رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 2,029
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
تدبر و فهم ايات سوره جن: پرسشها و نكات تفسيري سوره الجن
پرسش: منظور از اينكه جنيان به قران ايمان اوردند، چيست؟
پاسخ 1:
[اي پيامبر] بگو: به من وحي شده است2 كه [به راستي، نه خيالي] چند نفري از بيگانگان3 [با زبان و فرهنگ اعراب، به سخن قرآن] گوش فرا دادند و آنگاه [به قوم خود] گفتند: ما [مطلب] خواندني4 شگفت آوري شنيدهايم، ______________
2 - اطلاع يافتن از اين خبر، در روزگاري كه امكان ارتباط با ملل همسايه و اقوام مجاور چندان سهل و آسان نبوده، از طريق وحي براي پيامبر حاصل شده است. احتمال دارد استماع نفراتي از مردمان غريبه [احتمالا مسيحي] به قرآن و ايمان آوردن آنها به اسلام، محصول تلاش تبليغي مسلمانان به حبشه هجرت كرده باشد كه «نجاشي» پادشاه مسيحي عادلي بر آنجا حاكم بود. اين سوره [مطابق محاسبات كتاب سير تحول قرآن] در سال ششم بعثت نازل شده است و يك سال پيش از آن [در ماه رجب سال پنجم بعثت] به فرمان پيامبر اسلام تعداد 12 تا 17 نفر زن و مرد از مسلمانان نخستين در اثر فشارها و تهديدهاي مشركين و ترس از بازگرداندن اجباري آنان به بُتپرستي، ناچار هجرت به حبشه شدند. آيات 29 (46:29) تا 32 سورة احقاف (46:32) نيز كه در سالهاي آخر هجرت نازل شده است، ماجراي استماع قرآن و ايمان آوردن گروهي از بيگانگان [با مردم مكه و مدينه] را در حضور پيامبر نقل كرده است كه [از آگاه بودن آنها به كتاب موسي] به نظر ميرسد يهودي بوده باشند [والله اعلم].
3 - كلمه «جن» در زبان عربي، در همه مشتقات و موارد كاربرد آن، دلالت بر نوعي پوشيدگي و اختفاء ميكند. مثل: جنين [پوشيده در تاريكيهاي سه گانة رَحِم- زمر 6 (39:6) ]، جنّت [پوشش گياهي خاك]، جُنَّه [سپر پوشاننده]، جنان [قلب پوشيده در سينه]، جُنون [عقل پوشيده شده]، جان [مار و ساير حيوانات دور از چشم و پنهان]، جَنَن [گور]، مَجَنَّه [محل پنهان شدن]، جِنُّ الليل [تاريكي فراگير شب]. همچنين انسانهايي در ساير نقاط عالم، با زبان و فرهنگي متفاوت، كه براي اعراب كاملا جن [ناآشنا و غريبه] بودند.
قرآني كه هديً لللناس و نذيراً للبشر است و براي انسانها نازل شده و از غسل و تيمم و ازدواج و طلاق و جنگ و صلح و صدها حكم بشري سخن ميگويد، چگونه ممكن است كتاب هدايت موجوداتي غير مادي باشد؟ در قرآن تصريح شده است كه براي هر قومي هدايتگري از جنس خودشان ميفرستيم و اگر در زمين فرشتگاني ساكن بودند، حتماً رسولي فرشته بر آنان ميفرستاديم [اسراء 95 (17:95) ].
از تفسير اقاي بازرگان
پاسخ 2:
«جن» یکی از عناصر مهم فرهنگی اعراب معاصر نزول این آیات بود و قبل از این سوره در سوره های ناس و رحمان نیز مورد اشاره قرار گرفته، و در قرآن نیز به وضوح و صراحت چه در سوره های قبلی و چه در سوره های آتی به وجود آنها تصریح شده، و در این سوره نیز به تفصیل راجع به آنها سخن میگوید و از این تفصیل میتوان این نتیجه گیری را نمود که دارد از عناصر فرهنگی مخاطبان برای پیشبرد مقاصد هدایتی و تکاملی آنان بهره میگیرد.
آنچه در این سوره از جن نقل میشود، با توجه به تیتر فوق، این معنی را میدهد که «ای کافران! ببینید جنیان چه علاقه و جدیتی برای استماع و گرایش به سخن وحی نشان میدهند و رفتار خودتان را ببینید!»
از این آیات فهمیده می¬شود نوع جن قدرتهائی دارند که نوع انسان فاقد آنهاست. مثلاً اینکه آنها نوعی قدرت «خبرگیری» از جهان «ماوراء زمین» را دارند. چنانکه می¬دانیم، قدرت خبرگیری بشر، از جهان ماوراء زمین فقط محدود به رصد بسیار محدودی بوده که اخیراً، یعنی در دو قرن اخیر بسبب پیشرفت وسایل فنی، حاصل شده است. اما در زمان نزول این آیات یعنی حدود هزار و چهارصد سال پیش، این قدرت آنقدر ضعیف و آنقدر ناچیز بوده که تقریباً می¬توان آن را در حد هیچ قلمداد کرد، و آنقدر هم که بوده در حد «دیدن» بوده و در حد «شنیدن» کاملاً ناممکن بوده است. اما از این آیات معلوم می¬شود که جن از این لحاظ کاملاً از انسان پیشرفته¬تر بوده و نه تنها قدرت خبرگیری داشته¬اند بلکه خبرگیری آنها از نوع «شنیداری» بوده است و حتی قدرت «بالا رفتن به آسمان» را هم داشته¬اند.
از تفسير اقاي گنجه اي
كلمات كليدي: جن جنيان غيب آسمان
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 2,029
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
تدبر و فهم آيات سوره جن: نكات تفسيري سوره الجن
مراد از پناهنده شدن مردانى از انس به مردانى از جنّ در آيه : ((و انّه كان رجال من النس يعوذون برجال من الجنّ)) چيست؟
پاسخ 1: راغب مى گويد: كلمه ((عوذ)) به معناى ملتجى شدن به غير است و جمله ((رهقه الامر)) معنايش اين است كه قهر فلان امر بر او احاطه كرد كلمه ((رهق )) به گناه و طغيان هم تفسير شده . بعضى هم آن را به ترس و شر معنا كرده اند. بعضى ديگر گفته اند: به معناى ذلت و ضعف است . و همه اين معانى لازمه معناى اصلى كلمه است .
و مراد از پناه بردن انس به جن - بطورى كه گفته اند اين است كه در عرب رسم بوده كه وقتى در مسافرت در شب به بيابانى بر مى خوردند از شر جانوران و شر سفيهان جنى به عزيز آن بيابان كه سرپرست جنيان است پناه مى بردند و مى گفتند: من پناه مى برم به عزيز اين وادى از شر سفهاى قومش . و از مقاتل نقل شده كه گفته : اولين كسى كه به جن پناهنده شد طايفه اى از يمن ، و سپس قبيله بنى حنيفه بودند، و آنگاه در همه عرب شايع گرديد.
و بعيد نيست مراد از ((پناهنده شدن به جن )) اين باشد كه براى رسيدن به مقاصدشان به كاهنى مراجعه نموده ، از او بخواهند جن را به كمك دعوت كند، و اينكه گفته اند: رسم بوده هر گاه از اذيت و مضرت جن مى ترسيدند، به مردانى از انس مراجعه مى كردند، به همين معنا برگشت مى كند.
بنابر اين ، ضمير اولى از دو ضمير در ((فزادوهم )) به رجالى از انس ، و دومى به رجالى از جن بر مى گردد، و معناى جمله اين است كه رجال جن گناه رجال انس و طغيان و يا ذلت و ترس آنان را زيادتر كردند.
ترجمه تفسير الميزان جلد 20 صفحه 65
پاسخ 2:
ازآیه¬های 6 و 7 معلوم می¬شود آنها به نوعی از «سیستم¬ های بیگانه شناسی» مجهز بودند. از آیه 6 فهمیده می¬شود آنها نیز مانند انسان¬ها در درون خویش نوعی «سلسه مراتب» دارند و کلمه «رجال» در اینجا به جنسیت اشاره ندارد بلکه به «جزء سران بودن» اشاره دارد. زیرا در مورد انسان¬ها می¬دانیم که در آیه 6، «رجال » یعنی بزرگان، و به همین قرینه در مورد آنها نیز باید چنین باشد زیرا کسی که پناه می¬دهد باید صاحب قدرت و مکنت باشد یعنی جزء سران باشد.
از تفسير اقاي گنجه اي
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 2,029
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
تدبر و فهم آيات سوره جن: پرسش ها و نكات تفسيري سوره الجن
سئوال: در ايه 7 مراد از بعث چيست؟
وَأَنَّهُمْ ظَنُّوا كَمَا ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ أَحَدًا ﴿۷﴾ انصاریان: و مردانی از انس پنداشتند چنان که شما [جنیان] پنداشتید که خدا هرگز کسی را [به نبوّت] برنمی انگیزد!
فولادوند: و آنها [نيز] آن گونه كه [شما] پنداشته ايد گمان بردند كه خدا هرگز كسى را زنده نخواهد گردانيد
مفسرين و مترجمين برخي معناي بعث در قيامت و برخي معناي بعث رسول را برگزيده اند.
هرچند كه بقول الميزان، با سياق ايات سوره جن، بعث رسول مناسب تر است
اما با انتخاب اين مفهوم،تناقضي با سوره احقاف پيش مي ايد .
در انجا ظاهرا جنيان نبوت موسي را قبول داشته اند و اين با باور ذكر شده انها در سوره جن كه خدا هرگز كسي را به رسالت برنمي انگيزد،داراي تناقض است.
مگر انكه مفهوم ديگري از بعث انتخاب كنيم يا بگوييم ان جنيان احقاف نوع ديگري از جن بوده اند.
قَالُوا يَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا كِتَابًا أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَىٰ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ وَإِلَىٰ طَرِيقٍ مُسْتَقِيمٍ
ترجمه : گفتند اي قوم ما ما كتابي را شنيديم كه بعد از موسي نازل شده [و] تصديق كننده [كتابهاي] پيش از خود است و به سوي حق و به سوي راهي راست راهبري ميكند {30}
نظردوستان چيست؟
پاسخ 1:
درتفاسير سني وشيعه هردو احتمال ذكر شده است.
ابن كثير : وَأَنَّهُمْ ظَنُّوا كَمَا ظَنَنتُمْ أَن لَّن يَبْعَثَ اللَّهُ أَحَدًا وقوله : ( وأنهم ظنوا كما ظننتم أن لن يبعث الله أحدا ) أي : لن يبعث الله بعد هذه المدة رسولا . قاله الكلبي وابن جرير .
و اعتقاد آنها اين بوده كه بعد ازموسي ع هرگز كسي مبعوث نميشود.
ابن عاشور خوب نوشته: وَأَنَّهُمْ ظَنُّوا كَمَا ظَنَنتُمْ أَن لَّن يَبْعَثَ اللَّهُ أَحَدًا وَأَنَّهُمْ ظَنُّوا كَمَا ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ أَحَدًا قرأ الجمهور ووافقهم أبو جعفر بكسر همزة { وإنهم } . وقرأ ابن عامر وحمزة والكسائي وحفص وخلف بفتح الهمزة على اعتبار ما تقدم في قوله تعالى : { وإنه تعالى جدّ ربنا } [ الجن : 3 ] . والمعنى : أن رجالاً من الإِنس ظنّوا أن الله لا يبعث أحداً ، أو وأنا آمنا بأنهم ظنّوا كما ظننتم الخ ، أي آمنا بأنهم أخطأوا في ظنهم .
والتأكيد ب ( إن ) المكسورة أو المفتوحة للاهتمام بالخبر لغايته . والبعث يحتمل بعث الرسل ويحتمل بعث الأموات للحشر ، أي حصل لهم مثلما حصل لكم من إنكار الحشر ومن إنكار إرسال الرسل . والإِخبار عن هذا فيه تعريض بالمشركين بأن فساد اعتقادهم تجاوز عالم الإِنس إلى عالم الجن . وجملة { كما ظننتم } معترضة بين { ظنوا } ومعموله ، فيجوز أن تكون من القول المحكي يقول الجن بعضهم لبعض يُشبّهون كفارهم بكفار الإِنس . ويجوز أن تكون من كلام الله تعالى المخاطب به المشركون الذي أمر رسوله بأن يقوله لهم ، وهذا الوجه يتعين إذا جعلنا القول في قوله تعالى : { فقالوا إنا سمعنا } [ الجن : 1 ] عبارة عما جال في نفوسهم على أحد الوجهين السابقين هنالك . و { أنْ } من قوله : { أن لن يبعث } مخففة من الثقيلة واسمها ضمير شأن محذوف . وجملة { لن يبعث الله أحداً } خبره . والتعبير بحرف تأبيد النفي للدلالة على أنهم كانوا غير مترددين في إحالة وقوع البعث
اقاي دكتر موذن
پاسخ: این نظر كه بعد از موسي در تقدير است، مقبول نیست زیرا اولا دلیلی بر تقدیر نیست. ثانیا با سیاق ایات سازگار نیست. انها صحبت از پناه اوردن عمومی و همیشگی انسانها به جنیان برای دسترسی به اخبار غیبی میکنند که دلیل ان باور باین امر بوده که خدا کسی را بعنوان رسول مرتبط با منبع غیب مبعوث نمی کند و این تنها به زمان بعد موسی منحصر نشده است.
ثالثا:لن يبعث الله أحدا کاملا بر نفي تاکید میکند.و البته با اعتقاد مشرکان هم سازگار است که موسی و تورات را هم قبول نداشتند و می گفتند انا بکل کافرون
اقاي فرهنگ
ویرایش بوسیله کاربر 1399/08/11 09:01:24 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 2,029
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
تدبر و فهم آيات سوره جن: نكات تفسيري سوره الجن
سئوال: ايا جنيان براي استراق سمع به اسمان ميرفتند؟ ايا فاعل لمسناالسماء،جنيان هستند؟ شهابها چگونه جنيان را هدف قرار ميدهند؟
پاسخ 1: مفاد آيه : ((و انّا لمسنا السّماء...)) و آيه : ((و انّا كنّا نقعد منها...)) كه از ممنوع شدن جنّيان از صعود به آسمان و استراق سمع ، همزمان با بعثت پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه وآله ) خبر مى دهد
وَ أَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنهَا مَقَعِدَ لِلسمْع فَمَن يَستَمِع الاَنَ يجِدْ لَهُ شهَاباً رَّصداً
از صدر اين آيه اگر منضم با آيه قبلى در نظر گرفته شود اين معنا استفاده مى شود: پر شدن آسمان از حارسان شديد اخيرا پيش آمده ، و قبلا چنين نبوده ، بلكه جنيان آزادانه به آسمان بالا مى رفتند، و در جايى كه خبرهاى غيبى و سخنان ملائكه به گوششان برسد مى نشستند.
و از ذيل آيه كه با ((فاء)) تفريع فرموده ((فمن ...)) و ذيل آيه را متفرع بر همه مطالب گذشته نموده ، استفاده مى شود كه جنيان خواسته اند بگويند از امروز هر كس از ما بخواهد در آن نقطه هاى قبلى آسمان به گوش بنشيند، تيرهاى شهابى را مى يابد كه از خصوصياتش اين است كه تيراندازى در كمين دارد.
در نتيجه از مجموع دو آيه اين خبر به دست مى آيد كه : جنيان به يك حادثه آسمانى برخورده اند، حادثه اى جديد كه مقارن با نزول قرآن و بعثت خاتم الانبياء (صلوات اللّه عليه ) رخ داده ، و آن عبارت از اين است كه با بعثت آن جناب ، جنيان از تلقى اخبار غيبى آسمانى و استراق سمع براى به دست آوردن آن ممنوع شده اند.
ترجمه تفسير الميزان جلد 20 صفحه 66
گفتارى در معناى شهاب در ذيل آيه : الا من خطف الخطفة فاتبعه شهاب ثاقب
مفسرين براى اينكه مسأله ((استراق سمع (( شيطانها در آسمان را تصوير كنند، و نيز تصوير كنند كه چگونه در اين هنگام به سوى شيطانها با شهاب ها تيراندازى مى شود بر اساس ظواهر آيات و روايات كه به ذهن مى رسد توجيهاتى ذكر كرده اند كه همه بر اين اساس استوار است كه آسمان عبارت است از: افلاكى كه محيط به زمين هستند، و جماعت هايى از ملائكه در آن افلاك منزل دارند، و آن افلاك در و ديوارى دارند كه هيچ چيز نمى تواند وارد آن شود، مگر چيرهايى كه از خود آسمان باشد، و اينكه در آسمان اول ، جماعتى از فرشتگان هستند كه شهاب ها به دست گرفته و در كمين شيطانها نشسته اند كه هر وقت نزديك بيايند تا اخبار غيبى آسمان را استراق سمع كنند، با آن شهابها به سوى آنها تيراندازى كنند و دورشان سازند، و اين معانى همه از ظاهر آيات و اخبار ابتداء به ذهن مى رسد.
و ليكن امروز بطلان اين حرفها به خوبى روشن شده ، و عيان گشته ، و در نتيجه بطلان همه آن وجوهى هم كه در تفسير ((شهب (( ذكر كرده اند، - كه وجوه بسيار زيادى هم هستند - و در تفاسير مفصل و طولانى از قبيل تفسير كبير فخر رازى ، و روح المعانى آلوسى و غير آن دو نقل شده ، باطل مى شود.
ناگزير بايد توجيه ديگرى كرد كه مخالف با علوم امروزى و مشاهداتى كه بشر از وضع آسمانها دارد نبوده باشد. و آن توجيه به احتمال ما - و خدا داناتر است - اين است كه : اين بياناتى كه در كلام خداى تعالى ديده مى شود، از باب مثالهايى است كه به منظور تصوير حقايق خارج از حس زده شده ، تا آنچه خارج از حس است به صورت محسوسات در افهام بگنجد، همچنان كه خود خداى تعالى در كلام مجيدش فرموده : ((و تلك الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الا العالمون (( و اينگونه مثلها در كلام خداى تعالى بسيار است ، از قبيل عرش ، كرسى ، لوح و كتاب ، كه هم در گذشته به آنها اشاره شد، و هم در آينده به بعضى از آنها اشاره خواهد رفت .
