رتبه: Advanced Member
گروه ها: member, Administrators تاریخ عضویت: 1390/02/31 ارسالها: 1,149 ![Iran (Islamic Republic Of) Iran (Islamic Republic Of)]() 48 تشکر دریافتی در 28 ارسال
|
#ظلم_به_خود
در آيه محل بحث فرمود اينها به خودشان ظلم كردند ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ﴾ دربارهٴ همين كفار، همين مستكبران و اينهاست ظلم به نفس يك وقتي انسان سطحينگر است ميگوييم به خودش ستم كرده، به خودش ستم كرده يعني چه؟ اين ميتواند تحليلي ديگر داشته باشد و آن اين است كه ما يك بدني داريم، اعضا و جوارحي داريم كه با او كار ميكنيم يك خودي داريم كه او خود حيواني و مدبّر اين بدن و اكل و شُرب دارد و بعضي از امور را درك ميكند و وظيفهها را در حد خود درك ميكند و بايد انجام بدهد، يك خود الهي داريم كه در درون، درون است او ديگر براي ما نيست او فطرت ماست او را به ما نداند او را به ما امانت دادند تمليك نكردند گرچه بدن هم تمليك نشده گرچه اين خود حيواني متوسط هم تمليك نشده ولي فطرت اين معنا در او روشنتر است كه فطرت را به ما نبخشيدند فطرت را به ما ندادند ما هر كاري بكنيم كه بر خلاف دستور دين باشد به اين درون ما، به اين همسايه ما، به اين امانت الله ظلم كرديم به او ظلم كرديم.
ما يك حدي داريم ما غذايمان محدود است حلال و حرام ما محدود است زندگي ما محدود است خوابيدن ما، خوردن ما همه اينها محدود است براي اين خودِ مياني است اما آن چراغ را كه به ما دادند به ما چراغ دادند كه درست راه را ببينيم او را به ما تمليك نكردند تا كسي بگويد من ميخواهم چراغ خودم را خاموش كنم به ما نداند او را اگر يك خلافي كرديم به آن خود واقعياي كه به ما امانت دادند به او ستم كرديم اين خودِ نفساني ميشود ظالم آن خودِ عقلاني ميشود مظلوم معلوم ميشود در درون ما خبر از امورش و شئون فراوان است خب يكي لذت ميبرد يكي، اين جهاد كه ميگويند جهاد با نفس يعني چه؟ جهاد با نفس هم مثل ظلم به نفس است اين حتماً تعدّد دارد چندتا شأن است كه يكي اين سَمت ميكشد يكي آن سَمت ميكشد اينها با هم درگيرند تا يكي پيروز بشود.
#ظلم به #نفس معنايش اين است كه اين كسي كه خلاف ميكند منكر است و مستكبر از مرز خودش تعدّي كرده است به جايي رسيده است كه نبايد ميرسيد و ملك او نبود، حق او نبود، مال او نبود، معلوم ميشود در درون ما يك چيزهايي هست كه براي ما نيست و ما امين خداييم و ذات اقدس الهي اينها را به عنوان امانت به ما داده است و سالم داد و سالم ميطلبد اگر ما از مرز خودمان تجاوز كرديم به آن حد رسيديم ميشويم ظلم. آن هم ماست منتها درجهٴ بالاي ماست
فرمود ما به او چشم داديم، گوش داديم، دل داديم اين همه آنها را به هم زده پس معلوم ميشود يك چيزهايي هست كه كارهاي فراطبيعي دارد يك، و براي ما نيست دو، براي هدايت و روشنگري ما به ما داده شد سه، گناهان ما مخصوصاً انكار و استكبار به اينها آسيب ميرساند چهار، اين ميشود ظلم به نفس
كدام خود است كه هم مذكور است هم مَنسي كدام خود است كه اين تبهكارها هم به فكر او هستند هم او را فراموش كردند در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» آيه 154 اين است كه ﴿ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُم مِن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعَاسَاً يَغْشَي طَائِفَةً مِنكُمْ وَ طَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾ اينها فقط به فكر خودشان هستند اينها ﴿يَظُنُّونَ بِاللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ﴾ اينها همان تفكر جاهلي را دارند اينها فقط به فكر خودشان هستند اين براي آيه 154 سورهٴ مباركهٴ «آلعمران».
