رتبه: Advanced Member
گروه ها: member, Administrators تاریخ عضویت: 1390/02/31 ارسالها: 722 ![Iran (Islamic Republic Of) Iran (Islamic Republic Of)]() 43 تشکر دریافتی در 28 ارسال
|
ترجمه تفسير و تدبر سوره شعرا :پرسيش و پاسخ در نكات تفسيري سوره شعرا
سلام
سئوالاتي از ايات انتهاي سوره شعرا
هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ ﴿۲۲۱﴾ آیا شما را خبر دهم که شیطان ها بر چه کسانی نازل می شوند؟ (۲۲۱)
تَنَزَّلُ عَلَى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ ﴿۲۲۲﴾بر هر دروغ پرداز گنه پیشه ای نازل می شوند، (۲۲۲)
يُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ ﴿۲۲۳﴾که گوش [بر القائات و اغواگری های شیطان] می سپرند، و بیشتر شیطان ها دروغگویند، (۲۲۳)
وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ ﴿۲۲۴﴾و [پیامبر، شاعر و خیال پرداز نیست، چون] شاعران را گمراهان، پیروی می کنند. (۲۲۴)
أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ ﴿۲۲۵﴾آیا ندانسته ای که آنان در هر وادی [باطلی خیال پردازانه] حیران و سرگردانند؟ (۲۲۵)
وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ ﴿۲۲۶﴾و مطالبی می گویند که خود عمل نمی کنند، (۲۲۶)
1-ايه 223 به افاك اثيم برميگردد يا شياطين؟
2-ايا ايه 224 را ميتوان در ادامه ايه 222 دانست.يعني شياطين بر افاك اثيم و شاعراني كه غاوون انها را تبعيت ميكنند نازل ميشوند؟
3-ايات 225و 226 توصيف شعراست يا غاوون؟
4-مستثنی منه در ایه اخر چیست؟ایا اهل ایمان از کلیت شعرا استثنا شده اند؟
پاسخ 1:
مَا تَنزَّلَت بِهِ الشيَطِينُ...لَمَعْزُولُونَ
از اينجا پاسخ از سخن مشركين شروع شده كه مى گفتند: محمد، جنى دارد كه اين كلام را برايش مى آورد و نيز او شاعر است . و پاسخ اولى را مقدم داشته ، نخست كلام را متوجه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) نموده فرمود كه قرآن از تنزيل شيطانها نيست ، تا آن جناب خوشحال گردد و سپس روى سخن به مشركين كرده ، مطلب را در خور فهم آنان بيان فرمود.
پس جمله ((و ما تنزلت به الشياطين )) - البته تنزلت ، به معناى نزلت است - متصل است به جمله ((و انه لتنزيل رب العالمين )) و همانطور كه گفتيم روى سخن بر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) است ، به دليل اينكه به دنبالش مى فرمايد: ((فلا تدع مع اللّه الها آخر
اما اينكه فرمود: شيطانها بر هر افاكى اثيم نازل مى شوند، جهتش اين است كه شيطانها هيچ كارى جز جلوه دادن باطل به صورت حق و زينت دادن عمل زشت ، كارى ندارند و معلوم است كه جز بر افاك اثيم ، هم نازل نمى شوند. و در جمله ((يلقون السمع و اكثرهم كاذبون )) ظاهر چنين مى نمايد كه دو ضمير جمع در ((يلقون )) و در ((اكثرهم )) هر دو به شياطين بر مى گردد و سمع مصدر است ، ولى به معناى مسموع است و مراد از آن مسموع ، اخبار آسمانى است كه شيطانها و لو به طور ناقص مى شنيدند، چون شهاب ثاقب ، آنها را مى راندند و نمى گذاشتند اخبار آسمانى را به طور كامل گوش دهند و آنچه استراق سمع مى كردند و مى شنيدند ناقص و غير تمام بود و به همين جهت دروغهاى بسيارى با آن مخلوط مى شد.
و اينكه فرمود: ((و اكثرهم كاذبون )) معنايش اين است كه بيشتر شيطانها دروغگويند و اصلا از راست خبر نمى دهند، اين در صورتى است كه مراد از اكثر را اكثر افراد بگيريم و ممكن هم هست مراد از آن كثرت از حيث تنزل باشد، كه در اين صورت معنايش اين مى شود كه اكثر اخبار شيطانها دروغ است .
و خلاصه حجتى كه آيات سه گانه اقامه كرده اين است كه : شيطانها از آنجا كه جبلت و طبيعتشان شرارت است ، نازل نمى شوند مگر بر هر كسى كه كذاب و فاجر باشد و خودشان هم بيشتر در آنچه خبر مى آورند كاذبند. و بر عكس ، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) نه افاك است و نه اثيم و نه آنچه به او وحى مى شود دروغ است و نه پراكنده ، پس او از آن كسان نيست كه شيطانها بر آنان نازل مى شوند و نه آن كسى كه بر او نازل مى شود شيطان است و نه آن قرآنى كه بر او نازل مى شود از القاء شيطانها است .
غوى كسى است كه راه باطل را برود و از راه حق منحرف باشد و اين غوايت از مختصات صناعت شعر است ، كه اساسش بر تخيل و تصوير غير حق و غير واقع است به صورت حق و واقع .
و به همين جهت كسى به شعر و شاعرى اهتمام مى ورزد كه غوى باشد و با تزيينات خيالى و تصويرهاى موهومى سرخوش بوده و از اينكه از حق به غير حق منحرف شوند و از رشد به سوى غوايت برگردند خوشحال شوند و از اين شعراء هم كسانى خوششان مى آيد و ايشان را پيروى مى كنند كه خود نيز غاوى و گمراه باشند و جمله ((و الشعراء يتبعهم الغاوون )) همين معنا را مى رساند.
((الم تر انهم فى كل واد يهيمون و انهم يقولون ما لا يفعلون )) - كلمه ((يهيمون )) از ((هام - يهيم - هيمانا)) است و اين واژه به معناى آنست كه كسى پيش روى خود را بگيرد و برود، و مراد از هيمان كفار در هر وادى ، افسار گسيختگى آنان در سخن گفتن است ، مى خواهد بفرمايد: اينها بند و بارى در حرف زدن ندارند، حد و مرزى در آن نمى شناسند، چه بسا كه باطل و مذموم را مدح كنند، عينا همانطورى كه حق و محمود را بايد ستايش كرد و بر عكس چه بسا زيبا و جميل را آنچنان مذمت مى كنند كه يك امر قبيح و زشت بايد مذمت شود و چه بسا مردم را به سوى باطل دعوت نموده و از حق بر مى گردانند و اين روش خود انحراف از راه فطرت انسانى است ، كه اساسش بر رشد است و رشد هم داعى به سوى حق است و نيز اينكه چيزهايى مى گويند كه خود عمل نمى كنند، عدول از راه فطرت است .
خلاصه حجتى كه در اين آيات سه گانه اقامه شده ، اين است كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) شاعر نيست ، براى اينكه شاعر كسى است كه گمرهان او را پيروى مى كنند، چون صناعت شعر اساسش بر غوايت و خلاف رشد است ، ليكن مى بينيد كه آن افرادى كه اين رسول را پيروى مى كنند، به منظور رشد و رسيدن به واقع و به طلب حق پيروى مى كنند، چون مى بينند كه دعوت او و كلامى كه به نام قرآن نزد او است ، مشتمل است بر دعوت بر حق و رشد، نه باطل و غى .
إِلا الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ وَ ذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيراً... اين استثناء، استثناى عده اى از شعرا است كه فرمود: پايه كارشان غوايت و گمراهى است و آن عده عبارتند از شعرايى كه ايمان دارند
ترجمه تفسير الميزان جلد 15
پاسخ2:
شاعرانی که گمراهان عمدی پیرویشان می¬کنند
این نگارنده بسیار شنیده و خوانده است که عده¬ای شعر و شاعری را تخطئه می¬کنند و به عنوان دلیل آیه 224 را شاهد می¬آورند و آن را اینطور ترجمه می¬کنند «پیروان شاعران، گمراهان هستند»
این ترجمه برای آیه غلط است و ترجمه صحیح این است: «شاعرانی که اشخاص گمراه پیرویشان می¬کنند» یعنی بنابراین آیه، دو جور شاعر داریم: 1- شاعرانی که در آیه 227 معرفی شده¬اند، 2- شاعرانی که گمراهان عمدی پیرویشان می¬کنند. چرا؟ زیرا که گمراهان عمدی در اشعار آنها چیزی می¬یابند که خوششان می¬آید و می¬پسندند، پس خود آن نوع شاعران نیز جزء گمراهان عمدی می¬باشند. ضمناً «گمراه عمدی» را در سوره نجم شناختیم و آنها همان¬هایی هستند که خودشان را از طریق گناهان به گمراهی می¬اندازند. (مثلاً همانطور که مصرف کنندگان مشروبات و مواد مخدر با مصرف آنها عمداً عقل خود را از کار می¬اندازند، آنها هم با ارتکاب گناهان، خودشان را از ایمان محروم میکنند)
ترجمه تفسیریِ آزاد آيا به شما بگویم که شياطين بر چه کسي فرود مي آيند؟ (221) بر همه باطل پراکن های گناهکار فرود مي آيند (222) كه گوش ميخوابانند تا یک سخن باطل پیدا کنند و اکثرشان دروغگويند (223) و آن شاعراني که گمراهان پيرويشان ميکنند نیز چنین اند (224) نمي بيني که در هر واديي سرگردانند؟ (225) و چيزهايي ميگويند که عمل نمي کنند؟ (226) غیر از آنهائی که ايمان آورده و عمل صالح نموده و خدا را بسيار ياد کرده و پس از ظلمي که به آنها شده در صدد انتقام بر می آیند، و بزودي ظالمان خواهند دانست به چه بازگشتگاهي باز ميگردند (227)
ازتفسیر مهندس گنجه اي
ادامه نظرات در پست بعدي
كلمات كليدي:تفسير تدبر ترجمه سوره شعرا شياطين غاوونویرایش بوسیله کاربر 1401/02/26 02:10:32 ب.ظ
| دلیل ویرایش: edit |
سیدکاظم فرهنگ |
|
|
|
رتبه: Administration
گروه ها: Administrators, Moderator, member تاریخ عضویت: 1391/10/20 ارسالها: 407
9 تشکر دریافتی در 9 ارسال
|
ترجمه و تفسیر و تدبر سوره شعرا
فهم بهتر ایات انتهایی سوره شعرا:بررسی ارتباط شیاطین،شعرا ،افاک اثیم و غاوون
پاسخ 3(به سئوال پست بالا)
1- این آیات را باید در بافتی تفسیر کرد که تشکیک در وحی الهی بودن قرآن از طرف برخی مخاطبان مطرح است. یک صورتبندی از این تشکیک آن بود که قرآن برخلاف مدعای پیامبر که آن را وحی خداوند می داند، از قبیل شعر است. (صورتبندی های دیگری هم وجود داشت مثل اینکه قرآن سحر یا قول کاهن است).
طبق تصوری که در آن دوران رایج بود، هر شاعر جنی داشت که به او الهام می کرد یا شعر را به زبان او القا می کرد. مخالفان پیامبر بین این باور رایج و اتفاقی که برای پیامبر هنگام نزول قرآن می افتاد ارتباط برقرار می کردند. آنها می گفتند جنی بر پیامبر قرآن را نازل می کند همچنان که شاعران تحت تسخیر نیروی جن اختصاصی، شعر می گویند. عربها حتی جن هر شاعر را -به زعم خود- نامگذاری هم می کردند که در روایات مربوط به شعر آمده. آیه های هل انبئکم علی من تنزل الشیاطین، تنزل علی کل افاک اثیم، یلقون السمع و اکثرهم کاذبون، والشعراء يتبعهم الغاوون، الم تر انهم في كل واد يهيمون، و انهم يقولون ما لايفعلون، الا الذين آمنوا وعملوا الصالحات... از این باور عامه استفاده می کند از باب تنازل، برای پاتک به کسانی که آن اتهام را بر پیامبر وارد می کردند. ضمن اینکه با گذاشتن کدهایی مثل افاک اثیم، اکثرهم کاذبون، يقولون مالایفعلون، آن باور عامه را نیز تخطئه می کند.
2-جمله پس از نکره صفت برای اسم نکره است. یلقون السمع صفت برای کل افاک اثیم (منطبق بر من موصول در "علی من تنزل الشیاطین") است. شیاطین القای سمع نمی کنند، دروغزنان مدعی ارتباط با اجنه و شیاطین القای سمع می کنند، یعنی گوش می سپارند بلکه از عالم اجنه به آنان الهام شود. ساختار جمله طوری است که در صدد معرفی افاکان است، نه شیاطین.
در جمله ای مثل "و جاء من اقصی المدینة رجل یسعی"، جمله فعلیه یسعی صفت برای اسم نکره رجل است: مردی که می دوید. در فارسی به صورت بند موصولی ترجمه می کنیم. اگر رابطه میان اسم نکره و جمله بعدش قطع شده باشد، جمله با اداة استیناف می آید مثل واو، فا، لکن، بل، حتی و گاهی او و ثم. جمله استینافی محلی از اعراب ندارد، یعنی ارتباط لفظی با اجزای جمله قبلش ندارد.
اینکه چرا علامه و برخی مفسران ضمیر فاعلی در یلقون السمع را به شیاطین برگردانده اند، بنده فقط می توانم دلایلی بر ردش بیاورم. اول ساختار آیه بود که با تقدیم "علی من" بر "الشیاطین" تاکید را بر منزل علیه قرار داده و در آیه بعد که جواب سوال است: "تنزل علی کل افاک اثیم" آن "من" یا کسان را معرفی کرده است. دوم اینکه قرآن خیلی به تصورات خرافی رایج کاری ندارد مگر اینکه از آن علیه دعوت استفاده شود. این که شاعران اهل بلوف بودند و خود را مرتبط با ماوراء معرفی می کردند تا جایی که به متهم کردن پیامبر و زیر سوال بردن ماهیت وحی قرآنی ربط داده نمی شد، ارزش پرداختن نداشت. ثالثا در این بافت از گفتمان پیرامون وحی و ماهیت قرآن، القای سمع را باید به شعرا نسبت داد، نه شیاطین. شعرا گوش می سپردند تا جن مزعوم آنها به آنها الهام کند. نه اینکه جن مورد ادعایشان به عالم بالاتر گوش بسپارد. و این شعرا دروغزن معرفی می شوند، نه شیاطینی که اصلا وجود خارجی نداشتند (منظورم نفی شیاطین نیست، نفی شیاطین مرتبط با شعراست). الف و لام در "والشعراء يتبعهم الغاوون" احتمالا الف و لام عهد باشد، یعنی این شعرای موصوف در بالا را گمراهان پیروی می کنند.
3- آیه آخر ، استثنای منقطع از الشعرا، است. شعرایی که اهل ایمان و،،، هستند
مثلا در آیه "قالوا انا ارسلنا الی قوم مجرمین، الا آل لوط انا لمنجوهم اجمعین" (حجر 58-59)، نمی توانیم آل لوط را از زمره مجرمین محسوب کنیم. پس لاجرم باید طوری ترجمه کنیم که این اشتباه پیش نیاید. مثلا "ما به سوی قومی تبهکار فرستاده شدیم، اما ال لوط را همگی نجات خواهیم داد."
