رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,960
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
دیدگاههای مختلف در مورد ارتباط زن و مرد
در مورد ارتباط زن و مرد، دو دیدگاه مخالف با تفاسیری دوگانه وجود دارد که به نظر میرسد هر دو دیدگاه، به یک اندازه مردود و مخدوش است.
الف)- دیدگاه سختگیرانه مطابق این دیدگاه افراطی، هر نوع ارتباط میان دختر و پسر و زن و مرد جز در صورت اضطرار ممنوع است؛ زیرا رابطهی میان این دو، رابطهی آتش و پنبه است و برای دوری از خطر، عقل حکم میکند که این دو، هر چه بیشتر از همدیگر دور نگه داشته شوند. بر این مبنا، هر نوع ارتباطی میان دو جنس مخالف، ممکن است باعث جرقهای شود که کنترل آن در اختیار هیچ یک از طرفین نباشد. از این گذشته، تأثیرات منفی شنیدن صدای نامحرم و هر نوع مصاحبت با وی، در روح انسان قابل انکار نیست. دیدگاه مذکور در تأیید صحت مدعای خویش، پارهای از روایات را با تفسیری خاص نقل میکند که از آن جمله است: در روایتی از حضرت زهرا (س) آمده است: «برای زنان بهتر است که هیچ مردی را نبینند و هیچ مردی نیز آنها را نبیند.» (حر عاملی، 1397ق: ج14، ابواب مقدمات النکاح، باب 129، ح3) یا حضرت علی (ع) در سفارشات خـویش، بـه امـام حسـن مجتبی (ع) میفرمایند: «اگـر میتوانی کاری کن که زن تو با مردان بیگانه معاشرت نداشته باشد. هیچ چیز بهتر از خانه، زن را حفظ نمیکند. همانطور که بیرون رفتن آنان از خانه و معاشرت با مردان بیگانه در خارج از خانه برای آنها مضر و خطرناک است، وارد کردن مرد بیگانه نزد آنان در داخل خانه و اجازهی معاشرت دادن به او نیز مضر و خطرناک است. اگر بتوانی کاری کن که زنانت غیر از تو را نشناسند.» (نهج البلاغه، نامه 31)
ـ نقد و بررسی در نقد و بررسی این دیدگاه، توجه به نکات ذیل ضروری است: الف)- براساس فتوای بسیاری از فقها، اصل ارتباط و گفتگو، معاشرت و مصاحبت، سلام و احوالپرسی میان زن و مرد با رعایت موازین اسلامی ممنوعیتی ندارد. زن و مرد میتوانند صدای همدیگر را بشنوند و صدای خود را به همدیگر بشنوانند. منعی که وجود دارد، این است که اولاً زن نباید صدای خود را به گونهای ترقیق و تحسین کند که مرد را به گناه بکشاند و ثانیاً نباید این گفتگو به قصد التذاذ جنسی صورت گیرد. زن و مرد میتوانند در مسائل مختلف دینی، علمی، سیاسی، اجتماعی و... با هم بحث و گفتگو داشته باشند و از نظرات و اطلاعات همدیگر استفاده کنند. زن میتواند مدیریت یک موسسهی علمی- تعلیمی، اقتصادی و... را که مردان نیز در آنجا بکار اشتغال دارند، به عهده گیرد. همهی این موارد و موارد مشابه آن، از دیدگاه فقها هیچگونه ممنوعیتی ندارد. آنچه که از دیدگاه فقهی و شرعی مهم است، رعایت حریم، حفظ حجاب، پرهیز از نگاههای شهوتآلود، اختلاطها و مصاحبتهای نادرست و غیر مفید است. این دیدگاه که زن را باید در خانه محبوس کرد و از هر گونه حضور در جامعه و ارتباط با دیگران محروم ساخت، مبنای مقبولی ندارد. از نظر شرعی، حضور زن در جامعه و شرکت در مراسم مختلف دینی، سیاسی و اجتماعی ممنوع نیست. زن میتواند در نمازهای جمعه و جماعت حضور پیدا کند. البته اسلام حضور زن را در نماز جمعه و عیدین واجب نکرده است؛ اما این عدم وجوب به معنای ارفاق و برداشتن تکلیف است؛ نه منع حضور. صاحب وسائل الشیعه که خود محدثی قوی است، پس از ذکر روایات به ظاهر متعارض در رابطه با حضور زن در جامعه، میگوید: «از مجموع روایات استفاده میشود که برای زنان رواست که برای مجالس عزا یا برای انجام حقوق مردم یا تشییع جنازه بیرون روند و در این مجامع شرکت کنند، همچنان که فاطمه(س) و نیز زنان ائمه اطهار(ع)، در مثل این موارد شرکت میکردهاند.» (حر عاملی، 1397ق: ج1، ص72)
در روایتی دیگر از پیامبر اکرم(ص) خطاب به زنان خود آمده است: «قد اذن لکن ان تخرجن لحوائجکن» (مسلم، بیتا: ج7، ص6 ؛ بخاری، بیتا: ج7، ص49)، «به شما اجازه داده شده است که برای حاجتهای خود بیرون بروید.» شهید مطهری، روایاتی را که بر منع حضور زنان در جامعه دلالت دارد، بر توصیه اخلاقی حمل میکند؛ بدین معنا که مردان و زنان از خطرات ارتباط با هم آگاه شوند؛ سپس میگوید: «علت اینکه فقها به مضمون چنین جملهها فتوا ندادهاند، ادلهی قطعی دیگر از آیات و روایات و سیرهی معصومین(ع)، برخلاف مفاد ظاهر این تعبیرات است و به اصطلاح، ظاهر این جملهها معرض عنه اصحاب است؛ لهذا این جملهها حمل بر توصیـه اخلاقی شـده اسـت و ارزش اخلاقـی دارد نـه فقهی.» (مطهری، 1379: ج 19، ص548) در واقع تفسیر صحیح این روایات، مصونیت روابط را شامل میشود، نه ممنوعیت.
ب)- هر چند به هیچ وجه نمیتوان خطرات ناشی از روابط ناسالم میان دختر و پسر و زن مرد را دستکم تلقی کرد، اما این امر نباید چنان باعث بدبینی گردد که هر گونه ارتباط میان دو جنس مخالف، غیر مجاز و ممنوع تلقی شود و در پارهای از موارد، منافع و مصالحی که در این ارتباط وجود دارد، نادیده گرفته شود. این نگرش که این دو جنس همانند آتش و پنبهاند و در موقع ارتباط گفتاری و معاشرت حتی با حفظ حجاب و رعایت حریم و آداب لازم، به موجودات بیاراده و تدبیر تبدیل میشوند، تا حدود زیادی بیانصافی و افراطگرایی است.
شکی نیست که معاشرت و مصاحبت دو جنس مخالف میتواند در پارهای از موارد یکی از لغزشگاههای بزرگ به حساب آید؛ اما آیا میتوان به این دلیل حتی با رعایتهای لازم، هر گونه ارتباطی را محکوم کرد؟ آیا در موارد دیگری نیز که امکان لغزش وجود دارد، چنین قضاوتی میشود؟ آیا دسترسی به مال، مقام و منصب یا حتی علم، یا حضور در برخی از جلسات و نشستن در جایگاه داد و ستد، خرید و فروش و... نمیتواند برای عدهای لغزشگاه به حساب آید؟ آیا تعداد کسانی که در این موارد به لغزش، انحراف و گناه کشیده میشوند، اندک است؟ و میتوان با این عذر، این موارد و مشاغل را ممنوع دانست؟
ب)- دیدگاه سهلگیرانه بر اساس این دیدگاه تفریطی، ایجاد هر نوع محدودیت و ممنوعیت در ارتباط میان زن و مرد، باعث برانگیختن حساسیت، افزایش التهاب و اشتیاق میشود. انسان بر اساس اصل: «الأنسان حریص علی مامنع»، وقتی در موردی با منع و محدودیت مواجه میشود، نسبت به آن حریصتر و کنجکاوتر میشود. از این رو، بهتر است که نحوهی ارتباط دو جنس مخالف، همانگونهای باشد که دو جنس موافق با هم مرتبطند. از این گذشته، اوضاع حاکم بر جامعهی جهانی، جدایی دو جنس مخالف را از هم ناممکن گردانیده است. زیرا عصر حاضر، عصر ارتباطات و اطلاعات است. همانگونه که در این عصر، فرهنگها، ادیان و مذاهب به گفتگو و ارتباط میان هم تن دادهاند، باید ارتباط و مصاحبت میان همه افراد بشر را ـ فارغ از جنسیت، نژاد، رنگ، دین و مذهب ـ پذیرفت.
ج)- دیدگاه معتدل
همانگونه که گذشت، دو دیدگاه پیشین به یک اندازه مخدوش و مردودند، نه میتوان ممنوعیت هر گونه ارتباط میان دو جنس مخالف، جز در صورت اضطرار را پذیرفت و نه میتوان اهمیت و حساسیت رابطهی دو جنس مخالف را در حدّ رابطهی میان دو جنس موافق فروکاست؛ بلکه اعتدال در روابط زن و مرد آن است که از هر گونه افراط و تفریط پرهیز شود؛ یعنی نه چنان سختگیرانه و تنگنظرانه برخورد شود که در نگاه عرف و عقلا به هیچ وجه قابل عمل نباشد و نه چنان سهلگیرانه نظر داده شود که باعث پیامدهای ناگوار و منفی گردد. معیار و میزان ، ارتباط درست و سالم با حفظ همهی حریمهاست. قرآن کریم در بسیاری از موارد در روابط زن و مرد از کلمهی «معروف» استفاده کرده است. این واژه 38 مرتبه بکار رفته است که 19بار آن دربارهی ارتباط با زنان است؛ گویی معیار و میزان، «معروف» بودن روابط است. به عنوان نمونه به پارهای از این آیات اشاره میشود: ـ «با زنان به صورت معروف (پسندیده و مورد قبول) معاشرت کنید.»[1] ـ «کسانی از شما که بمیرند و همسرانی به جای گذارند، زنان چهارماه و ده روز به انتظار بمانند و چون این مدت را به پایان رساندند، باکی بر شما نیست به آنچه که به معروف و شایستگی در مورد خویش انجام میدهند که خدا از آنچه میکنید، آگاه است. آنچه دربارهی خواستگاری این زنان به اشاره بگویید یا در دل خویش نهان کنید، گناهی بر شما نیست....»[2] همانگونه که از تفسیر شریف المیزان در پارهای از این موارد استفاده میشود، این اصل اختصاص به روابط زناشوئی میان زن و شوهر ندارد بلکه اصلی فراتر از آن است. علامه طباطبائی در ذیل آیات 242-228 سورهی بقره میفرماید: «معروف به معنای هر عملی است که افکار عمومی آن را عملی شناخته شده بداند و با آن مأنوس باشد و با ذائقهای که اهل هر اجتماع از نوع زندگی اجتماعی خود بهدست میآورد، سازگار باشد این واژه، متضمن هدایت عقلی، حکم شرعی، فضیلت اخلاقی و هم سنتهای ادبی و انسانی است و چون اسلام شریعت خود را بر اساس فطرت و خلقت بنا کرده است، «معروف» همان چیزی است که مردم آن را معروف بدانند، البته مردمی که از راه فطرت و از مقتضای نظام خلقت منحرف نگردیده باشند.» (رک. طباطبائی، 1363: ج4، ص24)
بر اساس این تعریف، باید معیار را در روابط زن و مرد روشی دانست که جامعه با در نظر گرفتن راهنمایی عقل و شرع و فطرت میپسندد. بنابراین، ممکن است یک رابطهای در یک شرایطی پسندیده و در شرایطی دیگر ناپسند باشد یا برای عدهای پسندیده باشد و برای عدهای دیگر ناپسند. به عنوان مثال، در عرف متشرعه، اگر ارتباط دو جنس مخالف در زمینهی علمی، دینی یا اجتماعی و سیاسی باشد، پسندیده و معروف است؛ همچنین اگر این ارتباط، جهت گفتگو و تصمیمگیری در مسالهی ازدواج و آیندهی زندگی مشترک باشد. اما اگر مسائل مورد گفتگو، مسایل جنسی و شهوانی باشد، نگاههایی که رّد و بدل میشود معنادار باشد؛ حرکات و اطواری که طرفین نشان میدهند، محرک و مهیج باشد؛ پوششها نادرست، سبک و جلف باشد؛ صحبتها بیمحتوا، بیفایده و با خندههای بلند و وهنآمیز همراه باشد، از منظر عرف متشرعه و عقلا، منکر و ناپسند است یا کسی از جهت ظاهری حدّ پوشش شرعی را رعایت کند، اما نحوهی پوشش او چنان تنگ، چسبان و محرک باشد که به نظر عرف و عقلا، منکر و ناپسند باشد یا ممکن است گفتگوی دختر و پسر در مسایل علمی، فرهنگی، سیاسی یا حتی دینی و قرآنی باشد، اما شیوهی سخن گفتن و حرکات همراه آن باعث شود که این ارتباط منکر و ناپسند شمرده شود.
