رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,975
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه تدبر و تفسیر سوره نوح : مفاد دعوت حضرت نوح چه بود؟
اين سوره به رسالت نوح به سوى قومش ، و به اجمالى از دعوتش ، و اينكه قوم او اجابتش نكردند، و در آخر به پروردگار خود شكوه نمود و نفرينشان كرد، و براى خود و پدر و مادر خود و هر مرد و زنى كه با ايمان داخل خانه اش شود استغفار كرد، و به اينكه در آخر عذاب بر آن قوم نازل شده ، همگى غرق شدند، اشاره مى ك ند. اين سوره به شهادت سياق آياتش در مكه نازل شده است .
در جمله ((ان اعبدوا الله )) ايشان را به توحيد در عبادت مى خواند، چون مردم نوح بت پرست بودند، و مذهب و ثنيت (بت پرستى ) داشتند، كه اجازه نمى دهد مردم خداى تعالى را بپرستند، نه به تنهايى ، و نه با غير، بلكه تنها مجازند با پرستش بتها ارباب بتها را بپرستند، تا آن ارباب كه مستقيما خدا را مى پرستند، نزد خدا شفاعت ايشان كنند در حقيقت عبادت پرستندگان خود را روى عبادت خود نهاده تحويل خدا دهند و اگر اين مذهب اجازه پرستش خداى تعالى را مى داد حتما خدا را به تنهايى مى پرستيدند، پس دعوت چنين مردمى به عبادت خدا در حقيقت دعوت به توحيد در عبادت است .
و جمله ((واتقوه )) دعوتشان را به اجتناب از گناهان كبيره و صغيره است ، يعنى شرك و پايين تر از شرك ، و انجام اعمال صالحه اى كه انجام ندادنش گناه است .
و جمله ((واطيعون )) دعوتشان به اطاعت از خودش است ، و اطاعتشان از او مستلزم اين است كه رسالتش را تصديق نموده ، معالم دين خود را و دستور يكتاپرستى را از او بگيرند، و اين دستورات را سنت حياتى خود قرار دهند
تفسیر المیزان
نوح:2
قَالَ يَاقَوْمِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ
[نوح] گفت: اي قوم من! من هشدار دهنده آشکاري براي [=به سود] شما هستم.2 _____________
2 - در قرآن کلمات مختلفي همچون: خوف، خشيّت، رهبت، وجلت، شفقّت، فزع، هول، انذار، تقوي و... آمده است که در برگردان فارسي تماماً «ترس» ترجمه ميشود! هر چند مفهوم ترس در اين کلمات به نوعي وجود دارد، اما هر کدام معناي خاص خود را دارند که با ديگري متفاوت است. انذار از ريشه نذر [دانستن و حذر كردن]، آگاه كردن مردم از خطري مهم است تا از آن امنيّت يابند. مثل آژير حملة هوايي كه مردم را به پناهگاه دعوت ميكند. هرچند چنين هشداري با ترس آميخته است، ولي هدف از انذار و آژير، نه ترساندن، بلكه آگاه ساختن است و آگاهي دادن به مردم از عواقب اعمال ناپسندشان خدمت به آنهاست و پيامبران چنين خدمت بزرگي را بر دوش داشتند. درضمن دو بار تكرار ضمير جمعي ما، در آغاز سوره «إِنَّا أَرْسَلْنَا»، جامعيت رسالت را با مشاركت ملئكه، پيامبران و مردم، البته طبق مشيّت الهي، نشان ميدهد.
نوح:4
منظور از اجل مسمی و اجل معلق چیست؟
پاسخ 1
يَغْفِرْ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرْكُمْ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذَا جَاءَ لَا يُؤَخَّرُ لَوْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
تا [آثار و عوارض] بعضي از گناهان شما3 را پاک کند4 و [عذابي را که از کردار بدتان در حال وقوع است] تا سرآمدی معيّن [=عمر طبيعي شما] به تأخير اندازد.5 مسلماً وقتي اجل [=سرآمد] خدايي فرا رسد، تأخير پذير نيست، اي كاش ميدانستيد.
_____________
3 - معناي اصلي «ذنب»، دُم يا دنباله و يا عوارض و عقوبتي است که در پي و عقب گناه ميآيد. اگر به گناه ذنب گفته شده، به خاطر همين پيامدهاي ناگوار آن در دنيا و آخرت ميباشد.
4 - استغفار از ريشه «غَفَرَ» [پوشاندن و پاک کردن]، باور و پذيرش خطاي خود و آمادگي و تمايل به پاک شدن و اصلاح است، وقتي تيرگيهاي قلب با توبه زدوده شد، آنگاه نور حق بر آن ميتابد، اين است ارتباط استغفار با مشمول رحمت واقع شدن. در اين سوره سه بار از استغفار ياد كرده است كه با توجه به كوتاهي حجم سوره، نشانه اهميت كليدي آن در اين ماجراي تاريخي ميباشد [آيات 4، 7 و 10].
5 - اجل همان سرآمد يا سررسيد زماني است که مشتقات آن 57=19x3 بار در قرآن تکرار شده است، از سرآمد مهلت قرض گرفته تا سرآمد زايمان، سرآمد عمر افراد يا جوامع، سرآمد دنيا، سرآمد عمرِ ماه و خورشيد و...
جملة «أَجَلٌ مُسَمًّى» 21 بار در قرآن تكرار شده است. مسمي از ريشه «اسم»، و تسميه نام گذاري است كه در جملة «أَجَلٌ مُسَمًّى» معناي سرآمد تعيين شده ميدهد. اين اصطلاح در صنعت هم استفاده ميشود. مثل «ظرفيت اسمي» برخي ماشين آلات، كه حداكثر بارگذاري مجاز را معيّن ميكند.
گفته ميشود اجل دوگونه است، اجل عمر افراد و جوامع، كه كم و بيش يكسان است و به آن «أَجَلٌ مُسَمًّى» [از پيش تعيين شده] گفته ميشود، و «اِجَل مُعَلَّق» برحسب سوء رفتار فردي و اجتماعي ممكن است پيش بيفتد و موجب هلاكت گردد. اصولا طبق اصل «اثر وضعي اعمال»، هر عملي عكسالعمل و پيامد نيك و بد خود را دارد و اجل را پس و پيش مياندازد. استغفار [به معناي تمايل به تغيير و اصلاح] مكانيسمي است كه اجل شتاب گرفته شده را به تأخير و تعويق مياندازد [آية 4 همين سوره (71:4) و آية 10 سوره ابراهيم (14:10) ]. اگر چنين مكانيسمي نبود به تعبير قرآن، كه دو بار تكرار شده، جنبندهاي روي زمين باقي نميماند [نحل 61 (16:61) و فاطر 35 (35:35) ].
همانطور كه عمر تك تك انسانها محدود است، عمر تمدنها و مجتمعات انساني نيز محدود ميباشد. يك انسان ممكن است با رعايت اصول بهداشتي و اخلاقي و با ورزش و استراحت و تغذيه سالم و زندگي در محيطي با آب و هواي سالم و دور از جنجالهاي محرّك اعصاب و روان، عمر خود را به مرز صد سال نزديك كند يا آن كه با افراط در پُرخوري و شهوتراني و قمار و زندگي در محيط آلوده با روابط غيرسالم، زودتر از اجل طبيعي در همان سنين كودكي فوت كند [اِجَل مُعَلَّق]. به نسبتي كه انسان بتواند شرايط زندگي خود را از هرجهت سالم سازد، اجل معلق او به تأخير ميافتد و به مرز اجل طبيعي نزديك ميشود «وَيُؤَخِّرْكُمْ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى». اقوام و جوامع نيز چنين حالتي دارند اين كه حضرت نوح به قوم خود ميگويد: توحيد و تقوي و اطاعت را پيشه كنيد تا ذنوب [دنباله و نتيجه و اثر اعمال بد] شما پوشانده شود و اجلتان را خدا به تأخير اندازد، به همين دليل ميباشد.
تفسیر بازرگان
پاسخ 2
در اين آيه تأخير مرگ تا اجلى معين را نتيجه عبادت خدا و تقوى و اطاعت رسول دانسته ، و اين خود دليل بر اين است كه دو اجل در كار بوده ، يكى اجل مسمى ، يعنى معين ، كه از آن ديگرى دورتر و طولانى تر است ، و ديگرى اجلى كه معين نشده و كوتاهتر از اولى است .
بنابراين ، خداى تعالى در اين آيه كفار را وعده داده كه اگر صاحب ايمان و تقوا و اطاعت شوند، اجل كوتاهترشان را تا اجل مسمى تأخير مى اندازد، و جمله ((ان اجل الله ...))، اين تأخير انداختن را تعليل مى كند، در نتيجه منظور از اجل اللّه كه وقتى برسد ديگر عقب انداخته نمى شود، مطلق اجل حتمى است ، حال چه اجل مسمى باشد، و چه غير مسمى .
خلاصه هر دو قسم اجل را شامل مى شود، پس هيچ عاملى نمى تواند قضاى خدا را رد كند و حكم او را عقب اندازد.
و معناى آيه اين است كه اگر داراى عبادت و تقوا و اطاعت شويد خداى تعالى اجل غير مسماى شما را تا اجل مسمى تأخير مى اندازد، براى اينكه اگر چنين نكنيد و اجل شما برسد، ديگر تأخير انداخته نمى شود، چون اجل خدا وقتى مى رسد ديگر تأخير انداخته نمى شود، در نتيجه در اين كلام علاوه بر اينكه وعده به تأخير اجل مسمى در صورت ايمان داده شده ، تهديدى هم شده به اينكه اگر ايمان نياورند عذابى عاجل به سر وقتشان خواهد آمد.
از آنچه گذشت نادرستى تفسير زير روشن گرديد، كه بعضى گفته اند: مراد از اجل اللّه جل غير مسمى است . و همچنين از اين ضعيف تر سخن كسى است كه آن را به اجل مسمى تفسير كرده . چون گفتيم منظور از آن مطلق اجل است .
بعضى هم گفته اند: مراد از اجل اللّه روز قيامت است ، و ظاهرا اين مفسر خواسته اجل مسمى را نيز به روز قيامت تفسير كند، آن وقت معناى آيه مثل اين مى شود كه بگوييم : اگر ايمان نياوريد، خداى تعالى در عذاب دنيايى شما تعجيل نموده آن را فرا مى رساند، و اگر ايمان بياوريد سزاى شما را تا روز قيامت تاءخير مى اندازد، روزى كه وقتى موعدش فرا رسد ديگر تأخير انداخته نمى شود.
ليكن خواننده عزيز توجه دارد به اينكه اين نظريه با بشارتى كه جمله ((يغفر لكم من ذنوبكم )) متضمن آن است نمى سازد.
ترجمه تفسير الميزان جلد 20 صفحه 43
پاسخ 3 در اینجا حضرت نوح به تشویق قوم خود پرداخته نتائج مهم اجابت این دعوت را در دو جمله کوتاه بیان مى کند و مى گوید: اگر دعوت مرا اجابت کنید خداوند گناهان شما را مى آمرزد (یغفر لکم من ذنوبکم ). در حقیقت قاعده معروف ((الاسلام یجب ما قبله )) (اسلام پیش از خود را مى پوشاند و از بین مى برد) قانونى است که در همه ادیان الهى و توحیدى بوده است و منحصر به اسلام نیست . سپس مى افزاید: ((و شما را تا زمان معینى به تاخیر مى اندازد، عمرتان را طولانى کرده و عذاب را از شما دور مى دارد (و یؤ خرکم الى اجل مسمى ). ((زیرا هنگامى که اجل نهائى الهى فرا رسد تاخیر پیدا نمى کند اگر مى دانستید (ان اجل الله اذا جاء لا یؤ خر لو کنتم تعلمون ). از این آیه به خوبى استفاده مى شود که ((اجل )) و سر رسید عمر انسان دو گونه است ((اجل مسمى )) و ((اجل نهائى )) و یا به تعبیر دیگر ((اجل ادنى )) (نزدیکتر) و ((اجل اقصى )) (دورتر) و یا ((اجل معلق )) (مشروط) و ((اجل حتمى )) (مطلق ) قسم اول سر رسیدى است که قابل تغییر و دگرگونى است ، و بر اثر اعمال نادرست انسان ممکن است بسیار جلو بیفتد که عذابهاى الهى یکى از آنها است و به عکس بر اثر تقوا و نیکو کارى و تدبیر ممکن است بسیار عقب بیفتد. ولى اجل و سررسید نهائى به هیچوجه قابل دگرگونى نیست ، این موضوع را با یک مثال مى توان مشخص کرد و آن اینکه یک انسان استعداد عمر جاویدان ندارد اگر تمام دستگاههاى بدن خوب کار کند سرانجام زمانى فرا مى رسد که بر اثر فرسودگى زیاد قلب او خود به خود از کار مى افتد، ولى رعایت اصول بهداشت و جلوگیرى به موقع از بیماریها مى تواند عمر انسان را طولانى کند در حالى که عدم رعایت این امور ممکن است آنرا بسیار کوتاه سازد و به زودى به آن پایان دهد.
:books:تفسیر نمونه
پاسخ 4:
خدای سبحان دو تا أجل مشخص کرد برای هر کسی که اگر او بیراهه رفت، عمرش کوتاه است، به راه رفت عمرش طولانی است؛ اما در جهان ابهام نیست، به هر حال سرانجام چه میشود را خدا میداند؛ لذا فرمود: ﴿وَ أَجَلٌ مُسَمّی عِندَهُ﴾، برابر ﴿مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَ مَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾،[29] أجل مسمی ثابت است. ما نمیدانیم که زید عمرش چقدر است! برای هر کسی ذات أقدس الهی دو تا راه معین کرده: این عمر طولانی و این عمر کم.
پرسش: اینکه با لوح محفوظ منافات دارد.
پاسخ: همان لوح محفوظ أجل مسمیٰ است که مؤید لوح محفوظ است، چون فرمود أجل مسمیٰ «عند الله» است و آیهای که دارد: ﴿مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَ مَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾؛ یعنی لوح محفوظ.
پس نزد ما معلوم نیست که این زید عمرش طولانی است؟ برای اینکه او اگر شرایط صله رحم را رعایت بکند، مسائل بهداشتی را رعایت بکند، عمرش طولانی است. اگر مسائل بهداشتی را رعایت بکند؛ ولی اهل صله رحم و امثال آن نباشد، باز هم عمرش طولانی نیست، اگر همه این شرایط را رعایت بکند، عمرش طولانی است
تفسير تسنيم
کلمات کلیدی: ترجمه تفسیر تدبر سوره نوح طوفان اجل استغفارویرایش بوسیله کاربر 1400/10/07 08:49:40 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,975
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه تدبر و فهم سوره نوح
اثر استغفار از گناهان در رفع مصائب و بلايا و فتح باب نعمت ها
يُرْسِلِ السمَاءَ عَلَيْكم مِّدْرَاراً
كلمه ((يرسل )) به خاطر اينكه جواب امر ((استغفار كنيد)) است ، به جزم خوانده مى شود، و مراد از كلمه ((سماء)) ابر آسمان است ، و كلمه ((مدارا)) به معناى كثير الدرور است يعنى بسيار ريزنده . و معناى آيه اين است كه : اگر از خدا طلب مغفرت كنيد، ابر بسيار ريزنده و بارنده را به سويتان مى فرستد.
