رتبه: Advanced Member
گروه ها: member, Administrators تاریخ عضویت: 1390/02/31 ارسالها: 1,034 47 تشکر دریافتی در 28 ارسال
|
ترجمه، تفسیر و تدبر قران کریم: فهم آیات و نکات سوره یونس
سئوال: در آیه 74 سوره یونس
ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلًا إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ آن گاه بعد از نوح پیغمبرانی را به امتانشان فرستادیم، آنها با آیات و معجزات بر آن امتها آمدند و
فَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ كَذَلِكَ نَطْبَعُ عَلَى قُلُوبِ الْمُعْتَدِينَ ﴿۷۴﴾
منظور از بما کذبوا به من قبل چیست؟ آیا فاعل کذبوا و مایومنوا، متفاوت است؟ نظرات مختلف در سه دسته کلی ، بیان شده است:
1_ آنان هم همان آیاتی را که پیشینیان تکذیب کردند، تکذیب کرده و ایمان نیاوردند.
2-آنان به چيزي كه پيش از آن تكذيب كرده بودند ايمان نیاوردند
3_ برخی باستناد روایت، میگویند کذبوا من قبل، منظور عالم ذر است. این افراد در آنجا، تکذیب کرده بودند.!
پاسخ1:
«ماکانوا لیومنوا بما کذبوا به من قبل»، در آیه 74، به این معنی است که آنها در بت پرستی شان منافعی داشته، و اصطلاحا نان بت پرستی را میخورده اند، ولذا نمیتوانسته اند با آموزه های توحیدی پیامبرشان موافق باشند. منظور از «تکذیب» در آیه مذکور، «تکذیب عملی»، و منظور از «ایمان»، «اظهار زبانی» است
اقای جمال گنجه ای
پاسخ 2:
ظاهر سياق اينست كه منظور از ((بينات ))، آيات معجزه آسائى است كه امتها از پيغمبران خود درخواست كردند. آرى ، امت هر پيغمبرى بعد از آمدن پيغمبرش و ادعاى نبوت كردن و به دعوت آنان پرداختن نوعا او را تكذيب مى كردند و از او معجزه مى خواستند، و او به ناچار معجزه مى آورد، و در همين معجزه ها بود كه خداى تعالى بين انبياء و امتهاى آنان داورى كرده امتهاى تكذيب كننده را هلاك مى كرد. مؤيد اين معنا جمله بعدى است كه مى فرمايد: ((فما كانوا ليؤمنوا بما كذبوا به من قبل ...))، ((بعد از آن هم كه معجزه را ديدند باز به آنچه قبلا تكذيب كرده بودند ايمان نياوردند)). دليل بر اين تأييد اين است كه از جمله مذكور اين معنا به ذهن خطور مى كند كه انبياء معجزاتى روشن براى مردم خود آورده بودند، و ليكن از آنجا كه ياغي گرى در دلهاى آنان طبيعت ثانوى شده بود نمى توانستند به آنچه قبلا تكذيب كرده بودند ايمان بياورند. آرى ، خدا به كيفر همان ياغي گرى ، مهر بر دلهايشان زده بود.
و لازمه اين معنايى كه گفتيم به ذهن خطور مى كند اينست كه تكذيب امتها قبل از آمدن معجزات به دست انبياء (عليهم السلام ) بوده ، و همين طور هم بوده ، چون رسولان الهى دعوت خود را در بين مردم منتشر مى كردند و آنان را به سوى توحيد دعوت مى نمودند و امتها دعوت آنان را و دين توحيد را تكذيب مى كردند (و براى اينكه از قيد منطق محكم و مستدل انبياء رهايى يابند از در بهانه جويى ) پيشنهاد معجزه مى كردند. انبياء (عليهم السلام ) معجزه پيشنهادى آنان را ارائه مى كردند، و باز ايمان نمى آوردند.
اما آن روايتى كه عياشى از ابى بصير از امام صادق (عليه السلام ) آورده كه در تفسير آيه ((فما كانوا ليومنوا بما كذبوا به من قبل )) فرموده ((خدا رسولان را مبعوث به سوى خلق كرد، در حالى كه خلق در صلب پدران و رحم مادران بودند، كسى كه در آن حال تصديق كرد بعد از آن هم تصديق كرد، و كسى كه در آن حال تكذيب كرد در دنيا نيز تكذيب نمود)) روايتى است كه حكم بديهى عقل ، مضمون آن را رد مى كند، براى اينكه ظهور در اين معنا دارد كه نطفه انسانها در حالى كه در پشت پدران و رحم مادران است ، هم زنده است و هم عقل دارد و هم تكليف ، و ما بالضرورة مى دانيم كه چنين نيست ، و ما اين حديث را در بحثى كه پيرامون آيه ((ذر)) داشتيم نقل و مورد ايراد قرار داديم . پس ، اين حديث به ظاهرش قابل قبول نيست
ترجمه تفسير الميزان جلد 10 صفحه
پاسخ3:
یونس:74
سپس [در نسلهاي] بعد از او رسولاني [برانگيخته و براي هدايت] به سوي قومشان فرستاديم 85 که نشانههاي روشن براي آنان آوردند، اما آنها حاضر نبودند به آنچه در [نسلهاي] گذشته تکذيب کرده بودند ايمان بياورند. 86 اين چنين بر دلهاي متجاوزان [از حقيقت،] مُهر [=تعطيلِ تعقّل] مينهيم.87
_____________
86- آنچه در زمان نوح مورد تکذيب قرار گرفته بود، همچون سنّت و عادتي به نسلهاي بعد منتقل گشته بود، تغيير عادت و اخلاق پدران و نسلهاي گذشته، و خلاف فرهنگ حاکم فکر و عمل کردن، استقلال شخصيتي و شجاعتي را طلب ميکند که در معاصران پيامبران گذشته کمتر نمود داشته است. به اين ترتيب تقليد و تبعيت از رسومات جا افتاده، کار را بر رسولان دشوار ميساخته است.
87- مُهر زدن، همچون مهر و امضاي پايان نامهها، نشانه خاتمه آن است. مطبوعات در روزگار گذشته به اوراقي گفته ميشد كه كلمات آن با كليشه سُربي مهر ثابت ميخورد. طبيعت آدمي نيز به صفات ثابت و شكلگرفته او گفته ميشود. اما دل آدمي بايد مركز جريان آزاد اطلاعات، تجزيه و تحليل و ارزيابي و قبول يا ردّ آنها باشد. اصطلاح «طبع قلب» در مواردي به كار برده ميشود كه شخص دچار دگماتيسم و تعصّب شده، هيچ فكر تازهاي را نپذيرد. نسبت دادن اين فعل به خدا، به دليل وابستگي همة فعل و انفعالات و نظامهاي مؤثر جهان به اراده اوست.
تفسیر اقای عبدالعلی بازرگان
کلمات کلیدی: تدبر فهم تفسیر سوره یونس امت قبله مهلتویرایش بوسیله کاربر 1399/08/27 08:25:17 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit |
سیدکاظم فرهنگ |
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,949
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه، تفسیر و تدبر سوره یونس: فهم ایات سوره یونس
وَمَا كَانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّةً وَاحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ فِيمَا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ
در ایه 19 سوره یونس بیان شده که مردم در ابتدا امت واحده بودند سپس دچار اختلاف شدند. مشابه این ایه در سوره بقره هم امده است.
برخی مفسران ، این امت واحده را واحد در دین توحیدی(المیزان) دانسته اند و برخی هم امت واحد را در واحد در ضلالت (تفسیر فرقان)و یا بی اختیار و تابع غرایز (عبدالعلی بازرگان) دانسته اند.
نظر دوستان چیست؟
پاسخ 1: ﴿۱۹﴾انصاریان: و مردم [بر محور یکتاپرستی] جز امت واحدی نبودند؛ پس [چیزی نگذشت که درباره دین] دچار اختلاف شدند؛ و اگر از سوی پروردگارت، فرمانی مقرّر نشده بود [که عذاب اختلاف کنندگان تا قیامت به تأخیر افتد] یقیناً میان آنان در آنچه اختلاف می کنند، داوری می شد [و نتیجه داوری نابودی آنان و انقراض نسلشان بود.]
پاسخ 2:
مَا كانَ النَّاس إِلا أُمَّةً وَحِدَةً فَاخْتَلَفُوا
در سابق در تفسير آيه ((كان الناس امة واحدة فبعث اللّه النبيين مبشرين و منذرين و انزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه و ما اختلف فيه الا الذين اوتوه من بعد ما جاءتهم البينات بغيا بينهم )) گفتيم كه اين آيه كشف مى كند از اينكه در بين مردم دو نوع اختلاف بوده .
اول اختلاف از حيث معاش كه برگشت آن به همان دعاوى است كه مردم در آن دعواهايشان به دو دسته تقسيم مى شوند يكى مدّعى و ديگرى مدعى عليه ، يكى ظالم و ديگرى مظلوم ، يكى متعدى و ديگرى آنكه به وى تعدى شده ، يكى آنكه حق خود را گرفته ، و ديگرى آنكه حقش ضايع شده ، و اين اختلاف همان است كه خداى تعالى آن را به وسيله تشريع دين و بعثت انبياء و انزال كتاب با انبياء برطرف كرده ، تا انبياء با آن كتابها در بين مردم حكم كنند و اختلافشان را بر طرف سازند، معارف و معالم دين را به مردم ياد دهند و آنان را انذار و تبشير كنند.
اختلاف دوم اختلافى است كه بعد از آمدن دين در خود دين و در آنچه كه كتاب متضمن آن بود راه انداختند و بر سر معارف دين و اصول و فروع آن اختلاف كردند، به شهادت اينكه قرآن كريم در چند جا تصريح دارد بر اينكه چنين اختلافى در بين مردم بوده ، و قرآن كريم ريشه اين اختلاف را در علماى دين نشان مى دهد كه از در بغى و حسدى كه بين خود داشتند اين اختلافها را بوجود آوردند. اين نوع اختلاف مانند اختلاف قسم اول از مقتضيات طبيعت بشر نبوده ، و با همين اختلاف قسم دوم بود كه راه به دو قسم منقسم شد، يكى طريق هدايت (آن راهى كه خدا پيش پاى بشر گذاشت ) و ديگرى طريق ضلالت ، (آن بيراهه اى كه علماى دين از پيش خود تأسيس كردند)، و به حكم دنباله آيه (213) سوره بقره كه مى فرمايد: ((فهدى اللّه الذين آمنوا لما اختلفوا فيه من الحق )) در هر موردى كه حق و باطل مورد اختلاف واقع شود خداى تعالى تنها كسانى را كه ايمان دارند به سوى حق هدايت مى كند.
و خداى سبحان در چند جا از كلام مجيدش بعد از ذكر اين قسم از اختلاف فرموده : اگر قضاء حتمى رانده نشده بود كه اهل حق و باطل تا مدتى معين عمر كنند، هر آينه بين اين دو طايفه حكم مينمود و در هر جا كه اختلاف ميكردند اهل باطل را نابود مى كرد، و ليكن هر دو طايفه را تا اجلى معين عمر مى دهد، از آن جمله آيه زير است كه مى فرمايد: ((و ما تفرقوا الا من بعد ما جاءهم العلم بغيا بينهم و لو لا كلمة سبقت من ربك الى اجل مسمى لقضى بينهم )) و آياتى ديگر از اين قبيل .
سياق آيه قبلى كه مى فرمود: ((و يعبدون من دون اللّه ما لا يضرهم و لا ينفعهم ...)) از بين دو قسم اختلافى كه ذكر كرديم جز با اختلاف قسم دوم سازش ندارد، يعنى با آيه مورد بحث وقتى متناسب مى شود كه منظور از اختلاف در اين آيه اختلاف در خود دين باشد، براى اينكه جمله مذكور سخن از اين دارد كه مردم راه ضلالت را پيمودند و چيزهائى پرستيدند كه نه ضررى به حال آنان داشتند و نه سودى ، و شفيعانى به درگاه خدا براى خود درست كردند كه دين صحيح چنين شفيعانى را معرفى نكرده بود، و مقتضاى اين ماجرا اين است كه مردم قبل از پديد آمدن اين جريان امتى واحد بوده باشند، و مقتضاى امت واحد بودنشان اين است كه همه بر يك دين بوده باشند، كه قهرا آن دين هم دين توحيد بوده ، بعدها اختلاف كرده به دو فريق متفرق شدند، فريق موحد و فريق مشرك .
خداى تعالى آنگاه خاطر نشان فرموده كه مقتضاى اين اختلاف اين بود كه خداى تعالى بين آنان حكم كند، حق را غالب و بر باطل مسلط سازد، و باطل را خوار و منكوب نمايد، و مقتضاى اين حكم اين است كه اهل باطل را هلاك و اهل حق را نجات دهد، ليكن قبلا اين قضاى الهى رانده شده بود كه هر دو فريق در انتخاب راه و بيراهه آزاد باشند، و اين قضاى الهى مانع شد از آن حكمى كه گفته شد، و قضاى رانده شده كه در آيه مورد بحث از آن تعبير به ((كلمه )) نموده ، عبارت است از همان فرمانى كه خداى تعالى هنگام هبوط آدم به زمين صادر كرد، و فرمود: ((و لكم فى الارض مستقر و متاع الى حين )) اين نظر ما بود در تفسير و كشف معناى آيه .
ترجمه تفسير الميزان جلد 10 صفحه 43
پاسخ 3:
و مردم [پيش از موهبت اختيار، به فرمان غرايز عمل ميکردند و] جز امتي واحد [=يکدست و مشغول به دنيا] نبودند، پس [با ارسال پيامبران و انزال کتب آسماني و قرار گرفتن ميان دوراهي انتخاب] اختلاف ورزيدند؛ 26 و اگر نبود کلمهاي [=مهلت مؤثري؛ که] از جانب پروردگارت [بر نظام عکسالعمل طبيعي اعمال] پيشي گرفته [و موجب تعويق بازتاب اعمالشان تا آخرت شده است]، 27 در موارد اختلافشان داوري ميشد [=به عقوبت اختلافشان در دنيا گرفتار ميشدند].
_____________
26- آدميان در دوران پيش از موهبت اختيار و دميده شدن روح الهي، همچون حيوانات، در پيروي از غرائز، امتي يکسان بودند و پس از ماجراي ابليس و بعثت پيامبران براي هدايت بنيآدم در دوراهيهاي زندگي بود که اختلاف آغاز گرديد، به آيه زير نگاه کنيد:
كَانَ النَّاسُ أُمَّهً وَاحِدَهً فَبَعَثَ اللهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ... [بقره 213 (2:213) ]
تفسیر اقای عبدالعلی بازرگان
پاسخ 4:
آيه 19 ـ "أمةً واحدةً" بمعناى وحدت در ضلالت است، كه انسانيت بدون وحى ربانى كلا در گمراهى است، گرچه بر مبناى تفاوتهائى كه در علمها و عقلهاشان دارند گمراهى هاشان نيز كم و زياد است، ولى در اينكه كلا غوطهور در گمراهى مى باشند، و هرگز عالم و راه يافته مطلق نيستند برابرند، سپس در پيامد رسالتهاى وحيانى ميانشان اختلاف پديد آمد، كه گروهى ايمان آوردند و راه يافتند، و گروهى هم در كفر و بيراهه همچنان ماندند.
تفسیر فرقان
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,949
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه تدبر و فهم سوره یونس: نکات مهم تفسیری سوره یونس از تفسیر المیزان
1- منظور ار لَوْ يُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشرَّ استِعْجَالَهُم بِالْخَيرِ لقضی بینهم چیست؟ وجه عدم شتاب خداوند در عذاب منكرين معاد
تعجيل در هر چيز به معناى آوردن آن به سرعت و عجله است ، و استعجال به چيزى به معناى آن است كه بخواهيم چيزى به سرعت و عجله حاصل شود و كلمه ((العمه )) به معناى حيرت شديد است .
و معناى آيه اين است كه : اگر خداى تعالى در رساندن شر - كه همان عذاب است - به مردم عجله مى كرد، همانطور كه خود مردم در رسيدن به خير و نعمت عجله مى كنند، هر آينه عذاب را بر آنان نازل مى كرد و اجلشان را پايان مى داد و ليكن خداى تعالى در رساندن شر به آنان عجله نمى كند، و اين منكرين معاد و خارجين از ربقه دين را همچنان به حال خودشان وا مى گذارد، تا با حيرت شديدترى به طغيان خود ادامه دهند.
و در توضيح اين مطلب مى گوييم : انسان بر حسب طبعش موجودى عجول است و در هر كارى و چيزى كه خير و نفعش در آن باشد عجله مى كند، يعنى از اسباب مى خواهد كه در رسيدن به نتيجه اى كه او مى خواهد عجله كند، و چون سبب حقيقى هر چيزى خداى تعالى است ، پس انسان در حقيقت اين عجله را از خداى سبحان مى خواهد، پس اين خواست بشر سنت او است ،
و اگر سنت الهى در خلقت اشياء و پيدايش مسبب ها بدنبال اسباب شبيه به سنت بشرى بود يعنى پايه و اساسش جهل بود، و آثار و مسبب ها به عجله در دنبال سبب ها پيدا مى شد، قهرا شر كه همان هلاكت بشريت به وسيله عذاب است نيز به عجله به انسان رو مى آورد، چون سبب اين شر و هلاكت بشر قائم به خود بشر است ، و همراه او است ، و آن عبارت است از كفر او و انكار معاد و ديدار اللّه و طغيان در زندگى دنيا،
و ليكن خداى تعالى در فرستادن شر عجله نمى كند آنطور كه انسانها در رسيدن به خير عجله مى كنند، براى اينكه سنت او اساسش حكمت است ، بخلاف سنت بشر كه اساسش بر نادانى است ، (اگر عجله مى كنند براى اين است كه مى ترسند فوت شود، و اما خداى داناى به آينده و حال ترس از فوت ندارد)، به همين خاطر خداى تعالى كافران طاغى را در حيرت خودشان وا مى گذارد.
2-سه حجت قاطع بر ربوبيت خداوند متعال عليه مشركين ایات 33تا 35
اين آيات حجت هائى است قاطع بر ربوبيت خداى تعالى ، و رسول گرامى خود را دستور مى دهد كه اين حجت ها را عليه مشركين اقامه نمايد. و اين حجت ها سه حجت است كه از نظر دقت و متانت داراى ترتيبند:
حجت اول از راهى اقامه شده كه وثنى ها و بت پرستان آن را معتبر مى دانستند، چون بت پرستان با پرستش بتها ارباب بتها را مى پرستيدند، كه به عقيده آنان مدبر عالم كون بودند و هر يك از آن رب هاى گوناگون را به خاطر تدبير خاصى كه آن رب دارد مى پرستيدند تا رضايت او را جلب نموده ، از بركات مخصوصى كه آن رب داشت بهره مند شده ، از خشم و عقوبتش ايمن گردند، مثلا ساكنان لب درياها رب دريا را مى پرستيدند و ساكنان كوهستانها رب كوهها را و ساكنان بيابانها رب بيابانها را، و همچنين اهل هر رشته از علوم و صناعات و اهل جنگ و غارت و هر طائفه اى ديگر رب آنها را مى پرستيدند كه تدبير آن رب با هدفى كه آنان از عبادت داشتند تناسب داشت ، تا آن رب از پرستنده خود راضى شود و با رضايت خود بركاتش را بر او ارزانى داشته خشم و غضبش را از او باز دارد.
و حجتى كه عليه اين عقيده خرافى اقامه شده اين است كه تدبير عالم انسانى و ساير موجودات همه و همه به دست خداى سبحان است ، نه به دست غير او، و مشركين اعتراف دارند كه خالق كل عالم خدا است و بس ، پس ، بايد بپذيرند كه همو مدبر كل عالم است ، (و او است كه هر چيزى را در جاى خود آفريده پس واجب است تنها او را يگانه در ربوبيت دانسته غير او را نپرستند).
و حجت دوم از راهى اقامه شده كه عامه مؤمنين آن را معتبر مى دانند. مومنين در بسيارى موارد توجهى به لذائذ مادى زخارف اين نشاه ندارند، و بيشتر اعتنايشان به زندگى اخروى است كه سعادت و شقاوت آن ، جزاى اعمال ايشان است ، و وقتى بينه و دليل عقلى بر قطعى بودن معادى همانند آغاز خلقت قائم شود قهرا بر هر مؤمن واجب مى شود كه به غير خداى سبحان كسى را نپرستد، و به جز او به طمع پاداش و ترس از عقاب ، اربابى اتخاذ نكند.
و حجت سوم حجتى است كه قلوب خاصه از مؤمنين متمايل بدان است ، و آن اين است كه در نظر عقل تنها چيزى كه بايد پيروى شود حق است ، و از آنجا كه يگانه راهنماى به سوى حق خداى سبحان است نه آن رب هاى دروغينى كه مشركين به جاى خداى سبحان مى پرستند پس ، به حكم عقل تنها معبودى كه بايد پيروى شود خداى تعالى است ، نه آن اربابى كه مشركين آنها را خدا مى خوانند،
3- اينكه خداوند زنده را مرده و مرده را زنده بيرون مى كند، يعنى چه ؟
خروج زنده از مرده و خروج مرده از زنده معنايش به حسب اختلاف مراد از حيات و موت مختلف مى شود، تا ببينى منظور از حيات و موت چه باشد. بنابر دو نظريه اول كه در يكى منظور از حيات جان حيوانى ، و در دومى جان نباتى بود، منظور از بيرون آمدن زنده از مرده و مرده از زنده اين است كه حيوان - بر حسب نظريه اول - و يا حيوان و نبات - بر حسب نظريه دوم - از غير خودش تكون مى يابد، مثلا حيوان از نطفه و يا تخم پديد مى آيد، و گياه از دانه ، چون هيچ يك از اين دو وجود بى نهايت ندارند، نه از طرف آينده و نه از طرف گذشته ، هر حيوان و گياهى كه زنده فرض شود از طرف گذشته به زمانى منتهى مى شود كه در آن زمان نبوده ، و از سوى آينده نيز به زمانى منتهى مى شود كه در آن ظرف زمان وجود نخواهد داشت ، و هيچ راهى به اثبات حيات ازلى آن نيست ، پس خداى تعالى است كه هر موجود زنده را از موجود مرده كه همان نطفه و دانه باشد بيرون مى آورد، و موجودات مرده اى چون فضولات و منى و دانه را از موجود زنده خارج مى سازد.
اين بر حسب دو نظريه اول و دوم بود، و اما بر حسب نظريه سوم (كه حاصلش اين بود كه حيات هر چيزى عبارت از اين است كه آثار مطلوبش بر آن مترتب شود، و موت هر چيز به اين معنا است كه آن چيز اثرى را كه بايد بروز دهد بروز ندهد) قهرا معناى خارج شدن حى از ميت اين است كه از امورى كه در بابى از ابواب هيچ فائده اى ندارند، فردى به كينونت و تولد خارج شود كه در آن باب مفيد باشد، مثل خارج شدن انسان و حيوان و نبات زنده از خاك مرده و بعكس ، و باز مثل خارج شدن مؤمن از كافر و كافر از مؤمن .
و ظاهر آيه كريمه با در نظر گرفتن زمينه گفتار و مقام مخاطبه در آن ، اين است كه منظور از خارج ساختن خدا زنده را از مرده و مرده را از زنده همين معناى اخير باشد، براى اينكه آيه شريفه در اين صدد است كه عليه مشركين اقامه حجت كند
4- در ایه 37 منظور از اینکه قران تفصیل الکتاب است،چیست؟
منظور از كلمه ((كتاب )) به دلالت سياق ، جنس كتابهاى آسمانى و نازل از ناحيه خداى سبحان بر انبياى گرامش است . و منظور از كلمه ((تفصيل )) ايجاد فاصله بين اجزاء درهم آن است ، و منظور از درهم بودن اجزاء اين است كه معارف آن در يكديگر پيچيده و به يكديگر مرتبط است ، و خداى تعالى با ايضاح و شرح ، اين اجزاء را از يكديگر جدا ساخته .
اين جمله دلالت دارد بر اينكه دين الهى كه بر انبيايش نازل شده همه يك دين است ، و اختلافى در اديان الهى نيست جز اختلاف در اجمال و تفصيل ، و قرآن كريم تفصيل دهنده مطالبى است كه در كتابهاى ديگر آسمانى بطور اجمال آمده بود. دليل ديگر بر اينكه دين الهى يكى است آيه شريفه زير است كه مى فرمايد: ((ان الدين عند اللّه الاسلام ))
و نيز دليل ديگر اينكه قرآن كريم تفصيل مجملات كتابهاى آسمانى سابق است آيه زير است كه مى فرمايد: ((و انزلنا اليك الكتاب بالحق مصدقا لما بين يديه من الكتاب و مهيمنا عليه )) و جمله ((لا ريب فيه من رب العالمين )) به منزله تعليل براى جمله اول است
5- در ایه 38، ایا تحدی قران فقط به فصاحت و بلاغت است؟
فقط به فصاحت و بلاغت قرآن تحدى نشده ، بلكه از لحاظ معنى و محتواى قرآن نيز مبارزطلبى شده است
آيه شريفه مورد بحث تنها به بلاغت و فصاحت قرآن تحدى نكرده ، بلكه سياق اين آيه و هر آيه اى ديگر كه در مورد تحدى وارد شده شاهد بر اين است كه تحدى به همه خصوصيات قرآن و آن صفات كمال و فضيلتى است كه قرآن دارد، و امتيازات قرآن در دو خصوصيت فصاحت و بلاغت خلاصه نمى شود، قرآن مشتمل است بر مخ معارف الهى ، و جوامع شرايع ، چه در باب عبادات ، چه قوانين مدنى ، چه سياسى ، چه اقتصادى ، چه قضائى ، چه اخلاق كريمه و آداب نيكو، چه قصص درست انبياء و امتهاى گذشته ، و ملاحم (پيشگويي هاى غيبى )، و چه در باب اوصاف ملائكه و جن و آسمان و زمين ، چه در باب حكمت و موعظت و وعده و تهديد، و چه در باب اخبار مربوط به آغاز و انجام خلقت . و نيز قرآن مشتمل است بر قوت حجت و عظمت بيان و نور و هدايت ، آنهم بدون اينكه در تمامى اين باب هاى مختلف يك سخنش مخالف با سخن ديگرش باشد، و اضافه كن بر همه اين امتيازات و خصائص اين خصوصيت را كه سخن قرآن در بلاغت و فصاحت در افقى قرار دارد كه دست بشر از رسيدن به آن كوتاه است .
