logo
پر بازدید ترین عناوین تالار از ابتدا: مطالب زیبا با آیات (تعداد مشاهده:177722)    ایه 59 سوره احزاب(حجاب):زنان مسلمان،جلباب(روپوش) رابه بدن خود نزدیک کنند تا مورد اذیت قرار نگیرند (تعداد مشاهده:140592)    آیا زنان کفار که به اسارت مسلمانان در می آیند بر مسلمانان حلال میشوند و زناشویی با آنها اشکال ندارد (تعداد مشاهده:131495)    اوقات نماز های یومیه در قران (تعداد مشاهده:95533)      پر بازدید ترین عناوین سه ماه گذشته: ترجمه تدبر و نکات مهم تفسیری سوره لقمان: ایات حکمت اموز قران هدایت کننده اهل ایمان و عمل صالح است    تعصب ديني ، ممدوح يا مذموم؟ مفهوم تعصب چيست؟    ياد قيامت: عامل بازدارنده از هر گناه    دعاي مستمر براي عدم انحراف قلب پس از هدايت             

توجه

Icon
Error

ali Offline
#1 ارسال شده : 1393/03/06 02:52:26 ب.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,975

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
ترجمه و تفسير سوره عبس:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

عَبَسَ وَتَوَلَّى ﴿۱﴾

فولادوند: چهره در هم كشيد و روى گردانيد


أَن جَاءهُ الْأَعْمَى ﴿۲﴾

خرمشاهی: از اينكه آن نابينا به نزد او آمد


وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى ﴿۳﴾

فولادوند: و تو چه دانى شايد او به پاكى گرايد


أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنفَعَهُ الذِّكْرَى ﴿۴﴾

فولادوند: يا پند پذيرد و اندرز سودش دهد

أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَى ﴿۵﴾

فولادوند: اما آن كس كه خود را بى ‏نياز مى ‏پندارد

فَأَنتَ لَهُ تَصَدَّى ﴿۶﴾

خرمشاهی: [چرا] تو به او مى ‏پردازى‏


وَمَا عَلَيْكَ أَلَّا يَزَّكَّى ﴿۷﴾

فولادوند: با آنكه اگر پاك نگردد بر تو [مسؤوليتى] نيست

وَأَمَّا مَن جَاءكَ يَسْعَى ﴿۸﴾

مکارم: اما كسي كه به سراغ تو مي‏آيد و كوشش مي‏كند،

وَهُوَ يَخْشَى ﴿۹﴾

فولادوند: در حالى كه [از خدا] مى ‏ترسيد


فَأَنتَ عَنْهُ تَلَهَّى ﴿۱۰﴾

فولادوند: تو از او به ديگران مى ‏پردازى

كَلَّا إِنَّهَا تَذْكِرَةٌ ﴿۱۱﴾

فولادوند: زنهار [چنين مكن] اين [آيات] پندى است

ویرایش بوسیله کاربر 1397/04/16 09:32:45 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

به ناز Offline
#2 ارسال شده : 1397/03/10 09:53:30 ق.ظ
به ناز

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, students, Moderator
تاریخ عضویت: 1396/05/22
ارسالها: 267

تشکرها: 1 بار
نظر علامه طباطبايي در الميزان در تفسير آيات سوره عبس

"عبس و تولي يعني چهره در هم کشيد و روي بگردانيد .

ان جاءه الاعمي اين جمله علت عبوس شدن را بيان مي‏کند ، و لام تعليل در تقدير است و تقدير آن لان جاءه الاعمي است .

و ما يدريک لعله يزکي او يذکر فتنفعه الذکري 👈اين آيه حال از فاعل فعل عبس و تولي است ،
و کلمه تزکي به معناي در پي پاک شدن از راه عمل صالح است . که بعد از تذکر يعني پندپذيري و بيداري و پذيرفتن عقائد حقه دست مي‏دهد ، چون نفع ذکري همين است که آدمي را به تزکي دعوت مي‏کند ، يعني به ايمان و عمل صالح مي‏خواند .

و حاصل معنا اين است که آن شخص چهره در هم کشيد ، و از آن شخص نابينا که نزدش آمده بود روي بگردانيد ، با اينکه او خبر نداشت آيا مرد نابينا مردي صالح بود ، و با اعمال صالح ناشي از ايمان خود را پاکيزه کرده بود يا نه ، شايد کرده بود ، و يا آمده تا با تذکر و اتعاظش به مواعظ رسول خدا )صلي‏ الله‏ عليه‏ وآله‏ وسلّم( بهره‏مند شده ، در نتيجه به تطهير خود موفق گردد

مراد از من استغني کسي است که خود را توانگر نشان دهد ، و ثروت خود را به رخ مردم بکشد .
و لازمه اين عمل اين است که بخواهد از سايرين سر و گردني بلندتر باشد ، و رياست و عظمتي در چشم مردم داشته باشد ،و از پيروي حق عارش بيايد ، همچنان که در جاي ديگر فرمود : ان الانسان ليطغي ان راه استغني و کلمه تصدي به معناي متعرض شدن و روي آوردن به چيزي و اهتمام در امر آن است .

در اين آيه و شش آيه بعدش اشاره مفصلي است به اينکه 👈👈ملاک در آن عبوس شدن و پشت کردن چه بوده ، که به خاطر آن مستوجب عتاب شده ، حاصل آن اين است که : تو خيلي به وضع مستکبران و اعراض کنندگان از پيروي حق مي‏پردازي ، و زياد به وضع آنها اعتناء مي‏کني ، در حالي که اگر او نخواهد خود را پاک کند بر تو تکليفي نيست ، و بر عکس از وضع آن کس که خود را پاک کرده و از خدا مي‏ترسد بي‏ اعتنايي مي‏کني


فمن شاء ذکره - اين قسمت ، جمله‏ اي معترضه است ، و ضمير به قرآن و يا آنچه که قرآن تذکر مي‏دهد بر مي‏گردد ، و معنايش اين است که : هر کس خواست مي‏تواند بياد قرآن و يا معارفي که قرآن تذکر مي‏دهد بوده باشد ، و قرآن اين را تذکر مي‏دهد که مردم بدانچه فطرت به سوي آن هدايت مي‏کند منتقل شوند ، و آن ، عقائد و اعمال حقه‏اي است که در لوح فطرت محفوظ است .

