رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,950
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
يكي از مطالبي كه در بين مشركين رايج بود و از آنجا به برخي از اهل كتاب سرايت كرد مسئلهٴ اتّخاذ ولد است آنها يعني مشركان، فرشتگان را فرزندان خدا ميپنداشتند و قدّيسين بشر را احياناً فرزندان خدا ميپنداشتند همين پندار موهوم به مسيحيّت و يهوديّت سرايت كرده است گروهي از اهل كتاب عُزير را فرزند خدا پنداشتند و گروهي از مسيحيها هم عيسي(سلام الله عليه) را فرزند خدا تلقّي كردند.
در اين بخش وقتي اصل حرف كه حرف مشركين باشد ابطال شده باشد ديگر جا براي سخن اهل كتاب نيست اصل اتّخاذ ولد محال باشد ديگر سخن از فرزند بودن عُزير يا فرزند بودن مسيح مطرح نيست اين مطلب اول. مطلب دوم آن است كه آيات قرآن كريم در جريان ولد سه طايفه است: يك طايفهٴ مستقيماً نقل ميكند كه گروهي از اهل وثن و صنم يعني مشركان بالصراحه ميگفتند: ﴿وَلَدَ اللَّهُ﴾ خدا والد است و فرزند دارد برابر آنچه در سورهٴ مباركهٴ «صافات» آمده آيهٴ 151 به بعد سورهٴ «صافات» اين است: ﴿أَلاَ إِنَّهُم مِّنْ إِفْكِهِمْ لَيَقُولُونَ ٭ وَلَدَ اللَّهُ﴾ ـ معاذ الله ـ خدا والد است و فرزندي دارد كه سورهٴ مباركهٴ «توحيد» كه دارد ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ٭ اللَّهُ الصَّمَدُ ٭ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ﴾ مستقيماً ناظر به ابطال اين طرز تفكّر است. اين بالصراحه معناي والد بودن يعني همان طوري كه در انسانها جزئي از انساني جدا ميشود و به صورت فرزند در ميآيد دربارهٴ خدا هم ـ معاذ الله ـ چنين تلقّي باطلي داشتند. قرآن كريم ضمن نفي اين مطلب ميفرمايد خداوند منزّه از صاحبه است وقتي او همسر ندارد چگونه فرزند داشته باشد ممكن است به صورت معجزه زني بيهمسر مادر بشود اما كسي كه نه مذكّر است و نه مؤنث چگونه فرزنددار بشود لذا تعبير به منزّه بودن، تعبير به اينكه ﴿مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَلاَ وَلَداً﴾ در كنار ﴿لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً﴾ مطرح است.
گروه دوم كسانياند يا مطلب دوم يا طايفهٴ دوم از آياتي كه مربوط به ولد است آن اتّخاذ ولد تشريفي است كه گروهي از اهل كتاب ميگفتند: ﴿نَحْنُ أَبْنَاءُ اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ﴾ اين فرزند تشريفي نشان تقرّب خاص است ما محبوبان الهيم فرزندان الهيم نه به اين معناست كه از او متولّد شديم نه به معناي تَبنّي است كه او ما را فرزند خود گرفته كه نيازهاي او را برطرف كنيم بلكه ما در اثر بندگي خاص به او نزديكتر از ديگرانيم لذا محبوب اوييم و فرزند او. اين سخن شرعاً ممنوع است دليل بر او نيست اطلاق اين تعبير روا نيست و مانند آن، اما اين سخن از شرك نيست ﴿نَحْنُ أَبْنَاءُ اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ﴾ سخن از شرك نيست چون خودشان را اله نميپنداشتند.
بخش سوم از آيات كه مربوط به اتّخاذ ولد است آن است كه ـ معاذ الله ـ ذات اقدس الهي فرزندِ ديگري را فرزند خود قرار بدهد تَبنّي كند، بُنوّت اتّخاذ كند كه مشكلات او را و كارهاي او را حل كند. اين يك نحوه شرك است الوهيّت متعدّد است و مانند آن، اين طايفهٴ سوم از آيات كه ناظر به اتّخاذ ولد است كه غير از مسئلهٴ ﴿وَلَدَ اللَّهُ﴾ سخن از ﴿اتَّخَذَ اللّهُ وَلَداً﴾ است با آياتي نظير ﴿سُبْحَانَهُ هُوَ الْغَنِيُّ﴾ ابطال ميشود.