آرى ، دانش پژوهان از صدر اول تا به امروز در مساءله اعجاز قرآن اكتفا كرده اند به بلاغت و فصاحت آن ، و در اين باره كتابها نوشته و رساله ها تاليف كرده اند، و همين باعث شده كه از تدبر در حقايق قرآن و تعمق در معارف آن باز مانده چنين بپندارند كه معانى قرآن مانند ساير معانى امورى است پيش پا افتاده كه در آن يك صحرانشين و يك شهرنشين ، يك عامى و يك خاصى ، يك جاهل و يك عالم با هم برابرند، و فضيلت و برترى قرآن از ساير كتابها هر چه هست در نظم الفاظ آن است ، و ماوراى آن هيچ ارزشى ندارد.
و غفلت كرده اند از اينكه خود خداى تعالى وقتى قرآن را توصيف مى كند از فصاحت و بلاغت آن نميگويد، بلكه آن چيزى كه دخيل در تحديش ميداند اين است كه قرآن نور است ، رحمت است ، هدايت است ، حكمت است ، موعظت است ، و برهان و تبيان هر چيز است و تفصيل الكتاب است ، و شفاء مؤمنين و قول فصل است ، و هزل نيست و اينكه قرآن مواقع نجوم است ، و هيچ اختلافى در آن نيست . و مسأله بلاغت را بطور صريح و بعينه ذكر نفرموده .
از سوى ديگر در همه تحديهايش بطور مطلق تحدى كرده و فرموده : اگر شك داريد كه اين قرآن از ناحيه خداى تعالى است سوره اى مثل آن بياوريد، و نفرموده از چه جهت مثل آن باشد، نه مقيد به فصاحت كرده و نه به بلاغت
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,949
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه تدبر و فهم سوره يونس: نكات تفسيري سوره يونس
سئوال: در ايه 33 سوره يونس منظور از تحقق كلمه خدا چيست؟ ايا ايمان نياوردن فاسقان ،خواست خداست؟
كَذَلِك حَقَّت كلِمَت رَبِّك عَلى الَّذِينَ فَسقُوا أَنهُمْ لا يُؤْمِنُونَ
پاسخ 1:
قضاء حتمى خداوند اين است كه فاسقان ايمان نخواهند آورد
از ظاهر سياق بر مى آيد آن كلمه اى كه خداى سبحان با آن كلمه عليه فاسقان تكلم كرده جمله ((انهم لا يؤمنون )) است ، و معناى آيه اين است كه : خداى تعالى قضائى حتمى عليه فاسقان رانده . و آن اين است كه فاسقان - البته مادام كه بر حال فسق باقى هستند - ايمان نخواهند آورد، و هدايت الهى به ايمان شامل حالشان نخواهد شد، و اين معنا در جاى ديگر نيز آمده ، آنجا كه فرموده : ((و اللّه لا يهدى القوم الفاسقين )).
و بنابراين ، اشاره با كلمه ((كذلك )) به مضمون آيه قبلى است ، كه سخن از روگردانى مشركين از حق داشت ، كه اين روگردانى همان فسق از راه حق بود، و در نتيجه در ضلالت واقع شدند، چون بعد از حق چيزى به جز ضلالت نخواهد بود.
و بنابراين ، معناى آيه چنين است : اين چنين ، كلمه پروردگارت كه همان قضاى حتمى او عليه فاسقان است محقق و حتمى شد، و آن كلمه و آن قضاء اين است كه فاسقان ايمان نخواهند آورد، قضاى الهى اين چنين در خارج محقق شده و اينطور مصداق گرفته ، و آن مصداق اين است كه فاسقان از حق خارج شدند و قهرا در ضلالت واقع گشتند.
و خلاصه كلام حق تعالى اين است كه ما اگر چنين قضائى رانديم كه فاسقان هدايت نشوند و ايمان نياورند اين قضاء را به ظلم و به گزاف و بيهودگى نرانديم ، بلكه اگر رانديم بدين جهت بود كه خود آنان از حق روى گرداندند، و خود خويشتن را در ضلالت افكندند، چون بين حق و ضلالت هيچ واسطه اى نيست
ترجمه تفسير الميزان جلد 10 صفحه 77
پاسخ 2:
یونس:33
و بدين سان کلمه پروردگارت 38 [=نظام علت و معلولي خدا] بر نقض کنندگان حريم [و حرمت حق] تحقّق يافت 39 آنها [با بستن دريچه دل به نور حق] ايمان نميآورند. ______________
38- کلمه از ريشة «کَلْم» در اصل به معناي تأثير است، اين که در قرآن بارها از «کلمه رب» يا کلمات ربّ [يا الله] نام برده شده، منظور همان نظامات و قوانين مؤثري است که در جهان مقرر داشته است. از جمله نظام علت و معلولي که هر عملي را عکسالعملي است، مثل رويگرداندن مستمر از حق، که موجب از دست دادن استعداد ايمان ميگردد.
39- معناي «فسق» خروج از حريم و حدود و نظاماتي است که خدا مقرّر کرده و نوعي عصيان و قانونشکني و دريدن پرده محافظ محسوب ميشود. فسق ابليس خارج شدن از صف سجده کنندگان و نقض امر الهي بود.
تفسير اقاي عبدالعلي بازرگان
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,949
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
تفسیر و تدبر در سوره یونس: فهم ایات سوره یونس
سئوال: در آیه 87 منظور از وجعلوا بیوتکم قبله چیست؟ واین دستور چه فایده و کارکردی برای بنی اسرائیل داشته است؟
وَأَوْحَيْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ وَأَخِيهِ أَنْ تَبَوَّآ لِقَوْمِكُمَا بِمِصْرَ بُيُوتًا وَاجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ ۗ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ
ترجمه : و به موسي و برادرش وحي كرديم كه شما دو تن براي قوم خود در مصر خانه هايي ترتيب دهيد و سراهايتان را رو به روي هم قرار دهيد و نماز برپا داريد و مؤمنان را مژده ده 87
پاسخ 1:
یونس:87
و [در راستای زمينه سازي اجابت اين دعا] به موسي و برادرش وحي کرديم که براي قوم خود خانههائي در مصر برگيريد 94 و خانههاي خويش مقابل يکديگر قرار دهيد 95 و نماز به پا داريد و به مؤمنان بشارت [پيروزي و نجات] بده. ______________
94- مشتقات کلمة «بَوَّأْنَا» 17 بار در قرآن آمده است که از بررسي آنها مفهوم جايگير شدن، اسکان دادن، قرين شدن با چيزي [مثل غضب خدا، گناه، و...] به دست ميآيد.
95- مقابل هم قرار دادن خانهها، به گفتة مرحوم طالقاني[ره]، تشکل بخشيدن به اقليت پراکنده و متفرّق بنياسرائيل در ميان اکثريت [قبطيان] سرزمين مصر و ممانعت از جذب و هضم آنان در فرهنگ فرعوني مسلط بر جامعه بوده است. روبروي هم ساختن خانهها، در شرايطي که هرگونه تماس و تشکل اين قومِ اسير موجب سوء ظن و سرکوب ميشده، شرايط طبيعي و قابل توجيه و کنترل ناپذيري را براي ايجاد ارتباط ميسّر ميساخته است. کلمه «قِبْلَهً» مفهوم توجه و اقبال به خانهها و تقويت اين کانون اوليه تربيت و تعليم را نيز ميرساند، وگرنه استنباط قبلة متعارف براي نماز از اين توصيه، چندان منطقي نميآيد، چرا که قبله مستقل براي هر خانه معنائي ندارد.
تفسیر اقای عبدالعلی بازرگان
پاسخ 2:
و اجعلوا بيوتكم قبلة )) اينست كه خانه هاى خود را متقابل بسازيد بگونه اى كه بعضى رو بروى بعضى ديگر و در جهتى واحد قرار بگيرند. و منظور از اين فرمان اين بوده كه موسى و هارون بتوانند براى امر تبليغ دسترسى به آنان پيدا كنند و آنها بتوانند نماز را به جماعت بخوانند، همچنان كه جمله بعدش كه مى فرمايد: ((و اقيموا الصلاة )) از آنجا كه بدنبال جمله مورد بحث قرار گرفته دلالت و يا حداقل اشعار بر اين معنا دارد كه منظور از آن فرمان تمكن از نماز جماعت است
تفسیر المیزان
پاسخ 3:
المیزان در موضوع آیه 87 فرمایشات عجیبی کرده و «قبله» را به معنی اصطلاحی آن–که جهتِ روکردن هنگام نماز باشد-گرفته، در حالیکه روال داستان بما میگوید معنی لغوی آن که به معنی «محل مراجعه» باشد به موضوع بهتر میخورد و گرنه معنی ندارد که خانه خودتان را «جهت» نمازِ مردم قرار دهید، و باز هم از همین داستان نتیجه دیگری که عجیب تر است گرفته که بنی اسرائیل خانه و زندگی نداشته اند و مثلا در چادر زندگی میکرده اند، و این چیزی است که حتی خود یهودیان نیز آن را قبول ندارند و این مطلب را به عنوان یکی از عناصر سختگیری های فرعونی در هیچ جا اظهار نکرده اند و معقول هم نیست زیرا بنی اسرائیل در زمان عزت یوسف (ع) با احترام وارد مصر شدند و حتما اول برای خویش خانه ها و زندگی مناسب آبرومند تمهید کرده اند و اگر چنین چیزی بود مورد اشاره قرآن قرار میگرفت، همانطور که «یذبحون ابنائهم و یستحیون نسائهم» مورد توجه قرآن قرار گرفت و چند بار در قرآن ذکر شد.
قبله در آیه 87 که میفرماید «در شهر خانه هائی برای قوم تان قرار دهید و خانه هایتان را قبله کنید و نماز بپا دارید و مومنان را بشارت دهید» ، در حقیقت دارد شرح وظائف آن خانه ها را بر میشمارد. که در آن خانه ها آموزش دینی برای پیروان انجام شود و نیز آنها را از طریق بالا بردن روحیه شان برای رهائی از وضع موجودشان آماده کنند.
تفسیر اقای جمال گنجه ای
پاسخ 4:
آيه 87 ـ "واجعلوا بيوتكم قبلةً" به دو معنى است، كه اولا موسى و برادرش خانه هاى خود را مقابل و برابر يكديگر قرار دهند كه از يكديگر آگاهى مداوم داشته باشند، و در ثانى اين هر دو خانه بايد بگونه اى آزاد در برابر بنى اسرائيل باز باشد كه استقبالشان بدون هيچ مانعى در رفع نيازهاشان و پرسشهاشان نسبت به اين دو خانه رسالتى همشيگى باشد، چنانكه «تبوءَا» جايگزين كردن آنان در خانه هايى در امان و برابرشان مى باشد.
تفسير فرقان
پاسخ 5:
سلام برشما ظاهرا بني اسراييل بايد در كنيسه و جاهاي مخصوص عبادت ميكردند و فشار فرعون و تخريب عبادتگاهها باعث شده بوده كه كار بر آنها سخت شود لذا رخصت داده شد كه در خانه هايي كه براي كنترل ورود و خروج و تكافل اجتماعي روبه روي هم ساخته شده و مخفيانه عبادت كنند و اين آيات مناسب احوال سه سال اول بعثت هم هست لذا مرحوم الهى قمشه اي ترجمه كرده:
به موسی و برادرش (هارون) وحی کردیم که شما برای پیروانتان در شهر مصر منزل گیرید و (اکنون که از بیم فرعونیان به مساجد نتوانید رفت)، خانههایتان را قبله و معبد خود قرار دهید و نماز به پا دارید و (تو هم ای رسول) مؤمنان را (به فتح در دنیا و بهشت در آخرت) بشارت ده.
برخي مترجمان انگليسي هم چنين ترجمه كرده اند و نوشته اند: places of worship يا oratories
مرحوم آيتي هم ترجمه كرده :
به موسى و برادرش وحى كرديم كه براى قوم خود در مصر خانههايى مهيا كنيد و خانههاى خود را عبادتگاه سازيد و نمازگزاريد و مؤمنان را بشارت ده.
اما در مورد كلمه مصر هم بحث است و برخي آن را مصر معروف ميدانند و در انگليسي همEgypt ترجمه شده برخي ان را شهري بجز جاسان (يا جوشن كه يوسف ع به برادرانش داده بود و از اراضي رامسس و نزديك وادي طميلات و امروزه معروف به الشرقيه است) و مصداقش را اسكندريه مي دانند.
نكته مهم آنكه اين قوم حسب بشارات ميدانستند كه در مصر ماندني نيستند و به صوب سرزمين موعود ميروند لذا بيوت در آيه به خانه هاي ساخته از ني با سقف چوبي يعني خص( جمعش اخصاص) شبيه بيوت العريض بود و يا خيمه و بيوت الشعر...بنظرم فصول مختلف سفرخروج مورد مداقه قرار گيرد خصوصا فصل ٤و٧و ٨
چهار قول مشهور در بیوتکم قبله
﴿ وَاجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً ﴾ فيه أربعة أقاويل: أحدها: واجعلوها مساجدَ تصلُّون فيها؛ لأنهم كانوا يَخَافُون فرعونَ أن يصلُّوا في كنائسهم ومساجدهم؛ قاله الضحاك، وابن زيد، والنخعي. الثاني: واجعلوا مساجدَكم قِبَل الكعبة؛ قاله ابن عباس، ومجاهد، وقتادة. الثالث: واجعلوا بيوتَكم التي بالشام قِبْلَة لكم في الصلاة؛ فهي قِبْلَة اليهود إلى اليوم؛ قاله ابن بحر. الرابع: واجعلوا بيوتكم يُقَابل بعضها بعضًا؛ قاله سعيد بن جبير.
اقای دکتر موذنی
معنای قبله قبله از ریشه قبل: اصل الواحد در ماده، مواجهه (رويارويي) در حال تمايل است و اين معنا با وجود خلف و پشتي متّصل يا منفصل براي مواجه شونده ملازمت دارد و اين معنا بر همه موارد كاربرد ماده، منطبق است.
سوره مباركه بقره آيات 143 تا 145: ... وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا .../ ... فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا .../ ... وَمَا بَعْضُهُمْ بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ، ... و قبلهای را كه [چندی] بر آن بودی، مقرر نكرديم .../ ... پس [باش تا] تو را به قبله ای كه بدان خشنود شوی برگردانيم؛ .../ ... و خود آنان پيرو قبله يكديگر نيستند.
قِبلَة - مانند جِلسَة- بر وزن فِعلَة مصدر نوع است و بر نوع خاصي از مواجهه و تمايل دلالت ميكند و آن توجه (روي كردن) همراه با ميل به سوي كعبه - خانه خدا - است
التحقیق فی کلمات القران
[قاموس قران - قبله: ؛ ج ۵، ص: ۲۲۶ - صفحه۱۶۴۵]
قبله در اصل براي نوع و حالتي است كه رو كننده در آن است مثل جلسه و قعده و در عرب اسم مكاني است كه نمازگزار بآن رو ميكند (مفردات). وَ أَوْحَيْنٰا إِليٰ مُوسيٰ وَ أَخِيهِ أَنْ تَبَوَّءٰا لِقَوْمِكُمٰا بِمِصْرَ بُيُوتاً وَ اجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً وَ أَقِيمُوا الصَّلٰاةَ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ يونس: ۸۷. قبله در آيه ظاهرا مصدر بمعني فاعل (متقابل) است يعني بموسي و برادرش وحي كرديم كه براي قوم خويش در مصر خانه هائي آماده كنيد و آنها را مقابل هم قرار دهيد (تا براي تبليغ و واقف شدن از حال همديگر مناسب باشد) و نماز بخوانيد و مؤمنان را مژده ده كه خدا از فرعون نجاتشان خواهد داد.
ویرایش بوسیله کاربر 1399/08/26 10:55:07 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,949
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه ، تدبر و فهم ايات سوره يونس: نكات مهم تفسيري سوره يونس از تفسير اقاي جمال گنجه اي
«به عجله خواستن» خیر،(استعجال بالخير) خودش شر است
آنچه در آیه 11 آمده به این معنی است که «به عجله خواستنِ» خیر، برای بشر خیر نیست. یعنی اینکه خیر در آن است که براساس روال طبیعی برسد مثلاً بچه پس از نه ماه از رحم مادر خارج شود، و کارنامه قبولی پس از گذراندن کلاس و خواندن درس و حل تمرین¬ها بدست بیاید و مثالهای دیگر.
ايا طبق ايه 31 مشركان، تدبير امور توسط الله را قبول داشتند؟
المیزان در ذیل آیه 31 میگوید مخاطب های آن روزها این مطالب را قبول داشتند، و این خطا است، زیرا اگر قبول داشتند پس مشکل آنحضرت با آنان چه بود؟ علت اینکه المیزان چنین به خطا رفته این است که «س» در «سیقولون» را (که به آینده نزدیک اشاره دارد)، یک بازه زمانیی در حدود صفر گرفته! البته به نظر ما، مانند «سیعلمون» ها در آیات دیگر، این «س» به بازه زمانیی از زمان نزول این آیه تا زمان فتح مکه مربوط است که نوعی «علمِ حاصل از اعتقادِ صحیح» یافته بودند. در هر حال، با توجه به آیه 31، آنها در آن روز ها، به رازقیت خداوند، و تدبیر امور از سوی او، و دخالت در هدایت بشر، اعتقادی نداشتند.
نقشه مشركان براي قتل پيامبر از آیه 46 و کلمه «نتوفینک» میتوان حدس زد که مخالفان فعال آنحضرت بطور جدی نقشه قتلش را بررسی وراجع به آن تصمیم گیری میکردند، و خداوند به آنحضرت مطابق متن آیه دلداری میدهد، یکی از آنجهت که مرگ احتمالیش را به خویش نسبت میدهد و دیگر اینکه خداوند مراقب اعمالشان هست.
تفاوت ظريف يقولون و يستنبئونك در ايات 48 و 53 در آیه 48 نقل قول می¬کند که «یقولون متی هذالوعد ...» (= این وعده (قیامت) کی خواهد بود ....) که این البته عادی است و کافران همیشه این (به اصطلاح خودشان «ایراد») را می¬گرفتند، اما در آیه 53 نقل قول می¬کند که «یستنبئونک احق هو؟» (= از تو خبرگیری می¬کنند که این [یعنی وعده قیامت] راست است؟) این قسمت از این لحاظ قابل توجه است که پس از این که کار رسالت پیامبر(ص) به اینجا (یعنی نزول این سوره) رسیده بود، واقعاً پیام¬های وحی در دل عده زیاد¬ی نفوذ کرده بود و آنها واقعاً «مسئله¬دار» شده بودند که نکند حرف-های این آقا (یعنی پیامبر- ص-) راست باشد و ما در اثر گوش ندادن به حرف-های او ضرر کنیم و در آخرت (اگر درست باشد، و آخرتی در کار باشد) جزء ضرر کرده¬ها باشیم؟
بنابراین این مقطع (یعنی زمان نزول این سوره) را باید نوعی نقطه عطف حساب کرد که عده¬ای دغدغه خاطر پیدا کرده و می¬خواستند تصمیم بگیرند و با خودشان مشکل پیدا کرده و بر سر دو راهی قرار گرفته بودند و گر چه فشار روی مسلمانان خیلی زیاد بود ، اما در این مقطع زمانی در اردوی مخالفان داشت شکاف ایجاد می¬شد که ابتدای آن این نوع دغدغه-های خاطر بود. کسی که به این نوع ادبیات آشنا باشد می¬داند که فرق زیادی است بین «یقولون» و «یستنبئونک» البته صاحبان «یقولون» همان سران کفار بودند و صاحبان «یستنبئونک» اقشار وسیعی از مردم عادی.
از آیه 55 فهمیده میشود هنوز مشکل اصلی مردمِ معاصرِ نزول، قبول مالکیت مطلق خداوند و وقوع قیامت بود.
منظور از لما ياتهم تاويله در ايه 39 چيست؟ ايا تحقق قيامت است يا تاويل وعده هاي قران؟
: (المیزان) : وَ لَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ" اشاره به روز قيامت دارد، و مىفهماند آن روز كه روز كشف حقايق از يك سو و باز شدن فهم بشر از سوى ديگر است همه اين كفار تاويل حقايق و واقعيت معارف قرآن را مىفهمند، در تمام سوره های مرحله ششم تا آخر مرحله هفتم (ر.ک. ترتیب و زمان نزول سوره ها که در سایت هست) دارد به آنحضرت مژده پیروزی میدهد، لذا تاویلی که در اینجا بهتر می نشیند همان وقایعی است که قرار است به زودی اتفاق بیفتد، یعنی هجرت و جنگ بدر و فتح مکه و امثال آنها.
اکثرا کلمه تاویل را چنان معنی میکنند که گویا معنی تفسیر را میدهد. در حالیکه تفسیر صبغه انسانی دارد و تاویل معنی حقیقت را دارد. مثالی که میتوان زد این است که در قرآن مطالبی آمده که ما نمیتوانیم آنها را درک کنیم اما میتوانیم یک تصور کایکاتوری و مینیاتوری از آن داشته باشیم، مثلا وقتی که میفرماید جنات تجری من تحتها الانهار ما میتوانیم یک تصویری در ذهن خویش از آن داشته باشیم که هیچ گویای حقیقتی که خود آنها را نمایندگی کند نیست، زیرا اساسا ما عاجزیم که آنها را تصور کنیم.
ما در این سلسله تفسیرات مثال جنین و این جهان را زده ایم و گفته ایم که جنین اساسا نمیتواند این دنیا را تصور کند و هیچ جوری نمیشود این دنیا را برایش توصیف کرد، مانیز، به همین قیاس عاجز از تصور جهان بعدی هستیم. آنچه که پس از مرگ و سپس قیامت و بعد از آن خواهیم دید «تاویلِ» این جنات تجری من تحتها الانهار های قرآن است. در قرآن مطالبی که هنوز تاویلش در جهانِ واقع ظاهر نشده، و به وقوع نپیوسته، بسیار زیاد است، مثلا «ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا . . » و «. . لیظهره علی الدین کله . . » و و و و که تازه اینها مربوط به وقایعی است که در همین دنیا اتفاق خواهد افتاد، چه رسد به وقایعی که در آخرت اتفاق خواهد افتاد که ذهن ما اصلا اصلا اصلا کشش و استعداد درک آنها را هیچ ندارد فعلا. و این لما یاتهم تاویله که در آیه مذکور آمده، بنا به قرینه، مربوط به حقایقی است که در همین جهان اتفاق خواهد افتاد، چنانکه مثالهایی زده ایم.
آیه92 از لحاظ باستان¬شناسی معجزه است.
زیرا اینک معلوم است که همان فرعونی که معاصر حضرت موسی بوده و موضوع این آیات است، جسدش شناسائی شده و موجود است و این چیزی نیست که در حد بضاعتِ علمیِ حتی متمدن¬ترین جوامع آن روزها باشد چه رسد به بضاعت علمیِ اعرابِ معاصرِ زمانِ نزولِ این آیات.
توضیح : بدن فرعون مذکور (قابل فهم است که) می باید جستجو شده و از آب بیرون آورده شده و مومیائی گردیده و در مقبره مخصوص قرار داده شده باشد، اما، تازمان ناپلئون که به عناصر باستانی مصر تعرض شده و اقلامی از آن به اروپا انتقال یافته و اکنون در موزه های اروپائی وغیره قرار گرفته، بررسی های کارشناسی روی آنها صورت نگرفته بود و اینک که میدانیم جسد او با توجه به تشخیص وجود آب و نمک در آن مشخص میکند که این جسد با مشخصات مغروق (همانکه در آیه مذکور تصریح شده) مطابق است
سه قانون الهی
از داستان ساحران و موسي چنین فهمیده می¬شود : 1- کار جادوگران به ثمر نمی¬رسد (آیه 77) 2- خداوند کار مفسدان را درست در نمی¬آورد (آیه 81) 3- خداوند حق را با کلماتش درست در می¬آورد.(آیه 82) درستی این سه سخن را تاکنون درطول تاریخ بشری دیده¬ایم .
آنچه که تاریخ بشر را به جلو برده ، کار دانشمندان ، زحمتکشان ، عدالتخواهان ، فداکاران ، و در رأس آنها پیامبران بوده است اما هیچکس بیاد نمی¬آورد که بشریت بعلت کار فلان جادوگر یا فلان خونریز یا فلان تخریبگر پیشرفت کرده باشد . ضمنا در قانون سوم که فرموده «با کلماتش» ، باید بدانیم که معنی «کلمه» به همان معنی که نزد ما رایج است نیست بلکه در قرآن یکی از معانی «کلمه خدا» حضرت عیسی می¬باشد و از اینجا شما تصور کنید که کلمه خدا بمعنی قانون خدا ، روح خدا ، مخلوقات بسیار بلند مرتبه خدا می¬باشند .