بنابراين اساس ، مراد از آسمانى كه ملائكه در آن منزل دارند، عالمى ملكوتى خواهد بود كه افقى عالى تر از افق عالم ملك و محسوس دارد، همان طور كه آسمان محسوس ما با اجرامى كه در آن هست عالى تر و بلندتر از زمين ماست . و مراد از نزديك شدن شيطانها به آسمان ، و استراق سمع ، و به دنبالش هدف شهاب ها قرار گرفتن ، اين است كه : شيطانها مى خواهند به عالم فرشتگان نزديك شوند، و از اسرار خلقت و حوادث آينده سر درآورند. و ملائكه هم ايشان را با نورى از ملكوت كه شيطانها تاب تحمل آن را ندارند، دور مى سازند.
و يا مراد اين است كه : شيطانها خود را به حق نزديك مى كنند، تا آن را با تلبيس ها و نيرنگ هاى خود به صورت باطل جلوه دهند، و يا باطل را با تلبيس و نيرنگ به صورت حق درآورند، و ملائكه رشته هاى ايشان را پنبه مى كنند، و حق صريح را هويدا مى سازند، تا همه به تلبيس آنها پى برده ، حق را حق ببينند، و باطل را باطل .
و اين كه خداى سبحان داستان استراق سمع شياطين و هدف شهاب قرار گرفتنشان را دنبال سوگند به ملائكه وحى و حافظان آن از مداخله شيطانها ذكر كرده ، تا اندازه اى گفتار ما را تأييد مى كند - و خدا داناتر است
ترجمه تفسير الميزان جلد 17 صفحه 188
پاسخ 2:
جن:8
و ما به آسمان نزديك شديم13 و آنرا پر از نگهبانان14 قدرتمند و [خطر] شهاب يافتيم.15 ______________
13 - معناي عادي لمس، دست كشيدن بر چيزي و احساس آن است. مسئله لمس كردن آسمان [جوّ زمين] نيز دلالت بر نفوذ اشعههاي ماوراء بنفش و عناصر خورشيدي و كيهاني مضر براي حيات زميني، پيش از پيدايش طبقات حفاظتي جوّ زمين ميباشد كه اصطلاحاً برخورد ذرات ناميده ميشود.
14 - كلمه «حَرَس» فقط همين يكبار در قرآن آمده است، حراست همان محافظت و نگهداري است و نگهبان را حَرَس ميگويند. مثل حَرَس المَلِك [ياران و محافظان شاه]. طبقات جوّ زمين كه سقفاً محفوظاً [انبياء 33 (21:33) ] و سَبعَاً شِداداً [نبأ 12 (21:12) ] ناميده شدهاند، هركدام نقش حفاظتي معيني در برابر اجرام و اشعههاي مضر براي حيات زميني دارند.
15 - شهاب به شعلة آتش گفته ميشود [نمل7 (27:7) - ...أَوْ آتِيكُمْ بِشِهَابٍ قَبَسٍ...]، شعلة آتشي را نيز كه از برخورد سنگهاي آسماني به جوّ زمين پديد ميآيد شهاب سنگ مينامند. به غير از آيات 8 و 9 اين سوره، در دو سورة ديگر نيز از اين شهاب سنگها ياد كرده است: حجر 18 (15:18) - «إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُبِينٌ»، صافات 10 (37:10) - «إِلاَّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَهَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ». گويا اين آيه تا آيه 12 ناظر به نيروهايي [فرشتگاني] باشد كه تأثير و عملكرد آنان در طبقات حفاظتي هفتگانة جوّ زمين جلوه ميكند و قرآن در بيش از ده آيه به آن پرداخته است
جن:9
و ما هميشه [پيش از پيدايش جوّ محافظتي] در جايگاههايي از زمين مينشستيم،16 ولي اكنون هر كه استماع17 [=نفوذ در زمين] كند، شهابي در كمين خود مييابد. ______________
16 - روزانه چندين ميليون از سنگهاي سرگردان فضايي در ابعاد ريز و درشت به جوّ زمين برخورد ميكنند و در اثر برخورد و اصطكاك با آن، به صورت شهاب سنگهايي، كه در شب مشاهده ميشود، ميسوزند. در حالي كه قبل از پيدايش جوّ زمين به روي آن فرود آمده و مينشستند [أَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا]، همچنين انواع اشعههاي ماوراء بنفش و ذرات باردار خورشيدي و كيهاني كه تماماً در شرايط فعلي در برخورد با طبقة مغناطيسي زمين [مگنوتوسفر] يا طبقات ديگر، رانده يا سوزانده ميشوند.
17 - درست است که واژه سمع در مورد شنيدن به کار ميرود، اما شنيدن فرآيندي است که از برخورد امواج فرستاده شده از دهان گويندهاي با گوش ما و فعل و انفعالات سيستم شنوايي و جريان الکتريکي که به مغز ارسال ميشود حاصل ميگردد. همان طور که براي تقويت امواج صوتي از سمعک استفاده ميکنيم، براي مقابله با اصوات شديد [در انفجارات نظامي و مشابه آن] از گوشيهايي مخصوص بهره ميبريم و براي آرامش خواب، پنبه يا فيلترهايي در گوش خود قرار ميدهيم. کره زمين نيز در برابر چنين امواجي مجهز شده است تا نتوانند به سوي ملأ اعلي [طبقات بالايي جوّ] دست يابند.
استفاده از واژه سمع نبايد ما را در معناي متعارف آن [شنيدن] متوقف سازد. و گرنه در فهم معناي «والله سميع» باز ميمانيم، چرا که خدا همچون ما نيازمند ابزار شنوايي نيست، ولي از هر حرکت صوتي و غير آن در جهان باخبر است.
در سوره طور آيه 38 (52:38) ، به استماع حقايقي از طريق نردبان [همچون دکلهاي مخابراتي] اشاره شده است که نشان ميدهد منظور از استماع، الزاماً دريافت امواج صوتي توسط سيستم شنوايي آدميان نميباشد و معنائي عامتر دارد.
آيات 6 (37:6) تا 10 سوره صافات نيز از مكانيسم زينتبخشي آسمان [از طريق تجزية نور خورشيد و ايجاد طيف رنگي] و نقش حفاظتي آن در برابر شياطين فاقد فايده [اشعههاي غيرمفيد براي حيات زميني و سنگهاي سرگردان] و نيز ناتواني آنها از استماع [نفوذ] در طبقات فوقاني جوّ و برخورد ذرهاي همه سويه و رانده شدن آنان حكايت كرده است. همچنين از سوخته شدن ذرّات يا سنگهايي كه از سدّ محافظتي جوّ عبور ميكنند: «إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِزِينَهٍ الْكَوَاكِبِ وَحِفْظًا مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ مَارِدٍ لا يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلإِ الْأَعْلَى وَيُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ دُحُورًا وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ إِلاَّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَهَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ» [صافات 6 (37:6) تا 9].
از تفسير اقاي بازرگان
پاسخ 3:
شهاب: تكّۀ آتش. (مجمع) ابن اثير و راغب و ديگران شعلۀ آتش گفته اند. ايضا شهاب شعلههاي مخصوص آسمان است كه از سوختن سنگهاي آسماني در آسمان بصورت تير شهاب ديده ميشوند چنانكه اهل لغت گفته اند. قرآن دربارۀ راندن شياطين از آسمان كلمۀ شهاب آورده مثل «إِلّٰا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهٰابٌ مُبِينٌ» حجر: ۱۸. «إِلّٰا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهٰابٌ ثٰاقِبٌ» صافات: ۱۰. «وَ أَنّٰا لَمَسْنَا السَّمٰاءَ فَوَجَدْنٰاهٰا مُلِئَتْ حَرَساً شَدِيداً وَ شُهُباً» جنّ: ۸. «وَ أَنّٰا كُنّٰا نَقْعُدُ مِنْهٰا مَقٰاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهٰاباًرَصَداً» جنّ: ۹.
از اين آيات روشن ميشود اولا: شياطين بوسيلۀ شهابها از آسمان رانده ميشوند ثانيا آن يك امر حادث است و قبلا وجود نداشته است ثالثا شياطين بوسيلۀ شهاب از شنيدن چه صداهائي از آسمان ممنوع شده اند؟!! آيا مراد از شهاب در آيات قرآن همين سنگهاي آسماني است كه با بر خورد بگازهاي جوّ سوخته و متلاشي ميشوند؟! عدّه اي كثير از مفسران همينها را دانسته اند ولي هيچ دليلي جز آنكه خواهيم گفت. در دست نداريم كه مراد اينها باشند. شايد آنها شعله هائي مخصوص است كه نمي بينيم چنانكه شياطين را مشاهده نميكنيم
در الميزان ذيل آيۀ ۱۰ صافات احتمال داده كه اين بيانات امثال است كه حقائق خارج از حسّ بمحسوسات تشبيه شده است و خداوند فرمايد: «وَ تِلْكَ الْأَمْثٰالُ نَضْرِبُهٰا لِلنّٰاسِ وَ مٰا يَعْقِلُهٰا إِلَّا الْعٰالِمُونَ» عنكبوت: ۴۳. و آن در كلام خدا بسيار است، از آنجمله است عرش، كرسي، لوح و كتاب. علي هذا مراد از آسمانيكه ملائكه در آن ساكن اند عالم ملكوتي است و مقصود از اقتراب شياطين و استراق سمع و قذف با شهاب نزديك شدن آنهاست بعالم ملائكه تا بر اسرار خلقت و حوادث آينده مطلع باشند و راندن آنها با نور ملكوتي است كه تاب تحمل آنرا ندارند (باختصار).
در نهج البلاغه خطبه ۸۹ در وصف آسمان فرموده: «و اقام رصدا من الشّهب الثّواقب علي نقابها … و رمي مسترقي السّمع بثواقب شهبها» نقاب جمع نقب بمعني شكاف است ملاحظۀ ما قبل و ما بعد جملۀ اول نشان ميدهد كه شهب از اول خلقت بوده اند و جملۀ دوم راجع بزمانهاي بعد است
جملۀ «اقام- رمي» بنظر مياورد كه در اول رصد بوده و سپس رجوم شده اند احتمال الميزان گرچه در نوبت خود قوي است ولي كلمۀ «شِهٰابٌ مُبِينٌ» … «شِهٰابٌ ثٰاقِبٌ» و نيز آية «وَ لَقَدْ زَيَّنَّا السَّمٰاءَ الدُّنْيٰا بِمَصٰابِيحَ وَ جَعَلْنٰاهٰا رُجُوماً لِلشَّيٰاطِينِ» ملك: ۵. احتمال آنرا كه مراد شهابهاي معمولي است تأييد ميكند. آنوقت بايد ديد راندن آنها چه نحوي است آيا شياطين از نور و آتش گريزانند؟! و اللّه العالم.
حوادث آيندۀ روي زمين در آسمان و در اختيار ملائكه است و شايد اسرار خلقت نيز. و شياطين قدرت ورود بآنجاها ندارند وَ حَفِظْنٰاهٰا مِنْ كُلِّ شَيْطٰانٍ رَجِيمٍ- … وَ يُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جٰانِبٍ ولي پيش از ولادت يا بعثت آنحضرت بجاهائي از آسمان ميرفتند و از آنجا سرقت سمع ميكردند نه اينكه بخود آن مجمع وارد شوند كه گفته اند «وَ أَنّٰا كُنّٰا نَقْعُدُ مِنْهٰا مَقٰاعِدَ لِلسَّمْعِ» با ولادت يا بعثت آنحضرت از آن هم محروم شدند. اين است ظهور آيات گذشته و خدا بواقع داناتر است.
در «سماء» زير عنوان (موجودات زنده در آسمان) مشروحا بيان شده كه در آسمان موجودات زنده غير از ملائكه وجود دارند و آيات آن بررسي شده است. عدّه اي از دانشمندان مسلّم گرفته اند كه پيامهاي مرموزي بطور مرتّب و موجهاي منظم از آسمان بزمين ارسال ميگردد و آنرا (بي سيم كيهاني) نام گذاشته اند كارل جانسكي بسال ۱۹۳۲ ميلادي ۸ ماه مراقب گرفتن اين پيامها با بي سيم خود شد و ديد هر شب چهار دقيقه از شب قبلي زودتر ارسال ميگردند و آن بواسطۀ اين بود كه گردش زمين بدور خورشيد موجب ميشود غروب و طلوع ستارگان هر روز چهار دقيقه زودتر از روز قبل باشد. در پايان سال ۱۹۳۳ ميلادي سميناري از متخصصين اين علم منعقد شد. جانسكي در اين سمينار طيّ بيانيّه اي از مشاهدات خود پرده برداشت و متذكّر شد كه در ستارگان موجوداتي ميباشند كه قادر بتكلّم هستند و اين پيامهاي آسماني كه با تلسكوبهاي بي سيم قابل دريافت هستند انسانرا در شناخت هر چه بيشتر جهان كمك ميكند …
در فوريّۀ سال ۱۹۴۲ دلائلي بر صحت نظر جانسكي اضافه شد. زيرا ديده شد كه يك سلسله پيامهاي فضائي كار جهت يابي راداري را كه در انگلستان بكار گذاشته شده بود متوقّف كرد دانشمندان پس از كوشش فراوان بالاخره دريافتند كه اين وقفه در اثر يك سري پيامهاي تلگرافي است كه از يك سوي ناشناخته از ماوراي افق بوده است (نقل از كتاب قرآن بر فراز اعصار تأليف عبد الرزاق نوفل ترجمۀ بهرام پور و شكيب). فعلا اين مطلب را دانشمندان تقريبا مسلّم گرفته اند ولي از نظر قرآن مجيد چنانكه در سابق اشاره شد اين مطلب مسلّم و حتمي است. نويسندۀ كتاب فوق عقيده دارد كه جنّ براي شنيدن چنين اصواتي بآسمان نزديك ميشدند نه براي شنيدن وحي زيرا وحي را جز كسيكه باو وحي ميشود كسي نميشنود. و «ملاء اعلي» همانهاست نه مجمع ملائكه. ولي آيات گذشته مخصوصا إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ با ملاحظۀ ما قبل و ما بعد آن، خلاف اين مطلب را ميرساند. و خلاصه آيات گذشته روشن ميكند كه جنيّان ميكوشيدند تا آسمانرا رصد كنند و اسرار آنرا بدست آورند تا از اسرار خلقت و حوادث آينده مطلع شوند
قاموس قرانویرایش بوسیله کاربر 1399/08/11 09:26:34 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 2,029
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
تدبر و فهم آیات سوره جن: نکات تفسیری سوره الجن
پرسش:
در سوره های دیگری كه به محافظت اسمانها از ورود شياطين اشاره دارد، نحوه بيان طوريست كه اين محافظت از ابتداي تشكيل اسمان دنيا اينگونه بوده است.و امكان استراق سمع نبوده و اگر كسي دزدانه مبادرت به اين كار ميكرد مورد حمله شهاب قرار ميگرفت. مثل سوره حجر و صافات
وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِي السَّمَاءِ بُرُوجًا وَزَيَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِينَ الحجر(16) ترجمه : و به يقين ما در آسمان برجهايي قرار داديم و آن را براي تماشاگران آراستيم {16} وَحَفِظْنَاهَا مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ رَجِيمٍ ترجمه : و آن را از هر شيطان رانده شده اي حفظ كرديم {17} إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُبِينٌ ترجمه : مگر آن كس كه دزديده گوش فرا دهد كه شهابي روشن او را دنبال ميكند {18} الصافات(8) لَا يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلَىٰ وَيُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ ترجمه : [به طوري كه شیاطین] نميتوانند به عالم بالا گوش فرا دهند و از هر سو به آنها پرتاب ميشود {8} دُحُورًا ۖ وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ ترجمه : با شدت به دور رانده ميشوند و برايشان عذابي دايم است {9} إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ ترجمه : مگر كسي كه [از سخن بالاييان] يكباره استراق سمع كند كه شهابي شكافنده از پي او مي تازد {10}
اما ايات سوره جن بگونه ديگري بيان شده .يعني قبلا استراق سمع مجاز و ممكن بوده اما در اخرين باري كه انها رفتند، سيستم عوض شده است
الجن(8) وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاءَ فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِيدًا وَشُهُبًا ترجمه : و ما بر آسمان دست يافتيم و آن را پر از نگهبانان توانا و تيرهاي شهاب يافتيم {8} وَأَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ ۖ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهَابًا رَصَدًا ترجمه : و در [آسمان] براي شنيدن به كمين مي نشستيم [اما] اكنون هر كه بخواهد به گوش باشد تير شهابي در كمين خود مي يابد {9}
اين ايات چگونه قابل جمع است؟
پاسخ 1:
و معناى آيات پنجگانه مورد بحث اين است كه : ما آسمان دنيا يعنى نزديك ترين آسمانها به شما - و يا پايين ترين آسمانها - را با زينتى بياراستيم ، و آن همان ستارگان بود كه در آسمان قرار داديم ، و آن آسمان را از هر شيطانى خبيث و عارى از خير حفظ كرديم ، و حتى از اينكه سخنان ساكنين آسمان را بشنوند منعشان نموديم ، تا از اخبار غيبى كه ساكنان ملا اعلى بين خود گفتگو مى كنند اطلاع نيابند، و به همين منظور از هر طرف تيرباران مى شوند در حالى كه مطرود و رانده هستند و عذابى واجب دارند كه هرگز از ايشان جدا شدنى نيست .
