logo
پر بازدید ترین عناوین تالار از ابتدا: مطالب زیبا با آیات (تعداد مشاهده:177298)    ایه 59 سوره احزاب(حجاب):زنان مسلمان،جلباب(روپوش) رابه بدن خود نزدیک کنند تا مورد اذیت قرار نگیرند (تعداد مشاهده:140206)    آیا زنان کفار که به اسارت مسلمانان در می آیند بر مسلمانان حلال میشوند و زناشویی با آنها اشکال ندارد (تعداد مشاهده:131034)    اوقات نماز های یومیه در قران (تعداد مشاهده:95241)      پر بازدید ترین عناوین سه ماه گذشته: ترجمه تدبر و نکات مهم تفسیری سوره لقمان: ایات حکمت اموز قران هدایت کننده اهل ایمان و عمل صالح است    تعصب ديني ، ممدوح يا مذموم؟ مفهوم تعصب چيست؟    ياد قيامت: عامل بازدارنده از هر گناه    دعاي مستمر براي عدم انحراف قلب پس از هدايت             

توجه

Icon
Error

farhang Offline
#1 ارسال شده : 1397/11/27 09:38:49 ق.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,038
Iran (Islamic Republic Of)

48 تشکر دریافتی در 28 ارسال
ترجمه و تفسير و فهم سوره قلم:درس سوره و نكات مهم سوره قلم چيست؟

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمـَنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند رحمتگر مهربان
ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ {1}نون سوگند به قلم و آنچه مى نويسند {1}
مَا أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ {2}[كه] تو به لطف پروردگارت مجنون نيستى {2}
وَإِنَّ لَكَ لَأَجْرًا غَيْرَ مَمْنُونٍ {3}و بىگمان تو را پاداشى بىمنتخواهد بود {3}
وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ {4}و راستى كه تو را خويى والاست {4}
فَسَتُبْصِرُ وَيُبْصِرُونَ {5}به زودى خواهى ديد و خواهند ديد {5}
بِأَييِّكُمُ الْمَفْتُونُ {6}[كه] كدام يك از شما دستخوش اختلال و اضطرابید (بواسطه جنون ){6}
إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ {7}پروردگارت خود بهتر مىداند چه كسى از راه او منحرف شده و [هم] او به راه يافتگان داناتر است {7}

عصاره فراز ایات 1-7:تایید و حمایت از پیامبر (ای پیامبر قطعا تو مجنون نیستی بلکه صاحب خلقی عظیم و در مسیر هدایتی. اتهام زنندگان گمراه نیز بزودی خواهند دید)

نکات:
1-پاسخ به اتهام زنی جنون به پیامبر،نخستین بار در سوره تکویر مطرح شد:ماصاحبکم بمجنون. سپس در سوره طور مجددا خداوند اعلام کرد"فما انت بنعمت ربک بکاهن و لا مجنون "و در سورههای اتی نیز ادامه یافته است.
لذا نشان میدهد که اولا این اتهام را بطور وسیع و مستمر علیه پیامبر پخش می کردند و ثانیا اتهامی اثر گذار بر افکار مخاطبان بوده که خداوند بارها به رد آن و دفاع از پیامبر پرداخته است.


فَلَا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ {8}پس(با توجه به تاییدات بالا) تکذیب کنندگان(ِ قران) را فرمان مبر (توافق نکن) {8}
وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ {9}دوست دارند كه نرمى كنى تا نرمى نمايند {9}
وَلَا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَّهِينٍ {10}و از هر قسم خورنده فرو مايهاى فرمان مبر {10}
هَمَّازٍ مَّشَّاء بِنَمِيمٍ {11}[كه] عيبجوست و براى خبرچينى گام برمىدارد {11}
مَنَّاعٍ لِّلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ {12}مانع خير متجاوز گناه پيشه {12}
عُتُلٍّ بَعْدَ ذَلِكَ زَنِيمٍ {13}گستاخ [و] گذشته از آن بی اصالت و وابسته است {13}
أَن كَانَ ذَا مَالٍ وَبَنِينَ {14}به اينكه مالدار و پسردار است {14}
إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ {15}چون آيات ما بر او خوانده شود گويد افسانههاى پيشينيان است {15}
سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ {16}زودا كه بر بينىاش داغ نهيم [و رسوايش كنيم] {16}

عصاره فراز ایات 8-16:ای پیامبر در برابر مکذبین و سران انها که الوده به رذایل اخلاقی و متکی و مغرور به اموال و اولاد خود هستند،نرمی و سازش نشان نده.


نکات:
1-عبارت مناع للخیر تنها در دو سوره قاف و قلم بکار رفته که پس از هر دو نیز صفت معتد ذکر شده است.
البته مفهوم و ریشه مشابه ان در سوره معارج راجع به طبیعت انسان ( اذا مسه الخیر منوعا) و در سوره ماعون نیز در توصیف رفتار بی باوران و مکذبان جزای اخروی،(یمنعون الماعون) استفاده شده بود.

2-همز و عیبجویی نیز تنها در سوره های همزه و قلم اشاره شده که در هر دو نیز عیب جویی برخاسته از روحیه مالدوستی و برترپنداری ثروتمندان نکوهش شده است.(الذی جمع مالا و عدده،ان کان ذامال و بنین)

3-سیر کلمه مکذبین:استفاده از ین لغت که از مرحله سوم نزول در سوره واقعه اغاز شد متناوبا در سوره های بعدی مرحله سوم و چهارم نیز تکرار شد و تکذیب کنندگان ایات قران بویژه معاد را مورد خطاب و محاجه و انذار قرار میداد. سوره قلم اخرین سوره ایست که این لغت در مورد معاصران پیامبر بکار رفته است. در سوره های مراحل انتهایی نیز مکذبین بطور معدودی استفاده شده که به تفکر در عاقبت مکذبین اقوام قبلی دعوت کرده است.

4-در ایات 8و9 ضمیر جمع بکار رفته اما از ایه 10-16 ضمیر مفرد . به نظر میرسد در ایات ابتدایی فراز،به جریان مکذبین اشاره شده و در ایات بعد به شاخصهای رفتاری و اعتقادی رهبر یا رهبران این جریان پرداخته است.

5-در فراز اول،خداوند با رد اتهام جنون پیامبر فرمود از منظر خداوند هدایت یافته و مستحق پاداش فراوان هستی که مخالفان و اتهام زنندگان بزودی خواهند دید.هم چنین اشاره کرد که تو دارای خلق عظیمی هستی.در این فراز بر بی اخلاقی و ارتکاب زذایل اخلاقی متعدد توسط سران مکذب و مخالف پیامبر تمرکز می کند. مجموع این دو فراز میرساند که ایا پیامبر که هم از نظر شاخصهای اخروی هدایت یافته است و هم از نظر شاخصهای اخلاقی،در کمال است مجنون است یا مخالفان و مکذبان او که گمراهند و بی اخلاق.متجاوزند و عیبجو و بدخلق؟

إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ كَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِينَ {17}
ما آنان را همان گونه كه باغداران را آزموديم مورد آزمايش قرار داديم آنگاه كه سوگند خوردند كه صبح برخيزند و [ميوه] آن [باغ] را حتما بچينند {17}
وَلَا يَسْتَثْنُونَ {18}وهیچ چیز باقی نگذارند {18}
فَطَافَ عَلَيْهَا طَائِفٌ مِّن رَّبِّكَ وَهُمْ نَائِمُونَ {19}پس در حالى كه آنان خوابیده بودند بلايى از جانب پروردگارت بر آن [باغ] به گردش در آمد {19}
فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ {20}و [باغ] همانند زمين باير گرديد {20}

فَتَنَادَوا مُصْبِحِينَ {21}پس [باغداران] بامدادان يكديگر را صدا زدند {21}
أَنِ اغْدُوا عَلَى حَرْثِكُمْ إِن كُنتُمْ صَارِمِينَ {22}كه اگر ميوه مىچينيد بامدادان به سوى كشتخويش رويد {22}
فَانطَلَقُوا وَهُمْ يَتَخَافَتُونَ {23}پس به راه افتادند و آهسته به هم مىگفتند {23}
أَن لَّا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُم مِّسْكِينٌ {24}كه امروز نبايد در باغ بينوايى بر شما در آيد {24}
وَغَدَوْا عَلَى حَرْدٍ قَادِرِينَ {25}و صبحگاهان در حالى كه خود را بر منع [بينوايان] توانا مىديدند رفتند {25}
فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ {26}و چون [باغ] را ديدند گفتند قطعا ما راه گم كردهايم {26}
بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ {27}[نه] بلكه ما محروميم {27}

قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ لَوْلَا تُسَبِّحُونَ {28}خردمندترينشان گفت آيا به شما نگفتم چرا خدا را به پاكى نمىستاييد {28}
قَالُوا سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ {29}گفتند پروردگارا تو را به پاكى مىستاييم ما واقعا ستمگر بوديم {29}
فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ يَتَلَاوَمُونَ {30}پس بعضىشان رو به بعضى ديگر آوردند و همديگر را به نكوهش گرفتند {30}
قَالُوا يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا طَاغِينَ {31}گفتند اى واى بر ما كه سركش بودهايم {31}
عَسَى رَبُّنَا أَن يُبْدِلَنَا خَيْرًا مِّنْهَا إِنَّا إِلَى رَبِّنَا رَاغِبُونَ {32}اميد است كه پروردگار ما بهتر از آن را به ما عوض دهد زيرا ما به پروردگارمان مشتاقيم {32}
كَذَلِكَ الْعَذَابُ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ {33}
عذاب [دنيا] چنين است و عذاب آخرت اگر مىدانستند (مکذبین پیامبر)قطعا بزرگتر خواهد بود {33}

عصاره فراز ایات 17-33: بیان نمونه ای از عذاب دنیوی و شکست نقشه های دنیاطلبان منکر اعمال اراده خدا بر امور که مقهور اراده خدا شده و با تحمل خسارت زیاد،پشیمان شدند

نکات:
1-جرم و علت عذاب اصحاب باغ چه بود؟
در ایات فوق به چند شاخص رفتاری و اعتقادی انها اشاره شده است:اراده و عزم جدی بر چیدن تمام میوه ها برای خود بگونه ایکه به هیچ محروم و مسکینی ندهند.آیات 29و28 نشان میدهد که انها تصور و باور غلطی نسبت به خداوند هم داشته اند که بعد از این واقعه از ان پشیمان شده اند. با توجه به خود ایات این فراز و نیز فراز بعد،میتوان فهمید که انهابر این باور بودند که هرچه تصمیم بگیرند و بخواهند، قادر به تحقق ان هستند (از جمله منع مساکین از میوه ها و برداشت همه محصول برای خود )و خداوند و اسباب و عوامل در اختیارش خللی در تحقق خواستهای انها وارد نمی کند.

