logo
پر بازدید ترین عناوین تالار از ابتدا: مطالب زیبا با آیات (تعداد مشاهده:177004)    ایه 59 سوره احزاب(حجاب):زنان مسلمان،جلباب(روپوش) رابه بدن خود نزدیک کنند تا مورد اذیت قرار نگیرند (تعداد مشاهده:140068)    آیا زنان کفار که به اسارت مسلمانان در می آیند بر مسلمانان حلال میشوند و زناشویی با آنها اشکال ندارد (تعداد مشاهده:130855)    اوقات نماز های یومیه در قران (تعداد مشاهده:95115)      پر بازدید ترین عناوین سه ماه گذشته: ترجمه تدبر و نکات مهم تفسیری سوره لقمان: ایات حکمت اموز قران هدایت کننده اهل ایمان و عمل صالح است    قمار، پليد و شيطاني است. از ان اجتناب كنيد    تعصب ديني ، ممدوح يا مذموم؟ مفهوم تعصب چيست؟    معجزه كمتر شناخته شده پيامبر رحمت : قراردادها             

توجه

Icon
Error

farhang Offline
#1 ارسال شده : 1394/01/24 05:44:05 ب.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,036
Iran (Islamic Republic Of)

47 تشکر دریافتی در 28 ارسال
تفاوت اطاعت و تبعيت در قران،از ديدگاه قران اطاعت از چه كساني واجب است؟ايا تبعيت بي چون و چرا مجاز است؟
بنام خدا.

یکی از موضوعات اصلی در دین و قرآن،لزوم اطاعت از برخی افراد و نیز نهی از اطاعت برخی افراد دیگر می باشد.

بامید خدا سعی خواهیم کرد مجموعه آیات قرآن در این زمینه را استخراج و طبقه بندی نماییم.

الف-چه کسانی واجب الاطاعه اند؟

1- خداوند

در قرآن،عبارت اطاعت از خدا به تنهایی هیچ کجا بکار نرفته ،اما همراه با اطاعت از رسول در موارد زیادی استفاده شده است.

2-رسولان

اطاعت از رسولان الهی راجع به پیامبران مختلف و مخصوصا پیامبر اسلام در موارد متعددی بکار رفته است.

در سوره نساء آیه 64 خداوند هدف از ارسال رسولان را اطاعت مردم از انها معرفی کرده است.

وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ

و ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر آنكه به توفيق الهى از او اطاعت كنند

در سوره نساء آیه80 نیز بصراحت اطاعت از رسول را اطاعت از خدا معرفی کرده است.

مَّنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ

2-1-در موارد زیر عبارت "اطیعوالله و الرسول " استفاده شده است.

سوره آل عمران آیه 32 و 132،سوره انفال آیه 1 و20و46،حجرات آیه 14،مجادله آیه 13

قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴿۳۱﴾آل عمران

مکارم: بگو: اگر خدا را دوست ميداريد، از من پيروي كنيد! تا خدا (نيز) شما را دوست بدارد، و گناهانتان را ببخشد، و خدا آمرزنده مهربان است.


قُلْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ فإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الْكَافِرِينَ ﴿۳۲﴾

فولادوند: بگو خدا و پيامبر [او] را اطاعت كنيد پس اگر رويگردان شدند قطعا خداوند كافران را دوست ندارد

در تفسیر المیزان در ذیل این دو آیه چنین امده است:

"در حالى كه آيه اولی مردم را دعوت مى كرد به پيروى از رسول و پيروى كه معناى لغويش دنبال روى است وقتى فرض دارد كه متبوع در حال رفتن به راهى باشد و تابع دنبال او، آن راه را برود و راهى كه رسول خدا مى رود صراط مستقيم است كه صراط خداست و شريعتى است كه او براى پيغمبرش تشريع كرده و اطاعت آن جناب را در پيمودن آن راه بر مردم واجب ساخته،

با اين حال براى بار دوم در اين آيه نيز معناى پيروى رسول را در قالب عبارت : (اطاعت او كنيد) تكرار فرمود تا اشاره كرده باشد به اينكه سبيل اخلاص كه همان راه رسول است عينا همان مجموع اوامر و نواهى و دعوت و ارشاد او است.

پس پيروى از رسول و پيمودن راه او، اطاعت خدا و رسول او است در شريعتى كه تشريع شده، و شايد اينكه نام خدا را با رسول ذكر كرد براى اشاره به اين باشد كه هر دو اطاعت يكى است، و ذكر رسول با نام خداى سبحان براى اين بود كه سخن در پيروى آن جناب بود."


هم چنین در ذیل آیه 71سوره توبه در تفسیر المیزان ،این گونه آمده است:
"
و المومنون و المومنات بعضهم اولياء بعض يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يقيمون الصلوة و يوتون الزكوة و يطيعون الله و رسوله اولئك سيرحمهم الله ان الله عزيز حكيم (71)

سپس وصف ديگرى از مومنین را برشمرده، مى فرمايد: (و يطيعون الله و رسوله )، در اين جمله تمامى احكام شرعى را در يك جمله كوتاه (اطاعت خدا) و

تمامى احكام ولايتى كه پيغمبر در اداره امور امت و اصلاح شؤ ون ايشان دارد، از قبيل فرامين جنگى و احكام قضائى و اجراى حدود و امثال آن را در يك جمله كوتاه (اطاعت رسول ) جمع كرده است
."

در آیاتی نیز پاداش اخروی اطاعت از خدا ورسول و نیز سرنوشت عصیان از آنهارا بیان نموده است.
مانند آیات 13و14،69،سوره نساء،52سوره نور،71 سوره احزاب،17 فتح

تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ﴿۱۳﴾سوره نساء

فولادوند: اينها احكام الهى است و هر كس از خدا و پيامبر او اطاعت كند وى را به باغهايى درآورد كه از زير [درختان] آن نهرها روان است در آن جاودانه‏ اند و اين همان كاميابى بزرگ است

وَمَن يَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِيهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُّهِينٌ ﴿۱۴﴾

فولادوند: و هر كس از خدا و پيامبر او نافرمانى كند و از حدود مقرر او تجاوز نمايد وى را در آتشى درآورد كه همواره در آن خواهد بود و براى او عذابى خفت‏ آور است

2-2-در مواردی نیز عبارت"اطیعوالله و اطیعوالرسول"استفاده شده است.از جمله در سوره مائده آیه 92،آیه 54 سوره نور،66احزاب،33 محمد،12 تغابن

وَأَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَاحْذَرُواْ فَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلاَغُ الْمُبِينُ ﴿۹۲﴾مائده

فولادوند: و اطاعت‏ خدا و اطاعت پيامبر كنيد و [از گناهان] برحذر باشيد پس اگر روى گردانديد بدانيد كه بر عهده پيامبر ما فقط رساندن [پيام] آشكار است.

در آیه 54 سوره نور،پس از دستور به اطاعت از خدا و رسول،اطاعت از رسول را مایه هدایت دانسته است.

وَإِن تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا


2-3-در سوره نور آیه 56 خداوند پس از دستور اقامه نماز و دادن زکات،عبارت "اطیعوالرسول"را به تنهایی بکار برده است.

وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ﴿۵۶﴾



2-4-در قرآن از زبان رسولان مختلف بیان شده که به مردم خود تذکر می دادند مرا اطاعت کنید.از جمله در سوره انبیا عبارت"فاتقواله و اطیعون"چندین بار و از زبان رسولان مختلف ذکر شده است.

ویا در سوره آل عمران آیه 50 حضرت موسی ،بنی اسراییل را به اطاعت از خود فراخوانده است.

3-جانشینان معرفی شده رسول

خداوند در سوره اعراف درضمن بیان داستان عزیمت حضرت موسی به کوه تور،به اعلام جانشینی هارون در نبود موسی ع اشاره میکند.
فقال موسی لاخیه هرون اخلفنی فی قومی

در سوره طه به داستان انحراف و گوساله پرستی بنی اسراییل در نبود موسی و سرزنش هارون توسط موسی اشاره میشود .هارون پاسخ میدهد که علیرغم اینکه به مردم گفتم از امر من باید اطاعت کنید،اما سرپیچی کردند.

وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِن قَبْلُ يَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوا أَمْرِي ﴿۹۰﴾


مکارم: و هارون قبل از آن به آنها گفته بود كه اي قوم! شما به اين وسيله مورد آزمايش قرار گرفتيد، پروردگار شما خداوند رحمان است، از من پيروي كنيد و اطاعت فرمان من نمائيد.

4-اولوالامر

امر به اطاعت از اولوالامر تنها در یک جا و آن هم آیه 59 سوره نساء ذکر شده است.

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ

إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا ﴿۵۹﴾

فولادوند: اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد

پس هر گاه در امرى [دينى] اختلاف نظر يافتيد اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد آن را به [كتاب] خدا و [سنت] پيامبر [او] عرضه بداريد اين بهتر و نيك‏ فرجام ‏تر است.

در خصوص اینکه اولوالامر چه کسانی اند،در انتهای این مباحث،بررسی بیشتری خواهدشد.


کلمات کلیدی:اطاعت امر مطلق تبعیت فقیه رسول اولوالامر

ویرایش بوسیله کاربر 1395/11/27 09:22:32 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

سیدکاظم فرهنگ
farhang Offline
#2 ارسال شده : 1394/01/26 08:56:01 ب.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,036
Iran (Islamic Republic Of)

47 تشکر دریافتی در 28 ارسال
ب- اما اطاعت از چه افرادی در قرآن نکوهش شده است.

1- کافران
خداوند در موارد متعددی به پیامبر و مسلمانان دستور میدهد که از کافرین (در امور اعتقادی و دینی )اطاعت نکنند زیرا به عقب برخواهند گشت و کافر خواهند شد.

از جمله آیه 149 سوره آل عمران،52فرقان،1 احزاب

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوَاْ إِن تُطِيعُواْ الَّذِينَ كَفَرُواْ يَرُدُّوكُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ فَتَنقَلِبُواْ خَاسِرِينَ ﴿۱۴۹﴾

فولادوند: اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد اگر از كسانى كه كفر ورزيده ‏اند اطاعت كنيد شما را از عقيده‏ تان بازمى ‏گردانند و زيانكار خواهيد گشت.

البته با توجه به برخی عقاید کفر آمیز گروههایی از اهل کتاب(تثلیث و مسیح وعزیر را پسر خدا دانستن)،خدا از اطاعت انها هم برحذر داشته است.درسوره آل عمران ،خداوندضمن نکوهش عقاید کفرامیز انها ،مسلمانان را از اطاعت آنها هشدارمیدهد.

قلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَاللّهُ شَهِيدٌ عَلَى مَا تَعْمَلُونَ ﴿۹۸﴾

فولادوند: بگو اى اهل كتاب چرا به آيات خدا كفر مى‏ ورزيد با آنكه خدا بر آنچه مى‏ كنيد گواه است

قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَهَا عِوَجًا وَأَنتُمْ شُهَدَاء وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ﴿۹۹﴾

فولادوند: بگو اى اهل كتاب چرا كسى را كه ايمان آورده است از راه خدا بازمى ‏داريد و آن [راه] را كج مى‏ شماريد با آنكه خود [به راستى آن] گواهيد و خدا از آنچه مى‏ كنيد غافل نيست

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوَاْ إِن تُطِيعُواْ فَرِيقًا مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ يَرُدُّوكُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ كَافِرِينَ ﴿۱۰۰﴾

فولادوند: اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد اگر از فرقه ‏اى از اهل كتاب فرمان بريد شما را پس از ايمانتان به حال كفر برمى‏ گردانند

از همین روست که خداوند در سوره عنکبوت و لقمان ،اطاعت از پدر ومادر که در همه موارد واجب است،را در مواردی که به شرک وکفر دستور دهند مستثنی و منع کرده است.

2-منافقین :منافق در قرآن ،در جند مورد بکار رفته است:افرادی که برخلاف عقیده و باطنشان،سخن میگویند یا رفتار میکنند یعنی تظاهر و دورویی دارند،هم چنین مسلمانانی که علیرغم ایمان ظاهری ،اما حاضر به گذشت از مال و جان خود در راه خدا و رسولش نیستند .یعنی پای بند عقیده خود نیستند.

