🔷
ادامه نکات سوره فرقان از تفسیر عبدالعلی بازرگان◾فرقان : ۵۰
وَلَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا
و ما آن [قرآنِ زنده کنندة مرده دلان، همچون آبِ زنده کنندة زمينهای مرده] را ميان آنها به شيوههای گوناگون [مطابق درک و فهم و ذوقيات مردم] بيان کرديم 55 تا پند پذيرند [=از خواب غفلت بيدار شوند] ولی بيشتر مردم جز ناسپاسي، [از هر سخن حقی] سر باز زدند.
__
55- در شرح اين آيه ميان مفسرين اختلاف است، بيشتر آنها ضمير «ه» [در: صَرَّفْنَاهُ بَيْنَهُمْ] را به گردش باد و باران در ميان مردم و مناطق مختلف زمين، که بر حسب اقليم متفاوت ميباشد، برگرداندهاند و ناسپاسی مردم را نسبت به بارانِ رحمت الهي، که زنده کننده طبيعت ميباشد، گرفتهاند. هر چند چنين برداشتی منطقی جلوه ميکند و با سياق آيات قبلی نيز هماهنگ است و فعل «تصريف» هم دو بار در قرآن به گردش بادها نسبت داده شده است [بقره 164 (2:164) و جاثيه 5 (45:5) ]؛ با اين حال اين قلم نظر اقليتی را که ضمير «ه» را به قرآن نسبت دادهاند، به دلايل زير ترجيح ميدهد:
سه آيه 50 تا 52 را بايد «جمله معترضهای» در وسط آيات تکوينی [45 تا 54] شمرد که حواسها را از طبيعت به شريعت و شباهت ميان آندو معطوف ميدارد.
فعل «تصريف» اگر در قرآن دو بار به جريان گردش باد نسبت داده شده، در عوض 4 بار نيز به تنوع موضوعات و مطالب قرآن که متناسب با تنوع ذوقيات و عقول آدميان ميباشد [اسراء 41 (17:41) و 89 (17:89) ، کهف 54 (18:54) ، طه 113 (20:113) ] و پنج بار هم به «تصريف الايات» [احقاف 27 (46:27) ، انعام 46 (6:46) و 65 (6:65) و 105 (6:105) ، اعراف 58 (7:58) ] نسبت داده شده است که جامعيت به مراتب بيشتری دارد. با اين حال به نظر ميرسد اين آيه پذيرای هر دو تفسير باشد و به گونهای از مشابهت فعل و انفعالاتی که در طبيعت ميگذرد، نشانهای برای طبيعی بودن شريعت ارائه ميدهد و نزول قرآن از سرچشمه رحمت، برای زنده کردن بندگان را، همچون نزول باران رحمت، برای زنده کردن زمين مرده ميشمارد.
◾فرقان : ۵۲
فَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَادًا كَبِيرًا
پس کافران را اطاعت مکن و با [منطق] قرآن با آنان جهادی [آموزشی و تربيتی] به پا کن. ۵۶
__
۵۶- جهاد، تلاش سخت و طاقت فرسا، با قبول مشقّت و محروميت است، شناخته شدهترين وجوه جهاد، همان جهاد نظامی با جان و مال است، اما جهاد ابعاد متنوعی دارد که جهاد فرهنگی و آموزشی يکی از مهمترين آنهاست. از پيامبر اسلام(ص) نقل شده که: «مداد العلماء افضل من دماء الشهداء» [مُرکب دانشمندان از خون شهيدان برتر است]. در اينصورت، در مقابله علمی با منکران و متجاوزان به حريم توحيد، همانطور بايد مجاهدت کرد که در مقابله با دشمن متجاوز به سرزمين، اما با اسلحه منطق و مهربانی و استدلال و جدال احسن.