2-مشابهت این مثال با مکذبین و ایات فراز قبل چیست؟

باغداران اولا نمیخواستند به وظیفه خود در برابر محرومین و مساکین عمل کنند و مشابه سران مخالف پیامبر مناع للخیر بودند.ثانیا بر این باور بودند که اختیاردار کامل میوه ها و قدرت مادی خود هستند و میتوانند سایرین را محروم کنند،برای خداوند قدرتی قایل نبودند در اداره امور عالم و جلوگیری از تحقق اراده انها،اما خداوند با این عذاب،جلو استفاده انها از امکانات مادیشان را گرفت و خودشان محروم شدند و فهمیدند در گمراهی بوده اند.
خداوند با این مثال به انها و پیامبر و یارانش متذکر شد که اولا همه چیز عالم دست اینها نیست و اراده خدا میتواند فوق اراده و محاسبات مادی مکذبین مالدار ظاهر شود.ثانیا همانگونه که باغداران بعد از این واقعه و عذاب دنیوی فهمیدند که در گمراهی بوده اند (ایه 26)،مخالفان پیامبر هم بعد از وقوع عذاب دنیوی پیش رویشان،به اشتباه و گمراهی خود معترف خواهند شد.(ایه 5و7)

إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ {34}براى پرهيزگاران نزد پروردگارشان باغستانهاى پر ناز و نعمت است {34}
أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ {35}پس آيا فرمانبرداران را چون بدكاران قرار خواهيم داد {35}
مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ {36}شما را چه شده چگونه داورى مىكنيد {36}
أَمْ لَكُمْ كِتَابٌ فِيهِ تَدْرُسُونَ {37}يا شما را كتابى هست كه در آن فرا مىگيريد {37}
إِنَّ لَكُمْ فِيهِ لَمَا يَتَخَيَّرُونَ {38}كه هر چه را برمىگزينيد براى شما در آن خواهد بود {38}
أَمْ لَكُمْ أَيْمَانٌ عَلَيْنَا بَالِغَةٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ إِنَّ لَكُمْ لَمَا تَحْكُمُونَ {39}
يا اينكه شما تا روز قيامت [از ما] سوگندهايى رسا گرفتهايد كه هر چه دلتان خواستحكم كنيد {39}
سَلْهُم أَيُّهُم بِذَلِكَ زَعِيمٌ {40}از آنان بپرس كدامشان ضامن اين [ادعا] يند {40}

أَمْ لَهُمْ شُرَكَاء فَلْيَأْتُوا بِشُرَكَائِهِمْ إِن كَانُوا صَادِقِينَ {41}يا شريكانى دارند ( که میتوانند در برابر اعمال اراده خدا در قیامت، انها را از عذاب نجات دهند؟!) پس اگر راست مىگويند شريكانشان را بياورند {41}
{يَوْمَ يُكْشَفُ عَن سَاقٍ وَيُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ {42}
روزى كه كار زار [و رهايى دشوار] شود و به سجده فرا خوانده شوند و در خود توانايى نيابند {42}
خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَقَدْ كَانُوا يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَهُمْ سَالِمُونَ {43}
ديدگانشان به زير افتاده خوارى آنان را فرو مىگيرد در حالى كه [پيش از اين] به سجده دعوت مىشدند و تندرست بودند {43}}
فَذَرْنِي وَمَن يُكَذِّبُ بِهَذَا الْحَدِيثِ سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ {44}
پس مرا با كسى كه اين گفتار را تكذيب مىكند واگذار به تدريج آنان را به گونهاى كه در نيابند [گريبان] خواهيم گرفت {44}

وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ {45}و مهلتشان مىدهم زيرا تدبير من [سخت] استوار است {45}
أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْرًا فَهُم مِّن مَّغْرَمٍ مُّثْقَلُونَ {46}آيا از آنان مزدى درخواست مىكنى( در برابر پذیرش هدایت) و آنان خود را زير بار تاوان گرانبار مىيابند(لذا از پذیرش هدایت،طفره میروند) {46}
أَمْ عِندَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ {47}يا [علم] غيب پيش آنهاست و آنها مىنويسند {47}

فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ {48}
پس در [امتثال] حكم پروردگارت شكيبايى ورز و مانند همدم ماهى [=يونس] مباش آنگاه كه اندوه زده (سرشار از خشم)ندا درداد {48}
لَوْلَا أَن تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِّن رَّبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاء وَهُوَ مَذْمُومٌ {49}
اگر لطفى از جانب پروردگارش تدارك [حال] او نمىكرد قطعا نكوهش شده بر زمين خشك انداخته مىشد {49}
فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ {50}پس پروردگارش وى را برگزيد و از شايستگانش گردانيد {50}

عصاره فراز ایات 33-50: قطعا سرنوشت مجرمین و متقین متفاوت و تحت اراده خداست.و اینها هیچ قدرت و حجتی بر خلاف این امر ندارند.ملاک ثواب و عقاب خدا نیز تقوی و تسلیم است.
پس ای پیامبر عذاب دنیوی و اخروی انها را به خدا واگذار . اراده خدا بر استدراج و دادن مهلت و نعمت بیشتر به این مخالفان جهت سقوط بیشتراست.بر این امر تو هم صبر کن و مانند یونس،عجله نکن .


نکات:
1-اولین لفظ مسلم در قران در سوره قلم بکار رفته است.مسلم در قران به معنای مسلمان اصطلاحی نیست.بلکه به معنای تسلیم در برابر خدا می باشد از تقابل مسلمین با مجرمین در آیه 35 ،مشخص میشود که مسلمین به لحاظ عملی،مبری از جرم و گناه و طغیان و مال دوستی و مناع الخیر و سایر رذایل اخلاقی مذکور در فراز نخست سوره هستند. بلحاظ اعتقادی نیز در مقابل مکذبین هستند یعنی رسالت پیامبر،ایات قران و معاد را تصدیق کرده و می کنند. در بعد ارتباط با خدا نیز اهل خضوع و سجده در برابر خدا هستند.(ایات 42 و43)

2-در این فراز با جملات استفهام انکاری مکرر ،خداوند کلیه حالات و احتمالهای ممکن در منشا این باور باطل مکذبین که در صورت صحت جزای اخروی، خود را مانند متقین و مسلمین اهل بهشت و مبری از عذاب می پنداشتند،بیان داشته و انها را نفی می کند. خلاصه این حالات را تفسیر المیزان اینگونه بیان کرده است:
"اين آيه و آيه بعدش تا جمله ((ام عندهم الغيب فهم يكتبون )) در مقام رد مسأله تساوى مجرمين و مسلمين است ، كه از طرف كفار ادعا شده بود، و چون اين ادعا محتملاتى داشت ، يكى يكى آنها را ايراد نموده و به صورت استفهام انكارى رد مى كند.
بيان حجت چنين است كه يكسان بودن مجرمين و مسلمين كه كفار چنين پنداشته اند يا از طرف خداى تعالى و موهبت و رحمتى از او است ، و يا از ناحيه او نيست .
اگر از ناحيه او باشد قطعا بايد يا عقل خود ما انسان ها هم بدان حكم كند، كه مى بينيم عقل چنين حكمى ندارد، قرآن كريم هم به همين معنا اشاره نموده مى فرمايد: ((ما لكم كيف تحكمون )).
و يا دليلى نقلى بر آن دلالت كند، كه چنين دليلى هم نيست ، و قرآن كريم به نبود اين چنين دليل نقلى اشاره نموده ، مى فرمايد: ((ام لكم كتاب ... - نكند كتابى (و دليلى نقلى و آسمانى ) در دست داريد...))، و يا اين است كه دليل بر اين حكم كه كفار كرده اند نه عقل است و نه نقل ، بلكه گفت و شنودى شفاهى است كه خدا با آنان كرده ، و آنها از خدا قول گرفته اند كه در قيامت بين آنان و اهل تسليم و عبادت به مساوات رفتار كند، اين هم كه معقول نيست ، زيرا مردم عادى مانند انبيا نيستند، تا خدا شفاهى با آنان سخن بگويد. خوب تا اينجا سه تا احتمال را آورديم ، و جوابش را هم گفتيم .
احتمال چهارم اينكه : اصلا آن حكم از ناحيه خدا نباشد در اينجا نيز چند احتمال هست : يكى اينكه حكم تساوى بين مجرمين و مسلمين حكمى جدى باشد. و ديگر اينكه صرف بهانه اى باشد براى فرار از مسئوليت ، در صورت جدى بودن سه احتمال هست ، يكى اينكه حكمى كه مى كنند مستند به خودشان باشد، به اين معنا كه خودشان كارگردان صحنه قيامت باشند و امور قيامت را به نفع خود بچرخ انند، از آن جمله خود را با مسلمانان يكسان سازند هر چند كه خدا نخواهد قرآن كريم از اين احتمال جواب داده كه : ((سلهم ايهم بذلك زعيم )) از ايشان بپرسيد كدامشان زعيم و متولى در تدبير امور قيامت هستند؟ و يا اين است كه حاكم در اين حكم شركاء و خدايان ايشانند، از اين هم پاسخ داده كه ((ام لهم شركاء فلياتوا بشركائهم - نكند حاكم بر اين حكم شركاء ايشانند، اگر چنين است بگو تا شركاى خود را بياورند)).

احتمال سوم اين است كه نه خود را مستقل در اين حكم بدانند، و نه شركايشان را، بلكه زمام غيب به دست ايشان باشد، قضا و قدر همه امور مردم منوط به مشيت آنها باشد، هر چه آنها در غيب بنويسند همان مى شود، و خودشان براى خود چنين نوشته اند، كه در عين اينكه مجرمند با مسلمانان برابر باشند. در آيات مورد بحث اين احتمال رد شده مى فرمايد: ((ام عندهم الغيب فهم يكتبون )) اين هم سه احتمال ديگر.
و اما اگر حكمشان حكمى جدى نباشد، بلكه همانطور كه گفتيم بهانه اى باشد براى فرار از مسئوليت براى نپذيرفتن دعوت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم )، چون فكر مى كنند رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) فردا از ايشان مزد مطالبه مى كند كه از بيغوله ضلالت به راه حق هدايتشان كرده ، آن وقت زير بار سنگين آن مزد خرد خواهند شد، از اين هم پاسخ داده ، به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) خطاب مى كند كه ((ام تسئلهم اجرا فهم من مغرم مثقلون )) اين هم هفتمين احتمال"


3-اصبر لحکم ربک تنها در سه سوره بکار رفته است:طور قلم و انسان
در سوره طور هم بعد از بیان جملات استفهام انکاری مکرر مشابه سوره قلم،با رد ادعای مکذبین خداوند به پیامبر فرمود انها را رها کن تا روزی که به هنگام مرگشان،عذاب را مشاهده کنند. سپس دستور اصبر لحکم ربک صادر شد.جالب انکه عبارت ام تَسْأَلُهُمْ أَجْرًا فَهُم مِّن مَّغْرَمٍ مُّثْقَلُونَ عینا فقط در همین دو سوره بکار رفته است.
در سوره قلم هم بعد از جملات استفهامی مکرر،خداوند به پیامبر دستور داد که انها را به من واگذار تا با استدراج و امهال بر عذاب انها بیفزایم.سپس دستور فاصبر لحکم ربک را صادر نمود و در ادامه ان هم از سرنوشت مشابه یونس ،ایشان را انذار داد.
این بیان ها نشانگر ان است که در این ایام(مرحله چهارم)پیامبر دوران سختی را در مواجهه با مکذبین و مخالفین تحمل میکرده و همواره منتظر نزول عذاب موعود خدا بوده است اما خداوند هنوز زمان انرا مناسب نمیدانسته و پیامبر را به صبر و عدم تعجیل در عذاب دستور میداده است.این امر در سوره های مراحل بعدی و افزایش تهمتها و فشارهای مخالفین نیز مشاهده میشود.


وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ {51}
و نزدیک است كه کافران چون قرآن را شنيدند (از شدت خشم) تو را با چشم های خود بلغزانند(ولی نمیتوانند و از روی ناچاری) مى گویند او واقعا ديوانه است {51}
وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ {52}و حال آنكه [قرآن] جز تذكارى براى جهانيان نيست {52}

عصاره فراز:قران مایه ذکر و بیداری مردم است اما کافران با شنیدن ان خشمگین و به اتهام زنی علیه تو می پردازند.

مروری بر عصاره فرازها:

عصاره فراز ایات 1-7:تایید و حمایت از پیامبر (ای پیامبر قطعا تو مجنون نیستی بلکه صاحب خلقی عظیم و در مسیر هدایتی. اتهام زنندگان گمراه نیز بزودی خواهند دید)
عصاره فراز ایات 8-16:ای پیامبر در برابر مکذبین و سران انها که الوده به رذایل اخلاقی و متکی و مغرور به اموال و اولاد خود هستند،نرمی و سازش نشان نده.
عصاره فراز ایات 17-33: بیان نمونه ای از عذاب دنیوی و شکست نقشه های دنیاطلبان منکر اعمال اراده خدا بر امور که مقهور اراده خدا شده و با تحمل خسارت زیاد،پشیمان شدند.
عصاره فراز ایات 33-50: قطعا سرنوشت اخروی مجرمین متفاوت از متقین و تحت اراده خداست. اینها هیچ قدرت و حجتی بر خلاف این امر ندارند.ملاک ثواب و عقاب خدا نیز تقوی و تسلیم است.
پس ای پیامبر عذاب دنیوی و اخروی انها را به خدا واگذار . اراده خدا بر استدراج و دادن مهلت و نعمت بیشتر به این مخالفان جهت سقوط بیشتراست.بر این امر تو هم صبر کن و مانند یونس،عجله نکن .
عصاره فراز:قران مایه ذکر و بیداری مردم است اما کافران با شنیدن ان خشمگین و به اتهام زنی علیه تو می پردازند.

درس سوره قلم:تایید و تقویت چند جانبه پیامبر:مکذبان و مخالفان دنیا طلب که ترا مجنون میخوانند،گمراه و الوده به رذایل اخلاقی هستند و حجتی بر باورهای نادرست خود ندارند.با انها نرمی نکن. عذاب اخروی انها نیز قطعی است. خدا قادر به شکست نقشه ها و عذاب دنیوی انها میباشد اما اراده خدا بر استدراج و دادن مهلت بیشتر به انهاست .پس در عذاب انها عجله نکن و به خدا واگذارشان کن.

کلمات کلیدی: مناع للخیر تنها در دو سوره قاف و قلم
اصبر لحکم ربک تنها در سه سوره بکار رفته است:طور قلم و انسان
ام تَسْأَلُهُمْ أَجْرًا فَهُم مِّن مَّغْرَمٍ مُّثْقَلُونَ: قلم و طور
ما انت بمجنون(طور قمر قلم تکویرحاقه)،
ان ربک هو اعلم بمن ضل عن سبیله(نجم قلم)
،لاتطع(انسان قلم علق) المکذبین ،اذا تتلی علیه ایاتنا قال اساطیرالاولین(قلم مطففین و.) طاغین(قلم نبا صاد صافات)، مسلمین (اولین مسلم)


كلمات كليدي:فهم سوره قلم مجنون وان‌يكاد خلق مكذبين

ویرایش بوسیله کاربر 1397/11/27 09:50:18 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

سیدکاظم فرهنگ
به ناز Offline
#2 ارسال شده : 1397/12/05 07:58:49 ق.ظ
به ناز

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, students, Moderator
تاریخ عضویت: 1396/05/22
ارسالها: 267

تشکرها: 1 بار
بنام خدا

🔶 تدبر در سوره قلم 🔶


🔸 درب پاراگراف اول : آیات ۱ تا ۷

ای پیامبر، سوگند که تو مجنون نیستی ( به تو اتهام جنون می زنند)
چراکه
۱-به لطف پروردگارت ، دارای نبوت هستی
۲-و دارای ملکات اخلاقی
۳-تاریخ خود گواه خواهد بود وحقیقت را نشان خواهد داد
۴-ونیز حقیقت گفتارشان ایجاد شبهه است که خدا می داند


🔸 درب پاراگراف دوم : آیات ۸ تا ۱۶

ای پیامبر با این افراد که هدفی جز تکذیب ولی درظاهر سازش باتو ندارند توافق مکن
ونیز افراد پرسوگند خور پست ، بسیار عیب جو وسخن چین ، مانع خیر ومتجاوز گنهکار ، تندخو وبی ریشه.
آنها خودشیفتگانی هستند که باید بینی شان به خاک مالیده شود.


🔸 درب پاراگراف سوم : آیات ۱۷ تا ۳۳
همانند خود شیفتگان باغداری که هم خالق خود وهم مخلوقات دیگررا نادیده گرفتند وخداوندبا عذاب دنیایی شان قدرت وسنت خود را به آنها نمایاند .
پس بدانند که عذاب سخت تر ی در آخرت خواهند داشت


🔸 درب پاراگراف چهارم : آیات ۳۴ تا ۵۰
هرگز کسانی که در برابر خداوند خضوع وبندگی دارند با کسانی که خودشیفته ومتکبر هستند عاقبت یکسانی نخواهند داشت.
پس ای پیامبر در برابر بهانه جویی های مکذبین ( که با دلایل محکم پروردگارت قابل اثبات است ) صبور باش که مهلت الهی از بابت سنت الهی است.


🔸 درب پاراگراف پنجم : آیات ۵۱ تا ۵۲
همانا تهمتهای کافران بر جنون تو ناشی از شدت خشم آنها بر گسترش هدایت الهی است که هدف آیات قرآن است


🔰 درس سوره :

حمایت پروردگار از رسول گرامی اسلام ص در مقاومت دربرابر آزارها وعدم تبعیت از تکذیب کنندگان آیات الهی ونیز صبر در مقابل عذاب آنها، جهت به سرانجام رسیدن سنتهای الهی در خصوص عذاب دنیوی واخروی ایشان وتامین اهداف الهی درجهت گسترش وتبیین آیات قرآن.

خانم الهه سادات خدایی
به ناز Offline
#3 ارسال شده : 1397/12/05 08:11:08 ق.ظ
به ناز

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, students, Moderator
تاریخ عضویت: 1396/05/22
ارسالها: 267

تشکرها: 1 بار
از آیه 48 فهمیده میشود گاهی کار رسالت برای آنحضرت آنقدر سخت میشد که احساس «من که دیگر نمی توانم ادامه دهم» به او دست میداد و در این نوع لحظات نیاز به تقویت روحیه داشت که آیه های 49 و 50 در آن جهت قابل فهم است.
از آیه 51 فهمیده میشود علاوه بر شگرد «دیوانه خواندن» آنحضرت، فعالان کفر، شگرد تازه ای ابداع کرده بودند و آنهم این بود که عده ای را وامیداشتند هنگام تلاوت و عرضه آیات قرآن به عموم، به آنحضرت زل میزدند و خیره نگاهش میکردند و این حالت خیرگی چشم را از او بر نمی داشتند، و این کار–چون آنحضرت بسیار با حیا بودند -ایشان را اذیت میکرد.

اگر کسی چندین بار قرآن را به ترتیب نزول خوانده باشد متوجه یکنوع قانون در نحوه بیان قرآنی میشود که ما آن را «مطلب ، تفسیر ، اشاره» نامیده ایم ( که در ابتدای جلد اولِ تفسیر ، در سایت ما قابل دسترسی است) و خلاصه قانون مزبور این است که قرآن در مورد مطالب مهم اینطور سخن میگوید که یکبار آن را «مطرح» میکند ، وسپس آن را – بسته به اهمیتش – چند بار در سوره های آینده «باز» می نماید و سپس در سوره های آینده به آن «اشاره» می فرماید
از لحاظ لغت هم «لیزلقونک» به آن معنی (که نزد مردم مشهور است) نیست و به معنی «تورا بلغزانند» است که تازه خود آیه نیز «لغزاندن» را معنی کرده و پس از «لیزلقونک» ذکر کرده : «ویقولون انه لمجنون» (= و میگویند او حتما دیوانه شده) یعنی اینکه «بلغزانندتِ» مذکور ، چیزی در حدّ «میگویند دیوانه است» بوده است .
یعنی قضیه در حدّ پراکندن شایعه ای دروغین و نهایتا در حد مزاحمت بوده است ، و البته این مفهومِ اخیر - یعنی مزاحمت - حدود دوسال بعد نیز در آیه 26 سوره فصّلت هم آمده که میگوید : کافران میگویند به قرآن گوش ندهید و سر وصدا کنید شاید غالب شوید (در سوره قلم میخواهند باچشمشان آن حضرت را بلغزانند و در سوره فصلت با دهانشان)
سر و صدا کردن یک کار معمولی است که در حد مزاحمت است و میتوان فهمید لغزاندنِ با چشم هم می باید چنین چیزی بوده باشد ، مثلا چون آنحضرت بسیار اهل حیا بودند و خیره خیره به آنحضرت زل زدن سبب میشده ناراحت شوند کفار مدتی این کار را کردند و موثر هم نبود لذا ترک کردند و قرآن هم دیگر صحبتش را نکرد و آنها هم روش مزاحمت خود را عوض کردند و مدتی هم سر و صداکردند ، آن نیز موثر نبود ، منصرف شدند ، قرآن هم دیگر چیزی نگفت . همین!



«گناه» پیامبران
پیامبران از جهت اینکه یک استعداد ویژه دارند که همان استعداد دریافت وحی باشد از انسان ها یک درجه بالاترند و آنها گناهانی از نوع گناهان ما انسان ها (مثلاً معاذالله زنا و شرب خمر و قتل و حتی گناهان صغیره) مرتکب نمی¬شوند و اگر بشوند لیاقت پیامبری را از دست می دهند.
اما آنها از گناهان سطح پیامبرانه شان دور نیستند و ممکن است مرتکب شوند.
یکی از گناهان سطح پیامبرانه «استعفاء»، یعنی شانه خالی کردن از مسئولیت پیامبری است،که حضرت یونس(ع) مرتکب آن شد، و تنبیه هم شد، و استغفار کرد و بخشیده شد، و دوباره به پیامبری رسید.
عتاب هائی که در قرآن نسبت به پیامبر عزیز ما(ص) شده از باب این مقوله است و ما در این باره در پاراگراف اول سوره عبس عرضی کرده ایم و توصیه میکنیم به آن مراجعه فرمایید.

