رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,985
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ماجرای حضرت ایوب و بیماری و سختی های ایوب-شیطان و زن ایوب - سوگند ایوب برای ضرب همسرش
به نام خدا
در سوره صاد ایات 41-44 به طور خلاصه به داستان حضرت ایوب اشاره شده است.
ابتدا ایات قران و برخی ترجمه های مشهور ایات را مرور میکنیم.سپس کاربران گرامی به بیان نظرات خواهند پرداخت.
وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ ﴿۴۱﴾
انصاریان: و بنده ما ایوب را یاد کن، هنگامی که پروردگارش را ندا داد که شیطان [به سبب رنج و شکنجه ای که دچارش هستم] مرا سرزنش و شماتت می کند [تا از رحمت تو دلسردم کند.]
فولادوند: و بنده ما ايوب را به ياد آور آنگاه كه پروردگارش را ندا داد كه شيطان مرا به رنج و عذاب مبتلا كرد
ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هَذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ ﴿۴۲﴾ خرمشاهی: [گفتيم] پايت را به زمين بزن، اينك اين شستنگاهى است سرد و نوشيدنى
وَوَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَذِكْرَى لِأُولِي الْأَلْبَابِ ﴿۴۳﴾
فولادوند: و [مجددا] كسانش را و نظاير آنها را همراه آنها به او بخشيديم تا رحمتى از جانب ما و عبرتى براى خردمندان باشد
قمشهای: و ما اهل و فرزندانی که از او مردند و به قدر آنها هم علاوه به او عطا کردیم تا در حق او لطف و رحمتی کنیم و تا صاحبان عقل (نتیجه صبر در بلا را) متذکر شوند.
وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِبْ بِهِ وَلَا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ ﴿۴۴﴾
انصاریان: و [به او گفتیم: چون سوگند خورده ای که همسرت را برای اینکه تو را در امور معنوی ناراحت کرده بود، صد تازیانه بزنی] با دستت بسته ای ترکه خشک برگیر و همسرت را با آن بزن، و سوگندت را مشکن. بی تردید ما او را شکیبا یافتیم. چه نیکو بنده ای! یقیناً بسیار رجوع کننده به سوی ما بود.
مکارم شیرازی: (و به او گفتيم) بسته اي از ساقه هاي گندم (يا مانند آن) را برگير و به او (همسرت) بزن و سوگند خود را مشكن، ما او را شكيبا يافتيم، چه بنده خوبي كه بسيار بازگشت كننده به سوي خدا بود؟
ویرایش بوسیله کاربر 1396/02/18 09:20:52 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1390/11/17 ارسالها: 221
6 تشکر دریافتی در 5 ارسال
|
سلام . سوگند ايوب در کتاب ایوب در کتاب مقدّس چنين بيان شده است:
سوگندی که ایّوب ع خورده بود و در زمان بیماریش از خداوند شکایت میکرد و آنرا برای دوستانش گفت ، به حیات خدای قادر مطلق که حق مرا پایمال کرده و زندگی را به من تلخ نموده است ،قسم میخوردم که تا جان به تن دارم و تا زمانی که خدا به من نَفَس دهد،دهان من هیچ چیز شریرانه ای نخواهد گفت و زبانم هرگز دروغ نخواهد گفت.(ایّوب ، فصل ۲۷)
زنش به او گفت: تو هنوز هم نسبت به خدا وفادار هستی؟ خدا را لعنت کن و بمیر. امّا او در جواب گفت: تو همچون یک زن ابله حرف میزنی. آیا تو میخواهی که ما چیزهای خوب خدا را قبول کنیم و چیزهای بد را نپذیریم؟ با همه ی این مصیبتها که بر سر ایّوب آمد، او بر ضد خدا چیزی نگفت .(ایّوب، فصل۲ آیه۹)ویرایش بوسیله کاربر 1396/02/18 09:19:29 ق.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1390/11/17 ارسالها: 221
6 تشکر دریافتی در 5 ارسال
|
نظر تفسير فرقان در مورد داستان ايوب:
"ايوب عرضه مى دارد: پروردگارا شيطان بامن چنين و چنان كرده، در پاسخ مأموريت يافت كه از اين آب پاكيزه بخور، و خود را بشوى، و دسته اى از ريحان برگير، و به آرامى بر همسرت بنواز، كه سوگندت درباره او نقض نشود.
جريانش اين بود كه حضرتش پس از از دست دادن كل كسانش، و دورى گرفتن اين و آن از حضرتش، حتى همسر مهربانش نيز چندى از او جدا شد، كه طاقتش تاق شده بود، و نه آنكه او را به خود واگذارده باشد،
و اكنون اين همسر برگشته، و ايوب كه چنان قسم ياد كرده بود كه بر او صد تازيانه زند، خدايش چنان فرمود كه: بجاى يكصد تازيانه دسته اى از چوبهاى ريحان به همان عدد در دست گيرد، و با ملايمت به بدن همسرش بنوازد.
