logo
پر بازدید ترین عناوین تالار از ابتدا: مطالب زیبا با آیات (تعداد مشاهده:177728)    ایه 59 سوره احزاب(حجاب):زنان مسلمان،جلباب(روپوش) رابه بدن خود نزدیک کنند تا مورد اذیت قرار نگیرند (تعداد مشاهده:140597)    آیا زنان کفار که به اسارت مسلمانان در می آیند بر مسلمانان حلال میشوند و زناشویی با آنها اشکال ندارد (تعداد مشاهده:131552)    اوقات نماز های یومیه در قران (تعداد مشاهده:95545)      پر بازدید ترین عناوین سه ماه گذشته: ترجمه تدبر و نکات مهم تفسیری سوره لقمان: ایات حکمت اموز قران هدایت کننده اهل ایمان و عمل صالح است    تعصب ديني ، ممدوح يا مذموم؟ مفهوم تعصب چيست؟    ياد قيامت: عامل بازدارنده از هر گناه    دعاي مستمر براي عدم انحراف قلب پس از هدايت             

توجه

Icon
Error

عنوان جدید ارسال پاسخ
Guest
#1 ارسال شده : 1394/12/04 08:15:16 ب.ظ
Guest

رتبه: Guest

گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391/10/20
ارسالها: 811

17 تشکر دریافتی در 16 ارسال
سلام .دوستان تفاوت نفس و روح از نظر آیات قرآن چیست؟حکما تفاوت هایی مطرح کردند ولی فقط نگاه قرآن را می خواهم بدانم.

کلمات کلیدی:نفس روح جبرییل

ویرایش بوسیله کاربر 1396/02/02 08:09:33 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

جمال گنجه اي
#2 ارسال شده : 1394/12/08 11:47:08 ق.ظ
Guest

رتبه: Guest

گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391/10/20
ارسالها: 811

17 تشکر دریافتی در 16 ارسال

⁧نفس همان روح انسانی است و روح چیزی بالا تر از آن است مانند جرئیل و چیزی که خداوند فرموده نفخنا من روحنا و . . .


برای تحقیق ، مشتقات (ن ف س) و (ر و ح) را در المعجم سرچ کنید و نتیجه را جمع بندی بفرمایید

ببینید ، کلیه کلماتی که از اشتقاقات روح است مطلقا و بدون یک استثناء به آن معنای قدسی است ،

لذا میماند کلمه نفس و اشتقاقات آن که چند معنی است و یکی از معانی آن همان چیزی است که ما آن را روح یا جان یا روان میدانیم و حکما آمده اند در این حوزه نامگذاریهایی کرده اند

یعنی روح شامل آنچه ما «روح انسانی» مینامیم ، نمیشود

کلمه نفس کلمه ای است مانند شیطان که چند معنیی است

شبطان در یکجا به معنی آن پرسوناژ داستان آفرینش آمده ، یکجا به معنی مزاحم و شرور آمده ، یکجا به معنی وسوسه گر آمده ، نفس هم چند معنی است و باید معنی آن را در جمله و آیه و پاراگراف تشخیص داد

که البته معنیِ غالب آن همان است که عرض کردم
رويا يارايي
#3 ارسال شده : 1394/12/09 02:01:34 ب.ظ
Guest

رتبه: Guest

گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391/10/20
ارسالها: 811

17 تشکر دریافتی در 16 ارسال

- کلمات مربوط به نفس و روح بسیار به جای هم به کار رفته اند و هر کدام هم در چند معنای مختلف - حتی روح و جان هم به جای هم به کار میروند

ولی اگر منظور از روح را آن در نظر بگیریم که و نفخت فیه من روحی و منظور از نفس بقیه ابعاد وجودی انسان ، مرز مشخصی بینشان هست و قابل تفکیک هستند. از جمله اینکه نفس ذائقة الموت است ولی روح که خداوند به خودش منتسب کرده چنین مرگی ندارد

حدیث زیر (و موارد دیگر) به من خیلی کمک کرد که حداقل برای خودم بتوانم تعریفی در نظر بگیرم

الخبر ما روى مرفوعا عن کمیل‏ بن زیاد قال: سألت مولانا أمیر المؤمنین علیه السلام
فقلت: یا أمیر المؤمنین أرید ان تعرفنی نفسی؟ قال: یا کمیل‏ و ای الانفس ترید أن أعرفک؟ قلت: یا مولاى و هل هی الّا نفس‏ واحدة؟

قال: یا کمیل انما هی أربعة: النامیة النباتیة و الحسیة الحیوانیة و الناطقة القدسیة و الکلیة الالهیة،
و لکل واحدة من هذه خمس قوى و خاصیتان:

النامیة النباتیة: لها خمس قوى: جاذبة و ماسکة و هاضمة و دافعة و مربیة،
و لها خاصیتان: الزیادة و النقصان، و انبعاثها من الکبد،
هِیَ أَشْبَهُ الْأَشْیَاءِ بِنَفْسِ‏ الْحَیَوَان‏
الحسیة الحیوانیّة: لها خمس قوى: سمع و بصر و شمّ و ذوق و لمس،
و لها خاصیتان: الشهوة (الرِّضَا)و الغضب، و انْبِعَاثُهَا مِنَ الْقَلْبِ،
وَ هِیَ أَشْبَهُ الْأَشْیَاءِ بِنَفْسِ‏ السِّبَاع‏
الناطقة القدسیة لها خمس قوى: فکر و ذکر و علم و حلم و نباهة،
و لها خاصیتان: النزاهة و الحکمة، و لیس لها انبعاث و هی اشبه الاشیاء بالنّفوس الملکیّة(الْمَلَائِکَة)( الْفَلَکِیَّة)