که چرا راجع به پیامبران که بالاترین شخصیت زمان خویش بوده اند صفت مجنون به کار می رفته؟
باید بدانیم مجنون به کسی گفته می شود که رفتارها و گفتارهای باصطلاح عاقلانه از او سر نمی زند بلکه گفتارها و رفتارهائی از او صادر می شود که با عرف و هنجارهای جامعه ناسازگار است.
به عبارت دیگر کلمه «مجنون» که به کار می بردند مترادف با «کسی که مخالف عرف و هنجارهای پذیرفته شده عمومی رفتار می کند و سخن می گوید» بوده، نه اینکه معتقد باشند پیامبر مورد نظرشان سبک مغز و کم عقل بوده باشد.
مثال :
وقتی که می گوئیم «وقتی که امام زمان بیاید کار کردن به صورت عبادت در می آید و همگان حداقلی از کار را انجام خواهند داد و به عنوان دستمزد دعا و صلوات دریافت می کنند»،تا وقتی که موضوع جدی نشده کسی به مطلب فوق چندان اهمیتی نمی دهد اما اگر ظهور امام زمان نزدیک شد و یا به وقوع پیوست و این سخن جدی شد، آنگاه چه اتفاقی خواهد افتاد؟
کلیه بانکدارها و شرکت هائی که برای کسب سود تأسیس شده اند، و رباخواران، و کسانی که اموال بیش از نیازشان دارند، و کسانی که در نظامات تحت تسلط آنها ریاست و مدیریتی دارند، و به طور کلی کسانی که به نظام فعلی سرمایه داری عادت کرده¬اند، و زندگی نوع دیگری برایشان مفهوم نیست، همگی دعوت کننده-ای را که به چنین چیزی دعوت می کند مجنون خواهند خواند.
در دعوت انبیاء نیز چنین چیزهائی بوده. وقتی که فرعون موسی را مجنون می-خواند، به این علت بوده که در دعوت و پیام او چیزی میدید که اگر توسط مردم پذیرفته میشد، سیستم فرعونی فرو می پاشید، و فرعون نوع دیگری از زندگی را اساساً بلد نبوده و لذا دعوت موسی را جنون آمیز خوانده.
راجع به رسول اکرم(ص) نیز همین طور بود.
آن حضرت به توحید دعوت می کرد، در حالی که روسای دارالندوه (و به زبان امروز اعضاء دفتر سیاسی شهرِ بدونِ شهردارِ مکه) فوراً به این نکته منتقل می-شدند که ما زندگی¬مان بر اساس نذور حاصل از اعتقاد به 360 بت داخل کعبه متکی است، اگر دعوت توحید پیامبر(ص) پذیرفته شود زندگی ما چه می شود؟ پس این آدم هیچ چیزی حالیش نیست یعنی مجنون است.

از تفسیر مهندس گنجه ای

اين سوره رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) را به دنبال تهمت هاى ناروايى كه مشركين به وى زده و او را ديوانه خوانده بو دند، تسليت و دلدارى مى دهد، و به وعده هاى جميل و پاسدارى از خلق عظيمش ‍ دلخوش مى سازد، و آن جناب را به شديدترين وجهى از اطاعت مشركين و مداهنه با آنان نهى نموده ، امر اكيد مى كند كه در برابر حكم پروردگارش صبر كند.
المیزان
سوره قلم


ویرایش بوسیله کاربر 1403/02/09 12:48:39 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

admin Offline
#4 ارسال شده : 1397/12/06 09:01:03 ق.ظ
admin

رتبه: Administration

گروه ها: Administrators, Moderator, member
تاریخ عضویت: 1391/10/20
ارسالها: 421

9 تشکر دریافتی در 9 ارسال
ترجمه و تفسير سوره قلم:مفهوم ايه معروف و ان يكادالذين كفروا ليزلقونك بابصارهم چيست؟ كافران چگونه با چشم ميخواستند پيامبر را بلغزانند؟

پاسخ 1:معناي لغت زلق

زَلَق: بفتح (ز- ل) اصل زلق محلي است كه قدم در آن ميلغزد و ثابت نمي ماند (مجمع) در اقرب گويد: «زلفت قدمه زلقا: زلّت» و آنگاه بمعني زمين بي علف و خالي استعمال ميشود چنانكه راغب و طبرسي گفته اند «وَ يُرْسِلَ عَلَيْهٰا حُسْبٰاناً مِنَ السَّمٰاءِ فَتُصْبِحَ صَعِيداً زَلَقاً» كهف: ۴۰. زلق در آيه زمين خشك و خالي است. زلق مصدر نيز آمده است چنانكه از اقرب نقل شد.
«وَ إِنْ يَكٰادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصٰارِهِمْ لَمّٰا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ … » قلم: ۵۱. «ان» مخفّف از مثقله است يعني حقّا نزديك است كفّار بانگاهها و چشمان خيرۀ خود ترا بلغزانند و بزمين افكنند آنگاه كه قرآن را شنيدند

پاسخ 2:

از لحاظ لغت هم «لیزلقونک» به آن معنی (که نزد مردم مشهور است) نیست و به معنی «تورا بلغزانند» است که تازه خود آیه نیز «لغزاندن» را معنی کرده و پس از «لیزلقونک» ذکر کرده : «ویقولون انه لمجنون» (= و میگویند او حتما دیوانه شده) یعنی اینکه «بلغزانندتِ» مذکور ، چیزی در حدّ «میگویند دیوانه است» بوده است .
یعنی قضیه در حدّ پراکندن شایعه ای دروغین و نهایتا در حد مزاحمت بوده است ، و البته این مفهومِ اخیر - یعنی مزاحمت - حدود دوسال بعد نیز در آیه 26 سوره فصّلت هم آمده که میگوید : کافران میگویند به قرآن گوش ندهید و سر وصدا کنید شاید غالب شوید (در سوره قلم میخواهند باچشمشان آن حضرت را بلغزانند و در سوره فصلت با دهانشان)
سر و صدا کردن یک کار معمولی است که در حد مزاحمت است و میتوان فهمید لغزاندنِ با چشم هم می باید چنین چیزی بوده باشد ، مثلا چون آنحضرت بسیار اهل حیا بودند و خیره خیره به آنحضرت زل زدن سبب میشده ناراحت شوند کفار مدتی این کار را کردند و موثر هم نبود لذا ترک کردند
و قرآن هم دیگر صحبتش را نکرد و آنها هم روش مزاحمت خود را عوض کردند و مدتی هم سر و صداکردند ، آن نیز موثر نبود ، منصرف شدند ، قرآن هم دیگر چیزی نگفت . همین!

از تفسير آقاي جمال گنجه اي

پاسخ 3:

اغلب مفسرین آیه را این طور تفسیر كرده اند، گفته اند كنایه است.
یعنی اینها وقتی كه چشمشان به صورت توست و گوشهایشان به آواز تو، و تو داری قرآن را می خوانی، آنچنان خشم بر خشمشان می افزاید كه با چشمهایشان می خواهند تو را تیر بزنند.
آن وقت مفاد آیه صرفاً كنایه است از كمال و شدت خشمی كه مخالفین دارند.


انسان وقتی كه چنین خشمی گرفت و هیچ توجیه و منطقی برای خودش پیدا نكرد، دست به یك تهمتهای احمقانه می زند كه رهایش كنید، یك آدم جن زده و دیوانه است؛ آدمهای جن زده و دیوانه گاهی یك كارهای خارق العاده ای انجام می دهند: وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ.

حال جواب قرآن چیست؟ می گوید: كار جن و شیطان كه نمی تواند اثرش بیداری جهان باشد. (جواب را ببینید، عجیب است! ) قرآن نمی گوید: «وَ ما هُوَ اِلّا مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ» چون در این صورت صرفاً یك مدعا بود (آنها می گفتند كه آنچه این می گوید القاء شیاطین است، قرآن ممكن بود جواب بدهد خیر، القاء خداست) بلكه معیار را ذكر می كند برای آن چیزی كه از ناحیه ی خداست یا از ناحیه ی جن و شیطان ؟.

آیا آیه ی «وَ إِنْ یَكادُ اَلَّذِینَ كَفَرُوا لَیُزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِمْ» خاصیت جلوگیری از چشم زخم دارد؟ ما تا حالا به مدركی (حدیثی، جمله ای) برخورد نكرده ایم كه دلالت كند و بگوید از این آیه برای چشم زخم استفاده كنید.
اینكه چشم زخم حقیقت است یا نه، یك مسأله است (فرضاً حقیقت است ولو در بعضی از افراد)
و اینكه این آیه برای دفع چشم زخم باشد مسأله ی دیگری است. چیزی كه از طرف پیغمبر یا ائمه به ما نرسیده باشد، از پیش خود نباید بتراشیم.


از كتاب اشنايي با قران،تفسير شهيد مطهري

پاسخ 4:
وَ إِن يَكادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيزْلِقُونَك بِأَبْصرِهِمْ لَمَّا سمِعُوا الذِّكْرَ

كلمه ((ان )) بدون تشديد، مخفف ((ان )) است ، و كلمه ((زلق )) به معناى زلل و لغزش است ، و ((ازلاق )) به معناى ازلال ، يعنى صرع است ، و كنايه است از كشتن و هلاك كردن . و معناى آيه اين است كه : محققا آنها كه كافر شدند وقتى قرآن را شنيدند نزديك بود با چشم هاى خود تو را به زمين بيندازند، يعنى با چشم زخم خود تو را بكشند.

و مراد از اين ((ازلاق به ابصار)) - به طورى كه همه مفسرين گفته اند - چشم زدن است ، كه خود نوعى از تاثيرات نفسانى است و دليلى عقلى بر نفى آن نداريم ، بلكه حوادثى ديده شده كه با چشم زدن منطبق هست ، و رواياتى هم بر طبق آن وارد شده ، و با اين حال علت ندارد كه ما آن را انكار نموده بگوييم يك عقيده خرافى است .

بعضى از مفسرين گفته اند: معناى آيه اين است كه وقتى ذكر را يعنى قرآن را از تو مى شنوند با نظرى سرشار از كينه و خشم به تو نظر مى كنند، به طورى كه مى خواهند با همان نگاه تيزشان تو را بكشند.
وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لمََجْنُونٌ وَ مَا هُوَ إِلا ذِكْرٌ لِّلْعَلَمِينَ

نسبت ديوانگى به آن جناب دادن در هنگامى كه قرآن را از او مى شنوند، خود دليل بر اين است كه مى خواسته اند بگويند قرآن از القائات شيطانها و جن است ، و به همين جهت خداى تعالى وقتى مى خواهد پاسخشان بدهد، مى فرمايد: قرآن به جز ذكر براى عالميان نيست .

از تفسير الميزان

پاسخ 5:

سلام. ان مخففه از ثقیله است و برای تاکید. نشانگرش هم لام بر سر لیزلقونک (خبر یکاد) است.

ازلاق به معنای نفوذ است و اسلوب بیانی یکاد را در فارسی می شود ترجمه کرد چیزی نمانده که...یا فقط همین مانده که...

یقولون انه لمجنون اتفاق افتاده است اما ازلاق بصر واقعه ای نیست که انتظار وقوعش را داشته باشیم. پس درست آن است که بگوییم یقولون عطف بر یکاد است.