پس كسى از جن نمى تواند به اخبار غيبى كه در آسمان دنيا بين ملائكه رد و بدل مى شود، اطلاع يابد مگر آنكه از راه اختلاس و قاچاق چيزى از آن اخبار را به دست بياورد كه در اين صورت مورد تعقيب ((شهاب ثاقب (( واقع مى شود، تير شهابى كه هرگز از هدف خطا نمى رود
تفسير الميزان سوره صافات
پاسخ 2:
سلام و درود برشما
در روايات داريم كه اجنه در چندمرحله از شنيدن اخبار آسماني ممنوع شده اند ( نوعا آسمان اول دردسترس بوده و برخي تا آسمان چهارم ميرفته اند و قويترهاي قليل تا آسمانهاي بالاتر ووو) و نهايتا با مبعوث شدن رسول الله ص باب سمع و استراق سمع اخبار آسمانى بسته شده است. جنيان دوره رسول الله ص از آسمان اول هم محروم شده اند لذا لمسنا السماء به همين آسمان اول اشاره دارد
شايد مقاعدللسمع براي شنيدن برخي اخبار مجاز بود و با استراق سمع كه محل مشخصي ندارد فرق داشته باشد.
من باب مزيد اطلاع يكي از افراد عالم به علوم غريبه ميگفت به دليل عمرهاي طولاني جنيان ، اجنه جوانتر اخبار درست را ازاجنه مسن شنيده و نقل مي كنند ولي انها كه سن كمتراز ١٤٠٠سال دارند( الان١٤٤٢سال) معمولا اگر ناقل خبر درست از اجداد مسن يا علماى خود نباشند از خود خبر جعل ميكنند و انساني را كه باانها ارتباط دارد با دروغ خود فريب ميدهند.
اقاي دكتر موذن
سلام ممنون از شما
در سوره ملک این محافظان برای السماء الدنيا که همان آسمان اول است، ذکر شده یعنی از زمانیکه آسمان با مصابيح زینت شده، این رجم شیا طین هم بوده است
قاعدتا مراد جنیان در سوره جن هم از لمسنا السما، باید همین آسمان بوده باشد
به نظر میرسد نباید الان در ایه 9 را به معنای از این به بعد که زمان نزول ایات است در نظر گرفت بلکه با توجه به ترکیب ال + آن منظور ، همان لحظه استراق سمع است و ترجمه ایه 9 اینگونه است ترجمه : و در [آسمان] براي شنيدن به كمين مي نشستيم پس هر كه استراق سمع کند، همان لحظه (بلافاصله) تير شهابي در كمين خود مي يابد {9} که با ایات 18 و 17 سوره حجر و 9 سوره صافات نیز همخوانی دارد. لذا این محافظت ،ارتباطی با بعثت پیامبر ندارد.
اقاي فرهنگ
سلام مؤيدي از كتب لغت درين خصوص داريد؟
آيه بطور واضح ميگويد مقاعدللسمع بوده و لابد از انها براي استماع استفاده ميشده اما الان يعني اكنون و في الحال امكانش نيست چرا كه يجد له شهابا رصدا اين كلمه الآن كه معادل اكنون و اينك ودرحال حاضر و nowاست را كسي بلافاصله و فورا يا بيدرنگ يا دردم و آناً ترجمه كرده است؟
اقاي دكتر موذن
سلام ممنون از توجهتون
در واقع، مهم است که الان را به چه فعلی و به چه فردی برگردانیم
جنیان گوینده حرفها یا جني که استماع کرده
فمن يستمع الان یجدله... به نظرم به مستمع برمیگردد
اگر تغییری در وضعیت آسمان بود، سخن جنیان شاید اینگونه میشد کنا نقعد... فالان من يستمع یجدله...
الآن: اكنون. حالا. الآن اسم وقتي است كه در آن هستي «قٰالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ» بقره: ۷۱ گفتند اكنون حق را آوردي! «آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ» يونس: ۹۱ همزۀ استفهام به آن داخل شده يعني آيا اكنون ايمان مياوري حال آنكه در پيش عصيان كرده اي؟ راغب گويد: الف و لام آن براي تعريف و لازم كلمه است و از سيبويه نقل ميكند كه گفته: الآن آنك يعني: حالا وقت تو است. قاموس قران
كلمه آن بر زمان نزديك دلالت ميكند كه زمان حال است و اين معنا عام است و شامل همه حالتها به اختلاف اشخاص ميشود و الف و لام براي تعريف و مقيد كردن آن به زمان سخن گفتن متكلم است يعني زمان اكنون او. اين كلمه به صورت آنات جمع بسته ميشود. التحقيق في كلمات القران
اقاي فرهنگ
سلام اتفاقا اگر قرار بود اصل استماع مردود باشد به صيغه مضارع نميگفت
اقاي موذن
اقاي دكتر سلام انها مرتبا تلاش براي سمع ميكنند اما به هدف نميرسند
به جايگاههاي مناسب استراق سمع ميروند علت ان هم درخواست مستمر و تكرار شونده انسانها براي مطلع كردن انها از غيب و اخبار اسمان است اما مورد حمله قرار ميگيرند. إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُبِينٌ
إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ
انهم عن السمع لمعزولون
چون جنيان موجودات فهيم و هوشمندي نيستند (كما اينكه در داستان فوت سليمان بيان شد كه تا زمان افتادن سليمان نفهميدند مرده است و گفتند اي كاش غيب ميدانستيم!!)
مرتبا به اسمان ميروند و مورد حمله شهابها قرار ميگيرند
قران هم حفاظت اسمانها و حمله شياطين را بحالت مستمر بيان كرده است
اقاي فرهنگ
سلام شما مؤيداتي براي ترجمه الآن به بلافاصله و فورا و بيدرنگ و امثال ان بياوريد
ضمنا معني اكنون و اينك و درحال حاضر و امثال آن اين است كه قبلا اين وضعيت نبوده مقاعد للسمع هم مؤيد امكان استراق سمع است
و اما حفظا من كل شيطانا مارد و امثال آن حفاظت كلي است كه شامل انواع آسيبها به زمين وزمينيان است و مانعي ندارد كه گذرگاهها و مقاعدللسمع هم بوده باشد
اقاي دكتر موذن
ویرایش بوسیله کاربر 1399/08/11 09:19:55 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 2,029
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
تدبر و فهم ايات سوره جن: نكات تفسيري سوره الجن
سئوال:منظور از اينكه مساجد براي خداست ،چيست؟
پاسخ 1:
جوه مختلف درباره مراد از اينكه مساجد از آن خدا است (و انّ المساجد للّه ...)
مفسرين در اينكه منظور از ((مساجد)) چيست اختلاف كرده اند، بعضى گفته اند: مراد از آن ، كعبه است . بعضى گفته اند: مسجد الحرام است . بعضى آن را مسجد الحرام و مسجد الاقصى دانسته اند. و اشكالى كه به اين سه قول وارد است اين است كه كلمه ((مساجد)) جمع است ، و با يك مسجد و دو مسجد منطبق نمى شود.
بعضى ديگر گفته اند: همه حرم است . اين قول هم بدون دليل حرف زدن است . بعضى گفته اند: همه سطح زمين است ، چون رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) فرمود: ((همه زمين را براى من مسجد و طهور كردند))، اين حديث هم به بيش از اين دلالت ندارد كه امت اسلام مى توانند در هر نقطه از زمين نماز بخوانند، به خلاف آنچه از كيش يهود و نصارى مشهور است كه نمازشان تنها بايد در كنيسه و كليسا واقع شود حديث تنها جواز را مى رساند، و اما اينكه همه زمين را مسجد بخواند تا هر جا كلمه مساجد گفته شد شامل قطعه قطعه هاى سطح زمين گردد چنين دلالتى ندارد.
بعضى هم گفته اند: مراد از آن نمازها است كه جز براى خدا خوانده نمى شود، اين نيز بدون دليل سخن گفتن است .
و از امام جواد (عليه السلام ) روايت شده كه مراد از مساجد اعضاى هفتگانه بدن آدمى است كه در هنگام سجده بايد روى زمين قرار گيرد و عبارتند از: پيشانى ، دو كف دست ، دو سر زانو و دو سر انگشتان بزرگ پا، و همين معنا از سعيد بن جبير و فراء و زجاج نيز نقل شده .
و اما با در نظر گرفتن اين حديث آنچه به نظر ما مناسبتر است اين است كه بگوييم : مراد از ((براى خدا بودن مواضع سجده از انسان اين است كه مواضع هفتگانه سجود تشريعا به خدا اختصاص دارد (نه اينكه غير از اين هفت عضو از بدن انسان ملك خدا نيست . نه ، همه ملك تكوينى خدا هست و اين هفت عضو تشريعا هم از آن خداست ) و مراد از ((دعاء)) كه فرموده ((پس غير خدا را نخوانيد)) نيز همان سجده است ، چون روشن ترين مظاهر و مصاديق عبادت و يا خصوص نماز همان سجده است ، و اصلا نماز به خاطر سجده است ، كه عبادت ناميده مى شود.
و معناى آيه اين است كه : بگو به من وحى شده كه چند نفر جنى چنين و چنان كردند، و نيز به من وحى شده كه اعضاى سجده مختص به خداى تعالى است ، پس سجده را تنها براى خدا كنيد، و اين اعضا را در سجده براى او بكار بنديد - و يا او را تنها با اين اعضا عبادت كنيد - و سجده مكنيد و يا عبادت مكنيد غير او را.
ترجمه تفسير الميزان جلد 20 صفحه 78
پاسخ 2
جن:18 بيترديد مساجد [=مكانهاي عبادت] فقط براي [توجه به] خداست، پس هيچ كس را به همراه او نخوانيد33 [=شرك در عبادت نورزيد]. ______________
33 - مسجد اسم مكان سجده، يعني مكانهاي عبادت و نمازخانهها [و به قولي مواضع هفتگانه تماس بدن با زمين به هنگام سجده] ميباشد. تأكيد «أَحَدًا» تصريح دارد كه در مساجد به غير از خدا نبايد نام احدي، حتي پيامبران و اولياء خدا و قدّيسين [براي حاجات فردي يا شخصي] برده شود. نام خدا، وحدت آفرين و نام بردن از اشخاص عامل اختلاف و تفرقه ميباشد. مساجد خدا را نبايد با شعارهاي مرگخواهي براي مخالفين سياسي داخلي يا خارجي و دعاي پس از نماز براي رهبر حاكم به اغراض دنيايي آلوده كرد و از دين سنگري براي رقابت در قدرت ساخت.
تفسير اقاي بازرگان
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 2,029
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
فهم و تدبر سوره جن: نكات و پرسشهاي تفسيري سوره جن
جن:16
و اگر بر راه [حق] استقامت ورزند28 [و از طريق مستقيم منحرف نگردند]، حتما با آب فراواني سيرابشان ميكنيم.29 __________
28 - يكبار ديگر در آيه 11 همين سوره (72:11) كلمه «طَرِيقَه» آمده است «...كُنَّا طَرَائِقَ قِدَدًا». اينك با اشاره مجدد و با الف و لام معرفه به آن، استواري در طريقة معين توحيدي را، كه همان نقش و وظيفهاي است كه به عهدة هركس يا هر موجودي گذاشته شده، مطرح ميسازد. استقامت [راست و صاف و قائم بودن] در راه، با توجه به سياق سوره و آيات قبل و بعد آن، پايداري در توحيد و احتراز از شرك است. اين حقيقت را آيه 30 سوره فصلت (41:30) [و نيز 13 احقاف (46:13) ] تصريح ميكند: «كساني كه اعلام ميكنند ربّ [ارباب و صاحب اختيار] ما خداست [نه قدرتهاي حاكم] و پس از آن [در راه توحيد] استوار و ايستاده ميمانند، پيوسته فرشتگاني بر آنها نازل ميشوند و خوف و حُزنشان زائل ميكنند و با بشارتشان به بهشتِ جاويد، به آنها آرامش ميبخشند كه در دنيا و آخرت ياور آنها خواهند بود.
29 - واژة «غَدَقًا» تنها همين يكبار در قرآن آمده است و آن را آب بسيار يا باران با قطرات درشت گفتهاند. در دعاي 19 صحيفة سجاديه آمده است: «وَانْشُر عَلَينا رَحمَتِكَ بِغَيثِكَ المُغْدَق» [بارخدايا، ...رحمتت را با باران فراوان بر ما بگستران]. اين سخن را بايد با توجه به تاريخ و جغرافياي نزول قرآن فهم كرد؛ اعراب شبه جزيره عربستان در آن صحراهاي سوخته در منطقه استوايي، براي دستيابي به چاه آبي مختصر مجبور بودند فرسنگها راه را پاي پياده يا بر پشت شتر طي طريق كنند. وعدة رسيدن به آب سرشار، درصورت پايمردي و استقامت در مسير درست، وعدهاي بس دلگرم كننده و اميدبخش و استفاده مجازي از اين مفهوم براي مخاطبان در آن روزگار بسيار كارساز و محرك بوده است.
كتابهاي لغت «غَدَقًا» را سرزمين سيراب و سبز و خرّم گفتهاند. همچنين ضمير جمعي «ما» [در أَسْقَيْنَاهُمْ]، مشاركت فرشتگان، و به اصطلاح امروزي، انرژيهاي مثبت و كارگزاران جهان را در رسيدن به آب سرشار، كه نماد حيات و سبز و خرّمي زندگي است، نشان ميدهد. به تعبير مولوي:
روز باران است مي رو تا به شب
ني از اين باران، از آن باران ربّ
غيب را ابري و آبي ديگر است
آسمـان و آفتـابـي ديگـر اسـت
[مثنوي ابيات 2024 و 2048]
درضمن اين آيه به گونهاي بازتاب مثبت طبيعت نسبت به عملكرد آدمي را نشان ميدهد، گويي با هماهنگي انسان با مقررات و احكام الهي، زمين و آسمان نيز با او هماهنگ و به او خير رسان ميشوند. اين حقيقت را از جمله در آية 96 سوره اعراف (7:96) مييابيد: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ».
جن:27 مگر آن رسولي را كه پسنديده باشد [شايسته دريافت وحي دانسته باشد]، كه در اينصورت رصدي [=فرشته مراقبي]38 از پيش رو و پشت سرش [در فرايند انتقال وحي از خدا به سوي پيامبر و از پيامبر به سوي مردم] ميگمارد، ______________
38 - كلمه «رَصَد» كه در آية 9 همين سوره (72:9) نيز آمده است «...يَجِدْ لَهُ شِهَابًا رَصَدًا»، اشاره به نوعي مراقبت و زير نظر گرفتن است. مثل رصد ستارگان با دروبينهاي نجومي، يا كمينگاه عليه دشمن [توبه 5 (9:5) و 107 (9:107) ]. منظور اين است كه در نظام الهي همه چيز و همه كس زير نظر و تحت مراقبت است و سيستم كنترل و نظارت الهي بر هر فعل و انفعالي، از جمله نزول وحي، برقرار است.
جن:28 تا بداند كه پيامهاي پروردگارشان را [عيناً همانطور كه از سرچشمه وحي نازل شده، بدون آميختگي با بستر ذهني منتقل كنندگان، اعم از فرشته وحي يا پيامبر، به مردم] رساندهاند. و [خدا] به آنچه [از عقل و دريافت] نزد آنهاست احاطه دارد و هر چيزي را به نظم و عدد آورده است39 [مكانيسم وحي قانونمند و حساب شده است]. ___________
39 - «احصا»، به شمارش آوردن كامل است. آنچنان كه فرمود: اگر نعمتهاي خدا را به شمارش عددي آوريد نميتوانيد آن را به انتها برسانيد: «...وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللهِ لا تُحْصُوهَا...» [ابراهيم 34 (14:34) و نحل 18 (16:18) ]. احصاء، دانستن و فهم حساب است، نه فقط شمارش عددي آن. خداوند بر هر چيزي احاطه و بر عدد آن آگاهي دارد [جن 28 (72:28) ]، و همه چيز را در «امام مبين» [آنچه آشكارا در مقابل است] احصاء كرده است [يس 12 (36:12) ].
تفسير اقاي بازرگان
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 2,029
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
فهم و تدبر قران: نکات تفسیری سوره جن
علم به غیب چیزهائی هست که فعلا برای ما پنهان و ناشناخته است ولی بعداً آشکار و شناخته شده خواهد شد واین پروسه در اثر پیشرفت علم بشر خواهد بود، مانند تشخیص جنسیت جنین در رحم مادر که امروز یک امر عادی است اما قبلا غیر ممکن بود. چیزهائی هم هست که فعلا برای ما پنهان و ناشناخته است ولی هرگز آشکار و شناخته شده نخواهد شد مانند علم به چگونگی و زمان وقوع قیامت و امثال آن. در آیات 27-25 می¬گوید علم به غیب هم که خاص خداوند است، کم یا زیاد آن، به اذن خود او قابل انتقال است، به هر کس که او مناسب بداند.
فعل خداوند قانونمند است آیا موضوع آیه 28 برای خدا معلوم نیست؟ آیا خداوند نمی¬داند که آنها رسالت¬ها را رسانده¬اند یا خیر؟ اگر بله ، پس چرا برای آنها مراقب¬هائی می¬گمارد؟ جواب این است که خداوند علم و قدرت و تقدیر و... مستقیم دارد اما سنت او و خواست او این است که جهان را «نظام¬مند» نماید . بطوریکه آتش بسوزاند و کارد ببرد اما «نظام¬مند» بودن جهان ، خداوند را مقید و محدود نمی¬کند بطوریکه آتش بخواست خدا ، حضرت ابراهیم را نمی¬سوزاند و کارد بخواست خدا ، گلوی اسماعیل را نمی¬برد . یعنی اینکه کل جهان و نظام جهان ، مملوک خداوند هستند و خواست خداوند بر «نظام¬مندی» جهان قرار گرفته است وگرنه خداوند علمش را از مکانیزمی که در آیه 27 شرح داده شده نمی¬گیرد و علم خداوند به همه چیز، مستقیم و بی-واسطه است ، اما این جهانِ نظام¬مند، باید آنطور کار کند که در آیه 27 ذکر شده است .
