logo
پر بازدید ترین عناوین تالار از ابتدا: مطالب زیبا با آیات (تعداد مشاهده:177699)    ایه 59 سوره احزاب(حجاب):زنان مسلمان،جلباب(روپوش) رابه بدن خود نزدیک کنند تا مورد اذیت قرار نگیرند (تعداد مشاهده:140577)    آیا زنان کفار که به اسارت مسلمانان در می آیند بر مسلمانان حلال میشوند و زناشویی با آنها اشکال ندارد (تعداد مشاهده:131483)    اوقات نماز های یومیه در قران (تعداد مشاهده:95518)      پر بازدید ترین عناوین سه ماه گذشته: ترجمه تدبر و نکات مهم تفسیری سوره لقمان: ایات حکمت اموز قران هدایت کننده اهل ایمان و عمل صالح است    تعصب ديني ، ممدوح يا مذموم؟ مفهوم تعصب چيست؟    ياد قيامت: عامل بازدارنده از هر گناه    دعاي مستمر براي عدم انحراف قلب پس از هدايت             

توجه

Icon
Error

ali Offline
#1 ارسال شده : 1399/02/12 11:29:19 ق.ظ
ali

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, Administrators, member
تاریخ عضویت: 1390/03/24
ارسالها: 1,975

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
ترجمه تدبر و فهم سوره دخان با رویکرد انسجام داخلی سوره


مرور كلي سوره دخان

در پاراگراف اول اهمیت قرآن را بطور پررنگ مطرح میفرماید که در درجه اول خودش کتاب آشکار کننده (قاعدتا حق از باطل) است ، و در شب بسیار مهمی نازل شده، و نیز از جانب خودِ خداوند متعال آمده است و اینکه فکر نکنید کافران از روی تفکر و تعقل به کفرشان رسیده اند، نه بلکه از روی بی مسئولیتی و عدم تفکر و تعقل آن کفر را ابراز میکنند.

در پاراگراف دوم نتیجه گردنفرازیِ یکی از اقوام قوی پنجه پیشین را ذکر میفرماید که چگونه نسبت به پیامبرشان نافرمانی و حتی مقابله کردند و دستجمعی به هلاکت رسیدند.

در پاراگراف آخر شرح میدهد که کافرانِ معاصرِ نزولِ این آیات چگونه بجای ارزیابی کلام وحی به اِنکار لجبازانهء بی دلیل و بهانه گیری می پرداختند، و اینکه قیامت هم البته بالاخره برای همگان از راه میرسد و پس از آن برای کافران عذاب غیر قابل تصور و برای مومنان نعمت های غیر قابل تصور خواهد بود و تو نیز ای پیامبر بدان که این قرآن را برای امکان پند پذیریِ همگان آسان نموده ایم، لذا به اعمال کافران چندان اهمیتی نده و رسالتت را پیگیر و منتظر آن عاقبت باش

از تفسیر آقای جمال گنجه ای



کلمات کلیدی: تدبر فهم تفسیر سوره دخان
fatemeh59 Offline
#2 ارسال شده : 1399/02/30 02:51:26 ب.ظ
fatemeh59

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Moderator, member
تاریخ عضویت: 1398/02/31
ارسالها: 134

تدبر و فهم سوره دخان: فراز بندي، عصاره فرازها، نكات مهم تفسيري و درس سوره دخان

62 - دخان

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمـَنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
حم {1}
حاء ميم {1}
وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ {2}
سوگند به كتاب روشنگر {2}
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ {3}
[كه] ما آن را در شبى فرخنده نازل كرديم [زيرا] كه ما هشداردهنده بوده ايم {3}
}فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ {4}
در آن [شب] هر امر محکم و قطعی ، تفکیک مى‏يابد {4}{
أَمْرًا مِّنْ عِندِنَا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ {5}
[اين؛ارسال منذر] امرى است از جانب ما .ما فرستنده [پيامبران] بوديم {5}
رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ
[و اين، فرستادن رسولان] رحمتى از پروردگار توست
{إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ {6}
كه او شنواى داناست {6}
رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِن كُنتُم مُّوقِنِينَ {7}
پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است اگر يقين داريد {7}
لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ {8}
خدايى جز او نيست او زندگى مى‏بخشد و مى‏ميراند پروردگار شما و پروردگار پدران شماست {8}}
بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ يَلْعَبُونَ {9}
با این وجود، ولى آنها در شك و شبهه ( الهی بودن قران و پیامبر) سرگرمند ( و نمیخواهند به شک خاتمه داده و بپذیرند){9}

عصاره فراز آیات 1-9: ای پیامبر نزول قران و رسالت تو، مطابق سنت همیشگی خدا در ارسال رسولان هشداردهنده است اما انها نمی خواهند بپذیرند

نکات:
-خداوند به قران سوگند میخورد که ،قران از جانب خدا و درشبی مبارک (لیله القدر) با هدف انذار و هشدار دادن مردم نازل شده است.سپس برای توجه دادن مخاطب، قدرت خود و توصیفی از خود را ذکر می کند که پروردگار شما و پدرانتان و پروردگاراسمانها و زمین است و هموکه شما را زنده میکند و می میراند.
- در سوره های قبلی، صاد (بل هم فی شک من ذکری) و نمل(بل ادارک علمهم فی الاخره،بل هم فی شک منها) هم شک کافران نسبت به قران و اخرت بیان شده بود.

-همانگونه که در توضیحات مبسوط سوره قدر بیان شد، شب قدر آغاز نزول قرآن بوده و این شب ، منحصر به زمان نزول قرآن نبوده و استمرار دارد.

-تکرار 5 باره مبین در سوره ( کتاب دخان رسول سلطان و بلاء مبین)

فَارْتَقِبْ يَوْمَ تَأْتِي السَّمَاء بِدُخَانٍ مُّبِينٍ {10}
پس منظر باش و ببین روزی كه آسمان دودى نمايان برمى‏آورد {10}
يَغْشَى النَّاسَ هَذَا عَذَابٌ أَلِيمٌ {11}
كه مردم را فرو مى‏گيرد اين است عذاب پر درد {11}
رَبَّنَا اكْشِفْ عَنَّا الْعَذَابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ {12}
[مى‏گويند] پروردگارا اين عذاب را از ما دفع كن كه ما ايمان اورنده هستیم {12}
{أَنَّى لَهُمُ الذِّكْرَى وَقَدْ جَاءهُمْ رَسُولٌ مُّبِينٌ {13}
آیا ان موقع مناسبی برای پند[گرفتن] آنها ست و حال آنكه قبلا براى آنان پيامبرى روشنگر آمده است {13}
ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَّجْنُونٌ {14}
پس از او روى برتافتند و گفتند تعليم ‏يافته‏ اى ديوانه است {14}}
إِنَّا كَاشِفُو الْعَذَابِ قَلِيلًا إِنَّكُمْ عَائِدُونَ {15}
(با این وجود) ما اين عذاب را اندكى از شما برمى‏داريم [ولى شما] باز از سر مى‏گيريد (رفتار و باور قبلی خود را) {15}
يَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْكُبْرَى إِنَّا مُنتَقِمُونَ {16}
(اما سرانجام) روزى كه بسختی مواخذه می کنیم (خواهد رسید) چرا که ما مواخذه کننده ‏ايم {16}

عصاره فراز ایات 10-16:اینها از تو و قران رو برمیگردانند، پس صبرکن و ببین که هنگام نزول عذاب و گرفتاری فراگیر، اظهار ایمان و از خدا درخواست رفع عذاب ميكنند اما برایشان فایده ای ندارد (زیرا دوباره به رفتار و باورهای سابق خود برمیگردند.) لذا قطعا در قیامت انها را بازخواست میکنیم.

نکات:
1-منظور از دخان مبین در ایه 10 چیست؟ این آیات به واکنش کافران و منکرین پیامبر و معاد در هنگام نزول عذاب دنیوی اشاره می کند که هنگام نزول عذاب، به خدا می گویند ایمان اوردیم و از خدا میخواهند عذاب را برطرف کند .هر چند ایمان ان موقع فایده ای ندارد اما اگر عذاب را هم از انها برطرف کنیم، دوباره به کفرشان بازخواهند گشت (همانطور که در دنیا که رسول خدا برایشان کتاب خدا را خواند ،ایمان نیاوردند و معاد و عذاب را انکار کردند) و ما سرانجام در قیامت از انها انتقام خواهیم گرفت. لذا اینکه برخی دخان و دود آسمانی را از مقدمات قیامت دانسته اند، درست نیست.

2-به پیامبر تهمت میزدند که قران را از دیگران فراگرفته است.(ایه 14) در سوره نحل هم این مورد تکرار شده و قران پاسخ داده که زبان ان فرد معلم مدنظر شما غیر عربی است نه عربی.

3- مشابه ایه 13 در سوره های سبا و محمد نیز بیان شده که هنگام مشاهده عذاب و مرگ، موقع ایمان اوردن و نتیجه گرفتن از ان ایمان نیست. و لو تری اذ فزعوا فلافوت و اخذوا من مکان قریب .و قالوا امنا به و انی لهم التناوش من مکان بعید 52 سبا
فهل ینظرون الا الساعه ان تاتیهم بغته فقد جائ اشراطها فانی لهم اذاجائتهم ذکراهم.محمد 18
هم چنین در سوره فجر به بی فایدگی ایمان در جهنم اشاره شده است: و جیء یومئذ بجهنم یومئذ یتذکرالانسان و انی له الذکری

وَلَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَجَاءهُمْ رَسُولٌ كَرِيمٌ {17}
و به يقين پيش از آنان قوم فرعون را بيازموديم و پيامبرى بزرگوار برايشان آمد {17}
أَنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبَادَ اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ {18}
كه [به آنان گفت] بندگان خدا(بنی اسراییل) را به من بسپاريد زيرا كه من شما را فرستاده‏اى امينم {18}
وَأَنْ لَّا تَعْلُوا عَلَى اللَّهِ إِنِّي آتِيكُم بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ {19}
و بر خدا برترى مجوييد كه من براى شما حجتى آشكار آورده‏ام {19}
وَإِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُمْ أَن تَرْجُمُونِ {20}
و من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه مى‏برم از اينكه مرا سنگباران كنيد {20}
وَإِنْ لَّمْ تُؤْمِنُوا لِي فَاعْتَزِلُونِ {21}
و اگر به من ايمان نمى‏آوريد پس از من كناره گيريد {21}
فَدَعَا رَبَّهُ أَنَّ هَؤُلَاء قَوْمٌ مُّجْرِمُونَ {22}
پس پروردگار خود را خواند كه اينها مردمى گناهكارند {22}
فَأَسْرِ بِعِبَادِي لَيْلًا إِنَّكُم مُّتَّبَعُونَ {23}
[فرمود] بندگانم را شبانه ببر زيرا شما مورد تعقيب واقع خواهيد شد {23}
وَاتْرُكْ الْبَحْرَ رَهْوًا إِنَّهُمْ جُندٌ مُّغْرَقُونَ {24}
و دريا را هنگامى كه آرام است پشت‏سر بگذار كه آنان سپاهى غرق‏شدنى‏اند {24}
كَمْ تَرَكُوا مِن جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ {25}
[وه] چه باغها و چشمه‏سارانى [كه آنها بعد از خود] بر جاى نهادند {25}
وَزُرُوعٍ وَمَقَامٍ كَرِيمٍ {26}
و كشتزارها و جايگاه‏هاى نيكو {26}
وَنَعْمَةٍ كَانُوا فِيهَا فَاكِهِينَ {27}
و نعمتى كه از آن برخوردار بودند {27}
كَذَلِكَ وَأَوْرَثْنَاهَا قَوْمًا آخَرِينَ {28}
[آرى] اين چنين [بود] و آنها را به مردمى ديگر ميراث داديم {28}
فَمَا بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّمَاء وَالْأَرْضُ وَمَا كَانُوا مُنظَرِينَ {29}
و آسمان و زمين بر آنان زارى نكردند و مهلت نيافتند(که از عذاب ، خود را برهانند) {29}
وَلَقَدْ نَجَّيْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنَ الْعَذَابِ الْمُهِينِ {30}
و به راستى فرزندان اسرائيل را از عذاب خفت‏آور رهانيديم {30}
مِن فِرْعَوْنَ إِنَّهُ كَانَ عَالِيًا مِّنَ الْمُسْرِفِينَ {31}
از [دست] فرعون كه متكبرى از افراطكاران بود {31}
وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِينَ {32}
و قطعا آنان را برگزیده بر سایرین ترجيح داديم {32}
وَآتَيْنَاهُم مِّنَ الْآيَاتِ مَا فِيهِ بَلَاء مُّبِينٌ {33}
و از نشانه ‏ها [ى الهى] آنچه را كه در آن آزمايشى آشكار بود بديشان (بنی اسراییل) داديم {33}

عصاره فراز آیات 17-33:فرعونیان هم با ارسال موسی که با دلایل و نشانه ها بسویشان مبعوث شده بود، امتحان شدند اما دعوت او را نپذیرفته و تهدید به سنگباران کردند. اما خدا موسی و پیروانش را نجات داد و فرعونیان را با غرق کردن هلاک کرد.(بشارت به پیامبر و همراهان و انذار به کافران از عذاب دنیوی)


نکات:
1-درادامه فراز قبلي كه رفتار منكرين و مخالفين رسول اسلام را بيان ميكرد مثالی از اقوام پیشین ارایه شده است.
ما قوم فرعون را هم مانند شما با فرستادن رسول(موسی)امتحان کردیم.
موسی وقتی از پذیرش انها نا امید میشود،از خداوند در خواست رهایی و نجات از شر فرعون را می کند که خدا هم دستورحرکت شبانه میدهد.
فرعونیان هم انها راتعقیب کرده و در دریا غرق میشوند و همه امکانات و سرزمین و باغهای انها برای ساکنان جدید بر جای می ماند . در ایه ۳۰خدا اشاره میکند که اینگونه درخواست موسی را اجابت کرده و از فرعونیان نجاتشان دادیم.این داستان در واقع قوت قلبی برای پیامبر اسلام و مسلمانان ان زمان بود که نجات انها و هلاکت مخالفین ،در قدرت خداست و این کار از سنتهای الهی بوده که رسولانش را یاری کرده است.