◾فرقان : ۵۳
وَهُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَّحْجُورًا
اوست آنکه دو دريا [=دو آب متفاوت] را به هم آميخت، يکی شيرين و گوارا و ديگری شور و تلخ و ميانشان حائلی قرار داد و عامل جداکننده. ۵۷
__
۵۷- «بحر» به آب وسيع گفته ميشود. رود نيل را هم قرآن بحر ناميده است؛ پس لازم نيست حتماً دريا مورد نظر باشد. مفسرين برای پيدا کردن اين دو دريا، به دنبال تلاقی برخی درياها در نقاط مختلف جهان رفتهاند که با هم تفاوت رنگ و نوع املاح دارند، ولی در هم مخلوط نميشوند. علم اقيانوس شناسی نيز برخی از اين جريانات دريايي را مشخص کرده است و حتی عکس هوايی خط فاصل ميان اين جريان را نيز ميتوان ديد. اما همه اين کشفيات مربوط به زمان ماست و بعيد به نظر ميرسد اعراب ۱۴ قرن قبل از چنين جرياناتی آگاه بوده باشند.
اگر به معنای کلمه «بحر» که «آب کثير» است، و در لغت به هر وسعت و گستردگی اطلاق شود، توجه کنيم، بدون آنکه خواسته باشيم عظمت آيات و شگفتی اين جريانات را انکار کنيم، با توجه به ۴ موردی که در قرآن از اين پديده سخن گفته است [فرقان 53 (25:53) ، فاطر 12 (41:12) ، نمل 61 (27:61) ، و رحمن 19 (55:19) ] دو بحر [آب کثيری] که مردم در هر دو ماهيگيری ميکنند، درّ و مرجان صيد ميکنند و کشتی ميرانند [و يکی تلخ و شور و ديگری گوارا و شيرين است] دو سيستم آبهای روی زمين، يعنی آب شيرين رودخانهها و آب شور درياهاست که ميلياردها سال است در هم ادغام ميشوند [رودخانهها به درياها ميريزند و درياها نيز در اثر تبخير، آب رودخانهها را تشکيل ميدهند].
بسياری از اين جريانات دريايي، که مثال ميزنند، هر دو تلخ و شوراند. اگر قرار بود بارانی که از ذرات رطوبت اقيانوسها تشکيل ميشود، عيناً ماهيت و مزه تلخ و شور آنها را [با همه املاحش] با خود حمل ميکرد، هيچکس هوس نميکرد تشنگی خود را سيراب کند و گياهان نيز از نمک و املاح دریایی ميخشکيدند!
◾فرقان : ۵۴
وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيرًا
و اوست آنکه از آب بشری آفريد، پس او را منسوب و وابسته [به سلسلة موجودات زنده پيش از خود] ۵۸ قرار داد و پروردگار تو همواره قادر [=اندازه گذار] است.
__
۵۸- مفسرين «نَسَب» را پيوستگی نسلی به والدين يا خواهر و برادر دانستهاند و «صهر» را خويشاوندی سببي، که از طريق ازدواج حاصل ميشود [مثل عروس و داماد و مانند آن]. اما مرحوم دکتر يدالله سحابی در کتاب «قرآن مجيد، تکامل و خلقت انسان» [ص ۱۸۱]، با توجه به تفاوت معنائی کلمه «بشر» با کلمات: انسان، ناس، اناسي، آدم، با مستندات فراوان از کتاب الهی نشان داده است که قرآن با ذکر کلمه بشر، جسم انسانی را در نسبت و صهر ساير موجودات جاندار قرار داده و عوالم روحی و معنوی او را در اين بستگی وارد نکرده است. ذيلا اصل مطلب را ملاحظه ميکنيد:
«در قرآن از کلمة بشر، جسم و هيکل انسانی مورد نظر است و چون در اينجا کلمه مزبور به طور نامشخص استعمال شده پس ممکن است به تمام افراد بشر و حتی اولين آنها اطلاق و معطوف گردد. همه افراد بشر در هر دوره و زمان، اعقاب و وابستگان يکديگرند؛ اما اولين بشر که خلقت يافت «نسب» و «صهر» کيست؟ با خاک و گِل که بستگی سببی و نسبی حاصل نميشود آيا اين نسبت جز با ذويالحيات ميتواند باشد؟ نکته بزرگ و دقيقی که از بيان آيه کريمه دريافت ميشود اين است که با ذکر کلمه «بشر»، جسم انسانی را در نسبت و صهر ساير موجودات جاندار قرار داده و عوالم روحی و معنوی او را در اين بستگی وارد نساخته است. استعمال کلمه بشر در اين کلام حکيم، برای تفهيم و تأکيد بستگی جسمی انسان به ساير زندگان است نه برای انديشه و انسانيت او، زيرا علم و اختيار عطای خاص الهی است که به آدم و به نسل او رسيده است و ريشهای در ساير موجودات ندارد.»
