هر چند که از آن بیمناک باشی، و دروغ تو را نابود می کند گرچه از آن خطری بر خود حس نکنی (غررالحکم، ح ۱۱۱۸) همچنین وقتی از آن حضرت سؤال شد: گرامی ترین مردم کیست؟ فرمود: کسی که همیشه و همه جا با راستی برخورد کند. (بحارالانوارج ۱۷ص ۹)
و بالاخره آن حضرت در وصف ایمان مومنان می فرماید: ایمان آن است که راستی را اگر چه به زبانت باشد بر دروغی که به سودت باشد، ترجیح دهی. (نهج البلاغه، ح ۴۵۸)
۱۷- اندازه نگه داشتن افراط و تفریط در هر کاری، جنبه ضدارزشی به خود گرفته و از مسیر حق و عدالت خارج می شود کسانی که در اولین روزهای آشنایی با افراد سفره دلشان را می گشایند و از گذشته و حال و آینده خود و اطرافیان می گویند، گمان می کنند، رسم صمیمیت را به جا آورده اند، در حالی که چنین رفتاری حتی با دوستان چندین و چند ساله هم صحیح نیست و نباید تمام رازهای زندگی خود را در برابر افراد آشکار کرد حتی با دوستان نزدیک چرا که روزی سبب پشیمانی خواهد شد. در روایتی از علی نقل شده است که در دوستی با هرکس اندازه نگه دار که ممکن است روزی دشمن تو گردد و با دشمنت نیز رفتاری متناسب داشته باش که شاید روزی با او دوست شوی. هم چنین آن حضرت در کلامی دیگر می فرماید: با مردم چنان آمیزش و رفتار کنید که اگر در آن حال مردید «رفاقت و جدایی» بر شما بگریند و اگر زنده ماندید خواهان معاشرت با شما باشند. (نهج البلاغه، ح۱۰۸). تاکید آن حضرت در این رابطه در حدی است که می فرماید: ناتوان ترین اشخاص کسانی هستند که نمی توانند برای خود دوست بگیرند، و ناتوان تراز آنان کسانی هستند که دوستان موجود خود را از دست می دهند و قادر به نگهداری آنان نمی باشند.(نهج البلاغه، حکمت۱۲)
۱۸- آگاه ساختن از گرفتاری ها و مشکلات سختی ها و مشکلات جزء لاینفک زندگی اجتماعی انسان است و هیچ کس بهتر از یک یار شفیق و دانا ما را در این سختی ها و گرفتاری ها یاری نمی رساند. امام صادق(ع) در این زمینه می فرماید: «هرگاه یکی از شما در تنگنا قرار گرفتید و با مشکلی مواجه شدید، دوست و برادرتان را آگاه سازید و خود را تنها نگذارید و به رنج نیفتید.» (میزان الحکمه، ج۱، ص ۸۶)
۱۹- پذیرفتن عذر او یکی از نکات بسیار مهم در حفظ دوستی، داشتن خلق و خوی کریمانه است. برای نگاهداشتن دوستی های باارزش، نیاز به گذشت و اغماض و چشم پوشی از خطاهای یکدیگر داریم. عذر دوستت را در برابر خطا و اشتباه بپذیر و اگر عذری نداشته باشد تو زرنگی کن و برای خطای او درباره ات عذر بتراش. امام سجاد(ع) می فرماید: پوزش و معذرت خواهی دوست را هر چه بدانیم که عذر او ناموجه است نباید رد کنیم. اصولا دوستی با اشخاص از خودراضی و پرتوقع که هرگز عذرخواهی کسی را نمی پذیرند، دوامی نمی یابد. خداوند سریع الرضا است و بندگان مؤمن او با کسب این صفت الهی بخشنده و با گذشت هستند.
۲۰- رعایت ضوابط در حین صمیمیت انسان مؤمن و متعالی در روابط اجتماعی و تعاملات خود با دیگران، همواره در چارچوب ضوابط الهی و حدود آموزه های اخلاقی و انسانی برخورد می کند.
علی(ع) در این زمینه می فرماید: هر کس دوست خود را به طور پنهانی اندرز دهد، بر او احترام گذارد و هر کس دوستش را در جلوی مردم نصیحت کند، به وی اهانت کرده است.
با دوستت که با تو قهر کرده پیوند برقرار کن، و اگر او با تو نامهربان شد و از تو دوری گزید، تو مهربان باش و نزدیک شو. هرگاه او به تو بخل ورزید تو عطا کن. وقتی او با تو برخوردی تند کرد تو نرمش نشان بده. اگر در رفتار با تو مرتکب خطا شد او را معذور بدار و با او چنان باش که گویا خدمتکار او هستی و او ولی نعمت تو می باشد. اما به هوش باش که این کارها را به جا انجام دهی نه بی جا و باغیر اهل آن.
امام صادق(ع) در این رابطه می فرماید: رودربایستی و حرمت میان خود و برادرت را از بین نبر و آن را نگه دار، زیرا با از بین رفتن رودربایستی و حرمت ها، شرم و حیا نیز از میان می رود و نگهداشتن حرمت مایه پایداری دوستی است. (میزان الحکمه، ج۱، ص۶۶)

دنباله ادامه دارد …..

اعتدال در رفتار و گفتار راه و رسم اعتدال کوتاهترین و استوارترین راه تربیت است و سلامت فرد و جامعه در گرو تربیتی متعادل است. زیرا هر گونه انحراف از اعتدال و افراط و تفریط در صفات و اعمال و رفتار، انحراف از حق است. لذا حکما اساس اخلاق را در اعتدال در خویها و صفات می‌دانند و برای نجات و رستگاری انسان و رساندن او به سعادت، راه اعتدال را توصیه می‌کنند. مرحوم علامه طباطبایی در این باره چنین می‌فرمایند: “کمتر فسادی در عالم ظاهر می‌شود و کمتر جنگ خونینی است که نسلها را قطع و آبادیها را ویران سازد که منشاء آن اسراف و افراط در استفاده از زینت و زرق نبوده باشد، چه انسان طبعاً این طور است که وقتی از جاده اعتدال بیرون شد و پا از مرز خود بیرون گذاشت کمتر می‌تواند خود را مهار کند و به حد معینی اکتفا نماید. بلکه مانند تیری است که از کمان بیرون شود، تا آخرین حد قدرتش جلو می‌رود و چون چنین است سزاوار است که همه وقت و در همه امور در زیر تازیانه تربیت مهار شود”. جهت‌گیری تربیت قرآنی بر این است که انسانی تربیت کند که در همه ابعاد و امور زندگی متعادل باشد، و از مرزهای اعتدال خارج نشود. در داستانهای تربیتی قرآنی نیز ابعاد گوناگون اعتدال در قالب تصاویری بدیع و زیبا ارائه شده است. لقمان حکیم در مقام یک مربی آگاه و پدری دلسوز، اندرزهایی جامع و سودمند برای فرزندش و سایر فرزندان ایراد نموده که به عنوان یک منشور تربیتی می‌تواند راهگشای خوبی در جهت هدایت و ارشاد همگان قرار گیرد. یکی از توصیه‌های اخلاقی لقمان دعوت به اعتدال در رفتار و گفتار است. آنجا که می‌گوید:“واقصد فی مشیک و اغضض من صوتک“(لقمان:۱۹) پسرم در راه رفتنت میانه‌رو باش و در سخن گفتنت نیز اعتدال را رعایت کن و از صدای خود بکاه و فریاد مزن”. ‏
ممکن است سئوال شود که چرا لقمان روی یک کار جزئی مثل راه رفتن تکیه می‌کند و به فرزندش دستور می‌دهد که در راه رفتن میانه‌رو باشد. در پاسخ باید گفت: صفات و روحیات بد و نیک انسان غالباً از خلال کارهای جزئی او آشکار می‌شود. چه بسا نحوه لباس پوشیدن شخص، یا کیفیت امضای فردی و … نمایانگر روحیات او باشد، و هرگز نباید نسبت به این کارهای جزئی با دیده بی‌اعتنایی بنگریم. زیرا چه بسا کارهای جزئی و کوچک نشان دهنده کانونی از فساد در درون انسان باشد که به این شکل جوانه زده است. جوشهای مختصر یا دملهای کوچکی که در اطراف بدن نمایان می‌شود هر چند جزئی و کوچکند اما همین‌ها از نظر یک پزشک نشان‌دهنده چرکهای عظیم درونی است که در میان خون لانه گزیده‌اند و خود را از این طریق نشان می‌دهند. البته مقصود از “مشی” در آیه را می‌توان مفهومی عام و گسترده‌تر از راه رفتن معمولی دانست و آن را به معنای تمامی رفتارها و کردارها و روش و منش آدمی معنا کرد که بر این اساس رعایت اعتدال در هر یک از حالات و رفتارهای انسان امری است پسندیده و تنها از این طریق انسان به سرمنزل مقصود راه خواهد یافت. در آیه دیگری آمده است: “و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتبع هواه و کان امره فرطا”(کهف:۲۸) و از کسی که قلبش را از یاد خود غافل ساختیم، اطاعت نکن، همان که از هوای نفس خود پیروی می‌کند و کارهایش افراطی است. به این ترتیب قرآن کریم اعتدال در رفتار را ارزش، و افراط و زیاده‌روی را ضد ارزش معرفی نموده است و کسانی را که از حد اعتدال پا فراتر نهاده‌اند و در مسیر افراط و اسراف گام نهاده‌اند، هم شان هوی پرستان معرفی می‌کند.