وَ يُمْدِدْكم بِأَمْوَلٍ وَ بَنِينَ
كلمه ((امداد)) به معناى رساندن مدد به دنبال مدد ديگر است ، و مدد به معناى هر چيزى است كه آدمى را در رسيدن به حاجتش كمك كند،و اموال و فرزندان نزديك ترين كمك هاى ابتدايى براى رسيدن جامعه انسانى به هدفهاى خويش است .
وَ يجْعَل لَّكمْ جَنَّتٍ وَ يجْعَل لَّكمْ أَنهَراً
((جنات )) و ((انهار)) دو تا از اقسام مال است ، ليكن از آنجايى كه از ساير اقسام مال نسبت به ضروريات زندگى بشر دخالت گسترده ترى دارند در آيه اختصاص به ذكر يافتند.
و اين آيات به طورى كه ملاحظه مى فرماييد نعمتهاى دنيايى را مى شمارد،
و از نوح (عليه السلام ) حكايت مى كند كه به قوم خود وعده فراوانى نعمتهاى و تواتر آن را مى دهد، به شرطى كه از پروردگار خود طلب مغفرت گناهان كنند. پس معلوم مى شود استغفار از گناهان اثر فورى در رفع مصائب و گرفتاريها و گشوده شدن درب نعمتهاى آسمانى و زمينى دارد، مى فهماند بين صلاح جامعه انسانى و فساد آن ، و بين اوضاع عمومى جهان ارتباطى برقرار است ، و اگر جوامع بشرى خود را اصلاح كنند، به زندگى پاكيزه و گوارايى مى رسند، و اگر به عكس عمل كنند عكس آن را خواهند داشت . اين معنا از آيه شريفه زير هم استفاده مى شود كه فرموده : ((ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ايدى الناس ))، و همچنين آيه زير كه مى فرمايد: ((و ما اصابكم من مصيبه فب ما كسبت ايديكم ))، و آيه شريفه ((و لو ان اهل القرى امنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض )) - و ما در تفسير آيات مذكور مطالبى گفتيم كه براى اينجا سودمند است
ترجمه تفسیر المیزان
انواع مختلف دعوت نوح: علنی و سری
يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُم مِّدْرَارًا نوح:11
تا [با پاکي و هماهنگي با طبيعت، به جاي عذاب] آسمان را پياپي بر شما ببارد،7
______________
7 - در آية 52 سوره هود (11:52) نيز از زبان آن پيامبر خطاب به قومش وعدة باران فراوان و افزايش توانايي در صورت استغفار و توبه [اصلاح و بازگشت به مسير درست] آمده است. كلمه «مِدْرَارًا» در آية 6 سوره انعام (6:6) نيز تكرار شده است.
ثُمَّ إِنى دَعَوْتهُمْ جِهَاراً
كلمه ((ثم - سپس )) بعديت و تأخير را مى رساند، و در اينجا بعديت و تأخير مرتبه اى را مى رساند، البته مرتبه از نظر كلام ، و معنايش اين است كه اول به آرامى و بعدا به بانگ بلند (جهارا ) دعوتشان كردم .
ثُمَّ إِنى أَعْلَنت لهَُمْ وَ أَسرَرْت لهَُمْ إِسرَاراً
اعلان و اسرار دو واژه مقابل همند، اولى به معناى اظهار، و دومى به معناى اخفاء است ، و ظاهر سياق اين است كه مرجع ضمير ((لهم )) در هر دو جا يكى است . در نتيجه معناى آيه اين است كه : من آنان را، هم سرى دعوت كردم و هم علنى ، يكبار علنى بار ديگر سرى ، تا در دعوتم همه راههايى را كه ممكن است موثر باشد رفته باشم .
تفسیر المیزان
شيوههاي تبليغي متنوعي كه، با قيد كلمه «ثُمَّ»، در اين سوره مورد اشاره قرار گرفته، به نظر نميرسد همزمان و به موازات يكديگر بوده باشد، بلكه بايد در دوران رسالت 950 سالة نوح، كه در سوره عنكبوت آية 14 (29:14) به آن تصريح شده «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَهٍ إِلاَّ خَمْسِينَ عَامًا... » به تدريج به كار رفته باشد؛ ابتدا دعوتي عادي، آنگاه با صداي بلند و رسا، سپس علني كردن و اظهار عمومي آن و سرانجام [شايد به خاطر تهديد مخالفين] به صورت پنهاني و مخفيانه. گرچه اين مطلب را نيز گفتهاند كه شيوههاي ذكر شده به تناسب موقعيت و شرايط تبليغ بوده است.
تفسیر بازرگان
ایا دعوت پیامبران موجب گمراهی بیشتر مخالفان میشود؟
((فلم يزدهم دعائى الا فرارا))
- يعنى فرار از اجابت دعوتم ، پس تعبير به ((فرار)) استعاره از تمرد و نپذيرفتن است ، در اين جمله زيادتر شدن فرارشان را به دعوت خود نسبت داده و گفته دعوت من فرار ايشان را زيادتر كرد، و اين براى آن است كه در دعوت آن جناب شائبه سببيت هست ، چون وقتى خير در غير مورد صالح واقع شود، خود آن مورد و محل به خاطر فسادى كه دارد آن خير را فاسد نموده ، شرش مى سازد، همچنان كه خود قرآن درباره صفت خود مى فرمايد: ((و ننزل من القران ما هو شفاء و رحمه للمؤمنين و لا يزيد الظالمين الا خسارا)).
تفسیر المیزان
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,975
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه تدبر و تفسير سوره نوح
مفهوم روشن و دقیق عبارت "مٰا لَكُمْ لاٰ تَرْجُونَ لِلّٰهِ وَقٰاراً" با توجه به ایات بعدیش چیست؟
تعدادی از ترجمه های موجود:
اى كافران چرا به بزرگداشت خدا [از شما] اميد نداريد
براى چى اى گروه كفّار نميترسيد عظمت و بزرگى خدا را،
شما را چه شده است كه از شكوه خدا بيم نداريد؟
شما را چه ميشود [=چه مشکلي داريد] که براي خدا وزني [=اعتبار و اهميتي] قائل نميشويد
پاسخ 1
كلمه ((وقار)) - همانطور كه در مجمع البيان هم آمده - به معناى عظمت است ، و اسمى از توقير (تعظيم ) است ، و كلمه رجاء در مقابل خوف است ، كه اولى به معناى اميد، و مظنه رسيدن به چيزى است كه باعث مسرت است ، و دومى مظنه رسيدن به چيزى است كه مايه اندوه باشد، و منظور از كلمه ((رجاء)) در آيه مورد بحث - به طورى كه گفته اند - تنها مظنه نيست ، بلكه مطلق اعتقاد است .
بعضى ديگر گفته اند: منظور از نداشتن رجاء، داشتن خوف است ، چون بين اين دو ملازمه هست . و معناى آيه اين است كه چه سبب و علتى براى شما حاصل شده كه شما معتقد به عظمت خدا نمى شويد، و يا از عظمت خدا نمى ترسيد، و اين نترسيدن باعث شده كه او را عبادت نكنيد؟
ولى حق مطلب اين است كه مراد از كلمه ((رجاء)) همان معناى معروفش مى باشد كه مقابل خوف است ، و نداشتن رجاء كنايه است از نوميدى ، چون بسيار مى شود كه از نوميدى به طور كنايه تعبير مى كنند به نداشتن رجاء، مثلا وقتى كسى مى گويد ((لا ارجو فيه خيرا - من اميد خيرى در او ندارم ))، معنايش اين است كه من از اينكه در او خيرى باشد مايوسم . و كلمه ((وقار)) در مورد خداى تعالى به معناى ثبوت و استقرار او در ربوبيت است ،
كه قهرا مستلزم الوهيت و معبوديت هم هست ، وثنى مسلكان به دنبال يافتن ربى بودند كه داراى وقار و ثبوت در ربوبيت باشد، تا او را بپرستند، و از ثبوت ربوبيت خدا مأيوس بوده اند، در نتيجه به عبادت غير خدا پرداخته اند. و واقع قضيه هم همين است ، براى اينكه مسلك وثنيت معتقد است كه نمى توان خدا را عبادت كرد و وجهه عبادى خود را متوجه او ساخت ، براى اينكه فهم ما انسانها او را درك نمى كند و به او احاطه نمى يابد، و از سوى ديگر عبادت هم همين است كه انسان حق ربوبيت رب خويش را ادا كند، ربوبيتى كه تمامى تدابير امور عالم فرع آن است ، و تدبير امور عالم به دست خدا نيست تا ما بخواهيم با عبادت خود حق ربوبيت او را ادا كرده باشيم ، چون خدا اين تدبير را به انواع فرشتگان و جن واگذار كرده ، پس رب ما همانهايى هستند كه ما را اداره مى كنند، و ما بايد آنان را بپرستيم تا در درگاه خداى تعالى ما را شفاعت كنند اما خود خدا جز خلقت و ايجاد عالم ، و يا به عبارت ديگر ايجاد ارباب و مربوبين هيچ كار ديگرى ندارد، و هيچ دخالت مستقيم در تدبير عالم ندارد.
بيان احتجاجى كه بر ربوبيّت و معبود بودن خداى تعالى متضمّن است .
و آيه شريفه يعنى آيه ((ما لكم لا ترجون لله وقارا))، و آيات بعدش تا هفت آيه ، تمام زمينه اثبات وقار و ثبوت در ربوبيت براى خداى تعالى ، و نفى پندارهاى بى پايه مشركين است ، مى خواهد وجوب عبادت ملائكه و جن را، و استناد تدبير عالم به آنان را رد كند، و با اين بيان روشن سازد كه مى توان توجه عبادى به خداى تعالى كرد.
و حاصل حجت آيه اين است كه : چه چيز شما را وادار كرد به اينكه ربوبيت خداى تعالى را نفى ، و به تبع آن الوهيت و معبوديت او را نفى ، و از وقار او مأيوس شويد؟ با اينكه شما خود مى دانيد كه او شما و اين عالم را كه شما در آن زندگى مى كنيد خلق كرده و طورى خلق فرموده كه هرگز از اين نظام كه در آن جارى است منفك نمى شود، و تدبير عالم - كه شما آن را به ارباب نسبت مى دهيد - هم جز همين تطورات پديد آمده در اجزا نيست ، تدبير عبارت است از همين تطورات ، و از اين نظامى كه در عالم جارى است ، و آن نيز مستند به خود خداست ، پس تدبير عالم همان خلقت عالم است ، و خالق بودن خدا عبارت است از اينكه او مالك و مدبر عالم باشد، پس رب عالم نيز خود او است ، و جز او هيچ ربى نيست پس بايد تنها او را معبود و اله گرفت .
با اين بيان صحت توجيه به سوى خدا و عبادت او نيز روشن مى گردد، چون ما خدا را اگر نمى بينيم با صفات كريمه اش مى شناسيم ، و مى دانيم كه او خالق ، رازق ، رحيم و... مى باشد، پس بايد در عبادت متوجه او شويم ، كه به اين صفاتش مى شناسيم .
تفسير الميزان
پاسخ 2
نوح:13
مَّا لَكُمْ لَا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَارًا
شما را چه ميشود [=چه مشکلي داريد] که براي خدا وزني [=اعتبار و اهميتي] قائل نميشويد[و امور خدايي را سبک ميشماريد]؟ ______________
- «وَقْر» به سنگيني گوش، و «وِقْر» به بار سنگين گفته ميشود [ذاريات 2 (51:2) ]. «وَقار» عظمت و ثبات است و «توقير» بزرگ شمردن و احترام قائل شدن براي كسي [فتح 9 (48:9) ].
تفسير بازرگان
پاسخ 3
مٰا لَكُمْ لاٰ تَرْجُونَ لِلّٰهِ وَقٰاراً ؛ اى كافران چرا به بزرگداشت خدا [از شما] اميد نداريد، يعنى چرا در حال و وضعى نيستيد كه در آن حال آرزو داشته باشيد خدا شما را در بهشت، بزرگ و محترم بدارد «للّٰه» شخص مورد احترام را توضيح مى دهد و اگر پس از «وقار» مى آمد صلۀ آن مى شد
ترجمه تفسير جوامع الجامع
پاسخ 4 چه سبب شده كه شما اميد به خداى متعال و عظمت پروردگار نداريد كه او را ترك كرده ايد و رو به بتهايى كه بدست خود مى تراشيد و يك جمادى بيشتر نيستند توجه مى كنيد مٰا لَكُمْ لاٰ تَرْجُونَ لِلّٰهِ وَقٰاراً خدا را به عظمت و بزرگوارى و كبريايى نشناخته ايد كه قادر متعال است كه بر ايمان و اطاعت و اعمال صالحه دنيا و آخرت چه اجرها و ثوابها عنايت مى فرمايد و بر كفر و شرك و نافرمانى و معاصى چه بلاهاى دنيوى و چه عقوبات اخروى مى فرستد و گرفتار مى كند چه سبب شده ؟
أطیب البیان في تفسیر القرآن
پاسخ 5 مٰا لَكُمْ براى چى اى گروه كفّار لاٰ تَرْجُونَ لِلّٰهِ وَقٰاراً يعنى نميترسيد عظمت و بزرگى خدا را، پس وقار عظمت و بزرگيست و وقار اسمى از توقير است كه آن تعظيم باشد و الرّجاء در اينجا بمعناى خوف است ابن عبّاس و مجاهد گويند: معنا اينست تعظيم نميكنند خدا را حقّ عظمت پس او را شناخته و اطاعت نمايند و بگفتۀ قتاده معنايش اينست چرا نميترسيد براى خدا عاقبتى را يعنى طمع نداريد در عاقبت، براى عظمت خداى تعالى و در روايت ديگر از ابن عبّاس يعنى براى چه از عذاب خدا نميترسيد و اميد ثواب او را نداريد زجاج گويد: چرا اميد نداريد براى خدا عاقبت ايمان را تا او را به يكتايى به پرستيد و بگفتۀ ابى مسلم چرا اعتقاد نداريد اثباتى براى خدا
ترجمه تفسير مجمع البيان
پاسخ 6
ذات أقدس الهی به وسیله نوح به این مردم فهماند که برای شما روشن شد که آسمانهای هفتگانه را ذات أقدس الهی با این نظم دقیق آفرید، چرا برای او وقار و عظمت قائل نیستید؟ او را عبادت نمیکنید؟ آن وَقْر و سنگینی معنوی مختصّ خداست، چرا برای او وقار قائل نیستید؟ به امید وقار او به سر نمیبرید؟ ﴿ما لَکُمْ لا تَرْجُونَ﴾، شما فقط بتها را برای بتها وقار قائل هستید. وقار برای معبود راستین است که اوست، برای ربّ راستین است که اوست، برای مدبّر و مربّی راستین است که اوست. شما هم گرفتار ارباب متفرقه شدید، از یک سو؛ اینها را معبود خود میدانید، از سوی دیگر؛ چرا این کارها را میکنید: ﴿ما لَکُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً﴾.