الکلیة الالهیة: لها خمس قوى: بقاء فی فناء و نعیم فی شقاء و عزّ فی ذل و فقر فی غناء و صبر فی بلاء،
و لها خاصیتان: الرضاء و التسلیم: (الْحِلْمُ، وَ الْکَرَم‏) و هذه التی مبدأها من اللّه و إلیه تعود

و قال اللّه تعالى: وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی*، و قال: یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلى‏ رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً،
و العقل وسط الکل. (َّ لِکَیْلَا یَقُولَ أَحَدُکُمْ شَیْئاً مِنَ الْخَیْرِ وَ الشَّرِّ إِلَّا لِقِیَاسٍ مَعْقُولٍ")
طيبه خمسي
#4 ارسال شده : 1394/12/09 02:03:17 ب.ظ
Guest

رتبه: Guest

گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391/10/20
ارسالها: 811

17 تشکر دریافتی در 16 ارسال

سلام و ارادت .ممنونم.بله من هم با این روایت برایم بسیار جالب بود وبسیار حدیث جامعی در باره نفس و تقسیمات آن هست وخودش نیز نیاز به تفسیرفراوانی دارد.ولی در این روایت به تفاوت روح و نفس اشاره ای نشده است.

به نظرم روح و جان و روان باهم متفاوتند.روان قسمتی از برون ده کارکرد مغزی است که به خلقیات مربوط میشود وما با داروها وحتی مواد غذایی میتوانیم در ان تغییر ایجاد کنیم .جان قوه حیات بشر است.اما روح هنوز :من امر ربی است وفعلا شامل :ما اوتیتم من العلم الا قلیلا .
Shahrooz
#5 ارسال شده : 1396/12/03 07:48:01 ق.ظ
Guest

رتبه: Guest

گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391/10/20
ارسالها: 811

17 تشکر دریافتی در 16 ارسال

سلام.
انسان تشکیل شده است از جسم، روح و نفس.
جسم مثل سخت افزار کامپیوتر عمل می کند. بدون آن ما نیستیم، اما اختیاری هم از خود ندارد.

نفس نرم افزار کامپیوتر یا همان شخصیت ما و کلیت وجودی ماست. همه کاره است و سرانجام ما را تعیین می کند.

روح برق کامپیوتر و یا عامل زنده بودن ماست. نقش مستقیم در سرنوشت ما ندارد، اما بدون آن جسم می پوسد و نفس می میرد.

نفس دارای سطح بندی هایی مانند نفس اماره و نفس مطمئنه است. نه اینکه ما چند نفس داشته باشیم، بلکه بنا بررفتار و شخصیت مان، در مرحله ای از آن قرار داریم.

روح دارای مشتقات زیادی است اما همه آنها در واقع از "الروح" مشتق می شوند که در سطوح مختلفی مانند "روح القدس" ، "روح حرکت"، "روح شهوت (خواستن و نه مساله جنسی)" ، روحی که در ما دمیده شده، و ارواحی که بعدا برای کمک و افزایش ولتاژ! روح ما به ما اضافه می شوند.

بنابراین فرشتگان و جبرییل هیچ ربطی به روح ندارند و تفاسیری که از روح به جبرییل تعبیر کرده اند، در این خصوص اشتباه کرده اند.

برای تمام موارد بالا می توان مرجع قرآنی داد.
 1 کاربر از Guest برای ارسال مفیدش تشکر کرده است.
abolgazl در تاریخ 1397/07/13
Roya yaraee
#6 ارسال شده : 1396/12/05 07:00:19 ق.ظ
Guest

رتبه: Guest

گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391/10/20
ارسالها: 811

17 تشکر دریافتی در 16 ارسال

کمیل بن زیاد خطاب به امام علی علیه السلام عرض کرد: ای امیر مومنان! خواهم که از نفسم برایم بگویی، تا معرفتی بدان یابم !
حضرت علیه السلام فرمود: ای کمیل! از کدام نفس برایت بگویم؟
کمیل گفت: مولای من! مگر بیش از یک نفس در من موجود است؟ !
فرمود: ای کمیل! در انسان چهار نفس موجود است:
نامیه نباتیه و حسیه حیوانیه و ناطقه قدسیه و کلیه الهیه


هر یک از آن ها را پنج قوه و دو خصیصه است:
نامیه نباتیه را پنج قوه است: ماسکه و جاذبه و هاضمه و دافعه و مربیه.
اما دو خصلت آن عبارت است از زیادت و نقصان، و انبعاث آن از کبد است.

حسیه حیوانیه را نیز پنج قوه است که عبارتند از:
شنوایی و بینایی و بویایی و چشایی و لامسه
.
دو خصلتش نیز رضایت و غضب است، و محل انبعاثش، قلب می باشد .

نفس ناطقه قدسیه را نیز پنج قوه است: فکر و ذکر و علم و حلم و نباهت، و آن را انبعاثی نیست.
این نفس شبیه ترین اشباح، به نفوس ملکیه است، و دو خصیصه دارد که عبارتند از: نزاهت و حکمت


