رتبه: Guest
گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391/10/20 ارسالها: 809
17 تشکر دریافتی در 16 ارسال
|
سلام. به نظرم فواد و قلب با هم متفاوتند. من ندیده ام در قرآن برای یک منظور واحد از دو کلمه متفاوت استفاده شود. در قرآن فواد مسوول است در برابر کاری که انجام میدهد اما برای قلب چنین چیزی گفته نشده. اگر بخوام از کل به جز دسته بندی کنم اینطور میشه نوشت: نفس (قابل تشبیه به یک کامپیوتر) صدر (در درون نفس) (قابل تشبیه به کیس کامپیوتر) قلب (درون صدر، قابل تشبیه به مادربورد) فواد (درون قلب، پردازشگر اصلی و مسوول تمامی پردزشها)
هر چیزی که در خود میشناسیم نرم افزار هایی هستند که به مرور در اثر تربیت، محیط اطراف و ... به صورت درست یا غلط روی هارد ذخیره می شوند و باز هم در نهایت این فواد است که تصمیم میگیرد چقدر و چطور از نرم افزارهای موجود استفاده کند.
|
|
|
|
رتبه: Guest
گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391/10/20 ارسالها: 809
17 تشکر دریافتی در 16 ارسال
|
فواد و قلب متفاوت هستند فواد میل میکندابراهیم-ع از خداوند درخواست میکند کاری کند که فواد مردم به خانواده او میل کند
فَاجْعَلْ *أَفْئِدَةً* مِّنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ – ابراهیم37
مثال "قبول یا تکذیب" خداوند میفرماید فواد پیامبر-ص آنچه او در معراج دید تکذیب نکرد
مَا كَذَبَ *الْفُؤَادُ* مَا رَأَىٰ – نجم11 مثال "آرامش خیال" خداوند میفرماید پس از آنچه برای مادر موسی-ع انجام دادیم فواد او فراغت خیال پیدا کرد
وَأَصْبَحَ *فُؤَادُ* أُمِّ مُوسَىٰ فَارِغًا – قصص10 مثال "ثبات وجود، فکر، شخصیت" خداوند به پیامبر-ص میفرماید ما قرآن را تکه تکه نازل کردیم تافواد تو ثبات پیدا کند
كَذَٰلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ *فُؤَادَكَ* – فرقان32 و میفرماید ما از اخبار پیامبران مطالبی را برایت میگوییم تا فواد تو ثبات پیدا کند
وَكُلًّا نَّقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ *فُؤَادَكَ* – هود120
خداوند میفرماید که قرآن بر قلب پیامبر-ص نازل شده است
فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ *عَلَىٰ قَلْبِكَ* بِإِذْنِ اللَّهِ – بقره97
*عَلَىٰ قَلْبِكَ* لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ – شعراء194
ضمنا گفته شده که قلب در مکانی بنام صدر قرار دارد
*الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ* – حج46
و قلب در قرآن نام عضوی است که بوسیله آن باید *تعقل و تفقه* کرد
فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ *يَعْقِلُونَ* بِهَا– حج46
لَهُمْ قُلُوبٌ لَّا *يَفْقَهُونَ* بِهَا – اعراف179 همه چیز از فواده قلب وسیله کمکی برای تعقل (اندیشه عاقلانه) و تفقه (درک مطلب) هست
فواد تصمیم میگیره فواد قبول یا تکذیب میکنه فواد درخواست میکنه که بهش میگیم هوای نفس بنابراین ایمان خروجی فواده و نه قلب
به عنوان مثال کسانی که مثلا دارن عاقلانه به دین نگاه میکنن ممکنه با یک استدلال بظاهر عاقلانه که دارن با عقلشون بررسی میکنن از دین خارج بشن یا شک کنن حتی مقدار کمی اطلاعات اولیه (data)میتونه باعث ایمان بشه و ایمانی بشه که اصلا نتونی عوضش کنی
گزاره های خبری (information) میتونه در مورد همون ایمان برای ما ثبات بیشتری بیاره اما اگر نباشه در نفس ایمان هیچ تاثیری نمیذاره و میشه بدون اینها هم کاملا ایمان محکم داشت
مسلمانان اولیه که حتی تحت شکنجه حاضر نشدن خدا و پیامبر را انکار کنن بنوعی همین ایمان محکم رو داشتن چون اون موقع اصلا هیچ اطلاع دقیق یا جامع یا حتی بیشتر , نسبت به خدا و دین وجود نداشت فقط یک سری آیات اولیه نازل شده بود
|
|
|
|
رتبه: Guest
گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391/10/20 ارسالها: 809
17 تشکر دریافتی در 16 ارسال
|
نظر المیزان در معنای قلب در آیه 37 سوره قاف
انَّ فى ذَلِك لَذِكرَى لِمَن كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السمْعَ وَ هُوَ شهِيدٌ
كلمه ((قلب (( به معناى آن نيروئى است كه آدمى به وسيله آن تعقل مى كند و حق را از باطل تميز مى دهد، و خير را از شر جدا مى كند و بين نافع و مضر فرق مى گذارد. و اگر تعقل نكند و چنين تشخيص و جداسازى نداشته باشد، در حقيقت وجود او مثل عدمش خواهد بود، چون چيزى كه اثر ندارد وجود و عدمش برابر است .
و معناى القاء سمع همان گوش دادن است ، گويا انسان در هنگام گوش دادن به سخن كسى گوش خود را در اختيار او مى گذارد، تا هر چه خواست به او بفهماند. و كلمه ((شهيد(( به معناى حاضر و مشاهده كننده است . و معناى آيه اين است كه : در آنچه از حقائق كه از آن خبر داديم ، و آنچه از داستانهاى امت هاى هلاك شده كه بدان اشاره نموديم تذكرى است كه هر كس تعقل كند با آن متذكر مى گردد، و آنچه خير و نفعش در آن است انتخاب مى نمايد و هر كس كه گوش بدهد و آن را بشنود، و اشتغالات غير حق ، او را از شنيدن حق مشغول نكرده باشد، و در عين حال حاضر به شنيدن و فرا گرفتن شنيده هاى خود باشد، از آن متذكر مى شود.
در اين آيه بين كسى كه قلب دارد و كسى كه گوش دهد در حالى كه شاهد هم باشد، ترديد شده ، فرموده يا آن باشد يا اين ، و اين ترديد بدين جهت است كه مؤمن به حق دو جور است ، يا كسى است كه داراى عقل است ، و مى تواند حق را دريابد و بگيرد، و در آن تفكر كند و بفهمد حق چيست ، و به آن اعتقاد بيابد، و يا كسى است كه تفكرش نيرومند نيست ، تا حق و خير و نافع را از باطل و شر و مضر تميز دهد، چنين كسى بايد از ديگران بپرسد و پيروى كند.