پیوند دوستی مهم ترین رکن شخصیت هر فردی براساس جاذبه و دافعه او مورد ارزیابی قرار می گیرد و دراین رابطه براساس آموزه های اسلامی محبوبان واقعی انسان را شامل: ۱- خداوند ۲- معصومین(ع) ۳- علما و هادیان خیر ۴- کسی که دیدنش ما را به یاد خدا می اندازد،
۵- آنان که خداوند نعمت خود را بر آنان تمام کرده است.
خداوند در قرآن کریم(نساء- ۶۹) درباره کسانی که نعمت خود را بر آنان تمام کرده می فرماید: «کسی که خدا و پیامبر را اطاعت کند (در روز رستاخیز) همنشین کسانی خواهد بود که خداوند نعمت خود را بر آنها تمام کرده است. و همان طور که در سوره حمد، بیان شده است کسانی که مشمول این نعمتند، همواره در جاده مستقیم گام برمی دارند و کوچک ترین انحراف و گمراهی ندارند. پس در توضیح این جمله اشاره به چهار طایقه کرده می فرماید: از پیامبران صدیقان، شهداء و صالحان. در پایان آیه می فرماید: آنها رفیق های خوبی هستند از آیه فوق این حقیقت به روشنی استفاده می شود که موضوع معاشران خوب و هم نشین های باارزش به قدری اهمیت دارد که حتی در عالم آخرت برای تکمیل نعمت های بهشتی، این نعمت بزرگ به مطیعان ارزانی می گردد.
۶- خویشاوندان در آموزه های اسلامی ارتباط و دوستی با خویشاوندان تحت عنوان صله رحم مطرح شده است، ابوبصیر می گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: آیا انسان می تواند با خویشاوندی که مذهب را نمی شناسد قطع رابطه کند؟ حضرت فرمودند: نباید با او قطع رابطه کنید. (میزان الحکمه، ج۴، ص ۲۰۱۷)
همچنین آن حضرت می فرماید: هر کس دوست دارد روزیش زیاد شود و مرگش به تاخیر بیفتد، صله رحم کند. (تحف العقول، ص ۳۰۹) و در بیانی دیگر می فرماید: صله رحم خانه ها را آباد و عمرها را زیاد می کند، هر چند به جا آورندگان صله رحم از نیکان نباشند. (میزان الحکم، ج۴، ص ۲۰۱۶). امام هادی در بیان اهمیت و جایگاه صله رحم می فرماید: چه بسا شخصی که مدت عمرش مثلا سه سال مقدر شده باشد ولی به خاطر صله رحم و پیوند با خویشاوندانش خداوند عمرش را به ۳۳ سال برساند، و چه بسا کسی که مدت عمرش ۳۳ سال مقدر شده ولی به خاطر آزردن خویشاوندان و قطع رحم، خداوند عمرش را به۳ سال برساند. (مسند امام هادی(ع)، ص ۳۰۲)
۷- کسی که در حالت خشم از عدالت خارج نشود امام صادق(ع) در این زمینه می فرماید: کسی که سه بار علیه تو خشمگین شده و درباره تو سخن ناروایی نگفته او را دوست خود برگزین. (تحف العقول، ص ۳۸۷)

رمز محبوبیت در میان مردم
هر کسی به طور طبیعی علاقه مند است تا محبوب دل ها باشد و مردم او را دوست بدارند. محبوبیت اگر چه آثار بسیاری برای آدمی به همراه می آورد ولی هیچ کسی نمی تواند از آرامشی که در پی محبوبیت برمی خیزد چشم پوشی کند؛ زیرا محبوبیت نه تنها امنیت را برای او به ارمغان می آورد بلکه سکونت و آرامش درونی را نیز برای او در پی خواهد داشت. هر کسی می کوشد تا به هر شکلی شده محبوب دل ها شود؛ زیرا اگر محبوبیت تحقق یابد، آدمی بر دل ها حکومت می کند و بندگی باطنی، بردگی ظاهری را نیز به دنبال خواهد داشت و اشخاص، کورکورانه از وی پیروی و اطاعت می کنند.
هر کسی در جست وجوی محبوبیت و حکومت بر دل ها، از ابزارهای گوناگونی بهره می برد. برخی با ابزار مال می کوشند تا دل ها را به سوی خود جذب و جلب نمایند. برخی دیگر با احسان و کمک به دیگری یا مهر و محبت می کوشند این محبوبیت را برای خود ایجاد کنند.
هر یک از اینها با توجه به گرایش های گوناگون مردم تأثیراتی به جا می گذارد. حتی ابلیس و شیاطین با وعده های دروغین و مستکبران و مستبدان با فریب و نیرنگ در جلب قلوب مردم می کوشند و تأثیراتی را نیز به جا می گذارند؛ از این رو دولت های استکباری و مستبدی چون دولت فرعونی بر جان ها حکومت می کند و مردمی را بنده خود می سازد.
اصولا انسان به کسی که محبت کرده گرایش دارد و اگر محبتی دیده، می کوشد تا آن را پاسخ دهد. از این رو اگر کسی به او مالی دهد یا تعلیم و آموزشی بدهد، خود را بنده او می داند و در کلام امیرمؤمنان علی(ع) است. من علمنی حرفا فقد صیرنی عبدا؛ هر کسی حرفی به من بیاموزاند مرا بنده خود ساخته است و در همین چارچوب است که آن حضرت خود را عبید محمد(ص) می داند که ایشان را معارف بسیار آموخته است: انا عبد من عبید محمد(ص)؛ من بنده ای از بندگان محمد(ص) هستم. به این معنا که ایشان دل در گروه محبت کسی دارد که به ایشان چیزی آموخته است. پس هر کسی، به طور طبیعی علاقه مند به کسی می شود که خدمتی به او کرده است و این گونه سپاسگزار او می باشد. چنانکه در مثل آمده است: الانسان عبید الاحسان. ولایت و سلطه شیطانی نیز ریشه در محبت شخص به شیطان دارد؛ زیرا او را کسی می داند که خدمتی به او کرده است؛ هر چند که در این باور به اشتباه و خطا رفته و فریب و وسوسه ابلیسی را، خدمت برشمرده است. به عنوان نمونه خداوند گزارش می کند که برخی از مردم تحت ولایت جنیان درمی آیند؛ زیرا گمان می کنند که ایشان اخبار غیب را در اختیارشان می گذارند. (سوره جن)
محبت واقعی و محبوبیت جهانی
اینکه هر کسی سپاسگزار خدمتی است که به وی می شود و همین خدمت رسانی عاملی در جلب و جذب دل های بشر دارد، امری پوشیده نیست؛ ولی این محبت نه تنها کامل و تمام نیست، بلکه فراگیر و پایدار هم نمی باشد. ازنظر آموزه های قرآنی محبوبیت واقعی و جهانی را می بایست در امری دیگر جست. در روایات است که اگر کسی بخواهد رابطه خود را با مردم اصلاح نماید، گام نخست آن است که رابطه خود را با خدا اصلاح کند. از امام حسن عسکری(ع) روایت است که فرمود: من اصلح فیما بینه و بین الله اصلح الله ما بینه و بین الناس؛ کسی که بین خود و خدایش را اصلاح کند، خداوند بین او و مردم را اصلاح می کند. (جهادالنفس، حدیث۳۵۵)
برای اینکه انسان بین خود و خدا را اصلاح کند خداوند در قرآن راهکاری را ارایه کرده است. در این راهکار مشخص شده که اگر انسان آن را پیروی کند، محبوب خداوند می شود و رابطه میان خدا و خلق، رابطه محبت می شود و هر یکی دیگری را محبوب خود می شمارد. خداوند در آیه۳۱ سوره آل عمران می فرماید: «قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله و یغفر لکم ذنوبکم و الله غفور رحیم؛ بگو: اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید و خداوند آمرزنده مهربان است.»
در حقیقت راه اصلاح میان خود و خدا، آن است که انسان از آموزه های وحیانی قرآن و سنت و سیره پیامبر(ص) پیروی کند و به همه آموزه های وحیانی ایمان داشته باشد، نه اینکه به برخی مؤمن و به برخی دیگر کافر باشد؛ چنان که برخی به ولایت امامان معصوم(ع) کافر هستند و ایمان ندارند و حقوق اهل بیت(ع) را در ولایت نمی پذیرند. (مائده، آیه۳؛ نساء، آیه۵۹ و احزاب، آیه۳۳ و آیات دیگر)
نقش ایمان و عمل صالح
اگر کسی به طور کامل و تمام به همه آموزه های وحیانی خداوند ایمان داشته و از آن اطاعت کند، اگرچه بر او گران و سخت باشد (بقره، آیه۱۴۳؛ آل عمران، آیات۳۲و ۵۳) آن موقع است که محبوب خداوند می شود و از آثار این محبوبیت آن است که در میان مردم محبوب می گردد و همگان از جان و دل بنده وار جان، فدای او می کنند و او را بر خود اولی و برتر می شمارند و از خود برای او می گذرند.
اطاعت از خدا و پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) در زندگی در دو عنوان ایمان و عمل صالح نمودار می شود؛ چراکه این دو، بال های پرواز آدمی به سوی خداوند است. (فاطر، آیه۱۰) از این رو خداوند به مردم می فرماید که به جای آنکه بخواهند محبوبیت دیگران را از طریق مال و ثروت به دست آورند که محبوبیت ناپایدار و غیرواقعی است (انفال، آیه۶۳) با ایمان و عمل صالح یعنی اطاعت از خدا و پیامبر(ص) آن را به دست آورید.
خداوند درباره رمز محبوبیت انسان می فرماید: ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا؛ کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، به زودی خدای رحمان برای آنان محبتی در دلها قرار می دهد. (مریم، آیه۹۶) در حقیقت رمز محبوبیت انسان را می بایست در ایمان و عمل صالح جست؛ اگر کسی کارهای نیکی انجام می دهد و در حقیقت متوجه حسن فعلی است و به حسن فاعلی یعنی اخلاص و ایمان اعتقادی ندارد و نیت او پاک و خالص نیست، باز هم خداوند برای او محبوبیتی در دل ها ایجاد می کند ولی این محبت، ناپایدار و موقتی و غیرکامل است، ولی اگر همراه با ایمان و نیت خالص یعنی حسن فاعلی باشد، این جمع حسن فعلی و فاعلی موجب محبوبیت پایدار و کامل و تمام او در میان خلق می شود؛ زیرا چنین شخصی محبوب خداوند است و محبوب خداوند در میان خلق هم محبوب خواهد بود.

