رتبه: Administration
گروه ها: Administrators, Moderator, member تاریخ عضویت: 1391/10/20 ارسالها: 422
9 تشکر دریافتی در 9 ارسال
|
به نام خدا متن زير سخنراني حجت الاسلام ايازي در جلسه حضوري قرآن پويان است كه در تاريخ 10خرداد 1395 برگزار شده است:
بسم اللّه الرحمن الرحیم
موضوع بحث: مخاطب قرآن کیست؟
این بحث از دو منظر قابل بررسی است:
1- به لحاظ زبانی 2- به لحاظ کلامی
شاید امروز بحث کلامی خیلی چالش نداشته باشد، اما درباره مخاطب قرآن از این جهت صحبت می¬کنیم که قرآن با چه کسی صحبت می¬کند؟
اجمالا تصور عمومی جامعه اینست که قرآن در اصل با مسلمانها صحبت میکند و گو اینکه یک خط و مرزی کشیده می¬شود، بین مسلمانها و دیگران، گویی که مسلمانها دردانه خدا هستند.
به تعبیر دیگری موضع بحث اینست که آیا مخاطب قرآن، انسان است یا مسلم و مومن است؟ به لحاظ کلامی فعلا شاید جای بحث نداشته باشد که بگوییم مخاطب قرآن انسان است؛ هر چند که «یا ایها الذی» داشته باشد، «یا ایها الذین امنوا» داشته باشد، «یا ایها الناس»، «یا اهل الکتاب» داشته باشد؛ «قل یا ایها الکافرون» داشته باشد، درست است به مناسبت و شرایط، افراد و گروهای مختلفی، مخاطب قران هستند، اما حقیقتش این است که «انسان بماهی انسان» مخاطب قرآن است، چون میفرمایند: «هل اتی علی الانسان حین من الدهر ...»
ثمره بحث
اینکه مخاطب قران، انسان است یا مومن، چه ثمره ای دارد؟ ثمره های کلامی بر آن مترتب است. اگر گفتیم مخاطب قرآن، انسان است؛ قهرا مسلمانها، یکی از این مخاطبان هستند ولی حتما آنها نیستند؛ بنابراین گاهی اگر به اهل کتاب هم خطاب و عتاب میکند، گاهی ما خودمون هستیم، چون اهل کتاب موضوعیت نداره آن وصف و آن فعل که انجام میگیرد، اهمیت داره به آنها میگوید، ولی اگر آن صفت را ما هم داشتیم مارو هم میگیره فرقی نمیکند. و یا اگر عقاید آنها را زیر سوال میبره بدین معنا نیست که، عقیده آنها باطل می¬باشد و ما بر حق هستیم.
(به لحاظ زبانی)
آیا مخاطب قرآن مردم عصر پیامبرند یا یکی از مخاطبان قرآن، مردم عصر پیامبر هستند ولی در امتداد زمان این مخاطبان عوض میشوند و دگرگون میشوند؟
محور بحث: از دیرباز، این بحث در میان عالمان علم اصول فقه و زبان شناسان قدیم مطرح بوده است که هل القرآن یختص بالمشافهین أم اعمٌ من المشافهین؟
1- مرحوم میرزای قمی بر این نظر است که خطابات قرآن، نسبت یه مشافهین حجیت دارند ولی نسبت به ما و امثال ما که در آن عصر موجود نبودیم، حجت نیستند. بدین معنا که خطابات قرآن، خطاب شفاهی است و مختص به موجودین است و مشافهین، آنها بوده-اند، پس ما نمی¬توانیم به ظاهر قرآن اخذ کنیم.
2- عالمانی از اهل حدیث، (اخباریون) هم معتقد هستند که القرآن خاصٌ لمن خوطب به. بدین معنا که قرآن مخاطبش پیغمبر است و ما حق فهمیدن و تفسیر کردن نداریم چون انما یعرف القرآن مَن خوطب به. 3- جریانی از روشن فکران معتقدند که زبان قرآن، زبان گفتاری است و زبان نوشتاری نیست؛ به عنوان مثال: من وقتی می¬گویم «این جلسه، این مکان»، زبان، زبان گفتاری است؛ اما اگر بخواهم به زبان نوشتاری بیان کنم، می¬گویم: «هم اکنون که من در کانون توحید در خدمت دوستان فرهیخته انجمن...» در زبان نوشتاری تمام قیدها و خصوصیات کلام بیان می¬شود.