و اما كسى كه نه نيروى تعقل دارد و نه حاضر است از گواهان ، سخن حق را بشنود، هر چند آن گواه و شاهد رسالت داشته باشد، و او را انذار كند، چنين كسى جاهلى است لجباز، نه قلب دارد و نه گوش ، همچنان كه در جاى ديگر قرآن مى بينيم كه مى فرمايد: ((و قالوا لو كنا نسمع او نعقل ما كنا فى اصحاب السعير((.
|
|
|
|
رتبه: Guest
گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391/10/20 ارسالها: 809
17 تشکر دریافتی در 16 ارسال
|
بعضی از حوادث ناگهانی مثل صحنه تصادف یا چیزی که باعث ترس انسان میشه که طرف اصطلاح دلم اومد تو دهنم رو بکار میبره که تا گلو انسان بالا میاد که نفس تو سینه حبس میشه.دل باطن جای تفکر و احساسات هست و ثبت اعمال آدم.
|
|
|
|
رتبه: Guest
گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391/10/20 ارسالها: 809
17 تشکر دریافتی در 16 ارسال
|
اصل ارسال توسط : Guest بعضی از حوادث ناگهانی مثل صحنه تصادف یا چیزی که باعث ترس انسان میشه که طرف اصطلاح دلم اومد تو دهنم رو بکار میبره که تا گلو انسان بالا میاد که نفس تو سینه حبس میشه.دل باطن جای تفکر و احساسات هست و ثبت اعمال آدم. محل ایمان درقرآن قلب ذکر شده نه فواد .کتب فی قلوبکم ایمان ویرایش بوسیله کاربر 1397/10/23 08:19:18 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Guest
گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391/10/20 ارسالها: 809
17 تشکر دریافتی در 16 ارسال
|
بدانیم
فرق بین فواد و قلب چیست؟
در قرآن کریم هم لفظ فواد آمده و هم لفظ قلب پس فرق بین این دو چیست؟ ریشه فود فأد به معنی کباب کردن مفتأد به جای کباب کردن گفته میشود پس فواد به معنی در حال سوختن است پس معنی ( اصبح فواد ام موسی فارغه) می شود: در فراق فرزندش سوخت پس کلمه فواد زمانی استفاده شد که مفهوم آیه ضعف انسان و ترس او و سوختن او باشد مانند آیه های زیر (نار الله الموقده التی تطلع علی الافئده) (و افئدتهم هواء) بنابراین قرآن از کلمه فواد در مواقع ضعف استفاده نمود
اما کلمه قلب در مواقع قدرت آمده زیرا قلب جایگاه شجاعت و علم است همانطور که در آیه های زیر آمده: (و هو الذی انزل السکینه فی قلوب المومنین لیزدادو ایمانا مع ایمانهم)
(و لیربط علی قلوبهم) اینها مواقع قدرت و ثبات هستند اما کسانی که میگویند که قلب به این اسم نامیده شده به دلیل اینکه زیاد منقلب میشود ( تغییر می کند)، این حرف نادرست است و صرفا حرف عوام مردم است
@hefzequranchannel
|
|
|
|
رتبه: Guest
گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391/10/20 ارسالها: 809
17 تشکر دریافتی در 16 ارسال
|
بخشی از یک مقاله معنا شناسی فؤاد در قرآن 👇 مباحث معرفتشناختی فؤاد را اینگونه میتوان جمعبندی کرد که از مقایسه میدان معناشناختی قلب و فؤاد با تمام شباهتهای معنایی که دارند، تفاوتهایی نیز بهدست میآید که عمدۀ تفاوتها عبارتاند از: 1. فؤاد تنها به انسان نسبت داده شده؛ ولی قلب هم به انسان و هم به جنّ نسبت داده شده است. 2. کارکرد معرفتی فؤاد تنها رؤیت و تقلّب ذکر شده است؛ ولی قلب کارکردهای معرفتی فراوانی دارد. 3. در قرآن دو مانع برای کارکرد فؤاد ذکر شده (انکار آیات الله و استهزاء)؛ ولی برای قلب موانع بسیاری بیان شده است. قلب در انسان و حیوان محل ادراک است، خود قلب میتواند در ادراک لایههای گوناگونی داشته باشد و بههمین خاطر کارکردهای متنوعی دارد. از اینرو، در دستگاه معرفتی قرآن، باید بهجای صورت ذهنی، از واژهای مانند ادراک قلبی استفاده کرد و لایههای معرفتی قلب را شناخت. از سوی دیگر در علم الهی و جمادات و حیوانات قلب جایگاهی ندارد؛ لذا در تعریف علم باید این مطلب را نیز در نظر گرفت. نتیجه از مجموع مباحثی که طرح شد نتایجی بهدست آمد که بیان میشود: ۱.لغویان، حرارت را در مادۀ فؤاد در نظر دارند؛ اما از آیات قرآن نوعی ثبوت برای فؤاد در نظر گرفته شده که در حوزۀ ایمان مثبت است و در حوزۀ کفر منفی. ۲.از جانشینی قلب و فؤاد (قصص:10، نور:37، انعام:10) این نکته بهدست میآید که شمول معنایی قلب وسیعتر از فؤاد است و فؤاد مؤلّفههایی دارد که آن را نشاندار میکند. پس دایرۀ معنایی و کاربرد آن نسبت به قلب خاصتر و تنگتر میشود. ۳.فؤاد اختصاص به انسان دارد؛ ولی قلب به اجنّه هم نسبت داده شده است. مگر اینکه «افئدۀ من الناس» را عام بگیریم که شامل اجنّه بشود که جای تحقیق جداگانه دارد. ۴.از نگاه بهمجموع آیات فؤاد در مییابیم همه مربوط به مسائل ایمانی، معنوی و آخرتی است؛ پس آن ساحتی(بُعدی) از روح که درگیر این مسائل است فؤاد نامیده میشود که اگر رو به ایمان باشد ممکن است لبّ، نُهی، حِجر و... گفته شود و اگر رو به ایمان نداشتن: قلب، نفس و... . ۵.یکی از همنشینهای فؤاد ربط قلب است و ربط قلب، پذیرش توحید (إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ) و استقامت بر «الطریق» است، که چنین قلبی در قرآن بر آن واژۀ «فؤاد» اطلاق شده است. ۶.در قرآن «سکینه» جانشین بسیار قوی برای «ربطِ» قلوب مؤمنین است که در معنای آن ثبوت، استقامت، استواری و محکم بودن نهفته است و چنین قلبی در قرآن، «فؤاد» نامیده شده است. ۷.از آیۀ «ولِتَصْغىإِلَیْهِ أَفْئِدَةُالَّذینَ لایُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ» (انعام: 113) بر میآید که معنای پایۀ فؤاد یعنی حرارت در آن موجود است و همین معنا برای مؤمنان تبدیل به سکینه و سکونت میشود. ۸.ثبات کفار در بیراهه از معناشناسی فؤاد استخراج میشود (نسا:155، بقره:88، فصلت:5، انعام:25، کهف:57 و اسراء:46). ۹.همۀ کارهای معرفتی و عاطفی و احساسی قلب را میتوان به فؤاد نسبت داد؛ ولی در سطح بسیار بالا (ماکَذَبَالْفُؤادُمارَأى. نجم:11). دلیل سطح بالا بودن عواطف و احساسات فؤاد را هم از خود مادّۀ فؤاد میتوان فهم کرد (حرارت و توقّد). ۱۰.در معنای فؤاد آنچه از تحول و تقلّبِ قلب است سلب میشود؛ بنابراین آیاتی مثل «أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ (إبراهیم:43)، و «نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ» (انعام:110) و... توجیه، مناسب میشود. مثل شأنیت فؤاد شدن در آیه اول و قابلیت تحول و تقلّب در عین ثبات در آیۀ دوم که وجود اختیار تا لحظۀ مرگ دائمی باشد. ۱۱.در آیۀ افئدتهم هواء، افئده برخی عین هواء دانسته شده، شبیه زیدٌ عدلٌ که مبالغه در عدالت و در این آیه مبالغه در هوی است و این مطلب ثبوت در هوی را میرساند. این نکته گرچه بظاهر تداعی پارادوکس میکند؛ اما با کمی دقت معلوم میشود. ۱۲.در آیه 26 از سوره فتح «جعل» برای کفّار در مقابل «انزل» برای مؤمنان بهکار رفته و «حمیّت» در تقابل جدّی با «سکینه» قرار گرفته است و جالب آنکه ظرف حمیّت هم قلب است. نتیجه اینکه «سکینه» جانشین بسیار قوی در قرآن برای «ربط» قلوب مؤمنان است که در معنای آن ثبوت، استقامت، استواری و محکم بودن نهفته است. چنین قلبی در قرآن، «فؤاد» نامیده شده است و قلبی هم که ظرف حمیّت شده همان هوایی است که صفت افئدۀ کفار، قرار گرفته که وجه اشتراک آن حرارت و ثبوت است خواه در راه خیر یا راه شرّ. ۱۳.در آیه 11 انفال ربط قلب با ثبات قدم همنشین شده است که ثبات قدم، عطف تفسیری همان ربط قلب است؛ به این صورت که ثبات قدم در عمل، ظهور همان قوت قلب و ثبات و استواری درونی و باطنی است. ۱۴.در همنشینی تثبیت و فؤاد این همنشینی اثر میگذارد و معنای خود را به آن منتقل میکند. و این دو آیه که مربوط به تثبیت قلب پیامبر است، با آیه دهم قصص که ربط قلب مادر موسی(ع) را مطرح میکند، جانشین یکدیگرند. چنین قلبی در قرآن توصیف به مطمئنه و نفس مطمئنه شده است.