بیگمان احتیاط هم در مقام عمل، هم در مقام فتوا و اظهار نظر در مسائل دینی، کار شایسته و خوبی است و در روایات ما نیز بر روی احتیاط در دین خدا تأکید فراوان شده است؛ به ویژه در مسائل مربوط به ارتباط زن و مرد که انگیزههای قوی بر زیاده روی و گذشتن از خطوط قرمز وجود دارد، اما نباید از یک نکته مهم غافل بود و آن اینکه ایجاد محدودیت و ممنوعیت بیش از آنچه که شارع مقدس فرموده است، خود عامل مهمی برای بیبندوباری و مرزشکنی است؛ زیرا اینگونه تصور میشود که پایبندی به مقررات و حدود شرعی، عملی بسیار دشوار و بلکه غیر عملی است و لذا چارهای جز بیبندوباری و مرزشکنی نیست.
نمونه و شیوهی بسیار زیبا و روشن ارتباط درست و پسندیده میان دختر و پسر، داستانی است که قرآن کریم در مورد رابطهی حضرت موسی با دختران شعیب مطرح کرده است. قرآن کریم در این رابطه چنین میفرماید: «هنگامی که موسی به آب مدین رسید، گروهی از مردم را در آنجا دید که حیوانات خود را سیراب میکنند و در کنار آنها دو زن را دید که مراقب گوسفندان خویشاند (و به چاه آب نزدیک نمیشوند) به آنها گفت: کار شما چیست؟ گفتند: ما آنها را آب نمیدهیم تا چوپانها همگی خارج شوند و پدر ما پیرمرد مسنی است. موسی به گوسفندان آنها آب داد و سپس رو به سوی سایه آورد و عرض کرد. پروردگارا! هر خیر و نیکی که بر من فرستی، به آن نیازمندم. ناگهان یکی از آن دو به سراغ او آمد؛ درحالیکه با نهایت حیا گام برمیداشت، گفت: پدرم از تو دعوت میکند تا مزد سیراب کردن گوسفندان را به تو بپردازد. یکی از آن دو دختر گفت: پدرم! او را استخدام کن؛ چرا که بهترین کسی را که استخدام میتوانی بکنی، آن کس است که قوی و امین میباشد....» (قصص، 26- 23)
این داستان حاوی مطالب مهمی است که به آنها اشاره میشود: ـ دختران شعیب به خاطر انجام کاری از منزل خارج میشوند و در میان جمعیت اما با حفظ حریم و پرهیز از اختلاط بکار خود میپردازند. ـ حضرت موسی به عنوان یک پسر جوان به سوی دختران شعیب که در گوشهای برای انجام کار خود به انتظار نشسته بودند، میرود و با آنها با رعایت ادب و عفاف گفتگو میکند و آنها نیز به عنوان دختران جوان، با عفت و پاکی پاسخ او را به درستی میدهند و از اینکه پسر جوان ناشناختهای به سوی آنها آمده و در مورد کار آنها میپرسد، حساسیت و عصبانیت نشان نمیدهند و پس از آن حضرت موسی به یاری آنها میشتابد. ـ دختر جوان شعیب از جانب پدر مأمور میشود که به نزد موسی بیاید و با او در مورد کاری که انجام داد گفتگو کند تا او را برای آمدن به خانه آنها راضی کند. ـ موسی به همراه دختران شعیب مسیر راه را می پیمایند. ـ دختر شعیب در این مدت چنان حضرت موسی را با زیر نظر گرفتن شناسایی کرده بود که پیشنهاد استخدام وی را به عنوان بهترین فرد که از دو صفت قوی و امین برخوردار است، به پدر میدهد و پدر نیز پیشنهاد دختر را میپذیرد. آیات شریفه فوق، ارتباط و گفتگوی دختر و پسر جوان را مطرح میکند و به زیبایی رعایت آداب اخلاقی و موازین ارزشی را نیز به تصویر میکشد؛ زیرا هم موسی در مواجهه با دختران شعیب از زیادهگویی و بیهودهگویی میپرهیزد و نیز انجام کاری برای آنها را بهانهای برای نزدیکی به آنها و سوءاستفاده اخلاقی قرار نمیدهد؛ بلکه بلافاصله به زیر سایه میرود و با خدا به راز و نیاز میپردازد و هم اینکه دختران شعیب در گفتگوی با موسی از زیادهگویی میپرهیزند و به حداقل کلمات اکتفا میکنند و هنگام راه رفتن حیا و پاکدامنی خود را در برابر مرد نامحرم به نمایش میگذارند تا مرد نامحرم طمع خام در سر نپروراند. قابل توجه است که در پاره ای از روایات آمده است: «وقتی موسی به سوی خانه حضرت شعیب حرکت میکند، دختر برای راهنمایی از پیش رو حرکت میکرد و موسی از پشت سرش، چون باد به لباس دختر میوزید و ممکن بود لباس را از اندام او کنار زند، موسی به دختر شعیب میگوید: من از جلو میروم و بر سر دو راهی و چند راهیها مرا راهنمایی کن.» (مکارم شیرازی، 1368: ج16، صص59-58) از تبیین آیهی فوق به خوبی روشن میشود که «حیا» ملاک اصلی در تشکیل روابط معقول میان زن و مرد است که در این نوشتار اشارتی بر آن میرود.
قرآن کریم در مواردی دیگر نیز از خصلت نیکوی حیا و لوازم آن در روابط زن و مرد سخن گفته است: «ای همسران پیامبر! شما همچون یکی از زنان معمولی نیستید. اگر تقوا پیشه کنید، پس به گونهای هوسانگیز سخن نگویید که بیمار دلان در شما طمع نکند و سخن شایسته بگویید. در خانههای خود بمانید و همچون دوران جاهلیت نخستین در میان مردم ظاهر نشوید.» (احزاب، 33-32) این آیات روابط درست و پسندیده میان زن و مرد را بسیار زیبا مطرح میکند و به زنها دستور میدهد که در سخن گفتن با مردان و نیز ظاهر شدن در جامعه و درمیان مردم، جانب حیا و عفاف را نگهدارند. علامه طباطبایی در ذیل آیهی «فلا تحضعن بالقول...» مینویسد: «خداوند آنها را از خضوع در گفتار که همان نازک و نرم ساختن کلام با مردان به گونهای هوسانگیز و شهوتزاست، نهی کرده است؛ تا آنان که بیمار دلند، یعنی از ایمان قوی و بازدارنده از میل به فحشا برخوردار نیستند، به طمع خام نیفتند» و در ذیل جملهی «وقلن قولاً معروفاً» میگوید: «سخن معمولی و درست و استوار که مورد قبول دین و عرف اسلامی است بگویید. یعنی سخنی که آهنگ آن به بیش از مدلول و معنای آن اشاره نداشته و از اشاره به فساد و هوس و شهوت خالی باشد.» (طباطبایی، 1363: ج16، ص174) آیات دیگری نیز به حریم نگهداشتن در رابطه زن و مرد اشاره کرده است که به عنوان نمونه میتوان به آیات 27 تا 31 سوره نور اشاره کرد.
مبانی فقهی متعلقات اصلی ارتباط در راستای تبیین ارتباط درست و پسندیده میان زن و مرد که توأم با حفظ حیا است، لازم است متعلقات یا لوازم اصلی این ارتباط که اعم از گفتگو و مکالمه، پوشش، نگاه و لمس و تماس بدنی هستند، مورد بحث و بررسی فقهی قرار گیرد.
الف)- مکالمه و گفتگو شرط اصلی در برقراری هرگونه رابطهای، مکالمه و گفتگو است. به گونهای که اگر گفتگو تجویز نشود، تقریباً ارتباط، به صورت بیمعنا و لغو درمیآید. از دیدگاه فقهی و متون دینی، صرف گفتگو میان زن و مرد نامحرم ممنوعیتی ندارد؛ اعم از اینکه گفتگو دربارهی مسائل علمی، سیاسی یا دربارهی مسائل معمولی، عادی و روزمره باشد.
اقـوال تـاریخی و روایـات فـراوانی موجـود اسـت که بـر گفتگوی زنان بـا پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) دلالت میکند. در بسیاری از موارد، زنانی بهخدمت این بزرگواران میرسیدند و دربارهی مسائل مختلف شرعی، خانوادگی و... با آنها به گفتگو میپرداختند؛ چنانکه حضرت فاطمه زهرا(س) و حضرت زینب(س) در مواردی با مردان نامحرم سخن میگفتند. سخنرانی و خطابهی غّرای حضرت زهرا(س) در مسجد پیامبر(ص) و حضرت زینب(س) در کوفه و شام چه در جمع عموم مردم یا مجلس یزید و ابن زیاد معروف است. ممکن است برای حرمت سخن گفتن با زنان نامحرم به روایاتی استدلال و استناد شود که مردان را از ابتدا کردن به سلام نسبت به زنان نهی کرده است. (نک. حر عاملی، 1397ق: ج14، باب131، ح2؛ح1) ولی این استدلال، طبق نظر فقها خالی از خدشه و مناقشه نیست که به شرح ذیل میباشد: ـ در این روایات به صورت مطلق، ابتدا به سلام نسبت به همه زنان، اعم از محرم و نامحرم نهی شده است و این در حالی است که سیرهی قطعیه دلالت بر این دارد که ابتدا به سلام، نسبت به زنان محرم ممنوعیتی ندارد. ـ روایات دیگری دلالت بر این دارد که پیامبر (ص) و حضرت علی (ع) به زنان آغاز به سلام میکردند. در صحیحهی ربعی از امام صادق(ع) آمده است: «روش پیامبر اکرم(ص) این بوده است که به زنها سلام میکردند و آنها جواب وی را میدادند و روش امیرالمؤمنین(ع) نیز همینگونه بوده است؛ ولی حضرت امیر(ع) از اینکه به زنهای جوان سلام کنند، اکراه داشتند و میفرمودند: بیم این دارم که صدای او برایم زیبا و خوشایند جلوه کند و اثر منفی آن بیش از اجر و ثوابی باشد که با سلام کردن به دنبال آن هستم.»[4] این صحیحه به صراحت دلالت بر این دارد که سیرهی پیامبر(ص) و امام(ع) بر ابتدا کردن به سلام، نسبت به زنها بوده است؛ در صورت ممنوعیت، به طور یقین آن بزرگواران بیشتر از همه، به این امر التزام نشان میدادند. در ضمن تعبیر حضرت امیر(ع)، در مورد ابتدا به سلام به زنهای جوان، همانطور که از تعلیل آن استفاده میشود، صرفاً جنبهی اخلاقی دارد و بر ممنوعیت ابتدا به سلام نسبت به آنها دلالت ندارد؛ بلکه به صراحت بر وجود اجر و ثواب در آن دلالت دارد. برخی از فقها، پس از ذکر این روایات چنین فتوا دادهاند: « ابتدا به سلام نسبت به زنها، همانند ابتدا به سلام نسبت به مردان مستحب و مطلوب شارع است و در این جهت، بین محارم و غیر محارم فرقی نیست. اما درخصوص سلام کردن بر زنهای جوان اگر شخصی بر خود بیم این را داشته باشد که صدای زن جوان در روح او اثر منفی داشته باشد، میتوان ملتزم به کراهت شد.» (آیتالله خوئی، بیتا: ص106) البته با فرض پذیرش دلالت روایات مذکور بر ممنوعیت ابتدا به سلام نسبت به زنها ممنوعیت هر گونه مکالمه و سخن گفتن با زنان وجود ندارد؛ زیرا ملازمهای میان ممنوعیت ابتدا به سلام و ممنوعیت هر نوع سخن گفتن وجود ندارد.
برخی برای حرمت نظر، به آیات 30 و 31 سوره نور استشهاد کردهاند: قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ... و قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهن ویحفظن فروجهن...»، «به مؤمنان بگو، چشمان خود را فرو گیرند و دامن خود را حفظ کنند و به زنان با ایمان بگو چشمان خود را فرو گیرند و دامان خویش را حفظ کنند.»