کلیه الهیه نیز پنج قوه دارد که عبارتند از: بقای در فنا و نعیم در شقا و عزت در ذلت و فقر در غنا و صبر در بلا. دو خاصیت آن نیز رضا و تسلیم است.
این همان نفسی است که مبداش خداست و عاقبت به سوی او بازگشت دارد؛
چنانکه خدای تعالی فرموده است:
و نفخت فیه من روحی و یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه.
و عقل وسط کل است
الخبر ما روى مرفوعا عن کمیل‏ بن زیاد قال: سألت مولانا أمیر المؤمنین علیه السلام
فقلت: یا أمیر المؤمنین أرید ان تعرفنی نفسی؟
قال: یا کمیل‏ و ای الانفس ترید أن أعرفک؟ قلت: یا مولاى و هل هی الّا نفس‏ واحدة؟
قال: یا کمیل انما هی أربعة: النامیة النباتیة و الحسیة الحیوانیة و الناطقة القدسیة و الکلیة الالهیة،
و لکل واحدة من هذه خمس قوى و خاصیتان:
النامیة النباتیة: لها خمس قوى: جاذبة و ماسکة و هاضمة و دافعة و مربیة،
و لها خاصیتان: الزیادة و النقصان، و انبعاثها من الکبد،
هِیَ أَشْبَهُ الْأَشْیَاءِ بِنَفْسِ‏ الْحَیَوَان‏
الحسیة الحیوانیّة: لها خمس قوى: سمع و بصر و شمّ و ذوق و لمس،
و لها خاصیتان: الشهوة (الرِّضَا)و الغضب، و انْبِعَاثُهَا مِنَ الْقَلْبِ،
وَ هِیَ أَشْبَهُ الْأَشْیَاءِ بِنَفْسِ‏ السِّبَاع‏
الناطقة القدسیة لها خمس قوى: فکر و ذکر و علم و حلم و نباهة،
و لها خاصیتان: النزاهة و الحکمة، و لیس لها انبعاث و هی اشبه الاشیاء بالنّفوس الملکیّة(الْمَلَائِکَة)( الْفَلَکِیَّة)
الکلیة الالهیة: لها خمس قوى: بقاء فی فناء و نعیم فی شقاء و عزّ فی ذل و فقر فی غناء و صبر فی بلاء،
و لها خاصیتان: الرضاء و التسلیم: (الْحِلْمُ، وَ الْکَرَم‏) و هذه التی مبدأها من اللّه و إلیه تعود
و قال اللّه تعالى: وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی*، و قال: یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلى‏ رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً،
و العقل وسط الکل. (َّ لِکَیْلَا یَقُولَ أَحَدُکُمْ شَیْئاً مِنَ الْخَیْرِ وَ الشَّرِّ إِلَّا لِقِیَاسٍ مَعْقُولٍ")

نفس نباتی که مشکلی ندارد تک تک سلولهای زنده بدن ما آن را دارند
نفس حیوانی که حواس ما به شکل ساده هستند (بینائی و...) و اثری که در مغز (ذهن) میگذارند و جمع بندی آن باعث خشم یا خواستن و ... میشود
نفس انسانی پیچیدگی و کارکردهای فوق العاده ذهن را شامل میشود (higher function به قول فیزیولوژیستها) هسته های مغزی متعدد و قشر پیچیده و ... که باعث میشود هویت انسانی خیلی پیچیده تر از یک حیوان باشد و ضمنا هم امکان یادگیری، تدبیر و دانش و .. به او میدهد (به اصطلاح مولوی شناسان "هویت کاذب" یا روانشاناسان ego)
(تا اینجا همه چیز بر اساس ماده بعلاوه امواج و پالسهای شکل گرفته توسط سلول های مادی است) و همین هویت مادی است که باعث میشود خداوند بگوید انسان ستیزه جو و کفور و عجول و هلوع و ... است
یعنی واقعا نفس اینطور است نه اینکه اگر بد باشد یا کافر باشد اینطور است خاصیت نفس انسانی است

و روح الهی در اتصال با این سطح است و مرکزیتش مادی نیست (نفخه الهی) و هویت اصلی ماست نه هویت کاذب (دوگانگی ساختار انسان)
و اگر انسان بتواند تمرکزش را از ذهن مادی به این سطح غیرمادی منتقل کند بر نفس مسلط شده (همان تقابل فکر مادی که قرآن میگوید یخرصون یظنون و... در مقابل تعقل و درک واقعی)
تشخیص این مرز هنگامی ممکن میشود که انسان بتواند ناظر به افکار باشد یعنی سرعت ذهن خیلی کم و تحت تسلط باشد (ذهن هم مثل سایر اندامها مثل دست پا و ... کنترل شود نه اینکه خودمختار عمل کند)
اگر فکرها را هنگام تشکیل شدن ببینیم این مرز را پیدا کرده ایم و البته تمرین و توجه میخواهد و زمان ... چون طور دیگری عادت کرده ایم
Guest
#7 ارسال شده : 1398/01/10 06:31:43 ق.ظ
Guest

رتبه: Guest

گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391/10/20
ارسالها: 811

17 تشکر دریافتی در 16 ارسال
سلام دوستان خداوند در قرآن میفرماید ما انسان را از نفس واحده آفریدیم و جای دیگه خداوند در قرآن میگوید: من برای انسان نگهبانانی گماشته ام و به قول یکی از عرفای بزرگ‌استاد دژاکام‌ میگوید: که اون نگهبانان فرشته سمت چپ و راست که همش به ما القاء و الهام میکنن یکیش شیطان که جن و یکیش روح که فرشته سمت راست و دمیده شده خداوند است ما اصلا از روح نیستیم فرشته مرگ میان نفس مارو تحویل میگرن، و جان ما هم از آتش رخشنده است باید با تزکیه و پالایش تبدیل به نور بشه
ali Online
#8 ارسال شده : 1398/07/29 09:03:44 ق.ظ
نقل قول
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,977

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال


موارد اطلاق و استعمال كلمه ((روح (( در آيات قرآن مجيد از نگاه علامه طباطبايي


پس ، از آنچه گذشت اين معنا روشن گرديد كه امر خدا عبارت از كلمه ايجاد اواست وكلمه ايجاد اوهمان فعل مخصوص به اواست بدون اينكه اسباب وجودى ومادى در آن دخالت داشته وبا تاءثيرات تدريجى خود در آن اثر بگذارند اين همان وجود ما فوق نشاءه مادى و ظرف زمان است وروح به حسب وجودش از همين باب است يعنى از سنخ امر وملكوت است .