در دوره اخیر،گفتاری بودن قرآن یکی از مباحث چالش برانگیز است؛ آقای نصر حامد ابوزید، این نظریه را در کتاب «مفهوم النص» مطرح کرد و بعدها این نظریه خودش را توسعه داد و گفت که قرآن کریم، بافت یک گفتار را دارد و بافت یک کتاب نیست، و بافت این گفتار هم، در قالب آن مخاطبینی که در آن عصر صحبت می¬کردند، قابل تفسیر است و ما اگر بخواهیم بفهمیم، باید خودمان را در فضای آن گفتار قرار دهیم چه¬آنکه ما مخاطب قرآن نیستیم.
مخاطب قرآن کسانی هستند که در آن عصر با قرآن دیالوگ و گفتگو کردند؛ این مساله از این جهت چالش برانگیز است که آنها می¬گویند قهراً اگر ما مخاطب قرآن نیستیم خیلی از دستورات و اوامر و نواهی که بیان شده است، زبانش زبان عرف آن مردم است نه زمان ما. و اگر در مقوله های اعتقادی و علمی، فرهنگی سخن گفته است، متناسب با احوال آنها صحبت شده است. ( شاید این گریزگاهی بود درباره بحث راجع به قرآن و فرهنگ زمانه، کسانی مثل آقای سروش، هدایت الله جلیلی و ..، معتقد هستند که قرآن متاثر از فرهنگ زمان خودش است و متناسب با فرهنگ آنها، کسانی همچون آقای خرمشاهی که بر این عقیده اند که قرآن بازتابی است از فرهنگ زمانه؛ کتاب «قرآن و فرهنگ زمانه» در واقع نقد این دو نظریه است،
بدین شرح که قرآن با زبان مردم خودش صحبت کرده است: «وما ارسلنا من رسول الا بلسان قوم» درست است که از زبان مردم قوم استفاده کرده است اما با زبان قوم حرف نزده است، چه آنکه، خیلی از حرفهایی که زده شده مناسب با فرهنگ قوم نبوده و با آن فرهنگ معارضه کرده، بازآفرینی کرده، اگر قاعدتا با زبان آنها صحبت می¬کرده است باید عین آنها حرف میزده، این در حالی است که عین آنها و متناسب با فرهنگ آنها حرف نزده؛ بنابراین معلوم میشود که از آن زبان استفاده کرده و از جلوه های فرهنگی آنها استفاده کرده است اما الزاما با زبان آنها سخن نگفته است.
حاصل آنکه: ما هم مخاطب قرآن هستیم درست مانند کسانی که قرآن برآنها نازل شد. به قول سهرودی: اقرء القرآن کأنه نَزَلَ فی شأنک.
این تفسیر با تفسیر آقای سروش معارضه دارد و حتی با کسانی که معتقدند اگر قرآن را بخواهی بفهمی باید افق فهم تان را ببرید به افق فهم صحابه؛ این حرف با تفسیر آقای شاطبی هم برخورد دارد؛ حرف ایشان اینست که در تفسیر آیات، ما حق نداریم تفسیر معنایی از آیه کنیم و فراتر از فهم آن چیزی که مخاطبین در آن عصر می فهمیدند. امین خولی بر این نظر است که تفسیر علمی غلط است، بدین معنا که در عصر نزول این بحثهای علمی جدید، نیست، ما اگر بخواهیم تفسیر کنیم باید بر اساس همان هیات بطلمیوس، طب جالینوسی تفسیر کنیم؛ یعنی بر اساس دانش مردم آن وقت و مشکلات و مسایل آنها را ببریم تصویر کنیم.
در مقابل عده ای از علما هستند که فکر میکنند فقط خودشان میفهمند؛ این فکر غلط است؛ مفسرین ما تفسیر را اینگونه تعریف میکنند: تفسیر، کشف مراد الهی است علی قدر طاقت بشری؛ بدین معنا که ما تفسیر میکنیم، میفهمیم اما در اندازه درک و توان خودمان؛ ممکن است صدسال دیگه عده ای ابراز کنند که این تفسیر غلط است، در علوم دیگر همچون علم طب نیز همینگونه است؛ برخی از قرآن پژوهان عصر امروز که میگویند تفسیر علمی نیست، از این باب انکار می¬کنند.