نظرات بعضی از مفسرین در باب آیات فوق چنین است: ـ آیتالله حکیم، در کتاب مستمسک، بر این استدلال چنین مناقشه میکند: «هر چند دلالت این آیات خالی از تأمل نیست؛ زیرا غض بصر غیر از ترک نظر است؛ علاوه بر این احتمال دارد که منظور در این آیات چشم پوشیدن و ترک نظر نسبت به فروج (عورت) باشد نه عموم. از این گذشته، ارادهی عموم از این آیات اقتضا میکند که آن را بر حکم اولی حکم کنیم که همان چشم پوشیدن از هر چیز است. قرینه و شاهدی بر حمل کردن بر چشمپوشی از زنان مؤمن وجود ندارد مگر اینکه مستند و مدرک در تعیین مراد از آیه، اجماع باشد.» (حکیم، 1391ق: ج14، ص25)
ـ علامه طباطبائی چنین مینویسد: «آیه نهی میکند، از نگاه کردن به هر آنچه که نگاه کردن به آن از زن و مرد نامحرم جایز نیست، زیرا آیه اطلاق دارد... مقابله میان دو جمله: «یغضوا من ابصارهم» و «یحفظوا فروجهم» میرساند که مراد از حفظ فروج، پوشیدن آن از نگاه است نه حفظ کردن آن از زنا و لواط. در روایت از امام صادق(ع) نیز آمده است که هر آیهای که در قرآن درباره حفظ فروج آمده است، مربوط به حفظ از زناست؛ جز این آیه که درباره حفظ از نگاه است. بنابراین ممکن است جمله اول (یغضوا من ابصارهم) با جمله دوم مقید گردد؛ یعنی در حقیقت، مدلول آیه، نهی از نگاه به فروج (عورتها) و امر به پوشیدن آن باشد.» (طباطبائی، 1363: ج29، ص162) بر اساس این نظر، آیهی مزبور تنها بر حرمت نگاه به فروج دلالت دارد و بر حرمت نگاه به قسمتهای دیگر بدن دلالتی ندارد. ـ استاد مطهری نیز بر دلالت این آیات بر حرمت نگاه و وجوب ترک نظر خدشه جدی دارد. نکتهی اصلی از نظر وی این است که میان «غض عین» و «غض بصر» تفاوت وجود دارد؛ غض عین به معنای چشمپوشی، ترک نظر و نادیده گرفتن است؛ اما «غض بصر» به معنای کاستن از شدت نگاه است. بنابراین، آیه بر حرمت نگاه دلالت ندارد بلکه بر حرمت نگاه استقلالی و به تعبیر دیگر بر حرمت نگاه خیره خیره و شهوت آلود دلالت دارد.
موارد جواز نگاه مرد به زن بر اساس متون دینی (کتاب وسنت) و اجماع، در مواردی نگاه جایز است که به شرح ذیل است:
1- زنان محارم جواز نگاه به محارم اعم از محارم نسبی، سببی یا رضاعی، اجماعی و بلکه از ضروریات است. منظور از محارم، همه کسانی هستند که ازدواج با آنها حرام است؛ البته جواز نگاه به محارم دارای دو شرط است: یکی اینکه نگاه از روی شهوت و تلذذ و ریبه نباشد و دیگر اینکه به عورت نگاه نشود؛ البته این امر، در نگاه زن و شوهر نسبت به همدیگر، استثنا شده است.
2- موارد ضرورت و حاجت نگاه به نامحرم، در صورت ضرورت و حاجت جایز است. بر همین اساس، فقهای اسلام، نگاه پزشک مرد به زن بیمار را جهت مداوا و معالجه، در صورت نبودن همجنس متخصص و نیز نگاه در موارد نجات زن از غرق، سوختن در آتش، زیر آوار و امثال آن یا نگاه به زن جهت تحمل یا ادای شهادت را در صورت نیاز جایز میدانند. (نک. یزدی، بیتا: ج2، کتاب النکاح ؛ حکیم، 1391ق: ج14، صص35-34) در عروةالوثقی به عنوان قاعدهی کلی چنین آمده است: «یکی از موارد استثنا از عدم جواز نگاه این است که هر چیزی که در نگاه شارع مراعات آن از مراعات حرمت نگاه به نامحرم و لمس آن اهم باشد، با حرمت نگاه معارضه کند. در همه این موارد برای رعایت آن امر اهم، نگاه به نامحرم و لمس او جایز است.»[5]
3- زنان بازنشسته از ازدواج بر اساس آنچه که از قرآن کریم و روایات استفاده میشود، پوشش کامل بر زنانی که به سنی رسیدهاند که معمولاً زنها در آن سن و سال، از ازدواج بازنشسته میشوند و امیدی به ازدواج ندارند، واجب نیست و نگاه به بدن آنها حتی غیر از وجه و کفین نیز جایز است. قرآن کریم میفرماید: «زنان بازنشستهای که امیدی به ازدواج ندارند باکی نیست، درحالیکه خود را به زیوری نیاراستهاند و قصد خودنمایی ندارند، جامه خود را به زمین نهند و اگر از این نیز خودداری کنند، برایشان بهتر است.»[6] در «صحیحه حلبی» آمده است: «امام صادق پس از قرائت جملهی «ان یضعن ثیابهن» فرمود: مقصود، روسری و چهارقد است. گفتم: جلوی هر کس که باشد؟ فرمود: «جلوی هر کس که باشد اما به شرط اینکه خود را به زینت و زیور آراسته نسازد.» (حر عاملی، 1397ق: ج14، ص147) آیتاللهحکیم در این رابطه میفرماید: «مقتضای این روایات این است که بازگذاشتن مو، گردن و گریبان و نیز بازو جایز است.» (حکیم، 1391ق: ج14، ص38)
4 – زنان نامسلمان فقها براساس روایات وارده، نگاه به زنان اهل ذمّه بلکه مطلق کفّار را در صورت عدم قصد تلذّذ و ریبه جایز میدانند. ابوالبختری از امام صادق(ع) نقل میکند که امام از قول حضرت علی(ع) نقل کرده است: «باکی نیست که به سر زنان اهل ذمّه نگاه شود.»[7] سکونی از امام صادق(ع) نقل کرده است: «نگاه به موها و دستهای زنان اهل ذمّه حرام نیست.»[8] (همان، ج1) امام خمینی(ره) در این رابطه میفرماید: «یجوز النظر الی نساء اهل الذمّه بل مطلق الکفّار مع عدم التلذّذ و الریبة اعنی خوف الوقوع فی الحرام، والاحوط الاقتصار علی المواضع الّتی جرت عادتهنَّ علی عدم التستر عنها.» (امام خمینی، 1380: ج2، مسأله27، ص244)
5 – زنان بادیه نشین بر اساس پارهای از روایات، برخی از فقها فتوا دادهاند که نگاه به زنان روستایی و بادیهنشین که بر عدم رعایت حدّ شرعی حجاب عادت دارند و در صورت نهی از بدحجابی، ترتیب اثر نمیدهند، جایز است. در روایتی آمده است که عبّادبنصهیب میگوید: از امام صادق(ع) شنیدم که میفرمود: «نگاه کردن به سر زنان تهامه، بادیه نشینان، دهاتیهای حومه و علجها (غیرعربهای بیسواد که در حکم همان بادیه نشینان عرب هستند) مانعی ندارد؛ زیرا ایشان هرگاه نهی شوند، ترتیب اثر نمیدهند.»[9] جمعی از فقها از جمله سید عبدالهادی شیرازی، سید محسن حکیم و سید ابوالقاسم خویی نیز، به مضمون این روایت فتوا دادهاند و اشکالی را که برخی در مورد سند این روایت ـ به دلیل راوی آن ـ کردهاند، نادرست میدانند. آیتالله حکیم در این رابطه میفرماید: «در کافی در مورد این روایت آمده است: عدهای از اصحاب ما از احمدبنمحمدعیسی از ابنمحبوب از عبادبنصهیب نقل کردهاند... و احمدبنمحمدبنعیسی همان کسی است که برخی را به دلیل نقل روایات از افراد ضعیف از قم اخراج کرده است. علاوه بر این، ابنمحبوب از اصحاب اجماع است و از کسانی است که جز از افراد مورد وثوق نقل روایت نمیکند، بعید نیست که همین مقدار در جبران ضعف روایت کافی باشد. بنابراین عمل به این حدیث بعید نیست. (حکیم، 1391ق: ج14، ص21)
آیتالله خویی نیز در این رابطه میگوید: «ظاهراً منشأ قول به ضعف این روایت این است که صاحب جواهر از آن به خبر(نه صحیحه) تعبیر کرده است، ولی بر انسان متتبّع پوشیده نیست که صاحب جواهر در موقع نقل اخبار، به اصطلاحات پایبند نیست؛ زیرا فراوان از صحیحه به خبر تعبیر میکند بلکه گاهی یک روایت را در یکجا به «خبر» و در جایی به «صحیحه» تعبیر میکند وگرنه عبادبنصهیب قطعاً ثقه است؛ زیرا نجاشی او را توثیق کرده است... بنابراین روایت مذکور هم از جهت سند و هم از جهت دلالت تام است و باید به آن عمل کرد و جایی برای خدشه در آن نیست.» (خویی، بیتا: ج26، صص41-40) و در جایی دیگر چنین میگوید: «البته باید توجه داشت که این حکم (جواز نگاه) تنها در مورد زنانی است که بر رعایت نکردن پوشش عادت دارند. منشأ این حکم، این است که این گروه از زنان با اختیار خود حرمت خود را هتک کردند؛ زیرا وقتی به آنها تذکر هم داده میشود، ترتیب اثر نمیدهند. حکم به جواز نگاه در مورد این زنان همانند جواز غیبت نسبت به متجاوزین به فسق است که از خود هتک حرمت نمودند و در روایت آمده است: هر کس که پرده حیا را کنار بزند، غیبت او حرام نیست.» (همان: ص41)
6 – زنان بی بندوبار قابل توجه است که مراجع پیشگفته (آیتالله سید عبدالهادی شیرازی، آیتالله سید محسن حکیم و آیتالله خویی)، براساس همین روایت و تعلیلی که در آن بکار رفته است، به جواز نگاه به زنان شهری امروزی که عادت آنها بیحجابی یا بدحجابی است و به تذکرات ترتیب اثر نمیدهند، فتوا دادهاند. آیتالله خویی چنین میگوید: «برای مرد جایز است که به زنان اهل ذمّه و نیز زنان بیبندوبار و لاقیدی که حتّی با نهی از بی حجابی و یا بدحجابی پرهیز نمیکنند، نگاه کند.» (خویی، بیتا: ج2، ص 359) فتوای آیتالله حکیم نیز همینگونه است و عین همین عبارت را در کتاب منهاجالصالحین آورده است. (نک. حکیم، 1396ق: ج2، کتاب النکاح، مساله3) آیتالله سید محمد باقر صدر نیز موافق همین نظر هستند؛ لذا در تعالیق خود بر منهاجالصالحین، مطلبی را ذکر نکردند.
استاد مطهری نیز در این رابطه میفرماید: «جمعی از فقها به مضمون این روایت فتوا دادهاند. از جمله، از مرحوم آیتالله سیدعبدالهادی شیرازی نقل شده است که ایشان این حکم را در مورد آن عده زنان شهری که همچون زنان دهاتی، نهی کردن ایشان مفید واقع نمیشود، تعمیم میدادند و به همین علتی که در حدیث ذکر شده است (که نهی کردن ایشان اثری ندارد) استناد می جستند. بعضی از فقها و مراجع بزرگ تقلید معاصر نیز عیناً همین طور فتوا میدهند و به همین علتی که در حدیث ذکر شده است، استناد میکنند؛ ولی اکثر فقها چنین فتوا نمیدهند حتی در مورد زنان بادیه نشین و دهاتی هم فقط به همین اندازه اکتفا میکنند که بر مردان واجب نیست، رفت و آمد خود را از مکانهایی که این زنان وجود دارند، قطع کنند، اگر گذر کردند و نظرشان افتاد، مانعی ندارد، اما اینکه به صورت استثنای دائمی باشد، نه.» (مطهری، 1379: ج19، ص518) آیتالله حکیم این توجیه و تفسیر فقها، از روایت مذکور را خلاف ظاهر میداند. (نک. حکیم، 1391ق: ج14، ص21) لازم به ذکر است که جواز نظر در همهی موارد بالا، منوط به این است که با تلذذ و ریبه همراه نباشد و گرنه به اتفاق فقها حرام است.
7- زنان نابالغ و غیر عاقل یکی دیگر از موارد جواز نگاه به زن نامحرم، دختر نابالغ و زنان دیوانه است. امام خمینی چنین میگویند: برای مرد جایز است که به دختر بچه تا موقعی که بالغ نشده است، بدون تلذذ و شهوت نگاه کند. آری، احوط و اولی این است که در نگاه کردن بر قسمتهایی که عادتاً نمیپوشانند، مانند صورت، دستها، موی سر، بازوها و پاها اکتفا کند نه مانند رانها و کپلها و پشت و سینه. ترک احتیاط در این رابطه سزاوار نیست؛ احوط این است که مرد نامحرم دختر بچهای را که به سن شش سالگی رسیده است، نبوسد و در دامن خویش ننشاند. (همان: مسأله 25) صاحب عروةالوثقی نیز به صراحت به جواز نگاه به دختر نابالغ بدون تلذذ و شهوت فتوا داده است و هیچ یک از فقها نیز تعلیقهای برخلاف آن ندارند. (نک. یزدی، بیتا: ج2، کتاب النکاح، مسألهی 35) همچنین امام خمینی بر عدم وجوب پوشش زن در برابر پسربچه نابالغ فتوا داده است و میفرماید: «برای زن جایز است که به طفل ممیز نابالغ نگاه کند و بر او واجب نیست که خود را در برابر او بپوشاند؛ در صورتی که باعث بر انگیختن شهوت نگردد.» در مورد جواز نگاه به زنهای دیوانه، هر چند در کتب فتوایی چیزی مشاهده نشده اما روایت موثق بر آن دلالت دارد. در ذیلهمان روایتی که بر جواز نگاه به زنهایی که با نهی، ترتیب اثر نمیدهند، آمده است: نگاه کردن به مو و بدن زنهای دیوانه و کسانی که بر عقل خود مسلط نیستند، در صورتی که با قصد تلذذ نباشد، اشکالی ندارد.