اگر یقولون عطف بر یزلقونک می شد، آن وقت یکاد بر آن اثر می کرد.(و معنا چنين ميشد:نزديك است كه بگويند .و حال انكه گفتند) درست مثل پرانتز است. الان یقولون بیرون پرانتز و هم سطح یکاد است.

محصل معنای آیه این است که کافران وقتی قرآن خواندن پیامبر را می شنوند نگاه های خصمانه به او می کنند (گویا تیرهایی از چشمهایشان وارد بدن پیامبر می کنند) و می گویند او دیوانه است.

خانم دكتر موسوي

پاسخ 6:

بنظرم همان معني لغزاندن باچشم يعني چشم زخم و نزديك است براي يكاد مناسبتر است
مستحضريد كه:
ماده «زلق» در اصل به معنای لغزش چیزی از جایگاهش است (معجم المقاييس اللغة، ج۳، ص۲۱) و تقریبا هم‌معنای «زلل: لغزش» است (مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۸۳) و تفاوتش با زلل این است که زلق، لغزشی است که حتما با سقوط کردن همراه باشد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۴، ص۳۴۵)

در آیه مقصود از «إِنْ يَكادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِمْ» این است که از نگاه تند و تیزی که از روی حسد به تو می‌افکنند نزدیک است تو را از مکانت به در آرند و به زمین بزنند (معجم المقاييس اللغة، ج۳، ص۲۱؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۸۳) و البته چنين نخواهد شد.

دكتر موذن

پاسخ 7:
ازلقه ببصره: احد النظر الیه بسخط. المنجد

پاسخ8:
در آیه هیچ نشانی از دلالت بر چشم خم نیست مگر به روایات تفسیری که اعتمادی به آن ها نیست استناد کنیم
به نظر من معنای ایه چنین است:وقتی کافران می شنیدند یا می شنوند قرآن میخوانی چنان غضب آلود به تو نگاه میکنند که گویی با چشمانشان میخواهند تو را به تیر بزنند شبیه این که میگوییم با چشمهاش میخواست منو بخوره

محسن

ویرایش بوسیله کاربر 1397/12/11 03:00:23 ب.ظ  | دلیل ویرایش: edit

admin Offline
#5 ارسال شده : 1397/12/06 09:11:37 ق.ظ
admin

رتبه: Administration

گروه ها: Administrators, Moderator, member
تاریخ عضویت: 1391/10/20
ارسالها: 421

9 تشکر دریافتی در 9 ارسال
تدبر و فهم سوره قلم:پرسش و پاسخ:معناي زنيم در سوره قلم چيست؟ آيا آيه ان كان ذامال و بنين،فقط به ايه قبل خود برميگردد يا مجموعه ايات شامل صفات مكذبين؟


پاسخ 1: زنيم را در آيه متّهم در نسب (حرامزاده)، لئيم معروف بلئامت، شخص معروف بشرارت گفته اند در مجمع از علي عليه السّلام شخص بي اصل و نانجيب نقل شده در صافي از حضرت صادق عليه السّلام نقل است كه آنرا كافر سخت فرموده است. بنظر ميايد كه مراد از آن در آيۀ لئيم و شرير است گوئي شرّ و لئامت علامت مخصوص اوست چنانكه زنمه براي گوسفند و بزغاله و عتل چنانكه گفته اند بمعني بد خلق و خشن است يعني او مانع خير و متجاوز و پيوسته گناهكار است با همۀ اينها بد رفتار و شرير است.

قاموس قران

پاسخ 2:
ترجمه متفاوتی از زنیم

زنیم از ریشه زنم: اصل الواحد در اين ماده، آن چيزي است كه در نفس خود، اصالت و استقرار ندارد، بلكه وابسته به غير و قائم به اوست و مفهوم اين اصل، بر زنمَۀ (يعني قسمتي از گوش بز كه آويزان است) يا گوشت زائدي كه از داخل يا خارج حلق، آويزان است و بندهاي كه به قوم ملحق شده و بنده پست معلّق (يعني كسي كه نَسَبَش مشخص نيست) و بچه شتري كه مادرش را دنبال ميكند، صدق ميكند.
سوره مباركه قلم آيه 13: عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِكَ زَنيمٍ، گستاخ، [و] يعني كسي كه در نفس خود، استقلال ندارد، بلكه بر پيمانها، ضعيف كردن مردم، عيبگرفتن و تعدّي به ايشان، تكيه ميكند تا بدين وسيله جايگاهش استوار شود و تندخو و خشن است و در نفس خود، صفات ذاتي، اخلاق، عمل، صدق و خلوصش، قِوام و استقرار ندارد.التحقيق في كلمات القران

اين ترجمه ، با ایه بعد ،ان کان ذامال و بنین ،سازگارتر است.و علت تكيه ان فرد به مال و بنين را در زنيم بودن او ميداند.در اين صورت ان كان ذامال و بنين به ايات قبلتر بر نميگردد.

پاسخ 3:

شهيد مطهري جمله ان کان ذامال وبنین را به همه صفات نسبت داده اند


حتی در قسمتهای بعدی سوره که درمورد عقاید مجرمین واحساس برتریشان ذکر کرده از( مالکم کیف تحکمون ....،) علتش را به ان کان ... ربط داده اند
که این غرور دارم دارم ها ، این استنباطها واوهام را دراینها بوجود آورده
بنابر این مرجع ضمیر انا بلونا نیز همان مکذبین قریش با ان صفات خبیثشان می شود

خانم خدايي
ali Offline
#6 ارسال شده : 1398/12/17 08:42:38 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,960

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال

جهت مطالعه بيشتر در خصوص ايات انتهاي سوره قلم و ايه وان يكاد الذين كفروا به لينك زير مراجعه نماييد

ايا قران چشم زخم را تاييد مي كند؟
admin1 Offline
#7 ارسال شده : 1399/05/17 10:55:16 ق.ظ
admin1

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/14
ارسالها: 199

8 تشکر دریافتی در 7 ارسال

تدبر و فهم آیات سوره قلم: نکات و پرسش های تفسیری سوره قلم

سئوال:

در داستان اصحاب باغ در سوره قلم، پس از نزول عذاب و از بین رفتن میوه ها،ایات 28-32 نشان دهنده پشیمانی و توبه انها ست

عباراتی مثل سبحان ربنا انا کنا ظالمین، انا کنا طاغین، انا الی ربنا راغبون نشاندهنده بازگشت انها بسوی خدا و توبه از ظلم قبلی است

اما در ایه 33 گفته شده غیر از این عذاب دنیایی، عذاب بزرگتر اخروی هم دارند. چرا؟ ایا همچنان مستحق عذاب هستند؟

سرکار خانم زمانی


پاسخ:

در این خصوص دو احتمال متصور است:

ايه عذاب آخرت 33، لزوما بر اصحاب باغ دلالت ندارد
بلکه به افراد مشابه هشدار میدد که این عذاب دنیایی است عذاب آخرت خیلی بزرگتر است.

احتمال دوم
اگر ایه ، شامل اصحاب باغ هم شود ، ممکن است این اظهار پشیمانی و اظهار رغبت انها بسوی خدا ، مقطعی و لحظه ای بوده باشد که در بسیاری از ایات هم امده این ایمان های لحظه نزول عذاب ،در اثر ترس است و پایدار نیست و لذا فایده ای ندارد. و در این صورت مستحق عذاب اخروی هم خواهند شد.


از جمله در سوره انعام،ایه 28 که اقای عبدالعلی بازرگان در تفسیر ان اینگونه گفته است:

"انعام:28
اما [چنين نيست كه واقعاً بيدار و مؤمن شده باشند] بلكه آنچه در گذشته پنهان مي‌كردند [يا به غفلت سپرده بودند] برايشان آشكار شده است [كه چاره‌اي جز اظهار پشيماني و ادعاي تغيير روش نمي‌بينند] و اگر [هم به دنيا] بازگردانده شوند، به همان كارهائي كه از آن نهي شده بودند برمي‌گردند و مسلماً دروغگويند 33 [ظاهر و باطن‌شان يكي نيست].
______
33- شخصيتِ انسان را كارهائي كه در طول يك عمر با «اختيار» و انتخاب خود انجام مي‌دهد مي‌سازد و نيك و بد زندگي روزانة او شاكله‌اش را تشكيل مي‌دهد. درست است كه مصيبت‌ها و حوادث اضطراري بعضاً افراد مساعدي را متحوّل و بيدار مي‌سازد، ولي جرقه‌اي كه از ترس و طمع روشن شده باشد، فقط جلوي پاي را روشن مي‌كند و دير نمي‌پايد. شاهد مثالش تغيير روحيه‌اي است كه موقتاً در عيادت بيماري ناعلاج، عزيزي از دست رفته يا خوابيدن چند صباحي در بيمارستان به ما دست مي‌دهد؛ تحولي كه در بازگشت به همان اشتغالات به زودي فراموش مي‌گردد. اگر سر به سنگ خوردن براي عبرت كافي بود، همگان به راه مي‌آمدند!"

اقای سیدکاظم فرهنگ
مدیر تالار
سمیرا گودرزی Offline
#8 ارسال شده : 1400/03/28 04:26:57 ق.ظ
سمیرا گودرزی

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1399/06/17
ارسالها: 112
Iran (Islamic Republic Of)
مکان: تهران

┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄

قلم:1
ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ
نون،2 سوگند به قلم و آن چه مي‌نويسند3 [=كتاب و روزنامه و...]،

______


2 - مي‌گويند شكل حرف «ن»، مشابه دوات مركب است! برخي نيز گفته‌اند در روزگار گذشته مركب از نوعي نهنگ، كه براي تيره كردن فضاي اطراف خود در تهاجم دشمن پخش مي‌كرد، گرفته مي‌شد. در ضمن نام حضرت يونس كه در دهان ماهي شد، ذاالنّون مي‌باشد كه احتمالا بايد همان نوع ماهي باشد. جالب اين كه در انتهاي سوره به داستان اين پيامبر اشاره شده است.

3 - پيام توحيدي پيامبران در انكار بت‌پرستي و دعوت به خداي يگانه، همچنين وعده زنده شدن پس از مرگ، براي معاصران آنان عجيب و غير مأنوس بوده و گوينده چنين سخنان غير متعارفي را، ديوانه و [به اصطلاح آن دوران] جن‌زده و گرفتار افكار شيطاني مي‌دانستند. سوگندهاي ابتداي سوره به مركب، قلم و آنچه مي‌نويسد، گويا اشاره به اين حقيقت داشته باشد كه حقانيّت كلام خدا را آيندگان، در دوراني كه ابزار سوادآموزي و معرفت علمي گسترش يابد، خواهند شناخت.
سوگند به قلم و آنچه مي‌نويسند «ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ»، براي مردم جاهل و عقب افتادة مكه، كه نه خودشان سواد خواندن و نوشتن داشتند و نه پيامبر، كه به تصريح قرآن «اُمّي» و خط ننوشته بود، بسيار پُرمعنا است! معمولا به چيزي سوگند مي‌خورند كه براي مخاطب ارزش و منزلتي داشته باشد. اگر آن مخاطبين درك اين معنا را نداشتند، آيندگان از طريق قلم و آنچه دربارة قرآن و شخصيت پيامبر نوشته مي‌شود، خواهند فهميد كه نه تنها او ديوانه نبود، بلكه بر خُلقي عظيم تكيه داشته. علاوه در آيه چهارم سورة علق نيز، كه اولين سوره نازل شده بر پيامبر اكرم بوده، بر قلم و علمي كه به وسيلة آن توسعه و تكامل پيدا مي‌كند تأكيد شده است: «اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ». به راستي اگر خداوند كريم انسان را به كاربرد «قلم» هدايت نكرده بود چگونه تجربيات علمي بشر به نسل‌هاي بعد منتقل و به تدريج تصحيح و تكميل مي‌گرديد؟ انتقال شفاهي علم و دانش را گويا در آيات اوليه سوره «الرحمن» مورد تأكيد قرار داده «الرَّحْمَنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنْسَانَ عَلَّمَهُ الْبَيَانَ»، و انتقال «علوم» را در آيه سوره علق. پس «بيان» و «قلم» دو نعمت بزرگ خداي «رحمن» هستند كه وسيله شناخت عظمت و حقانيت قرآن و آيات تكويني و تشريعي مي‌گردند.

┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄

قلم:8
فَلَا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ
پس [با اعتماد و استواري در مسير حق،] از تكذيب كنندگان اطاعت مكن.10

______
10 - شيوة معمول و مرسوم آدميان، دشمني با مخالفان و حذف آنان است، ولي خدا به بندگان آزادي عقيده و بيان داده و بازداشتن آنان از ابراز مخالفت خلاف مشيّت الهي است. اما مي‌توان آزادشان گذاشت ولي اطاعتشان نكرد كه چنين شيوه‌اي با توصية «لا تُطِع» بارها در قرآن تكرار شده است. از جمله: لا تُطِعِ الكَافِرِين وَ المُنَافِقِين/ الْمُكَذِّبِين/ كُلَّ حَلاَّفٍ مَهِين/ مِنهُم اِثْماً اوكَفُورا/ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا/ و... [احزاب 48 (33:48) ، فرقان 52 (25:52) ، قلم 8 (68:8) و 10 (68:10) ، انسان 24 (76:24) ، كهف 28 (18:28) و علق 19 (96:19) ].
از اين آيه به بعد [تا آية 13]، تكذيب كنندگان آن پيامبر موصوف به اخلاق عظيم را با 10 خصلت خلاف اخلاقي معرفي مي‌كند: 1- مداهنه، 2- عادت به سوگند خوردن، 3- پست فطرتي، 4- عيب‌جويي، 5- سخن‌چيني، 6- منّاع الخير، 7- متجاوز، 8- خودخواهي مفرط، 9- خشن و بد زبان، 10- بي اصل و نَسَب.

📚┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄

قلم:12
مَّنَّاعٍ لِّلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ
[همان] همواره منع كنندۀ16 [مردم از نيكي،] و متجاوزِ17 [به حقوق ديگران و] خودپرست18.

______
16 - «مَنَّاع» مبالغه منع و بازداري، وصف كسي است كه نه تنها خود اهل خير و خدمت نيست، بلكه ديگران را نيز همواره از اين كار باز مي‌دارد. اصطلاح «مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ» در آية 25 سوره ق (50:25) نيز آمده است «مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ مُرِيبٍ». اين صفت را در سه آيه ديگر قرآن مي‌يابيم: ماعون 6 (107:6) و 7- «الَّذِينَ هُمْ يُرَاءُونَ وَيَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ»، معارج 21 (70:21) - «وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا»، بقره 114 (2:114) - «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللهِ أَنْ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ...».

17 - «مُعْتَد» اسم فاعل از ريشة «عدو»، تعدّي و تجاوزي است به حقوق ديگران. كه اگر قلبي باشد، عداوت و دشمني به بار مي‌آورد، اگر در معاملات باشد، تعدّي تلقي مي‌گردد و اگر در راه رفتن باشد، دويدن عَدْو است. مشتقات اين كلمه 106 بار در قرآن تكرار شده است.


18 - كلمة «اثم» را گناه ترجمه مي‌كنند، ولي با توجه به معناي اصلي كلمه، كه دلالت بر تنگ‌نظري و محدوديت بينش و ظرفيت روحي مي‌كند، مي‌توان گفت «اثم» از «خودپرستي» ناشي مي‌شود. اما «أَثِيم» [در باب فعيل- مثل عليم] كثرت تنگ‌نظري و خودپرستي را مي‌رساند. اين لفظ هفت بار در قرآن با تركيبات: كفار اثيم [بقره 276 (2:276) ]، افّاك اثيم [شعراء 222 (26:222) و جاثيه 7 (45:7) ]، معتد اثيم [قلم 12 (68:12) و مطففين 12 (83:12) ]، وخواناً اثيما [نساء 107 (4:107) ] تكرار شده كه ملازمت كفر، دروغگويي، تجاوز و تعدّي و خيانت را با خودپرستي نشان مي‌دهد.


┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═

📚تفسیر آقاے بازرگان
ali Offline
#9 ارسال شده : 1402/06/06 04:29:58 ب.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,960

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال

مرور تفسير برگزيده ايات سوره قلم از تفسير تسنيم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ (1) ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ (
در فضای مکه عده‌ای حضرت را متّهم به جنون می‌کردند. ذات أقدس الهی به علم و نوشته‌های علمی قسم می‌خورد که تو عالم هستی. قسم خدا به دلیل است نه به غیر دلیل. اینجا هم از همان سنخِ سوگند به دلیل است. قسم به علم، تو عالم هستی! قسم به قلم، تو عالم هستی! قسم به کتاب، تو عالم هستی! یعنی چون از تو معارف علمی نشأت می‌گیرد، پس سخن از جنون در کار نیست:
آن نعمتی که خدا به تو داد که نعمت عقل و علم و اخلاق است به همین نعمت توجّه می‌دهیم که تو مجنون نیستی! پس آنها که تو را به جنون متهم می‌کنند سخن ناصوابی دارند.
اگر کسی عقلش مستور باشد، می‌گویند مجنون. جن‌زده هم همین‌طور است. فرمود شما مستور نیستید، شفاف هستید، برای اینکه جامعه را روشن کردید. نه تنها خودتان عالم هستید، معلّم هستید.
این سوگندها نشان می‌دهد که آن قلمی که حق‌نگار است و مسطورات او حق است، آن قلم می‌تواند جامعه را متمدّن کند؛
لذا خدای سبحان به دلیل سوگند یاد کرد، فرمود تو عاقلی، برای اینکه تو اهل علم و اهل بیان و بیان‌های تو را می‌نگارند، می‌نویسند و به همه جا منتشر می‌کنند.
وَ إِنَّ لَکَ لَأَجْراً غَیْرَ مَمْنُونٍ، «مَنَّ»؛ یعنی «قَطَعَ». «ممنون»؛ یعنی مقطوع. ﴿لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ﴾ یعنی اجر بی‌کران، پایان‌پذیر نیست،

﴿إِنَّکَ لَعَلی‏ خُلُقٍ عَظیمٍ﴾، غرض این است که اخلاق حرف اوّل را می‌زند. اخلاق با سرنوشت ما که انسان می‌شویم یا حیوان، حرف اوّل را می‌زند. به چه صورت در می‌آییم؟

﴿فَلا تُطِعِ الْمُکَذِّبینَ﴾؛ حرف اینها که دین را، وحی را تکذیب می‌کنند گوش نده، برای اینکه اینها ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ﴾؛ اینها می‌خواهند تو هم روغن‌مالی کنی، آنها هم روغن‌مالی کنند. به هر حال تو هم با مسامحه رفتار کنی، آنها هم با مسامحه رفتار کنند. کسی که روی میز بنشیند؛ بالای میز، پایین میز، زیر میز هر جا رشوه بدهند و بگیرد، این همان إدهان و روغن‌مالی و اسلام‌مالی است به نام حکومت اسلامی.
می‌فرماید اینها دیوانه‌اند، پس مکذّب دیوانه است. کسی که ﴿حَلاَّفٍ﴾ است، دیوانه است. ﴿مَهینٍ﴾ است، دیوانه است. بدگو است، دیوانه است. آبروبر است، دیوانه است. ﴿مَشَّاءٍ بِنَمیمٍ﴾ و نمیمه‌گر است، دیوانه است. ﴿مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ﴾ است، دیوانه است. اینها دیوانه هستند.

﴿أَنْ کانَ ذا مالٍ وَ بَنینَ ٭ إِذا تُتْلی‏ عَلَیْهِ آیاتُنا قالَ أَساطیرُ الْأَوَّلینَ﴾، ما چه کار می‌کنیم؟ ﴿سَنَسِمُهُ عَلَی الْخُرْطُومِ ٭ ﴾؛ ما خرطوم آنها را داغ می‌کنیم. جایی که علامت ننگ و علامت شرم باشد. سرّش این است که عمل با عامل هست و او را رها نمی‌کند. هرگز نمی‌شود گفت ما این کار را کردیم و گذشت. هیچ گاه عمل، عامل را رها نمی‌کند، چرا؟ چون عمل موجود است و در خط تولید افتاد، یک و هیچ موجودی سرگردان در عالم نیست، دو؛ حتماً با صاحبش مرتبط است، سه؛ لذا دامنگیر او می‌شود، چهار. عمل زنده است این‌طور نیست که در قیامت یا در جای دیگر بگویند از جای دیگر آمده است. فرمود: این عمل شماست. این کتاب مثل اینکه پرنده‌ای است از درون انسان پَر می‌کشد.

مال خیر است رحمت است برکت است؛ اما آن کسی که این مال را دارد گرفتار فخرفروشی بیجاست؛ حقوق الهی را نمی‌دهد، یک؛ فخرفروشی بیجا دارد، دو؛ لذا برای او می‌شود وبال، سه؛ ﴿أَنْ کانَ ذا مالٍ وَ بَنینَ﴾پس همه اینها از درون ما درمی‌آید. در سوره مبارکه «زلزال» هم این است که ما به او نشان می‌دهیم که این کار توست، پس عمل از بین نمی‌رود
در اینجا نفرمود ما أنوف اینها را، أنف اینها را، بینی اینها را داغ می‌کنیم؛ فرمود خرطوم اینها را داغ می‌کنیم. معلوم می‌شود که به صورت حیوان درمی‌آیند. چرا؟ برای اینکه آن بیراهه رفتن، آن حلّاف مهین بودن، آن همّاز بودن، آن مشّاء بنمیم بودن، آن ظالم بودن، انسان را درّنده می‌کند. هم گرگ خرطوم دارد هم فیل، ﴿سَنَسِمُهُ عَلَی الْخُرْطُومِ﴾.

فرمود ما خیلی‌ها را آزمودیم؛ ﴿إِنَّا بَلَوْناهُمْ﴾؛ ما اینها را آزمودیم.
اصحاب جنّت فقرا را راه نمی‌دادند و می‌گفتند موقع چیدن میوه هیچ کس نیاید، آرام آرام برویم که فقرا باخبر نشوند. فرمود ما اینها را مشّاء بنمیم و اینها بودند اینها را آزمودیم یا اینها را کهنه کردیم. ﴿کَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّةِ﴾، اصحاب جنة، آن اصحاب باغ یک باغی بود که قصه‌شان را تا این آیه نوزده بیان می‌کنند.