خدا براي چه فرزند اتّخاذ بكند؟ كه كارهاي او را انجام بدهد. او منزّه از حاجت است (يك) غني است (دو) نه حاجت دارد و نه در كارها محتاج به ابزار و علل و وسايل است همهٴ ابزار و وسايل به او محتاجاند لذا با اين دو وصف از اسماي حسنا اين مسئله ابطال شده كه فرمود: ﴿سُبْحَانَهُ هُوَ الْغَنِيُّ﴾ او حاجت ندارد (يك) و نياز ديگران را هم او برطرف ميكند كه ﴿أقْنيٰ و أغنيٰ﴾ هم غني ميدهد هم قُنيه، هم بينيازي ميبخشد هم سرمايه عطا ميكند اغنيٰ با غين و اقنيٰ با قاف اينكه در قرآن خدا مُغني و مُقني شد يعني هم غنا ميدهد هم قُنيه ميدهد ناظر به اين است خب پس اتّخاذ ولد اگر به اين معنا باشد كه بخشي از كارها را خدا به آنها واگذار بكند آنها دستيار خداي سبحان باشد اين مستحيل است. اگر بگوييد منظور از اتّخاذ ولد يعني تشريفي است اين شرعاً چنين تعبيري ممنوع است و محال نيست كه كسي متقرّب به خدا باشد بايد بگوييد عبدٌ متقرّب و مقرّب إلي الله نه وَلد ٌمقرّب الي الله اين يك منع شرعي دارد اما تقرّب و بندهٴ صالح بودن اين كارِ ممكني است و اگر اتّخاذ ولد منظور آن است كه ذات اقدس الهي برخي را فرزند خود قرار داد و كارها را به او واگذار كرد كه دستيار او باشد اين مستحيل است لذا اتّخاذ ولد به اين معنا هم مستحيل نظير ﴿وَلَدَ اللَّهُ﴾ كه در سورهٴ «صافات» بود و محال.
تفسير سوره مومنون ايت اله جوادي املي
كلمات كليدي: الله اتخاذولد خدا مشرك يهود مسيح
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,950
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
سوره زمر أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ {3} آگاه باشيد آيين خالص تنها از آن خداست و كسانى كه به جاى او سرپرستانى براى خود گرفتهاند [به اين بهانه كه] ما آنها را جز براى اينكه ما را هر چه بيشتر به خدا نزديك گردانند نمىپرستيم البته خدا ميان آنان در باره آنچه كه بر سر آن اختلاف دارند داورى خواهد كرد در حقيقت خدا آن كسى را كه دروغپرداز ناسپاس است هدايت نمىكند {3}
لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَدًا لَّاصْطَفَى مِمَّا يَخْلُقُ مَا يَشَاء سُبْحَانَهُ هُوَ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ {4} اگر خدا مىخواست براى خود فرزندى (بلحاظ رتبه و جایگاه) بگيرد قطعا از [ميان] آنچه خلق مىكند آنچه را مىخواست برمىگزيد. منزه است او. اوست خداى يگانه قهار {4}
وَ الَّذِينَ اتخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلا لِيُقَرِّبُونَا إِلى اللَّهِ زُلْفَى ...
نظر بت پرستان در پذستش واسطه براي تقرب به خدا
در سابق گفتيم كه مسلك وثنيت معتقد است كه خداى سبحان بزرگتر از آن است كه ادراك انسانها محيط بر او شود، نه عقلش مى تواند او را درك كند و نه وهم و حسش . پس او منزه از آن است كه ما، روى عبادت را متوجه او كنيم .ناگزير واجب مى شود كه از راه تقرب به مقربين او به سوى او تقرب جوييم و مقربين درگاه او همان كسانى اند كه خداى تعالى تدبير شئون مختلف عالم را به آنان واگذار كرده . ما بايد آنان را ارباب خود بگيريم ، نه خداى تعالى را. سپس همانها را معبود خود بدانيم و به سويشان تقرب بجوييم تا آنها به درگاه خدا ما را شفاعت كنند، و ما را به درگاه او نزديك سازند. و اين آلهه و ارباب عبارتند از ملائكه و جن و قديسين از بشر، اينها ارباب و آلهه حقيقى ما هستند.
و اما اين بتها كه در بتكده ها و معابد نصب مى كنند، تمثالهايى از آن ارباب و آلهه هستند، نه اينكه راستى خود اين بتها خدا باشند. چيزى كه هست عوام آنها بسا مى شود كه بين بتها و ارباب آنها فرق نگذاشتنه ، خود بتها را هم مى پرستند همان طور كه ارباب و آلهه را مى پرستند. عرب جاهليت هم اين طور بودند. و همچنين عوامهاى صابئين . بسا مى شود كه فرقى بين بتهاى كواكب و كواكب كه آنها نيز بتهاى ارواح موكل بر آنها هستند، و بين ارواح كه ارباب و آلهه حقيقى نزد خواص صابئين هستند، فرقى نمى گذارند.