امام هادی(ع) و یک نکته از روانشناسی اجتماعی

بررسی تأثیرات متقابل فرد و اجتماع و توجه به تعامل میان فرد و جامعه، موضوعی نیست که صرفاً در عصر حاضر و با ظهور علم روانشناسی جدید به آن توجه شده باشد. بسیاری از فلاسفه و حکما از زمان‌های بسیار دور موضوعات روانشناسی اجتماعی را به زبان خود و با روش‌های مرسوم عصر خویش مورد بحث و بررسی قرار داده‌اند. در یک تعریف ساده، روانشناسی اجتماعی به عنوان علم مطالعه‌ رفتار متقابل بین انسان‌ها یا علم مطالعه‌ تعامل انسان‌ها شناخته می‌شود. رفتار فرد در گروه، مسئله‌ هم رنگی، بررسی نگرش و تغییرات آن، تأثیر عوامل اجتماعی روی رفتار، توجیه خود و … عمده‌ترین مباحث مورد علاقه‌ روانشناسان اجتماعی است.با توجه به این نکته که اهل بیت (علیهم‌السلام)، حاملان و وارثان وحی و علوم انبیا و خزانه داران علم الهی، منبع علم، معرفت و حکمت هستند و به همین دلیل مؤمنان موظف به اخذ معارف و علوم خود از این منبع هستند و باید نظام معرفتی خود را بر اساس آنچه از این منبع جوشیده و تراوش کرده است، شکل و سامان دهند. برای درک صحیح مسائل مربوط به روانشناسی اجتماعی نیز سزاوار است که به این منبع مراجعه کنیم.

ترجمه و شرح روایت: قالَ الامامُ أبو الحسن، علیّ الهادی صلوات اللّه و سلامه علیه: * لا تَطْلُبِ الصَّفا مِمَّنْ کَدِرْتَ عَلَیْهِ، از کسی که نسبت به او کدورت و کینه داری و مکدر و آزرده خاطرش ساخته‏‌ای یا بر او خشم گرفته‌ای، صفا، یک رنگی، صمیمیت و محبت مجوی. جامعه‌ سالم، جامعه‌ای است که بین افراد آن جامعه محبت، یک رنگی، صفا و صمیمیت حکمفرما باشد و آحاد آن جامعه همچون اعضای یک خانواده نسبت به هم با صفا معاشرت کنند؛ خشم و غضب بی‌جا، قلب‌های مملو از کینه و کدورت‌های حاصل از اختلاف‌ها، این آرامش اجتماعی را مورد تهدید قرار خواهند داد. کسی که در رفتار خود با دیگران این اصل را رعایت نکرده است، طبیعتاً نباید انتظار صفا و صمیمیت از طرف دیگران داشته باشد. * ولاَ الوَفاءَ مِمَّنْ غَدَرْتَ بهِ، و از کسی که به او وفا نکرده‌ای، خیانت کرده‌ای و نیرنگ زده‏ای، وفاداری طلب مکن. قرآن کریم، با اینکه بزرگ‌ترین دشمن اسلام را یهود و مشرکان می‌داند و در توصیف آنان می‌فرماید: « لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا؛ یهود و مشرکان را لجوج‌ترین دشمن نسبت به افراد با ایمان می‌یابی.»[۱]

اما همین قرآن، هر زمان که پای پیمان و وفاداری نسبت به آن به میان می‌آید، دستور می‌دهد که مسلمانان پیمان‌های خود را حتی با این گروه‌ها حفظ کنند و چیزی از آن کم نکنند. از این رو می‌فرماید: «إِلاَّ الَّذینَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ فَمَا اسْتَقامُوا لَکُمْ فَاسْتَقیمُوا لَهُمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ؛ مگر با آنان که در نزدیکی مسجد الحرام پیمان بستید، تا آنان به پیمان خود وفادارند، شما نیز وفادار باشید. همانا خداوند پرهیزکاران را دوست می‌دارد.»[۲] با این وصف، وفاداری نیز از لوازم جامعه‌ سالم است و در طرف مقابل، نیرنگ و خیانت از عوامل تهدید کننده‌ این اصل مهم اجتماعی است. کسی که در رفتار با سایر افراد، طریق خدعه، نیرنگ و خیانت را پیش گرفته و به لوازم وفا متعهد نبوده است نباید از دیگران انتظار وفاداری داشته باشد. * وَلاَ النُّصْحَ مِمَّنْ صَرَفْتَ سُوءَ ظَنِّکَ إلَیْهِ، همچنین از کسی که نسبت به او بدگمان هستی و تیر بدگمانی‏ات را به او نشانه رفته‏‌‌ای و نسبت به او با سوء ظن برخورد کرده‏‌‌ای، نصیحت، موعظه، خوش‏بینی، خیرخواهی و خلوص طلب نکن.«نصح» و خیرخواهی به این معناست که نه تنها انسان خواهان زوال نعمت از دیگران نباشد بلکه طالب بقای نعمت و افزون شدن آن برای همه‌ نیکان و پاکان گردد، یا به تعبیری دیگر آنچه از خیر، خوبی و سعادت معنوی و مادی برای خویش می‌خواهد برای دیگران نیز بطلبد و این یکی از فضایل معروف است که در آیات قرآن و روایات اسلامی به آن اشاره شده است. پیامبران الهی خیرخواهان امت‌ها بودند و یکی از صفات بارز آنها همین موضوع بود. قرآن مجید از زبان «نوح» شیخ الانبیا چنین نقل می‌کند که به قوم خود فرمود:«اُبَلِّغُکُمْ رِسَالاَتِ رَبِّی وَ اَنْصَحُ لَکُمْ وَ اَعْلَمُ مِنَ اللهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ؛ رسالت‌های پروردگارم را به شما ابلاغ می‌کنم و خیرخواه شما هستم و از خداوند چیزهایی (از لطف و مرحمت و عنایت) می‌دانم که شما نمی‌دانید.»‍[۳]در این جا بعد از مسئله‌ ابلاغ رسالت، سخن از نصح و خیرخواهی امت به میان آمده که نقطه‌ مقابل حسد، بخل و خیانت است. همین معنا با تفاوت مختصری در مورد پیامبران بزرگ خدا، «هود، صالح و شعیب(علیهم‌السلام)» نیز وارد شده است. بدیهی است که خیرخواهی منحصر به این چهار بزرگوار نبوده بلکه تمامی انبیای الهی و اولیای معصومین این ویژگی را داشته‌اند و پیروان راستین آنان نیز باید خیرخواه دیگران باشند.در حدیثی از پیامبر اکرم آمده است که فرمودند: « اِنَّ اَعْظَمَ النَّاسِ مَنْزِلَةً عِنْدَاللهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ اَمْشَاهُمْ فِی اَرْضِهِ بِالنَّصِیحَةِ لِخَلْقِهِ ؛ بلند مقام‌ترین مردم در پیشگاه خداوند در قیامت کسی است که از همه بیش‌تر تلاش در خیرخواهی مردم کرده است.»[۴] و در روایت دیگری از همان حضرت (صلی‌الله‌علیه‌وآله) میزان و معیاری برای خیرخواهی بیان شده و آن این است که از منافع دیگران به اندازه‌ منافع خویش دفاع کند، ایشان می‌فرمایند: «لَیَنْصَحُ الرَّجُلُ مِنْکُمْ اَخَاهُ کَنَصِیحَتِهِ لِنَفْسِهِ؛ هر کدام از شما باید نسبت به برادر مؤمن خود خیرخواه باشید به همان اندازه که نسبت به خویش خیرخواه است!»[۵]واژه‌ «نصح» و «نصیحت» اگر چه در زبان روزمره‌ فارسی ما معمولاً به معنای اندرز به کار می‌رود ولی در لغت عرب چنین نیست، بلکه مفهوم وسیع و گسترده‌ای دارد. «راغب» در کتاب «مفردات» می‌گوید: «نصح و نصیحت» هر کار و هر سخنی است که در آن مصلحت دیگری باشد و این واژه در اصل به معنای خلوص و اخلاص است. به همین دلیل عسل خالص را «ناصح» می‌گویند، کار خیاط را هم نصح می‌نامند به خاطر اصلاح کردن پارچه‌ای که به او داده شده است و از آنجا که شخص خیرخواه از روی خلوص و اخلاص در اصلاح کار دیگران می‌کوشد، واژه‌ نصح و نصیحت درباره‌ او به کار می‌رود و اصولاً هر چیزی که خالص و صاف باشد، خواه در سخن یا عمل و در امور مادی یا معنوی، واژه‌ «نصح» بر آن اطلاق می‌شود. بنابراین هنگامی که در بحث‌های اخلاقی سخن از نصیحت به میان می‌آید، مقصود، ترک هر گونه حسد، کینه، بخل، سوء ظن و خیانت است.[۶] در نتیجه کسی که از نصح و خیرخواهی نسبت به دیگران دریغ کرده و با سوء ظن با دیگران روبه‌رو شده است نباید انتظار خیرخواهی از آنان داشته باشد.

