رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,881
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه و خلاصه تفسير سوره شعرا از ايت اله جوادي املي
سورهٴ مباركهٴ «شعراء» در مكّه نازل شد بهترين راه براي بررسي اينكه اين سوره در چه فضايي نازل شد ارزيابي عناصر محوري مطالب آن سوره است 👈 اين سوره درباره اصول دين و خطوط كلي اخلاق و فقه مطرح است ﴿ذلِكَ الْكِتَابُ﴾ اشاره به دور است اينجا هم ﴿تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ﴾ اشاره به دور است و منظور بُعد منزلت و ارتفاع مكانت است وگرنه كتاب حاضر است.اين كتاب مبين است
👈مبين غير از مُبيِّن است مبين است يعني شفاف و روشن است مطالبش شفاف و روشن است پيچيده نيست مبهم نيست استنادش به مبدأ فاعلي شفاف و روشن است ارتباطش به مبدأ غايي و هدف كه قيامت باشد شفاف و روشن است 👈پس كتابي است كه صدر و وسط و پايان او مُبين و شفاف و روشن است و منزلت والايي دارد لذا فرمود: ﴿تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ﴾.
👈 بعد فرمود شما حالا اين گوهرها را آوردي و آنها نميپذيرند آنها را مرتّب هدايت ميكني به مبدأشان. نميپذيرند هدايت ميكني به مقصدشان نميپذيرند و چون اين هدايتهاي گرانبهاي شما را نميپذيرند شما متأثّري متأسفي مثل اينكه داري قالب تهي ميكني مثل اينكه داري جان ميدهي اين كار را نكن ﴿لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ﴾ يعني «لعلّك باخعٌ نفسك أسفاً» از بس متأسف و متأثري داري جان ميدهي خب حالا نپذيرفتند, نپذيرفتند.👈 اين تسليت را ذات اقدس الهي در سورهٴ مباركهٴ «كهف» داد در همين سوره هم ميدهد در سورهٴ مباركهٴ «فاطر» هم كه در پيش داريم به خواست خدا آنجا هم همين فرمايش را ميفرمايد كه ﴿فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ﴾ اين طور نباشد كه براي اينكه اينها ايمان نميآورند جان بدهي . ﴿إِن نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ﴾ ميفرمايد ما ميتوانيم يك معجزه كمرشكنِ سرافكني ناظر كنيم نظير ﴿سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ﴾ گردنكشي اينها را به خضوع تبديل بكنيم ولي بنا بر اين نيست 👈بنا بر اين است كه اينها با اختيار خودشان ايمان بياورند ﴿إِن نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ﴾ 👈خضوع براي گردن نيست براي خود انسان است انسان وقتي كه چيزي را پذيرفت, تسليم شد ميگويند خاضع است ولي وقتي كه تسليم شد سرافكنده شد سر به زير شد نشان سر به زيري علامت سرافكندگي اين تنزّل گردن است گردن وقتي خضوع كرد يعني پايين آمد سر پايين ميآيد انسان سرافكنده ميشود 👈 لذا فرمود: ﴿أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ﴾ ﴿وَمَا يَأْتِيهِم مِّن ذِكْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ إِلَّا كَانُوا عَنْهُ مُعْرِضينَ ٭ فَقَدْ كَذَّبُوا فَسَيَأْتِيهِمْ أَنبَاءُ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ 👈فرمود اينها استكبارشان استمرار پيدا كرده است در مسائل توحيدي هر برهاني كه ارائه بشود اينها رو برگرداناند در مسائل وحياني, نبوّت و رسالت هر آيهاي كه نازل بشود اينها رو برگرداناند وقتي رو برگرداندند و بياعتنايي كردند كم كم زمينه استهزاء فراهم ميشود چون نزد اينها كمارزش است وقتي كمارزش شد او را به سخريه ميگيرند 👈 اول اعراض است بعد استهزاء. ﴿أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَي الْأَرْضِ كَمْ أَنبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ﴾ (7) 👈مستحضريد اينجا بين «كم» و «كلّ» جمع شده تا كثرت را, تنوّع گياهان را گياهان تغذيهاي را گياهان دارويي را اشاره بكند وگرنه يكي از اينها كافي بود. مگر براي افاده تكثير و تنوّع انواع گياهان تغذيهاي و دارويي و اينها هم كريماند يعني عميقِ علمياند با نظم خاص روئيده ميشوند👈 البته كريم بودن گياه نظير كريم بودن جماد كه ميگويند طلا حَجر كريم است نقره حجر كريم است اينها احجار كريماند در حدّ خودشان است اما كرامتِ والا همان كرامت انساني است. ﴿وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيرُ الرَّحِيمُ﴾ (9) فرمود بر اساس رحمت الهي اين آيات را نازل كرد و به وجود مبارك پيغمبر(ص) هم تسليت ميدهد كه شما اين قدر به خودت فشار نياور همه اين كارها را ذات اقدس الهي بر اساس رحمت ميكند اما عزيزانه رحمت ميكند يك وقت است كسي چاره ندارد عفو ميكند يك وقت است كسي آن قدرت والا را در دست ندارد لذا رحيمانه رفتار ميكند اما ذات اقدس الهي اينچنين نيست كه چاره نداشته باشد يا فاقد قدرت والا باشد بلكه عزيز است و عزيزانه رحمت ميكند گاهي ميفرمود غفور رحيم است .براي اينكه به مشركان بخواهد رحمت بكند ميفهماند كه او با اينكه ميتواند تنبيهتان كند آن اقتدار را دارد عفو ميكند و صفح ميكند
﴿وَإِذْ نَادَي رَبُّكَ مُوسَي﴾(1۰) 👈ميفرمايد شما را تكذيب كردند بايد استقامت كني قبل از شما هم انبيايي بودند آنها را تكذيب كردند و آن انبيا استقامت كردند و موفق شدند ﴿وَإِذْ﴾ يعني «واذكر» اين ظرف را اين داستان را ﴿وَإِذْ نَادَي رَبُّكَ مُوسَي﴾ 👈 همان خدايي كه امروز به تو ميگويد به طرف مشركين حجاز حركت بكن همان خدا به موساي كليم(سلام الله عليه) هم فرمود: ﴿أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾ اين تعليق حكم بر وصف مشعر به عليّت است شما براي استقرار عدل بايد با ظالمين گفتگو كني نفرمود قوم فرعون, قوم قِبطي و قوم مصر و امثال ذلك چون از اين جهت دخيل نيست 👈و از آن جهت كه ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾ بدترين ظلم همان مسئله اعتقادي است بعد هم مسئله ظلم به مستضعفان است و محرومان بنياسرائيل 👈فرمود دو كار را بايد بكني يكي اينكه عقل اينها را آزاد بكني از جهل علمي به در بيايند توحيد را خوب بفهمند 👈يكي اينكه آن عقل عملي را از جهالت عملي آزاد بكني اوّلين كاري كه موساي كليم(سلام الله عليه) كرد توحيد بود بعد آزادي مردم بعد از اينكه فرمود: ﴿رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي﴾ ﴿قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلاَ يَتَّقُونَ﴾ اينها نه تقواي اعتقادي و عبادي دارند نه تقواي سياسي
﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ﴾(12) 👈 من ميترسم مرا تكذيب كنند و حرفِ تو زمين بخورد من حرفي ندارم اگر گفتند ـ معاذ الله ـ اين دروغ است وحي دروغ است توحيد دروغ است معاد دروغ است آن وقت من چه كنم 👈مستحضريد كسي كه با يك گروه مخاصم بدانديش مهاجم روبهرو شد اين راه فكر و ذكرش تنگ ميشود شرح صدر از بهترين نعمتهاي الهي است وجود مبارك موساي كليم عرض كرد 👈 خدايا اين كار مسئوليت سنگيني است من هم در بخش علم و امثال ذلك نيازمند به ميدان وسيعم هم در بخش اراده و تصميم و نيّت محتاج به ميدان وسيعم پس به من شرح صدر بده فرمود بسيار خب شرح صدر دادم 👈عرض كرد كه خب من تنهايم و نزد اينها طبق پندار اينها سابقه خوبي ندارم ﴿وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنبٌ﴾(12) يعني بزعمهم نه اينكه من كار بدي كرده باشم 👈خدايا من مأموريتت را با جان ميپذيرم ولي به جبرئيل(سلام الله عليه) بگو كه درِ خانه هارون را هم بزند او را هم وزير من قرار بدهد عرض نكرد خدايا «أرسل هارون» هارون را رسول خود قرار بده 👈عرض كرد ﴿فَأَرْسِلْ إِلَي هَارُونَ﴾ يعني آنچه به من فرمودي اطاعت ميكنم ولي به جبرئيل بگو پيام شما را به او هم برساند 👈 اينچنين نبود كه ـ معاذ الله ـ وجود مبارك موساي كليم عرض كند خدايا اين مأموريت را به هارون بده عرض كرد من پذيرفتم ولي به اين پيك آسمانيتان امر كنيد كه به سراغ برادرم برود او را وزير من قرار بدهد 👈 براي اينكه بهترين ابزار يك پيامبر براي نشر دين, تبليغ است و برادر من از من شيرينتر حرف ميزند بهتر از من حرف ميزند آن مبلّغي موفق است آن نويسندهاي موفق است آن گويندهاي موفق است آن سرايندهاي موفق است كه اديبانهتر سخن بگويد ﴿أَفْصَحُ مِنِّي لِسَاناً﴾ من كه نميخواهم فقط درس بگويم كه من ميخواهم حرف تو را به جامعه برسانم مردم كه تنها علم نميخواهند مردم داناييِ تنها را نميطلبند آرايش را هم ميطلبند ﴿كَلّا فَاذْهَبَا بِآيَاتِنَا إِنَّا مَعَكُم مُسْتَمِعُونَ﴾ (13) 👈فرمود: ﴿كَلّا﴾ هيچ كدام از اينها محال نيست آنچه را كه خواستي ما انجام ميدهيم آنها بخواهند جلوي رشد مكتبت را بگيرند نميتوانند شما را آسيب برسانند نميتوانند باعث ضيق صدر شما بشوند. . نميتوانند باعث عدم انطلاق لسان شما بشوند.. 👈 ما همه جا حاضريم گاهي تعبير «إنّي» لازم است گاهي تعبير «إنّا» لازم است حالا اين متكلّم معالغير به لحاظ اينكه مدبّران الهي جنود الهي در خدمت حضرتاند يا نه, ما حضور داريم حاضريم با شما دو نفر براي تأييد, حاضريم با او براي اهلاك لذا جمع آورده 👈نفرمود «معكما» [بلكه فرمود] من هر دو جا حاضرم چون سه قِسم معيّت در قرآن كريم هست يك معيّت مطلقه است كه ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ﴾ مع كلّ انسان است يك معيّت خاصّه و ويژه است كه آن معيّت خاصّه و ويژه براي مؤمنين است ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا﴾, ﴿إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ﴾ اين معيّت خاصّه با ديگران نيست ﴿كَلّا إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ﴾, ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَنَا﴾ حرف موساي كليم اين بود حرف وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در جريان غار اين طور بود اين يك معيّت دوم, يك معيّت خاصه است كنار كافر و مشرك است كه همان جا اينها را خفه كند اين معيّت قهّاريه است. ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ 👈 اينجا كه فرمود: ﴿إِنَّا مَعَكُم﴾ تلفيقي از دو قسم معيّت است 👈با شما هستم براي تأييد,👈 با فرعون هستم براي اهلاك كه ذات اقدس الهي همان جا او را هلاك كند. فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولَا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿١٦﴾ أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ ﴿١٧﴾ 👈حضرت موسی و هارون (علیهما السلام) وقتی نزد فرعون آمدند، اولین حرفی که زدند این بود که👈 ما فرستاده رب العالمین هستیم،👈 یعنی توحید حق است وحی و نبوت نیز حق است، سپس وقتی این دو اصل از اصول اساسی اسلام را ذکر کردند، 👈فرمودند: بنی اسراییل را آزاد کن، تا در همین مصر آزادانه زندگی بکنیم، یا اگر خواستیم به سرزمین نیاکانمان برگردیم، بتوانیم.
قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ ﴿١٨﴾ وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنتَ مِنَ الْكَافِرِينَ ﴿١٩﴾ فرعون گفت: آیا تو را از کودکی در میان خود بزرگ نکردیم، و سالیانی از عمرت را در میان ما نبودی (18) و آن کرده خویش را کردی در حالی که تو از ناسپاسان بودی (19) 👈وقتی که فرعون متوجه سخنان موسی و هارون می شود، موسی را می شناسد، لذا او را مورد خطاب قرار می دهد و می گوید: مگر تو همان نبودی که ما در آغوش خود بزرگت کردیم؟ در حالی که کودک بودی، و سال هایی چند از عمرت را نزد ما به سر بردی، و با کشتن مردی از دودمان من کفران نعمت من کردی، با این که تو برده ای از بردگان من بودی، یعنی از بنی اسراییل بودی، آن وقت با آن سوابق سوئی که داری دعوی رسالت هم می کنی تو را چه به رسالت؟ اگر تو را نمی شناختیم باز مطلبی بود، ما که تو را و نمک نشناسی ها و فسادت را می دانیم، و کاملا تو را می شناسیم. تو به نعمت های ما کفر ورزیدی، این سوابق هم داری، تو نمی توانی رسول باشی.
قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ ﴿٢٠﴾گفت: آن را هنگامی مرتکب شدم که از ناآگاهان بودم (20) 👈اما وجود مبارك موساي كليم پاسخي كه داد از آن جريان وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ شروع كرده آن جريان دوران شيرخوارگي و امثال ذلك را زير پوشش آن نعمت عام ذكر كرده 👈فرمود: فَعَلْتُهَا إِذاً وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ من يك كاري كردم اما ماندم كجا فرار كنم نه اينكه ماندم چرا چنين كاري كردم اين كار را كردم 👈من از دست شما نميدانستم چه كنم به من گفتند كه راه فرار هست من راه فرار را انتخاب كردم .حضرت می فرماید: بله من آن روز از مظلومی دفاع کردم، و قصد کشتن نداشتم، اما او کشته شد. ضلالت یعنی این که من راهم را گم کردم، و نمی دانستم بمانم یا فرار کنم، بمانم که مرا می کشید، فرار هم کنم، کجا بروم. فَفَرَرْتُ مِنكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْمًا وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ ﴿٢١﴾ از شما فرار كردم شما بايد امنيت مرا تأمين ميكرديد و نكرديد من كار بدي نكردم لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْماً من محفوف به حكمت الهيام. در آيه چهارده سوره مباركه «قصص» قبل از جريان قبطيكشي خدا فرمود ما به او حكم و علم داديم بعد از اين جريان، وجود مبارك موساي كليم فرمود: فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْماً البته وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ اين حكمت غير از مسئله نبوّت و رسالت است براي اينكه بعد از غرق فرعون و رفتن به طور و دريافت تورات هم ذات اقدس الهي فرمود حكم الهي است و اين حكم الهي كه در تورات هست بايد ديگران مطابق آن حكم الهي كار كنند؛ آيه 43 سوره مباركه «مائده» اين است كه فرمود: وَكَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَعِنْدَهُمُ التَّوْرَاةُ فِيهَا حُكْمُ اللّهِ پس او محفوف به حكم و حكمت الهي است👈 يك موجود معصومِ پربركتي كه قبل از حادثه قبطيكُشي از حكم و علم برخوردار بود بعد هم خدا به او حكم و رسالت داد بعد از غرق فرعون هم به او تورات داد كه فِيهَا حُكْمُ اللّهِ اين نشان ميدهد او محفوف به حكمت است. وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِي إِسْرَائِيلَ ﴿٢٢﴾ 👈اين چه نعمتي است كه شما ممنونمان كردي در جريان قبل ضمير جمع مخاطب آورد فرمود: فَفَرَرْتُ مِنكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ سرّش همان است كه در سوره «قصص» آن كسي كه جَاءَ رَجُلٌ مِنْ اقْصَي الْمَدِينَةِ گفت: إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ اينها شوراي امنيت تشكيل دادند تو را اعدام كنند لذا جمع بود ايشان هم جمع تعبير كرد فرمود: فَفَرَرْتُ مِنكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ اما اين نظام بردهداري و آن حرفهاي سه, چهارگانهاي كه گفت همهاش زير نظر فرعون بود ديگر لذا اينجا ضمير را مفرد آورد خطاب مفرد است فرمود: وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِي إِسْرَائِيلَ اين حرفهايي كه شما ميزنيد كه ما را نكشتيد اينها جنايت توست نه نعمت، ما ممنون تو نيستيم اينها را برده كردي ديگر اين نظام بردهداري را تو راه انداختي ديگر اين چه منّتي است 👈قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعَالَمِينَ اين ربّالعالمين كه تو را فرستاده كيست؟ چون آنها معتقد بودند كه اگر خدايي هست كاري با عالم ندارد الله را قبول داشتند اما او ربّ باشد تدبير مردم تدبير نظام به عهده او باشد قبول نداشتند فرمود ربّالعالمين كسي كه ربّ جهانيان است تدبير, تربيب و تربيت همه در اختيار اوست ربّ السماوات است, ربّ الأرض است, ربّ بين الأرض و السّماوات است اگر شما اهل يقين هستيد اگر ميتوانيد يقين پيدا كنيد يعني يقينِ اعتقادي نه, بلكه يقين عملي براي اينكه برهان كه حق است ولي شما نميپذيريد. 👈فرعون به اطرافيانش رو كرد كه نميشنويد اين چه ميگويد قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ ألا تَسْتَمِعُونَ؟؟ 👈 بتپرستها ميگفتند خدا جهان را خلق كرد ولي ارباب متفرّقه دارند اداره ميكنند هيچ كاري خدا با جهان ندارد فرعون گفت: ألا تَسْتَمِعُونَ وجود مبارك موساي كليم اين را بازتر كرد مُجمل را مفصّل كرد فرمود: رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ شما را و گذشتگان شما را هم خدا دارد تدبير, تربيب و اداره ميكند و اداره كرده است 👈از اين به بعد فرعون برآشفت قَالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ اين جريان اتّهام و رمي به جنون براي همه انبيا بود درباره وجود مبارك پيغمبر(ص) هم بود كه گفتند اين ـ معاذالله ـ مجنون است كه خداي سبحان سوگند ياد كرد كه تو منزّه از جنوني، اينجا هم فرعون به درباريانش استهزا گفت نه «رسولنا» (يك) نه «الرسول» (دو) رَسُولَكُمُ 👈 اينكه شما خيال ميكنيد او براي شما رسالت آورده و او خيال ميكند رسول شماست همه تعبير استهزايي است نه الرسول را قبول دارد نه رسولِ ربّ العالمين را ميگويد اينكه براي شما آمده اين ـ معاذ الله ـ آدم مجنوني است 👈بعد وجود مبارك موساي كليم اين اهانت را تحمل كرد فرمود: 👈 قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَيْنَهُمَا⁉️ اگر عاقل هستيد; قبلاً فرمود مطلب روشن است ولي شما نميپذيريد اگر اهل يقين هستيد يعني يقين عملي بايد بپذيريد بعد اينجا نفرمود شما جنون داريد فرمود اگر عقل داريد بپذيريد نفرمود جنون براي شماست ديگر از اين به بعد فرعون برآشفت 👈قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهاً غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ تنها اله منم وثنيها ميگفتند الله كلّ عالم را آفريد اما ربوبيّتش به ارباب و بتها سپرده شده يا از بزرگان بشرند يا از بزرگان فرشتهاند يا علل و عوامل ديگرياند كه تدبير اين كارها به عهده آنها سپرده شده 👈اين حرفها را كه وجود مبارك موساي كليم شنيد فرمود 👈خب رسول بايد معجزه داشته باشد چون خداي سبحان فرمود: 👈كَلّا فَاذْهَبَا بِآيَاتِنَا حالا اين بِآيَاتِنَا را كه خداي سبحان به اينها داد اين را ميخواهد مطرح كند اينها گفتند: إِنَّا رَسُولُ (يك) رَبِّ الْعَالَمِينَ (دو) أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ و نظام بردهداري را بايد ابطال بكنيم (سه) اين سه مطلب را گفتند اما آن يكي مانده خداي سبحان كه فرمود: كَلّا فَاذْهَبَا بِآيَاتِنَا 👈👈يعني برو بگو من معجزه دارم 👈فرمود اينكه شما تهديد ميكنيد, أَوَلَوْ جِئْتُكَ بِشَيْءٍ مُبِينٍ . باز هم اين حرفها را ميزنيد؟⁉️ 👈! معجزه يعني كاري كه راه علمي ندارد راه فكري ندارد ؛ كسي ممكن نيست ساليان متمادي درس بخواند يا رياضت بكشد بتواند معجزه بياورد معجزه جزء علوم نيست كه موضوع داشته باشد محمول داشته باشد نسبت داشته باشد انسان با درس خواندن معجزه بياورد 👈فرمود من معجزه دارم گفت بياور اگر راست ميگويي. منتها اشكال آلفرعون در صغرا بود ميگفتند اين معجزه نيست اين سِحر است براي اينكه نپذيرند ميگفتند اين معجزه نيست ولي اگر ميپذيرفتند كه معجزه بود بين اِتيان معجزه و صدقِ دعوا تلازم است چرا ؟؟ 👈براي اينكه اگر كسي قدرتي پيدا كند كاري انجام بدهد كه احدي نسبت به انجام كار او قدرت نداشته باشد و كار او هم جزء پيشرفتهترين رشتههاي علمي همان عصر باشد كه متخصّصان فراواني هم در آن زمينه هستند و چنين كاري هم در جامعه رسوخ دارد و نفوذ دارد مردم ميپذيرند اگر چنين كسي پيغمبر نباشد ولي بتواند چنين كاري بكند اين اغراي به جهل است و اين از ذات اقدس الهي قبيح است چنين قدرتي را به غير انبيا نخواهد داد 👈 اين حرفها را عقل ثابت ميكند يعني انبيا بايد معجزه بياورند (يك) 👈 حقيقت اعجاز از سنخ علوم نيست و راه فكري ندارد (دو) 👈تلازم ضروري و عقلي هست بين اتيان معجزه و صدق دعواي مدّعي (سه) 👈معجزه با همه علوم غريبه فرق دارد (چهار) 👈فرقش را هم خود عقل ميفهمد (پنج) اينها همه مسائل عقلي محضاند. وقتي عصا را القا كرد شده ثعبان مبين وقتي دست در جيب و گريبان گذاشت و دست را از جيب و گريبان به در آورد اين دست مثل آفتاب ميدرخشيد آن روز گذشت كه انسان بايد دستش را در جَيب خودش بگذارد نه در جيب ديگري و نه كيف ديگري آن كه چشمش به جيب زيد است و كيف ديگري او هرگز به جايي نميرسد آن كه دستش به جَيب خودش است و چشمش به گريبان خودش است او بالأخره ميتواند وارث موساي كليم باشد.
👈اين نظير برص و امثال برص نيست بيماري نيست مشكل طبّي نيست اين دست سالم سالم است اما مثل آفتاب ميدرخشد اين معجزه دوم. 👈. خب او در معجزه بودن اشكال كرد نه اينكه معجزه است ولي آورندهاش پيغمبر نيست اين در صغرا اشكال كرد گفت اين سِحر است آن روز هم سِحر در مصر رواج داشت قَالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ 👈 ملأ همان افرادي هستند كه چشم پر كناند متمكّنان درباري هستند كه به آنها ميگويند ملأ كه چشم را پر ميكنند آدمهاي عادي را نميگويند ملأ به آن اطرافيانش گفت: 👈إِنَّ هذَا لَسَاحِرٌ (يك)👈 و در رشته خودش هم متخصّص است (دو) اين دو نوع سِحر را ـ معاذ الله ـ آورده و با سِحر ميخواهد كه شما را از كشورتان بيرون كند اين ميخواهد با سِحر، مصر را بگيرد شما را از سرزمينتان بيرون كند مهمترين حربه اينها همين بود خب وجود مبارك موسي(سلام الله عليه) و برادرش را به سحر متّهم كردند اينها را متّهم كردند هدف سوء اينها هم اشغال مصر بود اينها را به اين هم متّهم كردند اين تهمتها را گفتند و مصريها را تحريك كردند. بعد از آنها خواست فَمَاذَا تَأْمُرُونَ , تَأْمُرُونَ معنايش اين نيست كه شما چه امر ميكنيد براي اينكه آنها زيرمجموعه فرعون بودند فرعوني كه ميگويد: أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَي , مَا عَلِمْتُ لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرِي و مانند آن اينكه مأمور نيست كه آنها بشوند آمر[بلکه] اين تَأْمُرُونَ همان «تأتمرون» است إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ 👈 مؤتَمَر يعني نشستِ مشاورهاي إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ يعني اين ائتمار، مؤتمِر، مؤتمَر در آن فضاي نشستِ مشورتي است اينجا هم كه فرعون گفت فَمَاذَا تَأْمُرُونَ يعني «تأتمرون» برويد مشورت كنيد نظر نهاييتان را اعلام كنيد كه ما چه بكنيم؟ آنها هم سه, چهارتا پيشنهاد دادند در طول هم البته نه در عرض هم. آنها بعد از ائتمار و نشستِ مشورتي و تشكيل شوراي امنيت اين چند مطلب را گفتند. 👈 يك: أَرْجِهْ اِرجاء يعني تأخير مُرجئه همان مؤخّره را ميگويند أَرْجِهْ يعني «أخّره» او را حبس كن يا نگهدار يا بازداشت كن (يك)👈 برادرش هم بازداشت كن (دو) كه اينها با مردم تماس نگيرند خب شما چون گفتيد اينها ساحرند ما هم مثلاً تأييد ميكنيم وَابْعَثْ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ 👈حاشِر يعني جامع, حاشرين يعني جامعه يعني افرادي را در سراسر كشور پهناور مصر بفرست كه اينها ساحران را جمع بكنند محشور كنند مجموع كنند اينها بروند همه شهرها آن كارشناسترين ساحر را جمع بكنند 👈پس مأموريت بده به عدّهاي كه اينها حاشر باشند جامع باشند حرف اينها را ساحران گوش بدهند اينها كه رفتند در هر شهري وقتي به ساحر گفتند بيا او بگويد چشم
خب چه كساني را جمع بكنند؟؟ يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَحَّارٍ عَلِيمٍ اين حاشرين اين جامعين اين مأموران گردآوري ساحران بروند هر ساحري را نياورند[بلکه] سَحّار را بياورند نه ساحر را شما گفتيد اين دو نفر ساحرند ما براي پيروز شدن حكومت تو بايد سحّار را بياوريم كه با اينها مناظره و مبارزه بكنند و پيروز بشوند وگرنه ساحر را بياوريد پيروزي نخواهد داشت. 👈اين پيشنهاد وقتي به اطلاع و عرض فرعون رسيد او دستور داد و عدّهاي حاشِر و جامع از طرف او در سراسر مصر رفتند و سحّار را آوردند 👈 فَجُمِعَ السَّحَرَةُ همه جمع شدند محشور شدند؛ در يك روز معيّن لِمِيقَاتِ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ حالا يا روز عيد بود يا روز تعطيل بود وَأَن يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحي در وقت چاشت, چاشت همان ساعت ده و اينهاست آن وقتي كه آفتاب بالا آمده و فضا كاملاً روشن شده. 👈اين سه, چهار پيشنهاد بود اما پيشنهادِ مردمي; 👈 به مردم هم طبق رسانههاي آن روز گفت شما بايد حضور داشته باشيد منتها به زبان مردمي گفتند تا آنها كاملاً شركت كنند امر نكردند براي اينكه آنها بتوانند به حسب ظاهر آزادانه حضور پيدا كنند 👈 وَقِيلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنتُم مُّجْتَمِعُونَ به آنها گفت آيا شما حاضريد در اين صحنه شركت كنيد براي اينكه دو نفر پيدا شدند ميخواهند شما را از كشورتان ببرند مصر را با سِحرشان اشغال كنند و شما را از شهرتان بيرون كنند نسبت به مردم از راه ملّيگرايي وارد شدند نه مسئله دين و امثال ذلك.
