🔹
نکات سوره نمل از تفسیر عبدالعلی بازرگان
نمل : ۱ طس تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ وَكِتَابٍ مُّبِينٍ طاء، سين، اين است آيات قرآن و کتاب روشنگر. ۱
__
۱- قرآن، مصدر از ريشه «قَرَءَ» به معنای متنی خواندنی برای تدبّر در آيات آن است، «کتاب»، به آنچه مکتوب و مقرر شده، يعنی به مجموعه قوانين و نظامات تکوينی و تشریعی گفته ميشود. در اين آيه، هم به جنبه خواندنی و آموختنی بودن آنچه بر پيامبر وحی شده اشاره ميکند، و هم به جنبه پيروی از قوانينی که در آن آمده است.
نمل : ۲
هُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ که
هدايتی است و بشارتی برای مؤمنين. ۲
۲- سه سوره: بقره، نمل و لقمان، که هر سه با حروف مقطعه و نقش هدايتگر قرآن آغاز ميشوند، و جمله سه مرحلهاي: «الَّذِينَ یُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ» عيناً در هر سه تکرار شده است، هدايت قرآن را از سه منظر و برای سه گروه از بندگان مطرح ميسازد؛ بقره: «متقين»، نمل: «مؤمنين»، و لقمان: «محسنين».
از اين سه منظر ميتوان ارتباط انسان را با سه موضوع: خود، خدا، و خلق تعريف کرد؛ مهمترين خصلت «خودِ» انسان در فرهنگ قرآن تقواست، پس سوره بقره که با مقدمه مردمشناسی در معرفی سه گروه: مؤمن، کافر، و منافق پرداخته است، بر نقش تقوا در هدايتپذيری «خود» از قرآن تأکيد ميکند. سوره نمل عمدتاً بر ارتباط انسان با «خدا» تکيه دارد، از اين منظر صفت «ايمان» مطرح ميشود و بالاخره سوره لقمان، به خصوص در آيات ۱۲ (۳۱:۱۲) تا ۱۹ [اندرزهای لقمان به فرزندش] بر ارتباط آدمی با «خلق» تکيه دارد، صفت احسان از اين منظر مهمترين نشانه آدمی محسوب ميشود.
متقين و مؤمنين و محسنين سه گروه نيستند، بلکه سه خصلت يک انسان از سه منظر متفاوت محسوب است.
نمل : ۳
الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ همانها که نماز را به پا ميدارند و زکات ميپردازند ۳
و همانها که به راستی به آخرت يقينآوری ميکنند. ۴
__
۳- اقامة صلاة، برپا داشتن، به معنای جدی گرفتن و اولويت قائل شدن برای ارتباط با پروردگار در نمازهای يوميه، و پرداخت زکات، خرج کردن در راه خدا، در خدمت به مردم از طريق انفاق و صدقات است که موجب «تزکیه» نفس و پاکيزگی روح ميگردد. اين سوره در سال هشتم بعثت در مکه نازل شده است و هنوز زکات به معنای ماليات حکومتی رسم نشده بود.
۴- در جملة: «وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ»، دو بار ضمير «هم» تکرار شده است که بر اهميت اساسی يقين به آخرت و محوری بودن آن در باورها دلالت ميکند. در ضمن «يوقنون» فعلی مضارع است که نشانگر تلاشی مستمر برای رسيدن به يقين ميباشد.
نمل : ۴
إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَيَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ فَهُمْ يَعْمَهُونَ بيترديد کسانی که به آخرت ايمان نميآورند [بدان جهت است که] اعمالشان را در نظرشان نيکو جلوه دادهايم ۵
[لذا با از خود راضی بودن، دليلی برای نگرانی از آينده ندارند] بنابراين سرگردان [در شناخت راه از بيراهه] هستند.
__
۵- از خود راضی بودن نوعی خود فریبی است که معیارهای ارزشی را به جای حق، تابع نفس ميکند، در اين صورت، شخص هر آنچه خود بپسندد، نيکو ميشمارد، تا جائی که زشتکاريهايش را زيبا و افسادش را اصلاح ميبيند.