◾فرقان : ۵۹
الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمَنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِيرًا
همان [خدائی] که آسمانها و زمين و آنچه را ميان آندوست، در شش دوران آفريد، ۶۰ سپس بر عرش [جهت تدبير جهان] مستقر گشت، ۶۱ پس، از [خود] او بخواه که خبير [به احوال بندگان] است.۶۲
__
۶۲- بسياری از مفسرين و مترجمين قرآن، جمله «فَاسْأَلْ بِهِ خَبِيرًا» را پرسيدن دربارة خدا از شخصی خبير و آگاه معنا کردهاند. در حالی که خبير فقط خداست و در 45 باری که اين صفت در قرآن تکرار شده، اين نام جز خدا به هيچ مخلوقی نسبت داده نشده است. از آن گذشته، پيامبر بايد از چه کسی آگاهتر از خود سؤال ميکرد!؟ اين عبارت مشابه جمله «وَلا یُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ» [فاطر 14 (35:14) ] ميباشد که تأکيد ميکند هيچکس همانند خداوند خبير تو را [از حقيقت توحيد و مذمّت شرک] آگاه نخواهد کرد. علاوه بر آن، درست در يک آية قبل [وَكَفَى بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرًا] بر خبير بودن خدا تصريح کرده است، پس با چنين قرينهاي، در اين آيه نيز خبير همان خداست.
اما معنای «فَاسْأَلْ» [در: فَاسْأَلْ بِهِ خَبِيرًا] را که پرسيدن گرفتهاند، ميتوان خواندن و درخواست کردن دانست که چنين مفهومی در قرآن عامتر از پرسش زبانی است. مثل: وَآتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ... [ابراهيم 34 (14:34) ]، یَسْأَلُهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ... [رحمن 29 (55:29) ]، ...وَاسْأَلُوا اللهَ مِنْ فَضْلِهِ... [نساء 32 (4:32) ].
◾فرقان : ۶۰
وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمَنِ قَالُوا وَمَا الرَّحْمَنُ أَنَسْجُدُ لِـمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُورًا
۩و چون به آنها [=مشرکان] گفته ميشود برای [خدای] رحمان سجده کنيد 63 [=در خدمت رحمت عام او قرار گيريد] گويند: رحمان چيست!؟ 64 آيا به چيزی که تو ما را فرمان ميدهی سجده کنيم؟ و [اين دعوت] جز به [میزان] گريزشان [از حق] نميافزايد.
__
۶۳- منظور از سجده، تنها سر به زمين رساندن نيست. سجدة همه موجودات جهان برای خدا، همان تسليم شدن به قوانين الهی و در خدمت نظام آفرينش بودن است. همه موجودات به صورت تکوينی سجده کننده آفريدگارند، مگر انسان که با اختيار و آگاهی چنين ميکند [يا نميکند].