اطاعت از این گونه افراد هم نهی شده است.

خداوند درسوره احزاب خطاب به پیامبر می فرماید:

وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ وَدَعْ أَذَاهُمْ وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلًا ﴿۴۸﴾

فولادوند: و كافران و منافقان را فرمان مبر و از آزارشان بگذر و بر خدا اعتماد كن و كارسازى [چون] خدا كفايت مى ‏كند

نکته:از دقت و مقایسه آیات و سوره هایی که در انها از اطاعت کافرین ومنافقین منع شده،این نتیجه بدست میآید که اطاعت از کافرین غالبا در اصول اعتقادی است(یعنی همان مواردی که اطاعت خدا لازم است)

و منع اطاعت از منافقین در موارد مرتبط با اجرای احکام ولایتی رسول اله مثلا در جهاد،قضاوت،اجرای حدود و.. است که می خواهند سایرین را هم از همراهی و اطاعت رسول اله بازدارند.

3-عدم اطاعت از افرادی که به برخی صفات ناپسند آلوده اند.

این صفات و دستور به عدم اطاعت از این گونه افراد در سوره های مختلف بیان شده است.

3-1-غافلین از یاد خدا،پیروان هوای نفس،افراط کاران

وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا ﴿۲۸﴾سوره کهف

از كساني كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم اطاعت مكن، همانها كه پيروي هواي نفس كردند، و كارهايشان افراطي است.


تفسیر المیزان،تبعیت از هوا وهوس و افراط و تجاوز از حدود را نشانه های فرد غافل دانسته است.

3-2-افراد دروغزن،بسیار سوگند خورنده،پست،عیب جو،گناهکار

سوره قلم آیات 6-15 خطاب به پیامبر اطاعت از افرادی با برخی صفات را نهی کرده است

فَلَا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ ﴿۸﴾

فولادوند: پس از دروغزنان فرمان مبر ، مکارم: حال كه چنين است از تكذيب كنندگان اطاعت مكن

وَلَا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَّهِينٍ ﴿۱۰﴾مکارم: و اطاعت از كسي كه بسيار سوگند ياد مي‏كند و پست است مكن


هَمَّازٍ مَّشَّاء بِنَمِيمٍ ﴿۱۱﴾مکارم: كسي كه بسيار عيبجو و سخن چين است.


مَنَّاعٍ لِّلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ ﴿۱۲﴾مکارم: و بسيار مانع كار خير و تجاوزگر، و گناهكار است.


عُتُلٍّ بَعْدَ ذَلِكَ زَنِيمٍ ﴿۱۳﴾فولادوند: گستاخ [و] گذشته از آن زنازاده است


أَن كَانَ ذَا مَالٍ وَبَنِينَ ﴿۱۴﴾مکارم: مبادا به خاطر اينكه صاحب مال و فرزندان فراوان است از او پيروي كني.

آیه 14 تذکر میدهد که صرف داشتن مال و فرزند زیاد(قدرت زیاد)مشروعیتی برای اطاعت کردن نمی آورد.

در سوره انسان آیه 24 هم خداوند،پیامبر را از اطاعت افراد گناهکار و کافر منع کرده است.

ولاتطع منهم اثما او کفورا

3-3-افراد دروغگو ،خطاکار،نهی کننده از نماز(سوره علق)

أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَى ﴿۹﴾فولادوند: آيا ديدى آن كس را كه باز مى‏ داشت


عَبْدًا إِذَا صَلَّى ﴿۱۰﴾فولادوند: بنده ‏اى را آنگاه كه نماز مى‏ گزارد

كَلَّا لَئِن لَّمْ يَنتَهِ لَنَسْفَعًا بِالنَّاصِيَةِ ﴿۱۵﴾فولادوند: زنهار اگر باز نايستد موى پيشانى [او] را سخت بگيريم


نَاصِيَةٍ كَاذِبَةٍ خَاطِئَةٍ ﴿۱۶﴾ [همان] موى پيشانى دروغزن خطا کار را

كَلَّا لَا تُطِعْهُ حاشا، از او پيروى مكن 19

3-4-کسانی که از دین وآنچه خدا نازل کرده،کراهت دارند.

خداوند در سوره محمد ،عمل منافقین را اینگونه توصیف کرده است:

ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِيعُكُمْ فِي بَعْضِ الْأَمْرِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرَارَهُمْ ﴿۲۶﴾

فولادوند: چرا كه آنان به كسانى كه آنچه را خدا نازل كرده خوش نمى‏ داشتند گفتند ما در كار [مخالفت] تا حدودى از شما اطاعت ‏خواهيم كرد و خدا از همداستانى آنان آگاه است

4-بزرگان و سران و رهبران (غیر هدایت یافته)

خداوند درسوره احزاب پشیمانی جهنمیان را اینگونه بیان میکند:

يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يَا لَيْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا ﴿۶۶﴾

مکارم: در آن روز كه صورتهاي آنها در آتش (دوزخ) دگرگون خواهد شد (از كار خود پشيمان مي‏شوند و) مي‏گويند اي كاش خدا و پيامبر را اطاعت كرده بوديم.


وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا ﴿۶۷﴾

فولادوند: و مى‏ گويند پروردگارا ما رؤسا و بزرگتران خويش را اطاعت كرديم و ما را از راه به در كردند


رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْنًا كَبِيرًا ﴿۶۸﴾

فولادوند: پروردگارا آنان را دو چندان عذاب ده و لعنتشان كن لعنتى بزرگ

[/size]

ویرایش بوسیله کاربر 1394/02/05 08:31:48 ب.ظ  | دلیل ویرایش: مشخص نشده است

سیدکاظم فرهنگ
farhang Offline
#3 ارسال شده : 1394/01/30 08:44:09 ب.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,036
Iran (Islamic Republic Of)

47 تشکر دریافتی در 28 ارسال
اما محدوده اطاعت از خدا ورسول چیست؟

همانطور که در بالا از تفسیر المیزان نقل شد،مراد اطاعت از مجموع اوامر و نواهی رسول خداست.چه در جنبه تشریع قوانین مربوط به هدایت انسان و چه در جنبه اجرای انها.

درغیر از این محدوده،یعنی بخشی از امور زندگی انسانها که خدا و رسول دستور سلبی یا ایجابی صادر نکرده اند،انسانها بر اساس روال عقلانی و اجتماعی خود تصمیم گیری و اجرا می نمایند.

خداوند در سوره احزاب ،مومنین را در مواردیکه خداورسولش حکمی رانده اند،صاحب اختیارتشریع یا تغییر یا نقض ان نمیداند.و نافرمانی از این فرمانها را خروج از مسیر هدایت و باعث گمراهی دانسته است.

وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِينًا ﴿۳۶﴾

و هيچ مرد و زن مؤمنى را نرسد كه چون خدا و فرستاده ‏اش به كارى فرمان دهند براى آنان در كارشان اختيارى باشد و هر كس خدا و فرستاده ‏اش را نافرمانى كند قطعا دچار گمراهى آشكارى گرديده است (۳۶)

ویرایش بوسیله کاربر 1394/02/11 04:34:34 ب.ظ  | دلیل ویرایش: مشخص نشده است

سیدکاظم فرهنگ
farhang Offline
#4 ارسال شده : 1394/01/30 08:48:43 ب.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,036
Iran (Islamic Republic Of)

47 تشکر دریافتی در 28 ارسال
در قرآن ،علاوه بر لفظ اطاعت ،موارد زیادی از کلمه تبعیت استفاده شده است.

تفاوت تبعیت با اطاعت چیست؟

در آیه 90سوره طه دیدیم که هارون به بنی اسراییل تذکر داده بود که باید او را تبعیت کنند و از امرش اطاعت کنند.

در خصوص تفاوت اطاعت با تبعیت،نظرات مختلفی ابراز شده که چند مورد را ذکر می کنیم:

الف: اطاعت خاضع کردن دل در مقابل حق هست.خاضع کردن دل در مقابل امر پروردگار عالم است. خضوع دل در مقابل امر ولایت اهل بیت علیهم السلام است. به این اطاعت می گویند. تبعیت شکل محبوب شدن است. عین محبوب راه رفتن است.

در اطاعت عقل لازم است. در تبعیت محبت لازم است. محبت تبعیت آور است. عقل تبعیت آور نیست حب است که تبعت می آورد. در عقل الزام وجود دارد. باید و نباید در آن وجود دارد. ولی در حب اختیار کامل وجود دارد .

" قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله "(آل عمران/31) ببینید بعد از حب کلمه فاتبعونی آمده است. یعنی میوه حب تبعیت است. در تبعیت که خیلی بالاتر از اطاعت است می گوید اگر دوست داشتید!

منبع:سخنرانی حاج آقا معمار در سایت معارف دین


ب:تبعيت، به معناي پيروي كردن، همراهي كردن، دنباله‌روي و پشت سر كسي رفتن است؛ مثلاً معناي «تَبع عليٌ محمداً» اين است كه علي پشت سر محمد راه رفت و حركت كرد. و «المصلي تَبَعٌ لأمامه»؛ يعني نمازگزار، تابع و پيرو امام جماعت خود است،

اما واژة «اطاعت» به معناي فرمانبرداري و انجام عمل برطبق امر، حكم و دستور ديگري است.

بنابراين، تبعيت مربوط به پيروي كردن و دنباله‌روي از اعمال، گفتار و راه و روش ديگران است، اما اطاعت مربوط به فرمانبرداري از اوامر، نواهي، دستورات و فرامين است.

برگرفته از سایت مركز آموزش تخصصي تفسير و علوم قرآن

ج:تبعيت یعنی ، کسی در امور گوناگون يا امر خاصی به ديگری که او را از خود برتر می بيند اقتدا کند و با او همراه و دنباله رو او باشد. کسی که تابع است از خود نظر و حرفی ندارد ؛ بلکه کاملا پشت سر ديگری - که او را پذیرفته است - حرکت می کند. هميشه او را همراه خود می بيند و بدون او حرکت نمی کند. اين فرد تابع ، پا جای پای او می گذارد و بدون اذن او در کاری وارد نمی شود.

اطاعت يعنی ، کسی در امری به ديگری که برتر از اوست نزديک شود و با او موافق باشد و درمقابل او خاضع باشد ؛ رابطه ايشان همچون رئيس و مرئوس است. اين فرد می تواند بدون فرد برتر از خود حرکت کند ؛ ولی ، به دليل برتر و والاتر ديدن او در مقابلش تواضع می کند و از او تبعیت می نماید ؛ یعنی ، نظر خود را کنار می گذارد و نظر او را می پذيرد ؛ پس ، اطاعت بر تبعيت تقدم دارد و فرد تابع حتما مطيع است.

تقليد یعنی ، کسی در عقايد ، آداب و رسوم ، اعمال و نحوه زندگی ، از تعاليم پدران يا بزرگان يا اساتيد خود پيروی مي کند ؛ به عبارت دیگر ، خودش را در امری ناتوان می بيند و لذا ، از فرد صاحب نظری پيروی می کند و آنچه او می گويد را کاملا می پذيرد.

در تقليد ، فرد از خود نظری ندارد و ناتوان است ، پس يک درجه از اطاعت عقب تر است ؛ يعنی ، فردی که تقليد می کند اطاعت هم می کند.

( تقليد زير مجموعه اطاعت است و هر دو زير مجموعه تبعيت می باشند. )

برگرفته از سایت عسکر المهدی

د:«إن أولى الناس بإبراهیم للذین اتبعوه و هذا النبی و الذین آمنوا الآیه» یعنی اینکه سزاوارترین مردمان به ابراهیم کسانی هستند که آن حضرت را تبعیت کردند و پیروی کردند.

تفاوت اطاعت و تبعیت چیست؟ اطاعت مستلزم فرمان است. باید فرمان و دستوری داده بشود تا شما اطاعت کنید. اگر دستوری نبود می گویند هرکاری خواستید خودتان انجام بدهید. فرمان سیاسی تر است، از محور قدرت است.