فاعلِ نيکو جلوه کردن اعمال شخص نزد خود را قرآن گاهی به شيطان نسبت داده [انعام ۴۳ (۶:۴۳) ، انفال ۴۸ (۸:۴۸) ، نحل ۶۳ (۱۶:۶۳) ، نمل ۲۴ (۲۷:۲۴) ، عنکبوت ۳۸ (۲۹:۳۸) ]، گاهی به شرکاء شيطانی [فصلت ۲۵ (۴۱:۲۵) ، انعام ۱۳۷ (۶:۱۳۷) ]، گاهی به خدا [انعام ۱۰۸ (۷:۱۰۸) ، نمل ۴ (۲۷:۴) ] ولی بيشتر به صورت ناشناخته، که ميتواند هر يک از موارد فوق باشد [انعام ۱۲۲ (۷:۱۲۲) ، توبه ۳۷ (۹:۳۷) ، يونس ۱۲ (۱۰:۱۲) ، رعد ۳۳ (۱۳:۳۳) ، فاطر ۸ (۳۵:۸) ، مؤمن ۳۷ (۲۳:۳۷) ، محمد ۱۴ (۴۷:۱۴) و فتح ۱۲ (۴۸:۱۲) ].
نمل : ۶
وَإِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ
و بيترديد تو قرآن را از نزد [خداوند] حکيم دانايی دريافت ميداری ۷
[پس ترديدی در اصالت اين کتاب نداشته باش].
__
۷- لقاء و ملاقات و تلاقي، روبرو شدن و مصادف گشتن با چيزی يا کسی است. اين کلمه به صورت متعددی [تلقّی] به معنای روبرو کردن و تفهيم مطلب است. منظور اين است که اين قرآن ساختههای ذهنی و محصول انديشه پيامبر در مشکلات اجتماعی و ارائه راه حلی بشری نيست، اين قرآن از ناحيه خدای حکيم و عليم به او تفهيم شده است. اين تأکيد، پاسخگوی نظرياتی است که قرآن را سخن خود پيامبر و محصول راز و نيازهای متعالی او، بنابراين امری بشری و بازتاب دهنده افکار و نظريات زمانه و ابطالپذير، ميشمارد.
نمل : ۷
إِذْ قَالَ مُوسَى لِأَهْلِهِ إِنِّي آنَسْتُ نَارًا سَآتِيكُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ آتِيكُم بِشِهَابٍ قَبَسٍ لَّعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ ـ [به ياد آر] آنگاه که موسی [در تاريکی و سرمای صحرا] به خانوادهاش گفت: من [به راستي، نه خيالی] احساس [مطبوع] آتشی ميکنم، ۸
[کمی در اينجا درنگ کنيد، ميروم و] به زودی خبری از آن [در تشخيص راه] يا پارهای آتش برای شما ميآورم تا گرم شويد. ۹
__
۸- اين صحنه از ماجرای شگفتآور زندگی موسي(ع)، علاوه بر اين سوره، در سورههای طه آيه ۱۰ (۲۰:۱۰) و قصص آيه ۲۹ (۲۸:۲۹) هم تکرار شده است، با اين تفاوت که دو بار فعل «انس» را به کار برده، يکبار فعل رَا [ديد- طه ۱۰ (۲۰:۱۰) ].
ميان فعلِ رَای [ديد] و انس تفاوت وجود دارد، در «رَای» فقط چشم است که ميبيند، اما در انَسَ دل است، يا چشم بصيرت است، که ميبيند. انس با اُنس و مأنوس همريشه است و در آن ميل قلبي، انس گرفتن و احساس مطبوع کردن نهفته است. در اين واژه نوعی مراقبت، زير نظر گرفتن و احساس مسئوليت محبتآميز هم وجود دارد. در قرآن تشخيص سن رشد و بلوغ عقلی يتيمان، برای سپردن کامل اموال به خودشان را با واژه «انس» بيان کرده است: «...فان انستم منهم رشدا فادفعوا اليهم اموالهم...» [نساء ۶ (۴:۶) ].
۹- «تَصْطَلُونَ» از ريشه «صَلَی» [ملازم آتش شدن و به آن در آمدن] است که در باب افتعال، نوعی پذيرش و جذب گرمای آتش را ميرساند. اصطلاء همان گرم شدن با آتش است.
