logo
پر بازدید ترین عناوین تالار از ابتدا: مطالب زیبا با آیات (تعداد مشاهده:182659)    ایه 59 سوره احزاب(حجاب):زنان مسلمان،جلباب(روپوش) رابه بدن خود نزدیک کنند تا مورد اذیت قرار نگیرند (تعداد مشاهده:146886)    آیا زنان کفار که به اسارت مسلمانان در می آیند بر مسلمانان حلال میشوند و زناشویی با آنها اشکال ندارد (تعداد مشاهده:137907)    اوقات نماز های یومیه در قران (تعداد مشاهده:98941)      پر بازدید ترین عناوین سه ماه گذشته: چشم و گوش و دل مسئول نيستند ما مسئول انها هستيم    ارتباط عقل و نقل: عقل ميداند كه اشتباه ميكند. اما در نقل دو برابراشتباه وجود دارد.    قرآن و عترت معصوم است، نه مفسّر.اين قرآن وحي است، نه آن معنايي كه مفسّر مي‌فهمد    بررسی نقش احادیث نامطمئن (خبر واحد) در انزوای قرآن       آخرین رویداد تالار: قرآن پویان 15 ساله شد : خلاصه اماری فعالیت تالار گفتگوهای قران پویان و پربازدیدترین موضوعات      

توجه

Icon
Error

عنوان جدید ارسال پاسخ
farhang Offline
#1 ارسال شده : 1403/12/17 01:22:48 ب.ظ
نقل قول
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,149
Iran (Islamic Republic Of)

48 تشکر دریافتی در 28 ارسال
#ظلم_به_خود

در آيه محل بحث فرمود اينها به خودشان ظلم كردند ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ﴾ دربارهٴ همين كفار، همين مستكبران و اينهاست
ظلم به نفس يك وقتي انسان سطحي‌نگر است مي‌گوييم به خودش ستم كرده، به خودش ستم كرده يعني چه؟
اين مي‌تواند تحليلي ديگر داشته باشد و آن اين است كه ما يك بدني داريم، اعضا و جوارحي داريم كه با او كار مي‌كنيم يك خودي داريم كه او خود حيواني و مدبّر اين بدن و اكل و شُرب دارد و بعضي از امور را درك مي‌كند و وظيفه‌ها را در حد خود درك مي‌كند و بايد انجام بدهد، يك خود الهي داريم كه در درون، درون است او ديگر براي ما نيست او فطرت ماست او را به ما نداند او را به ما امانت دادند تمليك نكردند گرچه بدن هم تمليك نشده گرچه اين خود حيواني متوسط هم تمليك نشده ولي فطرت اين معنا در او روشن‌تر است كه فطرت را به ما نبخشيدند فطرت را به ما ندادند ما هر كاري بكنيم كه بر خلاف دستور دين باشد به اين درون ما، به اين همسايه ما، به اين امانت الله ظلم كرديم به او ظلم كرديم.

ما يك حدي داريم ما غذايمان محدود است حلال و حرام ما محدود است زندگي ما محدود است خوابيدن ما، خوردن ما همه اينها محدود است براي اين خودِ مياني است اما آن چراغ را كه به ما دادند به ما چراغ دادند كه درست راه را ببينيم او را به ما تمليك نكردند تا كسي بگويد من مي‌خواهم چراغ خودم را خاموش كنم به ما نداند او را
اگر يك خلافي كرديم به آن خود واقعي‌اي كه به ما امانت دادند به او ستم كرديم اين خودِ نفساني مي‌شود ظالم آن خودِ عقلاني مي‌شود مظلوم
معلوم مي‌شود در درون ما خبر از امورش و شئون فراوان است خب يكي لذت مي‌برد يكي، اين جهاد كه مي‌گويند جهاد با نفس يعني چه؟ جهاد با نفس هم مثل ظلم به نفس است اين حتماً تعدّد دارد چندتا شأن است كه يكي اين سَمت مي‌كشد يكي آن سَمت مي‌كشد اينها با هم درگيرند تا يكي پيروز بشود.