اينجا هم جرياتى جعلى در كتابهاى اسرائيلى عليه حضرتش مى بينيد، كه او را با شكوه هائى چند حتى از ايمان هم برون رانده، تا چه رسد از عدالت و رسالت و عصمتش، و بر خلاف اين خرافات اسرائيلى اينجا با جمله جميل «عبدنا» و" نعم العبد انه اواب" حضرتش را بنده اى بسيار والا و ممتاز خوانده شده،
و كلمه «عبدنا» اين «نعم» و «اواب» را دو بعُد سلب و ايجاب در كل جريانات و حالات زندگيش در برابر حق سبحانه و تعالي تثبيت كرده، «نا» در «عبدنا» كل عبوديتهاى شايسته را نسبت به حضرتش در برابر حق تثبيت نموده، كه اين خود مقتضى" نعم العبد انه اواب" گشتهاست."
داستان ايوب بطور خلاصه در ايات 83 و84 سوره انبيا هم ذكر شده است. تفسير فرقان چنين گفته است:
سخنى نغز و پر مغز درباره ايوب است كه بر خلاف تهمتهاى نارواى تورات درباره حمله هاى شيطانى به بدن و مال و اولادش، هرگز شكوه اى نكرد، و تنها با اين جمله لطيف كه «پروردگارا! مرا از ناحيه شيطان زيان رسيده و تو ارحم الراحمينى» در محضر حق عرض حال كرد و ديگر هيچ،
خدا هم در خواستش را استجابت فرمود، وكل زيانهايش را بر طرف كرد، و اهل وعيالش را دو چندان به او باز گرداند. آنان را كه مُرده بودند زنده كرد و هم آنانى كه از حضرتش جدا شده بودند برگردانيد، و به تعداد همانان فرزندانى نصيبش ساخت، كه «اهله» زنده كردن يكجا و آنى آن مردگان، و «مثلهم» توليد فرزندانى به تعداد و همانندشان بوده است، اين «اهله» درست است كه همسرش را نيز در بر دارد، جُز آنكه به نص قرآن اين زن تنها در آخر كار از او فاصله گرفته بود كه برگشت داده شد، و بر مبناى «مثلهم» چنانكه فرزندانى ديگر همانند آن فرزندان نصيبش شد، همسرى ديگر نيز مانند همسرش نصيبش گشت.
|
|
|
|
رتبه: Member
گروه ها: member
تاریخ عضویت: 1394/05/02 ارسالها: 26 مکان: ایران تهران 1 تشکر دریافتی در 1 ارسال
|
نقدهایی به خرافات در داستان ایوب پیامبر (ع).برداشتی متفاوت از ماجرای ایوب و شیطان و سوگندایوب
داستان حضرت ایوب در نزد ما آنقدر مشهور است که تلویزیون ما یک سریال در باره آن حضرت ساخته و سالها پیش نمایش داده و بعدا هم در شبکه های دیگر نمایشش را تکرار کرده است .
در سریال مذکور نشان داده میشود که ایوب چگونه برای نعمت ها شاکر و برای ناملایمات صابر است و خداوند او را به ملائکه نشان میدهد که ببینید چه بنده ای دارم و به او مباهات میکند!! شیطان از این مطلب شاکی است و به خدا میگوید اگر اموالش را هم از دست بدهد باز هم همینطور می مانَد؟ خداوند اموالش را از او میگیرد و او فقیر میشود ولی باز هم همانطور صابر میمانَد. شیطان بازهم به خداوند مراجعه میکند که ایوب خانواده اش را هنوز دارد، اگر آنها را از دست بدهد بازهم شاکر و صابر خواهد ماند؟
خداوند فرزندان و ایل و تبار ایوب را میمیرانَد ولی ایوب باز هم کما فی السابق صابر می ماند . شیطان نزد خداوند میرود و از او میخواهد که اختیار بدن ایوب را به او یعنی به شیطان بدهد تا او به خدا نشان دهد که او از آن پس چندان صابر و شاکر نخواهد بود و خدا هم قبول میکند!! شیطان ایوب را به مریضی ای فجیع و دلخراش دچار میکند که همه نفرت میکنند و از او پراکنده میشوند و فقط یکی از زنانش که هنوز زنده مانده برایش می مانَد.