۶۴- مشرکين معاصر پيامبر در عين آنکه به صراحتِ آيات متعددی از قرآن، به وجود «الله» به عنوان خالق و رازق و... باور داشتند، با اين حال ربوبیّت او را، که مستلزم دوری جستن از اربابهای دنیایی بود، و رحمانيت او را، که در پرتو رحمت عامش هرگونه تبعيض نژادی و طبقاتی و... را منتفی ميساخت، انکار ميکردند. به اين آيات نگاه کنيد: رعد 30 (13:30) ، اسراء 110 (17:110) ، مريم 69 (19:69) ، انبياء 36 (21:36) ، زخرف 33 (43:33) .
در ضمن نام نيکوی «رحمن» در اين سوره 5 بار تکرار شده که پس از سورههای مريم [16 بار] زخرف [7 بار] از ساير سورهها بيشتر است. نام رحمن دلالت بر رحمت عام و گسترده خدا ميکند که جهان هستی را زير چتر خود گرفته است، ايمان عملی به اين نام و در پرتو آن قرار گرفتن، شخص را واجد چنين صفتی ميکند. آيات 63 تا انتهای سوره در وصف همين «عبادالرحمن» ميباشد.
◾فرقان : ۶۱
تَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّمَاءِ بُرُوجًا وَجَعَلَ فِيهَا سِرَاجًا وَقَمَرًا مُّنِيرًا
برکتبخش است آن [خدائی] که در آسمان بُرجهائی [=سيستم حفاظتی] 65 قرار داد و [نيز] در آن، آفتابی و ماهی تابان نهاد. 66
__
65-کلمة «بروج» جمعاً 4 بار در قرآن آمده که نگاه جامع به اين موارد ميتواند ما را به فهم دقيقتری از آنچه برخی مفسرين، در انطباق با «ستارههای درخشان»، صورتهای فلکی و به اصطلاح بروج 12 گانه سال گرفتهاند نزديک کند.
موضوع بروج در قرآن آنچنان حائز اهميت است که سورهای را به آن ناميده [سوره 85] و در نخستين آيهاش، برای جلب توجه تلاوت کنندگان به عظمت اين پديده، که «ذات» و ماهيت آسمان [نه ستارگان آن] ميباشد، سوگند خورده است: «وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ»!
آيه فوق [و دو آيه ديگر] از «بروجی در آسمان» سخن ميگويد و آية 78 سورة نساء (4:78) از «بروجی در زمين» [هر کجا باشيد، حتی در بروج بلند و استوار، مرگ به سراغ شما خواهد آمد= أَيْنَمَا تَكُونُوا یُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَهٍ...]، اگر برجهای زمينی نقش حفاظت از پادشاهان و اُمرأ و مردم شهر را داشتند، از همين نشانه قرآني، به شيوة تفسير قرآن با قرآن، آيا نميتوانيم به جستجوی نظام مشابهی برای حفاظت از حيات زمينی در برابر خطراتی که آن را تهديد ميکند بپردازيم؟ مگر غير از اين است که قرآن بر وجود چنين سيستم حفاظتي، در ارتباط با بروج [که دو نقش حفاظت و تزئين آسمان را دارند] از جمله در آيات زير اشاره کرده است؟
انبياء 32 (21:32) - وَجَعَلْنَا السَّمَاءَ سَقْفًا مَحْفُوظًا وَهُمْ عَنْ آیَاتِهَا مُعْرِضُونَ
فصلت 12 (41:12) - ...وَزَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظًا...