#ظلم به #نفس معنايش اين است كه اين كسي كه خلاف مي‌كند منكر است و مستكبر از مرز خودش تعدّي كرده است به جايي رسيده است كه نبايد مي‌رسيد و ملك او نبود، حق او نبود، مال او نبود، معلوم مي‌شود در درون ما يك چيزهايي هست كه براي ما نيست و ما امين خداييم و ذات اقدس الهي اينها را به عنوان امانت به ما داده است و سالم داد و سالم مي‌طلبد اگر ما از مرز خودمان تجاوز كرديم به آن حد رسيديم مي‌شويم ظلم. آن هم ماست منتها درجهٴ بالاي ماست

فرمود ما به او چشم داديم، گوش داديم، دل داديم اين همه آنها را به هم زده پس معلوم مي‌شود يك چيزهايي هست كه كارهاي فراطبيعي دارد يك، و براي ما نيست دو، براي هدايت و روشنگري ما به ما داده شد سه، گناهان ما مخصوصاً انكار و استكبار به اينها آسيب مي‌رساند چهار، اين مي‌شود ظلم به نفس


كدام خود است كه هم مذكور است هم مَنسي كدام خود است كه اين تبهكارها هم به فكر او هستند هم او را فراموش كردند
در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» آيه 154 اين است كه ﴿ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُم مِن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعَاسَاً يَغْشَي طَائِفَةً مِنكُمْ وَ طَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾ اينها فقط به فكر خودشان هستند اينها ﴿يَظُنُّونَ بِاللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ﴾ اينها همان تفكر جاهلي را دارند اينها فقط به فكر خودشان هستند اين براي آيه 154 سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران».

در سورهٴ مباركهٴ «حشر» مي‌فرمايد به اينكه اينها خدا را فراموش كردند و خدا هم اينها را انسا كرده است آيه نونزده و بيست سورهٴ «حشر» اين است كه ﴿وَلاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ اينها چون خدا را فراموش كردند كيفرشان اين است كه خداي سبحان انسا كرده اينها را از ياد خودشان برده اينها ديگر به فكر خودشان نيستند خب
پس يك خودي است كه منسي است يك خودي است كه مذكور است يك خودي است كه مستور است يك خودي است كه مشهور است يك مرحلهٴ نفس آن نفس حيواني است كه خوردن و خوابيدن و إعمال لذايذ هست اين مذكور اينهاست مشهور اينهاست فقط به فكر اين هستند، آن خود ملكوتي كه خليفةالله هست و به ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾[19] بر مي‌گردد از عالم غيب است او را فراموش كردند، خب.

پس يك مرحلهٴ نفس همين است كه مي‌شود ظالم يك مرحلهٴ نفس آن است كه منسي است مي‌شود مظلوم اين نفسي كه به فكر خودش هست يعني نفس حيواني اين مي‌شود ظالم آن نفس انساني مي‌شود مظلوم

ایت اله جوادی آملی تفسیر سوره نحل

کلمات کلیدی: ظلم نفس خود ظالم

ویرایش بوسیله کاربر 1403/12/23 05:29:01 ب.ظ  | دلیل ویرایش: ویرایش

سیدکاظم فرهنگ
ali Offline
#2 ارسال شده : 1404/02/21 08:45:25 ق.ظ
نقل قول
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 2,082

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال

آيا انسان دارای دو نفس است ؟

در اسلام از يك طرف توصيه شده به جهاد و مبارزه با نفس ، بلكه به ميراندن نفس : « موتوا قبل ان تموتوا » پيش از آنكه بميريد ، بميريد ، نفس اماره را بميرانيد ، و از طرف ديگر توصيه هايی است سراسر كرامت نفس ، عزت نفس ، نفاست نفس ، حريت نفس و غيره آيا انسان‏ دارای دو نفس يعنی دارای دو خود است ؟ دارای دو خويشتن است ؟ دو خود دارد كه يك خود را وظيفه دارد بميراند و خود ديگر را وظيفه دارد محترم و مكرم بشمارد و عزيز بدارد ؟ اگر اينطور باشد پس بايد آنچه را كه‏ روانشناسی می‏گويد [ ( تعدد شخصيت " به معنی واقعی آن بپذيريم ، يعنی‏ قبول كنيم كه هر كس در واقع دو " خود " است ، دو " من " است ، دو " شخص " است قطعا مقصود اين نيست در واقع در يك كالبد دومن مجزا وجود ندارد ، دو شخص وجود ندارد