۱۵.در مقابل با واژۀ «ثبت»، «سکن» و «طمن» واژگان «قلب»، «هوی» و «تزلزل» قرار دارد.
نویسندگان مقاله: مهدی حسن زاده / سید محمد مرتضوی
|
|
|
|
رتبه: Newbie
گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1397/12/07 ارسالها: 1 مکان: ایراین
|
اصل ارسال توسط : Guest سلام علیکم
در قرآن از دو مرکز ادراکی سخن رفته است. یکی عقل و دیگری قلب نام دارد. عقل مرکز تفکر، شناخت، استدلال و منطق است و قلب مرکز عواطف و احساسات و کشش های روحی و روانی آدمی می باشد.
به همین دلیل قرآن با دو زبان عقل (استدلال) و قلب (احساس) با ما سخن می گوید. مغز و قلب مادی دو ظرف است نه کار مغز فکر کردن است (مانند کامپیوتر که برنامه می خواهد خودش کاری نمی کند) و نه کار قلب بروز احساسات است بلکه این روح است که برای فکر کردن از ظرف مغز و برای احساسات از ظرف قلب استفاده می کند.
الف- دلایل استقلال دو مرکز
1- قرآن در سوره حج آیه 46 می فرماید «فانها لا تعمی الابصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور» دل هائی که در سینه هاست که صریح است در بیان مکان قلب یعنی مغز و مخ نیست. 2-قرآن تعقل را گاه به قلب نسبت می دهد ولی همان طور که اشاره شد دو مرکز ادراک در انسان وجود دارد هم مغز (عقل) و هم قلب و دل زیرا بزرگان عقل را به نظری و عملی تقسیم کرده اند و مغز و تفکر عقل نظری (تجزیه و تحلیل) و قلب و دل عقل عملی (تشخیص و درک خوب و بد یا حسن و قبح) عقل عملی همان اخلاقیات است. در قرآن «افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها ...» یا «ختم ا الله علی قلوبهم» سکینه بر قلب است و این ها بر عقل نظری قابل انطباق نیست و معنا ندارد بر فیزیک دان بر عقل نظری او مهر نهاده شود، این عقل عملی و اخلاق و درک خوب و بد و حق و باطل است که مهر نهاده می شود. همان طور که اشاره شد قلب هم درک می کند ولی درک خوبی از بدی نه تجزیه و تحلیل و استدلال عقلانی که کار مغز و مخ انسان است. 3- از نظر قرآن قلب کانون بیماری های اخلاقی و ارزش های اخلاقی است (و لما یدخل الایمان فی قلوبکم) خشم و حسد و محبت و عفو و گذشت می باشد. وقتی پای عواطف در میان است فعالیت شدیدی در قلب انسان شروع می شود و گاه ضربان بالا می رود برعکس در تفکر خون سریع تر در مغز گردش می کند. جالب است حتی آمارهای موجود از سکته های قلبی نشان از ابراز احساسات و آمار سکته های مغزی نشان از تفکر و اندیشیدن انسان ها را دارد. 4- دلیل دیگر کلام امام علی (ع) در نهج البلاغه است که در حکمت 108 نهج البلاغه می فرماید: لَقَدْ عُلِّقَ بِنِیَاطِ هَذَا الاِْنْسَانِ بَضْعَهٌ هِیَ أَعْجَبُ مَا فِیهِ: وَذَلِکَ الْقَلْبُ. وَذَلِکَ أَنَّ لَهُ مَوَادَّ مِنَ الْحِکْمَهِ وَأَضْدَاداً مِنْ خِلاَفِهَا؛ فَإِنْ سَنَحَ لَهُ الرَّجَاءُ أَذَلَّهُ الطَّمَعُ، وَإِنْ هَاجَ بِهِ الطَّمَعُ أَهْلَکَهُ الْحِرْصُ، وَإِنْ مَلَکَهُ الْیَأْسُ قَتَلَهُ الاَْسَفُ، وَإِنْ عَرَضَ لَهُ الْغَضَبُ اشْتَدَّ بِهِ الْغَیْظُ، وَإِنْ أَسْعَدَهُ الرِّضى نَسِیَ التَّحَفُّظَ، وَإِنْ غَالَهُ الْخَوْفُ شَغَلَهُ الْحَذَرُ، وَ إِنِ اتَّسَعَ لَهُ الاَْمْرُ اسْتَلَبَتْهُ الْغِرَّهُ، وَإِنْ أَفَادَ مَالاً أَطْغَاهُ الْغِنى، وَإِنْ أَصَابَتْهُ مُصِیبَهٌ فَضَحَهُ الْجَزَعُ، وَإِنْ عَضَّتْهُ الْفَاقَهُ شَغَلَهُ الْبَلاَءُ، وَإِنْ جَهَدَهُ الْجُوعُ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ، وَإِنْ أَفْرَطَ بِهِ الشِّبَعُ کَظَّتْهُ الْبِطْنَهُ. فَکُلُّ تَقْصِیرٍ بِهِ مُضِرٌّ، وَکُلُّ إِفْرَاطٍ لَهُ مُفْسِدٌ.
به تحقیق در درون سینه این انسان قطعه گوشتى است که به رگ مخصوصى آویخته شده و عجیب ترین اعضاى او و همان قلب وى است، این شگرفى به علت آن است که صفاتى از حکمت و ضد حکمت در آن جمع است، پس هرگاه آرزوها (ى افراطى) در آن ظاهر شود (حالت طمع به او دست مى دهد و) طمع او را ذلیل و خوار مى کند و هنگامى که طمع در او به هیجان آید به دنبال آن حرص، و هرگونه افراط او را فاسد مى کند.
