logo
پر بازدید ترین عناوین تالار از ابتدا: مطالب زیبا با آیات (تعداد مشاهده:171642)    ایه 59 سوره احزاب(حجاب):زنان مسلمان،جلباب(روپوش) رابه بدن خود نزدیک کنند تا مورد اذیت قرار نگیرند (تعداد مشاهده:134078)    آیا زنان کفار که به اسارت مسلمانان در می آیند بر مسلمانان حلال میشوند و زناشویی با آنها اشکال ندارد (تعداد مشاهده:124187)    اوقات نماز های یومیه در قران (تعداد مشاهده:90371)      پر بازدید ترین عناوین سه ماه گذشته: ایا دعا به هم زدن نظام موجود هستی است؟    عذاب و مغفرت خدا مشمول قانون عام است و منحصر به گروه خاصي نيست.    مشخصات حكومت صالح و ناصالح در قران : حكومت فرعوني چه ويژگيهايي دارد؟    منظور از ایه إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَو مٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ چیست؟       آخرین رویداد تالار: قران پویان 14 ساله شد : خلاصه اماری 13 سال فعالیت تالار گفتگوهای قران پویان      

توجه

Icon
Error

farhang Offline
#1 ارسال شده : 1398/07/06 08:29:03 ق.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 935
Iran (Islamic Republic Of)

47 تشکر دریافتی در 28 ارسال
ترجمه تفسير و تدبر سوره شعرا :پرسيش و پاسخ در نكات تفسيري سوره شعرا

سلام

سئوالاتي از ايات انتهاي سوره شعرا

هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ ﴿۲۲۱﴾
آیا شما را خبر دهم که شیطان ها بر چه کسانی نازل می شوند؟ (۲۲۱)

تَنَزَّلُ عَلَى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ ﴿۲۲۲﴾بر هر دروغ پرداز گنه پیشه ای نازل می شوند، (۲۲۲)

يُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ ﴿۲۲۳﴾که گوش [بر القائات و اغواگری های شیطان] می سپرند، و بیشتر شیطان ها دروغگویند، (۲۲۳)

وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ ﴿۲۲۴﴾و [پیامبر، شاعر و خیال پرداز نیست، چون] شاعران را گمراهان، پیروی می کنند. (۲۲۴)

أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ ﴿۲۲۵﴾آیا ندانسته ای که آنان در هر وادی [باطلی خیال پردازانه] حیران و سرگردانند؟ (۲۲۵)

وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ ﴿۲۲۶﴾و مطالبی می گویند که خود عمل نمی کنند، (۲۲۶)

1-ايه 223 به افاك اثيم برميگردد يا شياطين؟

2-ايا ايه 224 را ميتوان در ادامه ايه 222 دانست.يعني شياطين بر افاك اثيم و شاعراني كه غاوون انها را تبعيت ميكنند نازل ميشوند؟

3-ايات 225و 226 توصيف شعراست يا غاوون؟

4-مستثنی منه در ایه اخر چیست؟ایا اهل ایمان از کلیت شعرا استثنا شده اند؟

پاسخ 1:


مَا تَنزَّلَت بِهِ الشيَطِينُ...لَمَعْزُولُونَ

از اينجا پاسخ از سخن مشركين شروع شده كه مى گفتند: محمد، جنى دارد كه اين كلام را برايش مى آورد و نيز او شاعر است . و پاسخ اولى را مقدم داشته ، نخست كلام را متوجه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) نموده فرمود كه قرآن از تنزيل شيطانها نيست ، تا آن جناب خوشحال گردد و سپس روى سخن به مشركين كرده ، مطلب را در خور فهم آنان بيان فرمود.

پس جمله ((و ما تنزلت به الشياطين )) - البته تنزلت ، به معناى نزلت است - متصل است به جمله ((و انه لتنزيل رب العالمين )) و همانطور كه گفتيم روى سخن بر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) است ، به دليل اينكه به دنبالش مى فرمايد: ((فلا تدع مع اللّه الها آخر

اما اينكه فرمود: شيطانها بر هر افاكى اثيم نازل مى شوند، جهتش اين است كه شيطانها هيچ كارى جز جلوه دادن باطل به صورت حق و زينت دادن عمل زشت ، كارى ندارند و معلوم است كه جز بر افاك اثيم ، هم نازل نمى شوند.
و در جمله ((يلقون السمع و اكثرهم كاذبون )) ظاهر چنين مى نمايد كه دو ضمير جمع در ((يلقون )) و در ((اكثرهم )) هر دو به شياطين بر مى گردد و سمع مصدر است ، ولى به معناى مسموع است و مراد از آن مسموع ، اخبار آسمانى است كه شيطانها و لو به طور ناقص مى شنيدند، چون شهاب ثاقب ، آنها را مى راندند و نمى گذاشتند اخبار آسمانى را به طور كامل گوش دهند و آنچه استراق سمع مى كردند و مى شنيدند ناقص ‍ و غير تمام بود و به همين جهت دروغهاى بسيارى با آن مخلوط مى شد.

و اينكه فرمود: ((و اكثرهم كاذبون )) معنايش اين است كه بيشتر شيطانها دروغگويند و اصلا از راست خبر نمى دهند، اين در صورتى است كه مراد از اكثر را اكثر افراد بگيريم و ممكن هم هست مراد از آن كثرت از حيث تنزل باشد، كه در اين صورت معنايش اين مى شود كه اكثر اخبار شيطانها دروغ است .

و خلاصه حجتى كه آيات سه گانه اقامه كرده اين است كه : شيطانها از آنجا كه جبلت و طبيعتشان شرارت است ، نازل نمى شوند مگر بر هر كسى كه كذاب و فاجر باشد و خودشان هم بيشتر در آنچه خبر مى آورند كاذبند.
و بر عكس ، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) نه افاك است و نه اثيم و نه آنچه به او وحى مى شود دروغ است و نه پراكنده ، پس او از آن كسان نيست كه شيطانها بر آنان نازل مى شوند و نه آن كسى كه بر او نازل مى شود شيطان است و نه آن قرآنى كه بر او نازل مى شود از القاء شيطانها است .


غوى كسى است كه راه باطل را برود و از راه حق منحرف باشد و اين غوايت از مختصات صناعت شعر است ، كه اساسش بر تخيل و تصوير غير حق و غير واقع است به صورت حق و واقع .

و به همين جهت كسى به شعر و شاعرى اهتمام مى ورزد كه غوى باشد و با تزيينات خيالى و تصويرهاى موهومى سرخوش بوده و از اينكه از حق به غير حق منحرف شوند و از رشد به سوى غوايت برگردند خوشحال شوند و از اين شعراء هم كسانى خوششان مى آيد و ايشان را پيروى مى كنند كه خود نيز غاوى و گمراه باشند و جمله ((و الشعراء يتبعهم الغاوون )) همين معنا را مى رساند.

((الم تر انهم فى كل واد يهيمون و انهم يقولون ما لا يفعلون )) - كلمه ((يهيمون )) از ((هام - يهيم - هيمانا)) است و اين واژه به معناى آنست كه كسى پيش روى خود را بگيرد و برود، و مراد از هيمان كفار در هر وادى ، افسار گسيختگى آنان در سخن گفتن است ، مى خواهد بفرمايد: اينها بند و بارى در حرف زدن ندارند، حد و مرزى در آن نمى شناسند، چه بسا كه باطل و مذموم را مدح كنند، عينا همانطورى كه حق و محمود را بايد ستايش كرد و بر عكس چه بسا زيبا و جميل را آنچنان مذمت مى كنند كه يك امر قبيح و زشت بايد مذمت شود و چه بسا مردم را به سوى باطل دعوت نموده و از حق بر مى گردانند و اين روش خود انحراف از راه فطرت انسانى است ، كه اساسش بر رشد است و رشد هم داعى به سوى حق است و نيز اينكه چيزهايى مى گويند كه خود عمل نمى كنند، عدول از راه فطرت است .

خلاصه حجتى كه در اين آيات سه گانه اقامه شده ، اين است كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) شاعر نيست ، براى اينكه شاعر كسى است كه گمرهان او را پيروى مى كنند، چون صناعت شعر اساسش بر غوايت و خلاف رشد است ، ليكن مى بينيد كه آن افرادى كه اين رسول را پيروى مى كنند، به منظور رشد و رسيدن به واقع و به طلب حق پيروى مى كنند، چون مى بينند كه دعوت او و كلامى كه به نام قرآن نزد او است ، مشتمل است بر دعوت بر حق و رشد، نه باطل و غى .

إِلا الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ وَ ذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيراً...
اين استثناء، استثناى عده اى از شعرا است كه فرمود: پايه كارشان غوايت و گمراهى است و آن عده عبارتند از شعرايى كه ايمان دارند

ترجمه تفسير الميزان جلد 15

پاسخ2:

شاعرانی که گمراهان عمدی پیرویشان می¬کنند

این نگارنده بسیار شنیده و خوانده است که عده¬ای شعر و شاعری را تخطئه می¬کنند و به عنوان دلیل آیه 224 را شاهد می¬آورند و آن را اینطور ترجمه می¬کنند «پیروان شاعران، گمراهان هستند»

این ترجمه برای آیه غلط است و ترجمه صحیح این است: «شاعرانی که اشخاص گمراه پیرویشان می¬کنند»

یعنی بنابراین آیه، دو جور شاعر داریم:
1- شاعرانی که در آیه 227 معرفی شده¬اند،
2- شاعرانی که گمراهان عمدی پیرویشان می¬کنند.
چرا؟
زیرا که گمراهان عمدی در اشعار آنها چیزی می¬یابند که خوششان می¬آید و می¬پسندند، پس خود آن نوع شاعران نیز جزء گمراهان عمدی می¬باشند.
ضمناً «گمراه عمدی» را در سوره نجم شناختیم و آنها همان¬هایی هستند که خودشان را از طریق گناهان به گمراهی می¬اندازند. (مثلاً همانطور که مصرف کنندگان مشروبات و مواد مخدر با مصرف آنها عمداً عقل خود را از کار می¬اندازند، آنها هم با ارتکاب گناهان، خودشان را از ایمان محروم میکنند)


ترجمه تفسیریِ آزاد
آيا به شما بگویم که شياطين بر چه کسي فرود مي آيند؟ (221) بر همه باطل پراکن های گناهکار فرود مي آيند (222) كه گوش ميخوابانند تا یک سخن باطل پیدا کنند و اکثرشان دروغگويند (223) و آن شاعراني که گمراهان پيرويشان ميکنند نیز چنین اند (224) نمي بيني که در هر واديي سرگردانند؟ (225) و چيزهايي ميگويند که عمل نمي کنند؟ (226) غیر از آنهائی که ايمان آورده و عمل صالح نموده و خدا را بسيار ياد کرده و پس از ظلمي که به آنها شده در صدد انتقام بر می آیند، و بزودي ظالمان خواهند دانست به چه بازگشتگاهي باز ميگردند (227)

ازتفسیر مهندس گنجه اي

ادامه نظرات در پست بعدي

كلمات كليدي:تفسير تدبر ترجمه سوره شعرا شياطين غاوون

ویرایش بوسیله کاربر 1401/02/26 02:10:32 ب.ظ  | دلیل ویرایش: edit

سیدکاظم فرهنگ
admin Offline
#2 ارسال شده : 1398/07/11 10:50:14 ق.ظ
admin

رتبه: Administration

گروه ها: Administrators, Moderator, member
تاریخ عضویت: 1391/10/20
ارسالها: 419

9 تشکر دریافتی در 9 ارسال
ترجمه و تفسیر و تدبر سوره شعرا

فهم بهتر ایات انتهایی سوره شعرا:بررسی ارتباط شیاطین،شعرا ،افاک اثیم و غاوون

پاسخ 3(به سئوال پست بالا)

1-
این آیات را باید در بافتی تفسیر کرد که تشکیک در وحی الهی بودن قرآن از طرف برخی مخاطبان مطرح است. یک صورتبندی از این تشکیک آن بود که قرآن برخلاف مدعای پیامبر که آن را وحی خداوند می داند، از قبیل شعر است. (صورتبندی های دیگری هم وجود داشت مثل اینکه قرآن سحر یا قول کاهن است).

طبق تصوری که در آن دوران رایج بود، هر شاعر جنی داشت که به او الهام می کرد یا شعر را به زبان او القا می کرد. مخالفان پیامبر بین این باور رایج و اتفاقی که برای پیامبر هنگام نزول قرآن می افتاد ارتباط برقرار می کردند. آنها می گفتند جنی بر پیامبر قرآن را نازل می کند همچنان که شاعران تحت تسخیر نیروی جن اختصاصی، شعر می گویند. عربها حتی جن هر شاعر را -به زعم خود- نامگذاری هم می کردند که در روایات مربوط به شعر آمده.

آیه های هل انبئکم علی من تنزل الشیاطین، تنزل علی کل افاک اثیم، یلقون السمع و اکثرهم کاذبون، والشعراء يتبعهم الغاوون، الم تر انهم في كل واد يهيمون، و انهم يقولون ما لايفعلون، الا الذين آمنوا وعملوا الصالحات...
از این باور عامه استفاده می کند از باب تنازل، برای پاتک به کسانی که آن اتهام را بر پیامبر وارد می کردند. ضمن اینکه با گذاشتن کدهایی مثل افاک اثیم، اکثرهم کاذبون، يقولون مالایفعلون، آن باور عامه را نیز تخطئه می کند.

2-جمله پس از نکره صفت برای اسم نکره است. یلقون السمع صفت برای کل افاک اثیم (منطبق بر من موصول در "علی من تنزل الشیاطین") است. شیاطین القای سمع نمی کنند، دروغزنان مدعی ارتباط با اجنه و شیاطین القای سمع می کنند، یعنی گوش می سپارند بلکه از عالم اجنه به آنان الهام شود.
ساختار جمله طوری است که در صدد معرفی افاکان است، نه شیاطین.


در جمله ای مثل "و جاء من اقصی المدینة رجل یسعی"، جمله فعلیه یسعی صفت برای اسم نکره رجل است: مردی که می دوید. در فارسی به صورت بند موصولی ترجمه می کنیم.
اگر رابطه میان اسم نکره و جمله بعدش قطع شده باشد، جمله با اداة استیناف می آید مثل واو، فا، لکن، بل، حتی و گاهی او و ثم. جمله استینافی محلی از اعراب ندارد، یعنی ارتباط لفظی با اجزای جمله قبلش ندارد.

اینکه چرا علامه و برخی مفسران ضمیر فاعلی در یلقون السمع را به شیاطین برگردانده اند، بنده فقط می توانم دلایلی بر ردش بیاورم.
اول ساختار آیه بود که با تقدیم "علی من" بر "الشیاطین" تاکید را بر منزل علیه قرار داده و در آیه بعد که جواب سوال است: "تنزل علی کل افاک اثیم" آن "من" یا کسان را معرفی کرده است.
دوم اینکه قرآن خیلی به تصورات خرافی رایج کاری ندارد مگر اینکه از آن علیه دعوت استفاده شود. این که شاعران اهل بلوف بودند و خود را مرتبط با ماوراء معرفی می کردند تا جایی که به متهم کردن پیامبر و زیر سوال بردن ماهیت وحی قرآنی ربط داده نمی شد، ارزش پرداختن نداشت.
ثالثا در این بافت از گفتمان پیرامون وحی و ماهیت قرآن، القای سمع را باید به شعرا نسبت داد، نه شیاطین. شعرا گوش می سپردند تا جن مزعوم آنها به آنها الهام کند. نه اینکه جن مورد ادعایشان به عالم بالاتر گوش بسپارد. و این شعرا دروغزن معرفی می شوند، نه شیاطینی که اصلا وجود خارجی نداشتند (منظورم نفی شیاطین نیست، نفی شیاطین مرتبط با شعراست). الف و لام در "والشعراء يتبعهم الغاوون" احتمالا الف و لام عهد باشد، یعنی این شعرای موصوف در بالا را گمراهان پیروی می کنند.

3- آیه آخر ، استثنای منقطع از الشعرا، است. شعرایی که اهل ایمان و،،، هستند

مثلا در آیه "قالوا انا ارسلنا الی قوم مجرمین، الا آل لوط انا لمنجوهم اجمعین" (حجر 58-59)، نمی توانیم آل لوط را از زمره مجرمین محسوب کنیم. پس لاجرم باید طوری ترجمه کنیم که این اشتباه پیش نیاید. مثلا "ما به سوی قومی تبهکار فرستاده شدیم، اما ال لوط را همگی نجات خواهیم داد."


سرکار خانم دکتر موسوی
admin Offline
#3 ارسال شده : 1398/07/12 11:00:25 ق.ظ
admin

رتبه: Administration

گروه ها: Administrators, Moderator, member
تاریخ عضویت: 1391/10/20
ارسالها: 419

9 تشکر دریافتی در 9 ارسال

ترجمه،تفسیر و تدبر سوره شعرا

پاسخ به پرسش تفسیری پست قبل در خصوص ایات انتهای سوره شعرا:ارتباط شیاطین با شعرا و افاک اثیم

پاسخ4

به قرینه آیات ۲۱۰ و ۲۱۱ که سخن از مرجعیت وحیانی قرآن و نفی القای قرآن توسط جن است، به نظر می‌رسد هر دو ضمیر آیه ۲۲۳ به شیاطین بر می‌گردد. و می‌فرماید این جنیان که مطابق آیه ۲۱۲ از شنیدن حقایق عالم علوی محرومند، در القای مطالب به کاهنان غالباً دروغ می‌بافند.بر خلاف قرآن که کلام وحی و یکپارچه صدق است.
یلقون السمع یعنی گوش میخوابانند یا گوش میدهند.احتمالا در این آیات مقصود از شیاطین جنیان باشند. اکثر آن ها میکوشند به آسمان و ملاء اعلی یا عالم حقایق دست یابند اما به تعبیر قرآن رانده میشوند

به نظر می‌رسد آیه ۲۲۴ ادامه آیه ۲۲۲ نباشد زیرا الشعرا مروفوع است بنابراین نمی تواند عطف به افاک باشد.

در باره پرسش سوم نیز به نظر می‌رسد آیات ۲۲۵ و ۲۲۶ اوصاف شاعران است زیرا آنان هستند که خیال پردازانه سخن می‌گویند «یهیمون» و اگر حرف‌قشنگ هم می‌زنند به گفته‌های خود پایبند نیستند«یقولاون ما لا یفعلون»

اقای دکتر آرمین

پاسخ 5

- تعبیر "گوش خواباندن" احتمالن درست نیست زیرا دربردارنده مفهوم "استراق سمع" و "یواشکی گوش کردن" است درحالیکه "القاء سمع" بیش از معنای "گوش سپردن" یا همان "گوش دادن" عمومی را نمیرساند.

- احتمال معنای "به پیامبر گوش میدهند اما دروغ" نیز جدی است.منظور آیه کسانی است که به پیامبر گوش میدادند و کارشان در واقع دروغین بود.گرچه سمع دزدانه در دو سه جای قرآن اجمالن اشاره شده ولی بعید میدانم در دستگاه خدا کسی بتواند چیزی بدزدد، آنهم وحی را.آن استعمال و بیان گویی مطابق مقتضای حالت ذهنی مخاطبش بوده.

- احتمال وصف‌بودن "یتبعهم" برای "الشعراء" اندکی ایراد ادبی هم دارد، چراکه جمله در حکم نکره است و با موصوف معرفه ناسازگار؛ "ال" اینجا را هم گویا نمیتوان به راحتی در حکم نکره گرفت. به لحاظ ادبی پارگزاره "یتبعهم" یا خبر است یا حال. به وصف اصطلاحی نمیخورد (و تقدیر "الذین" آن را در مقام وصف میگذارد).
حال هم درینجا جالب نیست البته.

شعرا هم عطف شده اند (البته در معنا و نه در لفظ یا در اعراب).
- شعراء:۲۲۴ در واقع دو تکه است؛ درست مانند دو آیه پیشینش.
یعنی متن چنین است: "و الشعراء؛ یتبعهم الغاوون".
یعنی "یتبعهم ..." مانند "یلقون ..." توصیفی است که در جمله‌ای جداگانه آورده شده است.
متن دارد به دو گروه به توبیخ و طعن اشاره میکند و میگوید آنهایند که شایسته همنشینی و الهامگیری از شیاطین اند:
- آن چند نفری که دروغپرداز و گناه‌پیشه بودند،
- و آن چند شاعری که گروهی گمراه بر گرد خود داشتند.
و در واقع شیاطین مجسم.


اقای فرزین

پاسخ6:

1-در قرآن 4 بار كلمه شاعر استفاده شده است كه همه مرتبط با پيامبر اسلام هستند. حال انكه ساير تهمتهاي ساحر و مجنون و .. براي انبياي قبل هم بكار رفته است.كه نشانگر اهمیت زياد شاعران و شعر سرايي در باورهاي اعراب معاصر پيامبر میباشد.

در سوره طور از قول مشركان بيان شده است:ام يقولون شاعر و سپس در سوره حاقه اين اتهام رد شده است: وما هو بقول شاعر
در سوره صافات مجددا از قول مخالفان اين اتهام تكرار ميشود اما صفت مجنون نيز به شاعر اضافه شده است:و يقولون ائنا لتاركوا الهتنا لشاعر مجنون كه ميتواند دلالت بر نوعي از شاعران باشد كه به باور مردم ان زمان با جنيان ارتباط داشته و از انها القائاتي دريافت مي كردند.در سوره انبيا هم چند اتهام مشركان به پيامبر مطرح شده است:بل قالوا اضغاث احلام بل افتراه بل هو شاعر فلياتنا بايه كما ارسال الاولون

به نظر ميرسد ايات انتهاي سوره شعرا پاسخ اتهام مشركان در سوره صافات (شاعر مجنون) باشد ابتدا در ايات 210-212 اين مطلب كه اصولا شياطين و جنيان قادر يا مجاز به شنيدن اخبار اسمانی و اوردن ايات وحي باشند،نفي شده است.
سپس در ايات221 به بعد بر اينكه پيامبر از سنخ افرادي نيست كه شياطين بر او القا كنند تمركز دارد. با بيان اين سئوال كه به شما خبر دهم شياطين برچه كسي نازل ميشوند و بيان پاسخ "افاك اثيم"،پيامبر را از دايره افراد دريافت كننده القائات شياطين خارج ساخته است.

سپس اتهام شاعر بودن را از پيامبر نفي ميكند.چرا كه پيروان شعرا بویژه شعرای مرتبط با جنیان ،افرادي هستند كه گمراه اند.آنها در كارها و باورهاي خود سرگردانند و انچه ميگويند عمل نمي كنند و حال انكه پيامبر اين گونه نيست.
لذا قران قطعا وحي خدا بر پيامبر است نه القائات شياطين و خيالات شاعرانه.


لذا ترجمه ایات اینگونه پیشنهاد میشود

هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَن تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ {221}
(محمد،شاعری مرتبط با جنیان نیست) آيا شما را خبر دهم كه شياطين بر چه كسى فرود مى‏آيند {221}
تَنَزَّلُ عَلَى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ {222}
بر هر دروغزن گناهكارى فرود مى‏آيند {222}
يُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ {223}
(این افراد)گوش فرا مى‏دارند(به القائات شیاطین و بازگو میکنند) و بيشترشان دروغگويند {223}
وَالشُّعَرَاء يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ {224}
و ( نیز) شاعرانِ (مرتبط با جن) را گمراهان پيروى مى‏كنند {224}
أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ {225}
آيا نديده‏اى كه آنان (شاعران)در هر واديى(کاری) سرگردانند {225}
وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ {226}
و آنانند كه چيزهايى مى‏گويند كه انجام نمى‏دهند {226}
إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيرًا وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ {227}
(شاعران را گمراهان پیروی می کنند) مگر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده و خدا را بسيار به ياد آورده و پس از آنكه مورد ستم قرار گرفته‏اند يارى خواسته‏اند و كسانى كه ستم كرده‏اند به زودى خواهند دانست به كدام بازگشتگاه برخواهند گشت {227}

اقای سیدکاظم فرهنگ

پاسخ7

در اين آيات ابتدا فرموده قرآن را شياطين نازل نكرده اند … كه آنها از سماع (ظاهرا شنيدن گفتگوي ملاء اعلي) معزول اند … سپس فرموده: آنها بر هر دروغگوي مجرم نازل شده و مسموع خويش را القا ميكنند و بيشترشان دروغگواند.

اين سخن ميرساند: با وجود تعقيب تيرهاي شهاب باز بعضي از آنها جان بدر برده و چيزهائي مياورند. و بر دروغگويان القا ميكنند.
آيات گذشته روشن ميكنند حوادث آيندۀ روي زمين در آسمان و در اختيار ملائكه است و شايد اسرار خلقت نيز. و شياطين قدرت ورود بآنجاها ندارند وَ حَفِظْنٰاهٰا مِنْ كُلِّ شَيْطٰانٍ رَجِيمٍ- … وَ يُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جٰانِبٍ ولي پيش از ولادت يا بعثت آنحضرت بجاهائي از آسمان ميرفتند و از آنجا سرقت سمع ميكردند نه اينكه بخود آن مجمع وارد شوند كه گفته اند «وَ أَنّٰا كُنّٰا نَقْعُدُ مِنْهٰا مَقٰاعِدَ لِلسَّمْعِ» با ولادت يا بعثت آنحضرت از آن هم محروم شدند.

قاموس قرآن، ج ۲، ص: ۷۱

ویرایش بوسیله کاربر 1398/07/17 08:44:06 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

fatemeh59 Offline
#4 ارسال شده : 1398/07/13 06:20:01 ق.ظ
fatemeh59

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1398/02/31
ارسالها: 134

تدبر و فهم سوره شعرا:نكات و پرسش هاي تفسيري سوره شعرا

پرسش: چرا حضرت ابراهيم خواستار مغفرت خطاي خود شد؟ مگر حضرت ابراهيم خطا كرده بود؟

پاسخ 1:

✅ "وجه اينكه ابراهيم عليه السّلام فرمود به مغفرت خدا طمع دارم ، و مراد از خطيئه اى كه به خود نسبت داد

((و الذى اطمع ان يغفرلى خطيئتى يوم الدين )) - ((يوم الدين )) يعنى روز جزاء كه همان روز قيامت است ، و مسأله آمرزش را مثل ساير نعمتهاى مذكور به طور قطعى ذكر نكرد و نگفت : ((و كسى كه مرا مى آمرزد)) بلكه گفت : و ((كسى كه اميدوارم مرا بيامرزد))، دليلش ‍ اين است كه مسأله آمرزش به استحقاق نيست ، تا اگر كسى خود را مستحق آن بداند قطع به آن پيدا كند، بلكه فضلى است از ناحيه خدا و بطور كلى هيچ كس از خدا هيچ چيز طلبكار نيست ، بلكه چيزى كه هست اين خداى سبحان است كه بر خود واجب كرده كه خلق را هدايت كند و رزق دهد و بميراند و زنده كند، ولى بر خود واجب نكرده كه هر گنهكارى را بيامرزد.

درباره رزق فرموده : ((فو رب السّماء و الارض انه لحق )) و درباره مرگ فرموده : ((كل نفس ذائقة الموت )) و درباره احياء بعد از مرگ فرموده : ((اليه مرجعكم جميعا وعد اللّه حقا)) ولى درباره مغفرت نفرموده : ((يغفركم جميعا - همه شما را مى آمرزد)) بلكه فرموده : ((ان اللّه لا يغفر ان يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء))

در جمله مورد بحث ، ابراهيم (عليه السلام ) به خود نسبت خطا و گناه داده با اينكه آن جناب از گناه معصوم بود و اين خود دليل بر آن است كه مرادش از خطيئه ، مخالفت اوامر مولوى الهى نبوده ، چون خطيئه و گناه مراتبى دارد و هر كس به حسب مرتبه اى كه از عبوديت خدا دارد، در همان مرتبه خطيئه اى دارد،همچنان كه فرموده اند: ((حسنات الابرار سيات المقربين - خوبيهاى نيكان براى مقربين درگاه حق ، بدى و گناه بشمار مى رود)) و به همين جهت است كه خداى تعالى به رسول گرامى خود (صلى اللّه عليه و آله ) دستور مى دهد: ((و استغفر لذنبك ))

آرى خطيئه از مثل ابراهيم (عليه السلام ) عبارت است از اينكه به خاطر ضروريات زندگى از قبيل خواب و خوراك و آب و امثال آن نتواند در تمامى دقائق زندگى به ياد خدا باشد هر چند كه همين خواب و خوراك و ساير ضروريات زندگى اطاعتى است و چگونه ممكن است خطيئه غير اين معنا را داشته باشد؟ و حال آنكه خداى تعالى تصريح كرده به اينكه آن جناب مخلص خداست و غير خدا احدى از آن جناب سهم ندارد و شريك نيست و در اين باره فرموده : ((انا اخلصناهم بخالصه ذكرى الدار))
و ما در آخر جزء ششم اين كتاب و نيز در جلد هفتم آن در ذيل داستانهاى ابراهيم بحثى گذرانديم كه با اين مقام نيز ارتباط دارد.

ترجمه تفسير الميزان جلد 15 صفحه : 399

پاسخ 2:

"آيه 82 ـ «خطيئتى» كه مفرد است تنها يك خطاست، و آيا اين خطا، خطاى استغفار براى آزراست، كه حضرتش نادانسته به گمان اينكه او در راه هدايت است برايش استغفار كرد، يا خطائى ديگر است؟

پاسخ اين است كه نخست اگر خطاى اول مقصود باشد، پس چرا بعد از چند آيه براى او استغفار كرده، وانگهى اين استغفار از روى قصور بوده ونه تقصير، روى اين اصل خطا و گناهى نبوده است، بنابراين اين خطا جريانى ديگر است، و چنانكه در آيه (83) آمده اين سخن پيش از رسالتش بوده است، وانگهى گناه در لغت عربى عصيان غوايت، زلّت، ضلالت و مانند اينهاست، ولى خطا اعم است از اينها كه در جمع گناهند، و يا پوششى است بر قصورها كه هرگز گناه نيستند، و برتر از آن مقام برتر و پاداشى بيشتر است، كه مورد درخواست حضرتش از حضرت حقI بوده است، مانند «ذنب» كه دو بُعد متقابل دارد، كه برترين ثواب و پست ترين گناه است، و نيز «غفران» كه بمعناى پوشش و داراى ابعادى متقابل است، كه نه ذنب و نه غفران در اختصاص گناه نيستند.

و اينجا جاى تواضعى اينچنين است كه كلا خود را منهاى وحى، در خطا و قصور مى داند، حتى با وحى در نا رسائيهاى امكانى و فقر محض است كه غفرانش ترفيع مقامات ابراهيمى است بروز جزاء.
و نيز خطايى كه احياناً پيش از رسالت انجام داده همچون خطاى آدم است، و در جمع اين خطا هرگز گناهى در زمان نبوت تا چه رسد در ولايت عزمش نبوده است.
"

تفسير فرقان

ویرایش بوسیله کاربر 1398/07/22 04:16:45 ب.ظ  | دلیل ویرایش: edit

fatemeh59 Offline
#5 ارسال شده : 1398/07/14 08:34:50 ب.ظ
fatemeh59

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1398/02/31
ارسالها: 134


تفسير و تدبر سوره شعرا: نكات تفسيري سوره الشعرا

عالی­ترین درجه رشد شخصیتی
در این پاراگراف، چگونگی انتخاب مسیر صحیح و اعلام عمومیِ واضح و روشن آن توسط یک فرد، و کناره­گیری آشکار او از مسیر غلطِ همگانی، علیرغم قوت و قدرت صاحبان آن، مطرح می­شود.

بریدن یک نفر از قوم و قبیله و اجتماع، در آن روزها، کاری بود دور از تصور و مساوی با مرگ و کمترین مجازاتش بایکوت بود.

اخراج از قوم و قبیله و یا اعدام چنین شخصی، جزء مجازاتهای عادی بود.

حضرت ابراهیم چه چیزی فهمیده بود که چنین مجازاتهای سنگینی را بجان خرید؟ درست است که «خدایان» آنها برای آنها نفع و ضرری نداشتند اما خود پیروان آنها که می­توانستند برایش خطرناک باشند.

