رتبه: Advanced Member
گروه ها: member, Administrators تاریخ عضویت: 1390/02/31 ارسالها: 1,042 48 تشکر دریافتی در 28 ارسال
|
خلاصه تفسیر سوره مبارکه یاسین از تفسیر تسنیم صفحه 440
بسم الله الرحمن الرحیم ﴿يس (1) وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ (2) إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ (3) عَلَي صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ (4) تَنزِيلَ الْعَزِيْزِ الرَّحِيمِ (5) لِتُنذِرَ قَوْماً مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ (6)
سوره مباركه «يس» برابر آن معياري كه در مكّي و مدني بودن سوَر ياد شد در مكه نازل شد براي اينكه عناصر محوري اين سوره, اصول دين و بخشي از خطوط كلي اخلاق و فقه و حقوق است و سوَري كه احكام فقهي مبسوط يا مسئله جهاد, مسئله زكات, مسئله حج, مسئله صوم اين گونه از مسائل فقهي را در برندارد معلوم ميشود در مكه نازل شد.
یس ، نظير ﴿المر﴾, ﴿عسق﴾ و مانند آن كه جزء حروف مقطّعه باشد ظاهراً نيست طبق برخي از لغات عرب اين «ياء» و «سين» يعني «يا أيّها الانسان», «يا انسان» و مانند آن است كه منظور شخص پيغمبر(ص) است بنا بر بعضي از لغات براي اينكه در آيه سه همين سوره دارد ﴿إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ﴾ خب اگر خطابي قبلاً نباشد چگونه مستقيماً ميفرمايد ﴿إِنَّكَ﴾ پس قبلاً خطابي هست «يا ايّها الرسول, يا ايّها النبي إنّك كذا» و ﴿يس﴾ يك آيه است.
سوَر مكّي چند قسم است بعضيها با توحيد شروع ميشود بعد كم كم مسئله وحي و نبوّت و بعد معاد. برخي از سوَر با وحي و نبوّت شروع ميشود در اثر اهميت آن مقطع تاريخي بعد به توحيد و معاد ميپردازد. سوره مباركه «يس» از آن بخش دوم است كه اول با وحي و نبوّت شروع شده
﴿يس ٭ وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ﴾ قسم به قرآن حكيم تو پيغمبري اين «واو», «واو» قسم است قسم به قرآن حكيم تو از مرسلين هستي, يك; و بر صراط مستقيم هستي, دو; حكمت را هم خداي سبحان به خير كثير معرفي كرده فرمود: ﴿يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً﴾ حقيقت حكمت چيست با شواهد مختلف بايد جستجو كرد ولي قرآن را به حكيم بودن معرفي كرد پس معلوم ميشود معارف قرآن, كوثر است, خير كثير است و اگر كسي در خدمت اين كتاب الهي بود در خدمت كوثر است از كوثر برخوردار است .
﴿وَالْقُرآن﴾ سوگندهاي ذات اقدس الهي به خود بيّنه است نه در مقابل بيّنه چون همه بيّنات و ادلّه نزد ذات اقدس الهي است مثلاً اگر كسي ادّعا كند كه الآن روز است و بخواهد سوگند ياد كند بگويد قسم به اين آفتاب, الآن روز است اين به دليل، قسم خورد نه به چيز ديگر, قسمهاي خداي سبحان به بيّنه است به دليل و شاهد است نه در قبال شاهد. قسم به اين قرآن تو پيغمبري خب بله, دليل نبوّت پيغمبر هم اين معجزه است .قسم به معجزه براي اثبات نبوّت يك پيغمبر, قسم به بيّنه است نه در مقابل بيّنه. قسم به قرآن كريم تو پيغمبري, خب قسم به دليل است. بنابراين اين واو كه واو قسم است از سنخ قسمهايي كه در مقابل بيّنه است و در محاكم مطرح است نيست, از سنخ قسم به خود بيّنه است
﴿وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ﴾ قسم به قرآني كه خودش حكيم است حكمت را در بر دارد مدرّس حكمت است هم حكمت نظري را در بردارد, كه از بود و نبود جهان سخن ميگويد خدا هست, شرك نيست, بتپرستي نيست اين حكمت نظري; از بايد و نبايد هم خبر ميدهد كه چه چيزي حلال است چه چيزي حرام, چه چيزي صحيح است چه چيزي ناصحيح, چه چيزي حق است چه چيزي باطل, ميشود حكمت عملي. كتابِ مبدأ حكيم يقيناً حكيم است خداي سبحان حكيم است.