ـ نگاه زن به مرد آنچه که تاکنون ذکر گردید، دربارهی نگاه مرد به زن بوده است؛ اما در مورد نگاه زن به مرد، ظاهر فتوای غالب فقها این است که همانند نگاه مرد به زن، جایز نیست. به تعبیر دیگر، فرقی میان نگاه مرد به زن و زن به مرد نیست؛ یعنی نگاه زن به بدن مرد جز وجه و کفین (چهره و دو دست) حرام است. فرقی که میان زن و مرد وجود دارد، در مسألهی پوشش است نه نگاه. یعنی بر زن واجب است که بدن خود را در برابر نامحرم جز وجه و کفین بپوشاند و نیز حرام است که به بدن مرد جز وجه و کفین نگاه کند، اما بر مرد هر چند حرام است که به بدن زن نامحرم ـ جز وجه و کفین ـ نگاه کند، اما بر او واجب نیست که بدن خود را ـ جز عورت ـ بپوشاند. در عروةالوثقی آمده است: «بر مرد جایز نیست که به زن نامحرم و نیز بر زن جایز نیست که به مرد نامحرم جز در صورت ضرورت نگاه کند.» امام خمینی هم فرموده است: «برای زن جایز نیست که به مرد نامحرم نگاه کند ـ همانگونه که برای مرد نگاه به زن نامحرم جایز نیست ـ أقرب این است که نگاه به وجه وکفین حرام نیست.»
اما به نظر میرسد که سیرهی متشرعه برخلاف این است. میان نگاه زن به مرد و مرد به زن، برخورد یکسانی وجود ندارد و آن سختگیری را که در مورد نگاه مرد به زن دارند، در مورد نگاه زن به مرد نشان نمیدهند. برخی از فقها نیز، تشابه میان حکم زن و مرد را در مسألهی نگاه قبول نکردهاند. به عنوان نمونه، آیتالله محمد باقر صدر در تعلیقهی خود بر مسألهی 3 منهاج الصالحین آیتالله حکیم میفرماید: «اقرب این است که بر زن حرام نیست که به قسمتهایی از بدن مرد که معمولاً در همهی زمانها پوشیده نیست ـ مانند سر و گردن ـ بدون ریبه نگاه کند.» آیتالله خویی در بحث اجتهادی خود بحث نسبتاً مفصلی در این رابطه مطرح کرده است و بر همهی ادلّهای که برحرمت نگاه زن به مرد آورده اند، خدشه کرده و آنها را ناتمام دانسته است. وی پس از رد وجود اجماع، بر حرمت نگاه زن به مرد و نیز دلالت آیهی 31 سورهی نور، به روایات باب اشاره کرده و پس از خدشه بر دلالت یا سند آنها فرموده است: «حاصل این است که هیچ روایت معتبری بر حرمت نگاه زن به مرد وجود ندارد. بنابراین حکم به منع، صرفاً بر اساس احتیاط است و نگاه زن به مرد در صورتی که از روی تلذذ و ریبه نباشد، ممنوعیتی ندارد.» [18] آیتالله حکیم نیز تشابه حکم زن و مرد را در مسألهی نگاه، مورد اشکال قرار میدهد. وی پس از اینکه میفرماید: برای مساوات حکم زن و مرد جز اجماع که بعضیها ادعا کردهاند، دلیلی وجود ندارد، مینویسد: لیکن اعتماد بر اجماع که مخالف با سیرهی قطعیهی مسلمین است که میان زن و مرد در پوشش چهره و دو دست فرق میگذارند، بیاساس است. (حکیم، 1391: ج14، ص26)
آنچه که از مجموع مطالب پیشین استفاده میشود این است که اسلام نه طرفدار نظریه «ضرورت» است و نه طرفدار نظریهی تسامح و تساهل؛ بلکه معیار در روابط، همان «معروف» بودن است. به این معنا که هر رابطه ای که در حدود موازین و حدود شرعی باشد و در نگاه عرف عقلا و متشرعین نیز پسندیده و مقبول باشد، از دیدگاه اسلام ممنوعیتی ندارد.
به تعبیر دیگر، اسلام در این مورد مانند بسیاری از موارد دیگر، اصول و ضوابطی را تعیین کرده است، اما تشخیص موارد و مصادیق آن را به عرف متشرعه واگذار کرده است. همانگونه که به نظر فقها موسیقی مطرب با موسیقی متناسب با مجلس لهو و لعب حرام است یا پوشیدن لباس شهرت حرام است اما تشخیص مصادیق آن به عرف واگذار شده است، یا بر اساس آیه «یا ایها الذین آمنوا اوفوا بالعقود» هر عقدی لازم الوفاست (البته با رعایت حدود شرعی) اما تشخیص مصادیق عقود به عرف واگذار شده است.
روابط زن و مرد از دیدگاه اسلام
نویسندگان: عباس نیکزاد منبع: مطالعات راهبردی زنان 1383 شماره 25كلمات كليدي: ارتباط زنان مرد دختر پسر نگاه بوسه لمس ویرایش بوسیله کاربر 1401/05/27 08:56:40 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,960
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
1. آیا از نظر اسلام، گفتوگوی زن و مرد نامحرم یا سخنرانی زن و مرد برای مردان و زنان نامحرم، جایز است؟
2. در صورت مثبت بودن پاسخ سؤال نخست، آیا اسلام برای کیفیت ارتباط گفتاری آنان محدودیتی قایل شده است، یا زن و مرد میتوانند به هر کیفیتی با هم سخن بگویند؟
3. آیا زن و مرد نامحرم میتوانند در هر موضوع و به هر مقداری که بخواهند با هم ارتباط گفتاری داشته باشند؟ یا باید در کمّیت گفتوگو نیز ضوابطی را رعایت کنند؟
گفتوگوی زن و مرد نامحرم از منظر قرآن گرچه در زمینه اصل سخن گفتن زن و مرد، در قرآن به صورت صریح آیهای در نفی یا اثبات وارد نشده، اما میتوان با مراجعه به آیاتی که گفتوگوی زنان و مردان نامحرم را نقل کردهاند دیدگاه قرآن را در اینباره به دست آورد. با مراجعه به قرآن، میتوان گفتوگوهایی را که از زنان و مردان نامحرم نقل شدهاند، در دو دسته بررسی کرد:
الف. گفتوگوی زنان و مردان معصوم 1. گفتوگوی حضرت زکریّا با مریم علیهاالسلام: حضرت زکریّا علیهالسلامکه کفالت حضرت مریم علیهاالسلام را به عهده داشت، به عبادتگاه او در بیتالمَقْدِس سر میزد و با وی سخن میگفت، از او سؤال میکرد و جواب میشنید. قرآن در این زمینه میفرماید: وقتی حضرت زکریّا علیهالسلام به محل عبادت حضرت مریم علیهاالسلام سر میزد و در هر نوبت غذای آماده در مقابلش میدید، از او میپرسید: ای مریم! این (طعام) از کجا برایت آمده است؟ (حضرت مریم) میگفت: این از طرف خداست.1
2. گفتوگوی حضرت سلیمان علیهالسلام با ملکه سبا: در داستان ملاقات ملکه سبا با حضرت سلیمان علیهالسلام چنین میخوانیم: به او گفته شد: داخل حیاط قصر شو! اما هنگامی که بدان نظر افکند، پنداشت نهر آبی است و ساق پاهای خود را برهنه کرد (تا از آب بگذرد، اما سلیمان) گفت: (این آب نیست، بلکه) قصری است از بلور صاف. (ملکه سبا) گفت: پروردگارا! من به خود ستم کردم. و با سلیمان، برای خداوندی که پروردگار عالمیان است، اسلام آوردم.2
3. گفتوگوی حضرت موسی علیهالسلام با دختران حضرت شعیب علیهالسلام: قرآن داستان حضرت موسی علیهالسلام و برخورد وی با دختران حضرت شعیب علیهالسلامرا اینگونه نقل میکند: و هنگامی که به (چاه) آب مدین رسید، گروهی از مردم را در آنجا دید که چهارپایان خود را سیراب میکنند، و در کنار آنها، دو زن را دید که مراقب گوسفندان خویشند (و به چاه نزدیک نمیشوند، حضرت موسی علیهالسلام) به آنها گفت: کار شما چیست؟ (چرا گوسفندان خود را آب نمیدهید؟) گفتند: ما آنها را آب نمیدهیم تا چوپانها همگی خارج شوند، و پدر ما پیرمرد مسّنی است. موسی به (گوسفندان) آنها آب داد، سپس رو به سوی سایه آورد و عرض کرد: پروردگارا! هر خیر و نیکی بر من فرستی بدان نیازمندم. پس یکی از آن دو به سراغ او آمد و در حالی که با نهایت حیا گام برمیداشت و گفت: پدرم از تو دعوت میکند تا مزد سیراب کردن گوسفندانمان را به تو بپردازد.3 در این مورد نیز حضرت موسی علیهالسلام که از پیامبران الهی بود، با دختران حضرت شعیب علیهالسلام، که آنان نیز پیامبرزاده و عفیفه و پاکدامن بودند، سخن گفت و پاسخ شنید. پس از آنکه حضرت شعیب علیهالسلامیکی از دختران خود را به دنبال حضرت موسی علیهالسلامفرستاد و او پیام پدر را برای پرداخت اجرت کاری که کرده بود به حضرت موسی علیهالسلامرساند، او همراه وی به خانه حضرت شعیب علیهالسلام آمد.
این دسته از آیات از دو جهت برای بحث ما مفید و قابل استناد است: نخست اینکه دو طرف یا حدّاقل یک طرف گفتوگو در این آیات از پیامبران الهی، از شخصیتهای ممتاز و کسانی هستند که گفتار و رفتارشان برای سایر افراد جامعه حجت و قابل الگوبرداری است. از اینرو، اگر بر اساس نقل صادق و درست قرآن، حضرت زکریّا علیهالسلام با حضرت مریم علیهالسلام سخن میگوید یا حضرت موسی علیهالسلام و حضرت سلیمان علیهالسلام با نامحرم ارتباط گفتاری برقرار میکند، میتوان نتیجه گرفت که اصل ارتباط گفتاری زن و مرد نامحرم در شرایط عادی، بدون ریبه ممنوعیتی ندارد. از دیگر سو، نقل این گفتوگوها در قرآن، بدون اینکه این عمل تخطئه یا از آن مذمّتی شده باشد، دلیل بر عدم ممنوعیت آن از دیدگاه قرآن است.
ب. گفتوگوی زنان و مردان غیرمعصوم
1. گفتوگوی خواهر حضرت موسی علیهالسلام با مأموران فرعون: در ماجرای به آب انداختن حضرت موسی علیهالسلام در کودکی و گرفتار شدن وی به دست فرعون، قرآن از حضرت موسی علیهالسلام نقل میکند که به مأموران فرعون گفت: «هَلْ أَدُلُّکمْ عَلی مَن یَکْفُلُهُ» (طه: 40) (آیا خانوادهای را به شما راهنمایی کنم که این نوزاد را کفالت میکند؟) خواهر حضرت موسی علیهالسلام با مأموران حکومت فرعون خویشاوندی نداشت. با این حال، برای نجات جان حضرت موسی علیهالسلام، و برگرداندن وی به مادرش، با آنان وارد گفتوگو شد و در نهایت، در قالب کسی که میتواند به این کودک شیر دهد مأموران فرعون را به مادر حضرت موسی علیهالسلام راهنمایی کرده و او را به آغوش مادرش بازگرداند. توجه به این نکته ضروری است که این عمل از آن نظر که از غیرمعصوم صادر شده مورد استناد نیست و نمیتواند دلیل بر جواز آن باشد؛ اما از آن نظر که این رفتار از خواهر حضرت موسی علیهالسلام در کتاب وحی الهی بدون تخطئه و مذمّت منعکس شده، دلیل بر عدم ممنوعیت آن از دیدگاه قرآن و از اینرو مورد استناد است. ممکن است گفته شود: خواهر حضرت موسی علیهالسلامبرای نجات جان برادر، از باب ضرورت با مأموران فرعون سخن گفته و این گفتوگو در شرایط غیرعادی بوده است و نمیتواند به غیر مورد ضرورت توسعه و تعمیم داده شود. پاسخ این است که اگر تنها این آیه در مسئله وجود داشت این سخن درست و اشکال وارد بود؛ اما با توجه به آیاتی که پیش از این ذکر شد، جایی برای این اشکال نخواهد بود.