و در اينکه تعبير فرمود به فمن شاء ذکره اشاره است به اينکه 👈👈در دعوت قرآن به تذکر ، هيچ اکراه و اجباري نيست ، و داعي اسلام که اين دعوت را مي‏کند براي اين نيست که نفعي عايد خودش شود ، تنها و تنها نفع آن عايد خود متذکر مي‏شود ، حال اختيار با خود او است

ویرایش بوسیله کاربر 1397/03/19 11:26:10 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

به ناز Offline
#3 ارسال شده : 1397/03/10 04:07:37 ب.ظ
به ناز

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, students, Moderator
تاریخ عضویت: 1396/05/22
ارسالها: 267

تشکرها: 1 بار
آيا فاعل عبس و تولي پيامبر است يا شخص ديگر.اختلاف نظر مفسران در آيات ابتداي سوره عبس

دو نظر عمده پيرامون آيات ابتدايي سوره عبس:

نظر اول:فاعل عبس ،خود پيامبر است

"مشهور در میان مفسران عامه و خاصه این است که:
عده اى از سران قریش خدمت پیامبر (صلى الله علیه وآله) بودند، و پیامبر مشغول تبلیغ و دعوت آنها به سوى اسلام بود، و امید داشت این سخنان در دل آنها مؤثر شود در این میان «عبداللّه بن ام مکتوم» که مرد نابینا و ظاهراً فقیرى بود وارد مجلس شد، و از پیغمبر(صلى الله علیه وآله) تقاضا کرد آیاتى از قرآن را براى او بخواند ، و متوجه نبود که پیامبر(صلى الله علیه وآله) با چه کسانى مشغول صحبت است.
او آن قدر کلام پیغمبر(صلى الله علیه وآله) را قطع کرد که حضرت(صلى الله علیه وآله)ناراحت شد، و آثار ناخشنودى در چهره مبارکش نمایان گشت ، و لذا از «عبداللّه» روى برگرداند، و به سخنانش با آن گروه ادامه داد.

در این هنگام، آیات فوق نازل شد (و در این باره پیامبر (صلى الله علیه وآله) را مورد عتاب قرار داد) رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بعد از این ماجرا «عبداللّه» را پیوسته گرامى مى داشت، و هنگامى که او را مى دید مى فرمود: «مرحبا به کسى که پروردگارم به خاطر او مرا مورد عتاب قرار داد»

نظریه دوم :فاعل عبس ،فردي غير از پيامبر است

این آیات، درباره مردى از «بنى امیه» نازل شده که نزد پیامبر نشسته بود، در همان حال «عبداللّه بن ام مکتوم» وارد شد، هنگامى که چشمش به «عبداللّه» افتاد قیافه در هم کشید. خداوند در آیات فوق عمل او را نقل کرده، و مورد ملامت و سرزنش قرار داده است، این شأن نزول در حدیثى از امام صادق(علیه السلام)نقل شده است.

ولى، به فرض که شأن نزول اول واقعیت داشته باشد، کارى که منافات با مقام عصمت داشته باشد در آن مشاهده نمى شود.
🔺 «اوّلاً» پیامبر(صلى الله علیه وآله) هدفى جز نفوذ در سران قریش، و گسترش دعوت اسلام از این طریق، و درهم شکستن مقاومت آنها، نداشت.

🔺«ثانیاً» چهره در هم کشیدن در برابر یک مرد نابینا مشکلى ایجاد نمى کند;هرچندکه او نیز رعایت آداب مجلس را نکرده بود; و در هنگام صحبت پیامبر صلی الله علیه واله نباید سخن اورا قطع کند

وبه.جهت اهمیت دادن خداوند به محبت وملاطفت با مومنان مستضعف، همین مقدار بى اعتنائى را در برابر این مرد مؤمن براى پیامبرش نمى پسندد، و او را مورد عتاب قرار مى دهد،

اینها همه از یک سو.
از سوى دیگر، اگر به این آیات، از زاویه حقانیت و عظمت پیامبر (صلى الله علیه وآله)نگاه کنیم، در سر حد یک معجزه است; چرا که رهبر بزرگ اسلام در کتاب آسمانى خود آن چنان مسئولیت براى خود ذکر مى کند که حتى کوچکترین ترک اولى، یعنى بى اعتنائى مختصرى نسبت به یک مرد نابیناى حق طلب، را مورد عتاب خداوند مى بیندو این دلیل زنده ای
بر اینست که این کتاب آسمانى از سوى خدا است و او پیامبر صادق است،



🔻در پایان، این سخن را بار دیگر تکرار مى کنیم: مشهور در میان مفسران گر چه شأن نزول اول است، ولى باید اعتراف کرد که: در خود آیه چیزى که صریحاً دلیل بر این معنى باشد که منظور پیامبر(صلى الله علیه وآله) است، وجود ندارد و شأن نزول دوم از جهاتى ترجیح دارد"


💢💢 نقل از تفسير نمونه

ویرایش بوسیله کاربر 1397/04/16 09:11:31 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

ali Offline
#4 ارسال شده : 1397/03/19 11:21:49 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,975

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال

بررسي و تامل در ايات ابتداي سوره عبس و تولی

برگرفته از كانال آيت الله محمدباقر معرفت


الف) فن التفات: در آیه اول و دوم، ضمائر اول شخص غایب هستند. عبس و تولی. ان جاءه الاعمی. در آیات ۳ و ۴ ضمیر به کاف خطاب است. وما یدریک لعله یزکی. او یذکر فتنفعه الذکری. اما آیه پنجم از اسم موصول من استفاده شده است که در جایگاه غایب است. اما من استغنی. بعد از آن به ضمیر انت خطاب برمی گردد. فانت له تصدی. و ماعلیک الا یزکی. دوباره به من اسم موصول و ضمیر غایب اول شخص برمی گردد. واما من جاءک یسعی. و هو یخشی. در آخر در آیه دهم به ضمیر خطاب انت برمی گردد. فانت عنه تلهی.