بطور حتم آن حضرت در ایمان خویش چیزی یافته بود که به او این اطمینان خاطر را می­داد که لازم نیست از خطر قومش نسبت به خویش بترسد.

چنانکه از متن این بند فهمیده می­شود، او امید اصلیش را به پس از مرگ بسته بود (توجه کنید؛ به آیات 82 تا 85 و 87) و چه بسا خود را برای مرگ هم آماده کرده بود و نجات خویش از دست آنها، جزء خواسته­های مهم او نبود.

قوی­ترین محرک

ایمان به آخرت، محرکی است بسیار قوی برای تغییر و اصلاح رفتار آدمی.

و مقدم بر ایمان به آخرت، ایمان به خداوند است (توجه کنید به آیات 78 تا 81) و نیز از این فهمیده می­شود ایمان باید مبنای عقلی محکم داشته باشد و تقلیدی نیست (توجه کنید به آیات 72 تا 74)


ترجیع بند
در ابتدای هر قسمت آمده که فلان قوم پیامبرشان را تکذیب کردند و در انتهای بند هم آمده که در این موضوع یعنی در نجات پیامبرشان و پیروان او و هلاک آن قوم، آیه­ای هست و اینکه پروردگارت دست نیافتنیِ مهربان است. و در متن بند هم شرحی از استدلال­های پیامبرشان و دعوت او و شِبه استدلال­های قوم او و تهدیدشان نسبت به آن پیامبر و پیروانش آمده است.

در این پاراگراف، در تمام بندهای مربوط به پیامبران گذشته،ابتدا و انتهای بند یکسان است و فقط انحرافی که آن قومِ بخصوص داشتند متفاوت است.

جالب اینکه در هر قومی یک انحراف خاص و متفاوت از دیگران وجود دارد.

این نوع بیان به مخاطب کمک می­کند که به نوعی استقراء دست یابد .


مشکل رفتاری قوم نوح (غیر از شرک)

مثلاً در اینجا انحراف قوم نوح، علاوه بر شرک (چنانکه از آیه­های 111 تا 114 فهمیده می­شود) تحقیر مؤمنان نیز هست که ناشی از نوعی روحیه آریستوکراسی است (که در سوره عبس، مطالبی در این مورد دیده بودیم ناظر به این است که قوم عربِ معاصر آنحضرت نیز آلوده به آن بوده اند)

مشکل خاص قوم عاد (غیر از شرک)

از آیات تا140123 برمی­آید که انحراف قوم عاد این بوده که بعلت ثروت و شوکتی که یافته بودند، به نوعی از خودبینی و خودشیفتگی دچار شده بودند که سبب انحراف آنها از جاده حق و انسانیت و خداشناسی شده بود.

علامت­گذاری روی بلندی­ها بمعنی اعلام وجود خویش به همه دیگران است که این منم که چنین و چنانم و این محدوده قلمرو من است و ساختن قصرها به منظور جاودانگی چه بسا ساختن مقبره­های عظیمی باشد که اجساد خود را به منظور جاودانگی در آن بگذارند.

مثلاً مانند اهرام مصر که فراعنه به اجساد خود خیلی اهمیت می­دادند و آنها را با نوعی مواد شیمیایی از فساد حفظ می­کردند و آنها را در قبوری قرار می­دادند که از لحاظ مهندسی، از شگفتی­های معماری است و چه بسا قوم عاد نیز برای اجساد خویش ساختمانهای شگفتی می­ساختند برای اینکه این «من» خویش را جاودانه کنند.

اینکه هنگام غضب از حد می­گذراندند نیز به معنی این است که برای خویش خیلی اهمیت قائل بودند و برای طرف مقابل اهمیتی قائل نبودند .

خلاصه اینکه انحراف آنها، خود بزرگ­بینی و خودپسندی مفرط و محدود ندیدن خویش به حدود اخلاقی و دینی و انسانی ، و لذا انجام «هر کاری» بود که هوس میکردند .

چیزی که از ورای این پاراگراف میتواند به تیتر فوق مربوط باشد اینها است:

1 – خشونت بیش از حد (آیه 130)

2 – اصرار بر لجبازی و تصمیم بر اینکه هیچ جوری زیر بار سخن پیامبرشان نروند (آیه 136)

3 – توجیه رفتارهای خویش از باب اینکه صحت آنها ریشه در سنت پیشینیان دارد.

4 – انکار آخرت .

مشکل قوم ثمود (غیر از شرک)

چنانکه از این آیات برمی­آید انحراف قوم ثمود این بود که امنیت و رفاهی که داشتند در نتیجه فساد و تجاوز به حقوق دیگران بدست آمده بود.

از آیات 146تا149فهمیده می­شود آنها قدرتمند و مرفه بودند زیرا می­توانستند امنیت داشته باشند و علاوه بر نیازهای زندگی به تفنن نیز بپرازند.

از آیه­های 151و152 فهمیده می­شود آنها بطور منسجم و همکارانه در پی قتل و غارت و تجاوز به حقوق و اموال و اعراض دیگران (مثلاً اقوام دیگر) بر می­آمدند.

اینکه در آیه­های فوق گفته شده آنها امر «مسرفان» را اطاعت می­کردند، ممکن است دو معنی داشته باشد:

امر مسرفان را در خصوص اقوام دیگر اطاعت می­کردند یعنی به رهبری آن مسرفان به نقاط دیگر لشکرکشی می­کردند و مرتکب قتل و غارت و برده­گیری شده و آن رفاه و تفنن را در اثر بکارگیری ظالمانه آنان بدست می­آوردند.

یا اینکه امر مسرفان را در خصوص اقوام ضعیف داخل محدوده خویش بکار می­بردند و در نتیجه یک جامعه دو قطبی بوجود آوردند که عده­ای عده دیگر را بطور ظالمانه به استثمار می­گرفتند و برای خویش ثروت و رفاه و تفنن ایجاد می­کردند.

در موضوع قتل آن شتر که مطابق آیه­های 154 و 155 از آیات الهی بود، نیز همانگونه عمل می­کردند که عادتشان بود. قتل!

مشکل خاص قوم لوط (غیر از شرک)

از آیات 175-160 انحراف قوم لوط، انحراف جنسی بود و کلمه «لواط» و «الواط» نیز از نام آنها گرفته شده است.

در این سوره در مورد اقوام عاد و ثمود عذابشان را خیلی دقیق نقل ننموده اما عذاب قوم لوط را با ذکر دو مشخصه با دقت ذکر نموده که عبارت است از:

1- واژگون شدن آنان،

2- «باران بد»ی که بر آنان بارانده شد.

البته باید دانست که در سوره­های بعدی شرح مفصل­تری از عذاب آنان داده خواهد شد و دو نکته فوق روشن­تر خواهد گردید.

منظور از «پیرزن» مذکور زن حضرت لوط بوده است.

از مجموع آیه­های 170و 171 چنین فهمیده می­شود که آن پیغمبر خدا که در قرآن از او به عظمت یاد شده است در بدترین جا مأموریت تبلیغی یافته بود زیرا غیر از اعضاء خانواده­اش کسی به او ایمان نیاورده بودند و تازه زنش را نیز نباید جزء آنان حساب کرد.

مشکل خاص قوم شعیب (غیر از شرک)

با توجه به آیات 176تا191 انحراف قوم شعیب، انحراف اقتصادی بود و آیات 181 تا 183 بوضوح آن را نشان می­دهد.

از این آیات فهمیده می­شود فساد اقتصادی نیز مانند فساد جنسی و فساد اخلاقی، و فساد عقیدتی و فساد حکومتی، مهم و خانمان­برانداز و اسباب هلاکت اقوام می­باشد.

قبلا هم در سوره مطففین دیده ایم که خداوند کمفروشی را بشدت نکوهش فرموده، و معلوم عربِ مکهء معاصر نزول این سوره به این بلیه نیز مبتلا بوده است .

البته در سوره­های بعدی، به تناسب آیات مربوط، شرح بیشتری در این خصوص خواهد آمد.

موضوع آیه 189 در سوره­های دیگر به صورت «فریاد بلند» و «لرزه» آمده است.

مرور سوره شعرا

در پاراگراف 1 می فرماید : ای پیامبر ! ازرفتارهای مکذبانه این مردم دلگیرمباش وکـــار رسالتت را با قوت پی بگیر .

در پاراگراف 2 می فرماید : ای پیامبر ! تکذیبگرانت ازفرعون مهمترنیستند . اگرلازم باشد حتی به روش خارق العاده موفقت میکنیم .

در پاراگراف 3 می فرماید : ای پیامبر ! ابراهیم نیزمانند تو برقومش خروشید و با مخالفت مخاطبانش مواجه بود اما بالاخره موفقش نمودیم .

در پاراگراف 4 می فرماید : ای پیامبر ! با قوم تو درصورتی که رفتار ناپسند شان ازحد معینی بگذرد مانند مورد عاد و ثمود و لوط و مدین برخورد خواهیم داشت ، لذا با اطمینان به کار رسالتت برس .

در پاراگراف اخر می فرماید : ای پیامبر! توجه مخاطبان را به این نکته جلب کن که داستان­هایی که بر آنها خوانده­ای حق مطلق است زیرا وحی است ، و به آنها هشدار ده که از حد نگذرانند و گر چه این مطالب حق مطلق و وحی است اما مجرمان به آن ایمان نخواهند ، و تو ازایمان نیاوردن آنها چندان دلگیرمباش و به چنین عباداتی بپرداز و نسبت به پیروانت گرم تر باش و نزدیکانت را هشدارده .

از تفسير مهندس گنجه اي

ویرایش بوسیله کاربر 1398/07/22 03:20:05 ب.ظ  | دلیل ویرایش: مشخص نشده است

fatemeh59 Offline
#6 ارسال شده : 1398/07/16 08:24:17 ق.ظ
fatemeh59

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1398/02/31
ارسالها: 134

تفسير و تدبر سوره شعرا: نكات و پرسش هاي مهم تفسيري سوره شعرا


1-
220آيا شما را خبر مهمى دهم (كه) شياطين بر چه كسانى دم به دم فرود مى آيند؟221بر هر دروغ زن گناهكارى پياپى فرود مى آيند222كه (دزدانه) گوش هاشان را (براى شنيدن وحى) مى افكنند، و بيشترشان دروغگويند223

آيه 223 ـ اين "يُلقون السمع" و نه «يستمعون» خود مبالغه اى است در شنودهاى شيطانى شان، كه گوئى گوشهاى خود را بگونه اى پنهان در جلوات سخن وحى از ملاء اعلى مى افكنند، و پس از باز گشتنشان بسوى هر دروغگوى گناهكارى ـ بدعوى اينكه آنچه مى گوئيم شنودهائى از وحى ملاء اعلى است ـ دروغهاى خود را در اين زمينه هاى شيطنت بر ملا مى سازند، روى اين اصل بيشترشان در نقل وحى دروغگويند، گرچه كمترشان در در نقل سخنانى از ملاء اعلاء كه شينده اند راستگويند، و اينكه اين اقليت كه بااستراِق سمع مطالبى وحيانى را شينده اند ـ گر چه در ساير سخنانشان دروغگويند ـ ولكن در آنچه از سخنان وحى دزديده اند همين دزدان همان سخنان را براستى براى هر دروغگوى گناهكارى نقل مى كنند، واين هم شيطنتى از شيطنتهاست كه سخنى دزدانه را كه نبايد انسانها بدانند، اينها با القاء سمع و افكندن كوشهاشان آنها را در بر گرفته و به همگنانشان القاء مى كنند.
2-
آيات 224 تا 227 ـ در اين آيات شاعران نخست مذمت شده اند، سپس گروهى از آنان برمبناى ايمان مورد مدح قرار گرفته اند. و شِعر اصولا از شَعْر و شعور به معناى دقت و باريك بينى و مو شكافى است، كه گاه در سبيل ضلالت است و گاهى هم در راه هدايت، و ضلالتش در خيالات و بافته هاى ناهنجار است كه از نظر لفظ و معنى، ترتيب و تركيب داده مى شوند، تا با اين الفاظ زيبا و رعنا و موزون و دل ربا آن معناى نازيبا و ناموزون را به خورد مردمان بدهد،
و اينجاست كه "يتبعهم الغاوون": پيروان اين گمراه كنندگان همان گمراهانند، زيرا اين شاعران در هر كارى ناروا دخالت مى كنند، و آنچه انجام نمى دهند مى گويند، بجز مؤمنان و شايستگانشان كه خدا را زياد ياد مى كنند، و در برابر ستمكاران فريادگرند، كه اينگونه شاعران راهشان، عملشان، گفتارشان و شعرشان راهواراست، بدين معنى كه معانى شايسته دقيق را با عباراتى زيبا، موزون و رعنا و دل ربا، براى ديگران بازگو مى كنند، كه اينان در مقابل آن شاعران گذشته بَسى پسنديده و شايسته اند.

3
آيه 219 ـ «تقلّب» به معناى جابجاشدن است، و اين جريان جابجاشدن رسول گرامى اسلام درميان ساجدان ـ و نه تنها با آنانـ مراحلى گوناگون دارد: نخست أصلاب و أرحام پدران و مادران حضرتش از آدم و حوا تا عبدالله و آمنه مى باشند، كه پيامبر بزرگوار در جاى جاى پياپى اين صُلبها و رَحِمها جابجا مى شده، و همگان موحّد و ساجدان خدا بوده اند، و اينجا «فىِ» و نه (مَعَ) بيانگر همين حقيقت است كه آن حضرت در درون اين ساجدان تا بهنگام ولادتش جابجا مى شده است، از آن هنگام نيز بگونه اى سرّى و پنهانى در ميان ساجدان ارضى و سماوى براى حق ساجد بوده است، و در مرحله سومين و آخرين تا هنگام رحلتش بعنوان ولايت و رسالت در ميان مؤمنان مكّى و مدنى همچنان ساجده بوده است، و اين هر سه قيام بر جابجا شدن در ساجدان در پرتو "حين تقوم و تقلبك فى الساجدين" مراد است، كه تمامى قيامهايش و جابجا شدن هايش براى خدا و در درون و ميان ساجدان را در بردارد، و نه تنها مقصود سجده آن حضرت در ميان سجده كنندگان است، كه اين خود افتخارى براى حضرتش نيست، تا گفته شود آنحضرت با نماز خوانان نماز هم مى خواند، بلكه برتر از اين دو جريان پيشين از قيامها و سجده هاى حضرتش پيش از رسالت است، گرچه پس از رسالت هم قيام و سجده اش بر همگان رُجحان دارد.

4-
قرآن در معناى مختصر آن، شب قدر يكجا بدون الفاظ بر اين قلب نورانى فرود آمده، كه همان «انزلناه» در سوره قدر و برخى سورهاى ديگر است، ولى اينجا كه "لسان عربى مبيِن" آمده، همان تفصيلات لفظى است، زيرا معناى بدون لفظ نه لسان عربى است، و نه غير عربى، و اين تنها لفظ است كه معنا را پوشش لغوى مى دهد، و مختصراً اينجا سه روح ربانى به پيوند يكديگرند فرود آورنده قرآن كه روح امين است، و خود قران كه اصل روح است، و فرودگاه قرآن كه قلب محمدى(صلى الله عليه وآله)است، و در جمع اين مثلث عصمت ربانى پيامدش قلب رسالتى و نبوتى محمدى(صلى الله عليه وآله) است.



از تفسیر فرقان

ویرایش بوسیله کاربر 1398/07/22 04:10:24 ب.ظ  | دلیل ویرایش: edit

fatemeh59 Offline
#7 ارسال شده : 1398/07/17 07:59:01 ب.ظ
fatemeh59

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1398/02/31
ارسالها: 134

ترجمه و تفسير سوره شعرا: نكات تدبري سوره شعرا

پرسش : در ايات

وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَى بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ﴿۱۹۸﴾

انصاریان: و اگر آن را بر برخی از غیر عرب ها نازل کرده بودیم،

فَقَرَأَهُ عَلَيْهِمْ مَا كَانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ﴿۱۹۹﴾

انصاریان: و او آن را بر عرب ها می خواند، باز هم به آن ایمان نمی آوردند!!

مقصود و غرض این دو آیه چیست!؟
آیا منظور، نزول قرآن عربی بر عجم هاست که ایمان نخواهند اورد.خب اینکه طبیعی است

آیا قرآن عجمی نازل می‌شود و عجم ها ایمان نمی‌آورند؟ پس عربها هم تقصیری نداشتند

پاسخ 1:
مراد از نزول آن بر بعضى افراد عجمى نزولش به زبان غير عربى است و اين دو آيه و آيه بعدى آن معنايى را مى رساند كه آيه ((و لو جعلناه قرآنا اعجميا لقالوا لو لا فصلت آياته اعجمى و عربى قل هو للذين آمنوا هدى و شفاء و الّذين لا يؤمنون فى آذانهم وقر و هو عليهم عمى )) در مقام افاده آن است .

بعضى گفته اند معنايش اين است كه اينان اين قدر عناد دارند كه حتى اگر ما اين قرآن عربى را با نظم خارق العاده اى كه دارد بر بعضى افراد غير عرب كه از تكلم به عربى ساده نيز عاجزند نازل مى كرديم و آن شخص ‍ غير عرب اين قرآن را براى اينان مى خواند، و صحيح و خارق العاده هم مى خواند، باز هم به آن ايمان نمى آوردند، با اينكه هم صحيح خواندن او معجزه بود و هم خود قرآن معجزه است .
اين مفسر سپس اضافه مى كند اينكه : بعضى گفته اند: معنايش اين است كه ((اگر ما قرآن را به زبان غير عربى بر بعضى افراد غير عرب نازل مى كرديم اينان بدان ايمان نمى آوردند)) صحيح نيست ، زيرا از مناسبت مقام بسيار دور است ، چون آيه در مقام بيان شدت عناد و لجاجت آنان است ، اين بود خلاصه كلام آن مفسر.
ولى اين حرف صحيح نيست ، براى اينكه اگر بنا باشد رعايت مناسبت مقام بشود، اتصال دو آيه مورد بحث به جمله ((بلسان عربى مبين )) بيشتر بايد رعايت شود، تا اتصال آن دو به مسأله عناد و لجاجت كفار، كه توضيحش گذشت .


ترجمه تفسير الميزان جلد 15 صفحه : 456

پاسخ 2:

وَ لَوْ نَزَّلْنَـهُ عَلَى بَعْضِ الاَْعْجَمِينَ 198
و اگر آن را بر برخى از عجم ها ]: غير عرب زبانان[ نازل مى كرديم198
آيه 198 ـ «الأعجمين» ـ كه جمع «اعجم» است ـ به معناى كسانى است كه زبانشان لُكنت داشته و نامفهوم است، و اين خود دو نوع است; نوع ذاتى و نوع نسبى، اينجا همان نوع نسبى مُراداست كه اگر اين قرآن را بر فرض محال بر غيرعرب زبانها نازل مى كرديم، عربها بدان ايمان نمى آوردند، زيرا آن را نمى فهميدند ولى اين هرگز عذرى نيست، زيرا كتاب وحى چنانكه در اصلش براى كسانى است كه زبان وحى را مى فهمند، حجت ربانى است، ترجمانش نيز چنان است، دوم اينكه نخوت و تكبر عرب زبانها آنها را از پذيرفتن قرآن به غير زبان عربى باز مى داشت،

تفسير فرقان

ویرایش بوسیله کاربر 1398/07/22 04:22:38 ب.ظ  | دلیل ویرایش: edit

fatemeh59 Offline
#8 ارسال شده : 1398/07/18 06:06:14 ب.ظ
fatemeh59

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1398/02/31
ارسالها: 134

تدبر و فهم سوره شعرا:نكات تفسيري مهم سوره الشعرا

1-بيان مراد از قلب ، و چگونگى دريافت وحى بوسيله قلب در ايه نزل به الروح الامين على قلبك

و مراد از قلب در كلام خداى تعالى هر جا كه به كار رفته آن حقيقتى است از انسان كه ادراك و شعور را به آن نسبت مى دهند، نه قلب صنوبرى شكل ، كه در سمت چپ سينه قرار گرفته است ، و يكى از اعضاى رئيسه بدن آدمى است ، به شهادت آياتى از قرآن كريم كه ذيلا خاطرنشان مى شود.
در سوره احزاب قلب را عبارت دانسته از آن چيزى كه در هنگام مرگ به گلوگاه مى رسد و مى فرمايد: ((و بلغت القلوب الحناجر)) كه معلوم است مراد از آن ، جان آدمى است .

و در سوره بقره آن را عبارت دانسته از چيزى كه متصف به گناه و ثواب مى شود. و فرموده : ((فانه آثم قلبه )) و معلوم است كه عضو صنوبرى شكل گناه نمى كند، پس مراد از آن همان جان و نفس آدمى است . و شايد وجه اينكه در جمله ((نزل به الروح الامين على قلبك )) پاى قلب را به ميان آورد و نفرمود: ((روح الامين آن را بر تو نازل كرد)) اشاره به اين باشد كه : رسول خدا چگونه وحى و قرآن نازل را تلقى مى كرده ؟ و از آن جناب آن چيزى كه وحى را از روح مى گرفته نفس او بوده ، نه مثلا دست او، يا ساير حواس ظاهرى اش ، كه در امور جزئى به كار بسته مى شود.
پس رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) در حينى كه به وى وحى مى شد، هم مى ديد و هم مى شنيد، اما بدون اينكه دو حس بينايى و شنوايى اش ‍ به كار بيفتد، همچنان كه در روايت آمده ، كه حالتى شبيه به بيهوشى به آن جناب دست مى داد، كه آن را به ((رحاء الوحى )) نام نهاده بودند.

پس آن جناب همانطور كه ما شخصى را مى بينيم و صدايش را مى شنويم ، فرشته وحى را مى ديد و صدايش را مى شنيد، اما بدون اينكه دو حاسه بينايى و شنوايى مادى خود را چون ما به كار بگيرد.

و اگر رؤيت او و شنيدنش در حال وحى عين ديدن و شنيدن ما مى بود، بايستى آنچه مى ديده و مى شنيده ميان او و ساير مردم مشترك باشد و خلاصه اصحابش هم فرشته وحى را ببينند و صدايش را بشنوند و حال آنكه نقل قطعى اين معنا را تكذيب كرده و حالت وحى بسيارى از آن جناب سراغ داده كه در بين جمعيت به وى دست داده و جمعيتى كه پيرامونش بوده اند هيچ چيزى احساس نمى كرده اند، نه صداى پايى ، نه شخصى و نه صداى سخنى كه به وى القاء مى شده است .
اين را هم نمى توانيم بگوييم كه ممكن است خداى تعالى در آن حال در حاسه جمعيت تصرف مى كرده و نمى گذاشته كه آنچه را او مى ديده ايشان ببينند و آنچه را او مى شنيده بشنوند و خلاصه امور غيبى همه از اين جهت غيبند كه خدا در حواس ما تصرف كرده ، كه نمى توانيم آنها را درك كنيم .

ترجمه تفسير الميزان جلد 15 صفحه :450

2-زندگى خاكى ملازم با تكليف است و عصمت انبياء عليهم السلام با مكلف بودن ايشان منافات ندارد
فلا تدع مع الله الها اخر فتكون من المعذبين

در اينجا ممكن است به ذهن خواننده برسد كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) با داشتن عصمت الهى ديگر ممكن نيست كه معصيت از او سر بزند و چنين چيزى از او محال است و ليكن عصمت الهى منافات با نهى از شرك ندارد و باعث نمى شود كه به طور كلى امر و نهى به معصوم باطل شود و تكليف از او برداشته شود، زيرا معصوم نيز بشرى است مختار در فعل و ترك ، و طاعت و معصيت از ناحيه شخص او متصور است ، هر چند كه از ناحيه خدا داراى عصمت است .
آيات بسيارى از قرآن كريم نيز بر مكلف بودن انبياء (عليهم السلام ) دلالت دارد، مانند آيه ((و لو اشركوا لحبط عنهم ما كانوا يعملون )) كه درباره عموم انبياء است ، و درباره خصوص پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) فرموده : ((لئن اشركت ليحبطن عملك )) و اين دو آيه هر چند انبياء را از شرك نهى نكرده و ليكن تعبيرى كه در آن ديديد، در معناى نهى است .

و اينكه بعضى از مفسرين گفته اند: ((تكليف هايى كه خداى تعالى به بندگان خود مى كند براى اين است كه آنان را به حد كمال برساند و در نتيجه اگر بنده اى به حد كمال رسيد، ديگر تكليف از او برداشته مى شود، زيرا در آن صورت تكليف ، تحصيل حاصل است ، كه آن نيز عملى لغو است و به همين جهت انبياء مورد تكليف قرار نمى گيرند)) صحيح نيست ، براى اينكه اعمال صالح كه تكليف بدان تعلق مى گيرد، همانطور كه نفس آدمى را به كمال سوق مى دهد، خود نيز آثار كمال نفس ‍ است و معقول نيست نفس كسى به كمال برسد، ولى آثار كمال را نداشته باشد.


پس همانطور كه واجب است براى به كمال رساندن نفس ، آثار كمال را كه همان اعمال صالح است بياوريم ، و در آن تمرين و ممارست داشته ، همواره با آن رياضت و جهاد با نفس كنيم ، همچنين بعد از به كمال رسيدن نفس نيز بايد به آن آثار، مداومت داشته باشيم ، تا دوباره نفس ما از كمال ، رو به نقص نگذارد. پس ما دامى كه انسان وابسته به زندگى زمينى است چاره اى ندارد جز اينكه زحمت تكليف را تحمل نمايد و ما در بعضى از ابحاث گذشته كلامى در اين باره گذرانديم .

ترجمه تفسير الميزان جلد 15 صفحه : 466

3-لا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسرِفِينَ الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فى الاَرْضِ وَ لا يُصلِحُونَ
ظاهرا مراد از ((امر مسرفان )) امر در مقابل نهى است ، به قرينه اينكه از اطاعت آن نهى فرموده ، هر چند بعضى از مفسرين احتمال داده اند كه به معناى شان باشد. بنا بر اين مراد از اطاعت امر آنان تقليد عاميانه و پيروى كوركورانه ايشان ، در اعمال و روش زندگى است ، آن روشى كه آنان سلوكش را دوست مى دارند.
و مراد از مسرفين چه اينكه كلمه آمر به آن معنا باشد و چه به اين معنا، اشراف و بزرگانى هستند كه ديگران آنان را پيروى مى كنند خطابى هم كه در آيه است ( اطاعت مكنيد ) به عموم تابعين ايشان است كه آنها هستند كه صالح (عليه السّلام ) اميد داشت ازپيروى بزرگان دست بردارند، و لذا خطاب را متوجه ايشان كرد، نه اشراف ، چون از ايمان آوردن اشراف مأيوس بود.

ممكن هم هست خطاب را متوجه هر دو دسته بدانيم ، و بگوييم اشراف هم به نوبه خود مقلد پدران گذشته خود بودند و امر آنان را اطاعت مى كردند، همچنان كه به صالح گفتند ((اتنهينا ان نعبد ما يعبد آباونا)) پس به اين اعتبار همه آنان از اشراف و عوامشان ، امر مسرفين را اطاعت مى كردند و آيه شريفه همه را از آن نهى مى كند.

و اما مسرفين چه كسانى بوده اند؟ آيه بعدى ايشان را عبارت دانسته از كسانى كه از مرز حق تجاوز نموده ، از حد اعتدال بيرون شده اند و توصيفشان فرموده به ((الذين يفسدون فى الارض و لا يصلحون )) و اين خود اشاره به علت حقيقى حكم است و معنايش اين است كه از خدا بپرهيزيد و امر مسرفان را اطاعت مكنيد، براى اينكه ايشان مفسد در زمينند و اصلاحگر نيستند و معلوم است كه با افساد، هيچ ايمنى از عذاب الهى نيست و از سوى ديگر او عزيز و انتقام گيرنده است .

ترجمه تفسير الميزان جلد 15 صفحه : 430

4-اشاره به اينكه در دعوت دينى استثنا و تبعيض راه ندارد (و انذر عشيرتك الاقربين )

و اگر بعد از نهى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) از شرك و انذارش ، در جمله مورد بحث ، عشيره اقربين ، يعنى خويشاوندان نزديك تر را اختصاص به ذكر داد، براى افاده و اشاره به اين نكته است كه در دعوت دينى استثناء راه ندارد و اين دعوت ، قوم و خويش نمى شناسد و فرقى ميان نزديكان و بيگانگان نمى گذارد و مداهنه و سهل انگارى در آن راه ندارد و چون سنن و قوانين بشرى نيست ، كه تنها در بيگانگان و ضعفاء اجراء شود، بلكه در اين دعوت حتى خود رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) نيز با امتش فرقى ندارد، تا چه رسد به اينكه ميان خويشاوندان پيغمبر با بيگانگان فرق بگذارد، بلكه همه را بندگان خدا و خدا را مولاى همه مى داند.

ویرایش بوسیله کاربر 1398/07/22 03:08:19 ب.ظ  | دلیل ویرایش: edit

fatemeh59 Offline
#9 ارسال شده : 1398/07/21 06:27:59 ق.ظ
fatemeh59

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1398/02/31
ارسالها: 134

تدبر و فهم سوره شعرا:نكات مهم تفسيري سوره شعرا، فراز بندي،عصاره فرازها و درس سوره شعرا چيست؟


51 - شعراء

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمـَنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
طسم {1}
طا سين ميم {1}
تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ {2}
اين (سوره یا قران) آيه‏ هاى كتاب روشنگر است{2}
لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ {3}
شايد تو از اينكه [مشركان مکه] ايمان نمى‏آورند جان خود را تباه سازى {3}
إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِّن السَّمَاء آيَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ {4}
اگر بخواهيم معجزه‏اى از آسمان بر آنان فرود مى‏آوريم تا در برابر آن گردنهايشان خاضع گردد {4}
وَمَا يَأْتِيهِم مِّن ذِكْرٍ مِّنَ الرَّحْمَنِ مُحْدَثٍ إِلَّا كَانُوا عَنْهُ مُعْرِضِينَ {5}
و هيچ تذكر جديدى از سوى [خداى] رحمان برايشان نيامد جز اينكه همواره از آن روى برمى‏تافتند {5}
فَقَدْ كَذَّبُوا فَسَيَأْتِيهِمْ أَنبَاء مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُون {6}
[آنان] در حقيقت به تكذيب پرداختند و به زودى خبر آنچه كه بدان ريشخند مى كردند بديشان خواهد رسيد {6}

عصاره فراز ایات 1-6: ای پیامبر این قران نشانه هایی روشنگر است.اکثریت این قوم حتی درصورت اتیان نشانه های جدید بازهم رو برمی گردانند (و درخواست نشانه جدید بهانه است) خودت را بخاطر ایمان نیاوردن انها اذیت نکن.

نکات:
1-خدا در ایه 4 به پیامبر میگوید میتوانیم معجزه ای بفرستیم که همه ایمان بیاورند(اما این ایمان ارزشی ندارد ) هرچند که خود قران نشانه هایی روشن است ولی اینها هر نشانه و تذکری بفرستیم ایمان نمی اورند.مگر اینکه عذاب را ببینند تازه ان وقت هم پشیمان میشوند و مهلت میخواهند.حتی اگر مهلت بدهیم هم بدردشان نمیخورد یا طبق سوره های بعدی مجددا همان کارها را میکنند.
اعراض و روگردانی مشرکان مکه از هر ایه و نشانه قبلا در سوره قمر هم بیان شده بود:ان یروا ایه یعرضوا و یقولوا سحر مستمر .این مفهوم در سوره های بعدی نیز تکرار میشود.

