|
انتقام گیری و انجام کارهای تلافی جویانه برعکس اعمال دفاعی ، ناپسند و مذموم است و اولیاء گرامی اسلام ضمن روایات متعددی قبح آن را خاطرنشان ساخته اند .
کسی که قدرت پیدا می کند ، بر دشمن مسلط می گردد و برای تشفی خاطر و تسکین غیظ ، به کارهای انتقامی دست میزند در واقع با این عمل ، کرامت نفس و شان انسانی خویش را پایمال می کند ، از بزرگواری و فضیلت، چشم می پوشد ، به فرومایگی و پستی می گراید و خوی حیوانی خود را آشکار می سازد .
کسی که مورد تعدی و ستم واقع می شود وقتی بر ستم کننده دست میابد اگر بخواهد او را به کیفر عملش برساند باید از محاکم قضائی و قوانین جزائی استفاده کند و مجرم را عادلانه و طبق موازین و مقررات، مجازات نماید . رعایت این روش در یک جامعه ی قانونی از وظایف حتمی تمام افراد است . یاری خواهی آنان از افراد با ایمان ، قضات عادل ، افکار عمومی ، قوانین کیفی ، و خلاصه از هر عاملی است که بتوانند با یاری آنها از طرفی ظالم را کیفر دهند و از طرف دیگر با نظارتشآن در مجازات وی تندروی نکنند و از مرز حق و عدالت فراتر نروند .
کیفرهای قانونی و مجازاتهای انتقامی از چند جهت با یکدیگر متفاوتند.
کیفرهای قانونی باعث تقلیل جرائم ، حفظ امنیت ، و رفاه مردم است ولی مجازاتهای انتقامی مایه تحریک احساسات، تکثیر جرائم ، ناامنی و هرج و مرج است . در قوانین کیفری موازنه ی جرم و مجازات رعایت شده و قانونگذار برای هر جرم ، کیفر مناسبی تعیین کرده است ولی انسان خشمگین در مجازاتهای انتقامی متوجه تناسب جرم و کیفر نیست ، او عطش انتقام دارد ، از زجر دادن خصم خود لذت می برد ، آن را پیروزی می داند ، و هر قدر اعمال انتقامی را افزایش دهد بیشتر خشنود می گردد .
مجازاتهای قانونی ، منزه از زشتگوئی و اعمال خلاف اخلاق است چه آنکه جرم انتسابی متهم در دادگاه قضا با حفظ اصول ادب و آزادی مورد برسی و تحقیق قرار می گیرد و در صورتی که جرمش ثابت شود طبق موازینی که در قانون پیش بینی شده کیفر خواهد دید . ولی مجازاتهای انتقامی، خودسرانه و بی حساب است و اغلب آمیخته به فحش و دشنام ، هتک و توهین ، خشونت و پرخاشگری ، تخریب و تهاجم ، زخم و جرح ، و گاهی قتل و غارت است .
هدف اساسی در مجازاتهای قانونی ، نظم اجتماع و مصلحت عمومی است ولی در مجازاتهای انتقامی، هدف اصلی کامروایی شخصی است . کسی که انتقام میگیرد می خواهد شکست خود را جبران کند ، خشم درونی را فرونشاند ، با اعمال انتقامی، موجبات رضایت خاطر خویش را فراهم آورد .
هم اکنون جای این پرسش است که اگر انتقام گرفتن و کیفرهای انتقامی ناپسند و مذموم است پس چرا خداوند در قرآن شریف ضمن آیات متعددی خود را به وصف انتقام توصیف کرده و خاطر نشان ساخته است که از گناهکاران انتقام میگیرد ؟ پاسخ این پرسش آن است که انتقام گرفتن در لغت به معنی معاقب ساختن شخص مورد انتقام است و چون انتقام گیری بشر از جهت عوامل و انگیزه های انتقام و همچنین چگونگی کیفر ، با انتقام الهی تفاوت دارد از جهت حسن و قبح نیز باهم متفاوتند.