وخداى سبحان امر روح را به اوصاف مختلفى توصيف فرموده يكى اينكه آن را به تنهائى ذكر كرده مانند آيه ((يوم يقوم الروح والملائكة صفا ونيز مانند تعرج الملائكة والرّوح اليه ...((

از كلام خداى سبحان چنين بر مى آيد كه اين روح گاهى با ملائكه است همچنانكه آيات زير بدان دلالت دارد كه مى فرمايد: ((من كان عدوا لجبريل فانه نزله على قلبك (( و((نزل به الروح الامين على قلبك (( و((قل نزله روح القدس (( و((فارسلنااليها روحنا فتمثّل لها بشرا سويا.

وگاهى آن حقيقتى است كه در عموم آدميان نفخ ودميده مى شود ودر اين باره فرموده است : ((ثم سويه ونفخ فيه من روحه (( ونيز فرموده : ((فاذا سويته ونفخت فيه من روحى ((

وگاهى ديگر آن حقيقتى كه با مؤ منين است ناميده شده است ودر اين باره فرموده : ((اولئك كتب فى قلوبهم الايمان وايدهم بروح منه (( اشعار بلكه دلالت دارد بر اين مطلب آيه شريفه : ((اومن كان ميتا فاحييناه وجعلنا له نورايمشى به فى الناس ((براى اينكه در آن از حيات جديد گفتگوشده وحيات فرع روح است .

وگاهى ديگر آن حقيقتى ناميده شده است كه انبياء با وى در تماسند و در اين باره فرموده : ((ينزل الملائكة بالرّوح من امره على من يشاء من عباده ان انذروا...(( ونيز فرموده ((وآتينا عيسى بن مريم البينات و ايدناه بروح القدس (( ونيز فرموده : ((وكذلك اوحينااليك روحا من امرنا(( وآياتى ديگر.


وگاهى به آن حقيقتى اطلاق مى شود كه در حيوانات ونباتات زنده وجود دارد، وپاره اى از آيات اشعار به اين معنا دارد، يعنى زندگى حيوانات ونباتات را هم روح ناميده چون همانطور كه گفتيم حيات متفرع بر داشتن روح است .

پس ، از آن چه گذشت با تمام طول وتفصيلش معناى آيه ((يسئلونك عن الروح قل الروح من امر ربّى (( روشن شد، ومعلوم شد كه جواب آيه از سؤ ال از روح مشتمل بر بيان حقيقت روح است ، واينكه روح از مقوله امر است ، به آن معنائى كه گذشت

ترجمه تفسير الميزان جلد 13 صفحه : 276
Guest
#9 ارسال شده : 1398/10/13 01:19:13 ق.ظ
Guest

رتبه: Guest

گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391/10/20
ارسالها: 811

17 تشکر دریافتی در 16 ارسال
بسم الله
اختصاص روح به جزئی از انسان غلط برداشتی است که از نفخته فیه من روحی گرفته اند وبنظرم با اخذ آن از جوامع غیر اسلامی وارد باور مسلمانان شده است ، وقتی خداوند می خواهد کاری خاص انجام دهد از روح استفاده می کند همانگونه که در آفرینش عیسی فرمود که آفرینش او مانند حضرت آدم بود وروح القدس را مامور انجام آن کرد
هیچکس معتقد نیست که روح القدس جزئی از ساختار نفس عیسی هست وقرآن مجید آنرا یاری دهنده حضرت تبیین می کند
انسان مجموعه عناصرمادی است که بواسطه ای دارای استعدادها وگرایش هائی نامحدود شده است و میان آنها تعامل وتعادل قرار داده است وآنرا نفس تعریف می کند
ali Online
#10 ارسال شده : 1399/04/09 10:39:09 ق.ظ
نقل قول
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,977

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
تفاوت نفس و روح : مراتب نفس در قران

روح چیزی است که باعث حرکت میشه.وروح خودش مراتبی داره
اون روح ویژه ایکه انسان داره و شرافتی داره.،وبه همین خاطر هم به خدا نسبت داده میشه
اگر به بدن تعلق بگیره بهش میگن نفس
پس نفس در واقع روحی است که متعلق به بدن شده
جدای از بدن باشه روح،ومجرده

البته نفس هم مجرده،وقتی به بدن تعلق گرفت مادی میشه
وقتی این دو تا با هم شدند به اون میگن نفس
نفس اون روحی است که تمشیت گر واداره کننده انسان
پس وقتی که این نفس به بعد غریزی وحیوانی انسان توجه کنه میگن نفس اماره
اگر به بعد ملکوتی انسان توجه کنه میگن نفس لوامه،مطمئنه ،همینطور میره بالا
یک حقیقت که بر حسب اینکه در کجا جلوه کنه،وکدام بخش مملکت وجود را اداره بکنه عناوین واسامی متعددی داره

پس خلاصه اش این شد که،نفس روحی است که به بدن تعلق گرفته

خود نفس معانی متعددی داره که من همون نفس متعلق به بدن را گفتم وگرنه ما در قرآن 6یا۷ تا معنا برای نفس داریم


نفس در قرآن

النفس با الف و لام جنس همه نفوس را در بر مي‌گيرد.
در قرآن از سه نفس صريحاً نام برده شده است
نفس اماره (يوسف53)
نفس لوامه (سوره قيامت)
نفس مطمئنه (در سوره فجر)،


، نفس تقريباً روح است (روح متحد با بدن) كه مى توان گفت شامل عقل + عواطف+فطرت+اراده+تمايلات غريزى +هواها +..... مى باشد

انسان با اعمال ارادي و افكار و اخلاقيات و تمايلات به تدريج به يكي از جهات خوبي يا بدي كشيده مي‌شود. تفكر و عواطف انسان مربوط به روح انسان است نه جسم او، اگر گرايش انسان به جنبه‌هاي منفي باشد و تفكر او در مسير غلط نفس منفي در انسان شكل مي‌گيرد كه به آن نفس اماره بالسوء گفته مي‌شود يعني نفسي كه بسيار امر كننده به بدي است

