قرآن و دموكراسي،ايا راي مردم از نظر قرآن اعتبار دارد؟ نظام سياسي مطلوب قرآن چيست؟
به نام خدا
با توجه به اهميت موضوع ساختار و ماهيت حكومت در جامعه اسلامي و تبيين حقوق و روابط متقابل بين مردم و حاكميت ،برآن شديم تا اصول و نكات قراني در اين موضوع را جمع آوري و ارايه نماييم.
البته با توجه به پراكندگي ايات مرتبط با اين موضوع و نيز متفاوت بودن نكات استنباط شده از ايات مختلف توسط مفسرين مختلف،اين بحث را با ديدگاه هاي مفسر گرانقدر مرحوم علامه طباطبايي و با استفاده از مجموعه تحقيقاتي كه حجت الاسلام سروش محلاتي در ديدگاه هاي سياسي علامه داشته اند،آغاز مي كنيم:
قسمت اول:ماهيت و شكل مطلوب نظام حكومت اسلامي،نفي استبداد
"علامه در رساله وحی یا شعور مرموز» نظامهای اجتماعی را سه گونه می داند:
یکی نظام های استبدادی که ارادة یک شخص، مقدرّات مردم را تعیین می کند،
و دوم نظام های مردم سالار که سرنوشت مردم بر طبق قانون تعریف می شود و یک فرد یا گروه مسئول اجرای قانون است،
و بعد نوع سوم را اینگونه معرفی می کنند:
«روش دینی که اراده تشریعی خداوند، به دست همه مردم حکومت می کند». شما درباره این تعریف از حکومت دینی دقت کنید،
علامه ارادة تشریعی خداوند را محول به یک شخص نمی داند و به علاوه اضافه می کند که «همه مردم» در حکومت دست دارند و به تعبیر دقیقتر حکومت به «دست همه مردم» است. مفهوم روشن این تقسیم بندی این است که وقتی نقش مردم در حکومت نادیده گرفته شود ولو سخن از تشریع و قانون خدا هم باشد، نظام را نباید دینی دانست، و بلکه حکومت از همان نوع اول است: «استبدادی». یکی از وجوه استدلال علامه سیره پیامبر به عنوان الگوی حکومت دینی است، ولی وجه دیگر که مهمتر و اساسیتر است تعالیمی است که از قرآن استفاده می شود،
مثلاً خداوند در سوره توبه همه مؤمنان ـ از زن و مرد ـ را دارای ولایت بر یکدیگر می داند، این ولایت در آیه شریفه با توجه به قرینهای که در آن وجود دارد و علامه در تفسیر توضیح داده، به معنی محبت، یا به معنی نصرت و یاری نیست، بلکه به معنی سلطه و حاکمیت است،
ایشان «المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض» را به معنی «یتولّی بعضهم امر بعض و یدبّره» می داند (المیزان، ج 9، ص 323)
"پس آنچه از معانى ولايت در موارد استعمالش به دست مى آيد اينست كه ولايت عبارتست از يك نحوه قربى كه باعث و مجوز نوع خاصى از تصرف و مالكيت تدبير مى شود، و آيه شريفه مورد بحث ، سياقى دارد كه از آن استفاده مى شود
ولايت نسبت به خدا و رسول و مؤ منين به يك معنا است ، چه به يك نسبت ولايت را به همه نسبت داده است و مويد اين مطلب اين جمله از آيه بعدى است : (فان حزب الله هم الغالبون ) براى اينكه اين جمله دلالت و يا دست كم اشعار دارد بر اينكه مؤ منين و رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) از جهت اينكه در تحت ولايت خدايند، حزب خدايند و چون چنين است پس سنخ ولايت هر دو يكى و از سنخ ولايت خود پروردگار است"ايه 55 مائده،تفسير الميزان
و در جاهای دیگر المیزان هم بر همین معنی اصرار دارد که ولایت مؤمنان بر یکدیگر، بدان معنی است که در جامعه اسلامی، آحاد مسلمانان نسبت به امور یکدیگر و سرنوشت جامعه، دارای حق دخالت می باشند و امور جامعه اسلامی توسط خود آنها «تدبیر» می شود: و المراد ولایة التدبیر (ج 14، ص 13)
"مؤمنين ، مردان و زنانشان با همه كثرت و پراكندگى افرادشان همه در حكم يك تن واحدند، و به همين جهت
بعضى از ايشان امور بعضى ديگر را عهده دار مى شوند.