مولوی در مثنوی خود، از اين صحنه، تقابل نار با نور را برداشت کرده و به زيبائی تفاوت ظاهر با باطن و صورت با سيرت را به نظم کشيده است.
موسی آن را نار ديد و نور بود
زنگيی ديديم شب را حور بود
بعد از اين ما ديده خواهيم از تو بس
تا نپوشد بحر را خاشاک و خس
ساحران را چشم چون رست از عما
کف زنان بودند بی اين دست و پا
چشم بندِ خلق جز اسباب نيست
هر که لرزد بر سبب زَاصحاب نيست [دفتر ۶-۲۳۲۰ به بعد]
در ضمن موسی در پرتو نور آتش، هم ميخواست «خبری از راه» کسب نمايد و هم آتشی برای گرم شدن بياورد. اين دو نکته به نظر ميرسد به دو اصل :
۱- کسب هدايت، ۲- کسب نيرو و نصرت برای طی طريق اشارت داشته باشد [والله اعلم].
نمل : ۸
فَلَمَّا جَاءَهَا نُودِيَ أَن بُورِكَ مَن فِي النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا وَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَـمِينَ پس همين که نزد آن [آتش] آمد، ندائی در رسيد که: «مبارک است آن که در آتش و آنکه پيرامون آن است» ۱۰
و [البته] منزه است خدای پروردگار جهانيان [از تصورات مادّی و بشری اين تمثيل].
__
۱۰- برکت به هر خير و فايدهای که دوام و پيوستگی و رشد و افزايش داشته باشد گفته ميشود. مبارک چيزی است که در آن فايده ثابت و هميشگی باشد. جمله: «بُورِكَ مَنْ فِی النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا»، بيان اين حقيقت و پيامی معنوی است که هر کس در متن اين آتش و پيرامون آن باشد، در خير و برکت است. بديهی است آتش معمولی سوزنده و کشنده است، پس اين چه آتشی است که در دل هر که افتاد به خیری ابدی ميرسد؟ عارفان ما عمدتاً اين آتش را همان آتش عشق شمردهاند، نگاه کنيد به برخی ابيات مولوی در مثنوي:
آتشی ديدی که سوزد هر نهال
آتش جان بين کزو سوزد خيال
نه خيال و نه حقيقت را امان
زين چنين آتش که شعله زد به جان [دفتر ۶- ۲۲۴۶]
چون درخت موسوی شد اين درخت
چون سوی موسی کشانيدی تو رَخت
آتش او را سبز و خرّم ميکند
شاخِ او انی انا الله ميزند [دفتر ۴- ۳۵۷۵]
آتش ابراهيم را نبود زيان
هر که نمرودی است گو ميترس از آن [دفتر ۲- ۳۳۲۳]
آتش نمرود ابراهيم را
صفوتِ آيينه آمد در جلا [دفتر ۶- ۲۰۵۲]
آتش است اين بانگ نای و نيست باد
هركه اين آتش ندارد نيست باد
آتش عشق است کاندر نی فتاد
جوشش عشق است کاندر می فتاد
نی حديثِ راه پُر خون ميکند
قصههای عشق مجنون ميکند [دفتر اول ابيات ۹ تا ۱۳]
آتشی در عشق در جان برفروز
سر به سر فکر و عبادت را بسوز
موسيا آداب دانان ديگرند
سوخته جان و روانان ديگرند
عاشقان را هر نفس سوزيدنی است
بردهِ ويران خراج و عُشر نيست
ملت عشق از همه دينها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست [دفتر ۲ ابيات ۱۷۶۸ به بعد]
نمل : ۱۰
وَأَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ يَامُوسَى لَا تَخَفْ إِنِّي لَا يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ و [اينک] عصايت را در انداز، پس همين که موسی ديد [عصايش] همچون مار ميجنبد، برگشت و پا به فرار گذاشت و به پشت [سرش] هم نگاه نکرد. [خطاب رسيد] ای موسی نترس، که نزد من [=در پناه و امنّيت من] فرستادگان نميترسند. ۱۲