مروری بر سوره جن:
در پاراگراف اول به پیامبر (ص) خبر داده میشود که عده ای از جنیان به قرآن گوش داده و از مطالب آن خیلی خوششان آمده و تشخیص داده اند که آن مطالب صحیح و از جانب خداست و به آن گرویده و افکار سابق خود را که مغایر آن مطالب بوده تصحیح کرده اند.
در پاراگراف دوم ، به عنوان جمع بندیِ مطالب اعتقادی، مطالبی را به پیامبر (ص) تقریر مینماید.
از تفسیر اقای جمال گنجه ای
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 2,029
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ندبر و تفسير قران كريم: فهم آيات سوره جن
نظرات مختلف در استراق سمع اخبار غيبي توسط جنيان
1-نظر علّامه طباطبایی در المیزان:
منظور از آسمان که جایگاه فرشتگان است ، یک عالم ملکوتى و ماوراء طبیعى است ، که از این جهان محسوس ، برتر و بالاتر است ، و منظور از نزدیک شدن شیاطین به این آسمان براى استراق سمع و پرتاب کردن شهب به آنها آنست که آنها مى خواهند به جهان فرشتگان نزدیک شوند تا از اسرار خلقت و حوادث آینده آگاهى یابند، ولى آنها شیاطین را با انوار معنوى ملکوتى که تاب تحمل آن را ندارند مى رانند.
2-نظر آیت الله مکارم در تفسیر نمونه :
به نظر مى رسد که منظور از آسمان آسمان حق و حقیقت است ، و شیاطین همان وسوسه گران هستند که مى کوشند به این آسمان راه یابند و استراق سمع کنند و به اغواى مردم بپردازند، اما ستارگان و شهب یعنى رهبران الهى و دانشمندان با امواج نیرومند قلمشان آنها را به عقب مى رانند و طرد مى کنند.
3-نظر سید قطب:
سید قطب مى نویسد: شیطان چیست ؟ و چگونه مى خواهد استراق سمع کند؟ و چه چیز را استراق مى کند؟ همه اینها از غیب هاى الهى است که از خلال نصوص نمى توان به آن دست یافت ، و پرداختن به آن نتیجه اى ندارد.
4-نظرات علمی:
دانشمندان مى گویند احتمال قوى دارد که در کرات دور دست آسمانى موجودات زنده فراوانى هستند که از نظر تمدن از ما بسیار پیشرفته ترند و به همین دلیل مى خواهند اخبارشان را در جهان پخش کنند و در آن اخبار مسائلى است که براى ما تازگى دارد، موجوداتى که آنها را جن مى نامیم مى کوشند، از این امواج استفاده کنند، ولى اشعه نیرومندى آنها را به دور مى راند.
5-مهندس عبدالعلی بازرگان : منظور از ممانعت جنیان از ورود به آسمان، ممانعت از تابش اشعه های مضر به حال حیات توسط لایه ازن است.
6-نظر مختار:
خداوند در اینجا به فرهنگ و علم و اعتقادات جاری زمان نزول استناد کرده تا مردم را به توحید و ربوبیت خود دلالت کند. در واقع این آيات برای رد اعتقاد جمعي از مشركان آمده كه شياطين و اجنّه را مطّلع از غيب ميدانستند و به همین دلیل معبود خويش قرار ميدادند. ( نگا : جنّ / 6 ) .
جنیان در آیات سور احقاف و جن به نبوت و توحید اذعان می کنند تا سرمشقی برای مشرکان باشند.
افکار و اعتقادات مربوطه امروزه منسوخند همانطور که اعتقاد به هفت آسمان و فلک بطلمیوسی منسوخ است. اما آن چه برای خدا و قرآن مهم است نه اعتقادات و فرهنگ عصری، که دلالت مردم بر همان بستر فرهنگی و عرفی به سوی توحید است. روشن است که ذهنیت مردم نسبت به بارگاه الهی و مدافعان حریم آن، ذهنیتی اسطوره ای و بر اساس شبیه سازی با گفتمان سلطانی و درباری بوده است. لذا بدون مناقشه در باورهای علمی مردم ، آنان را به پرستش خدایشان هدایت می کند. در واقع خدا به زبان مردم و به زبان متافیزیک خودشان به آن ها می گوید این جنیان با این همه قدرت و عظمت، به حقانیت خدا ایمان آوردند. شما چرا نمی آورید؟
نقل از وبلاگ محمد امين مروتي
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: member, Administrators تاریخ عضویت: 1390/02/31 ارسالها: 1,085 ![Iran (Islamic Republic Of) Iran (Islamic Republic Of)]() 48 تشکر دریافتی در 28 ارسال
|
فهم و تفسیر قران کریم: تدبر در سوره جن
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمـَنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند رحمتگر مهربان
قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الْجِنِّ فَقَالُوا بگو (ای پیامبر) به من وحى شده است كه تنى چند از جنيان گوش فرا داشتند پس از ان گفتند
سخنان جنیان: إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا {1} راستى ما خواندنی شگفتآوری شنيديم {1} يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَلَن نُّشْرِكَ بِرَبِّنَا أَحَدًا {2} [كه] به راه رشد و کمال هدايت مى كند پس به آن ايمان آورديم و هرگز (از این پس)كسى را شريك پروردگارمان قرار نخواهيم داد {2} وَأَنَّهُ تَعَالَى جَدُّ رَبِّنَا مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَلَا وَلَدًا {3} و (گفتند)كه مقام و جایگاه عظمت پروردگار ما رفیع و والاست (بطوریکه) همسر و فرزندى اختيار نكرده است {3} وَأَنَّهُ كَانَ يَقُولُ سَفِيهُنَا عَلَى اللَّهِ شَطَطًا {4} و حال آنكه (رییس ِ) سفیه ما (=ابلیس)در باره خدا سخنانى ياوه (و مشرکانه برخلاف این حقیقت) مى گفت {4} وَأَنَّا ظَنَنَّا أَن لَّن تَقُولَ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا {5} و ما هم می پنداشتيم كه انس و جن ( و ازجمله سفیه ما) هرگز به خدا دروغ نمىبندند ( اما دروغ بستند و ما مشرک شدیم) {5}
عصاره فراز آیات 1-5: اخبار خدا از گفتگوی جنیان مبنی بر عقايد نادرست انها تحت تاثیر افتراها و القائات دروغ و ايمان اوردن آنها به قران و ترک شرک پس از شنيدن قران که هادی به رشد است.
وَأَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِّنَ الْإِنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا {6} و ( همچنین گفتند که) مردانى از آدميان به مردانى از جن پناه مىبردند (تا انها را اخبار غیب و اسمان مطلع نمایند) و در نتیجه بر گمراهی آنها (آدمیان) مىافزودند {6} وَأَنَّهُمْ ظَنُّوا كَمَا ظَنَنتُمْ أَن لَّن يَبْعَثَ اللَّهُ أَحَدًا {7} آنها [نيز] آن گونه كه [شما جنیان] پنداشتهايد بر این باور بودند كه خدا هرگز كسى را مبعوث (به رسالت و پیام آوری از غیب) نخواهد کرد (لذا رسالت رسولان و محمد ص را انکار میکردند){7} وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاء فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِيدًا وَشُهُبًا {8} و (گفتند که) ما بر آسمان دستيافتيم ولی آن را پر از نگهبانان توانا و تيرهاى شهاب يافتيم {8} وَأَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَن يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهَابًا رَّصَدًا {9} و (در حالیکه قبلا)(با این حال) در نشیمنگاههایی از ان [آسمان] براى شنيدن به كمين مىنشستيم [اما] اكنون هر كه گوش فرا دهد همان دم تير شهابى در كمين خود مىيابد {9} وَأَنَّا لَا نَدْرِي أَشَرٌّ أُرِيدَ بِمَن فِي الْأَرْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدًا {10} و ما [درست] نمىدانيم كه آيا ( با این حراست شدید) براى كسانى كه در زمينند بدى خواسته شده يا پروردگارشان برايشان هدايت و رشد خواسته است {10}
عصاره فراز آیات 6-10:جنیان با بیان پناه اوردن مستمر ادمیان به آنها برای اطلاع از اخبار غیبی، گفتند بدلیل حراست شدید از اسمانها، به اخبار اسمانی دسترسی ندارند که این امر بخاطر اراده خداوند در هدایت و رشد زمینیان است.
نکات: 1-مشابه ایه 6 در سوره انعام هم بیان شد که یا معشر الجن قداستکثرتم من الانس: ای جنیان شما انسانهای زیادی را دنباله رو خود کردید. 2-در سوره سبا در ماجرای مرگ حضرت سلیمان هم اعتراف جنیان به اینکه به غیب دسترسی ندارند، بیان شد. 3-در دو سوره قران ایات صریحی دال بر محافظت همیشگی اسمان دنیا از استراق سمع هر شیطانی وجود دارد: سوره الصافات إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ (6) ترجمه : ما آسمان اين دنيا را به زيور اختران(ستارگان نورانی) آراستيم {6} وَحِفْظًا مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ مَارِدٍ ترجمه : و [آن را] از هر شيطان سركشي نگاه داشتيم {7} لَا يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلَىٰ وَيُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ ترجمه : [به طوري كه شیاطین] نميتوانند به عالم بالا گوش فرا دهند و از هر سو به آنها پرتاب ميشود {8} دُحُورًا ۖ وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ ترجمه : با شدت به دور رانده ميشوند و برايشان عذابي دايم است {9} إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ ترجمه : مگر كسي كه [از سخن بالاييان] يكباره استراق سمع كند كه شهابي شكافنده از پي او مي تازد {10} سوره الحجر وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِي السَّمَاءِ بُرُوجًا وَزَيَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِينَ ترجمه : و به يقين ما در آسمان برجهايي قرار داديم و آن(اسمان) را براي تماشاگران آراستيم 16 وَحَفِظْنَاهَا مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ رَجِيمٍ ترجمه : و آن را از هر شيطان رانده شده اي حفظ كرديم 17 إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُبِينٌ ترجمه : مگر آن كس كه دزديده گوش فرا دهد كه شهابي روشن او را دنبال ميكند 18
بنابراین تفسیرمشهور از ایات سوره جن که ممنوعیت استراق سمع جنیان را به بعثت پیامبر اسلام مرتبط میکند متناقض با ایات مذکور است: وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاءَ فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِيدًا وَشُهُبًا(8) ترجمه : و ما بر آسمان دست يافتيم و آن را پر از نگهبانان توانا و تيرهاي شهاب يافتيم {8} وَأَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ ۖ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهَابًا رَصَدًا (9) ترجمه : و در [آسمان] براي شنيدن به كمين مي نشستيم [اما] هر كه گوش دهد الان تير شهابي در كمين خود مي يابد {9}
به نظر میرسد نباید الان در ایه 9 را به معنای از این به بعد که زمان نزول ایات است در نظر گرفت بلکه با توجه به ترکیب ال + آن منظور ، همان لحظه استراق سمع است و ترجمه ایه 9 اینگونه است ترجمه : و در [آسمان] براي شنيدن به كمين مي نشستيم پس هر كه استراق سمع کند، همان لحظه (بلافاصله) تير شهابي در كمين خود مي يابد {9} که با ایات 18 و 17 سوره حجر و 9 سوره صافات نیز همخوانی دارد. لذا این محافظت ،ارتباطی با بعثت پیامبر ندارد.
4-در ايه 7 مراد از بعث چيست؟ اگر مراد،بعث رسول است چگونه با ایات سوره احقاف که ظاهرا جنيان نبوت موسي را قبول داشته اند،قابل جمع است؟
وَأَنَّهُمْ ظَنُّوا كَمَا ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ أَحَدًا ﴿۷﴾ انصاریان: و مردانی از انس پنداشتند چنان که شما [جنیان] پنداشتید که خدا هرگز کسی را [به نبوّت] برنمی انگیزد! فولادوند: و آنها [نيز] آن گونه كه [شما] پنداشته ايد گمان بردند كه خدا هرگز كسى را زنده نخواهد گردانيد مفسرين و مترجمين برخي معناي بعث در قيامت و برخي معناي بعث رسول را برگزيده اند هرچند كه بقول الميزان، با سياق ايات سوره جن، بعث رسول مناسب تر است. اما با انتخاب اين مفهوم، تناقضي با سوره احقاف پيش مي ايد . قَالُوا يَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا كِتَابًا أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَىٰ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ وَإِلَىٰ طَرِيقٍ مُسْتَقِيمٍ ترجمه : گفتند اي قوم ما ما كتابي را شنيديم كه بعد از موسي نازل شده [و] تصديق كننده [كتابهاي] پيش از خود است و به سوي حق و به سوي راهي راست راهبري ميكند {30} در انجا ظاهرا جنيان نبوت موسي را قبول داشته اند و اين امر، با باور ذكر شده انها در سوره جن كه خدا هرگز كسي را به رسالت برنمي انگيزد، داراي تناقض است. مگر انكه مفهوم ديگري از بعث انتخاب كنيم يا بگوييم ان جنيان احقاف نوع ديگري از جن بوده اند که این فرض اخر، محتمل تر است . البته برخی نیز براین نظرند که ایه 7 سوره جن من بعد موسی را در تقدیر دارد یعنی فکر میکردند که خدا بعد از موسی کسی را به رسالت مبعوت نمی کند این نظر هم مقبول نیست زیرا اولا دلیلی بر تقدیر نیست. ثانیا با سیاق ایات سازگار نیست. انها صحبت از پناه اوردن عمومی و همیشگی انسانها به جنیان برای دسترسی به اخبار غیبی میکنند که دلیل ان باور باین امر بوده که خدا کسی را بعنوان رسول مرتبط با منبع غیب مبعوث نمی کند و این تنها به زمان بعد موسی منحصر نشده است.
5-ایا جنیان در این سوره،انسانهای نااشنا و بیگانه هستند؟ برخی مفسران و قرآن پژوهان معاصر، با نفی مصداق مشهور جن (موجودات نامرئی ) یکی از مصادیق انرا از جمله در همین سوره، انسانهای ناشناس و بیگانه از فرهنگ و زبان اعراب مکه دانسته اند. شاید در برخی سوره ها سیاق ایات تاب تحمل چنین مصداقی را داشته باشد، اما در سوره جن بدلیل ایه 8 قطعا چنین مصداقی نمیتواند صحیح باشد بلکه همان جن مصطلح و مشهور مراد است. ایات 1-19 تماما نقل قول از جنیان است و ضمایر فاعلی متکلم مع الغیر از ایه 1 تا ایه 8 تغییری ندارد. یعنی همان موجوداتی که میگویند هدایت را شنیدیم و شرک را ترک کردیم، همانها به اسمان دسترسی داشتند و در نشیمنگاه هایی در اسمان برای استراق سمع می نشستند. و این موجودات نمی توانند انسان باشند. البته جناب بازرگان که چنین نظری دارند، ایه 1 را بر انسانهای بیگانه منطبق دانسته و ایه 8 را بر سنگهای اسمانی که فرو میافتند و بعد از نفوذ به جو زمین، شهاب سنگ میشوند، منطبق دانسته اند و حال انکه سیاق ایات بر وحدت فاعل در انها دلالت دارد و دلیلی برای متمایز کردن فاعل و گوینده ایه 8 از ایات قبل و بعدش وجود ندارد.
وَأَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَلِكَ كُنَّا طَرَائِقَ قِدَدًا {11} و از ميان ما برخى درستكار(سالم مانده از فساد) هستند و برخى غير آن و ما دارای روش و مذاهب گوناگون بودیم {11} وَأَنَّا ظَنَنَّا أَن لَّن نُّعجِزَ اللَّهَ فِي الْأَرْضِ وَلَن نُّعْجِزَهُ هَرَبًا {12} و ما (صالحان) باین برداشت رسیدیم كه هرگز نمىتوانيم در زمين، خداى را ( در این اراده ای که برای عدم دسترسی جنیان به اخبار اسمان و رشد زمینیان کرده) به ستوه آوريم و هرگز او را با گريز [خود] درمانده نتوانيم كرد {12} وَأَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدَى آمَنَّا بِهِ فَمَن يُؤْمِن بِرَبِّهِ فَلَا يَخَافُ بَخْسًا وَلَا رَهَقًا {13} و (در نتیجه) ما وقتی هدايت را شنيديم بدان گرويديم پس كسى كه به پروردگار خود ايمان آورد از کم شدن (نتیجه کارهای خود) و گمراه شدن بيم ندارد {13} وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُوْلَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا {14} (با شنیدن قران، ما دو دسته شدیم) و از ميان ما برخى تسلیم و پذیرنده هدایتند و برخى از ما منحرف ازحقند پس كسانى كه تسلیم حق شدند آنان راهیافته به مسیر رشدند {14} وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا {15} ولى منحرفان هيزم جهنم خواهند بود {15} وَأَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَّاء غَدَقًا {16} و(ای پیامبر بگو که جنیان مومن گفتند) اگر (قاسطین هم) طالب حرکت و اقامت بر راه درست (طریق هدایت قران) بودند قطعا آب گوارايى بديشان می نوشانديم ( شامل برکات ما (خداوند) می شدند) {16} لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَمَن يُعْرِضْ عَن ذِكْرِ رَبِّهِ يَسْلُكْهُ عَذَابًا صَعَدًا {17} تا در اين (نعمت و برکت یا استقامت بر طریق)آنان را بيازماييم و هر كس از ياد پروردگار خود دل بگرداند وى را در قيد عذابى [روز]افزون درآورد {17}
عصاره فراز آیات 11-17: جنیان صالح ، با شنیدن ایات قران، تسلیم هدایت ان شده در مسیر رشد و رحمت خدا قرار گرفتند. اما انها که روگردان از هدایت شدند در جهنم عذاب خواهند شد.
وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا {18} و (جنیان مومن گفتند که) مساجد (مکان ها و زمانهای سجده ) ويژه خداست پس هيچ كس را با خدا (در سجده) مخوانيد {18} وَأَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ يَدْعُوهُ كَادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَدًا {19} و (گفتند اما) همين كه بنده خدا (محمد ص) برخاست تا او (خدا) را بخواند چيزى نمانده بود كه بر سر وى فرو افتند ( از شدت مخالفت و اعتراض) {19} قُلْ إِنَّمَا أَدْعُو رَبِّي وَلَا أُشْرِكُ بِهِ أَحَدًا {20} (به مشرکان ) بگو من تنها پروردگار خود را مىخوانم و كسى را با او شريك نمىگردانم {20}
عصاره فراز آیات 18-20:جنیان گفتند سجده و عبادت تنها از آن خداست اما متاسفانه مشرکان بخاطر خواندن موحدانه خدا توسط پیامبر بر او هجوم اوردند. ای پیامبر به انها بگو که هیچ چیزی را شریک در خواندن پرودگارم نمیکنم.
نکات: ایه 19 مشابه ایات سوره علق است که مشرکان با نماز پیامبر مخالفت کردند. ارایت الذی ینهی عبدا اذا صلی در سوره فرقان هم خداوند پیامبر را عبده نامیده بود. تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده
قُلْ إِنِّي لَا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَلَا رَشَدًا {21} بگو (درست است که به من وحی میشود اما نباید از من انتظاراتی غلط همانند جنیان داشته باشید چرا که من فقط پیام رسانم ) من مالک زيان و رشد شما نیستم {21} قُلْ إِنِّي لَن يُجِيرَنِي مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَلَنْ أَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَدًا {22} بگو (اگر نافرمانی کنم) هرگز كسى مرا در برابر خدا پناه نمىدهد و هرگز پناهگاهى غير از او نمىيابم (خود من به خدا پناه میبرم پس شما هم چنین باشید){22} إِلَّا بَلَاغًا مِّنَ اللَّهِ وَرِسَالَاتِهِ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا {23} [لذا وظيفه من] تنها ابلاغى از خدا و [رساندن] پيامهاى اوست ولی هر كس خدا و پيامبرش را نافرمانى كند قطعا آتش دوزخ براى اوست و جاودانه در آن خواهند ماند {23} حَتَّى إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ نَاصِرًا وَأَقَلُّ عَدَدًا {24} (بعد از ابلاغ تو و نافرمانی انها، واگذارشان ) تا آنچه را وعده داده مىشوند ببينند آنگاه خواهند دانست كه ياور چه كسى ضعيفتر و كدام يك شمارهاش كمتر است {24} قُلْ إِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ مَّا تُوعَدُونَ أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَدًا {25} ( در پاسخ به اینکه میگویند وعده عذاب نافرمانی کی هست) بگو نمىدانم آنچه را كه وعده داده شدهايد نزديك است يا پروردگارم براى آن زمانى نهاده است {25} عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا {26} او داناى به غیب است و كسى را بر غيب خود آگاه نمىكند {26} إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا {27} جز پيامبرى را كه از او خشنود باشد كه [در اين صورت] براى او از پيش رو و از پشتسرش نگاهبانانى بر خواهد گماشت {27} لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا {28} تا معلوم بدارد كه پيامهاى پروردگار خود را بدرستی رسانيدهاند و [خود خدا هم] بدانچه نزد ايشان است احاطه دارد و هر چيزى را به عدد شماره كرده است {28}
عصاره فراز آیات 21-28: ای پیامبر بگو عالم به غیب ، پناه و مالک خیر و شر شما تنها خداست و من فقط وظیفه ابلاغ رسالت خدا را برعهده دارم که ان هم تحت مراقبت خداوند انجام میشود و هرکس هم نافرمانی کند اتش جهنم جایگاه او خواهد بود که زمانش هم فقط در اختیار خداست.
مرور عصاره فرازها:
عصاره فراز آیات 1-5: اخبار خدا از گفتگوی جنیان مبنی بر عقايد نادرست انها تحت تاثیر افتراها و القائات دروغ و ايمان اوردن آنها به قران و ترک شرک پس از شنيدن قران که هادی به رشد است. عصاره فراز آیات 6-10:جنیان با بیان پناه اوردن مستمر ادمیان به آنها برای اطلاع از اخبار غیبی، گفتند بدلیل حراست شدید از اسمانها، به اخبار اسمانی دسترسی ندارند که این امر بخاطر اراده خداوند در هدایت و رشد زمینیان است. عصاره فراز آیات 11-17: جنیان صالح، با شنیدن ایات قران، تسلیم هدایت ان شده در مسیر رشد و رحمت خدا قرار گرفتند. اما انها که روگردان از هدایت شدند در جهنم عذاب خواهند شد. عصاره فراز آیات 18-20:جنیان گفتند سجده و عبادت تنها از آن خداست اما متاسفانه مشرکان بخاطر خواندن موحدانه خدا توسط پیامبر بر او هجوم اوردند. ای پیامبر به انها بگو که هیچ چیزی را شریک در خواندن پرودگارم نمیکنم. عصاره فراز آیات 21-28: ای پیامبر بگو عالم به غیب ، پناه و مالک خیر و شر شما تنها خداست و من فقط وظیفه ابلاغ رسالت خدا را برعهده دارم که ان هم تحت مراقبت خداوند انجام میشود و هرکس هم نافرمانی کند اتش جهنم جایگاه او خواهد بود که زمانش هم فقط در اختیار خداست.
درس سوره: پیامبر به مشرکان بگو جنیان که شما به انها پناه می برید، دسترسی به غیب ندارند. انها هم پس از شنيدن قران از عقايد نادرست و مشرکانه خود دست برداشته و به قران ايمان اورده، در مسیر رشد و رحمت خدا قرار گرفتند. بگو یگانه معبودی که عالم به غیب، پناه دهنده و مالک خیر و شر شماست، تنها خداست و من هم فقط وظیفه ابلاغ رسالت خدا را برعهده دارم که عصیان از آن، اتش جهنم را بدنبال دارد.
کلمات کلیدی:
-تکرار کلمه الجن 3 بار -تکرار کلمات رشد و رَشَد 4 بار -تاکید بر شریک نکردن احدی با خدا 3 بار -اولین استفاده لفظ بلاغ برای پیامبر اسلام مااتخذصاحبه ولاولدا (انعام جن)، من یعص الله ورسوله(اولین عصیان از پیامبر)
|
سیدکاظم فرهنگ |
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 2,029
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
تدبر در آيات سوره جن:
شیاطین جن و و نفوذ به آسمانها/ استراق سمع از آسمانها
درخصوص پست شماره 7 نظر مرحوم ايت الله مصباح يزدي بشرح زير است:
1-حفظ آسمانها از استراق سمع شیاطین جن، در تعدادی از آیات مطرح شده است؛ مطابق این آیات شیاطین برای کسب اطلاعات بهسوی آسمانها میروند تا از اخبار عالم فرشتگان مطلع شوند؛ اما فرشتگان با شهابها و ستارگان آنها را طرد میکنند؛ اما آیا مقصود از آسمان و ستارگان و شهابها این آسمان و شهاب و کواکب محسوس و مشهود است یا همه اینها تعابیری کنایی، و برای تشبیه معقول به محسوس است؟ دیدگاهها متفاوت است.
در تفسیر آیات مربوط به استراق سمع شیاطین و حفظ آسمانها، دو دیدگاه اساسی یا دو احتمال مهم مطرح است.
الف: بر اساس یک دیدگاه، منظور از آسمان، همین آسمان محسوس مادی است و مقصود از کواکب و شهابها، همین ستارگان و شهابهای آسمانیاند که میبینیم. این دیدگاه با ظاهر آیات سازگار است؛ زیرا این آیات میگویند: «آسمان دنیا» را به زینت کواکب آراستیم و آن را از شر شیاطین حفظ کردیم. طبق سیاق این آیات، مسئله استراق سمع و پرتاب شهاب، در همین آسمان دنیا رخ میدهد. طبعاً از لوازم این دیدگاه این است که فرشتگان در جوّ یا بالاتر از جوّ باشند و در آنجا باهم گفتوگو کنند. این بدان معناست که فرشتگان موجوداتی جسمانیاند و کسی که به آنجا برود میتواند صدایشان را بشنود.
. یک اشکال وارد بر دیدگاهی که آسمان و ستارگان و شهابها را محسوس و مادی میداند این است که در روایات میخوانیم از زمان ولادت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به بعد مسئله منع شیاطین جن از آسمان اتفاق افتاد و تعقیب و هدفگیری آنها با شهاب، از آن زمان آغاز شد. درحالیکه میدانیم شهاب از پدیدههای طبیعی است و دراثر عوامل و اسباب طبیعی پدید میآید و پیش از تولد پیامبر هم بوده است.
مشکل دیگر این است که اگر مقصود از سماء همین آسمان مادی، و منظور ازلمس آسمان همان رفتن شیاطین جن به جوّ زمین و بالاتر باشد، این چه ارتباطی با استراق سمع از ملأ اعلی و عالم فرشتگان دارد؟ مگر فرشتگان مجرد نیستند و مگر نزول فرشتگان نزول معنوی و غیرمادی نیست؟ پس رفتن به جوّ و بالاتر چه ارتباطی با استراق سمع دارد؟
ب. دیدگاه دوم میگوید تعبیر سماء و لمس آن و شهاب و قذف و حفظ آسمان و امثال این امور، همگی استعاره و گونهای تشبیه معقول به محسوس است. همانگونه که آسمان دنیا ستارگان و شهابهایی دارد، در عالم معنا نیز آسمانی هست که شهابهایی دارد و در آنجا نیز تیرهای معنوی بهسوی شیاطین میبارد و آنان را میراند؛ اما از جزئیات آن، بیش از این نمیدانیم.
برحسب اسلوب خاص قرآن میتوان این احتمال را تقویت کرد؛ زیرا قرآن گاهی در خلال گفتوگو از امور مادی، ناگهان به یک امر معنوی گریز میزند. نمونهاش در سوره نحل است که پس از صحبت درباره چهارپایان و منافع مادی آنها، هنگامی كه به موضوع مسافرت میرسد، ناگهان میفرماید: وَعَلَی اللهِ قَصْدُ السَّبِیلِ وَمِنْها جائِرٌ وَلَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أجْمَعِین (نحل:9) و بعد دوباره به بحث اصلی برمیگردد. در آیات مربوط به لمس آسمان هم احتمالاً چنین است. قرآن ابتدا از آسمان دنیا سخن میگوید و بعد به آسمان معنوی گریز میزند. خلاصه اینکه منظور از عروج به آسمان و استراق سمع از آن، توجه به باطن و عوالم معنوی است و قذف و شهاب و امثال آن، تشبیه معقول به محسوس است.
علاوه بر آن آیات هشتم و نهم سوره جن این احتمال را تضعیف میكند. در تفسیر این آیات آمده است كه پس از ولادت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) شیاطین جن از تماس با آسمان منع شدند، و چنانچه اقدام به این کار کنند، بهوسیله شهاب رجم میشوند.
ج. احتمال سومی هم میتوان در تفسیر این آیات مطرح کرد كه بر اساس آن هم تجرد فرشتگان و ملأ اعلی محفوظ میماند، هم رفتن جن به آسمان محسوس ظاهری میتواند در استراق سمع دخیل باشد، و هم راندن جنیان میتواند با شهابهای مادی محسوس صورت گیرد.
توضیح اینكه، مطابق آیات قرآن، جن نیز مانند انسان، موجودی مادی است که از آتش آفریده شده است و دارای جسم و روح است؛ با این تفاوت كه جنس انسان از خاك است. طبعاً جن نیز مانند انسان روح دارد و بین روح و بدنش تأثیرات متقابلی وجود دارد. بر این اساس، میتوان قضیه را به این صورت تصور كرد كه رفتن جن به جوّ زمین، برای او نوعی شرایط خاص روحی پیش میآورد كه در آن شرایط روح جن میتواند با عوالم بالا تماس بگیرد. گویی این بالا رفتن، برای جنیان نوعی ریاضت است كه با تن دادن به آن و رسیدن به شرایط خاص روحی، بهتر میتوانند از امور معنوی خبر بگیرند. بنا بر روایات تا پیش از تولد پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) آنان میكوشیدند تا از این راه به مطالب غیبی دست یابند و بهوسیله آنها مردم را گمراه كنند و كموبیش به این كارها مشغول بودهاند؛ اما از زمان تولد پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)، این ارتباط قطع شد: فَمَنْ یَسْتَمِعِ الآنَ یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَدا (جن:9). این قطع ارتباط برای آن بود كه مخالفان نتوانند پیامبر را متهم به دریافت اخبار غیبی از جنیان كنند.
2.سئوال:اما اینکه چنین پدیدهای، پیشتر نیز بوده و دارای علل طبیعی است؛ پس با طرد شیاطین چه ربطی دارد، و آیا واقعاً منظور از آن همین شهابی است كه میبینیم، یا شهابهای مأمور طرد شیاطین جن، از گونهای دیگرند و تعبیر شهاب و طرد و راندن، همه استعاری است؟،
در پاسخ باید گفت: این شهابهای مادی ظاهری مُعدّاتی هستند كه در حد اِعداد در عالم طبیعت تأثیر دارند و تأثیر حقیقیتر و اصلیتر از آنِ عوامل ماورای طبیعی است که در طول تأثیرات عوامل طبیعی است. اختیار این شهابها در دست فرشتگان است؛ چراکه آنان به اذن خداوند تدبیرکنندگان امر الهی هستند و تدبیر الهی پس از ولادت پیامبر در این زمینه چنین بوده است که چنانچه شیاطین جن بخواهند از آسمان استراق سمع کنند، شهابهایی بهوسیله ملائکه بهسوی آنان پرتاب میشود و آنها را فراری میدهد. چنانکه در دیگر پدیدههای طبیعی که علل و عوامل طبیعی خود را دارند، مانند بارش باران بهواسطه دعای مؤمنان و نماز استسقا، قضیه چنین است. بنابراین ما دلیلی برای صرفنظر كردن از ظاهر آیات نداریم و منظور از آسمان و شهاب در این آیات، همین آسمان و شهاب مادی است و اگر دلایل قطعی از كتاب، سنت و عقل داشتیم تا این تعابیر را حمل بر معانی مجازی کنیم، چنین میکردیم و بُعدی هم نداشت. این تنها ارائة تصویری برای این مسئله است، و منظور تفسیر قطعی آیه نیست
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: member, Moderator تاریخ عضویت: 1399/01/25 ارسالها: 60 ![Iran (Islamic Republic Of) Iran (Islamic Republic Of)]() تشکرها: 38 بار 1 تشکر دریافتی در 1 ارسال
|
متأسفانه بعضی از دانشمندان اهل سنت در همين زمان، مثل «عبدو» و «رشيدرضا» و «احمدخان هندي» و «طنطاوي» و در شیعه مثل آقای بازرگان، با مادیکردن دین، ضربهی بزرگي به جهان اسلام زدند، زیرا دينِ معنوي را ماديكردند و نگاه ما را در نظر به عالمِ غیب در حدّ عالم ماده پائین آوردند. مثلاً «شهاب» را كه در قرآن مطرح است، همين سنگ شهابهايي تصور کردند كه شبها در آسمان ظاهر میشود،
قرآن میفرماید: آسمانِ دنیا را از طریق کواکب زینت دادیم و آن را از دسترس تجاوزِ هر شیطان سرکشی حفظ کردیم و لذا شیاطین نمیتوانند چیزی از اخبار ملاء اعلا بشنوند مگر آن که شهاب ثاقب آنها را دنبال میکند و طرد نماید یا در سورهی جن مطرح ميكند كه جنیان متوجه شدند با ظهور اسلام دیگر نمیتوانند از خبرهای آسمانی استراق سمع کنند و شهابهایی توسط نگهبانان آسمان آنها را میرانند. این آیات نشان میدهد نيزكهايي است از سنخ ملکوت و داراي جنبههاي غيبي كه ميتوانند جنبههاي وسوسهی شيطاني را طرد كند» حال ما بدون تدبّر در قرآن، آن حقايق را به جنبهی مادي تفسير میكنیم.
علامه«رحمةاللهعلیه» در سورهی «صافات» بهخوبي روشن میکنند که قضیهی شهابها یک حقیقت آسمانی است و ربطی به شهابسنگها ندارد. اين روحيه كه از جنبههاي غيبي موضوعات غفلت نمیکند در الميزان بهخوبی به چشم میخورد.
بزرگان میفرمایند: علت ماركسيستشدنِ خيلي از جوانان، كتابهاي آقاي بازرگان بودهاست، آقای مهندس بازرگان معتقد است «وحي، يك انرژي است.»! و این نمونهی روشنی است از مادی دیدن همه چیز. علامهطباطبائي(رحمةاللهعليه) چون شخصاً با سلوکی که داشتهاند عالم غیب را میشناسند و با همان رویکرد به قرآن نظر دارند، در تفسیر المیزان روحانيتي به شما ميدهند كه در عين حفظ ظاهر قرآن، قرآن برای شما دريچة ارتباط با عالم غيب ميشود و از آن طریق ما به كمك قرآن بالا ميرويم نه اينكه حقايق بالا را هم پايين بياوريم.
كسي که میگوید معاد عبارت است از همان قانون بقاي ماده و انرژي! نه تنها عالم قیامت را صرفاً مادی کرده و آن عالم را پائین آورده حتی به یک معنا تمام پيغمبران را به قتل رسانده، به همین جهت علامه طباطبائي«رحمةاللهعلیه» در المیزان بسیار تلاش کردهاند تا جامعهی اسلامی را از این خطر بزرگ نجات دهند و حقیقتاً موفق شدهاند.
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 2,029
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
سلام
در خصوص پست بالا
انطباق کلمه شهاب در قرآن، بر شهاب سنگ ها، مورد قبول بسیاری از مفسران قدیم و جدید بوده و آقای بازرگان، مبدع آن نبوده اند. مرحوم علامه هم که بعد معنوی برای آن قائل شدند، بعنوان یک احتمال مطرح کردند و البته کاملا قابل دفاع نیست بطوریکه شاگردانشان مثل آقای مصباح یزدی هم که در بسیاری از نظرات با آقای بازرگان مخالفند، این نظر علامه را نقد می کنند.