در حالی که طبق آن پنج، شش آیه که تابلوی خلقت است، خدا تنظیم کرده است. ـ این پنج، شش آیه باید در أذهان شریف همه شما آقایان در دستتان باشد، نه تنها در ذهنتان؛ یعنی ما به عنوان موحّد، این پنج، شش آیه باید در دست ما باشد ـ اینها تابلوی خلقت است، تابلوی قرآن است، آن آیه اوّل این است که ﴿اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾؛[4] یعنی «کلّ ما صدق علیه أنه شیء فهو مخلوق الله سبحانه و تعالی»، این «کان تامه» است. اصل دوم که ضلع دیگر این تابلو است، این است که او هر چه آفرید، زیبا آفرید! ﴿الَّذی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾[5] این «کان»، «کان ناقصه» است؛ یعنی هر چه آفرید، زیبا آفرید! هیچ عیبی و نقصی در ساختار خلقت نیست. خرچنگ به همان معنا زیباست که طاووس زیباست، زیرا منظور زیبایی علّی و معلولی است. ما میگوییم عدل زیباست، علم زیباست، ادب زیباست، این زیبایی ادب، زیبایی عقلی است، زیبایی علم، زیبایی عقلی است؛ یعنی کمال است.
اصل سوم و تا آیه سوم که مفسِّر آیه دوم است که خدای سبحان هر چه آفرید زیبا آفرید؛ یعنی چه؟ این را در سوره مبارکه «طه»، وجود مبارک کلیم حق بیان کرد که ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی﴾؛[6] یعنی یک پشه، یک درخت، یک میوه، یک ستاره، یک انسان، یک حیوان، «أو ما شئت فسمه»، هر چه لازمه خلقت او بود، خدا به او داد. اینطور نیست که ما بگوییم این پشه اگر اینطور بود، بهتر بود. هر چه لازمه این پشه است به او داد. این حیوان در اقیانوس باید زندگی کند، تمام امکاناتش را به او داد. فلان ماهی باید در رودخانه زندگی کند، بیش از این نیاز ندارد، تمام تجهیزات لازم را به او داد: ﴿أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی﴾ که مربوط به نظام غایی است. پس این آیه سوم مفسِّر آیه دوم است.
تفسير تسنيم
ویرایش بوسیله کاربر 1400/09/10 11:21:55 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,975
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه تدبر و فهم سوره نوح : استدلالهای حضرت نوح با قومش برای ربوبیت خداوند
منظور از وَ قَدْ خَلَقَكمْ أَطوَاراً چیست؟
پاسخ1:
اين جمله حال از فاعل فعل ((ترجون )) است ، و كلمه ((اطوار)) جمع طور است ، و ((طور)) به معناى حد هر چيز و آن حالتى است كه دارد. و حاصل معناى جمله اين است كه : شما براى خدا اميد وقار و ثبات در ربوبيت نداريد، در حالى كه خود شما را او خلق كرد و به اطوار و احوال گوناگون خلق كرد، كه هر طورى طور ديگر را به دنبال دارد، يك فرد از شما را نخست خاك آفريد، آنگاه نطفه ، سپس علقه و در مرحله چهارم مضغه و در مرحله پنجم جنين ، و در مرحله ششم طفل و آنگاه جوان و سپس سالخورده و در آخر پير آفريد، اين راجع به فرد فرد شما بود. جمع شما را هم مختلف آفريد، هم از نظر نر و مادگى ، و هم از نظر رنگ ، قيافه ، نیرومندى ، ضعف و غير ذلك ، و آيا اين چيزى به جز تدبير است ؟ پس مدبر امور شما خود اوست ، پس او رب شماست .
تفسیر المیزان
پاسخ 2: نوح:14 وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا
در حاليکه شما را به گونههاي متنوع9 [=در مراحل مختلف جنيني، يا تفاوتهاي ژنتيکي] آفريد.
______________
9 - «أَطْوَار» جمع طَور [حالت و هيئت چيزي] است و در اينجا منظور حالتهاي مختلف: نطفه، علقه، مضغه و عِظام و... ميباشد كه در آية 14 مؤمنون (23:14) به تفصيل آمده است. در قرآن ده مرتبه نيز از [كوه] طور نام برده و گفته ميشود مفهوم پيچيده بودن از اين كلمه دريافت ميشود.
تفسیر بازرگان
پاسخ 3:
نوعاً مفسران ارجمند «و شما را در چند مرحله آفرید» آیه 14 را، به معنی اختلاف حالات و مراحل آفرینشِ هر فرد گرفته اند، نه نوع انسان.
این نوع برخورد با آیه مربوط است به تضادی که بین تعالیم دینی و دستاورد های علوم می دیدند که تضادی است ناواقعی. بین تعالیم قرآنی و دستاوردهای علوم تضادی نیست. تضاد موجود در تعالیم مسیحیتی یک تضاد باطل است زیراخود تعالیم مسیحیتی و توراتی باطل است زیرا اصل مسیحیت بر تورات (عهد قدیم) و انجیل های چهارگانه استوار است که چنانکه می دانیم توراتِ موجود تحریف شده است، و انجیل ها هم انجیل نازل شده برحضرت عیسی(ع) نیست. زیرا انجیل ها اسم دارند ( مثلاً انجیل یوحنا یا انجیل متی و غیره یعنی انجیلی نیست که بر حضرت عیسی(ع) نازل شده، بلکه انجیلی است که یوحنا یا متی و غیره آن را روایت کرده اند) یعنی هم تورات فعلی و هم انجیل ها هر دو «بشری» هستند نه «خدایی» لذا در آنها اشتباه هست آن هم زیاد، و اختلاف «ادیان» و علوم از همین جا شکل گرفته و بهتر است گفته شود اختلاف «ادیان تحریف شده» و علوم. اما قرآن که از جانب خداست اختلافی با علوم ندارد. لذا «اطوار» را نباید بر «مراحل آفرینش یک فرد» حمل کرد زیرا آن مراحل «چند ماه» را در کنار «میلیاردها سال» می آورد و قبیح است. مثل کسی که بگوید « امروزرفتم خرید و یک کیلو لوبیا و دوسیر گوشت و یک هواپیمای باری خریدم»! از خداوند حکیم ارائه سخن قبیح محال است. لذا «اطواراً» همان بهتر است که به معنی درستش که عبارت از «دوره های بسیارطولانی» است حمل شود. اساسا در ذات کلمه «اطواراً» مفهوم « زیاد» مستتر هست.
تفسير مهندس گنجه اي
نوح:15
أَلَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا
منظور از طبقه طبقه بودن اسمان چيست؟
آيا نميبينيد که خدا چگونه [=با چه کيفيتي] هفت آسمان [=طبقات مختلف جوّ زمين] را بر فراز يکديگر [طبقه طبقه] آفريد؟10
______________
پاسخ 1: تفسير بازرگان
10 - سخن از هفت آسمان 9 بار در قرآن تکرار شده است که به وضوح نشان ميدهد منظور از آن، طبقات جوّ فراز زمين است، نه آسمانهاي فوقاني [کهکشانها و ستارهها]. دانش جوّشناسي نيز نشان ميدهد که آسمان روي زمين را لايههاي متعددي از عناصر مختلف با تراکمهاي متفاوت تشکيل داده است که هر کدام نقشي حيرتآور براي ادامه حيات زميني ايفا ميکنند. اين نقش را، که با پيشرفت علم جوّ شناسي تا حدودي روشن شده است ميتوان در حفاظت از حيات زميني در برابر اجرام سرگردان آسماني، امواج و اشعههاي مضرّ و مرگبار کيهاني، حفاظت از حرارت زمين [نقش گلخانهاي] و ممانعت از فرار عناصر مفيد هوا و... ملاحظه کرد. اين طبقات را بر حسب معيارهاي مختلف، نامگذاريهاي گوناگون کردهاند. از جمله: تروپوسفر، تروپوپوز، استراتوسفر، استراتوپوز، مزوسفر، ترموسفر، اگزوسفر. تقسيمبنديهاي ديگري نيز بر اساس اجزاء تشکيلدهنده آن کردهاند. مثل: هوموسفر [مخلوط يکسان]، هتروسفر [جدا جدا]، مگنتوسفر [طبقه مغناطيسي]. در هر حال اين تقسيمات نشان ميدهد ماهيت و مکانيسم هر يک از اين طبقات مختلف است و چه بسا عدد هفت هم نماد کثرت باشد [والله اعلم]. نكتة مهم اين است كه موضوع طبقات فوقاني جوّ زمين از زمان نوح پيامبر، در هزارههاي پيش نيز به الهام الهي براي هدايت بندگان مطرح شده است. براي شناخت بيشتر به کتاب «هفت آسمان» نوشته دکتر کريم رستگار مراجعه کنيد.
پاسخ 2:
اینکه فرمود: ﴿طِباقاً﴾ هم تأیید میکند. فرمود ما آسمانها را طباق قرار دادیم. اگر کره زمین مکعب باشد، اینها طبقهطبقه، مثل برجها بالا میروند؛ ولی اگر با ما که در زمین هستیم، حرف میزند ما در کره زندگی میکنیم، الا و لابد یعنی الا و لابد! آنهایی که طبقات بالای ما هم هستند باید کره باشند، چرا؟ ما در این قسمت که هستیم، بالای سر ما آسمان است. آنهایی که در قسمت پشت هستند، آسمانها بالای سر آنهاست، آنها که در قسمت شرق هستند، همه اطراف کره هستند. این کره اگر گفتند فوق آن طبقات است؛ یعنی کرات فوقی است «محیطٌ بعضها بعض». روی کره مکعب نیست. اگر ما مسطّح بودیم، بالای ما دایره بود، ما مکعب بودیم، بالای ما مکعب بود. ما که کره هستیم، آنها هم کروی هستند؛ یعنی دایره هستند. مداراتی دارند حالا آن فضا کره است، آن اجرام کرهاند؛ ولی مدارات حرکت البته جِرم نیستند اصلاً.
غرض این است که از این ﴿طِباقاً﴾ ما نباید طبقهطبقه بفهمیم، عمودی بفهمیم. اگر زمین یک چیز پهنی بود، آنهایی که بالای زمین بودند، طبقات داشتند، آنها هم باید مکعب بودند یا مثلاً امثال آن، ولی وقتی که با ما که اهل زمین هستیم، سخن میگوید، ما در کره زندگی میکنیم، بعد بفرماید «سماوات سبع» طبقهطبقه روی شماست؛ یعنی همهشان کره هستند. بنابراین نباید اشکال کرد که ظاهر آیه این است که اینها طبقهطبقه هستند؛ مثل بُرج چند طبقه است؛ ولی علم ثابت کرده است که آنها کره هستند. خیر! علم هم ثابت میکند کره است، قرآن هم ثابت میکند که این کره است.
تفسير تسنيم
نوح:16
وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا
و ماه را در ميان آنها11 [در ميدان طبقه مغناطيسي جوّ زمين / Magnetosphere] به صورت تابان [=منعکس کننده نور آفتاب]، و خورشيد را [همچون] چراغي فروزان [=داراي تشعشع و پرتو افکن] قرار داد؟12
______________
11 - اين هم از معجزات علمي كشف شده در دهههاي اخير است كه ماه در آخرين طبقة مغناطيسي، از طبقات هفتگانه مختلف زمين قرار دارد و بسيار گسترده است.
12 - واژه «سراج» در قرآن سه بار در وصف ماهيت خورشيد، به عنوان چراغي نورافشان و پرتوافكن [سراجاً وهّاجاً] آمده و يکبار نيز در وصف پيامبر اسلام که سراجي منير [چراغي منعکس کننده نور حق] بود [احزاب 46 (33:46) ]. جالب اينکه قرآن در اين سوره خورشيد را سراج [چراغ] و ماه را منير [تابان و منعکس کننده نور خورشيد] ناميده است! آية 61 سوره فرقان (25:61) نيز گواه همين معنا ميباشد «تَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّمَاءِ بُرُوجًا وَجَعَلَ فِيهَا سِرَاجًا وَقَمَرًا مُنِيرًا».
تفسير بازرگان
"معناى ((سراج بودن خورشيد)) اين است كه عالم ما را روشن مى كند، و اگر اين چراغ خداى تعالى نبود ظلمت عالم ما را فرا مى گرفت . و معناى ((نور بودن ماه )) اين است كه ماه به وسيله نورى كه از خورشيد مى گيرد زمين ما را روشن مى كند، پس ماه خودش روشنگر نيست تا سراج ناميده شود.
و اما اينكه فرمود: ((قمر را در آسمانها نور قرار داد)) و آسمانها را ظرف قمر خواند - به طورى كه گفته اند - منظور اين است كه بفرمايد قمر در ناحيه آسمانها قرار دارد، نه اينكه همه آسمانها را نور مى دهد"
تفسیر المیزان
نوح:17
وَاللَّهُ أَنبَتَكُم مِّنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا
و خداست كه شما را [همچون نهالي] به نحوي خاص از زمين رويانده است.13
______________
13 - نبات همان روئيدنيهاي زمين [نباتات] است. انسان نيز همچون نباتات ميرويد و رشد ميكند. در قرآن پرورش نيكوي مريم مقدس نيز رويش ناميده شده است آلعمران 37- «فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا...».
گرچه ظرفيت ذهني معاصرين نوح(ع) براي درك ابديت و قيامت ناچيز بوده و همانند كودكي كه فقط زمان حال و حاضر را ميبيند، از وعده آينده گريزان بودند، با اين حال در آموزشهاي او اشارهاي، هرچند كوتاه و اجمالي، به اين مهم شده است كه آيات 17 و 18 شاهد آن است: «وَاللهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا ثُمَّ يُعِيدُكُمْ فِيهَا وَيُخْرِجُكُمْ إِخْرَاجًا». نكتة ظريف در آيه فوق، انطباق زندگي، مرگ و خروج مجدد انسان از زمين [در روز قيامت] با رويش گياهان در تابستان، مرگ آن در زمستان، و بالاخره خروج مجدّدش از خاك در فصل بهار ميباشد كه مدلي براي پذيرش استدلالي قيامت است. كلمه «أَنْبَتَكُمْ» اشارهاي به اين معناست و اتفاقاً در قرآن همواره براي اثبات قيامت از بهار و شكوفايي در طبيعت نام ميبرد.