__
۱۲- واژة «عصا» ۱۲ بار در قرآن تکرار شده است که ده مورد آن [عدد تمام]، به عصای موسی و دو مورد ديگر به ريسمان و عصاهای ساحران فرعون اشاره دارد [طه ۶۶ (۲۰:۶۶) و شعراء ۴۴ (۲۶:۴۴) ]. عصا تکيهگاهی است که کارهای ديگری نيز از آن برميآيد [طه ۱۸ (۲۰:۱۸) ]، اما تکيهگاه ميتواند باطل و شيطانی و موجب «عصيان» گردد يا حق و خدائی باشد. آيا نميتوان گفت عصای موسی در اين قصه «نماد تکيهگاه» هر کسی است که ميتواند همچون مار و اژدها گزنده و هلاک کننده باشد، يا تکيهگاهی از منطق و هدايت و همّت که هر فريب و دروغی را ببلعد [اعراف ۱۱۷ (۷:۱۱۷) ، شعراء ۴۵ (۲۶:۴۵) ]، همچنين چشمه آب از دل سنگ برای تشنگان بجوشاند [بقره ۶۰ (۲:۶۰) و اعراف ۱۶۰ (۷:۱۶۰) ] يا سد و مانع رود نيل را برای ملتی که در تعقيب سپاه فرعون است بگشايد [شعراء ۶۳ (۲۶:۶۳) ]؟
به قول مولوی درباره پيامبر اسلام:
ای رسول ما تو جادو نيستي
صادقی هم خرقه موسيستي
هست قرآن مر تو را همچون عصا
کفرها را در کشَد چون اژدها
تو اگر در زير خاکی خفتهاي
چون عصايش دان تو آنچه گفتهاي
قاصدان را بر عصايت دست ني
تو بخسب ای شه مبارک خفتي
نمل : ۱۱
إِلَّا مَن ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْنًا بَعْدَ سُـوءٍ فَإِنِّي غَفُورٌ رَّحِيمٌ مگر کسی که ستم کرده و سپس نيکی را جايگزين [به کفارة گناه] کرده باشد، پس [در اينصورت] مسلماً من بخشنده مهربانم. ۱۳
__
۱۳- به نظر ميرسد اين جمله اشاره به ماجرای قتل ناخواسته و اتفاقی آن قبطی توسط موسي(ع) باشد که تلويحاً به او اين دلداری را ميدهد که اگر از عواقب آن واقعه بيمناک هستي، حال که با توبه و عمل اصلاحی خود، آن را جبران کردهاي، خداوند بخشنده مهربان است.
نمل : ۱۲
وَأَدْخِلْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُـوءٍ فِي تِسْعِ آيَاتٍ إِلَى فِرْعَوْنَ وَقَوْمِهِ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ و [حال] دستت را در گريبانت ببر تا سفيد، بی هيچ آسيبی [ناشی از بيماری] خارج شود، ۱۴
[اين دو معجزه] از جمله نشانههای نهگانهای است ۱۵
برای عرضه به فرعون و قومش، بيترديد آنها مردمانی حرمتشکن بودند.
__
۱۴- آيا ميتوان از معجزه «يد بيضاء» [دست روشن] موسی پند و پيامی به صورت نمادين دريافت کرد؟ مشتقات واژه «بَيضَ» نيز [همچون واژه عصا] ۱۲ بار در قرآن آمده است که 5 مورد آن مرتبط با همين معجزه حضرت موسی ميباشد [اعراف ۱۰۸ (۷:۱۰۸) ، طه ۲۲ (۲۰:۲۲) ، شعراء ۳۳ (۲۶:۳۳) ، نمل ۱۲ (۲۷:۱۲) ، قصص ۳۲ (۲۸:۳۲) ].
معنای اين واژه همان سپيدی و درخشندگی است که قرآن آن را در وصف: پوست تخم مرغ، سنگهای سفيد رنگ، خطوط روشن طلوع فجر در افق، سپيد روئی [در برابر سيه روئی عمل] و... به کار برده است، اما روشن و درخشنده بودن دست موسي(ع) نه ناشی از بيماری پوستی و نه ذاتی و جسمی بود، بلکه به تعبير قرآن، برای ناظرين چنين نمودی پيدا ميکرد [هی بيضاء للناظرين- اعراف ۱۰۸ (۷:۱۰۸) ، شعراء ۳۳ (۲۶:۳۳) ] و در ارتباط با مردم معنا مييافت.
