رتبه: Guest
گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391/10/20 ارسالها: 807
17 تشکر دریافتی در 16 ارسال
|
عرش خدا چيست؟منظور از ملكوت چيست؟ ممنون می شوم با توجه به موارد زیر در مورد واژه ملکوت بیشتر بدانم. آیا منظور باطن همه چیز است / یا ربط داشتن هر چیزی به خداوند / یا منظور بزرگی و عظمتِ نهفته در ملک خداست/ یا .... ؟ قُلْ مَن بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ يُجِيرُ وَلَا يُجَارُ عَلَيْهِ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿مومنون / ۸۸﴾ فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿یس/۸۳﴾ و منظور همان ملکوتی است که به ابراهیم نشان داده شد؟ وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لأَبِيهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَةً إِنِّي أَرَاكَ وَقَوْمَكَ فِي ضَلاَلٍ مُّبِينٍ ﴿ انعام/۷۴﴾ كَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ ﴿انعام/۷۵﴾ و همین که قرآن از ندیدن یا توجه نکردن به آن ابراز تعجب میکند؟ أَوَلَمْ يَنظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللَّـهُ مِن شَيْءٍ وَأَنْ عَسَىٰ أَن يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ (اعراف/185) كلمات كليدي:ملكوت عرش كرسي خدا ویرایش بوسیله کاربر 1396/02/03 09:50:27 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Member
گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1394/05/02 ارسالها: 26 مکان: ایران تهران 1 تشکر دریافتی در 1 ارسال
|
این کلمه هم از آن دسته کلماتی (مانند عرش و کرسی و . . ) است که در قرآن «به زبان مَثَل» آمده و بی تعارف هیچکس نه معنی آنها را میداند و نه میتواند بداند ،
همانطور که برای جنین نمیشود این جهان را توصیف کرد ،
اما از لحاظ لغت ، این صیغه (فَ عَ لوت) در موارد مبالغهء زیاد بکار میرود و در این مورد از لحاظ لغت به معنی خیلی خیلی خیلی فرماندهی یا خیلی خیلی خیلی مالکیت است .
اما اگر منظورتان این باشد که معنی این کلمه را در آیاتی که ذکر کرده اید بدانید باید هرکدام از آن آیات را در پاراگرافش بخوانید و با توجهِ همزمان به درس و درب
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1393/12/24 ارسالها: 43 3 تشکر دریافتی در 2 ارسال
|
سلام
هيچ واژه اى نيست كه در قرآن آمده باشد و مفهومش روشن نباشد
روايات فراوانى به دقت آن ها را معنى كرده است
عرش: تخت حکومت
«و رفع ابویه علی العرش» یوسف:100. «و اوتیت من کل شئ و لها عرش عظیم» نمل: 23. «ایکم یاتینی بعرشها قبل ان یاتونی مسلمین» نمل 38. در همه این آیات منظور از آن تخت حکومت و سریر سلطنت است . معنای اصل آن رفع است (مجمع ذیل ایه 141 انعام) راغب گوید: «عرش در اصل خانه سقف دار است جمع آن عروش است...» محل جلوس سلطان باعتبار علو عرش نامیده شده است.
طبرسی در ذیل آیه 54 اعراف فرموده است عرش به معنی سریر است که فرموده «و لها عرش عظیم» و به معنی حکومت است گویند «ثل عرشه» حکومت او زایل شد و به معنی سقف که فرموده: «فهی خاویه علی عروشها». عبارت صحاح چنین است «العرش سریر الملک و عرش البیت سقفه و قولهم ثلّ عرشه ای وها امره و ذهب عزه»
شاید به اعتبار ارتفاع که در معنی آن ملحوظ است به معنی بنا و داربست تاک آمده در مجمع ذیل آیه 259 بقره فرموده است: هر بنا عرش است عریش مکه بناهای آن می باشد «عرش یعرش» یعنی بنا کرد خانه را به واسطه ارتفاع بناهایش عریش گویند سریر را عرش گویند که از غیر آن بلند است.
در اقرب الموارد آمده است «عرش عرشا: بنا بناء من خشب. عرش البیت: بناه. عرش الکرم عرشا و عروشا: رفع دوالیه علی الخشب».
«و هو الذی انشاء جنات معروشات و غیر معروشات» انعام:141. معروشات باغاتی است که درختان آن بداربست زده شد. خدا آنست که باغات بداربست زده و غیر آن ها را به وجود آورده است.
«او کالذی مر علی قریه و هی خاویه علی عروشها» بقره: 259. «فاصبح یقلب کفیه علی ما انفق فیها و هی خاویه علی عروشها» کهف: 42. منظور از عروشها ظاهرا سقف هاست گوئی اول سقف ها و داربست ها افتاده است بعد دیوارها و تاک ها روی آن ها افتاده بود یعنی خانه ها بر سقف ها و تاک ها بر داربست ها افتاده بود.
عرش خدا: با استفاده از قرآن مجید و روایت اهل بیت (ع) می توان گفت عرش موجود خارجی است و از عالم غیب است و مرکز دستوارت عالم است و رشته تدبیر امور جهان به آن منتهی می شود و استیلاء بر آن علم به تفصیل جزئیات امور جهان و تدبیر کلیه جهان هستی است.
دلایل اثبات این مدعی
1-«و تری الملائکه حافین من حول العرش یسبحون بحمد ربهم....» زمر: 75 این آیه روشن می کند که عرش شیء محدودی است اطراف و جوانبی دارد و ملائکه تسبیح کنان در اطراف آن هستند. نمی توان گفت عرش تمام جهان هستی اند و در حول عرش بودنشان بی معنی می شود. از طرف دیگر آیه راجع به قیامت و خاتمه کار اهل محشر است و این نشان می دهد که عرش در قیامت هم خواهد بود.
2-«الذین یحملون العرش و من حوله یسبحون بحمد ربهم....» غافر: 7 این آیه نیز می گوید که: عرش محدود است و اطراف دارد. حاملان دارد، حاملان آن غیر از آن است که در اطراف آن هستند حاملان و من فی حوله خدا را تسبیح می گویند. این آیه نیز مانع از آن است که عرش را بر تمام عالم هستی حمل کنیم.
3-«و یحمل عرش ربک فوقهم یومئذ ثمانیه» حاقه: 17. عرش خدا قابل حمل است ظهور لفظ «فوقهم» برای آن مکان تعیین می کند که در بالای مردم خواهد بود و هشت نفر آنرا روز قیامت حمل خواهند کرد. در جواع الجامع آورده است روایت شده که حاملان عرش فعلا چهار نفراند روز قیامت خدا چهار نفر دیگر را به کمک آنان خواهد فرستاد.
آیات ذیل در معنای استیلاء بر عرش به معنی تدبیر امور جهان و علم به جزئیات آن است.
1-«ان ربکم الله الذی خلق السموات و الارض فی سته ایام ثم استوی علی العرش یغشی اللیل النهار یطلبه حثیثا و الشمس و القمر و النجوم مسخرات بامره الا له الخلق و الامر تبارک الله رب العالمین» اعراف: 54. در این آیه ابتدا خلقت آسمان ها و زمین و آن گاه استقرار بر عرش ذکر شده و از «یغشی اللیل» تا «بامره» شرح استقرار بر عرش است که به مفهوم تدبیر جهان می باشد و بعد با جمله « الا له الخلق و الامر» یعنی مطلق خلقت و تدبیر به دست او است مطلب آیه خلاصه شده است و کلمه «تبارک الله رب العالمین» عبارت دیگر همین مطلب است.
2-«ان ربکم الله الذی خلق السموات و الارض فی سته ایام ثم استوی علی العرش یدبر الامر ما من شفیع الا من بعد اذنه ذلکم الله ربکم فاعبدوه...» یوسن: 3 «یدبر الامر» توضیح «ثم استوی علی العرش» است «جمله ما من شفیع...» حاکی از دو مطلب است یکی این که در اداره امور عالم واسطه هایی است. دوم اینکه: واسطه ها باذن خدا دست اندر کارند و از خود استقلالی ندارند. هم چنین است آیه 2 از سوره رعد که «یدبرالامر یفصل الایات» و غیره در شرح «ثم استوی علی العرش» آمده هم چنین آیه 4و5 ازسوره طه و ایه 59 ازسوره فرقان و آیه 4 از سوره الم سجده.
3-«هو الذی خلق السموات و الارض فی سته ایام ثم استوی علی العرش یعلم ما یلج فی الارض و ما یخرج منها و ما ینزل من السما و ما یعرج فیها و هو معکم این ما کنتم و الله بما تعملون بصیر» حدید:4. در ان آیه استوا بر عرش علم به جزئیات تفسیر شده است
عرش در این آیات همان است که گفته شد یعنی بر مرکز فرماندهی عالم استیلاء یافت، امور تمام جهان را تدبیر می کند. برخی گفته اند عرش واقعیت خارجی ندارد و معنی «ثم استوی علی العرش» «الرحمن علی العرش استوی» کنایه است از استیلاء خدا بر عالم خلقت و در بسیاری موارد استوا بر شی به معنی استیلاء و تسلط می آید. این که استوا بر عرش به معنی شروع در تدبیر است. چنان که سلاطین چون شروع در اداره امور می کنند بر تخت قرار می گیرند....