در سورهٴ مباركهٴ «حشر» ميفرمايد به اينكه اينها خدا را فراموش كردند و خدا هم اينها را انسا كرده است آيه نونزده و بيست سورهٴ «حشر» اين است كه ﴿وَلاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ اينها چون خدا را فراموش كردند كيفرشان اين است كه خداي سبحان انسا كرده اينها را از ياد خودشان برده اينها ديگر به فكر خودشان نيستند خب پس يك خودي است كه منسي است يك خودي است كه مذكور است يك خودي است كه مستور است يك خودي است كه مشهور است يك مرحلهٴ نفس آن نفس حيواني است كه خوردن و خوابيدن و إعمال لذايذ هست اين مذكور اينهاست مشهور اينهاست فقط به فكر اين هستند، آن خود ملكوتي كه خليفةالله هست و به ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾[19] بر ميگردد از عالم غيب است او را فراموش كردند، خب.
پس يك مرحلهٴ نفس همين است كه ميشود ظالم يك مرحلهٴ نفس آن است كه منسي است ميشود مظلوم اين نفسي كه به فكر خودش هست يعني نفس حيواني اين ميشود ظالم آن نفس انساني ميشود مظلوم
ایت اله جوادی آملی تفسیر سوره نحل
کلمات کلیدی: ظلم نفس خود ظالمویرایش بوسیله کاربر 1403/12/23 05:29:01 ب.ظ
| دلیل ویرایش: ویرایش |
سیدکاظم فرهنگ |
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 2,082
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
آيا انسان دارای دو نفس است ؟
در اسلام از يك طرف توصيه شده به جهاد و مبارزه با نفس ، بلكه به ميراندن نفس : « موتوا قبل ان تموتوا » پيش از آنكه بميريد ، بميريد ، نفس اماره را بميرانيد ، و از طرف ديگر توصيه هايی است سراسر كرامت نفس ، عزت نفس ، نفاست نفس ، حريت نفس و غيره آيا انسان دارای دو نفس يعنی دارای دو خود است ؟ دارای دو خويشتن است ؟ دو خود دارد كه يك خود را وظيفه دارد بميراند و خود ديگر را وظيفه دارد محترم و مكرم بشمارد و عزيز بدارد ؟ اگر اينطور باشد پس بايد آنچه را كه روانشناسی میگويد [ ( تعدد شخصيت " به معنی واقعی آن بپذيريم ، يعنی قبول كنيم كه هر كس در واقع دو " خود " است ، دو " من " است ، دو " شخص " است قطعا مقصود اين نيست در واقع در يك كالبد دومن مجزا وجود ندارد ، دو شخص وجود ندارد
يك فرض اين است كه در انسان دو شخص وجود دارد ، دو من وجود دارد ، دو خويشتن در مقابل يكديگر وجود دارد ، از اين دو ، يكی را بايد ضعيف كرد و ميراند ، ديگری را بايد محترم شمرد اين جور كه نيست فرض ديگر اين است كه انسان دارای دو " خود " است اما نه به اين معنی كه دو خود اصيل ، دو " من " در كنار يكديگرند ، بلكه يك خود واقعی و يك خود پنداری كه آن ناخود است ولی انسان ناخود را خود خيال میكند مگر میشود چنين چيزی ؟ میگويند بله میشود آنجا كه گفته اند با " خود " بايد مبارزه كرد ، آن خود ، خود خيالی و پنداری است ، آن چيزی است كه خيال میكنی تو آن هستی ، ولی تو آن نيستی . يك خود واقعی و اصيل است ، جدا شدن از خود ، مسئله ای است كه در فلسفه امروز شديدا مطرح است و ظاهرا اول كسی كه آن را طرح كرده هگل بوده است از هگل به اين طرف اين مسئله مطرح شده و حالا شديدا مطرح است
قرآن هزار و چهارصد سال پيش گفت : " فراموش كردن خود " مگر انسان میتواند خودش ، خودش را فراموش كند ؟ انسان فكر میكند هر چه را بتواند فراموش بكند ، خودش را نمیتواند فراموش بكند خود فراموش كردن مساوی است با مردن مگر میشود انسان خودش را فراموش بكند ؟ ! ولی قرآن میگويد : بله ، انسان خودش را فراموش میكند حال چگونه میشود ، بعد عرض میكنم
به هر حال امروز اين مسئله مطرح است كه انسان خودش را گم میكند ، خودش را فراموش میكند ، خودش را میفروشد ، خودش را با خودش اشتباه میكند .
