logo
پر بازدید ترین عناوین تالار از ابتدا: مطالب زیبا با آیات (تعداد مشاهده:176922)    ایه 59 سوره احزاب(حجاب):زنان مسلمان،جلباب(روپوش) رابه بدن خود نزدیک کنند تا مورد اذیت قرار نگیرند (تعداد مشاهده:140018)    آیا زنان کفار که به اسارت مسلمانان در می آیند بر مسلمانان حلال میشوند و زناشویی با آنها اشکال ندارد (تعداد مشاهده:130729)    اوقات نماز های یومیه در قران (تعداد مشاهده:95054)      پر بازدید ترین عناوین سه ماه گذشته: ترجمه تدبر و نکات مهم تفسیری سوره لقمان: ایات حکمت اموز قران هدایت کننده اهل ایمان و عمل صالح است    وصیت در چه چیزهایی و برای چه کسانی؟    قمار، پليد و شيطاني است. از ان اجتناب كنيد    تعصب ديني ، ممدوح يا مذموم؟ مفهوم تعصب چيست؟             

توجه

Icon
Error

farhang Offline
#1 ارسال شده : 1398/05/30 09:10:19 ق.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,034
Iran (Islamic Republic Of)

47 تشکر دریافتی در 28 ارسال
ترجمه و تفسير و تدبر سوره مريم:مريم يعني چه؟ اسماعيل صادق الوعد كيست؟


مريم لغتى سُريانى است ـ به معناى چيره و زبردست ـ و اين اسم با مسمايش رابطه اى تنگاتنگ دارد، كه روح القدس بشرگونه در برابرش نمودار گرديد، مريم دچار وحشتى شديد شد و گفت:«از تو اگر پرهيزدارى به آفريدگار جهان پناهنده ام» اينجا مورد قسم رحمان است و نه رحيم و جاى اين پرسش است كه چرا رحيم كه رحمت كننده بر ويژگانست در اين هنگامه مورد استعاذه مريم قرار نگرفته؟.
پاسخ اين است كه هنوز براى مريم(عليها السلام) وضعيت عقيدتى اين شخص روشن نيست، كه آيا اصولا موحد است يا نه، دست كم اين است كه مشرك باشد، كه به خدا بالاخره ايمان دارد و اينجا جاى پناه بردن به خداست كه او را مى شناسد، تا به او دست درازى نكند.

آيه 54 ـ «اسماعيل» در دوازده جاى قرآن آمده ـ يا بدون هيچ گونه توصيفى و يا با توصيفى عمومى كه از أخيار و فضيلت يافتگان و شكيبايان است و يا در اين آيه كه "صادِق الوعد" و "رسولا نبياً" مى باشد آمده، و در هر صورت در هر جا كه حضرتش ياد شده همان فرزند حضرت ابراهيم است و جاهاى ديگر نيز كه اين نسبت ياد نشده طبعاً و هموست نه اسماعيلى ديگر: زيرا در غير اين صورت نيازمند به قرينه است.

اينجا در "صادِق الوعد" بودنش در روايتى آمده كه به شخصى در مكان و زمانى خاص وعده اى داده بود و چون آن شخص در موعد و زمان مقرر تا يكسال حاضر نگشت، او نيز يكسال آنجا منتظر ماند، ولى اين خود يكسال دروغ است، زيرا اولا طرف خلف وعده كرده و بنابراين ماندن در آن جاى معين معنايى ندارد، بلكه توافقى با خلف وعده است، و ثانياً آيا درست است كه شخصى مانند اسماعيل براى احترام به كسى ك يكسال خلف وعده كرده رسالت و كارهاى ديگرش را كنار گذارد؟!.

و در آيه بعدى هم نيز كه اهلش را همواره به نماز و زكاة دعوت مى كرد، آيا اين جريان را يكسال ترك كرد و يا اهلش را نيز بدانجا منتقل كرده است؟! با آنكه حضرتش ـ چنانكه راجع به موسى(عليه السلام) و حضرت خاتم النبيين(صلى الله عليه وآله) گذشت نبّى والاتراز رسالت، يعنى پيامبرى بر جسته بوده و آيا چنين كارى كه بر خلاف شعور است مقتضاى برازندگى نبوت است؟

آيه 62 ـ اين "بكرةً و عشياً" ـ كه رزِق بهشتيان را در صبح و شام دانسته ـ دليل است بر اينكه اين بهشت، بهشت برزخى است، زيرا بهشت قيامت "اكلها دائم" (13:35) است و چون در برزخ برزخيان نوعاً خواب هستند، چنانكه "مَن بعثنا من مرقدنا هذا" (36:52) برزخ را اتاِق خواب معرفى كرده، دليل براين حقيقت است، روى اين اصل بيشتر ساعات شب و روز را برزخيان ـ به جز ويژگان ـ در خواب هستند، آيه مورد بحث مربوط به بهشتيان است و آيه اى ديگر عذاب صبح و شام را مربوط جهنميان دانسته، كه "النار يعرضون عليها غدوّاً و عشيّاًو يوم تقوم الساعة ادخلوا آل فرعون أشدّ العذاب" (40:46)، بنابراين اينجا هم عذاب و هم رحمت صبح و شام در انحصار جهنميان و بهشتيان برزخى است.

آيات 71 و 72 ـ اين دو آيه مانند آيه (13:32) ورود همگان را در جهنم حتمى دانسته، آن هم با لفظ «واردها» و نه «يردها» و چون اسم فاعل داراى زمان خاصى نيست و هر سه زمان را شامل است، همگان در هر سه جهان: دنيا، برزخ و قيامت،در درون آتش هستند، ولى "ثم ننجى الذين اتقوا" پرهيزگاران را نجات يافته دانسته كه در دنيا آتش شهوات درونى و برونيشان را در بر دارد، پرهيزگاران نجات يافته اند، و در برزخ نيز چنان است و در آخرت كه آخرين مرحله زندگى است، باز همگان در جهنم وارد هستند، جز آنكه مانند جهنم دنيا و برزخ كه پارسايان نمى سوزند، آن جا هم نمى سوزند، بلكه در هر سه جهان آتش برايشان گلستان است.

آرى، بر خلاف آنچه گروهى گمان كرده اند و رواياتى نيز جعل نموده اند، اين ورود مرور از جوّ آسمانى جهنم نيست، بلكه همان دخول در جهنم است، وانگهى اگر ورود به معناى دخول در جهنم نباشد"ثم ننجى" معنى نخواهد داشت، زيرا نجات از آتش پس از ورود در آتش است، نه عبور از جوّ آن،كه تنها عبور عذابى ندارد، تا نجاتى بخواهد، و اينجا قاعدةً ورود همگان در جهنم است و براى نجات از آن بايد يقين به پارسايى و تقوى به هنگام تكليف حاصل شود وگرنه همچنان در آن مانديند، و ـ به اصطلاح اصولى ـ استصحاب جارى است.


در رواياتى وارد است كه پس از نزول اين آيه اصحاب رسول الله(صلى الله عليه وآله) در ملاقات يكديگر با هم مى گفتند:«آيا اطمينان دارى كه از پارسايان و نجات يافتگانى؟ طبعاً نه! پس همواره بايد مراقب اعمال خود باشيم، در اين صورت "ثم ننجى الذين اتقوا" بدين معناست كه تقوا پيشگان بر خلاف طغيان گران در كل اين مراحل از نجات يافتگان اند، ولى ظالمان همچنان در اين جهنم ها به مقدار ظلم شان ماندگارند و مقتضاى جمع الجمع دلالتى قرآن اين است كه اين هر دو احتمال از «كم» به دست مى آيد، زيرا اگر احتمال يكى هم بود تنها احتمال دومى مراد بود، ولى «كم» كل مكلفان را شامل است


از تفسير فرقان


كلمات كليدي:تفسير تدبر سوره مريم اسماعيل زكريا
سیدکاظم فرهنگ
fatemeh59 Offline
#2 ارسال شده : 1398/06/01 02:32:27 ب.ظ
fatemeh59

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1398/02/31
ارسالها: 134

ترجمه و تفسير سوره مريم: نكات مهم تفسيري سوره مريم

1-گفتارى در معناى تمثل

در روايات ، كلمه تمثل بسيار به چشم مى خورد، ولى در قرآن كريم جز در داستان مريم ، در سوره مريم يعنى آيه ((فارسلنا اليها روحنا فتمثل لها بشرا سويا(( نيامده ، و آيات بعدى كه در آن جبرئيل خود را براى مريم معرفى مى كند بهترين شاهد است بر اينكه وى در همان حال هم كه به صورت بشر مجسم شده بود باز فرشته بود، نه اينكه بشر شده باشد، بلكه فرشته اى بود به صورت بشر، و مريم او را به صورت بشر ديد.
بنابراين ، معناى تمثّل جبرئيل براى مريم به صورت بشر، اين است كه در حاسه و ادراك مريم به آن صورت محسوس شد، نه اينكه واقعا هم به آن صورت در آمده باشد، بلكه در خارج از ادراك وى صورتى غير صورت بشر داشت .
و اين معنايى كه براى تمثل كرديم با همان معناى لغوى كلمه منطبق مى شود،

چون وقتى مى گوئيم : ((تمثل شى ء لشى ء فى صورة كذا(( معنايش ‍ اين است كه چيزى براى چيز ديگرى به فلان صورت در آمد، يعنى او آن را به صورت فلان چيز تصور كرد، نه اينكه واقعا هم به آن صورت در آمده و چيز ديگرى شده باشد، پس تمثل ملك به صورت بشر، ظهور او براى بيننده به صورت بشر است ، نه اينكه ملك بشر بشود، زيرا اگر معنايش اين باشد لازم مى آيد كه چيزى ، چيزى ديگر شود، نه اينكه چيزى به صورت چيزى ديگر ظاهر شود و تمثل يابد.

2-فَنَادَاهَا مِن تحْتهَا أَلا تحْزَنى ... تُسقِط عَلَيْكِ رُطباً جَنِيًّا
ظاهر سياق مى رساند كه ضمير فاعل در جمله ((ناداه ((ا به عيسى (عليه السلام ) برگردد، نه به روح كه در سابق نامش به ميان آمده بود، و اين ظهور، قيد ((من تحتها(( را تاييد مى كند، چون با حال مولود نسبت به مادرش در حين وضع حمل مناسب تر است ، تا حال روح و مريم ، و نيز برگشتن ضمير در جمله قبل و بعد به عيسى ، مؤيد ديگرى است براى اينكه ضمير مورد بحث هم به آن جناب برگردد.
بعضى گفته اند ضمير به روح بر مى گردد، و چنين تصوير كرده اند كه مريم (عليها السلام ) هنگام وضع حمل در بلندى قرار داشته و جبرئيل در پائين آن بوده و از آنجا وى را ندا داده ، و ليكن هيچ دليلى از لفظ آيه بر اين گفتار نيست .

3-يَأُخْت هَرُونَ مَا كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سوْءٍ وَ مَا كانَت أُمُّكِ بَغِيًّا
در مجمع البيان گفته : در خصوص هارون چهار قول است اول اينكه : مردى صالح در بنى اسرائيل بوده كه هر صالح ديگرى را به او نسبت مى دادند، و بنابراين ، مراد از خواهرى هارون ، شباهت به او است ، دوم اينكه مريم برادرى پدرى داشته به نام هارون ، سوم اينكه : مراد از او همان هارون برادر موساى كليم است و بنابراين مراد از خواهرى با او صرف انتساب است ، همچنان كه مى گويند: برادر بنى تميم ، چهارم اينكه : مردى در آن زمان بوده معروف به زنا و فساد، اين بود خلاصه گفتار مجمع . و كلمه ((بغى (( به معناى زنا كار است ، و معناى آيه روشن است .

4-تِلْك الجَْنَّةُ الَّتى نُورِث مِنْ عِبَادِنَا مَن كانَ تَقِيًّا

● نكته اى در مورد تعبير از بهشت به ميراثى كه به متقين مى رسد

كلمه ((ارث (( و ((وراثت (( به معناى اين است كه مال و يا شبه مالى از شخصى به ديگرى برسد، بعد از آنكه شخص اول آن را با مردن خود و يا با جلاى وطن و امثال آن ترك گفته باشد.
و در اينجا بهشت را از اين جهت ارث ناميده كه بهشت در معرض آن بود كه به تمامى افراد اعطاء شود، چون خدا آن را به شرط ايمان و عمل صالح به همه وعده داده بود، پس اگر به متقين اختصاص يافت و ديگران به خاطر اضاعه نماز و پيروى شهوات محروم شدند، در حقيقت از اينان به آنان ارث رسيده ، نظير اين عنايت در آيه ((ان الارض يرئها عبادى الصالحون ((

5-جمله ((و ممن هدينا و اجتبينا(( عطف است بر ((من النبيين ((، و اين نبيين غير آن كسانى است كه خدا بر آنان انعام نمود زيرا اين نعمت مخصوص به نبيين و منحصر در ايشان نيست تا بگوئيم ((الذين انعم اللّه عليهم (( همان نبيين هستند، به دليل اينكه آيه ((و من يطع اللّه و الرسول فاولئك مع الذين انعم اللّه عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئك رفيقا(( صريحا فرموده كه ((الذين انعم اللّه عليهم (( هم نبيين هستند و هم صديقين و شهداء و صالحين .

6-غخلف من بعدهم خلف اضاعوالصلاه: منظور ازضايع كردن نماز چيست؟
و كلمه ((اضاعوا(( از ضياع است ، كه ضياع هر چيزى به معناى فساد و يا از بين رفتن آن است ، از اين جهت كه آنطور كه بايد، سرپرستى نشود، مثلا وقتى گفته مى شود((فلان اضاع المال فلانى مال را ضايع كرد(( كه با سوء تدبيرش آن را محافظت نكرد و از دست داد، و در جايى مصرف كرد كه نبايد مى كرد.

پس معناى جمله ((فخلف من بعدهم خلف ...(( اين است كه به جاى آنان كه خدا انعامشان كرده بود و طريقه شان خضوع و خشوع براى خداى تعالى بوده همواره با عبادت متوجه او مى شدند، قومى آمدند و قائم مقام ايشان شدند كه آنچه را از آنان گرفتند يعنى نماز و توجه عبادى به سوى خداى سبحان را ضايع كرده و در آن سهل انگارى نمودند، بلكه به كلى از آن اعراض نمودند، و در عوض شهوات را پيروى كردند، و در نتيجه همان شهوات ، ايشان را از مجاهده در راه خدا و توجه به او مانع گرديد.
از همين جا روشن مى شود كه مراد از ضايع كردن نماز فاسد كردن آن است ، به اينكه در آن سهل انگارى و بى اعتنايى كنند، و در نتيجه كار به جايى برسد كه آن را بازيچه قرار دهند و در آن دخل و تصرف نمايند، و سر انجام بعد از قبولش به كلى تركش كنند و ضايعش گذارند.
پس اينكه بعضى ها گفته اند: مراد از ضايع كردن نماز ترك آن است خيلى حرف صحيحى نيست
، چون ترك ، به كلى ضايع كردن را نمى گويند، و عنايت دو آيه شريفه متعلق به اين نكته است كه دين الهى از آن طبقه صالح به اين طبقه خلف ناصالح آنها منتقل گرديد، و حق جانشينى آنان را درباره دين ادا نكردند، و آنچه را از نماز به ارث برده بودند ضايع گذارند، در حالى كه نماز تنها ركن عبوديت بود، و در عوض شهوات را كه سد راه حق است پيروى نمودند

7-كهيعص نكته اي از حروف مقطعه

اين سوره ها از قرآن كريم كه حروف مقطعه بر سر آنها آمده خالى از ارتباطى در ميان مضامين آنها با آن حروف نيست ، پس حروفى كه مشترك ميان چند سوره است كشف مى كند از اين كه مضامين آنها نيز مشترك است .

مؤيد اين معنا مناسبت و همجنسى اى است كه ميان اين سوره و سوره ((ص (( به چشم مى خورد، چون آن سوره نيز داستان انبياء را آورده است. سوره هايى كه حروف مقطعه مشترك دارند مطالبشان نيز مشترك است ، مانند سوره مورد بحث با سوره ((يس (( كه در هر دو حرف ((ياء(( وجود دارد. و باز مانند اين سوره و سوره شورى كه در هر دو حرف ((ع (( وجود دارد.


8-فَلا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا

● مراد از اينكه فرمود ما نفس ها يا روزهاى زندگى آنان را مى شماريم اين است كه اعمال آنان شمرده و ضبط مى شود


كلمه ((عد(( به معناى شمردن است ، و چون شمردن هر چيزى آن را به آخر مى رساند و نابود مى كند، به اين عنايت ، خداى تعالى در اين آيه خواسته است بفرمايد: ما عمر ايشان را به آخر مى رسانيم و تا آخرين نفس مى شماريم ، گويا نفس هاى عمر ايشان را در نزد خود ذخيره كرده ، و دانه دانه مى فرستد تا تمام شود، و آن روزى است كه وعده عذابشان داده است .

و چون مدت بقاى آدمى ، مدت آزمايش و امتحان او است ، همچنان كه آيه ((انا جعلنا ما على الارض زينه لها لنبلوهم ايهم احسن عملا(( اشاره به آن دارد، در نتيجه شمردن عمر در حقيقت شمردن اعمالى است كه در نامه عمر نوشته مى شود، تا بدان وسيله بنيه زندگى جاودانه آخرت تمام شود، و در آن آنچه مايه سعادت زندگى او در آنجا است ، تا دانه آخر شمرده مى شود، كه چه نعمتهائى دارد، و چه نقمتهائى ، و همانطور كه ماندن جنين در رحم مادر، باعث تماميت خلقت جسم او مى شود، ماندن آدمى هم در دنيا براى همين است كه خلقت جانش پخته و تكميل گردد و خدا آنچه از عطايا برايش تقدير نموده برايش تا به آخر بشمارد.

و بنابراين جا ندارد كه انسانى از خداى تعالى مرگ كسى را طلب كند و در آن استعجال نمايد چه انسان كافر فاجر، و چه مؤمن صالح ، براى اينكه مدت بقاى اولى در دنيا همان مدت شمردن گناهان او است ، تا در برابرش كيفر شود، و مدت بقاى دومى مدت شمردن حسنات او است ، تا در برابرش پاداش داده شود و بدان متنعم گردد، و اين آيه شمردن را مقيد به هيچ قيدى نكرده ، ولى از ظاهرش در بدو نظر چنين فهميده مى شود كه مقصود شمردن نفس ها، يا ايام زندگى است .

و به هر حال چه آن باشد، چه اين ، و چه اعمال ، جمله ((فلا تعجل عليهم تفريع (( و نتيجه گيرى از مطالب گذشته است ، و جمله ((انما نعد(( تعليل آن است ، و در حقيقت علت تأخير را بيان مى كند، و خلاصه معناى آيه اين است كه : از آنجايى كه اين كفار از گرفتن بتها به عنوان خدا هيچ سودى نمى برند، هم خودشان ، و هم خدايانشان ، به سوى ما بر مى گردند، و به هيچ وجه از تحت سلطنت ما بيرون نمى شوند، و حتى مسيرشان در دو راه خير و شر جز به اذن ما نيست ، پس تو چرا اينقدر عجله دارى من آنها را بگيرم ، و يا كارشان را يكسره كنم ؟ تو اينقدر كم حوصله و ناراحت مباش ، اگر من تاءخير مى اندازم براى اين است كه نفسها و اعمالشان را بشمارم .

نقل از ترجمه تفسير الميزان

ویرایش بوسیله کاربر 1398/06/04 07:12:10 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

fatemeh59 Offline
#3 ارسال شده : 1398/06/03 06:27:47 ق.ظ
fatemeh59

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1398/02/31
ارسالها: 134

تدبرو فهم سوره مريم:نكات تفسيري سوره مريم

1-آیات 33-29: چنان پر از مطالب خارق¬العاده و معجزه¬ایست که دیگر جای شرحی نمی¬گذارد فقط باید گفت آن مادر و آن نوزاد محلِ نظر و توجه الهی بودند که یکی پس از دیگری نشانه¬هائی از نعمات و برکات الهی را در مقابل چشمانمان آورده¬اند.

2- «خواهر هارون» در آیه 28 لزوماً به این معنی نیست که مریم یک برادری هم داشته باشد که اسم او هارون باشد زیرا چنانکه می¬دانیم مریم تک فرزنده بوده و برادر نداشته. «خواهر هارون» در آن روزها و از نظر بنی-اسرائیل چیزی شبیه به «زاده» و «پور» و «نیا» در ترکیب «حسن¬زاده» و «حسن¬پور» و «حسن¬نیا» بوده. و می¬خواهد بگوید ای مریم! تو که از تیره و طائفه هارون هستی چرا این کار را کردی؟ و در مجموع از نوع «فضایل کسی را به رخش کشیدن و او را در عین حال سرزنش کردن» است.

3-مکان شرقی
با توجه به آیه 16، حتماً باید انتخاب این «مکان شرقی» حکمتی داشته باشد وگرنه در قرآن مطرح نمی¬شد.
می¬دانیم «کسان» حضرت مریم(س)، شوهر خاله¬اش حضرت زکریا(ع) و خاله¬اش همسر آن حضرت بود که مادرِ حضرت یحیی(ع) باشد و مریم(س) فقط می-توانست از آنها کناره بگیرد و آنها هم که در مسجدالاقصی نبودند و لذا آن «طرف شرقی»، مسجدالاقصی نبوده بلکه باید نقطه¬ای باشد بیرون مسجدالاقصی.
از آیه 17 معلوم می¬شود آن «مکان شرقی» نباید از منزل حضرت زکریا(ع) دور بوده باشد چه بسا در همان خانه باشد. چون شرق و غرب جغرافیائی اهمیتی ندارد، باید معنی لغوی شرقی را بگیریم یعنی در خانه زکریا مکان روشن نورانیی را برگزید. (که آنجا راحت باشد و عبادت کند)

3-«روح»
تا کنون به اندازه کافی این کلمه را دیده¬ایم. در سوره قدر (تنزل الملائکه و الروح» در سوره اسراء (یسئلونک عن الروح) در سوره شعراء (نزل به الروح الامین).
استعمال این کلمه به جای «روان» (که موضوع علم روانشناسی است) کاملاً غلط است و معادل کلمه «روان» در قرآن کلمه «نفس» است (و نفسٍ و ماسوّیها).
در قرآن «روح» به عالی¬ترین مخلوقات خداوند که از ملائکه هم بالاترند گفته می-شود و ملائکه در کار رتق و فتق امور فیزیک جهانند و روح در کار هدایت و معنویات و وحی و امثال آن هستند.
لذا «روح»ی که با توجه به آیه 17 بر آنحضرت ظاهر شد باید یکی از مخلوقات با عظمت خداوندی بوده باشد که آنرا به خود نسبت داده و فرموده «روحنا». مثلاً چنانکه به مسجد می¬گوئیم «خانه خدا» بهمین ترتیب این «روح» که در اینجا «روح خدا» نامیده شده از باب جلالتِ مقام اوست، و چنانکه در سوره¬های قدر و نباء دیده¬ایم، می¬باید نوعی از مخلوقات بسیار شریف بوده باشد مهم¬تر و بالاتر از ملائکه (و مثلاً مانند جبرئیل امین -یا خود او-)

4-حاملگی از طریقی خارق¬العاده
در رابطه با آیات 22-19 حضرت مریم(س) از طریقی غیرعادی حامله شد.
باین معنی که ابتدا از طریق مطالبی که در آیات 19 تا 22 ذکر شد، از لحاظ روحی آمادگی لازم را پیدا کرد و سپس از لحاظ جسمی، در فیزیولوژی آن حضرت اتفاقی افتاد که توجیه علمی آن را باید در کتاب¬هائی نظیر «خلقت انسان» مرحوم دکتر یدالله سحابی و کتب مشابه همطراز دیگر خواند.
هرچه باشد با آمادگی ذهنی که قبلاً پیدا کرده¬ایم که چگونه حضرت زکریا و همسرش در پیری صاحب اولاد شدند در حالیکه این اتفاق بسیار نادر و بلکه نایاب است، از لحاظ ذهنی آماده شده¬ایم که این خارقِ عادت را به قدرت الهی نسبت دهیم و آنچه راجع به حضرت مریم اتفاق افتاد، یک قدم از آن هم بالاتر است اما در کتابهائی مانند «خلقت انسان» و امثال آن، می¬توانیم به توجیه علمی آن نیز نزدیک شویم.

5-چند دریافت کوتاه مستقیم
آیه 45: تاکنون چنین می¬فهمیدیم که عذاب یعنی ناراحتی و گرفتاری و فشار و دوری از نعمتها، اما در آیه 45، «دوستدار شیطان بودن» عذاب شمرده شده و در این نکته¬های بسیار لطیفی هست که چون بنای ما بر اختصار است فقط اشاره¬های کمی می¬کنیم اما از خواننده ارجمند دعوت می¬کنیم از تعمق و پیگیری خویش جلوگیری ننموده و مطلب را بپرورد:
1- دوستی شیطان به کفر و شرک و گناهان می¬انجامد که آنها نیز در دنیا به هلاکت و در آخرت به عذاب جهنم می¬رساند و لذا ورود به دوستی شیطان ورود به وادی عذاب است.
2- دوستی شیطان، خروج از دوستی رحمان است که آن، سرچشمه همۀ لطف و رحمت و نعمتهاست و خروج از آن، بمعنی ورود در وادی عذاب¬هاست.
3- و موارد دیگر که تدبر و تعمق و در نتیجه کشف و ذکر آنها را به خواننده ارجمـند وا می¬گذاریم.
آیه 46: «پدر جان» مذکور، در برابر آنهمه استدلال (آیات 42 تا 44) می¬گوید از این حرفها دست بکش که یا می¬کشمت یا خیلی که به تو لطف کنم تبعیدت می¬کنم.

6-آیات47تا50 :ابراهیم که در اثر ایمان استدلالی قویّ ، (توجه کنید به آیات 42 تا 45) به چنان رشد شخصیتی رسیده بود، نعمتهای جدیدتری نیز از خداوند دریافت کرد. هم قبیله¬ای ساخت و سروری یافت ، و هم به پیامبری رسید ، و هم در رأس سلسله¬ای از مهمترین پیامبران که از اولاد و نوادگان او بودند قرار گرفت.

لطف¬هایی که خداوند در همین جهان به حضرت ابراهیم(ع) کرد
ما به «درس» و «درب» می¬نگریم و این نکته را در می¬یابیم که حضرت ابراهیم(ع) که مسیر صحیح را اتخاد نمود، مورد لطف¬هائی قرار گرفت که بطور خلاصه عرض می¬شود:
ردیفشرحآیه مأخذ
1خداوند او را لایق پیامبری نمود که بزرگترین
درجه رشد انسانی است.41
2در عالم پیامبری هم او را از پیامبران بسیار
برجسته نمود.41
3پیامبری در بعضی از اولاد او یکی پس از دیگری
توالی یافت.49
4نام نیک بلند آوازه¬ای پس از او برایش قرار داد.50
5قبل از پیامبری نیز فهم دقیق مطالب را یافت.42
6و نیز قدرت روحی بالا و شجاعتی که بتواند
بندها و موانع قویِ موجودِ سنتیِ آن روزها را
بشکند و آنها را در مقابل حق مهم نشمرد
به او داد.48-42
و پیام این پاراگراف نیز این است که ای انسان مسیر صحیح را اتخاذ کن که علاوه بر جهان آخرت در همین جهان نیز لطف و برکت و هدایت و عزت و احترام و ... و ... و همه چیزهای خوب را خواهی یافت.