در المیزان ج8 ص159 در جواب این سخن نوشته است جاری مجرای کنایه بودن «ثم استوی علی العرش» بحسب لفظ هرچند حق است ولی این منافی با آن نیست که در آن جا حقائق وجود داشته باشد و این عنایت لفظیه به آن تکیه کند... «ثم استوی علی العرش» در عین این که تمثیل است و احاطه تدبیر خدا را بیان می دارد دلالت می کند که در آن جا مرحله حقیقی وجود دارد و آن مقامی است که زمام همه امور با همه کثرت و اختلاف در آن جمع است.
عرش در روایات
1- در کافی باب (العرش و الکرسی) ضمن حدیثی از حضرت رضا نقل شده «العرش لیس هو الله و العرش اسم علم و قدرته و عرش فیه کل شی... و العرش و من یحمله و من حول العرش و الله الحامل لهم....» این حدیث عرش را شی موجود معرفی کرده، عرش نام قدرتی و علمی است نکره و عرشی است که همه اشیا در آن است این با همان مرکز فرماندهی عالم سازگار است.
2-در توحید صدوق رحمه الله باب 48 در ضمن حدیثی از علی نقل شده که به جاثلیق فرمود «ان الملائکه تحمل العرش و لیس العرش کما تظن کهیئه السریر. و لکنه شیء محدود مدبر، و ربک عزوجل مالکه لا انه علیه ککون الشی علی الشی و امر الملائکه بحمله فهم یحملون العرش بما اقدرهم علیه....» دلالت این حدیث بر موجود بودن عرش احتیاج به بیان ندارد. 3-در باب 52 همان کتاب از امام صادق (ع) نقل شده است «العرش هو العلم الذی لا یقدر احد قدره» ظاهرا منظور همان علم و دستوراتی است که در عرش گذاشته شده است.
4-در باب 50 همان کتاب حدیث مفصلی از امام صادق (ع) نقل شده که بخشی از آن نقل می شود: «عن حنان بن سدیرقال: سئلت اباعبدالله عن العرش و الکرسی فقال: ان للعرش صفات کثیره مختلفه له فی کل سبب وضع فی القرآن صفه علی حده فقوله «رب العرش العظیم» یقول: الملک العظیم و قوله «الرحمن علی العرش استوی» علی الملک احتوی و هذا ملک الکیفوفیه فی الاشیاء ثم العرش فی الوصل متفرد من الکرسی لانهما بابان من اکبر ابواب الغیوب و هما جمعیا غیبان و هما فی الغیب مقرونان لان الکرسی هو الباب الظاهر من الغیب الذی منه مطلع البدع و منه الاشیاء کلها و العرش هوالباب الباطن الذی یوجد فیه علم الکیف و الکون و القدر و الحدّ و الاین و المشیه و صفه الاراده و علم الالفاظ و الحرکات و الترک و علم العود و البدء، فهما فی العلم بابان مقرونان لان ملک العرش سوی ملک الکرسی و علمه اغیب من علم الکرسی، فمن ذلک قال: «و رب العرش العظیم» ای صفته اعظم من صفه الکرسی و هما فی ذلک مقرونان. قلت: جعلت فداک فلم صار فی الفضل جار الکرسی؟ قال: انه صار جاره لان علم الکیفوفیه فیه و فیه الظاهر من ابواب البداء و اینیتها و حد رتقها فتقها فهذان جاران احدهما حمل علی صاحبه فی الصرف...»
این روایت روشن می کند که عرش و کرسی هر دو مخلوق و از عالم غیب اند و کرسی قائم به عرش است، آن چه در اشیا عالم جاری می شود از عرش به کرسی و از کرسی به عالم می رسد. و بداء و مکان های آن در عرش است نه در کرسی.
هم چنین کرسی باب ظاهر از غیب و عرش باب باطن غیب است. طلوع همه اشیا از کرسی است ولی علم کیف، کون، قدر، حد، این، مشیت، صفت، اراده، علم الفاظ و حرکات و علم عود و بدء همه در عرش است.
در صحیفه سجادیه دعای 47 آمده است: «لک الحمد... حمدا یوازن عرشک المجید» هم چنین آمده است «صل علیهم زنه عرشک و ما دونه و ملاء سمواتک و ما فوقهن» و در دعای 3 آمده است «اللهم و حمله عرشک...»
به نظر المیزان چنان که نقل شد عرش حقیقتی از حقایق و امری از امور خارجی است و مرکز تدبیر امور جهان است (المیزان ج8ص157-160).
در المنار ذیل آیه 3 از سوره یونس عرش را مرکز تدبیر دانسته است و می نویسد «ثم استوی علی عرشه الذی جعله مرکز التدبیر لهذا الملک العظیم» آن گاه ادامه می دهد عرش مخلوقی است که پیش از آسمان ها و زمین آفریده شد.
|
حمید فغفور مغربی |
|
|
|
رتبه: Member
گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1394/05/02 ارسالها: 26 مکان: ایران تهران 1 تشکر دریافتی در 1 ارسال
|
سلام استاد مغربی ارجمند .
معنایی که برای عرش های زمینی زده اید برای مخاطبان واضح بود و معنی آن ، چیزی است مانند مبل تکنفره اما در مواردی مجلل تر و دارای ترصیعات و تذهیبات و امثال آن .
اما ، آنچه که در باره عرش الهی گفته اید از آن چیزی در نمی آید که بگوییم «معنی» عرش الهی این است . سخن من این بود که خداوند حقایقی را که خارج از ذهن ما است (و ذهن ما چنانکه جنین نمیتواند این جهان را تصور کند نمیتواند آن حقایق را تصور کند) به «زبان مَثَل» فرموده است . و شما با مستنداتی که ذکر کرده اید حرف مرا تاييد کرده ايد
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1393/12/24 ارسالها: 43 3 تشکر دریافتی در 2 ارسال
|
عليكم السلام روح انسان همان حقيقت ماورايى است كه امكان شناخت حقايق ماورايى را دارد
منظورم اين بود عرش جايگاه واقعى در عالم است و مركز فرماندهى عالم است
اگر مفهوم عرش جايگاه واقعى و مركز مديريت و برنامه ريزى عالم است چرا مفهوم مثل برايش در نظر مى گيريد كه خلاف ظاهر است و نياز به اثبات دارد
مگر فرماندهى عقلانى در اين دنيا و ستاد هاى فكرى مفهومى مثالى در عالم دنياست؟
كجاى اين بيان علامه طباطبايى و عبده مثل مى باشد بلكه حقيقتى خارجى و موجود مى باشد
به نظر المیزان چنان که نقل شد عرش حقیقتی از حقایق و امری از امور خارجی است و مرکز تدبیر امور جهان است (المیزان ج8ص157-160).
در المنار ذیل آیه 3 از سوره یونس عرش را مرکز تدبیر دانسته است و می نویسد «ثم استوی علی عرشه الذی جعله مرکز التدبیر لهذا الملک العظیم» آن گاه ادامه می دهد عرش مخلوقی است که پیش از آسمان ها و زمین آفریده شد. |
حمید فغفور مغربی |
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: member, Administrators تاریخ عضویت: 1390/02/31 ارسالها: 1,036 47 تشکر دریافتی در 28 ارسال
|
با سلام و تشكر فراوان از اقاي دكتر مغربي و اقاي مهندس گنجه اي
،به نظرم آمد كمي مقصود اقاي گنجه اي را از درخواست معنا شفاف كنم.
فكر ميكنم منظور ايشون ،ارايه مفهومي قابل تجسم براي ذهن است.
مثلا وقتي ميگو ييم عرش سليمان،يك تخت وبارگاه شاهانه در ذهن مان ميايد.به قول ايشان مبل تك نفره با تزيينات
معناي عرش الهي هم همان مركز تدبير و فرمانروايي است.
اما تجسمي در ذهن نداريم.
اگر به شكل همان عرش زميني و عرش سليمان است،پس قران بدرستي مفهوم را رسانده.
اما اگر مركز فرماندهي خدا،شكل ديگري است ،درست است كه اسمش عرش است اما ما تجسمي از ان نداريم/
مثلا تا 100سال پيش تجسم بشر از مركز فرماندهي ،كاخ شاهانه است اما درك ما از مركز فرماندهي سالني بزرگ با تعدادزيادي كامپيوتر و دوربين مداربسته و.... است واينده نيز ممكن است فرق كند.