انسان دارای دو " خود " است : خود فردی و شخصی و جزئی ، و خود كلی . يعنی مثلا من يك " خود " دارم كه به آن " خود " ، اين فرد و اين شخص هستم ، و شما يك " خود " داريد كه به آن " خود " ، آن فرد و آن شخص هستيد با آن ابعاد خاص و با آن اضافات خاص كه مثلا پدر و مادرتان كيست ، صفات و احوال و اطلاعاتتان چيست ، و يك " خود " ديگر در درون همه انسانها وجود دارد كه آن ، خود كلی است نه خود شخصی و فردی ، خود انسانی است يعنی مثلا در من الان دو " خود " وجود دارد يك خود من مثلا الف فرزند ب است ، و خود ديگر ، انسان است كه در من وجود دارد شما هم دارای دو خود هستيد يك خود ، خود فردی شما است ، يكی هم انسان است كه در شما وجود دارد افراد ديگر نيز همين طور اين هم يك فرضيه است
نظر اسلامی
از نظر اسلامی اين مسئله حل شده است از نظر اسلامی در عين اينكه انسان يك حيوان است مانند هر حيوان ديگر ، در عين حال به تعبير قرآن نفخه ای از روح الهی در او هست ، لمعه ای از ملكوت الهی و نوری ملكوتی در وجود انسان هست " من " واقعی يك انسان آن " من " است انسان " من " حيوانی هم دارد ، ولی من حيوانی در انسان من طفيلی است ، من اصيل نيست من اصيل در انسان همان من ملكوتی انسان است ( 107 ) . يعنی آنچه در يك حيوان ، من واقعی و حقيقی آن حيوان را تشكيل میدهد ، در انسان من طفيلی اوست من میخورم ، من میآشامم ، من میخوابم ، حتی من میروم ، اينها همه به يك " من " وابسته است ، اما اينها درجات پايين اين من است همين من : من میخورم ، من میآشامم ، من تشنه میشوم ، من گرسنه میشوم و در عين حال : من فكر میكنم ، من خدا را ياد میكنم ، من دوست دارم كه ديگران را بر خود مقدم بدارم همه اينها يك " من " است اما اين " من " درجاتی دارد ، آنجا كه " من " از آن حرفهای خيلی عالی میگويد ، آن درجه عالی " من " انسان است كه دارد حرف میزند ، و آنجا كه از اين مسائل حيوانی صحبت میكند درجات پايين آن است .