ب- دلایل وجود یک مرکز که در بر گیرنده عقل و عواطف می باشد
ا- یکی از معانی قلب، عقل و روح انسان است که مرکزیت روح در مغز است ولی شعاع آن تمام وجود آدمی را فراگرفته است.
2- برخی گفته اند القلب لب کل شئ قلب حقیقت هر چیز است .
3- علوم پزشکی و طب جدید مرکز تمامی حرکات انسان را مغز انسان معرفی می کند و مغز را دارای دو نیم کره چپ (مرکز استدلال و تفکر) و نیم کره راست (مرکز عواطف و امور هنری و ادبی) می شناسد.
البته طب سوزنی که نظریه رقیب می باشد مبنایش بر مرکزیت قلب در بدن انسان است نه مغز بنا بر این نمی تواند اجماع پزشکی جهانی باشد و چون اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال و از طرفی اذا تعارضا تساقطا چون هر دو نظر مطرح است نمی توان یک نظر را قطعی تلقی کرد.
در این نوشتار من به حداقل بیان اکتفا کردم و بحث مفصل تر قابل طرح است. منتظر نقد و نظر دوستان هستم
سلام قربان مطلب خیلی جالبی بود . ممنون از شما بابت افزایش اطلاعات بنده
|
|
|
|
رتبه: Newbie
گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1397/02/20 ارسالها: 2 مکان: مشهد
|
پاسخ این سؤال را باید در حقیقت وجود انسان جستجو کرد. انسان در عین اینکه موجودی واحد است، صدها و هزارها بعد وجودی دارد. «من » انسانی عبارتست از مجموعه بسیاری اندیشه ها، آرزوها، ترسها، امیدها، عشقها و... همه اینها در حکم رودها و نهرهایی هستند که همه در یک مرکز بهم می پیوندند. خود این مرکز دریایی عمیق و ژرف است که هنوز هیچ بشر آگاهی ادعا نکرده که توانسته است از اعماق این دریا اطلاع پیدا کند فلاسفه و عرفا و روانشناسان هر یک بسهم خود به غور در این دریا پرداخته اند و هر یک تا حدودی به کشف رازهای آن موفق شده اند، اما شاید عرفا در این زمینه موفقتر از دیگران بوده اند. آنچه را که قرآن دل می نامد عبارتست از واقعیت خود آن دریا که همه آنچه را که ما روح ظاهر می نامیم، رشته ها و رودهائی است که به این دریا می پیوندد. حتی خود عقل نیز یکی از رودهایی است که به این دریا متصل می شود.
قرآن آنچا که از وحی سخن می گوید هیچ سخنی از عقل بمیان نمی آورد بلکه تنها سر و کارش با قلب پیامبر است. معنای این سخن این است که قرآن به نیروی عقل و با استدلال عقلانی برای پیامبر حاصل نشده، بلکه این قلب پیغمبر بود که بحالتی رسیده غیر قابل تصور برای ما، و در آنحالت استعداد درک و شهود آن حقایق متعالی را پیدا کرده است. آیات سوره نجم و سوره تکویر کیفیت این ارتباط را تا حدودی بیان می کنند.
قرآن آنجا که از وحی سخن می گوید و آنجا که از قلب گفتگو می کند، بیانش قراتر از عقل و اندیشه می رود اما ضد عقل و اندیشه نیست. در این مورد قرآن بینشی فراتر از عقل و احساس را بیان می کند اساسا عقل را بدان راهی نیست و از درک آن عاجز است. خصوصیات قلب
قلب از دیدگاه قرآن یک ابزار شناخت به حساب می آید. اساسا مخاطب بخش عمده ای از پیام قرآن، دل انسان است. پیامی که تنها گوش دل قادر به شنیدن آن است و هیچ گوش دیگری را یارای شنیدن آن نیست. از این رو قرآن تاکید زیادی در حفظ و نگهداری و تکامل این ابزار دارد. در قرآن بکرات به مسایلی از قبیل تزکیه نفس و روشنائی قلب و صفای دل برمی خوریم:
قد افلح من زکیها (سوره الشمس آیه 9)
رستگار شد کسی که قلب خود را از آلودگیها پاک نگهداشت.
کلابل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون (سوره مطففین آیه 14)
سخن اینها را نخوان که کارهای ناشایست اینان بر روی قلبهایشان تیرگیها و زنگارها قرار داده است.
و درباره روشنایی قلب می گوید:
ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا (سوره انفال آیه 29)
اگر راه تقوا و پاکی را پیش گیرید خدا نور روشنائی در قلب شما قرا می دهد.
و یا در آیه دیگر:
والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا (سوره عنگبوت آیه 29)
کسانی که در راه ما با خلوص نیت کوشش کنند ما راه خود را بر روی آنها باز می کنیم
متقابلا از اینکه کارهای ناشایست انسان روح او را تیره و کدر می کند و کشش ها و گرایشهای پاک را از انسان می گیرد، بکرات در قرآن سخن رفته است. از زبان مؤمنین می گوید:
ربنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا (سوره آل عمران آیه 8)
و یا در وصف بدکاران:
کلابل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون (سوره مطققین آیه 14)
چنین نیست بلکه ظلمت ظلم و بد کاریهایشان بردلهای آنها غلبه کرد.
فلما زاغوا ازاغ الله قلوبهم (سوره صف آیه 5)
چون از حق روی گردانیدند خدا هم دلهایشان را از اقبال بحق بگردانید.
و یا از قفل زده شدن و مهر خوردن بردلها و قسی شدن قلبها سخن می گوید:
ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوة (سوره بقره آیه 7)
و جعلنا علی قلوبهم اکنة ان یفقهوه (سوره انعام آیه 25)
بر دلهایشان پرده نهاده ایم که فهم نتوانند کرد.
کذلک یطبع الله علی قلوب الکافرین (سوره حدید آیه 16)
پس دلهایشان زنگ قساوت گرفت و بسیار فاسق و نابکار شدند.
همه این تاکیدها نشان می دهد که قرآن یک جو روحی و معنوی عالی برای انسان قائل است و لازم می داند که هر فردی این جو را پاک و سالم نگاه دارد. بعلاوه از آنجا که در یک جو اجتماعی ناسالم تلاش فردی برای پاک ماندن، اغلب عقیم و ناموفق خوادهد بود قرآن تاکید می کند که انسانها تمام تلاش خود را برای تصفیه و تزکیه محیط اجتماعی خود بکار برند. قرآن صریحا عنوان می کند که آن عشقها و ایمانها و بینشها و گرایشهای متعالی و آن اثر گذشتهای قرآن و پندپذیری از آن و ... همه بستگی به این دارد که انسان و جامعه انسانی از رذالتها و دنائتها و هوی پرستی ها و شهوت رانی ها، دور بماند. |
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,960
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
علامه طباطبايي در تفسير الميزان در سوره شعرا اينگونه نگاشته است:
"بيان مراد از قلب ، و چگونگى دريافت وحى بوسيله قلب
مراد از قلب در كلام خداى تعالى هر جا كه به كار رفته آن حقيقتى است از انسان كه ادراك و شعور را به آن نسبت مى دهند، نه قلب صنوبرى شكل ، كه در سمت چپ سينه قرار گرفته است ، و يكى از اعضاى رئيسه بدن آدمى است ، به شهادت آياتى از قرآن كريم كه ذيلا خاطرنشان مى شود.