حدسیاتی از اوضاع و احوال آن روزها
دو آیه 94 و 95 در چارچوب ذیل قابل درک است : ظاهرا ناراحتی ها آن قدر زیاد شده بود که پیامبر(ص) احساسی شبیه به خستگی و بی¬حوصلگی و امثال آن پیدا کرده بود و ممکن بود گاهی با خود گفتگویی میکرد کـــــه « خدایا ، پس این پیروزی کی می¬رسد؟» اگر مطالب آیات 96 تا 103 را با مطالب آیه های 94 و 95، با هم ببینید ، متوجه میشوید که روال کلام، روالِ «دلداری دادن» به آنحضرت است ، بطوریکه میفرماید به ایمان آوریِ برخی از آنها اصلا امید نبند (آیه های 96و97) و اینکه خداوند عاجز نیست که کاری کند همه ایمان بیاورند و ایمان آوردن مردم مکانیزمی دارد که تخطی ناپذیر است (آیه های 100 و 101) و تو (ای پیامبر) صبر کن و ادامه بده ، و بالاخره سرانجام مطلوب را خواهی دید (آیه های 102 و 103) فحوای کلام در آیاتِ 104 تا 109 در دو چیز خلاصه میشود : 1 - موضع خودرا به روشنی اعلام کن (آیه های 104 و 105 و 108) 2 - از همه چیز جز خدا قطع امید کن (آیه های 106 و 107 و 109)
آیه «حقوق بشر»ی آیه 99 همعرض جمله معروف «لا اکراه فی الدین» در آیه مشهورِ موسوم به «آیه¬الکرسی» است.
مرور کلی سوره یونس:
در پاراگراف 1 می فرماید : کافران درقبول امکان دریافت وحی بوسیله آدمی زاد مشکل دارند و اینهمه آیات واضح الهی غافلند و سرانجام آخرتی مومن و کافر تفاوت بسیارزیادی با یکدیگردارد ، پس ای مردم موضوع به این اهمیت را دست کم نگیرید .
در پاراگراف 2 می فرماید : «آدمیزاده، اکثراً، نادان و ناسپاس است» ، ای پیامبر! حوزه ماموریتت این است . رسالتت هم این است که روی ایــن مخلوقاتم کارکنی و آنها را ارتقاء دهی .
در پاراگراف 3 با توجه دادن مردم به آنهمه نعمتی که لحظه به لحظه ازسوی درگاه ربوبی دریافت میکنند عواطف انسانی شان برای پیدایش رفتارشاکرانه تحریک میگردد تا به خود آیند و به خداوند رو کنند و نیز اینکه به کیفیت بسیارمتعالی قرآن و اینکه هیچ بشری نمیتواند چیزی مانند آن را به وجود بیاورد توجه کنند و دست ازاین اوهامی که گرفتارشان کرده بکشند و خودرا یکسره در راه صحیح قراردهند ، و اینکه ای پیامبر ! اینک که عده زیادی ازاین مردم نسبت به امکان صحت تعالیمت کنجکاو شده اند ، توجه آنان رابه جوانب مختلف موضوع آخرت جلب کن .
در پاراگراف 4 باز هم تأکید بر توحید و نفی فرزند و شریک برای خداوند است و نیز میفرماید ای پیامبر ! سخن مخالفانت علاوه براینکه «گمانی» و«تخمینی» است ، نا معقول و نسنجیده ، و علاوه بر اینها ، بیفایده هم هست ، و اینکه توجه مردم را به مبدا لطف و رحمت و تشریع احکام جلب کن .
در پاراگراف 5 می فرماید : ای پیامبر ! رفتار مخالفانت در سخن نامعقول گفتن و لجبازی مانند رفتــارقوم نوح است، لذا، تو نیز به آنان همان را بگو که نوح به قومش گفت، و بدان که اگر آنها نیز از حدودی تجاوز کردند به هلاکت دچارخواهند شد، نیز میفرماید: ای پیامبر! رهائی شماها نزدیک است ( وبه عنوان نقشه راه ، چیزی شبیه به موضوع آیــه 87 را عمل کنید )
در اخرين پاراگراف تاکیدی برمحورسخن پاراگراف قبل دارد، همانکه داشت: «رهائی شما نزدیک است» در پاراگراف اخر می فرماید : ای پیامبر! ایمان آوردن قوم نیز مکانیزم خاص خودش را دارد، عجله نکن، تو و پیروانت را نجات می¬دهیم، و راجع به پیروزی قریب الوقوع مطمئن باش وفعلا این رویــــه را درپیش بگیر.
درس سوره یونس: اي پيامبر با جديت کار رسالتت را پي گير. تو و پيروانت در مقابل کافران بي منطق و غافل دردنيا پيروز و در آخرت نجات يافته خواهيد بود.
ویرایش بوسیله کاربر 1399/08/21 08:51:11 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,949
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
تدبر و فهم سوره یونس: نکات تفسیری سوره یونس
سئوال: در ایه 94 سوره یونس به پیامبر خطاب شده که اگر در انچه بر تو نازل شده، در شک هستی...،ایا پیامبر میتوانسته شک داشته باشد؟
فَإِن كُنتَ فِى شَكّ مِّمَّآ أَنزَلْنَآ إِلَيْكَ فَسْـَلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَـبَ مِن قَبْلِكَ لَقَدْ جَآءَكَ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ 94
پاسخ 1:
فَإِن كُنت فى شكٍ مِّمَّا أَنزَلْنَا إِلَيْك ...
كلمه ((شك )) به معناى ((ريب )) و ترديد است ، و منظور از جمله ((مما انزلنا اليك )) معارف راجع به مبدأ و معاد، و سنت جارى الهى در سرنوشت امتها است ، كه در اوايل اين سوره ذكر شد. و در جمله ((يقرؤن الكتاب من قبلك )) كلمه ((يقرون )) فعل مضارعى است كه در استمرار، استعمال شده و جمله ((من قبلك )) حال است از كتاب ، و عامل آن همان متعلق آن است كه در تقدير است ، و تقدير كلام ((منزلا من قبلك )) است ، همه اينها كه گفتيم بر اساس لحنى است كه سياق آيه دارد، و اين مطالب را به دست مى دهد.
و معناى آيه اين است كه : (فان كنت ) اگر اى رسول گرامى ما (فى شك ) در شك هستى نسبت به (مما انزلنا اليك ) آنچه از معارف حقه و راجع به مبدأ و معاد كه برايت نازل كرديم و آنچه از داستانها كه بطور اجمال از قصص انبياء برايت بيان نموديم ، قصصى كه از سنت جارى خدا در خلقش حكايت مى كند و مى فهماند كه خداى تعالى هر قومى را اول دعوت مى كند و سپس قضاء به حق مى نمايد. (فسل ) پس سوال كن از اهل كتاب (الذين ) آنها كه دائما و بطور مستمر (يقرؤن الكتاب ) كتابهاى آسمانى را مى خوانند ((من قبلك )) كتابهائى كه قبلا نازل شده بود، سوگند مى خورم (لقد جاء الحق من ربك فلا تكونن من الممترين ) كه از ناحيه پروردگارت آنچه آمده حق است ، پس ، از زمره مترددان و دودلان مباش .
از ظاهر اين آيه بر مى آيد كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) - العياذ باللّه - نسبت به حقيقت آنچه بر او نازل گرديده دچار ترديد شده و ليكن آيه شريفه چنين لازمه اى ندارد. و اين نوع خطاب همانطور كه ممكن است متوجه كسى شود كه به راستى دچار شك و ترديد است ،همچنين ممكن است متوجه كسى شود كه خودش ، هم يقين بر صحت و حقانيت كلام دارد و هم بر دليل آن . و نيز مى توان گفت : اين مطلب دليلهاى بسيار دارد، و دليلش تنها آن نيست كه در دست تو است و براى افاده اين معنا بطور كنايه مى گويند اگر در حقيقت اين مطلب ترديد دارى دليلهاى بسيارى بر حقيقت آن هست و فايده اينگونه سخن گفتن اينست كه اگر شنونده واقعا ترديد دارد، به آن ادله رجوع كند، و اگر يقين دارد ولى يكى از آن ادله برايش مورد شك واقع شده به ساير ادله مراجعه كند.
و اين جور سخن گفتن روشى است كه در عرف تخاطب و تفاهم ، شايع است ، و عقلا به انگيزه قريحه اى كه دارند اين روش را در بين خود بكار مى برند، مثلا وقتى مى خواهند امرى از امور را اثبات كنند، نخست به هر دليلى كه دارند استدلال مى كنند، و سپس به طرف مى گويند: اگر در اين باره شك دارى و يا فرض كنيم مطلوب را ايجاب نمى كند، دليل ديگرى بر اين هست و آن فلان دليل است ، و خيال نكن كه دليل ما تنها آن بود كه گفتيم . و اين كنايه است از اينكه اين مطلب دليلهاى بسيارى دارد كه هر يك براى اثباتش كافى است ، و احتياج به بيش از يك دليل ندارد. ليكن غرض از تكثير آن اينست كه به هر حال مطلب ثابت شود، چه با همه آن ادله و چه با يكى از آنها.
ترجمه تفسير الميزان جلد 10 صفحه 182
پاسخ دو:
آیه 94 از این لحاظ که احتمال «شک» را در مورد آنحضرت مطرح میکند و راه رفع آن را سوال از کسانی در همان آیه ذکر مینماید، از آن جهت که مفسران مختلف در وجوه معانی آن حرف های عجیب و غریبی زده اند ، جزء آیات مشکل است .
اما، در اینجا عرض میکنیم که عصاره محتوای سوره (همان که آن را «درس» نامیده ایم، به طریق روشن و واضحی استخراج شده که در این سوره دالّ است بر پیروزی دنیوی و نجات اخروی آنحضرت، آنحضرت که به این مطلب شکی نداشته، زیرا رفتارش (صبر بر ناملایمات متنوعِ زیاد، و پرداختن به عبادت خاصِ سنگین، و کوتاه نیامدن از موضوع رسالتش،) ثابت کننده این امر است، پس «شک» مذکور در چه چیز میتوانست موضوعیت داشته باشد؟
با توجه به کلمه «ممّا»، و سختگیریِ خداوند به پیامبران (ع)، فقط میتوان دیر شدنِ زمانِ پیروزی را، و چشم به آسمان بودنِ آنحضرت (با توجه به شدت ناملایمات) را سبب نزول آیه 94 که لحن عتابی دارد قلمداد کرد.
پیامبر(ص) و شک؟ پیامبر(ص) وتکذیب آیات الهی؟
چیزی که واضح است این است که پیامبر عظیم¬الشأن ما به فرض اینکه شکی هم کرده باشد در اصل وحی و تعالیم مندرج در آن نمی¬توانست بوده باشد و در نهایت با توجه به «درب» می¬توانست در این بوده باشد که «خدایا! پس نجات مؤمنان از سلطه این کفار و مشرکان که وعده فرموده¬ای چه وقت خواهد بود؟» از لحاظ فنی، بی توجهی به کلمه «ممّا» از سوی مفسران، (زیرا نفرموده «ما» و فرموده «ممّا» = مِن ما) سبب خطای مذکور شده است. اینک با توجه به همان بحثی که تحت عنوان «عتاب پیامبران و پیامبر(ص)» عرض کرده¬ایم می¬گوییم پیامبران از ما آدم¬های معمولی بالاترند، بطوریکه هم وظایفشان از ما سنگین¬تر است و هم مسئولیت¬ هایشان از ما بالاتر است، و نسبتِ آنها به ما، مانند نسبت بالغ به نابالغ است، یا مانند نسبت پروفسور به کودک دبستانی است، و لذا ممکن است چیزی برای ما یک امر عادی و مباح باشد اما برای آنها یک گناه کبیره نابخشودنی باشد، یونس(ع) یک کار عادی کرد، یعنی استعفا داد اما در سیستم پیامبرانه، کار او یک گناه عظیم عجیب بود که بخاطرش مجازات فوری شد.
اقای جمال گنجه ای
پاسخ 3:
آيه 94 ـ «شك» در اين آيه داراى دو بُعد است: عمومى و خصوصى، عموميش درباره كسانى است كه در وحيانى بودن قرآن دُچار شك هستند، كه اينجا مأموريت دارند براى بر طرف شدن شكشان به آگاهان نسبت به ساير كتب وحيانى مراجعه كنند، و طبعاً پاسخ درستشان اين است كه وحيانى بودن قرآن نسبت به ساير كتب وحى در اولويتى قطعى است، سپس شك خصوصى كه مثلا درباره خود پيامبر حامل قرآن باشد، كُلا اين هرگز بيانگر شك آن حضرت نيست، زيرا نزول قرآن بر حضرتش خود لازمه رسالت و علم به اين وحى آخرين است، ولى اينجا كه تعبير از شك شده نسبت به خود حضرتش نيست، بلكه بعنوان مماشات در برابر كافران است، كه اگر شكى داريد دست كم نظر اهل كتاب ـ در صورتيكه به درستى آنرا مى خوانند و مى فهمند ـ شك شما را بر طرف مى كند.
تفسیر فرقان
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,949
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ترجمه، تدبر و فهم تفسیری سوره یونس : نکاتی از تفسیر سوره یونس اقای عبدالعلی بازرگان
یونس:31
بگو: چه کسي شما را از آسمان و زمين روزي ميدهد؟ يا چه کسي بر [کارکرد] گوش و چشمها فرمانرواست [که طبق نظامات و مشيّت او عمل ميکنند]؟ و کيست که [موجود] زنده را از [مواد] بيجان و بيجان را از زنده خارج ميسازد؟ و کيست که امور [جهان] را تدبير ميکند؟ بيدرنگ خواهند گفت: الله! بگو: پس چرا [از شرک در عبادت] پروا نميکنيد؟ 37 ______________
37- در اين آيه به 4 پايه خداشناسي نظري، که مشرکين به آن باور داشتند، اشاره ميکند: 1- رزق رساني، 2- ابزار شناخت بخشيدن، 3- چرخة مرگ و زندگي و تکامل را گرداندن، 4- امور جهان را مديريت کردن.
در روزگار ما اگر کسي بر اين باور باشد که اين 4 پاية هستي به دست قدرت خداست، خداپرست و ديندار محسوب ميشود، پس چرا چنين باوري، که شرط «لازم» ايمان است، در منطق قرآن «کافي» نيست و در اين آيه آمده است: پس چرا پروا نميکنيد؟ «أَفَلاَ تَتَّقُونَ»
4 پاية فوق جنبه «نظري» و اعتقادي دارد ولي مادام که «عملا» تغييري در زندگي ايجاد نکند و موجب اخلاص در تعبد و توحيد در بندگي خدا نگردد، حاصلي در منظومه خداپرستي به بار نميآورد و شرک محسوب ميشود. گره اصلي خداباوري مشرکين در شفيع قائل شدن و «توسل» به بُتها، براي برآوردن «حاجات»، يعني جلب منفعت و دفع ضرر بوده است. به راستي، چند درصد از خداپرستان امروز دنيا، بيم و اميدهاي زندگيشان از خدا و به خداست؟ فقط از او خشيت دارند و تنها از او ياري ميطلبند و به «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» عمل ميکنند؟
معناي تقوا، عمل کردن به لوازم علم است؛ وقتي علم حاصل شود که رزق ما، شناخت ما، مرگ و حيات و اداره امورمان به دست خداست، کاربرد صادقانه اين آگاهي، پرهيز از ترس و طمع داشتن از بندگان ديگر است.
یونس:71
و [اي پيامبر] خبر مهم 81 [از سرگذشت شگفت آور] نوح را بر آنان بخوان، 82 آنگاه که به قوم خود گفت: اي قوم من! اگر مقام من 83 [=قيام آگاهي بخش و موضع توحيدي من] و بيدارگريهايم 84 به آيات خدا بر شما گران ميآيد [و قصد جانم داريد، بدانيد که] من بر خدا توکل کردهام [و باکي از تهديد و توطئههاي شما ندارم]، پس تصميم خويش به اتفاق شريکانتان [=اربابان و معبودهايتان] بگيريد تا پس از آن کارتان بر شما پوشيده نماند [=نقشهتان را روشن و حساب شده عملي سازيد تا بعداً پشيمان نشويد] ، سپس کارم را بسازيد [=توطئه خود را عملي سازيد] و مهلتم هم ندهيد. ______________
81- معناي «نباء» خبر است، اما نه هر خبر عادي، بلکه خبر مهم، مفيد و صادق. پيامبران را از آن جهت «نبي» ميگويند که حامل خبر مهم، مفيد و صادقي از جانب خدا بودهاند.
82- تلاوت، تفاوتي ظريف با قرائت دارد. در مفهوم تلاوت، تبعيت از آنچه خوانده ميشود و پيروي از حکم آن نهفته است و بيش از فهم و تدبّر در آن، عمل کردن و به کار بستن آن اهميت دارد. تلاوت معمولا در مورد کتابهاي ديني به کار برده ميشود، نه هر نوشته و کتابي، بنابراين هر تلاوتي، قرائت هم هست، ولي هر قرائتي تلاوت محسوب نميشود.
83- «مقام» مصدر ميمي يا اسم زمان و مکان قيام است که بر حسب مورد؛ اگر در مورد خدا باشد، معناي منزلت و جايگاه رفيع دارد [مثل: ابراهيم 14 (14:14) - ...ذَلِكَ لِـمَنْ خَافَ مَقَامِي...]، در مورد فرشتگان، نقش آنها را نشان ميدهد [صافات 164 (37:164) - وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ] و در مورد انبياء، قيام توحيدي و رسالت آگاهيبخش آنان را بيان ميکند. قرآن از مقام ابراهيم نيز ياد کرده است [بقره 125 (2:125) و آلعمران 97 (3:97) ] که همان قيام و خيزش توحيدي او در روزگار غلبه شرک و جاهليت و منزلت و موقعيتي است که ابراهيم در تاريخ پيدا کرد.
84- معناي «ذکر»، آنطور که در کتاب لغت قاموس آمده است، «حفظ شئٍ» است. ذکر ضد نسيان است که معناي فراموشي ميدهد. اين واژه عمدتاً در حفظ شناختي از حقيقت که پيدا ميکنيم و نگهداري و حضور آن در قلب و زبان به کار ميرود. مثل ذکر خدا و تذکر [يادآوري]، اما همانطور که گفته شد، معنائي اصلي و ريشهاي ذکر همان «حفاظت» است. يادآوري کردن به کسي است که فراموش کرده و تذکير، [در باب تفعيل، مثل تعليم، تدريس، تمرين] استمرار تذکر را ميرساند.
یونس:75
سپس از پي آنان موسي و هارون را با آيات [=معجزات] خويش به سوي فرعون و سران [لشکري و کشوري] او فرستاديم، 88 اما تکبر ورزيدند و مردمي مجرم [=بريده و جداي از حق] بودند. 89 ______________
88- رسالت حضرت موسي در سير نبوّت، نقطه عطف مهم و تغيير شيوه آشکاري، همچون انتقال از دوران آموزش مقدماتي دبستان به دبيرستان، ميباشد. قرآن تجربه تاريخي 5 پيامبر: نوح، هود، صالح، لوط و شعيب با اقوامشان را اغلب به عنوان يک دوره مشخص، با هم ذکر کرده و نبوّت موسي را نقطه عطفي مستقل قرار داده است، به نظر ميرسد اين تفاوت ناشي از دو دليل عمده باشد؛ نخست به اوج رسيدن اقتدار انکارکنندگان در قالب نظام سياسي سرکوبگر فرعوني، ديگر تشکيل امتي متشکل به رهبري يک پيامبر، که بيسابقه در ادوار پيشين بوده است [والله اعلم].
89- معناي ريشهاي «جرم»، انقطاع و بريدگي است. گناه جرم محسوب ميشود، چرا که دليل آن بريدن از خدا، خلق و مسئوليت است.
یونس:91
اکنون [ايمان ميآوري]!؟ با آنکه پيش تر از آن نافرماني ميکردي و يکسره از مفسدان بودي؟ 98 ______________
98- بديهي است هر عصيانگر فاسدي اگر پشيمان شده و با اختيار و آگاهي تسليم حق شود، توبهاش پذيرفته ميشود، اما از سر ناچاري و اضطرار ايمان آوردن، بهانهاي است براي رفع مانع و تداوم خودخواهيها.
یونس:93
و [پس از غرق فرعونيان] بنياسرائيل را در قرارگاه راستيني [برحسب وعدة الهي] جاي داديم 100 و از پاکيزهها [=نعمات مطبوع و دلچسب] روزيشان بخشيديم، 101 آنگاه [به جاي شکر نعمت و رفتار توأم با محبت و مودّت، به اختلاف پرداختند، اما] اختلاف نکردند مگر پس از آگاهي [=نه از بيخبري و جهالت، بلکه با خودخواهي و رقابت]، البته پروردگارت ميان آنها در آنچه يکسره اختلاف ميکردند روز رستاخيز داوري خواهد کرد. 102 ______________
100- معناي صِدق، که ده بار در قرآن تکرار شده، همان راستي در مقابل دروغ و حق در برابر باطل است. مثل: لسان صدق، مدخل و مخرج صدق [ورود و خروج صادقانه]، وعدالصدق، مقعد صدق [جايگاه راستين]، قدم صدق.
101- نعمات خدا پاکيزه و غير پاکيزه ندارد. طيبات در اينجا وصفي براي مطبوع طبع آدمي بودن نعمات و دلپذيري آن است. واژة متضاد طيب، خبيث است [آلعمران 79 (3:79) ، نساء 2 (4:2) ، مائده 100 (5:100) ، انفال 37 (8:37) ]. کلمه طيب يا طيبات، در موارد مختلفي به کار رفته است. از جمله: مال، سرزمين، گفتار، کلام، خوردنيها، خاک، رزق، همسر، فرزند، مسکن، حيات و...
102- آيات بسياري در قرآن [از جمله: هود 110 (11:110) ، فصلت 45 (41:45) ، سجده 25 (32:25) ، جاثيه 17 (45:17) و...] در مورد اختلافاتي که قوم بنياسرائيل پس از نجات از شرّ فرعون پيدا کرد سخن گفته و تأکيد کرده است که اين اختلافات، نه از سر ناآگاهي و بيخبري نسبت به شريعت و تورات، بلکه اتفاقاً پس از علم و آگاهي [آلعمران 19 (3:19) ، شوري 14 (42:14) ، و جاثيه 17 (45:17) ] و دريافت «بيّنات» [آلعمران 105 (3:105) و بقره 213 (2:213) ] به خاطر خوي «بغي»، يعني زياده خواهي و رقابت بر سر مال و موقعيت بوده است.
اين سؤال به خصوص براي ملت ما پس از تجربه انقلاب و عملکرد برخي روحانيون به قدرت و ولايت رسيده همواره مطرح ميشود که چگونه ممکن است کساني که يک عمر درس دين خواندهاند، به راحتي آن را زير پا بگذارند و قرباني منافع دنيائيخودکنند؟! گويا مردم چنين ميپندارند که علم دين همچون علوم فيزيک و شيمي و تاريخ و جغرافياست که دانستنش الزاماً پايبندي در عمل به دنبال آورد، آنها گرايش انسان به خير و شرّ و جاذبه دوگانه رحمن و شيطان يا اهورامزدا و اهرمن و اختيار و انتخاب آدمي را ناديده ميگيرند. دين قانون و شريعتي الهي است که همچون قوانين بشري، دوطرفه است و تنها با پذيرش و دل دادن به آن تأثير ميکند.
یونس:100
و امکان ندارد کسي جز به اذن خدا [=توفيق او] ايمان آورد 106 و [خدا] آثار تيره گناه 107 را بر [قلب] کساني که عقل خويش را به کار نميبندند 108 مينهد. ______________
106- «اذن» را با تسامح اجازه ترجمه ميکنند، اما هر اجازهاي دو طرف دارد؛ آن که اجازه ميگيرد و آن که اجازه ميدهد. و گرنه اجازه گرفتن معنا نميدهد! اذن خدا همان نظاماتي است که در جهان مقرر داشته و چراغي است که وقتي رهرو به آن ميرسد، با رنگ سبز اذن عبور ميدهد. به تعبير قرآن هر زمين پاکي به اذن پروردگارش نباتش را ميروياند [اعراف 58 (7:58) ] نور و گرماي خورشيد و باران و هواي پاک، اذن خداست، اگر خاک آلوده نباشد، اجازه رشد ميگيرد و استعدادهاي درون خود را آشکار ميسازد. به قول مولوي:
کِشت جان را کـَش جواهر مضمر است
ابر رحمت پر ز آب کوثر است
دعوت پيامبران نيز جز با آمادگي مردم و پذيرش قلبي آنان، که روي ديگر سکه اذن الله است، تحقق نمييابد. اين همان «لا اکراه في الدين» و ضرورت آزادي انديشه است.
107- «رجس»به پليدي ناشي از گناه و زنگاري که بر دل ميبندد گفته ميشود. خداوند شراب و قمار و بُتهاي نصب شده و قرعه را رجس ناميده [مائده 90 (5:90) ]، همچنين خوردن حرام [خون، مرده، و گوشت خوک- انعام 145 (6:145) ] و بُت پرستي و سخن ناروا را [حج 30 (22:30) ]. قرآن رجس را مانع ايمان و در برابر آن قرار داده و تأکيد ميکند مؤمنين به پيروي تقوا، دائماً بر ايمانشان، و بيماردلان با انکارشان بر «رجس» خود ميافزايند [توبه 125 (9:125) ]. رجس همان آلودگيهاي اخلاقي است که با «طهارت» پاک ميشود [احزاب 33 (33:33) - ... إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا]، و بالاخره رجس با ايمان نياوردن [انعام 125 (6:125) ] و تعقل نکردن [يونس 100 (10:100) ] و نفاق [توبه 95 (9:95) ] پديد ميآيد. در مقام مثال، همچنانکه تغذيه ناسالم، بيحرکتي، کمخوابي، خستگي و... آثار بيمارکنندهاي را در جسم موجب ميگردد، رجس نيز مشابه اين آثار در روح و روان است.