2-قسمتی از مکالمات موسی و فرعون :من با حجت و دلیل اشکار امده ام .یعنی که حتی در برابر افرادی مثل فرعون هم،منطق و دلیل را باید مبنای بحث گذاشت.
3-در سوره نازعات از قول فرعون بیان شد که انا ربکم الاعلی . آیه 19 به همین نکته اشاره دارد. احتمال دیگرانکه چون موسی با دلایل و نشانه های اشکار از طرف خداوند بسویش امده بود؛ انکار و تکذیب موسی در واقع مخالفت و برتری جویی بر خدا بود.

إِنَّ هَؤُلَاء لَيَقُولُونَ {34}
هر آينه اين [كافران] مى‏گويند {34}
إِنْ هِيَ إِلَّا مَوْتَتُنَا الْأُولَى وَمَا نَحْنُ بِمُنشَرِينَ {35}
جز مرگ دنیا ديگر [واقعه‏اى] نيست و ما زنده‏شدنى نيستيم {35}
فَأْتُوا بِآبَائِنَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ {36}
اگر راست مى ‏گوييد پس پدران ما را [باز] آوريد {36}
أَهُمْ خَيْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ أَهْلَكْنَاهُمْ إِنَّهُمْ كَانُوا مُجْرِمِينَ {37}
آيا ايشان بهترند يا قوم تبع و كسانى كه پيش از آنها بودند آنها را هلاك كرديم زيرا كه گنهكار بودند {37}
وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ {38}
و آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است به بازى نيافريده‏ايم {38}
مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ {39}
آنها را جز به حق نيافريده‏ايم ليكن بيشترشان نمى‏ دانند {39}
إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ مِيقَاتُهُمْ أَجْمَعِينَ {40}
در حقيقت روز جدا سازى موعد همه آنهاست {40}
يَوْمَ لَا يُغْنِي مَوْلًى عَن مَّوْلًى شَيْئًا وَلَا هُمْ يُنصَرُونَ {41}
همان روزى كه هيچ دوستى از هيچ دوستى نمى ‏تواند حمايتى كند و آنان يارى نمى‏ شوند {41}
إِلَّا مَن رَّحِمَ اللَّهُ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ {42}
مگر كسى را كه خدا رحمت كرده است زيرا كه اوست همان ارجمند مهربان {42}

عصاره فراز آیات 34-42: اینها بعث و حشر بعد از مرگ را نکار میکنند اما چون آفرینش را هدفمند و غیر باطل خلق کردیم، قطعا در یوم الفصل همه را برای حساب کشی گرد می آوریم و هیچ یاوری هم نخواهند داشت.

إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ {43}
آرى درخت زقوم {43}
طَعَامُ الْأَثِيمِ {44}
خوراك افراد گناه پيشه است {44}
كَالْمُهْلِ يَغْلِي فِي الْبُطُونِ {45}
چون مس گداخته در شكمها مى‏گدازد {45}
كَغَلْيِ الْحَمِيمِ {46}
همانند جوشش آب جوشان {46}
خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلَى سَوَاء الْجَحِيمِ {47}
او را بگيريد و به ميان دوزخش بكشانيد {47}
ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذَابِ الْحَمِيمِ {48}
آنگاه از عذاب آب جوشان بر سرش فرو ريزيد {48}
ذُقْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيمُ {49}
بچش كه تو همان ارجمند بزرگوارى {49}
إِنَّ هَذَا مَا كُنتُم بِهِ تَمْتَرُونَ {50}
اين است همان چيزى كه در باره آن ترديد مى ‏كرديد {50}
إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقَامٍ أَمِينٍ {51}
به راستى پرهيزگاران در جايگاهى آسوده [اند] {51}
فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ {52}
در بوستانها و كنار چشمه ‏سارها {52}
يَلْبَسُونَ مِن سُندُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ مُّتَقَابِلِينَ {53}
پرنيان نازك و ديباى ستبر مى ‏پوشند [و] برابر هم نشسته ‏اند {53}
كَذَلِكَ وَزَوَّجْنَاهُم بِحُورٍ عِينٍ {54}
[آرى] چنين [خواهد بود] و آنها را با حوريان درشت ‏چشم همسر مى‏ گردانيم {54}
يَدْعُونَ فِيهَا بِكُلِّ فَاكِهَةٍ آمِنِينَ {55}
در آنجا هر ميوه‏اى را [كه بخواهند] آسوده خاطر مى ‏طلبند {55}
لَا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولَى وَوَقَاهُمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ {56}
در آنجا جز مرگ نخستين (قبلی) مرگی نخواهند چشيد و [خدا] آنها را از عذاب دوزخ نگاه مى‏دارد {56}
فَضْلًا مِّن رَّبِّكَ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ {57}
[اين] بخششى است از جانب پروردگار تو اين است همان كاميابى بزرگ {57}

عصاره فراز آیات 43-57: در اخرت، در حالیکه کافران عذاب سخت دوزخ را که منکرش بودند می چشند، پرهیزکاران، با برخورداری از فضل خدا از نعمات بهشت متنعم خواهند بود.

نکات:
در ایه 49 به فرد دوزخی به کنایه خطاب شده انک انت العزیز الکریم. در ایات قبل هم از یک طرف مثال هلاکت فرعون زده شد که سمبل قدرت بشری بوده از طرف دیگر به هلاکت قوم تبع اشاره شده که از مشرکان مکه قوی تر و برتر بودند. لذا میتوان یرداشت کرد که سران مخالف پیامبر نیز خود را قدرتمند و مغرور و شکست ناپذیر می دانستند.

فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ {58}
در حقيقت [قرآن] را بر زبان تو آسان (جاری) گردانيديم اميد كه پند پذيرند {58}
فَارْتَقِبْ إِنَّهُم مُّرْتَقِبُونَ {59}
پس منتظر باش (و ببین که عاقبتشان چه میشود ) البته كه آنان هم همین گونه منتظرند (که عاقبت تو و انها چه میشود){59}

عصاره فراز آیات 58-59: ای پیامبر این قران را برای تذکر گرفتن اسان و روان نازل کردیم. پس به کار خود ادامه بده و منتظر تحقق وعده خدا باش

مروری بر عصاره فرازها:

عصاره فراز آیات 1-9: ای پیامبر نزول قران و رسالت تو، مطابق سنت همیشگی خدا در ارسال رسولان هشداردهنده است. اما انها نمی خواهند بپذیرند.
عصاره فراز ایات 10-16: اینها از تو و قران رو برمیگردانند، پس صبرکن و ببین که هنگام نزول عذاب و گرفتاری فراگیر، اظهار ایمان و از خدا درخواست رفع عذاب میکنند اما برایشان فایده ای ندارد (زیرا دوباره به رفتار و باورهای سابق خود برمیگردند.) لذا قطعا در قیامت انها را بازخواست میکنیم.

عصاره فراز آیات 17-33:فرعونیان هم با ارسال موسی که با دلایل و نشانه ها بسویشان مبعوث شده بود، امتحان شدند اما دعوت او را نپذیرفته و تهدید به سنگباران کردند. اما خدا موسی و پیروانش را نجات داد و فرعونیان را با غرق کردن هلاک کرد.(نمونه ای از عذاب دنیایی خدا)
عصاره فراز آیات 34-42: اینها بعث و حشر بعد از مرگ را انکار میکنند اما چون آفرینش را هدفمند و غیر باطل خلق کردیم، قطعا در یوم الفصل همه را برای حساب کشی گرد می آوریم. و هیچ یاوری هم نخواهند داشت.
عصاره فراز آیات 43-57: در اخرت، در حالیکه کافران عذاب سخت دوزخ را که منکرش بودند می چشند، پرهیزکاران، با برخورداری از فضل خدا از نعمات بهشت متنعم خواهند بود.
عصاره فراز آیات 58-59: ای پیامبر این قران را برای تذکر گرفتن اسان و روان نازل کردیم. پس به کار خود ادامه بده و منتظر تحقق وعده خدا باش

درس سوره دخان: نزول قران و ارسال پیامبر، مطابق سنت همیشگی خدا در هشدار اقوام است اما سران کفر از آن روگردانند و نمیخواهند بپذیرند. انها منکر حشر و حساب اخروی و نزول عذاب الهی هستند. پس منتظر باش و ببین که چگونه در هنگام نزول عذاب(که اقوام نیرومند قبلی هم را هلاک کرد) اظهار ایمان میکنند (هر چند سودی به حالشان ندارد) و چگونه در آخرت عذاب سخت دوزخ را خواهند چشید.

ویرایش بوسیله کاربر 1399/03/03 09:37:58 ق.ظ  | دلیل ویرایش: edit

farhang Offline
#3 ارسال شده : 1403/08/25 11:44:40 ق.ظ
سید کاظم فرهنگ

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member, Administrators
تاریخ عضویت: 1390/02/31
ارسالها: 1,048
Iran (Islamic Republic Of)

48 تشکر دریافتی در 28 ارسال
خلاصه تفسیر سوره دخان از تفسیر تسنیم ایت اله جوادی املی

دخان
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿حم (۱) وَ الْكِتَابِ الْمُبِينِ (۲) إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ (۳) فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ (٤)
سوره مبارکهٴ «دُخان» که جزء «حواميم» هفت‌گانه است، در مکه نازل شده است؛ اين هفت سوره که مصدّر به «حم» است، گذشته از اينکه عناصر محوري اينها اصول دين است، بحث مهم اينها درباره وحي و نبوّت و کيفيت نزول وحي و امثال آنهاست.
اوّلِ اين «حواميم» هم به قرآن کريم اختصاص دارد: ﴿حم ٭ وَ الْكِتَابِ الْمُبِينِ﴾، سوگند به «کتاب مبين» در حقيقت سوگند به «بيّنه» است؛ قَسم‌هاي الهي به خود دليل و برهان است، پس اينکه مي‌فرمايد به قرآن قَسم! براي اينکه قرآن «بيّنه» و شاهد الهي است که «تبشير» و «إنذار» را خوب تحليل مي‌کند و مانند آن.
در بخش‌هايي از آيات قرآن کريم، قرآن به عنوان نور معرفي شده است که ﴿قَدْ جَاءَكُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَ كِتَابٌ مُبِينٌ﴾.
فرمود قَسم به قرآن که ما آن را در شب بابرکت نازل کرده‌ايم، ما براي «إنذار» اين کتاب را نازل کرديم: ﴿إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ﴾
﴿چه زماني قرآن نازل شده است﴾
يک طايفه از آيات عهده‌دار اين هستند که قرآن در ماه مبارک رمضان نازل شده است: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ﴾ طايفهٴ ديگر مي‌گويد که ما آن را در شب نازل کرديم؛ مثل همين آيه سوره «دُخان» که فرمود: ﴿إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ﴾، پس از نظر ظرفيت ماه، در ماه مبارک رمضان بود و برابر آيهٴ سه همين سوره «دُخان» هم در شبي از شب‌هاي ماه مبارک رمضان بود که فرمود ما آن را در شب بابرکت نازل کرديم و آن شب هم شب قدر است که ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾. بنابراين طبق اين سه طايفه از آيات مشخص مي‌شود که در چه زماني قرآن نازل شده است.