سرکار خانم دکتر موسوی
|
|
|
|
رتبه: Administration
گروه ها: Administrators, Moderator, member تاریخ عضویت: 1391/10/20 ارسالها: 407
9 تشکر دریافتی در 9 ارسال
|
ترجمه،تفسیر و تدبر سوره شعرا
پاسخ به پرسش تفسیری پست قبل در خصوص ایات انتهای سوره شعرا:ارتباط شیاطین با شعرا و افاک اثیم
پاسخ4
به قرینه آیات ۲۱۰ و ۲۱۱ که سخن از مرجعیت وحیانی قرآن و نفی القای قرآن توسط جن است، به نظر میرسد هر دو ضمیر آیه ۲۲۳ به شیاطین بر میگردد. و میفرماید این جنیان که مطابق آیه ۲۱۲ از شنیدن حقایق عالم علوی محرومند، در القای مطالب به کاهنان غالباً دروغ میبافند.بر خلاف قرآن که کلام وحی و یکپارچه صدق است. یلقون السمع یعنی گوش میخوابانند یا گوش میدهند.احتمالا در این آیات مقصود از شیاطین جنیان باشند. اکثر آن ها میکوشند به آسمان و ملاء اعلی یا عالم حقایق دست یابند اما به تعبیر قرآن رانده میشوند
به نظر میرسد آیه ۲۲۴ ادامه آیه ۲۲۲ نباشد زیرا الشعرا مروفوع است بنابراین نمی تواند عطف به افاک باشد.
در باره پرسش سوم نیز به نظر میرسد آیات ۲۲۵ و ۲۲۶ اوصاف شاعران است زیرا آنان هستند که خیال پردازانه سخن میگویند «یهیمون» و اگر حرفقشنگ هم میزنند به گفتههای خود پایبند نیستند«یقولاون ما لا یفعلون»
اقای دکتر آرمین
پاسخ 5
- تعبیر "گوش خواباندن" احتمالن درست نیست زیرا دربردارنده مفهوم "استراق سمع" و "یواشکی گوش کردن" است درحالیکه "القاء سمع" بیش از معنای "گوش سپردن" یا همان "گوش دادن" عمومی را نمیرساند.
- احتمال معنای "به پیامبر گوش میدهند اما دروغ" نیز جدی است.منظور آیه کسانی است که به پیامبر گوش میدادند و کارشان در واقع دروغین بود.گرچه سمع دزدانه در دو سه جای قرآن اجمالن اشاره شده ولی بعید میدانم در دستگاه خدا کسی بتواند چیزی بدزدد، آنهم وحی را.آن استعمال و بیان گویی مطابق مقتضای حالت ذهنی مخاطبش بوده.
- احتمال وصفبودن "یتبعهم" برای "الشعراء" اندکی ایراد ادبی هم دارد، چراکه جمله در حکم نکره است و با موصوف معرفه ناسازگار؛ "ال" اینجا را هم گویا نمیتوان به راحتی در حکم نکره گرفت. به لحاظ ادبی پارگزاره "یتبعهم" یا خبر است یا حال. به وصف اصطلاحی نمیخورد (و تقدیر "الذین" آن را در مقام وصف میگذارد). حال هم درینجا جالب نیست البته.
شعرا هم عطف شده اند (البته در معنا و نه در لفظ یا در اعراب). - شعراء:۲۲۴ در واقع دو تکه است؛ درست مانند دو آیه پیشینش. یعنی متن چنین است: "و الشعراء؛ یتبعهم الغاوون". یعنی "یتبعهم ..." مانند "یلقون ..." توصیفی است که در جملهای جداگانه آورده شده است. متن دارد به دو گروه به توبیخ و طعن اشاره میکند و میگوید آنهایند که شایسته همنشینی و الهامگیری از شیاطین اند: - آن چند نفری که دروغپرداز و گناهپیشه بودند، - و آن چند شاعری که گروهی گمراه بر گرد خود داشتند. و در واقع شیاطین مجسم.
اقای فرزین
پاسخ6:
1-در قرآن 4 بار كلمه شاعر استفاده شده است كه همه مرتبط با پيامبر اسلام هستند. حال انكه ساير تهمتهاي ساحر و مجنون و .. براي انبياي قبل هم بكار رفته است.كه نشانگر اهمیت زياد شاعران و شعر سرايي در باورهاي اعراب معاصر پيامبر میباشد.
در سوره طور از قول مشركان بيان شده است:ام يقولون شاعر و سپس در سوره حاقه اين اتهام رد شده است: وما هو بقول شاعر در سوره صافات مجددا از قول مخالفان اين اتهام تكرار ميشود اما صفت مجنون نيز به شاعر اضافه شده است:و يقولون ائنا لتاركوا الهتنا لشاعر مجنون كه ميتواند دلالت بر نوعي از شاعران باشد كه به باور مردم ان زمان با جنيان ارتباط داشته و از انها القائاتي دريافت مي كردند.در سوره انبيا هم چند اتهام مشركان به پيامبر مطرح شده است:بل قالوا اضغاث احلام بل افتراه بل هو شاعر فلياتنا بايه كما ارسال الاولون
به نظر ميرسد ايات انتهاي سوره شعرا پاسخ اتهام مشركان در سوره صافات (شاعر مجنون) باشد ابتدا در ايات 210-212 اين مطلب كه اصولا شياطين و جنيان قادر يا مجاز به شنيدن اخبار اسمانی و اوردن ايات وحي باشند،نفي شده است. سپس در ايات221 به بعد بر اينكه پيامبر از سنخ افرادي نيست كه شياطين بر او القا كنند تمركز دارد. با بيان اين سئوال كه به شما خبر دهم شياطين برچه كسي نازل ميشوند و بيان پاسخ "افاك اثيم"،پيامبر را از دايره افراد دريافت كننده القائات شياطين خارج ساخته است.
سپس اتهام شاعر بودن را از پيامبر نفي ميكند.چرا كه پيروان شعرا بویژه شعرای مرتبط با جنیان ،افرادي هستند كه گمراه اند.آنها در كارها و باورهاي خود سرگردانند و انچه ميگويند عمل نمي كنند و حال انكه پيامبر اين گونه نيست. لذا قران قطعا وحي خدا بر پيامبر است نه القائات شياطين و خيالات شاعرانه.
لذا ترجمه ایات اینگونه پیشنهاد میشود
هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَن تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ {221} (محمد،شاعری مرتبط با جنیان نیست) آيا شما را خبر دهم كه شياطين بر چه كسى فرود مىآيند {221} تَنَزَّلُ عَلَى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ {222} بر هر دروغزن گناهكارى فرود مىآيند {222} يُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ {223} (این افراد)گوش فرا مىدارند(به القائات شیاطین و بازگو میکنند) و بيشترشان دروغگويند {223} وَالشُّعَرَاء يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ {224} و ( نیز) شاعرانِ (مرتبط با جن) را گمراهان پيروى مىكنند {224} أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ {225} آيا نديدهاى كه آنان (شاعران)در هر واديى(کاری) سرگردانند {225} وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ {226} و آنانند كه چيزهايى مىگويند كه انجام نمىدهند {226} إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيرًا وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ {227} (شاعران را گمراهان پیروی می کنند) مگر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده و خدا را بسيار به ياد آورده و پس از آنكه مورد ستم قرار گرفتهاند يارى خواستهاند و كسانى كه ستم كردهاند به زودى خواهند دانست به كدام بازگشتگاه برخواهند گشت {227}
اقای سیدکاظم فرهنگ
پاسخ7
در اين آيات ابتدا فرموده قرآن را شياطين نازل نكرده اند … كه آنها از سماع (ظاهرا شنيدن گفتگوي ملاء اعلي) معزول اند … سپس فرموده: آنها بر هر دروغگوي مجرم نازل شده و مسموع خويش را القا ميكنند و بيشترشان دروغگواند.
اين سخن ميرساند: با وجود تعقيب تيرهاي شهاب باز بعضي از آنها جان بدر برده و چيزهائي مياورند. و بر دروغگويان القا ميكنند. آيات گذشته روشن ميكنند حوادث آيندۀ روي زمين در آسمان و در اختيار ملائكه است و شايد اسرار خلقت نيز. و شياطين قدرت ورود بآنجاها ندارند وَ حَفِظْنٰاهٰا مِنْ كُلِّ شَيْطٰانٍ رَجِيمٍ- … وَ يُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جٰانِبٍ ولي پيش از ولادت يا بعثت آنحضرت بجاهائي از آسمان ميرفتند و از آنجا سرقت سمع ميكردند نه اينكه بخود آن مجمع وارد شوند كه گفته اند «وَ أَنّٰا كُنّٰا نَقْعُدُ مِنْهٰا مَقٰاعِدَ لِلسَّمْعِ» با ولادت يا بعثت آنحضرت از آن هم محروم شدند.
قاموس قرآن، ج ۲، ص: ۷۱
ویرایش بوسیله کاربر 1398/07/17 08:44:06 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, member تاریخ عضویت: 1398/02/31 ارسالها: 134
|
تدبر و فهم سوره شعرا:نكات و پرسش هاي تفسيري سوره شعرا
پرسش: چرا حضرت ابراهيم خواستار مغفرت خطاي خود شد؟ مگر حضرت ابراهيم خطا كرده بود؟
پاسخ 1:
✅ "وجه اينكه ابراهيم عليه السّلام فرمود به مغفرت خدا طمع دارم ، و مراد از خطيئه اى كه به خود نسبت داد
((و الذى اطمع ان يغفرلى خطيئتى يوم الدين )) - ((يوم الدين )) يعنى روز جزاء كه همان روز قيامت است ، و مسأله آمرزش را مثل ساير نعمتهاى مذكور به طور قطعى ذكر نكرد و نگفت : ((و كسى كه مرا مى آمرزد)) بلكه گفت : و ((كسى كه اميدوارم مرا بيامرزد))، دليلش اين است كه مسأله آمرزش به استحقاق نيست ، تا اگر كسى خود را مستحق آن بداند قطع به آن پيدا كند، بلكه فضلى است از ناحيه خدا و بطور كلى هيچ كس از خدا هيچ چيز طلبكار نيست ، بلكه چيزى كه هست اين خداى سبحان است كه بر خود واجب كرده كه خلق را هدايت كند و رزق دهد و بميراند و زنده كند، ولى بر خود واجب نكرده كه هر گنهكارى را بيامرزد.
درباره رزق فرموده : ((فو رب السّماء و الارض انه لحق )) و درباره مرگ فرموده : ((كل نفس ذائقة الموت )) و درباره احياء بعد از مرگ فرموده : ((اليه مرجعكم جميعا وعد اللّه حقا)) ولى درباره مغفرت نفرموده : ((يغفركم جميعا - همه شما را مى آمرزد)) بلكه فرموده : ((ان اللّه لا يغفر ان يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء))
در جمله مورد بحث ، ابراهيم (عليه السلام ) به خود نسبت خطا و گناه داده با اينكه آن جناب از گناه معصوم بود و اين خود دليل بر آن است كه مرادش از خطيئه ، مخالفت اوامر مولوى الهى نبوده ، چون خطيئه و گناه مراتبى دارد و هر كس به حسب مرتبه اى كه از عبوديت خدا دارد، در همان مرتبه خطيئه اى دارد،همچنان كه فرموده اند: ((حسنات الابرار سيات المقربين - خوبيهاى نيكان براى مقربين درگاه حق ، بدى و گناه بشمار مى رود)) و به همين جهت است كه خداى تعالى به رسول گرامى خود (صلى اللّه عليه و آله ) دستور مى دهد: ((و استغفر لذنبك ))
آرى خطيئه از مثل ابراهيم (عليه السلام ) عبارت است از اينكه به خاطر ضروريات زندگى از قبيل خواب و خوراك و آب و امثال آن نتواند در تمامى دقائق زندگى به ياد خدا باشد هر چند كه همين خواب و خوراك و ساير ضروريات زندگى اطاعتى است و چگونه ممكن است خطيئه غير اين معنا را داشته باشد؟ و حال آنكه خداى تعالى تصريح كرده به اينكه آن جناب مخلص خداست و غير خدا احدى از آن جناب سهم ندارد و شريك نيست و در اين باره فرموده : ((انا اخلصناهم بخالصه ذكرى الدار)) و ما در آخر جزء ششم اين كتاب و نيز در جلد هفتم آن در ذيل داستانهاى ابراهيم بحثى گذرانديم كه با اين مقام نيز ارتباط دارد.
ترجمه تفسير الميزان جلد 15 صفحه : 399
پاسخ 2:
"آيه 82 ـ «خطيئتى» كه مفرد است تنها يك خطاست، و آيا اين خطا، خطاى استغفار براى آزراست، كه حضرتش نادانسته به گمان اينكه او در راه هدايت است برايش استغفار كرد، يا خطائى ديگر است؟
پاسخ اين است كه نخست اگر خطاى اول مقصود باشد، پس چرا بعد از چند آيه براى او استغفار كرده، وانگهى اين استغفار از روى قصور بوده ونه تقصير، روى اين اصل خطا و گناهى نبوده است، بنابراين اين خطا جريانى ديگر است، و چنانكه در آيه (83) آمده اين سخن پيش از رسالتش بوده است، وانگهى گناه در لغت عربى عصيان غوايت، زلّت، ضلالت و مانند اينهاست، ولى خطا اعم است از اينها كه در جمع گناهند، و يا پوششى است بر قصورها كه هرگز گناه نيستند، و برتر از آن مقام برتر و پاداشى بيشتر است، كه مورد درخواست حضرتش از حضرت حقI بوده است، مانند «ذنب» كه دو بُعد متقابل دارد، كه برترين ثواب و پست ترين گناه است، و نيز «غفران» كه بمعناى پوشش و داراى ابعادى متقابل است، كه نه ذنب و نه غفران در اختصاص گناه نيستند.
و اينجا جاى تواضعى اينچنين است كه كلا خود را منهاى وحى، در خطا و قصور مى داند، حتى با وحى در نا رسائيهاى امكانى و فقر محض است كه غفرانش ترفيع مقامات ابراهيمى است بروز جزاء. و نيز خطايى كه احياناً پيش از رسالت انجام داده همچون خطاى آدم است، و در جمع اين خطا هرگز گناهى در زمان نبوت تا چه رسد در ولايت عزمش نبوده است."
تفسير فرقانویرایش بوسیله کاربر 1398/07/22 04:16:45 ب.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, member تاریخ عضویت: 1398/02/31 ارسالها: 134
|
تفسير و تدبر سوره شعرا: نكات تفسيري سوره الشعرا
عالیترین درجه رشد شخصیتی در این پاراگراف، چگونگی انتخاب مسیر صحیح و اعلام عمومیِ واضح و روشن آن توسط یک فرد، و کنارهگیری آشکار او از مسیر غلطِ همگانی، علیرغم قوت و قدرت صاحبان آن، مطرح میشود.
بریدن یک نفر از قوم و قبیله و اجتماع، در آن روزها، کاری بود دور از تصور و مساوی با مرگ و کمترین مجازاتش بایکوت بود.
اخراج از قوم و قبیله و یا اعدام چنین شخصی، جزء مجازاتهای عادی بود.
حضرت ابراهیم چه چیزی فهمیده بود که چنین مجازاتهای سنگینی را بجان خرید؟ درست است که «خدایان» آنها برای آنها نفع و ضرری نداشتند اما خود پیروان آنها که میتوانستند برایش خطرناک باشند.
بطور حتم آن حضرت در ایمان خویش چیزی یافته بود که به او این اطمینان خاطر را میداد که لازم نیست از خطر قومش نسبت به خویش بترسد.
چنانکه از متن این بند فهمیده میشود، او امید اصلیش را به پس از مرگ بسته بود (توجه کنید؛ به آیات 82 تا 85 و 87) و چه بسا خود را برای مرگ هم آماده کرده بود و نجات خویش از دست آنها، جزء خواستههای مهم او نبود.
قویترین محرک
ایمان به آخرت، محرکی است بسیار قوی برای تغییر و اصلاح رفتار آدمی.
و مقدم بر ایمان به آخرت، ایمان به خداوند است (توجه کنید به آیات 78 تا 81) و نیز از این فهمیده میشود ایمان باید مبنای عقلی محکم داشته باشد و تقلیدی نیست (توجه کنید به آیات 72 تا 74)
ترجیع بند در ابتدای هر قسمت آمده که فلان قوم پیامبرشان را تکذیب کردند و در انتهای بند هم آمده که در این موضوع یعنی در نجات پیامبرشان و پیروان او و هلاک آن قوم، آیهای هست و اینکه پروردگارت دست نیافتنیِ مهربان است. و در متن بند هم شرحی از استدلالهای پیامبرشان و دعوت او و شِبه استدلالهای قوم او و تهدیدشان نسبت به آن پیامبر و پیروانش آمده است.
در این پاراگراف، در تمام بندهای مربوط به پیامبران گذشته،ابتدا و انتهای بند یکسان است و فقط انحرافی که آن قومِ بخصوص داشتند متفاوت است.
جالب اینکه در هر قومی یک انحراف خاص و متفاوت از دیگران وجود دارد.
این نوع بیان به مخاطب کمک میکند که به نوعی استقراء دست یابد .
مشکل رفتاری قوم نوح (غیر از شرک)
مثلاً در اینجا انحراف قوم نوح، علاوه بر شرک (چنانکه از آیههای 111 تا 114 فهمیده میشود) تحقیر مؤمنان نیز هست که ناشی از نوعی روحیه آریستوکراسی است (که در سوره عبس، مطالبی در این مورد دیده بودیم ناظر به این است که قوم عربِ معاصر آنحضرت نیز آلوده به آن بوده اند)
مشکل خاص قوم عاد (غیر از شرک)
از آیات تا140123 برمیآید که انحراف قوم عاد این بوده که بعلت ثروت و شوکتی که یافته بودند، به نوعی از خودبینی و خودشیفتگی دچار شده بودند که سبب انحراف آنها از جاده حق و انسانیت و خداشناسی شده بود.
علامتگذاری روی بلندیها بمعنی اعلام وجود خویش به همه دیگران است که این منم که چنین و چنانم و این محدوده قلمرو من است و ساختن قصرها به منظور جاودانگی چه بسا ساختن مقبرههای عظیمی باشد که اجساد خود را به منظور جاودانگی در آن بگذارند.
مثلاً مانند اهرام مصر که فراعنه به اجساد خود خیلی اهمیت میدادند و آنها را با نوعی مواد شیمیایی از فساد حفظ میکردند و آنها را در قبوری قرار میدادند که از لحاظ مهندسی، از شگفتیهای معماری است و چه بسا قوم عاد نیز برای اجساد خویش ساختمانهای شگفتی میساختند برای اینکه این «من» خویش را جاودانه کنند.
اینکه هنگام غضب از حد میگذراندند نیز به معنی این است که برای خویش خیلی اهمیت قائل بودند و برای طرف مقابل اهمیتی قائل نبودند .
خلاصه اینکه انحراف آنها، خود بزرگبینی و خودپسندی مفرط و محدود ندیدن خویش به حدود اخلاقی و دینی و انسانی ، و لذا انجام «هر کاری» بود که هوس میکردند .
چیزی که از ورای این پاراگراف میتواند به تیتر فوق مربوط باشد اینها است:
1 – خشونت بیش از حد (آیه 130)
2 – اصرار بر لجبازی و تصمیم بر اینکه هیچ جوری زیر بار سخن پیامبرشان نروند (آیه 136)
3 – توجیه رفتارهای خویش از باب اینکه صحت آنها ریشه در سنت پیشینیان دارد.
4 – انکار آخرت .
مشکل قوم ثمود (غیر از شرک)
چنانکه از این آیات برمیآید انحراف قوم ثمود این بود که امنیت و رفاهی که داشتند در نتیجه فساد و تجاوز به حقوق دیگران بدست آمده بود.
از آیات 146تا149فهمیده میشود آنها قدرتمند و مرفه بودند زیرا میتوانستند امنیت داشته باشند و علاوه بر نیازهای زندگی به تفنن نیز بپرازند.
از آیههای 151و152 فهمیده میشود آنها بطور منسجم و همکارانه در پی قتل و غارت و تجاوز به حقوق و اموال و اعراض دیگران (مثلاً اقوام دیگر) بر میآمدند.
اینکه در آیههای فوق گفته شده آنها امر «مسرفان» را اطاعت میکردند، ممکن است دو معنی داشته باشد:
امر مسرفان را در خصوص اقوام دیگر اطاعت میکردند یعنی به رهبری آن مسرفان به نقاط دیگر لشکرکشی میکردند و مرتکب قتل و غارت و بردهگیری شده و آن رفاه و تفنن را در اثر بکارگیری ظالمانه آنان بدست میآوردند.
یا اینکه امر مسرفان را در خصوص اقوام ضعیف داخل محدوده خویش بکار میبردند و در نتیجه یک جامعه دو قطبی بوجود آوردند که عدهای عده دیگر را بطور ظالمانه به استثمار میگرفتند و برای خویش ثروت و رفاه و تفنن ایجاد میکردند.
در موضوع قتل آن شتر که مطابق آیههای 154 و 155 از آیات الهی بود، نیز همانگونه عمل میکردند که عادتشان بود. قتل!
مشکل خاص قوم لوط (غیر از شرک)
از آیات 175-160 انحراف قوم لوط، انحراف جنسی بود و کلمه «لواط» و «الواط» نیز از نام آنها گرفته شده است.
در این سوره در مورد اقوام عاد و ثمود عذابشان را خیلی دقیق نقل ننموده اما عذاب قوم لوط را با ذکر دو مشخصه با دقت ذکر نموده که عبارت است از:
1- واژگون شدن آنان،
2- «باران بد»ی که بر آنان بارانده شد.
البته باید دانست که در سورههای بعدی شرح مفصلتری از عذاب آنان داده خواهد شد و دو نکته فوق روشنتر خواهد گردید.
منظور از «پیرزن» مذکور زن حضرت لوط بوده است.
از مجموع آیههای 170و 171 چنین فهمیده میشود که آن پیغمبر خدا که در قرآن از او به عظمت یاد شده است در بدترین جا مأموریت تبلیغی یافته بود زیرا غیر از اعضاء خانوادهاش کسی به او ایمان نیاورده بودند و تازه زنش را نیز نباید جزء آنان حساب کرد.
مشکل خاص قوم شعیب (غیر از شرک)
با توجه به آیات 176تا191 انحراف قوم شعیب، انحراف اقتصادی بود و آیات 181 تا 183 بوضوح آن را نشان میدهد.
از این آیات فهمیده میشود فساد اقتصادی نیز مانند فساد جنسی و فساد اخلاقی، و فساد عقیدتی و فساد حکومتی، مهم و خانمانبرانداز و اسباب هلاکت اقوام میباشد.
قبلا هم در سوره مطففین دیده ایم که خداوند کمفروشی را بشدت نکوهش فرموده، و معلوم عربِ مکهء معاصر نزول این سوره به این بلیه نیز مبتلا بوده است .
البته در سورههای بعدی، به تناسب آیات مربوط، شرح بیشتری در این خصوص خواهد آمد.
موضوع آیه 189 در سورههای دیگر به صورت «فریاد بلند» و «لرزه» آمده است.
مرور سوره شعرا
در پاراگراف 1 می فرماید : ای پیامبر ! ازرفتارهای مکذبانه این مردم دلگیرمباش وکـــار رسالتت را با قوت پی بگیر .
در پاراگراف 2 می فرماید : ای پیامبر ! تکذیبگرانت ازفرعون مهمترنیستند . اگرلازم باشد حتی به روش خارق العاده موفقت میکنیم .
در پاراگراف 3 می فرماید : ای پیامبر ! ابراهیم نیزمانند تو برقومش خروشید و با مخالفت مخاطبانش مواجه بود اما بالاخره موفقش نمودیم .
در پاراگراف 4 می فرماید : ای پیامبر ! با قوم تو درصورتی که رفتار ناپسند شان ازحد معینی بگذرد مانند مورد عاد و ثمود و لوط و مدین برخورد خواهیم داشت ، لذا با اطمینان به کار رسالتت برس .
در پاراگراف اخر می فرماید : ای پیامبر! توجه مخاطبان را به این نکته جلب کن که داستانهایی که بر آنها خواندهای حق مطلق است زیرا وحی است ، و به آنها هشدار ده که از حد نگذرانند و گر چه این مطالب حق مطلق و وحی است اما مجرمان به آن ایمان نخواهند ، و تو ازایمان نیاوردن آنها چندان دلگیرمباش و به چنین عباداتی بپرداز و نسبت به پیروانت گرم تر باش و نزدیکانت را هشدارده .
از تفسير مهندس گنجه ايویرایش بوسیله کاربر 1398/07/22 03:20:05 ب.ظ
| دلیل ویرایش: مشخص نشده است
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, member تاریخ عضویت: 1398/02/31 ارسالها: 134
|
تفسير و تدبر سوره شعرا: نكات و پرسش هاي مهم تفسيري سوره شعرا
1- 220آيا شما را خبر مهمى دهم (كه) شياطين بر چه كسانى دم به دم فرود مى آيند؟221بر هر دروغ زن گناهكارى پياپى فرود مى آيند222كه (دزدانه) گوش هاشان را (براى شنيدن وحى) مى افكنند، و بيشترشان دروغگويند223
آيه 223 ـ اين "يُلقون السمع" و نه «يستمعون» خود مبالغه اى است در شنودهاى شيطانى شان، كه گوئى گوشهاى خود را بگونه اى پنهان در جلوات سخن وحى از ملاء اعلى مى افكنند، و پس از باز گشتنشان بسوى هر دروغگوى گناهكارى ـ بدعوى اينكه آنچه مى گوئيم شنودهائى از وحى ملاء اعلى است ـ دروغهاى خود را در اين زمينه هاى شيطنت بر ملا مى سازند، روى اين اصل بيشترشان در نقل وحى دروغگويند، گرچه كمترشان در در نقل سخنانى از ملاء اعلاء كه شينده اند راستگويند، و اينكه اين اقليت كه بااستراِق سمع مطالبى وحيانى را شينده اند ـ گر چه در ساير سخنانشان دروغگويند ـ ولكن در آنچه از سخنان وحى دزديده اند همين دزدان همان سخنان را براستى براى هر دروغگوى گناهكارى نقل مى كنند، واين هم شيطنتى از شيطنتهاست كه سخنى دزدانه را كه نبايد انسانها بدانند، اينها با القاء سمع و افكندن كوشهاشان آنها را در بر گرفته و به همگنانشان القاء مى كنند. 2- آيات 224 تا 227 ـ در اين آيات شاعران نخست مذمت شده اند، سپس گروهى از آنان برمبناى ايمان مورد مدح قرار گرفته اند. و شِعر اصولا از شَعْر و شعور به معناى دقت و باريك بينى و مو شكافى است، كه گاه در سبيل ضلالت است و گاهى هم در راه هدايت، و ضلالتش در خيالات و بافته هاى ناهنجار است كه از نظر لفظ و معنى، ترتيب و تركيب داده مى شوند، تا با اين الفاظ زيبا و رعنا و موزون و دل ربا آن معناى نازيبا و ناموزون را به خورد مردمان بدهد، و اينجاست كه "يتبعهم الغاوون": پيروان اين گمراه كنندگان همان گمراهانند، زيرا اين شاعران در هر كارى ناروا دخالت مى كنند، و آنچه انجام نمى دهند مى گويند، بجز مؤمنان و شايستگانشان كه خدا را زياد ياد مى كنند، و در برابر ستمكاران فريادگرند، كه اينگونه شاعران راهشان، عملشان، گفتارشان و شعرشان راهواراست، بدين معنى كه معانى شايسته دقيق را با عباراتى زيبا، موزون و رعنا و دل ربا، براى ديگران بازگو مى كنند، كه اينان در مقابل آن شاعران گذشته بَسى پسنديده و شايسته اند.
3 آيه 219 ـ «تقلّب» به معناى جابجاشدن است، و اين جريان جابجاشدن رسول گرامى اسلام درميان ساجدان ـ و نه تنها با آنانـ مراحلى گوناگون دارد: نخست أصلاب و أرحام پدران و مادران حضرتش از آدم و حوا تا عبدالله و آمنه مى باشند، كه پيامبر بزرگوار در جاى جاى پياپى اين صُلبها و رَحِمها جابجا مى شده، و همگان موحّد و ساجدان خدا بوده اند، و اينجا «فىِ» و نه (مَعَ) بيانگر همين حقيقت است كه آن حضرت در درون اين ساجدان تا بهنگام ولادتش جابجا مى شده است، از آن هنگام نيز بگونه اى سرّى و پنهانى در ميان ساجدان ارضى و سماوى براى حق ساجد بوده است، و در مرحله سومين و آخرين تا هنگام رحلتش بعنوان ولايت و رسالت در ميان مؤمنان مكّى و مدنى همچنان ساجده بوده است، و اين هر سه قيام بر جابجا شدن در ساجدان در پرتو "حين تقوم و تقلبك فى الساجدين" مراد است، كه تمامى قيامهايش و جابجا شدن هايش براى خدا و در درون و ميان ساجدان را در بردارد، و نه تنها مقصود سجده آن حضرت در ميان سجده كنندگان است، كه اين خود افتخارى براى حضرتش نيست، تا گفته شود آنحضرت با نماز خوانان نماز هم مى خواند، بلكه برتر از اين دو جريان پيشين از قيامها و سجده هاى حضرتش پيش از رسالت است، گرچه پس از رسالت هم قيام و سجده اش بر همگان رُجحان دارد.
4- قرآن در معناى مختصر آن، شب قدر يكجا بدون الفاظ بر اين قلب نورانى فرود آمده، كه همان «انزلناه» در سوره قدر و برخى سورهاى ديگر است، ولى اينجا كه "لسان عربى مبيِن" آمده، همان تفصيلات لفظى است، زيرا معناى بدون لفظ نه لسان عربى است، و نه غير عربى، و اين تنها لفظ است كه معنا را پوشش لغوى مى دهد، و مختصراً اينجا سه روح ربانى به پيوند يكديگرند فرود آورنده قرآن كه روح امين است، و خود قران كه اصل روح است، و فرودگاه قرآن كه قلب محمدى(صلى الله عليه وآله)است، و در جمع اين مثلث عصمت ربانى پيامدش قلب رسالتى و نبوتى محمدى(صلى الله عليه وآله) است.
از تفسیر فرقانویرایش بوسیله کاربر 1398/07/22 04:10:24 ب.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, member تاریخ عضویت: 1398/02/31 ارسالها: 134
|
ترجمه و تفسير سوره شعرا: نكات تدبري سوره شعرا
پرسش : در ايات
وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَى بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ﴿۱۹۸﴾
انصاریان: و اگر آن را بر برخی از غیر عرب ها نازل کرده بودیم،
فَقَرَأَهُ عَلَيْهِمْ مَا كَانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ﴿۱۹۹﴾
انصاریان: و او آن را بر عرب ها می خواند، باز هم به آن ایمان نمی آوردند!!
مقصود و غرض این دو آیه چیست!؟ آیا منظور، نزول قرآن عربی بر عجم هاست که ایمان نخواهند اورد.خب اینکه طبیعی است
آیا قرآن عجمی نازل میشود و عجم ها ایمان نمیآورند؟ پس عربها هم تقصیری نداشتند
پاسخ 1: مراد از نزول آن بر بعضى افراد عجمى نزولش به زبان غير عربى است و اين دو آيه و آيه بعدى آن معنايى را مى رساند كه آيه ((و لو جعلناه قرآنا اعجميا لقالوا لو لا فصلت آياته اعجمى و عربى قل هو للذين آمنوا هدى و شفاء و الّذين لا يؤمنون فى آذانهم وقر و هو عليهم عمى )) در مقام افاده آن است .
بعضى گفته اند معنايش اين است كه اينان اين قدر عناد دارند كه حتى اگر ما اين قرآن عربى را با نظم خارق العاده اى كه دارد بر بعضى افراد غير عرب كه از تكلم به عربى ساده نيز عاجزند نازل مى كرديم و آن شخص غير عرب اين قرآن را براى اينان مى خواند، و صحيح و خارق العاده هم مى خواند، باز هم به آن ايمان نمى آوردند، با اينكه هم صحيح خواندن او معجزه بود و هم خود قرآن معجزه است . اين مفسر سپس اضافه مى كند اينكه : بعضى گفته اند: معنايش اين است كه ((اگر ما قرآن را به زبان غير عربى بر بعضى افراد غير عرب نازل مى كرديم اينان بدان ايمان نمى آوردند)) صحيح نيست ، زيرا از مناسبت مقام بسيار دور است ، چون آيه در مقام بيان شدت عناد و لجاجت آنان است ، اين بود خلاصه كلام آن مفسر. ولى اين حرف صحيح نيست ، براى اينكه اگر بنا باشد رعايت مناسبت مقام بشود، اتصال دو آيه مورد بحث به جمله ((بلسان عربى مبين )) بيشتر بايد رعايت شود، تا اتصال آن دو به مسأله عناد و لجاجت كفار، كه توضيحش گذشت .
ترجمه تفسير الميزان جلد 15 صفحه : 456
پاسخ 2:
وَ لَوْ نَزَّلْنَـهُ عَلَى بَعْضِ الاَْعْجَمِينَ 198 و اگر آن را بر برخى از عجم ها ]: غير عرب زبانان[ نازل مى كرديم198 آيه 198 ـ «الأعجمين» ـ كه جمع «اعجم» است ـ به معناى كسانى است كه زبانشان لُكنت داشته و نامفهوم است، و اين خود دو نوع است; نوع ذاتى و نوع نسبى، اينجا همان نوع نسبى مُراداست كه اگر اين قرآن را بر فرض محال بر غيرعرب زبانها نازل مى كرديم، عربها بدان ايمان نمى آوردند، زيرا آن را نمى فهميدند ولى اين هرگز عذرى نيست، زيرا كتاب وحى چنانكه در اصلش براى كسانى است كه زبان وحى را مى فهمند، حجت ربانى است، ترجمانش نيز چنان است، دوم اينكه نخوت و تكبر عرب زبانها آنها را از پذيرفتن قرآن به غير زبان عربى باز مى داشت،
تفسير فرقان ویرایش بوسیله کاربر 1398/07/22 04:22:38 ب.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, member تاریخ عضویت: 1398/02/31 ارسالها: 134
|
تدبر و فهم سوره شعرا:نكات تفسيري مهم سوره الشعرا
1-بيان مراد از قلب ، و چگونگى دريافت وحى بوسيله قلب در ايه نزل به الروح الامين على قلبك
و مراد از قلب در كلام خداى تعالى هر جا كه به كار رفته آن حقيقتى است از انسان كه ادراك و شعور را به آن نسبت مى دهند، نه قلب صنوبرى شكل ، كه در سمت چپ سينه قرار گرفته است ، و يكى از اعضاى رئيسه بدن آدمى است ، به شهادت آياتى از قرآن كريم كه ذيلا خاطرنشان مى شود. در سوره احزاب قلب را عبارت دانسته از آن چيزى كه در هنگام مرگ به گلوگاه مى رسد و مى فرمايد: ((و بلغت القلوب الحناجر)) كه معلوم است مراد از آن ، جان آدمى است .
و در سوره بقره آن را عبارت دانسته از چيزى كه متصف به گناه و ثواب مى شود. و فرموده : ((فانه آثم قلبه )) و معلوم است كه عضو صنوبرى شكل گناه نمى كند، پس مراد از آن همان جان و نفس آدمى است . و شايد وجه اينكه در جمله ((نزل به الروح الامين على قلبك )) پاى قلب را به ميان آورد و نفرمود: ((روح الامين آن را بر تو نازل كرد)) اشاره به اين باشد كه : رسول خدا چگونه وحى و قرآن نازل را تلقى مى كرده ؟ و از آن جناب آن چيزى كه وحى را از روح مى گرفته نفس او بوده ، نه مثلا دست او، يا ساير حواس ظاهرى اش ، كه در امور جزئى به كار بسته مى شود. پس رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) در حينى كه به وى وحى مى شد، هم مى ديد و هم مى شنيد، اما بدون اينكه دو حس بينايى و شنوايى اش به كار بيفتد، همچنان كه در روايت آمده ، كه حالتى شبيه به بيهوشى به آن جناب دست مى داد، كه آن را به ((رحاء الوحى )) نام نهاده بودند.
پس آن جناب همانطور كه ما شخصى را مى بينيم و صدايش را مى شنويم ، فرشته وحى را مى ديد و صدايش را مى شنيد، اما بدون اينكه دو حاسه بينايى و شنوايى مادى خود را چون ما به كار بگيرد. و اگر رؤيت او و شنيدنش در حال وحى عين ديدن و شنيدن ما مى بود، بايستى آنچه مى ديده و مى شنيده ميان او و ساير مردم مشترك باشد و خلاصه اصحابش هم فرشته وحى را ببينند و صدايش را بشنوند و حال آنكه نقل قطعى اين معنا را تكذيب كرده و حالت وحى بسيارى از آن جناب سراغ داده كه در بين جمعيت به وى دست داده و جمعيتى كه پيرامونش بوده اند هيچ چيزى احساس نمى كرده اند، نه صداى پايى ، نه شخصى و نه صداى سخنى كه به وى القاء مى شده است . اين را هم نمى توانيم بگوييم كه ممكن است خداى تعالى در آن حال در حاسه جمعيت تصرف مى كرده و نمى گذاشته كه آنچه را او مى ديده ايشان ببينند و آنچه را او مى شنيده بشنوند و خلاصه امور غيبى همه از اين جهت غيبند كه خدا در حواس ما تصرف كرده ، كه نمى توانيم آنها را درك كنيم .
ترجمه تفسير الميزان جلد 15 صفحه :450
2-زندگى خاكى ملازم با تكليف است و عصمت انبياء عليهم السلام با مكلف بودن ايشان منافات ندارد فلا تدع مع الله الها اخر فتكون من المعذبين
در اينجا ممكن است به ذهن خواننده برسد كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) با داشتن عصمت الهى ديگر ممكن نيست كه معصيت از او سر بزند و چنين چيزى از او محال است و ليكن عصمت الهى منافات با نهى از شرك ندارد و باعث نمى شود كه به طور كلى امر و نهى به معصوم باطل شود و تكليف از او برداشته شود، زيرا معصوم نيز بشرى است مختار در فعل و ترك ، و طاعت و معصيت از ناحيه شخص او متصور است ، هر چند كه از ناحيه خدا داراى عصمت است . آيات بسيارى از قرآن كريم نيز بر مكلف بودن انبياء (عليهم السلام ) دلالت دارد، مانند آيه ((و لو اشركوا لحبط عنهم ما كانوا يعملون )) كه درباره عموم انبياء است ، و درباره خصوص پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) فرموده : ((لئن اشركت ليحبطن عملك )) و اين دو آيه هر چند انبياء را از شرك نهى نكرده و ليكن تعبيرى كه در آن ديديد، در معناى نهى است .
و اينكه بعضى از مفسرين گفته اند: ((تكليف هايى كه خداى تعالى به بندگان خود مى كند براى اين است كه آنان را به حد كمال برساند و در نتيجه اگر بنده اى به حد كمال رسيد، ديگر تكليف از او برداشته مى شود، زيرا در آن صورت تكليف ، تحصيل حاصل است ، كه آن نيز عملى لغو است و به همين جهت انبياء مورد تكليف قرار نمى گيرند)) صحيح نيست ، براى اينكه اعمال صالح كه تكليف بدان تعلق مى گيرد، همانطور كه نفس آدمى را به كمال سوق مى دهد، خود نيز آثار كمال نفس است و معقول نيست نفس كسى به كمال برسد، ولى آثار كمال را نداشته باشد.
پس همانطور كه واجب است براى به كمال رساندن نفس ، آثار كمال را كه همان اعمال صالح است بياوريم ، و در آن تمرين و ممارست داشته ، همواره با آن رياضت و جهاد با نفس كنيم ، همچنين بعد از به كمال رسيدن نفس نيز بايد به آن آثار، مداومت داشته باشيم ، تا دوباره نفس ما از كمال ، رو به نقص نگذارد. پس ما دامى كه انسان وابسته به زندگى زمينى است چاره اى ندارد جز اينكه زحمت تكليف را تحمل نمايد و ما در بعضى از ابحاث گذشته كلامى در اين باره گذرانديم .
ترجمه تفسير الميزان جلد 15 صفحه : 466
3-لا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسرِفِينَ الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فى الاَرْضِ وَ لا يُصلِحُونَ ظاهرا مراد از ((امر مسرفان )) امر در مقابل نهى است ، به قرينه اينكه از اطاعت آن نهى فرموده ، هر چند بعضى از مفسرين احتمال داده اند كه به معناى شان باشد. بنا بر اين مراد از اطاعت امر آنان تقليد عاميانه و پيروى كوركورانه ايشان ، در اعمال و روش زندگى است ، آن روشى كه آنان سلوكش را دوست مى دارند. و مراد از مسرفين چه اينكه كلمه آمر به آن معنا باشد و چه به اين معنا، اشراف و بزرگانى هستند كه ديگران آنان را پيروى مى كنند خطابى هم كه در آيه است ( اطاعت مكنيد ) به عموم تابعين ايشان است كه آنها هستند كه صالح (عليه السّلام ) اميد داشت ازپيروى بزرگان دست بردارند، و لذا خطاب را متوجه ايشان كرد، نه اشراف ، چون از ايمان آوردن اشراف مأيوس بود.
ممكن هم هست خطاب را متوجه هر دو دسته بدانيم ، و بگوييم اشراف هم به نوبه خود مقلد پدران گذشته خود بودند و امر آنان را اطاعت مى كردند، همچنان كه به صالح گفتند ((اتنهينا ان نعبد ما يعبد آباونا)) پس به اين اعتبار همه آنان از اشراف و عوامشان ، امر مسرفين را اطاعت مى كردند و آيه شريفه همه را از آن نهى مى كند.
و اما مسرفين چه كسانى بوده اند؟ آيه بعدى ايشان را عبارت دانسته از كسانى كه از مرز حق تجاوز نموده ، از حد اعتدال بيرون شده اند و توصيفشان فرموده به ((الذين يفسدون فى الارض و لا يصلحون )) و اين خود اشاره به علت حقيقى حكم است و معنايش اين است كه از خدا بپرهيزيد و امر مسرفان را اطاعت مكنيد، براى اينكه ايشان مفسد در زمينند و اصلاحگر نيستند و معلوم است كه با افساد، هيچ ايمنى از عذاب الهى نيست و از سوى ديگر او عزيز و انتقام گيرنده است .
ترجمه تفسير الميزان جلد 15 صفحه : 430
4-اشاره به اينكه در دعوت دينى استثنا و تبعيض راه ندارد (و انذر عشيرتك الاقربين )
و اگر بعد از نهى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) از شرك و انذارش ، در جمله مورد بحث ، عشيره اقربين ، يعنى خويشاوندان نزديك تر را اختصاص به ذكر داد، براى افاده و اشاره به اين نكته است كه در دعوت دينى استثناء راه ندارد و اين دعوت ، قوم و خويش نمى شناسد و فرقى ميان نزديكان و بيگانگان نمى گذارد و مداهنه و سهل انگارى در آن راه ندارد و چون سنن و قوانين بشرى نيست ، كه تنها در بيگانگان و ضعفاء اجراء شود، بلكه در اين دعوت حتى خود رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) نيز با امتش فرقى ندارد، تا چه رسد به اينكه ميان خويشاوندان پيغمبر با بيگانگان فرق بگذارد، بلكه همه را بندگان خدا و خدا را مولاى همه مى داند.ویرایش بوسیله کاربر 1398/07/22 03:08:19 ب.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, member تاریخ عضویت: 1398/02/31 ارسالها: 134
|
تدبر و فهم سوره شعرا:نكات مهم تفسيري سوره شعرا، فراز بندي،عصاره فرازها و درس سوره شعرا چيست؟
51 - شعراء
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمـَنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند رحمتگر مهربان طسم {1} طا سين ميم {1} تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ {2} اين (سوره یا قران) آيه هاى كتاب روشنگر است{2} لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ {3} شايد تو از اينكه [مشركان مکه] ايمان نمىآورند جان خود را تباه سازى {3} إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِّن السَّمَاء آيَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ {4} اگر بخواهيم معجزهاى از آسمان بر آنان فرود مىآوريم تا در برابر آن گردنهايشان خاضع گردد {4} وَمَا يَأْتِيهِم مِّن ذِكْرٍ مِّنَ الرَّحْمَنِ مُحْدَثٍ إِلَّا كَانُوا عَنْهُ مُعْرِضِينَ {5} و هيچ تذكر جديدى از سوى [خداى] رحمان برايشان نيامد جز اينكه همواره از آن روى برمىتافتند {5} فَقَدْ كَذَّبُوا فَسَيَأْتِيهِمْ أَنبَاء مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُون {6} [آنان] در حقيقت به تكذيب پرداختند و به زودى خبر آنچه كه بدان ريشخند مى كردند بديشان خواهد رسيد {6}
عصاره فراز ایات 1-6: ای پیامبر این قران نشانه هایی روشنگر است.اکثریت این قوم حتی درصورت اتیان نشانه های جدید بازهم رو برمی گردانند (و درخواست نشانه جدید بهانه است) خودت را بخاطر ایمان نیاوردن انها اذیت نکن.
نکات: 1-خدا در ایه 4 به پیامبر میگوید میتوانیم معجزه ای بفرستیم که همه ایمان بیاورند(اما این ایمان ارزشی ندارد ) هرچند که خود قران نشانه هایی روشن است ولی اینها هر نشانه و تذکری بفرستیم ایمان نمی اورند.مگر اینکه عذاب را ببینند تازه ان وقت هم پشیمان میشوند و مهلت میخواهند.حتی اگر مهلت بدهیم هم بدردشان نمیخورد یا طبق سوره های بعدی مجددا همان کارها را میکنند. اعراض و روگردانی مشرکان مکه از هر ایه و نشانه قبلا در سوره قمر هم بیان شده بود:ان یروا ایه یعرضوا و یقولوا سحر مستمر .این مفهوم در سوره های بعدی نیز تکرار میشود.
-آغاز استعمال عبارت کتاب مبین در قران -تلک ایات الکتاب المبین در سوره های شعرا یوسف قصص - وَمَا يَأْتِيهِم مِّن ذِكْرٍ مِّنَ الرَّحْمَنِ مُحْدَثٍ :شعرا انبیا - اولین بهانه مشرکان برای ارسال معجزه مشابه انبیای قبل توسط پیامبر در سوره طه اشاره شد -بیشترین تکرار کلمه آیه در این سوره 12 بار
أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَى الْأَرْضِ كَمْ أَنبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ {7} مگر در زمين ننگريستهاند كه چه قدر در آن از هر گونه جفتهاى زيبا رويانيدهايم {7} إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ {8} قطعا در اين [هنرنمايى] عبرتى است و[لى] بيشترشان ايمانآورنده نيستند {8} وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ {9} و در حقيقت پروردگار تو مسلط و در عین حال دارای رحمت(نسبت به مومنان) است {9}
عصاره فراز آیات 7-9: آفرینش زوجهای مختلف در زمین،نشانه و ایتی از پرودگار است .اما اکثرشان ایمان نمی اورند.
وَإِذْ نَادَى رَبُّكَ مُوسَى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ {10} و [ياد كن] هنگامى را كه پروردگارت موسى را ندا درداد كه به سوى قوم ستمكار برو {10} قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلَا يَتَّقُونَ {11} قوم فرعون آيا پروا ندارند {11} قَالَ رَبِّ إِنِّي أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ {12} گفت پروردگارا مىترسم مرا تكذيب كنند {12} وَيَضِيقُ صَدْرِي وَلَا يَنطَلِقُ لِسَانِي فَأَرْسِلْ إِلَى هَارُونَ {13} و سينهام تنگ مىگردد و زبانم باز نمى شود پس به سوى هارون بفرست {13} وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنبٌ فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ {14} و [از طرفى] آنان بر [گردن] من خونى دارند و مىترسم مرا بكشند {14} قَالَ كَلَّا فَاذْهَبَا بِآيَاتِنَا إِنَّا مَعَكُم مُّسْتَمِعُونَ {15} فرمود نه چنين نيست نشانه هاى ما را [براى آنان] بب ريد كه ما با شما شنوندهايم {15} فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولَا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ {16} پس به سوى فرعون برويد و بگوييد ما پيامبر پروردگار جهانيانيم {16} أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ {17} فرزندان اسرائيل را با ما بفرست {17} قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ {18} [فرعون] گفت آيا تو را از كودكى در ميان خود نپرورديم و ساليانى چند از عمرت را پيش ما نماندى {18} وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنتَ مِنَ الْكَافِرِينَ {19} و [سرانجام] كار خود را كردى و تو از ناسپاسانى {19} قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ {20} گفت آن را هنگامى مرتكب شدم كه از گمراهان بودم {20} فَفَرَرْتُ مِنكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْمًا وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ {21} و چون از شما ترسيدم از شما گريختم تا پروردگارم به من دانش بخشيد و مرا از پيامبران قرار داد {21} وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِي إِسْرَائِيلَ {22} و [آيا] اينكه فرزندان اسرائيل را بنده [خود] ساختهاى نعمتى است كه منتش را بر من مىنهى {22} قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعَالَمِينَ {23} فرعون گفت و پروردگار جهانيان چيست {23} قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا إن كُنتُم مُّوقِنِينَ {24} گفت پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو استاگر اهل يقين باشيد {24} قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَلَا تَسْتَمِعُونَ {25} [فرعون] به كسانى كه پيرامونش بودند گفت آيا نمىشنويد {25} قَالَ رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ {26} [موسى دوباره] گفت پروردگار شما و پروردگار پدران پيشين شما {26} قَالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ {27} [فرعون] گفت واقعا اين پيامبرى كه به سوى شما فرستاده شده سخت ديوانه است {27} قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِن كُنتُمْ تَعْقِلُونَ {28} [موسى] گفت پروردگار خاور و باختر و آنچه ميان آن دو استاگر تعقل كنيد {28} قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ {29} [فرعون] گفت اگر خدايى غير از من اختيار كنى قطعا تو را از [جمله] زندانيان خواهم ساخت {29} قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُكَ بِشَيْءٍ مُّبِينٍ {30} گفت گر چه براى تو چيزى آشكار بياورم {30} قَالَ فَأْتِ بِهِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ {31} گفت اگر راست مىگويى آن را بياور {31} فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ {32} پس عصاى خود بيفكند و بناگاه آن اژدرى نمايان شد {32} وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاء لِلنَّاظِرِينَ {33} و دستش را بيرون كشيد و بناگاه آن براى تماشاگران سپيد مىنمود {33} قَالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ {34} [فرعون] به سرانى كه پيرامونش بودند گفت واقعا اين ساحرى بسيار داناست {34} يُرِيدُ أَن يُخْرِجَكُم مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ {35} مىخواهد با سحر خود شما را از سرزمينتان بيرون كند اكنون چه راى مىدهيد {35} قَالُوا أَرْجِهِ وَأَخَاهُ وَابْعَثْ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ {36} گفتند او و برادرش را در بند دار و گردآورندگان را به شهرها بفرست {36} يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَحَّارٍ عَلِيمٍ {37} تا هر ساحر ماهرى را نزد تو بياورند {37} فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِيقَاتِ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ {38} پس ساحران براى موعد روزى معلوم گردآورى شدند {38} وَقِيلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنتُم مُّجْتَمِعُونَ {39} و به توده مردم گفته شد آيا شما هم جمع خواهيد شد {39} لَعَلَّنَا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِن كَانُوا هُمُ الْغَالِبِينَ {40} بدين اميد كه اگر ساحران غالب شدند از آنان پيروى كنيم {40} فَلَمَّا جَاء السَّحَرَةُ قَالُوا لِفِرْعَوْنَ أَئِنَّ لَنَا لَأَجْرًا إِن كُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِينَ {41} و چون ساحران پيش فرعون آمدند گفتند آيا اگر ماغالب آييم واقعا براى ما مزدى خواهد بود {41} قَالَ نَعَمْ وَإِنَّكُمْ إِذًا لَّمِنَ الْمُقَرَّبِينَ {42} گفت آرى و در آن صورت شما حتما از [زمره] مقربان خواهيد شد {42} قَالَ لَهُم مُّوسَى أَلْقُوا مَا أَنتُم مُّلْقُونَ {43} موسى به آنان گفت آنچه را شما مىاندازيد بيندازيد {43} فَأَلْقَوْا حِبَالَهُمْ وَعِصِيَّهُمْ وَقَالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغَالِبُونَ {44} پس ريسمانها و چوبدستىهايشان را انداختند و گفتند به عزت فرعون كه ما حتما پيروزيم {44} فَأَلْقَى مُوسَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ {45} پس موسى عصايش را انداخت و بناگاه هر چه را به دروغ برساخته بودند بلعيد {45} فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ {46} در نتيجه ساحران به حالتسجده درافتادند {46} قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ {47} گفتند به پروردگار جهانيان ايمان آورديم {47} رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ {48} پروردگار موسى و هارون {48} قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ {49} گفت [آيا] پيش از آنكه به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد قطعا او همان بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است به زودى خواهيد دانستحتما دستها و پاهاى شما را از چپ و راستخواهم بريد و همهتان را به دار خواهم آويخت {49} قَالُوا لَا ضَيْرَ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ {50} گفتند باكى نيست ما روى به سوى پروردگار خود مىآوريم {50} إِنَّا نَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَايَانَا أَن كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ {51} ما اميدواريم كه پروردگارمان گناهانمان را بر ما ببخشايد [چرا] كه نخستين ايمانآورندگان بوديم {51} وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي إِنَّكُم مُّتَّبَعُونَ {52} و به موسى وحى كرديم كه بندگان مرا شبانه حركت ده زيرا شما مورد تعقيب قرار خواهيد گرفت {52} فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ {53} پس فرعون ماموران جمعآورى [خود را] به شهرها فرستاد {53} إِنَّ هَؤُلَاء لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ {54} [و گفت] اينها عدهاى ناچيزند {54} وَإِنَّهُمْ لَنَا لَغَائِظُونَ {55} و راستى آنها ما را بر سر خشم آوردهاند {55} وَإِنَّا لَجَمِيعٌ حَاذِرُونَ {56} و[لى] ما همگى به حال آمادهباش درآمدهايم {56} فَأَخْرَجْنَاهُم مِّن جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ {57} سرانجام ما آنان (فرعونیان)را از باغستانها و چشمهسارها {57} وَكُنُوزٍ وَمَقَامٍ كَرِيمٍ {58} و گنجينهها و جايگاههاى پر ناز و نعمت بيرون كرديم {58} كَذَلِكَ وَأَوْرَثْنَاهَا بَنِي إِسْرَائِيلَ {59} [اراده ما] چنين بود و آن [نعمتها] را به فرزندان اسرائيل ميراث داديم {59} فَأَتْبَعُوهُم مُّشْرِقِينَ {60} پس هنگام برآمدن آفتاب آنها را تعقيب كردند {60} فَلَمَّا تَرَاءى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنَّا لَمُدْرَكُونَ {61} چون دو گروه همديگر را ديدند ياران موسى گفتند ما قطعا گرفتار خواهيم شد {61} قَالَ كَلَّا إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ {62} گفت چنين نيست زيرا پروردگارم با من است و به زودى مرا راهنمايى خواهد كرد {62} فَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِب بِّعَصَاكَ الْبَحْرَ فَانفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ {63} پس به موسى وحى كرديم با عصاى خود بر اين دريا بزن تا از هم شكافت و هر پارهاى همچون كوهى سترگ بود {63} وَأَزْلَفْنَا ثَمَّ الْآخَرِينَ {64} و ديگران را بدانجا نزديك گردانيديم {64} وَأَنجَيْنَا مُوسَى وَمَن مَّعَهُ أَجْمَعِينَ {65} و موسى و همه كسانى را كه همراه او بودند نجات داديم {65} ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِينَ {66} آنگاه ديگران را غرق كرديم {66} إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ {67} مسلما در اين [واقعه] آیه و عبرتى است و[لى] بيشترشان ايمانآورنده نیستند {67} وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ {68} و قطعا پروردگار تو مسلط و در عین حال دارای رحمت(نسبت به مومنان) است {68}
عصاره فراز ایات 10-68: موسی هم بامر رب العالمین رسالتش را ابلاغ و فرعون را به توحید و رها نمودن بنی اسراییل دعوت کرد اما علیرغم اتیان معجزات، او را ساحر و مجنون خواندند و ایمان نیاوردند و سرانجام، پرودگار عزیز رحیم،فرعون و سپاهش را در حال تعقیب موسی و پیروانش، غرق کرد. این هم نشانه و عبرتی است اما اکثرشان ایمان نمیاورند.
نکات: 1-حضرت موسی برای مواجهه با فرعون و دعوت او به پذیرش رسالتش،نگران بود:خوف از تکذیب و خوف از دستگیری بخاطر قتل غیرعمدی که قبل از رسالتش انجام داده بود. 2-تکرار لفظ مستمع و کلمه و فعل سمع در این سوره 5بار 3- دومین اشاره به دستور خدا مبنی بر حرکت شبانه پیروان انبیای قبل برای نجات از دشمنانشان 4-تکرار 11 باره رب العالمین در این سوره (بیشترین تکرار) 5-تکرار 9 باره صفات عزیزالرحیم برای خداوند در این سوره(بیشترین تکرار) یعنی که خداوند در عین مسلط بودن و تفوق داشتن بر خلایق از جمله مکذبین و مخالفان رسولان،دارای ثبوت در رحمت نسبت به مومنان است. 6-بیشترین تکرار اتقوالله در سوره شعرا بعد از سوره مائده، عبارت الا تتقون نیز 6 بار در قران بکار رفته که 5 بار آن در سوره شعرا و یکبار در سوره صافات است. 7-ایات 20و21 پاسخ موسی به فرعون که من ان قتل را زمانی انجام دادم که از ضالین بودم اما بعدش خدا به من حکم داد و از رسولانم کرد. ایه 83 هم ابراهیم درخواست حکم از خدا میکند
وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِيمَ {69} و بر آنان گزارش ابراهيم را بخوان {69} إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ {70} آنگاه كه به پدر خود و قومش گفت چه مىپرستيد {70} قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَامًا فَنَظَلُّ لَهَا عَاكِفِينَ {71} گفتند بتانى را مىپرستيم و همواره ملازم آنهاييم {71} قَالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ {72} گفت آيا وقتى دعا مىكنيد از شما مىشنوند {72} أَوْ يَنفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ {73} يا به شما سود يا زيان مىرسانند {73} قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءنَا كَذَلِكَ يَفْعَلُونَ {74} گفتند نه بلكه پدران خود را يافتيم كه چنين مىكردند {74} قَالَ أَفَرَأَيْتُم مَّا كُنتُمْ تَعْبُدُونَ {75} گفت آيا در آنچه مىپرستيدهايد تامل كردهايد {75} أَنتُمْ وَآبَاؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ {76} شما و پدران پيشين شما {76} فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِّي إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِينَ {77} قطعا همه آنها جز پروردگار جهانيان دشمن منند {77} الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ {78} آن كس كه مرا آفريده و همو راهنماييم مىكند {78} وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ {79} و آن كس كه او به من خوراك مىدهد و سيرابم مىگرداند {79} وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ {80} و چون بيمار شوم او مرا درمان مىبخشد {80} وَالَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ {81} و آن كس كه مرا مىميراند و سپس زندهام مىگرداند {81} وَالَّذِي أَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ {82} و آن كس كه اميد دارم روز پاداش گناهم را بر من ببخشايد {82} دسته آیات 69-82:قوم ابراهیم هم دعوت و استدلال ابراهیم برای ترک پرستش بتان بی خاصیت بجای رب العالمین را به بهانه تبعیت از اجدادشان نپذیرفتند. رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ {83} پروردگارا به من دانش عطا كن و مرا به صالحان ملحق فرماى {83} وَاجْعَل لِّي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ {84} و براى من در [ميان] آيندگان آوازه نيكو گذار {84} وَاجْعَلْنِي مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ {85} و مرا از وارثان بهشت پر نعمت گردان {85} وَاغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كَانَ مِنَ الضَّالِّينَ {86} و بر پدرم ببخشاى كه او از گمراهان بود {86} وَلَا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ {87} و روزى كه [مردم] برانگيخته مىشوند رسوايم مكن {87} دسته ایات 83-87:دعاها و درخواستهای ابراهیم از خداوند يَوْمَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ {88} روزى كه هيچ مال و فرزندى سود نمىدهد {88} إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ {89} تنها كسى سود میبرد که دلى پاك به سوى خدا بياورد {89} وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ {90} و [آن روز] بهشت براى پرهيزگاران نزديك مىگردد {90} وَبُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِلْغَاوِينَ {91} و جهنم براى گمراهان نمودار مىشود {91} وَقِيلَ لَهُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ تَعْبُدُونَ {92} و به آنان گفته مىشود آنچه جز خدا مىپرستيديد كجايند {92} مِن دُونِ اللَّهِ هَلْ يَنصُرُونَكُمْ أَوْ يَنتَصِرُونَ {93} آيا ياريتان مىكنند يا خود يارى مىشوند {93} فَكُبْكِبُوا فِيهَا هُمْ وَالْغَاوُونَ {94} پس آنها (معبودان)و همه گمراهان در آن [آتش] افكنده مىشوند {94} وَجُنُودُ إِبْلِيسَ أَجْمَعُونَ {95} و [نيز] همه سپاهيان ابليس {95} قَالُوا وَهُمْ فِيهَا يَخْتَصِمُونَ {96} آنها در آنجا با يكديگر ستيزه مىكنند [و] مىگويند {96} تَاللَّهِ إِن كُنَّا لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ {97} سوگند به خدا كه ما در گمراهى آشكارى بوديم {97} إِذْ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ الْعَالَمِينَ {98} آنگاه كه شما را با پروردگار جهانيان برابر مىكرديم {98} وَمَا أَضَلَّنَا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ {99} و جز تباهكاران ما را گمراه نكردند {99} فَمَا لَنَا مِن شَافِعِينَ {100} در نتيجه شفاعتگرانى نداريم {100} وَلَا صَدِيقٍ حَمِيمٍ {101} و نه دوستى نزديك {101} فَلَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ {102} و اى كاش كه بازگشتى براى ما بود و از مؤمنان مىشديم {102}
دسته ایات 88-102:در قیامت غیرخدا پرستان که هیچ گریز و شفیعی ندارند،با پشیمانی بی حاصل از کردار خود به همراه معبودان خود و سایر گمراهان و یاوران شیطان محکوم به افکندن در اتش هستند
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ {103} حقا در اين [سرگذشت] آیه و عبرتى است و[لى] بيشترشان ايمانآورنده نیستند {103} وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ {104} و در حقيقت پروردگار تو مسلط و در عین حال دارای رحمت(نسبت به مومنان) است {104} دسته ایات 103-104:این هم نشانه و عبرتی است اما اکثرشان ایمان نمیاورند.
عصاره فراز آیات 69-104 قوم ابراهیم هم دعوت و استدلال ابراهیم برای ترک پرستش بتان بی خاصیت بجای رب العالمین را به بهانه تبعیت از اجدادشان نپذیرفتند.آنها در قیامت به همراه معبودان بی قدرت خود و سایر گمراهان ،محکوم به افکندن در اتش هستند . این هم نشانه و عبرتی است اما اکثرشان ایمان نمیاورند
نکات: 1-غاوین از ریشه غوی: اصل الواحد در ماده،آن چيزي است كه در مقابل رشد است و رشد، دلالت بر خير و صلاح است. بنابراين غيّ عبارت است از: هدايت به شرّ و فساد. پس غاوي كسي است كه به سوي شرّ و فساد هدايت مييابد و سلوك به سوي آن را طالب است و در مقابل راشد است و او كسي است كه طالب صلاح و خير است و به آن هدايت مييابد. التحقیق فی کلمات القران 2-قلب سلیم 2بار در قران بکار رفته است : یکبار در سوره صافات که توصیف خود حضرت ابراهیم است اذ جاء ربه بقلب سلیم یکی هم در سوره شعرا در ادامه دعای حضرت ابراهیم و توصبف روز قیامت:یوم لاینفع مال و بنون الا من اتی الله بقلب سلیم 3-لسان صدق هم دو بار در قران بکار رفته است. یکبار در سوره شعرا که این عبارت در دعای حضرت ابراهیم بکار رفته است:واجعل لی لسان صدق فی الاخرین .یکبار هم در سوره مریم در خصوص هبه به فرزندان ابراهیم: وهبنا لهم من رحمتنا و جعلنا لهم لسان صدق علیا که نشان دهنده استجابت دعای ابراهیم است. 4- کلمات غاوون و غاوین مجموعا 6 بار در قران بکار رفته که 3 بار ان در این سوره است.
كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ {105} قوم نوح پيامبران را تكذيب كردند {105} إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ {106} چون برادرشان نوح به آنان گفت آيا پروا نداريد (از هیچ کس ){106} إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ {107} من براى شما فرستادهاى در خور اعتمادم {107} فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ {108} پس از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد {108} وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ {109} و بر اين [رسالت] اجرى از شما طلب نمىكنم اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست {109} فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ {110} پس از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد {110} قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَكَ وَاتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ {111} گفتند آيا به تو ايمان بياوريم و حال آنكه فرومايگان از تو پيروى كردهاند {111} قَالَ وَمَا عِلْمِي بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ {112} [نوح] گفت به آنچه قبلا مىكردهاند چه آگاهى دارم {112} إِنْ حِسَابُهُمْ إِلَّا عَلَى رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ {113} حسابشان اگر درمىيابيد جز با پروردگارم نيست {113} وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِينَ {114} و من طردكننده مؤمنان نيستم {114} إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ {115} من جز هشداردهندهاى آشكار [بيش] نيستم {115} قَالُوا لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ {116} گفتند اى نوح اگر دست برندارى قطعا از [جمله] سنگسارشدگان خواهى بود {116} قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ {117} گفت پروردگارا قوم من مرا تكذيب كردند {117} فَافْتَحْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فَتْحًا وَنَجِّنِي وَمَن مَّعِي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ {118} ميان من و آنان فيصله ده و من و هر كس از مؤمنان را كه با من است نجات بخش {118} فَأَنجَيْنَاهُ وَمَن مَّعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ {119} پس او و هر كه را در آن كشتى آكنده با او بود رهانيديم {119} ثُمَّ أَغْرَقْنَا بَعْدُ الْبَاقِينَ {120} آنگاه باقىماندگان را غرق كرديم {120} إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ {121} قطعا در اين [ماجرا] آیه و عبرتى است و[لى] بيشترشان ايمانآورنده نیستند{121} وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ {122} و در حقيقت پروردگار تو مسلط و در عین حال دارای رحمت(نسبت به مومنان) است {122}
عصاره فراز آیات 105-122:قوم نوح نیز که او را تکذیب و دعوتش به پروا از خداوند را نادیده گرفته، او را تهدید به سنگسار و یارانش را مسخره کردند،باراده خدای عزیز رحیم غرق شدند.این هم نشانه و عبرتی است اما اکثرشان ایمان نمیاورند. نکات: 1-مشترکات دعوت انبیا در این چند فراز که به داستان 5 پیامبر اشاره شده در ابتدای همه انها 5 ایه بطور مشترک وجود دارد که حاکی از اشتراک پیام اصلی انبیا و نیز یکسانی واکنش اقوام مختلف به دعوت انبیا و همچنین تبلیغ انبیا بدون درخواست اجر و مزد از مردم است كَذَّبَتْ قَوْمُ ...الْمُرْسَلِينَ {105} إِذْ قَالَ لَهُمْ ...أَلَا تَتَّقُونَ {106} إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ {107} فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ {108} وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ {109} فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ {110} قوم .. پيامبران را تكذيب كردند {105}چون ...به آنان گفت آيا پروا نداريد {106}من براى شما فرستادهاى در خور اعتمادم {107} از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد {108}و بر اين [رسالت] اجرى از شما طلب نمىكنم اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست {109} 2-در انتهای داستان هر قوم بعد از بیان مجازات قوم نیز این عبارت تکرار شده ان فی ذالک لایه و ماکان اکثرهم مومنین و ان ربک لهو العزیزالرحیم
3-در این 5 داستان علاوه بر دعوت مشترک انبیا به پیام خاص رسولان که متمرکز بر یک یا چند رفتار مهم یا عقیده خاص اشتباه آن قوم بوده نیز اشاره شده است. الف- قوم نوح: تمسخر و تحقیر پیروان نوح و درخواست از نوح که از انها جدا شده و انها را از خود طرد نماید. ب-قوم عاد:از ایات سوره اینگونه برمی آید که روحیه ای اشرافی و ستمگر و جبار داشتند و با ساخت کاخها و عمارات بلند و شدت عمل در مواجهه با زیردستان و کارهای عبث ،دنبال جاودانگی بوده اند. ج-قوم ثمود:در نعمتهای مختلف غرق بودند اما دچار غفلت شده و با تبعیت از مسرفینی که در زمین فساد می کردند،در استفاده از نعمتها دچار از حدگذرانی و تجاوز از حدود منطقی و شرعی شدند. د- قوم لوط:مبتلا به عمل زشت لواط و همجنس بازی در میان مردان بودند. ه-اصحاب ایکه(حجر):مبتلا به کم فروشی در معاملات و فروکاستن از ارزش کالاها و پیمانه ها بودند.
4- ایه 112-114 پاسخ نوح درباره پیروانش است که میگوید من سابقه انها را نمیدانم.اما چون الان ایمان اوردنده اند،انها را طرد نمی کنم(مشابه سوره هود ) که پاسخی به سخن مشابه کافران معاصر پیامبر اسلام راجع به پیروان ایشان است.
كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ {123} عاديان پيامبران [خدا] را تكذيب كردند {123} إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَلَا تَتَّقُونَ {124} آنگاه كه برادرشان هود به آنان گفت آيا پروا نداريد {124} إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ {125} من براى شما فرستادهاى در خور اعتمادم {125} فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ {126} پس از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد {126} وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ {127} و بر اين [رسالت] اجرى از شما طلب نمىكنم اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست {127} أَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ {128} آيا بر هر بلندی ، بنايى (ویلایی) مىسازيد (فراتر از نیاز) و کاری عبث و بی فایده می کنید {128} وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ {129} و كاخهاى استوار مىگيريد به اميد آنكه جاودانه بمانيد {129} وَإِذَا بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ {130} و چون بازخواست می کنید[چون] زورگويان شدت عمل نشان میدهید{130} فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ {131} پس از خدا پروا داريد و فرمانم ببريد {131} وَاتَّقُوا الَّذِي أَمَدَّكُم بِمَا تَعْلَمُونَ {132} و از آن كس كه شما را به آنچه مىدانيد مدد كرد پروا داريد {132} أَمَدَّكُم بِأَنْعَامٍ وَبَنِينَ {133} شما را به [دادن] دامها و پسران مدد كرد {133} وَجَنَّاتٍ وَعُيُونٍ {134} و به [دادن] باغها و چشمهساران {134} إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ {135} من از عذاب روزى هولناك بر شما مىترسم {135} قَالُوا سَوَاء عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ {136} گفتند خواه اندرز دهى و خواه از اندرزدهندگان نباشى براى ما يكسان است {136} إِنْ هَذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ {137} اين جز شيوه پيشينيان نيست {137} وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ {138} و ما عذاب نخواهيم شد {138} فَكَذَّبُوهُ فَأَهْلَكْنَاهُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ {139} پس تكذيبش كردند و هلاكشان كرديم قطعا در اين [ماجرا درس] عبرتى بود و[لى] بيشترشان ايمانآورنده نبودند {139} وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ {140} و در حقيقت پروردگار تو مسلط و در عین حال دارای رحمت(نسبت به مومنان) است {140}
عصاره فراز آیات 123-140:قوم عاد هم که رفتارهای جبارانه داشتند رسولشان را تکذیب و و دعوتش به پروا از خداوند را نادیده گرفته و عذاب را انکار کردند اما با عذاب خدای عزیز رحیم هلاک شدند. این هم نشانه و عبرتی است اما اکثرشان ایمان نمیاورند.
كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِينَ {141} ثموديان پيامبران [خدا] را تكذيب كردند {141} إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صَالِحٌ أَلَا تَتَّقُونَ {142} آنگاه كه برادرشان صالح به آنان گفت آيا پروا نداريد {142} إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ {143} من براى شما فرستادهاى در خور اعتمادم {143} فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ {144} از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد {144} وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ {145} و بر اين [رسالت] اجرى از شما طلب نمىكنم اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست {145} أَتُتْرَكُونَ فِي مَا هَاهُنَا آمِنِينَ {146} آيا (فکر میکنید)شما در آنچه اينجا داريد (باغها و کشتزارها و خانه ها که در ایات بعد ذکر شده) آسوده و ایمن رها مىشوید {146} فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ {147} در باغها و در كنار چشمهساران {147} وَزُرُوعٍ وَنَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِيمٌ {148} و كشتزارها و خرمابنانى كه شكوفههايشان لطيف است {148} وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا فَارِهِينَ {149} و هنرمندانه براى خود از كوهها خانههايى مىتراشيد {149} فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ {150} از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد {150} وَلَا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ {151} و فرمان از حدگذرندگان را پيروى مكنيد {151} الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ {152} آنان كه در زمين فساد مىكنند و اصلاح نمىكنند {152} قَالُوا إِنَّمَا أَنتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ {153} گفتند قطعا تو از افسونشدگانى {153} مَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا فَأْتِ بِآيَةٍ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ {154} تو جز بشرى مانند ما [بيش] نيستى اگر راست مىگويى معجزهاى بياور {154} قَالَ هَذِهِ نَاقَةٌ لَّهَا شِرْبٌ وَلَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ {155} گفت اين مادهشترى است كه نوبتى از آب او راست و روزى معين نوبت آب شماست {155} وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابُ يَوْمٍ عَظِيمٍ {156} و به آن گزندى مرسانيد كه عذاب روزى هولناك شما را فرو مىگيرد {156} فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادِمِينَ {157} پس آن را پى كردند و پشيمان گشتند {157} فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ {158} آنگاه آنان را عذاب فرو گرفت قطعا در اين [ماجرا] عبرتى است و[لى] بيشترشان ايمانآورنده نبودند {158} وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ {159} و در حقيقت پروردگار تو مسلط و در عین حال دارای رحمت(نسبت به مومنان) است {159}
عصاره فراز آیات 141-159:قوم ثمود هم که با پیروی از مسرفین فساد میکردند؛رسولشان را تکذیب کرده و دعوتش به پروا از خداوند را نادیده گرفتند. ناقه معجزه ای هم که درخواست کرده بودند کشتند و با عذاب خدای عزیز رحیم هلاک شدند. این هم نشانه و عبرتی است اما اکثرشان ایمان نمیاورند
كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِينَ {160} قوم لوط فرستادگان را تكذيب كردند {160} إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَلَا تَتَّقُونَ {161} آنگاه برادرشان لوط به آنان گفت آيا پروا نداريد {161} إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ {162} من براى شما فرستادهاى در خور اعتمادم {162} فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ {163} از خدا پروا داريد و فرمانم ببريد {163} وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ {164} و بر اين [رسالت] اجرى از شما طلب نمىكنم اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست {164} أَتَأْتُونَ الذُّكْرَانَ مِنَ الْعَالَمِينَ {165} آيا از ميان مردم جهان با مردها در مىآميزيد {165} وَتَذَرُونَ مَا خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ أَزْوَاجِكُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ عَادُونَ {166} و آنچه را پروردگارتان از همسرانتان براى شما آفريده وامىگذاريد [نه] بلكه شما مردمى تجاوزكاريد {166} قَالُوا لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ {167} گفتند اى لوط اگر دست برندارى قطعا از اخراجشدگان خواهى بود {167} قَالَ إِنِّي لِعَمَلِكُم مِّنَ الْقَالِينَ {168} گفت به راستى من دشمن كردار شمايم {168} رَبِّ نَجِّنِي وَأَهْلِي مِمَّا يَعْمَلُونَ {169} پروردگارا مرا و كسان مرا از آنچه انجام مىدهند رهايى بخش {169} فَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِينَ {170} پس او و كسانش را همگى رهانيديم {170} إِلَّا عَجُوزًا فِي الْغَابِرِينَ {171} جز پيرزنى كه از باقىماندگان [در خاكستر آتش] بود {171} ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ {172} سپس ديگران را سخت هلاك كرديم {172} وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَرًا فَسَاء مَطَرُ الْمُنذَرِينَ {173} و بر [سر] آنان بارانى [از آتش گوگرد] فرو ريختيم و چه بد بود باران بيمدادهشدگان {173} إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ {174} قطعا در اين [عقوبت] عبرتى است و[لى] بيشترشان ايمانآورنده نبودند {174} وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ {175} و در حقيقت پروردگار تو همان شكستناپذير مهربان است {175}
عصاره فراز آیات 160-175:قوم لوط هم رسولشان را تکذیب و دعوتش به پروا از خداوند را نادیده گرفته به زشتکاری خود ادامه داده و لوط را هم تهدید به اخراج کردند. اما با عذاب خدای عزیز رحیم هلاک شدند . این هم نشانه و عبرتی است اما اکثرشان ایمان نمیاورند.
كَذَّبَ أَصْحَابُ الْأَيْكَةِ الْمُرْسَلِينَ {176} اصحاب ايكه فرستادگان را تكذيب كردند {176} إِذْ قَالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ أَلَا تَتَّقُونَ {177} آنگاه كه شعيب به آنان گفت آيا پروا نداريد {177} إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ {178} من براى شما فرستادهاى در خور اعتمادم {178} فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ {179} از خدا پروا داريد و فرمانم ببريد {179} وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ {180} و بر اين [رسالت] اجرى از شما طلب نمىكنم اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست {180} أَوْفُوا الْكَيْلَ وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ {181} پيمانه را تمام دهيد و از كمفروشان مباشيد {181} وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ {182} و با ترازوى درست بسنجيد {182} وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ {183} و از ارزش اموال مردم مكاهيد و در زمين سر به فساد بر مداريد {183} وَاتَّقُوا الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِينَ {184} و از آن كس كه شما و خلق [انبوه] گذشته را آفريده است پروا كنيد {184} قَالُوا إِنَّمَا أَنتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ {185} گفتند تو واقعا از افسونشدگانى {185} وَمَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَإِن نَّظُنُّكَ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ {186} و تو جز بشرى مانند ما [بيش] نيستى و قطعا تو را از دروغگويان مىدانيم {186} فَأَسْقِطْ عَلَيْنَا كِسَفًا مِّنَ السَّمَاء إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ {187} پس اگر از راستگويانى پارهاى از آسمان بر [سر] ما بيفكن {187} قَالَ رَبِّي أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ {188} [شعيب] گفت پروردگارم به آنچه مىكنيد داناتر است {188} فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ عَذَابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ إِنَّهُ كَانَ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ {189} پس او را تكذيب كردند و عذاب روز ابر [آتشبار] آنان را فرو گرفت به راستى آن عذاب روزى هولناك بود {189} إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ {190} قطعا در اين [عقوبت درس] عبرتى است و[لى] بيشترشان ايمان آورنده نبودند {190} وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ {191} و در حقيقت پروردگار تو مسلط و در عین حال دارای رحمت(نسبت به مومنان) است {191}
عصاره فراز آیات 176-191:اصحاب ایکه هم که در معاملات کم فروشی میکردند رسولشان را تکذیب و او را کاذب و افسون شده خواندند و دعوتش به پروا از خداوند را نادیده گرفته، عذاب الهی را تکذیب و تمسخر میکردند اما با عذاب خدای عزیز رحیم هلاک شدند. این هم نشانه و عبرتی است اما اکثرشان ایمان نمیاورند.
آیات 105-191 را میتوان یک سیاق با عصاره زیر در نظر گرفت: سرنوشت تک تک اقوام قبلی که رسولانشان را تکذیب کرده و دعوت انها به پروا از خداوند رانادیده گرفته و با عذاب خدای عزیز رحیم هلاک شدند،نشانه و عبرت است. اما اینها(مخاطبان پیامبر) اکثرشان بازهم ایمان نمی اورند.
نکات: 1-در انتهای داستان هرکدام از انبیا و قومشان (6 بار) پس از بیان هلاکت و عذاب انها،جمله ان فی ذلک لایه تکرارشده است.
اما در داستان حضرت ابراهیم که عذاب و هلاکتی در کار نیست، نيز اين جمله آمده است. ایه و عبرت داستان ابراهيم ،در چیست؟ به نظر میرسد دو زمینه برای عبرت گیری مشرکان مکه از داستان ابراهیم وجود دارد: اول مشابهت بسیار زیاد انها با قوم ابراهیم در پرستش بتها و واکنش مشابه انها به دعوت ابراهیم و محمد ص برای ترک بت پرستی دوم مردم مکه خود را پیرو ابراهیم می دانستند و بسیاری از اداب و رسوم خود را منتسب به ایشان میکردند. بیان احتجاجات ابراهیم با قومش در ترک بت پرستی(کاری که مشرکان مبتلا به ان بودند) میتوانست برای مکیان تنبه امیز باشد.
وَإِنَّهُ لَتَنزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ {192} و راستى كه اين [قرآن] نازل شده از پروردگار جهانيان است {192} نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ {193} روح الامين آن را بر دلت نازل كرد {193} عَلَى قَلْبِكَ {لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ {194} تا از انذااردهندگان باشى {194}} بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُّبِينٍ {195} به زبان عربى روشن {195} وَإِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ {196} و [وصف] آن در كتابهاى پيشينيان آمده است {196} أَوَلَمْ يَكُن لَّهُمْ آيَةً أَن يَعْلَمَهُ عُلَمَاء بَنِي إِسْرَائِيلَ {197} آيا اینكه علماى بنىاسرائيل از آن اطلاع دارند، براى آنان (مخالفان پیامبر) آیه و دلیلی روشن نيست {197} وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَى بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ {198} و اگر آن را بر برخى از غير عرب زبانان نازل مىكرديم (قرانی به زبان غیر عربی){198} فَقَرَأَهُ عَلَيْهِم مَّا كَانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ {199} و پيامبر آن را برايشان(اعراب مکه) مىخواند به آن ايمان نمىآوردند (به بهانه عربی نبودن. اما الان که این بهانه را ندارند،چرا ایمان نمی اورند){199}
عصاره فراز آیات 192-199:قران نازل شده از جانب رب العالمین و به زبان اینها یعنی عربی است.ذکر خبر قران در کتب پیشین و شناخت علمای بنی اسراییل از ان هم ایه و نشانه ای است . اما باز هم ایمان نمی اورند. نکات: 1-اولین اشاره به اینکه علمای یهود طبق کتابهای خود،از ارسال پیامبر اسلام و کتابش مطلعند و طبق این سوره علمای یهود مکه در ان زمان،حاضر به تایید و تصدیق این موضوع بوده اند.
2-ایه 195 بیانگر آن است که الفاظ قران به زبان عربی توسط جبرییل بر پیامبر نازل شده و این نظریه که فقط معانی و مفاهیم قران بر پیامبر نازل شده و عبارات و الفاظ قران متعلق به پیامبر است،در تناقض با این ایه است.
كَذَلِكَ سَلَكْنَاهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ {200} اين گونه در دلهاى گناهكاران [انكار را] راه مىدهيم {200} لَا يُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّى يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ {201} كه به آن نگروند تا عذاب پردرد را ببينند {201} فَيَأْتِيَهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ {202} كه به طور ناگهانى در حالى كه بىخبرند بديشان برسد {202} فَيَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنظَرُونَ {203} و بگويند آيا مهلتخواهيم يافت {203} أَفَبِعَذَابِنَا يَسْتَعْجِلُونَ {204} پس آيا عذاب ما را به شتاب مىخواهند {204} أَفَرَأَيْتَ إِن مَّتَّعْنَاهُمْ سِنِينَ {205} مگر نمىدانى كه اگر سالها آنان را برخوردار كنيم {205} ثُمَّ جَاءهُم مَّا كَانُوا يُوعَدُونَ {206} و آنگاه آنچه كه [بدان] بيم داده مىشوند بديشان برسد {206} مَا أَغْنَى عَنْهُم مَّا كَانُوا يُمَتَّعُونَ {207} آنچه از آن برخوردار مىشدند به كارشان نمىآيد [و عذاب را از آنان دفع نمىكند] {207} وَمَا أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ إِلَّا لَهَا مُنذِرُونَ {208} و هيچ شهرى را هلاك نكرديم مگر آنكه براى آن هشداردهندگانى بود {208} ذِكْرَى وَمَا كُنَّا ظَالِمِينَ {209} [تا آنان را] تذكر [دهند] و ما ستمكار نبودهايم {209}
عصاره فراز آیات 200-209:علیرغم ارسال منذر و ارایه تذکرات، مجرمین ایمان نمیاورند اما هنگام مشاهده عذاب ، پشیمان شده و خواستار مهلت دوباره هستند.
نکات: 1-در ایه 204 از زبان مجرمین در هنگام مشاهده عذاب الهی بیان شده که خواستار مهلت اند و اعتراض میکنند که چرا در عذاب ما عجله می کنند.این جمله ،جمله خود مکذبین و مستهزیین عذاب است که به پیامبران می گفتند اگر راست می گویی در عذاب ما تعحیل کن و انرا بیاور.
وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّيَاطِينُ {210} و شيطانها آن (قرآن) را فرود نياوردهاند {210} وَمَا يَنبَغِي لَهُمْ وَمَا يَسْتَطِيعُونَ {211} و آنان را نسزد و نمىتوانند [آورنده وحی باشند] {211} إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ {212} (چراکه) قطعا آنها از شنيدن(ِوحی و اخبار غیب) معزول [و محروم]اند {212} دسته ایات 210-212:قران توسط شیاطین نازل نشده چرا که انها از سمع اخبار اسمانی محرومند. فَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ {213} پس با الله خداى ديگر مخوان كه از عذابشدگان خواهى شد {213} وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ {214} و خويشان نزديكت را هشدار ده {214} وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ {215} و براى آن مؤمنانى (از خویشانت)كه تو را پيروى كنند بال خود را فرو گستر {215} فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ {216} و اگر تو را نافرمانى كردند (خویشانت) بگو من از آنچه مىكنيد بيزارم {216} وَتَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ {217} و بر [خداى] عزيز مهربان توكل كن {217} الَّذِي يَرَاكَ حِينَ تَقُومُ {218} آن كس كه چون [به نماز] برمىخيزى تو را مىبيند {218} وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ {219} و حركت تو را در ميان سجدهكنندگان [مىنگرد] {219} إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ {220} او همان شنواى داناست {220} دسته آیات 213-219:ای پیامبر خویشاوندان خود را هم انذار کن.با گروندگان شان خاضع باش و از روگردانندگان شان اعلام برائت کن و نگران نباش. بر خدای عزیز رحیم توکل کن. هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَن تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ {221} (محمد،شاعری مرتبط با جنیان نیست) آيا شما را خبر دهم كه شياطين بر چه كسى فرود مىآيند {221} تَنَزَّلُ عَلَى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ {222} بر هر دروغزن گناهكارى فرود مىآيند {222} يُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ {223} (این افراد)گوش فرا مىدارند(به القائات شیاطین و بازگو میکنند) و بيشترشان دروغگويند {223} وَالشُّعَرَاء يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ {224} و ( نیز) شاعرانِ (مرتبط با جن) را گمراهان پيروى مىكنند {224} أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ {225} آيا نديدهاى كه آنان (شاعران)در هر واديى(کاری) سرگردانند {225} وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ {226} و آنانند كه چيزهايى مىگويند كه انجام نمىدهند {226} إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيرًا وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ {227} (شاعران را گمراهان پیروی می کنند) مگر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده و خدا را بسيار به ياد آورده و پس از آنكه مورد ستم قرار گرفتهاند يارى خواستهاند و كسانى كه ستم كردهاند به زودى خواهند دانست به كدام بازگشتگاه برخواهند گشت {227}
دسته ایات 221-227:محمد ص نه شاعر است نه با جنیان مرتبط است
عصاره فراز آیات 210-227: قران توسط شیاطین نازل نشده و محمد ص نیز شاعر و مرتبط با جنیان نیست. ای پیامبر با توکل بر خدای عزیز رحیم خویشاوندان خود را هم انذار کن
نکات: 1-در قرآن 4 بار كلمه شاعر استفاده شده است كه همه مرتبط با پيامبر اسلام هستند. حال انكه ساير تهمتهاي ساحر و مجنون و .. براي انبياي قبل هم بكار رفته است.كه نشانگر اهمیت زياد شاعران و شعر سرايي در باورهاي اعراب معاصر پيامبر میباشد. در سوره طور از قول مشركان بيان شده است:ام يقولون شاعر و سپس در سوره حاقه اين اتهام رد شده است: وما هو بقول شاعر در سوره صافات مجددا از قول مخالفان اين اتهام تكرار ميشود اما صفت مجنون نيز به شاعر اضافه شده است:و يقولون ائنا لتاركوا الهتنا لشاعر مجنون كه ميتواند دلالت بر نوعي از شاعران باشد كه به باور مردم ان زمان با جنيان ارتباط داشته و از انها القائاتي دريافت مي كردند.در سوره انبيا هم چند اتهام مشركان به پيامبر مطرح شده است:بل قالوا اضغاث احلام بل افتراه بل هو شاعر فلياتنا بايه كما ارسال الاولون به نظر ميرسد ايات انتهاي سوره شعرا پاسخ اتهام مشركان در سوره صافات (شاعر مجنون) باشد ابتدا در ايات 210-212 اين مطلب كه اصولا شياطين و جنيان قادر يا مجاز به شنيدن اخبار اسمانی و اوردن ايات وحي باشند،نفي شده است. سپس در ايات221 به بعد بر اينكه پيامبر از سنخ افرادي نيست كه شياطين بر او القا كنند تمركز دارد. با بيان اين سئوال كه به شما خبر دهم شياطين برچه كسي نازل ميشوند و بيان پاسخ "افاك اثيم"،پيامبر را از دايره افراد دريافت كننده القائات شياطين خارج ساخته است.سپس اتهام شاعر بودن را از پيامبر نفي ميكند.چرا كه پيروان شعرا بویژه شعرای مرتبط با جنیان ،افرادي هستند كه گمراه اند.آنها در كارها و باورهاي خود سرگردانند و انچه ميگويند عمل نمي كنند و حال انكه پيامبر اين گونه نيست. لذا قران قطعا وحي خدا بر پيامبر است نه القائات شياطين و خيالات شاعرانه. تبصره:در ایه 224 برخي مترجمین،یلقون السمع را به القای مسموعات خود ترجمه کرده اند اما با توجه به کاربرد دیگر القای سمع در سوره قاف به معناي گوش دادن، و نیز توجه به معنای القا که در مقابل قراردادن است،در اینجا هم معنای گوش دادن درست است.
2- اولین کاربرد لفظ توکل بر خدا 3-ترکیب افاک اثیم در دوجای قران بکار رفته است:اولی در سوره شعرا،دیگری در سوره جاثیه ویل لکل افاک اثیم 4-ارتباط آیه معروف و انذر عشیزتک الاقربین با آیات قبل و بعدش(نفی نزول قران توسط شاطین) چیست؟ دو احتمال میتوان مطرح نمود:اول اینکه این مجموعه از ایات بطور جداگانه نازل شده است. بنا به نقل مشهور تاریخی این ایات مرتبط با واقعه یوم الدار و دعوت پیامبر از خویشان نزدیک خود برای انذار و دعوت انها به اسلام در سال سوم بعثت نازل شده است. دوم اینکه این ایات در ادامه ایات قبل و پیوسته با انها باشد. در این صورت میتوان این فرض را نمود که اتهام های شاعر بودن پیامبر و القائات جنیان بودن قرآن، توسط فرد یا افرادی از نزدیکان پیامبر اغاز شده یا مرتبا تکرار میشده و خداوند با نفی این اتهامات به پیامبر دستور میدهد که همان ها را انذار کن و نگران نباش و بر خدا توکل کن.