ثمره بحث:
1- اگر معلوم شد که ما هم مخاطب قرآن هستیم، اگر بر اساس قواعد و اصول رایج بین مردم در مقام گفتگو کردن، یک مطلبی را فهمیدیم، این فهم برای ما حجت است ولو اینکه مقابل تمام فهم های قبلی باشد.
2- اگر دانستیم که ما هم مخاطب قرآن هستیم، اگر در فهم دچار اشکال شدیم، و اگر جایی را با عقل و حکمت الهی و منطق بشری که امروز عقلای جهان آن را میفهمند، ناسازگار بود، کلام را متناسب با فهم امروزی تأویل می¬کنیم و این تأویل یک امر عقلایی است؛ بدین معنا که اگر جایی دیدیم که ظاهرش، با عقل و جای دیگر از قرآن نمیخورد، ما حق تأویل داریم.
حق تأویل را با یک مثال بیان میکنیم: در محاورات امروز یه روش خودمان، اگر کسی حرفی زد که ما با شخصیت و موقعیت آن فرد، ناسازگار دیدیم، ما تلاش می کنیم بین شخصیت آن فرد و گفتار وی، رابطه ای برقرار کنیم حتی اگر این حرفی که زده، حرف عجیب و غریبی باشه؛ ممکن است بگوییم نه منظور ایشان این نبوده یا کاری که انجام داده منظورش این بوده.
به عنوان مثال: در قرآن وقتی حضرت ابراهیم را خواستند که برود و در جشن سالانه شرکت کند، من سختمه، ولی تا آنها رفتند، تبر را برداشت و شروع کرد بت¬ها را یکی یکی از بین برد، خب آدمی که مریض باشه که آن بتخانه به آن بزرگی را خراب نمی¬کند. در این خصوص مفسرین ما به زحمت افتادند و گفتند این توریه بوده؛
یک مثال دیگر برای روشن شدن بحث: اگر به شما بگویند که «الان دعوت شدید به یک جلسه¬ای بعد شما می¬گویید من حال ندارم.» این که شما می¬گویید «حال ندارم» تاویل می¬کنید به اینکه من آمادگی اش ندارم؛ خب این دروغ نیست که بگویید توریه است؛ از این نمونه تاویلها در قرآن خیلی فراوان است که در همین ادبیات زبان عامه امروز، با فهم امروزی، مخاطب ما اگر تفسیر و تاویل بکند، جا به جا می¬کند. حاصل آنکه در حوزه مسائل امروز و تمدن جدید، اگر ظاهر کلام با یک اصل عقلی یا یک اصل اصولی فرهنگی تعارض داره، به جای اینکه بگوییم مخاطبش مردم آن زمان بوده و ما مخاطب آن نیستیم، دست از ظاهرش برداریم و تأویل کنیم؛ این یک کار عقلایی است؛
البته بدین معنا نیست که هر نظریه ای را به قرآن بچسبانیم، بلکه آن چیزی که مدلول آیه است و دلالتش روشن است، وجهی ندارد. به عنوان مثال: یکی از مسائلی که در دوره معاصر، چالش و بحث ایجاد کرده، آیاتی است که در رابطه با برده مطرح شده، بعد هم گفتند قرآن برای همان زمان بوده که نظام برده داری مطرح بوده، البته اسلام نظام برده داری را توجیه نکرده ولی آن روز آزاد کردن برده بوده است، اما بحث در این است که این آیه امروز به چه کار می¬آید؟ ما اگر مخاطب قرآن باشیم برای ما هم باید کاربرد داشته باشد، دکتر صادقی در تفسیر الفرقان، میفرماید: آیه نمی¬گوید تحریر العبد، گفته «تحریر الرقبه» به معنای تحریر ذمه، بدین معنا که ذمه اتون را آزاد کنید، بنابراین این آیه یک معنایی را برای مخاطب امروزی دارد.