﴿نزول دفعی ونزول تدریجی ﴾
ظاهر اين آيات يعني اين سه طايفه آيات اين است که خود قرآن در ماه رمضان و در ليلهٴ مبارکه نازل شد، آن ليله هم ليلهٴ قدر است که ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾، با اينکه ظاهر چند طايفه از آيات قرآن کريم اين است که قرآن تدريجاً نازل شد؛ يعني در ظرف اين 23 سال به تدريج نازل شد. اگر قرآن تدريجاً نازل شد، اينها با ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾ يا ﴿فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ﴾ چگونه هماهنگ درمي‌آيد؟
آياتي که درباره نزول قرآن کريم است ـ مثل همين سوره «دُخان» که فرمود: ﴿إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ﴾؛ گاهي هم آن ليلهٴ مبارکه را مشخص مي‌کند؛ مثل اينکه ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾، هيچ‌کدام از اين آيات در شب قدر نازل نشد؛ يعني اين سوره مبارکهٴ «دُخان» يا آن سوره مبارکهٴ «بقره» که «بقره» در مدينه نازل شد و اين در مکه نازل شد، هيچ‌کدام از اينها در شب قدر نازل نشدند؛ ولي در همه اينها هست که ما قرآن را در شب قدر نازل کرديم، معلوم مي‌شود نزولي هست که در شب قدر واقع شده و با اين تفصيل هم مي‌تواند هماهنگ باشد. اگر همه اينها در شب قدر نازل شده بود، ديگر توجيهي نمي‌خواست؛ اما اين سوره‌ها در شب قدر نازل نشد، ولي اين آيات مي‌فرمايند که خدا قرآن را در شب قدر نازل کرده است. معلوم مي‌شود يک نزول است که مربوط به شب قدر است و يک نزول است که در طي اين 23 سال است.
مطلب ديگر آن است که اگر بخواهيد ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾ را توجيه کنيد و بگوييد که قرآن دو بار نازل شده است؛ يکي اينکه مثلاً تدريجاً نازل شده است و ديگری دفعتاً نازل شده است، چه اينکه در بعضي از تعبيرات هم هست. که آغاز نبوّت آن حضرت 27 رجب بود، در آغاز نبوّت بخشي از آيات قرآن مثل اوايل سوره «علق» نازل شده است: ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الأكْرَمُ﴾ و مانند آن، چگونه شما مي‌گوييد قرآن در ليلهٴ قدر و در ماه مبارک رمضان نازل شده است⁉️ با اينکه بين 27 رجب تا 23 و 24 و 25 ماه رمضان تقريباً دو ماه فاصله است؛ حالا چند آيهٴ اول در 27 رجب نازل شد، اين منافات ندارد که کلّ قرآن در ماه مبارک رمضان نازل بشود .
اين کتاب نمي‌تواند دفعتاً نازل شده باشد، چرا؟ براي اينکه در بسياري از اين آيات شأن نزولي دارد يا سؤالي دارد، سؤال مي‌کنند: ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ﴾،﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوح﴾، ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحيض﴾ که اين سؤال‌ها هست، بعد از دو روز يا سه روز جواب مي‌آيد که سرّ «أهلّة» اين است، سرّ «روح» اين است، سرّ و حکم آن عادت زنانه اين است؛ اين شأن نزول‌ها نشان مي‌دهد که اين کتاب حتماً تدريجي است! پس اين کتاب، يک کتاب تدريجي است! اين را اسباب نزول نشان مي‌دهد، اين سؤال و جواب‌ها نشان مي‌دهد و اين انتظار حضرت که پاسخي بيايد تا جواب عطا کند، نشان مي‌دهد که کتاب، کتاب تدريجي است، کتاب تدريجي چگونه دفعتاً نازل شده است؟!

لذا فرمودند که دو نزول هست: يک نزول دفعي است و يک نزول هم تدريجي است؛ نزول دفعي‌ آن در ليلهٴ قدر ماه مبارک رمضان بود و مانند آن و نزول تدريجي‌ آن در ظرف 23 سال بود؛ ولي آن شبهه همچنان باقي است. اينکه نزول دفعي شد يعني چه؟ يعني کلّ اين قرآن دفعتاً نازل شد؟ اگر دفعتاً نازل شد، آن‌جا که سؤال و جواب هست، حضرت منتظر چيست؟ گاهي دو روز يا سه روز کمتر يا بيشتر منتظر است! ﴿وَ اللَّهُ يَسْمَعُ تَحاوُرَكُما﴾،[ زن و شوهر درباره مسايل خانوادگي خودشان محاوره‌ و مجادله‌اي داشتند، آمدند خدمت پيغمبر(ص) و سؤالاتي کردند، بعد حضرت منتظر جواب بود که جوابی آمده است، يا آن‌که همسر حضرت گفت که ﴿مَنْ أَنْبَأَكَ هذَا قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ﴾. اين قصه‌هاي تدريجي نشان مي‌دهد که حادثه‌اي اتفاق مي‌افتد، وجود مبارک حضرت منتظر دستور الهي است، بعد حکم الهي نازل مي‌شود و حکم مشخص مي‌شود. پس اين کتاب نمي‌تواند يک کتاب دفعي باشد! اگر نزول آن دفعي بود و دفعتاً کلّ مجموعه اين کتاب نازل شد، حضرت منتظر چه بود؟
قهراً بين آن نزول دفعي و اين نزول تدريجي بايد فرق گذاشته شود، بيان نوراني امام سجاد(سَلامُ اللهِ عَلَيهِ) در اين دعای پايانی قرآن کريم را ملاحظه بفرماييد؛ در دعاي 42 صحيفهٴ سجاديه اين جمله‌هاي نوراني آمده: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَنْزَلْتَهُ عَلَی نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مُجْمَلًا وَ أَلْهَمْتَهُ عِلْمَ عَجَائِبِهِ مُكَمَّلًا وَ وَرَّثْتَنَا عِلْمَهُ مُفَسَّراً وَ فَضَّلْتَنَا عَلَی مَنْ جَهِلَ عِلْمَهُ وَ قَوَّيْتَنَا عَلَيْهِ لِتَرْفَعَنَا فَوْقَ مَنْ لَمْ يُطِقْ حَمْلَهُ»، اين بيان نوراني نشان مي‌دهد که قرآن به طور اجمال يک بار بر حضرت نازل شد و علم عجايب آن را ذات اقدس الهي الهام کرد، بعد مرحله تکميل و تفصيل ارائه شد
قرآن هم قضايي دارد و قَدَري؛ قضاي قرآن همان علم اجمالي، علم لدنّي و علم کلّي است به همه اين قرآن . و قَدَري هم دارد که ﴿فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ﴾، در همان قضا هم تثبيت شده است که تا فلان فرصت نرسد و باز نشود شما اعلام نکنيد؛ اين است که وجود مبارک حضرت منتظر است که وحي بيايد، جواب آن سؤال از «روح» يا سؤال از «أهلّة» را دريافت بکند و بعد به جامعه ابلاغ بکند.

اول سوره مبارکه «زخرف» فرمود اين کتاب را که ما اين را فرستاديم: ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾، اين‌جا «عربيِّ مبين» است و آن‌جا «عليِّ حکيم» است؛ آن‌جا سخن از عبري و عربي نيست، وقتي سخن از عبري و عربي نبود، اگر کسي با آن مقام بخواهد تماس بگيرد، يک مرحله است و با «عربيِّ مبين» بخواهد تماس بگيرد، يک مرحله ديگر است آن نزول اجمالي و نزول دفعي برای آن است که وجود مبارک حضرت با آن «عليِّ حکيم» ارتباط پيدا مي‌کند، کلّ قرآن آن‌جا هست! آن‌جا ديگر وقايع و کثرت‌ها و سؤال و جواب‌ها و امثال آنها نيست، چون کلّ حقايق قرآن در آن‌جا هست. نزول تدريجي‌ آن در ظرف 23 سال است که فرمود ما آن را «عربيِّ مبين» قرار داديم؛ در نشئهٴ «عليِّ حکيم» سخن از لفظ نيست، سخن از مفهوم نيست، سخن از واژه و کلمات نيست، سخن از تفصيل سُوَر و آيات نيست، بلکه حقيقت ملکوتي و علمي است.
درباره وجود مبارک حضرت هم فرمود که تو هر دو مرحله را ادراک مي‌کنی؛ هم ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِينُ ٭ عَلَی قَلْبِكَ﴾،هم ﴿وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ﴾ پس وجود مبارک حضرت يک صعود دارد که قرآن را از «عليِّ حکيم» فرا مي‌گيرد ـ از «لدي الله» ـ و يک مرحلهٴ فرود و نزولي دارد که فرشتگان بر قلب مطهّر او نازل مي‌شوند: ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ﴾ بنابراين وجود مبارک حضرت در مقام «لدي اللّهي» ﴿وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ﴾ را برابر سوره «نمل» دريافت مي‌کند، ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ﴾ را برابر آيات فراوان دريافت مي‌کند
مي‌ماند اين مطلب که اگر حضرت از «عليِّ حکيم» برخوردار بود، از آن علم اجمالي و متن کلّي برخوردار بود، چرا وقتي مطلبي را از آن حضرت سؤال مي‌کردند، منتظر نزول تدريجي بود؟ چرا منتظر بود که دوباره وحي بيايد؟

وجود مبارک حضرت تحت ولايت خداست، گفت: ﴿إِنَّ وَلِيِّيَ اللّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَ هُوَ يَتَوَلَّي الصَّالِحِينَ﴾.
وقتي انسان تحت ولايت «الله» بود، هيچ کاري را بدون اذن وليّ انجام نمي‌دهد و آن وليّ او که وجود مبارک حضرت تحت ولايت اوست، همه کارها را هدايت مي‌کند، اذن مي‌دهد و آن حضرت انجام مي‌دهد. ، او چون تحت ولايت «الله» است، تا سخن از ﴿وَ مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللّهَ رَمَي﴾ نيايد يا «وَ مَا نَطَقْتَ إذْ نَطَقْت وَ لکِنَ الله نَطَقَ» نيايد، ﴿وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي﴾ ظهور نمي‌کند،