👌توجه: فن التفات یعنی برگرداندن ضمیر در آیات متوالی که در یک موضوع هستند که اشاره به نکته دقیق دارند تا متفکرین و متدبرین در آیات با تفکر و تدبر به عمق معنا پی ببرند.

ب) معنای عبس یک معنای وجودی است. رو درهم کردن.
ج) معنای تولی یک معنای وجودی است. رُخ برگرداندن.
د) معنای تلهی یک معنای عدمی است. توجه نداشتن.

🔰نتیجه:
ضمائر آیه اول (عبس و تولی) و دهم (فانت عنه تلهی) نمی تواند به یک نفر برگردد. چون اجتماع وجود و عدم در یک نفر قابل قبول نیست. چگونه می توان تصور کرد که رسول الله ص هم رو درهم کند و رُخ برگرداند و هم توجه نداشته باشد.

farhang Offline
#5 ارسال شده : 1397/08/13 10:37:50 ق.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,048
Iran (Islamic Republic Of)

48 تشکر دریافتی در 28 ارسال
تدبر در ايات ابتداي سوره عبس و تولي، فاعل فعل عبس كيست؟پيامبر يا فرد مستغني ؟نقش فرد اعمي چيست؟

در مورد آیات ابتدایی سوره عبس و اینکه مرجع ضمیر آنها به چه شخصی بر می گردد، در میان مفسرین و قرآن پژوهان اختلاف نظرهایی وجود دارد. لذا برای این که بتوانیم تا حدود زیادی به معنای اصلی آیات پی ببریم لازم است که از روش فهم آیات استفاده کنیم یعنی از خود آیات و ارتباط میان آن ها در خود سوره کمک بگیریم. طبق این روش در ابتدا آیات را پاراگراف بندی میکنیم تا ببینیم کدام یک با هم در ارتباطند.

درابتدای سوره با دو دسته آیات (1-4) و (5-10) روبرو هستیم. آیا این دو با هم در ارتباطند؟ یا هرکدام از آنها فراز مستقلی را تشکیل می دهد؟ همین نکته میتواند به ما در فهم بهتر آیات کمک کند.
در آیات (1-4) فردی بدلیل آمدن نابینایی روبرگردانده و خداوند می فرماید تو چه می دانی شاید او تزکیه و متذکر شود ولی در آیات (5-10) که مشخصاً خطاب به پیامبراست و بحث هدایت و تذکر دادن مطرح است، خداوند پیامبر را از تصدی مسئولانه نسبت به تزکیه فردی که استغنا می ورزد باز می دارد و درعین حال به او متذکر میشود که نسبت به نابینایی که خشیت دارد وبه نزدش آمده بی توجه است.


بنابراین اگر این دو مجموعه آیات را مستقل فرض بگیریم با 2 مشکل و ایراد عمده مواجه خواهیم شد:

اولاً لحن آیات 8،9،10 که با جملات مضارع بیان شده رویه ای از جانب پیامبر در ذهن تداعی میکند که گویا وی نسبت به افراد مستغنی توجه زیادی دارد ولی به افرادی که خشیت دارند بی توجه است و به همین دلیل خداوند به او تذکر میدهد. بنابراین خطاب دراین مجموعه آیات همانطور که المیزان هم گفته شدیدتر و سنگین تر از خطاب عبس و تولی در مجموعه آیات اول خواهد بود.

دوماً اگر آیات ۱ الی ۴ را مستقل فرض بگیریم ماجرای فردی که از نابینایی رو برگردانده و خطاب آیه ۳ در اینجا بی سرانجام باقی می ماند.

پس ناچاریم که این دو مجموعه آیات را با هم در یک فراز در نظر بگیریم؛ در این صورت میبینیم که مجموعه آیات دوم، مجموعه آیات اول را توضیح می دهد.


حال یک بار دیگر آیات 1 تا 10 را با فرض بر این که در ادامه هم باشند، مرور میکنیم. مفهوم آیات 1 و 2 که مشخص است ولی در آیه 3 خطاب عوض میشود و همه اتفاق نظر دارند که خطاب به پیامبر است. اگر خطاب آیه 3 متفاوت ازشخص عبس باشد و خطاب به پیامبر، بنابراین طبیعی است که ضمیر"ه "در این آیه به فرد عبس برگردد، چون اوست که مشمول نکوهشی شده و کار نامناسبی کرده. در این جا از نابینا هیچ مشخصات و توضیحی نداریم که چرا او باید تزکیه شود مگر در یک حالت که خطاب، به فرد عبس باشد یعنی فاعل عبس در مقام تبلیغ باشد؛ فردی که صلاحیت تذکردادن و تبلیغ را داشته باشد؛ به عبارتی روبرگرداندن فرد مذکور در آیه 1 دلیلی باشد که خداوند او را نسبت به احتمال تزکیه و تذکرپذیری فرد نابینا مورد خطاب قرار دهد.