انتقام جویی بشر واکنش عجز و حقارت و معلول آسیب زیانی است که از خصم خود دیده است ، می خواهد با مجازاتهای انتقامی ، کارهای خصومت آمیز دشمن را تلافی کند ، خشونت او را با خشونت پاسخ گوید ، ناکامی و شکست خویش را جبران نماید ، و موجبات تسکین غیظ و ارضاء خشم خود را فراهم آورد و چون هدفش تشفی خاطر و لذت جوئی است ضمن اعمال انتقامی به کاری ناروا و خلاف حق دست میزند تا هرچه بیشتر خصم را مغلوب و خود را خشنود سازد و ذات اقدس الهی از تمام این نقائص مبری و منزه است .
خداوند آسیب پذیر نیست و کسی نمی تواند به او زیانی برساند تا عکس العمل نشان دهد . خداوند دچار ناکامی و شکست نمی شود تا بخواهد انتقامجویی آن را جبران نماید ، و در ذات اقدس الهی تشفی خاطر و ارضاء خشم معنی و مفهومی ندارد تا بدین منظور مجرمین را مجازات کند .
انتقام خداوند به معنی کیفر دادن گناهکاران بر اساس حق و عدالت است . جباریت و تکبر نیز همانند انتقام صفاتی هستند که تخلق بشر به آنها ناپسند و مذموم است و اتصاف باریتعالی به آن دو صفت ، شایسته و ممدوح . منشاء جباریت بشر ، حقارت ، نادانی و ضعف اراده است . کسی که از یک یا چند جهت احساس پستی و حقارت می کند برای آنکه نقص خود را بپوشاند و کمبود خویش را پنهان دارد منزلت و مقامی را ادعا میکند که فاقد آن است و چون می بیند مردم ادعای او را نمی پذیرند و از قبول آن سر باز می زنند خشمگین و ناراحت می گردد ، به جباریت می گراید ، طغیان می کند ، و بر اثر جهل و ضعف اراده ، به تعدی و تجاوز دست می زند تا مگر بدینوسیله خود را بر مردم تحمیل نماید و آنان را به قول گفته خویش وادار سازد و این معنی جباریت بشر است .
نتیجه آنکه آئین مقدس اسلام پیروان خود را از انتقام جویی و کیفرهای خودسرانه بر حذر داشته و به آنان اجازه داده است در مواردی که مورد تعدی و ستم واقع می شوند برای احقاق حق خصوصی خویش از افکار عمومی ، مقررات قانونی ، و محاکم قضائی استنصار کنند و ظالم را عادلانه مجازات نمایند ولی این اجازه بدان معنی نیست که ستمدیدگان پس از صدور حکم محکمه و غلبه بر خصم ، حتما رآی قاضی را اجرا کنند و مستحق کیفر را همیشه و همه جا به مجازات عادلانه برسانند بلکه مصحلت اجتماعی از طرفی و کرامت اخلاقی از طرف دیگر اقتضا دارد که بعضی از بزهکاران مجازات شوند و بعضی مورد عفو و اغماض قرار گیرند .
نقل از مقاله قبح انتقام جویی ، هدف مجازاتهای قانونی ، سعيد كيوان پور (شيراني)
|
|
💢انتقام از مادهی "نقم" به معنای انکار یک چیز و عیبگیری از آن است.[1] این انکار ممکن است به وسیلهی زبان و یا عقوبتکردن باشد.[2] #انتقام مراتب مختلفی دارد؛ ممکن است به صورت سرزنش و نکوهش، توبیخ کردن، تنبیه نمودن یا مجازات کردن باشد. اما معنای اصلی "نقم" همان سرزنش همراه با تنفر است به هر نحوی که مناسب حال و مقام باشد.[3] پس در معنای اصلی و ریشهای این لفظ، هرگز معنی عقاب و کیفر نهفته نیست؛ بلکه انکار گاهی با زبان و گاهی با عمل که همان عقاب و کیفر باشد، انجام میگیرد و انکار عملی از لوازم معنی انتقام به شمار میرود[4] و انتقام در اصطلاح قرآنی همان انکار است که احیاناً ملازم با کیفر بوده و هرگاه کیفردهنده بشر باشد، همراه با تلافی درآوردن خواهد بود؛ ولی اگر خدای متعال باشد فقط به معنی کیفر بخشیدن است.[5]