﴿چه نزول تدريجي و چه نزول دفعي، به معناي آويختن است و نه به معناي انداختن.﴾
اين «حَبل متين»ي که فرمود: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً﴾ که تار و پود آن قرآن و عترت است، اين از بالا آمده است: «أَحَدُ طَرَفَيهِ بِيَدِ اللهِ سُبحَانَهُ وَ تَعَالي»؛ يک طرف آن به دست خداست و طرف ديگر آن هم به دست ماست و به ما هم گفتند: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً﴾. اين کتاب مثل باران نيست که ما همه‌ را به زمين انداخته باشيم، اين يک «حَبل متين» است! ما اين را به زمين آويختيم، يک؛ يک طرف آن بالاست، دو؛ طرف پايين به دست شماست، سه؛
بالا اسم ندارد، نه عبري، نه عربي، نه تازي، نه فارسي و نه آذري است، در آن‌جا سخن از لفظ و مفهوم نيست؛ مستحضريد که لفظ و مفهوم يک امر قراردادي است. اين «حَبل متين» بالاي آن «عليِّ حکيم» است و پايين آن «عربيِّ مبين»
بنابراين اگر ما قرآن را به عنوان يک «حَبل» آويخته تلقّي کنيم، برخورد ما با قرآن بهتر از آن برخورد تاريخي است که قرآن را خدا نازل کرده، به ما داده و در قيامت حسابرسي مي‌کند و اگر ـ إِن‌شَاءَ‌الله ـ با اين قرآني که در خدمت او هستيم، خوب رفتار بکنيم، ممکن است زمينهٴ آن «کتاب مکنون» هم برای ما حاصل بشود؛
اثبات اينکه ما قبلاً «ليلهٴ قدر» نداشتيم کار آساني نيست
مطلب ديگر اين است که ماه مبارک رمضان قبلاً هم بود، ليلهٴ قدر هم قبلاً هم بود، براي اينکه مقدرات الهي از زمان پيغمبر(صَ) به بعد که تنظيم نشده است، خدا به وسيله مأموران خود که مدبّرات امر هستند عالَم را دارد اداره مي‌کند؛ قضايي دارد، قَدَري دارد، هر کسي عمري دارد، رزقي دارد، تلاش و کوششي دارد. اين مقدّرات سالانه در ليلهٴ قدر مشخص می‌شد، اين‌طور نيست که اين جزء ره‌آوردهاي اسلام باشد! قضاي الهي هميشه بوده، قَدَر الهي هميشه بوده، مقدّرات هميشه بوده،
اما ما بگوييم مثلاً «ليلهٴ قدر» قبلاً نبود، مقدّرات الهي که بود! قضاي الهي که بود! قَدَر الهي که بود! در يک وقت سرانجام آن قضا به قَدَر تبديل مي‌شد. اثبات اينکه ما قبلاً «ليلهٴ قدر» نداشتيم کار آساني نيست. در قبلِ «ليلهٴ قدر» بود، ولي عظمت «ليلهٴ قدر» به اين است که خداي سبحان اين مقدّرات را در آن زمان به قدْر مي‌رساند و تفريق مي‌کند: ﴿فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ﴾، در اين فرصت مناسب قرآن نازل شده؛ مثل اينکه سرزمين مکه قبل از وجود مبارک حضرت برکتي داشت، چون خليل حق(سَلامُ اللهِ عَلَيهِ) آمده و کعبه‌اي را ساخته و خصيصه‌اي براي اين سرزمين پيدا شد، بعد وجود مبارک حضرت از همين سرزمين ظهور کرد، قرآن در همين سرزمين به عنوان زمين وحي نازل شد و مانند آن. بنابراين «ليلهٴ قدر» ظاهراً قبلاً بود و برکاتي هم داشت. اگر به «ليلهٴ قدر» سوگند ياد مي‌شود، به مناسبت آن نزول ملائکه است، به وسيله تفريق امر است و مخصوصاً در اسلام به وسيله نزول قرآن کريم است؛
﴿فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ﴾
ما يک قضا داريم و يک قَدَر؛ قضاي الهي يک اصل کلّي است؛ مثل ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ اين يک قضاي الهي است؛ اما قَدَري داريم که مربوط به تک‌تک افراد در زمان و زمين است که ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَيَستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لاَ يَسْتَقْدِمُونَ﴾، اين ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ يک اصل کلّي است و شامل همه اين قَدَرهاست، آن قَدَر و اندازه معين به تدريج نازل مي‌شود که ﴿فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ﴾، تفريق، تکميل تفصيل و جدا کردن اين است. در همان مرحلهٴ اجمال و اصل کلّي آمده است که تکميل اينها، تفصيل اينها و تفريق اينها مربوط به زمان و زمين خاص است که هر وقت آمده تو اعلام بکن. ما قَدَري داريم که زيد در چه زمانی مي‌ميرد که قابل تغيير هم هست و قضايي هم داريم که قابل تغيير نيست؛ قضايي که قابل تغيير نيست، اين است که ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾، کسي که نميرد در عالَم نيست؛ اما براي زيد مشخص شد که مثلاً فلان مقدار عمر دارد، اگر صله رحم کند و بهداشت را رعايت کند و اگر صله رحم نکند، صدقه ندهد و بهداشت را رعايت نکند و مانند آن عمر او کم مي‌شود؛ ابهامي نزد خدا نيست، زيرا خدا مي‌داند که زيد به سوء اختيار خود بيراهه مي‌رود، يا به حُسن اختيار خود در راه است، زيد کدام راه را انتخاب مي‌کند و پايان آن چيست «عِندَ الله» معلوم است؛ لذا فرمود: ﴿وَ أَجَلٌ مُسَمّي عِندَهُ﴾،
در جريان قرآن هم همين‌طور است؛ قرآن قضايي دارد و قَدَري؛ قضاي قرآن همان علم اجمالي، علم لدنّي و علم کلّي است به همه اين قرآن .و قَدَري هم دارد که ﴿فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ﴾، در همان قضا هم تثبيت شده است که تا فلان فرصت نرسد و باز نشود شما اعلام نکنيد؛ اين است که وجود مبارک حضرت منتظر است که وحي بيايد، جواب آن سؤال از «روح» يا سؤال از «أهلّة» را دريافت بکند و بعد به جامعه ابلاغ بکند.
﴿فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ﴾؛ يعني هر امر مُتقَن و متن بسته را ما در «ليلهٴ قدر» تفصيل مي‌دهيم و جدا‌جدا مي‌کنيم که مي‌شود شب قَدْر و قَدَر، نه شب قضا؛ لذا فرمود در شبي که ﴿فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ﴾، در آن شب و «ليلهٴ مبارکه» اين قرآن را نازل کرديم که مقدّرات به اين سبک نازل مي‌شود: ﴿أَمْراً مِنْ عِندِنَا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ ٭ رَحْمَةً مِن رَبِّكَ﴾؛

﴿أَمْراً مِنْ عِندِنَا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ ٭ رَحْمَةً مِن رَبِّكَ﴾؛
ما اصلاً براي رحمت همه اين کارها را انجام داديم، از طرف ما رحمت است! منتها آنچه شما دريافت مي‌کنيد، دو گونه است؛ ما غضب نمي‌فرستيم! آنچه از طرف ذات اقدس الهي است رحمت است که بعضي اين رحمت را مي‌گيرند؛ مثل نسيم که مي‌وزد يا شمس که مي‌تابد؛ اما در هر صورت هر کسي آنچه را که در درون خودش است را حاشا مي‌کند. آن نسيمي که مي‌آيد رحمت است، اگر بر بوستان بوزد بوي خوش پيدا مي‌شود و اگر بر «کَنيف» بوزد بوي بد پيدا مي‌شود. آن نسيمي که مي‌آيد و آن بادي که مي‌وزد رحمت است و نوري که مي‌آيد اين است؛ اگر اين نور به جاي بد بتابد آن منظرهٴ زشت ظاهر مي‌شود و به جاي خوب بتابد منظرهٴ زيبا ظاهر مي‌شود. فرمود آنچه از طرف ما می‌آيد رحمت است.

﴿رَبُّ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ وَ مَا بَيْنَهُمَا﴾
فرمود ما رحمت نازل مي‌کنيم، جهت آن اين است که ما ربوبيت داريم؛ اُلوهيت که معبود بودن خداست، محفوف به دو برهان است: يکي ﴿رَبُّ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ وَ مَا بَيْنَهُمَا﴾ پس ﴿لاَ إِلهَ إِلاّ هُوَ﴾،يکي هم ﴿رَبَّكُمْ وَ رَبَّ آبَائِكُمْ الأوَّلِينَ﴾ پس ﴿لاَ إِلهَ إِلاّ هُوَ﴾؛ پس اين وحدت معبود، وحدت اُلوهيت و توحيد الوهي، محفوف به دو برهان است که ربوبيتِ حق در آغاز و انجام اين را بدرقه مي‌کند يا به استقبال آن مي‌روند. هيچ معبودي جز خدا نيست، چرا؟
براي اينکه نظام را او دارد مي‌پروراند، يک؛ هيچ معبودي جز خدا نيست، چرا؟
براي اينکه شما را او دارد مي‌پروراند، حيات و ممات شما به دست اوست، اين دو.
﴿رَبُّ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ وَ مَا بَيْنَهُمَا﴾، آن‌جايي که ﴿مَا بَيْنَهُمَا﴾ نيست، عنوان ﴿السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ﴾ شامل آن مي‌شود، آن‌جايي که «تصريح» لازم باشد، گاهي مي‌فرمايد: ﴿مَا فِيهِنَّ﴾ يا ﴿مَا بَيْنَهُمَا﴾، آن‌جايي که نفرمود ﴿مَا فِيهِنَّ﴾ يا ﴿مَا بَيْنَهُمَا﴾ منظور از ﴿السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ﴾ مجموع نظام خلقت است. آن‌جايي که تفصيل داده، آن‌جا تفکيک کرده، تفصيل است و آن قبلي اجمال است.
فرمود: ﴿لاَ إِلهَ إِلاّ هُوَ يُحْيِي وَ يُمِيتُ رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبَائِكُمُ الأوَّلِينَ﴾،
﴿لاَ إِلهَ إِلاّ هُوَ يُحْيِي وَ يُمِيتُ رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبَائِكُمُ الأوَّلِينَ﴾، نگوييد: ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَي أُمَّةٍ﴾آباء شما را هم «الله» آفريد! ﴿إِن كُنتُم مُوقِنِينَ﴾؛ يعني بايد يقين داشته باشيد، ولی متأسفانه شما يقين نداريد، ﴿بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ يَلْعَبُونَ﴾؛ در اين شک داريد بازي مي‌کنيد. لَعب را هم قبلاً ملاحظه فرموديد، بازي به هر سبکي که باشد، به صورت فيلم باشد، يا به صورت سريال باشد، بازي بازي است! اين لَعب را که گفتند لعب، گفتند چون اين مثل لُعاب دهان است، اين لُعاب دهان هرگز انسان تشنه را سير نمي‌کند، کمي که انسان لب را بخواهد با لُعاب تَر کند از بين مي‌رود، اين فقط در حدّ لُعاب است؛ لَعب‌ها و بازي‌ها فقط در حدّ يک لُعاب دهان است، ﴿بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ يَلْعَبُونَ﴾، خبري نيست!
حالا اين ﴿فَارْتَقِبْ﴾ يک توبيخ و تهديدي است. آيه سوم همين سوره مبارکه «دخان» اين است که ﴿إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ﴾ و راه «إنذار» آن هم اين است که اوّل يک قصه عام را ذکر مي‌کند، بعد سرگذشت طاغوتيان را بيان مي‌کند. در اين‌جا که فرمود: ﴿إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ﴾، حالا دارد «إنذار» مي‌دهد