108- يعقلون فعل است و دلالت بر کاربرد عقل در امور ميکند، بنابراين ترجمه «عاقلان» يا «اهل خرد» و خردمندان برگردان رسايي نيست. در ضمن معناي «عقل» در بُعد ذهني آن، يعني انديشيدن خلاصه نميشود. عقل به فرمايش حضرت علي(ع) [در نامة 31 نهج البلاغه] حفظ تجربههاست. يعني با تفکر در امور «علم» حاصل ميشود و کاربرد علم [حاصل از تئوري يا تجربه عملي] تعقل ميباشد. پس عاقل کسي است که به علمش عمل ميکند. چنين معنائي البته با فهم امروزي ما از عقل، که فرسنگها از سرچشمه فاصله گرفته، فرق دارد.
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,949
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
تدبر و فهم سوره يونس: نكات تفسيري سوره يونس
سئوال: در ايه 57 سوره يونس منظور از اينكه قران شفاء لما في الصدور است، چيست؟
يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ ﴿۵۷﴾انصاریان: ای مردم! یقیناً از سوی پروردگارتان برای شما پند وموعظه ای آمده، و شفاست برای آنچه [ازبیماری های اعتقادی و اخلاقی] در سینه هاست، و سراسر هدایت و رحمتی است برای مؤمنان.
پاسخ 1:
و كلمه ((صدر: سينه )) معنايش معروف است و چون مردم مى بينند كه جاى قلب داخل قفسه سينه است و از سوى ديگر معتقدند كه آدمى هر چه ميفهمد به وسيله قلبش احساس ميكند، و با همين عضو است كه امور را تعقل نموده يكى را محبوب مى دارد و يكى ديگر را مبغوض ، يكى را دوست مى دارد و از ديگر كراهت دارد، به چيزى و يا كسى اشتياق مي ورزد و به چيزى اميدوار و آرزومند مى شود از اين رو سينه را مركز اسرار قلب و صفات روحى دانسته و آن را خزينه فضائل و رذائل شمرده اند. فضائل را اثر سلامتى قلب و استقامت آن دانسته ، و رذائل را بيمارى آن و رذالت را درد و مرض شمرده اند،
و لذا ميگويند: من سينه ام را مثلا با گرفتن انتقام از فلانى شفا دادم ، پس ((شفاء الصدور)) و همچنين شفاء آنچه در سينه ها است دو تعبير كنائى است ، و كنايه است از اينكه آن حالت بد و خبيث روحى كه داشتم و مرا به سوى شقاوت و بدبختى سوق ميداد و عيش خوش مرا مكدر مى ساخت ، و خير دنيا و آخرت مرا از بين مى برد، از بين رفت و زائل گرديد.
توصيف قرآن به بيان جامعى است براى همه آثار طيب و نيكوى قرآن كريم
و ما اگر اين چهار صفتى را كه خداى سبحان در اين آيه براى قرآن برشمرده يعنى : 1 - موعظه 2 - شفاى آنچه در سينه ها است 3 - هدايت 4 - رحمت ، در نظر گرفته ، آنها را با يكديگر مقايسه نموده ، آنگاه مجموع آنها را با قرآن در نظر بگيريم ، خواهيم ديد كه آيه شريفه بيان جامعى است براى همه آثار طيب و نيكوى قرآن كه در نفوس مؤمنين ترسيم مى شود. و آن اثر را از همان اولين لحظه اى كه به گوش مؤمنين مى رسد تا آخرين مرحله اى كه در جان آنان استقرار دارد در قلوبشان حكّ مى كند.
قرآن كريم واعظى است شفا دهنده بيماريهاى درونى ، و راهنمائى است هادى به سوى صراط مستقيم ، و افاضه كننده رحمتى است كه شفا دادن و هدايت و افاضه رحمتش به اذن خداى سبحان است و بس ، به اين معنا كه اين خود قرآن است كه چنين آثار و بركاتى دارد، نه اينكه به وسيله چيز ديگرى اين آثار را داشته باشد، چون قرآن سبب متصلى است بين خدا و خلقش ، پس خود او است كه براى مؤمنين شفاء و رحمت و هدايت است - دقت بفرمائيد.
و به همين جهت خداى سبحان كلام را در اين آيه با خطاب به عموم مردم آغاز نمود و فرمود: ((يا ايها الناس ))، روى سخن را به خصوص مشركين و يا خصوص مشركين مكه نكرد، با اينكه آيه شريفه در سياق ، گفتگو با آنان بود، و اين خود دليل بر گفته ما است كه گفتيم صفات چهارگانه قرآن (1 - موعظه 2 - و شفاء ما فى الصدور 3 - هدايت 4 - و رحمت ) مربوط به عموم مردم است ، نه يك طائفه خاصى از مردم .
تفسير الميزان
یونس:57
اي مردم! براي شما اندرزي از سوي پروردگارتان آمده و درماني براي آنچه [از صفات ناپسند] در سينههاست 59 و هدايت و رحمتي براي مؤمنين. 60 ______________
59- در قرآن 12 بار آمده است که خدا بر آنچه در سينههاست کاملا آگاهي دارد [إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ]، در مواردي نيز بر علم خدا نسبت به آنچه سينهها مخفي ميدارند، به طرق مختلف اشاره کرده است. مترجمان معمولا صدور را همان قلوب گرفتهاند، اما قرآن ميان اين دو کلمه تفاوت قائل شده و قلوب را در صدور قرار داده است [...الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ- حج 46 (22:46) ].
البته از نظر مجازي، قرآن شخصيت انسان را گاهي به قلب نسبت داده و گاهي به سينه، اما قلب که قابليت منقلب و دگرگون شدن دارد، نشانگر استعداد تحولپذيري آدمي است، و «صدر»، که به تعبير حکيمانه امام علي(ع) صندوق اسرار اوست [صَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ- حکمت 6 نهج البلاغه]. وصف مکان و محل شخصيت آدمي است که تنگي يا گشادگي [ضيق صدر يا انشراح صدر] ميپذيرد [انشراح 1 (94:1) ، نحل 106 (16:106) ، انعام 125 (6:125) ، زمر 22 (39:22) ]؛ احساس حصر و حرج ميکند [نساء 90 (4:90) - حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ، انعام 125 (6:125) - ضَيِّقًا حَرَجًا]؛ ظرف و مکاني است براي ترس [حشر 13 (59:13) - رَهْبَهً فِي صُدُورِهِمْ]؛ يا تکبر [غافر 56 (40:56) - إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلاَّ كِبْرٌ]؛ جايگاه مخفيکاري است [نمل 74 (27:74) و قصص 69 (28:69) - تُكِنُّ صُدُورُهُمْ ، غافر 19 (40:19) و آلعمران 118 (3:118) - تُخْفِي صُدُورُهُمْ]؛ مکان ريشه کردن دشمنيهاست [اعراف 43 (7:43) و حجر 47 (15:47) - مَا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ]؛ ظرف نيازهاست [حشر 9 (59:9) و غافر 80 (40:80) - حَاجَهً فِي صُدُورِكُمْ]؛ شيطان در اين خانه وسوسه ميکند [ناس 5 (114:5) - الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ]؛ خدا همين زمينه و ظرفيت شخصيتي را به چالش و ابتلا ميکشاند تا دلِ درون آن پالايش شود [آلعمران 154 (3:154) - وَلِيَبْتَلِيَ اللهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ وَلِيُمَحِّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ]؛ همين مکان است که بايد از انواع دردها درمان يابد و شفا پيدا کند [توبه 14 (9:14) و يونس 57 (10:57) - وَشِفَاءٌ لِـمَا فِي الصُّدُورِ]؛ و بالاخره سرنوشت هر کس در قيامت تابع ميوه و محصولي است که از زمين سينه او به بار مينشيند [عاديات 9 (100:9) و 10- إِذَا بُعْثِرَ مَا فِي الْقُبُورِ وَحُصِّلَ مَا فِي الصُّدُورِ].
60- در اين آيه 4 نقش گام به گام، به ترتيب تأثيرگذاري، براي قرآن قائل شده است؛ نقش نخست، «موعظه» [اندرزي] است به بيماردلان، نقش دوم، درمان دردها و «شفا» بخشي بيماراني است که موعظه را ميپذيرند، با شفاي بيماريها که مانع گام نهادن در راه حق است، «هدايت» حاصل ميگردد. با هدايت، ميتوان به «رحمت» ربوبي رسيد. موعظه درآغاز اين نقش است، که همه مردم را در بر ميگيرد، و رحمت و هدايت ويژه مؤمنيني است که موعظه را پذيرفته و شفا يافتهاند.
تفسير اقاي عبدالعلي بازرگانویرایش بوسیله کاربر 1399/08/26 09:03:59 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,949
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
تدبر و فهم سوره یونس: نکات تفسیری سوره یونس
إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ السَّمَـوَ تِ وَ الاَْرْضَ فِى سِتَّةِ أَيَّام ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يَدَبِّرُ الاَْمْرَ مَا مِن شَفِيع إِلاَّ مِنم بَعْدِ إِذْنِهِى ذَ لِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ3 به راستى پروردگارتان خدايى است كه آسمان ها و زمين را در شش زمان آفريد. سپس بر عرش (تدبير) چيره شد، حال آنكه كار (آفرينش) را تدبير مى كند. هيچ شفاعتگرى جز او - مگر پس از اذنش - نيست. اين خدا پروردگار شماست. پس او را بپرستيد. آيا پس (از اين هم) متذكر نمى شويد؟ 3
آيه 3 ـ «ايام» بمعناى زمانهاست، و نه شب و روز، زيرا بهنگام آفرينش آسمانها و زمين هنوز شب و روزى ـ كه پديده گردش زمين مى باشد ـ نبوده است «عرش» هم اينجا ـ چنانكه در بيست آيه ديگر نيز آمده ـ بمعناى سلطه تدبيرى است، بدين معنى كه همانگونه كه پروردگار آفريننده آسمانها و زمين است، تدبير اينها نيز ويژه اوست، و «شفيع» هم اينجا بمعناى ميانجى در بعضى از تدبيرات است، مانند بخشش گناهانى كه با شفاعت شايستگان به اذن خدا انجام داده مى شود، و هرگز بمعناى شفاعت در تكوين و تشريع كه ويژه حضرت اقدس الهى است نيست.
آيه 15 ـ "بقرآن غير هذا" از جمله ادله ايست كه كل كتابهاى وحيانى ـ قرآن: يعنى خواندنى مى باشند، جز آنكه اين قرآن آخرين ـ كه تمامى پيامهاى ربانى را در طول زمانهاى تكليف در بَر دارد ـ در برابر ساير قرآنها، يعنى كتابهاى آسمانى ديگر، قرآنى ويژه است، كه در برابر اين قرآن گوئى آنها ديگر قرآن نمى باشند، كه زمانهاشان سپرى شده، و فروتر از اين قرآنند، مانند وحى قرآنى كه ساير وحيهاى ربانى در برابرش بر حسب آيه شورى وصيت است، چنانكه رسالتهاى كل پيامبران نيز در برابر پيامبر اسلام خود مقدماتى براى اين رسالت آخرين بوده است.
آيه 16 ـ "فقد لبثتُ فيكم عُمُراً من قبله" نشانگر اين حقيقت است، كه وحى قرآنى هرگز بر مبناى علم و عقل شخص محمدى (صلى الله عليه وآله)نبوده، زيرا عمرى در ميان اينان زندگى كرده، و هرگز كلمه اى قرآنى نداشته، و ناگهان در سن چهل سالگى اين وحى ربانى پياپى در مدت رسالتش بر حضرتش نازل گشته، كه كلا از نظر الفاظ و معنانيش يكسان و ربانى است، و اگر اين الفاظ از آن حضرت مى بود، اولا چرا تا سن چهل سالگى ساكت بود، و ثانياً اين قرآن خود گواه است كه مصدرش علم و رحمت مطلق بوده، و اينگونه سخن از عهده كل عالمان بكلى خارج است.
آيه 27 ـ "جزاء سيئة بمثلها" از جمله ادله پايان يافتن عذابهاى كل گنهكاران است، زيرا چنانكه گناهان و پيامدهاشان كلا محدودند، طبعاً جزاى آنها نيز محدود، و حداكثر از نظر عدل ربانى معادل و همانند گناه و پيامد آن است، و اين خيال اهانت آميز كه براى جهنم پايانى نيست خود بر خلاف اين آيه و آياتى مشابه است.
فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ ءَايَةً وَ إِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ عَنْ ءَايَـتِنَا لَغَـفِلُونَ 92 «پس امروز جسدت را (از اين غرقاب) نجات مى دهيم تا براى كسانى كه از پى تو مى آيند نشانه اى باشى، و بى گمان بسيارى از مردمان از نشانه هاى ما بسى غافل اند.» 92
آيه 92 ـ «ببدنك» دليل است بر نجات مستمر و دائمى بدن فرعون، كه دريا او را برون افكند، تا براى آيندگان نشانه اى ربانى براى تباهى فرعون و فرعونيان باشد، و من خودم در سفرى به قاهره در موزه موميائى بدن موميائى شده فرعون را از نزديك ديدم، و به شخص انگليسى ـ كه آنجا مشغول بازديد از موزه بود ـ گفتم: مگر اين بدن فرعون نيست؟ و خدا در قرآن به جريان ماندن اين بدن براى بينندگان پيام داده، گفت: اين خود علم غيب و ويژه خداست، و دليلى روشن است بر وحيانى بودن قرآن.
تفسير فرقان
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,949
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
تدبر و فهم سوره یونس: نکات مهم و جالب تفسیری سوره یونس از تفسیر المیزان
1- وَ يَوْمَ يحْشرُهُمْ كَأَن لَّمْ يَلْبَثُوا إِلا ساعَةً مِّنَ النهَارِ يَتَعَارَفُونَ بَيْنهُمْ ...
از ظاهر آيه بر مى آيد كه كلمه ((يوم )) ظرف باشد براى جمله ((قد خسر...)) و جمله ((كان لم يلبثوا الا ساعة ...)) حال باشد از ضمير جمع در جمله ((يحشرهم )) و جمله ((يتعارفون بينهم )) حال دومى است كه بيانگر حال اول است .
و معناى آيه اين است : آنها كه لقاء اللّه در روز قيامت را تكذيب كردند، روزى كه در آن روز زندگى دنيا در نظرشان اندك و ناچيز مي نمايد همه زندگى دنيا را يك ساعت از يك روز مي شمارند، و در عين حال يكديگر را مي شناسند بدون اينكه فراموش كرده باشند.
2- اطلاق آيه كه خوف و اندوه را بطور مطلق از اولياى خدا نفى مى كند، دلالت دارد بر اينكه اولياى خدا هم در دنيا متصف به نداشتن خوف و اندوهند، و هم در آخرت پس ، وقتى مى گوئيم خداى تعالى ولى بنده مؤمنش مى باشد، معنايش اين است كه آن چنان وصل به بنده است و آن چنان متولى و مدبر امور بنده است كه هيچ كس ديگرى اين چنين ارتباطى را با آن بنده ندارد، او است كه بنده را به سوى صراط مستقيم هدايت مى كند، امر مى كند، نهى مى كند، به آنچه سزاوار است وا مى دارد، از آنچه نكوهيده است باز مى دارد و او را در زندگى دنيائى و آخرتيش يارى مى كند.
همچنان كه از اين طرف نيز مى گوئيم مؤمن واقعى ولى خدا است ، زيرا آن چنان وصل به خدا است كه متولى اطاعت او در همه او امر و نواهى او است ، و تمامى بركات معنوى از قبيل هدايت ، توفيق ، تأييد، تسديد و به دنبالش اكرام به بهشت و رضوان را از خداى تعالى مى گيرد.
پس ، اولياى خدا - به هر حال - تنها مؤمنين اند، زيرا خداى تعالى خود را ولى آنان در حيات معنويشان دانسته و فرموده : ((و اللّه ولى المؤ منين )اشاره به مراتب ايمان و بيان اينكه خداى تعالى ولى مؤمنين است كه از مرتبه بالاى ايمان برخوردارند
چيزى كه هست آيه بعد از اين آيه كلمه ((ولايت )) را طورى تفسير مى كند كه با اين ادعاء كه خداى تعالى ولى همه مؤمنين باشد، نمى سازد، چون ما مى دانيم در بين مؤمنين كسانى هستند كه در عين داشتن ايمان مبتلا به شركند، همچنان كه خود خداى تعالى فرموده : ((و ما يؤمن اكثرهم باللّه الا و هم مشركون )). آيه بعد از آيه مورد بحث مؤمنين ولى خدا را چنين معرفى كرده : ((الذين آمنوا و كانوا يتقون ))، تازه به صرف داشتن ايمان و تقوا معرفى نكرده بلكه با آوردن كلمه ((كانوا)) فهمانده كه اولياى خدا قبل از ايمان آوردن تقوائى مستمر داشته اند 3- لا يحْزُنك قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ للَّهِ جَمِيعاً هُوَ السمِيعُ الْعَلِيمُ
اين آيه شريفه همانطور كه آيه بعدى مى رساند تأديبى است براى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم )، تأديبى از راه تسليت نسبت به اذيتهائى كه مشركين به آن جناب مى كردند، و پروردگار او را دشنام داده ، به دين او طعنه مى زدند و به خدايان دروغين خود افتخار مى كردند، به حدى كه اى بسا آن جناب دلش مى سوخت و براى خدا غصه مى خورد، لذا خداى تعالى او را از اين راه تسليت و دلگرمى داد، كه مطالبى به يادش بياورد و حقايقى را تذكرش دهد كه اندوهش زايل گردد، و آن حقايق اينست كه : خداى تعالى با اين سخنان زشت كه مشركين درباره او دارند شكست نمى خورد تا تو برايش غصه بخورى ، و او سخن مشركين را مى شنود و به حال آن جناب و حال مشركين آگاه است ، و چون همه عزتها از آن او است پس به اين افتخارها كه مشركين مى كنند و اين عزت نمائى هايشان اعتناء مكن كه عزت آنان موهوم و سخنانشان هذيان است ، و چون خداى تعالى سميع و عليم است اگر بخواهد مى تواند آنان را به عذاب خود بگيرد، و اگر نمى گيرد براى حفظ مصلحت دعوت دينى و رعايت خير عاقبت است .
از اينجا روشن مى گردد كه هر يك از دو جمله ((ان العزة لله )) و ((هو السميع العليم )) علتى مستقل براى نهى از غصه خوردن است ، و به همين جهت دو جمله مذكور به فصل ذكر شده نه به وصل . ساده تر بگويم : بدون و او عاطفه آمده تا بفهماند اينكه گفتيم غصه مخور، به علت اينست كه عزت همه اش از خداست ، و به علت اينست كه خدا سميع و عليم است
4- ايمان آوردن فرعون در آستانه هلاكت ، و مردود بودن ايمان و توبه او
((آمنت انه لا اله الا الذى آمنت به بنوا اسرائيل )) - يعنى همين كه بلاى غرق او را دريافت ، گفت : ((آمنت انه )) كه تقديرش ((آمنت بانه )) است (ايمان آوردم به اينكه هيچ معبودى نيست به جز آن خدايى كه بنى اسرائيل به او ايمان آوردند). و اگر نگفت به ((اللّه )) بلكه معبود را توصيف كرد به آن معبودى كه بنى اسرائيل به او ايمان آوردند، براى اينست كه انگيزه اش در ايمان آوردن طمعى بوده ، كه شايد با ايمان آوردنش دست يابد به آنچه بنى اسرائيل با ايمان آوردنشان به آن دست يافتند، و آن عبور كردن از دريا و نجات يافتن از غرق شدن بود. و باز به همين جهت است كه بين ايمان و اسلام جمع كرد تا به اين وسيله اثر آن گناهى كه بر آن اصرار داشت يعنى گناه شرك به خدا و استكبار بر خدا را بشويد. و بقيه الفاظ آيه روشن است .
ءَالْئََنَ وَ قَدْ عَصيْت قَبْلُ وَ كُنت مِنَ الْمُفْسِدِينَ
كلمه ((آلان )) - با ((آ)) ى مد دار - اصلش ((اءاءلان : آيا الان )) بوده ، يعنى آيا حالا ايمان مى آورى ؟ حالا كه عذاب خدا تو را درك كرده ؟ با اينكه ايمان و توبه هيچ كس در لحظه فرا رسيدن عذاب و آمدن مرگ از هر طرف قبول نيست . و تو قبل از اين عصيان كردى و از مفسدان بودى و عمرت را در معصيت خدا بسر بردى و توبه را در موقع خودش انجام ندادى ، حال كه وقت توبه فوت شده ايمان چه سودى به حالت دارد معناى ((مبواء صدق )) كه در وصف مسكن بنى اسرائيل آمده است و اشاره به مفهومى كه از اضافه اشياء و مفاهيم به كلمه ((صدق ))،استفاده مى شود
5- يعنى ما بنى اسرائيل را سكنى داديم در مسكنى صدق .
و اگر سكنى را اضافه به صدق كرده همچنان كه در مواردى ديگر ((وعد))، ((قدم ))، ((لسان ))، ((مدخل )) و ((مخرج )) را اضافه به صدق كرده و فرموده : ((وعد الصدق ))، ((قدم صدق ))، ((لسان صدق ))، ((مدخل صدق )) و ((مخرج صدق )) همه به اين منظور است كه بفهماند لوازم معنا و آثارى كه از اين اشياء مطلوب است در اين اشياء موجود مي باشد، و به راستى موجود مي باشد، بدون اينكه در چيزى از آثارش كه به زبان دلالت التزاميه اش وعده آن را به طالبش مى دهد دروغ بگويد، مثلا وعده صدق آن وعده اى است كه وعده دهنده اش زود به آن وفا مى كند، و شخص موعود به آن وعده را خوشحال مى سازد، وعده اى است كه جا دارد موعود آن اميد به آن ببندد، و آرزومند وقوعش باشد، و اما وعده اى كه وعده صدق نباشد، قهرا وعده كذب است ، كانه خود آن وعده به زبان دلالت التزاميهاش ميگويد كه : من آثار مطلوب را ندارم .
و بنابراين ، پس جمله ((مبوا صدق )) دلالت دارد بر اينكه خداى سبحان بنى اسرائيل را در مسكنى سكنى داد كه در آن ، آنچه انسان از مسكن انتظار دارد موجود بوده است . يك انسان از مسكن مطلوب و مرغوب اين را ميخواهد كه آب و هواى خوبى داشته باشد و سرزمينش پر از بركات و داراى وفور نعمت باشد و بتواند در آن استقرار يابد. و آن مسكن عبارت بود از نواحى بيت المقدس و شام كه خداى - عزوجل - بنى اسرائيل را در آنجا سكنى داد و آن را سرزمين مقدس و نيز سرزمين مبارك نام نهاد. قرآن كريم داستان داخل شدن بنى اسرائيل در آنجا را ذكر فرموده است .
و تنجيه به بدن فرعون ، دلالت دارد بر اينكه فرعون غير از بدن چيز ديگرى داشته كه بدن بعد از نزول عذاب آن را از دست داده ، و آن چيزى كه نامش ((فرعون )) بوده و بدن بدن او بوده ، همان نفسى است كه روح هم خوانده مى شود، و اين نفس همان چيزى است كه خداى تعالى در دم مرگ هر كس آن را ميگيرد، همچنان كه در آيات ذيل فرموده : ((اللّه يتوفى الانفس حين موتها))، و نيز فرموده : ((قل يتوفاكم ملك الموت الذى وكل بكم ))، و اين نفس همان است كه آدمى در طول عمرش از او خبر مى دهد به ((من )) و ((اينجانب ))، و همين ((من )) است كه انسانيت انسان به وسيله آن تحقق مى يابد، همان است كه درك مى كند و اراده مي نمايد، و افعال انسانى را به وسيله بدن و قوا و اعضاى مادى آن انجام مى دهد و بدن چيزى به جز آلت و ابزار كار نفس نيست ، البته ابزار كار نفس در كارهاى مادى او و اما در كارهاى معنوى ، نفس بدون حاجت به بدن كارهاى خود را انجام ميدهد. پس بنابر تفسيرى كه ما براى كلمات آيه كرديم معناى آيه چنين مى شود: موسى - بعد از آنكه از ايمان آوردن فرعون و درباريانش مايوس شد و بطورى كه از سياق گفتارش در دعا استفاده مى شود يقين كرد كه جز بر ضلات خود و اضلال ديگران ادامه نمي دهد - عرضه داشت : پروردگارا! تو فرعون و هوادارانش را در برابر كفر و طغيانشان كيفر بدى دادى ، و آن كيفر اين است كه به آنان زينت و اموالى در زندگى دنيا دادى . پروردگارا! و اين اراده تو بود كه آنان با اين زينت و اموال مغرور گشته پيروان خود را از راه تو منحرف سازند، و اراده تو باطل شدنى نيست و غرضت هرگز لغو نمي باشد. پروردگارا! به همين اراده ات و خشمى كه بر آنان گرفته اى ادامه بده و اموالشان را از مجراى نعمت بودن به مجراى نقمت و عذاب تغيير ده و دلهايشان را مسدود كن تا در نتيجه ايمان نياورند و به كفر خود ادامه بدهند، تا برسند به موقفى كه در آن موقف ديگر ايمان سودى به حالشان ندارد، و آن زمانى است كه عذاب الهى را ببينند. و اين دعا از موسى عليه فرعون و درباريانش همانطور كه گفتيم بعد از آن بود كه بطور كامل از ايمان آوردن آنها مايوس شد و يقين كرد كه از زنده بودنشان انتظارى جز گمراهى و گمراه كردن وجود ندارد، نظير دعايى كه نوح (عليه السلام ) عليه قومش كرد، و بنا به حكايت قرآن گفت : ((رب لا تذر على الارض من الكافرين ديارا انك ان تذرهم يضلوا عبادك و لا يلدوا الا فاجرا كفارا)). و حاشا بر ساحت مقدس انبياء (عليهم السلام ) كه سخنى بگويند كه منشأش صرف حدس و گمان باشد، آن هم در موقعى كه با رب العالمين - جلت كبريائه و عز شانه - سخن مى گويند خواسته و دعاى اولشان همان است كه در جمله ((ربنا لا تجعلنا فتنة للقوم الظالمين )) به آن اشاره كردند، و علت و انگيزه اينكه چنين حاجتى را خواستند اينست كه آنچه اقوياى ستمگر را بر ضعفاى مظلومين غره و مسلط مى كند ضعف (و ظلم پذيرى ) طبقه ضعيف است . پس ضعيف به علت همان ضعفى كه در او است فتنه قوى و مورد ستم او است ، همچنان كه در قرآن كريم اموال و اولاد را - بدان جهت كه جاذبه و محبوبيت دارد - فتنه انسان خوانده و فرموده : ((انما اموالكم و اولادكم فتنة )) و معلوم است كه دنيا براى طالب آن فتنه است ، پس اينكه از پروردگارشان خواستند كه آنان را براى قوم ستمكار فتنه قرار ندهد، در حقيقت درخواست اين بوده كه ضعف و ذلت آنان را با سلب غرض از آن سلب كند.
ساده تر بگويم : خواسته اند بگويند ضعف و ذلت ما سبب فتنه ستمكاران است ، ولى به جاى اينكه رفع سبب را بخواهند رفع غرض و مسبب را خواسته اند.
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: member, Administrators تاریخ عضویت: 1390/02/31 ارسالها: 1,034 47 تشکر دریافتی در 28 ارسال
|
تدبر و فهم سوره يونس: فراز بندي، كلمات كليدي، نكات مهم تفسيري و درس سوره يونس
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمـَنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند رحمتگر مهربان
الر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ {1} الف لام راء اين است آيات كتاب حكیم (محکم و استوار و سنجیده){1} أَكَانَ لِلنَّاسِ عَجَبًا أَنْ أَوْحَيْنَا إِلَى رَجُلٍ مِّنْهُمْ أَنْ أَنذِرِ النَّاسَ وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُواْ أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِندَ رَبِّهِمْ قَالَ الْكَافِرُونَ إِنَّ هَـذَا لَسَاحِرٌ مُّبِينٌ {2} آيا براى مردم شگفتآور است كه به مردى از خودشان وحى كرديم كه مردم را بيم ده و به كسانى كه ايمان آوردهاند مژده ده كه براى آنان نزد پروردگارشان مقام وجایگاه نيك است كافران گفتند اين [مرد] قطعا افسونگرى آشكار است {2}
عصاره فراز ایات 1-2:ایات قرآن، محکم و استوار است اما منکران معاد با اظهار تعجب از وحی الهی بر انسانی از میان خودشان، با پیامبرکه از عذاب قیامت انذار میدهد، مخالفت کرده، او را ساحر میخوانند.
نکات: سوره های شروع شونده با الر: یوسف یونس حجر تلک ایات الکتاب الحکیم: لقمان یونس -قبلا در سوره قاف هم مشابه ایه 2 بیان شده بود که بل عجبوا ان جائهم منذر منهم فقال الکافرون هذا شی عجیب ائذا متنا و کنا ترابا ذلک رجع بعید -کاربرد توام انذار و تبشیر در ایه 2 (سوره های مرحله 5 به بعد)
إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الأَمْرَ مَا مِن شَفِيعٍ إِلاَّ مِن بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ {3} پروردگار شما آن خدايى است كه آسمانها و زمين را در شش هنگام آفريد سپس بر عرش استيلا يافت كار [آفرينش] را تدبير مىكند شفاعتگرى جز پس از اذن او نيست اين استخدا پروردگار شما پس او را بپرستيد. آيا پند نمىگيريد {3} إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا وَعْدَ اللّهِ حَقًّا إِنَّهُ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ بِالْقِسْطِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ لَهُمْ شَرَابٌ مِّنْ حَمِيمٍ وَعَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُواْ يَكْفُرُونَ {4} بازگشت همه شما به سوى اوست وعده خدا حق است هموست كه آفرينش را آغاز مىكند سپس آن را باز مىگرداند تا كسانى را كه (باین وعده خدا) ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند به عدالت پاداش دهد و كسانى كه كفر ورزيدهاند به سزاى كفرشان شربتى از آب جوشان و عذابى پر درد خواهند داشت {4} هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاء وَالْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُواْ عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ مَا خَلَقَ اللّهُ ذَلِكَ إِلاَّ بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ {5} اوست كسى كه خورشيد را روشنايى بخشيد و ماه را تابان كرد و براى آن منزلهايى معين كرد تا شماره سالها و حساب را بدانيد خدا اينها را جز به حق نيافريده است نشانهها[ى خود] را براى گروهى كه مىدانند به روشنى بيان مىكند {5} إِنَّ فِي اخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا خَلَقَ اللّهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَّقُونَ {6} به راستى در آمد و رفتشب و روز و آنچه خدا در آسمانها و زمين آفريده براى مردمى كه پروا دارند دلايلى [آشكار] است {6}
عصاره فراز ایات 3-6: خدایی که جهان افرینش و شما را خلق کرده و نشانه های ربوبیتش در هستی هویداست، همو پرودگار شما و تدبیر کننده امور است. هیچ شفیعی جز باذن او نیست. پس تنها او را پرستش کنید. اوست که شما را بسوی خودش برمیگرداند تا اهل ایمان و عمل صالح را جزای نیکو عطا کند. کافران نیز عذابی سخت خواهند داشت.
نکات: -یدبر الامر: یونس 2 بار، سجده، رعد -تکرار کلمه رب:24 بار ، ربک 8بار -اینکه بازگشت همه انسانها بسوی خداست و خدا شما را هم باز میگرداند در ایات 4،23،28،49،56،70 ،تکرار شده
إَنَّ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا وَرَضُواْ بِالْحَياةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّواْ بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ {7} كسانى كه اميد به ديدار ما ندارند و به زندگى دنيا دل خوش كرده و بدان اطمينان يافتهاند و همانها كه از آيات ما غافلند {7} أُوْلَـئِكَ مَأْوَاهُمُ النُّارُ بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ {8} آنان به [كيفر] آنچه به دست مىآوردند جايگاهشان آتش است {8} إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمَانِهِمْ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمُ الأَنْهَارُ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ {9} كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند پروردگارشان به پاس ايمانشان آنان را هدايت مىكند به باغهاى [پر ناز و] نعمت كه از زير [پاى] آنان نهرها روان خواهد بود [در خواهند آمد] {9} دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَتَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ {10} نيايش آنان در آنجا سبحانك اللهم [=خدايا تو پاك و منزهى] و درودشان در آنجا سلام است و پايان نيايش آنان اين است كه الحمد لله رب العالمين [=ستايش ويژه پروردگار جهانيان است] {10}
وَلَوْ يُعَجِّلُ اللّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجَالَهُم بِالْخَيْرِ لَقُضِيَ إِلَيْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ {11} و اگر خدا براى مردم همانگونه كه آنان در آنچه خیر میدانند، شتاب میکنند در رساندن بلا(و عقوبت اعمالشان) به آنها شتاب مىنمود قطعا اجلشان فرا مىرسيد پس كسانى را كه به ديدار ما اميد ندارند در طغيانشان رها مىكنيم تا سرگردان بمانند {11} وَإِذَا مَسَّ الإِنسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَآئِمًا فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَن لَّمْ يَدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَّسَّهُ كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ {12} و چون انسان را آسيبى رسد ما را به پهلو خوابيده يا نشسته يا ايستاده مىخواند و چون گرفتاريش را برطرف كنيم چنان مىرود كه گويى ما را براى گرفتاريى كه به او رسيده نخوانده است اين گونه براى اسرافكاران آنچه انجام مىدادند زينت داده شده است {12} وَلَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِن قَبْلِكُمْ لَمَّا ظَلَمُواْ وَجَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ وَمَا كَانُواْ لِيُؤْمِنُواْ كَذَلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ {13} و قطعا نسلهاى پيش از شما را هنگامى كه ستم كردند به هلاكت رسانديم و پيامبرانشان دلايل آشكار برايشان آوردند و[لى] بر آن نبودند كه ايمان بياورند اين گونه مردم مجرم و جدا شده از مسیر حق را جزا مىدهيم {13} ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلاَئِفَ فِي الأَرْضِ مِن بَعْدِهِم لِنَنظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ {14} آنگاه شما را پس از آنان در زمين جانشين قرار داديم تا بنگريم چگونه رفتار مىكنيد {14}
عصاره فراز ایات 7-14: کسانیکه به دنیا دل بستند و از ایات خدا غافلند؛ قیامت را منکرند که بسزای اعمالشان در اتش دوزخ خواهند بود .مشیت خدا بر مهلت دهی به انسان و عدم مواخذه سریع است اما ناباوران معاد با غفلت از این امر و فراموشی از مقاطع سخت زندگی که خدا را خوانده اند، به باورها و رفتارهای غلط خود ادامه داده ایمان نمی اوردند. اقوام گذشته هم اینگونه با وجود ارایه بینات از سوی رسولان، ایمان نیاوردند سرانجام هلاک شدند و شما جانشین انها شدید تا عملکرد شما را بنگریم.
نکات: - در ایه 92 بیان شده که ان کثیرا من الناس عن ایاتنا لغافلون که در تلفیق با ایه 7 نشانگر آنست که اکثر مردم به زندگی دل بسته و از ایات خدا و قیامت غافل میشوند. تکرار دنیا: 7 بار . در آیات 7،23،24،70و88 به دلبستگی مردم به زندگی دنیا که ریشه اصلی انکار و غفلت از قیامت است، اشاره شده است. -تکرار لایرجون لقائنا 3بار در ایات 15،11 و7 -ایه 13 مشابه ایه 74 است، اقوام گذشته که با وجود ارایه بینات از سوی رسولان، ایمان نیاوردند سرانجام هلاک شدند -اجل: 3 بار -سنت خدا در مهلت دهی به افراد و اقوام و اجل و سرامد داشتن عمر یک قوم و عدم هلاکت و عذاب انها تا قبل از این موعد در ایات ،49،11،19 - فی طغیانهم یعمهون 5 بار در سوره های انعام، یونس،اعراف،مومنون و بقره بکار رفته است که 4 بار ان به مهلت دادن و مدد دادن خداوند به مکذبین و مجرمین است تا در سرکشی و تجاوز خود سرگردان باشند. - اینکه انسانها در سختی ها خدا را میخوانند و بعد فراموش میکنند در سوره های مختلف بیان شده است. در سوره یونس هم در ایات 12و 21تا23 و یا عبارات مختلف تکرار شده است
وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَـذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ {15} و چون آيات روشن ما بر آنان خوانده شود آنانكه به ديدار ما اميد ندارند مىگويند قرآن ديگرى جز اين بياور يا آن را عوض كن بگو مرا نرسد كه آن را از پيش خود عوض كنم جز آنچه را كه به من وحى مىشود پيروى نمىكنم اگر پروردگارم را نافرمانى كنم از عذاب روزى بزرگ مىترسم {15} قُل لَّوْ شَاء اللّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَلاَ أَدْرَاكُم بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُرًا مِّن قَبْلِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ {16} بگو اگر خدا مىخواست آن را بر شما نمىخواندم و [خدا] شما را بدان آگاه نمىگردانيد قطعا پيش از [آوردن] آن روزگارى در ميان شما به سر بردهام(و میدانید که امین هستم و افترا نمی بندم. ضمن اینکه چرا قبلا این ایات را نمیخواندم) آيا فكر نمىكنيد {16} فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ {17} پس (اگر ایاتی را بدروغ به خدا ببندم)كيستستمكارتر از آن كس كه دروغى بر خداى بندد يا (ستمکارتر از شما که) آيات او را تكذيب كند به راستى مجرمان و جداشدگان از مسیر حق رستگار نمىشوند {17} وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَـؤُلاء شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللّهَ بِمَا لاَ يَعْلَمُ فِي السَّمَاوَاتِ وَلاَ فِي الأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ {18} و به جاى خدا چيزهايى را مىپرستند كه نه به آنان زيان مىرساند و نه به آنان سود مىدهد و مىگويند اينها نزد خدا شفاعتگران ما هستند بگو آيا خدا را به چيزى (شریکانی) كه در آسمانها و در زمين نمىداند آگاه مىگردانيد او پاك و برتر است از آنچه [با وى] شريك مىسازند {18} وَمَا كَانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّةً وَاحِدَةً فَاخْتَلَفُواْ وَلَوْلاَ كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ فِيمَا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ {19} و مردم جز يك امت نبودند ( همه در مسیر توحید فطری بودند) پس اختلاف پيدا كردند (و خداوند رسولان را مبعوث کرد اما بازهم به اختلاف ادامه دادند) و اگر وعدهاى (سنت و نظام مشخصی) از جانب پروردگارت مقرر نگشته بود قطعا در آنچه بر سر آن با هم اختلاف مىكنند ميانشان داورى مىشد {19} وَيَقُولُونَ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلّهِ فَانْتَظِرُواْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ {20} و مىگويند چرا معجزهاى از جانب پروردگارش بر او نازل نمىشود بگو غيب (و نزول معجزه) فقط به خدا اختصاص دارد پس منتظر باشيد كه من هم با شما از منتظرانم {20}
عصاره فراز آیات 15-20: منکران معاد میگویند قرانی غیر از این بیاور،بگو این ایات ازجانب خداست و من اختیاری از پیش خود برای تغییر آنها ندارم و از مخالفت با پرودگار میترسم. چرا که افترازننده به خدا و تکذیب کننده ایات او رستگار نمیشود. اینها معبودانی را نیز بعنوان شفیع نزد خدا می پرستند. قطعا اگر موعد و برنامه ای برای امتها مشخص نشده بود، در موردشان حکم رانده میشد. میگویند چرا معجزه ای بر تو نازل نشده، بگو غیب و نزول معجزه نیز از ان خداست.
نکات: -قضی بینهم:ایات 19،47،54و93
-ایه 19 با ایه 253 سوره بقره تکمیل میشود : كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ يَهْدِي مَن يَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ {213} مردم امتى يگانه بودند پس خداوند پيامبران را نويدآور و بيمدهنده برانگيخت و با آنان كتاب [خود] را بحق فرو فرستاد تا ميان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داورى كند و جز كسانى كه [كتاب] به آنان داده شد پس از آنكه دلايل روشن براى آنان آمد به خاطر ستم [و حسدى] كه ميانشان بود [هيچ كس] در آن اختلاف نكرد پس خداوند آنان را كه ايمان آورده بودند به توفيق خويش به حقيقت آنچه كه در آن اختلاف داشتند هدايت كرد و خدا هر كه را بخواهد به راه راست هدايت مىكند {213} در سوره هود هم فرمود: وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلاَ يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ {118}و اگر پروردگار تو مى خواست قطعا همه مردم را امت واحدى قرار مىداد در حالى كه پيوسته در اختلافند {118} یعنی که امت واحده، امتی بدون اختلاف و ناسازگاری است.
لذا مفهوم سه ایه فوق این چنین خواهد شد که مردم هر منطقه یا کشوری در ابتدا يك امت بودند که اختلاف و ناسازگاری نداشتند یا با عقل خود رفع میکردند. اما بتدریج با بزرگ شدن جوامع و گسترش اختلاف عقاید و منافع، نزول رهنمودهای وحیانی برای بیان عقاید صحیح و رهنمون شدن بشر به سعادت و نیز حل اختلافات و مشکلات دنیوی لاینحل ضرورت یافت. خداوند رسولان را مبعوث و هدایت خویش را عرضه کرد اما کسانی علیرغم ارایه بینات در دین خدا هم اختلاف کردند و حق را نپذیرفتند یا به ان عمل نکردند و در نتیجه در برابر دین الهی نیز مردم به دو دسته کلی تقسیم شدند. تسلیم شوندگان و مخالفان.
-فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ : انعام 21،یونس 17،اعراف 37
وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِّن بَعْدِ ضَرَّاء مَسَّتْهُمْ إِذَا لَهُم مَّكْرٌ فِي آيَاتِنَا قُلِ اللّهُ أَسْرَعُ مَكْرًا إِنَّ رُسُلَنَا يَكْتُبُونَ مَا تَمْكُرُونَ {21} و چون مردم (غافلان) را پس از آسيبى كه به ايشان رسيده است رحمتى بچشانيم، آنگاه (بجای تواضع و خشوع) در آيات ما نيرنگى میکنند (که ایات ما را نپذیرند و رفع اسیب را به عوامل دیگر نسبت می دهند) بگو نيرنگ خدا سريعتر است در حقيقت فرستادگان [=فرشتگان] ما آنچه نيرنگ مىكنيد مىنويسند {21} هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا كُنتُمْ فِي الْفُلْكِ وَجَرَيْنَ بِهِم بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَفَرِحُواْ بِهَا جَاءتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَجَاءهُمُ الْمَوْجُ مِن كُلِّ مَكَانٍ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُاْ اللّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنجَيْتَنَا مِنْ هَـذِهِ لَنَكُونَنِّ مِنَ الشَّاكِرِينَ {22} او كسى است كه شما را در خشكى و دريا مىگرداند تا وقتى كه در كشتيها باشيد و آنها با بادى خوش آنان را ببر ند و ايشان بدان شاد شوند [بناگاه] بادى سخت بر آنها وزد و موج از هر طرف بر ايشان تازد و باوركنند كه در محاصره افتادهاند در آن حال خدا را پاكدلانه مىخوانند كه اگر ما را از اين [ورطه] بر هانى قطعا از سپاسگزاران خواهيم شد {22} فَلَمَّا أَنجَاهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِي الأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَى أَنفُسِكُم مَّتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ إِلَينَا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ {23} پس چون آنان را رهانيد (نجات داد) ناگهان در زمين بناحق سركشى مىكنند اى مردم سركشى شما فقط به زيان خود شماست شما بهره زندگى دنيا را [مىطلبيد] سپس بازگشتشما به سوى ما خواهد بود پس شما را از آنچه انجام مىداديد باخبر خواهيم كرد {23} إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاء أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاء فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَالأَنْعَامُ حَتَّىَ إِذَا أَخَذَتِ الأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّيَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَيْهَآ أَتَاهَا أَمْرُنَا لَيْلاً أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِيدًا كَأَن لَّمْ تَغْنَ بِالأَمْسِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ {24} در حقيقت مثل زندگى دنيا بسان آبى است كه آن را از آسمان فرو ريختيم پس گياه زمين از آنچه مردم و دامها مىخورند با آن درآميخت تا آنگاه كه زمين پيرايه خود را برگرفت و آراسته گرديد و اهل آن پنداشتند كه آنان بر آن قدرت دارند شبى يا روزى فرمان [ويرانى] ما آمد و آن را چنان دروشده و بریده كرديم كه گويى ديروز وجود نداشته است اين گونه نشانهها[ى خود] را براى مردمى كه انديشه مىكنند به روشنى بيان مىكنيم {24} وَاللّهُ يَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلاَمِ وَيَهْدِي مَن يَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ {25} و خدا [شما را] به سراى سلامت فرا مىخواند و هر كه را بخواهد به راه راست هدايت مىكند {25} لِّلَّذِينَ أَحْسَنُواْ الْحُسْنَى وَزِيَادَةٌ وَلاَ يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَلاَ ذِلَّةٌ أُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ {26} براى كسانى كه كار نيكو كردهاند نيكويى [بهشت] و زياده [بر آن] است چهرههايشان را غبارى و ذلتى نمىپوشاند اينان اهل بهشتند [و] در آن جاودانه خواهند بود {26} وَالَّذِينَ كَسَبُواْ السَّيِّئَاتِ جَزَاء سَيِّئَةٍ بِمِثْلِهَا وَتَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ مَّا لَهُم مِّنَ اللّهِ مِنْ عَاصِمٍ كَأَنَّمَا أُغْشِيَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعًا مِّنَ اللَّيْلِ مُظْلِمًا أُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ {27} و كسانى كه مرتكب بديها شدهاند [بدانند كه] جزاى [هر] بدى مانند آن است و خوارى آنان را فرو مىگيرد در مقابل خدا هيچ حمايتگرى براى ايشان نيست گويى چهرههايشان با پارهاى از شب تار پوشيده شده است آنان همدم آتشند كه در آن جاودانه خواهند بود {27}
عصاره فراز آیات 21-27: ناباوران معاد از روی دنیا خواهی بعد از نجات ازحوادثیکه در ان خدا را عاجزانه خواندند ، به بغی و ناسپاسی خود ادامه میدهند اما غافلند که بساط زندگی دنیای انها با یک حادثه برچیده شده و نهایتا بسوی خدا برخواهند گشت. نیکوکاران که هدایت الهی را پذیرفته اند در بهشت پاداشی بیش از اعمال خود خواهند داشت اما بدکاران سیاه رو در جهنم خواهند بود.
نکات: -ایات 21-23 مشابه مفهوم ایه 12 است. -اولین کاربرد عبارت مخلصین له الدین. در سوره های یونس اعراف غافر 2 عنکبوت لقمان و بینه بکار رفته . جالب انکه در سوره های یونس، عنکبوت و لقمان برای بیان حالت خواندن خدا توسط مسافران کشتی که گرفتار امواج شدند، بکار رفته است. لذا میتوان نتیجه گرفت در سایر سوره هایی که امر شده فادعوه مخلصین له الدین ،منظور خواندن خدا از روی چنین حالتی مشابه مضطر واقعی در کشتی است که غیر خدا امیدی ندارد.
وَيَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُواْ مَكَانَكُمْ أَنتُمْ وَشُرَكَآؤُكُمْ فَزَيَّلْنَا بَيْنَهُمْ وَقَالَ شُرَكَآؤُهُم مَّا كُنتُمْ إِيَّانَا تَعْبُدُونَ {28} و در روزى را كه همه آنان را گرد مىآوريم آنگاه به كسانى كه شرك ورزيدهاند مىگوييم شما و شريكانتان بر جاى خود باشيد پس ميان آنها جدايى مىافكنيم و شريكان آنان مىگويند در حقيقتشما ما را نمىپرستيديد {28} فَكَفَى بِاللّهِ شَهِيدًا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ إِن كُنَّا عَنْ عِبَادَتِكُمْ لَغَافِلِينَ {29} و گواهى خدا ميان ما و ميان شما بس است به راستى ما از عبادت شما بىخبر بوديم {29} هُنَالِكَ تَبْلُو كُلُّ نَفْسٍ مَّا أَسْلَفَتْ وَرُدُّواْ إِلَى اللّهِ مَوْلاَهُمُ الْحَقِّ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ {30} آنجاست كه هر كسى آنچه را از پيش فرستاده است مىآزمايد و به سوى خدا مولاى حقيقى خود بازگردانيده مىشوند و آنچه به دروغ برمىساختهاند از دستشان به در مىرود {30} قُلْ مَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ أَمَّن يَمْلِكُ السَّمْعَ والأَبْصَارَ وَمَن يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيَّتَ مِنَ الْحَيِّ وَمَن يُدَبِّرُ الأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللّهُ فَقُلْ أَفَلاَ تَتَّقُونَ {31} بگو كيست كه از آسمان و زمين به شما روزى مىبخشد يا كيست كه مالک گوشها و ديدگان است و كيست كه زنده را از مرده بيرون مىآورد و مرده را از زنده خارج مىسازد و كيست كه كارها را تدبير مىكند خواهند گفتخدا پس بگو آيا از خدا پروا نمىكنيد {31} فَذَلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ {32} اين است خدا پروردگار بحق شما و بعد از حقيقت جز گمراهى چيست؟! پس چگونه [از حق] بازگردانيده مىشويد {32} كَذَلِكَ حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ فَسَقُواْ أَنَّهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ {33} اين گونه سخن پروردگارت بر كسانى كه نافرمانى كردند به حقيقت پيوست كه آنان ايمان نمىآورند {33} قُلْ هَلْ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ قُلِ اللّهُ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ {34} بگو آيا از شريكان شما كسى هست كه آفرينش را آغاز كند و سپس آن را برگرداند بگو خداست كه آفرينش را آغاز مىكند و باز آن را برمىگرداند پس چگونه حقیقت را وارونه میکنید و افک می بندید؟{34} قُلْ هَلْ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ {35} بگو آيا از شريكان شما كسى هست كه به سوى حق رهبرى كند بگو خداست كه به حق رهبرى مىكند پس آيا كسى كه به سوى حق رهبرى مىكند سزاوارتر است مورد پيروى قرار گيرد يا كسى كه راه نمىنمايد مگر آنكه [خود] هدايتشود شما را چه شده چگونه داورى مىكنيد {35} وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إَنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا إِنَّ اللّهَ عَلَيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ {36} و بيشترشان جز از گمان پيروى نمىكنند [ولى] گمان به هيچ وجه [آدمى را] از حقيقت بىنياز نمىگرداند آرى خدا به آنچه مىكنند داناست {36}
عصاره فراز آیات 28-36: بگو در روز محشر، معبودانی که بعنوان شفیع می پرستیدند، از عبادت انها اعلام بی خبری میکنند. اینها علیرغم انکه میدانند خدا روزی ده است، اغاز گر و برگرداننده افرینش است، تدبیرگر امور است و تنها خداست که به حق هدایت میکند نه معبودان آنها، باز هم بر باور و رفتار غلط خود اصرار کرده، ایمان نمی اورند.اینها تابع برداشتهای غیر موجه خود هستند نه حقیقت.
نکات: اعلام برائت و بی خبری معبودان از عبادت شدن توسط مشرکان در سوره های مختلف بیان شده است: قصص63: ماکانوا ایانا یعبدون، سبا 41: بل کانوا یعبدون الجن،
وَمَا كَانَ هَـذَا الْقُرْآنُ أَن يُفْتَرَى مِن دُونِ اللّهِ وَلَـكِن تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ الْكِتَابِ لاَ رَيْبَ فِيهِ مِن رَّبِّ الْعَالَمِينَ {37} و چنان نيست كه اين قرآن از جانب غير خدا [و] به دروغ ساخته شده باشد بلكه تصديق [كننده] آنچه(کتب اسمانی) پيش از آن است مىباشد و توضيح و تفصیل آن كتابها است . در آن ترديدى نيست که از جانب پروردگار جهانيان است {37} أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ {38} يا مىگويند آن را به دروغ ساخته است بگو اگر راست مىگوييد سورهاى مانند آن بياوريد و هر كه را جز خدا مىتوانيد فرا خوانيد {38} بَلْ كَذَّبُواْ بِمَا لَمْ يُحِيطُواْ بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ {39} بلكه چيزى را (قران را) دروغ شمردند كه به علم آن احاطه نداشتند و هنوز تاويل (برخی آیات و وعده های ) آن برايشان نيامده است كسانى [هم] كه پيش از آنان بودند همين گونه ( پیام رسولانشان را) تكذيب كردند پس بنگر كه فرجام ستمگران چگونه بوده است {39} وَمِنهُم مَّن يُؤْمِنُ بِهِ وَمِنْهُم مَّن لاَّ يُؤْمِنُ بِهِ وَرَبُّكَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِينَ {40} و از آنان كسى است كه بدان (قران و پیامهای تو) ايمان مىآورد و از آنان كسى است كه بدان ايمان نمىآورد و پروردگار تو به [حال] فسادگران داناتر است {40} وَإِن كَذَّبُوكَ فَقُل لِّي عَمَلِي وَلَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنتُمْ بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأَنَاْ بَرِيءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ {41} و اگر تو را تكذيب كردند بگو عمل من به من اختصاص دارد و عمل شما به شما اختصاص دارد شما از آنچه من انجام مىدهم غير مسؤوليد و من هم از آنچه شما انجام مىدهيد غير مسؤولم {41} وَمِنْهُم مَّن يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ أَفَأَنتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَلَوْ كَانُواْ لاَ يَعْقِلُونَ {42} و برخى از آنان كسانىاند كه به تو گوش فرا مىدهند آيا تو كران را هر چند در نيابند شنوا خواهى كرد {42} وَمِنهُم مَّن يَنظُرُ إِلَيْكَ أَفَأَنتَ تَهْدِي الْعُمْيَ وَلَوْ كَانُواْ لاَ يُبْصِرُونَ {43} و از آنان كسى است كه به سوى تو مىنگرد آيا تو نابينايان را هر چند نبينند هدايت توانى كرد {43} إِنَّ اللّهَ لاَ يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئًا وَلَـكِنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ {44} خدا به هيچ وجه به مردم ستم نمىكند ليكن مردم خود بر خويشتن ستم مىكنند {44} وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ كَأَن لَّمْ يَلْبَثُواْ إِلاَّ سَاعَةً مِّنَ النَّهَارِ يَتَعَارَفُونَ بَيْنَهُمْ قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِلِقَاء اللّهِ وَمَا كَانُواْ مُهْتَدِينَ {45} و روزى كه آنان را گرد مىآورد گويى جز به اندازه ساعتى از روز (بعد از مرگشان) درنگ نكردهاند با هم اظهار آشنايى مىكنند قطعا كسانى كه ديدار خدا را دروغ شمردند زيان كردند و [به حقيقت] راه نيافتند {45}
عصاره فراز ایات 37- 45: درجوابشان که میگویند قران را خود ساخته ای بگو اگر میتوانید شما هم یک سوره بیاورید. اینها چیزی را تکذیب میکنند که علمی به ان ندارند. گروهیشان ایمان میاورند اما گروهی که عقل خود را بکار نمی گیرند علیرغم شنیدن ایات،نمی پذیرند و ترا هم تکذیب می کنند. بگو هرکدام پاسخگوی اعمال خود خواهیم بود.اینها در قیامت تحقق و تاویل ایات را خواهند دید و خسران زده خواهند شد.
نکات -در خصوص احساس لبث چند ساعته انسانها در محشر ،در سوره کهف و نازعات بیان شد که این زمان مربوط به فاصله بین مرگ تا حشر است و نه زندگی دنیوی افراد. -در سوره های طور و اسراء هم مخالفان به آوردن کلامی مثل قرآن دعوت شده بودند. اما در سوره هود عدد 10 سوره مشخص شده و بعدا در سوره یونس، به یک سوره تحدی شده است.
وَإِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنَا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللّهُ شَهِيدٌ عَلَى مَا يَفْعَلُونَ {46} و اگر پارهاى از آنچه را كه به آنان وعده مىدهيم (عذاب دنیوی) به تو بنمايانيم يا تو را بميرانيم [در هر دو صورت] بازگشتشان به سوى ماست سپس خدا بر آنچه مىكنند گواه است {46} وَلِكُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولٌ فَإِذَا جَاء رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُم بِالْقِسْطِ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ {47} و هر امتى را پيامبرى است پس چون پيامبرشان بيايد (و رسالت الهی را به انان ابلاغ و انها با تصدیق و تکذیب او باختلاف افتند) به عدالت در مورد آنها داورى شود و بر آنان ستم نرود {47} وَيَقُولُونَ مَتَى هَـذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ {48} و مىگويند اگر راست مىگوييد اين وعده (تحقق حکم قضاوت و عذاب الهی) چه وقت است {48} قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي ضَرًّا وَلاَ نَفْعًا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذَا جَاء أَجَلُهُمْ فَلاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ {49} بگو براى خود زيان و سودى در اختيار ندارم مگر آنچه را كه خدا بخواهد هر امتى را زمانى [محدود] است آنگاه كه زمانشان به سر رسد پس نه ساعتى [از آن] تاخير كنند و نه پيشى گيرند {49} قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُهُ بَيَاتًا أَوْ نَهَارًا مَّاذَا يَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ {50} بگو به من خبر دهيد اگر عذاب او شب يا روز به شما دررسد بزهكاران چه چيزى از آن به شتاب مىخواهند {50} أَثُمَّ إِذَا مَا وَقَعَ آمَنْتُم بِهِ آلآنَ وَقَدْ كُنتُم بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ {51} سپس آيا هنگامى كه [عذاب بر شما] واقع شد ، به آن ايمان آورديد؟ حالا؟ در حالى كه خودتان به [آمدن] آن شتاب مىنموديد {51} ثُمَّ قِيلَ لِلَّذِينَ ظَلَمُواْ ذُوقُواْ عَذَابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ بِمَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ {52} پس به كسانى كه ستم ورزيدند گفته شود عذاب جاويد را بچشيد آيا جز به [كيفر] آنچه به دست مىآورديد جزا داده مىشويد {52} وَيَسْتَنبِئُونَكَ أَحَقٌّ هُوَ قُلْ إِي وَرَبِّي إِنَّهُ لَحَقٌّ وَمَا أَنتُمْ بِمُعْجِزِينَ {53} و از تو خبر مىگيرند آيا آن (وعده عذاب) راست است بگو آرى سوگند به پروردگارم كه آن قطعا راست است و شما نمىتوانيد [خدا را در تحقق وعده عذاب] درمانده كنيد {53} وَلَوْ أَنَّ لِكُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ مَا فِي الأَرْضِ لاَفْتَدَتْ بِهِ وَأَسَرُّواْ النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُاْ الْعَذَابَ وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْقِسْطِ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ {54} و اگر هر كسى كه ستم كرده است، آنچه در زمين است را مالک مىبود قطعا آن را براى [خلاصى و] بازخريد خود مىداد و چون عذاب را ببينند پشيمانى خود را پنهان دارند و درمورد آنان به عدالت داورى شود و بر ايشان ستم نرود {54} أَلا إِنَّ لِلّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَلاَ إِنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ {55} بدانيد كه در حقيقت آنچه در آسمانها و زمين است از آن خداست بدانيد كه در حقيقت وعده خدا حق است ولى بيشتر آنان نمىدانند {55} هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ {56} او زنده مىكند و مىميراند و به سوى او بازگردانيده مىشويد {56}
عصاره فراز ایات 46-56: هر امتی اجلی دارد که چون سراید، به عدالت درموردشان حکم میشود. به اینها که از روی تمسخر و استبعاد، تعجیل در وعده عذاب را میخواهند بگو موعد آن باراده خداست اما هنگامیکه رسید تاخیری نخواهد شد و راه فرار و فدیه هم نیست. ایمان در آن موقع نیز برایتان سودی ندارد. وعده خدا حق است و بسوی او بازمیگردید.
نکات: -ایه 46 خدا به پیامبر می فرماید که عذابی که به اینها وعده داده شده، زمانش مشخص نیست و شاید هم اصلا در زمان حیات تو نباشد اما بهرحال رخ میدهد و بازگشت انها بسوی خداست. با توجه به سایر ایات سوره که به سنت خدا بر مهلت داشتن اقوام و افراد اشاره می کند، و نیز ایه اخر سوره که میفرماید واصبر حتی یحکم الله، بنظر میرسد انتظار خود پیامبر هم تحقق زودتر عذاب با توجه به مخالفتها و کارشکنی های زیاد مخالفان بوده است. در سوره مریم هم خطاب به پیامبر بیان شده بود که لاتعجل علیهم. ضمن انکه خود مشرکان هم با داشتن همین تصور، تعجیل در وقوع عذاب را بعنوان نشانه ای برراستگویی پیامبر طلب میکردند. -ایه 49 مشابه آیه 11 که هر امتی، سرآمد و موعدی دارد. - در ایه 47 همانطور که المیزان هم گفته ظاهرا جملاتی بعد از فاذا جاء رسولهم، و قبل از قضی بینهم در تقدیر است. در توضیح ایه 19 گفته شد که بعد از بروز اختلاف در مردم و مبعوث شدن انبیا مردم در تعالیم دین هم اختلاف می کنند و تسلیم نمیشوند و نهایتا خدا در مورد انها حکم میکند. در ایه 47 به همین موضوع اشاره شده که پس از امدن انبیا و دو دسته شدن مردم تصدیق و تکذیب رسول، در موردشان حکم رانده میشود. -لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذَا جَاء أَجَلُهُمْ فَلاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ : سوره های یونس و اعراف -در ایات 8،27و 52 برای بیان جزای بدکاران از فعل کسب استفاده شده است: بماکانوا یکسبون،والذین کسبوالسیئات، بما کنتم تکسبون.
يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَشِفَاء لِّمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ {57} اى مردم به يقين براى شما از جانب پروردگارتان ارشاد به حق و درمانى براى آنچه در سينه هاست آمده است و هدایت و رحمتى براى گروندگان [به آن ] {57} قُلْ بِفَضْلِ اللّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِكَ فَلْيَفْرَحُواْ هُوَ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ {58} بگو (نزول قران که موعظه و شفا و هدایت است) به فضل و رحمت خداست پس به آن بايد شاد شوند و اين(هدایت پذیری) از هر چه (از متاع دنیا) گرد مىآورند بهتر است {58} قُلْ أَرَأَيْتُم مَّا أَنزَلَ اللّهُ لَكُم مِّن رِّزْقٍ فَجَعَلْتُم مِّنْهُ حَرَامًا وَحَلاَلاً قُلْ آللّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللّهِ تَفْتَرُونَ {59} بگو به من خبر دهيد آنچه از روزى كه خدا براى شما فرود آورده [چرا] بخشى از آن را حرام و [بخشى را] حلال گردانيدهايد بگو آيا خدا به شما اجازه داده يا بر خدا دروغ مىبنديد {59} وَمَا ظَنُّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَشْكُرُونَ {60} و كسانى كه بر خدا دروغ مىبندند روز رستاخيز چه برداشتی دارند در حقيقتخدا بر مردم داراى فضل و بخشش است ولى بيشترشان (با عدم استفاده درست از نعمتها و حلال و حرام کردن احکام) سپاسگزارى نمىكنند {60} وَمَا تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَلاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُودًا إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ وَمَا يَعْزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي الأَرْضِ وَلاَ فِي السَّمَاء وَلاَ أَصْغَرَ مِن ذَلِكَ وَلا أَكْبَرَ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ {61} و در هيچ كارى نباشى و از سوى او [=خدا] هيچ [آيهاى] از قرآن نخوانى و هيچ كارى نكنيد مگر اينكه ما بر شما گواه باشيم آنگاه كه بدان مبادرت مىورزيد و هموزن ذرهاى نه در زمين و نه در آسمان از پروردگار تو پنهان نيست و نه كوچكتر و نه بزرگتر از آن چيزى نيست مگر اينكه در كتابى روشن [درج شده] است {61} أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ {62} آگاه باشيد كه بر دوستان خدا (که به خدا افترا نمیزنند و عامل به هدایت خدا هستند از بابت تحت نظر بودن اعمالشان)نه بيمى است و نه آنان اندوهگين مىشوند {62} الَّذِينَ آمَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ {63} همانان كه ايمان آورده و پرهيزگارى میکردند{63} لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَياةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ {64} در زندگى دنيا و در آخرت مژده براى آنان است وعدههاى خدا را تبديلى نيست اين همان كاميابى بزرگ است {64}
عصاره فراز ایات 57-64: همانا قران ارشاد و موعظه ای از جانب خدا برای انسانها و هدایت و رحمت برای گروندگان به آنست. انها که با صدور احکام دروغ، ارزاق خدا را حلال و حرام می کنند ناسپاسی کرده، به خدا افترا میزنند. بدانند که هیچ کاری از خدا پنهان نیست و در قیامت نتیجه انرا خواهند دید اما اهل ایمان و تقوا، بشارت در دنیا و اخرت و فوز عظیم دارند.
نکات: -از حلال و حرام کردن احکام خدا توسط مردم در سوره های انعام یونس اعراف و نحل گلایه شده است. جالب آنکه همه موارد مربوط به احکام غذایی و خوراکی است.
وَلاَ يَحْزُنكَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِيعًا هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ {65} سخن آنان تو را غمگين نكند زيرا عزت همه از آن خداست او شنواى داناست {65} أَلا إِنَّ لِلّهِ مَن فِي السَّمَاوَات وَمَن فِي الأَرْضِ وَمَا يَتَّبِعُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ شُرَكَاء إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ {66} آگاه باش كه هر كه [و هر چه] در آسمانها و هر كه [و هر چه] در زمين است از آن خداست و كسانى كه غير از خدا شريكانى را مىخوانند [از آنها=شرکا] پيروى نمىكنند بلکه اينان جز از برداشت و باورهای ذهنی خود پيروى نمىكنند و جز به گمانهایی( قبل از حصول حقانیت آن)، تکیه نمى کنند. {66} هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُواْ فِيهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَسْمَعُونَ {67} اوست كسى كه براى شما شب را قرار داد تا در آن بياراميد و روز را روشن [گردانيد] بى گمان در اين [امر] براى مردمى كه مىشنوند نشانههايى است {67} قَالُواْ اتَّخَذَ اللّهُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ هُوَ الْغَنِيُّ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَات وَمَا فِي الأَرْضِ إِنْ عِندَكُم مِّن سُلْطَانٍ بِهَـذَا أَتقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ {68} گفتند خدا فرزندى براى خود اختيار كرده است منزه است او او بىنياز است(از داشتن فرزند) آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست شما را بر اين [ادعا] حجتى نيست آيا چيزى را كه نمىدانيد به دروغ بر خدا مىبنديد {68} قُلْ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ لاَ يُفْلِحُونَ {69} بگو در حقيقت كسانى كه بر خدا دروغ مىبندند رستگار نمىشوند {69} مَتَاعٌ فِي الدُّنْيَا ثُمَّ إِلَيْنَا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ نُذِيقُهُمُ الْعَذَابَ الشَّدِيدَ بِمَا كَانُواْ يَكْفُرُونَ {70} بهرهاى [اندك] در دنيا [دارند] سپس بازگشتشان به سوى ماست آنگاه به [سزاى] آنكه كفر مىورزيدند عذاب سخت به آنان مىچشانيم {70}
عصاره فراز آیات 65-70:از افتراهایی که بخدا می بندند و برای خدا شریک و فرزند قائلند، ناراحت نباش اینها حجتی بر گفتار و عقاید خود ندارند بلکه تابع برداشتهای ظنی خود هستند. به متاع قلیل دنیا دلخوشند اما بازگشتشان بسوی ماست و عذاب کفرشان را خواهند چشید.
نکات: -یفترون علی الله الکذب:یونس 2 بار ایات 60 و 69، نحل،نساء و مائده -ظن و اتباع از ظن: 6 بار درسوره، بیشترین تکرار -ان یتبعون الا الظن و ان هم الا یخرصون :انعام 116 و یونس 66
وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِن كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُم مَّقَامِي وَتَذْكِيرِي بِآيَاتِ اللّهِ فَعَلَى اللّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُواْ أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُواْ إِلَيَّ وَلاَ تُنظِرُونِ {71} و خبر نوح را بر آنان بخوان آنگاه كه به قوم خود گفت اى قوم من اگر ماندن(قیام) من [در ميان شما] و اندرز دادن من به آيات خدا بر شما گران آمده است [بدانيد كه من] بر خدا توكل كردهام پس [در] كارتان با شريكان خود همداستان و متحد شويد تا كارتان بر شما پوشیده نماند (همه جوانب را بنگرید تا بعدا پشیمان نشوید) سپس به کار من فیصله دهید و مهلتم ندهيد (که باکی از تصمیم شما ندارم){71} فَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَمَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى اللّهِ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ {72} و اگر روى گردانديد از دعوت من، (ضرری متوجه من نیست زیرا) من مزدى از شما نمىطلبم بلکه پاداش من جز بر عهده خدا نيست و مامورم كه از تسلیم شدگان به امر خدا باشم {72} فَكَذَّبُوهُ فَنَجَّيْنَاهُ وَمَن مَّعَهُ فِي الْفُلْكِ وَجَعَلْنَاهُمْ خَلاَئِفَ وَأَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُنذَرِينَ {73} پس او را تكذيب كردند آنگاه وى را با كسانى كه در كشتى همراه او بودند نجات داديم و آنان را جانشين [مکذبان] ساختيم و كسانى را كه آيات ما را تكذيب كردند غرق كرديم پس بنگر كه فرجام بيمدادهشدگان چگونه بود {73}
عصاره فراز آیات 71-73:ای پیامبر داستان نوح را برایشان بگو که دعوت الهی نوح بر انها سنگین بود و با او به مخالفت برخاسته علیرغم تصمیم به حذف نوح، خداوند او و پیروانش را نجات داد و مکذبینی که از انذارهای نوح روگردان شدند را غرق کرد.
نکات: -اولین بیان از واکنش نوح در برابر قومش که تصمیم به قتل او گرفتند. در سوره های دیگر که داستان نوح بیان شده بود، باین امر اشاره نشده بود. تنها در سوره شعرا از زبان کفار بیان شد که لئن لم تنته یا نوح لتکونن من المرجومین. و نوح هم از خداوند درخواست نجات او و همراهانش را نمود. این موضوع نشان میدهد در این مقطع زمانی مخالفان پیامبر نیز با اتحاد با یکدیگر نقشه ای برای توطئه علیه ایشان داشتند. -در همین راستا توکل بر خدا در این ایات سه بار تکرار شده است: یکبار توسط نوح و دوبار توسط بنی اسراییل
ثُمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِ رُسُلاً إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَآؤُوهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانُواْ لِيُؤْمِنُواْ بِمَا كَذَّبُواْ بِهِ مِن قَبْلُ كَذَلِكَ نَطْبَعُ عَلَى قُلوبِ الْمُعْتَدِينَ {74} آنگاه پس از وى رسولانى را به سوى قومشان برانگيختيم (آنها طلب معجزه میکردند) پس آنان دلايل و نشانه ها برايشان آوردند ولى ايشان بر آن نبودند كه به چيزى كه قبلا آن را دروغ شمرده بودند ايمان بياورند اين گونه ما بر دلهاى تجاوزكاران مهر مىنهيم {74} ثُمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِم مُّوسَى وَهَارُونَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ بِآيَاتِنَا فَاسْتَكْبَرُواْ وَكَانُواْ قَوْمًا مُّجْرِمِينَ {75} سپس بعد از آنان موسى و هارون را با آيات خود به سوى فرعون و سران [قوم] وى فرستاديم و[لى آنان] گردنكشى كردند و گروهى تبهكار(جدا شده از مسیر حق) بودند {75} فَلَمَّا جَاءهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِندِنَا قَالُواْ إِنَّ هَـذَا لَسِحْرٌ مُّبِينٌ {76} پس چون حق از نزد ما به سويشان آمد گفتند قطعا اين سحرى آشكار است {76} قَالَ مُوسَى أَتقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءكُمْ أَسِحْرٌ هَـذَا وَلاَ يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ {77} موسى گفت آيا وقتى حق به سوى شما آمد مىگوييد آيا اين سحر است و حال آنكه جادوگران رستگار نمىشوند{77} قَالُواْ أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءنَا وَتَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِيَاء فِي الأَرْضِ وَمَا نَحْنُ لَكُمَا بِمُؤْمِنِينَ {78} فرعونیان گفتند آيا به سوى ما آمدهاى تا ما را از شيوهاى كه پدرانمان را بر آن يافتهايم بازگردانى و بزرگى در اين سرزمين براى شما دو تن باشد ما به شما دو تن ايمان نمی آوریم {78} وَقَالَ فِرْعَوْنُ ائْتُونِي بِكُلِّ سَاحِرٍ عَلِيمٍ {79} و فرعون گفت هر جادوگر دانايى را پيش من آوريد {79} فَلَمَّا جَاء السَّحَرَةُ قَالَ لَهُم مُّوسَى أَلْقُواْ مَا أَنتُم مُّلْقُونَ {80} و چون جادوگران آمدند موسى به آنان گفت آنچه را مىاندازيد بيندازيد {80} فَلَمَّا أَلْقَواْ قَالَ مُوسَى مَا جِئْتُم بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللّهَ سَيُبْطِلُهُ إِنَّ اللّهَ لاَ يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ {81} پس چون افكندند موسى گفت آنچه را شما به ميان آورديد سحر است به زودى خدا آن را باطل خواهد كرد آرى خدا كار مفسدان را به سامان نمى رساند {81} وَيُحِقُّ اللّهُ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ {82} و خدا با كلمات و اثار خود حق را ثابت مىگرداند هر چند مجرمان و جداشدگان از حق را خوش نيايد {82} فَمَا آمَنَ لِمُوسَى إِلاَّ ذُرِّيَّةٌ مِّن قَوْمِهِ عَلَى خَوْفٍ مِّن فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِمْ أَن يَفْتِنَهُمْ وَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِي الأَرْضِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِينَ {83} (علیرغم شکست ساحران) پس كسى به موسى ايمان نياورد مگر افرادی از قوم وى در حالى كه بيم داشتند از آنكه مبادا فرعون و سران آنها ايشان را آزار رسانند و در حقيقت فرعون در آن سرزمين برترىجوى و از اسرافكاران (از حد گذرنده) بود {83} وَقَالَ مُوسَى يَا قَوْمِ إِن كُنتُمْ آمَنتُم بِاللّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُواْ إِن كُنتُم مُّسْلِمِينَ {84} و موسى گفت اى قوم من اگر به خدا ايمان آوردهايد و اگر اهل تسليميد بر او توكل كنيد {84} فَقَالُواْ عَلَى اللّهِ تَوَكَّلْنَا رَبَّنَا لاَ تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ {85} پس گفتند بر خدا توكل كرديم پروردگارا ما را براى قوم ستمگر [وسيله] آزمايش و اذیت قرار مده {85} وَنَجِّنَا بِرَحْمَتِكَ مِنَ الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ {86} و ما را به رحمتخويش از گروه كافران نجات ده {86} وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى وَأَخِيهِ أَن تَبَوَّءَا لِقَوْمِكُمَا بِمِصْرَ بُيُوتًا وَاجْعَلُواْ بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ {87} و به موسى و برادرش وحى كرديم كه شما دو تن براى قوم خود در مصر(شهر) خانههايى ترتيب دهيد و سراهايتان را رو به روى هم قرار دهيد و نماز برپا داريد و مؤمنان را مژده ده {87} وَقَالَ مُوسَى رَبَّنَا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلأهُ زِينَةً وَأَمْوَالاً فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا رَبَّنَا لِيُضِلُّواْ عَن سَبِيلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَلاَ يُؤْمِنُواْ حَتَّى يَرَوُاْ الْعَذَابَ الأَلِيمَ {88} و موسى گفت پروردگارا تو به فرعون و اشرافش در زندگى دنيا زيور و اموال دادهاى. پروردگارا در نتیجه [خلق را] از راه تو گمراه میكنند پروردگارا اموالشان را نابود كن و آنان را دلسخت گردان كه ايمان نياورند تا عذاب دردناك را ببينند {88} قَالَ قَدْ أُجِيبَت دَّعْوَتُكُمَا فَاسْتَقِيمَا وَلاَ تَتَّبِعَآنِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ {89} فرمود دعاى هر دوى شما پذيرفته شد پس ايستادگى كنيد و راه كسانى را كه نمىدانند پيروى مكنيد {89} وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْيًا وَعَدْوًا حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنتُ أَنَّهُ لا إِلِـهَ إِلاَّ الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَأَنَاْ مِنَ الْمُسْلِمِينَ {90} و فرزندان اسرائيل را از دريا گذرانديم پس فرعون و سپاهيانش از روى ستم و تجاوز آنان را دنبال كردند تا وقتى كه در شرف غرق شدن قرار گرفت گفت ايمان آوردم كه هيچ معبودى جز آنكه فرزندان اسرائيل به او گرويدهاند نيست و من از تسليمشدگانم {90} آلآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ {91} (به فرعون گفته شد)اكنون (ایمان میاوری؟!) در حالى كه پيش از اين نافرمانى مىكردى و از تباهكاران بودى {91} فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ عَنْ آيَاتِنَا لَغَافِلُونَ {92} پس امروز پیکر تو را به بلندى [ساحل] مىافكنيم تا براى كسانى كه از پى تو(ایندگان) مىآيند عبرتى باشد و بىگمان بسيارى از مردم از نشانههاى ما غافلند {92} وَلَقَدْ بَوَّأْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ فَمَا اخْتَلَفُواْ حَتَّى جَاءهُمُ الْعِلْمُ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُواْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ {93} به راستى (پس از عبور از نیل و هلاکت فرعونیان) ما فرزندان اسرائيل را در جايگاه[هاى] نيكو منزل داديم و از چيزهاى پاكيزه به آنان روزى بخشيديم پس به اختلاف نپرداختند مگر پس از آنكه علم براى آنان حاصل شد همانا پروردگار تو در روز قيامت در باره آنچه بر سر آن اختلاف مىكردند ميانشان داورى خواهد كرد {93}
عصاره فراز آیات 74-93: فرعون و سپاهش هم علیرغم ارایه معجزات و شکست ساحران، از روی استکبار و زورگویی به تکذیب و مخالفت با موسی پرداختند و با ازار و اذیت مانع ایمان اوردن مردم میشدند. انها را غرق کرده و موسی و بنی اسراییل را نجات دادیم تا مایه عبرت دیگران باشد. اما اکثر مردم غافلند. فرعون در لحظه غرق شدن اظهار ایمان کرد اما فایده ای نداشت.