و اگر نفس در مسير كمال به پيش رود به تدريج نفس مطمئنه (اطمينان و آرامش‌دهنده) شكل مى گيرد يعنى اگر افكار نيك ، انگيزه هاى الهى ، اعمال شايسته و عواطف انسانى عالى را تقويت نمايد نفس مطمينه حاصل مى شود

اگر حالتي ابتدائی و متوسط در انسان عادى باشد مثل آغاز نوجوانى نفس لوامه يعني نفس ملامت‌كننده مي‌نامند كه اصطلاحاً وجدان هم مي‌گويند نفس لوامه انسان را در برابر گناه و عمل زشت ملامت و سرزنش مي‌كند و در برابر نیکی ها تشویق می کند كه اين نفس يا وجدان ، خود عامل تربيتي مهمي به‌شمار مي‌رود

انسان داراى ٣نفس نيست نفس يك حقيقت است كه در اثر افكار و گرايشات و اعمال به تدريج در جهت مثبت نفس مطمينه يا منفى نفس اماره يا حالت بينابين نفس لوامه شكل مى گيرد،

غالبا انسان ها به طور عادی به نسبت از سه نفس برخوردارند، يعني نسبت به بعضي موارد هرگز وسوسه به گناه نمی شوند كه داراي نفس مطمئنه در آن مورد است و اگر نسبت به مسئله‌اي مورد وسوسه قرار مي‌گيرد نفس اماره نسبت به آن داشته باشد در انبياء الهي نفس مطمئنه حاكم است و در ظالمان و کافران نفس اماره حاكم است و انسان هاي ديگر بين اين دو بينهايت قرار مي‌گيرند.

غير از دو نيروى درونى كه انسان را دعوت به خير و شر مى كند كه يكى عفل است و ديگرى هواى نفس دو نيرو از بيرون انسان را دعوت به نيكى و بدى مى نمايد اولى ملايك اند كه از طريق نفس مطمينه يا نفس لوامه انسان به نيكى دعوت مى كنند كه الهام مى نامند

و دومى ابليس و شيطان هاى جنى ،ابليس شيطان هاى جنى نيز از طريق نفس اماره (نقاط ضعف انسان) وارد مي‌شود و دعوت به بدى ها مى كنند كه به آن وسوسه گفته مى شود و نمي‌تواند انسان را مجبور نمايد بلكه تحريك مي‌كند و انسان را توجيه مي‌نمايد به همين دليل تزكيه نفس بالاترين عبادت و به آن جهاد اكبر گفته شده است و تقوي الهي نيز همين است.

نفس لوامه همان وجدان است و همان كه قرآن مى فرمايد فالهمها فجورها و تقوايها

كه غالبا از كار و نيت و رفتار زشت ما را ملامت مى كند و لوامه از لوم به معناى ملامت كردن مى آيد ولى در برابر رفتارها و افكار و احساسات پاك انسان را تشويف مى نمايد

به طور كلى ابليس و شيطان هاى جنى و انسانى از هر موضوعى براى تحت تاثير قرار دادن انسان استفاده مى كنند حتى از مقدس ترين حقايق مثل عبادت و كارهاى خير ولى عملكرد نفس لوامه جاى خود مى باشد

بهترين منبع در اين كليد واژه ها يكى تفاسير هستند در ذيل آيات فوق و ديگرى كتاب هاى بررسى واژه هاى قرآنى مثل مفردات راغب اصفهانی

سركار خانم داستاني در گروه تلگرامي تقرب
ali Online
#11 ارسال شده : 1399/05/28 08:00:54 ق.ظ
نقل قول
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,977

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال

معناي روح و تفاوت ان با نفسر

روح از ریشه روح: اصل الواحد در اين ماده، ظهور و جريان امري لطيف است و از مصاديق آن: تجلّي فيض، جريان و ظهور رحمت، ظهور مقام نبوت و ارسال انبياء، جريان وحي، نازل كردن كتاب و احكام، ظهور مظاهر قداست، پاكي و ظهور مظاهر حق و حكمت و تجلّي و جريان نور حق، ميباشد و از آثار اين ظهور و جريان: ايجاد گشايش، سرور، فرح، خوشي، راحتي، فرج، سهولت و نجات است.

اما فرق ميان روح و نفس اين است كه روح - همانگونه كه گفتيم - مظهر ظهور و تجلّي و آن چيزي است كه از افاضه و نفخ (دميدن الهي) حاصل ميشود، ولي نفس؛ فرد تشخّص يافته است. اما اطلاق نفس بر روح، اصطلاحي فلسفي است. بنابراين در قرآن كريم، هر جا نفس به كار رفته، به معناي فرد تشخّص يافته است و هيچ كدام از نفس و روح، به جاي ديگري به كار نميروند.

پس روشن شد كه رُوح؛ آن چيزي است كه از مصدر رَوح حاصل ميشود؛ يعني آنچه كه نفخ (دميده)، القاء و وحي ميشود. و بهترين تعبير در مقام تعريف آن؛ آيه قل الروح من امر ربّي است.

سوره مباركه إسراء آيه 85: وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي، و درباره روح از تو میپرسند، بگو: روح از [سنخ] فرمان پروردگار من است.

برگرفته از التحقيق في كلمات القران


ali Online
#12 ارسال شده : 1399/05/28 08:55:01 ق.ظ
نقل قول
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,977

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
معنا و مصاديق روح در قرآن



رُوح: ؛

رُوح: بضمّ (ر) اين كلمه در عرف بمعني روان و روح مقابل جسم، و جوهر مجرّد است ولي در قرآن مجيد كه مجموعا بيست و يك بار آمده مراد از آن فرشته و غيره است كه ذيلا بررسي ميشود.

فرشته؛
«فَأَرْسَلْنٰا إِلَيْهٰا رُوحَنٰا فَتَمَثَّلَ لَهٰا بَشَراً سَوِيًّا» مريم: ۱۷. روح خويش و فرشتۀ خويش را بسوي او فرستاديم و بصورت بشر كامل بر وي نمودار شد ما بعد آيه دربارۀ گفتگوي فرشته با مريم است كه بمريم گفت: من رسول پروردگار تو هستم.

«قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا … » نحل: ۱۰۳. «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ. عَليٰ قَلْبِكَ» شعراء: ۱۹۳ و ۱۹۴. كه مراد از روح جبرئيل است در آيۀ اول با «قدس» و در دوم با «الامين» توصيف شده است.

همچنين است آياتيكه دربارۀ تأييد عيسي با روح القدس است «وَ آتَيْنٰا عِيسَي ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنٰاتِ وَ أَيَّدْنٰاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ» بقره: ۸۷ و ۲۵۳. «اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَ عَليٰ وٰالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ» مائده: ۱۱۰. چنانكه طبرسي و بيضاوي و ديگران گفته اند. گرچه احتمالات ديگر هم داده شده ولي آيۀ «نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ» كه گذشت روشن ميكند كه مراد از روح القدس در تأييد عيسي جبرئيل است زيرا مراد از آن در آيۀ بالا كه دربارۀ وحي بحضرت رسول صلي اللّه عليه و آله است حتما جبرئيل ميباشد.


شريعت و دين؛
سه آيۀ زير در بيان مطلب فوق قابل دقّت است «وَ كَذٰلِكَ أَوْحَيْنٰا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنٰا مٰا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتٰابُ وَ لَا الْإِيمٰانُ وَ لٰكِنْ جَعَلْنٰاهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِنٰا» شوري: ۵۲. «يُنَزِّلُ الْمَلٰائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَليٰ مَنْ يَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لٰا إِلٰهَ إِلّٰا أَنَا … » نحل: ۲. «رَفِيعُ الدَّرَجٰاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَليٰ مَنْ يَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلٰاقِ» غافر: ۱۵.

در اين آيات قيد «مِنْ أَمْرِنٰا … - مِنْ أَمْرِهِ» روشن ميكند كه اين روح از امر خدا، وحي و نازل و القا شده است. و مراد از انزال آن انذار و هدايت مردم است. و آيۀ سوم مقام نبوّت را ميرساند كه روح فقط بوسيلۀ خدا القا شده و فرشته در آوردن آن واسطه نيست بر خلاف آيۀ دوم كه در بيان رسالت است و روح را ملك آورده است فرق ميان رسالت و نبوّت در «رسل» گذشت.

ولي در آيۀ اول ظاهرا مراد از آن وحي‌هاي سه گانه است زيرا ما قبل آن دربارۀ سه نوع وحي است كه فرموده «وَ مٰا كٰانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللّٰهُ إِلّٰا وَحْياً أَوْ مِنْ وَرٰاءِ حِجٰابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مٰا يَشٰاءُ» پس از آن فرموده «وَ كَذٰلِكَ أَوْحَيْنٰا إِلَيْكَ … » كلمۀ «كَذٰلِكَ» نشان ميدهد كه مراد از «أَوْحَيْنٰا إِلَيْكَ رُوحاً … » همۀ وحيهاي سه گانۀ فوق است، زيرا كه آنحضرت هم رسول است و هم نبي. بنظر ميايد مراد از «امر» در آيات سه گانه مقام تدبير است چنانكه فرموده «أَلٰا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ … » اعراف: ۵۴. يعني خلقت و تدبير عالم هر دو مال اوست و مقام تدبير اقتضاء ميكند كه پيامبران و دين از جانب خدا آيد.

تقريبا يقين است كه مراد از روح در آيات سه گانه شريعت و كتاب است زيرا كه شريعت و كتاب اسباب انذار و هدايت اند و آيات صريح اند در اينكه منظور از القا و انزال اين روح همان انذار و هدايت است كافي است كه دربارۀ آيۀ اول قدري توضيح بدهيم. اين آيه ميگويد «أَوْحَيْنٰا إِلَيْكَ رُوحاً» بعد ميفرمايد: ما آنروح را نوري قرار داديم كه بندگان خود را بوسيلۀ آن هدايت كنيم «وَ لٰكِنْ جَعَلْنٰاهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِنٰا» در جاهاي ديگر بجاي روح «قرآن» آمده مثل «أَوْحَيْنٰا إِلَيْكَ هٰذَا الْقُرْآنَ» يوسف: ۳. «أَوْحَيْنٰا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا» شوري: ۷. ايضا آيۀ ۱۹ سورۀ انعام و ۲۷ كهف و غيره. و در جاهاي ديگر بقرآن «نور» گفته شده چنانكه در آيه ما نحن فيه گفته «وَ لٰكِنْ جَعَلْنٰاهُ نُوراً» مانند «فَآمِنُوا بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنٰا» تغابن: ۸. «وَ أَنْزَلْنٰا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِيناً» نساء: ۱۷۴. و اينكه قرآن واسطۀ هدايت است احتياج بتوضيح ندارد.

و چون روشن شد كه مراد از روح در آيۀ اول شريعت و قرآن است منظور از آيۀ دوم و سوم نيز روشن خواهد شد زيرا كه سياق آيات يكي است. راغب و طبرسي و الميزان نيز روح را در آيۀ اول قرآن دانسته اند. بعضي از بزرگان آياتي را كه «روح» در آنها آمده بهم مخلوط كرده و نتيجه گيري نموده است ولي بنظر ما اينكار صحيح نيست زيرا سياق آيات با هم متفاوت است آيات سه گانۀ فوق در يك رديف و آياتيكه
زير عنوان فرشته نقل شد در رديف ديگر و آياتيكه خواهد آمد در رديف سومي واقع شده اند و بعضي از بزرگان در كتاب خود حتي آيات روح بفتح (ر) را با آيات روح بضمّ (ر) بهم در آميخته و همه را در يكرديف حساب كرده است.