﴿فَارْتَقِبْ يَوْمَ تَأْتِي السَّماءُ بِدُخَانٍ مُبِينٍ﴾
. منتظر باش! مراقب باش! روزي است که فضا با دودِ روشن مي‌آيد! نه دود روشن در مقابل تاريک؛ يعني دودي که معلوم است همه جا را تاريک کرده است. اين دود گاهي براي آن است که خفه بکند وگاهي براي آن است که فضا را باز کند. دميدن دو گونه است؛ قبلاً که با هيزم کار مي‌کردند اين‌طور بود، دو گونه «نفخ» بود يک نفخي بود که اوّل آن آشپز مي‌دميد به اين چوب که اين شعله‌ور بشود، يک وقت است که وقتي کارش تمام شد مي‌دمد که اين شعله خاموش بشود، پس يک نفخ است براي روشن شدنِ شعله و نفخي است براي خاموش کردن شعله؛ در «نفخ» صور اوّل براي خاموش کردنِ اين چراغ جهان طبيعت است، در نفخ دوم ﴿ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَي فَإِذَا هُمْ قِيَامٌ يَنظُرُونَ﴾، با دميدن ديگر جهان زنده مي‌شود.
دود هم دو گونه است: يک دود است خفه کننده که در اين‌جا آمده، فرمود به دُخاني که خفه کننده و آثار عذاب در آن است، دوم دودي است که در سوره مبارکهٴ «فصّلت» هست که فرمود ما با دود اين منظومه‌هاي شمسي را به راه انداختيم، ﴿ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ وَ هِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ ٭ ﴾؛ ما با دود، شمس و قمر ساختيم، اين‌طور نيست که با برليان شمس و قمر ساخته باشيم! ما با دود، اين منظومه‌هاي شمسي را ساختيم، راه شيري را ساختيم و ميليون‌ها ستاره ساختيم، پس يک دود است که زمينهٴ شکوفايي و روشني نظام را فراهم مي‌کند، آن در سوره مبارکه «فصّلت» است ، و يک دود است که خفه کننده است که در سوره مبارکه «دُخان» آمده است؛
حالا يا اين عذاب در دنياست و قبل از مسئله قيامت است، «کَمَا ذَهَبَ إليهِ البَعضْ»؛ يا جزء «أَشْرَاطُ السَّاعَة» است، «کَمَا ذَهَبَ إليهِ الآخَرُون»؛ ولي دو شاهد است که برابر هر دو شاهد، اين دو نوع تفسير پيدا شده است؛
از اينکه فرمود وقتي ﴿يَغْشَي النَّاسَ هذَا عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾ يک عدّه مي‌گويند: ﴿رَبَّنَا اكْشِفْ عَنَّا الْعَذَابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ﴾، مي‌گويند بردار! از اين معلوم مي‌شود که اين خطر در دنياست، اما اين که فرمود: ﴿يَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْكُبْرَي﴾، اگر ظرف همان «دُخان» باشد، اين معلوم مي‌شود جزء «أَشْرَاطُ السَّاعَة» است و مربوط به مسئله قيامت است.
به هر تقدير اين «إنذار» هست؛ يا قبل از قيامت يا جزء «أَشْرَاطُ السَّاعَة»، خطري دامن‌گير انسان تبهکار مي‌شود و او به خاطر اضطرار دست به دامن خدا مي‌برد و ذات اقدس الهي هم فرمود که کتاب الهي آمده؛ اما شما اعراض کرديد، نتيجه آن اعراض تلخ شما گرفتاري اين عِقاب است.
﴿رَبَّنَا اكْشِفْ عَنَّا الْعَذَابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ﴾،
آنها وقتي اين عذاب دردناک را ديدند يا مي‌بينند ـ به هر دو تفسير ـ مي‌گويند: ﴿رَبَّنَا اكْشِفْ عَنَّا الْعَذَابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ﴾، می‌گويند که ما ايمان مي‌آوريم، پاسخي که ذات اقدس الهي به اينها مي‌دهد نظير کار قوم يونس است، ﴿أَنَّي لَهُمُ الذِّكْرَي﴾؛ چه وقت مي‌شود که اينها متذکر بشوند؟! در حالي که ﴿وَ قَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ﴾؛ پيامبر ما(صَ) آمد و همه حقايق را براي آنها روشن کرد ﴿مُبِينٌ﴾، ﴿ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ﴾؛ از او رو برگرداندند و گفتند اين حرف‌ها وحي نيست و ديگران يادت دادند؛ مثلاً «يُعَلِّمْهُ عَجَمي» و تو ـ مَعَاذَالله ـ جن‌زده هستي! ﴿وَ قَالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ﴾؛ هم ديگران يادت دادند و اين حرف‌ها از خودت نيست و هم ـ مَعَاذَالله ـ جن‌زده هستي، اصلاً مجنون يعني جن‌زده.
﴿يَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْكُبْرَي إِنَّا مُنتَقِمُونَ﴾؛
فرمود ما در گذشته اين کار را کرديم؛ يعني اين عذاب آمد که ما صَرف نظر کرديم، شما برگشتيد و دوباره گفتيد: ﴿مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ﴾، اما ﴿إِنَّكُمْ عَائِدُونَ﴾؛ شما دوباره برمي‌گرديد! ولي بر فرض ما آزمون را تکرار کرديم و شما برگشتيد و دوباره همان کار را انجام داديد، مادامي که در دنيا هستيد در حال اختيار و امتحان هستيد؛ ولي روزي مي‌رسد که ﴿بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ﴾؛ آن «بطشهٴ کبري» مي‌آيد که ديگر در آن «بطشهٴ کبري» هيچ اماني نيست؛ ما انتقام مي‌گيريم، البته آنچه را که ذات اقدس الهي انتقام مي‌گيرد، يقيناً کمتر از آن جُرمي است که انسان انجام مي‌دهد؛ اما انسان نمي‌داند که فرمان خدا را زير پا مي‌گذارد يعني چه، فرمان پيغمبر را زير پا مي‌گذارد يعني چه، اينها همين کسانی هستند که مي‌گويند: ﴿إِنْ هِيَ إِلاّ حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَ نَحْيَا﴾،
آيه ده تا آيهٴ شانزده مورد اختلاف صاحب‌نظران است که اين چند آيه يک قضيه را بيان مي‌کنند يا دو قضيه را؟
برخي‌ها خواستند بگويند صدر آن متوجّهٴ عذاب دنياست و ذيل آن هم متوجّه عذاب آخرت است؛ بعضي از شواهد دلالت مي‌کند بر اينکه ﴿فَارْتَقِبْ يَوْمَ تَأْتِي السَّماءُ﴾ مربوط به دنياست، آن‌گاه ﴿يَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْكُبْرَي إِنَّا مُنتَقِمُونَ﴾ مربوط به عذاب آخرت است و چون صدر و ذيل با هم هماهنگ نيست، ابهامي در خلال کلمات بعضي از مفسّران هست؛
ولي اگر ما آيه ده تا آيه پانزده را مربوط به عذاب دنيا بدانيم و ﴿يَوْمَ نَبْطِشُ﴾ را مربوط به آخرت بدانيم، ابهامي در کار نيست و تعارض صدر و ذيل هم نيست. فرمود در دنيا چنين حادثه‌اي پيش مي‌آيد، آنها پناهنده مي‌شوند و مي‌گويند: ﴿رَبَّنَا اكْشِفْ عَنَّا الْعَذَابَ﴾؛ ما عذاب را برمي‌داريم، اينها دوباره به طرف گناه برمي‌گردند. اين ﴿إِنَّا كَاشِفُوا الْعَذَابِ﴾ نمي‌تواند مربوط به مسئله آخرت باشد، چون ﴿إِنَّكُمْ عَائِدُونَ﴾ يعني برمي‌گرديد به طرف گناه! اگر «عَائِدُونَ إِلَي العِصيان»، پس معلوم مي‌شود که کشف عذاب مربوط به دنياست نه آخرت؛ در آخرت عذاب هست و براي بعضي‌ها کشف عذاب و نجات هست؛ اما «عُود إلَي العِصيان» ديگر نيست.
مرحوم امين الاسلام نظر شريفشان اين است که ﴿إِنَّا كَاشِفُوا الْعَذَابِ﴾، يعني موقتاً عذاب را برمي‌داريم.«إِنَّکُم عَائِدُونَ إِلَي العَذَابِ الاَکبَر»، در حالي که چنين چيزي در معاد سابقه ندارد؛ عدّه‌اي که معذّب‌ هستند، رفع عذاب متخلّل نخواهد بود؛ يا تخفيف است و نجات، يا عذاب مستمرّ. بنابراين احتمال اينکه ﴿إِنَّا كَاشِفُوا الْعَذَابِ﴾ مربوط به معاد باشد تام نيست، براي اينکه دارد ﴿إِنَّكُمْ عَائِدُونَ﴾؛ يعني «عَائِدُونَ إِلَي المَعصِية»، معلوم مي‌شود که مربوط به آخرت نيست، بلکه درباره دنياست و آنچه را که مرحوم امين الاسلام فرمودند که بين عذاب محدود و عذاب اکبر يک چند لحظه‌اي اينها آرام هستند، شاهد قرآني نداريم

﴿ جريان وجود مبارک موساي کليم نسبت به قوم فرعون ﴾
. مستحضريد که جريان کليم حق را قرآن بيش از صد بار ذکر کرده است! بخشي از سُوَري که در مکه نازل شد داستان انبيا را به طور اجمال ذکر مي‌فرمايد؛ مثل اينکه در همين سوره «دُخان» جريان قوم «تُبَّع» را در عرض يک سطر ذکر مي‌کند، ولي تا حدودي خطوط کلّي جريان موساي کليم را به صورت باز ‌بيان مي‌کند. سرّش آن است که جريان موساي کليم مطالب فراواني را به همراه دارد.
فرمود: ﴿وَ لَقَدْ فَتَنَّا﴾ قبل از قوم حجاز و مانند آن، قوم فرعون را آزموديم و رسول کريمي، يعني موساي کليم(سَلامُ اللهِ عَلَيه) از طرف خدا آمد و چند پيام آورد: يکي اينکه مردم ـ بندگان خدا ـ «أَمَانَةُ اللَّه» هستند و مسئولين امين خدا می‌باشند که بايد اين امانت را رعايت کنند و من «أَمِينُ اللَّه» هستم، بايد امانت خدا را به «أَمِينُ اللَّه» داد، اين يک مطلب. بعد فرمود اگر شما درباره مردم بدرفتاري کرديد، نسبت به امانت خيانت کرديد و اگر نسبت به من بدرفتاري کرديد، نسبت به «أَمِينُ اللَّه» بدرفتاري کرديد؛ چه ظلم شما نسبت به «أَمَانَةُ اللَّه» باشد و چه ستم شما نسبت به «أَمِينُ اللَّه» باشد، در هر دو حال ظلم به خدا در مقام فعل است؛ يعني دين خدا و حکم خدا را شما ستم مي‌کنيد؛ مثل ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ﴾؛ يعني «إنْ تَنصُرُوا دِينَ الله»؛ شما به دين خدا، حکم خدا و قانون خدا داريد ستم مي‌کنيد. در هر دو حال؛ چه ستم به «أَمَانَةُ اللَّه» باشد و چه ستم به «أَمِينُ اللَّه» باشد، ستم به حکم خدا و دين خداست؛
لذا فرمود: ﴿وَ أَن لاَ تَعْلُوا عَلَي اللَّهِ إِنِّي آتِيكُم بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ﴾؛ من يک معجزه شفّاف و روشني دارم که هيچ بهانه‌اي براي شما نمي‌گذارد و اگر بخواهيد به من ستم بکنيد، لي من به مأمني پناهنده شدم که او مرا پناه مي‌دهد: ﴿وَ إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ أَن تَرْجُمُونِ﴾؛ يعني «رَجم» بکنيد. در آيه سوره مبارکه «طه» خوانده شد که خداي سبحان به موسي و هارون(سَلامُ اللهِ عَلَيهِمَا) فرمود: ﴿لاَ تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَ أَرَي﴾؛ نترسيد من با شما هستم؛ لذا وجود مبارک کليم حق بين دو خطر، يعني بين ارتش جرّار فرعون و بين دريا گفت: ﴿كَلّا إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ﴾؛ من هيچ هراسي ندارم، با اينکه بين دو خطر قرار گرفته بودند! آن‌جا خدا فرمود: ﴿لاَ تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَ أَرَي﴾، پس ﴿لاَ تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكُمَا﴾.
اين‌جا هم کليم حق فرمود: ﴿وَ إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ﴾ که شما مرا «رَجم» کنيد. اين جريان «رَجم» در مَدين بود و در جريان خيلي از انبيا بود که آنها را به آن تهديد مي‌کردند که منظور همان سنگسار است يا تبعيد است و مانند آن، بعد فرمود اگر ايمان نمي‌آوريد مرا رها کنيد تا آزاد باشم، من باشم و اين مردم: ﴿وَ إِن لَمْ تُؤْمِنُوا لِي فَاعْتَزِلُونِ﴾؛ يعني کاري با من نداشته باشيد، بعد با ذات اقدس الهي مناجات کرد: ﴿فَدَعَا رَبَّهُ أَنَّ هؤُلاَءِ قَوْمٌ مُجْرِمُونَ﴾؛ اينها حرف‌ها را گوش نمي‌دهند! پاسخ آمد که عذاب اينها رسيده است ﴿فَأَسْرِ بِعِبَادِي﴾؛ يعني امانت‌هاي مرا شبانه جابه‌جا بکن. ﴿فَأَسْرِ بِعِبَادِي لَيْلاً﴾، اين ﴿لَيْلاً﴾ تأکيد است، چون «إسراء» همان سِير در شب است اما بدان که وقتي حرکت کرديد، آنها هم مأموراني دارند که مواظب‌ هستند و شما را تعقيب مي‌کنند، وقتي که به دريا رسيديد: ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً فِي الْبَحْرِ يَبَساً﴾،
بعد به اين فکر نباشيد حالا که شما از دريا گذشتيد، اينها هم مي‌توانند از دريا بگذرند و شما را دستگير کنند، شما فقط يک عصا بزن و بعداً را کاري نداشته باش: ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً فِي الْبَحْرِ يَبَساً﴾؛ اين دريا خشک مي‌شود، حتي گفتند پاهاي آنها هم تَر نشد! کفش يا پاي آنها تَر نشد! بعد فرمود نگران اين نباش که اين جاده و بستر خاکي چه مي‌شود! دست به آن نزن، ما با آن کار داريم. ﴿وَ اتْرُكِ الْبَحْرَ رَهْواً﴾؛ يعنی به همين باز بودن، به همين وسعت، به همين صافي و به همين خشکي بگذار باشد، ما کار داريم! «رَهو» را هم به معني «ساکن» معنا کردند و هم به معني «سِعِه»؛ يعني به اين راه بازِ وسيعِ خشک دست نزن، چون ما کار داريم؛ اينها همه‌شان بايد بيايند داخل، بعد ما اين راه را ببنديم! شما آخرين نفرتان که رد شدند، همه آنها تازه مي‌رسند به وسط اين راه.چرا کاري نداشته باش؟ چون بقيه به عهدهٴ ماست! ﴿إِنَّهُمْ جُندٌ مُغْرَقُونَ﴾، شما فقط يک عصا بايد بزني، بقيه کارها را ما بايد انجام بدهيم، آن عصا زدن هم باز به اذن ماست! ﴿وَ اتْرُكِ الْبَحْرَ رَهْواً إِنَّهُمْ جُندٌ مُغْرَقُونَ﴾؛
يک گروهي‌اند که به حساب خودشان ارتش جرّار هستند، ولي همه‌ آنها غرق مي‌شوند؛ منتها ما دستور مي‌دهيم بدن فرعون را که عبرت قرار بگيرد: ﴿فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً﴾، بقيه را آب مي‌برد. بعد فرمود: اينها يعني آل فرعون که به دريا افتادند و غرق شدند: ﴿كَمْ تَرَكُوا مِن جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ﴾؛ چقدر باغ‌ها و پارک‌هاي فراواني احداث کردند و گذاشتند! چقدر چشمه‌هاي خوبي جوشان کردند يا از چشمه‌هاي جوشان مدد گرفتند و استفاده کردند! ﴿وَ زُرُوعٍ وَ مَقَامٍ كَرِيمٍ﴾؛ کشاورزي‌هاي فراوان، منزلت‌هاي خوب، زيبا و دلپذير داشتند که همه اينها را ترک کردند، ﴿وَ نَعْمَةٍ كَانُوا فِيهَا فَاكِهِينَ﴾؛ چه نعمت‌هاي فراواني که خدا به اينها داد و اينها بهره‌مندانه در آن نعمت زندگي مي‌کردند! تنها اينها نبودند که به کام خطر افتادند و همه اموال آنها به ارث ديگران رسيد، بلکه اينها سنّت ماست!
﴿كَذلِكَ وَ أَوْرَثْنَاهَا قَوْماً آخَرِينَ ٭ فَمَا بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الأرْضُ وَ مَا كَانُوا مُنظَرِينَ﴾؛
به اينها مهلت داديم و وقتي که مهلت آنها تمام شده، از اين به بعد مهلتي در کار نبود، آسمان و زمين براي اينها اشک نريختند! دربارهٴ مؤمن دارد که اگر مؤمن بميرد، آسمان براي او اشک مي‌ريزد؛ حالا منظور از آسمان در بعضي از تعبيرات «أهلُ السَّماء» است؛ يا نه، اين‌طور نيست که «أهل» مقدّر باشد، گريه هر چيزي مناسب با خود اوست، خنده هر چيزي مناسب با اوست، هر چيزي به هر حال ادارک دارد، شهادت مي‌دهد و شکايت مي‌کند؛ اين ﴿يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا ٭ بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَي لَهَا﴾ نشان مي‌دهد که اينها حامل اسرار الهي‌ هستند. بنابراين زمين مي‌تواند براي مؤمن گريه بکند، آسمان مي‌تواند براي مؤمن گريه بکند، گريه خاص خودشان را دارند و ادراک هم دارند .
اما درباره اينکه فرمود: ﴿فَمَا بَكَتْ﴾؛ يعني هيچ حادثه‌اي پيش نيامد، آسمان به حال اينها گريه نکرد، زمين به حال اينها گريه نکرد و به طور عادي اينها رخت بربستند، وقتي هم که عذاب الهي برسد مهلت ندارند، چون ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ يَستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لاَ يَسْتَقْدِمُونَ﴾.
اما از اينکه فرمود: ﴿وَ مَا كَانُوا مُنظَرِينَ﴾؛ يعني وقتي که ذات اقدس الهي تصميم گرفت مرگ نهايي اينها را برساند، ديگر به اينها مهلت داده نشد: ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ يَستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لاَ يَسْتَقْدِمُونَ﴾. مستحضريد همان‌طوري که اين ﴿يَسْتَقْدِمُونَ﴾ محال است، ﴿يَستَأْخِرُونَ﴾ هم محال است. وقتي که فرصت نرسيده، انسان بميرد يعني چه؟ يعني همان‌طوري که فرصت نرسيده و زمان نشده مرگ محال است، وقتي هم که وقت آن آمد تأخير محال است. لذا فرمود: ﴿وَ مَا كَانُوا مُنظَرِينَ﴾،
حالا که اينها غرق شدند، خداي سبحان مي‌فرمايد که اينها پنج چيز را به ارث گذاشتند؛ البته اينها به عنوان نمونه است؛ يعني تمام اموال آنها جا مانده است. فرمود که وقتي اينها مُردند و غرق شدند: ﴿كَمْ تَرَكُوا مِن جَنَّاتٍ﴾؛ باغ‌هاي فراوان، ﴿وَ عُيُونٍ﴾؛ چشمه‌هاي فراوان، ﴿وَ زُرُوعٍ﴾ مزرعه‌ها و کشاورزي‌ها، ﴿وَ مَقَامٍ كَرِيمٍ﴾؛ منزلت‌هاي خوب و برجسته و مرفّهانه، ﴿وَ نَعْمَةٍ كَانُوا فِيهَا فَاكِهِينَ﴾، اين پنج مورد؛ تمام اينها را ترک کردند، ﴿كَذلِكَ وَ أَوْرَثْنَاهَا قَوْماً آخَرِينَ﴾؛ ما اينها را به يک گروه ديگر داديم.
بني‌اسرائيل به حسب ظاهر به دو گروه تقسيم شدند: يک عده اهل هجرت بودند که با موساي کليم(سَلامُ اللهِ عَلَيهِ) مأمور شدند که حرکت کنند: ﴿فَأَسْرِ بِعِبَادِي لَيْلاً﴾ و عدّه‌اي هم ظاهراً در همان مصر ماندند که از آيه 59 سوره مبارکه «شعراء» برمي‌آيد که اين گروه در همان مصر ماندند و وارث سرزمين‌ها، باغ‌ها و بوستان‌هاي آلِ فرعون شدند، چون در آيه 57 به بعد همان سوره «شعراء» دارد: ﴿فَأَخْرَجْنَاهُم مِّن جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ ٭ وَ كُنُوزٍ وَ مَقَامٍ كَرِيمٍ ٭ كَذلِكَ وَ أَوْرَثْنَاهَا بَنِي إِسْرَائِيلَ﴾،بعد فرمود: ﴿فَأَتْبَعُوهُم مُّشْرِقِينَ﴾، پس معلوم مي‌شود که بني‌اسرائيل دو گروه شدند: يک عدّه مهاجر که در خدمت موساي کليم(سَلامُ اللهِ عَلَيهِ) بودند و يک عدّه هم که در همان سرزمين خودشان ماندند.اينها که ماندند ﴿أَوْرَثْنَاهَا بَنِي إِسْرَائِيلَ﴾ و آنها را که وجود مبارک موساي کليم به همراه برد، آنها حالا دوباره برگشتند به مصر يا برنگشتند که مرحوم امين‌الاسلام و ديگران نظرشان اين است، البته اين آسان نيست؛ ظاهراً آنها در همان سرزمين سينا و فلسطين ماندند، بازگشت آنها به مصر اگر از راه کِشتي بود که ممکن بود و اگر از راه خشکي بود ممکن بود؛ ولي به هر حال بعيد بود و نقل نکردند آنها که رفتند به سرزمين فلسطين و سينا به مصر دوباره برگشتند! در نتيجه همان‌هايي که در مصر بودند و مهاجرت نکردند، وارث «زروع» و «جنّات» و باغ و بوستان‌هاي آلِ فرعون شدند؛ اين جريان دو قسمت تقسيم شدنِ بني‌اسرائيل بود.
بعد فرمود: ﴿وَ لَقَدْ نَجَّيْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنَ الْعَذَابِ الْمُهِينِ﴾، سرّ اينکه در اين‌جا از بني‌اسرائيل به ضمير تعبير نشده و با اسم ظاهر بيان شده، براي اين است که قصه‌اي ديگری براي بني‌اسرائيل است.
﴿وَ لَقَدْ نَجَّيْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ﴾ آنهايي که ماندند را نمي‌گويد ﴿نَجَّيْنَا﴾، همين‌ها که از دريا گذشتند را مي‌گويد: ﴿نَجَّيْنَا﴾، قَدر متيقّن آن اينها هستند؛ البته آنهايي هم که مهاجر نبودند و مقيم بودند هم مشمول اين عنايت هستند