-آغاز استعمال عبارت کتاب مبین در قران
-تلک ایات الکتاب المبین در سوره های شعرا یوسف قصص
- وَمَا يَأْتِيهِم مِّن ذِكْرٍ مِّنَ الرَّحْمَنِ مُحْدَثٍ :شعرا انبیا
- اولین بهانه مشرکان برای ارسال معجزه مشابه انبیای قبل توسط پیامبر در سوره طه اشاره شد
-بیشترین تکرار کلمه آیه در این سوره 12 بار


أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَى الْأَرْضِ كَمْ أَنبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ {7}
مگر در زمين ننگريسته‏اند كه چه قدر در آن از هر گونه جفتهاى زيبا رويانيده‏ايم {7}
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ {8}
قطعا در اين [هنرنمايى] عبرتى است و[لى] بيشترشان ايمان‏آورنده نيستند {8}
وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ {9}
و در حقيقت پروردگار تو مسلط و در عین حال دارای رحمت(نسبت به مومنان) است {9}

عصاره فراز آیات 7-9: آفرینش زوجهای مختلف در زمین،نشانه و ایتی از پرودگار است .اما اکثرشان ایمان نمی اورند.

وَإِذْ نَادَى رَبُّكَ مُوسَى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ {10}
و [ياد كن] هنگامى را كه پروردگارت موسى را ندا درداد كه به سوى قوم ستمكار برو {10}
قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلَا يَتَّقُونَ {11}
قوم فرعون آيا پروا ندارند {11}
قَالَ رَبِّ إِنِّي أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ {12}
گفت پروردگارا مى‏ترسم مرا تكذيب كنند {12}
وَيَضِيقُ صَدْرِي وَلَا يَنطَلِقُ لِسَانِي فَأَرْسِلْ إِلَى هَارُونَ {13}
و سينه‏ام تنگ مى‏گردد و زبانم باز نمى‏ شود پس به سوى هارون بفرست {13}
وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنبٌ فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ {14}
و [از طرفى] آنان بر [گردن] من خونى دارند و مى‏ترسم مرا بكشند {14}
قَالَ كَلَّا فَاذْهَبَا بِآيَاتِنَا إِنَّا مَعَكُم مُّسْتَمِعُونَ {15}
فرمود نه چنين نيست نشانه‏ هاى ما را [براى آنان] بب ريد كه ما با شما شنونده‏ايم {15}
فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولَا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ {16}
پس به سوى فرعون برويد و بگوييد ما پيامبر پروردگار جهانيانيم {16}
أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ {17}
فرزندان اسرائيل را با ما بفرست {17}
قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ {18}
[فرعون] گفت آيا تو را از كودكى در ميان خود نپرورديم و ساليانى چند از عمرت را پيش ما نماندى {18}
وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنتَ مِنَ الْكَافِرِينَ {19}
و [سرانجام] كار خود را كردى و تو از ناسپاسانى {19}
قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ {20}
گفت آن را هنگامى مرتكب شدم كه از گمراهان بودم {20}
فَفَرَرْتُ مِنكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْمًا وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ {21}
و چون از شما ترسيدم از شما گريختم تا پروردگارم به من دانش بخشيد و مرا از پيامبران قرار داد {21}
وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِي إِسْرَائِيلَ {22}
و [آيا] اينكه فرزندان اسرائيل را بنده [خود] ساخته‏اى نعمتى است كه منتش را بر من مى‏نهى {22}
قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعَالَمِينَ {23}
فرعون گفت و پروردگار جهانيان چيست {23}
قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا إن كُنتُم مُّوقِنِينَ {24}
گفت پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است‏اگر اهل يقين باشيد {24}
قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَلَا تَسْتَمِعُونَ {25}
[فرعون] به كسانى كه پيرامونش بودند گفت آيا نمى‏شنويد {25}
قَالَ رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ {26}
[موسى دوباره] گفت پروردگار شما و پروردگار پدران پيشين شما {26}
قَالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ {27}
[فرعون] گفت واقعا اين پيامبرى كه به سوى شما فرستاده شده سخت ديوانه است {27}
قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِن كُنتُمْ تَعْقِلُونَ {28}
[موسى] گفت پروردگار خاور و باختر و آنچه ميان آن دو است‏اگر تعقل كنيد {28}
قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ {29}
[فرعون] گفت اگر خدايى غير از من اختيار كنى قطعا تو را از [جمله] زندانيان خواهم ساخت {29}
قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُكَ بِشَيْءٍ مُّبِينٍ {30}
گفت گر چه براى تو چيزى آشكار بياورم {30}
قَالَ فَأْتِ بِهِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ {31}
گفت اگر راست مى‏گويى آن را بياور {31}
فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ {32}
پس عصاى خود بيفكند و بناگاه آن اژدرى نمايان شد {32}
وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاء لِلنَّاظِرِينَ {33}
و دستش را بيرون كشيد و بناگاه آن براى تماشاگران سپيد مى‏نمود {33}
قَالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ {34}
[فرعون] به سرانى كه پيرامونش بودند گفت واقعا اين ساحرى بسيار داناست {34}
يُرِيدُ أَن يُخْرِجَكُم مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ {35}
مى‏خواهد با سحر خود شما را از سرزمينتان بيرون كند اكنون چه راى مى‏دهيد {35}
قَالُوا أَرْجِهِ وَأَخَاهُ وَابْعَثْ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ {36}
گفتند او و برادرش را در بند دار و گردآورندگان را به شهرها بفرست {36}
يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَحَّارٍ عَلِيمٍ {37}
تا هر ساحر ماهرى را نزد تو بياورند {37}
فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِيقَاتِ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ {38}
پس ساحران براى موعد روزى معلوم گردآورى شدند {38}
وَقِيلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنتُم مُّجْتَمِعُونَ {39}
و به توده مردم گفته شد آيا شما هم جمع خواهيد شد {39}
لَعَلَّنَا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِن كَانُوا هُمُ الْغَالِبِينَ {40}
بدين اميد كه اگر ساحران غالب شدند از آنان پيروى كنيم {40}
فَلَمَّا جَاء السَّحَرَةُ قَالُوا لِفِرْعَوْنَ أَئِنَّ لَنَا لَأَجْرًا إِن كُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِينَ {41}
و چون ساحران پيش فرعون آمدند گفتند آيا اگر ماغالب آييم واقعا براى ما مزدى خواهد بود {41}
قَالَ نَعَمْ وَإِنَّكُمْ إِذًا لَّمِنَ الْمُقَرَّبِينَ {42}
گفت آرى و در آن صورت شما حتما از [زمره] مقربان خواهيد شد {42}
قَالَ لَهُم مُّوسَى أَلْقُوا مَا أَنتُم مُّلْقُونَ {43}
موسى به آنان گفت آنچه را شما مى‏اندازيد بيندازيد {43}
فَأَلْقَوْا حِبَالَهُمْ وَعِصِيَّهُمْ وَقَالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغَالِبُونَ {44}
پس ريسمانها و چوبدستى‏هايشان را انداختند و گفتند به عزت فرعون كه ما حتما پيروزيم {44}
فَأَلْقَى مُوسَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ {45}
پس موسى عصايش را انداخت و بناگاه هر چه را به دروغ برساخته بودند بلعيد {45}
فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ {46}
در نتيجه ساحران به حالت‏سجده درافتادند {46}
قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ {47}
گفتند به پروردگار جهانيان ايمان آورديم {47}
رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ {48}
پروردگار موسى و هارون {48}
قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ {49}
گفت [آيا] پيش از آنكه به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد قطعا او همان بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است به زودى خواهيد دانست‏حتما دستها و پاهاى شما را از چپ و راست‏خواهم بريد و همه‏تان را به دار خواهم آويخت {49}
قَالُوا لَا ضَيْرَ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ {50}
گفتند باكى نيست ما روى به سوى پروردگار خود مى‏آوريم {50}
إِنَّا نَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَايَانَا أَن كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ {51}
ما اميدواريم كه پروردگارمان گناهانمان را بر ما ببخشايد [چرا] كه نخستين ايمان‏آورندگان بوديم {51}
وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي إِنَّكُم مُّتَّبَعُونَ {52}
و به موسى وحى كرديم كه بندگان مرا شبانه حركت ده زيرا شما مورد تعقيب قرار خواهيد گرفت {52}
فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ {53}
پس فرعون ماموران جمع‏آورى [خود را] به شهرها فرستاد {53}
إِنَّ هَؤُلَاء لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ {54}
[و گفت] اينها عده‏اى ناچيزند {54}
وَإِنَّهُمْ لَنَا لَغَائِظُونَ {55}
و راستى آنها ما را بر سر خشم آورده‏اند {55}
وَإِنَّا لَجَمِيعٌ حَاذِرُونَ {56}
و[لى] ما همگى به حال آماده‏باش درآمده‏ايم {56}
فَأَخْرَجْنَاهُم مِّن جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ {57}
سرانجام ما آنان (فرعونیان)را از باغستانها و چشمه‏سارها {57}
وَكُنُوزٍ وَمَقَامٍ كَرِيمٍ {58}
و گنجينه‏ها و جايگاه‏هاى پر ناز و نعمت بيرون كرديم {58}
كَذَلِكَ وَأَوْرَثْنَاهَا بَنِي إِسْرَائِيلَ {59}
[اراده ما] چنين بود و آن [نعمتها] را به فرزندان اسرائيل ميراث داديم {59}
فَأَتْبَعُوهُم مُّشْرِقِينَ {60}
پس هنگام برآمدن آفتاب آنها را تعقيب كردند {60}
فَلَمَّا تَرَاءى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنَّا لَمُدْرَكُونَ {61}
چون دو گروه همديگر را ديدند ياران موسى گفتند ما قطعا گرفتار خواهيم شد {61}
قَالَ كَلَّا إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ {62}
گفت چنين نيست زيرا پروردگارم با من است و به زودى مرا راهنمايى خواهد كرد {62}
فَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِب بِّعَصَاكَ الْبَحْرَ فَانفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ {63}
پس به موسى وحى كرديم با عصاى خود بر اين دريا بزن تا از هم شكافت و هر پاره‏اى همچون كوهى سترگ بود {63}
وَأَزْلَفْنَا ثَمَّ الْآخَرِينَ {64}
و ديگران را بدانجا نزديك گردانيديم {64}
وَأَنجَيْنَا مُوسَى وَمَن مَّعَهُ أَجْمَعِينَ {65}
و موسى و همه كسانى را كه همراه او بودند نجات داديم {65}
ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِينَ {66}
آنگاه ديگران را غرق كرديم {66}
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ {67}
مسلما در اين [واقعه] آیه و عبرتى است و[لى] بيشترشان ايمان‏آورنده نیستند {67}
وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ {68}
و قطعا پروردگار تو مسلط و در عین حال دارای رحمت(نسبت به مومنان) است {68}

عصاره فراز ایات 10-68: موسی هم بامر رب العالمین رسالتش را ابلاغ و فرعون را به توحید و رها نمودن بنی اسراییل دعوت کرد اما علیرغم اتیان معجزات، او را ساحر و مجنون خواندند و ایمان نیاوردند و سرانجام، پرودگار عزیز رحیم،فرعون و سپاهش را در حال تعقیب موسی و پیروانش، غرق کرد. این هم نشانه و عبرتی است اما اکثرشان ایمان نمیاورند.

نکات:
1-حضرت موسی برای مواجهه با فرعون و دعوت او به پذیرش رسالتش،نگران بود:خوف از تکذیب و خوف از دستگیری بخاطر قتل غیرعمدی که قبل از رسالتش انجام داده بود.
2-تکرار لفظ مستمع و کلمه و فعل سمع در این سوره 5بار
3- دومین اشاره به دستور خدا مبنی بر حرکت شبانه پیروان انبیای قبل برای نجات از دشمنانشان
4-تکرار 11 باره رب العالمین در این سوره (بیشترین تکرار)
5-تکرار 9 باره صفات عزیزالرحیم برای خداوند در این سوره(بیشترین تکرار) یعنی که خداوند در عین مسلط بودن و تفوق داشتن بر خلایق از جمله مکذبین و مخالفان رسولان،دارای ثبوت در رحمت نسبت به مومنان است.
6-بیشترین تکرار اتقوالله در سوره شعرا بعد از سوره مائده، عبارت الا تتقون نیز 6 بار در قران بکار رفته که 5 بار آن در سوره شعرا و یکبار در سوره صافات است.

7-ایات 20و21 پاسخ موسی به فرعون که من ان قتل را زمانی انجام دادم که از ضالین بودم اما بعدش خدا به من حکم داد و از رسولانم کرد. ایه 83 هم ابراهیم درخواست حکم از خدا میکند

وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِيمَ {69}
و بر آنان گزارش ابراهيم را بخوان {69}
إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ {70}
آنگاه كه به پدر خود و قومش گفت چه مى‏پرستيد {70}
قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَامًا فَنَظَلُّ لَهَا عَاكِفِينَ {71}
گفتند بتانى را مى‏پرستيم و همواره ملازم آنهاييم {71}
قَالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ {72}
گفت آيا وقتى دعا مى‏كنيد از شما مى‏شنوند {72}
أَوْ يَنفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ {73}
يا به شما سود يا زيان مى‏رسانند {73}
قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءنَا كَذَلِكَ يَفْعَلُونَ {74}
گفتند نه بلكه پدران خود را يافتيم كه چنين مى‏كردند {74}
قَالَ أَفَرَأَيْتُم مَّا كُنتُمْ تَعْبُدُونَ {75}
گفت آيا در آنچه مى‏پرستيده‏ايد تامل كرده‏ايد {75}
أَنتُمْ وَآبَاؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ {76}
شما و پدران پيشين شما {76}
فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِّي إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِينَ {77}
قطعا همه آنها جز پروردگار جهانيان دشمن منند {77}
الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ {78}
آن كس كه مرا آفريده و همو راهنماييم مى‏كند {78}
وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ {79}
و آن كس كه او به من خوراك مى‏دهد و سيرابم مى‏گرداند {79}
وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ {80}
و چون بيمار شوم او مرا درمان مى‏بخشد {80}
وَالَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ {81}
و آن كس كه مرا مى‏ميراند و سپس زنده‏ام مى‏گرداند {81}
وَالَّذِي أَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ {82}
و آن كس كه اميد دارم روز پاداش گناهم را بر من ببخشايد {82}
دسته آیات 69-82:قوم ابراهیم هم دعوت و استدلال ابراهیم برای ترک پرستش بتان بی خاصیت بجای رب العالمین را به بهانه تبعیت از اجدادشان نپذیرفتند.
رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ {83}
پروردگارا به من دانش عطا كن و مرا به صالحان ملحق فرماى {83}
وَاجْعَل لِّي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ {84}
و براى من در [ميان] آيندگان آوازه نيكو گذار {84}
وَاجْعَلْنِي مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ {85}
و مرا از وارثان بهشت پر نعمت گردان {85}
وَاغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كَانَ مِنَ الضَّالِّينَ {86}
و بر پدرم ببخشاى كه او از گمراهان بود {86}
وَلَا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ {87}
و روزى كه [مردم] برانگيخته مى‏شوند رسوايم مكن {87}
دسته ایات 83-87:دعاها و درخواستهای ابراهیم از خداوند
يَوْمَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ {88}
روزى كه هيچ مال و فرزندى سود نمى‏دهد {88}
إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ {89}
تنها كسى سود میبرد که دلى پاك به سوى خدا بياورد {89}
وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ {90}
و [آن روز] بهشت براى پرهيزگاران نزديك مى‏گردد {90}
وَبُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِلْغَاوِينَ {91}
و جهنم براى گمراهان نمودار مى‏شود {91}
وَقِيلَ لَهُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ تَعْبُدُونَ {92}
و به آنان گفته مى‏شود آنچه جز خدا مى‏پرستيديد كجايند {92}
مِن دُونِ اللَّهِ هَلْ يَنصُرُونَكُمْ أَوْ يَنتَصِرُونَ {93}
آيا ياريتان مى‏كنند يا خود يارى مى‏شوند {93}
فَكُبْكِبُوا فِيهَا هُمْ وَالْغَاوُونَ {94}
پس آنها (معبودان)و همه گمراهان در آن [آتش] افكنده مى‏شوند {94}
وَجُنُودُ إِبْلِيسَ أَجْمَعُونَ {95}
و [نيز] همه سپاهيان ابليس {95}
قَالُوا وَهُمْ فِيهَا يَخْتَصِمُونَ {96}
آنها در آنجا با يكديگر ستيزه مى‏كنند [و] مى‏گويند {96}
تَاللَّهِ إِن كُنَّا لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ {97}
سوگند به خدا كه ما در گمراهى آشكارى بوديم {97}
إِذْ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ الْعَالَمِينَ {98}
آنگاه كه شما را با پروردگار جهانيان برابر مى‏كرديم {98}
وَمَا أَضَلَّنَا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ {99}
و جز تباهكاران ما را گمراه نكردند {99}
فَمَا لَنَا مِن شَافِعِينَ {100}
در نتيجه شفاعتگرانى نداريم {100}
وَلَا صَدِيقٍ حَمِيمٍ {101}
و نه دوستى نزديك {101}
فَلَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ {102}
و اى كاش كه بازگشتى براى ما بود و از مؤمنان مى‏شديم {102}

دسته ایات 88-102:در قیامت غیرخدا پرستان که هیچ گریز و شفیعی ندارند،با پشیمانی بی حاصل از کردار خود به همراه معبودان خود و سایر گمراهان و یاوران شیطان محکوم به افکندن در اتش هستند

إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ {103}
حقا در اين [سرگذشت] آیه و عبرتى است و[لى] بيشترشان ايمان‏آورنده نیستند {103}
وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ {104}
و در حقيقت پروردگار تو مسلط و در عین حال دارای رحمت(نسبت به مومنان) است {104}
دسته ایات 103-104:این هم نشانه و عبرتی است اما اکثرشان ایمان نمیاورند.

عصاره فراز آیات 69-104 قوم ابراهیم هم دعوت و استدلال ابراهیم برای ترک پرستش بتان بی خاصیت بجای رب العالمین را به بهانه تبعیت از اجدادشان نپذیرفتند.آنها در قیامت به همراه معبودان بی قدرت خود و سایر گمراهان ،محکوم به افکندن در اتش هستند . این هم نشانه و عبرتی است اما اکثرشان ایمان نمیاورند

نکات:
1-غاوین از ریشه غوی: اصل الواحد در ماده،آن چيزي است كه در مقابل رشد است و رشد، دلالت بر خير و صلاح است. بنابراين غيّ عبارت است از: هدايت به شرّ و فساد. پس غاوي كسي است كه به سوي شرّ و فساد هدايت مييابد و سلوك به سوي آن را طالب است و در مقابل راشد است و او كسي است كه طالب صلاح و خير است و به آن هدايت مييابد. التحقیق فی کلمات القران
2-قلب سلیم 2بار در قران بکار رفته است : یکبار در سوره صافات که توصیف خود حضرت ابراهیم است اذ جاء ربه بقلب سلیم
یکی هم در سوره شعرا در ادامه دعای حضرت ابراهیم و توصبف روز قیامت:یوم لاینفع مال و بنون الا من اتی الله بقلب سلیم
3-لسان صدق هم دو بار در قران بکار رفته است. یکبار در سوره شعرا که این عبارت در دعای حضرت ابراهیم بکار رفته است:واجعل لی لسان صدق فی الاخرین .یکبار هم در سوره مریم در خصوص هبه به فرزندان ابراهیم: وهبنا لهم من رحمتنا و جعلنا لهم لسان صدق علیا که نشان دهنده استجابت دعای ابراهیم است.
4- کلمات غاوون و غاوین مجموعا 6 بار در قران بکار رفته که 3 بار ان در این سوره است.

كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ {105}
قوم نوح پيامبران را تكذيب كردند {105}
إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ {106}
چون برادرشان نوح به آنان گفت آيا پروا نداريد (از هیچ کس ){106}
إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ {107}
من براى شما فرستاده‏اى در خور اعتمادم {107}
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ {108}
پس از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد {108}
وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ {109}
و بر اين [رسالت] اجرى از شما طلب نمى‏كنم اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست {109}
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ {110}
پس از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد {110}
قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَكَ وَاتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ {111}
گفتند آيا به تو ايمان بياوريم و حال آنكه فرومايگان از تو پيروى كرده‏اند {111}
قَالَ وَمَا عِلْمِي بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ {112}
[نوح] گفت به آنچه قبلا مى‏كرده‏اند چه آگاهى دارم {112}
إِنْ حِسَابُهُمْ إِلَّا عَلَى رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ {113}
حسابشان اگر درمى‏يابيد جز با پروردگارم نيست {113}
وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِينَ {114}
و من طردكننده مؤمنان نيستم {114}
إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ {115}
من جز هشداردهنده‏اى آشكار [بيش] نيستم {115}
قَالُوا لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ {116}
گفتند اى نوح اگر دست برندارى قطعا از [جمله] سنگسارشدگان خواهى بود {116}
قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ {117}
گفت پروردگارا قوم من مرا تكذيب كردند {117}
فَافْتَحْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فَتْحًا وَنَجِّنِي وَمَن مَّعِي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ {118}
ميان من و آنان فيصله ده و من و هر كس از مؤمنان را كه با من است نجات بخش {118}
فَأَنجَيْنَاهُ وَمَن مَّعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ {119}
پس او و هر كه را در آن كشتى آكنده با او بود رهانيديم {119}
ثُمَّ أَغْرَقْنَا بَعْدُ الْبَاقِينَ {120}
آنگاه باقى‏ماندگان را غرق كرديم {120}
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ {121}
قطعا در اين [ماجرا] آیه و عبرتى است و[لى] بيشترشان ايمان‏آورنده نیستند{121}
وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ {122}
و در حقيقت پروردگار تو مسلط و در عین حال دارای رحمت(نسبت به مومنان) است {122}

عصاره فراز آیات 105-122:قوم نوح نیز که او را تکذیب و دعوتش به پروا از خداوند را نادیده گرفته، او را تهدید به سنگسار و یارانش را مسخره کردند،باراده خدای عزیز رحیم غرق شدند.این هم نشانه و عبرتی است اما اکثرشان ایمان نمیاورند.
نکات:
1-مشترکات دعوت انبیا
در این چند فراز که به داستان 5 پیامبر اشاره شده در ابتدای همه انها 5 ایه بطور مشترک وجود دارد که حاکی از اشتراک پیام اصلی انبیا و نیز یکسانی واکنش اقوام مختلف به دعوت انبیا و همچنین تبلیغ انبیا بدون درخواست اجر و مزد از مردم است
كَذَّبَتْ قَوْمُ ...الْمُرْسَلِينَ {105} إِذْ قَالَ لَهُمْ ...أَلَا تَتَّقُونَ {106} إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ {107} فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ {108} وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ {109} فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ {110}
قوم .. پيامبران را تكذيب كردند {105}چون ...به آنان گفت آيا پروا نداريد {106}من براى شما فرستاده‏اى در خور اعتمادم {107}
از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد {108}و بر اين [رسالت] اجرى از شما طلب نمى‏كنم اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست {109}
2-در انتهای داستان هر قوم بعد از بیان مجازات قوم نیز این عبارت تکرار شده ان فی ذالک لایه و ماکان اکثرهم مومنین و ان ربک لهو العزیزالرحیم


3-در این 5 داستان علاوه بر دعوت مشترک انبیا به پیام خاص رسولان که متمرکز بر یک یا چند رفتار مهم یا عقیده خاص اشتباه آن قوم بوده نیز اشاره شده است.
الف- قوم نوح: تمسخر و تحقیر پیروان نوح و درخواست از نوح که از انها جدا شده و انها را از خود طرد نماید.
ب-قوم عاد:از ایات سوره اینگونه برمی آید که روحیه ای اشرافی و ستمگر و جبار داشتند و با ساخت کاخها و عمارات بلند و شدت عمل در مواجهه با زیردستان و کارهای عبث ،دنبال جاودانگی بوده اند.
ج-قوم ثمود:در نعمتهای مختلف غرق بودند اما دچار غفلت شده و با تبعیت از مسرفینی که در زمین فساد می کردند،در استفاده از نعمتها دچار از حدگذرانی و تجاوز از حدود منطقی و شرعی شدند.
د- قوم لوط:مبتلا به عمل زشت لواط و همجنس بازی در میان مردان بودند.
ه-اصحاب ایکه(حجر):مبتلا به کم فروشی در معاملات و فروکاستن از ارزش کالاها و پیمانه ها بودند.


4- ایه 112-114 پاسخ نوح درباره پیروانش است که میگوید من سابقه انها را نمیدانم.اما چون الان ایمان اوردنده اند،انها را طرد نمی کنم(مشابه سوره هود ) که پاسخی به سخن مشابه کافران معاصر پیامبر اسلام راجع به پیروان ایشان است.

كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ {123}
عاديان پيامبران [خدا] را تكذيب كردند {123}
إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَلَا تَتَّقُونَ {124}
آنگاه كه برادرشان هود به آنان گفت آيا پروا نداريد {124}
إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ {125}
من براى شما فرستاده‏اى در خور اعتمادم {125}
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ {126}
پس از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد {126}
وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ {127}
و بر اين [رسالت] اجرى از شما طلب نمى‏كنم اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست {127}
أَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ {128}
آيا بر هر بلندی ، بنايى (ویلایی) مى‏سازيد (فراتر از نیاز) و کاری عبث و بی فایده می کنید {128}
وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ {129}
و كاخهاى استوار مى‏گيريد به اميد آنكه جاودانه بمانيد {129}
وَإِذَا بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ {130}
و چون بازخواست می کنید[چون] زورگويان شدت عمل نشان میدهید{130}
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ {131}
پس از خدا پروا داريد و فرمانم ببريد {131}
وَاتَّقُوا الَّذِي أَمَدَّكُم بِمَا تَعْلَمُونَ {132}
و از آن كس كه شما را به آنچه مى‏دانيد مدد كرد پروا داريد {132}
أَمَدَّكُم بِأَنْعَامٍ وَبَنِينَ {133}
شما را به [دادن] دامها و پسران مدد كرد {133}
وَجَنَّاتٍ وَعُيُونٍ {134}
و به [دادن] باغها و چشمه‏ساران {134}
إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ {135}
من از عذاب روزى هولناك بر شما مى‏ترسم {135}
قَالُوا سَوَاء عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ {136}
گفتند خواه اندرز دهى و خواه از اندرزدهندگان نباشى براى ما يكسان است {136}
إِنْ هَذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ {137}
اين جز شيوه پيشينيان نيست {137}
وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ {138}
و ما عذاب نخواهيم شد {138}
فَكَذَّبُوهُ فَأَهْلَكْنَاهُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ {139}
پس تكذيبش كردند و هلاكشان كرديم قطعا در اين [ماجرا درس] عبرتى بود و[لى] بيشترشان ايمان‏آورنده نبودند {139}
وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ {140}
و در حقيقت پروردگار تو مسلط و در عین حال دارای رحمت(نسبت به مومنان) است {140}

عصاره فراز آیات 123-140:قوم عاد هم که رفتارهای جبارانه داشتند رسولشان را تکذیب و و دعوتش به پروا از خداوند را نادیده گرفته و عذاب را انکار کردند اما با عذاب خدای عزیز رحیم هلاک شدند. این هم نشانه و عبرتی است اما اکثرشان ایمان نمیاورند.

كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِينَ {141}
ثموديان پيامبران [خدا] را تكذيب كردند {141}
إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صَالِحٌ أَلَا تَتَّقُونَ {142}
آنگاه كه برادرشان صالح به آنان گفت آيا پروا نداريد {142}
إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ {143}
من براى شما فرستاده‏اى در خور اعتمادم {143}
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ {144}
از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد {144}
وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ {145}
و بر اين [رسالت] اجرى از شما طلب نمى‏كنم اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست {145}
أَتُتْرَكُونَ فِي مَا هَاهُنَا آمِنِينَ {146}
آيا (فکر میکنید)شما در آنچه اينجا داريد (باغها و کشتزارها و خانه ها که در ایات بعد ذکر شده) آسوده و ایمن رها مى‏شوید {146}
فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ {147}
در باغها و در كنار چشمه‏ساران {147}
وَزُرُوعٍ وَنَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِيمٌ {148}
و كشتزارها و خرمابنانى كه شكوفه‏هايشان لطيف است {148}
وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا فَارِهِينَ {149}
و هنرمندانه براى خود از كوهها خانه‏هايى مى‏تراشيد {149}
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ {150}
از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد {150}
وَلَا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ {151}
و فرمان از حدگذرندگان را پيروى مكنيد {151}
الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ {152}
آنان كه در زمين فساد مى‏كنند و اصلاح نمى‏كنند {152}
قَالُوا إِنَّمَا أَنتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ {153}
گفتند قطعا تو از افسون‏شدگانى {153}
مَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا فَأْتِ بِآيَةٍ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ {154}
تو جز بشرى مانند ما [بيش] نيستى اگر راست مى‏گويى معجزه‏اى بياور {154}
قَالَ هَذِهِ نَاقَةٌ لَّهَا شِرْبٌ وَلَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ {155}
گفت اين ماده‏شترى است كه نوبتى از آب او راست و روزى معين نوبت آب شماست {155}
وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابُ يَوْمٍ عَظِيمٍ {156}
و به آن گزندى مرسانيد كه عذاب روزى هولناك شما را فرو مى‏گيرد {156}
فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادِمِينَ {157}
پس آن را پى كردند و پشيمان گشتند {157}
فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ {158}
آنگاه آنان را عذاب فرو گرفت قطعا در اين [ماجرا] عبرتى است و[لى] بيشترشان ايمان‏آورنده نبودند {158}
وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ {159}
و در حقيقت پروردگار تو مسلط و در عین حال دارای رحمت(نسبت به مومنان) است {159}

عصاره فراز آیات 141-159:قوم ثمود هم که با پیروی از مسرفین فساد میکردند؛رسولشان را تکذیب کرده و دعوتش به پروا از خداوند را نادیده گرفتند. ناقه معجزه ای هم که درخواست کرده بودند کشتند و با عذاب خدای عزیز رحیم هلاک شدند. این هم نشانه و عبرتی است اما اکثرشان ایمان نمیاورند

كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِينَ {160}
قوم لوط فرستادگان را تكذيب كردند {160}
إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَلَا تَتَّقُونَ {161}
آنگاه برادرشان لوط به آنان گفت آيا پروا نداريد {161}
إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ {162}
من براى شما فرستاده‏اى در خور اعتمادم {162}
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ {163}
از خدا پروا داريد و فرمانم ببريد {163}
وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ {164}
و بر اين [رسالت] اجرى از شما طلب نمى‏كنم اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست {164}
أَتَأْتُونَ الذُّكْرَانَ مِنَ الْعَالَمِينَ {165}
آيا از ميان مردم جهان با مردها در مى‏آميزيد {165}
وَتَذَرُونَ مَا خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ أَزْوَاجِكُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ عَادُونَ {166}
و آنچه را پروردگارتان از همسرانتان براى شما آفريده وامى‏گذاريد [نه] بلكه شما مردمى تجاوزكاريد {166}
قَالُوا لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ {167}
گفتند اى لوط اگر دست برندارى قطعا از اخراج‏شدگان خواهى بود {167}
قَالَ إِنِّي لِعَمَلِكُم مِّنَ الْقَالِينَ {168}
گفت به راستى من دشمن كردار شمايم {168}
رَبِّ نَجِّنِي وَأَهْلِي مِمَّا يَعْمَلُونَ {169}
پروردگارا مرا و كسان مرا از آنچه انجام مى‏دهند رهايى بخش {169}
فَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِينَ {170}
پس او و كسانش را همگى رهانيديم {170}
إِلَّا عَجُوزًا فِي الْغَابِرِينَ {171}
جز پيرزنى كه از باقى‏ماندگان [در خاكستر آتش] بود {171}
ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ {172}
سپس ديگران را سخت هلاك كرديم {172}
وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَرًا فَسَاء مَطَرُ الْمُنذَرِينَ {173}
و بر [سر] آنان بارانى [از آتش گوگرد] فرو ريختيم و چه بد بود باران بيم‏داده‏شدگان {173}
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ {174}
قطعا در اين [عقوبت] عبرتى است و[لى] بيشترشان ايمان‏آورنده نبودند {174}
وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ {175}
و در حقيقت پروردگار تو همان شكست‏ناپذير مهربان است {175}

عصاره فراز آیات 160-175:قوم لوط هم رسولشان را تکذیب و دعوتش به پروا از خداوند را نادیده گرفته به زشتکاری خود ادامه داده و لوط را هم تهدید به اخراج کردند. اما با عذاب خدای عزیز رحیم هلاک شدند . این هم نشانه و عبرتی است اما اکثرشان ایمان نمیاورند.