تبعیت اینطور نیست، موقوف بر فرمان نیست. نگاه می کنی پدرت چکار می کند، همان کار را می کنی. می بینی مرجع تقلیدت چکار می کند، همان کار را بکنی. تبعیت لطیفتر از اطاعت.


در قرآن مفهوم اطاعت برای خود قرآن به کار نرفته است. ولی ۱۳ بار مفهوم تبعیت به کار رفته است. اطاعت تا حدود سیاسی و ظاهری است ولی تبعیت درونی است. آیه نمی گوید کسانی که اطاعت کردند از ابراهیم، می گوید اونهایی که تبعیت کردند و پیروی کردند اون ها نزدیک تر هستند به ابراهیم

از حجت الاسلام بهمنی منتشر شده در سایت موسسه فرهنگی ولاء منتظر

ویرایش بوسیله کاربر 1394/02/11 04:37:17 ب.ظ  | دلیل ویرایش: مشخص نشده است

سیدکاظم فرهنگ
farhang Offline
#5 ارسال شده : 1394/01/30 09:04:33 ب.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,036
Iran (Islamic Republic Of)

47 تشکر دریافتی در 28 ارسال
ج- از نگاه قران،از چه افراد یا معیارهایی باید تبعیت و دنباله روی کنیم؟

1-2-تبعیت از هدایت خداوندوآنچه او نازل کرده است:(قرآن،وحی ،آیات خدا)

فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى ﴿۱۲۳﴾سوره طه

ولي هر گاه هدايت من به سراغ شما آيد هر كس از هدايت من پيروي كند نه گمراه مي‏شود، و نه در رنج خواهد بود.

وَهَذَا كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَاتَّقُواْ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ﴿۱۵۵﴾سوره انعام

و اين خجسته كتابى است كه ما آن را نازل كرديم پس از آن پيروى كنيد و پرهيزگارى نماييد باشد كه مورد رحمت قرار گيريد (۱۵۵)

اتَّبِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ وَلاَ تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء قَلِيلًا مَّا تَذَكَّرُونَ ﴿۳﴾سوره اعراف

آنچه را از جانب پروردگارتان به سوى شما فرو فرستاده شده است پيروى كنيد و جز او از معبودان [ديگر] پيروى مكنيد چه اندك پند مى ‏گيريد (۳)

در سوره محمد آنچه که از جانب خداست،حق معرفی شده و تبعیت از آن مایه رستگاری اعلام شده است.

ذَلِكَ بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْبَاطِلَ وَأَنَّ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِن رَّبِّهِمْ ﴿۳﴾

فولادوند: اين بدان سبب است كه آنان كه كفر ورزيدند از باطل پيروى كردند و كسانى كه ايمان آوردند از همان حق كه از جانب پروردگارشان است پيروى كردند

در سوره جاثیه خداوند پیامبر را به تبعیت از شریعت الهی امر کرده است.

ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَى شَرِيعَةٍ مِّنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاء الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۱۸﴾

فولادوند: سپس تو را در طريقه آيينى [كه ناشى] از امر [خداست] نهاديم پس آن را پيروى كن و هوسهاى كسانى را كه نمى ‏دانند پيروى مكن

2-تبعیت از رسول:در این مورد آیات زیادی وجود دارد که از جمله صریح ترین آنها آیه 31 سوره آل عمران است.

قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴿۳۱﴾

بگو اگر خدا را دوست داريد از من پيروى كنيد تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشايد و خداوند آمرزنده مهربان است (۳۱)

هم چنین در آیه 153سوره انعام به تبعیت از پیامبر بدلیل انکه راه او ،صراط مستقیم است و سایرین ،راههای متفراقه اند،امر میکند.

وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِيلِهِ ذَلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ﴿۱۵۳﴾

فولادوند: و [بدانيد] اين است راه راست من پس از آن پيروى كنيد و از راه‏ها[ى ديگر] كه شما را از راه وى پراكنده مى ‏سازد پيروى مكنيد اينهاست كه [خدا] شما را به آن سفارش كرده است باشد كه به تقوا گراييد


3-تبعیت از کسی که خود هدایت شده و اجری طلب نمی کند.

تَّبِعُوا مَن لاَّ يَسْأَلُكُمْ أَجْرًا وَهُم مُّهْتَدُونَ ﴿۲۱﴾سوره یس

از كسانى كه پاداشى از شما نمى ‏خواهند و خود [نيز] بر راه راست قرار دارند پيروى كنيد (۲۱)

4-تبعیت از کسی که رو بسوی خدا دارد.

وَاتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلَيَّ سوره لقمان آیه 15

5- تبعیت از کسی که به سوی حق دعوت میکند

قُلْ هَلْ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّي إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ ﴿۳۵﴾سوره یونس

فولادوند: بگو آيا از شريكان شما كسى هست كه به سوى حق رهبرى كند بگو خداست كه به سوى حق رهبرى مى‏ كند پس آيا كسى كه به سوى حق رهبرى مى ‏كند سزاوارتر است مورد پيروى قرار گيرد يا كسى كه راه نمى ‏نمايد مگر آنكه [خود] هدايت ‏شود شما را چه شده چگونه داورى مى‏ كنيد

6-دنباله روی از قول احسن :در سوره زمر به این نوع از بندگان خدا بشارت داده شده و آنها را هدایت شده توسط خدا معرفی نموده است.(ودر آیات بعد این سوره ، قرآن مصداق احسن الحدیث معرفی شده است)

فَبَشِّرْ عِبَادِالَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ ﴿۱۸﴾

فولادوند: پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرامى ‏دهند و بهترين آن را پيروى مى ‏كنند اينانند كه خدايشان راه نموده و اينانند همان خردمندانند

ویرایش بوسیله کاربر 1394/02/12 05:31:31 ب.ظ  | دلیل ویرایش: مشخص نشده است

سیدکاظم فرهنگ
farhang Offline
#6 ارسال شده : 1394/02/01 06:21:20 ب.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,036
Iran (Islamic Republic Of)

47 تشکر دریافتی در 28 ارسال
ه_از چه افرادی نباید تبعیت کرد؟

1-عدم تبعیت از شیطان و وسوسه هایش

در قرآن،آیات زیادی راجع به منع و نکوهش دنباله روی از شیطان وجود دارد.بعنوان نمونه آیه 208سوره بقره را مرور میکنیم:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِي السِّلْمِ كَآفَّةً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ ﴿۲۰۸﴾

فولادوند: اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد همگى به اطاعت [خدا] درآييد و گامهاى شيطان را دنبال مكنيد كه او براى شما دشمنى آشكار است

2-عدم تبعیت از هوای نفس وشهوات خودو دیگران و نیز کسانی که پیرو هوای نفس خودند.

فَإِن لَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهْوَاءهُمْ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ﴿۵۰﴾سوره قصص

فولادوند: پس اگر تو را اجابت نكردند بدان كه فقط هوسهاى خود را پيروى مى‏ كنند و كيست گمراه‏تر از آنكه بى‏ راهنمايى خدا از هوسش پيروى كند بى‏ ترديد خدا مردم ستمگر را راهنمايى نمى‏ كند

فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءكَ مِنَ الْحَقِّ سوره مائده آیه 48

پس در ميان آنان بر وفق آنچه خداوند نازل كرده است، داورى كن و به جاى حق و حقيقتى كه بر تو نازل شده از هوى و هوس آنان پيروى مكن

3-عدم تبعیت از حدس و گمان

وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إَنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا إِنَّ اللّهَ عَلَيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ ﴿۳۶﴾سوره یونس

فولادوند: و بيشترشان جز از گمان پيروى نمى ‏كنند [ولى] گمان به هيچ وجه [آدمى را] از حقيقت بى‏ نياز نمى ‏گرداند آرى خدا به آنچه مى‏ كنند داناست

مکارم: و بيشتر آنها جز از گمان (و پندارهاي بياساس) پيروي نمي‏كنند (در حالي كه) گمان هرگز انسان را از حق بي نياز نمي‏سازد (و به حق نمي‏رساند) خداوند به آنچه انجام مي‏دهند آگاه است.

4-عدم تبعیت از ناآگاهان

وَلاَ تَتَّبِعَآنِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ ﴿۸۹﴾سوره یونس خطاب به موسی و هارون

و راه كسانى را كه نمى ‏دانند پيروى مكنيد

5-عدم تبعیت از مفسدین و انکارکنندگان آیات خدا

وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاء الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَالَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَهُم بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ ﴿۱۵۰﴾سوره انعام خطاب به پیامبر
و از هوي و هوس كساني كه آيات ما را تكذيب كردند و كساني كه به آخرت ايمان ندارند و براي خدا شريك قائلند پيروي مكن.

وَقَالَ مُوسَى لأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلاَ تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ ﴿۱۴۲﴾اعراف

و موسى [هنگام رفتن به كوه طور] به برادرش هارون گفت در ميان قوم من جانشينم باش و [كار آنان را] اصلاح كن و راه فسادگران را پيروى مكن

6-عدم تبعیت از زورگویان و افراد غیر رشد یافته

وَتِلْكَ عَادٌ جَحَدُواْ بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَعَصَوْاْ رُسُلَهُ وَاتَّبَعُواْ أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ ﴿۵۹﴾سوره هود

فولادوند: و اين [قوم] عاد بود كه آيات پروردگارشان را انكار كردند و فرستادگانش را نافرمانى نمودند و به دنبال فرمان هر زورگوى ستيزه‏ جوى رفتند

فَاتَّبَعُواْ أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ ﴿۹۷﴾سوره هود

فولادوند: ولى [سران] از فرمان فرعون پيروى كردند و فرمان فرعون صواب و مایه رشد نبود


7-عدم تبعیت از سران و فرمانروایان و رهبران (غیر هدایت یافته)

خداوند در موارد زیادی پشیمانی مردم و پیروان در قیامت را از تبعیت کردن بدون علم از رهبران خود بازگو کرده است.

وَبَرَزُواْ لِلّهِ جَمِيعًا فَقَالَ الضُّعَفَاء لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللّهِ مِن شَيْءٍ

قَالُواْ لَوْ هَدَانَا اللّهُ لَهَدَيْنَاكُمْ سَوَاء عَلَيْنَآ أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِن مَّحِيصٍ ﴿۲۱﴾سوره ابراهیم


مکارم: و (قيامت) همه آنها در برابر خدا ظاهر مي‏شوند در اين هنگام ضعفاء (پيروان نادان) به مستكبران مي‏گويند ما پيروان شما بوديم، آيا (اكنون كه بخاطر پيروي از شما گرفتار مجازات الهي شده‏ ايم) شما حاضريد سهمي از عذاب الهي را بپذيريد و از ما برداريد؟

آنها مي‏گويند: اگر خدا ما را (به سوي رهائي از عذاب) هدايت كرده بود ما نيز شما را هدايت مي‏كرديم (كار از اينها گذشته است) چه بيتابي كنيم و چه شكيبائي، تفاوتي براي ما ندارد، راه نجاتي نيست.

إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُواْ مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُواْ وَرَأَوُاْ الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأَسْبَابُ ﴿۱۶۶﴾

فولادوند: آنگاه كه پيشوايان از پيروان بيزارى جويند و عذاب را مشاهده كنند و ميانشان پيوندها بريده گردد


8-تبعیت بدون علم از آبا واجداد

خداوند در موارد متعددی افرادی را نکوهش میکند که خود را پیرو پدران و نیاکان خویش معرفی میکنند.

از جمله در سوره بقره

وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلاَ يَهْتَدُونَ ﴿۱۷۰﴾

فولادوند: و چون به آنان گفته شود از آنچه خدا نازل كرده است پيروى كنيد مى‏ گويند نه بلكه از چيزى كه پدران خود را بر آن يافته‏ ايم پيروى مى‏ كنيم آيا هر چند پدرانشان چيزى را درك نمى‏ كرده و به راه صواب نمى ‏رفته‏ اند [باز هم در خور پيروى هستند]

ویرایش بوسیله کاربر 1394/02/11 04:40:38 ب.ظ  | دلیل ویرایش: مشخص نشده است

سیدکاظم فرهنگ
farhang Offline
#7 ارسال شده : 1394/02/08 06:35:18 ب.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,036
Iran (Islamic Republic Of)

47 تشکر دریافتی در 28 ارسال
بنام خدا.