نوح:20
لِّتَسْلُكُوا مِنْهَا سُبُلًا فِجَاجًا
تا از راههايي در شکاف [درههاي] آن عبور کنيد15 [و با گذر از چينخوردگيهاي زمين به سير و سياحت و مبادلات با ديگر انسانها بپردازيد].
______________
15 - اگر چينخوردگيهاي پوستة زمين نبود و كوهها همچون ديواري بلند آدميان را در حصار خود محبوس ميكردند، سير و سياحت و تبادل فرهنگ و تجارت ميسر نميشد. اين نعمت را خداوند چهار بار ديگر يادآور شده است [نحل 15 (16:15) ، طه 53 (20:53) ، انبياء 21 (21:21) و زخرف 10 (43:10) ]. اصطلاح «سُبُلاً فِجَاجًا» [راههايي شكافته شده توسط سيلابها] در آية 31 انبياء (21:31) تكرار شده است.
به نظر ميرسد درميان 28 سورهاي كه نام و رسالت حضرت نوح در آنها ذكر گشته است، تنها در اين سوره به احتجاج و استدلال و برهان آن پيامبر عليه مشركين اشاره كرده باشد. اين حجتها و دلايل كه در آيات 13 تا 20 آمده، نه رنگ فلسفه و كلام دارد و نه از عرفان و شعر و ادبيات در آن خبري است! مشاهده [أَلَمْ تَرَوْا] و شناخت عيني و علمي و پديدههايي است كه خداوند خلق كرده؛ از طبقات هفتگانة زمين «أَلَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا» گرفته، تا نورافشاني خورشيد و انعكاس آن توسط ماه و قرار گرفتنش در طبقات هفتگانة جوّ زمين «وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا»، تا تغذيه و رويش انسان از عناصر و مواد درون خاك «وَاللهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا»، و بالاخره گسترش زمين و مساعد شدن آن براي زندگي و حركت انسان «وَاللهُ جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ بِسَاطًا لِتَسْلُكُوا مِنْهَا سُبُلاً فِجَاجًا».
مشاهدات فوق كه با خطاب توبيخي «أَلَمْ تَرَوْا» بيان شده، به ترتيب مبناي علوم: جوّ شناسي، كيهان شناسي، كشاورزي و علوم تغذيه، زمين شناسي [يا ديرين شناسي] ميباشد. همه اين استدلالها به دنبال آيه: «مَا لَكُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَارًا وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا» ميباشد. نشانههاي فوق با نمايش آيات خلقت پروردگار، از يك طرف نشانگر عظمت و شكوه [وقار] خداوندي است كه مشركين با قطع اميد از او دل به شركاء خود بسته بودند «مَا لَكُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَارًا»، از طرف ديگر تنوع خارقالعاده آفرينش را كه با اطوار و انواع مختلف آفريده نشان ميدهد.
تفسیر بازرگانویرایش بوسیله کاربر 1400/09/10 11:17:04 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,975
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه تدبر و فهم سوره نوح: آيا حضرت نوح قومش را نفرين كرد؟ چرا؟
قَالَ نُوحٌ رَّب لا تَذَرْ عَلى الاَرْضِ مِنَ الْكَفِرِينَ دَيَّاراً
كلمه ((ديار)) به معناى كسى است كه براى منزل گرفتن پياده شده باشد، و اين آيه تتمه نفرين نوح (عليه السلام ) بر آنان است ، و جمله ((مما خطيئاتهم اغرقوا...))، جمله معترضه اى بود كه بين دو فقره از نفرين آن جناب فاصله شده ، تا اشاره كند به اينكه هلاكتشان به خاطر آن خطاهايى بوده كه نوح (عليه السلام ) شمرده ، و نيز براى اين بوده كه زمينه را براى نفرين بعدى خود و درخواست هلاكت عليه آنان فراهم سازد، و روشن شود كه غرق شدن قوم استجابت نفرين آن جناب بود، و اين عذاب تا آخرين نفرشان را هلاك كرد.
إِنَّك إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَك وَ لا يَلِدُوا إِلا فَاجِراً كفَّاراً
اين آيه درخواست هلاكت تا آخرين نفر آنان را تعليل مى كند، و حاصلش اين است كه : اگر درخواست كردم كه همه آنان را هلاك كنى ، براى اين بود كه هيچ فايده اى در بقاى آنان نيست نه براى مؤمنين و نه براى فرزندان خودشان ، اما براى مؤمنين فايده ندارد، براى اينكه اگر زنده بمانند آن چند نفر مؤمن را هم گمراه مى كنند، و اما براى فرزندان خود فايده ندارد، دليلش اين است كه اينان فرزند صالح نمى آورند، اگر بياورند فرزندانى فاجر و كافر مى آورند (و فجور به معناى فسق بسيار شنيع است ، و كفار - به فتحه كاف - صيغه مبالغه از كفر است ).
و نوح (عليه السلام ) اين معنا را كه كفار در آينده جز فاجر و كفار نمى زايند را از راه وحى فهميده بود، همچنان كه در تفسير آيات راجع به اين داستان در سوره هود گذشت .
تفسير الميزان
نوح:26
وَقَالَ نُوحٌ رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا
و نوح گفت: پروردگارا، هيچ يک20 از كافران را روي زمين به حال خود [آزاد براي گمراه ساختن مردم] وا مگذار.
نوح:27
إِنَّكَ إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا
مسلماً اگر آنان را به حال خود [آزاد] رها کني، بندگانت را گمراه ميکنند و جز نسلي فاجر21 [=حرمتشکن و دريده حريم] و به شدت انکارورز، توليد مثل نميکنند. ______________
20 - «دَيَّار» به ساكن دار [خانه] گفته ميشود. گويا اصل آن دَيَوار بوده كه با ادغام «و» در «ي» دَيّار شده است. اين كلمه كه با دور [گردش]، دار، ديار و دايره همريشه ميباشد، مفهوم تحرّك و آمد و شد دارد.
آخرين آيه سوره نوح نفريني عليه كافران از آن پيامبر اولواالعزم، كه در قرآن به صفات: مجيب، محسن و مؤمن ناميده شده، نقل شده كه [به ظاهر] با صبر و شكيبايي و دلسوزي و محبتي كه از پيامبران اتنظار ميرود مغايرت دارد. گرچه نوح(ع) 950 سال قوم خود را دعوت كرده و آنها جز قليلي اجابتش نكردند، با اين حال چنين درخواستي، حداقل با آنچه از بيتابي ابراهيم(ع) از شنيدن عذاب قوم لوط در قرآن نقل شده، هماهنگي ندارد. به نظر ميرسد اگر تفصيل اين آيه را در سورة هود، كه پنج سال بعد [نهم بعثت] نازل شده، مطالعه كنيم، اشكال مورد نظر مرتفع گردد. در آيات مذكور به نوح وحي شده است كه جز كساني كه ايمان آوردهاند، هرگز فرد ديگري ايمان نخواهد آورد، پس از اعمالشان آزرده نشو و كشتي مورد نظر را زير نظر و وحي ما بساز و با من در مورد ظالميني كه غرق خواهند شد گفتگو [طلب نجات] مكن «وَأُوحِيَ إِلَى نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إِلاَّ مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا وَلا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ». به اين ترتيب معلوم ميشود چرا حضرت نوح خواسته بود: خدايا در روي زمين ديّاري از كافرين باقي مگذار كه اگر باقي گذاري بندگانت را گمراه كرده و جز فاجرِ ناسپاس نميزايند.
تفسير بازرگان
((نوح )) براى نفرین خود استدلال مى کند و مى افزاید: ((زیرا اگر آنها را واگذارى بندگانت را گمراه مى کنند، و جز نسلى فاجر و کافر به وجود نمى آورند))! (انک تذرهم یضلوا عبادک و لا یلدوا الا فاجرا کفارا). این نشان مى دهد که نفرین انبیاء، از جمله نوح (علیه السلام ) از روى خشم و غضب و انتقامجوئى و کینه توزى نبود بلکه روى یک حساب منطقى صورت گرفته است ، و نوح مانند افراد کم حوصله اى نبود که با کوچکترین چیزى از جا در برود و دهان به نفرین بگشاید، بلکه بعد از نهصد و پنجاه سال دعوت و صبر و شکیبائى و خون دل خوردن ، و بعد از یاءس کامل زبان به نفرین گشود. در اینکه نوح از کجا فهمید که اینها دیگر ایمان نمى آورند، و علاوه بر آن ، بندگان خدا را که در آن محیط بودند گمراه مى سازند، و از این گذشته نسل آینده آنان نیز فاسد و مفسد است ؟! بعضى گفته اند این از طریق آگاهى بر غیب بود که خدا به او داد، این احتمال نیز داده شده که نوح این مطلب را از وحى الهى استفاده کرد آنجا که مى فرماید: و اوحى الى نوح انه لن یؤ من من قومک الا من قد آمن : ((به نوح وحى فرستاده شد که از قوم تو احدى جز آنان که ایمان آورده اند ایمان نخواهد آورد)) سوره هود - آیه 36. ولى این احتمال نیز قابل قبول است که نوح از روى مجراى طبیعى و محاسبات معمولى به این حقیقت رسیده بود، زیرا قومى که نهصد و پنجاه سال با مؤ ثرترین بیانات تبلیغ شوند و ایمان نیاورند امیدى به هدایتشان نیست ، و چون این گروه کافر اکثریت قاطع را در اجتماع داشتند و همه امکانات در اختیار آنها بود طبعا براى اغواى دیگران کوشش مى کردند، و نسلهاى آینده چنین قومى قطعا فاسد بوده جمع میان این احتمالات سه گانه نیز ممکن است .
((فاجر)) به معنى کسى که گناه زشت و شنیعى مرتکب مى شود، و ((کفار)) مبالغه در ((کفر)) است ، بنابراین تفاوت میان این دو واژه این است که یکى مربوط به جنبه هاى عملى است و دیگرى اعتقادى . از مجموع این آیات به خوبى استفاده مى شود که عذابهاى الهى بر اساس حکمت است ، جمعیتى که فاسد و مفسد باشند و نسلهاى آینده آنها نیز در خطر فساد و گمراهى قرار گیرند در حکمت خداوند حق حیات ندارند، طوفان یا صاعقه یا زمین لرزه ، یا بلاى دیگرى ، نازل مى شود و آنها را از صفحه زمین بر مى اندازد همانگونه که طوفان نوح زمین را از لوث وجود آن قوم شرور شستشو داد. و با توجه به اینکه این قانون الهى مخصوص زمان و مکانى نیست ، باید توجه داشته باشیم که اگر امروز هم قومى فاسد و مفسد و فرزندانشان ((فاجر)) و ((کفار)) بودند باید منتظر عذاب الهى باشند، چرا که در این امور تبعیضى وجود ندارد و این یک سنت الهى است . تعبیر به ((یضلوا عبادک )) (بندگانت را گمراه مى کنند) ممکن است اشاره به گروه اندک مؤ منانى باشد که در این مدت طولانى به نوح ایمان آوردند، و نیز ممکن است اشاره به توده هاى مستضعف مردم باشد که بر اثر فشار رهبران گمراه از آئین آنها پیروى مى کنند.
:books:تفسیر نمونه
ايا دعاي حضرت نوح دلالت بر نابودي همه كافران روي زمين دارد؟
پاسخ 1:
«زمین» و «آن سرزمین » اگر منظور نوح درآیه 26 این باشد که خداوند «هیچ کافری» را در هیچ زمینی زنده نگذارد، واضح است که این موضوع باسیاست الهی و آزادی و اختیار انسان و «دار امتحـان بودن این دنیا» درتضاد است، پس، منظورنوح ازکلمه «الارض» درآیه مذکور چیست؟ چه بسا حدیث سازانی که «افسانه غرق شدن کل کره زمین در اثر طوفان نوح» را ساختند تحت تاثیر آیه 26 بودند که «ال»در کلمه «الارض» را «الِ جنس» گرفتند در حالی که دلیلی بر آن نیست و قرینه به این بزرگی یعنی خود داستان نوح را دایر بر آن که «ال» را باید «الِ عهد» می گرفتند در نظر نگرفتند، که منظور از «ارض» همان سرزمین قلمرو مأموریت نوح باشد. دلیل بزرگتر، محتوای آیه 27 است که فقط در خور آن کافران است نه «همه کافرانِ همـه زمانها و مکانها» لذا نه تنها آن افسانه را در روایات یهودی رد نکردند بلکه برای خودشیرینی چیزهائی هم به صورت روایات جعلی جدید به آن افزودند و آن را پروبال بیشتر دادند، و امروز این همه روایات غلط و تو خالی وگمراه کننده در این مورد، و موارد مشابه، داریم که مجموعاً یکی از موانع مهم فهم قرآن است.
تاکنون تلقی عمومی این بودکه موضوع « طوفان نوح» یک موضوع فرامنطقه ای و«جهانی» بود و حتی قاطبه مفسران ارجمند این نظر را تبلیغ میکردند (ومیکنند) که حضرت نوح «پدردوم» بنی آدم است زیرا در اثر آن طوفان غیر از نوح و همراهانش دیگرکسی زنده نمانده است. ما نشان دادیم که طوفان مذکور محلی و منطقه ای بوده است.
تفسير اقاي مهندس گنجه اي
پاسخ 2:
«الف و لام» آن اگر جنس باشد، بله؛ اما اگر «الف و لام» آن «الف و لام» عهد باشد چه؟ یعنی این زمینی که ما در آن زندگی میکنیم. ما میگوییم مرز و بوم؛ یعنی مرز و بوم ما. اثبات اینکه کلّ خاورمیانه یا غرب آسیا را آب گرفته باشد، یک کاوش دقیق زمینشناسی میخواهد. دو مطلب میخواهد: یکی اینکه کلّ این زمین زیر آب بود، یک؛ این آب هم برای زمان نوح بود، نه دریا، دو؛ این دو تا مطلب خیلی کار دقیقی است. سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) در تدوین سوره مبارکه «هود» که این قسمت آمده: ﴿رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیَّاراً﴾، با این اساتید دانشگاه خیلی رابطه تنگاتنگ داشت، آنها زمینشناس بودند، زمینشناسی کردند، گزارشی دادند، ایشان یک شرح مبسوطی در کتاب شریف المیزان در بحث سوره مبارکه «نوح» دارند که شواهد زمینشناسی نشان میدهد که قسمت مهم زمین یا این قسمت خاورمیانه زیر آب بود.[15] حالا این باید ثابت شود که این آب، همان طوفان نوح بود یا نه به هر حال کلّ زمین یک وقت زیر آب بود. همان آبی که کلّ زمین را چهار چهارم زمین را پوشاند، الآن سه چهارم زمین را در اختیار دارد، یک چهارم زمین خشکی است، آن آب بود. این چند تا کار به هر حال لازم است. اما اگر اثبات شود که کلّش، آن وقت این «علی الارض»، «الف و لام» آن میشود جنس. اما اگر نه، «الف و لام» آن میشود «الف و لام» عهد. به هر حال این بتها نامشان مانده است. چگونه شده که مانده؟ باید راهحلّ پیدا کرد یا به تاریخ مانده است، چون اینها که در سفینه نوح نیامدند. در سفینه نوح فقط مؤمنین و اینها آمدند که در بخشهای دیگر از قرآن فرمود: ﴿ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْباقینَ﴾،[16] آن افرادی که روی کره زمین هستند، اینها ذراری کسانی هستند که در سفینه جمع شدند، آمدند. این قسمت فرمود اینها میگویند که همه بتها، مخصوصاً این پنج بت را حفظ بکنید، عده زیادی را هم گمراه کردند.