و به همين جهت است كه هر كدام ديگرى را به معروف امر ميكند و از منكر نهى مى نمايد. آرى، بخاطر ولايت داشتن ايشان در امور يكديگر است - آنهم ولايتى كه تا كوچكترين افراد اجتماع راه دارد - كه به خود اجازه مى دهند هر يك ديگرى را به معروف واداشته و از منكر باز بدارد."
سوره توبه ، ايه 71،الميزان
آنچه را که علمای دیگر به دلیل آیاتی مانند «انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا» تحت عنوان ولایت تدبیر و یا حکومت، صرفاً برای پیامبر و ائمه ثابت می دانند، علامه ضمن قبول آن، همان نوع ولایت را در یک سطح وسیع و گسترده، برای عموم مسلمانان اثبات می کند،
لذا جامعه اسلامی، جامعه ای نیست که شهروندان در آن مدیریت می شوند، بلکه جامعه ای است که شهروندان آن را، مدیریت می کنند! جامعه اسلامی جامعهای نیست که یکی بر همه، سلطه دارد، بلکه جامعهای است که چون قدرت از مردم نشأت می گیرد، همه بر همه تسلط دارند و به تعبیر علامه «تسلیط الکل علی الکل» است (المیزان، ج 1، ص 186).
"اسلام براى حفظ اين احكام ، حكومتى تاءسيس كرده ، و اولى الامرى معين نموده ، و از آنهم گذشته ،
تمامى افراد را بر يكدگر مسلط نموده ، و حق حاكميت داده ، تا يك فرد (هر چند از طبقه پائين اجتماع باشد)، بتواند فرد ديگرى را (هر چند كه از طبقات بالاى اجتماع باشد)، امر بمعروف و نهى از منكر كند."
تفسير الميزان،ايات 47 و48 سوره بقره
قسمت دوم:نفي استبداد و مباني آن
علامه به شدّت پای بند به مبانی عقلانی است، ایشان معمولاً در هر مسألهای وارد می شوند، پایه و اساس بحث را بر درک عقل، و یا به تعبیر خودشان فطرت قرار می دهند و نصوص دینی از کتاب و سنت را هم بر اساس همان مبنا تحلیل و تفسیر می کنند چون اعتقاد دارند که دین یک امر کاملاً فطری است و نمی تواند با عقل و درک خردمندان در تضاد باشد.
این شیوه استدلال، موجب جوَلان فکری می شود، و متفکر را در یک قالب خاص، محدود نمی کند، کسی که با این شیوه فکر می کند، به جای آنکه بگوید به اقتضای «اطلاق فلان روایت»، باید تمرکز قدرت در یک شخص و یا عدم پاسخ گوئی او در برابر مردم را پذیرفت، می گوید: تمرکز به چه مفاسدی منجر می شود و آیا این روش حکومت، از نظر خرد قابل قبول است؟
نمونة دیگر آنکه: علامه بحثی دارد که حاکمیت استبدادی که بر زدن و کشتن و فشار و زور است، قابل دوام نیست و استدلال می کند که به حکم «برهان عقلی» و «تجربة عینی» دولت مستبد سرنگون می شود: و قد دلّ التجارب و حکم البرهان علی ان الکره و القسر لا یدوم (تفسیر المیزان، ج 2، ص 87).علامه به جای سبک رایج فقهی، این گونه مسائل را از روایات شروع نمی کند، او یک متفکر قرآنی است و روایات را هم در پرتو قرآن فهم می کند،
لذا او در مطالعات قرآنی خود به حقایقی می رسد که چه بسا برای علماء دیگر که خود را از این منبع و حیاتی محروم می کنند، قابل هضم نباشد، مثلاً فقهای ما در فقه، از آیاتی مانند «و ما علی الرسول الا البلاغ» و مشابه آن هیچ پیام فقهی استنباط نمی کنند، ولی علامه که مشغول کار تفسیری است و دهها آیه با این مضمون را می بیند و مورد تأمل قرار می دهد، نمی تواند پیام عملی آنها را نادیده بگیرد،
لذا وقتی به آیه سوره تغابن می رسد، که در صورت روی گردانی مردم از دستورات خداوند و یا فرامین رسول خدا، پیامبر وظیفهای جز ابلاغ ندارد: «فان تولیتم فانما علی رسولنا البلاغ المبین»
نتیجه میگیرد که پیامبر حق اکراه و اجبار مردم بر اطاعت پذیری را ندارد. این گونه آراء در تفسیر المیزان فراوان است، در حالی که در کلمات فقها به دلیل غفلت از این گونه آیات، اصلاً دیده نمی شود.