* فَإنَّما قَلْبُ غَیْرِکَ کَقَلْبِکَ لَهُ. [۷] چون که دیدگاه، افکار و قلب دیگران نسبت به تو، همانند قلب خودت نسبت به آنها می‌باشد. امام (علیه‌السلام) در این فراز پایانی، علت آنچه را که در سطور گذشته مرور کردیم بیان می‌فرمایند و آن اینکه: «قلب‌ها با هم مرتبطند و رفتار انسان با دیگران در رفتار آنها با انسان اثر مستقیم دارد و آنچه که هر کسی در دل نسبت به دیگران دارد، دیگران نیز همان را در دل نسبت به او خواهند داشت
کتاب آموزش سئو

ویرایش بوسیله کاربر 1395/09/02 12:20:46 ق.ظ  | دلیل ویرایش: مشخص نشده است

fns4565 Offline
#2 ارسال شده : 1395/11/24 01:12:35 ب.ظ
fns4565

رتبه: Member

گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1395/02/18
ارسالها: 8
Iran (Islamic Republic Of)
مکان: مشهد

تشکرها: 1 بار
به عیوب و نقایص خودمان فکر کنیم و در صدد رفع آنها باشیم
یا أَيُّهَا النَّاسُ طُوبَى لِمَنْ شَغَلَهُ عَيْبُهُ عَنْ عُيُوبِ النَّاسِ وَ طُوبَى لِمَنْ لَزِمَ بَيْتَهُ وَ أَكَلَ قُوتَهُ وَ اشْتَغَلَ بِطَاعَةِ رَبِّهِ وَ بَكَى عَلَى خَطِيئَتِهِ فَكَانَ مِنْ نَفْسِهِ فِي شُغُلٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِي رَاحَةٍ
امام علی علیه السلام: اى مردم خوشا به حال كسى كه عيب شناسى نفس، او را از عيب جويى ديگران باز دارد، و خوشا به حال كسى كه به خانه و خانواده خود پردازد، و غذاى حلال خود را بخورد، و به اطاعت پروردگار مشغول باشد، و بر خطاهاى خويش بگريد، و همواره به خويشتن خويش مشغول باشد و مردم از او در امان باشند./ نهج البلاغه-بخشی از خطبه 176

همانطور که در این فراز از فرمایش امیرالمومنین پیداست، مهمترین وظایف فردی و اجتماعی از این قرار است:

1- به عیوب و نقایص خودمان فکر کنیم و در صدد رفع آنها باشیم
2-از عیب جویی نسبت به دیگران و توجه به زندگی و شخصیت مردم بپرهیزیم
3-اولویت در تربیت و توجه و همچنین محبت و سازندگی، خانواده است، مبادا دیگران برای خانواده خودمان مقدم کنیم که خسارتی جبران ناپذیر خواهد داشت!

4-خوراک حلال و طیب رو جدی بگیریم و دست از مصرف این خوراکیهای آلوده که توسط شبکه پیچیده ای از دشمنان خدا در سراسر جهان تولید و تبلیغ و توزیع میشه دست بکشیم و سعی کنیم فقط و فقط از مواد خوراکی سالم و طبیعی استفاده کنیم/ از این فرمایش حضرت بوضوح مشخص میشه که اساس تربیت خصوصا در خانواده، استفاده از خوراک حلال و طیب هست!
5-می بایست همه کارهایمان را بر اساس جلب رضایت خدا و انجام دستورات او انجام دهیم! برای یکبار هم که شده همه کارهای روزانه مان را لیست کنیم و ببینیم آیا در راستای بندگی کردن و اطاعات از خدا هست یا خیر؟!

6-حیف است عبادتهایمان را از روی عادت و بدون شوق و رغبت انجام دهیم! اگر خدا توفیق عبادت خصوصا نماز را به ما عنایت کرده، سعی کنیم در نماز و دعا حالت تضرع و نیازحقیقی به درگاه خدا داشته باشیم. قطعا دلی که در اثر زیادی گناهان سخت نشده باشه، در پیشگاه خدا از لذت اشک، بی بهره نمیمونه!

7-انسان اونقدر وجودش وسیع هست و اونقدر نیازهای درونی و معنوی داره که اگر بخواد برای همه شون برنامه ریزی کنه و وقت بذاره دیگه فرصت پرداختن به دیگران و زندگیهای مردم رو نخواهد داشت! پس برای ساختن خودمون فکر و برنامه ریزی کنیم !

8-اگر توان کمک به دیگران رو نداریم! اگر نمیتونیم مشکلات دیگران رو حل کنیم! اگر برای فرهنگ و اخلاق دیگران نمیتونیم مایه بذاریم! لااقل با توجه و دقت در نیازهای خودمون، از اذیت و آزار دیگران اجتناب کنیم! متاسفانه این روزها به شکلهای مختلفی برای هم مزاحمت ایجاد میکنیم! انسان خوب و مومن کسی است که دیگران از دستش در راحتی باشن نه عذاب!
منبع: پارسینه
Mohammad1980 Offline
#3 ارسال شده : 1397/01/05 10:19:21 ب.ظ
Mohammad1980

رتبه: Newbie

گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1397/01/06
ارسالها: 1

مقدمه

مساله مهم این است که: آیا مسائل اخلاقی در رابطه به انسانهای دیگر شکل می گیرد بطوری که اگر یک انسان تنهای تنها زندگی کند، اخلاق برای او مفهوم نخواهد داشت؟ یا این که پاره ای از مفاهیم اخلاقی درباره یک انسان تنهای تنها نیز صادق است، هر چند قسمت اعظم مسائل اخلاقی در رابطه انسانهای دیگر پیدا می شود، و از این نظر می توانیم اخلاق را به دو بخش تقسیم کنیم؟

بعضی معتقدند تمام اصول اخلاقی بازگشت به مناسبات خاص اجتماعی انسان با دیگران است، بطوری که اگر اجتماعی اصلا وجود نمی داشت و هر انسان کاملا جدا از دیگران می زیست، و هر فردی بی خبر از وجود دیگری زندگی می کرد، اخلاق اصلا مفهومی نداشت! زیرا غبطه، حسد، و تواضع، و تکبر، و حسن ظن، و عدالت، و جور، و عفت، و سخاوت، و امثال اینها همه از مسائلی است که فقط و فقط در اجتماع و برخورد انسان با دیگران، مفهوم دارد؛ بنابراین، انسان منهای اجتماع، با انسان منهای اخلاق، همراه خواهد بود.ولی در عین این که باید اعتراف کرد که بسیاری از فضائل و رذائل اخلاقی با زندگی اجتماعی انسان بستگی دارد، چنان نیست که این مساله عمومیت داشته باشد، زیرا بسیاری از مسائل اخلاقی هستند که فقط جنبه فردی دارند، و در مورد یک انسان تنها نیز کاملا صادق است؛ مثلا، صبر و جزع بر مسائل، شجاعت و ترس در برابر پیشامدها،استقامت و تنبلی در راه رسیدن یک فرد به هدف خود، غفلت و توجه نسبت به آفریدگار جهان، شکر و کفران در برابر نعمتهای بی پایان او و امثال این امور که علمای اخلاق در کتب اخلاقی از آن بحث نموده اند و جزء فضائل یا رذائل اخلاقی شمرده اندمی تواند جنبه فردی داشته باشد، و درباره یک فرد که زندگی کاملا جدا از اجتماع دارد نیز صدق کند، ولی پیدا است که اخلاق اجتماعی وزنه سنگینتری در علم اخلاق دارد و شخصیت انسان بیشتر بر محور آن دور می زند( ناصر مکارم شیرازی ، 1387 ، 77-76 ).

اخلاق، نه تنها در نجات جامعه ومسائل اجتماعی، نقش دارد بلکه در نجات فرد و مطالب فردی نیز سهم مؤثری ایفا می کند؛ زیرا اخلاق، تنها برای ایجاد یک مدینه فاضله، شهر و یا کشور متمدن و با فرهنگ نیست؛ انسان خواه در جامعه زندگی کند، خواه در زاویه ای به سر ببرد نیازمند به اخلاق است. البته اگر جامعه ای وجود داشته باشد و کسی بخواهد عمدا از جامعه جدا بشود، هرگز در آشنایی با فن اخلاق و عمل به قوانین اخلاقی، موفق نخواهد بود(عبدالله جوادی آملی ، 1378 ، 238 ).