2. گفتوگوی مردم با حضرت مریم علیهاالسلام: هنگامی که حضرت مریم علیهاالسلامبا کودک خردسالش به میان مردم برگشت، مردم به او گفتند: ای مریم! کار بسیار عجیب و زشتی انجام دادهای! ای خواهر هارون! نه پدرت مرد بدی بود، و نه مادرت زنی بدکاره. پس حضرت مریم به او (کودک) اشاره کرد. گفتند: ما چگونه با کودکی که در گاهواره است سخن بگوییم؟4 بر اساس این آیه، وقتی مردم حضرت مریم علیهاالسلام را، که تا آن زمان دوشیزه بود، با نوزادی در آغوش مشاهده کردند، به او بدگمان شدند و با وی آنگونه سخن گفتند و نسبت ناروا دادند. حضرت مریم علیهاالسلامنیز گرچه به ظاهر در برابر سخنان آنان لب به کلام نگشود و پاسخی نداد، اما با اشاره به کودک و تکلّم نوزاد به امر الهی و خارقالعاده، پاسخ آنان را داد. از این آیه نیز استفاده میشود که سخن گفتن مرد با زن، که در قالب پرسش انجام گرفته است، ممنوعیتی ندارد. ممکن است گفته شود: پس چرا حضرت مریم علیهاالسلامسکوت کرد و به آنان پاسخی نداد؟ جواب این است که عدم پاسخ حضرت مریم علیهاالسلام نه از باب ممنوعیت تکلّم با آنان و عدم جواز ارتباط گفتاری بود، بلکه به سبب اطاعت از فرمان الهی بود تا با سخن گفتن نوزاد به صورت اعجاز خرق عادت، ریشه بدگمانی مردم نسبت به حضرت مریم علیهاالسلام از بین برود و دامن وی برای همیشه تطهیر گردد، و این کار در اثبات پاکدامنی حضرت مریم علیهاالسلامبسیار مؤثرتر بود از اینکه خود حضرت مریم علیهاالسلام بخواهد با سخنان خود جواب مردم را بدهد و از خویش دفاع کند.
گفتوگوی زن و مرد نامحرم از منظر سنّت درباره مسئله یادشده، دو دسته روایت وجود دارد: دسته اول روایاتی که ظهور در جواز دارد و دسته دوم روایاتی که به گونهای بر ترک این عمل تأکید داشته، از ظاهر آنها ممنوعیت ارتباط گفتاری زن و مرد نامحرم استفاده میشود. برای روشن شدن مسئله، هر دو دسته روایات را از نظر میگذرانیم:
الف. روایات دالّ بر جواز روایات فراوانی وجود دارد که راویان زن مطالبی را در زمینههای احکام عملی، اعتقادی و اخلاقی از پیامبر یا امامان معصوم علیهمالسلامشنیده و نقل کردهاند. این دسته از روایات گرچه با یک نگاه بدین سبب که مشتمل بر حکمی از احکام عملی یا مسئلهای از مسائل اعتقادی و اخلاقی بوده، نقل و در کتب روایی گردآوری شده و عالمان دینی نیز از این منظر بدانها نگریسته و در مباحث فقهی و اخلاقی و اعتقادی بدان استناد کردهاند، اما از نگاه دیگر، از دو جهت میتواند بر جواز ارتباط گفتاری زن و مرد نامحرم دلیل باشد: یکی از آن جهت که بیانکننده رفتار و سیره عملی معصوم است، و دیگر از آن جهت که نشاندهنده امضای معصوم نسبت به رفتار مردم است که هر دو حجت شرعی و قابل استناد است. این روایات هم از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و هم از ائمه اطهار علیهمالسلامدر کتابهای روایی فراوان نقل شدهاند که در اینجا برای رعایت اختصار، برخی از آنها به عنوان نمونه، از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و حضرت زهرا علیهاالسلام و حضرت علی و امام صادق علیهماالسلام نقل میشود:
1. گفتوگوی زنان با پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله: الف. هند، همسر ابوسفیان، نزد پیامبر صلیاللهعلیهوآله رفت و گفت: ای رسول خدا! ابوسفیان مرد بخیلی است و هزینه زندگی من و فرزندم را بجز آنچه از جیبش مخفیانه بدون اینکه متوجه شود برمیدارم نمیدهد. آیا با این کار بر عهده من چیزی هست؟ پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: برای هزینه خود و فرزندت به مقدار متعارف بردار!5 ب. حضرت علی علیهالسلام فرمود: پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله از جهاد سخن میگفت، زنی به ایشان عرض کرد: یا رسولاللّه! از این عمل، برای زنان، بهرهای نیست؟ پیامبر فرمودند: چرا، برای زن از آغاز بارداری تا زایمان و پس از آن، تا وقتی کودک را از شیر بگیرد، مثل پاداش کسی است که در راه خدا از مرزهای اسلام حراست و پاسبانی کرده است.6 ج. رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله در جواب زنی که از او پرسید: چرا شهادت و ارث دو زن مطابق یک مرد است، فرمود: زیرا دین و عقل شما ناقص است. زن (درباره این سخن توضیح خواست و) پرسید: نقصان دین ما چیست؟...7 د. زینب عطر فروش به خانه رسول گرامی صلیاللهعلیهوآله نزد زنان و دختران آن حضرت رفت و آمد میکرد. عادت آنان این بود که از وی عطر میخریدند. یک بار که پیامبر صلیاللهعلیهوآله وارد خانه شدند و زینب را نزد زنان و دختران خود دیدند، به او فرمودند: هنگامی که تو نزد ما میآیی اتاقهای ما خوشبو میشود. زینب عرض کرد: خانههای شما به بوی عطر شما خوشبوترند. سپس پیامبر به وی فرمودند: وقتی میفروشی نیکو بفروش و نیرنگ مکن که این کار به خداترسی همسازتر است و مال را پایدارتر میسازد. زینب عطّاره گفت: من برای خرید و فروش و معامله نیامدهام، آمدهام از عظمت خدا از شما بپرسم. پیامبر فرمودند: عظمت خدا بسیار است. برخی از آن را برایت میگویم.8 روایات فراوانی حاکی از گفتوگوی زنان با پیامبر وجود دارند که برای رعایت اختصار به همین مقدار بسنده میشود.9 2. گفتوگوی سلمان با حضرت فاطمه علیهاالسلام: الف. ابن عبّاس میگوید: حضرت فاطمه علیهاالسلام به سلمان گفت: سلمان! این پیراهن مرا بگیر و نزد شمعون یهودی ببر و به او بگو: فاطمه دختر محمّد صلیاللهعلیهوآله میگوید: در مقابل آن، یک من خرما و یک من جو قرض بده... .10 ب. سلمان میگوید: حضرت فاطمه علیهاالسلام نشسته بود و پیش روی آن حضرت سنگ آسیابی بود که با آن جو آسیا میکرد و دسته آسیاب خونآلود بود و حسین علیهالسلام (که در آن زمان کودکی شیرخوار بود) در کناری از خانه، از گرسنگی گریه میکرد. من به آن حضرت عرض کردم: ای دختر رسول خدا! این فضّه است، از او در کارهای خانه کمک بگیر! حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمودند: پدرم به من سفارش کرد که کارهای خانه یک روز از من و یک روز از فضّه باشد. دیروز نوبت فضّه بود (و امروز نوبت من است.) سلمان میگوید: عرض کردم: من بنده آزاد شما هستم و (برای خدمت آمادهام) یا جو را آسیاب کنم یا از حسین علیهالسلام نگهداری کنم. حضرت زهرا علیهاالسلام فرمود: من به ساکت کردن حسین شایستهترم، شما به آسیاب کردن جو بپرداز.11 3. گفتوگوی زنان با حضرت علی علیهالسلام: الف. زن بارداری که وضع حملش نزدیک بود، خدمت حضرت علی علیهالسلام آمد و گفت: یا أمیرالمؤمنین! مرا پاک کن که زنا کردهام. مرا پاک کن که خدا تو را پاک گرداند! عذاب دنیا از عذاب دایمی و لاینقطع آخرت آسانتر است. حضرت علی علیهالسلامبه او گفتند: از چه چیزی تو را پاک کنم؟ گفت: من زنا کردهام... .12 ب. امام باقر علیهالسلام فرمودند: در حالی که حضرت علی علیهالسلامدر مسجد کوفه نشسته و شمشیر خود را به شکم چسبانده و سپر را پشت سر قرار داده بودند، زنی وارد مسجد شد و علیه شوهر خود از حضرت کمک طلبید. حضرت علی علیهالسلام به نفع شوهر قضاوت کرد. زن عصبانی شد و... .13 4. گفتوگوی زنان با امام صادق علیهالسلام: الف. سعیده و منه، خواهران محمّدبن عمید، گفتند: به محضر امام صادق علیهالسلام مشرف شدیم و عرض کردیم: آیا زن مجاز است برادر (دینی) خود را زیارت کند؟ فرمود: بلی عرض کردیم: مصافحه چطور؟ فرمود: اگر از روی لباس باشد، اشکال ندارد. سپس یکی از خواهران پرسید: این خواهر من به دیدار برادرانش میرود. امام به وی فرمود: هر گاه به دیدار برادر (دینی)ات میروی، لباسهای رنگارنگ نپوش.14 ب. زنی خدمت امام صادق علیهالسلام شرفیاب شد و درباره زنی که به طور دائم خون از رحمش خارج میشود و نمیداند حیض است یا خون دیگر، پرسش کرد. امام علیهالسلامدر جواب فرمودند: خون حیض گرم و غلیظ و سیاه است و با فشار و حرارت خارج میشود، اما خون استحاضه زردرنگ و سرد است. بنابراین، هر گاه خونی که از رحم خارج میشود، گرم و سیاه بود و با فشار خارج شد، زن موظّف است نمازش را ترک کند. روایاتِ بیانگر گفتوگوی زنان با امام صادق علیهالسلامفراوان است که برای رعایت اختصار، به ذکر همین مقدار اکتفا میشود.15 گرچه بیشتر یا تمام این روایات اگر از نظر سند مطالعه شوند قابل خدشهاند و نمیتوانند مطلبی را ثابت کنند، اما اگر در یک نگاه کلی، به مجموع این روایات نگاه شود، همه در دلالت بر این معنا متحدند که زنان مسلمان با پیشوایان دینی و اهلبیت علیهمالسلام ارتباط گفتاری داشتند و با آنان در مسائل مورد نیاز خود سخن میگفتند، از آنها سؤال میکردند و جواب میشنیدند. از اینرو، میتوان گفت: این روایات16 بر ارتباط گفتاری زنان با پیشوایان معصوم علیهمالسلام تواتر معنوی دارند و از آنها استفاده میشود که گفتوگوی زن و مرد نامحرم در مسائل مورد نیاز زندگی به طور متعارف، منع شرعی ندارد.
ب. روایات دالّ بر منع در مقابل روایات یاد شده، روایاتی وجود دارند که ارتباط گفتاری زن و مرد نامحرم را ممنوع دانسته و یا با برخی از تعبیرات از آن مذمّت کردهاند. این روایات را، که از نظر ظاهری در تعارض با روایات گذشتهاند، میتوان در قالب چهار دسته بررسی کرد: 1. روایات دلّ بر مذمّت مطلق گفتوگو با زنان: ـ از پیامبر گرامی صلیاللهعلیهوآله نقل شده است که مردم را از همسخن شدن با زنان ـ یعنی غیرمحارم ـ نهی نمود.17 ـ از حضرت علی علیهالسلام روایت شده است: سخن گفتن با زنان انسان را به سختی میکشاند و دل را منحرف میسازد.18 ـ در روایت دیگری از آن حضرت آمده است: بر هر انسانی لازم است از سه چیز دوری کند: نزدیک شدن به اشرار، همسخن شدن با زنان، همنشینی با اهل بدعت.19 ـ همچنین از حضرت علی علیهالسلام روایت شده است که آن حضرت مردان را از همسخن شدن با زنان نهی میکرد.20 ـ در روایت دیگری از آن حضرت آمده است: سخن گفتن با زنان را کم کن تا بزرگواریات کامل گردد.21 ـ از امام صادق علیهالسلام نیز روایت شده است: سخن گفتن با زن یکی از دامهای شیطان است.22 ـ در حدیث دیگری با عنوان حدیث النساء همین روایت نقل شده است.23
در این روایات، عنوان «محادثة النساء»، که به معنای گفتوگو با زنان، یا «حدیث النساء»، که به معنای سخن گفتن با زنان است، آمده و به تعبیرهای گوناگون، از آن مذمّت شده و یا با واژه «نهی» از این عمل بازداشته شده است. عنوان «محادثة النساء» و «حدیث النساء» گسترده و فراگیر است و هرگونه ارتباط گفتاری و سخن گفتن زن و مرد را به هر کیفیت و به هر مقدار و با هر زنی که باشد شامل میشود. 2. روایات در خصوص سلام کردن به زن: از امام صادق علیهالسلامنقل شده است که فرمود: به زن سلام نکن24 و از حضرت علی علیهالسلامروایت شده است که فرمود: در سلام کردن به زنان پیشدستی نکنید.25 ویژگی مشترک این دو دسته روایات این است که مخاطب آن مردان هستند و از آنان خواسته شده که از سلام کردن به زنان بپرهیزند.