صافات 6 (37:6) و 7- إِنَّا زَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِزِينَهٍ الْكَوَاكِبِ وَحِفْظًا مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ مَارِدٍ
حجر 16 (15:16) و 17- وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِی السَّمَاءِ بُرُوجًا وَزَیَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِينَ وَحَفِظْنَاهَا مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ رَجِيمٍ
مبتکر و پيشگام چنين برداشتی نويسندة کتاب هفت آسمان [دفتر دوم از بازنگرشی اساسی به اسلام] ميباشد که اين مسئله را با دلايلی مستند [در صفحات 111 به بعد] مطرح نموده که در زير به خلاصهای از آن اشاره ميکند:
«اصولا بروج به معنای قلعه، ريشه در زبان عربی ندارد و اعراب در دوران جاهليت از سپاهيان رومی آن را فرا گرفتهاند. اصل لاتين آن بورگوس است. بورگوس يا بورگ به قلعهها و ساختمانهای مستحکمی ميگفتند که تو در تو و به منظور محافظت يا دفاع ساخته ميشد... شواهد تاريخی نشان ميدهند که ساختن حصارهائی پيرامون شهر يا قلعههائی برای حفظ جايگاه مقدس خدايان يا قصر فرمانروايان، حتی قبل از «دياکوس» بسيار مرسوم بوده و بعدها اينگونه استحکامات را در ايران و روم برای دفاع از سرحدات ميساختند.
◾فرقان : ۶۳
وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا
و بندگان [خدای] رحمان [که از پرتو رحمت او رنگ مهربانی گرفتهاند]، 68 کسانی هستند که فروتنانه بر زمين گام مينهند [=فخرفروشی به عالم و آدم نميکنند] و چون جاهلان [با سخنی سخيف و زشت] آنان را خطاب کنند، پاسخی به سلامت [=با مهربانی و مدارا] ميدهند. 69
__
68- در قرآن آمده است که خدا را نامهای نيکوئی است، پس او را به اين نامها بخوانيد [اعراف 180 (7:180) ]. بديهی است که منظور از خواندن نامهای او، نه لفظ و ظاهر، بلکه توجه به معنا و مفهومی است که هر يک از اين نامها و صفات، که تربيت کننده و سازنده اخلاق آدميان به رنگ «اخلاق الله» است، دارند. مثل: يا رحمن و يا رحيم، يا غفور، يا کريم، يا وهّاب، يا قريب مجيب...
جالب اينکه در قرآن به غير از عبادالله [7 بار] و عبادالرحمن [2 بار]، اين کلمه با هيچ نام نيکوی ديگری ترکيب نشده است. نام عبادالرحمن نيز به غير از موردی که در وصف فرشتگان آمده [زخرف 19 (43:19) ]، همين آيه 63 فرقان (25:63) ميباشد که از انسانهای فرشته صفت با چنين ويژگی نام ميبرد. انسانهائی که رحمت عام خدا را در وجود خود جذب کرده و پرتوی از مهربانی و محبت خدائی شدهاند.
69- اولين نشانة مهربانی با مردم، نداشتن احساس خود بزرگبينی و نگاه تحقيرآميز، و دومين آن، عکسالعملی رفتار نکردن و پاسخ سلامت دادن به زخم زبانهای بيمارگونه جاهلان است. عبادالرحمن همچون طبيب، دلسوزانه با بيماران اخلاقی برخورد ميکنند و به فکر مداوا و «سلامت» آنها هستند.
◾فرقان : ۶۴
وَالَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِيَامًا
و کسانی که [در اظهار بندگی و خضوع] برای پروردگار خويش، با سجده و قيام، شب زندهداری ميکنند. 70
__
70- شب را با نماز و نياز و خضوع و خشوع در پيشگاه پروردگار ذوالجلال و الاکرام به صبح رساندن، نشانه سومی است از دلهای صاف و سالم آنها که در پرتو رحمت ربّ در شبانگاهان صيقل مييابد تا روز، جاهلان را به سلامت و صلح پاسخ دهند.
◾فرقان : ۶۵
وَالَّذِينَ يَقُـولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَامًا
و کسانی که گويند: پروردگارا، عذاب دوزخ را از ما بازگردان که مسلماً عذابش پيوسته و ابدی [=ملازم وجود] است. 71
__
71- چنين دعائی با ضمير جمع «ما»، دلالت بر دلسوزی نسبت به آينده خود و وابستگان ميکند که نشانه چهارمی از عبادالرحمن محسوب ميشود.