تفسير تسنيم
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,975
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه تدبر و فهم سوره نوح
مكر اشراف و سران قوم نوح :خطاب به مردم كه بتان و اله هاي خود را ترك نكنيد
قَالُوا لا تَذَرُنَّ ءَالِهَتَكمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سوَاعاً وَ لا يَغُوث وَ يَعُوقَ وَ نَسراً
سفارش همان بزرگان قوم به مردم است ، كه خدايان خود را از دست ندهيد، و به خاطر نوح دست از عبادت آنها بر نداريد.
و اسامى نامبرده در آيه ، يعنى ود و سواع و يغوث و يعوق و نسر، نام پنج بت از بتهاى آنان است كه از ساير بت ها مورد احترام بيشترى بوده ، و به پرستش آنها اهتمام بيشتر مى ورزيدند، و به همين جهت بعد از سفارش به تمسك به همه آلهه ، نام خصوص اين پنج بت را بردند و بعيد نيست اينكه اول نام ود را بردند و بعدا سواع و يغوث را با ((لا)) ى تاءكيد نفى ذكر كردند، بدين جهت بوده كه ود نزد آنان از ساير نامبرده ها مهم تر بوده - و خدا داناتر است
پس اينكه دوباره به طور اجمال شكوه كرد، خواسته است بفهماند: بزرگان قومش و توانگران عياش ، مردم را عليه او مى شورانند، و بر مخالفت و آزار او تحريك مى كنند. و معناى اينكه گفت : ((من لم يزده ماله و ولده الا خسارا))، و در آن مال و ولد را مايه خسران شمرد - با اينكه قبلا آن دو را از نعمتها شمرده بود - اين است كه آن مال و ولدى كه از نعمت توست ، و واجب است شكرش بجا آورده شود، در اين گونه افراد جز زيادتر شدن كفر ثمره اى نبخشيد، و به همين جهت مستوجب خسران از رحمت تو شدند.
و در الدر المنثور است كه بخارى ، ابن منذر، و ابن مردويه ، همگى از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت : همان اصنام و اوثان كه در قوم نوح ، خدا بودند، در عرب هم معبود شدند.
اما بت ((ود)) متعلق بود به كلب در دومه الجندل ، و اما ((سواع )) از آن هذيل ، و ((يغوث )) از آن مراد و سپس از شاخه اى از بنى غطيف ، كه در سباء مى زيستند بود، و اما ((يعوق )) از آن همدان ، و ((نسر)) از آن حمير شاخه آل ذى الكلاع بود.
و اين اسماء قبلا اسامى مردانى صالح از قوم نوح بوده ، وقتى آنها از دنيا رفتند شيطان به بازماندگانشان وحى كرد كه در مجلسى كه ايشان جلسه داشتند مجسمه هايى نصب كنيد و نام ايشان را بر سر آن مجسمه ها بگذاريد، مردم هم اين كار را كردند، ولى آن مجسمه ها را نمى پرستيدند تا آن نسل منقرض شد، و نسل بعدى روى كار آمد، و چون علم نسل قبلى را نداشتند مجسمه ها مورد پرستش قرار گرفتند.
مؤلف : شايد منظور آن جناب از اينكه فرمود: ((در عرب هم معبود شدند))، اين باشد كه بتهاى عرب همنام بتهاى ايشان بوده ، و يا اسامى و اوصاف آنها را داشته ، نه اينكه عين آن بتها از قوم نوح به عرب منتقل شده باشد، چون اين معنا بسيار بعيد است .
و عين اين قصه در كتاب علل الشرايع به سند صاحب كتاب از امام صادق (عليه السلام ) نيز روايت شده .
ترجمه تفسير الميزان جلد 20 صفحه 53
نوح:23 ود و سواع و يغوث و يعوق و نسر چه بودند؟
وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسْرًا
و [به تودههاي تحت تأثير نوح] گفتند: مبادا [با اين حرفها] دست از خدايانِ [=بُتهاي] خويش برداريد، مبادا [اين پنج بت بزرگ:] «ود»، «سواع»، «يغوث»، «يعوق» و «نسر» را رها کنيد؛17
______________
17 - اين پنج بُت، به گفته مرحوم علامه طباطبائي در بخش روايي تفسير همين آيات، «پنج تن» موحّد بزرگ بودند که در فاصله ميان آدم تا نوح، پرچمدار مبارزه با شرک و خرافات به شمار ميرفتند. آنها در زمان حيات خود مورد جور و جفاي حاكمان بودند، اما پس از مرگ مزارشان تبديل به زيارتگاهي براي حاجتطلبي مردم و موجب شرک و انحراف از توحيد و تبديل به بتکده گرديد.
اين سوره برخلاف سبك متعارف قرآن كه با اعراض از ذكر جزئيات و شرح اسامي، پيام و پند اصلي را بيان ميكند، نام پنج بُت معروف [ود، سواع، يغوث، يعوق و نسر] را برده است. قطعاً در اين تفصيل عبرتي است كه بايد در آن تدبّر كرد. معاصرين آن پنج تن به خاطر ارج و منزلتي كه برايشان قائل بودند، پس از مرگ، علامت يا سنگ قبري بزرگتر [شايد هم بنايي] به يادگاري براي آنها ساختند و گهگاه به پاس احترام بر مزارشان گرد ميآمدند. اما نسلهاي بعد به تدريج سوابق توحيدي اين مصلحان را فراموش كرده و با «غلو» در تعظيم و تكريم و انتساب كرامات به آنها، بر مزارشآن معتكف شده و حاجاتشان را از آنها طلب كردند و به جاي خداپرستي از بُتپرستي سر درآوردند. البته تودة مردم از سوابق و آثار اين موحدين اطلاعي نداشتند، اما كساني كه منافعشان در توليت چنين بُتخانههايي تأمين ميشد، در برابر هر نداي توحيدي كه مردم را به خداي يكتا ميخواند، عوامالنّاسِ چشم و گوش بسته و مقلّد را با فرمان «لا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ»، عليه نوح، كه ميخواست پيرايههاي خرافات و پردههاي جهل و جمود و تعصّب را پاره كند تحريك ميكردند و مردم را به قعر گمراهيها ساقط ميساختند «وَقَدْ أَضَلُّوا كَثِيرًا وَلا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلاَّ ضَلَالاً». جنگ مذهب عليه مذهب و مصاف شرك با توحيد ظاهراً از زمان نوح(ع) آغاز شده است.
به نظر ميرسد منظور از «آلِهَتَكُمْ» همان خدايان وهمي و خيالي آنان بوده است و آن پنج نام، اسامي بُتهايي كه نماد آن خدايان خيالي محسوب ميشد. عدم تكرار حرف نفي «لا» براي دو نام آخر، ظاهراً اشتراك آن دو را با نام سوم [يغوث] ميرساند. به نظر ميرسد آنها نيز به تثليث و سه اقنوم باور داشتند و «رَبِّ النَّاسِ مَلِكِ النَّاسِ و إِلَهِ النَّاس» را در نمادهاي زور و زر و تزوير تصور ميكردند.
تفسير بازرگان
«خدایان» باستانی پنج اسم که در آیه 23 آمده اسامی باصطلاح «خدایان» قوم است که بعداً به فرهنگ اقوام بعدی شده است. مثلاً آن شخصی که از «یل» های مشرکان بود ودرجنگ خندق بدست امیرالمومنین(ع) که در آن روزها خیلی جوان بود کشته شد (همان که درباره قتل او این حدیث مشهور صادر شد که «ضربه علی فی یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین») اسمش عمرو بن عبدودّ بود. نیز اسم یکی از سران کفار معاصر رسول اکرم(ص) عبد یغوث بود وسایر اسامی فوق نیز در موارد مشابه بطوری که اسم کسی باشند در تاریخ اسلام هست.
تفسير مهندس گنجه اي
آیه 23) بعد از اشاره سربسته به این مکر بزرگ مى افزاید: رؤ ساى ((آنها گفتند: دست از خدایان و بتهاى خود برندارید)) (و قالوا لا تذرن الهتکم ) و هرگز دعوت نوح را به خداى یگانه نپذیرید، خدائى که هرگز دیده نمى شود، و با دست قابل لمس نیست ! مخصوصا روى پنج بت تاءکید کردند، و گفتند: بتهاى ((ود)) و ((سواع )) و ((یغوث )) و ((یعوق )) و ((نسر)) را هرگز رها نکنید، و دست از دامنشان نکشید! (و لا تذرن ودا و لا سواعا و لا یغوث و یعوق و نسرا). از قرائن چنین استفاده مى شود که این پنج بت امتیازات ویژه اى داشتند، و مورد توجه خاص آن قوم گمراه بودند، به همین دلیل رهبران فرصت طلب آنان نیز روى عبادت آنها تکیه مى کردند. در اینکه این پنج بت از کجا پیدا شدند؟ روایات گوناگونى وجود دارد:
1 - بعضى گفته اند اینها نام پنج مرد صالح است که قبل از نوح مى زیستند، هنگامى که از دنیا رفتند مجسمه هاى آنان را به عنوان یادگار به تحریک ابلیس ساختند و گرامى داشتند، و تدریجا به صورت بت پرستى در آمد.
2 - بعضى گفته اند اینها نامهاى پنج فرزند آدم است که هر کدام از دنیا مى رفت مجسمه او را براى یاد بود مى ساختند، ولى مدتى بعد این مسائل فراموش شد و در عصر نوح موج پرستش آنها بالا گرفت .
3 - بعضى دیگر معتقدند که اینها نام بتهائى است که در عصر خود نوح ساخته شد، و این به خاطر آن بود که نوح مردم را از طواف قبر آدم جلوگیرى مى کرد، گروهى به تحریک ابلیس بجاى آن مجسمه هائى ساختند و به پرستش آنها مشغول شدند.
اتفاقا این بتهاى پنجگانه به عرب جاهلى منتقل شد، و هر قبیله اى یکى از این بتها را براى خود برگزیدند، البته بسیار بعید است که خود آن بتها منتقل شده باشد، بلکه ظاهر این است که نام آنها منتقل شد و بتهائى به این نامها ساختند، ولى بعضى از مفسران از ابن عباس نقل کرده اند که این بتهاى پنجگانه در طوفان نوح دفن شد و در عصر جاهلیت عرب شیطان آنها را بیرون کشید و مردم را به پرستش آن دعوت نمود.
البته عرب جاهلى مخصوصا اهالى مکه بتهاى دیگرى نیز داشتند که از جمله بت ((هبل )) بود که بزرگترین بتهاى آنان محسوب مى شد و در داخل خانه کعبه قرار داشت ، و 18 ذراع طول آن بود! و بت ((اساف )) در مقابل حجر الاسود و بت ((نائله )) در مقابل رکن یمانى (گوشه جنوبى خانه کعبه ) و همچنین بت ((لات )) و ((عزى )) بود.
:books:تفسیر نمونه
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,975
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه تدبر و فهم سوره نوح: نكات تفسيري ايات اخر سوره نوح
سئوال:منظور از اينكه قوم نوح بعد از غرق شدن، وارد آتش شدند(أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً)، چيست؟ ايا بر عالم برزخ دلالت دارد؟
نوح:25
مِّمَّا خَطِيئَاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَارًا فَلَمْ يَجِدُوا لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ أَنصَارًا
پاسخ 1: معناى آيه اين است كه : قوم نوح به خاطر معاصى و ذنوبشان به وسيله طوفان غرق شده و داخل آتشى شدند كه با هيچ مقياسى نمى توان عذابشان را اندازه گيرى كرد. و در آيه نظم لطيفى بكار رفته ، و آن اين است كه ميان غرق شدن به وسيله آب ، و سوختن به وسيله آتش جمع كرده .
و مراد از((آتش )) در آيه شريفه آتش برزخ است ، كه مجرمين بعد از مردن و قبل از قيامت در آن معذب مى شوند، نه آتش آخرت ، و اين آيه خود يكى از ادله برزخ است ، چون مى دانيم كه آيه شريفه نمى خواهد بفرمايد قوم نوح غرق شدند، و به زودى در قيامت داخل آتش مى شوند تا منظور از آتش ، آتش قيامت باشد. و اينكه بعضى احتمال داده اند مراد از آتش ، آتش آخرت باشد درست نيست ، و نبايد به آن اعتنا كرد.
تفسير الميزان
پاسخ 2:
آيه 25 ـ غرق شدگان در طوفان نوح را بلافاصله از داخل شدگان در آتش خوانده كه خود از ادله زندگى و جزاى برزخى است، آتش هم در درون آب تضادى را در بر ندارد، زيرا آب و مواد ديگر جهان داراى دو جنبه ظاهرى و باطنى است، علم هم اين جقيقت و واقعيت را كشف كرده كه در درون تمامى مواد آتش هائى نهفته است كه انفجاراتى اتمى، هيدرژنى و ... نمونه هاى دنيوى از اين آتشها است، تا چه رسد به بهشت و جهنم برزخى كه در درون آتش و آب و ديگر مواد بطور متداوم موجود است.
تفسير فرقان
پاسخ 3:
رزخ ذات أقدس الهی در قبال این درخواست وجود مبارک نوح فرمود: ﴿مِمَّا خَطیئاتِهِمْ أُغْرِقُوا﴾، این قصّههای مبسوطش در سوره مبارکه «هود» بود. این طوفان که شد اینها غرق شدند. دو پیام در این غرق بعد از اینکه دعای حضرت نوح مستجاب شد، هست: یکی ﴿فَأُدْخِلُوا ناراً﴾؛ یعنی عذاب برزخ کاری به عذاب قیامت ندارد. اینطور نیست که در برزخ افراد راحتِ راحت باشند. در روایات ما هم هست که وقتی از ائمه(علیهم السلام) سؤال میکنند که برزخ چه وقت شروع میشود؟ فرمود: «الْقَبْرُ مُنْذ»؛[27] در روایات برزخ که مرحوم مجلسی نقل کردند، این است. ما چهار تا عالم نداریم. دنیا، عالم قبر، عالم برزخ، عالم قیامت! سه عالم داریم، دنیا داریم و برزخ داریم و قیامت. قبر اصلاً از همین برزخ شروع میشود. همین که انسان مُرد، وارد برزخ میشود. این میشود عالم قبر.