💢👈هدف خداوند از انتقام گرفتن هدف خداوند از انتقام، اصلاح زمین ازفساد است؛ یعنی مفسدانی را که امید هیچگونه خیری از آنها نیست و همهی منافذ نور و هدایت را بر خودشان بستهاند، از بین برده و ریشهکن میکند.[15] پس خداوند انتقام گیرنده از ظالمین به خاطر حق مظلومان است [16]که در قرآن میفرماید: «...فَانْتَقَمْنا مِنَ الَّذینَ أَجْرَمُوا وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنینَ»[روم/47] «... ولى (هنگامى که اندرزها سودى نداد) از مجرمان انتقام گرفتیم (و مؤمنان را یارى کردیم) و یارى مؤمنان، همواره حقّى است بر عهدهی ما!» میتوان گفت هرکجا در قرآن و سنت، انتقام به خدا نسبت داده شده، به دلیل تضییع حقی از حقوق دین الهی و شریعت آسمانی است.[18]
⏱🔻 زمان انتقام گرفتن خداوند انتقام الهی را از حیث زمان میتوان به اخروی و دنیوی تقسیم کرد: ↩الف. انتقام اخروی: در برخی از آیات قرآن، زمان انتقام گرفتن خداوند روز قیامت است: «یَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکُبْرى إِنَّا مُنْتَقِمُونَ»[دخان/16]« در آن روز که آنها را با قدرت خواهیم گرفت؛ آرى ما انتقام گیرندهایم!» در حقیقت انتقام الهی در عالم آخرت همان عذابهای گوناگون خداوند است که هر فرد به اندازهای که استحقاق عذاب دارد، گرفتار آن خواهد شد.[23]
↩ب. انتقام دنیوی: خداوند از برخی در دنیا انتقام میگیرد؛ مانند عذابهایی که به عنوان انتقام بر قوم فرعون [اعراف/136] و قوم شعیب[حجر/79] نازل شد یا اینکه برخی اقوام را به انتقام دنیوی تهدید کرده است که خطاب به پیامبر اسلام میفرماید: «فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ»[زخرف/41]«و هر گاه تو را از میان آنها ببریم، حتماً از آنان انتقام خواهیم گرفت!» 🔻منظور از بردن پیامبر اسلام(ص) از میان امتش، رحلت آن بزرگوار است و اشاره به این دارد که اگر مردم به راه خود همچنان ادامه دهند، در غیاب پیامبرشان نیز شدیداً آنها را مجازات میکنیم.[28] 🔻👈همچنین قرآن کریم یکی دیگر از انتقامهای دنیوی خداوند را اضلال گناهکاران و گمراهان برشمرده و فرموده است:«وَ مَن یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ... أَ لَیْسَ اللَّهُ بِعَزِیزٍ ذِىانتِقَام»زمر/36«و هر کس را خداوند گمراه کند، هیچ هدایتکنندهاى ندارد... آیا خداوند توانا و داراى مجازات نیست؟!» 💢عزت و صاحب انتقام بودن خداوند اقتضا میکند از کسی که حق را انکار کرده و بر کفر خود اصرار ورزیده، انتقام گرفته شود و انتقامش به این صورت است که او را گمراه کند و راهنمایی نباشد که او را هدایت کند. باید توجه داشت که این گمراه کردن توسط خداوند، به عنوان یک مجازات بوده و گرنه خداوند ابتداءاً هیچکس را گمراه نمیکند؛ بلکه اضلال خداوند ثانوی است.[30]
#انتقام_در_قران، 🖋نویسنده : مجتبي بيابان پور
📚منابع : [1]. ابن فارس، احمد؛ معجم مقاییس اللغة، ، ج5، ص464. [2]. راغب.المفردات بیروت، ص822. [3]. مصطفوی، حسن؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ، ج12، ص228. [4]. سبحانی، جعفر؛ منشور جاوید، ج2،صفحه237. [5]. منشور جاوید، ج2، ص238. [15]. صادقی تهرانی، الفرقان ج11، ص267. [16]. همان، ج16، ص102. [18]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج12، ص87. [23]. سبزواری نجفی، محمدبن حبیب الله ؛ الجدید فی تفسیرالقران ج6، ص385 [28]. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج21، ص71.. [30]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج12، ص262.