نقد و بررسی: روایات دسته اول، که به طور مطلق از سخن گفتن با زنان نهی یا از آن مذمّت کرده، در کتابهای تحفالعقول و دعائم الاسلام و عیون الحکم والمواعظ مرسل نقل شده و فاقد اعتبار است. تنها روایتی را صدوق در الخصال با این مضمون از مسعدة بن صدقه نقل کرده که سندش معتبر است،26 اما از لحاظ متن و دلالت، مضطرب و قابل مناقشه است؛
اما در مقابل روایات دسته دوم، که مردان را از سلام کردن به زنان نهی کرده است روایاتی وجود دارد که پیامبر گرامی صلیاللهعلیهوآلهو حضرت علی علیهالسلام به زنان سلام میکردند.30 بنابراین، روایات دسته دوم با سیره عملی اهلبیت علیهمالسلام در تعارض است. حل این تعارض و جمع میان آن روایات و این روش عملی به این است که عمل اهلبیت علیهمالسلام قرینه و نشانه است بر اینکه نهی در آن روایات، تحریمی و دال بر حرمت و ممنوعیت عمل نیست، بلکه تنزیهی و برای پیشگیری از وقوع افراد در تلذّذ و ریبه و کشیده شدن به وادی معصیت و گناه است.
مؤیّد این سخن روایتی است که میگوید: حضرت علی علیهالسلامبا اینکه به زنان سلام میکرد، اما خوش نداشت به زنان جوان سلام کند و میفرمود: خوف دارم از اینکه صدای زن در نظرم خوش آید و آنچه از این بابت در قلب من وارد میشود (آثار سوء آن) بیش از پاداشی باشد که از سلام عایدم میشود31 البته حضرت علی علیهالسلامامام و معصوم است و به یقین، از هرگونه خطا و لغزش و خطورات ذهنی و قلبی مصون است. بنابراین، سخن مزبور درسی است برای سایر انسانها که مواظب رفتار خود باشند. پس معنای روایات آن است که برای پیشگیری از وقوع در حرام، بهتر است مردان از مقدّمات آن و چیزهایی که زمینه آن را فراهم میسازند پرهیز کنند و به زنان نامحرم، به ویژه زنان جوان، سلام نکنند.
نکته دیگری که در ارتباط با روایات نهی از سلام به زنان میتوان گفت این است که این نهی ویژه سلام کردن به زنان است و به سایر ارتباطات گفتاری زن و مرد همانند گفتوگوی معمولی، که مورد نیاز انسانها در زندگی عادی است، سرایت نمیکند. شاهد این سخن روایت دوم است که گفته: «در سلام کردن به زنان پیشدستی نکنید.» از این روایت فهمیده میشود که سخن گفتن با زن مانعی ندارد؛ زیرا میگوید: سخن خود را با سلام کردن به آنان آغاز نکنید؛ یعنی اصل سخن گفتن و ارتباط گفتاری را مسلّم فرض کرده، ولی فرموده است آن را با سلام آغاز نکنید.
توضیح آنکه روایات فراوانی در آداب معاشرت وارد شده است که تأکید دارد انسانها در برخوردهای خود با افراد، اول سلام کنند و بعد سخن بگویند؛ یعنی کلام خود را با سلام آغاز کنند. و حتی در برخی از آنها آمده است: اگر کسی بدون سلام با شما سخن گفت، جوابش ندهید.32 این دستورالعمل، که به طور کلی در آداب معاشرت انسانها آمده است، در خصوص تعامل زنان و مردان نامحرم به وسیله این روایات تخصیص میخورد و معنایش این میشود که در ارتباط و برخورد مردان با زنان نامحرم این دستورالعمل رجحان ندارد و لازم نیست مردان هنگام مواجه شدن با زنان، اول به آنان سلام کنند، بلکه اصل مطلب را بگویند و از مقدّمات و مؤخّرات آن صرفنظر کنند. در نتیجه، اولاً، نهی در این روایات تحریمی نیست. ثانیا، مخصوص سلام کردن است و به سایر ارتباطات گفتاری زنان و مردان نامحرم توسعه نمییابد.
شاید فلسفه این دستور پیشگیرانه در خصوص سلام کردن به نامحرم نیز این باشد که سلام کردن به عنوان یک ادب دینی و اسلامی برای ایجاد انس و الفت و محبت بین مردم است. هدف از سلام کردن ایجاد ارتباط با طرف مقابل است. سلام پیام سلامتی و امنیت به طرف مقابل میدهد و موجب ارتباط عاطفی و دوستی میشود. این امر گرچه میان افراد همجنس پسندیده است و باعث اتحاد و یکدلی و رفع کدورت میان مردم میشود و دلها را به هم نزدیک میکند و بدین سبب، مطلوب است، اما در میان جنس مخالف، که حریم گرفتن از آن لازم است، بخصوص اگر در شرایط خاص و با لحن و حالت ویژهای که غالبا همراه با تواضع است، ادا شود، آثار ناخوشایندی دارد. بدین دلیل، با اینکه اسلام در دستورات اخلاقی خود نسبت به سلام کردن به همنوعان بسیار سفارش کرده و بخیلترین شخص را کسی دانسته است که از سلام کردن به دیگران بخل میورزد؛33 اما از سلام کردن به زن نامحرم نهی کرده است. بنابراین، این دسته از روایات نیز گرچه از نظر سند معتبر است، اما نمیتواند مانع ارتباط گفتاری زن و مرد باشد.
3. روایات ناهی از تکلّم زنان با مردان: در یکی از بندهای بیعت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله با زنان آمده است: زنان با مردان نامحرم سخن نگویند.34 نظیر این روایت را ابن سعد با کمی تفاوت، در طبقات اینگونه نقل کرده است: «ان رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله، لمّا نزلت بیعة النساء بایعهن و اشترط علیهنّ ان لا یتحدّثن مع الرجال.»35 در این روایت، عدم تکلّم با مردان به طور مطلق ذکر شده که به قرینه روایت دعائمالاسلام، مقصود از آن مردان غیرمحرم هستند. در حدیثی طولانی از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله مشهور به حدیث «مناهی» آمده است: و نهی کرد از اینکه زن با غیر محرم بیش از پنچ کلمه، که مورد نیاز است، سخن بگوید.36 بر اساس این دسته از روایات نیز، که مخاطب آنها زنان هستند، ارتباط گفتاری زن با مرد نامحرم و سخن گفتن وی با مردان ممنوع است.
نقد و بررسی: این دسته از روایات از نظر سند مخدوش و فاقد اعتبار است. روایت اول از کتاب دعائم الاسلام و بدون سند است. این روایت با کمی تفاوت (عدم ذکر جمله الاّ ذا محرم) در کتاب طبقات الکبری نیز آمده که علاوه بر فقدان سند، راویاش عامی و غیرمعتبر است. روایت دوم را صدوق در دو کتاب الامالی و من لایحضره الفقیه آورده که رجال سند آن مجهول37 است. در نتیجه، این دسته از روایات نمیتواند مطلبی را بر خلاف آنچه از آیات و روایات و سیره زنان و مردان مسلمان به دست آمد اثبات کند.
4. روایات مؤکّد بر مستور بودن زنان: مرحوم کلینی در الکافی با سند معتبر از امام صادق علیهالسلام نقل کرده است که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهفرمودند: «النساء عی و عورة فاستروا العورات بالبیوت و استروا العی بالسکوت»؛38 زنان از نظر بیان، ناتوان و از نظر جسمی، آسیبپذیرند. بنابراین، با قرار دادن آنان در خانه آسیبپذیری آنان را بپوشانید و با سکوت، ناتوانی آنان را مخفی کنید. در روایت دیگری با سند معتبر از امام صادق علیهالسلام نقل شده است که امیرمؤمنان علیهالسلام فرمودند: «لا تبدؤوا النساء بالسلام ولا تدعوهنّ إلی الطعام، فإن النبی صلیاللهعلیهوآلهقال: النساء عی و عورة فاستروا عیهن بالسکوت واستروا عوراتهنّ بالبیوت»؛39 کلام خود را با زنان با سلام آغاز نکنید و آنان را به سفره (مهمانی) نخوانید. رسول خدا میفرمودند: زنان از نظر بیان، ناتوان و از نظر جسمی، آسیبپذیرند. بنابراین، با سکوت، ناتوانی آنان را بپوشانید و با قرار دادن آنان در خانه، از آسیبپذیری آنان جلوگیری کنید.
نقد و بررسی در توضیح واژگان این حدیث، میتوان گفت: «عِی» به کسر عین بر وزن «فِعْل»، مصدر از ماده (ع ی ی) به معنای عجز و ناتوانی و عدم قدرت بر بیان مراد40 است. «عورت» در کاربردهای قرآنی و روایی به دو معناست. یکی به معنای چیز زشت و قبیح که عرف از ظاهر بودن آن شرم دارد و پوشاندن و مخفی کردن آن را لازم میداند. اطلاق «عورت» به اندام تناسلی زن و مرد یا به بدن زن و مرد از ناف تا زانو از مصادیق این معناست؛41 زیرا انسان از ظاهر شدن آن شرم میکند. «عورت» در این معنا، مساوی واژه «سوءة» است42 که در آیاتی از قرآن به این معنا به کار رفته است.43 شاید بدین سبب است که برخی عورت را از ماده «عار» دانستهاند؛ زیرا نمایان شدن آن موجب عار و شناعت برای شخص میشود. «عورت» در معنای دیگر، به رخنهها و شکافهایی گفته میشود که در دیوار خانه وجود دارد و صاحب خانه از آن ناحیه احساس ناامنی میکند. همچنین به منافذی که در کوهها وجود دارد و در جنگ، از آن ناحیه و از آن قسمت احتمال حمله دشمن و احساس خطر میشود، «عورت» گفته میشود.44 عورت بدین معنا نیز در برخی آیات به کار رفته است.45 اما در بررسی متن این روایت باید گفت: در این روایت، برای زنان دو ویژگی با عناوین «عی» و «عورت» ذکر و بر هر یک، نتیجهای مترتّب شده است.46 نتیجهای که بر ویژگی اول مترتّب شده این است: «فاستروا عیهنّ بالسکوت.» در معنای این جمله، دو احتمال وجود دارد: نخست اینکه خطاب «فاستروا» به مردان باشد و مردان مأمور باشند با توجه به این ویژگی زنان، سکوت کنند و با آنان وارد بحث و مجادله نشوند و در نتیجه، عجز و ناتوانی آنان در مقام سخن را بپوشانند. مؤیّد این احتمال استشهاد امیرالمؤمنین علیهالسلام به این جمله از حدیث است که به مردان فرمود: «لا تبدؤوا النساء بالسلام ولا تدعوهنّ إلی الطعام فإنّ النبی صلیاللهعلیهوآلهقال: النساء عی و عورة فاستروا عیهنّ بالسکوت و استروا عوراتهن بالبیوت»47 یعنی: شما به آنان سخن نگویید و آنان را به مهمانی دعوت نکنید. بر اساس این احتمال، امر به سکوت متوجه مردان است، گرچه لازمه آن ساکت شدن زنان نیز هست. احتمال دوم این است که امر به سکوت متوجه زنان باشد و مراد این است که مردان وظیفه دارند زنان را امر به سکوت کنند. بنابر هر دو احتمال، بحث در این روایات نیز در ارتباط با مستور بودن زن و سکوت و عدم ارتباط گفتاری با اوست. اما اولاً، به نظر میرسد لسان روایت لسان منّتگذاری بر زنان و حفظ و حراست از آنان است، نه لسان تکلیف و تحریم، و معنای روایت آن است که سکوت و عدم ارتباط کلامی زنان با مردان و ماندن در خانه با ویژگیهای شخصیتی زنان سازگارتر و در حفظ و سلامت روانی آنان مؤثرتر است. بدینروی، ماندن در خانه و عدم ارتباط گفتاری با مردان برایشان مناسبتر و بهتر است. ثانیا، بر فرض که از این روایات حکم تکلیفی و منع ارتباط گفتاری زنان و مردان نامحرم استفاده شود، با توجه به آیات و روایاتی که پیش از این بر جواز این عمل ذکر شد، تکلیف الزامی نخواهد بود. در نتیجه، این روایات نیز بر حرمت سخن گفتن زنان با مردان یا ممنوعیت خروج از خانه دلالت ندارد.