فرقان : ۶۷
وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا
و کسانی که به هنگام انفاق، نه از حدّ ميگذرند [که خود نيازمند و فقير گردند] و نه از حدّ [ممکن و مقدور] ميکاهند و ميان اين دو حالت [برایشان] حدّ اعتدالی است [که مطابق آن عمل ميکنند]. 72
__
72- برای فهم بهتر اين آيه، خوب است آيه 29 سوره اسراء (17:29) نيز ديده شود. حفظ تعادل در انفاق نشانه برخورداری از حکمت و تسلط بر احساسات و عاقلانه رفتار کردن در موقعيتهائی است که عواطف را سخت تحت تأثير قرار ميدهد. اين هم نشانه پنجمی از بندگان ممتاز است.
◾فرقان : ۶۸
وَالَّذِينَ لَا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ وَلَا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَا يَزْنُونَ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ يَلْقَ أَثَامًا
و کسانی که در کنار خدا معبود ديگری [برای حاجات خود، در دفع ضرر و جلب منفعت] نميخوانند و کسی را که خدا [ريختن خونش را] حرام کرده، جز به حق [=مطابق حکم قصاص يا در جنگ دفاعی] نميکشند و زنا نميکنند، که هر کس چنين کند، به عقوبتی [ناشی از تنگنای خودپرستی] خواهد رسيد. 73
__
73- اغلب مترجمين، واژة «اثم» را معادل گناه گرفتهاند. ذنب، جور و جرم و... را هم گناه ترجمه میكنند، در حاليكه هر كدام از اين واژهها معنای ويژه خود را دارند. واژة «اثم» مقابل واژه «بِرّ» میباشد. بِرّ، دلالت بر همه جانبه بودن نيكی و تعميم آن و وسعت نظر میكند و «اثم» كاملا برعكس است و دلالت بر تنگنظری، خودخواهی و محدوديت ديد آدمی دارد.
سه نشانة ديگر از عبادالرحمن در اين آيه مشهود است؛ خداپرستی خالص از شرک، نگهداری حرمت جان ديگران، و پرهيز از زناکاری.
◾فرقان : ۷۰
إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِـحًا فَأُولَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا
مگر آنکه توبه کند و ايمان آورد و عمل شايستهای انجام دهد. 74 پس خداوند بديهای چنين کسانی را به نيکی مبدّل کند که خدا بسيار آمرزنده مهربان است.
__
74- منظور اين نيست که کافران و مشرکان در صورت ارتکاب زنا، با توبه، ايمان و عمل صالح بخشيده ميشوند، هر مسلمان زبانی و ظاهری نيز که مرتکب زنا شود، گوئی با خروج از دايرة ايمان، امنيت جامعه و نفس خويش را به خطر انداخته و بايد به ايمان بازگردد.
◾فرقان : ۷۲
وَالَّذِينَ لَا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا
و کسانی که شهادت به ناحق نميدهند [يا در امور انحرافی حضور نمييابند] 75 و چون بر امری لغو [=بيهوده و بيهدف] برخورد کنند، بزرگوارانه [از آن] در ميگذرند. 76
__
75- معنای واژة «زور» در زبان عربي، با آنچه ما فارسيزبانها ميفهميم متفاوت ميباشد؛ از 6 باری که اين کلمه با مشتقاتش در قرآن آمده است، نوعی قصد و تمايل به انحراف از خط تعادل ديده ميشود که معمولا در کلام و داوری ناحق استعمال ميشود [مجادله 2 (58:2) و حج 30 (22:30) ]. اتفاقاً آيه 4 همين سوره نيز ادعای منکران در ساختگی بودن قرآن به کمک بيگانگان را «زور» ناميده است. پس «قولالزور» با زورگوئی فارسي، که زور و قدرت را تداعی ميکند، تفاوت دارد و بيشتر معنای حرف مفت و بيارزش ميدهد.