كَذَّبَ أَصْحَابُ الْأَيْكَةِ الْمُرْسَلِينَ {176}
اصحاب ايكه فرستادگان را تكذيب كردند {176}
إِذْ قَالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ أَلَا تَتَّقُونَ {177}
آنگاه كه شعيب به آنان گفت آيا پروا نداريد {177}
إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ {178}
من براى شما فرستاده‏اى در خور اعتمادم {178}
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ {179}
از خدا پروا داريد و فرمانم ببريد {179}
وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ {180}
و بر اين [رسالت] اجرى از شما طلب نمى‏كنم اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست {180}
أَوْفُوا الْكَيْلَ وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ {181}
پيمانه را تمام دهيد و از كم‏فروشان مباشيد {181}
وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ {182}
و با ترازوى درست بسنجيد {182}
وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ {183}
و از ارزش اموال مردم مكاهيد و در زمين سر به فساد بر مداريد {183}
وَاتَّقُوا الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِينَ {184}
و از آن كس كه شما و خلق [انبوه] گذشته را آفريده است پروا كنيد {184}
قَالُوا إِنَّمَا أَنتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ {185}
گفتند تو واقعا از افسون‏شدگانى {185}
وَمَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَإِن نَّظُنُّكَ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ {186}
و تو جز بشرى مانند ما [بيش] نيستى و قطعا تو را از دروغگويان مى‏دانيم {186}
فَأَسْقِطْ عَلَيْنَا كِسَفًا مِّنَ السَّمَاء إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ {187}
پس اگر از راستگويانى پاره‏اى از آسمان بر [سر] ما بيفكن {187}
قَالَ رَبِّي أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ {188}
[شعيب] گفت پروردگارم به آنچه مى‏كنيد داناتر است {188}
فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ عَذَابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ إِنَّهُ كَانَ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ {189}
پس او را تكذيب كردند و عذاب روز ابر [آتشبار] آنان را فرو گرفت به راستى آن عذاب روزى هولناك بود {189}
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ {190}
قطعا در اين [عقوبت درس] عبرتى است و[لى] بيشترشان ايمان آورنده نبودند {190}
وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ {191}
و در حقيقت پروردگار تو مسلط و در عین حال دارای رحمت(نسبت به مومنان) است {191}

عصاره فراز آیات 176-191:اصحاب ایکه هم که در معاملات کم فروشی میکردند رسولشان را تکذیب و او را کاذب و افسون شده خواندند و دعوتش به پروا از خداوند را نادیده گرفته، عذاب الهی را تکذیب و تمسخر میکردند اما با عذاب خدای عزیز رحیم هلاک شدند. این هم نشانه و عبرتی است اما اکثرشان ایمان نمیاورند.

آیات 105-191 را میتوان یک سیاق با عصاره زیر در نظر گرفت:
سرنوشت تک تک اقوام قبلی که رسولانشان را تکذیب کرده و دعوت انها به پروا از خداوند رانادیده گرفته و با عذاب خدای عزیز رحیم هلاک شدند،نشانه و عبرت است. اما اینها(مخاطبان پیامبر) اکثرشان بازهم ایمان نمی اورند.

نکات:
1-در انتهای داستان هرکدام از انبیا و قومشان (6 بار) پس از بیان هلاکت و عذاب انها،جمله ان فی ذلک لایه تکرارشده است.

اما در داستان حضرت ابراهیم که عذاب و هلاکتی در کار نیست، نيز اين جمله آمده است. ایه و عبرت داستان ابراهيم ،در چیست؟
به نظر میرسد دو زمینه برای عبرت گیری مشرکان مکه از داستان ابراهیم وجود دارد:
اول مشابهت بسیار زیاد انها با قوم ابراهیم در پرستش بتها و واکنش مشابه انها به دعوت ابراهیم و محمد ص برای ترک بت پرستی
دوم مردم مکه خود را پیرو ابراهیم می دانستند و بسیاری از اداب و رسوم خود را منتسب به ایشان میکردند. بیان احتجاجات ابراهیم با قومش در ترک بت پرستی(کاری که مشرکان مبتلا به ان بودند) میتوانست برای مکیان تنبه امیز باشد.

وَإِنَّهُ لَتَنزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ {192}
و راستى كه اين [قرآن] نازل شده از پروردگار جهانيان است {192}
نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ {193}
روح الامين آن را بر دلت نازل كرد {193}
عَلَى قَلْبِكَ {لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ {194}
تا از انذااردهندگان باشى {194}}
بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُّبِينٍ {195}
به زبان عربى روشن {195}
وَإِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ {196}
و [وصف] آن در كتابهاى پيشينيان آمده است {196}
أَوَلَمْ يَكُن لَّهُمْ آيَةً أَن يَعْلَمَهُ عُلَمَاء بَنِي إِسْرَائِيلَ {197}
آيا اینكه علماى بنى‏اسرائيل از آن اطلاع دارند، براى آنان (مخالفان پیامبر) آیه و دلیلی روشن نيست {197}
وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَى بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ {198}
و اگر آن را بر برخى از غير عرب زبانان نازل مى‏كرديم (قرانی به زبان غیر عربی){198}
فَقَرَأَهُ عَلَيْهِم مَّا كَانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ {199}
و پيامبر آن را برايشان(اعراب مکه) مى‏خواند به آن ايمان نمى‏آوردند (به بهانه عربی نبودن. اما الان که این بهانه را ندارند،چرا ایمان نمی اورند){199}

عصاره فراز آیات 192-199:قران نازل شده از جانب رب العالمین و به زبان اینها یعنی عربی است.ذکر خبر قران در کتب پیشین و شناخت علمای بنی اسراییل از ان هم ایه و نشانه ای است . اما باز هم ایمان نمی اورند.
نکات:
1-اولین اشاره به اینکه علمای یهود طبق کتابهای خود،از ارسال پیامبر اسلام و کتابش مطلعند و طبق این سوره علمای یهود مکه در ان زمان،حاضر به تایید و تصدیق این موضوع بوده اند.

2-ایه 195 بیانگر آن است که الفاظ قران به زبان عربی توسط جبرییل بر پیامبر نازل شده و این نظریه که فقط معانی و مفاهیم قران بر پیامبر نازل شده و عبارات و الفاظ قران متعلق به پیامبر است،در تناقض با این ایه است.

كَذَلِكَ سَلَكْنَاهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ {200}
اين گونه در دلهاى گناهكاران [انكار را] راه مى‏دهيم {200}
لَا يُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّى يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ {201}
كه به آن نگروند تا عذاب پردرد را ببينند {201}
فَيَأْتِيَهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ {202}
كه به طور ناگهانى در حالى كه بى‏خبرند بديشان برسد {202}
فَيَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنظَرُونَ {203}
و بگويند آيا مهلت‏خواهيم يافت {203}
أَفَبِعَذَابِنَا يَسْتَعْجِلُونَ {204}
پس آيا عذاب ما را به شتاب مى‏خواهند {204}
أَفَرَأَيْتَ إِن مَّتَّعْنَاهُمْ سِنِينَ {205}
مگر نمى‏دانى كه اگر سالها آنان را برخوردار كنيم {205}
ثُمَّ جَاءهُم مَّا كَانُوا يُوعَدُونَ {206}
و آنگاه آنچه كه [بدان] بيم داده مى‏شوند بديشان برسد {206}
مَا أَغْنَى عَنْهُم مَّا كَانُوا يُمَتَّعُونَ {207}
آنچه از آن برخوردار مى‏شدند به كارشان نمى‏آيد [و عذاب را از آنان دفع نمى‏كند] {207}
وَمَا أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ إِلَّا لَهَا مُنذِرُونَ {208}
و هيچ شهرى را هلاك نكرديم مگر آنكه براى آن هشداردهندگانى بود {208}
ذِكْرَى وَمَا كُنَّا ظَالِمِينَ {209}
[تا آنان را] تذكر [دهند] و ما ستمكار نبوده‏ايم {209}

عصاره فراز آیات 200-209:علیرغم ارسال منذر و ارایه تذکرات، مجرمین ایمان نمیاورند اما هنگام مشاهده عذاب ، پشیمان شده و خواستار مهلت دوباره هستند.

نکات:
1-در ایه 204 از زبان مجرمین در هنگام مشاهده عذاب الهی بیان شده که خواستار مهلت اند و اعتراض میکنند که چرا در عذاب ما عجله می کنند.این جمله ،جمله خود مکذبین و مستهزیین عذاب است که به پیامبران می گفتند اگر راست می گویی در عذاب ما تعحیل کن و انرا بیاور.

وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّيَاطِينُ {210}
و شيطانها آن (قرآن) را فرود نياورده‏اند {210}
وَمَا يَنبَغِي لَهُمْ وَمَا يَسْتَطِيعُونَ {211}
و آنان را نسزد و نمى‏توانند [آورنده وحی باشند] {211}
إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ {212}
(چراکه) قطعا آنها از شنيدن(ِوحی و اخبار غیب) معزول [و محروم]اند {212}
دسته ایات 210-212:قران توسط شیاطین نازل نشده چرا که انها از سمع اخبار اسمانی محرومند.
فَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ {213}
پس با الله خداى ديگر مخوان كه از عذاب‏شدگان خواهى شد {213}
وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ {214}
و خويشان نزديكت را هشدار ده {214}
وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ {215}
و براى آن مؤمنانى (از خویشانت)كه تو را پيروى كنند بال خود را فرو گستر {215}
فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ {216}
و اگر تو را نافرمانى كردند (خویشانت) بگو من از آنچه مى‏كنيد بيزارم {216}
وَتَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ {217}
و بر [خداى] عزيز مهربان توكل كن {217}
الَّذِي يَرَاكَ حِينَ تَقُومُ {218}
آن كس كه چون [به نماز] برمى‏خيزى تو را مى‏بيند {218}
وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ {219}
و حركت تو را در ميان سجده‏كنندگان [مى‏نگرد] {219}
إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ {220}
او همان شنواى داناست {220}
دسته آیات 213-219:ای پیامبر خویشاوندان خود را هم انذار کن.با گروندگان شان خاضع باش و از روگردانندگان شان اعلام برائت کن و نگران نباش. بر خدای عزیز رحیم توکل کن.
هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَن تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ {221}
(محمد،شاعری مرتبط با جنیان نیست) آيا شما را خبر دهم كه شياطين بر چه كسى فرود مى‏آيند {221}
تَنَزَّلُ عَلَى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ {222}
بر هر دروغزن گناهكارى فرود مى‏آيند {222}
يُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ {223}
(این افراد)گوش فرا مى‏دارند(به القائات شیاطین و بازگو میکنند) و بيشترشان دروغگويند {223}
وَالشُّعَرَاء يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ {224}
و ( نیز) شاعرانِ (مرتبط با جن) را گمراهان پيروى مى‏كنند {224}
أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ {225}
آيا نديده‏اى كه آنان (شاعران)در هر واديى(کاری) سرگردانند {225}
وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ {226}
و آنانند كه چيزهايى مى‏گويند كه انجام نمى‏دهند {226}
إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيرًا وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ {227}
(شاعران را گمراهان پیروی می کنند) مگر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده و خدا را بسيار به ياد آورده و پس از آنكه مورد ستم قرار گرفته‏اند يارى خواسته‏اند و كسانى كه ستم كرده‏اند به زودى خواهند دانست به كدام بازگشتگاه برخواهند گشت {227}


دسته ایات 221-227:محمد ص نه شاعر است نه با جنیان مرتبط است

عصاره فراز آیات 210-227: قران توسط شیاطین نازل نشده و محمد ص نیز شاعر و مرتبط با جنیان نیست. ای پیامبر با توکل بر خدای عزیز رحیم خویشاوندان خود را هم انذار کن

نکات:
1-در قرآن 4 بار كلمه شاعر استفاده شده است كه همه مرتبط با پيامبر اسلام هستند. حال انكه ساير تهمتهاي ساحر و مجنون و .. براي انبياي قبل هم بكار رفته است.كه نشانگر اهمیت زياد شاعران و شعر سرايي در باورهاي اعراب معاصر پيامبر میباشد.
در سوره طور از قول مشركان بيان شده است:ام يقولون شاعر و سپس در سوره حاقه اين اتهام رد شده است: وما هو بقول شاعر
در سوره صافات مجددا از قول مخالفان اين اتهام تكرار ميشود اما صفت مجنون نيز به شاعر اضافه شده است:و يقولون ائنا لتاركوا الهتنا لشاعر مجنون كه ميتواند دلالت بر نوعي از شاعران باشد كه به باور مردم ان زمان با جنيان ارتباط داشته و از انها القائاتي دريافت مي كردند.در سوره انبيا هم چند اتهام مشركان به پيامبر مطرح شده است:بل قالوا اضغاث احلام بل افتراه بل هو شاعر فلياتنا بايه كما ارسال الاولون
به نظر ميرسد ايات انتهاي سوره شعرا پاسخ اتهام مشركان در سوره صافات (شاعر مجنون) باشد ابتدا در ايات 210-212 اين مطلب كه اصولا شياطين و جنيان قادر يا مجاز به شنيدن اخبار اسمانی و اوردن ايات وحي باشند،نفي شده است.
سپس در ايات221 به بعد بر اينكه پيامبر از سنخ افرادي نيست كه شياطين بر او القا كنند تمركز دارد. با بيان اين سئوال كه به شما خبر دهم شياطين برچه كسي نازل ميشوند و بيان پاسخ "افاك اثيم"،پيامبر را از دايره افراد دريافت كننده القائات شياطين خارج ساخته است.سپس اتهام شاعر بودن را از پيامبر نفي ميكند.چرا كه پيروان شعرا بویژه شعرای مرتبط با جنیان ،افرادي هستند كه گمراه اند.آنها در كارها و باورهاي خود سرگردانند و انچه ميگويند عمل نمي كنند و حال انكه پيامبر اين گونه نيست.
لذا قران قطعا وحي خدا بر پيامبر است نه القائات شياطين و خيالات شاعرانه.
تبصره:در ایه 224 برخي مترجمین،یلقون السمع را به القای مسموعات خود ترجمه کرده اند اما با توجه به کاربرد دیگر القای سمع در سوره قاف به معناي گوش دادن، و نیز توجه به معنای القا که در مقابل قراردادن است،در اینجا هم معنای گوش دادن درست است.

2- اولین کاربرد لفظ توکل بر خدا
3-ترکیب افاک اثیم در دوجای قران بکار رفته است:اولی در سوره شعرا،دیگری در سوره جاثیه ویل لکل افاک اثیم
4-ارتباط آیه معروف و انذر عشیزتک الاقربین با آیات قبل و بعدش(نفی نزول قران توسط شاطین) چیست؟
دو احتمال میتوان مطرح نمود:اول اینکه این مجموعه از ایات بطور جداگانه نازل شده است. بنا به نقل مشهور تاریخی این ایات مرتبط با واقعه یوم الدار و دعوت پیامبر از خویشان نزدیک خود برای انذار و دعوت انها به اسلام در سال سوم بعثت نازل شده است.
دوم اینکه این ایات در ادامه ایات قبل و پیوسته با انها باشد. در این صورت میتوان این فرض را نمود که اتهام های شاعر بودن پیامبر و القائات جنیان بودن قرآن، توسط فرد یا افرادی از نزدیکان پیامبر اغاز شده یا مرتبا تکرار میشده و خداوند با نفی این اتهامات به پیامبر دستور میدهد که همان ها را انذار کن و نگران نباش و بر خدا توکل کن.

مرور عصاره فرازها
عصاره فراز ایات 1-6: ای پیامبر این قران نشانه هایی روشنگر است.اکثریت این قوم حتی درصورت اتیان نشانه های جدید بازهم رو برمی گردانند (و درخواست نشانه جدید بهانه است) خودت را بخاطر ایمان نیاوردن انها اذیت نکن.
عصاره فراز آیات 7-9: آفرینش زوجهای مختلف در زمین،نشانه و ایتی از پرودگار است .اما اکثرشان ایمان نمی اورند.
عصاره فراز ایات 10-68: موسی هم، بامر رب العالمین رسالتش را ابلاغ و فرعون را به توحید و رها نمودن بنی اسراییل دعوت کرد اما علیرغم اتیان معجزات، او را ساحر و مجنون خواندند و ایمان نیاوردند و سرانجام، پرودگار عزیز رحیم،فرعون و سپاهش را در حال تعقیب موسی و پیروانش، غرق کرد.. این هم نشانه و عبرتی است اما اکثرشان ایمان نمیاورند.
عصاره فراز آیات 69-104 قوم ابراهیم هم دعوت و استدلال ابراهیم برای ترک پرستش بتان بی خاصیت بجای رب العالمین را به بهانه تبعیت از اجدادشان نپذیرفتند.آنها در قیامت به همراه معبودان بی قدرت خود و سایر گمراهان ،محکوم به افکندن در اتش هستند . این هم نشانه و عبرتی است اما اکثرشان ایمان نمیاورند
سیاق آیات 105-191:سرنوشت تک تک اقوام قبلی که رسولانشان را تکذیب کرده و دعوت انها به پروا از خداوند رانادیده گرفته و با عذاب خدای عزیز رحیم هلاک شدند،نشانه و عبرت است. اما اینها(مخاطبان پیامبر) اکثرشان بازهم ایمان نمی اورند.
عصاره فراز آیات 192-199:قران نازل شده از جانب رب العالمین و به زبان اینها یعنی عربی است.ذکر خبر قران در کتب پیشین و شناخت علمای بنی اسراییل از ان هم ایه و نشانه ای است . اما باز هم ایمان نمی اورند.
عصاره فراز آیات 200-209:علیرغم ارسال منذر و ارایه تذکرات، مجرمین ایمان نمیاورند اما هنگام مشاهده عذاب ، پشیمان شده و خواستار مهلت دوباره هستند.
عصاره فراز آیات 210-227: قران توسط شیاطین نازل نشده و محمد ص نیز شاعر و مرتبط با جنیان نیست. ای پیامبر با توکل بر خدای عزیز رحیم خویشاوندان خود را هم انذار کن

درس سوره شعرا:
ای پیامبر این قران که از جانب رب العالمین برتو نازل شده،نشانه هایی روشن است. سرنوشت اقوام قبلی که رسولانشان را تکذیب کرده و دعوت انها به پروا از الله رانادیده گرفته و با عذاب خدای عزیز رحیم هلاک شدند،نیز نشانه و عبرت است. اما اکثریت این قوم حتی درصورت اتیان نشانه های جدید بازهم رو برمیگردانند .خودت را از ایمان نیاوردن انها اذیت نکن.و با توکل برخدا خویشانت را هم انذار کن.


کلمات کلیدی:

-آغاز استعمال عبارت کتاب مبین در قران
-بیشترین تکرار کلمه امین در سوره (6 بار) از 13 بار در کل قران
-بیشترین تکرار کلمه آیه در این سوره 12 بار
-تکرار 11 باره رب العالمین در این سوره (بیشترین تکرار)
-تکرار 9 باره عزیزالرحیم در این سوره (بیشترین تکرار)
-بیشترین تکرار اتقوالله در سوره شعرا بعد از سوره مائده، عبارت الا تتقون نیز 6 بار در قران بکار رفته که 5 بار آن در سوره شعرا و یکبار در سوره صافات است.
-تلک ایات الکتاب المبین در سوره های شعرا یوسف قصص
- وَمَا يَأْتِيهِم مِّن ذِكْرٍ مِّنَ الرَّحْمَنِ مُحْدَثٍ :شعرا انبیا
-تکرار لفظ مستمع و کلمه و فعل سمع در این سوره 5بار
-اولین اشاره به اینکه علمای یهود طبق کتابهای خود،از ارسال پیامبر اسلام و کتابش مطلعند و طبق این سوره علمای یهود مکه در ان زمان،حاضر به تایید و تصدیق این موضوع بوده اند.
-اولین کاربرد لفظ توکل بر خدا


-قلب سلیم 2بار در قران بکار رفته است : یکبار در سوره صافات که توصیف خود حضرت ابراهیم است اذ جاء ربه بقلب سلیم
یکی هم در سوره شعرا در ادامه دعای حضرت ابراهیم و توصبف روز قیامت:یوم لاینفع مال و بنون الا من اتی الله بقلب سلیم
-لسان صدق هم دو بار در قران بکار رفته است. یکبار در سوره شعرا که این عبارت در دعای حضرت ابراهیم بکار رفته است:واجعل لی لسان صدق فی الاخرین .یکبار هم در سوره مریم در خصوص هبه به فرزندان ابراهیم: وهبنا لهم من رحمتنا و جعلنا لهم لسان صدق علیا که نشان دهنده استجابت دعای ابراهیم است.
- کلمات غاوون و غاوین مجموعا 6 بار در قران بکار رفته که 3 بار ان در این سوره است.


تصحیح ترجمه و تدبر از اقای سیدکاظم فرهنگ

ویرایش بوسیله کاربر 1398/07/26 10:44:14 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

ali Offline
#10 ارسال شده : 1399/06/22 10:10:35 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,765

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال

تدبر و فهم ايات سوره شعرا: پرسشهاي تفسيري سوره شعرا

آیه ۲۰ سوره شعراء ( صفحه ۳۶۸)
قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ
گفت آن را هنگامى مرتكب شدم كه از گمراهان بودم


سئوال: منظور از گمراه بودن حضرت موسي چيست؟ نظرات مختلف در تفسير ضال بودن موسي


🟠 حضرت موسى به خاطر طرفدارى از یكى از یاران خود، مشتى به مخالف او زد و شخص مخالف با همان ضربه مُرد. این قتل نه از روى عمد بود و نه با آلت قتل انجام گرفت، بلكه یك حادثه‌ى ناخواسته و یك لغزش عملى بدون سوء نیّت بود كه قبل از نبوّت موسى آن هم به خاطر طرفدارى از یك مظلوم اتّفاق افتاده بود.

1- بنابراین، «ضالّ» در آیه‌ ى مذكور، یك انحراف عملى بدون قصد است كه ضربه‌ اى به عصمت نمى‌زند و یا به معناى تحیّر است، نظیر آیه‌ى ۷ سوره ‌ى ضُحى: «و وَجَدك ضالاً فَهَدى».(تفسیرنور)

2- از نظر علامه طباطبايي (ره) منظور از «ضال»، در آية شريفه، ‌اين است كه من به خاطر جهل گمراه بودم در آن وقت حكم خدا را و بهترين وجه خاتمه را نمي‌دانستم، لذا مشتي به او زدم و اين اتفاق افتاد، بنابراين منظور از «ضال»، جهل است و منظور از جهل، نيز جهل به بهترين وجه صلاح آن كار است..(تفسیر المیزان)

3- جـمـعـى از مـفسران معتقدند كه منظور از ضال در اينجا خطاى در موضوع است ، يعنى من ضـربـه اى را كـه بـه آن مـرد قـطـبـى زدم بـه قـصـد قـتـل نـبـود بـلكـه بـه عـنـوان حـمـايـت از مـظـلوم بـود، و نـمـى دانـسـتـم مـنـجـر بـه قـتـل او مـیشـود، بـنـابـرايـن ضـال در ايـنـجـا بـه مـعـنـى غافل و منظورغفلت از عاقبت كار است .

4-از نظر تفسیر نمونه ، مـوسى (ع )در اينجا يكنوع توريه به كار برده است ، سخنى گفته كه ظاهرش اين بوده من در آن زمان راه حق را پيدا نكرده بودم بعدا خداوند راه حق را به من نشان داد و مقام رسالت بخشيد، ولى در باطن مقصود ديگرى داشته و آن اينكه مـن نـمـى دانـسـتـم كـه ايـن كـار مـايـه ايـن هـمـه درد سـر مـى شـود و گـرنـه اصل كار، حق بود و مطابق قانون عدالت (و يا اينكه من آن روز كه اين حادثه واقع شد راه را گم كرده بودم و به آنجا رسيدم ،كه اين حادثه رخ داد).
🟠 مـنـظـور از تـوريـه ايـن اسـت كه انسان سخنى بگويد كه باطنش مطلب حقى باشد، ولى طرف مقابل از ظاهر آن چيز ديگرى استفاده كند و اين مخصوص مواردى است كه انـسـان در تـنـگـنـا قـرار بـگـيـرد كـه مـى خـواهـد دروغ نـگـويـد و در عـيـن حال ، حفظ ظاهر نيز داشته باشد.

5- فرمود: فَعَلْتُهَا إِذاً وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ من يك كاري كردم اما ماندم كجا فرار كنم نه اينكه ماندم چرا چنين كاري كردم اين كار را كردم 👈من از دست شما نمي‌دانستم چه كنم به من گفتند كه راه فرار هست من راه فرار را انتخاب كردم .حضرت می فرماید: بله من آن روز از مظلومی دفاع کردم، و قصد کشتن نداشتم، اما او کشته شد. ضلالت یعنی این که من راهم را گم کردم، و نمی دانستم بمانم یا فرار کنم، بمانم که مرا می کشید، فرار هم کنم، کجا بروم. (تفسير تسنيم)

ویرایش بوسیله کاربر 1402/11/09 04:00:46 ب.ظ  | دلیل ویرایش: edit

صلوات Offline
#11 ارسال شده : 1399/06/25 03:39:52 ب.ظ
صلوات

رتبه: Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1399/05/06
ارسالها: 28
Iran (Islamic Republic Of)
مکان: فارس

1 تشکر دریافتی در 1 ارسال
تدبر و فهم آيات سوره شعرا:نكات تفسيري سوره شعرا

آیهٔ۸۴ سورهٔ شعراء ( صفحه ۳۷۱)
وَاجْعَلْ لِي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ
و براى من (ابراهیم) در [ميان] آيندگان آوازه نيكو گذار

منظور از لسان صدق چيست؟

پاسخ 1
🟢یعنی آنـچـنـان كـن كـه يـاد من ( ابراهیم) در خاطره ها بماند و خط و برنامه من در ميان آيندگان ادامه يابد، اسـوه و الگـوئى بـاشم كه به من اقتدا كنند، و پايه گذار مكتبى باشم كه بوسيله آن راه تو را بياموزند، و در خط تو حركت كنند.

🟡خـداوند اين دعاى ابراهيم را نيز به اجابت رساند همانگونه كه قرآن در آیهٔ۵۰ سورهٔ مریم مى گويد: و جعلنا لهـم لسـان صـدق عـليـا: مـا بـراى ابـراهـيـم و اسـحـاق و يعقوب ذكر خير و لسان صدق برجسته و والائى قرار داديم .

🟢يادآورى مى گردد كه

🟢همانطور که در آیهٔ ۱۲۹ سورهٔ بقره ، ابراهيم بعد از بناى خانه كعبه از خدا خواست:
👈🏻ربنا و ابعث فيهم رسولا منهم يتلوا عليهم آياتك و يعلمهم الكتاب و الحـكـمـة و يـزكـيـهـم : پـروردگـارا در مـيـان فـرزنـدان مـا (مـن و اسـمـاعـيـل ) پـيـامـبرى مبعوث كن كه آيات تو را بر آنها بخواند و به آنان كتاب و حكمت بياموزد و آنها را پاكيزه كند و رشد دهد .
🟡و مى دانيم اين تقاضا با ظهور پيامبر اسلام (ص ) تحقق يافت و ذكر خير ابراهيم از اين طريق در اين امت بزرگ تداوم گرفت..

تفسير الميزان

پاسخ 2:

شعراء:84
و برای من در ميان آيندگان [=اُمت‌های بعدی] ياد صداقتی باقی گذار. 47
______________
47- به راستی منظور ابراهيم از «لسان صدق» که از خدا مي‌خواهد در ميان نسل‌های بعد از او باقی بماند چيست؟ آيا «نام نيک»، ذکر خير و خوشنامی در آينده را مي‌خواسته، يا مطلب فراتر از اين است؟

ترديدی نيست که به قول سعدي: نام نيکی گر بماند ز آدمي، به کزو ماند سرای زرنگار. آرزوی نام نيک داشتن بسيار مطلوب است،

اما ابراهيمی که به تعبير قرآن يکسره و خالصانه به فکر خانه آخرت بود [إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَهٍ ذِكْرَى الدَّارِ- ص 46 (38:46) ] بعيد است که حتی به ذکر خير آيندگان هم از بُعد شخصی دلبسته بوده باشد.
اگر آرزومند نام نيکو بود، جمله: ذکر حَسَن، ثناء جميل، ذکر جميل و امثالهم مناسب‌تر بود، اما «لسان صدق» معنائی جامع‌تر دارد. کلمة لسان در قرآن، هم به معنای زبان آمده است و هم به طور استعاره به نتيجه و محصول زبان، يعنی گفتار و پيام و عملکردی که از شخص سر مي‌زند.
در اين صورت سنّت و سبک زندگی که شکل شريعت و ملة [آئين] مي‌گيرد، مي‌تواند لسان تلقی شود. از اين منظر قرآن نيز «لسان عربی مبين» ناميده شده است [شعراء 195 (26:195) ، نحل 103 (16:103) ، احقاف 12 (46:12) ].

صفت «صدق» [در لسان صدق] نيز نشانگر انطباق عمل با ادعای ايمان و صادقانه رفتار کردن است. به نظر مي‌رسد [والله اعلم] آنچه ابراهيم از خدا خواسته بود، بقای تلاش‌های توحيدی او و تأثيرش در نسل‌های بعد باشد. اين دعای ابراهيم نيز، همانند ساير دعاهايش، به استناد آيه 50 سوره مريم (19:50) [...وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا] به عالي‌ترين وجه اجابت شد. در آيه 28 سوره زخرف (43:28) نيز بقای تلاش‌های توحيدي‌اش مورد تائيد قرار گرفته است: وَجَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِیَةً فِی عَقِبِهِ...

تفسير عبدالعلي بازرگان

ویرایش بوسیله کاربر 1399/06/26 07:17:28 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

ali Offline
#12 ارسال شده : 1399/06/29 08:29:26 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,765

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال

فهم و تدبر در سوره شعرا نكات تفسيري سوره شعرا
آیه ۲۲ سوره شعراء ( صفحه ۳۶۸)
وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلىَّ اَنْ عَبَّدَتَّ بَنِىْ اِسْرائِيْلَ.
و اين چه نعمتى است كه بر من منّت مى گذارى در حالى كه فرزندان اسرائيل را به بندگى كشيده اى؟!

در تفسير اين آيه شريفه چهار نظر آمده است:

۱- به باور برخى، از آيه چنين دريافت مى گردد كه موسى به حق فرعون در مورد نگاهدارى او در خانه اش اعتراف مى كند و او را به باد نكوهش مى گيرد كه چرا فرزندان اسرائيل را به بند اسارت كشيده است؟
با اين بيان تفسير آيه اين مى شود كه: آيا اين نعمت است كه منّت آن را بر من مى گذارى كه فرزندان اسرائيل را به بردگى كشيده و مرا آزاد ساخته اى؟

2- امّا از ديدگاه برخى ديگر موسى بدين وسيله منّت گذارى فرعون را انكار مى كند و مى گويد: آيا بر من منت مى گذارى كه مرا نگاهدارى كرده و تربيت نموده اى؟ با اين بيان روشنگرى مى كند كه با به اسارت كشيدن فرزندان اسرائيل خدمتى كه در حق من كرده اى بى فايده است.

3- به باور پاره اى منظور اين است كه: اگر تو فرزندان اسرائيل را به اسارت نگرفته و حق حيات و امنيّت را از آنان سلب نكرده بودى و فرزندان آنان را نمى كشتى، مادرم نيازى نداشت كه مرا به دريا افكند، پس تو به خاطر چيزى بر من منت مى گذارى كه خود عامل آن گرفتارى بوده اى.