لَعَلَّنَا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِن كَانُوا هُمُ الْغَالِبِينَ نيامدند نام فرعون را مطرح كنند گفتند ساحران كشور ما ميخواهند اين كشور را حفظ بكنند ما را از خطر دشمنان نجات بدهند اگر اينها پيروز شدند ما حرف اينها را گوش ميدهيم. سخن از فرعون نبود تا بگويند كه او هم به ما كم ظلم نكرده سخن از پيروي ساحران است پيروي ساحران ـ معاذ الله ـ يعني تقديم ساحران بر وجود مبارك موسي و هارون وقتي ميدان مبارزه تشكيل شد و تماشاچيها حضور پيدا كردند و سحّاران و سحره حضور پيدا كردند و كارشناسان حضور پيدا كردند و وجود مبارك موساي كليم حضور پيدا كرد به فرعون گفتند ما از راه دور آمديم بالأخره چيزي عايد ما ميشود يا نميشود؟⁉️ گفتند بله چيزي عايد شما ميشود اجرت سنگيني داريد (يك) و جزء مقرّبان دربار ما هم خواهيد شد (دو) بيش از آن مقداري كه شما توقّع داريد من به شما ميدهم
حالا همه در صحنه مناظره و مبارزه حاضر شدند وجود مبارك موساي كليم در اثر آن اقتدار الهي كه داشت گفت خب شما اول كارهايتان را انجام بدهيد بيندازيد قَالَ لَهُم مُوسَي أَلْقُوا مَا أَنتُم مُلْقُونَ 👈هر چه همراهتان آورديد بيندازيد آنها هم به عنوان پيشرو حاضر شدند فَأَلْقَوْا حِبَالَهُمْ وَعِصِيَّهُمْ .آن طنابهايي كه داشتند انداختند آن چوبهايي كه داشتند انداختند ميدان شده ميدان مار فَأَلْقَي مُوسَي عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ(45) همين كه عصا را انداخت اِفك و دروغ و فريه و كذب اينها را بلع كرد نه چوب و عصا و طناب را, همين كه وجود مبارك موساي كليم عصا را انداخت مردم تماشاچي اطراف ميدان مار ديدند كه يك مار دمان است كه موساي كليم(سلام الله عليه) آن را انداخت بقيه مقداري چوب خشك افتاده يك مقدار طناب خشك افتاده دست از پا درازتر خجالت كشيدند 👈 نه اينكه اين چوبها را خورده اين مارها را خورده خب اگر يك مار بزرگي مار كوچك را بخورد اين هر دو سِحر است; 👈👈سحر را خورده نه چوب را اِفك را خورده نه طناب را اول كسي كه تشخيص داد خود كارشناسان سحر بودند اينها سحّار بودند ديگر سحّار عليم بودند. 👈 فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ اينها فهميدند اين از سنخ سحر نيست اينكه معجزه هر پيغمبري با پيشرفتهترين رشته علمي همان عصر هماهنگ است براي همين است ديگر كه مردم به متخصّصان و نخبگان مراجعه ميكنند ببينند اين از آن سنخ هست يا از آن سنخ نيست. 👈حالا فرعون در برابر اين معجزات كه قرار گرفت شروع به تهديد كرد خب فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ .مرتّب به سجده افتادند ديگر هيچ فاصلهاي نبود .حالا فاعل اين «القي» كيست چون اينجا به صورت فعل مجهول است آيا الله اين توفيق را داد كه اينها به سجده بيفتند كه بالاصل همان است يا ايمان اينها اينها را وادار كرده است كه به سجده بيفتند يُحتمل, بالأخره فاعلي دارد كه در روح اينها اثر گذاشته قابلي دارد كه بدن اينها باشد. 👈وقتي وجود مبارك موساي كليم اين كار را كرد اوّلين كاري كه سَحره كردند اين بود كه ايمان آوردند به سه اصل؛ 👈 ايمان آورند به توحيد آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ 👈 ايمان آوردند به وحي و نبوّت رَبِّ مُوسَي وَهَارُونَ 👈 ايمان آوردند به معاد آمَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا به اصول سهگانه ايمان آوردند
در چنين فضايي آن قدر حق براي اينها روشن شد كه هيچ تهديدي نتوانست اينها را از پا در بياورد 👈 وقتي آنها به اصول سهگانه ايمان آوردند فرعون گفت آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ ؟ اين قَبْلَ أَنْ آذَنَ يعني بلا اذن. بعد خود وجود مبارك موساي كليم را متّهم كرده كه اين معلّم ساحران است 👈 إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ ميدانيد كه من چه كار ميكنم ⁉️ كارم اين است لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِنْ خِلاَفٍ همان كاري كه براي محاربين است يعني دست راست و پاي چپ يا دست چپ و پاي راست را قطع ميكنم و به دار آويزان ميكنم مصلوبتان ميكنم 👈آنها گفتند لاَ ضَيْرَ به نحو نفي جنس, باكي نيست ضرري نيست براي اينكه ما موحّد شديم (يك) به وحي و نبوّت ايمان آورديم (دو) به قيامت و معاد اعتقاد داريم (سه) إِنَّا إِلَي رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ ما سعي ميكنيم اوّلين اين جزء پيشكسوتان انقلاب باشيم. فرمود وَأَوْحَيْنَا إِلَي مُوسَي أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي ما به وجود مبارك موساي كليم وحي فرستاديم كه بندگان ما را شبانه حركت بدهد. گاهي از همين مؤمنان به موساي كليم(عليه السلام) تعبير به بنياسرائيل دارد گاهي تعبير به عبادي در اين موارد كه تعبير به عبادي دارد يك عنايت خاصّ كلامي هم آن را همراهي ميكند چه اينكه خود موساي كليم(سلام الله عليه) هم فرمود: أَنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبَادَ اللَّهِ 👈 من آزادي بندگان خدا را ميخواهم حالا آن مسائل رفاهي و مسائل بيتالمال و آنها مطلب بعدي است عمده آزادي ملّت مسلمان و موحّد است أَنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبَادَ اللَّهِ 👈اِسرا همان سير شب است فرمود شما هم شبانه بندگان مرا اين مؤمنان بنياسرائيل را سير بدهيد چون عدّهاي هم ميخواهند به دنبال شما بيايند شما اگر صبح حركت كنيد حركت كردنِ شما برخورد ميكند با حركت آنها ولي وقتي شبانه حركت بكنيد يك مقدار جلوتر هستيد آنها صبح حركت ميكنند و پشت سر شما ميآيند شما ميشويد متبوع اينها ميشوند تابع. 👈 إِنَّكُم مُّتَّبَعُونَ. ما براي همين يك برنامهريزي كرديم كه شما پيشاپيش باشيد و اينها دنبال شما تا در جريان نجات شما و غرق اينها كار هماهنگ باشد وقتي وجود مبارك موساي كليم(سلام الله عليه) دستور داد اين بنياسرائيل شبانه از منزلها بيرون آمدند تا به طرف دريا حركت كنند فرعون هم باخبر شد و دستگاه اطلاعاتي كه داشتند دستور دادند نيروهاي نظامي اينها از هر گوشه و كناري حركت كنند از هر محلّهاي حركت كنند وارد منطقه خاصي بشوند فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِي الْمَدَائِنِ 👈در شهرها چه گروهي را فرستاد حَاشِرِينَ
👈 عدّهاي را فرستاد كه مردم را حركت بدهند محشور كنند جمع كنند به يك منطقه خاصّي. اين فرستادههاي فرعون حاشِر بودند هر كدام جامع بودند افراد زيادي از نظاميها را جمع كرده بودند فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ 👈 كه اين حاشرين مردم را جمع كردند و اين حاشرين با مردم سه مطلب را با هم گفتگو ميكردند 👈يكي اينكه به اينها گفته شد شما بگوييد اينها هم باور كردند گفتند كه پيروان موساي كليم(سلام الله عليه) شِرذمهاند يعني گروه اندكياند اين لباس كه پاره ميشود قطعه قطعه ميشود تكّه تكّه ميشود اينها را ميگويند شراذِم, شِرذمه يعني گروه كم 👈 پس بنابراين از اين گروه به عنوان شِرذمه ياد شده است (اولاً) با وصف قلّت موصوف شده است (ثانياً) 👈 آن وصف قلّت هم با جمع قلّه جمع بسته شده است (ثالثاً) 👈 و گفته شد كه منظور از اين قليلٌ قلّت كمّي نيست قلّت معنوي است يعني حقارت و ذلّت و امثال ذلك را به همراه دارد (رابعاً) خود اين حاشران و مردمي كه به وسيله حاشران جمع شده بودند درباره پيروان وجود مبارك موساي كليم ميگفتند كه إِنَّ هؤُلاَءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ آن وقت درباره خودشان گفتند كه اينها ما را به خشم آوردند اينها با اينكه جمعيّت كمياند و ما جمعيّت زيادي هستيم آنها با اينكه حقيرند ما با اينكه عظيميم اينها كارهايي ميكنند ما را به خشم بياورند 👈 وَإِنَّهُمْ لَنَا لَغَائِظُونَ (اين يك) 👈وَإِنَّا لَجَمِيعٌ ما جمعيّت زيادي داريم پراكنده نيستيم جميعيم (دو) 👈حاذريم ما هوشمنديم برحذريم از خطر مصونيم . آنها درباره خودشان اين اوصاف مثلاً مدح را روا داشتند وَإِنَّا لَجَمِيعٌ حَاذِرُونَ اهل حذر و خردمندي و هوش و پرهيز از خطريم اين باور باطل آلفرعون بود فَأَخْرَجْنَاهُم مِّن جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ وَكُنُوزٍ وَمَقَامٍ اما سهم تدبير الهي اين است فرمود ما آنها را يعني آلفرعون را از باغها و راغها و منازل مجلّل و ثروت و سرمايه و چشمهسارهايي كه داشتند و مُترف و مُسرف بودند از آن منطقه اينها را بيرون كشيديم آورديم كه به دنبال موساي كليم و بنياسرائيل حركت كنند 👈 فَأَخْرَجْنَاهُم ما اينها را حركت داديم چون ميخواهيم به عذاب اَليم گرفتار كنيم كَذلِكَ و اين كار را ما نسبت به ديگران هم كرديم كه اگر يك وقت يك قدرت محدودي به كسي داديم و آزموديم كه آنها به درستي عمل نميكنند كَذلِكَ اينچنين اينها را گرفتار ميكنيم. در قرآن فرمود ما تبهكاران را برديم و شما را به جاي آنها نشانديم تا ببينيم چه ميكنيد⁉️ گاهي تعبير است كه وَسَكَنتُمْ فِي مَسَاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا اين تعليق حكم بر وصف مشعر به عليّت است يعني شما به جاي ظالمين نشستيد. اينكه فرمود شما به جاي ظالمين نشستيد يعني هشداري است و هوشيار باشيد اينجا جاي خطر است عدّهاي قبل از شما بودند در اثر ظلم به هلاكت رسيدند شما اكنون به جاي آنها نشستيد گاهي به صورت متكلّم معالغير گاهي به صورت ضمير غايب گاهي ميفرمايد: فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ گاهي لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ يعني تا خدا ببيند چه ميكنيد اينجا هم ميفرمايد: كَذلِكَ اين كار را ميكنيم. كَذلِكَ اين كار را كرديم وَأَوْرَثْنَاهَا بَنِي إِسْرَائِيلَ 👈 ما اين جنّات را اين عيون را اين مقام كريم را اين كنوز را به بنياسرائيل داديم چون وقتي اينها به هلاكت رسيدند, به عنايت الهي موساي كليم برگشت به مصر و بنياسرائيل وارد مصر شدند و اين سرزمين در اختيار آنها قرار گرفت شده ميراث بنياسرائيل . فَأَتْبَعُوهُم مُّشْرِقِينَ👇 👈 وقتي وجود مبارك موساي كليم اينها را شبانه حركت داد صبح فرعون و آلفرعون حركت كردند همين كه مُشرق شدند داخل در شروق شمس شدند داخل در طلوع آفتاب شدند مطلعالشمس شد اينها حركت كردند خب پس وجود مبارك موسي اِسرا داشت يعني سير شبانه داشت و فرعون و آلفرعون اِشراق داشتند يعني وقتي وارد در طلوع آفتاب شدند حركت كردند فَأَتْبَعُوهُم مُّشْرِقِينَ در حالي كه وارد در شروق شمس شدند يعني طلوع آفتاب, از آن وقت به دنبال موسي حركت كردند كه فاصله محفوظ باشد.