از طرفی «يد» [دست]، نماد قدرت و انجام کار و خدمت است و «جَيب» به سينه و قلب و گريبان [بالای سينه] گفته ميشود، همچنانکه توصيه شده بانوان روسری را بر سينه خود بپوشانند.
از طرفی ميدانيم واژة «صدر» [سينه] در قرآن جايگاه قلب [حج ۴۶ (۲۲:۴۶) ] ميباشد و هر دو واژه سينه و قلب به معنای مجازی و معنوی خود در اين کتاب به کار رفته است، آنچنانکه در ادبيات ما آمده است:
خدايا سينهای ده آتش افروز
در آن سينه دلی وان دل همه سوز
آيا نميتوان معجزه «يد بيضاء» موسی را، نمادی از نورانيتی شمرد که موسی از سينه پر سوز و نورانی شده خود از پرتو وحی برای «ناظرين» عرضه ميکرد؟ کسی که در عرصه آتش کوه طور در آمده، اينک بايد به دست توانای همتش، تاريکيهای نظام فرعونی را به نور حق بزدايد.
۱۵- نُه گانه بودن معجزات موسي(ع) را آيه ۱۰۱ سوره اسراء (۱۷:۱۰۱) ذکر نموده و آيات ۱۳۰ (۷:۱۳۰) و ۱۳۳ سوره اعراف (۷:۱۳۳) به ۷ مورد ديگر [علاوه بر عصا و يد بيضاء] اشاره کرده است: خشکسالي، کاهش محصولات، طوفان، حمله ملخ به مزارع، حشرات موذي، قورباغه و خون.
نمل : ۱۶
وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ يَاأَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِن كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ و سليمان [استعداد علمی و اداره مُلک و ملت را] از داوود به ميراث برد و گفت: ای مردم، ما زبان پرندگان آموخته شدهايم و از هر چيزی [که لازمه اداره مملکت باشد] بهرهمند گشتهايم، ۱۶ بيگمان اين همان فضل آشکار [خدا داد] است.
__
۱۶- در آية قبل، فعل متکلم مع الغير «آتَيْنَا» [داديم]، عنايت ويژه خدا به همراه عوامل مختلف در نظام هستی را در بارور ساختن کنجکاوی علمی و تلاش آن پدر و پسر برای شناخت مسائل نشان ميدهد و در اين آيه، افعال «عُلِّمْنَا» و «أُوتِينَا» که فاعل نامعلوم دارند، بر همين گستردگی عوامل، البته با عنايت و هدايت الهی دلالت ميکند.
نمل : ۱۷
وَحُشِرَ لِسُلَيْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ وَالطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ و [در نتيجه چنين دانش و فضيلتی بود که] برای سليمان و سپاهيانش از جنّ [=بيگانگان به استخدام گرفته شده] ۱۷
و اِنس [=هموطنان] و پرندگان [برای انتقال اخبار] ۱۸
گردآوری شدند و آنها تماماً تحت حفاظت ۱۹
[=انتظامات و مراقبت ارتشی] بودند. ۲۰
______
۱۷- کلمات جِنّ و اِنس، همچون غيب و شهاده، دلالت بر دو حالت: ۱- پوشيده، پنهان، غريبه و ناآشنا... ۲- آشکار، آشنا، مأنوس و خودی بودن ميکند. جن، وصف حالی است که مصاديق متنوعی دارد. در اين آيات، منظور از جن، اقوام وحشی متجاوزی [از قبيل مغولها] است که سليمان آنها را مهار کرده و در کارهای عمرانی به کار گرفته بود. اينها بيگانگانی با زبان و فرهنگ مردم معاصر سليمان بودند. آيات ۳۷ (۳۷:۳۷) و ۳۸ سوره صافات و آيه ۸۲ سوره انبياء (۲۱:۸۲) اين متجاوزان را که به دليل تعديات شيطنتآميزشان، در حکومت سليمان به کارهای بنائی و غواصی گمارده شده يا به دليل تربيت ناپذير بودن به بند کشيده شده بودند، شياطين ناميده و در اين سوره و سوره سبا [آيات ۱۲ (۳۴:۱۲) و ۱۳] جنّ! برای توضيحات بيشتر، به مقاله «جنّ و انس» در قرآن از همين قلم مراجعه شود [پژوهشی در پرتو قرآن ج ۴ ص ۲۰۵].