فرمود: ﴿وَ لَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَي عِلْمٍ عَلَي الْعَالَمِينَ﴾؛
ما عالمانه بني‌اسرائيل را خصيصه‌اي داديم که به هيچ گروهي نداديم و آن کثرت انبياست، چون قسمت مهم انبيا همين انبياي بني‌اسرائيلي‌ هستند؛ ما اينها را از اين نظر فيض جهاني داديم که هيچ کس مثل اينها از اين فيض برخوردار نيست و آن کثرت انبياست! اما اين کثرت نه به خاطر آن است که لياقت اينها باشد، بلکه در اثر شرارت، ضلالت، جهالت و غوايت اينهاست، اين کثرت انبيا براي لياقت اينها نيست.گاهي امتي «خِيَرَةُ اللَّهِ»‌ است؛ اما نه براساس فضيلتي که دارند، بلکه براساس آن شرارتي که دارند خدا انبياي فراواني را براي اينها فرستاده است، چون قسمت مهم انبياي ابراهيمی برای بني‌اسرائيل‌ مبعوث شدند و حافظان شريعت موساي کليم‌ می‌باشند و در همين قوم نازل شدند و نشانهٴ شرارت آنها هم اين است که اينها از نظر پيامبرکُشي بيشترين امت‌ هستند! اين ﴿وَ قَتْلَهُمُ الأنْبِيَاءَ﴾ برای اينهاست، ﴿وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقّ﴾ برای اينهاست. درست است، برخي‌ از اُمم ممکن است که دست به قتل پيامبرشان زده باشند، اما هيچ امتي مثل بني‌اسرائيل پيغمبرکُشي نکرده است، پس از بس شرارت، غوايت و ضلالت داشتند، نياز بود که مرتّب ذات اقدس الهي براي آنها راهنمايان الهي بفرستد. پس اينها جزء «خِيَرَةُ اللَّهِ»‌ نيستند، براي مهار کردن اينها انبياي فراواني آمده است، ﴿وَ لَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَي عِلْمٍ عَلَي الْعَالَمِينَ﴾.
بنابراين اين صدر و ساقهٴ قرآن را که بررسي مي‌کنيد، آبرويي براي يهودي‌ها نگذاشت، شما براي کدام قوم ديديد که ﴿كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ﴾ آمده باشد؟ برای همين‌ها بود! کدام قوم آمده باشند که ﴿وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقّ﴾؟ برای همين‌ها بود! ﴿وَ لاَ تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَي خَائِنَةٍ مِنْهُمْ﴾ هم برای همين‌ها بود! بنابراين ﴿اِخْتَرْنَا﴾؛ يعني از بس اينها اهل جهالت و مَکر و خيانت بودند، ما هيچ چاره‌ای نداشتيم و مرتّب انبيا را فرستاديم؛ البته اينها هم مرتّب آنها را کشتند.