این زن در این ایام دلخراش به کارگری درِ خانه این و آن میرود تا لقمه نانی تهیه کند و برای خودش و شوهرش به خانه بیاورد . در یکی از این خانه هایی که زن در آنجا به کارگری مشغول است شیطان به شکل انسان در می آید و به آن زن پیشنهاد میکند که گیسوی بلندش را در ازاء پول قابل توجهی بفروشد و آن زن هم مشروط به مخفی ماندن این معامله از سرِ اضطرار قبول میکند ، شیطان هم فورا گیسوی اورا به شوهرش نشان میدهد و چون آن روزها فروش گیسو کار ناپسندی بوده و توسط روسپیان انجام میشده ، زن ایوب را نزد شوهرش به زنا متهم میکند و او را سرزنش میکند که با این ادعای پیامبریِ خدا ، نانخور زن زناکارش است!
ایوب که کارش به اینجا رسیده دیگر صبر از کف میدهد و قسم میخورد که حدّ زنا بر همسرش اقامه کند و ضمنا به درگاه خدا دعا میکند و رفع ناراحتی هایش را از او طلب میکند ، خدا هم به او چشمه ای را نشان میدهد که از آن بنوشد و در آب آن غسل کند، و به این ترتیب بیماری اش شفا می یابد و خانواده از دست رفته اش هم زنده میشوند و خداوند یک برابر دیگر هم به خانواده اش اضافه میکند و در باره قَسَمی هم که خورده که زنش را حدّ بزند راه کلاه شرعی را به او یاد میدهد که دسته ای علف نرم به اندازه صدتا تهیه کند و با آن یک بار او را بزند که معادل صد ضربهء حد زنا بوده باشد .
این است داستان ایوب در نزد ما که مورد استفاده آن سریال قرار گرفته است.
آیا در باره این داستان سراسر جعل و کذب و خرافه می باید حرفی هم بزنیم یا اینکه خواننده اجلّ از این است که نیاز به نقد این داستان داشته باشد؟
هرچه باشد ، معنی کلمات و عناصر این داستان را در ذیل تیتر «کلید های تفسیری»، در تفسیر پاراگراف دوم سوره صاد عرض کرده ایم، که طالبینِ تفسیرِ مفصلِ مطلب را به مطالعه اش در سایتِ (www.tafsir.jamal-ganjei.com) (جلد6 صفحه 391) دعوت میکنیم .
اما ، از ذکر چند مورد خیلی درشت که قباحتش واضح است نمیتوان گذشت:
1 - در این داستان خدا بازیچه شیطان شده (هی شیطان جِر میزند و هی خدا عقب نشینی میکند)
2 – شیطانِ مطرود و مدحور کجا و اینهمه دیالوگ زود به زود با خدا کجا (مثل اینکه خدا فراموش کرده که شیطان را مطرود و مدحور کرده، معاذالله!)
3 – خدا برای خاطر عزیز! شیطان! «لن تجد لسنه الله تحویلا» و «لن تجد لسنت الله تبدیلا» را زیر پا گذاشته (آنهم نه یکبار بلکه چندبار!)
4 – نکند در دوره ایوب (ع) سزای زنای محصنه صد ضربه بوده و بعدا شدیدتر شده،؟!! در حالیکه علی القاعده می باید به عکس بوده باشد، زیرا هرچه که در تاریخ به عقب میرویم درجه خشونت بیشتر میشود و لذا حالا که سزای زنای محصنه بیش از صد ضربه است ، قدیم ها نمیتوانسته به اندازه زنای غیرمحصنه بوده باشد .
5 – در این نوع داستانسرائی خدا اینقدر پارتی باز است که خودش راه کلک و کلاه شرعی را به پیغمبرش یاد میدهد (پس اگر ماهم از این کارها کنیم عیبی ندارد لابد!!)