قران خواسته بگويد جهان وخدا هم مكانيزم و مركزي براي مديريت جهان دارد.اما جزييات آن را نمي توان فهميد وتجسم كرد. |
سیدکاظم فرهنگ |
|
|
|
رتبه: Guest
گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391/10/20 ارسالها: 807
17 تشکر دریافتی در 16 ارسال
|
ممنون از همگی من از یک طرف فکر می کنم می توانیم بفهمیم چون خداوند می گوید اولم ینظروا فی ملکوت السموات... پس چیزی است که باید بتوانیم در آن تعمق کنیم (و دلایل دیگر)
و نمی توانیم بفهمیم چون ذهن مادی بشری شاید این توانائی را بصورت کامل نداشته باشد و مسئله ایمان به غیب که اشاره شد شاید آنچه که هر دو نظر را در خود جمع میکند ، شناخت انسان و نفس او از ابعاد مختلف باشد -
از آنجا که گفته اند "من عرف نفسه فقد عرف ربه" شاید شناخت توانائیهای دیدنی و نادیدنی انسان ، روشن کننده کل موضوع باشد اما چون این مبحثی است دارای جوانب زیاد و حتما دهها سوال کاملا متفاوت، اگر بشود به شکلی وارد موضوع شویم که بحثها پراکنده نشود عالی است مثلا با دسته بندی سوالات یا اینکه در یک مرحله بیان پیش فرض ها باشد و بعد سوالات... نکته: شاید کل قابلیت ادراکی انسان در ذهن او نباشد
|
|
|
|
رتبه: Guest
گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391/10/20 ارسالها: 807
17 تشکر دریافتی در 16 ارسال
|
💠تفسیر عرش از آیت الله مکارم شیرازی در خطبه 160 نهج البلاغه💠درباره تفسير عرش، سخن بسيار است; اما آن چه از آية الكرسى استفاده میشود اين است كه عرش، عالمى است فوق اين آسمان و زمينى كه ما میبينيم; زيرا میفرمايد: «وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَواتِ وَ الاَْرْضَ» (توجّه داشته باشيد كه شاهان سابق داراى دو گونه تخت بودند: تخت كوتاهى كه كرسى ناميده میشد و در روزهاى عادى از آن استفاده میكردند و تخت بلندپايه اى كه عرش نام داشت و در اعياد و روزهاى رسمى بر فراز آن مینشستند; سپس اين دو تعبير كنايه اى از درجات مختلف عظمت شد. قرآن آسمان و زمينى را كه ما میبينيم كرسى خدا میشمارد; بنابراين عرش او مرتبه اى بالاتر از آن است). ازاين رو ممكن است عرش اشاره به عالم ماوراى طبيعت يعنى عالم فرشتگان و كروبيان باشد و يا عالمى ازجهان ماده،ماوراى آنچه در دسترس ماست. ویرایش بوسیله کاربر 1394/11/17 10:26:07 ق.ظ
| دلیل ویرایش: مشخص نشده است
|
|
|
|
رتبه: Member
گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1394/05/02 ارسالها: 26 مکان: ایران تهران 1 تشکر دریافتی در 1 ارسال
|
علم کار بشر است و حقیقت کار خداست . علم تدریجا به حقیقت نزدیک میشود (گرچه هرگز به آن نمیرسد اما نزدیک و نزدیک تر میشود) و فلسفه (بدون اینکه بتواند مانند علم دقیق باشد ، اما با یک نوع نگاه کلان) این نزدیک شدنِ علم به حقیقت را درک و بازگو کرده و اهداف جدید را برای حرکت علم نشان میدهد
تفسیر قرآن هم اینطوری است . تفسیر قرآن کار بشر است و قرآن کار خدا است . تفسیر قرآن به قرآن نزدیک میشود اما هرگز به آن نمیرسد برخی کلمات قرآن را هرگز نمیتوان فهمید .
مثلا خورشید را نمیتوان دید زیرا ناظر کور میشود اما اگر یک مانعِ شدت روی چشم بگذاریم کور نمیشویم اما چیزی که می بینیم دیگر خو رشید نیست ، تخفیف یافته آن است .
در قیامت استعداد های آدمی افزایش می یابد (به آیات زیادی میتوان در این مورد اخیر استناد کرد) ودر آن روز بالاتراز خورشید را هم میتوان دید و میتوان توصیفات دقیقی کرد که در جهان فعلی هرگز مقدور نیست .
عرش و کرسی و ملکوت و امثال این مفاهیم را میتوانیم از روی تفاسیرِ دائما بهتر شونده ، تا حد درک خودمان یک تصور مبهمی از آنها درست کنیم ، اما معنی دقیق آنها در شرایطی برایمان حاصل میشود که ما اساسا افزایش ظرفیت پیدا کرده باشیم ، و این در آخرت ممکن میشود .
ویرایش بوسیله کاربر 1394/11/18 11:16:19 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Guest
گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391/10/20 ارسالها: 807
17 تشکر دریافتی در 16 ارسال
|
سلام و تشکر فراوان از زحمات شما و همه دوستانی که وقت میگذارند و لطف میکنند
من صحبتهای شما ر اقبول دارم و بسیار منطقی هستند اما در عین حال هنوز ممکن است راه برای درک مواردی که فرمودید در همین دنیا باز باشد منظورم به صورت تجربه فردی است (اگر اجازه بدهید در یک فرصت مناسب دیگر در آینده وارد این بحث هم بشویم).
ولی اگر بخواهم از سوال اول خارج نشوم شاید اصلا معنای ملکوت به عرش و کرسی و امثال آن ربط نداشته باشد به این دلیل که:
خداوند می فرماید :
أَوَلَمْ يَنظُرُواْ فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ...
خداوند که از ما انتظار ندارد به عرش و کرسی نظر کنیم. مشابه این ایه:
أَفَلَا يَنظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ أَفَلَمْ يَنظُرُوا إِلَى السَّمَاء فَوْقَهُمْ.....
أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ .. (6 بار)
این لحن نشان می دهد باید نکته ای باشد قابل تعمق و فهمیدنی و لذا هنوز سوال در ذهن من باقی است هر چند که نکات مفید فراوانی یاد گرفتم و اصل استدلال شما که درک خیلی چیزها (با اصطلاح کلی عالم غیب) میرود برای: یوم یکشف عن ابصارهم .... هم کاملا منطقی است
|
|
|
|
رتبه: Member
گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1394/05/02 ارسالها: 26 مکان: ایران تهران 1 تشکر دریافتی در 1 ارسال
|
سلام . یکی از آیاتی که کلمه ملکوت در آنها بکار رفته ، مثلا ، آیه 83 سوره یس است که از لحاظ ترتیب نزول این اولین بار است که در قرآن بکار میرود : فسبحان الذی بیده ملکوت کل شی و الیه ترجعون
رویکرد من به آیات اینطور است :
1 - درس سوره (عصاره محتوای سوره) میگوید :کافران علیرغم اینهمه لطف و رحمت الهی به کفر و تکذیب می پردازند و خود را در معرض هلاکت و عذاب قرار میدهند .
-2 - درب پاراگراف میگوید : توصیف بعضی دیگر از رفتار های کافران -
3 - پاراگراف آیه 83 آیات از74 تا 83 است . در آیات مورد بحث در 74 و 75 رفتار نادرست کفار و اشکالش را ذکر میکند و در آیه 76 به آنحضرت دلداری میدهد در آیه 78 به آنحضرت خاطر نشان میسازد که این رفتار کافران خیلی هم دور از انتظار نیست و اساسا جنس انسان اینطوری است
و در آیه 79 با بکار بردن لفظ «قل» به آنحضرت یاد میدهد که در این شرایط این رویه را در پیش گیر که با توجه به آیات بعدی معلوم است که میفرماید توجه آنها را به قدرت های الهی جلب کن که به عنوان نمونه به آفرینش انسان و بطور کلی آفرینش همه چیز و علم او و آتش (نه آتش جهنم بلکه همین آتش دنیایی که اگر نبود زندگی بشر در حد حیوانات متوقف میشد)و آفرینش آسمانها و زمین و اینکه هرچه را اراده کند میشود
و در آخر اینهمه مطالب ، که به نظر حتی آدم های عادی هم قابل تفکر است ، این کلمه ملکوت را آورده که همانطور که از کتاب لغت قرآنی مفردات راغب فهمیده می¬شود، «مِلک» جنس «مُلک» است و «ملکوت»، «مِلک» مخصوص خداست مبالغه در فرماندهی و مالکیت است و در شعاع درس (که خودش از سوره استخراج شده) و درب (که آنهم از سوره و پاراگراف برآیند شده است )و با در نظر گرفتن هردوی اینها خواندن سادهء پاراگراف براحتی آدم را در معرض معنیِ کلمه سنگین (البته در حد استعدادش) قرار میدهد .
تصور کنید امروز یک جراح در دفتر کارش نشسته ودارد یک بیمار را در آنسوی دیگر دنیا جراحی می¬کند. در آن طرف روباتی هست که از طریق شبکه به کامپیوتر دفتر جراح وصل است و این جراح روی مونیتور خویش اشاره¬هائی می¬کند و آن روبات آن اشاره¬ها را دریافت کرده و بصورت عمل جراحی روی بدن آن بیمار انجام می¬دهد. آن اطاق جراحی و آن بیمار و آن روبات و آن مجموعه، مثالی برای «عالم مُلک» است و این دانشمند و اتاق او و شبکه کامپیوتری، و سیستم های پیچیده ای که سبب ممکن شدن این موضوع میشود مثالی برای عالم ملکوت است. البته این را هم بدانید که مثال¬ها یک مطلبی را به ذهن نزدیک می¬کنند اما ذهن را درباره مسائل زیادی به اشتباه می¬اندازند، و معاذالله که خواسته باشیم بگوئیم که رابطه ملکوت و ملک اینقدر ساده باشد و خداوند را در حد آن جراح که با وسائلی کار می¬کند و اگر آن وسائل نباشد نمی¬تواندکارکند، محدود کرده باشیم.