در سوره احزاب قلب را عبارت دانسته از آن چيزى كه در هنگام مرگ به گلوگاه مى رسد و مى فرمايد: ((و بلغت القلوب الحناجر)) كه معلوم است مراد از آن ، جان آدمى است .
و در سوره بقره آن را عبارت دانسته از چيزى كه متصف به گناه و ثواب مى شود. و فرموده : ((فانه آثم قلبه )) و معلوم است كه عضو صنوبرى شكل گناه نمى كند، پس مراد از آن همان جان و نفس آدمى است .
و شايد وجه اينكه در جمله ((نزل به الروح الامين على قلبك )) پاى قلب را به ميان آورد و نفرمود: ((روح الامين آن را بر تو نازل كرد)) اشاره به اين باشد كه : رسول خدا چگونه وحى و قرآن نازل را تلقى مى كرده ؟ و از آن جناب آن چيزى كه وحى را از روح مى گرفته نفس او بوده ، نه مثلا دست او، يا ساير حواس ظاهرى اش ، كه در امور جزئى به كار بسته مى شود.
ترجمه تفسير الميزان جلد 15 صفحه :450
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,960
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
قلب: عضوي صنوبري شكل درسمت چپ سينه است كه خون از آن به وسيله رگها به همه اعضاي بدن فرستاده ميشود و سپس خون فرستاده شده باز از طريق رگها به قلب باز ميگردد. پس قلب دائماً در حال قبض، بسط و تقلّب (رفت و برگشت) است و هيچ يك از اعضاي بدن به طور ذاتي در تقلّب (رفت و برگشت) مانند آن نيستند و به همين جهت قلب ناميده ميشود. بنابراين قلب مادي ظاهري، همين عضو بدني است كه منبع حيات و حركت است. اما قلب روحاني باطني؛ روح مجرّد است كه به قلب بدني تعلق و ارتباط دارد و به وسيله آن حركت، عمل و حيات در قلب و بدن تحقق مييابد و اين روح؛ همان نفس ناطق مُدرِك (درك كننده) مريد (داراي اراده) است و اين حقيقت انسان است. سوره مباركه ق آيه 33: مَنْ خَشِيَ الرَّحْمَـنَ بِالْغَيْبِ وَجَاءَ بِقَلْبٍ مُنِيبٍ، آنكه در نهان از خدای بخشنده بترسد و با دلی توبه كار [باز] آيد.
پس قلب معناي واحدي(تحول) دارد، اما به اعتبار تحولاتي كه برايش عارض ميشود، در موارد گوناگوني به كار ميرود و در هر موردي، خصوصيت همان مورد در نظر گرفته ميشود. اما نفس و روح، مطلق اند؛ به اين اعتبار كه در نفس شخصيت و تشخّص لحاظ ميشود و در روح؛ جريان معنوي روحاني در نظر گرفته ميشود.
نقل از التحقيق في كلمات القران
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,960
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
به نام خدا و با سلام
1. قرآن از قلب و سینه (صدر) به عنوان محل و مسئول اطلاعات، عواطف و احساسات یاد میکند (۵۴-۱). در بعضی آیات از قلب (۱۹ - ۱)، در برخی آیات از سینه (۵۱- ۱۶) و در برخی آیات از نفس (۵۱ و ۵۲) و در یکی از آیات از قلبی که در جوف (۵۳) و در آیه دیگری از قلبی که در سینه است (۵۴)، به عنوان محل اطلاعات، عواطف و احساسات یاد کرده است.
2. قرآن امور مختلفی را به قلب و سینه نسبت میدهد که در آن میان میتوان به ایمان (۱۷)، هدایت (۸)، محل نزول قرآن (۹، ۱۰ و ۱۴)، وسیله طمأنینه (۱۲ و ۱۷)، شفا یافتن (۲۰)، غفلت (۵)، گناه (۳)، وسوسه شدن (۲۳)، هوس (۶)، قساوت (۱۹)، تنگی (۲۸، ۲۹، ۳۱، ۳۳، ۳۴، ۳۵، ۳۷، ۵۰ و ۵۲)، گشایش (۳۰، ۳۱، ۳۵، ۳۶ و ۵۰)، مخفی داشتن و علنی کردن (۲۴، ۳۸، ۴۳، ۴۴ و ۵۱) و ترس (۴۷) اشاره کرد.
3. جالب توجه این است که قرآن قلبی را که در سینه انسان است، محل عواطف میداند. اگر به آیه ۴۶ سوره حج (أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتي فِي الصُّدُورِ) (۵۴) توجه شود، از سمع و بصر و قلب سخن گفته شده است. میپذیریم که سمع همان گوشی است که امروز میشناسیم و با آن میشنویم و بصر همان چشمی است که امروز میشناسیم و با آن میبینیم. در این سیاق، میگوید اصل کوری، کوری چشم نیست، بلکه کوری قلب است.
4. در ادبیات غیر علمی امروزی هم، از واژههای «قلب» و «دل» و مشتقات آنها برای امور غیرمادی عاطفی و احساسات استفاده میشود؛ از قبیل دلتنگی، دلداری، دلشورگی، دلآشوبی، دلزدگی، دلگندگی، دلارامی، دلجویی، کوردلی، بزدلی، شیردلی و همدلی. گاهی کسی میگوید «قلبم به درد آمد» و گاهی از پیوند قلبها، گاهی از «دل به دریا زدن»، و گاهی از «کوچکی دل» سخن به میان میآید.
5. تا اینجا همه چیز درست است و ابهامی وجود ندارد. بهراحتی میتوانیم کوری قلب را همانا معنی مصطلح کوری دل بدانیم که امروز نیز از آن استفاده می شود. اما مسئله اینجاست که خود قرآن میآید و محل قلب (دل) را مشخص میکند و میگوید قلبی که در سینه است (الْقُلُوبُ الَّتي فِي الصُّدُورِ)، و این، یعنی قلبی را که محل عاطفه و احساس است، مادی دانستن، که خلاف علم است.
6. پیشینیان نمیدانستند که مغز انسان، محل همه اطلاعات، ادراکات، احساسات، عواطف، ایمان و باورهاست. قرآن نیز متناسب با دانش مردم عصر و مصر پیامبر(ص)، محل همه اینها را قلب صنوبری مادی قرار گرفته در سینه اعلام میکند.
7. قلب مادی که در سینه انسان است، جز پمپاژ خون، هیچ عملکرد احساسی، ادراکی و ایمانی ندارد، اما در هیچ آیهای از قرآن، به قلب به عنوان وسیلهای برای پمپاژ خون به اعضای بدن اشاره نشده، و حتی از واژه دیگری برای پمپاژکننده خون استفاده نشده است.
8. بهجز قلب نیز، عضو دیگری در سینه انسان وجود ندارد که برای احساس، ادراک و ایمان به کار برود، و این در حالی است که امروز ثابت شده است که مغز محل انباشت اطلاعات و عامل تحلیل اطلاعات و بروز احساسات، عواطف و باورهاست در حالی که صادرکننده فرمان به سایر اعضای بدن میباشد. اگر قرآن را زیرورو کنید، آیهای نمییابید که به مغز انسان و عملکرد آن اشاره کرده باشد و دلیل این امر، مجهول بودن مغز برای مردم عصر و مصر پیامبر بوده است.