نکته دیگر این است که اگر ضمیر مفعولي ه درآیه 3 (لعله يزكي)را فاعل عبس در نظر بگیریم، مضمون آن با آیات 5،6،7 (که در آن خداوند پیامبر را از توجه به فرد مستغنی باز می دارد) همخوانی نخواهد داشت. بنابر آنچه گفته شد می توان نتیجه گرفت که فردی که استحقاق و احتمال تذکر را دارد آن فرد عبس نیست بلکه فرد نابیناست.

در آیات 5 به بعد که توضیح بیشتری از ماجرای عبس و تولی است خداوند به پیامبر تذکر می دهد که تمرکزش را در تبلیغ روی افرادی که خشیت دارند بگذارد و آنقدر وقت و انرژی خود را برای کسانی که استغنا می ورزند صرف نکند و اصراری به هدایت آنها نداشته باشد چرا که قرآن وسیله تذکر و یاد آوری است، هر کس که بخواهد از آن تذکر می گیرد ( ۱۱-۱۲) لذا دلیل بازداری پیامبر از هدایت فرد مستغنی در اینجا مشخص می شود.

پیرو ابلاغ سوره اعلی" سیذکر من یخشی" (10)که مرحله تذکر دادن به افراد مناسب در ابتدای بعثت است، خداوند به پیامبر یادآور می شود که در این مرحله به افرادی که خشیت دارند تذکر بده و بدین ترتیب ارتباط آن با آیه اول مشخص می شود که علت عبس و تولی پیامبر از آمدن نابینا به این دلیل بوده که وی مشغول تبلیغ و هدایت فردی به ظاهر متمول و مهمی بوده، در این بین نابینایی به نزد پیامبر می آید و اصرار دارد که با او صحبت کند ولی قاعدتاً پیامبر ترجیح می دهد که صحبت خود را ابتدا با آن فرد تمام کند و سپس به سراغ نابینا برود. البته در اینجا از برخورد دقیق پیامبر اطلاعی در دست نداریم ولی فعل او هم نمیتواند خیلی خطا یا گناه نابخشودنی به حساب بیاید. لذا بنظر نمیرسد که خطاب خداوند در اینجا خطاب سنگینی باشد چرا که آیات بعدی علت کار پیامبر را توضیح میدهد. بنابراین خطاب را می توان یکجور اولویت بخشی دانست.

در مجموع می توان نتیجه گرفت که 10 آیه اول سوره عبس تبصره ای است برای کار پیامبر که افرادی که خشیت دارند و هنوز مناسب تبلیغ هستند را در اولویت بگذارد؛ به عبارتی در تبلیغ اولویت بخشی داشته باشد.
لحن کلی آیات بعدی سوره هم نکوهش از افرادی است که نسبت به ربوبیت و هدایت الهی استغنا و کفر می ورزند .
سیدکاظم فرهنگ
ali Offline
#6 ارسال شده : 1397/11/22 07:04:31 ب.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,975

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
نظر امام موسی صدر راجع به انتقاد از پیامبر در سوره عبس

"آیات سوره عبس : قرآن دائم درحال نقد پیامبر برای تربیت شخصیت اوست.

امام صدر می گوید: «ما به انسان نیاز داریم و این مهمترین و نخستین نیاز است و بسیار مهمتر از به دست آوردن منابع مالی یا اسلحه است. ما باید انسان به دست آوریم و مهمتر از به دست آوردن دیگران به دست آوردن خویش است. همه ما در معرض خطر هستیم. آیاتی را به یاد بیاورید که درباره رسول اکرم نازل شده است و هر روز و هر لحظه در حال تربیت و هر روز در حال یادآوری. قضیه نزول آیه عبس و تولی را به یاد آورید، قرآن از پیامبر انتقاد تند و صریح می کند. از این رو برای پیشرفت به انسان نیاز داریم، به خود نیاز داریم، به دوری از فریبکاری»

این خلاف تفسیر مشهور شیعه در کل آیات است. این تذکر به پیامبران، از این نظر است که به انسان انظار دهد که مثل آن رفتارها عمل نکند چرا که آن روش آرمانی قرآن نیست.
"

حجت الاسلام مهریزی

نقل از سایت امام صدر
ali Offline
#7 ارسال شده : 1400/05/12 01:10:18 ب.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,975

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
ايا ايات ابتداي سوره عبس و تولي راجع به پيامبر است يا فردي اموي؟

پاسخ از منظر ايت الله طالقاني

از آنچه درباره سبب نزول اين آيات ذكر شده و نظرهايى كه در تفسير مجمع البيان آمده، معلوم ميشود كه علما و مفسرين از صدر اسلام اتفاق داشتند كه مقصود و مخاطب در اين آيات شخص رسول اكرم است، تنها سيد مرتضى نظر و احتمال مخالف اظهار نموده.

شيخ طبرسى در كتاب تفسير جمع الجوامع كه با همه اختصار جامعترين و كاملترين تفسير سابقين است و بعد از مجمع البيان و الكافى الشافى آن را نگاشته، در تفسير اين سوره همان نظر عموم مفسرين را كه مقصود رسول اكرم است آورده و نظر مخالفى ذكر نكرده.

اما رأى يا ترديدى كه سيد مرتضى اظهار فرموده و بعضى از مفسرين شيعه از آن پيروى كرده ‏اند از جهاتى مورد نظر است:

1- اينكه فرموده «ظاهر آيه دلالتى بر توجه آن به رسول اكرم (ص) ندارد ...» چگونه دلالت ندارد با آنكه ضميرهاى مخاطب در آيه: وَ ما يُدْرِيكَ ...فانت ... ما عَلَيْكَ ... مَنْ جاءَكَ ... خطاب به همان است كه «عَبَسَ وَ تَوَلَّى» از او خبر داده.