فرشتۀ بخصوص؛
آيات سه گانۀ زير نيز مثل آيات گذشته در يك رديف اند قهرا مراد از روح در آنها يك چيز است «تَعْرُجُ الْمَلٰائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كٰانَ مِقْدٰارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ. فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِيلًا» معارج: ۴ و ۵. «تَنَزَّلُ الْمَلٰائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيهٰا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ» قدر: ۴. «يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلٰائِكَةُ صَفًّا لٰا يَتَكَلَّمُونَ إِلّٰا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمٰنُ» نباء: ۳۸. در اين آيات سخن از روحي است كه در عروج بسوي خدا و در نزول براي هر كار و در ايستادن در پيشگاه خدا در روز قيامت، با ملائكه همراه است. ملائكه در مدّت عمر اين جهان در عروج و نزول اند و چون روز قيامت از مأموريّت خود فارغ شدند بحال صف در پيشگاه خدا خواهند ايستاد. اين روح نيز در هر سه مرحله با آنها همراه ميباشد. ميشود گفت: مراد از روح جبرئيل است و بعلت مزيت و فضيلتش بخصوص ذكر شده و الف و لام آن براي عهد است. جبرئيل در نزد خدا مقام مخصوصي دارد، ملائكۀ ديگر از وي فرمان ميبرند

روح مستقل؛
آياتيكه در زير نقل ميشود قابل دقت است «ثُمَّ سَوّٰاهُ وَ نَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ … » سجده: ۹. «فَإِذٰا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سٰاجِدِينَ» حجر: ۲۹- ص: ۷۲ «وَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهٰا فَنَفَخْنٰا فِيهٰا مِنْ رُوحِنٰا» انبياء: ۹۱. «أَحْصَنَتْ فَرْجَهٰا فَنَفَخْنٰا فِيهِ مِنْ رُوحِنٰا» تحريم: ۱۲. همچنين است آيۀ «إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللّٰهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقٰاهٰا إِليٰ مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ … » نساء: ۱۷۱. ممكن است مراد از كلمه اثر باشد يعني وجود عيسي اثري از خداست و شايد مراد از آن كلمۀ «كُنْ» * تكويني باشد كه وجود عيسي از طريق عادي نبوده بلكه كن فيكوني است. از طرف ديگر عيسي روحي و حياتي بود كه در مريم دميده شد و شروع برشد كرد چنانكه دو جملۀ «فَنَفَخْنٰا فِيهٰا مِنْ رُوحِنٰا» و «فَنَفَخْنٰا فِيهِ مِنْ رُوحِنٰا» كه گذشت دليل اين سخن است.

ناگفته نماند: ظهور آيات «نفخنا- نفخت» و آيات «فَلَوْ لٰا إِذٰا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ» واقعة: ۸۳. «كَلّٰا إِذٰا بَلَغَتِ التَّرٰاقِيَ» قيامة: ۲۶. و صريح آيات برزخ «وَ لٰا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللّٰهِ أَمْوٰاتٌ بَلْ أَحْيٰاءٌ وَ لٰكِنْ لٰا تَشْعُرُونَ» بقره: ۱۵۴. «وَ لٰا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّٰهِ أَمْوٰاتاً بَلْ أَحْيٰاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ … » آل عمران: ۱۶۹. و آيۀ «قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قٰالَ يٰا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ. بِمٰا غَفَرَ لِي رَبِّي» يس: ۲۶ و ۲۷. كه در «برزخ» بطور مفصّل شرح داده شده دلالت بر استقلال روح و حيات برزخي دارند. و اگر روايات بي شماري را كه براي نمونه ميشود مقداري از آنها را در كافي ج ۳ كتاب الجنائز ص ۲۲۸- ۲۶۳ طبع آخوندي و بحار الانوار ج ۶، ابواب برزخ طبع اخير، مطالعه كرد در نظر بگيريم در استقلال روح شكّي نخواهيم داشت براي مزيد توضيح به «برزخ» در اين كتاب مراجعه شود. چند محل زير از نهج البلاغه و صحيفه سجاديّه در ولوج و خروج روح نقل ميكنيم: ۱- در خطبۀ ۱۰۷ فرموده: «و خرجت الرّوح من جسده فصار جيفة بين يدي اهله». ۲- دربارۀ قبض روح جنين آمده: «كيف يتوفي الجنين في بطن امّه؟ أيلج عليه من بعض جوارحها‌ام الرّوح اجابته باذن ربّها» جنين را در شكم مادر چطور ميميراند؟ آيا از بعض اعضاء مادر وارد شكم او ميشود يا روح جنين در خارج شدن باذن خدا از وي اطاعت ميكند. ۳- در خطبۀ ۱۶۳ دربارۀ حتمي بودن مرگ فرموده: «و وأي علي نفسه ان لا يضطرب شبح ممّا اولج فيه الرّوح الّا و جعل الحمام موعده» خدا بر خود وعده كرده كه هر جنبده را كه روح در آن دميده بميراند. ۴- در خطبۀ ۱۹۱ دربارۀ اهل ايمان فرموده « … لم تستقر ارواحهم في اجسادهم طرفة عين». ۵- در نامۀ ۱۰ خطاب بمعاويه نوشته: «و جري منك مجري الرّوح و الدّم» شيطان مانند روح و خون در وجودتو جاري است. ۶- در حكمت ۱۴۷ بكميل فرموده: «و صحبوا الدّنيا بابدان ارواحها معلّقة بالمحلّ الاعلي». ۷- در دعاي چهارم صحيفه آمده «و تهوّن عليهم كلّ كرب يحلّ بهم يوم خروج الانفس من أبدانها».