در این آیه فقط دو مطلب فرمود: یکی اینکه عذاب اختصاصی به قیامت ندارد بعد از موت هست، عذاب برزخی هم هست، یک؛ دوم اینکه آتش برزخی، مثل آتش قیامت و عذاب الهی این در آب هم هست. اینطور نیست که حالا اینها اجسادشان باید خشک بشود بعد بسوزند، نه خیر! ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً﴾، نه «ثمّ ادخلوا نارا»! پس این دو امر هست: یکی عذاب برزخی، یکی اینکه این آتش برزخی در آب هم هست که قبلاً اشاره شد اگر هیزم جهنم را از جنگل و غیر جنگل میآوردند، بله آن با آب نمیساخت؛ اما اگر هیزم جهنم خود انسان ظالم اختلاسی است: ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾؛[28] خود این شخص گُر میگیرد. این ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأفْئِدَةِ﴾؛[29] از درون همین درمیآید. یک آتش سوزانی است که با آب هم هست.
بنابراین این دو خاصیت و مطلب را ذات أقدس الهی فرمود: ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً﴾؛ لذا احدی به آنها کمک نکردند. ﴿فَلَمْ یَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْصاراً﴾، آنها میگفتند: ﴿وَ اتَّبَعُوا مَنْ لَمْ یَزِدْهُ مالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلاَّ خَساراً﴾، الآن هم دیدند که هیچ پناهگاهی غیر از ذات أقدس الهی ندارند. کاری که وجود مبارک نوح کرد همچنین همه انبیا کردند، آمدند درباره این مکر بحث کردند؛ گفتند که اینها کارشان یا حیلههای سیاسی اجتماعی و امثال آن است یا حیلههای دینی است. نظام جاهلی؛ چه جاهلی کهنه چه نو، حرفشان این است که با گمان میاندیشند و با هویٰ حکم میکنند. دین به ما گفته با علم بیندیش و با عدل حکم کن! آنها با گمان میاندیشند با هویٰ حکم میکنند: ﴿إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ﴾،[30] به جای علم. ﴿وَ ما تَهْوَی الْأَنْفُسُ﴾، به جای عدل. به جای عدل، هویٰ حاکم است، به جای علم گمان حاکم است؛
تفسير تسنيم
پاسخ 4
[سرانجام] به کيفر خطاهایشان غرقه گشتند و به آتشي [از اعمال ستمگرانهشان] در انداخته شدند و [براي نجات از آن] هرگز در برابر خدا ياوري براي خود نيافتند. ______________
- تضاد آب و آتش در اين آيه به گونة معكوس مورد استفاده قرار گرفته است؛ آب كه اطفاءگر آتش است، در اينجا عامل هلاكت ستمگران گشت و روانة آتش اعمالشان كرد.
تفسير بازرگان
ویرایش بوسیله کاربر 1400/09/10 11:10:26 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,975
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
تدبر در سوره نوح:نكات و پرسشهاي تفسيري سوره نوح
سئوال: مصداق و مکروا مکرا کبارا در ایه 22 سوره نوح چیست؟
ایا ایه بعدی است یعنی بازداشتن مردم از ایمان به دعوت نوح یا همان مکر و نقشه مخالفان برای قتل و رجم نوح که در سوره های شعرا و یونس و هود گفته شده است؟
پاسخ 1:
مكر ديني
انها پیرو کسانی بودند که سود دنیایی نداشتند، گذشته از اینکه سود آخرت نداشتند. گذشته از اینکه پیرو آن افراد بودند، توطئه هم داشتند. مکر بزرگ داشتند در دینزدایی. دینزدایی، گاهی با مکرهای مادی است؛ نظیر اینکه فرعون به مردم مصر میگفت که موسای کلیم تلاش و کوشش او این است که ﴿أَنْ یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسادَ﴾،[1] یک؛ ﴿یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ﴾،[2] دو؛ اینها بهانههای سیاسی و اجتماعی بود. یک سلسله دسیسههای دینی هم داشت که موسای کلیم ﴿أَنْ یُبَدِّلَ دینَکُم﴾، این میشد مکر دینی، آن دو تا میشود مکر سیاسی و اجتماعی که ﴿یُریدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ﴾، یک؛ ﴿أَنْ یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسادَ﴾، دو؛ اما این ﴿أَنْ یُبَدِّلَ دینَکُم﴾، مکر دینی بود. این از درازمدت بود؛ منتها از زمان نوح(سلام الله علیه) شروع شد.
فرمود اینها مکر کبّار داشتند، گذشته از آن مکرهای سیاسی، اجتماعی و مانند آن، مکر دینی هم داشتند.
وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) میفرماید اینها مکر کبّار کردند؛ یعنی مکر عظیم کردند که در بحث دیروز ملاحظه فرمودید، این «کبّار» صورتاً جمع است؛ ولی مفرد است. جمع نیست؛ یعنی مکر بزرگ. مکر بزرگ آن است که به دسیسه دینی برگردد؛ اما آنچه به سیاسی و اجتماعی و اخلاقی و مالی و اینها برگردد که همه آنها را فراعنه و سایر افراد داشتند، آن مکر کبّار نبودند.
وجود مبارک نوح عرض کرد که اینها ﴿مَکَرُوا مَکْراً کُبَّاراً﴾ و تصمیم جدّی گرفتند که بتها را حفظ بکنند: ﴿وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ﴾، چون خیلی از افراد در خانهها بتهای شخصی داشتند، در جاهلیت هم همینطور بود و اگر میخواستند بیایند به بدر و غیر بدر به جنگ مسلمانها، میرفتند یک احترام نیایشی و عبادی در پیش بت میکردند، از او کمک میخواستند بعد به جنگ میآمدند، کار آنها همین بود. آنها تمام کمکها را از همین سنگ و گِل میخواستند؛ البته آن بتهای رسمیشان در کنار کعبه آویخته بود که وجود مبارک حضرت امیر بعد از آن جریان همه بتها را از بین بُرد.
یک وقت است که در حال صلح است که میگویند بتها را فحش نگویید: ﴿وَ لا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ﴾،[10] این در زمان تبلیغ است؛ اما وقتی کار به خلیل حق رسید، دیگر جای تبر است، تنها بد گفتن نیست، ریز ریز کردن هست که فرمود: ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلاَّ کَبیراً لَهُم﴾،[11] مشابه کارش هم وجود مبارک پیغمبر و حضرت امیر(سلام الله علیهما) بعد از فتح مکه کردند که حضرت پا روی دوش مبارک پیغمبر(علیهما السلام) گذاشت و تمام بتها را به هم ریخت.[12] در زمان صلح و عادی به مقدسات یکدیگر باید احترام گذاشت؛ اما وقتی جنگ شد دیگر اساس آنها کلاً باید برچیده شود. در پیروزی اسلام با دادنِ خونهای شهدا. در قرآن خدا فرمود که حضرت نوح میگوید: ﴿وَ مَکَرُوا مَکْراً کُبَّاراً﴾ و حرف آنها این بود که ﴿لا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ﴾، نگذارید بتهای شما از بین بروند، این اوّل جمع بود، یک؛ بعد آن بتهای بزرگ که بتهای عمومی بود، در مراکز رسمی نصب شده بود، آنها را گرامی بدارید، دو؛ آن پنج بت این بود: وَدّ بود و سواع بود و یغوث و یعوق که وزن فعل دارند و غیر منصرف هستند چهار، نسر پنج. در جاهلیت وَدّ و یعوق و اینها بود. برخیها میگویند این بتها از همان زمان نوح آمده است.
تفسير تسنيم
پاسخ 2
اولن، قتل از متن آشکار نیست. ثانین، مفهوم "مکر بزرگ" نه بر کشتن یا بیرونراندن از شهر صدق میکند و نه بر بازداشتن مردم از ایمان.
ثالثن، متن از رویدادهای واقعی، وزانمیان از یاد نقشههای مخالفان، ساکت است و صرفن مترتب بر آنها سخن رانده است.
نمیدانم.ولی شاید با "کرب عظیم" هم پیوندی داشته باشد. نیز بسنجید با صافات: ۱۱۵!
جناب آقاي فرزين
ویرایش بوسیله کاربر 1400/09/16 01:42:53 ب.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,975
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه تدبر و فهم سوره نوح: نكات تفسيري سوره نوح
در این آیات خداوند مطالبی را بعنوان نعمت برای مخاطب برمی شمارد که ما آنقدر به آنها عادت کرده ایم که اساساً از وجود آنها غافلیم.
باران و ماه و خورشید و زمین و کوهها و امثال آن.
ما (نوع انسان) فقط وقتی که بطور محدود و موقت یک نعمت را از دست می دهیم متوجه اهمیت آن می شویم. مثلاً وقتی خشکسالی می شود اهمیت باران را درک می کنیم یا وقتی که زلزله می شود اهمیت آرامش زمین و عدم اضطراب آن را تا حدودی متوجه می شویم. اما مادام که داریم از اینهمه نعمتها استفاده می کنیم نسبت به صاحب نعمت غافلیم.
چندی پیش در یک مجلس ترحیم گفتگویی شنیدم که آنقدر جالب است که کاملاً ارزش نقل قول دارد: یکنفر از دیگری می پرسید «چطور شد که این مرحوم مرد»؟ و مخاطب جواب داد: «مردن چطور شد ندارد» و وقتی که تعجب شنونده را دید ادامه دارد: «اگر بنده و جنابعالی توجه کنیم که برای هر یک لحظه زنده ماندن ما چه عواملی باید دست به دست هم داده و عمل کنند تا بنده و جنابعالی یک لحظه دیگر زنده باشیم آنگاه از ادامه زندگی اینهمه آدم که شاد و خندان و غافل به اینطرف و آنطرف می روند و بگو بخند می کنند حیرت می کنیم وگرنه مرگ که چیزی نیست، کافیست یکی از آن بینهایت عامل عمل نکند» لذا اگر به نعمتهای برشمرده در آیات 10 تا 20 توجه مجدد کنیم درک جدیدی از رحمانیت خداوند پیدا می کنیم.
مثلاً این زمین هموار که بما امکان جاده سازی و ارتباط بین روستاها و شهرها و کشورها را می دهد، اگر طوری بود که این امکان وجود نداشت چه می شد؟ بشر مانند حیوانات، وحشی میماند و متمدن نمی شد و احتمالاً تاکنون نسلش منقرض شده بود. اساساً عامل اصلی ایجاد تمدن بشری و پیشرفت آن تا مرحله کنونی، فقط مدیون یک کلمه است و آنهم عبارت است از «ارتباطات»
جاده و امکانِ نقل و انتقال، قدم اول ارتباطات است که آنهم موکول است به اینکه امکان آن باشد و اگر زمین خیلی سخت و یا دارای تفاوت های زیادی از لحاظ پستی و بلندی بود بطوریکه راه سازی و راهسپاری در آن آسان نبود، زندگی بشر در حد وحوش متوقف می ماند و پیشرفتی نمی کرد. این فقط یکی از آن نعمتهائی است که در آن بخش ذکر شده است.
اگر خواننده گرامی قدرت تخیل خود را کمی آزاد بگذارد و درباره سایر نعمتهائی که در آیات مذکور ذکر شده، تصورِ جهانی را بکند که فاقد آن نعمت ها باشد، به نتایجی خواهد رسید که نه تنها برایش بلکه برای بسیاری جالب خواهد بود. مرگ و زندگی مجدد نیز نعمت است ولی ما درک نمی کنیم از روال برشماری نعمتها چنین استفاده می کنیم که مرگ و زندگی مجدد نیز نعمتی است از جانب خدا. البته این هم درست است که ما مرگ را خوش نداریم و شاید این کراهت به جهت عدم اطلاع از جهان پس از مرگ باشد.
«دعا» برای چیست؟
چنانکه در همین سوره نوح دیدیم، استخوان بندی این سوره اینهاست: 1- اگر از چشم نوح به مطلب نگاه کنیم اینطور است: 1/1- اعزام نوح به یک مأموریت، 2/1- در گیری نوح باموضوع مأموریت، 3/1- ارائه گزارش راجع به مأموریت، 4/1- جمع بندی و ارائه پیشنهادات. 2- اما اگر از چشم کسی که از ماجرا بیرون است و کل مطلب را دارد «از بیرون» می بیند، موضوع اینطور خواهد بود: 1/2- اعزام نوح به یک مأموریت، 2/2- تصمیم گیری راجع به موضوع مأموریت او.
با توجه به این نگاه که یکی «از درون» و دیگری «از بیرون» است (و نگاه سومی متصور نیست) جایگاه «نفرین نوح» کجاست؟ بعبارت دیگر سئوال را می توان اینطور هم مطرح کرد: «طوفان» نوح در اثر «نفرین» نوح بوجود آمد یا در اثر اقتضائات و قانونمندی های الهی؟ سوره به ما می گوید عذاب هلاکت و عذاب برزخی قوم نوح صرف نظر از نفرین نوح واساساً قبل از اینکه او نفرین خویش را مطرح کند تقدیر شده بود، لذا این سئـــوال مطرح می شود که «پس فایده دعا چیست؟» از همین سوره فهمیده می شود که جمع بندی و پیشنهاد نوح در مورد مأموریتش با تقدیرات الهی منطبق بود و لذا فهمیده می شود که او مأمور عاقل و فهمیده ای بود و جمع بندی درستی کرده بود. اگر نوح چیز دیگری می خواست، مثلاً اینکه« خدایا همه اینها رابه طور معجزه آسا هدایت کن» پذیرفته می شد؟ جواب این است که «نه، پذیرفته نمی شد، زیرا عمل خداوند قانونمند است و خداوند کار ناپسند و نامعقول و هوسی حتی اگر به در خواست یک پیامبر عالی رتبه هم باشد نمی کند»
لذا باز هم این سئوال پیش می آید که «فایده دعا چیست؟»
بهترین جائی که فایده دعا دیده می شود همین سوره نوح است. نوح یک مأمور الهی است و به مأموریتی رفته وگزارش خویش را داده و در نهایت یک نوع جمع بندی نموده و پیشنهاداتی ارائه کرده است. پیشنهاداتی که ارائه نموده در قالب چیزیست که ما آن را «دعا» می نامیم. «دعا»ی نوح، چنانکه دیدیم، منطبق با خواست الهی بوده (توجه کنید به توالی موضوعات و آیات) و لذا نوح یک شخص فهمیده و عاقل و رشد یافته قلمداد می شود. «دعا» در حقیقت جمع بندی و پیشنهاد هرکسی است که درگیر موضوعی است که برای او مهم است و دارد به خداوند عرض می کند. کسی که مشکلی دارد و از خداوند (از طریق دعا) پول در خواست می کند در حقیقت این اعتراف را می کند که پول حلال مشکلات است، اما کسی که در مورد مشکلی شبیه همان مشکل از خداوند تدبیر صحیح را در خواست می کند، این شخص، نسبت به شخص قبلی، یک شخص رشد یافته تری است. در حقیقت، در ادبیات دینی، دو جمع بندی، برای ارزیابی ما، پیش بینی شده است: شکر ودعا. کسی که (مثلا) پولی به دستش می آید و شکر می کند پول را یک نعمت مهم قلمداد کرده، و طبعاً کسی که موفق به دستگیری از یک ضعیف، یا یک کوشش علمی، یا یک دفاع از مظلوم، یا یک خدمت اجتماعی شده، و برای آن موارد شکر می کند، این شخص از شخص قبلی رشد یافته تر است. در حقیقت ما از طریق مکانیزم های شکر ودعا دائماً داریم به خودمان نمره می دهیم و محل خویش را در نردبان انسانیت مشخص می کنیم.