ویرایش بوسیله کاربر 1399/04/10 07:19:09 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,950
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
معنا و مفهوم ملكوت چيست؟
مراد از ((ملكوت (( آن جهت از هر چيزى است كه رو به خداست ، چون هر موجودى دو جهت دارد، يكى رو به خدا، و يكى ديگر رو به خلق . ملكوت هر چيز آن جهتى است كه رو به خدا است ، و ملك آن سمت رو به خلق است ممكن هم هست بگوييم : ملكوت به معناى هر دو جهت هر موجود است ، و آيات زير هم بر همين معنا حمل مى شود، ((و كذلك نرى ابراهيم ملكوت السموات و الاءرض و ليكون من الموقنين (( و ((و لم ينظروا فى ملكوت السموات و الأرض (( و ((قل من بيده ملكوت كل شى ء((.
و اگر فرموده ملكوت هر چيزى به دست خداست ، براى اين است كه : دلالت كند بر اينكه خداى تعالى مسلط برهر چيز است ، و غير از خدا كسى در اين تسلط بهره و سهمى ندارد.
و برگشت معنا در آيه ((فسبحان الّذى بيده ملكوت كل شى ء(( به اين است كه : خدا از استبعادى كه مشركين در مسأله معاد مى كنند، منزه است ، چون مشركين غافلند از اينكه ملكوت هر چيزى به دست خدا و در قبضه قدرت اوست .
تفسير الميزان سوره يس
آيه 83 ـ اينجا "بيده ملكوت كل شى" كه حقيقت هر چيزى به دست اوست، به معناى دست علم و قدرت است، كه همانگونه كه چهره ظاهرى و آشكار هر چيزى در دست اوست، ملكوت و حقيقت آنها نيز بدست او مى باشد. «ملكوت» داراى سه زاويه است، زاويه عمومى در رابطه با كل مكلفان مى باشد كه واجب است هر چه بيشتر و دقيق تر در حقيقت موجودات بنگرند تا فقر ذاتى آن ها را بخوبى دريابند، و اين خود بخش نخست از ملكوت آفريدگان است، كه در دسترس كل مكلفان و مورد مأموريت آنان مى باشد، چنانكه آياتى مانند (7:185) بيانگر آن است.
بخش دوم ملكوتى بالاتر و والاتر است كه در اختصاص اراده و وحى ربانى مى باشد چنانكه "و كذلك نرى ابراهيم ملكو السموات و الارض" (6:75) و بخش سوم ـ چنانكه در آيه مورد بحث آمده ـ حقيقت صد در صد آفريدگان است، كه از نظر علم و قدرت ويژه حضرت اقدس الهىI مى باشد و احدى را بهره اى از اين ملكوت آخرين نسبت به هيچ آفريده اى هرگز نيست، چنانكه آياتى هم مانند (23:88) آن را تبيين كرده است.
تفسير فرقان سوره يس
|
|
|
|
رتبه: Guest
گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391/10/20 ارسالها: 807
17 تشکر دریافتی در 16 ارسال
|
منظور از عرش و کرسی در ایات الهی.👇👇
فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ ۖ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ
پس بلندمرتبه است خداوندى که فرمانرواى حق است، معبودى جز او نیست. و او پروردگارعرش کریم است. (مؤمنون/116)
إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ ۗ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ ۗ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ
پروردگار شما، خداوندى است که آسمانها و زمین را در شش روز [= شش دوران ] آفرید. سپس بر عرش (قدرت) قرار گرفت (و به تدبیر جهان پرداخت). با (پرده تاریکِ) شب، روز را مى پوشاند. و شب به سرعت، در پى روز مى آید. و خورشید و ماه و ستارگان را آفرید، که مسخّر فرمان او هستند. آگاه باشید که آفرینش و تدبیر (جهان)، از آن او (و به فرمان او) است! پر برکت و بى زوال است خداوندى که پروردگار جهانیان است. (اعراف/54)
ایه ی 255 سوره ی بقره. ایه الکرسی.
بارها گفته ایم، الفاظ ما که براى زندگى روزمرّه محدود خودمان، وضع شده، عاجزتر از آن است که، بتواند حقایق مربوط به جهان ماوراء طبیعت، یا پایان این جهان و آغاز جهان دیگر را دقیقاً بیان کند، به همین دلیل، باید از الفاظ معمولى، معانى وسیع تر و گسترده ترى استفاده شود، منتها با توجه به قرائن موجود.
کلمه عرش چنان که قبلاً هم اشاره کرده ایم اشاره به مجموعه جهان هستى است که در حقیقت تحت حکومت خداوند، محسوب مى شود (زیرا عرش در لغت به معنى تخت پایه بلند مخصوصاً تخت حکومت زمامداران است، و این تعبیر کنایه اى است از قلمرو حکومت پروردگار).
معنى دیگرى براى عرش نیز هست، و آن در مواردى است که در مقابل کرسى قرار گیرد، در این گونه موارد کرسى (که معمولاً به تخت هاى پایه کوتاه گفته مى شود) ممکن است کنایه از جهان ماده بوده باشد و عرش کنایه از جهان ما فوق ماده (عالم ارواح و فرشتگان) چنان که در تفسیر آیه وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الأَرْض (255.بقره) .
عرش چیست؟
عرش در لغت به معنى چیزى است که داراى سقف بوده باشد و گاهى به خود سقف نیز عرش گفته مى شود مانند: أَوْ کَالَّذی مَرَّ عَلى قَرْیَة وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلى عُرُوشِها: مانند کسى که از کنار قریه اى گذشت در حالى که آن چنان ویران شده بود که سقف هایش فرو ریخته و دیوار بر سقف ها در غلطیده بود .(بقره.259) گاهى به معنى تخت هاى بلند همانند تخت سلاطین نیز آمده است، چنان که در داستان سلیمان مى خوانیم که مى فرماید: أَیُّکُمْ یَأْتِیْنِى بِعَرْشِها: کدام یک از شما مى توانید تخت او (بلقیس) را براى من حاضر کنید ؟(نمل .38) و نیز به داربست هائى که براى برپا نگه داشتن بعضى از درختان مى زنند، عرش گفته مى شود: همان طور که در قرآن مى خوانیم: وَ هُوَ الَّذی أَنْشَأَ جَنّات مَعْرُوشات وَ غَیْرَ مَعْرُوشات: او کسى است که باغ هائى از درختان داربست دار و بدون داربست آفرید .(انعام.141)
ولى هنگامى که در مورد خداوند به کار مى رود و گفته مى شود عرش خدا ، منظور از آن مجموعه جهان هستى است که در حقیقت تخت حکومت پروردگار محسوب مى شود. اصولاً جمله اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ کنایه از تسلط یک زمامدار بر امور کشور خویش است، همان طور که جمله ثُلَّ عَرْشُهُ (تختش فرو ریخت) به معنى از دست دادن قدرت مى باشد، در فارسى نیز این تعبیر کنائى زیاد به کار مى رود، مثلاً مى گوئیم در فلان کشور، جمعى شورش کردند و زمامدارشان را از تخت فرو کشیدند، در حالى که ممکن است اصلاً تختى نداشته باشد، یا جمعى به هواخواهى فلان برخاستند و او را بر تخت نشاندند، همه اینها کنایه از قدرت یافتن یا از قدرت افتادن است. بنابراین، در آیه مورد بحث، جمله اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ کنایه از احاطه کامل پروردگار و تسلط او بر تدبیر امور آسمان ها و زمین بعد از خلقت آنها است.
منظور از عرش و کرسى چیست؟ کرسى از نظر ریشه لغوى از کِرْس (بر وزن ارث) گرفته شده که به معنى اصل و اساس مى باشد و گاهى نیز به هر چیزى که بهم پیوسته و ترکیب شده است گفته مى شود، و به همین جهت به تخت هاى کوتاه کُرْسى مى گویند و نقطه مقابل آن عَرْش است که به معنى چیز مسقّف ، یا خود سقف و یا تخت پایه بلند مى آید. و از آنجا که استاد و معلم به هنگام تدریس و تعلیم بر کرسى مى نشیند گاهى کلمه کرسى کنایه از علم مى باشد. و نظر به این که کرسى تحت اختیار و زیر نفوذ و سیطره انسان است، گاهى به صورت کنایه از حکومت ، قدرت و فرمانروائى بر منطقه اى به کار مى رود. در آیه بالا مى خوانیم: کرسى خداوند همه آسمان ها و زمین را در بر مى گیرد، کرسى در اینجا به چند معنى مى تواند باشد:
الف: منطقه قلمرو حکومت ـ یعنى خداوند بر همه آسمان ها و زمین حکومت مى کند و منطقه نفوذ او همه جا را در بر گرفته و به این ترتیب کرسى خداوند مجموعه عالم ماده اعم از زمین و ستارگان و کهکشان ها و سحابى ها است.