آيا باور كردنى است كه اين خطابهاى پى در پى متوجه به شخص مجهولى از بنى اميّه باشد؟! اين فرد مشرك اموى كه بوده كه اين اندازه قرآن باو اهميت داده و مسئول تزكيه و تذكر ديگرى بوده؟ و شخص مسلمان كور و روشن دل با سعى و كوشش بوى روى مى‏آورده؟

آيا در خطابهاى ابتدايى قرآن موردى ميتوان يافت كه مخاطب جز شخص رسول اكرم (ص) باشد؟

2- اينكه فرموده: «عبوس كردن نسبت بمؤمن نميتوان از صفات و خوى پيمبر باشد ...» جواب اينست كه اينگونه تأثرات حالاتيست كه براى هر كسى در هر مقامى بخصوص در راه مقصد عالى و دعوت پيش ميآيد، و اينگونه تأثرات و حالاتى كه در ظروف و اوضاع خاصى پيش ميآيد اولا از قسم صفات و اخلاق نيست، ديگر اينكه آن گاه كه براى آمال و آرزوهاى شخصى نباشد و در طريق دعوت و در راه خدا باشد بخودي خود پسنديده است.

3- اما تأييدى كه از روايت منقول از حضرت صادق (ع) براى نظر خود آورده‏اند، اولا اين روايت مجهول السند است، ديگر آنكه مخالف با تاريخ مسلّم و نظر عموم مفسرين ميباشد، و بيش از آن مخالف با روايت ديگريست كه از حضرت صادق (ع) ذكر شده: «هر گاه رسول خدا عبد اللَّه بن ام مكتوم را ميديد ميفرمود: «مرحبا مرحبا لا و اللَّه لا يعاتبنى اللَّه فيك ابدا ...».

اما توهّم اينكه خطاب عتاب ‏آميز پروردگار دلالت باين داشته باشد كه از رسول اكرم گناهى سرزده و مخالف با عصمت ميباشد، درست نيست، زيرا روى درهم كشيدن و روى گرداندن، از گناهان شمرده نشده و عتاب پروردگار دلالت بر كمال توجه و مراقبت نسبت بآن حضرت دارد.

آيات- 73، 74، 75- سوره بنى اسرائيل، از اين آيات عتاب آميزتر و بيش از آن سخت و تهديد آميز است: وَ إِنْ كادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنا غَيْرَهُ وَ إِذاً لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا، وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلًا. إِذاً لَأَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَياةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنا نَصِيراً «1».

خطاب اين آيات با همه عتاب و تهديد متوجه شخص رسول اكرم صلّى الله عليه وآله است و هيچ يك از علماء و مفسرين حتى سيد مرتضى رحمة اللَّه عليه آن را توجيه و تأويل نكرده‏اند.

اينگونه آيات شواهد روشنى است كه شخص پيمبر اكرم (ص) در طريق رسالت و دعوت آن چنان محكوم و مقهور وحى بوده كه در كمترين انديشه و حركاتش مراقبت ميشده، و همين دليل قاطع است كه وحى پيمبران از نوع كشف و الهامات عادى نيست و همچنين از مبدء لا شعور كه روان كاوان جديد براى توجيه هر پديده نفسانى به آن‏ روى ميآورند و آن را كليد رمز براى گشودن اسرار روحى ميشمارند، نمى‏باشد «1».

اين سوره در مكه و در سختترين مراحل دعوت اسلام نازل شده، در اين مرحله براى هموار كردن راه پيشرفت دعوت، گفتگو و ملايمت با سران و اشراف قريش كه دشمن اين دعوت و مانع پيشرفت آن بودند لازم مينمود ولى وحى قرآنى از اين گفتگو و تصدّى بآن، سخت نكوهش كرد و رسول خدا را براى هميشه از اين روش بازداشت.

دو آيه اول بصورت خبر از غايب بى‏نام آمده- چون دوستى كه از دوستش برنجد و نخواهد روبرو از او مؤاخذه كند و او را برنجاند و همان قدر كه او از بنده دلداده (عبد اللَّه) روى گردانده، وحى بسوى غايب روى آورده: عبس و تولى ... پس از اين دو آيه بخطاب روى در روى محبت آميز روى آورده:

وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى: ظاهر «ما» استفهام انكارى است: چه چيز تو را دانا كرده، يا چه ميدانى؟ ميشود كه ما نافيه باشد: نمى‏دانى، شايد او باشد كه تزكيه كند.

آدمى در اصل خلقت آلوده نيست و آلودگى از عوارض فطرت پاك و معلول اكتساب يا توارث است، همه افراد قابل تزكيه ميباشند و هر چه نفوذ و تراكم اين عوارض در نفس انسان كمتر باشد قابليت تزكيه بيشتر است. از اينجهت توده مردمى كه گرفتار حجابهاى غرور و تكبّر و قدرت و ثروت و امتيازات طبقاتى نيستند يا كمترند براى پذيرش تذكر آماده‏ترند و اميد به تزكيه آنها بيشتر است: «وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى».

أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرى‏: «او» اشعار به ترديد و تأخير دارد: اگر تزكيه نشد شايد متذكر شود پس اين تذكر وى را سود دهد

«لَعَلَّهُ يَزَّكَّى». اگر يكباره تزكيه نشود و سراپا دگرگون نگردد، همين تذكر، تذكر يابنده را رو بخير و صلاح پيش ميبرد و بوى سود مى‏رساند: «أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرى‏».

أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى‏ فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى وَ ما عَلَيْكَ أَلَّا يَزَّكَّى: پس از عتاب اول و بيان مقصد، اما من ... بيان مورد عتاب و تفصيل مطلب است. فَأَنْتَ لَهُ ... در مقام استفهام انكارى است: اما آن كسى كه خود را بى‏نياز پنداشته يا بى‏نيازى بخود بسته، تو متصدّى تذكر و اصلاح او مى‏شوى؟! چون سرشت انسانى سراسر استعداد و قابليت است يكسره نيازمند و ناتوان مى‏باشد.