تفسير مهندس گنجه اي
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: member, Administrators تاریخ عضویت: 1390/02/31 ارسالها: 1,048 48 تشکر دریافتی در 28 ارسال
|
تدبر در سوره نوح:فرازبندی، عصاره فرازها،نکات تفسیری و پرسشه هاي مهم سوره نوح
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمـَنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند رحمتگر مهربان إِنَّا أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ أَنْ أَنذِرْ قَوْمَكَ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ {1} ما نوح را به سوى قومش فرستاديم كه قومت را پيش از آنكه عذابى دردناك به آنان رسد هشدار ده {1} قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ {2} [نوح] گفت اى قوم من من شما را هشدار دهندهاى آشكارم {2} أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ وَأَطِيعُونِ {3} كه خدا را بپرستيد و از او پروا داريد و مرا فرمان بريد {3} يَغْفِرْ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرْكُمْ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذَا جَاء لَا يُؤَخَّرُ لَوْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ {4} [تا] برخى از گناهانتان را بر شما ببخشايد و [اجل] شما را تا وقتى معين به تاخير اندازد اگر بدانيد چون وقت مقرر خدا برسد تاخير بر نخواهد داشت {4}
عصاره فراز آیات 1-4: خبر از بعثت حضرت نوح و محتوای دعوتش: ماموریت حضرت نوح برای انذار قومش از عذاب الهی با محوریت دعوت به پرستش خدا، تقوا و اطاعت از نوح تا مشمول غفران خدا و تاخیر در عذاب مقدر شوند.
نکات: -ایه 1 نشانگر آن است که قوم نوح بدلیل اعمال و باورهای خود مستحق عذاب شده بودند اما قبل از نزول عذاب، خداوند نوح را به رسالت برمی انگیزد تا انها را انذار نماید. -تکرار کلمات و افعال مشتق از غفران: 4 بار در سوره
-در آیه 4 نتیجه دعوت نوح به عبادت الله و تقوا ، غفران ذنوب و تاخیراجل انها تا اجل مسمی بیان شده است. اجل مسمی چیست و ارتباط اعمال انسانها با تاخیر یا تعجیل اجل چیست؟
اجل همان سرآمد يا سررسيد زماني است که مشتقات آن 57=19x3 بار در قرآن تکرار شده است، از سرآمد مهلت قرض گرفته تا سرآمد زايمان، سرآمد عمر افراد يا جوامع، سرآمد دنيا، سرآمد عمرِ ماه و خورشيد و... جملة «أَجَلٌ مُسَمًّى» 21 بار در قرآن تكرار شده است. مسمي از ريشه «اسم»، و تسميه نام گذاري است كه در جملة «أَجَلٌ مُسَمًّى» معناي سرآمد تعيين شده ميدهد.
در آیات متعدد قران از لفظ اجل مسمی استفاده شده است: اینکه افراد تا اجل مسمی در دنیا بهره مندند: انعام 2و60 زمر 42 اینکه اگر سرامد معینی تعیین نشده بود، افراد و اقوام را بدلیل کارهایشان عذاب میکردیم: طه129 شوری 14 فاطر 45 عنکبوت 53 نحل 61 و ایاتی که اگر توبه و استغفار کنید خدا مرگتان را تا اجل مسمی تاخیر می اندازد: نوح 4 ابراهیم 10
قَالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَنَهَارًا {5} [نوح] گفت پروردگارا من قوم خود را شب و روز دعوت كردم {5} فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعَائِي إِلَّا فِرَارًا {6} و دعوت من جز بر گريزشان نيفزود {6} وَإِنِّي كُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِيَابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَكْبَرُوا اسْتِكْبَارًا {7} و من هر بار كه آنان را دعوت كردم تا ايشان را بيامرزى انگشتانشان را در گوشهايشان كردند و رداى خويشتن بر سر كشيدند و اصرار ورزيدند و هر چه بيشتر بر كبر خود افزودند {7} ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهَارًا {8} سپس من آشكارا آنان را دعوت كردم {8} ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنتُ لَهُمْ وَأَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْرَارًا {9} باز من به آنان اعلام نمودم و در خلوت [و] پوشيده نيز به ايشان گفتم {9} فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا {10} و گفتم از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه او همواره آمرزنده است {10} يُرْسِلِ السَّمَاء عَلَيْكُم مِّدْرَارًا {11} [تا] بر شما از آسمان باران پى در پى فرستد {11} وَيُمْدِدْكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَيَجْعَل لَّكُمْ جَنَّاتٍ وَيَجْعَل لَّكُمْ أَنْهَارًا {12} و شما را به اموال و پسران يارى كند و برايتان باغها قرار دهد و نهرها براى شما پديد آورد {12}
گزارش نوح به خداازچگونگی انجام ماموریتش و واکنش قوم: عصاره دسته آیات 5-12: علیرغم تلاش مستمر و متنوع نوح، انها دعوتش برای استغفار از خدا و در نتیجه بهره مندی از غفران خدا و برکات دنیوی را از روی تکبر و مصرانه رد کردند.
مَّا لَكُمْ لَا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَارًا {13} شما را چه شده است كه برای خدا عظمت و اهمیتی (در زندگی روزانه خود) قایل نیستید؟{13} وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا {14} و حال آنكه شما را مرحله به مرحله خلق كرده است {14} أَلَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا {15} مگر ملاحظه نكردهايد كه چگونه خدا هفت آسمان را طبقه طبقه آفريده است {15} وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا {16} و ماه را در ميان آنها (اسمانها) نورانی گردانيد و خورشيد را [چون] چراغى قرار داد {16} وَاللَّهُ أَنبَتَكُم مِّنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا {17} و خدا[ست كه] شما را [مانند] گياهى از زمين رويانيد {17} ثُمَّ يُعِيدُكُمْ فِيهَا وَيُخْرِجُكُمْ إِخْرَاجًا {18} سپس شما را در آن بازمىگرداند و بيرون مىآورد بيرونآوردنى [عجيب] {18} وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ بِسَاطًا {19} و خدا زمين را براى شما فرشى [گسترده] ساخت {19} لِتَسْلُكُوا مِنْهَا سُبُلًا فِجَاجًا {20} تا از راههایی در شکاف (دره های) آن برويد {20}
عصاره دسته آیات 13-20: انتقاد نوح از قومش که برای خدا وزن و نفشی قایل نیستند و حال آنکه نشانه های عظمت و تدبیر مستمرش در افرینش انسان و اسمان و زمین هویداست.
قَالَ نُوحٌ رَّبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِي وَاتَّبَعُوا مَن لَّمْ يَزِدْهُ مَالُهُ وَوَلَدُهُ إِلَّا خَسَارًا {21} نوح گفت پروردگارا آنان (قومم) نافرمانى من كردند و كسى را پيروى نمودند كه مال و فرزندش جز بر زيان وى نيفزود {21} وَمَكَرُوا مَكْرًا كُبَّارًا {22} و دست به نيرنگى بس بزرگ زدند (سران و اشراف قوم) {22} وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسْرًا {23} و گفتند زنهار خدايان خود را رها مكنيد و نه ود را واگذاريد و نه سواع و نه يغوث و نه يعوق و نه نسر را {23} وَقَدْ أَضَلُّوا كَثِيرًا وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا ضَلَالًا {24} و بسيارى را گمراه كردهاند [بار خدايا] جز بر گمراهى ستمكاران ميفزاى {24}
عصاره دسته آیات 21-24: شکوه نوح از درخواست نوح از خدا برای هلاکت انها: انها با تبعیت از سران و اشراف که دیگران را از ترک الهه های مقدس و سنتی خود نهی میکردند، با نوح و دعوت توحیدی او مخالفت کرده، مایه گمراهی سایرین هم میشدند.
گزارش نوح به خدا ازچگونگی انجام ماموریتش و واکنش قوم: عصاره دسته آیات 5-12: علیرغم تلاش مستمر و متنوع نوح، انها دعوتش برای استغفار از خدا و در نتیجه بهره مندی از غفران خدا و برکات دنیوی را از روی تکبر و مصرانه رد کردند. عصاره دسته آیات 13-20: انتقاد نوح از قومش که برای خدا وزن و نفشی قایل نیستند و حال آنکه نشانه های عظمت و تدبیر مستمرش در افرینش انسان و اسمان و زمین هویداست عصاره دسته آیات 21-24: شکوه نوح از درخواست نوح از خدا برای هلاکت انها: انها با تبعیت از سران و اشراف که دیگران را از ترک الهه های مقدس و سنتی خود نهی میکردند، با نوح و دعوت توحیدی او مخالفت کرده، مایه گمراهی سایرین هم میشدند. عصاره فراز آیات 5-24: علیرغم تلاش مستمر و متنوع نوح، انها با تبعیت از سران و اشراف که دیگران را از ترک الهه های مقدس و سنتی خود نهی میکردند دعوتش به توحید و استغفار از خدا را از روی تکبر و مصرانه رد کرده، با او مخالفت کردند.
مِمَّا خَطِيئَاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَارًا فَلَمْ يَجِدُوا لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ أَنصَارًا {25} [تا] به سبب گناهانشان غرقه گشتند و [پس از مرگ] در آتشى درآورده شدند و براى خود در برابر خدا يارانى نيافتند {25} وَقَالَ نُوحٌ رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا {26} و نوح گفت پروردگارا هيچ كس از كافران را بر روى سرزمين مگذار {26} إِنَّكَ إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا {27} چرا كه اگر تو آنان را باقى گذارى (سایر) بندگانت را گمراه مىكنند و جز پليدكار ناسپاس نزايند {27} رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِمَن دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِنًا وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا تَبَارًا {28} پروردگارا بر من و پدر و مادرم و هر کس كه با ایمان در سرايم درآيد و بر مردان و زنان با ايمان ببخشاى و جز بر هلاكت ستمگران ميفزاى {28}
عصاره فراز آیات 25-28:بیان سرنوشت قوم : خداوند قوم نوح را بدلیل اعمالشان و عدم امید به هدایت شان و نیز اضلال سایرین و فرزندان خود ، غرق و وارد اتش نمود.
نکات: 1-منظور از مکروا مکرا کبارا در آیه 22 چیست؟ مصداق مکر بزرگ مخالفان نوح چه بود؟ در سوره های دیگری که داستان نوح امده است، به نقشه مخالفان برای رجم و قتل نوح اشاره شده اما عنوان مکر بر انها ذکر نشده است. بنظر میرسد ایه بعدی همین ایه در سوره توضیح همان مکر باشد: وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسْرًا {23} یعنی مکر سران مخالف نوح توسل جستن به عقاید و مقدسات موجود در نزد مردم بوده تا با تحریک انها نسبت به مقدسات خود، انها را از قبول دعوت نوح باز دارند. در واقع در برابر استدلال توحیدی نوح در آیات قبل، سران قوم بدون پاسخ استدلالی به دعوت نوح برای اینکه مردم حرف نوح را نپذیرند، تاکید بر باقی ماندن بر ایین قبلی یعنی پرستش بتان میکنند.
2-آیا طوفان نوح فراگیر در کل زمین بود و همه انسانهای روی زمین غرق شدند؟ در آیه 26 از زبان حضرت نوح بیان شده که وَقَالَ نُوحٌ رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا {26} که بعضی چنین برداشت کرده اند منظور تمام کافران ر وی کره زمین است اما با توجه به داستان نوح که در سوره های دیگر امده و بر مجازات کافرین قومش تصریح شده ( ازجمله سوره شعرا و فرقان) و نیز سنت الهی در عذاب اقوام که پس از ارسال رسولان است ، در اینجا منظور از الارض همان سرزمین قوم نوح و هلاکت انها است. قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ {117}شعراگفت پروردگارا قوم من مرا تكذيب كردند {117} فَافْتَحْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فَتْحًا وَنَجِّنِي وَمَن مَّعِي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ {118}ميان من و آنان فيصله ده و من و هر كس از مؤمنان را كه با من است نجات بخش {118} و قوم نوح لما کذبوا الرسل اغرقناهم و جعلناهم للناس آیه (فرقان 37) اما از طرف دیگر آیاتی در قران هست که انسانها را ذریه نوح میداند مانند: اسراء ایه3، بنی اسراییل را ذریه من حملنا مع نوح خطاب میکند. و یا در سوره صافات میفرماید و نجیناه و اهله من الکرب العظیم و جعلنا ذریته هم الباقین که شاید این نکته را برساند که در ان زمان تنها انسانهای موجود روی زمین، قوم نوح بوده اند.