اخلاق اجتماعی

مسائلى است که محور آن ها را روابط اجتماعى انسان با دیگران تشکیل مى دهد و معمولاً اخلاق، در بیش تر موارد به این دسته ازمسائل اخلاقى اطلاق مى شود. وقتى در محاورات عرفى گفته مى شود که کسى اخلاقش خوب است یا خوب نیست، منظور همین ملکاتى است که در روابط او با دیگران خودنمایى مى کند( محمدتقى مصباح یزدى ، 1380 ، 23) دربخش اخلاق اجتماعی، که در آن ارزش‏های اخلاقی در حوزه رابطه انسان با انسان‏های دیگر بررسی می ‏شود ، نخستین مسأله ارزیابی اخلاقی نفس اجتماعی زیستن در برابر گوشه گیری و مردم گریزی است. پرسش آن است که آیا اجتماعی زیستن از نظر اسلام دارای ارزش اخلاقی و امری پسندیده است؟

...

نقش عامل عقلانی در ارزش‏یابی

در ارزیابی کارها، چه فردی و چه اجتماعی، بیش از هر چه باید روی عامل عقلانی تکیه کرد.میل‏ های طبیعی و عواطف، هر چند در تشکیل زندگی اجتماعی دخالت دارند، ولی ارزش اخلاقی بستگی به عامل عقلانی دارد. عامل عقلانی در این جا آن است که دستیابی انسان به مطلوب ‏های مادی و معنویش در گرو زندگی اجتماعی است.در زندگی فردی نه قادر به تأمین مصالح مادی انسان است و نه مصالح معنوی او از این رو، زندگی اجتماعی به حکم عقل مطلوب است( علی شیروانی ، 1382، 193 ). براى تعیین ارزش افعالى که به زندگىِ اجتماعى مربوط مى شود و ارزش ملکاتى که از این افعال به وجود مى آید، باید اصولى را در نظر بگیریم که براساس بینش عقلانى و توجه به واقعیاتى که در زندگىِ اجتماعى وجود دارد که عبارتند از:

الف) اصل عدل

نیاز به جامعه، براى تأمین نیازمندى هاى مادى و معنوى، یک نیاز عمومى است و اختصاصى به افراد خاصى ندارد. زندگىِ اجتماعى براى این شکل مى گیرد که همه افراد به مصالح مادى و معنوى و کمال نهایى خود نایل آیند. بنابراین، رفتار افراد در جامعه باید به گونه اى باشد که در تحقق این هدف کلى، یعنى دست یابىِ همه افراد به کمال نهایى خود، مؤثر باشد، نه آن که جمعى از افراد، فداى جمعى دیگر شوند. پس رفتار اجتماعىِ افراد در صورتى درست و ارزشمند است که به مصالح کلى جامعه بینجامد و هیچ گاه، نباید براى آن که فرد یا افرادى به منافع خود دست یابند، عده اى دیگر، از مواهب و مزایاى زندگى محروم و از هستى ساقط شوند.فرد در صورتى حاضر است در زندگىِ اجتماعى بارى را به دوش کشد و کارى انجام دهد که در منافع حاصل از آن، سهمی داشته باشد و مقتضاى حکم عقل، این است که هر فرد به اندازه اى که در زندگىِ اجتماعى و تحصیل مصالح آن مؤثر است، از نتایج زندگىِ اجتماعى نیز بهره مند شود؛ یعنى وقتى که عقل، فرد را مکلف مى کند به انجام کارهایى که نفعش به جامعه برمیگردد، در مقابل این تکلیف، حقى نیز براى فرد بر عهده اجتماع در نظر مى گیرد. از این جا است که موازنه حق و تکلیف مطرح مى شود: موازنه بین تکلیفى که به عهده فرد مى آید در برابر جامعه، با حقى که آن فرد بر عهده دیگران پیدا مى کند، و این همان عدل و قسط در مفهوم اجتماعى و اخلاق اسلامى است.

ب) اصل احسان

عدل، یک اصل مهم است؛ اما نمى تواند تنها معیار ارزش گذارى در روابط اجتماعى باشد؛ زیرا در هر جامعه، به طور طبیعى افرادى پیدا مى شوند داراى شرایط استثنایى که تنها با کار خود، قادر به تأمین نیازهاى زندگى خویش نیستند و محرومیت هاى بسیارى دارند؛ مثلا افرادى با نقص عضو متولد مى شوند که مثل دیگران قادر به تلاش و تأمین مصالح اجتماعى نیستند و گاهى درصد نقص عضو یک فرد به اندازه اى است که نفع او براى جامعه، قابل مقایسه با نیازهاى او به جامعه نیست؛ زیرا نیاز او به جامعه بسیار بیش از نفعى است که او به جامعه مى رساند.

اسلام در کنار اصل عدل، اصل احسان را مطرح مى کند. اصل احسان براى جبران کمبودها و نیازهاى چنین افرادى است که در هر جامعه وجود دارند، افرادى که نقص عضو مادرزادى دارند و یا در اثر حوادثى نقص عضو پیدا کرده اند.

با توجه به این دو مطلب، موقعیت اصل عدل و اصل احسان در اخلاق اسلامى روشن مى شود. خداوند در یک آیه، به این،دو اصل اشاره کرده، مى فرماید:

( إِنَّ اْللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالاِْحْسانِ )قطعا خداوند به عدل و احسان فرمان می‏دهد( سوره نحل/90 ).

ج ) اصل تقدم مصالح معنوى برمنافع مادى

اصل سوم، تقدم مصالح معنوى بر منافع مادى است. گاهى تأمین نیازهاى مادى با رعایت مصالح معنوى تزاحم پیدا مى کند. اگر در جامعه اى همه نیروى مردم صرف کارهاى اقتصادى و پیشرفت هاى مادى شود، طبعاً این جامعه در بُعد اقتصادى و زندگىِ مادى پیشرفت چشمگیرى خواهد کرد؛ زیرا همه نیروهاى مردم، در این جهت بسیج شده است. حال اگر این جامعه در بخشى از اوقات خود به معنویات بپردازد، طبیعى است که به همان میزان، از پیشرفت هاى مادى آن کاسته خواهد شد و در این جا است که میان پیشرفت مادى و معنوىِ آن جامعه، تزاحم به وجود مى آید.اگر تزاحمى بین مادیات و معنویات پیدا شد، معنویات مقدم خواهند بود؛ زیرا انسانیت انسان و کمال حقیقىِ او در سایه معنویات به دست مى آید. معنویات، انسان را به خدا نزدیک مى سازد و زندگىِ مادى، مقدمه دست یابى به معنویات و وسیله تأمین آن خواهد بود. اگر وسیله، ما را به هدف نزدیک نکند و اصل یا هدف، فداى وسیله شود، چنین وسیله اى ارزش واقعىِ خود را از دست مى دهد.در بینش اسلامى، زندگىِ مادى، مقدمه آخرت است و منافع مادى وسیله اى است براى تحقق بخشیدن به مصالح معنوى، دارایى مادى، هدف نیست بلکه وسیله اى است تا انسان بتواند به کمک آن انسانیتش را کامل کند. بنابراین اگر تزاحمى بین این دو به وجود آید، باید امور معنوى را مقدم داشت.

د) اصل رعایت اولویت

اصل چهارم براى پاسخ گویى به نیازهاى ارزشىِ جامعه، اصل «درجه بندىِ روابط اجتماعى» است. ارتباط افراد جامعه با همدیگر و پیوند زندگىِ آنان در یک سطح نیست. کسانى هستند که زندگى شان در تمام شبانه روز، با یکدیگر پیوند خورده و در همه ابعاد و مسائل زندگى، با هم ارتباط دارند. کسانى نیز هستند که ارتباطشان در این حد نیست و مثلا هفته اى یا ماهى یک بار، بیش تر با هم ارتباط ندارند. بنابراین، با این که زندگى افراد یک جامعه، خواه و ناخواه، به هم مربوط است و مستقیم و غیر مستقیم، به هم پیوند خورده، ولى در این ارتباطات، خطوط پررنگ و کم رنگى وجود دارد که شدت و ضعف و تفاوت بسیارى با هم دارند. این تفاوت ارتباطات و دورى و نزدیکى افراد، زمینه دیگرى است براى شکل گرفتن حقوق و تکالیف اجتماعى که نوعى تقسیم وظیفه را ایجاب خواهد کرد و در کنار سه اصل گذشته، اصل چهارمى را مطرح مى سازد. سلسله مراتبى که در رابطه افراد وجود دارد و درجات قرب و بعدى که در زندگى شان هست، مقتضىِ حقوق و تکالیف مختلفى براى آنان خواهد بود. تکالیف فرد نسبت به یکایک افراد جامعه کاملا یکسان نیست، بلکه به تناسب دورى و نزدیکى و تماس و خویشاوندىِ مختلفى که دارند، تفاوت پیدا مى کند. هم چنین حقوقى هم که بر یکدیگر دارند تحت تأثیراین عامل، داراى درجات و کیفیت هاى متفاوتى خواهد بود.

خانواده

با توجه به انواع نیازهاى افراد به یکدیگر مى توان گفت که اصیل ترین نیازها در محیط خانواده تأمین مى شود. در محیط خانواده، فرزند نیاز تکوینى و مستقیم خود به پدر و مادر را تأمین مى کند و زن و شوهر نیاز جنسى و عاطفىِ خود را به وسیله یکدیگر برطرف مى کنند. بنابراین اعضاى خانواده، علاوه بر همکارى و مشارکت در تأمین نیازهاى خارجى و تعاون براى بهره مند شدن از نعمت ها و اشیاى خارجى، به هم نیاز مستقیم دارند. در محیط خانواده، روابط گوناگونى وجود دارد: روابط میان زن وشوهر، روابط پدر و مادر با فرزندان و فرزندان با پدر و مادر، و روابط بین فرزندان. قرآن کریم درباره حقوق والدین بر فرزندان و وظایف فرزندان نسبت به والدین، تعبیرات جالبى دارد که اهمیت آن را به خوبى روشن مى سازد.