7-آشنایی با این «پدر جان» آیه 42
این «پدر جان»، علاوه بر موضوع فوق یک آدم معمولی نبود، بلکه نوعی رهبری فکری در آن جامعه داشت (توجه کنید به عبارت «خدایان من» در آیه 46)
بعلاوه از نوعی قدرت حکومتی نیز بهره¬مند بود (که می¬توانست ابراهیم را تبعید و حتی اعدام کند – آیه 46) یعنی «پدر جان» مذکور سه مزیت داشت:
1- مزیت «بزرگی» از نظر سن و سال و رئیس خانواده بودن،
2- مزیت رهبری فکری درجامعه خویش،
3- مزیت قدرت سیاسی و حکومتی.
هر یک از این مزیت¬ها، حتی امروز، (چه رسد به زمان¬های گذشته) آنقدر قوی هست که می¬تواند هزاران نفر را مطیع و منقاد کند.
ایمان چیست که چنان شخصیتی در آدمی ایجاد می¬کند که این مزیت¬های عظیم را در چشم آدمی کوچک می¬کند و او را به جائی می¬رساند که بر صاحبان آن مزیت¬ها، در صورتی که بر باطل باشند، می¬شورد و آن مزیت¬ها چشمش را پر نمی¬کند؟

8-آیه 84 : میگوید ای پیامبر حوصله کن و انتظار نداشته باش با آنان به عذاب هلاکت برسانیم (وضعشان مانند اقوام سلف نیست)
با توجه به آیه های 85 و 86 معلوم میشود که منظور از مجرمین که در مقابل متقین آورده شده فعالان کفر است و از آیه 87 فهمیده میشود آنها خود را بی نیاز از ایمان آوری میدانسته و فکر میکرده اند تازه اگر آخرتی هم در کار باشد «شفاعت کنندگان» به کمکشان خواهند آمد . و در آیه 96 مومنان را دلگرمی میدهد که بزودی معادلات به نفع آنها تغییر خواهد کرد.
از آیه 97 و مقابله ای که بین « لدّ » و متقی برقرار نموده معلوم میشود که منظور از آن فعالان کفر است که در بطن معنی لغوی خویش مفاهیمی مانند لج و اصرار بیجا و عناد را نیز در خویش دارد .

9-مروري بر كل سوره
در پاراگراف 1 که ابتدای سوره است می فرماید : ای پیامبر ! تو نیز مورد لطف وحمایت ما میباشي و شاید درهمین جهان نیز برخی از آثار آن راببینی .
در پاراگراف 2 می فرماید : ای پیامبر ! تونیز(به گونه ای دیگر)همواره موردلطف و تاییدات ما بوده ای واز این پس هم خواهی بود .
در پاراگراف 3 می فرماید : حضرت عیسی فقط بنده خداست ، و بجای خدا قابل عبادت نیست .

در پاراگراف اخر می فرماید : پس از صالحان، تدریجا ناصالحان جایگزین شان شدند ورفتارهای ناپسند ازخودبروز دادند، که نتیجه اش – در دو جهان - دامنگیرشان خواهدشد.اماکسانی که به رفتارصالحان پایبند ماندند سرانجام مطلوب دارند واین حق شان است.و اغلب انسان¬ها در موضوع زنده شدن پس از مرگ و حق و باطل در اعتقادیات مشکل دارند، و چگونگی وضع مادی و موقعیت این جهانی را ملاک حقانیت میدانند. و اینکه ای پیامبر! دقت کن که این کافران هم که کار خلاف می¬کنند، آن کار را با نیروئی که مال خداوند است انجــــام می¬دهند، و ما به آنها هم مهلت و مدد میدهیم کهدر این جهان – که محل امتحان است – خود رانشان دهند لذا تونیز با آنان حوصلـهکن، البته یاریِ ما نسبت به شما به وقتش خواهد رسید. و راجع به سرانجام این کافران عجله مکن. (شکست یا نابودیآنها را به تعجیل مخواه) و یکی از راه های پیروزی شما این است که تدریجا دوستی تووپیروانت دردل عده ای از مخالفانت می افتد(وآنها تبدیل به علاقمندانت میشوند) و ای پیامبر! اسلحه ات این قرآن، واستراتژیت هشـــدار و مژده است و موفق هم خواهی شد.


از تفسير استاد گنجه اي

ویرایش بوسیله کاربر 1398/06/04 07:20:22 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

fatemeh59 Offline
#4 ارسال شده : 1398/06/04 07:41:05 ق.ظ
fatemeh59

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1398/02/31
ارسالها: 134

تدبر و تفسير سوره مريم:نكات تفسيري سوره مريم

سئوال : ايه 64سوره مريم و مانتنزل الا بامر ربك .....

با ايات قبل و بعد،متناسب نيست و معترضه يا پرانتزي است.

اما مفهومش چيست؟

در تفاسير گفته اند مدتي وحي بر پيامبر قطع شده! و پيامبر نگران شده! و اين ايه پاسخ نگراني ايشان است

نظر دوستان چيست؟

پاسخ1:


تفسير الميزان،دو حالت بررسي كرده اينكه اين دو ايه جمله معترضه و پرانتزي باشد

يكي هم اينكه معترضه نباشد و در ادامه ايات قبل باشد

"صحيح اين است كه ما كلمه (ما بين ايدينا) را بر اعمال ملائكه و آثار متفرع بر وجود ايشان حمل كنيم و بگوييم : به منظور اين است كه خدا آنچه عمل و اثر از ما سر مى زند مالك است، و مراد از (ما خلفنا) را اسباب وجود ملائكه بگيريم و بگوييم : مراد از آن اين است كه خدا مالك تمامى آن اسباب و مقدماتى است كه قبل از هستى ما رديف كرد و آن اسباب سبب پيدايش ما شد، و جمله (ما بين ذلك ) را حمل كنيم بر وجود خود ملائكه كه اگر آيه را چنين معنا كنيم آن وقت آيه شريفه متضمن بديع ترين تعبيرها، ولطيف ترين بيانات مى شود، كه با اين معنا احاطه الهى هم محفوظ مى ماند، چون برگشت معناى آيه به اين مى شود كه خدا مالك وجود ما و مالك متعلقات قبلى و بعدى وجود ما است.

پس جمله (له ما بين ايدينا و ما خلفنا و ما بين ذلك ) افاده مى كند كه ملك خداى تعالى كه ملك حقيقى است و غير او كسى در آن تصرفى ندارد و نيز غير او در آن اراده اى - ندارد مگر به اذن و مشيت او، او، بر ملائكه احاطه دارد، و چون ملائكه معصيت ندارند پس هيچ عملى انجام نمى دهند مگر به امر او، و بعد از اذن و اراده او نمى كنند مگر آنچه را كه خدا اراده كند، پس هيچ ملكى نازل نمى شود مگر به امر او.

و با اين بيان روشن گرديد كه جمله (له ما بين ايدينا و ما خلفنا و ما بين ذلك ) در مقام تعليل جمله (و ما نتنزل الا بامر ربك ) و در جمله آخر آيه كه مى فرمايد (و ما كان ربك نسيا) كلمه (نسى ) بر وزن فعول، از نسيان است، و تتمه تعليل مزبور است، و معنايش اين است كه خداى تعالى چيزى از ملك خود را فراموش نمى كند تا در نتيجه امر تدبير ملكش مختل بماند، پس در جائى كه نزول ملك واجب است، امر به نزول را ترك نمى كند، و در جايى كه واجب نيست به آن امر نمى كند و هكذا، و گويا همين وجه باعث شد كه در آيه به جاى اثبات علم و يا يادآورى، نسيان را از خداى تعالى نفى كند.
بعضى ديگر گفته اند : معناى آيه اين است كه پروردگار تو انبياى خود را رها نمى كند، و عدم نزول ملائكه براى عدم امر به آن است، نه اينكه خدا تو را رها كرده و به خود واگذار نموده باشد.
ولى اين حرف صحيح نيست، زيرا هر چند كه به وجهى موافق با شأن نزول آن كه گذشت مى باشد، و ليكن در اين صورت تعليل در جمله (له ما بين ايدينا و ما خلفنا) ناتمام مى ماند، و جمله (رب السموات و الارض و ما بينهما) از فقرات قبليش بريده مى شود، كه توضيح آن به زودى خواهد آمد."
تفسير الميزان

با فرض اين كه دو آيه جمله معترضه نباشد نوشته اند :

ممكن است از تفريع مذكور استفاده شود كه تأكيد بيان سياق سابق بر اين دو آيه نيز هست، و با اين احتمال وجه اتصال اين دو آيه با آيات سابق بر آن نيز روشن مى گردد و ديگر ما ناچار نيستيم آن را جمله معترضه به تمام معنا بدانيم.
گويا فرشته وحى، وقتى به رسول خدا ناز ل شد، و اين سوره را آورد، و شصت و سه آيه آن را كه مشتمل بر دعوت كامل به دين حنيف است نازل كرد، بعد از آن رسول خدا را خطاب كرد به اينكه او خودش نازل نشده، و آنچه نازل كرد، نازل نكرد مگر به امر خدا و رسالت پروردگار او، پس كلام، كلام او و دعوت، دعوت او است، و او پروردگار پيغمبر و پروردگار هر چيزى است، پس بايد تنها او را بپرستى، چون پروردگارى ديگر نيست، كه از وى به سوى او برگردى، پس دو آيه مورد بحث در حقيقت نخست به ملك وحى، وحى شده، تا او آنها را به رسول خدا القاء كند، تا رسول خدا را پايدارى دهد، و آيات سابق را هم تأكيد كند.
اين جريان نظير اين است كه پادشاهى نامه يا پيغامى به كسى از كاركنان خود دهد تا آن را به برخى از فرمانروايانش برساند، و آن پيام آور، وقتى نامه يا پيغام را رسانيد، به آن شخص بگويد من آنچه به تو ابلاغ كردم از جانب خودم نبوده بلكه به امر پادشاه و اشاره او بوده، نامه، نامه او و رسالت، رسالت او بود، و او كه اختيار دار تو و اختيار دار همه افراد مملكت است آن را به من داد تا به تو برسانم، پس هر چه رساندم گوش بده و اطاعت كن و در آن پايدارى به خرج ده، چون مى دانى كه تو غير از اين پادشاه، پادشاه ديگرى ندارى تا از فرمان اين اعراض نموده به سوى او متوجه شوى.
در اين مثال كلام اين فرستاده در حقيقت تأكيد همان كلام و پيام شاه است و اگر فرض كنيم كه در همين مثال شاه به اين رسول دستور داده بود كه بعد از دادن نامه و پيام اين كلمات را هم بگو، كلام اين رسول كلام شاه هم خواهد بود، چون از قبل او و به امر او گفته شد.
بعد از اين بيان ديگر به خوبى روشن شد كه اين بيان از هر وجه ديگرى با دو آيه مورد بحث منطبق تر است و روشن تر از روايات وارده در سبب نزول (با آن همه اختلاف و وهن كه در آنها هست ) منطبق مى شود.

تفسير الميزان

پاسخ2:
بررسي ايات 64و65 سوره مريم

یاد داشت شماره 1 :محتوای کلیِ مرحله هفتم )که سوره مریم هم جزئش است این
است:

افزایش فشارها به پیامبر )ص( و مومنان و نزول سوره های دارای بارِ امید بیشتر

یادداشت شماره 2 :عصاره محتوای سوره مریم است:

درس: )عصاره محتوای سوره( پیامبران و صالحان مسیر صحیح را میرفتند و
خداوند نیز در همین جهان به آنها لطف و بركت عطا فرمود.

یادداشت های بعدی مربوط به عصاره محتوای پاراگراف های قبلیِ قسمتِ مورد نظر

درب : نمونه هائی از لطف و بركتی كه در همین جهان به زكریا و یحیی داده شد.

درب : نمونه هائی از لطف و بركتی كه به مریم داده شد و معرفی مسیرهائی
كه به لطف و بركت نمی انجامد.

درب: نمونه هائی از لطف و رحمتی كه به ابراهیم و موسی و اسمعیل و ادریس
داده شد.

درب : ضایع كردن نماز و پیرویِ شهوات در جهت مخالفِ جذب الطاف الهی است.

مالحظه میفرمایید؟ از همه یادداشت های فوق بوی خوش »اگر تقوادار باشی می باید
امیدوارِ لطف ورحمت الهی هم باشی« استشمام میشود

پس، از قطعه مورد نظر هم باید همین بوی خوش استشمام بشود!
خب، حاال با این »چشم«ی که از نتیجه گیری فوق یافته ایم برویم سراغ آیه های 64
و 65 ببینیم چی گیرمان می آید!

خب ، از آیه 65 که این »امید دهی« بطور واضح به چشم میخورد.

میماند آیه 64

آیه مذکور یک مکالمه ای را روایت میکند که طرف دومش معلوم هست، اما، طرف
اولش معلوم نیست

یکی از کلیدهای تفسیری ما اسمش هست »واگذاری به مخاطب«

در ابتدای آیه 64 هم همین حالت هست و باید آنحضرت چیزی فرموده باشد که آخر اینهمه فشار و اینهمه ناراحتی کی تمام خواهد شد و مالئکه )مثال جبرئیل و سایر نیروهای او( جواب داده باشند که حضرت! کار ما این نیست که جواب اینطور چیزها را بدهیم، ما شرح وظایف تعریف و تعیین شده ای داریم، اما همینقدر به عقل مالئکه ایِ ما میرسد که جوابت همین پاراگراف های قبلی است، و شما باید به عبادات بپردازی

و بر آن صبر هم بکنی، و البته گرهگشای کارت هم، چنان خدائی است!

پس

1 – چنانکه بعضی ها گفته اند انقطاع وحیی در کار نبوده

2 – فرمایش المیزان هم چندان منطبق نیست

3 – عرض ما هم شفاف و دقیق و مستدل است و با آیات بسیار زیادی پشتیبانی میشود )بسیار زیاد! اینهمه آیات عبادات سنگین کن مثال ابتدای سوره مزمل که مانند آن دائما در سوره قبل از هجرت هست – که خیلی هم زیاد است(

خالصه اینکه هرجا در قرآن گیر کردید همین بساط را پهن کنید رفع گیر میشود


اقاي مهندس گنجه اي

پاسخ3:

-مفهوم آیات 64و65 سوره مریم چیست؟
برخی مفسران این ایه را در پاسخ به نگرانی پیامبر از قطع موقت وحی دانسته اند حال انکه هیچ دلیل و قرینه ای از داخل ایات براین نظر مشاهده نمیشود.
همانگونه که ذکر شد ایات سوره از ابتدا تا آیه 57 در یک سیاق قرار دارند و ان هم نعمت بخشی فوق العاده و عطای رحمت خاص خدا به انبیا و برگزیدگان و هدایت یافتگان با ذکر مثالهای مختلف است.
در اینجا برای آیات 64 و65 دو احتمال میتواند مطرح شود:

1-آیات تنها خطاب به پیامبر نباشد بلکه هر مخاطب معتقد به قران که ایات قبلی را خوانده،این سئوال در ذهنش ایجاد میشود که ایا من هم میتوانم مشمول این نعمات خاص و الطاف خدا قرار گیرم؟ و اگر بله،چه زمانی؟
این دو ایه پاسخ به چنین مخاطبانی است که نزول رحمات و فرشتگان مددرسان،تنها باذن خداست اما شرط ان استقامت و شکیبایی شما در مسیر بندگی خداست.

2-احتمال دیگر ان است که ایات صرفا خطاب به پیامبر است.اما نگرانی پیامبر چه بوده است؟
درست است که ایات 58گانه ابتدای سوره بر محور رحمت بخشی و نعمت بخشی خداوند به هدایت یافتگان متمرکز است،اما نوع حمایت و رحمت در آنها، خاص است و از نوع حمایتهای غلبه بر مخالفان و هلاکت دشمنان نیست.

در چهار داستان اصلی و مشروح سوره رحمت ذکر شده،بر اعطای فرزند و ولی و وارث به برگزیدگان سلف تعلق گرفته است.به زکریا،بنا به درخواستش یحیی هبه میشود که ولی او بوده از او و ال یعقوب ارث ببرد.به مریم بطور خارق العاده،عیسی عطا میشود که رحمتی از جانب خدا باشد. به ابراهیم به پاس گوشه گیریش از مشرکان و انچه میپرستند؛اسحاق و یعقوب و سایر فرزندان نبیش هبه می شود.با در خواست موسی برای داشتن وزیر و جانشین،خداوند از روی رحمت،هارون را هم به نبوت برمی گزیند.
پس نوع رحمت و حمایت خدا ،در این ایات خاص است.
به نظر میرسد در مقطع زمانی نزول سوره مریم،پیامبر از بابت جانشینی و وراثت خود و چگونگی سیر دین بعد از خودشان نگران بوده و این ایات درصددرفع این نگرانی ایشان است.
تکرار کلمات یرث نورث نرث در سوره،استفاده از کلمه ولیا در دعای زکریا(هب لی من لدنک ولیا) و تکرار دوباره کلمه ذریه در ایه 58 و نیز عبارت فخلف من بعدهم خلف در ایه 59 نیز قرینه ای بر رجحان این برداشت است.


اما بلحاظ تاریخی ماهیت این نگرانی پیامبر، چه بوده است؟
دو فرض میتوان نمود:
1-این نگرانی قبل از تولد حضرت فاطمه س بوده است.با پذیرش قول مشهور 60سالگی حضرت خدیجه در سال 5 بعثت (زمان تولد حضرت فاطمه س)شاید شائبه ای از عدم امکان تولد فرزند توسط ایشان در این سن مطرح بوده که خداوند با ذکر سه نمونه فوق العاده(زن زکریا و ابراهیم که کاملا عقیم بوده و حضرت مریم هم که اصلا شوهر نداشت ) بر امکان تداوم نسل پیامبر با قدرت کامله خداوند تاکید میکند.
2-این نگرانی،بعد از تولد حضرت فاطمه و قبل از نزول سوره کوثر است. با توجه به وفات پسران پیامبر در سالهای قبل از بعثت یا اول بعثت،و تداوم معمول نسل از طریق فرزندان ذکور و نیز هیاهوی مخالفان مبنی بر توقف این دین جدید پس از فوت محمد ص،خداوند با بیان داستانهای فوق خصوصا تولد عیسی از دامان مریم بدون دارا بودن همسر،تداوم دین پیامبر از طریق ذریه ایشان را بیان نموده از پیامبر رفع دغدغه می نماید.

-ایه 59 نیز همراستا با بند بالا یعنی جانشینی پیامبر،قابل تحلیل است. اینکه علیرغم رحمت خدا و وجود وارثان صالح انبیا ،اما همواره جانشینانی ناصالح نیز وجود داشته که با ضایع کردن مسیر دین خدا و تبعیت از شهوات در گمراهی افتاده اند.و این در ادامه دلگرمی های قبلی به پیامبر،بیان واقعیت و سنتی است که امت ایشان هم مانند امتهای سلف گرفتار جانشینان گمراه خواهند شد.

اقاي سيدكاظم فرهنگ

ویرایش بوسیله کاربر 1398/06/10 02:10:36 ب.ظ  | دلیل ویرایش: edit

fatemeh59 Offline
#5 ارسال شده : 1398/06/05 08:59:43 ق.ظ
fatemeh59

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1398/02/31
ارسالها: 134

فهم و تدبر سوره مريم:پرسش ها و نكات تفسيري سوره مريم

سئوال: در ايه 6 سوره مريم منظور از رضيا چيست؟«وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا»

پاسخ1:

«وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا» مريم: ۶. رضي بمعني مرضي است يعني خوشنود شده. طبرسي آنرا مرضيا عند اللّه گفته و شايد مراد اعمّ باشد.
[قاموس قران - صفحه۸۰۸]

پاسخ2:
سخن خداوند در سوره مريم آيه 6، رضي؛ يعني داراي صفت رضا به گونهاي كه اين صفت در قلبش، ثابت و راسخ باشد
التحقيق في كلمات القران

پاسخ3:

و اجعله رب رضيا(( - كلمه ((رضى (( به معناى ((مرضى (( (پسنديده ) است . و اطلاق رضاء، اقتضاء دارد كه اين مطلق شامل علم و عمل هر دو شود. پس مراد آن كسى خواهد بود كه هم اعتقادش و هم عملش مورد پسند باشد، يعنى خدايا او را آراسته به علم نافع و عمل صالح گردان .

مراد از ((رضى (( هم همان قرب و كرامتى بود كه از خدا نسبت به مريم ديد، و آن عمل صالحى بود كه از مريم نسبت به خدا مشاهده كرد.
ترجمه تفسير الميزان جلد 14 صفحه 11

ویرایش بوسیله کاربر 1398/06/10 07:57:33 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

fatemeh59 Offline
#6 ارسال شده : 1398/06/06 07:41:04 ق.ظ
fatemeh59

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1398/02/31
ارسالها: 134


ترجمه،تدبر و فهم سوره مريم:نكات و پرسشهاي تفسيري سوره مريم


بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمـَنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
كهيعص {1}
كاف‏ها يا عين صاد {1}
ذِكْرُ رَحْمَةِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا {2}
[اين] يادى از رحمت پروردگار تو [در باره] بنده‏اش زكرياست {2}
إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاء خَفِيًّا {3}
آنگاه كه [زكريا] پروردگارش را آهسته ندا كرد {3}
قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْبًا وَلَمْ أَكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيًّا {4}
گفت پروردگارا من استخوانم سست گرديده و [موى] سرم از پيرى سپيد گشته و اى پروردگار من هرگز در دعاى تو نااميد نبوده‏ام {4}
وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِن وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا {5}
و من پس از خويشتن از بستگانم بيمناكم و زنم نازاست پس از جانب خود ولى [و جانشينى] به من ببخش {5}
يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا {6}
كه از من ارث برد و از خاندان يعقوب [نيز] ارث برد و او را اى پروردگار من پسنديده گردان {6}
يَا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ يَحْيَى لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِيًّا {7}
اى زكريا ما تو را به پسرى كه نامش يحيى است مژده مى‏دهيم كه قبلا همنامى براى او قرار نداده‏ايم {7}
قَالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيًّا {8}
گفت پروردگارا چگونه مرا پسرى خواهد بود و حال آنكه زنم نازاست و من از سالخوردگى ناتوان شده‏ام {8}
قَالَ كَذَلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيْئًا {9}
[فرشته] گفت [فرمان] چنين است پروردگار تو گفته كه اين [كار] بر من آسان(ناچیز و حقیر) است و قبلا تو را هم كه چيزى نبودى آفريده‏ام {9}
قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّي آيَةً قَالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَ لَيَالٍ سَوِيًّا {10}
گفت پروردگارا نشانه‏اى براى من قرار ده فرمود نشانه تو اين است كه سه شبانه [روز] با اينكه سالمى با مردم سخن نمى‏گويى {10}
فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيًّا {11}
پس از محراب بر قوم خويش درآمد و ايشان را آگاه گردانيد كه روز و شب به نيايش بپردازيد {11}
يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا {12}
اى يحيى كتاب [خدا] را به جد و جهد بگير و از كودكى به او نبوت داديم {12}
وَحَنَانًا مِّن لَّدُنَّا وَزَكَاةً وَكَانَ تَقِيًّا {13}
و [نيز] از جانب خود مهربانى و پاكى [به او داديم] و تقواپيشه بود {13}
وَبَرًّا بِوَالِدَيْهِ وَلَمْ يَكُن جَبَّارًا عَصِيًّا {14}
و با پدر و مادر خود نيك‏رفتار بود و زورگويى نافرمان نبود {14}
وَسَلَامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا {15}
و درود بر او روزى كه زاده شد و روزى كه مى‏ميرد و روزى كه زنده برانگيخته مى‏شود {15}

عصاره فراز آیات 1-15:بیان رحمت خدا به زکریا و یحیی:اعطای یحیی به زکریا علیرغم پیری او و نازایی همسرش و نیز اعطای حکم نبوت به یحیی در کودکی

نکات:
1-عبارت هین بودن امری برای خداوند تنها در این سوره بکار رفته که دو بار هم تکرار شده یکبار برای عطای خارق العاده فرزند به زکریای پیر و همسر عقیمش .یکبار هم برای عطای خارق العاده عیسی به مریم بدون تماس با بشری
2-اولین کاربرد کلمه زکاه و تکرار 3 باره ان در سوره (یکبار به معنای پاکی و تزکیه شدگی و دو بار به مفهوم تزکیه مالی همراه با صلاه بکاررفته است. اولین کاربرد توام صلاه و زکوه در این سوره است)
3-اولین بیان بر به والدین در سوره و تکرار دو باره ان درسوره از زبان یحیی و عیسی
4-کلمه شقی 4 بار در قران بکار رفته که سه بار ان در سوره مریم است. دو بار ان هم در عبارت شقی نبودن در دعای پرودگار از زبان زکریا و ابراهیم استفاده شده است.
5-در این سوره مجموعا 20 بار کلمات رحمان و رحمت استفاده شده است.
6- در این سوره 8 بار کلمات عبد،تعبد،اعبد و دو بار دعاء و 2بار عبادت و سه بار تدعون،ادعو،دعو استفاده شده است.
7-در سوره مریم سه بار کلمه وهبنا راجع به ابراهیم،فرزندان ابراهیم،و موسی و یکبار اهب برای زکریا استفاده شده است.
8-سه بار کلمه تقیا و دو بار متقین و یکبار هم اتقوا استفاده شده است
9-سه بار هم کلمه صلاه بکار رفته
از مجموع کلمات بالا استفاده میشود که عبادت،توجه و روکردن به خدا و روشها و ملزومات ان از قبیل تقوی و نماز و زکات یکی از موضوعات مهم سوره مریم است.
10-کلمات یرث نورث نرث 5بار،ولی 2 بار،خلف هم 2 بار استفاده شده است.


وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَانًا شَرْقِيًّا {16}
و در اين كتاب از مريم ياد كن آنگاه كه از خانواده خود به كنارى شتافت در مكانى شرقى (نورانی){16}
فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا {17}
و در برابر آنان پرده‏اى بر خود گرفت پس روح خود را به سوى او فرستاديم تا به [شكل] بشرى خوش‏اندام بر او نمايان شد {17}
قَالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمَن مِنكَ إِن كُنتَ تَقِيًّا {18}
[مريم] گفت من از تو به خداى رحمان پناه مى‏برم اگر پرهيزگارهستى {18}
قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلَامًا زَكِيًّا {19}
گفت من فقط فرستاده پروردگار توام براى اينكه به تو پسرى پاكيزه ببخشم {19}
قَالَتْ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ وَلَمْ أَكُ بَغِيًّا {20}
گفت چگونه مرا پسرى باشد با آنكه دست بشرى به من نرسيده و بدكار نبوده‏ام {20}
قَالَ كَذَلِكِ قَالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَلِنَجْعَلَهُ آيَةً لِلنَّاسِ وَرَحْمَةً مِّنَّا وَكَانَ أَمْرًا مَّقْضِيًّا {21}
گفت [فرمان] چنين است پروردگار تو گفته كه آن بر من آسان (ناچیز و حقیر)است و تا او را نشانه‏اى براى مردم و رحمتى از جانب خويش قرار دهيم و [اين] دستورى قطعى بود {21}
فَحَمَلَتْهُ فَانتَبَذَتْ بِهِ مَكَانًا قَصِيًّا {22}
پس [مريم] به او [=عيسى] آبستن شد و با او به مكان دورى پناه جست {22}
فَأَجَاءهَا الْمَخَاضُ إِلَى جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَكُنتُ نَسْيًا مَّنسِيًّا {23}
تا درد زايمان او را به سوى تنه درخت‏خرمايى كشانيد گفت اى كاش پيش از اين مرده بودم و يكسر فراموش‏شده بودم {23}
فَنَادَاهَا مِن تَحْتِهَا أَلَّا تَحْزَنِي قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا {24}
پس از زير او [نوزادش] وى را ندا داد كه غم مدار پروردگارت زير [پاى] تو چشمه آبى پديد آورده است {24}
وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَبًا جَنِيًّا {25}
و تنه درخت‏خرما را به طرف خود [بگير و] بتكان بر تو خرماى تازه مى‏ريزد {25}
فَكُلِي وَاشْرَبِي وَقَرِّي عَيْنًا فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنسِيًّا {26}
و بخور و بنوش و ديده روشن دار پس اگر كسى از آدميان را ديدى بگوى من براى [خداى] رحمان روزه نذر كرده‏ام و امروز مطلقا با انسانى سخن نخواهم گفت {26}
فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُوا يَا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئًا فَرِيًّا {27}
پس [مريم] در حالى كه او (نوزاد)را در آغوش گرفته بود به نزد قومش آورد گفتند اى مريم به راستى كار بسيار ناپسندى مرتكب شده‏اى {27}
يَا أُخْتَ هَارُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا {28}
اى خواهر هارون پدرت مرد بدى نبود و مادرت [نيز] بدكاره نبود {28}
فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا {29}
[مريم] به سوى [عيسى] اشاره كرد گفتند چگونه با كسى كه در گهواره [و] كودك است‏سخن بگوييم {29}
قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا {30}
[كودك] گفت منم بنده خدا به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است {30}
وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا {31}
و هر جا كه باشم مرا با بركت‏ساخته و تا زنده‏ام به نماز و زكات سفارش كرده است {31}
وَبَرًّا بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّارًا شَقِيًّا {32}
و مرا نسبت به مادرم نيكوكار كرده و زورگو و نافرمانم نگردانيده است {32}
وَالسَّلَامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا {33}
و درود بر من روزى كه زاده شدم و روزى كه مى‏ميرم و روزى كه زنده برانگيخته مى‏شوم {33}
ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ {34}
[آرى‏] اين است (حقیقتِ)عيسى بن مريم، اين سخن راست و درستى است كه آنان در آن شك و شبهه دارند{34}

عصاره فراز ایات 16-34:اعطای عیسی به مریم در حالیکه ازدواج نکرده بود و سخن گفتن عیسی بلافاصله پس از تولد و خبر دادن از نبوت و صاحب کتاب بودن او،

نکات:
1-عطای فرزند در دو حالت متفاوت و غیر قابل انتظار: به یحیی در پیری و در عین نازایی فرزندش،به مریم بدون اینکه ازدواج کرده باشد
2-انتبذ،انتباذ بر باب افتعال و بر اختیار فعل نبذ(افکندن) از روی استغنا دلالت می کند.
3-عبارت واذکر فی الکتاب،تنها در این سوره بکار رفته که 5 بار هم تکرار شده و همه بیان عطا و رحمت خدا به برگزیدگان است.(مریم ابراهیم موسی اسماعیل ادریس)

مَا كَانَ لِلَّهِ أَن يَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ سُبْحَانَهُ إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ {35}
خدا را نسزد كه فرزندى برگيرد منزه است او چون كارى را اراده كند همين قدر به آن مى‏گويد موجود شو پس بى‏درنگ موجود مى‏شود {35}
وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ {36}
و در حقيقت‏خداست كه پروردگار من و پروردگار شماست پس او را بپرستيد اين است راه راست {36}
فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَيْنِهِمْ فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُوا مِن مَّشْهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ {37}
اما دسته‏ها[ى گوناگون] از ميان آنها به اختلاف پرداختند پس واى بر كسانى كه كافر شدند (باین موضوع) از مشاهده روزى دهشتناك {37}
أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ يَوْمَ يَأْتُونَنَا لَكِنِ الظَّالِمُونَ الْيَوْمَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ {38}
چه شنوا و بينايند روزى كه به سوى ما مى‏آيند ولى ستمگران امروز در گمراهى آشكارند {38}
وَأَنذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ {39}
و آنان را از روز حسرت بيم ده آنگاه كه داورى انجام گيرد و حال آنكه آنها [اكنون] در غفلتند و سر ايمان آوردن ندارند {39}
إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَمَنْ عَلَيْهَا وَإِلَيْنَا يُرْجَعُونَ {40}
ماييم كه زمين را با هر كه در آن است به ميراث مى‏بريم و [همه] به سوى ما بازگردانيده مى‏شوند {40}

عصاره فراز ایات 35-40:صراط مستقیم در پرستش انحصاری خدایی است که فرزندی ندارد. وای بر کسانی که باین موضوع کفرمیورزندو عیسی را فرزند خدا میدانند


وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَّبِيًّا {41}
و در اين كتاب به ياد ابراهيم پرداز زيرا او پيامبرى بسيار راستگوى بود {41}
إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا يَسْمَعُ وَلَا يُبْصِرُ وَلَا يُغْنِي عَنكَ شَيْئًا {42}
چون به پدرش گفت پدر جان چرا چيزى را كه نمى‏شنود و نمى‏بيند و از تو چيزى را دور نمى‏كند مى‏پرستى {42}
يَا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جَاءنِي مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِرَاطًا سَوِيًّا {43}
اى پدر به راستى مرا از دانش [وحى حقايقى به دست] آمده كه تو را نيامده است پس از من پيروى كن تا تو را به راهى راست هدايت نمايم {43}
يَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّيْطَانَ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِيًّا {44}
پدر جان شيطان را مپرست كه شيطان [خداى] رحمان را عصيانگر است {44}
يَا أَبَتِ إِنِّي أَخَافُ أَن يَمَسَّكَ عَذَابٌ مِّنَ الرَّحْمَن فَتَكُونَ لِلشَّيْطَانِ وَلِيًّا {45}
پدر جان من مى‏ترسم از جانب [خداى] رحمان عذابى به تو رسد پس تو يار شيطان شوی {45}
قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنْ آلِهَتِي يَا إِبْراهِيمُ لَئِن لَّمْ تَنتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَاهْجُرْنِي مَلِيًّا {46}
گفت اى ابراهيم آيا تو از خدايان من متنفرى اگر باز نايستى تو را سنگسار خواهم كرد و [برو] براى مدتى طولانى از من دور شو {46}
قَالَ سَلَامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كَانَ بِي حَفِيًّا {47}
[ابراهيم] گفت درود بر تو باد به زودى از پروردگارم براى تو آمرزش مى‏خواهم زيرا او همواره نسبت به من پر مهر بوده است {47}
وَأَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُو رَبِّي عَسَى أَلَّا أَكُونَ بِدُعَاء رَبِّي شَقِيًّا {48}
و از شما و [از] آنچه غير از خدا مى‏خوانيد كناره مى‏گيرم و (بجای انها فقط)پروردگارم را مى‏خوانم اميدوارم كه در خواندن پروردگارم نااميد نباشم {48}
فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ وَكُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا {49}
و چون از آنها و [از] آنچه به جاى خدا مى‏پرستيدند كناره گرفت اسحاق و يعقوب را به او عطا كرديم و همه را پيامبر گردانيديم {49}
وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا {50}
و از رحمت‏خويش به آنان ارزانى داشتيم و ذكر خير بلندى برايشان قرار داديم {50}

عصاره فراز ایات 41-50: بیان عطای رحمتهای خدا به ابراهیم (علم و فرزندان نبی در دوران پیری)و فرزندانش
نکات:
1-مقایسه ایات 42 و44 نشان میدهد که پرستش بتها و معبودان غیر خدا از مصادیق اطاعت و عبادت شیطان است.
2-ایه 45 گویای ان است که یکی از عذابهای خداوند نسبت به معرضین از هدایت الهی،میتواند انحراف بیشتر انها باشد بحدیکه جزو دوستان و سپاه شیطان محسوب گردند.
3-آیه 48 نشان دهنده ان است که دعا فقط باید به محضر خداوند باشد تا امید اجابت باشد.ابراهیم از همه انچه که بجز خدا برایشان دعا میکردند تبری جست و گفت فقط پرودگارم را میخوانم.
4-ایه 49 موید ان است که هبه اسماعیل و یعقوب به ابراهیم در برابر کناره گیری و جداشدن ابراهیم از سرزمین بت پرستان و مشرکان بوده است.

وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَّبِيًّا {51}
و در اين كتاب از موسى ياد كن زيرا كه او پاكدل(خالص شده) و فرستاده‏اى پيامبر بود {51}
وَنَادَيْنَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِيًّا {52}
و از جانب راست طور او را ندا داديم و در حالى كه با وى راز گفتيم او را به خود نزديك ساختيم {52}
وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِيًّا {53}
و به رحمت‏خويش برادرش هارون پيامبر را به او بخشيديم {53}
وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَّبِيًّا {54}
و در اين كتاب از اسماعيل ياد كن زيرا كه او درست‏وعده و فرستاده‏اى پيامبر بود {54}
وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا {55}
و خاندان خود را به نماز و زكات فرمان مى‏داد و همواره نزد پروردگارش پسنديده[رفتار] بود {55}
وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَّبِيًّا {56}
و در اين كتاب از ادريس ياد كن كه او راستگويى پيامبر بود {56}
وَرَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِيًّا {57}
و [ما] او را به مقامى بلند ارتقا داديم (یا به مکانی بلند صعود دادیم){57}

عصاره فراز آیات 51-57:بیان عطای رحمت خدا به موسی(مبعوث کردن برادرش هارون به نبوت)،اسماعیل و ادریس

أُوْلَئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّينَ مِن ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِن ذُرِّيَّةِ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْرَائِيلَ وَمِمَّنْ هَدَيْنَا وَاجْتَبَيْنَا إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمَن خَرُّوا سُجَّدًا وَبُكِيًّا {58}
آنان كسانى از پيامبران بودند كه خداوند بر ايشان نعمت ارزانى داشت از فرزندان آدم بودند و از كسانى كه همراه نوح [بر كشتى] سوار كرديم و از فرزندان ابراهيم و اسرائيل و از كسانى كه [آنان را] هدايت نموديم و برگزيديم [و] هر گاه آيات [خداى] رحمان بر ايشان خوانده مى‏شد سجده‏كنان و گريان به خاك مى‏افتادند {58}
فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا {59}
آنگاه پس از آنان جانشينانى به جاى ماندند كه (صورت و حقیقت) نماز را تباه ( و بی اثر)ساخته و از هوسها پيروى كردند و به زودى گمراهى [خود] را خواهند ديد {59}
إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَأُوْلَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلَا يُظْلَمُونَ شَيْئًا {60}
مگر آنان كه توبه كرده و ايمان آورده و كار شايسته انجام دادند كه آنان به بهشت درمى‏آيند و ستمى بر ايشان نخواهد رفت {60}
جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدَ الرَّحْمَنُ عِبَادَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّهُ كَانَ وَعْدُهُ مَأْتِيًّا {61}
باغهاى جاودانى كه [خداى] رحمان به بندگانش در جهان ناپيدا وعده داده است در حقيقت وعده او انجام‏شدنى است {61}
لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا إِلَّا سَلَامًا وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَعَشِيًّا {62}
در آنجا سخن بيهوده‏اى نمى‏شنوند جز درود و روزى‏شان صبح و شام در آنجا [آماده] است {62}
تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَن كَانَ تَقِيًّا {63}
اين همان بهشتى است كه به هر يك از بندگان ما كه پرهيزگار باشند به ميراث مى‏دهيم {63}

عصاره فراز ایات 58-63:بیان تدابیر و نعمت بخشی خاص خدا به انبیا و هدایت شدگان برگزیده اش بمنظور تداوم نسل انها و طریق هدایت خدا.اما نسلهای بعدی اینها،با ضایع کردن عبادات و تبعیت از شهوات گمراه شدند (که البته میتوانند با توبه و ایمان و عمل صالح از نعمات بهشتی بهره مند شوند.)

1-اولین استفاده از لفظ ذریه در قران در سوره مریم است که در ایه 58 دو بار تکرار شده است.

وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذَلِكَ وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا {64}
و [ما فرشتگان] جز به فرمان پروردگارت نازل نمى‏شويم آنچه پيش روى ما و آنچه پشت‏سر ما و آنچه ميان اين دو است [همه] به او اختصاص دارد و پروردگارت هرگز فراموشكار نبوده است {64}
رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيًّا {65}
پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است پس او را بپرست و در پرستش او شكيبا باش آيا براى او همنامى (مشابهی)مى‏شناسى {65}

عصاره فراز آیات 64-65:نزول فرشتگان و رحمت خدا فقط بدستور خداست پس ای پیامبر در مسیر عبادت خدا صبور باش .

اصطبر تنها در سه سوره استفاده شده است: در سوره قمر خطاب به ثمود. در سوره هاي طه و مريم هم خطاب به پيامبر

وَيَقُولُ الْإِنسَانُ أَئِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيًّا {66}
و انسان مى‏گويد آيا وقتى بميرم راستى زنده [از قبر] بيرون آورده مى‏شوم {66}
أَوَلَا يَذْكُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ يَكُ شَيْئًا {67}
آيا انسان به ياد نمى‏آورد كه ما او را قبلا آفريده‏ايم و حال آنكه چيزى نبوده است {67}
فَوَرَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّيَاطِينَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيًّا {68}
پس به پروردگارت سوگند كه آنها را با شياطين محشور خواهيم ساخت‏سپس در حالى كه به زانو درآمده‏اند آنان را گرداگرد دوزخ حاضر خواهيم كرد {68}
ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن كُلِّ شِيعَةٍ أَيُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمَنِ عِتِيًّا {69}
آنگاه از هر دسته‏اى كسانى از آنان را كه بر [خداى] رحمان سركش‏تر بوده‏اند بيرون خواهيم كشيد {69}
ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِينَ هُمْ أَوْلَى بِهَا صِلِيًّا {70}
پس از آن به كسانى كه براى درآمدن به [جهنم] سزاوارترند خود داناتريم {70}
وَإِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْمًا مَّقْضِيًّا {71}
و هيچ كس از شما نيست مگر [اينكه] در آن وارد مى‏گردد اين [امر] همواره بر پروردگارت حكمى قطعى است {71}
ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوا وَّنَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيًّا {72}
آنگاه كسانى را كه پرهيزگار بوده‏اند مى‏رهانيم و ستمگران را به زانو درافتاده در [دوزخ] رها مى‏كنيم {72}

عصاره فراز ایات 66تا 72:منکرین قیامت،بدانند که حتما محشور میشوند و در جهنم خواهند بود.تنها اهل تقوا از دوزخ نجات خواهند یافت.


وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَّقَامًا وَأَحْسَنُ نَدِيًّا {73}
و چون آيات روشن ما بر آنان خوانده شود كسانى كه كفر ورزيده‏اند به آنان كه ايمان آورده‏اند مى‏گويند كدام يك از [ما] دو گروه جايگاهش بهتر و محفلش آراسته ‏تر است {73}
وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثًا وَرِئْيًا {74}
و چه بسيار نسلها را پيش از آنان نابود كرديم كه اثاثى بهتر و ظاهرى فريباتر داشتند {74}
قُلْ مَن كَانَ فِي الضَّلَالَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمَنُ مَدًّا حَتَّى إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَابَ وَإِمَّا السَّاعَةَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَّكَانًا وَأَضْعَفُ جُندًا {75}
بگو هر كه در گمراهى است [خداى] رحمان به او مهلت مى‏دهد تا وقتى آنچه به آنان وعده داده مى‏شود يا عذاب دنیوی يا روز رستاخيز را ببينند پس به زودى خواهند دانست جايگاه چه كسى بدتر و سپاهش ناتوان‏تر است {75}
وَيَزِيدُ اللَّهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْا هُدًى وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ مَّرَدًّا {76}
ولی خداوند كسانى را كه هدايت‏يافته‏اند بر هدايتشان مى‏افزايد و نيكيهاى ماندگار نزد پروردگارت از حيث پاداش بهتر و خوش‏فرجام‏تر است {76}
أَفَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآيَاتِنَا وَقَالَ لَأُوتَيَنَّ مَالًا وَوَلَدًا {77}
آيا ديدى آن كسى را كه به آيات ما كفر ورزيد و گفت قطعا به من مال و فرزند [بسيار] داده خواهد شد {77}
أَاطَّلَعَ الْغَيْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا {78}
آيا بر غيب آگاه شده يا از [خداى] رحمان عهدى گرفته است {78}
كَلَّا سَنَكْتُبُ مَا يَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا {79}
نه چنين است به زودى آنچه را مى‏گويد مى‏نويسيم و عذاب را براى او خواهيم افزود {79}
وَنَرِثُهُ مَا يَقُولُ وَيَأْتِينَا فَرْدًا {80}
و آنچه را مى‏گويد از او به ارث مى‏بريم و تنها به سوى ما خواهد آمد {80}

عصاره فراز ایات 73-80: به کافرانی که به اعتبار امکانات و موقعیت دنیوی ،خود را برتر از ایمان آوردن و اهل ایمان میپندارند بگو که با مشاهده عذاب دنیوی یا اخروی و نیز سرنوشت مطلوب اهل هدایت،حقیقت را لمس خواهند کرد.


وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا {81}
و به جاى خدا معبودانى اختيار كردند تا براى آنان [مايه] عزت باشد {81}
كَلَّا سَيَكْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَيَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدًّا {82}
نه چنين است به زودى [آن معبودان] عبادت ايشان را انكار مى‏كنند و دشمن آنان مى‏گردند {82}
أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَى الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا {83}
آيا ندانستى كه ما شيطانها را بر كافران گماشته‏ايم تا آنان را [به گناهان] تحريك كنند {83}
فَلَا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا {84}
پس بر (عذاب) آنان شتاب مكن كه ما [روزها یا نفسها] را براى آنها شماره مى‏كنيم (تا موعد عذابشان برسد){84}
يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمَنِ وَفْدًا {85}
[ياد كن] روزى را كه پرهيزگاران را به سوى [خداى] رحمان گروه گروه محشور مى‏كنيم {85}
وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَى جَهَنَّمَ وِرْدًا {86}
و مجرمان را با حال تشنگى به سوى دوزخ مى‏رانيم {86}
لَا يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا {87}
[آنان] اختيار شفاعت را ندارند جز آن كس كه از جانب [خداى] رحمان پيمانى گرفته است {87}
وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا {88}
و گفتند [خداى] رحمان فرزندى اختيار كرده است {88}
لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئًا إِدًّا {89}
واقعا چيز زشتى را [بر زبان] آورديد {89}
تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا {90}
چيزى نمانده است كه آسمانها از اين [سخن] بشكافند و زمين چاك خورد و كوهها به شدت فرو ريزند {90}
أَن دَعَوْا لِلرَّحْمَنِ وَلَدًا {91}
از اينكه براى [خداى] رحمان فرزندى قايل شدند {91}
وَمَا يَنبَغِي لِلرَّحْمَنِ أَن يَتَّخِذَ وَلَدًا {92}
[خداى] رحمان را نسزد كه فرزندى اختيار كند {92}
إِن كُلُّ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمَنِ عَبْدًا {93}
هر كه در آسمانها و زمين است جز بنده‏وار به سوى [خداى] رحمان نمى‏آيد {93}
لَقَدْ أَحْصَاهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدًّا {94}
و يقينا آنها را به حساب آورده و به دقت‏شماره كرده است {94}
وَكُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْدًا {95}
و روز قيامت همه آنها تنها به سوى او خواهند آمد {95}

عصاره فراز ایات 81تا95:انذار از پوچی خیال کافرانی که برای کسب عزت و امید شفاعت،معبودانی غیر خدا برای خود برگزیدند یا فرزندانی برای خدا،تراشیدند.ای پیامبر در عذاب انها تعجیل نکن ما حساب موعدش را داریم.

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا {96}
كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏اند به زودى [خداى] رحمان براى آنان محبتى [در دلها] قرار مى‏دهد {96}
فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْمًا لُّدًّا {97}
در حقيقت ما اين [قرآن] را بر زبان تو آسان ساختيم تا پرهيزگاران را بدان نويد و مردم ستيزه‏جو را بدان بيم دهى {97}
وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُم مِّنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِكْزًا {98}
و چه بسيار نسلها كه پيش از آنان هلاك كرديم آيا كسى از آنان را مى‏يابى يا صدايى از ايشان مى‏شنوى {98}

عصاره فراز ایات 96تا 98:ای پیامبر با همین قران به متقین و هدایت پذیران بشارت بده و کافران حق گریز را انذار کن.
اولین استفاده از لفظ بشارت برای پیامبر:اضافه شدن وظیفه بشارت به وظیفه انذاری پیامبر

مرور عصاره فرازها:

عصاره فراز آیات 1-15:بیان رحمت خدا به زکریا و یحیی:اعطای یحیی به زکریا علیرغم پیری او و نازایی همسرش و نیز اعصای حکم نبوت به یحیی در کودکی ،
عصاره فراز ایات 16-34:اعطای عیسی به مریم در حالیکه ازدواج نکرده بود و سخن گفتن عیسی بلافاصله پس از تولد و خبر دادن از نبوت و صاحب کتاب بودن او،
عصاره فراز ایات 35-40:صراط مستقیم در پرستش انحصاری خدایی است که فرزندی ندارد. وای بر کسانی که باین موضوع کفرمیورزندو عیسی را فرزند خدا میدانند
عصاره فراز ایات 41-50: بیان عطای رحمتهای خدا به ابراهیم (علم و فرزندان نبی در دوران پیری)و فرزندانش
عصاره فراز آیات 51-57:بیان عطای رحمت خدا به موسی(مبعوث کردن برادرش هارون به نبوت)،اسماعیل و ادریس
عصاره فراز ایات 58-63: بیان سنت تدبیر و نعمت بخشی خاص خدا به انبیا و هدایت شدگان برگزیده اش بمنظور تداوم نسل انها و طریق هدایت خدا.اما نسلهای بعدی اینها،با ضایع کردن عبادات و تبعیت از شهوات گمراه شدند (که البته میتوانند با توبه و ایمان و عمل صالح از نعمات بهشتی بهره مند شوند.)
عصاره فراز آیات 64-65:نزول فرشتگان و رحمت خدا فقط بدستور خداست پس ای پیامبر در مسیر عبادت خدا صبور باش .

میتوان مجموعه فراز های بالا یعنی ایات 1-65 را با توجه به وحدت مفهومی انها،در یک سیاق قرارداد:
عصاره ایات 1-57 که همان ایه 58 است و ایات 65و64 هم تاکید و دلگرمی خطاب به پیامبر است.
محور سیاق اول:آیات 1-65:
تدبیر و نعمت بخشی خاص خدا به انبیا و هدایت شدگان برگزیده اش بمنظور تداوم نسل انها و طریق هدایت خدا یک سنت الهی است که تابع امر خدا ومنوط به شکیبایی در مسیر عبادت و خضوع در برابر ایات اوست.


عصاره فراز ایات 66تا 72:منکرین قیامت،بدانند که حتما محشور میشوند و در جهنم خواهند بود.تنها اهل تقوا از دوزخ نجات خواهند یافت.
عصاره فراز ایات 73-80: به کافرانی که به اعتبار امکانات و موقعیت دنیوی ،خود را برتر از ایمان و اهل ایمان میپندارند بگو که با مشاهده عذاب دنیوی یا یا اخروی و نیز سرنوشت مطلوب اهل هدایت،حقیقت را لمس خواهند کرد.
عصاره فراز ایات 81تا95:انذار از پوچی خیال کافرانی که برای کسب عزت و امید شفاعت،معبودانی غیر خدا برای خود برگزیدند یا فرزندانی برای خدا،تراشیدند.ای پیامبر در عذاب انها تعجیل نکن. ما حساب موعدش را داریم.

آیات 66-95 را نیز میتوان یک سیاق دانست : توصیف برخی عقاید و رفتار باطل نسل های بعدی ان نعمت دادگان که گمراه شدند. یا منکر قیامت شدند.یا با ترجیح دنیا و خودبرتربینی، خود را از ایمان اوردن برتر دانستند یا با تراشیدن فرزند برای خداو جعل الهه و بتان و معبودان غیر خدا،به دنبال عزت و شفاعت بودند.

عصاره فراز ایات 96تا 98:ای پیامبر با همین قران به متقین و هدایت پذیران بشارت بده و کافران حق گریز را انذار کن.

درس سوره مریم:ای پیامبر تدبیر و نعمت بخشی خاص خدا به انبیا و هدایت شدگان برگزیده اش بمنظور تداوم نسل انها و طریق هدایت خدا یک سنت الهی است که تابع امر خدا ومنوط به شکیبایی در مسیر عبادت و خضوع در برابر ایات اوست.با این قران به متقین بشارت بده و کافران و روبرگردانندگان از ایات که با عقاید و رفتارهای باطل در گمراهی هستند،را نیز از عذاب دنیوی و اخروی انذار کن.


آقاي سيدكاظم فرهنگ

ویرایش بوسیله کاربر 1398/06/11 07:49:43 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

ali Offline
#7 ارسال شده : 1399/10/13 10:35:25 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,949

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال

تدبر و فهم سوره مريم: نكات تفسيري ايات 71 و 72 سوره مريم


سئوال:
جمع ایاتی که می گویند همه شما (اعم از مومن و کافر) وارد جهنم میشوید با ایاتی که میگویند مومنان از اتش جهنم دور هستند و حتی صدای شعله های اتش را نمیشنوند ،چگونه است.؟

وَإِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا ۚ كَانَ عَلَىٰ رَبِّكَ حَتْمًا مَّقْضِيًّا

و همه شما (بدون استثنا) وارد جهنم مى شوید. این امر، نزد پروردگارت، حتمى و پایان یافته است.
(مریم/71)

ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوا وَّنَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيًّا

سپس کسانى را که تقوا پیشه کردند (از آن) رهایى مى بخشیم. و ستمکاران را- در حالى که به زانو درآمده اند ـ در آن رها مى سازیم.
(مریم/72)

إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِّنَّا الْحُسْنَىٰ أُولَٰئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ

(امّا) کسانى که (صالح بودند و) از قبل، وعده نیک از سوى ما به آنها داده شده از آن دور نگاهداشته مى شوند.
(انبیاء/101)

لَا يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا ۖ وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ

آنها صداى آتش دوزخ را نمى شنوند. و در آنچه دلشان بخواهد، جاودانه خواهند بود.
(انبیاء/102)

منظور از ورود در جمله وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلاّ وارِدُها چیست؟

:بعضى از مفسران معتقدند: ورود در اینجا به معنى نزدیک شدن و اشراف پیدا کردن است، یعنى همه مردم، خوبان و بدان، بدون استثنا براى حسابرسى یا براى مشاهده سرنوشت نهائى بدکاران، به کنار جهنم مى آیند، سپس خداوند پرهیزگاران را رهائى مى بخشد و ستمگران را در آن رها مى کند.
آنها براى این تفسیر به آیه ۲۳ سوره قصص استدلال مى کنند: وَ لَمّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ...: هنگامى که موسى کنار آب مدین رسید... که در اینجا نیز ورود به همان معنى است.

تفسیر دومى که اکثر مفسران آن را انتخاب کرده اند این است که: ورود در اینجا به معنى دخول است و به این ترتیب، همه انسان ها بدون استثناء، نیک و بد، وارد جهنم مى شوند، منتها دوزخ بر نیکان سرد و سالم خواهد بود همان گونه که آتش نمرود بر ابراهیم(علیه السلام) (یا نارُ کُونِى بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِیْمَ);چرا که آتش با آنها سنخیت ندارد، گوئى از آنان دور مى شود و فرار مى کند، و هر جا آنها قرار مى گیرند خاموش مى گردد،
ولى دوزخیان که تناسب با آتش دوزخ دارند همچون ماده قابل اشتعالى که به آتش برسد، فوراً شعله ور مى شوند.


نظر سوم:

اساس سوءال را یک مطلب تشکیل می‏دهد و آن این که:
:تصور شده که ضمیر در جمله «وَاِنْ مِنْکم اِلاّ واردُها» خطاب به تمام انسان‏ها است، اعم از موءمن و مشرک، نیکوکار و بدکار، در این صورت سوءال یاد شده مطرح می‏شود که چگونه وارد دوزخ می‏شوند یا از کنار آن عبور می‏کنند امّا صدای آن را نمی‏شنوند
:ولی با توجه به سیاق آیات باید گفت مرجع ضمیر لفظ «منکم» خصوص بدکاران و گنهکاران است.

و گروهی که قرآن از آنها با جمله «انّ‏الّذین سبقت لهم منّا الحسنی» یاد می‏کند در این گروه داخل نمی‏باشند
و این حقیقت با توجه به آیات ماقبل کاملاً روشن می‏گردد چنان که می‏فرماید:

«وَیَقُولُ الاِنْسان أَ اِذا ما مِتُّ لسوف اُخرجُ حیّاً» (مریم/66)
«انسان می‏گوید: آیا پس از مردن، در آینده زنده از قبر بیرون خواهم آمد».
«اگو لا یذکر الاِنسان انّا خلقناهُ مِنْ قَبل ولَمْ یَکُ شَیْئاً» (مریم/67).
«آیا انسان به خاطر نمی‏آورد که ما او را از پیش آفریدیم، در حالی که چیزی نبود».
«فَوَربّکَ لنحشُرنَّهم وَالشّیاطینَ ثمّ لنُحْضِرنَّهم حولَ جهنَّم جثیّاً» (مریم/68).
«سوگند به پروردگارت همه آنها را همراه شیاطین محشور می‏کنیم و همه را گرداگرد جهنم در حالی که به زانو درافتاده‏اند حاضر می‏سازیم».
«ثمّ لننزعنّ من کلّ شیعة أیّهم أشدُّ علی الرّحمن عتیاً» (مریم/69).
«سپس از هر گروه و جمعیتی، کسانی را که از همه در برابر خداوند رحمان سرکش بوده‏اند، جدا می‏کنم».
«ثمّ لنحن أولی بالذین هم أولی بها صلیّاً» (مریم/70).
«بعد از آن به خوبی از کسانی برای سوختن در آتش اولویت دارند، آگاهم».