به هر حال پس ارباب و آلهه معبود در نزد وثنيت هستند، و اين ارباب موجوداتى ممكن و مخلوقند، چيزى كه هست خداوند اين مخلوقات را از آنجا كه مقرب درگاه خود مى داند موكل بر تدبير عالم كرده و هر يك را بر حسب مقام و منزلتى كه دارد مأموريتى داده . و اما خود خداى سبحان به غير از خلق كردن و پديد آوردن كار ديگرى ندارد، و او رب ارباب و اله آلهه است .
حال كه اين معانى را متوجه شدى مى توانى بفهمى كه منظور از آيه مورد بحث كه مى فرمايد: ((و الّذين اتخذوا من دونه اولياء(( چيست ؟ منظور همين وثنيت است كه قائلند غير از خدا اربابى دگر هستند، كه امور عالم را تدبير مى كنند، و ربوبيت و تدبير منسوب به ايشان است ، نه منسوب به خداى تعالى .
پس در نظر وثنيت اين ارباب مدبر امور هستند، نتيجه اش هم اين است كه پس بايد در مقابل همين ارباب خاضع شد و آنها را عبادت كرد تا ما را از منافعى برخوردار و بلاها و ضررها را دفع كنند. و حتى بايد از اينها تشكر كرد؛ چون كارها همه به دست آنان است ، نه به دست خدا.
پس معلوم شد كه مراد از ((اتخاذ اولياء(( اين است كه مشركين به غير از خدا اربابى مى گيرند، و خلاصه مى خواهيم بگوييم ولايت و ربوبيت قريب المعنى هستند؛ چون رب به معناى مالك مدبر است و ولى به معناى مالك تدبير و يا متصدى تدبير است .
و به همين جهت دنبال كلمه ((اوليا(( مسأله عبادت را ذكر كرده و فرموده : ((ما نعبدهم الا ليقربونا((. بنابراين ، كلمه ((الّذين (( در جمله ((و الّذين اتخذوا من دونه اولياء(( مبتدا و خبر آن جمله ((ان اللّه يحكم ...(( مى باشد. و مراد از ((الّذين (( مشركين است كه قائل به ربوبيت شركا و الوهيت آنها هستند، و براى خدا ربوبيت و الوهيتى قائل نيستند، مگر عوام آنها، كه معتقدند خدا هم با ارباب در معبوديت شريك است .
و جمله ((ما نعبدهم الا ليقربونا الى اللّه زلفى (( تفسيرى است براى معناى اتخاذ اوليا به جاى خدا. و اين جمله حكايت كلام مشركين است و يا به تقدير قول است كه در اين صورت تقدير آن ((يقولون ما نعبدهم ...(( است ، يعنى مى گويند ما شركاء را نمى پرستيم مگر بدين جهت كه آنها ما را قدمى به سوى خدا نزديك كنند.
پس مشركين از خدا به سوى غير خدا عدول كرده اند و اگر مشركشان مى ناميم از اين جهت است كه مشركين براى خدا شريك قائل شده اند، يعنى غير خدا را ارباب و آلهه عالم خوانده اند، و خدا را رب و اله آن ارباب و آلهه ناميده اند. و اما شركت در خلقت و ايجاد، مطلبى است كه احدى از مشركين و موحدين قائل بدان نيست
ترجمه تفسير الميزان جلد 17 صفحه 357
-از مطالعه ایه 3 و 4 میتوان فهمید که اتخاذ ولی بجز خدا میتواند در حکم اتخاذ ولد برای خدا باشد یعنی مخلوقی را دارای صفات خدایی و برتر از سایرین دانستن که بخشی از امور و افعال خدایی را میتواند انجام دهد لذا قایلین به اتخاذ ولد برای خدا صرفا منحصر به مسیحیان یا مشرکینی که ملایکه را دختر خدا میدانستند، نمیشود. از انجا که قبلا مولود داشتن خدا نفی شده بود و خود مشرکان هم میدانستند، لذا بحث اتخاذ ولد را مطرح کردند یعنی موجودی که مولود خدا نیست اما مخلوقی است که در حکم فرزند خداست و اختیارات و امتیازاتی دارد.
سيدكاظم فرهنگ
|
|
|
|
جهش به انجمن
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.