6 – این چه پیغمبری است که گول شیطان را در باره زنش میخورد؟! (ان جائکم فاسق بنباء فتبینوا چه میشود؟ آیا فاسق تر از شیطان هم قابل تصور است که او به همین راحتی سخن او را راجع به همسرِ امتحانِ وفاداری داده اش می پذیرد؟)
7 – در کل قرآن ، کجا کوچکترین قرینه ای هست که همسر ایوب (ع) یکی از پرسوناژهای قصه او باشد؟ من به شما عرض میکنم حتی یک قرینه کوچک هم نیست (بیهوده سخن به این درازی؟)
8 - و و و و
معنی برخی از کلمات :
وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ ﴿41﴾ ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هَذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ ﴿42﴾ وَوَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنَّا وَذِكْرَى لِأُوْلِي الْأَلْبَابِ ﴿43﴾ وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِب بِّهِ وَلَا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ ﴿44﴾
شیطان :در آیه 41 «شیطان» را باید بمعنی لغوی (یعنی اشخاص اهل شر و خلافکاری و مزاحمت) گرفت ، زیرا کمی بالاتر درداستان سلیمان ع نیز به همین معنی آمده بود که در اینصورت معنی آیه مفهوم است . اما اگر بمعنی اصطلاحی آن (یعنی شیطان در مقابل انسان – یعنی موجوداتی که در ذهن آدمی وسوسه می¬کنند) بگیریم ، معنی آیه این می¬شود که گول شیطان را خوردم ، که البته چنین معنیی با مکانت والای پیامبری هیچ سازگاری ندارد . بعلاوه اینکه معنی اخیر برای آن کلمه با آیه ای از قرآن معارض است که میگوید شیطان (به آن معنی) در «فیزیک» جهان تصرفی ندارد و حوزه عمل او فقط ذهن آدمیان است ، آنهم نه همه آدمیان ، زیرا مخلَصین مستثنا میباشند (و بنا برهمین استنای اخیر الذکر ایوب نمیتوانسته است گول شیطان را خورده باشد)
خلاصه اینکه در اینجا معنی اصطلاحی بکار نمی آید و باید شیطان را به معنی لغوی آن گرفت. یعنی حضرت ایوب با یک موجود شرور معاصر بوده که میتواند طاغوت زمانه اش بوده باشد ، مثلا کدخدای ده شان یا فرماندار شهرشان که مانند ابن زیاد و حجاج بن یوسف خیلی شرور و خبیث بوده است. یعنی اینکه شیطان در این آیه موقعیتی مانند فرعون در برابر حضرت موسی و هیرودیس در برابر حضرت یحیی داشته است.
نُصب :کلمه ای در قرآن آمده باشد و با این کلمه هم ریشه باشد در سوره کهف و در داستان حضرت موسی آمده که خداوند از او نقل قول کرده که «لقد لقینا من سفرنا هذا نصبا» در سفر ، آنهم سفرهای حدود پنج هزار سال قبل ، به مسافر چه میرسید جز رنج و خستگی؟ لذا کلمه فوق به معنی خستگی زیاد است ، زیرا کلمه مذکور مصدر است .
عذاب :واضح است که کلمه فوق به معنی عذاب اخروی نیست زیرا اولا آخرت که پس از قیامت است و قیامت هم که هنوز وقوع نیافته ، لذا کلمه مذکور به همان معنی لغوی اش بکار رفته که به معنی درک و احساس ناراحتی و ناخوشایندیِ پی در پی است. یعنی آن طاغوت معاصرِ آن حضرت روزگارش را تیره کرده و نیروی او را از شدت توطئه های پی درپی تحلیل برده بود .
اهل :اولین معنیی که در باره کلمه اهل به ذهن میرسد افراد خانواده است که البته معنی مذکور در اینجا درست در نمی آید ، زیرا افراد خانواده به این سرعتی که از آیه فهمیده میشود دوبرابر نمیشود ، بلکه معنیِ بهتر همان است که خداوند به نوح (ع) راجع به پسرش فرموده بود «انه لیس من اهلک انه عمل غیر صالح» یعنی در داستان نوح کلمه اهل به معنی پیرو و مومن و صالح آمده است که در اینجا نیز با موضوع تناسب دارد و ضمنا میتواند در مدت کوتاه نیز در اثر ایمان و گرایش عده ای جدید دو برابر هم بشود .
با توجه به آیه 43 یعنی در اثر عمل آن طاغوت و خستگی مفرط آنحضرت، پیروانش از دورش پراکنده شده بودند که با توجه به کمک الهی از طریق چشمه خنکی که از نزدیکِ زیر پایش جوشیده بود ، هم آب خنک و هم حمام آب سرد قوایش را به او باز گرداند و او دوباره با قوت و صلابت قبلی، و بلکه هم قوی تر از قبل، از جلوی طاغوت درآمد، که این حالت جدیدش سبب شد پیروانش به دور او برگشتند و عده ای دیگر را هم با خود آوردند، که اینک معادله تغییر کرده و او قوی تر از قبل و طاغوت ضعیف تر از قبل شده ، و هنگام مقابله جدی فرارسیده بوده است.
ید : کلمه ید نیز به همان معنایی که فورا به ذهن می آید در اینجا کاربرد ندارد زیرا در همان پاراگراف آن پیامبران عالیقدر را «اولی الایدی» توصیف فرموده ، یعنی صاحبان دستها ، و مگر سایر پیامبران بی دست بودند؟! بلکه ید در اینجا به معنی قوت و نیرو میباشد که در جای دیگرِ قرآن در جمله یدالله فوق ایدیهم آمده است .
یعنی اینک حضرت ایوب که اینک به علت برگشت پیروانش ، و نیز همانقدر پیروِ جدید قویتر ازسابق شده و در عوض طاغوت نیز با ریزش نیرو مواجه گردیه و ضعیف تر از قبل شده ، می باید مجددا با طاغوت طرف بشود و احیانا ضربه نهائی را به طاغوت بزند و او را مغلوب کند .