﴿إِذْ أَقْسَمُوا﴾؛ هم‌سوگند شدند که ﴿لَیَصْرِمُنَّها مُصْبِحینَ﴾، «صارم» یعنی قاطع. صرم بکنند یعنی میوه‌ها را بچینند. وقتی بامداد شد صبح کردند، بروند میوه درخت را بچینند. نه ـ إن‌شاءالله ـ گفتند، یک؛ و نه حقّی برای فقرا قرار دادند، دو؛ لذا بدون استثنا تصمیم قطعی گرفتند که همه میوه‌ها را بچینند. شبانه آن قهر الهی طوف زد و همه بساط میوه را سوزاند: ﴿فَطافَ عَلَیْها طائِفٌ مِنْ رَبِّکَ وَ هُمْ نائِمُونَ﴾؛ البته بعد از آزمون فراوان، نه ابتدایی. فرمود: ﴿إِنَّا بَلَوْناهُمْ کَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّةِ﴾، بعد از آزمون چندین بار که اینها کارشان این بود، شبانه عذاب آمد یا سرما آمد یا علل و عوامل آمد همه میوه‌ها را از بین برد.

﴿فَأَصْبَحَتْ﴾؛ این جنت یعنی این باغ، ﴿کَالصَّریمِ﴾، این بر وزن «فعیل» به معنی مفعول است؛ یعنی باغ مثل اینکه همه میوه‌ها را چیدند. کسی نچید، صریم نیست؛ اما ﴿کَالصَّریمِ﴾ است.
آن‌گاه اینها خبر نداشتند، یکدیگر را صدا زدند وقتی که صبح شد که برویم میوه‌ها را بچینیم. ﴿فَتَنادَوْا مُصْبِحینَ﴾؛ وقتی بامداد شد صبح کردند یکدیگر را صدا زدند که برویم بچینیم. صدا زدند که برویم چه کار بکنیم؟ ﴿أَنِ اغْدُوا عَلی‏ حَرْثِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صارِمینَ﴾؛ «غُدوه» یعنی بامداد، در برابر مساء. گفتند صبح زود برویم میوه‌های باغ را بچینیم، اگر این قصد را دارید باید زودتر حرکت کنید برویم. ﴿أَنِ اغْدُوا عَلی‏ حَرْثِکُمْ﴾؛ این باغی که شما حرث کردید، کشاورزی کردید. شما کارتان این بود که جمادی را از جایی به جایی منتقل کردید و به دل خاک سپردید. اینها هم مرتّب بلند شدند به طرف باغ رفتند اما تخافت، اخفات، خفیانه، به یکدگیر زیر گوشی می‌گفتند مواظب باشید کسی نیاید، فقرا نیایند، غیر از شما کسی حضور نداشته باشند. ﴿أَنْ لا یَدْخُلَنَّهَا الْیَوْمَ عَلَیْکُمْ مِسْکینٌ﴾؛ گدا نیاید. ﴿وَ غَدَوْا عَلی حَرْدٍ قادِرینَ﴾؛ غُدوه کردند بامداد کردند، در حالی که مقتدر بودند بر طرد بیگانه، یک؛ و تصمیم گرفتند بر چیدن میوه‌ها، دو؛

﴿فَلَمَّا رَأَوْها﴾؛ نزدیک باغ شدند و باغ را دیدند، دیدند که باغ سوخته است! گفتند ما راه را گم کردیم، اینکه باغ ما نیست، ما راه را گم کردیم، چرا اینجا آمدیم؟ ﴿قالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ﴾؛ ما راه را گم کردیم، اینکه باغ ما نیست. بعد فهمیدند که خیر، این باغ ایشان است. گفتند همین باغ ماست. ﴿بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ﴾؛ ما از میوه محروم شدیم. این باغ را ذات اقدس الهی سوزاند.﴿قالَ أَوْسَطُهُمْ﴾؛ آنکه عاقل‌تر از همه بود گفت: ﴿أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ لَوْ لا تُسَبِّحُونَ﴾؛ نگفتم بیراهه نروید؟ حقوق فقرا را بدهید؟ مال حلال را بگیرید؟ نگفتم اهل تسبیح باشید؟ نگفتم چرا اهل تسبیح و تزکیه نیستید؟ از آن به بعد توبه کردند: ﴿قالُوا سُبْحانَ رَبِّنا إِنَّا کُنَّا ظالِمینَ﴾؛ پروردگارا ما ستم کردیم؛ هم به خودمان، هم به جامعه و فقرا. ﴿فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی‏ بَعْضٍ یَتَلاوَمُونَ﴾؛ یکدیگر را ملامت کردند که تو باعث شدی، او می‌گفت تو باعث شدی! حالا توبه کردند و توبه را هم ذات اقدس الهی می‌پذیرد. ﴿إِنَّا کُنَّا طاغینَ﴾؛ ما اهل طغیان بودیم.
﴿عَسی‏ رَبُّنا أَنْ یُبْدِلَنا خَیْراً مِنْها إِنَّا إِلی‏ رَبِّنا راغِبُونَ﴾؛ ذات اقدس الهی اگر این را از ما گرفت، امیدواریم تبدیل به احسن بکند، جبران بکند، سال بعد، باغ ما در اثر بارش‌های باران و مناسبت‌های دیگر میوه‌های فراوانی بدهد؛ چون ما به طرف ذات اقدس الهی رغبت کردیم.

ارتباط داستان اصحاب باغ با مردم مكه و ابتداي سوره
خدا می‌فرماید این قصه را ما گفتیم، ما اهل مکه را آزمودیم، چه اینکه اهل آن باغ را آزمودیم که می‌گفتند مال یمن یا جای دیگر بود. صدر قصه این است که این مربوط به هیچ گروهی نیست، یک اصل عام است. ما اهل مکه را آزمودیم؛ مثل اینکه صاحبان باغ یمن را آزمودیم
در پایان قصه می‌فرماید: ﴿کَذلِکَ الْعَذابُ﴾؛ این عذاب الهی است اختصاصی به قوم و قبیله خاص ندارد. اما ﴿وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ﴾؛ این یک عذاب دنیایی بود به هر حال مالی بود که از اینها گرفته شده است؛ اما عذاب آخرت این چنین نیست. ببینید در دنیا یک سرزنش هست. این می‌گوید تو باعث شدی، او می‌گوید تو باعث شدی. اما در قیامت: ﴿کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾, این او را لعنت می‌کند می‌گوید تو باعث شدی، او این را لعنت می‌کند می‌گوید تو باعث شدی! و تمام سروصداها و اینها با لعنت شروع می‌شود و ختم می‌شود، ﴿کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾


مثال، نمونه است، نه مَثل. می‌فرماید اگر کسی به راه باشد، ما نعمت‌ها را بر او عرضه می‌داریم؛ مثالش فلان گروه هستند و اگر کسی کفران نعمت کند، نعمت را بعد از آزمایش‌های فراوان از او می‌گیریم؛ نمونه‌ آن فلان گروه هستند. در سوره «قلم» مثال ذکر می‌کند، در سوره «کهف» مثال ذکر می‌کند، در سوره «سبأ» مثال ذکر می‌کند. در سوره «قلم» که محل بحث است می‌فرماید اینها که معارف الهی را شنیدند ـ معاذالله ـ می‌گویند اینها اسطوره‌اند و افسانه‌های گذشته‌اند و تاریخ مصرف گذشته‌اند: ﴿إِنَّا بَلَوْناهُمْ کَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّةِ﴾، آن وقت قصه اصحاب جنّت را به عنوان مثال نه مَثل، به عنوان نمونه ذکر می‌کند که عده‌ای بودند قبلاً به راه بوند، بعد منحرف شدند، ما نعمت‌های الهی را به آنها عرضه کردیم؛ هوای مناسب، نعمت مناسب، زمین مناسب، مِلک مناسب، باغداری مناسب، اینها باغی درست کردند نعمت‌های فراوان؛ اما حقوق الهی را نمی‌دادند.

حالا از این به بعد اینها توبه کردند: ﴿قالُوا سُبْحانَ رَبِّنا إِنَّا کُنَّا ظالِمینَ﴾، آن‌گاه ﴿فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی‏ بَعْضٍ یَتَلاوَمُونَ ٭ قالُوا یا وَیْلَنا إِنَّا کُنَّا طاغینَ﴾ که برخی از مفسّران می‌گویند ذات اقدس الهی جبران کرد و به این اینها وضع مالی‌شان را برگرداند و باغشان سرسبز و خرّم شد. این ﴿عَسی‏ رَبُّنا أَنْ یُبْدِلَنا خَیْراً مِنْها إِنَّا إِلی‏ رَبِّنا راغِبُونَ﴾، نشانه توبه اینها و امید اینها به آینده بود که خدا جبران کرد.
بعد ذات اقدس الهی فرمود این نه اختصاصی به مردم مکه دارد، نه اختصاصی به آن همسایه‌های مکی دارد: ﴿کَذلِکَ الْعَذابُ﴾، این برای دنیا. ﴿وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ﴾، آن‌گاه ﴿فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ﴾


فرمود: ﴿إِنَّ لِلْمُتَّقینَ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعیمِ﴾. پس کفّار آن طور هستند که ﴿سَنَسِمُهُ عَلَی الْخُرْطُومِ﴾، با آن تهدیدهای یاد شده. متقین همین‌هایی هستند که فرمود ﴿جَنَّاتِ النَّعیمِ﴾ هستند. این قبلاً هم عرض شد که این ﴿جَنَّاتِ النَّعیمِ﴾، غیر از آن ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ است. عدد جنّات چقدر است را که خدا می‌داند
﴿ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ﴾، فرمود برهان عقلی که ندارید، ﴿أَمْ لَکُمْ کِتابٌ فیهِ تَدْرُسُونَ ٭ إِنَّ لَکُمْ فیهِ لَما تَخَیَّرُونَ﴾، چنین کتابی از وحی آمده، از آسمان کتابی نازل شده؟ ؟ اینکه نیست. ﴿أَمْ لَکُمْ أَیْمانٌ عَلَیْنا بالِغَةٌ إِلی‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ إِنَّ لَکُمْ لَما تَحْکُمُونَ﴾، خدا سوگند یاد کرد،؟ انبیا سوگند یاد کردند،؟ مدبّران الهی و فرشته‌ها سوگند یاد کردند که هر چه شما حکم می‌کنید انجام بشود؟ شما تعهدی از خدا و ملائکه دارید؟ چه چیزی دارید؟ أیمان و سوگندی بر ما که رهبران الهی هستیم دارید؟ این کلمه «لا» که روی هر دو قسمت نوشته شده؛ یعنی اینجا نفس را قطع نکنید، اینجا وقف نکنید، آن بعدی مفعول این است. ﴿أَمْ لَکُمْ أَیْمانٌ عَلَیْنا بالِغَةٌ إِلی‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ إِنَّ لَکُمْ لَما تَحْکُمُونَ﴾؛ ما سوگند یاد کردیم که هر چه شما حکم کردید عمل بشود، این هم که نیست.
﴿سَلْهُمْ أَیُّهُمْ﴾، مسئول این حرف‌های شما کیست؟ چه کسی عهده می‌گیرد که در قیامت کار به دست شما باشد؟ چه کسی عهده می‌گیرد که در قیامت مجرم و مطیع یکسان حکم داشته باشند؟ شفعایی دارید؟ شرکایی دارید؟ یا خودتان این حرف را می‌زنید؟ مسئول شما کیست؟ ﴿أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ﴾، حالا یا شریک در مدّعا یا شاهد در مدّعا. ﴿فَلْیَأْتُوا بِشُرَکائِهِمْ﴾، آنها را بیاورید ببینیم آنها حرفشان چیست.