مثال دیگر در این خصوص همان چیزهایی که قبلا در آیات کلامی آنها را تاویل می¬بردیم؛ همان جریان معتزله که می¬گفتند: «تعز من تشاء و تضل من تشاء، یهدی من تشاء» اینایی که می¬گفتند همه این هدایت¬ها را خلاف معنای جبری می¬گرفتند، خلاف معنای قضا و قدری می¬گرفتند تأویل می¬بردند؛ آنجاها چون راهش کوبیده شده رفته خیلی استنکافی ندارند؛ اما حالا من اینجا می¬گویم اینها خلاف کرامت انسانی است، خلاف عدالت انسانی است؛ و معنایش اون نیست، این نیست؛ سر و صدا راه می¬افتد.
بنابراین اگر دیدیم ظاهر یک چیزی معنایی می¬رساند، اصل اینست که ببینیم ظاهر چه چیزی می¬خواسته بیان کند، واقعا اینی که میخواسته بگوید، خالق می¬خواسته بگوید یا اونایی که مفسرین گفتند و تو گوش ما کردند که ما خیال کردیم که یک امر بدیهی و قطعی است، به نظر می¬رسد، این بیش از آنکه معنای تفسیر واقعی داشته باشد، تقدیم های تاریخی است، آنها گفتند و ما فکر کردیم که یک امر بدیهی است، درست مانند خیلی از نظریه هاییکه در علم می¬آید، آنقدر آنها را مطرح کردند و گفتند که یک نظریه مسلم شد، بعد یک کسی یک تلنگر زده، فرض کنید آقای انیشتن آمده و نظریه نسبیت را مطرح کرده، یک مرتبه همه آن نظریه بهم می¬ریخت. و بعد می¬دیدند که درسته و همچین که گفتند مسئله لاشک و لاشبهه نیست.
همانطور که در مساله آیات برده داری مطرح شد؛ امام صادق (ع) می¬فرمایند: اگر قضیه اینجوری باشد فمات القرآن؛ قرآن مرده است؛ لذا آیات مربوط به برده داری آیه نمی¬گوید تحریر العبد، گفته تحریر الرقبه، بنابراین این این آیه هم امروز برای ما معنایی دارد و اینگونه نیست که امروز کارایی نداشته باشد.
3- در احکام تغییرات حکمی و شریعتی بوجود می¬آید، در این قسمت مباحث بحث انگیزی داریم؛ چالش هایی در زمینه حقوق انسان، ارتداد، حقوق زن و مرد، مسئله خانواده، در حوزه های مختلف این ثمره را دارد.
به عنوان مثال در کتاب آزادی در قرآن، معنایی را برای ارتداد عنوان کردم که ارتداد به معنای تغییر عقیده نیست، در آن کتاب شواهد و قرائنی را آوردیم که معنای ارتداد تغییر عقیده نمی¬باشد؛ و اصلا موضوعش فرق می¬کند؛ آیه قرآن در زمینه ارتداد می¬فرماید: « ان الذین ارتدوا من بعد ما جاء کم البینات..» بعد می¬فرماید فکفروا...آین ارتدادی که آیه می¬خواهد مطرح کند، این ارتداد معنای لغوی دارد نه معنای اصطلاحی، اولا: کسانی که برگشتند از مدینه، و رفتند مکه، «ان الذین ارتدوا...» برگشتند، یعنی حقیقت را شناختند و آمدند در مدینه هم زندگی کردند، یک مرتبه رفتند مکه، ملحق شدند که بجنگند با مسلمانها؛ بنابراین اگر ارتداد را معنای لغوی کردیم یعنی برگشتند نه معنای تغییر عقیده؛ دیگه شک و شبهه پیش نمی¬آید، نکته ای که باید توجه داشت اینست که وقتی شما میخواهید ارتداد را معنا کنید، باید تمام آیات را را بیاورید چنانکه من آوردم؛ شواهد و قرائنش را آوردم، گفتم که اگر این قیود مطرح شده؛ ما هم میخواهیم یک بازسازی معنایی کنیم و ببینیم موضوع ارتداد در این دسته از آیات فقط صرفا تغییر عقیده است این مساله یا نه؛ برگشتن و ملحق شدن به دشمن است.
لذا به نظر می¬رسد که با شواهد و قرائنی که هست ارتداد تغیر عقیده نیست بلکه این جهت است و اگر اینجا مطلق گفته، آن آیات قیدش را مشخص کرده است.