76- ويژگی نهم عبادالرحمن، کنارهگيری و عدم مشارکت در چپروی و راسترويهای زمانه [همان معنای زور در انحراف از خط تعادل] و ويژگی دهم آنان، بزرگوارانه برخورد کردن با ياوههای باطلگرايان است.
◾فرقان : ۷۳
وَالَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْهَا صُمًّا وَعُمْيَانًا
و کسانی که چون به آيات پروردگارشان يادآور شوند، کر و کور [=بدون شناخت و مقلد وار] بر آن نميافتند. 77
__
77- شگفتا، خداوند تقليد از خود و تعبّدی عمل کردنِ بدون شناخت را نميپذيرد و نشانة بنده رحمن بودن را آزادانديشی و شناخت ميشمرد. اين سخن بيان ديگری است از هشدار آيه 36 سوره اسراء (17:36) که: «هرگز از چيزی که بر آن علم نداری پیروی مکن، زيرا گوش و چشم و قلبت [ابزار سه گانه شناخت] نزد خدا مسئوليت دارد». اين نشانه يازدهم است.
اما «خَرَّ» و «خُرُور»، سقوط و افتادن به زمين است، همچون سقفی که فرو ميريزد [نحل 26 (16:26) ]، کوهی که متلاشی ميشود [مريم 90 (19:90) ]، و پرندهای که از آسمان به زمين سقوط ميکند [حج 31 (22:31) ] و... آدميان نيز با مشاهده عظمت مقام يا موقعيتی به زمين سجده ميافتند، مطلوب آن است که اين سجده در غليان احساسات لحظهای و حضور قلبهای موقت متوقف نشود و به شناخت و بصيرت منتهی گردد. قرآن از چنين به زمين سجده افتادنها و از خود بيخود شدنهای معنوی نشانههای فراوانی آورده است [ر ک به: ص 24 (38:24) ، مريم 58 (19:58) ، سجده 15 (32:15) ، اسراء 107 (17:107) تا 109، يوسف 100 (12:100) ].
◾فرقان : ۷۴
وَالَّذِينَ يَقُـولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا
و کسانی که گويند: پروردگارا، ما را روشنی چشمی از [مشاهدة ايمان و عمل نيکوی] همسران و فرزندانمان موهبت فرما 78 و ما را الگوی [عملی] پرهيزگاران گردان. 79
__
78- «قره عين» اشاره به چيزی است که موجب آرامش و راحتی خيال آدمی گردد. کلمه قره، با قرار و مستقر و استقرار هم ريشه است و از آرام و قرار گرفتن چشم حکايت ميکند، شخص مضطرب و نگران، گوئی چشمش به اين سو و آنسو ميگردد و بيقرار است.
79- در نظام قرآني، پرهيزگاران بالاترين مقام را دارند و بدون تقوا، نه ايمان تحقق پيدا ميکند و نه عمل صالح. اما آخرين ويژگی عبادالرحمن، دعای آنها در پيشوا و الگوی پرهيزگاران شدن است و اين به راستی دعائی بسيار بلند و زيادهطلبی مينمايد. ولی اگر آن را دنباله نيمه اول آيه و در ارتباط با خانواده معنا کنيم، در اينصورت جايگاه آنرا بهتر درک ميکنيم.
اين دعائی دوطرفه برای فرزندان و والدين است، دعا کننده از یک طرف آنچنان سعادتی در دنيا و آخرت برای همسر و فرزندان خود آرزو ميکند که موجب چشم روشنی و راحتی خيال او در مورد جسم و جان و روح و روان گردد، و از طرف ديگر، از آنجائيکه والدين الگوی عملی فرزندان به شمار ميآيند، برای خود نيز توفيق امام و اسوه بودن برای آنان را، به همراه متقی گشتن آنان در پيروی نيکو از حق طلب ميکند.