بعد از آن اتمام حجّت و جريان مناظره معجزه و سِحر و پيروزي معجزه و ايمان آوردن كارشناسان سِحر و اعدام آنها به اشدّ انحاي عذاب به وسيله فرعون, ذات اقدس الهي براي نجات بنياسرائيل از ستم آلفرعون و براي هلاكت آلفرعون يك دستور خاص داد . فَلَمَّا تَرَاءَي الْجَمْعَانِ .... وجود مبارك موساي كليم طبق دستور الهي با قومش حركت كردند و فرعونيان هم پشت سر اينها, اينها از دور يكديگر را ديدند وقتي كه ديدند بنياسرائيل به وجود مبارك موساي كليم گفتند اينها پشت سر ما, ما را دارند تعقيب ميكنند با اين ارتش جرّاري كه فرعون دارد ما را دستگير ميكنند به ما ميرسند همين بنياسرائيل به وجود مبارك موساي كليم عرض كردند قَالَ أَصْحَابُ مُوسَي إِنَّا لَمُدْرَكُونَ ما را ميگيرند اِدراك ميكنند به ما ميرسند. در چنين حالتي به وجود مبارك موساي كليم اعتراض كردند كه جلو كه خطر هست پشت سر هم كه ارتش جرّار فرعون است اينجا جاي مناسبي نبود كه ما آمديم ما قبل از شما در زحمت بوديم الآن هم در زحمتيم . راه علاج نيست شما اصرار داريد كه ما حركت كنيم بياييم در برابر آلفرعون بايستيم بايد يك جاي مناسبي ما را ميبردي اينجا كه جلو خطر غرق است و پشت سر هم كه ارتش جرّار فرعون اينجا جاي مناسبي نبود 👈لكن وجود مبارك موساي كليم با ضرس قاطع فرمود: كَلّا چه حرفي است ميزنيد چرا براي اينكه إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ خداي من به من دستور داد كه اين راه را بروم به طرف دريا حركت كنم خب او هدايت ميكند اگر بنا شد كه راه دريايي را طي كنيم دريا را براي ما آرام ميكند, برگرديم با اينها مبارزه بكنيم ما را پيروز ميكند بنابراين ما نگران نيستيم. اين ايمان قطعي رسول خداست كه در بين دو خطر احساس امنيّت و آرامش ميكند آن هم با جمله اسميه آن هم با تأكيد👈 «إنّ» إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ خب در چنين حالي ذات اقدس الهي ميفرمايد ما به موساي كليم وحي فرستاديم فَأَوْحَيْنَا إِلَي مُوسَي أَنِ اضْرِب بِعّصَاكَ الْبَحْرَ وقتي كه وجود مبارك موسي به فرمان الهي اين عصا را به دريا زد دريا شكافته شد آبهاي نيامده كه نيامد آبهاي رفته هم كه رفت. اين عصا را كه حضرت به دريا زدند يك سدّ آبي فراهم شده اين آبها همين طور روي هم, روي هم, روي هم ماند به صورت يك سدّ آبي درآمده وسطش هم جادّه خشك شد. اينها حركت ميكردند ميرفتند در تعبيرات قرآن اين است كه فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً فِي الْبَحْرِ يَبَساً نه اينكه قدري آب بود كه اينها ناچار ميشدند نظير رودخانههاي ضعيف قدري پاورچين حركت كنند و پاي آنها تر بشود اين طور نبود يك طريق يَبس يك جادّه خشك در دريا پيدا شده 👈 فرمود: فَانفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ براي اينكه اينها زود بگذرند چندين راه فراهم شده چندين سدّ آبي فراهم شده چندين كوچه فراهم شده هر كدام از اين قبيله از يك كوچه از يك راه ميگذشتند كه زودتر به مقصد برسند فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ دريا هر قسمتش مثل يك كوه عظيم شده بود 👈 طُود يعني كوه, عظيم هم كه اشاره به عظمت آن است بين اين دو سد اين كوچه خشكي بود كه بنياسرائيل از آنجا حركت ميكردند بعد فرمود: وَأَزْلَفْنَا ثَمَّ الْأَخَرِينَ آلفرعون كه به دنبال موسويان آمده بودند اينها را جلوتر آورديم 👈 زُلفي يعني نزديكي بنياسرائيل كه جلو ميرفتند آلفرعون را ما نزديك كرديم كه اينها هم فكر ميكردند كه جادّه خشك براي اينها هم جادّه خشك است اينها هم وارد همين كوچههاي خشكي و مسير خشك اين دريا شدند فاصله كم بود همين كه بنياسرائيل آخرين فردشان از اين كوچه و جادّه خاكي بيرون رفت به ساحل رسيد فَغَشِيَهُم مِنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ به اين امواج آب اين طودها به اين سدهاي آبي دستور داده شد به هم بريزند آن وقت همه اينها را غرق كردند وَأَنجَيْنَا مُوسَي وَمَن مَّعَهُ أَجْمَعِينَ همه بنياسرائيل را ما نجات داديم هيچ كدام از اينها غرق نشدند تا اينجا چهارده آيه است كه مجموعاً اين قصّه را بيان ميكند بعد ميفرمايد: إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُؤْمِنِينَ وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ بعد از هر جرياني اين دو آيه را ذكر ميكند اين دو آيه به منزله ترجيعبند سوره مباركه «شعراء» است كه هشت بار تكرار شده . يعني در هر موردي كه يكي از اين قصص و داستانها را نقل ميكند ميفرمايد اينها آيه الهياند لكن كساني كه اين آيه الهي را ببينند و باور كنند كماند
وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِيمَ (69) إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ (70) قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَاماً فَنَظَلُّ لَهَا عَاكِفِينَ (71) قَالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ (72) 👈اين جريان حضرت ابراهيم كه بالأخره خاورميانه دينش را مديون حضرت ابراهيم ميداند در چند جاي قرآن آمده يكي هم همين جاست. فرمود شما چه چيزي را ميپرستيد؟؟ گفتند كه ما اين بتها را حضرت فرمود كه معبود بايد مناجات شما عبادتهاي شما دعاهاي شما را بشوند اينها كه اينچنين نيستند بايد به شما خير برساند اينها كه اينچنين نيستند بايد ضرر را از شما دفع كنند اينها كه اينچنين نيستند بايد طوري باشد که اگر شما تخلّف كرديد نافرماني كرديد به شما آسيب برسانند اينها كه اينچنين نيستند خب چرا يك موجود بياثر را عبادت ميكنيد؟ ⁉️ 👈عبادت بالأخره يك هدف دارد بايد كسي را عبادت كنيد كار به دست اوست امّا من كسي را عبادت ميكنم كه همه كارها به دست اوست؛ نظام دست اوست من به دست او هستم رابطه من و نظام به دست اوست اين مثلث را او دارد اداره ميكند. البته اوّل سخن از پرستش سنگ و چوب نبود اوّل پرستش فرشتهها يا قديسين بشر يا امثال اينها بود بعد كمكم تنديسي نمادي مجسمهاي براي گراميداشت او ساختند بعد كمكم خود اين اجسام و اصنام و اوثان را پرستيدند قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاكِفِينَ ما عكوف داريم خضوع داريم دائماً در برابر اين بتها. آنگاه وجود مبارك ابراهيم استدلال كرد قالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ ⁉أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ اگر عبادت بكنيد أَوْ يَضُرُّونَ اگر معصيت بكنيد شما كه اينها را ميخوانيد و اينها را عبادت ميكنيد اينها ميشنوند ؟درك ميكنند؟ اين كه نيست 1⃣معبود بايد سميع باشد اينها سميع نيستند پس معبود نيستند 2⃣معبود بايد نافع باشد اينها نافع نيستند پس اينها معبود نيستند 3⃣معبود بايد بتواند ضرر برساند انتقام بگيرد از مجرمين, اينها نميتوانند منتقم باشند و از مجرمين انتقام بگيرند پس معبود نيستند اينها تصديق و تكذيبشان در مدار پدرانشان است وقتي ميخواهند چيزي را بپذيرند ميگويند چون پدران ما كردند، وقتي بخواهند چيزي را نپذيرند ميگويند چون پدران ما نكردند . وثني و صنميِ جاهليت، تصديق اينها به تقليد تكيه ميكرد تكذيب اينها به تقليد تكيه ميكرد، از اينها ميپرسيدند چرا اين كار را ميكنيد ميگفتند: وَجَدْنَا آباءَنَا كَذلِكَ يَفْعَلُونَ از اينها سؤال ميكردند چرا وحي و نبوت را قبول نداريد ميگفتند چون ما سَمِعْنا بِهذا فِي آبائِنَا الْأَوَّلِينَ . پدران ما كه نكردند اينها نفيشان به تقليد تكيه ميكرد اثباتشان هم به تقليد تكيه ميكرد خب 👈👈 اسلام آمده اين چهار كار را نظم داد فرمود تصديقتان به برهان، تكذيبتان به برهان بعد وجود مبارك ابراهيم فرمود: أَ فَرَأَيْتُمْ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ أَنْتُمْ وَآباؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ حالا ديديد كه شما و پدرانتان عبادتي داريد كه هيچ پشتوانه علمي ندارد بنابراين شما آن هوستان را داريد عبادت ميكنيد آن هوا را داريد ميپرستيد اينها همه دشمنان ما هستند اين اصنام و اوثان و اينها همه دشمن ما هستند براي اينكه رهزنهستند يعني اين تفكر رهزن است .فرمود: فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي فقط ربّ العالمين است كه دوست ماست. 👈 آن گاه چندتا برهان اقامه ميكند كه خدا بايد معبود باشد اوّل اينكه او ربّ عالمين است عالمين چه انسان چه جماد چه نبات چه فرشته چه دنيا و آخرت اينها مربوب خدا هستند. خدا تربيب ميكند كاري به تربيت ندارد كار به تربيب دارد تربيب يعني تدبير او ربّ است مدبّر است تربيب ما نه تربيت ما؛ 👈 او ربّ عالمين است انسانها را جهان را رابطه انسان و جهان را او دارد محققانه تدبير ميكند بر همان اساس خالق ما هم است چون رب است معبود است چون خالق است معبود است، چون هادي است معبود است، چون مطعم است معبود است، چون ساقي است معبود است، چون شافي است معبود است، چون مميت است معبود است، او چون محيي است معبود است اوست كه در حقيقت شِفا ميدهد نه اينكه ما اگر بخواهيم بيماريم شفا پيدا كنيم اين نظام علّي را انكار كنيم علم را منكر بشويم مراجعه نكنيم بلكه بدانيم آنكه اينها را اداره ميكند و مدبّر است خداي سبحان است و اينها جنود الهياند. 👈👈 وَالَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ بعد با خدايش مناجات ميكند رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ .🤲👈اينجا كه فرمود: وَالَّذِي أَطْمَعُ دو مطلب است خدا كسي است كه قادر باشد بر بخشش و اين چون قادر بر بخشش است پس خداست اما درباره خود كه من آيا شايستهام مورد مِهر حق قرار بگيرم به صورت رجا و اميد ذكر كرده است 👈 ديگر اينجا برهان نيست آنكه برهان است اين است كه :چرا شما خدا را ميپرستيد⁉️ براي اينكه او قادر مطلق است بر غفران خطيئه اما من اميدوارم كه مرا ببخشد آنگاه عرض كرد: رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ در بخشهاي ديگر هم در جريان حضرت ابراهيم هست كه وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ بين صالحين با عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ خيلي فرق است.
وَاجْعَل لِي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ 👈وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) از ذات اقدس الهي مسئلت كرده كه اين توفيقي كه دادي حالا ما جزء انبياي اولواالعزم شديم نام ما ياد ما مكتب ما فراموش نشود اعقاب, نسلهاي آينده بيايند حرف ما را بزنند فكر ما را بگويند دين ما را احيا كنند مرام ما را احيا كنند . 👈تا خودم زنده هستم يك زبان صادق داشته باشم هم صدق خبري هم صدق مُخبري, 👈صدق خبري آن است كه گفتههاي من مطابق با واقع باشد صدق مخبري اين است كه بين زبان من و قلب من توافق باشد. وَاجْعَلْنِي مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ . نعمت عندالاطلاق نعمت ولايت است اينجا هم كه دارد وَاجْعَلْنِي مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ همان نعمت ولايت است آنجا كه اولياي تو آنجا سهم دارند مرا جزء وارثان آنجا قرار بده. 👈در بحثهاي ميراث هم گذشت كه ميراث يك وقت ميراث مادّي است در ميراث مادّي مرگ مورِّث شرط است تا مورّث نميرد چيزي به وارث نميرسد. 👈 در ميراثهاي معنوي تا وارث نميرد چيزي به او نميدهند اين «مُوتوا قبل أن تَموتوا» براي ارث معنوي است اگر گفتند: «إنّ العلماء وَرثةُ الأنبياء» آن عالِمي وارث انبيا ميشود كه اين «مُوتوا قبل أن تَموتوا» را عمل بكند اين مال نيست كه منتظر باشد كسي بميرد تا به او برسد اين يک علم است؛ تا با موت ارادي اين وارث نميرد چيزي از مورّث به او نميرسد وَاغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كَانَ مِنَ الضَّالِّين 👈بعد نسبت به عموي خودش هم طلب مغفرت ميكند چون به او وعده داد موقع خداحافظي گفت حالا كه برهان در شما اثر نكرد من اميدوارم براي شما از خدا طلب مغفرت بكنم. بعد از اينكه معلوم شد عمويش قابل هدايت نيست يعني كفر را بر ايمان ترجيح داد و ذات اقدس الهي فرمود حق نداريد براي كفار طلب مغفرت بكنيد فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ 👈بنابراين چند مرحله وجود مبارك ابراهيم با عمويش داشت يكي استدلال بود 👈يكي موقع خداحافظي گفت سَلاَمٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ وعده درخواست مغفرت بود, يكي درخواست مغفرت بود, 👈يكي هم بعد از اينكه روشن شد او كافر است و مغفرتپذير نيست ديگر تَبَرَّأَ مِنْهُ اين براي آن مقطع وسطي است كه عرض كرد وَاغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كَانَ مِنَ الضَّالِّينَ 👈عمده اين مسئله قيامت است كه وجود مبارك ابراهيم اين را شرح ميدهد كه عرض ميكند 👈 وَلاَ تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ ما را در قيامت رسوا نكن. جريان قيامت يك كار آساني نيست مهمترين عامل تربيتي مسئله قيامت است مسئله توحيد درست است اهمّ مطالب است اما مسئله توحيد اگر مسئله معاد نباشد سازندگي ندارد
شما ميبينيد غالب مشركين حجاز و غير حجاز خدا را به عنوان واجبالوجود قبول داشتند (يك) در وجوبِ وجود شريك قائل نبودند (دو) در خالقيّت مطلق هم شريك قائل نبودند (سه) در ربوبيّت مطلق هم موحّد بودند؛ ميگفتند دوتا ربّالعالمين نداريم (چهار) 👈 اما در ارباب متفرّقه مشرك بودند ميگفتند حيات ما, ممات ما, ضرر ما, نفع ما, زمين ما, كشاورزي ما, دامداري ما, دريا و صحراي ما به اين بتها وابسته است؛ خدا را ربّالأرباب ميپنداشتند الهالآلهه ميپنداشتند درباره الهالآلهه و ربّالأرباب مشرك نبودند اما اين كارها را به ارباب متفرّقه ميسپردند تمام خطر از اينجا شروع شده بود بعد منكر معاد بودند ميگفتند انسان با مردن ميپوسد، دين آمده بگويد كه شما با مردن از پوست به در ميآييد تمام مشكلات اخلاقي جوامع در اثر انكار معاد يا غفلت از معاد است آدم اگر بداند عمل, زنده است و دامنگير انسان ميشود و انسان مسئول است خب يك قرنطينه است براي او, دست به هر كاري نميزند چون هر لحظهاي احتمال مرگ است (يك) و اين عمل دامنگير اوست (دو). وجود مبارك ابراهيم به خداي سبحان عرض كرد وَلاَ تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ براي اينكه آن روز [مال و بنون نفعي ندارند] اين سالبه به انتفاء موضوع است يَوْمَ لاَ يَنفَعُ مَالٌ وَلا بَنُونَ يعني نه ضابطه است نه رابطه، نه اينكه مال هست و به درد كسي نميخورد اينجا جاي تجارت نيست اين بَنُونَ مثال است آن مَالٌ هم مثال است اينها تمثيل است نه تعيين لاَ يَنفَعُ مَالٌ وَلا بَنُونَ و لا اخوان و لا أخوات و لا آباء و لا امّهات و لا أجداد و لا جدّات, لا مال و لا أرض و لا ضياء و لا عِقار و لا كذا و لا كذا همان طوري كه لاَ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خُلَّةٌ دو عنوان است براي ضابطه و رابطه اينجا هم دو عنوان است براي ضابطه و رابطه نه اينكه حالا مال اثر ندارد ولي رابطه اثر دارد سفارش اثر دارد تقاضا اثر دارد نه اينچنين نيست هيچ چيزي اثر ندارد هر كسي هم تنها ميآيد يَوْمَ لاَ يَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ اين خطاب چقدر شيرين است. فرمود: لاَ يَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ بايد ميفرمود الاّ عمل صالح اما الاّ عمل صالح نفرمود, 👈فرمود: إِلَّا مَنْ أَتَي اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ ما انسان صالح ميخواهيم ما ميخواهيم انسان صالح بپرورانيم نه بگوييم عمل صالح چيز خوبي است اين ميشود تئوري. قرآن نميخواهد بگويد كه عمل صالح خوب است ميگويد من آدم خوب ميخواهم اين يك راه كليدي است اين شخص، همه نعمتها در اختيار اوست هر چه بخواهد هست مشكل ديگران را هم ميتواند حل كند به اذن خدا البته إِلَّا مَنْ أَتَي اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ 👈درباره اينها فرمود بهشت نقد است جلوي دستش است زُلفا يعني تقرّب وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ يعني نزديك شد در سوره مباركه «ق» دارد كه نزديك است دور هم نيست وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ آنجا كلمه غَيْرَ بَعِيدٍ هم دارد؛👈فرمود: وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ وَبُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِلْغَاوِينَ اين زُلفا و قرب و نزديكي، اختصاصي به بهشت ندارد براي جهنّميها هم زلفه هست؛ در سوره مباركه «ملك» به اين صورت آمده است: وَيَقُولُونَ مَتَي هذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً يعني اين جهنم را نزديك ديدند سِيْئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوْا وَقِيلَ هذَا الَّذِي كُنتُم بِهِ تَدَّعُونَ بنابراين زُلفا يعني نزديكي، اختصاصي به بهشت ندارد. حالا به اين غاوين به افراد گرفتار غوايت و بيهدفي گفته ميشود كه 👈 أَيْنَ مَا كُنتُمْ تَعْبُدُونَ آن معبودهايتان كجا رفتند؟! خود اين يك تحقير است البته اين يك تَخسير است روي تقصير اينها يعني خسارتي است روي تقصير اينها وگرنه در هنگام احتجاج، همه اينها گفته شد ميگويند حالا كجا هستند براي اينكه عذابي فوق عذاب باشد اين حرف را ميزنند چرا,؟؟ براي اينكه همان چوبهايي كه اينها ميپرستيدند الآن دارد شعلهور ميشود اينها را ميسوزاند.