اگر بخواهیم مطالب ارایه شده در 6 بخش بالا را جمع بندی کنیم،می توان نکات زیر را بیان نمود:

1-تبعیت و دنباله روی،عام تر وگسترده تر از اطاعت است.کسی که پیرو فرد دیگری است در راه و روش وسکوت و همه افعال پیرو رهبر خویش است و قاعدتا اگر فرمانی هم دهد ،اطاعت میکند.اما کسی که فقط فرامین را اطاعت میکند،ممکن است در همه امور دنباله رو نباشد.

2-خداوند فقط به تبعیت از هدایت ورضایت الهی (آیات خدا،وحی ،قرآن و..) فرمان داده و مجاز بودن تبعیت از رسولانش و کسانی که در این مسیر هدایت شده اند ،در همین راستاست.

همانطور که مشاهده کردیم تنها تبعیت از رسولان،کسانی که هدایت شده و مزدی بر هدایتگری خود طلب نمی کنند،وکسانی که به رو به سوی خدا دارند و به حق هدایت میکنند،در قران مجاز شمرده شده است.که به طریق اولی اطاعت از این افراد نیز مجاز و واجب خواهد بود.

3-دنباله روی از افراد غیر هدایت یافته اعم ازاجداد ونیاکان ،بزرگان وپیشوایان قوم،کافرین ،ناخرسندان از هدایت و دین الهی،ناآگاه ،پیرو هوای نفس و ... ممنوع میباشد.

4-خداوند برای شناخت افراد غیر هدایت یافته (که نباید از آنها اطاعت کرد)از روی رفتار ظاهری انها برخی صفات و نشانه های انها رابیان کرده است:
مفسد،گناهکار،پست،عیب جو،بسیار سوگند خورنده،تکذیب کننده حق،زور گوو ...

5-هر گونه دنباله روی و اطاعت ،باید ناشی از علم ویقین خود فرد باشد و به صرف حدس و گمان یا دنباله روی از دیگران ،قابل قبول نمی باشد(جهت اطلاعات بیشتر به بحث حجتهای معنبر نزذ خدا مراجعه نمایید

کلیک کنید).

ویرایش بوسیله کاربر 1394/02/08 07:00:48 ب.ظ  | دلیل ویرایش: مشخص نشده است

سیدکاظم فرهنگ
farhang Offline
#8 ارسال شده : 1394/02/10 10:22:56 ب.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,036
Iran (Islamic Republic Of)

47 تشکر دریافتی در 28 ارسال
اما بحثی در خصوص اولوالامر

-اطاعت از اولوالامر ،مانند اطاعت از خدا ورسول ،مطلق نیست.بنا به دلایل زیر:

1-دستور به اطاعت از اولوالامر تنها یکبار در قرآن بکار رفته است(برخلاف اطاعت از خدا ورسول که بالغ بر12 بار تکرار شده) و در همانجا هم مشروط شده است.(آیه 59 سوره نساء-آیات قبل و بعد این آیه در خصوص لزوم داوری بردن مسلمانها به نزد پیامبر و رضایت به رای و حکم اوست.مسلمانان را از بردن داوری اختلافات خود به کافرین واهل کتاب بازمیدارد.)

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا ﴿۵۹﴾

در آیه 59 سوره نساء خداوند به مسلمانان امر کرده از خدا و رسول و متولیان امر از میان خودتان اطاعت کنید و اگر در چیزی با انها اختلاف نظر و نزاع داشتید ،انرا به خدا و رسولش ارجاع دهید.
(و ان تنازعتم فی شیئ فردوه الی اله و الرسول) و حال آنکه در سوره انفال که امر به اطاعت خدا ورسول کرده ،هرگونه نزاع را هم نهی کرده است.(اطیعوالله و رسوله ولاتنازعو فتفشلوا) زیرا حکم رسول منطبق بر حکم خداست و هیچ احتمال تناقضی در آن وجود ندارد.اما این احتمال در مورد ولی امر وجود داشته و مبنای حل اختلاف هم حکم خدا ورسول است نه خود ولی امر.

لذا مبنای وجوب اطاعت از ولی امر،منطبق بودن با امر خدا ورسول است واگر منطبق نبود یا مخالف بود،اطاعت از ولی امر نه تنها واجب که حتی حرام خواهد بود.بنابراین ولی امر اختیاری در تشریع ندارد و حوزه امرش در بیان حکم خدا و رسول و نیز اجرای آنهاست.مانند قضا،اجرای حدود،رهبری جنگ و دفاع (دینی و نه هر جنگی)و...

2-قرآن در هیچ کجا مستقیما به تبعیت از اولوالامر دستور نداده است.

با توجه به توضیحات ارایه شده در خصوص تفاوت تبعیت و اطاعت ،واینکه تبعیت مرحله بالاتر و گسترده تری است،در قرآن دستور مستقیمی برای تبعیت از اولوالامر وجود ندارد وفقط به اطاعت از آنها امر شده است .

حال آنکه برای رسولان (ودر یک مورد برای هارون بعنوان جانشین منصوب حضرت موسی)دستور به دنباله روی وتبعیت داده شده است.غیر از رسولان ،یک سری نشانه ها وصفات در قرآن معرفی شده که افراد واجد آنرا شایسته رهبری و تبعیت شدن می داند.میتوان نتیجه گرفت اگر اولوالامر هم واجد این صفات بودند،باید از آنها تبعیت کرد.بنابراین به صرف اینکه فردی تولیت امور دینی را بعهده دارد ،واجب الاطاعه و واجب الاتباع نمی شود بلکه هر فرد مسلمان باید به واجد شرایط بودن این افراد علم پیداکند تا بتواند از آنها تبعیت نماید که امامان معصوم علیهم السلام مصداق کامل این صفاتند.

نکته: مشروط شدن اطاعت از ولی امر ،نتیجه دیگری هم دارد و آن اینکه برخلاف نظر بسیاری از فقهای شیعه،اولوالامر منحصر به معصومین علیهم السلام نمیباشد(زیرا بنابر اعتقادات شیعه آنها معصوم بوده و برخلاف حکم خدا و رسول ،فرمانی نمیدهند تا خداوند نزاع مردم در حکم آنها را به خدا ورسول ارجاع دهد)بنابراین برای وجود مصداق در این آیه،باید افراد غیر معصوم نیز که احتمال خروج آنها از دایره احکام خدا و رسول وجود دارد مشمول باشند.لذا اولوالامر، همه متولیان امر دین، بعد از رسول خدا (از جمله امامان شیعه) وحتی فرستادگان و منصوبان پیامبر در زمان حیات ایشان را شامل میشود(زیرا این عبارت بایستی برای مسلمانان عصر پیامبر هم مصداق خارجی داشته باشد) .

مفسرین وفقهای شیعه بعلت اینکه اولوالامر در عبارت اطیعواالرسول و اولوالامر منکم، با رسول عطف شد ه است اطاعت از ولی امر راهم مانند رسول، مطلق دانسته و درنتیجه این اطاعت مطلق را منحصرا شایسته معصومین دانسته اند.که بنظر ما جمله دوم آیه مذکور، اطاعت ولی امر را از مطلقه بودن و معادل بودن با اطاعت رسول خارج میکند.(اطاعت مطلق از امامان معصوم از آیات و روایات دیگری قابل استخراج است.از جمله آیه 90سوره طه در مقایسه با حدیث منزلت. (جهت مطالعه کامل این موضوع به لینک زیر مراجعه نمایید.)click link )

اشکال دیگری که به نظر این دسته از علما وارد است اینکه درصورت صحت این نظریه،وحصر اولوالامر در معصومین در دوران طولانی امام زمان ع که درغیبت هستند،اطاعت مسلمانها از ولی امرچگونه محقق میشود؟آیا مصداقی ندارد؟ (که دراین صورت اشکالی که مفسیرین شیعه به برخی مفسرین اهل سنت( که مصداق اولوالامر را تنها خلفای چهارگانه دانسته اندو برای مسلمانان دوره های بعد اولوالامر را فاقد مصداق میدانند )وارد کرده اند،باین نظر نیز وارد است که چرا مسلمانان دوره غیبت اولوالامر ندارند.)

ویا اینکه طبق نظر بسیاری از علمای شیعه به نواب عام ایشان وفقها وراویان احادیث منطبق میشود؟که این نیز دارای تناقضی است زیرا طبق نظر این دسته از علما آیه بر اطاعت مطلق نظردارد و آن هم تنها شایسته معصومین است .پس چطور میتواند در دوران غیبت امام زمان به افراد غیر معصوم ،اطاعت مطلق داده شود.البته برخی برای توجیه آن،ولایت این نواب عام را غیر مطلقه اعلام کرده اندکه باز واجد تناقض است یعنی بخشی از اوالامر را واجد اطاعت مطلق و بخشی را غیر مطلق دانسته اند.

اما با تفسیر ما از آیه و مشروط بودن اطاعت از ولی امر به موافقت با حکم خدا ورسول ،شامل همه والیان اعم از معصوم وغیر معصوم می تواند باشد.

ویرایش بوسیله کاربر 1394/02/12 05:46:24 ب.ظ  | دلیل ویرایش: مشخص نشده است

سیدکاظم فرهنگ
farhang Offline
#9 ارسال شده : 1394/02/11 04:50:00 ب.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,036
Iran (Islamic Republic Of)

47 تشکر دریافتی در 28 ارسال

ادامه دلایل مطلق نبودن اطاعت از ولی امر

3-مخالفت با ولی امر در هیج کجا از قرآن بطور مستقیم نکوهش نشده است.

در قرآن بطور مکرر ؛اعراض و رو گردانی یا مخالفت و سرپیچی از حکم خدا ورسول بشدت نکوهش و تبعاتی برای انها بیان شده است:

قل اطيعوا الله والرسول فان تولوا فان الله لا يحب الكافرين آل عمران-آیه 32

أَلَمْ يَعْلَمُواْ أَنَّهُ مَن يُحَادِدِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدًا فِيهَا ذَلِكَ الْخِزْيُ الْعَظِيمُ
﴿۶۳﴾ سوره توبه

وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَمَن يَتَوَلَّ يُعَذِّبْهُ عَذَابًا أَلِيمًا﴿۱۷﴾سوره فتح

اما در هیچ کدام از این آیات یا سایر آیات،در نکوهش از مخالفت با اولوالامر نکته ای ذکر نشده است که این نیز میتواند تایید کننده معادل نبودن اطاعت خدا ورسول با اولوالامر و عدم مطلق بودن اطاعت از اولوالامر باشد.

بطور کلی امر یا نهی ولی امر میتواند یکی از سه حالت زیر را داشته باشد:

-مطابق با حکم خدا ورسول است که واجب الاطاعه و مخالفت با آن نیز در حکم مخالفت با خدا ورسول است.
-مخالف حکم خدا ورسول است که اطاعت از آن حرام میباشد.
-خارج از محدوده حکم خدا ورسول است (یعنی در مواردیست که حکمی توسط شارع مقدس وضع نشده و در اختیار آدمیان است)در اینجا انسانها براساس روال عقلی و منطقی خود برمبنای مشورت،رجوع به متخصصین ،رجوع به رای ذینفعان و...تصمیم گیری و اجرا میکنند و اطاعت یا مخالفت با این تصمیمات خارج از دایره وجوب و حرمت شرعی است.

4-شئون و زمینه های نفوذ اولوالامر هم مطلق نیست.هر امری ،متولی صاحب صلاحیت خود را دارد.

کلمه امر در قرآن در موارد وزمینه های مختلف و با مصادیق مختلف بکار رفته است .بنابراین صاحب و متولی امر هم لزوما یکی نیست.از جمله در سوره طه به ساحران فرعون اشاره میکند که در امر خود(یعنی کار و شغل خود)دچار نزاع شدند.

فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَى ﴿۶۲﴾

فولادوند: [ساحران] ميان خود در باره كارشان به نزاع برخاستند و به نجوا پرداختند

در یک جای دیگر از قرآن نیز واژه اولوالامر بکار رفته که اتفاقا در همین سوره نساءو آیه 83 میباشد.این آیه در میان آیات جهاد و نکوهش منافقان قراردارد.در حالیکه آیه 59 در میان آیات قضاوت و لزوم پذیرش داوری الهی قرار گرفته بود.ابتدا این آیه و نظر مفسرین را مطالعه می کنیم:

وَإِذَا جَاءهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِي الأَمْرِ مِنْهُمْ

لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلًا ﴿۸۳﴾

فولادوند: و چون خبرى [حاكى] از ايمنى يا وحشت به آنان برسد انتشارش دهند و اگر آن را به پيامبر و اولياى امر خود ارجاع كنند قطعا از ميان آنان كسانى ‏اند كه [مى ‏توانند درست و نادرست] آن را دريابند و اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نبود مسلما جز [شمار] اندكى از شيطان پيروى مى‏ كرديد

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان چنین گفته است:"منظور از امر چيزى كه راجع به خوف و امن به آنان مى رسد و آن خبر را اشاعه مى دهند، اراجيفى است كه به وسيله كفّار و ايادى آنها براى ايجاد نفاق و خلاف در بين مؤ منين ساخته و پرداخته مى شد و مؤ منين ضعيف الايمان آن را منتشر مى كردند و فكر نمى كردند كه انتشار اين خبر باعث سستى عزيمت مسلمانان مى شود.

در اينجا برگرداندن به خداى تعالى را ذكر نكرد، با اينكه در آيات قبل آن را ذكر كرده و فرموده بود: فان تنازعتم فى شى ء فردوه الى اللّه و الرسول و اين بدان جهت بوده كه رد مذكور در آنجا(آیه 59) رد حكم شرعى مورد اختلاف است ، كه غير از خدا و رسول ، كسى در آن دست ندارد.

و اما رد مذكور در اينجا رد آن خبرى است كه به وسيله شايعه سازان در بين مسلمانان منتشر مى شد (كه حال يا مربوط با منيت بود و يا مربوط به ترس ) و معنا ندارد كه رد در اين جا نيز همان رد در آن جا باشد يعنى منظور رد به خداى تعالى و كتاب او باشد، چون مساله شايعه مربوط به رسول و به اولى الامراست
كه اگر مردم اين مساله را به آنان برگردانند، آن حضرات مى توانند استنباط نموده و به مردمى كه مساله را به ايشان رد كرده اند، بفرمايند: كه اين شايعه ، صحيح يا باطل است و راست يا دروغ است .
پس مراد از علم در اين جا تميز و تشخيص است يعنى تشخيص حق از باطل و راست از دروغ .

و اما كلمه اولى الامر در جمله : و اولى الامر منهم، مراد از آنان همان اولى الامر در جمله :اطيعوااللّه و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم است كه در ذيل همان آيه گفتيم (یعنی معصومین).

اما اينكه بعضى ديگر ممكن است بگويند: كه منظور از اولى الامر علماء امت است ، نادرستى آن روشن تر از نظريه قبلى است ، براى اينكه هيچ تناسبى با آيه شريفه ندارد: زيرا علما كه در صدر اسلام عبارت بودند از محدثين و فقها و قاريان و دانشمندانى كه تخصصشان بحث پيرامون اصول دين بود، چه آگاهى از درستى و نادرستى شايعات داشتند؟ آگاهى آنان در همان فقه و حديث و قرائت و اصول دين بود و آيه شريفه سخن از شايعه هاى شايعه سازان دارد، و اى بسا كه علماى مذكور در قبول آنها و يا رد و مسكوت گذاشتن و بى اعتنائى كردنشان به آن ،باعث شوند مفاسد و مضارى اجتماعى وارد شود و يا مساعى امتى را كه در راه سعادت خود تحمل كرده اند، به باد دهد و يا سيادت و سرورى آن امت را به ذلّت و مسكنت مبدل سازند و يا خون افراد امّت را هدر دهند و يا افرادى را اسير دشمن سازند. علماى دين به آن جهت که محدّثند، يافقيه و يا قارى و يا امثال آن هستند، چه اطلاعى از اينگونه مسائل دارند؟ تا خداى عزّوجلّ امت اسلام را ماءمور سازد به اينكه در اين مسائل به علما مراجعه كنيد؟ در مراجعه به علما چه اميدى براى حل مشكلات سياسى هست ؟"

همانطور که ملاحظه میشود المیزان،تفاوت موضوع و مصداق امر در این آیه با ایه 59 را بخوبی تشخیص داده و معتقد بوده که به همین دلیل آیه 83 این گونه امور را به خدا وکتاب ارجاع نداده است.

ايشان در تفسير آيه 59 نيز اطاعت از اولوالامر را به محدوده ولايتش محدود كرده و در جمله دوم ايه نيز ،محدوده را فقط شامل مسايل ديني ميداند نه امور حكومتي:

نچه اولى الامر وظيفه دارند اين است كه راءى خود را در مواردى كه ولايت شان در آن نافذ است ارائه دهند، و يا بگو در قضايا و موضوعات عمومى و كلى حكم خدا و رسول را كشف كنند.

و سخن كوتاه اين كه از آنجا كه اولى الامر اختيارى در تشريع شرايع و يا نسخ آن ندارند و تنها امتيازى كه با سايرين دارند اين است كه حكم خدا و رسول يعنى كتاب و سنت به آنان سپرده شده"

"و اما كلمه (شى ء)، اين كلمه هر چند عموميت دارد همه احكام و دستورات خدا و رسول و اولى الامر را شامل مى شود، هر چه مى خواهد باشد و ليكن جمله بعد كه مى فرمايد: (پس آن را به خدا و رسول برگردانيد)، به ما مى فهماند كه مراد از كلمه شى ء مورد تنازع، چيزى است كه اولى الامر درباره آن استقلال ندارد و نمى تواند در آن به راءى خود استبداد كند،

و خلاصه كلام اينكه منظور نزاع مردم در آن احكام و دستوراتى نيست كه ولى امرشان در دايره ولايتش اجرا مى كند، مثل اين دستورشان بدهد به كوچ كردن، يا جنگيدن، يا صلح كردن با دشمن، و يا امثال اينها، چون مردم ماءمورند كه در اين گونه احكام ولى امر خود را اطاعت كنند، و معنا ندارد بفرمايد وقتى در اين گونه احكام تنازع كرديد، ولى امر خود را رها كرده، به خدا و رسولش مراجعه كنيد.

بنابراين آيه شريفه دلالت دارد بر اين كه مراد از كلمه (شى ء)، خصوص احكام دينى است، احدى حق ندارد در آن دخل و تصرفى بكند، مثلا حكمى را كه نبايد انفاذ كند، انفاذ، و حكمى را كه بايد حاكم بداند، نسخ كند، چون اين گونه تصرفات در احكام دينى خاص خدا و رسول او است، و آيه شريفه مثل صريح است در اين كه احدى را نمى رسد كه در حكمى دينى كه خداى تعالى و رسول گرامى او تشريع كرده اند تصرف كند، و در اين معنا هيچ فرقى بين اولى الامر و ساير مردم نيست"

ما هم ضمن پذیرش این نظر ،اضافه می کنیم که این آیه تقریبا مفهومی مشابه با آیه 6 سوره حجرات دارد که مسلمانان را موظف به تحقیق از اخبار واصله از اشخاص فاسق و غیر مطمئن میکند .در اینجا هم خدا افراد سست ایمان را از اقدام و ترک جهاد در معیت پیامبر بدلیل شایعاتی که مطمئن نیستند،برحذر میدارد و آنها را برای کسب اطمینان از صحت وسقم انها به رسول و متولیان امر که قاعدتا مطلعان و فرماندهان جنگی و امنیتی هستند،ارجاع میدهد.

در اینجا بحث مخالفت مستقیم با حکم خداو رسول مطرح نبوده بلکه رجوع به متولیان امر و صاحبان قوه تشخیص و استنباط برای دریافت اطلاعات صحیح است تا در گام بعدی آنها را از همراهی باپیامبر در جهاد باز ندارد و لذا دستور صریح وشدیدی در این آیه مثل آیه قبلی صادر نشده است.

اما استنباطی که المیزان در خصوص اولوالامر کرده و آنرا همان اولوالامر آیه قبلی دانسته(یعنی معصومین) ،به نظر ما کامل نیست.درست است که معصومین در تمام امور وشئون صاحب قدرت استنباط و واجب الاتباعند،اما در دوران بعد از معصومین چه؟

مخصوصا که المیزان صلاحیت فقها و علمای دین را هم برای اولوالامر بودن نفی کرده است.ضمن آنکه در همین آیه 83 سوره نساء هم موجه نیست که خداوند به مردم زمان پیامبر بگوید ،اخبار را به پیامبر و امامان معصوم ارجاع میدادید بلکه موجه است که منظور پیامبر و یا درصورت عدم دسترسی به پیامبر به متولیان وفرماندهان منصوب ایشان باشد.

ایت الله صادقی تهرانی نیز در تفسیر فرقان،چنین نظر داده است:

"" اولى الامر" در اين آيه مطلق نيست، بلكه مقصود فرمانداران نظامى مى باشند، كه بايستى در سود و زيان و امن و خوف جنگى و كل تاكتيهاى نبرد به آنها رجوع شود، چنانكه آنها نيز به فرمانده كل قواى رسالتى- در مورد خاص اين آيه- و به فرماندهان جنگى بعد از مقام رسالت، بايست مشورت و رجوع كنند. و چون «امرا» از امن و خوفش در اين آيه تنها امور جنگى بوده «رَدّوُه» نيز بازگردانى همان امور جنگى است، كه ابتدا به پيامبر- كه فرمانده رسالتى لشكر است- و سپس به فرماندارانى كه او تعيين كرده رجوع شود،

بنابراين" اولى الأمر" در اينجا هرگز مطلق نيست، بلكه در حاشيه رسول، فرماندهان جنگى مى باشند، آن هم در تاكتيكهاى جنگى كه خود تنها موضوعاتى شرعى اند، و نه احكامى تكليفى- چه سياسى و چه غير سياسى- و نه ساير موضوعات، گرچه اين مثلث راجع به شخص رسول صلى الله عليه و آله مطلق است، ليكن اينجا فقط ضلع خاص تاكتيك جنگى است، آن هم در پرتو فرماندهى رسول صلى الله عليه و آله.

و نيز اولولامر مطلق- كه پس از رسول صلى الله عليه و آله امرشان مطلق است- هرگز در زمان حضرتش نبوده اند، بلكه پس از رحلتش يكى پس از ديگرى به خلافت تامه رسول- برحسب وحى ربانى رسالتى- برگزيده شده اند، و چنانكه خود رسول نظرش در امور دينى و سياسى مطلق بوده، ايشان نيز در پى رسول و با نقل از حضرتش مطلق اند، و ديگر پس از اين رسالت و خلافتهاى آخرين(امامام معصوم) هرگز خلافتى مطلق- گرچه با شوراى كل شرعمداران اسلام باشد- وجود ندارد."

تامل در این آیه و آیه 59 این نکته را نمایان میکند که هرکاری و هر امری از امور زندگی متولیان و صاحب صلاحیتان خاص خود را دارد.امور دینی واجرای آنها متولیان مخصوصی دارد که برخی صفات سلبی و ایجابی آنها در قرآن ذکر شده است(از چه کسانی اطاعت کنیم و از چه کسانی اطاعت نکنیم).حکم انها مادامیکه منطبق بر حکم خدا ورسول باشد واجب الاطاعه است.این دسته از اولوالامرند که مشمول آیه 59 سوره نساء میباشند.

در سایر امور هم افراد صاحب صلاحیت و با قدرت استنباط وتشخیص وجود دارند که باید به آنها رجوع کرد یا با انها مشورت کرد.