9. دو احتمال وجود دارد: یک این که قرآن مطابق ادبیات جاری عصر نزول سخن گفته است و نخواسته علمی و دقیق سخن بگوید. دو این که، خود پیامبر نیز همانند مردم نگاه غیرعلمی داشته و بیش از آنان نمیدانسته است. هر یک از دو قول را درست بدانیم، نتیجهاش این است که قرآن یک کتاب علمی نیست و نمیتوان انتظار بیان علمی و بالاتر از آن، معجزات علمی را از قرآن داشت.
ارادتمند حیدر غفارنسب
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,960
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
سلام
در پاسخ به پست بالا
تمام آیات درست است اما :
در قرآن از کلمه صدر استفاده شده و در ترجمه فارسی صدر را سینه معنی کرده اند و در عربی هم قلب داریم ، اما منظور از قلب عضو پمپاژ خون نیست
محل قلب جایی منطبق با سر انسان است ، که در عضو مادی ما مغز قرار دارد
وقتی گفته میشود (فی قلوبهم مرض) مسلما اشاره به ناراحتی قلبی و یا مشکل گرفتی رگ قلب فرد نیست! چون اصلا محل تفکر قلب فیزیکی نیست
فی قلوبهم مرض به این معنی است که شخص در فکرش مشکل دارد پس قلب محل تفکر شخص است که مسلما در سینه نیست
جناب اقاي ملكي
پاسخ: سلام بر شما. اتفاقا قلبی که در سینه است (قلوب التی فی الصدور) محل احساسات و عواطف و ادراکات دانسته شده است.
جناب اقاي غفارنسب
پاسخ: چنین برداشتی ( از طرف هر شخصی که میخواهد باشد ) کاملا اشتباه است چون قلب فقط عضوی برای انتقال خون است
حتی صدر به معنی لغوی یعنی بالا ، طرف بالا و اشاره به بالاترین قسمت انسان دارد
جناب اقاي ملكي
پاسخ: سلام. قرآن یک کتاب علمی نیست (نه به این معنا که بر خلاف علم حرف زده باشد) که بیاید و در مورد علم تشریح و کالبد شکافی برای ما سخن بگوید!
کارکرد اعضای بدن، از هزاران سال پیش از قرآن و پیامبر بر بشر مکشوف بوده و هیچ عرب بیابانگردی چه ده هزار سال پیش، چه هم عصر پیامبر و چه الان فکر نمیکند که با قلب میتوان فکر کرد و سر مثل سینما خالی بوده و فقط فضایی برای دیدن و شنیدن است. شهروز
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,960
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
آنچه دانشمندان در علوم مختلفـ از قبیل فیزیولوژى و روان شناسى ـ اثبات کرده اند این است که: اعصاب و مغز انسان مانند سایر اعضاى بدن وظیفه خاصّى دارند و اعصاب بدن بر اثر پیوستگى و ارتباط خاص با اعصاب مغز، آنچه را که از خارج دریافت مى کنند به مغز مخابره مى نمایند; مثلا، هنگامى که دست ما در برابر عامل خارجى مانند آتش قرار مى گیرد، فوراً اثر انعکاسى آتش را به ستاد فرماندهى ظاهرى بدن گزارش مى دهد; و یا دستگاه چشم که مانند یک دستگاه عکّاسى آفریده شده و داراى طبقات مختلف و آبهاى گوناگون است، نحوه کار آن ورود اشعّه بطور مستقیم از جسم به چشم مى باشد و پس از عبور از پرده هاى آن تصویرى در نقطه مخصوصى از چشم به نام نقطه زرد به وجود مى آید و اعصاب بینایى آن را به مغز مى رساند و به این ترتیب عمل دیدن محقّق مى گردد.
«فیزیولوژى» درباره فعّالیّتهاى مغزى چنین مى گوید: در موقع فکر کردن سلّولهاى مغزى فعّالیّتهاى زیادى انجام مى دهند; مغز بیشتر غذا مى گیرد و بیشتر موادّ فسفرى پس مى دهد... و همچنین براى بقیّه اعصاب انسان که هر کدام وسیله مخصوصى براى ادراک هستند، فعّالیّتهاى خاصّى وجود دارد، ولى نتیجه اى که بسیارى از دانشمندان از این آزمایشها گرفته اند و گمان کرده اند که مرکز فهم و شعور همان سلّولهاى مغزى است; و یا افکار و علوم انسانى همان آثار مادّى است که روى اعصاب پس از تأثیر عوامل خارجى، ظاهر مى شود، صحیح نیست; زیرا این آزمایشها بیش از این را اثبات نمى کند که عوامل خارجى و فعّالیّتهاى عصبى در ادراک و احساس انسان دخالت دارد، و بدون این فعل و انفعالات، انسان قادر به تفکّر و ادراک یا دیدن و شنیدن نیست، و امّااین که درک کننده واقعى یا به تعبیر واضح تر بیننده و شنونده همان مادّه مغزى، و تفکّر و ادراک همان آثارى مادّى است که موقع تفکّر در سطح دماغ و روى اعصاب دیده مى شود، ابداً صحیح نیست! از این جهت، دانشمندان بزرگ جهان معتقدند که فوق این دستگاه مادّى بدن، دستگاه دیگرى است که با این ابزار مادّى یک نوع هماهنگى دارد و تدبیر این دستگاه ظاهرى به عهده اوست و با به کار انداختن وسایل مادّى - مانند چشم و اعصاب ـ مغز مى تواند اطّلاعاتى از خارج به دست آورد و در واقع درک کننده حقیقى اوست و تمام علوم و تفکّرات بشر در آن متمرکز مى باشد و از یک چنین قدرت پشت پرده به نامهاى گوناگون عقل، روح و قلب تعبیر مى کنند.
شکّى نیست که نوع مردم در استعمالات روزمره خود کلمه «قلب» را در همان معناى عقل و روح به کار مى برند و در مکالمات عرفى خود ابداً توجّهى به غیر این ندارند. ما هر روز مى گوییم «در دل آرزوهایى دارم»، «قلبم از دیدن این جریان سیاه شده» و «قلبم از شنیدن این سرگذشت بى تاب گردید»; همین دانشمند فیزیولوژیست در مکالمات معمولى خود چنین مى گوید: «دلم از دورى فرزندم تنگ شده است.»
ناگفته پیداست که منظور از این کلمه «قلب» و یا «دل» آن عضو بخصوص صنوبرى شکل نیست که وظیفه مخصوصى در بدن دارد، بلکه در کتاب لغت و فرهنگنامه ها مى بینیم که یکى از معانى «قلب» همان روح و نفس انسانى است که مرکز ادراک و شعور به شمار مى رود و به اصطلاح دانشمندان، لفظ «قلب» به معناى عقل و روح است. و علّت این که در میان این همه الفاظ، لفظ «قلب» براى کنایه آوردن از روح انتخاب شده، این است که قلب صنوبرى در انظار مردم مظهر حیات و زندگى محسوب مى شود، زیرا آنان با کار کردن قلب و توقّف آن زنده و مرده را از هم تمیز مى دهند. تعادل ضربان قلب و تندى آن در بیشتر اوقات نشانه صحّت و بیمارى است و اثرات روحى هر حادثه در نخستین مرحله در قلب ظاهر مى شود; از این لحاظ کلمه اى را که براى عضوى تعیین شده که آثار ظاهرى حیات در آن بیشتر محسوس است درباره روح و نفس و عقل به کار مى برند. قرآن مجید نیز که مفردات و ترکیبات و جمله بندى آن بر طبق اصطلاح مردم است معمولا هر موقع کلمه «قلب» را به کار مى برد، منظور همان عقل و روح و نیروهاى ادراکى است.