وَمَا أَضَلَّنَا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ 👈تبهكارها ما را به دام شما انداختند شما را معبود ما قرار دادند فَمَا لَنَا مِن شَافِعِينَ اينها از يك طرف نگاه ميكنند ميبينند ملائكه هستند مؤمنين هستند انبيا و اينها هستند كه شافعيناند از يك طرف ميبينند خودشان محروماند ميگويند فَمَا لَنَا مِن شَافِعِينَ
إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُؤْمِنِينَ وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ 👈در اوايل ورود بحث در اين سوره «شعراء» گذشت كه هشت بار اين دو آيه تكرار شده است اين به منزله ترجيعبند اين سوره مباركه «شعراء» است .مستحضريد كه نه «بسم الله» در قرآن تكرار شده نه در سوره «قمر» كه دارد لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُدَّكِرٍ تكرار شده نه فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ سوره «الرحمن» تكرار شده نه اين دو آيه سوره مباركه «شعراء» .👈👈اينها فقط تكرار لفظي است؛ در هر جا معناي خاصّ خودش را دارد ديگر, اين «بسم الله» كه 113 بار در آغاز سوره نازل شد و يك بار هم در اثناي سوره مباركه «نمل» نازل شده 114 بار نازل شده 114 معنا دارد منتها لفظهايش شبيه هم است اينجا بعد از جريان حضرت موسي آن ويژگي حضرت موسي را كه ذكر كرد اين دو آيه راجع به آن است جريان حضرت ابراهيم را كه ذكر كرد اين دو آيه راجع به آن است جريان حضرت نوح را كه ذكر ميكند بشرح ايضاً اينها الفاظشان مكرّر و شبيه هم است مگر سوره مباركه «الرحمن» فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ تكرار است هر نعمت خاصّي كه شمرده بعدش ميفرمايد كدام يك از اينها را ميخواهي تكذيب بكني؟! خب اگر مطلب فرق كرده و لفظ همان بود معلوم ميشود تكرار, تكرار لفظي است ديگر نه تكرار معنوي. اينجا هم همين طور است فرمود: إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُؤْمِنِينَ وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ كه جمع بين قهر و مِهر است.
در سوره مباركه «شعراء» همان طوري كه ملاحظه فرموديد در صدر اين سوره آيه سوم فرمود: 👈 لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ شما بسيار اظهار اسف ميكنيد از اينكه اينها نپذيرفتند و نميپذيرند لذا داستان و جريان انبياي اولواالعزم و غير اولواالعزم(عليهم السلام) را نقل ميكند 👈 تا معلوم بشود سنّت الهي چيست (يك) مردم روزگار چگونه فكر ميكنند (دو) انبيا(عليهم السلام) روششان در برخورد با مردم چه بود (سه) راه پيشرفت انبيا در تبليغات الهي چه بود (چهار) اينها را ذكر ميكنند. در جريان حضرت موساي كليم سخن از ربّالعالمين بود؛ آيه شانزده اين بود فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولاَ إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ آيه 23 اين است كه قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعَالَمِينَ جريان ربّالعالمين را وجود مبارك موساي كليم تبيين ميكند و در موارد لازم كه جذب عنايت الهي مطرح است رَبِّي . و رَبُّ طرح ميشود. 👈در جريان حضرت ابراهيم هم همين طور بود يعني آيه 69 كه فرمود: وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِيمَ وجود مبارك حضرت ابراهيم اول فرمود: فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِينَ بعد در آيه 83 فرمود: رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ 👈الآن جريان حضرت نوح را ذكر ميكنند آن هم سخن از رَبِّالْعَالمَيِنَ است (اولاً) بعد سخن از رَبِّي و رَبِّ است كه براي جذب عنايت است (ثانياً) .وجود مبارك حضرت نوح اول در آيه 109 ميفرمايد: إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي رَبِّ الْعَالَمِينَ در آن بخش پاياني آيه 117 ميفرمايد: رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ براي بيان كردن اينكه ربوبيّت با توحيد همراه است در همه عوالم يك ذات اقدس الهي هست كه دارد تدبير و تربيب ميكند اين را در سرلوحه برنامههايشان قرار بدهند كه ربّالعالمين خداست و لاَ شَرِيكَ لَهُ . آنگاه در موارد خاصّه براي جذب عنايت ميفرمايد: رَبِّ يا ميفرمايد: رَبِّي . إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ در اين قسمت كه فرمود: إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ حرفهاي خودشان را تشريح كردند فرمودند من رسول امينم و خدا مرا به طرف شما فرستاد (يك) و براي شما هم فرستاده (دو) 👈 فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ از خدايي كه خالق شماست ربّالعالمين است گذشته و حال و آينده شما را تأمين ميكند از او بپرهيزيد و از من كه از طرف او آمدم و حكم او را دارم ابلاغ ميكنم اطاعت كنيد وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي رَبِّ الْعَالَمِينَ 👈آنكه اصلاً نه عوض ميخواهد نه غرض دارد آن ذات اقدس الهي است چون خودش هدف است اما اينها كه هيچ هدفي ندارند مگر رضاي الهي و قرب الهي اينها انبيايند إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي رَبِّ الْعَالَمِينَ 👈 لذا مسئله تقوا را تكرار و اطاعت را هم بازگو كرد اصلِ دين را, تصديق پيغمبر را, پرهيز از تكذيب را اينها را در قبال هم ذكر كرد. خب آنها چه گفتند؟⁉️ گفتند أَنُؤْمِنُ لَكَ در حالي كه وَاتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ ما بايد در كنار ارذلون بنشينيم خب اين چيزي است كه طبق وهم است اين اراذل همان افراد پَست و اينها هستند اين اصطلاح اراذل و اوباش. اراذل در قرآن كريم ذكر شده اما اوباش در روايات است.👈اوباش جمع وَبْش و وَبَش است اين سفيديهاي روي ناخن را ميگويند وَبَش, ظُفْرِ وَبِش يعني ناخني كه رويش اين سفيديها آمده اوباش يعني اخلاط مردم كه در حقيقت، چرك جامعه هستند. وجود مبارك نوح فرمود اينها رذل نيستند اينها تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ . به چشمِ شما پَستاند اينها نزد خدا عزيزند. 👈قَالَ وَمَا عِلْمِي بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ اين دو قسمت است . يك قسمتش در سوره مباركه «هود» جواب داده شد كه شما اينها را تحقير كنيد چه كسي گفت اينها حقيرند⁉️ اما اينكه گفتيد باديالرأي. من چه ميدانم اينها باديالرأياند غير باديالرأياند⁉ اسرار اينها را كه ما نميدانيم باطن اينها را كه نميدانيم ما يك شعار حق داديم اينها هم قبول كردند شما هم بياييد بحث كنيد سؤال كنيد اشكال كنيد جواب بشنويد وَمَا عِلْمِي بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ إِنْ حِسَابُهُمْ إِلَّا عَلَي رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ اما بنا بر اين نيست كه اسرار مردم روشن بشود فرمود: وَمَا عِلْمِي بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ اولاً ما دليل نداريم اينها آدمهاي بدياند و ثانياً سابقه افراد را ما چه ميدانيم هر كسي كاري كرد بالأخره يومالحسابي هم هست نظام آنها هم متأسفانه نظام سرمايهداري بود، اينها به دنبال قبيلهاند به دنبال مال زيادند به دنبال فرزندند همين امور, اين نشان ميدهد كه نظام ارزشي آنها نظام مادي بود آن فكرِ پوسيده آنها هم فكر انكار توحيد و وحي و نبوّت بود. اين قسمت كه بالصراحه تهديد كردند معلوم ميشود كه در بخش پاياني دعوت حضرت بود 👈قَالُوا لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ ما رجم ميكنيم سنگسارت ميكنيم. آنگاه وجود مبارك حضرت نوح استغاثه كرد, قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ سخن در اين نيست كه ميخواهند مرا سنگسار كنند سخن آن است كه اينها حرف مرا گوش نميدهند . محور نيايش و شكواي وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) آن است كه من پيام شما را آوردم اينها تكذيب كردند نه اينكه اينها مرا تهديد كردند به رجم .👈فَافْتَحْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فَتْحاً كه اين تنوين فَتْحاً اين تأكيد براي تثبيت و تأييد مطلب است بعد عرض كرد وَنَجِّنِي (يك) وَمَن مَّعِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ درست است كه شخص حضرت نوح را تهديد كردند ولي مؤمنين هم در امان نبودند آنگاه خدا ميفرمايد ما اين دعاي او را مستجاب كرديم فَأَنجَيْنَاهُ وَمَن مَّعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ . در سوره مباركه «هود» و مانند آن جريان كشتي و وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا و اينها گذشت. فرمود ما در كشتيِ مشحون اينها را حفظ كرديم مشحون به معني پُر است.👈 اما اينجا اين مشحون از شَحْنه است نه يعني تنها پر از جمعيّت است يعني جاي خالي براي بيگانه نيست.👈 شَحنه را شحنه ميگويند براي اينكه اين جاي خالي نميگذارد نه اينكه كوچه و پَسكوچه پر از نيروست اگر جالي خالي و حاشيه امن براي بيگانه نباشد اين پليس ميشود شحنه وگرنه اگر اين پليس يك گوشه است آن سارق هم يك گوشه ديگر است اينكه شحنه نيست اين كجا را پر كرده؟ امنيت را بايد پر كرد تا بشود شحنه. نه اينكه يك كوچه گشتي داشته باشد كه اوّلش گشت است آخرش سرقت اين را نميگويند شحنه, [بلکه] شحنه به آن گشتي ميگويند كه حاشيه امن نگذارد (يك) آن منطقه را پر از امنيت كند (دو) ذات اقدس الهي فرمود كشتي نوح كشتي شحنه بود جا براي غرق نبود جاي امني بود نه اينكه حالا جمعيّت زياد بودند مگر چقدر در كشتي جمع شدند اما اين كشتي, كشتي شحنه بود يعني جاي امن بود بيگانه .احتمال خطر, احتمال غرق, احتمال ناامنيهاي ديگر در هيچ گوشه اين كشتي پيدا نميشد فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ اينها را ما در كشتي كه جاي امن بود نگه داشتيم.ثُمَّ أَغْرَقْنَا بَعْدُ الْبَاقِينَ در پايان اين چند قصّه هم اين است كه 👈👈إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُؤْمِنِينَ ,
در جريان حضرت هود(سلام الله عليه) كه براي قوم عاد مبعوث شده است وَإِلَي عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً عاد هم ريشه عربي دارد در جزيرةالعرب به سر ميبردند .وجود مبارك هود برادر قبيلگي اينها بود نه برادر ديني اينها 👈اخوّتي كه قرآن كريم اسناد ميدهد يا اخوّت نسبي است كه دو نفر برادرند از يك پدر و مادرند مثلاً يا اخوّت قبيلهاي است يا اخوّت انساني است نظير لوط. خودش كه از قوم آنها نبود آن قوم نه با لوط برادر نسبي بودند نه برادر ديني بودند همان برادر انساني بودند 👈فرمود ما براي قوم عاد, هود را فرستاديم اين عاد چون منظور امّت است فعل، مؤنث شد كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ . چه وقت تكذيب كردند حرف همه انبيا را⁉️ براي اينكه حرف همه انبيا ملاحظه فرموديد كه يكي است گذشته از اينكه اين وجود مبارك هود اينها را متوجه كرد كه قبل از شما حضرت نوحي بود مثلاً, قوم او تكذيب كردند و گرفتار عذاب شدند إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ ألَّا تَتَّقُونَ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي رَبِّ الْعَالَمِينَ 👈اين سه عنصر محوري را وجود مبارك هود بيان كرده, سابقه درخشان من امانت بود لاحقهام اين است كه من به طور رايگان دارم شما را هدايت ميكنم و بين آن سابق و اين لاحق هم اين است كه حرف برهاني و معقول دارم. اين سه اصل را همه اين انبيايي كه در اين سوره و يا ساير سوَر مطرح شد دارند. بعد در اعتراض, فرمود:👈 شما در شهوت افراط داريد در غضب افراط داريد حرفهاي معقولي هم كه نداريد از نظر شهوت, اسراف داريد براي اينكه👈 أَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ هر جاي بلندي هر كوه بلندي را شما براي اسباببازي انتخاب ميكنيد رِيع يعني مكان مرتفع, آيه يعني علامت, تَعْبَثُونَ هم يعني بازي ميكنيد تنها براي بچهها كه اسباببازي درست نميكنيد خودتان داريد بازي ميكنيد كودكانه زندگي ميكنيد 👈 وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ هم تتمّه [اشاره به] آن قوّه شهوت است؛ قلعههاي محكم قصرهاي محكم ميسازيد به اين خيال كه ابدي باشيد اين طور نيست از نظر قوّه غضب هم هر وقت عصباني شديد خيلي هتّاك و فتّاك هستيد وَإِذَا بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ 👈 پس هم در بخش شهوت افراطگري داريد هم در بخش غضب و انتقام افراط داريد بَطش الهي كه إنَّ بَطْشَ رَبّكَ لَشَديد بايد اينچنين باشد كه در قبال آن كسي نتواند مقاومت كند اما شما چرا جبّارانه بَطش داريد⁉️ 👈 فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ لحظه به لحظه در برابر افراط شهوت فَاتَّقُوا اللَّهَ.👈 در برابر افراط در غضب فَاتَّقُوا اللَّهَ اين هست. وَاتَّقُوا الَّذِي أَمَدَّكُم بِمَا تَعْلَمُونَ بالأخره اين نعمتها كه براي شما نبود خداي سبحان به شما نعمتهاي فراواني داده است. اين أَمَدَّكُم بِمَا تَعْلَمُونَ به منزله متن است بعد اين را شرح فرمود: 👈أَمَدَّكُمْ بِأَنْعَامٍ وَبَنِينَ اين دامداريهاي فراوان و فرزنداني كه بتواند اين دامها را سرپرستي كنند و اداره كنند خدا به شما داد هم اين دامها را به شما داد هم نگهبان و نگهدار اين دامها را به شما عطا كرده است 👈 أَمَدَّكُمْ بِأَنْعَامٍ وَبَنِينَ هم از نظر كشاورزي و باغداري شما را مرفّه كرده است وَجَنَّاتٍ وَعُيُونٍ پس بنابراين از هر نظر شما متنعّم هستيد به نعمتهاي الهي هم از نظر كشاورزي هم از نظر باغداري هم از نظر آبياري هم از نظر نگهبان و نگهدار اين اموال فراوان، همه اينها را خدا به شما داده است. 👈 آنگاه إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ هم در دنيا ممكن است چنين خطري شما را تهديد كند هم در آخرت, اين عصاره نصيحت و تعليم و تبليغ وجود مبارك حضرت هود نسبت به قوم عاد. آنها به حضرت هود عرض كردند سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ چه بگويي چه نگويي براي ما يكسان است. بعد إِنْ هذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ خواه «خَلْق» خواه «خُلُق» به اين چند معنا تفسير شده 👈 يعني اين روشي كه تو داري خيلي از كساني كه مدّعيان نبوّت بودند داشتند إِنْ هذا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اين اسطوره است شما ميآييد داستان نوح را نقل ميكنيد اين نظير داستان افسانهاي است كه در قصص قوم و ملّت و نحلهاي هست يا نه, روشي كه ما داريم روش پدران ماست پدران ما اين را نپذيرفتند ما هم نميپذيريم يا نه 👈 إِنْ هذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ يعني اِختلاقها و اختراعهاي سفيهانه گذشتگان است كه شبيه همان أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ در ميآيد. 👈معناي ديگري كه براي إِنْ هذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ گفتند اين است كه در دوران گذشته يك عدّه زندگي ميكردند بعد ميمردند ما هم زندگي ميكنيم بعد ميميريم نه آنها بعد از مرگ زنده شدند نه ما بعد از مرگ زنده ميشويم خبري بعد از مرگ نيست إِنْ هذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ ما عذاب نميبينيم عذاب قيامت كه ـ معاذ الله ـ قيامتي نيست اما عذاب دنيا كه تو قدرتي نداري براي اينكه خودشان را هم از نظر مسائل مالي مقتدر ميديدند هم از نظر مسائل دفاعي 👈وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ. فَكَذَّبُوهُ طبق اين جهات. 👈آنگاه خداي سبحان ميفرمايد: فَأَهْلَكْنَاهُمْ ما اينها را به هلاكت رسانديم چون سوره مباركه «شعراء» در مكه نازل شد و فضاي حاكم مكه، استكبار يك عدّه و رنج فراوان پيغمبر (ص) بود لذا در طليعه اين سوره فرمود:👈 لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ براي تسليت و تشفّي قلب آن حضرت احكام فراوان و ادلّه فراواني ارائه فرمود كه يكي از آنها نقل جريان انبياي گذشته است. جريان انبياي گذشته بركات فراواني دارد يكي معارف توحيدي را به همراه دارد يكي تسلّي قلب مطهّر آن حضرت است يكي بيدار كردن و ايقاظ و تنبيه مردم مكه است كه بدانند اگر با انبيا در بيفتند در برابر وحي الهي مقاوت كنند سرنوشت تلخي دنبال آنهاست، جريان نوح را قبلاً فرمودند و جريان قوم عاد را كه حضرت هود به سراغ آنها رفته بود آنها را بيان كردند الآن قصّه ثمود است كه حضرت صالح به طرف آنها رفت. 👈كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِينَ تأنيث كَذَّبَتْ به مناسبت جماعت و امّت است و ضميرهاي جمع مذكّر سالم كه بعداً برميگردد براي اينكه اينها به عنوان قوم مطرحاند إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ همان برادر قبيلگي اينها بود أَلَّا تَتَّقُونَ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ آنها درباره امانت سخن نگفتند فقط درباره رسالت سخن گفتند. درباره رسالت اين سه عنصر را گفت سابقه من اين است لاحقه من اين است حرف من هم اين است فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ بعد فرمود شما الآن غرق نعمت هستيد شما بعد از قوم عاد آمديد سرزميني را به ارث برديد و خودتان هم تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتاً فَارِهِينَ و مرفّه و آسايشطلب هستيد فرق شما هم با قوم عاد اين است كه آنها قدري استعلاطلب بودند روي قلّههاي كوه قلعه ميساختند شما آن طور نيستيد كه استعلاطلب باشيد از طرفي خوي استكباري و درندگي آنها بيشتر از شما بود براي اينكه به آنها خدا فرمود: وَإِذَا بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ شما اين طور نيستيد شما به خوشگذراني سرگرم هستيد براي لذّتهاي دامداري و لذّتهاي كشاورزي و باغداري وقت صرف ميكنيد ولي آيا هميشه همين طور است [و] به شما مهلت ميدهند؟⁉️ أَتُتْرَكُونَ فِي مَا هَاهُنَا آمِنِينَ به شما مهلت ميدهند كه ساليان متمادي بخوريد و بيارميد همين! خطري شما را تعقيب نميكند ؟اين به صورت اجمال همان طوري كه در جريان قصه عاد، اول اجمال بود بعد تفصيل, اول متن بود بعد شرح، اينجا هم اول متن است بعد شرح 👈 هَاهُنَا يعني چه؟ يعني فِي جَنَّاتٍ (يك) وَعُيُونٍ (دو) وَزُرُوعٍ (سه) وَنَخْلٍ (چهار). نخل يعني درخت خرما, بعد از جنّات بعد از باغ, ذكرش لازم نبود، بالأخره يا مسئله باغ است يا مسئله كشاورزي يا مسئله جو و گندم و برنج و اين طور چيزهاست يا مسئله ميوه است فرمود هم جنّات است هم زروع. 👈اينكه ميبينيد مساقات و مزارعه دو باب است براي همان فرقي كه بين باغداري و كشاورزي است. براي اهميّتش نخل را جداگانه در كنار باغ ذكر كرده وقتي باغ باشد مهمترين باغ همان باغ خرماست نخل را جدا ذكر كرده براي اهميّت و اين شكوفهاش لطيف و كنايه از آن است كه ميوههاي خوبي عطا ميكند كه قابل هضم است لطيف است و مانند آن طَلْعُهَا هَضِيمٌ يعني شكوفههاي آن لطيف است. از نظر ساختماني و مهندسي هم وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتاً فَارِهِينَ شما اين سنگهاي كوهها را ميتراشيد اتاقهاي خوب و خانههاي خوب درست ميكنيد. فرمود: فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ وَلاَ تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ 👈اين امر يا در مقابل نهي است يا به معني كار يعني اين اغنيا مُترفاند ديگران هم که تابع همين مُترفان هستند اينها مُسرِفاند افراطگرند به حدّ لازم بسنده نميكنند طغيانگرند، اينها چه در مسائل جنّات چه در مسائل عيون چه در مسائل نخل چه در مسائل ديگر طغيانگري داشتند كه قرآن كريم از اينها به طغيان ياد كرده است كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا طغوا در قبال تقواست, طغوا يعني طغيانگري كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا اين اسرافگري اينها همان طغيانگري آنهاست هم طغيانگري داشتند در مسائل رفاهي, هم طغيانگري داشتند در مقابله كردن با وجود مبارك صالح. اينها مُسرف بودند ديگران هم تابع اينها بودند. اسراف اينها هم اسراف محض بود برخيها هستند كه خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً گاهي مصلحاند گاهي مسرفاند اينها از سنخ خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً نبودند براي اينكه هم فساد اينها را بالصراحه ذكر فرمود, هم صلاح را بالصراحه از اينها نفي كرد .فرمود: الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ (يك) وَلاَ يُصْلِحُونَ (دو) در چنين شرايطي آنها به وجود مبارك صالح اين حرف را زدند.👈قَالُوا إِنَّمَا أَنتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ قوم ثمود نسبت به وجود مبارك حضرت صالح اين است كه نه تنها تو مَسحوري بلكه مسحَّري اين باب تفعيل كه مبالغه و تشديد و كثرت را نشان ميدهد يعني چند بار سِحر شدي چند بار كه سحر شدي ديگر حالا چيزي از عقلت ـ معاذ الله ـ نمانده است برخيها مُسحَّر را معنا كردند كه يعني همانند ساير بشر هستي. اين شايد درست نباشد براي اينكه تعبير بشر بودن و مثل ما هستي در آيه بعد آمده مَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا. چرا جزء مسحَّراني؟ براي اينكه «حكم الأمثال فيما يجوز و فيما لا يجوز واحد» تو بشري هستي مِثل ما, ما هم بشري هستيم مثل تو, اگر بر تو وحي نازل شد بر ما هم بايد وحي نازل بشود بر ما نازل نميشود بر تو هم نبايد نازل بشود اين خيال بود اينها خيال ميكردند بشر همين بدن است. فرمود اينها گفتند: مَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا براي اينكه ثابت بكني كه پيامبر هستي معجزه بياور فَأْتِ بِآيَةٍ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ اگر راست ميگويي پيامبر هستي معجزه بياور. فرمود بسيار خوب قَالَ هذِهِ نَاقَةٌ اين يك شتر مادهاي است كه لَّهَا شِرْبٌ وَلَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ اين آبِ اين محل را بايد تقيسم بكنيد يك روز براي او يك روز هم سهم دامهاي شما, شما كاري به اين شتر نداشته باشيد آسيبي به آن نرسانيد حالا نحوه پيدايش و پرورش اين ناقه چه بود در اين گونه از آيات نيامده. فرمود آب اين محل يك روز نوبت اين ناقه است حالا همهاش را ميخورد در برابر اين آب فراوان شير فراواني هم بدهد آنها ديگر جزئيات كار است شما كاري به اين شتر نداشته باشيد آنها براي اينكه هر روز آب داشته باشند يا براي اينكه خواستند معجزه وجود مبارك صالح را از پا در بياورند و پِي بكنند به سراغ ناقه رفتند . وَلاَ تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابُ يَوْمٍ عَظِيمٍ اين عَظِيمٍ وصف يَوْمٍ است اگر يوم به عظمت وصف شد معلوم ميشود آن عذاب خيلي است به قدري آن عذاب عظيم است كه يوم را عظيم كرده ظرف را عظيم كرده. اگر بفرمايد «عذاب يومٍ عظيمٌ» اين نشان آن است كه آن عذاب, عظيم است اما وقتي كه فرمود: عَذَابُ يَوْمٍ عَظِيمٍ معلوم ميشود كه آن عذاب به قدري عظيم است كه اين يوم را هم عظيم كرده لذا عَظِيمٍ خواندن كه هست بهتر از «عظيمٌ» است كه در قرآن نيست . فَعَقَرُوهَا اين عَقْر را در همان بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهجالبلاغه فرمود: «إِنَّما يَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا وَ السُّخْطُ» براي اينكه اگر يك نفر عَقر كرده است عدّهاي تصميم گرفتند تصويب كردند كسي اجرا كرده است. در سوره مباركه «شمس» دارد كه آن كسي كه عَقر كرده است يك نفر بود؛ آنجا إِذِ انبَعَثَ أَشْقَاهَا يك نفر, در آيات ديگر هم دارد كه فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَي فَعَقَرَ يعني مسئول اجرا يك نفر بود كه عقر كرده است👈 اما چون ديگران تصويب كردند مشورت كردند رأي دادند و امضا كردند قرآن كريم اين فعل را به همه آنها اسناد داده است. فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ ذات اقدس الهي فرمود: فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادِمِينَ 👈اين نَدَم به معني توبه نيست درست است كه «كفي بالندم توبة» اما ندامت يك وقت است كه انسان پشيمان ميشود كه چرا اين كار را كرده يك وقت نادم است كه الآن عذاب ميآيد ما چه كنيم اين ندم و ندامت براي خوف از عذاب است نه براي زشتيِ كارهاي قبل. 👈بنابراين اين نَدَم يا توبه نيست يا اگر توبه بود توبه ديرهنگام است اين فَأَصْبَحُوا نَادِمِينَ أحدالوجهين است يا پشيماناند براي اينكه الآن خطر دارد ميآيد يا نه, پشيمانيشان ديرهنگام است لذا اثر نكرده 👈 فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ .
كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِينَ ﴿١٦٠﴾ إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَلَا تَتَّقُونَ ﴿١٦١﴾ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ ﴿١٦٢﴾ فَاتَّقُوا اللَّـهَ وَأَطِيعُونِ ﴿١٦٣﴾ وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ ۖ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿١٦٤﴾ اگر قرآن كريم از انبيا (عليهم السلام) اين سه مطلب را بازگو ميكند كه همه اينها فرمودند:👈 ما گذشته خوبي داشتيم، ما آينده خوبي داريم، ما حرف خوبي ميزنيم، اين براي آن است كه در موقع پذيرش مردم دو عنصر لازم است،1⃣ يكي مشروعيّتش كه از طرف خداي سبحان است، 2⃣يكي مقبوليّتش كه شناخت مردم است طبق سابقه و امثال ذلك، و لوط گرچه از آن قوم نبود ولي مدّتها در بين آن مردم زندگي كرد مردم هم او را به عظمت شناختند كه مقبوليّت رهبران از همين راه تأمين ميشود. اگر كسي مدّتي در جامعهاي زندگي كرد جزء برادران اجتماعي آن قوم خواهد بود و اگر در همين آيه فرمود: ﴿أَخُوهُمْ لُوطٌ﴾ يا در بخشي از آيات ديگر فرمود: ﴿وَإِخْوَانُ لُوطٍ﴾ نشان ميدهد كه اين برادر اجتماعي اين ها بود نه برادر ديني يا قبيلگي يا نسبي. أَتَأْتُونَ الذُّكْرَانَ مِنَ الْعَالَمِينَ ﴿١٦٥﴾ وَتَذَرُونَ مَا خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُم مِّنْ أَزْوَاجِكُم ۚ بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ عَادُونَ ﴿١٦٦﴾ بیان حضرت لوط(سلام الله عليه) اين بود كه :👈كاري شما كرديد كه هيچ كس نكرده و نميكند، نه جن ها می کنند، نه سگ ها، نه خوك ها، شما از اين حيوانشناسها سؤال كنيد آيا سگ نر با سگ نر جمع ميشود يا نه؟⁉! آیا اصلا حیوانی پیدا می شود که این کار را بکند؟ اينكه ذات اقدس الهي درباره برخي از انسانها فرمود: ﴿أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ همين است. لوط(سلام الله عليه) فرمود: شما كه اصلاً نميفهميد اين كار براي چيست اصلِ ازدواج براي حفظ نسل است، ذات اقدس الهي انسانها، حيوانها، پرندهها، جهندهها را به گونه ای آفريد كه اينها نر و ماده دارند براي حفظ نسل چه در آبزي چه در غير آبزي. بلکه شما مردمی متجاوز و خارج از آن حدی هستید که فطرت و خلقت برایتان ترسیم کرده، چون شما نزد مردان می روید، و راه را قطع می کنید (قطع نسل)، [ انکم لتاتون الرجال و تقطعون السبیل، (عنکبوت/۲۹ تمام تلاش و كوششي كه وجود مبارك لوط كرد يك خانواده به او ايمان آوردند هم خانواده خودش بود به استثناي زن خانواده حضرت فرمود: إِنِّي لِعَمَلِكُم مِنَ الْقَالِينَ 👈 من دشمن رسمي اين كارم بعد به خدا عرض كرد رَبِّ نَجِّني وَأَهْلِي كه به من ايمان آوردند مِمَّا يَعْمَلُونَ خداي سبحان دعاي او را مستجاب كرد به استثناي همسرش كه كافره بود فَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِينَ إِلَّا عَجُوزاً فِي الْغَابِرِينَ كه مانده است ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ .👈تَدمير همان اهلاك است دمارشان را در آورديم هم سنگبارانشان كرديم هم زمين دهن باز كرد و اينها را فرو برد كَذَّبَ أَصْحَابُ الْأَيْكَةِ الْمُرْسَلِينَ ﴿١٧٦﴾ إِذْ قَالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ أَلَا تَتَّقُونَ ﴿١٧٧﴾ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ ﴿١٧٨﴾ فَاتَّقُوا اللَّـهَ وَأَطِيعُونِ ﴿١٧٩﴾ وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ ۖ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿١٨٠﴾ 👈وقتي نوبت به اصحاب اِيكه فرا ميرسد سخن از برادر نيست، حوزه مأموريت وجود مبارك شعيب (سلام الله عليه)، هم بخش مدين بود، هم اَيكه،👈 ايكه يك منطقه پردرختي است كه درخت هاي او پيچيده و درهم است، مردم آن منطقه پيوند نژادي با وجود مبارك شعيب نداشتند، ولي مردم منطقه مدين پيوند نژادي داشتند، آنجا كه سخن از مدين است ميفرمايد: ﴿وَإِلَي مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْباً﴾ آنجا كه سخن از ايكه است، تعبير به برادر نكرده، بنابراين حوزه رسالت شعيب (ع) دو بخش داشت، 1⃣ بخشي جزء همنژاديها و قوميّت وجود مبارك شعيب بودند كه اهل مديناند تعبير به برادر شده، 2⃣بخش ديگر كه اصحاب ايكه بودند تعبير به برادر نشده. مشكل اصلي مردم مدين و اِيكه كمفروشي بود حالا گاهي گرانفروشي مشكل است، گاهي كمفروشي، كالاها را اجناس را يا با حجم ميفروختند يا با وزن ميفروختند، اگر با حجم ميفروختند ميشد كِيل، اگر با وزن ميفروختند ميشد ترازو، اين ها هم در حجمفروشي مشكل داشتند هم در وزنفروشي مشكل داشتند. در حجمفروشي كِيل و پيمانههايشان دو گونه بود با پيمانههاي پر ميگرفتند با پيمانههاي كم ميدادند، در وزنفروشي هم بشرح ايضاً قرآن كريم درباره قوم مدين اين دو خطر را گوشزد كرد. فرمود: ﴿أَوْفُوا الْكَيْلَ وَلاَ تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ﴾ 👈 اصلاً جزء مُخسِرين نباشيد كه به مردم خسارت برسانيد ﴿وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ﴾ با ترازويِ صاف بگيريد با ترازوي صاف بدهيد، كم ندهيد. بعد سخن از كيل و وزن نيست، حالا آنها كه با مساحت چيز ميفروشند، نظير پارچهفروش ها، آنهايي كه با درجه و امثال ذلك ميفروشند، اين ها كه ديگر كِيل و وزن نيست، اين از کلمات جامع قرآن كريم است كه براي بشر مِن الأولين و الآخرين نافع است، اختصاصي به مسلمان و يهودي و مسيحي و زرتشتي و اين ها ندارد، هر كه انسان است اين اصل براي او خوب است. 👈 فرمود: ﴿وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ﴾ با هر كسي معامله ميكني چه مسلمان چه غير مسلمان، ميخواهي درس بگويي بيمطالعه نرو همين طور انبار كرده حرف نزن، سخنراني بكني بيمطالعه نرو، چيزي ميخواهي بنويسي بيمطالعه ننويس، اهل رسانهاي بيتحقيق دهن باز نكن ﴿وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ﴾ فرمود مسلماني باش، كافري باش، كم نده كم نياور!