آیات 247و246 سوره بقره هم بصراحت تفکیک رهبری مذهبی و نظامی و ملوکیت را پذیرفته است .یعنی علیرغم حضور پیامبر زمان،خداوند طالوت را به فرماندهی و ملکی برمی گزیند.جهت توصیحات بیشتر لینک زیر کلیک کنید.

جداشدن رهبری مذهبی از فرمانروایی

آیات دیگری در قرآن که به پیامبر دستور مشورت با مردم را میدهد نیز ناظر به این گونه اموراست.زیرا در جایی که خدا و رسولش حکم داده اند که جای مشورت نیست.از جمله در آیه 159سوره آل عمران

وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ ﴿۱۵۹﴾

بنابراین در سایر امور اجتماعی و غیر دینی از سازوکارهای مرسوم در جوامع استفاده میشود که به متخصصین و دست اندرکاران آن امور مراجعه میشود.

ویرایش بوسیله کاربر 1396/03/09 09:52:25 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

سیدکاظم فرهنگ
admin1 Offline
#10 ارسال شده : 1394/02/29 08:59:23 ب.ظ
admin1

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/14
ارسالها: 199

8 تشکر دریافتی در 7 ارسال
بنام خدا.

نظر خلاصه آقای مهندس جمال گنجه ای در خصوص آیه 59 سوره نساء

"1-فقط دو بار در قرآن «اولی الامر» داریم که هر دو هم در سوره نساءاست و بر اساس درس(پیام کلی سوره) و درب (پیام آن فراز از آیاتی که این آیه در آه قرار دارد)سوره و آیات ،موضوع آنها محدود است و با توجه به آیه قبلی خودش ، به موضوعات داخلی بین المسلمینی (مثلا دادگستری و وضع قوانین) میخورد که مورد استناد دموکراسی خواهان است (بخصوص کلمه «منکم»)

بر همان اساس ، مورد آیه 59 مرجع حل اختلاف بین مسلمین و ولی امر، (نه اختلاف در احکام الهی)، احکام و قوانینی است که مخالف احکام الهی نباشد
و مورد آیه 83 یک مورد جزئیِ «سلسله مراتب»ی است و به خدا و رسول هم ربط نداردو اگر هم اسم رسول را آورده به این علت بوده که در آن موقع رسول (ص) زنده بوده و جزء سلسله مراتب هم بوده است .

2-از لحاظ ترتیب نزول «اطیعوا» بطور جدی پس از هجرت آمده و حوزه آن احکام است

3-اولوالامر،منحصر به معصومین نیست .زیرا در دوران غیبت هم ،باید ولی امر وجود داشته باشد و براساس همین آیه واجب الاطاعه باشد.

4-اما هر کسی هم ولی امر نیست.خداوند ملاکهایی را برای افرادی که نباید از انها اطاعت کرد مشخص کرده است.از جمله ولا تطیعوا امرالمسرفین و ...ضمن آنکه خود این فرد هم باید بطور غالب مطیع خدا ورسول باشد.

5-شرط اطاعت از ولی امر انطباق حکم او با خدا ورسول است.اما اگر فردی رای او را در موردی منطبق با حکم خدا ندانست ،به جهت حفظ انسجام واداره امور ،باید اطاعت کند اما از مسیرهای عرفی وقانونی اعتراض و شکایت خود را ثبت وپی گیری نماید."

ویرایش بوسیله کاربر 1394/03/04 09:43:15 ب.ظ  | دلیل ویرایش: مشخص نشده است

مدیر تالار
محسن Offline
#11 ارسال شده : 1394/02/29 09:09:17 ب.ظ
محسن

رتبه: Member

گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1390/07/06
ارسالها: 27

1 تشکر دریافتی در 1 ارسال
بنام خدا

1-در آیه 59 سوره نساء مراد از "فان تنازعتم فی شیئ" نزاع مسلمانان در تعیین مصداق ولی امر است.که این آیه دستور میدهد به قرآن و سنت رسول اله مراجعه کنید که به نظر ما همان معصومین علیهم السلام هستند.

2-اما پس از تعیین مصداق،حکم ولی امر واجب الاطاعه است بنا به ضرورت اداره امور و حفظ نظم جامعه.مانند سربازی که موظف به اطاعت از فرمانده است اما اگر مخالفتی هم داشت می تواند آنرا ثبت و مکتوب کند.

قابل پذیرش نیست که اطاعت نکند تا برود راجع به انطباق با حکم خدا ورسول تعیین تکلیف کند. ضمن انکه در این صورت دستور به اطاعت از ولی امر هم بی معناست .اول گفته شود اطاعت کنید اما اگر مخالف حکم خدا ورسول بود،اطاعت نکنید.پس اطاعت مطلق است و به همین دلیل ،ولی امر هم معصوم است.

3-در این آیه شریفه، به صراحت خواسته شده است که اهل ایمان از سه کس اطاعت کنند؛ خدای رحمان، رسول الله و اولی الامر.

اطاعت از اولی الامر در ردیف اطاعت از خدا و رسول قرار گرفته است. بدون شک، قرآن کریم نخواسته است که مۆمنان از هر فرمانروایی، ولو فاسق، اطاعت کنند. در این صورت، با فرمان دیگر قرآن که فرموده، «وَ لَا تُطِیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِینَ»، در تناقص خواهد بود.

واقعیت این است که در این جا قاعده نیابت «ال» از ضمیر مضاف الیه جاری گشته و «ال» به جای مضاف الیه آمده و عبارت «اولی الامر» به معنای «اولی الامره» است، چنان‌که «الرسول» هم به جای «رسوله» است: معنی آیه در مجموع چنین می‌شود: ای اهل ایمان، خدا را اطاعت کنید و رسول خدا را اطاعت کنید و آنان را که از خود شمایند و فرمان ولایت و حکومت از خدا (یا رسول خدا) گرفته‌اند، اطاعت کنید.

با توضیح فوق روشن می‌شود که فرمان اطاعت از «اولی الامر» اطلاق نخواهد داشت، بلکه مقید به تعیین وی از طرف خدای رحمان (بدون واسطه یا باواسطه) است که اولین مصداق آن وجود مقدس امیر المۆمنین (علیه السلام) و سپس امامان اهل بیت (علیهم السلام) خواهند بود.

ویرایش بوسیله کاربر 1394/05/01 06:54:04 ب.ظ  | دلیل ویرایش: edit

سیدمحسن میرباقری
maghrebi Offline
#12 ارسال شده : 1394/03/19 10:05:20 ب.ظ
maghrebi

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1393/12/24
ارسالها: 43
Iran (Islamic Republic Of)

3 تشکر دریافتی در 2 ارسال
سلام

١- تفسير آيه در مورد الوالامر همان است كه فقط معصومين هستند

٢- از روايات استفاده شده كه در غيبت امام معصوم ، عالمان نقش آن ها را دارند

٣- در حكومت چون مشكلات گوناگون و عرف جوامع بشرى است كه حكومت در همه حوزه ها دخالت كند در صورتى كه مصلحت نظام و مردم باشد مى توان موقت اگر مخالف شرع بود همراهى كرد

٤- ديدگاه امام و ادله فقهى ايشان و ديدگاه كلامى مى تواند اثبات نمايد در دوره غيبت معصوم ، ولى فقيه ولايت مطلقه دارد كه به معناى استبدادى نيست بلكه در همه حوزه ها حق دخالت براى حكومت دينى محفوظ است

تا جايى كه مى دانم هيچ مفسرى حتى امام خمينى در ولايت فقيه نفرموده اند كه اولوالامر غير امام معصوم باشد
اطاعت مطلق فقط از كسى در رديف خدا و پيامبر باشد و آن هم امام معصوم است

در مورد ولى فقيه به ادله روايات در غيبت امام معصوم ولايت دارد و اطاعت او هم واجب است اگر عالمى تشخيص داد كه ولى فقيه اشتباه مى كند فقط خود نبايد عمل كند ولى نبايد مردم را به مخالفت وا دارد زيرا حفظ نظام جامعه لازم است و اختلال در آن حتى در يك حكومت غير اسلامى گناه است
حمید فغفور مغربی
ali Offline
#13 ارسال شده : 1394/12/13 01:46:04 ب.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,950

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
به نام خدا

علامه طباطبایی هم مانند اکثر مفسران شیعه ؛اولوالامر ذکر شده در آیه 59 سوره نساء را منحصر در امامان معصوم میداند.
ایشان البته در خصوص زمان غیبت و عدم دسترسی به معصومین،مشکل را ناشی از عملکرد مردم میداند که از حضور معصوم محروم شده اند و لذا جایگزینی هیچ فرد یا جمعی را در زمان غیبت معصوم با عنوان اولوالامر واجب الاطاعه نمی پذیرد.

در ذیل قسمتهایی از نظرایشان در تفسیر ایه فوق بیان میشود:

"1- علت تکرار اطیعوا
بر مردم واجب است كه رسول را در دو ناحيه اطاعت كنند، يكى ناحيه احكامى كه به وسيله وحى بيان مى كند، و ديگر احكامى كه خودش به عنوان نظريه و راى صادر مى نمايد.

2- اما اولى الامر هر طايفه اى كه باشند، بهره اى از وحى ندارند،واطاعت آنان در آن آراء و در اقوالشان بر مردم واجب است، همان طور كه اطاعت رسول در آرايش و اقوالش بر مردم واجب بود، و به همين جهت بود كه وقتى سخن به وجوب رد بر خدا و تسليم در برابر او كشيده شد. و فرمود وقتى بين شما مسلمانان مشاجره اى در گرفت بايد چنين و چنان كنيد، خصوص اولى الامر را نام نبرد، بلكه وجوب رد و تسليم را مخصوص به خدا و رسول كرد، و فرمود:(فان تنازعتم فى شى ء فردوه الى اللّه و الرسول، ان كنتم تومنون باللّه و اليوم الاخر...) (يعنى پس اگر در چيزى نزاع كرديد، حكم آن را به خدا و رسول برگردانيد...)

از اين جا روشن مى شود كه اين اولى الامر - حال هر كسانى كه بايد باشند - حق ندارند حكمى جديد غير حكم خدا و رسول را وضع كنند، و نيز نمى توانند حكمى از احكام ثابت در كتاب و سنت را نسخ نمايند، و گرنه بايد مى فرمود در هر عصرى موارد نزاع را به ولى امر آن عصر ارجاع دهيد،
آنچه اولى الامر وظيفه دارند اين است كه راءى خود را در مواردى كه ولايت شان در آن نافذ است ارائه دهند، و يا بگو در قضايا و موضوعات عمومى و كلى حكم خدا و رسول را كشف كنند.


و سخن كوتاه اين كه از آنجا كه اولى الامر اختيارى در تشريع شرايع و يا نسخ آن ندارند و تنها امتيازى كه با سايرين دارند اين است كه حكم خدا و رسول يعنى كتاب و سنت به آنان سپرده شده، لذا خداى تعالى در آيه مورد بحث سخن در رد حكم دارد، نام آنان را نبرد، تنها فرمود: (فردوه الى اللّه و الرسول...)

3-آنچه آيه مورد بحث بر آن دلالت مى كند وجوب اطاعت اين اولى الامر بر مردم است، و در خود آيه و در هيچ آيه ديگر قرآنى چيزى كه اين وجوب را مقيد به قيدى و مشروط به شرطى كند وجود ندارد، تا برگشت معناى آيه شريفه : (اطيعوا اللّه و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم ) به اين آيه شود كه : (و اطيعوا اولى الامر منكم فيما لم يامروا بمعصيه

آيه شريفه بين رسول و اولى الامر را جمع كرده، و براى هر دو يك اطاعت را ذكر نموده و فرمود: (و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم )، با اين كه در مورد رسول حتى احتمال اين نيز نمى رود كه امر به معصيت كند و يا گاهى در خصوص ‍ حكمى دچار اشتباه و غلط گردد، اگر در مورد اولى الامر اين احتمال برود به هيچ وجه نبايد براى جلوگيرى از اين احتمال قيدى نياورد، پس ما همين كه مى بينيم در مورد آنان نيز قيدى نياورده،

چاره اى جز اين نداريم كه بگوييم آيه شريفه از هر قيدى مطلق است، و لازمه مطلق بودنش همين است كه بگوييم همان عصمتى كه در مورد رسول مسلم گرفته شد، در مورد اولى الامر نيز اعتبار شده باشد، و خلاصه كلام منظور از اولى الامر، آن افراد معينى هستند كه مانند رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) داراى عصمتند.