دو آيۀ زير را بطور جداگانه بررسي ميكنيم: «وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ مٰا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلّٰا قَلِيلًا» اسراء: ۸۵. ممكن است مراد از روح جبرئيل باشد. چون حضرت رسول صلّي اللّه عليه و آله پيوسته بمردم ميفرمود كه روح القدس و روح الامين اين مطلب را از سوي خدا آورد آنها در مقابل گفته اند: اين روح چيست دربارۀ آن توضيحي بدهيد؟ آيه در جواب فرموده: شما راهي بفهم آن نداريد آن از كار خداست. از اين جواب بدست ميايد كه دانستن روح از بشر ساخته نيست و پيوسته اينطور خواهد بود. آيات قبل و بعد اين احتمال و احتمال دوم را ميرسانند. شايد مراد از روح وحي باشد و از آنحضرت خواسته اند كه حقيقت وحي را بيان كند. خداوند از پي بردن بآن جواب يأس داده است. و محتمل است كه روح انساني مراد باشد، چنانكه گفته اند. و در حديث نقل شده بعقيدۀ الميزان مراد از روح مطلق روح است كه در كلام خدا آمده و سؤال از حقيقت همۀ آنهاست.

در روايات تفسير عياشي فرشته اي بزرگتر از جبرئيل و روحيكه در انسان و حيوان است نقل شده از امام باقر و صادق عليهما السلام. بعضي‌ها آنرا روح انساني كه قوام بدن با آنست و بعضي جبرئيل، برخي ملكي از ملائكه، برخي قرآن، بعضي وحي دانسته و اختلاف كرده اند كه آيا سؤال كنندگان مسلمين بودند،
يا كفّار و يا يهود. و نقل شده كه يهود بمشركين گفتند از جريان اصحاب كهف و ذو القرنين و حقيقت روح از آنحضرت بپرسند اگر از همه جواب داد بدانند كه پيامبر نيست و اگر روح را مبهم گذاشت بدانند كه حق است. «أُولٰئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمٰانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ … » مجادله: ۲۲. مراد از اين آيه مؤمنان است و آنها با روحي از جانب خدا تأييد شده اند بنظر ميايد مراد از آن نور ايمان باشد كه روح بخصوصي است و در آيات ديگر بجاي آن «نور» آمده است «أَ وَ مَنْ كٰانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنٰاهُ وَ جَعَلْنٰا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النّٰاسِ» انعام: ۱۲۲. «وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ» حديد: ۲۸. و شايد منظور از آن ملك باشد كه آمده «إِنَّ الَّذِينَ قٰالُوا رَبُّنَا اللّٰهُ ثُمَّ اسْتَقٰامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلٰائِكَةُ أَلّٰا تَخٰافُوا … » فصلت: ۳۰. اين آيه روشن ميكند كه چون مؤمن در راه خدا استقامت ورزد ملائكه بر وي نازل شده و دلگرمش ميكنند.

معاد و روح؛
قرآن بمسئلۀ معاد از راه بخصوصي وارد شده و آخرت را بروئيدن علفها از تخمها تشبيه ميكند همانطور كه فصل پائيز تخم علفها در زمين پراكنده شده و تخم حبوبات بدست بشر كاشته ميشود و طول زمستان بحالت خواب در زير خاكها مي‌مانند و چون بهار آمده و حرارت و رطوبت بآنها رسيد از درون خود بيدار شده و بحركت آمده و شروع برشد ميكنند. همانطور ذرات بدن مردگان در بهار قيامت از درون بحركت آمده و سلولهاي خفته بيدار شده و شروع بروئيدن و تشكيل انسان ميكنند. نميشود گفت: روح از
حبوبات خارج شده و وقت روئيدن باز داخل ميشود بلكه سلول زندۀ حبوبات در داخل آنها بحالت خفته است و وقت بهار بيدار ميشود اينك آيات: «وَ نَزَّلْنٰا مِنَ السَّمٰاءِ مٰاءً مُبٰارَكاً فَأَنْبَتْنٰا بِهِ جَنّٰاتٍ وَ حَبَّ الْحَصِيدِ … وَ أَحْيَيْنٰا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً كَذٰلِكَ الْخُرُوجُ» ق: ۹ و ۱۱. «يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهٰا وَ كَذٰلِكَ تُخْرَجُونَ» روم: ۱۹. ملاحظه ميشود كه قيامت بروئيدن علفها تشبيه شده همچنين است آيۀ ۵۷ اعراف و ۱۱ زخرف و ۵ و ۷ سورۀ حج. راه ديگريكه قرآن در اين زمينه نشان ميدهد كيفيت ايجاد تدريجي خود انسان و قياس آخر باوّل است در جواب آنكه گفت: استخوانهاي پوسيده چگونه زنده ميشود آمد «قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَهٰا أَوَّلَ مَرَّةٍ» يس: ۸۱. و در جاي ديگر فرموده «وَ يَقُولُ الْإِنْسٰانُ أَ إِذٰا مٰا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيًّا. أَ وَ لٰا يَذْكُرُ الْإِنْسٰانُ أَنّٰا خَلَقْنٰاهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ يَكُ شَيْئاً» مريم ۶۶- ۶۷. در اين زمينه بكتاب معاد از نظر قرآن و علم كه نوشته‌ام رجوع شود و نيز به «قيامت» در اين كتاب.

اين مخالف با استقلال روح نيست ولي قرآن از راهي وارد شده كه علي فرض اگر استقلال روح را هم انكار كند ضرر بمعاد نخواهد داشت

[از كتاب قاموس قران - رَوح: ؛ ج ۳، ص: ۱۳۰ - صفحه۸۳۴]

پاسخ سریع نمایش بخش پاسخ سریع
کاربرانی که در حال مشاهده انجمن هستند
Guest (4)
عنوان جدید ارسال پاسخ
جهش به انجمن  
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن می باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن می باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن می باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن می باشید.

قدرت گرفته از YAF 1.9.6.1 | YAF © 2003-2024, Yet Another Forum.NET
این صفحه در مدت زمان 0.606 ثانیه ایجاد شد.