|
|
مشتقات کلمة انتقام 17 بار در قرآن تکرار شده که در 13 مورد، صفت «منتقم» يا «ذوانتقام» به خدا نسبت داده شده است. منتقم از نامهای نيکوی الهی است، در حالی که انتقام گرفتن در اخلاق دينی مذمّت شده است. علاوه بر آن، خداوندی که منزه از تأثيرپذيری از مخلوقات است، چگونه ممکن است دچار خشم و غضب يا انتقام، که تماماً احساساتی انسانیاند، بشود؟ اما کلمه انتقام از ريشه «نَـقـَمَ» به معنی نفی و انکار شئ میباشد، خواه با زبان و خواه با عقوبت. همانطور که بدن ما در تزريق خون يا پيوند اعضاء، تا هماهنگی لازم حاصل نشود، عضو جديد را پس میزند، آخرت نيز به گونهای است که انسانهای ناهماهنگ با نظامات هستی را دفع و طرد میکند. اين است معنای انتقام الهی. دستگاه گوارش ما نيز غذای مسموم را به شيوههای مختلف دفع [Reject] میکند.
تفسير بازرگان
|
|
کلمه ذو انتقام يکي از اسماي حسناي خداي تعالي است و در چند جاي قرآن خود را به آن اسم ناميده است ، و در همه جاآن را در کنار اسم عزيز آورده ، از آن جمله فرموده : و الله عزيز ذو انتقام و نيز فرموده : ا ليس الله بعزيز ذي انتقام و نيز در آيه مورد بحث فرموده : ان الله عزيز ذو انتقام . و از اينجا فهميده ميشود که اسم ذو انتقام از فروعات اسم عزيز است .
يک قسم انتقام آن انتقامي است که بر اساس احساس دروني صورت ميگيرد ، و آن انتقام فردي است که غرض از آن تنها رضايت خاطر است . و قسم ديگر انتقام ، انتقامي است که بر اساس عقل انجام ميپذيرد ، و آن انتقام اجتماعي است که غرض از آن ، حفظ نظام و احقاق حق مجتمع است . و اگر خواستي اين طور تعبير کن که : يک قسم انتقام ، حق فرد فرد اجتماع است ، و قسم ديگر حق قانون و سنت است ، زيرا قانون که مسؤول تعديل زندگي مردم است خود مانند يک فرد ، سلامتي و مرض دارد و سلامتي و استقامتش اقتضاء ميکند که مجرم متخلف را کيفر کند ، و همانطور که او سلامتي و آرامش و استقامت قانون را سلب نموده ، به همان مقدار قانون نيز تلافي نموده ، از او سلب آسايش ميکند . حال که اين معنا روشن شد به آساني ميتوان فهميد که هر جا در قرآن کريم و سنت ، انتقام به خدا نسبت داده شده منظور از آن ، انتقامي است که حقي از حقوق دين الهي و شريعت آسماني ) ضايع شده ( باشد و به عبارت ديگر : انتقامهايي به خدا نسبت داده شده که حقي از حقوق مجتمع اسلامي ) ضايع شده ( باشد ، هر چند که در پارهاي موارد حق فرد را هم تامين ميکند ، مانند مواردي که شريعت و قانون دين ، داد مظلوم را از ظالم ميستاند که در اين موارد ، انتقام هم حق فرد است و هم حق اجتماع . پس کاملا روشن گرديد که در اين گونه موارد نبايد توهم کرد که مقصود خدا از انتقام ، رضايت خاطر است ، چون ساحت او مقدس و مقامش عزيزتر از اين است که از ناحيه جرم مجرمين و معصيت گنهکاران متضرر شود و از اطاعت مطيعين منتفع گردد .