:با توجه به این آیات که درباره منکران معاد، و گنهکاران اعم از مشرک و غیر مشرک سخن می‏گوید، باید گفت: مرجع ضمیر «واِنْ منکم اِلاّواردها» همه گروه‏های بدکار و زشت‏کارند، همه این گروه وارد دوزخ می‏شوند
ولی در عین حال افراد گنهکار، به حکم آیه بعدی به دو قسمت تقسیم می‏شوند.
گروه نخست: نجات یافتگان پس از سوختن در دوزخ به اندازه محدود«ثُمَّ نُنَجّی الّذین اتَّقُوا» .
«از میان آنها، متقیان را نجات می‏دهیم».

گروه دوم: رد شدگان در آتش برای ابد «وَنَذر الظّالمین فیهاجِثیّاً» .
«ظالمان را در حالی که زانو درافتاده ‏اند رها می‏سازیم».

با توجه به این پاسخ، سوءال دیگری مطرح می‏شود و آن این‏که: هرگاه آیه ورود به دوزخ، به حکم آیات ما قبل، مربوط به گنهکاران است، پس جمله نخست «نُنَجّی الّذین اتَّقُوا» چه معنی دارد؟ و اصولاً تقوا چه تناسبی با گنهکاران دارد؟

پاسخ آن این است ک
مراد از تقوا در آیه، تقوای نسبی است،
یعنی کسانی از پرستش بت پرهیز نموده‏ اند،
یعنی موحدان از این گروه را پس از ورود به دوزخ و دیدن کیفر، از آتش نجات پیدا می‏کند،
و مشرکان به ‏طور جاودانه در آنجا می‏مانند.
بنابراین همه گنهکاران وارد آتش می‏شوند ولی از میان آنان متقیان (موحدان) پس از اندی نجات پیدا می‏کند.
و در قرآن، تقوا در مورد تقوای نسبی نیز به کار رفته مثلاً درباره مشرکان می‏فرماید:
«ان ائتَ القوم الظالمینَ قوم فرعون الا یتقون» (طه/113).
«به موسی گفتیم سراغ ظالمان قوم فرعون برو، وبگو چرا تقوا را پیشه خود نمی‏سازند یعنی چرا از بت ‏پرستی دست برنمی‏دارند».
از این مثال روشن می‏گردد که مراد ز ظالمان در آیه «ونذر الظالمین فیها جثیاً» همان مشرکان است که برای ابد در آتش باقی خواهند ماند،
و ظلم در قرآن در مورد مشرک به کار می‏رود چنان که می‏فرماید:«اِنّ الشرک لظلم عَظیم» (لقمان/...).


ازاین بیان نتیجه می‏گیریم:
میان دو نوع آیات کوچکترین مخالفت نیست.
1.ضمیر «منکم» مربوط به گنهکاران است نه همه انسان‏ها.
2. در میان گنهکاران ، متقیان ، یعنی موحدان گنهکار، نجات پیدا می‏کنند.
3. ظالمان که همان مشرکانند در دوزخ می‏مانند.
4. نیکوکاران که قبلاً به آنان وعده‏ی نیک داده شده است، از مورد آیه خارج می‏باشند.


نقل از كانال نكات تفسيري ايات
ali Offline
#8 ارسال شده : 1400/05/04 10:54:26 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,949

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
در ادامه پست بالا در خصوص ايه 71 سوره مريم


:question:منظور از اینکه همه وارد جهنم می‌شوند، چیست؟

مریم:71
وَإِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْمًا مَّقْضِيًّا
هیچ کس از شما نیست جز آنکه به آستانه آن [دوزخ] درآید! [تحقق چنین روزی] بر پروردگارت [وعده‌ای] حتمی و گذرانده شده است. 57
__
57- هشدار «إِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وَارِدُهَا» [بی استثنا همگی وارد جهنم مي‌شويد] هشداری هراسناک و تکان دهنده است! آیا به راستی مؤمن و کافر وارد دوزخ مي‌شوند؟ درست است که در آیه بعد بشارت نجات پرهیزکاران آمده، اما همین درنگ کوتاه هم تا فرا رسیدن نصرت و نجات الهی وحشتناک است. از آن گذشته، چنین هشداری در ظاهر با وعده الهی که: مؤمنون از دوزخ دور خواهند بود و صدایی از آن را نیز نمي‌شنوند [انبیاء 101 (21:101) و 102- ...أُولَئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ لا یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا...] و موارد مشابه سازگار نیست.

بسیاری از مفسرین خواسته‌اند گِره این معضل را با توضیحی در تفاوت دو فعل ورود و دخول بگشایند. مي‌دانيم در زبان عربی [برخلاف فارسی] ورود بر هر مکانی، به آستانه و لبه آن درآمدن است، همچنانکه حیوانات تشنه به کناره برکه یا رودخانه [نه داخل آن] مي‌رسند و از آن مي‌نوشند و کاروان‌های تجاری کسی را که برای کشیدن آب به سر چاه مي‌فرستادند «وارد» مي‌ناميدند [یوسف 19 (12:19) ، قصص 23 (28:23) ]. در واژة «ورود»، مسئله چشیدن آب مطرح است، و در «دخول»، به میان چیزی درآمدن، که دو مفهوم متفاوت را مي‌رسانند. در تصویر نخست، با معنایی که آب در نقش حیات‌بخش خود دارد، انسان همچون تشنة درمانده‌ای تداعی مي‌شود که به جای آب، به سرابی سوزان در صحرایی داغ مي‌رسد که نه آب، بلکه آتش است. در تصویر دوم اما، دخول در آتش فاقد مفهوم تشنگی و نیازی است که در اصل کلمه «ورود» موجود است، پس اگر کلمه دخول را به جای ورود به کار برده بود، چنان مفهومی القاء نمي‌شد.

از زاویه‌ای دیگر نیز به فهم این مسئله مي‌توان نزدیک شد؛ وقتی زلزله مي‌شود و ساختمان مي‌لرزد، همه ساکنان آن به وحشت مي‌افتند و در «آستانه» و خطر زیر آوار رفتن قرار مي‌گيرند، اما کسانی که قبلا آموزش‌های لازم [فرضاً در پناه پلکان یا دیوارهای محکم رفتن] را دیده باشند نجات مي‌يابند. قرآن این «دستگیره‌های رهایی» [مفازه] را که با توسل به آنها هیچ گزندی به شخص نمي‌رسد نشانمان داده است: زمر 61 (39:61) - وَیُنَجِّی اللهُ الَّذِینَ اتَّقَوْا بِمَفَازَتِهِمْ لا یَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ.

از تفسير عبدالعلي بازرگان

تفسير کاشف مغنیه، محمدجواد ، جلد 5 ، صفحه 313
دسته آیه : 71 الی 72
وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاّٰ وٰارِدُهٰا كٰانَ عَلىٰ رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا * ثُمَّ نُنَجِّي اَلَّذِينَ اِتَّقَوْا وَ نَذَرُ اَلظّٰالِمِينَ فِيهٰا جِثِيًّا. مراد از ورود در اينجا، ديدن و مشاهده كردن است؛ زيرا مؤمنان از آتش دورند، چنان‌كه خدا مى‌گويد: «كسانى كه پيش از اين مقرر كرده‌ايم كه به آنها نيكويى كنيم، از جهنم به كنارند». وانگهى، عذاب شخص فرمانبردار با عدالت و بخشش خداوند در تضاد است.

معناى آيه چنين است: هيچ‌كس نيست، مگرآنكه در روز قيامت، عذاب را با چشمان خود مى‌بيند، چه فرمانبردار باشد و چه گناهكار. گناهكار آن را مى‌بيند و درحالى‌كه بر زانوهايش نشسته، در آن وارد مى‌شود و نيكوكار آن را مى‌بيند، درحالى‌كه از آن عبور مى‌كند و به خاطر رهايى از آن، خدا را سپاس مى‌گزارد و ستايش مى‌كند: «و هركس را از آتش دور سازند و به بهشت درآورند، به پيروزى رسيده است».

كدام‌يك از دو گروه بهتر است‌؟


ویرایش بوسیله کاربر 1403/03/30 10:42:41 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

شهروزی Offline
#9 ارسال شده : 1400/06/07 09:11:59 ق.ظ
شهروزی

رتبه: Member

گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1391/07/08
ارسالها: 29

1 تشکر دریافتی در 1 ارسال


✅✅نکات سوره مریم از تفسیر آقای عبدالعلی بازرگان
بخش اول

🔷 نکات آیات ابتدایی
کاف ، ها، یا، عین، صاد. 1
______
◀️حروف مقطعة این سوره [کهیعص] با حروف مقطعه 5 سوره دیگر [اعراف، طه، یاسین، صاد، شورا] در یک حرف اشتراک دارند که دلالت بر ارتباط و اشتراک مضامین آنها مي‌کند. [«ه» با طه، «ی» با یاسین، «ص» با صاد، «ع» با شورا].
در این 6 سوره جمعاً از رسالت 19 پیامبر یاد شده است [نوح، ابراهیم، یعقوب، اسحق، اسمعیل، ایوب، داود، سلیمان، هود، صالح، لوط، شعیب، موسی، زکریا، یحیی، عیسی، ادریس، الیسع، و ذاالکفل].
اتفاقاً ردیف شمارة سوره مریم نیز در قرآن 19 است.
تعداد نام پیامبرانی که دارای رسالت بودند و آنها که رسالت مستقلی نداشتند [مثل هارون که یاور موسی بود، آدم که رسالتی نداشت، اسرائیل که لقب یعقوب بود، و مریم مقدس] جمعاً 114 بار، به تعداد سوره‌های قرآن تکرار شده که مساوی مضربی است از 19 [114 = 19x6].

تعداد این اسامی در 6 سوره به قرار زیر است:

آدم 14- نوح 5- ابراهیم 2- یعقوب 3- اسرائیل [لقب یعقوب] 8- اسمعیل 2- اسحق 2- ایوب 1- داوود 5- سلیمان 2- هود 1- لوط 2- صالح 3- شعیب 5- موسی 40- هارون 7- زکریا 2- یحیی 2- عیسی 2- ادریس 1- الیسع 1- ذاالکفل 1- مریم 3.

👈👈توضیح: از آنجایی که «اخت هارون» در آیه 24 سوره مریم، ارتباطی با هارون برادر موسی نداشت، در شمارش نام هارون منظور نشد.

طبق محاسبات رشاد خلیفه [محقق مصری] از نظر آماری مجموع تعداد حروف مقطعه «کهیعص» در سوره مریم مضربی است از عدد 19: «ک» 137، «ه» 175، «ی» 343، «ع» 117، «ص» 26. جمعاً 798 = 19x142

🔷 نکات آیه ۵
و [اینک که در آستانه مرگم؛ برای] پس از خود نگرانِ نزدیکان خویشم 4 [که بدون شایستگی لازم قصد دارند پیشوایی دینی را عهده‌دار شوند] و همسرم [نیز] نازاست، پس [در این بلاتکلیفی و بیم از آینده رسالت] از سوی خودت به من سرپرستی [=جانشینی از صُلب خودم] ببخش.5
______
4- برحسب آنچه نقل کرده‌اند، زکریا نگران برادرزاده‌های نااهل خود بود که نقشه کشیده بودند پس از فوت او زعامت دینی شهر را به عهده بگیرند. موالی با مولی و ولایت هم ریشه است که معنای نزدیکی و دوستی سرپرستي‌آور مي‌دهد، زکریا نگران نزدیکان [اقربین] خویش به طور عام نبوده بلکه منظورش کسانی از اقربین بودند که قصد ولایت و سلطه‌گری داشتند.

5- «وهبنا» از ریشة «وَهَبَ»، بخششی است بلا‌عوض. گاهی آدمی به کسی که کاری برای او انجام داده، یا انتظار کار و خدمتی از او داشته باشد، هدیه‌ای مي‌دهد. اما هبّه، هدیه‌ای یکطرفه و بدون چشمداشت است. خدا از این جهت وهّاب [بسیار عطا‌کننده] است و به این دلیل نعمت او را «موهبت» مي‌نامند که یکطرفه و ناشی از لطف و رحمت او است، نه طلب‌کاری بنده. هر چند بندگی خالص او موهبت‌افزا مي‌باشد.

🔷 نکات آیات ۶ و ۷
◀️ تا وارث [امانت نبوّت] من و خاندان یعقوب باشد، و پروردگارا، او را پسندیده [=مورد رضایت خودت] بگردان.
______
واضح است که زکریا نگران میراث مادّی نبوده است، میراث خاندان یعقوب کوله‌بار امانتی بوده که از ابراهیم به اسحق و یعقوب رسیده بود، همان امانت توحید و دوری از شرک.

◀️ [با اجابت این دعا، فرشتگان ندایش دادند] ای زکریا، ما تو را به پسری که نامش یحیی است، بشارت مي‌دهيم که پیش از او همتایی با چنین ویژگی هایی قرار نداده‌ایم.
______
منظور از اسم یحیی، لفظ نیست، بلکه صفت و ویژگی اوست، همچنانکه «اسماء الحسنی» نمایانگر صفات و رفتارهای نیکوی خدائی هستند. یحیی از ریشه «حی»، دلالت بر احیاءگری آن پیامبر و نقش حیات‌بخش معنوی او برای مردم مي‌کند. برخی گفته‌اند بي‌همتا بودنش در تولد از پدر و مادری سالخورده و فاقد استعداد فرزنددار شدن دلیل این نام مي‌باشد.

🔷 مریم : 16
و در این کتاب [=قرآن] مریم را یاد کن، آنگاه که از اهلش [=مادر، همشهریان، هم باوران] به مکانی شرقی کناره گرفت. 16
______
16- مکان شرقی را همان بیت‌المقدس گفته‌اند که گویا برای مریم در مشرق قرار داشته است، اما جهت جغرافیایی چه اهمیتی مي‌تواند داشته باشد؟ و اگر منظور بیت‌المقدس بوده، چرا مشخصاً نام نبرده است؟ مشرق، اسم مکان یا زمان طلوع خورشید است، اما شَرَقَ، طلوع آفتاب و اشراق روشن شدن است. «یاء» شرقی نسبت آن را با روشنایی مي‌رساند و چه بسا مکان شرقی، مکانی برخلاف محیط سراسر ظلم و تاریکی که مریم در آن مي‌زيسته، مکانی روشن از نور هدایت بوده باشد [والله اعلم]. همچنانکه زمین در آخرت به نور خدا روشن مي‌شود [زمر 69 (39:69) - وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا...].

مریم:24
پس [با اجابت مثبت پروردگار] از پایین او [فرشته یا نوزاد] ندایش داد که: اندوهگین مباش که پروردگارت در دسترست جویباری قرار داده است. 18
______
18- « سَرِی» را چشمه آب روان یا جویبار ترجمه کرده‌اند که معجزه‌وار جریان یافته است! اما معنای سری حرکت در شب است و اسراء به حرکت شبانه گفته مي‌شود. از آنجا که هیچیک از 7 مورد دیگری که این کلمه در قرآن آمده معنای آب روان نمي‌دهد، شاید بتوان «سَرِیًّا» را آبی که در زیر شن‌های زیر پای مریم [پنهان نه آشکار] وجود داشته ترجمه کرد که اگر شن‌ها را کنار میزد، به آن دسترسی پیدا مي‌کرد! مگر دسترسی هاجر به آب در مکه و سیراب کردن کودکش اسماعیل به همین نحو نبود؟ اگر این آب جاری بود، به جای جعلنّا، فعل جرینا را به کار مي‌برد. با این بیان نیازی هم نیست که دسترسی یافتن به آب را معجزه تلقی کنیم. معنای «تَحْتَكِ» نیز الزاماً زیر پا نیست، بلکه در دسترس و تحت کنترل بودن است. [نگاه کنید به: زخرف 51 (43:51) ، کهف 31 (18:31) ، انعام 6 (6:6) ، اعراف 43 (7:43) ، یونس 9 (10:9) ]

مریم:26
پس بخور و [از آن آب] بیاشام و خیال آسوده دار 20 [=نگران حرف مردم مباش]، پس اگر از آدمیان کسی را دیدی، [که از پدر کودک پرسید، با اشارت] بگو: من برای خدای رحمان روزه [سکوت] نذر کرده‌ام و امروز با کسی سخن نخواهم گفت. 21
______
20- «قره عین» اشاره به هر آن چیزی است که موجب آرامش و راحتی خیال آدمی گردد. کلمه قره با قرار و مستقر و استقرار هم ریشه است و از آرام و قرار گرفتن چشم حکایت مي‌کند، شخص مضطرب و نگران گویی چشمش به این سو و آن سو مي‌گردد و بی قرار است.

21- کنترل زبان از دروغ و غیبت و زیاده‌گوئی و زخم زبان و... سخت‌ترین خویشتنداری است که روزه‌دار باید در رمضان رعایت کند و اتفاقاً بیشترین مبطلات روزه نیز زبانی است. به همین دلیل روزه سکوت در شرایع پیشین میان مؤمنین معمول بوده است.

🔷 مریم:33

سلام بر من، روزی که زاده شدم و روزی که مي‌ميرم و روزی که زنده برانگیخته خواهم شد. 27
______
27- شبیه این سخن را در آیه 15 همین سوره (19:15) درباره یحیی مي‌بينيم، با این تفاوت که در آنجا خداست که بر یحیی سلام نثار مي‌کند و در اینجا عیسی مسیح بر خود! و از آنجایی که هم درباره تولد بدون پدر عیسی مسیح اتهامات ناروا و ناسالمی وارد کردند و هم در مورد رحلتش گمانه زنیهای باطلی کرده و داستان صلیب و فدا را از خود بافتند، لازم آمده است عیسی بر سلامت تولد خویش بدون پدر صحّه بگذارد و هم از سلامت نحوه مرگش، که به تعبیر قرآن، خدا او را به سوی خود بالا برد [نساء 158 (4:158) ]. آرزوی برانگیخته شدن با قلبی سالم از حرص و حسد و خشم و شهوت نیز آرزویی بلند است.

مریم:36

و [سخن مسیح جز این نبود که:] مسلماً همان خدای یکتا صاحب اختیار من و شماست، پس [تنها] او را بندگی کنید که این است راه راست. 29
______
29- هر مسلمان نمازخوانی روزانه حداقل 10 بار در نمازهای پنج‌گانه خود از خدا مي‌خواهد که: «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ». صراط مستقیم به شهادت این آیه و آیاتی دیگر، همین صاحب اختیار [ربّ] شناختن خدا و عملاً و انحصاراً او [نه دیگران] را ارباب خود دانستن است. این جمله را قرآن دو بار دیگر نیز از زبان عیسی(ع) نقل کرده است: آل‌عمران 51 (3:51) و زخرف 64 (43:64) .

مریم:39

آنها را به روز حسرت هشدار ده! 32 آنگاه که کار از کار گذشته [=دنیا به پایان رسیده و رستاخیز آغاز شده] و آنها [همچنان] در غفلتند و باور نمي‌کنند [که جهان را حکمتی و حساب و کتابی است]. 33
______
32- یکی از نام‌های قیامت «حسرت» است؛ حسرت از اینکه چقدر در دنیا کوتاهی کردیم [زمر 56 (39:56) و انعام 31 (6:31) - ...یَا حَسْرَتَنَا عَلَى مَا فَرَّطْنَا فِیهَا...]، حسرت مشاهده اعمال تباه خود [بقره 167 (2:167) - ...كَذَلِكَ یُرِیهِمُ اللهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ...]، حسرت از اینکه یکسره رسولان را تکذیب مي‌کردند [یس 30 (36:30) و حاقه 50 (69:50) - یَا حَسْرَهً عَلَى الْعِبَادِ مَا یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ...].

33- حرف فی در «فِی غَفْلَهٍ»، غرق شدن در غفلت را مي‌رساند و غفلت، بي‌توجهی، فراموشی و سهل‌انگاری در امور مهمی است که مراقبت از آن ضرورت دارد. غافل بودن گاهی سهوی و ناخودآگاه است و گاهی عمدی و آگاهانه. جمله: «وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُون» نشان مي‌دهد بسیاری از مردم غفلتشان ناشی از رویگردانی به حقیقت و قیامت است.

مریم:37

پس [با وجود همه تأکیداتی که مسیح بر توحید داشت] گروه‌هایی [از پیروان نا‌خالص او] میان خویش به اختلاف پرداختند. پس وای بر کسانی که ناسپاسی کردند [=نعمت وحدت را نادیده گرفتند] از مشاهده صحنه روز عظیم [=قیامت]. 30
______
30- «مَشْهَدِ» اسم مکان است از ریشه «شَهَدَ»، به معنای مکان حضور و مشاهده صحنه قیامت. مکان به شهادت رسیدن را نیز مشهد مي‌گويند.

🔷 مریم:41

وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَّبِيًّا
در این کتاب [=قرآن] ابراهیم را یاد کن که بی تردید پیامبری پیوسته راست [گفتار و کردار] بود. 34
__
34- صدق و صداقت راستی است، «صِدِّیق» صیغة مبالغه این فعل، یعنی بسیار راستگو و بسیار راست کردار است. مؤمن واقعی کسی است که میان قول و فعلش هیچ دوگانگی و تفاوت نباشد و به آنچه ایمان آورده کاملا عمل کند. اگر به انفاق و زکات، صدقه و صدقات گفته شده، از این روست که صداقتِ ایمان را با خرج کردن برای غیر مي‌توان شناخت. صادقون و صادقین عمدتاً به راستگویان گفته مي‌شود، اما صیغه مبالغه این فعل فقط درباره پیامبران به کار برده شده است که ظاهر و باطن و حرف و عملشان کاملا یکی بوده است. مثل: ابراهیم [إِنَّهُ كَانَ صِدِّیقًا نَبِیًّا] و ادریس که درست با همین عنوان [در آیه 56 همین سوره] ستوده شده است. همچون یوسف که یاران زندانی اش او را صدّیق مي‌ناميدند [یوسف 46 (12:46) ] و مریم که صدّیقه لقب گرفته بود [مریم 41 (19:41) ].
ناگفته نماند این صفت علاوه بر پیامبران، به صورت جمعِ صدیقون و صدیقین، در وصف اوصیاء و اولیاء حق، که اولین تصدیق‌کنندگان پیامبران با قول و فعل‌شان بودند، در قرآن آمده است [نساء 69 (4:69) و حدید 19 (57:19) ]، چه بسا اصحاب بدر و مهاجرین و انصار همچنین حواریون عیسی را بتوان در این ردیف قرار داد. بالاتر از قول و فعل، میثاقی است که خدا از طریق عقل و ادراک از ما گرفته و آزمون و وسیله امتحانی است که تا چه حد صادقانه به آن عمل مي‌کنيم: لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَنْ صِدْقِهِمْ... [احزاب 8 (33:8) ].

مریم:44

يَاأَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّيْطَانَ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِيًّا
ای پدرم، رام و تسلیم [فریب‌های] شیطان مباش 35 که شیطان، نافرمان نسبت به [خدای] رحمان است.
__
35- معنای عبادت، همان هموار کردن نفس برای خدا یا شیطان و هرگونه بُت و تسلیم و تن دادن به آن است، و گرنه کسی شیطان را نمي‌پرستد، بلکه منظور پذیرفتن تحریکات و وسوسه‌های شیطانی است.

مریم:50

وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا
و از رحمت ویژه خویش به آنها بخشیدیم و یاد صداقت والایی از آنان [در نسل‌های بعد] قرار دادیم. 42
__
42- صفت «صدق» [در لسان صدق] نیز نشانگر انطباق عمل با ادعای ایمان و صادقانه رفتار کردن است. طبق آیه 84 سوره شعراء (26:84) ، ابراهیم از خدا خواسته بود لسان صدقی از او در میان آیندگان باقی گذارد. آنچه ابراهیم از خدا خواسته بود، بقای تلاش‌های توحیدی او و تأثیرش در نسل‌های بعد بود. این دعای ابراهیم نیز، همانند سایر دعاهایش، به این آیه [...وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا] به عالیترین وجه اجابت شد. در آیه 28 سوره زخرف (43:28) نیز بقای تلاش‌های توحیدی اش مورد تایید قرار گرفته است: وَجَعَلَهَا كَلِمَهً بَاقِیَهً فِی عَقِبِهِ...

مریم:45

يَاأَبَتِ إِنِّي أَخَافُ أَن يَمَسَّكَ عَذَابٌ مِّنَ الرَّحْمَنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطَانِ وَلِيًّا
ای پدرم، من بیم دارم که عذابی از جانب [خدای] رحمان بر تو رسد و در نتیجه دوستدار شیطان گردی. 36
__
36- در این سوره 16 بار نام رحمان تکرار شده است که در هیچ یک از سوره‌های قرآن حتی نیمی از این تعداد هم نیامده است. و با سه باری که [در آیات 21، 50، 53] از رحمت سخن گفته شده، جمعاً 19 بار مشتقات رحمت در سوره 19 [مریم] آمده است. شگفت آنکه نام «الله» فقط 8 بار در این سوره تکرار شده است. نام رحمان دلالت بر رحمت عام و جهان‌شمول خدا مي‌کند و از این نظر مطالب این سوره بر محور رحمانیت [نه الوهیت] مي‌گردد. کسی که به چنین خورشیدی از رحمت پشت کند، طبیعی است که دوستدار شیطان گردد.
شهروزی Offline
#10 ارسال شده : 1400/06/07 09:15:46 ق.ظ
شهروزی

رتبه: Member

گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1391/07/08
ارسالها: 29

1 تشکر دریافتی در 1 ارسال
✅✅ نکات تفسیری سوره مریم از تفسیر آقای عبدالعلی بازرگان
بخش دوم

🔷 مریم : 51

وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُـولًا نَّبِيًّا
و در این کتاب [=قرآن] موسی را یاد کن که به راستی خالص شده 43 [در پرستش توحیدی] و فرستاده‌ای پیامبر بود. 44
______
43- «خلوص» صاف شدن و اخلاص، صاف و پاک کردن خود از هر آلودگی و شرک است. مخلِص [اسم فاعل] کسی است که مي‌کوشد خود را پاک کند و مخلَص [اسم مفعول] کسی است که به توفیق الهی خلوص در بندگی یافته باشد.
در این آیه موسی(ع) مخلَص نامیده شده است و در آیه 24 سوره یوسف (12:24) ، یوسف. ابلیس نیز سوگند خورده است که همه بندگان را گمراه مي‌کند مگر مخلَصین را، و این تهدید نشان مي‌دهد که جز با اخلاص در عبادت و پاک شدن از شرک نمي‌توان از گزند شیطان محفوظ ماند. واژة مخلصین 5 بار نیز در سوره صافات آمده است [آیات: 40، 74، 128، 160، 169].

44- رسالت مأموریتی ویژه است که خدا به برخی پیامبران داده است، همه پیامبران رسول نبوده و همه رسولان نیز پیامبر و آورنده شریعت نبوده‌اند. نبوّت پیام‌آوری و رسالت مأموریت.

مریم : 55

وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا
و همواره اهلش را به نماز و زکات توصیه مي‌کرد و نزد پروردگارش پسندیده بود. 48
______
48- معنای امر همه جا فرمان یک جانبه رسمی نیست، به خصوص در نماز که امری قلبی است، در اینجا امر معنای سفارش و توصیه و آموزش دارد. پسندیده بودن اسماعیل، تحقق همان دعایی است که زکریا برای یحیی کرده بود [آیه 6 مریم (19:6) ].

مریم : 57

وَرَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِيًّا
و او را به مقامی بس بلند رفعت بخشیدیم. 49
______
49- اسم مکان به صورت نکره 4 بار در این سوره تکرار شده است: مکاناً شرقیاً، مکاناً قصیاً، مکاناً علیاً، شرٌ مکاناً. منظور از مکان باید جایگاه و موقعیت و مقام باشد. فعل «رَفَعْنَا» نیز که درباره عیسی(ع) نیز آمده است [نساء 158 (4:158) - بَلْ رَفَعَهُ اللهُ إِلَیْهِ...] بالا بردن درجات است که خدا رفیع‌الدرجات [غافر 15 (40:15) ] بوده و در کتابش بارها از ترفیع درجات بندگان سخن گفته است [بقره 253 (2:253) ، انعام 83 (6:83) و 165 (6:165) ، زخرف 32 (43:32) ، اعراف 176 (7:176) ، مجادله 11 (58:11) ] این ترفیع درجه البته با عمل صالح بنده صورت مي‌گيرد [فاطر 10 (35:10) - ...إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ...].