طبیعى است عرش طبق این معنى باید مرحله اى بالاتر و عالى تر از جهان ماده بوده باشد (زیرا گفتیم عرش در لغت به معنى سقف و سایه بان و تخت هاى پایه بلند است به عکس کرسى) و در این صورت، معنى عرش عالم ارواح و فرشتگان و جهان ماوراء طبیعت خواهد بود، البته، این در صورتى است که: عرش و کرسى در مقابل هم قرار گیرند که یکى به معنى عالم ماده و طبیعت و دیگرى به معنى عالم ماوراء طبیعت است. ولى چنان که در ذیل آیه ۵۴ سوره اعراف خواهد آمد عرش معانى دیگرى نیز دارد و مخصوصاً اگر در مقابل کرسى ذکر نشود ممکن است به معنى مجموع عالم هستى بوده باشد.
ب: منطقه نفوذ علم ـ یعنى علم خداوند به جمیع آسمان ها و زمین احاطه دارد و چیزى از قلمرو نفوذ علم او بیرون نیست; زیرا همان طور که گفتیم کرسى گاهى کنایه از علم مى باشد. در روایات متعددى نیز روى این معنى تکیه شده است از جمله حفص بن غیاث نقل مى کند: از امام صادق(علیه السلام) پرسیدم: منظور از وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمواتِ وَ الأَرْضِ چیست؟ فرمود: منظور علم او است .(۱۱)
ج: موجودى وسیع تر از تمام آسمان ها و زمین ـ که از هر سو آنها را احاطه کرده است و به این ترتیب معنى آیه چنین مى شود: کرسى خداوند همه آسمان ها و زمین را در بر گرفته و آنها را احاطه کرده است. این تفسیر در حدیثى از امیر مؤمنان على(علیه السلام) نقل شده آنجا که مى فرماید: الْکُرْسِیُّ مُحِیطٌ بِالسَّماواتِ وَ الأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّرى: کرسى احاطه به زمین، آسمان ها و آنچه ما بین آنها و آنچه در زیر اعماق زمین قرار گرفته است، دارد .(۱۲)
حتى از پاره اى از روایات استفاده مى شود: کرسى به مراتب از آسمان ها و زمین وسیع تر است، به طورى که مجموعه آنها در برابر کرسى، همچون حلقه اى است که در وسط بیابانى قرار داشته باشد از جمله از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود: مَا السَّمواتِ وَ الأَرْضِ عِنْدَ الْکُرْسِىِّ اِلاّ کَحَلْقَةِ خاتَم فِى فَلاة وَ مَا الْکُرْسِىُّ عِنْدَ الْعَرْشِ اِلاّ کَحَلْقَة فِى فَلاة: آسمان ها و زمین در برابر کرسى، همچون حلقه انگشترى است در وسط یک بیابان و کرسى در برابر عرش همچون حلقه اى است در وسط یک بیابان .(۱۳)
البته، معنى اول و دوم کاملاً مفهوم و روشن است ولى، معنى سوم چیزى است که هنوز علم و دانش بشر نتوانسته است از آن پرده بر دارد; زیرا وجود چنان عالمى که آسمان ها و زمین را در بر گرفته باشد و به مراتب وسیع تر از جهان ما باشد، هنوز از طرق متداول علمى اثبات نشده است، در عین حال، هیچگونه دلیلى بر نفى آن نیز در دست نیست. بلکه همه دانشمندان، معترف اند: وسعت آسمان و زمین در نظر ما با پیشرفت وسائل و ابزار مطالعات نجومى روز به روز بیشتر مى شود و هیچ کس نمى تواند ادعا کند، وسعت عالم هستى به همین اندازه است که علم امروز موفق به کشف آن شده است بلکه، به احتمال قوى عوالم بى شمار دیگرى وجود دارد که از قلمرو دید وسائل امروز ما بیرون است.
ناگفته نماند که: تفسیرهاى سه گانه بالا هیچ منافاتى با هم ندارد و جمله وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمواتِ وَ الأَرْضِ مى تواند هم اشاره به نفوذ حکومت مطلقه و قدرت پروردگار در آسمان ها و زمین باشد، هم نفوذ علمى او و هم جهانى وسیع تر از این جهان که آسمان و زمین را در بر گرفته است.
و در هر صورت این جمله، جمله هاى ما قبل آیه را که درباره وسعت علم پروردگار بود، تکمیل مى کند. نتیجه این که: حکومت و قدرت پروردگار، همه آسمان ها و زمین را فرا گرفته و کرسى علم و دانش او به همه این عوالم احاطه دارد
مطالب از تفسیر نمونه . ۱۱ ـ نور الثقلین ، جلد ۱، صفحه ۲۵۹، حدیث ۱٠۳۶ ـ بحار الانوار ، جلد ۴، صفحه ۸۹، و جلد ۵۵، صفحه ۲۸ ـ معانى الاخبار ، صفحه ۳٠ (انتشارات جامعه مدرسین، ۱۳۶۱ هـ ش) ـ تفسیر المیزان ، جلد ۲، صفحه ۳۳۹. ۱۲ ـ نور الثقلین ، جلد ۱، صفحه ۲۶٠، حدیث ۱٠۴۲ ـ کافى ، جلد ۱، صفحه ۱۳٠ (دار الکتب الاسلامیة) ـ بحار الانوار ، جلد ۵۵، صفحه ۱٠. ۱۳ ـ مجمع البیان ، جلد ۱ و ۲، صفحه ۳۶۲ ـ بحار الانوار ، جلد ۵۵، صفحه ۲. ویرایش بوسیله کاربر 1399/09/09 09:37:40 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,950
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
نظرات و اقوال مختلف در معناي عرش: نظر علامه طباطبايي در مفهوم عرش
تفسير الميزان در تفسير سوره اعراف بطور مبسوط ره موضوع عرش پرداخته است:
● معناى عرش در ضمن بيان يك مثال و تطبيق آن با نظام تكوين
براى روشن شدن اين مطلب ناگزير بايد مملكتى را در نظر بگيريم كه در آن عده اى از نفوس بشر يا به علت و عاملى از عوامل طبيعى و يا اقتصادى و يا سياسى دور هم جمع شده و در امور خود مستقل و از ساير جوامع متمايز گشته اند، چون مى بينيم چنين مردمى وقتى مى توانند به اعمال حياتى خود ادامه داده و هر كدام به قدر وزن اجتماعيش كار كرده ، از نتايج كار خود بهره مند شوند كه وحدت اجتماعى شان محفوظ باشد و به شهادت تجربه قطعى ، وقتى اين وحدت محفوظ مى ماند و زمانى ممكن است عوامل مختلف و اعمال و خواسته هاى متشتت متوجه به يك غرض شود و همه در يك مسير قرار گيرند كه زمام و سر نخ تمامى اين مختلفات در يك جا جمع شده و به دست شخص واحدى سپرده شود كه بتواند با حسن تدبير، حيات جامعه را ادامه دهد، وگرنه در اندك زمانى جامعه متلاشى مى گردد ، و لذا مى بينيم جوامع مترقى دنيا اعمال جزئى را تقسيم نموده و زمام هر قسمتى را به يك كرسى و يك اداره مى سپارند، آنگاه آن كرسى ها و آن دوائر را نيز به شعبه هايى تقسيم بندى نموده ، باز زمام شعبه هر قسمتى را به يك كرسى مافوقى مى دهند، و اين روش را از پايين به بالا ادامه مى دهند تا زمام و سر نخ تمامى شؤ ون كشور را در يك جا متمركز ساخته آن را به دست شخص واحدى كه در بحث ما صاحب عرش ناميده مى شود بسپارند.
اثر عجيب اين وحدت در عين كثرت اين است كه وقتى كه يك امرى از ناحيه صاحب عرش صادر مى شود در كمترين مدت به جميع كرسى هاى مملكتى رسيده و در هر اداره اى به شكل مناسب به آن اداره متشكل شده ، كرسى نشين آن اداره از آن امر درس و دستور مخصوص مناسب با كار خود را مى گيرد، مثلا همين امر در كرسى هاى مربوط به امور مالى به صورت يك تكليف مالى در مى آيد، و در ادارات مربوط به سياست يك دستور سياسى مى شود، و در ارتش صورت يك تكليف دفاعى به خود مى گيرد و همچنين .
پس جميع اعمال و ارادات و احكام بيرون از حد و حصرى كه در پهناى مملكت و در بين ميليونها جمعيت جريان دارد پيوسته در كرسى ها و ادارات ، مجتمع و متمركز شده و آن ادارات نيز در كرسى هاى مافوق خود متراكم مى شوند تا منتهى به صاحب عرش گردند، آنجا است كه جميع تفاصيل و جزئيات امور جارى در كشور متراكم و متحد مى شود، همچنان كه اين امر واحد و متمركز در نزد صاحب عرش هر چه از مقام او پايين تر آيد تكثر و انشعابش بيشتر مى شود تا منتهى به اعمال و ارادات اشخاص جامعه گردد.