4- از قدیم الایام بحثی در میان قرآن پژوهان مطرح است و آن اینکه قرآن ظاهری دارد و باطنی، ولی با ظاهر و باطنی که آن عصر می¬گرفتند، فقط در دایره آن عصر؛ ولی ما معتقدیم که قرآن لایه به لایه است و متناسب با سطوح و لایه ها معنایی دارد. به عنوان مثال: معنای توحید را ممکن است یک انسان عامی ساده از توحید میفهمد از قرآن هم بفهمد، « لا اله الا الله هو الحی القیوم» آن فیلسوف و عارف هم بفهمد؛ بوعلی سینا از این آیه یک چیزی میفهمد که مردم عادی از این آیه نمیفهمند؛ اگر گفتیم قرآن لایه به لایه است، اشکالی نیست، یک نفر از موضع خودش در آن لایه، علمی میفهمد، شخص دیگر از موضع دیگر، میفهمد. اگر همواره مستند باشد و اگر تفسیر به رای نباشد حجت است؛ تفسیر ها قابل استناد و حجت است. بنابراین از یک جهت ثمرات زبانی دارد، ثمرات کلامی دارد، ثمرات شریعتی و احکامی دارد، تفسیرهای علمی و تفسیری و فلسفی و عرفانی دارد.
با تشكر از سركار خانم دكتر احمدي كه زحمت پياده كردن سخنراني را متقبل شدند. كلمات كليدي:مخاطب قرآن عصرنزول مشافهين فهم معاصر تاويل سروش ايازي ویرایش بوسیله کاربر 1395/08/01 03:39:16 ب.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Administration
گروه ها: Administrators, Moderator, member تاریخ عضویت: 1391/10/20 ارسالها: 422
9 تشکر دریافتی در 9 ارسال
|
قسمت پاياني سخنراني استاد ايازي
ادله اینکه ما مخاطب قرآن هستیم
ادله اینکه ما هم مخاطب قرآن هستیم همانگونه که مردم عصر نزول مخاطب قرآن بودند، فرقی بین ما و آنها از این جهت نیست.
دو گونه میتوان بحث کرد:
1- از طریق خود قرآن و ادله درون دینی 2- از طریق خود قرآن و ادله برون دینی
قاعده اینست که وقتی ما میخواهیم استدلال کنیم که ما هم مخاطب هستیم باید یک منطق عقلی داشته باشیم، یک منطق درون دینی داشته باشیم؛ یعنی با شواهد و قرائن درون دینی سخن بگوییم.
در ادله برون دینی، یک بار به مبانی عام تمسک میکنیم، یک بار به شواهد عقلی.
درباره ادله برون دینی، چند مبنا است:
1- اینکه واقعا این کتاب برای چه کسانی آمده است؟ گمان نمیکنم کسی از مسلمانها معتقد باشد که قرآن فقط برای آنها آمده است یعنی مسلمانها قبول دارند که قرآن برای همه اعصار و همه نسلها است. ما قرآن را به عنوان یک متن ابدی و جهانی میشناسیم.
2- تلقی مخاطبان قرآن در طول این 1500 سال از این متن چه بوده است؟ بوعلی سینا، ملاصدرا، فارابی، اینهایی که در اعصار مختلف تفسیر و فهم میکردند، چگونه میفهمیدند ، فهم خودشان را میکردند یا فهم آنها؛ مخاطبان قرآن به لحاظ عقلی، جوری با متن قرآن برخورد میکردند که می¬گفتند بین ما و این متن، دیالوگ برقرار است.
3- آیا حقیقت دین یک وصف تاریخی دارد یا یک وصف انسانی،(دلیل عقلی) اگر گفتیم که جایگاه دین، فلسفه دین، یک وصف انسانی دارد و فراشمول است، قاعدتاً باید متنی باشد که با آنها گفتگو میکند و باید متنی در پاسخ به انتظارات و فلسفه آنها باشد.
دلایل درون دینی:
دسته اول: آیاتی نظیر: « الیوم اکملت لکم دینکم » آیات فراوان دیگری هم هست که در آنها بحثش مردم آن زمان نیست، معنا ندارد که برای ما آمده باشد ولی مخاطبش آنها باشد.