4- و به باور پاره اى ديگر موسى مى خواهد خاطر نشان سازد كه تو هيچ حق منّت نهادن بر من ندارى، چرا كه اين مادرم و ديگر فرزندان اسرائيل بودند كه به دستور تو از من پرستارى و نگهدارى كردند، بنابراين آيا تو بر من منت مى گذارى كه بنى اسرائيل را به بردگى كشيده اى تا مرا نگهدارى و تربيت نمايند؟
ali Offline
#13 ارسال شده : 1402/11/09 04:10:34 ب.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,765

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال

┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄

وَاغْفِرْ لأبِي إِنَّهُ كَانَ مِنَ الضَّالِّينَ) (٨٦) منظور از امرزش ابراهيم براي ابي چيست؟ پدر واقعي يا سرپرست؟ ايا طلب استغفار براي مشرك با ايات ديگر منافات ندارد؟

و پدرم را (‌با رهنمود به ایمان و توفیق در طاعت و عبادت، مورد مرحمت و مشمول مغفرت گردان، و بدین وسیله او را) که از گمراهان است بیامرز.

این دعا و تمنّای مغفرت و مرحمت برای پدرش است با وجود ا‌ین‌که پدرش چه انـدازه سخنان درشتی و تهدیدهای سختی با او داشته است‌. و لیکن ابراهیم بدو وعده داده بود که برایش طلب آمرزش کـند، و بدین وعدۀ خود وفا کرد. قرآن بعدها روشن سـاخته است و بیان داشته است طلب آمـرزش بـرای مشرکان جائز نیست‌، هر چند هم مشرکان از زمرۀ نزدیکان و خویشان باشند، و مقرّر فرموده است ‌که طلب آمـرزش برای پدرش را کرده است به خاطر وعـده‌ای ‌که بدو داده است.

فی ظلال القران


" اين جمله حكايت استغفار آن جناب است براى پدرش، بر حسب وعده‌اى كه قبلا به پدرش داده و فرموده بود: " سَلاٰمٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي" و هيچ بعيد نيست كه از آيه " وَ مٰا كٰانَ اِسْتِغْفٰارُ إِبْرٰاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلاّٰ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهٰا إِيّٰاهُ فَلَمّٰا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّٰهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ " استفاده شود كه دعاى آن جناب در جمله مورد بحث هنگامى بوده كه هنوز پدرش زنده بوده است.
بنا بر اين معناى آيه چنين مى‌شود كه: پدرم مدتى قبل از اين دعا از گمراهان بود.
ترجمه تفسير الميزان


اينجا ابراهيم برحسب وعده‌اى كه به آزر داده بود چنانكه در آيۀ (114:9) آمده براى او به استغفار مى‌كند، كه او در گذشته از گمراهان بوده است، روى اين اصل كه ابراهيم از سخن آزر پس از تهديد به سنگباران كردنش گفت " وَ اُهْجُرْنِي مَلِيًّا " (46:19): مدت زمانى از من دور شو اين دور باش را پس از آن تهديد بدين معنى گرفت كه آزر اين فرصت را بمنظور تفكر به دعوى ابراهيم داده است، و روى همين جهت هم بلافاصله به او وعده داد كه برايت استغفار خواهم كرد، ولى پس از آنكه آزر به حالت شرك مُرد، و ابراهيم اين جريان را دانست و آگاه شد كه اين دور باش هرگز بمنظور تفكر نبوده، برحَسب آيۀ (114:9) از وى تبرّى جُست، و ديگر هرگز براى او استغفار نكرد،
چنانكه در آيات سورۀ مريم به تفصيل بيان شده، و مختصراً " رَبَّنَا اِغْفِرْ لِي وَ لِوٰالِدَيَّ‌ " در آيۀ (41:14) تنها براى پدر و مادر اصلى‌اش استغفار كرد، و نه براى ديگرى كه اينجا «والدى» است، و آنجا «أبيه» و اگر مراد از آن «والد» همان «اب» باشد" تبرأ منه...

تفسير فرقان

وَاغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كَانَ مِنَ الضَّالِّين
👈بعد نسبت به عموي خودش هم طلب مغفرت مي‌كند چون به او وعده داد موقع خداحافظي گفت حالا كه برهان در شما اثر نكرد من اميدوارم براي شما از خدا طلب مغفرت بكنم. بعد از اينكه معلوم شد عمويش قابل هدايت نيست يعني كفر را بر ايمان ترجيح داد و ذات اقدس الهي فرمود حق نداريد براي كفار طلب مغفرت بكنيد فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ

👈بنابراين چند مرحله وجود مبارك ابراهيم با عمويش داشت
يكي استدلال بود 👈يكي موقع خداحافظي گفت سَلاَمٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ وعده درخواست مغفرت بود,
يكي درخواست مغفرت بود,
👈يكي هم بعد از اينكه روشن شد او كافر است و مغفرت‌پذير نيست ديگر تَبَرَّأَ مِنْهُ اين براي آن مقطع وسطي است كه عرض كرد وَاغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كَانَ مِنَ الضَّالِّينَ

تفسير تسنيم

┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
ali Offline
#14 ارسال شده : 1402/11/15 09:50:24 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,765

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
ترجمه و خلاصه تفسير سوره شعرا از ايت اله جوادي املي

سورهٴ مباركهٴ «شعراء» در مكّه نازل شد بهترين راه براي بررسي اينكه اين سور‌ه در چه فضايي نازل شد ارزيابي عناصر محوري مطالب آن سور‌ه است 👈 اين سور‌ه درباره اصول دين و خطوط كلي اخلاق و فقه مطرح است
﴿ذلِكَ الْكِتَابُ﴾ اشاره به دور است اينجا هم ﴿تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ﴾ اشاره به دور است و منظور بُعد منزلت و ارتفاع مكانت است وگرنه كتاب حاضر است.اين كتاب مبين است

👈مبين غير از مُبيِّن است مبين است يعني شفاف و روشن است مطالبش شفاف و روشن است پيچيده نيست مبهم نيست استنادش به مبدأ فاعلي شفاف و روشن است ارتباطش به مبدأ غايي و هدف كه قيامت باشد شفاف و روشن است 👈پس كتابي است كه صدر و وسط و پايان او مُبين و شفاف و روشن است و منزلت والايي دارد لذا فرمود: ﴿تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ﴾.

👈 بعد فرمود شما حالا اين گوهرها را آوردي و آنها نمي‌پذيرند آنها را مرتّب هدايت مي‌كني به مبدأشان. نمي‌پذيرند هدايت مي‌كني به مقصدشان نمي‌پذيرند و چون اين هدايتهاي گرانبهاي شما را نمي‌پذيرند شما متأثّري متأسفي مثل اينكه داري قالب تهي مي‌كني مثل اينكه داري جان مي‌دهي اين كار را نكن
﴿لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ﴾ يعني «لعلّك باخعٌ نفسك أسفاً» از بس متأسف و متأثري داري جان مي‌دهي خب حالا نپذيرفتند, نپذيرفتند.👈 اين تسليت را ذات اقدس الهي در سورهٴ مباركهٴ «كهف» داد در همين سور‌ه هم مي‌دهد در سورهٴ مباركهٴ «فاطر» هم كه در پيش داريم به خواست خدا آنجا هم همين فرمايش را مي‌فرمايد كه ﴿فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ﴾ اين طور نباشد كه براي اينكه اينها ايمان نمي‌آورند جان بدهي .
﴿إِن نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ﴾
مي‌فرمايد ما مي‌توانيم يك معجزه كمرشكنِ سرافكني ناظر كنيم نظير ﴿سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ﴾ گردن‌كشي اينها را به خضوع تبديل بكنيم ولي بنا بر اين نيست 👈بنا بر اين است كه اينها با اختيار خودشان ايمان بياورند ﴿إِن نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ﴾
👈خضوع براي گردن نيست براي خود انسان است انسان وقتي كه چيزي را پذيرفت, تسليم شد مي‌گويند خاضع است ولي وقتي كه تسليم شد سرافكنده شد سر به زير شد نشان سر به زيري علامت سرافكندگي اين تنزّل گردن است گردن وقتي خضوع كرد يعني پايين آمد سر پايين مي‌آيد انسان سرافكنده مي‌شود
👈 لذا فرمود: ﴿أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ﴾
﴿وَمَا يَأْتِيهِم مِّن ذِكْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ إِلَّا كَانُوا عَنْهُ مُعْرِضينَ ٭ فَقَدْ كَذَّبُوا فَسَيَأْتِيهِمْ أَنبَاءُ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ 👈فرمود اينها استكبارشان استمرار پيدا كرده است در مسائل توحيدي هر برهاني كه ارائه بشود اينها رو برگردان‌اند در مسائل وحياني, نبوّت و رسالت هر آيه‌اي كه نازل بشود اينها رو برگردان‌اند
وقتي رو برگرداندند و بي‌اعتنايي كردند كم كم زمينه استهزاء فراهم مي‌شود چون نزد اينها كم‌ارزش است وقتي كم‌ارزش شد او را به سخريه مي‌گيرند 👈 اول اعراض است بعد استهزاء.
﴿أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَي الْأَرْضِ كَمْ أَنبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ﴾ (7)
👈مستحضريد اينجا بين «كم» و «كلّ» جمع شده تا كثرت را, تنوّع گياهان را گياهان تغذيه‌اي را گياهان دارويي را اشاره بكند وگرنه يكي از اينها كافي بود. مگر براي افاده تكثير و تنوّع انواع گياهان تغذيه‌اي و دارويي و اينها هم كريم‌اند يعني عميقِ علمي‌اند با نظم خاص روئيده مي‌شوند👈 البته كريم بودن گياه نظير كريم بودن جماد كه مي‌گويند طلا حَجر كريم است نقره حجر كريم است اينها احجار كريم‌اند در حدّ خودشان است اما كرامتِ والا همان كرامت انساني است.
﴿وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيرُ الرَّحِيمُ﴾ (9)
فرمود بر اساس رحمت الهي اين آيات را نازل كرد و به وجود مبارك پيغمبر(ص) هم تسليت مي‌دهد كه شما اين قدر به خودت فشار نياور همه اين كارها را ذات اقدس الهي بر اساس رحمت مي‌كند اما عزيزانه رحمت مي‌كند يك وقت است كسي چاره ندارد عفو مي‌كند يك وقت است كسي آن قدرت والا را در دست ندارد لذا رحيمانه رفتار مي‌كند اما ذات اقدس الهي اين‌چنين نيست كه چاره نداشته باشد يا فاقد قدرت والا باشد بلكه عزيز است و عزيزانه رحمت مي‌كند گاهي مي‌فرمود غفور رحيم است .براي اينكه به مشركان بخواهد رحمت بكند مي‌فهماند كه او با اينكه مي‌تواند تنبيهتان كند آن اقتدار را دارد عفو مي‌كند و صفح مي‌كند


﴿وَإِذْ نَادَي رَبُّكَ مُوسَي﴾(1۰)
👈مي‌فرمايد شما را تكذيب كردند بايد استقامت كني قبل از شما هم انبيايي بودند آنها را تكذيب كردند و آن انبيا استقامت كردند و موفق شدند ﴿وَإِذْ﴾ يعني «واذكر» اين ظرف را اين داستان را ﴿وَإِذْ نَادَي رَبُّكَ مُوسَي﴾ 👈 همان خدايي كه امروز به تو مي‌گويد به طرف مشركين حجاز حركت بكن همان خدا به موساي كليم(سلام الله عليه) هم فرمود: ﴿أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾
اين تعليق حكم بر وصف مشعر به عليّت است شما براي استقرار عدل بايد با ظالمين گفتگو كني نفرمود قوم فرعون, قوم قِبطي و قوم مصر و امثال ذلك چون از اين جهت دخيل نيست 👈و از آن جهت كه ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾ بدترين ظلم همان مسئله اعتقادي است بعد هم مسئله ظلم به مستضعفان است و محرومان بني‌اسرائيل
👈فرمود دو كار را بايد بكني يكي اينكه عقل اينها را آزاد بكني از جهل علمي به در بيايند توحيد را خوب بفهمند 👈يكي اينكه آن عقل عملي را از جهالت عملي آزاد بكني
اوّلين كاري كه موساي كليم(سلام الله عليه) كرد توحيد بود بعد آزادي مردم بعد از اينكه فرمود: ﴿رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي﴾
﴿قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلاَ يَتَّقُونَ﴾ اينها نه تقواي اعتقادي و عبادي دارند نه تقواي سياسي

﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ﴾(12)
👈 من مي‌ترسم مرا تكذيب كنند و حرفِ تو زمين بخورد من حرفي ندارم اگر گفتند ـ معاذ الله ـ اين دروغ است وحي دروغ است توحيد دروغ است معاد دروغ است آن وقت من چه كنم
👈مستحضريد كسي كه با يك گروه مخاصم بدانديش مهاجم روبه‌رو شد اين راه فكر و ذكرش تنگ مي‌شود شرح صدر از بهترين نعمتهاي الهي است وجود مبارك موساي كليم عرض كرد
👈 خدايا اين كار مسئوليت سنگيني است من هم در بخش علم و امثال ذلك نيازمند به ميدان وسيعم هم در بخش اراده و تصميم و نيّت محتاج به ميدان وسيعم پس به من شرح صدر بده فرمود بسيار خب شرح صدر دادم
👈عرض كرد كه خب من تنهايم و نزد اينها طبق پندار اينها سابقه خوبي ندارم ﴿وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنبٌ﴾(12)
يعني بزعمهم نه اينكه من كار بدي كرده باشم 👈خدايا من مأموريتت را با جان مي‌پذيرم ولي به جبرئيل(سلام الله عليه) بگو كه درِ خانه هارون را هم بزند او را هم وزير من قرار بدهد
عرض نكرد خدايا «أرسل هارون» هارون را رسول خود قرار بده 👈عرض كرد ﴿فَأَرْسِلْ إِلَي هَارُونَ﴾ يعني آنچه به من فرمودي اطاعت مي‌كنم ولي به جبرئيل بگو پيام شما را به او هم برساند
👈 اين‌چنين نبود كه ـ معاذ الله ـ وجود مبارك موساي كليم عرض كند خدايا اين مأموريت را به هارون بده عرض كرد من پذيرفتم ولي به اين پيك آسمانيتان امر كنيد كه به سراغ برادرم برود او را وزير من قرار بدهد
👈 براي اينكه بهترين ابزار يك پيامبر براي نشر دين, تبليغ است و برادر من از من شيرين‌تر حرف مي‌زند بهتر از من حرف مي‌زند آن مبلّغي موفق است آن نويسنده‌اي موفق است آن گوينده‌اي موفق است آن سراينده‌اي موفق است كه اديبانه‌تر سخن بگويد ﴿أَفْصَحُ مِنِّي لِسَاناً﴾
من كه نمي‌خواهم فقط درس بگويم كه من مي‌خواهم حرف تو را به جامعه برسانم مردم كه تنها علم نمي‌خواهند مردم داناييِ تنها را نمي‌طلبند آرايش را هم مي‌طلبند
﴿كَلّا فَاذْهَبَا بِآيَاتِنَا إِنَّا مَعَكُم مُسْتَمِعُونَ﴾ (13)
👈فرمود: ﴿كَلّا﴾ هيچ كدام از اينها محال نيست آنچه را كه خواستي ما انجام مي‌دهيم آنها بخواهند جلوي رشد مكتبت را بگيرند نمي‌توانند شما را آسيب برسانند نمي‌توانند باعث ضيق صدر شما بشوند.
. نمي‌توانند باعث عدم انطلاق لسان شما بشوند..
👈 ما همه جا حاضريم گاهي تعبير «إنّي» لازم است گاهي تعبير «إنّا» لازم است حالا اين متكلّم مع‌الغير به لحاظ اينكه مدبّران الهي جنود الهي در خدمت حضرت‌اند يا نه, ما حضور داريم حاضريم با شما دو نفر براي تأييد, حاضريم با او براي اهلاك لذا جمع آورده 👈نفرمود «معكما» [بلكه فرمود] من هر دو جا حاضرم چون سه قِسم معيّت در قرآن كريم هست يك معيّت مطلقه است كه ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ﴾ مع كلّ انسان است يك معيّت خاصّه و ويژه است كه آن معيّت خاصّه و ويژه براي مؤمنين است ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا﴾, ﴿إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ﴾ اين معيّت خاصّه با ديگران نيست ﴿كَلّا إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ﴾, ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَنَا﴾ حرف موساي كليم اين بود حرف وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در جريان غار اين طور بود اين يك معيّت دوم, يك معيّت خاصه است كنار كافر و مشرك است كه همان جا اينها را خفه كند اين معيّت قهّاريه است. ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾
👈 اينجا كه فرمود: ﴿إِنَّا مَعَكُم﴾ تلفيقي از دو قسم معيّت است 👈با شما هستم براي تأييد,👈 با فرعون هستم براي اهلاك كه ذات اقدس الهي همان جا او را هلاك كند.
فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولَا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿١٦﴾ أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ ﴿١٧﴾
👈حضرت موسی و هارون (علیهما السلام) وقتی نزد فرعون آمدند، اولین حرفی که زدند این بود که👈 ما فرستاده رب العالمین هستیم،👈 یعنی توحید حق است وحی و نبوت نیز حق است، سپس وقتی این دو اصل از اصول اساسی اسلام را ذکر کردند، 👈فرمودند: بنی اسراییل را آزاد کن، تا در همین مصر آزادانه زندگی بکنیم، یا اگر خواستیم به سرزمین نیاکانمان برگردیم، بتوانیم.

قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ ﴿١٨﴾ وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنتَ مِنَ الْكَافِرِينَ ﴿١٩﴾
فرعون گفت: آیا تو را از کودکی در میان خود بزرگ نکردیم، و سالیانی از عمرت را در میان ما نبودی (18) و آن کرده خویش را کردی در حالی که تو از ناسپاسان بودی (19)
👈وقتی که فرعون متوجه سخنان موسی و هارون می شود، موسی را می شناسد، لذا او را مورد خطاب قرار می دهد و می گوید: مگر تو همان نبودی که ما در آغوش خود بزرگت کردیم؟
در حالی که کودک بودی، و سال هایی چند از عمرت را نزد ما به سر بردی، و با کشتن مردی از دودمان من کفران نعمت من کردی، با این که تو برده ای از بردگان من بودی، یعنی از بنی اسراییل بودی، آن وقت با آن سوابق سوئی که داری دعوی رسالت هم می کنی تو را چه به رسالت؟
اگر تو را نمی شناختیم باز مطلبی بود، ما که تو را و نمک نشناسی ها و فسادت را می دانیم، و کاملا تو را می شناسیم. تو به نعمت های ما کفر ورزیدی، این سوابق هم داری، تو نمی توانی رسول باشی.


قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ ﴿٢٠﴾گفت: آن را هنگامی مرتکب شدم که از ناآگاهان بودم (20)
👈اما وجود مبارك موساي كليم پاسخي كه داد از آن جريان وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ شروع كرده آن جريان دوران شيرخوارگي و امثال ذلك را زير پوشش آن نعمت عام ذكر كرده
👈فرمود: فَعَلْتُهَا إِذاً وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ من يك كاري كردم اما ماندم كجا فرار كنم نه اينكه ماندم چرا چنين كاري كردم اين كار را كردم 👈من از دست شما نمي‌دانستم چه كنم به من گفتند كه راه فرار هست من راه فرار را انتخاب كردم .حضرت می فرماید: بله من آن روز از مظلومی دفاع کردم، و قصد کشتن نداشتم، اما او کشته شد. ضلالت یعنی این که من راهم را گم کردم، و نمی دانستم بمانم یا فرار کنم، بمانم که مرا می کشید، فرار هم کنم، کجا بروم.

فَفَرَرْتُ مِنكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْمًا وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ ﴿٢١﴾
از شما فرار كردم شما بايد امنيت مرا تأمين مي‌كرديد و نكرديد من كار بدي نكردم لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْماً من محفوف به حكمت الهي‌ام.
در آيه چهارده سوره مباركه «قصص» قبل از جريان قبطي‌كشي خدا فرمود ما به او حكم و علم داديم
بعد از اين جريان، وجود مبارك موساي كليم فرمود: فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْماً البته وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ اين حكمت غير از مسئله نبوّت و رسالت است براي اينكه بعد از غرق فرعون و رفتن به طور و دريافت تورات هم ذات اقدس الهي فرمود حكم الهي است و اين حكم الهي كه در تورات هست بايد ديگران مطابق آن حكم الهي كار كنند؛ آيه 43 سوره مباركه «مائده» اين است كه فرمود: وَكَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَعِنْدَهُمُ التَّوْرَاةُ فِيهَا حُكْمُ اللّهِ پس او محفوف به حكم و حكمت الهي است👈 يك موجود معصومِ پربركتي كه قبل از حادثه قبطي‌كُشي از حكم و علم برخوردار بود بعد هم خدا به او حكم و رسالت داد بعد از غرق فرعون هم به او تورات داد كه فِيهَا حُكْمُ اللّهِ اين نشان مي‌دهد او محفوف به حكمت است.
وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِي إِسْرَائِيلَ ﴿٢٢﴾
👈اين چه نعمتي است كه شما ممنونمان كردي در جريان قبل ضمير جمع مخاطب آورد فرمود: فَفَرَرْتُ مِنكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ سرّش همان است كه در سوره «قصص» آن كسي كه جَاءَ رَجُلٌ مِنْ اقْصَي الْمَدِينَةِ گفت: إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ اينها شوراي امنيت تشكيل دادند تو را اعدام كنند لذا جمع بود ايشان هم جمع تعبير كرد فرمود: فَفَرَرْتُ مِنكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ اما اين نظام برده‌داري و آن حرفهاي سه, چهارگانه‌اي كه گفت همه‌اش زير نظر فرعون بود ديگر لذا اينجا ضمير را مفرد آورد خطاب مفرد است فرمود: وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِي إِسْرَائِيلَ اين حرفهايي كه شما مي‌زنيد كه ما را نكشتيد اينها جنايت توست نه نعمت، ما ممنون تو نيستيم اينها را برده كردي ديگر اين نظام برده‌داري را تو راه انداختي ديگر اين چه منّتي است
👈قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعَالَمِينَ اين ربّ‌العالمين كه تو را فرستاده كيست؟
چون آنها معتقد بودند كه اگر خدايي هست كاري با عالم ندارد الله را قبول داشتند اما او ربّ باشد تدبير مردم تدبير نظام به عهده او باشد قبول نداشتند
فرمود ربّ‌العالمين كسي كه ربّ جهانيان است تدبير, تربيب و تربيت همه در اختيار اوست ربّ السماوات است, ربّ الأرض است, ربّ بين الأرض و السّماوات است اگر شما اهل يقين هستيد اگر مي‌توانيد يقين پيدا كنيد يعني يقينِ اعتقادي نه, بلكه يقين عملي براي اينكه برهان كه حق است ولي شما نمي‌پذيريد.
👈فرعون به اطرافيانش رو كرد كه نمي‌شنويد اين چه مي‌گويد قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ ألا تَسْتَمِعُونَ؟؟
👈 بت‌پرستها مي‌گفتند خدا جهان را خلق كرد ولي ارباب متفرّقه دارند اداره مي‌كنند هيچ كاري خدا با جهان ندارد فرعون گفت: ألا تَسْتَمِعُونَ وجود مبارك موساي كليم اين را بازتر كرد مُجمل را مفصّل كرد فرمود: رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ شما را و گذشتگان شما را هم خدا دارد تدبير, تربيب و اداره مي‌كند و اداره كرده است
👈از اين به بعد فرعون برآشفت قَالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ
اين جريان اتّهام و رمي به جنون براي همه انبيا بود درباره وجود مبارك پيغمبر(ص) هم بود كه گفتند اين ـ معاذالله ـ مجنون است كه خداي سبحان سوگند ياد كرد كه تو منزّه از جنوني،
اينجا هم فرعون به درباريانش استهزا گفت نه «رسولنا» (يك) نه «الرسول» (دو) رَسُولَكُمُ 👈 اينكه شما خيال مي‌كنيد او براي شما رسالت آورده و او خيال مي‌كند رسول شماست همه تعبير استهزايي است نه الرسول را قبول دارد نه رسولِ ربّ العالمين را مي‌گويد اينكه براي شما آمده اين ـ معاذ الله ـ آدم مجنوني است
👈بعد وجود مبارك موساي كليم اين اهانت را تحمل كرد فرمود: 👈 قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَيْنَهُمَا⁉️ اگر عاقل هستيد; قبلاً فرمود مطلب روشن است ولي شما نمي‌پذيريد اگر اهل يقين هستيد يعني يقين عملي بايد بپذيريد بعد اينجا نفرمود شما جنون داريد فرمود اگر عقل داريد بپذيريد نفرمود جنون براي شماست ديگر از اين به بعد فرعون برآشفت
👈قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهاً غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ تنها اله منم
وثنيها مي‌گفتند الله كلّ عالم را آفريد اما ربوبيّتش به ارباب و بتها سپرده شده يا از بزرگان بشرند يا از بزرگان فرشته‌اند يا علل و عوامل ديگري‌اند كه تدبير اين كارها به عهده آ‌نها سپرده شده
👈اين حرفها را كه وجود مبارك موساي كليم شنيد فرمود 👈خب رسول بايد معجزه داشته باشد چون خداي سبحان فرمود: 👈كَلّا فَاذْهَبَا بِآيَاتِنَا حالا اين بِآيَاتِنَا را كه خداي سبحان به اينها داد اين را مي‌خواهد مطرح كند اينها گفتند: إِنَّا رَسُولُ (يك) رَبِّ الْعَالَمِينَ (دو) أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ و نظام برده‌داري را بايد ابطال بكنيم (سه)
اين سه مطلب را گفتند اما آن يكي مانده خداي سبحان كه فرمود: كَلّا فَاذْهَبَا بِآيَاتِنَا 👈👈يعني برو بگو من معجزه دارم
👈فرمود اينكه شما تهديد مي‌كنيد, أَوَلَوْ جِئْتُكَ بِشَيْ‏ءٍ مُبِينٍ . باز هم اين حرفها را مي‌زنيد؟⁉️
👈! معجزه يعني كاري كه راه علمي ندارد راه فكري ندارد ؛ كسي ممكن نيست ساليان متمادي درس بخواند يا رياضت بكشد بتواند معجزه بياورد معجزه جزء علوم نيست كه موضوع داشته باشد محمول داشته باشد نسبت داشته باشد انسان با درس خواندن معجزه بياورد
👈فرمود من معجزه دارم گفت بياور اگر راست مي‌گويي.
منتها اشكال آل‌فرعون در صغرا بود مي‌گفتند اين معجزه نيست اين سِحر است براي اينكه نپذيرند مي‌گفتند اين معجزه نيست ولي اگر مي‌پذيرفتند كه معجزه بود بين اِتيان معجزه و صدقِ دعوا تلازم است چرا ؟؟
👈براي اينكه اگر كسي قدرتي پيدا كند كاري انجام بدهد كه احدي نسبت به انجام كار او قدرت نداشته باشد و كار او هم جزء پيشرفته‌ترين رشته‌هاي علمي همان عصر باشد كه متخصّصان فراواني هم در آن زمينه هستند و چنين كاري هم در جامعه رسوخ دارد و نفوذ دارد مردم مي‌پذيرند اگر چنين كسي پيغمبر نباشد ولي بتواند چنين كاري بكند اين اغراي به جهل است و اين از ذات اقدس الهي قبيح است چنين قدرتي را به غير انبيا نخواهد داد
👈 اين حرفها را عقل ثابت مي‌كند يعني انبيا بايد معجزه بياورند (يك)
👈 حقيقت اعجاز از سنخ علوم نيست و راه فكري ندارد (دو)
👈تلازم ضروري و عقلي هست بين اتيان معجزه و صدق دعواي مدّعي (سه)
👈معجزه با همه علوم غريبه فرق دارد (چهار)
👈فرقش را هم خود عقل مي‌فهمد (پنج) اينها همه مسائل عقلي محض‌اند.
وقتي عصا را القا كرد شده ثعبان مبين وقتي دست در جيب و گريبان گذاشت و دست را از جيب و گريبان به در آورد اين دست مثل آفتاب مي‌درخشيد
آن روز گذشت كه انسان بايد دستش را در جَيب خودش بگذارد نه در جيب ديگري و نه كيف ديگري آن كه چشمش به جيب زيد است و كيف ديگري او هرگز به جايي نمي‌رسد آن كه دستش به جَيب خودش است و چشمش به گريبان خودش است او بالأخره مي‌تواند وارث موساي كليم باشد.

👈اين نظير برص و امثال برص نيست بيماري نيست مشكل طبّي نيست اين دست سالم سالم است اما مثل آفتاب مي‌درخشد اين معجزه دوم.
👈. خب او در معجزه بودن اشكال كرد نه اينكه معجزه است ولي آورنده‌اش پيغمبر نيست اين در صغرا اشكال كرد گفت اين سِحر است
آن روز هم سِحر در مصر رواج داشت قَالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ 👈 ملأ همان افرادي هستند كه چشم پر كن‌اند متمكّنان درباري هستند كه به آنها مي‌گويند ملأ كه چشم را پر مي‌كنند آدمهاي عادي را نمي‌گويند ملأ
به آن اطرافيانش گفت: 👈إِنَّ هذَا لَسَاحِرٌ (يك)👈 و در رشته خودش هم متخصّص است (دو) اين دو نوع سِحر را ـ معاذ الله ـ آورده و با سِحر مي‌خواهد كه شما را از كشورتان بيرون كند
اين مي‌خواهد با سِحر، مصر را بگيرد شما را از سرزمينتان بيرون كند
مهم‌ترين حربه اينها همين بود خب وجود مبارك موسي(سلام الله عليه) و برادرش را به سحر متّهم كردند اينها را متّهم كردند هدف سوء اينها هم اشغال مصر بود اينها را به اين هم متّهم كردند اين تهمتها را گفتند و مصريها را تحريك كردند.
بعد از آنها خواست فَمَاذَا تَأْمُرُونَ , تَأْمُرُونَ معنايش اين نيست كه شما چه امر مي‌كنيد براي اينكه آنها زيرمجموعه فرعون بودند فرعوني كه مي‌گويد: أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَي , مَا عَلِمْتُ لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرِي و مانند آن
اينكه مأمور نيست كه آنها بشوند آمر[بلکه] اين تَأْمُرُونَ همان «تأتمرون» است إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ
👈 مؤتَمَر يعني نشستِ مشاوره‌اي إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ يعني اين ائتمار، مؤتمِر، مؤتمَر در آن فضاي نشستِ مشورتي است اينجا هم كه فرعون گفت فَمَاذَا تَأْمُرُونَ يعني «تأتمرون» برويد مشورت كنيد نظر نهايي‌تان را اعلام كنيد كه ما چه بكنيم؟
آنها هم سه, چهارتا پيشنهاد دادند در طول هم البته نه در عرض هم.
آنها بعد از ائتمار و نشستِ مشورتي و تشكيل شوراي امنيت اين چند مطلب را گفتند.
👈 يك: أَرْجِهْ اِرجاء يعني تأخير مُرجئه همان مؤخّره را مي‌گويند أَرْجِهْ يعني «أخّره» او را حبس كن يا نگهدار يا بازداشت كن (يك)👈 برادرش هم بازداشت كن (دو) كه اينها با مردم تماس نگيرند خب شما چون گفتيد اينها ساحرند ما هم مثلاً تأييد مي‌كنيم
وَابْعَثْ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ
👈حاشِر يعني جامع, حاشرين يعني جامعه يعني افرادي را در سراسر كشور پهناور مصر بفرست كه اينها ساحران را جمع بكنند محشور كنند مجموع كنند اينها بروند همه شهرها آن كارشناس‌ترين ساحر را جمع بكنند 👈پس مأموريت بده به عدّه‌اي كه اينها حاشر باشند جامع باشند حرف اينها را ساحران گوش بدهند
اينها كه رفتند در هر شهري وقتي به ساحر گفتند بيا او بگويد چشم

خب چه كساني را جمع بكنند؟؟ يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَحَّارٍ عَلِيمٍ
اين حاشرين اين جامعين اين مأموران گردآوري ساحران بروند هر ساحري را نياورند[بلکه] سَحّار را بياورند نه ساحر را شما گفتيد اين دو نفر ساحرند ما براي پيروز شدن حكومت تو بايد سحّار را بياوريم كه با اينها مناظره و مبارزه بكنند و پيروز بشوند وگرنه ساحر را بياوريد پيروزي نخواهد داشت.
👈اين پيشنهاد وقتي به اطلاع و عرض فرعون رسيد او دستور داد و عدّه‌اي حاشِر و جامع از طرف او در سراسر مصر رفتند و سحّار را آوردند 👈 فَجُمِعَ السَّحَرَةُ همه جمع شدند محشور شدند؛
در يك روز معيّن لِمِيقَاتِ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ حالا يا روز عيد بود يا روز تعطيل بود وَأَن يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحي در وقت چاشت, چاشت همان ساعت ده و اينهاست آن وقتي كه آفتاب بالا آمده و فضا كاملاً روشن شده.
👈اين سه, چهار پيشنهاد بود اما پيشنهادِ مردمي;
👈 به مردم هم طبق رسانه‌هاي آن روز گفت شما بايد حضور داشته باشيد منتها به زبان مردمي گفتند تا آنها كاملاً شركت كنند امر نكردند براي اينكه آ‌نها بتوانند به حسب ظاهر آزادانه حضور پيدا كنند
👈 وَقِيلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنتُم مُّجْتَمِعُونَ
به آ‌نها گفت آيا شما حاضريد در اين صحنه شركت كنيد براي اينكه دو نفر پيدا شدند مي‌خواهند شما را از كشورتان ببرند مصر را با سِحرشان اشغال كنند و شما را از شهرتان بيرون كنند نسبت به مردم از راه ملّي‌گرايي وارد شدند نه مسئله دين و امثال ذلك.