اين مثال را زديم تا خواننده از اين نظام ، كه نظامى است اعتبارى و قراردادى ، پى به نظام تكوين ببرد، چون اگر در نظام تكوين دقت كنيم ، خواهيم ديد كه آن نيز همينطور است ، يعنى حوادث جزئى عالم منتهى به علل و اسباب جزئى است و آن اسباب منتهى و مستند به اسباب كلى ديگرى است ، همچنين تا همه منتهى به ذات خداى سبحان شود، با اين تفاوت كه صاحب عرش در مثالى كه زديم خودش در كرسى هاى پايين و بالاى سر صاحبان كرسى و حاضر در نزد يك يك افراد نيست ، بخلاف خداى سبحان كه با همه و محيط بر همه است ، چون مالكيت خداى سبحان حقيقى و مالكيت صاحب عرش در مثال بالا اعتبارى است .
پس در عالم كون با همه اختلافى كه در مراحل آن است مرحله اى وجود دارد كه زمام جميع حوادث و اسباب كه علت وجود آن حوادثند و ترتيب و رديف كردن سلسله علل و اسباب منتهى به آنجا مى باشد و نام آن مرحله و مقام ، (( عرش )) است . و به زودى خواهد آمد كه صور امور كونيه اى كه به تدبير خداى تعالى اداره مى شود هر چه هست در عرش خداى تعالى موجود است ، و در اين باره است كه مى فرمايد: (( و عنده مفاتح الغيب ...(( .
پس اينكه فرمود: (( ثم استوى على العرش (( كنايه است از استيلاء و تسلطش بر ملك خود و قيامش به تدبير امور آن ، بطورى كه هيچ موجود كوچك و بزرگى از قلم تدبيرش ساقط نمى شود، و در تحت نظامى دقيق هر موجودى را به كمال واقعيش رسانيده حاجت هر صاحب حاجتى را مى دهد، و لذا در سوره (( يونس (( آيه (( 3(( پس از ذكر استواء، تدبير خود را ذكر مى كند و مى فرمايد: (( يدبر الامر
معنايى را كه ما براى كلمه عرش در جمله (( ثم استوى على العرش (( كرده و گفتيم : اين كلمه به معناى مقامى است موجود كه جميع سر نخهاى حوادث و امور در آن متراكم و جمع است ، از آيه (( ثم استوى على العرش يدبر الامر ما من شفيع الا من بعد اذنه (( به خوبى استفاده مى شود، چون اين آيه استواى بر عرش را به تدبير امور تفسير نموده ، و از وجود چنين صفتى براى خداى تعالى خبر مى دهد، و چون اين آيه در مقام توصيف ربوبيت و تدبير تكوينى خداى تعالى است لا جرم مراد از شفاعتى هم كه در آخر آن است شفاعت در امر تكوينى خواهد بود، پس مفاد جمله (( ما من شفيع الا من بعد اذنه (( اين مى شود كه هيچ سببى از اسباب تكوينى كه واسطه هايى بين خدا و بين حوادث عالمند از قبيل سببيت آتش براى حرارت و حرارت براى ذوب كردن اجسام و امثال آن ، سببيت شان از خودشان نيست ، و به اذن خدا است ، كه هر يك از آنها در ايجاد حادثه اى از حوادث تأثير مى كنند، و اين جمله توحيد ربوبيتى را مى رساند كه در صدر آيه يعنى در جمله (( ان ربكم ...(( بود.
گفتارى پيرامون معناى عرش
در معناى عرش و جمله (( ثم استوى على العرش (( و ساير آيات مشابه آن آراى مختلفى وجود دارد. اكثر علماى گذشته بر آنند كه اينگونه آيات از متشابهاتى هستند كه بايد از بحث در پيرامون آن خوددارى شود، اينان كسانى هستند كه بطور كلى بحث در اطراف حقايق دينى و تجاوز از ظواهر كتاب و سنت را بدعت مى دانند، و حال آنكه عقل بلكه قرآن و سنت نيز بر خلاف عقيده آنان مردم را بر تدبر در آيات خدا و بذل جهد در تكميل شناسائى خدا و آياتش و تذكر و تفكر در آن و احتجاج به حجت هاى عقلى تحريص و تشويق مى كند، و با اين همه تشويق كه در مقدمات كرده ، چطور ممكن است از نتيجه آن منع و نهى فرموده باشد؟ آرى ، اينگونه اشخاص نه تنها بحث آزاد عقلى و علمى را در پيرامون كتاب و سنت ممنوع مى دانند، بلكه بحث كلامى را هم كه بنايش بر تسليم ظواهر دينى و اساسش بر محدود ساختن بحث از معارف دين است به حدود چار ديوارى فهم عوام ، تحريم نموده ، آن را هر قدر هم كه ادله اش پيش پا افتاده و مسلم در نزد اهل دين باشد، بدعت مى دانند، ما هم فعلا كارى به كار آنان نداريم .
● اقوال مختلف درباره معناى عرش
1- عرش به همان معناى ظاهرى كلمه است و منظور از آن مخلوقى است عينا شبيه به تخت كه داراى پايه هايى است و آن پايه ها بر آسمان هفتم تكيه داشته و خداوند - تعالى عما يقول الظالمون - هم مانند پادشاهان معمولى بر آن قرار گرفته ، اكثر اين علما عقيده دارند كه عرش و كرسى شى ء واحدى هستند.
اين طايفه از مسلمين را (( مشبهه (( مى نامند، و در سخافت و بطلان عقيده شان همين بس كه كتاب و سنت بر خلاف صريح عقيده آنان پروردگار را منزه تر از آن مى داند كه با خلقى از خلايقش در ذات و يا صفات و يا افعال شباهت داشته باشد.
2 - عرش همان فلك نهم است كه محيط به عالم جسمانى و محدود جهات آن است ، و آن را از جهت اينكه خالى از ستاره است ، اطلس مى گويند، و آن فلكى است كه با حركت يوميه خود زمان را ترسيم نموده و به وجود مى آورد، و در جوفش و مماس با سطح مقعرش فلك هشتم قرار دارد كه محل ستارگان ثابت است ، و در جوف فلك هشتم افلاك هفتگانه ديگرى وجود دارد كه هر كدام حامل يكى از سيارات : زحل ، مشترى ، مريخ ، شمس ، زهره ، عطارد و قمر مى باشند.
اين نظريه را نمى توان تفسير و فهم آيات قرآن ناميد، بلكه در حقيقت تحميل قواعد هيأت بطلميوس بر قرآن كريم است . لذا مى بينيم كه صاحبان اين نظريه آنچه را كه از اين فرضيه بر حسب ظاهر قابل انطباق بر قرآن بوده قبول كرده و آيات راجع به آسمان هاى هفتگانه و كرسى و عرش و امثال آن را به آن تفسير كرده اند، و آنچه را كه مخالف با ظواهر قرآن ديده اند رد كرده اند، مثلا در فرضيه مذكور، گفته شده است كه بعد از فلك نهم كه همان فلك محدد است ديگر چيزى نيست ، حتى خلا هم وجود ندارد. و نيز گفته شده كه حركات افلاك ابدى و دايمى است ، و همچنين قابل خرق و التيام نيست ، و هر فلكى سطح محدبش بدون هيچ فاصله و بعدى به سطح مقعر فلك مافوق چسبيده است . و نيز اجسام افلاك بسيط و همه از يك جنسند، و در هيچ يك از آنها درى و يا سوراخى وجود ندارد.
و اينها چون ديده اند كه ظواهر قرآن و حديث بر خلاف اين فرضيه ها از وجود حجاب ها و سرادقات در مافوق عرش خبر مى دهد، و براى عرش پايه ها و حاملين قائل است ، و نيز بر خلاف قواعد مزبور مى گويد كه خداوند به زودى آسمان ها را مانند كاغذ و نامه اى كه مى پيچند خواهد پيچيد.
نيز مى فرمايد: در آسمان ها ساكنينى از جنس ملائكه هستند، و حتى به قدر راه باريكى كه بتوان در آن قدم زد جاى خالى نيست ، و تمامى آن را فرشتگانى كه يا در حالت ركوع و يا در حالت سجده و يا در صعود و يا در نزول هستند اشغال كرده اند. و نيز براى آسمان درى است ، و بهشت در همان آسمان در نزديكى سدره المنتهى كه اعمال بندگان به آنجا برده مى شود قرار دارد. و اين صريحا مخالف با قواعدى است كه علماى هياءت و طبيعى دانهاى سابق معتقد به آن بوده اند، لذا همه اينها را به عذر اينكه مخالف با ظاهر قرآن و سنت است رد كرده اند، و هيچ به فكرشان نيفتاده كه وقتى صدها قاعده علمى آنان با ظاهر قرآن و حديث مطابقت ندارد، پس ممكن است چيزهايى هم كه قرآن درباره آسمانها فرموده ، غير آن حرفهايى باشد كه آنان زده اند. نتيجه اين غفلت آن شد كه پس از روى كار آمدن فرضيه منظومه شمسى و متروك شدن فرضيه افلاك نه گانه ، آنان نيز خط بطلان بر تطبيقات خود كشيده ، و از تحميل هايى كه بر قرآن و حديث كرده بودند دست برداشتند.