ضغثا و فاضرب : همریشه با کلمه ضغثا را در عبارت «اضغاث احلام» در سوره یوسف داریم و لذا معنی ضغث در اینجا چیزی است که هویت و تشخص خاصی ندارد و اگر با «نیرو»ی فوق الذکر قرین باشد به معنی سیاهی لشکر خواهد بود، یعنی ای ایوب لازم نیست نیروهای مومن دوآتشه ات را اختیار کنی بلکه از همین آدمهای معمولیِ دم دستی کسانی را «خذ» (بگیر) کن و با همانها او را (یعنی آن طاغوت را) بزن ، یعنی اینکه او را از اریکه قدرت بکش پائین تا دیگر نتواند تو را دچار نُصب و عذاب کند .
لاتحنث : همریشه با این کلمه را در سوره واقعه دیده ایم ، آنجا که فرموده و کانوا یصرون علی الحنث العظیم . که معنیی در حدود گناه بزرگ میدهد، بنابر این ، این «لاتحنث» ، در اینجا ، یعنی اینکه ای ایوب! ای پیغمبرما! حالا که اوضاع فرق کرده و با اندک نیروئی میتوانی آن طاغوت را بزنی، بزن، ولی از حد نگذران (مثلا لازم نیست او را بکشی و تمام ایل و تبارش را نابود کنی و چه و چه کنی) که اگر چنین کنی دچار «حنث» (در اینجا یعنی اسراف) شده باشی.
خطای حضرت ایوب چه بود؟
خطای آن پیامبر خدا این بود که در مورد مبارزه با طاغوتِ زمان خویش چشم به آسمان دوخته و انتظار روشهای اعجازی داشت و در این فکر نبود که به روش های انسانی از قبیل مبارزه رودررو و پیگیری در آن نیز میتواند کار حق طلبانه اش را پیش ببرد.] ویرایش بوسیله کاربر 1396/04/06 03:30:49 ب.ظ
| دلیل ویرایش: edit
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,985
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
نظرات و تفاسير مختلف در داستان حضرت ايوب: ماجراي سوگند ايوب و زدن همسرش چه بود؟
«وَ اذْكُرْ عَبْدَنٰا أَيُّوبَ» اين جمله مقام شامخ او را بيان ميكند و خداوند سرگذشت و بردباري وي را بعنوان موعظه و تسليت و تقويت روحي حضرت رسول صلّي اللّٰه عليه و آله نقل مينمايد.
«أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطٰانُ بِنُصْبٍ وَ عَذٰابٍ» نصب بمعني رنج است، گويند مراد از اين جمله همان است كه در روايات آمده، شيطان از خدا اجازه خواست تا مال و اولاد او را از بين ببرد و بدنش را بيمار كند.
ولي احتمال دارد كه مراد وسوسهها و خيالهاي شيطاني باشد كه در ايّام محنت در سينه اش پيدا ميشده نظير آيه ي «إِذٰا مَسَّهُمْ طٰائِفٌ مِنَ الشَّيْطٰانِ تَذَكَّرُوا» اعراف: ۲۰۱ در مناجات دوّم از مناجات خمسة- عشر هست: الهي اشكو اليك … شيطانا يغويني قد ملاء بالوسواس صدري» اين احتمال نزديك بيقين است.
«ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هٰذٰا مُغْتَسَلٌ بٰارِدٌ وَ شَرٰابٌ» گفته اند: يعني پايت را بزمين بكوب و چنين كرد و چشمه اي از زير پايش جوشيد. ركض بمعني تند رفتن و فرار است مثل «فَلَمّٰا أَحَسُّوا بَأْسَنٰا إِذٰا هُمْ مِنْهٰا يَرْكُضُونَ» انبياء: ۱۲ يعني چون عذاب ما را احساس كردند آنگاه از شهر فرار ميكردند. از آيه ي «ارْكُضْ بِرِجْلِكَ» بدست ميايد كه ايّوب قدرت پا شدن و قدم زدن و رفتن نداشته، خدا اراده فرموده كه صحّت بيابد لذا فرموده: تند برو و يا محكم قدم بزن بنا بر آنكه ركض بمعني محكم قدم زدن هم باشد.
«هٰذٰا مُغْتَسَلٌ بٰارِدٌ وَ شَرٰابٌ» از اين جمله فهميده ميشود كه در آنجا آبي بود كه از آن خورده و شستشو كرده است.
«خُذْ بِيَدِكَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لٰا تَحْنَثْ» ضغث بمعني يكدسته تركه ياخشك يا يكدسته تركۀ نرم است در روايات آمده كه در ايّام محنت زنش بي صبري و ناراحتي كرد ايّوب قسم خورد كه بعد از شفا يافتن او را در مقابل بي صبريش تأديب نمايد خدا در مقام وفا بسوگند فرمود با يكدسته تركه ي نرم يكبار بزن و نقض قسم مكن.