۱۸- استفاده از پرندگان در روزگاری که سيستم ارتباطی وجود نداشته، به عنوان پيک خبري، از الهامات خدا به سليمان بوده است [ر ک به مقاله: توانائيهای داوود و سليمان در کتاب «متدولوژی تدبّر در قرآن» از همين قلم.
۱۹- «يوزعون» از ريشه «وَزَعَ» به معنای بازداشتن و مانع شدن است. به پليس و نيروهاي بازدارنده نيز «وَزَعَه» ميگويند. جمله «فهم يوزعون» در اين سوره عيناً درباره سپاهيان حضرت سليمان که تحت کنترل و انضباط بوده و نميتوانستند از خدمت فرار کنند آمده است.
۲۰- اولين اصلی که از قصه نمادين سليمان ميتوان استنباط کرد، «ضرورت نظم و مقررات جدّی» و انضباط سخت برای يک ارتش است تا در امر خطير دفاع از کشور که به جان و مال شهروندان ارتباط پيدا ميکند، کسی نافرمانی نکند.
نمل : ۱۸
حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يَاأَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ تا به وادی مورچگان رسيدند. ۲۱
موری [با احساس لرزش زمين در اثر گامهای سربازان] گفت: ۲۲
ای مورچگان به لانه خود درآیید تا مبادا سليمان و سپاهش ندانسته شما را پايمال کنند. ۲۳
__
۲۱ – به درّه از اين جهت وادی گفته ميشود که بستر جريان آب است، اما معنای ريشهای اين کلمه، برخی از جريانها و حرکتهای ديگر را نيز شامل ميشود. مثل مسير حرکت مورچگان يا بستر نزول وحی و معرفت در وادی ايمن [قصص ۳۰ (۲۸:۳۰) ].
۲۲- بديهی است سخن گفتن مورچگان متناسب با ابزار اطلاعرسانی خودشان و با ايما و اشاره مخصوص بوده است.
۲۳- دومين اصلی که از اين قصه، در مقابل هم نهادن يک ارتش منظم و نيرومند با تعدادی مورچه ضعيف ميتوان آموخت، «ضرورت مراقبت از جان و مال و حقوق ضعفا» از ناحيه نیروهای مسلح است که ممکن است تکيه بر قدرت، آنان را مغرور و غافل سازد. معنای جمله: «وَهُم لايشعُرُونْ» در انتهای آيه، دلالت بر همين ناديده گرفتنهای ناشی از سهلانگاری است. شعور از ريشه «شَعْر» [موی] دلالت بر نازکبينی و درک و فهم ظرايف ميکند، همچنانکه شاعران نکته سنجاند و شعائر به نمادهائی گفته ميشود که درک آنها دقت نظر ميطلبد.
امام علي(ع) هر گاه لشگری به سوی سرزمينی گسيل ميداشت، قبلا بخشنامهای به مسئولين و مردمی که لشگر از ديار آنها عبور ميکرد ميفرستاد و پيشاپيش برای پايمال شدن احتمالی حقوق آنان تدابيری ميانديشيد. نگاه كنيد به نامه ۶۰ نهجالبلاغه:
«اما بعد، من لشگری را گسيل داشتهام که اگر خدا بخواهد از سرزمين شما خواهد گذشت. من آنچه را که خدا واجب کرده به آنان سفارش کردهام تا به کسی آزار نرسانند و گزند خويش از ديگران باز دارند. من به سبب بیعتی که با شما دارم. از آسيبی که ممکن است سپاهيان به مردم رسانند نزد شما از کار آنها بيزاری ميجويم... شکايتهای خود را به من رسانيد. ستمهائی را که به شما برسد و توان دفع آن را جز با پناه بردن به خدا يا من نداشته باشيد، با من در ميان نهيد تا به ياری خدا آنرا اصلاح و جبران کنم.»
ویرایش بوسیله کاربر 1402/12/01 07:33:56 ب.ظ
| دلیل ویرایش: مشخص نشده است