لَعَلَّنَا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِن كَانُوا هُمُ الْغَالِبِينَ
نيامدند نام فرعون را مطرح كنند گفتند ساحران كشور ما مي‌خواهند اين كشور را حفظ بكنند ما را از خطر دشمنان نجات بدهند اگر اينها پيروز شدند ما حرف اينها را گوش مي‌دهيم. سخن از فرعون نبود تا بگويند كه او هم به ما كم ظلم نكرده سخن از پيروي ساحران است پيروي ساحران ـ معاذ الله ـ يعني تقديم ساحران بر وجود مبارك موسي و هارون
وقتي ميدان مبارزه تشكيل شد و تماشاچيها حضور پيدا كردند و سحّاران و سحره حضور پيدا كردند و كارشناسان حضور پيدا كردند و وجود مبارك موساي كليم حضور پيدا كرد به فرعون گفتند ما از راه دور آمديم بالأخره چيزي عايد ما مي‌شود يا نمي‌‌شود؟⁉️
گفتند بله چيزي عايد شما مي‌شود اجرت سنگيني داريد (يك)
و جزء مقرّبان دربار ما هم خواهيد شد (دو)
بيش از آن مقداري كه شما توقّع داريد من به شما مي‌دهم

حالا همه در صحنه مناظره و مبارزه حاضر شدند وجود مبارك موساي كليم در اثر آن اقتدار الهي كه داشت گفت خب شما اول كارهايتان را انجام بدهيد بيندازيد قَالَ لَهُم مُوسَي أَلْقُوا مَا أَنتُم مُلْقُونَ
👈هر چه همراهتان آورديد بيندازيد آنها هم به عنوان پيش‌رو حاضر شدند
فَأَلْقَوْا حِبَالَهُمْ وَعِصِيَّهُمْ .آن طنابهايي كه داشتند انداختند آن چوبهايي كه داشتند انداختند ميدان شده ميدان مار
فَأَلْقَي مُوسَي عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ(45)
همين كه عصا را انداخت اِفك و دروغ و فريه و كذب اينها را بلع كرد نه چوب و عصا و طناب را,
همين كه وجود مبارك موساي كليم عصا را انداخت مردم تماشاچي اطراف ميدان مار ديدند كه يك مار دمان است كه موساي كليم(سلام الله عليه) آن را انداخت بقيه مقداري چوب خشك افتاده يك مقدار طناب خشك افتاده دست از پا درازتر خجالت كشيدند
👈 نه اينكه اين چوبها را خورده اين مارها را خورده خب اگر يك مار بزرگي مار كوچك را بخورد اين هر دو سِحر است; 👈👈سحر را خورده نه چوب را اِفك را خورده نه طناب را
اول كسي كه تشخيص داد خود كارشناسان سحر بودند اينها سحّار بودند ديگر سحّار عليم بودند.
👈 فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ اينها فهميدند اين از سنخ سحر نيست اينكه معجزه هر پيغمبري با پيشرفته‌ترين رشته علمي همان عصر هماهنگ است براي همين است ديگر كه مردم به متخصّصان و نخبگان مراجعه مي‌كنند ببينند اين از آ‌ن سنخ هست يا از آ‌ن سنخ نيست.
👈حالا فرعون در برابر اين معجزات كه قرار گرفت شروع به تهديد كرد
خب فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ .مرتّب به سجده افتادند ديگر هيچ فاصله‌اي نبود .حالا فاعل اين «القي» كيست چون اينجا به صورت فعل مجهول است آيا الله اين توفيق را داد كه اينها به سجده بيفتند كه بالاصل همان است يا ايمان اينها اينها را وادار كرده است كه به سجده بيفتند يُحتمل, بالأخره فاعلي دارد كه در روح اينها اثر گذاشته قابلي دارد كه بدن اينها باشد.
👈وقتي وجود مبارك موساي كليم اين كار را كرد اوّلين كاري كه سَحره كردند اين بود كه ايمان آوردند به سه اصل؛
👈 ايمان آورند به توحيد آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ
👈 ايمان آوردند به وحي و نبوّت رَبِّ مُوسَي وَهَارُونَ
👈 ايمان آوردند به معاد آمَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا
به اصول سه‌گانه ايمان آوردند

در چنين فضايي آن قدر حق براي اينها روشن شد كه هيچ تهديدي نتوانست اينها را از پا در بياورد
👈 وقتي آنها به اصول سه‌گانه ايمان آوردند فرعون گفت آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ ؟
اين قَبْلَ أَنْ آذَنَ يعني بلا اذن. بعد خود وجود مبارك موساي كليم را متّهم كرده كه اين معلّم ساحران است
👈 إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مي‌دانيد كه من چه كار مي‌كنم ⁉️
كارم اين است لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِنْ خِلاَفٍ همان كاري كه براي محاربين است يعني دست راست و پاي چپ يا دست چپ و پاي راست را قطع مي‌كنم و به دار آويزان مي‌كنم مصلوبتان مي‌كنم
👈آنها گفتند لاَ ضَيْرَ به نحو نفي جنس, باكي نيست ضرري نيست
براي اينكه ما موحّد شديم (يك)
به وحي و نبوّت ايمان آورديم (دو)
به قيامت و معاد اعتقاد داريم (سه)
إِنَّا إِلَي رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ
ما سعي مي‌كنيم اوّلين اين جزء پيشكسوتان انقلاب باشيم.
فرمود وَأَوْحَيْنَا إِلَي مُوسَي أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي
ما به وجود مبارك موساي كليم وحي فرستاديم كه بندگان ما را شبانه حركت بدهد. گاهي از همين مؤمنان به موساي كليم(عليه السلام) تعبير به بني‌اسرائيل دارد گاهي تعبير به عبادي در اين موارد كه تعبير به عبادي دارد يك عنايت خاصّ كلامي هم آن را همراهي مي‌كند چه اينكه خود موساي كليم(سلام الله عليه) هم فرمود: أَنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبَادَ اللَّهِ 👈 من آزادي بندگان خدا را مي‌خواهم حالا آن مسائل رفاهي و مسائل بيت‌المال و آنها مطلب بعدي است عمده آزادي ملّت مسلمان و موحّد است أَنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبَادَ اللَّهِ
👈اِسرا همان سير شب است فرمود شما هم شبانه بندگان مرا اين مؤمنان بني‌اسرائيل را سير بدهيد چون عدّه‌اي هم مي‌خواهند به دنبال شما بيايند شما اگر صبح حركت كنيد حركت كردنِ شما برخورد مي‌كند با حركت آنها ولي وقتي شبانه حركت بكنيد يك مقدار جلوتر هستيد آنها صبح حركت مي‌كنند و پشت سر شما مي‌آيند شما مي‌شويد متبوع اينها مي‌شوند تابع. 👈 إِنَّكُم مُّتَّبَعُونَ. ما براي همين يك برنامه‌ريزي كرديم كه شما پيشاپيش باشيد و اينها دنبال شما تا در جريان نجات شما و غرق اينها كار هماهنگ باشد
وقتي وجود مبارك موساي كليم(سلام الله عليه) دستور داد اين بني‌اسرائيل شبانه از منزلها بيرون آمدند تا به طرف دريا حركت كنند فرعون هم باخبر شد و دستگاه اطلاعاتي كه داشتند دستور دادند نيروهاي نظامي اينها از هر گوشه و كناري حركت كنند از هر محلّه‌اي حركت كنند وارد منطقه خاصي بشوند
فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِي الْمَدَائِنِ 👈در شهرها چه گروهي را فرستاد حَاشِرِينَ

👈 عدّه‌اي را فرستاد كه مردم را حركت بدهند محشور كنند جمع كنند به يك منطقه خاصّي.
اين فرستاده‌هاي فرعون حاشِر بودند هر كدام جامع بودند افراد زيادي از نظاميها را جمع كرده بودند فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ 👈 كه اين حاشرين مردم را جمع كردند و اين حاشرين با مردم سه مطلب را با هم گفتگو مي‌كردند
👈يكي اينكه به اينها گفته شد شما بگوييد اينها هم باور كردند گفتند كه پيروان موساي كليم(سلام الله عليه) شِرذمه‌اند يعني گروه اندكي‌اند اين لباس كه پاره مي‌شود قطعه قطعه مي‌شود تكّه تكّه مي‌شود اينها را مي‌گويند شراذِم, شِرذمه يعني گروه كم
👈 پس بنابراين از اين گروه به عنوان شِرذمه ياد شده است (اولاً)
با وصف قلّت موصوف شده است (ثانياً)
👈 آن وصف قلّت هم با جمع قلّه جمع بسته شده است (ثالثاً)
👈 و گفته شد كه منظور از اين قليلٌ قلّت كمّي نيست قلّت معنوي است يعني حقارت و ذلّت و امثال ذلك را به همراه دارد (رابعاً)
خود اين حاشران و مردمي كه به وسيله حاشران جمع شده بودند درباره پيروان وجود مبارك موساي كليم مي‌گفتند كه إِنَّ هؤُلاَءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ
آن وقت درباره خودشان گفتند كه اينها ما را به خشم آوردند اينها با اينكه جمعيّت كمي‌اند و ما جمعيّت زيادي هستيم آنها با اينكه حقيرند ما با اينكه عظيميم اينها كارهايي مي‌كنند ما را به خشم بياورند
👈 وَإِنَّهُمْ لَنَا لَغَائِظُونَ (اين يك) 👈وَإِنَّا لَجَمِيعٌ ما جمعيّت زيادي داريم پراكنده نيستيم جميعيم (دو)
👈حاذريم ما هوشمنديم برحذريم از خطر مصونيم . آنها درباره خودشان اين اوصاف مثلاً مدح را روا داشتند
وَإِنَّا لَجَمِيعٌ حَاذِرُونَ اهل حذر و خردمندي و هوش و پرهيز از خطريم اين باور باطل آل‌فرعون بود
فَأَخْرَجْنَاهُم مِّن جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ وَكُنُوزٍ وَمَقَامٍ
اما سهم تدبير الهي اين است فرمود ما آنها را يعني آل‌فرعون را از باغها و راغها و منازل مجلّل و ثروت و سرمايه و چشمه‌سارهايي كه داشتند و مُترف و مُسرف بودند از آن منطقه اينها را بيرون كشيديم آورديم كه به دنبال موساي كليم و بني‌اسرائيل حركت كنند
👈 فَأَخْرَجْنَاهُم ما اينها را حركت داديم چون مي‌خواهيم به عذاب اَليم گرفتار كنيم
كَذلِكَ و اين كار را ما نسبت به ديگران هم كرديم كه اگر يك وقت يك قدرت محدودي به كسي داديم و آزموديم كه آنها به درستي عمل نمي‌كنند كَذلِكَ اين‌چنين اينها را گرفتار مي‌كنيم. در قرآن فرمود ما تبهكاران را برديم و شما را به جاي آنها نشانديم تا ببينيم چه مي‌كنيد⁉️
گاهي تعبير است كه وَسَكَنتُمْ فِي مَسَاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا اين تعليق حكم بر وصف مشعر به عليّت است
يعني شما به جاي ظالمين نشستيد. اينكه فرمود شما به جاي ظالمين نشستيد يعني هشداري است و هوشيار باشيد اينجا جاي خطر است عدّه‌اي قبل از شما بودند در اثر ظلم به هلاكت رسيدند شما اكنون به جاي آنها نشستيد گاهي به صورت متكلّم مع‌الغير گاهي به صورت ضمير غايب گاهي مي‌فرمايد: فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ گاهي لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ يعني تا خدا ببيند چه مي‌كنيد اينجا هم مي‌فرمايد: كَذلِكَ اين كار را مي‌كنيم.
كَذلِكَ اين كار را كرديم وَأَوْرَثْنَاهَا بَنِي إِسْرَائِيلَ
👈 ما اين جنّات را اين عيون را اين مقام كريم را اين كنوز را به بني‌اسرائيل داديم چون وقتي اينها به هلاكت رسيدند, به عنايت الهي موساي كليم برگشت به مصر و بني‌اسرائيل وارد مصر شدند و اين سرزمين در اختيار آنها قرار گرفت شده ميراث بني‌اسرائيل .
فَأَتْبَعُوهُم مُّشْرِقِينَ👇
👈 وقتي وجود مبارك موساي كليم اينها را شبانه حركت داد صبح فرعون و آل‌فرعون حركت كردند
همين كه مُشرق شدند داخل در شروق شمس شدند داخل در طلوع آفتاب شدند مطلع‌الشمس شد اينها حركت كردند خب پس وجود مبارك موسي اِسرا داشت يعني سير شبانه داشت و فرعون و آل‌فرعون اِشراق داشتند يعني وقتي وارد در طلوع آفتاب شدند حركت كردند فَأَتْبَعُوهُم مُّشْرِقِينَ در حالي كه وارد در شروق شمس شدند يعني طلوع آفتاب, از آن وقت به دنبال موسي حركت كردند كه فاصله محفوظ باشد.

بعد از آن اتمام حجّت و جريان مناظره معجزه و سِحر و پيروزي معجزه و ايمان آوردن كارشناسان سِحر و اعدام آنها به اشدّ انحاي عذاب به وسيله فرعون, ذات اقدس الهي براي نجات بني‌اسرائيل از ستم آل‌فرعون و براي هلاكت آل‌فرعون يك دستور خاص داد .
فَلَمَّا تَرَاءَي الْجَمْعَانِ ....
وجود مبارك موساي كليم طبق دستور الهي با قومش حركت كردند و فرعونيان هم پشت سر اينها, اينها از دور يكديگر را ديدند وقتي كه ديدند بني‌اسرائيل به وجود مبارك موساي كليم گفتند اينها پشت سر ما, ما را دارند تعقيب مي‌كنند با اين ارتش جرّاري كه فرعون دارد ما را دستگير مي‌كنند به ما مي‌رسند
همين بني‌اسرائيل به وجود مبارك موساي كليم عرض كردند قَالَ أَصْحَابُ مُوسَي إِنَّا لَمُدْرَكُونَ ما را مي‌گيرند اِدراك مي‌كنند به ما مي‌رسند. در چنين حالتي به وجود مبارك موساي كليم اعتراض كردند كه جلو كه خطر هست پشت سر هم كه ارتش جرّار فرعون است اينجا جاي مناسبي نبود كه ما آمديم ما قبل از شما در زحمت بوديم الآن هم در زحمتيم . راه علاج نيست شما اصرار داريد كه ما حركت كنيم بياييم در برابر آل‌فرعون بايستيم بايد يك جاي مناسبي ما را مي‌بردي اينجا كه جلو خطر غرق است و پشت سر هم كه ارتش جرّار فرعون اينجا جاي مناسبي نبود
👈لكن وجود مبارك موساي كليم با ضرس قاطع فرمود: كَلّا چه حرفي است مي‌زنيد چرا براي اينكه إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ خداي من به من دستور داد كه اين راه را بروم به طرف دريا حركت كنم خب او هدايت مي‌كند اگر بنا شد كه راه دريايي را طي كنيم دريا را براي ما آرام مي‌كند, برگرديم با اينها مبارزه بكنيم ما را پيروز مي‌كند بنابراين ما نگران نيستيم. اين ايمان قطعي رسول خداست كه در بين دو خطر احساس امنيّت و آرامش مي‌كند آن هم با جمله اسميه آن هم با تأكيد👈 «إنّ» إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ خب
در چنين حالي ذات اقدس الهي مي‌فرمايد ما به موساي كليم وحي فرستاديم فَأَوْحَيْنَا إِلَي مُوسَي أَنِ اضْرِب بِعّصَاكَ الْبَحْرَ وقتي كه وجود مبارك موسي به فرمان الهي اين عصا را به دريا زد دريا شكافته شد آبهاي نيامده كه نيامد آبهاي رفته هم كه رفت. اين عصا را كه حضرت به دريا زدند يك سدّ آبي فراهم شده اين آبها همين طور روي هم, روي هم, روي هم ماند به صورت يك سدّ آبي درآمده وسطش هم جادّه خشك شد. اينها حركت مي‌كردند مي‌رفتند در تعبيرات قرآن اين است كه فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً فِي الْبَحْرِ يَبَساً
نه اينكه قدري آب بود كه اينها ناچار مي‌شدند نظير رودخانه‌هاي ضعيف قدري پاورچين حركت كنند و پاي آنها تر بشود اين طور نبود يك طريق يَبس يك جادّه خشك در دريا پيدا شده
👈 فرمود: فَانفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ براي اينكه اينها زود بگذرند چندين راه فراهم شده چندين سدّ آبي فراهم شده چندين كوچه فراهم شده هر كدام از اين قبيله از يك كوچه از يك راه مي‌گذشتند كه زودتر به مقصد برسند فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ دريا هر قسمتش مثل يك كوه عظيم شده بود
👈 طُود يعني كوه, عظيم هم كه اشاره به عظمت آن است بين اين دو سد اين كوچه خشكي بود كه بني‌اسرائيل از آنجا حركت مي‌كردند بعد فرمود: وَأَزْلَفْنَا ثَمَّ الْأَخَرِينَ آل‌فرعون كه به دنبال موسويان آمده بودند اينها را جلوتر آورديم 👈 زُلفي يعني نزديكي
بني‌اسرائيل كه جلو مي‌رفتند آل‌فرعون را ما نزديك كرديم كه اينها هم فكر مي‌كردند كه جادّه خشك براي اينها هم جادّه خشك است اينها هم وارد همين كوچه‌هاي خشكي و مسير خشك اين دريا شدند
فاصله كم بود همين كه بني‌اسرائيل آخرين فردشان از اين كوچه و جادّه خاكي بيرون رفت به ساحل رسيد
فَغَشِيَهُم مِنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ به اين امواج آب اين طودها به اين سدهاي آبي دستور داده شد به هم بريزند آن وقت همه اينها را غرق كردند وَأَنجَيْنَا مُوسَي وَمَن مَّعَهُ أَجْمَعِينَ همه بني‌اسرائيل را ما نجات داديم هيچ كدام از اينها غرق نشدند
تا اينجا چهارده آيه است كه مجموعاً اين قصّه را بيان مي‌كند بعد مي‌فرمايد: إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُؤْمِنِينَ وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ بعد از هر جرياني اين دو آيه را ذكر مي‌كند اين دو آيه به منزله ترجيع‌بند سوره مباركه «شعراء» است كه هشت بار تكرار شده . يعني در هر موردي كه يكي از اين قصص و داستانها را نقل مي‌كند مي‌فرمايد اينها آيه الهي‌اند لكن كساني كه اين آيه الهي را ببينند و باور كنند كم‌اند

وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِيمَ (69) إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ (70) قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَاماً فَنَظَلُّ لَهَا عَاكِفِينَ (71) قَالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ (72)
👈اين جريان حضرت ابراهيم كه بالأخره خاورميانه دينش را مديون حضرت ابراهيم مي‌داند در چند جاي قرآن آمده يكي هم همين جاست. فرمود شما چه چيزي را مي‌پرستيد؟؟ گفتند كه ما اين بتها را
حضرت فرمود كه معبود بايد مناجات شما عبادتهاي شما دعاهاي شما را بشوند اينها كه اين‌چنين نيستند
بايد به شما خير برساند اينها كه اين‌چنين نيستند بايد ضرر را از شما دفع كنند اينها كه اين‌چنين نيستند
بايد طوري باشد که اگر شما تخلّف كرديد نافرماني كرديد به شما آسيب برسانند اينها كه اين‌چنين نيستند خب چرا يك موجود بي‌اثر را عبادت مي‌كنيد؟ ⁉️
👈عبادت بالأخره يك هدف دارد بايد كسي را عبادت كنيد كار به دست اوست امّا من كسي را عبادت مي‌كنم كه همه كارها به دست اوست؛ نظام دست اوست من به دست او هستم رابطه من و نظام به دست اوست اين مثلث را او دارد اداره مي‌كند.
البته اوّل سخن از پرستش سنگ و چوب نبود اوّل پرستش فرشته‌ها يا قديسين بشر يا امثال اينها بود بعد كم‌كم تنديسي نمادي مجسمه‌اي براي گراميداشت او ساختند بعد كم‌كم خود اين اجسام و اصنام و اوثان را پرستيدند قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاكِفِينَ ما عكوف داريم خضوع داريم دائماً در برابر اين بتها.
آن‌گاه وجود مبارك ابراهيم استدلال كرد قالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ ⁉أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ اگر عبادت بكنيد أَوْ يَضُرُّونَ اگر معصيت بكنيد
شما كه اينها را مي‌خوانيد و اينها را عبادت مي‌كنيد اينها مي‌شنوند ؟درك مي‌كنند؟ اين كه نيست
1⃣معبود بايد سميع باشد اينها سميع نيستند پس معبود نيستند
2⃣معبود بايد نافع باشد اينها نافع نيستند پس اينها معبود نيستند
3⃣معبود بايد بتواند ضرر برساند انتقام بگيرد از مجرمين, اينها نمي‌توانند منتقم باشند و از مجرمين انتقام بگيرند پس معبود نيستند
اينها تصديق و تكذيبشان در مدار پدرانشان است وقتي مي‌خواهند چيزي را بپذيرند مي‌گويند چون پدران ما كردند، وقتي بخواهند چيزي را نپذيرند مي‌گويند چون پدران ما نكردند .
وثني و صنميِ جاهليت، تصديق اينها به تقليد تكيه مي‌كرد تكذيب اينها به تقليد تكيه مي‌كرد، از اينها مي‌پرسيدند چرا اين كار را مي‌كنيد مي‌گفتند: وَجَدْنَا آباءَنَا كَذلِكَ يَفْعَلُونَ
از اينها سؤال مي‌كردند چرا وحي و نبوت را قبول نداريد مي‌گفتند چون ما سَمِعْنا بِهذا فِي آبائِنَا الْأَوَّلِينَ . پدران ما كه نكردند اينها نفيشان به تقليد تكيه مي‌كرد اثباتشان هم به تقليد تكيه مي‌كرد خب
👈👈 اسلام آمده اين چهار كار را نظم داد فرمود تصديقتان به برهان، تكذيبتان به برهان
بعد وجود مبارك ابراهيم فرمود: أَ فَرَأَيْتُمْ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ أَنْتُمْ وَآباؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ
حالا ديديد كه شما و پدرانتان عبادتي داريد كه هيچ پشتوانه علمي ندارد بنابراين شما آن هوستان را داريد عبادت مي‌كنيد آن هوا را داريد مي‌پرستيد اينها همه دشمنان ما هستند اين اصنام و اوثان و اينها همه دشمن ما هستند براي اينكه رهزن‌هستند يعني اين تفكر رهزن است .فرمود: فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي فقط ربّ العالمين است كه دوست ماست.
👈 آن گاه چندتا برهان اقامه مي‌كند كه خدا بايد معبود باشد اوّل اينكه او ربّ عالمين است عالمين چه انسان چه جماد چه نبات چه فرشته چه دنيا و آخرت اينها مربوب خدا هستند. خدا تربيب مي‌كند
كاري به تربيت ندارد كار به تربيب دارد تربيب يعني تدبير او ربّ است مدبّر است تربيب ما نه تربيت ما؛
👈 او ربّ عالمين است انسانها را جهان را رابطه انسان و جهان را او دارد محققانه تدبير مي‌كند
بر همان اساس خالق ما هم است چون رب است معبود است
چون خالق است معبود است،
چون هادي است معبود است،
چون مطعم است معبود است،
چون ساقي است معبود است،
چون شافي است معبود است،
چون مميت است معبود است،
او چون محيي است معبود است
اوست كه در حقيقت شِفا مي‌دهد نه اينكه ما اگر بخواهيم بيماريم شفا پيدا كنيم اين نظام علّي را انكار كنيم علم را منكر بشويم مراجعه نكنيم بلكه بدانيم آنكه اينها را اداره مي‌كند و مدبّر است خداي سبحان است و اينها جنود الهي‌اند.
👈👈 وَالَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ بعد با خدايش مناجات مي‌كند رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ .🤲👈اينجا كه فرمود: وَالَّذِي أَطْمَعُ دو مطلب است
خدا كسي است كه قادر باشد بر بخشش و اين چون قادر بر بخشش است پس خداست اما درباره خود كه من آيا شايسته‌ام مورد مِهر حق قرار بگيرم به صورت رجا و اميد ذكر كرده است
👈 ديگر اينجا برهان نيست آنكه برهان است اين است كه :چرا شما خدا را مي‌پرستيد⁉️
براي اينكه او قادر مطلق است بر غفران خطيئه اما من اميدوارم كه مرا ببخشد
آن‌گاه عرض كرد: رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ
در بخشهاي ديگر هم در جريان حضرت ابراهيم هست كه وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ بين صالحين با عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ خيلي فرق است.

وَاجْعَل لِي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ
👈وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) از ذات اقدس الهي مسئلت كرده كه اين توفيقي كه دادي حالا ما جزء انبياي اولواالعزم شديم نام ما ياد ما مكتب ما فراموش نشود اعقاب, نسلهاي آينده بيايند حرف ما را بزنند فكر ما را بگويند دين ما را احيا كنند مرام ما را احيا كنند .
👈تا خودم زنده هستم يك زبان صادق داشته باشم هم صدق خبري هم صدق مُخبري,
👈صدق خبري آن است كه گفته‌هاي من مطابق با واقع باشد صدق مخبري اين است كه بين زبان من و قلب من توافق باشد.
وَاجْعَلْنِي مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ . نعمت عندالاطلاق نعمت ولايت است اينجا هم كه دارد وَاجْعَلْنِي مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ همان نعمت ولايت است آنجا كه اولياي تو آنجا سهم دارند مرا جزء وارثان آنجا قرار بده.
👈در بحثهاي ميراث هم گذشت كه ميراث يك وقت ميراث مادّي است در ميراث مادّي مرگ مورِّث شرط است تا مورّث نميرد چيزي به وارث نمي‌رسد.
👈 در ميراثهاي معنوي تا وارث نميرد چيزي به او نمي‌دهند اين «مُوتوا قبل أن تَموتوا» براي ارث معنوي است اگر گفتند: «إنّ العلماء وَرثةُ الأنبياء» آن عالِمي وارث انبيا مي‌شود كه اين «مُوتوا قبل أن تَموتوا» را عمل بكند اين مال نيست كه منتظر باشد كسي بميرد تا به او برسد اين يک علم است؛ تا با موت ارادي اين وارث نميرد چيزي از مورّث به او نمي‌رسد
وَاغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كَانَ مِنَ الضَّالِّين
👈بعد نسبت به عموي خودش هم طلب مغفرت مي‌كند چون به او وعده داد موقع خداحافظي گفت حالا كه برهان در شما اثر نكرد من اميدوارم براي شما از خدا طلب مغفرت بكنم. بعد از اينكه معلوم شد عمويش قابل هدايت نيست يعني كفر را بر ايمان ترجيح داد و ذات اقدس الهي فرمود حق نداريد براي كفار طلب مغفرت بكنيد فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ
👈بنابراين چند مرحله وجود مبارك ابراهيم با عمويش داشت يكي استدلال بود 👈يكي موقع خداحافظي گفت سَلاَمٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ وعده درخواست مغفرت بود, يكي درخواست مغفرت بود, 👈يكي هم بعد از اينكه روشن شد او كافر است و مغفرت‌پذير نيست ديگر تَبَرَّأَ مِنْهُ اين براي آن مقطع وسطي است كه عرض كرد وَاغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كَانَ مِنَ الضَّالِّينَ
👈عمده اين مسئله قيامت است كه وجود مبارك ابراهيم اين را شرح مي‌دهد كه عرض مي‌كند
👈 وَلاَ تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ ما را در قيامت رسوا نكن. جريان قيامت يك كار آساني نيست مهم‌ترين عامل تربيتي مسئله قيامت است مسئله توحيد درست است اهمّ مطالب است اما مسئله توحيد اگر مسئله معاد نباشد سازندگي ندارد

شما مي‌بينيد غالب مشركين حجاز و غير حجاز خدا را به عنوان واجب‌الوجود قبول داشتند (يك)
در وجوبِ وجود شريك قائل نبودند (دو)
در خالقيّت مطلق هم شريك قائل نبودند (سه)
در ربوبيّت مطلق هم موحّد بودند؛ مي‌گفتند دوتا ربّ‌العالمين نداريم (چهار)
👈 اما در ارباب متفرّقه مشرك بودند مي‌گفتند حيات ما, ممات ما, ضرر ما, نفع ما, زمين ما, كشاورزي ما, دامداري ما, دريا و صحراي ما به اين بتها وابسته است؛ خدا را ربّ‌الأرباب مي‌پنداشتند اله‌الآلهه مي‌پنداشتند درباره اله‌الآلهه و ربّ‌الأرباب مشرك نبودند اما اين كارها را به ارباب متفرّقه مي‌سپردند
تمام خطر از اينجا شروع شده بود بعد منكر معاد بودند مي‌گفتند انسان با مردن مي‌پوسد، دين آمده بگويد كه شما با مردن از پوست به در مي‌آييد تمام مشكلات اخلاقي جوامع در اثر انكار معاد يا غفلت از معاد است آدم اگر بداند عمل, زنده است و دامنگير انسان مي‌شود و انسان مسئول است خب يك قرنطينه است براي او, دست به هر كاري نمي‌زند چون هر لحظه‌اي احتمال مرگ است (يك) و اين عمل دامنگير اوست (دو).
وجود مبارك ابراهيم به خداي سبحان عرض كرد وَلاَ تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ
براي اينكه آن روز [مال و بنون نفعي ندارند] اين سالبه به انتفاء موضوع است يَوْمَ لاَ يَنفَعُ مَالٌ وَلا بَنُونَ يعني نه ضابطه است نه رابطه، نه اينكه مال هست و به درد كسي نمي‌خورد اينجا جاي تجارت نيست اين بَنُونَ مثال است آن مَالٌ هم مثال است اينها تمثيل است نه تعيين لاَ يَنفَعُ مَالٌ وَلا بَنُونَ و لا اخوان و لا أخوات و لا آباء و لا امّهات و لا أجداد و لا جدّات, لا مال و لا أرض و لا ضياء و لا عِقار و لا كذا و لا كذا
همان طوري كه لاَ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خُلَّةٌ دو عنوان است براي ضابطه و رابطه اينجا هم دو عنوان است براي ضابطه و رابطه نه اينكه حالا مال اثر ندارد ولي رابطه اثر دارد سفارش اثر دارد تقاضا اثر دارد نه اين‌چنين نيست هيچ چيزي اثر ندارد
هر كسي هم تنها مي‌آيد يَوْمَ لاَ يَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ اين خطاب چقدر شيرين است.
فرمود: لاَ يَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ بايد مي‌فرمود الاّ عمل صالح اما الاّ عمل صالح نفرمود, 👈فرمود: إِلَّا مَنْ أَتَي اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ
ما انسان صالح مي‌خواهيم ما مي‌خواهيم انسان صالح بپرورانيم نه بگوييم عمل صالح چيز خوبي است اين مي‌شود تئوري. قرآن نمي‌خواهد بگويد كه عمل صالح خوب است مي‌گويد من آدم خوب مي‌خواهم اين يك راه كليدي است
اين شخص، همه نعمتها در اختيار اوست هر چه بخواهد هست مشكل ديگران را هم مي‌تواند حل كند به اذن خدا البته إِلَّا مَنْ أَتَي اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ
👈درباره اينها فرمود بهشت نقد است جلوي دستش است زُلفا يعني تقرّب وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ يعني نزديك شد
در سوره مباركه «ق» دارد كه نزديك است دور هم نيست وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ آنجا كلمه غَيْرَ بَعِيدٍ هم دارد؛👈فرمود: وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ وَبُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِلْغَاوِينَ
اين زُلفا و قرب و نزديكي، اختصاصي به بهشت ندارد براي جهنّميها هم زلفه هست؛
در سوره مباركه «ملك» به اين صورت آمده است: وَيَقُولُونَ مَتَي هذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً يعني اين جهنم را نزديك ديدند سِيْئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوْا وَقِيلَ هذَا الَّذِي كُنتُم بِهِ تَدَّعُونَ بنابراين زُلفا يعني نزديكي، اختصاصي به بهشت ندارد.
حالا به اين غاوين به افراد گرفتار غوايت و بي‌هدفي گفته مي‌شود كه 👈 أَيْنَ مَا كُنتُمْ تَعْبُدُونَ آن معبودهايتان كجا رفتند؟!
خود اين يك تحقير است البته اين يك تَخسير است روي تقصير اينها يعني خسارتي است روي تقصير اينها وگرنه در هنگام احتجاج، همه اينها گفته شد مي‌گويند حالا كجا هستند براي اينكه عذابي فوق عذاب باشد اين حرف را مي‌زنند چرا,؟؟ براي اينكه همان چوبهايي كه اينها مي‌پرستيدند الآن دارد شعله‌ور مي‌شود اينها را مي‌سوزاند.