3-چرا نوح نفرین کرد؟ ماجرای درخواست نوح برای عذاب قومش در سوره شعرا اینگونه امده است: قَالُوا لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ {116} قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ {117} فَافْتَحْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فَتْحًا وَنَجِّنِي وَمَن مَّعِي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ {118} گفتند اى نوح اگر دست برندارى قطعا از [جمله] سنگسارشدگان خواهى بود {116}شعراگفت پروردگارا قوم من مرا تكذيب كردند {117}ميان من و آنان فيصله ده و من و هر كس از مؤمنان را كه با من است نجات بخش {118} یعنی انها علاوه بر تکذیب و نپذیرفتن دعوت نوح و مانع شدن پذیرش دیگران، درصدد قتل نوح بوده اند. در سوره یونس هم تصمیم به قتل نوح بیان شده است. فَأَجْمِعُواْ أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُواْ إِلَيَّ وَلاَ تُنظِرُونِ {71}نوح: پس [در] كارتان با شريكان خود همداستان و متحد شويد تا كارتان بر شما پوشیده نماند (همه جوانب را بنگرید تا بعدا پشیمان نشوید) سپس به کار من فیصله دهید و مهلتم ندهيد (که باکی از تصمیم شما ندارم){71} در سوره هود هم امده است که خداوند به نوح وحی کرد که ادامه دعوت تاثیری ندارد و جز مومنان فعلی، فرد جدیدی ایمان نخواهد اورد و شروع به ساخت کشتی کن تا سنت و اراده خدا برای عذاب آنها محقق شود. وَأُوحِيَ إِلَى نُوحٍ أَنَّهُ لَن يُؤْمِنَ مِن قَوْمِكَ إِلاَّ مَن قَدْ آمَنَ فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ {36} وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا وَلاَ تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُواْ إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ {37}و به نوح وحى شد كه از قوم تو جز كسانى كه [تاكنون] ايمان آوردهاند هرگز [كسى] ايمان نخواهد آورد پس از آنچه مىكردند غمگين مباش {36}و زير نظر ما و [به] وحى ما كشتى را بساز و در باره كسانى كه ستم كردهاند با من سخن مگوى چرا كه آنان غرق شدنىاند {37} در سوره نوح هم امده است که انها دیگران را هم گمراه میکردند و امیدی برای ایمان انها وجود نداشت و حتی نسل انها نیز کافر بودند. إِنَّكَ إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا {27}چرا كه اگر تو آنان را باقى گذارى (سایر) بندگانت را گمراه مىكنند و جز پليدكار ناسپاس نزايند {27}
مرور عصاره فرازها عصاره فراز آیات 1-4: خبر از بعثت حضرت نوح و محتوای دعوتش: ماموریت حضرت نوح برای انذار قومش از عذاب الهی با محوریت دعوت به پرستش خدا، تقوا و اطاعت از نوح تا مشمول غفران خدا و تاخیر در عذاب مقدر شوند. عصاره فراز آیات 5-24: علیرغم تلاش مستمر و متنوع نوح، انها با تبعیت از سران و اشراف که دیگران را از ترک الهه های مقدس و سنتی خود نهی میکردند دعوتش به توحید و استغفار از خدا را از روی تکبر و مصرانه رد کرده، با او مخالفت کردند. عصاره فراز آیات 25-28:بیان سرنوشت قوم : خداوند قوم نوح را بدلیل اعمالشان و عدم امید به هدایت شان و نیز اضلال سایرین و فرزندان خود ، غرق و وارد اتش نمود.
درس سوره نوح: قوم نوح با تبعیت از اشراف و سران خود، دعوت مستمر و طولانی نوح به پرستش الله، تقوا و استغفار از خدا و انذار از عذاب را از روی تکبر و مصرانه رد کرده، معبودان سنتی خود را رها نکرده، مایه گمراهی سایرین و نسل خود هم میشدند لذا خداوند هم انها را بدلیل اعمالشان غرق و وارد اتش نمود.
کلمات کلیدی: -سخن سران قوم نوح که لاتذرن الهتکم (مشابه سوره صاد است که سران مشرک مکه مردم را ازتوحید منع کردند: واصبروا علی الهتکم) -استغفروا ربکم ثم توبوا الیه یرسل السماء علیکم مدرارا(مشابه قول عاد در سوره هود) همچنین در ابتدای سوره هود به مخاطبان قران گفته شده که استغفروا ربکم ثم توبوا الیه یمتعکم متاعا حسنا الی اجل مسمی -یغفر لکم من ذنوبکم و یوخرکم الی اجل مسمی: سوره نوح ، سوره ابراهیم (قول مشترک همه رسولان)ویرایش بوسیله کاربر 1400/09/21 11:35:57 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit |
سیدکاظم فرهنگ |
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,975
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
تفسير و تدبر سوره نوح:
در آيه 4 سوره نوح، ايشان به قوم خود مي فرمايد: أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ وَأَطِيعُونِ {3} كه خدا را بپرستيد و از او پروا داريد و مرا فرمان بريد {3} يَغْفِرْ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرْكُمْ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذَا جَاء لَا يُؤَخَّرُ لَوْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ {4} [تا] برخى از گناهانتان را بر شما ببخشايد و [اجل] شما را تا وقتى معين به تاخير اندازد اگر بدانيد چون وقت مقرر خدا برسد تاخير بر نخواهد داشت {4}
يعني تقوا و استغفار، اجلي را كه بواسطه اعمال بد انها قرار است زودتر محقق شود، تا #اجل_مسمي تاخير مي اندزاد.
اما در آيات ديگري مثل طه129 شوری 14 فاطر 45 عنکبوت 53 نحل 61 بيان شده كه اگر سرامد معینی تعیین نشده بود، افراد و اقوام را بدلیل کارهایشان عذاب میکردیم.
ايا اين دو سري ايات با هم اختلافي ندارند؟ اگر سنت الهي اين است كه بواسطه اعمال ناصالح در اجل اقوام و اشخاص تعجيل شود، پس چرا در سورههاي بالا اجل مسمي را مانع نزول عذاب زودتر از آن، معرفي مي كند؟
پاسخها:
و لو لا كلمه سبقت من ربك الى اجل مسمى لقضى بينهم (( - مراد از كلمه اى كه در سابق گذشت يكى از فرمانهايى است كه خدا در آغاز خلقت بشر صادر كرد، نظير اينكه همان روزها فرمود: ((و لكم فى الارض مستقر و متاع الى حين ((.
و معناى آيه اين است : اگر نبود اين مساءله كه خدا از سابق اين قضا را رانده بود كه بنى آدم هر يك چقدر در زمين بمانند و تا چه مدت و به چه مقدار از زندگى در زمين بهره مند شوند هر آينه بين آنان حكم مى كرد، يعنى به دنبال اختلافى كه در دين خدا كرده و از راه او منحرف شدند، حكم مى نمود و همه را به مقتضاى اين جرم بزرگ هلاك مى فرمود.
تفسير الميزان
آيۀ «لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذٰا جٰاءَ أَجَلُهُمْ لٰا يَسْتَأْخِرُونَ سٰاعَةً وَ لٰا يَسْتَقْدِمُونَ» اعراف: ۳۴ كه چندين بار در قرآن مجيد تكرار شده صريح است در اينكه امّتها نيز مدّت معيّن دارند و چون مدّتشان سر آمد از بين خواهند رفت مانند قوم نوح، عاد، ثمود و اقوام ديگر كه نامشان در تاريخ مانده است ممكن است مدت ملّتي تا آخر دنيا باشد مانند امّت اسلام و اين امر آنرا از داراي مدّت بودن خارج نميكند النهايه مدتش دراز است
[قاموس قران - [ (اجَل مُعَلِّقَ و اجَلِ حَتمي) ]؛ ج ۱، ص: ۲۸ - صفحه۳۶]
[ (اجَل مُعَلِّقَ و اجَلِ حَتمي) ]؛ ج ۱، ص: ۲۸ مسئلۀ اجل معلّق و اجل حتمي در زبانها شايع است، و مراد آنست كه انسان دو اجل دارد يكي اجل مشروط كه اگر شرطش موجود شود خواهد آمد و الّا نه و ديگري اجل حتمي كه بالاخره در وقتش ميايد و برو برگرد ندارد، در نتيجه اجل اوّل قابل محو و اثبات و دوّمي ثابت و پايدار است. اينك بعضي از آيات را در اين زمينه بررسي ميكنيم: پيامبران در جواب آنانكه انكارشان ميكردند ميگفتند «أَ فِي اللّٰهِ شَكٌّ فٰاطِرِ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُؤَخِّرَكُمْ إِليٰ أَجَلٍ مُسَمًّي» (ابراهيم: ۱۰) گفتند: آيا در خدا كه آفرينندۀ آسمانها و زمين است شكّي است. شما را بوسيلۀ ما ميخواند تا از گناهانتان بيامرزد و تا اجل تعيين شده شما را بتأخير اندازد. حضرت نوح بمردم ميگفت «أَنِ اعْبُدُوا اللّٰهَ وَ اتَّقُوهُ وَ أَطِيعُونِ. يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُؤَخِّرْكُمْ إِليٰ أَجَلٍ مُسَمًّي إِنَّ أَجَلَ اللّٰهِ إِذٰا جٰاءَ لٰا يُؤَخَّرُ لَوْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» (نوح: ۴) عبادت خدا كنيد و از عذاب او بپرهيزيد و مرا اطاعت كنيد تا از گناهانتان بيامرزد و شما را تا مدت معين بتأخير اندازد، راستي چون اجل خدا بيايد مؤخّر نميشود ايكاش اين مطلب را ميدانستيد، ممكن است «من» در هر دو آيه بيانيّه باشد و نيز بقومش ميگفت «اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كٰانَ غَفّٰاراً يُرْسِلِ السَّمٰاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرٰاراً وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوٰالٍ وَ بَنِينَ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنّٰاتٍ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهٰاراً» (نوح ۱۰) يعني از خداي خود آمرزش بخواهيد كه او بسيار آمرزنده است، تا بشما باران فراوان بفرستد. و شما را بمالها و فرزندان كمك كند و برايتان باغها و جويبارها پديد آورد.
از اين آيات چند مطلب استفاده ميشود يكي اينكه عبادت و استغفار و اطاعت خدا سبب وفور نعمت و آمرزيدن گناهان است. دوم اينكه استغفار و اطاعت سبب تأخير تا اجل معيّن است و اگر اطاعت و استغفار نكنند تأخير نخواهد بود و مرگ زودتر از وقت معيّن خواهد رسيد چون ميگويد: استغفار كنيد تا مرگ شما را بتأخير اندازد يعني اگر استغفار نكنيد زودتر خواهد رسيد و آيۀ «يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُؤَخِّرَكُمْ إِليٰ أَجَلٍ مُسَمًّي» صريح است كه خدا با اين دعوت ميخواهد از گناهان بيامرزد و همچنين شما را تا اجل معين بتأخير اندازد يعني در صورت عدم اطاعت، مغفرت و تأخير نخواهد بود و قهرا مرگتان زودتر خواهد رسيد.
در بسيار جاها پس از ذكر عذاب و هلاكت اقوام نا فرمان نظير اين آيه «وَ مٰا ظَلَمْنٰاهُمْ وَ لٰكِنْ كٰانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ» نحل: ۱۱۸ را ميخوانيم و نيز نظير آيۀ «وَ لَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَمّٰا ظَلَمُوا» (يونس ۱۳) آمده است از اين آيات صريحا فهميده ميشود كه اگر ستم نميكردند هلاك نميشدند، ستم بود كه مرگشان را جلو انداخت.
و آيۀ «وَ مٰا تَحْمِلُ مِنْ أُنْثيٰ وَ لٰا تَضَعُ إِلّٰا بِعِلْمِهِ وَ مٰا يُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لٰا يُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلّٰا فِي كِتٰابٍ» (فاطر ۱۱) (يعني هيچ ماده اي جز با علم او بار بر ندارد و نگذارد و هيچ عمرداري عمر نميكند و از عمر احدي كاسته نميشود مگر آنكه در كتابي است) در بيان مطلب ابهامي باقي نميگذارد. در تفسير الميزان ذيل آيۀ «هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ طِينٍ ثُمَّ قَضيٰ أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّي عِنْدَهُ» (انعام: ۲) اجل اول را كه نكره است، اجل مشروط و اجل دوم را اجل محتوم گرفته و در اين زمينه بتفصيل سخن گفته و وجود دو اجل را اثبات فرموده است. در خصوص اين مطلب روايات زيادي هست كه عده اي از آنها را مرحوم مجلسي در بحار الانوار ج ۵ طبع آخوندي ص ۱۳۶- ۱۴۳ نقل كرده است و از جمله از تفسير عيّاشي از امام صادق عليه السّلام نقل ميكند كه حمران از آنحضرت از آيۀ «ثُمَّ قَضيٰ أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّي عِنْدَهُ» پرسيد، فرمود آنها دو اجل اند، اجل مشروط، خدا در آن هر چه بخواهد ميكند و اجل محتوم.
نا گفته نماند با در نظر گرفتن آيات و روايات، زيادت و نقصان عمر و تغيير و تبديل آن جاي گفتگو نيست ولي تحليل آن براي نگارنده دشوار است زيرا در علم خداوند براي افراد مردم بيشتر از يك اجل نميتوان فرض كرد، مثلا خدا ميداند كه فلاني با اختيار خود ستم خواهد كرد و آن ستم سبب مرك او در فلان وقت خواهد شد پس براي اين شخص يك اجل بيشتر وجود ندارد، اگر گوئي: در صورتيكه ستم نميكرد زياد عمر مينمود؟
گوئيم: خدا ميدانست كه باختيار خود ستم كرده و در آن وقت خواهد مرد، پس يك اجل بيشتر نداشته است وضع اشخاص ديگر اعمّ از خوب و بد از اين فرض معلوم ميشود. در تحقيق اين مطلب آنچه بنظر ميايد اين است كه مراد از اجل محتوم و مسمّي قابليّت بقاء انسان است و مراد از اجل مشروط زوال آن و يا اضافه شدن بر آن، مثلا بچراغي يك ليتر نفت ريخته ايم ميگوئيم: مدّت روشن بودن اين چراغ دو ساعت است.، بشرط آنكه باد آنرا در اثناء خاموش نكند و يا نفت تازه بر آن نريزند. يا ميگوئيم اين عمارت ميتواند تا صد سال باقي بماند مشروط بر آنكه زلزله ويرانش نكند و يا هر سال تعمير نكنند. معلوم است آمدن باد و اضافه شدن نفت، همچنين آمدن زلزله و يا تعمير عمارت، دو ساعت و صد سال را كم و يا زياد خواهد كرد امّا قطع نظر از آنها مدّت چراغ دو ساعت و مدت عمارت صد سال است.
هكذا ميگوئيم: يك فرد انسان كه خدا آفريده، وجودش استعداد آنرا دارد كه بطور عادي هفتاد سال زندگي كند، بشرط اينكه مرض و با نگيرد و … بنا بر اين سخن، اجل حتمي قابليّت بقاء و اجل مشروط بر هم خوردن آن قابليت در اثر عوامل است، و امّا اينكه اين شخص در علم خدا با اجل حتمي خواهد مرد يا با مشروط، مسئلۀ ديگري است مثلا در آيۀ «وَ يُؤَخِّرَكُمْ إِليٰ أَجَلٍ مُسَمًّي» منظور اين است: شما ميتوانيد با پيروي از دستورات حق، طوري زندگي كنيد كه تا پايان استعداد وجودتان، زنده و در رفاه باشيد بشرط آنكه با ايجاد عوامل ناروائي، اين استعداد را از بين نبريد. اين احتمال بسيار قانع كننده است، ولي باز جاهاي مبهمي براي نگارنده باقي است انشاء اللّٰه خدا روشن خواهد فرمود.
خوانندۀ عزيز اين سخن را از من ياد دار، هر وقت مطلبي را ندانستي احتمال نقص در امور دين و كارهاي خدا (معاذ اللّٰه) نده و نقص را از خودت بدان و بگو: مطلب حق است ولي من نميدانم. و در مقام تسليم، هر مطلبي كه بر تو مشكل ماند بگو: من بآنچه پيش خدا و بآنچه حقيقت است ايمان دارم و از خدايم و دينم ميپذيرم،
قاموس قرآن
|
|
|
|
جهش به انجمن
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.