يك فرض اين است كه در انسان دو شخص وجود دارد ، دو من وجود دارد ، دو خويشتن در مقابل يكديگر وجود دارد ، از اين دو ، يكی را بايد ضعيف‏ كرد و ميراند ، ديگری را بايد محترم شمرد اين جور كه نيست فرض ديگر اين‏ است كه انسان دارای دو " خود " است اما نه به اين معنی كه دو خود اصيل ، دو " من " در كنار يكديگرند ، بلكه يك خود واقعی و يك خود پنداری كه آن ناخود است ولی انسان ناخود را خود خيال می‏كند مگر می‏شود چنين چيزی ؟ می‏گويند بله می‏شود آنجا كه گفته اند با " خود " بايد مبارزه كرد ، آن خود ، خود خيالی و پنداری است ، آن چيزی است كه خيال‏ می‏كنی تو آن هستی ، ولی تو آن نيستی . يك خود واقعی و اصيل است‏ ، جدا شدن از خود ، مسئله ای است كه در فلسفه امروز شديدا مطرح است و ظاهرا اول كسی كه آن را طرح كرده هگل بوده است از هگل به اين طرف اين‏ مسئله مطرح شده و حالا شديدا مطرح است

قرآن هزار و چهارصد سال پيش گفت : " فراموش كردن خود " مگر انسان‏ می‏تواند خودش ، خودش را فراموش كند ؟ انسان فكر می‏كند هر چه را بتواند فراموش بكند ، خودش را نمی‏تواند فراموش بكند خود فراموش كردن مساوی‏ است با مردن مگر می‏شود انسان خودش را فراموش بكند ؟ ! ولی قرآن می‏گويد : بله ، انسان خودش را فراموش می‏كند حال چگونه می‏شود ، بعد عرض می‏كنم‏

به هر حال امروز اين مسئله مطرح است كه انسان خودش را گم می‏كند ، خودش را فراموش می‏كند ، خودش را می‏فروشد ، خودش را با خودش اشتباه‏ می‏كند .

انسان دارای دو " خود " است : خود فردی و شخصی و جزئی ، و خود كلی . يعنی مثلا من يك " خود " دارم كه به آن " خود " ، اين فرد و اين شخص‏ هستم ، و شما يك " خود " داريد كه به آن " خود " ، آن فرد و آن ش‏خص هستيد با آن ابعاد خاص و با آن اضافات خاص كه مثلا پدر و مادرتان‏ كيست ، صفات و احوال و اطلاعاتتان چيست ، و يك " خود " ديگر در درون‏ همه انسانها وجود دارد كه آن ، خود كلی است نه خود شخصی و فردی ، خود انسانی است يعنی مثلا در من الان دو " خود " وجود دارد يك خود من مثلا الف فرزند ب است ، و خود ديگر ، انسان است كه در من وجود دارد شما هم‏ دارای دو خود هستيد يك خود ، خود فردی شما است ، يكی هم انسان است كه‏ در شما وجود دارد افراد ديگر نيز همين طور اين هم يك فرضيه است

نظر اسلامی

از نظر اسلامی اين مسئله حل شده است از نظر اسلامی در عين اينكه انسان‏ يك حيوان است مانند هر حيوان ديگر ، در عين حال به تعبير قرآن نفخه ای‏ از روح الهی در او هست ، لمعه ای از ملكوت الهی و نوری ملكوتی در وجود انسان هست " من " واقعی يك انسان آن " من " است انسان " من " حيوانی هم دارد ، ولی من حيوانی در انسان من طفيلی است ، من اصيل نيست‏ من اصيل در انسان همان من ملكوتی انسان است ( 107 ) . يعنی آنچه در يك‏ حيوان ، من واقعی و حقيقی آن حيوان را تشكيل می‏دهد ، در انسان من طفيلی‏ اوست من می‏خورم ، من می‏آشامم ، من می‏خوابم ، حتی من می‏روم ، اينها همه‏ به يك " من " وابسته است ، اما اينها درجات پايين اين من است همين‏ من : من می‏خورم ، من می‏آشامم ، من تشنه می‏شوم ، من گرسنه می‏شوم و در عين‏ حال : من فكر می‏كنم ، من خدا را ياد می‏كنم ، من دوست دارم كه ديگران را بر خود مقدم بدارم همه اينها يك " من " است اما اين " من " درجاتی‏ دارد ، آنجا كه " من " از آن حرفهای خيلی عالی می‏گويد ، آن درجه عالی‏ " من " انسان است كه دارد حرف می‏زند ، و آنجا كه از اين مسائل حيوانی‏ صحبت می‏كند درجات پايين آن است .


