نظر علامه طباطبايي درتفسير الميزان درخصوص ايه 6
حجراتكـلمـه (
فـاسـق ) بـه طـورى كه گفته اند به معناى كسى است كه از طاعت خارج و به معصيت گرايش كند. و كلمه (نبا) به معناى خبر مهم و عظيم الشاءن است.
و كلمه (تبين ) و نـيـز كلمه (استبانه ) و (ابانه ) - به طورى كه در صحاح آمده - همه به يـك مـعـنـا اسـت، و ايـن كـلمـه هـم مـتـعـدى اسـتـعـمـال مـى شـود و مفعول مى گيرد، و هم لازم استعمال مى شود، و چون متعدى شود معناى ايضاح و اظهار را مى دهـد،
مـثـلا وقـتـى گـفـته مى شود: (تبينت الامر) و يا (استبنته ) و يا (ابنت الامر) مـعـنـايـش ايـن اسـت كـه مـن فـلان امـر را روشـن و اظـهـار كـردم. و چـون بـه طـور لازم اسـتعمال شود، به معناى اتضاح و ظهور خواهد بود، وقتى گفته مى شود (ابان الامر) و يا (استبان الامر) و يا (تبين الامر) معنايش اين است كه فلان امر واضح شد.
و مـعـنـاى آيـه چـنـين است : اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر فاسقى نزد شما
خبرى مهم آورد، خـبـرش را تـحـقـيق و پيرامون آن بحث و فحص كنيد، تا به حقيقت آن واقف شويد، تا مـبـادا بدون جهت و به نادانى بر سر قومى بتازيد، و بعدا از رفتارى كه با آنان كرده ايد پشيمان شويد.
خـداى سـبـحـان در ايـن آيـه اصـل عـمل به خير را كه اصلى است عقلايى امضاء كرده، چون اسـاس زنـدگـى اجـتـمـاعـى بـشـر بـه هـمـيـن اسـت كـه
وقـتـى خـبرى را مى شنوند به آن عـمـل كـنند، چيزى كه هست در خصوص خبر اشخاص فاسق دستور فرموده تحقيق كنيد، و اين در حـقـيـقـت
نـهـى از عـمل به خبر فاسق است، و حقيقت اين نهى اين است كه مى خواهد از بى اعـتـبـارى و عدم حجيت خبر فاسق پرده بردارد، و اين هم خودش
نوعى امضاء است، چون عقلا هـم رفـتارشان همين است كه خبر اشخاص بى بندوبار را حجت نمى دانند، و به خبر كسى عمل مى كنند كه به وى وثوق داشته باشند.
تـوضـيـحـى راجـع بـه نـقـش (خـبر) در زندگى اجتماعى انسان و اقسام خبر و لزوم
تبين و تفحص درباره اخبار فاسق
توضيح اينكه : حيات آدمى حياتى است علمى، و انسان سلوك طريق زندگى اش را بر اين اسـاس بـنـا نـهـاده كـه آنـچـه بـه چـشـم خـود مـى بـيـنـد،
بـه هـمـان عمل كند، حال چه خير باشد و نافع و چه شر باشد و مضر. و چون مايحتاج زندگى اش و آنـچـه مـربـوط و مـتـعـلق بـه زندگى او است
منحصر در ديدنيها و شنيدنيهاى خودش نيست بلكه بيشتر آنها از حيطه ديد و علم او غايب است، ناگزير مى شود كه بقيه حوائج خود را كـه گـفـتـيـم از حـيـطـه
عـلم او غـايـب اسـت از راه عـلم ديـگـران تـكميل و تتميم كند، علمى كه ديگران با مشاهده و يا با گوش خود بدست آورده اند، و اين همان خبر است.
پـس اعتماد به خبر به اين معنا است كه عملا ترتيب اثر به آن بدهيم و با مضمون آن تا حـدى مـعامله علمى بكنيم كه گويا خود از راه مشاهده بدست آورده ايم،
و اين همان طورى كه گـفـتـيـم لازمه زندگى اجتماعى انسان است، و احتياج ابتدائى او است، و بناى عقلا و مدار عملكرد آنان بر قبول
خبر ديگران است.
حـال اگـر خـبـرى كـه بـه مـا مى دهند متواتر باشد يعنى از بسيارى آورندگان آن براى انـسـان يـقـيـن آور بـاشـد و يـا اگـر بـه ايـن حـد از كـثـرت نـيـسـت
حـداقـل هـمراه با قرينه هايى قطعى باشد كه انسان نسبت به صدق مضمون آن يقين پيدا كند، چنين خبرى حجت و معتبر است.
و امـا اگـر
خـبر متواتر نبود، و همراه با قرينه هايى قطعى نيز نبود، و در نتيجه بعد از شنيدن خبر يقين به صحت آن حاصل نشد،
و به اصطلاح علمى
خبر واحد بود، چنين خبرى در نـظـر عـقـلا وقـتـى مـعـتـبـر اسـت كـه اگـر بـراى انـسـان يـقـيـن نـمـى آورد، حـد اقـل وثوق و اطمينانى بياورد،
حال يا به حسب نوعش خبرى وثوق آور باشد، (مانند خبرى كـه مـتـخـصـص يـك فـن بـه مـا مـى دهـد) و يـا بـه حـسـب شـخـصـش وثـوق آور بـاشـد،
(مـثـل ايـنـكـه شـخـص آورنده خبر مورد وثوق ما باشد)، عقلا بنا دارند كه بر اين خبر نيز تـرتـيـب اثـر دهـنـد. و سـرش هـم ايـن اسـت كـه عـقـلا
يـا بـه عـلم عـمـل مـى كـنـنـد، و يـا به چيزى كه اگر علم حقيقى نيست علم عادى هست، و آن عبارت است از مظنه و اطمينان.
حـال كـه ايـن مـقدمه روشن گرديد، مى گوييم : اينكه در آيه شريفه دستور به تحقيق و بـررسـى خـبـر فـاسـق را تـعـليل فرموده به اينكه (ان تصيبوا قوما بجهاله...)
مى فـهـمـانـد كـه آنچه بدان امر فرموده، رفع جهالت است، و اينكه انسان اگر خواست به گـفـتـه فـاسـق تـرتـيـب اثـر دهـد، و بـه آن عـمـل كـنـد
بـايد نسبت به مضمون خبر او علم حاصل كند، پس در آيه شريفه همان چيزى اثبات شده كه عقلا آن را ثابت مى دانند، و همان عـمـلى نـفـى شده كه
عقلا هم آن را نفى مى كنند، و اين همان امضاء است، نه تاءسيس حكمى جدید
ویرایش بوسیله کاربر 1391/07/15 02:12:09 ق.ظ
| دلیل ویرایش: مشخص نشده است