وَاتَّقُوا الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِينَ ﴿١٨٤﴾ قَالُوا إِنَّمَا أَنتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ ﴿١٨٥﴾ وَمَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَإِن نَّظُنُّكَ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ ﴿١٨٦﴾ 👈اگر مثل جَبل مثل كوه باشد به اين آساني از بين نرود (يك) و نگهدار و نگهبان حوزه زندگي انسان باشد (دو) به چنين صفتی ميگويند: جِبلّي، كار جبل چيست؟⁉️ جبل غير از تپههايي است كه در كوير پديد ميآيند اين را نميگويند جبل، جبل آن است كه مستحكم باشد ريشه در زمين داشته باشد مانع نوسان و اضطراب زمين باشد (يك) در دل خود معدن بپروراند (دو) همه سرماها و تگرگ ها و برف ها را با سينه بخرد (سه) اين ها را در درون خود جاسازي كند به صورت يك چشمه (چهار) از دامنه خود در دشت پراكنده كند (پنج) 👈 اين ها كار جبل است اگر صفتی در درون ما اين اوصاف خمسه را داشت ميشود جِبلّي 👈 و اگر صفت زودگذر بود نظير تپههايي كه در كوير در اثر يك گردباد پديد ميآيد، اين را نميگويند جبل. پس صفتی جبلّي است كه در درون ريشه داشته باشد، ذات اقدس الهي ميفرمايد: 👈 اين حرف هايي كه من ميگويم در درون انسان ها ريشه دارد اين ها را من خلق كردم، يعني گذشته اين طور بود حال هم اين طور است آينده هم همين طور است، این حرف ها ریشه در فطرت شما دارد، در درون شماست ما چيزي بيروني كه تحميل بر شما باشد نگفتيم و نميگوييم، 👈اگر گفتيم كمفروشي و بدفروشي خلاف است اين مطابق فطرت شماست، اگر گفتيم در اكتيال (پیمانه پر گرفتن) و كيل (پیمانه ناقص دادن) يكسان بينديشيد در اتّزان و وزن يكسان بينديشيد بر اساس همين جهت است اين حرف هايي است كه به ديگران هم گفتيم. آنها چه گفتند؟ 👈آنها گفتند تو سه مشكل داري1⃣ اولاً مُسحَّري جادوشدهاي، جنزدهاي همين بت ها يا غيربت ها تَسحير كردند 2-⃣ بشر نميتواند پيغمبر باشد اگر پيغمبري هست بايد مثلاً فرشته باشد، 3⃣ اينكه گمان ما اين است كه تو ـ معاذ الله ـ دروغ ميگويي. فَأَسْقِطْ عَلَيْنَا كِسَفًا مِّنَ السَّمَاءِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ ﴿١٨٧﴾ پس گفتند پيشنهاد ميدهيم اگر راست ميگويي پيغمبري يك گوشه از آسمان، بالاي سر ما ساقط بشود. حالا يا منظور آسمان است يا ابرهاي بزرگ .👈 وجود مبارك شعيب(سلام الله عليه) فرمود: رَبِّي أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ اولاً تمام كارهاي شما را خدا ميداند (يك) درباره آوردن معجزه هم [سخن ما اين است كه] ما رسوليم مأموريم هر وقت خدا اراده فرمود ما ميآوريم نفرمود ما نميآوريم رَبِّي أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ فَكَذَّبُوهُ 👈اينها تكذيب كردند يا در اثر تَسحير يا در اثر بشر بودن يا در اثر احتمال دروغ يا در اثر تعجيزي كه داشتند گفت حالا كه اين معجزه را نياوردي مثلاً ـ معاذ الله ـ كاذبي.
آنگاه ذات اقدس الهي فرمود: فَأَخَذَهُمْ عَذَابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ ابرهاي سنگيني تلّي از ابر آمده به حيات اينها خاتمه داده با آن باران عذاب بر اينها باريد و حيات اينها خاتمه داد و از چنين روزي تعبير به عظيم فرمود نه از عذابش تعبير به عظيم فرموده باشد. قبلاً هم گذشت كه اين مبالغهاش بيشتر است يك وقت ميفرمايد عذاب عظيم است يك وقت ميفرمايد عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ.👈 معلوم ميشود آن عذاب به قدري عظيم است كه آن روز را هم عظيم كرده
در این جا سرگذشت هفت پیامبر پایان می گیرد، هدف این بود که روشن سازد قوم پیامبر نیز همان راهی را می روند که اقوام پیشین رفتند، پس به زودی به همان سرنوشت دچار می شوند، و این تهدیدی نسبت به کفار محسوب می شود، در عین حال به پیامبر دل داری می دهد که اگر تو را تکذیب کردند، چیز نوظهوری نیست و طریقه افراد لجوج این چنین است
وَإِنَّهُ لَتَنزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿١٩٢﴾ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ ﴿١٩٣﴾ عَلَىٰ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ ﴿١٩٤﴾ بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُّبِينٍ ﴿١٩٥﴾) 👈فرمود: قرآن كريم يك كتاب نازل نيست، يك كتاب متنزِّل است، فرق نازل و متنزّل اين است كه نازل يعني حرفِ سطحي و بيمحتوا، متنزّل يعني حرفي است كه از جاي بلند آمده مسيري را طي كرده پيامي دارد تا شنونده را با همين مسير به مقام برتر و بالاتر برساند. فرمود: اين كتاب نازل نيست يك كتاب سطحي نيست كتابي است كه همه اگر تدبّر كنند معارف فراواني از آن استفاده ميشود. مطلب دوم آن است كه، نزول گاهي به صورت انداختن است گاهي به صورت آويختن، باران را خداي متعال نازل كرد يعني قطرات را به زمين انداخت، قرآن را خداي سبحان نازل كرد يعني اين آيات را كه به مثابه حبل متيناند به زمين آويخت، ارتباطش همچنان با نازلكننده محفوظ است،👈 فرمود: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾ براي اينكه اين به جاي بلند وابسته است.
👈فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾ و براي تنزّل اين قرآن عليّ حكيم به عربي مبين، من مهمترين فرشته را فرستادم كه روح الامين است، جبرئيل(سلام الله عليه) است جبرئيل اين را از بالا آورده پايين ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ﴾ فرودگاه و مهبط اين وحي هم، قلب مطهّر توست، تو هم معنا را ميفهمي هم لفظ را ميشنوي هم جبرئيل را ميبيني همه را با قلب ميبيني، اين ها در كارگاه قلب تو آمدند، 👈كساني كه در حضور تو هستند كنار تو نشستند آنها نميشنوند. فرمود: ﴿إِنَّهُ لَتَنزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ گرچه ربّالعالمين را مشركان حجاز ميپذيرفتند، ولي ميگفتند: اين كارهاي جزئي براي ارباب متفرّقون است، رب العالمين را به عنوان رب الارباب قبول داشتند، ولي ذات اقدس الهي فرمود: نه خير اين كار جزئي هم كه يك سخن است از ذات اقدس الهي است، پس مبدأ مشخص، منتها مشخص، مسير مشخص، پيك مشخص، زبان و معنا هم مشخص ﴿بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ﴾ تا مردم را انذار كنيم. فرمود: إِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ 👈در زبورها و كتابهاي انبياي گذشته آمده علماي بنياسرائيل هم ميدانند پس حرفي است كه ما گذشته گفتيم و همين جريان را خبر داديم و انبياي قبلي هم باخبر بودند و به امّتهايشان هم گفتند و بشارت هم دادند منتها حالا بعضي از قصّهها در قرآن كريم آمده بعضيها نيامده. فرمود اين كتاب، خودش معجزه است براي تحدّي مكرّري كه ما كرديم از كلّ قرآن از ده سوره از يك سوره اينها عاجز شدند (اين يك) اخبار غيبي را ما در اينجا آورديم آن درسخواندهها اخبار غيبي ندارند چه رسد به وجود مبارك پيغمبر(ص) (اين دو) سوم هم اين است كه علما و دانشمندان اهل كتاب كه ايمان آوردند همهشان ميدانند أَوَ لَمْ يَكُن لَهُمْ آيَةً أَن يَعْلَمَهُ عُلَمَاءُ بَنِي إِسْرَائِيلَ خب اينها كه ايمان آوردند اين يهوديها كه ايمان آوردند اين مسيحيها كه ايمان آوردند كم نبودند اينها همهشان ميدانند كه اين حرفها در تورات بود در انجيل بود.
كَذَٰلِكَ سَلَكْنَاهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ ﴿٢٠٠﴾ فرمود: اين كوثر را اين معارف قرآني را در دل هاي كفار جاري ميكنيم، يعني براي آنها با دليل عقلي و نقلی روشن ميشود که اين حقی است که هیچ شکی در آن نیست، دليل عقلي داريم، براي اين كه تحدّي كرديم ( گفتیم اگر می توانید مثل این قرآن اقلا یک سوره بیاورید اما نتوانستند) معجزه ثابت شد، دليل نقلي داريم، براي اين كه علماي بنياسرائيل آمدند گواهي دادند كه حقانيّت اسلام در كتابهاي آسماني آمده، اين در بخش انديشه و علم، 👈اما آنكه بايد قبول بكند، ايمان بياورد، بخش انگيزه و عقل عملي است، اين ها چون در جريان جهاد با دشمن درون، شكست خوردند، لذا اين بخش انگيزه و بخش اراده و عزم و تصميمگيري را مسدود کردند. 👈فرمود: ما وحی را تا دلِ انها برديم اين طور نيست كه ما فقط به گوش شان رسانده باشيم اگر به گوش او رسانده باشيم به دل او نرسانده باشيم اين ميشود كافر مستضعف، اين كه جهنم نميرود اين كه درك نكرده، حجّت خدا بر او بالغ نشده، اما اين مشركين مكه، اين مجرمين، اين تبهكاران، حق برايشان روشن شد، ولي عالِم شدن نيمي از جريان است بين نفس و اين مراحل علمي چيزي است به نام عقل عملي كه بايد به جان گِره بزند. وقتي قبول كرد يعني اين علم را به جان خود گره زد آن وقت ميشود معتقد، ميشود عالم عادل. اين سنّت ماست ما هيچ كسي را بدون حجّت بالغه عذاب نميكنيم. فرمود: ما اين آيات را در گذشته رسانديم، حال ميرسانيم، در آينده ميرسانيم، آن كه مجرم و تبهكار است، دستگاه قضايي، اجرايي و قانونشناسي را عوض كرده، اين آيات در دلش می رود، اما بياثر است. یعنی آن كه بايد بپذيرد مريض است ﴿فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ لا يُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّىٰ يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ ﴿٢٠١﴾ فَيَأْتِيَهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿٢٠٢﴾ فَيَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنظَرُونَ ﴿٢٠٣﴾ أَفَبِعَذَابِنَا يَسْتَعْجِلُونَ ﴿٢٠٤﴾ 👈مادامي كه انسان در دنياست و خطري او را تهديد نكرده مختار است بين ايمان و كفر، هر كدام را بپذيرد بالاختيار است، هم ايمان او قبول است و هم كفر او عليه او نوشته ميشود، ولي اگر خطر را ديد، اضطراب را ديد، غرق را ديد، نظير جريان فرعون، اين ايمانِ اضطراري است. اگر يك فرد عادي بود در اثر گناه و امثال ذلك تا حال ايمان نياورد، الآن كه خطر را ديد ايمان آورد، اين ايمان در حال اضطرار را خدا قول نداد كه قبول كند، لكن اگر عنايت الهي شامل حال بشود، نظير قوم يونس، بله ممكن است خدا قبول كند، اما اگر كسي مثل فرعون تا توانست آدم كُشت، الآن كه خطر را احساس كرد گفت: ایمان آوردم به او گفته ميشود: الان؟در حالی که قبل از این، این همه در زمین فساد کردی!؟ 👈 پس ايمان تاكنون دو مرحلهاش روشن شد؛ در حال اختيار ايمان قبول است در دنیا، در حال اضطرار ممكن است قبول باشد ممكن است قبول نباشد در لحظه ی پایانی عمر. 👈 اما قسم سوم ايمان در صحنه قيامت است بعد از مرگ. ايمان در صحنه قيامت مُمتنِع است، براي اينكه دار قيامت دار عمل نيست،در قيامت، خطر اين است كه انسان حق را ميبيند نميتواند ايمان بياورد. عذاب الهي دفعتاً ميآيد آنگاه بعد نظير همان فرعون مهلت ميطلبند، می گویند: آيا مهلت ممكن است يا نه؟ فرمود نه، چطور مهلت بدهيم ساليان متمادي ما به شما مهلت داديم اثر نكرد، شما بارها با سخریه و استهزاء از رسول خدا (ص) می خواستید که هر چه زودتر عذابی را که وعده داده بود، بیاورد، بر فرض سالیان متمادی به شما مهلت بدهیم باز همین وضع است أَفَرَأَيْتَ إِن مَّتَّعْنَاهُمْ سِنِينَ ﴿٢٠٥﴾ ثُمَّ جَاءَهُم مَّا كَانُوا يُوعَدُونَ ﴿٢٠٦﴾ مَا أَغْنَىٰ عَنْهُم مَّا كَانُوا يُمَتَّعُونَ ﴿٢٠٧﴾ حالا بر فرض ما چند سال هم به اينها مهلت بدهيم، اين ها مثل همان دوران گذشته متمتّعانه به سر ميبرند، درباره همين افراد فعلي ميفرمايد: اين افراد فعلي و موجودين، وضع شان را بررسي كنيد، اين ها بر فرض ساليان متمادي متمتّعانه و مسرفانه به سر ببرند، وقتي عذاب الهي آمد چه كاري از اينها ساخته است؟ كاري از اينها برنميآيد، همان كه گفتند: ﴿مَا أَغْنَي عَنِّي مَالِيَهْ ٭ هَلَكَ عَنِّي سُلْطَانِيَهْ/ حاقه 28 و 29﴾ كاري از اين مال برنميآيد، بين انسان و مال انسان، بين انسان و اولاد و قبيله و عشيره انسان اين حادثه تلخ عذاب اليم فاصله مياندازد، نه گذشته اين ها گذشته خوبي بود كه به داد اينها برسد، نه موجوديِ اين ها موجودياي است كه توان داشته باشد مشكل اين ها را حل كند، کسی که سابقه تلخ داشت موجودي او هم از او بيگانه بود، پس چيزي مشكل او را حل نخواهد كرد، اين وضع اين هاست.