ضمن اینکه داشتن چنین تفسیری از شهاب، یا برخی دیگر از تفاسیر ایشون که سعی کرده برخی پدیدهها را به نظریات علمی توجیه کند (که ممکنه درست هم نباشه) ، لزوما بمنزله نفی معنویات و غیب نیست.
لذا در نقد نطرات و اشخاص، منصفانه و بدون برچسب زدن، عمل کنیم.
در كتاب قاموس قران هم در معناي شهاب و احتمالات ان چنين امده است:
"شهاب: تكّۀ آتش. (مجمع) ابن اثير و راغب و ديگران شعلۀ آتش گفته اند. ايضا شهاب شعلههاي مخصوص آسمان است كه از سوختن سنگهاي آسماني در آسمان بصورت تير شهاب ديده ميشوند چنانكه اهل لغت گفته اند. قرآن دربارۀ راندن شياطين از آسمان كلمۀ شهاب آورده مثل «إِلّٰا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهٰابٌ مُبِينٌ» حجر: ۱۸. «إِلّٰا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهٰابٌ ثٰاقِبٌ» صافات: ۱۰. «وَ أَنّٰا لَمَسْنَا السَّمٰاءَ فَوَجَدْنٰاهٰا مُلِئَتْ حَرَساً شَدِيداً وَ شُهُباً» جنّ: ۸. «وَ أَنّٰا كُنّٰا نَقْعُدُ مِنْهٰا مَقٰاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهٰاباًرَصَداً» جنّ: ۹.
از اين آيات روشن ميشود اولا: شياطين بوسيلۀ شهابها از آسمان رانده ميشوند ثانيا آن يك امر حادث است و قبلا وجود نداشته است ثالثا شياطين بوسيلۀ شهاب از شنيدن چه صداهائي از آسمان ممنوع شده اند؟!! آيا مراد از شهاب در آيات قرآن همين سنگهاي آسماني است كه با بر خورد بگازهاي جوّ سوخته و متلاشي ميشوند؟!
عدّه اي كثير از مفسران همينها را دانسته اند ولي هيچ دليلي جز آنكه خواهيم گفت. در دست نداريم كه مراد اينها باشند. شايد آنها شعله هائي مخصوص است كه نمي بينيم چنانكه شياطين را مشاهده نميكنيم
در الميزان ذيل آيۀ ۱۰ صافات احتمال داده كه اين بيانات امثال است كه حقائق خارج از حسّ بمحسوسات تشبيه شده است و خداوند فرمايد: «وَ تِلْكَ الْأَمْثٰالُ نَضْرِبُهٰا لِلنّٰاسِ وَ مٰا يَعْقِلُهٰا إِلَّا الْعٰالِمُونَ» عنكبوت: ۴۳. و آن در كلام خدا بسيار است، از آنجمله است عرش، كرسي، لوح و كتاب. علي هذا مراد از آسمانيكه ملائكه در آن ساكن اند عالم ملكوتي است و مقصود از اقتراب شياطين و استراق سمع و قذف با شهاب نزديك شدن آنهاست بعالم ملائكه تا بر اسرار خلقت و حوادث آينده مطلع باشند و راندن آنها با نور ملكوتي است كه تاب تحمل آنرا ندارند (باختصار).
در نهج البلاغه خطبه ۸۹ در وصف آسمان فرموده: «و اقام رصدا من الشّهب الثّواقب علي نقابها … و رمي مسترقي السّمع بثواقب شهبها» نقاب جمع نقب بمعني شكاف است ملاحظۀ ما قبل و ما بعد جملۀ اول نشان ميدهد كه شهب از اول خلقت بوده اند و جملۀ دوم راجع بزمانهاي بعد است جملۀ «اقام- رمي» بنظر مياورد كه در اول رصد بوده و سپس رجوم شده اند
احتمال الميزان گرچه در نوبت خود قوي است ولي كلمۀ «شِهٰابٌ مُبِينٌ» … «شِهٰابٌ ثٰاقِبٌ» و نيز آية «وَ لَقَدْ زَيَّنَّا السَّمٰاءَ الدُّنْيٰا بِمَصٰابِيحَ وَ جَعَلْنٰاهٰا رُجُوماً لِلشَّيٰاطِينِ» ملك: ۵. احتمال آنرا كه مراد شهابهاي معمولي است تأييد ميكند. آنوقت بايد ديد راندن آنها چه نحوي است آيا شياطين از نور و آتش گريزانند؟! و اللّه العالم."
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, member تاریخ عضویت: 1399/06/17 ارسالها: 113 ![Iran (Islamic Republic Of) Iran (Islamic Republic Of)]() مکان: تهران
|
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
جن:8 وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاءَ فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِيدًا وَشُهُبًا و ما به آسمان نزديك شديم13 و آنرا پر از نگهبانان14 قدرتمند و [خطر] شهاب يافتيم.15
______ 13 - معناي عادي لمس، دست كشيدن بر چيزي و احساس آن است [انعام 7 (6:7) ] و التماس طلب كردن چيزي براي رسيدن و نائل شدن به آن [همچون لمس كردن] ميباشد [حديد 13 (57:13) - ...فَالْتَمِسُوا نُورًا...]، مسئله لمس كردن آسمان [جوّ زمين] نيز دلالت بر نفوذ اشعههاي ماوراء بنفش و عناصر خورشيدي و كيهاني مضر براي حيات زميني، پيش از پيدايش طبقات حفاظتي جوّ زمين ميباشد كه اصطلاحاً برخورد ذرات ناميده ميشود.
14 - كلمه «حَرَس» فقط همين يكبار در قرآن آمده است، حراست همان محافظت و نگهداري است و نگهبان را حَرَس ميگويند. مثل حَرَس المَلِك [ياران و محافظان شاه]. طبقات جوّ زمين كه سقفاً محفوظاً [انبياء 33 (21:33) ] و سَبعَاً شِداداً [نبأ 12 (21:12) ] ناميده شدهاند، هركدام نقش حفاظتي معيني در برابر اجرام و اشعههاي مضر براي حيات زميني دارند.
15 - شهاب به شعلة آتش گفته ميشود [نمل7 (27:7) - ...أَوْ آتِيكُمْ بِشِهَابٍ قَبَسٍ...]، شعلة آتشي را نيز كه از برخورد سنگهاي آسماني به جوّ زمين پديد ميآيد شهاب سنگ مينامند. به غير از آيات 8 و 9 اين سوره، در دو سورة ديگر نيز از اين شهاب سنگها ياد كرده است: حجر 18 (15:18) - «إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُبِينٌ»، صافات 10 (37:10) - «إِلاَّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَهَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ». گويا اين آيه تا آيه 12 ناظر به نيروهايي [فرشتگاني] باشد كه تأثير و عملكرد آنان در طبقات حفاظتي هفتگانة جوّ زمين جلوه ميكند و قرآن در بيش از ده آيه به آن پرداخته است [بقره 29 (2:29) ، اسراء 44 (17:44) ، انبياء 32 (21:32) ، مؤمنون 17 (23:17) و 86 (23:86) ، فصلت 12 (41:12) ، طلاق 12 (65:12) ، ملك 3 (67:3) ، نوح 15 (71:15) و نبأ 12 (78:12) ].
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
📚تفسیر آقاے بازرگان
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, member تاریخ عضویت: 1399/06/17 ارسالها: 113 ![Iran (Islamic Republic Of) Iran (Islamic Republic Of)]() مکان: تهران
|
خلاصه تفسير ايت اله جوادي املي از سوره جن
تفسیر سوره مبارکه جن از تفسیر تسنیم صفحه 572
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلْ اُوحِیَ اِلَیَّ اَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا اِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً (1)
سوره مبارکه جن .درمکه نازل شد، برای اینکه مضمون اینها معارف کلّی و اصول کلّی دین است.
مسئله بعدی این است که: محور اصلی این بخش اوّل درباره جن هست. جن را آنطوری که قرآن کریم معرفی میکند، موجودی است قبل از انسان خلق شد و اصل او از آتش است، همانطوری که انسان اصلش از خاک است. نسل او از آب است، از نطفه است، همانطوری که انسان اصلش از خاک و نسلش از «ماء مَهین» است و اینها مؤمن دارند، کافر دارند، بعضی اهل بهشت هستند، بعضی اهل جهنم هستند: ﴿لَاَمْلَاَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ اَجْمَعینَ﴾؛ نشان میدهد که اینها جهنمی دارند: ﴿لَمْ یَطْمِثْهُنَّ﴾ که وصف بهشتیهاست، نشان میدهد که اینها بهشتی دارند. قبل از انسان اینها خلق شدند. واژه جن، جان که جمع آنها یا اسم جمع آنها «الجن» است، این سه واژه در قرآن به کار رفت؛ اما اجنّه جمع جنین است، نه جمع جن که خدا به انسانها خطاب میکند، میفرماید: ﴿اَجِنَّةٌ فِی بُطُونِ اُمَّهَاتِکُمْ﴾ همه شما اجنّه بودید؛ یعنی جنین بودید در رحِم مادرانتان. اجنّه جمع جن و اینها نیست، جمع جنین است؛ یعنی کودکان.
این جن که قبل از انسان موجود بود، از نظر حرکت خیلی قوی است و از نظر ادراک مثل انسان نیست، لذا گرچه اینها پیغمبر دارند؛ ولی پیغمبر اینها از انسان است، نه از خود اینها. در قرآن کریم هیچ جایی دلالت ندارد که ما پیغمبری داشته باشیم از جن. جنها چون مکلّف هستند، پیغمبری دارند، مسلمان دارند، کافر دارند، منافق دارند. شیعیان آنها و مسلمانان آنها کاری به کار کسی ندارند و اگر انسان مزاحم آنها نباشد، آنها هم کاری به کار انسان ندارند. پناه بردن به آنها هم یک نحوه رهَق و عصیانی است نابخشودنی که ﴿کَانَ رِجَالٌ مِنَ الْاِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ﴾.
، قصّهای که برخی از جنها به حضور حضرت در جلسه درس آن حضرت و تفسیر آن حضرت شرکت میکردند و گزارش را به قومشان منتقل میکردند، مطرح است.
آنچه در سوره مبارکه «احقاف» آمده، ظاهراً غیر از چیزی است که در این سوره آمده است. این جن مشرک بود بعد با شنیدن معارف توحیدی قرآن کریم موحّد شد، برای اینکه میگوید ما این کتاب را که شنیدیم: ﴿یَهْدی اِلَی الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِکَ بِرَبِّنا اَحَداً﴾، این ﴿وَ لَنْ نُشْرِکَ﴾ یک عطف بیانی است، یک تفسیر و تبیینی است از «آمَنَّا بِهِ» معلوم میشود که قبلاً گرفتار شرک بودند و الآن موحد شدند و مؤمن شدند و مانند آن، پس با جریان سوره «احقاف» کاملاً فرق میکند، این یک.
تعبیری که در این سوره آمده با آن سوره خیلی تفاوت دارد؛ آنجا از قرآن به عنوان «عجب» یاد نشده است، فقط دارد که کتابی بعد از موسیٰ آمده که مردم را به حق دعوت میکند؛ اما اینجا از او هم به قرآن یاد شده است هم به عجب؛ اگر بگوییم «قرآن عجبٌ»، قویتر از آن است که بگوییم «قرآن عجیبٌ». این تعبیر به عجب کرده است. ﴿قُرْآناً عَجَباً ٭ یَهْدی اِلَی الرُّشْدِ﴾ و ما به این رشد ایمان آوردیم، دیگر مشرک نیستیم. معلوم میشود قبلاً گرفتار شرک بودند.
﴿قُلْ اُوحِیَ اِلَیَّ اَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا اِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً (1)
. خدای سبحان فرمود به مردم بگو: ﴿اُوحِیَ اِلَیَّ﴾؛ یعنی از طرف ذات اقدس الهی به من وحی شد که ﴿اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ﴾، بعضی از جنها آمدند در مجلس درس من، ببینند اینجا چه خبر است. خوب گوش دادند بعد وقتی رفتند به قومشان این مطالب را گزارش دادند: ﴿فَقالُوا اِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً﴾، در سوره «احقاف» بود که ﴿کِتاباً﴾، اینجا دارد: ﴿قُرْآناً﴾. در سوره «احقاف» بود که ﴿یَهْدی اِلَی الرُّشْدِ﴾ اینجا دارد: ﴿قُرْآناً عَجَباً﴾؛ یک کتاب شگفتانگیری است. کتابی است؛ مثل این ما ندیدیم، ما تورات دیدیم، کتابهای دیگر را دیدیم؛ اما این شگفتانگیز است این اصلاً نمونه ندارد!
که میگفتند ﴿کِتاباً اُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسی﴾ تورات را دیده بودند؛ اما از قرآن در اوایل امر به عنوان کتاب یاد کردند؛ اما وقتی در مجلس درس آن حضرت آمدند و آن عظمت را دیدند، گفتند این کتاب شگفتانگیز است، این مثل تورات نیست.
یَهْدی اِلَی الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِکَ بِرَبِّنا اَحَداً (2) .
فرمود: ﴿یَهْدی اِلَی الرُّشْدِ﴾ که میخواهد جامعه را، جامعه رشید کند و از سفه آنها را نجات بدهد. ما ایمان آوردیم: ﴿یَهْدی اِلَی الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ﴾، این به رشد یک جامعه دعوت میکند که مجموع عقل و عدل است، آنها اینها را بررسی کردند بعد از بررسی و ارزیابی علمی گفتند که ما ایمان آوردیم و دیگر به پروردگار خود شرک نمیورزیم.
﴿وَ لَنْ نُشْرِکَ بِرَبِّنا اَحَداً﴾، چرا؟ برای اینکه این بیاناتی که این صاحب قرآن آورد، این ادلهای که او آورد که انسان و این نظام، و این نظام هستی خودساخته نیست، این نظم محیرالعقول ناظمی دارد، آفریدگاری دارد. اینکه از یک قطره آب انسانی ساخته که الآن هزارها سال است میخواهند حقیقت این بدن را بفهمند، هنوز بسیاری از مشکلات و مجهولات است که خیلی از بیماریها کشف نشده، خیلی از داروها کشف نشده، این تازه درباره بدن است. ﴿فَنَفَخْنا فیها مِنْ رُوحِنا﴾ یک حساب دیگری است، این نظم محیرالعقول که صدها دانشگاه و دانشکده زیر مجموعه خود را دارد، اینکه که خودساخته نمیتواند باشد.
وَ اَنَّهُ تَعالی جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً (3)
فرمود: ﴿وَ اَنَّهُ تَعالی جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً﴾، اینها بررسی که از عصاره تفسیر حضرت کردند، گفتند خدا شریک ندارد، «جَدّ»؛ یعنی عظمت. اینکه پدر پدر را میگویند جدّ، چون عالی است. اصلاً معنای جدّ همان علوّ و عظمت و جلال و شکوه است. اگر جدّ را به معنی بخت معنا کردند، به معنای سعادت معنا کردند، اینها لازمه معناست، اگر پدرِ پدر را میگویند جدّ، برای اینکه او بالاست. علوّ و عظمت معنای جدّ است. جدِّ خدا زیاد است؛ یعنی عظمت و شکوه او زیاد است: ﴿تَعالی جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً﴾، این منزه از آن است که همسر داشته باشد و فرزند داشته باشد.
﴿وَ اَنَّهُ کانَ یَقُولُ سَفیهُنا عَلَی اللَّهِ شَطَطاً﴾4﴾،
ما در جنهایمان عوامفریب یا بدسواد یا کمسوادی بودند که ـ معاذالله ـ برای خدا شریک قائل بودند، یک؛ برای خدا همسر قائل بودند، دو؛ پسر قائل بودند، سه؛ دختر قائل بودند، چهار. ﴿یَقُولُ سَفیهُنا عَلَی اللَّهِ شَطَطاً﴾، ما در انسانهای اوّلی فکر نمیکردیم که کسی دروغ میگوید، چون بشر به طبع اوّلی صادق خلق شد. این جنها میگفتند که ما اصلاً فکر نمیکردیم که کسی دروغ میگوید. بعد معلوم شد که در بین ما دروغگو هست.
﴿وَ اَنَّا ظَنَنَّا اَنْ لَنْ تَقُولَ الْاِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَی اللَّهِ کَذِباً﴾﴿؛5﴾
ما هیچ فکر نمیکردیم، انسانی پیدا شود که درباره خدا دروغ بگوید. جنّی پیدا بشود درباره خدا دروغ بگوید. این چیزها را ما فکر نمیکردیم عدهای آمدند گفتند خدا فرزند دارد، ما قبول کردیم یا جن شریک خداست، ما قبول کردیم. ﴿وَ اَنَّا ظَنَنَّا اَنْ لَنْ تَقُولَ الْاِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَی اللَّهِ کَذِباً﴾، ما فکر نمیکردیم اینطور است.