قسمت سوم:علل شيوع فرهنگ استبدادزدگي در ميان مسلمانان:
علامه، در ضمن آثار و تألیفات خود، اشارات مهمی در این باره دارد، مثلا ایشان معتقد است که طرح بحث اجتهاد صحابه پس از رحلت رسول خدا، یکی از عوامل زمینه ساز، استبداد و خفقان بوده است، لابد می دانید که علامه، گفتگوهایی با پرفسور کربن فرانسوی دارد، این مباحثات تحت عنوان «شیعه» به چاپ رسیده است، علامه در آنجا به کربن می گوید: «اجتهاد صحابه، به صحابه مصونیتی می داد و دیگران حق نداشتند آنها را مورد مؤاخذه و اعتراض قرار دهند. یعنی یک گروه دارای یک امتیاز دینی شدند» و بعد علامه اضافه می کند: «این امتیاز دینی، یک روح استبداد عجیبی در صحابه که حکومت را بدست داشتند ـ چه در رأس حکومت، و چه در ولایات، و چه در فرماندهی جنگ ـ بوجود می آورد».
در حقیقت علامه می گوید با اجتهاد صحابه، فهم و درک مباحث اسلامی، توسعه پیدا نمی کرد، بلکه این عنوان بهانه ای برای یک سوء استفاده بود که هر کس رفتارهای خود را توجیه کند و به اعمال خود «جامة قداست» بپوشاند تا جائی که احدی جرأت اعتراض نداشته باشد.
کلام علامه اشعار دارد که وقتی افراد را مقدس می شماریم، زمینه ساز استبداد می شویم.عامل دیگری که علامه فراوان بر آن پافشاری دارد به صحنه آمدن منافقین، و از انزوا خارج شدن آنها پس از پیامبر و تصاحب قدرت توسط آنهاست، علامه انحرافات دورههای بعدی مثل بنی امیه و بنی عباس را ناشی از این عامل می داند که نتیجهای جز تحکّم و قلدری برای جامعه اسلامی نداشت (المیزان، ج 3، ص 375).
از نظر فرهنگي نيز،علامه طباطبائی در همان جلد نخست تفسیر المیزان به مناسبتی این نکته را مطرح کرده است
که در جوامع گرفتار استبداد، مردم می پندارند که شخص اول از اختیارات تام و تمام برای هر کاری برخوردار است، او می تواند هر گونه که بخواهد حکم کند و هر جور که بخواهد تصمیم بگیرد، این وضعیت در میان مردم استبداد زده نه به دلیل آن است که آنها از عدالت متنفرند بلکه به دلیل آن است که اعتقاد دارند که چنین اختیار مطلق و گستردهای از حقوق فرمانرواست، لذا استبداد و خودکامگی او، ظلم و تجاوز نیست، بلکه به گمان آنها، حاکم با این شیوه، بر طبق حقوق خود رفتار می کند. عبارت الميزان در ذيل تفسير آيات ۱۵۷-۱۵۲ سوره بقره چنين است:
"مثلا در اجتماعاتى كه حكومت هاى استبدادى بر آنها حاكم است ، براى تخت سلطنت اختيار تامى قائل است كه هر چه بخواهد ميتواند بكند و هر حكمى بخواهد ميتواند براند و اين بخاطر آن نيست كه نسبت به عدالت و خوبى آن سوءظن و شك و ترديد دارند،
👈بلكه بدين جهت است كه استبداد و خودكامگى حق مشروع سلطان است و به همين جهت آنچه را سلطان مى كند ظلم نميدانند، بلكه آن را از سلطان استيفاى حقوق حقه خود مى پندارند، خلاصه اگر با جان و مال و ناموس مردم بازى مى كند، اين رفتار را ظلم نميدانند، بلكه ميگويند او چنين حقى را دارد و خواسته حق خود را استيفاء كند."
نقل از مصاحبه با روزنامه جمهوري اسلامي مورخ 94/8/24
كلمات كليدي:استبداد حكومت اسلامي مردم ولايت علامه طباطبايي
ویرایش بوسیله کاربر 1401/08/24 11:25:26 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit