مطالب زير از كتاب :
تاريخ اديان ومذاهب جهان
عبد الله مبلغى آبادانى
معنى دين و مذهب و اشاره اى به طبقه بندى آنها
معنى و مفهوم ؛
واژه ((دين )) لفظ مشترك آريائى و سامى است .
محققان لفظ دين را در آثار سه قوم ديده اند:
1 در لغت آرامى (لغت اقوام ساكن شمال بين النهرين ) به معناى ((حكم و قضا)) به كار گرفته شده است .
2 در لغت عرب به معناى ((رسم و عادت و شريعت )) آمده است .
3 در ((اوستا)) دين به معناى ((شريعت و مذهب )) آمده است . و در اصطلاح عرف ، دين شريعتى است كه به وسيله يكى از فرستادگان الهى يا مدعيان نبوت آورده شده است .
((دين )) كلمه اى است عربى كه در زبانهاى سامى (عبرى و آرامى ) نيز به كار رفته و به معناى ((قضاوت و جزا)) هم آمده است ؛ مانند: ((يوم الدين )) كه به معناى روز جزا و داورى است .
و در لغت عرب به معناى ((اطاعت و انقياد)) هم آمده آنگونه كه به معناى ((آئين و شريعت )) هم به كار رفته شده است . لفظ دين در اوستا به صورت ((وئنا)) آمده كه به معناى ((وجدان )) و ضمير پاك )) است .
در فرهنگ اسلام دين را اينگونه معنى كرده اند:
((دين عبارت است از اقرار به زبان و اعتقاد به پاداش و كيفر در آن جهان و عمل به اركان و دستورات آن )).
دين در اصطلاح اسلامى
دين در اصطلاح اسلامى به دو معنى آمده است :
1 دين ، احكام و دستوراتى است كه از طرف پروردگار براى راهنمايى جامعه بشرى بر رسولان و پيامبران حق وحى شده باشد.
2 دين ، يعنى ((ملت )) (ملة ابراهيم ) و ((شريعت ))؛ شريعت محمد (ص ).
دستورات پيامبران الهى را مى توان به سه دسته تقسيم كرد:
1 اعتقادات ؛ مانند توحيد و نبوت و معاد.
2 دستورات اخلاقى ؛ سير و سلوك انسانى و....
3 تكاليف عملى ؛ عمل بر طبق احكام و دستورات دينى .
((راغب )) در ((مفردات )) مى گويد: ((شريعت را به اعتبار اطاعت و فرمانبردارى دين گويند.))
((طبرسى )) در ((مجمع البيان )) مى گويد: ((اطاعت را دين گويند، از اين روى كه طاعت براى جزا است .))
در قرآن : دين به معناى ((جزا)) آمده است : مالك يوم الدين ( صاحب روز جزا است). و به معناى شريعت نيز آمده است : ما جعل عليكم فى الدين من حرج و به معنىطاعت نيز: مخلصين له الدين ، همچنين به معناى كيش و شريعت : ان الدين عندالله الاسلام، و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخره من الخاسرين ،لااكراه فى الدين ...، و ذرالذين اتخذوا دينهم لعبا و لهوا...
امام على بن ابيطالب (ع ) در معناى ((دين )) فرموده اند:
((آغاز دين تسليم بودن در برابر پرورگار و پايان آن بندگى خالص او كردن است ، دين را جز عقل سامان نبخشد، دين و ادب هر دو محصول عقل اند، دين آدمى را از هر كار زشت و ناپسند باز مى دارد.))
معنى ((مذهب )) و فرق آن با دين
((مذهب )) مصدر ميمى و ماءخوذ از ((ذهب )) است كه در زبان عربى به معناى ((طريقه و روش )) است .
در تعابير علماء دين ، مذهب طريقه خاص دين است . ((جرجانى )) مى گويد كه : دين منسوب به خداست و ملت منسوب به پيامبر و مذهب مذهب جعفرى يا حنفى ، يا حنبلى ، يا مالكى و شافعى . غالبا اختلافات و افتراقات يك دين را مذهب گويند، مانند: مذهب كاتوليك ، پروتستان ، ارتودكس در دين مسيح .و نيز آمده است كه ((مذهب )) به معناى طريقه و روش است .
در اصطلاح متكلمان ، مذهب به معناى روش خاصى است در فهم مسائل اعتقادى كه منشاء اختلاف در آن توجيه مقدمات منطقى و يا تفسير ظاهر قرآن است ؛ مانند مذهب شيعه اماميه ، مذهب اشاعره ، مذهب و معتزله . و در اصطلاح فقهى به معناى روش خاصى در استنباط احكام از ظواهر كتاب و سنت است ، مانند مذهب جعفرى ، حنفى ، مالكى ، شافعى ، حنبلى و...
طبقه بندى مذاهب و اديان
طبقه بندى مذاهب در تاريخ ؛ بر اساس نژاد شناسى :
1 مذاهب اقوامى كه از ميوه درختان و شكار زندگى مى كنند.
2 مذاهب اقوامى كه به كشت و زرع مى پردازند.