🔷 جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدَ الرَّحْمَنُ عِبَادَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّهُ كَانَ وَعْدُهُ مَأْتِيًّا
بهشت‌های جاویدی که [خداوندِ] رحمان به نادیده به بندگان [شایسته] خویش وعده داده است، 53 بی گمان وعده او فرا رسیدنی است.
__
53- غیب و شهاده دو مفهوم پنهان و آشکار را بیان مي‌کنند، دنیای مادّی در قلمرو مشهودات ما قرار دارد و دنیای ماوراء فیزیک و عالم آخرت یکسره از چشم ظاهری و علمی ما خارج است. کسانی فقط آنچه را که در قلمرو مشهودات علمی باشد باور مي‌کنند، اما باور اینکه بسیاری از حقایق جهان از دید و درک و دانش ما غایب است، بخشی از ایمان محسوب مي‌شود [بقره 3 (2:3) - الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ...] یوسف در «غیاب» عزیز مصر، خدا را حاضر مي‌ديد و پلیس وجدانش او را از تسلیم در مقابل تمنای زلیخا باز می داشت [یوسف 52 (12:52) ]. مؤمنان راستین یوسف‌وار، خدایی را که از چشم ظاهربین بیشتر مردم غایب است، حاضر و ناظر مي‌بينند و از او خشیت دارند [انبیاء 49 (21:49) ، فاطر 18 (35:18) ، یس 11 (36:11) ، ق 33 (50:33) ، ملک 12 (67:12) ، مائده 94 (5:94) ].
از جمله موضوعات غیبی، بهشتی است که به متقین وعده داده شده است. آنها برخلاف اکثر مردم که تنها به وعده‌های نقدی مشهود دل مي‌بندند، وعدة نسیه غایب را هم باور مي‌کنند.

فَوَرَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّيَاطِينَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيًّا
پس به پروردگارت سوگند که بی تردید آنها را به زانو درآمده [=تسلیم] با شیطان‌ها [یی که به اربابی گرفته‌اند] پیرامون جهنم گِرد خواهیم آورد. 55
__
55- زانو زدگی نمادی است از تسلیم، توقف و زمینگیر شدن در برابر قدرتی برتر [مقابل گردن‌کشی و عصیان و طغیان]. امت‌هائی که با سوء استفاده از موهبت اختیار، راه ظلم و ستم را با انکار هر حساب و کتاب و عقوبتی پیمودند، اینک به حالت زانو درآمده در مقابل نتایج اعمال‌شان گرفتار مي‌شوند. این واژه 8 بار در قرآن و عمدتاً درباره قوم ثمود و قوم مَدْین [قوم شعیب] به کار رفته و زمین‌گیر شدن آنها را به رغم غرور و قدرت‌شان در برابر زلزله شدید و موج انفجار آتشفشان نشان مي‌دهد. نقش رستم در کازرون فارس، تصویری از زانو زدن والرین امپراتور روم شرقی را در برابر شاهپور اول که با غرور بر اسبی سوار است، نشان مي‌دهد، هر چند هر دو از یک قماش و در رقابت قدرت بودند، اما به هر حال نشانگر زوال زور است.

🔷 ❓منظور از اینکه همه وارد جهنم می‌شوند، چیست؟

مریم:71
وَإِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْمًا مَّقْضِيًّا
هیچ کس از شما نیست جز آنکه به آستانه آن [دوزخ] درآید! [تحقق چنین روزی] بر پروردگارت [وعده‌ای] حتمی و گذرانده شده است. 57
______
57- هشدار «إِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وَارِدُهَا» [بی استثنا همگی وارد جهنم مي‌شويد] هشداری هراسناک و تکان دهنده است! آیا به راستی مؤمن و کافر وارد دوزخ مي‌شوند؟ درست است که در آیه بعد بشارت نجات پرهیزکاران آمده، اما همین درنگ کوتاه هم تا فرا رسیدن نصرت و نجات الهی وحشتناک است. از آن گذشته، چنین هشداری در ظاهر با وعده الهی که: مؤمنون از دوزخ دور خواهند بود و صدایی از آن را نیز نمي‌شنوند [انبیاء 101 (21:101) و 102- ...أُولَئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ لا یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا...] و موارد مشابه سازگار نیست.
بسیاری از مفسرین خواسته‌اند گِره این معضل را با توضیحی در تفاوت دو فعل ورود و دخول بگشایند. مي‌دانيم در زبان عربی [برخلاف فارسی] ورود بر هر مکانی، به آستانه و لبه آن درآمدن است، همچنانکه حیوانات تشنه به کناره برکه یا رودخانه [نه داخل آن] مي‌رسند و از آن مي‌نوشند و کاروان‌های تجاری کسی را که برای کشیدن آب به سر چاه مي‌فرستادند «وارد» مي‌ناميدند [یوسف 19 (12:19) ، قصص 23 (28:23) ]. در واژة «ورود»، مسئله چشیدن آب مطرح است، و در «دخول»، به میان چیزی درآمدن، که دو مفهوم متفاوت را مي‌رسانند. در تصویر نخست، با معنایی که آب در نقش حیات‌بخش خود دارد، انسان همچون تشنة درمانده‌ای تداعی مي‌شود که به جای آب، به سرابی سوزان در صحرایی داغ مي‌رسد که نه آب، بلکه آتش است. در تصویر دوم اما، دخول در آتش فاقد مفهوم تشنگی و نیازی است که در اصل کلمه «ورود» موجود است، پس اگر کلمه دخول را به جای ورود به کار برده بود، چنان مفهومی القاء نمي‌شد.

از زاویه‌ای دیگر نیز به فهم این مسئله مي‌توان نزدیک شد؛ وقتی زلزله مي‌شود و ساختمان مي‌لرزد، همه ساکنان آن به وحشت مي‌افتند و در «آستانه» و خطر زیر آوار رفتن قرار مي‌گيرند، اما کسانی که قبلا آموزش‌های لازم [فرضاً در پناه پلکان یا دیوارهای محکم رفتن] را دیده باشند نجات مي‌يابند. قرآن این «دستگیره‌های رهایی» [مفازه] را که با توسل به آنها هیچ گزندی به شخص نمي‌رسد نشانمان داده است: زمر 61 (39:61) - وَیُنَجِّی اللهُ الَّذِینَ اتَّقَوْا بِمَفَازَتِهِمْ لا یَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ.

🔷 مریم:75

قُلْ مَن كَانَ فِي الضَّلَالَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمَنُ مَدًّا حَتَّى إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَابَ وَإِمَّا السَّاعَةَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَّكَانًا وَأَضْعَفُ جُندًا
بگو: هر که در گمراهی مستمر باشد 59 [نه تنها خدا از او سلب آزادی و اختیار نمي‌کند، بلکه] خدای رحمان [در مسیری که او برگزیده] امدادش خواهد کرد، امدادی [متناسب با نیّت و عمل او]، 60 تا آنچه را که بیم داده شده‌اند [به چشم خود] ببینند؛ یا عذاب [زودرسِ نتایج اعمال‌شان در دنیا]، یا قیامت. آنها به زودی خواهند فهمید جایگاه چه کسی بدتر و سپاهش ناتوان‌تر است.
______
59- فعل «کان» دلالت بر تکوین شخصیتی فرد گمراه در باطل و ادامه و استمرار در مسیر گمراهی مي‌کند.

60- «امداد رسانی» در ذهن و زبان ما همواره معنای مثبت دارد و دلالت بر یاری و نجات مي‌کند، اما مدد از مدّ به معنای تداوم بخشیدن و ادامه دادن است و به مُرَکب از آن جهت مداد مي‌گويند که کلمات را مي‌کشد و ادامه مي‌دهد. با این مفهوم، امداد را مي‌توان مقابل انقطاع قرار داد و امداد خدا نسبت به گمراهان، قطع نکردن ارتباط میان اراده و عمل آنهاست. به این معنا که در نظام خدا هر عملی فرآیند و نتیجه خودش را دارد و به دلیل باطل بودن و مغایرتش با رضایت خدا، [برخلاف نظامات سیاسی] از آن ممانعت به عمل نمي‌آيد. به تعبیری، خدا محصول اعمال دنیاپرستان را به تمامه به خودشان برمي‌گرداند [هود 15 (11:15) - مَنْ كَانَ یُرِیدُ الْحَیَاهَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِیهَا...] و اصولا خدا، هم دنیاپرستان را در مسیری که برگزیده‌اند امداد مي‌کند، و هم آخرت طلبان را، چرا که عطای او از کسی بازداشته شده نیست [اسراء 2 (17:2) - ...وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُورًا].

مریم:76

وَيَزِيدُ اللَّهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْا هُدًى وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ مَّرَدًّا
و [اما در جهت مقابل] خدا بر هدایتِ هدایت‌پذیران مي‌افزايد و کارهای اصلاحی ماندگار [ی که انجام داده‌اند] در حساب پروردگارت از نظر حاصل عمر زندگی، [از دنیاطلبی] بهتر و در فرجام [آخرت] نیکوتر است. 61
______
61- ثواب نیز برخلاف تصور عمومی، الزاماً معنای مثبت و پاداش خیر ندارد، ثواب همان محصول و نتیجه نیک و بد اعمال است؛ ثوابِ کاری که در دنیا مي‌کنيم، مزدی است که به دست مي‌آوريم و ثواب آنچه مي‌خوريم، انرژی است که کسب مي‌کنيم. پس کفر و شرک و ظلم و ستم هم ثواب خود را دارند [مطففین 36 (83:36) ، آل‌عمران 145 (3:145) ، نساء 134 (4:134) ].
علاوه بر این آیه، در آیه 46 سوره کهف (18:46) [...وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ أَمَلًا] نیز عیناً همین سخن تکرار شده است، با این تفاوت که در سوره کهف به جای «خَیْرٌ مرداً»، «خَیْرٌ أَمَلاً» آمده تا بهتری و برتری چنین اعمالی را از نظر آمال و آرزوهای آدمی یادآور شود.

مریم:79

كَلَّا سَنَكْتُبُ مَا يَقُـولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا
هرگز [چنین نیست]! همین گفتارش را ثبت مي‌کنيم و بر او از عذاب [اعمالش، برخلاف آنچه امیدوار است] مي‌افزایيم. 62
______
62- به قیاس عکس‌العمل‌های انتقامی جبّاران روزگار، ممکن است چنین تصویری به ذهن خطور کند که خدا نیز تنها به خاطر چنین سخنی بر عذاب کافران مي‌افزايد، اما صرف نظر از ضمیر «ما» [نه من] که درباره خدا به کار رفته و دست اندرکاری نظام و نیروهای جهان را نشان مي‌دهد، از آنجایی که هر ادعای باطلی مقدمه عمل باطل و محرک به سوی آن است، طبیعی است که چنین سخنی پای لغزیده در مرداب را بیشتر در گِل و لای و لجنزار فرو خواهد برد و این همان افزایش در عذاب است.


🔷 مریم:83

أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَى الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا
آیا ندانسته‌ای که ما شیاطین [=نیروهای منفی] را بر منکران مي‌فرستيم تا آنها را [به سوی هوس‌ها و تمایلات دنیایی] به سختی تحریک کنند؟ 65
______
65- شیاطین [جمع شیطان]، آدمیان شیطان صفت و طغیانگر نسبت به حق و حقوق مردمند. ریشه این کلمه «شَطَنَ»، دوری از حق و از مدار طاعت است و اگر ابلیس شیطان [مفرد] نامیده شده، به دلیل تمرّد و نافرمانی اش در برابر خدا است و از این نظر شیطان ، هم وصفی است بر فرشته‌ای که از سجده بر آدم امتناع کرد، و هم وصف هر انسانی که از دایرة فرمان خدایی خارج شود. اشعه‌های مضرّ حیات و سنگ‌های سرگردان در جوّ نیز شیطان شمرده شده‌اند [ملک 5 (67:5) ، صافات 7 (37:7) ، حجر 17 (15:17) ] و همینطور میکرب و عوامل بیماری [ص 41 (38:41) ]، در قرآن شیطانِ مورد نظر همواره به صورت معرفه و مفرد آمده و شیاطین حالت عام دارد. در قرآن همانطور که درباره فرشتگان افعال: ارسال، نزول، جعل، ولایت، تلاوت و وحی به کار رفته است، درباره شیاطین هم این افعال مورد استفاده قرار گرفته است، مثل: ...أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ... [مریم 83 (19:83) ]، وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیَاطِینُ [شعراء 210 (26:210) و 221 (26:221) ]، ...إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ [اعراف 27 (7:27) ]، وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّیَاطِینُ عَلَى مُلْكِ سُلَیْمَانَ... [بقره 102 (2:102) ]، ...وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَى أَوْلِیَائِهِمْ... [انعام 121 (6:121) ].
انسان‌های پاکدامن و پرهیزکار در معرض نزول و ارسال فرشتگان قرار مي‌گيرند و برخوردار از ولایت آنها و تلاوت رسولان مي‌شوند و انسان‌های گمراه و ستمگر، در معرض نزول افکار و القائات شیطانی و پذیرای رسولان این جریان مي‌شوند [أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ...].

مریم:87

لَّا يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا
[آنها] برخوردار از شفاعت نخواهند شد، مگر کسی که از خدای رحمان پیمانی گرفته باشد. 69
______
69- جملة: «اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا» که در آیه 78 این سوره (19:78) نیز عیناً تکرار شده و آیه 80 سوره بقره (2:80) [...قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللهِ عَهْدًا فَلَنْ یُخْلِفَ اللهُ عَهْدَهُ...] نیز به آن اشاره کرده است، از قول و قرار و تعهدی سخن می‌گوید که خداوند به عهده خود گرفته است. اینک باید دید چنین تعهدی را خدا به چه قیمتی و در ازای چه کاری به بندگان سپرده است؟
به نظر مي‌رسد این عهد دوطرفه، همان پایبندی به توحید و دوری از شرک و تبعیت شیطان است که قرآن به آن تصریح کرده: أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْكُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ [یاسین 60 (36:60) ]. و همین وفای به عهد بنده است که وفای به عهد پروردگار را موجب مي‌شود: وَأَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ... [بقره 40 (2:40) ].

🔷 مریم:97

فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْمًا لُّدًّا
ما [درک و فهم] قرآن را به زبان تو آسان [و جاری] کرده‌ایم به این هدف که [صرفا] پرهیزکاران را به آن مژده، و مردمان لجوج را هشدار دهی. 74
______
74- «لُدًّ» جمع «اَلَدّ» به دشمنی سرسخت گفته مي‌شود. أَلَدُّ الْخِصَامِ [بقره 204 (2:204) ] سخت‌ترین دشمن است.

مریم:96

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا
به راستی کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادند، خدای رحمان محبّتی برای آنان [در دل مردم] قرار خواهد داد. 73
______
73- بر حسب مضمون آیه 7 سوره حجرات (49:7) [...وَلَكِنَّ اللهَ حَبَّبَ إِلَیْكُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِكُمْ...] ایمان نه امری تحمیلی و تصنّعی، بلکه امری ذاتی، فطری و محبوب دل آدمی و زینت آن است، پس طبیعی است اگر انسانی آراسته به ایمان واقعی گردد، پلی و پیوندی با دل‌های مردم مي‌زند و دوستی و مودّت آنان را به خود جلب مي‌نمايد.
ali Offline
#11 ارسال شده : 1402/10/16 04:18:29 ب.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,949

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال

ترجمه و نكات مهم تفسيري سوره : خلاصه تفسير ايت اله جوادي املي از سوره مريم

سوره مريم
👈 سوره‏هایی از قرآن كريم كه حروف مقطعه بر سر آنها آمده خالي از ارتباطي در ميان مضامين آنها با آن حروف نيست، پس حروفي كه مشترك ميان چند سوره است كشف مي‏كند از اين كه مضامين آنها نيز مشترك است. مانند سوره مورد بحث با سوره يس كه در هر دو حرف مقطعه ياء وجود دارد.
درست است مسائل مبارزاتي، مقاومت و مانند آن ممكن است در جنب اين داستان ها طرح بشود👈 اما محور اصلي‌اش دريافت رحمت الهي است آن هم رحمت خاصّه، داشتنِ خانوادهٴ صحيح و طيّب و طاهر از بهترين رحمت هاي الهي است.


👈 اوّلين داستاني كه در اين سورهٴ مباركهٴ «مريم» ياد مي‌شود تشكيل يك خانوادهٴ صحيح است. ﴿ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ﴾ يعني «واذكر رحمت ربّك» به ياد بياور كه خدا چگونه بندهٴ خاصّ خود را مشمول رحمت قرار داده است،
اما چگونه زكريا (ع) عبوديّت خودش را اظهار كرد؟ 👈فرمود: آن‌گاه كه زكريا پروردگارش را به آواى آهسته ندا كرد. اخفا يعني مخفيانه دور از انظار ديگران چيزي را خواستن كه شائبه ريا نباشد، خلوص نيّت در او بيشتر باشد.
گرچه رحمت الهي واسع است و رحمت هاي خاصّهٴ او هم وسيع است، لكن در اين محور، از يك رحمت خاصّه‌اي كه مربوط به تحكيم خانواده است سخن به ميان آمده، داشتن فرزندي كه صالح و عبدِ سالك باشد، و از روزي هاي الهي برخوردار باشد، چنانچه مريم(س) این گونه بود، خداي سبحان اين دعاي فرزندخواهي را از زكرياي سالمند بعد از مشاهدهٴ مريم نقل مي‌كند، که وقتی زكريا (ع) اين ها را ديد رغبت پيدا كرد كه چنين فرزندي داشته باشد، وگرنه تاكنون وجود مبارك زكريا چنين درخواستي نداشت.
نظم طبيعي اين است كه عرض كند: «و لم أكن بدعائك شقيّاً ربّ» يعني «يا ربّ» را يا اول بگويد يا آخر. وسط كلام بگويد ربّ، اين براي آن است كه ايشان سراسميه است و ربوبيّت خدايش را مي‌خواهد،
اين ادبِ خاصِّ وجود مبارك زكرياست در كيفيت جذب مِهر الهي. من هميشه در اثر عرض ارادت و عرض حاجت سعادتمند بودم و هيچ وقت شقي نبودم براي اين كه هميشه «يا ربّ» گفته ام.
عرض کرد: من مي‌ترسم بعد از من كساني وليّ و وارث من بشوند كه شايسته نيستند، آن وقت خانه و زندگي من به دست اين اشرار بني‌اسرائيل می افتد. 👈چون زكريا (ع) از آن خوي آدم‌كُشي اسرائيلي ها باخبر بود، كه ﴿وَيَقْتُلُونَ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ﴾،
بنابراين؛ اين كه مي‌گويد من مي‌ترسم، نه از اين كه پيامبري نيامده و من مي‌ترسم كه بدون پيامبر اين ها به ضلالت بيفتند و امثال ذلك، اين همه انبيا آمدند و بسياري از انبيا را اين ها شهيد كردند،
👈 ترس زكريا (ع) از اين بود كه زندگي اش بعد از او به دست پسرعموهايش بيفتد و اين ها هم كه آدم های شروری‌ هستند. با داشتن فرزند صالح هم مالِ من محفوظ است هم عِرض و آبرو و نام من.
﴿يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ﴾ هم وارث خاندان من بشود، هم همسر من كه خاله مريم است و از فرزندان سليمان‌بن‌داود است و از آل‌يعقوب به شمار مي‌رود از او ارث ببرد، عيسي و يحيي(سلام الله عليهما) پسرخاله بودند.


قابل توجه این که:👈👈 اگر زكريا (ع) از خداي سبحان كسي را مي‌خواست كه وارث نبوّت باشد، آن نبيّ يقيناً مرضيّ‌الدين است،👈 دیگر معنا ندارد که حضرت عرض ‌كند: ﴿وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً﴾،
پس این آیه کریمه معلوم مي‌ کند خواسته زکریا درباره مسائل خانوادگي است و مربوط به نبوّت نيست.
حضرت درخواست فرزندی کرد كه راضي به قضاي الهي باشد و دين و عمل صالح او مرضيّ خدا،
که در این صورت چنين فرزند صالحي براي پدر و مادر نه فتنه است و نه دشمن.
فرمود: ﴿يَا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلاَمٍ﴾ يعني اصلِ دعاي شما را خداي سميع الدعاء شنيد و ترتيب اثر داد و به شما فرزند پسری عطا می کند، که به نوجوانی مي‌رسد،👈 و نام او را هم خود ما گذاشتيم كه اين نام سابقه ندارد و نامگذاری او را به شما كه پدر و مادر او هستيد واگذار نكرديم﴿لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِيّاً﴾. ما براي او همنامي انتخاب نكرديم، قبلاً كسي يحيي نبود اين اسم بي‌سابقه‌اي بود كه ما انتخاب كرديم.
👈﴿اسْمُهُ يَحْيَي﴾ اين مظهر حيات ماست.
👈خصيصه‌اي كه در يحياي شهيد(ع) بود در انبياي ديگر نبود.👈مثل (و آتيناه الحكم صبيا) و سيادت و ترك ازدواج (و سيدا و حصورا) و سلام كردن خدا بر او

👈 بعد همين مبشّر به زکریا عرض مي‌كند: این پيام الهي است، پروردگار تو مي‌گويد اين كار براي من آسان است. چرا؟ براي اين كه من مهم‌تر از این کار را دربارهٴ تو انجام دادم، تو وقتي كه هيچ نبودي من تو را آفريدم. اگر تعبير قرآن نسبت به زكريا (ع) اين است كه ﴿وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيْئاً﴾ اين ناظر به اصل انسان است، يعني انسان قبلاً معدوم بود، بعد شيء شد تويِ زكريا و همهٴ انسان ها و آباء و اجدادتان همه اين‌چنين هستيد.
👈عرض كرد: خدايا من يقين پيدا كردم كه دعاي مرا مستجاب مي‌كني، اما نفرمودي چه موقع مستجاب مي‌كني،؟ علامتي براي من قرار بده كه من بفهمم.👈 فرمود: نشانه برای تو این است که سه شبانه‌روز زبانت بند مي‌آيد، بخواهي با خدا حرف بزني زبانت گوياست، اما بخواهي با مردم حرف بزني بايد با اشاره حرف بزني.
👈اما ﴿سَوِيّاً﴾ یعنی سالم هستی و در دستگاه گويش تو هيچ عارضه پزشكي رخ نداده و نمي‌دهد، به دليل اين كه با خدا كاملاً مي‌تواني مناجات و عبادت كني.

خداي سبحان به يحيي فرمود: ﴿يَا يَحْيَي خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾👈 اين كتاب ظاهراً همان توراتي بود كه از وجود مبارك موسي (ع) مانده بود، 👈 سرّش آن است كه اين كتاب الهي خواه تورات خواه انجيل خواه كتاب انبياي ديگر(عليهم السلام)، كتابي است قوي، يعني ضعف، كذب، وهم و بطلان‌پذيري در آن نيست،
👈 فرمود: ﴿وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً﴾ ما در دوران كودكي به او حكمت آموختيم، اين هم قابل تطبيق بر نبوّت است و هم قابل تطبيق بر نوع خاصّي از ادراك معارف الهي.
👈 فرمود: ما چند چيز به او داديم، 👈﴿وَحَنَاناً مِن لَّدُنَّا وَزَكَاةً﴾، ما حنّانيم از اين حنّان بودن به او داديم، یعنی عطوف و مهربانش كرديم، ايشان سيّد و زاهد است و به چيزي دلبسته نيست و فقط دلبستهٴ ماست،
و همچنین به او زكات داديم، يعني طهارت داديم تطهيرش كرديم.
پاداشي كه خداي سبحان داد فرمود: 👈﴿وَسَلاَمٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيّاً﴾.
چنين عنصر طيّب و طاهري شايستهٴ درود الهي است. اين ﴿حَيّاً﴾ مخصوص يحيي است و نشان شهادت اوست، كه شهيد حيّاً وارد برزخ مي‌شود، حيّاً از برزخ وارد قيامت مي‌شود وگرنه همهٴ افراد وقتي مبعوث مي‌شوند زنده مي‌شوند، فرق افراد عادي با شهدا، اين است كه افراد عادي مي‌ميرند و مُرده وارد برزخ مي‌شوند و مُرده از برزخ وارد قيامت مي‌شوند ولي شهدا زنده وارد برزخ مي‌شوند و زنده از برزخ وارد قيامت مي‌شوند.
وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَانًا شَرْقِيًّا ﴿١٦﴾
مريم(س) اهل خود را طرد كرد و چيز ديگر گرفت اين را مي‌گويند انتباذ.
اهل خود را رها كرد در معبَد خود با معبود خود اُنس پيدا كرده.اين «انتباذ» معلوم مي‌کند يك سلسله علل و عواملي از خارج باعث شد كه حضرت از اهلش كناره‌گيري كند، حالا يا بي‌مِهري يا بي‌لياقتي را از طرف آن ها مشاهده كرد، که انتباذ حاصل شد و اين يك حالت اعتكافي داشت.
فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا ﴿١٧﴾
﴿فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا﴾ خداي سبحان فرمود: ما روحمان را براي او فرستاديم، ) اين روح بشر نبود، ) وجود مثالي هم نبود، ) وقتي به فضا و حوزهٴ هستي مريم رسيد متمثّل شد، تمثّلش هم به صورت بشر در آمد، و اين بشری سالم و زیبا.
آنچه را كه ذات اقدس الهي براي مريم فرستاده است فرشته‌اي بود كه از او به روح، روح‌القدس، روحِ امين، جبرئيل، و رسولِ كريم ياد شده است. ارسال روح، انزال روح، همان تجلّي روح است،
قَالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمَـنِ مِنكَ إِن كُنتَ تَقِيًّا ﴿١٨﴾
مريم گفت: من از تو به خداى رحمان پناه مى‌برم اگر پرهيزكار باشى (18)
مريم (س) از شدت وحشتي كه از حضور جبرئيل عارضش شده بود مبادرت به سخن كرد، او خيال مي‏كرد كه وي بشري است كه به قصد سوء بدانجا شده، لذا خود را به پناه رحمان سپرد تا رحمت عامه الهي را كه هدف نهائي منقطعين عباد است متوجه خود سازد. سپس گفت: من از تو به رحمان پناه مي‏برم، اگر تو با تقوي باشي، و چون بايد با تقوي باشي پس همان تقوايت بايد تو را از سوء قصد و متعرض شدنت به من باز بدارد
👈آن فرشته گفت: ﴿كَذلِكِ﴾ يعني قصّه اين‌چنين است كه تو بايد مادر بشوي،
چرا؟⁉ براي اين كه پروردگار تو گفت:آفرينش يك فرزند بدون پدر، مادر شدن يك زن بدون همسر بر من آسان است، 👈حالا اين كار آسان را چرا انجام مي‌دهي⁉️؟ براي اين كه در جهان كنوني نياز هست كه يك معجزهٴ عالَمي پيدا بشود.
👈 درست است اين كرامت از طرف ذات اقدس الهي ميسور است كه بدون همسر زني را مادر كند، اما تهمت را چطور ارائه كنم؟ ⁉️
👈وجود مبارك عيسي كه به دنيا آمد تهمت‌زدايي كرد،👈 فرمود: من او را آية الله و آيتٌ للناس قرار مي‌دهم، جلوي هر تهمتي را مي‌گيرم، نمي‌گذارم به تو تهمت بزنند👈 ﴿وَلِنَجْعَلَهُ آيَةً لِّلنَّاسِ﴾
👈او اگر در گهواره است حرف مي‌زند، كوچك است كارهاي اعجازي دارد كه تو را تبرئه مي‌كند،
قداست خودش را ثابت مي‌كند، بزرگ شد كارِ معجزه‌آسايي مي‌كند، تو از اين جهت نگران نباش،
براي مردم معجزهٴ جهاني باشد، و از طرف ما رحمت، با خلقتش آيتي باشد و با رسالت و معجزاتش رحمتي،
و اين امر تصميم شده سرشت و سرنوشت شما تنظيم شده است و قضاي الهي بر اين است.