اما در ارتباط با جمله «واستروا عوراتهنّ بالبیوت»، چند مطلب باید روشن شود:
1ـ معنای عورت بودن زن: پیش از این، دو معنا برای واژه «عورت» بیان شد: یکی به معنای چیزی که انسان از ظاهر بودن آن و در معرض قرار گرفتن آن شرم میکند، و دوم رخنه و منفذی که از آن ناحیه احساس خطر و ناامنی میشود. اطلاق «عورت» بر زنان با تعبیر «النساء عی و عورة» به طور مطلق و عام، که در این روایت آمده، به معنای اول پذیرفته نیست؛ زیرا جسم زن نه برای زنان و نه برای جنس مخالف قبیح نیست و زنان از اینکه در برابر دیگران ظاهر شوند شرم نمیکنند. البته این امر تا حدودی به فرهنگ و عرف و عادت جوامع بستگی دارد؛ اما به طور معمول و صرفنظر از تأثیر عرف و فرهنگ رایج در یک جامعه، معمولاً زنان از ظاهر شدن در برابر دیگران ناراحت نمیشوند و آن را امری ناپسند و زشت نمیشمرند. بنابراین، نمیتوان گفت: همه بدن زن به این معنا عورت است. در نتیجه، مناسب است واژه «عورت» در این حدیث، به معنای دوم باشد. عورت بودن زن از این نظر است که به سبب اندام ظریفتر و جذّابیت بیشتری که برای جنس مخالف دارد، در معرض خطر استفاده ابزاری و سوء استفاده جنسی باشد. ضعف جسمانی وی نیز سبب میشود که یارای مقابله با مرد و دفاع از خود را نداشته و از این ناحیه نیز آسیبپذیر باشد. در نتیجه، جمله «النساء عی و عورة» اینگونه معنا میشود که چون ساختمان جسمی زن به گونهای آسیبپذیر است، اگر بدون حفاظ ظاهر شود مصونیت ندارد و احساس ناامنی میکند. بدینروی، پوشش حفاظی است که برای زن امنیت میآورد و او را از خطراتی که از این ناحیه او را تهدید میکند حفظ مینماید. از اینرو، اکثر قریب به اتفاق فقیهان در کتابهای فقهی در بحث «ستر عورت در نماز» به این جمله تصریح دارند که تمام بدن زن عورت است48 و باید از نامحرم پوشانده شود، بجز وجه و کفین. اطلاق این روایات نیز مقتضی همین مطلب است.
سؤالی که در اینجا باقی میماند این است که آیا این اطلاق شامل صدای زن نیز میشود و آیا صدای زن نیز عورت است و زن موظّف است صدای خود را از غیر محارم مخفی کند و با نامحرم سخن نگوید؟ این امری است که نیاز به بررسی دارد.
2ـ عورت بودن صدای زن برای مرد: در حرمت شنواندن زن صدای خود را به نامحرم و بلند سخن گفتن در جایی که نامحرم وجود دارد و حرمت شنیدن مرد نامحرم صدای زن را میان فقیهان اختلاف است. برخی با استناد به عورت بودن صدای زن، دو نتیجه گرفتهاند: اولاً، او را از بلند کردن صدای خود و شنواندن به دیگران در مجالسی که نامحرم وجود دارد، منع کردهاند و از اینرو، اذان زن را برای نماز جماعتی که مردان حضور دارند، مجزی ندانسته و جهر به حمد و سوره را در نمازهای جهریه بر زن واجب ندانسته، بلکه حرام و مفسد عبادت دانستهاند.52 ثانیا، شنیدن صدای زن نامحرم را برای مردان به طور مطلق، اعم از اینکه به قصد تلذذ باشد یا نباشد و اعم از اینکه مفسدهای بر او مترتّب بشود یا نه، حرام کردهاند.53 اما اکثر قریب به اتفاق فقیهان با این دیدگاه موافق نبوده و آن را سخنی بیدلیل و مخالف سیره قطعی متصل به زمان معصوم و رفتار معصومان در سخن گفتن با زنان نامحرم دانسته54 و حرمت شنیدن صدای زن را منحصر به صورتی دانستهاند که با قصد لذت همراه باشد و یا بر آن مفسدهای مترتّب شود. 4ـ عدم تلازم میان عورت بودن صدای زن و ممنوعیت سخن گفتن او با نامحرم: بر فرض که عمومیت عورت بودن زن شامل صدای او نیز بشود و صدای زن ـ به معنایی که گفته شد ـ عورت باشد، اما اولاً، ملازمهای بین عورت بودن صدای زن و حرمت اظهار آن نیست. عورت بودن علت تامّه برای حرمت اظهار صدای زن نیست. ثانیا، بر فرض که چنین باشد، با آیات و روایات و سیرهای که حاکی از جواز سخن گفتن زن و شنیدن صدای اوست، تخصیص خورده، استثنا میشود؛ چنانکه وجه و کفین از حرمت اظهار جسم زن استثنا شده است. ثالثا، این روایات از روایاتی که به طور صریح از تکلّم زن نهی میکند، قویتر نیست؛ در حالی که آن روایات نمیتواند حرمت تکلّم زن را ثابت کند، پس این روایات نیز به طریق اولی، بر چنین چیزی قادر نخواهد بود.
جمعبندی 1. توجه به خطرات ناشی از تکلّم مردان با زنان به نظر میرسد هیچ کدام از این روایات بر حرمت سخن گفتن زن و مرد نامحرم دلالتی ندارد و از اینرو، مشهور فقیهان شیعه نیز از فتوا دادن طبق این روایات احتراز کرده و آن را بر موردی که خوف فتنه یا تلذّذ باشد حمل کردهاند و در صورتی که خوف فساد وجود نداشته باشد ممنوع ندانستهاند.55 بله، اگر عنوان فساد یا خوف وقوع در فتنه بر آن صدق کند در این صورت، سخن گفتن زن با مرد نامحرم جایز نیست. بنابراین، میتوان گفت: روایات فراوانی که به تعبیرهای گوناگون از گفتوگوی با زنان و ارتباط گفتاری با آنان مذمّت کرده یا زنان را از تکلّم با مردان منع کرده و برخی از آنها از نظر سند نیز معتبر بود، درصدد بیان خطری است که از این ناحیه ممکن است دامنگیر زن و مرد شود. این روایات گرچه بر ممنوعیت ارتباط گفتاری زن و مرد نامحرم دلالت ندارد، اما ـ فی الجمله ـ مرجوح بودن آن را از این نظر که ورود به این وادی خطرناک است، گوشزد میکند تا زن و مرد نادانسته به این وادی قدم نگذارند و حزم و احتیاط را از دست ندهند.
2. پرهیز از عشوه در سخن گفتن زن با مرد نامحرم پس از آنکه روشن شد ارتباط گفتاری زن و مرد نامحرم مجاز است، پرسش دیگری در ارتباط با کیفیت این ارتباط و چگونگی سخن گفتن و طرز ادای کلمات مطرح میشود. انسان یک جمله را میتواند به شکلهای گوناگون از قبیل تند، کند، متواضعانه، متکبّرانه و پرخاشگرانه ادا کند. اکنون این پرسش مطرح میشود که زن با مرد نامحرم با چه کیفیتی باید سخن بگوید؟ آیا زن مجاز است در مدرسه و دانشگاه، در کلاس و اداره با جنس مخالف با عشوه و ناز سخن بگوید؟ آیا میتواند در ادای کلمات، صدای خود را رقیق کند، به گونهای که از مردان دلربایی کند؟ مرد چگونه؟ آیا در این زمینه، محدودیتی برای زن و مرد وجود دارد، یا نه، زن و مرد نامحرم مجازند به هر کیفیتی با هم سخن بگویند؟
قرآن در بیانی زیبا، در عین احترام به استفاده زن از حق طبیعی خود در سخن گفتن و گفتوگو با دیگران، آنان را از «خضوع در قول»56 نهی کرده و فرموده است: «فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفا» (احزاب: 32)؛ به گونهای هوسانگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند، و به شیوهای پسندیده سخن بگویید. «خضوع در قول» حالت خاصی از گویش، همراه با نرمی در گفتار و نازکی صدا در ادای کلمات57 است؛ نظیر سخن گفتن زن با همسر خود در موارد خاص یا حرف زدن مادر با کودک خردسال خود در مواقعی که میخواهد توجه او را به خود جلب کند. ویژگی این نوع گویش آن است که احساس ویژهای در مخاطب ایجاد کرده، و دل او را به گوینده جلب میکند. آیه از همسران پیامبر خواسته است که در ارتباط گفتاری خود با مردان، اینگونه سخن نگویند؛ زیرا این امر سبب طمع مردان ضعیفالایمان در آنان میشود. بنابراین، معنای آیه این است: هنگام سخن گفتن با مردان اجنبی، صدای خود را نازک نکنید و کلمات و جملات را نرم و دلربا ادا نکنید؛ زیرا اینگونه سخن گفتن آنان را (نسبت به مسائل جنسی) به طمع میاندازد.58 گرچه آیه شریفه در ردیف آیاتی است که زنان پیامبر را مورد خطاب قرار داده و نهی در آن با فاء بر جمله «یَا نِسَاء النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاء إِنِ اتَّقَیْتُنَّ» (احزاب: 32) که خطاب به زنان پیامبر تفریع و بر آن مترتّب شده و ظاهرش این است که دستوری که در آیه بیان شده ویژه زنان پیامبر است و آنان را از خضوع در گفتار نهی کرده، اما روشن است که رعایت این ادب برای همه زنان است و به زنان پیامبر اختصاص ندارد؛ زیرا اولاً، نزول آیه در مورد همسران رسول خدا دلیل بر اختصاصی بودن حکم آیه به آنان نیست. ثانیا، فاء در «فیطمع» سببیه است و به علّیت و سببیت اینگونه سخن گفتن در تحریک و تهییج مرد و تمایل او به زن اشاره دارد و چون این علت در کیفیت گویش جنس زن وجود دارد و مربوط به طبیعت زن است، پس عمومیت دارد و مختصّ همسران پیامبر نیست. در نتیجه، رعایت این ادب مخصوص زنان پیامبر نبوده، همه زنان را شامل میشود59 گرچه از فاء تفریع فهمیده میشود که رعایت این ادب برای زنان پیامبر شایستهتر است.60 پس از آنکه آیه زنان را از کیفیت نامطلوب ارتباط گفتاری نهی کرد، به بیان کیفیت صحیح اشاره کرده و فرموده است: «وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفا.» این قسمت از آیه پاسخی به این پرسش است که زن در ارتباط گفتاری خود با مردان، به چه طرزی و با چه کیفیتی سخن بگوید. جوابی که آیه داده این است که زن باید به گونه معروف و به شیوه پسندیده سخن بگوید. قول معروف چیست؟ جمله «وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفا»در این آیه، در مقابل «فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ» قرار گرفته است. از اینرو، به قرینه مقابله فهمیده میشود «قول معروف» چیزی در مقابل «خضوع در قول» است. بنابراین، «قول معروف» گفتاری است که در طرز ادای آن ناز و کرشمه، ادا و اطوار و نازکی صدا و هر چیزی که مخاطب را به طمع بیندازد و دل او را به زن جلب کند وجود نداشته نباشد.61 پس زن در عین حال که مجاز است با مردان ارتباط گفتاری داشته باشد، موظّف است به گونهای سخن بگوید که حالت تسلیم و انقیاد در مقابل مخاطب از آن استفاده نشود و این امر در صورتی میسّر خواهد بود که زن در موقع سخن گفتن و ارتباط با نامحرم، حالت تواضع نداشته باشد و سخنان خود را با آهنگ نرم و حالت خضوع بیان نکند.