علاوه بر این، قراین زیادى از آیات قرآن گواهى مى دهند که مراد از قلب همین معناست; اینک پاره اى از این قراین: 1ـ قرآن مجید پس از آن که اوضاع روز رستاخیز را بیان مى کند چنین مى فرماید:
«اِنَّ فى ذِلکَ لَذِکْرى لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْب...; در این تذکّرى است براى آن که عقل دارد...» (2) ناگفته پیداست که قرآن مجید جریان روز قیامت را براى اشخاصّى وسیله تذکّر دانسته است که داراى قلب باشند. اگر مقصود از قلب همان عضو خاص باشد این عبارت صحیح نخواهد بود، زیرا همه مردم داراى این عضو خاص هستند، ناچار باید گفت منظور همان عقل و قدرت تفکّر است. 2ـ قرآن شریف قلب را مرکز یک رشته صفات و روحیات خاص مى داند که بطور مسلّم مربوط به این قلب مادّى نیست، بلکه از اوصاف همان روح انسانى است; مثلا، بعضى از قلبها را «قسى» و بعضى دیگر را «بیمار» و گاهى «نابینا»، «مهر خورده» و «بسته شده» معرّفى مى نماید.
قرآن قلب را مرکز طهارت،ایمان، تاریکى، کفر و وسیله کسب سعادت و شقاوت قلمداد مى کند و نجات و سعادت را به قلب سالم اختصاص مى دهد. (3) بدیهى است این اوصاف و حالات از صفات روح انسان است، زیرا قساوت، سنگدلى، بیمارى و نابینایى در این قلب مادّى تصوّر ندارد، اینها نشانه خوبى است که مراد از قلب همان روح است که در عرف مردم نیز در این معنا به کار برده مى شود. از بیان گذشته، معناى آیه اى که در سؤال تذکّر داده شده است روشن گردید; زیرا اگر چه قرآن تعقّل را به قلب نسبت داده و جایگاه آن را در سینه معیّن کرده است، ولى چنان که روشن گردید قلبى که در سینه قرار گرفته، در اصطلاح قرآن و تعبیرات معمولى کنایه از روح و عقل است و علّت این تعبیر همان ارتباط زیاد قلب صنوبرى با روح و ظهور و انعکاس حالات روحى و حیات و مرگ در قلب مى باشد.
قرآن نه تنها «قلب» را کنایه از عقل و روح مى گیرد بلکه گاهى لفظ «صدر» (سنیه) را نیز در این مورد به کار مى برد آن جا که مى فرماید: «آیا سینه تو را وسیع نساختیم» (4)یا «کسى را که خدا بخواهد هدایت کند سینه اش را براى قبول اسلام وسیع مى سازد» (5); بدیهى است سینه معمولى انسان هرگز با قبول و عدم قبول اسلام گشاد و تنگ نمى شود، بلکه کنایه از همان توسعه و بزرگى روح است ولى از آن جا که محیط سینه مرکز ظهور انعکاسهاى حیاتى است، از این نظر با جمله یاد شده تعبیر مى آورند.
برگرفته از سایت ایت الله مکارم
|
|
|
|
رتبه: Guest
گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391/10/20 ارسالها: 809
17 تشکر دریافتی در 16 ارسال
|
امروزه سوالات و شبهات زیادی در خصوص مفهوم قلب در قرآن و جایگاه مغز بیان شده است. عده ای بیان می دارند که چرا خداوند از مغز یاد نکرده و تفکر را به قلب نسبت داده است. از آنجایی که این سوال من را نیز تحت تاثیر قرار داد بر آن شدم که تحقیقی در آیات قرآن انجام دهم و نتایج آن را با دیگران به اشتراک گذارم. قطعا این نتایج نمی تواند کاملا درست باشد و علم حقیقی تنها نزد خداوند است. لذا از خواننده محترم درخواست دارم هرگونه تردید و سوالی در این خصوص را نزد خود محفوظ دارد و به جستجوی آن برآید. باشد که شروعی برای آغاز تحقیق برای جویندگان راه حقیقت باشد. بخش اول : بررسی منظور خداوند از قلب با بررسی محتوا و مفهوم آیات مرتبط پس از بررسی تمامی آیاتی که خداوند در آنها به قلب اشاره کرده است و صفات و ویژگی هایی که برای آن بر شمرده می توان پی برد که واقعا منظور خداوند از قلب چیست. خداوند قلب را وسیله ای برای اندیشیدن معرفی می کنند (أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا ... آيا در زمين گردش نكرده اند تا دلهايى داشته باشند كه با آن بينديشند ... الحج 46) – (...لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا ... آنها قلبی دارند که نمی توانند درک کنند ... الأعراف 179) یا در جاهای دیگری در مورد عقوبت کسانی که اندیشه نمی کنند می فرماید (...كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ ... اين گونه خدا بر دلهاى كسانى كه نمى دانند مهر مى نهد. الروم 59) و یا اینکه می فرماید (... وَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَفْقَهُونَ ...بر دلهايشان مهر زده شده است در نتيجه قدرت درك ندارند. التوبة 87) بنابراین رابطه بسیار مستقیمی بین آنچه خداوند از قلب یاد می کند با اندیشه و تفکر وجود دارد. خداوند قلب را محلی برای جمع شدن اندیشه ها و درونی ترین قسمت آدمی تشبیه می کند که انسان تنها خود از آن اطلاع دارد. (... يَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِمْ مَا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ... به زبان خويش چيزى مى گفتند كه در دلهايشان نبود آل عمران 167) - (... فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ... در دلهايشان بيمارى است الحج 53) – (... فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ ... در دلهايشان انحراف است آل عمران 7) – (... ذَلِكَ حَسْرَةً فِي قُلُوبِهِمْ... در دلهايشان حسرتى قرار دهد آل عمران 156) – (إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ ... آنگاه كه كافران در دلهاى خود تعصب [آن هم] تعصب جاهليت ورزيدند الفتح 26) بنابراین قلب علاوه بر اینکه اندیشه ایجاد می کند آن اندیشه را نگهداری می کند و محلی برای جمع آوری افکار است. خداوند قلب را مختص انسان نمی داند و حتی جنیان را صاحب قلب می داند. (وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا ... در حقيقت بسيارى از جنيان و آدميان را براى دوزخ آفريده ايم [چرا كه] دلهايى دارند كه با آن [حقايق را] دريافت نمى كنند الأعراف 179) از آنجاییکه جنس جن از آتش است لذا با استناد به همین آیه می توان پی برد که منظور خداوند از قلب نمی تواند یک تکه گوشت در درون قفسه سینه انسان باشد و مفهومی بالاتر را در نظر دارد. خداوند قلب را موجودی می داند که می تواند نرم و یا سخت شود. حتی ممکن است انسانهایی ایمان داشته باشند ولی دلشان نرم نشده باشد که می فرماید. (أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ آيا براى كسانى كه ايمان آورده اند هنگام آن نرسيده كه دلهايشان به ياد خدا و آن حقيقتى كه نازل شده نرم [و