وَ اَنَّهُ کانَ رِجالٌ مِنَ الْاِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً﴾6﴾
گفتند که برخی از انسانها به برخی از جنها مراجعه میکردند، کمک میخواستند، در وادی مثلاً میگفتند که «اَعُوذُ بِعَزِیزِ هَذَا الْوَادِی»، خیال میکردند که این بیابان حرسی دارد، مسئولی دارد، آن بزرگان از جن مسئولان اصلی این بیابان هستند، به اینها پناه میبردند از شرور مثلاً افراد شرور آنها. پناه میبردند رهَق و طغیان کفر دامنگیر اینها شد، این کارهای بدی بود. پناه بردن رجالی از انس به رجالی از جن باعث افزایش گناه هر دو طرف هست:
وَ اَنَّهُمْ ظَنُّوا کَما ظَنَنْتُمْ اَنْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ اَحَداً﴾﴿،7﴾ خیلیها خیال میکردند که پیغمبری نخواهد آمد. این ﴿لَنْ یَبْعَثَ﴾ مرحوم شیخ طوسی و همفکران ایشان، گفتند این ناظر به معاد است. عدهای دیگر از مفسران که سیدنا الاستاد از این قبیل است، گفتند این ناظر به بعثت پیغمبر است. این شخصی که دارد گزارش میدهد، میگوید اینها خیال میکردند که بعثی در عالم نیست؛ یعنی قیامتی نیست یا نه، کسی مبعوث نمیشود که بشر را هدایت کند. ظاهر سوره مبارکه «احقاف» آن مسئله معاد را مطرح میکند؛ اما ظاهر این سوره در بخش نبوت است؛ یعنی کسی فکر نمیکرد که پیغمبری مبعوث میشود. ما دیدیم که پیغمبری آمده، ﴿یَهْدی اِلَی الرُّشْدِ﴾ کتابی آورده، قرآن است، یک؛ این کتاب شگفتانگیز است، دو؛ این ظاهراً تقویت میکند که منظور از بعث، بعث رسالت و نبوت است.
﴿وَ اَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدیداً وَ شُهُباً﴾،﴿8﴾
این جن به دیگران گفتند که یک خبر جدیدی در عالم اتفاق افتاده است. ما قبلاً در اثر ارتباطی که با ملائکه داشتیم، چون ارتباط جن با ملائکه تقریباً قویتر از ارتباط جن با انسانها است، برای اینکه خود ابلیس که ﴿کانَ مِنَ الْجِنِّ﴾، سالیان متمادی ـ شش هزار سال ـ در بین فرشتهها سرگرم عبادت بود. ارتباط اینها با یکدیگر بیش از ارتباط جن با انسانهاست. اینها براساس اینکه ﴿وَ اَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ اَمْرَها﴾، مسئولان تدبیر امور آسمانی فرشتههایی هستند که مدبرات امر هستند. اینها استراق سمع میکردند که ببینند این ملائکه چه میگویند، چه دستوری میگیرند، چه دستوری میدهند. این کار را میکردند. حالا یا در راه حق اینها مؤمن دارند، کافر دارند یا در راه باطل. آنها که در راه باطل کار میکردند، تمام این مغالطهها و شبههها از آنهاست که ﴿اِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ اِلی اَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُم﴾، عدهای هم که وارد مجلس پیغمبر و مسجد پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) میشدند، اصلاً فقط به این منظور میآمدند که حرف خودشان را بزنند.
﴿فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً﴾9﴾
فرمود از آسمان تا زمین ما مامور داریم. آنجا که بخواهد وحی صادر شود، کسی حق گوش دادن ندارد: ﴿فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً﴾،
اینها گفتند یک خبر جدیدی است. قبلاً بود؛ اما نه به این شدّت. این تیراندازی الآن شروع شده؛ البته در قرآن راجع به این شهُب سه بخش است: اعم از قرآن و علوم طبیعی و اشعار جاهلی. اصل اینکه در نظام سپهری این کرات هستند به عنوان زیور و زینت جهان، این را خدا بیان کرده است که ﴿زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ﴾، این یک؛ بخش دوم اینکه ﴿وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطینِ﴾، اینها را ما این شهابسنگها را به عنوان رجم هر شیطنتی یا شیاطینی قرار دادیم، این دو؛. قرآن اینها را قرار داد. در بخش دیگر هم فرمود ما این کار را کردیم نسبت به قوم لوط و امثال قوم لوط که اینها را سنگباران کردیم، از همین شهابسنگهایی است که دامنگیر اینها شده است. سه بخش را در قرآن کریم مطرح کرد که اصل این کرات هستند، شُهُب دارند، برای عدهای هم اعمال شده است، این برای قرآن.
در علوم طبیعی سابق که قبل از نزول قرآن کریم بود هم مسئله طبیعیات بود، مسئله شُهب بود، شهابسنگها بود. در مسئله اعراب جاهلی در شعرها قبل از مسئله وحی در اشعار جاهلی مسئله شهابسنگها هم مطرح بود؛ منتها آنچه درباره وحی قرآن نازل شده است، یک خبر جدیدی بود. این است که ستارهها حق هستند، شهابسنگها حق هستند، آنها براساس اصول طبیعی خودشان ریخت و ریزی دارند، گاهی هم به فرمان الهی یک عدهای سنگباران میشوند؛ اما این شهابسنگها غیر از آن ترکشهای تیرگونه مشتعل است که اینها تیر است، تیر آتشی است، تیرانداز دارد، نشانه میگیرند و میزنند. این پُر شده در آسمان. گفتند چنین چیزی ما میبینیم، یک خبر جدیدی بود تا به حال چنین چیزی نشده است. اینکه ما دیدیم: ﴿اَ شَرٌّ اُریدَ بِمَنْ فِی الْاَرْضِ اَمْ اَرادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً﴾،10﴾
برای همین است که معلوم شد یک خبر جدیدی آمده، پیغمبری آمد، کتابی آمد، برای اینکه از صدر تا ساقه، از ساقه تا صدر احدی راه پیدا نکند، همهجا تیرانداز است؛ منتها تیر آسمانی یک حساب است، تیر زمینی یک حساب است. فرمود یک خبر جدیدی است، حالا بررسی کردند دیدند که بله، خبر جدیدی است، پیغمبری آمده است، در مکه آمده، کتاب آورده به نام قرآن، این نه تنها عجیب است، بلکه عجب است و این اقسامی که در جاهلیت بود، در علوم طبیعی بود، اشعار جاهلی بود که شُهبسنگها و اینها هست، درست است؛ اما این تیرهای مشتعلِ هدفدارِ تیراندازدار این مخصوص زمان نزول وحی است که فرمود این کار را کردند.
فرمود: ﴿وَ اَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً﴾، حالا یا قبلاً تیر اصلاً نبود یا کم بود؛ ولی الآن هیچ ممکن نیست. سرّش اصرار قرآن است، برای حفظ حرم امن وحی از بالا تا پایین.
وَ اَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِکَ کُنَّا طَرائِقَ قِدَداً (11﴾ این صفحهای که میخوانیم، کلام جن نیست. آنها هر چه گفتند عصاره حقش را ذات اقدس الهی به عنوان وحی دارد گزارش میدهد، اینها «کلام الله» است. وقتی خدا میگوید آنها اینطور گفتهاند؛ یعنی گفتهاند. خدا میگوید آنها ایمان آوردهاند؛ یعنی ایمان آوردهاند. خدا میگوید آنها میگویند، اگر کسی ظالم باشد، هیزم جهنم است، ما برای جهنم از جنگل هیزم نمیآوریم؛ یعنی ظالمِ اختلاسی خود هیزم جهنم است.
این حرف جن که نیست، او دارد نقل میکند اینها اینطور گفتند، اینطور گفتند، اینطور گفتند، اینطور گفتند! چون حرف تو را شنیدند. این است که شما دهها بار اگر این سوره را بحث کنید، جا دارد. این تابلوی قرآن است. فرمود بگو من مجلس درس داشتم، چون ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ بود وجود مبارک حضرت معلم کتاب بود، یک؛ معلم حکمت بود، دو؛ مزکّی نفوس بود، سه و آن بخش چهارم هم که ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾، که بخش ویژه است، چهار.
. ﴿وَ اَنَّا ظَنَنَّا اَنْ لَنْ نُعْجِزَ اللَّهَ فِی الْاَرْضِ وَ لَنْ نُعْجِزَهُ هَرَباً﴾، 12﴾
این دو تا حرف خیلی غنی و قوی است. ﴿اَنْ لَنْ نُعْجِزَ اللَّهَ فِی الْاَرْضِ﴾، یک؛ یعنی هیچ ممکن نبود که ما بتوانیم جلوی کار خدا را بگیریم، چون ما آسمان رفتیم، زمین آمدیم، اینجا مکه است، ما رفتیم آسمانها، دیدیم آنجا راه نمیدهند. اینجا آمدیم، حرف توحید داریم میشنویم: ﴿وَ اَنَّا ظَنَنَّا اَنْ لَنْ نُعْجِزَ اللَّهَ فِی الْاَرْضِ﴾، یک قضیه کلیه؛ دوم:﴿وَ لَنْ نُعْجِزَه هَرَباً﴾ ، بخواهیم وارد قلمرو او بشویم، راه بسته است. بخواهیم از تیررس او نجات پیدا کنیم، فرار ممکن نیست، میشویم عبد محض، چرا؟؟؟! برای اینکه خود ما سرباز او هستیم، اگر خود ما سرباز او هستیم، خواست ما را بگیرد که از جای دیگر لشکرکشی نمیکند. این حرف جنهای موحد است. اینکه فرمود: ﴿لَمْ یَطْمِثْهُنَّ اِنْسٌ﴾، معلوم میشود که جنهای موحد در بهشت هستند، حوری دارند. این حوری که به زید دادند نه قبلاً با جنی بود نه قبلاً با انسی. همه حوریهایی که به همسرانشان در بهشت میدهند، عذرا هستند. ﴿لَمْ یَطْمِثْهُنَّ اِنْسٌ﴾، همینطور هستند.
﴿وَ اَنَّا ظَنَنَّا اَنْ لَنْ نُعْجِزَ اللَّهَ فِی الْاَرْضِ وَ لَنْ نُعْجِزَهُ هَرَباً﴾، این دو تا قضیه سالبه کلیه است که صدر و ساقهاش توحید است. ما هم همینطور باید باشیم. ﴿وَ اَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدی آمَنَّا بِهِ﴾، ما خیلی گوش دادیم این حرفها را، دیدیم برهانی است. اوّلش این است که او ﴿یَهْدی اِلَی الرُّشْدِ﴾، ما این را باور کردیم،
اینجا هم ﴿لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدی آمَنَّا بِهِ﴾، چرا ﴿آمَنَّا بِهِ﴾؟ ؟؟ برای اینکه او عدل محض است. هیچ چیزی کم نمیگذارد، نه کم و نه زیاد! «بَخس»؛ یعنی نقص، در کار او نه عیب است، نه نقص است و نه ظلم. هر چه هست فضل است ـ نقص این است که این مشکلی ندارد یک فرش سالم کامل دوازده متری است؛ منتها برای اتاق بیست متری این فرش ناقص است. این پوسیده نیست، فرشی است سالمِ سالم. عیب آن است که این فرش پوسیده است، سوخته است. این میشود عیب، آن میشود نقص. کار خدا نه نقص دارد نه عیب دارد؛ نه بخس دارد و نه بالاتر از آن ظلم دارد: ﴿وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ اَحَداً﴾؛ منتها عدل محض است، بیش از آن است و یک جای قرآن است که فرمود جزاء وفاق است، آن هم مربوط به ظلم و ستم و معصیت است: ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾، تحدید گاهی دو طرفه است، گاهی یک طرفه است. اینکه فرمود: ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾، تحدید یک طرفه است؛ یعنی بیش از آن مقدار خدا به کسی کیفر نمیدهد، اما کمتر ممکن است، عفو ممکن است، تخفیف ممکن است. این یک جای قرآن است، آن هم مخصوص کیفر ظالمان و کیفر تبهکاران است: ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾. این ﴿وِفاقاً﴾؛ یعنی بیشر از آن حدّ کسی کیفر نمیبیند. نه کمتر نیست که حتماً باید موافق معصیت باشد! نه کمتر از معصیت هم ممکن است. اما درباره پاداشی که ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالِها﴾ و مانند آن است در این قسمت فرمود آنها این را گفتند تا رسیدند به اینکه خدا عدل محض است، ما هراسی نداریم: ﴿فَلا یَخافُ بَخْساً وَ لا رَهَقاً.
تفسیر سوره مبارکه جن از تفسیر تسنیم صفحه 573
وَ اَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ فَمَنْ اَسْلَمَ فَاُولئِکَ تَحَرَّوْا رَشَداً (14
، ما اختلافات فراوانی با هم داریم. خط فکری ما متعدد است، یک؛ چند طریقه و چند خط فکری داریم، دو؛ اینها قِدَد هستند، وقتی چیزی را میخواهند قطع کنند، قطعه قطعه کنند یا از عرض قطع میکنند یا از طول. اگر از طول قطع کردند، این میشود قَد. «قَد»؛ یعنی یک قطعه از این شیء، قدّ این چوب قدّ این آهن، یعنی یک برش طولی و نه عرضی؛ اما اگر عرضی باشد این را قَد نمیگویند. «طرائق»؛ یعنی چندین راه است، «قِدَد» که جمع «قَدّه» است؛ یعنی قطعه قطعه؛ یعنی ما اختلاف فکری زیاد داشتیم، چندین گروه بودیم، چندین نحله بودیم. اختلاف داشتیم، اختلاف ما هم از هم جدا بود، بعضی از ما مسلمان بودند، بعضی از ما قاسط بودند.
مسلمانها نجات پیدا میکنند: ﴿مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِکَ﴾، این ﴿دُونَ ذلِکَ﴾ دو قسم است: بعضیها صلاحیتشان نسبی بود، بعضیها هم گرفتار طلاح بودند، فساد بودند، پس یک عده ﴿مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِکَ﴾، اما این تقسیم دو ضلعی که ﴿اَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ﴾، معلوم میشود که اینها ظالم را در برابر مسلمان قرار دادند. اگر این شخص اسلام میداشت، اسلامش اسلام واقعی بود که به کسی ظلم نمیکرد. بعد این حرف را زدند. معلوم میشود مسئله معاد را کاملاً فهمیدند، اینها در مجلس درس پیغمبر بود، اینها را که از جای دیگر نفهمیدند.
وَ اَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً (15)
چون در قرآن دارد که ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ﴾ این در آیات هست. ما یک حطب داریم، یک وقود داریم، چیزی که در این حطب وقودگرفته مشتعل میشود. در این کورههای بلند ذوب آهن میبینید که اوّل یک سلسله مواد سوخت و سوز میآورند، حالا یا ذغال سنگ است یا گازوئیل است یا نفت است، اینها میآورند. بعد وقود را «وقود»؛ یعنی «ما تُوْقَدُ به النار» یا آتشزنه یا آتشگیره آن را میآورند، وقتی که وارد این ذغال سنگ کردند یا این نفت کردند، این کوره گُر میگیرد. وقود «ما تُوْقَدُ به النار»، وقود غیر از هیزم است.
پس ما یک هیزم داریم که مواد سوخت و سوز اوّلیه است؛ مثل ذغال سنگ. یک وقود داریم که «ما تُوْقَدُ به النار» این «ما تُوْقَدُ به النار»، وقتی به این ذغال سنگ یا به این هیزم رسید، این گُر میگیرد، وقتی گُر گرفت دیگر مثل آهن را آب بکنند، میریزند در این کوره. جهنم هم همینطور است، یک سلسله امور هیزم هستند، یک سلسله امور وقود هستند، وقتی کاملاً جهنم مشتعل شد، آن وقت ﴿فَاَلْقُوهُ فِی الْجَحیم﴾. در قرآن کریم فرمود: ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ﴾، درباره «حجاره» گفتند آن سنگهایی که اینها تراشیدند و بتهایی که میپرستیدند، اینها هست؛ حالا ممکن است سنگهای دیگری هم باشد. «وقود» را گفت: ﴿کَدَاْبِ آلَ فِرْعَوْنَ﴾، آلفرعون همانطوری که در دنیا جزء ائمه کفر بودند، عدهای را سوزاندند، در قیامت هم ﴿یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَاَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ﴾; اینها هم میشوند جزء «وقود النار». وقتی فرعون وارد جهنم شد، این گُر میگیرد. وقتی گُر گرفت، بقیه را هم در جهنم میاندازند. گفت حطب جهنم ظالمون هستند؛ ولی ما که مسلمان هستیم، محفوظ هستیم. در بین ما چند خط فکری است، فاصله هم هست، طرائق است، یک؛ قطعه قطعه شده، جدا شده است، دو؛ اما این نورانیت اسلام هم ما را به وحدت دعوت کرد هم ما را به توحید.
﴿وَ اَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّریقَةِ لَاَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً﴾16﴾
از این بعد خود کلمات الهی شروع میشود. در کلمات الهی فرمود: ﴿وَ اَنْ لَوِ اسْتَقامُوا﴾،
آن ﴿الْقاسِطُونَ﴾ قبلی «الف و لام» آن برای خود آنهاست؛ که «مِنّا، مِنّا» میگویند؛ اما آیه پانزده این است که ﴿وَ اَمَّا الْقاسِطُونَ﴾، «الف و لام» آن «الف و لام» جنس است؛ چه ظالم چه کافر، ما اینها را از مجلس درس یاد گرفتیم. آن ﴿مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ﴾ که خود بلد بودیم، ما این طوری هستیم، بعضیها مسلمان هستند، بعضیها کافر؛ اما آنچه ما از این مجلس درس یاد گرفتیم، این است که کسی که ظالم است، خودش گُر میگیرد. این را ما اینجا فهمیدیم و ذات اقدس الهی همین را امضا کرده است. بعد فرمود درست است، اینها انذار هستد؛ ولی ﴿وَ اَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّریقَةِ لَاَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً﴾ همانهایی هم که شما میگویید قاسط هستند، اگر قاسط نبودند چه انسان چه غیر انسان و کلّ جنّ و انس، اینها در راه باشند، ما بهاندازه کافی روزی به اینها خواهیم داد: ﴿وَ اَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّریقَةِ لَاَسْقَیْناهُمْ﴾، این را مستحضرید که «سقی» خودش متعدی است: ﴿یُطْعِمُنی وَ یَسْقینِ﴾، «ساقی و سقا» اینها متعدی است؛ اما باب «اسقاء»، یک وقت میگوییم ما یک لیوان آب دادیم به این زید، «سقیتُ». یک وقت میگوییم این شطّ فرات را باز کردیم به روی این منطقه میگوییم: ﴿لَاَسْقَیْناهُمْ﴾، این دریاچه را یا این رود فراوان را دادیم به این منطقه. اینجا جای «اسقاء» است با اینکه «سقی» خودش متعدی است. این «اسقاء» که مبالغه را میرساند، میفرماید اگر اینها به راه باشد، ما باران میفرستیم نه تنها یک قطره آب به اینها بدهیم، از سنخ ﴿یُطْعِمُنی وَ یَسْقینِ﴾ نیست. از سنخ ﴿لَاَسْقَیْناهُمْ﴾ است، باران فراوان میفرستیم، دریاچههایشان را پُر میکنیم، چشمههایشان را پُر میکنیم، چاههایشان را پُر میکنیم.