◾فرقان : ۷۵
أُولَئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا وَيُلَقَّوْنَ فِيهَا تَحِيَّةً وَسَلَامًا
چنين کسانی هستند که به پاس پايداريشان [در برابر جاذبههای فريبندة دنيا] غرفه بهشت [=دستاوردهای بهشتی] پاداش ميگيرند 80 و در آنجا با تحیّت و سلامت استقبال ميشوند. 81
80- مترجمان قرآن، تا جائی که اين قلم ديده است، «غرفه» را قسمت بلند مهمانخانه و مکانهای ممتاز گرفته و چنين تعبير کردهاند که گويا غرفههای بهشت، مکانهای بلندتر آن برای مهمانان ويژه است. اما غرفه از ريشه «غَرْف»، اخذ کردن و برداشتن با دست است که ما در اين جا «دستاورد» ترجمه کردهايم. و اتفاقا آيه 249 سوره بقره (2:249) نيز همين معنا را تبيين کرده است. اين آيه مربوط به آزمايشی است که طالوت برای سپاهيانش معين کرده و گفته بود: «هر کس از آن آب بنوشد از من نيست، مگر کسی که با دست خود مقداری بنوشد» [إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ]. با اين توضيح، غرفههای ساخته شده بهشت [غرف مبنية] دستاوردهای نيکوی دنیایی است که در آخرت در مقاماتی متعالی تحقق پيدا ميکند. در قرآن، هم وصف غرفات و غُرَف به صورت جمع يا غرفا [نکره] آمده است و هم، الغرف [معرفه] که دلالت بر جايگاه ممتاز صابران ميکند [فرقان 75 (25:75) ].
81- «سلام» ماهيت تحيتی است که به بهشتيان تقديم ميگردد. اگر معنای تحيت «زنده باد» و دعای طول عمر باشد، هر زندگی و طول عمری ارزش ندارد؛ سلامت بودن از هر عيب و نقص است که به آن ارزش ميدهد.
◾فرقان : ۷۷
قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَـوْلَا دُعَاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًا
بگو: اگر دعای شما [خواستههایی متعالی و فراتر از غرائز شما] نبود، پروردگارم چه ارزشی برای شما قائل بود؟ 83 و شما [امکان ارتباط بيواسطه بنده با خالق را] تکذيب کرديد، پس به زودی [عواقب تکذيب] دامنگير [تان] خواهد شد. 84
__
83- جملة «من فکر ميکنم، پس هستم» از رنه دکارت فيلسوف فرانسوی عنوان مناسبی است برای فهم بهتر اين آيه که بودن آدمی و ارزش او را نزد خدا در خواستهها، آرزوها و آرمانهائی [معنای دعا] که طلب ميکند ميشمارد، يعنی سقف خواستههای هر کس ارتفاع شخصيت او را نشان ميدهد. کلمه «یَعْبَأُ» که فقط يکبار در قرآن آمده، از ريشه «عِبأ» معنای ثقل و سنگينی ميدهد. گوئی پروردگار عالم در کفة ترازوی سنجش انسانها، بر حسب سقف دعاهایشان [بلندای ارزشها و آرمانشان] سنگ سرنوشت ميگذارد.
84- منکران توحيد، خواندن مستقيم و بدون واسطه خدا را، جز از طريق شفاعت بُتها و توسل به آنها، غيرممکن ميشمردند و تکذيب ميکردند. از آنجائی که خواندن و خواستن غير خدا سرابی بيش نيست [رعد 14 (13:14) ] چنين انحرافي، آثار و عوارض عذابآوری دارد که «ملازم» و پيوسته با هر خواستهای است [یَكُونُ لِزَامًا].
ویرایش بوسیله کاربر 1401/08/02 08:00:37 ب.ظ
| دلیل ویرایش: مشخص نشده است