﴿تَنزِيلَ الْعَزِيْزِ الرَّحِيمِ﴾ قرآن كريم ذات اقدس الهي را به عزت معرفي كرد كه ﴿انّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً﴾خدا عزيز است, در اينجا هم فرمود اين كتاب, كتابي است كه از طرف خداي عزيزِ رحيم نازل شده است اگر مبدأ اين كتاب يعني متكلّم اين كلام و فرستنده اين كتاب, عزيز بالذّات است، قرآن عزيز بالعرض خواهد بود. از عزّت بالعرضِ قرآن كريم در سوره مباركه «فصلت» چنين خبر داد فرمود اين كتاب عزيز است و بطلانپذير نيست. اين نفوذناپذير است با اين قرآن ميخواهيد چه كار كنيد بخواهيد نقد كنيد, اشكال كنيد اين نقدپذير نيست بخواهيد تحريف كنيد تحريفپذير نيست بخواهيد اين را از جامعه طرد كنيد اين طردشدني نيست اگر چيزي عزيز بود نفوذناپذير است در اثر نفوذناپذيري, غالب است لذا اين كتاب هميشه هست خود اين كتاب عزيز است چون از خداي عزيز نشأت گرفته منتها خدا عزيز بالذّات است كلام خدا عزيز بالعرض ، پيام ديگري كه عزيز رحيم دارد اين است كه مبشِّر و مُنذِر هم است چون خدا عزيز است نفوذناپذير است از جايگاه عزّت و اقتدار سخن ميگويد اين ناظر به اِنذار است كه قرآن كريم مشتمل بر انذار است و از جهت رأفت و رحمت و مهرباني, ناظر به تبشير است.
فرمود اين كتابِ عزيز رحيم را ما نازل كرديم ﴿لِتُنذِرَ قَوْماً﴾ با اينكه همه انبيا و همه كُتب آسماني براي تبشير و انذار است اما در فضاي جاهليت آنچه اثربخشتر است انذار است هشداري است. اوّلين تَشري كه انبيا به افراد جاهلي, مبتلايان به جاهليّت ميزنند همان هشدار است ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾ اينجا هم فرمود: ﴿لِتُنذِرَ قَوْماً مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ﴾, قرينه ﴿فَهُمْ غَافِلُونَ﴾ نشان ميدهد كه اين ﴿ما﴾, «ما» نافيه است گروهي را انذار كنيد كه نه تنها اينها بلكه پدرانشان هم غافل بودند اينها وارث غفلت پدران هم هستند مدتهاست كه اينها در غفلت به سر ميبرند. گرچه ما غفلت نكرديم, يك; ﴿مَا كُنَّا غَائِبِينَ﴾ غيبت نكرديم, دو; همه جا كلام ما حضور داشت, همه جا وحي ما حضور داشت هم گفتيم: ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾يعني متواتر, حرفهاي انبيا, صحف انبيا, كتب انبيا هم كاملاً متصل است ﴿لَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ﴾ما هرگز بريده نكرديم, نبريديم, قطع نكرديم; منتها يا پيامبر هست يا وصيّ پيامبر امام معصوم هست يا عالمان كه شاگردان آنها و ورثه آنها هستند آن حرف را نقل ميكنند اين در هر جامعهاي در هر عصر و مصري هست اينچنين نيست كه ملّتي بدون حجّت باشند وگرنه ذات اقدس الهي عِقاب نميكند; منتها مستقيماً در هر زمان پيامبري بيايد اينچنين نيست مگر هر انساني آن قدرت و صلاحيت را دارد كه به مقام نبوّت بار يابد. اينكه فرمود غافل بودند نه يعني ما اتمام حجّت نكرديم ما اتمام حجّت كرديم حرفهاي بزرگاني كه جزء حنفا بودند در مكه يادشان هست ولي اينها پدرانشان غافل بودند براي اينكه مردم مكه ارتباطشان با وحي تقريباً قطع بود براي اينكه اينها فرزندان ابراهيم(سلام الله عليه) بودند فاصله زياد بود, حجّت الهي بود حداقل بر اساس «إنّ لله علي الناس حجّتين» حجّت عقلي بود كه جلوي شرك و بتپرستي را گرفت اگر مسئله نماز و روزه و خمس و زكات و اينها نبود مسئله محال بودن شرك و ضرورت توحيد و اينها بود اين برهان عقلي كه دلالت ميكرد بر اينكه شرك باطل است توحيد حق است با اينها بود. فرمود: ﴿لِتُنذِرَ﴾ قومي كه پدرانشان غافل بودند چه رسد به فرزندانشان. اگر اين «ما» موصوفه يا موصوله يا مصدريّه باشد ﴿فَهُمْ غَافِلُونَ﴾ يعني اينها غافل بودند نه پدرانشان ﴿لِتُنذِرَ قَوْماً﴾ چه انذار بكنيم؟ هماني را كه آبايشان انذار داشتند و اگر آنچه ما به آباي آنها گفتيم به اينها نگوييم اينها ميشوند غافل.
|