دسته دوم: آیاتی که در حوزه جامعیت قرآن وارد شده است، نظیر: « ما فرّطنا فی الکتاب من شیء»
حاصل آنکه: قرآن کریم معناشمول است.
|
|
|
|
رتبه: Administration
گروه ها: Administrators, Moderator, member تاریخ عضویت: 1391/10/20 ارسالها: 422
9 تشکر دریافتی در 9 ارسال
|
سوال: در بحث احکامی این تحریر رقبه که در آن زمان آزاد کردن برده بوده با توجه به تفسیری که شما بیان کردید آیا می¬شود آزاد کردن کسی از بند جهالت تسری بدهیم ؟
جواب: این تحریر رقبه این جهت را نمی¬گوید، آن امری که شما بیان می¬کنید راهنمایی و هدایت است و ربطی به آزادی ندارد.
سوال: این ثمراتی که شما بیان کردید، نهایت می¬رسیم به عقلانیت، خب بعد از دوره خاتمیت هم دورهع عقلانیت است، لذا چه اصراری است که ما آیات را زیر و رو کنیم فرض کنید حقوق بشر ازش بیرون بکشیم. حقوق بشر هست با عقلانیت هم این بدست می-آید.
جواب: بحث ما این است که این موارد عقلانیت معاصر، تعارض هست یا نیست؛ اولا مردم متدین ما می¬گویند اینها معارض است و باید کنار گذاشته شود؛
ثانیا: اینجوری هم نیست که هر چه انها گفتند ما قبول کنیم؛ به عنوان مثال: همجنس گرایی که آنها پذیرفتند و قانونیش هم کردند ولی ما قبول نداریم؛ ( در مساله همجنس گرایی هم مقاله مفصلی نوشته ام ) همجنس گرایی چه صورتهایی دارد؟ همجنس گرایی چهار صورت دارد، ما یک صورتش را قبول نداریم؛ و چالش داریم به عنوان مثال: آیا این فلسفه لذتهای جنسی که در غرب هست، اصالت با لذت جنسی است آیا با فرهنگ قرآنی سازگاری دارد؟ ما آزاد بگذاریم با لذتهای جنسی خودشان، به نظر می¬رسد این با فرهنگ قرآنی سازگاری ندارد؛ یا ازدواج را ممکن است با خواهر، مادر، ... جایز بدانند اما ما جایز نمی¬دانیم به صراحت در قرآن داریم که جایز نمی¬باشد و لذا ما قبول نداریم.
سوال: در بحث¬های درونی، کسانی که می¬گویند قرآن فقط برای مردم آن زمان است، ترجمه اشان از آیاتی که للعالمین ، یا ایها الناس و کافه للناس و... آمده هم اینست که می¬گویند: للعالمین چه کسی گفته که مخاطبش همه مردم است، بلکه برای مردم همان زمان است. للعالم، یعنی عالم خودشان، عالم همان زمان.
جواب: ولی ما بیشتر اولا تکیه می¬کنیم به همان ادله نقلی، که ما می¬گوییم آیا حقیقت دینی وصف تاریخی دارد یا ندارد؟ حقیقت دین و ذات دین اصلا وصف تاریخی ندارد، اما ممکن است که گفته شود که این دلیلی نمی¬شود که همه قرآن فرا عصری باشد بله دین باید فراعصری باشد پس قرآن هم می¬تواند نقشهای فراعصری داشته باشدو نقشهای مربوط به عصر خودش.
ما البته این حرف را قبول داریم ولی با این تفسیر که فرق می¬گذاریم بین قرآن و حدیث؛
در حدیث امکان تاریخی بودن هست ولی قرآن ندارد؛ چون تأویلهایی که در روایات خود معصومین آمده است می¬گوید «و ذلک الکتاب لم یات لزمان دون زمان بل لکل زمان جدید و لکل قوم قض الییوم» یا می¬گوید ان القرآن یجری کمجر الشمس یعنی مانند خورشیدی که هر روز طلوع می¬کندو هر روز طراوت دارد. یک روایت هم هست که ابن عطیه از علمای اهل سنت از امام صادق نقل می¬کند، یک کسی آمد نزد امام صادق،پرسید: چرا آدم وقتی یک شعری می¬خواند، یک بار می¬خواند، دو بار می¬خواند، بعد خسته می¬شود ولی در مورد قرآن هر چی می¬خواند خسته نمی-شود.
|
|
|
|
جهش به انجمن
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.