نکات: -طبق ایه 76 فرعونیان در برابر دعوت موسی و معجزاتش، او را ساحر خواندند . در ایه 2 هم بیان شد که مشرکان مکه همین اتهام را به پیامبر زدند. -آیات 77و 81 نشان میدهد که سحر و ساحران در برابر حق و اراده و تدبیر خدا شکست میخورد و به سرانجام مطلوب خود نمیرسد. -منظورا از قبله قراردادن بیوت چیست؟ ایات 83،85و 86 نشان دهنده ازار و اذیت و فشار فرعونیان بر پیروان موسی و جو ترس ایجاد شده میباشد. این فشار بحدی بوده که مانع ایمان اوردن مردم میشده و اهل ایمان نیز از خدا درخواست گشایش و نجات از ازار کافران میکردند. در برابر این درخواست، خداوند به انها وحی میکند که در مصر (شهر) سکونت گزینید و خانه های خود را قبله قرار دهید و نماز و ارتباط با خدا را اقامه کنید. در مفهوم قبله قرار دادن خانه ها، نظرات متفاوتی بیان شده ازجمله اینکه خانه های خود را در جهت قبله (کعبه یا بیت المقدس یا هرقبله ای که انها داشتند) بسازید یا خانه های خود را محل عبادت کنید و یا خانه هی خود را مقابل هم بسازید. معنای لغوی قبله، حالت یا مکانی است که فرد روکننده در آن است و نوع خاص ان قبله نماز است که فرد نمازگرار به آن رو میکند. به نظر میرسد با توجه به ایات قبل، خداوند در پاسخ به درخواست نجات بنی اسراییل به موسی و هارون توصیه میکند که مقدماتی فراهم اورید که همگی در شهر در کنار هم منزل گزینند (تا احتمالا از پراکندگی خارج شوند) و خانه های خود را هم مقابل هم قرار دهند تا با ایجاد یک محله مخصوص به خود ضمن برخورداری از ازاد عمل بیشتر در مناسک دینی و اقامه نماز، بتوانند ارتباطات اجتماعی بیشتری با هم داشته و بتوانند در مواقع لزوم به همدیگر کمک کنند . -کلمه قبله در دو سوره بیان شده، یکی در همین سوره یونس در ماجرای بنی اسراییل و در سوره بقره هم در داستان تغییر قبله مسلمانان -در سوره های دیگری که داستان موسی و فرعون بیان شده، به ازار و اذیتهایی از جمله تصمیم به رجم و سنگباران موسی، تصمیم به اخراج بنی اسراییل از مصر و کشتن مردان بنی اسراییل و زنده نگهداشتن زنانشان اشاره شده است. -آیه 91 که به اظهار ایمان دیر هنگام فرعون در هنگام غرق شدن اشاره دارد (الان و قد عصیت من قبل) ، مشابه ایه 51 است که به مشرکان هشدار میدهد که ایمان در هنگام نزول عذاب فایده ندارد. أَثُمَّ إِذَا مَا وَقَعَ آمَنْتُم بِهِ آلآنَ -ایه 93 مثال عینی از ایه 19 است که اهل کتاب و ادیان اسمانی هم در دین خود دچار اختلاف و ناسازگاری با گوهر دین میشوند و این اختلاف تا قیامت ادامه خواهد داشت. -تکرار کلمات مشتق از ریشه اختلاف در امتها و ادیان در سوره یونس: ایات 19،93،در هرکدام 2 بار، -در ایه 74 منظور از بما کذبوا به من قبل چیست؟ آیا فاعل کذبوا و مایومنوا، متفاوت است؟ نظرات مختلف در سه دسته کلی ، بیان شده است: 1-آنان هم همان آیاتی را که پیشینیان تکذیب کردند، تکذیب کرده و ایمان نیاوردند. 2-آنان به چيزي كه پيش از آن تكذيب كرده بودند ايمان نیاوردند 3-برخی باستناد روایت، میگویند کذبوا من قبل، منظور عالم ذر است. این افراد در آنجا، تکذیب کرده بودند.! با توجه به متن ایه که جمله مورد بحث یعنی فماکانوا لیومنوا بما کذبوا به من قبل را بعد از فجاوهم بالبینات آورده، معنای قریب به ذهن ان همین است که انها بعد از نزول معجزات و ارایه بینات، همچنان دعوت و پیام رسولان را که قبل از معجزات هم تکذیب کرده بودند، انکار میکردند. مشابه این مفهوم در سوره انعام با تفصیل بیشتری امده است: وَأَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِن جَاءتْهُمْ آيَةٌ لَّيُؤْمِنُنَّ بِهَا قُلْ إِنَّمَا الآيَاتُ عِندَ اللّهِ وَمَا يُشْعِرُكُمْ أَنَّهَا إِذَا جَاءتْ لاَ يُؤْمِنُونَ {109} و با سختترين سوگندهايشان به خدا سوگند خوردند كه اگر معجزهاى براى آنان بيايد حتما بدان مىگروند بگو معجزات تنها در اختيار خداست و شما چه مىدانيد كه اگر [معجزه هم] بيايد باز ايمان نمىآورند {109} وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ كَمَا لَمْ يُؤْمِنُواْ بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَنَذَرُهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ {110} و دلها و ديدگانشان را برمىگردانيم [در نتيجه به آيات ما ايمان نمىآورند] چنانكه نخستين بار به آن ايمان نياوردند و آنان را رها مىكنيم تا در طغيانشان سرگردان بمانند {110} وَلَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَيْهِمُ الْمَلآئِكَةَ وَكَلَّمَهُمُ الْمَوْتَى وَحَشَرْنَا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَيْءٍ قُبُلاً مَّا كَانُواْ لِيُؤْمِنُواْ إِلاَّ أَن يَشَاء اللّهُ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ {111} و اگر ما فرشتگان را به سوى آنان مىفرستاديم و اگر مردگان با آنان به سخن مىآمدند و هر چيزى را دسته دسته در برابر آنان گرد مىآورديم باز هم ايمان نمىآوردند جز اينكه خدا بخواهد ولى بيشترشان نادانى مىكنند {111} در اینجا هم تاکید میکند که اینها اصلا قصد ایمان اوری ندارند حتی اگر معجزات متعدد بیاید و انها همانند دفعه نخستی که در مواجهه با رسولان، انها را تکذیب کردند، همچنان به انکار خود ادامه میدهند.
فَإِن كُنتَ فِي شَكٍّ مِّمَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُونَ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكَ لَقَدْ جَاءكَ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ {94} پس اگر از آنچه به سوى تو نازل كردهايم در ترديدى و یقین نداری از كسانى كه پيش از تو كتاب [آسمانى] مىخواندند بپرس (که تثبیت شود) قطعا حق از جانب پروردگارت به سوى تو آمده است پس زنهار از ترديدكنندگان مباش {94} وَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِ اللّهِ فَتَكُونَ مِنَ الْخَاسِرِينَ {95} و از كسانى كه آيات ما را دروغ پنداشتند مباش كه از زيانكاران خواهى بود {95} إِنَّ الَّذِينَ حَقَّتْ عَلَيْهِمْ كَلِمَتُ رَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ {96} در حقيقت كسانى كه سخن پروردگارت بر آنان تحقق يافته، ايمان نمىآورند {96} وَلَوْ جَاءتْهُمْ كُلُّ آيَةٍ حَتَّى يَرَوُاْ الْعَذَابَ الأَلِيمَ {97} (ایمان نمی اورند) هر چند هر گونه آيتى برايشان بيايد تا وقتى كه عذاب دردناك را ببينند {97} فَلَوْلاَ كَانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا إِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ لَمَّآ آمَنُواْ كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الخِزْيِ فِي الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ {98} پس چرا هيچ شهرى نبود كه [اهل آن بموقع] ايمان بياورد و ايمانش به حال آن سود بخشد مگر قوم يونس كه وقتى [در آخرين لحظه] ايمان آوردند عذاب رسوايى را در زندگى دنيا از آنان برطرف كرديم و تا چندى آنان را برخوردار ساختيم {98} وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لآمَنَ مَن فِي الأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ {99} و اگر پروردگار تو مىخواست قطعا هر كه در زمين است همه آنها يكسر ايمان مىآوردند پس آيا تو مردم را مجبور مىكنى كه ایمان آورند {99} وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ {100} و هيچ كس را نرسد كه جز به اذن خدا ايمان بياورد و [خدا] بر كسانى كه نمى انديشند پليدى را قرار مىدهد (و ایمان نمیاورند) {100} قُلِ انظُرُواْ مَاذَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا تُغْنِي الآيَاتُ وَالنُّذُرُ عَن قَوْمٍ لاَّ يُؤْمِنُونَ {101} بگو بنگريد كه در آسمانها و زمين چيست و[لى] نشانهها و هشدارها گروهى را كه ايمان نمىآورند سود نمىبخشد {101} فَهَلْ يَنتَظِرُونَ إِلاَّ مِثْلَ أَيَّامِ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِهِمْ قُلْ فَانتَظِرُواْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ {102} پس آيا جز مانند روزهاى كسانى را كه پيش از آنان درگذشتند انتظار مىبرند بگو انتظار بريد كه من [نيز] با شما از منتظرانم {102} ثُمَّ نُنَجِّي رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُواْ كَذَلِكَ حَقًّا عَلَيْنَا نُنجِ الْمُؤْمِنِينَ {103} سپس فرستادگان خود و كسانى را كه گرويدند مىرهانيم زيرا بر ما فريضه است كه مؤمنان را نجات دهيم {103}
عصاره فراز ایات 94-103:ای پیامبر ایات و وعده های قران، حق است. سنت خدا این است که منکرانی که عقل خود را بکار نمی گیرند، و بخاطر اصرار بر باورهای غلط قبلی دلهاشان سخت شده، هر نشانه ای هم ببینند، ایمان نمی اورند تا عذاب را ببینند . خدا اگر بخواهد همه ایمان میاورند و تو نمیتوانی انها را به ایمان مجبور کنی. فقط قوم یونس از لحظات اخر فرصت ایمان اوری استفاده کردند اما قوم تو هم مانند سایر اقوام قبل منتظر تحقق وعده خدایند. بگو منتظر هلاکت باشند سپس رسولان و اهل ایمان را نچات می دهیم.
نکات: -ایات 96و 97 مشابه دعای حضرت موسی در ایه 88 است. رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَلاَ يُؤْمِنُواْ حَتَّى يَرَوُاْ الْعَذَابَ الأَلِيمَ. در ایه 30 هم بیان شد کذلک حقت کلمت ربک علی الذین فسقو انهم لایومنون -عبارات مشابه حقت کلمت ربک :در سوره های یونس 33 کذلک حقت کلمت ربک علی الذین فسقو انهم لایومنون، ان الذین حقت علیهم کلمت ربک لایومنون 96، غافر 6 کذلک حقت کلمت ربک علی الذین کفروا انهم اصحاب النار، زمر71: لکن حقت کلمه العذاب علی الکافرین
-این موضوع که افراد مکذب بخاطر دنیا طلبی و غفلت با اصرار بر باورها و رفتارهای غلط خود، دلهایشان سخت شده تا موقع مرگ یا عذاب ایمان نمی اورند ،در ایات 96،97،98،13،33،74،88،100،101،90 بیان شده و چون این بی ایمانی نتیجه اعمال خودشان است، خداوند انرا بعنوان یکی از سنتها و رویه های منسوب به خود با عباراتی چون حقت کلمت ربک،نطبع علی قلوبهم، یجعل الرجس علی الذین لایعقلون بیان کرده است. در سوره انعام هم خداوند اینگونه بسته شدن چشم و قلبشان را بخود نسبت داده است: وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ كَمَا لَمْ يُؤْمِنُواْ بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَنَذَرُهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ {110}و دلها و ديدگانشان را برمى گردانيم [در نتيجه به آيات ما ايمان نمى آورند] چنانكه نخستين بار به آن ايمان نياوردند و آنان را رها مىكنيم تا در طغيانشان سرگردان بمانند {110}
-مشابه ایات این فراز که اینها هر نشانه ای هم بیاید ایمان نمی اورند، اگر خدا میخواست مشرک نمی شدند و ایمان باذن خداست، در سوره انعام هم بیان شده بود: وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا أَشْرَكُواْ وَمَا جَعَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا وَمَا أَنتَ عَلَيْهِم بِوَكِيلٍ {107} و اگر خدا مىخواست آنان شرك نمىآوردند و ما تو را بر ايشان نگهبان نكردهايم و تو وكيل آنان نيستى {107} وَأَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِن جَاءتْهُمْ آيَةٌ لَّيُؤْمِنُنَّ بِهَا قُلْ إِنَّمَا الآيَاتُ عِندَ اللّهِ وَمَا يُشْعِرُكُمْ أَنَّهَا إِذَا جَاءتْ لاَ يُؤْمِنُونَ {109} و با سختترين سوگندهايشان به خدا سوگند خوردند كه اگر معجزهاى براى آنان بيايد حتما بدان مىگروند بگو معجزات تنها در اختيار خداست و شما چه مىدانيد كه اگر [معجزه هم] بيايد باز ايمان نمىآورند {109} وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ كَمَا لَمْ يُؤْمِنُواْ بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَنَذَرُهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ {110} و دلها و ديدگانشان را برمىگردانيم [در نتيجه به آيات ما ايمان نمىآورند] چنانكه نخستين بار به آن ايمان نياوردند و آنان را رها مىكنيم تا در طغيانشان سرگردان بمانند {110} وَلَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَيْهِمُ الْمَلآئِكَةَ وَكَلَّمَهُمُ الْمَوْتَى وَحَشَرْنَا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَيْءٍ قُبُلاً مَّا كَانُواْ لِيُؤْمِنُواْ إِلاَّ أَن يَشَاء اللّهُ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ {111} و اگر ما فرشتگان را به سوى آنان مىفرستاديم و اگر مردگان با آنان به سخن مىآمدند و هر چيزى را دسته دسته در برابر آنان گرد مىآورديم باز هم ايمان نمىآوردند جز اينكه خدا بخواهد ولى بيشترشان نادانى مىكنند {111} وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نِبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ {112} و بدين گونه براى هر پيامبرى دشمنى از شيطانهاى انس و جن برگماشتيم بعضى از آنها به بعضى براى فريب [يكديگر] سخنان آراسته القا مىكنند و اگر پروردگار تو مىخواست چنين نمىكردند پس آنان را با آنچه به دروغ مىسازند واگذار {112} وَلِتَصْغَى إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَلِيَرْضَوْهُ وَلِيَقْتَرِفُواْ مَا هُم مُّقْتَرِفُونَ {113} و [چنين مقرر شده است] تا دلهاى كسانى كه به آخرت ايمان نمىآورند به آن [سخن باطل] بگرايد و آن را بپسندد و تا اينكه آنچه را بايد به دست بياورند به دست آورند {113}
- در سوره سبا هم عصاره فراز ایات 48-54 چنین بود که بگو حق (قران) از جانب خداوند بر شما عرضه شده است قبل از اینکه فرصت را از دست دهند ایمان اورند چرا که پس از مرگ برای ایمان اوردن دیر است.
-فلا تکونن من الممترین : در سه سوره انعام، یونس و بقره بکار رفته است. در سوره انعام هم مشابه سوره یونس بعد از بیان اینکه اهل کتاب میدانند قران حق است، امده است. أَفَغَيْرَ اللّهِ أَبْتَغِي حَكَمًا وَهُوَ الَّذِي أَنَزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتَابَ مُفَصَّلاً وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِّن رَّبِّكَ بِالْحَقِّ فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ {114}پس آيا داورى جز خدا جويم با اينكه اوست كه اين كتاب را به تفصيل به سوى شما نازل كرده است و كسانى كه كتاب [آسمانى] بديشان دادهايم مىدانند كه آن از جانب پروردگارت به حق فرو فرستاده شده است پس تو از ترديدكنندگان مباش {114}
-لاتکونن: قصص 86 فلا تکونن ظهیرا للکافرین، قصص 87،انعام 14،یونس 105،ولاتکونن من المشرکین، انعام35 فلاتکونن من الجاهلین، یونس 95 ولاتکونن من الذین کذبوابایات الله -ننجی المومنین :انبیا یونس
قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِي شَكٍّ مِّن دِينِي فَلاَ أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ وَلَـكِنْ أَعْبُدُ اللّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ {104} بگو اى مردم اگر در (چیستیِ ) دين من ترديد داريد پس [بدانيد كه من] كسانى را كه به جاى خدا مىپرستيد نمىپرستم بلكه خدايى را مىپرستم كه جان شما را مىستاند و دستور يافتهام كه از مؤمنان باشم {104} وَأَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا وَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ {105} و [به من امر شده که خودم و شما] به دين حنيف روى آور و زنهار از مشركان مباش {105} وَلاَ تَدْعُ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ يَنفَعُكَ وَلاَ يَضُرُّكَ فَإِن فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذًا مِّنَ الظَّالِمِينَ {106} و به جاى خدا چيزى را كه سود و زيانى به تو نمىرساند مخوان كه اگر چنين كنى در آن صورت قطعا از جمله ستمكارانى {106} وَإِن يَمْسَسْكَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ كَاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَإِن يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلاَ رَآدَّ لِفَضْلِهِ يُصَيبُ بِهِ مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ {107} (بلکه سود و زیان باذن خداست) و اگر خدا به تو زيانى برساند آن را برطرفكنندهاى جز او نيست و اگر براى تو خيرى بخواهد بخشش او را ردكنندهاى نيست آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد مىرساند و او آمرزنده مهربان است {107} قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءكُمُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَاْ عَلَيْكُم بِوَكِيلٍ {108} بگو اى مردم حق از جانب پروردگارتان براى شما آمده است پس هر كه هدايتيابد به سود خويش هدايت مىيابد و هر كه گمراه گردد به زيان خود گمراه مىشود و من بر شما نگهبان نيستم {108} وَاتَّبِعْ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَاصْبِرْ حَتَّىَ يَحْكُمَ اللّهُ وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ {109} و از آنچه بر تو وحى مىشود پيروى كن و شكيبا باش تا خدا [ميان تو و آنان] داورى كند و او بهترين داوران است {109}
عصاره فراز آیات 104-109: ای پیامبر بگو من بر دین حنیف که نفی پرستش غیرخداست مصمم هستم و معبودان بی فایده شما را نمی پرستم. حقیقیت برای شما از جانب خدا ارایه شده. هرکس هدایت قران را بپذیرد به نفع خودش و هرکس رو گرداند، به ضرر خودش گمراه شده و من وکیل و مجبور کننده شما نیستم. ای پیامبر با تبعیت از وحی ، صبر کن تا خداوند در مورد انها حکم نماید.
نکات: -ایه 104 مشابه سوره کافرون. در ایه 40 هم بیان شد فقل لی عملی و لکم عملکم -واصبر حتی یحکم الله در سوره های طور قلم انسان اصبر لحکم ربک امده بود. -فمن اهتدی فانما یهتدی لنفسه: اسرا نمل یونس -اقم وجهک للدین حنیفا: یونس روم کلمه حنیف ابتدا در سوره انعام مطرح شد
مرور عصاره فرازها:
عصاره فراز ایات 1-2:ایات قرآن، محکم و استوار است اما منکران معاد با اظهار تعجب از وحی الهی بر انسانی از میان خودشان، با پیامبرکه از عذاب قیامت انذار میدهد ، مخالفت کرده، او را ساحر میخوانند. (دلیل بر معاد) عصاره فراز ایات 3-6: خدایی که جهان افرینش و شما را خلق کرده و نشانه های ربوبیتش در هستی هویداست، همو پرودگار شما و تدبیر کننده امور است. هیچ شفیعی جز باذن او نیست. پس تنها او را پرستش کنید. اوست که شما را بسوی خودش برمیگرداند تا اهل ایمان و عمل صالح را جزای نیکو عطا کند. کافران نیز عذابی سخت خواهند داشت.
(رفتارها و باورهای غلط منکران معاد) عصاره فراز ایات 7-14: کسانیکه به دنیا دل بستند و از ایات خدا غافلند؛ قیامت را منکرند که بسزای اعمالشان در اتش خواهند بود. مشیت خدا بر مهلت دهی به انسان و عدم مواخذه سریع است اما ناباوران معاد با غفلت از این امر و فراموشی از مقاطع سخت زندگی که خدا را خوانده اند، به باورها و رفتارهای غلط خود ادامه داده ایمان نمی اورند. اقوام گذشته هم، اینگونه با وجود ارایه بینات از سوی رسولان، ایمان نیاوردند سرانجام هلاک شدند و شما جانشین انها شدید تا عملکرد شما را بنگریم.
(پاسخ به نفی قران و درخواست معجزات دیگر)آیات 15-20: منکران معاد میگویند قرانی غیر از این بیاور،بگو این ایات ازجانب خداست و من اختیاری از پیش خود برای تغییر آنها ندارم و از مخالفت با پرودگار میترسم. چرا که افترازننده به خدا و تکذیب کننده ایات او رستگار نمیشود. معبودانی را نیز بعنوان شفیع نزد خدا می پرستند. اگر موعد و برنامه ای برای امتها مشخص نشده بود، در موردشان حکم رانده میشد. میگویند چرا معجزه ای بر تو نازل نشده، بگو غیب و نزول معجزه نیز از ان خداست.
(رفتارها و باورهای غلط منکران معاد و سرنوشتشان) آیات 21-27: ناباوران معاد از روی دنیا خواهی بعد از نجات ازحوادثیکه در ان خدا را عاجزانه خواندند، به بغی و ناسپاسی خود ادامه میدهند اما غافلند که بساط زندگی دنیای انها با یک حادثه برچیده شده و نهایتا بسوی خدا برخواهند گشت. نیکوکاران که هدایت الهی را پذیرفته اند در بهشت پاداشی بیش از اعمال خود خواهند داشت اما بدکاران سیاه رو در جهنم خواهند بود.
(رفتارها و باورهای غلط مشرکان از روی ظن است) آیات 28-36: بگو در روز محشر، معبودانی که بعنوان شفیع می پرستیدند، از عبادت انها اعلام بی خبری میکنند. علیرغم انکه میدانند خدا روزی ده است، اغاز گر و برگرداننده افرینش است، تدبیرگر امور است و تنها خداست که به حق هدایت میکند نه معبودان آنها، باز هم بر باور و رفتار غلط خود اصرار کرده، ایمان نمی اورند.اینها تابع برداشتهای غیر موجه خود هستند نه حقیقت.