👈 اصرار قرآن كريم بر اين است كه بفرمايد اين به جذع نخله تكيه داده،👈 جذع نخله را تكان داده ﴿فَأَجَاءَهَا الْمضخَاضُ إِلَي جِذْعِ النَّخْلَةِ﴾ نه «إلي النخله» ﴿وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ﴾ نه «هُزيّ إليك نخله» درخت خرما نبود، درختي بود كه سرشاخه‌هايش از بين رفته يك تَنهٴ خشكش مانده.
تكرار “جِذع” براي اثبات اين مطلب است كه يك تَنهٴ خشك درخت خرما بود. فرمود ما از همين جا آيات را بيّنه مي‌كنيم، شفاف مي‌كنيم كه تو مطمئن‌تر بشوي.

فَنَادَاهَا مِن تَحْتِهَا أَلَّا تَحْزَنِي قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا ﴿٢٤﴾
علامه طباطبایی مي‌فرمايند: كه “سَريّا” همان معناي جدول و آب است و تأييدش هم با ﴿وَاشْرَبِي﴾ است كه در جملهٴ بعد آمده ﴿فَكُلِي وَاشْرَبِي﴾. اما ديگران که معناي “سَريّا” را سيّدالقوم مي‌گويند اين با رفع حُزن مريم سازگارتر است. مريم(س) نگراني‌اش اين نبود كه حالا من كه مادر شدم و احتياج به آب دارم، بي‌آبي را چه كنم؟ تمام نگراني مريم(س) اين بود كه من اين بچه را چطوري بین قومم ببرم؟⁉️
الآن او در يك موقعيّت حسّاسي قرار گرفته كه مي‌گويد ﴿يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هذَا وَكُنتُ نَسْياً مَنْسِيّاً﴾
مشكل او را خرما و آب حل نمي‌كند، مشكل تهمت را چيز ديگر حل مي‌كند
.
👈 و مريم(س) كسي است كه ﴿كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً﴾ او مشكل بي‌آبي و بي‌ناني نداشت. تمام دشواريهاي مريم(س) در اين است كه او اگر هتك حيثيت بشود از هويّت ساقط شده است ديگر نمي‌تواند خدمتگزار دين باشد، اين مشكل را بايد حل كرد.
👈 بله غالباً “سَريّا” همان آب است، اما تناسب صدر و ساقهٴ آيه نشان مي‌دهد كه وجود مبارك مسيح، آن كسي كه از زير دامن مادرش با او سخن مي‌گويد مي‌خواهد حزن او را برطرف كند، چرا؟⁉️ چون فرمود: ﴿قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيّاً﴾ 👈كسي آمده از تو دفاع مي‌كند.
👈 آنهايي كه گفتند: منظور از اين “سَريّا” سيّدالقوم است، أكل را به رطب مرتبط دانستند، شرب را به عصارهٴ رطب مرتبط دانستند، چون رُطب تازه ميوه است و آب دارد.
kکته 👈﴿فَنَادَاهَا مِن تَحْتِهَا أَلاَّ تَحْزَنِي﴾، ﴿وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ﴾، ﴿فَكُلِي وَاشْرَبِي﴾، ﴿وَقَرِّي عَيْناً﴾، ﴿فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً﴾👈 همهٴ اين حرف ها، حرف هاي عيسي بود.
👈فرمود: مادرا! چشمت روشن من از تو دفاع مي‌كنم.👈 اين ﴿فَنَادَاهَا مِن تَحْتِهَا﴾ نمی تواند جبرئيل باشد، چون اين كلمهٴ ﴿مِن تَحْتِهَا﴾ نشان مي‌دهد، آن كه از دامن مریم (س) متولّد شد اين حرف را مي‌زند. 👈حالا يا در حين تولّد ﴿فَنَادَاهَا مِن تَحْتِهَا﴾ يا همين كه به دنيا آمد
👈 بعد از اين كه مريم(س) حُزنش را با مكالمهٴ عيسي(ع) برطرف كرد و فهميد اين كلام، كلام الهي است به وسيلهٴ فرزندش به او القا شده است و چند دستور را از راه توصيهٴ الهي به وسيلهٴ عيسي تلقّي كرد،

👈 آن‌گاه در كمال شهامت بچّه را در آغوش گرفت و به حضور مردم آمد ديگر مخفيانه و زير حجاب و زير چادر و اين ها نگه داشته بشود، نبود چون مي‌دانست كه ديگر كاملاً قابل دفاع است براي اين كه آن كسي كه با او اين مكالمه را كرده فرمود جواب را من مي‌دهم.
وقتي قوم او اين صحنه را ديدند ﴿قَالُوا يَامَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيّاً﴾ 👈“فَريّ” آن كار منكرِ قبيحِ عظيم را مي‌گويند.👈 اين ها از سه جهت مريم (س) را محكومه كردند، گفتند:👈 تو اولاً برادرت هارون است، هارون از اوليا و صُلحاي آن عصر بود، يا منظور هاروني است كه برادر موساي كليم بود و به تعبير زمخشري هزار سال بينشان فاصله است، چون مريم از نسل آن هارون بود از اين جهت گفته شد ﴿يَا أُخْتَ هَارُونَ﴾ ،👈ثانیا ﴿مَا كَانَ أَبُوكِ امْرأَ سَوْءٍ﴾ پدرت پدرِ پاكدامني بود. 👈ثالثا ﴿وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيّاً﴾ تو با داشتن برادر خوب يا نسل خوب، پدر خوب، مادر خوب چرا اين كار را كردي؟

👈فوراً وجود مبارك عيساي مسيح سخن گفته، اين مي‌شود آيهٴ بيّنه و شفاف. چون دستور اين بود كه تو به اين كودك اشاره كن، 👈اين كودك قبل از اين كه مادرش را تبرئه كند شروع کرد به تنزیه ذات اقدس الهي، ذات اقدس الهي را از داشتن فرزند تنزيه كرد، كه مبادا كسي خيال كند من چون پدر ندارم پسر خدا هستم، من فرزند خدا نيستم من بندهٴ خدايم.
👈 يعني حضرت عيسي(ع) به اصطلاح با يك تير سه نشان زد، هم خودش را تبرئه كرد، هم مادر را و هم اثبات كرد كه فرزند خدا نيست.
👈من در هر جا باشم منشأ بركتم ﴿وَأَوْصَانِي بِالصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ مَادُمْتُ حَيّاً﴾ من هم رابطهٴ خودم را با خداي سبحان تا زنده‌ام بايد حفظ كنم، چون خدا مرا وصيّت كرده نماز بخوانم. و هم رابطه‌ام را در فقرزدايي با مردم محروم بايد حفظ كنم چون خدا وصيّت كرده زكات بدهم مادامي كه من زنده‌ام.
👈اما وجود مبارك عيسي نمي‌گويد من مادامي كه زنده‌ام مأمور به نمازم مثل افراد عادي خير،من مادامت الحياة مأمور به نمازم اين همان مي‌شود كه «خوشا آنان كه دائم در نمازند» زكات هم همين طور است. يا زكات مال است يا زكات وقت، يا زكات جاه، يا زكات علم است. دائماً یا مشغول انفاق‌اند، یا خدمات‌اند،یا مشغول تزكيه نفس‌اند.
اين ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيّاً﴾
👈 نه اين كه اين سه مقطع مهم است، اين وسط ها را رها كنيد، يعني «والسلام عليّ دائماً مِن الميلاد الي البعث» در مورد عيساي مسيح(ع) که سلام از زبان خود ایشان است،
قرآن اين سه مقطع عيسوي را با جلال و شكوه تبيين كرد، و يهوديّت همين اسرائيلي ها اين سه مقطع را آلوده كردند. گفتند ـ معاذ الله ـ او از راه ناپاكي به دنيا آمده اين ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ﴾ را انكار كردند،
«والسلام عليّ يوم أموت» را انكار كردند و گفتند: در قيامت ـ معاذ الله ـ او اهل دوزخ است چون به تورات ايمان نياورده در صف يهوديان نپيوسته ـ معاذ الله ـ اين در قيامت در آتش است.
👈 ﴿وَالسَّلاَمُ﴾ این (ال) که بر سر (السلام) آمده بیانگر جنس و عمومیت است،👈 لذا وقتي گفته شد سلام بر من، يعني هر كس مثل من هست و راه مرا دارد، چون جنسِ سلام بر انسانِ كامل هست.پس سلام و صلوات آن قلّهٴ رفعيش براي انبيا و اولياست آن مراحل مياني و نازله‌اش شامل حال مؤمنين مي‌شود،
فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَيْنِهِمْ ۖ فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُوا مِن مَّشْهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ ﴿٣٧﴾
👈﴿فَاخْتَلَفَ﴾ اين «فاء» تفريع (نتیجه) بر سر (اختلف) نشان مي‌دهد كه اختلاف داخلي مسيحي ها با یکدیگر، همچنین اختلاف داخلي يهودي ها با هم، و اختلاف خارجيِ يهودي و مسيحي با يكديگر همه اين ها بعد آمدن برهان، حجّة و علم است.. يعني اين‌چنين نيست كه يك پديدهٴ تبيين‌نشده‌اي باعث اختلاف آنها باشد،اين «فاء» تفريع بر سر (ویل) زمينهٴ استحقاق عذاب آنها را فراهم مي‌كند كه فرمود: فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُوا﴾ اين ها كافرند، ظالم‌اند و معذّب‌اند، براي اين كه اختلاف اين ها بعدالعلم است. اين ها عالِمانه حرفي نداشتند،
، پس وای بر کافران، از چه چيزي؟⁉️ ا👈از روزي كه مَشهَد عظيم است، هم انبيا و اوليا و اعضا و جوارح شهادت مي‌دهند، اين قيامت را مي‌گويند روز مشهَد، و جاي شهود وَيل.
آن روز خيلي از چيزها را مي‌شنوند كه نشنيده بودند، خيلي از چيزها را مي‌بينند كه نديده بودند، اما نه آن شنيدن اثر دارد نه اين ديدن، مشكل كفار و منافقين در قيامت اين است كه حق برايشان مثل آفتاب روشن مي‌شود
أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ يَوْمَ يَأْتُونَنَا ۖ لَـٰكِنِ الظَّالِمُونَ الْيَوْمَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ﴿٣٨﴾
يعني شگفتا چه چيزهاي مهمّي را اين ها دارند می شنوند و مي‌بينند كه اصلاً فكر نمي‌كردند،
چقدر ديدِشان تيز شد، اين ها كه كور بودند بينا شدند، نزديك‌بين بودند دوربين شدند. 👈 اما وقتي برهان اقامه شد، كسي نمي‌تواند بگويد من نمي‌خواهم بفهمم. قيامت ظرف تكاملِ علمي هست، خيلي از چيزها را انسان در اينجا كه محجوب است و نمي‌بيند، آنجا مي‌بيند،👈 اما ظرف تكامل عملي نيست، كه حالا ايمان بياورد، كار خوب كند تا به مقصد برسد، تمام حسرت در اين است كه آدم مي‌فهمد ولي نمي‌تواند ايمان بياورد. فرمود: اين ها خيلي چيزها مي‌فهمند و مي‌بينند، اما چون ظالم‌اند جز جهنّم كيفر ديگر ندارند


👈فرمود: ﴿وَأَنذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ﴾ اينها را از روز حسرت بترسان، روز قيامت روز حسرت است،
﴿يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ﴾ كار تمام‌شده است، اميدي به آينده نيست، كسي بگويد حالا من بعداً توبه مي‌كنم، بعداً خوب مي‌شوم، بعداً راه‌حل پيدا مي‌شود، بعداً نجات پيدا مي‌كنيم، اين نيست زيرا آن كسي كه أحكم‌الحاكمين است پرونده را ختم كرده. 👈الآن اين ها را از يوم الحسره بترسان، چون غافل‌اند، حواسشان جاي ديگر است، نه مي‌شنوند نه مي‌بينند نه مي‌فهمند ﴿وَهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾ اين فعل مضارع است و مفيد استمرار است و يعني مستمرّاً در حال كفر و نفاق به سر مي‌برند.
إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَمَنْ عَلَيْهَا وَإِلَيْنَا يُرْجَعُونَ ﴿٤٠﴾
👈وقتي فرمود: ﴿إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ﴾ ارض مي‌شود ميراث، 👈وقتي فرمود: ﴿وَمَنْ عَلَيْهَا﴾ آنها مي‌شوند مورّث،👈 ما زمين را از آنها به ارث مي‌بريم به ما مي‌رسد، براي اين كه اهل زمين مي‌ميرند، ما كساني را هم كه بر روي زمين قرار دارند ارث مي‌بريم، ما مي‌شويم وارث، آنها مي‌شوند موروثٌ‌منه.
👈سيدناالاستاد به عنوان وجه ديگر فرمودند: هر كه هر چه دارد به ما مي‌رسد، زمين هويّتش به ما مي‌رسد، اهل زمين هم هويّتش به ما مي‌رسد. وقتي ﴿نُفِخَ فِي الصُّورِ﴾ شد سراسر جهان رخت بربسته شدند، هيچ كسي نمي‌ماند الاّ الله،👈 پس همهٴ هستي به او رسيده است.
👈 و اين كه سخن در باره عيسي (ع‏) را با اين آيه ختم كرده خالي از مناسبت نيست، 👈چون (علي رغم مسيحيان كه مسيح را فرزند خدا مي‏پندارند) مي‏فهماند كه وراثت خدا خود يكي از ادله اين است كه او فرزند ندارد، زيرا كسي به فرزند احتياج دارد كه بخواهد وارث او باشد، و كسي كه خود وارث تمامي موجودات است احتياجي به فرزند ندارد

👈فرمود: جريان ابراهيم را در قرآن در كتاب الهي ذكر كن يعني به ياد بياور.👈 براي اين كه او صدّيق است : یک و نبيّ است:. دو .صدّيق بودن او به اين است كه هم حرف هاي او مطابق واقع است،
هم افعال او مطابق با ملاك هاست، هم فعل و حرفش و هماهنگ است، و هم به تمام تعهّداتش عمل مي‌كند. اين كه فرمود: ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّه، احزاب/ َ23﴾ معلوم مي‌شود وفاي به عهد يك نحوه صدق است، يك انسانِ صادق وفادار به عهد است. اگر کسی دِيْني دارد به موقع پرداخت كرد صادق است، نذر و عهدی دارد به موقع وفا كرد صادق است،
نبي هم از نبأ گرفته شده، هم از نَبْوه، به معنای رفعت، و انبیا را به خاطر رفعت مقامشان نبی خوانده اند.
هنگامى كه به پدرش گفت: اى پدر! چرا چيزى را مى‌پرستى كه نمى‌شنود و نمى‌بيند و از تو نيازى را برطرف نمى‌سازد (42) 👈“أب” غير از والد است، أب بر جد و عمو و مانند آن اطلاق مي‌شود، ولي والد بر همان پدر صُلبي اطلاق مي‌شود.
👈 ابراهيم (ع) در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» براي والدش از ذات اقدس الهي طلب مغفرت مي‌كند👈. مي‌فرمايد: ﴿رَبَّنا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ﴾ به قرينهٴ اين كه در آخر عمر از والد و والدهٴ خود به نيكي ياد مي‌كند، معلوم مي‌شود والد غير از أب است، چون والد بر عمو اطلاق نمي‌شود اما أب بر عمو اطلاق مي‌شود.

👈وجود مبارك ابراهيم به عمويش گفت چرا اين بت ها را مي‌پرستي؟ چيزي را كه سميع نيست مي‌پرستي،
چنين كسي قابل عبادت نيست، چون شما چه عبادت بكني چه نكني او كه نمي‌فهمد و نمي‌بيند.
👈 معبود آن است كه قادر باشد مشكل را حل كند ، معبود بايد عليمِ قدير باشد، اين ها نه عليم‌اند نه قدير،
👈آن دوتا برهان ﴿لاَ يَسْمَعُ وَلاَ يُبْصِرُ﴾ مربوط به فقدان علم است اين جمله ﴿وَلاَ يُغْنِي عَنكَ شَيْئاً﴾ راجع به نفي قدرت است. اگر او هيچ‌كاره است و كاري از او ساخته نيست در حالي كه معبود بايد همه‌كاره باشد پس چرا او را مي‌پرستيد؟
👈به عموي خود فرمود: من چيزهايي مي‌دانم كه به شماها نرسيده، نه تنها به تو نرسيده به جاهل ها و مشركان اصلاً نرسيده، من از آن علمي مدد مي‌گيرم كه شما نمي‌دانيد،
👈“وجود مبارك ابراهيم به عمويش فرمود: لاَ تَعْبُدِ الشَّيْطَانَ براي اين كه، شما را وادار كرده كه از توحيد فاصله بگيريد به دام صنم و وثن بيفتيد، اين شيطان است، عبادت او همان اطاعت اوست، نه عبادت او به اين معنا كه او را سجده كنيد. 👈 فرمود: ﴿فَتَكُونَ لِلشَّيْطَانِ وَلِيّاً﴾ اگر وليّ شيطان شدي به كنايه فهماند كه گرفتار آن عذاب اكبر هم خواهي شد
👈امام جواد(ع) فرمود: اگر كسي گوش به حرف كسي بدهد، برابر حرف او عمل كند او را عبادت مي‌كند. اگر او حرف خدا و پيغمبر را زده، اين در حقيقت از خدا و پيغمبر اطاعت كرده، اما اگر او از هوس و از ابليس و امثال اينها سخن گفته اين در حقيقت دارد ابليس را عبادت مي‌كند، یعنی اطاعت می کند.
معصيت كردنِ خدا قبيح است و اگر خدا را با اسماي جمال مثل رحمت و امثال ذلك ذكر مي‌كنند، قبيح‌تر است. شيطان نسبت به رحمان كه ذات اقدس الهي جز رحمت چيزي نسبت به او روا نداشت معصيت كرد،
تو اگر پيرو او باشي الرحمان را معصيت مي‌كني، با اين كه همهٴ انحاي رحمت را خدا نسبت به شما ارزاني داشت، نسبت به او كجراهه و بيراهه مي‌رويد.


👈 عموي او در پاسخ اين‌چنين گفت ﴿قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنْ آلِهَتِي﴾ آيا تو از آلهه و بت هاي من گريزاني؟ از آنها فاصله مي‌گيري، با لحن تند و آميخته با توبيخ.
بعد توبيخ را بالصراحه ذكر كرد ﴿لَئِن لَّمْ تَنتَهِ﴾ اگر دست از اين كار برنداري و از اعتراض به بت‌پرستي صرف‌نظر نكني ﴿لَأَرْجُمَنَّكَ﴾ تو را رجم و سنگسار می کنم، رجم يك طردِ و قتل با ذلّت است، گذشته از اين كه اعدام است ذلّت را هم به همراه دارد.
اين «مَليّا» يا به معناي شايسته است يعني آنچه وظيفهٴ توست، شايستهٴ توست همان فرار كردن و فاصله گرفتن است. يا از مَلاوت است به معناي زمان طولاني، يعني مدت طولانی از ما فاصله بگير من نبينمت
👈يا نه، ﴿مَلِيّاً﴾ يعني تو اصلاً وظيفه‌ات اين است كه از اينجا بروي بيرون و من نبينيمت.
مطلب بعدي كه باعث یادآوری سيرهٴ ابراهيم خلیل شد اين است كه او در برخورد، نهايتِ احترام را گذاشت، دعوت او با برهان بود آميخته با عاطفه، پاسخي كه دريافت كرد، تهديد بود آميخته با تحقير،
👈 ابراهیم (ع) جوابي كه در برابر سخنان عمو مي‌دهد باز كريمانه است. گفت:
👈 ﴿سَلاَمٌ عَلَيْكَ﴾ اين سلام حالا مي‌تواند سلامِ خداحافظی باشد، مي‌تواند ﴿إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً﴾ باشد.در مسائل خانوادگي، ممكن است كه با این خداحافظی از عمويش فاصله گرفته باشد، ولي از ملّت بخواهد بعدا فاصله بگيرد در آيه بعد مطرح است. چون اين توديع امّت و ملّت و جامعه نبود توديع عمو بود كه گفت از جلويم دور شو من تو را نبينم. بعد فرمود: به زودى من از خدايم براى تو آمرزش مى‌طلبم، كه او نسبت به من لطيف، مهربان، و عطوف است، ممكن است دعاي مرا رد نكند.
آن روزها هنوز دستوري نيامده كه براي مشركين شما طلب مغفرت نكنيد، و بعد از آنكه وجود مبارك ابراهيم براي او روشن شد كه عمويش دست از شرك برنمي‌دارد، اعلان تبرّي كرد و بيزاري جست كه او مشرك است و توحيدپذير نيست.
وَأَعْتَزِلُكُمْ وَ مَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ ﴿وَأَعْتَزِلُكُمْ﴾ از شما فاصله مي‌گيرم نه تنها از تو، از ملت شما و از مكتب شما از هر دو فاصله مي‌گيرم.
در جريان اعتزال و مهاجرت ابراهيم(ع) تنها از عموي خود و قوم بت‌پرست و تنها از بت‌پرست و بت‌پرستي فاصله نگرفت، بلكه از بت‌پرست و بت‌پرستي به طرف الله رفتن فاصله گرفت،
يعني از «لا إله» بدون «الاّ الله» فاصله نگرفت از «لا إله» فاصله گرفت به «الاّ الله» رسيد.
وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا ﴿٥٠﴾
و آنها را از رحمت خويش بهره‌مند ساختيم، و نام نيك و بلندى [در ميان امت‌ها] برايشان قرار داديم (50)

👈وجود مبارك خليل خدا از خدای سبحان لسان صدق درخواست كرد، عرض كرد: ﴿وَاجْعَل لِي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ﴾ چون هيچ كدام از ما نمي‌خواهيم در آينده از بين برويم، مي‌خواهيم براي هميشه بمانيم، اگر براي هميشه نمانديم لااقل براي مدّتي هم بمانيم تا آثار، بركات و هستي ما نصيب ما بشود. خدا فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ﴾ او از ما لسان صدق خواست ما هم براي او لسان صدق قرار داديم یعنی مردم دربارهٴ آنها صادقانه سخن مي‌گويند، آنها را به نبوّت، رسالت، حكمت، علم و امامت مي‌ستايند و حق است، اين لسان صدق است. منظور از لسان زبان نيست، يعني آنچه با زبان ادا مي‌شود، اگر گفتند دستِ خوبي دارد يعني كارهاي خوبي را با دست انجام مي‌دهد، اگر گفتند زبانِ صدقي دارد يعني گفته‌هاي صادقانه‌اي را با زبان انجام مي‌دهد. وگرنه زبان، صدق و كذب ندارد،

فرمود: ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَي﴾ چرا به ياد موساي كليم باش؟⁉
👈 و او اين اوصاف را داشت ﴿إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصاً﴾، ﴿وَكَانَ رَسُولاً﴾، و ﴿نَّبِيّاً﴾،
وجود مبارك ابراهيم و انبياي ديگر همين راه را طي كردند، حالا اگر مخلَص‌اند براي اين كه به جايي رسيدند كه شيطان دسترسي ندارد، نه اين كه شيطان نسبت به اين ها مهربان است يا احترام آنها را نگه مي‌دارد يا ترحّم مي‌كند، اين طور نيست قدرت ندارد، اين معني مخلَص‌بودن است.
رسالتش هم مشخص است كه رسول به مردم عصر خودش است مخصوصاً مردم مصر و بني‌اسرائيل،
نبوّتش هم از آن جهت كه نبأ و خبر را دريافت مي‌كند و به مردم ابلاغ مي‌كند
و از جانب راست طور او را ندا داديم و رازگويان نزديكش ساختيم (52)
و او را براي مناجات به خودمان نزديك كرديم كه بيا با ما مناجات كن.👈 ندا براي دور است، نجوا براي نزديك است، اول منادات است بعد مناجات. فرمود: ﴿وَقَرَّبْنَاهُ نَجِيّاً﴾ يعني او را به خودمان نزديك كرديم وگرنه خدا به همه نزديك است. متاسفانه تمام مشكل اين است كه اين قُرب و بُعد يك طرفه است نه دو طرفه، او به ما نزديك است، ما از او دوريم.
👈 اما حالا چطور خداي سبحان با او حرف زد يا او با خداي سبحان حرف زد؟ در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «شوري» آمده كه سه گونه ممكن است خدا با بنده‌اش حرف بزند. در اينجا هم موساي كليم گاهي «مِن وراء شجر» سخن مي‌شنود، مي‌شود ﴿مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾، گاهي هم ممكن است بلاواسطه بشنود، ﴿وَنَادَيْنَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ﴾ بلا فاصله است، ﴿وَقَرَّبْنَاهُ نَجِيّاً﴾ بدون فاصله است،

وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِيًّا ﴿٥٣﴾اين سورهٴ مباركهٴ «مريم» با رحمت شروع شده است و از رحمت هاي خاصّه در اين سور‌ه كم نام برده نشده، يكي از آن رحمت ها اين است كه ما به او هارون داديم.
اين هارون را در سورهٴ مباركهٴ «قصص» مشخص كرد كه براي چه ما هارون را به موساي كليم داديم فرمود: ﴿هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَاناً﴾ من كمبودي ندارم فصيحم ولي هارون از من فصیح تر است،
وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ 👈مفسّران اهل سنّت و بزرگان تفسيري ما هم مثل مرحوم شيخ طوسي منظور از اين اسماعيل را وجود مبارك اسماعيل‌بن‌ابراهيم مي‌دانند.
دوازده بار در قرآن كريم نام مبارك اسماعيل برده شده كه يازده بار آن مربوط به اسماعيل‌بن‌ابراهيم است و اگر اين بار دوازدهم -طبق يك روايت مرسله -اسماعيل‌بن‌حزقيل باشد يك ناهماهنگي است،
بالأخره بايد قصّه‌اي، شرحي، جرياني، مبارزه‌اي، مناظره‌اي چيزي از اين بزرگوار نقل بكند كه بعد بفرمايد: ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْماعِيلَ﴾. آن بزرگاني كه ایشان را اسماعيل ‌بن ‌ابراهيم دانستند، صادق‌الوعد بودن او را در آن صبر و بردباري و وعده‌هاي صادقانه‌اي كه داشتند مي‌دانند ﴿يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ﴾.
اين ﴿كَانَ يَأْمُرُ﴾ معنايش اين نيست كه حوزهٴ مأموريت او همان فرزندانش است، چون اگر كسي حوزهٴ مأموريتش اعضاي خانواده او باشد كه خدا به عنوان رسول از او ياد نمي‌كند، رسول يعني رسولِ مردمي و امّت، نه رسولِ خانوادگي ﴿وَكَانَ رَسُولاً نَّبِيّاً﴾ يعني معلوم مي‌شود كه با امّتي رابطه داشت،
👈﴿وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيّاً﴾ كه هم رابطهٴ آنها با خدا در اثر نماز حفظ باشد، هم رابطهٴ آنها با مردم در اثر زكات حفظ باشد، و هم در تحكيم اين دو رابطه، نزد پروردگارش، خودش مرضيّ بود، یعنی هم در مسئلهٴ نماز و هم زكات طرزي ادا مي‌كرد كه مرضيّ عند­الله باشد.
ايشان داراي مقام رضوان بود، يعني مرضيّ عند الله بود، كه مرضيّ عند الله بعد از عبور از مرحلهٴ راضي عن الله هست، ﴿رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ﴾ ملازم هم است، اما در ترتيب سيرِ كمالي، اول رضاي عبد است از مولا كه به قضا و قدر او راضي است، هر چه او دستور داد اين اطاعت مي‌كند وقتي عبد به قضا و قدر مولا راضي بود، به جايي مي‌رسد كه خدا از او راضي مي‌شود.
وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ
جريان ادريس(ع) چون قبل از جريان طوفان نوح و قبل از نوح و امثال اين ها بود ماقبل تاريخ است، لذا روايت معتبري كه سرگذشت و سرنوشت حضرت ادريس را مشخص كند، یا تاريخِ مدوّني تولد و حيات و ممات او را خوب تبيين كند در دسترس نيست،
در جريان حضرت ادريس فقط همين يك آيه است كه اينجا ذكر شده و در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» از ادريس(ع) سخني به ميان آمده ﴿وَإِسْماعِيلَ وَإِدْرِيسَ وَذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصَّابِرِينَ وَأَدْخَلْنَاهُمْ فِي رَحْمَتِنَا إِنَّهُم مِنَ الصَّالِحِينَ، انبیاء/85﴾ که صالح بودن، صابر بودن، اهل بهشت بودن اين ها را مطرح مي‌فرمايد،

👈ولي بالأخره ادريس (ع) كاري كرده كه ذات اقدس الهي به رسولش مي‌فرمايد: ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ﴾
فرمود: اين ها كساني‌اند كه خداي سبحان به اين ها نعمت ويژه عطا كرده است نعمت نبوّت و ولايت و امامت و صداقت و امثال ذلك. اين بزرگان يعني زكريا، يحيي، عيسي، ابراهيم، اسماعيل، ادريس، موسي(عليهم السلام) که بعضي از خصايص شان را ذكر فرمود، در جمع‌بندي نهايي فرمود: ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم﴾ 👈اين هم كه ما در سورهٴ مباركهٴ «حمد» به خدا عرض مي‌كنيم ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ٭صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ﴾، اين ها هستند اين ها هم همراه‌اند، و هم راه اند،
اگر كسي خواست در كوي ولايت و امامت و دين حركت كند، با نبي باشد، اين نبي هم راهِ اوست، هم همراه اوست. ما در نمازها شبانه‌روز ده بار از خداي سبحان درخواست مي‌كنيم ما را با ايشان محشور كن،
راهي كه به ايشان دادي به ما عطا كن كه ما هم‌سفراني مثل اين ها داشته باشيم.