3 مذاهب اقوامى كه از گله دارى امرار معاش مى كنند.
4 مذاهب اقوام و مللى كه متمدن شناخته مى شوند.
طبقه بندى اديان جهانى ؛ بر اساس جامعه شناسى :
1 اديان كلانى ؛ مانند آئين توتم پرستى و...
2 اديان ملى و قبيله اى ؛ مانند آئين چند خدايى يونان باستان .
3 اديان جامع جهانى ؛ يهوديت ، مسيحيت ، اسلام و...
دين و مذهب از ديدگان جامعه شناسان :
ماكس مولر: ((مذهب كوششى است كه براى درك آنچه قابل درك است و بيان آن چيزى كه غير قابل تقرير است .))
((مذهب يعنى ارتباط انسان با قواى ما فوق انسانى كه آدمى به آنها اعتقاد پيدا كرده و خود را وابسته به آنها مى داند.))
((مذهب از يك طرف وجود قواى اعلى را كه بشر به آنها وابسته است ، اعلام مى دارد و از ديگر طرف ، امكان برقرارى رابطه با آنها را ممكن و ضرورى مى شمارد، اين ارتباطات مذهب را تشكيل مى دهند.))
((مذهب يعنى تلاشها و فعاليتهاى بشرى كه از اعتقاد به قواى ما بعدالطبيعه سرچشمه گرفته و بشر وابستگى نهائى خود را به آنها حس مى كند.))
((مذهب نظام مشتركى از اعتقادات و اعمال مربوط به مقدسات و محرمات مى باشد...))
((مذهب عبارت از نهادى
اجتماعى است كه صفت شاخص آن وجود امتى است كه افراد آن در امور زير با هم اتفاق نظر دارند:
الف : اجراى بعضى از مناس مرتب و پذيرش از دستورات و تعبيرات .
ب : اعتقاد به ارزش مطلق كه هيچ چيز با آن ارزش مطلق ، معادل نتوان بود و امت ، نگهبان آن ارزش مطلق است .
ج : مربوط نمودن فرد با قدرتى معنوى و برتر از انسان ؛ اين قدرت در مقام ((توحيد)) خداوند خوانده مى شود...))
((مذهب عبارت است از نظام فردى احاسات و اعتقادات و اعمال كه هدفشان خداوند است .))
((دين مجموعه اى از عقايد موروثى است كه مورد قبول واقع شده است ...))
((دين مكتب خاص اعتقادى و اعمال و عبادات است كه در بردارنده مجموعه اى از قواعد اخلاقى و حكمت هاى فلسفى مى باشد.))
((دين كوششى است براى درك آنچه غير قابل درك است .))
((دين داراى سه مرحله است : 1 مرحله نظرى يا لاهوتى كه در اين مرحله آدمى همه پديده ها را ناشى از اراده اى برتر مى داند. ب : مرحله فلسفى ، مرحله توجيه يا تجريد قواى طبيعت .
ج : مرحله علمى يا تخصصى ، مرحله مقايسه و مقابله پديده ها با يكديگر.))
در همين رابطه برخى محققان معتقدند كه انسان اوليه داراى سه مرحله از ((ديندارى )) بوده است :
الف : درك يك عظمت ، مانند ديدن آتشفشان يا دريا و...
ب : ترس از آن عظمت كه ديده بود.
ج : كمك خواستن از آن عظمت براى حفظ خود.
بنابراين ، بشر در تمام ادوار حياتش به دين مى انديشيده است .
شگفت آنكه ، حتى ديكتاتوران و خون آشامان بزرگ تاريخ از آغاز تاكنون ، معتقدات دينى داشته اند، در شرق از اسكندر گرفته تا چنگيز و... و در غرب ، آيشمن ، نرون ، هيتلر و... و چنين بوده است كه هميشه ديكتاتوران خون آشام در لباس قديسان ظاهر مى شده اند و حرث و نسل ملتى را به خاك و خون مى كشيده اند.
بطور كلى ((دين )) به معناى توجه به كانون آفرينش جهان نيز آمده است ؛ از بدوى ترين شكلش كه به صورت باور به يك نيروى مرموز غيبى بود تا شكل منطقى ، فلسفى ، عقلى ، علمى و مترقى امروزش كه به قول ((ويل دورانت )): ((تشكيل دهنده قدرتها و نهضتهاى طبقات و نهادهاى فرهنگى و معنوى و ايجاد كننده تمدنهاى بشرى است .)) و همين عامل بوده است كه به قول دكتر ((بيل )): ((... نقش مهمى در از بين بردن ترسها و وحشتها دارد.)) او به عنوان يك روانپزشك مى گويد: ((بسيارى از بيماران وحشت زده خود را به وسيله دين و مذهب معالجه كردم ، زيرا كسى كه مبتلا به بيمارى وحشت زدگى است ، اگر توجيه شود كه خداوند او را دوست دارد، رفته رفته از ترس و وحشت او كاسته مى شود و روحش نيرو پيدا مى كند)).
ویرایش بوسیله کاربر 1393/10/12 02:38:55 ب.ظ
| دلیل ویرایش: مشخص نشده است