لِنَفْتِنَهُمْ فیهِ وَ مَنْ یُعْرِضْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِ یَسْلُکْهُ عَذاباً صَعَداً (17﴾
فرمود، اگر بشر و جن در طریق مستقیم باشند، ما تمام نیازهای اقتصادی اینها را فراهم میکنیم؛ اما این به عنوان کرامت نیست نه به آنها که دادیم نشانه تکریم است نه آنها که ندادیم نشانه توهین. ما هر دو را به عنوان آزمون در معرض قرار میدهیم: ﴿وَ اَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّریقَةِ لَاَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً﴾؛ آب فراوان، ﴿لِنَفْتِنَهُمْ فیهِ﴾؛ تا بیازماییم..
اینجا هم فرمود ابتلاء است. حالا آن سالی که خشکسالی است، ابتلاء است. سالی که ترسالی است، ابتلاء است. اکرام در قیامت روشن میشود: «انَّ الْغِنَی وَ الْفَقْرِ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَی اللهِ»، هر چیزی که در دنیا ذات اقدس الهی مقرّر کرد، یک آزمون است: ﴿لِنَفْتِنَهُمْ فیهِ﴾. اگر اینها راه راست رفتند که فیض ادامه دارد؛
اما ﴿وَ مَنْ یُعْرِضْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِ﴾، اگر از یاد پروردگار غافل باشند: ﴿یَسْلُکْهُ عَذاباً صَعَداً﴾، «سَلَک» مستحضرید که هم لازم استعمال شده است که فلان کس سالک «الی الله» است هم متعدی استعمال شده است که درباره تنظیم آبهای زیر زمین است که ﴿فَسَلَکَهُ یَنابیعَ فِی الْاَرْضِ﴾، حالا یا براساس تضمین است مفعول را مخصوصاً مفعول دوم را با تضمین میگیرد یا نه؟ اینجا هم مفعول دوم را گرفته، نه تنها یک مفعول شد، متعدی است؛ بلکه دو مفعول است. عذاب «صَعَد»؛ یعنی عذاب صاعد. عذاب فائق. عذاب برتر. عذاب نفسگیر؛ مثل اینکه انسان بخواهد بالا برود در اثر کمی اکسیژن و امثال آن نفسش بند میآید. این را میگویند عذاب صَعد. عذابی که صاعد باشد، فوق قدرت شخص به حسب ظاهر باشد، این عذاب نفسگیر است. فرمود اگر کسی بیراهه رفته است: ﴿یَسْلُکْهُ عَذاباً صَعَداً﴾. این یک بخش از وحی است.
وَ اَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ اَحَداً (18)
﴿وَ اَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ﴾؛بگو مسجد برای خداست یعنی «قل اوحی الیَّ ان المساجد لله»، که اینها همه عطف است بر اوّل این سوره، بگو مسجد برای خداست. اقوال پنجگانهای که فخر رازی نقل کرده. و اینها را به طور پراکنده زمخشری هم در کشاف نقل کرده، البته نه به این نظم و سایر مفسّران هم گفتند عبارت از این است که منظور از این مساجد یا در معبدها مثل آنچه مربوط به یهودیهاست، مسیحیهاست، در معبدها غیر خدا را عبادت نکنید یا مساجد مطلق زمین است که «جُعِلَ لِیَ الْاَرْضُ مَسْجِداً وَ طَهُورا»] یا مساجد، یعنی صلوات، یعنی در موقع نمازها غیر خدا را عبادت نکنید یا مخصوص مسجد النبی و یا مسجد الحرام در مکه و مدینه است که اینها «لله» است یا طبق بیان نورانی امام (سلاماللهعلیه) در جریان داوری که در عصر یکی از خلفای عباسی حضرت بیان کردند که چون، ﴿اَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ﴾، منظور مواضع سبعه است؛ یعنی جبهه، پیشانو که در هنگام سجده روی زمین است، کفّتین، رُکبتین و ابهامین. آن انگشتهای بزرگ دو پا، دو زانو، دو کف دست و جبهه. یعنی این جایی که برای خدا باید سجده کند، این را مخصوص این توحید بدانید، با این اعضا و جوارح برای غیر خدا سجده نکنید، اینها برای خداست. ﴿وَ اَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ﴾؛ یعنی شما که بخواهید به خاک بیفتید، فقط برای خدا هست و اگر بر مسجد النبی و مسجد الحرام و اینها باشد، آنها یا یک مسجد است یا دو تا مسجد. نه یک مسجد را میگویند «المساجد»، نه دو مسجد را میگویند «المساجد»، پس مسجد النبی و مسجد الحرام، اینها معیار نیست. هر مسجدی و این بیان نورانی امام (سلاماللهعلیه) یعنی اگر بخواهید شما به خاک بیفتید، فقط برای خداست. اینها هم باید به سجده بیفتد، یک؛ هم «موحّداً لله» باید برای خدا سجده کنند، دو.
وَ اَنَّهُ لَمَّا قامَ عَبْدُ اللَّهِ یَدْعُوهُ کادُوا یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَداً (19﴾
﴿وَ اَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ اَحَداً﴾؛ چون خود وجود مبارک پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) دارد این بیان را میکند، از خود به عنوان «عبدالله» یاد کرده است نه از خود به عنوان نبیّ یا رسول، ﴿اَنَّهُ لَمَّا قامَ عَبْدُ اللَّهِ یَدْعُوهُ کادُوا یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَداً﴾، حالا «تلبّد»؛ یعنی تظاهر. وجود مبارک حضرت که مشغول نماز میشد، عدهای جمع میشدند برای آزار و ایذای آن حضرت یا تماشای آن حضرت. در مکه اینقدر نبود که ما بگوییم منظور نماز جماعت بود، نماز جماعت آن حضرت زیاد شلوغ بود، عدهای به او اقتدا میکردند. در مکه این صحنه نبود. این تلبّد و تظاهر علیه آن حضرت، سه قول دارد: یا خصوص مشرکان بودند یا خصوص جنیها بودند یا مختلط از جن و انس بودند. ، گروه گروه جمع میشدند، برای ایذاء یا ببینند و تماشا کنند که حضرت چه میگوید!
حضرت نمازش را خواند، بعد گفت من بنده خدا هستم، یک؛ نه خیری بالذات از من به شما میرسد، دو؛ نه شرّی بالذات از من به شما میرسد، سه؛ چون ضارّ و نافع ذات اقدس الهی است. من فقط پیام او را میرسانم، یک؛ خودم پیشاپیش قبل از شما به این پیام عمل میکنم، دو و اگر ـ خدای ناکرده ـ لحظهای بلغزم، احدی مرا نمییابد، مگر لطف خدا، سه. اینها توضیح موحّدانه بود که فرمود اینها را به مردم بگو، به جامعه مکه بگو. این «لِبَد»، جمع یا اسم جمع است. «تلبّد»؛ یعنی تظاهر همه حمله کردند که او را آزار کنند. .
قُلْ اِنَّما اَدْعُوا رَبِّی وَ لا اُشْرِکُ بِهِ اَحَداً (20)
قُلْ اِنَّما اَدْعُوا رَبِّی﴾، یک؛ و در این دعوت مشرک نیستم، احدی را شریک او قرار نمیدهم؛ نه جن، نه انس، نه فرشته: ﴿وَ لا اُشْرِکُ بِهِ اَحَداً﴾، این از نظر اعتقاد. از نظر اثرگذاری، من نه مالک خیر هستم نه مالک شرّ، مثل شما بنده هستم:
﴿قُلْ اِنِّی لا اَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لا رَشَداً﴾21﴾
یعنی نه ضرر، نه نفع، نه هدایت، نه ضلالت، فقط من تبلیغ میکنم، اختیار به دست خود شماست. ﴿قُلْ اِنِّی﴾؛ یعنی ﴿اُوحِیَ اِلَیَّ﴾ که من بگویم، من هیچ ادعایی ندارم غیر از اینکه عبد هستم:
قُلْ اِنِّی لَنْ یُجیرَنی مِنَ اللَّهِ اَحَدٌ وَ لَنْ اَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً (22) ﴿اِنِّی لَنْ یُجیرَنی مِنَ اللَّهِ اَحَدٌ﴾،
«جِوار»؛ یعنی پناهندگی. این دعای «مجیر»، یعنی تنها کسی که پناه میدهد اوست. این دعای «مجیر»؛ یعنی پناه بردن به خدایی که غیر از او احدی مجیر نیست: ﴿لَنْ یُجیرَنی مِنَ اللَّهِ اَحَدٌ﴾، یک؛ ﴿وَ لَنْ اَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً ٭ اِلاَّ بَلاغاً مِنَ اللَّهِ وَ رِسالاتِهِ﴾، دو. «ملتَحَد»؛ یعنی سنگر. ﴿وَ لَنْ اَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً﴾؛ یعنی سنگر، یعنی پناهگاه. پناهگاه همان فیض اوست. او فرمود: «کَلِمَةُ لا اِلَهَ اِلا الله حِصْنِی» «حصن»؛ یعنی دژ، یعنی قلعه، یعنی پناهگاه.
اِلاَّ بَلاغاً مِنَ اللَّهِ وَ رِسالاتِهِ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَاِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها اَبَداً (23) ﴾ من چه پیامی از او دارم؟ ﴿اِلاَّ بَلاغاً مِنَ اللَّهِ وَ رِسالاتِهِ﴾، وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَاِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها اَبَداً﴾، این مخصوص جن و انسان و امثال آنان است. آن وقت حالا مسئله قیامت مطرح است: ﴿حَتَّی اِذا رَاَوْا ما یُوعَدُونَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ اَضْعَفُ ناصِراً وَ اَقَلُّ عَدَداً﴾.
حَتَّی اِذا رَاَوْا ما یُوعَدُونَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ اَضْعَفُ ناصِراً وَ اَقَلُّ عَدَداً (24)
ما سه طایفه آیات داریم درباره غیب؛
یک طایفه آیات دارد: ﴿اِلاَّ هُوَ﴾ این درست است؛ غیب را فقط ذات اقدس الهی میداند. در طایفه ثانیه آیات فراوانی است که میگویند انبیا را خدا از غیب برخوردار کرد: ﴿تِلْکَ مِنْ اَنبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیها اِلَیْک﴾ به نوح گفته، به ابراهیم گفته، به موسیٰ گفته، به عیسیٰ گفته (ع) همه اینها را گفته که ﴿تِلْکَ مِنْ اَنبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیها اِلَیْک﴾ پس اینها میدانند. آن که میگوید﴿اِلاَّ هُوَ﴾ یعنی «بالذات و بالاصاله». اینکه دارد این انبیا عالم به غیب هستند؛ یعنی به تعلیم الهی. این سه طایفه از آیات در بخشهای فراوان بسیاری از مسائل را حل میکنند.
در جریان علم غیب، مخصوصاً درباره معاد همینطور است. فرمود اینها مسائل جهانبینی ماست، من خدا را میخوانم، دعا همان عبادت را هم دربرمیگیرد. «لا ادعوا»؛ یعنی عبادت نمیکنم. عبادت نمیکنم غیر او را، فقط او را عبادت میکنم، شرک هم نمیورزم. من مشکل شما را حل نمیکنم، کسی هم در جهان نیست که مشکل مرا حل کند، فقط خدا. من سنگر و پناهگاه و دژ و حصنی غیر از خدا ندارم. هیچ ارتباطی با او ندارم، مگر اینکه پیام او را میرسانم. اینطوری که شما تلبّد میکنید، تظاهر میکنید، هم کثرت خود را به روی من میکشید هم نصرت خودتان را که یاور یکدیگر هستید، علیه من اظهار میکنید، روزی صحنه برمیگردد. آن روز کیفر و پاداش معلوم میشود که چه کسی ناصرش کم است، چه کسی ناصرش زیاد. چه کسی عددش کم است، چه کسی عددش زیاد؛ یعنی روز قیامت. این قیامت چه وقت است؟ من نمیدانم!
اوّلین طایفهای که مربوط به غیب است، دارد: ﴿عالِمُ الْغَیْبِ﴾، این لسان، لسان حصر است؛ یعنی او میداند که قیامت چه وقت است. تعبیر دیگر این است که ﴿فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ﴾، یک وقت است میگوییم «الغیب» را میداند، این غیب صاحبی ندارد، این جهان غیب است. یک وقت میگوییم ﴿عَلی غَیْبِهِ﴾، معلوم میشود که غیب، «غیب الله» است. اگر غیب، «غیب الله» است کسی اطلاع ندارد، پس به دو دلیل حصر از این دو کلمه استفاده میشود: ﴿عالِمُ الْغَیْبِ﴾، یک؛ ﴿فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ﴾، این دو. پس بالذات خدا عالم است: ﴿عالِمُ الْغَیْبِ﴾ است، «لا یعلم الغیب الا هو»؛ اما همه این صحنهها را که شما میبینید غیب است که ذات اقدس الهی دارد به پیغمبر خبر میدهد. در آسمانها چه خبر بود؟ پیغمبر چه میداند! جنها کجا تا کجا میرفتند و تیر میدیدند؟ پیغمبر چه میداند! . این پیغمبری که دارد از آسمان خبر میدهد، از زمین خبر میدهد، از جن خبر میدهد، از انس خبر میدهد، علم غیب است. این را چه کسی به او داد؟ ذات اقدس الهی!
«فتحصّل انهاهنا ثلاث طوائف: » طایفه اُولی این است که علم غیب را فقط خدا میداند، البته! ذات هم برای اوست. طایفه دوم این است که وجود مبارک حضرت رسول (علیه الصلاة و علیهم السلام) غیب را میداند به دلیل اینکه گزارش دادند، این همه اخبار غیبی بود که آنها گزارش دادند، وقتی جمع بکنیم که چگونه از یک طرف آیات حصر است که غیب را فقط خدا میداند، از طرفی آیاتی داریم که غیب را پیغمبر میداند، این شاهد جمع آن طایفه ثالثه است که ﴿فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ اَحَداً ٭ اِلاَّ مَنِ ارْتَضی﴾.
بنابراین این سه طایفه ثابت میکند که خدا ذات اقدس الهی ﴿عالِمُ الْغَیْبِ﴾ است بالذات، اهلبیت ﴿عالِمُ الْغَیْبِ﴾ هستند بالعرض ، و این فیض را ذات اقدس الهی به اینها داده است، نه خودشان کسب کردند، نه از جای دیگر گرفتند.
اِلاَّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ فَاِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً (27)لِیَعْلَمَ اَنْ قَدْ اَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ اَحاطَ بِما لَدَیْهِمْ وَ اَحْصی کُلَّ شَیْءٍ عَدَداً (28) : ﴿عالِمُ الْغَیْبِ﴾ این لسان، لسان حصر است، این یک؛ ﴿فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ﴾، نه «علی الغیب». غیب برای اوست. ﴿یُظْهِرُ﴾؛ یعنی آگاه نمیکند. «ظهر»؛ یعنی شفاف و روشن شد. ظهور یعنی بروز. هیچ کسی را آگاه نمیکند، مگر کسی را که خدا او را به عنوان رسول بپسندد. ﴿فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ اَحَداً ٭ اِلاَّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ﴾، این نکره در سیاق نفی است. ﴿اِلاَّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ﴾، این رسول را در پنج بخش ما معصومانه تامین میکنیم. این رسول را عالم غیب میکند. آن وقت به این رسول در پنج بخش آگاهی میبخشد تا جامعه را هدایت کند.
﴿فَاِنَّهُ﴾، ذات اقدس الهی، ﴿یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ﴾؛ یعنی پیش روی پیغمبر؛ یعنی سطح جامعه. ﴿وَ مِنْ خَلْفِهِ﴾، پشتسر او از ﴿وَ اَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ اَمْرَها﴾ هست تا برسد ﴿بِاَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾، اینها هم که گفتند: ﴿فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً﴾، این برای پشتسر است. از پشتسر پیغمبر تا خود پیغمبر مصون است. درباره خود پیغمبر آن سه طایفه است که در بخشهای دیگر آمده که ﴿وَ اِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلیمٍ﴾ هست، ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسی﴾ هست، ﴿وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی ٭ اِنْ هُوَ اِلاّ وَحْیٌ یُوحَی﴾ هست. این سه بخش را آنجا تامین کرده، میشود چهار بخش. ﴿یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ﴾ که رابطه پیغمبر با جامعه است، ﴿وَ مِنْ خَلْفِهِ﴾ که رابطه پیغمبر با عرش الهی است، این دو. چرا این کار را میکند؟ ؟؟! تا معلوم بشود که حجت خدا به مردم رسید: ﴿لِیَعْلَمَ اَنْ قَدْ اَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ اَحاطَ بِما لَدَیْهِمْ وَ اَحْصی کُلَّ شَیْءٍ عَدَداً﴾، این همان عقلانیت وحیانی است . عقل وحیانی، عقلی است که وحی را میشناسد، یک؛ آثار و برکات وحی را کاملاً میشناسد، دو؛ و میداند این وحی فقط از دستگاه ذات اقدس الهی ساخته است، این سه و میفهمد اگر بخواهد بالنده بشود، از وحی باید کمک بگیرد، چهار و احکام و فواید دیگر.
والحمدلله رب العالمین 🤲
📚تفسیر تسنیم
|
|
|
|
جهش به انجمن
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.