.﴿إِنَّ هؤُلاَءِ لَيَقُولُونَ﴾؛ إِنْ هِيَ إِلاّ مَوْتَتُنَا الْأُولَي﴾؛آغاز اين سوره مبارکهٴ «دخان» فرمود اينها يک مشکل جدّي درباره معاد دارند. بعد فرمود: ﴿يَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْكُبْرَي﴾ که در آنها سخن از معاد بود. فرمود اينها منکر مسئله معاد هستند و مي‌گويند پايان زندگي مرگ است و انسان با مُردن مي‌پوسد و نابود مي‌شود. ﴿إِنَّ هؤُلاَءِ لَيَقُولُونَ﴾؛ حتماً حرف‌ها و منطق آنها اين است که ـ مَعَاذَالله ـ بعد از مرگ خبري نيست، ﴿إِنْ هِيَ إِلاّ مَوْتَتُنَا الْأُولَي﴾؛ فقط يک مرگ است و بعد از مرگ خبري نيست، ﴿وَ مَا نَحْنُ بِمُنشَرِينَ﴾ اينکه شما مي‌گوييد «يَوْمَ النُّشُور»ي هست و ﴿أَنشَرَ﴾ يعني «أَحْيَاء» و ما دوباره زنده نمي‌شويم، چنين مطلبي درست نيست. در سوره مبارکهٴ «جاثيه» که در پيش است، آيه 24 هم همين حرف را دارد، مي‌گويند: ﴿مَا هِيَ إِلاّ حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَ نَحْيَا وَ مَا يُهْلِكُنَا الاَّ الدَّهْرُ وَ مَا لَهُم بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاّ يَظُنُّونَ﴾. در اين‌جا حرف آنها به اين صورت است که بيش از يک مرگ نيست: ﴿إِنْ هِيَ إِلاّ مَوْتَتُنَا الْأُولَي﴾ و در آن‌جا سخن اين است که بيش از يک حيات نيست ﴿مَا هِيَ إِلاّ حَيَاتُنَا الدُّنْيَا﴾ و سرّ آن هم اين است که اين ﴿إِنْ هِيَ إِلاّ مَوْتَتُنَا الْأُولَي﴾ که يعني ما بيش از يک مرگ نداريم، اين ﴿الْأُولَي﴾ گاهي در مقابل ثانيَ است و گاهي مقابل ندارد؛ اينها که مي‌گويند: ﴿إِنْ هِيَ إِلاّ مَوْتَتُنَا الْأُولَي﴾؛ يعني ما يک مرگ بيشتر نداريم و فقط يک مرگ است؛ يعني مرگ پايان زندگي ماست که انسان مي‌ميرد و مي‌پوسد، تمام شد و رفت. ﴿إِنْ هِيَ إِلاّ مَوْتَتُنَا الْأُولَي﴾ يک مرگ است و أولايي نيست که در مقابل ثانيه باشد، اين وجه اوّل.
وجه دوم ـ آيه يازده سوره مبارکهٴ «غافر» اين است که در روز قيامت هنگامي که مي‌خواهد حساب‌ها بررسي بشود، افراد مي‌گويند: ﴿رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ﴾؛ ما را دو بار زنده کردي و دو بار ميراندي؛ يک بار در دنيا ما را زنده کردي، بعد «إماته» کردي و مُرديم؛ وقتي مُرديم و به حيات برزخي ما را زنده کردي که اين شد حيات دوم. بار ديگر ما را از برزخ «إماته» کردي و وارد قيامت و معاد کردي، پس ما دو مرگ داريم و دو حيات؛ حيات دنياست و مرگ بعد از حيات است، يک حيات و مرگ؛ وارد برزخ مي‌شويم حيات دوم، از برزخ مي‌ميريم منتقل مي‌شويم وارد قيامت مي‌شويم که مي‌شود دو مرگ و دو حيات. هر هجرتي دو چهره دارد: يک مسافر که هجرت مي‌کند از آن جهت که ما را ترک مي‌کند و ما او را نمي‌بينيم، اين مي‌شود غيبت. و از آن جهت که وارد صحنه ديگر مي‌شود، مي‌شود حضور و شهادت.
مرگ از اين جهت است که ما آن را نمي‌بينيم، نه اينکه او نابود شد! او دارد مي‌رود و وارد صحنه ديگر شده، کاملاً هست! وقتي از امام(سَلامُ اللهِ عَلَيهِ) سؤال مي‌کنند که برزخ چه وقت است؟ فرمود: «الْقَبْرُ مُنْذُ حِينِ مَوْتِهِ إِلَی يَوْمِ الْقِيَامَة».
ما ديگر چهار تا عالم نداريم که يکی دنيا، يکی قبر، يکی برزخ و يکی قيامت باشد، ما سه عالم داريم؛ دنيا و برزخ و قيامت داريم و برزخ همان قبر است که سؤال و جواب و کلّ جريان، به تعبير ديني گاهي از آن به برزخ ياد مي‌شود و گاهي از آن به قبر. پس وجه اوّل اين است که اينها مي‌گويند که ما يک مرگ داريم و بعد از مرگ خبري نيست: ﴿إِنْ هِيَ إِلاّ مَوْتَتُنَا الْأُولَي﴾ تمام شد و رفت. وجه دوم اين است، بنا بر اينکه سوره مبارکه «غافر» قبلاً نازل شده باشد و اينها دو مرگ و دو حيات را از قرآن شنيده باشند که قرآن مي‌گويد عدّه‌اي در معاد مي‌گويند: ﴿رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ﴾، اينها دارند اين را منکر مي‌شوند و مي‌گويند ما دو تا «إماته» نداريم، اولاً «إماته» نيست ﴿وَ مَا يُهْلِكُنَا الاَّ الدَّهْرُ﴾، موت است و موت هم بيش از يکي نيست و موتي که بعد از آن حيات باشد ما نداريم، فقط موت داريم
﴿وَ مَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَ الأرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا لاَعِبِينَ ٭ مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلاّ بِالْحَقِّ﴾ مي‌گويند: ﴿فَأْتُوا بِآبَائِنَا﴾، اينها اصلاً نمي‌دانند معاد يعني چه؟ قيامت يعني چه؟ خيال مي‌کنند انسان که زنده مي‌شود و حيات بعد از موت يعني دوباره برمي‌گردد به دنيا! اين‌جا که مجدد عالم تکليف است و عالم آزمون، آن‌جا عالم پاداش و عالم کيفر است!
حال می‌رسيم به برهان مسئله؛ برهان مسئله اين است که اگر اين‌جا هر کسي بيايد و برود و حساب و کتابي نباشد، مي‌شود بازيچه، ما بازيگر نيستيم و عالم را به حق آفريديم! اين هم به صورت موجبه آمده و هم به صورت سالبه؛ هم به اين صورت آمده که ما آسمان و زمين را جز به حق خلق نکرديم و هم فرمود ما بازيگر نيستيم. ﴿مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلاّ بِالْحَقِّ﴾
مي‌فرمايد ما عالَم را از حق خلق کرديم، اين عالَم باطل نمي‌پذيرد: ﴿مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلاّ بِالْحَقِّ﴾ اين «باء» يا «باء» مصاحبه است يا «باء» ملابسه است؛ يا پيچيدهٴ به حقيقت است يا در صحبت حقيقت است
بنابراين گاهي معاد را از اينکه خدا حکيم است و راه نشان داد، معلوم مي‌شود دارای هدف است، گاهي از معاد پي به وحي و نبوّت مي‌برند و مي‌گويند چون هدفي در پيش هست، حتماً يک راه و راهنمايي آمده است؛ به اين علت است که مسئلهٴ وحي و نبوّت را بعد از مسئله معاد ذکر مي‌کنند. بنابراين گاهي از «راه» به مقصد مي‌رسند و گاهي از «مقصد» پي مي‌برند که راهي هست. در اين آيه محل بحث فرمود که ما آسمان و زمين را به حق خلق کرديم و بدون هدف برنامه‌اي در کار ما نيست: ﴿وَ مَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَ الأرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا لاَعِبِينَ ٭ مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلاّ بِالْحَقِّ﴾ آن از صفات سلبيه فعل خداست و اين جزء صفات ثبوتيه فعل خداست؛ البته ﴿وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ﴾.

اين «يَوْمَ الْقِيَامَة» که مي‌آيد چيست؟ اين سرفصل است، پس هدف هست و آن هدف هم به نام ﴿يَوْمَ الْفَصْلِ﴾ است. در ﴿يَوْمَ الْفَصْلِ﴾ چندين کار انجام مي‌گيرد؛ در اين عالَم حق و باطل مشخص نمي‌شد! خيلي‌ها مدعي حق بودند و ديگري را به بطلان رَمي مي‌کردند؛ مکتب‌ها اين‌طور بود، جنگ 72 ملت اين‌طور بود، آرای فقهي اين‌طور بود، آرای فلسفي، کلامي و عرفاني همه اين‌طور بود، فقط سلسله انبيا هستند که اينها هرکدام آمدند ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ﴾ بودند؛ بعدي گفت قبلي درست مي‌گويد و قبلي هم گفت که من به بعدي بشارت مي‌دهم. منهاي مسئله انبيا و اهل بيت(عَلَيهِمُ السَّلام) که هرکدام ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ﴾ هستند، در بين بقيه اختلاف نظر هست. روزي بايد باشد که مکتب حق، رأي حق و فتواي حق از غير حق جدا شود، يک؛ راهِ حق از راهِ باطل جدا شود، دو؛ فصل و جدايي حق از باطل، صِدق از کذب، خير از شرّ، حَسَن از قبيح و حکمت از لغو و باطل بايد روشن بشود که اين مي‌شود ﴿يَوْمَ الْفَصْلِ﴾؛ لذا در قيامت ترديد و شک نمي‌ماند، هر کسي مي‌فهمد که حق چيست. گذشته از اينکه حق وزنِ آن ترازوست!
در سوره مبارکه «اعراف» گذشت: ﴿وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾، نه «وَ الوَزنُ حَقٌّ»، نه اينکه وزني هست و ترازويي هست، خير! ترازو هست، وزن يعني آن واحد سنجش ﴿الْحَقُّ﴾ است، ﴿وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾، نه «وَ الوَزنُ حَقٌّ»! يک وقت ما مي‌گوييم: «أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَ الْجَنَّةَ حَقٌّ»؛ يعني مرگي هست، بهشتي هست و جهنمي هست؛ اما يک وقت مي‌گوييم: ﴿وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾؛ يعني وقتي که ميزان و ترازو آوردند، شاهين را آوردند، دو تا کفّه هست که يکی اين طرف و يکي آن طرف، يک کفّه «وزن» مي‌گذارند و يک کفّه «موزون»، در دنيا يک کفّه سنگ مي‌گذارند و يک کفّه نان و گوشت؛ اما در قيامت در يک کفّه «حق» و «حقيقت» را مي‌گذارند و در کفّه ديگر نماز و روزه و عقيده و اخلاق را مي‌گذارند. ﴿وَ الْوَزْنُ﴾ يعني آن واحد سنجش، وزن در دنيا يا سنگ است يا آهن است يا چيز ديگر؛ اما در قيامت نماز و روزه و عقيده را با «حق» مي‌سنجند، ﴿وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾ که همه از نزديک مي‌بينند.
بنابراين «يوم» مي‌شود ﴿يَوْمَ الْفَصْلِ﴾ که تمام اين عقايد و اخلاق و اعمال از يکديگر جدا مي‌شود، اين اصل صحنه قيامت است؛ حالا که صحنه قيامت اين‌چنين شد که ﴿يَوْمَ الْفَصْلِ﴾ است و ميقات همه هست،
در آن روز هيچ‌کسي مشکل ديگري را نمي‌تواند حلّ بکند. روابطي که در دنيا هست يا روابط متقابل دوستانه است يا روابط بالا و پايين ـ تابع و متبوع ـ است يا رابطه، رابطه ولايي است يا رابطه محبّت و دوستي است، فرمود نه مولايي از مولايي و نه والي‌اي از «موَلّي عليه» مشکل او را حل مي‌کند، نه اينکه دوستي مشکل دوست ديگر خود را حلّ مي‌کند.
تابع و متبوع، هيچ‌کسي که متبوع هست در دنيا، مشکل تابع خود را در قيامت حل نمي‌کند؛ مولايي؛ يعني متبوعي از مولايي؛ يعني تابعي، مشکل او را حلّ نمي‌کند: ﴿يَوْمَ لاَ يُغْنِي مَوْلي﴾ که متبوع است ﴿عَن مَوْلي﴾ که تابع است ﴿شَيْئاً﴾ که اين هم نکره در سياق نفي است، يعنی هيچ يک مشکلات او را حلّ نمي‌کند.مي‌ماند مسئله شفاعت، اگر ذات اقدس الهي به کسي اذن داد که ﴿مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ﴾ هست، ﴿وَ لاَ يَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضَي﴾ هست، هم آن «شفيع» بايد مأذون باشد و هم «مشفوعٌ ‌له» بايد «مُرتضي المذهب» باشد که ﴿وَ لاَ يَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضَي﴾،. فرمود در قيامت هيچ متبوعي مشکل تابع را حلّ نمي‌کند و هيچ‌کسي به ديگري کمک نمي‌کند: ﴿إِلاّ مَن رَحِمَ اللَّهُ﴾، ﴿رَحِمَ اللَّهُ﴾ هم مشخص شد که ﴿مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ﴾، پس «شفيع» بايد مأذون باشد، يک؛ «مشفوعٌ ‌له» هم بايد «مُرتضي المذهب» باشد، دو؛ ﴿إِلاّ مَن رَحِمَ اللَّهُ﴾، چرا هيچ‌کس کمک نمي‌کند؟ براي اينکه اقتدار فقط از ناحيه خداي سبحان است، او عزيز مطلق است و نفوذ ناپذير؛ منتها رحمت رحيميه دارد، مي‌داند که کجا رحمت کند و کجا رحمت نکند؛ اين فضاي کلّي معاد بود.
حالا در ﴿يَوْمَ الْفَصْلِ﴾ کفّار کجا مي‌روند و مؤمنين کجا مي‌روند؟ مؤمنين را از آيه 51 به بعد مشخص مي‌کند که ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقَامٍ أَمِينٍ ٭ فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ﴾، وضع کفّار را از آيه 43 به بعد مشخص مي‌کند که ﴿إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ ٭ طَعَامُ الأثِيمِ ٭ كَالْمُهْلِ يَغْلِي فِي الْبُطُونِ ٭ كَغَلْيِ الْحَمِيمِ ٭ خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلَي سَوَاءِ الْجَحِيمِ ٭ ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذَابِ الْحَمِيمِ ٭ ذُقْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيمُ ٭ إِنَّ هذَا مَا كُنتُم بِهِ تَمْتَرُونَ﴾،
﴿يَوْمَ الْفَصْلِ﴾ گذشته از اينکه مکتب‌ها و عقايد و معارف، حق و باطل آنها روشن شد، حالا تبهکاران کجا مي‌روند و پرهيزکاران کجا مي‌روند، فصلِ بين اينها را ذکر فرمود.
فرمود درخت «زقّوم» که بحث آن در سوره مبارکهٴ «صافّات» و اينها گذشت، درختي است نسوز که از آتش روييده مي‌شود؛ يعني آتش جهنّم مثل آب دنيا درخت‌پَرور است. ﴿إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ﴾ در خود متن جهنّم هست، شجرهاي گوناگون و درخت‌هاي گوناگوني که از درون آتش مي‌جوشد، يک درخت نسوزي است که آب آن آتش است.
فرمود که اين درخت، درخت نسوز است که آبش هم آتش است؛ يعني با آتش رُشد مي‌کند، ﴿إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِي أَصْلِ الْجَحِيمِ﴾ و نسوز هم هست و هرگز از بين نخواهد رفت، بعد اين غذاي انسان معصيت‌کار و گناهکار است؛ مثل آن فلز گداخته‌اي که وارد شکم مي‌شود و غَليان دارد مي‌جوشد هم در حال جوشش است و شکم را به جوش مي‌آورد ﴿كَغَلْيِ الْحَمِيمِ﴾،«حميم» يعني داغ و گداخته، اين صحنهٴ جهنم است و اين شخص را مأموران الهي بگير و ببند وادار مي‌کنند؛ اين شخص در دنيا خيلي را گرفت و بست، در آخرت هم مي‌گيرند و مي‌بندند. به فرشته‌ها خداي سبحان دستور مي‌دهد، فرمود: ﴿خُذُوهُ﴾ يک، ﴿فَاعْتِلُوهُ﴾ «عَتَلَ» يعني دو تا طرف دوش و مجامع بدن او را گرفت کشان‌کشان به طرفي بُرد، «عَتل» به اين معناست، ﴿فَاعْتِلُوهُ﴾ به اين معناست. ﴿فَاعْتِلُوهُ إِلَي سَوَاءِ الْجَحِيمِ﴾؛ وسط جهنم! براي اينکه اين هم عدّه‌اي در دنيا گرفت و زد و کُشت و برد و امثال آن. هم از نظر ظلم اين‌طور بود و هم از نظر عقيده منکر همه چيز بود.