مرور عصاره فرازها عصاره فراز ایات 1-6: ای پیامبر این قران نشانه هایی روشنگر است.اکثریت این قوم حتی درصورت اتیان نشانه های جدید بازهم رو برمی گردانند (و درخواست نشانه جدید بهانه است) خودت را بخاطر ایمان نیاوردن انها اذیت نکن. عصاره فراز آیات 7-9: آفرینش زوجهای مختلف در زمین،نشانه و ایتی از پرودگار است .اما اکثرشان ایمان نمی اورند. عصاره فراز ایات 10-68: موسی هم، بامر رب العالمین رسالتش را ابلاغ و فرعون را به توحید و رها نمودن بنی اسراییل دعوت کرد اما علیرغم اتیان معجزات، او را ساحر و مجنون خواندند و ایمان نیاوردند و سرانجام، پرودگار عزیز رحیم،فرعون و سپاهش را در حال تعقیب موسی و پیروانش، غرق کرد.. این هم نشانه و عبرتی است اما اکثرشان ایمان نمیاورند. عصاره فراز آیات 69-104 قوم ابراهیم هم دعوت و استدلال ابراهیم برای ترک پرستش بتان بی خاصیت بجای رب العالمین را به بهانه تبعیت از اجدادشان نپذیرفتند.آنها در قیامت به همراه معبودان بی قدرت خود و سایر گمراهان ،محکوم به افکندن در اتش هستند . این هم نشانه و عبرتی است اما اکثرشان ایمان نمیاورند سیاق آیات 105-191:سرنوشت تک تک اقوام قبلی که رسولانشان را تکذیب کرده و دعوت انها به پروا از خداوند رانادیده گرفته و با عذاب خدای عزیز رحیم هلاک شدند،نشانه و عبرت است. اما اینها(مخاطبان پیامبر) اکثرشان بازهم ایمان نمی اورند. عصاره فراز آیات 192-199:قران نازل شده از جانب رب العالمین و به زبان اینها یعنی عربی است.ذکر خبر قران در کتب پیشین و شناخت علمای بنی اسراییل از ان هم ایه و نشانه ای است . اما باز هم ایمان نمی اورند. عصاره فراز آیات 200-209:علیرغم ارسال منذر و ارایه تذکرات، مجرمین ایمان نمیاورند اما هنگام مشاهده عذاب ، پشیمان شده و خواستار مهلت دوباره هستند. عصاره فراز آیات 210-227: قران توسط شیاطین نازل نشده و محمد ص نیز شاعر و مرتبط با جنیان نیست. ای پیامبر با توکل بر خدای عزیز رحیم خویشاوندان خود را هم انذار کن
درس سوره شعرا: ای پیامبر این قران که از جانب رب العالمین برتو نازل شده،نشانه هایی روشن است. سرنوشت اقوام قبلی که رسولانشان را تکذیب کرده و دعوت انها به پروا از الله رانادیده گرفته و با عذاب خدای عزیز رحیم هلاک شدند،نیز نشانه و عبرت است. اما اکثریت این قوم حتی درصورت اتیان نشانه های جدید بازهم رو برمیگردانند .خودت را از ایمان نیاوردن انها اذیت نکن.و با توکل برخدا خویشانت را هم انذار کن.
کلمات کلیدی:
-آغاز استعمال عبارت کتاب مبین در قران -بیشترین تکرار کلمه امین در سوره (6 بار) از 13 بار در کل قران -بیشترین تکرار کلمه آیه در این سوره 12 بار -تکرار 11 باره رب العالمین در این سوره (بیشترین تکرار) -تکرار 9 باره عزیزالرحیم در این سوره (بیشترین تکرار) -بیشترین تکرار اتقوالله در سوره شعرا بعد از سوره مائده، عبارت الا تتقون نیز 6 بار در قران بکار رفته که 5 بار آن در سوره شعرا و یکبار در سوره صافات است. -تلک ایات الکتاب المبین در سوره های شعرا یوسف قصص - وَمَا يَأْتِيهِم مِّن ذِكْرٍ مِّنَ الرَّحْمَنِ مُحْدَثٍ :شعرا انبیا -تکرار لفظ مستمع و کلمه و فعل سمع در این سوره 5بار -اولین اشاره به اینکه علمای یهود طبق کتابهای خود،از ارسال پیامبر اسلام و کتابش مطلعند و طبق این سوره علمای یهود مکه در ان زمان،حاضر به تایید و تصدیق این موضوع بوده اند. -اولین کاربرد لفظ توکل بر خدا
-قلب سلیم 2بار در قران بکار رفته است : یکبار در سوره صافات که توصیف خود حضرت ابراهیم است اذ جاء ربه بقلب سلیم یکی هم در سوره شعرا در ادامه دعای حضرت ابراهیم و توصبف روز قیامت:یوم لاینفع مال و بنون الا من اتی الله بقلب سلیم -لسان صدق هم دو بار در قران بکار رفته است. یکبار در سوره شعرا که این عبارت در دعای حضرت ابراهیم بکار رفته است:واجعل لی لسان صدق فی الاخرین .یکبار هم در سوره مریم در خصوص هبه به فرزندان ابراهیم: وهبنا لهم من رحمتنا و جعلنا لهم لسان صدق علیا که نشان دهنده استجابت دعای ابراهیم است. - کلمات غاوون و غاوین مجموعا 6 بار در قران بکار رفته که 3 بار ان در این سوره است.تصحیح ترجمه و تدبر از اقای سیدکاظم فرهنگ ویرایش بوسیله کاربر 1398/07/26 10:44:14 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,250
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
تدبر و فهم ايات سوره شعرا: پرسشهاي تفسيري سوره شعرا
آیه ۲۰ سوره شعراء ( صفحه ۳۶۸) قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ گفت آن را هنگامى مرتكب شدم كه از گمراهان بودم
سئوال: منظور از گمراه بودن حضرت موسي چيست؟ نظرات مختلف در تفسير ضال بودن موسي
🟠 حضرت موسى به خاطر طرفدارى از یكى از یاران خود، مشتى به مخالف او زد و شخص مخالف با همان ضربه مُرد. این قتل نه از روى عمد بود و نه با آلت قتل انجام گرفت، بلكه یك حادثهى ناخواسته و یك لغزش عملى بدون سوء نیّت بود كه قبل از نبوّت موسى آن هم به خاطر طرفدارى از یك مظلوم اتّفاق افتاده بود.
1- بنابراین، «ضالّ» در آیه ى مذكور، یك انحراف عملى بدون قصد است كه ضربه اى به عصمت نمىزند و یا به معناى تحیّر است، نظیر آیهى ۷ سوره ى ضُحى: «و وَجَدك ضالاً فَهَدى».(تفسیرنور)
2- از نظر علامه طباطبايي (ره) منظور از «ضلال»، در آية شريفه، اين است كه من به خاطر جهل گمراه بودم در آن وقت حكم خدا را و بهترين وجه خاتمه را نميدانستم، لذا مشتي به او زدم و اين اتفاق افتاد، بنابراين منظور از «ضلال»، جهل است و منظور از جهل، نيز جهل به بهترين وجه صلاح آن كار است..(تفسیر المیزان)
3- جـمـعـى از مـفسران معتقدند كه منظور از ضال در اينجا خطاى در موضوع است ، يعنى من ضـربـه اى را كـه بـه آن مـرد قـطـبـى زدم بـه قـصـد قـتـل نـبـود بـلكـه بـه عـنـوان حـمـايـت از مـظـلوم بـود، و نـمـى دانـسـتـم مـنـجـر بـه قـتـل او مـیشـود، بـنـابـرايـن ضـال در ايـنـجـا بـه مـعـنـى غافل و منظورغفلت از عاقبت كار است .
4-از نظر تفسیر نمونه ، مـوسى (ع )در اينجا يكنوع توريه به كار برده است ، سخنى گفته كه ظاهرش اين بوده من در آن زمان راه حق را پيدا نكرده بودم بعدا خداوند راه حق را به من نشان داد و مقام رسالت بخشيد، ولى در باطن مقصود ديگرى داشته و آن اينكه مـن نـمـى دانـسـتـم كـه ايـن كـار مـايـه ايـن هـمـه درد سـر مـى شـود و گـرنـه اصل كار، حق بود و مطابق قانون عدالت (و يا اينكه من آن روز كه اين حادثه واقع شد راه را گم كرده بودم و به آنجا رسيدم ،كه اين حادثه رخ داد). 🟠 مـنـظـور از تـوريـه ايـن اسـت كه انسان سخنى بگويد كه باطنش مطلب حقى باشد، ولى طرف مقابل از ظاهر آن چيز ديگرى استفاده كند و اين مخصوص مواردى است كه انـسـان در تـنـگـنـا قـرار بـگـيـرد كـه مـى خـواهـد دروغ نـگـويـد و در عـيـن حال ، حفظ ظاهر نيز داشته باشد.
|
|
|
|
رتبه: Member
گروه ها: Moderator, member تاریخ عضویت: 1399/05/06 ارسالها: 28 ![Iran (Islamic Republic Of) Iran (Islamic Republic Of)]() مکان: فارس 1 تشکر دریافتی در 1 ارسال
|
تدبر و فهم آيات سوره شعرا:نكات تفسيري سوره شعرا
آیهٔ۸۴ سورهٔ شعراء ( صفحه ۳۷۱) وَاجْعَلْ لِي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ و براى من (ابراهیم) در [ميان] آيندگان آوازه نيكو گذار
منظور از لسان صدق چيست؟
پاسخ 1 🟢یعنی آنـچـنـان كـن كـه يـاد من ( ابراهیم) در خاطره ها بماند و خط و برنامه من در ميان آيندگان ادامه يابد، اسـوه و الگـوئى بـاشم كه به من اقتدا كنند، و پايه گذار مكتبى باشم كه بوسيله آن راه تو را بياموزند، و در خط تو حركت كنند.
🟡خـداوند اين دعاى ابراهيم را نيز به اجابت رساند همانگونه كه قرآن در آیهٔ۵۰ سورهٔ مریم مى گويد: و جعلنا لهـم لسـان صـدق عـليـا: مـا بـراى ابـراهـيـم و اسـحـاق و يعقوب ذكر خير و لسان صدق برجسته و والائى قرار داديم .
🟢يادآورى مى گردد كه
🟢همانطور که در آیهٔ ۱۲۹ سورهٔ بقره ، ابراهيم بعد از بناى خانه كعبه از خدا خواست: 👈🏻ربنا و ابعث فيهم رسولا منهم يتلوا عليهم آياتك و يعلمهم الكتاب و الحـكـمـة و يـزكـيـهـم : پـروردگـارا در مـيـان فـرزنـدان مـا (مـن و اسـمـاعـيـل ) پـيـامـبرى مبعوث كن كه آيات تو را بر آنها بخواند و به آنان كتاب و حكمت بياموزد و آنها را پاكيزه كند و رشد دهد . 🟡و مى دانيم اين تقاضا با ظهور پيامبر اسلام (ص ) تحقق يافت و ذكر خير ابراهيم از اين طريق در اين امت بزرگ تداوم گرفت..
تفسير الميزان
پاسخ 2:
شعراء:84 و برای من در ميان آيندگان [=اُمتهای بعدی] ياد صداقتی باقی گذار. 47 ______________ 47- به راستی منظور ابراهيم از «لسان صدق» که از خدا ميخواهد در ميان نسلهای بعد از او باقی بماند چيست؟ آيا «نام نيک»، ذکر خير و خوشنامی در آينده را ميخواسته، يا مطلب فراتر از اين است؟
ترديدی نيست که به قول سعدي: نام نيکی گر بماند ز آدمي، به کزو ماند سرای زرنگار. آرزوی نام نيک داشتن بسيار مطلوب است،
اما ابراهيمی که به تعبير قرآن يکسره و خالصانه به فکر خانه آخرت بود [إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَهٍ ذِكْرَى الدَّارِ- ص 46 (38:46) ] بعيد است که حتی به ذکر خير آيندگان هم از بُعد شخصی دلبسته بوده باشد. اگر آرزومند نام نيکو بود، جمله: ذکر حَسَن، ثناء جميل، ذکر جميل و امثالهم مناسبتر بود، اما «لسان صدق» معنائی جامعتر دارد. کلمة لسان در قرآن، هم به معنای زبان آمده است و هم به طور استعاره به نتيجه و محصول زبان، يعنی گفتار و پيام و عملکردی که از شخص سر ميزند. در اين صورت سنّت و سبک زندگی که شکل شريعت و ملة [آئين] ميگيرد، ميتواند لسان تلقی شود. از اين منظر قرآن نيز «لسان عربی مبين» ناميده شده است [شعراء 195 (26:195) ، نحل 103 (16:103) ، احقاف 12 (46:12) ].
صفت «صدق» [در لسان صدق] نيز نشانگر انطباق عمل با ادعای ايمان و صادقانه رفتار کردن است. به نظر ميرسد [والله اعلم] آنچه ابراهيم از خدا خواسته بود، بقای تلاشهای توحيدی او و تأثيرش در نسلهای بعد باشد. اين دعای ابراهيم نيز، همانند ساير دعاهايش، به استناد آيه 50 سوره مريم (19:50) [...وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا] به عاليترين وجه اجابت شد. در آيه 28 سوره زخرف (43:28) نيز بقای تلاشهای توحيدياش مورد تائيد قرار گرفته است: وَجَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِیَةً فِی عَقِبِهِ...
تفسير عبدالعلي بازرگانویرایش بوسیله کاربر 1399/06/26 07:17:28 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,250
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
فهم و تدبر در سوره شعرا نكات تفسيري سوره شعرا آیه ۲۲ سوره شعراء ( صفحه ۳۶۸) وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلىَّ اَنْ عَبَّدَتَّ بَنِىْ اِسْرائِيْلَ. و اين چه نعمتى است كه بر من منّت مى گذارى در حالى كه فرزندان اسرائيل را به بندگى كشيده اى؟!
در تفسير اين آيه شريفه چهار نظر آمده است: ۱- به باور برخى، از آيه چنين دريافت مى گردد كه موسى به حق فرعون در مورد نگاهدارى او در خانه اش اعتراف مى كند و او را به باد نكوهش مى گيرد كه چرا فرزندان اسرائيل را به بند اسارت كشيده است؟ با اين بيان تفسير آيه اين مى شود كه: آيا اين نعمت است كه منّت آن را بر من مى گذارى كه فرزندان اسرائيل را به بردگى كشيده و مرا آزاد ساخته اى؟
2- امّا از ديدگاه برخى ديگر موسى بدين وسيله منّت گذارى فرعون را انكار مى كند و مى گويد: آيا بر من منت مى گذارى كه مرا نگاهدارى كرده و تربيت نموده اى؟ با اين بيان روشنگرى مى كند كه با به اسارت كشيدن فرزندان اسرائيل خدمتى كه در حق من كرده اى بى فايده است.
3- به باور پاره اى منظور اين است كه: اگر تو فرزندان اسرائيل را به اسارت نگرفته و حق حيات و امنيّت را از آنان سلب نكرده بودى و فرزندان آنان را نمى كشتى، مادرم نيازى نداشت كه مرا به دريا افكند، پس تو به خاطر چيزى بر من منت مى گذارى كه خود عامل آن گرفتارى بوده اى.
4- و به باور پاره اى ديگر موسى مى خواهد خاطر نشان سازد كه تو هيچ حق منّت نهادن بر من ندارى، چرا كه اين مادرم و ديگر فرزندان اسرائيل بودند كه به دستور تو از من پرستارى و نگهدارى كردند، بنابراين آيا تو بر من منت مى گذارى كه بنى اسرائيل را به بردگى كشيده اى تا مرا نگهدارى و تربيت نمايند؟
|
|
|
|
جهش به انجمن
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.