جامعه

از بین عواملى که موجب همبستگى و زندگىِ اجتماعى انسان مى شود، در تشکیل جامعه بزرگ عامل غریزى، تأثیر مستقیمى ندارد. طبیعى است که هر انسان، تنها مى تواند با یک و یا حداکثر چند نفر، چنین رابطه اى را برقرار کند. پس غریزه جنسى نمى تواند عامل مستقیم براى تشکیل جامعه بزرگ باشد. البته براى این عامل، از این جهت که در تشکیل خانواده نقش دارد و خانواده ها نیز هسته هاى اولیه جامعه هستند، مى توان نقش غیرمستقیمى را در تشکیل جامعه بزرگ، قائل شد عواطف نیز، در تشکیل زندگىِ اجتماعى و در تحقق جامعه بزرگ یا جامعه مدنى، نقش اساسى و احداثى ندارند بلکه نقش آن ها تنها در تقویت و استحکام روابط اجتماعى که بر اساس عوامل دیگرى که قبلا تحقّق یافته است و بقا و تداوم آن ها خلاصه مى شود. مهم ترین عامل در پیدایش جامعه و تأسیس زندگىِ جمعى و تشکیل جوامع مدنى، عامل عقلانى است. عقل موجودى حسابگر است و تشکیل جامعه را بر محور منافع اعضاى آن، اعم از منافع مادى یا معنوى، توصیه مى کند. هنگامى که منافع جامعه را محور تأسیس جامعه عقلانى قرار دادیم، به تناسب تنوع این منافع و تعارض آن ها ارتباطات اجتماعى اشکال و صور گوناگونى به خود مى گیرند.



عواطف اجتماعى در قرآن

جامعه جهانى، که اسلام به عنوان ایده آل مطرح مى کند، هنوز تحقق نیافته و در حال حاضر نیز تحقق یافتنى نیست؛ اما اگر مردمى طالب حق باشند مى توانند بر محور دین و براساس تعاون بر برّ و تقوا، جامعه اى نازل تر را تحقق بخشند. هنگامى که چنین جامعه الهى اى بر اساس حق، در اعتقاد و عمل، تأسیس شد و اعضاى آن در قالب دستورات و قوانین دینى با هم ارتباط برقرار کردند، میان اعضاى جامعه، عاطفه خاصى به وجود خواهد آمد. اعضاى این جامعه، درک مى کنند که تلاش همه اعضا براى یک هدف است و همه براى یکدیگر مفید هستند. این درک، عواطف و محبت را در میان ایشان برمى انگیزد و به همبستگىِ اجتماعى آن ها استحکام مى بخشد. این همان الفت و محبتى است که بین مؤمنان به وجود مى آید و خداوند به عنوان یکى از بزرگ ترین نعمت هاى خود از آن یاد کرده و اعطاى این نعمت را بر مؤمنان منت نهاده و همواره به آنان یادآورى و توصیه مى کند که قدر این نعمت را بدانند و براى دوام آن بکوشند. خداوند در این باره مى فرماید:

(وَاْذکُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ اِذْ کُنْتُمْ اَعْداءً فَاَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَاَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ اِخْواناً)

نعمت خدا را بر خودتان به یاد آورید که دشمنان هم بودید، پس خداوند میان دل هاتان انس و الفت برقرار کرد و در سایه نعمت او برادران هم شدید( سوره آل عمران/103 ).



عدالت وظلم

از جمله عام ترین مفاهیم در زمینه اخلاق اجتماعى، از یک سو، و قطعى ترین ارزش هاى اخلاق اجتماعى، از سوى دیگر، مفهوم و ارزش «عدل» است که در مقابل آن، مفهوم و ارزش منفى «ظلم» قرار مى گیرد و مشابه این دو، مفاهیم«اصلاح» و «افساد» خواهد بود. عدالت به معناى دادن حق، به صاحب حق است و حق، چیزى است که باید به ذى حق داده شود. از ترکیب این دو جمله، نتیجه مى گیریم که جمله «عدالت واجب است» بدین معنا است که «آن چه را که باید داد، باید داد.» این یک قضیه بدیهى و تحلیلى است اما این، در هیچ نظام ارزشى، مشکلى را حل نمى کند زیرا همه مى گویند: رعایت عدالت واجب است و نباید به کسى ظلم کرد، و هیچ اختلاف یا ابهامى در اصل این قضیه وجود ندارد. آن چه ابهام دارد و مورد اختلاف است، تعیین مصادیق عدل و ظلم است؛ مانند این که ارث زن نصف ارث مرد است، آیا عدل است یا ظلم؟ کسانى که مى گویند: این کارعادلانه نیست، در واقع، حق پسر و دختر را در اموال پدر مساوى مى دانند و اگر حق پسر را بیش از حق دختر میدانستند، چنین حکمى نمى کردند. در برابر چنین کسانى باید معیار تعیین حقوق را تبیین کرد نه لزوم رعایت عدالت را آیه هاى فراوانى در قرآن به مصادیق مختلف عدل اجتماعى اشاره دارند خداوند در یک آیه مى فرماید:

(اِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ اَنْ تُؤَدُّواْ اْلاَماناتِ اِلى اَهْلِها وَ اِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ الْنّاسِ اَنْ تَحْکُمُوا بِاْلعَدْلِ)

خداوند به شما فرمان مى دهد که امانت را به صاحبش باز دهید و هرگاه میان مردم داورى کردید، به عدل و داد داورى کنید( سوره نساء/ 58 ).

در آیه دیگرى به پیغمبرش مى فرماید:

(وَ قُلْ امَنْتُ بِما اَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ کِتاب وَ اُمِرْتُ لاَِعدِلَ بَیْنَکُمْ اللَّهُ رَبُّنا وَ رَبُّکُم)

(اى پیغمبر! به ایشان) بگو: ایمان آوردم به هر کتابى که خدا نازل کرده و مأمورم که میان شما عدالت برقرار کنم. خدا پروردگار من و پروردگار شما است( سوره شورى/15 ).



اصلاح و افساد

اصلاح و افساد از ریشه صلاح و فساد اشتقاق یافته اند و در مواردى به کار مى روند که موجودى، کمال مناسب با نوع خود و آن چه که از او انتظار مى رود را به دست آورد یا از دست بدهد.در قرآن کریم واژه اصلاح، در یک مورد، به معناى انجام دادن عمل صالح به کار رفته است و تقریباً مى توان گفت که مفهوم «عَمَلَ عَمَلا صالِحاً» را دارد. آیه اى که بیش تر به اصلاح اجتماعى نظر دارند:

(وَ قالَ مُوسى لاَِخِیهِ هارُونَ اخْلُفْنى فى قَوْمى وَ اَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ)

موسى به برادرش هارون گفت: در میان این قوم، تو جانشین من باش و آنان را اصلاح کن و راه تبهکاران را دنبال مکن( سوره اعراف/142 ).

قرآن در بسیارى از آیات، از افساد در زمین با تعابیر گوناگون، نکوهش و یا نهى مى کند؛

مانند:(وَ لا تَعْثَوْا فِى اْلاَرْضِ مُفْسِدِینَ)و در زمین به فساد و افساد نپردازید( سوره بقره/60 ).



صلاح و فساد اجتماعى

هدف از تشکیل جامعه، تأمین مصالح مادى و معنوىِ افراد است که اگر این هدف تحقق یابد، جامعه اى صالح به وجود خواهد آمد و کسانى که به تحقق این هدف کمک کنند و در اصلاح جامعه همت گمارند، مصلح خواهند بود. برعکس، اگر جامعه اى در تحقق این اهداف اجتماعى ناموفق باشد، به تناسب ناموفقیتش، آن جامعه، دچار فساد است.

آداب معاشرت اسلامی

الف) سلام کردن و انس گرفتن

یک مسلمان هنگامى که مى خواهد وارد خانه دیگران شود، این کار از نظر اسلام، آدابى دارد که باید آن ها را رعایت کند. نخستین مورد از آداب ورود به خانه دیگران و یا حتى برخورد و ملاقات با دیگران، سلام و استیناس است. سلام کردن به صاحب خانه و انس گرفتن با او، که طبعاً با نوعى احوال پرسى و تعارفات انجام مى گیرد، جزو نخستین و مهم ترین آداب اسلامى است که هنگام رفتن به منزل دیگران لازم است رعایت شود و نمى توان سرزده و بى سر و صدا وارد خانه مردم شد، بلکه در گام نخست و قبل از هر چیز باید با نرمى و آرامش، او را متوجه ورود خود کرد و با او ارتباط دوستانه و انس برقرار نمود تا وحشت زده، مضطرب و نگران نشود، به او گمان بد نبرد و عکس العمل نامطلوبى از خود نشان ندهد. سپس با سلام و درود و سپاس، محبت و همدلىِ خود را به وى منتقل کرد و او را از خود کاملا مطمئن ساخت. قرآن کریم در تعدادى از آیات به سلام کردن توصیه کرده، یا از سلام به شکلى ستایش آمیز یاد مى کند. در یک آیه مى فرماید:

(یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَتَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّى تَسْتَأنِسُواْ وَتُسَلِّمُواْ عَلى اَهْلِهَا ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ)

اى کسانى که ایمان آورده اید، به هیچ خانه اى جز خانه خود وارد مشوید مگر پس از آن که قبلا انس بگیرید (تا ساکنان آن، متوجه آمدن و برخورد دوستانه شما شوند) و به اهل خانه سلام کنید که این براى شما بهتر است، باشد که متوجه (اهمیت این دستور) شوید( سوره نور/27 ).