بعد این چهار آیه در وسط به عنوان جمله معترضه آمده است که قیامت این است. این ﴿یَوْمَ یُکْشَفُ عَنْ ساقٍ﴾، می‌گویند «کَشَفَتِ الحَربُ عُن سَاقِها» در یک امر خیلی مهمی، می‌گویند پارچه را وَر مالید، یا آستین را بالا زد! قیامت پای خود را وَر مالید که یک حادثه سنگینی می‌خواهد به ما نشان بدهد، این را می‌گویند کشف ساق. پس کشف ساق کنایه از عظمت مطلب اهمیت مطلب و مهم بودن مطلب است، ؛ یعنی موقعیت حسّاسی است
فَلا یَسْتَطیعُونَ﴾، نمی‌توانند تکان بخورند. آن روز می‌خواهد حرف بزند، ولی قدرت حرف زدن ندارد. ﴿نَخْتِمُ عَلَی أَفْوَاهِهِمْ﴾، قدرت حرف ندارند اصلاً. ﴿خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ﴾، انسان ترسناک از چشمش هراس معلوم است. ﴿تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ﴾ اینها که عزیز بی‌جهت هستند یقیناً ذلیل باجهت هستند، چون که نمی‌شود هم عزت دروغ باشد هم ذلت دروغ باشد. اینها که ﴿وَ إِذَا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ﴾ می‌گویند به ما برخورد، این عزیز بی‌جهت است. اگر عزیز بی‌جهت شد، ذلیل باجهت است و قیامت آنچه حق است ظاهر می‌شود، ذلت اینها ظاهر می‌شود. ﴿تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَ قَدْ کانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ﴾؛ در دنیا می‌توانستند، باری روی دوش آنها نبود می‌توانستند سجده کنند ولی نمی‌کردند خضوع نمی‌کردند. دنبال شیطنت شیطان بودند.
﴿تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ﴾، حالا کم‌کم صورت سیاه می‌شود کم‌کم ذلت می‌گیرد و مانند آن. ﴿وَ قَدْ کانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ﴾، آن وقت ذات اقدس الهی می‌فرماید اینها که در مکه دهن‌کجی می‌کنند، نه اندیشه سالم دارند، نه انگیزه سالم دارند، ما همه اینها را تحلیل کردیم، اینها پاسخ مثبت ندارند،
بگذار من تنها کار اینها را بکنم شما راحت باشید. من شخصاً خودم کار اینها را انجام می‌دهم و انجام هم داد؛
فرمود به پیغمبر که نگران نباش بگذار من تنها کار اینها را انجام می‌دهم. ﴿فَذَرْنی﴾، خیلی نگران نباش که جبهه و اینها را درست کنی. ﴿فَذَرْنی‏ وَ مَنْ یُکَذِّبُ بِهذَا الْحَدیثِ﴾؛ مرا با این تنها بگذار، یعنی من تنها کار را حلّ می‌کنم و همان کار را کرد. در این مسائل آن کسی که حرف آخر را می‌زند ذات اقدس الهی است. البته آنکه همیشه حرف می‌زند خداست، حرف اوّل را هم او می‌زند
سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ، ما برای اینکه اینها را خوب پرت بکنیم مدام بالا می‌بریم بالا می‌بریم بالا می‌بریم از همان جا پرت می‌کنیم. استدراج این است. فرمود خیال نکنید که ما اینها را مقداری میدان می‌دهیم به اینها داریم نعمت می‌دهیم، این چنین نیست. ما استدراج می‌کنیم، کم‌کم داریم اینها را می‌گیریم. اینها طوری که از همه جا غافل باشند، اینها را ﴿حَتَّی عَفَوْا﴾، در نعمت که غرق شدند، دفعتاً اینها را خفه می‌کنیم. ﴿ وَ أُمْلی لَهُم﴾، «املاء»؛ یعنی امهال. من مهلت می‌دهم اما کید من متقن است، نقشه من محکم است نه آنها از نقشه من باخبر هستند، نه می‌توانند درباره کید الهی برنامه‌ریزی کنند.


این چهار آیه یعنی ﴿یَوْمَ یُکْشَفُ﴾، با ﴿خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ﴾، ﴿فَذَرْنی﴾، ﴿وَ أُمْلی﴾، این چهار آیه ظاهراً جمله معترضه است،
آن وقت بعد می‌رسد به یکی از آن اسئله: ﴿أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ﴾ آخری: ﴿أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ
این ﴿أَمْ تَسْئَلُهُمْ﴾، عطف است بر آن «أم»هایی که قبلاً گذشت. ﴿أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ﴾، حالا اینها که نمی‌آیند به مراکز مذهب و به مسجد، به حسینیه، به دستگاه قرآن و عترت نمی‌آیند، هزینه ای ‌دارد؟ شما چیزی از اینها می‌خواهید؟ این هم که نیست، پس برای چه نمی‌آیند؟ ﴿أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ﴾؛ یعنی آیا غرامتی در کار است؟ هزینه‌ای در کار است که زیر بار هزینه بار سنگین و بار سنگین مثقَل می‌شوند و باید این بار را بردارند نمی‌توانند؟ این هم که نیست.
﴿أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَیْبُ﴾، لوح قضا و قدر در اختیار اینهاست که اینها در آنجا می‌نویسند که چه کسی بماند و چه کسی نماند، چه کسی مرفّه باشد، چه کسی مرفّه نباشد؟ این هم که نیست. سببی باید باشد. این می‌شود کتاب نور و کتاب احتجاج. ﴿أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ﴾، اینکه نیست.

حالا وظیفه شما چیست؟ چون بدترین اهانت به قرآن و به حضرت داشتند گاهی می‌گفتند ساحر است! شاعر است! کاهن است! دروغگوست! مفتری است! مزدور است! همه چیز را به حضرت گفتند. فرمود من تنها مشکل را حلّ می‌کنم. شما چه کار بکن؟ شما عصبانی بشوید؛ مثل یونس اینها را ترک بکنی؟ نه! ﴿فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ . شما این رنج و سختی را باید تحمّل بکنی!
﴿وَ لاَ تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾، مبادا مثل یونس برنجی و فاصله بگیری و قهر کنی! حوت»؛ یعنی ماهی که وجود مبارک یونس را ماهی بلعید که ﴿فی‏ ظُلُماتٍ ثَلاثٍ﴾ بود. شب بود یا در دریا بود، دریای تار بود، دل ماهی بود. ﴿إِذْ نادی﴾، در همان بطن حوت، در حالی که خشم و غضب او را فرا گرفته بود؛ منتها اینها را فرو بُرد کاظمِ غیظ شد: ﴿لَوْ لا أَنْ تَدارَکَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَراءِ وَ هُوَ مَذْمُومٌ﴾، چون پیغمبر وظیفه‌اش این بود که جای خود را حفظ بکند، جامعه را ترک نکند. او موظّف بود صبر کند. حضرت با همه خطرات روبه‌رو می‌شد

بنابراین این ﴿فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ﴾ یک مطلب است؛ یعنی پست خود را ترک نکن! در تأیید این فرمود: ﴿وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ﴾، این تمام شد.
این ﴿إِذْ﴾ نفرمود: ﴿وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادی﴾؛ یعنی آن وقتی که گفت: ﴿لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ﴾؛ مثل او نباش! این کاملاً این ﴿إِذْ﴾ از قبل منقطع است به تمام معنا.
﴿وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ﴾ این تمام شد. این ﴿إِذْ﴾؛ یعنی «أُذکر» این یک مطلب جدایی است که کاملاً یعنی صد درصد از جمله قبل مرتفع است؛ مثل او نباش! چه وقت؟ آن وقتی که قوم خود را ترک کرد. تمام شد. ﴿إِذْ﴾؛ یعنی به یاد این باش که ناله می‌کند: ﴿إِذْ نادی‏ وَ هُوَ مَکْظُومٌ﴾، نه اینکه «لا تکن اذ نادی»؛ مثل این حالت نباش. این حالت که حالت عبودیت است و حالت ولایت است
یک وقت است انسان حوصله‌اش سر می‌آید صحنه را ترک می‌کند، می‌شود مکظوم؛
یعنی این غیظ بر او مسلّط است، او کاظم در این حال نیست، مکظوم است، انبوهی از غضب بر او مسلط است. در این حال به هر حال خشم بر اینها مسلط است؛ ولی در همین حال ناله می‌کند، نه اینکه قومش را نفرین بکند. فرمود در آن حال که به هر حال خشم، غضب، درد، رنج بر شما مسلط شد، بگویید خدا:

بعد فرمود: ﴿وَ إِنْ یَکادُ الَّذینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ﴾، این از باب «ردّ العَجُز علی الصدر», است. صدر سوره «قلم» این بود: ﴿ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ﴾، ذیل و بخش پایانی آن هم این است که آنها می‌گویند تو مجنون هستی، در حالی که ﴿وَ ما هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ﴾.
این هم شرف جهانیان است، ما حرفی برای عرب یا عجم نیاوردیم، برای جهان حرف آوردیم. ﴿ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ﴾ است. بهره‌برداری از این شرف برای تو و سایر مؤمنین است

جریان چشم بد و چشم شور، غالب مفسّرین این جمله ﴿وَ إِنْ یَکادُ الَّذینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ﴾ را به همین چشم شور و چشم بد معنا کردند؛ یعنی با چشم ممکن است به شما آسب برسانند. بعضی‌ها گفتند که این دو تا اشکال دارد:
یکی اینکه اوّلاً این چشم بد و اینها افسانه است و چیز درستی نیست و ثانیاً آنها که درباره چشم می‌گویند آن چشمی که موجب باشد؛ یعنی کسی که بگوید این خیلی خوب است، خوشش بیاید، جمالی، جلالی، شکوهی ببیند با این نگاه، آن چشم اثر دارد؛ اما آنهایی که با نگاه جنون و سحر و شعبده و عداوت و غضب نگاه می‌کردند، این چشم که چشم شور نیست. این دو تا اشکال را ایشان دارند؛لکن غالب مفسّرین می‌گویند این کار شدنی است.

ویرایش بوسیله کاربر 1402/06/08 02:47:13 ب.ظ  | دلیل ویرایش: edit

کاربرانی که در حال مشاهده انجمن هستند
Guest
جهش به انجمن  
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.

قدرت گرفته از YAF 1.9.6.1 | YAF © 2003-2024, Yet Another Forum.NET
این صفحه در مدت زمان 1.180 ثانیه ایجاد شد.