در پايان اين بحث، نكات زير قابل دقّت است. ۱- روايت شده: شيطان پس از اجازه ي خدا در بدن ايّوب دميد، بدنش يكپارچه زخم شد، در زخمها كرمها بوجود آمد چون يكي از آنها بزمين ميافتاد آنرا بدرون زخم بر ميگردانيد، بدنش گنديده شد، مردم او را از شهر بيرون كرده و در مزبله اي انداختند.
در سند اين روايت مردي واقع است بنام عبد اللّٰه بن بحر، ارباب رجال در بارۀ او گفته اند: ضعيف است، قولش اعتباري ندارد، تقريبا ميشود گفت: محال است كه خداوند يك نفر هادي و پيامبر را كه بايد مردم پيش او بيايند و استفاده كنند باين وضع بياندازد تا ميزان صبر او را معلوم كند، در تورات فعلي كتاب ايّوب باب دوم آمده پس شيطان از حضور خداوند بيرون رفته، ايّوب را از كف پا تا كلّه اش بدملهاي سخت مبتلا ساخت و او سفالي گرفت تا خود را بخراشد و در ميان خاكستر نشسته بود.
۲- در كتاب قصص قرآن تأليف آقاي صدر بلاغي و در كتاب قصص قرآن تأليف محمّد احمد جاد المولي ترجمۀ آقاي سيد محمد- باقر موسوي در حالات ايّوب عليه السّلام داستان شيريني نقل شده كه در آن، شيطان چندين بار به پيشگاه خدا ميرود و در هر نوبت رخصت گرفته مال و اولاد و سلامت بدن حضرت ايّوب را از بين ميبرد و او را بروز سياه مينشاند. اين همان قضيّه است كه در بعضي از روايات واقع شده و نيز در تورات كتاب ايّوب باب اوّل و دوّم منقول است آقاي موسوي در پاورقي ترجمۀ خود متذكر شده كه اين داستان از قرآن نيست و از كتب تفاسير است كه خيلي شباهت بنقل تورات دارد، ولي آقاي صدر بلاغي اين اشاره را هم ندارد. نا گفته نماند: نقل اينگونه حكايات در كتابيكه نام آنرا قصص قرآن گذاشته ايم مناسب نيست زيرا اينها قصص قرآن نيستند و اثبات آنها خيلي مشكل است.
۳- در خصال صدوق از امام باقر عليه السّلام نقل است كه: … ايّوب با همه ي محنتهايش، بوي او بد نشد، صورتش ناپسند نگرديد، چرك و خوني از بدنش بيرون نيامد، كسي بهنگام ديدن او از وي متنفّر نگرديد و وحشت ننمود، و در هيچ جاي بدنش كرم توليد نگرديد الخ (بحار ج ۱۲ ص ۳۴۸ طبع جديد) مجلسي عليه الرحمه بعد از نقل اين حديث فرموده: اين خبر بمذهب اهل كلام از اماميّه اوفق است كه گفته اند پيامبران از تنفّر آور بودن منزّه اند. آنگاه از سيّد مرتضي علم الهدي نقل ميكند كه گفته: مرضهائيكه انسان از ديدن آنها تنفّر ميكند هيچ يك در انبياء نبايد باشد.
۴- ايّوب بطور حتم از فرزندان حضرت ابراهيم عليه السّلام است زيرا در قرآن ميخوانيم «وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ دٰاوُدَ وَ سُلَيْمٰانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسيٰ وَ هٰارُونَ» انعام: ۸۴ و از اينكه در رديف انبياء بني اسرائيل آمده ميتوان گفت كه از بني اسرائيل است ولي يقين نيست، احتمال دارد كه از فرزندان اسمعيل پسر ابراهيم باشد.