﴿ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذَابِ الْحَمِيمِ﴾؛
بالاي سر او هم عذاب گداخته و جوش بريزيد، يعني اين از بالا و پايين در عذاب است، به همان دليلی که بالا و پايين نسبت به ديگران رحمي نمي‌کرد، آنها را به زندان‌هاي بي‌در و پيکر مي‌نشاند. به او گفته مي‌شود که: ﴿ذُقْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيمُ﴾؛ تو در دنيا عزيزِ بي‌جهت بودي، الآن ذليل باجهت هستي؛ کريم بي‌جهت بودي، الآن «مَهين» باجهت هستي. اگر عزّت دروغ بود، ذلّت درست است، چون ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ﴾
اين عزيز بي‌جهت بود، ممکن نيست که هم عزّت بي‌جهت باشد و هم ذلّت بي‌جهت باشد. هر کسي عزيز بي‌جهت بود، ذليل باجهت است ﴿يَوْمَ الْفَصْلِ﴾ فرق بين ظاهر و باطن هست، آن عزّت ظاهري که ذلّت باطني را هم به همراه داشت، در قيامت ذلّت باطني آن ظهور مي‌کند؛ آن کريم بودن ظاهري او که لعين بودنِ باطني او را به همراه داشت، در قيامت ظهور مي‌کند، بچش! ﴿إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيمُ﴾،
بعد مي‌فرمايد اين همان بود که شما انکار مي‌کرديد. انکار معاد اين است! انکار مبدأ اين است! انکار وحي و نبوّت اين است! ظلم به مردم اين است، اين به همان صورت ظهور کرده است و ما چيز ديگري نياورديم؛ کارهايي است که شما خودتان انجام داديد الآن مهمان سفره خودتان هستيد. برهاني که در آخر آن هست اين است که اين همان است که شما شک داشتيد، اين ترديد شما در دين همين است؛ يعني اين همان باطن ترديد است، حالا اگر کسي ناپرهيزي کرد و باطن او به صورت غدّهٴ سرطان درآمد، مي‌گويد اين همان است و چيز ديگري نيست؛ منتها خودت پروراندي. ذات اقدس الهي هيچ‌کسي را با دشمن خلق نکرده است، وجود مبارک پيغمبر(صَ) که فرمود: «عَلَيکُم بِالْجَهَادِ الأکْبَر» يا فرمود: «أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ»، بدترين دشمنِ آدم که هوس است، خدا ما را با دشمن خلق نکرد، اين بي‌نظمي ما بود که ما نتوانستيم از اين نيروهاي داخلي که همه اينها به منزله فرشته‌ها هستند و در خدمت ما هستند، ما اين فرشته‌ها را به صورت ديو درآورديم! مگر خدا دشمن خلق کرده در درون ما؟! اينکه فرمود: ﴿أَحْسَنَ الْخَالِقِينَ﴾ است، چون «أَحسَنُ المَخلُوقين» را آفريد، تمام دستگاه را منظم و طبيبانه و حکيمانه خلق کرد؛ چه در بخش طبيعت و چه در بخش فطرت در درون ما ـ مَعَاذَالله ـ دشمن خلق کرد يا ما خودمان دشمن ساختيم؟ در درون ما آفت آفريد يا خودمان آفت ساختيم؟
مستحضريد اگر کسي درست تربيت نشود و زندگي نکند، همين‌ها که ابزار کار او هستند، همين‌ها مي‌شوند غُدّه. ببينيد اين ميوه را ذات اقدس الهي منظم خلق کرد، اگر باغباني ـ حالا يا باغبان درون يا باغبان بيرون ـ مواظب نباشد، درون اين ميوه کِرمي پيدا مي‌شود، کِرم که از بيرون نيامده است!
بخش پاياني سوره مبارکهٴٴ «دخان»، قسمت تفصيلي آيه را به عهده دارد، چون در آيات 38 به بعد فرمود: ﴿إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ﴾؛ قيامت روز فصل است، روز حق است و اسماي ديگر؛ يعني فصل بين حق و باطل، صدق و کذب، خَير و شرّ، حَسَن و قبيح و در نهايت سعادت و شقاوت است. چون ﴿يَوْمَ الْفَصْلِ﴾ است و براي همه به عنوان ميقات تعيين شده، افراد دو گروه‌ هستند: يا سعادتمند هستند يا شقي؛ آنها که شقي هستند، درباره آنها از آيه 41 تا پنجاه عهده‌دار وصف اشقياست که فرمود: ﴿يَوْمَ لاَ يُغْنِي مَوْليً عَن مَوْليً شَيْئاً وَ لاَ هُمْ يُنصَرُونَ﴾ که گذشت،
اما درباره سعادتمندان که در بخش پاياني سوره مبارکهٴ «دخان» است اين است که فرمود: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقَامٍ أَمِينٍ﴾؛
اينها در جايي مستقر هستند که آن‌جا از آسيب هر خطري مصون است، خودشان هم «آمن‌» هستند و حزن و اندوهي ندارند؛ نه سرزميني که آنها زندگي مي‌کنند خطر دارد، نه خودشان گرفتار حزن و اندوه و خوف دروني‌ می‌باشند، اينها ﴿فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾؛ لذا «آمِن‌» هستند و در آن مقام هم هيچ خطري نيست؛ لذا مقام، مقام امن است. چون هيچ خطري او را تهديد نمي‌کند، براي اينکه ﴿لاَ يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ﴾، مرگي در کار نيست، غمي در کار نيست و هراسي در کار نيست، اينها «آمِن»‌ هستند و آن‌ مکان هم مکاني نيست که آسيب در آن‌جا راه پيدا کند. ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقَامٍ أَمِينٍ﴾
﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقَامٍ أَمِينٍ﴾، چون جدا نيست ديگر با «واو» ذکر نفرمود. ﴿فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ﴾؛ باغ‌ها و چشمه‌هايي است.
مرحوم امين الاسلام در ذيل آيه ﴿يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيراً﴾، آن‌جا مشخص کردند که بهشتي هر جا دست بزند و اراده کند که چشمه بجوشد، خطي مي‌کشد که همان‌جا چشمه مي‌جوشد، مثل دنيا نيست که انسان تابع چشمه باشد و هر جا چشمه است آنجا چادر بزند و اتاق بسازد، بلکه جوشش چشمه به ارادهٴ بهشتي‌هاست ﴿يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيراً﴾، به هر حال «عيون» ـ چشمه‌ها ـ اين‌طور است؛ اين برای رفاه و آب و نوشيدني آنهاست.
﴿يَلْبَسُونَ مِن سُندُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ﴾؛
جام‌هاي آنها، لباس‌هاي آنها و پوشاک آنها همه‌ حرير و ابريشم است؛ منتها برخي از لباس‌ها مثل لباس زير که نازک است از «سُندُس» است، يعني حرير نازک و آن لباس‌هاي رو که مقداري ضخيم است «إستَبرَق» است که حرير ضخيم است. اين «إستَبرَق» و «سُندُس» هر دو فارسي‌ هستند که عربي شدند.
﴿يَلْبَسُونَ مِن سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ﴾. عمده اين ﴿مُتَقَابِلِينَ﴾ است. براي اوساط ﴿مُتَقَابِلِينَ﴾ همين معناست که اگر مجلسی صندلي‌هاي زياد، صف طولاني و سفره طولاني پهن کردند، يک چند نفري روبه‌روي هم هستند؛ ولي «عند لقاء الله» همه روبه‌روي هم‌ می‌باشند، آن‌جا مکان نيست که مثلاً بگوييم در فلان درجه يا در فلان زاويه از يکديگر فاصله دارند؛ البته اين را بعضي از اهل تفسير گفتند اينها که متقابل هم‌ می‌باشند، يکي از معاني‌ آن اين است که هميشه در شهود و حضور يکديگر هستند و هرگز پشت سر کسي حرف نمي‌زنند؛ اين يکي از لطايف متقابل بودن است که در غياب يکديگر و پشت سر يکديگر حرفي بزنند اين‌طور نيست، آن هم البته مي‌تواند يکي از لطايف باشد.
﴿يَلْبَسُونَ مِن سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَقَابِلِينَ ٭ كَذلِكَ﴾؛ همچنين اين «نِعَم» ادامه دارد و همسراني هم دارند که ﴿وَ زَوَّجْنَاهُم بِحُورٍ عِينٍ﴾، اين «حُور» جمع «أحوَر» است و جمع «حوراء». «عِين» جمع «أَعين» است و جمع «عيناء»؛ لذا مي‌بينيد که در دعاي بعد از نماز را در ماه مبارک رمضان و غير ماه مبارک رمضان، هم زن‌ها مي‌خوانند و هم مردها: «وَ زَوِّجْنِي مِنَ الْحُورِ الْعِين‌» هم مردها مي‌خوانند يعني «الحوراء العيناء» و هم زن‌ها مي‌خوانند يعني «الأحور الأعين»؛ منتها براي ادب در قرآن کريم زن‌ها را به «الأحور الأعين» وعده نداده است، همين ﴿بِحُورٍ عِينٍ﴾ را گفته که مشترک است.

فرمود: ﴿يَدْعُونَ فِيهَا بِكُلِّ فَاكِهَةٍ آمِنِينَ﴾؛ هر نعمتي که بخواهند به صِرف خواستن حضور پيدا مي‌کند و در امنيت هم هستند؛ يعني ﴿فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾که سخن از بيماري و امثال آن هم نيست، پس سخن از خوف و حزن هم نيست، پس هم آن سرزمين سرزمين امن است و هم اينها آمِن‌اند
﴿فَضْلاً مِن رَبِّكَ﴾، فرمود مواظب باشيد اينها را خدا به شما داده است ﴿فَضْلاً مِن رَبِّكَ﴾،
نگوييد من خودم زحمت کشيدم! و ما و همه شئون ما و اساتيد ما و داشتن رفيق خوب، استاد خوب، شاگرد خوب، محفل خوب، اُنس خوب، هم‌بحث خوب، همه اينها نعمت الهي است، خيلي‌ها تمام تلاش و کوشش خود را مي‌کنند که يک هم‌بحث خوب پيدا بشود که نمي‌شود و يک عدّه‌اي هم به آساني رفيق خوب و هم‌بحث خوب پيدا می‌کنند، او بايد بداند و سجده کند که هم‌بحث خوب نعمتي نيست که نصيب هر کسي بشود؛ هم‌حجره‌اي خوب، استاد خوب، شاگرد خوب، رفيق خوب، همه نعمت است. من خودم اين‌طور بودم مشکل ما را حل نمي‌کند، از توفيقات يک محصّل داشتن رفيق خوب و استاد خوب و شاگرد خوب و هم‌بحث خوب و هم‌درس خوب است؛ اين هم همين‌طور است!
فرمود بهشت هم که رفتيد ﴿فَضْلاً مِن رَبِّكَ﴾ است، ﴿فَضْلاً مِن رَبِّكَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾.
بعد فرمود اين معارف را ما به عربي مبين به زبان تو تنظيم کرديم تا اينها آشنا بشوند، در همان آغاز سوره مبارکهٴ «زخرف» آمده است که فرمود: ﴿حم ٭ وَ الْكِتَابِ الْمُبِينِ ٭ إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴾؛ اما ﴿وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾، ما اين «عليِّ حکيم» را تنزّل داديم تا به زبان تو عربي شد، تا قابل فهم بشود.

سیدکاظم فرهنگ
کاربرانی که در حال مشاهده انجمن هستند
Guest
جهش به انجمن  
شما مجاز به ارسال مطلب در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ارسال پاسخ در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به حذف مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ویرایش مطلب ارسالی خود در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به ایجاد نظر سنجی در این انجمن نمی باشید.
شما مجاز به رای دادن در این انجمن نمی باشید.

قدرت گرفته از YAF 1.9.6.1 | YAF © 2003-2024, Yet Another Forum.NET
این صفحه در مدت زمان 1.455 ثانیه ایجاد شد.