3 - اصلا در خارج جسمى به نام عرش وجود ندارد، (( و جمله ثم استوى على العرش (( و همچنين جمله (( الرحمن على العرش استوى (( كنايه است از سلطنت و استيلاى خداى تعالى بر عالم خلقت ، و استعمال كلمه (( استوى (( در استيلا بسيار است ، همچنان كه شاعر گفته است :
54قد استوى بشر على العراق من غير سيف و دم مهراق
ممكن هم هست مراد از استواى بر عرش شروع در تدبير امور عالم بوده ، و اين تعبير از باب حرف زدن با كودكان به زبان كودكى باشد، چون معمول ملوك و مدبرين امور بشر اين است كه در هنگام شروع به رسيدگى امور مملكت بر تخت مى نشينند، لذا قرآن نيز خواسته است با زبان خود مردم حرف زده باشد.
خواهيد گفت : شروع در كار كه يك نوع تغير در معناى آن خوابيده در حق خداى تعالى ممتنع است ، زيرا خدا منزه است از تغير و تبدل . و ليكن اين اشكال وارد نيست ، زيرا شروع نسبت به خداى تعالى دلالت بر تغير خود او ندارد، اين تعبير بخاطر حدوثى است كه مخلوقات دارند، لذا مانعى ندارد كه كار او كه همان رحمت بر بندگان و مخلوقات است شروع ناميده شود، همچنان كه به همين عنايت مى گوييم : خدا فلان موجود را آفريد، زنده كرد، معدوم ساخت ، روزى داد و...
عرش حقيقتي است خارجي و نه مفهومي كنايي
كوتاه سخن اينكه فرمود: (( ثم استوى على العرش (( در عين اينكه مثالى است كه احاطه تدبير خدا را در ملكش مجسم مى سازد، بر اين هم دلالت دارد كه در اين ميان حقيقتى هم در كار هست ، و آن عبارت است از همان مقامى كه گفتيم ، زمام جميع امور در آنجا متراكم و مجتمع مى شود، آيه (( و هو رب العرش العظيم (( و آيه (( الذين يحملون العرش و من حوله (( و آيه (( و يحمل عرش ربك فوقهم يومئذ ثمانيه (( و آيه (( و ترى الملائكه حافين من حول العرش (( نيز دلالت بر اين معنا دارند، چون از ظاهر اين آيات بر مى آيد كه عرش حقيقتى است از حقايق خارجى ، و آيه مورد بحث مانند آيه شريفه نور و مثالهايى كه در آن زده شده ، صرف مثل نيست ، و لذا ما مى گوييم كه براى عرش ، مصداقى خارجى و حقيقى الهى است ، و همچنين براى (( لوح (( ، (( قلم (( و (( كتاب (( مصداقى الهى است
ترجمه تفسير الميزان جلد 8 صفحه : 187
|
|
|
|
رتبه: Guest
گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391/10/20 ارسالها: 807
17 تشکر دریافتی در 16 ارسال
|
عرش خدا چیست ؟
دوستان عزیز، بارها گفته ايم که الفاظ ما كه براى بيان مشخصات زندگى محدود و ناچيز ما وضع شده، نمى تواند به درستى بيانگر عظمت خداوند و حتى عظمت مخلوقات بزرگ او باشد! به همين دليل با استفاده از معانى كنائى اين الفاظ، شبحى از آنهمه عظمت را ترسيم مى كنيم ..
از جمله الفاظى كه اين سرنوشت را پيدا كرده است كلمه «عرش» است كه در لغت به معنى (سقف ) يا (تخت پايه بلند) در مقابل «كرسى » كه به معنى تخت پايه كوتاه است، آمده است.
در اينكه منظور از عرش خدا چيست و اين كلمه كنايه از چه معنائى مى باشد؟ مفسران و محدثان و فلاسفه سخن بسيار گفته اند.
گاهى عرش را به معنى «علم بى پايان پروردگار» تفسير كرده اند.
و گاه به معنى«مالكيت و حاكميت خدا» و گاه به معنى هر يك از «صفات كماليه و جلاليه» او، چرا كه هر يك از اين اوصاف بيانگر عظمت مقام او مى باشد، همانگونه كه تخت سلاطين نشانه عظمت آنها است .
طبق اين تفسيرها ، مفهوم عرش بازگشت به صفات ذات پاك پروردگار مى كند، نه يك وجود خارجى ديگر. بعضى از رواياتى كه از طرق اهلبيت (عليهم السلام ) رسيده نيز همين معنى را تاييد مى نمايد
در آيات زيادى از قرآن اين تعبير به چشم مى خورد که خداوند بعد از پايان گرفتن خلقت جهان بر عرش تسلط يافت .(ثم استوى على العرش) و در بعضى از آيات پشت سر اين تعبير جمله «يدبر الامر» و يا تعبيراتى كه حاكى از علم و تدبير پروردگار است ديده مى شود. در بعضى ديگر از آيات قرآن توصيفهايى براى عرش ديده مى شود مثل العظیم« و هو رب العرش العظيم» (توبه - 129). گاه سخن از حاملان عرش است مانند آيه مورد بحث .
و گاه سخن از ملائكه اى است كه گرداگرد عرش را گرفته اند «و ترى الملائكة حافين من حول العرش» (زمر - 57). و گاه مى گويد عرش خدا روى آب قرار گرفته «و كان عرشه على الماء» پس عرش بر معانى مختلفى اطلاق شده ، يكى از معانى عرش همان مقام «حكومت و مالكيت و تدبير عالم هستى» است ديگر از معانى عرش مجموعه عالم هستى است ، چرا كه همگى نشانه عظمت او است و گاه عرش به معنى عالم بالا و كرسى به معنى عالم پائين به كار مى رود.
و گاه عرش به معنى عالم ماوراء طبيعت و كرسى به معنى مجموع عالم ماده اعم از زمين و آسمان استعمال مى شود چنانكه در آية الكرسى آمده است وسع كرسيه السموات و الارض .
و از آنجا كه مخلوقات و معلومات خداوند از ذات پاك او جدا نيستند گاهى عرش بر علم خدا اطلاق شده است .
و اگر به قلب پاك بندگان با ايمان عرش الرحمان گفته شده به خاطر اين است كه جايگاه معرفت ذات پاك او و نشانه اى از نشانه هاى عظمت و قدرت او است .
بنابراين در هر مورد بايد از قرائن فهميد كه منظور از عرش كداميك از معانى آن است ، ولى در هر حال همگى در اين امر مشتركند كه عرش بيانگر«بزرگى و عظمت» خداوند است
خلاصه اينكه عرش نقطهاى از وجود است كه رشته تدبير امور جهان خلقت به آنجا منتهى مىشود و آئينهاى است كه جزئيات تمام آنچه در عالم آفرينش رخ مىدهد در آنجا منعكس است و فرشتگان اطراف عرش آنهایى هستند كه در جهان خلقت وظايف و تصرفاتى دارند و مأمور اجراى دستورهایى هستند كه از اين مقام صادر مىشود و در حقيقت اين مقام به سان موضوعاتى مانند «لوح محفوظ»، براى انسانى كه در حجاب ماده است، روشن نيست!..
از كانال تفسیر روزانه
|
|
|
|
رتبه: Guest
گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391/10/20 ارسالها: 807
17 تشکر دریافتی در 16 ارسال
|
خدا ﴿رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ: سوره مومنون﴾ است و در قرآن كريم گرچه كريم مكرّر ذكر شد ولي تنها جايي كه عرش به كرامت متّصف شد همين آيه است در سورهٴ مباركهٴ مؤمنون در جاي ديگر عرش به كرامت متّصف نشد گرچه خداوند رسول خود را قرآن خود را عرش خود را به كرامت وصف كرد اما اينها كرامتهاي بالتّبعاند كه به بالأصل ختم ميشود
خدا روي عرش كريم فرمانروايي ميكند عرش آن مقام فرمانروايي است خب برخيها گفتند كه اين اتّصاف عرش به كَرَم از سنخ اتّصاف وصف به حال متعلّق موصوف است نه به حال خود موصوف چون ممكن است كه عرش يعني مقام فرمانروايي رفيع باشد عظيم باشد اما كريم بودن به لحاظ آن متعلّق است چون كرامت وصف يك موجود عاقل است به مقام نميگويند كريم ميگويند عظيم مقام رفيع اما مقام كريم اينچنين نميگويند البته كرامت به مفهوم عام بر اجرام و احجار هم اطلاق ميشود كه ميگويند ذَهَب و فضّه مثلاً اينها احجار كريمهاند اين را ميگويند اما قرآن كريم كرامت را به معناي خاص وصف خدا ميداند كه ﴿رب الكريم﴾ وصف قرآن ميداند ﴿والقرآن الكريم﴾ وصف رسول وحي ميداند ﴿إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ﴾ اما همين كَرَم را با همين معيارها وصف حجر و نبات و اينها بداند نيست آن يك مصداق ديگري يك رقيقهٴ ديگري است كه براي گياهان هم قرآن كريم دارد ﴿من ازواج كريم﴾ يا ﴿زَوْجٍ كَرِيمٍ﴾, ﴿نبات كريم﴾ اين كرامت را به آنها هم اسناد داد بنابراين اگر به فلزّات گرانقيمت ميگويند احجار كريم يا گياهان ميگويند ﴿نبات كريم﴾ يا ﴿زَوْجٍ كَرِيمٍ﴾ اين درست است كه ميتواند مشترك معنوي باشد ولي آن قدر اين تشكيك مرتبهاش ضعيف است كه شبيه مشترك لفظي است اينكه حقيقت تشكيكي را ميگويند مشكِّك براي همين است كه بيننده را به شك مياندازد كه آيا اين متّحدالمفهوم است يا مختلفالمفهوم از بس اين مصاديق با هم اختلاف دارند كه گويا اين لفظ داراي چند مفهوم است كه بيننده را به شك مياندازد كه آيا يك مفهوم است يا چند مفهوم مشترك معنوي است يا مشترك لفظي.