4-اشكال دیگرى كه به پيروان ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) كرده اند اين كه ما در اين عصرى كه زندگى مى كنيم دسترسى به امام معصوم و دريافت علم دين از او نداريم، و همين خود دليل است بر اين كه آن كسى كه خدا اطاعتش را بر امت واجب كرده امام معصوم نيست، چون امت به چنين امامى دسترسى ندارد.

جواب اين اشكال اين است كه اگر امروز امت اسلام دسترسى به امام معصوم ندارد تقصير خود او است زيرا اين امت اسلام بود كه به سوء اختيارش و با اعمال زشتى كه كرد، و امروز هم دارد مى كند، خود را از امام معصوم بى بهره كرد، و اين محروميتش مستند به خدا و رسول نيست
، پس تكليف پيروى و اطاعت از معصوم برداشته نشده، و اين رفتار، امت اسلام و سپس اين گفتارمان مثل اين مى ماند كه امتى پيامبر خود را به دست خود بكشد، آنگاه به درگاه خدا عذر بخواهد، كه به دستور تو و پيامبرت عمل نكردم براى اين بود كه نمى توانستم پيغمبرت را اطاعت كنم چون در بين ما نبود.

5-معناى : (فان تنازعتهم فى شىء فردّوه الى الله و رسوله )

از اين كه خطاب را متوجه مؤمنين كرده كشف مى كند از اين كه مراد از تنازع هم، تنازع مؤمنين در بين خودشان است، نه تنازعى كه فرضا بين آنها و اولى الامر اتفاق بيفتد، و يا بين خود اولى الامر رخ دهد، چون فرض اولى يعنى تنازع مؤمنين با اولى الامر با مضمون آيه سازگار نيست كه اطاعت اولى الامر را بر آنان واجب كرده، و همچنين فرض دوم با آيه نمى سازد چون معنا ندارد خداى تعالى اطاعت كسانى را بر امت واجب كند كه بين خودشان تنازع رخ دهد

6-و اما كلمه (شى ء)، اين كلمه هر چند عموميت دارد همه احكام و دستورات خدا و رسول و اولى الامر را شامل مى شود، هر چه مى خواهد باشد و ليكن جمله بعد كه مى فرمايد: (پس آن را به خدا و رسول برگردانيد)، به ما مى فهماند كه مراد از كلمه شى ء مورد تنازع، چيزى كه اولى الامر درباره آن استقلال ندارد و نمى تواند در آن به راءى خود استبداد كند،

و خلاصه كلام اينكه منظور نزاع مردم در آن احكام و دستوراتى نيست كه ولى امرشان در دايره ولايتش اجرا مى كند، مثل اين دستورشان بدهد به كوچ كردن، يا جنگيدن، يا صلح كردن با دشمن، و يا امثال اينها، چون مردم ماءمورند كه در اين گونه احكام ولى امر خود را اطاعت كنند، و معنا ندارد بفرمايد وقتى در اين گونه احكام تنازع كرديد، ولى امر خود را رها كرده، به خدا و رسولش مراجعه كنيد.

بنابراين آيه شريفه دلالت دارد بر اين كه مراد از كلمه (شى ء)، خصوص احكام دينى است، احدى حق ندارد در آن دخل و تصرفى بكند، مثلا حكمى را كه نبايد انفاذ كند، انفاذ، و حكمى را كه بايد حاكم بداند، نسخ كند، چون اين گونه تصرفات در احكام دينى خاص خدا و رسول او است، و آيه شريفه مثل صريح است در اين كه احدى را نمى رسد كه در حكمى دينى كه خداى تعالى و رسول گرامى او تشريع كرده اند تصرف كند، و در اين معنا هيچ فرقى بين اولى الامر و ساير مردم نيست.
ali Offline
#14 ارسال شده : 1394/12/14 01:15:41 ب.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,950

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
بحث روايتى :در المیزان اشاره شده که روایات رسیده از معصومین در تبیین اولوالامر زیادند که ما در اینجا به دو نمونه آنها اشاره میکنیم:


در تفسير برهان از ابن بابويه روايت كرده كه وى به سند خود از جابر بن عبداللّه انصارى نقل كرده،

گفت : وقتى خداى عزوجل آيه شريفه :(يا ايها الذين آمنوا اطيعوا اللّه و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم ) را بر پيامبر گراميش محمد (صلى اللّه عليه و آله ) نازل كرد، من به آن جناب عرضه داشتم : يا رسول اللّه خدا و رسولش را شناختيم، اولى الامر كيست ؟ كه خداى تعالى طاعت آنان كردن را دوشادوش طاعت تو قرار داده ؟

فرمود: اى جابر آنان جانشينان منند، و امامان مسلمين بعد از منند، كه اولشان على بن ابيطالب و سپس ‍ حسن و آنگاه حسين و بعد از او على بن الحسين و آنگاه محمد بن على است، كه در تورات معروف به باقر است، و تو به زودى او را درك خواهى كرد، چون او را ديدار كردى و از طرف من سلامش برسان، و سپس صادق جعفر بن محمد، و بعد از او موسى بن جعفر، و آنگاه على بن موسى، و بعد از وى محمد بن على، و سپس على بن محمد و آنگاه حسن بن على، و در آخر، هم نام من محمد است، كه هم نامش نام من است، و هم كنيه اش كنيه من است، او حجت خدا است بر روى زمين، و بقيه اللّه و يادگار الهى است در بين بندگان خدا، او پسر حسن بن على است، او است آن كسى كه خداى تعالى نام خودش را به دست او در سراسر جهان يعنى همه بلاد مشرقش و مغربش مى گستراند، و او است كه از شيعيان و اوليايش غيبت مى كند، غيبتى كه بسيارى از آنان از اعتقاد به امامت او بر مى گردند _ و تنها كسى بر اعتقاد به امامت او استوار مى ماند كه خداى تعالى دلش را براى ايمان آزموده باشد.

جابر اضافه مى كند عرضه داشتم : يا رسول اللّه آيا در حال غيبتش سودى به حال شيعيانش خواهد داشت ؟ فرمود: آرى به آن خدايى كه مرا به نبوت مبعوث فرمود شيعيانش به نور او روشن مى شوند، و در غيبتش از ولايت او بهره مى گيرند، همان طور كه مردم از خورشيد بهره مند مى شوند هر چند كه در پس ابرها باشد! اى جابر اين از اسرار نهفته خدا است از اسرارى است كه در خزينه علم خدا پنهان است، تو نيز آن را از غير اهلش پنهان بدار، و جز نزد اهلش فاش مساز.

و از ابن شهر آشوب روايت شده كه گفت : حسن بن صالح از امام صادق (عليه السلام ) از اين آيه پرسيد فرمود: منظور امامان از اهل بيت رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله ) است.

حدیثی زیاب از امام باقر
و در تفسير عياشى است كه در روايت ابى بصير از امام باقر (عليه السلام ) آمده كه فرمود: آيه شريفه : (اطيعوا اللّه...) درباره على بن ابيطالب (عليه السلام ) نازل شده، من عرضه داشتم : مردم مى گويند اگر درباره على (عليه السلام ) نازل شده چرا نام على و اهل بيتش در قرآن نيامده ؟

امام ابو جعفر (عليه السلام ) فرمود: به ايشان بگوييد به همان دليل كه خداى تعالى نماز را در قرآن مجيدش واجب كرده ولى نامى از سه ركعت و چهار ركعت نبرد، تا آن كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) نماز را براى مردم تفسير كرد و به همان دليل كه حج را واجب كرد، ولى نفرمود: هفت طواف كنيد تا آن كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) آن را تفسير فرمود:

و همچنين خداى تعالى آيه :(اطيعوا اللّه و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم) را درباره على و حسن و حسين (عليهم السلام ) نازل كرد ولى نام آنانرا نبرد، اين رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) بود كه فرمود: (من كنت مولاه فهذا على مولاه) هر كس كه من به حكم و اطيعوا الرسول مولاى اويم، على به حكم (اولى الامر منكم) مولاى او است، و نيز درباره همه اهل بيتش فرمود: (اوصيكم بكتاب اللّه، و اهل بيتى انّى ساءلت الله ان لا يفرق بينهما حتى يوردهما على الحوض فاعطانى ذلك) (من شما را وصيت مى كنم به كتاب خداى تعالى و اهل بيتم، من از خداى تعالى خواسته ام بين آن دو را جدايى نيندازد، تا هر دو را كنار حوض، به من وارد كند، و خداى تعالى اين درخواستم را به من داد) و نيز فرمود: پس شما اى مسلمانان به اهل بيت من چيز ياد ندهيد، كه آنان اعلم از شمايند، اهل بيت من شما را تا قيامت از هيچ در هدايتى بيرون نمى كنند، و به هيچ در ضلالتى داخل نمى سازند

و اگر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) بيان نمى كرد كه اولى الامر چه كسانى هستند قطعا آل عباس و آل عقيل و آل فلان ساكت نمى نشستند، و ادعاى خلافت و اولى الامرى مى كردند، ولى چون خداى تعالى در كتابش نازل كرده بود، كه (انّما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا) همه مى دانستند كه منظور از اهل بيت على و حسن و حسين و فاطمه (عليهم السلام ) هستند، چون رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) در خانه ام سلمه دست على و فاطمه و حسن و حسين (صلوات اللّه عليهم ) را گرفت و داخل كسائشان كرد، و ام سلمه عرضه داشت : آيا من از اهل تو نيستم ؟ فرمود: تو عاقبت بخيرى، ولى ثقل من و اهل من و اهل بيت من اينهايند


ali Offline
#15 ارسال شده : 1394/12/14 01:37:45 ب.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,950

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
آیت اله صادقی تهرانی نیز اولوالامر را منحصر به معصومین میداند.اما راجع به دوران غیبت،شورای فقهایی که براساس قران وسنت قطعی رای دهند را دارای ولایت و آن هم بطور غیر مطلق میداند.بخشی از تفسیر ایشان در زیر ایه 59 سوره نساء را مرور می کنیم:


1-" اطيعوا اللَّه و اطيعوا الرسول" مطلق است كه طاعت مطلقه و بدون هيچ قيد و شرطى را تثبيت كرده، روى همين اصل طاعت" اولى الامر" نيز همانگونه بدون هيچ قيد و شرط است، كه اگر مانند دو طاعت قبل طاعت مطلقه نبود حتماً لازم بود: قيدى در اين طاعت به ميان آيد، مثلًا در طاعت پدر و مادر كه بعد از طاعت خدا ذكر شده، چون اين طاعت همانند طاعت خدا مطلق نيست، قيد" و ان جهَداك على أن تشرك بى ما ليس لك به علم فلا تطعهما" (31: 15) در آن آمده است.