اگر حضرت علی علیهالسلام بر اساس برخی از نقلها، تکبّر، ترس و بخل را از صفات خوب زنان دانستند،62 رازش این است که هر یک از این صفات، آنان را از خطر سقوط در فساد و فتنه محافظت میکند. صفت تکبّر در زن سبب میشود هنگام رویارویی با نامحرم و ارتباط گفتاری با وی، با تکبّر و سختی سخن بگوید، نه با نرمی و متواضعانه. گرچه این آیه در ارتباط با کیفیت سخن گفتن زن با مرد نامحرم است و در خصوص کیفیت سخن گفتن مرد با زن نامحرم آیه یا روایتی نداریم، اما با توجه به ملاکی که در آیه در ارتباط با نهی از خضوع در قول بیان شد، شکی باقی نمیماند که رعایت این ادب از سوی مرد نیز بایسته است. مرد نیز در گفتوگوی خود با زن نامحرم، مجاز نیست به گونهای سخن بگوید که او را نسبت به مسائل جنسی و ارتباط نامشروع به طمع بیندازد.63
3. لزوم بسنده کردن به مقدار ضرورت در ارتباط گفتاری زن و مرد نامحرم مقصود از کمّیت در ارتباط گفتاری زن و مرد نامحرم دو چیز است: یکی محدودیت در تعداد کلماتی که میان آنان ردّ و بدل میشود و دوم محدودیت در انتخاب نوع گفتار. بدین روی، در این قسمت، جای دو پرسش وجود دارد: نخست اینکه آیا زن و مرد نامحرم مجازند بدون محدودیت زمانی، به هر مقدار که بخواهند، به گفتوگو بنشینند و از هر دری سخن بگویند؟ دوم اینکه تبادل سخنان غیر ضروری همچون گپ زدن و شوخی کردن میان زن و مرد نامحرم چه حکمی دارد؟ درباره سؤال اول، برخی از روایات زنان را از درازگویی و اطاله سخن با نامحرم منع کرده و گفتهاند: زن نباید با غیر شوهر و غیر محرم، بیش از پنج کلمه سخن بگوید.64 ظاهر این روایات تعیین حدّ برای ارتباط گفتاری زن با مرد نامحرم است، اما به نظر میرسد معنای روایت این نیست که در شریعت اسلام، زن و مرد نامحرم فقط تا محدوده پنج، شش کلمه میتوانند با هم سخن بگویند، نه بیش از آن، بلکه مقصود از آن پرهیز از درازگویی و رعایت اختصار و اکتفا به مقدار نیاز است. فقیهان شیعه نیز از این روایت حدّ وجوبی، که فراتر رفتن از آن حرام باشد، استفاده نکرده و این روایت و امثال آن را بر کراهت حمل کردهاند.65
همچنین بر اساس برخی روایات، امیرالمؤمنین علیهالسلام مردان را از گفتوگو با زنان نهی کردند و از مردان خواستند که کمتر با زنان سخنان بگویند. امام صادق علیهالسلام نیز فرمودند: گفتوگو با زنان از دامهای شیطان است.66 تأکید روایات بر پرهیز زن و مرد نامحرم از طولانی کردن سخن خود، حاکی از آن است که سخن گفتن نقطه لغزش زن و مرد است. ریشه بسیاری از مفاسد و معضلات اجتماعی همچون اختلافات خانوادگی، جدایی همسران و از هم پاشیده شدن خانوادهها را میتوان در همین ارتباطات جستوجو کرد. بنابراین، شایسته است ارتباط کلامی زن و مرد نامحرم، به مقدار نیاز و حداقلی باشد. در نتیجه، سخنرانی یا تدریس زن برای مردان یا مرد برای زنان، که مورد نیاز و معمولاً مدت آن طولانی است و جملات و کلمات فراوانی گفته میشود در صورتی که سخنان با ناز و کرشمه بیان نشود و عنوان «قول معروف» داشته باشد، اشکالی ندارد. درباره سؤال دوم، باید گفت: بذلهگویی، مزاح، مطایبه و طنز نوع دیگری از ارتباط صمیمی و دوستانه میان انسانهاست که معمولاً به هدف تفریح، رفع خستگی و ادخال سرور در مخاطب صورت میگیرد. از این عمل در برخی از روایات به طور مطلق، صرف نظر از اینکه مخاطب چه کسی باشد، مذمّت شده است.67 اما در برخی دیگر از روایات، از آن به عنوان صفتی که هیچ مؤمنی از آن خالی نیست و سبب خوشحال کردن برادران مؤمن است، یاد شده.68 در جمع بین این روایات، باید گفت: به طور کلی، افراط در شوخی کردن، که سبب غفلت از خود و خدا و بیتوجهی به کمالات انسانی میشود، مذموم است.69 اما آنچه معمولاً به قصد شاد کردن و خنداندن دوستان و برادران و برطرف شدن خستگی انجام میگیرد، اگر به دور از لهو و لعب و مقارنات حرام از قبیل غیبت، تهمت و استهزای دیگران باشد، مجاز است و در سخنان معصومان نیز نمونههایی از آن به چشم میخورد.70
اکنون سؤال این است که طنز و شوخی میان زن و مرد نامحرم چگونه است؟ در اجتماعاتی که زن و مرد نامحرم وجود دارند ـ مثل اداره، محل کار، دانشگاه و مدرسه ـ شوخی کردن زنان و مردان نامحرم چه حکمی دارد؟ آیا استاد مجاز است با دانشجویان دختر، ارتباط عاطفی در حدّ شوخی و خنده داشته باشد؟ آیا دختر مجاز است با همکلاس پسر، ارتباط صمیمی به صورت شوخیهای تند و خندهدار داشته باشد؟ آیا برای زن مشروع است با همکار مرد خود در محل کار یا با مردان نامحرم دیگر شوخی کند و بخندد؟ شاید بتوان گفت: آیه «وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفا» به این مطلب نیز اشاره دارد که زن مجاز نیست با مرد نامحرم از هر دری سخنی بگوید و به مطایبه و شوخی بپردازد، بلکه باید سخن معروف، مطالب پسندیده و خوب بگوید، نه مطالب زشت و بذله. در نتیجه، این قسمت از آیه به دو مطلب اشاره دارد: هم به نحوه گفتن زن و کیفیت ادای کلمات و هم به محتوای سخن وی، و از میخواهد که در سخن گفتن خود، هر دو جنبه را رعایت کند. بنابراین، گرچه گفته شد سخن گفتن زن با مرد نامحرم مجاز است و زن میتواند با مردان نامحرم ارتباط گفتاری داشته باشد، اما اینگونه نیست که در این زمینه، محدودیتی نداشته باشد. پیشوایان دینی ما نیز این نکته را به مردم تذکر داده و با تعبیرهای گوناگون مردم را از آن باز داشتهاند. پیامبر گرامی صلیاللهعلیهوآلهدر خطبهای که در اواخر عمر شریف خود برای مسلمانان ایراد کردند، فرمودند: هر مردی که با زن نامحرم شوخی کند خدا به اندازه هر کلمهای که با او در این دنیا سخن گفته است، هزار ماه او را در آتش حبس میکند.71 به زنان نیز فرمودند: هر زنی که از مرد (نامحرمی) اطاعت کند تا نسبت به وی مرتکب گناهی شود یا مقدّمات گناه را انجام دهد یا با او شوخی کند گناه آن زن نیز برابر مرد خواهد بود.72
همچنین ابوبصیر میگوید: به زنی قرآن میآموختم، یک نوبت با او شوخی کردم. وقتی خدمت امام باقر علیهالسلامرسیدم، امام فرمود: ای ابا بصیر! به آن زن چه گفتی؟ من روی خود را (از خجالت) پوشاندم. امام فرمود: دیگر تکرار نشود.73 در روایت نبوی، بر این رفتار وعده عذاب داده شده و در روایت امام باقر علیهالسلاماز آن نهی شده که هر دو بیانگر قبح و ناپسندی این عمل است. همچنین نهی و وعده عذاب در هر دو روایت مقیّد به حالت خاص یا شوخی ویژهای نشده است. بنابراین، شوخی زن و مرد نامحرم در هر جا و به هر عنوان، عملی ناپسند و غیرمجاز خواهد بود. سرّ مطلب نیز این است که شوخیها، مطایبات و طنزگوییها، یا از ابتدا به قصد لذت بردن است، یا در ادامه و نهایت به آن منجر میشود و علاوه بر اینکه سبب فروریختن دیوار شرم و حیا میان زن و مرد نامحرم میگردد، حریم عفت و پاکدامنی را متزلزل میکند، انسان را به پرتگاه گناه نزدیک مینماید و راه را برای فساد و فحشا هموار میکند. از اینرو، گرچه نمیتوان شوخی و مطایبه زن و مرد نامحرم را به طور کلی و در همه موارد حرام دانست، اما با توجه به فسادی که در بیشتر موارد بر این کار مترتب میشود، پرهیز از آن در همه موارد پسندیده و به مصلحت فرد و جامعه است. بر اساس این ادب اجتماعی، نباید زنان و مردانی که در محل کار و دانش، در اداره و دانشگاه، با نامحرم سرو کار دارند، به بهانه همکار بودن یا استاد و شاگرد بودن بیش آنچه لازمه اشتغال و اقتضای کار و درس و بحث آنان است، رابطه عاطفی و صمیمی داشته باشند.
خاتمه برای مردان و زنان شایسته است اولاً، در غیر موارد ضروری، با نامحرم ارتباط کلامی کمتری داشته باشند تا قلب آنان از وسوسههای شیطانی محفوظتر باشد. ثانیا، در مواردی که سخن گفتن به هر دلیل برای زن یا مرد ضرورت دارد و مجاز به ارتباط گفتاری با نامحرم است، به طور متعارف سخن بگویند و از ادای کلمات به طرزی که مخاطب را نسبت به مسائل جنسی به طمع بیندازد پرهیز کنند. ثالثا، از پرگویی و پرداختن به سخنان طنز و شوخی، که ضرورتی ندارد، پرهیز شود.
از مقاله ارتباط گفتاری زن و مرد نامحرم از دیدگاه کتاب و سنّت نویسندگان: احمد طاهری نیا منبع: معرفت 1386 شماره 122
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,960
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
آيا در قران به دوست پسر و دوست دختر اشاره شده است؟ آيا اخدان باين معناست؟
خدن:؛ ج 2، ص: 232 خدن: (بر وزن حبر) رفیق. (قاموس) جمع اخدان است بمذکر و مؤنّث هر دو اطلاق میشود راغب گوید: آن بمعنی رفیق است و اکثر در کسی استعمال میشود که از روی شهوت رفیق میشود. وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنٰاتٍ غَیْرَ مُسٰافِحٰاتٍ وَ لٰا مُتَّخِذٰاتِ أَخْدٰانٍ نساء: 25 اجرت آنها را بطور متعارف بدهید در حالیکه عفیف اند و زنا کار و رفیقگیر نیستند. مقصود زنانی هستند که برای خود رفیقی اتّخاذ کرده و با او زنا میکردند. بعضی ها گفته اند: مراد از سفاح زنای آشکار و از اتّخاذ رفیق زنای مخفی است. و چون سفاح با اتّخاذ خدن مقابل است این قول قریب بنظر میرسد. در مجمع از ابن عباس نقل کرده که عدّه ای از اهل جاهلیت زنای آشکار را حرام میدانستند ولی زنای سرّی را جایز می شمردند. خدا از هر دو نهی فرموده. ناگفته نماند: اخدان دو بار در قرآن مجید آمده یکی آیۀ فوق که در بارۀ زنان است و دیگر آیۀ 5 مائده که دربارۀ مردان رفیقه گیر است. و نیز نا گفته نماند: خدین بر وزن امیر از این ماده بمعنی رفیق آمده است در نهج البلاغه خطبۀ 124 در بارۀ بعضی از آشنایان فرموده: «فشرّ خدین و الأم خلیل» یعنی بدترین رفیق و پستترین دوست است.
قاموس قران
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,960
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
در ايه 5 سوره مائده نيز "اخدان " بكار رفته است.
فَانكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أ هْلِهِنَّ وَ ءَاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ محْصنَتٍ غَيرَ مُسفِحَتٍ وَ لا مُتَّخِذَتِ أَخْدَانٍ
مراد از كلمه (محصنات ) زنان عفيف است ، زيرا زنان شوهردار قابل نكاح كردن نيستند، و مراد از مسافحات معنائى مقابل جمله (متخذات اخدان ) است ، و كلمه (اخدان ) جمع كلمه (خدن ) به كسره خا است ، كه به معناى دوست است و اين كلمه مذكر و مؤنثش و مفرد و جمعش يكسان است ، يعنى هم به دوست مذكر خدن گفته مى شود، و هم به دوست مؤنث هم به جماعت دوستان خدن گفته مى شود و هم به يك فرد، و اگر در مورد بحث به صيغه جمع آمده ، براى اين بود كه در دلالت بر كثرت و زيادى تصريح داشته باشد، و بفهماند وقتى كسى به منظور فحشا و زنا كردن دوستى مى گيرد، به او و به مثل او قناعت نمى كند، چون نفس آدمى حريص است ، اگر قرار باشد خواست نفس را برآورد، و آن را اطاعت كند حتما دوستان زيادى براى فحشا مى گيرد. بنابراين وقتى كلمه (مسافحات ) در مقابل كلمه (متخذات اخدان ) قرار گرفته ، معلوم مى شود اين دو يك معنا ندارد، آن مفسرى هم كه گفته : مراد از سفاح زناى علنى ، و مراد از گرفتن دوست ، زناى پنهانى است به همين مقابله نظر داشته ، چون مسأله دوست گيرى در بين عرب ، حتى در بين زنان آزاد و زنان برده آنان متداول بوده و مردم كسى را به اين جهت ملامت و مذمت نمى كردند ولى به خاطر زناى علنى با زنان آزاد ملامت مى كردند.
تفسير الميزان
|
|
|
|
جهش به انجمن
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.