به هر تقدير كرامت را خدا وصف خود ميداند وصف قرآن ميداند وصف رسول وحي ميداند و وصف عرش اين عرش كه كريم است معلوم ميشود تخت و امثال ذلك نيست اين مقام, مقام كريم است چون كرامت از اين مقام ميآيد رحمت از اين مقام ميآيد و اگر «قلب المؤمن عرش الرحمن» شد انسان را كرامت دارد كه انسان را كه فرمود: ﴿لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ﴾ چنين انساني است كه كرامت براي عرش اوست
تفسير تسنيم: سوره مومنون
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: member, Administrators تاریخ عضویت: 1390/02/31 ارسالها: 1,036 47 تشکر دریافتی در 28 ارسال
|
عرش جسم نيست تخت نيست چيزي نيست كه كسي روي او قرار بگيرد مقام علم است و فرمانروايي و اين مقام علم را در مرحله فعل به فرشتگان واگذار كرده است كه و يحمل عرش ربك فوقهم يومئذ ثمانيه عرش يك امر جسماني نيست مقام فرمانروايي علم و عظمت و قدرت است آن هم مقام فعل است نه مقام ذات آن هم مظاهري به نام فرشتگان مخصوصاند كه مأمور مخصوص اجراي اين برنامهاند
اگر عرش را هشت نفر حمل ميكنند منظور از اين عرش مقام علم در مرحله فعل است كه حاملان اين علوم هشت نفرند اين هشت نفر چه كسانياند در دنيا چند نفر عرش علمي را حمل ميكنند در آخرت چند نفرند؟
مرحوم ميرداماد(رضوان الله عليه) صفحه 312 اين حديث شريف را از اميرالمؤمنين (عليهالسلام) نقل ميكند كه جاثليق از اميرالمؤمنين سؤال كرد «اخبرنى عن الله عزوجل» اين قرآن كه ميگويد الرحمن علي العرش استوي يا در ديگر تعبيرات استوي علي العرش ظاهرش آن است كه عرش يك چيزي است تخت است, جسم است يا شيءاي است كه خدا استوي علي العرش فالعرش خواه جسم باشد, خواه غير جسم باشد, حامل است و خداي متعالي ـ معاذالله ـ محمول, از حضرت سؤال كرد «اخبرني عن الله عزوجل يحمل العرش ام العرش يحمله» خدا بر عرش است كه خدا محمول است و عرش حامل يا عرش به خدا متكي است؟ «فقال اميرالمومنين (عليهالسلام) الله عزوجل حامل العرش و السماوات و الارض و ما فيهما و ما بينهما» كل نظام را الله اداره ميكند و من آياته ان تقوم السماء والارض بأمره آن گاه حضرت استدلال ميكند ميفرمايد: «و ذلك قول الله عزوجل ان الله يمسك السماوات و الارض ان تزولا?»
سؤال سائل اين بود كه آيا عرش حامل است يا خدا حامل ؟ حضرت دو نكته را تبيين كردهاند يكي اينكه عرش محمول است و خدا او را حمل ميكند رفيعالسموات است حافظ است يمسك السموات و الارض و ان تزولا و امثال ذلك, دوم اينكه عرش جسم نيست تخت نيست چيزي نيست كه كسي روي او قرار بگيرد مقام علم است و فرمانروايي و اين مقام علم را در مرحله فعل به فرشتگان واگذار كرده است كه و يحمل عرش ربك فوقهم يومئذ ثمانيه
سؤال دوم «قال فاخبرني عن قوله [تعالي] ويحمل عرش ربك فوقهم يومئذ ثمانية فكيف قال ذلك» خدا اين را چگونه فرمود كه عرش را هشت نفر حمل ميكنند؟ «وقلت إنّه يحمل عرض والسماوات والأرض» و قلتَ در حالي كه شما گفتيد كه خدا حمل ميكند در حالي كه قرآن دارد فرشتگان حمل ميكنند فرشته نه هشت نفر حمل ميكنند شما ميگوييد خدا حمل كرده است «فكيف قال ذلك و قلتَ انه يحمل العرش و السماوات والارض» شما ميگوييد خدا حمل ميكند در حالي كه قرآن ميگويد هشت نفرند كه حامل عرشاند «فقال اميرالمومنين (عليه السلام) ان العرش خلقه الله تعالي من انوار أربعة» آنگاه معلوم ميشود اين چهار نور به معناي انوار جسماني و نورهاي ظاهري و مادي نيست اين هشت نفر چه كسانياند در دنيا چند نفر عرش علمي را حمل ميكنند در آخرت چند نفرند؟ در روايات دارد چهار نفرند اهل بيت(عليهم السلام) را تبيين كردهاند در آخرت هشت نفرند عرش مقام علم است «و هو العلم الذي حمله الله الحملة و ذلك نور من عظمته فبعظمته و نوره ابصر قلوب المومنين»
قرآن كريم هر جا سخن از عرش و كرسي است تدبير الهي را در كنارش ذكر ميكند يا تدبير عملي يا تدبير علمي چون ذات اقدس الهي اوصاف ذاتيهاش عين ذات است اوصاف فعليهاش هم عين هم هستند عين فعل هستند علم فعلي خدا عين فعل خداست چنانكه علم ذاتي حضرتش عين ذات حضرت است
در همين آيه دوم سوره رعد كه محل بحث است فرمود ثم استوي علي العرش و سخر الشمس و القمر كل يجري لاجل مسمي اين شمس و قمر را مسخر كرد و همه موجودات براي آنها قدر و قدَر و حد معيني تنظيم شده است كه همه در جريان و سيراند تا به آن هدف نهايي برسند و به دار القرار واصل بشوند. در سوره اعراف آيه 54 باز سخن از عرش خدا و تدبير الهي است ميفرمايد انّ ربكم الله الذي خلق السماوات و الارض في ستة ايام ثم استوي علي العرش يغشي اللّيل النهار ديگر (واو) ذكر نكرده اين تفسير استواء علي العرش است. استوي علي العرش يعني چه ميكند يغشي اللّيل النهار يطلبه حثيثاً و الشمس و القمر و النجوم مسخرات بأمره ألا له الخلق و الأمر تبارك الله رب العالمين , اين يغشي اللّيل النهار يعني يجعل اليل غاشيتاً علي النهار كه هر جا روشني باشد فوراً تاريكي به سراغش ميرود و او را خاموش ميكند اينجا سيدنا الاستاد رضوان الله عليه پذيرفتند كه اصل عالم ظلمت است كه نور عرضي است كه از ناحيه خداي متعالي ميآيد هرگز عالم بالذات روشن نيست اگر نوري دارد از طرف مبدأ است
ادلهاي كه مربوط به عرش است يا به صراحه تخت بودن و جسم بودن آن را نفي ميكند كه در بعضي از روايات داشت «ليس العرش كما تظن كهيئة السرير» , يا به صراحه تصريح ميكند «العرش هو العلم» , كه قهراً مسئله جسم بودن و هيئت تخت بودن مطرح نيست يا در سياق تحليل مسئله علم و عزت سخن از عرش به ميان ميآيد كه ظهور سياقي نشان ميدهد كه عرش يك مقام علمي و معنوي است تخت جسماني و امثال ذلك نيست.
رواياتي كه درباره كرسي وارد شده است آن هم همين سه قسم است بعضيها ظهور دارد صريح است در اين كه كرسي علم است «الكرسي هو العلم» , بعضيها لسانش نفي تخت بودن است كه ميز و تخت و امثال ذلك در كار نيست, قسم سوم هم ظاهر سياقش تبيين مقام عزت و علم و مانند ذلك است گذشته از آن محكمات ديگر قرآن كريم كه خدا منزه از آن است كه جسم باشد يا همانند چيزي باشد و بر جسمي استوار باشد و مانند آن
تفسیر تسنیم سوره رعد
|
سیدکاظم فرهنگ |
|
|
|
جهش به انجمن
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن می باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن می باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن می باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن می باشید.