وَ أَمَّا مَنْ جاءَكَ يَسْعى‏ وَ هُوَ يَخْشى‏ فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى: در مقابل آن سرمايه تباه توانگر- نما، اين سرمايه ‏دار نيازمند است كه سرمايه ‏هاى ذاتى او بكار افتاده و روحش فروزان گشته، او از همه چيز غير خود و حق چشم پوشيده و با شيفتگى و كوشش و نگرانى (نگرانى از خدا و خود، يا هراس از دشمنان كينه جو كه در كمين مسلمانان بودند) شتابان و عصاء زنان از راه دور و از پيچ و خم كوى‏هاى ناهموار، روى آورده تا هر چه از آيات خدا نازل شده بيش از ديگران دريابد،

او آن قدر در نظر خدا عزيز بود كه درباره‏اش به عزيزترين و گزيده‏ترين خلق خود عتاب كرد: آيا تو او را سبك مى‏گيرى و از او روى مى‏گردانى؟!: «فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى».

پس از اين آيات، مقام اين مرد در ميان مسلمانان تا آنجا بالا رفت كه مانند بلال مؤذّن رسمى رسول خدا شد. اين مقام در واقع مقام فرماندهى جمع و بصف درآمدن مسلمانان بود. و دو بار رسول اكرم (ص) او را در مدينه بجاى خود واگذارد، و چون بوى ميرسيد با لحن تجليل و عذر خواهى باو ميفرمود: «مرحبا بمن عاتبنى فيه ربى» حاصل درسى اين آيات اين است كه كار قرآن نوسازى انسان است، نوسازى از مواد اولى انسانى كه همان ضمير و فطرت مى‏باشد و آنها كه مواد اولى آنها را هواها و غرورها فاسد كرده قابل نوساختگى نيستند. اين نوسازى بوسيله تذكر و تزكيه است.

كَلَّا إِنَّها تَذْكِرَةٌ: كلا، مطلب مذكور را ردع و نفى، و مطلب بعد را اثبات ميكند.

اين در موردى است كه تناسبى صريح يا غير صريح در بين مطلب قبل و بعد باشد. آيات قبل، بيان توجه و تعرّض رسول خدا به مشرك بى‏نياز و اعراض از مؤمن نيازمند بود.

آيا در اين كار آن حضرت چشم بمال و قدرت اشراف قريش براى پيشرفت دعوت خود داشت؟ نظر آن حضرت، در اندك توجهى كه در اين جلسه بسران قريش نمود و در نتيجه توجهى كه بايد بآن كور نو مسلمان بشود نشد، اين بود كه شايد آيات قرآن در دلهاى سخت آنان نفوذ كند تا اسلام آرند يا مانع پيشرفت آن نشوند و مقاومت ننمايند.

آن حضرت بسى نگران بود كه مبادا در ميان طوفان تعصّبها و غرورها و ديوارهاى جاهليت مكه، شعله وحى فرو نشيند و بزودى در دنياى تاريك و گمراه پرتو نيافكند و اين رسالت و هدايت الهى چنان كه بايد انجام نگيرد يا گسترش نيابد.

اين آيه چنين انديشه ‏اى را نفى مى‏كند: «كلا ...» هيچ در اين انديشه مباش، اين آيات يا اين وحى، تذكره‏ايست كه باعماق ضمير و روح آدمى نفوذ مى‏كند و موجب تحولى است كه سازندگى انسان را از عمق ضميرش آغاز مى ‏نمايد، پيشرفت سطحى و گسترش ظاهر آن مورد نظر نيست.

فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ: بقرينه بيان، ضمير راجع به مورد تذكره است: پس هر كه خواست بآنچه تذكر داده شده متذكر شود، مى‏شود


تفسير پرتوي از قران ،سيد محمود طالقاني
ali Offline
#8 ارسال شده : 1402/03/03 09:39:38 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,975

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال

آغاز این سوره ده آیه دارد که در اینجا اعتراض ذات اقدس الهی است به جریان فقیرستیزی و تکبر کردن, برتر دانستنِ غنی بر فقیر و مانند آن. این مقدمه‌ای لازم دارد که مرجع این ضمیرها مشخص بشود.

در مرجع این ضمیر دو قول است که با ابهام است: یکی اینکه این ﴿عَبَسَ وَ تَوَلَّی﴾؛ یعنی عبوس کرد چهره در هم ریخت و رو برگرداند این ضمیرهای فعل غایب به چه کسی برمی‌گردد؟ ضمیر ﴿أَنْ جاءَهُ﴾ هم که ضمیر غایب است به چه کسی برمی‌گردد؟ عبوس کرد و رخ برگرداند برای اینکه نابینایی بر او وارد شد این دو آیه با ضمیر غیبت و فعل غایب شروع شد, سوم و بعدی هم با ضمیر حاضر و فعل حاضر شروع می‌شود: ﴿وَ ما یُدْریکَ لَعَلَّهُ یَزَّکَّی﴾ خدای سبحان خطاب می‌کند به این شخصی که عبوس کرد و رخ برگرداند می‌گوید شاید آن شخص یک انسان وارسته‌ای بود یا وارسته‌ای بشود, چرا این کار را کردی؟ چرا صورت برگرداندی و بی‌اعتنایی کردی؟ تو که آگاه نیستی از پایان امر، از درون افراد. ﴿وَ ما یُدْریکَ﴾ شاید برای طهارت روح آمده باشد یا شاید برای اینکه مطلب موعظه‌ای بشنود و متذکر بشود و این تذکره به حال او سودآور باشد. به هر حال یا طهارت باطن یا اخلاق ظاهر ولی کسی که وضع مالی‌اش خوب است نه تنها توانگر است بلکه مستغنی است استغنا پیدا می‌کند آن کسی که وضع مالی‌اش خوب است متأسفانه غنای او باعث استغنای او می‌شود و استغنای او زمینه سرکشی و طغیان او را فراهم می‌کند ﴿أَمَّا مَنِ اسْتَغْنی﴾ که زمینه ﴿إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی ٭ أَن رَآهُ اسْتَغْنَی﴾[1] در او هست ﴿فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّی﴾ تو تمام توجه خود را نسبت به او قرار دادی, متصدی گفتار او هستی و متصدی شنیدن حرف او هستی.