وَمَا أَضَلَّنَا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ 👈تبهكارها ما را به دام شما انداختند شما را معبود ما قرار دادند فَمَا لَنَا مِن شَافِعِينَ
اينها از يك طرف نگاه مي‌كنند مي‌بينند ملائكه هستند مؤمنين هستند انبيا و اينها هستند كه شافعين‌اند
از يك طرف مي‌بينند خودشان محروم‌اند مي‌گويند فَمَا لَنَا مِن شَافِعِينَ

إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُؤْمِنِينَ وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ
👈در اوايل ورود بحث در اين سوره «شعراء» گذشت كه هشت بار اين دو آيه تكرار شده است اين به منزله ترجيع‌بند اين سوره مباركه «شعراء» است .مستحضريد كه نه «بسم الله» در قرآن تكرار شده
نه در سوره «قمر» كه دارد لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُدَّكِرٍ تكرار شده نه فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ سوره «الرحمن» تكرار شده نه اين دو آيه سوره مباركه «شعراء» .👈👈اينها فقط تكرار لفظي است؛ در هر جا معناي خاصّ خودش را دارد ديگر,
اين «بسم الله» كه 113 بار در آغاز سور‌ه نازل شد و يك بار هم در اثناي سوره مباركه «نمل» نازل شده 114 بار نازل شده 114 معنا دارد منتها لفظهايش شبيه هم است
اينجا بعد از جريان حضرت موسي آن ويژگي حضرت موسي را كه ذكر كرد اين دو آيه راجع به آن است
جريان حضرت ابراهيم را كه ذكر كرد اين دو آيه راجع به آن است
جريان حضرت نوح را كه ذكر مي‌كند بشرح ايضاً اينها الفاظشان مكرّر و شبيه هم است
مگر سوره مباركه «الرحمن» فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ تكرار است هر نعمت خاصّي كه شمرده بعدش مي‌فرمايد كدام يك از اينها را مي‌خواهي تكذيب بكني؟! خب اگر مطلب فرق كرده و لفظ همان بود معلوم مي‌شود تكرار, تكرار لفظي است ديگر نه تكرار معنوي.
اينجا هم همين طور است فرمود: إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُؤْمِنِينَ وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ كه جمع بين قهر و مِهر است.


در سوره مباركه «شعراء» همان طوري كه ملاحظه فرموديد در صدر اين سور‌ه آيه سوم فرمود:
👈 لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ شما بسيار اظهار اسف مي‌كنيد از اينكه اينها نپذيرفتند و نمي‌پذيرند لذا داستان و جريان انبياي اولواالعزم و غير اولواالعزم(عليهم السلام) را نقل مي‌كند
👈 تا معلوم بشود سنّت الهي چيست (يك) مردم روزگار چگونه فكر مي‌كنند (دو) انبيا(عليهم السلام) روششان در برخورد با مردم چه بود (سه) راه پيشرفت انبيا در تبليغات الهي چه بود (چهار)
اينها را ذكر مي‌كنند.
در جريان حضرت موساي كليم سخن از ربّ‌العالمين بود؛ آيه شانزده اين بود فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولاَ إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ آيه 23 اين است كه قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعَالَمِينَ جريان ربّ‌العالمين را وجود مبارك موساي كليم تبيين مي‌كند و در موارد لازم كه جذب عنايت الهي مطرح است رَبِّي . و رَبُّ طرح مي‌شود.
👈در جريان حضرت ابراهيم هم همين طور بود يعني آيه 69 كه فرمود: وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِيمَ وجود مبارك حضرت ابراهيم اول فرمود: فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِينَ بعد در آيه 83 فرمود: رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ
👈الآن جريان حضرت نوح را ذكر مي‌كنند آن هم سخن از رَبِّ‌الْعَالمَيِنَ است (اولاً) بعد سخن از رَبِّي و رَبِّ است كه براي جذب عنايت است (ثانياً) .وجود مبارك حضرت نوح اول در آيه 109 مي‌فرمايد: إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي رَبِّ الْعَالَمِينَ در آن بخش پاياني آيه 117 مي‌فرمايد: رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ براي بيان كردن اينكه ربوبيّت با توحيد همراه است در همه عوالم يك ذات اقدس الهي هست كه دارد تدبير و تربيب مي‌كند اين را در سرلوحه برنامه‌هايشان قرار بدهند كه ربّ‌العالمين خداست و لاَ شَرِيكَ لَهُ . آن‌گاه در موارد خاصّه براي جذب عنايت مي‌فرمايد: رَبِّ يا مي‌فرمايد: رَبِّي .
إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ
در اين قسمت كه فرمود: إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ حرفهاي خودشان را تشريح كردند فرمودند
من رسول امينم و خدا مرا به طرف شما فرستاد (يك) و براي شما هم فرستاده (دو)
👈 فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ از خدايي كه خالق شماست ربّ‌العالمين است گذشته و حال و آينده شما را تأمين مي‌كند از او بپرهيزيد و از من كه از طرف او آمدم و حكم او را دارم ابلاغ مي‌كنم اطاعت كنيد
وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي رَبِّ الْعَالَمِينَ
👈آنكه اصلاً نه عوض مي‌خواهد نه غرض دارد آن ذات اقدس الهي است چون خودش هدف است
اما اينها كه هيچ هدفي ندارند مگر رضاي الهي و قرب الهي اينها انبيايند إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي رَبِّ الْعَالَمِينَ
👈 لذا مسئله تقوا را تكرار و اطاعت را هم بازگو كرد اصلِ دين را, تصديق پيغمبر را, پرهيز از تكذيب را اينها را در قبال هم ذكر كرد.

خب آنها چه گفتند؟⁉️ گفتند أَنُؤْمِنُ لَكَ در حالي كه وَاتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ ما بايد در كنار ارذلون بنشينيم
خب اين چيزي است كه طبق وهم است اين اراذل همان افراد پَست و اينها هستند اين اصطلاح اراذل و اوباش. اراذل در قرآن كريم ذكر شده اما اوباش در روايات است.👈اوباش جمع وَبْش و وَبَش است اين سفيديهاي روي ناخن را مي‌گويند وَبَش, ظُفْرِ وَبِش يعني ناخني كه رويش اين سفيديها آمده اوباش يعني اخلاط مردم كه در حقيقت، چرك جامعه هستند.
وجود مبارك نوح فرمود اينها رذل نيستند اينها تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ . به چشمِ شما پَست‌اند اينها نزد خدا عزيزند.
👈قَالَ وَمَا عِلْمِي بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ اين دو قسمت است .
يك قسمتش در سوره مباركه «هود» جواب داده شد كه شما اينها را تحقير كنيد چه كسي گفت اينها حقيرند⁉️ اما اينكه گفتيد بادي‌الرأي. من چه مي‌دانم اينها بادي‌الرأي‌اند غير بادي‌الرأي‌اند⁉ اسرار اينها را كه ما نمي‌دانيم باطن اينها را كه نمي‌دانيم ما يك شعار حق داديم اينها هم قبول كردند شما هم بياييد بحث كنيد سؤال كنيد اشكال كنيد جواب بشنويد
وَمَا عِلْمِي بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ إِنْ حِسَابُهُمْ إِلَّا عَلَي رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ
اما بنا بر اين نيست كه اسرار مردم روشن بشود فرمود: وَمَا عِلْمِي بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ اولاً ما دليل نداريم اينها آدمهاي بدي‌اند و ثانياً سابقه افراد را ما چه مي‌دانيم هر كسي كاري كرد بالأخره يوم‌الحسابي هم هست
نظام آنها هم متأسفانه نظام سرمايه‌داري بود، اينها به دنبال قبيله‌اند به دنبال مال زيادند به دنبال فرزندند همين امور, اين نشان مي‌دهد كه نظام ارزشي آنها نظام مادي بود آن فكرِ پوسيده آنها هم فكر انكار توحيد و وحي و نبوّت بود.
اين قسمت كه بالصراحه تهديد كردند معلوم مي‌شود كه در بخش پاياني دعوت حضرت بود 👈قَالُوا لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ ما رجم مي‌كنيم سنگسارت مي‌كنيم.
آن‌گاه وجود مبارك حضرت نوح استغاثه كرد, قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ سخن در اين نيست كه مي‌خواهند مرا سنگسار كنند سخن آن است كه اينها حرف مرا گوش نمي‌دهند . محور نيايش و شكواي وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) آن است كه من پيام شما را آوردم اينها تكذيب كردند نه اينكه اينها مرا تهديد كردند به رجم .👈فَافْتَحْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فَتْحاً كه اين تنوين فَتْحاً اين تأكيد براي تثبيت و تأييد مطلب است
بعد عرض كرد وَنَجِّنِي (يك) وَمَن مَّعِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ درست است كه شخص حضرت نوح را تهديد كردند ولي مؤمنين هم در امان نبودند آن‌گاه خدا مي‌فرمايد ما اين دعاي او را مستجاب كرديم فَأَنجَيْنَاهُ وَمَن مَّعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ .
در سوره مباركه «هود» و مانند آن جريان كشتي و وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا و اينها گذشت. فرمود ما در كشتيِ مشحون اينها را حفظ كرديم مشحون به معني پُر است.👈 اما اينجا اين مشحون از شَحْنه است نه يعني تنها پر از جمعيّت است يعني جاي خالي براي بيگانه نيست.👈 شَحنه را شحنه مي‌گويند براي اينكه اين جاي خالي نمي‌گذارد نه اينكه كوچه و پَس‌كوچه پر از نيروست اگر جالي خالي و حاشيه امن براي بيگانه نباشد اين پليس مي‌شود شحنه وگرنه اگر اين پليس يك گوشه است آن سارق هم يك گوشه ديگر است اينكه شحنه نيست اين كجا را پر كرده؟ امنيت را بايد پر كرد تا بشود شحنه. نه اينكه يك كوچه گشتي داشته باشد كه اوّلش گشت است آخرش سرقت اين را نمي‌گويند شحنه, [بلکه] شحنه به آن گشتي مي‌گويند كه حاشيه امن نگذارد (يك) آن منطقه را پر از امنيت كند (دو)
ذات اقدس الهي فرمود كشتي نوح كشتي شحنه بود جا براي غرق نبود جاي امني بود نه اينكه حالا جمعيّت زياد بودند مگر چقدر در كشتي جمع شدند اما اين كشتي, كشتي شحنه بود يعني جاي امن بود
بيگانه .احتمال خطر, احتمال غرق, احتمال ناامنيهاي ديگر در هيچ گوشه اين كشتي پيدا نمي‌شد
فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ اينها را ما در كشتي كه جاي امن بود نگه داشتيم.ثُمَّ أَغْرَقْنَا بَعْدُ الْبَاقِينَ
در پايان اين چند قصّه هم اين است كه 👈👈إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُؤْمِنِينَ ,

در جريان حضرت هود(سلام الله عليه) كه براي قوم عاد مبعوث شده است وَإِلَي عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً
عاد هم ريشه عربي دارد در جزيرةالعرب به سر مي‌بردند .وجود مبارك هود برادر قبيلگي اينها بود نه برادر ديني اينها 👈اخوّتي كه قرآن كريم اسناد مي‌دهد يا اخوّت نسبي است كه دو نفر برادرند از يك پدر و مادرند مثلاً يا اخوّت قبيله‌اي است يا اخوّت انساني است نظير لوط. خودش كه از قوم آنها نبود آن قوم نه با لوط برادر نسبي بودند نه برادر ديني بودند همان برادر انساني بودند
👈فرمود ما براي قوم عاد, هود را فرستاديم اين عاد چون منظور امّت است فعل، مؤنث شد كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ . چه وقت تكذيب كردند حرف همه انبيا را⁉️
براي اينكه حرف همه انبيا ملاحظه فرموديد كه يكي است گذشته از اينكه اين وجود مبارك هود اينها را متوجه كرد كه قبل از شما حضرت نوحي بود مثلاً, قوم او تكذيب كردند و گرفتار عذاب شدند
إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ ألَّا تَتَّقُونَ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي رَبِّ الْعَالَمِينَ
👈اين سه عنصر محوري را وجود مبارك هود بيان كرده, سابقه درخشان من امانت بود لاحقه‌ام اين است كه من به طور رايگان دارم شما را هدايت مي‌كنم و بين آن سابق و اين لاحق هم اين است كه حرف برهاني و معقول دارم. اين سه اصل را همه اين انبيايي كه در اين سور‌ه و يا ساير سوَر مطرح شد دارند.
بعد در اعتراض, فرمود:👈 شما در شهوت افراط داريد در غضب افراط داريد حرفهاي معقولي هم كه نداريد از نظر شهوت, اسراف داريد براي اينكه👈 أَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ
هر جاي بلندي هر كوه بلندي را شما براي اسباب‌بازي انتخاب مي‌كنيد رِيع يعني مكان مرتفع, آيه يعني علامت, تَعْبَثُونَ هم يعني بازي مي‌كنيد تنها براي بچه‌ها كه اسباب‌بازي درست نمي‌كنيد خودتان داريد بازي مي‌كنيد كودكانه زندگي مي‌كنيد
👈 وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ هم تتمّه [اشاره به] آن قوّه شهوت است؛ قلعه‌هاي محكم قصرهاي محكم مي‌سازيد به اين خيال كه ابدي باشيد اين طور نيست از نظر قوّه غضب هم هر وقت عصباني شديد خيلي هتّاك و فتّاك هستيد وَإِذَا بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ
👈 پس هم در بخش شهوت افراط‌گري داريد هم در بخش غضب و انتقام افراط داريد
بَطش الهي كه إنَّ بَطْشَ رَبّكَ لَشَديد بايد اين‌چنين باشد كه در قبال آن كسي نتواند مقاومت كند اما شما چرا جبّارانه بَطش داريد⁉️
👈 فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ لحظه به لحظه در برابر افراط شهوت فَاتَّقُوا اللَّهَ.👈 در برابر افراط در غضب فَاتَّقُوا اللَّهَ اين هست.
وَاتَّقُوا الَّذِي أَمَدَّكُم بِمَا تَعْلَمُونَ بالأخره اين نعمتها كه براي شما نبود خداي سبحان به شما نعمتهاي فراواني داده است. اين أَمَدَّكُم بِمَا تَعْلَمُونَ به منزله متن است بعد اين را شرح فرمود: 👈أَمَدَّكُمْ بِأَنْعَامٍ وَبَنِينَ
اين دامداريهاي فراوان و فرزنداني كه بتواند اين دامها را سرپرستي كنند و اداره كنند خدا به شما داد هم اين دامها را به شما داد هم نگهبان و نگهدار اين دامها را به شما عطا كرده است
👈 أَمَدَّكُمْ بِأَنْعَامٍ وَبَنِينَ هم از نظر كشاورزي و باغداري شما را مرفّه كرده است وَجَنَّاتٍ وَعُيُونٍ
پس بنابراين از هر نظر شما متنعّم هستيد به نعمتهاي الهي هم از نظر كشاورزي هم از نظر باغداري هم از نظر آبياري هم از نظر نگهبان و نگهدار اين اموال فراوان، همه اينها را خدا به شما داده است.
👈 آن‌گاه إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ هم در دنيا ممكن است چنين خطري شما را تهديد كند هم در آخرت, اين عصاره نصيحت و تعليم و تبليغ وجود مبارك حضرت هود نسبت به قوم عاد.
آنها به حضرت هود عرض كردند سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ چه بگويي چه نگويي براي ما يكسان است. بعد إِنْ هذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ خواه «خَلْق» خواه «خُلُق» به اين چند معنا تفسير شده
👈 يعني اين روشي كه تو داري خيلي از كساني كه مدّعيان نبوّت بودند داشتند
إِنْ هذا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اين اسطوره است شما مي‌آييد داستان نوح را نقل مي‌كنيد اين نظير داستان افسانه‌اي است كه در قصص قوم و ملّت و نحله‌اي هست يا نه,
روشي كه ما داريم روش پدران ماست پدران ما اين را نپذيرفتند ما هم نمي‌پذيريم يا نه
👈 إِنْ هذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ يعني اِختلاقها و اختراعهاي سفيهانه گذشتگان است كه شبيه همان أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ در مي‌آيد.
👈معناي ديگري كه براي إِنْ هذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ گفتند اين است كه در دوران گذشته يك عدّه زندگي مي‌كردند بعد مي‌مردند ما هم زندگي مي‌كنيم بعد مي‌ميريم نه آنها بعد از مرگ زنده شدند نه ما بعد از مرگ زنده مي‌شويم خبري بعد از مرگ نيست
إِنْ هذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ ما عذاب نمي‌بينيم عذاب قيامت كه ـ معاذ الله ـ قيامتي نيست اما عذاب دنيا كه تو قدرتي نداري براي اينكه خودشان را هم از نظر مسائل مالي مقتدر مي‌ديدند هم از نظر مسائل دفاعي 👈وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ. فَكَذَّبُوهُ طبق اين جهات.
👈آن‌گاه خداي سبحان مي‌فرمايد: فَأَهْلَكْنَاهُمْ ما اينها را به هلاكت رسانديم
چون سوره مباركه «شعراء» در مكه نازل شد و فضاي حاكم مكه، استكبار يك عدّه و رنج فراوان پيغمبر (ص) بود لذا در طليعه اين سور‌ه فرمود:👈 لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ براي تسليت و تشفّي قلب آن حضرت احكام فراوان و ادلّه فراواني ارائه فرمود كه يكي از آنها نقل جريان انبياي گذشته است.
جريان انبياي گذشته بركات فراواني دارد يكي معارف توحيدي را به همراه دارد يكي تسلّي قلب مطهّر آن حضرت است يكي بيدار كردن و ايقاظ و تنبيه مردم مكه است كه بدانند اگر با انبيا در بيفتند در برابر وحي الهي مقاوت كنند سرنوشت تلخي دنبال آنهاست،

جريان نوح را قبلاً فرمودند و جريان قوم عاد را كه حضرت هود به سراغ آنها رفته بود آنها را بيان كردند الآن قصّه ثمود است كه حضرت صالح به طرف آنها رفت.
👈كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِينَ تأنيث كَذَّبَتْ به مناسبت جماعت و امّت است و ضميرهاي جمع مذكّر سالم كه بعداً برمي‌گردد براي اينكه اينها به عنوان قوم مطرح‌اند
إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ همان برادر قبيلگي اينها بود أَلَّا تَتَّقُونَ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ آ‌نها درباره امانت سخن نگفتند فقط درباره رسالت سخن گفتند. درباره رسالت اين سه عنصر را گفت سابقه من اين است لاحقه من اين است حرف من هم اين است فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ
بعد فرمود شما الآن غرق نعمت هستيد شما بعد از قوم عاد آمديد سرزميني را به ارث برديد و خودتان هم تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتاً فَارِهِينَ و مرفّه و آسايش‌طلب هستيد فرق شما هم با قوم عاد اين است كه آنها قدري استعلاطلب بودند روي قلّه‌هاي كوه قلعه مي‌ساختند شما آن طور نيستيد كه استعلاطلب باشيد از طرفي خوي استكباري و درندگي آنها بيشتر از شما بود براي اينكه به آنها خدا فرمود: وَإِذَا بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ شما اين طور نيستيد شما به خوش‌گذراني سرگرم هستيد براي لذّتهاي دامداري و لذّتهاي كشاورزي و باغداري وقت صرف مي‌كنيد ولي آيا هميشه همين طور است [و] به شما مهلت مي‌دهند؟⁉️
أَتُتْرَكُونَ فِي مَا هَاهُنَا آمِنِينَ به شما مهلت مي‌دهند كه ساليان متمادي بخوريد و بيارميد همين! خطري شما را تعقيب نمي‌كند ؟اين به صورت اجمال
همان طوري كه در جريان قصه عاد، اول اجمال بود بعد تفصيل, اول متن بود بعد شرح، اينجا هم اول متن است بعد شرح
👈 هَاهُنَا يعني چه؟ يعني فِي جَنَّاتٍ (يك) وَعُيُونٍ (دو) وَزُرُوعٍ (سه) وَنَخْلٍ (چهار).
نخل يعني درخت خرما, بعد از جنّات بعد از باغ, ذكرش لازم نبود، بالأخره يا مسئله باغ است يا مسئله كشاورزي يا مسئله جو و گندم و برنج و اين طور چيزهاست يا مسئله ميوه است فرمود هم جنّات است هم زروع.
👈اينكه مي‌بينيد مساقات و مزارعه دو باب است براي همان فرقي كه بين باغداري و كشاورزي است. براي اهميّتش نخل را جداگانه در كنار باغ ذكر كرده وقتي باغ باشد مهم‌ترين باغ همان باغ خرماست نخل را جدا ذكر كرده براي اهميّت و اين شكوفه‌اش لطيف و كنايه از آن است كه ميوه‌هاي خوبي عطا مي‌كند كه قابل هضم است لطيف است و مانند آن طَلْعُهَا هَضِيمٌ يعني شكوفه‌هاي آن لطيف است.
از نظر ساختماني و مهندسي هم وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتاً فَارِهِينَ شما اين سنگهاي كوهها را مي‌تراشيد اتاقهاي خوب و خانه‌هاي خوب درست مي‌كنيد.
فرمود: فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ وَلاَ تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ 👈اين امر يا در مقابل نهي است يا به معني كار يعني اين اغنيا مُترف‌اند ديگران هم که تابع همين مُترفان هستند اينها مُسرِف‌اند افراط‌گرند به حدّ لازم بسنده نمي‌كنند طغيان‌گرند، اينها چه در مسائل جنّات چه در مسائل عيون چه در مسائل نخل چه در مسائل ديگر طغيان‌گري داشتند كه قرآن كريم از اينها به طغيان ياد كرده است كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا طغوا در قبال تقواست, طغوا يعني طغيان‌گري كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا اين اسراف‌گري اينها همان طغيان‌گري آنهاست هم طغيان‌گري داشتند در مسائل رفاهي, هم طغيان‌گري داشتند در مقابله كردن با وجود مبارك صالح. اينها مُسرف بودند ديگران هم تابع اينها بودند. اسراف اينها هم اسراف محض بود برخيها هستند كه خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً گاهي مصلح‌اند گاهي مسرف‌اند اينها از سنخ خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً نبودند براي اينكه هم فساد اينها را بالصراحه ذكر فرمود, هم صلاح را بالصراحه از اينها نفي كرد .فرمود: الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ (يك) وَلاَ يُصْلِحُونَ (دو)
در چنين شرايطي آنها به وجود مبارك صالح اين حرف را زدند.👈قَالُوا إِنَّمَا أَنتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ
قوم ثمود نسبت به وجود مبارك حضرت صالح اين است كه نه تنها تو مَسحوري بلكه مسحَّري اين باب تفعيل كه مبالغه و تشديد و كثرت را نشان مي‌دهد يعني چند بار سِحر شدي چند بار كه سحر شدي ديگر حالا چيزي از عقلت ـ معاذ الله ـ نمانده است
برخيها مُسحَّر را معنا كردند كه يعني همانند ساير بشر هستي. اين شايد درست نباشد براي اينكه تعبير بشر بودن و مثل ما هستي در آيه بعد آمده مَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا. چرا جزء مسحَّراني؟ براي اينكه «حكم الأمثال فيما يجوز و فيما لا يجوز واحد» تو بشري هستي مِثل ما, ما هم بشري هستيم مثل تو, اگر بر تو وحي نازل شد بر ما هم بايد وحي نازل بشود بر ما نازل نمي‌شود بر تو هم نبايد نازل بشود اين خيال بود اينها خيال مي‌كردند بشر همين بدن است. فرمود اينها گفتند: مَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا براي اينكه ثابت بكني كه پيامبر هستي معجزه بياور فَأْتِ بِآيَةٍ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ اگر راست مي‌گويي پيامبر هستي معجزه بياور.
فرمود بسيار خوب قَالَ هذِهِ نَاقَةٌ اين يك شتر ماده‌اي است كه لَّهَا شِرْبٌ وَلَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ اين آبِ اين محل را بايد تقيسم بكنيد يك روز براي او يك روز هم سهم دامهاي شما, شما كاري به اين شتر نداشته باشيد آسيبي به آن نرسانيد حالا نحوه پيدايش و پرورش اين ناقه چه بود در اين گونه از آيات نيامده.
فرمود آب اين محل يك روز نوبت اين ناقه است حالا همه‌اش را مي‌خورد در برابر اين آب فراوان شير فراواني هم بدهد آنها ديگر جزئيات كار است شما كاري به اين شتر نداشته باشيد آنها براي اينكه هر روز آب داشته باشند يا براي اينكه خواستند معجزه وجود مبارك صالح را از پا در بياورند و پِي بكنند به سراغ ناقه رفتند .
وَلاَ تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابُ يَوْمٍ عَظِيمٍ اين عَظِيمٍ وصف يَوْمٍ است اگر يوم به عظمت وصف شد معلوم مي‌شود آن عذاب خيلي است به قدري آن عذاب عظيم است كه يوم را عظيم كرده ظرف را عظيم كرده.
اگر بفرمايد «عذاب يومٍ عظيمٌ» اين نشان آن است كه آن عذاب, عظيم است اما وقتي كه فرمود: عَذَابُ يَوْمٍ عَظِيمٍ معلوم مي‌شود كه آن عذاب به قدري عظيم است كه اين يوم را هم عظيم كرده لذا عَظِيمٍ خواندن كه هست بهتر از «عظيمٌ» است كه در قرآن نيست .
فَعَقَرُوهَا اين عَقْر را در همان بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهج‌البلاغه فرمود: «إِنَّما يَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا وَ السُّخْطُ» براي اينكه اگر يك نفر عَقر كرده است عدّه‌اي تصميم گرفتند تصويب كردند كسي اجرا كرده است. در سوره مباركه «شمس» دارد كه آن كسي كه عَقر كرده است يك نفر بود؛
آنجا إِذِ انبَعَثَ أَشْقَاهَا يك نفر, در آيات ديگر هم دارد كه فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَي فَعَقَرَ يعني مسئول اجرا يك نفر بود كه عقر كرده است👈 اما چون ديگران تصويب كردند مشورت كردند رأي دادند و امضا كردند قرآن كريم اين فعل را به همه آ‌نها اسناد داده است. فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ
ذات اقدس الهي فرمود: فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادِمِينَ 👈اين نَدَم به معني توبه نيست درست است كه «كفي بالندم توبة» اما ندامت يك وقت است كه انسان پشيمان مي‌شود كه چرا اين كار را كرده يك وقت نادم است كه الآن عذاب مي‌آيد ما چه كنيم اين ندم و ندامت براي خوف از عذاب است نه براي زشتيِ كارهاي قبل. 👈بنابراين اين نَدَم يا توبه نيست يا اگر توبه بود توبه ديرهنگام است اين فَأَصْبَحُوا نَادِمِينَ أحدالوجهين است يا پشيمان‌‌اند براي اينكه الآن خطر دارد مي‌آيد يا نه, پشيماني‌شان ديرهنگام است لذا اثر نكرده
👈 فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ .


كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِينَ ﴿١٦٠﴾ إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَلَا تَتَّقُونَ ﴿١٦١﴾ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ ﴿١٦٢﴾ فَاتَّقُوا اللَّـهَ وَأَطِيعُونِ ﴿١٦٣﴾ وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ ۖ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿١٦٤﴾
اگر قرآن كريم از انبيا (عليهم السلام) اين سه مطلب را بازگو مي‌كند كه همه اينها فرمودند:👈 ما گذشته خوبي داشتيم، ما آينده خوبي داريم، ما حرف خوبي مي‌زنيم، اين براي آن است كه در موقع پذيرش مردم دو عنصر لازم است،1⃣ يكي مشروعيّتش كه از طرف خداي سبحان است، 2⃣يكي مقبوليّتش كه شناخت مردم است طبق سابقه و امثال ذلك،
و لوط گرچه از آن قوم نبود ولي مدّتها در بين آن مردم زندگي كرد مردم هم او را به عظمت شناختند كه مقبوليّت رهبران از همين راه تأمين مي‌شود. اگر كسي مدّتي در جامعه‌اي زندگي كرد جزء برادران اجتماعي آن قوم خواهد بود و اگر در همين آيه فرمود: ﴿أَخُوهُمْ لُوطٌ﴾ يا در بخشي از آيات ديگر فرمود: ﴿وَإِخْوَانُ لُوطٍ﴾ نشان مي‌دهد كه اين برادر اجتماعي اين ها بود نه برادر ديني يا قبيلگي يا نسبي.
أَتَأْتُونَ الذُّكْرَانَ مِنَ الْعَالَمِينَ ﴿١٦٥﴾ وَتَذَرُونَ مَا خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُم مِّنْ أَزْوَاجِكُم ۚ بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ عَادُونَ ﴿١٦٦﴾
بیان حضرت لوط(سلام الله عليه) اين بود كه :👈كاري شما كرديد كه هيچ كس نكرده و نمي‌كند، نه جن ها می کنند، نه سگ ها، نه خوك ها، شما از اين حيوان‌شناس‌ها سؤال كنيد آيا سگ نر با سگ نر جمع مي‌شود يا نه؟⁉! آیا اصلا حیوانی پیدا می شود که این کار را بکند؟
اينكه ذات اقدس الهي درباره برخي از انسانها فرمود: ﴿أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ همين است.
لوط(سلام الله عليه) فرمود: شما كه اصلاً نمي‌فهميد اين كار براي چيست اصلِ ازدواج براي حفظ نسل است، ذات اقدس الهي انسانها، حيوانها، پرنده‌ها، جهنده‌ها را به گونه ای آفريد كه اينها نر و ماده دارند براي حفظ نسل چه در آبزي چه در غير آبزي.
بلکه شما مردمی متجاوز و خارج از آن حدی هستید که فطرت و خلقت برایتان ترسیم کرده، چون شما نزد مردان می روید، و راه را قطع می کنید (قطع نسل)، [ انکم لتاتون الرجال و تقطعون السبیل، (عنکبوت/۲۹
تمام تلاش و كوششي كه وجود مبارك لوط كرد يك خانواده به او ايمان آوردند هم خانواده خودش بود به استثناي زن خانواده
حضرت فرمود: إِنِّي لِعَمَلِكُم مِنَ الْقَالِينَ
👈 من دشمن رسمي اين كارم بعد به خدا عرض كرد رَبِّ نَجِّني وَأَهْلِي كه به من ايمان آوردند مِمَّا يَعْمَلُونَ خداي سبحان دعاي او را مستجاب كرد به استثناي همسرش كه كافره بود فَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِينَ إِلَّا عَجُوزاً فِي الْغَابِرِينَ كه مانده است ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ .👈تَدمير همان اهلاك است دمارشان را در آورديم هم سنگ‌بارانشان كرديم هم زمين دهن باز كرد و اينها را فرو برد
كَذَّبَ أَصْحَابُ الْأَيْكَةِ الْمُرْسَلِينَ ﴿١٧٦﴾ إِذْ قَالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ أَلَا تَتَّقُونَ ﴿١٧٧﴾ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ ﴿١٧٨﴾ فَاتَّقُوا اللَّـهَ وَأَطِيعُونِ ﴿١٧٩﴾ وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ ۖ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿١٨٠﴾
👈وقتي نوبت به اصحاب اِيكه فرا مي‌رسد سخن از برادر نيست، حوزه مأموريت وجود مبارك شعيب (سلام الله عليه)، هم بخش مدين بود، هم اَيكه،👈 ايكه يك منطقه پردرختي است كه درخت هاي او پيچيده و درهم است، مردم آن منطقه پيوند نژادي با وجود مبارك شعيب نداشتند، ولي مردم منطقه مدين پيوند نژادي داشتند، آنجا كه سخن از مدين است مي‌فرمايد: ﴿وَإِلَي مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْباً﴾ آنجا كه سخن از ايكه است، تعبير به برادر نكرده، بنابراين حوزه رسالت شعيب (ع) دو بخش داشت،
1⃣ بخشي جزء هم‌نژاديها و قوميّت وجود مبارك شعيب بودند كه اهل مدين‌اند تعبير به برادر شده،
2⃣بخش ديگر كه اصحاب ايكه بودند تعبير به برادر نشده.
مشكل اصلي مردم مدين و اِيكه كم‌فروشي بود حالا گاهي گران‌فروشي مشكل است، گاهي كم‌فروشي، كالاها را اجناس را يا با حجم مي‌فروختند يا با وزن مي‌فروختند، اگر با حجم مي‌فروختند مي‌شد كِيل، اگر با وزن مي‌فروختند مي‌شد ترازو، اين ها هم در حجم‌فروشي مشكل داشتند هم در وزن‌فروشي مشكل داشتند.
در حجم‌فروشي كِيل و پيمانه‌هايشان دو گونه بود با پيمانه‌هاي پر مي‌گرفتند با پيمانه‌هاي كم مي‌دادند، در وزن‌فروشي هم بشرح ايضاً قرآن كريم درباره قوم مدين اين دو خطر را گوشزد كرد.
فرمود: ﴿أَوْفُوا الْكَيْلَ وَلاَ تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ﴾
👈 اصلاً جزء مُخسِرين نباشيد كه به مردم خسارت برسانيد ﴿وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ﴾ با ترازويِ صاف بگيريد با ترازوي صاف بدهيد، كم ندهيد.
بعد سخن از كيل و وزن نيست، حالا آنها كه با مساحت چيز مي‌فروشند، نظير پارچه‌فروش ها، آنهايي كه با درجه و امثال ذلك مي‌فروشند، اين ها كه ديگر كِيل و وزن نيست، اين از کلمات جامع قرآن كريم است كه براي بشر مِن الأولين و الآخرين نافع است، اختصاصي به مسلمان و يهودي و مسيحي و زرتشتي و اين ها ندارد، هر كه انسان است اين اصل براي او خوب است.
👈 فرمود: ﴿وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ﴾ با هر كسي معامله مي‌كني چه مسلمان چه غير مسلمان، مي‌خواهي درس بگويي بي‌مطالعه نرو همين طور انبار كرده حرف نزن، سخنراني بكني بي‌مطالعه نرو، چيزي مي‌خواهي بنويسي بي‌مطالعه ننويس، اهل رسانه‌اي بي‌تحقيق دهن باز نكن ﴿وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ﴾ فرمود مسلماني باش، كافري باش، كم نده كم نياور!

وَاتَّقُوا الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِينَ ﴿١٨٤﴾ قَالُوا إِنَّمَا أَنتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ ﴿١٨٥﴾ وَمَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَإِن نَّظُنُّكَ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ ﴿١٨٦﴾
👈اگر مثل جَبل مثل كوه باشد به اين آساني از بين نرود (يك) و نگهدار و نگهبان حوزه زندگي انسان باشد (دو) به چنين صفتی مي‌گويند: جِبلّي، كار جبل چيست؟⁉️
جبل غير از تپه‌هايي است كه در كوير پديد مي‌آيند اين را نمي‌گويند جبل، جبل آن است كه مستحكم باشد ريشه در زمين داشته باشد مانع نوسان و اضطراب زمين باشد (يك) در دل خود معدن بپروراند (دو)
همه سرماها و تگرگ ها و برف ها را با سينه بخرد (سه) اين ها را در درون خود جاسازي كند به صورت يك چشمه (چهار) از دامنه خود در دشت پراكنده كند (پنج)
👈 اين ها كار جبل است اگر صفتی در درون ما اين اوصاف خمسه را داشت مي‌شود جِبلّي
👈 و اگر صفت زودگذر بود نظير تپه‌هايي كه در كوير در اثر يك گردباد پديد مي‌آيد، اين را نمي‌گويند جبل. پس صفتی جبلّي است كه در درون ريشه داشته باشد، ذات اقدس الهي مي‌فرمايد:
👈 اين حرف هايي كه من مي‌گويم در درون انسان ها ريشه دارد اين ها را من خلق كردم، يعني گذشته اين طور بود حال هم اين طور است آينده هم همين طور است، این حرف ها ریشه در فطرت شما دارد، در درون شماست ما چيزي بيروني كه تحميل بر شما باشد نگفتيم و نمي‌گوييم، 👈اگر گفتيم كم‌فروشي و بدفروشي خلاف است اين مطابق فطرت شماست، اگر گفتيم در اكتيال (پیمانه پر گرفتن) و كيل (پیمانه ناقص دادن) يكسان بينديشيد در اتّزان و وزن يكسان بينديشيد بر اساس همين جهت است اين حرف هايي است كه به ديگران هم گفتيم.
آنها چه گفتند؟ 👈آنها گفتند تو سه مشكل داري1⃣ اولاً مُسحَّري جادوشده‌اي، جن‌زده‌اي همين بت ها يا غيربت ها تَسحير كردند 2-⃣ بشر نمي‌تواند پيغمبر باشد اگر پيغمبري هست بايد مثلاً فرشته باشد،
3⃣ اينكه گمان ما اين است كه تو ـ معاذ الله ـ دروغ مي‌گويي.
فَأَسْقِطْ عَلَيْنَا كِسَفًا مِّنَ السَّمَاءِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ ﴿١٨٧﴾ پس گفتند پيشنهاد مي‌دهيم اگر راست مي‌گويي پيغمبري يك گوشه از آسمان، بالاي سر ما ساقط بشود. حالا يا منظور آسمان است يا ابرهاي بزرگ .👈 وجود مبارك شعيب(سلام الله عليه) فرمود: رَبِّي أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ
اولاً تمام كارهاي شما را خدا مي‌داند (يك) درباره آوردن معجزه هم [سخن ما اين است كه] ما رسوليم مأموريم هر وقت خدا اراده فرمود ما مي‌آوريم نفرمود ما نمي‌آوريم رَبِّي أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ فَكَذَّبُوهُ
👈اينها تكذيب كردند يا در اثر تَسحير يا در اثر بشر بودن يا در اثر احتمال دروغ يا در اثر تعجيزي كه داشتند گفت حالا كه اين معجزه را نياوردي مثلاً ـ معاذ الله ـ كاذبي.

آن‌گاه ذات اقدس الهي فرمود: فَأَخَذَهُمْ عَذَابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ ابرهاي سنگيني تلّي از ابر آمده به حيات اينها خاتمه داده با آن باران عذاب بر اينها باريد و حيات اينها خاتمه داد و از چنين روزي تعبير به عظيم فرمود نه از عذابش تعبير به عظيم فرموده باشد. قبلاً هم گذشت كه اين مبالغه‌اش بيشتر است يك وقت مي‌فرمايد عذاب عظيم است يك وقت مي‌فرمايد عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ.👈 معلوم مي‌شود آن عذاب به قدري عظيم است كه آن روز را هم عظيم كرده

در این جا سرگذشت هفت پیامبر پایان می گیرد، هدف این بود که روشن سازد قوم پیامبر نیز همان راهی را می روند که اقوام پیشین رفتند، پس به زودی به همان سرنوشت دچار می شوند، و این تهدیدی نسبت به کفار محسوب می شود، در عین حال به پیامبر دل داری می دهد که اگر تو را تکذیب کردند، چیز نوظهوری نیست و طریقه افراد لجوج این چنین است

وَإِنَّهُ لَتَنزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿١٩٢﴾ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ ﴿١٩٣﴾ عَلَىٰ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ ﴿١٩٤﴾ بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُّبِينٍ ﴿١٩٥﴾)
👈فرمود: قرآن كريم يك كتاب نازل نيست، يك كتاب متنزِّل است، فرق نازل و متنزّل اين است كه
نازل يعني حرفِ سطحي و بي‌محتوا، متنزّل يعني حرفي است كه از جاي بلند آمده مسيري را طي كرده پيامي دارد تا شنونده را با همين مسير به مقام برتر و بالاتر برساند. فرمود: اين كتاب نازل نيست يك كتاب سطحي نيست كتابي است كه همه اگر تدبّر كنند معارف فراواني از آن استفاده مي‌شود.
مطلب دوم آن است كه، نزول گاهي به صورت انداختن است گاهي به صورت آويختن، باران را خداي متعال نازل كرد يعني قطرات را به زمين انداخت، قرآن را خداي سبحان نازل كرد يعني اين آيات را كه به مثابه حبل متين‌اند به زمين آويخت، ارتباطش همچنان با نازل‌كننده محفوظ است،👈 فرمود: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾ براي اينكه اين به جاي بلند وابسته است.


👈فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾ و براي تنزّل اين قرآن عليّ حكيم به عربي مبين، من مهم‌ترين فرشته را فرستادم كه روح الامين است، جبرئيل(سلام الله عليه) است جبرئيل اين را از بالا آورده پايين ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ﴾
فرودگاه و مهبط اين وحي هم، قلب مطهّر توست، تو هم معنا را مي‌‌فهمي هم لفظ را مي‌شنوي هم جبرئيل را مي‌بيني همه را با قلب مي‌بيني، اين ها در كارگاه قلب تو آمدند، 👈كساني كه در حضور تو هستند كنار تو نشستند آنها نمي‌شنوند. فرمود: ﴿إِنَّهُ لَتَنزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾
گرچه ربّ‌العالمين را مشركان حجاز مي‌پذيرفتند، ولي مي‌گفتند: اين كارهاي جزئي براي ارباب متفرّقون است، رب العالمين را به عنوان رب الارباب قبول داشتند، ولي ذات اقدس الهي فرمود: نه خير اين كار جزئي هم كه يك سخن است از ذات اقدس الهي است، پس مبدأ مشخص، منتها مشخص، مسير مشخص، پيك مشخص، زبان و معنا هم مشخص ﴿بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ﴾ تا مردم را انذار كنيم.
فرمود: إِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ 👈در زبورها و كتابهاي انبياي گذشته آمده علماي بني‌اسرائيل هم مي‌دانند پس حرفي است كه ما گذشته گفتيم و همين جريان را خبر داديم و انبياي قبلي هم باخبر بودند و به امّتهايشان هم گفتند و بشارت هم دادند منتها حالا بعضي از قصّه‌ها در قرآن كريم آمده بعضيها نيامده.
فرمود اين كتاب، خودش معجزه است براي تحدّي مكرّري كه ما كرديم از كلّ قرآن از ده سور‌ه از يك سور‌ه اينها عاجز شدند (اين يك) اخبار غيبي را ما در اينجا آورديم آن درس‌خوانده‌ها اخبار غيبي ندارند چه رسد به وجود مبارك پيغمبر(ص) (اين دو) سوم هم اين است كه علما و دانشمندان اهل كتاب كه ايمان آوردند همه‌شان مي‌دانند أَوَ لَمْ يَكُن لَهُمْ آيَةً أَن يَعْلَمَهُ عُلَمَاءُ بَنِي إِسْرَائِيلَ خب اينها كه ايمان آوردند اين يهوديها كه ايمان آوردند اين مسيحيها كه ايمان آوردند كم نبودند اينها همه‌شان مي‌دانند كه اين حرفها در تورات بود در انجيل بود.

كَذَٰلِكَ سَلَكْنَاهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ ﴿٢٠٠﴾
فرمود: اين كوثر را اين معارف قرآني را در دل هاي كفار جاري مي‌كنيم، يعني براي آنها با دليل عقلي و نقلی روشن مي‌شود که اين حقی است که هیچ شکی در آن نیست، دليل عقلي داريم، براي اين كه تحدّي كرديم ( گفتیم اگر می توانید مثل این قرآن اقلا یک سوره بیاورید اما نتوانستند) معجزه ثابت شد،
دليل نقلي داريم، براي اين كه علماي بني‌اسرائيل آمدند گواهي دادند كه حقانيّت اسلام در كتابهاي آسماني آمده، اين در بخش انديشه و علم، 👈اما آنكه بايد قبول بكند، ايمان بياورد، بخش انگيزه و عقل عملي است، اين ها چون در جريان جهاد با دشمن درون، شكست خوردند، لذا اين بخش انگيزه و بخش اراده و عزم و تصميم‌گيري را مسدود کردند.
👈فرمود: ما وحی را تا دلِ انها برديم اين طور نيست كه ما فقط به گوش شان رسانده باشيم اگر به گوش او رسانده باشيم به دل او نرسانده باشيم اين مي‌شود كافر مستضعف، اين كه جهنم نمي‌رود اين كه درك نكرده، حجّت خدا بر او بالغ نشده، اما اين مشركين مكه، اين مجرمين، اين تبهكاران، حق برايشان روشن شد، ولي عالِم شدن نيمي از جريان است بين نفس و اين مراحل علمي چيزي است به نام عقل عملي كه بايد به جان گِره بزند. وقتي قبول كرد يعني اين علم را به جان خود گره زد آن وقت مي‌شود معتقد، مي‌شود عالم عادل. اين سنّت ماست ما هيچ كسي را بدون حجّت بالغه عذاب نمي‌كنيم. فرمود: ما اين آيات را در گذشته رسانديم، حال مي‌رسانيم، در آينده مي‌رسانيم، آن كه مجرم و تبهكار است، دستگاه قضايي، اجرايي و قانون‌شناسي را عوض كرده، اين آيات در دلش می رود، اما بي‌اثر است.
یعنی آن كه بايد بپذيرد مريض است ﴿فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ
لا يُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّىٰ يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ ﴿٢٠١﴾ فَيَأْتِيَهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿٢٠٢﴾ فَيَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنظَرُونَ ﴿٢٠٣﴾ أَفَبِعَذَابِنَا يَسْتَعْجِلُونَ ﴿٢٠٤﴾
👈مادامي كه انسان در دنياست و خطري او را تهديد نكرده مختار است بين ايمان و كفر، هر كدام را بپذيرد بالاختيار است، هم ايمان او قبول است و هم كفر او عليه او نوشته مي‌شود، ولي اگر خطر را ديد، اضطراب را ديد، غرق را ديد، نظير جريان فرعون، اين ايمانِ اضطراري است. اگر يك فرد عادي بود در اثر گناه و امثال ذلك تا حال ايمان نياورد، الآن كه خطر را ديد ايمان آورد، اين ايمان در حال اضطرار را خدا قول نداد كه قبول كند، لكن اگر عنايت الهي شامل حال بشود، نظير قوم يونس، بله ممكن است خدا قبول كند، اما اگر كسي مثل فرعون تا توانست آدم كُشت، الآن كه خطر را احساس كرد گفت: ایمان آوردم به او گفته مي‌شود: الان؟در حالی که قبل از این، این همه در زمین فساد کردی!؟
👈 پس ايمان تاكنون دو مرحله‌اش روشن شد؛ در حال اختيار ايمان قبول است در دنیا،
در حال اضطرار ممكن است قبول باشد ممكن است قبول نباشد در لحظه ی پایانی عمر.
👈 اما قسم سوم ايمان در صحنه قيامت است بعد از مرگ. ايمان در صحنه قيامت مُمتنِع است، براي اينكه دار قيامت دار عمل نيست،در قيامت، خطر اين است كه انسان حق را مي‌بيند نمي‌تواند ايمان بياورد. عذاب الهي دفعتاً مي‌آيد آن‌گاه بعد نظير همان فرعون مهلت مي‌طلبند، می گویند: آيا مهلت ممكن است يا نه؟
فرمود نه، چطور مهلت بدهيم ساليان متمادي ما به شما مهلت داديم اثر نكرد، شما بارها با سخریه و استهزاء از رسول خدا (ص) می خواستید که هر چه زودتر عذابی را که وعده داده بود، بیاورد، بر فرض سالیان متمادی به شما مهلت بدهیم باز همین وضع است
أَفَرَأَيْتَ إِن مَّتَّعْنَاهُمْ سِنِينَ ﴿٢٠٥﴾ ثُمَّ جَاءَهُم مَّا كَانُوا يُوعَدُونَ ﴿٢٠٦﴾ مَا أَغْنَىٰ عَنْهُم مَّا كَانُوا يُمَتَّعُونَ ﴿٢٠٧﴾
حالا بر فرض ما چند سال هم به اينها مهلت بدهيم، اين ها مثل همان دوران گذشته متمتّعانه به سر مي‌برند، درباره همين افراد فعلي مي‌فرمايد: اين افراد فعلي و موجودين، وضع شان را بررسي كنيد، اين ها بر فرض ساليان متمادي متمتّعانه و مسرفانه به سر ببرند، وقتي عذاب الهي آمد چه كاري از اينها ساخته است؟ كاري از اينها برنمي‌آيد، همان كه گفتند: ﴿مَا أَغْنَي عَنِّي مَالِيَهْ ٭ هَلَكَ عَنِّي سُلْطَانِيَهْ/ حاقه 28 و 29﴾ كاري از اين مال برنمي‌آيد، بين انسان و مال انسان، بين انسان و اولاد و قبيله و عشيره انسان اين حادثه تلخ عذاب اليم فاصله مي‌اندازد، نه گذشته اين ها گذشته خوبي بود كه به داد اينها برسد، نه موجوديِ اين ها موجودي‌اي است كه توان داشته باشد مشكل اين ها را حل كند، کسی که سابقه تلخ داشت موجودي او هم از او بيگانه بود، پس چيزي مشكل او را حل نخواهد كرد، اين وضع اين هاست.

وَمَا أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ إِلَّا لَهَا مُنذِرُونَ ﴿٢٠٨﴾ ذِكْرَىٰ وَمَا كُنَّا ظَالِمِينَ ﴿٢٠٩﴾
ما هیچ قریه ای را هلاک نکردیم، مگر در حالی که انذار شده بودند، و تذکر یافته، حجت بر آنان تمام شده بود، برای این که اگر در غیر این حال هلاک شان می کردیم، نسبت به آنان ظلم کرده بودیم، و شأن ما این نیست که به کسی ظلم کنیم. آيه پانزده سورهٴ مباركهٴ «اسراء» اين است كه: ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ اين «كان» منفي، سيره الهي را نشان مي‌دهد، مي‌فرمايد: ما هيچ كسي را عذاب نمي‌كنيم مگر بعد از آن كه رسولی مبعوث کنیم. ما اصلاً به كسي ظلم نمی‌کنیم
وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّيَاطِينُ ﴿٢١٠﴾ وَمَا يَنبَغِي لَهُمْ وَمَا يَسْتَطِيعُونَ ﴿٢١١﴾ إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ ﴿٢١٢﴾
👈چهار چيز را نسبت به شيطان نفي كرد چه اينكه همين امور چهارگانه را نسبت به انسانهاي عادي نفي كرد يكي اينكه اين وحي از آن مبدأ عالي كه علي حكيم است نازل مي‌شود آنجا جا براي شيطنت شيطان نيست هيچ شيطاني آنجا راه ندارد اينكه اعتراف كرد گفت من مخلَصين را فريب نمي‌دهم نه براي اينكه نسبت به آنها ترحّم دارد يا احترام دارد بلكه نسبت به آنها قدرت ندارد زيرا آنها چيزي مي‌طلبند كه شيطان درك نمي‌كند شيطان كالايي دارد كه متروك آنهاست بنابراين جا براي فريب نيست نه مي‌تواند بدلي بسازد و نه مي‌تواند اصلي كه در اختيار دارد براي آنها زيبا نشان بدهد لذا صريحاً اعتراف كرد كه اِلاّ عِبادَكَ مِنهُمُ المُخلَصين پس در آن مقام جا براي شيطنت شيطان نيست
👈در وسطها هم جا براي نفوذ او نيست براي اينكه إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ از آن طرف هم فرمود: وَجَعَلْنَاهَا اين نجوم را رُجُوماً لِلشَّيَاطِينِ . و مانند آن .پس نه در آنجا حضور دارد و نه در بين راه مي‌تواند نفوذ پيدا كند . اين دو امر و نه مي‌تواند در حرم امن رسول خدا نفوذ پيدا كند كه چيزي را كم كند يا زياد كند و نه مي‌تواند مثل اين بياورد.
فَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّـهِ إِلَـهًا آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ ﴿٢١٣﴾
خطاب در این آیه به رسول خدا (ص) است،👈 می فرماید: حالا که معلوم شد این قرآن تنزیلی است از رب العالمین، و شیطان ها در نازل کردن آن کمترین دخالتی ندارند، و اساسش بر توحید و نهی از شرک و وعده ی عذاب به مشرکین است، پس زنهار که به خدا شرک نورزی، تا آن عذاب موعود به تو نرسد، و داخل در زمره معذبین نشوی.
👈👈 سؤال: رسول خدا (ص) با داشتن عصمت الهیه دیگر ممکن نیست که معصیت از او سر بزند، چرا خداوند به پیامبر معصوم چنین دستوری می دهد؟
👈زیرا معصوم هم بشری است مختار در فعل و ترک، در طاعت و معصیت، هر چند که از ناحیه خدا دارای عصمت است، لذا تکلیف از او برداشته نمی شود، و مورد امر ونهی خدا قرار می گیرد
فرمود: وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ
👈انذار بستگان نزديك بر اساس چند وجه تاريخي و قرآني است: يك وجهش اين است كه خب همان‌طوري كه خودتان را حفظ مي‌كنيد بستگان نزديكتان را هم از خطر حفظ بكنيد قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ (اين وجه اوّل). دوم اينكه اين جريان سلطنت و ملوكيت و امثال ذلك نيست اين احكام براي بستگان حاكم نباشد نه بستگان حاكم با ديگران فرقي ندارند أَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ همان‌طوري كه ديگران را انذار مي‌كني عشيره اقربينت را هم انذار بكن.
👈 سوم اينكه درست است كه تو را ما بشير و نذير معرفي كرديم گفتيم قُمْ فأنْذِر امّا پيشاپيش بستگان نزديكت را انذار بكن تا در ديگران اثر بيشتري داشته باشد نظير قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُم مِنَ الْكُفَّارِ شما كه مي‌خواهيد جهاد كنيد اوّل با اين كفّار نزديكتان جهاد كنيد نه اينكه اينها را بگذاريد برويد به كفار دور دست شما كه مي‌خواهيد جهاد فرهنگي علمي تبليغ داشته باشيد اوّل نزديكهايتان را اصلاح بكنيد
👈اين نسبت به بستگان امّا نسبت به توده مردم چه؟ 👈فرمود نسبت به توده مردم وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ به فكر سرمايه‌داران و مسرفين و مترفين نباش اين مومنيني كه به سراغ تو آمدند اينها را طرد نكن

👈 ما دو صورت خفض جناح داريم از نظر قرآني يكي خفض جناح للترحم است يكي خفض جناح للاحترام نسبت به پدر و مادر فرمود وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ 👈امّا درباره وجود مبارك پيغمبر (ص) فرمود اين خفض جناح ترحمي است يعني تو كه قدرت پرواز داري مي‌تواني معراج بروي اوج نگير مردم را رها نكن اينها را زير بال بگير زير پر بگير تا اينها رشد بكنند پر در بياورند و پرواز كردن ياد بگيرند وقتي پر درآورند و پرواز كردن ياد گرفتند حالا آزادند
الَّذِي يَرَاكَ حِينَ تَقُومُ ﴿٢١٨﴾ وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ ﴿٢١٩﴾ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ﴿٢٢٠﴾
👈بعد فرمود: تكيه‌گاه تو خدايي باشد كه هم قدرت دارد، هم مهرباني و عنايت ويژه دارد و تو را در بين نمازگزارها مي‌بيند ﴿ الَّذِي يَرَاكَ حِينَ تَقُومُ ٭ وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ﴾.
👈 روٴيت الهي و نظر الهي دو قسم است يك روٴيت عام رحماني است كه همه را مي‌بيند ﴿بِكُلِّ شَي‏ءٍ بَصِيرٌ﴾ است، و يك روٴيت ويژه است كه نظر تشريفي است. ذات اقدس الهي يك عدّه را نگاه نمي‌كند با يك عدّه حرف نمي‌زند با اينكه ﴿بِكُلِّ شَي‏ءٍ بَصِيرٌ﴾ است فرمود: ﴿وَلاَ يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلاَ يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ اين كه فرمود: ﴿يَرَاكَ﴾ تو را مي‌بيند، يعني روٴيت تشريفي دارد، وقتي كه در میان نمازگزارها هستي، يا در بين ساجدين از انبيا و اوليا كه از دورهٴ آدم تا اين عصر كنون در اصلاب و ارحام مطهر آمدي، یا در بين نماز شب خوانها در حال سجده اي، یا در نماز جماعت، امام آنهايي و تقلبات ركوع و سجود و قيام و قعودت را خداي سبحان نگاه ويژه دارد.
👈👈مطلب مهم آن است كه در عين حال كه نماز ستون دين است، مهمترين جزء نماز مسئلهٴ سجده است كه حتّي از ركوع هم بالاتر است، لذا سجده را دوبار تكرار كردند. غرض آن است كه انسان در نماز در همهٴ حالات در قرب الهي است، لكن در سجده نزدیک ترین حالت ممکن است.
👈بعد فرمود: خدايي كه عزيز و رحيم است تكيه‌گاهش اين است كه او سميع و عليم است، اگر كسي سميع باشد عزّتش پشتوانه دارد، اگر كسي عليم باشد رحم اش پشتوانه دارد.
هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَي مَن تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ تَنَزَّلُ عَلَي كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ يُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ
👈فرمود اين تحليل سه ضلعي كه مصدر نزول، مهبط نزول و خود شئ نازل در قرآن همه‌اش حق است و صدق است و خير است و فلاح و صلاح.👈 ولي درباره شيطان هر سه جهتش باطل است براي اين است كه1⃣ مهبط نزول شياطين افرادي‌اند كه پراكنده­ گويند2⃣ حرفهايي مي‌زنند كه عمل نمي‌كنند
3⃣ آنچه عمل مي‌كنند به زبان نمي‌آورند 4⃣ يك عدّه افراد هوچي به دنبال اينها راه مي‌افتند
اين حوزه شعر است خب پس جوهر شعر با جوهر وحي فرق دارد از هر جهت.
👈يُلْقُونَ السَّمْعَ و اكثر اين افّاكين كاذب اند (يك) اكثر آن شياطين كاذب اند (دو)
هم آنهايي كه مي‌آورند اكثرشان دروغ مي‌گويند هم اينهايي كه مي‌گيرند جن‌گيرها اكثرشان دروغ مي‌گويند خب آن بخش كهانت و جن گيري و اينها تمام شد.
شعر يك فرق جوهري با قرآن دارد قرآن حكمت است و مجد است و كرامت كه يس وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ ..
شعر خيالبافي است برهان در آن نيست جوهره شعر با جوهره وحي فرق مي‌كند چون اين خيالبافي است برهان در آن نيست قرآن برهان محض است قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنتُمْ صَادِقِينَ
هم حرف قرآن است هم خودش برهاني سخن مي‌گويد هم مردم را به برهان دعوت مي‌كند جوهر شعر با جوهره قرآن فرق مي‌كند آورنده شعر كه شاعر است او پراكنده‌انديش است تأثير شعر هم در حوزه كساني است كه غاوون‌اند و اهل غوايت‌اند و اهل ضلالت‌اند وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ
👈پس از هر سه جهت يعني مبدأ نزول و مهبط نزول و اثر خارجي اش با قرآن كريم فرق مي‌كند

أَلَمْ تَرَ كه خود اين شعرا فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ ‌آن غاوون هم پراكنده‌انديش‌اند كه «هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ» هر جا بوقي درآمد اينها حاضرند «يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ»
اين يقولُونَ مَا لاَ يَفْعَلُون كه در سوره مباركه «صف» هم آمده است كَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ اين غير از نفاق است نفاق آن است كه چيزي را كه انسان معتقد است نمي‌گويد چيزي را كه معتقد نيست مي‌گويد و برخلاف عقيده اصرار دارد

إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وذكروا وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً .....
👈اعمال و مناسك و مراسم عبادي هر كدام مشخص است كه آدم شب و روز چقدر نماز بخواند در سال چقدر روزه بگيرد مناسك حج و عمره و اينها مشخص است امّا ذكر خدا مشخص نيست. فرمود: اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً و منظور از ذكر، نام خدا نيست ياد خداست در غير معصوم دائم الذكر بودن بسيار سخت است گاهي ممكن است انسان غفلت بكند ولي ذكر كثير داشته باشد اهل نجات است منظور، نام خدا نيست منظور ياد خداست.
فرمود: وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا
👈اگر كسي شاعر شد هنر شعر دارد بايد انتقام بگيرد از بيگانه‌ها، اين همه قصايد محرّمي كه عليه پيغمبر سرودند خب شما هم مثل حسّان باش دفاع بكن .اين پيام آيه است نه اينكه اينها مدح مي‌كنند بله امّا انتصار، انتصار يعني انتقام، هنرمند بايد انتقام بگيرد فيلم‌ساز بايد انتقام بگيرد از چه كسي انتقام بگيرد⁉
از تحريم انتقام بگيرد از تروريسم بايد انتقام بگيرد از بيگانه بايد انتقام بگيرد از منافق بايد انتقام بگيرد هنري را كه ذات اقدس الهي به انسان داد در برابر اين هنر مسئوليتي مي‌خواهد .
فرمود شما هم چهارتا شعر بگو آبروي پيغمبر را حفظ بكن اين همه شعر گفتند عليه پيغمبر هجو كردند شما هم چهارتا شعر بگو.
فرمود: وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ
در پایان آیه مشرکین را تهدید می کند که به زودی خواهند فهمید که بازگشتگاه شان کجاست، و آن همان آتش است

«و الحمد لله ربّ العالمين»


ویرایش بوسیله کاربر 1402/11/23 10:38:30 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

کاربرانی که در حال مشاهده انجمن هستند
Guest
جهش به انجمن  
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.

قدرت گرفته از YAF 1.9.6.1 | YAF © 2003-2024, Yet Another Forum.NET
این صفحه در مدت زمان 4.647 ثانیه ایجاد شد.