" من " اصيل و " من " طفيلی ( خود و ناخود )

انسان آنگاه كه ميلها بر اراده اخلاقی غالب می‏شود ، واقعا احساس می‏كند كه شكست خورده ، خودش‏ را ملامت می‏كند می‏گويد خاك توسرت ، حالا فهميدم كه من چيزی نيستم ، ولی‏ وقتی كه اراده اخلاقی بر ميل طبيعی پيروز می‏شود ، احساس موفقيت و پيروزی‏ می‏كند و به خودش اميدوار می‏شود اين همانجاست كه انسان درك می‏كند كه‏ خود اصلی ، خود واقعی ، من حقيقی ، آن اراده اخلاقی است كه تحت فرمان‏ عقل می‏باشد ، و اين ميل در " من " يك ابزار است در " من " ، من‏ واقعی آن نيست ، من واقعی من اين ميل و اين طبيعت نيست ، اين بيگانه‏ است كه دارد " من " را شكست می‏دهد اين احساس ، احساسی است كه انسان‏ در درون خودش دارد .

حال با توجه به اين مطلب ، آنجا كه با نفس بايد مجاهده كرد ، با كدام‏ نفس بايد مجاهده كرد ؟ با " خود " بايد مجاهده كرد ، با كدام " خود " بايد مجاهده كرد ؟ كدام " خود " را نبايد گذاشت مطلق العنان باشد وميدان به دستش بيفتد ؟ آن ، همين خود است ، خود حيوانی است كه در واقع ناخود است نه خود يعنی تمام جنگهای درون انسان ، مبارزه هايی كه‏ انسان در درون روح خودش دارد از نظر اخلاقی و ضد اخلاقی ، در واقع مبارزه‏ " خود " با " ناخود " است نه مبارزه " خود " با " خود " آنجا كه‏ ميلهای حيوانی پيروزند و حكومت مطلقه با آنها است و روی عقل و اراده و فطرت انسانی پوشيده است و يكه تاز شهوات و غضبها است يعنی همان‏ غرايزی كه حيوانات دارند ، آنجا خود اصلی انسان مغلوب شده ، فراموش‏ شده ، گم شده ، بايد رفت پيدايش كرد آن انسانی كه در وجود او جز حيوانيات ، اموری كه مشتركات حيوانی است ، چيزی حكومت ندارد ، در واقع خود واقعی را ، من حقيقی را باخته : « قل ان الخاسرين الذين خسروا انفسهم »

خود ياد آوری ( خود يابی )

اين است كه در قرآن مسئله ای به نام " خود فراموشی " آن هم خود فراموشی مذموم مطرح است در مقابل ، خود يادآوری است : ای انسان ! خود را ياد بياور ، كه " خود يادآوری " هم جز با " خدا يادآوری " امكان‏ ندارد ، يعنی در منطق قرآن اين دو از يكديگر جدا نيست ، خدا را دريا داشتن ، خود را در ياد داشتن نيز هست .


اين حقيقتی است كه حقيقت عبادت باز يافتن‏ و پيدا كردن " خود " است اما نه اين خود حيوانی بلكه آن خود حقيقی ، خود ملكوتی در عبادت و ياد خداست كه انسان ، خود را پيدا می‏كند ، خود را واقعا باز می‏يابد تعبيری دارد اميرالمؤمنين علی عليه السلام بسيار عالی‏ در غرر و در آمدی است می‏فرمايد : « عجبت لمن ينشد ضالته و قد اضل نفسه‏ فلا يطلبها » ( 110 ) من تعجب می‏كنم از مردمی كه وقتی چيزی را گم می‏كنند دستپاچه دنبال گم شده شان هستند ( انگشترش را گم می‏كند می‏گردد آن را پيدا كند ، كتكش را گم می‏كند می‏گردد پيدا كند ، الاغش را گم می‏كند می‏گردد پيدا كند ) چطور اينها خودشان را گم كرده اند ولی دنبال اين‏ نيستند كه خودشان را پيدا كنند ؟ ! ای بيچاره كه وقتی كتت را گم می‏كنی‏ اينهمه دنبال اين هستی كه از كجا بروم پيدايش كنم ، و از اين و آن سراغ‏ می‏گيری ، ببين آيا خودت را پيدا كرده ای ؟ اگر خودت را گم كرده باشی از مقصود همان پيكار و جدل و كشمكش درونی است .

استاد مرتضي مطهري -فلسفه اخلاق- جلسه 6 و7
پاسخ سریع نمایش بخش پاسخ سریع
کاربرانی که در حال مشاهده انجمن هستند
Guest
عنوان جدید ارسال پاسخ
جهش به انجمن  
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن می باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن می باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن می باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن می باشید.

قدرت گرفته از YAF 1.9.6.1 | YAF © 2003-2025, Yet Another Forum.NET
این صفحه در مدت زمان 0.249 ثانیه ایجاد شد.