( در نفی قران و قیامت حجتی ندارند) ایات 37- 45: بدون شک قران از جانب خداست. درجوابشان که میگویند قران را خود ساخته ای بگو اگر میتوانید شما هم یک سوره بیاورید. اینها چیزی را تکذیب میکنند که علمی به ان ندارند. گروهیشان به قران ایمان میاورند اما گروهی که عقل خود را بکار نمی گیرند نمی پذیرند و ترا هم تکذیب می کنند. بگو هرکدام پاسخگوی اعمال خود خواهیم بود.اینها در قیامت تحقق و تاویل ایات را خواهند دید و خسران زده خواهند شد.
(هشدار از تحقق وعده عذاب حتمی) ایات 46-56: هر امتی اجلی دارد که چون سراید، به عدالت درموردشان حکم میشود. به اینها که از روی تمسخر و استبعاد، تعجیل در وعده عذاب را میخواهند بگو موعد آن باراده خداست اما هنگامیکه رسید تاخیری نخواهد شد و راه فرار و فدیه هم نیست. ایمان در آن موقع نیز برایتان سودی ندارد. وعده خدا حق است و بسوی او بازمیگردید.
(تایید قران و هشدار به جاعلین احکام) ایات 57-64: همانا قران ارشاد و موعظه ای از جانب خدا برای انسانها و هدایت و رحمت برای گروندگان به آنست. انها که با صدور احکام دروغ، ارزاق خدا را حلال و حرام می کنند ناسپاسی کرده،به خدا افترا میزنند بدانند که هیچ کاری از خدا پنهان نیست و در قیامت نتیجه انرا خواهند دید اما اهل ایمان و تقوا، بشارت در دنیا و اخرت و فوز عظیم دارند.
(تسلای پیامبر به بی حجتی اینها و سرنوشتشان) آیات 65-70:از افتراهایی که بخدا می بندند و برای خدا شریک و فرزند قائلند، ناراحت نباش اینها حجتی بر گفتار و عقاید خود ندارند بلکه تابع برداشتهای ظنی خود هستند. به متاع قلیل دنیا دلخوشند اما بازگشتشان بسوی ماست و عذاب کفرشان را خواهند چشید.
سیاق ایات 1-70: آیات قرآن، محکم و استوار و بحق از جانب خدا برای شما نازل شده است. قطعا همه بسوی خداوند خالق هستی که تدبیرکننده امور است برمیگردند. اما انها که به دنیا دل بستند و از نشانه های خدا و سنت خدا در مهلت دادن به بندگان و ملتها غفلت میکنند، با اصرار بر باورها و رفتارهای ظنی و غیر موجه خود، قیامت، قران و ترا انکار کرده، ایمان نمیاورند. اینها با فراموشی نجات ازحوادثیکه در ان خدا را عاجزانه خواندند، همچنان، معبودانی را بعنوان شفیع خود میپرستند. ای پیامبر ناراحت نباش و اینگونه با انها استدلال کن و انها را از عذاب قطعی جهنم که معبودانشان هم نمیتوانند انها را نجات دهند انذار بده. بگو موعد عذاب دنیوی هم با خداست و ایمان در آن لحظه سودی ندارد. به نیکوکاران هم که هدایت الهی را پذیرفته اند بشارت بده در بهشت پاداشی بیش از اعمال خود خواهند داشت
عصاره فراز آیات 71-73:ای پیامبر داستان نوح را برایشان بگو که دعوت الهی نوح بر انها سنگین بود و با او به مخالفت برخاسته علیرغم تصمیم به حذف نوح، خداوند او و پیروانش را نجات داد و مکذبینی که از انذارهای نوح روگردان شدند را غرق کرد. عصاره فراز آیات 74-93: فرعون و سپاهش هم علیرغم ارایه معجزات و شکست ساحران، از روی استکبار و زورگویی به تکذیب و مخالفت با موسی پرداختند و با ازار و اذیت مانع ایمان اوردن مردم میشدند. انها را غرق کرده و موسی و بنی اسراییل را نجات دادیم تا مایه عبرت دیگران باشد. اما اکثر مردم غافلند. فرعون در لحظه غرق شدن اظهار ایمان کرد اما فایده ای نداشت.
عصاره فراز ایات 94-103:ای پیامبر آیات و وعده های قران،حق است. سنت خدا این است که منکرانی که عقل خود را بکار نمی گیرند و بخاطر اصرار بر باورهای غلط قبلی دلهاشان سخت شده ،هر نشانه ای هم ببینند ایمان نمی اورند تا عذاب را ببینند. خدا اگر بخواهد همه ایمان میاورند و تو نمیتوانی انها را به ایمان مجبور کنی. فقط قوم یونس از لحظات اخر فرصت ایمان اوری استفاده کردند اما قوم تو هم مانند سایر اقوام قبل منتظر تحقق وعده خدایند. بگو منتظر هلاکت باشند سپس رسولان و اهل ایمان را نجات می دهیم.
سیاق آیات 71-103: منکرانی که عقل خود را بکار نمی گیرند، و بخاطر اصرار بر باورهای غلط قبلی دلهاشان سخت شده، هر نشانه ای هم رسولانشان بیاورند ایمان نمی اورند تا عذاب را ببینند. ای پیامبر سرگذشت غرق شدن مکذبین روگردان از انذارهای نوح و نیز فرعون و سپاهش که از روی استکبار و زور گویی موسی را تکذیب کردند، را برایشان بیان کن. فرعون در لحظه غرق شدن اظهار ایمان کرد اما فایده ای نداشت. فقط قوم یونس از لحظات اخر فرصت ایمان اوری استفاده کردند. قوم تو هم منتظر تحقق وعده خدایند. بگو منتظر هلاکت باشند سپس رسولان و اهل ایمان را نجات می دهیم.
عصاره فراز آیات 104-109: ای پیامبر بگو من بر دین حنیف که نفی پرستش غیر خداست مصمم هستم و معبودان بی فایده شما را نمی پرستم. حقیقیت برای شما از جانب خدا ارایه شده. هرکس هدایت قران را بپذیرد به نفع خودش و هرکس رو گرداند، به ضرر خودش گمراه شده و من وکیل و مجبور کننده شما نیستم. ای پیامبر با تبعیت از وحی ، صبر کن تا خداوند در مورد انها حکم نماید.
درس سوره یونس: آیات قرآن، بحق از جانب خداوند خالق هستی نازل شده است. هرکس هدایت قران را بپذیرد به نفع خودش و هرکس رو گرداند، به ضرر خودش گمراه شده است. قیامت و بازگشت انسانها بسوی خداوند قطعی است. اما انها که به دنیا دل بستند و از نشانه ها و الطاف خدا و سنت خدا در مهلت دادن به بندگان غفلت میکنند، با اصرار بر باورها و رفتارهای ظنی و غیر موجه خود، قیامت، قران و ترا انکار کرده، ایمان نمیاورند. ای پیامبر از رفتار انها ناراحت نباش و اینگونه با انها استدلال کن. با بیان سابقه اقوام قبل، سنت خدا در عذاب مکذبین و نجات رسولان و پیروانشان را به انها یاداوری کن و بگو ایمان در لحظه عذاب که موعد ان دست خداست،سودی ندارد. انها را از عذاب قطعی جهنم و اینکه معبودانی را هم که بعنوان شفیع می پرستیدند، نمیتوانند نجاتشان دهند، انذار کن. تو وکیل و مجبور کننده انها به ایمان نیستی. صبر کن تا خداوند در مورد انها حکم نماید.
کلمات کلیدی:
سوره های شروع شونده با الر: یوسف یونس حجر تلک ایات الکتاب الحکیم: لقمان یونس یدبر الامر: یونس 2 بار، سجده، رعد تکرار کلمه رب:24 بار ، ربک 8بار اینکه بازگشت همه انسانها بسوی خداست و خدا شما را هم باز میگرداند در ایات 4،23،28،49،56،70 ، تکرار دنیا: 7 بار. در آیات 7،23،24،70و88 به دلبستگی مردم به زندگی دنیا که ریشه اصلی انکار و غفلت از قیامت است، اشاره شده است. -تکرار لایرجون لقائنا 3بار در ایات 15،11 و7 -اجل: 3 بار -قضی بینهم:ایات 19،47،54و93 -اولین کاربرد عبارت مخلصین له الدین لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذَا جَاء أَجَلُهُمْ فَلاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ : سوره های یونس و اعراف - -سنت خدا در مهلت دهی به افراد و اقوام و اجل و سرامد داشتن عمر یک قوم و عدم هلاکت و عذاب انها تا قبل از این موعد در ایات ،49،11،19 -یفترون علی الله الکذب:یونس 2 بار ایات 60 و 69، نحل،نساء و مائده -مشتقات فعل افتری: 6 بار
-فمن اظلم ممن افتری علی الله کذبا:کهف هود انعام 3 بار یونس اعراف عنکبوت ظن و اتباع از ظن: 6 بار درسوره، بیشترین تکرار ان یتبعون الا الظن و ان هم الا یخرصون :انعام 116 و یونس 66 -عبارات مشابه حقت کلمت ربک :در سوره های یونس 33 کذلک حقت کلمت ربک علی الذین فسقو انهم لایومنون، ان الذین حقت علیهم کلمت ربک لایومنون 96، غافر 6 کذلک حقت کلمت ربک علی الذین کفروا انهم اصحاب النار، زمر71: لکن حقت کلمه العذاب علی الکافرین -این موضوع که افراد مکذب بخاطر اصرار بر باورها و رفتارهای غلط خود، دنیا طلبی و غفلت،دلهایشان سخت شده تا موقع مرگ یا عذاب ایمان نمی اورند ،در ایات 96،97،98،13،33،74،88،100،101،90 بیان شده فمن اهتدی فانما یهتدی لنفسه: اسرا نمل یونس اقم وجهک للدین حنیفا: یونس روم کلمه حنیف ابتدا در سوره انعام مطرح شد
-اعراض مشرکان از هر گونه نشانه و ایه در سوره انعام، یس و نیز سوره های قبل بیان شده ازجمله: فمالهم عن التذکره معرضین (مدثر) ان یروا ایه یعرضوا و یقولوا سحر مستمر (قمر) ما یاتیهم من ذکر من الرحمان محدث الا کانوا عنه معرضین (شعرا) و کاین من ایه فی السماوات و الارض یمرون علیها و هم عنها معرضون (یوسف) ما تاتیهم من ایه من ایات ربهم الا کانوا عنها معرضین (یس و انعام) -ایمان نیاوردن مشرکان در سوره انعام، چند بار تکرار شده است: وَإِن يَرَوْاْ كُلَّ آيَةٍ لاَّ يُؤْمِنُواْ(25)، وَمَا تَأْتِيهِم مِّنْ آيَةٍ مِّنْ آيَاتِ رَبِّهِمْ إِلاَّ كَانُواْ عَنْهَا مُعْرِضِينَ ،اذاجائت لایومنون(109) اینکه اکثریت قوم قریش و ساکنان مکه ایمان نمی اورند در سوره های شعرا، اسراء، فرقان ، یوسف و هود و یس نیز بیان شده بود. -ایمان نیاوردن مشرکان حتی در صورت اتیان معجزه هم در سوره های مختلف بیان شده است: انعام هود حجر -اینکه اگر خدا بخواهد همه ایمان میاورند یا مشرک نمی شدند: سوره های یونس انعام حجر هود اعلام برائت و بی خبری معبودان از عبادت شدن توسط مشرکان در سوره های مختلف بیان شده است: قصص63: ماکانوا ایانا یعبدون، سبا 41: بل کانوا یعبدون الجن، -از حلال و حرام کردن در احکام خدا مخصوصا در خوراکی ها توسط مردم در سوره های انعام یونس اعراف و نحل گلایه شده استویرایش بوسیله کاربر 1399/09/04 11:44:24 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit |
سیدکاظم فرهنگ |
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,949
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
تدبر و تفسیر ایات سوره یونس
در مورد سئوال پست یک، ایه مشابهی در سوره اعراف نیز وجود دارد. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان چنین گفته است: تِلْكَ الْقُرَى نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَائِهَا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا كَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِ الْكَافِرِينَ ﴿۱۰۱﴾اين شهرهاست كه برخى از خبرهاى آن را بر تو حكايت مى كنيم در حقيقت پيامبرانشان دلايل روشن برايشان آوردند اما آنان به آنچه قبلا تكذيب كرده بودند [باز] ايمان نمى آوردند اين گونه خدا بر دلهاى كافران مهر مى نهد
(۱۰۱) وَمَا وَجَدْنَا لِأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَإِنْ وَجَدْنَا أَكْثَرَهُمْ لَفَاسِقِينَ ﴿۱۰۲﴾و در بيشتر آنان عهدى [استوار] نيافتيم و بيشترشان را جدا نافرمان يافتيم (۱۰۲)
ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسَى بِآيَاتِنَا إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَظَلَمُوا بِهَا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ ﴿۱۰۳﴾آنگاه بعد از آنان موسى را با آيات خود به سوى فرعون و سران قومش فرستاديم ولى آنها به آن [آيات] كفر ورزيدند پس ببين فرجام مفسدان چگونه بود (۱۰۳)
آيه شريفه (( و لقد اهلكنا القرون من قبلكم لما ظلموا و جاءتهم رسلهم بالبينات و ما كانوا ليومنوا كذلك نجزى القوم المجرمين (( و همچنين آيه (( ثم بعثنا من بعده - يعنى نوح (عليه السلام ) - رسلا الى قومهم فجاوهم بالبينات فما كانوا ليومنوا بما كذبوا به من قبل كذلك نطبع على قلوب المعتدين (( نيز همين معنا را مى رساند.
پس اينكه در آيه مورد بحث فرمود: (( فما كانوا ليومنوا بما كذبوا من قبل (( تفريع بر جمله (( و لقد جاءتهم رسلهم بالبينات (( است ، و منظور از (( ما كذبوا(( همان آيات آفاقى و انفسى و دلائل روشنى است كه انبياء به وسيله آنها به سوى خدا دعوتشان مى كردند، زيرا همه اينها آيات خدايند. و منظور از تكذيب سابق آنان تكذيب و زير پا گذاشتن حكم عقل است . و منظور از ايمان نياوردن در مرحله دوم نپذيرفتن دعوت انبياء است ، چون قبل از اينكه انبياء آنان را به دين توحيد دعوت كنند عقول خود آنان با مشاهده آيات خدايى حكم مى كرد به مربوب بودن آنان براى پروردگار متعال و اينكه جز پروردگار رب ديگرى بر ايشان نيست ، پس كفار قبل از ايمان نياوردن به انبياء حكم عقل خود را تكذيب كرده اند. و به اين اعتبار معناى آيه مورد بحث اين خواهد بود كه : كفار به آياتى كه انبياء، آنان را به وسيله آن آيات تذكر مى دهند ايمان آور نيستند، براى اينكه به آياتى هم كه عقولشان با آن آيات تذكرشان مى داد ايمان نياوردند، خداوند آن آيات (زلزله ، صاعقه و امثال آن ) را فرستاد تا به حكم عقل به درگاه پروردگارشان ملتجى شده و قدر عافيت را دانسته شكر آن را بهتر بجا آورند، و ليكن بجا نياوردند، و گفتند اين تحولات مربوط به طبيعت است .
از اين روى بايد گفت منظور از عهدى كه در آيه (( و ما وجدنا لاكثرهم من عهد و ان وجدنا اكثرهم لفاسقين (( است همين احكامى است كه خداوند به عقل آنان داده كه يكى از آن احكام اين است كه جز او را نپرستند: (( ان لا تعبدوا الا اياه (( و قهرا منظور از فسق هم مخالفت و خروج از حكم عقل و وفا نكردن به اين عهد خواهد بود. بنابراين معناى آيه اين مى شود: (( فما كانوا ليومنوا اينها ايمان آور به دعوت انبياء نيستند(( ، (( بما كذبوا من قبل به خاطر اينكه عهد نخستين را نپذيرفتند(( ، (( و ما وجدنا لاكثرهم من عهد ما از بيشترشان وفاى به عهد نخستين را نديديم (( ، (( و ان وجدنا اكثرهم لفاسقين بلكه يافتيم بيشترشان را فاسق ، يعنى خارج از حكم آن عهد(( .
البته اين معناى ديگرى است براى آيه ، و ليكن با معنايى كه در سابق براى آيه كرديم منافاتى ندارد، براى اينكه اين دو معنا در طول هم قرار دارند نه در عرض ، تا متعارض و متنافى باشند. معناى دوم راه سعادت و شقاوت انسان را به مقتضاى قضا و قدر الهى امرى مقدر و معين مى داند، و معناى اول سعادت و شقاوت او را در دنيا امرى ممكن و در تحت اختيار و انتخاب او مى داند، و اين دو با هم هيچ منافاتى ندارند.
درباره تفسير آيه مورد بحث اقوال ديگرى است كه ذيلا نقل مى شود:
1- مراد از (( تكذيب سابق (( تكذيبى است كه از موقع آمدن پيغمبران تا موقع در افتادن و لجاج و عناد كردن با آنان از خود نشان مى دادند، و مراد از اينكه فرمود: (( اينها از اول ايمان آور نبودند(( كفرى است كه در حين اصرار و لجاجت خود مى ورزيدند، و بنابراين ، معناى آيه اين است كه انتظار نبايد داشت از اينها كه در حين عناد و لجاجت ايمان بياورند، چون اينها در همان اوائل دعوت هم ايمان نياورده و آن را تكذيب كردند.
اين تفسير از نظر اينكه هيچ شاهدى از لفظ و ظاهر آيه بر آن نيست تفسيرى است سخيف و بى اساس .
2 - مراد از تكذيب سابق تكذيب اصول دين و معارفى است از قبيل توحيد، معاد، حسن - عدالت ، زشتى ظلم و ساير مستقلات عقلى كه اختلافى در آن نيست ، و مراد از تكذيب بعديشان تكذيب جزئيات و فروع دين است ، و معنايش اين است كه : (( فما كانوا ليومنوا اينها به اين شرايع و فروع دين ايمان نخواهند آورد، چون قبل از اين يعنى آن موقعى كه دعوت دينى كلى و اجمالى بود، ايمان نياوردند(( .
اشكال اين وجه اين است كه با ظاهر آيه موافقت ندارد، زيرا كفر به خدا و هر حكم فطرى و عقلى ديگر را تكذيب نمى گويند، و در آيه عمل سابق كفار را تكذيب خوانده . بعلاوه ، قرائنى كه قبلا گفتيم در آيه است مخالف با اين وجه است .
3 - اين آيه همان معنايى را مى رساند كه آيه شريفه (( و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه (( در مقام بيان آن است ، و معنايش اين است كه اينها ايمان آور نيستند، و لو اينكه ما هلاك شان كرده و دوباره زنده شان كنيم باز همان تكذيب اول را از سر خواهند گرفت . و اين سست ترين وجهى است كه در تفسير آيه گفته شده .
4 - ضمير در (( كذبوا(( به اسلاف آنان و ضمير در (( ليومنوا(( به ذريه و اخلافشان بر مى گردد، و معناى آيه اين است كه : اين اخلاف ايمان نخواهند آورد، چون اينها نسل همان اسلافى هستند كه انبياء را تكذيب مى كردند.
اشكال اين وجه نيز اين است كه بدون دليل است ، و ظاهر سياق جمله (( فما كانوا ليومنوا بما كذبوا(( اين است كه مرجع ضمير در (( كانوا(( و در (( ليومنوا(( و در (( كذبوا(( هر سه يكى است ، البته اين وجه را مى توان طور ديگرى تقرير كرد كه با وجه آينده يكى شود.
5 - كلام در اين آيه روى اين مبنا است كه اسلاف و اخلاف يكجا و به منزله شخص واحد تصور شوند، بطورى كه تكذيب اسلاف و زير بار انبياء نرفتن آنان تكذيب اخلاف بوده و ايمان نياوردن اخلاف ايمان نياوردن اسلاف هم شمرده شود،
در حقيقت اين آيه نظير آياتى است كه اهل كتاب و مخصوصا يهودى هاى زمان پيغمبر را به اعمال زشت و كفرى كه نياكان و اسلاف آنان مرتكب شده بودند، مواخذه مى كند، و ظلم سابقين آنان را به لاحقين و آيندگان نسبت مى دهد. بنابراين ، معناى آيه چنين مى شود: بشر از روزى كه خلق شد تا به امروز در هر عصرى انبيايى به سوى آنان فرستاده مى شد و اين انبياء همواره براى بشر آيات و بيناتى مى آوردند، و ليكن با تكذيب آنان بر مى خوردند، پس توقع مدار كه نسل حاضر بشر به چيزى كه نسل سابق آن را تكذيب كرده بود ايمان بياورد.
اشكال اين وجه اين است كه گر چه در جاى خود معنايى است صحيح ، و ليكن سياق آيه با آن سازگار نيست ، زيرا سياق آيه سياق بيان حال امم گذشته است ، نه حال گذشته و حاضر از نسل بشر، به شهادت جمله (( تلك القرى نقص عليك من انبائها(( كه مى فرمايد: (( اينك داستانهاى اهل آن قريه ها را برايت شرح مى دهم (( ، و اگر مربوط به گذشته و حاضر نسل بشر بود و همه به وحدت ممتدى به امتداد قرون گذشته موجودى واحد و داراى اول و آخر فرض شده بودند كه آخرش به خاطر تكذيب اولش كفر ورزيده ، جا داشت به بيانى تعبير كند كه اين امتداد و استمرار را برساند، مثلا بفرمايد: (( كانت تاتيهم رسلهم بالبينات همواره پيغمبرانشان برايشان بينه و معجزه مى آوردند(( ، نه اينكه بفرمايد: (( جاءتهم پيغمبرانشان به سويشان آمدند(( زيرا اين تعبير ظهور در يكبار و دو بار دارد نه استمرار - دقت بفرماييد -.
همچنان كه در آيه (( كلما جاءهم رسول بما لا تهوى انفسهم فريقا كذبوا و فريقا يقتلون (( با اينكه چه بسا مباشرين قتل انبياء غير از تكذيب كنندگان بودند، مع ذلك بخاطر همينكه خلف (تكذيب كنندگان ) و سلف (كشندگان انبياء) را امت واحدى فرض كرده هم تكذيب را به همه آنان نسبت داده و هم كشتن انبياء را. و همچنين آيه (( ذلك بانه كانت تاتيهم رسلهم بالبينات فقالوا ابشر يهدوننا فكفروا و تولوا و استغنى الله (( و آيه (( ثم بعثنا من بعده رسلا الى قومهم فجاوهم بالبينات فما كانوا ليومنوا بما كذبوا به من قبل (( كه راجع به داستان انبياى بعد از نوح (عليه السلام ) است ،
زيرا مفاد اينكه مى فرمايد: (( مبعوث كرديم بعد از نوح پيغمبرانى به سوى قومش (( اين است كه هر پيغمبرى را به سوى قوم خودش مبعوث كرديم .
6- (( باء(( در كلمه (( بما(( براى سببيت و (( ما(( مصدريه است ، و مراد از تكذيب قبلى آنان عادتى است كه ايشان در تكذيب رسل و يا هر مطلب حقى كه پيشامدشان مى كرد داشتند، و معناى آيه اين است كه : اينها بخاطر آن عادتى كه به تكذيب رسل و هر حق ديگرى داشته و مكرر از خود نشان داده اند هرگز به پروردگار خود ايمان نمى آورند.
اشكال اين وجه اين است كه به شهادت آيه (( 14(( سوره (( يونس (( كه لفظ (( به (( را اضافه كرده و فرموده : (( فما كانوا ليومنوا بما كذبوا به من قبل (( لفظ (( ما(( در آيه مورد بحث نيز مصدريه نيست ، بلكه موصوله است ، علاوه بر اين ، ظاهر خود آيه مورد بحث هم شهادت مى دهد بر اينكه لفظ (( باء(( در (( بما(( صرفا براى متعدى كردن فعل (( ليومنوا(( است ، نه سببيه . از همه اينها گذشته اين وجه به يك اعتبار همان وجه اول است ، و وجهى جداگانه نيست .
7 - مراد از تكذيبى كه در آخر آيه به آن اشاره شده تكذيبى است كه در روز ميثاق آن را پنهان داشته بودند، و معناى آيه اين است كه : ايشان امروز در مقابل دعوت انبياء تكذيبى را كه در روز ميثاق مكتوم داشتند اظهار نموده و در نتيجه دعوت انبياء را نمى پذيرند.
اشكال اين وجه اين است كه گر چه در جاى خود وجه صحيحى است الا اينكه اين قول در حقيقت معناى باطن آيه است ، و ظاهر آيه كه دائر مدار فن تفسير است هيچ دلالتى بر اين وجه ندارد، به شهادت جمله (( كذلك يطبع الله على قلوب الكافرين (( كه صراحتا ايمان نياوردن كفار را ناشى از مهر بر دل داشتن آنان دانسته و آن را نيز اثر تكذيب قبلى شان مى داند، و همينطور هم بايد باشد، زيرا مهر شدن دل ها بدون جرم قبلى معنا ندارد، و اين بهترين شاهد است بر اينكه تكذيبى كه باعث مهر شدن دل هاشان شد و همچنين مهر شدن دلهايشان كه باعث ايمان نياوردنشان شد همه در دنيا اتفاق افتاده ، نه اينكه قسمتى از آن در عالم ميثاق انجام يافته باشد.
آيات بسيار ديگرى نيز هست كه مى رساند مهر شدن دل هاى كفار ناشى از جرمى بوده كه در دنيا مرتكب شده اند. آرى ، صرف تكذيب در عالم ميثاق باعث مهر شدن دل ها نمى شود، و اين لايق به ساحت مقدس خداى سبحان نيست ، با اينكه خودش فرموده : (( يضل به كثيرا و يهدى به كثيرا و ما يضل به الا الفاسقين (( .
|
|
|
|
جهش به انجمن
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.