خداوند در آیه ای به طور عموم، بر همه انبیا سلام فرستاده است: (وَسَلامٌ عَلى الْمُرْسَلِینَ) سلام وتحیت الهی بر رسولان باد( سوره صافات/181 ).

اهمیت سلام

در اسلام به مؤمنان سفارش و تأکید شده است که به یکدیگر سلام کنند. پیغمبر اکرم(ص) به زنان و کودکان نیز سلام میکردند. سلام با سلامتى هم خانواده است و مفهومش این است که هیچ خطر و تهدیدى از سوى سلام کننده، متوجه مخاطب او نیست. این شعار اسلامى، که به عنوان تحیت و تعارف، به هنگام رو به رو شدن و ملاقات مسلمان ها با هم، از سوى هر یک به دیگرى، ادا مى شود، در قرآن کریم، انجام آن، با تأکید سفارش شده است.بنابراین، در اولین برخورد، بهترین چیزى که باید مسلمان ها رعایت کنند، دادن امنیت و آرامش به طرف مقابل و مخاطب خویش است تا مطمئن شود که از طرف مقابل ضررى متوجه او نیست. مسلمانان موظفند با سلام کردن به یکدیگر، در لحظه برخورد، این احساس را در روان یکدیگر ایجاد کنند که این، مسئله بسیار مهمى است و ما نمى توانیم درست آن را ارزیابى کنیم که چقدر براى زندگىِ انسان اهمیت دارد تا آن جا که مى توان گفت: پایه و اساس دیگر ابعاد زندگىِ انسان است.اهمیت و ارزش سلام تا آن جا است که بهشت، که سمبل نعمت، و آسایش و زندگىِ شیرین انسان است، "دار السلام"، نامیده شده و به نوبه خود، اهمیت سلامتى و امنیت را مى رساند.



ب) جواب سلام

یکى دیگر از آداب معاشرت در اسلام، جواب سلام است که مى توان گفت: از یک نظر، اهمیت بیش ترى نسبت به سلام کردن دارد و در قرآن کریم، مورد تأکید قرار گرفته است. خداوند در آیه اى مى فرماید:(وَإِذَا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّة فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلى کُلِّ شَیْئ حَسِیبَاً).

هنگامى که به شما سلام و دعا کردند، پس بر شما است که به شکلى بهتر از آن، او را سلام و دعا کنید یا (دست کم) همان سلام و دعا را به خود او برگردانید، که خداوند براى هر چیزى حساب باز مى کند و به طور کامل به حساب هر نیک و بدى مى رسد) سوره نساء/86. (

در یک آیه مى خوانیم:(وَیُلَقَّوْنَ فِیهَا تَحِیَّةً وَسَلاَماً)

آنجا (در بهشت) با تحیت و سلام یکدیگر را ملاقات کنند(سوره فرقان/75).



ج) اجازه خواستن

دومین مورد از آداب شرعىِ ورود به خانه دیگران، اجازه خواستن از صاحب خانه است. انسان متشرع و مسلمان، حق ندارد بدون گرفتن اجازه از صاحب خانه، وارد خانه او شود، بلکه باید نخست، رضایت او را به دست آورد و از او اجازه بگیرد. خداوند در قرآن کریم مى فرماید :

(فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِیهَا أَحَداً فَلا تَدْخُلُوها حَتَّى یُؤْذَنَ لَکُمْ وَإِنْ قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکى لَکُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ).این آیه به مؤمنان سفارش مى کند که بدون اجازه، به خانه دیگران وارد نشوند و اگر صاحب خانه اجازه ورود نداد و از او خواست که برگردد، باید برگردد.وارد شدن به خانه دیگران چند صورت دارد: نخست این که انسان مى داند که صاحب خانه از آمدن او به خانه اش راضى است. دوم این که مى داند که صاحب خانه از آمدن وى به خانه اش ناراضى و ناراحت است. سوم آن که شک دارد و نمى داند که صاحب خانه از رفتن او به خانه اش خشنود مى شود یا ناخشنود و ناراضى است؟ بدیهى است که اگر بداند صاحب خانه ناراضى است و یا پس از اجازه خواستن، پاسخ رد بشنود، به دستور صریح قرآن، نباید وارد آن خانه شود یا اگر به هر شکل بداند که صاحب خانه راضى به ورود او است، مى تواند وارد خانه او شود؛ اما باید بداند که ورود به خانه دیگران آدابى دارد که رعایت آن ها لازم است، یکى از آداب ورود به خانه دیگران این است که سر زده وارد نشود. اگر کسانى با هم روابط دوستانه دارند یا کسانى براى حاجتى که به شخص خاصى دارند، باید به منزل وى بروند، نباید سرزده و بدون اجازه به خانه او وارد شوند؛ چون ممکن است وى آمادگى براى پذیرش را نداشته باشد و یا در حالى باشد که مایل نیست کسى او را در آن حال ببیند. این است که در قرآن تأکید مى شود که پیش از ورود به منزل دیگران، توجه آنان را جلب کنید. قرآن در این باره، جمله (حَتّى تَسْتَأْنِسُوا) را به کار برده و از واژه "استیناس" بهره مى برد. استیناس، انجام کارى است که توجه صاحب خانه را جلب کند و او را به گونه اى متوجه حضور و ورود خود کند. بعضى روایات در توضیح استیناس مى گویند: منظور این است که صاحب خانه را صدا بزنید، یا با سرفه کردن و یا شکلى دیگر، مانند گفتن «یا الله» توجه وى را جلب کنید، تا آماده پذیرش شما شود و ورود سر زده شما باعث وحشت و نگرانى او نشود.

د) غذا خوردن در خانه دیگران

در مورد خوردن از غذاى دیگران در خانه آنان، اصل کلى بر ممنوع بودن این کار است؛ اما در بعضى موارد، که هر چند اجازه صریحى از طرف صاحب خانه نباشد، ولى معمولا انسان علم به رضایت صاحب خانه دارد، اصل بر رضایت او از این کار است و اگر کسى راضى نباشد، باید آن را آشکار کند. خداوند در قرآن کریم، این موارد را بر شمرده و مى فرماید:

(وَلاَ عَلى أَنْفُسِکُمْ أَنْ تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُم أَوْ بُیوُتِ آبَائِکُمْ أَوْ بُیُوْتِ اُمَّهاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ إِخْوَانِکُم اَوْ بُیُوتِ اَخَوَاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَعْمَامِکُم أَوْ بُیُوتِ عَمَّاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخْوَالِکُمْ اَو بُیُوتِ خَالاَتِکُمْ أَوْ مامَلَکْتُمْ مَفاتِحَهُ أَوْ صَدِیقِکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْکُلُوا جَمِیعَاً أَوْ أَشْتَاتاً) بر شما باکى نیست که از خانه خود یا پدرانتان یا مادرانتان یا برادر و خواهرانتان یا عموها یا عمه هاتان یا دایى هاتان و یا خاله هاتان و یا از منزل هایى که کلید آن در دست شما است و یا از خانه دوستتان، چیزى بخورید. آرى بر شما باکى نیست که دسته جمعى یا پراکنده بخورید(سوره نور/28و61 ).

ه) جا دادن به تازه وارد در مجلس

یکى دیگر از آداب معاشرت، که در قرآن کریم به آن سفارش شده، این است که در محافل و مجالس، جمع و جور بنشینند تا جاى نشستن براى کسانى که وارد مجلس مى شوند، باشد و یا هنگامى که کسى وارد مجلس شد، برایش جا باز کنید تا بتواند در جاى مناسبى بنشیند.معمولا، مجالس و محافل، داراى ظرفیت محدودى هستند، به طورى که اگر همه افراد بخواهند آزاد بنشینند، جا براى دیگران تنگ مى شود و در نتیجه، همه نمى توانند در جاى مناسب بنشینند. از این نظر، قرآن توصیه مى کند که هنگامى در مجلسى نشسته اید، اگر گفته مى شود: جا باز کنید، تنگ تر بنشینید و جا به دیگران بدهید که خدا هم به کار شما وسعت دهد و یا اگر گفتند: برخیزید تا شخص محترمى بنشیند، برخیزید:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فى الَمجالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ وَ إِذَا قِیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَات وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ)اى اهل ایمان! در مجالس، هر گاه به شما گفتند: جا براى دیگران باز کنید، جمع و جور بنشینید و به آن ها جا بدهید تا خدا به کار شما توسعه دهد و وقتى گفته مى شود: برخیزید، برخیزید. خداوند کسانى را که داراى ایمان و علم هستند، درجاتى از رفعت و بلندىِ مقام مى دهد و به آن چه که مى کنید آگاه است( سوره مجادله/11 ).