فروتن] گردد و مانند كسانى نباشند كه از پيش بدانها كتاب داده شد و [عمر و] انتظار بر آنان به درازا كشيد و دلهايشان سخت گرديد و بسيارى از آنها فاسق بودند الحديد 16) – (ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ ... سپس دلهاى شما بعد از اين [واقعه] سخت گرديد همانند سنگ البقرة 74) – (أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَيْلٌ لِلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ أُولَئِكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ پس آيا كسى كه خدا سينه اش را براى [پذيرش] اسلام گشاده و [در نتيجه] برخوردار از نورى از جانب پروردگارش مى باشد [همانند فرد تاريكدل است] پس واى بر آنان كه از سخت دلى ياد خدا نمى كنند اينانند كه در گمراهى آشكارند الزمر 39) خداوند رابطه مستقیمی بین سنگ دلی و یاد نکردن خداوند بیان می کند. یعنی کسانی که سنگ دل شده اند یاد خدا را نمی کنند زیرا یکی از صفات خداوند الرحمن و الرحیم است که با سنگدلی و قساوت قلب در تضاد است. خداوند بسیاری از صفات را برگرفته از قلب می داند و تقریبا به ازای تمامی صفات رذیله یک صفت حسنه در قرآن به کار رفته است. این مجموعه صفات عبارتند از : نرم در برابر سخت. - آرامش و اطمینان در برابر بیم، مشغولی و پراکندگی و نفاق و انحراف - اندیشه گری در برابر کوری، تعصب، مهر و پوشش - ایمان در برابر بیماری شک و امتناع و انکار - خیر و شادمانی در برابر حسرت و انزجار - رافت، رحمت، الفت و خوش گمانی در برابر کینه، خشم و دلسختی - دل پاک در برابر دل زنگار بسته. بخش دوم : ضعف علمی انسان بسیاری از شبهات بیان می دارند که چرا خداوند قلب را به عنوان مرکز هوشیاری و ادراک بیان نموده در حالی که علم می گوید مغز مرکز تفکر و ادراک است. این موضوع از آنجایی ناشی می شود که انسان مسائل را با علم امروزی مورد سنجش قرار می دهد. حال آنکه باید پذیرفت بسیاری از مفاهیم علم نسبی هستند. بسیاری از آنها یا هنوز کشف نشده اند و یا اینکه با گذشت زمان مفاهیم آنها به کلی تغییر می کند. به عنوان مثال فیزیک کوانتوم یا نظریه جهانهای موازی یا انفجار بزرگ در طول زمان باعث ابطال بسیاری از نظریات قبلی شد. امروزه علی رغم پیشرفت های علمی گسترده به اعتراف دانشمندان ما هنوز درک صحیحی نسبت به فرایند ادراک و ارتباط قلب و مغز نداریم و این دانش همچنان در مرحله تحقیق و تکمیل است. به عنوان مثال در مقاله ای که اخیرا در سال 2020 برای اولین بار منتشر شد[1] دانشمندان توانستند وجود یک مغز کوچک (یک شبکه بسیار گسترده از نورونها و سلولهای عصبی) را در قلب کشف کنند که بسیاری از مکانیزم های ناشناخته بدن را بر عهده دارد و ما نسبت به کارکرد آن آگاهی کامل نداریم. کشف این موضوع این فرضیه علمی که تمامی ادراک انسان در مغز انجام می شود را زیر سوال می برد. به عنوان مثالی دیگر زمانی که سر یک پرنده از بدن او جدا می شود پرنده تا مدتی می تواند راه برود و یا حتی بال بزند در حالی مه ارتباط مغز با بدن کاملا قطع شده است. این نشان دهنده این موضوع است که تمامی شعور و ادراک انسان به مغز وابسته نیست. تجربیات نزدیک به مرگ (NDE) نمونه دیگری از اثبات این موضوع است. زیرا زمانی که مغز یک فرد کاملا می ایستد و از نظر علمی دچار مرگ مغزی شده است، با این حال فرد همچنان هوشیار و در حال سیر و سیاحت در اتاق عمل یا جاهای دیگر است و پس از بازگشت هوشیاری می تواند بسیاری از وقایع دوران توقف مغز را به خاطر بیاورد و با جزئیات بیان کند. همچنین تحقیقات جدیدی که در مورد اندازه گیری میدانهای الکترومغناطیسی قلب انجام شده و بیان می دارد که قلب قدرتمندترین منبع انرژی الکترومغناطیسی در بدن انسان است که بزرگترین میدان الکترومغناطیسی موزون را در بین اعضای بدن تولید می کند. دامنه میدان الکتریکی قلب حدود 60 برابر بیشتر از فعالیت الکتریکی تولید شده توسط مغز است [2]. همه این موارد نشان می دهد که کارکرد قلب بسیار گسترده تر و پیچیده تر از آن چیزی است که تاکنون کشف شده و از نظری علمی اثبات شده است. بنابراین می توان نتیجه گیری کرد که ما با علم امروزی نمی توانیم واقعا فرایند ادراک و همچنین نقش قلب و مغز و ارتباطات آنها و کارکردشان را به طور قطعی بیان نماییم. اما می توانیم منظور خداوند از قلب را درک کنیم و آن اشاره به درونی ترین بخش آگاهی انسان دارد که می اندیشد و دارای صفاتی می شود و سپس مورد امتحان قرار می گیرد و درآخر بازخواست می شود. و من الله توفیق [1] https://www.sciencenews....nerve-cells-within-heart[2] https://www.heartmath.or...ergetic-communication/#:~:text=The%20heart%20is%20the%20most,activity%20generated%20by%20the%20brain.
|
|
|
|
رتبه: Guest
گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391/10/20 ارسالها: 809
17 تشکر دریافتی در 16 ارسال
|
با سلام پاسخی در این خصوص در اینجا آمده است. http://qurannote.blogfa.com/
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: member, Administrators تاریخ عضویت: 1390/02/31 ارسالها: 1,038 48 تشکر دریافتی در 28 ارسال
|
حج:46 أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ آیا [این منکران] در زمین سیر [=سیاحت و جهانگردی] نميکنند تا دلهائی [عبرتآموز] برای آنان پدید آید که بدان تعقل کنند، یا گوشهائی که بدان بشنوند؟ پس [اگر ميبينيد که عبرت نميگيرند] این چشمها نیست که کور ميشود، بلکه دلهائی که در سینههاست کور ميشود.
______________
62- دل آدمی همان شخصیت و مرکز عواطف و عقل و احساسات اوست که با کسب تجربه و عبرتآموزی ساخته ميشود و متحول ميگردد، پس اگر دل بصیر و بیدار نشده و به اصطلاح این آیه کور شده باشد، اطلاعات حاصله از ابزارهای چشم و گوش [دیدنها و شنیدنها] را نميتواند درست پردازش و نتیجهگیری کند و سیر و سیاحتها به تماشا و خوشگذرانی خلاصه ميگردد.
تفسیر بازرگان |
سیدکاظم فرهنگ |
|
|
|
جهش به انجمن
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن می باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن می باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن می باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن می باشید.