" من " اصيل و " من " طفيلی ( خود و ناخود )
انسان آنگاه كه ميلها بر اراده اخلاقی غالب میشود ، واقعا احساس میكند كه شكست خورده ، خودش را ملامت میكند میگويد خاك توسرت ، حالا فهميدم كه من چيزی نيستم ، ولی وقتی كه اراده اخلاقی بر ميل طبيعی پيروز میشود ، احساس موفقيت و پيروزی میكند و به خودش اميدوار میشود اين همانجاست كه انسان درك میكند كه خود اصلی ، خود واقعی ، من حقيقی ، آن اراده اخلاقی است كه تحت فرمان عقل میباشد ، و اين ميل در " من " يك ابزار است در " من " ، من واقعی آن نيست ، من واقعی من اين ميل و اين طبيعت نيست ، اين بيگانه است كه دارد " من " را شكست میدهد اين احساس ، احساسی است كه انسان در درون خودش دارد .
حال با توجه به اين مطلب ، آنجا كه با نفس بايد مجاهده كرد ، با كدام نفس بايد مجاهده كرد ؟ با " خود " بايد مجاهده كرد ، با كدام " خود " بايد مجاهده كرد ؟ كدام " خود " را نبايد گذاشت مطلق العنان باشد وميدان به دستش بيفتد ؟ آن ، همين خود است ، خود حيوانی است كه در واقع ناخود است نه خود يعنی تمام جنگهای درون انسان ، مبارزه هايی كه انسان در درون روح خودش دارد از نظر اخلاقی و ضد اخلاقی ، در واقع مبارزه " خود " با " ناخود " است نه مبارزه " خود " با " خود " آنجا كه ميلهای حيوانی پيروزند و حكومت مطلقه با آنها است و روی عقل و اراده و فطرت انسانی پوشيده است و يكه تاز شهوات و غضبها است يعنی همان غرايزی كه حيوانات دارند ، آنجا خود اصلی انسان مغلوب شده ، فراموش شده ، گم شده ، بايد رفت پيدايش كرد آن انسانی كه در وجود او جز حيوانيات ، اموری كه مشتركات حيوانی است ، چيزی حكومت ندارد ، در واقع خود واقعی را ، من حقيقی را باخته : « قل ان الخاسرين الذين خسروا انفسهم »
خود ياد آوری ( خود يابی )
اين است كه در قرآن مسئله ای به نام " خود فراموشی " آن هم خود فراموشی مذموم مطرح است در مقابل ، خود يادآوری است : ای انسان ! خود را ياد بياور ، كه " خود يادآوری " هم جز با " خدا يادآوری " امكان ندارد ، يعنی در منطق قرآن اين دو از يكديگر جدا نيست ، خدا را دريا داشتن ، خود را در ياد داشتن نيز هست .
اين حقيقتی است كه حقيقت عبادت باز يافتن و پيدا كردن " خود " است اما نه اين خود حيوانی بلكه آن خود حقيقی ، خود ملكوتی در عبادت و ياد خداست كه انسان ، خود را پيدا میكند ، خود را واقعا باز میيابد تعبيری دارد اميرالمؤمنين علی عليه السلام بسيار عالی در غرر و در آمدی است میفرمايد : « عجبت لمن ينشد ضالته و قد اضل نفسه فلا يطلبها » ( 110 ) من تعجب میكنم از مردمی كه وقتی چيزی را گم میكنند دستپاچه دنبال گم شده شان هستند ( انگشترش را گم میكند میگردد آن را پيدا كند ، كتكش را گم میكند میگردد پيدا كند ، الاغش را گم میكند میگردد پيدا كند ) چطور اينها خودشان را گم كرده اند ولی دنبال اين نيستند كه خودشان را پيدا كنند ؟ ! ای بيچاره كه وقتی كتت را گم میكنی اينهمه دنبال اين هستی كه از كجا بروم پيدايش كنم ، و از اين و آن سراغ میگيری ، ببين آيا خودت را پيدا كرده ای ؟ اگر خودت را گم كرده باشی از مقصود همان پيكار و جدل و كشمكش درونی است .
استاد مرتضي مطهري -فلسفه اخلاق- جلسه 6 و7
|
|
|
|
جهش به انجمن
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن می باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن می باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن می باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن می باشید.