۵- اين پيامبر عظيم در پيشگاه خدا داراي مقام والائي است، خداوند در سوره انعام او را از جملۀ انبياء از فرزندان ابراهيم شمرده و فرموده از نيكو كاران و صلحاء است انعام: ۸۴- ۸۵ و در سورۀ ص صبر او را پسنديده و او را بندۀ نيكو خوانده است «إِنّٰا وَجَدْنٰاهُ صٰابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوّٰابٌ» ص: ۴۴. ۶- آنچه قرآن در بارۀ اين پيامبر بزرگوار گفته كاملا طبيعي و دلچسب است و از كلمات ضدّ و نقيض و مضطرب و گيج كننده مبرّاست
قاموس قرآن، ج ۱، ص: ۱۵۰
|
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: member, Administrators تاریخ عضویت: 1390/02/31 ارسالها: 1,051 48 تشکر دریافتی در 28 ارسال
|
پيام داستان ايوب در سوره صاد چيست؟ در قران،دوبار به داستان حضرت ايوب و ابتلاي ايشان در سختي و محنت اشاره شده است. سوره انبيا و سوره صاد. ايات سوره انبيا را نيز مرور ميكنيم: وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ {83} و ايوب را [ياد كن] هنگامى كه پروردگارش را ندا داد كه به من آسيب رسيده است و تويى مهربانترين مهربانان {83} فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ وَآتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَذِكْرَى لِلْعَابِدِينَ {84} پس [دعاى] او را اجابت نموديم و آسيب وارده بر او را برطرف كرديم و كسان او و نظيرشان را همراه با آنان [مجددا] به وى عطا كرديم [تا] رحمتى از جانب ما و عبرتى براى عبادتكنندگان [باشد] {84}
الف-انچه كه از ظاهر ايات بدون استفاده از منابع خارج از قران،بدست مي ايد اين است كه حضرت ايوب به بيماري و سختي شديدي مبتلا ميشود كه اطرافيانش او را ترك ميكنند.ايوب،صبر و توكل وارتباط خود با خداوند را حفظ ميكند.ايوب پس از مدتي از خداوند رفع اين سختي را درخواست ميكند خداوند هم دعاي اورا مستجاب كرده و توسط چشمه اي كه در زيرپايش جاري ميشود او را شفا ميدهد.و اهل و اطرافيانش و نيز جمعيتي مثل انها را باز ميگرداند.سپس ايوب ،در اجراي سوگندي كه قبلا متعهد شده،مردد ميشود(احتمالا بعلت خطایی که در مفاد سوگند در زمان بیماری و سختی مرتکب شده) اما خداوند او را راهنمايي مي كند كه با زدن يك دسته شاخه (به كسي كه در قران ذكر نشده)،سوگند خود را نقض نكند.و او هم چنين ميكند و مجددا مورد تمجيد خداوند قرار مي گيرد.اين تمام چيزي است كه ميتوان از قران استخراج كرد. لذا خداوند همين مقدار اشاره را كافي ميدانسته و بدون ورود به داستانهاي حاشيه اي،پيام مورد نظر خود از ذكر اين داستان در اين سوره را منتقل نموده است.
ب-اشتراك ماجراي ايوب با داود و سليمان چيست؟ كلمات و مفاهيم مشترك در سه ماجراي فوق بشرح زير هستند: صفات اواب و عبد و فعل وهبنا در هرسه داستان مشترك است.یک مورد از ابتلائات آنها که دچار لغزش شدند،ذکر شده است. سليمان و داود در اوج گشايش و قدرت و ايوب در اوج بيماري و تنگنا.اما هر سه با حفظ ارتباط و توكل خود به خدا مسیر بندگی را طی كردند لذا خدا هم ضمن راهنمايي و هدايت انها حتي در خطاها و ترديدهايشان،توبه و توجه انها را پذيرفت و مجددا به انها عطاهايي نمود.
ج-ارتباط داستان این سه نبی با سایر آیات سوره صاد و پیامبر اسلام چیست؟ در فراز اول به انکار معاد و یکتاپرستی توسط کافران و اتهام زنی و مخالفت انها به پیامبر بیان شد. در ابتدای فراز دوم خداوند پیامبر را به صبر در برابر گفته های انها و نیز تامل در ماجرای داود امر کرد.
در ماجرای این سه پیامبر،بندگی و اواب بودن انها، مورد ابتلا واقع شدن انها و توجه بسیار انها به خدا حتی در خطاها و نیز لطف و عطای خدا به انها مشترک بود.میتوان گفت خداوند میخواهد پیامبر اسلام را هم با ذکر این مثالها تایید و تقویت نموده تا با صبر در مسیر رسالت و آزار مخالفان،ارتباط و توکل خود بر خداوند را مستحکم تر نموده و از وقوع خطاهای ناخواسته احتمالی نیز نگران نباشد چرا که مادامیکه در مسیر بندگی است و رو بسوی خدا دارد،خداوند او را هدایت و حمایت و مورد تفضل قرار میدهد.