وَمَا أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ إِلَّا لَهَا مُنذِرُونَ ﴿٢٠٨﴾ ذِكْرَىٰ وَمَا كُنَّا ظَالِمِينَ ﴿٢٠٩﴾ ما هیچ قریه ای را هلاک نکردیم، مگر در حالی که انذار شده بودند، و تذکر یافته، حجت بر آنان تمام شده بود، برای این که اگر در غیر این حال هلاک شان می کردیم، نسبت به آنان ظلم کرده بودیم، و شأن ما این نیست که به کسی ظلم کنیم. آيه پانزده سورهٴ مباركهٴ «اسراء» اين است كه: ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ اين «كان» منفي، سيره الهي را نشان ميدهد، ميفرمايد: ما هيچ كسي را عذاب نميكنيم مگر بعد از آن كه رسولی مبعوث کنیم. ما اصلاً به كسي ظلم نمیکنیم وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّيَاطِينُ ﴿٢١٠﴾ وَمَا يَنبَغِي لَهُمْ وَمَا يَسْتَطِيعُونَ ﴿٢١١﴾ إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ ﴿٢١٢﴾ 👈چهار چيز را نسبت به شيطان نفي كرد چه اينكه همين امور چهارگانه را نسبت به انسانهاي عادي نفي كرد يكي اينكه اين وحي از آن مبدأ عالي كه علي حكيم است نازل ميشود آنجا جا براي شيطنت شيطان نيست هيچ شيطاني آنجا راه ندارد اينكه اعتراف كرد گفت من مخلَصين را فريب نميدهم نه براي اينكه نسبت به آنها ترحّم دارد يا احترام دارد بلكه نسبت به آنها قدرت ندارد زيرا آنها چيزي ميطلبند كه شيطان درك نميكند شيطان كالايي دارد كه متروك آنهاست بنابراين جا براي فريب نيست نه ميتواند بدلي بسازد و نه ميتواند اصلي كه در اختيار دارد براي آنها زيبا نشان بدهد لذا صريحاً اعتراف كرد كه اِلاّ عِبادَكَ مِنهُمُ المُخلَصين پس در آن مقام جا براي شيطنت شيطان نيست 👈در وسطها هم جا براي نفوذ او نيست براي اينكه إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ از آن طرف هم فرمود: وَجَعَلْنَاهَا اين نجوم را رُجُوماً لِلشَّيَاطِينِ . و مانند آن .پس نه در آنجا حضور دارد و نه در بين راه ميتواند نفوذ پيدا كند . اين دو امر و نه ميتواند در حرم امن رسول خدا نفوذ پيدا كند كه چيزي را كم كند يا زياد كند و نه ميتواند مثل اين بياورد. فَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّـهِ إِلَـهًا آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ ﴿٢١٣﴾ خطاب در این آیه به رسول خدا (ص) است،👈 می فرماید: حالا که معلوم شد این قرآن تنزیلی است از رب العالمین، و شیطان ها در نازل کردن آن کمترین دخالتی ندارند، و اساسش بر توحید و نهی از شرک و وعده ی عذاب به مشرکین است، پس زنهار که به خدا شرک نورزی، تا آن عذاب موعود به تو نرسد، و داخل در زمره معذبین نشوی. 👈👈 سؤال: رسول خدا (ص) با داشتن عصمت الهیه دیگر ممکن نیست که معصیت از او سر بزند، چرا خداوند به پیامبر معصوم چنین دستوری می دهد؟ 👈زیرا معصوم هم بشری است مختار در فعل و ترک، در طاعت و معصیت، هر چند که از ناحیه خدا دارای عصمت است، لذا تکلیف از او برداشته نمی شود، و مورد امر ونهی خدا قرار می گیرد فرمود: وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ 👈انذار بستگان نزديك بر اساس چند وجه تاريخي و قرآني است: يك وجهش اين است كه خب همانطوري كه خودتان را حفظ ميكنيد بستگان نزديكتان را هم از خطر حفظ بكنيد قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ (اين وجه اوّل). دوم اينكه اين جريان سلطنت و ملوكيت و امثال ذلك نيست اين احكام براي بستگان حاكم نباشد نه بستگان حاكم با ديگران فرقي ندارند أَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ همانطوري كه ديگران را انذار ميكني عشيره اقربينت را هم انذار بكن. 👈 سوم اينكه درست است كه تو را ما بشير و نذير معرفي كرديم گفتيم قُمْ فأنْذِر امّا پيشاپيش بستگان نزديكت را انذار بكن تا در ديگران اثر بيشتري داشته باشد نظير قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُم مِنَ الْكُفَّارِ شما كه ميخواهيد جهاد كنيد اوّل با اين كفّار نزديكتان جهاد كنيد نه اينكه اينها را بگذاريد برويد به كفار دور دست شما كه ميخواهيد جهاد فرهنگي علمي تبليغ داشته باشيد اوّل نزديكهايتان را اصلاح بكنيد 👈اين نسبت به بستگان امّا نسبت به توده مردم چه؟ 👈فرمود نسبت به توده مردم وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ به فكر سرمايهداران و مسرفين و مترفين نباش اين مومنيني كه به سراغ تو آمدند اينها را طرد نكن 👈 ما دو صورت خفض جناح داريم از نظر قرآني يكي خفض جناح للترحم است يكي خفض جناح للاحترام نسبت به پدر و مادر فرمود وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ 👈امّا درباره وجود مبارك پيغمبر (ص) فرمود اين خفض جناح ترحمي است يعني تو كه قدرت پرواز داري ميتواني معراج بروي اوج نگير مردم را رها نكن اينها را زير بال بگير زير پر بگير تا اينها رشد بكنند پر در بياورند و پرواز كردن ياد بگيرند وقتي پر درآورند و پرواز كردن ياد گرفتند حالا آزادند الَّذِي يَرَاكَ حِينَ تَقُومُ ﴿٢١٨﴾ وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ ﴿٢١٩﴾ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ﴿٢٢٠﴾ 👈بعد فرمود: تكيهگاه تو خدايي باشد كه هم قدرت دارد، هم مهرباني و عنايت ويژه دارد و تو را در بين نمازگزارها ميبيند ﴿ الَّذِي يَرَاكَ حِينَ تَقُومُ ٭ وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ﴾. 👈 روٴيت الهي و نظر الهي دو قسم است يك روٴيت عام رحماني است كه همه را ميبيند ﴿بِكُلِّ شَيءٍ بَصِيرٌ﴾ است، و يك روٴيت ويژه است كه نظر تشريفي است. ذات اقدس الهي يك عدّه را نگاه نميكند با يك عدّه حرف نميزند با اينكه ﴿بِكُلِّ شَيءٍ بَصِيرٌ﴾ است فرمود: ﴿وَلاَ يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلاَ يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ اين كه فرمود: ﴿يَرَاكَ﴾ تو را ميبيند، يعني روٴيت تشريفي دارد، وقتي كه در میان نمازگزارها هستي، يا در بين ساجدين از انبيا و اوليا كه از دورهٴ آدم تا اين عصر كنون در اصلاب و ارحام مطهر آمدي، یا در بين نماز شب خوانها در حال سجده اي، یا در نماز جماعت، امام آنهايي و تقلبات ركوع و سجود و قيام و قعودت را خداي سبحان نگاه ويژه دارد. 👈👈مطلب مهم آن است كه در عين حال كه نماز ستون دين است، مهمترين جزء نماز مسئلهٴ سجده است كه حتّي از ركوع هم بالاتر است، لذا سجده را دوبار تكرار كردند. غرض آن است كه انسان در نماز در همهٴ حالات در قرب الهي است، لكن در سجده نزدیک ترین حالت ممکن است. 👈بعد فرمود: خدايي كه عزيز و رحيم است تكيهگاهش اين است كه او سميع و عليم است، اگر كسي سميع باشد عزّتش پشتوانه دارد، اگر كسي عليم باشد رحم اش پشتوانه دارد. هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَي مَن تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ تَنَزَّلُ عَلَي كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ يُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ 👈فرمود اين تحليل سه ضلعي كه مصدر نزول، مهبط نزول و خود شئ نازل در قرآن همهاش حق است و صدق است و خير است و فلاح و صلاح.👈 ولي درباره شيطان هر سه جهتش باطل است براي اين است كه1⃣ مهبط نزول شياطين افرادياند كه پراكنده گويند2⃣ حرفهايي ميزنند كه عمل نميكنند 3⃣ آنچه عمل ميكنند به زبان نميآورند 4⃣ يك عدّه افراد هوچي به دنبال اينها راه ميافتند اين حوزه شعر است خب پس جوهر شعر با جوهر وحي فرق دارد از هر جهت. 👈يُلْقُونَ السَّمْعَ و اكثر اين افّاكين كاذب اند (يك) اكثر آن شياطين كاذب اند (دو) هم آنهايي كه ميآورند اكثرشان دروغ ميگويند هم اينهايي كه ميگيرند جنگيرها اكثرشان دروغ ميگويند خب آن بخش كهانت و جن گيري و اينها تمام شد. شعر يك فرق جوهري با قرآن دارد قرآن حكمت است و مجد است و كرامت كه يس وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ .. شعر خيالبافي است برهان در آن نيست جوهره شعر با جوهره وحي فرق ميكند چون اين خيالبافي است برهان در آن نيست قرآن برهان محض است قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنتُمْ صَادِقِينَ هم حرف قرآن است هم خودش برهاني سخن ميگويد هم مردم را به برهان دعوت ميكند جوهر شعر با جوهره قرآن فرق ميكند آورنده شعر كه شاعر است او پراكندهانديش است تأثير شعر هم در حوزه كساني است كه غاووناند و اهل غوايتاند و اهل ضلالتاند وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ 👈پس از هر سه جهت يعني مبدأ نزول و مهبط نزول و اثر خارجي اش با قرآن كريم فرق ميكند أَلَمْ تَرَ كه خود اين شعرا فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ آن غاوون هم پراكندهانديشاند كه «هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ» هر جا بوقي درآمد اينها حاضرند «يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ» اين يقولُونَ مَا لاَ يَفْعَلُون كه در سوره مباركه «صف» هم آمده است كَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ اين غير از نفاق است نفاق آن است كه چيزي را كه انسان معتقد است نميگويد چيزي را كه معتقد نيست ميگويد و برخلاف عقيده اصرار دارد
إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وذكروا وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً ..... 👈اعمال و مناسك و مراسم عبادي هر كدام مشخص است كه آدم شب و روز چقدر نماز بخواند در سال چقدر روزه بگيرد مناسك حج و عمره و اينها مشخص است امّا ذكر خدا مشخص نيست. فرمود: اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً و منظور از ذكر، نام خدا نيست ياد خداست در غير معصوم دائم الذكر بودن بسيار سخت است گاهي ممكن است انسان غفلت بكند ولي ذكر كثير داشته باشد اهل نجات است منظور، نام خدا نيست منظور ياد خداست. فرمود: وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا 👈اگر كسي شاعر شد هنر شعر دارد بايد انتقام بگيرد از بيگانهها، اين همه قصايد محرّمي كه عليه پيغمبر سرودند خب شما هم مثل حسّان باش دفاع بكن .اين پيام آيه است نه اينكه اينها مدح ميكنند بله امّا انتصار، انتصار يعني انتقام، هنرمند بايد انتقام بگيرد فيلمساز بايد انتقام بگيرد از چه كسي انتقام بگيرد⁉ از تحريم انتقام بگيرد از تروريسم بايد انتقام بگيرد از بيگانه بايد انتقام بگيرد از منافق بايد انتقام بگيرد هنري را كه ذات اقدس الهي به انسان داد در برابر اين هنر مسئوليتي ميخواهد . فرمود شما هم چهارتا شعر بگو آبروي پيغمبر را حفظ بكن اين همه شعر گفتند عليه پيغمبر هجو كردند شما هم چهارتا شعر بگو. فرمود: وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ در پایان آیه مشرکین را تهدید می کند که به زودی خواهند فهمید که بازگشتگاه شان کجاست، و آن همان آتش است
«و الحمد لله ربّ العالمين»
ویرایش بوسیله کاربر 1402/11/23 10:38:30 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|