پس با توضيح فوق ، سقوط و ابطال اين اشکال ظاهر ميشود که : انتقام همواره به منظور رضايت خاطر و دق دل گرفتن است ؟ چون وقتي ميدانيم که خداوند از هيچ عملي از اعمال خوب و بد بندگانش منتفع و متضرر نميشود ، ديگر نميتوانيم نسبت انتقام به او بدهيم ، همچنانکه نميتوانيم عذاب خالد و ابدي را با حفظ اعتقاد به غير متناهي بودن رحمتش توجيه کنيم . و چطور توجيه کنيم با اينکه انسانهاي رحمدل را ميبينيم که به مجرم خود که از روي ناداني او را مخالفت نموده است ، رحم نموده ، از عذابش صرفنظر ميکنند ، با اينکه رحمت انسانهاي رحمدل متناهي است و اين خود خداي تعالي است که در مقام توصيف انسان که يکي از مخلوقات اوست و به وضع او کمال آگاهي را دارد ميفرمايد : انه کان ظلوما جهولا . و وجه سقوطش اين است که اين اشکال در حقيقت خلط ميان انتقام فردي و اجتماعي است ، و انتقامي که براي خدا اثبات ميکنيم انتقام اجتماعي است ، نه فردي ، تا مستلزم تشفي قلب باشد ، همچنانکه اشکالش در باره رحمت خدا خلط ميان رحمت قلبي و نفساني است ، با رحمت عقلي که عبارتست از تتميم ناقص و تکميل کمبود افرادي که استعداد آن را دارند . و لذا ميبينيم عذاب خلق ، همواره در باره جرمهايي است که استعداد رحمت و امکان افاضه را از بين ميبرد ، همچنانکه فرموده است : بلي من کسب سيئة و احاطت به خطيئته فاولئک اصحاب النار هم فيها خالدون . در اين جا نکتهاي است که تذکرش لازم است ، و آن اينست : معنايي که ما براي انتقام منسوب به خداي تعالي کرديم معنايي است که بر مسلک مجازات و ثواب و عقاب تمام ميشود و اما اگر زندگي آخرت را نتيجه اعمال دنيا بدانيم ، برگشت معناي انتقام الهي به تجسم صورتهاي زشت و ناراحت کننده از ملکات زشتي است که در دنيا در اثر تکرار گناهان در آدمي پديد آمده است . سادهتر اينکه عقاب و همچنين ثوابهاي آخرت بنا بر نظريه دوم عبارت ميشود از همان ملکات فاضله و يا ملکات زشتي که در اثر تکرار نيکيها و بديها در نفس آدمي صورت ميبندد . همين صورتها در آخرت شکل عذاب و ثواب به خود ميگيرد ، ) و همين معنا عبارت ميشود از انتقام الهي ( و ما در جلد اول اين کتاب در ذيل آيه ان الله لا يستحيي ان يضرب مثلا ما ... پيرامون جزاي اعمال راجع به اين مطلب بحث کرديم .
تفسير الميزان
|
|
خداوند در قرآن کریم خود را «ذوانتقام» به معنای صاحب انتقام و کسی که انتقام میگیرد، معرفی کرده است. تفاوت انتقام خدا با انتقام انسانها در چیست؟
اگر انســانها دیگران را به ناحق به زحمت و سختی افکنند و طعم تلخ عذاب را به آنان بچشــانند، کاری ناپسند و نادرست انجام دادهاند و خود مستوجب عقاب و عذاب میشــوند؛ امــا اگر به ازای رفتار وحشــیانه و ناجوانمردانۀ دیگران آنها را به سزای اعمال خویش برسانند، از آنان انتقام گرفته و عدالت را در حقشان اجرا کردهاند.
انتقامهای دنیوی غالباً برخاســته از هیجانات درونی و خشــم فراوان است و به همین دلیل به آدمیان توصیه شــده تا شــخصاً از نابکاران انتقام نگیرنــد؛ بلکه از مجرای قانون و در قالب «قصاص» به مجازات آنان وجاهت شرعی ببخشند.
اما از آنجا که حضرت سبحان عزیز است و هیچ نیازی به طاعت و عبادت آدمیان ندارد و عصیان و ســرپیچی نابکاران به حضرتش آســیبی نمی رساند، انتقام خداوند از فاسقان و فاجران نه از سر فرونشاندنِ خشم و تشفّیِ خاطر، بلکه در راستای اجرای عدالت و رساندن حق به صاحبانش صورت میگیرد.
یعنــی در انتقام الهی چیزی فراتر از نتیجه و پیامد عملکرد ناپســند نابکاران، دامن آنها را نمیگیرد.
کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۷، صص ۵۱-۵۲ دكتر محمد علي انصاري
كلمات كليدي: انتقام عدل مجازات خدا
|