﴿وَ ما عَلَیْکَ أَلاَّ یَزَّکَّی﴾ اگر آن شخص به تزکیه روح دسترسی نیابد حرجی هم بر تو نیست تو یک کسی که مستغنی است از کلمات و نصایح تو طرفی نمی‌بندد به او توجه تام داری یک نابینایی که ممکن است درونش طیب و طاهر باشد از او اعراض می‌کنی رخ برمی‌گردانی؟ ﴿وَ أَمَّا مَنْ جاءَکَ یَسْعی‏ ٭ وَ هُوَ یَخْشی‏ ٭ فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّی﴾ او که با سعی و کوشش آمده و اهل خشیت و هراس محمود و ممدوح است تو از او صورت برمی‌گردانی؟ این ترجمه این ده آیه است

نقشه یک ضلعش آن سائل است که پنج فضیلت دارد، یک ضلعش آن مستکبر است که دو رذیلت دارد، یک ضلعش یک مخاطب است که با آن پنج فضیلت‌دار، سه کار ناصواب کرده است و با این شخص بی‌فضیلت، دو کار باصواب کرده است
در جریان ﴿عَبَسَ وَ تَوَلَّی﴾مثلثی ترسیم شده است که یک ضلعش آن شخصی بود که أعمی بود پنج صفت داشت که هر کدام از آنها شایسته تکریم بودند یا شایسته ترحّم بودند إکرام، احترام یا ترحّم برای هر کدام از این خصوصیات پنج‌گانه ضلع اول. ضلع اول مربوط به آن سائل است که او أعمی بود او «یتزکّی» بود، او ﴿یَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّکْری﴾ بود، او ﴿جاءَکَ یَسْعی﴾ بود، او ﴿وَ هُوَ یَخْشی﴾ بود؛ اهل سعی بود اهل خشیت بود اهل تزکیه روح بود اهل تذکره نفس بود و نابینا؛ این ویژگی پنج‌گانه مربوط به ضلع اول بود.

ضلع دوم مربوط به آن مستغنی بود که حرف در او اثر نمی‌کرد / حرف هم در او اثر نمی‌کرد این هم یک آدم مستغنی بود

ضلع سوم مخاطب است که با آن پنج فضیلت‌دار، سه کار ناصواب کرده است و با این شخص بی‌فضیلت، دو کار باصواب کرده است ؛ این پیداست که خطاب یا متوجه حضرت نیست یا از سنخ «إِیَّاکِ أَعْنِی وَ اسْمَعِی یَا جَارَة» است ( یعنی به در می‌گویم تا دیوار گوش کند؛ چون مخاطب اصلی است فرمود «اِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ جَمِیعُهُ عَلَی مَعْنَی اِیَّاکِ اَعْنِی وَ اسْمَعِی یَا جَارَةِ» این همان مَثل معروف عرب‌ها است که ما هم در فارسی می‌گویم به در می‌گویم تا دیوار گوش کند.)

بر اساس خصوصیت‌هاي حضرت و ساير ايات هرگز این «أنت» به حضرت خطاب ندارد و آن ﴿عَبَسَ وَ تَوَلَّی﴾ هم به حضرت خطاب ندارد و شواهد فراوان عقلی و نقلی هم بود که این عبوس و مانند آن مربوط به حضرت نیست طبق شواهد قرآنی و شواهد عقلی. اخلاق پیغمبر قبل از نزول سوره ﴿عَبَسَ وَ تَوَلَّی< در سوره قلم مورد تصدیق خداست که خدا فرمود: ﴿وَ إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ﴾ در سوره توبه فرمود حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ،کسی که ﴿عَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ﴾ است که نمی‌آید فقیری را کنار بگذارد و یک غنی را ترجیح بدهد. این اصل کلی ماست ما دنبال این نمی‌گردیم که ضمیر به چه کسی برمی‌گردد این اصل ماست. هر چه که مطابق با این اصل است قبول می‌کنیم این اصل هم تخصیص‌پذیر نیست
تفسير تسنيم ايت اله جوادي املي

ویرایش بوسیله کاربر 1402/03/04 01:36:36 ب.ظ  | دلیل ویرایش: edit

ali Offline
#9 ارسال شده : 1402/03/08 08:29:01 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,975

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال

پیشگفتار سوره عبس

نام اين سوره «عبس» اشاره به نقش و تأثير حالتي از چهرة انسان در اطرافيان و لزوم مراقبت آدمي، نه تنها بر كردار و گفتار خود، بلكه بر تصويري است كه با چهره خود نشان مي‌دهد. معمولا زبان بيانگر احساسات دروني ماست، اما صورت نيز، با 43 ماهيچه‌اي كه پروردگار حكيم در آن تعبيه كرده، قادر است انواع حالات شادي، غم، اخم، خشم، خنده يا ترس و تهديد را به خود بگيرد و سخن گفتن صورت [Facial Expression] و روانشناسي نهفته در آن قابل انكار نيست.