اين عناوين چهارگانه‌اي كه ذكر فرمود هر كدام براي توجّه خاص است وگرنه اگر به ذريّه آدم اكتفا مي‌كرد كافي بود، چون همهٴ اين انبيا (عليهم السلام) ذريّه آدم‌ (ع) هستند، اما براي حرمت‌نهايي به اين اشخاص كه اين ها ذَراري‌شان توانستند رهبري جوامع را به عهده بگيرند، نام مبارك شان را جداگانه ذكر مي‌كند.
👈﴿إِذَا تُتْلَي عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَبُكِيّاً﴾ برخي ها می گويند منظور از اين سجده، سجدهٴ شكر است و منظور از اين گريه، گریه شوق است، براي اين كه ﴿آيَاتُ الرَّحْمنِ﴾ جز نشاط چيز ديگري را به همراه خود نخواهد داشت.
👈 ﴿وَمِمَّنْ هَدَيْنَا وَاجْتَبَيْنَا﴾ نشانهٴ اين انتخاب ما اين است که ﴿إِذَا تُتْلَي عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمنِ﴾ آيات الهي بر اين ها خوانده می شود به خاك مي‌افتند، سجده و گريه مي‌كنند. حالا يا واقعاً سجده است يا نشانهٴ خضوع و خشوع كامل است.
ما هم در نماز حدّاكثر خواسته مان اين است كه ﴿صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ﴾ كه «معهم» با آن ها، باشیم كه رفيق خوبي‌اند، نه «منهم» از آنها، «منهم» تلاش و كوشش فراواني دارد، ما اهل قرآنيم و قرآن مي‌خوانيم و ـ ان‌شاءالله ـ عمل مي‌كنيم.

👈بعد از ذكر برخي از انبيا و سيره‌هاي آنها (ع) سه گروه را نام مي‌برد،
1⃣عده‌اي جزء انبيا و اوليا هستند،
2⃣عده‌اي جزء عاصیان و سرکشان و اهل دوزخ‌اند،
3⃣ و عده‌اي جزء توبه کنندگان هستند كه راه براي همهٴ افرادي كه بخواهند توبه كنند باز است.

👈 دربارهٴ گروه اول فرمود: ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّينَ﴾ بعد ﴿وَمِمَّنْ هَدَيْنَا وَاجْتَبَيْنَا﴾،
👈 دربارهٴ گروه دوم كه تبهكاران‌اند فرمود: ﴿فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاَةَ﴾
👈 دربارهٴ گروه سوم فرمود: ﴿إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً﴾.
دربارهٴ گروه سوم فرمود بايد سه كار بكنند،
1)آيندهٴ تاريك را ترك كنند،
2)آينده را با دو چراغ روشن نگه بدارند يكي حُسن فعلي ديگري حُسن فاعلي، که اين ها با الأنبياء و اولیا هستند، نه از الأنبياء و اولیا.
👈(خَلَف) به بازمانده‌هاي صالح مي‌گويند، (خَلْف) به بازمانده‌هاي طالح و فاسد مي‌گويند،
👈 ﴿فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ﴾ اينها طالح و فاسد بودند براي اين كه عمود دين را رعايت نكردند،
👈﴿أَضَاعُوا الصَّلاَةَ﴾ نماز مي‌خواندند، اما نماز را ضايع مي‌كردند، نماز ستون دين است وقتي ستون دین ضايع شد، نهي از فحشا نيست، وقتي نهي از فحشا نبود پيروي فحشا و شهوات است، براي اين كه عامل بازدارندهٴ شهوات كه نباشد انسان ها گرفتار شهوت مي‌شوند.
👈فرمود: کسانی كه ﴿أَضَاعُوا الصَّلاَةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيّاً﴾ اين ها غَيّ را ملاقات مي‌كنند.
👈يك وقت انسان هدفي دارد، اما راهش را بلد نيست، اين مي‌شود ضالّ، 👈يك وقت انسان اصلاً بي‌هدف است، نمي‌داند كجا برود، چه كار انجام بدهد، اين مي‌شود غاوي. اين ها پوچ‌گرايند نمي‌دانند براي چه بيراهه مي‌روند. از لطيف‌ترين تعبيرات قرآن كريم اين است كه کسانی كه بي‌هدف‌اند، فردا بي‌هدفي را ملاقات مي‌كنند. ﴿فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيّاً﴾
بي‌هدفي چيست، و چطور ديده مي‌شود؟⁉️آدمِ ولنگار در حقيقت ول‌بودن را، بي‌هدفي را فردا مي‌بيند، اين بي‌هدفي در دنيا ول‌بودنِ اوست در آخرت شعلهٴ جهنم است، اين همان است به آن صورت در آمده.
فرمود: كساني كه بيراهه مي‌روند ﴿يَلْقَ أَثَاماً، فرقان/ ﴾ اين ها معصيت، و گناه را آن روز ملاقات مي‌كنند. كسي كه زخم اثنيٰ‌عشر دارد يا دستگاه گوارش او آماده نيست اگر غذايي را كه نبايد بخورد، خورد اين غذاي امروز زخمِ فرداست، زخم از جاي ديگر كه نيامده كه اين همان است.

ما اگر عبادت هاي خود را در برابر نعمت هاي الهي ارزيابي كنيم، بدهكاريم چه رسد به تكاليف الهي.
👈بنابراين ما استحقاقي نداريم كه كاري كرده باشيم چيزي از خدا طلب داشته باشيم، لكن تعبير ظلم به مناسبت وعده‌اي است كه خدای سبحان عطا كرده است. فرمود: من پاداش مي‌دهم، حقّي را خودش براي انسان جعل كرده است، نه اين كه انسان حقّي علي الله دارد،👈 از اين جهت تعبير به ظلم شده است.

👈 بهشت رفتن كه ديگر مظلوم شدن نيست و ظلم كردن نيست، اين كه فرمود: اين ها بهشت مي‌روند و به اينها ستم نمي‌شود يعني چه؟⁉️👈 يعني در جزا دادن حقّ اين ها محفوظ است.
تنها يك جاي قرآن آمده ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ که آن هم دربارهٴ دوزخي هاست، اين ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ يعني به همان اندازه كه اين ها معيصت كردند ما اين ها را كيفر مي‌دهيم، بيش از اين نمي‌دهيم، ولو كمتر هم مي‌خواهيم بدهيم. دربارهٴ مؤمنين كه جزاء وفاق نيست ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ است و مانند آن،
اين‌چنين نيست كه جزا معادل عمل باشد كه جزا چندين برابر عمل است.👈 اين ﴿وَلاَ يُظْلَمُونَ﴾ يعني ورود آنها به بهشت به عنوان پاداش است و در اين پاداش‌يابي هيچ ستمي به اين ها نمي‌شود. اين همان است كه ﴿لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ﴾ و مانند آن.

جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدَ الرَّحْمَـنُ عِبَادَهُ بِالْغَيْبِ 👈فرمود: ﴿وَعَدَ الرَّحْمنُ﴾ نه «وعد الرحيم» سرّش اين است كه ﴿الرَّحْمنُ﴾ اختصاصي به دنيا ندارد، شامل دنيا و آخرت مي‌شود.
👈 سورهٴ مباركهٴ «مريم» در مكه نازل شد و مشركان مكه خدا را به عنوان «الرحيم» نمي‌شناختند به عنوان «الله» و «الرحمن» مي‌شناختند.
👈 تعدّد جنّت اگر به لحاظ تعدّد مؤمنان اهل جنّت باشد اين يك راه ساده‌اي است كه چندين بهشت است،
👈 اما ظاهر آيات قرآن اين است كه براي برخي ها چندتا بهشت است ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ اين دوتا بهشت دارد، حالا ﴿وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ﴾ اين دوتا بهشت ظاهرش اين است كه هر دو در يك درجه نيستند، 👈بهشتي است كه ﴿تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ غُرف مبنيه، حور و غلمان و قصور و نهر در آن هست كه اين جنّت حسّي جسمي است، يكی هم جنّةاللقاست كه ﴿فَادْخُلِي فِي عِبَادِي٭وَادْخُلِي جَنَّتِي﴾ آنجا ديگر جاي درخت و حور و غِلمان نيست، آن جنّةاللقاء سخن از مشاهدهٴ جمال الهي و جلال الهي در اسماي الهي و ظهورات الهي است، نه ذات الهي و يا اوصاف ذات الهي.
﴿لاَّ يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْواً﴾ در اين بهشت حرف و كار باطل، چيزي كه اثر ندارد نمي‌كنند. اين ﴿إِلَّا سَلاَماً﴾ فقط سلام را دريافت مي‌كنند،
👈سلام سه قِسم است، بعضي ها يك قِسم، بعضي ها دو قِسم، بعضي ها هر سه قِسم نصيبشان مي‌شود.
يك قِسم، سلام بر يكديگر است كه ﴿تَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ﴾
قِسم ديگر، سلام فرشته‌هاست نسبت به اين هاست كه ﴿وَالْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِم مِن كُلِّ بَابٍ﴾،
قِسم سوم سلام خداست بر آنها، خداي سبحان كه در دنيا نام بسياري از انبيا (ع) را مي‌برد، مي‌فرمايد: ﴿سَلاَمٌ عَلَي إِبْرَاهِيمَ﴾ يا ﴿سَلاَمٌ عَلَي مُوسَي وَهَارُونَ﴾
﴿وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَعَشِيّاً﴾ يك وقت است مي‌گويند ما در بهشت به این ها جیره می دهیم، اين‌چنين نيست، يك وقت مي‌گويند به آنها در بهشت روزي مي‌دهيم، باز هم تعبير قرآن اين نيست، تعبير قرآن اين است كه ﴿وَلَهُمْ﴾ اين «لام» یعنی روزی این ها اختصاصاً يا تمليكاً مِلك اين هاست. بُكرة و عشيّ يعني بامداد و شامگاه در جنّتِ برزخي بله، صبح و شام متمثّل مي‌شود، اما در جنّات عَدْن ديگر صبح و شامي در كار نيست. اما اگر منظور از بُكره و عشيّ كنايه از دوام باشد، که بعید هم نیست، اين شامل جنّت عَدن خواهد شد براي اين كه آنجا ﴿لاَ يَرَوْنَ فِيهَا شَمْساً وَلاَ زَمْهَرِيراً﴾ اگر نظام سماوات و ارض برچيده شد ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾ شد، ديگر شب و روزي در كار نيست.

تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَن كَانَ تَقِيًّا ﴿٦٣﴾
در ارث سخن از نقل و انتقال مال نيست، سخن از جانشيني مالك نسبت به مالك ديگر است.
👈👈اگر مورث اصلي خدای سبحان است اين ها مي‌شوند خليفةالله. 😍
اگر کسانی که به سوء اختيار خودشان جهنّمي شدند، با حُسن اختيارشان بهشتي مي‌شدند،👈 وارد اين منطقهٴ خاصّ از بهشت مي‌شدند، الآن كه جايشان خالي است اين بهشت خالي را به مؤمنين مي‌دهند.
اين كه ﴿الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ﴾ ذيل اين روايات هست.پس بهشتي ها بهشتي را به جزاي اعمالشان مي‌برند و بهشتي هم ارث مي‌برند، يعني به جاي آنها مي‌نشينند

وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ ۖ لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذَلِكَ وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا ﴿٦٤﴾ رَّبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيًّا ﴿٦٥﴾
و [جبرئيل گفت:] ما جز به فرمان پروردگار تو فرود نمى‌آييم. از آن اوست گذشته و آينده‌ى ما و آنچه ميان اين دو است. و پروردگار تو فراموشكار نيست. (64) اوست پروردگار آسمان‌ها و زمين و آنچه ميان آن دو است، پس او را بندگى كن و در عبادت او شكيبا باش. آيا همنامى براى او مى‌شناسى. (65)
👈اين ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ﴾ كلام الله است چون جزء قرآن است، ولي حكايت برنامه‌هاي فرشته‌هاست كه مي‌گويند ﴿مَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ﴾ آن‌گاه فرشته‌ها كه برنامه‌هاي توحيدي دارند خداوند برنامهٴ توحيدي اينها را حكايت مي‌كنند. سپس همين فرشته‌ها حكايت خدا را براي پيغمبر نقل مي‌كنند و مي‌آورند، چون كه رسول‌اند و اين آيات را نازل مي‌كنند. آن‌گاه اگر خدا بخواهد پيامي را به وجود مبارك حضرت برساند اين پيام را به وسيلهٴ پيك خاصّ خودش يعني جبرئيل(س) مي‌رساند،

👈فرمود: نه تنها ﴿لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذلِكَ﴾ بلكه ﴿رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا﴾ قهراً فرشته‌ها هم جزء اين مجموعه‌اند، هم مِلك خدايند هم مُلك خدا، مِلك خدايند چون مخلوق او هستند، تحت مُلك و نفوذ و تدبير او هستند چون خدا ربوبيّت شان را به عهده مي‌گيرد. ربّ به معني مربّي نيست، به معني مدبّر است، به معني مالك است، اين‌چنين نيست كه كسي مالك باشد و نتواند در مِلكش تصرّف كند. اگر آسمان و زمين و آنچه بين آسمان و زمين است مملوك، مخلوق و مربوب خداست، ما هم كه جزء اين مجموعه هستيم همين طوريم.
👈 بنابراين ﴿لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذلِكَ وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً ﴾ حرف تمام موجودات آسمان و زمين است، 👈لذا كلّ اين نظام را به خوبي اداره مي‌كند و چيزي را فراموش نمی کند، چون او آفريد و مُلك اوست و غير از او كسي نافذ نيست، چون اين‌چنين است 👈﴿فَاعْبُدْهُ﴾ پس انسان بايد ربّ خودش را عبادت كند.👈 ﴿وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ﴾ اين اِصطبار شدّت صبر را مي‌رساند و نشان آن است كه براي اين كه به عبادت خدا برسي هر فشاري را تحمل كن.
يك وقت است مي‌گوييم بر سختيِ عبادت تحمل كن، يك وقت مي‌گوييم بر سختي امور ديگر براي حفظ عبادت خدا آنها را تحمل كن.
👈 ﴿هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيّاً﴾ هر اسمي از اسماي حُسنا را شما به كار ببريد مخصوص خداست.
در بخش هاي ديگر مي‌فرمايد: درست است كه شما اين اصنام و اوثان را آلهه گفتيد، اما ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾
👈اين اسمايي كه شما مي‌گوييد مسمّا ندارد، يعني كلمهٴ ربّي كه شما به كار مي‌بريد در ارباب متفرّقون اين يك «راء» و دوتا «باء» هست كه مي‌شود (ربّ) ولي زيرش خالي است
👈 ﴿أَسْماءٌ﴾ يعني بدون مسمّا. بنابراين خدا سَميّ ندارد، یعنی همنام ندارد.
👈 چه بگوييد إله، تنها إله خداست،
👈چه بگوييد ربّ، تنها ربّ خداست،
👈چه بگوييد الله، الرحمان، تنها الله و الرحمان خداست.


وَيَقُولُ الْإِنسَانُ أَإِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيًّا ﴿٦٦﴾ أَوَلَا يَذْكُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ يَكُ شَيْئًا ﴿٦٧﴾
و انسان مى‌گويد: آيا وقتى مُردم، راستى از گور زنده بيرون آورده خواهم شد(66) آيا انسان به خاطر نمى‌آورد كه ما او را قبلا آفريديم در حالى كه چيزى نبود. (67)
👈بخشي از اين ها سؤال جدّي‌شان دربارهٴ معاد است، اصرار قرآن كريم در سوَر مكّي راجع به معاد به مراتب بيشتر از مسئلهٴ مبدأ است،👈 زيرا آن اصل سازندهٴ انسان مسئلهٴ معاد است وگرنه اعتقاد به مبدأ كه واجب‌الوجود در عالَم هست، و خالق كلّ عالَم است، و ربّ‌الأرباب، رب‌ّ‌العالَمين، ربّ كل است،
اين ها از اصول پذيرفته‌ شدهٴ مشركان بود، و ضرري هم براي آنها نداشت كه از نظر اعتقادي قبول كنند كه واجب‌الوجودي در عالَم هست، و او كلّ اين نظام را خلق كرد و مدير كلّ اين نظام هم هست،
اما دو مطلب حسّاس است كه با مردم رابطه دارد، اين دو مطلب را نمي‌پذيرفتند،
👈 يكي اين كه سر و كار ما با چه كسي است؟ ربّ ما چه كسي است؟ ربّ ما همان ربّ‌العالمين است يا ارباب متفرّقه؟ ما با او رابطه داريم يا به اين بت ها نيازمنديم كه ما را به او نزديك كند؟ اين دربارهٴ مبدأ.

👈و مهم‌تر از اين قسمت مسئلهٴ معاد است، اين ها معتقد بودند انسان با مُردن مي‌پوسد، نه اين كه از پوست به در بيايد، 👈اگر كسي باورش اين هست كه انسان پوچ مي‌شود، هر چه از دستش برمي‌آيد مي‌كند ديگر هيچ، يعني هيچ مسئوليتي براي او نيست، كسي نيست از او سؤال كند كه چه مي‌كني چه خوب، چه بد همين كه از بين رفت مُرد نابود مي‌شود.
👈در برابر اين، قرآن كريم مي‌فرمايد: بله، شما زنده بيرون مي‌آييد، اگر بگوييد چگونه؟⁉
مي‌گوييم: بهتر از اين و سنگين‌تر از اين را شما پشت سر گذاشتيد ولي يادتان نيست،
👈 شما آن روزي كه هيچ چيزي نبوديد خدا شما را ايجاد كرده، الآن كه همه اجزايتان موجود است،
اگر بگوييد هدف چيست؟ ⁉️
👈می گوییم: هدف اين است كه انسان به دارالقرار برسد،
👈حركت همان طوري كه بدون محرّك محال است، بدون متحرّك محال است، بدون مبدأ و منتها هم محال است،👈 الاّ ولابد بايد به مقصد برسد. مقصد هم همان‌جاست كه از او به عنوان دارالقرار ياد مي‌كنند.
👈👈 پس در اينجا به دو مطلب اشاره مي‌كند، يعني امكان معاد، و ضرورت معاد،

فَوَرَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّيَاطِينَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيًّا ﴿٦٨﴾
پس به پروردگارت سوگند كه حتما آنها را همراه شياطين گرد مى‌آوريم، آن‌گاه همه را به زانو نشسته پيرامون جهنم حاضر مى‌كنيم. (68)
👈اگر هيچ فعلي بدون فاعل نيست، اين وسوسه و اين خيال باطل هم مبدأيي دارد، فرمود: ﴿إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ﴾ تمام مغالطه‌ها در اثر وسوسهٴ شيطان است، بالأخره اين وسوسه، این خيال باطل مبدأيي دارد اين‌چنين نيست كه حادثه‌اي در صحنهٴ نفس ايجاد بشود مبدأ نداشته باشد
كسي در اتاقش تنها در حال مطالعه است، اما نمي‌داند عدهٴ زيادي با او همراه‌اند، هر جا انسان موضوعي را به جاي موضوع ديگر قرار داده، و اشتباه كرده و مغالطه كرده در اثر دخالت شيطان است. 👈پس اگر اين القائات و اين ابهامات كار شيطان است و انسان به جاي اين كه گوش به حرف فطرت و انبيا بدهد، گوش به حرف شيطان داد با او محشور مي‌شود.
👈 فرمود: قسم به پروردگار تو من اين ها را با شياطين يك جا با هم محشور مي‌كنم، ﴿فَوَرَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّيَاطينَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيّاً﴾
ما اين ها را از قبر بیرون می آوریم، بعد كشان كشان به كنار جهنم زانوزده جمع شان مي‌كنيم.
انساني كه قدرت ایستادن ندارد زانو مي‌زند، زانو زدن كنايه از عجز است «جاثي» يعني زانو زد
. بعد ما اين ها را احضار مي‌كنيم، نه اين كه مي‌گوييم بروید، اين ها را مي‌بريم اين احضار يك نحوه عذاب و اهانت است، ﴿لَنُحْضِرَنَّهُمْ﴾
👈فرمود: آنها در قيامت مُحضَرون‌‌اند «إلاّ عبادنا المخلَصين» مخلَصون از احضار مصون‌اند.
اما مردان باتقوا را احضار نمي‌كنيم ﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ بلکه دعوتشان مي‌كنيم،
بعضي ها را كشان كشان جلب مي‌كنيم
👈 كجا مي‌بريم ﴿حَوْلَ جَهَنَّمَ﴾ جهنم خانهٴ آتش است و در جهنم آتش است نه این كه جهنم يعني آتش، مثل رودخانه که خانهٴ رود است. بنابراين سخن از سوخت و سوز و آتش نيست، سخن از جهنم است همه را كنار جهنم جمع مي‌كنيم، در اين حال هم ممكن است جهنم مشتعل بشود. پس آنجا كه احضار است مخصوص جهنمي ها، كفّار، منافقان و شياطين همراه با آنها هستند اين ها گرفتار سوخت و سوزند و بايد بسوزند.
ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن كُلِّ شِيعَةٍ أَيُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمَـنِ عِتِيًّا ﴿٦٩﴾ ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِينَ هُمْ أَوْلَى بِهَا صِلِيًّا ﴿٧٠﴾وانگهى از هر گروه كسانى را كه در بر خداى رحمان سركش‌تر بودند بيرون مى‌كشيم. (69) آن‌گاه ما كسانى را كه براى سوختن در آتش سزاوارترند بهتر مى‌شناسيم. (70)
اين ها را ما كنار جهنم مي‌بريم به زانو در مي‌آوريم. بعد کسانی را كه گناهكارترند و جزء ائمه كفر هستند اين ها را بايد زودتر جهنم بيندازيم. اين ها بايد “وقود النار” يعني آتش‌زنه يا آتش‌گيره باشند، به وسيلهٴ اين ها آتش افروخته‌تر بشود، ديگران كه در دنيا با اغواي اين ها سوختند، در آخرت هم با آتش اين ها بسوزند،
👈فرمود: آن كه عُتوّ و سركشي و طغيانش بيش از همه است اول آنها را در جهنم مي‌اندازيم. يك عده ﴿يَصْلَي النَّارَ﴾ هستند، يك عدّه ﴿وَتَصْلِيَهُ جَحِيمٍ﴾
👈«صَلْي» همين روسوزي است سوختن در آتش است، اما تَصليه درون‌سوزي و بيرون‌سوزي و حاشيه‌ سوزي و متن‌ سوزي و اين هاست، كه اين يك‌پارچه آتش مي‌شود.
👈 مي‌فرمايد: ما مي‌دانيم چه كسي ﴿أَوْلَي بِهَا صِلِيّاً﴾ بايد روسوزي بشود، چه كسي بايد درون‌سوزي بشود، چه كسي وقود است، چه كسي غير وقود است، آن كه عتوّ و فساد و طغيانش بيش از ديگران است آنها را انتخاب مي‌كنيم.
👈 شيعه يعني ) یک. هر گروهی كه باعث شيوع یک مكتب‌ و منطق‌اند،
دو: يا به دنبال يك رهبر حركت مي‌كنند مشايع‌اند، بدرقه‌كننده‌اند، پيرواند.

سپس از هر گروه كسانى را كه در برابر خداى رحمان سركش‌تر بودند بيرون مى‌كشيم.
👈 ابليس معصيت كرده استكبار كرده، يعني در برابر خدا صريحاً اظهار نظر كرده، اما ديگر نگفته ﴿أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَي﴾ 👈هيچ موجودي مثل انسان سركش نيست، این انسان مورد عفو ما نيست اين ها را به جهنم مي‌اندازيم. بعد نسبت به بقيه ما مي‌دانيم چه كسي را عفو كنيم چه كسي را عفو نكنيم.
لذا گاهي ممكن است كه عذاب شان را تأخير بيندازيم تا در اين تأخير مقداري عذابشان كمتر بشود، يا عفو كنيم، يا مورد شفاعت قرار بگیرد
وَإِذَا تُتْلَىٰ عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَّقَامًا وَأَحْسَنُ نَدِيًّا ﴿٧٣﴾
و چون آيات روشن ما بر آنها تلاوت شود، كسانى كه كافر شدند به مؤمنان گويند: كدام يك از ما دو گروه جايگاهش بهتر و محفلش نيكوتر است. (73)
👈آيات روشن ما که بر آنها تلاوت می شود، در فضاي مكّه ی آن وقت كفّار به مؤمنين مي‌گويند كدام يك از ماها بهتريم، هر كدام از ماها بهتريم حق هم با اوست. یعنی ما بهتريم به دليل اين كه ما سرمايه‌داريم شما فقيريد.
👈قرآن فرمود: اين روش منطقي شما حق است كه هر كسي خير با اوست، حق هم با اوست، اما خير در باقیات الصالحات است نه در جمع آوری مال، به دليل اين كه اين مي‌ماند و مزاحم كسي هم نيست، اما آن كه شما داريد تكاثر است، نه مي‌ماند و نه ما مي‌گذاريم شما از آن استفاده كنيد.
«نَدي» همان محفل و مجلس خاص است. گفتند: ما مجلس‌آرايي كرديم، محفل و منزل و فرش ها و دیگر اثاثیه ی منزل ما بهتر از منزل شماست.

وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثًا وَرِئْيًا ﴿٧٤﴾
و چه بسيار اقوامى را پيش از آنها نابود كرديم كه هم ساز و برگى بهتر و هم منظرى نيكوتر داشتند. (74)
👈همان طوري كه صد سال يا كمتر از صد سال را قرن مي‌گويند، امّت ها را هم قرن مي‌گويند، كه گاهي از اُمم به قرون ياد مي‌شود.
👈 فرمود: لوازم منزل امت های گذشته را که از لوازم منزل شما گران‌تر بود، محفل‌آرايي آنها بيشتر و بهتر از شما به چشم مي‌افتادند چشم‌گيرتر بودند ما اين ها را از بين برديم. 👈«رِيء» يعني چشم‌گير.