در واقع، این آیه شریفه، دو سفارش روشن دارد و یک سفارش ضمنى. سفارش نخست که مى شود گفت: عمومیت دارد و رعایت آن بر همه لازم است این است که مسلمان ها در مجالس و محافل خود تا حد ممکن، جمع و جور بنشینند تا افراد بیش ترى بتوانند در آن مجلس شرکت کنند و از آن بهره ببرند.البته این سفارش تا آن جا عملى است که امکان تنگ تر نشستن وجود داشته باشد؛ اما اگر ظرفیت مجلس تکمیل شد، دیگر این سفارش، عملى نخواهد بود.سفارش دوم که خصوصى تر است و جنبه همگانى ندارد، بلکه در مورد بعضى افراد شاخص و ممتاز باید رعایت شود این است که در همان حال هم که مجلس پر است و جایى براى تازه وارد نیست، بر مسلمانان لازم است که در مورد افرادى که امتیاز علمى یا تقوایى و ایمانى دارند، ایثار کنند و به احترامشان جاى خود را به آنان بدهند.

و) شنیدن و تحمل سخن دیگران

یکى دیگر از آدابى که از سیره پیغمبر اکرم(ص) استفاده مى شود و در قرآن کریم نیز به آن اشاره شده است و براى کسانى که رهبرى و مدیریت عده اى را بر عهده دارند، اهمیت بسیار دارد، شنیدن و تحمل گفته ها و انتقادات دیگران است؛ زیرا دیگران با چنین کسانى که به گونه اى شاخص هستند، به طور طبیعى، بسیار سروکار دارند، به آنان مراجعه مى کنند و انتقادات و پیشنهادهایى دارند و مسائلى را درباره مصالح و مفاسد جامعه مطرح مى کنند که معمولا بسیارى از آن ها به جا و قابل قبول نیست.

ز) نجوا یا سخن درِ گوشى

یکى دیگر از آداب اسلامى در معاشرت، این است که در مجالس عمومى، که دیگران هم نشسته اند و ما را مى بینند، از سخن گفتن درِ گوشى و به اصطلاح پچ پچ کردن، بپرهیزیم. در جمعى که افراد مختلف حضور دارند، اگر دو نفر با هم به طور خصوصى و درِ گوشى صحبت کنند، طبعاً این کار سبب رنجش دیگران مى شود و برایشان سؤال انگیز است که چرا مى خواهند مطالبى را از آنان پنهان دارند و چرا آنان را نامحرم و بیگانه مى دانند؟البته در بعضى موارد، ممکن است این کار ضرورت پیدا کند؛ مانند آن که باید یک مسئله اى خصوصى را به کسى بگوید و نمى خواهد دیگران بفهمند. در این صورت، اگر بتواند باید آن را در جایى که دیگران نباشند به او بگوید؛ اما گاهى وقت تنگ است و باید زودتر، مطلب را به او گفت، هر چند که در بین جمع باشد. در این صورت، سخن گفتن درِ گوشى، اشکالى ندارد؛. قرآن کریم درباره نجوا و سخن درِ گوشى، توصیه هایى دارد که آن ها را در آیات متعدد مطرح کرده است. در بعضى آیات، به طور کلى سفارش دارد که در سخنان درگوشى و نجواهایتان تقوا را رعایت کنید و توجه داشته باشید که خداوند سخنان محرمانه شما را مى شنود. در بعضى آیات، نجواهاى خلاف مصلحت را منع کرده، مردم را از ارتکاب آن بر حذرمى دارد. و سرانجام، در بعضى دیگر از آیات، نجوا را در حالت ضرورت و با انگیزه هاى صحیح مجاز دانسته است و برخى از موارد استثنایى را نام مى برد.

الف) بعضى آیات حاکى از آنند که خداوند از راز نجوا کنندگان آگاه است و به حساب آنان مى رسد. این آیات، بیش تر جنبه تهدید دارند؛ مانند:(نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ وَ اِذْ هُمْ نَجْوَى اِذْیَقُولُ اْلظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَسْحُوراً)

ما از خود آنان به سخنان رمزى و زیر گوشى، که به هنگام شنیدن گفتار تو مى گویند و مى شنوند، آگاه تریم آن گاه که ستمکاران مى گویند: جز از مردى سحرزده پیروى نمى کنید( سوره اسراء/47 ).

ب) برخى آیات ظهور در مذمت یا نهى از هر نجوایى به طور مطلق دارند؛ مانند:(لاَ خَیْرَ فى کَثِیر مِنْ نَجْوا هُمْ إِلاَّ مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَة أَوْ مَعْرُوف أَوْ اِصْلاَح بَیْنَ اْلنَّاسِ)

هیچ خیر و صلاح در نجواهایشان نیست مگر آن کس که در نجواهاى خود به دادن صدقه یا انجام کار خوب و یا اصلاح میان مردم فرمان دهد( سوره نساء/114 ).

این آیه، به ظاهر هر گونه و سخن زیر گوشى را مذمت کرده و تنها برخى از موارد نجوا را از این حکم استثنا کرده ( محمدتقی مصباح یزدی ، 1380 ، 269-265-264-261-259-256-249-159-153-103-97-96-94-54-48-40-36 )

پارس مهاجر
nokim Offline
#4 ارسال شده : 1397/04/25 12:56:37 ق.ظ
nokim

رتبه: Newbie

گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1397/04/25
ارسالها: 1

اینکه هر کسی سپاسگزار خدمتی است که به وی می شود و همین خدمت رسانی عاملی در جلب و جذب دل های بشر دارد، امری پوشیده نیست؛ ولی این محبت نه تنها کامل و تمام نیست، بلکه فراگیر و پایدار هم نمی باشد. ازنظر آموزه های قرآنی محبوبیت واقعی و جهانی را می بایست در امری دیگر جست. در روایات است که اگر کسی بخواهد رابطه خود را با مردم اصلاح نماید، گام نخست آن است که رابطه خود را با خدا اصلاح کند. از امام حسن عسکری(ع) روایت است که فرمود: من اصلح فیما بینه و بین الله اصلح الله ما بینه و بین الناس؛ کسی که بین خود و خدایش را اصلاح کند، خداوند بین او و مردم را اصلاح می کند. (جهادالنفس، حدیث۳۵۵)
برای اینکه انسان بین خود و خدا را اصلاح کند خداوند در قرآن راهکاری را ارایه کرده است. در این راهکار مشخص شده که اگر انسان آن را پیروی کند، محبوب خداوند می شود و رابطه میان خدا و خلق، رابطه محبت می شود و هر یکی دیگری را محبوب خود می شمارد. خداوند در آیه۳۱ سوره آل عمران می فرماید: «قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله و یغفر لکم ذنوبکم و الله غفور رحیم؛ بگو: اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید و خداوند آمرزنده مهربان است.»
در حقیقت راه اصلاح میان خود و خدا، آن است که انسان از آموزه های وحیانی قرآن و سنت و سیره پیامبر(ص) پیروی کند و به همه آموزه های وحیانی ایمان داشته باشد، نه اینکه به برخی مؤمن و به برخی دیگر کافر باشد؛ چنان که برخی به ولایت امامان معصوم(ع) کافر هستند و ایمان ندارند و حقوق اهل بیت(ع) را در ولایت نمی پذیرند. (مائده، آیه۳؛ نساء، آیه۵۹ و احزاب، آیه۳۳ و آیات دیگر)
نقش ایمان و عمل صالح
اگر کسی به طور کامل و تمام به همه آموزه های وحیانی خداوند ایمان داشته و از آن اطاعت کند، اگرچه بر او گران و سخت باشد (بقره، آیه۱۴۳؛ آل عمران، آیات۳۲و ۵۳) آن موقع است که محبوب خداوند می شود و از آثار این محبوبیت آن است که در میان مردم محبوب می گردد و همگان از جان و دل بنده وار جان، فدای او می کنند و او را بر خود اولی و برتر می شمارند و از خود برای او می گذرند.
اطاعت از خدا و پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) در زندگی در دو عنوان ایمان و عمل صالح نمودار می شود؛ چراکه این دو، بال های پرواز آدمی به سوی خداوند است. (فاطر، آیه۱۰) از این رو خداوند به مردم می فرماید که به جای آنکه بخواهند محبوبیت دیگران را از طریق مال و ثروت به دست آورند که محبوبیت ناپایدار و غیرواقعی است (انفال، آیه۶۳) با ایمان و عمل صالح یعنی اطاعت از خدا و پیامبر(ص) آن را به دست آورید.
خداوند درباره رمز محبوبیت انسان می فرماید: ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا؛ کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، به زودی خدای رحمان برای آنان محبتی در دلها قرار می دهد. (مریم، آیه۹۶) در حقیقت رمز محبوبیت انسان را می بایست در ایمان و عمل صالح جست؛ اگر کسی کارهای نیکی انجام می دهد و در حقیقت متوجه حسن فعلی است و به حسن فاعلی یعنی اخلاص و ایمان اعتقادی ندارد و نیت او پاک و خالص نیست، باز هم خداوند برای او محبوبیتی در دل ها ایجاد می کند ولی این محبت، ناپایدار و موقتی و غیرکامل است، ولی اگر همراه با ایمان و نیت خالص یعنی حسن فاعلی باشد، این جمع حسن فعلی و فاعلی موجب محبوبیت پایدار و کامل و تمام او در میان خلق می شود؛ زیرا چنین شخصی محبوب خداوند است و محبوب خداوند در میان خلق هم محبوب خواهد بود.

کاربرانی که در حال مشاهده انجمن هستند
Guest
جهش به انجمن  
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.

قدرت گرفته از YAF 1.9.6.1 | YAF © 2003-2024, Yet Another Forum.NET
این صفحه در مدت زمان 2.398 ثانیه ایجاد شد.