ده آية نخست اين سوره بيانگر تجربه‌اي از «اخم» ناخواسته خوش‌روترين و خوشدل‌ترين خلق خداست كه گرچه به دليل نابينا بودن مخاطب آن هرگز ديده نشد، ولي از چشم لطيف و خبير پروردگار كه كوچكترين حركات و سكنات پيامبر را زير نظر تعليم و تربيت ويژة خود داشت دور نماند، تا با چنين تذكراتي، صورت او نيز در سيره و سنّت‌اش، الگوي اُمت و آيندگان گردد.

عبس:1
چهره درهم كشيد و روي گرداند،2

______________

2 - 12 آية ابتداي اين سوره دربارة ماجراي بسيار مهمي مربوط به امر هدايت، در ابتداي رسالت پيامبر مكرم اسلام(ص) مي‌باشد. اصل ماجرا و اشخاص مورد نظر در آن از نظر تاريخي كاملا شناخته شده‌اند و مفسرين با جزئيات تمام از آن ياد كرده‌اند، اما قرآن برخلاف عادت ما آدميان، كه به صحنه‌پردازي و اسم و رسم و سن و سابقه بازيگران و حواشي و شاخ و برگ‌ها مي‌پردازيم، عمداً از ذكر اسامي امتناع كرده است تا حواس خوانندگان را متوجه و متمركز در روح مطلب و پند و پيام اصلي آن نمايد؛ نه نامي از مخاطب آيات [پيامبر] مي‌برد، نه از آن كور روشندل، كه به خاطر او خدا بهترين خلق خود را مورد عتاب و خطاب قرار داده، و نه از آن كس يا كساني كه پيامبر عهده‌دار ارشادشان شده بود. در طليعة سخن به همين نكته، كه كليد مطلب است، بسنده مي‌كند كه: «چهره در هم كشيد و روي گرداند از اين كه آن كور به سراغ او آمده بود».

عبس:2
از اين كه آن كور [در وسط جلسه‌اي مهم] به سراغش آمد.3
______________
3 - نزول اين سوره در سال دوم بعثت، مقارن با تلاش پيامبر(ص) براي دعوت از اشراف و سركردگان مكه به پيام توحيدي است. اين امري طبيعي، منطقي و مديريتي است كه برنامة تبليغ از مؤثرترين و بانفوذترين اشخاص آغاز گردد تا دفع مانع و مزاحم و جلب مريد و موافق گردد. اين شيوة ما آدميان در سياست و اقتصاد و تعليمات و تبليغات است، اما در هدايت و ارشاد، كيفيّت بر كميّت اولويت دارد. از چشم ظاهربین ما آدميان يك كور، غايب و غريب است! و كساني حاضر و آشنا به نظر مي‌آيند كه قدرت و ثروتشان چشمگير و زبانزد باشد. اين آزمون آنگاه رخ داد كه كورِ حق طلبي سرزده و با صداي بلند پيامبر را، كه در جلسه‌اي مهم براي دعوت آن سركردگان به اسلام بود، براي پاسخ دادن به سؤالاتش خواند و مجلس را مختل كرد.

عبس:3
و تو چه داني! اي بسا او [کسی] باشد كه پاكي پذيرد،4
____________
4 - از 16 باري كه استفهام انكاري «وَمَا اَدْرِيكَ/ يُدْرِيكَ» [تو چه داني] در قرآن آمده، اين آيه تنها موردي است كه به امر هدايت اشاره دارد، بقيه موارد عمدتاً مربوط به: ساعه قيامه، يوم الدّين، يوم الفصل و امور مشابه مربوط به عوالم پيچيده و پنهان از درك و فهم ماست. چنين هشداري نشان مي‌دهد تشخيص هدايت ديگران، كه امري قلبي است، همانقدر براي ما پيچيده است كه امر قيامت! فعل مضارع «يَزَّكَّى»، در باب تفعّل، از ريشة زكي، پاكي و آمادگي قلبي براي طهارت نفس را نشان مي‌دهد كه آن كور خود به دنبالش بود، بي آن كه دعوتي شده باشد.

عبس:6
با اين حال تو به او مي‌پردازي؟7
______________
7 - «تَصَدَّى» از ريشة صَدَي [مضارع مخاطب از باب تفعل]، روي آوردن به چيزي يا كسي و متصدّي آن شدن است. از نظر لغوي، صَدَي انعكاس صدا در كوهستان و كف زدن در ابراز احساسات و اعلام تأييد است. به تشنه نيز به خاطر روي آوردنش به آب، صدي گفته مي‌شود. در جملة «فَأَنتَ لَهُ تَصَدَّى» نوعي ترجيح و تمايل ناخودآگاه در پرداختن به ارشاد آن سران، كه خود احساس نيازي به ارشاد نمي‌كردند، مشاهده مي‌شود.


عبس:7
در حالي كه بر تو نيست [ارشاد او] اگر خود پاكي نپذيرد.8
______________
8 - اين تذكر از يك طرف مسئول نبودن پيامبر را در امر ارشاد آن مستكبران نشان مي‌دهد، و از طرف ديگر بر اختيار و حق انتخاب و آزادي آنان، كه در سوره‌هاي بعدي به تفصيل بر آن تأكيد شده است تأكيد مي‌كند. قرآن پيامبر را در امر تبليغ از احساس وظيفه حفاظت، وكالت، الزام، اكراه، اجبار، تكليف و سيطره بر مخالفان بركنار داشته است.



تفسير بازرگان
کاربرانی که در حال مشاهده انجمن هستند
Guest
جهش به انجمن  
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.

قدرت گرفته از YAF 1.9.6.1 | YAF © 2003-2024, Yet Another Forum.NET
این صفحه در مدت زمان 0.464 ثانیه ایجاد شد.