جهت مطالعه سایر نکات و داستانهای سوره صاد، به لینک زیر مراجعه نماییدتدبر و فهم و تفسیر سوره صاد |
سیدکاظم فرهنگ |
|
|
|
رتبه: Advanced Member
گروه ها: Moderator, Administrators, member تاریخ عضویت: 1390/03/24 ارسالها: 1,985
تشکرها: 4 بار 29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
|
ص:42 ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هَذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ [گفتيم] به پاي خويش به تندي حرکت کن 56 [=برخيز و خود را به دويدن وادار]، اين [چشمه آب] شستنگاهي است خنک و خوردني.57
______________ 56- فعل امر «ارْكُض» را بسياري از مترجمان «پا بر زمين كوفتن» ترجمه و چنين تصور کردهاند که گويا با اين كار چشمهاي براي ايّوب به اعجاز ظاهر شده است! اگر چنين بود، بايد فعل «اِضرب» [بزن] گفته ميشد. معناي ارکض در تنها آيه ديگري که در قرآن آمده است [انبياء 12 (21:12) ، 13] دويدن به سرعت [پا به فرار گذاشتن] است. اين واژه يکبار نيز در نهجالبلاغه [نامه 36] آمده است که آن نيز معناي تاختن دارد [فَدَعْ عَنْكَ قُرَيْشاً وَ تَرْكَاضَهُمْ فِي اَلضَّلاَلِ وَ تَجْوَالَهُمْ فِي اَلشِّقَاقِ]. کتاب لغت المنجد نيز اين معاني را براي مشتقات کلمه «رَکَضَ» ذکر کرده است: دويدن، به شتاب تاختنِ اسب با زدن پا به رکاب، به سرعت گريختن، به سرعت بال زدن پرنده، مسابقه دو. مرکاض: دونده، رکوض: سريع و تندرو، مرکضه: کماني که تير را با فشار رها سازد و اسبي که هنگام تاختن پا بر زمين بکوبد. از مجموعه معاني که براي فعل رکض ذکر شده، ميتوان تصور کرد ايوب به سختي بيمار و زمينگير شده بود، خداوند در اجابت دعايش و براي درمان او توصيه ميکند به پاي خود [نه با عصا يا تکيه بر ديگران] حرکت کند و [به تدريج] شتاب گيرد و تندتر رود [تا خون در عروق بستهاش به جريان بيفتد و سلولهايش تغذيه گردد] والله اعلم.
57- استفاده از کلمه «مُغْتَسَل» که معناي شستنگاه ميدهد [به جاي عين= چشمه] اشارهاي است به ضرورت شستشوي خود در اين درمان. ذکر کلمات «خنک و خوردني»، با توجه به اين که هيچ لفظ زائدي در کلام باريتعالي وجود ندارد، نشان ميدهد، حرکت کردن تند [عضلات را به کار انداختن] و داخل آب سرد شدن، اعصاب را بيشتر تحريک کرده و با جريان يافتن خون نشاط بيشتري حاصل ميگردد. نوشيدن آن آب نيز، هم علامتي است بر فوايد «آب درماني» و هم نشانهاي است بر ضرورت تميز بودن آب استحمام [آنچنان که پيامبر مکرم نيز توصيه فرمود: آب استحمامتان بايد آشاميدني باشد]!
ص:44 وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِب بِّهِ وَلَا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِّعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ و [نيز در تکميل آب درماني]، به او گفتيم، با دست خويش مخلوطي58 [از گياهان درماني يا دسته علف] برگير و به آن بزن [=مخلوط و مصرف کن] و [با نوميدي در درمان] ترک مداوا مکن.59 ما او را شکيبا يافتيم، چه بنده خوبي، او به راستي بازگشت کننده [از هر خطا و خلافي] بود.
______________ 58- واژه «ضِغْث» علاوه بر اين سوره، در سوره يوسف نيز 2 بار به معناي خوابهاي پراکنده و مخلوط [بدون محور مشخص] آمده است. ضغث به سخنان در هم، به هم ماليدن لباس در رختشويي، مخلوط کردن گياه تر و خشک هم آمده است. در اين آيه گفته نشده چه مخلوط پراکندهاي را برگير، اما بيشتر مفسرين و مترجمان، دستهاي گياه را [براي زدن همسري که ميگويند نافرماني کرده بود] بيان مصداق شمردهاند و برخي نيز مخلوط کردن برخي گياهان دارويي براي زدن به زخمهاي خود. اما در اينجا نه سخني از همسر در ميان آمده است نه زخمي بر بدن! شايد ذکر کلمه «بِيَدِك» [در مقايسه با «بِرِجْلِكَ» آيه 42] راهنمايي براي فهم آيه باشد و گرنه «وَخُذْ ضِغْثًا» کفايت ميکرد و نيازي به ذکر «يَدِکَ» نبود، چه بسا به کار انداختن ماهيچههاي دست [علاوه بر پا] نيز از طريق زدن آهسته شاخههاي نرم، براي تحريک پوستي و عضلاني به بدن يا محل بيماري مورد نظر باشد. والله اعلم.
59- «حَنَثْ» را پيمانشکني، نقض عهد، کنار گذاشتن و ترک تعهد و... گفتهاند، به نظر ميرسد کوتاهي کردن در درمان و تن دادن و تسليم شدن به بيماري، ناديده گرفتن اين توصيه درماني خداوند و گناه محسوب شود.
تفسير بازرگان
|
|
|
|
جهش به انجمن
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.