قُلْ مَن كَانَ فِي الضَّلَالَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمَـنُ مَدًّا ۚ حَتَّىٰ إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَابَ وَإِمَّا السَّاعَةَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَّكَانًا وَأَضْعَفُ جُندًا ﴿٧٥﴾

بگو: هر كه در ضلالت باشد، بايد خداى رحمان او را تا زمانى مهلت و بهره دهد، تا وقتى كه آنچه را به آنها وعده داده مى‌شود با چشم خود ببينند، يا عذاب [اين دنيا] يا قيامت را، و آن روز خواهند دانست چه كسى جايش بدتر و سپاهش ناتوان‌تر است. (75)
👈فرق بين مَدّ و امداد اين است كه معمولاً امداد در موارد خير به كار مي‌رود و مَدّ در مورد شرّ.
در این جا ﴿ شَرٌّ مَكَاناً﴾ در برابر آن ﴿خَيْرٌ مَقَاماً﴾ و ﴿وَأَضْعَفُ جُنْداً﴾ در برابر ﴿أَحْسَنُ نَدِيّاً﴾ آمده،
فرمود: شما به مجلس‌‌آرايي‌تان مي‌باليديد حالا معلوم مي‌شود كه قدرت چه كسي بيشتر است و چه كسي نيروهايش بيشتر است.
وَيَزِيدُ اللَّـهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْا هُدًى ۗ وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ مَّرَدًّا ﴿٧٦﴾
و خداوند بر هدايت كسانى كه هدايت را پذيرفتند، مى‌افزايد. و نيكى‌هاى ماندگار در پيشگاه پروردگارت از نظر پاداش و عاقبت بهتر است. (76)
👈اما از آن طرف هم بر اساس ﴿كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾ اگر كسي مؤمن باشد ما درجات، گرايش، توفيق، نِعم و استاد خوب برايش فراهم مي‌كنيم، شاگرد و رفيق و هم‌بحث و هم‌درس خوب برايش فراهم مي‌كنيم، همهٴ اينها نعمت است.
👈 حالا يا مربوط به دعاي پدر و مادر است، يا طهارت قلب خود اوست،
👈 فرمود: اين ها مزيد هدايت و راهنمایی و نِعم ماست كه ما همهٴ آن بركات را به او بدهيم.
👈 آنها در تمام حرف هايشان دوتا برهان داشتند، يكي مي‌گفتند: ﴿خَيْرٌ مَقَاماً وَأَحْسَنُ نَدِيّاً﴾ يكي هم ﴿أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْياً﴾ که خدا فرمود ما آنها را خاك كرديم،
در قبال آنچه بهرهٴ مؤمنين مي‌شود ﴿خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَاباً وَخَيْرٌ مَّرَدّاً﴾ است، پس مَرَد و رد و برگشت محصول عمل خود آدم است كه به آدم برمي‌گردد، اين‌چنين نيست كه عمل آدم از بين برود.
👈 در برابر ﴿فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدّاً﴾ فرمود: ﴿وَيَزِيدُ اللَّهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْا هُديً﴾ آنها زمينهٴ تيرگي را فراهم مي‌كنند، آنها به سوء اختيار خودشان در تاريكي مي‌دَوند،
👈 از اين طرف فيض الهي نصيب مردان مهتدي مي‌شود، هدايت اين ها را روزافزون مي‌كند.
هدايت يك مطلب است، افزايش درجهٴ مهتديان مطلب ديگر است،
يك وقت است آدم گرايشي به اعمال خير دارد اين گرايشش بيشتر مي‌شود كاري دربارهٴ خيرات انجام مي‌دهد اكنون بيشتر خير انجام مي‌دهد.

آنچه در سورهٴ مباركهٴ «مجادله» است آن ترفيع درجه است كه فرمود: ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾ ما درجات اينها را در بهشت بالا مي‌بريم ترفيع درجه به عنوان پاداش هدايت مُهتديان است.
👈اما افزايش مراتب هدايت، يعني این که اين ها را سريع‌تر، سابق‌تر در اين راه پيش مي‌بريم،
👈 اگر گفتيم ﴿وَسَارِعُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ﴾ یعنی به او توفيق مي‌دهيم كه هميشه نمازش را اول وقت بخواند،
👈 اگر گفتيم ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ﴾ به او توفيق مي‌دهيم كه در مسابقات خير ، او از ديگري سبقت بگيرد، اين ها مزيد هدايت است.
اما درجات و غُرف مبنيه بهشت و… مربوط به ترفيع درجات است فرمود: ﴿وَيَزِيدُ اللَّهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْا هُديً وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ﴾
پس آنچه شما پنداشتيد كه معيار ارزش است آنها معيار نيست چون آ‌ن كه از بین رفتنی است (عندكم) است، آن كه باقيات الصالحات است ﴿عِندَ رَبِّكَ﴾ است

أَفَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآيَاتِنَا وَقَالَ لَأُوتَيَنَّ مَالًا وَوَلَدًا ﴿٧٧﴾ أَطَّلَعَ الْغَيْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَـنِ عَهْدًا ﴿٧٨﴾
👈در مكه برخي ها مي‌گفتند: انسان براي اين كه در دنيا مرفّه و اهل سعادت باشد، بايد همان راه پدران ما كه بت‌پرستي است را ادامه بدهد، مسلمان ها فقيرند، مفلوك‌اند و امكاناتي ندارند و ما همان دين آبا و اجدادیمان را انتخاب مي‌كنیم تا از مال و اولاد برخوردار بشویم.
👈پس دو وجه در اين ﴿لَأُوتَيَنَ مَالاً وَوَلَداً﴾ هست
1⃣يا براي آن است كه بگويند: اگر رفاه مي‌خواهي به سراغ بت‌پرستي برو،
2⃣يا مي‌گويند: بت‌پرست ها مرفّه‌اند و اين كار حق است و اگر باطل بود اين ها مرفّه نبودند.
ذات اقدس الهي مي‌فرمايد:شما بر غيب مطّلع شديد؟ شما نه آينده را ديديد كه بشويد اهل بصر، نه آينده را مي‌فهميد كه بشويد اهل نظر، نه كسي به شما تعهّد داد، براي اين كه مؤمن نيستيد.
👈 ما به مؤمنين تعهّد سپرديم گفتيم ﴿مَن يُؤْمِن بِاللَّهِ وَيَعْمَلْ صَالِحاً يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ وَيُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ﴾
👈 اما به شما كسي تعهّد نسپرده. شما عندالرحمان عهدي، نامه‌اي، وعده اي داريد؟ كسي به شما خبر داد؟⁉️👈 نه آن است نه اين.
اگر اين كلام شما كه مي‌گوييد ﴿لَأُوتَيَنَ مَالاً وَوَلَداً﴾ حق باشد، يا بايد از راه شهود بگوييد، يا بايد طبق برهان بگوييد، يا بايد طبق آيات قرآني و تعهّدات الهي باشد
كَلَّا ۚ سَنَكْتُبُ مَا يَقُولُ وَ نَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا ﴿٧٩﴾
👈 «سين» در اين گونه از موارد براي تحقيق است نه نشانه تاخیر، معنايش اين نيست كه ما بعدها مي‌نويسيم، در روایات آمده كه حَسنات را به سرعت مي‌نويسند اما سيّئات را يك مقدار مهلت مي‌دهند كه شخص استغفار كند توبه كند و محو كند، قول مخصوص گفتن نيست، مثل اين كه ما بگوييم حرفِ اين آقايان چيست؟ يعني مَنش‌، روش‌، مكتب، ديده‌ و آرمانشان چيست؟ ﴿سَنَكْتُبُ مَا يَقُولُ﴾ يعني آنچه را كه او گفت و نوشت و رفتار و كردار دارد ما محقّقاً و سريعاً مي‌نويسيم.
آنچه را كه او گفته يعني مال و فرزندش را ما از او مي‌گيريم. پس آنچه او دارد ما از او مي‌گيريم خودش به تنهايي و دست خالی نزد ما مي‌آيد. اين شخص تمام قدرتش به اين مال و ولد بود اين ها كه از او گرفته شده تنها مي‌‌آيد براي او يك عذاب است
وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّـهِ آلِهَةً لِّيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا ﴿٨١﴾ كَلَّا سَيَكْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَيَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدًّا ﴿٨٢﴾
و به جاى خدا معبودانى اختيار كردند تا سبب عزتشان باشد. (81) چنين نيست زودا كه [آن معبودان‌] عبادت ايشان را انكار كنند و مخالف آنها شوند. (82)
👈 اين ﴿سَيَكْفُرُونَ﴾ هم مي‌تواند برگردد به عابدها هم مي‌تواند برگردد به معبودها، هم بت‌پرست ها در قيامت خودشان را از بت ها تبرئه مي‌كنند، هم بت ها خود را در قيامت از بت‌پرست ها تبرئه مي‌كنند
أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَى الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا ﴿٨٣﴾
آيا ندانستى كه ما شياطين را بر كافران فرستاديم تا آنها را شديدا تحريك كنند. (83)
👈 فرمود: نمي‌بيني چه كسي اين ها را شورانده كه به اين طرف مي‌روند؟ ما شياطين را فرستاديم كه اين ها را بگزند، شيطان يك برده و بندهٴ خداست و لاغير، درست است که در نظام تشريع معصيت كرده و اهل جهنّم است، ولي در نظام تكوين بايد به اذن خداي سبحان باشد.

👈 در نظام تكوين يك سگ تربيت‌شده است، فرمود: ما تا اجازه ندهيم اين سگ تربيت‌شده كسي را گاز نمي‌گيرد، اين فقط براي يك عدّه پارس مي‌كند، دعوت‌نامه مي‌فرستد، مي‌خواهد بيايد، مي‌خواهد نيايد.
👈 فرمود: ما به وسيلهٴ انبيا براي مردم دعوت‌نامه مي‌فرستيم، او هم با وسوسه دعوت‌نامه مي‌فرستد،
👈 مردم مخيّرند يا اين راه يا آن راه
از اين طرف مرتّب اين ها را تهييج مي‌كند، اما باز همچنان انسان اختيارش محفوظ است، باز تا زنده است درِ توبه محفوظ است.
👈 چرا انسان از فرشته‌ها بالاتر مي‌رود؟ براي اين كه او وسوسه‌اي ندارد. بله او موجود خيّر و خوبي است، اما انسان با داشتن مزاحم اگر طيّب و طاهر شد از فرشته بالا مي‌رود.
فَلَا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا ﴿٨٤﴾
👈بعد فرمود: حالا اين ها كه بيراهه مي‌روند و كفر مي‌ورزند، نگو چرا خدا زود نمي‌گيرد، چون اگر خدا زود كسي را كيفر كند كه نظام جبری می شود. فرمود: ﴿أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً﴾ مختصري به این ها مهلت می دهيم،
👈 فرمود: همهٴ اين شماره‌ها براي ما مشخص است، روزها و شب هايي كه نفس مي‌كشيم عددش معلوم است. خدای سبحان به رسولش(ص) فرمود: اين ها شماره‌اي دارند اين شماره تمام شد، نزد ما مي‌آيند، ما منتظريم اين ها شماره‌هايشان تمام بشود چيزي كه كم باشد قابل شمارش است، فرمود: نَفس ها و روزهای اين ها قابل شمارش است، خيلي نيست، ما همهٴ اين ها را به شماره در آورديم،
شما نگران نباش كه حالا تا چه موقع كفار و مشركين مي‌خواهند بمانند و تا چه موقع دوام دارند
👈چه روزي، چه موقع اين شماره تمام مي‌شود و شما تمديد نمي‌كنيد؟⁉️
فرمود: روزي كه يك عده سواره و يك عده پياده مي‌آيند. ﴿يَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَي الرَّحْمنِ وَفْداً﴾.
👈 فرمود: ﴿وَكُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْداً، مریم/59﴾ همه تك مي‌آيند،

👈 ﴿يَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَي الرَّحْمنِ﴾. اين كه متّقيان با موكب همايوني محشور مي‌شوند اين براي بعد از حساب است و آيهٴ 95 كه مي‌فرمايد: ﴿وَكُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْداً﴾ اين براي قبل از حساب است.
اين جمع ناتمام است، براي اين كه انسان باتقوا را ذات اقدس الهي از طليعهٴ برزخ تا حشر اكبر و پايان حشر با موكب همايوني و با جلال و شكوه ياد مي‌كند
اين‌چنين نيست كه انسان های باتقوا تنها بميرند و تنها از قبر برخيزند و كسي آ‌نها را تكريم نكند، آنها با جلال و شكوه از دنيا وارد برزخ و از برزخ وارد صحنهٴ قيامت مي‌شوند.
👈 فرمود: ﴿يَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَي الرَّحْمنِ﴾ نه «إلي الجَنّة» آنجا ﴿إِلَي جَهَنَّمَ﴾ است اينجا ﴿إِلَي الرَّحْمنِ﴾ است،👈 اين ها چه كساني‌اند، چه گروهي‌اند، هر كسي كه ﴿إِلَي الرَّحْمنِ﴾ محشور نمي‌شود، خيلي از مؤمنين‌اند كه ﴿إِلَي الْجَنَّةِ﴾ محشور مي‌شوند، فرمود: ﴿وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَي الْجَنَّةِ زُمَراً﴾ آن كه «شوقاً الي الجنّة» عبادت كرد به بهشت دعوت مي‌كنند، 👈آن كه «حُبّاً لله» عبادت كرد، «شُكراً لله» عبادت كرد، ﴿إِلَي الرَّحْمنِ﴾ محشور مي‌شود.

لا يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَـنِ عَهْدًا ﴿٨٧﴾
شفاعت حق است، اما نه براي مشرکان، هم شفيع بايد مأذون باشد هم شفاعت شونده بايد مرتضي‌المذهب باشد ﴿لاَ يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَي، انبیا/28﴾
👈 پس كسي مالك شفاعت است كه عهدي، اذني، اجازه‌اي از طرف ذات اقدس الهي داشته باشد و اين بت ها و اصنام و اوثان كه اين‌چنين نيستند. البته این ها به قيامت كه معتقد نبودند، فرمود: حالا در قيامت اگر بخواهيد از كمك اين بت ها بهره‌اي بگيريد و طرْفي ببنديد اين ها مالك شفاعت نيستند،
وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَـنُ وَلَدًا ﴿٨٨
و گفتند: خداى رحمان فرزندى گرفته است. (88)
👈جريان شريك بودن يك مطلب است، جريان اتّخاذ ولد مطلب ديگر است.
مشركين قائل بودند كه خداي سبحان فرزندي اتّخاذ كرده است، بعضي ها قائل بودند که خدا پسر دارد، بعضي قائل بودند که خدا دختر دارد،👈 خداي سبحان مي‌فرمايد: ﴿لَمْ تَكُن لَهُ صَاحِبَةٌ﴾ او كه همسر ندارد تا فرزند داشته باشد، آنها ملائكه را دختران الله مي‌پنداشتند و موحّدان آنها يعني كساني كه به اصل وحي و نبوّت معتقد بودند، مثل مسيحي ها مسيح را ـ معاذ الله ـ پسر خدا و يهودي ها عُزير را پسر خدا مي‌دانستند. ولي اين معنا در حجاز و مكه رواج نداشت، اگر هم بود بسيار كم بود، ، حرف رايج مكه وثنيّت و صنميّت آن آلهه بود از يك سو و اين كه فرشته‌ها دختران الله‌اند از سوي ديگر.
👈يك حرف بسيار زشت و منكر عظيمي را شما گفتيد كه ﴿تَكَادُ السَّماوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدّاً﴾
👈 چرا آسمان نزديك بود متلاشي بشود و زمين شكافته بشود و سلسلهٴ جبال در هم بريزد؟⁉️
براي اين كه ﴿أَن دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً﴾ براي خدا فرزند قائل شدند او منزّه از اين كار است سراسر جهان بردگان و مخلوقان الهي‌اند.
وَمَا يَنبَغِي لِلرَّحْمَـنِ أَن يَتَّخِذَ وَلَدًا ﴿٩٢﴾ 👈كلمهٴ ﴿مَا يَنبَغِي﴾ در مورد کار محال به كار برده می شود می فرماید: محال است که خدای رحمان فرزندی بگیرد. چرا؟ 👈 براي اين كه در آسمان‌ها و زمين هيچ كسى نيست مگر آن كه بنده‌وار نزد خداى رحمان مى‌آيد. اگر همهٴ موجودات بردگان خدا هستند، چگونه ممكن است كسي شريك خدا بشود، چگونه ممكن است كسي فرزند خدا باشد؟

👈 اگر خداي سبحان به اين ها مي‌فرمايد: ﴿تَكَادُ السَّماوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدّاً أَن دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً، مریم/90﴾👈 براي اين كه آسمان و زمين و كوه ها مسبّح حقّ‌اند، مي‌دانند زمام شان به دست چه كسي است، شما كلّ اين مجموعه را داديد به چهارتا چوب و سنگ مي‌گوييد همه ی این عالم را اين بت ها تدبير مي‌كنند؟ كاري است كه نظام برنمي‌تابد. اين چه حرفي است که شما مي‌زنيد👈، چه بگوييد وجود مبارك مسيح فرزند خداست، 👈چه بگوييد عُزير فرزند خداست،👈 چه بگوييد ملائكه فرزند خداست فرقی نمی کند، محال است که خدا فرزندی داشته باشد چون همه مخلوق خدا هستند.
👈فرمود: در صحنهٴ قيامت ﴿لاَ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خُلَّةٌ﴾ بخواهد خريد و فروش كند نمي‌شود، بخواهد دوست‌بازي كند نمي‌شود،👈 آن روز هيچ كدام از اينها نيست، مي‌ماند مسئلهٴ شفاعت كه بايد به اذن الله باشد، یعنی هم شافع بايد مأذون باشد هم کسی که مورد شفاعت قرار می گیرد بايد مأذون باشد.


إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَـنُ وُدًّا ﴿٩٦﴾
كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‌اند، به زودى خداى رحمان براى آنها محبتى [در دل‌ها] قرار خواهد داد. (96)
ما فرزندان ابراهيم خليل هستیم چون مسلمانيم و ابراهيم خليل بر اساس خُلّت و دوستي‌اش كه ذات اقدس الهي او را خليل خود اتّخاذ كرد ﴿وَاتَّخَذَ اللّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلاً﴾ براي ما قبله و مطاف ساخت كه همهٴ ما به اين قبله رو مي‌آوريم. پس عنصر اصلي اين دين ابراهيمي و اولین پیامبر ابراهیمی، خُلّت است،
آخرين پيامبر ابراهيمي هم كه رسول خدا (ص) است با محبّت شروع به كار كرده كه حبيب خدا شد.
👈👈پس شروعش با خلّت است، دوامش با محبّت و استمرارش هم با مودّت،👈 لذا آنچه اساس این دين است خلّت و محبّت و مودّت است،👈 پس كسي كه با اين اساس انس گرفته خدا محبّت و مودّت اين شخص را در دل هاي ديگران قرار مي‌دهد.👈 فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً﴾ یعنی در دنیا خدا مودّت بعضي ها را در دل هاي ديگران قرار مي‌دهد،👈 البته نه «في قلوب الناس» بلکه خيلي از فرشته‌ها هستند كه دوستار فلان عالِم‌ یا فلان شخص‌ یا فلان مؤمن‌اند،
دعايي كه ديگران دربارهٴ انسان مي‌كنند محصول همين محبت است، غرض اين كه ما اگر در راه باشيم به ما پاداش مي‌دهند­، یعنی گذشته از مسئله بهشت و برزخ و آخرت و امثال ذلك اين نعمت را هم دارند خدا پاداشي كه به او مي‌دهد اين است كه انبيا، اوليا، ملائكه و مؤمنين به او علاقه‌مند مي‌شوند

فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْمًا لُّدًّا ﴿٩٧﴾
جز اين نيست كه ما اين [قرآن‌] را به زبان تو آسان ساختيم تا پرهيزكاران را بدان مژده دهى و ستيزه گران را بدان بترسانى. (97)
فرمود: قرآن را آسان كرديم اما به زبان تو، 👈براي اين كه تو در بين عرب هستي و قوم عرب پیروان ابتدايي تو هستند گرچه تو رسول عالَمين هستی، ﴿ذِكْرَي لِلْبَشَرِ﴾ هستي، جهاني هستي، ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ هستي 👈ولي آغاز رسالتت از اينجا شروع شده، نه اين كه تو براي اين ها رسول شدي، يا اول براي اين ها رسول شدي بعد رسالت تو گسترش پيدا كرده، اين‌چنين نيست، بلكه تو در همان آغاز رسول عالمياني،
👈 لكن مأموريت اوّليه‌ات نسبت به قوم خودت است .👈 از وجود مبارك امام باقر(ع) رسيده است كه عربي را مبين گفتند براي اين كه اين زبان توان آن را دارد كه هر زباني را ترجمه كند، هر فرهنگ لغتي را ترجمه كند، اما لغات و فرهنگ ديگر آن قدرت را ندارند كه به آساني مطالب عربي و فرهنگ عربي را منتقل كنند.
👈 آن‌گاه فرمود: چون مردم دو قسم‌اند يك عدّه متّقي‌اند، يك عدّه غير متّقي،
اين كتاب را ما با اين وضع فرستاديم ﴿لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾
👈 اين ﴿لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ﴾ براي همه است چون قرآن ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ است ولي آن كه بهره مي‌برد متّقين است، هم ﴿نَذِيراً لِلْبَشَرِ﴾ است،
اما آن كه گرفتار انذار الهي مي‌شود قوم ستیزه جو و لجوج و سرکش است درست است كه انذار كرده عده ای را مي‌گيريم ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾ اما اين براي همه بشر نيست، خداي سبحان از خيلي ها مي‌گذرد فقط اين عذاب دامنگير قوم لُدّ مي‌شود.
درست است كه فرمود: ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ اما اين بهرهٴ همهٴ مردم نيست بهرهٴ متّقيان است.
👈 نه رحمتي كه خدا بشارت داد نصيب همه مي‌شود چون عدّه‌اي خودشان را عمداً بي‌بهره كردند فقط متّقيان بهره مي‌برند، 👈و نه عذابي كه ذات اقدس الهي تهديد كرده است دامنگير همه مي‌شود چون خيلي ها ﴿مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ﴾ هستند. و ما آنها را منتظر قيامت نمي‌گذاريم.
وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُم مِّنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِكْزًا ﴿٩٨﴾

و چه بسيار نسل‌هايى را كه پيش از آنها هلاك كرديم. آيا كسى از آنها را مى‌يابى يا [كمترين‌] صدايى از آنها مى‌شنوى. (98)
👈يك وقت است كسي گناهِ شخصي مي‌كند که حسابش در قيامت است،👈 اما يك وقت کسی نسبت به نظام و امّت اسلامي، به دين اسلام و جامعهٴ اسلامي، و خلاصه به بشر ستم مي‌كند،در این صورت ما بساط او را در دنيا هم برمي‌چينيم.
فرمود: خيلي ها را ما به خاك سپرديم که هيچ كدام از آنها الآن محسوس نیستند و صداي شان در نمي‌آيد.
👈 صوت پنهان و خفي را «رِكز» مي‌گويند. طلاهاي دفن‌شدهٴ زير خاك را هم «رِكاز» مي‌گويند چون پنهان‌اند.👈 در بعضي از آيات قرآن می فرماید: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ﴾ یعنی مثلا روزي در اين مملكت ساسانيان بودند، روزي سامانيان، هخامنشيان، اموي ها، مرواني ها، و روزي عباسي ها و….
👈فرمود: اين ها همه احاديث شدند، نه كسي از اين ها محسوس است نه نامي از اين ها هست ﴿هَلْ تُحِسُّ مِنْهُم مِنْ أَحَدٍ﴾👈 آیا كسي از آنها كه محسوس باشد هست؟ يا صداي اين ها شنيده مي‌شود؟

ویرایش بوسیله کاربر 1402/10/20 03:54:59 ب.ظ  | دلیل ویرایش: edit

ali Offline
#12 ارسال شده : 1403/03/30 12:07:59 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,949

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
اصل ارسال توسط : ali برو به اراسل نقل قول شده

تدبر و فهم سوره مريم: نكات تفسيري ايات 71 و 72 سوره مريم


سئوال:
جمع ایاتی که می گویند همه شما (اعم از مومن و کافر) وارد جهنم میشوید با ایاتی که میگویند مومنان از اتش جهنم دور هستند و حتی صدای شعله های اتش را نمیشنوند ،چگونه است.؟




پاسخ ديگر به سئوال فوق از تفسير تسنيم

﴿وَإِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا كَانَ عَلَي رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيّاً﴾ ﴿ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيّاً﴾

لحن خطاب را عوض كرد از مُغايب به مخاطب آمد و كلّ بشر را خطاب كرد اعمّ از مؤمن و كافر، متّقي و عاصي فرمود: ﴿وَإِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا﴾ ضمير ﴿وَارِدُهَا﴾ به جهنم برمي‌گردد نه به ﴿حَوْلَ﴾ براي اينكه ساير ضماير به جهنم برمي‌گردد يك، و ﴿حَوْلَ﴾ مذكر است و اين ضمير مؤنث است دو، بنابراين اين ضمير به خود جهنم برمي‌گردد

درباره ي ورود همگان به جهنم سه احتمال بود يكي اينكه ورود به معناي اِشراف است دوم اينكه به معناي دخول است سوم اينكه معناي مرور بر صراطي است كه بر پلي است كه روي جهنم رسم شده است

و ديدن مؤمنان نسبت به جهنم با دو طايفه از روايات همراه است يك طايفه دارد كه مؤمنان و متّقيان جهنم را نمي‌بينند اين ناظر به آن ديدنِ وحشت‌آور است در طايفه ي ديگر دارد آنها مي‌بينند اشراف بر جهنم دارند اين نشاط‌آور است براي اينكه اينها جهنم را مي‌بينند و خدا را شكر مي‌كنند كه در اثر هدايت الهي به اين عذاب گرفتار نشدند، پس اگر دو طايفه از نصوص است جمعش اين خواهد بود. و اما آن روايتي كه دارد اينها وقتي وارد بهشت شدند بر فرض صحّت آن روايت وارد بهشت شدند از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) سؤال مي‌كنند ما جهنم را نديديم حضرت مي‌فرمايد شما عبور كرديد در حالي كه جهنم آتشش خاموش بود اينها وقتي وارد بهشت شدند نشاطي نصيب آنها مي‌شود يك نشاط مضاعف هم نشاطِ وصول به بهشت هم نشاط رهايي از جهنم آن روايت اگر درست باشد توجيهش اين است.


مطلب بعدي آن است كه اين تعبير ﴿ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيّاً﴾ با معناي دوم أنسب است يعني ورود به معني دخول ظاهر آيه اين است كه همه وارد جهنم مي‌شوند ما يك عدّه كه اهل تقوا هستند نجات مي‌دهيم بقيه را همان طور نگه مي‌داريم اگر ورود به معناي اِشراف باشد ﴿ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيّاً﴾ اين ﴿فِيهَا﴾ يعني در خود جهنم، ﴿نَذَرُ﴾ يعني همين طور به حال قبلي رها مي‌كنيم خب اين نه با ضمير ﴿فِيهَا﴾ سازگار است نه با كلمه ي ﴿نَذَرُ﴾ اگر به معناي اشراف باشد مناسب با ﴿ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيّاً﴾ اين است كه ورود به معناي دخول باشد منتها اين سؤال مي‌ماند كه ﴿نُنَجِّي﴾ ما متّقيان را نجات مي‌دهيم اول اينها را وارد جهنم مي‌كنيم بعد نجات مي‌دهيم از چه چيزي نجات مي‌دهيم، چطوري اينها وارد جهنم مي‌شوند
اين در ذيل آيه ي سوره ي مباركه ي «بقره» در جريان «آيةالكرسي» آنجا بحثش گذشت كه تَنْجِيه، اخراج مِن الظلمات إلي النور اين گونه از عناوين دوتا مصداق دارد يك مصداقش دفع است يك مصداقش رفع

مثلاً در تعبيرات عرفي اگر يك‌جا همايشي باشد يك‌جا محفلي باشد ورودش شرايطي داشته باشد كسي كه فاقد شرط باشد بخواهد وارد آن همايش و مجلس بشود اين را راه نمي‌دهند اينها به يكديگر مي‌گويند كه نرويد كه بيرونتان مي‌كنند، بيرونتان مي‌كنند معنايش اين نيست كه شما را اجازه مي‌دهند برويد داخل بعد از ورود بيرونتان مي‌كنند معناي اينكه بيرونتان مي‌كنند اين است كه راه نمي‌دهند پس گاهي اخراج به معناي رفع است كسي كه هست اين را بيرون مي‌كنند، گاهي به معناي دفع است يعني نمي‌گذارند وارد بشوند خداي سبحان مؤمنين را از ظلمت خارج مي‌كند إمّا دفعاً أو رفعاً اگر كسي ـ معاذ الله ـ مبتلا شد در اثر توبه ي الهي خدا او را از ظلمت بيرون مي‌آورد و اگر كسي به شكر الهي موفق شد آلوده نشد خدا او را دفعاً و نه رفعاً از ظلمت به نور خارج مي‌كند يعني نمي‌گذارد او وارد ظلمت بشود تَنْجِيه هم اين‌چنين است.

اگر عدّه‌اي محكوم به عذاب بودند اين ﴿نُنَجِّي﴾ به عنوان رفع است صادق است و اگر واقعاً با تقواي كامل بودند اين تَنجيه به معناي دفع است و نه معناي رفع ﴿ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيّاً﴾.


کاربرانی که در حال مشاهده انجمن هستند
Guest
جهش به انجمن  
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.

قدرت گرفته از YAF 1.9.6.1 | YAF © 2003-2024, Yet Another Forum.NET
این صفحه در مدت زمان 6.727 ثانیه ایجاد شد.