2-اكنون سخن مناسب پس از ولايت مطلقه" اولى الامرمنكم" كه دوازده امام معصومند، درباره جانشينان اين بزرگواران در ولايت علمى است كه با شرايطش غير مطلقه مى باشد، و از جمله شرايطش در اين ولايت علمى تنها استناد اصلى به نص و ظاهر كتاب اللَّه و در حاشيه اش سنت رسول اللَّه صلى الله عليه و آله است، بدون توجه به رواياتى بر خلاف كتاب و سنت، يا رواياتى غير ثابت، و يا نظراتى از شهرت و اجماع و اطباق و حتى ضرورت، مستقيماً بايستى بر مبناى كتاب و سنت رأى فقهى صادر گردد، و چون يك فقيه گرچه بر اين دو مبنا عميقتر از ديگران نيز باشد خالى از خطا نيست، بايست فقهائى كه بر اين دو مبنا نظر مى دهند در مسائل مورد اختلاف شور كنند كه" و امرهم شورى بينهم" (42: 38) و نتيجه اين شوراى فقاهت بر مبناى قرآن و سنت براى كل مكلفان حجتى است در حاشيه رسالت و ولايت مطلقه معصومان عليهم السلام،

بنابراين فقهايى كه بر اين دو مبنا فتوى نمى دهند، و بويژه مبناى نخستين را ناديده مى گيرند، نظراتشان هرگز حجيت شرعيه حتى نسبت به خودشان ندارد، تا چه رسد به ديگران. اين ولايت شرعى غير مطلق است، و همينطور هم ولايت سياسى كه بايد در قالب شرعى و بر مبناى ادله شرعيه باشد،

و پس از مرحله نخستين كه بايد بر مبناى كتاب و سنت و ديدگاه وسيع سياست جهانى باشد، بايد مورد شور نيز واقع گردد، كه در حقيقت دو شور از براى جمع ولايت فتوى و ولايت سياست حاصل شود،

و در جمع پيروى از غير اين ولايتها در احكام شرعى و احكام سياسى پيروى از طاغوت مى باشد، زيرا معناى ولايت مطلقه اين است كه چشم بسته بايستى از ولى امر تبعيت كرد، و چون ولى غيرمعصوم دچار خطاهايى است، بويژه آنكه نه مبناى او كتاب و سنت باشد، و نه مبناى شور- كه بالطبع خطاهايش بيشتر است- او هرگز نه ولايت مطلقه دارد و نه غير مطلقه، بلكه خودش نيز بايد در پرتو ولايت شرعى قرار گيرد.

سخن كوتاه در آخر بحث اين است كه سياست مداران و شرعمداران اسلامى بايستى با يكديگر توأمان شور كنند، و سپس با شروط گذشته رأى دهند، كه طبعاً رأى واحد و يا نظر اكثريت اين شورى براى كل مسلمانان مورد پيروى است، مگر آنكه مسلمانى با دليلى قاطع نظرى بر خلاف آنان داشته باشد، كه اينجا بطور خصوصى- و نه فرياد گر- پيروى اين ولايت بر او جايز نيست. در پايان بايد گفت: ولايت در دو بُعد تكوين و تشريع در انحصار خداست، و اين تنها ولايت مطلقه شرعيه است كه به معناى بيان شرع ربانى است، و در انحصار رسول و ائمه معصومين عليهم السلام مى باشد.
kabir Offline
#16 ارسال شده : 1394/12/22 08:19:52 ب.ظ
kabir

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1390/11/17
ارسالها: 221

6 تشکر دریافتی در 5 ارسال
نظر ارسالی از سرکار خانم دکتر طیبه خمسی:


بحث جامعی بود .نظرات مختلفی هم مطرح شده بود.نکته ای باقی نمانده است.

فقط در آیه (...منکم)خود فصل الخطاب همه اختلاف نظر هاست.صاحبان امر از شما.......

یعنی هرکس که حامل امر خدا و رسول بود در آن امر اطاعت او لازم است.واین حتی در زمان خود رسول هم لازم الاطاعه بوده است .

در عرض هم آمده نه در طول هم.در زمان حال نیز هم خدا موجود هست و هم اوامر رسول وهم صاحبان امر ایشان.وهرسه به یک اندازه لازم الاطاعه هستند .واو عطف است ونمیشود نوع اطاعات متفاوت باشد.مهم امر است که در هرسه یکی باشد.


اول آیه خطاب به مومنان هست .از زمان پیامبر تا زمان حال وزمان آینده.ضمیر کم هم بر میگرده به مومنان نه معصوم.ازمیان شما مومنان صاحبان امر واجب الاطاعه هستند.

منتهی واو عطف میرساند که امر خدا و رسول و اولی الامر در یک ردیف هستند.وگرنه قابلیت عطف نداشتند.امری که خدا فرمان داده رسول ابلاغ کرده وبه مومنان رسیده.

ایمه هم در همین مومنان می گنجند واولی برهمه مومنان.ودر زمان غیبت هم که عقلای عالم به دین صاحب امر خواهند بود.

روایت فارجعوا الی رواه احادیثنا نیز همین را تبیین می کند.
ali Offline
#17 ارسال شده : 1401/07/30 08:34:14 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,950

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال

يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُـولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُـولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا

اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، از خدا اطاعت كنيد و [نيز] از رسول و كارگزاران [امور اجتماعي] خود فرمان بريد، 145 پس هرگاه در امري [با كارگزاران / مسئولين امور] نزاع كرديد، 146 اگر [به راستي] به خدا و روز رستاخيز باور داريد، [براي رفع اختلاف] آن را به خدا [قرآن] و رسول [يا سنّت او پس از رحلت] ارجاع دهيد. 147 اين [شيوه] بهتر و خوش فرجام‌تر است.
_____________

145- كلمه «اطاعت» مقابل نام خدا و رسول دو بار مستقلا آمده است كه تفاوت اطاعت از كتاب و سنّت را در تئوري و عمل نشان مي‌دهد، اما اين كلمه مقابل اولي‌الامر نيامده و اطاعت از آن را مشروط به دو اطاعت قبلي (كتاب و سنّت) كرده است. اما شرط «منكم» (در: أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ) نشان مي‌دهد اولي‌‌الامر (متصدّيان امور) بايد منتخب و مورد رضايت مردم باشند، وگرنه اطاعت از كارگزاران تحميل شدة طاغوت‌ها واجب نيست.

در مورد مصداق «اولي‌الامر» سوء تفاهماتي بعضاً پيش آمده است؛ كساني كه خلافت پس از پيامبر را مختص امام علي(ع) و امامان بزرگوار از ذرية اميرالمؤمنين مي‌دادنند، مصداق و معناي «اولي‌الامر» را همان عده محدود مي‌شمارند. هرچند اهل بيت مطهر پيامبر شايسته‌ترين اشخاص براي احراز اين مسئوليت، مشروط بر اقبال مردم و بيعت با آنان، بودند، اما كلمه «اولي‌الامر» عام‌تر از مصاديق مشخص آن در زماني محدود است. از آن گذشته، در زمان نزول اين آيات با حضور پيامبر، امامتي هنوز مطرح نبود كه اطاعت از آن مطرح باشد. «اولي‌الامر» همان فرماندهان لشکر و مسئولين امور بودند كه در آية 83 سوره نساء به وضوح بر آن تصريح شده است.


- «تَنَازَع» همچون نزاع شخصي، نزع روح از بدن، يا كندن درخت از زمين، در باب تفاعل دلالت بر تلاشي دوطرفه براي تغيير كسي از جايگاه خود و براندازي دارد. تنازع ميان ملت و اولي‌الامر، معارضه ميان ملت و دولت است.

- امام علي(ع) در عهدنامه خود با مالك اشتر، هنگامي كه او را به ادارة سرزمين پهناور مصر مي‌فرستاد، به همين آيه در صورت بروز اختلاف با مردم اشاره و توضيح فرموده كه ارجاع به خدا، مراجعه به محكمات (نه متشابهات) قرآن، و ارجاع به رسول، مراجعه به سنّتِ مورد پذيرش عموم (نه موارد اختلافي) است.

نامه 53 نهج‌البلاغه: «وَ ارْدُد إِلَى اللهِ وَ رَسُولِهِ مَا يُضْلِعُكَ مِنَ الْخُطُوبِ وَ يَشْتَبِهُ عَلَيْكَ مِنَ الْاُمُورِ، فَقَدْ قَالَ اللهُ تَعَالَى سُبْحانَهُ لِقَوْمٍ اَحَبَّ إِرْشَادَهُمْ: (يا اَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اَطِيعُوا اللهَ وَ اَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِي الْاءَمْرِ مِنْكُمْ، فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللهِ وَ الرَّسُولِ. فَالرَّدُّ إِلَى اللهِ: الْاءَخْذُ بِمُحْكَمِ كِتَابِهِ وَ الرَّدُّ إِلَى الرَّسُولِ: الْاَخْذُ بِسُنَّتِهِ الْجَامِعَهِ غَيْرِ الْمُفَرِّقَهِ»

تفسير بازرگان
ali Offline
#18 ارسال شده : 1401/09/19 01:43:19 ب.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,950

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال

*اولوالأَمر پدر و مادرند!*

دکتر شفیعی کدکنی 🛑

مسلمانان از صدر اسلام تا امروز بر سر تفسیر "أولی الأمر" در آیه "أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم" (نساء/ 59) اختلاف نظر داشته اند. این آیه از جمله آیاتی است که به دلیل پیامدها و کارکردهای سیاسی و اجتماعی آن، در طول تاریخ، معرکه آراء و تفسیرهای متفاوت بوده است. دکتر محمود فتوحی ضمن مقاله ای اشاره می کند که حدود یازده تفسیر برای اولی ألامر نوشته اند. گروهی اولی الامر را به خلفای اربعه، مهاجران، انصار، خلفا و علمای دین محدود کرده اند. اما گروهی مثل ابن عباس و ابوهریره هر امیر و حاکمی را اولو الامر دانسته اند و اطاعت از ایشان را واجب و سرکشی از فرمان آنها را گناه کبیره دانسته اند.(به نقل از مقاله "تعامل مولانا جلال الدین با نهادهای سیاسی قدرت در قونیه")

*امروز کتاب قابوسنامه را جهت مقصودی ورق می زدم. دیدم که نویسنده نجیب و روشن بین و دانشمند آن، یعنی امیر عنصرالمعالی کیکاوس بن وشمگیر، پس از اشاره به تفسیرهای متعددی که از این آیه به عمل آمده، از روایت جالب و نادری سخن می گوید که اولو الأمر را پدر و مادر دانسته است*.

"و آن فرزند که مادام خِرَد رهنمون او بُوَد از حق و مهر مادر و پدر خالی نباشد، و خدای تعالی همی گوید در محکم تنزیل خود: "اطیعوالله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم" این آیت را تفسیر کرده اند از چند روی و یک روایت چنین خوانده ام که : اولوالامر پدر و مادرند که به حقیقت، أمر به تازی (عربی) دو است: *یا کارست*، *یا فرمان* و اولوالأمر آن بُوَد که او را هم فرمان بُوَد و هم تُوان، و پدر و مادر را توانست بپروردن تو و فرمان است به خوبی آموختن.
و خدای تعالی همی گوید: فلا تقل لهما اف و لاتنهرهما و قل لهما قولا کریما.
...*پس حق پدر و مادر از روی دین ننگری از روی مردمی و خرد بنگر که پدر و مادر منبت نیکی و اصل پرورش نفس تواند*.(قابوسنامه به اهتمام و تصحیح استاد غلامحسین یوسفی، ص 25).

🔵👈🏻باری، از میان تفسیرهای گوناگونی که از این آیه ارائه شده، بی شک به لحاظ وسعت چشم انداز و والایی نظر، دل انگیزترین تفسیر از آنِ شیخ ابوالحسن خرقانی است در دیدار با سلطان محمود غزنوی هنگامی که آن پادشاه مقتدر از سر عجز و زبونی در برابر قدرت معنوی شیخ، می کوشد با توسل به آیه مورد نظر، او را به رعایت حرمت و احترام خویش فراخواند.
🟢👈🏻"چون محمود به زیارت شیخ آمد بر صحرا فرود آمد و کسی را در فرستاد که: شیخ را بگویید که سلطان برای تو از غزنین اینجا آمد، تو نیز از برای او از خانقاه به خیمه او درآی. و اگر نیاید این آیت برخوانید که یا ایها الذین آمنوا أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولی الامر منکم. حاجبی بیامد و پیغام بگزارد. شیخ گفت: مرا معذور دارید. حاجب این آیت برخواند. شیخ *گفت: محمود را بگویید که چنان در اطیعوا الله مستغرق شده ام که در حضرت رسول خجالتها دارم تا به اولی الامر چه رسد."*

(نوشته بر دریا، شفیعی کدکنی، ص 148).


کاربرانی که در حال مشاهده انجمن هستند
Guest
جهش به انجمن  
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.

قدرت گرفته از YAF 1.9.6.1 | YAF © 2003-2024, Yet Another Forum.NET
این صفحه در مدت زمان 1.360 ثانیه ایجاد شد.